4
نام تحقیق:
محمد قاسم مصور تبریزی
نام محقق:
نام استاد:
چکیده:
سلطان محمد تبریزی یا عراقی از مصوران نازک قلم دربار شاه طهماسب صفوی در تبریز است که نقاشیهای او بی قرینه و راوی فضای هنری و سیاسی زمانه اوست. آثار او در دو مقطع اساسی قرار می گیرد: مقطع متقدم که پیوندهای او را با نقاشی ماقبل صفویان در غرب ایران نشان می دهد و مقطع دوم و متاخر که جریان های جدید ترکیبی دربار صفوی را بازتاب می دهد. نشانه ها و شواهد عمده زندگی اولیه وی، نقاشی های شاهنامه شاه طهماسبی است که حال در تعدادی از مجموعه های خصوصی و عمومی پراکنده شده است و شاهد اصلی آثار متاخر او هم دیوان حافظ است . هیچکدام از نقاشیهای سلطان محمد با دقت تاریخ گذاری نشده، ولی نقاشی ها و نگاره های شاهنامه احتمالا زودتر از سال 934 هـ ق اجرا شده است در حالیکه نگاره های دیوان حافظ به احتمال قریب به یقین در بین سالهای 937و 939 هـ ق نقاشی شده است .
مقدمه:
درباره زندگینامه استاد سطان محمد مصور تبریزی اطلاعات بسیار کم و اندک است. معلوم نیست در چه زمانی به دنیا آمده؛ اما آنچه روشن است زادگاه او تبریز بوده است. تبریز از دوره ایلخانان یعنی از آن زمانی که رشیدالدین فضل الله مکتب هنری ربع رشیدی را در آن راه انداخت و هنرمندان را در آن گرد آورد، کانون تصویر (نقاشی) و تحریر (خطاطی) و هنرهای وابسته و بطور کلی هنر کتاب آرایی بود. این سنت هنری تبریز استادان ناموری چون احمد موسی، شمس الدین، جنید و عبدالحی و میرعلی تبریزی خطاط و واضع خط زیبای نستعلیق پدیدآورد. سنتی که این استادان در خطاطی و نقاشی پدیدار ساختند هنرمندان نسلهای بعد در دوره تیموریان و ترکمانان از آن بهره یاب شدند هنرمندانی چون پیراحمد باغشمالی تبریزی، پیراحمد زرکوب تبریزی، میرعلی مصور تبریزی، قوام الدین مجلد تبریزی و غیره این سنت را ادامه دادند. استاد سلطان محمد تبریزی بهره یاب چنین سنتی بود که در دوره قراقویونلوها و آق قویونلوها در تبریز رواج داشت. چنین می نماید که سلطان محمد مراحل نخستین زندگی هنری خود را در دربار سلطان یعقوب آق قویونلو می گذراند و در کنار شیخی یعقوبی ، درویش محمد و استادان دیگر در کارگاه دربار تبریز مشغول کار می شود.
تمام شواهد ادبی موجود حاکی از آن است که محمد مشق نقاشی را در تبریز به پایان برده است چون نقاشی های متقدم شناخته شده او نشان از سنن نقاشی این مرکز و مکتب دارد. یکی از نخستین نقاشی های مستند این هنرمند یعنی صحنه پیکره هایی ملبس به پوست حیوانات و راوی نخستین شاه ایران کیومرث و دربار او در شاهنامه شاه طهماسبی است که خصوصیات شاخص و ویژه نقاشی غرب ایران را جلوگر ساخته است، زبدگی و خامه سنجی تمام عیار این نگاره نشان می دهد که می بایست از کارهای پخته و قادر باشد . این نقاشی از این حیث اهمیت دارد که پیکره ها در حلقه باز و گسترده ای و در یک فضای وسیع قرار داده و توجه را به کیومرث و فرزندش که هر دو درشت تر از پیکره های روبرویشان هستند، معطوف ساخته است. پیکره های متعددی از پشت صخره های درخشانی که گروه محوری نگاره را محصور کرده، سرک کشیده اند. علیرغم پیچیدگی شکل بندیهای صخره ای، توازن دقیق رنگ، جزئیات عناصر منفرد را قابل فهم و درک ساخته است.
نقاشیهای متقدم سلطان محمد
سلطان محمد در طراحی پیکره های انسانی یعنی سیمای پهن، شانه های باریک، تنه کشیده و دستها و پاهای غیرعادی کوچک از معیار تناسب متمایزی بهره گرفته که مخصوصا در پیکره های ایستاده این ترکیب بندی بیشتر نمایان است. نگاره "دربار کیومرث" توانائی سلطان محمد را در کاربست ترکیب بندیهایی که مملو از جزئیات است فرا می نماید ولی در آنها ساختار نیک پرداخت شده و کاربرد دقیق رنگ، عناصر متعدد را قابل تشخیص کرده است. همانندی و تشابه این نگاره با سایر نگاره های شاهنامه از قبیل "جشن سده"، "شکست دیوان بدست طهمورث" و کشته شدن دیو سیاه بدست هوشنگ" حاکی از آنست که این نگاره ها هم از قلم بی بدیل سلطان محمد تراویده است . در اینجا بحثمان را به دو نگاره عمده یعنی "شکست دیوان بدست طهمورث" و "جشن سده" منحصر می کنیم که هر دو هم اکنون در مجموعه موزه هنری متروپولیتن قرار دارند. این نگاره ها در خصوصیات سبکی و ترکیب بندی مشترک هستند. در هر یک از آنها، پیکره های اصلی در یک فضای باز قرار گرفته اند که پیکره های فرعی دیگر مشرف بدانها هستند و حلقه ای از صخره ها با رنگ غنی آنها را محصور کرده اند. مجلس "شکست دیوان بدست طهمورث" مخصوصا به منظور درک منابع سبک سلطان محمد و پیوند او با نقاشیهای متقدم سبک شیراز و سبک تبریز درخور توجه شایانی است.
موجودات دیوسان در تخیل مردم ایران جایگاه خاصی دارند و اعتقاد بر اینست که اینها در پشت و پناه صخره ها و یا مناطق بیابانی کمین می کنند و مسافران از همه جا بی خبر را می ربایند. این موجودات در ادبیات ایران نیز به منزله دشمنان قهرمانانی مثل طهمورث، تصویر می شوند. سلطان محمد در این ترکیب بندی با سیمانگاری دیوان به گونه نیمی انسان و نیمی حیوان اثری بدیع از این سنت تصویری ارائه می دهد . صحنه ای از درگیری با دیوان در نسخه پراکنده ای از خاورنامه به تاریخ 881/1476 که احتمالا در شیراز نقاشی شده، تاثیر پذیری سلطان محمد را از این سنت تصویری نشان می دهد. این دو نقاشی از حیث خصوصیات ترکیب بندی نظیر حالات قهرمانان و اسلوب شخصیت پردازی دیوان شبیه هم هستند ولی اثر سلطان محمد در سطح بالائی از تاثر و بیان عاطفی قرار دارد. دیوان سلطان محمد به اندازه قهرمان انسان او بیانگر عاطفه هستند مخصوصا در جایی که زیر ضربات مهلک قهرمان تصویر قرار گرفته اند. او همچنین در اطراف صحنه مرکزی تماشاچیانی از انسانها را تعبیه کرده و حالات و جایگیری آنها عمق و ژرفای خاصی به صحنه بخشیده است.
منظره پردازی نگاره سلطان محمد هم از نظر غنای رنگامیزی و جزئیات بالاتر از نگاره خاورنامه است. شکل بندیهای صخره ای پراکنده نگاره خاورنامه فاقد حرکت بصری خط صخره ای در سایه های صورتی، ارغوانی و آب است یعنی چیزی که سلطان محمد مجلس خود را با آن مرزبندی کرده است. عنصر چشمگیر دیگر درخت شکوفه داری با دو پرنده روی شاخه های آن در کنج فوقانی سمت چپ نگاره سلطان محمد است. این آرایش بسیار شبیه نقاشیهای چندی است که در مرقع استانبول به شماره خزینه 253 محفوظ است و احتمالا در حدود سال 885/1480 در تبریز اجرا شده اند و در آنها پرندگان روی شاخه شکوفائی جا خوش کرده اند. بعضی دیگر از نگاره ها هم این شاخه را با سه پیکره ملبس به جامه چینی آذین بسته اند . احتمال دارد که سلطان محمد درختان دارای پرنده را از این نقاشی "نقل" کرده باشد. سلطان محمد بی تردید در فن تصویر از زبده مصوران روزگار و هنرمندی صاحب قریحه بود. نگاره های او در شاهنامه شاه طهماسبی از مواریث مکتب تبریز بود ولی چیزی نگذشت که این هنرمند خود را بتدریج به جریانهای جدید نقشبندی دربار صفوی نزدیک کرد. او در آثار متاخر خود در دیوان حافظ از طرحهایی بهره گرفت که همتای آنها را می توان در نقاشیهای درباری دیگر صفوی یافت، لیکن تصویرهای سلطان محمد به لحاظ پیوند دقیق انگاره های زبانی و تصویری، طاق و یکتا بود و همتا نداشت.وی اصالتن اهل تبریز بود که پس از درک مقدمات تصویرسازی، راهی اصفهان شده و در خدمت استادان نامی و پرآوازهٔ آن سامان قرار گرفت. به گواه آثارش و تذکره های یادشده، می توان او را با رضا عباسی، افضل حسینی، شفیع عباسی و محمد یوسف نگارگر، یعنی تا پایان سلطنت شاه عباس دوم )۱۰۵۲ تا ۱۰۷۷ قمری) معاصر دانست.
سبک و شیوه
محمدقاسم معاصر رضا عباسی، شاگرد و پیرو سبک او، ولی با آثاری دارای مشخصه ها و ویژگی های شخصی است. شیوهٔ قلم گیری و طرح بندی های محمد قاسم بسیار شبیه رضا عباسی است، اما توجه به کوهسازی و منظره سازی از ویژگی های نقاشی اوست. به نظر می رسد که این دو در نقاشی های چهلستون و عالی قاپو همکار بوده اند. همچنین محمد علی نگارگر، محمد یوسف نگارگر و محمد قاسم نیز با همدیگر بسیار نزدیک بوده اند، و به این دلیل شیوهٔ کار آنها بسیار مشابه است. از خصوصیات مشترک نقاشی محمد قاسم و محمد علی شیوهٔ نقطه چین است.
ابوالعلاء سودآور در خصوص سبک محمد قاسم می نویسد: "هرچند سبک نقاشی محمد قاسم شاگرد رضا به تدریج پیشرفت کرد، با این حال آثارش از روی نقاشی نقطه به نقطه ای ابرهایی که به صورت قطعاتی درهم تداخل دارد و صورت مدور جوانان با چشمانی خمارتر قابل تشخیص است.
او نخستین نقاشی است که در عهد صفویه، متاثر از نقاشی اروپایی، ابر را از صورت کهن در نگارگری ایرانی خارج ساخته و آن را به شکل طبیعی نزدیک ساخت. پس از وی در آثار محمد زمان و علی قلی جبه دار شکل ابر به شیوهٔ وی جلوه گر گردیده است، در صورتی که سایر معاصرین اش، مانند محمد یوسف نگارگر و معین مصور ابر را مانند نقاشان قرن دهم می ساختند. در آثار محمد قاسم به وضوح خصوصیات التقاطی که شامل عناصر ایرانی و اروپایی است دیده می شود. بی تناسبی اندام و حالت های تصنعی از ویژگی های آثار وی است، که در آن عناصر التقاطی استحاله نیافته. در حالی که در آثار استادش رضا عباسی تناسبات به غایت زیبا و اجزاء به کمال با همدیگر موزون شده اند
محمد قاسم نیز چون همکاران معاصرش تحت تاثیر نقاشی اروپایی و خواست مشتریان، عناصر جدیدی به نقاشی ایرانی افزود. چنان که در سفارشنامه ای که خطاب به او برای نگارگری صندقچهٔ کیفیت (نوعی کیفدان یا چمدان بزرگ) نگاشته شده، سفارش دهنده از او درخواست می کند چنین نگاره هایی نقش کند: "حورپیکر فرنگی که به تار زلف مجعد دل نظارگی را قید فرنگی نماید. به مالندگی او مشغول شده پذیرای صورت شود. دیگر پسر غلمان پیکر که به نمونهٔ کنج لب روح پیرایه، گنج معجزات روح اللهی را ویرانهٔ تب خجلت گرداند. و دیگر دو دختر قمر منظر مهر پیکر که یکی جهت گزک، خربزه ای که از حلاوت تصور تصویرش آب هوس در دهان بستان پیرای نظر آرزو گردد. بر ضلعی صورت کلیسایی چون مسجد اقصای محبت مرصوصه البنیان قبول ارتفاع یابد و…"
تبریز از دوره ایلخانان یعنی از آن زمانی که رشیدالدین فضل الله مکتب هنری ربع رشیدی را در آن راه انداخت و هنرمندان را در آن گرد آورد، کانون تصویر (نقاشی) و تحریر (خطاطی) و هنرهای وابسته و بطور کلی هنر کتاب آرایی بود. این سنت هنری تبریز استادان ناموری چون احمد موسی، شمس الدین، جنید و عبدالحی و میرعلی تبریزی خطاط و واضع خط زیبای نستعلیق پدیدآورد. سنتی که این استادان در خطاطی و نقاشی پدیدار ساختند هنرمندان نسلهای بعد در دوره تیموریان و ترکمانان از آن بهره یاب شدند هنرمندانی چون پیراحمد باغشمالی تبریزی، پیراحمد زرکوب تبریزی، میرعلی مصور تبریزی، قوام الدین مجلد تبریزی و غیره این سنت را ادامه دادند. استاد سلطان محمد تبریزی بهره یاب چنین سنتی بود که در دوره قراقویونلوها و آق قویونلوها در تبریز رواج داشت. چنین می نماید که سلطان محمد مراحل نخستین زندگی هنری خود را در دربار سلطان یعقوب آق قویونلو می گذراند و در کنار شیخی یعقوبی ، درویش محمد و استادان دیگر در کارگاه دربار تبریز مشغول کار می شود. هنگامی که شاه اسماعیل صفوی در سال 906هـ تبریز را از دست آق قویونلوها می گیرد ، مواریث هنری آنها و از جمله کارگاه هنری کتابخانه سلطنتی را فراچنگ می آورد و سلطان محمد هم که در این کارگاه کار می کرده، در زمره هنرمندان دربار شاه اسماعیل درمی آید و چون در مرحله پختگی هنر خود بوده، از قرار معلوم، در صدر کارگاه هنری شاه اسماعیل قرار می گیرد. او در این زمان در چندین پروژه هنری شرکت می جوید و در نگارگری خمسه نظامی سال 885 هـ. که ناتمام بدست شاه اسماعیل افتاده بود، مشارکت می کند. بعید نیست که کتاب آرایی دیوان خطایی شاه اسماعیل هم تحت نظر او صورت گرفته باشد. بهر حال آنچه روشن است مشارکت سلطان محمد در نگارگری یک شاهنامه ناتمام است که نگاره زیبای "رستم در خواب" آن امروزه در دست است و این نگاره به حق به سلطان محمد نسبت داده شده است.
شاه اسماعیل در سال 916هـ. هرات را تصرف می کند و تمامی مایملک هنری هرات، از جمله هنرمندان آن، در اختیار وی قرار می گیرد. او در سال 921 هـ . فرزند دو ساله خود طهماسب میرزا را همراه اتابک او به حکومت هرات برمی گزیند و شماری از هنرمندان را مآمور تعلیم هنر به او می کند. یکی از این هنرمندان سلطان محمد بود و بعضی از هنرپژوهان را اعتقاد بر اینست که سلطان محمد برای تعلیم طهماسب میرزا مدتی به هرات سفر می کند و در آنجا در کنار هنرمندان بزرگ مکتب هرات چون کمال الدین بهزاد و آقامیرک و میرمصور، شاه محمود نیشابوری و غیره به تعلیم نقاشی به طهماسب میرزا می پردازد.
به هرحال پیش از سال 930 هـ و شروع سلطنت شاه طهماسب، سلطان محمد در کتاب آرایی و نگارگری آثاری چون مثنوی جمال و جلال محمد آصفی، کلیات میرعلیشیر نوایی، مثنوی گوی و چوگان (خالنامه) عارفی مشارکت دارد که کتابت آنرا خود طهماسب میرزا برعهده داشت و پس از اتمام، آنرا به لله خود ، قاضی جهان قزوینی اهدا کرد.
هنرپژوهان معتقدند که مقدمات پروژه شاهنامه شاه طهماسبی را خود شاه اسماعیل فراهم ساخت و شاهنامه ای را که پیشتر دستور اجرای آن را داده بود و نگاره رستم در خواب از آن در دست است، ناتمام گذاشت و دستور داد به افتخار فرزندش طهماسب میرزا که در سال 928 هـ به تبریز بازگشته بود، شاهنامه یاد شده کتاب آرایی شود. پس از مرگ شاه اسماعیل در سال 930 هـ. و آغاز سلطنت شاه طهماسب، کار این پروژه عظیم ادامه یافت و سرپرستی صد صفحه نخست آن برعهده سلطان محمد بود و پس از او میرمصور و بعد آقامیرک اداره آنرا بعهده گرفتند. از آثار سلطان محمد در این پروژه: نگاره های دربار کیومرث، جشن سده، شکست دیوان بدست طهمورث، کشته شدن دیوسیاه بدست هوشنگ که از نگاره های برجسته سلطان محمد در شاهنامه شاه طهماسبی است. سلطان محمد در این مرحله از زندگی هنری خود همراه بهزاد و آقامیرک از هنرمندان معاشر و مورد عنایت شاه طهماسب بود. او در سال 937 و 939هـ . چند نگاره رقم دار به دیوان حافظ سام میرزا- برادر شاه طهماسب- تصویر کرد. از جمله آنها نگاره "جشن عید" و "دودلداه" و "مستی لاهوتی و ناسوتی" است. در دو نگاره جشن عید و مستی لاهوتی و ناسوتی رقم او با عنوان "سلطان محمد عراقی" آمده است- منظور از عراق، عراق عجم است که تبریز نیز در قلمرو جغرافیایی آن بود.
درسالهای 49- 946 هـ. یک پروژه عظیم دیگر برای شاه طهماسب تدارک دیده شد و آن هم خمسه نظامی بود که امروزه متعلق به کتابخانه بریتانیا در لندن است. در نگاره های این پروژه هم رقم هنرمندانی از جمله سلطان محمد ثبت است. هنرمندان این پروژه عبارتند از: شاه محمود نیشابوری (کاتب)، سلطان محمد، آقامیرک، میرزا علی، میرسید علی و مظفرعلی. یکی از نگاره های این پروژه "معراج پیامبر" از قلموی سلطان محمد تراویده و اوج کمال نگارگری دوره صفوی را نشان می دهد. در این نگاره سلطان محمد در هیات یک نفر صوفی باطنی ظاهر می شود و نگاره ای را اجرا می کند که روح و جوهره آن انسان را با جهان دیگر پیوند می دهد. از نگاره های دیگر سلطان محمد در خمسه نظامی نگاره خسرو و آب تنی شیرین و پیرزن و سلطان سنجر است که در نهایت استادی و چیره دستی کار شده است. از پروژه خمسه نظامی پیداست که سلطان محمد تا اواخر دهه 940هـ. زنده بود و از قرار معلوم در اوایل دهه 950 هـ. چشم از جهان فروبسته و در باغ کمال تبریز در کنار بهزاد و کمال خجندی به خاک سپرده شده است.
اگر ما کمال الدین بهزاد را نماینده اوج نگارگری شرق ایران در دوره تیموریان بدانیم ، باید سلطان محمد را نیز نماینده اوج کمال این نگارگری در غرب ایران در دوره صفویان برشماریم. وی با بهره گیری از یک قریحه خلاق توانست زبان هنری شرق ایران را با واژگان هنری غرب ایران پیوند دهد و هنری پدید آورد که ظرافت ، کمال و صفا و پروردگی از خصوصیات اصلی آن بود. در آثار او می توان از نوعی بذله نگری و طنزبینی نیز سراغ گرفت و این بخصوص در نگاره های مستی لاهوتی و ناسوتی و دربار کیومرث و کشته شدن دیوان بدست طهمورث کاملاً دیده می شود. سلطان محمد نخستین هنرمندی بود که شیوه قزلباشی را در نگارگری صفوی رایج کرد و هنرمندان دیگر در این قلمرو پیرو او بودند. میرزاعلی فرزند و شاگرد او بود که یکی از نگارگران نامدار کارگاه هنری مکتب تبریز برشمرده می شد. گرچه محمدی نقاش را فرزند او دانسته اند ولی نه فرزند او بلکه شاگرد او بوده است. میرزین العابدین ، قاسم عراقی (تبریزی) ، محمد بیک ، شاه طهماسب و میرحسن دهلوی و نیز برجعلی اردبیلی – با واسطه- از محضر او بهره یاب شده اند.
سلطان محمد را باید از پیشگامان نگاره های تک برگی به حساب آورد و ظاهراً محمدی هروی خصوصیات هنری خود را در این زمینه از او فراگرفته است. امروزه دست کم سه نگاره تک برگی وجود دارد که منسوب به سلطان محمد است و یکی از آنها از قرار معلوم پیکره خود شاه طهماسب است. در این نگاره شاه طهماسب بالشی را بین دو دستش گرفته و بدان تکیه داده و در حال مطالعه است. کمربندی مرصع زیر ردای او دیده می شود و کلاه قزلباشی جواهرنشان بر سرنهاده است. گوشواری بر گوش دارد. این نگاره دارای خط پردازی درخشانی است و انعطاف خطوط در آن زیبا و دلنشین است و از مهارت و چیره دستی سلطان محمد حکایت می کند. در نگاره تک برگی دیگر ، جوانی را که ظاهراً شاهزاده می نماید در حال مطالعه و تکیه زده بر درختی شکوفان تصویر کرده است. جوان کلاه قزلباشی بر سر دارد و گوشه ای از پائین ردایش روی صخره های پر از سبزه و گیاه رها شده است. یک نگاره تک برگی دیگر ، شاهزاده ای را به حال ایستاده و شاخه گلی در دست نشان می دهد که انگار گل را به کسی تعارف می کند. حمایلی به کمر دارد و خنجری در حمایل پنهان کرده است. او نیز کلاه قزلباشی بر سرنهاده است.
اگر نگاره دربار کیومرث سلطان محمد را شاهکار نگارگری ایران بدانیم ، بیراه نرفته ایم. این نگاره از نظر ترکیب بندی ، رنگبندی و شخصیت پردازی روانکاوانه در اوج کمال هنری قراردارد. گفته اند که تصویر این نگاره دست کم پنج سال از عمر او را به خود واداشته است. به اعتقاد دوست محمد مورخ و هنرمند همدوره او ، تمامی هنرمندان و مصوران بیشه تصویر در مقابل این نگاره سرتعظیم و تقدیر فرود آورده و بر نقصان کار خود معترف هستند. سلطان محمد در این نگاره هنرمندی است این جهانی که با نازکی خیال و ظرافت قلم ، تمامی جنبه های خوش آهنگ و دلفریب این جهان را در یک صحنه طبیعی به تصویر کشیده است. انسان و وحش و طبیعت این پیام اصلی نگاره " دربار کیومرث" است که بعدها انسان بدان حکمروایی می کند و این حکمرانی از کیومرث شروع می شود. این پیام در بهترین صورت و خوش ترین اسلوب در این نگاره نشان داده شده است.
سلطان محمد در نگاره "مستی لاهوتی و ناسوتی" مست از می عرفان است. او در القای مفاهیم عرفانی در این نگاره مجال تصویرگری را بر دیگران تنگ می کند. از مفاهیم این نگاره پیداست که سلطان محمد با معانی و مفاهیم عرفانی بیگانه نبوده ، بلکه بعید نمی نماید که دل در گرو آن نهاده بوده است. جان روشن بین و خاطر باریک اندیش او دوجهان لاهوتی و ناسوتی را در یک تصویر تخت پدید می آورد و همین دلیل بس بر بلندی طبع و فکر و نظر عارفانه او.
سلطان محمد در نگاره "معراج پیامبر" که شاید آخرین نگاره او نیز باشد همراه پیامبر اوج می گیرد و ماورایی می شود. از جهان خاکی دل می کند و به ماوراء می پیوندد. در این ترکیب بندی شعله های تُتُق کشیده از دورسر پیامبر ، بسان شعله های آتشین دل اوست که بر حس های دیگرش فزونی گرفته و به فوز اکبر و خیر اکمل رسیده است. در این نگاره همه چیز در حد نهایت طراوت است : شور و شیرینی فرشتگان ، لطف و زیبایی جبرئیل در جلو خیل فرشتگان ، ابرهای در هم تنیده و پیچان و رقصان و آسمان لاجوردین پر رمز و راز ، جملگی از ذوق سرشار و خدادادی سلطان محمد حکایت می کند. نگاره ای به این پرمفهومی و ماورایی و پرمغزی ، این آخرین پیام سلطان محمد است در نگارگری ، آنهم با تصویر ختم مرسلین عالم محمد مصطفی (ص).
شرحی بر آثار
محمد قاسم بیشتر به خاطر آثار تک برگی موجودش، و نیز ۴۳ نگارهٔ منسوب به او از مجموع ۱۴۸ یا ۱۴۹ نگارهٔ شاهنامه قرچغای خانشناخته می شود. او بر طبق کتیبه ای متعلق به سال ۱۶۴۷ میلادی که توسط هنرفر کشف شد، در بعضی از نقاشی های کاخچهلستون که به دستور شاه عباس دوم صورت گرفته مشارکت داشته و همچنین احتمالن در ترسیم دیوارنگاره های عالی قاپو نیز دخیل بوده است. وی در سال ۱۰۲۴ق مامور جمع آوری دیوان عرفی شیرازی شده و توانست در یک سال از عهدهٔ این امر برآید و کلیاتی مشتمل بر چهارده هزار بیت از غزل و قصیده و رباعی و مثنوی و غیره فراهم آورد. نگاره های سوز و گداز نَوعی خَبوشانی که اینک در چستربیتی دوبلین نگهداری می شود نیز منسوب به وی است. از نگارهٔ شاه عباس و جوان که در موزهٔ لوورنگهداری می شود ، چنین بر می آید که محمد قاسم نقاش درگاه شاه، یا از دایرهٔ نزدیکان اش بوده، که به خلوت وی چنین راه یافته و آنرا تصویر کرده است. همچنانکه در خلوت شاه عباس تنبور نیز می نواخته است. میان سلاطین صفوی از هیچ پادشاهی تصویری به زیادی شاه عباس نیست و در بیشتر این تصاویر شاه با کلاه مخصوص که جز او و شاید صفی میرزا کسی برسر ندارد نشان داده می شود.
نگارخانه
• جوان و نامه. تصویر شمارهٔ: ۱
این تصویر را محمد قاسم جهت یکی از امرا یا وزرا ساخته و ضمن ارسال نمونهٔ کار خود نامه یی نیز به وی نگاشته و نامه را به دست تصویر نقاشی شده داده است. مضمون نامه چنین است:
"هو خانی عظیم الشانی مد ظلمه الباقی بنده داعی محمد قاسم مصور از جمله بندگان دعا گوست امید که واهب متعال ذات شریف نواب مستطاب مقدس القاب آن خداوندی را از جمیع مکروهات در حفظ خود بدارد چون این کمینه خود را جوان از داعیان قدیمی میداند بارسال تصویری که رافع عریضه است خود را فرا یاد خاطر ملازمان رسانده ملتمس آنست این داعی را از جملهٔ بندگان دانسته بسر افراز نامه و رجوع خدمتی که باعث افتخار است ممتاز میفرموده باشند و السلام".
• نگارهٔ شاه عباس و جوان، موزهٔ لوور
• دختر و قلیان، تاپقاپی سارای استانبول.
• پذیرایی شاهزاده در هوای آزاد. محفوظ در کتابخانهٔ بریتانیا، گمان بر این است که شاهزادهٔ تصویر، شاه عباس دوم باشد.
برگی از سوز و گداز نَوعی خَبوشانی.
مثنوی سوز و گداز محمدرضا نوعی خبوشانی، از شاعران سدهٔ دهم هجری، در باب اجرای آیین سَتی در هند است. بر طبق این آیین، همسر مرد متوفا همراه او خود را به آتش می کشید. پیش از خودسوزی، او را آزمون می کردند که تا چه پایه در گفته و عمل خود صادق است. اگر صادق می بود و تردید نمی کرد، او را از خودسوزی منع نمی کردند، ولی اگر تردید می کرد، ازدواج او با دیگران حلال می شد. نوعی در مثنوی سوز و گداز، خودسوزی همسری وفادار را پس از کشته شدن همسرش روایت کرده است. این مثنوی چندین بار در ایران کتاب آرایی شده است. در میان دیوارنگاره های کاخ چهل ستون، صحنه ای هست که خودسوزی زنی را مطابق آیین ستی نشان می دهد. نگارهٔ حاضر، به قلم محمد قاسم، تصویر گر همین مجلس است.
منابع
مجلهٔ اثر، سال ۷۷، شمارهٔ ۲۹ و ۳۰، معرفی برخی از بناهای باستانی و هنرمندان عصر صفویه به استناد تذکرهٔ نصرآبادی.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85 – cite_ref-ahvaal_7-0 احوال و آثار نقاشان (۱۰۶۷ -۱۰۶۱/ ۳)، گلستان هنر (چهل و پنج)
محمد قاسم مصور، سهیلی خوانساری، احمد، هنر و مردم، شماره ۱۵۵ (صفحه ۲۱)
پاکباز، دایره المعارف، ذیل محمد قاسم تبریزی.
بنیان های مکتب نقاشی اصفهان، اصغر جوانی، انتشارات فرهنگستان هنر، ۱۳۸۵
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85 – cite_ref-golchin_12-0 گلچین معانی، احمد. "صندوقچه کیفیت". دوره ۸، ش ۸۹ (اسفند ۴۸): ص ۴۵-۴۶.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85 – cite_ref-14 یعقوب آژند، فصلنامهٔ گلستان هنر، شمارهٔ ۵، پاییز ۱۳۸۵
2