تارا فایل

اثبات علم الهی


اثبات علم الهی
یکى از اوصاف ثبوتى خداوند, علم است. در بینش اسلامى, خدا به همه امور عالم و از هر چیزى آگاه است. همان گونه که خواهیم گفت, علم, هم از اوصاف ذاتى خداوند است و هم از اوصاف فعلى او. به عبارت دیگر, علم الهى مراتب گوناگونى دارد که برخى از آنها, صفت ذاتى و برخى صفت فعلى اند.
وقتى سخن از علم خدا به میان مىآید, مقصود آن است که همهئ امور و تمام اشیا در نزد خدا حاضرند و این حضور, ملاک علم خدا به ذات خود و همه موجودات, است .
اقسام یا مراتب علم الهى
پس از روشن شدن معناى علم خدا, اینک نوبت آن است که مرورى بر اقسام یا مراتب این علم داشته باشیم 1 علم الهى را در آغاز مى توان به دو نوع تقسیم کرد: ((علم به ذات)) و ((علم به غیر))
از آنجا که سایر موجودات ,مخلوق خداوندند و حق تعالى آنها را ایجاد مى کند, مى توان این قسم اخیر را به دو نوع تقسیم کرد: علم خدا به دیگر موجودات قبل از ایجاد آنها و علم به دیگر موجودات پس از ایجاد آنها در نتیجه دو تقسیم بالا, علم الهى داراى سه مرتبه است:
1ـ علم به ذات ;
2ـ علم به اشیاى دیگر قبل از ایجاد آنها;
3ـ علم به اشیاى دیگر پس از ایجاد آنها.
حال شایسته است, هر یک از اقسام فوق را به صورت جداگانه بررسى کنیم.
علم خدا به ذات خویش
براساس تعریفى که از علم ارائه شد, مقصود از علم خداوند به ذات خویش آن است که ذات الهى در نزد خودش حضور دارد و این حضور, ملاک آگاهى خدا از ذات خود است .2
دلیلى بر علم خدا به ذات خود
علاوه بر دلایل عمومى ثبوت صفات کمالى براى بارى تعالى, ادله خاصى بر این مدعا که خداوند ذات خویش را ادراک مى کند و به آن آگاهى دارد, اقامه شده است که ذیلاً به یک دلیل اشاره مى کنیم.
این دلیل از دو مقدمه اصلى فراهم مىآید:
الف: هر موجود مجردى در نزد خود حاضر و از این رو, به ذات خود, عالم است. این مقدمه, در مباحث فلسفه به اثبات مى رسد. براساس این اصل, موجود مادى (غیر مجرد) از آن جهت که داراى اجزا و ابعاد است و همواره در معرض تغییر و تحول قرار دارد, فاقد حضور است و از این رو, نمى تواند حتى براى خود حاضر باشد. در نتیجه, اشیاى مادى به ذات خود جاهل اند. اما مجردات, به دلیل بساطت و تجرد, مى توانند هم براى خود و هم براى مجردات دیگر حاضر باشد و از آنجا که ملاک علم و آگاهى همین حضور است, هر مجردى به ذات خود آگاهى دارد.
ب: مقدمه دوم آن است که خداوند موجودى مجرد و از تمام شوائب و قیود ماده منزه است. این مقدمه, در بحث صفات سلبى خداوند به اثبات مى رسد, آنجا که ((جسمانى نبودن)) و ((مادى نبودن)) ذات الهى ثابت مى گردد. براساس دو مقدمه یاد شده, ثابت مى شود که حق تعالى به ذات خویش عالم است, زیرا او موجودى مجرد است و هر مجردى از ذات خود آگاهى دارد.
علم خداوند به اشیا قبل از ایجاد آنها
ظاهراً مقصود از این قسم به قدر کافى روشن است. با این حال, این پرسش براى فیلسوفان و متکلمان مطرح شده است که آیا این قسم از اقسام علم الهى, علمى ((اجمالى)) است یا ((تفصیلى))؟
مقصود از علم اجمالى, در این بحث, آن است که خداوند قبل از ایجاد اشیا به تک تک آنها, بصورت جداگانه, علم ندارد; بلکه علم او علمى است واحد و بسیط که قابل تحلیل به علم تفصیلى است. معمولاً براى تفهیم بهتر علم اجمالى به علم دانشمندان, مثلاً یک ریاضیدان, مثال مى زنند. علم ریاضیدان به یک قانون ریاضى, علمى بسیط و اجمالى است و در عین حال, مى توان گفت که او به تمام مسائلى که از طریق این قانون قابل حل است, علم دارد. لیکم مادامى که مساله خاصى را حل نکرده باشد, علم او در مرتبه اجمال باقى مى ماند, اما تفصیلى بودن علم خداوند به اشیا قبل از ایجاد, بدین معناست که خداوند به یکایک امور و اشیائ قبل از ایجاد و آفرینش آنها, بصورت جداگانه و مستقل علم دارد.
با صرف نظر از این مساله, به ارائه دو دلیل بر ثبوت این مرتبه از علم مى پردازیم.

دلیل اول:
این دلیل بر یکى از قواعد فلسفى تکه دارد که مى گوید: علم به علت تامهئ شى, به عنوان آنکه علت است, مستلزم علم به آن شى, به عنوان معلول, است.3 بنابراین, هر کجا که علت تامه اى معلوم باشد, معلول (با معلولهاى) آن نیز معلوم خواهد بود.
مقدمه دیگر این دلیل آن است که ذات الهى, علت تامه تمام موجودات است و مقدمه سوم, که در بحث قبلى به اثبات رسید, علم الهى به ذات خود است .
براساس مقدمات سه گانه یاد شده, خدا به ذات خویش علم دارد و ذات او علت تامه همه موجودات است و علم به علت تامه, مستلزم علم به معلول است. و از آنجا که علم خداوند به ذات خود و نیز علیت این ذات براى هستى, در ازل محقق است, ثابت مى شود که خداوند سبحان از ازل, و قبل از ایجاد اشیا از طریق علم به ذات به تمام اشیا عالم است .
دلیل دوم:
این دلیل, در مقایسه با دلیل نخست, صبغه کلامى قوىترى دارد و تا حدى به ((دلیل نظم)) که در بحث ادله اثبات خدا مطرح شد ـ نزدیک است: 4
با تامل در جهان پیرامون خود در مى یابیم که اجزاى عالم هستى همگى براساس درست است شگفتآورى پدید آمده و به سوى هدف واحدى در حرکت اند. از سوى دیگر, تمام پدیده هاى هستى, مخلوقات خداوندند و همان گونه که اصل وجود معلول و مخلوق نشانه وجود علت و خالق است, خصوصیات آن نیز حاکى از ویژگیهاى علت خواهد بود.
بدین ترتیب, انتظام و هدفمندى عالم هستى گواهى مى دهد که خالق آن, پیش از آفریدن جهان, به تمام پدیده هاى آن و ویژگیها و روابط ما بین آنها آگاه بوده است, زیرا عقل حکم مى کند که ممکن نیست موجودى که خالق پدیده هاى منظم و هدفمند است, از روى جهل و ناآگاهى به چنین آفرینشى دست زده باشد.
بسیارى از متکلمان اسلامى براى اثبات علم الهى قبل از ایجاد, به همین دلیل تمسک کرده اند. براى مثال, محقق طوسى در تجرید الاعتقاد مى گوید: ((الاحکام دلیل العلم)) یعنى: استوارى و حکمت موجود در جهان, دلیلى است بر علم الهى (به اشیا

علم خداوند به اشیا پس از ایجاد آنها
مرتبه سوم علم الهى, علم تفصیلى خداوند به موجودات, پس از آفریدن آنهاست. براى اثبات عقلى این مرتبه از علم, مى توان به دلیل زیر توسل جست, مقدمات این دلیل بدین شرح اند:
الف: خدا, عله العلل است و همه موجودات هستى معلول اویند.
ب: همان گونه که در مباحث فلسفى بیان شده, وجود معلول عین وابستگى و تعلق به علت است
و معلول, هیچ گونه استقلال وجودى ندارد.

ج: لازمه وابستگى وجودى معلول به علت آن است که معلول در نزد علت خویش حاضر باشد, زیرا عدم حضور معلول براى علت خود بدین معناست که معلول در وجود خود مستقل باشد, حال آنکه بر طبق مقدمه دوم, این امر ممکن نیست و از آنحا که حقیقت علم, چیزى جز حضور معلوم در نزد عالم است, هر علتى به معلول خود علم دارد.

نتیجه مقدمات بالا آن است که تمام موجودات و پدیده هاى هستى معلول خدا باشند, زیرا همگى معلول اویند هر معلولى, براى علت خویش معلول است.
علم ذاتى و علم فعلى
در آغاز این بحث, اشاره کردیم که برخى انحاى علم الهى, صفت ذاتى و برخى دیگر, صفت فعلى اند. حال که از مراتب سه گانه علم خداوند سخن گفتیم, شایسته است مشخص کنیم کدام یک از این مراتب, صفت ذاتى و کدام یک صفت فعلى اند.

با تامل در مراتب سه گانه علم الهى, روشن مى شود که مى باید مرتبه اول و دوم را از اوصاف ذاتى و مرتبه سوم را از اوصاف فعلى به شمار آوریم.
علم خداوند به جزئیات
یکى از مسائل بحث انگیزه درباره علم الهى آن است که آیا خدا به اشیا و حوادث جزئى نیز علم دارد یا علم او منحصر در کلیات است؟ به عبارت دیگر, آیا شى یا شخص خاصى که در زمان و مکان خاصى وجود دارد یا حادثه اى جزئى که در زمان و مکان معینى اتفاق مى افتد, به عنوان یک امر جزئى و شخصى مى تواند معلوم خدا واقع شود؟ با توجه به آنچه که در علم پس از ایجاد گفتیم, باید به این پرسش پاسخى مثبت داد. لیکن برخى از متکلمان منکر علم خدا به جزئیات اند و معتقدند خداوند به جزئیات از طریق ماهیات کلى و معقول آنها آگاهى دارد. این گروه, براى اثبات مدعاى خود به دلایل مختلفى تمسک جسته اند که در زیر برخى از آنها را بررسى مى کنیم.
1ـ تحول دائمى جزئیات: یکى از ادله مخالفان علم الهى به جزئیات, آن است که امور جزئى همواره در تغییر و تحول اند, بنابراین, اگر خدا به جزئیات عالم باشد, از آن رو که مى باید مطابقت علم او با واقع همواره محفوظ بماند, به تبع تغییر معلوم (یعنى جزئیات) علم خدا نیز تغییر خواهد کرد و لازمه این مطلب آن است که ذات الهى, که حامل علم است, تحول پذیرد; حال آنکه ذات الهى از هرگونه تغییر و تحولى منزه است. بنابراین, ممکن نیست علم خداوند به جزئیات تعلق پذیرد.

ظاهراً مبناى این دلیل آن است که اگر خدا علم به جزئیات داشته باشد, علم او ((حصولى)) و از طریق حلول صورت جزئیات در ذات الهى خواهد بود و از این رو, تغییر معلوم (جزئیات) مستلزم تغییر صورت آن و در نهایت, موجب تحول ذات الهى, به عنوان محل آن صورت, مى گردد.

اما همان گونه که گفتیم, علم الهى علمى حضورى است و لذا علم او به جزئیات چیزى جز وجود و حضور جزئیات در نزد او نیست. البته در این صورت نیز تغییر جزئیات مستلزم تغییر علم است .لیکن تغییر این علم, از آنجا که مربوط به مقام فعل الهى و اوصاف فعلى است, به هیچ وجه سبب بروز تغییر در ذات نمى شود. اصولاً یکى از ویژگیهاى صفات فعلى آن است که به تبع تحول مخلوقات الهى, که به یک معنا همان فعل خداوند, متحول مى شوند, ولى این تحول به ساحت ذات راه نمى یابد.

حاصل آنکه, علم خدا به جزئیات چیزى جز حضور آنها براى خدا نیست و تغییر امور جزئى, حداکثر در حوزه فعل الهى و صفات منتزع از آن رخ مى دهد و این مساله اى است بى اشکال که با ثبات و تحول ناپذیرى ((ذات)) الهى منافاتى ندارد.

2ـ ابزارى بودن علم به جزئیات: دلیل دیگر منکران تعلق علم الهى به جزئیات, آن است که حصول چنین علمى نیازمند به کارگیرى ابزار و آلات مادى است, در حالى که مقام الوهى از چنین معنایى منزه و مبراست.
در پاسخ به این دلیل نیز مى توان گفت که به کارگیرى ابزار مادى براى تحصیل علم به جزئیات, از لوازم ذاتى چنین علمى نیست تا هیچ گاه از آن انفکاک نپذیرد, بلکه صرفاً حصول چنین علمى براى موجودى که در عالم طبیعت به سر مى برد, مانند انسان, متوقف بر احساس و استفاده از اعضا و جوارح جسمانى و آلات مادى است. اما در مورد خداوند که مافوق طبیعت و جهان مادى قرار دارد و علمش علم حضور است و بر تمام هستى احاصه دارد, چنین توقف و نیازى در میان نیست.

6


تعداد صفحات : حجم فایل:46 کیلوبایت | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود