بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان:
علم الهی
مدرس:
فهرست مطالب
1-مقدمه: 3
1-1.تعاریف: 3
1-1-1.علم الهی 3
2-متن اصلی 3
2-1.اقسام علم خداوند 3
2-1-1.علم خداوند به ذات خودش 3
2-1-2.علم خداوند به موجودات قبل از خلقت آنها 4
3-دیدگاه صدر المتالهین و ابن سینا درخصوص علم الهی 9
4-انتقاد علامه خفری بر نظریه علم الهی ابن سینا 9
5-علم الهی از دیدگاه شیخ اشراق 9
منابع 11
1-مقدمه:
1-1.تعاریف:
1-1-1.علم الهی
"علم" در لغت به معنای دانستن (معنای مصدری) و دانش (معنای اسم مصدری) بکار برده می شود. در اصطلاح فلاسفه نیز واژه "علم" هم در خداوند و هم در معالیل او به همان معنای لغوی آن لحاظ می شود، هر چند مکانیزم "دانستن" در علم حضوری و حصولی متفاوت است. از آنجا که علم خداوند دارای مراتب و به تعبیر دیگر دارای اقسامی است و نحوه استدلال بر هر یک از اقسام متفاوت است، آنها را جداگانه مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.
2-متن اصلی
2-1.اقسام علم خداوند
2-1-1.علم خداوند به ذات خودش
به این معنا که خداوند به ذات مقدس خودش عالم است. اگرچه تصور چنین علمی برای خداوند، برای کسی که مجرد بودن و عدم مادی بودن خدا را درک کند، بسیار آسان است، اما اگر بخواهیم استدلال بر وجود علم به این معنا در خداوند را به طور منطقی بیان کنیم چنین می گوییم:
الف) علم به ذات، یکی از کمالات وجودی است که در برخی از موجودات (مانند انسان) با علم حضوری و وجدانی یافت می شود.
ب) خداوند متعال همه کمالات وجودی را به نحو نامتناهی دارد.
ج) نتیجه این که خداوند دارای علم به ذات خودش به صورت نامتناهی است1
از آنجا که خداوند متعال، موجودی مجرد است و هیچ گونه تعلقی به ماده یا مادیات ندارد، پس وجود چنین علمی در خداوند، عین ذات خداوند است2
2-1-2.علم خداوند به موجودات قبل از خلقت آنها
درباره علم خداوند به مخلوقات قبل از پیدایش آنها و نحوه این علم در خداوند اقوال مختلفی وجود دارد که شایسته است اجمالاً به آنها پرداخته شود:
2-1-2-1 نظریه جمهور متکلّمین:
اکثر متکلّمین، فاعلیت خداوند نسبت به مخلوقات را فاعل بالقصد می دانند. فاعل بالقصد، فاعلی است که هم علم دارد و هم با اراده فعلش را انجام می دهد. قبل از فعل، علم تفصیلی به فعلش دارد3، لکن انگیزه و داعی زائد بر ذات دارد. مانند انسان در اکثر افعال اختیاری خود که قبل از فعل به نحو تفصیل به فعلش علم دارد، در عین حال انگیزه و داعی او بیرون از ذات اوست. متکلّمین معتزلی و امامیه، هدف و انگیزه خداوند را نفع رساندن به مخلوقات می دانند4 لکن از آنجا که در این قسم فاعل، انگیزه فاعل زائد بر ذات است و خداوند انگیزه اش عین ذات است فلاسفه این قول را مورد نقد قرار داده اند.
2-1-2-2. نظریه مشائین:
فلاسفه پیرو مکتب ابن سینا علم خداوند به مخلوقات قبل از اشیاء را از نوع فاعلیت بالعنایه5 می دانند. فاعل بالعنایه، فاعلی است که قبل از انجام فعل علم به فعلش دارد (هر چند این علم قبل از فعل، علم اجمالی است) و همچنین علمش زائد بر ذاتش است (یعنی علمش به نحو علم حصولی است) لکن داعی و انگیزه زائد بر ذات ندارد. مثالی که معمولاً فلاسفه برای فاعل بالعنایه می زنند عبارت است از شخصی که بر بالای بلندی ایستاده و تعادلش را از دست می دهد، آنگاه بر زمین می افتد. این شخص با صرف تصور و تخیل سقوط از بالای بلندی سقوط می کند. یعنی تخیل سقوط علت برای سقوط است. این شخص همان زمانی که سقوط را تصور می کند می افتد. اگر بخواهیم این فاعل را در مورد خداوند تطبیق دهیم باید بگوئیم که خداوند همان زمانی که مخلوقات را خلق می کند، علم تفصیلی به آنها هم پیدا می کند و قبل از خلق نیز علم به مخلوقاتش دارد بلکه آن علم، علم فعلی و منشا صدور افعال از خداوند است و چنین نیست که قبل از فعل تنها علم اجمالی به فعل داشته باشد (چنان که در فاعل بالرضا گفته شد) بلکه علم قبل از فعلش نیز بسیط و فعلی است6
تطبیق این علم خداوند از این جهت دارای مشکل است که مشائین علم خدا را علم حصولی می دانند و علم حصولی درباره خداوند معنا ندارد بلکه خداوند علمش عین ذاتش بوده که همان علم حضوری است.
2-1-2-3.نظریه اشراقیین:
پیروان مکتب شیخ شهاب الدین سهروردی7 بر این عقیده اند که علم خداوند به مخلوقات، قبل از پیدایش آنها به نحو فاعلیت بالرّضا است. فاعل بالرّضا فاعلی است که هم علم دارد و هم با اراده فعلش را انجام می دهد و بالاتر این که علمش به مخلوقات به نحو علم حضوری است. فاعل بالرضا قبل از فعل، علم به فعلش اجمالی است و علم تفصیلی به فعلش بعد از فعل حاصل می شود. نظیر انسانی که صورت های ذهنی را در ذهن خود ایجاد می کند، همان زمانی که آن صورت های ذهنی را در ذهن ایجاد می کند به آنها هم علم تفصیلی پیدا می کند امّا قبل از آن که صورت های ذهنیه را ایجاد کند فقط به صورت اجمال می داند که من می توانم چنین صورتی را در ذهنم ایجاد کنم. تطبیق این فاعل بر خداوند به این شکل است که خداوند قبل از آن که عالم را ایجاد کند به صورت اجمالی می داند که قدرت دارد که چنین عالمی با چنین ویژگی ها و خصوصیاتی را ایجاد کند و همین که عالم را ایجاد کرد، به آن علم تفصیلی پیدا می کند.8 یعنی قبل از خلق، خداوند به همه ویژگی ها و خصوصیات مخلوقاتش علم تفصیلی ندارد9
اشکال تطبیق این قسم فاعل بر خدا این است که خداوند قبل از فعل، علم تفصیلی به فعلش ندارد بلکه علم او به افعالش قبل از پیدایش آنها اجمالی است و علم اجمالی داشتن قبل از فعل خودش نقصی بر خداوند است بلکه باید خدا قبل از فعل هم، علم تفصیلی به فعل خود داشته باشد.
2-1-2-4. نظریه صدرالمتالهین و پیروان حکمت متعالیه:
پیروان حکمت متعالیه نقایص اقوال فوق را در مورد فاعلیت خداوند و علم او به مخلوقاتش قبل از ایجاد، برطرف کرده اند و معتقدند که فاعلیت خداوند نسبت به مخلوقاتش به نحو فاعلیت "بالتجلّی" است. فاعل بالتجلی، علم و اراده دارد؛ پیش از فعل، علم اجمالی به فعل دارد. البته علم اجمالی در اینجا به معنایی که در فاعل بالرّضا گفته شد، نیست: زیرا در فاعل بالرّضا علم اجمالی در مقابل علم تفصیلی بوده و به این معناست که فاعل به همه خصوصیات و ویژگی های آنها عالم است بلکه در اینجا اجمال به معنای بسیط است. علم اجمالی قبل از فعل در فاعل بالتجلّی، عین همان علم تفصیلی ای است که بعد از خلق مخلوقات حاصل می شود و به همین خاطر فلاسفه پیرو حکمت متعالیه می گویند علم خدا به اشیاء قبل از خلقت، "علم اجمالی در عین کشف تفصیلی" می باشد. علم اجمالی در اینجا به معنای علم فعلی است که خود منشا صدور فعل می شود.
می توان گفت: علم اجمالی ای که در فاعل بالتجلّی گفته می شود چون علم فعلی و منشا صدور افعال است از علم تفصیلی بعدالخلق کامل تر است بلکه علم اجمالی در اینجا به معنای بساطت و وحدت است؛ یعنی معلومات به تمام ذات نزد عالم منکشف هستند لکن فقط معلومات وجودشان جدای از یکدیگر نیست در مقابل علمی که بعد از خلق حاصل می شود که در آن علم، مخلوقات از یکدیگر جدا هستند.10 علم خداوند به موجودات قبل از پیدایش آنها، عین ذات خداست به گونه ای که مستلزم هیچگونه تکثری در ذات خداوند نیست. به این بیان علم خدا به ماسوای خودش، لازمه علم به ذات خودش است. همان گونه که وجود ماسوای او (طبق مبنای تشکیک و وجود روابط) تابع وجود ذات خداست11 این قسم از علم خداوند مانند قسم اول از سنخ علم حضوری است؛ زیرا علم حصولی با بساطت و تجرد خداوند سازگاری ندارد.
علم خداوند قبل از ایجاد از دیدگاه ملاصدرا، نظیر مثالی است که شهید مطهری ترسیم می کند. ایشان می فرماید: طرحی که یک مهندس برای ساختمانی – که بعداً آن را خواهد ساخت – ترسیم می کند اگر چه ابتدا آن را در ذهن ایجاد کرده، بعد روی کاغذ ترسیم می کند و بعد هم آن را در عالم خارج متحقق می کند، لکن باید توجه داشت که آن علم نخستین مهندس و بنا و طرح ذهنی آنها منشا وجود خارجی آن می شود12 و پیش از وجود معلول و پس از آن نیز تغییری نمی یابد.
همچنین می توان گفت این علم نظیر علم من به کتابی است که بعداً می نویسم، یا علم من به الفاظ و سخنانی که قرار است بگویم. روشن است که این علم هم حضوری و هم عین ذات من است بلکه بالاتر این که این علم منشا پیدایش کتاب یا سخن من می شود.
ملاصدرا با تکیه بر مبانی فلسفی دقیق خود از جمله، "تشکیک در وجود" به اثبات این موضوع پرداخته است. صورت منطقی استدلال ایشان به شکل ذیل است:
الف) خداوند متعال به ذات خودش عالم است.
ب) خداوند علت ماسوای خود است. (بر مبنای تشکیک در وجود13)
ج) علیت خداوند برای سایر مخلوقات ترتیبی است. یعنی علیت خداوند مستقیماً به صادر اول تعلق گرفته، سپس صادر ثانی و هکذا تا سایر مراتب طولی وجود.
د) وجود معلول (طبق اصل وجود مستقل و رابط)14 شعاع و پرتوی از وجود علت به شمار می رود.
ه) علت هستی بخش در ذات خود دارای کمالات معلولات خودش هم هست.
و) پس حضور سایر موجودات در نزد خداوند عین حضور ذات خداوند برای خودش است.
نتیجه آن که: خداوند به سایر موجودات (قبل از خلقشان) علم حضوری دارد، بلکه عین آنهاست15
علم خداوند به مخلوقات بعد از خلقت آنها
این قسم علم از صفات فعل خداوند محسوب می شود و علمی فعلی است که با ذات خدا یکی نیست.
استدلال برای اثبات علم خدا به موجودات (بعد از خلقت) به صورت منطقی بر اساس اصول حکمت متعالیه به این شکل است:
الف) بر اساس قاعده عین الربطی معلول به علت هستی بخش، معلول عین الربط و اشعه و پرتوی از وجود علت هستی بخش خود است.
ب) علت هستی بخش احاطه کامل بر معلول خود دارد (اعم از این که معلول مجرد یا مادی باشد).
ج) لازمه احاطه کامل بر معلول، علم داشتن به آن می باشد.
د) بی اطلاعی اجزاء مکانی و زمانی معلول مادی نسبت به هم نیز با حضور همه آنها نزد علت هستی بخش منافاتی ندارد.
ه) بنابراین خداوند علم حضوری به همه موجودات بعد از آفرینش آنها دارد.
چنان که معلوم شد این علم، غیرذاتی و به عبارتی علم فعلی خداوند است؛ زیرا وصفی است که در مقایسه با مخلوقات (موجودات) دیگر انتزاع می شود و اگر وجود موجوداتی دیگر را فرض نکنیم، نمی توان گفت خداوند به
3-دیدگاه صدر المتالهین و ابن سینا درخصوص علم الهی
ابن سینا علم الهی به ذات را حضوری می داند. او علم الهی به ماسوی را علمی حصولی می داند که از راه صور مرتسمه حاصل می شود، از این رو او به علم عنایی معتقد است. ملاصدرا با استفاده از مبانی و اصول ویژه فلسفه خود، از جمله قاعده "بسیط الحقیقه" نظریه نوینی را در باب علم واجب الهی به ماسوی عرضه داشته است. بر این اساس، خداوند در مرتبه ذات خویش، به جمیع ماسوی علم اجمالی(بسیط) دارد که در عین حال، کاشف از تفاصیل ماسوی است. وی همچنین بر پایه اصول فلسفی خویش، از ذاتی بودن و ضروری بودن علم الهی دفاع می کند.
4-انتقاد علامه خفری بر نظریه علم الهی ابن سینا
شیخ الرئیس، علم باری تعالی به ماسوی قبل و بعد الایجاد اشیاء را به واسطه ی صور مرتسمه و علم حصولی می داند. علامه خفری با دقت نظر و ارائه دلایل متقن، با رد صور مرتسمه و با مطرح کردن علم کمالی اجمالی و تفصیلی، بیان می کند که علم باری تعالی عین ذات و ذات واجب به اعتبار ذاتش، منشاانکشاف تمامی موجودات بوده و عین آن چیزی است که در خارج ایجاد کرده است؛ پس تمامی ممکنات به اعتباری علم الهی و به اعتباری معلوم الهی اند. خفری اعتقاد به صور مرتسمه را مستلزم محل واقع شدن، منفعل شدن و استکمال ذات به وسیله صور مرتسمه دانسته است.
5-علم الهی از دیدگاه شیخ اشراق
سهروردی برخلاف حکمای مشاء که ملاک عاقلیت و معقولیت را تجرد از ماده می دانشتند ،معتقد است که ملاک عالمیت و معلومیت 'نور' است و چون خداوند نور الانوار و نور محض است و حقیقت نور هم چیزی جز ظهور نیست و علم ادراک هم همان ظهور است پس خداوند عین ظهور و علم است.مشائیان با استناد به اصل علیّت و از طریق صور مرتسمه به اثبات و تبیین علم خداوند به اشیاء قبل و بعد از ایجاد پرداخته اند، اما شیخ اشراق بر این باور است که نظریه علم تفصیلی حق تعالی به اشیاء از طریق صور علمی کلی که لازم ذات می باشند مستلزم اشکالات متعدد است.صاحب حکمت اشراق در علم خداوند به اشیاء اعم از مجرد و مادی، در مقام فعل دارای دیدگاه خاصی است که از دو طریق یکی از طریق اثبات علم حضوری نفس به خود ، قوا و بدن و دیگری از طریق تحلیل حقیقت ابصار به تبیین آن می پردازد. وی معتقد است که به دلیل احاطه قیّومی حق تعالی به موجودات و اضافه اشراقی و علّی نسبت به اشیاء، بدون اینکه نیاز به صورت یا چیز دیگری باشد ،نورالانوار به همه اشیاء علم حضوری داشته و وجود خارجی موجودات همان علم و معلوم واجب تعالی است.
منابع
* احسان ترکاشوند، علم خداوند، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: ۲۹ مرداد ۱۳۹۲.
* زاهری، زهرا؛ مطالعات قرآنی تابستان 1400 – شماره 46 علمی-پژوهشی (وزارت علوم)/ISC (21 صفحه – از 291 تا 311 ).
* سامانی، مصطفی؛ بهشتی، احمد؛ ابراهیمی، حبیب اله عقل و دین بهار و تابستان 1399 – شماره 22 علمی-پژوهشی (حوزه علمیه) (18 صفحه – از 39 تا 56 )
* رستمی، ابراهیم؛ نسیم خرد پاییز و زمستان 1398 – شماره 9 علمی-ترویجی (حوزه علمیه) (23 صفحه – از 1 تا 23 )
1 مصباح یزدی؛ آموزش فلسفه، ج۲، ص۳۸۰ (درس ۶۶).
2 همان، (برای مطالعه بیشتر استدلال فوق که با استفاده از مبانی تشکیک در وجود و وجود مستقل و رابط شکل گرفته و نیز اصل استدلال ایشان بر وجود علم درخت ر.ک الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقیله الاربعه، چ بیروت، ج۶، ص۱۷۴.
3 الایجی، عبدالرحمن بن احمد؛ الموقف، بیروت، ص ۱۴۴.
4 فیاضی؛ نهایهالحکمه، ج۳، ص۶۶۷ (تعلیقه ۱۲).
5 ابن سینا؛ الاهیات من کتاب الشفاء، با تحقیق حسن زاده آملی، ص ۳۹۵-۳۸۰.
6 بدایه الحکمه، چاپ جامعه مدرسین، ص ۹۰.
7 شیخ اشراق؛ المشارع والمطارحات، مجموعه مصنفات، ج۱، ص۴۹۳-۴۷۴.
8 نهایه الحکمه، ج۳، ص۶۶۶ (تعلیقه۶).
9 بدایهالحکمه، ص ۹۰.
10 فیاضی، نهایه الحکمه، ج۳، ص۶۶۸ (تعلیقه۱۵).
11 اسفار، ج۶، ص۱۷۹
12 مطهری؛ مرتضی، مجموعه آثار، ج۸، ص۳۱۸
13 ر.ک مدخل تشکیک وجود.
14 ر.ک مدخل وجود مستقل و وجود رابط.
15 ملاصدرا؛ اسفار، ج۶، ص۱۷۹-۱۷۷ و مصباح، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۳۸۱-۳۸۰ (درس ۶۶).
—————
————————————————————
—————
————————————————————