تارا فایل

تحقیق زندگینامه امام حسن مجتبی


زندگی نامه امام حسن مجتبی:
فهرست :
چکیده
مقدمه
1 – ولادت امام حسن (ع) :
2 – القاب امام حسن (ع) :
3 – خصوصیات اخلاقی امام حسن (ع) :
4 – همسران و فرزندان امام حسن (ع ) :
5 – سیاست از دیدگاه امام حسن (ع) :
6 – مبارزات امام حسن مجتبی علیه السلام پیش از دوران امامت :
7 – وصیت امام على (ع ) به امام حسن (ع ) :
8 – بیعت مردم با حسن بن على (ع ) :
9 – در دوران خلافت پدر امام حسن (ع) :
10 – جانشینی پس از شهادت پدر :
11 – امام پس از خلافت :
12 – صلح امام حسن (ع) :
13 – حوادث دوران حکومت امام مجتبی (ع) :
14 – امام پس از صلح تا شهادت :
15 – واپسین روز های عمر امام حسن (ع) :
16 – دورنمایی از کارنامه ده ساله امام حسن (ع) در مدینه منوره :
17 – آخرین گریه امام حسن (ع) :
18 – وصیت امام حسن (ع) :
19 – شهادت امام حسن (ع) :
20 – جلوگیرى مروانیان از دفن جنازه :
21 – اشعار امام حسین علیه السلام در سوگ برادر :
22 – ثواب عزاداری و گریه بر امام حسن (ع) :
23 – سخنانی کوتاه از امام حسن (ع) :
24 – چند حدیث از امام حسن مجتبی (ع) :
25 – ثواب زیارت امام حسن مجتبی (ع) :
26 – آرامگاه امام حسن مجتبی (ع) :
27 – امام حسن(ع) از نگاه دیگران :

چکیده :

نام : حسن
لقب:مجتبی
کنیه : ابو محمد
نام پدر : علی
نام مادر : فاطمه
تاریخ ولادت : نیمه ماه مبارک رمضان سال ۳ هجری
محل ولادت : مدینه طیبه
مدت امامت : ۱۰ سال
مدت عمر : ۴۷-۴۸ سال
علت شهادت : تحریک معاویه وزهر جعده
نام قاتل : جعده دختر اشعث
محل دفن : بقیع ]3[

مقدمه :
امام به منزله عقل است در کشور تن که بر قوا و احساسات و غرائز درونی حکومت میکند.
امام حجت خدا بر خلق است و با علومی که از مکتب ربوبی سرچشمه گرفته میان مردم قضاوت و حکم میکند و به مقتضای محیط و زمان و مکان در ترویج شعائر دین و نشر معارف اسلام و حفظ سنت پیغمبر و آئین پاک قرآن از جان و دل میکوشد بدون آنکه هیچگونه توقعی از جامعه داشته باشد مشعلداری میکند.
پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود. ]6[

1 – ولادت امام حسن (ع) :
امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مدینه تولد یافت . وى نخستین پسرى بود که خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنایت کرد. پس از ولادت، نامگذاری از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاری پروردگار ماند. تا اینکه جبرئیل ،امین وحی، فرود آمد و گفت: خدایت سلام می رساند و می گوید چون علی برای تو همانند هارون برای موسی است، نام فرزندش را نام فرزند حضرت هارون علیه السلام یعنی شبّر قرار ده!
رسول خدا فرمود: زبان من عربی است و شبّر، عبری است.
جبرئیل گفت: شبّر در زبان عرب به معنای" حسن" است.

به این ترتیب، کودک، حسن نام گرفت و این نام در جاهلیت سابقه نداشت . کنیه او را ابومحمّد نهاد و این تنها کنیه اوست. رسول اکرم (ص ) بلافاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش راستش ‍ اذان و در گوش چپش اقامه گفت . سپس براى او گوسفندى قربانى کرد، سرش را تراشید و هموزن موى سرش – که یک درم و چیزى افزون بود – نقره به مستمندان داد. پیامبر (ص ) دستور داد تا سرش را عطرآگین کنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موى سر نوزاد سنت شد. روز هفتم پس از ولادت، رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم مستحبات ولادت را در مورد حسن به جا آوردند و حسن را به" ((ام فضل (لبابه)|ام الفضل))" ،همسر عمویشان، سپردند تا او را از شیری که به خاطر زایمان فرزندش، قثم، در پستان داشت، شیر دهد. بعدها نیز رسول خدا برای امام حسن، ادعیه ی عافیت و حرزهای مخصوص چشم زخم را خواندند. ]1[، ]2[

2 – القاب امام حسن (ع) :
لقب هاى او: سبط، سید، زکى ، مجتبى است که از همه معروفتر (مجتبى ) مى باشد.
تنها کنیه ی آن حضرت " ابو محمد" و مشهورترین القابش" سید" و سبط" و "تقی" است. ]1[ ، ]2[

3 – خصوصیات اخلاقی امام حسن (ع) :
3-1- کمالات انسانى امام حسن (ع) :
امام حسن (ع ) در کمالات انسانى یادگار پدر و نمونه کامل جدّ بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص ) زنده بود، او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جاى داشتند، گاهى آنان را بر دوش خود سوار مى کرد و مى بوسید و مى بویید.
از پیغمبر اکرم (ص ) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع ) می فرمود: این دو فرزند من ، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند ( کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند ). امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج کرد، پیاده ، درحالی که اسبها نجیب را با او یدک می کشیدند. هرگاه از مرگ یاد می کرد می گریست و هر گاه از قبر یاد می کرد می گریست ، هر گاه به یاد ایستادن به پای حساب می افتاد آن چنان نعره می زد که بیهوش می شد و چون به یاد بهشت و دوزخ می افتاد، همچون مار گزیده به خود می پیچید. از خدا طلب بهشت می کرد و به او از آتش جهنم پناه می برد. چون وضو می ساخت و به نماز می ایستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت . گفته اندک : "اما حسن (ع ) در زمان خودش عابد ترین و بی اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود". در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانه های انسانیت وجود داشت . هر که او را می دید به دیده اش بزرگ می آمد و هر که با او آمیزش داشت بدو محبت می ورزید و هر دوست یا دشمنی که سخن یا خطبه او را می شنید، به آسانی درنگ می کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد. محمد بن اسحاق گفت : پس از رسول خدا (ص ) هیچکس از حیث آبرو و بلندی قدر به حسن بن علی نرسید. بر در خانه فرش می گستردند و چون از خانه بیرون می آمد و آنجا می نشست راه بسته می شد و به احترام او کسی از برابرش عبور نمی کرد و او چون می فهمید، برمی خاست و به خانه می رفت و آن گاه مردم رفت و آمد می کردند". در راه مکه از مرکبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در کاروان همه از او پیروی کردند حتی سعد بن ابی وقاص پیاده شد و در کنار آن حضر ت راه افتاد. ابن عباس که از امام حسن و امام حسین (ع ) مسن تر بود، رکاب اسبشان را می گرفت و بدین کار افتخار می کرد و می گفت : اینها پسران رسول خدایند. با این شان و منزلت ، تواضعش چنان بود که : روزی بر عده ای مستمند می گذشت ، آنها پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و می خوردند، چون حسن بن علی را دیدند گفتند: "ای پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو". امام حسن (ع ) فورا از مرکب فرود آمد و گفت :" خدا متکبرین را دوست نمی دارد". و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانی خود دعوت کرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاک . در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنی روایت کرده که : حسن و حسین و عبدالله بن جعفر به راه حج می رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه ای رسیدند که پیر زنی در آن زندگی می کرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید وشیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بکشید و بخورید. یکی از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقداری بریان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیر زن گفتند: ما از قریشیم به حج می رویم . چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیکی رفتار خواهیم کرد. و رفتند. شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت ، گفت : وای بر تو گوسفند مرا برای مردمی ناشناس می کشی آنگاه می گویی از قریش بودند؟ روزگاری گذشت و کار بر پیر زن سخت شد، از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن علی (ع ) او را دید و شناخت . پیش رفت و گفت : مرا می شناسی ؟ گفت نه . گفت : من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن علی فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبد الله بن جعفر فرستاد او نیز عطایی همانند آنان به او داد. حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود که به گفته مروان ، با کوهها برابری می کرد.]1[،]5[

3-2- منظر و اخلاق و پیکر و بزرگواری امام حسن (ع) :
امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیکر و بزرگواری به رسول اکرم (ص ) بسیار مانند بود. وصف کنندگان آن حضرت او را چنین توصیف کرده اند: " دارای رخساری سفید آمیخته به اندکی سرخی ، چشمانی سیاه ، گونه ای هموار، محاسنی انبوه ، گیسوانی مجعد و پر، گردنی سیمگون ، اندامی متناسب ، شانه یی عریض ، استخوانی درشت ، میانی باریک ، قدی میانه ، نه چندان بلند و نه چندان کوتاه . سیمایی نمکین و چهره ای در شمار زیباترین و جذاب ترین چهره ها ". ابن سعد گفته است که " حسن و حسین به ریگ سیاه ، خضاب می کردند ". ]5[

3-3- سرشت و طینت امام حسن (ع) :
در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانه هاى انسانیت وجود داشت . هر که او را مى دید به دیده اش بزرگ مى آمد و هر که با او آمیزش ‍ داشت ، بدو محبت مى ورزید و هر دوست یا دشمنى که سخن یا خطبه او را مى شنید، به آسانى درنگ مى کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد. محمّد بن اسحاق گفت:
(پس از رسول خدا (ص ) هیچکس ‍ از حیث آبرو و بلندى قدر به حسن بن على نرسید. بر در خانه اش فرش ‍ مى گستردند و چون از خانه بیرون مى آمد و آنجا مى نشست راه بسته مى شد و به احترام او کسى از برابرش عبور نمى کرد و او چون مى فهمید؛ بر مى خاست و به خانه مى رفت و آن گاه مردم رفت و آمد مى کردند). در راه مکه از مرکبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در کاروان همه از او پیروى کردند حتى سعد بن ابى وقاص پیاده شد و در کنار آن حضرت راه افتاد.
ابن عباس که از امام حسن (ع ) مسن تر بود، رکاب اسبشان را مى گرفت و بدین کار افتخار مى کرد و مى گفت : اینها پسران رسول خدایند.
با این شاءن و منزلت ، تواضعش چنان بود که : روزى بر عده اى مستمند مى گذشت ، آنها پاره هاى نان را بر زمین نهاده و خود روى زمین نشسته بودند و مى خوردند، چون حسن بن على را دیدند گفتند: (اى پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو). امام حسن (ع ) فورا از مرکب فرود آمد و گفت : (خدا متکبران را دوست نمى دارد) و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانى خود دعوت کرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاک . ]1[

3-4- زهد امام حسن (ع) :
نویسندگان تراجم به اتفاق گفته اند: حسن بن علی علیه السلام پس از جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و پدر گرامی اش علی بن ابیطالب علیه السلام از همه مردم زاهدتر بودند. شخصی به نام مُدْرِک بن زیاد می گوید: روزی در یکی از باغ های ابن عباس بودیم. غذای مناسبی آوردند. امام حسن علیه السلام دستور دادند که کارگران و خدمت گزاران را جمع کنند و آن غذای خوب را به آنها بدهند. مُدرِک می گوید: خود امام حسن علیه السلام لب به آن غذا نزدند و خود مشغول خوردن نان با قدری نمک شدند. وقتی به آن حضرت گفته شد شما خود چرا از آن غذای خوب میل نمی کنید، در جواب فرمودند: "اِنّ ذاک الطَّعام احبُّ عندی؛ این خوراک را بیشتر دوست دارم". ]3[

3-5- گذشت امام حسن (ع) :
روزی امام حسن مجتبی علیه السلام از راهی عبور می کردند. مردی از اهل شام با آن حضرت روبرو شد و بدون مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت به امام علیه السلام کرد. حضرت امام حسن علیه السلام هیچ عکس العملی نشان نداد. وقتی آن مرد از ناسزا گفتن باز ایستاد، امام علیه السلام به او نزدیک تر شده، با تبسم به او سلام کردند. آن گاه فرمودند: "اگر اجازه بدهید حاضرم به شما کمک کنم. اگر چیزی لازم داری آن را برایت فراهم کنم یا اگر راه را گم کرده ای آن را به تو نشان دهم و اگر گرسنه ای ترا سیر کنم. اگر فقیری بی نیازت سازم. به هرحال اگر حاجتمندی حاضرم در برآوردن حاجت تو بکوشم". چون مرد شامی این رفتار را از امام حسن علیه السلام دید، ناگهان به گریه افتاد و گفت: "اَشْهَدُ انَّکَ خَلِیفُه اللّهِ فی ارضِهِ؛ گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در روی زمین هستی". ]3[

3-6- احسان امام حسن (ع) :
مردی خدمت امام حسن علیه السلام آمد و عرض کرد ای فرزند امیرالمومنین علیه السلام به حقِ آن خدایی که نعمت بسیار بر شما کرامت فرموده است تو را قسم می دهم که به فریاد من برسی و مرا از دشمنی که حرمت پیران را نگه نمی دارد و به کودکان و نوجوانان رحم نمی کند، نجات دهی. امام علیه السلام پرسید دشمن تو کیست تا از او دادخواهی کنم. آن مرد گفت: فقر است. امام علیه السلام به خادم خود دستور داد: "هرچه ثروت در نزد تو هست به او بده". او پنج هزار درهم حاضر کرد و به او داد. امام علیه السلام رو به مرد فقیر کرد و گفت: "تو را به خداوند متعال قسم می دهم که هروقت این دشمن بر تو رو آورد شکایتش را نزد من بیاور تا از تو دفع شر کنم". ]3[

3-7- عبادت امام حسن (ع) :
امام صادق علیه السلام می فرمایند: "حسن بن علی علیه السلام عابدترین مردم زمان خود بودند. آن گاه که به نماز می ایستادند اعضای بدنش از شدّت خضوع در برابر عظمت پروردگار عالم به لرزه در می آمد و رنگ مبارکش دگرگون می شد". از امام باقر علیه السلام روایت شده است که امام حسن علیه السلام حدود بیست بار از مدینه به قصد زیارت خدا پیاده رفت و می فرمود از خدا شرم دارم که غیر پیاده به دیدارش بروم. ]3[

3 -8 – بردباری امام حسن (ع) :
از صفات برجسته و معروف امام حسن علیه السلام حلم و بردباری بود. به گونه ای که "الحِلْمُ الحَسَنِیَّه" در فرهنگ اسلامی ضرب المثل شده است. بردباری و سعه صدر آن حضرت به اندازه ای بوده است که سرسخت ترین دشمنان او نیز به این صفت همواره اعتراف داشتند. نقل می کنند وقتی جنازه امام حسن علیه السلام را پس از ممانعت عده ای از دفن آن درکنار مرقد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، به طرف بقیع حمل می کردند، ناگهان امام حسین علیه السلام متوجّه شدند که مروان یکی از سرسخت ترین دشمنان برادر بزرگوارش امام حسن علیه السلام یک طرف تابوت را به دوش گرفته است. امام حسین علیه السلام از این کار او متعجب شدند و سپس از وی پرسیدند: "شما که تا برادرم زنده بود همواره مایه اندوه او بودید. چه شده که اکنون در تشیع جنازه اش شرکت کرده اید؟" مروان گفت: "آری این کارها را در حق کسی انجام دادم که حلم و خویشتن داری او با کوه ها برابری داشت". ]3[
3 -9 – جود ، بخشش امام حسن (ع) :
در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنى روایت کرده که :
حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر به راه حج مى رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه اى رسیدند که پیرزنى در آن زندگى مى کرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید و شیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بکشید و بخورید. یکى از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقدارى بریان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیرزن گفتند: ما از قریشیم به حج مى رویم . چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیکى رفتار خواهیم کرد. و رفتند.
شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت ، گفت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس مى کشى آنگاه مى گویى از قریش بودند؟ روزگارى گذشت و کار بر پیرزن سخت شد، از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن على (ع ) او را دید و شناخت . پیش رفت و گفت : مرا مى شناسى ؟ گفت نه . گفت : من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن على فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد او نیز عطایى همانند آنان به او داد.
حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود که به گفته مروان ، با کوهها برابرى مى کرد. ]1[

4 – همسران و فرزندان امام حسن (ع ) :
دشمنان و تاریخ نویسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند. امّا آنچه تاریخ هاى صحیح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از:
(ام الحق ) دختر طلحه بن عبیداللّه – (حفصه ) دختر عبدالرحمن بن ابى بکر – (هند) دختر سهیل بن عمر و (جعده ) دختر اشعث بن قیس . بیاد نداریم که تعداد همسران حضرت در طول زندگیش از هشت یا ده به اختلاف دو روایت تجاوز کرده باشند. با این توجه که (ام ولد)هایش هم داخل در همین عددند.
(ام ولد) کنیزى است که از صاحب خود داراى فرزند مى شود و همین امر موجب آزادى او پس از مرگ صاحبش مى باشد. کمترین عددی که درباره فرزندان حضرت نوشته اند 7 نفر و بیشترین عدد 23 نفر است. شیخ مفید ، فرزندان حضرت را 15 نفر می داند( هشت پسر و هفت دختر.(
فرزندان آن حضرت از دختر و پسر 15 نفر بوده اند بنامهاى : زید، حسن ، عمرو، قاسم ، عبداللّه ، عبدالرحمن ، حسن اثرم ، طلحه ، ام الحسن ، ام الحسین ، فاطمه ، ام سلمه ، رقیه ، ام عبداللّه و فاطمه .
از دختران حضرت 4 نفر و از پسرانش نیز 4 نفر صاحب فرزند شده اند. البته دو تن از پسران، فرزند پسر نیاوردند و به همین جهت نسل تمامی سادات حسنی به آن دو پسر دیگر که فرزند پسر آورده اند زید و حسن مثنّی) منتهی می گردد. در سلسله سادات حسنی، دانشمندان، سلاطین، محدّثان وانقلابیون متعددی وجود دارد.
نسل او فقط از دو پسرش حسن و زید باقى ماند و از غیر این دو انتساب به آن حضرت درست نیست . ]1[ ، ]2[

5 – سیاست از دیدگاه امام حسن (ع) :

شخصی از امام حسن علیه السلام معنای سیاست را پرسید. آن حضرت فرمودند: "سیاست آن است که حقوق خدا و حقوق بندگان زنده و بنده های درگذشته خدا را رعایت کنی". آن گاه برای توضیح بیشتر فرمودند: "حقوق خدا آن است که آن چه را خدا از انجام واجبات و ترک محرمات تکلیف کرده به طور کامل رعایت کنی. حقوق بندگان زنده آن است که وظایف خود را نسبت به برادران دینی انجام دهی. در خدمت گزاری برادر دینی درنگ ننمایی و نسبت به رهبر جامعه اسلامی تا زمانی که نسبت به مردم اخلاص دارد اخلاص داشته باشی و هر وقت از راه راست منحرف شد، اعتراض کنی. حقوق بندگان در گذشته یاد کردن نیکی ها و چشم پوشیدن از بدی های آنهاست". ]3[

6 – مبارزات امام حسن مجتبی علیه السلام پیش از دوران امامت :
امام حسن علیه السلام، به شهادت تاریخ ، فردی بسیارشجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود اوراه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازی دریغ نمی ورزید و همواره آماده مجاهدت درراه خدا بود.
در جنگ جمل
امام مجتبی علیه السلام در جنگ جمل، در رکاب پدر خودامیر مومنان علیه السلام در خط مقدم جبهه می جنگید و از یاران دلاور و شجاع علی علیه السلام سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می کرد.
پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر ، همراه عمارو یاسر و تنی چند از یاران امیر مومنان علیه السلام وارد کوفه شدو مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد.
او وقتی وارد کوفه شد که هنوز "ابوموسی اشعری "، یکی از مهره های حکومت عثمان، بر سرکار بود و با حکومت عادلانه امیر مومنان علیه السلام مخالفت نموده و از جنبش مسلمانان در جهت پشتیبانی از مبارزه آن حضرت باپیمان شکنان جلوگیری می کرد، با این حال حسن بن علی علیه السلام توانست به رغم کار شکنیهای ابو موسی وهمدستانش متجاوز از 9 هزار نفر را از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل دارد.
در جنگ صفین
نیز در جنگ صفین، در بسیج عمومی نیروها وگسیل داشتن ارتش امیرمومنان علیه السلام برای جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمی به عهده داشت و با سخنان پرشورو مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب امیرمومنان علیه السلام و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت می نمود.
آمادگی او برای جانبازی در راه حق به قدری بود که امیر مومنان علیه السلام در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین بن علی علیه السلام را از ادامه جنگ بادشمن باز دارند تا نسل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با کشته شدن این دوشخصیت از بین نرود. ]7[
7 – وصیت امام على (ع ) به امام حسن (ع ) :
امـام حـسـن (عـلیـه السـلام ) وصـىّ پـدرش امـیـرمـو منان بر خاندان و فرزندان و اصحاب پـدرش بـود و عـلى (عـلیـه السـلام ) بـه او وصیّت کرد که در آنچه وقف کرده و صدقه قرارداده نظارت کند و براى این موضوع ، ((عهدنامه اى )) نوشت که مشهور است . و وصـیت او به امام حسن (علیه السلام ) بیانگر نشانه ها و ارکان دین و چشمه هاى حکمت و بـرنـامـه هـاى اخـلاقـى اسـت و بـیـشـتـر دانـشـمـنـدان بـزرگ ، ایـن وصـیـّت را نـقـل کـرده انـد و بـسـیـارى از فـقـها و اندیشمندان در جهت دین و دنیاى خود از دستورهاى آن وصیّت ، بهره مند
شده اند. ]4[
سخنرانى امام حسن (ع ) بعد از شهادت پدر هـنـگـامـى که امیرمو منان على (علیه السلام ) از دنیا رفت ، امام حسن (علیه السلام ) براى مردم خطبه خواند و حق خود (یعنى حقوق رهبرى ) را براى مردم بیان کرد، یاران پدرش با آن حضرت بیعت کردند، بر این اساس که هرکه با او مى جنگد، بجنگند و با هر که با او در صلح هست
، در صلح باشند.
((ابواسحاق سبیعى )) و دیگران نقل کرده اند: در صبح آن شبى که امیرمو منان على ( علیه السلام ) از دنیا رفت ، امام حسن (علیه السلام ) براى اصحاب سخنرانى کرد، پس از حمد و ثناى الهى و درود فرستادن بر پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: شـب گذشته مردى از میان شما رفت که پیشینیان در کردار نیک ، از او پیشى نگرفتند و آیـنـدگـان در رفـتـار، بـه او نـخـواهـنـد رسـیـد، او هـمـواره هـمـراه رسـول خـدا (ص) بـا دشـمـنـان جنگید وبا نثار جانش از حریم پـیـامـبـر (ص) دفـاع نـمـود، رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) هنگام روانه کردن او به سوى جبهه ها، پرچمش را بـه او مـى داد، جـبـرئیل در جانب راست او و میکائیل در جانب چپ او، آن حضرت را درمیان مى گرفتندوازجبهه برنمى گشت تاخداوند،فتح و پیروزى را به دست او ایجادکند. در هـمـان شـبـى کـه عیسى بن مریم (علیه السلام ) به سوى آسمان عروج کرد و حضرت یـوشـع بـن نـون وصـىّ مـوسـى (عـلیـه السـلام ) وفـات یـافـت ، از دنـیـا رفـت و از مـال دنـیـا جـز هـفـتـصـد درهـم بـاقـى نگذارد، این هفتصد درهم از جیره اى بود که از حق بیت المـال خود زیاد آمده و مى خواست با آن خادمى براى خانواده اش خریدارى کند، در این هنگام گـریـه گـلوى امـام حـسـن را گرفت و گریه کرد و همه حاضران با او گریه کردند)). سپس فرمود:
مـن پـسـربـشـیـر(مژده دهنده ، یعنى رسول خدا (ص) هستم ، من پـسـر نـذیر (هشدار دهنده یعنى رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) )هستم ، من پسرکسى هستم که به اذن خدا مردم را به سوى خدا دعوت مى کرد، من پسر چراغ تابناک هدایت هستم ، من از خاندانى هستم که خداوند، پلیدى و ناپاکى را از آنان دور ساخت و آنان را به طور کامل پاکیزه نمود. من ازخاندانى هستم که خداونددوستى به آنان را در قرآنش واجب کرده و فرموده است :
((… قـلْ لا اَسـْئَلُکـُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْلَهُ فِیها حُسْناً … )).
اى پـیامبر! بگو من پاداشى براى رسالت نمى خواهم ، مگر دوستى در حق خویشاوندان و هرکه نیکى کند، بر نیکى او بیفزاییم.
مـنـظور از ((حسنه )) (نیکى ) در این آیه ، دوستى ما خاندان است و سپس (سخنرانى را به پایان رساند و) نشست ]4[

8 – بیعت مردم با حسن بن على (ع ) :

هنگامى که حادثه دهشتناک ضربت خوردن على (ع ) در مسجد کوفه پیش ‍ آمد و مولى (ع ) بیمار شد به حسن دستور داد که در نماز بر مردم امامت کند، و در آخرین لحظات زندگى ، او را به این سخنان وصى خود قرار داد:
(پسرم ! پس از من ، تو صاحب مقام و صاحب خون منى ). و حسین و محمّد و دیگر فرزندانش و رو ساى شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس ‍ فرمود:
(پسرم ! رسول خدا دستور داده است که تو را وصى خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم . همچنانکه آن حضرت مرا وصى خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا ماءمور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت ، آنها را به برادرت حسین بدهى ).
امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش ، على علیه السلام با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثناى برخداوند متعال و رسول مکرم (ص ) چنین گفت:
(همانا در این شب آن چنان کسى وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان بدو نخواهند رسید). و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و کوشش هایى که على (ع ) در راه اسلام انجام داد و پیروزیهیى که در جنگها نصیب وى شد، سخن گفت و اشاره کرد که از مال دنیا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهمیه اش از بیت المال ، که مى خواست با آن خدمتکارى براى اهل و عیال خود تهیه کند.
در این موقع در مسجد جامع که مالامال از جمعیت بود، عبداللّه بن عباس ‍ بپا خاست و مردم را به بیعت با حسن بن على تشویق کرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت کردند. و این روز، همان روز وفات پدرش ، یعنى روز بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت بود.
مردم کوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن على بیعت کردند جز معاویه که خواست از راهى دیگر برود و با او همان رفتار پیش گیرد که با پدرش پیش گرفته بود.
پس از بیعت مردم ، به ایراد خطبه اى پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص ) که یکى از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن کریم هستند تشویق فرمود، و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت.بارى ، روش زندگى امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در کوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید کسان ساخته بود. حسن بن على (ع ) شرایط رهبرى را در خود جمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستى او یکى از شرایط ایمان بود، دیگر آنکه لازمه بیعت با او این بود که از او فرمانبردارى کنند.
امام (ع ) کارها را نظم داد و والیانى براى شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . امّا زمانى نگذشت که مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش در اجراى عدالت و احکام و حدود اسلامى قاطع دیدند، عده زیادى از افراد با نفوذ به توطئه هاى پنهانى دست زدند و حتى در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوى کوفه تحریک نمودند، و ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن على (ع ) نزدیک شود، حسن را دست بسته تسلیم او کنند یا ناگهان او را بکشند.خوارج نیز بخاطر وحدت نظرى که در دشمنى با حکومت هاشمى داشتند در این توطئه ها با آنها همکارى کردند. در برابر این عده منافق ، شیعیان على (ع ) و جمعى از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اختیار کرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه مراحل – چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانى که امام (ع ) دستور جهاد داد – ثابت کردند.
امام حسن (ع ) وقتى طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید با نامه هایى او را به اطاعت و عدم توطئه و خونریزى فرا خواند ولى معاویه در جوانب امام (ع ) تنها به این امر استدلال مى کرد که (من در حکومت از تو با سابقه تر و در این امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ !).
گاه معاویه در نامه هاى خود با اقرار به شایستگى امام حسن (ع ) مى نوشت : (پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر کس بدان سزاوارترى ) و در آخرین جوابى که به فرستادگان امام حسن (ع ) داد این بود که (برگردید، میان ما و شما بجز شمشیر نیست ).
و بدین ترتیب دشمنى و سرکشى از طرف معاویه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشى آغاز کرد. معاویه با توطئه هاى زهرآگین و انتخاب موقع مناسب و ایجاد روح اخلالگرى و نفاق ، توفیق یافت . او با خریدارى وجدانهاى پست و پراکندن انواع دروغ و انتشار روحیه یاءس در مردم سست ایمان ، زمینه را به نفع خود فراهم مى کرد و از سوى دیگر، همه سپاهیانش را به بسیج عمومى فرا خواند.
امام حسن (ع ) نیز تصمیم خود را براى پاسخ به ستیزه جویى معاویه دنبال کرد و رسما اعلان جهاد داد. اگر در لشکر معاویه به کسانى بودند که به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حکومت شام مى بودند، امّا در لشکر امام حسن (ع ) چهره هاى تابناک شیعیانى دیده مى شد مانند حجر بن عدى ، ابو ایوب انصارى ، و عدى بن حاتم … که به تعبیر امام (ع ) (یک تن از آنان افزون از یک لشکر بود). امّا در برابر این بزرگان ، افراد سست عنصرى نیز بودند که جنگ را با گریز جواب مى دادند، و در نفاق افکنى توانایى داشتند، و فریفته زر و زیور دنیا مى شدند. امام حسن (ع ) از آغاز این ناهماهنگى بیمناک بود. مجموع نیروهاى نظامى عراق را 350 هزار نوشته اند. امام حسن (ع ) در مسجد جامع کوفه سخن گفت و سپاهیان را به عزیمت بسوى (نخیله ) تحریض فرمود. عدى بن حاتم نخستین کسى بود که پاى در رکاب نهاد و فرمان امام را اطاعت کرد. بسیارى کسان دیگر نیز از او پیروى کردند.

امام حسن (ع ) عبیداللّه بن عباس را که از خویشان امام و از نخستین افرادى بود که مردم را به بیعت با امام تشویق کرد، با دوازده هزار نفر به (مسکن ) که شمالى ترین نقطه در عراق هاشمى بود اعزام فرمود. امّا وسوسه هاى معاویه او را تحت تاءثیر قرار داد و مطمئن ترین فرمانده امام را، معاویه در مقابل یک میلیون درم که نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود کشاند. در نتیجه ، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى نیز به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند.
پس از عبیداللّه بن عباس ، نوبت فرماندهى به قیس بن سعد رسید. لشکریان معاویه و منافقان با شایعه مقتول او، روحیه سپاهیان امام حسن (ع ) را ضعیف نمودند. عده اى از کارگزاران معاویه که به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات کردند، نیز زمزمه پذیرش صلح را بوسیله امام (ع ) در بین مردم شایع کردند. از طرفى یکى از خوارج تروریست نیزه اى بر ران حضرت امام حسن زد، بحدى که استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتى سخت در ران آن حضرت پدید آمد. بهر حال وضعى براى امام (ع ) پیش ‍ آمد که جز (صلح ) با معاویه ، راه حل دیگرى نماند.
بارى ، معاویه وقتى وضع را مساعد یافت ، به حضرت امام حسن (ع ) پیشنهاد صلح کرد. امام حسن (ع ) براى مشورت با سپاهیان خود خطبه اى ایراد فرمود و آنها را به جانبازى و یا صلح – یکى از این دو راه – تحریک و تشویق فرمود. عده زیادى خواهان صلح بودند. عده اى نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام ، پیشنهاد صلح معاویه ، مورد قبول امام حسن واقع شد ولى این فقط بدین منظور بود که او را در قید و بند شرایط و تعهداتى گرفتار سازد که معلوم بود کسى چون معاویه دیر زمانى پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند، و در آینده نزدیکى آنها را یکى پس از دیگرى زیر پاى خواهد نهاد، و در نتیجه ، ماهیت ناپاک معاویه و عهد شکنى هاى او و عدم پاى بندى او به دین و پیمان ؛ بر همه مردم آشکار خواهد شد. و نیز امام حسن (ع ) با پذیرش صلح از برادر کشى و خونریزى که هدف اصلى معاویه بود و مى خواست ریشه شیعه و شیعیان آل على (ع ) را بهر قیمتى هست ، قطع کند، جلوگیرى فرمود. بدین صورت چهره تابناک امام حسن (ع ) – همچنان که جد بزرگوارش رسول اللّه (ص ) پیش بینى فرموده بود – بعنوان (مصلح اکبر) در افق اسلام نمودار شد. معاویه در پیشنهاد صلح هدفى جز مادیات محدود نداشت و مى خواست که بر حکومت استیلا یابد. امّا امام حسن (ع ) بدین امر راضى نشد مگر بدین جهت که مکتب خود و اصول فکرى خود را از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودى برهاند. ]1[
از شرطهایى که در قرارداد صلح آمده بود؛ اینهاست :
معاویه موظف است در میان مردم به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سیرت خلفاى شایسته عمل کند و بعد از خود کسى را بعنوان خلیفه تعیین ننماید و مکرى علیه امام حسن (ع ) و اولاد على (ع ) و شیعیان آنها در هیچ جاى کشور اسلامى نیندیشد. و نیز سب و لعن بر على (ع ) را موقوف دارد و ضرر و زیانى به هیچ فرد مسلمانى نرساند. بر این پیمان ، خدا و رسول خدا (ص ) و عده زیادى را شاهد گرفتند. معاویه به کوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جریان امر قرار گیرند. سیل جمعیت بسوى کوفه روان شد.
ابتدا معاویه بر منبر آمد و سخنى چند گفت از جمله آنکه : (هان اى اهل کوفه ، مى پندارید که به خاطر نماز و روزه و زکات و حج با شما جنگیدم ؟ با اینکه مى دانسته ام شما این همه را بجاى مى آورید. من فقط بدین خاطر با شما به جنگ برخاستم که بر شما حکمرانى کنم و زمام امر شما را بدست گیرم ، و اینک خدا مرا بدین خواسته نائل آورد، هر چند شما خوش ندارید. اکنون بدانید هر خونى که در این فتنه بر زمین ریخته شود هدر است و هر عهدى که با کسى بسته ام زیر دو پاى من است ). و بدین طریق عهدنامه اى را که خود نوشته و پیشنهاد کرده و پاى آنرا مهر نهاده بود زیر هر دو پاى خود نهاد و چه زود خود را رسوا کرد!
سپس حسن بن على (ع ) با شکوه و وقار امامت – چنانکه چشمها را خیره و حاضران را به احترام وادار مى کرد – بر منبر بر آمد و خطبه تاریخى مهمى ایراد کرد. ]1[
پس از حمد و ثناى خداوند جهان و درود فراوان بر رسول اللّه (ص ) چنین فرمود:
(… به خدا سوگند من امید مى دارم که خیرخواه ترین خلق براى خلق باشم و سپاس و منت خداى را که کینه هیچ مسلمانى را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا براى هیچ مسلمانى نیستم …) سپس فرمود: (معاویه چنین پنداشته که من او را شایسته خلافت دیده ام و خود را شایسته ندیده ام . او دروغ مى گوید. ما در کتاب خداى عزوجل و به قضاوت پیامبرش از همه کس به حکومت اولیتریم و از لحظه اى که رسول خدا وفات یافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم ). آنگاه به جریان غدیر خم و غصب خلافت پدرش على (ع ) و انحراف خلافت از مسیر حقیقى اش ‍ اشاره کرد و فرمود: (این انحراف سبب شد که بردگان آزاد شده و فرزندانشان – یعنى معاویه و یارانش – نیز در خلافت طمع کردند). و چون معاویه در سخنان خود به على (ع ) ناسزا گفت ، حضرت امام حسن (ع ) پس از معرفى خود و برترى نسب و حسب خود بر معاویه نفرین فرستاد و عده زیادى از مسلمانان در حضور معاویه آمین گفتند. و ما نیز آمین مى گوییم . امام حسن (ع ) پس از چند روزى آماده حرکت به مدینه شد. معاویه به این ترتیب خلافت اسلامى را در زیر تسلط خود آورد و وارد عراق شد، و در سخنرانى عمومى رسمى ، شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممکن استفاده کرد، و سخت ترین فشار و شکنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت .
امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگى کرد و هیچگونه امنیتى نداشت ، حتى در خانه ، نیز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهید و در بقیع مدفون شد. ]1[

9 – در دوران خلافت پدر امام حسن (ع) :
امام حسن از آغاز بیعت مردم با حضرت علی علیه السلام تا لحظه شهادت آن حضرت در مقام قوی‏ترین بازوی آن حضرت عمل کرد. در جریان بیعت، حضوری جدی داشت؛ در سه جنگ جمل ، صفین و نهروان حاضر بود. پیش از جنگ جمل هم به همراه عمّار یاسر و قیس بن سعد به کوفه رفت و با سرکوب کردن فتنه ی ابو موسی اشعری ، مردم را به جنگ با مردم بصره فرا خواند. گهگاه به جای پدر نماز جمعه بر پا داشت. در شب ضربت خوردن پدر قصد داشت همراهی اش کند که با منع پدر، منصرف شد. پس از ضربت خوردن پدر نیز تمام تلاش خود را برایبهبود و استراحت آن حضرت به کار بست و در پایان به وصایای او گوش سپرد. ]2[

10 – جانشینی پس از شهادت پدر :
حضرت علی علیه السلام قبل از شهادت، امام حسن را وصی خود تعیین کرد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز قبل از آن به دو گونه این وصایت را اعلام کرده بودند؛ یکی به صورت تصریح به امامت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پس از پدرشان، و دوم تصریح به امامت اوصیاء دوازده گانه یخود، با ذکر اسامی آنها. ]2[

11 – امام پس از خلافت :
امام حسن علیه السلام پس از خلافت و قبل از صلح (دوران کوتاه خلافت ظاهری): دوران کوتاه چند ماهه خلافت ظاهری امام حسن علیه السلام، پر ماجرا سپری شد. بلافاصله پس از شهادت حضرت علی علیه السلام، امام حسن به مسجد آمد و در سخنانی شیوا تلویحاً مردم را به بیعت با خویشفراخواندند.
پس از سخنرانی و با تبلیغ نافذابن عباس مردم کوفه با آن حضرتبیعت کردند. امام نیز بیعتشان را براین اساس که از او پیروی کنند و با هر کس جنگید،بجنگند و با هر کس صلح کرد، صلح کنند، پذیرفت؛ و سپس به تحکیم پایه های حکومت خویش پرداخت، ابن ملجم ،قاتل پدر، را گردن زد و اکثر فرمانداران مناطق را که به دست پدرش نصب شده بودند، تثبیت نمود و برخی را تغییر داد
جاسوس های معاویه را پیدا کرد و گردن زد، نامه ی تندی به وی نوشت و او را تهدید به جنگ نمود. نامه نگاری میان حضرت و معاویه ادامه یافت تا اینکه معاویه لشکری عظیم به سوی عراق گسیل داشت و حضرت نیز درصدد تهیه لشکری برای مقابله با او برآمد. ]2[

12 – صلح امام حسن (ع) :
مهمترین حادثه در زندگی امام حسن علیه السلام جریان صلح معاویه با آن حضرت است. تحلیل این حادثه ضروری به نظر می رسد زیرا خود امام صلحش را حجتی بر آیندگان می داند؛ یعنی بر اساس عملکرد حضرت، وظیفه انسان نیز در شرایط مشابه با آن زمان، صلح و مصالحه است.
بررسی مقدمات و شرایط و عللی که صلح را ایجاب کرد و دقت در کیفیت وقوع صلح و مواد صلحنامه و موشکافی نتایج شیرین صلح برای جناح حق و ضربه های سهمگین آن بر جناح باطل به خوبی روشن می کند که صلح آن حضرت در حقیقت انقلاب سبزی بود که زمینه انقلاب سرخ حسینی را فراهم ساخت و این نرمش قهرمانانه در کنار آن جنبش ظلم ستیزانه، پایه ریز انقلاب علمی امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام در عصر طلایی خلا انتقال قدرت از بنی امیه به بنی عباس گشت و به این ترتیب، اسلام ناب محمدی که در تشیع جلوه گر بود، نهال خود را آبیاری نمود و به درخت تنومندی تبدیل کرد. ]2[
13 – حوادث دوران حکومت امام مجتبی (ع) :
1. ترور امام حسن علیه السلام
مرحوم صدوق می نویسد: معاویه جاسوسی را به سوی تعدادی از منافقان و خوارج مثل عمرو بن حریث، اشعث بن قیس، شبث ابن ربعی و… روانه ساخت و به هریک از آنها وعده داد که در صورت کشتن امام حسن علیه السلام دویست هزار درهم، به همراه فرماندهی بخشی از لشکریان شام اعطا کند. امام علیه السلام که از توطئه دشمنان آگاهی داشت، حتی در حال نماز از زره استفاده می نمود. روزی یکی از مخالفان، در حال نماز به سوی حضرت تیراندازی کرد که با برخورد به زره، اثر نکرد. و نیز هنگامی که حضرت شبانه از ساباط مداین عبور می کرد، یکی از منافقان خنجری مسموم بر ران مبارکش زد که موجب شد حضرت در مداین بستری و مورد معالجه قرار بگیرد."
2. خیانت فرماندهان
یکی از حوادث اسفبار، که زمینه ساز تضعیف روحیه سپاهیان امام مجتبی علیه السلام شد، خیانت فرماندهان بود. یکی از آنان، فردی است به نام "حکم" که از بزرگان قبیله "کِندَه" بود. امام علیه السلام او را برای فرماندهی چهار هزار نفر، به شهر انبار گسیل داشت. معاویه در نامه ای او را تطمیع کرد و پانصد هزار درهم برای وی فرستاد . این فرمانده، دین خود را به دنیا فروخت و روانه شام شد. یکی دیگر از فرماندهان خائن، مردی است از قبیله "بنی مراد" که او نیز به همان شیوه ذکر شده فریفته شد. عبیداللّه بن عباس از دیگر فرماندهانی است که فریب معاویه را خورد. او که فرماندهی دوازده هزار نفر را عهده دار بود، شبانه به سوی معاویه گریخت. قیس بن سعد در نامه ای به امام مجتبی علیه السلام جریان پیوستن وی به معاویه را چنین شرح می دهد:
چون عبیداللّه بن عباس در قریه "حَبّونیَّه"، که مقابل اراضی "مِسکَن" است، سپاه را رو به روی لشکرگاه معاویه مستقر ساخت، معاویه فرستاده ای به نزد عبیداللّه روانه کرد و او را به سوی خود دعوت نمود و تعهّد کرد که به او یک میلیون درهم بپردازد؛ نصف آن را نقد و نصف دیگرش را پس از داخل شدن در کوفه. او، شبانه به سوی لشکر معاویه رفت و چون صبح شد، مردم امیر خود را نیافتند و با من (قیس بن سعد) نماز صبح را به جای آوردند.
3. صلح با معاویه
از دیگر حوادث مهم، صلح امام مجتبی علیه السلام با معاویه است؛ صلحی که به تعبیر امام باقر علیه السلام "برای امت، از آنچه خورشید بر آن می تابد، بهتر بود." و همان گونه که خود فرمود: "بسان صلح حدیبیّه است." و به نقل بسیاری از مفسران قرآن کریم امام حسن علیه السلام از این صلح به "فتح مبین" یاد می کند: "انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً". کتاب های بسیاری در باره صلح آن حضرت نگاشته شده و آن را از ابعاد مختلفی بررسی نموده اند. از آنجا که سخنان و پاسخ های امام علیه السلام در این موضوع، روشنی بخش تاریکی های شبهه آمیز است، به صورت اختصار، به بخشی از آنها اشاره می شود:
جواب امام مجتبی علیه السلام خطاب به ابو سعید می فرماید:
"مگر من حجّت خدا بر خلق و امام بعد از پدرم نیستم! مگر من همان نیستم که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در باره من و برادرم فرمود: "حسن و حسین هردو امام هستند، چه قیام کنند و چه صلح"؟ پس من، چه قیام کنم و چه صلح، امام خواهم بود. ای اباسعید! علت صلح من با معاویه همان علتی است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به خاطر آن با "بنی ضمره" و "بنی اشجع" و با اهل مکّه به هنگام بازگشت از "حدیبیّه" صلح نمود. آنان به صراحت حکم قرآن، کافر بودند و اینان به حکم تاویل قرآن کافر نیستند. آیا نمی دانی که خضر علیه السلام چون کشتی را سوراخ نمود و پسری را کشت و دیوار را در محلّی که از اطعام آنان خودداری کردند، تعمیر نمود، موسی علیه السلام خشمناک شد؛ ولی بعد از آگاهی به حکمت آن، قانع گردید؟ شما نیز این چنین هستید که به خاطر عدم آگاهی از حکمت صلح، ناخشنود هستید."
جواب تفصیلی امام علیه السلام :
الف) حفظ شیعه
امام علیه السلام در سخنی یادآور می شوند:
"وَ لَولا ما اَتَیتُ لَما تُرِکَ مِن شِیعتنا علی وجهِ الارض اَحَدٌ الاّ قُتِلَ؛ اگر صلح نمی کردم، هیچ کس از شیعیان ما باقی نمی ماند و همه آنان کشته می شدند."
و در پاسخ حُجر بن عدی فرمود:
"و انّما فَعَلْتُ ما فَعَلْتُ ابقاءً علیکم؛ انجام صلح برای حفظ بقای شما بود."
ب) اندک بودن یاران صدّیق
اگرچه در ظاهر، تعداد لشکریان امام علیه السلام زیاد بود؛ اما یاوران صدّیق و مقاوم اندک بودند. و این عده قلیل توان مقابله با سپاه معاویه را نداشتند. در آغاز وقتی حضرت، مردم را به جهاد دعوت کرد، پاسخی نشنید، در این حال عدیّ بن حاتم به پا خاست و گفت: سبحان اللّه! امام خود را اجابت نمی نمایید؟! بعد از آن بود که مردم، یکی پس از دیگری برای جهاد اعلام آمادگی کردند.
امام علیه السلام در خطبه ای این نکته را بیان داشته و در قسمتی از آن می فرماید:
"خداوند، هارون (وصیّ موسی علیه السلام ) را، هنگامی که بنی اسرائیل او را ناتوان ساخته و نزدیک بود وی را بکشند، به دلیل نداشتن یاور، در تنگنا نگذاشت. نیز به همین دلیل، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم اجازه یافت که هجرت کند. و این چنین است کار من و پدرم زمانی که مردم، ما را رها نموده و با دیگری بیعت نمودند و یاوری نیافتیم.
اینها قوانین و سنّت های ناستوده ای است که یکی پس از دیگری می آید!"
در راستای تاکید بر همین نکته، در نقل دیگری می خوانیم که حضرت در خطبه ای فرمود:
"انّ معاویه قد دعا الی امرٍ لیس فیه عزٌّ و لا نَصِفهٌ فاِنْ اَرَدتُمُ الحیوهَ قَبلناه منه و اَغْضَینا علی القَذی وَ اِن اَرَدْتُمُ المَوت بَذَلناهُ فی ذات اللّه و حاکمناه الی اللّه؛ معاویه به بیعتی دعوت کرده است که عزّت و انصافی در آن نیست. اگر زندگی و ماندن خویش را می خواهید، ما قبول می کنیم و پلک چشم بر خار فرو نهیم و اگر مرگ را بر زنده ماندن اختیار می کنید، جان را در راه خدا تسلیم کنیم و داوری را از خدا بخواهیم."
در این هنگام لشکریان به اتقاق فریاد کردند که: ما زندگی و ماندن را می خواهیم.
در این هنگام امام علیه السلام خود را تنها و به ناچار پذیرای "صلح" گشت تا استمرار اسلام و تشیّع علوی را در امتداد تاریخ تضمین کند. ]8[

14 – امام پس از صلح تا شهادت :
تمامی تلاش امام حسن پس از قبول صلح این بود که فواید مورد نظرش را از صلح به نتیجه برساند و بر این اساس در تمام این مدت به حفظ نیروهای کیفی و خالص ، بازسازی نیروهای خسته و وازده و تفسیر صحیح اسلام پرداخت.
عملکرد دشمن شکن حضرت پس از صلح چنان قدرتمند بود که معاویه را به فکر شهادت آن حضرت انداخت. ]2[
15 – واپسین روز های عمر امام حسن (ع) :
آنچه پیش رو دارید کارنامه ده ساله امام حسن مجتبی علیه السلام در مدینه منوره است .
بازگشت به مدینه منوره
امام حسن مجتبی علیه السلام چند روز پس از امضای قرار داد صلح با معاویه و رفت و آمدهای مکرر از سوی دوستان و دشمنان، مصلحت را در آن دید که به همراه بعضی از یاران، از کوفه به مدینه جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله هجرت نمایند.
او به همراه برادرش حسین بن علی علیه السلام و خانواده و اطرافیانش، کارنامه امام حسن علیه السلام در مدینه منوره راهی مدینه شدند. مردم کوفه با اندوه بسیار به مشایعت آن حضرت شتافتند، در حالی که اشک، چشمان بسیاری را فرا گرفته بود. مشایعت کنندگان با نگاه های طولانی، حسرت خود را اظهار می داشتند و با زبان حال بر سرنوشت تیره خود – که با هجوم و سلطه چکمه پوشان معاویه گره می خورد – سرود اندوه می سرودند. امام علیه السلام و همراهانش به مدینه آمدند و در آنجا اقامت گزیدند.
سبط اکبر پیامبر، این ناخدای بردبار تصمیم گرفت با فرو بردن خشم خود و صبر و تحمل، کشتی اسلام را از غرقاب حتمی حکومت معاویه نجات بخشد و نگذارد حکام بنی امیه با احادیث جعلی و نسبت های ناروا به پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و آله و پدرش امیرمومنان علیه السلام و صحابه بزرگ، چهره واقعی اسلام را عوض کنند و به اسم اسلام بعد از پیامبر، اهداف شیطانی خود را بر امت اسلامی تحمیل نمایند و بدعت ها و سنت های جاهلیت را دوباره همانند اجدادشان احیا کنند.
حضرت ده سال در مدینه اقامت گزید و در این مدت همچون پدر و جد بزرگوارش، طبیب و معلمی دلسوز و پناهگاهی مطمئن برای مردم مدینه و مظلومان عالم بود و خورشید گونه بر همه زوایای تاریک عالم اسلام می تابید و با سخنان زیبای علی گونه و رفتار حلیمانه محمدی و حجب و تقوای فاطمه گونه اش مسلمین جهان را رهبری می کرد و در مقابل جبهه کفر تاویلی و همه اندیشه های شیطانی آنان در راستای مبارزه با باطل، راست قامتانه ایستادگی کرد و به نور الهی درخششی دیگر داد.
اینک دورنمایی از آنچه در آن مدت کوتاه – با توجه به جنگ های گوناگون روانی معاویه و بنی امیه – توسط سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله انجام گرفت را در ذیل می آوریم.
16 – دورنمایی از کارنامه ده ساله امام حسن (ع) در مدینه منوره :
1. تربیت و آموزش نیروهای کارآمد
پس از حضور آن حضرت در مدینه، محدثان، راویان و دانشمندان بزرگ به سوی آن شهر شتافتند و جهت کسب فیض، گرد آن حضرت جمع شدند. در این مدت، بسیاری از افراد که در خواب غفلت و گمراهی به سر می بردند، با روشنگری آن حضرت بیدار گشتند و مبانی اصیل اسلام را از آن سلاله پاک پیامبر آموختند. مورخان مسلمان همچون ابن عساکر، مرحوم علامه مجلسی ، میرزا محمد تقی سپهر، ابن شهر آشوب و … شاگردان نامدار و راویان اخبار آن حضرت را به تفصیل آورده اند.
این ستارگان فروزان که از مشعل تابناک امام حسن مجتبی علیه السلام کسب فضیلت و معنویت می کردند، از دو گروه تشکیل شده بودند:
1. بعضی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و یاران با سابقه علی بن ابی طالب علیهما السلام.
2. تابعین و دیگر اشخاصی که در خدمت آن بزرگوار تلمذ می کردند.
ما بر اساس همین دو طبقه، نام آن ها را در ذیل می آوریم:
گروه اول:
1) احنف بن قیس: شیخ طوسی او را از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مومنان و حسن بن علی علیهما السلام می داند.
2) اصبغ بن نباته: از راویان و اصحاب خاص علی بن ابی طالب و امام حسن علیهما السلام بوده و حدود 56 روایت نقل کرده است.
3) جابر بن عبدالله انصاری: از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیهما السلام و حسنین و زین العابدین و امام باقر علیهم السلام که در غزوه بدر و هجده غزوه دیگر شرکت نمود، هفده روایت از وی نقل شده است و در سال 78 هجری قمری از دنیا رفت.
4) جعید همدانی: اهل کوفه و از اصحاب امیرالمومنین و امام مجتبی علیهما السلام بوده است و امام حسین و زین العابدین علیهما السلام را نیز درک کرده است.
5)حبه بن جوین عرفی: اهل یمن و از اصحاب امیر مومنان و امام حسن علیهما السلام بوده است.
6) حبیب بن مظاهر: او از یاران علی بن ابی طالب و امام مجتبی علیهم السلام بوده و در زمره "شرطه الخمیس " است و در کربلا به شهادت رسیده است.
7) حجر بن عدی بن حاتم کندی کوفی.
8) رشید هجری: از اصحاب خاص امیر مومنان و امام حسن علیهما السلام بوده و در مسیر دوستی علی بن ابی طالب علیهما السلام به شهادت رسید و در رجال کشی از وی روایات زیادی نقل شده است.
9) رفاعه بن شداد: از اصحاب امام اول و دوم بوده است.
10) زید بن ارقم: وی نابینا بوده و به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام اول و دوم و سوم رسیده است و روایاتی را از آنان نقل کرده است.
11) سلیمان بن صرد خزاعی: بنابر نقل شیخ طوسی، وی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام اول و دوم رسیده و از اصحاب آنان می باشد.
12) سلیم بن قیس هلالی: او از یاران علی بن ابی طالب علیهما السلام بود و از محضر امام مجتبی علیه السلام فیض می برد، لکن حجاج او را تعقیب کرد تا او را بکشد. سلیم بن قیس فرار کرد و به "ابان بن ابی عیاش " پناه برد، مدتی بدین وضع بود که مرگش نزدیک شد. به هنگام مرگ کتابی را به رسم امانت به وی داد که همه اش احادیث و روایات بود. کسی غیر از "ابان بن ابی عیاش " از سلیم بن قیس هلالی روایتی نقل نکرده است. ابان درباره او می گوید: پیرمردی متعبد و خداپرست بود که نور از چهره اش درخشش می نمود.
13) عامر بن واثله بن اسقع: کنیه وی "اباالطفیل " بوده و روایاتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام اول و دوم نقل کرده است.
14) عبایه بن عمرو بن ربعی: عبایه بن ربعی نیز گفته شده و از یاران امام اول و دوم می باشد.
15) عمرو بن حمق خزاعی: وی از نیروهای شرطه الخمیس بود و در جنگ جمل و صفین به همراهی علی بن ابی طالب علیهما السلام جنگید و با امام مجتبی علیه السلام بود تا به دست معاویه به شهادت رسید.
16) قیس بن عباد: او نیز از یاران علی بن ابی طالب علیهما السلام بوده است.
17) کمیل بن زیاد نخعی: او از اهل یمن بوده که از افراد مورد اطمینان علی بن ابی طالب و حسن بن علی علیهما السلام به شمار می رفت.
18) حارث اعور بن بنان منقری: از افراد ثقه و مورد اطمینان امام اول و دوم می باشد که در آن مدت کسب فیض نمود.
19) مسیب بن نجبه فزاری: وی زاهد زمان و از یاران امام اول و دوم بوده و به کتابت در خدمت امام حسین علیه السلام نیز مشغول بوده است.
20) میثم بن یحیی تمار معروف به "میثم تمار" : از بزرگان صحابه علی علیه السلام و در شمار شرطه الخمیس بوده و خود شرحی مفصل دارد.
گروه دوم:
بعضی از راویان و کسانی که در نزد آن حضرت تلمذ نموده و روایاتی را نقل کرده اند عبارتند از:
ابوالاسود دوئلی، ابو اسحاق بن کلیب سبیعی، ابو جوزی، ابوصادق "کسان بن کلیب " ، ابو مخنف (لوط بن یحیی ازدی)، ابو یحیی (عمیر بن سعد نخعی)، اسحاق بن یسار، اشعث بن سوار، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبابه بنت جعفر والبیه ، حذیفه بن اسید غفاری، سفیان بن ابی لیلا همدانی، سفین بن لیل، سوید بن غفله، شعبی، طحرب عجلی، عبدالله بن جعفر طیار، عبدالله بن عباس، عبدالرحمان بن عوف، عمر بن قیس مشرفی، عیسی بن مامون زراره، فاطمه بنت حبابه والبیه، محمد بن اسحاق، مسلم بن عقیل، مسلم بطین، مولی ابی وائل (ابو رزین بن مسعود)، نفاله بن مامون، هبیره بن مریم، هلال بن نساف.
اینان برخی از شاگردان و یاران امام حسن مجتبی علیه السلام بودند که از شهرها و کشورهای مختلف مانند کوفه، یمن، همدان و . .. جمع شده بودند. آنان همگی در محضر آن بزرگوار کسب فیض نمودند و تربیت یافتند و در برابر هجوم فرهنگی معاویه بدعت گذار ایستادند، برخی از آنان بعد از شهادت حسن بن علی علیهما السلام به دست معاویه جنایتکار به شهادت رسیدند و برخی دیگر در سال 61 هجری قمری در رکاب ابا عبدالله الحسین علیه السلام در برابر یزید بن معاویه، طاغوت دیگر عصر ایستادند و با خون خود اسلام و قرآن را آبیاری کردند.
گذشته از شاگردان معروف آن حضرت، فرزندان برومند آن بزرگوار همچون: حسن بن حسن معروف به حسن مثنی رحمه الله، زید بن حسن، عمرو بن حسن، عبدالله بن حسن، قاسم بن حسن و … از دریای نورانیت آن پدر بزرگوار بهره می بردند و هرکدام در تاریخ به نوعی درخشش داشتند.
2. نشر فرهنگ اصیل اسلام
از امور اساسی دیگری که امام مجتبی علیه السلام آن را به بهترین وجه انجام داد و بدان اهمیت فراوان می داد، نشر فرهنگ اصیل اسلام در برابر تحریفات و تهاجم فرهنگی حاکمان اموی به ویژه معاویه بن ابی سفیان بود، زیرا این خاندان بیش ترین و بالاترین دشمنی ها را در مقابل اسلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله روا داشتند. ابوسفیان با تحریک قریش و تهیه سلاح، جنگ بدر و احد و احزاب و … را علیه رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان به راه انداخت، پسرش معاویه نیز جنگ صفین را علیه خاندان اهل بیت علیهم السلام رهبری کرد و در نهروان و جمل و تحریکات داخلی دیگر از هیچ گونه جنایتی فروگذار نکرد.
معاویه پس از پیروزی نظامی علیه حکومت عراق و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، تهاجمی را برای نابودی فرهنگ رسالت و امامت امامان راستین شیعه آغاز کرد. موارد زیر از مصادیق این تهاجم است:
الف) بدعت گذاری در دین
1) در ایام خلافتش چهل روز در نماز جمعه، صلوات و درود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله را ترک کرد. وقتی از او پرسیدند: چرا چنین کردی؟ !
گفت: نام پیامبر را بر زبان جاری نمی کنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند.
2) معاملات ربوی را تجویز کرد، به طوری که ابو درداء در برابرش ایستاد و گفت: "سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله ینهی عن مثل هذا الا مثلا بمثل; شنیدم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مردم را از معاملات ربوی نهی می کرد، مگر آن که وزن دو جنس با یکدیگر برابر باشد."
معاویه اعتنایی نکرد و به کار خود ادامه داد. ابو درداء از گستاخی معاویه نسبت به دین خدا به خشم آمد و با این که قاضی دمشق بود، راهی مدینه گردید و گفت: هیچ گونه عذری برای همکاری با معاویه برای من باقی نمانده است، زیرا او در برابر فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به رای خود عمل می کند.
3) حدود الهی را تعطیل کرد، زیرا برای دزدی که سارق بودنش ثابت شده بود – به طوری که بر نه نفر همراه و شریک وی حد جاری کرده بودند – وساطت کرد و جلو اجرای حدود الهی را گرفت.
صاحب "البدایه و النهایه " می نویسد: در اسلام این اولین حدی بود که از اجرای آن جلوگیری شد.
4) بعضی از احکام حج را عملا تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد و بوی خوش استعمال نمود.
5) نسبت به دیگر احکام الهی بی اعتنا بود و هرگونه که می خواست عمل می کرد مثلا در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه کرد، با این که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: "لیس فی العیدین اذان و لا اقامه ; در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه مشروعیت ندارد."
6) خطبه های نماز عید فطر را قبل از نماز خواند و این عمل را بنی امیه بر خلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله ادامه دادند.
7) آب را در ظرف طلا و نقره می نوشید و در آن ها غذا می خورد، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را نهی کرده بود.
8) لباس حریر (که بر مردان حرام است) بر تن می کرد و اعتنایی به محرمات الهی نمی کرد.
9 )بنی امیه به پیروی از حکام خود، همچون معاویه در یکی از دو خطبه نماز جمعه و عید – به هنگام گوش دادن خطبه ها – می نشستند و در دیگری می ایستادند.
ب) تشویق جاعلان حدیث
معاویه برای کاستن از عظمت اهل بیت و زدودن محبت آن ها از دل مردم، دستور داد، جاعلان حدیث در مدح و منقبت او و عثمان و … احادیثی بسازند تا بدین وسیله زمینه کم رنگ شدن جلوه احادیث نبوی در مورد اهل بیت، به ویژه علی بن ابی طالب علیهما السلام ایجاد گردد. او در چند مرحله احکامی را به عمال خود نوشت:
مرحله اول
معاویه نوشت: "با کمال دقت راویانی را که طرفدار عثمانند و در فضایل و بزرگواری های او سخن می گویند، شناسایی کنید و آن ها را گرامی بدارید، در مجامعشان شرکت کنید و بزرگشان بدارید و نام آنان رابه همراه روایات و احادیثی که درباره عثمان و پدرش نقل می کنند برای من بفرستید."
گویندگان و نویسندگان با نوشتن احادیث گوناگون درباره او و عثمان، به اموال فراوانی از سوی معاویه دست یافتند و در پی این امر، احادیث جعلی همه جا فراگیر شد. معاویه این سیاست را تا مدت ها دنبال کرد.
مرحله دوم
معاویه نوشت: "روایات درباره عثمان زیاد شده و همه جا را فرا گرفه است، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبکر و عمر و دیگر صحابه حدیث بسازند; هر حدیثی را که درباره ابو تراب شنیدید آن را رها نکنید مگر این که حدیثی از صحابه در رد آن برای من نقل کنید; چنین روایاتی چشم مرا روشن و ادله و احادیث مربوط به ابو تراب (علی بن ابی طالب) و شیعه او را کم رنگ تر می کند و حجتشان را باطل می نماید."
عمال و دست اندرکاران معاویه دست به جعل و ساختن حدیث زدند. ابو هریره ها و عمروعاص ها و کعب بن احبارها و … میدان دار این معرکه ننگین گردیدند و معاویه محور اصلی واساسی این خیانت بزرگ بود. اسرائیلیات; یعنی، خرافاتی که منافقان از یهود، مانند کعب احبار و دیگران ساختند و نسبت به اسلام و فرهنگ اسلامی دادند، سراسر کتب اهل سنت را فرا گرفت و حتی کتب صحاح آنان نیز از این مساله مستثنی نشد. کار بدان جا رسید که هرکسی حدیثی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کرد، با دیده شک و تردید به او نگاه می کردند.
امام باقر علیه السلام در مجلسی جهت آگاهی مردم از این گونه احادیث بر اساس درخواست بعضی از یارانش، بیش از صد مورد خواند و سپس فرمود: "مردم گمان می کنند این گونه احادیث صحیح است! آنگاه فرمود: "هی والله کلها کذب وزور; سوگند به خدا! همه این احادیث دروغ و بهتان است."
و در جای دیگر فرمود:
"ویروون عن علی علیه السلام اشیاء قبیحه، و عن الحسن و الحسین علیهما السلام ما یعلم الله انهم قد رووا فی ذلک الباطل و الکذب و الزور; مطالب زشت و ناپسندی درباره علی بن ابی طالب علیهما السلام و حسنین علیهما السلام روایت می کنند. خدا می داند که همه آن ها باطل، دروغ و بهتان است."
ج) علنی نمودن منکرات
به عنوان نمونه، معاویه زیادبن عبید (ابیه) را به پدر خود ابوسفیان نسبت داد و او را برادر خود خواند!
در نامه ای رسمی نوشت: "من امیرالمومنین معاویه بن ابی سفیان الی زیاد بن ابی سفیان …; این نامه ای از معاویه پسر ابوسفیان به زیاد پسر ابو سفیان است."
مادر زیاد بن ابیه از زن های بدکار و شناخته شده مکه بود. بر سر در خانه خود پرچم داشت و افراد لاابالی و هرزه به آن جا رفت و آمد می کردند …!
معاویه، زیاد را به پدر خود نسبت داد، همین حرکت زشت سیاسی معاویه باعث شد که صحابه گرام به او اعتراض کنند و هر کدام به نوعی انزجار و تنفر خود را از وی و روشی که در پیش گرفته اعلان نمایند.
حسن بن علی و حسین بن علی علیهم السلام و یونس بن عبید، و عبدالرحمان بن حکم و ابو عریان و ابو بکره و حسن بصری و … از کسانی بودند که معترض شدند و نوشتند رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
"الولد للفراش و للعاهر الحجر …; فرزند متعلق به مادر است و زناکار باید سنگسار گردد."
پس باید او را زیاد بن سمیه نامید نه زیاد بن ابی سفیان، زیرا به شهادت ابی مریم سلولی ابوسفیان از جمله کسانی بود که با سمیه رابطه نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
معاویه با همه کوششی که در از بین بردن سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و منزوی کردن اهل بیت علیهم السلام داشت، موفقیت چندانی به دست نیاورد، زیرا امام مجتبی علیه السلام شیوه ای را که در تربیت مردان صالح و فدایی برای اسلام و معرفی فرهنگ اصیل و صحیح امامت راستین در مدینه جدش رسول خدا انتخاب کرده بود، اثری ژرف در دل های مردم و مسلمانان گذاشت، آنان دانستند که احکام شرعی و مسائل روزمره خود را باید از مدینه دریافت کنند.
امام مجتبی علیه السلام نامه هایی را به بعضی از افراد موثر و ناآگاه به صورت کاملا پنهانی ارسال می داشت و در آن، انحرافات هیات حاکم را از سیره جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان می نمود و نیز مردانی را آموزش و تعلیم می داد و به شهرهای مختلف می فرستاد. آن امام بزرگوار لحظه ای آرام نمی گرفت به طوری که معاویه از فعالیت هایش وحشت داشت.
روزی معاویه از افرادی که از مدینه به شام رفته بودند پرسید: حسن بن علی علیهما السلام چه می کند؟
مردی از قریش که ساکن مدینه بود گفت: نماز صبح را در مسجد جدش برگزار می کند، تا طلوع آفتاب می نشیند و سپس تا به نزدیک ظهر به بیان احکام الهی و تعلیم وآموزش مردان مشغول است، سپس نماز می خواند و به همین گونه زنان از احادیث و روایات و گفته هایش بعد از ظهر استفاده می کنند و این برنامه کار هر روز اوست.
ابن صباغ مالکی (متوفای سال 855 هجری قمری) درباره فعالیت های فرهنگی و تدریس امام مجتبی علیه السلام می نویسد:
"نماز صبح را در مسجد النبی برگزار می نمود و تا طلوع آفتاب می نشست وبه ذکر خدا مشغول بود. روزها مردم گرداگردش حلقه می زدند و او برایشان معارف و احکام الهی را بازگو می نمود. مردم بر اطراف آن بزرگوار گرد می آمدند تا سخنانش را بشنوند که دل های شنوندگان را شفا می بخشید و تشنگان معارف الهی را سیراب می نمود. بیانش حجت قاطع بود، به طوری که جای احتجاج و مجادله و استیضاح باقی نمی گذاشت".
نشر فرهنگ اصیل اسلام توسط حسن بن علی علیهما السلام در دوره ده ساله، موجب احیای مجدد اسلام و یادآور گفتار و کردار و نظریات پیامبر عظیم الشان بود. و اگر نبود نرمش قهرمانانه سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله آن هم از پایگاه وحی و حرم پیامبر صلی الله علیه و آله، معاویه و عمالش اثری از اسلام و اهل بیت علیهم السلام باقی نمی گذاشتند.
3. رسیدگی به نیازمندان
امام حسن مجتبی علیه السلام که دارای قلبی پاک و رووف و پرمهر نسبت به دردمندان و تیره بختان جامعه بود، همانند پدرش علی بن ابی طالب علیهما السلام با خرابه نشینان دردمند و اقشار مستضعف و کم درآمد همراه و همنشین می شد، درد دل آنان را با جان و دل می شنید و به آن ترتیب اثر می داد و در این حرکت انسان دوستانه جز خدا را نمی دید و اجرش را جز از او نمی طلبید. او بارزترین مصداق آیه شریفه ذیل بود:
"الذین ینفقون اموالهم باللیل والنهار سرا و علانیه فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون " ; "آنان که اموال خود را شب و روز، پنهانی و آشکارا انفاق می کنند، مزدشان در نزد پروردگارشان خواهد بود، نه ترسی دارند و نه اندوهگین می شوند."
از این روی هر ناتوان و ضعیف و درمانده ای در خانه آن حضرت را می کوبید. چه بسا افرادی از شهرهای دیگر به امید دستگیری امام مجتبی علیه السلام به مدینه منوره می آمدند و از آن دریای جود و کرم بهره می جستند. در میان مستمندان، سادات و غیر سادات و در راه ماندگان و از راه رسیدگان و … دیده می شد. گاه بر اساس خواسته آنان، هزینه سفر، هزینه ازدواج و زندگی، هزینه مداوای مریض و دیگر نیازمندی های آنان را پرداخت می نمود و گاه بدون هیچ گونه پرسش بر آنان ترحم می کرد.
کمک و دستگیری از مستمندان، سالخوردگان و فقرا از سوی آن حضرت، در دوران حاکمیت امیرالمومنین علیه السلام و کومت خود در کوفه و مدینه و بعد از آن به دو صورت انجام می گرفت:
الف) کمک های مستمر و همیشگی که شامل سالمندان، ایتام، خانواده های شهدا، اصحاب صفه و … می شد در چهار چوب منظمی به صورت ماهیانه انجام می گرفت. گویا آنان حقوق بگیران دایمی از خاندان اهل بیت علیهم السلام بودند که بخش عمده ای از موقوفات و صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مومنان علیه السلام و فاطمه اطهر علیها السلام و اموال شخصی حضرت مجتبی علیه السلام به این امر اختصاص می یافت.
امام حسن علیه السلام پیش از آن از سوی پدر بر این کار بزرگ انتخاب و منصوب شده بود و بعد همچنان ادامه یافت.
ب) کمک های مقطعی آن حضرت به فقرا، بیچارگان و مساکین در همه فراز و نشیب های زندگی. این کمک ها به طوری زیاد بود که بخشش و دستگیری آن ها زبانزد عموم مردم شده بود.
از امام مجتبی علیه السلام پرسیدند: چگونه است هر سائلی که بر در خانه شما می آید، ناامیدش بر نمی گردانید؟
حضرت فرمود: من هم نیازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوندمتعال که دوست ندارم او مرا دست خالی برگرداند، خداوندی که نعمت هایش را بر ما ارزانی داشته، هرگز نمی خواهد بندگانش را محروم کنم، می ترسم اگر سائلی را رد کنم، او هم مرا ست خالی برگرداند و سپس فرمود:
اذا ما اتانی سائل قلت مرحبا بمن فضله فرض علی معجل و من فضله فضل علی کل فاضل و افضل ایام الفتی حین یسال
"آنگاه که محتاجی به من روی آورد، به او خوش آمد و آفرین می گویم که بخشش به او بر من به سرعت واجب گردیده; او بااظهار نیازمندی اش بر من و امثال من تفضلی کرده و بهترین روزهای افراد جوانمرد هنگامی است که مورد سوال واقع شوند."
بیت های دیگری از شعر درباره جود و سخا به آن حضرت نسبت داده اند، مانند:
ان السخاء علی العباد فریضه لله یقرا فی کتاب محکم وعد العباد الاسخیاء جنانه و اعد للبخلاء نار جهنم
"بخشندگی بر بندگان فریضه ای از جانب خداوند است، همان طوری که در قرآن کریم آمده; خداوند بندگان بخشنده اش را بهشت وعده نموده و برای بخیلان جهنم را آماده کرده است."
موارد دستگیری امام مجتبی علیه السلام از فقرا و درماندگان بسیار است که در این جا به سه نمونه از آن اکتفا می کنیم:
الف) کنیزی از کنیزان آن حضرت دسته گلی را به عنوان هدیه خدمتش آورد و آن حضرت هدیه را گرفت و فرمود! "انت حره لوجه الله; تو در راه خدا آزادی."
"انس " بر این کار خرده گرفت و امام علیه السلام در پاسخ به اشکال و انتقاد او فرمود: "ادبنا الله فقال تعالی "و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها" ، و کان احسن منها اعتاقها ; خداوند اخلاق و آداب اجتماعی را به ما آموخته و فرموده است: "آن گاه که بر شما تحنیت و تحیتی عرضه شد [و اعطایی بخشیدند]، سعی کنید به بهترین شیوه جبران کنید" و پاداش بهتر هدیه این خانم، آزادی او بود."
ب) روزی به هنگام ظهر از کوچه های مدینه می گذشت، دید مردی برای رفع گرفتاری هایش ده هزار درهم از خداوند طلب می کند. آن حضرت به فریاد استغاثه اش پاسخ گفت و در همان حال مبلغ ده هزار درهم برایش فرستاد.
ج) امام حسن علیه السلام گاهی به همراه برآوردن حاجت اشخاص، مسائلی را به آن ها می آموخت. نوشته اند که روزی مردی از امام مجتبی علیه السلام کمک خواست. حضرت در پاسخش فرمود:
"ان المساله لا تصلح الا فی غرم فادح او فقر مدقع او حماله مقطعه; همانا اظهار حاجت و درخواست شایسته نیست، مگر در سه مورد:
1) بدهی سنگین و ناگواری (مانند پرداخت دیه) ;
2) فقری که انسان را زمین گیر (و تیره بخت نماید، مانند قرض های فراوان و زیاد) ;
3) فشار وحشتناک و شکننده (بر انسان، مثل اتفاقات ناخوشایند و پشت سرهم) ."
آن مرد عرض کرد: سوالم به خاطر یکی از این سه امر است.
امام علیه السلام صد دینار به او بخشید.
مرد سائل خواسته اش را نزد امام حسین علیه السلام نیز مطرح نمود. آن حضرت 99 دینار به وی داد (یک دینار کم تر از برادرش تا احترامی به برادر بزرگ تر خود گذاشته باشد) . سپس نزد عبد الله بن عمر آمد و درخواست خود را پیش او نیز مطرح نمود. عبدالله بن عمر هفت دینار به وی داد.
مرد فقیر رو به عبدالله کرده، گفت: حسنین علیهما السلام کمک زیادی به من کردند، تو چرا به این مقدار؟ عبدالله بن عمر جواب داد: تو مرا با آن دو بزرگوار مقایسه می کنی؟ ! آنان از چهره های درخشان دانش اند، و بذل و بخشش زیادی دارند.
4. حمایت های سیاسی و اقتصادی از موالیان
با تسلط یافتن معاویه بر عراق آن روز، آمار جنایت و خیانت وی بر مسلمانان به ویژه موالیان اهل بیت علیهم السلام بیش تر می گردید و هر روز بر فراریان از مظالم ستمگر شام که راهی مدینه می شدند افزون می گشت، همانند آنچه بر سر ابو درداء (149) (عویمر بن مالک بن زید بن قیس بن امیه خزرجی) صحابی و قاضی معروف دمشق آمد.
حسن بن علی علیهما السلام پشتوانه ای محکم و استوار برای پناهندگان سیاسی بود که در دوران اقامت در مدینه جدش از هیچ گونه کوشش و حمایتی از آنان کوتاهی نکرد.
سعید بن ابی سرح کوفی که از دوستان و موالیان اهل بیت علیهم السلام بود، مورد خشم و غضب استاندار کوفه (زیاد بن ابیه) قرار گرفت و سپس مورد تعقیب سیاسی واقع شد. زیاد او را احضار نمود، ولیکن او از کوفه فرار کرد و راهی مدینه منوره گردید و به امام مجتبی علیه السلام پناه برد. حاکم کوفه خانواده (زن و فرزندان) سعید را زندان کرد و اموالشان را مصادره نمود و خانه اش را با خاک یکسان ساخت تا وحشتی در دل موالیان اهل بیت به وجود آید و سعید بن ابی سرح خود را تسلیم کند.
سعید در محضر امام مجتبی علیه السلام در مدینه نشسته بود که خبر مصادره و تخریب خانه اش را آوردند. امام علیه السلام به شدت ناراحت شد و جهت جلوگیری از مظالم زیاد بن ابیه و گرفتن امان برای سعید بن ابی سرح، نامه ای خطاب به زیاد، بدین شرح نوشت:
"اما بعد فانک عمدت الی رجل من المسلمین له مالهم و علیه ما علیهم فهدمت داره و اخذت ماله و حبست اهله و عیاله فان اتاک کتابی هذا فابن له داره، واردد علیه ماله، و شفعنی فیه فقد اجرته. والسلام (150) ; اما بعد، تو یکی از مسلمانان را مورد غضب و خشم خویش قرار دادی، در حالی که سود او سود مسلمانان و ضرر به وی ضرر به مسلمانان است. خانه اش را ویران کردی و مالش را گرفتی و خاندانش را به زندان افکندی. تا نامه به تو رسید، خانه اش را درست کن و مالش را برگردان و وساطت مرا درباره او بپذیر تا پاداش و اجر نیک به تو رسد."
نامه امام علیه السلام در برگیرنده امر به معروف و نهی از منکر و حمایت صریح از سعید بن ابی سرح است و دارای متنی قوی و استوار می باشد و در این نامه خواسته شده که به سعید و خاندانش آسیب و گزندی نرسد و تمام ضررهای مالی که بر وی زده شده جبران گردد و از همه مهم تر این که امام علیه السلام سعید را بی گناه دانسته و مستحق عقوبت نمی داند.
وقتی نامه سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله به زیاد بن ابیه رسید و آن را خواند، از حمایت سیاسی امام علیه السلام و امر و نهی آن حضرت به خشم آمد و پلیدی ذات خود را نشان داد و تمام الطاف و مهربانی خاندان اهل بیت علیهم السلام در زمان حاکمیت امیر مومنان علیه السلام را از یاد برد و جوابیه ای بدین شرح برای حضرت ارسال داشت:
از زیاد بن ابی سفیان به حسن بن فاطمه علیهما السلام:
"اما بعد، نامه ات به من رسید، چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودی، در حالی که تو نیازمندی و من قدرتمند؟ ! تو که از مردم عادی هستی، چگونه است که همانند یک فرمانروای قدرتمند فرمان می دهی و از فرد بداندیشی که به تو پناه آورده و تو هم با کمال رضایت پناهش داده ای، حمایت می کنی؟ به خدا سوگند اگر او را بین پوست و گوشتت هم قرار دهی، نمی توانی از او نگهداری کنی و من چنانچه به تو دسترسی پیداکنم هیچ مراعات نخواهم کرد و لذیذترین گوشت را برای خوردن، گوشت تو می دانم! سعید را به دیگری واگذار کن، اگر او را بخشیدم به خاطر وساطت تو نیست و چنانچه او را کشتم به جرم محبت او با پدر تو است، والسلام."
امام علیه السلام با این تهدیدات و جوابیه توهین آمیز زیاد، دست از حمایت سیاسی سعید بن ابی سرح بر نداشت و نامه ای به همراه نامه سراسر هتاکی و فحش زیاد برای معاویه فرستاد و از او خواست تا جلو تجاوزات زیاد بن ابیه را بگیرد و امنیت را برای سعید بن ابی سرح ایجاد نماید.
به دنبال این نامه معاویه که موقعیت امام مجتبی علیه السلام را خوب درک می کرد و می دانست موضع گیری صریح حسن بن علی علیهما السلام برایش ارزان تمام نخواهد شد، نامه ای برای زیاد بن ابیه به مضمون ذیل نوشت:
"اما بعد، حسن بن علی علیهما السلام نامه ای به همراه نامه تو که در پاسخ نامه اش در باره سعید بن ابی سرح نوشته بودی، برایم فرستاد. من از کار تو بسیار در شگفتم. البته می دانم که تو دارای دو خصوصیتی: یکی بردباری و نیک اندیشی است که از ابو سفیان به ارث برده ای و دیگر از مادرت سمیه گرفته ای که دومی سبب گردیده، برای حسن علیه السلام نامه نوشته ای و در آن پدرش را دشنام داده و فاسق نامیده ای، در صورتی که به جان خودم سوگند تو به فسق و گناه سزاوارتری."
معاویه در ادامه نامه اش تمام نکات ذکر شده نامه زیاد را جواب گفت و نوشت:
"اما این که نامش را پیش از نام تو نوشته است، حق با اوست، زیرا دارای مقام والا و بلندی است و این امر هیچ از مقام و شان تو نمی کاهد، اگر تفکر و اندیشه کنی و این که در نامه اش به تو فرمان داده، او چنین حقی را دارد و اگر وساطت و شفاعتش را نمی پذیری، افتخار بزرگی را از دست می دهی، چراکه او از هر جهت از تو بالاتر است. به مجرد این که نامه ام به دستت رسید، خاندان سعید بن ابی سرح را آزاد کن، خانه اش را بساز، اموالش را برگردان و دیگر مزاحم او نباش. من نامه ای برای سعید نوشته ام و در آن نامه او را آزاد گذاشته ام، خواست در مدینه بماند و یا به شهرش بازگردد.
ای زیاد! حسن علیه السلام را به مادرش نسبت داده ای و قصد جسارت داشته ای، وای بر تو! مگر او را به کدام مادر نسبت می دهی، اگر تو آگاه بودی و فکری داشتی، این بزرگ ترین افتخار و عزت برای او بود. مادر او فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله است."
سپس در پایان نامه اش این اشعار را در منقبت حسن بن علی علیه السلام
نگاشت:
اما حسن فابن الذی کان قبله اذا سار سار الموت حیث یسیر و هل یلد الرئبال الا نظیره و ذا حسن شبه له و نظیر و لکنه لو یوزن الحلم و الحجا بامر لقالوا یذبل و ثبیر
"حسن فرزند کسی است که پیش از آن به هرکجا حمله می برد مرگ هم سراغ دشمنانش می رفت; و آیا شیر به جز همانند خود به دنیا می آورد؟ حسن در همه جهات همانند پدر خویش است. اگر بخواهیم بردباری و دانایی او را بسنجیم، باید با وزن کوه های بلند آن را سنجش نماییم."
از خلال نامه ها، اعتراف معاویه و دشمنان اهل بیت نسبت به شخصیت و موقعیت امام مجتبی علیه السلام روشن می گردد و از طرف دیگر، حمایت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حسن بن علی علیهما السلام نسبت به موالیان اهل بیت علیهم السلام چقدر دقیق و حساب شده بود که حضرت هیچ گاه حاضر نشد دست از حمایت آنان بردارد.
5. اظهار انزجار و افشاگری بر ضد معاویه
از دیگر برنامه های امام مجتبی علیه السلام در مدینه منوره، اظهار تنفر و انزجار از حکومت بنی امیه بود. در هر زمان و مکان مناسبی که فرصت می یافت مشروعیت حکومت معاویه را زیر سوال می برد و نمی گذاشت تبلیغات مسموم آن ها که وانمود می کردند با خاندان رسالت رابطه حسنه دارند و آنان نیز از بنی امیه راضی و خشنود هستند، به ثمر بنشیند.
روزی امام حسن مجتبی علیه السلام در میان مسجد الحرام طواف می کرد که ناگاه چشمش به "حبیب بن مسلمه فهری " افتاد. روبه وی کرد و فرمود: "یا حبیب! رب مسیر لک فی غیر طاعه الله; حبیب بن مسلمه! راه و مسیری را که انتخاب کرده ای راه خدا نیست."
آن فاسق فریب خورده در جواب امام مجتبی علیه السلام از روی تمسخر و استهزاء گفت:
"روزی که خط و مشی پدرت علی علیه السلام را انتخاب کرده بودم در مسیر طاعت خدا بود؟ !"
حضرت به مطالب بی اساسش پاسخ داد و فرمود:
"بلی والله لکنک اطعت معاویه علی دنیا قلیله زائله، فلئن قام بک فی دنیاک لقد قعد بک فی آخرتک و لو کنت اذ فعلت قلت خیرا کان ذلک کما قال الله تعالی: "و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا" و لکنک کماقال الله – سبحانه -: "کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون " ; آری، سوگند به خداوند که تو برای رسیدن به اندکی از مال دنیا قلاده عبودیت و بندگی معاویه را بر گردن نهاده ای. اگر معاویه زندگی دنیایت را تامین کرده، به جایش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو کاری به گمان خود، نیک انجام دهی، مصداق این آیه شریفه گشته ای که فرمود: و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زیبا را به هم مخلوط کرده اند، [و سپس ادامه داد:] اما خدای سبحان در جای دیگر می فرماید: نه چنین است، دل های آنان بر اثر گناه و تبهکاری سیاه گشته [و خود را تیره بخت نموده اند] ."
آن گاه امام علیه السلام از حبیب بن مسلمه روی گردانید و به راه خود ادامه داد.
6. ممانعت از ازدواج شیطنت آمیز
تلاش معاویه بن ابی سفیان در برخوردهای اجتماعی بر آن بود تا کاری کند که فکر کنند رابطه اش با حسن بن علی علیهما السلام خوب است و از نفوذ اهل بیت علیهم السلام به نفع خود استفاده کند. او در همین راستا سعی فراوان کرد تا قرابت و خویشاوندی با بنی هاشم برقرار کند، از این رو مروان بن حکم، فرماندار مدینه را فرستاد تا از زینب دختر عبد الله بن جعفر برای پسر خود یزید خواستگاری نماید. او به مروان گفت: چون ما بر این قرابت اصرار داریم، تو از جهت مهریه محدودیتی نداری، تضمین کن که بدهی های عبد الله جعفر پرداخت شود.
مروان بن حکم مطالبش را با عبدالله بن جعفر در میان گذاشت. عبدالله در جواب گفت: در این امر باید با بزرگ خویش حسن بن علی علیهما السلام به مشورت بنشینیم و هرچه او صلاح دانست عمل کنیم.
مروان به همین هدف، مجلسی ترتیب داد و بزرگان بنی هاشم و بنی امیه را دعوت کرد و جای حسن بن علی علیهما السلام را بالای مجلس قرار داد و با اطمینان خاطر خواسته معاویه را مطرح کرد و گفت: "پدرش مهریه را هر مقدار که می خواهد تعیین کند و نیز همه قرض های عبدالله را خواهیم پرداخت و بین بنی هاشم و بنی امیه صلحی همیشگی برقرار خواهد شد."
آن گاه ادامه داد: "یزید جوانی است که هرگز همتایی ندارد. ابرها به برکت وجود او می بارند! باید بدانید در این ازدواج افتخاری که نصیب بنی هاشم می شود، بیش از آن است که نصیب بنی امیه خواهد شد!"
سخنان مروان که به این جا رسید امام مجتبی علیه السلام به پا خاست و نقشه های معاویه بن ابی سفیان را در این خواستگاری سیاسی فاش و خنثی ساخت و در چند جمله، مطالب بی اساس مروان بن حکم را پاسخ داد:
الف) این که گفتی مهریه زینب را هرچه پدرش تعیین کند خواهیم پرداخت، توجه داشته باشید ما در ازدواج فرزندانمان از سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله تجاوز نخواهیم کرد، بلکه به مهر السنه پای بند هستیم.
ب) سابقه ندارد ما با مهریه دختران خود قرض هایمان را ادا کنیم.
پ) اگر بین بنی هاشم و بنی امیه دشمنی وجود دارد، برای خداست، پس به خاطر دنیا صلح و آشتی نخواهد شد.
ت) همانا یزید از دودمان بت پرستان جاهلیت است و چیزی بر آن افزون نگردیده است.
ث) این که گفتی افتخار بنی هاشم به این ازدواج بیش تر است تا بنی امیه، باید گفت اگر خلافت بر نبوت برتری داشت، در این امر افتخاری نصیب ما می شد، اما نبوت اولی و اشرف از خلافت است، پس شما به افتخار و عزت می رسید نه ما.
ج) بارش باران به خاطر اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله است نه شما.
و در پایان فرمود: "ما بهتر دیدیم که زینب را به عقد پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم و مهریه اش را یکی از زمین های زراعی خود در مدینه قرار داده ام که این مزرعه را معاویه به ده هزار دینار از من می خواست و ندادم و مسلم این مزرعه آنان را بی نیاز می کند و جواب گوی گرفتاری شان خواهد بود."
بدین ترتیب، اساس این ازدواج سیاسی درهم ریخت و معاویه نتوانست به آرمان های شیطانی خود برسد و عده ای ساده اندیش را گول بزند.
و همچنین معاویه بن خدیج می گوید: معاویه بن ابی سفیان مرا نزد امام حسن مجتبی علیه السلام فرستاد تا یکی از دختران و یا خواهرانش را برای یزید خواستگاری کنم. برای این امر به مدینه خدمت امام مجتبی علیه السلام رسیدم و پیغام معاویه را رساندم.
حضرت فرمود: "انا قوم لانزوج نسائنا حتی نستامرهن; ما دختران خود را در انتخاب شوهر آزاد می گذاریم."
ابن خدیج می گوید: من به همراه یکی از بانوان بیت، نزد دختر آن حضرت رفتم، لیکن در جواب گفت: به خدا قسم! این کار محال است، زیرا معاویه در میان ما مسلمانان همانند فرعون است و از او پیروی می کند. او مردان را می کشد و زنان را به خود وا می گذارد. من برگشتم و عرض کردم یا بن رسول الله دخترت معاویه را تشبیه به فرعون کرد و به این امر راضی نگردید.
امام علیه السلام فرمود: "یامعاویه ایاک و بغضنا; ای معاویه، از دشمنی با ما بپرهیز" و سپس گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "لایبغضنا و لا یحسدنا احد الا زید یوم القیامه عن الحوض بسیاط من نار; هرکس نسبت به خاندان ما کینه و حسد ورزد، خداوند در روز قیامت او را از حوض کوثر با تازیانه های آتشین دور خواهد کرد."
در برخورد فوق، امام مجتبی علیه السلام از حیله گری و سیاست های شیطانی معاویه پرده برداشت و فرستاده اش معاویه بن خدیج با نومیدی برگشت و بر این ارتباط و پیوند سیاسی دست نیافت. ]9[
17 – آخرین گریه امام حسن (ع) :
نقل شده است چون زهر در بدن مبارک امام حسن علیه السلام اثر کرد و حالت احتضار بدو دست داد، ناگهان اشک از چشمان آن حضرت سرازیر شد. حاضران عرض کردند: "ای فرزند رسول خدا، آیا شما نیز با این مقام و منزلت و قرابتی که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم دارید و با این همه عبادات و اطاعات در این لحظات گریه می کنید؟ حضرت فرمودند: "من برای دو چیز گریه می کنم: اوّل برای هیبت و وحشت روز قیامت که بسیار سخت است، دوّم به سبب فراق و دوری از دوستان که این نیز کار مشکلی است". ]3[

18 – وصیت امام حسن (ع) :
چون امام حسن علیه السلام را مسموم کردند و حال او دگرگون شد برادرشان امام حسین علیه السلام به بالین آن حضرت حاضر شدند. وقتی جویای احوال او گشتند امام حسن علیه السلام فرمودند: "خود را در اوّلین روز از روزهای آخرت و آخرین روز از روزهای دنیا می بینم". در ادامه، این گونه وصیت فرمودند: "گواهی می دهم به وحدانیت خدا و این که برای او شریکی نیست و تنها او سزاوار پرستش است. هرکه اطاعت او را در پیش گیرد رستگار می شود و هرکه نافرمانی اش کند گم راه می گردد و کسی که از گناهان و تقصیراتش به نزد او توبه کند هدایت می شود. ای حسین،جنازه مرا در کنار جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دفن کن به شرط آن که کسی مانع این کار نباشد. اگر تو را از این کار باز داشتند مبادا بر آن پافشاری کنی؛ چون راضی نیستم به خاطر این کار قطره ای خون به زمین ریخته شود". ]3[

19 – شهادت امام حسن (ع) :
تلاش موفق امام حسن برای به کرسی نشاندن اهداف صلح باعث شد که معاویه طرح قتل حضرت را پیگیری نماید تا بتواند به خواسته دیرین خود یعنی تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت موروثی، جامه ی عمل بپوشاند. به این ترتیب سمی مهلک تهیه کرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند.
حضرت پس از مدتی درد و رنج، در روز 28 ماه صفر سال 50 هجری به لقاء الله شتافت. ]2[

20 – جلوگیرى مروانیان از دفن جنازه :
پس از آنکه امام حسن (علیه السلام ) چشم از جهان فروبست ، امام حسین (علیه السلام ) طبق وصـیـّت ، بـدن او را غـسـل داد و کفن کرد و آن را بر تابوتى گذارد و براى تازه کردن دیـدار بـه سـوى قـبـر رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم ) حـمـل نمود. مروان (که آن هنگام از طرف معاویه فرماندار مدینه بود) با اطرافیانش (بنى اُمـیـّه ) تـصـوّر کـردنـد کـه امـام حـسین (علیه السلام ) مى خواهد جسد برادرش را کنار قبر رسـول خـدا دفن نماید، لذا با دارودسته خود اجتماع کردند و لباس جنگ پوشیدند تا از آن جلوگیرى نمایند.
وقـتـى کـه امـام حـسـیـن (عـلیـه السـلام ) جـنـازه بـرادر را بـه جـانـب قـبـر رسـول خـدا (صـلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) آورد تا تجدید عهد نماید، مروانیان از هرسو بـه گـرد هـم آمـدند، عایشه نیز سوار بر استر شده و به آنان پیوست و فریاد مى زد:
((ما لِى وَلَکُمْ تُرِیدُونَ اَنْ تَدْخُلُوا بَیْتِى مَنْ لا اُحِبُّ)).
((مـا را بـه شـمـا چـکـار؟ آیا مى خواهید شخصى را به خانه من وارد کنید که من او را دوست ندارم )).
و مروان مى گفت :((چه بسا جنگى که بهتر از شادى و آسایش است ، آیا عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن گردد ولى حسن پیش قبر رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) دفن شود؟!
هرگز این کار نخواهد شد تا من شمشیر به دست دارم (و قدرت در دست من است ))). نزدیک بود فتنه و درگیرى شدیدى بین بنى اُمیّه و بنى هاشم روى دهد عبداللّه بن عبّاس بـا شـتـاب نـزد مـروان رفت و به او چنین گفت :((اى مروان ! از هرجا که آمده اى به همانجا بـرگـرد، مـا قـصـد نـداریـم کـه حـسـن (عـلیـه السـلام ) را در کـنـار قـبـر رسول خدا (ص) به خاک بسپاریم بلکه قصد ما این است که با زیـارت قـبـر رسـول خـدا (ص) دیدارمان را با آن حضرت تازه کـنـیم ، سپس جنازه را به کنار قبر جدّه اش فاطمه (بنت اسد (علیهاالسلام ) ) مى بریم و طـبـق وصیت آن حضرت و همانجا به خاک مى سپاریم و اگر امام حسن (علیه السلام ) وصیت مى کرد که جنازه اش در کنار قبر رسول خدا (ص) دفن شود به خـوبـى مى دانستى که تو عاجزتر از آن هستى که ما را از این
کار منع کنى ، ولى خود آن حـضرت داناتر به خدا و رسول خدا (ص) و نگهدارى حرمت قبر رسـول خـدا (ص) اسـت ، از ایـنکه توهین وویران گرددچنانکه دیگرى این کارراکردوبدون اذن او، داخل خانه اش شد)).
سپس ابن عباس به عایشه رو کرد و گفت :
((واسـَوْاءَتـاهُ! یـَوْمـاً عـَلى بـَغـْلٍ وَیـَوْمـاً عـَلى جـَمـَلٍ تـُرِیـِدیـِنَ اَنْ تـَطـْفـِئِى نـُورَاللّهـِ وَتُقاتِلیِنَ
اَوْلِیاءَاللّهِ، اِرْجِعِى …)).
((ایـن چـه رسوایى و بى شرمى است ؟ روزى سوار بر استر و روزى سوار بر شتر مى شـوى و مـى خـواهـى نـور خـدا را خاموش کنى و با دوستان خدا بجنگى ، برگرد از آنچه تـرس داشـتـى کـار مـطـابـق خواسته تو شده و آنچه را دوست دارى به آن رسیده اى (آرام باش که ما تصمیم بر دفن جنازه امام حسن (علیه السلام ) در کنار قبر پیامبر (صلّى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم ) نـداریـم ) و سـوگـنـد بـه خـدا ـ گـرچـه طـول بـکـشـد ـ روزى خـواهـد آمـد کـه خـداونـد انـتـقـام این خاندان نبوّت را از شما بگیرد)).
امـام حـسین (علیه السلام ) به پیش آمد و فرمود:((اگر وصیت امام حسن (علیه السلام ) به مـن نـبـود کـه حـتـى بـه اندازه شیشه خون حجامتگرى در مورد من خونریزى نشود، شما به خـوبـى مـى فـهـمیدید که چگونه شمشیرهاى خدا در مورد شما به کار گرفته مى شد (و شـمـا را سـر جاى خود مى نشاند) شما رشته پیمانهاى میان ما و خود را گسستید و آنچه را که ما با شما شرط کردیم ، نابود کردید)).
سـپـس امـام حـسـیـن (علیه السلام ) با همراهان ، جنازه امام حسن (علیه السلام ) را به سوى بـقـیـع بردند و در کنار قبر جدّه اش فاطمه بنت اسد (مادر على (علیه السلام ) ) به خاک سپردند.
امـام حـسـن (عـلیـه السـلام ) در روز 28 صـفـر سـال پـنـجـاه هـجـرى در حـالى کـه 48 سـال از عـمـرش مـى گـذشـت ازدنـیـارفـت ،دوران خـلافـتـش ده سـال بـود،بـرادرووصـیـّش امـام حـسـیـن( عـلیـه السـلام ) جـنـازه او را غسل داد و کفن کرد و در کنار قبر جدّه اش فاطمه بنت اسد، به خاک سپرد]4[

21 – اشعار امام حسین علیه السلام در سوگ برادر :

وقتی از دفن جنازه امام حسن علیه السلام در کنار مرقد جد بزرگوارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جلوگیری کردند، امام حسین علیه السلام دستور دادند جنازه را به بقیع منتقل کردند و آن را در کنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد در خاک نهادند. طبق روایت ابن شهر آشوب وقتی امام حسین علیه السلام از دفن جنازه برادر فارغ شد اشعاری به این مضمون در سوگ برادر بر زبان جاری فرمودند: "حالا که بدن مطهّر تو را با دست خود کفن کرده، در قبر گذاشتم از این بعد چگونه می توانم شاد باشم و خود را آراسته سازم یا از زینت ها و امکانات دنیا بهره گیرم؟ من از این به بعد همواره در سوگ تو اشک خواهم ریخت و اندوهم در فراق تو طولانی خواهد شد. غارت زده کسی نیست که مالش را به غارتت برده اند؛ بلکه غارت زده کسی است که مصیبت مرگ برادر را دیده باشد". ]3[

22 – ثواب عزاداری و گریه بر امام حسن (ع) :
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سال ها پیش از شهادت امام حسن فرموده بود : " هر کس بر حسن گریه کند، چشمش روزی که دیده ها کور میشوند (روزقیامت)، کور نمی شود و هرکس در مصیبت او اندوهگین شود، روزی که همه دلها اندوهگین است، غم و اندوهی ندارد. زیارت حسن مایه ی استواری قدم ها در قیامت است." ]2[
ابن عباس روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: "آن گاه که فرزندم حسن مجتبی را با زهر شهید کنند تمام ساکنان آسمان وزمین بر او سوگوار می شوند. بدانید سوگواری و گریه بر مصیبت های فرزندم حسن بسیار فضیلت دارد. هرکس در مصیبت او گریه کند چشمان او در روزی که همه دیده ها نابینا خواهند بود روشن و بینا خواهد شد و دل او در روزی که تمام دل ها اندوهناک خواهند بود از غبار اندوه پاک خواهد شد و هرکس که مرقد او را در بقیع زیارت کند، قدم های او در پل صراط، در روزی که قدم ها بر آن لرزان شوند، از لغزش در امان خواهد ماند". ]3[

– شاگردان و یاران امام حسن (ع) :
نام بیش از 30 نفر از شاگردان و یاران آن حضرت در تاریخ ثبت شده است. ]2[

23 – سخنانی کوتاه از امام حسن (ع) :
اهمیّت سلام
قال الحَسَنُ علیه السلام : مَنْ بَدَءِ بِالکلامِ قَبْلَ السَّلامِ فَلا تُجیبُوهُ؛
کسی که پیش از سلام کردن شروع به سخن گفتن کرد جواب او را ندهید.

نتیجه کنترل زبان
قالَ الحَسَن علیه السلام : الصَّمْتُ سَتْرُ العَیِّ وَ زَیْنُ العِرْضِ وَ فاعِلُهُ فی راحَهٍ وَ جَلیِسُهُ آمِنٌ؛
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: خاموشی پوشش عیب ها و مایه حفظ آبروست. هر که از این صفت برخوردار باشد همواره در آسایش است و همدم و هم نشین او نیز در امنیّت به سر می برد.

خیر و سعادت کامل
قالَ الحَسَن علیه السلام : الخَیْرُ الّذی لا شَرَّ فِیهِ الشُکرُ مَعَ النِّعْمَهِ و الصَّبْرُ عَلی النّازِلَه؛
خیری که هیچ بدی در آن نیست عبارت است از شکر در مقابل نعمت ها و صبر در برابر حوادث و رخدادهای ناگوار.

نشانه کمال عقل
قالَ الحَسَنُ علیه السلام : راسُ العَقْلِ مُعاشَرَهُ النّاسِ بالحَمیِلِ؛
معاشرت نیکوداشتن با مردم نشانه کمال عقل انسان است.

تعریف فرومایگی
شخصی از امام حسن علیه السلام سوال کرد: پستی و فرمایگی چیست؟ آن حضرت فرمودند: "النَّظرُ فی الیَسیرِ وَ مَنْعُ الحَقیرِ. خرده بینی و اهمیّت دادن بیش از حدّ دادن به امور کوچک و مضایقه کردن از اعطای چیزهای بی ارزش".

ترک مستحب برای واجب
قال الحَسنُ علیه السلام :… اِذا ضَرّتِ النَّوافِلُ بالفَریضَهِ فَارفَضُوها؛
هنگامی که عبادت های مستحب به اعمال و عبادت های واجب آسیب رساند آنها را ترک کنید.

اهمیّت توجّه به امور معنوی
قالَ الحَسَنُ علیه السلام : عَجِبْتُ لِمَنْ یَتَفکَّرُ فی ماکُولِهِ کَیفَ لا یَتَفَکَّرُ فی مَعْقُولِهِ فَیُجنِّبُ بَطْنَهُ ما یُوذِیْهِ وَ یُودِعُ صَدْرَهُ ما یُرْدِیْهِ؛
تعجب می کنم از کسانی که در غذای جسم خود فکر می کنند ولی در امور معنوی و غذای روح خویش اندیشه نمی کنند؛ شکم خود را از طعام مضرّ حفظ می کنند ولی از افکار پلیدی که روان را می آلاید پرهیز نمی کنند.

توصیه درباره وصلت
شخصی به امام حسن علیه السلام عرض کرد: دختری دارم که به سنّ ازدواج رسیده است. با چه کسی وصلت کنیم؟ امام حسن علیه السلام فرمودند: "زَوِّجْها مِمَّنْ یَتَّقی اللّه عزّ و جلَّ فَاِنْ اَحَبَّها اَکْرَمَها و اِنْ اَبْغَضَها لَمْ یَظْلِمْها؛
او را به ازدواج کسی درآور که با تقوا و پرهیزگار باشد چرا که فرد باقتوا اگر او را دوست بدارد احترامش می کند و اگر او را دوست هم نداشته باشد به وی ستم نمی کند".

بیناترین و شنواترین مردم
قال الحسن علیه السلام : اِنَّ اَبْصَرَ الاَبْصار ما نَفَذَ فِی الخَیْرِ مَذْهَبُهُ وَ اَسْمَعَ الاَسْماَعَ ما وَعی التّذکیرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ، اَسْلَمُ القُلُوب ما طَهُرَ مِنَ الشُّبَهاتِ؛
بیناترین دیده ها آن است که خیربین باشد و شنواترین گوش ها آن است که پذیرای پند و اندرزها باشد و از آن سود ببرد و قلب سلیم قلبی است که از شبهات پاکیزه باشد.

معنی مجد و عظمت
سُئِلَ الْحَسَنُ علیه السلام : فَما المَجْدُ؟ قالَ اَنْ تُعْطِیَ فِی الغُرْمِ وَ اَنْ تَعْفُو عَنِ الْجُرْمِ؛
از امام حسن علیه السلام سوال شد: عظمت و بزرگی در چیست؟ آن حضرت فرمودند: عبارتست از بخشش مال به هنگام نیاز و گذشتن از خطا. ]3[

24 – چند حدیث از امام حسن مجتبی (ع) :
 از حضرت امام حسن علیه السلام پرسیده شد که بردباری یعنی چه؟ فرمودند: بردباری عبارت از فرو بردن خشم و اختیار خودداشتن است. (تحف العقول، ص 227)
 چنان برای دنیایت تلاش کن که گویاهمیشه زنده ای، و چنان برای آخرتت تلاش کن که گوئی فردامرگت فرا می رسد .
 دانشت را به مردم بیاموز، و خود نیزدانش دیگران را فراگیر .
 کسی که در دلش جز خوشنودی خداخطورنکند، چون دعاکندمن ضامنم که دعایش مستجاب گردد. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 118) ]2[

25 – ثواب زیارت امام حسن مجتبی (ع) :
علامه مجلسی می نویسد ثواب زیارت امام حسن مجتبی مانند ثواب زیارت جدش رسول خدا و پدرش امیرالمومنین و برادرش حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) میباشد و جدش (ص) فرمود :
"من زار نی حیاً اومیتاً اوزار اباک حیاً اومیتاً کان حقاً علی ان اسنققذه یوم القیمیه"
و خودش فرمود :
"منزار قبری بعد موتی کمن هاجر الی فی حیاتی فان لم تستطیعوا فابعثوا الی بالسلام فانه یبلغتی."
روز زیارت امام حسن برحسب اخبار روز دوشنبه است و در جمال الاسبوع زیارت آن حضرت نقل شده.
به قول سنائی :
مصطفی گاه رفتن از دنیا چون به سنجید منزل عقبی
جمله اصحاب مرو را گفتند که چو بگذاشتی برآشفتند
گفت بگذاشتم کلام الله عترتم را نکو کنید نگاه
26 – آرامگاه امام حسن مجتبی (ع) :
همان طور که پیش از این گفتیم امام حسن (ع) وصیت فرموده که مرا در مزار جدم طواف دهید و دفن کنیدف اگر نگذاشتند در بقیع ببرید و به خاک بسپارید.

چون جنازه حضرت مجتبی را بردند به مزار پیغمبر (ص) عایشه به کمک آل مروان مانع شد و کار بجائی رسید که دستور داد جنازه امام حسن را تیرباران کنند و به روایت ابن شهر آشوب 70 چوبه از تیرکمان گذراندند که سه تیر ببدن مقدس آن حضرت رسیده بود و امام حسین (ع) فرموده اگر وصیت برادرم دستم را نبسته بود به شما میگفتم که میتوانید چنین جسورانه گستاخی کنید یا نه و بین عایشه و محمد بن حنیفه سخنها متبادل شد و امام حسین خطبه غرائی انشاد فرمود و دستور داد جنازه را در بقیع بردند پهلوی مادرش فاطمه دفن کردند و هر یک از جوانان بنی هاشمی اشعار و مراثی خوانده و صحابه و تابعین نیز رثائی سرودند. ]6[
27 – امام حسن(ع) از نگاه دیگران :
در 15 مبارک رمضان سال سوم هجری در مدینه منوّره و در خانه ولایت، علی و زهرا این دو نور چشم رسولخدا صلی اللّه علیه و آله لحظه شماری می کنند تا اوّلین هدیه الهی و نخستین گل خوشبوی درخت نبوّت و ولایت را از خدای خود دریافت دارند و سرانجام در بهترین زمان و شریفترین مکان این گل خوشبو به دنیا آمد و با این ولادت خجسته و مبارک مدینه پیامبر غرق در شادی و نور شد.برای تیمّن و تبرّک به گوشه هایی از سخنان دیگران درباره آن حضرت می پردازیم:

1. پیامبر اکرم (ص)
شیفتگی و علاقه زیاد پیامبر اکرم(ص) به امام حسن(ع) به اندازه ای بود که در زمان زندگانی ایشان، همه مردم جایگاه وارسته امام حسن(ع) را می شناختند. پیامبر بسیار می فرمود: "حسن از من و من از اویم. هر کس او را دوست بدارد، خدا دوستش خواهد داشت". پیامبر(ص) همواره امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را بر دوش خود سوار می کرد و می فرمود: "به خدا قسم شما دو نفر (حسن و حسین) را گرامی می دارم، زیرا خدا شما را گرامی داشته است".
و نیز همواره می فرمود: "حسن (ع) گل خوشبوی من است". و می فرمود: "پروردگارا! من او را دوست دارم، پس تو هم او را و هر که او را دوست دارد، دوست بدار". و نیز می فرمود: "هر که مرا دوست دارد، باید او را دوست بدارد".
ابراز محبت پیامبر(ص) نسبت به امام حسن(ع) تا جایی بود که همواره مردم او را در آغوش پیامبر می دیدند. گاهی که پیامبر بالای منبر مشغول سخنرانی بودند. با دیدن امام حسن(ع) سخنانشان را قطع می کرد و از منبر به پایین می آمد. سپس او را در آغوش می گرفت و به او محبت و مهرورزی می کرد. همواره او را می بوسید و سه مرتبه این سخن را تکرار می کرد: "خداوندا! من او را دوست دارم و هر که او را دوست بدارد نیز دوست خواهم داشت".
روزی در نماز جماعت، پیامبر(ص) به سجده رفت و سجده را طولانی کرد تا جایی که بعضی از نمازگزاران شگفت زده شدند. وقتی نماز تمام شد، از ایشان پرسیدند: "ای رسول خدا، سجده را به اندازه ای طولانی کردید که ما فکر کردیم در سجده بر شما وحی نازل شده است". پیامبر(ص) فرمود: "خیر! وحی بر من نازل نشد، ولی فرزندم حسن(ع) بر دوش من رفته بود و من می خواستم او خود پایین بیاید. از همین رو، صبر کردم و سجده ام طولانی شد".
این ابراز محبت تا جایی بود که گاه تعجب دیگران را بر می انگیخت و از خود می پرسیدند چرا پیامبر(ص) این اندازه حسن(ع) و برادرش حسین(ع) را دوست می دارد. این در حالی است که پیامبر جز حسن و حسین(ع)، نوه های دیگری نیز داشتند، ولی به آن ها این اندازه علاقه نشان نمی دادند! پیامبر(ص) در پاسخ پرسش کنندگان می فرمود: "این دو (حسن و حسین(ع)) دو گل خوشبوی من در دنیا هستند". بارها در کوچه های مدینه پیامبر(ص) را می دیدند که حسن(ع) را بر دوش راست و حسین(ع) را بر دوش چپ خود سوار کرده بود. ابوبکر حضرت را دید و گفت: "ای رسول خدا! بردن هر دوی آن ها برای شما دشوار است. یکی از آن ها را به من بدهید". پیامبر(ص) فرمود: "هم مرکب آن ها مرکب خوبی است و هم خود این دو خوب سوارکارانی هستند. البته پدرشان از این دو بهتر و برتر است". سپس فرمود: "ای مسلمانان! آیا شما را به کسی که جدّ و جدّه اش بهترین مردم اند، سفارش بکنم!" گفتند: "آری!" پیامبر(ص) فرمود: "حسن و حسین(ع) که جدشان آخرین پیامبران و جده شان حضرت خدیجه(س) دختر خویلد بانوی زنان بهشت است". دوباره فرمود: "بگویم چه کسی پدر و مادرش بهترین بندگان خدا هستند؟" گفتند: "بلی!" فرمود: "حسن و حسین(ع) که پدرشان علی بن ابی طالب و مادرشان فاطمه(س) دختر پیامبر است". باز پرسید: "آیا شما را به کسی که عمه و عمویشان بهترین مردم هستند سفارش بکنم؟" گفتند: "بلی یا رسول الله!" فرمود: "حسن و حسین(ع) عمویشان جعفر بن ابی طالب و عمه شان امّ هانی دختر ابی طالب است". سپس پرسید: "آی مردم! آیا می خواهید بدانید خاله و دایی چه کسانی از همه بهترند؟" عرض کردند: "بلی! فرمود: "حسن و حسین(ع) دایی شان قاسم پسر رسول خدا و خاله شان زینب دختر رسول خداست".
آن گاه دست به دعا برداشت و فرمود: "خداوندا! تو می دانی که حسن و حسین(ع) بهشتی اند. پدرشان در بهشت، مادرشان در بهشت، جد و جده شان در بهشت، عمه و عمویشان در بهشت و خاله و دایی شان در بهشت هستند. پس هر کس آن دو را دوست دارد، بهشتی و هر کس دوست داران آن ها را هم دوست بدارد، بهشتی است". نوشته اند روزی حضرت زهرا(س) مشغول پختن غذا بود که پیامبر(ص) به خانه ایشان آمد و با فاطمه(س) مشغول صحبت شد. علی(ع) نیز در گوشه ای کنار حسین(ع) خوابیده بود. در این هنگام، حسن(ع) بیدار شد و به پیامبر(ص) گفت: "پدر! تشنه ام". حضرت او را در آغوش گرفت و کنار شترش که شیرده بود برد. سپس شیر آن را دوشید و خواست به او بنوشاند که حسین(ع) نیز بیدار شد و ابراز تشنگی کرد. پیامبر(ص) فرمود: "فرزندم! برادرت از تو بزرگ تر است و پیش از تو از من آب خواسته است. نخست به او شیر بنوشانم"، ولی حسین خردسال (ع) نیز، کودکانه درخواست آب کرد. در این حال، فاطمه(س) عرض کرد: "پدر! گویا حسن (ع) را بیش تر از حسین(ع) دوست می دارید؟" پیامبر(ص) فرمود: "خیر! هر دوی آن ها نزد من یکسان اند، ولی اول حسن(ع) در خواست آب کرده است. دخترم! من و تو این دو و آن کسی که خوابیده (علی(ع)) در بهشت در یک مرتبه و در یک جایگاه خواهیم بود". گاه در حالی که پیامبر(ص) خطبه می خواند، از منبر بالا می رفت و برگردن آن حضرت سوار می شد و پاهای خود را روی دوش پیامبر(ص) آویزان می کرد؛ به گونه ای که برق خلخال پای او دیده می شد. پیامبر(ص) هم چنان به خطبه اش ادامه می داد تا این که از منبر پایین می آمد.
2. امیرالمومنین علی (ع)
گاه پیش می آمد که امام علی(ع) دستور می داد که امام حسن(ع) در حضور خود به قضاوت بپردازد. سپس با دیدن تیزهوشی و تیز بینی امام حسن(ع) در مسایل، وی را با پیامبران الهی(ع) می سنجید و می فرمود: "ای مردم! پسرم حسن می داند همان چیزی را که خدا به سلیمان بن داود آموخته بود".
3. امام حسین (ع)
پس از شهادت امام مجتبی(ع)، امام حسین(ع) هر شب جمعه بر مزار او می رفت و این گونه با برادر سخن می گفت: "چگونه سر و بدن خود را خوشبو کنم در حالی که بدن تو در زیر خاک است. چگونه از دنیا بهره گیرم در حالی که هر آنچه به تو نزدیک است نزد من محبوب است. هر گاه کبوتری بانگ زند و باد شمال و جنوب به وزش در آید، بر تو خواهم گریست. تا وقتی بر درخت های حجاز شاخه ای جوانه می زند چشمانم از اشک بر تو خشک نخواهد شد. گریه ام طولانی و اشکم جاری است که تو از من دوری و مزارت نزدیک و غریب. دیواره های قبر تو را در برگرفته که هر کس زیر خاک است غریب است. او که رفته خوشحال و اینکه مانده غمگین است. غارت زده آن کسی نیست که دارایی اش را به تاراج برده اند، غارت زده کسی است که برادرش را زیر خاک پوشانده است".
4. امام صادق (ع)
امام صادق(ع) درباره جایگاه امام مجتبی(ع) فرمود: "حسن بن علی(ع) عابدترین و زاهدترین و برترین فرد روزگار خود بود. هنگامی که به حج می رفت با پای پیاده می رفت و حتی بارها با پای برهنه از مدینه به سوی مکه روانه می شد. به هنگام یادِ مرگ و قبر و برانگیخته شدن در روز رستاخیز و به دست گرفتن نامه اعمال به سختی می گریست. هر گاه سخن از گذشتن از صراط و عرضه اعمال به خداوند به بیان می آمد، آن چنان ناله می زد که همگان برای حال او نگران می شدند. وقتی به نماز به پا می خاست در برابر پروردگار می ایستاد، تمام بدنش از ترس خدا می لرزید. آن گاه که یاد بهشت و جهنم می افتاد نگرانی عجیبی سراپایش را فرا می گرفت و به سان انسان عقرب گزیده ناله می کرد و به خود می پیچید. از خدا بهشت را می خواست و از جهنمش دوری می گزید. اعمال و رفتار او به گونه ای بود که هر بیننده ای را به یاد خدا می انداخت. سخنی راست، درست و شیوا داشت. هر گاه قرآن، مومنان را خطاب می کرد که "یا اَیهّا الَذین آمنوا…" پاسخ می گفت: "لَبیک اللّهم لَبیک".
5. محمد بن حنفیه
وی پس از شهادت امام حسن مجتبی(ع) بر مزار ایشان، حاضر می شد و با اندوه می گفت: "خدای تو را رحمت کند، ای ابامحمد! همان گونه که زندگانی ات سبب سربلندی و افتخار ما بود، شهادتت نیز به همان اندازه سنگین و کمرشکن بود. چه روح بزرگواری داشتی و چه پربرکت بود. آن بدن که کفن او را در برگرفت. آری! چگونه چنین نباشد که تو فرزند هدایت بودی و هم پیمان پرهیزکاری. در دامن اسلام پرورش یافته بودی و از سینه ایمان شیر نوشیده بودی. تو آن همه پیشینه درخشان و مراتب بزرگ را به نام خود رقم زدی…".
6. عبدالله بن عباس
هر گاه ابن عباس می دید که امام حسن یا امام حسین(ع) می خواهند بر مرکب خود سوار شوند، جلو می رفت و رکاب ایشان را می گرفت و پارچه روی مرکب و لباس امام را می تکاند و آنان را بدرقه می کرد. "مدارک بن زیاد" با دیدن این صحنه، او را سرزنش کرد، ولی ابن عباس با تندی گفت: "ای نادان و بی خرد! هیچ می دانی اینان کیستند؟! اینان فرزندان رسول خدایند! آیا این نعمت خدا نیست که بر من ارزانی شده است تا رکاب آن دو بزرگوار را بگیرم و بر مرکب سوارشان سازم و لباس شان را مرتب نمایم".
7. انس بن مالک
انس ابن مالک نیز درباره امام حسن(ع) گفته است: "کسی به پیامبر(ص) شبیه تر از حسن بن علی(ع) نبود".
8. عایشه
عایشه می گفت: "هر کس می خواهد رسول خدا(ص) را ببیند به این پسر نگاه کند". او می گفت: "رسول خدا(ص) را می دیدم که حسن(ع) را به سینه می چسبانید و می فرمود: "بار خدایا، این پسر من است. او را دوست دارم. تو نیز او را دوست بدار و هر کسی که او را دوست می دارد، دوست خود بدار".
9. ابوهریره
ابوهریره می گفت: "هر گاه حسن بن علی(ع) را می دیدم، اشک از دیدگانم سرازیر می شد؛ زیرا روزی او را دیدم که می دوید و خود را در دامان رسول خدا(ص) می انداخت. در آن حال، رسول خدا او را در آغوش می فشرد و در دهان حسن(ع) می فرمود: خدایا من او را دوست دارم و نیز هر که او را دوست بدارد، دوست دارم"

10. سعد بن ابی وقاص
سعد می گوید: "نزد رسول خدا بودم و حسن و حسین(ع) در پیش روی او بازی می کردند. عرض کردم ای رسول خدا! آیا این دو را دوست می داری؟ فرمود: چگونه این دو را دوست نداشته باشم که این ها گلهای خوشبوی من در دنیا هستند و من آن ها را می بویم".
11. ابوبکر
ابوبکر درباره امام حسن و امام حسین(ع) گفته است: "حسن و حسین(ع) را دیدم، در حالی که رسول خدا(ص) نماز می خواند و آن دو بر پشت پیامبر(ص) سوار شده بودند. رسول خدا آن دو را با دست خود نگه داشت و آنان را به آهستگی بر زمین گذارد که برخیزند و آنان به راحتی بر زمین ایستادند. وقتی نمازش به پایان رسید، آن دو را در دامان خود نشانید و نوازش کرد و فرمود: "این دو پسر، دو گل خوش بوی من در این دنیایند". ]10[

1. http://www.beytoote.com/religious/bozorgan-din.html
سایت بیتوته
2. http://tahzib-howzeh.com/
سایت معاونت تهذیب حوزه های علمی
3. مقاله زندگینامه امام حسن مجتبی (ع) – آسیه افشار – تاریخ نگارش : 28 آذر 1390
سایت تدبر – بنیاد علوم و معارف اسلامی
4. http://www.sarbazaneislam.com/imam_hasan_zendeginameh.html
سایت جامع سربازان اسلام
5. http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=42771&BiogId=4
سایت تبیان
6. کتاب مجموعه زندگانی چهارده معصوم (ع) – حسین عمادزاده
7. مقاله مبارزات امام حسن مجتبی علیه السلام پیش از دوران امامت – تاریخ نگارش : 8 خرداد 1391
8. کتاب بحارالانوار، ج 44
9. کتاب سفینه البحار، ج 2
10. http://hagh-olhaghigh.com/fa-IR/Content/Detail/78.aspx سایت حق التحقیق
47


تعداد صفحات : 47 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود