تارا فایل

تحقیق پرسش مهر 95 رئیس جمهور حسن روحانی


موضوع :
مقاله پیرامون پاسخ پرسش مهر رئیس جمهوری در سال تحصیلی 1396-1395
خشونت چیست ؟ از کجا نشات گرفته است و چگونه عده ای خشونت را می آموزند . و در برابر خشونت چگونه باید ایستادگی کرد؟ چگونه می توانیم کشوری داشته باشیم ،جامعه ای داشته باشیم دارای رحمت اسلامی و نبوی. و چگونه می توانیم جوامع منطقه و جهان را از خشونت برهانیم؟

فهرست
چکیده 4
نکات کلیدی : 5
مقدمه 5
انواع خشونت: 6
اهداف پژوهش : 9
هدف اصلی : 9
اهداف فرعی : 9
بررسی منشا خشونت های فردی 9
ریشه های خشونت جوامع 10
ریشه های خشونت در کشورهای منطقه 12
منشا خشونت در گروه های تکفیری چیست؟ 14
مبانی نظری و تئوریک داعش یا همان ریشه فکری تکفیری ها 14
چرا جوانان به تفکر تکفیری با گرایش خشونت طلب سلفی گری گرایش پیدا می کنند؟ 19
بررسی راه حل های جلوگیری از خشونت در منطقه و جهان 21
بررسی نقش خانواده در جلوگیری از خشونت 24
بررسی نقش عقلانیت حکیمانه در جلوگیری از خشونت و افراطی گری 25
ایمان و فروتنی: آینده حکمت ادیان 26
بررسی چگونگی ایستادگی در برابر خشونت 26
مدارا و تساهل در قالب منشور اخلاقی به عنوان پیشگیری از خشونت 29
تعامل مسالمت آمیز در قرآن 30
قدرت های بزرگ از خشونت حمایت می کنند 31
معیارهای دوگانه غرب در برخورد با تروریسم 31
نگاه اسلام به مساله خشونت 32
ترویج ارزش های خانواده برای صلح 32
ترویج فرهنگ خشونت زدایی با کمک هنر 33
چگونگی ایجاد جامعه با رافت 33
راه های ایستادگی دربرابر خشونت سلطه گران و زورگویان جهانی و جلوگیری از خشونت در کشورهای منطقه 33
1-بیداری و رشد سیاسی: 33
2- ایستادگی در برابر سلطه استعماری غرب: 34
3. اتحاد برای مقابله با سلطه جویی های استعماری: 35
4.ایجاد دولت اسلامی: 36
نتیجه گیری 37
منابع وماخذ 38

چکیده
خُشونَت استفاده از زور فیزیکی به منظور قراردادن دیگران در وضعیتی بر خلاف خواست شان، است. در تمامی جهان خشونت به عنوان ابزاری برای کنترل استفاده می شود، در واقع نوعی تلاش برای سرکوب و متوقف کردن اغتشاشگران در مقابل نگرانی های مربوط به اجرای قانون و فرهنگ در یک ناحیه خاص است. کلمه خشونت طیف گسترده ای را پوشش می دهد. خشونت می تواند از درگیری فیزیکی بین دو انسان تا جنگ و نسل کشی که کشته شدن میلون ها نفر از نتایج آن است، گسترده شود. شاخص صلح جهانی به روز شده در ژوئن ۲۰۱۰، ۱۴۹ کشور را براساس معیار "عدم خشونت" طبقه بندی کرده است.
همانگونه که می دانیم امروزه در جهانی زیست می کنیم که مملو از خشونت و افراط گری است. به طوری که هر روز شاهد جریان جدیدی از خشونت در منطقه و جهان هستیم.گاهی شاهد رفتار وحشیانه علیه شیعیان نیجریه هستیم و همچنین چند سالی است که شاهد خشونت های داعش، القاعده و ارتش رژیم صهیونیستی در فلسطین می باشیم.
جنگ های جهانی اول و دوم زاییده حکومت ها و ایدئولوژی سکولار بوده است، پس نباید فقط به خشونت های دینی نگریست و از خشونت های سکولار غافل شد یا برعکس، بلکه هر دو دسته خشونت ها خطرناک است، خشونت بزرگترین و خطرناک ترین حرج و مشقت است که می تواند اوصاف واقعی دین را نابود و باعث بحرانی شدن گرایش مردم به دین و ایجاد مشکل در سطح روابط انسان ها با یکدیگر شود. خشونت بزرگترین و خطرناک ترین عاملی است که اوصاف پیش گفته را که اوصاف واقعی دین هستند، نابود، و عوامل بحرانی شدن گرایش به دین را فراهم می کند. امروزه در جهانی زیست می کنیم که متاسفانه مملو از خشونت و رفتارهای افراط گری است. خشونت با همه اقسام پنهان و آشکارش، فردی و خانگی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و نظامی، در حکمت اسلامی به عنوان یک رذیلت معرفی شده است. فارابی خشونت سیاسی را در سیاستهای استبدادی، رذیلت سیاسی می شمارد و ملامهدی نراقی در جامع السعادات از خشونت رفتاری به عنوان رذیلت اخلاقی یاد می کند و اخوان الصفا، خشونت را به عنوان رذیلت فلسفی معرفی می کنند.
در این پژوهش که با استفاده از منابع کتابخانه ای و اینترنتی تهیه شده است به بررسی سوالات خشونت از کجا نشات گرفته است و چگونه عده ای خشونت را می آموزند . و در برابر خشونت چگونه باید ایستادگی کرد؟ چگونه می توانیم کشوری داشته باشیم ،جامعه ای داشته باشیم دارای رحمت اسلامی و نبوی. و چگونه می توانیم جوامع منطقه و جهان را از خشونت برهانیم؟
نکات کلیدی :
خشونت ، ایستادگی در برابر خشونت ، جلوگیری از خشونت
مقدمه
خشونت حالتی از رفتار است که با استفاده از زور فیزیکی و یا غیر فیزیکی فرد خشن خواسته خود را به دیگران تحمیل می کند. خشونت ممکن است در اثر خشم اتفاق افتد. خشونت از نظر لغوی به معنای خشکی، تندی و سختی است.
هرگونه رفتاری که با هدف وارد نمودن آسیب به یک یا بیش از یک پدیده صورت گیرد رفتار خشونت آمیز نام می گیرد. رفتار خشونت آمیز می تواند در سطح آگاهانه یا نا آگاهانه صورت گیرد.
در واقع خشونت در تمامی اشکال آشکار و پنهانش در حکمت های دینی به عنوان رذیلت معرفی می شود. فارابی نخستین فیلسوف اسلامی، خشونت سیاسی را در سیاست های موجود، رذیلت سیاسی می نامد. اخوان الصفا یکی از مکاتب فلسفه اسلامی، خشونت را به عنوان رذیلت فلسفی معرفی می کند. خشونت در جهان معاصر هم از سوی سکولارها و هم از سوی برخی از طرفداران ادیان اعمال می شود.
فلاسفه اسلامی غضب را منشاء خشونت می دانند. بوعلی می گوید باید غضب را که منشاء خشونت است به واسطه عقل کنترل کرد، اما آن عقل که غضب را کنترل می کند چه عقلی است؟ در حکمت اسلامی عقل در مقابل جهل به کار می رود، جهل هم در دین معانی متفاوتی از جمله بی تدبیری، بی فضیلتی و … دارد.
همراهی با عقل در مواجهه با تمام معانی جهل لازم است، اما از بین معانی جهل، بی فضیلتی منشاء خشونت جهان معاصر است. انسان کنونی از دانش فراوانی برخوردار است، اما خشونت آن نه تنها کمتر از انسان سنتی نشده، بلکه بیشتر هم شده است. این نشان می دهد که مشکل در کمبود دانش و علم نیست، اما سئوال این است که چه چیزی موجب شده که خشونت بیشتر شود.
عقل به معنای فضیلت در انسان معاصر کم شده است، یا نبود فضیلت و حکمت باعث تقویت غضب شده است و باعث پیدایش خشونت سیاسی. قرآن در سوره آل عمران از مفهوم جاهلی و در سوره فتح از تعصب جاهلی سخن گفته است. خداوند از جهل به معنای عدم فضیلت سخن می گوید. هر رفتار غیرحکیمانه از نظر قرآن جهل است. جهالت را به معنای نفی فضیلت باید کاهش داد تا عقلانیت حکیمانه رونق یابد و با رواج این عقلانیت، غضب انسانها کنترل شود.عامل دستیابی به صلح و آرامش، گفت وگو است. بنابراین سیر منطقی این بحث این است که عقلانیت حکیمانه تقویت شود و بعد غضب انسانها کنترل و در نهایت منتج به کنترل خشونت شود.
باید از طریق سازمان ها و نهادهای بین المللی و گفت وگوهای بین ادیان تئوری عقلانیت حکیمانه و ایمان دینی را مطرح کنیم تا هم دینداری غیرحکیمانه و هم سکولاریزم غیرحکیمانه که من از هر دو به جاهلیت مدرن و سنتی یاد می کنم، کنترل شده تا زندگی و آسایش همراه با فضیلت حکیمانه به دست آید.
بخش های شریعت با یکدیگر اختلاف ندارند بلکه هماهنگی و همراهی فی مابین آنها برقرار است و معقول نیست که همین شریعت با بخشی از آموزه های خود موجب خشونت و خوف در بین مردم شود.
انواع خشونت:
خشونت از حیث گستره ی شمول، مقاصد عاملین خشونت و نیز ماهیت کارکردی آن به دسته های مختلفی طبقه بندی شده است:
الف) خشونت معطوف به خود: مرتکب و قربانی یک نفر هستند و این نوع خشونت در دو شکل خودآزاری و خودکشی وجود دارد.
ب) خشونت بین شخصی: این نوع خشونت میان افراد در یک رابطه ی رودررو رخ می دهد. خشونت خانوادگی و خشونت اجتماعی از این نوع است. خشونت خانوادگی در برگیرنده ی خشونت علیه همسر یا شریک جنسی، خشونت علیه کودکان و خشونت علیه سالخوردگان است و خشونت اجتماعی شامل خشونت علیه بزرگسالان (خشونت با آشنایان و غریبه ها)، خشونت جوانان، خشونت مرتبط با جرایم مالی و خشونت در محیط های کاری است.
ج) خشونت جمعی: مرتبط با گروه های بزرگتر افراد در زمره ی خشونت جمعی است از قبیل خشونت های سیاسی و اقتصادی. (بوکهارت 2002)
به طور کلی محرک های بیرونی که منجر به خشونت و پرخاشگری می شوند عبارتند از:
الف) برخی محرک ها از طریق اجبار احساسی و تداعی با حوادث ناخوشایند به واکنش های خشونت آمیز منجر می شود.
ب) برخی از افراد به واسطه ی گریز از تهدید و حمله ی دیگران در خشونت علیه آنها پیش روی می کنند.
ج) وجود یک ابزار خشونت در معرض دید، محرکی برای تشدید کنش پرخاشگرانه به شمار می رود. (فرجاد 1372)
بیان مسئله
امروز در شرایطی قرار داریم دغدغه اصلی نظام بین الملل افراط و خشونت نیست، بلکه دغدغه بزرگ این است که خشونت، قتل و افراط از سوی افراد و گروه ها، امری عادلانه و اخلاقی تلقی می شود. برخی از دولت ها منابع مادی و معنوی خود را در ترویج این ایده و حمایت از این جریان ها به کار می گیرند و این وضعیت اگر چه تهدیدی عظیم را متوجه جامعه جهانی می کند، اما می تواند فرصتی باشد تا جامعه جهانی چشم خود را به شرایطی که دیده نشده و محرک افراطی گری موجود است باز کند و برای آن چاره ای بیندیشد.
ملاک دقیقی برای سنجش خشونت وجود ندارد ولی تلاش های بسیاری شده است از جمله تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و دو کنوانسیون بین المللی مدنی- سیاسی و کنوانسیون حقوق بین الملل اقتصاد اجتماعی که به تایید و تصویب مجالس کشورها رسیده است این موارد ملاک های اصلی حقوق محسوب می شود و افراط و تفریط در این اعلامیه می تواند ملاک سنجش خشونت باشد.
سهل بودن شریعت به معنای آن است که احکام شریعت آسان است و در آن حرجی نیست، ولی سمحه بودن شریعت مربوط به آن بخش از احکام دینی است که به روابط بین انسان ها نظر دارند.تعالیم شریعت سماحت و مدارا را بین مردم ایجاد می کنند تا از ناحیه پاره ای از مردم نسبت به پاره ای دیگر در روابط، خشونت ایجاد نشود.می توان در تفسیر و تعریف سمحه – که وصف شریعت است- گفت: سمحه، وصفی است که مناسبات اجتماعی را در وضعیتی بدور از حرج قرار می دهد.
حقیقت این است خشونت بزرگترین حرج و مشقت در سطح مناسبات انسان ها با یکدیگر است.
شریعت به گونه ای تنظیم شده که واجد صفت قادر بودن و کفایت داشتن در محقق ساختن اهداف خود است. شریعت چیزی است که از طرف شارع آمده و شیوه ای است برای زندگی که خداوند آن را به بشر به ارمغان داده است ولی فقه دانشی است که می کوشد شریعت را فهم و کشف کند، حقیقتا هیچ راهی به سمت شریعت جز فقه نیست ولی این به آن معنا نیست که فقه دائما از حیث گستره دایره، و توانمندی و ایفای نقش مطابق با شریعت باشد.
از سویی نباید تصور کرد که فقه همیشه واقع شریعت را کشف می کند، در نتیجه اگر در مناطقی خشونت به نام شریعت مشاهده شود آن را نباید به پای شریعت نهاد، بلکه به پای کوشش جهت فهم شریعت که متاسفانه گاه با خطا و اشتباه همراه می شود، باید گذاشت.

اهداف پژوهش :
هدف اصلی :
بررسی مساله خشونت و جلوگیری از آن در سطح فرد و جامعه و کشورهای منطقه
اهداف فرعی :
1 – خشونت از کجا منشا می گیرد .
2 – بررسی چگونگی آموختن خشونت از جانب افراد
3- با چه راهکارهایی باید در برابر خشونت ایستادگی کند .
4 – چگونه کشوری دارای رحمت نبوی و اسلامی داشته باشیم .
5 – چگونه می توانیم جوامع منطقه را از خشونت برهانیم.
6 – ارائه پیشنهادات و راهکارهای کلی در باره جلوگیری از خشونت در جامعه و کشورهای جهان
بررسی منشا خشونت های فردی
خشونت یک بیماری اجتماعی است که در اشکال مختلف فیزیکی و لسانی در جامعه وجود دارد. اگر این عارضه در جامعه امکان رشد یابد اجتماع روی آرامش به خود نخواهد دید و نسلی خشن تربیت خواهد شد.
خشونت چنانچه در جامعه ای گسترش یابد ممکن است این بیماری در تمام گروه های سنی اشاعه یابد که کنترل و مهار آن با دشواری همراه خواهد بود.
خشونت نوعی حرف زدن با دیگران یا با خود است که گاهی به یک رفتار روحی بدل شده و گاهی نیز اگر چند نفر با هم در این نوع حرف زدن، هم آوایی داشته باشند به یک خشونت اجتماعی تبدیل خواهد شد.
هنگام خشونت، حرف زدن با بار پرخاشگری همراه است و فرد با شدتی فراتر از حالت عادی، صحبت می کند.
خشونت یک رفتار است که نیاز به نقد دارد زیرا منجر به ناسازگاری اجتماعی می شود.
خشونت به انواعی مانند سوء استفاده جسمی و جنسی تقسیم بندی می شود.
از نظر روانشناسی حتی کسی که فرد دیگری را تهدید یا تحقیر یا تمسخر می کند، دچار خشونت شده است.
کسی که توهین و فحاشی می کند، از چراغ قرمز عبور می کند و حتی کینه به دل می گیرد و از کسی کدورت دارد ، خشونت دارند.
حتی یک نگاه بی اعتمادی به طرف مقابل، اعضای خانواده یا محیط کار نیز در زمره رفتارهای خشونت بار قرار می گیرد؛ کسی که رفتار شیطنت آمیز دارد یا در یک مجموعه همکاری نمی کند، خودش را کنار می کشد، از اشکال مختلف خشونت است. خشونت، فرآیند ذهنی است و جنبه های بیرونی و درونی دارد.
علت اصلی اغلب پرخاشگری های اجتماعی و اکثر خشونت ها را مشکلات روان می داند.
البته مسائل دیگری مانند مسائل اجتماعی نیز در کنار اختلالات روانی برای پدیده خشونت مطرح هستند.
سازمان جهانی بهداشت ، مسائل اجتماعی از جمله محرومیت های اجتماعی ، بی عدالتی ، آشفتگی های اجتماعی ، تعاملات بی ضابطه درون اجتماعی ، رویکردهای نادرست نظام آموزش و پرورش ، عوامل خانوادگی ، فقر و مخاطرات اقتصاد را از عوامل خشونت می داند.
ریشه های خشونت جوامع
درباره این که چرا انسان متمدن دست به خشونت می زند نظریه های مختلفی وجود دارند.
"زیگموند فروید"پایه گذار روانکاوی که هسته مرکزی انگیزش در انسان را غریزه جنسی (لیبیدو) می دانست، سرکوبی این غریزه را ریشه خشونت می دانست . برای مثال فروید در تحلیل روانکاوانه ای از کتاب "قاضی پل شربر" ، خصومت او نسبت به دیگران و دشمن انگاری و تئوری توطئه اش را ناشی از این می دانست که قاضی شربر دارای تمایل سرکوب شده همجنس گرایی بوده است و سرکوب این غریزه باعث شده که وی کسانی را که نسبت به آنها تمایل جنسی دارد را با استفاده از مکانیزم های دفاعی "وارونه سازی" و "فرافکنی" دشمن بیانگارد و بنای خصومت با آنها را داشته باشد.
"آلفرد آدلر" پزشک وینی دیگر، برخلاف فروید خشونت را ناشی از "عقده حقارت" می دانست. از نظر آدلر هر کس بیشتر تحقیر شده باشد تمایل بیشتری برای خشونت دارد. خشونت رفتاری جبرانی است برای این که فرد به خودش و دنیا ثابت کند در موضع قدرت است و موضع ضعف خود را ترک گفته است. "مانس اشپربر" روانکاو آدلری در کتاب "روانشناسی استبداد و خودکامگی" با این شیوه تحلیل خشونت را در نظام های فاشیست ریشه یابی کرده است.
"کارن هورنای" روانکاو آلمانی که از اولین پیروان فروید بود در این زمینه نظر دیگری دارد. او اعتقاد دارد خشونت ریشه در ترس دارد. هر چه کودکی در فضای امن تری رشد کند تمایل او به خشونت کمتر می شود.
بعدها "کارو دو بوآ" و رونالد روهنر" در تحقیقاتی که بر روی فرهنگ های مختلف انجام دادند نظر هورنای را تایید کردند. در هر جامعه ای که کودکان در دوران نوزادی و نوسالی حضور فیزیکی و روانی بیشتری از مادر را تجربه می کنند خشونت کمتر است. حضور بیشتر مادر در نزد کودک در او احساس امنیت ایجاد می کند و آستاه تحریک سیستم "ستیز- گریز" مغز او را بالاتر می برد. چنین کودکی در سراسر عمر دیرتر احساس تهدید و ناامنی می کند و دیرتر از کوره در می رود و دست به خشونت می زند.
من در این یادداشت کوتاه قصد ندارم بین دیدگاههای فروید، آدلر و هورنای یکی را به عنوان ریشه خشونت معرفی کنم. تصور من این است که لازم نیست به دنبال "شاه کلید" باشیم که همه پدیده ها را با آن توجیه کنیم . هر سه نظریه می تواند درست باشد. ممکن است ریشه خشونت قاضی پل شریر تکانه های سرکوب شده جنسی اش باشد در حالی که ریشه خشونت بنیتو موسولینی عقده حقارت و ریشه خشونت کودکان بد سرپرست ترس و ناامنی دائمی.
در کنار این نظریات روانکاوانه، نظریات رفتارگرایان بر همانندسازی و یادگیری تاکید بیشتری دارند. از نظر رفتارگرایان، خشونت می تواند به صورت مستقیم و غیر مستقیم آموزش داده شود. زمانی که برای این کودکان تفنگ اسباب بازی تولید می کنیم یا زمانی که در کتاب های تاریخ به کودکان راجع به دوران طلایی امپراتوری بزرگ مان "شبه اطلاعات" می دهیم در حال آموزش خشونت به آنها هستیم.
به نظر می رسد رفتارگران بیشتر به دلایل آشکار خشونت پرداخته اند و روانکاوان به دلایل پنهان خشونت و این دیدگاه ها مکمل یکدیگرند نه رقیب هم!

ریشه های خشونت در کشورهای منطقه
اگر فقه به درستی شکل بگیرد خشونت در روابط انسان ها ایجاد نمی شود، بلکه حتی فراتر از آن موجب از میان برداشتن خشونت در مناسبات می شود و امنیت را برای جامعه به ارمغان می آورد، فقه سلفی در پاره ای از گرایش های آن، خشونت را در پاره ای از سطوح مختلف ایجاد می کند.در یک روش صحیح و دقیق که بتواند فقیه را به نصوص نزدیک کند تا نصوص را به درستی فهم نماید و یا نزدیک به یک فهم درست، باید چند عنصر مورد توجه قرار گیرد، که از جمله آن می توان به ایجاد علومی همچون علم خصائص شریعت و علم مقاصد شریعت اشاره کرد.
علم خصائص شریعت امروز غایب است ما نسبت به اوصاف شریعت در غفلت به سر می بریم، ولی علم مقاصد شریعه وجود دارد. دومین عنصر، بکارگیری قواعدی است که ما را به فهم نص برساند، درست نیست که ما مقاصد شریعت را به جای قواعد اصولی بگذاریم بلکه باید بر قواعد اصولی تمرکز کنیم؛ البته علم مقاصد علمی است که یک پوشش را در ذهن فقیه ایجاد می کند تا فقیه در زیر سایه آن حرکت نماید و در بکارگیری و تطبیق قوااعد به صورت صحیح عمل کند.اگر مقاصد الشریعه نباشد چه بسا در تطبیق قواعد به اشتباه می افتیم، ولی هیچگاه مقاصد الشریعه نباید خود نقش قاعده اصولی را ایفا کند، ما نیازمند به این علم مقاصد و خصائص شریعت هستیم ولی نه به عنوان جانشین قواعد.
در مرحله سوم ما به علم اصول برای ارائه قواعدی که با آن، احکام را استنباط کنیم نیازمند هستیم و عنصر دیگر این است که ما هنوز نظریه های اجتماعی شامل، جامع و فراگیر مربوط به فقه را کشف نکردیم، مقصود نظریه هایی است که روابط اجتماعی کلان را ارائه می کند و به تعبیر دیگر آن بخش از آموزه های عظیم اجتماعی را رها کرده ایم و صرفا به آن بخش از احکام فرعی و جزئی توجه نشان دادیم و این یک نقصی را در دیدگاه ما ایجاد کرده است.
اگر ما بخواهیم در فهم خود یک گستردگی در ارتباط با نصوص ناظر به روابط اجتماعی ایجاد کنیم به علم الاجتماع نیازمند هستیم، علم اجتماع امروز در جامعه ما غایب است و چه بسا فقهایی از مذاهب مختلف به مسائل اجتماعی نگاه می کنند ولی با یک عینک فردی و نه با یک نگاه معطوف به عمق مناسبات اجتماعی و فهم واقعیت مناسبات.
در غیاب نظریه های کلان، کامل و ناظر به مناسبات اجتماعی، پرداختن به مسائل خرد اجتماعی نادرست است. اگراین عناصر را در مطالعه استنباطی به کار گرفته شود، می تواند فقهی در جهت تصحیح مناسبات اجتماعی را فراهم آورد.
بحران در هر چیزی متناسب با واقعیت و اهمیت آن تعریف می شود، مثلا بحران سیاسی و اقتصادی هر کدام تعریفی متناسب با طبیعت سیاست و اقتصاد دارند، بحران نسبت به دین هم متناسب با آن شکل می گیرد.شاخصه اول خروج فوج فوج از دین است؛ طبیعت دین ورود فوج فوج مردم به آن را می طلبد؛ ولی اگر در اثر رفتاهای ما و خشونتی که انسان های خشونت گرا به نام دین انجام می دهند، مردم فوج و فوج از آن خارج شوند، در این حالت توجه به دین به بحران افتاده است؛ یعنی دین به وضعیتی دچار می شود که مردم از آن دوری می جویند.
شاخصه دوم وقوع بحران در رویکرد به دین، کم شدن جذابیت دین است. یاید اذعان کرد که هیچ چیز به اندازه دین پرجاذبه نیست و نمی تواند قلوب مردم را به سوی خود جلب کند، ولی اگر دین در شرایطی قرار بگیرد که مردم به چشم جاذبیت به آن نگاه نکنند این به آن معناست که دین با بحران مواجه شده است.
اگر مردم احساس کنند آموزه هایی که به نام دین ارائه می شود با فطرت آنها سازگار نیست، این نیز نشانه بحران دینی است، دین در اساس با فطرت هماهنگ است ، ولی اگر بر اثر رفتارهای خشن، افکار عمومی و عموم مردم و ملت ها دین را چنان ببینند که با نگاه فطری و انسانی آنها سازگار نیست این به منزله یک بحران اصلی در ارتباط با دین و توجه به دین است.
اگرمردم دین را منشاء نشر و بسط بداخلاقی ببینند و بداخلاقی از ناحیه دین بیشتر رواج پیدا کند می توان گفت گرایش به دین به بحران دچار شده است.
منشا خشونت در گروه های تکفیری چیست؟
امامان شیعه بر عقل تاکید دارند. عقل ستیزی با ماهیت تشیع نمی سازد. عقلانیت مانع خشونت است اما عقلانیت هم اگر مبتنی بر ایمان نباشد، می تواند منشا خشونت شود.
جنایات جریان سلفی و تکفیری داعش که داعیه تاسیس دولت اسلامی عراق و شام را دارد همچنان در صدر اخبار جریان دارد. سلفی گری پدیده جدیدی نیست و به نظر می رسد در شرایط تاریخی و اجتماعی خاصی مجال بروز و ظهور می یابد. جریانات تکفیری، اقدامات خود را به پشتوانه مبانی نظری خاصی انجام می دهند که شناخت این پشتوانه نظری برای درک واقعیت این جریانات ضروری است.
مبانی نظری و تئوریک داعش یا همان ریشه فکری تکفیری ها
پدیده داعش که بخشی از پدیده بزرگتری به نام جریان تکفیری است، یک پدیده جدیدی است که عمر چندانی از آن نمی گذرد. اما جریان تکفیری پدیده جدیدی نیست، الان به دلیل اینکه ارتباطات قوی شده است و رسانه ها گسترش یافته اند، در واقع از طریق شبکه های اجتماعی و مجازی خبرها به سرعت منتقل و پخش می شوند و ما تهدید جهانی داعش را بیشتر لمس می کنیم. چون به هر حال این تبلیغات و فیلم هایی که خودشان از جنایت های خودشان پخش می کنند یک نوع رعب و وحشت جهانی و بین المللی ایجاد می کند. اما اصل پدیده یا جریان تکفیری یک جریانی باسابقه طولانی است و ما نمونه هایی از این حرکت ها را در میان برخی از فرقه های اسلامی و حتی غیر اسلامی در طول تاریخ شاهد هستیم. به فرض مثال همه مردم شنیده اند که شهید اول و شهید ثانی رابه جرم اینکه عالم شیعی بوده اند، در جبل عامل کشتند و آتش زدند.
شخصیتی مانند قاضی سید نورالله شوشتری که به عنوان شهید ثالث شناخته می شود و قبر او در منطقه آگرای هندوستان همان شهری که تاج محل در آن واقع است قرار دارد و یک عالم شیعی است که قاضی القضات اکبرشاه است و بعد به عنوان قاضی عسگر یا لشکر می شود و مسئولیت قضاوت امور نظامی به او سپرده می شود، چون آگرا شهری نظامی بوده بعد از مرگ اکبر شاه که جهانگیر شاه جانشین می شود، برخی از علمای اهل سنت از او سعایت می کنند و ایشان را با تازیانه تیغی به حدی می زنند که گوشتش از بدنش کنده می شود وبعد تصمیم می گیرند که بدنش را آتش بزنند که شیعیان جنازه او را می گیرند و آن را دفن می کنند و تا مدتها هم نگهبان برای قبر ایشان می گذاشتند که آن را نسوزانند، چرا که اینگونه کارها سابقه داشته است.
گروه های تکفیری گروه های مخالف را از بین می بردند و جنازه های آنها را مثله می کردند یا آتش می زدند یا فرض کنید همین محمد بن عبدالوهاب وقتی در نجد به قدرت رسید و زر و زور و تزویر با هم جمع شد و توانستند حکومت کنند، بعد اینها کم کم با مخالفان خودشان درگیری های بسیاری تندی داشتند. به فرض مثال با مخالفان خودشان از فرقه های شافعی، حنبلی و… می جنگیدند و می کشتند و جنایت های عجیبی انجام می دادند. حتی انسان های زیادی از اهل سنت را به خاک و خون کشیدند و دقیقاً با همین توجیه تکفیر و اینکه اینها کافرند پس باید کشته شوند.
پس پدیده تکفیر پدیده جدیدی نیست. این پدیده یا به تعبیر دقیقتر این جریان (چون جریان را من یک جمعیت مدیریت شده تاثیرگذار بر جامعه می دانم فلذا این جریان تکفیری واقعاً به معنای دقیق یک جریان بوده و هست.) البته فقط در بین اهل سنت هم نبوده است، بلکه در بین شیعیان هم وجود داشته است اما شیعیان در تکفیر بسنده می کردند و از نظر تاریخی شاید خیلی خیلی کم مواردی پیدا بشود که به فرض مثال دست به جنایت و خشونت بزنند. اما فرض کنید که ما علمایی داشته ایم که فلاسفه و عرفا را تکفیر می کرده اند. همین الان هم گاهی اوقات می بینیم افرادی که به فرض مثال گرایشات فقهی یا کلامی محض دارند، می گویند که دیدگاه وحدت وجود عرفا دیدگاه درستی نیست، پس باید آنها را تکفیر کرد. یا دیدگاه مراتب تشکیکی یا معاد جسمانی ملاصدرا با معاد قرآنی نمی سازد، پس باید آن را تکفیر کرد اما نهایت کاری می کردند این بود که کاری کنند تا ملا صدرا از اصفهان بلند شود و به کهک مهاجرت کند و در غربت زندگی کند. اما دیگر او را نمی کشتند. فتواهای تندی می دادند اما رفتار خشونت آمیز نداشتند.
در اسلام تکفیر هم مطرح است و در واقع یکی از بحث های خیلی جدی در اسلام بحث تکفیر است. اما تکفیر، ضابطه و ملاک دارد. به هر حال در اسلام داریم و شیعه و سنی بر آن اعتراف می کنند که هر کس شهادتین را جاری کرد، دیگر او مسلمان است و اگر او تفسیر خاصی از مبدا و معاد و … دارد ما حق نداریم او را تکفیر کنیم اما حق نقد آن را داریم. به فرض مثال می توانیم بگوییم این تفسیر شما از معاد جسمانی تفسیر غلطی است. این تفسیری که از تشبیه و تنزیه الهی دارید غلط است. اما نمی توانیم بگوییم این شخص کافر است. یا حتی ممکن است کسی بگوید لازمه این حرف اگر خود شخص به آن توجه کند کفر است. اما نمی توانید آن شخص وقتی شاهدتین جاری می کند را به کفر متهم کنید، وقتی اعتقاد به مبدا و معاد دارد و در عمل به فروعات دین مقید است. اسلام به این گونه رفتارها اجازه نمی دهد. این نگاهی افراطی گری است که متاسفانه داریم و در اثر همین نگاه می شود که علاوه بر مشکلات نظری، جامعه مشکلات عملی هم پیدا می کند و مشکلات اجتماعی پیش می آید و آن مدارایی که لازمه هر حیات اجتماعی است از جامعه گرفته می شود.
گروه داعش، گروه جبهه النصره و مثلاً القاعده ؛ اینها به عنوان یک شاخه ای از سلفی ها مطرح هستند. حالا چه سلفی های حنبلی، چه سلفی های شافعی چرا که معمولاً در مالکی ها سلفی نیست و بیشتردر آن سه تا که ذکر کردم و بیشتر از همه در بین حنبلی ها سلفی وجود دارد. ابن تیمیه که در قرن هفتم می زیسته آن را راه اندازی یا بهتر بگویم احیا کرد. افراد دیگری بوده اند که تفکر سلفی گری را مطرح کرده اند. اما تقریباً تفکر سلفی در قرن سوم وقتی مطرح شد اندیشه معتزله هم در مقابل اهل حدیث پیدا شد. بعد از آن اشاعره و ماتریدیه آمدندکه تقریباً اهل حدیث و معتزله به حاشیه رانده شد و دیگر در جامعه اسلامی مطرح نبودند. بیشتر گرایش به تفکر اشعری بود که به هر حال به گونه ای بین معتزله و اهل حدیث جمع کرده بودند و همچنین ماتریدیه هم اینگونه بودند و در آن زمان دیگر اهل حدیث تا قرن هفتم مطرح نشدند. تا توسط ابن تیمیه دوباره طرح می شود و ایشان می گوید که ما باید به سلف گذشته مان برگردیم و در آن زمان تفکر سلفی گری مطرح می شود.
درواقع ابن تیمیه دوباره این اندیشه را احیا می کند و به نوعی آن را تئوریزه می کند. و در واقع زمینه ای فراهم می شود که بعدها جوامع اسلامی به آن گرایش پیدا کنند. البته در زمان ابن تیمیه تا شاید چند قرن هم بعد از آن به آن صورت تفکر سلفی مطرح نبود و به صورت موردی افرادی پیدا می شدند که از این تفکر دفاع کنند. تا محمد ابن عبدالوهاب که در قرن یازدهم هجری آمد و در واقع پیوند این اندیشه و تفکر سلفی با سیاست و قدرت توانست آن را توسعه بدهد که البته باز هم چندان توسعه جدی پیدا نکرد تا اوایل قرن بیستم که دولت عثمانی فروپاشید و انگلیسی ها و فرانسوی ها و به هر حال سایر کشور های اروپایی دولت بزرگ عثمانی را بین خودشان تقسیم کردند. فقط همین آناتولی یا دولت ترکیه فعلی در مقابل یونان مقاومت کرد و آتاتورک توانست این کشور را نگه دارد. بقیه کشورها به عنوان مستعمرات کشور های اروپایی در آمدند از جمله عربستان. آن موقع عربستان توسط شریف حسین که یک عالم شیعی بود مدیریت می شد و انگلیسی ها توطئه ای کردند و قدرت را از او گرفتند و به دست وهابی ها که گروه کمی در عربستان بودند دادند. یعنی شیعیان و مالکی ها و گروه های دیگر مسلمانان خیلی بیشتر بودند. به هر حال قدرت را به اینها دادند و اینکه معروف است که انگلیس وهابی ها را تاسیس کرد. نه خیر، آنها را انگلیس ایجاد نکرد. بلکه در واقع انگلیس به آنها میدان داد و قدرت آنها در عربستان تثبیت شد و توانست موقعیتی پیدا کند و مخصوصاً در دوره عبدالعزیز و فهد و … اقتدارشان بیشتر شد. با پیروزی انقلاب اسلامی آمریکا هم که امیدش از ایران قطع شد، بیشتر توجه اش معطوف به عربستان شد که بتواند از قدرت او در فعالیت های که در خاورمیانه می خواهد داشته باشد استفاده کند.
لذا می بینیم که در این بستر تاریخی سلفی گری توسعه پیدا می کند و هر چه قدرت سیاسی آن بیشتر می شود، توسعه اجتماعی و فرهنگی آن هم بیشتر می شود. البته در اینجا باید به این نکته توجه جدی داشته باشیم که ما وقتی از جریان سلفی صحبت می کنیم خیلی اوقات می بینیم رفتار معتقدان به جریان سلفی با آنچه که می گویند متفاوت است. مثلاً فرض کنید الان سلفی هایی که در عربستان هستند، بیشترین استفاده را از مدرنیته می برند و شاهزاده های آل سعود اکثراً در آمریکا و کانادا و اروپا زندگی می کنند و کاملاً زندگی غربی و مدرن دارند و اصلاً هیچ عقیده ای به تفکر سلفی ندارند و خیلی از آنها حتی به اولیات دین هم اعتقادی ندارند. لکن به هر حال این ابزاری در دستشان است که بتوانند از آن استفاده کنند.
اما آن ریشه فکری سلفی چه چیزی است که از آن القاعده و داعش و … پیدا می شود؟ به نظرم ضدیت با عقل و ظاهرگرایی است. ظاهرگرایی به این معنی که سلفی ها معتقد به بازگشت به علمای سلف هستند. می گویند؛ علمای سلف اهل حدیث بودند، به حدیث بها می دادند. در اهل سنت احادیث فراوانی آمده است که حتی به اعتقاد بسیاری از اهل سنت احادیث غلطی هستند و جزء اسرائیلیات هستند و جعلی اند. مانند احادیث ابوهریره، ابن جندب و … . بعضی اسرائیلیات را کعب الحبار به نام اسلام بیان کرد. همه اینها در منابع روایی اهل سنت آمده است که عرض کردم. برخی از علمای اهل سنت که کار روایی دارند بین احادیث صحیح و سقیم تمایز قائل می شوند و ارزیابی علمی نسبت به آنها دارند. به هر حال این امور در منابع حدیثی وجود دارد و سلفی ها به این احادیث تمسک می کنند و نسبت به این احادیث هم یک تفسیر ظاهرگرایانه دارند. هرچه هم که بگویید مدلول این مطالبی که شما می گویید با استدلال عقلی و دلائل عقلی سازگاری ندارد و در تعارضند، چگونه شما می خواهید اینها را عقل بپذیرید؟ در جواب می گویند: چه کسی گفته است که عقل حجیت دارد؟ چه کسی گفته است که عقل منبع شناخت صحیح است؟ لذا کسی مانند ابن تیمیه کتاب الردعلی المنطقیین می نویسند تا علم منطق را رد کند. یا به فرض مثال ابن تیمیه در کتاب "در تعارض عقل و نقل" و به ویژه در سه جلد اول این کتاب به شدت علیه عقل و عقلانیت صحبت می کند. در واقع سلفی گری گرایش به ظاهرگرایی دارد و عقل گریز و گاهی عقل ستیز است. این عقل گریزی و عقل ستیزی نتیجه اش این می شود که از دل این تفکر سلفی عده ای خشونت طلب پیدا می شوند که هرکسی مانند آنها نیاندیشد را کافر و مهدور الدم می دانند و هر نوع رفتاری هم نسبت به آنها شرعاً مجاز تلقی می کنند. این چنین نتیجه ای از این مبنای غیر عقلانی و ضد عقلانی پدید می آید.
القاعده و داعش جزئی از سلفی ها هستند، بسیاری از سلفی ها اینها را نقد می کنند. اما به هر حال مبنای عقل ستیزی و عقل گریزی در تفکر سلفی وجود دارد در حالی عقل ستیزی که با ماهیت تشیع نمی سازد، چون ماهیت و گوهر تشیع امامت است و امامت به شدت بر عقل تاکید کرده است. بحث عقل به عنوان پیغمبر باطنی مطرح شده است. اما به هر حال ممکن است شیعیانی پیدا شوند که گرایش اخباری گری و مسلکی ضد عقلانی پیدا کنند. در آن صورت آنها هم سخنان خشونت آمیز خواهند گفت و ممکن است یک موقع به رفتار خشونت آمیز هم بیانجامد. چون عقلانیت عنصر بسیار مهمی است که می تواند ما را از خشونت باز دارد.
البته اینجا یک نکته وجود دارد که عقلانیت هم اگر مبتنی بر ایمان نشود، می تواند منشا خشونت شود. ما عقلانیت مدرن را شاهد هستیم که تبعات خشونت آمیز آن در تاریخ معاصر کم نبوده است. در واقع اصالت عقلانیت آدمی یا همین سوبژکتیویسم که انسان را سوژه و اصالت را با فاعل شناسا معرفی می کند و ایمان و خدا را کنار می گذارد و خداستیز و خداگریز و ایمان ستیز یا ایمان گریز می شود، به هر حال از آن سیاست ماکیاولی بیرون می آید و در نهایت از آن نازیسم و فاشیزم بیرون می آید. اینها همه ادعای عقلانیت داشتند. بنابراین همانطور که ایمان منهای عقلانیت منشا خشونت است عقلانیت منهای ایمان هم منشا خشونت است.
چرا جوانان به تفکر تکفیری با گرایش خشونت طلب سلفی گری گرایش پیدا می کنند؟
گرایش به این جریان تکفیری، یک پدیده اجتماعی تک عاملی نیست. یک عده ای واقعاً به لحاظ فکری و اندیشه ای سلفی اند. عقل ستیزند، عقل گریزند، ظاهر گرایند و نتیجه این مبنای فکری هم تکفیرگرایی آنهاست و طبیعتاً براساس این بینش یک دغدغه کاملاً دینی دارند که مخالفان خودشان را از سر راه بردارند. می گویند که ما باید یک حکومت دینی تشکیل دهیم. در واقع داعش؛ یعنی یک حکومت اسلامی تشکیل شود که شام و عراق و … کم کم توسعه پیدا کند و کل خاورمیانه را هم به دست بگیرد. ما باید این چنین فعالیتی را انجام دهیم تا به قدرت برسیم و زمانی که به قدرت رسیدم اسلام را توسعه می دهیم. مانند دولت عثمانی و … می توانیم یک تسلط بین المللی پیدا کنیم، اما اگر در گوشه ای باشیم و حرفی بزنیم، این خیلی اثری ندارد. به هر حال به همین خاطر افرادی که یک چنین اندیشه ای داشته باشند هر چند برخی ها علاوه بر اینها یک گرایش دگرستیزی هم دارند. مثلا ستیز با شیعه، ستیز با غرب و … هرکس به نحوی با آنها مخالفتی دارد. اینها هر جای دنیای باشند وقتی می بینند که یک مرکزیتی برایشان در عراق یا شام به وجود آمده است، جمع می شوند و می آیند تا بتوانند این دولت اسلامی را تشکیل و تقویت کنند. این یک عامل معرفتی و ایمانی است. اما همه کسانی که به گروه داعش روی می آورند با این عامل گرایش پیدا نمی کنند.
برخی ها هستند که گرایشات و عوامل روانشناختی و عوامل اجتماعی آنها را سوق می دهد. به هر حال اینها هزینه می کنند. افرادی هستند که مشکلات مالی دارند در پاکستان یک عده ای را که گرفته بودند که می خواستند عملیات انتحاری انجام دهند. از آنها سوال شده بود که برای چه می خواستید این کار را انجام بدهید و خودتان و عده دیگری را از بین ببرید؟ در جواب گفتند: مشکلات اقتصادی فراوانی داشتیم. با مبلغی که این گروه ها در اختیار ما می گذاشتند، حداقل خانواده هایمان می توانند زندگی راحتی داشته باشند. حالا یک نفر هم از این خانواده از بین برود بهتر از آن است که همه تلف شویم. در واقع فقر اقتصادی یک عامل است و حتی خود این هم یک نوع فقر معرفتی است که یک فرد دست به این گونه کارها می زنند. پس عده ای عامل معرفتی و ایمانی دارند که باورشان این است که اگر کشته شوند مهمان خدا و پیغمبرند و پیغمبر از آنها پذیرایی می کند و عده ای هم مشکلات اقتصادی و روانی و شخصیتی ممکن است باعث جذب آنها شود.
البته طبیعی است که استعمار هم بیکار ننشیند. استعمار هم هدفش ایجاد تفرقه بین مسلمانان است وقتی ببیند همچنین جریانی به وجود آمده است طبیعی است که حمایت وهزینه کند. شما می بینید که اسرائیل صریحاً اعلام همکاری با داعش را می کند و غرب و آمریکا در ابتدا مخالفتی با النصره و داعش نداشتند و به نوعی از آنها حمایت می کردند و در زمانی که با دولت بشار اسد یا عراق می جنگیدند به آنها کمک می کردند. اما بعد که دیدند که این جنایات بین المللی هست و آبروی رسانه ای برایشان نمی ماند گفتند ما مقابل شان می ایستیم. باید گفت که شما اگر اسلحه به این گروه ها ندهید کافی است و الا اینها مجهزترین سلاح های موجود که استفاده می کنند را از کجا می آورند؟ به هر حال این اسلحه ها را چه کسانی به آنها می فروشند؟ بنابراین استعمار هم به توسعه این جریان کمک می کند. پس عوامل معرفتی، ایمانی، روانشناختی، اجتماعی، سیاسی و … همه می تواند دست به دست هم بدهد تا یک جریانی به فرض مثال از اروپا یا آمریکا به داعش در عراق بپیوندند و خودش را به زحمت هم بیاندازد که کمکی به این گروه بکند.
در واقع این مربوط به همان عامل ایمانی مربوط می شود که وقتی می بینید که گروهی ادعا دارد که اسلام را دقیقاً پیاده می کند، اگر جوانی بخواهد، دقیق اسلام را داشته باشد، به این گروه ها گرایش پیدا می کند. البته اگر اسلام را در این تصویر ببیند، یعنی اسلام خشونت آمیز و داعشی را بپذیرد.
البته اسلام داعشی عملگرا که آدم آتش می زنند و زن ها باید در پستو بمانند و به فرض مثال در جایی که حمله می کنند زنان را به اسارت می برند و برده داری صدر اسلام را عیناً می خواهند اجرا کنند. کسانی که گرایش اسلام سلفی دارند وقتی می بیننند که گروهی اینها را اجرا می کنند طبیعتاً جذب هم می شوند. اما همه این افرادی که جذب می شوند دغدغه اسلام سلفی ندارند، عوامل دیگری هم وجود دارد که باعث گرایش عده دیگری می شود.
بررسی راه حل های جلوگیری از خشونت در منطقه و جهان
در غرب علت اینکه به جریان داعش و گروه های مشابه دامن زدند، به این دلیل بود که در غرب، اسلام گرایی رو به رشد و توسعه بود. این برای غرب یک نوع احساس خطر و تهدید به شمار می رفت یعنی از مردم بومی کشورهای غرب مسلمان می شوند. بسیاری از شهرهای اروپایی و آمریکایی مسجد نداشتند، الان می بینیم که مسجد دارند و کلیساها خلوت شده است. کلیساها را می خرند و مسجد می سازند. من در قبل از انقلاب یادم هست که برخی از این متدینین تلاش می کردند سینماها را بخرند و آنها را به مسجد تبدیل کنند. در غرب هم همین اتفاق رخ داد. به همین سبب شد که وقتی یک ریشه ای از تفکر تکفیر و داعشی پیدا شد غرب به آن دامن زد و آن را توسعه داد که هر چقدر بیشتر توسعه یابد، در نتیجه اسلام هراسی بیشتر می شود و هر چه اسلام هراسی بیشتر شود اسلام گرایی کاهش می یابد. این یک معادله و فرمول است.
علما چه حوزوی و چه دانشگاهی، چه مسلمان یا غیر مسلمان، باید بیایند و نشان دهند که دین الهی، دین عقلانیت است و آمده است تا ایمان و عقلانیت را با هم جمع کند. علمای مختلف از ادیان مختلف و ادیان متنوع، باید بیایند این مسئله را روشن کنند، چرا که ما بحث خشونت را تنها در اسلام نداریم. در بودا هم رفتارهای خشونت آمیز داریم. نمونه آن رفتارهایی است که در میانمار داشتند و مسلمانان را سوزاندند و زنده زنده آتش زدند. یا حرکت های خشونت آمیزی که در طول تاریخ از مسیحیان داشتیم که ویل دورانت هم در گزارش تاریخ تمدنش آنها را گزارش می دهد که برخی ها را زنده زنده می سوزاندند یا مثله می کردند. لذا پدیده تکفیر و خشونت با عقلانیت و منطق سازگاری ندارد.
اینجا علمای ادیان مختلف باید بیایند و نشان دهند که اصلاً دین با خشونت سازگار نیست و اساساً دین آمده است تا انسان زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند. دین آمده است تا عقلانیت و منطق را احیا کند و آن را توسعه دهد. دین نیامده است که انسان ها را با زور شمشیر به دینی گرایش بدهد، عملی که ارزش معرفتی نداشته باشد ارزش دینی هم نخواهد داشت. بنابراین نقش علما بسیار مهم است. اما تنها تبیین علما و نشست و گفتگوی دینی هم کافی نیست. باید این تفکر یعنی اسلام اعتدالی، دین اعتدالی، دینی که با حفظ عقلانیت، ایمان را بیان می کند و بر آن تاکید می کند، دینی که بر ارزش های اخلاقی و انسانی پافشاری می کند را از طریق رسانه های مختلف عرضه کنیم. به صورت سریال، فیلم، در شبکه های اجتماعی و مجازی، باید این دین معرفی شود. این اندازه که داعش، اسلام هراسی را تبلیغ کرده و آن را ترویج کرده است، آیا یک هزارم آن را علمای ادیان مختلف اسلام گرایی و دین گرایی را در رسانه ها تبلیغ کرده اند؟ حتی هالیوود فیلم هایی که درباره حضرت نوح، عیسی و … می سازد، مملو از خشونت و بی منطقی و نفی عقلانیت است. اینها بسیار ضرر و زیان به جامعه دینی می زند اما از طرفی علما گفتگوی ادیان دارند و با هم گفتگو می کنند. شاید در رسانه ها هم منتشر شود، اما گفتگو کافی نیست.
حتماً باید از طرق مختلف رسانه ای، این دین الهی معتدل، منطقی و عقلانی همراه با ایمان را به مردم دنیا نشان دهند و آن را معرفی کنند که اگر این گونه فعالیت ها انجام شود، خود به خود گروه های تکفیری و امثال داعش که شکل می گیرد کم رنگ می شود و خیلی از افرادی که در اثر یک معرفت غلط به آنها جذب شده اند ممکن است از طریق این تبلیغات رسانه ای با ترویج دین عقلانی منصرف شوند و برداشت درستی از اسلام و دین پیدا کنند. اما زمانی که مردم در جهل خودشان به سر ببرند که منشا آن، همان جهل است چرا که جهل و عجز بسیار خطرناک است. اینها به جامعه آسیب می زند. حتی اگر جامعه متمدن هم باشد، این عوامل آن را به انحطاط می کشاند. لذا به نظرم نقش علما، معرفت زایی است که باید از طرق مختلف رسانه ای انجام شود.
ما در طول تاریخ افرادی که گرایش اخباری گری و افراطی داشته اند را داشتیم. الان هم در جامعه شیعه کسانی پیدا می شوند که با عقلانیت میانه خوبی ندارند. همین موجب می شود که نسبت به فلسفه نگاه ستیزه گرایانه داشته باشند. لذا امثال ملاصدرا و شخصیت های فلسفی و عرفانی را تکفیر می کنند. اگر این تفکر ادامه پیدا کند، ممکن است که رفتار خشونت آمیزی هم از این افراد سر بزند. بعید نیست ولو اینکه هنوز اتفاق نیفتاده است؛ اما تهدیدی است.
گاهی افرادی پیدا می شوند که به بهانه مخالفت با انقلاب اسلامی یا مخالفت با ارزش ها و باورهایی که امام (ره) مطرح کرده است، با فلسفه و از طرفی با عقلانیت مخالفت می کنند. گاهی اوقات افرادی هستند که به بهانه مخالفت با اهل سنت، حرکت های غیرعقلانی انجام می دهند که باعث تضعیف تشیع است. چون انقلاب اسلامی قائل به وحدت شیعه و سنی است. آنها بیشتر لج می کنند و سعی می کنند علیه این وحدت سخن بگویند و شبکه های ماهواره ای شان را در این مسیر هدایت کنند و به گونه ای گزارش بدهند که ضدیت تشیع و تسنن را نشان دهند. به فرض مثال توهین به خلفا کردن، مسخره کردن و آنها را نشر دادن و به دنبال آن هر کسی هم با آنها مخالفت کرد، او را تکفیر می کنند. الان جریان ها و گروه های اخباری مسلکی که در شیعه در حال مطرح شدن است، گروه های ضد فلسفه و عرفانی که دارد مطرح می شود، گروه هایی که به عنوان مسلمان ولایی ضد انقلاب اسلامی در حال شکل گیری اند یا گروه هایی که به عنوان ضدیت با اهل سنت دارند، از شیعیان سخن می گویند. وجود دارند. به نظرم در همه اینها زمینه رفتارهای خشونت آمیز وجود دارد و اگر نوع ادبیات و روش شان تغییر نکند، ممکن است به خشونت های تکفیری و خشونت داعش هم منجر شود.
اگر روش منطقی باشد هیچ اشکال ندارد. من معتقدم که هرچه بین فلاسفه و علما یا فقها و عرفا نقد علمی باشد، هم فلسفه رشد می کند، هم کلام، عرفان، فقه و همه رشد می کنند. اما اگر محوریت در دست یکی باشد و دیگری به حاشیه رانده شود آن یکی هم که حضور دارد توقف پیدا می کند و رکود خواهد داشت. بنابراین وجود نقد و انتقاد به گرایشات مختلف فکری، بسیار مبارک است اما حذف رقیب و تکفیر رقبای معرفتی می تواند به خشونت رفتاری و عملی و کنشی هم بیانجامد.
در مقابل جریان تکفیری در تشیع و جریان تکفیری در اهل سنت، چون دست به خشونت زده و جنایت می کند قطعاً باید برخورد نظامی کرد چراکه آنها برخورد نظامی کرده اند. البته در کنار برخورد نظامی باید برخورد علمی و معرفتی و فرهنگ سازی هم کرد که دیگران جذب نشوند. کار آموزشی، فرهنگی نیاز است. اما طبیعتاً در مقابل جریان هایی مانند داعش باید مقاومت نظامی هم کرد و الا می آید و جنایت می کند. اما در مقابل جریان های تکفیری که در تشیع وجود دارد، چون آنهادست به خشونت نظامی نزدند وبیشتر رفتارهایشان معرفتی و فرهنگی است هرچند ادبیات، ادبیات خشن و غیر منطقی و دور از عقلانیت است ما باید با شیوه های عقلانی و معرفتی و فرهنگ سازی در مقابل آنها بایستیم. اگر ما هم بخواهیم در مقابل آنها رفتارهای خشک و خشن و بی منطق داشته باشیم و برخورد کنیم به نظرم نتیجه عکس خواهد داد و دقیقاً در زمین استعمار بازی خواهیم کرد. چراکه استعمار هم همین را می خواهد و اگر رشد معرفتی بدهیم بسیار می تواند آثار مفید و ارزنده ای داشته باشد.
بررسی نقش خانواده در جلوگیری از خشونت
خانواده یکی از قدیمی ترین ارزشهایی است که بسیار فراتر از نهادهای دولت و تمدن است. در تمامی ادیان توحیدی خانواده به عنوان یکی از مهمترین ارزشها قلمداد شده است. ارزش خانواده در جایی معنا پیدا می کند که عشق همسران به یکدیگر ابراز می شود، بچه ها به دنیا می آیند و آموزش می بینند و ایمان از یک نسل به نسل دیگر منتقل می شود. نتایج بسیاری از مطالعات اجتماعی نشان داده است که کودکانی که در خانواده هایی بزرگ شده اند که امر ازدواج بین پدر و مادرشان صورت گرفته است، کمتر در معرض خطر ابتلا به رفتارهای ضد اجتماعی، اعتیاد ، افسردگی و نتایج ضعیف در مدرسه بوده اند. در مباحث اخیر مربوط به تئوری جنسیت و قانونی کردن مدلهای جدید جایگزین زندگی مشترک بدون ازدواج در غرب، این نکته حائز اهمیت است که بر ازدواج زن و شوهر به عنوان یک عامل موثر در توسعه اقتصادی استوار و ثابت، امنیت اجتماعی، صلح و دیدگاه جمعیت شناختی تاکید می شود. در جامعه مدرن، تقویت ارزشهای خانواده و مذهب بسیار اهمیت دارد؛ زیرا به طور علمی نیز ثابت شده افراد مذهبی بیشتر به سمت انتخاب زندگی خانوادگی و انتقال زندگی انسانی گرایش دارند.
بررسی نقش عقلانیت حکیمانه در جلوگیری از خشونت و افراطی گری
این خشونت و افراطی گری در جهان معاصر هم از سوی برخی از دینداران مشاهده می شود و هم از سوی سکولارها و مخالفان ادیان گسترش یافته است. جنگهای جهانی اول و دوم که میلیونها نفر را به خاک و خون کشاند و میلیونها نفر دیگر را مجروح و بی خانمان ساخت، زاییده حکومتها و ایدئولوژی های سکولار بود و دینداران بیش از دیگران از این خشونتها و سیاستهای افراطی، آسیب دیدند. پس نباید فقط به خشونتهای دینی نگریست و از خشونتهای سکولار غافل شد و یا برعکس تنها خشونتهای سکولار را دید و خشونتهای دینی را نادیده گرفت.
قرآن حکیم در آیه ۱۵۴ سوره آل عمران از ظن و گمان جاهلی نسبت به خداوند متعال و در سوره احزاب آیه ۳۳ از تبرج و خودآرایی جاهلی و در سوره فتح آیه ۲۶ از حمیت و تعصب جاهلی سخن گفته است. جاهلیت در همه این آیات به معنای بی فضیلتی و فقدان حکمت است. گمان غیرحکیمانه و تعصب غیرحکیمانه و خودآرایی غیرحکیمانه که باعث انحراف در جامعه می شود، همه این انواع جهالت ها از نظر قرآن، مذموم است.
جهالت به معنای نفی فضیلت و حکمت را باید در جوامع کاهش داد تا عقلانیت حکیمانه رونق یابد و با رواج عقلانیت حکیمانه، غضب آدمیان مهار گردد و از خشونت و افراطی گری جلوگیری شود. حال در جامعه معاصر و مدرن که با دو پارادایم افراطی گری یعنی سکولاریسم خشن و دینداری خشن، مواجه هستیم چگونه مقابله کنیم؟
باید از طریق سازمانها و نهادهای بین المللی، تئوری پیوند بین عقلانیت حکیمانه و ایمان دینی را مطرح کنیم تا هم دینداری غیرحکیمانه و هم سکولاریسم غیرحکیمانه یعنی جاهلیت معاصر و مدرن کنار بروند و بشریت به زندگی همراه با صلح و سازش دست یابد و آسایش همراه با فضیلت و حکمت را به ارمغان آورند.
ایمان و فروتنی: آینده حکمت ادیان
بحث بیشتر بر سر داشتن دیدگاهی منتقدانه تر نسبت به نظریه های اخیر فلسفی از مذهب و ارائه یک صورت فلکی جدید است که بتواند راهگشای هر دو حکمت الهی از نوع اسمیت و فلسفه عملگرای آنگر باشد که بعدها می تواند با حال و هوای اخلاق اجتماعی و سیاسی برانگیخته شود. آرزومندیم که نیاز به مذهب مبتنی بر دو اصل ایمان و فروتنی در زمان ما ثابت شود.
بررسی چگونگی ایستادگی در برابر خشونت
حضور گسترده و استقبال جهانی از این موضوع نشان داد که نه تنها فرهیختگان که بسیاری از سیاستمداران دوراندیش جهان به درستی از خطری که خشونت و افراطی گری برای جهان امروز پدید آورده و از تهدید آن برای آینده بشریت آگاهی دارند، اما برای فائق آمدن بر این شر جهانی لازم است که قدم های بلندی با همکاری یکدیگر برداشته شود.
با این وجود جهان امروز بیش از هر زمانی، زشت ترین چهره به کارگیری این شیوه را به نمایش گذاشته است. شرایط کنونی جهان مبین این واقعیت است که گسترش خشونت و افراط نه تنها معلول اشغال خارجی، ساختار ظالمانه نظام بین المللی و بسترهایی است که در درون جوامع برای آن وجود داشته و دارد، بلکه نتیجه غرض ورزی برخی از رهبران سیاسی است که با سرمایه گذاری در افراد و جریان های افراطی و با مشروعیت بخشی به رفتار آنها کوشیده اند از آنها برای پیشبرد اهداف سیاسی خود بهره گیرند و به آنها این امکان را بخشیده اند تا با تکیه بر ابزار خشونت و ایجاد ترس بر جوامع مختلف در شرق و غرب عالم به ویژه در منطقه ما صلح و آرامش را از میان بردارند.
خواسته های اقتصادی و اجتماعی رنگ باخته و جریانات افراطی و خشن با تکیه بر ایده های قومی و مذهبی نمود یافتند و پیوند بین عقیده نادرست و سرمایه ملی و سیاسی، چهره خشونت آمیزی به جهان ما و ساحت مقدس برخی ادیان آسمانی بخشیده است.
در غرب جناح های افراطی دست راستی و اهداف پوپولیستی، مهاجر ستیزی، اسلام ستیزی، خشونت و تولید و صدور ترور انجام می دهند و بخش هایی از جهان اسلام به صحنه جنایت بی پایان و کشتار روزانه انسان های بی گناه تبدیل شده است. گروه های تروریستی و مروجان خشونت با نام دین، وحشتناک ترین جنایت ها را علیه انسان های بیگناه انجام می دهند و پیوستن صدها نفر با گرایش های افراطی از کشورهای مختلف به آنها، هسته ای وحشتناک از جنایت علیه بشریت در منطقه را تشکیل داده است.
امروز در کمتر جایی از کره زمین است که نتوان رگه هایی از خشونت و افراطی گری علیه انسان های بی گناه یافت. مردم بی گناه سوریه، عراق، یمن، بحرین، فلسطین و لبنان در آتش فتنه افراطیون و تکفیری ها می سوزند و دلارهای نفتی آتش تهیه سلاح هایی است که هیچ تمایزی در انتخاب هدف ندارند و زنان، کودکان و غیرنظامیان را به سبوعانه ترین روش ها نشانه می روند.
امام خمینی از کم نظیرترین و ممتازترین شخصیت های تاریخ بشریت است. با اندیشه های بلند الهی و تلاش های صادقانه خویش مسیر تاریخ را دگرگون کرده و سرمنشا تحولات عظیمی در ایران و جهان شد. او نمونه شخصیت جامع است که یکی از اصیل ترین انقلاب های تاریخ را به پیروزی رساند و نظامی بی بدیل را پایه ریزی و رهبری کرد و با تکیه بر عنصر آگاهی، استقامت و شجاعت توام با شفقت، تزلزلی آشکار در ارکان و مبانی مکاتب سلطه جو پدید آورد.
افزایش سطح آگاهی نسبت به اندیشه ها و شخصیت عظیم امام خمینی در این برهه بسیار حساس از تاریخ که دشمنان اسلام با هدف مقابله با نفوذ روزافزون اندیشه های الهی در جهان می کوشند اسلام را در پیوند با خشونت و ترور به جهان معرفی کنند، ضرورتی اجتناب ناپذیر است.
بر این اساس است که وی بر خلاف آموزه های رایج در جهان که سیاست را امری بشری و در نتیجه آن را غیردینی معرفی می کردند، دین، اخلاق و معنویت را هم به عنوان ارزش و هم به عنوان شیوه حکومت داری برگزیده و به جهان عرضه کرد. از این منظر امام خمینی چارچوب سیاست را از تلاش برای کسب قدرت به اخلاق و معنویت دینی تغییر می دهد و سعادت و برابری انسان ها و اعتدال اسلامی را به عنوان آرمان و چارچوب اصلی سیاست حکومت اسلامی در تمام سطوح داخلی و خارجی انتخاب می کند.
بالاترین مشخصه اندیشه سیاسی امام را درک سریع و زودهنگام ماهیت متحول و انتقالی شرایط نظام در حال دگرگونی بین المللی است که در آن مبانی و منابع قدرت چند وجهی شده و صرف قدرت سخت افزاری به تنهایی نمی تواند نفوذ در روابط داخلی و بین المللی را تضمین کند .در اندیشه امام خمینی، نفوذ از طریق صدور پیام و ارزش های انسانی انقلاب به شمول فرهنگ مقاومت، شهادت و پیروزی خون بر شمشیر و نه از مسیر تقدیس خشونت متقارن و یا نامتقارن حاصل می شود و این دیدگاه در قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به وضوح در آموزه های امام و سیره شخصی ایشان جلوه گر است.
اندیشه اعتدالی و خشونت ستیز امام خمینی حتی در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی که کمترین امیدی به پیروزی مبارزات مردم بر رژیمی تا دندان مسلح می رفت نیز زیربنای راهبردی ایشان در مبارزه بود. از این رو بود که آگاهی دادن به مردم به منظور ایجاد خیزش عمومی و یکپارچه را هدف خود قرارداده و با انتخاب این روش و اعتماد به وعده های الهی مبارزه را ادامه داد.
با گسترش سیاست بین الملل، اخلاق مداری و مخالفت با ساختار خشونت آمیز نظام بین الملل در پیش گرفته شد. سیاست خارجی امام مبتنی بر مبانی اخلاقی در سیاست بود و این نوع نگاه به سیاست بین الملل در عرصه های مختلف نمود یافته که مهمترین آنها شکل یابی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در بنیادهایی چون حفظ صلح و امنیت بین الملل، عدم تجاوز، حسن همجواری با همسایگان و تقویت همکاری با دولت ها بر مبنای همکاری متقابل است. در دیپلماسی امام، اخلاق برگرفته از اعتقادات اسلامی را بستر و ریشه رفتارها معرفی کرده که این خود سرآغاز شکل گیری ارتباط جمهوری اسلامی با ملت ها در کنار دولت ها بود.
در صحنه عمل نیز شواهد بسیاری می توان بر تاثیرگذاری ایده نفی خشونت و افراطی گری در سیره امام یافت. تاکید ایشان در جنگ عادلانه و رعایت حقوق بشردوستانه علیرغم اعمال روش های غیرانسانی طرف مقابل و پرهیز ایران از عمل متقابل در موضوعاتی چون جنگ شهرها و کاربرد سلاح شیمیایی نمونه هایی از این دست به شمار می آیند.
امام خمینی اعتقاد داشت که دین الهی مبتنی بر فطرت است که سرشتی خداجو، نیک، صلح جو و عدالت طلب دارد و میانه ای با خشونت ندارد و هر گونه تلاش برای ایجاد پیوند میان دین و خشونت چه در سطح فردی، چه اجتماعی و چه در نظام بین الملل را اقدامی محکوم به شکست می دانست. پیام اسلام و آرمان امام خمینی دوری از خشونت و تاکید بر صلح و همزیستی به عنوان پایه های استحکام تسامح در جامعه بشری است و گفت وگو، منطق و استدلال شیوه مناسب برای درک تفاوت ها و تقریب اندیشه هاست.
مدارا و تساهل در قالب منشور اخلاقی به عنوان پیشگیری از خشونت
"مدارا و تساهل" به عنوان فرهنگ در روابط بین افراد شروع و به تدریج به جامعه جهانی به عنوان الگوی پیشگیری و درمان خشونت شناخته شد.
210 کشور در نظام بین الملل صرفا می توانند در سایه همکاری با یکدیگر این منشور اخلاقی را به پیش ببرند. مصوبات مجمع عمومی سازمان ملل متحد به عنوان بزرگترین سازمان صلح بین المللی ، جزو دستاورد بشری محسوب می شوند
بخشی دیگر از ریشه های خشونت به مکاتب و فرهنگ هایی که به تحریک جوانان می پردازند برمی گردد. به عنوان مثال در فرهنگ طالبانی که ترکیبی از اسلام و افراط است، جوانان طالبان تحریک و بسیج به انتحار خود می شوند. بنابراین این نوع خشونت نه ربطی به منشور اخلاقی جهان دارد و نه ربطی به ادیان دارد بلکه التقاط و تندروی در مکاتب فکری و ایدئولوژیک موجب این امر می شود.
علی رغم این که افراط گرایی زایده سرکوب است اما این سرکوب ها صرفا از طرف دولت ها اعمال نمی شود و می تواند منشاء سرکوب، قوم دیگری باشد.
اگر چه گروه های اجتماعی در قالب NGO ها می تانند نقش هشدار دهنده داشته باشند اما هیچ عاملی غیر از دولت ها در داخل کشورها قادر به اعمال حاکمیت نیست، در نتیجه نقش بسزایی در جلوگیری از رشد افراط گرایی خواهند داشت.
اگرچه در هیچ یک از متون اسلامی عبارت جهان بدون خشونت و افراط گرایی را نمی بینیم، ولی همه مظاهر آن در متون اسلامی و سایر ادیان آمده است.
تعادل عادلانه و رفتار دوستانه میان مسلمانان و غیرمسلمانان، نمونه هایی از این متون است و در قرآن (آیه هشتم سوره ممتحنه) تاکید شده است که مسلمانان می توانند با کسانی که با آنها نجنگیده و آنان را از خانه و شهرشان بیرون نکرده اند، رفتار خوب و عادلانه داشته باشند.
تعامل مسالمت آمیز در قرآن
در قرآن بهترین تئوری گفت وگوهای انسانی، منطقی و سالم را می توان یافت و این کتاب آسمانی نیز پیشنهاد بهترین گفت و گوها را داده است که به عنوان نمونه می توان به آیه 24 سوره سبا اشاره کرد که خدا به پیامبرش می فرماید تا به مشرکان بگوید "ما یا شما بر هدایت ‏یا گمراهی آشکار هستیم"
تا زمانی که میان مسلمانان نهاد کفر و ایمان نیامده بود، همه یکدیگر را تحمل می کردند و حتی زمانی که خوارج که مسلمانان را تکفیر می کردند، از امیرمومنان پرسیدند که با آنان چگونه برخورد کنند و آن حضرت فرمود که آنان برادران ما هستند ولی جفا کردند و امام علی (ع) اجازه ندادند آنها را کافر بشمارند و فرمود که خوارج از کفر فرار کردند.
اساس اخلاق انسانی آیه "خذ العفو" (آیه 199 سوره اعراف) است و این آیه را می توان پایه یک تعامل اخلاقی دانست و همچنین آیه "قل امر ربی بالقسط" (آیه 29 سوره اعراف) یک اعلامیه جهانی در این زمینه است.
تحقق صلح و رفع منازعات از اصول قرآنی است و نفی هرگونه طغیان و تجاوز به حقوق دیگران در آموزه های دین اسلام برای جلوگیری از هرگونه طغیان، افراط و خروج از حق محسوب می شود.
بسیاری هنگام طرح موضوع برادری دینی به این سخن امیر مومنان در نامه 53 نهج البلاغه اشاره می کنند که فرمود "اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق" یعنی مردم دو دسته اند، گروهی برادر دینی و دسته ای دیگر همنوع در آفرینش هستند، اما قرآن در آیه 92 سوره انبیاء خطاب به همه انبیاء در این زمینه می فرماید "ان هذه امتکم امه واحده"
قدرت های بزرگ از خشونت حمایت می کنند
متاسفانه در عصر کنونی خشونت های سازمان یافته، فراگیر شده و تمام جهان را با نگرانی مواجه کرده است که این خشونت ها بر پایه جهالت مدرن شکل گرفته و هر لحظه شاهد وقوع رویدادی خشونت آمیز و افراط گرایانه در منطقه ای از جهان هستیم. امروز نیز کشورهای غربی صحنه ای از خشونت را تجربه کردند و واقعیت این است که خشونت، تلخ و آزاردهنده است و قابل تصور نیست که انسانی که از محبت و انسانیت بهره ای برده باشد، از دیدن این صحنه های خشونت آمیز متاثر نشود.
این خشونت ها با مدیریت و حمایت برخی قدرت های بزرگ و به انواع شیوه های گوناگون در حال رخ دادن است و حتی اگر معتقد باشیم که غرب در پیدایش خشونت نقشی نداشته است، به یقین نمی توان نقش غرب را در گسترش خشونت نفی کرد.
معیارهای دوگانه غرب در برخورد با تروریسم
معیارهای دوگانه حاکم بر سیاست غرب در قبال تروریسم، ضمن فراهم آوردن شکل های متعدد تروریسم، تا بدانجا پیش رفته است که تروریسم در یک جا و یک موقعیت، تروریسم خوب و در موقعیتی دیگر تروریسم بد خطاب می شود. امروز هیچکس نمی تواند منشا پیدایش طالبان و گروه های نظیر آن را نادیده بگیرد و دست هایی که حقوق بشر را نوشته اند، به امضای تجویز رفتارهای خشونت بار نیز اقدام کرده اند.
نگاه اسلام به مساله خشونت
از نظر اسلام تفاوتی نمی کند فردی که مورد خشونت واقع می شود، چه ملیت، زبان و فرهنگی دارد و همین که فی نفسه، انسان است، مورد خشونت قرار گرفتن آن مورد تایید ما نیست و حتی آزار حیوانات مورد تایید اسلام نیست.
اسلام در رفتارهای فردی و اجتماعی و مراودات معمولی، خشونت را جایز ندانسته و از آن نهی کرده است و لذا سفارش اسلام به اصلاح ذات البین، رعایت اخلاق خانواده، سفارش همسایگان، احترام به حقوق اقلیت های مذهبی، حفظ کرامت انسان و پرهیز از هرگونه خشونت غیر منطقی در روابط اجتماعی در همین راستاست.
ادیان، مشترکات و اتفاق نظرهای متعدد در موضوع های بسیاری دارند و تلاش برای مودت، صلح، دوستی و توجه به نیازمندان از ارزش های مشترک اسلام و مسیحیت است و لذا پیروان ادیان می توانند درباره تروریسم که هر لحظه در مناطق مختلف جهان در حال گسترش است، به واسطه ارزش های مشترکی که دارند، با یکدیگر هم فکری و چاره اندیشی کنند.
ترویج ارزش های خانواده برای صلح
ساختار خانواده برای کودکان بسیار مهم است و کسانی که در خانواده تک سرپرست بزرگ می شوند با کودکانی که در خانواده سالم رشد می کنند، بسیار تفاوت دارند. پیروان اسلام و مسیحیت باید ارزش های خانواده را به عنوان منشاء صلح ترویج کنند.

ترویج فرهنگ خشونت زدایی با کمک هنر
باید خانواده را از منظر دین به جامعه معرفی کرد و دینداران می توانند نقش مهمی را برای شناساندن الگوی دینی خانواده ایفاء کنند.
هنرمندان باید مضامین دینی فرهنگ خشونت زدایی را در قالب آثار هنری همچون رمان، موسیقی، طرح های گرافیکی، نقاشی و فیلم ترویج کنند.
چگونگی ایجاد جامعه با رافت
ﺑـﺎ ﻓـﺮاﻫﻢ ﻛـﺮدن ﺷـﺮاﻳﻂ ازدواجﻣﻨﺎﺳﺐ ﺟﻮاﻧﺎن، آﻣﻮزش ﺷﻴﻮهﻫﺎی ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ ﺻﺤﻴﺢ ﺑﻪ واﻟـﺪﻳﻦ، ﻧﻈـﺎرت ﺻـﺤﻴﺢ واﻟـﺪﻳﻦ ﺑـﺮﻓﺮزﻧﺪان، اﻋﻤﺎل دﻗﺖ و ﻧﻈﺮ و ﻛﻨﺘـﺮل ﻣـﺴﺘﻤﺮ ﺑـﺮ ﭘﺨـﺶ ﺑﺮﻧﺎﻣـﻪﻫـﺎی رﺳـﺎﻧﻪ ای، آﻣـﻮزش ﻣﻬﺎرتﻫﺎی زﻧﺪﮔﻲ (ﻣﻬﺎرت ﻛﻨﺘﺮل ﺧﺸﻢ) و ﻓﺮاﻫﻢ ﻛﺮدن ﻓﻀﺎی آﻣﻮزﺷﻲ ﻣﻄﻠﻮب ،طرح جذب حاشیه نشینان ،برنامه های پیش از تولد ﻣـﻲﺗـﻮان در ﺟﻬﺖ ﻛﺎﻫﺶ و ﭘﻴﺸﮕﻴﺮی از وﻗﻮع ﺟﺮاﻳﻢ ﺧﺸﻮﻧﺖ آﻣﻴﺰی ﭼﻮن ﻗﺘـﻞ و ﺿـﺮب و ﺟـﺮحﻗﺪم ﺑﺮداﺷﺖ.
راه های ایستادگی دربرابر خشونت سلطه گران و زورگویان جهانی و جلوگیری از خشونت در کشورهای منطقه
1-بیداری و رشد سیاسی:
تسلط استعماری غرب بر سرزمین های اسلامی را ناشی از غفلت و عدم رشد سیاسی ملل شرقی می دانست؛لذا اولین قدم در راه رسیدن به استقلال و رهایی از سلطه آن ها را در بیداری مسلمانان دانسته، معتقد است که اگر غرب توانسته است از ملل دیگر جلو بیفتد و بر آن ها سلطه پیدا کند که برای این بوده است که قبل از ما بیدار شدند و ما را خواب کردند. قبل از این که ما بیدار شویم، آن ها بیدار شدند و هم خودشان را صرف این کردند که… ما را غافل کنند و ما را خواب کنند و به ما تزریق کنند به این که شما نمی توانید حکومت کنید؛شما نمی توانید یک صنعتی داشته باشید؛لذا اگر ملتی بخواهد سر پای خود بایستد، لازم است که اول بیدار شود ؛ یعنی قدم اول رهایی از سلطه و هژمونی غرب این است که ما بیدار شویم. بفهمیم که ما هم از جنس بشر هستیم و ممالک دیگر و رژیم های دیگر و نژادهای دیگر، برتر از ما نیستند و تا زمانی که ما بیدار نشویم و تا زمانی که توجه نکنیم که ما هم شخصیت داریم؛ما هم ملت های بزرگی هستیم، دنبال کار نخواهیم رفت و تمام هم ما این خواهد بود که هر چه می خواهیم، از خارج بیاورند و ذخایر ما را در ازای آنچه می دهند، ببرند. چنین ملتی، به تعبیر امام (ره)، اگر یک میلیون سال هم زندگی بکند، در همان حال اول خود خواهد بود؛اما اگر بیدار شویم دنبال بیداری، اراده پیش می آید که ما بخواهیم که خودمان وسایل زندگی اجتماعی خودمان را با کوشش خودمان فراهم کنیم. وقتی این فکر در ملتی پیدا شد و این اراده در یک ملتی پیدا شد، کوشش می کند و دنبال کوشش، این مطلب حاصل می شود.
2- ایستادگی در برابر سلطه استعماری غرب:
قدم بعدی برای رهایی از سلطه استعماری غرب، پس از آگاهی از هویت خودی و ماهیت و عملکرد استعماری قدرت های خارجی، این است که مسلمانان در برابر ستم های دیگران ایستادگی نمایند و در برابر هر گونه سلطه جویی خارجی قیام کنند؛زیراخودخواهی و ترک قیام برای خداست که ما را به این روزگار سیاه و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران در آورده است.
دشمن های اسلام، ممالکی که به اسلام و به مسلمین سلطه پیدا کردند، آن ها مرد عمل بودند نه حرف؛اما مسلمین پس از صدر اسلام، مرد حرف شدند، نه عمل خیلی خوب شعر می گفتند. خیلی خوب خطابه می خواندند. وقتی هم مشکلات مطرح می شد، خیلی خوب طرح می کردند؛اما از حدود گفتار خارج نمی شد. به عمل نمی رسید؛لذابیش از صد میلیون عرب در مقابل اسرائیل آن طور زبون شده اند و در حالی که مسلمانان همه چیز دارند و در بسیاری از امور، غربی ها به آن ها احتیاج دارند؛ولی تحت سلطه غرب قرار گرفته اند؛به این دلیل که آن ها روحیه ای را که در صدر اسلام داشتند، یعنی روحیه قیام برای خدا، از دست داده اند.
امام (ره) یکی از راهکارهای مستنبط از آموزه های دینی را در مواجهه با سلطه جویی مستکبرین، قیام و ایستادگی در برابر ظلم و ستم آن ها دانسته، معتقدند که ما تا زمانی باید تامل و درنگ کنیم که استقلال مملکت در خطر نیفتاده باشد؛ولی آن جا که استقلال مملکت به خطر بیفتد، همگی باید در برابر قدرت های سلطه جو قیام نماییم. تقیه در این جا جایز نیست. ایشان که استقلال کشور را در عصر خود در خطر می دید، خطاب به علما و مردم مسلمان ایران اعلام نمود که امروز روزی نیست که به سیره صالح بتوان رفتار کرد. با سکوت و کناره گیری، همه چیز را از دست خواهیم داد
تا زمانی که ابرقدرت های غرب در صدد قبضه جهان هستند و هر روز اقدامی برای پیشرفت و بسط نفوذ و سلطه خود انجام می دهند، باید انسان ها قیام کنند. باید انسان ها همان طوری که انبیای عظام و اولیای خدا قیام کردند و جانفشانی کردند، باید در این عصر هم همه ملت ها و همه ستمدیده های تاریخ، قد علم کنند و جلوی این شیاطین بایستند. سازش با چنین قدرت هایی، ظلم بر بشر است؛زیراسازش با ظالم، یعنی این که دست ظالم را باز کن تا ظلم کند و این خلاف رای تمام انبیاست. انبیای عظام تا آن جا که توانستند، جدیت کردند که ظلم را از این بشر ظالم بزدایند. تکلیف ما نیز در برابر قدرت های استعماری و سلطه جو این است که در مقابل ظلم آن ها بایستیم. تکلیف ما این است که با ظلم [آن ها ]مبارزه کنیم؛معارضه کنیم. اگر توانستیم آن ها را عقب برانیم که بهتر، و اگر نتوانستیم، به تکلیف خودمان عمل کردیم.
3. اتحاد برای مقابله با سلطه جویی های استعماری:
پس از بیداری و عزم بر ایستادگی در برابر سلطه جویی های استعماری غرب، قدم بعدی از نظر امام (ره)، این است که مسلمانان در این مسیر، اتحاد و همبستگی داشته باشند؛زیرا یکی دیگر از عوامل تسلط استعمارگران غربی در کشورهای اسلامی، همین فقدان اتحاد و انسجام در میان مسلمین است. اگر مسلمین وحدت کلمه داشتند، امکان نداشت اجانب بر آن ها تسلط پیدا بکنند. این تفرقه در بین مسلمین است که باعث شده است که اجانب بر ما تسلط پیدا بکنند. بر این اساس، ایشان یکی از راه های عملی مقابله با سلطه جویی غرب را در وحدت مسلمانان دانسته، معتقد است که آنچه بر سر مسلمین آمده است، از این قدرت های بزرگ است و آنچه باید این مشکلات را حل بکند، وحدت کلمه مسلمین است وحدت و برادری دینی تنها راه ضامن استقلال سرزمین های اسلامی و زداینده هر گونه نفوذ استعماری است و تا وحدت کلمه نباشد تا [ملل مسلمان ]وحدت کلمه در خودشان ایجاد نکنند…، سیادت نمی توانند پیدا کنند؛ لذاواجب است بر مسلمین که با هم باشندو آن ها به حکم اسلام، باید ید واحد باشند و بتوانند دست اجانب و مستعمرین را از دخالت در کشور خود قطع کنند.
4.ایجاد دولت اسلامی:
یکی دیگر از راهکارهای عملی از نظر امام (ره) برای مقابله با سلطه جویی های استعماری غرب، این است که مسلمانان تلاش کنند حکومت اسلامی و قوانین اسلامی در کشورهای آن ها حکمفرما شود؛ زیرا از عواملی که باعث تسلط قدرت های استعمارگر غربی بر ملت های مسلمان شده و به آن ها اجازه داده است در همه مقدرات کشورهای اسلامی دخالت کنند، همین بوده است که آن ها در گذشته برای تشکیل حکومت و برانداختن حکام خائن و فاسد به طور دسته جمعی و بالانفاق قیام نکردند و بعضی سستی به خرج دادند و حتی [از ] بحث و تبلیغ نظریات و نظامات اسلامی، مضایقه نمودندو در نتیجه استعمارگران توانستند با روی کار آوردن مهره های خود، به اهداف استعماری خود دست پیدا کنند. حاکمیت و سلطه استعماری غرب در کشورهای اسلامی از این جا ناشی شده است که مسلمانان به اجرای حکم خدا برنخاسته و تشکیل حکومت صالح و لایق نداده اند و در اثر نداشتن قیم و رئیس و تشکیلات رهبربوده است که استعمارگران این گرفتاری را برای مسلمانان به وجود آورده اند. اگر مسلمانان بخواهند از سلطه جویی استعمارگران رهایی یابند در صدد اجرای احکام اسلامی و ایجاد دولت اسلامی باشند و بدانند که آن ها تشکیلات حکومتی صالح می خواهند.

نتیجه گیری
اگر این فرضیه را بپذیریم که خشونت در ذات انسان است و این دیدگاه را نیز قبول کنیم که تغییر ذات اگر غیرممکن نباشد، کار بسیار دشوار و نیازمند زمان است، آن وقت باید در جست وجوی راه هایی باشیم که بتواند این ذات خشونت گرا را کنترل کند.
در جوامع مدنی، جرایم و تنبیهات قانونی، تمهیداتی هستند که برای کنترل رفتار خشونت آمیز انسان به کار گرفته می شوند.
صلح گرایی ذاتی انسان سوی دیگر این طیف است. اگر این فرضیه را بپذیریم که انسان ذاتا در جست وجوی صلح است، آنگاه خشونت می تواند انحرافی تلقی شود که زاده شرایط غیرعادی، محرومیت، رنج، عجز یا ناامیدی است. در چنین شرایطی باید به دنبال شرایط غیرعادی اجتماعی ای باشیم که مولد خشونت اند. خشونت را می توان "اعمال یک نیروی فیزیکی بر یک شیء یا یک فرد و یا یک گروه اجتماعی که با قصد یا بدون قصد سبب زیان یا تخریب دیگری شود"، تعریف کرد.
به طور کلی برقراری عدالت اجتماعی در جامعه سبب جلوگیری از خشونت فردی در جامعه می شود .اتحاد و همدلی بین کشورهای مسلمان و آشنا سازی مردم جهان با اسلام واقعی سبب جلوگیری از خشونت کشورهای منطقه می شود .جلوگیری از نفوذ افراطیون مذهبی سبب جلوگیری از نزاع در منطقه می شود .کشورها زمانی که کشوری سلطه گر در امورش دخالت می کنند باید در برابر آن ایستادگی نمایند .

منابع وماخذ
– آﻗﺎﺑﺨﺸﻲ، ﺣﺒﻴﺐ(1388). وﺿﻌﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ زﻧﺎن ﻣﺘﻬﻢ ﺑـﻪ ﻗﺘـﻞ ﺷـﻮﻫﺮ(روﻳﻜـﺮدﻣﺪدﻛﺎری اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ)، ﻓـﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﭘـﮋوﻫﺶ اﺟﺘﻤـﺎﻋﻲ، ﺳـﺎل دوم، ﺷـﻤﺎره ﺳـﻮم،ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن 1388.
– اﻓﺘﺨﺎری، اﺻﻐﺮ(1379)ﺧﺸﻮﻧﺖ و ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﺗﻬﺮان: ﺳﻔﻴﺮ – اﺣﻤﺪی، ﺣﺒﻴﺐ(1384)ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎﺳﻲ اﻧﺤﺮاﻓﺎت، ﺗﻬﺮان: ﺳﻤﺖ
– ﺟﻮادی ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﻓﺮاﻣﺮز ﺳﻬﺮاﺑﻲ، ﻣﺤﻤﺪرﺿﺎ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﻧﮋاد، اﺣﻤﺪ ﺑﺮﺟﻌﻠـﻲ(1387). ﺑﺮرﺳــﻲ ﺗــﺄﺛﻴﺮ ﺳــﺒﻚ ﻣﺪاﺧﻠــﻪ(ﻧﻈــﺎرت) در ﺗﻤﺎﺷــﺎی ﺧــﺸﻮﻧﺖ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳــﻮﻧﻲ ﺑــﺮﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮی ﭘﺴﺮان 9-11 ﺳﺎﻟﻪ، ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﭘﮋوﻫﺶ و ﺳﻨﺠﺶ.
– ﺳﺘﻮده، ﻫﺪاﻳﺖ ا… (1382). آﺳﻴﺐﺷﻨﺎﺳﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﺗﻬﺮان: آوای ﻧﻮر.
– ﺳﺨﺎوت، ﺟﻌﻔﺮ(1381). ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎﺳﻲ اﻧﺤﺮاﻓﺎت اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﺗﻬﺮان: داﻧﺸﮕﺎه ﭘﻴﺎمﻧﻮر.
– ﺳﺨﻨﻮری ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﻣﺤﺴﻦ ﻣﺼﻠﺤﻲ، ﺣﺴﻦ ﻧﻮازﻫﻲ و رﺿﺎ ﻓﺪاﻳﻲ ﻧـﻮﺑﺮی(1389). ﺑﺮرﺳﻲ اﭘﻴﺪﻣﻮﻟﻮژﻳﻚ ﺧﺸﻮﻧﺖ و ارﺗﺒﺎط آن ﺑﺎ ﺳـﻦ و ﺟـﻨﺲ و ﻣﺤـﻞ درﮔﻴـﺮی،ﻣﺠﻠﻪ داﻧﺶ و ﺗﻨﺪرﺳﺘﻲ، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن 1389 ﺷﻤﺎره 5.
– ﺳﻠﻴﻤﻲ، ﻋﻠﻲ و ﻣﺤﻤﺪداوری(1386)ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎﺳـﻲ ﻛﺠـﺮوی، ﻗـﻢ: ﭘﮋوﻫـﺸﮕﺎهﺣﻮزه و داﻧﺸﮕﺎه.
– ﺳﻔﻴﺮی، ﻣﺴﻌﻮد(1379)ﻛﺎﻟﺒﺪ ﺷﻜﺎﻓﻲ ﺧﺸﻮﻧﺖ، ﺗﻬﺮان: ﻧﺸﺮ ﻧﻲ
– ﺷﺎﻣﺒﻴﺎﺗﻲ، ﻫﻮﺷﻨﮓ(1375). ﺣﻘﻮق ﺟﺰای ﻋﻤﻮﻣﻲ، ﺟﻠﺪ دوم، ﺗﻬﺮان: وﻳﺴﺘﺎر.
– ﺷﻴﺨﺎوﻧﺪی، داور(1386). ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎﺳﻲ اﻧﺤﺮاﻓﺎت و ﻣـﺴﺎﺋﻞ ﺟـﺎﻣﻌﺘﻲ اﻳـﺮان،ﺗﻬﺮان: ﻧﺸﺮ ﻗﻄﺮه- ﺻﺎدﻗﻲ، ﻋﺒﺎس و ﻣﺤﺴﻦ ﺣﻘﻴﻘـﻲ(1385)ﻣـﺪﻳﺮﻳﺖ ﭘﺮﺧﺎﺷـﮕﺮی، رﺷـﺖ: ﺣـﻖﺷﻨﺎس
– ﺻﺪﻳﻖ ﺳﺮوﺳﺘﺎﻧﻲ، رﺣﻤﺖ ا… (1388)، آﺳﻴﺐﺷﻨﺎﺳﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎﺳـﻲاﻧﺤﺮاﻓﺎت، ﺗﻬﺮان: ﺳﻤﺖ.

1


تعداد صفحات : 38 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود