پدر سالاری در خانواده :
متاسفانه حاکم بودن جو مرد سالاری در برخی از خانواده باعث شده تا پدر بدون هیچگونه دلیلی حق تنبیه دخترانش را داشته باشد و این مشکل باعث می شود تا دختران نیازهای عاطفی خود را بیرون از خانواده جستجو کنند.
در گروه کوچک اجتماعی که خانواده می باشد درست مثل یک جامعه تک رایی یا به اصطلاح دیکتاتوری قابل قبول نیست همان طورکه مردم یک جامعه باید در مورد هر تصمیمی که به آینده آن ها مرتبط است رای موافق دهند اگر مخالف هستند می توانند علنی عدم رضایت خویش را اعلام نمایند، پدر نیز باید از ایجاد جو حاکم بر خانواده طوری عمل کند که تک تک اعضاء بتوانند آزادانه به نظرات خود بپردازند و بتوانند نقش یک دوست و همراه مهربان را ابقاء کند در حالی که همه را عملاً راهنمایی می کند بنا به جو اختناق و ترس و رعب را به خصوص برای فرزندان نوجوان خود بوجود آورد.
بچه که در کودکی به وسیله ی پدرش از ارضاء کوچکترین خواسته های خود محروم بوده تا سن بلوغ با یاس و نا امیدی دنیا را با نظری زشت و نازیبا می بیند و وقتی بزرگ شود در جاده ی فساد می افتد زیرا همیشه از محرومیت های زیادی رنج برده و هیچ چیزی را در دنیا برای خودش ندیده، هر کاری را محال یا مشکل می داند. کودکی که از حمایت پدر محروم است و محبت ندیده دنیای حقیقی را منفی می بیند چون احساس او برای زندگی تغییر شکل یافته همیشه حالت دفاعی به خود می گیرد و خود را تنها می بیند به همین دلیل تقویت حس کوچک بینی در او بوجود می آید
معضل اعتیاد در خانواده و جامعه :
معضل اعتیاد در جامعه ی ما به صورت نگران کننده ای درآمده است زمانی که به شیوع اعتیاد بین جوانان توجه می شود اعتیاد نوعی فرار از واقعیات زندگی است جوانانی که در جو خانوادگی نامناسب رشد یافته اند و هر روز با فاجعه ای تکان دهنده روبرو بودند که می توان به اختلاف پدر و مادر، عدم توجه به فرزندان، نیاز فرزند به آرامش، پناه بردن نوجوان به گروه های دوستی، بی مسئولیتی پدر و مادر در وظایف خویش و نیاز به جلب توجه دیگران و تسلی و رهایی موقت از حالتی که او اصلاً رضایت ندارد. نداشتن هیچ گونه سرگرمی و هدف در زندگی ، احساس پوچی و سرباری همه و همه مکن است زمینه ی لازم را در جهت اعتیاد جوانان فراهم کنند، متاسفانه برخورد با شخ معتاد که نوعی مریض روحی است در خانواده و اجتماع اشتباه می باشد وقتی جوانی آلوده شد به جای شماتت او و دوری جمع از وی می توان با صحبت زیاد و پیدا کردن مشکلی که از او رنج می بدر را از بین برد و شغل یا حرفه ی دلخواه جوان برای او به وجود آورند و یا کاری کنند تا او بتواند یکی از استعدادهای نهفته هنری خود را کشف دکند و به کمک بازگشت روحیه دوباره خویش را محبوب ببیند و گذشته ی خویش را فراموشکند و فردایی روشن همراه با امید را به وجود آورند.
نقش تحصیلات در تربیت و ایجاد رابطه با فرزندان :
بعضی از والدین تمایل به ادامه ی تحصیل بچه هایشان ندارند یا در فرهنگ بعضی از روستاها بی سوادی یک عامل مهم و یک ناهنجاری اجتماعی است. سواد که یک شاخص مهم بخش توسعه جامعه است بنابراین می توان انتظار داشت در جوامع بی سوادی یا کم سوادی جزء تکفیف ناپذیر جزائم و گاهی منجر به استفاده مواد مخذر نیز می شود.
جوان با توجه و انتخاب الگو از افراد خانواده پدر و مادر و بزرگترهای فامیل به تقلید از رفارهای آن ها از جمله طرز گفتار و برخورد با دیگران به دلیل سن کم مخاطرپذیر است و نیاز عاطفی و روانی شدید و بالا رفتن اضطراب، اعتماد به نفس آن ها پایین می آید. بررسی حاکی از تاثیر دوستان ناباب در سنین جوانی است که با توجه به ساختار جمعیتی جوان ما اهمیت بیشتری پیدا کرده است. ارتباط با دوستان ناباب، یافتن محلی برای ابراز وجود که پذیرش هنجارهای محفل دوستانه بسیار است، عدم اطلاع والدین از خصوصیات دوران نوجوانی و جوانی، عدم ایجاد ارتباط منطقی با فرزندان، تامین نکردن نیازهای عاطفی جزء عواملی هستند که در آینده ی فرزندان موثر است.
پس تحصیل پدر و مادر می تواند فکر و ذهن کودک را روشن نمایند، راه حل های عمیق و موثری در پیش روی او گذارند به طور یکه به سن نوجوانی فهم و قوه ی تمیز او از بسیاری از راهها و تصمیمات غلط جلوگیری می کند و اشتیاق را به تحصیل و مدارج عالیه در وی تقویت می کند.
الگو پذیری در خانواده :
دختران مهمترین درس های زندگی را از زنانی یاد می گیرند که به طور روزمره با آن ها در تماس اند و رابطه نزدیک و صمیمانه ای با آن ها دارند. هرچه تعداد الگوهای زنانه که دختران پیش رو دارند (مانند مادر) موفق تر باشند چشم انداز وسیع تری از آینده خواهند داشت و هرچه راه ها وهدایت هایی که به آنان می شود واقع بینانه تر و انعطاف پذیر باشد شانس آن ها در انتخاب شیوه های زندگی شایسته و کارآمد بیشتر می شود. در واقع خانواده برای ارتقاء توانمندی و اعتماد به نفس دخترن کوشش می کنند چون آنها الگو را از خانواده و محیط خود می گیرند.
پژوهش ها نشان داده دختران 10 – 12 ساله اعتماد به نفس بیشتری برخورداند ولی بعد از دوران بلوغ تحت تاثیر هیجانات روحی – القائات محیطی وتغییرت فیزیکی بدن قرار می گیرند و دچار ضعف و کاهش حس ارزشمندی وجود می شوند همین امر یعنی نداشتن اعتماد به نفس منجر به کارکرد ضعیف درسی و سستی روابط اجتماعی و ناتوانی در حل بحران های زندگی آنها می گردد به حدی که افکار منفی و روحیه افسرده و پژمرده در برقراری مناسبات دوستانه در آنها پدیدار می شود. این دختران مدعی اند پدر و مادر که مسئولیت پرورش آنها را داشته اند موجب این گونه افکار شده اند و این خود منشا مهمی از اختلافات را آشکار می سازد.
مدیریت در خانواده :
والدین باید به فرزندان معارت هایی بیاموزند که بتوانند به وسیله ی آنها روی پای خود بایستند و نظراتشان را به راحتی ابراز کنند، بچه هایشان را در تصمیم گیری های خانه و فعالیت های خانوادگی پس از مدرسه شرکت دهند. دخترها اطمینان حاصل کنند که برای موقعیت های اجتماعی شرایط عادلانه ای در اختیار دارند. فرصت هایی برای دختران پیش آورند که استعدادهای آنها و همچنین شایستگی هایشان دیده و شنیده شود.
والدین نباید دختران خود را فقط زیبا بخواهند بلکه باید آنها را باهوش قوی و شجاع بخواهند. فرزندان انتظار دارند مهارت هایشان مورد تحسین واقع شود نه زیبایی و ظاهر آن ها فقط مدح نظر اطرافیان باشد.
باید به بچه ها روش مقابله با استرس و فشارهای روانی توصیه شود نه این که با ایجاد آشوب و دعوا جو نامساعد در منزل ایجاد نمایند. والدین باید به فرزندان خود اطمینان بدهند که در مکانهایی که احساس آرامش نمی کنند همراه و پشتیبان آنها خواهند بود تا فرزندان از جامعه و محیط بیرون گریزان نشوند. دختران باید طوری با مسائل زندگی روبرو شوند که افسانه شاهزاده سوار بر اسب سفید را فراموش کنند باید بدانند که زنان امروز برای داشتن زندگی آینده یشان باید کار و تلاش نمایند و رویایی به بار نیایند. والدین لازم است که درباره ی مسائل مالی خانواده به صراحت با دختران و پسران صحبت کنند و به آنها یاد دهند که تصمیم گیری صحیح مالی بخشی از زندگی روزانه ی هر انسانی است درباره ی درآمدها مخارج و بودجه با آنها صحبت نمایند زیرا می بینیم که امروزه نیمی از اختلافات والدین و فرزندان بر سر مسائل مادی است زیرا که نسل جدید کمتر پی به مشکلات مالی پدر و مادر خود می برند و از آنها انتظار دارند که آرزوهای بلند آنها را عملی نمایند.
نقش کلیدی پدران در تربیت فرزندان :
گذاشتن تمامی بار تربیتی بچه ها به دوش مادر و خالی کردن میدان توسط پدر فرزندان را معمولاً با مشکلات و اختلافات رفتاری غیر قابل جبران مواجه می سازد. صاحب نظرات معتقدند با این که مادران در تربیت مهارت بیشتری دارند ولی پدران هم در آن موثرند بنابراین پدران باید در شکوفایی بچه ها مشارکت داشته باشند زیرا فرزندان معمولاً تصوری اغراق آمیز از پدر دارند او را بزرگسالتر قوی تر و دارای نیرو مضاف می پندارند که اطلاعات کافی و توانایی حل مشکلات را دارد او را کانون قوت و ارضای نیازهای مادی و امنیتی خانواده می دانند. این تصورات مسئولیت های بزرگ و تعیین کننده ای بر عهده پدران می گذارد و آنان را وا می دارد تا در تربیت و رشد اجتماعی فرزندان نقش ویژه ای داشته باشند/
تعریف پدر : از نظر زیستی پدر یکی از دو عامل مهم تولد موجود است در حالیکه از نظر تربیتی به منزله ی راهنما معلم و مرشد فکری و الگو رفتاری است چنانچه پیغمبر اسلام (ص) خطاب به حضرت علی (ع) می فرماید : ای علی من و تو پدران (مرشدان فکری و عملی) این امت هستیم.
کودکانی که از تربیت و همراهی پدر در بازی تفریح و سرگرمی برخوردار بوده اند ضمن داشتن روابط عمیق با دوستان کنترل و مهارت بیشتر در بیان حالات هیجانی خود و تشخیص احساسات و عواطف دیگران بوده اند.
پدرانی که در خانواده در تربیت فرزندان دخالت دارد علاوه بر داشتن رفتار مسئولانه حس مسئولیت پذیری بالاتنر در مورد رفتار خودشان داشته کمتر دیگران و شانس و اقبال بد را برای مشکلات رفتاری خود مطرح می کنند. فرزندان این گونه پدران دارای توانمندی در حل مسائل مهارت های کلاسی و پیشرفت تحصیلی دارند.
55% زندانیان 70% اخراج شدگان مدارس 82% دختران فراری از خانواده هایی بوده اند که از وجود پدر محروم بوده اند. دختران خانواده هایی که در آن ها مادر مسلط و پدر منفعل بوده است در دوره ی نوجوانی و بزرگسالای در ارتباط با مردان و تشکیل خانواده دچار مشکل شده اند و سعی می کنند نیاز توجه مردانه را در بیرون از محیط خانوادگی ارضاء کنند.
از طریق جفت به جنین می رسد. به این ترتیب به آسانی می توان علائم اضطراب را در جنین چند ساعته و چند روزه مشاهده کرد.
کودکی که دوران جنینی با اضطرابی را گذرانده باشد رنگ چهره غیرطبیعی دارد در خواب می پرد ریسه می رود به طور ممتد گریه می کند دستش مشت است و در بازکردن آن مقاومت می کند. نتیجه ای که از این بحث گرفته می شود آن است که باید به صورت عمیق به آموزش خانواده ها توجه شود و در این فعالیت ایجاد هماهنگی در کلیه سازمانها و ارگانها لازم است. رمز و راز موفقیت در هر زمینه و موضعی برقراری ارتباط انسانی است . باید در قلب ها رسوخ کرد. یک رهبر یک رئیس جمهور یک معلم و یک پدر زمانی موفق است که بتواند ارتباط عاطفی و مثبت برقرار کند.
1 – جنبه ارشادی
رهبری نسل نوجوان وجوان و هدایت آنها به راه و رسم درست و پای بند کردن آنان به اصول و مبانی حیات باید در سر فصل همه برنامه های آنهائی باشد که خواستار وقع اصلاحاتی در جامعه انسانی بوده و علاقه دارند که جامعه آینده جامعه ای سالم و دور از هر گونه خطا و لغزش باشد. سهل انگاری در امر هدایت و رهبری نسل، به حقیقت نوعی نادیده گرفتن سرنوشت انسانها وحیات جامعه است.
این امر مستلزم شناخت دنیای نوجوان و جوان ودر نظر داشتن واقعیت های مربوط به آنهاست. باید بدانیم و دریابیم آنها در چه دنیائی زندگی می کنند و چه فکر و اندیشه ای دارند. خواسته های شان چیست و تمنیات آنها کدام است و نیز با استفاده از چه فنون و تکنیکی بهتر و بیشتر می شود در آنها سازندگی ایجاد کرد.
می دانید او در سن و مرحله ای است که می خواهد با دیگران الفت داشته و مانوس باشد. به گونه ای احساسات و فشارهای وارده برخود را تخلیه کرده و به درک احترام متقابل و داشتن زندگی آرام و مطمئن برسد. با استفاده از این زمینه موجود می توان در او سازندگی ایجاد کرد و او را هدایت نمود.
راهنمائی های اساسی و زیر ساز معمولا باید تا پایان 14 سالگی انجام گرفته باشد و در سنین بعدی او همانند مشاوری همراه والدین در صحنه بوده و هر جا که مرتکب لغزش و خطائی شد تذکری را دریافت دارد.
در هر حال اگر باور داشته باشیم آینده جامعه و کشور در گرو سلامت این طبقه است باید در راه هدایت آنها نیکو بکوشیم.
ضرورت آگاه کردن
شک نیست که نوجوان وجوان خالی الذهن نیستند و آن چنان نیست که چیزی را ندانند ولی فراموش نکنیم آنها در این سن وارد دنیای دیگری شده اند و مسائل جدیدی برای شان مطرح است.
چه بسیارند مسائل و پرسش هائی که نوجوانان و جوانان در این سن در جستجوی یافتن پاسخهای متناسب برای آنها هستند. آنها می کوشند به هر صورتی است به پاسخ و نتایج آن برسند، اگر از منبعی مطلع و مومن آن اطلاعات به دست آید چه بهتر و گرنه از منابع غیر مطلع و احیانا خیانتکار آن را به دست خواهند آورد.
هم چنین چه بسیارند مسائل و دشواری هائی که نوجوان و جوان با آن دست و پنجه نرم می کنند و برای حل و رفع آن خود را به هر آب و آتشی می زنند بدون اینکه به نتیجه ارزنده و مثبتی دست یابند.
فسادها و گمراهی هائی که در اجتماع وجود دارد اغلب معلول این امر است که نوجوان و جوان درست هدایت نشده اند و راه را از چاه تمیز نمی دهند. در حل دشواری های خود به کسانی مراجعه کرده اند که آنها دلسوزی و آگاهی لازم را برای شان نداشته اند.
به همین نظر است که روایات اسلامی مان هشدار می دهند که به نوجوان و جوان باید رسید و به وظیفه باید آشنای شان کرد. پیش از آنکه دیگران بر آنها پیشی گیرند. سخنان و اندیشه های پاک را باید در ذهن آنها جای داد قبل از اینکه دیگران بتوانند موجبات گمراهی آنها را فراهم آورند.
مسئولان اعطای آگاهی
اینکه چه کسانی در دادن آگاهی و روشنگری این دو نسل مسئولند عرض می کنیم قبلا ضروری است بدانیم که انسان آفریده خدا و امانتی از او در درست والدین و اجتماع و دولت و مردم و نیز خودش است همگان وظیفه دارند در راه رشد و ارتقای او بکوشد بدون اینکه چشمداشتی از خود او داشته باشند.
بر این اساس همگان و حتی خود او درباره نوجوان و جوان مسئولیت دارند وظیفه همه این است که او را به سوی خیر و سعادت هدایت کنند و در جهت رشد و ارتقای او بکوشند. پدر و مادر، مردم اجتماع معلم و مدیر روحانی و پلیس گردانندگان امور و مجریان برنامه ها درباره او وظیفه رشد و هدایت دارند اصل همگانی بودن امر به معروف نهی از منکر از یک دید شامل این مساله و جوانب آن خواهد شد.
اما اولویت مساله متوجه والدین نوجوان و جوان است. آنها شایسته ترین و زیبنده ترین افراد برای دادن این اطلاعات هستند. آنها هستند که می توانند آگاهی ها و حتی نقش های لازم را به فرزندان خود داده و با آنها رابطه ای آشنا داشته باشند.
خوشبختانه خود نوجوان و جوان هم والدین خود را به صورتی نگاه می کند که می تواند با آنها رابطه ای مثبت داشته باشد و خویش را از جهات متعدد همانند آنان سازد زیرا می بیند و می یابد که آنها مستقیما بااو سر و کار دارند و به صورتی با او در تماسند.
آری، ای والدین مسئول! هدایت های شماست که می توانند در آینده ای دور یا نزدیک فرزندان کم سن و سال شما را به صورت زن یا مرد قابلی درآورد و در زندگی و رشته کارش ورزیده سازد. راهنمائی های شماست که به آنها یاد می دهد در آینده، درباره مسائل و مشکلات گوناگون چه موضعی را باید اتخاذ کنند.
آگاهی در چه زمینه هائی
اینکه در چه زمینه هائی باید به او آگاهی داد پاسخ این است که ببینیم او برای زیستن و کیفیت آن، داشتن حیاتی سالم در اجتماع به چه امر و مساله ای نیازمند است.
اصولا فردی که در این جهان زندگی می کند باید بتواند سه نوع رابطه صحیح و استوار در این جهان داشته باشد رابطه ای با خود، رابطه ای با آفریدگار خود و رابطه ای با جهان انسان و حیوان و نبات و جماد.
نوجوان و جوان باید دریابند که درباره خود چه وظایفی دارند.
چگونه جسم و روان خود را رشد دهند و از آسیب ها دور و بر کنار دارند.
چگونه از نعمت سلامت جسم و روان برخوردار گردند و چگونه از این نعمت در راه وظیفه ای که آفرینش برای آنها معین کرده است سود جویند.
آنها باید دریابند که با خدا چگونه رابطه داشته باشند عدل و رحمت و خشم و انتقام او چه موضعی اتخاذ کنند، چگونه برای رشد و تکامل خود عبادتش کنند و چگونه به نیایش او بپردازند از او استعانت جویند و خود را در پناه او قرار دهند.
او هم چنین باید دریابد که در برابر انسانها از پدر و مادر و اجتماع و در برابر حیوانات گیاهان و جمادات چه وظیفه ا یدارد چگونه باید رابطه برقرار کند باید به او یاد داد که موضع درستی در برابر مسئولیت های خود اتخاذ کند درباره آینده طریقه صحیحی در پیش گیرد موقعیت خود و اطرافیانش را دریابد در سخن و رفتار مراقبت های لازم را داشته باشد.
به نوجوان و جوان باید آموخت زندگی را تنها برای وصول به هدف عالی آفرینش باید دوست داشت باید برای خوتد رسالتی و وظیفه ای در جهان قائل بود برای برقراری روابط دوستانه باید قدرت و توان داشت با تحولات جامعه آشنا باید شد با مشکلات آن مواجهه باید کرد در برابر دشواری ها با متانت و اعتدال باید پیش رفت.
به نوجوان و جوان باید راههای آزاد اندایشی و آزاد منشی را آموخت. مسائل مربوط به رشد و اصول و قواعد بزرگسالی را باید به او یاد داد. نوع موضعگیری را در برابر آداب و رسوم، هنر، ادبیات، طرز فکرها را مشخص کرد و بالاخره باید به او آموخت حیات را از دریچه واقعی آن دریابد و بر اساس هدف آن را به پیش راند.
روش های برخورد
روش برخورد ما با نوجوانان و جوان در برابر مسائل و مشکلاتی که پدید می آید روش ارشادی، روشنگرانه و نشان دادن عواقب خوب یابد یک عمل است مذاکره شخص با آنها، جهت دادن آنان به سوی مجامع و مراکز علم و آگاهی واداشتن آنها به مطالعه کتب سودمند و ارزنده، خود می تواند آمرزنده و ثمر بخش باشد.
راهنمائی و ارشاد نوجوان و جوان بر خلاف روشی است که در کودکی و یا در هفت سال دوم زندگی معمول می شد زیرا می دانید در این سن ضوابط دیگری غیر از ضوابط دوران کودکی بر او حاکم است خواه و ناخواه او خود را فردی مهم می داند به زحمت می تواند بپذیرد که نیازمند به هدایت و کمک والدین است.
در عین اینکه موضع آمریت والدین در سرجای خویش است از طریق مشاوره باید او را هدایت کرد که در فلان مساله موضع درستی اتخاذ نکرده است غرض آنکه مهم است بدانیم از چه راهی و چگونه باید مشکلات او را حل کرد و او را به هدف انسانی خود رساند.
جنبه الگوئی والدین
بخش اعظم رفتار نادرست نوجوان و جوان مکتسب از والدین است در مرحله نوجوانی و جوانی به زحمت از پدر و مادر جنبه های مثبت را می آموزند در حالیکه در جنبه های منفی سعی دارند حتما آن روش را اتخاذ کنند واز این طریق خودی را نشان دهند.
می دانیم که خوب و پاک بودن و الگوی عملی تعلیمات مذهبی بودن برای ما وظیفه است ولی به هنگامی که در صدد ایفای نقش پدری یا مادری هستیم انجام این وظیفه واجب تر است پدر یا مادری که عملا در طریق لغزش و خطاست نمی توان از او انتظار داشت که الگوی سالمی برای فرزندان باشد و یا از فرزند جوانش بخواهد که پاک و سالم و برخلاف پدر یا مادر باشد.
ارشادها و انتقال اصول و ضوابط اخلاقی باید اغلب به صورت الگوی همراه با تعلیم باشد پیش از آنکه بگوئیم چنین و چنان باش خود باید چنین و چنان باشیم. والدین با ارائه چنین الگوئی می توانند به رشدو تکامل فکر و روان فرزندان خود کمک کنند.
انزوا طلبی نوجوانان و جوانان
از مسائل و دشواری های تربیت برای نوجوانان و جوانان مساله انزوا طلبی آنهاست که به صورتهای گوناگونی قابل بررسی و توجیه است.
از یک نظر این امر در سن بلوغ حاکی از نوعی عصیان علیه جامعه و جریانات آن است که به گونه ای باید درمان شود و از سوی دیگر عامل تسکین و آرامش بخشی برای نوجوان و جوان است که باید صورت متعادل آن را پذیرا شد .
اینان در سنین جوانی گاهی تنها هستند حتی در میان جمع سعی دارند در عالم خود باشند و مشکل خود را خود در میان نهند و در عالم خیال آن را حل کنند. اطاق شان جدای از دیگران است. در تاریکی و در خلوت می روند، فعالیت ها و وقت گذرانی های بی نتیجه ای دارند و در خواب و رویا غوطه می خورند.
حالات آنها
آنکس که عادت به انزوا پیدا کرده برای تسلی خاطر خود دل به تخیل می دهد و دلائلی تهیه می بیند برای گوشه گیری و انزوا جوئی خود مصالحی را در نظر می گیرد. خود را به گونه ای راضی و قانع می سازد که آنچه می اندیشد درست است و آنچه که انجام می دهد مطلوب و رواست.
اینان در تنهائی انزوا همه غم ها را در دل می ریزند و دست خود را از همه چاره جوئی ها کوتاه می نمایند. سعی دارند کمتر حرف بزنند و کمتر با دیگران جوشش داشته باشند.
در مدرسه و کلاس هم آنها را تنها می بینیم. در گوشه ای از کلاس قرار گرفته و در آنجا کز می کنند و به عالم خود فرو می روند. در حیاط مدرسه راه نمی روند. آنها را تنها و در گوشه ای روی پله ای یا نیمکتی نشسته می بینی، آن چنان در خود فرو رفته اند که گوئی غم عالمی در دل آنها نهاده شده است.
اینان از همشاگردی ها می گریزند. از مهمانی رفتن ناراحتند، اگر هم ناگزیر در میان جمع باشند فقط تماشاچی هستند و گاهی لبخندی خشک و غم انگیز از دیدن شادیهای دیگران بر لب دارند.
فواید و زیان آن
انزوا از دیدی ممکن است حالتی مفید و سودمند باشد از آن بابت که عامل تسکین است. آدمی را به دقت و توجه، موشکافی و باریک بینی و امیدارد که این خود سبب پی بردن او به کنه مسائل است. در خلوت و انزوا اینان به مسائل و جریانات دقیق می شوند که این خود سبب کشف ها است.
در عین حال باید بگوئیم که اگر این امر طولانی شود موجب پیدایش عوارض و عواقب نادرستی می شود، بدبینی و بدخواهی پدید می آورد. در مواردی ممکن است قلمرو فکر وذهن افراد محدود بماند و میدان تاخت و تاز فکری برای او اندک گردد. از فعالیت علمی، از رقابت با دیگران که ضروری پیشرفت است باز بمانند.
انزوا فکر را بی فروغ و عمل را کم حاصل می سازد، احساسات را در افراد تقویت کرده و او را از انجام وظیفه و لذت های اساسی که ضروری حیات است دور می دارد.
آنها که به زندگی در انزوا عادت کرده اند به تدریج نشاط خود را از دست داده و بد خوی و بدرفتار می شوند بعدها، با دشواری می توانند خود را با اجتماع تطبیق دهند. از جمع معاشران می برند و از همکاری و همراهی با دیگران باز می مانند در مراحل بعدی آنها خود را ناکام دیده و ترک زندگی و دوستان می گویند.
موضع خود آنان
اینان از ته دل نسبت به اوضاع خویش نالانند و می خواهند از این وضع و حالت بیرون آیند. اینها دوست ندارند که دور از جمع و معاشران باشند مگر آنگاه که غمی شدید آنان را به گوشه ای بکشاند و عقده دل را بخواهند بیرون بریزند و به اصطلاح خود را سبک کنند.
برگشتن از این وضع به خصوص اگر در میان جمع شایع شده باشد که او فردی منزوی است بیش یا کم دشوارتر است و به اصطلاح روی شان نمی شود که در میان جمع عرض وجود کنند مگر آنگاه که تغییر محیطی برای شان حاصل شود.
اصولا نوجوان و جوان جز در ساعاتی خاص از تنهائی مطلق ناراحتند و از اینکه در جدائی بی حساب باشند ناراحتند آرزو دارند از آن حالت بیرون آیند ولی فرد باید پیشقدم شود و آن ها را از آن حالت بیرون بکشد. خودشان می دانند که در چنین صورتی تلاشهای شان بی ثمر است و نباید در چنین حالی باشد.
ضرورت نجات
نوجوان و جوانی از وضعی که در آنند باید نجات پیدا کنند و اگر خود بدین امر اقدام ننمایند ضروری است والدین و مربیان برای آنها قیامی و اقدامی نمایند. انزوا و عزلت از قدرت روحی آنها می کاهد و اگر به صورت اجبار باشد بزرگترین مکافات به حساب می آید.
آدمی برای گذران حیات فردی وجمعی خودش نیاز به خلط و آمیزش دارد. زندگی ما اجتماعی است به کمک یکدیگر نیاز داریم زندگی دور از اجتماع نمی تواند برای ما خیر و رفاه بیافریند و نیز انسان به تنهائی قادر نیست با همه مسائل و مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کنند و با زندگی بسازد.
انزوا شخصیت افراد را ضعیف و روح آنها را علیل می سازد. آدمی را به عالم رویا و تخیل فرو می برد، به اتلاف عمرش و امیدارد و چنین فردی کی می تواند در عالم حیات اجتماعی خود سروسامانی پیدا کند و به کارهای خود و دیگران برسد.
در طریق نجات
اینکه آیا امکان نجات دادن چنین فردی از وضعی که در آن است وجود دارد یا خیر پاسخ مثبت است ولی در این طریق باید به دو مساله توجه داشت. یکی شناخت منشائ علل و دیگر راه های نجات.
الف) شناخت علل و منشاء
درباره علل و منشا این امر باید از مسائل و زمینه های متعددی نام برد که اهم آنها بدینقرارند:
1- سابقه دوران گذشته: بسیاری از علل و منشا های این حالت را باید از دوران کودکی جستجو کرد. واقعیت این است که سرخوردگیهای دوران گذشته و وقایعی که دیروز اتفاق افتاده در امروز ما موثر است.
بچه هائی که در دوران کودکی مورد سرزنش و تحقیر قرار گرفته اند در دوران بزرگسالی سعی دارند از خلط و آمیزش با دیگران خودداری کرده و با تنهائی بسازند.
از سوی دیگر چه بسیار وقایعی که دیروز اتفاق افتاده و از نظرها محو وفراموش شده اند ولی در قعر خاطره ها زنده اند. پدید آمدن زمینه و موجبی سبب آن می شود که افسردگی و انزوا از نو پدید آید و راه را برای تن دادن به تنهائی و انزوا هموار سازد.
2 – نقص ها : نقایص جسمانی که در کودکان وجود دارد برای شان چندان ملموس نیست ولی به تدریج که آنها وارد مرحله نوجوانی و جوانی می شوند نسبت به خود و زیبائی خود حساس شده و داوری دیگران را درباره خود به حساب می آورند اینکه درباره شان چه قضاوتی شود درباره او موثر است.
وجود یک حال کوچک نازیبا در چهره دختری، لنگی پا، نقص عضوی دیگر کافی است که او را به زندگی بدبین سازد و از وارد شدن در اجتماع او را باز دارد با وجود نقص در بدن به نظر او اثبات شخصیت و سازش با مشکلات برایش دشوار است و نمی تواند به توافق با محیط دست یابد.
3 – دورنگرائی : گاهی انزوا به خاطر دورنگرائی است او در گوشه ای منزوی می شود تا آزادانه بتواند فکر کند و تصمیم بگیرد. از نظر ما ضروری است آدمی بیش یا کم درون گرا باشد و زندگی توام با انزوا را تا حدودی بپذیرد. این امر موجب پیدایش راه مفری برای تخلیه هیجانات داشته باشد، درباره وضع و حال خود بیندیشد، راهی جدید برای زندگی برگزیند به ایجاد تعادل و توازن در زندگی خود بپردازد.
4- تیره روزی ها و محرومیت ها : بسیاری از انزواها به خاطر وجود ناراحتی های ناشی از تیره روزی هاست. آنها که دچار محرومیتهائی در زمینه زندگی هستند، آنها که دردهای ناگفتنی دارند و هر روز و شب شان توام با تنهائی و رنج است. آنها که حاجاتی دارند و حاجاتشان برآورده نمی شود، آنها که فرد یا شیء مورد علاقه ای داشتند و از دست شان رفته است گرفتار این رنج ونگرانی هستند.
5- بی عرضگی و ضعف : یکی از علل منزوی شدن و تحلیل آن می تواند مساله عدم و عرضه و کارائی در زندگی باشد. آنکس که بیکاره و خرفت بار آمده و در مبارزه زندگی قادر نیست از موضع حقی دفاع کند و از عهده کاری نیکو برآید به گوشه ای می خزد و منزوی می شود.
این مساله از دید دیگری هم قابل بررسی است و آن اینکه افراد ضعیف البنیه و کم جثه، آنهائی که نمی توانند از لحاظ توانائی در انجام وظیفه به پای دیگران برسند و ضعف خود را جبران کنند تن به انزوا می دهند تا آن را از دید دیگران مخفی دارند.
6- تصورات نامطلوب : نوجوانان و جوانانی را می شناسیم که در طول مدت کوتاه زندگی شان به شکست ها و ناکامی های پی در پی دچار شده اند. خواسته هائی داشته اند که برآورده نشد. در مقایسه زندگی خود با دیگران احساس کرده اند که در وضع ناگواری بوده اند. این امر بتدریج آنها را نسبت به زندگی بدبین کرده و به انزوای شان کشنده است. البته القائات دیگران در این مورد که دنیا محل گذر است، ارزش و اعتباری ندارد… نیز در این امر موثر است.
7- فرار از کشمکش ها : انزوا در مواردی پناهگاهی است برای گریز افراد از درگیری ها و کشمکش ها و رساندن خود به مرحله آرامش روانی، به هنگامی که آدمی نتواند کشمکش های روانی خود را حل کند و برای حل مسائل خود راهی منطقی نیابد بناگزیر تن به انزوا می دهد و خود را راحت می سازد. اصولاً انزوا برای چنین افراد وسیله ای متعادل کننده و آرامش بخش است.
8- ملامت وجدان : گاهی نوجوان و جوانی را می بینیم که خطائی را مرتکب شده اند، راه انحرافی و لغزشی را طی کرده اند. در پیش خود شرمنده اند و از آن گناه احساس خجلت و شرمساری می کنند. در عین اینکه دیگران از گناه او بیخبرند او خود گمان دارد که چشم دیگران مراقب اوست و او برای اینکه شاهد این شرمساری و ملامت وجدان نباشد از آمیزش و ارتباط با دیگران خودداری کرده وتن به انزوا می دهد.
9- عدم احساس امنیت : برخی از اینان را می بینیم که از مردم دور و منزوی می شوند تا مورد تحقیر و ترحم قرار نگیرند، از بازی و معاشرت می گریزند تا شکست نخوردند.
آری، از علل انزواجوئی، عدم احساس امنیت است. چنین فردی گمان دارد دیگران قصد آزارش را دارند. می خواهند زمینه های ناگواری برایش پدید آورند، مزه ناملایمات را به او بچشانند. هم چنین در مواردی احساس می کند دیگران از او لایق ترند و او اگر در مسابقه زندگی با آنها مواجه شود سراز شکست و رسوائی در می آورد. نقص و نارسائیش بر ملا می گردد. بدین نظر منزوی می شود تا دچار چنین اوضاعی نگردد.
10- علل دیگر : از دیگر عللی که برای انزواجوئی افراد به خصوص نوجوانان و جوانان می شود ذکر کرد عبارتند از :
فشارهای اجتماعی، عقده های ناشی از احساس بی عدالتی در جامعه، سبک کردن خود از دردها و رنجهای حاصل از دیدن اوضاعی که به نظرش نابسامان می آیند، محرومیت از محبت، تلقینات و القائات ناروا درباره اجتماع، خرابی وضع اقتصادی ، عدم امنیت خاطر در روابط او با والدین، عدم توافق والدین و درگیریهای آنها، طعن ها و کنایات خرد کننده، زخم زبان ها، ترس ها ، عادات ناروا که موجب شرمساری است، خودبینی و خودمداری، مخفی داشتن معایب خود و…
ب) راه های نجات
اینکه در طریق نجات چنین فردی چه می توان کرد مسائلی مطرح است که اهم آنها به این قرار می باشد :
1- رفع علل : اولین گام این است که علل و منشا انزواجوئی او را پیدا کنیم و سعی به عمل وریم تا آن علل از میان برداشته شوند. فی المثل اگر مساله محرومیت، سرزنش ها، کشمکش ها، ملامت وجدان، عدم احساس امنیت که باعث پدید آمدن این حالت در او می شود باید از میان برداریم تا راه برای حیات و معاشرت فراهم گردد.
2- تذکرات : تذکر به نوجوان و جوان که تو بحمدالله بزرگ شده ای و باید در سنگر حیات اجتماعی شغلی و وظیفه ای را عهداه دار گردی، هم چنین یادآوری به او که در چه وضع و موقعیت مهمی است، می تواند تا حدودی سازنده باشد و او را به راه آورد. از این تذکرات نباید غافل بود، باید به آنها تفهیم شود که در عین وجود دشواری هائی در جامعه آسایش ها و لذتهائی هم وجود دارد و باید از آن استفاده کرد.
3- شناساندن او : همینکه نوجوان و جوان دریابد که در چه وضع و موقعیتی است، چه ارزش و قیمتی در جامعه برای او قائل هستند، از ناراحتی و انزوای او کاسته خواهد شد. باید به او تفهیم گردد که این انزوا جوئی در مواردی ناشی از خودخواهی است و باید از آن دست بکشد و از رفتارش پشیمان گردد. در جمع هرچند که او از رفتار و مسائلش آگاهتر باشد نابسامانی و انزوا در او اندک تر است.
4- ایجاد کار و اشتغال : بیکاری و عدم وظیفه بلای بزرگی است. باید برای نوجوان و جوان کاری و وظیفه ای معین کرد . اشتغلبی برای او معین نمود و از او خواست که آن را متعهد باشد و انجام دهد. البته اگر این تعیین وظیفه از دوران کودکی شروع می شد مسائل بیشتر قابل حل بود.
5- ایجاد عادات خوب : برای نجات نوجوان و جوان از انزوا گاهی می توان از راهنمائیهای عملی برای ایجاد عادات خوب استفاده کرد مثلاً او را وداشت به هرکس که رسید سلام کند، در مواجهه با افراد خوشرو و متبسم باشد، به دیگران دست دهد ، از دیگران احوال بپرس و… این امر در رفع بسیاری از نابسامانیهای روانی کمک خواهد کرد.
6- اهمیت دادن به او : برای اینکه نوجوان و جوانی را از انزوا نجات دهیم ضروری است که به او توجه کنیم، برای کارش اهمیت قائل شویم، خود را در غم و شادی او شریک بدانیم، به او محبت کنیم، به حسابش آوریم، تا او به تدریج به جمع و اجتماع راغب شود، لذات مصاحبت را دریابد و خود را از محرومیت از مصاحبت و همکاری با پاکان محروم ندارد.
7- تنها گذاردن : در مواردی هم ضروری است لحظاتی او را در حال انزوا تنها بگذاریم تا احیاناً اگر عقده و ناراحتی دارد بیرون بریزد با خود باشد،گری کند، و باصطلاح خود را سبک نماید. وجود چنین انزواهای تسکین دهنده به شرطی که تداوم نیابد بد نیست. در او حالت تعادل و موازنه ای ایجاد می کند.
8- مانوس کردن با خدا : و بالاخره بکوشید او را با خدا مانوس کنید، تا راز دلش را با او در میان بنهد، دلش را به لطف و عنایت او گرم کند و احیاناً اگر تنهاست، با او سخن بگوید، حرف بزند، ذکر داشته باشد این امر به خصوص در انزواهای اجباری، مثل زندگی در سلولهای انفرادی برای مردان خدا بسیار سازنده و کارساز بوده است و آنها را از خطرات بزرگی که در کمین شان بوده است دور ساخته است.
2-1 رشد دوره نوجوانی
نوجوانی یک دوره انتقالی از وابستگی کودکی به استقلال و مسئولیت پذیری جوانی و بزرگسالی است. در این دوره نوجوان با دو مساله اساسی درگیر است: بازنگری و بازسازی ارتباط با والدین و بزرگسالان و جامعه، و بازشناسی و بازسازی خود به عنوان یک فرد مستقل. رفار فرد در این دوره گاه همانند بزرگسال است. در طول این دوره معمولاً تعارضی بین این دو نقش در فرد مشاهده می شود.
معیار اصلی قضاوت مردم درباره بلوغ بیشتر همان تحولات جسمی و جنسی فرد است. این قضاوت تا اندازه ای درست است، زیرا جریان تغییرات بیوشیمیایی جدید از آغاز دهه دوم زندگی به تغییر در اندازه و شکل و عملکردهای بدن می انجامد. عمده ترین تغییر در این دوره رشد ظرفیت جدید، یعنی رشد جنسی و امکان تولید مثل زیستی است. این واقعیت زیستی آثار مهمی را در تحول فرد و مناسبات او با دیگران به جای می گذارد. با این همه، دوره نوجوانی را نمی توان تنها با تحولات جسمی جنسی تعریف کرد.
نوجوانی رهایی از وابستگیهای کودکان به والدین و بزرگسالان و دستیابی به استقلال و خودکفایی در عرصه های گوناگون زندگی است. این استقلال شامل تامین اقتصادی و کسب دانش و مهارتهای کافی برای پاسخگویی به الزامات بزرگسال بودن در جامعه است. رشد فرد در این دوره باعث میشود که بتواند وارد داد و ستدهای اجتماعی با بزرگسالان بشود و امکان رابطه صمیمانه جنسی با جنس مخالف را نیز به دست ورد. این دوره با توانایی شیوه های رضایت بخش عمل در برخورد با گروههای مختلف (از خانواده تا کل جامعه) همراه است.
اختلالهای جسمی
نوجوانان معمولاً دچار بیماری های جسمی نمی شوند مگر آنان که بیماری مزمن دارند یا دچار نقص بدنی هستند. مشکلات جسمی نوجوانان که معمولاً ناشی از شیوه زندگی ، فقر غذایی و بهداشتی، و یا مشکللا شخصیتی است، غالباً قابل پیشگیری است. آنچه بیش از همه خطرناک است و می تواند باعث مشکلات شدید جسمی شود، مخاطره پذیری و اهمال در مراقبت از سلامت است که در مواردی باعث وقوع حادثه های مهم، ایجاد دعوا و درگیری و حتی خودکشی می شود. حالتهای روانی و احساسات شدید نوجوانان نیز منبع خطری برای سلامت جسمی آنان است و ممکن است حتی به استفاده از موا مخدر و اعتیاد نیزمنجر شود.
اختلالهای جسمی ناشی از حوادث و اعتیاد در میان نوجوانان، بخصوص نوجوانانی که در شهرهای بزرگ و در محیطهای فقیر زندگی می کنند یا به خانواده هایی تعلق دارند که دچار کمبودهای اجتماعی- فرهنگی هستند، در سالهای اخیر بیشتر شده است. این مشکل به صورتهای گوناگون در همه جای جهان دیده میشود. اساسیترین راههای مقابله با این مشکلات عبارت است از : فقرزدایی، بهبود مراقبت های بهداشتی؛ بالا بردن سطح فرهنگی – اجتماعی عامه مردم – بهبود تعلیم و تربیت و گسترش امکانات درمانی پزشکی و روانشناسی
4-2 اختلالهای عاطفی
در کار مشاوره و درمان اختلالهای عاطفی نوجوانان – هموراه با تعداد بسیار زیادی از افراد بخصوص پسران با رفتارهای پرخاشگرانه روبرو خواهیم شد بسیاری از این نوجوانان و جوانان سابقه قبلی خشونت دارند و برخی از آنان حتی در ادارات پلیس و دادگستری دارای پرونده هستند پرخاشگرانه و خشونت این افراد در خانه – مدرسه – کوچه و خیابان به زحمت اطرافیان و مردم می انجامد .
پرخاشگری و خشونت نوجونان دو دلیل عمده دارد : یکی آنکه بسیاری از نوجوانان برای مقابله با تهدید های جسمی و روانی به خشونت روی می آورند .
دومین منبع پرخاشگری و خشونت در دوره نوجوانی نیاز شخص به قدرت است بسیاری از پسران و دختران جوان احساس می کنند که بسیاری از مسائل زندگی تحت فشار و تحمیل قرار دارند وقتی که والدین این افراد سلطه گر و خشن باشند معلمان آنها سرد و بی تفاوت و همسالانشان نیز پرخاشگر باشند تنها وسیله ای که برای دفاع از خود و احساس قدرت شخصی این گروه از نوجوانان باقی می ماند خشونت و پرخاشگری است
3-4 اختلالهای رفتاری
در حالی که تعارض و درگیری میان نوجوانان والدین در فرهنگ غربی به عنوان یک امر مسلم و فراگیر تلقی می شود به نظر نمی رسد که این تعارض در میان نوجوانان ایرانی چنان شدتی داشته باشد و آن همه فراگیر باشد به همین دلیل روابط اکثر نوجوانان ایرانی با خانواده هایشان روابطی است که معمولاً کشمکشهای شدید همراه نیست و فقط اقلیمی از نوجوانان تعارضهای شدید با والدین خود دارند در ارتباط نوجوانان با همسالان نیز وضعیت مشابهی وجود دارد برای مثال درگیری و خشونت بین نوجوانان غربی بویژه نوجوانان آمریکایی بسیار زیاد است و تا سطح درگیریهای مسحلانه پیش می رود اما فرهنگ ایرانی اجازه بروز چنین دشمنیهای آشکار و خشونت آمیر را به نوجوانان نمی دهد و فقط اقلیمی از نوجوانان بخصوص آنان که غالباً در خانواده های از هم گسیخته یا در مناطق محروم شهرهای بزرگ زندگی می کنند به درگیری های خشونت آمیز با یکدیگر می پردازند .
اختلال در روابط نوجوانان با خانواده در مغرب زمین جدا از زمینه های مربوط به رقابت بیرحمانه و فردیت گرایی شدید و سستی روابط حمایت آمیز اعضای خانواده از یکدیگر سابقه فرهنگی دیرینی دارد در حالی که در آثار کلاسیک ادبی و اجتماعی ایران صحبت قابل ملاحظه ای از جنگ و نزاع بین جوانان و بزرگسالان به میان نیامده است در آثار فکری یونان باستان که مادر فرهنگ مغرب زمین است بارها و بارها از جدال نسلها سخن رفته است حتی متفکر و مصلح بزرگی چون سقراط حکیم نیز بشدت از رفتار نوجوانان در برخورد با بزرگسالان شکایت کرده است .
بزهکاری نوجوانای نوعی خشونت و خلافکاری غیر قانونی در بین نوجوانان زیر 18 سال است که هنوز به سن قانونی بزرگسالی نرسیده اند بزرهکاری نوجوانی در همه جای دنیا هست و در بین پسران بیشتر دیده می شود فراز از منزل دزدی – ضربه و شتم – خرابکاری – رفتار وحشیانه – مصرف الکل و مواد مخدر – روسپیگری – لوط – هتک عفت – قاچاق و قتل را می توان در شمار بزهکاری نوجوانان دانست .
ظرفیتهای شناختی نوجوان به ما کمک می کند تا درمان مشکلات او را با روش شناختی دنبال کنیم او از این طریق می تواند با آگاهی یافتن از نتایج رفتار خود توانایی خویش را برای مقابله با مشکل و انتخاب رفتارهای بهتری که نتایج رضایت بخش دانسته باشد گسترش دهد این درمان همچنین باید بهبود افزایش یابنده رشد نوجوان را تامین کند ما هرگز نمی توانیم در یک زمان به حل همه مسائل رشدی نوجوان را تامین کند ما هرژز نمی توانیم در یک زمان به حل همه مسائل رشدی نوجوان بپردازیم و به همین دلیل باید در هر یک از حوزه های رشد او جداگانه کار کنیم و موفقیت درمانی در یک حوزه از رشد مقدمه موفقیت در حوزه دیگر قرار داده شود .
درمان نوجوان بزهکار مستلزم همکاری و مداخله موثر خانواده اوست اگر خانواده بتواند به نحو موثری نقش خود را در کنترل انحراف نوجوان ایفا کند کمک بزرگی به درمان خواهد کرد ایفای چنین نقشی پس از درمان نوجوان و در مرحله پیگیری تا رسیدن نوجوان به استقلال و رشد دوره جوانی و بزرگسالی نیز ضرورت دارد . والیدن یا سرپرست نوجوان باید کمک کنند تا او از ارتباط خانوادگی محکمتر و حمایت کننده تر برخودار شود .
خودکشی نوجوان به معنای آن است که برای یاو زندگی مشکلتر از مرگ جلوه کرده است درصد قابل توجهی از نوجوانانی که به مراکز درمانی ارجاع داده می شوند کسانی هستند که یا دست به خودکشی زده یا نقشه خودکشی در سر داشته اند این افراد عموماً در فاصله سنی 15 – 25 سالگی هستند تعداد دخترانی که دست به این کار می زنند بیش از پسران است هر چند خودکشی پسران بیشتر به نتیجه می رسد و دختران غالباً طوری خودکشی می کنند که امکان نجاتشان بیشتر است .
4-4 مشکلات تحصیلی و چگونگی بهیود بخشی آنها
بزرگترین تجارت و یادیگری سازمان یافته در مدارس به نوجوانان انتقال می یابد مدرسه دانشها و تجربه ها و مهارتهایی را به دانش آموزان خود یاد می دهد تا به کمک آنها سازگاری اجتماعی پیدا کنند و برای زندگی تحصیل و شغلی آتی خود نیز آماده شوند مدرسه است که افقهای فکری اجتماعی و فرهنگی نوجوانان را گسترش می دهند و آنان را از محدوده کودکی به بزرگسالی فرا می خواند فضای آموزشی و ارتباطی مدارس راهنمایی و دبیرستان ها متفاوت از مدارس راهنمایی و دبیرستان ها متفاوت از مدارس ابتدایی است و تجارب روانی – اجتماعی و فرهنگی تازه ای را در اختیار نوجوانان قرار می دهند . مدارسی که موجبات رشد نوجوانان را فراهم می آورند مدیریت فعال و پرانرژی دارند فضای منظم و غیر سختگرانه ای دارند دبیران مدرسه دانش آموخته و مجرب هستن و در تصمیم گیریهای مربوط به تمام مسائل تعلیم و تربیتی شرکت دارند . در این مدارس انتظار و توقع مدیر و دبیران مدرسه از دانش آموزان بالاست و بر پیشرفت تحصیلی و شخصیتی دانش آموزان تاکید می شود ارتباط بین اولیای مدرسه و دانش آموز ان صمیمانه و محکم است و به مسائل و مشکلات دانش آموزان توجه مستمر دارند و با مسائل به شیوه تخصصی برخورد می شود به نسبتی که برنامه ها و عملکرد های مدارس از موازین مذکور فاصله بیشتری داشته باشند مشکلات نوجوانان این مدارس نیز بیشتر خواهد بود .
از سوی دیگر نحوه برخورد والدین با مسائل تحصیلی نوجوانان نقش مهمی در پیشرفت یا افت تحصیلی و مشکلات آموزشی آنان دارد برخی از تحقیقات نشان می دهد که بین طرز تلقی نوجوانان از ویژگی های والدین و محیط خانوادگی با پیشرفت تحصیلی آنان همبستگی معنی داری وجود دارد این محققان خصوصیات و شیوه رفتار والدین با فرزندان را بر اساس توصیفهای هفت هزار نوجوان در سه مقوله والدین هدایت هدایت کننده والدین قدرت مدار والدین آسان گیر یا آزاد گذرانده دسته بند یکرده اند آنگاه نمره های درسی دانش آموزان گروه نمونه با توصیف آنان از والدین خود مقایسه شده و چنین نتیجه گیری شده است که بهترین نمره ها ی درسی از آن فرزندان والدین هدایت کننده بوده و بر عکس فرزندان والدین قدرت مدار و فرزندان والدین آسان گیر و نیز فرزندان والدین بی ثبات کمترین پیشرفت تحصیلی را داشته اند .
محققان مذکور با جمع بندی اظهارات دانش آموز ان مورد تحقیق خصوصیات سه نوع والدین مذکور را به صورت یر خلاصه کرده اند :
1 – والدین هدایت کننده به نوجوانان خود کمک می کنند تا در برخورد با هر موضوعی همه جوانب آن را بسنجند از اینکه فرزندانشان برخی از مسائل را بهتر از آنان بشناسند احساس رضایت می کنند درباره مسائل فرهنگی – اجتماعی و اقتصادی با فرزندانشان گفتگو می کنند فرزندان نوجوان خود را در تصمیم گیریهای مربوط به خانواده شرکت می دهند وقتی که فرزندانشان نمره ها خوبی می گیرند و موفقیتی به دست می آورند به آنان پاداش و آزادی بیشتری می دهند و اگر فرزندان نمره های پایین بگیرند با تشویق آنان به فعالیت بیشتر به آنان کمک می کنند و آزادی آنان را محدودتر می کنند .
2 – والدین قدرت مدار از فرزندان نوجوان خود می خواهند که آنان بحث نکنند و بزرگسالان را زیر سوال نبرند به نوجوانان گوشزد می کنند که وقتی بزرگ شدند متوجه اشتباهات کنونی خود خواهند شد وقتی فرزندانشان نمره خوبی می گیرد از او می خواهند که باز هم نمره بهتری بگیرد و موقعی که نمره بدی می گیرد بشدت ناراحت می شوند و به سخت گیریهای خود می افزایند .
3 – والدین آسان گیر توجهی به نمرات درسی فرزندان خود ندارند و به آن اهمیتی نمی دهند هیچ گونه نظم و قاعده ای برای اوقات فراغت و مدت زمان تماشای تلویزیون فرزندان در نظر نمی گیرند در برنامه هایی که از طرف مدرسه تربیت داده می شود شرکت نمی کنند و بر انجام تکالیف درسی فرزندان نظارتی ندراند و آنها را کنترل نمی کنند این دسته از والدین به دو روش با مسائل تحصیلی فرزندان خود برخورد می کنند گروهی از آنان اساساً کاری به درس مشق فرزندان خود ندارند و گروهی دیگر به درس و تکالیف بچه ها توجه می کنند اما معتقدند که بچه ها را باید به حال خود گذاشت تا خود مسولیت کارهای خود را بر عهده گیرند .
مشکلات مدرسه بخصوص در سه دوره انتقالی از دبستان به دوره راهنمایی و از دوره راهنمایی به دبیرستان و از دبیرستان به دانشگاه بروز می کند به عبارت دیگر همراه با پیچیده تر شدن سطح آموزش و مناسبات اجتماعی در مقاطع بالاتر برای دانش آموزان بدون آمادگیهای درسی و عاطفی و اجتماعی کافی و قدرت انطباق روانی و دانش آموزان بدون آمادگیهای درسی و عاطفی و اجتماعی کافی و قدرت انطباق روانی و اجتماعی با شرایط جدید احتمالی وقوع مشکلات افزایش می یابد این مشکلات به صورتهای مختلفی بروز می کند برا ی مثال ترس از همکلاسی ها و دوستان جدید مشکلات مربوط به یادیگری دروس تمایل به ترک تحصیل و ناتوانی در ارتباط با همسالان به انزوای اجتماعی و احساس تنهایی منجر می شود .
5-4 رفتار های جنسی انحرافات
رشد هویت جنسی در نوجوانان مختلف طیف وسیعی از حالات گوناگون بهنجاری تا نابهنجاری را در بر می گیرد مفهوم رفتار جنسی بهنجار نیز در فرهنگها و گروههای اجتماعی مختلف یکسان نیست و حتی می توان گفت هر خانواده هر یک از والدین و بزرگسالان با دیدگاههای خاص خود در این مقوله با یکدیگر متفاوت هستند در هیچ یک از جوانب دیگر هویت بهنجار و نابهنجار نوجوانی این اندازه اختلاف نظر و تفاوت نگرش و رفتار وجود ندارد .
کارهای فرد به قصد و نیت او بستگی پیدا می کند در این حالت تنبیه به خاطر تنبیه نیست بلکه از نوع تنبیه متقابل و به خاطر آن است که فرد خاطی در عوض رفتاری که کرده است مجازات شود و دیگر خطای خود را تکرار نکند به همین دلیل جریمه کردن یا غرامت پس دادن فرد خطا کار ضرورت می یابد همچنین نوجوان می فهمد که فرد خطا کار ممکن است بتواند خود را از مجازات در امان نگه دارد . به این طریق اعتقاد قبلی او به عدالت ذاتی تخفیف می یابد .
نظر یه اخلاقی پیاژه از جهاتی مورد انتقاد است اول آنکه این نظریه ظرفیت اخلاقی کودک را کم برآورد کرده و بر این فرض استوار است که گویا کودکانی که در مرحله اخلاق پیروی از قوانین وضع شده هستند قادر به فهم قصد و نیت رفتار افراد نیستند دوم آنکه گویا اخلاق وضع شده هستند قادر به فهم قصد و نیت رفتار افراد نیستند دوم آنکه گویا اخلاق وضع شده شده از جانب دیگران همیشه مورد قبول کودکان است و سوم پیاژه برخورد جدای والدین را باعث تثبیت اخلاقی کودک می داند در حالی که با روش ملایم و با رهنمایی کودک بهتر می توان اخلاق را در او درونی کرد. انتقاد دیگر آن است که نظریه رشد اخلاقی پیاژه جنبه های عاطفی و کمالات اخلاق انسانی را از زیاد برده و از سطح اخلاق مربوط به رعایت قوانین مدنی فراتر نرفته است نظریه شناختی دیگر درباره رشد اخلاقی نظریه لارنس کلبرگ استاد سابق کرسی رشد انسانی در دانشگاه هاروارد است که کار خود را موقعی شروع کرد که پیاژه به پایان تحقیقات خود درباره رشد ارزشها رسیده بود او با طرح معماهای اخلاق و پرسش از افراد 10 – 13 و 16 ساله و تحلیل پاسخهای آنان نظریه پیاژه درباره رشد اخلاقی را گسترش داد و سه سطح رشد اخلاقی را که هر یک دارای دو مرحله (جمعاً شش مرحله ) است مشخص کرد .
کلبرگ مراحل رشد اخلاقی را بویژه در یکی از آثار خود به نام شش مرحله در قضاوت اخلاقی (1981 ) توضیح داده است :
سطح اول اخلاق پیش رار دادی در این سطح اخلاق هنوز درونی نشده و رفتار اخلاقی به دلیل اجتناب از تنبیه یا به دست آوردن پاداش است .
به این پرسشها و نیز نتایجی را که او از استدلال خود می گیرد بررسی کرده است کار جالب دیگر کلبرگ و همکاران او این است که در جریان تحقیق در مدارس آزاد و با استفاده از تصمیم گیری دموکراتیک روشهایس را که در جریان تحقیق در مدارس آزاد و با استفاده از تصمیم گیری دموکراتیک روشهایی را به کار برده اند تا سطح رشد استلال اخلاقی افراد را ارتقا دهند تحقیقات آنان در کتاب پاور هیگینز و کلبرگ (1989 ) با عنوان رویکرد لارنس کلبرگ در آموزش اخلاقی خود را یک مرحله جلوتر ببرند انتقال به یک مرحله بالاتر مستلزم توانایی و فراگیری استدالل موثر در ارزشهای عمومی اخلاقی و تصمیم گیری صحیحتر درباره رفتارهای معین است برای آنکه فرد بتواند مفهوم حقوق انسانی و قرار دادهای اجتماعی را بفهمد باید حداقل به مرحله پنجم از مراحل رشد اخلاقی مذکور برسد به همین علت هنجار اخلاقی در پایان نوجوانی برخورداری از الزامات پنجمین مرحله رشد اخلاقی در نظام گلبرگ است .
در ارزیابی نظریه گلبرگ باید باید گفت که او در تحلیل چگونگی رشد اخلاقی گامهایی فراتر از پیاژه برداشته و دورنمایی روشنتری از این موضوع مهم را در اختیار ما قرار داده است نکته دیگر این است که وی رشد شناختی را برای شکل گیری اخلاقی کافی نمی داند و بر اهیمت شرایط مناسب تعلیم و تربیتی و فراگیری راه حل تعارضات میان مفاهیم اخلاقی و بازبینیهای مستمر نظریه های گوناگون تاکید کرده است چه بسا افرادی از نظر رشد شناختی از نظر رشد شناختی در مرحله تفکر انتزاعی هستند اما قضاوتها و عملکردهای آنان در سطح اخلاقی پیش قرار دادی است همچنین دیده می شود که استدلال و و رفتا راخلاقی گروه وسیعی از بزرگسالان صرفاً در محدوده قوانینی است که اجتماع نزدیک به آنان برایشان وضع از بزرگسالات صرفاً در محدوده قوانینی است که اجتماع نزدیک به آنان برایشان وضع کرده است و این افراد قادر به تحلیل و بازنگری قوانین موجود نیستند بعلائه جهانی بودن نظریه کلبرگ و تناسب آن با زمینه های مختلف اجتماعی فرهنگی هنوز مورد تردید است همچنین بیشترین تاکید کلبرگ بر استدلال و قضاوت اخلاقی است و جنبه های و عاطفی و رفتاری اخلاق توجه کافی نداشته است .
صرف نظر از اینکه نتیجه بازنگری های نوجوان در باورهای ایدئولوژیک فرهنگی – اخلاقی و دینی خانواده و مدرسه و جامعه قبول بی قید و شرط آنها یا رد همه یا برخی از آنها باشد آنچه مسلم است این است که در نوجوانی و جوانی معمولاً یکایک این باورها بررسی انتقادی می شود و فرد بتدریج نظام اعتقادی و الگوهای فرهنگی و اخلاقی و دینی خاص خود را شکل می دهد چگونگی شکل گیری این نظام ارزشی و معنوی جدید متاثر از عوامل گوناگون بخصوص میزان هوشمندی و روشن بینی کیفیت استقلال میزان شجاعت و جسارت ساختار شخصیتی و انگیزشی و جهت گیری حیات معنوی قدرت خلاقیت کمیت و کیفیت آموخته های پیشین و جریان عمومی درگیری ها ی فکری و ارزشی موجود در محیط اجتماعی فرد است . پیچیده گی و دشواری شکل گیری نظام ارزشی و معنوی جدید موجب می شود که اکثریت نوجوانان و جوانان با زنگری های سطحی و آسان اکتفا می کنند اما اقلیتی از آنان به سطوح عالیتری از حیات معنوی و ارزشی دست می بابند اصلاح و تعمیق این نظام اعتقادی و ارزشی در میانسالی و سنین پختگی نیز ادامه می یابند و هر فردی در محدوده ظرفیت ها و شرایط محیط خویش به سطح معین از رشد یافتگی ایدئولوژیک و فرهنگی و اخلاقی و دینی می رسد این جنبه از رشد انسان عالیترین و پرمعنا ترین کوشش وی در طول زندگی و تاریخ آدمی است .
دوره پیش از نوجوانی
قبول باورها و ارزشهای خانواده و مدرسه
دوره نوجوانی
آغاز نوجوانی
(فاصله گرفتن از خانواده )
تردید در باورها و ارزش های خانوداه و مدرسه و جامعه
میانه نوجوانی
(جدایی تدارکاتی )
توجه به نظامهای دیگر اعتقادی و ارزشی
بحث و مشاجره در باورها و ارزش ها
پایان نوجوانی
ورود مجدد در مناسبات
اجتماعی
تجربه ارزشها و باورها
دستیابی به مشاجره در باورها و ارزشهای مورد قبول خود
دوره جوانی
تثبیت ارزشها و باورها ی شخصی و دفاع علمی از حقانیت آنها
دوره میانسالی
باور و عمل انتقال نظام اعتقادی و ارزشی
دوره پختگی
روشن بینی در کمالات معنوی و انسجام ارزشهای انسانی
دوره پیری
ارزشیابی نهایی باورها و ارزشها
چگونگی رشد معنوی در دوره های مختلف زندگی را می توان به صورت جدول بالا ارائه کرد .
تغییرات در باورها و ارزشهای نوجوانان تغییرات در باورها و ارزشهای نوجوان اگر چه برای خود او جلب است برای والدین و اولیای مدرسه بسیار ناگوار است دانش آموزان دبیرستان ها تا اندازه ای و دانشجویان دانشگاه تا حدت بیشتری با دیدگاههای متفاوت ایدئولوژیک و ارزشی و فرهنگی روبرو می شوند همین دیدگاههای متفاوت منبعی برای مقایسه با ارزشهای قبلی و ابزاری برای بحث و مجادلات نوجوانان با والدین و دیگران در دفاع از آراء گوناگون متغیری است که هر از چندی به صورتی در فکر و رفتار و زبان نوجوان مشاهده می شود اکثر نوجوانان در پایان نوجوانی و با دستیابی به باورها و ارزشهای مورد قبول خود که معمولاً تفاوت بنیادی با دیدگاه های والدین ندارد به این درگیریها خاتمه می دهند در عین حال گروهی از نوجوانان که یا به دلیل هوشمندی و دستگاه انگیزش پویا و جستجو گر و یا به دلیل ناسازگاریهای ناشی از ندانم کاریها و سختگیریهای والدین نمی توانند با باورها و ارزشهای والدین و بزرگسالان دیگر موافق باشند راه متفاوت خود را ادامه می دهند همین گروه اقلیت بیش از بقیه افراد جامعه زمینه ساز تحولهای متفاوت فرهنگی و فکری و دینی می شوند .
یک گروه نسباً بزرگ از نوجوانان در پایان تحولات اعتقادی و ارزشی دوره نوجوانی موضع مخالف خود را کنار می گذارند و نوعی التقاط از آراء خانواده و مدرسه با آراء خود را راهنمای فکر و عمل خویش قرار می دهند جوانانی که این مسیر را می پیمایند یک نظام معنوی که مغایرت اساسی با بنیانهای نظام اعتقادی و ارزشی خانواده و جامعه است و مورد قبول قرار می دهند و به این ترتیب نقطه پایانی بر تعارضهای عقیدتی و ارزشی می گذارند و خانواده و جامعه را نیز از این بابت آسوده خاطر می سازند .
برخی از نویسندگان اوروپایی (از جمله موریس دبس ) رشد اخلاقی دوره نوجوانی و جوانی را به صورت دیگری مورد بحث قرار داده اند . اگر چه بین دیدگاههای آنان با آنچه قبلاً در این بخش توضیح داده شد تفاوت اساسی دسده نمی شود اما طرح آنها در پایان این مبحث از کتاب می تواند مفید باشد دیدگاه نظری دبس پشتوانه تحقیقاتی ندارند اما به دلیل پختگی و فرهیختگی او در مسائل رشد و تربیت نوجوانان و جوانان حکیمانه و قابل استفاده است .
اعتیاد
اعتیاد خطر بزرگی است که نوجوانان و جوانان را تهدید می کند در حالی که در کشورهای غربی به دلیل ضعف کنترل نوجوانان و بی بندوباریهای رفتاری رایج گروه قابل توجهی از نوجوانان دچار اعتیاد می شوند در کشور ما کنترل خانواده و مدرسه در دوره نوجوانی شدیدتر است با اعتیاد نوجوانان کمتر مواجه هستیم متاسفانه شکستهای مرحله آخر دوره نوجوانی در مدرسه و کنکور دانشگاه و بیکاری و عدم اطمینان به آینده باعث می شود که گروهی از جوانان با زمینه های خانوادگی و اعتقادی سست و به سوی اعتیاد کشیده شوند سن بروز اعتیاد و دلایل آن در کشور ما تا اندازه ای متفاوت از کشورهای غربی است و به همین دلیل راه حل های رفع این مشکل نیز تا اندازه ای متفاوت از راه حل های کتب کلاسیک روانشناسی غربی درباره افراد معتاد جوامع آنهاست .
در جاهایی که مصرف مواد مخدر در بین بزرگسالان رواج دارد برای مثال مصرف تریاک رد برخی از مناطق مرزی شرق کشور یا در برخی از روستاهای استان خراسان بدیهی است نوجوانان و جوانان نیز بیشتر دچار اعتیاد می شوند در تعیین درجه شیوع مواد مخدر مساله دیگر این است که دو مفهوم مصرف مواد مخدر و اعتیاد به مواد مخدر معنای یکسانی ندارد و مرز اعتیاد و عدم اعتیاد را نمی توان به درستی مشخص کردت و نیز اگر مصرف الکل و سایر مواد مخدر قوی در شمار اعتیاد قرار داده شود بدیهی است ارقام بسیار بزرگی خواهند شد .
منابع و ماخذ
1 – کتاب : خانواده و مسائل نوجوان و جوان نوشته دکتر علی قائمی
2 – کتاب روانشناسی رشد 2 نوشته دکتر حسین لطف آبادی
3 – اینترنت
فهرست مطالب
معضل اعتیاد در خانواده و جامعه : 1
نقش تحصیلات در تربیت و ایجاد رابطه با فرزندان : 2
الگو پذیری در خانواده : 3
مدیریت در خانواده : 4
نقش کلیدی پدران در تربیت فرزندان : 5
1 – جنبه ارشادی 7
ضرورت آگاه کردن 8
مسئولان اعطای آگاهی 9
جنبه الگوئی والدین 11
انزوا طلبی نوجوانان و جوانان 12
فواید و زیان آن 13
ضرورت نجات 14
در طریق نجات 15
اختلالهای جسمی 21
اعتیاد 32
منابع و ماخذ 33