شایسته سالاری
مقدمه
زیبایی نظام آفرینش در این است که هر چیزی در جای مناسب خودش قرار گرفته است.
یکی از آفریده های خداوند چشم انسان است که بحق در جایگاه بسیار مناسب و شایسته اش قرار داده شده است به صورتی که اگر در این موقعیت قرار نمی داشت، قطعا این کارآیی را نداشت.
بنابراین، با قرار گرفتن چشم در جای مناسب خودش کارآیی بسیار خوبی دارد، هم دور را می تواند بیبند و هم نزدیک را و با چرخش مناسب، می تواند، سمت چپ و راست و جهت های دیگر خود را نیز مشاهده کند.
ه
افراد در سازمان نیز همین موقعیت چشم را دارند که اگر در جای مناسب خودشان قرار گرفتند، آن کارآیی و اثربخشی لازم را خواهند داشت وگرنه در سازمان به عنوان عضو تاثیر گزار به حساب نیامده و هیچ گاه مفید، اثربخش و کارآ نخواهند بود.
درسازمان باید شایسته سالاری حاکم باشد و افرادر در پست هایی که شایسته و لایق شان هستند قرار گیرند وگرنه امید چندانی به موفقیت آنها و به تبع موفقیت سازمان نمی رود.
شایسته سالاری در سازمان ها از اهمیت و جایگاه مهم و رفیعی برخوردار است.
شایسته سالاری از دو کلمه شایسته و سالاری ترکیب یافته است. شایسته صفت است و به معنای لایق و سزاوار آمده است.1
سالاری به معنای سردار، رئیس، بزرگ، پیشرو و قافله و لشکر آمده است. 2
بنابراین شایسته سالاری در لغت به معنای پیشرو بودن در لیاقت و شایستگی ها است. به بیان دیگر، اسم « شایسته»، «شایستگی » بوده و شایستگی در لغت به معنای «داشتن توانایی، مهارت، دانش، لیاقت و صلاحیت است».3
معنای لغوی شایسه سالاری
معنای اصطلاحی شایسته سالاری
شایسته سالاری در اصطلاح عبارت است از انتخاب مدیران شایسته بر اساس توان مندی های معنوی، علمی، اجرایی و تجربه ی کاری4.
به عبارت دیگر، شایسته سالاری عبارت است از استخدام افرادی که از نظر« آگاهی و توانایی» شایستگی لازم را دارند5.
به عبارت دقیق تر، شایسته سالاری مجموعه ای است از توانایی ها، دانش، مهارت، خصوصیات شخصی و شخصیتی و علایق فرد یا هوشمندی و استعداد که بعضی بیش تر قابل یادگیری و برخی دیگر نیز کم تر قابل یادگیری هستند.6
0
در نهایت شایسته سالاری به خصوص از دیدگاه اسلام عبارت است از:
مجموعه معیارها، شایستگی ها و صلاحیت هایی که اگر کسی واجد آن ها باشد، شایستگی بیش تری برای تصدی پست های سازمانی و حکومتی دارد نسبت به افرادی که فاقد آن ها هستند.
اهمیت و ضرورت شایسته سالاری
بین عملکرد فرد در سازمان وعوامل درونی و بیرونی او رابطه مستقیمی وجود دارد.
به هر اندازه که این رابطه واقع بینانه ترباشد، به همان اندازه عملکرد افراد بهبود خواهد یافت؛ مثلا، به هر اندازه که پاداش درونی فرد رضایت بخش تر باشد، مانند این که در جایگاه واقعی و شایسته ی خودش قرار دشته و دارای قدر و منزلت بالاتر باشد، عملکرد او نیز بهبود پیدا خواهد کرد7.
بنا براین، رعایت شایسته سالاری در بهبود عملکرد افراد سازمانی از اهمیت بسیاری برخوردار است. همچنین با توجه به گستردگی علوم و عدم امکان آشنایی به همه ی آنان، آموزش در مورد یکی از علوم و تخصص آن ها و به کارگیری افراد شایسته تر از میان سایر افراد، در شرایط فعلی از ضروریات به حساب می آید. 8
0
رعایت شایسته سالاری در بهبود عملکرد افراد سازمانی از اهمیت بسیاری برخوردار است.
همچنین با توجه به گستردگی علوم و عدم امکان آشنایی به همه ی آنان، آموزش در مورد یکی از علوم و تخصص آن ها و به کارگیری افراد شایسته تر از میان سایر افراد، در شرایط فعلی از ضروریات به حساب می آید. 8
جایگاه شایسته سالاری در اسلام
از نظر دین مقدس اسلام نیز « شایستگی » و « شایسته سالاری » یک مقام رفیعی است که دستیابی به آن کاری بسیار شاق و طاقترفرسا می باشد، به طوری که اگر کسی به آن دست پیدا کند، به بالاترین مقام و جایگاه دست یافته و بزرگترین افتخار را کسب کرده است؛ لذا بسیارى از پیامبران از خدا تقاضا مىکردند که آن ها را در زمره شایستگان قرار دهد. 9
حضرت" یوسف" بعد از رسیدن به برترین پیروزی هاى ظاهرى به پیشگاه خدا عرض مىکند: « تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ اَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ؛ مرا مسلمان بمیران و به شایستگان ملحق کن.» 10
0
حضرت سلیمان نیز با تمام حشمت و جاه و جلالش عرض مىکند: « اَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ؛ خداوندا مرا به رحمتت در بندگان شایسته ات داخل کن ».11
حضرت شعیب آن پیامبر بزرگ هنگامى که قراردادش با موسى تمام مىشود مىگوید: « سَتَجِدُنِی اِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ؛ به خواست خدا مرا از شایستگان خواهى یافت ».12
حضرت "ابراهیم" نیز هم براى خودش تقاضا مىکند که در زمره شایستگان باشد: رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ اَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ
0
اهمیت شایستگی در اسلام به حدی است که به همه مومنین دستور داده شده است که در قنوت نمازهای عید فطر وعید قربان به صورت دستجمعی از خداوند آن چیزی را بخواهند که بندگان شایسته آن را می خوهند و از چیزی پناه ببرند که بندگان شایسته خدا پناه می برند:
« الهم انی اسئلک خیر ماسئلک عبادک الصالحون، و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک الصالحون ».15
0
از مجموع این آیات و دعاها به خوبى استفاده مىشود که صالح بودن، عالی ترین مرحله تکامل یک انسان است
.
اما این که منظور از این صالح بودن که تمامی اولیای الهی علاقه مند به دستیابی به آن هستند، چیست؟
آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه پاسخ این پرسش را داده است. ایشان می فرماید: منظور از « صالح بود »؛ یعنى، شایستگى از نظر اعتقاد و ایمان، شایستگى از نظر عمل، و شایستگى از نظر گفتار و اخلاق و غیر آن ها است.16
0
درقرآن کریم صالح؛ یعنی، شایستگی گاهی در مقابل«فاسد» به کار می رود. شایسته است؛ یعنی، فاسد نیست. البته این فساد شامل شامل تمامی انواع ظلم ها و ستم ها و زشتکاری ها، می شود و گاهی صالح در برابر«سیئه»استفاده می شود. شایسته است؛ یعنی، گناهکار نیست17.
بنا براین، از نظر قرآن کریم و سیره عملی انبیاء و اولیاء، شایستگی و شایسته سالاری از اهمیت و جایگاه بسیار بالای برخوردار است.
0
معیار های شایسته سالاری از نظر اسلام
1-ایمان
یکی از معیارهای شایستگی از نظر اسلام ایمان است.
منظور از ایمان همانگونه که حضرت علی (ع) در پاسخ به سوالی در باره تعریف آن، می فرماید، عبارت است از شناخت با قلب، اقرار با زبان، و عمل با اعضا و جوارح «وَ سُئِلَ عَنِ الْاِیمَانِ فَقَالَ الْاِیمَانُ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ اِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْاَرْکَانِ ».21
از نظر آن حضرت نشانه های ایمان این است که راست بگویی، آنگاه که تو را زیان رساند، و دروغ نگوئی آنگاه که تو را سود رساند آن که بیش از مقدار عمل سخن نگویی، و چون از دیگران سخن گویی از خدا بترسی: « وَ قَالَ (ع) الْاِیمَانُ اَنْ تُوْثِرَ الصِّدْقَ حَیْثُ یَضُرُّکَ عَلَى الْکَذِبِ حَیْثُ یَنْفَعُکَ وَ اَلَّا یَکُونَ فِی حَدِیثِکَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِکَ وَ اَنْ تَتَّقِیَ اللَّهَ فِی حَدِیثِ غَیْرِکَ »22
0
خداوند بزرگ نیز در مورد شایستگی افراد مومن نسبت به سایر افراد می فرماید: « لَّیْسَ الْبِرَّ اَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَهِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ؛
نیکوکارى (و شایستگی در) آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید بلکه نیکى و (شایستگی در) آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورده باشد.»
23 این آیه در واقع اضافه بر بیان ارزش اصل ایمان، مصادق ایمان (خدا، معاد، ملائکه، قرآن و انبیاء) را نیز بیان نموده و اظهار می دارد که افراد با اعتقاد به آن ها شایستگی پیدا می کنند.
0
دلیل این که ایمان موجب شایستگی افراد می شود این است که افراد مومن هدفش روشن بوده و راهی که او را به آن هدف می رساند نیز روشن است و او هیچگاه راه مستقیم را رها کرده و به بی راهه نمی رود و طبیعتا چنین کسی، با افراد سازمان و جامعه روراست و صادق بوده و هیچگاه تلاش نمی کند که آن ها را با هر نیرنگ و حیله ای که شده در راستای منافع خود، هدایت کند.
در مقابل، افراد غیر مومن رک و روراست نیست و تلاش می کند که افراد را در جهت منافع خود جهت بدهد. چنانکه خداوند در این باره می فرماید: « اَفَمَن یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ اَهْدَى اَمَّن یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛ آیا کسی که به رو افتاده حرکت می کند، به هدایت نزدیکتر است، یا کسی که راست قامت در صراط مستقیم گام بر می دارد و پیش می رود.»24
.
به این ترتیب می توان گفت ایمان، یگانه و بهترین شاخصی است که سیاست های اسلامی را از غیر آن متمایز می کند؛ زیرا انسان مومن شاخص ها و معیارهای را در تصمیم گیری ها، سیاست ها و خط مشی ها انتخاب می کند که کاملا متفاوت از خط مشی های است که افراد غیر مومن انتخاب می کند؛ زیرا یک سیاستمدار مومن نمی تواند آن باورها و اعتقادات اصولی خود را در سیاستگزاری ها نادیده بگیرد.
.
آیه177سوره بقره بیان می کندکه کفر در واقع نادانی و بی راهه راه رفتن است و به هر اندازه به سرعت خود بیافزاید، از مقصد دورتر می شود ولی مومن با آگاهی کامل به راه راست که همان راه خداوند بزرگ و قرب به آن باشد، در حرکت است؛ لذا شایستگی بیش تری داشته است.
باید امور سازمان و بخصوص ماموریت های سازمان به انسان مومن واگذارشود تا آن را از ابعاد مادی و معنوی در سطح کمال برساند، نه به کافر که خود گمراه است و نمی تواند راه را از چاه تشخیص دهد تا چه رسد به این که دیگران را هدایت کند.
.
. آیت الله خامنه ی درباره ی لزوم این ویژگی شایسته سالاری در سلسله مراتب نظامی می فرماید:
«فرماندهان باید در نیرو های مسلح خصوصیات لازم را برای فرماندهی داشته باشند یا دارا شوند…اینخصوصیات در درجه اول ایمان است. فرمانده بی ایمان، به درد فرماندهی نمی خورد، ظرفیت ایمانی به قدر شغل کاری که به او محول می کنید، باید داشته باشد، اگر نداشت، فایده ای ندارد، بار ها این را تکرار کردیم، ضربه اش را خوردیم، خوردید، دیدید هر چه سطح کار ایی بالاتر می آید، بایستی ایمان بیش تر باشد. »27
.
بنابراین یکی از معیارهای شایستگی ایمان است. کسانی که این ویژگی و خصوصیت را داشته باشد، نسبت به کسانی که فاقد آن هستند شایستگی بیش تری دارند. حتی این معیار می تواند یک شاخصی ارزشیابی برای سایر معیارهایی شایسته سالاری نیز تلقی شود؛ یعنی، اگر ایمان بود سایر معیارها نیز ارزش دارد و اگر این معیار نبود برخی از معیارهای شایستگی دیگر مانند « علم » در عین وجودشان، نه تنها مفید نیستند؛ بلکه مضر نیز می باشند.
شهید مطهری در این باره می گوید:
علم بدون ایمان تیغی است در کف زنگی مست؛ چراغی است در نیمه شب در دست دزد برای گزیده تر بردن کالا »28
2-تقوا
یکی از معیارهای شایستگی تقوا است. افرادی که از این ویژگی بر خوردارند، نسبت به کسانی که فاقد آن می باشند، شایسته ترند.
خداونددرقرآن می فرماید:
« ا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَاُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ اَتْقَاکُمْ؛ ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید(این ها ملاک شایستگی نیست) گرامی ترین ( شایسته ترین ) شما نزد خداوند با تقوا ترین شما نزد خداوند دانا و آگاه است.»29
.
از نظر قرآن معیار شایستگی انسان امتیازات ظاهری و مادی چون انتساب به قبیله ی معروف و معتبر یا داشتن مال و منال، کاخ و قصر و خدم و حشم، و یا مقامات بلند اجتماعی و سیاسی نیست؛ زیرا همه ی این ها امور متزلزل و برون ذاتی و مادی زود گذر هستند و یک آیین آسمانی همچون اسلام هرگز نمی تواند این ها را معیار شایستگی قرار دهد
از نظر اسلام، معیار شایستگی انسان را صفات ذاتی او مخصوصا تقوا و پرهیزگاری و تعهد و پاکی قرار داده و حتی همانگونه که در مورد ایمان گفته شد، اسلام برای موضوعات مهمی چون علم و دانش،(معیارهای دیگر شایسته سالاری) اگر در مسیر ایمان و تقوا و ارزش های اخلاقی، قرار نگیرد، اهمیت قائل نیستند.30
.
تقوا نه تنها قبل از علم و دانش و سایر معیارهای شایسته سالاری، قرار دارد؛ بلکه قبل و حتی در راس همه ارزش های اخلاقی که امروز در سازمان ها، بسیار مورد توجه هستند، قرار دارد. حضرت علی (ع) در باره اهمیت تقوا می فرماید: التُّقَى رَئِیسُ الْاَخْلَاق؛ تقوا در راس همه ارزش های اخلاقی قرار دارد.31
حضرت علی (ع) میان تقوا و موفقیت و دستیابی به اهداف رابطه قایل است و معتقد است که تقوا پیشگان بهتر و زودتر می توانند به مقصود نایل آیند: « فَمَنْ اَشْعَرَ التَّقْوَى قَلْبَهُ بَرَّزَ مَهَلُهُ وَ فَازَ عَمَلُهُ فَاهْتَبِلُوا هَبَلَهَا؛ کسی که جامه تقوا بر قلبش بپوشاند، کارهای نیکوی او آشکار شود، و در کارش پیروز گردد. پس در به دست آوردن بهره های تقوا فرصت را غنیمت شمارید»
.
حضرت علی (ع) در خطبه 193 صراحتا یاد آور می شود که اهل تقوا نسبت به دیگران شایسته ترند؛ زیرا آنان رفتاری از خود نشان می دهند که دیگران از آن عاجزند. چنانچه می فرماید: « فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ اَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ … قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَاْمُونَهٌ وَ اَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَهٌ وَ اَنْفُسُهُمْ عَفِیفَه؛ٌ
اما پرهیزگاران در دنیا دارای شایستگی و فضیلت های برترند، سخنانشان راست، پوشش آنان میانه روی، و راه رفتن شان با تواضع و فروتنی است … دلهای پرهیزگاران اندوهگین، و مردم از آزارشان در آمان، تنهایشان لاغر، و در خواست هایشان اندک، و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است. »
.
حضرت علی (ع) تقوا را دوای هرنوع درد فردی، سازمانی و اجتماعی دانسته و افراد می توانند تمامی این دردهای خودشان را با آن درمان کند چنانچه می فرماید:
« فَاِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ وَ بَصَرُ عَمَى اَفْئِدَتِکُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ اَجْسَادِکُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ اَنْفُسِکُمْ وَ جِلَاءُ عَشَا اَبْصَارِکُمْ وَ اَمْنُ فَزَعِ جَاْشِکُمْ وَ ضِیَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِکُمْ؛
همانا تقوا و ترس از خدا، داروی بیماری های دل ها، روشنی هایی قلب ها، و درمان دردهای بدن ها، مرهم زخم جان ها، یاک کننده پلیدی های ارواح، و روشنایی بخش تاریکی چشم ها، و امنیت در نا آرامی ها، و روشن کننده تاریکی های شماست. »33
.
براساس فرمایشات حضرت علی (ع) انسان متقی دکتر و درمانگری است که می تواند تمامی دردهای سازمانی، سیاسی، اقتصادر، فرهنگی، روانی و اجتماعی را شناسایی کرده و آن ها را درمان کند.
انسان متقی به مراتب شایسته تر است نسبت به انسان غیر متقی. همانگونه که انسان پزشک نسبت به افراد غیر پزشک شایسته تر است. بنابراین مهم ترین معیارها برای تشخیص شایستگی که باید در سازمان ها مورد توجه قرار گیرد، تقوا است
3-علم
یکی از معیارهای شایستگی علم و آگهی است؛ یعنی، کسی علم و آگاهی دارد نسبت به کسی که فاقد آن است، از شایستگی بیش تری برخوردار است؛ به دلیل وجود همین معیار است که خداوند حضرت آدم را به عنوان خلیفه ای خود انتخاب کرده و او را نسبت به فرشته ها برتری داده و مسجود آن ها گردانید.
چنانچه خداوند می فرماید « وَاِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ اِنِّی جَاعِلٌ فِی الاَرْضِ خَلِیفَهً قَالُواْ اَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ اِنِّی اَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛
وَعَلَّمَ آدَمَ الاَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَهِ فَقَالَ اَنبِئُونِی بِاَسْمَاء هَـوُلاء اِن کُنتُمْ صَادِقِینَ؛ قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا اِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا اِنَّکَ اَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ؛ قَالَ یَا آدَمُ اَنبِئْهُم بِاَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا اَنبَاَهُمْ بِاَسْمَآئِهِمْ قَالَ اَلَمْ اَقُل لَّکُمْ اِنِّی اَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ وَاَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ؛ وَاِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَهِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ اِلاَّ اِبْلِیسَ اَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ».34
.
یگانه دلیلی که بر اساس آن خداوند ادعاهای فرشتگان مبنی بر سفاک بودن آدم را تکذیب و غیر واقع بینانه، تلقی می کند، و شایستگی حضرت آدم نسبت به فرشتگان را اثبات می کند، علم حضرت آدم است.
از آیات این نتیجه گرفته می شود که اگر علم موجب برتری آدم بر فرشتگان می شود، قطعا باعث شایستگی افراد نسبت به همدیگر نیز خواهد شد.
.
به موجب همین معیار است که خداوند طالوت را در میان بنی اسرایل به عنوان حاکم انتخاب می کند:
« وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ اِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا؛ و پیامبرشان به آن ها گفت: «خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث و انتخاب کرده است. »35 وقتی مردم سوال و انتقاد می کند که طالوت امکانات ندارد پس چگونه به عنوان حاکم برگزیده شده است: « قَالُوَاْ اَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ اَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُوْتَ سَعَهً مِّنَ الْمَالِ؛گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایستهتریم، و او ثروت زیادى ندارد؟!»
.
انتقاد بنی اسرائیل بر انتخاب طالوت به عنوان حاکم و فرمانده به دلیلی انحصاری بودن نبوت در میان فرزندان لاوی و سلطنت در میان فرزندان یوسف بود. اما از انجایی که طالوت از هیج یکی از این دو خاندان منتسب نبود، حاکمیت و شایستگی او را به عنوان زمامدار، زیر سوال بردند. در جواب می گوید: خداوند به جاى این عناوین انتسابى و ثروت، دانش و تدبیر کشور دارى و نیروى جسمانى فوق العادهاى به طالوت بخشیده است36 که شما فاقد آن ها هستید؛ لذا او نسبت به شما شایشته تر است « قَالَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُوْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛ گفت: «خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و(قدرت) جسم، وسعت بخشیده است.»37
.
از نظر قوم بنی اسرائل معیار شایستگی تمکن مالی بود که طالوت فاقد آن به حساب می آمد، ولی از نظر قرآن کریم معیار شایستگی دانایی و توانایی است که طالوت واجد آن ها بود؛38 یعنی، قرآن کریم خطاب به آن ها می فرماید: این که مىبینید خداوند طالوت را برگزیده و زمامدار شما قرار داده به خاطر این است که از نظر هوش و فرزانگى و علم، پر مایه است و از نظر نیروى جسمانى، قوى و پر قدرت.
.
در واقع قرآن کریم به آن ها می گوید: اولا این گزینش خداوند حکیم است و ثانیا شما سخت در انتخاب معیار شایستگی رهبری در اشتباهید؛ زیرا معیارهای اساسى رهبرى، نسبت عالى و ثروت نیستتند چون هر دو امر اعتبارى و بیرون ذاتى است؛
بلکه معیارهای شایستگی رهبری علم و دانش و نیروى جسمانى هستند که طالوت واجد آن ها هستند. درحقیقت این دو امتیاز واقعى و درون ذاتى هستند که تاثیر عمیقى در مساله رهبرى دارند؛39
زیرا رهبر باید با علم و دانش خود، مصلحت جامعهاى را که در راس آن است تشخیص دهد و با قدرت خود آن را به موقع به اجرا در آورد، با علم و تدبیر خود نقشه صحیح براى پیکار با دشمن بکشد و با نیروى جسمانى آن را پیاده کند.
در باره این که عالم نسبت به غیر عالم شایستگی بیش تری دارد، آیاتی بسیاری وجود دارند که در این جا به برخی از آن ها اشاره می شود:« اَفَمَن یَهْدِی اِلَى الْحَقِّ اَحَقُّ اَن یُتَّبَعَ اَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ اِلاَّ اَن یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ؛
.
آیا کسى که به سوى حق رهبرى مىکند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا کسى که راه نمىنماید مگر آنکه [خود] هدایتشود، شما را چه شده ؟ چگونه داورى مىکنید؟»40 در آیه دیگر می فرماید « قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ؛ آیا کسانى که مىدانند و کسانى که نمىدانند یکسانند؟ »41
استفهامی که در این دو آیه شریف وجود دار، استفهام انکاری است؛ یعنی، هدایت کنندگان و عالمان را با هدایت شوندگان و جاهلان یکی ندانید؛ بلکه آنان نسبت به این ها به مراتب شایشت ترند.
.
بادقت در سلسله مراتبی سازمانی اسلامی که از خداوند شروع شده و به زیر مجموعه ولی فقیه خاتمه پیدا، می کند، می توان این مطلب را دریافت که هریک از آن ها به قلمروی مدیریتی خودش باید آگاهی داشته باشد؛ مثلا، قلمرو مدیریتی خداوند تمام عالم هستی است، او از تمام هستی آگاهی دارد.
چنانچه می فرماید: « وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا اِلاَّ هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ اِلاَّ یَعْلَمُهَا؛ و کلیدهاى غیب تنها نزد اوست جز او [کسى] آن را نمىداند و آنچه در خشکى و دریاست مىداند.»42
یا درآیه دیگر می فرماید: «یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْاَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا؛ آنچه در زمین فرو مىرود و آنچه از آن بر مىآید و آنچه از آسمان فرو مىشود و آنچه در آن بالا مىرود [همه را] مىداند.»43
همین علم جامع و کامل خداوند از قلمروی مدیریت شان باعث شده است که افراد خاصی ( پیامبران (ص) را که می توانند از پس کارها بدرستی بر بیآید، به عنوان مدیر، به انجام کارها مسولیت دهد « اللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ »)44 و هر چیز را در جایگاه اصلی خودش قرار دهد.
.
حضرت صادق (ع) می فرماید: و وضع کلّ شىء منه موضعه بعلمه؛ و با علم خویش هر چیزى را در جاى خود قرار داده است.
اگر ما در مسایل امامت، معتقدیم که ائمه اطهار (ع)، نسبت به افرادی دیگر شایسته تر است؛ یکی به خاطر وجود همین معیار؛ یعنی، علم و همچنین معیار عدالت است که بعدا مورد بررسی قرارمی گیرد. با توجه به این که آنان نزد هیچ کسی جز پیغمبر اکرم (ص)46 تعلم نکرده اند،47 در عین حال از همه افراد عصر خود عالم تر و همچنین از همه آنان، عادل تربوده اند.48
.
همین علم جامع و کامل خداوند از قلمروی مدیریت شان باعث شده است که افراد خاصی ( پیامبران (ص) را که می توانند از پس کارها بدرستی بر بیآید، به عنوان مدیر، به انجام کارها مسولیت دهد
« اللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ »)44
و هر چیز را در جایگاه اصلی خودش قرار دهد.
.
سوالی که در این جا مطرح می شود این است که موضوع این علم (معلوم) که یکی از معیار های شایستگی در اداره سازمان و جامعه به حساب می آید، چیست؟
آیا اگر کسی به چگونگی ملائکه علم پیدا کند یا به اوصاف صانع تبارک و تعالى علم پیدا کند شایستگی برای اداره سازمان و جامعه پیدا می کند؟
آیا اگر کسى همه علوم طبیعى را بداند و تمام قواى طبیعت را کشف کند، یا موسیقى را خوب بداند، شایستگى خلافت را پیدا مىکند؟
به طور مسلم جواب این پرسش ها منفی است؛ یعنی، با این علوم شایستگی برای اداره حاصل نمی شود. آنچه مسلم است این است که منظور از این علم، علم به احکام و قوانین اسلام و اجرای آن است.
.
از نظر امام خمینی (ره) چون حکومت اسلام، حکومت قانون است، برای زمام دار علم به قوانین لازم می باشد.50
به عبارت دیگر از نظر امام خمینی (ره) اولا باید عالم به احکام اسلام؛ یعنی، قانوندان باشد و ثانیا باید عدالت داشته و از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد. از نظر ایشان این امر علاوه بر دلایل شرعی دلایل عقلی نیز دارد؛ زیرا حکومت اسلامى حکومت قانون است، نه خودسرى و نه حکومت اشخاص بر مردم. اگر زمام دار مطالب قانونى را نداند، لایق حکومت نیست: چون اگر تقلید کند، قدرت حکومت شکسته مىشود. و اگر نکند، نمىتواند حاکم و مجرى قانون اسلام باشد.51
4- عدالت
یکی از معیارهای شایستگی عدالت است؛ یعنی، کسی که عادل است، نسبت به کسی که ظالم است، شایسته تر است.52 برهمین اساس است که وقتی خداوند حضرت ابراهیم را مورد آزمایش قرار داده و آن حضرت هم سرفراز از آن بیرون آمد، خداوند خطاب به او می فرماید من شما را امام قرار دادم « وَ اِذِ ابْتَلى اِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ، قالَ: اِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِماماً؛ »53 حضرت ابراهیم فرمود خدایا فرزندانم چه ؟ آیا آن ها را نیز به عنوان امام و پیشوا منصوب می فرمایی؟ « قالَ: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی؟ » خداوند در جواب فرمود: مدیرانی را که من منصوب می کنم باید عادل باشد. و فرزندان شما چون که عادل نیست؛ بلکه ظالم می باشد، نمی تواند این مقام را تصاحب کند، « قالَ: لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ »
.
یکی از معیارهای شایستگی، عدالت است؛ یعنی، مدیری که عادل تر است شایسته تر است. لازم به یاد آوری است که ذریه و فرزندان حضرت ابراهیم در نسل های بعدی، پس از آن که که شایسته شدن و این معیار از شایستگی را پیدا کردند خداوند مقام امامت را به آن ها داد.
در قرآن کریم آمده است: « وَوَهَبْنَا لَهُ اِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَهً وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِینَ؛ وَجَعَلْنَاهُمْ اَئِمَّهً یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا؛ و اسحاق و یعقوب را [به عنوان نعمتى] افزون به او بخشودیم و همه را از شایستگان قرار دادیم؛ و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مىکردند »54 از این بیان استفاده می شود که فرزندان حضرت ابراهیم (یعقوب و اسحاق ) پس از این که معیار لازم شایستگی همانند عدالت و علم را پیدا کردند، آنگاه خداوند این مقام را به آن ها دادند
.
ذریه و فرزندان حضرت ابراهیم قبل از دستیابی به معیار عدالت از این پست محروم بودند. این بیان قرانی پیام مهمی برای جوامع انسانی و بخصوص اسلامی می تواند داشته باشد و آن این که تا کسی شایستگی مقامی را پیدا نکند، بر اساس رابطه سالاری آن مقام را به او ندهید؛ زیرا چنین افرادی بجایی این که کارها را اصلاح کند، خراب تر می کند
.
در باره این معیاری از شایسته سالاری احادیثی بسیاری از رسول خدا روایت شده است که برخی از آن ها در اینجا ذکر می شود:
الف) قال رسول الله (ص): « ان الله احب الناس الی الله تعالی یوم القیامه و ادناهم منه مجلسا امام عادل و ابغض الناس الی الله تعالی و ابعدهم منه امام جائر؛ رسو خدا فرمود: دوست داشتنی ترین کس نزد خدای در قیامت و کسی که از همه به او نزد یک تر است، پیشوای دادگستر است و بد ترین و دور ترین کس، پیشوای ستمگر است.»55 ب) قال رسول الله (ص): « ما من احد افضل عند الله من امام ان قال صدق و ان حکم عدل؛ هیچ کس پیش خدا برتر نیست از زمامداری که چون می گوید، راست می گوید و چون حکم می کند، دادگری می کند.»56
.
ج) قال رسول الله (ص): «ایما وال ولی من امر امتی بعدی اقیم علی الصراط و نشرت الملائکه صحیفته فان کان عادلا نجاه الله بعدله و ان کان جائرا انتقض به الصراط انتفاضه تزایل بین مفاصله حتی یکون بین عضوین من اعضئه مسیره ماه عام ثم ینخرق به الصراط؛
هر زمامدار که پس از من امری از مسلمانان را به دست گیرد، در قیامت بر پل صراط او را نگاه می دارند و نامه عملش را می گشایند، اگر دادگر باشد، خداوند او را با دادگری اش نجات می دهد واگر ستمگر باشد، صراط زیر پایش می لرزد به گونه که بندهایش از هم می گسلد و میان اعضای بدنش صد سال فاصله می افتد و آنگاه از صراط به زیر میافتد.»57
د) «السلطان العادل المتواضع ظل الله و رمحه فی الارض یرفع له عمل سبعین صدیقا؛ سلطان دادگر و فروتن، سایه و سلاح خداوند است در زمین و برای او پاداش عمل هفتاد صدیق را می نویسد.»58
بنابر این، از این آیات و روایات استفاده می شود که عدالت برتری می آورد و کسانی که از این ویژگی برخوردارند نسبت به کسانی دیگر که فاقد آن می باشند، از شایستگی بیش تری برخوردارند
5-راستگویی
یکی از معیارهای شایستگی راستگویی است. این ویژگی در آیات بسیاری قرآن کریم آمده است. مثلا در مورد حضرت موسی (ع) آمده است که وقتی آن حضرت نزد فرعون آمد و او را دعوت به حق کرد، برای این که به عنوان یک مدیر اعتماد دیگران را به خود جلب کند، می فرماید: من « راستگو » هستم « حَقِیقٌ عَلى اَنْ لا اَقُولَ عَلَى اللَّهِ اِلَّا الْحَقَّ؛ شایسته است که بر خدا جز [سخن] حق نگویم »59 لذا شما به عنوان یکی از اعضای سازمان من باید سخنم را بپذیرید و دعوتم را اجابت کنید.
خداوند خطاب به پیغمبر اکرم می فرماید اگر تو به عنوان یک مدیر میانی سخنم را درست به زیر مجموعه هایت نرسانی و چیزی را بگویی که من آن را نگفتم؛ یعنی، « راستگو » نباشی من رگه های قلبت را می زنم و سرت را از تنت جدا می کنم: (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْاَقاوِیلِ لَاَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ فَمَا مِنکُم مِّنْ اَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ ؛ و اگر [او] پارهاى گفتهها بر ما بسته بود؛ دست راستش را سخت مىگرفتیم؛ سپس رگ قلبش را پاره مىکردیم؛ و هیچ یک از شما مانع از [عذاب] او نمىشدید.
حضرت علی(ع) پیغمبر اکرم (ص) را توصیف به صدق کرده می فرماید: قد قال الرّسول الصادق فهو امینک المامون؛«پیامبر راستگو». که امانتدار تو، و مورد وثوق تو میباشد، گفته است.61
یا حضرت علی (ع) به عنوان مدیر پس از پیغمبر (ص ) در باره خود، خطاب به افراد تحت مدیریت خود، می فرماید: و الذی بعثه بالحق و اصطفاه على الخلق، ما انطق الّا صادقا؛
امام على(ع ) سوگند به آنکه او را به حق برانگیخت و برآفریدگان برگزید، که جز به راستى سخن نمىگویم.62 از مجموع این آیات و روایات این حقیقت به دست می آید که شایسته است یک مدیر در گفتار و کردار خود صداقت داشته باشد تا هم آنانی که از نظر سلسله مراتب در مافوق او قرار دارند و هم افرادی که زیر نظر او فعالیت می کنند، به او اعتماد کنند. بدیهی است که اعتماد متقابل شرط اساسی موفقیت در هر کاری جمعی و اداری می باشد.
6-بصیرت
یکی از ابعاد شایستگی از نظر قرآن کریم «بصیرت» است. منظور از بصیرت نوری است که خداوند تبارک و تعالی در ذهن افراد مومن و متقی ایجاد می کند تا آنچه را که از طریق دانش مدیریت نمی توان دید، ببیند. بصیرت به این معنی است که به عنوان یک معیار مستقل و جدایی از علم ذکر شده است؛ زیرا بصیرت یک امر درونی و ذاتی و خدادادی است که قابل کسب و یادگیری نمی باشد؛ بلکه بیشتر از طریق تذکیه نفس و تقویت معنویات حاصل می شود. بر خلاف علم که می توان آن را از طریق آموزش و یادگیری بدست می آورد. به عبارت دیگر، منظور از بصیرت احساس ویژه ای (نور) است که شکوفایی آن انسان را به انجام کار از طریق دیگران قادر می سازد و او را دارای هنر مدیریت می نماید63
به عبارت دیگر، منظور از بصیرت احساس ویژه ای (نور) است که شکوفایی آن انسان را به انجام کار از طریق دیگران قادر می سازد و او را دارای هنر مدیریت می نماید63
از نظر قرآن کریم کسانی که واجد این بصیرت و نور باشد، نسبت به کسانی که فاقد آن است از شایستگی بیش تری برخوردار بوده و می تواند نقش تعیین کننده در تصحیح برخورد های اجتماعی اداره سازمان و جامعه داشته باشد.
چنانچه خداوند می فرماید: « اَ وَ مَنْ کانَ مَیتاً فَاَحْییناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنْها؛ آیا کسى که مرده[دل] بود و زندهاش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکی هاست و از آن بیرونآمدنى نیست.»64
از این آیه استفاده می شود که این نور بصیرت نقش نور چراغ را ایفا می کند، همانگونه که نور چراغ راه را از چاه مشخص می کند، نور بصیرت نیز به افراد بینش اجتماعی می دهد که با افراد گوناگون سازمان، گروه ها و جامعه و همچنین با مسایل و پیش آمد های مختلف سازمانی و اجتماعی چگونه برخورد کند
این نور به رهبران و مدیران راه صحیح را ارائه می نماید؛ لذا بسیاری از انبیاء برای تاثیر گذاری بیش تر بر افراد جامعه، در روز عرفه خواهان این نور بصیرت از خداوند شدند، چنانچه از حضرت علی (ع) نقل شده که رسول اکرم فرمود: « اکثر دعائی و دعاء الانبیاء قبلی … الهم اجعل فی سمعی نورا، و فی بصری نورا، و فی قلبی نورا؛ بیشتر دعای من و دعای پیامبران پیش از من این دعا بود. …خدوندادرقوه ایشنواییمننورقراردهودرقوه ایبیناییامنورعنایتکن و دلم را نورانی کن ».65یا امام سجاد(ع) می فرماید: « وهب لی نوراَ امشی به فی الظلمات؛ خدیا نوری به من عنایت کن که در پرتوآن در جامعه حرکت کنم و با آن در تاریکی ها راه یابم.»66
اکنون سوالی که ممکن است مطرح شود این است که خاستگاه این نور کجا است؟ و چگونه این نور پدید می آید تا افراد از طریق آن، آنچه نادیدنی است آن بینند؟
جواب این است که خداوند با فراهم شدن سه شرط این نور را به بندگاه خود عنایت می کند:
الف -شرح صدر(گسترش ظرفیت فکری و روحی)67
اگر بنده ی دارای شرح صدر شده باشد، خداوند این نور بصیرت را به او می دهد.« اَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْاِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ ؛ آیا کسی که سینه اش آماده برای پذیرش اسلام کرده و در نتیجه همواره با نوری الهی قدم بر می دارد با کسی که این آمادگی را ندارد ( و دلش با قساوت گرفته است. )قابل مقایسه است ؟»68 بر همین اساس، حضرت موسی برای رسیدن به این نور بصیرت از خداوند طلب شرح صدر می کند: « قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی؛ گفت پبروردگار سینه ام بگشای »69 یا خداوند خطاب به پیامبر اکرم می فرماید: « اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ؛ آیا من به تو این شرح صدر را ندادم؟»70
ب-تقوا و ایمان
راه دیگری برای رسیدن به نور بصیرت تقوا و ایمان هستند؛ یعنی، اگر کسی ایمان به خدا، قیامت و پیامبران الهی، کتب آسمانی و فرشتگاه داشته و تقوای الهی را پیشه کند؛ یعنی، واجبات الهی را انجام داده و از محرمات او چشم پوشی کند، خداوند این نور بصیرت و قدرت تشخیص را به او عنایت می کند،
« یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یوْتِکُمْ کِفْلَینِ مِن رَّحْمَتِهِ وَیجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا از رحمتخویش شما را دو بهره عطا کند و براى شما نورى قرار دهد که به [برکت] آن راه سپرید. »71
به این معنا است آیه که می فرماید: « یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اَن تَتَّقُواْ اللّهَ یجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر از خدا پروا دارید براى شما [نیروى] تشخیص [حق از باطل] قرار مىدهد »72
7-بینش سیاسی
یکی از معیار های شیاسته سالاری و شایستگی از نظر اسلام داشتن «بینش سیاسی»است؛ یعنی کسی که واجد بینش سیاسی می باشد شایستگی بیش تری برای مدیریت سازمان و جامعه دارد تا افرادی که فاقد آن می باشند. منظور از بینش سیاسی با توجه به معنای ریشه سیاست؛ یعنی, تدبیر امور جامعه73 قیام به اصلاح امور آن ها74 و دور اندیشی،75 این است که با شناخت دقیق مصالح افراد، سازمان ها و جامعه، به اصلاح آن ها قیام نموده تا بتواند از این طریق در شرایط و موقعیت های مختلف امور آن ها را به طور مناسب تر و شایسته تر تدبیر و مدیریت کند«سیاست از لوازم اجتناب ناپذیر مدیریت است و تنها کسی می تواند به طور شایسته از عهده اداره ی گروه، سازمان و حکومت برآید که بینش سیاسی داشته باشد.
بینش سیاسی متفاوت از معیارهای های دیگری مانند «علم» و « بصیرت»می باشد؛ زیرامنظور از علم همانگونه که گفته شد، قوانین و مقررات موجود می باشد یا منظور از بصیرت همانطوری که گفته شد، نوری است که خداوند بوسیله کسب معنویت در اذهان افراد قرار می دهد. اما منظور از بینش سیاسی آن چیزهای نیست که در لایه های کتاب ها یا قوانین و مقررات دیده می شود یا از جانب خداوند در اذهان افراد الهام می شود؛ بلکه منظور از آن درک و فهم نکته های بسیار حیاتی و پیچیده است که از طریق نگاه جامع و نظام مندو تجزیه و تحلیل مجموعه پدیده های سیاسی و اجتماعی با توجه به حوادث گذشته، حال و آینده به دست می آید. این که در روایات آمده است: « العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس »77 اشاره به همین بینش سیاسی دارد.
حضرت علی(ع) در این باره می فرماید: 1-من حسنت سیاسته دامت ریاسته؛ کسی که بینش سیاسی خوبی داشته باشد، ریاستش تداوم می یابد.78 2- آفه الزعماء ضعف السیاسه؛ آفتی که زعما و متصدیان رهبری را تهدید می کند ضعف بینش سیاسی است.79 بنابراین، از این مباحث این واقعیت به دست می آید که یکی از معیارها داشتن « بینش سیاسی » است و کسانی که واجد آن باشد، از شایستگی بیش تری بر خوردار هستند.
8-اخلاق نیکو
یکی از معیار های شایستگی از نظر اسلام «حسن الخلق» است. برای حسن خلق دو معنا ذکر شده است: • ملکه ثابت در نفس که صدور کار های که از نظر عقلا و شرع نیکو هستند را تسهیل می کند80
• خوش برخورد بودن81
منظور از حسن خلق به عنوان یکی از معیار های شایستگی، معنای دوم آن است نه معنای اول. با توجه به معنای دوم است که امام صادق(ع) در پاسخ شخصی که از او خواسته بود تا حسن خلق را برای او تعریف کند، می فرماید:
تُلینٌ جانبک، و تطیب کلامک و تلقی اخاک ببشر حسن؛ با مردم با فروتنی برخورد کنی، سخنت عطر آگین باشد، و بابرادر دینی خود با چهره باز و بشاش ملاقات نمایی
پیمغبر اکرم 0ص) در مورد کسی که چهار بار از آن حضرت تقاضای تعریف دین را کرده بود، بار اول، بار دوم و بار سوم می فرماید: دین؛ یعنی، حسن الخلق و بار چهارم می فرماید: دین؛ یعنی، این که در برخورد عصبانی نشوی.83 این ذکر خاص پس از عام در سخن پیغمبر اکرم به این معنی است که دین؛ یعنی، همان برخورد نیکو با دیگران به طوری که اگر کسی بر خورد شایسته با دیگران نداشته باشد، اصل وجود دین او مورد تردید قرار می گیرد.
یکی از معیارهای شایستگی حسن خلق است؛ یعنی، افرادی که دارای حسن خلق بوده و خوش برخورد هستند نسبت به افرادی دیگری که فاقد آن ویژگی هستند، شایستگی بیشتری دارند که مسولیت و مدیریت سازمان و جامعه را بعهده گیرند؛ زیرا مدیران با برخورد شایسته و بایسته خود بهتر می توانند مدیریت کنند ؛ یعنی، دیگران را به کار گیرند. انبیاء و اولیاء (ع) در طی رسالت که داشتند خوش برخوردترین افراد با همه افراد جامعه بوده و بخصوص پیامبر (ص) با برخورد شایسته شان توانست « آن مردم نیمه وحشی و تند خو و بد اخلاق و پراکنده را به خود جذب کند و از آن ها امتی متحد و نیرومند و نمونه بسازد. »84
و این سیره پیامبر اکرم (ص) می تواند الگوی خوبی «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه»85 برای شیوه برخورد مدیران با مراجعه کنندگان باشد که با آنان برخورد شایسته و مناسب کنند. لازم به یاد آوری است که امروزه « خوش بر خوردی » یکی از عوامل موفقیت سازمان بخصوص سازمان های تجاری و بازارگانی شمرده شده که از طریق جذب افراد خوش اخلاق وخوش بر خورد برای فروش وبازاریابی سودهای کلانی را عاید سازمان می کنند. از نظر قرآن کریم عمده ترین عامل جاذبه پیامبر برخوردهای خوب و شایسته او بود. چنانچه می فرماید:« فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ؛ پس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعا از پیرامون تو پراکنده مىشدند.»86
از عبارت « فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ » استفاده می شود که « نرم خویی و خوش برخوردی » یک ویژگی است که قابل تعلیم و تعلم و دادن گرفتن از ناحیه مدیر مافوق (خداوند) می باشد. خداوند این مرحمت و لطف را نسبت به پیغمبراکرم (ص) داشته؛ و او نیز با اختیار خود این گونه مهربان و خوش برخورد شده است؛ لذا خدا وند در ادامه آیه شیوه برخورد با افراد تحت مدیریت را به پیغمبر اکرم می آموزد: « فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الاَمْرِ؛ پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن.»87 ؛ یعنی، ای پیغمبر اگر در کارهای سیاسی و اجتماعی از آن ها کوتاهی دیدی و با تو همکاری صادقانه نداشتند، بازهم شما حق ندارید که با آن ها بر خورد تندی دشته باشی. گذشته ها را نادیده بگیر و نسبت به آینده تلاش کن از طریق شور و مشاوره به آن ها شخصیت داده و رفتار آن هار اصلاح کنی
یکی از معیارهای شایستگی افراد که باید در امر گزینش سازمان به طور جدی مورد توجه مدیران و دولت مردان قرار گیرد، حسن خلق؛ یعنی، خوش برخوردی است. این ویژگی همانگونه که در اولیاء و انبیاء به صورت بسیار بر جسته وجود داشته و چه بسا با اخلاق نیکو و برخوردهای شایسته شان، افرادی بسیاری را جذب اسلام کردند، در مدیران جامعه اسلامی نیز باید مورد عنایت قرار گیرند. با مطالعه سیره آن بزرگواران، نمونه های بسیاری را می توان در تاریخ اسلام یافت که هدایت افراد انسانی از طریق اخلاق نیکو رخ داده است که از ذکر آن ها در این جا صرف نظر می شود.
رفق و مدارا
9-رفق و مدارا
یکی از معیار های شایستگی « رفق و مدارا » است. منظور از رفق و مدارا«نرمش در برخورد با دیگران» می باشد.88 البته لازم به یاد آوری است که رفق و مدارا تنها یک موضوع اخلاقی به معنای ملایمت در بر خورد با دیگران نمی باشد؛ بلکه به یک هدف بزرگتری؛ یعنی، رهنمود سیاسی و حکومتی نیز اشاره دارد.
آیات و روایاتی بسیاری در باره رفق و مدارا به عنوان یک موضوع حکومتی و مدیریتی وجود دارند که در این جا به برخی از آن ها اشاره می شود:
قال علی (ع): نعم السیاسه الرفیق؛ سیاست مبتنی بر رفق خوب سیاستی است.89
قال الصادق (ع): من کان رفیقا فی امره نال مایرید من الناس؛ کسی که سیاست رفق و مدارا را در کارهایش به کارگیرد، هرچه از مردم بخواهد به آن نایل می آید
در قرآن کریم نیز همانگونه که ذکر شد، با توجه به همین معنای رفق و مدارا، خطاب به پیغمبر اکرم می فرماید: فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الاَمْرِ؛ پس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پیرامون تو پراکنده مىشدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن.91
که رفق و مدارا در مجموعه سلسله مراتب که در اسلام وجود دارند مشاهده می شود. همانگونه که گفته شد، این سلسله مراتب در اسلام از خداوند بزرگ شروع شده و با انبیاء و اولیاء و ولی فقیه ادامه پیدا کرده و با مجموعه تحت مدیریت فقیه خاتمه پیدا می کند.92 از خداوند که در راس سلسله مراتب قرار دارد، در دعای جوشن کبیر، به عنوان «رفیق» یاد شده است؛
یعنی، کسی که بسیار اهل رفق و مدارا است: اللهم انی اسئلک باسمک یا شفیق یا رفیق.93 انبیاء از نظر سلسله مراتب اسلامی پس از خداوند قرار داشته و اهل رفق و مدا را هستند. چنانچه پیغمبر اکرم می فرماید: انا اٌمرنا معاشرالانبیاء بمدارات الناس کما امرنا باداء الفرائض؛ ما گروه انبیاء از جانب خداوند ماموریت داریم که با مردم مدارا کنیم همان گونه که ماموریم واجبات الهی راانجام دهیم.94
می توان گفت که رفق و مدارا یکی از معیارهای شایسته سالاری می باشد؛ یعنی، افرادی که این ویژگی را داراست، نسبت به کسانی که فاقد آن هستند؛ یعنی، با دیگران با سختی، خشونت و تندی برخورد می کنند، شایستگی بیش تری برای تصدی امور سازمان و جامعه را دارند.
10-قاطعیت
یکی از معیارهای شایستگی و شایسته سالاری، قاطعیت است. منظور از قاطعیت این است که کسی در اداره سازمان و افراد تحت مدیریت خود و همچنین در تصمیم گیری قاطع بوده و هیچ گونه ضعف و تردیدی از خود نشان ندهد. به عبارت دیگر، منظور از قاطعیت در این جا این است که وقتی تمامی جوانب قضایا مورد بررسی قرار گرفتند، آنچه را که تصمیم گرفت «و صلاح تشخیص داد باید قاطعانه انجام دهد»،95
ازنظر اسلام کسی که این ویژگی را داشته باشد نسبت به کسانی که فاقد آن است، برای تصدی امور شایستگی بیشتری دارد. براساس همین ویژگی و معیار، حضرت علی (ع) در نامه خود به مالک اشتر توصیه می کند که برای قضاوت افرادی را برگزینند که قاطع باشند: «و اصرمهم عنداتضاح الحکم؛ و قاطع ترین آن ها را هنگامی که حکم معلوم شد انتخاب کن»96. آیه شریفه می فرماید: اذا عزمت فتوکل علی الله. بر اساس این توصیه ی امام و آیه شریفه کسی در حکومت اسلامی شایستگی قضاوت و اداره جامعه را دارد که قاطع باشد؛
یعنی، وقتی برای او معلوم شد، چگونه حکم کند یا چگونه امور جامعه را اداره کند، جوسازی ها او را دچار وسوسه و ضعف در تصمیم گیری نکند، بلکه بدون هیچ ملاحظه و با قاطعیت کامل در امر قضاوت رای خود را صادر نموده یا تصمیمات خود را به اجرا بگزارد
لازم به یاد آوری است که این قاطعیت هیچ گونه منافاتی با رفق و مدارا که قبلا مورد برسی قرار گرفت، ندارد؛ زیرا در اسلام همانگونه که ذکر شد، هم قاطعیت شرط مدیریت است و هم رفق و مدارا. به بیان دیگر، « مدیر شایسته کسی است که هم نرمش داشته باشد و هم برش داشته باشد. هم « اشداء علی الکفار»باشد و هم « رحماء بینهم » باشد. هم در برخورد، نرم، ملایم و پر حوصله باشد و هم در تصمیمگیری، قاطع و بٌرّا باشد.
11-انتقاد پذیری
یکی از معیارهای شایستگی « انتقاد پذیری » است. منظور از انتقاد پذیری این است که « مدیر باید به همکاران و افراد تحت مدیریت خود اجازه انتقاد بدهد و انتقاداتی که به شیوه مدیریت و اقدامات او می شود، بادقت و انصاف و حوصیله مندی ملاحظه و مطالعه کند و اگر دید که انتقاد وارد است به اشتباه خود اعتراف و حرکت خود را تصحیح کند. »97
حضرت علی (ع) با توجه به این که ما او را معصوم و بری از هرگونه خطا و اشتباه می دانیم؛ به افراد تحت مدیریت خود توصیه می کند که اگر انتقاداتی بر کارهای او وارد است بدون کوچک ترین دغدغه می توانند آن را بیان کنند و مطمئن باشند که من از کسی، به خاطر انتقاداتی که از عملکرد من دارد نمی رنجم.
چنانچه می فرماید: فَلَا تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَهُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ اَهْلِ الْبَادِرَهِ وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَهِ وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لَا الْتِمَاسَ اِعْظَامٍ لِنَفْسِی فَاِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ اَنْ یقَالَ لَهُ اَوِ الْعَدْلَ اَنْ یعْرَضَ عَلَیهِ کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا اَثْقَلَ عَلَیهِ فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَهٍ بِحَقٍّ اَوْ مَشُورَهٍ بِعَدْلٍ فَاِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ اَنْ اُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی اِلَّا اَنْ یکْفِی اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ اَمْلَکُ بِهِ مِنِّی؛
با من به گونه که با جباران و گردنکشان سخن می گویند سخن نگویید و انتقاداتی راکه از افراد عصبانی پنهان می کنند از من پنهان نسازید، و با من با تملق و چاپلوسی رفتار نکنید و نپندارید که اگر انتقاد درستی به من داشته باشید پذیریفتن آن بر من دشوار است، و گمان مبرید که من از شما درخواست بزرگ نمودن خود را دارم؛ زیرا کسی که شنیدن سخن حق و عدل بر او دشوار و سنگین می آید عمل کردن به حق وعدل بر او دشوارتر است. پس، از گفتار حق و مشورت به عدل خو داری نکنید. زیرا من نزد خود برتر نیستم از آنکه خطا کنم، و از خطا در کارخویش ایمن نیستم مگر که خداوند کفایت کند مرا از آنچه او مالک تر است به آن ازمن.98
امام (ع) با وصف این که معصوم است، از مردم می خواهد که اگر در حکومت او کاری را ناحق تشخیص دادند بی پروا انتقاد کنند و سخصیت سیاسی و معنوی او مانع از انتقاد آن ها نباشد، و بدین ترتیب، می خواهد اندیشه نقد و ژرف نگری در اعمال مسوولان نظام اسلامی را به عنوان یک معیار مهم شایستگی در مردم مسلمان بیدار کرده و عملا انتقادپذیری را در مدیریت های اسلامی رایج گرداند.
12-تغافل
یکی از معیارهای شایسته سالاری و شایستگی «تغافل» است. تغافل از ریشه«غفلت » است. غفلت ضد آگاهی و به معنای غافل بودن و ناآگاه بودن است. از نظر روایات اسلامی غفلت در مسایل فردی و اجتماعی از رذایل اخلاقی می باشد. غفلت و ناآگاهی زیانبارترین دشمن انسان است. هیچ دشمنی به اندازه غفلت و بی خبری صدمه نمی زند. بسیاری از عقب ماندگی کشورها و یا جنگ های داخلی در آن ها ریشه در همین اصل دارد. حضرت علی (ع) در این باره می فرماید: «الغفله اضرالاعداء؛ غفلت زیانبارترین دشمنان است.»99 به این ترتیب باید از غفلت و ناآگاهی در رابطه با مسایل مختلف فردی و اجتماعی و بخصوص در رابطه به مدیریت به عنوان یکی از مهمترین مسایل اجتماعی اجتناب ورزید.
برخلاف غفلت « تغافل »؛ یعنی، تظاهر به غفلت و خود را نا آگاه نشان دادن100 در برخوردهای اجتماعی نه تنها عیب نیست؛ بلکه یک هنر نیز هست، به ویژه در مدیریت یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر به حساب می آید. حضرت علی (ع) در این باره می فرماید: « اشرف اخلاق الکریم تغافله عما یعلم؛ شریف ترین صفات شخص بزرگوار تظاهر او به غفلت از چیزی استکه می داند.»101 حضرت در مورد دیگر می فرماید: « من اشرف افعال الکریم غفلته عما یعلم؛ یکی از شریف ترین کارهای شخص بزرگوار غفلت نمودن اوست از چیزی که می داند.»102
اصولا تغافل نه تنها یکی از معیارهای شایستگی و همچنین یکی از ویژگی های انسان بزرگوار است؛ بلکه از آنجا که طبیعت زندگی در این جهان آمیخته با درد و رنج است، تغافل یکی از ضروریات زندگی این دنیا به حساب می آید. اساسا اگر داروی تغافل در زندگی مورد استفاده قرار نگیرد، زندگی گوارا نیست؛ لذا حضرت علی (ع) می فرماید: «من لم یتغافل عن کثیر من الامور تنغصت عیشته؛ کسی که در بسیاری از کارها تغافل نکند زندگی بر او ناگوار می گردد. »103
سوال که در اینجا مطرح می شود این است که تغافل چگونه یکی از معیارهای شایستگی در سازمان و مدیریت به حساب میآید؟ جواب این است که به دو دلیل تغافل از معیاری های شایستگی به حساب می آید؛ یعنی، مدیر با تغافل می تواند دو کار مهمی انجم دهد:
• جرات برخورد با مشکلات
در این جهان هیچ کاری، به ویژه کارهای سازمانی و اجتماعی، بدون مشکلات نمی باشد. مدیر با استفاده از اصل تغافل می تواند این مشکلات را نا چیز شمرده و به خود جرات و جسارت برخورد با مشکلات و ادامه کار در سختی ها را بدهد؛ لذا حضرت علی (ع) در این باره می فرماید: « ان العاقل نصفه احتمال و نصفه تغافل؛ شخص غاقل نیمی از او صبر و تحمل و نیم دیگر او تغافل است. »104بر اساس فرمایش امام موفقیت انسان درگیرو دو چیز است یکی صبر و مقاومت در برابر مشکلات و سختی ها ودیگری، تغافل می باشد.
• سالم سازی فضای برخوردها
از یک طرف در هر سازمان رسمی یک سازمان غیر رسمی شکل می گیرد و این امر می موجب شود که میان اعضای سازمان چند دستگی ایجاد شود و هر چند نفر بر محوری یک نفر که از ویژگی های ممتازی – چه مثبت یا منفی –برخورداراست،دورمی زنند. ازطرفدیگر،میان اعضای سازمان بر اساس منافع یا فرصت ها و تهدیدهای که در سازمان مشاهده می کنند، تعارض بوجود می آید. مدیری که مسولیت سازمان را بعهده دارد اگر به صورت اشکار از هریکی از این گروه های موجود در سازمان حمایت کند، در واقع به آتش اختلاف و درگیری های بی مورد و کم اهمیت و وقت کش و اعصاب خورد کن سازمان دامن زده است؛
لذا او می تواند با استفاده از اصل تغافل جلوی این تعارضات و اختلفات را گرفته و از این طریق فضای سازمان را تبدیل به یک فضای آرام و خالی از تنش نموده و در نهایت می تواند فرصت بیش تری پیدا می کند تا به کارهای اساسی خود بپردازد. بر این اساس است که حضرت صاد ق (ع) می فرماید: « صلاح حال التعایش و التعاشر ملا مکیال ثلثاه فطنه و ثلثه تغافل؛ فضای معیشت و معاشرت در صورتی سالم و صالح می شود که مانند پیمانه ای با دو سوم زیرکی و یک سوم تغافل پرگردد. »
یک مدیر با هراندازه توانایی و شایستگی که داشته باشد، نه می تواند با همه نقاط ضعف همکاران خود برخورد کند و نه می تواند همه ضعف های آنان را نادیده بگیرد؛ زیرا اگر بخواهد با همه ضعف های ریز و درشت افراد تحت مدیریت خود برخورد کند، بی همکار می ماند و اگر همه خلاف ها و ضعف های آن ها را نادیده بگیرد مدیریت ممکن نیست. بنابر این، مقتضای عقل و تدبیر این است که مدیر زیرکی و تغافل را به گونه با هم بیامیزد که غلبه با زیرکی باشد و، در عین حال، از تغافل هم غافل نماند.106
13-ایجاد امید واری
یکی از معیارهای شایستگی « ایجاد امید واری » است. منظور از ایجاد امید واری این است که فرد هم خود امیدوار باشد و هم دیگران را به تحقق اهداف امید وار کند. کسانی که از این ویژگی برخوردار باشد نسبت به کسانی دیگری که فاقد آن است، شایسته ترند؛ زیرا امید و آرزو موتور و محرک چرخ های زندگی انسان در ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. آرزو یکی از بزرگترین نعمت های الهی است که اگر این نعمت از انسان گرفته شود جنب و جوش و تلاش از او سلب می شود و رخوت و سستی او را احاطه می کند و سرانجام چرخ زندگی از حرکت باز می ایستد.107
پیغمبر اکرم (ص) در این باره می فرماید: «الامل رحمت لامتی و لولا الامل ما رضعت والده ولدها و لا غرس غارس شجرا؛ آرزو برای امت من رحمت است. اگر آرزو نبود هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ کس درختی نمی کاشت. »108 امید نقش اول را در کار و تلاش انسان در زندگی ایفا می کند به طوری که اگر او این عنصر را در زندگی اش از دست بدهد، هیچگاه زیر بار کار نرفته و تلاش نخواهد کرد
روزی حضرت عیسی (ع) پیر مردی را که با بیل سخت مشغول زیر و رو کردن خاک بود، تماشا می کرد. حضرت عیسی این تلاش را مرتبط با آرزوی پیرمردی در آستانه مرگ دانست. حضرت برای این که نظریه خود را به بوته آزمایش بگزارد، از خداوند خواست که آرزو را از او بگیرد. بلافاصله پس از این دعا ملاحظه کرد که پیر مرد بیل را بر زمین نهاد و دراز کشید . مدتی گذشت و پیر مرد هنوزمشغول استراحت بود. دوباره حضرت دعا کرد که خدایا آرزو را به او باز گردان. باز بلافاصیله پس از این دعا دید که پیر مرد از جا برخاست و مشغول کار شد. حضرت عیسی برای این که پاسخ این آزمایش جالب را از زبان خود پیرمرد بشنود، جلو آمد و از او پرسید:
دلیل این که ساعتی قبل بیل را بر زمین نهادی و دراز کشیدی وپس از گذشتی زمان دوباره مشغول کار شدی چیست؟ پیرمرد گفت: در حالی که مشغول کار بودم این فکر برایم پدید آمد که تاکی کار می کنی در حالی که پیرمردی هستی در آستانه مرگ؟ این بود که یاس بر من مستولی شد و لذا بیل را انداختم و دراز کشیدم. پس از مدتی فکر دیگری در ذهنم خطور کرد، دیدم دارم با خود می گویم به خدا تا زنده هستی برای تامین زندگی چاره جز کار کردن نداری؛ لذا بود که دوباره سراغ بیلم رفتم و مشغول کار شدم.109
بنا براین یک مدیر شایسته مدیری است که هم خود به تحقق هدف امیدوار باشد و هم بتواند افراد تحت مدیریت خود را در نیل به مقصود امیدوار سازد. لازم به ذکر است که هرچه عنصر امید بهتر و قویتر در مدیریت به کار گرفته شود در صد احتمال تحقق هدف بالاتر می رود. بر همین اساس است که خداوند بزرگ به عنوان شایسته ترین و بالاترین مقام مدیریتی در عالم هستی به افراد تحت مدیریت خود دستور می دهد که هیچ گاه از رحمت و عنایت او مایوس نشوند: « قُلْ یا عِبَادِی الَّذِینَ اَسْرَفُوا عَلَى اَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا؛ بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیادهروى روا داشتهاید از رحمتخدا نومید مشوید .در حقیقتخدا همه گناهان را مىآمرزد ».110
در سلسله مراتب مدیریت اسلامی پس از خداوند، انبیاء الهی قرار دارند که آن ها نیز هیچگاه یاس، ناامیدی و سستی را در هیچ صحنه از خود نشان ندادند چنانچه در قرآن کریم آمده است: وَکَاَین مِّن نَّبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا اَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَکَانُواْ وَاللّهُ یحِبُّ الصَّابِرِینَ؛ و چه بسیار پیامبرانى که همراه او تودههاى انبوه کارزار کردند و در برابر آنچه در راه خدا بدیشان رسید سستى نورزیدند و ناتوان نشدند و تسلیم [دشمن] نگردیدند و خداوند شکیبایان را دوست دارد.111 بر اساس آیات و روایات یکی از معیارهای شایستگی این است که هم مدیران خود شان امیدوار باشند و هم بذر امید را در ذهن دیگران کاشته و آن را آب یاری نموده و رشد و توسعه دهند.
14-صبر و استقامت
یکی از معیارهای شایسته سالاری و شایستگی « صبر و استقامت در راه هدف»است؛ یعنی، کسی که در راه رسیدن به اهداف مقاوم تر است، نسبت به افرادی که فاقد این ویژگی می باشند، از شایستگی بیش تری برخوردار است. بر همین اساس است که حضرت علی (ع) و حضرت عیسی (ع) صبر را یکی از بزرگترین عامل برای رسیدن به خواسته ها و اهداف می دانند. چنانچه حضرت علی (ع) می فرماید: «الصبر فی الامور بمنزله الراس من الجسد فاذا فارق الراس الجسد فسد الجسد، و اذا فارق الصبر الامور، فسدت الامور؛ نقش صبر در کارها همچون نقش سر در بدن است. همان طور که با جدا شدن سر از بدن، بدن فاسد می شود وقتی صبر را از کارها جدا کنیم کارها تباه می شوند. »112
حضرت عیسی ( ع ) می فرماید: « انکم لاتدرکون ما تحبون الا بصبرکم علی ما تکرهون؛ تحقیقا شما نمی توانید به آنچه دوست دارید برسید مگر در صورتی که بر آنچه دوست ندارید صبر و مقاومت کنید. »113 همانگونه که ملاحظه می شود بر اساس این دو حدیث صبر و استقامت یکی از بزرگترین عامل است که به وسیله آن می توان کارها زا به سرانجام رسانده و به اهداف فردی، سازمانی و اجتماعی دست یافت و کسانی که از این ویژگی بر خوردار باشد، شایستگی بیش تری دارند.
براساس همین معیار است که می توان گفت پیغمبر اکرم (ص) پس از خداوند بزرگ شایسته ترین مدیر در تاریخ بشر تلقی می شود؛ زیرا او مقاوم ترین مدیر در طول تاریخ جامعه انسانی است. چنانچه آن حضرت در پاسخ عموی شان ابوطالب که خواسته مردم قریش را – مبنی بر این که محمد (ص ) باید از تبلیغ دین جدید دست بردارد – به او ابلاغ کرده بود، فرمود: « والله یا عماء لو وضعوا الشمس فی یمینی والقمر فی شمالی علی ان اترک هذا الامر حتی یظهره الله او اهلک فیه ماترکته؛
عمو جان به خدا سوگند، هر گاه افتاب را در دست راست من، و ماه را در دست چپ من قرار دهند (یعنی سلطنت تمام عالم را در اختیار من گذارد) که از تبلیغ آئین و تعقیب هدف خود دست بردارم، هرگز برنمی دارم و هدف خود را تعقیب می کنم تا بر مشکلات پیروزآیم، و به مقصد نهائی برسم؛ و یا در طریق هدف جان بسپارم. »
114 به یقین می توان گفت که اگر مقاومت و هدفمندی پیغمبر اکرم و پشت گرمی حضرت خدیجه (س) و همکاری صادقانه و فداکارانه حضرت علی (ع) در اوایل ظهور اسلام نبود، اسلام پا نمی گرفت و به فتح های بزرگ دست نمی یافت؛
مثلا، اگر حضرت خدیجه همسر بزرگ رسول خدا همان نقشی را با پیغمبر اکرم بازی می کرد که « عایشه » همسر دیگری پیغمبر اکرم با حضرت علی (ع) بازی کرد، باز هم رسول خدا در اجرای برنامه ها و دستیابی به اهدافش موفق نمی شد. آیا اگر همان رفتاری را که « ابوجهل » عموی پیغمبر در قبال آن حضرت انجام داد، حضرت علی (ع) پسر عموی آن حضرت انجام می داد، باز هم پیغمبر در کارها و برنامه هایش موفق نمی شد
نگارنده به این باور است که این امر امکان نداشت و در آن صورت پیغمبر اکرم به توفیقات چمگیری دست پیدا نمی کرد؛ زیرا زن در موفقیت های مرد و بخصوص در پیروزی های سیاسی و اجتماعی او نقش حیاتی دارد. این گفته در میان صاحب نظران معروف است که که در طول تاریخ زندگی بشر، پشت سر هر مرد موفق یک زن برجسته وجود داشته است.
در هر حال این گروه کوجک اولیه و در عین حال صبور و مقاوم که شامل رسول خدا، حضرت خدیجه و حضرت علی (ع) می شد، در استحکام ریشه های اسلام و توسعه و گسترش آن و همچنین در شکل گیری و انسجام گروه ها و هسته های اولیه اسلامی نقش بسیار برجسته و مهمی داشته اند. البته هم تجربه و هم تحقیقات نشان می دهد که ایجاد این زیر ساخت ها برای موفقیت در کارهای بزرگ ضروری به نظرمی رسد.
حضرت آیت الله مکارم در این باره می فرماید: براى انجام کارهاى مهم اجتماعى مخصوصا ایجاد یک انقلاب وسیع و گسترده در تمام شوون زندگى قبل از هر چیزى یک نیروى صبور و مصمم انسانى لازم است که با اعتقاد راسخ، و آگاهى کامل، و تعلیمات لازم فکرى و فرهنگى، و پرورشهاى اخلاقى، براى این کار ساخته شده باشد.
و این دقیقا کارى بود که پیغمبر اسلام (ص)، در مکه در سال هاى نخستین بعثت، بلکه در تمام دوران عمرش انجام داد، و به همین دلیل و به خاطر وجود همین زیر بناى محکم، نهال اسلام به سرعت نمو کرد، و جوانه زد، و شاخ و برگ آورد. »115
در تاریخ های انبیایی گذشته نیز شکل گیری گروه های صبور، مصمم و منسجم در پیروزی آن ها بسیار مهم تلقی شده است. مثلا طالوت وقتی که اداره مملکت و فرماندهی سپاه را به عهده گرفت، قوم بنی اسرائل را به مبارزه با دشمنی که همه چیز آن ها را به خطر انداخته بودند دعوت کرد. حضرت طالوت به آن ها برای شرکت در جنگ سه شرط (یا آزمون) را تعیین کرد: اول این که تنها کسانى با من حرکت کنند که تمام فکرشان در جهاد باشند؛ یعنی، صبور و مقاوم باشند و آنهایی که بنائى نیمهکاره یا معاملهاى نیمه تمام و امثال آن دارند یا احساس ضعف می کنند در این پیکار شرکت نکنند.
قوم بنی اسرائل این سخن طالوت را نادیده گرفته و جمعیتى به ظاهر زیاد و نیرومند جمع شدند و به جانب دشمن حرکت کردند. دوم این که از آبی که در مسیر شما قرار دارد ننوشید؛ یعنی، به زودی در مسیر خود به رود خانه می رسید خداوند بوسیله آن شما را آزمایش مىکند کسانى که از آن بنوشند و سیراب شوند از من نیستند و آنهایی که جز مقدار کمى ننوشند از من هستند! همین که چشم آن ِها به نهر آب افتاد خوشحال شدند و به سرعت خود را به آن رسانیدند و سیراب گشتند. تنها عده معدودى بر سر پیمان باقى ماندند.116
طالوت متوجه شد که لشکر او از اکثریتى ضعیف بى اراده و سست عهد و اقلیتى از افراد با ایمان و صبور و مقاوم تشکیل شده است از این رو اکثریت بى انضباط و نافرمان را رها کرد و با همان جمع قلیل با ایمان و صبور از شهر بیرون آمد و به سوى میدان جهاد پیش رفت. سوم سپاه کوچک" طالوت" از کمى نفرات متوحش شده به طالوت گفتند ما توانایى در برابر این سپاه قدرتمند را نداریم « فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَهَ لَنَا الْیوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ این جمله به خوبى نشان مىدهد که همان گروه اندک که از آزمایش تشنگى سالم به در آمدند همراه او حرکت کردند، ولى همان ها نیز وقتى فکر کردند که به زودى در برابر ارتش عظیم و نیرومند جالوت قرار مىگیرند فریادشان از کمى نفرات بلند شد و این سومین مرحله آزمایش بود.118
در نهایت تنها گروه کوچکترى از این گروه اندک؛ اما در عین حال گروه مومن، مصمم، منسجم و صبور اعلام آمادگى و وفادارى کامل کردند، چنان که قرآن در ادامه این آیه مىفرماید: آنهایی که ایمان راسخ به رستاخیز داشتند و دل های شان از محبت خدا لبریز بود، از زیادى و نیرومندى سپاه دشمن و کمى عده خود نهراسیدند، با کمال شجاعت به طالوت گفتند: تو آنچه را صلاح مىدانى فرمان ده ما نیز همه جا همراه تو خواهیم بود و به خواست خدا با همین عدد کم با آن ها جهاد خواهیم کرد،119 چه بسا جمعیت هاى کم که به اراده پروردگار بر جمعیت هاى زیاد پیروز شدند و خدا با استقامت کنندگان است. « قالَ الَّذِینَ یظُنُّونَ اَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِاِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ».12
120 این جمله به خوبى نشان مىدهد کسانى که ایمان راسخ به روز رستاخیز داشتند به بقیه هشدار دادند که نباید به" کمیت" جمعیت نگاه کرد، بلکه باید" کیفیت" را در نظر گرفت، زیرا بسیار شده که جمعیت کم از نظر نفرات، اما با کیفیتى بالا، از جهت ایمان، اراده، صبر، تصمیم و متکى به عنایات الهى به اذن اللَّه بر جمعیت هاى انبوه پیروز شدند.
طالوت با آن عده کم اما مومن، مجاهد، و صبور آماده کارزار شد، آن ها از درگاه خداوند در خواست شکیبایى و پیروزى کردند، همین که آتش جنگ شعلهور شد،" جالوت" از لشکر خویش بیرون آمد و در بین دو لشکر مبارز طلبید، صداى رعبآور وى دل ها را مىلرزاند و کسى را جرات میدان رفتن او نبود. در این میان نوجوانى به نام"داوود" که شاید بر اثر کمى سن براى جنگ هم به میدان نیامده بود؛ بلکه براى کمک به برادران بزرگتر خود که در صف جنگجویان بودند از طرف پدرش ماموریت داشت، ولى با این حال بسیار چابک و ورزیده بود، با فلاخنى که در دست داشت یکى دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب کرد که درست بر پیشانى و سر"جالوت" کوبیده شدند و او در میان وحشت و تعجب سپاهیانش به زمین سقوط کرد و کشته شد
با کشته شدن جالوت ترس و هراس عجیبى به سپاهیانش دست داد و سرانجام از برابر صفوف لشکر" طالوت" فرار کردند و بنى اسرائیل پیروز شدند.121
اضافه بر آیات و روایات، از سیره عملی انبیاء و اولیاء نیز این حقیقت اشکار می شود که یکی از معیارهای شایستگی، صبر و مقاومت در برابر سختی ها و مشکلات است. کسانی که این ویژگی را دارا باشند نسبت به کسانی که فاقد آن می باشند، از شایستگی بیش تری برخوردار بوده و در بحران ها و تحولات پیروز و سربلند از صحنه بیرون می آیند.
نتیجه گیری
در این نوشتار یاد آور شدیم که در این عالم هر چیز با یک نظم و چینش خاص، در جایگاه مناسب خودش قرار دارد.122 این امر موجب شده است که آن ها، کارآیی لازم و متناسب خود شان را داشته باشند. گفتیم اگر انسان ها بخواهد آن کار آیی لازم و درخور شان خود را در صحنه سازمان و جامعه داشته باشد، باید در جایگاه شایسته خود قرار گیرند. در این نوشتار معیارهای برای افراد شایسته بیان شد که عبارتند از:.ایمان، تقوا، علم، بصیرت، عدالت؛ صداقت، اخلاق نیکو، رفق و مدارا، قاطعیت، انتقاد پذیری، تغافل، صبر و مقاومت.
ایجاد امیدواری. از دیدگاه اسلام، این ها مجموعه معیارهایی هستند که برای انسان مزیت و شایستگی میآورد و کسانی که واجد این معیارها باشند نسبت به سایر افراد شایسته ترند. بویژه این معیارها برای افرادی که در سطح بالایی مدیریتی قرار داشته باشند ضرورت بیش تری پیدا می کند. لازم به یاد آوری است که از دیگاه قران کریم افرادی که دارای این معیارها هستند نه تنها شایستگی برای مدیریت و حاکمیت زمان فعلی دنیا را دارند؛ بلکه حتی حاکمیت آینده دنیا نیز از آن آنان و وراثت کل زمین خاص شایستگان می باشند؛ چنانکه قرآن کریم می فرماید: « وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الْاَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ؛ ما در" زبور" بعد از ذکر (تورات) نوشتیم که بندگان شایسته من وارث (حکومت) زمین خواهند شد ».123
پی نوشت ها
.فرهنگ عمید، ج2، ص1284.
2. همان،ص 1150.
3. حق پنا، رضا، « شایسته سالاری در نظام علوی » اندیشه حوزه شماره 3 و 4، ص 193.
4. اسد نگاهی، کریم، « شایسته سالاری »، صف، شماره 118، آبان 1380، ص
25 5. بقره، 247.
6. میزگرد، شایسته سالاری، بستر حضور در عرصه جهانی«تدبیر» شماره155، بهار 1384، ص 4.
7. ترک زاده، جعفر، شایسته سالاری، در انتخاب مدیران، «مدیریت ( انجمن مدیریت ایران ) » شماره 34، ص 1.
8. واثق غزنوی، قادرعلی، شایسته سالاری، و انتخابات شورای ملی»، توسعه، «شماره 16، بهار 1384، ص 324.
9تفسیر نمونه، ج16، ص 251.
10یوسف، 101
11نمل، 19.
12قصص، 27.
13شعراء، 83.
14صافات، 100
15توضیح المسایل امام خمینی، ص171
16تفسیر نمونه، ج16، ص: 251
17تفسیر نمونه، ج16، ص: 251
18. آل عمران، 85.
19. تفسیر جامع، ج1، ص 151.
20. آل عمران، 110.
21نهج، حکمت 227
22نهج، حکمت 458
23بقره، 177.
24. ملک،22.
25. تفسیرنمونه، ج24، ص349.
26. همان، ص349.
27. دژ های استوار، ص 73 به نقل از مدیریت از دیدگاه قرآن و حدیث، نوشته سید احمد خاتمی، ص27.
28مرتضی مطهری، مجموع آثار(2 ) تهران، صدرا، نهم، 1379، ص 35.
29. حجرات،13.
30.تفسیر نمونه، ج22، ص199.
31نهج، حکمت 410.
32نهج دشتی، خطبه 132.
33نهج، خطبه 198.
34بقره، 34-30
35بقره، 247.
36داستان پیامبران یا قصههاى قرآن از آدم تا خاتم، ص: 474.
37بقره، 247.
38زندگی چهارده معصوم، ص533.
39تفسیر نمونه، ج2، ص: 238.
40 یونس، 35.
41مزمر، 9.
42انعام، 59.
43سبا، 2.
44انعام، 124.
45الحدیت، ج2، ص: 191.
46زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام، متن، ص: 533.
47بحار الانوار، ج5، ص: 277.
48ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج5، ص: 278.
49ولایت فقیه (للامام الخمینی)، ص 48.
50ولایت فقیه (للامام الخمینی ص 48.
51ولایت فقیه (للامام الخمینی)، ص 48.
52زندگی چهارده معصوم، ص533.
53بقره، 124.
54انیاء، 72.
55نهج الفصاحه، ص317.
56نهج الفصاحه، ص319.
57نهج الفصاحه، ص319.
58نهج الفصاحه، ص319.
59اعراف 105.
60 . الحاقه، 44-46.
61الحیاه با ترجمه احمد آرام، ج2، ص: 302.
62الحیاه با ترجمه احمد آرام، ج2، ص: 303.
63ری شهری، 1374، 47.
64( انعام، 122) (ری شهری، ص 52.
65ری شهری، ص 52.
66صحیفه سجادیه دعای 21.
67ری شهری ، ص 60.
68زمر 22؛ ری شهری، ص 27.
69طه، 25.
70انشراح، 1.
76ری شهری، ص 58.
77مجموعه از مباحثی از مدیریت اسلامی، ص25.
78میزان الحکمه، ح. 9001.
79میزان الحکمه، ح 8992.
80محجته البیضاء، ج5، ص 96.
81ری شهری، ص 63.
82میزان الحکمه، ج. 3، ص142، ح5027.
83ری شهری، صص64 و 65.
84ری شهری، ص66.
85احزاب، 21.
86ال عمران، 159.
87ال عمران، 159.
88ری شهری، ص73.
89میزان الحکمه، ح 9020.
90میزان الحکمه، ح 90 73.
91ال عمران، 159.
92قادر علی واثق غزنوی، پایان نامه ص225.
93مفاتح الجنان، دعای جوشن کبیر، بند 74.
94میزان الحکمه، ح 24 73.
95ری شهری، ص81.
96نهج البلاغه، نامه 53.
97ری شهری، ص 86.
98خطبه216 صبح صالح.
99نهج البلاغه صبح صالح، خطبه 193.
100المنجد.
101غررالحکم، ج. 2، ش. 3256.
102بحار الانوار، ج75، ص69.
102میزان الحمکه، ح14920.
104میزان الحکمه، ح 14915.
105میزان الحکمه، ح 14923.
106ری شهری، ص96.
107ری شهری، ص99.
108میزان الحکمه، ح 673.
109بحار الانوار، ج 14، ص329 به نقل از محمدی ریشهری، ص98.
110زمر، 53.
121تفسیر مجمع البیان و در المنثور و قصص قرآن به نقل از تفسیر نمونه، ج2، ص: 234.
122تفسیر نمونه، ج13، ص: 522.
123انبیاء، 105.