تارا فایل

جزوه معنی، مخالف و هم خانواده واژه های کتاب فارسی پایه پنجم


ستایش " ای همه هستی ز تو پیدا شده "***********************************

هستی = وجود ، آفرینش یاور= دوست ، همرا ه کریم = بخشنده
از پی = به دنبال ننوازی = محبت نکنی غمخوارگان = رنج دیدگان
برانی= دور کنی قبله= جهتی که نماز خوانده می شود مونس= همدم ، یار چاره = تدبیر،راه حل

هستی : نیستی ضعیف : توانا بیچارگان : توانمندان

ضعیف = ضعف = مستضعف کریم = کرامت = تکریم =کرم مونس= اُنس = اَنیس
درس (1) : تماشاخانه *****************************************

تماشاخانه = جایی که در آن چیزی نمایش داده می شود.
مقایسه کنیم = بسنجیم آفرینش = خلقت ، به وجود آوردن هیس= ساکت
تامل = اندیشه ، فکرکرن شگفتی ها = عجایب ، پدیده های عجیب
لطیف= نرم، زیبا تماشاگه= محل تماشا کردار = عمل، رفتار
نگاشته = نوشته سرزده= بی خبر سرشار = پر، لبریز سنگلاخ= زمینی که در آن سنگ فراوان است پدیده = چیز تازه
عجیب = غریب ، شگفت آور مخملی = از جنس مخمل
درنگ = توقف سربه فلک کشیده= بسیار بلند عالمان = دانایان
گوارا = مطلوب موضوع = مطلب شکننده= ظریف ، نازک
سر در می آورد= می روید و رشد می کند. توصیف = وصف کردن
تالاب = جایی که در آن آب جمع شود و بماند.

سرد: گرم نرم : زبر نازک : ضخیم پاکی : ناپاکی
روشنایی : تاریکی شاداب : غمگین گرما : سرما ساده : سخت
درنگ : عجله زیبا: زشت لطیف : خشن بلندترین = کوتاه ترین

لطیف = لطف =الطاف عالم = علم = معلم فصل = فصول
عجیب = عجایب عمیق = عمق = اعماق آفرینش= آفریده= آفرید
توصیف = وصف
رقص باد، خنده ی گل *******************************************

نارون = درختی ریز برگ که همه جا پراکنده و از درختان ناحیه معتدل است.
از هم گسیخته = از هم جدا شده تاک = درخت انگور
گل بوته : بوته گل بیدبن = درخت بید آشیان = لانه ،خانه
رفته رفته =آرام بستان = باغ کوته = مخفف کوتاه
برگ نو = برگ تازه کهن = قدیم نغمه خوان = آوازخوان

کهن : جدید کوتاه : بلند نو : کهنه آرام : نا آرام
خشک : تَر، خیس خواب : بیدار بخندد: بگرید
درس (2) فضل خدا *****************************************

فضل = بخشش بحر = دریا بیخ = اساس ، بن
بر = خشکی لیل = شب اجزا = جمع جز ، بخش ها
تاثیر = اثر کردن توحیدگوی= ستایش کننده انجم = ستارگان
خاک مرده = خاک خشک و بی حاصل زمزمه = نغمه، سرود ، آواز
شاخه برهنه = شاخه ی بدون میوه و برگ بنی آدم = انسان ، فرزند آدم
شاخسار = شاخه های درختان شمارکرد = شمردن ، حساب کردن
که = در اینجا یعنی چه کسی نهار = روز

بحر : بر لیل : نهار مرده : زنده
برهنه : پوشیده خواب : بیداری

فضل = فاضل = فضیلت انجم = نجم = نجوم
شکر = شاکر = تشکر تاثیر =موثر= اثر
راز گل سرخ ************************************************

خورشید از پشت کوه بیرون آمد = کنایه از طلوع کردن خورشید.
تحسین می کرد = آفرین می گفت خورشید نورش را پنهان کرد= خورشید غروب کرد
برکه = آبگیر مغرور = خودخواه به شگفت آمد = تعجب کرد
مشخص = معلوم حسرت می خورد = افسوس می خورد
ناگهان = غیر منتظره خالق = آفریننده تشکر = سپاس گزاری
لب به سخن باز کرد= شروع به حرف زدن کرد نسیم = باد ملایم
خود بینی = غرور ، تکبر

مغرور : فروتن ، متواضع غمگین : شاد

دیدن = دید = دیدار تعریف = معرفی = معرّف
درخت گردکان **********************************************

شکرت = شکر خدا از کار خدا سر در نمی آورم = متوجه رازهای خدا نمی شوم
گردکان = گردو بلای وحشتناک = گرفتاری سخت
الله اکبر= خدا بزرگ است جالیز = مزرعه کِشت خیار و خریزه

رازی و ساخت بیمارستان *************************************

روزگار کهن = زمان های قدیم بخش = قسمت ، جا، مکان خلاصه = کوتاه شده
تصمیم گرفتند= اراده کردند در دل خندیدن = مسخره کردن
فاسد = خراب فرق = تفاوت ، اختلاف بلند آوازه = معروف ، مشهور
شگفت زده = متعجب، متحیّر سمت = سو ، طرف افراشتن = بلند کردن
پدرش را از دست داد= پدرش فوت کرد دست بردار نبود= رها نمی کرد
دانایی= آگاهی سربلندی = سرافرازی رهنما = راهنمایی
اندیشه = فکر، تامل گرمابه = حمام پرس و جو = پرسیدن
طبیب = پزشک هوس = آرزو، میل فراخواند= صدا زد، دعوت کرد
خونسردی = بردباری، آرامش پاکیزه = تمیز

پاکیزه : کثیف مناسب : نامناسب بد : خوب ساده : مشکل
برتر: پایین تر سالم : بیمار

اندیشه = اندیشیدن = اندیشمند طبیب = طِب = مطب
تعجب = متعجّب = عجایب = عجیب شرط = شرایط= مشروط
شوق = اشتیاق = شوق موفقیت = توفیق = موفّق
خرد رهنمای و خرد دلگشا **********************************

دلگشا= خوشایند سرا = خانه گِرای = ملحق شدن ، میل داشتن ، گراییدن
خرد= عقل ، اندیشه ، نیروی فهم دست گیرد= کمک کند
هر دو سرای = دنیا و آخرت شکوه = جلال = بزرگی گزند = آسیب
برنا = جوان ازیرا = چون ، زیرا

برنا : پیر توانا : ناتوان

مسئله = سوال = مسائل دانش = دانشمند سالم = سلام = سلیم = سلامت
بازرگان و پسران *******************************************

بازرگان = تاجر مقام = مرتبه خصلت = خلق و خوی
روی برگرداند= پشت کند، پشیمان شود مراقبت = نگهداری
تهیدست = فقیر ، مسکین خشنود= راضی ، شاد کسب =کار
آراست = زینت داد گمنام = بی نام و نشان بی شک = بی تردید
فروغ = روشنایی، پرتو نیکویی= خوبی ، پسندیده معلوم = مشخص
هلاک = نابودی حوادث = رویداد ، پیش آمدها معمولا = تقریبا همیشه ، اغلب
اندوختن = جمع کردن ، پس انداز کردن ، ذخیره کردن
کاهلی = تنبلی ، سستی غفلت = بی توجهی ، بی اعتنایی
چار پایان = چهار پایان نهان = مخفی پروردن = پرورش دادن
بهره گیری = استفاده کردن دوری جویند= دوری کردن
فضیلت: نیکویی ، برتری موذی: اذیت کننده، آزار رساننده
قلندر: درویش، صوفی

با تجربه : بی تجربه نیک : بد تهیدست : ثروتمند
گرسنه : سیر نهان : آشکار بسیار : کم
زود : دیر شاد: غمگین اندک : بسیار گمنام : معروف ، مشهور

تجربه = تجارب مقصد = مقصود = قصد جمع = مجموع = جامع
معلوم = علم = علوم غفلت = غافل هلاک = هلاکت = مهلک
محافظ= حافظ = حفظ فضیلت = فاضل = فضل
چنار و کدو بن *********************************************

کدو بن = بوته کدو قد کشید = رشد کرد، بزرگ شد اَزو = از او
مهرگان = اوایل پاییز به آرامی = به آهستگی اصلا = هرگز
کهن سال = پیر کهن = قدیمی باور = یقین ، ایمان
باد مهرگان = باد پاییزی آنگه = آنگاه معلّق = آویزان ، آویختن

بلند قامت : کوتاه قامت نامرد : مرد کاهلی : زرنگی بالاتر : پایین تر
گلدان خالی و زیرکی **************************************

جوانه می زد= شکوفه می داد معجزه آسا = شبیه معجزه ، عجیب
رسیدگی می کرد= مواظبت می کرد هیجان انگیز = شوق آور ، ایجاد کننده ذوق
روزها پشت سر هم آمدند= روزها به سرعت طی شد و گذشت
غضه = غم و اندوه امپراتور = پادشاه
جارچیان = کسانی که در زمان های قدیم خبرهای مهم را با صدای بلند به اطلاع مردم می رساندند
مقداری زر = کمی طلا دفن کرد : در زیر خاک پنهان کرد
حاکم = قاضی ، فرماندار باز نیافت = پیدا نکرد بِستد= بگیرد
هجوم آوردند = حمله کردند سرزنش = نکوهش ، ملامت تحسین =آفرین گفتن
اعتماد = اطمینان زر طلبید = طلا را خواست درمان نداشت = راه حل نداشت
حاصل کنم = بدست آورم فلان = شخص نا معلوم اشارت = اشاره ، نشان دادن
غازی: شعبده باز، بند باز، طناب باز، معرکه گیر
باز داد = پس داد به نرمی و درشتی = با مهربانی و جدّیت

خالی : پر شلوغ : خلوت درمان : درد نرمی : زبری

انتخاب = منتخب مطمعن = اطمینان منتظر = انتظار
اعتماد = معتمد دقت = دقیق زحمت = مزاحم = مزاحمت حاصل = حصول = محصول
شکایت = شاکی طلب = طالب = مطلوب
سرود ملی ***************************************************

اهتزاز = حرکت ، جنبش نواخته = سروده ، خوانده سرزد = طلوع کرد
افق = کناره ، کرانه آسمان فرّ = شکوه ، جلال فروغ = روشنایی
شور انگیز = هیجان انگیز غرور = در اینجا یعنی سربلندی
حق باوران = کسانی که حقیقت را باور دارند. اعتقادات = باور ها ، عقیده ها
پاینده = استوار، ماندگار احساسات = عواطف ایثار = از خود گذشتگی
تفکّر = اندیشه ،فکر سازندگی = آبادانی برانگیزد = تشویق کند
به خصوص = مخصوصا موزون = خوش اهنگ ، آهنگین خوشا = چه خوب است
سربلندی = افتخار ایمان = عقیده ، باور گام های استوار = قدم های محکم
در جهان می درخشد = کنایه از در دنیا مشهور بودن تقویت کند= نیرومند کند.
ضامن = کسی که مسولیت یک کار را قبول می کند. مرز = خط فرضی میان دو کشور
پرگو = پرحرف خرمی = شادابی = سرسبزی سراسر = همه جا
سیم = سکه عنبر نسیم = خوش بو استقلال = وابسته نبودن
جاودانگی: همیشگی، ابدی

خاوران : باختران ارزشمند : بی ارزش سخت کوش : تنبل
استقلال : وایستگی کوتاه : بلند شجاعت : ترس
فریاد : سکوت استوار : سست

استقلال = مستقل افتخار = مفتخر = فاخر = فخر
شهدا = شهید = شهادت = شاهد احترام = محترم
عظمت = عظیم = معظّم = عُظما اسلامی = مسلمان = مسلمین
ای ایران ********************************************

گوهر = مخفف گوهر ، مروارید ، سنگ با ارزش
بَدان = جمع کلمه ی بد مهر = محبت درّ = مروارید
پیشه = کار ، شغل ،حرفه پرگهر = با ارزش ایزد = خداوند
پیکر = جسم نپرورم = پرورش ندهم نور ایزدی = نور خداوندی
سرشته = آمیخته اَر= اگر زر = طلا برگو = بگو
برون = بیرون خاره = سخت سنگ خاره = سنگ سخت
دفاع از میهن ***********************************************

مباد = نباشد بدین = مخفف به این بوم و بر = سرزمین
سلسله = پادشاه هخامنشین = یکی از سلسله های ایرانی
تاسیس کرد= ساخت = بنا کرد به شمار می رفت = به حساب می آمد
خیره کننده = جالب جلال = عظمت ، شکوه یورش = حمله ، هجوم
تاخت و تاز = حمله و هجوم بی باکانه = شجاعانه ، بدون بیم و ترس
انبوه = بسیار اوضاع = شرایط ، وضعیت هجوم = حمله
با خاک یکسان کرد = همه چیز را نابود کرد به نومیدی گرایید= دلسرد شد، نا امید شد
پارسی = فارسی چابک = چالاک برافراشته = بالا برده شده
آهنگ ایران کرد= تصمیم گرفت به ایران حمله کند. یال = موی گردن اسب
گویی = انگار یک باره = یک دفعه ، ناگهان می تاخت = حمله می کرد
ناگوار = ناراحت کننده غرق اندوه شد= بسیار غمگین شد
سپاه = لشگر زرین = به رنگ زرد مانع = بازدارنده
خرد = کوچک برآمدگی = برجستگی محاصره = دور چیزی را فرا گرفتن
گلگون = سرخ شده ، به رنگ خون باختر = غرب دلاور = بی باک و شجاع
گذرگاه = محل عبور سایه افکندن = توجه کردن ، کسی را در پناه خود گرفتن
مقدونیه = نام شهری در یونان که زادگاه اسکندر بود.
لگدکوب = لگدمال ،پایمال هرگز = هیچ وقت آشفتگی = شوریدگی ، پریشان حالی
خرد= کوچک ، کم جثه سردار دلاور = فرمانده دلیر و شجاع
شهرت طلب = کسی که درپی شهرت و آوازه است.
فرمانروایی = پادشاهی جلگه = زمین صاف
فدا می شدند= در راه وطن کشته می شدند خفت = خواری، کوچکی ،تحقیر
خانمان = خانه ،کاشانه نبرد= جنگ ایستادگی = مقاومت پیکار = جنگ
سهمگین: ترسناک، مَخوف چیرگی: تسلط یافتن، پیروز شدن

نیرومند : ضعیف امید : نا امید دلیر : ترسو
باختر : خاور اسیر : آزاده زودتر : دیرتر
انبوه : کم دشمن : دوست چیرگی = شکست

هجوم = مهاجم = تهاجم اوضاع = وضع = وضعیت
مانع = موانع = منع سلسله = مسلسل = تساسل
شدت = شدید= مشدد= تشدید غرق = غریق = غرقه
تحمیلی = تحمیل = حمل= حامل
رئیس علی **********************************************

شرجی= هوای گرم همراه با رطوبت بسیار دلوار = نام شهر بندری در بوشهر است.
مشغول = سرگرم قابله = ماما سکو= سطحی بلند در خانه و جاهای بلند
مژدگانی = پولی که برای دادن خبر خوش می دهند.
برخاست = بلند شد اندرونی = درونی بی درنگ = فوری ، بلافاصله
لنج = قایق بزرگ موتوری تنگدستی = فقر مقاومت = پایداری
بی باک = شجاع ، نترس دلیر = شجاع ، نترس نبرد = جنگ خونش به جوش آمد = کنایه از بسیار ناراحت و عصبای بود
عالمان دین = دانشمندان علوم دینی مجاهدان = مبارزان چاره = تدبیر ، راه حل
باور = ایمان ، یقین چاره می جست= دنبال راه حل بود
تفنگچی = آنکه با تفنگ می جنگد یا نگهبانی می دهد.
گمرک = اداره ،سازمان یا جایی که مالیات کالا های وارد شده به کشور یا کالا های در حال خروج از کشور را مشخص و گرفته می شود.
بیرق = پرچم به زیر کشید= پایین آورد جویای حالش شد= احوالش را پرسید
ژنرال = شخصی که دارای درجه ی عالی نظامی است.
ناو جنگی = کشتی دارای تجهیزات جنگی سرنوشت = تقدیر
اقامت = در جایی ماندن به طور موقت یا به مدت طولانی
پرفروغ = پرنور جوانمردی = ممردانگی سر افرازی = سربلندی پرفروغ = پرنور
بی حرمتی = بی احترامی استعمار = تسلط پیدا کردن کشور قوی بر کشور ضعیف
عاطفه = محبت ، مهربانی

غروب : طلوع خیانت : وفاداری سرافرازی: سرافکندگی اسارت : آزادی
تنگدستی : ثروتمندی پرفروغ : کم نور بی حرمتی : احترام گذاشتن
اندرونی : بیرونی برخاست = نشست

مشغول = شغل = شاغل = اِشتغال = اِشغال غروب = مغرب = غرب
سلام = تسلیم = اسلام مژدگانی = مژده هدیه = اهدا ، هدایا
سجاده = سجده شکر = شاکر = تشکر = متشکر اذان = موذّن تاثیر = اثر= موثر اسارت = اُسرا = اسیر اقامت = مقیم حرمت = احترام = محترم
خیانت = خائن مکتب = کتب = کتاب = مکاتب
استعمار= مستعمره عاطفه = عواطف دلیر = دلاور
وطن دوستی ******************************************

خرد = کوچک ماکیان = مرغ و خروس ، پرندگان خانگی
گزید= نیش زد ، در اینجا یعنی نوک زد جهید= جست زد ، پرید
وطن داری= از وطن مواظبت کردن هان = آگاه باش

موضوع = مطلب خوشن نما = زیبا و آراسته خیره شدن = زل زدن
بزرگ مردان= مردان بزرگ دیروز و امروز = گذشته و آینده
معاصر = هم زمان و هم دوره هسته ای = مربوط به انرژی هسته ای
نگاهم دوخته شد= زل زدم کشمکش = دعوا، ستیز، جِدال تحویل دادم = پس دادم
نام آوران= انسان های معروف روانه شدیم : حرکت کردیم
منظم = مرتب فصل کتاب = قسمتی از کتاب رشید= خوش قامت ، دلاور
فنّاوری: بهره بردن از دانش جدید در کارهای صنعتی ،پزشکی و کشاورزی
کشمکش = دعوا مزاحم نمی شوم : زحمت نمی دهم انقلاب = دگرگونی
خجسته = مبارک دلاوران = دلیران ، جنگجویان جالب : جذاب و شایسته
تعریف کردن = بازگو کردن، معنی کردن انشاالله = اگر خدا بخواهد
بزرگ مردان = مردان بزرگ معاصر = هم زمان، هم دوره
ناگزیر = لازم ،حتمی ، آنچه ضروری است. تصویر سیما = شکل چهره
تحویل دادم = سپردم ، چیزی را به کسی دادن
چیده شده = ردیف و مرتب شده بود. فصل کتاب = قسمتی از کتاب
محو شدن = با تمام وجود تماشا کردن رشید= خوش قامت ، دلاور تعریف می کرند= بازگو می کرد ، نقل می کرد.

گفت = گفتار= گفتگو معاصر = عصر
جمع = مجموع = جامع منظم= نظم = ناظم
مخصوص = خاص = خصوصی لطیف = لطف = الطاف
صبر = صابر = صبور صاحب = اصحاب = مصاحب = تصاحب
جلد= مجلّه معارف = عُرف = عرفان

ایستادن: حرکت کردن مناسب : نامناسب گذشته: حال
برخواست: نشست خوش اخلاق : بداخلاق امروز= دیروز

سرای امید**********************************************

سرا = خانه، کاشانه جاویدان = همیشگی، ابدی بام = پشت بام
سپید دم = هنگام صبح بنگر = نگاه کن ره = مخفّف راه
بهروزی = نیک بختی اتحاد= وحدت ، یگانگی صلح = آشتی
مرساد= نرسد رمز = راز نهفته ، سِر، پوشیده گفتن
نام نیکو *****************************************************

کنجکاو= جستجوگر شفافیت = صاف و روشن بودن شبانگاه = به هنگام شب
خشت= آجرخام خیال انگیز= آنچه سبب خیال می شود
استعداد= ذوق ، توانایی فوق العاده= فراتر از برنامه معمولی، غیرعادی
بوم = زمینه آماده شده از پارچه و که روی آن نقاشی می کشند.
قلم مو = قلم مودار مخصوص رنگ روغن که نقاشان به کار می برند.
تحسین آمیز= همراه با ستایش و آفرین ، شایسته ستایش و تعریف
تشویق = تحسین و آفرین گفتن مراقب = نگهبان آفت = آسیب
نیم رخ = نصف صورت ضامن آهو = لقب امام رضا (ع)
گلّه = رمه چهارپایان سرخ شد= خجالت کشید.
بی صبرانه = بدون تحمل ، بدون شکیبایی دلنشین = خوشایند.
به به = کلمه تحسین ، آفرین گفتن مطمعن= با اطمینان
نام آشنا =شناخته شده ، معروف ، مشهور شهرت جهانی = در جهان معروف شدن
نگاره = نقش ، صورت ، نقاشی سوگوار= مصیبت زده ، اندوهگین ، غمگین ، ماتم زده
نیک نامی = خوش نامی ، نام نیکو داشتن ستوده اند= ستایش کرده اند ، تحسین کرده اند ضایع = تباه شده ، تلف شده تدبیر = اندیشیدن به منظور پیدا کردن راه حل
پرفروغ = پرنور تحقیق = مطالعه

نقش = نقوش = نقاش = نقشه مساجد = سجده = مسجد= سجود
مشفول = شاغل = مشاغل = شغل حافظ = حفط = محفوظ = حافظه تشویق = مشوق = شوق = اشتیاق محمود= حامد = حمد= حمید ضامن = تضمین = ضمانت ذهن = اذهان = ذهنیّت = ذهنی شهرت = مشهور= مشاهیر= شهیر

هیچ چیز : همه چیز کم حرف : پرحرف پرکار: کم کار
سیاهی : سفیدی بی صبرانه : با آرامش شبانگاه : صبحگاه
نقش خردمندان **********************************************

خانمان سوز = ویرانگر ، از بین برنده ی خانه و کاشانه
مغولان = اقوام زرد پوستی که از چند طایفه و گروه تشکیل شده اند که سرزمین اصلی آن ها قسمت هایی از آسیای شرقی است.
سایه وحشت= اثر ترس ، نشانه بیم و هراس هراس انگیز= ترسناک ، وحشتناک، هراس آور
قتل عام = کشتارگروهی ، دست جمعی به قتل رسیدن آشوب= فتنه ، هیاهو، شور و غوغا
هلاکو = اسم یکی از نوادگان چنگیزخان بودکه در ایران چند سالی را به عنوان پادشاه حکومت کرد.
قلب مردم را در هم فشرد= کنایه از مردم را ناراحت کردن دینار= سکه ی طلا، پول و ثروت
کارسازتر= مفید واثرگذار،کارگشا
مشاور = راهنما ، کسی که با او درباره ی کارها مشورت کنند.
زیرکانه = خردمندانه ، از روی هوش و خرد ایجاد کند= به وجود آورد، بسازد
عجیب = شگفت آور ، غریب تشتی = ظرف فلزی بزرگ و پهن و گرد
مامورکرد= کسی را به کاری گذاشتن
قلعه = ساختمانی محکم و بلند که برای دفاع از حمله ی دشمن می ساختند.
مهیب = ترسناک ، وحشتناک ، هراس انگیز
گمان می کردند= تصوّرمی کردند حادثه ناگوار = پیش آمد ناشایست و ناپسند
حوادث = رویدادها ، حادثه ها ، پیش آمدها پیش بینی = غیب گویی ،عاقبت اندیشی
کلیه ی = همه ی امکانات = ابزارها ، وسایل و شرایط مناسب برای دست یابی به چیزی
جذاب = چیزی را به سوی خود کشیدن ، کشش ، ربایش
رصدخانه = مکانی است که در آن ستاره شناسان به کمک ابزارهایی، ستارگان را مشاهده و بررسی می کنند.
مراغه= نام شهری به کارگیرد= استفاده کند شمار کتاب ها = تعداد کتاب ها
چیرگی= برتری ، چیره شدن، تساط نسخه برداری = رونویسی کردن ، بازنویسی کردن
همت= قصد،خواست آثار= جمع اثر، نشان ها ،نشانه ها
از میان می رفت= نابود می شد. ولایت= در این جا به معنی سرزمین
تدبیر= اندیشیدن به منظور پیدا کردن راه حلی برای مشکلی ، چاره اندیشی
تاسیس = بنا کردن ، بنیان نهادن ، پایه گذاری کردن
اداره می شدند= مدیریت می شدند.
نظامیه = مدرسه ها و دانشگاه هایی که خواجه نظام الملک بنا کرده بود.
تحصیل کرده است= درس خوانده است تحقیق = مطالعه کردن، پژوهش کردن
پرفروغ = پرنور، پر از روشنایی شرایط = موقعیت ، اوضاع و احوال ، وضعیت

سایه = آفتاب نیازمند = بی نیاز برخاست: نشست
اندوه = شادی پاک = آلوده خواب = بیداری
شبانگاه : سحرگاه پرفروغ = کم فروغ دشمن = دوست معروف = گمنام زیرکانه : احمقانه آتش: آب

قتل = قاتل = مقتول نویسنده = نوشته = نوشتار = نوشتن
جامعه = جوامع = جمع = مجامع حکومت = حاکم = حکّام
دانایی = داننده = دانش= دانسته عجیبی = عجب = عجایب = تعجب
انداختن = انداخته حادثه = حوادث = حادث
جاذبه = جذاب = جاذب = مجذوب همت = اهتمام = همّ
ولایت = والی = متولی = ولی مدارس= مدرسه = تدریس= درس
توانا = توانایی = توانستن = توانسته تاسیس = موسس = موسسه
نظامیه = نظام = ناظم = نظم تحصیل = حاصل = محصول = محصّل
مشغول = شاغل = شغل = مشاغل لطف= الطاف= لطافت
شرایط = شرط = شروط= مشروط عظمت = عظیم = تعظیم = معظّم
فردوسی، فرزند ایران ******************************************

نام آور= معروف شرمسار= شرمنده، خجالت زده بی همتا = یکتا
گنجینه = خزانه، جای گنج گردن کشان= در شاهنامه به معنی پهلوانان
نگهبان = محافظ، پاسدار سام نریمان = سام پسر نریمان نیکو = خوب
شید = خورشید خاندان = فامیل ، خانواده اندوهگین = ناراحت، غمگین
جرئت = شجاعت، دلیری یزدان = خداوند دیدار= دیدن ، ملاقات کردن
بدنشان = زشت، شوم موبدان = روحانیون دین ذرتشت مِهان = بزرگان
سرزنش = نکوهش نهان = پنهان پوزش= عذر
روان شد= راه افتاد سیمرغ = پرنده ی ا فسانه ای پیمودن = طی کردن
دامنه کوه = کناره ی کوه فراز = بالا بیفکند خار= با خفت دور انداخت
جلال = عظمت جفا= ظلم برفراز= بر بالای ، بلندی
آشیانه = لانه جامه = لباس دستان = دستان یا زال نام پدر رستم است
خلق = مردم روزگار دراز = روزگار طولانی نگریست = نگاه کرد
دهان به دهان گشت = در همه جا گفته شد. بیگانه = ناشناس
مهر برید= دل برید برآمد زمان = گذشت زمان
بوعلی و بانگ گاو *********************************************

بانگ = صدا بلند، فریاد هریسه = نوعی آش فربه = چاق
اطبا = طبیب ها ،پزشک ها صحت = سلامت معالجات = معالجه ها
علاج = درمان خواجه = بزرگ ، سرور سرا = خانه ، کاشانه
کارد= چاقو تصور می کرد= فکر می کرد بانگ می کرد = فریاد می زد
خُفت = خوابید کارد به کارد مالیدن = تیز کردن چاقو
عاجز = ناتوان بگشاید = باز کند
روزی که باران می بارید****************************************

دکان = مغازه رهگذران = عابران پیاده بی اختیار = بی اراده ، ناخودآگاه
تمیز = پاکیزه لذت می برد = احساس خوشی می کرد.
مخصوصا = به ویژ ه تصویر = نقش ، عکس بوستان = باغ
انتظار داشتن = توقع داشتن
مشغول تمیز کردن قاب ها بود = سرگرم تمیز کردن قاب ها بود
از قول من = از طرف من همچنان = هنوز خیره شدن = چشم دوختن به چیزی
تکانی خورد = حرکتی کرد ماجرا = داستان ، واقعه به آرامی = به آهستگی
غرق تفکر = در فکر و اندیشه فرو رفتن روانه شد = به راه افتاد

کوچک : بزرگ تمیز : کثیف زیبا : زشت نیست : هست
زود : دیر آرام : تند ساکت : شلوغ داخل : خارج

مخصوصا = مخصوص = خاص = اختصاصی انتظار = منتظر = ناظر= نظارت
خارج = خروج = مخارج= مخرج
بال در بال پرستو ها ******************************************

سوار سبز پوش = در این درس همان امام زمان است. جامه = لباس
نرگس = نام گلی است خوشبو، نام مادر امام زمان
شال = پارچه ای بلند که آن را دور گردن، سر یا کمر می بندند.
رسم = آیین ، شیوه ، روش پیشواز = به استقبال کسی رفتن
فضا = مکان وسیع فواره = بالا رفتن آّ ب با فشار زیاد
اسفند= ماده ای که به هنگام سوختن بوی خوشی ایجاد می کند.
عود = نوعی چوب که با سوختن بوی خوشی می دهد.
سرود = ترانه ،آهنگ
شجاعت ***************************************************

ایستادگی کند= مقاومت کند نهراسد = نترسد، هراس نداشته باشد ، بیم نداشته باشد
ناپسند= نکوهیده ، زشت پسندیده = خوب، نیکو
می پرهیزد= دوری می کند، خودداری می کند.
خودداری = دوری ، پرهیز مکان ناامن = جای خطرناک عاقبت = سرانجام ، پایان کار
کمال = آراستگی صفات متانت =سنجیده رفتار کردن ، با ادب و احترام رفتار کردن
رویارویی = روبه رو شدن چاره جویی= تدبیر و چاره اندیشی
صحنه نبر= میدان جنگ شریفی = بزرگواری، شرافتمندی
همنوع = دو یا چند نفر که که از یک نوع باشند.
مهارت= ماهر بودن در کاری ، زبر دستی
عقب نشینی = ترک موضع کردن ، به عقب رفتن
بی دلیل = بدون علت مبادا = نکند که شکست می خوریم = موفق و پیروز نمی شویم
جهل = نادانی ، بی خردی پدیده ی ترسناک = آفریده های هراس انگیز
اتفاق = حادثه، پیش آمد تضمین می کند = بر عهده می گیرد، ضمانت می کند.

نترسیدن : ترسیدن رنج ها : خوشی ها ناپسند: پسندیده
نا امن : امن موفقیت : شکست اصلی: فرعی جهل : دانایی
تاریکی : روشنایی سلامت : بیماری دروغین: راستی

ترس= ترسیده = ترسو = ترسان سرباز = سرباخته = سرباختن = سربازنده
شریف = اشرف= تشریف = مشُرف قدرت = قادر = مقتدر = اقتدار
نکوهیده = نکوهش = نکوهیدن= نکوهی موفقیت = توفیق = موفق
جهل = مجهول = جاهل = جهالت جرّاح = مجروح = جراحت= جَرح
تضمین = ضمانت = ضامن دفاع = مدافع = دفع = تدافع
کاجستان **************************************************

خطوط = جمع خط ها ، سیم ها نرمی: لطافت ، مهربانی
سیم پیام : سیم های پیام که سبب ارتباط می شود.
تازیانه= رشته ای از چرم که برای زدن و راندن چهارپایان یا برای آزار و شکنجه او به کار می رود.
رگبار= باران تند با قطرات درشت که معمولا کم دوام است.
آشنا = دوست، آن که او را می شناسیم تامل کن = فکر کن ، اندیشه کن
تحمل کن= شکیبا باش ، فکر کن ملایم= آرام
آسیب دیده= مجروح ، زخمی کم کمک = آرام آرام
پاگرفت = استوار و پا برجا شد، رشد کرد.
آسان = به راحتی نام یافت = نامیده شد، خوانده شد

دوست : دشمن آشنا : غریبه خم : راست نرمی : تندی
سالم : بیمار آسان : سخت ، دشوار

خطوط = خط= خطّاطی = خطّاط رهگذران = رهگذرنده
تحمّل = حمل = حامل = متحمّل سالم = سلامت = سلیم.
زیر آسمان بزرگ ***********************************************

پیش از آنکه = قبل از آنکه پسرک= پسر کوچک خودرو = ماشین، وسیله نقلیه
مسیر= راه ، محل عبور نصیحتی = پند و اندرز احتیاج دارم = نیاز دارم
مطمعن شوی= یقین پیدا کن بلافاصله = بدون درنگ ، بدون معطلی
سرنگون شد= واژگون شد، از بین رفت مراقبت کن = نگهداری کن، محافظت کن
محصولش را برداشت کنی= جمع کردن محصول کشاورزی
پیمودن مسافت= طی کردن راهی ویلون = یکی از ساز های موسیقی
به دل پسرک نشست = پسرک از آن صدا خوشش آمد
تصور کن= فکر کن، خیال کن مایل بود= میل داشت، علاقه داشت
مدارک = جمع مدرک ها ، در اینجا به معنی گواهی نامه و درجه های علمی
آری= بله، بلی محصول = حاصل

زیاد: کم ثروت: فقر عاقبت : آغاز محکم : سست
کمترین : بیشترین نا امید: امیدوار ارزش : بی ارزش

یافتن = یابنده= یافته = یافتنی عبور= عابر= مَعبر = معابر
تشکر = شکر = شاکر= شکرانه احتیاج = محتاج = حاجت= حوایج
خبر= اخبار= مُخبر= خبرساز فکر= فکور = افکار= تفّکر
مراقبت = مراقب = مراقبه = مراقبین امواج = موج = موّاج
حصار = محصور= حَصر = محاصره
حکمت ******************************************************

غلام = عبد، بنده محنت = رنج، درد نیازموده = آنچه آزمایش نشده ، تجربه نشده
در نهاد= شروع کرد ملاطفت= محبت ، مهربانی مَلِک= پادشاه ، سلطان
آزرده = رنجیده ، ناراحت حکیم= طبیب ، پزشک طریقی = راه ، روش
خامش = خاموش، ساکت غایت= پایان ، نهایت کرم= لطف ، مهربانی
کَرم کن= لطف کن باری چند= چند بار غوطه خورد= غرق شد، در آب فرو رفت
سکان = وسیله ای که برای هدایت کشتی از آن استفاده می کنند.
برآمد= بالا آمد، وارد کشتی شد پسندیده آمد= مورد قبول واقع شد.
حکمت = دانش و معرفت
وقتی بوعلی کودک بود********************************************

تازه از بستر بیماری برخواسته بود= تازه خوب شده و بهبود یافته بود.
بهبودی= تندرستی و سلامت ، بهتر شدن بیمار رحمت = لطف و مهربانی
شکرانه= کاری که برای سپاس انجام می شود. دست بردار نبود= اصرار و پافشاری می کرد.
نذر کردن = کاری که در راه خدا انجام شود، دادن مال یا چیزی در راه خدا
سپیده دم = زمان برآمدن سپیده، سحرگاه، بامداد
سر در کتاب دارد= کنایه از سرگرم خواندن کتاب است.
سیما= چهره، صورت باید بگذاریم بیشتر به بازی برود= اجازه دهیم بیشتر بازی کند.
واگذار کن = بِسپُر، در اختیارمان قرار بده نادیده بگیرم= منصرف شوم ، در نظر نگیرم
فرصت= مهلت پارسی= فارسی، ایرانی ، زبان فارسی
فراگرفت= آموخت، یاد گرفت اشک شوق= گریه از سر شادی
دل خوشی=شادمانی ، خوشحالی جهش = حرکت ناگهانی
دلبستگی بی اندازه= علاقه، محبت، پیوند عاطفی نسیت به چیزی یا کسی.
حیرت آور= شگفت انگیز، تعجب آور، چیزی که باعث شگفتی می شود.
حقیقت= واقعیت چهره ی بی رنگ = چهره ی رنگ پریده
بیماری نا گهانی= بیماری غیر منتظره، مریضی پیش بینی نشده
سفارش= درخواست انجام کاری ، توصیه حیرت زده= سرگشته، شگفت زده.
دانش بیندوزم = علم و دانش بیاموزم روی گشاده= چهره ی خندان و شاداب
کنجکاو= کسی که کنجکاوی کند، جستجو گر
نامدار= مشهور، معروف آسوده خاطر = آسوده دل ، فراغ بال
بیماری دوره ای دارد= زمان مشخصی که برای یک بیماری باید طی و درمان شود.
تامّل= اندیشه ، فکر رویدا = حادثه ، اتفاق پیش آمده
نقل می کرد= تعریف می کرد ماجرا ها = داستان ها ، اتفاقات
پشتکار=توان لازم برای انجام کاری ، تلاش و جدیت
به ستوه آمدم = خسته شدم، درمانده شدم تاب و توان = تحمل ، طاقت

بیماری : سلامتی ، بهبودی برخاسته بود: نشسته بود شکر : ناسپاسی
نیازمند: بی نیاز پاسخ : جواب کوچک : بزرگ نخستین :آخرین
دور: نزدیک بمانی : بروی ناتوان : توانا نامدار: گم نام

شکر = شاکر= تشکر= متشّکر خوانده = خواننده= خوانا= خوانده
جهش = جهیدن= جهنده= جهیده حقیقت = حقایق = محقق= تحقیق
طبیب = مطب = طب = اطبا دانش = دانشمند= دانسته= دانا
آسوده= آسودن= آسایش = آسودنی کوشش= کوشا= کوشنده= کوشیده
نقل = ناقل= منتقل = انتقال حفظ = حافظ = محافظ = محافظت

چشمه و سنگ *********************************************

کوهسار = زمینی که در آن کوه باشد ناگه= ناگاه دچار= گرفتار ، مبتلا
به نرمی = به آرامی، آهسته سنگ سخت = سنگ محکم کَرم کرده= لطف کن، مهربانی و محبت کن
نیک بخت= خوشبخت ، خوش اقبال گران سنگ = سنگ بزرگ و سنگین
تیره دل = بد اندیش ، سیاه دل ، نا مهربان ، سنگ دل
سخت سر= مقاوم، سر سخت ، لجباز
زور آزمای= کسی که با دیگری دسته پنجه نرم می کند
در اِستاد= پافشاری کرد، اصرار کرد، پایداری کرد
اِبرام کرد= پافشاری کردن در کاری، اصرار داشتن بسی= بسیار زیاد
کاوید= جستجو کرد= تلاش کرد خارا = نوعی سنگ سخت
یاس = نا امیدی، دلسردی ناید = نمی آید
ناید به بار = سودی به دست نمی آید، فایده ای ندارد
گَرت= اگر تو را سهل = آسان ، ساده

جدا : وصل به نرمی : با خشم خارا : نرم
امیدوار : نا امید یاس : امید مرگ : تولد، زندگی
دشوار : آسان
کار و تلاش *************************************************

سلیمان = نام یکی از پیامبران الهی که بر حیوانات، جن و انسان ها فرمانروایی می کرد
موری= مورچه ای وزان = و از آن گران = بزرگ و سنگین
کاه =علف خشک که آن را کوبیده و نرم کرده باشند.
سعی = تلاش ، کوشش فارغ = آسوده، راحت به تندی = به سرعت
مسکین = بینوا، بیچاره، نیازمند، تهیدست میازار = اذیت نکن، آزار نرسان
خونابه خوردن= رنج بسیاری کشیدن ، سختی ها را تحمل کردن، عذاب کشیدن
سور= جشن ، مهمانی قناعت، قانع بودن، به حق خود بسنده کردند.
خوشتر= زیبا تر، بهتر توشه = خوراک اندک یا خوراک به مدت معینی
گنج= گوهر ها و سکه ها و چیزهای قیمتی که در زیر خاک دفن کنند.
هموار= همیشه، پیوسته کامکاری = نیک بختی، خوش بختی، پیروزی
رسم= روش، شیوه بردباری = شکیبایی، صبر
هشیاران= عاقلان ، دانایان گه =گاه
بینا = آگاه ، هوشیار، بیننده عاقل = دانا، عالم
تدبیر = اندیشیدن به منظور پیدا کردن راه حل برای مشکلات
پیرایه = آنچه باعث زیبایی چیزی می شود، ابزار آراستن ، زیور و زینت

دید: ندید گران : سبک خمیدی : راست شدی کاه : کوه
برون : درون فارغ : گرفتار بخور : نخور کمتر : بیشتر
قناعت : اسراف راحتی : سختی گنج : رنج
ببندد: باز کنند هشیاران : نادانان عاقل : نادان بهار : پاییز
جوانی : پیری سور: غم وناراحتی بردباری: ناشکیبایی

سعی = ساعی فارغ = فراغت جسم = اجسام = مجسّم= تجسِم
قناعت = قانع رسم = ترسیم = مرسوم = رسوم
تدبیر= دبیر = مدبر = تدابیر بینا = بیننده = بینش = دیدن
پیرایه = پیراستن = پیراینده = پیرایش = پیرایشگر
همه چیز را همگان دانند.****************************************

اینک = حالا ، الآن پیشگاه = صحن و سرای ، عمارت
حضور یافته ام = مشرف شدم ام ، آمده ام فراز و نشیب : بالا و پایین ، سختی و خوشی
جایگاه = مقام ، رتبه ، درجه رحمت حق بر آنان باد= درود و لطف خدا برآنان باد
شوق آموختن = علاقه و اشتیاق به یاد گرفتن مکتب= مدرسه ، دبستان
از بَر کردم = حفظ کردم، به حافظه سپردم آداب= رسم ، روش، شیوه
معین کرد= مشخص کرد پرمهر= پر از عشق و محبت اثر گذار= موثر، تاثیرگذار
زمزمه محبت= صدا و آواز عشق و محبت ماندگار = پایداری ، ماندنی
بدگویی حسودان= بد گفتن و به زشتی یاد کردن انسان ها توسط افراد حسود.
رانده شد= اخراج شد، دور شد
خوارزم = نام سرزمینی که ابوریحان در آن زندگی می کرد، اشاره به حکومت خوارزمشاهیان هم دارد.
مهارت= ماهر بودن در کاری، زیردستی
حساب کرد= شمردن ، جمع و تفریق کردن در ریاضی
اخترشناسی = ستاره شناسی، نجوم حکمت= دانش، علم و معرفت
ناگزیر = ناچار نان آور خانه = کسی که وسایل زندگی خانواده را فراهم می کند
یاور= یاری کننده کسب علم و معرفت = به دست آوردن علم و دانش
سراسر عمرم= تمام عمرم مهرگان= پاییز، اوایل پاییز
دانستم = فهمیدم ، دریافتم عزم = قصد ، اراده ، آهنگ
همراه او شودم = همراه او رفتم مردم عادی = عامه ی مردم
دیار= سرزمین ، ناحیه ، طرف و سمت پژوهش = تحقیق و جستجو
سخت علاقه مند بودم = بسیار علاقه مند بودم
روی گردان نبودم = بی توجه و بی علاقه نبودم
خردمندانه = عاقلانه چه بسا = بسیار، فراوان
پرسشگر = سوال کننده، پرسنده هوشمندی= آگاهی، خردمندی

حضور : غیاب قبول : رد ، مردود فراز : نشیب نخستین: آخرین
شیرین : تلخ بهترین : بدترین ماندگار: ناپایدار، زودگذر
آفتابی : ابری مهرگان : بهاران خفتن : بیداری
سفر: حَضَر ناشناخته : شاخته

معلم = علم= علوم= تعلیم حضور= حاضر= محضر= حضرت
ارزش = با ارزش= ارزشمند= ارزشی رحمت = رحمان= رحیم = ترحیم
مکتب= مکاتب= مکتوب = مکاتیب محبت = حبیب
خواندن = خواننده= خوانش= خواندنی وظایف= وظیفه = موظف
عهده= تعهّد= متعّهد= عهد آموزش = آموزنده = آموختنی = آموزشگاه
کسب= کاسب = کسبه معرفت= عارف = عرفان = تعریف
استفاده = فایده
جوان و راهزن***********************************************

به سبب= به علت، به خاطر پس از درگذشت مادر = پس از فوت مادر
راهزنی = غارتگری مسافران در راه ها ، دزدی کردن
صادق = راستگو، درستکار دینار= سکّه ی طلا
توشه= خوراک اندک ، خوراکی برای مدت معین
ناپسند= نکوهیده، زشت دست به راه زنی نزنم = دزدی نکنم، اقدام نکنم،
سال های سال= سال های بسیار صمیمی = بسیارنزدیک
هم نشین = دوست و هم صحبت

عشق = عاشق = معشوق = عشّاق حجّ = حجّاج = حاجی= حاجیان
نیایش ******************************************************

خاکیان = اهل خاک، مردم ، انسان ها خاکدان = دنیای خاکی، این جهان
ضمیر = باطن، درون لطف= مهربانی، رحمت
پرتو= روشنایی، درخشش نور معرفت = شناخت ، علم ، دانش
بپرور= پرورش بده نیک= خوش، خوب ، پسندیده
مَلِک= پادشاه ، در اینجا یعنی خداوند غافلان = نادانان، نا آگاهان
بَرکرده اند= بلند کرده اند.

رفتن : آمدن صادق : دروغگو پاک : آلوده غافلان : هوشیاران
بیدار: خواب

ضمیر = ضمایر لطف = لطیف = لطافت = الطاف

42

****************************************************************************************
تهیه و تنظیم : زینب بابایی


تعداد صفحات : 42 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود