تارا فایل

تحقیق نکاح با غیر مسلمان


 باسمه تعالی
مقدمه
اسلام همواره به نکاح اهمیت و توجه بسیاری داشته است. از اقسام نکاح قابل تصور، ازدواج با غیر مسلمانان می باشد و ما در این تحقیق برآنیم از نظر اسلام پیرامون نکاح با غیر مسلمانان سخن بگوییم. معیار حرمت ازدواج با بیگانگان در اسلام، مسائل نژادى وافـتـخـارات مـلى وگروهى نیست، بلکه علت این ممنوعیت، جلوگیرى از نفوذ انحرافات عـقیدتى در مسلمانان است که این تحریم نیز در مورد پیروان ادیانى که در اصل توحیدى بوده اند، هـر چـنـد که در حال حاضر موحد نیز نباشند استثنا شده است. دلیل فقها در حکم به حرمت ازدواج با بیگانگان ، در درجه اول قرآن کریم است که در آیات متعددى ازدواج با گروهى از بیگانگان را منع فرموده است ودر مواردى ظاهر آیات، حاکى از منع ازدواج با هـر فرد غیر مسلمان است، چه این که از ازدواج با کفار نهى شده و واژه کافر حتى اهل کتاب را نیز شـامـل مى شود، بر خلاف واژه مشرک که در شمول آن نسبت به اهل کتاب در میان فقها اختلاف نظر وجود دارد. مجموع آیاتى که در قرآن کریم در این زمینه وجود دارد، آیات ذیل است :
* ولا تنکحوا المشرکات حتى یـومـن ولامه مومنه خـیر من مشرکـه ولـو اعجبتکم ولا تنکحوا المشرکین حـتى یـومنوا ولـعبد مـومن خـیر مـن مشرک و لو اعجبکم اولئک یدعون الی النار والله یدعوا الی الجنه والمغفره باذنه ویبین ایاته للناس لعلهم یتذکرون.1
زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنى مگیرید وکنیز مومن بهتر از آزاد زن مشرک است ، هرچند شما را از او خوش آید وبه مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند، زن مومن مدهید و برده مومن بهتر از مـشـرک اسـت ، هر چند شما را از او خوش آید. اینان به سوى آتش دعوت مى کنند وخدا به جانب بهشت وآمرزش وآیات خود را آشکار بیان مى کند، باشد که بیندیشند.
* یا ایها الذین امنوا اذا جاء کم المومنات مهاجرات فامتحنوهن الله اعلم بایمانهن فان علمتموهن مومنات فلا ترجعوهن الى الکفار لاهن حل لهم ولاهم یحلون لهن واتوهم ما انفقوا ولاجناح علیکم ان تنکحوهن اذا اتیتموهن اجورهن ولا تمسکوا بعصم الکوافر وسئلوا ما انفقتم و لیسئلوا ما انفقوا ذلکم حکم الله یحکم بینکم والله علیم حکیم.2
اى کـسـانـى کـه ایـمـان آورده ایـد! چـون زنـان مـومـنـى که مهاجرت کرده اند به نزدتان آیند، بـیـازمـایـیـدشان . خدا به ایمانشان داناتر است .پس اگر دانستید که ایمان آورده اند، نزد کافران بازشان مگردانید، زیرا اینان بر مردان کافر حلال نیستند ومردان کافر نیز بر آنهاحلال نیستند وهر چـه آن کـافران براى این گونه زنان هزینه کرده اند بپردازید. و اگر آنها را نکاح کنید ومهرشان را بـدهـید، مرتکب گناهى نشده اید وزنان کافر خود را نگه مدارید وهر چه هزینه کرده اید از مردان کـافـر بـخواهید وآنها نیز هر چه هزینه کرده اند از شما بخواهند، این حکم خداست، خدا میان شما حکم مى کند و او دانا وحکیم است.
* الزانى لاینکح الا زانیه او مشرکه والزانیه لا ینکحهها الا زان او مشرک و حرم ذلک على المومنین.3
مـرد زنـاکـار جـز زن زنـاکـار یـا مـشـرک را نـمى گیرد، وزن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک نمى گیرد، واین بر مومنان حرام شده است.
* الخبیثات للخبیثین والخبیثون للخبیثات والطیبات للطیبین والطیبون للطیبات اولئک مبرون مما یقولون لهم مغفره ورزق کریم.1
زنـان ناپاک براى مردان ناپاک ومردان ناپاک براى زنان ناپاک وزنان پاک براى مردان پاک ومردان پاک براى زنان پاک، آنها از آنچه درباره شان مى گویند منزهند آمرزش ورزق نیکو براى آنهاست.
* والمحصنات من النساء الا ما ملکت ایمانکم کتاب الله علیکم واحل لکم ماورآء ذلکم ان تبتغوا باموالکم محصنین غیرمسافحین فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضه ولاجناح علیکم فیما تراضیتم به من بعد الـفـریـضه ان الله کان علیما حکیما * و من لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المومنات فمن ما ملکت ایمانکم من فتیاتکم المومنات والله اعلم بایمانکم بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلهن واتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات ولامتخذات اخدان فاذا احصن فان اتین بفاحشه فعلیهن نصف ما على المحصنات من العذاب ذلک لمن خشی العنت منکم و ان تصبروا خیر لکم والله غـفور رحیم * یرید الله لیبین لکم ویهدیکم سنن الذین من قبلکم ویتوب علیکم والله علیم حـکیم.2
و نـیـز زنـان شوهردار بر شما حرام شده اند، مگر آنها که به تصرف شما درآمده باشند. از کتاب خدا پـیـروى کنید، جز اینها زنان دیگر هر گاه در طلب آنان از مال خویش مهرى بپردازید و آنها را به نکاح درآورید، نه به زنا، بر شما حلال شده اند. و زنانى را که از آنها تمتع مى گیرید، واجب است که مـهرشان را بدهید، و پس از مهر معین، در قبول هر چه هر دو بدان رضا بدهید گناهى نیست. هر آیـنـه خـدا دانـا وحکیم است * هر کس را که توانگرى نباشد تا آزاد زنان مومن را به نکاح خود در آورد، از کنیزان مومنى که مالک آنها هستید به زنى گیرد، وخدا به ایمان شما آگاهتر است. همه از جـنس یکدیگرید، پس بندگان را به اذن صاحبانشان نکاح کنید ومهرشان را به نحو شایسته اى بـدهـید وباید که پاکدامن باشند، نه زناکار و نه ازآنها که به پنهان دوست مى گیرند. و چون شوهر کـردند، هرگاه مرتکب فحشا شوند، شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است ، واین براى کسانى اسـت از شـمـا کـه بیم دارند که به رنج افتند .با این همه ، اگر صبر کنید برایتان بهتر است وخدا آمرزنده و مهربان است * خدا مى خواهد براى شما همه چیز را آشکار کند وبه سنتهاى پیشینیانتان راه بنماید وتوبه شما را بپذیرد، که خدا دانا و حکیم است .
* الیوم احل لکم الطیبات وطعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعامکم حل لهم والمحصنات من المومنات و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم اذا اتیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین ولا متخذى اخدان ومن یکفر بالایمان فقد حبط عمله وهو فى الاخره من الخاسرین.3
امـروز چیزهاى پاکیزه بر شما حلال شده است. طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بـر آنها حلال است. و نیز زنان پارساى مومن وزنان پارساى اهل کتاب، هرگاه مهرشان را بپردازید، بطـور زنـاشـویـى نه زناکارى ودوستگیرى، برشما حلالند. وهرکس که به اسلام کافر شود، عملش ناچیز شود ودرآخرت از زیانکاران خواهد بود.4
تقسیم بندی بیگانگان:
غیر مسلمانان به سه گروه تقسیم می شوند که ما درباره هر قسم در فصلی جداگانه به بحث می پردازیم:
1- مشرکان 2- اهل کتاب 3- مرتدان

فصل اول:

نکاح با مشرکین

ازدواج با مشرکین
توضیحی پیرامون آیه 221 سوره بقره
و لا تنکحوا المشرکات حتى یومن و لامه مومنه خیر من مشرکه و لو اعجبتکم و لا تنکحوا المشرکین حتى یومنوا و لعبد مو من خیر من مشرک و لو اعجبکم اولئک یدعون الى النار و الله یدعوا الى الجنه و المغفره باذنه و یبین آیاته للناس لعلهم یتذکرون.
بحث روایتى
در شان نزول آیه شریفه "و لا تنکحوا المشرکات حتى یومن…"
در مجمع البیان در ذیل آیه مورد بحث آمده : که این آیه درباره مرثد بن ابى مرثد غنوى نازل شده ، که رسول خدا 9 او را به مکه فرستاد تا عده اى از مسلمانان را از مکه بیاورد، و چون او مردى شجاع و قوى بود، در مکه زنى به نام عناق او را به سوى خود خواند، و مرثد از این کار امتناع ورزید، با اینکه در جاهلیت دوست هم بودند، عناق گفت: میل دارى با من ازدواج کنى؟ مرثد گفت: باید از رسول خدا 9 اجازه بگیرم ، و چون به مدینه برگشت : از آن جناب اجازه خواست تا با عناق ازدواج کند. این آیه نازل شد.
در الدرالمنثور است واحدى در ذیل این آیه از طریق سدى از ابى مالک از ابن عباس روایت کرده که گفته : آیه "و لامه مومنه خیر من مشرکه" درباره عبد اللّه بن رواحه نازل شد که کنیزى سیاه داشت. روزى بر کنیز خود خشم کرد، و او را لطمه اى زد. پس از آنکه خشمش فرو نشست، نزد رسول خدا 9 شد، و داستان خود را عرضه داشت ، رسول خدا 9 پرسید وضع کنیزت چگونه است؟ عرضه داشت روزه مى گیرد و نماز مى خواند و وضو را نیکو مى گیرد و شهادت به وحدانیت خدا و رسالت تو مى دهد. فرمود: اى عبداللّه کنیز تو مومنه است، عبداللّه گفت حال که او را مومنه مى دانى به آن خدائى که تو را به حق مبعوث فرموده آزادش مى کنم و با او ازدواج مى نمایم و همین کار را کرد. مردم که این را شنیدند او را ملامت کردند (که تو با کنیزى ازدواج کردى)؟ و این مردم ازدواج با زنان و مردان مشرک را به خاطر اینکه حسب و نسبى معین دارند دوست مى داشتند. خداى تعالى این آیه را فرستاد و در آن فرمود: "کنیز با ایمان بهتر است از زن آزاد مشرک" و نیز در آن کتاب از مقاتل روایت کرده که در ذیل جمله و لامه مومنه گفته است : به ما چنین رسیده که منظور از امه نامبرده کنیزى از حذیفه بود که حذیفه او را آزاد کرد و با او ازدواج نمود.
لازم به ذکر است میان این روایات که در شان نزول آیه وارد شده منافات نیست، چون ممکن است چند نفر با کنیز خود ازدواج کرده باشند، و مورد ملامت واقع شده باشند آن گاه این آیه در پاسخ همه ایراد کنندگان نازل شده باشد.1

1- تفسیر المیزان، سوره بقره ج2، برگرفته از کتابخانه سایت www.islamicecenter.com
مشرکان چه اشخاصى هستند؟
واژه مشرک در قرآن، غالبا به بت پرستان اطلاق شده، ولى بعضى از مفسران معتقدند که مشرک شامل سایر کفار مانند یهود و نصاری و مجوس (و به طور کلى اهل کتاب ) نیز مى شود، زیرا هر کدام از این طوائف براى خداوند شریکى قائل شدند، نصارا قائل به خدایان سه گانه (تثلیث) و مجوس قائل به خدایان دوگانه اهور مزدا و اهریمن (ثنویت) و یهود، عزیر را فرزند خدا مى دانستند، ولى این عقائد گر چه شرک آور است اما با توجه به اینکه در آیات متعددى مشرکان در برابر اهل کتاب قرار گرفته اند و با توجه به اینکه یهود و نصارا و مجوس در اصل متکى به نبوت راستین و کتاب آسمانى هستند، معلوم مى شود که منظور قرآن از مشرک ، همان بت پرست است .
حدیث معروفى که از پیامبر9 نقل شده که در ضمن وصایاى خود فرمود: مشرکان را از جزیره العرب بیرون کنید شاهد این مدعى است چرا که به طور مسلم اهل کتاب از جزیره العرب اخراج نشدند بلکه به عنوان یک اقلیت مذهبى طبق دستور قرآن با دادن جزیه در پناه اسلام زندگى مى کردند.1
ظاهر آیه شریفه تحریم ازدواج با زن و مرد بت پرست است نه ازدواج بااهل کتاب
پس از این بیان که قدرى هم طولانى شد، این معنا روشن گردید که ظاهر آیه شریفه که مى فرماید: و لا تنکحوا المشرکات، تنها مى خواهد ازدواج با زن و مرد بت پرست را تحریم کند، نه ازدواج با اهل کتاب را.
پس از اینجا فساد گفته بعضى روشن مى شود که گفته اند: آیه شریفه ناسخ آیه سوره مائده است، که مى فرماید: الیوم احل لکم الطیبات و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم و طعامکم حل لهم و المحصنات من المومنات و المحصنات من االذین اوتوا الکتاب من قبلکم. و نیز فساد این گفتار که گفته اند: آیه مورد بحث که مى فرماید (با زنان مشرکه ازدواج نکنید) و آیه "و لا تمسکوا بعصم الکوافر" ناسخ آیه مائده هستند، و نیز اینکه گفته اند: آیه سوره مائده ناسخ دو آیه سوره بقره و ممتحنه هستند روشن مى گردد.
عدم تعارض و عدم وقوع نسخ بین آیات سوره بقره و آیات سوره مائده و ممتحنه
و وجه فساد آنها این است که آیه سوره بقره به ظاهرش شامل اهل کتاب نمى شود، و آیه سوره مائده تنها شامل اهل کتاب است پس هیچ منافاتى میان آن دو نیست ، تا بگوئیم آیه سوره بقره ناسخ آیه سوره مائده و یامنسوخ به آن است ، و همچنین آیه سوره ممتحنه ، هر چند عنوان (زنان کافر) در آن مورد بحث واقع شده، و این عنوان ، هم شامل اهل کتاب مى شود، و هم مشرکین ، چون کلمه (کافر) اهل کتاب را هم به اینطور شامل مى شود، که با صدق آن دیگر نام مومن برایشان صادق نباشد، به شهادت اینکه فرموده: من کان عدوا للّه و ملائکته و رسله و جبریل ومیکال فان اللّه عدو للکافرین.
الا اینکه ظاهر آیه به بیانى که در همان سوره خواهد آمد ان شاء اللّه تعالى این است که اگر مردى مسلمان شد، در حالى که زنى کافر در عقد دارد حرام است که دیگر به عقد آن زن وقعى بنهد، و خلاصه
او را به همسرى خود باقى بگذارد، مگر اینکه او نیز ایمان بیاورد آن وقت مرد مى تواند به عقد سابق همسرش اعتبار قائل باشد، و این معنا هیچ دلالتى برازدواج ابتدائى با اهل کتاب ندارد.
و بر فرض که تسلیم شویم و بگوئیم: دو آیه نامبرده یعنى آیه بقره و آیه ممتحنه دلالت دارد بر حرمت ازدواج ابتدائى با زن اهل کتاب، باز هم ناسخ آیه مائده نمى شوند، براى اینکه آیه مائده بطوری که از سیاقش ‍بر مى آید در مورد امتنان و تخفیف نازل شده، و چنین موردى قابل نسخ نیست بلکه تخفیفى که از آن استفاده مى شود حاکم بر تشدیدى است که از آیه بقره فهمیده مى شود، پس اگر نسخى در میان شده باشد، باید بگوئیم آیه سوره مائده ناسخ است .علاوه بر اینکه سوره بقره اولین سوره اى است که بعد از هجرت در مدینه نازل شده، و سوره ممتحنه در مدینه قبل از فتح مکه نازل شده، و سوره مائده آخرین سوره اى است که بر رسول خدا9 نازل گشته، و این سوره نمى تواند منسوخ واقع شود، چون بعد از آن، آیه اى نازل نشده و معنا ندارد آیات سوره هاى قبل ناسخ آن باشد.1
فلسفه تحریم ازدواج با مشرکین
ازدواج پایه اصلى تکثیر نسل و پرورش و تربیت فرزندان و گسترش جامعه است، و محیط تربیتى خانواده در سرنوشت فرزندان، فوق العاده موثر است، از یک سو آثار قطعى وراثت، و از سوى دیگر آثار قطعى تربیت در طفولیت زیرا نوزادان، بعد از تولد غالبا در دامان پدر و مادر پرورش مى یابند و در سالهایى که سخت شکل پذیرند، زیر نظر آنها هستند.از سوى سوم شرک، خمیر مایه انواع انحرافات، و در واقع آتش سوزانى است، هم در دنیا و هم در آخرت، لذا قرآن اجازه نمى دهد که مسلمانان، خود یا فرزندانشان را در این آتش بیفکنند، از این گذشته مشرکان که افراد بیگانه از اسلام اند، اگر از طریق ازدواج به خانه هاى مسلمانان راه یابند، جامعه اسلامى گرفتار هرج و مرج و دشمنان داخلى مى شود، ولى این تا زمانى است که آنها بر مشرک بودن پافشارى مى کنند، اما راه به روى آنها باز است، مى توانند ایمان بیاورند و در صفوف مسلمین قرار گیرند، و به اصطلاح کفو آنها در مساله ازدواج شوند.
این آیه در واقع پاسخ به سوال دیگرى درباره ازدواج با مشرکان است، مى فرماید:" با زنان مشرک و بت پرست ما دام که ایمان نیاورده اند ازدواج نکنید. سپس در یک مقایسه، مى افزاید:" کنیز با ایمان از زن آزاد بت پرست بهتر است، هر چند زیبایى او شما را به اعجاب وادارد. درست است که ازدواج با کنیزان (مخصوصا کنیزانى که نه بهره چندانى از زیبایى دارند و نه مال) در عرف مردم جالب و پسندیده نیست به خصوص اینکه در مقابل آنها زن مشرک زیبا یا ثروتمندى باشد ولى ارزش ایمان، کفه ترازوى مقایسه را به نفع کنیزان، سنگینتر مى کند، چرا که هدف از ازدواج، تنها کامجویى جنسى نیست، زن شریک عمر انسان و مربى فرزندان او است و نیمى از شخصیت او را تشکیل مى دهد، با این حال چگونه مى توان شرک و عواقب شوم آن را با زیبایى ظاهرى و مقدارى مال و ثروت، مبادله کرد.
سپس به بخش دیگرى از این حکم پرداخته، مى فرماید:"دختران خود را نیز به مردان بت پرست مادامى که ایمان نیاورده اند ندهید (هر چند ناچار شوید آنها را به همسرى غلامان با ایمان در آورید زیرا) یک غلام با ایمان از یک مرد آزاد بت پرست بهتر است، هر چند (مال و موقعیت و زیبایى او) شما را به اعجاب آورد. بنابراین همان گونه که از ازدواج مردان مومن با زنان مشرک و بت پرست نهى شده، ازدواج مردان مشرک با زنان مومن نیز ممنوع است حتى غلامان با ایمان بر آنها ترجیح و اولویت دارند، و از مردان زیبا و ثروتمند و ظاهرا با شخصیت کافر برتر و شایسته تر بلکه مساله در این بخش از حکم، سخت تر و مشکل تر است، چرا که تاثیر شوهر بر زن معمولا از تاثیر زن بر شوهر بیشتر است.
در پایان آیه نیز دلیل این حکم الهى را براى به کار انداختن اندیشه ها بیان مى کند، مى فرماید:" آنها (یعنى مشرکان) به سوى آتش دعوت مى کنند، در حالى که خدا (مومنانى که مطیع فرمان او هستند) به فرمانش دعوت به بهشت و آمرزش مى کند" (اُولئِکَ یَدْعُونَ اِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا اِلَى الْجَنَّهِ وَ الْمَغْفِرَهِ بِاِذْنِهِ).سپس مى افزاید:" و آیات خود را براى مردم روشن مى سازد، شاید متذکر شوند.آیه فوق در یک جمله کوتاه، فلسفه این حکم را بیان کرده که اگر آن را بشکافیم، چنین مى شود: شرک، خمیر مایه انواع انحرافات، و در واقع آتش سوزانى است، هم در دنیا و هم در آخرت، به همین جهت قرآن اجازه نمى دهد که مسلمانان، خود یا فرزندانشان را در این آتش بیفکنند. مشرکین از آنجا که اعتقاد به باطل دارند راه ضلالت را طى مى کنند، قهرا ملکات رذیله که باعث جلوه یافتن کفر و فسوق در نظر آدمى است، و انسان را از دیدن طریق حق و حقیقت کور مى کند، در دلهاشان رسوخ مى یابد، بطورى که گفتار و کردارشان دعوت به شرک مى شود، و به سوى هلاکت راهنمایى مى کند، و بالآخره آدمى را به آتش مى کشاند.
پس مشرکین چه زن و چه مردشان به سوى آتش دعوت مى کنند، ولى مومنین بر خلاف آن با سلوک راه ایمان و اتصافشان به لباس تقوا انسان را به زبان و عمل به سوى جنت و مغفرت مى خوانند، و به اذن خدا هم مى خوانند، چون خدا اجازه شان داده که مردم را به سوى ایمان دعوت کنند، و به رستگارى و صلاح که سرانجامش جنت و مغفرت است راه بنمایانند. در این آیه جا داشت بفرماید: اولئک یدعون الى النار، و هولاء یدعون الى الجنه و المغفره آنها به سوى آتش دعوت مى کنند، و مومنین به سوى جنت و مغفرت، ولى فرمود و خدا به سوى جنت و مغفرت، و این بدان جهت بود که بفهماند مومنین در دعوتشان به سوى جنت و مغفرت و بلکه در تمامى شوون وجودشان خود را مستقل از پروردگار خود نمى دانند، و خدا را ولى خود مى دانند، هم چنان که خدا هم فرمود: وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُوْمِنِینَ. 1
و در آیه شریفه وجهى دیگر است، و آن این است که بگوئیم: مراد از دعوت خدا به سوى جنت و مغفرت همان حکمى است که در صدر آیه تشریع کرده، و فرمود: با زنان مشرکه ازدواج نکنید، تا ایمان بیاورند …، چون همین نهى مومنین از همنشینى و معاشرت با کسى که معاشرت و نزدیک شدن با او، و انس گرفتن با او، جز دورى از خداى سبحان ثمرى ندارد و تحریک مومنین به معاشرت با کسى که نزدیکى با او نزدیک شدن به خداى سبحان، و یادآورى آیات او، و مراقبت امر و نهى او است، خود دعوتى است از خدا به سوى جنت، و موید این معنا تذییل آیه است به جمله: وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ. 1
حکم فقهاء
همه فقهاء ازدواج مرد و زن مسلمان را با کافر بت پرست جایز نمی دانند اجماعا.

1- تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 135-134 ،ترجمه تفسیر المیزان، ج‏2، ص: 308-304 برگرفته از سایتwww.tahoor.com
2- ابراهیمی، محمد، ازدواج با بیگانگان، برگرفته از سایت www.al-shia.com

فصل دوم:

نکاح با اهل کتاب

اهل کتاب چه کسانی هستند؟
اَهْل ِ کِتاب ، اصطلاحى است که بر گروهى از پیروان ادیان معتقد به کتابى آسمانى اطلاق شده است . قدر متیقن این است که یهودیان و مسیحیان از مصادیق این اصطلاح در فرهنگ اسلامى بوده اند.
توضیحی پیرامون اهل کتاب و اُمّیین: ساکنان شبه جزیره عربستان را در آستانه ظهور اسلام مى توان به دو گروه عمده تقسیم کرد: اکثریت جمعیت را، چه در شهرها و چه در بادیه مردمى تشکیل مى دادند که دین رایج میان آنان بت پرستى بوده است و عموماً از خواندن و نوشتن نیز بهره ای نداشته اند. این گروه ادبیات مکتوب نداشته ، و در حوزه دین فاقد کتاب و تعالیم مکتوب بوده اند و کتابت آنان عمدتاً منحصر به نوشته های کوتاه تجاری ، یا طلسمات و تعاویذ بوده است . گروه دوم اقلیتى پراکنده در بخشهایى از شبه جزیره عربستان که بر دین یهود یا مسیحیت بوده ، و با کتب دینى ، به خصوص تورات و انجیل آشنایى داشته اند. در میان این گروه عالمانى نیز بوده اند و خواندن و نوشتن و آموزش منظم نزد آنان تا حدودی رواج داشته است .
این دوگانگى فرهنگى در میان دو گروه اکثریت و اقلیت ، موجب شده بود تا در اواسط سده 6م ، یعنى در آستانه ظهور اسلام ، مردم شبه جزیره عربستان به دو گروه امیین (بى سوادان ) و اهل کتاب تقسیم گردند. با آنکه آثار مکتوب قابل اعتمادی از عصر جاهلیت که نشان دهنده این طبقه بندی اجتماعى باشد، در دست نیست ، ولى کاربردهای گوناگون اهل کتاب و امیین در قرآن کریم ، آشکارا نشان مى دهد که این تعبیرها و این تقابل ، مربوط به مدتها پیش از ظهور اسلام بوده است . این تقسیم که پذیرش برتری فرهنگى اهل کتاب بر امیین را مى نمایاند، با وجود تلخى حقیقتى که در پس آن نهفته بود، از سوی اکثریت بت پرست نیز در عمل پذیرفته شده بود.
نقد مختصر اهل کتاب در قرآن : اهل کتاب نامیدن یهودیان و مسیحیان و گاه تعبیرهایى چون "الذین آتیناهم الکتاب " (آنانکه به ایشان کتاب داده ایم) در قرآن کریم ، این معنا را آشکار مى سازد که قرآن کریم آنان را پیرو کتبى مى داند که حقانیت اصل آنها مورد تایید قرار گرفته است ، اما درباره اینکه اینان ، تا چه اندازه به این حقیقت نزدیک بوده اند، باید توجه داشت که آیات قرآنى گاه اهل کتاب را از جهاتى مى ستاید و گاه آنان را به سختى نکوهش مى کند.
این برخورد دوگانه در زبان قرآن کریم ، نامانوس نیست و باید چنین برداشت کرد که قرآن کریم اهل کتاب را به عنوان مجموعه ای از مردمان با پندار و کرداری ناهمگون ستایش یا نکوهش نمى کند. اهل کتاب ستایش شده ، مومنانیند که به توحید، معاد و کتاب آسمانى خود ایمانى راسخ دارند، بر عمل صالح پایدارند و فرمان کتاب خود را پیروی مى کنند. در مقابل ، اهل کتاب نکوهش شده ، کسانى هستند که کتاب آسمانى خود را به دور افکنده ، و زمام خرد و اندیشه را به دست هوای نفس سپرده اند و با توجیه کردن و پنهان داشتن آیات خداوند، از پایبندی به مضامین آنها سر باز زده اند2.1

1- پاکتچی، احمد، دائره المعارف بزرگ اسلامی فارسی، ج10، برگرفته از سایت www.cgie.org.ir
2- نک: بقره /2/62، 85، 101؛ آل عمران / 3/23، 110، 113، 199؛ مائده /5/69؛ اعراف /7/170.
حکم ازدواج با اهل کتاب
میان فقها اتفاق نظر است که زن مسلمان نمی‏تواند به عقد غیر مسلمان‏ درآید. ولی اگر مرد، مسلمان باشد و زن غیر مسلمان کتابی (کتابیه) تکلیف چیست؟
در اینجا فقه شیعه با فقه اهل تسنن اختلاف دارد. اهل تسنن ازدواج یک‏ مرد مسلمان را با یک زن کتابیه جایز می‏دانند و چون آنها قائل به عقد ازدواج متعه و ازدواج موقت نیستند و فقط ازدواج دائم را قبول دارند قهرا پس آنها ازدواج دائم را جایز می‏دانند. ولی در شیعه ازدواج دائم با زن‏ کتابیه جایز نیست اما ازدواج موقت با آنها جایز است . این در ابتدا. اما اگر مساله مساله ابقاء باشد، یعنی زن و مردی قبل از اینکه مسلمان‏ شوند با یکدیگر ازدواج کرده‏اند و بعد مرد مسلمان شده و زن کافر مانده یا بر عکس زن مسلمان شده و مرد کافر مانده است. آیه 10 سوره ممتحنه ابتدا حکم آن‏ موردی را بیان می‏کند، که زن مسلمان می‏شود و مرد کافر می‏ماند. 1
استدلال به آیه 5 سوره مبارکه مائده
الیوم احل لکم الطیبات وطعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعامکم حل لهم والمحصنات من المومنات و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم اذا اتیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین ولا متخذى اخدان ومن یکفر بالایمان فقد حبط عمله وهو فى الاخره من الخاسرین.
خداوند ازدواج با زنان پاکدامن از مسلمانان و اهل کتاب سخن مى گوید و مى فرماید : زنان پاک دامن از مسلمانان و از اهل کتاب براى شما حلال هستند و مى توانید با آنها ازدواج کنید به شرط اینکه مهر آنها را بپردازید به شرط اینکه از طریق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناى آشکار ، و نه بصورت دوست پنهانى انتخاب کردن.
در حقیقت این قسمت از آیه نیز محدودیتهائى را که در مورد ازدواج مسلمانان با غیر مسلمانان بوده تقلیل مى دهد و ازدواج آنها را با زنان اهل کتاب با شرائطى تجویز مى نماید . اما اینکه آیا ازدواج با اهل کتاب به هر صورت ، خواه ازدواج دائم باشد یا موقت ، مجاز است و یا منحصرا ازدواج موقت جائز است در میان فقهاى اسلام اختلاف نظر است.
دانشمندان اهل تسنن فرقى میان این دو نوع ازدواج نمى گذارند و معتقدند آیه فوق تعمیم دارد ، ولى در میان فقهاى شیعه جمعى معتقدند که آیه منحصرا ازدواج موقت را بیان مى کند و بعضى از روایات که از ائمه اهل بیت علیهم السلام در این زمینه وارد شده ، این نظر را تایید مى نماید. علاوه بر روایات قرائن دیگری وجود داردکه منظور آیه ازدواج موقت است:
1- اذا اتیتموهن اجورهن با نکاح منقطع سازگارتر است.
2- غیر مسافحین و لا متخذی اخدان با ازدواج موقت سازگارتر است چون نکاح دائم هیچ شباهتی به زنا و دوست پنهانی گرفتن ندارد اما در مورد ازدواج موقت، ممکن است برخی افراد نادان و بی خبر آن را با زنا یا انتخاب دوست پنهانی اشنباه بگیرند.
3- این تعابیر عینا در آیه 25 سوره مبارکه نساء آمده است و در آنجا می دانیم که بحث پیرامون نکاح منقطع است.
جمعى دیگر از فقهاء ازدواج با اهل کتاب را مطلقا مجاز مى دانند و قرائن فوق را براى تخصیص آیه کافى نمى بینند و به بعضى از روایات نیز در این زمینه استدلال مى کنند . در مورد طعام اهل کتاب ، هم اجازه داده شده که از طعام آنها خورده شود ( به شرائط) و هم به آنها اطعام شود اما در مورد ازدواج تنها گرفتن زن از آنان تجویز شده ولى زنان مسلمان به هیچوجه مجاز نیستند که با مردان اهل کتاب ازدواج کنند.1
فلسفه تحریم نکاح با اهل کتاب برای زن مسلمان
1- تاثیر پذیری بیشتر زن
صدوق در کتاب علل الشرائع (ج2 , ص 502) در مورد این که چرا ازدواج مردان با زنان مستضعف از ناصبى ها جایز است، ولى زنان حق ندارند با چنین مردانى ازدواج نمایند، روایتى از زراره نقل کرده که امام صادق (ع) فرمود:
تزوجوا فى الشکاک ولاتزوجوهم لان المراه تاخذ من ادب زوجها ویقهرها على دینه.
با زنان شکاک ومردد در دین خود، ازدواج کنید وزنان مسلمان را به شکاکان تزویج ننمایید، چه این که زن از شوهرش تربیت مى پذیرد وشوهر او را مجبور مى کند که به آیین خود در آید.
چـنـان که در کتاب بحارالانوار (ج103 , ص 377 و380) روایتى به همین مضمون آمده که از افراد بـى اعتقاد وبى اطلاع زن بگیرید، ولى به آنان زن ندهید. زیرا زنان در معرض تاثیر پذیرى بیشترى از شوهرانشان هستند ومردان نیز زنان را مجبور به پذیرش آیین خود مى نمایند.
اشکال: مـمـکـن است گفته شود که اگر فلسفه حکم چنین است، پس چه مانعى دارد که در شـرایـطى کـه بـا اطـمـیـنان چنین خطرى وجود ندارد، بلکه شرایط به گونه اى است که زنان مى توانند شوهرانشان را به پذیرش اسلام متمایل سازند، این ازدواج جایز باشد، چنان که مسیحیان نیز در شرایطى که به این امر اطمینان داشته باشند، به زنان خویش چنین اجازه اى را مى دهند.
پـاسـخ این که : آنچه در فلسفه حکم تحریم ازدواج وتفاوت زنان ومردان یاد شده، علت تامه حکم نـیـست، چه این که ممکن است مصالح ومفاسد بسیار دیگرى نیز در وضع حکم فوق مطرح باشد، کـه ما از آنها بى اطلاعیم.
1- برگرفته از مطلبی به نام ازدواج مسلمان و غیر مسلمان در سایت www.tahoor.com
گذشته از این که ممکن است این تاثیر پذیرى به اصطلاح فقها حکمت حـکـم مزبور بوده باشد، نه علت حکم وهیچ مانعى ندارد که قانون به دلیل ضرر احتمالى در اکثر موارد کارى را بر همگان حرام نماید.
توضیح آنکه زنان بخاطر آنکه عواطف رقیقترى دارند زودتر ممکن است عقیده همسران خود را بپذیرند تا مردان! و از آنجا که تسهیلات فوق در باره معاشرت با اهل کتاب و ازدواج با زنان آنها ممکن است مورد سوء استفاده بعضى قرار گیرد ، و آگاهانه یا غیر آگاهانه بسوى آنها کشیده شوند در پایان آیه به مسلمانان هشدار داده ، مى گوید : کسى که نسبت به آنچه باید به آن ایمان بیاورد کفر بورزد و راه مومنان را رها کرده ، در راه کافران قرار گیرد ، اعمال او بر باد میرود و در آخرت در زمره زیانکاران خواهد بود . " و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله و هو فى الاخره من الخاسرین،مائده 5" . اشاره به اینکه تسهیلات مزبور علاوه بر اینکه گشایشى در زندگى شما ایجاد میکند باید سبب نفوذ و توسعه اسلام در میان بیگانگان گردد ، نه اینکه شما تحت تاثیر آنها قرار گیرید ، و دست از آئین خود بر دارید که در این صورت مجازات شما بسیار سخت و سنگین خواهد بود.
در جای دیگر می فرماید:" یاَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اِذَا نَکَحْتُمُ الْمُوْمِنَاتِ ثُمَّ طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ اَن تَمَسوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیهِنَّ مِنْ عِدَّه تَعْتَدُّونهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سرِّحُوهُنَّ سرَاحاً جَمِیلاً"(احزاب 49):اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که زنان با ایمان را ازدواج کردید و قبل از همبستر شدن طلاق دادید عده اى براى شما بر آنها نیست که بخواهید حساب آنرا نگاه دارید ، آنها را با هدیه مناسبى بهره مند سازید و به طرز شایسته اى آنها را رها کنید.
تعبیر به مومنات دلیل بر این نیست که ازدواج با غیر زنان مسلمان به کلى ممنوع است ، بلکه ممکن است اشاره به اولویت آنها بوده باشد ، بنابر این با روایت و فتاواى مشهور فقها که ازدواج موقت با زنان کتابیه را مجاز مى شمرد منافاتى ندارد . اسلام به هیچ وجه اجازه نداده است که مسلمانان با زنان شوهردار حتى از ملل و مذاهب دیگر ازدواج کنند ، و به همین جهت ، عده براى آنها مقرر ساخته و در دوران عده از ارتباط زناشوئى با آنها جلوگیرى نموده است . فلسفه این حکم در حقیقت این است که این گونه زنان یا باید به محیط کفر بازگشت داده شوند ، و یا بدون شوهر همچنان در میان مسلمانان بمانند و یا رابطه آنها با شوهران سابق قطع شود و از نو ازدواج دیگرى نمایند ، صورت اول بر خلاف اصول تربیتى اسلام و صورت دوم ظالمانه است ، بنا بر این تنها راه همان راه سوم است.1
2- سلطه و سبیل غیر مسلمان بر مسلمان
برخی گفته اند به حکم آیه 141 سوره نساء "ولن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا" چون لازمه ازدواج زن مسلمان با کافر کتابی سلطه و سبیل غیر مسلمان بر مسلمان است، این نکاح جایز نیست.
1- آشنایی با قرآن 6، صفحه 243-244 تفسیر نمونه ج : 4 ص : 282 و ص : 283 و ج : 3 ص : 334، برگرفته از سایت طهور
زیرا به حکم آیه 34 سوره نساء "الرجال قوامون علی النساء" مردان بر زنان سرپرستی و تسلط دارند حال اگر مرد کافر باشد و زن اسلام آورد همان سبیل و سلطه منفی ایجاد می شود.1
اشکال: برخی اشکال کرده و گفته اند: فرد مسلمان اگر به صورت آزاد ضمن عقد لازمی چیزی را برای کافر متعهد شود و متقابلا شخص کافر نیز به نفع مسلمان چیزی را بر عهده بگیرد، در اینجه سبیل نیست و الا باید هر نفعی که از مسلمان به کافر می رسد را سیل بدانیم حال آن که هیچ فقیهی چنین مطلبی را نگفته است. پاسخ آنکه اگر چه در اثر ازدواج هم به مرد و هم به زن نفع می رسد اما باید دانست که طبق عادات و رسوم اجتماعی، زن در محدوده وسیع تری باید مطیع شوهرش باشد، لذا نمی توانید اشاکال کرده و بگویید چون در برخی موارد سبیل نیست نباید حکم به صورت عام تشریع می شد و سپس نتیجه بگیرید دلیل شما اخص از مدعا است. خیر این نیز فلسفه و حکمت حکم است و احکام مجعولات شارعند و فلسفه جعل را جز جاعل و شارع نمی داند و از این گذشته شاید این، حکمت حکم باشد نه علت حکم و به خاطر ضرر احتمالی کاری بر همگان حرام شود.2
فروض مختلفه مسئله
اگر زن و شوهری هر دو اهل کتاب باشند و هر دو با هم به دین اسلام مشرف شوند، ازدواج آنان به حال خود باقی خواهد ماند و اگر مرد مسلمان شود و زن بر مذهب خود بماند، تقریبا اجماع فقها بر آن است که نکاح به حال خود می ماند و به هم نمی خورد، ولی اگر زن مسلمان شود و مرد بر مذهب خود باقی بماند، اکثر علماء بلکه مشهور، حکم به فسخ عقد داده اند. البته تفصیلی نیز در مسئله نسبت به قبل یا بعد از دخول داده شده؛ به این معنا که اگر زن بت پرست باشد و مرد مسلمان شود، اگر قبل از دخول باشد ازدواج به هم می خورد و اگر بعد از دخول باشد، باید به اندازه مدت عده طلاق بین آنها جدایی افکند؛ اگر در این مدت زن مسلمان شد، نکاح به حال خود باقی است وگرنه ازدواج به هم می خوردو عکس همین تفصیل نیز در فرضی که زن مسلمان شود و مرد بر کفر یا کتابی بودن خود باقی باشد ذکر شده است. بنابراین آن تماقیز فقهی که وجود دارد، تنها در موردی است که هر دو اهل کتاب باشند و اسلام یکی قبل از دخول بوده، در این صورت اگر مرد مسلمان شده، نکاح به حال خود باقی است و اگر زن مسلمان شده است، فورا نکاح باطل می شود.
بنابر این مسئله دو صورت دارد:
1- صحت و بقای ازدواج اهل کتاب اگر مرد مسلمان شود نه زن.
2- بطلان و فسخ ازدواج اهل کتاب اگر زن قبل از دخول مسلمان شود نه مرد.

1- موسوی بجنوردی، سید محمد حسن، القواعد الفقهیه ج1، انتشارات دلیل ما، چاپ نگارش، چاپ دوم 1426ه.ق، قم
2- برگرفته از مطلبی از سایت www.al-shia.com با تصرف و تلخیص.
1- صحت و بقای ازدواج اهل کتاب اگر مرد مسلمان شود نه زن.
برای این صورت به سه دلیل روایات، اجماع و دلیل اولویت تمسک شده است.
الف- روایات
– صحیحه عبد الله بن سنان1 از امام صادق علیه السلام که شخص مسلمان شده مهاجرت کرد و زنش را با مشرکان گذاشت بعد به سراغ او رفت، نکاح او باقی است.
– خبر یونس2 که اگر زن ذمیه مسلمان شد روز نزد اوست و شب نزد او نیست ولی اگر مرد مسلمان شد و زن مسلمان نشد، مرد نزد آن زن خواهد بود هم روز و هم شب.
– خبر محمد بن مسلم3 و خبر منصور بن حازم4
با توجه به اعتبار سندی و وضوح دلالت این روایات – هرچند که از برخی از آنها می شود حکم صورت دوم را نیز فهمید- می شود به عنوان دلیل برای اثبات حکم صورت اول به آن استناد نمود.
ب- اجماع
اما اجماع و اتفاقی که در کلام صاحب جواهر نیز ذکر شده، ظاهرا نسبت به صورت اول که فعلا محل بحث ماست اتفاق نظر وجود دارد و قول مخالفی در مساله نیست هر چند ادعای اجماع یا تحصیل آن بعید است.
ج- دلیل اولویت
منظور از دلیل اولویت آن است که چون ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب ابتدائا جایز است پس به طریق اولی باید تداوم آن و به هم نخوردن عقد ازدواج آنان با مسلمان شدن مرد را ثابت دانست. البته این دلیل مبنایی است؛ یعنی اگر بپذیریم که ازدواج مرد مسلمان با کتابیه جایز است، سپس صحبت از این اولویت خواهد بود ولی اگر مبنای ما این باشد که ازدواج مسلمان با کتابیه اصلا جایز نیست و یا در حد ازدواج موقت درست است، آنگاه سخن از اولویت بی معنا خوهد بود.
مجموع ادله مذکور ثابت می کند که با مسلمان شدن مرد و باقی ماندن زن بر دین کتابی خود، عقد ازدواج به هم نمی خورد و فسخ نمی شود.
2- بطلان و فسخ ازدواج اهل کتاب اگر زن قبل از دخول مسلمان شود نه مرد.
برای اثبات این حکم نیز به آیه نفی سبیل و برخی روایات صحیح السند استناد شده است.
1- وسایل الشیعه، ج14، باب 5 ما یحرم بالکفر، ح1، ص416
2- همان، باب9، ح8، ص422
3- همان، باب5، ح1
4- همان، باب9، ح4
1- و لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا1
بدیهی است اگر زن مسلمان باشد و مرد غیر مسلمان (کافر) به نوعی زن تحت تسلط کافر است و قرآن از این تسلط نهی کرده است و نفی سبیل در این جا بر طبق آیه شریفه به آن است که علقه ازدواج به هم می خورد.
الف- روایات
مراد سه روایت صحیحه است که ترجمه آنها بیان می شود:
– صحیحه عبد الله بن سنان2 از امام صادق علیه السلام: هرگاه زن مسلمان شود ولی شوهرش بر عیر اسلام باقی بماند، بین آن زن و شوهر جدایی می افتد. (از هم جدا می شوند.)
– صحیحه ابن الحجاج3 از امام کاظم علیه السلام: مرد مسیحی با زن مسیحی ازدواج کرده و زن قبل از دخول مسلمان شده است؟ حضرت فرمودند: زوجیت زن نسبت به مرد منقطع شده است و مهریه و عده هم ندارد.
– صحیحه بزنطی3 از امام رضا علیه السلام سوال کرد از مردی که زن نصرانی دارد و زن مسلمان می شود؟ حضرت فرمودند: آن زن برای مردش حلال نیست. سوال می کند: اگر مرد بعد مسلمان شود؟ می فرمایند: باید مجددا عقد کند.
این روایات، هم از نظر سند و هم دلالت، قابل استدلال است و خدشه ای متوجه آنها نیست بلکه به دلیل اولویت می توان حرام بودن نکاح ابتدایی زن مسلمان با مرد غیر مسلمان را نیز استفاده کرد.
به هر حال اگر زن مسلمان شود و قبل از دخول باشد نکاح فورا منقطع می شود هرچند روایت صحیحه ابن سنان به صورت مطلق ذکر کرده و سخن از قبل یا بعد دخول نیست و همین طور در صحیحه بزنطی که مطلق است ولی در صحیحه ابن الحجاج مسئله مسلمان شدن زن قبل از دخول مطرح شده، بنابراین، آن چه قطعی است بطلان و انفساخ نکاح در صورتی که مسلمان شدن زن قبل از دخول باشد و اما بعد از دخول آیا باطل است، طبق روایات مطلقه یا باید آنها را با روایات مقید تقیید زد که فعلا محل بحث ما نیست.
در برخی روایات4 صحبت از اسلام احد الزوجین شده و در آن جا حکم به صحت نکاح اول شده است.
البته روایت ضعیف السند یا باید طرح شود و یا حمل بر غیر مورد روایاتی گردد که ذکر شد؛ یعنی جایی مرد مسلمان شده نه زن و یا جایی که مسلمان شدن زن بعد از دخول بوده است که تا پایان عده جدایی موقت و سپس اگر مسلمان شد، نکاح اول باقی است وگرنه فسخ می شود.
1- وسایل الشیعه، ج14، باب9، ح4، ص421 2- همان، ح6
3- همان، باب5، ح5 4- همان، ح2، خبر محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام

حکم ازدواج با اهل کتاب از دیدگاه برخی از فقهای معاصر
مقام معظم رهبری: ازدواج دائم با اهل کتاب جایز نیست.
آیت الله بهجت: با زنانی که یهودی و یا نصرانی باشند، موقتا به صورت صیغه می تواند ازدواج نماید.
آیت الله سیستانی: ازدواج دائم مرد مسلمان با اهل کتاب بنابر احتیاط واجب جایز نیست ولى ازدواج موقت جایز است مشروط بر اینکه همسر مسلمان نداشته باشد و گرنه بدون رضایت او صحیح نیست بلکه با رضایت هم بنابر احتیاط واجب جایز نیست.
آیت الله صافی گلپایگانی: متعه نمودن اهل کتاب جایز است.
آیت الله مکارم شیرازی: فقط ازدواج موقت مرد مسلمان با زن یهودی و مسیحی جایز است.
آیت الله فاضل لنکرانی (ره): ازدواج دایم بین مسلمان واهل کتاب جایز نیست ولی ازدواج موقت با زن اهل کتاب شرعا مانعی ندارد.
آیت الله میرزا جواد تبریزی (ره): ازدواج دائم مرد مسلمان با اهل کتاب مانعی ندارد و در صورتی که شخص همسر مسلمان دارد رضایت او را بدست اوردو بدون رضایت همسر خود عقد باطل است.
نتیجه گیری:
اگر زن و شوهرغیر مسلمان اهل کتاب هر دو مسلمان شوند، نکاح و از دواج آن ها باقی است. اگر مرد فقط مسلمان شد، باز نکاح باقی است. اگر تنها زن مسلمان شد اگر قبل از دخول مسلمان شده، ممکن است تا پایان عده مهلت داده شود اگر مسلمان نشد جدا شوند.1
لازم به ذکر است بعضى از نویسندگان معاصر، عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد کافر را معلول عدم اعتراف غیر مسلمانان به مشروعیت آیین اسلام دانسته اند، بدین معنا که زن مسیحى در خانواده مسلمان مـورد تحقیر دینى قرار نمى گیرد، زیرا آزادى مذهبى از طرف اسلام پذیرفته شده است، ولى زن مـسلمان در خانواده مسیحى به طور طبیعى مورد تحقیر دینى قرار خواهد گرفت، زیرا مسیحیت آزادى دیـنـى را قـبـول ندارد و تنها مذهب نجات بخش را آیین مسیح مى داند، چنان که یهودیت ودین زرتشت نیز چنین تلقیى دارند واین احتمال بسیار مقبولى است.2

1- جهانگیری، محسن، بررسی تمایزهای فقهی زن و مرد، موسسه بوستان کتاب، قم، چاپخانه دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول 1385، صص 142-147
2- برگرفته از سایت www.al-shia.com

فصل سوم:

نکاح با مجوسیان

مجوسیان چه کسانی هستند؟
در مورد شخصیت‎ها و چهره‎های تاریخی کمتر کسی را می‎توان یافت که مانند زرتشت چهره معمائی و مبهمی داشته باشد. شخصیت حقیقی او آن قدر تاریک و مبهم است که برخی از پژوهشگران او را اختلافی‎ترین چهره تاریخ می‎دانند چرا که هم در تاریخ تولد و هم در محل تولد او، اختلافات های فراوانی به چشم می‎خورد که اصلاً قابل جمع نیستند و هم در شخصیت واقعی او مباحث و داستان‎ها و اقوال متفاوت و متضادی وجود دارد به همین جهت گروهی از محققان و نویسندگان در تاریخی بودن شخصیت وی، ‎شک و تردید دارند و شخصیت او را نیز مانند جمعی از بزرگان و قهرمانان ادوار باستانی، افسانه‎ای دانسته‎اند، ولی غالب محققان و دانشمندان معتقدند که زرتشت وجود تاریخی داشته و مولود افسانه و یا زائیده فرهنگ ساسانی نیست.
در مورد تاریخ پیدایش زرتشت اختلاف آراء و روایات تاریخی به قدری شدید است که اصلاً نمی‎شود بین آنها جمع کرد این اقوال از 600 سال قبل از میلاد مسیح تا 6000 سال پیش از میلاد، دور می‎زند. امّا بر اساس نظریه مشهور، وی در سال 660 قبل از میلاد به دنیا آمد و در 630 قبل از میلاد (در سن 30 سالگی) به پیامبری مبعوث شد. وی در سال 583 ق. م در سن 77 سالگی در آتشکده‎ای در بلخ (افغانستان)، توسط لشکر قومی مهاجم به شهادت رسید.
امّا در مورد شخصیت حقوقی زرتشت از باب نمونه به این اقوال، اشاره می‎شود:
اغلب مورخان اسلامی مانند: طبری، بلعمی، ابن اثیر و میرخواند زرتشت را پیامبر ندانسته، بلکه او را شاگرد ارمیای نبی یا عزیر نبی، دانسته‎اند.
برخی از مورخان اسلامی مانند مسعودی، دینوری، حمزه اصفهانی، بیرونی و مولف تبصره العوام بر این اعتقادند که زرتشت پیغمبر مجوس بوده است.
بعضی از نویسندگان فرهنگ فارسی، زرتشت را همان ابراهیم خلیل دانسته‎اند.
یکی از محققین معاصر بعد از ذکر اقوال مختلف و آراء متضاد می‎گوید: علت این همه تضاد و تناقض در تاریخ زرتشت این است که وی تاریخ درستی ندارد و ردپای این شخصیت ایرانی در تاریخ گم شده است و در هیچ یک از روایات اسلامی و قرآن مجید و همچنین در کتاب مقدسی چون انجیل و تورات ذکری از شخص زرتشت و کتاب اوستا به میان نیامده است، بلکه هر جا که خواسته‎اند از دیانت کهن ایرانی نامی به میان آورند، تنها به لفظ مجوس اکتفا کرده‎اند.
به هر حال در قرآن مجید هیچ جا سخنی از زرتشت و پیامبری او و یا کتاب اوستا که منسوب به اوست نیامده است. لکن تنها یک بار لفظ "مجوس" در قرآن آمده است و واژه المجوس در زبان عربی به زرتشتیان اطلاق می‎شود.
آیه هفدهم سوره حج آنها را در کنار پیروان ادیان دیگر قرار داده و می‎فرماید:
"ان الذین آمنوا و الذین هادوا والصابئین والنصاری و المجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیامه" آنان که ایمان آوردند و آنان که یهودی شدند و صابئان و نصاری و مجوس و آنان که شرک ورزیده‎اند، خداوند روز قیامت میان آنان حکم می‎کند.
در این آیه مردم به سه فرقه تقسیم شده‎اند:
1. مومنان (مسلمانان)
2. اهل کتاب؛ که عبارتند از: یهود، نصاری (مسیحیان)، صابئان1و مجوس
3. مشرکان
این سه فرقه با ذکر اسم موصول "الذین" از هم جدا شده‎اند؛ ولی چهار گروه اهل کتاب، با حروف وصل "و" به هم پیوسته‎اند. بنابراین "مجوس" از مشرکان مجزا شده و در ردیف یهود، نصاری و صابئان قرار گرفته است.
البتّه آیه دیگری2 هم در قرآن هست که هر چند، به صورت صریح در آن از مجوس نام برده نشده است، ولی طبق شان نزولی که نقل گردیده، آیه درباره مجوس می‎باشد.
در حدیثی به این شان نزول آیه اشاره می‎شود؛ از امام صادق ـ علیه السّلام ـ از "مجوس" سوال گردید که آیا پیامبری داشته‎اند یا نه؟ امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: آیا به تو نرسیده نامه‎ای که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به مردم مکه نوشتند و آنان را به اسلام دعوت کرده بود و اگر اسلام نپذیرفتند، آماده جنگ شوند و مردم مکه در پاسخ نوشتند از ما هم جزیه بگیر و ما را به حال خود بگذار تا همچنان بت‎ها را بپرستیم. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در پاسخ آنها نوشت من غیر از اهل کتاب از کس دیگری جزیه نمی‎گیرم. در جواب دوباره نوشتند آیا تو گمان می‎کنی جزیه را فقط از اهل کتاب دریافت می‎داری، در صورتی که از مجوسیان "هجر" نیز جزیه گرفته‎ای؟
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ پاسخ داد: مجوسیان پیغمبری داشتند که او را کشتند و کتابی نیز داشتند که آن را سوزاندند. پیغمبر آنان کتاب خود را بر روی دوازده هزار پوست گاو نوشته بود.
در روایت دیگر آمده: "اشعث بن قیس کندی، از امام علی ـ علیه السّلام ـ سوال کرد: چرا با "مجوس" مانند اهل کتاب معامله می‎کنید و از آنها جزیه می‎گیری و حال آن که نه برای آنها کتابی نازل شده و نه پیغمبری برای آنها مبعوث شده است؟ امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: آنها کتابی داشته‎اند، خداوند پیامبری در میان آنها مبعوث فرمود و…"
1- صائبان در قرآن مجید در سه مورد ذکر شد. مرحوم علامه در المیزان ج 14، ص 394 می‎گوید: آنها قومی هستند بین یهود و مجوس و کتابی دارند که آن را به یحیی بن زکریان نسبت می‎دهند 2- سوره مائده، آیه 105
3- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تهران، چاپ آل البیت، ج 11، ص 96، ج 15، ص 126.
برخی از مفسران شیعه هم قائلند که مجوسیان اهل کتاب هستند، مرحوم علامه طباطبائی در المیزان تصریح دارند که مجوسیان دارای کتاب بوده‎اند. لکن در جای دیگر احتیاط می‎کند و می‎فرماید: روایات هر چند مجوس را اهل کتاب خوانده که لازمه‎اش آن است که این ملت نیز برای خود کتابی داشته باشد… لکن قرآن هیچ متعرض وضع مجوس نشده و کتابی برای آنها نام نبرده و کتاب اوستا که فعلاً در دست مجوسیان است، نامش در قرآن نیامده… و کلمه اهل کتاب هر جا در قرآن ذکر شده مراد از آن یهود و نصاری است که خود قرآن برای آنان کتابی نام برده که خدای تعالی برای ایشان نازل کرده است.
جمعی از بزرگان و فقها از روی مدارک معتبر "مجوس" را اهل کتاب دانسته‎اند.
شیخ طوسی در کتاب خلاف می‎نویسد: "المجوس کان لهم کتاب ثم رفع عنهم… دلیلنا اجماع الفرقه و اخبارهم."1
بنابر آنچه گذشت جای شک و تردید باقی نمی‎ماند که مجوس از نظر فقها و صاحب نظران یا به طور مسلم اهل کتابند یا لااقل محتملاً اهل کتاب بوده‎اند. امّا این‎که آیا پیامبر مجوس همان زرتشت است یا خیر؟ در این مسئله اختلاف است آنچه معروف و مشهور است آن است که اکثر محققین و مورخین بر این عقیده‎اند که زرتشت همان پیامبر مجوس است و هر جا سخن از قوم مجوس گفته اند زرتشت را قرین آن کرده‎اند و ادعا نموده ‎اند که بنیان‎گذار این دین و پیغمبر این آئین، زرتشت بوده است، از جمله نویسنده ها و مورخین که کوشیده اند آیین زرتشت را با مجوس تطبیق بدهند. مسعودی صاحب مروج الذهب و دینوری صاحب اخبار الطوال و از نویسنده های غربی رابینس مولف تاریخ باستان و جان بی ناس مولف تاریخ جامع ادیان، می باشند. لکن برخی دیگر از محققین به این نظریه به دیده شک نگریسته‎ و حتی منکر این شده‎اند که پیامبر مجوسیان "زرتشت" بوده است و گفته اند:
اولاً: زردشتیان فرقه‎ای کوچک از مجوسیان بوده است، مجوسی‎ها به چهار فرقه تقسیم می شدند:
1. کیومرثیه
2. زروانیه
3. مسخیه
4. زردشتیه
پس زردشت بنیان‎گذار آئین مجوس و پیامبر همه مجوسیان نبوده است و این که اکنون مجوسیان را زرتشتی می نامند به اعتبار نامگذاری کل به اسم جزء است.
ثانیاً: بر فرض وجود چنین شخصیت تاریخی، او به عنوان یک مصلح و اصلاح‎گری در دین قوم خود که یک سری آئین و مراسم و عقائدی را وارد کرده است، می‎باشد.

1- طوسی، خلاف، ج 9، ص 199 کتاب الجزیه.

زندیقی از امام ـ علیه السّلام ـ سوال می‎کند که آیا برای مجوسیان از طرف خداوند پیامبری مبعوث شده است یا نه؟ امام فرمود: "هیچ امتی نیست، مگر این‎که از طرف خداوند منذری برای آنها مبعوث شده است و بر قوم مجوس هم از طرف خداوند پیغمبری با کتاب آسمانی فرستاده شده است، منتهی مجوسیان او را تکذیب کردند و کتابش را انکار نمودند. سپس زندیق پرسید: پیغمبر آنها کیست؟ بعضی‎ها گمان کرده‎اند "خالد بن سنان" است. حضرت فرمود: خالد یک نفر عرب بدوی بوده و پیغمبر نبوده و این سخنی است که مردم بی‎اطلاع می‎گویند.
آن مرد گفت: آیا پیامبر مجوس زردشت است؟ امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: زردشت در میان مجوس سر و صدایی به راه انداخت و ادعای پیغمبری کرد، عدّه‎ای دعوتش را پذیرفتند و عدّه‎ای دیگر او را تکذیب کردند و از شهر بیرون نمودند و در بیابان طعمه درندگان شد.1
در این روایت امام ـ علیه السّلام ـ مجوس را اهل کتاب و دارای پیغمبر معرفی کرده ولی زرتشت را پیغمبر مجوس ندانسته است و از تعبیر (سر و صدائی راه انداخت) بر می آید که پیغمبری زرتشت ادعائی بوده و واقعیت نداشته است و مجوسی ها پیامبر دیگری داشته اند.
پس اگر کمی دقت کنیم خواهیم دید که مجوس غیر از زردشت است. البته ناگفته پیدا است در تطبیق زردشت با مجوس موبدان بیش از همه کوشش داشتند تا بدین وسیله آئین زردشت از نظر اسلام به رسمیت شناخته شود.
این کوشش در اثر شکی بود که در میان مسلمانان نسبت به زردشت و آئین زردشتی داشتند مسلمانان از خود سوال می کردند که در قرآن کریم علاوه بر پیغمبران اولی العزم، نام عده ای از پیغمبران دیگر نیز آمده است و حتی به نام برخی از آنان سوره مستقلی نازل شده است و علاوه بر پیغمبران به نام بعضی از بزرگان نیز سوره ای در قرآن دیده می شود. این مطالب باعث شد که درباره زرتشت بیشتر شک شود که اگر او واقعاً پیغمبر و حتی به ادعای زرتشتیان پیامبر اولی العزم و صاحب شریعت بوده پس چرا در قرآن و انجیل و تورات نامی از او به میان نیامده است؟
بدین خاطر موبدان زرتشت کوشش داشتند تا مجوس را که در کتاب قرآن جزء اهل کتاب شناخته شده با زرتشت منطبق کنند.
حقیقت این است که مجوس غیر از زرتشت است و این انطباق اشتباه است. درست است که مسلمانان به هنگام فتح ایران با زرتشتیان معامله اهل کتاب کردند ولی این معامله از روی تسامح اسلامی بود که لفظ اهل کتاب را تعمیم دادند و با تمام ایرانیان معامله اهل کتاب کردند و حتی بعدها بت پرستان اروپا و هند و تبت نیز توانستند به عنوان مجوس در قلمرو اسلام با پرداخت جزیه در صلح و آزادی بسر برند.

1- احتجاج طبرسی، چاپ نجف، ج 2، ص 91 و 92.
می توان گفت دین قدیم طوایف آریا همان آیین مجوس بوده است و بعید نیست این آیین در اصل و ریشه یک دین توحیدی و آسمانی بوده؛ در ادوار بعد همچنان که مسیحیت منحرف شد و به تثلیث گراییده آیین مجوس نیز به ثنویت گرایید و تعالیم آن با خرافات و موهومات زیادی آمیخته گردید و زرتشت را اگر به عنوان یک حقیقت تاریخی بپذیریم در دوران بعد پیدا شده و در آیین مجوس اصلاحاتی به عمل آورده است. زردشت خود در گاتها گفته است که: قصد او این بوده است که صفای قدیمی مذهب را برگرداند به این معنی زردشت خود موسس دین نبوده، بلکه از نوباز همان تعالیم مجوس را مطرح ساخته است، به قول مولف تاریخ ادیان، زردشت عقاید قدیمی و معتقدات زمان خود را در هم آمیخت و صورت نوین و ارزش خاصی بدان بخشید.
چنان که مولف تاج العروس به این مطلب توجه کرده و می نویسد: مجوس بروزن صبور مردی با گوش های کوچک که برای ملت مجوس دینی وضع کرد و مردم را به آن فراخواند، به طوری که بعضی ها گمان کرده اند آن "زرتشت" فارسی نیست؛ زیرا زرتشت بعد از ابراهیم بوده، در صورتی که مجوس دین قدیم است و زردشت بعدها آن را تجدید کرده و تغییراتی داده است. کلمه مجوس معرب منج گوش است.
بدین ترتیب آنچه حاصل شد این بود که زرتشت با مجوس منطبق نیست و مجوسی ها پیامبری غیر از زرتشت داشتند، گذشته از این که تاریخ، زرتشت را پیغمبر نمی شناسد، کسی هم که با لحن و سیره و هدف پیامبران مسلم تاریخ، آشنا است، هرگز نمی تواند او را پیغمبری مانند آنها بداند.1
حکم نکاح با مجوسیان
فـقیه معروف حنفى , شمس الدین سرخسى , در کتاب المبسوط (ج5 ,ص 22) در آغاز کتاب نکاح , ضـمن این که کفو بودن را شرط صحت نکاح دانسته واز نظر ابوحنیفه ازدواج مرد غیر عرب با زن عـرب را صـحـیـح نـمـى داند, ازدواج برده مسلمان با زن آزاد را نیز براساس همین شرط, باطل مى داند, ولى ازدواج مرد مسلمان با زنان اهل کتاب را به حکم آیه پنجم از سوره مائده جایز دانسته ودر مـورد زنان مجوسى , این ازدواج را صحیح نمى داند, چه این که به اعتقاد سرخسى , مجوسیان از اهل کتاب نیستند.
آن گاه سرخسى در پاسخ روایتى که ابن اسحاق در تفسیر خود از على(ع) نقل کرده، مبنى بر ایـن که مجوسیان نیز اهل کتاب مى باشند، مى نویسد: این روایت، مخالف نص قرآن کریم است که مـى فـرمـایـد:
ان تقولوا انما انزل الکتاب على طائفتین من قبلنها.
چه این که این آیه شریفه مـى گـویـد: تـنـهـا دو طایفه پیش از مسلمانان داراى کتاب بوده اند، ولذا اگر مجوسیان را نیز اهل کتاب بدانیم، لازمه اش این است که سه طایفه اهل کتاب بوده باشند، واین مخالف قرآن است.

1- برگرفته از دو مطلب در سایت www.andisheqom.com
هم چنین سرخسى ازدواج با صابئین را ـ طبق نظر ابوحنیفه ـ جایز مى داند، ولى براساس راى محمد شیبانى و قاضى ابو یوسف، ازدواج با صابئین را نیز باطل مى شمارد واین اختلاف نظر، معلول اخـتـلاف نظر ابوحنیفه ودو شاگردش در مورد اهل کتاب بودن یا نبودن صابئین است، زیرا ابوحنیفه صابئین را گروهى از مسیحیان دانسته، ولى محمد شیبانى وقاضى ابویوسف، آنها را مسیحى نمى دانند، چه این که آنان با مسیحیان از جهات متعددى مخالفت دارند.
فقهای شیعه قایل به حرمت ازدواج با مجوسیان هستند و شاید علت این که فقهاى شیعه، معتقد به حرمت ازدواج با زنان مجوسى بوده اند ـ یعنى اصل را بر حرمت همه زنانى که اهل کتاب نیستند گذاشته اندـ روایاتى باشد که در تفسیرآیه221 سوره بقره وارد شده است که بر اساس آنها، آیه ولا تنکحوا المشرکات حتى یومن، زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنى مگیرید در اصل به عنوان تحریم ازدواج با همه زنان غیر مـسلمان نازل شده واز این مجموع، تنها زنان اهل کتاب استثنا شده اند و قهرا ازدواج با همه زنانى کـه اهـل کـتاب نیستند یا در اهل کتاب بودن آنان شبهه وجود دارد، حرام مى باشد، جز این که در مورد زنان مجوسى ، تنها هم بسترى با آنان بدون ازدواج وبه شرط عدم استیلاد (طلب فرزند کـردن ) جایز شمرده شده وقهرا این روایات نیز استثناى دیگرى است از آیات سوره بقره وسوره ممتحنه ، و اما باقى زنان محکوم به حرمت خواهند بود.1
امام خمینی (ره) در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: اقوی حرمت نکاح با مجوسیه است اما صائبی چون دین آنها تا الان برای ما معلوم نشده است نکاح با آنها اشکال دارد. اگر محقق شود که آنها طایفه ای از نصاری هستند، حکم نکاح با آنان مثل نصاری جایز خواهد بود.2

1- ابراهیمی، محمد، ازدواج با بیگانگان، برگرفته از سایت www.slamicecenter.com , www.al-shia.com
2- السید الخمینی، تحریر الوسیله، ج2، چاپ دوم، سال 1390، چاپخانه مطبعه الآداب نجف اشرف، انتشارات دارالکتب العلمیه، ص285

فصل چهارم

نکاح با مرتدین

توضیحی در معنای شرک و ارتداد
شرک، در لغت به معنای مشارکت و شرکت دادن غیر در کار و قانون خداست و در برابر آن، توحید به معنای یکتایی و یکی دانستن است و در اصطلاح ادیان الهی، توحید به معنای یکتایی خداوند در ذات، صفات، افعال، ربوبیت، عبودیت و اطاعت است. اگر کسی برای غیر خداوند بزرگ، در یکی از موارد مذکور، به طور مستقل شریکی قایل باشد، فعل او مصداق شرک جلیّ است . به طور مثال اگر فردی غیر خدا را عبادت و پرستش نماید و یا در رزق و روزی ، مرگ و حیات و . . . کسی غیر خدا را دخیل بداند، مرتکب بزرگترین شرک شده است و در این مطلب بین علمای مذاهب اسلامی هیچ گونه اختلافی نیست. در این میان، فرقه وهابیت در این باره افراط کرده و بسیاری از اعمال و آداب مسلمانان را شرک می شمارند، در صورتی که با توجه به تعریف مشرک، روشن می شود که بزرگداشت آثار بزرگان دین و یا توسل و تبرک جستن به اولیای الهی، با شرک تفاوت زیادی دارد و از مصادیق عبادت به شمار نمی آید چرا که در غیر این صورت، باید تمام مسلمانان را از صدر اسلام تا زمان محمد بن عبد الوهاب و پس از او، مشرک بدانیم . هیچ مسلمانی بر این عقیده نیست که واسطه هاخواه در قید حیات باشند و یا پس از وفات آنها به طور مستقل و در عرض خداوند قرار دارند بلکه نقش آنها را در راستای اجازه و اذن الهی دانسته شده است. از این رو قیاس اعمال و مراسم مسلمانان با اعمال و مراسم مشرکان صدر اسلام که واسطه ها را پرستش می کردند، قیاسی مع الفارق است که از توجه نکردن به معیار توحید و شرک سرچشمه گرفته است . از سوی دیگر مشرک دانستن مسلمان گناه بسیار سنگینی است، چنان که از سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله) ، صحابه و مسلمانان صدر اسلام به دست می آید و در روایات فراوانی آمده که هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند مسلمان است و جان ، مال و عرض او محفوظ است. البته یک نوع شرک خفی و پنهانی وجود دارد که به طور معمول هر مسلمانی با آن روبرو است و باید بکوشد آن را از وجود خود پاک سازد، گرچه احکام این نوع شرک با شرک جلیّ فرق دارد. این که خواهش های نفسانی خویش را بر اوامر و نواهی الهی مقدم دارد و یا دل به غیر خدا ببندد و به غیر او اتکا و امید داشته باشد . چنین انسانی، با این که از دایره اسلام خارج نشده است و از موحدان و مومنان به شمار می آید ولی گرفتار شرک خفی و پنهان گردیده است در شب تاریک و کمترین درجه شرک، این است که انسان کمی از ظلم را دوست داشته و یا کمی از عدل را دشمن بدارد . آیا دین چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن برای خداست؟ خداوند می فرماید : بگو اگر خدا را دوست می دارید، مرا پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد بنابراین، بر مسلمانان است که کردار خویش را به دقت بررسی نمایند و دقّت فراوان به خرج دهند که خدای ناکرده گرفتار چنین شرکی نشوند.
ارتداد در اصطلاح فقه فقهای فریقین، در تعریف اصطلاحی ارتداد، با اندکی اختلاف در تعبیر، بر این معنا اتفاق دارند که ارتداد، خروج از اسلام و داخل شدن در دایره کفر است. به عنوان نمونه محقق حلّی در تعریف ارتداد می نویسد: "هو الذی یکفر بعد الاسلام"؛مرتد، کسی است که پس از ایمان به اسلام، کافر شود. حضرت امام خمینی(رحمه الله) در تعریف مرتد می فرمایند: "المرتد هو من خرج عن الاسلام واختار الکفر"؛مرتد، کسی است که از دین اسلام به کفر بازگردد.
موجبات ارتداد از دیدگاه فقهای اسلام
سه چیز را از موجبات تحقق ارتداد شمرده اند:
1- انکار اصل اسلام انکار اصول اساسی اسلام و مقولات مرتبط با آن همچون انکار الوهیت خداوند، توحید، رسالت پیامبر(علیه السلام) و یا معاد، موجب ارتداد می شود و شخص با انکار یکی از این امور، مرتد می گردد
2- انکار ضرورت دینی انکار ضروریات اسلام، اعم از واجب، حرام و… موجب ارتداد می گردد، مانند این که مسلمانی، منکر وجوب نماز و روزه و یا منکر حرمت ربا و شرب خمر گردد. در تعریف ضروری دینی گفته شده است: "ضروری دین، چیزی است که جزو دین بودنش، نیاز به استدلال و دقت نداشته باشد و جز دین بودنش را هر مسلمانی می داند، مگر این که شخص، تازه مسلمان باشد". باید دانست که عنوان "ضرورت دین" خصوصیت ندارد و ملاک انکار، از روی آگاهی و اعتقاد است. یعنی شخص، چیزی را که می داند جزو اسلام است، منکر شود، خواه از ضروریات دین باشد یا نه، زیرا چنین انکاری مستلزم تکذیب پیامبر صلی الله علیه وآله و از موجبات ارتداد خواهد بود. دیدگاه سومی نیز وجود دارد که ریشه در نظریه دوم دارد؛ این نظریه بیان می دارد که: "انکار ضرورت دینی از آن جهت موجب کفر است که مستلزم انکار توحید و یا نبوت است".
3- سبّ انبیا سبّ و ناسزاگویی به هر یک از پیامبران الهی(علیه السلام)، بویژه، پیامبر سلام صلی الله علیه وآله و دیگر معصومان علیهم السلام از موجبات ارتداد شمرده شده است، بنابراین اگر شخصی به هر یک از فرستادگان خداوند، توهین روا دارد، مرتد شده است، ولی در متون فقهی، سبّ انبیاء خود، موضوع جداگانه ای است و مجازات جداگانه ای دارد؛ لذا در فقه شیعه، تفاوتی در این مساله در بین زن و مرد وجود ندارد و نیز در ارتکاب به این جرم مرتد ملی و فطری یکسان است و توبه نیز در تخفیف مجازات دنیوی تاثیری ندارد. در میان فقهای اهل سنت نیز مالک، احمد و ابوحنیفه، اعتقاد دارند که توبه شخصی که به پیامبران ناسزا گوید پذیرفته نیست و او باید کشته شود؛ این در حالی است که آنان توبه مرتد را پذیرفته می دانند. بر همین اساس، حضرت امام(رحمه الله) درباره سلمان رشدی فرمود: "اگر توبه کند و زاهد زمان گردد، بر هر مسلمان واجب است که با جان و مال، تمامی هم خود را به کار گیرد و او را به درک واصل گرداند". مرتد ملّی و فطری فقهای اهل سنت، به جز عطا برای مرتد، تقسیمی قرار نداده اند و آن را یک قسم بیشتر نمی دانند. اما فقهای شیعه، مرتد را به دو قسم ملّی و فطری تقسیم کرده اند.
در تعریف مرتد ملی آمده است: "کسی که در هنگام انعقاد نطفه، پدر و مادرش کافر باشند و پس از بلوغ، اظهار کفر نماید و سپس مسلمان شود و پس از آن به کفر بازگردد مرتد ملی است". اما در تعریف مرتد فطری، اندکی اختلاف وجود دارد. برخی از فقها گفته اند مرتد فطری، دارای دو شرط است:
1- پدر و یا مادر شخص، هنگام انعقاد نطفه مسلمان باشند؛
2- شخص مرتد پس از بلوغ، اظهار اسلام نموده باشد.
اما به نظر برخی دیگر از فقها همچون شهید در مسالک، علامه در قواعد و مرحوم بحرالعلوم در بلغه الفقیه، انعقاد نطفه از پدر و یا مادر مسلمان، در صدق عنوان فطری کافی است. آنان اظهار اسلام بعد از بلوغ را، شرطی زاید بر تعریف مرتد فطری می دانند، چنین کسی، طبق نظریه اول، مرتد فطری نیست و در حکم مرتد ملی است و باید اسلام بر او عرضه شود و در صورت عدم توبه، کیفر ارتداد در موردش اجرا خواهد شد اما مطابق با نظریه دوم، چنین فردی مرتد فطری است و به محض آن که اظهار کفر کند، باید مجازات گردد. فقهای اهل سنت، برآنند که توبه هر مرتدی، اعم از زن و مرد – فطری یا ملی – پذیرفته است بنابراین، پیش از مجازات مرتد، می بایست از او بخواهند که توبه کند و در صورت عدم توبه، کیفر قتل درباره اش اجرا گردد. ابوحنیفه، شافعی و مالک نیز بر همین عقیده اند. برخی از فقهای اهل سنت نیز اعتقاد دارند که کیفر ارتداد، در هر صورت قتل است، خواه مرتد توبه نماید و یا بر باطل خویش اصرار ورزد. حسن بصری می گوید: "المرتد یقتل بغیر استتابه" مرتد، بدون طلب توبه از وی، کشته می شود. توبه مرتد فطری و مرتد ملی تفاوت دارد. بدین ترتیب که اگر مرتد ملی باشد باید توبه داده شود و اسلام بر او عرضه گرد و در صورت عدم پذیرش کشته شود اما اگر مرتد فطری باشد، چه توبه کند و چه از آن سرباز زند، کشته می گردد، بنابراین طلب توبه از او معنا نخواهد داشت.1
حکم نکاح با مرتد
اگر فرد مسلمانی مرتد شود، خواه مرد باشد یا زن و خواه به آیین اهل کتاب در آید یا به آیین غیر اهل کتاب، از نظر همه فقهای اسلام، ادامه ازدواج آنها، در صورتی که از ارتداد باز نگردند ممکن نیست؛ با این تفاوت که از نظر فقهای حنفی با تحقق ارتداد، عقد ازدواج بین آن دو فسخ خواهد شد، ولذا بر فرض بازگشت از ارتداد نیز، تنها با ازدواج جدید می توانند زندگی مشترک داشته باشند، ولی از نظر شافعی ها اگر ارتداد قبل از همخوابگی باشد، بلافاصله عقد ازدواج آن دو فسخ می شود، ولی اگر بعد از همخوابی باشد، مقیّد به عدم بازگشت از ارتداد تا دوران سپری شدن عده خواهد بود، چه این که با همخوابى، عقد متاکد می شود و جز با گذشت دوران عدّه، این عقد زایل نخواهد شد.
و به اعتقاد ابن ابی لیلى، حکم مساله ارتداد قبل از همخوابی و بعد از همخوابی یکسان است؛ بدین معنا که اگر زن یا شوهر مرتد شده، قبل از سپری شدن دوران عدّه بازگردد، ازدواج آن دو صحیح است، وگرنه ازدواج باطل خواهد بود.
در مساله فوق، اعتقاد فقهای شیعه نیز همانند عقیده شافعی هاست، ولی محدوده آن، مخصوص افرادی است که مرتد ملّی به شمار می آیند، ولی مرتدهای فطری چنین نیستند، بلکه ازدواج آنان بلافاصله با ارتداد باطل خواهد بود.
استدلال فقهای حنفی این است که ازدواج، عقدی است که حکم آن قبل و بعد از همخوابی نمی تواند متفاوت باشد و ارتدادْ عامل زوال عقد است (همانند محرمیّت) بنابراین، ارتداد، قبل و بعد از همخوابی یکی است و هنگامی که عقد باطل شود، در صورت بازگشت از ارتداد، جز با تجدید عقد نمی توانند با یکدیگر روابط زناشویی داشته باشند.
1- برگرفته از درگاه پاسخ گویی به مسائل دینی سایت www.porsojoo.com
ولیکن به نظر می رسد که منافی بودن ارتداد با نکاح، مساله ای عقلی نیست، ولذا در چنین موردى، مرجع یا عرف است و یا شرع، اما از نظر عرف، (قرارداد) جز با زوال موضوع یا فسخ طرفین عقد، باطل نخواهد شد و بر فرض شک در بقای نکاح، اصلْ بقاست، واما از نظر شرع، هرچند مستند صریحی در اختیار ابوحنیفه نیست، ولی براساس روایات وارده از طریق ائمه اهل البیت علیهم السلام تردیدی نیست که ارتداد قبل از همخوابی مبطل عقد است، ولی بعد از همخوابى، عقد جز با گذشت دوران عدّه زایل نخواهد شد؛ به عنوان نمونه، در کتاب وسائل (ج‏14، ص‏422) از امام رضا علیه السلام به سند صحیح، روایت شده است که درباره مردی مسیحی که با زنی مسیحی ازدواج کند و زن قبل از این که با او مباشرت حاصل شود، اسلام بیاورد، فرموده است:.
"پیوند نکاح، بریده شده و زن نه مهریه ای دارد و نه عده اى."
گذشته از این که اصولاً عدّه سه ماهه مخصوص زنانی است که با آنان همخوابی صورت گرفته باشد و قبل ازهمخوابی – چه به دلیل ارتداد شوهر و یا حتی طلاق – بلافاصله می تواند با دیگری ازدواج بنماید.
و همین گونه است اگر زنْ مرتد شود، خواه آیین جدید او آیین اهل کتاب باشد، یا آیین غیر اهل کتاب، چه این که ازدواج با پیرو آیین غیر اهل کتاب مطلقاً جایز نیست و بر فرض که به آیین اهل کتاب در آید، نمی تواند طرف پیمان ذمّه قرار گیرد، زیرا پیمان ذمه مخصوص کسانی است که در اصلْ مسیحی یا یهودی بوده اند؛ از این جهت همه فقهای اسلام حکم به بطلان این ازدواج می کنند، با این تفاوت که اگر ارتداد او قبل از همخوابی باشد و حاضر به بازگشت از ارتداد نباشد، عقد ازدواج بلافاصله فسخ خواهد شد، و اگر بعد از همخوابی باشد، تا پایان دوران عدّه می تواند به اسلام بازگردد و قهراً بدون عقد جدید، زن و شوهر خواهند بود، ولی به اعتقاد ابوحنیفه در این مورد نیز جز با عقد جدید نمی توانند با یکدیگر زندگی کنند.
ولی اگر هر دو آنها با هم مرتد شوند، در این صورت نیز همه فقهای اسلام ازدواج آن دو را منفسخ می دانند و تنها پیروان ابوحنیفه معتقدند که نکاح آن دو باقی خواهد بود، زیرا در موردی که زن و شوهر به اتفاق هم مرتد شوند، نه اختلاف در دین دارند و نه اختلاف دار1؛ بنابراین، وجهی برای بطلان ازدواج آن دو وجود ندارد و عملاً همه صحابه نیز همین گونه عمل کرده اند؛ فی المثل، ابوبکر هنگامی که پس از ارتداد بنی حنیفه با آنها جنگ کرد، کسانی را که از ارتداد خویش بازگشتند، موظف به تجدید عقد ازدواج نکرد، و لذا سرخسی در المبسوط (ج‏5، ص‏49) می نویسد: هرچند قیاس می تواند بطلان ازدواج را ثابت کند – زیرا آن جا که یکی از زن و شوهر مرتد شوند، عقد نکاح آن دو باطل می شود و در موضوع مورد بحث، ارتداد یک طرف، به اضافه ارتداد طرف دیگر وجود دارد؛ پس به طریق اولی باید نکاح آن دو باطل باشد – ولی قاعده استحسان، حاکی از بقای نکاح است، زیرا حرمت ازدواج بین مسلمان وکافر به دلیل خباثت کافر و پاکی مسلمان است و در این جا ناپاکی با ناپاک دیگر رو به روست؛ بنابراین، عقدی که در دوران اسلام منعقد کرده اند به حال خود باقی است، چنان که اگر زن و شوهر هر دو با هم مسلمان شوند، حکم آن چنین است.
1. بدین معنا که یکی در قلمرو حاکمیت اسلامی (دارالاسلام) و دیگری در منطقه ای که سکنه آن مسلمان نیستند (دارالکفر) زندگی کنند.
اما این که پیروان فقه حنفى، زن و شوهر مرتد را با زن و شوهری که از کفر به اسلام می گروند قیاس کرده اند، قیاس مع الفارق است، زیرا در صورت اسلامِ زن و شوهر، عقد نکاح آنان قبلاً به حکم "لکل قوم نکاح" مورد تایید اسلام بوده و پس از مسلمان شدن نیز عقد نکاح آنان به عنوان دو نفر مسلمان مورد تایید اسلام خواهد بود، ولی در صورت ارتداد زن و شوهر عقد آنان قبلاً صحیح بوده، چرا که از امت اسلام بوده اند، ولی اکنون از آن جا که فاقد ملیّت هستند و قهراً مشمول اصل "لکل قوم نکاح" نخواهند بود، جز این که بگوییم: ازدواج یک واقعیت عرفی است و نیازی به امضای شارع ندارد و حال آن که حلیّت و حرمتْ یک امر شرعی است و نه عرفى، چنان که وراثت و… چنین است؛ پس با تحقّق موضوع، حکم شرعی نیز بر آن مترتب است.1

1- ابراهیمی، محمد، ازدواج با بیگانگان، برگرفته از سایت www.al-shia.com
نتیجه گیری
تردیدی نیست که ازدواج و میل به زناشویی زن و مرد از غرایز اولیه نوع بشر است و هر انسانی به صورت طبیعی علاقمند به ازدواج و تولید مثل می باشد، از این جهت در طول تاریخ همه ملل در انتخاب همسر امور زیادی را مراعات نموده و امر ازدواج را با ملاحظه شرایط زیادی انجام می داده اند.
از جمله اموری که ملل مختلف در گذشته برای انتخاب همسر خویش مراعات می نمودند و سخت پایبند آن بودند این بود که همسرانشان از نظر اعتقادی سالم باشند، بدین معنی که معتقد بودند، همان طور که سلامت جسمی پدر و مادر در سلامت فرزند موثر است ، سلامت روحی، اخلاقی و عقیدتی نیز در سعادت فرزند موثر خواهد بود. لذا از نظر ادیان مختلف کسانی که دارای اعتقاد مشترک با هم نباشند بیگانه محسوب می شوند لذا ادیان مختلف به شدت پیروان خود را از ازدواج با بیگانگان بر حذر داشته اند.
این ازدواج پیامدهای گوناگونی دارد که برخی از آنها عبارتند از:
1. از جمله پیامدهای این ازدواج سلطه غیرمسلمان بر مسلمان خواهد بود و طبق آیه لن یجعل ا… للکافرین علی المومنین سبیلاً این سلطه مردود می باشد.
2. همسانی در مذهب و اعتقاد عامل مهم تحکیم روابط خانوادگی و علائق میان زن و مرد است و اگر زن و مرد دارای یک اعتقاد دین واحد نباشد ناسازگاری و از هم گسیختگی در کانون خانواده ایجاد می گردد و این از نظر اسلام مطلوب نمی باشد.
3. طبق آداب و رسوم اجتماعی تاثیرپذیری زنان از مردان بیشتر است و لذا ممکن است این ازدواج باعث تغییر دین و انحراف زن گردد.
از دیدگاه قانون مدنی ایران طبق ماده 1059 نکاح مسلمه با غیر مسلمه جایز نیست، بنابراین چنین ازدواجی از نظر حقوق باطل است و آثاری بر آن مترتب نمی گردد.1
1- با تصرف و تلخیص برگرفته از سایت www.stat.women.gov.ir

منابع و مآخذ:
– ابراهیمى، محمد، کتاب ازدواج با بیگانگان بر گرفته از سایت www.al-shia.com
– پاکتچی، احمد، دائره المعارف بزرگ اسلامی فارسی، ج10، برگرفته از سایت www.cgie.org.ir
– جهانگیری، محسن، بررسی تمایزهای فقهی زن و مرد، موسسه بوستان کتاب، قم، چاپخانه دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول 1385
– الشیخ الجواهری (محمدحسن نجفی)، جواهر الکلام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپخانه آیدا، چاچ دوم1366، ج30
– السید الخمینی، تحریر الوسیله، انتشارات دارالکتب العلمیه، نجف اشرف، چاپخانه مطبعه الآداب، چاپ دوم، سال 1390، ج2
– طباطبایی، سید محمد، تفسیر المیزان، سوره بقره، ج2، برگرفته از سایت www.islamicecenter.com
– طباطبایی، سید محمد، تفسیر نمونه، سوره بقره، برگرفته از سایت www.islamicecenter.com
– موسوی بجنوردی، سید محمد حسن، القواعد الفقهیه، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ نگارش، چاپ دوم 1426ه.ق ، ج1
– سی دی کتابخانه اهل البیت علیهم السلام
– و سایت ها و وبلاگ های اینترنتی که عبارتند از:

www.al-shia.com
www.andisheqom.com
www.porsojoo.com
www.slamicecenter.com
www.stat.women.gov.ir
www.tahoor.com
majidemortaji.blogfa.com

32


تعداد صفحات : 32 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود