بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع تحقیق
جامعه شناسی و اقتصاد و فرهنگ در ایران امروز
محقق
………
فهرست
فصل اول
فرهنگ: تعریف فرهنگ / فرهنگ و جامعه / ارتباط نمادی / هنجارهای فرهنگی / فرهنگ آرمانی و فرهنگ دولتی / سازمان فرهنگ / قومپرستی / شخصیت و قومپرستی / آثار قومپرستی / نسبیت فرهنگ / ضربه ی فرهنگی / دگرگونی فرهنگی / واپس ماندگی فرهنگی / فرهنگ پذیری / سرچشمه ی دگرگونی فرهنگی و اجتماعی / دگرگونی در محیط طبیعی / دگرگونیهای جمعیتی / نیازهای تشخیص داده نشده
فصل دوم
ویژگیها، روندها و چالشهای تولید فرهنگ
ویژگیها / روندهای فرهنگی موجود / چالشها /
فصل سوم
توسعه ی فرهنگی، سیاستگذاری فرهنگی
تلقی ها / ضرورتها / سیاستگذاریهای فرهنگی / واقعیات، مشکلات و انتقادات
فصل چهارم
فرهنگ جهانی و فرهنگی ملی
چشم انداز کلی / دو فرایند همراه گرایی و واگرایی / تلویزیونهای ماهواره ای و هویت فرهنگی
فصل پنجم
فرهنگی سیاسی
مفهوم فرهنگ سیاسی / مطالعه ی فرهنگ سیاسی ایران / فرهنگ سیاسی امروز ایران
مقدمه
نوشتن این تحقیق باعث شد که با کتابهای جدید آشنا شوم که خواندن آنها خالی از لطف نبود. من در نوشتن این تحقیق از کتابخانه های مجتمع فرهنگی – هنری کوثر که جا دارد از مسئول آن بخاطر همکاری خوب که با بنده داشته تشکر کنم و همچنین کتابخانه ی دانشگاه ارشاد استفاده کردم.
سطح کتابخانه ی مجتمع فرهنگی – هنری کوثر خوب بود اما متاسفانه کتابخانه ی دانشگاه در سطح مطلوب نبود و کتابهای متنوعی نداشت.
در این تحقیق ابتدا تعاریفی از فرهنگ، انواع فرهنگ و ویژگیهای آن آمده و سپس به بحث اقتصاد و فرهنگ در کشورمان پرداخته شده است.
در پایان جا دارد از جناب آقای فتحعلی استاد عزیزم که باعث شدند با راهنمایی های خوبشان هرچه بهتر این تحقیق را آماده کنم تشکر و قدردانی کنم.
فصل اول
تعریف فرهنگ:
بنابر یک برداشت نادرست همگانی، برخی از اعضای جامعه فرهنگ دارند و برخی دیگر فرهنگ ندارند. اما از دیدگاه جامعه شناختی، هر انسان بزرگسال عادی، از فرهنگ برخوردار است. فرهنگ را می توان بعنوان مجموع ویژگیهای رفتاری و عقیدتی اکتسابی اعضای یک جامعه خاص تعریف کرد. واژه ی تعیین کننده در این تعریف، همان واژه ی اکتسابی است که فرهنگ را از رفتاری که نتیجه وراثت زیست شناختی است، متمایز می سازد.
فرهنگ و جامعه
جامعه به گروهی از افراد اطلاق می شود که مدت زمان درازی با هم زندگی کرده باشند، سرزمینی را در اشغال خود داشته باشند و سرانجام، توانسته باشند خودشان را با عنوان یک واحد اجتماعی متمایز از گروههای دیگر سازمان داده باشند. فرهنگ و جامعه نمی تواند جدا از همدیگر وجود داشته باشند. هیچ جامعه ای بدون فرهنگ ویژه اش نمی تواند وجود داشته باشد.
جامعه ی ما نیز مانند هر جامعه ی دیگر فرهنگی دارد که از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است. این فرهنگ، تکنولوژی ، نهادهای مذهبی، زبان، ارزشها، باورداشتها، قوانین و سنتهایمان را در بر می گیرد. این فرهنگ هم از طریق نهادهای رسمی (مانند مدارس دولتی) و هم بوسیله ی نهادهای غیررسمی (مانند گروههای همسالان) انتقال داده می شود.
ارتباط نمادی:
عاملی که در واقع انسانها را از حیوانات جدا می سازد، همان توانایی انسانها در برقراری ارتباط در یک سطح بسیار پیچیده است. استعداد بسیار تکامل یافته ی انسانها در برقراری ارتباط نمادی، فراگیری فرهنگ را آسان می سازد و انتقال فرهنگ را از نسلی به نسل دیگر امکان پذیر می کند. جامعه شناسان و انسانشناسان براین همداستانند که اگر انسانها توانایی پرورانیدن زبان و ارتباط را نداشتند هرگز نمی توانستند بعنوان یک نوع باقی بمانند.
انسانها با توسل به نمادها به سه شیوه ی بنیادی ارتباط برقرار می کنند:
نخستین شیوه زبان گفتاری است که به الگوهایی صوتی اطلاق می شود که هر یک معنایی برای خود دارد. زبان گفتاری آموزش و ارتباط را آسان می سازد.
دومین شیوه ی ارتباط، زبان نوشتاری است که همان ثبت ترسیمی زبان گفتاری است. این زبان به حفظ آموزش و میراث فرهنگی کمک می کند.
سویم شیوه زبان جسمانی است. این اصطلاح از ادبیات عامیانه برگرفته شده و بر مبادله ی معنایی از طریق اداها و وضعیتهای جسمانی دلالت می کند.
هنجارهای فرهنگی:
یک هنجار فرهنگی در واقع یکی از معیارهای تثبیت شده ی آن چیزی است که گروه از نظر فکری و رفتاری از اعضایش انتظار دارد. این چشمداشتها و رفتارهای ناشی از آنها، از فرهنگی به فرهنگ دیگر تفاوت می پذیرند. هنجارهای فرهنگی صورتهای گوناگونی را می پذیرند که برخی از این صورتها در زیر آورده می شوند:
1-ارزشها: احساسات ریشه داری هستند که اعضای یک جامعه در آنها سهیمند. همین احساسات غالباً اعمال و رفتار اعضای جامعه را تعیین می کنند.
2-آداب و رسوم: به شیوه های عملکرد مرسوم و خوکرده، در داخل یک جامعه اطلاق می شود.
مثالهای آداب و رسوم رایج در بیشتر جوامع بشری عبارتند از: سلام کردن، خداحافظی کردن، دست دادن، سه یا چهار وعده غذا خوردن، انجام مراسم خاص در عروسیها و سوگواریها.
3-عرف: به رسومی اطلاق می شود که دلالتهای مهم شایست و ناشایست دارند. عرفهای هر جامعه ای غالباً در نظام حقوقی و آموزشهای مذهبی آن منسجم می شوند. قوانین در واقع همان عرفهایی اند که اهمیت ویژه ای دارند و از همین روی، به صورت مقررات قانونی رسمیت می یابند. آنهایی که این مقررات را ندیده می گیرند. در معرض مجازات قانونی قرار می گیرند.
در بیشترین جوامع بشری، آدمکشی، ضرب و جرح، خیانت به کشور، تجاوز به عنف، به شدت ممنوعند – گذشته از این منهیات قانونی کاملاً آشکار، عرفهایی نیز هستند که اگر کسی آنها را رعایت نکند، با واکنش شدید عامه ی مردم روبرو می شود. مانند اهانت به نمادهای مذهبی و برهنه ظاهر شدن در یک مکان. عرفها ممکن است طی فراگردی ناخودآگاه و برنامه ریزی نشده و غیرمستقیم و یا با تصویب قانونی که برنامه ریزی شده و عمدی است، دگرگون شوند.
فرهنگ آرمانی و فرهنگی واقعی:
برخی اعمال هستند که عموماً به شدت نهی شده اند ولی به گونه ای خصوصی رواج دارند. فرهنگ آرمانی به الگوهای رفتاری آشکار و رسماً پذیرفته شده اطلاق می شود. درحالیکه فرهنگ واقعی به آن چیزی اطلاق می شود که مردم عملاً انجام می دهند. کمتر پیش می آید که عملکردهای واقعی انسانها و الگوهای آرمانی یک جامعه، طی یک مدت زمان طولانی، همچنان متفاوت باقی مانند.
در سراسر جوامع بشری، نمونه های تفاوت میان فرهنگ آرمانی و فرهنگ واقعی، فراوانند.
برای مثال از افراد جامعه انتظار می رود که در معامله با دیگران درستکاری و امانت را رعایت کنند ولی در عمل و در بسیاری از موارد تقلب و دروغگویی در بازار معاملات رواج دارد. در مدرسه به کودکان و دانش آموزان یادداده می شود که به دیگران دروغ نگوید، ولی آنها در جامعه و در عمل می بینید که دروغگویی چندان هم نادر نیست.
سازمان فرهنگ
هر فرهنگی به شیوه ای سازمان می گیرد که افراد و گروهها بتوانند در چهارچوب آن با یکدیگر به گونه ی موثری منش متقابل داشته باشند. یک عنصر فرهنگی به کوچکترین واحد یک فرهنگ اطلاق می شود: این عنصر می تواند یک عبارت، یک شیئی، یک ادا یا یک نماد باشد. مجموعه ی فرهنگی به مجموعه ای از عناصر مرتبط فرهنگی اطلاق می شود. نهاد به یک نظام روابط اجتماعی الگودار و سازان یافته ای اطلاق می شود که در چهارچوب آن کارکردهای ضروری جامعه انجام می گیرد و نیازهای حیاتی فردی و گروهی برآورده می شوند.
هر جامعه ای برای انجام دادن کارکردهای ضروری خود برآوردن نیازهای حیاتی اعضایش، پنج نهاد بنیادی در اختیار دارد که عبارتند از:
-نهاد خانواده
-نهاد آموزشی
-نهاد سیاسی
-نهاد اقتصادی
-نهاد مذهبی
فزون بر اینها جوامع نوین از نهادهای دیگری نیز برخوردارند. برای مثال در بیشتر کشورها، نهادهای نظامی و تفریحی نیز وجود دارند.
خرده فرهنگ به گروهی کوچکتر از یک جامعه تعلق دارد که به فرهنگ بزرگتر جامعه بخاطر پذیرش بسیاری از هنجارهای آن وابستگی دارد ولی از آنجا که هر خرده فرهنگی هنجارهای ویژه ی خودش را نیز داراست، از فرهنگ بزرگتر تمایز می یابد. از خرده فرهنگ بزرگان غالباً بعنوان یک خرده فرهنگ، ذکر می شود. افراد وابسته به این خرده فرهنگ ارزشهایی نهاده شده بوسیله ی طبقه ی متوسط جامعه را که بر سختکوشی، انضباط مشخصی و آرزوهای بزرگ تاکید دارند، قبول ندارند، اما ممکن است ارزشهای دیگری چون رقابت را که در فرهنگ غالب پذیرفته شده است، بپذیرند. اعضای یک خرده فرهنگ از جامعه بزرگتر جدا نیستند، زیرا به شیوه های گوناگون با نهادهای سنتی طبقه ی متوسط در تماسند. به احتمال زیاد، افراد وابسته به خرده فرهنگها غالباً با رد و عدم قبول کسانی روبرو می شوند که ارزشها میان فرهنگ غالب را می سازد.
ضد فرهنگ، به گروههایی تعلق دارد که هنجارها چشمداشتهای فرهنگ غالب را به شدت رد و با آن مقابله می کنند.
اگر فرهنگی، کارکرد درستی داشته باشد و نیازهای جامعه را برآورده سازد، عناصر گوناگونش باید به درستی با همدیگر همکاری داشته باشند. یکپارچگی فرهنگی، به سازمان و عملکرد کارکردی و یکپارچه ی همه ی عناصر و مجموعه های یک فرهنگ اطلاق می شود.
فرهنگ یکپارچه:
آن فرهنگی است که در آن عناصر و مجموعه های فرهنگی روابط متقابل تنگاتنگی داشته باشند هر تغییری در یک مجموعه ی فرهنگی احتمالاً موجب تغییری در مجموعه ی دیگر می شود و سرانجام تغییری در کل فرهنگ جامعه پدید می آورد. وقتیکه سرخپوستان دشتهای بزرگ امریکا وادار به زندگی در یک منطقه محدود شدند از گوشت بوفالو که منبع غذایی مرسومشان بود محروم ماندند. در چنین شرایطی آشکار است که رژیم غذایی و عادتهای گردآوری غذای آنها دچار اخلال شده است و در ضمن، باورداشتها و ارزشهایشان در باره ی تقدس بوفالو یا اهمیت شکار آن به هنگام آزمایش شایستگی یک پسر نوجوان نیز اعتبارشان را از دست دادند. پس هرگونه دگرگونی در بخشی از یک فرهنگ یکپارچه می تواند موجب تغییر در بخش دیگر آن گردد.
قومپرستی:
قومپرستی به گرایش افراد یک جامعه در جهت برتر پنداشتن فرهنگ ویژه شان، اطلاق می شود. ما بر اثر سعادت و سنت و غالباً بوسیله ی رویکردهای اجتماعی تلقین شده، تحریک به قومپرستی می شویم. برای همین، وقتی اعضای یک گروه در باره ی اعضای گروهی دیگر داوری می کنند. کار قومپرستی غالباً به یک نوع احساس برتری می انجامد.
نمونه های قومپرستی فراوانند. شهرنشینان روستانشینان را دهاتی می انگارند. درحالیکه روستائیان نیز به نوبه ی خود شهری ها را کلاهبردار می خوانند. جوانها از پذیرش صاحبان قدرت اکراه دارند. حال آنکه بزرگسالان آنها را جوانکهای گستاخ می خوانند. مبلغان مسیحی یک جامعه ی قبیله ای توسعه نیافته را یک گروه کافر می انگارند، حال آنکه اعضای همین جامعه ی توسعه نیافته این مبلغان را مردمی بیگانه و بد دین می پندارند.
شخصیت و قومپرستی:
گرچه هر جامعه ای نوعی قومپرستی را برمی انگیزانند، اما همه ی اعضای جامعه به یک اندازه قومپرست نیستند. برخی سنتهای شخصیتی بیشتر از سنتهای دیگر گرایشهای قومپرستانه دارند. بررسیها نشان می دهند که افرادی که بر ضد یک گروه پیش داوری دارند غالباً علیه بسیاری از گروههای دیگر نیز تعصب دارند.
نتایج مثبت قومپرستی:
قومپرستی برای احساس وفاداری فرد به گروه و بالا بردن سطح روحیه، میهن پرستی و ملیت گرایی، به کار می آید. وانگهی، قومپرستی، از طریق هواداری از ابقای وضع موجود، همچون سپری در برابر تغییر، عمل می کند.
مثال: در زمان جنگ برای آنکه روحیه ی مردم در سطح بالایی حفظ شود، برای آنها ضروری است که باور داشته باشند نظام اجتماعی، ارزشها، باورداشتها و سنتهایشان بهترین اند و یا دست کم بهتر از آن دشمن اند. این بسیار مهم است که آنها از نظام حکومتی و ارزشهای مردمی که با آنها در جنگند، بیزار باشند. سطح بالای قومپرستی به طبع درجه ی بالایی از میهن پرستی و ملیت گرایی را به بار می آورد.
آثار منفی قومپرستی:
شاید مهمترین نتیجه ی زیانبار قومپرستی این باشد که از نوآوریهایی که پیامدهای سودمندی برای اعضای یک جامعه دارند، غالباً جلوگیری می کند. از آنجا که افکار بیگانه با بدگمانی نگریسته می شوند و نادرست خوانده می شوند، مسئله ای که در یک جامعه باید به آسانی حل شود، به علت عدم استفاده از راه حلهای خارجی، متاسفانه مدت زمان نامعلومی حل نشده بر جای می ماند. قومپرستی در افراطی ترین صورت آن به طرد بیهوده ی خردمندی دانش فرهنگهای دیگر می انجامد و از تبادل و غنای فرهنگی جلوگیری می کند.
نسبت فرهنگی:
شناخت الگوهای رفتاری گروههای دیگر امکان ندارد، اگر که خواسته باشیم آنها را تنها برحسب انگیزه ها و ارزشهای خودمان تحلیلی کنیم. معنا و ارزش یک عنصر فرهنگی را باید در ارتباط با بافت فرهنگی خود آن سنجید. عنصری که در یک جامعه مخل ثبات است، ممکن است مایه ی استواری یک جامعه ی دیگر باشد. ارزش یک رسم را می توان تنها از طریق نقشی که آن رسم در فرهنگ خودش دارد ارزیابی کرد.
ورزشکاران حرفه ای در بازیهای ورزشی شان چون هاکی روی یخ، مبارزه با بازیکنان تیم مقابل سرشار از تنه زدنها / خشونتها و پرخاشگریها است. با توجه به انتظارهایی که از این بازیکنان می رود، صدمه ی جدی دیدن این بازیکنان پدیده ای معمول است. اما برای تماشاگران هاکی روی یخ حرفه ای که برای جان انسانها ارزش بسیار قائلند فهم رفتار این بازیکنان گهگاه امکان ناپذیر می شود.
ضربه ی فرهنگی:
هنگامیکه یک فرد در یک محیط فرهنگی بیگانه و در میان مردمی قرار می گیرد که در باورداشتهای بنیادیشان سهیم نیستند دچار ضربه ی فرهنگی می شوند.
مثلاً، اگر یک انگلیسی از گینه ی نو بازدید کند و رفتار شکارگران انسان را در قبایل آنجا ببیند، به راستی دچار ضربه ی فرهنگی می شود، زیرا شیوه ی زندگی این قبایل با شیوه ی زندگی او بسی متفاوت است. این انگلیسی بیگمان از دیدن صحنه ی شکار انسان دچار چندش می شود.
دگرگونی فرهنگی:
هرچند که مردم عموماً از رهاکردن سنتها، ارزشها و رسوم کهن و پذیرش ارزشهای تازه به جای آنها کراهت دارند، اما هیچ فرهنگی نیست که طی یک دوره ی زمانی هیچ گونه دگرگونی را پذیرا نشده باشد. روشها و درجه ی این دگرگونی، البته که متفاوت هستند. هرگاه عناصر و مجموعه های فرهنگی تازه ای در یک فرهنگ پدیدار شوند، و بر اثر آن محتوا و ساختار آن فرهنگ دگرگون شوند، دگرگونی فرهنگی پدید می آید. مقاومت در اثر این دگرگونی زمانی به آشکارترین صورت بروز می کند که این دگرگونی مستلزم انحراف شدید از ارزشهای سنتی و رسوم جامعه باشد.
واپسماندگی فرهنگی:
فرهنگ بشری را می تواند به عناصر مادی و غیرمادی تقسیم کرد. برخی بر این عقیده اند که دگرگونی معمولاً تنها در فرهنگ مادی رخ می دهد. درحالیکه مردم احتمالاً دگرگونی در تکنولوژی (بخشی از فرهنگ مادی) را به آسانی می پذیرند، کمتر احتمال می رود که هنجارها، ارزشها، باورداشتها یا سازمان اجتماعشان را تعدیل کنند. نتیجه ی این ناهماهنگی، واپسماندگی فرهنگی است، زیرا عناصر غیرمادی نمی توانند پابه پای عناصر مادی آن دگرگون شوند و پیش روند.
فرهنگ پذیری:
گهگاه یک فرهنگ از فرهنگ دیگر عناصری را می پذیرد. این فراگرد را فرهنگ پذیری می گویند. هرگاه چنین وضعی پیش آید هر دو فرهنگی که در تماس با یکدیگر قرار می گیرند معمولاً دگرگون می شوند گرچه ممکن است که این دگرگونی برای یکی بسیار مهمتر از دیگری باشد.
سرچشمه ی دگرگونی فرهنگی و اجتماعی:
تکنولوژی شاید مهمترین عامل ایجاد دگرگونی اجتماعی و فرهنگی باشد. در یک جامعه ی پیشرفته احتمال رخداد دگرگونی سریع تکنولوژیکی بیشتر است. هرگاه دگرگونی تکنولوژیکی شتاب می گیرد، انتظار می رود که دگرگونی فرهنگی ناشی از آن نیز تشدید شود. عوامل دیگری که بر آهنگ دگرگونی تاثیر می گذارند عبارتند از:
دگرگونی در محیط طبیعی:
دگرگونیهای ناگهانی در محیط طبیعی کمتر پیش می آیند، ولی اگر رخ دهند تاثیر شگرفی دارند (برای مثال یک زلزله شدید را تصور کنید). بیشتر دگرگونیهای محیط طبیعی چندان کندند که تاثیرهای آن بر محیط اجتماعی، محسوس نیستند.
دگرگونیهای جمعیتی:
هرگونه دگرگونی عمده در حجم با توزیع جمعیت، معمولاً نوعی دگرگونی اجتماعی پدید می آورد. افزایش جمعیت می تواند به مهاجرت یا بهبود تولید بیانجامد که این امر به نوبه ی خود، دگرگونی اجتماعی به بار می آورد.
نیازهای تشخیص داده شده:
تشخیص یک نیاز از سوی جامعه، لازمه ی دگرگونی اجتماعی است. نیازها جنبه ای ذهنی دارند و شرایط دگرگون شده نیز به نوبه ی خود نیازهای تازه ای را می آفرینند.
فصل دوم
ویژگیها، روندها و چالشهای تولید فرهنگ
پیش از پرداختن به ویژگیهای تولید فرهنگ در ایران می بایست ویژگیهای کلی فرهنگی را در جامعه ی ایران امروز مشخص کرد. این ویژگیها بدین قرارند:
1-تلاش 20 ساله ی گسترده برای ساختن جامعه ای دین محور یا شریعت محور با حاکمیت کامل ارزشهای دینی یا فقه از طریق ایدئولوژیک شدن دین یا فقه.
2-بدلیل در حال گذرا بودن کلیت جامعه ی ایران، فرایند این گذار و توسعه، ناموزون و ناهماهنگ است.
3-جامعه ی ایران در برابر تحولات دنیای بیرون نمی تواند بسته باشد و مدام در حال داد و ستد.
4-فرهنگ ملی از جانب یک فرهنگ گسترده که پشتوانه ی آن صنعت فرهنگی است به چالش فراخوانده شد.
5-ضعف ساز و کارهای تولید فرهنگی و غیراقتصادی بودن آن که نتیجه ی آن صنعت تولید فرهنگی حتی بر اساس فرهنگ سنتی است.
6-انباشت پیامدهای روحی – روانی و خشونت ناشی از جنگ، توسعه ی لگام گسیخته در برخی بخشها و مدیریت آرمانگرا و ناکجاآبادی.
7-دامن زدن به غرور ملی در بخش فرهنگ و ادعای برتری فرهنگی بعنوان یک سازوکار جبرانی.
پیامدهای این ویژگیها بدین قرارند:
1-نزول شان و ممنوع شدن برخی از شاخه های هنری و محدودیت شدید برخی دیگر و درنظرگرفتن نیازهایی که از این طریق پاسخ داده می شده اند.
2-تاکید بر ظواهر و شکاف میان اخلاق نظری و عملی.
3-عدم صمیمیت زبان رسانه ها؛ تکلف، ریا و تظاهر.
4-انفجار انتظارات فزاینده و نارضایتی از وضع موجود.
5-از بین رفتن بازار ملی برای کالاهای فرهنگی تولید شده.
6-محدود شدن تولید و مصرف کالاهای فرهنگی (مربوط به بخش خصوصی) در یک گروه خاص.
1-ویژگیها
کالاهای فرهنگی تولید شده در ایران و به طور کلی شیوه ی تولید فرهنگ در این کشور ویژگیهای خاصی دارند که ذکر می شوند:
تکرار، بزرگداشت و تجلیل، گرایش ضد شرق شناسی، تبعید ناخواسته، آشوب، سرکوب، فقدان سطوح تولید فرهنگ، دور باطل "تولید مناسب – مصرف"، انباشت سرمایه، ابهام در مبانی تصمیم گیری و سیاستگذاری، تولید انبوه. تقلیل فرهنگ به تبلیغات عدم استقبال تولید فرهنگ از نظام مشروعیت سیاسی. ممنوعیت خلاف آمد عادات، عدم اطمینان، بصرفه نبودن تولید، اصول ناگرایی، مشارکت اندک، غلبه ی خاطره ی مصیبت، عدم توازن زمانی. جنگ فرهنگی، تضعیف گسترده ی عمومی، محوریت مناسبت، نادیده گرفتن مزیتهای نسبی، عدم استیفای حقوق تولیدکننده، مصرف کننده، ضعف نهادهای علمی.
2-روندهای فرهنگی موجود
برای داشتن تصویر درستی از آنچه در عرصه ی فرهنگ ایران در حال رخ دادن است و آنچه در آینده ی نزدیک باید انتظار آنرا داشته باشیم روندهای موجود را باید تشخیص داد. هرچقدر که این روندها موثرتر، گسترده تر و دیرپاتر باشند ما در تشخیص خود کمتر دچار خطا می شویم. روندهایی که ذکر می کنیم به یک جامعه ی خاص محدود نیستند و برآیند تحولات گوناگون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اند، اما در ایران این روندها به شکل خاص خود ظهور و بروز دارند.
این روندها عبارتند از؛
محل گرایی، تکثرگرایی، نظارت قانونی و خانگی شدن مصرف کالاهای فرهنگی.
3-چالشها
در ایران معاصر ما با پنج دسته چالش در حوزه ی فرهنگ مواجه هستیم. این چالشها تقریباً عموم جدالهای فرهنگی شایع، محورهای سیاستگذاری و برنامه ریزی فرهنگی و مباحث مربوط به نهادها و سازمانهای دخیل را در بردارند و تدقیق در آنهاست که ما را به هدف گذاری. تعیین راهبردها و خط مشی ها و کشف فرایندها و سازوکارها می رساند. این چالشها را می توان در پنج مقوله ی حقوقی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و رسانه ای گروه بندی کرد. در دو مقوله ی فرهنگی و رسانه ای، چالشهای ذکر شده مستقیماً به تولید فرهنگ مربوط می شوند در سه مقوله ی حقوقی اجتماعی و سیاسی نیز چالشهایی را که فرهنگ در این بخشها به بار آورده اند ذکر کرده ایم.
الف-چالشهای حقوقی
1-نظارت فرهنگی / ممیزی فرهنگی.
2-افزایش مقررات / مقررات زدایی.
3-استیفای حقوق مولفان و مصنفان / نفی هرگونه محدودیت بر سر راه جریان آزاد اطلاعات.
4-نظام ارائه مجوز به موسسات فرهنگی، هنری و رسانه ای بر اساس اعتماد / نظام ارائه مجوز بر اساس حقوق اساسی.
5-حقوق فرهنگی / مصلحت عام.
ب: چالشهای اجتماعی
1-خصوصی سازی / انحصار موسسات فرهنگی.
2-تنوع و تعددیابی و گوناگونی فرهنگی / همکشی فرهنگی.
3-تثبیت فرهنگی / دگرگونی فرهنگی.
4-جنگ نظامهای ارزشی موجود / همزیستی این ارزشها.
5-جهان گرایی / محلی گرایی.
پ-چالشهای فرهنگی
1-تفاخر فرهنگی / تداوم فرهنگی.
2-ارتقای فرهنگی / بسط فرهنگی.
3-فرهنگ رسمی / فرهنگ غیررسمی.
4-شادی باوری / حزن باوری.
5-زندگی باوری / مرگ باوری.
6-مشارکت فرهنگی / انحصار فرهنگی
7-آفرینش فرهنگی با دستاویز قراردادن عناصر فرهنگی گذشته / آفرینش فرهنگی با قرائت تازه از میراث.
8-رقابت موسسات فرهنگی ملی با موسسات فرهنگی منطقه ای و بین المللی در سطح ملی / رقابت در سطح بین المللی.
9-مبادله ی فرهنگی / انزاوی فرهنگی.
ت: چالشهای رسانه ای:
1-تقویت یک نظام ارسال و دریافت در سطح ملی تحت مالکیت متمرکز / تنوع بخشی به نظامهای ارسال و دریافت مستقل و متعدد.
2-مخاطب منفعل / مخاطب فعال
3-رسانه سالاری / دستکاری
4-جامعه ی باز اطلاعاتی / جامعه ی بسته اطلاعاتی.
ث-چالشهای سیاسی
1-حاکمیت ملی در سطح روابط و توزیع کالاهای فرهنگ / عدم حاکمیت ملی در این قلمروها.
2-اکثریت بجای اقلیت / اکثریت در کنار اقلیت
3-دولت سیاستگذار / دولت متصدی
4-اقتدارگرایی / قواعد بازی مشارکتی
فصل سوم
توسعه ی فرهنگی، سیاستگذاری فرهنگی
1-تلقی ها
همزمان با طرح مسئله ی توسعه ی اقتصادی در کشورهای پیرامونی، دو قید دیگر بر توسعه گذاشته شد: توسعه ی فرهنگی و توسعه سیاسی. مقصود از توسعه سیاسی این بود که امکان مشارکت سیاسی شهروندان در جامعه فراهم آید تا با دخالت مستقیم در تصمیم گیریها، روند تحول را شتاب بخشند و توسعه ی اقتصادی به اهدافش دست یابد. البته گروهی نیز بودند که توسعه ی سیاسی را مستقل از کمک آن به توسعه ی اقتصادی مطرح می کردند. آنها با درنظرگرفتن یک نظام ارزشی یا یک نظریه ی سیاسی به طرح دیدگاههای (عمدتاً آرمانی) خویش پرداخته و رسیدن به آن آرمانها را تحقق توسعه سیاسی تلقی می کردند. توسعه ی سیاسی از نظر این گروه رسیدن از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب (مورد نظر خود) بود. وضعیت مطلوب آنان می توانست نهادینه شدن ساختارهای سیاسی، مشارکت همه ی آحاد ملت در تصمیم گیریها، دمکراتیک شدن نظام سیاسی، عرفی شدن، حرکت به سوی جامعه ی مدنی و مانند آنها باشد. گروه سومی نیز حضور داشتند که تلقی شان از توسعه ی سیاسی "اصول و دیدگاههای سیاسی در خلعت و متناسب با نوع توسعه ی اقتصادی" مورد نظر بوده است.
2-ضرورتها
چه عواملی باعث شده اند که توسعه ی فرهنگی به چهار مفهوم فوق در برنامه ی کار دولتها و مورد تایید کارشناسان فرهنگی و اهل فرهنگ و هنر قرار گیرد:
1-گسترش آموزش و اهمیت یافتن رفاه برای مردن باعث شده است که مردم در کالاهای فرهنگی نیز انتظار سهمی برای خویش داشته باشند و حتی فرهنگ را بردار رشد و رفاه جمعی بدانند. فشار از پایین، هر دولتی را مجبور می کند که برنامه هایی برای تحت پوشش قراردادن افرادی با توانهای مختلف و بهره مندی آنها از خدمات فرهنگی داشته باشد و کالاهای فرهنگی را در دسترس عموم قرار دهد.
2-جهش شگرف در امکانات تولیدی کالاهای فرهنگی و تولید انبوه آنها باعث شده است که این کالاها جزء نیازهای روزمره ی عموم مردم قرار گیرند.
3-دولتهایی که به توسعه ی اقتصادی می اندیشند در کنار نیروی انسانی و منابع مالی و طرح و تشکیلات به اهمیت ایده ها و نگرشهای مردم پی برده اند.
3-سیاستگذاری فرهنگی:
کسانیکه بر توسعه ی فرهنگی تاکید داشته اند از این نکته غافل نبوده اند که این امر اولاُ به یک مجموعه ی راهبرد برای روشن کردن جهت گیریهای کلی و طراحی تجویزها بر اساس مقدورات و موانع، ثانیاً به مجموعه ای از سیاستها برای عینی کردن اهداف توسعه و ثالثاً یک مجموعه برنامه برای پیگیری سیاستها و رابعاً یک مدیریت هماهنگ برای متوجه کردن امکانات موجود به سوی اهداف نیاز دارد.
4-واقعیات، مشکلات، انتقادات
توسعه ی فرهنگی در ایران به نحوی در برنامه های توسعه ی ملی مطرح بوده است. هدف از این برنامه بهبود بخشیدن به برخی شاخصهای فرهنگی بوده است. ولی توسعه ی فرهنگی به معنای مشارکت مردم در فعالیتهای فرهنگی (غیر آموزشی) موفق نبوده است. شواهد و عللی چند برای این امر وجود دارد:
1-از اهداف مهم توسعه ی فرهنگی تمرکززدایی است. ولی این امر در ایران محقق نشده است. بیشترین امکانات فرهنگی کشور در تهران و پنج شهر بزرگ تمرکز دارند. در سال 1364، 7/76% از مراکز انتشاراتی کشور در تهران و
7/17 درصد در پنج شهر بزرگ قرار داشته اند. سهم بقیه کشور 6/4% بوده است. همچنین در سال 1368، 90% از روزنامه ها و مجلات در تهران و 10% در بقیه شهرستانها منتشر می شده اند.
2-مسئله ی مهم در سیاستگذاری فرهنگی رسیدن به چارچوبی سازگار از تلاقی سه فرهنگ غربی، ایرانی و اسلامی است. این چارچوب هنوز در سیاستگذاری و مدیریت فرهنگی کشور بدست نیامده است و از این جهت رفتارهای فرهنگی در کشور، نوسانی است.
3-دستگاه فرهنگی کشور نسبت به تحولاتی که در جهان رخ می دهد همیشه تاخیر عملی و اطلاعاتی دارد. این وقفه در بلند مدت برای برنامه های توسعه ی فرهنگی مضر است. چون اولاً بخشی از نیروهای دولت را صرف بازدارندگی کرده و از مسیر توسعه ی فرهنگی خارج می کند و ثانیاً دولت در آینده باید برای همین ابزارهایی که اکنون منابع آنهاست سیاستگذاری کند که این امر در فعالیت سیاستگذاری وقفه ایجاد می کند.
برخی مشکلات برنامه های توسعه ی در ایران عبارتند از:
1-نگرش سنتی مسئولان کشور و مدیران فرهنگی به بخش فرهنگ.
2-کمبود منابع مالی موجود در بخش فرهنگ.
3-کمبود نیروی انسانی متخصص. قریب به اتفاق مدیران و کارمندان بخشهای فرهنگی از تحصیلات زیر کارشناسی و نامربوط به موضوع برخوردارند.
4-ناکارایی سازمانهای مرجع.
5-عدم هماهنگی مدیران با مروجان.
6-عدم هماهنگی نهادهای فرهنگی.
7-بلاتکلیفی میان ایدئولوژی و سوداگری.
8-نابسامانی مدیریت فرهنگی.
9-قلت کارآفرینان.
10-نامشخص بودن چارچوبهای ممیزی.
11-ابهام درجه ی تمرکز.
12-عدم تولید اطلاعات یا امکان دسترسی به آنها و کیفیت پایین اطلاعات تولید شده.
سخن دیگر منتقدان توسعه ی فرهنگی در مقابل رقبای خویش (آنها که توسعه ی فرهنگی را امری عینی و غیرجهت دار معرفی می کنند) آن است که هرگونه توسعه ی فرهنگی جهت دار است و اصولاً نمی تواند بی جهت باشد. البته در این نکته جای بحث است. که آیا جهت این توسعه را گروه خاصی معین می کنند یا جهت آن برآیند دیدگاهها و آراء مردم، رهبران و نخبگان و امکانات فرهنگی موجود است؟
آنچه بحث توسعه ی فرهنگی را به روشنی جهت دار می کند آن است که:
-در بحث از توسعه ی فرهنگی فرض می کنیم که وضعیت موجود، وضعیت مطلوب نیست؛
-بهتر شدن وضعیت خودبخودی نیست، برنامه ریزی و سیاست گذار می خواهد.
-می توان برای بهتر شدن وضعیت اقدام کرد.
-و برنامه ریزی و سیاستگذاری در توسعه ی فرهنگی با رهیافتهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و روابط بین الملل به توسعه ی فرهنگی آغشته است.
فصل چهارم: فرهنگ جهانی و فرهنگی ملی
چشم انداز کلی
آیا چیزی به نام فرهنگ جهانی وجود دارد؟ آنها که این مفاهیم را به کار می گیرند از آنها چه تصوری دارند؟ آیا می توان در کنار فرهنگهای ملی در هر کشور و نیز تمدنها یا فرهنگهای منطقه ای که در عرض هم وجود دارند به یک فرهنگ جهانی قائل شد؟ آیا نوعی همگرایی و تجانس فرهنگی در عموم ملتهای جهان قابل مشاهده است؟ آیا شکل گیری فرهنگ جهانی به وجود یک دولت – ملت جهانی وابسته است؟
اینها بخشی از سوالاتی هستند که در بحث از فرهنگ جهانی قابل طرح است.
فرهنگهای ملی یک واقعیت انکارناپذیر هستند. عموم این فرهنگها مبتنی بر سنتها و شعائر تاریخی و دیرپایی هستند که با تحولات مختلف، بازسازی شده و چهره های نوینی به خود می گیرند.
علاوه بر فرهنگهای ملی با فرهنگهای منطقه ای نیز مواجه هستیم که هم بیانگر برخی حوزه های تمدنی و هم زمینه ساز شکل گیری دیدگاهها و نگرشهای منطقه ای هستند این فرهنگها از تلاقی فرهنگهای ملی پدید آمده و موجب جریانهای فرهنگی تازه ای می شوند. فرهنگهای منطقه ای را می توان نوعی طلیعه ی فرهنگهای جهانی دانست چرا که ملتها را به یکدیگر نزدیکتر کرده و شرایط داد و ستد را مهیا می کنند. ولی فرهنگهای منطقه ای همانند فرهنگهای ملی می توانند موجب نوعی تفرق فرهنگی نیز شوند.
یکی از عرصه هایی که بحث فرهنگ را در قالبی جهانی قابل مطرح می سازد نظریه ی سیستمهای جهانی است. این نظریه مانند انواع نظریه های مربوط به روابط بین الملل مبنایی صرفاً سودانگارانه دارد و از روابط قدرت و روابط فرهنگی غفلت می کند.
دو فرایند همراه همگرایی و واگرایی
گسترش ارتباطات در دهه های پایانی قرن بیستم موجب یک نگرانی و یک امیدواری شده است:
نگرانی فرهنگهای کوچک و ضعیف از اینکه در فرهنگ مسلط جهانی ادغام و ضعیف تر شوند و امیدواری کسانی که همیشه آرزوی یک فرهنگ جهانی و فراگیر داشته اند.
در جهان رقابتی امروز، در عرصه ی فرهنگ نیز همانند اقتصاد هر جامعه ای که کالاهای فرهنگی بیشتر، جذابتر و متنوع تری تولید کند گوی سبقت را از دیگران می رباید. همچنین این جامعه باید بتواند به خوبی کالاهای تولیدی خویش را بسته بندی کرده و یک نظام مناسب تبلیغات و توضیح آنرا در اختیار جهانیان قرار دهد.
تلویزیونهای ماهواره ای و هویت فرهنگ ملی
برای روشن تر شدن بحث، کانالهای ماهواره ای تلویزیونی را به هفت گروه تقسیم می کنیم:
1-کانالهای اجاره ای تلویزیونی که فقط برای مخاطبان یک کشور پخش می شوند (Canal Plus فرانسه).
2-کانالهای ملی که برای رسیدن به نقاط دور افتاده کشورها از ماهواره استفاده می کنند (Tve اسپانیا، شبکه های چهارگانه ایران)
3-کانالهای ملی که برای شهروندان خارج از کشور پخش می شوند (RAI ایتالیا، سحر یا جام جم ایران)
4-کانالهای آن سوی مرز که برای مخاطبان یک زبان ملی و خاص پخش می شوند (TV5 فرانسه)
5-کانالهای تجاری که مخاطبانی چند ملیتی دارد ولی به یک زبان پخش می شوند (CNN و Star TV).
6-کانالهای بدون ضرر که بر اساس همکاری بین المللی عمل می کنند.
(Euronews اروپا).
البته برخی از این گروهها با هم تداخل دارند، به این معنی که کانالی که برای رسیدن به نقاط دورافتاده از ماهواره استفاده می کند طبیعاتاً برای همسایگان نیز بخش می شود، یا یک کانال داخلی که شهروندان خارج از کشور را مد نظر دارد، برای دیگر افراد نیز قابل استفاده است.
وجود گروههای 4، 5 و 6 کانالها بیانگر چند گزاره ای بنیادی در بحث از رابطه ی تلویزیونهای ماهواره ای با حاکمیت ملی است:
الف-مردم هر کشور، کنجکاو برنامه های تلویزیونی دیگر کشورها هستند.
ب-تلویزیون هر کشور محدودیتهایی را در تولید و پخش اعمال می کند که ارتباط مردم با تلویزیونهای دیگر از آن می کاهد.
ج-برخی دولتها امکان بیشتری از دیگر کشورها برای پخش ماهواره ای در اختیار دارند.
حضور گروههای اول تا سوم کانالها مبتنی بر سه گزاره ی زیر است:
الف-مردم هر کشور دارای اخلاق و سنتهای فرهنگی خاص هستند.
ب-اکثر بینندگان مایلند برنامه ها را به زبان ملی خویش مشاهده کنند (حتی برنامه های دیگر کشورها را).
ج-اکثر بینندگان مایلند زندگی محلی، منطقه ای یا ملی خود در برنامه ها منعکس ببیند.
و اما در بحث از رابطه ی تلویزیونهای ماهواره ای و هویتهای فرهنگی ملی گزاره های زیر نیز مطرح شده اند:
1-شکاف عمیقی میان مردم کشور از حیث ظرفیت، حجم و نوع مبادلات فرهنگی وجود دارد که کانالهای ماهواره ای نمی توانند آنرا پر کنند.
2-تنها بخش بسیار اندکی از مردم یک کشور که از هویت فرهنگی ملی خود فاصله گرفته باشند می توانند با این کانالها ارتباط برقرار کنند.
3-دول خارجی از طریق تلویزیونهای ماهواره ای در پی کم رنگ کردن عوامل و عناصر هویت فرهنگی دیگر ملتها هستند.
چنانکه ملاحظه می شود این نوع بحث اصولاً با نوع برخورد حاکمیت ملی با این رسانه ها متفاوت است. حتی گزاره های مربوط به حضور گروههای اول تا سوم کانالها نیز با این رهیافت فاصله می گیرد چون در آن گزاره ها اساس کار بر امکان مبادلات فرهنگی نظارت ناشده است درحالیکه در این رهیافت هرگونه ارتباط فرهنگی باید از مجرای حاکمیت ملی بگذرد.
بنابراین تلویزیونهای بین المللی می توانند ناقض حاکمیت ملی باشند به شرطی که:
1-به مقتضیات ملی هر کشور توجه داشته باشند.
2-بر مسائل و ارزشهای عام بشری (صلح، رفاه، حفظ محیط زیست، عشق و عواطف انسانی) تاکید کنند و مهمتر از همه اینکه
3-تلویزیونهای ملی نتوانند به خواستهای عام بشری و ملی مردم پاسخ دهند، ولی این کانالهای تلویزیونی در هر صورت ناقض هویت فرهنگی ملی هستند، چون بر اساس قراردادها نمی توان هویتهای فرهنگی را در یکدیگر آمیخت.
فصل پنجم: فرهنگ سیاسی
مفهوم فرهنگ سیاسی
اولین ردپای این تعبیر را می توان در عبارات گابری پل آلموند یافت: هر نظام سیاسی شامل الگوی خاصی از جهت گیریها به کنش سیاسی است. بهتر است این الگو را فرهنگ سیاسی بنامیم و تعبیر فرهنگ سیاسی را می توان در نوشته های جامعه شناختی و مردم شناختی کسانی مثل روت بندیکت، مارگارت، مید کلاید کلاکهون، آبرام کاردینر، رالف اینتون و دیگرانی که بر مفاهیم فرهنگ و شخصیت کار کرده انددنبال کرد. سخن مشترک آنها این بوده است. که یک فرهنگ خاص دارای طرق مشترک، خاص و متمایز خود برای نگاه به واقعیت و تنظیم مسیرهای کنش اجتماعی است.
مطالعه ی فرهنگ سیاسی ایران
برای مطالعه و تبیین فرهنگ سیاسی ایران ابتدائاً باید به چند نکته یا مسئله توجه کرد:
(1)فرهنگ سیاسی در ایران در کدام ویژگیها با فرهنگهای سیاسی دیگر مشترک و در تداوم ویژگیها متفاوت است؟
(2)چارچوبهای مطالعه ی فرهنگ سیاسی ایران چیست؟
(3)مسائل کلان بررسی فرهنگ سیاسی ایران کدامند و …
پس از این مرحله، آغاز مطالعه می تواند با یکی از موضوعات زیر باشد:
الف-رهیافتهای مطالعه ی فرهنگ سیاسی ایران: این رهیافتها عبارتند از:
رهیافت تاریخی، رهیافت روانشناختی، رهیافت فرهنگ شناختی، رهیافت منش شناسی فلسفی، رهیافت مردم شناختی و رهیافت اجتماعی.
ب-سطوح مطالعه ی فرهنگ ایران که عبارتند از:
1-سطح فرهنگ سیاسی رسمی.
2-سطح فرهنگ سیاسی عملی حاکمیت.
3-سطح فرهنگ سیاسی بدست آمده از نظرسنجی ها.
پ-الگوهای موجود در تحول فرهنگهای سیاسی ایران.
ت-پاره فرهنگهای سیاسی ایران.
ث-مسائل کهن.
ج-شاخصها.
فرهنگ سیاسی امروز ایران
برای روشن شدن وضعیت فرهنگ سیاسی در ایران امروز باید به چهار موضوع الگوها، جهت گیریها، فرایندها و انواع صور مطرح در فرهنگ سیاسی پرداخته و با روشن کردن ابعاد این موضوعات، وضعیت جامعه ی ایران را روشن ساخت.
الف-الگوها
سه الگوی مشخص برای فرهنگهای سیاسی مطرح شده است:
الف-الگوی شقه شقه. در این الگو ما با فقدان مراحل و روندهای مدنی برای مدیریت اختلافها مواجه هستیم. در این حال به جای وفاداری ملی، با وفاداری گروهی و بخشی، به جای تکثر سازمان یافته با تفرق و از هم گسیختگی به جای دگرپذیری سیاسی با خشونت و به جای یک واحد سیاسی به نام دولت – ملت با چند واحد سیاسی ملوک الطوایفی مواجه هستیم.
ب-الگوی یکدست. در این الگو هویتهای سیاسی، با یکدیگر تلاطم یافته و به طور سلسله مراتبی در کنار یکدیگر قرار گرفته اند، خشونت سیاسی اندک است، اجماع حاکم است، و نوعی وفاداری پایدار به رژیم سیاسی به چشم می خورد.
ج-الگوی مدنی – در این الگو روندهای مدنی برای مدیریت اختلافها به چشم می خورد، سطح اعتماد سیاسی میان گروههای اجتماعی بالاست، وفاداری به رژیم سیاسی، وفاداری عقلانی است، خشونت سیاسی پایین است و پدیده ای به نام افکار عمومی رابطه ی میان حاکمیت و مردم را تنظیم می کند. تبعیت حکومت از قانون، تفکیک نهادهای اقتصاد، علم، سیاست و دین از یکدیگر و مشارکت عمومی در امر سیاسی یا دمکراسی نیز از مشخصات این الگو تلقی شده اند.
در ایران ما با الگوی اول و خواست الگوی دوم توسط برخی گروهها مواجه هستیم. الگوی مدنی در ایران در مرحله ی جنینی به سر می برد و گهگاه رگه های بسیار کمرنگی از آن به چشم می خورد.
ب.جهت گیریها
1-جهت گیری افراد به مراجع دولتی در ایران نوعی جهت گیری شخص وار است. مشروعیت حکومت در ایران نه از قانون بلکه از سنت و فرهمندی ناشی می شود که هر دو اسطوره ساز و مهربانی هستند.
2-جهت گیری به ورودیهای حکومت یعنی سیاستهای عمومی غالباً بدبینانه است چون تصمیم گیریهای مربوط به سیاستها یا خروجهای حکومت، در جهت منافع عمومی تلقی نمی شوند.
3-جهت گیری به هویت سیاسی مبتنی بر شهروندی نیست و "رعیت"وار بودن غلبه دارد.
پ-فرایندها
1-هویت یابی سیاسی. با شکل گیری دولت – ملتها در دوران اخیر. گاه هویت سیاسی جای خود را با هویت ملی تغییر می داده است. در این جایگزینی هنگامیکه هویت ملی جای هویت سیاسی را می گرفته، فرایند شکل گیری دولت – ملتها شدت می گرفته است و هنگامیکه هویت سیاسی جای هویت ملی را می گرفته، هویت ملی به هویت مورد نظر یک دسته از حاکمان ره می سپرده است. هویت ملی در فرآیند درک هویت ایرانی از سوی افراد شکل می گیرد و این امر تنها با به حکومت رسیدن یک گروه انجام نمی شود. عواملی مثل زبان مشترک، دین مشترک و تاریخ مشترک تا حدودی به این فرایند هویت یابی یاری می رسانند.
2-تعددیابی منابع مشروعیت. با به میدان آمدن مشروعیت قانونی از دوران مشروطیت به این دو و مشروعیت فرهمندانه در دوران انقلاب، در کنار دیرپای مشروعیت سنتی، ما اکنون با منابع رقیب مشروعیت سیاسی در ایران مواجه هستیم. این سه منبع در یک فرآیند پرتلاطم در کنار یکدیگر حضور دارند و گفتگوهای زیادی را نیز باعث شده اند، در عین آنکه این گفتگوها گاه شکل برخورد کلامی حاد و خشونت را نیز پیدا کرده است. شرایط در ایران امروز به گونه ای است که هیچ یک از این سه نمی تواند دو تای دیگر را بیرون کند و نظام مشروعیت سیاسی با تاکید بر هر یک از انواع مذکور از دو تای دیگر تغذیه کرده یا خواهان پشتیبانی از سوی آنهاست.
3-شکل گیری دولت – ملت. ایران پس از شکل گیری حکومت صفویه و قوام یافتن حکومتی براساس اسلام ایرانی، در دوران پس از مشروطیت نیز در حال طی کردن فرآیند شکل گیری دولت-ملت ایران به مفهوم جدید آن بوده است. در این فرایند حکومت قانون و دموکراسی و فرایند غیر شخصی حکومت در مقابل اقتدار صوری ناشی از نهاد سلطنت رنگ باخته اند. بدین ترتیب وضعیت دموکراسی در ایران را نباید با شاخص نحوه ی مواجهه اسلام با دموکراسی بررسی کرد، بلکه باید با شناختن میزان تاثیر آن در فرآیند فوق به آن پرداخت.
4-جامعه پذیری سیاسی – این فرایند در ایران، کند، برنامه ریزی نشده، ناقص، تک جهتی و پرتنش است. کند است چون نهادهای مربوطه برای پیشبرد این فرآیند وجود ندارد یا اگر هستند بسیار ضعیف و اندکند. برنامه ریزی نشده است چون حاکمیت این امر را به خود متعلق می داند و حاضر نیست آنرا به دست نهادهای مدنی بسپارد اما خود نیز آنرا ندارد. ناقص است چون تمهیدات در نظر گرفته در بخشهایی نیز که کاری در این جهت صورت می دهند، فقط متوجه به برخی اهداف مقطعی و گروهی است. تک جهتی است چون حاکمیت از تکثر سیاسی پرهیز دارد و جامعه ای یک دست و اجتماعی می خواهد و پرتنش است چون افراد، منتظر فرایند برنامه ریزی شده ی جامعه پذیری نمی مانند تا به کنش سیاسی بپردازند بلکه خود در محدوده هایی این فرایند را به جریان می اندازند اما چون این فرایندهای خودجوش، نظارت و مدیریت نمی شوند، گروهها و افراد در مواردی با یکدیگر مواجهه داشته و بر اساس دگرناپذیری با یکدیگر برخورد می کنند.
5-توسعه ی سیاسی. توسعه ی سیاسی بازتاب نیاز به عرفی شدن فرهنگ سیاسی در فرایند توسعه ی همه جانبه، متوازن و پایدار است. لازمه ی این فرایند، حرکت جامعه از توده وار بودن به سامان یابی در قالب نهادهای سیاسی و نهادینه شدن سیاستگذاری و تصمیم گیری است. نیاز به این نهادینه شدن و سامان یابی بشدت به چشم می خورد و از همین جهت گروههایی در این مسیر فعالیت می کنند، اما برای توضیح فرایندهای مطرح در فرهنگ سیاسی ایران نباید از عامه گرایی و توده وار بودن جامعه غفلت کرد.
منابع:
1-درآمدی بر جامعه شناسی، تالیف بروس کوئن، ترجمه ی محسن ثلاثی.
2-مبانی جامعه شناسی، تالیف و تدوین دکتر مجید مساواتی آذر.
3-درآمدی بر جامعه شناسی فرهنگ در ایران امروز، تالیف مجید محمدی.
9