چکیده
بسم الله الرحمن الرحیم
امام حسن(ع) نخستین پیشوای درست کرداری است که از خاندان نبوت برای رهنمونی خلق، برخاسته است، میلاد این امام همام در شب نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری وقوع یافت، که بر پیامبر و خاندان او مبارک باد. امام حسن(ع) دارای صورتی زیبا(شبیه پیامبر بود) و ویژگی های اخلاقی والایی بود، که کمتر کسی از آنها برخوردار بود او حلیم بود، صبور و، شکیبا و دانشمند بود. با قرآن انس داشت، و در مقابل همه سختی ها استوار بود.
امام(ع) در بسیاری از جنگ های زمان حضرت علی(ع) مانند جنگ جمل و صفین شرکت داشت، و در شجاعت و استقامت بی بدیل بود، و الگوی همگان قرار گرفته بود. امام حسن(ع) بعد از شهادت پدرش علی(ع)، به خلافت مسلمین رسید، ولی دوران خلافت ایشان بسیار کوتاه بود، چه بسا معاویه و همدستانش برای رسیدن به خلافت از هیچ ظلم و ستمی دریغ نمی کردند. امام در برابر آنها قرار گرفت با سپاهی گران، و به مبارزه با آنها پرداخت. ولی معاویه وقتی که دید نمی تواند در برابر امام(ع) و سپاهیان عراق دوام بیاورد، به نیرنگ و فریب فرماندهان سپاهیان پرداخت، آنها را با رشوه های کلانی و وعده های حکومت شهرها و ازدواج بنی امیه به طرف خود کشانید و جاسوسهای زیادی را بین یاران امام فرستاد.
معاویه در نقشه خود موفق شد و نامه ای نوشت برای امام حسن(ع) برای قبول صلح و بیعت امام(ع) با دیدن این شرایط که هم اهل بیت را در خطر نابودی می دید و هم مسلمانات را، صلح با معاویه را پذیرفت و این تصمیم مصلحت مسلمانان بود بعد از اینکه معاویه به خلافت رسید، به تمام شرایط عهدنامه پشت پا زد، و مسلمانان را مورد آزار و اذیت خود قرارداد. تا جایی که برخی از شاعران عرب، ظلم و ستم آنان را به تصویر کشیدند. و صلح، شرایط صلح، حکمت صلح، و برخورد با معاویه را به صورت ادبی بیان کردند.
از لحاظ فرهنگی هم زمان حضرت امام حسن(ع)، زمان سختی بود. معاویه و همدستان به جعل احادیث پرداختند و به ائمه و پیغمبر نسبت دادند، به دشنام گویی علی(ع) در قنوت نمازها پرداختند و اهل بیت را مورد آزارد اذیت قرار دادند.
و شهادت آن حضرت در 28 ماه صفر سال پنجاهم هجری در سن 47 سالگی بوده است.
مقدمه
( بسم الله الرحمن الرحیم )
"رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرکاتُهُ عَلیْکُمْ اهْلَ البَیْتِ، انَّهُ حَمیدٌ مَجید"
منت خدای را عزّ و جلّ که چراغ را فرا راه این بنده ناچیز گردانید و این اسیر بیغوله های جهل را به مدد الطافش از قعر حضیض رهانید. و درود بی پایان بر رحمت عالمیان و صفوت آدمیان حضرت ختمی مرتبت محّمد مصطفی(ص) و اهل بیت طاهرین او(علیهما السلام) باد، آنانکه باب مدینه علم نبوی و بزرگ راهنمایان طریق سعادت دنیوی و اخروی اند؛ علی الخصوص درود و سلام به پیشگاه آن عصاره عصمت و بازمانده عترت، سرحلقه کریمان و تتمه دور زمان، حضرت بقیه الله الاعظم(ارواحُ العالمینَ لِتُراب مَقدمِه الْفِدَاء).
"یا ایُّهَا العزیزُ مَسَّنَا وَ اهْلَنَا الضُرُّ وجئنا بِبَضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فاوْفِ لَنا الکیلَ و تَصدَّقْ عَلَیْنا، انَّ اللهَ یَجْزی المُتَصَدِّقینَ"(یوسف/ 88)
"ای عزیز، ما و اهل ما را رنجوری در رسیده، و سرمایه ای ناچیز آورده ایم، پس پیمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق کن که خداوند صدقه دهندگان را پاداش می دهد."
این رساله ای که پیش رویی دارید، مشتمل بر زندگانی امام حسن(ع) و صلح ایشان که در شش فصل تنظیم شده، که این فصل ها عبارتند از: فصل اول شامل کلیات بحت رساله است. فصل دوم، دوران کودکی و نوجوانی امام حسن(ع) است، که به تاریخ ولادت و حسب و نسب و والدین پاک سرشت امام(ع) پرداخته می شود. فصل سوم، مکارم اخلاقی امام حسن(ع) است، که ویژگی های اخلاقی ایشان مورد بررسی قرار می گیرد، و در انتهای این فصل به شهادت امام حسن(ع) می پردازیم. فصل چهارم، اوضاع سیاسی است که در ابتدای این فصل به زندگی معاویه و همدستانش توجه شده و بعد به مسئله بیعت امام حسن(ع) با معاویه می پردازیم. و فصل پنجم، فصل صلح امام حسن(ع) است که در ابتدای این فصل به مسئله صلح در نظر پیغمبر اکرم و حضرت علی(ع) و بعد به انگیزه های صلح امام حسن(ع) و معاویه می پردازیم. و در فصل ششم به مسئله صلح در ادبیات عرب، و در اشعار برخی از شعرا می پردازیم، که آیا صلح امام در اشعار شاعران آمده یا نه؟ چرا امام حسن(ع) صلح با معاویه را پذیرفت و…
امام صادق(ع) در مورد حضرت امام حسن(ع) می فرماید: حسن بن علی پس از آنکه به جانش سوء قصد شد و پیرامونش از در ناسازگاری با وی درآمدند، کار را به معاویه واگذاشت. آنگاه شیعیانش به آن حضرت چنین سلام کردند: "سلام بر تو ای خوار کننده مومنان". حضرت فرمود من خوار کننده مومنان نیستم، بلکه عزت بخش مومنانم. وقتی دیدم شما در برابر دشمن قدرتی ندارید، کار را به او واگذاشتم تا من و شما در میان آنان باشیم: همچنانکه آن فرزانه(خضر) کشتی را سوراخ کرد تا برای صاحبانش باقی بماند، و اینچنین(است حکایت) من و شما تا در میان آنها باقی بمانیم"1
چهارچوب کلی این رساله در کل همه اجزای آن یک ارتباط خاصی دارند، صلح امام حسن(ع) در حقیقت با زندگی ایشان و مسائل سیاسی ارتباط تنگاتنگی دارند، که برای آگاهی از مسئله صلح و اهمیت موضوع باید از آغاز زندگانی و رشد بلوغ فکری امام(ع) به آن پرداخت.
از لحاظ ادبی هم شاعران به مسئله صلح به شکل عمیقی نگاه کردند، و به آن پرداخته اند، و می توان گفت که این شاعران، بنی امیه و معاویه و همدستانش را به نحوی در تاریخ بشریت محکوم کردند، که صلح امام حسن(ع) بر حق بوده و برایشان تحمیل شده. اما نمودار کلی که شاعران در شعرهای خود به آن پرداخته اند، بیشتر ظلم و جور ستم معاویه و بنی امیه را به تصویر کشیده اند.
اما در خصوص منابعی که استفاده کرده ایم، کتب فراوانی درباره امام حسن(ع) و صلح ایشان در کتاب خانه ها به چشم می خورد. ولی مشکل اساسی که در این زمینه بود، پراکندگی شعر شاعران عربی است، که کمتر به صلح امام حسن(ع) پرداخته اند. که مجبور شدم برخی از اشعار شاعران را در کتب تاریخی جستجو کنم.
پیشاپیش از اساتید ارجمند و صاحب نظران بزرگوار به واسطه سهوها و لغزشهای این رساله عذر می خواهم، چه بسا من شاگردی بیش نیستم که برای آموختن آمده ام.
در فراهم آمدن این رساله از استاد خوبم، جناب آقای دکتر اکبر غضنفری که مرا در نگارش این رساله راهنمایی کرده اند تشکر و قدردانی می کنم و همچنین از جناب آقای دکتر محمدحسن معصومی استاد مشاور و جناب آقای دکتر جنتی فر مدیر گروه رشته زبان و ادبیات عربی تقدیر و تشکر می کنم. و از پدر و مادرم که صمیمانه مرا در این راه همراهی کردند تقدیر و تشکر فراوان دارم. و برای جملگی ایشان از درگاه حضرت حق، مراتب سلامت و سعادت را مسئلت می نمایم.
احقرُ الوَرَی و افقَرُهم
احمد علی جانی
گروه زبان و ادبیات عربی
دانشگاه آزاد اسلامی قم- بهار 1388
فصل اول:
کلیات
1-1. طرح مساله(موضوع تحقیق)
1-2. سوالات تحقیق
1-3. فرضیه پژوهشی
1-4. هدف از تحقیق
1-5. روش تحقیق
1-6. محدودیت های تحقیق
1-7. پیشینه تحقیق
1-1. طرح مساله(موضوع تحقیق)
با توجه به مطالعات من درباره شخصیت امام حسن(ع)، جنبه های او مورد بررسی قرار نگرفته لذا اینجانب سعی دارم که در حوزه شخصیت حضرت امام حسن(ع) و صلح ایشان با معاویه در زمینه گسترده ای بررسی و تحقیق کنم تا شاید بعضی از ابهامات درباره صلح امام حسن(ع) بیان کنم و طرحی نورا ایجاد کنم.
1-2. سوالات تحقیق
– چرا امام حسن(ع) با معاویه صلح کرد؟
– واکنش معاویه در برابر امام حسن(ع) چگونه بود؟
– چه اتفاقاتی در مداین و مسکن رخ نمود؟
– وضعیت فرهنگی زمان امام حسن(ع) چگونه بود؟
– آیا به امام حسن(ع) شعری نسبت داده شده؟
– صلح امام حسن(ع) در بیان ادبی چگونه است؟
– شروط صلح امام حسن(ع) در بیان ادبی چگونه است؟
– آیا شاعرانی هستند که در زمینه صلح امام حسن(ع) شعر سروده باشند؟
1-3. فرضیه پژوهشی
– زندگی و شخصیت امام حسن(ع) الگویی برای جامعه بشریت در شعر و ادب عربی باشد.
– صلح امام حسن(ع) در بیان ادبی می تواند مورد بحث قرار گیرد.
– بررسی علل مخالفت نمودن امام حسن(ع) با جنگ و جهاد در شعر و ادب.
1-4. هدف از تحقیق
هدف علمی: بررسی صلح امام حسن(ع) و تاثیر آن در جامعه بشریت.
کاربردی: نقش صلح امام حسن(ع) در ادبیات.
ضرورتهای خاص: انگیزه امام حسن(ع) نسبت به صلح چه بوده؟
1-5. روش تحقیق
روش کار این رساله کتابخانه ای است.
1-6. محدودیت های تحقیق
روش کار این تحقیق فقط کتابخانه ای است، و مطلب مورد نظر من(ادبیات صلح امام حسن(ع) متاسفانه در سایت های اینترنتی یافت نشد. و حتی در کتاب خانه ها هم در مورد ادبیات صلح امام حسن(ع)، مطلب بسیار کم بود. و همچنین دسترسی به کتابخانه های بزرگ کشور، برای من مشکل بود.
1-7. پیشینه تحقیق
با توجه به مطالعاتی که انجام داده ام در طی دوره کارشناسی ارشد، در رابطه با صلح امام حسن(ع) در ادبیات عربی، رساله نوشته نشده است. از این رو مایلم در این زمینه بطور مفصل و گسترده تحقیق کرده و زندگی امام حسن(ع) و صلح با معاویه را مورد بررسی قرار دهم.
فصل دوم:
دوران کودکی و نوجوانی امام حسن مجتبی (ع)
2-1. تاریخ ولادت و حسب و نسب
2-2. در زمان پیغمبر اکرم(ص)
2-3. در زمان علی(ع)
2-4. نسب شریف امام حسن(ع)
2-5. والدین پاک سرشت امام حسن(ع)
2-6. پدر ارجمند امام حسن(ع)
2-7. مادر گرامی امام حسن(ع)
2-1.تاریخ ولادت و حسب نسبت
در شب نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری هنگامی که ماه نورافشان آسمان چون کشتی سیمگونی در دریای نیلفام سپهر به آرامی بسوی باختر در حرکت بود ماه دیگری در شهر مدینه از افق آسمان ولایت طالع و با چهره ملکوتی و روحانی خود عالم اسلام بلکه بشریت را روشن و تابناک گردانید.2
این مولود خجسته سبط اکبر اولین فرزند "علی" و "فاطمه" (علیها السلام) بود که بر طبق قانون توراث شرافت و فضیلت و عصمت و طهارت و کلیه سجایای اخلاقی را که در وجود والدین او بود همراه داشت.
بعضی از مورخین تاریخ ولادت او را سال دوم هجری نوشته اند ولی آنچه مسلم است بنا به روایات صحیح مخصوصاً به نقل از شیخ مفید در ارشاد تاریخ ولادت او همان سال سوم هجری بوده است. ‹‹وُلِدَ بالمَدینهِ کیلَه النصفِ مِنْ شهرِ رمضانَ سَنَهَ مِنَ الهِجْرَهِ››. در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجری متولد شد3.
پیغمبر اکرم (ص) پس از اطلاع به منزل حضرت زهرا (علیها السلام) تشریف فرما شدند و معلوم است که از شنیدن چنین خبری چقدر خوشحال و شادمان بوده اند. چون به خانه رسید فریاد زد: اسماء پسرم را بیاور. اسماء که نوزاد را در پارچه ای زرد رنگ پیچیده بود، به حضور آورد. پیامبر فرمود مگر به شما نگفتن که کودک را در پارچه زرد نگذارید پس زبان در دهان کودک نهاد و گفت: پروردگارا، او و فرزندانش را از شر اهریمن دور بگردان. به تو پناه می آورم و بعد در گوشهای کودک اذان و اقامه گفت و این نغمه آسمانی، نسیم جانبخش بود، که از دهان پیامبر بر گوش امام حسن (ع) و زید تا درخشانتر از آنچه در جهان است بر پهنه هستی بدرخشد.4
چه سرآغاز نیکویی که در حیاه امام حسن پدید آمد و چنین طلیعه نیکویی در دیگران پدید نیامده. نخستین آوایی که به گوش نوزاد رسید ندای حیات بخش نیایش پیغمبر بود و این نغمات آسمانی چنین کلمات بلند و مقدسی را برداشت: ‹‹اللهُ اَکبَر، لا اِلهَ اِلاالله››. خدا بزرگتر است. خدایی جز الله نیست.5
پیغمبر با چنین کلمات مقدسی که حقیقت ایمان را متضمن بود شجره پاک کلمه حق را، در وجود فرزند گرامیش ایجاد کرد. و کام جانش را به فلاوت ایمان شیرین ساخت، تا از پیروان حق باشد و با پی گیری هدف ممتاز و حقیقی خویش باطل و تباهی را از میان بردارد.6
پیامبر از علی پرسید که نام این نوزاد مسعود را چه گزارده ای؟ عرضه داشت: من به رسول خدا سبقت نمی جویم و پیامبر گفت من هم بر امر پروردگارم پیشی نخواهم جست در این هنگام الهام خداوندی بر پیامبر فرود آمد و حضرتش دستور داد نام نوزاد را "حسن" بگذارند.
و به حق نامی بهترین نامها است. و در نیکویش همین کافی است که خداوند آن را برگزیده است و زیبایی چنین نام دلالت بر حسنِ معنوی و جلوه حقیقت دارد. چون هفت روز از تولد حسن 7(ع) گذشت. پیغمبر به خانه علی (ع) رفت تا به شکرانه این ولادت قربانی کند. و آنچه توانایی مالی داشت فراهم آورد و حسن (ع) را عقیقه کرد و گوسفندی را قربانی نمود.8
این اقدام پس از وی، سنتی برای امت گردید و پیغمبر موی سر فرزندش را نیز تراشید و هم وزن مویش به مستمندان پول نقره داد و نوزاد مقداری عطر و زعفران مالید و او را ختنه کرد.
واقعاً مجتبی پدرانه به چنین پاکیزگی گردیده شده و عاطفه ای این گونه با عنایت همدوشی نکرده ومهری اینگونه گرم و عمیق به ظهور نپیوسته است.
و این درخت امامت بود. که چنین شاخه شادابی برآورده بود و طراوت و زیبایی نبوت در آن جلوه داشت. این انس است که می گوید: هیچ کس همچون حسن (ع) به پیامبر همانند نبود و راویان سیمایش را چنان نمایش می دهند که بر چهره ملکوتی پیامبر می مانست، رخسارش سفید و آمیخته به سرخی بود و در چشمانش سیاهی درخشنده ای برق می زد.
و توده های موی سرش انباشته و پیچیده بود، استخوان ها و عضلاتی درشت و سطبر داشت و فاصله شانه و بازوهایش زیاد بود، مویی در هم پیچیده و محاسنی انبوده و کوتاه داشت. گردنش به مانند ابریقی نقره می درخشید و همچنانکه در زیبایی های صوری به پیغمبر می مانست، در اخلاق والایی که پیامبر به داشتن آن بر همه پیامبران برتری داشت شبیه جدش بود.
پیامبر می دید که فرزندش نمونه کوچکی از وجود خودش، در نیک خویی، و بلند مقامی و پاکی نفس است و به حق شایسته آن است که از شعاع نبوت پرتو گیرد و رهنمونی امت را پس از پدرش عهده دار گردد.
دیدگان نافذ پیامبر این حقیقت را از ماوراء عالم ماده می دید که آنچه برای او در اقیانوس حیات به موج آمده، حسن را هم تحقق همان بهره، مسلم خواهد بود. به همین جهت شعاع تربیت و عنایتش را بر این گرامی انعکاس می بخشید. و او را در پناه تربیت و مهر معنوی خویش قرار می داد. و از همان روز ولایت این توجه و عنایت بی دریغ خود را درباره حسن (ع) مبذول می داشت9.
2. در زمان پیغمبر (ص)
در حدود هشت سال از دوران طفولیت امام حسن (ع) در زمان حیات پیغمبر اکرم (ص) سپری می شد و او در این مدت از نظر روانشناسی بهترین موقع پرورش و رشد شخصیت طفل است تحت تعلیم و تربیت مستقیم رسول گرامی قرار گرفت و آن حضرت شخصیت عالی و روحانی نواده خود را پی ریزی فرمود.
پیغمبر اکرم (ص) حسنین (علیهما السلام) را فرزند خطاب می کرد و آنها نیز متقابلاً آنحضرت را پدر می خواندند، محبت و علاقه مفرطی که رسول اکرم (ص) به آنها داشت مولد عواملی چند به شرح زیر بود:
1. اولاد ذکور آن حضرت همگی وفات کرده بودند و خداوند منّان به جای آنان حسنین (علیها السلام) را به پیغمبر (ص) عطاء فرموده بود در نتیجه مهر و علاقه ای که هر پدری به فرزند ذکور خود دارد در قلب پر عطوفت نبی گرامی نسبت به آن تجلّی نموده بود.
2. آن دو بزرگوار پسران فاطمه (علیهما السلام) یگانه دختر بازمانده پیغمبر اکرم بودند و قدر و منزلت آن بانوی بزرگوار هم پیش پیامبر معلوم بود.
3. علاوه بر ملاحظات بالا، حسنین (علیهما السلام) جزء پنج تن آل عبا بود و حائز مقام روحانی امامت و مشمول آیه مباهله و نظیر بودند و خداوند نیز آنان را دوست دارد.
4. مهمتر از همه، فداکاری و جانفشانی بی سابقه هر یک از آنان در احیاء و ابقاء شریعت احمدی قابل مدح و تمجید است و هر کس و لو بیگانه از اسلام هم باشد از شنیدن حالات جانبازی آنان در خاطر خود نسبت به آن بزرگواران احساس محبت می نماید. در این صورت پیغمبر اکرم (ص) که قضایای زمان خلافت حسنین را با دوربین وحی و نبوت مشاهده نموده و مظلومیت آنان را به خاطر حفظ مبانی دینی برای العین ملاحظه می فرمود و با توجه به رابطه قلبی و معنوی هم که با آنها داشت مسلّم است که بایستی بیش از همه کس آنها را دوست داشته باشد.
عده ای از اشخاص مغرض و نادان چه در زمان های گذشته و چه در عصرهای حاضر چنین پنداشته اند که حسنین و سایر ائمه معصومین (علیهم السلام) فقط اولاد علی (ع) بود و فرزند پیغمبر اکرم (ص)محسوب نمی شوند در صورتی که این تصوّر کاملاً باطل و بی منطق است زیرا:
اولاً خداوند در آیه مباهله آنها را پسران پبغمبر خوانده است همچنانکه فرماید:
‹‹فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلمِ فَقُلْ تعالوُا نَدْعُ اّبناءَ نا و اَبنائکُمْ وَ نِساءَ نا و نِسائکُمْ و اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبتَهِلْ فَنَجْعلْ لَعنَتَ اللهِ عَلیَ الکاذبَینَ››10
ای پیامبر ما، پس هر کس با تو در مقام مجادله برآید (درباره عیسی علیه السلام) پس از آنکه به وحی خدا با احوال او آگاهی یافتی بگوئید بیائید ما و شما با فرزندان و زنان خود به مباهله (نفرین)، برخیزیم تا دروغگویان را به لعنت خدا گرفتار سازیم.11
به شهادت تاریخ و به اتفاق کلیه مورخین رسول اکرم (ص) با حضرت امیر و حضرت زهرا و حسنین (علیهم السلام) برای مباهله نصارای نجران حاضر شدند. و ثانیاً خداوند درباره ذریّه و اولاد حضرت ابراهیم می فرماید:
‹‹ وَ وَهبْنا لَهُ اسحاقَ وَ یَعْقوبَ کُلاً هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبلُ وَ مِنْ ذُریتِهِ داوُدَ وَ سُلَیمانَ و وَ ایّوبَ وَ یُوسُفَ وَ موسی و هارونَ وَ کذلکَ نَجْزی المُحسنینَ وَ زَکَرِیّا و یَحیی و عیسی و اِلیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحینَ››12
خداوند در این آیه حضرت عیسی را هم بر سایر پیامبران که نام برده از اولاد حضرت ابراهیم شمرده است درصورتی که عیسی کلمه الله است و پدری نداشته تا بوسیله آن به ابراهیم برسد. بناچار از ناحیه مادر از اولاد حضرت ابراهیم خواهد بود.
حال که عیسی با چندین پشت و در حدود دو هزار سال فاصله زمانی فرزند ابراهیم خوانده می شود، چگونه حسین (ع) که نواده پیغمبر اکرم (ص) بوده در زمان حیات آن حضرت هم وجود داشته اند فرزند پیغمبر خوانده نشود؟
ثانیاً: امروزه از نظر بیولوژی و جنین شماسی ثابت شده است که "اسپرماتوزوئید" (نطفه مرد) تا با "اوول" (نطفه زن) ترکیب نشود جنینی بوجود نخواهد آمد زیرا هیچ یک از آن دو به تنهایی قادر به ادامه حیات نیستند و برای اینکه بتوانند بر زندگی خود ادامه دهند لازم است که با یکدیگر درهم آمیزند و تبدیل به یک سلول واحد گردند. بنابراین وجود طفل متعلق به پدر و مادر است نه تنها به پدر و حتی از نظر قانون توارث خصوصیات روحی و اخلاقی مادر بیش از صفات پدر در حالات روانی و اخلاقی طفل موثر است و علت اینکه سرپرستی طفل را به عهده پدر گذاشته اند. از نظر ولایت و قیمومیتی است که پدر نسبت به طفل دارد والا در تولید و به جود آوردن کودک هیچ فرقی بین پدر و مادر نیست و رابطه کودک از نظر زیست شناسی با هر یک از والدین خود به یک نسبت است. امام حسن (ع) در زمان جدش مورد لطف و نوازش آن بزرگوار بوده و رسول گرامی حسنین را غالب اوقات حتی در حضور مردم مورد ملاطفت قرار می داد تا همه بدانند که آنان دو ریحانه پیغمبرند و دوستی خاندان آن حضرت نیز به حکم آیه شریفه : ‹‹قُلْ لا اِساَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْراً الاّ المَوَدَهَ فی القُربی››13
(ای پیغمبر بگو من از شما اجر رسالت نمیخواهم مگر درباره نزدیکان من محبت و دوستی کنید). بر همه امت فرض واجب است تا شاید پس از رحلت وی در حق آنان اگر هم به خرج ندهند لا اقل ظلم و ستم روا ندارند.
امام حسن (ع) در زمان حیات پیغمبر (ص) با اینکه طفل نوآموز بود مع الوصف موقع وعظ رسول گرامی در مسجد پای منبر می نشست و کلمات دُرر بار جد گرامیش را استماع نموده و حفظ می فرمود به طوریکه وقتی به منزل برمی گشت عیناً آن را به مادرش نقل می کرد. حضرت صدیقه کبری (علیها السلام) همان مطالب را به حضرت امیر بیان می نمود علی (ع) می پرسید از کجا وحی خدا را می دانی فاطمه (ع) اظهار می کرد از فرزندت حسن می شنوم.14
روزی پدرش در گوشه خانه به طوری که فرزندش نبیند جهت استماع گفتار او پنهان شد چون کودک از راه رسید بنا به عادت معهود شروع به سخن گفتن نمود ولی کمی زبانش به لکنت افتاد و نتوانست بر سخن خود مسلط باشد مادرش فرمود چرا زبانت گرفت عرض کرد: ‹‹یا اُمّاهُ اظنُّ اَنَ کبیراً یَصْمَعُنی››. مادر جان گمان ی کنم بزرگی صدایم را می شنود، در آن موقع حضرت امیر (ع) دوید و فرزندش را درآغوش گرفت و بوسید.15
2-3. در زمان علی(ع)
پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) برخلاف دستور قرآن و علیرغم وصیّت آن حضرت نه تنها درباره خاندان او محبّت و دوستی ننموده اند بلکه با ایجاد بلوا در سقیفه دودمان نبوّت را مورد اهانت و ستم قرار داده و منصب خلافت الهیّه را که از جانب خداوند بوسیله نبی اکرم (ص) در غدیر خم برای وجود نازنین علی (ع) تعیین و ابلاغ گردیده بود به ناحق تصاحب کرده و با یگانه یادگار آن حضرت که دختر والا گهرش بود بدرفتاری نمودند.
مشاهده این ناملایمات در روحیه اطفال آن خانواده من جمله حسن (ع) نیز خواه نا خواه موثر بوده و آنان را محزون و اندوهناک می نموده است.
بنابراین با رحلت رسول خدا (ص) نور دیدگان فاطمه (ع) از محبّت و علاقه جدّ بزرگوارش محروم مانده و به دامن پر عطوفت مادر پناه بردند. اما طولی نکشید که آن یگانه مظهر عفّت و کانون عصمّت نیز در اثر تالمات وحی شدیداً بیمار و بالاخره به پدر بزرگوارش ملحق گردید.
در چنین موقعی فقط وجود امیر مومنان بود که امام حسن (ع) و اولاد دیگر فاطمه (ع) را در پناه مهر و محبّت خود داشت و آنان را بعدها هم به فرزندان دیگرش مقدم شمرده و حسنین (ع) را فرزندان پیغمبر می خواند.
خلفای غاصب برای جلب توجه مهاجرین و انصار هم که بود نسبت به حسنین (ع) اظهار مودّت نموده و از بیت المال نیز سهمی به آنان می دادند چنانکه عمر روزی به هریک از آن دو ده هزار درهم داد و به پسر خود عبدالله هزار درهم بخشید پسرش گفت: با اینکه سابقه مرا در اسلام می دانی چرا این دو را بر من ترجیح می دهی؟ و خیال می کرد که با این منطق پدرش را قانع ساخته و عاطفه پدرانه او را تحریک کرده است ولی فراموش نموده بود که پدرش روی چه حسابی چنین عملی را داده است از این رو عمر با حالت تندی و خم به پسرش گفت: وای بر تو، تو مانند جدّ آنها جدی و مانند پدرشان پدری و مثل مادرشان مادری و نظیر جده آنها جده ای و مانند دائی آنها دائی و مثل خاله آنها خاله ای و چون عموی آنها عموئی و نظیر عمه شان عمه ای برای من بیاور تا من تو را نیز در ردیف آنان حساب کنم. مگر نمی دانی که جدّ آنها رسول الله (ص) و پدرشان علی (ع) و مادرشان فاطمه (ع) و جده شان خدیجه و دائی شان ابراهیم و خاله شان زینب و رقیه و ام الکلثوم و عمویشان جعفر بن ابیطالب ابن هانی دختر ابیطالب است.
امام حسن (ع) که فرزند بزرگتر پدرش بوده و پس از شهادت وی نیز مقام امامت برای او بود مورد توجه و تربیت علی (ع) قرار گرفت. در دوران خلافت علی (ع) نیز در جنگ های جمل و صفین و نهروان شرکت داشت و خدمات نظامی ارزنده ای انجام می داد.
حوادث و انقلابات روزگار در زمان جوانی او یعنی در فاصله بین رحلت جدش تا شهادت پدرش که مدت 30 سال به طول انجامید و موجب آزردگی و تجربه او شده در طول این مدت همراه پدرش از ستمدیدگان حمایت می کرد و از بیدادگران انتقاد می نمود.16
2-4. نسبت شریف امام حسن مجتبی (ع)
نسبت شریف کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (ع) بدین قرار است:
‹‹حسن بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مره کعب بن لوی بن غالب بن فهربن مالک بن خضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضربن نزار بن معد بن عدنان.
از پیامبر اکرم روایت شده است: ‹‹ اِذا بَلَغَ نَسَبی الی عدنان فَامسکوا17›› "هر گاه نسب من به عدنان رسید، در آن توقف کنید و فراتر نروید."
امام حسن مجتبی (ع) با 29 واسطه به حضرت اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم خلیل الرحمن (ع) می رسد. اما نسبت مادری حسن مجّتبی (ع) به واسطه مادرش فاطمه زهرا (علیها السلام) بنت رسول خدا (ص) به عبدالمطلب و در نهایت همانند نصب پدری اش به عدنان و سرانجام به حضرت اسماعیل (ع) می رسد.
بنابراین نَسَب امام حسن مجّتبی (ع) از طرف پدر با یک واسطه و از طرف مادر با دو واسطه به عبدالمطلب بن هاشم منتهی می گردد.
پیامبر اسلام (ص)، دو سبطش حسن و حسین را پسران خود می خواند و خداوند متعال در آیه مباهله18 آن دو را پسران پیامبر (ص) خوانده است19.
2-5-1. والدین پاک سرشت امام حسن (ع)
در اینجا اشاره ای کوتاه به زندگی و شخصیت پدر ارجمند و مادر گرامی امام حسن (ع) می کنیم.
2-5-2. پدر ارجمند امام حسن مجّتبی (ع)
امیرمومنان علی بن ابی طالب (ع)، پدر ارجمند امام حسن مجّتبی (ع) است.
حضرت علی (ع) در سیزده رجب سال 30 عام الفیل (ده سال پیش از بعثت پیامبر (ص) در داخل خانه خدا ] کعبه[ از مادری پاک و عفیف، چون فاطمه بنت اسد دیده به جهان گشود. پدرش ابوطالب بن عبدالمطلب و مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم می باشند. فرزندان ابوطالب، از جمله حضرت علی (ع) نخستین هاشمی زاده ای بودند که از پدر هاشمی نسب تولد یافتند.
ابوطالب به مانند پدر و نیاکان خود، از موحدان و پیروان دین حنیف ابراهیم (ع) از هرگونه شرک و بت پرستی دور بود. وی که جانشین پدرش عبدالمطلب شده بود، بنا به وصیت وی، قیمومیت وکفالت پیامبر (ص) از دوران خردسالی اش برعهده گرفت و از وی به مانند فرزندان خود، بلکه بهتر از فرزندان خویش نگه داری و سرپرستی کرد.
ابوطالب و همسرش فاطمه بنت اسد، بیش از چهل سال، حضرت محمد (ص) را چون نگینی در میان گرفته و از او محافظت کرده و جای خالی پدر و مادرش را پر کردند.20
پس از بعثت پیامبر اسلام (ص) خانواده ابوطالب نخستین کسانی بودند که به آن حضرت ایمان و از او جانانه دفاع کردند و در این راه، سختی ها و فشارهای زیادی متحمل شدند. حضرت محمد (ص) در هر سال حدود یک ماه در "غار حرا" به نیایش عبادت می پرداخت و در این مدت، علی (ع) را رابط وی و همسرش خدیجه کبری (علیها السلام) و تنها انیس آن حضرت در آن غار بود.
هنگامیکه حضرت محمد (ص) به پیامبری برگزیده شد، خدیجه کبری (علیها السلام) نخستین زن و حضرت علی (ع) نخستین مردی بودند که به آن حضرت ایمان آوردند.
از همان آغاز که جز خدیجه کبری (علیها السلام) و علی (ع) کسی بر پیامبر ایمان نیاورده بود، علی (ع) به عنوان وصّی و جانشین پیامبر خدا (ص) معرفی و منصوب شد. این رویداد، یک امر احساسی و عاطفی نبود، بلکه فرمان الهی بود که از طریق پیامبرش حضرت محمد (ص) به همگان ابلاغ گردید.
از این تاریخ، مسئولیت اجتماعی امام علی (ع) در برابر اسلام و پیامبر اکرم (ص) سنگینتر شد و بدین جهت، احساس وظیفه بیشتری می کرد.
اوج ایثارگری اش نسبت به پیامبر (ص) در مکه معظمه، رویداد لیله المبیت بود، که حضرت علی (ع) در آن شب در بستر پیامبر خوابید و نقشه شوم سران را نقش بر آب کرد.
پایه های حکومت اسلامی در مدینه منوره با رهبری های پیامبر (ص) پایه ریز شد ولی نقشه سازنده و نگه دارنده علی (ع) در این نظام نوبنیاد حساس تعیین کننده بود.
سرانجام، پیامبر اسلام (ص) در آخرین ماه سال دهم هجری دقیقاً هفتاد روز پیش از رحلت خویش. علی (ع) را در بازگشت از سفر حجه الوداع، در سرزمین عزیز، به ولایت و جانشینی خودش منصوب کرد و از همه حاجیان و مسلمانان زائر، برای وی بیعت گرفت.
امام پس از رحلت جان سوز پیامبر اسلام (ص) و در حالی که علی (ع) با تعدادی از بستگان و فامیلان رسول خدا (ص) به تغسیل و تجهیز پاک و نورانی آن حضرت پرداخته بود، گروهی از مهاجران و انصار در مکانی به نام "سقیفه بی ساعده" گرد هم آمده و جای علی (ع)، فرد دیگری را به خلافت برگزیدند و از سایر مسلمانان، با اجبار و یا به اکراه بیعت ستانده و حق مسلّم آن حضرت را نادیده گرفتند.
اما در دوران خلافت خلیفه سوم، مسلمانان به تنگ آمده و با مهاجرت بسیاری از انقلابیون و مبارزان ضد تبعیض به مدینه منوره و محاصره در دارالخلیفه، کشمکش آنان با خلیفه سوم و اعوان و انصار و بالا گرفتن و سرانجام خلیفه سوم (عثمان بن عفان) به دست معترضان کشته شد.
در این زمان بود که حضرت علی (ع) از جانب مردم به خلافت رسید. و آن حضرت در روز جمعه 25 ذی الحجه، سال 35 قمری، رسماً زمام خلافت را به دست با کفایت خود گرفت. اجرای عدالت اجتماعی یکی از اصول حکومتی آنحضرت بود و تا آخر عمر به آن پای بند و بر آن اصرار می ورزید.
در آغاز، جنگ جمل، سپس جنگ صفین و در نهایت جنگ نهراوان، ره آورد دسیسه های منتقدان و چپاول گرا بود. که توان تحمل عدالت آن حضرت را نداشته و از روی بی خردی، جهالت و عصبیت خود، باعث جنگ و جدال در میان امت اسلام و آزار و اذیت خلیفه به حق مسلمین می شدند.
و سرانجام حضرت علی (ع) بدست عبدالرحمن بن ملجم مرادی، در شب نوزده ماه مبارک رمضان سال چهل هجری در مسجد کوفه، ضربت خورد و در شب 21 ماه رمضان به شهادت رسیدند.
حضرت علی (ع) فرزند بزرگش امام حسن مجتبی (ع) را به جانشینی خویش و فرزند دومش امام حسین (ع) را به جانشینی امام حسن مجتبی (ع) برگزید.21
2-5-3. مادر گرامی امام حسن مجتبی (علیه السلام)
حضرت فاطمه زهرا (علیه السلام) آخرین دختر رسول خدا (ص) مادر گرامی امام حسن مجتبی (ع) است. این بانوی شریف در بیستم جمادی الآخره، سال پنجم بعثت در مکه معظمه از سرور بانوان قریش، حضرت خدیجه کبری (علیه السلام) ویژه به جهان گشود و سراسر عالم هستی را با انوار الهی خویش جلوه گر تابناک نمود.
حضرت فاطمه (علیها السلام) در دامان مهر انگیز مادرش خدیجه کبری (علیها السلام) و پدر والامقام خود حضرت محمد مصطفی (ص) مراحل رشد و ترقی را پشت سرگذاشت و به عنوان آخرین دختر رسول خدا (ص) که پس از بعثت دیده به جهان گشوده بود، از تربیت الهی و نبوی ویژه ای برخوردار گردیده، بدین جهت، مقام ومنزلت ویژه ای در میان کودکان بنی هاشم و سایر بانوان قریش به دست آورد.
آن حضرت از کودکی شاهد خشونت و بدرفتاری قریش و مشرکان مکه با پیامبر (ص) بود. هنوز دو سال از عمر شریفش نگذشته بود که همراه پدر، مادر و بنی هاشم مجبور به زندگی در شعب ابوطالب شد و سه سال در محاصره اقتصادی، اجتماعی و نظامی قریش قرار گرفت.
پس از بازگشت از شعب ابی طالب هنوز مدت کوتاهی نگذشته بود که مادر گرامی اش حضرت خدیجه (علیها السلام)، در سن پنج سالگی از دست داد.
بیش از هشت بهار از زندگی فاطمه زهرا (علیها السلام) نگذشته بود که ماجرای مهاجرت سرنوشت ساز پیامبر خدا (ص) و سایر مسلمانان از مکه به یثرب (مدینه) به وقوع پیوست.
حضرت زهرا (علیها السلام) در نه سالگی، از جهت جسمی و روحی به رشد و کمال رسیده و سرآمد دوشیزگان هم سال خویش و حتی تمامی زنان مدینه قرار گرفت.
حضرت زهرا به روایتی در 21 محرم سال سوم و به روایتی دیگر در سال دوم قمری با حضرت (علی) ازدواج کرد. آغاز زندگی مشترک حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (علیها السلام) به سبب بروز جنگ های پی در پی و حضور علی (ع) در اکثر آن نبردها و وضعیت نامناسب اقتصادی و معیشتی مسلمانان در مدینه، همراه با سختی ها و دشواری های فراوانی بود. مقام و منزلت فاطمه زهرا (علیها السلام) به آن درجه در رتبه ای رسید، که پیامبر خدا (ص) در شان او فرمود:
‹‹یا فاطِمه! اِنَّ اللهَ- عَزوَجَلْ- یَغضِبُ لِغَضبِکَ وَ یرضی لِرضاکَ››
"ای فاطمه! خداوند سبحان به سبب خشم تو به خشم می آید و با خرسندی و شادمانی تو، خرسند و شادمان می گردد."
هنوز هجده بهار از زندگی با برکت آن حضرت نگذشته بود که با رحلت جان سوز پدر مواجه شد. حضرت زهرا (علیها السلام) در عزای پدر مهربان، غیر از تحمل مصیبت رحلت پدر و سوگواری جگر خراش آن حضرت از سوی برخی صحابه رسول خدا (ص) که پس از رحلت آن حضرت به مقام و منصب رسیده بودند، نامهربانی ها و ناملایمات فراوانی دید و از این بابت بیمار شد و بیماری اش چهار روز ادامه یافت و هر چه به پایان زندگی عزت مند خویش نزدیکتر می شد، بیماری اش شدت می گرفت.آن حضرت بنا به قولی 75 روز و بنا به قولی دیگر 95 روز پس از رحلت پیامبر (ص) بیشتر زندگی نکرد و سرانجام در هیجده سالگی، به شهادت رسید.
حضرت علی (ع) براساس سفارش فاطمه زهرا (علیها السلام) بدن مطهرش را شبانه با کمک اسماء بنت حمیس، غسل و کفن نمود و در تاریکی شب به دور از دید اغیار، در جایی مقدس دفنش کرد، که آن مکان هنوز هم نامعلوم است.22
فصل سوم
مکارم اخلاق امام حسن (ع) و شهادتش
3-1. صبر و حلم
3-2. سخاوت و احسان
3-3. فصاحت و بلاغت
3-4. هیبت و شکوه
3-5. پارسایی و عبادت
3-6. شهامت و شجاعت
3-7. دانش امام حسن(ع)
3-8-1. امام حسن(ع) در قرآن کریم
3-8-2. آیه تطهیر
3-8-3. آیه مودت
3-8-4. آیه مباهله
3-8-5. سوره هل اتی
3-9.کنیه و لقب های امام حسن(ع)
3-10 اولاد امام حسن(ع)
3-11. زوجات آن حضرت
3-12. اصحاب و روات
3-13-1. شهادت امام حسن(ع)
3-13-2. معاویه و چالش های فراروی
3-13-3. جنایتی هولناک
3-13-4. واپسین روزها
3-14. گلچینی از معجزات امام حسن مجتبی(ع)
3-1. صبر و حلم
صبر و حلم در برابر مشکلات و ناملایمان از صفات ستوده و فضایل اخلاقی است که صاحب آن مورد بحث خداوند سبحان است همچنان که می فرماید: ‹‹ انَّ اللهَ یًحِبُّ الصابرینَ››
مشهورترین صفات امام حسن (ع) حلم و بردباری آن حضرت است که جمله اَلحلیمُ الحسنیه (در دعای دوازده امام خواجه نصیرالدین طوسی) به نام گرامی او ثبت شده است.
آن حضرت به حدّی حلیم و صبور بود که حتی دشمنانش نیز او را بدین سجیّه اخلاقی ستود اند. چنانکه مروان بن حکم در موقع رحلت آن بزرگوار در تشییع جنازه او شرکت کرد، حضرت حسین (ع) به مروان فرمود موقعیکه برادرم زنده بود تو همه نوع آزار و اذیّت درباره او روا داشتی ولی حالا برای تشیع جنازه او حاضر شده و گریه می کنی مروان با اشاره به یکی از کوههای مدینه گفت: من هرچه کردم به کسی کردم که حلمش از این کوه بیشتر بود.23
ابن شهر آشوب می نویسد یکی از اهالی شام که تحت تاثیر دروغ ها و تهمت های معاویه قرار گرفته بود به مدینه آمده و دید امام مجتبی (ع) سواره می رود. آن مرد شروع به سبّ و لعن امام نمود امام حسن (ع) چیزی نفرمود تا آن مرد ساکت شد آنگاه چند قدم به طرف آن مرد رفت و با چهره باز و لبی خندان او را سلام داد و فرمود: ای شیخ گمان می کنم غریب هستی و شاید برای تو شبه ای رخ داده است اگر با ما کاری داری قبول می کنیم، اگر چیزی خواهی عطا کنیم، اگر گرسنه ای ترا سیر کنیم و …
مرد شامی که انتظار عکس العمل اهانت های خود را از جانب امام داشت از شنیدن این سخنان شرمنده شد و بی اختیار گریست و گفت : ‹‹اَشهَدُ اّنَکَ خَلیفَهُ اللهِ فی اَرضِهِ- اللهُ اَعْلَمُ حیثُ یَجْعلُ رِسالَتُهَ››.
تو و پدرت در نزد من آنگونه که معاویه معرفی کرده بود مبغوض ترین مردم بودید ولی اکنون محبوبترین آنها هستید و مهمان حضرت شد و از معتقدین به ان بزرگوار گردید.24
با اینکه امام حسن مجتبی (ع) می دانست که همسرش جعده بنت اشعث به وی زهر خورانیده و او را مسموم کرده است. با این حال هیچ گاه نام وی را بر زبان جاری نساخت و امر او را به خدا واگذاشت و در برابر اصرار و تاکید فامیلان و دوستان که می گفتند عامل جنایت را معرفی کن، بردباری می نمود و می فرمود: ‹‹ اللهُ اشدُ نقمَهً انَ کانَ الذی اظنُّ و الاّ فلا یَقتُلُ بی و للهُ بریء25.
از همه مهمتر اینکه معاویه و طرفدارانش در منابر نسبت به او و پدرش ناسزا گفته و لعن میکردند و آن حضرت به خاطر حفظ دین تحمل نموده و حِلم می ورزید ولی د مواقع مقتضی هم آنان را چنان پاسخ می داد که از خجالت سر به پیش افکنده و درمانده می شدند و این گفتگوها اغلب به صورت مناظرات صورت می گرفت26.
3-2. سخاوت و احسان
جود و سخاء از قلب پاک و طبع کریم سرچشمه می گیرد و از فضایل نفسانی حکایت می کند. امام حسن (ع) در احسان و بخشندگی به مستمندان مشهور و بی نظیر بود و از داستان های زیادی در کتب تاریخ از جود و احسان او نوشته شده است.
مردی مستمند حاجت خود را نزد او آورد آن حضرت به او گفت حاجتت را بنویس و به ما بده و چون نامه او را خواند دو برابر خواسته اش را به او بخشید یکی از حاضرین به او گفت: یَابْنَ رسولِ اللهِ! این نامه چقدر برای او پرخیر و برکت بود، فرمود آن برای ما بیشتر بود ما را از اهل نیکی ساخت مگر نمیدانی که جود ناخواسته بخشیدن است و آنچه پس از خواستن داده می شود بهاء ناچیزی است که در برابر تقاضای حاجت دست رد به سینه او خواهی زد یا شادی قبول به او خواهی بخشید و اکنون با تن لرزان و دل پر طپش نزد تو آمده ام آنگاه اگر تو فقط بقدر خواسته اش به او ببخشی در برابر آبروئی که نزد تو ریخته بهای اندکی به او داده ای.27
سخاوت راستین، آن بخشندگی اصیل و بی پیرایه ای است که تنها برای خیر و احسان و کمک بی ریای به مردم انجام پذیرد و هرگز آلوده به خواسته های ننگین شخص و ارضاء حس شهرت طلبی و مقام پرستی نگردد. چنین سخاوت پاک و زیبا و مقدس در وجود حضرت حسن به اعلاء درجه درخشندگی تجلی می کرد تا به آن حدّ که او را "کریم اهل بیت" می گفتند و او این بزرگواری و مکرمت را از جد اعلاء و گذشتگان پاک نهاد و خاندان بخشنده خویش دریافته بود.
امام حسن (ع) بر میزان این بخشندگی افزود و برنیاکان پاک نهادش در بخشایش پیشی گرفت. او برای پول و ثروت ارزش قائل نبود مگر با آن گرسنه ای را سیر کند، یا برهنه ای را بپوشاند.28
3-3. فصاحت و بلاغت
سه صفات درخشان و امتیازات بی نظیر و کمالها و برتریها در وجود امام (ع) تمثیل و تجسم داشت و بر ذات ارزنده اش تجاوز می کرد و از جمله این صفات، فصاحت و بلاغت او در گفتار بود.
امام از ورزیده ترین بلیغات در سخن و رعایت مناسبت در بیان بود و گفتارش ایجاز و اعجاز داشت و باید همچنین باشد، زیرا او بر دوره خاندان سخنوری و کانون فصاحت را اعجاز کلام بود.
جدش رسول خدا، فصیحترین عنصر عرب و پدرش علی (ع) پیشوای بلیغان و سردار سخنوران بود و حسن (ع) در گفتار بلیغ و رسا از آنان ارث می برد و از او سخنانی به یادگار مانده که گویی آن میراث گرانبها و متضمن حکومت های عالی و اصول آداب اجتماعی و راهنمایی و اندرزی جاودانی است.
این سخنان آموزنده و ارزنده به زیبایی کلام ترصیع یافته و مفاهیمی پس عمیق و حکیمانه را در بر دارد. امام حسن (ع) نیز مانند پدرش دارای خطبه ها و کلماتی است که معانی دقیق و عالی را در قالب الفاظ کوتاه و رسا ریخته و بیاناتش مشحون از حقایق دینی و نکات اخلاقی و اجتماعی است زیرا او کلام خدا را شنیده و حفظ کرده و تا زمان هفت سالگی جدّش را که افصح عرب بود شنیده و سخنان پدرش را که فصاحت قریش از سنّت او است استماع کرده بود و این مساله مورد تصدیق و گواهی مخالفین وی نیز می باشد، چنانکه معاویه به اطرافیانش گفت درباره هیچ کس به قدر حسن (ع) این احساس را نداشته ام که وقتی سخن می گوید ادامه گفتار او را دوست دارم اینها مردمی هستند که سخن گفتن به آنان الهام شده فصاحت گفتار آن بزرگوار از سخنان و خطبه ها و مناظرات و مفاخراتی که در حضور سران بنی امیه فرموده است آشکار است.
باری امام حسن (ع) در فصاحت و بلاغتِ کلام وارث امام علی (ع) بود که به قول ابن ابی الحدید کلمات و لغات مانند افراد لشکر در برابرش خاضع و آماده بودند.
معاویه درمجلسی به امام حسن (ع) گفت خداوند در قرآن فرموده ‹‹لا رَطْبٍ و لا یابِسٍ الا فی کتابٍ مُبینٍ29›› هیچ تر و خشکی مگر اینکه در کتابی که واضح و آشکار است وجود دارد، پس چرا درباره ریش من و تو در قرآن چیزی نیست؟ (ریش معاویه کوسه و کم پشت ولی محاسن مبارک امام انبوه و با طراوت بود) حضرت این آیه را تلاوه فرمود:
‹‹وَ الْبَلَدُ الطَّیبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ باذْنِ ربّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ اِلاّ نَکِداً30›› ( زمین پاکیزه گیاهش به اذن پروردگارش خارج می وشد ولی زمنی که ناپاک باشد از آن جز چیزی اندک و بیفایده خارج نمی شود) معاویه از شنیدن آن در نزد مجلسیان سخت خجل گردید31.
و در ذیل به چند نمونه از سخنان بلیغ امام حسن (ع) اشاره می شود:
‹‹غَسْلُ الْیَدَیْنِ قَبلَ الْطَّعامِ یُنفی الْفَقَرَ وَ بَعْدَهُ یُنْفی السَهمَ32››
شستن دست ها پیش از غذا موجب دفع فقر و پس از آن سبب رفع غم و اندوه است.
‹‹هَلاکُ الْناس فی ثلاثٍ : اَلْکِبْرِ- اَلْحِرصِ- اَلْحَسَد.
سه چیز موجب هلاکت مردم است: کبر- آز- رشک.
الفُرْصَهُ سَریعَهُ الْفوتِ بَطیئَهُ الْعَوْدِ33 .
فرصت زودگذر و دیر برگرد است.
‹‹حُسْنُ الْسّوُال نِصْفُ الْعِلْمِ››
پرسش نیکو نیمی از دانش است.
‹‹وَ اخْشوا اللهَ بالتَقْوی و تَقَرَّبُوا اِلیَ اللهِ بالْطاعَهِ فَانّهُ قَریبٌ مُجیبٌ34››
از نظر تقوی از خدا بترسید و بوسیله طاعت به خدا نزدیکی جوئید زیرا که او (به بندگانش) نزدیک و جوابگوست. امام حسن (ع) دارای خطبه هایی است که در هر یک رموز فصاحت و بلاغت به نحو احسن و کامل منظور شده و سخنان منظومی هم بدان حضرت نسبت داده اند.
همچنین کلمات قصار و حکیمانه زیادی آن جناب به یادگار مانده است که در تُحَفُ العفول و سایر کتاب ها درج گردیده است.
3-4. هیبت و شکوه
شخصیت ممتاز امام شایسته آن بود که چشم های مردم را از هیبَتْ ِ خویش پر کند و هیمنه اش برجان چیره گردد، زیرا شخصیت پیامبر در وجود او تمثل و تجلی داشت و جلال و شکوه پیامبری در چهره اش نمایان بود و چنانکه "واصل بن عطاء35" درباره وقار امام و شخصیت و جلالش می گوید: حسن (ع) چهره انبیاء و فروغ بزرگان داشت. "ابن زبیر، گفت: مادران فرزندی چون حسن در هیبت و بلند پایگی نزاده اند.
شخصیتش آنقدر ممتاز بود که چون بر در خانه اش فرشی می انداختند ومی نشست، عابران به احترام و تجلیل موقعیتش از رفتن باز می ماندند و در برابرش می نشستند به طوری که انبوه جمعیت پر می شد و امام به ناچار باز می گشت36.
از خصوصیات اخلاقی امام حسن (ع) این بود که با وجود حلم و تواضعی که داشت در عین حال دارای هیبت و قاری بود که کمتر کسی می توانست در چشم او نگاه کند.
سطوت و عظمت او هر بیننده را مرعوب می ساخت و این میراث جدّ بزرگوارش بود که هر کس بخدمتش تشرف حاصل می کرد مفتون و مجذوب او می شد37.
آن حضرت به دلیل قرار داشتن در کانون سه عنصر الهی. یعنی: نبوّت، امامت و خلافت، از هیبت و شکوه بزرگی برخوردار بود. همه مردم، اعم از دوستان و مخالفان اهل بیت (علیهم السلام) برای او، احترام ویژه ای قائل و از او به نیکی یاد می کردند.
بعضی از نابکاران عرب که شکوه و بزرگی امام را می نگریستند، می گفتند این عظمتی است که تو داری.
امام می فرمود: بلکه عزتست و آنگاه این آیه تلاوت می کرد که: "عزت از خدا و پیامبرش و مومنان است" و این عزت و هیبت حسن (ع) جلوه ای از شکوه پیامبر و عزت و بزرگواری او بود38.
3-5. پارسائی و عبادت
امام حسن (ع) از روزی که دیده به جهان گشود در خانواده ای بزرگ شد که عبادت و پارسائی در وجود آنان عجین شده بود.
جدش پیغمبر اکرم (ص) از کثرت عبادت خود را به رنج و تَعب انداخت تا اینکه خداوند فرمود: ‹‹طه ما اَنْزَلْنا علیکَ القرآنَ یَتشقی39›› ای پیغمبر گرامی- ما قرآن را به تو نازل نکردیم تا خودت را از فرط عبادت بزحمت و مشقت اندازی.
همچنی پدر گرامیش مولای پرهیزگاران و سرور پارسایان بود و تمام دقایق زندگی او در هر حالتی که بود عبادت شمرده می شد. مادرش صدیقه کبری در اثر عبادت و شب زنده داری نحیف و رنجور گردیده و به علت کثرت قیام در نماز پاهای مبارکش متورم بود.
مسلماً طفلی که در چنین محیط پاکی تحت نظر چنان مربیانی پرورش یافته باشد اینگونه صفات را حائز خواهد بود. هنگامی که امام حسن (ع) وضو می گرفت بر بدن نازنینش زعشه مستولی می شده و رنگ چهره اش دگرگون شده و تمام وجودش به لرزه می افتاد و چون به در مسجد می رسید می گفت:
‹‹اِلی ضَیْفُکَ بِبابکِ یا مُحسنُ اتاکَ المسیءُ فَتَجاوَز عَنْ قبیحِ ما عِنْدی بجمیلِ ما عندکَ یا کریم››
خدای من مهمانت به درگاه تو آمده است ای احسان کننده بنده گنهکارت بدرگاه تو ایستاده است ای خدای کریم تو از زشتیهای من به زیبایی های خود درگذر.
در زهد و پارسایی به پایه ای بود که ابن بابویه کتابی به نام زهد الحسن نوشته است40.
عبدالله بن عبید بن عمیر گفت: لقد حجَ الحسن بن علی (علیه السلام) ‹‹خمساً و عشرین حجه ما شیاً و انّ النَّجائب لتقادمعه41››.
یعنی امام حسن بن علی (ع) بیست و پنج بار پیاده حج به جای آورد و بزرگان و نجبای مدینه نیز وی را همراهی می کردند ] به احترام او پیاده می رفتند[ .
گاهی برخی از مسلمانان از آن حضرت درباره علّت پیاده رفتنش می پرسیدند و آن حضرت در پاسخشان می فرمود: ‹‹اِنّی لاَستحی مِنْ ربّی اَنْ اَلقاهَ و لَمْ اَمْش اِلی بیتهِ42››
یعنی: من شرم می کنم از اینکه پروردگارم و را املاقات کنم ولی پیاده به سوی او نشتابم.
هر شب سوره کهف را تلاوت می کرد و پس از انجام فریضه صبح تا طلوع آفتای با کسی حرف نمی زد و مشغول ذکر و تلاوت قرآن بود.
موقع تلاوت قرآن به آیه ای که خطاب به مومنین بود ‹‹یا ایُّها الَّذینَ امَنوا›› می رسید عرض می کرد لَبیکَ همچنین در موقع احرام و تلبیه بدنش می لزرید و زبانش یارای گفتن تلبیه نداشت و می فرمود: می ترسم بگویم لَبیکَ جواب آید لا لَبیکَ و لا سَعْدَیکَ43.
3-6. شهامت و شجاعت
صفت شجاعت یکی از فضائل نفسانی است و از قوت قلب و نیروی ایمان مایه می گیرد و به صورت شجاعت ادبی رزمی بروز می کند.
شهامت و شجاعت امام حسن (ع) از احتیاجات و مفاخراتش معلوم است و در دوران حیات خود غالب اوقات درمحاربات اسلامی شرکت داشته است، مَعَ الوَصف عده ای کوتاه فکر و بی اطلاع به علت اینکه او با معاویه صلح نموده است، او را از صحنه پیکار و میدان کارزار خارج نموده اند در حالی که شرکت او در جنگ های اسلامی که مورد تایید کلیه مورخین است خود گواه شجاعت اوست.
امام حسن (ع) در فتح از ایران (گیلان و مازندران) و همچنین در تسخیر شام و آفریقا سمت فرمانده ای عده ها را داشت و موقع قتل عثمان نیز در مقابل شورشگران با کمال خونسردی و شهامت به دستور علی (ع) از عثمان دفاع نمود.
او فرزند همان علی شیر بیشه شجاعت است، که در زمان خلافت پدرش در جنگ های جمل و صفین و نهروان شرکت داشت و رموز فنون جنگ را تحت نظر مستقیم پدرش فراگرفته بود. معمولاً درجنگ های آن روز تا پرچم سپاهی در اهتزاز بود افراد آن با تمام قوای موجود با مخالفین خود می جنگیدند و تا پرچمشان سقوط و واژگون نمی گردید دست از پیکار برنمی داشتند، بدین جهت پرچمدار از اشخاص قوی البنیه و دلیر انتخاب می کردند.
در جنگ جمل پرچم اصحاب بصره بر روی حودج شتر عایشه که با مشاورانش فرماندهی آن سپاه را به عهده داشت نصب شده بود و برای محافظت آن تعداد زیادی از افراد دلیر و شجاع دایره وار در آن
قرار گرفته و دفاع می کردند44.
علی (ع) پسرش محمدبن حنیفه را فراخواند و نیز خود را به او داد و فرمود: "برو شتر عایشه را نحر کن" محمدبن حنیفه نیزه را گرفت و حمله کرد، ولی کسانی که به سختی اطراف عایشه را گرفته بودند، حمله او را دفع کردند. او. چندین بار حمله کرد، ولی نتوانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتوانی کرد. امام نیزه را پس گرفت و به حسن داد او نیزه را گرفت و به سوی شتر تاخت پس از مدتی کوتاه بازگشت، در حالی که از نوک نیزه اش خون می ریخت.
محمدبن حنیفه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیرالمومنین (ع) به او فرمود:
"شرمنده نشو:زیرا او فرزند پیامبر (ص) است و تو فرزند علی هستی45"
شجاعت امام حسن (ع) زبانزد خاصّ و عامّ بوده و حتی دشمنانش نیز بدان معترف بوده اند چنانکه معاویه که حریف و دشمن سرسخت او بود چنین گفت:
اَمّا حَسَنُ بْنُ الّذی کان قَبْلَهُ اِذا سارَ الْمَوْتُ حَیْثُ یَسیرُ
وَ هَلْ یَلِدُ الْرِّئْبالُ اِلا نَظیرَهُ وَ اِذا حَسَنُ شِبهٌ لَهُ وَ نَظیرُ46
حسن فرزند آن کسی که هر جا می رفت مرگ نیز پا به پای او قدم برمی داشت و آیا ممکن است که شیران جز مثل خود بزایند پس حسن (ع) نیز مانند و نظیر پدرش است.
3-7. دانش امام حسن (علیه السلام)
بی تردید دید امام حسن مجتبی (علیه السلام) از بزرگترین دانشمندان صدر اسلام بود و غیر از جدش پیامبر خدا (ص) پدرش امام علی بن ابوطالب (ع) و برادرش امام حسین (ع) بدیل و مانندی نداشت و سرآمد سایرین بود و بر همه خلایق برتری علمی داشت.
حدیث نگاران و تاریخ نویسان اسلامی روایت کرده اند که در وجود امام حسن (ع) از آغاز کودکی نبوغ فکری و درک و هوش بی مانندی آشکار بود و دانش و دانایی وی برای همگان ملموس بود.
آن حضرت در مجلس جدش رسول خدا (ص) حضور می یافت و آنچه که پیامبر (ص) برای مردم بیان می کرد و یا آیاتی که برای پیامبر خدا (ص) نازل می شد و آن حضرت، برای مردم قرائت می نمود، همه آنها را حفظ و هنگامی که به نزد مادرش فاطمه زهرا (علیها السلام) برمی گشت برای وی تعریف می نمود. . .
جالب توجه است که امام حسن مجتبی (ع) علاوه بر اینکه خود کانون علم و دانش خدادادی و خزانه عظیم بشری بوده است، از دیگران، به ویژه اطرافیان و وابستگان خود انتظار داشت در تحصیل علم کوتاهی نکرده و با تلاش و کوشش خود، راه ترقی و تعالی را بپیمایند.47
3-8-1. امام حسن (ع) در قرآن کریم
در اینجا به آیاتی چند که به عقیده تاریخ نگاران و مفسران شیعه و اکثر اهل سنت درباره فضیلت اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده اند، اشاره و درباره هر یک از آنها توضیح مختصری می دهیم.
3-8-2. آیه تطهیر
‹‹انّما یُریدُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهْلَ البیتِ و یُطَهِّرَکُم تَطْهیراً››48
(همانا خداوند اراده کرده است که شما اهل بیت را از هرگونه پلیدی و ناپاکی دور سازد و شما را به بهترین پاکی پاکیزه گرداند.)
این آیه در شان پیامبر اکرم (ص)، حصرت علی (ع) فاطمه زهرا (علیهاالسلام)، حضرت امام حسن مجتبی و حضرت امام حسین (ع) نازل گردید. این پنج نفر که به پنج تن آل عبا معروف شده اند، معدن وحی کانون نیکی، خوبی، پاکی و پاکیزگی اند. از این که، این آیه در شان پنج تن آل عبا (علیهم السلام) نازل گردیده است، هیچ گونه تردیدی میان شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) نیست و بسیاری از پیروان سنّت و جماعت نیز بر آن اعتراف دارند49.
3-8-3. آیه مودّت
‹‹ قُلْ لا اَسْاَلُکُمْ عَلَیهِ اَجراً اِلاَّ المَوَدَّهَ فی القربی››50
(بگو ] ای رسول خدا (ص)[ من پاداشی از شما نمی خواهم جز مودّت و دوستی خاندان و نزدیکانم)
از عبدالله بن عباس روایت شده: "برخی از مسلمانان صدر اسلام، پس از نزول آیه مودّت، از پیامبر اکرم (ص) پرسیدند: ای رسول خدا (ص) اقرباء و نزدیکان تو که دوستی و پیروان آنان بر ما واجب شده است چه کسانی هستند؟ پیامبر خدا (ص) فرمود: علی، فاطمه و دو پسر آن حسن و حسین."
خود امام حسن مجتبی (ع) نیز به همین معنا و برداشت از آیه فوق، در برخی از سخنانش تصریح کرد. ایشان در ضمن خطبه ای فرمودند:
‹‹ وَ اَنا مِنْ اهلِ البیتِ الذینَ افْتَرَضَ اللهُ مَوَدتهُمْ علی کُلِّ مُسلم، فقالَ تبارکَ و تعالی:
‹‹قُلْ لا اَسْالُکُمْ علیهِ اَجراً الْمَوَدَّهَ فِی القُربی، وَ مَن یقتَرف حَسَنَهُ نَزِدلَهُ فیها حَسَناً››
فاقتراف الحسنه مودّدتنا اَهل البیت51.
"من از جمله افراد اهل بیت هستم: همان هایی که خداوند، مودّت و دوستی شان را بر هر مسلمان فرض دانسته است و درباره آنان فرمود: "بگو ] ای رسول خدا (ص)[ من هیچگونه اجر و پاداشی از شما نمی خواهم، جز مودّت و دوستی اقربا و خاندانم و هر کسی کاری انجام دهد، ما هم بر نیکی اش می افزاییم"، پس ] آگاه باشید که[ تحصیل کار نیک، همان مودّت و دوستی ما اهل بیت (علیهم السلام) است.
3-8-4. آیه مباهله
‹‹فَقُلْ تعالوا نَدْعُ اَبْنائَنا و اَبنائَکُمْ وَ نسائنا و نیسائکم و اَنْفُسَنا و اَنْفُسَکُمْ، ثُم نبتَهِلْ››52
در سال دهم هجری قمری، هیاتی از بزرگان و سران طایفه نصارای نجران، وارد مدینه منوره شده و جهت مذاکره و مناظره با پیامبر اکرم (ص) در خصوص دین اسلام و تفاوت های آن با دین مسیحیت، به محضر رسول خدا شرفیاب شدند، آنان پرسش های خود را برای آن حضرت بیان کردند ولی جواب های مستدلی شنیدند، ولی در مقابل اعتقادات خود پا فشاری می کردند. و سرانجام، طرفین به "مباهله" رضایت دادند. به این معنا که وقتی خاص، هر دو طرف پس از نیایش به درگاه الهی، با حال ابتهال و التجاء از خداوند متعال بخواهند که لعنت دایمی و عذاب زود هنگامش را برطرف مقابلش که لجاجت نموده و با دروغ و افتراء تلاش دارد حق را نپذیرد، نازل گرداند. تا از این راه حق و حقیقت بر همگان روشن شود.
چون روز و زمان موعود فرارسید، پیامبر اکرم (ص) همراه دختر گرامی اش حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام)، داماد ارجمندش امام علی بن ابی طالب (ع) و دو ریحانه اش امام حسن مجتبی (ع) و امام حسین (ع)، رهسپار مکانی که از پیش تعیین شده بود، گردیدند.
نصاری نجران که آماده میدان رقابت و انجام مباهله شده بودند، هنگامی که رسول خدا (ص) را با آن چهار نفر ملاحظه کردند، شگفت زده شده و به آن حضرت عرض کردند: "ای ابوالقاسم! چرا بزرگان و ریش سفیدانی که به تو ایمان آورده و در زمره مسلمانان قرار دارند، برای مباهله نیاورده و به جای آنان، اقربا و نزدیکانت را به همراه آورده ای؟"
پیامبر (ص) فرمود: "شتاب مکنید. من شما را با این عده که بهترین افراد روی زمین و افضل خلایق اند به مباهله می خوانم."
پیشوای مسیحیان با دیدن این صحنه شگفت، لحظه ای اندیشید و سپس به همراهان خود گفت: "چهره هایی می بینم که هر یک از آنان اگر از خدا بخواهد، می تواند کوهی را از مکانش برگند."
سران نصارا به گفتگو و مشورت پرداخته و از انجام مباهله عقب نشستند.
این آیه به اقرار مورخان و مفسران شیعه و اهل سنت در خصوص اهل بیت (علیهم السلام) نازل شده است. کلمه "ابْنائنا" اشاره به امام حسن مجتبی و امام حسین (ع) است. کلمه "نِسائنا" اشاره به حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) و کلمه "انْفُسَنا" اشاره به رسول خدا (ص) و دامادش حضرت علی (ع) می باشد53.
3-8-5. سوره هل اتی
یکی از امتیازات ارزشمند امیرالمومنان (ع) و خانواده بی بدیل وی، نزول سوره مبارکه "هل اتی" که سوره انسان نیز خوانده می شود، درباره آنان است.
در آیاتی از این سوره آمده است:
‹‹اِنَّ الْاَبرارَ یَشرَبُونَ مِنْ کَاسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً (5)، عَیناً یِشرَبُ بِها عِبادُاللهِ یُفَجروْنَها تَفْجیراً، یُوفونَ بِالنَّذْرِ و یَخافُونَ یَوْماً کانَ مُسْتَطیراً (6)، وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکیناً وَ یَتیماً و اَسیراً (7)، اِنّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُریدُ مِنکُمْ جَزائاً و لا شکُوراً (8)54››
"همانا ] در عالم آخرت[، نیاکان می نوشتند از جام هایی که با کافور بهشتی آمیخته است، ] نوشیدنی آنان از چشمه ای است که بندگان خاص خدا از آن می نوشیدند و از هر جا بخواهند آن را جاری می سازند. آنان به نذر خویش وفا کرده و از روزی که شترش فراگیر و گسترده است، می ترسند. ] آنان[ خوراکی و غذای خود را در راه دوستی خدا به نیازمند، یتیم و اسیر اطعام می کنند. ] و می گویند:[ همانا می خورانیم شما را برای خرسندی خداوند و از شما پاداش و سپاسی نمی خواهیم."
اکثر مورخان و مفصران شیعه و اهل سنت، اعتقاد راسخ دارند که این آیات در فضیلت و شان امیرالمومنان علی بن ابیطالب (ع)، حضرت فاطمه (علیها السلام)، امام حسن مجتبی (ع) و امام حسین نازل شده است.
شان نزول این آیات، از این قرار است که حضرت امام حسن (ع) و حضرت امام حسین (ع) در دوران کودکی، هم زمان بیمار شده و چند روزی را در خانه خویش بستری می گردیدند. روزی پیامبر اکرم (ص) به عیادت آنها رفت. و به حضرت علی (ع) فرمود که برای شفای آن دو، نذری را در پیشگاه خداوند سبحان به عمل آور. امید دارم که خداوند متعال به خاطر نذر تو، به آنان سلامتی و عافیت عنایت نماید.55"
حضرت علی (ع) و فاطمه زهرا (علیها السلا) برای شفای آن دو نذر کردند که سه روز روزه بگیرند.
چند روز بعد که حسنین شفا یافتند: حضرت علی و فاطمه و خدمتکارشان فضه و حسنین (ع) همگی روزه گرفتن را آغاز کردند.
در آن زمان، وضعیت اقتصادی مسلمانان از جمله حضرت علی (ع) تعریفی نداشت و آنان به سختی، امرار معاش می کردند.
روز اول هنگام افطار که فرا رسید و سفره بی آلایش خود را گستراندند، پیش از آن که چیزی تناول کننده صدای نیازمندی جلب توجه کرد. او، از آن غذا می خواست که رفع گرسنگی کند. حضرت علی (ع) و همسرش و حسنین و خدمتکارش، غذای خود را به آن نیازمند دادند. و در آن شب همگی گرسنه خوابیدند.
روز دوم هم هنگام افطار بچه یتیمی به در خانه آنها آمد و به آنها پناه آورد. و آنان غذایشان را به او دادند. و در آن شب هم گرسنه خوابیدند.
در روز سوم هم مثل روز اول در هنگام افطار نیازمندی به در خانه آنها آمد، البته او یک اسیری بود که از شدت گرسنگی به آنها پناهنده شده بود و حضرت علی (ع) و خانواده اش غذایشان را به اسیر دادند. و در آن شب هم گرسنه خوابیدند.
روز چهارم، رسول خدا (ص) برای دیدار آنان به خانه حضرت علی (ع) رفت، چون وارد خانه شد، حال همگی را دگرگون یافت. آن حضرت ناله کنان فریاد برداشت: و اغوثا! یا اهلُ بیت محمد یَموتونَ جیاعاً؛ "ای وای! اهل بیت محمد، از گرسنگی دارند می میرند."
در این زمان سوره هل اتی بر پیامبر نازل شد، که رفتار حضرت علی (ع) و فاطمه زهرا (علیها السلام) و حسنین (ع) خداوند را خرسند کرده است56.
3-9. کنیه و لقب های امام حسن (ع)
معمولاً در عرب، واژه های "اَب" یا "اُم" را به نام فرزند بزرگتر افزوده و آن را کنیه وی قرار می دهند، وی در برخی موارد بدونه در نظر داشتن این معنا برای کسی کنیه ای می گذاشتند. کنیه امام مجتبی (ع) نیز ابا محمد است و پیامبر (ص) او را به این نام می خواند، ولی امام مجتبی (ع) فرزندی به نام محمد نداشت تا به کنیه ابا محمد نامیده شود. این کنیه را پیامر (ص) برایشان نهادند، زیرا ایشان به سان جد بزرگ وارش همگی صفات پسندیده را در خود داشت. ایشان لقب های زیبایی هم چون: ولی، زکی، تقی، طیب، مجتبی، سبط اول، رشید و مبارک داشتند که همگی بیانگر سرشت لطیف و جایگاه رفیع ایشان است. لقب های دیگری همچون اول، اثیر، امیر، زاهد، برّ، حجّت و وزیر را نیز بر آن بزرگوار نهاده اند که در کتابهای تاریخی آمده است57.
3-10. اولاد امام حسن (ع)
مورخین درباره تعداد فرزندان امام حسن (ع) اختلاف نظر دارند بعضی عده آنها را 21 و برخی 23 و بعضی تا 31 نفر هم نوشته اند، ولی آنچه مورد اطمینان است نوشته شیخ مفید اَعلی اللهُ مَقامَه می باشد که به نظر او امام علی (ع) دارای 15 فرزند پسر و 7 دختر به شرح زیر بوده است.
1. زیدبن حسن، اُم الحسن، اثم الحسین و مادرشان "اُم بشیر" و دختر ابی مسعود عقیه بن عمر بود.
2. حسن بن حسن- چون همنام پدرش بود لذا او را حسن مثنی می گفتند: مادرشان "خوله" دختر منظور فزاریه بود.
3. عمربن حسن، قاسم بن حسن، عبدالله بن حسن: مادرشان "اُم ولَدْ" کنیز زرخریده بوده است.
4. عبدالرحمن بن حسن- مادرش اُم وَلدْ بوده است.
5. حسین بن حسن، طلحه بن حسن- مارشان "اُم اسحاق" دختر طله بن عبید الله تمیحی بوده است.
6. فاطمه، اُمّ عبدالله، فاطمه، اُم سلمه، رقیه- هر کدام از مادر جداگانه ای بوده اند58.
3-11. زوجات آن حضرت:
درباره کثرت زوجات امام حسن (ع) اخباری در کتب حدیث و تاریخ از طریق عامه و خاصه نقل شده است. که آن حضرت زنان زیادی می گرفت و بعداً هم آنان را طلاق می داد و حتی تعداد زنان را 50 و 70 و 90و 250 تا 300 نفر نوشته اند و با این ترتیب امام حسن (ع) را در نظر اشخاص عوام و ساده لوح و زود باور یک فرد خوشگذران و بولهوس معرفی کرده اند. البته اینگونه اخبار محوماً جعلی و ساختگی است. و راویان آنان مردود و غیر قابل اطمینان می باشند59.
کسانی که چنین اخباری را نقل کرده اند در اصل سه یا چهار نفر بیشتر نبوده و بقیه ناقلین در کتب و آثار خود گفته های آنان استناد جسته اند.
اما آن چهار نفر عبارتند از: یحیی بن العلاء- اَبوالحسن مدائنی- شَبْلَنجی- ابوطالب مکّی" باید دانست که یحیی بن العلاء قاضی منصور دوانقی بوده و خود منصور هم درباره جعل چنین روایاتی با او همدست بوده است زیرا (سادات حسنی (عبدالله بن حسن مثنی و پسرانش ابراهیم و محمد" که در زمان خلافت منصور علیه او خروج بودند موقعیت منصور را متزلزل نموده و او برای اینکه سادات حسنی را در نظر مردم منفور نماید بجعل چنین اَباطیل و اَکاذیبی دست میزد و امام حسن (ع) را که جد آنها بوده مورد تهمت و افتراء قرار می داده است. چنانکه به نوشته مسعودی مورخ مشهور زمان منصور عبدالله بن حسن را دستگیر کرد خطبه ای خواند و حضرت امیر و اولادش را مورد طعن قرار داده و نسبت به امام حسن (ع) هم مطالبی ناروا گفت و اضافه کرد که:
‹‹وَ اَقْبَلَ عَلیَ الْنِساءِ یَتَزوَجُ الْیَومَ واحِدَهً وَ یُطَلِقُ اُخری فَلَمْ یَزَلَ لِذلکَ حَتی ماتَ فراشهِ››
" و به زنان رو آورد و هر روز یکی را ترویج می کرد و دیگیری را طلاق می داد و همیشه بر این کار بود تا در بسترش مرد. امام حسن مجتبی (ع) همانند مردان عصر خویش به طور معمول و معروف با چند تن از بانوان ازدواج کرد و ازدواج چند نفر از آنان، که تعدادشان بسیار اندک بود، به خاطر مسائل اعتقادی و یا سیاسی به جدایی و طلاق انجامید60.
مدح این اتهامات نادرست از دوره خلافت منصور دوانقی آغاز گردید. او در سخنرانی خود خطاب به مردم خراسان، با بی شرمی تمام بیان کرد که امیرالمومنین با انگیزه قدرت طلبی و زیاده خواهی و دست به جنگ های مختلف زد و تا اندازه ای افراط کرد که یارانش او را کشتند تا اینکه پسرش حسن روی کار آمد61.
دو تن از همسران حضرت عبارتند از:
1- خوله فزاریه
او دختر منظور فزاریه بود که به دانایی و کمال شهرت داشت. وی پیش از ازدواج با امام حسن (ع) همسر "محمدبن طلحه بود و از او سه پسر داشت. وقتی همسرش در جنگ خونین جمل به شهادت رسید، با وجود خواستگاران زیاد، خود به امام مجتبی (ع) ابراز علاقه کرد و این کار را به خود امام حسن (ع) واگذار کرد. امام پیشنهاد او را پذیرفت و او را به ازدواج خود درآورد. نتیجه این ازدواج نیز "حسن بن حسن" معروف به "حسن مثنی" بود که در جریان روز عاشورا به شدت مجروح شد، ولی زنده ماند و او را به مدینه بازگرداندند این بانوی بزرگ تا آخر عمر امام مجتبی (ع) توفیق همسری ایشان را داشت62.
1. جَعده دختر اشعث
او همان زنی است که به تحریک دشمنان، امام (ع) را مسموم ساخت و به شهادت رسانید63.
3-12. اصحاب و روات
در مکتب تربیتی و معنوی پیامبران الهی و امامان معصوم (صلوات الله علیهم) افرادی تربیت و به رشد و ارتقای کمالات نفسانی خویش همت نمودند، که اصطلاحاً "اصحاب" معروف شده اند.
اصحاب به کسانی گفته می شود که مراد و پیشوای خویش را از نزدیک دیدار و از رفتار و کردارش درس انسان سازی آموخته باشد و در راه تحقق منویات و اهداف وی تلاش و کوشش به عمل آورده باشند. امام حسن مجتبی (ع) همانند سایر پیامبران و امامان معصوم (علیهم السلام) از چنین افراد خداجو مخلص در مدت امامتش برخوردار بود.
گرچه بستگان و نزدیکان آن حضرت. مانند برادرانش چون حضرت امام حسین (ع) محمد حنفیه، ابوالفظل العباس و عموزادگانش چون عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، محمدبن جعفر، مسلم بن عقیل و سایر فامیلان و اقربای سببی، چون پروانه به دور خورشید گونه آن امام همام می گرویدند، ولی غیر از آنان نیز افرادی مومن عدالت جود و ولایتمداری بودند که از محضر آن امام عزیز استفاده و تا پای جان از وی پشتیبانی نمودند.
درباره تعداد و اسامی اصحاب امام حسن (ع) گفتار واحدی از شرح حال نگاران و رجال و نویسندگان به دست نیامده است. و هر کدام برخی را در ردیف اصحاب و یاران وی برمی شمردند و می توان اشخاص زیر را نام برد.
1- حُجربن عدی.
2- رشید هجری
3- عمروبن الحمق.
4- رفاعه بن شداد.
5- کمیل بن زیاد.
6- قیس بن سعد.
7- مسیب بن نجبه.
8- سلیمان بن سُرَد.
9- جابربن عبدالله انصاری64
10- ابوالاسود دوئلی.
11- حبیب مظاهر.
12- ابوکلیب65
و …"
ب- روات
کسانی که از امام حسن علیه السلام روایت حدیث کرده و بیشتر آنها جزو اصحاب امام هم بوده اند عبارتند از: احنف بن قیس- اصبغ بن نباته- جابربن عبدالله انصاری- جارودبن منذر. حبیب بن مظاهر و …
3-13-1. شهادت امام حسن (ع)
– معاویه و چالش های فرارویی
– جنایتی هولناک
– واپسن روزها
3-13-2. معاویه و چالش های فرارویی
سن معاویه بالا رفته بود و باید برای جانشینی پس از خود فکری می کرد. او برابر آنچه در عهدنامه صلح با امام حسن (ع) پذیرفته بود باید پس از خود حکومت را به امام واگذار می کرد، ولی فکر ولیعهدی فرزندش یزید، آرام و قرار را از او گرفته بود. او برای معرفی فرزندش، به عنوان ولیعهدی با دو مشکل بزرگ روبه رو بود:
1- خلق و خوی عشرت طلب یزید.
2- وجود شخصیت های مخالف که چند دسته بودند.
در راس همه آنها امام و همراهان او بودند. دسته ای دیگر رقیبان سیاسی معاویه بودند. کسانی چون عمروعاص، مغیره بن شعبه، مروان، عبدالله بن خالد.
او نخست به مشکل اول پرداخت و کوشید با بهره مندی از سیاست ها و حربه های کهنه خودِ یزید را چهره ای دین دار و کارآمد نمایش دهد. ولی آنان که او را می دیدند می گفتند: از نزد کسی می آییم که هیچ دینی ندارد، شراب می نوشد، طنبوری می نوازد و سگ بازی می کند.66
معاویه ناامید از حل مشکل اول، به برطرف کردن مشکل دوم روی آورد و آن از میان بردن مخالفان ولایت عهدی یزید بود.
او به دقت آنان را شناسایی می کرد و در این راه، گاه از نظر سنجی های مردم نیز بهره می جست و آن گاه با سیاست های همیشگی خود یعنی تطمیع، تهدید، شکنجه، یا قتل او را از صف مخالفان بر می داشت.
معاویه همه مخالفان منجمله عبدالرحمن بن خالد بن ولید، عمروعاص، مغیره، مروان و … با وعده های خود ساکت کرد. در این میان، بزرگترین مشکل حسن بن علی (ع) بود. و او هرگز به پذیرش ولایت عهدی یزید تن در نمی داد. از این رو، روز به روز اندیشه وحشتناک قتل امام را در ذهن خود پرورش می داد.67
3-13-2. جنایتی هولناک
معاویه به تنهایی نمی توانست چنان جنایتی را به انجام برساند. او باید پای دیگران را نیز به این جریان وارد می کرد. عمروعاص در قبال حکومت مصر، برنامه ریزی ترور امام را برعهده گرفت68، و این کافی نبود. او با توجه به جایگاه امام و حساسیت بحث و ولایت عهدی، جرات چنین کاری را در خود نمی دید. پس باید فردی در پنهانی، آن هم به شیوه ای مرموز چنان کاری را می کرد، به گونه ای که افشا شدن آن، خطری را متوجه دستگاه نکند.
با در نظر گرفتن همه شرایط، جعده- دخترشعث بن قیس و همسر امام- بهترین گزینه برای انجام این نقشه شوم بود؛ زیرا او هم در خانه امام به سر می برد و هم به دلیل گذشته پست خانوادگی اش، دستخوش انجام این کار می شد.
معاویه نامه ای به امپراطور روم فرستاد و از او زهر موثر و مهلکی درخواست کرد. ولی امپراطور روم از فرستادن زهر خودداری کرد و گفت: "در دین ما شایسته نیست که در کشتن کسی که با ما نمی جنگد، دخالت کنیم". ولی معاویه این قتل را جایز دانست و نوشت مردی را که می خواهم بکشم، پسر همان کسی است که در سرزمین حجاز قیام کرد. (پیغمبر خدا) معاویه بدان جهت قتل امام را جایز دانست که او پسر پیامبر خداست، همان پیامبری که بتها را شکست و به دوران شرک پایان داد. امپراطور روم برای انتقام از پیامبر اسلام فرصتی یافت و زهری69 کشند برای معاویه فرستاد، معاویه به وسیله مروان تبهکار، زهر را برای جعده فرستاد و به او وعده داد که همسر یزیدش کند و صد هزار درهم تقدیمش کرد70. و این زن تبهکار را به ارتکاب چنان جنایت بزرگی برانگیخت71.
و او به آسانی فریب وعده پوچ معاویه را خورد و زهر را داخل شیر ریخت. روز بسیار گرمی بود و امام روزه بود. وقتی به خانه بازگشت و هنگام افطار شد، جعده ظرف شیر را به حضرت داد امام آن را نوشید و همین که از توطئه او آگاه شده فرمود:
ای دشمن خدا مرا کشتی، خدا تو را بکشد! به خدا سوگند که پس از من به آنچه می خواهی نمی رسی و خدا تو را خوار و زبون می سازد. پس از آنکه جعده امام را مسموم کرد، از معاویه مزد کار خویش را درخواست کرد. ولی معاویه با تمسخر گفت: من یزید را دوست دارم و اگر چنین نبود، به وعده ام عمل می کردم. 72
3-14. واپسین روزها
خانواده امام حسن (ع) پس از آگاهی از مسمومیت آنجناب فوراً به خدمتش حاضر شدند و بیش از همه، برادرش حضرت حسین (ع) ناراحت بود و چون جویای حال شد امام فرمود: مسموم شده ام، پرسید چه کسی شما را مسموم نموه است؟ امام فرمود از آنکس چه می خواهی آیا می خواهی او را بکشی؟
اگر او آنکس باشد که من می دانم خشم و عذاب خداوند بر او پیش از توست و اگر او نباشد دوست ندارد بیگناهی به خاطر من گرفتار شود.
نوشته اند طشتی برای آن حضرت آوردند که در اثر انقلاب و تاثیر سم در کبد و امعاء و احشاء وی خون قی نمود و آن همان خونابه هایی بود که در نتیجه بی وفایی کوفیان و دشمنی های منافقین و از همه بدتر شماتت دوستان نادان بتدریج بر جگر آن حضرت ریخته شده بود.
امام حسن (ع) ضمن وصیّت به برادرش حضرت حسین و دایع امامت را بدو سپرد و شایستگی او را به جانشینی خود بمردم رسانید و سپس به آن حضرت سفارش کرد که چون از دنیا رفتن چشم مرا بپوشان و غسل ده و کفن نما در تابوت گذاشته به سوی قبر جدّم رسول خدا ببر تا تجدید عهدی با او کنم و بعد از آن به بقیع برده و در کنار جده ام فاطمه بنت اسد دفن کنید و شما به زودی می بینید که گروهی (بنی امیه) به تصور اینکه مرا می خواهید درکنار جدّم دفن کنید از شما ممانعت می کنند و من تو را به خدا سوگند می دهم که مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی خون ریخته شود.
چون روح پرفتوح امام از بدن مبارکش مفارقت کرده بگلشن قدس پیوست، حضرت حسین (ع) برابر دستور برادرش او را غسل داد و او را کفن کرد و جنازه را پس از نماز گزاردن دستور داد برای تجدید دیدار به سوی مرقد مطّهر پیغمبر اکرم (ص) روانه نمایند.
بنا به روایت مشهور روز شهادت آن حضرت در 28 ماه صفر سال پنجاهم هجری در سن 47 سالگی بوده است و علاوه بر آن حضرت سه تن از ائمه اطهار (حضرت سجاد (ع)- حضرت باقر (ع) حضرت صادق (ع)) نیز در کنار قبر آن بزرگوار در بقیع مدفون بوده و این چهار تن به ائمه بقیع مشهورند73.
گلچینی از معجرات امام حسن مجتبی (ع)
سبز شدن درخت خشکیده
در یکی از سفرهائی که امام حسن (علیه السلام) به عمره می رفت یکی از شیعیانش که از فرزندان زبیر بود با او همراه بود. در یکی از آبگاههای بین راه در زیر درخت خرمائی که از تشنگی خشک شده بود فرود آمدند. فرشی برای امام (علیه السلام) در زیر یک درخت و فرش دیگری همراه وی در زید درخت دیگر پهن گردید. شیعه همراه سر بلند کرد و گفت اگر این درخت، خرمای تازه می داشت می خوردیم، امام حسن (علیه السلام) به او فرمود: خرما میل داری؟
جواب داد: آری.
امام (علیه السلام) دست به آسمان بلند کرد و به سخنی که من نفهمیدم دعا کرد. آنگاه درخت سر سبز شد و برگ و خرما به بار آورد. از درخت بالا رفت و آنچه خرما داشت چیدند و برای آنها کافی بود.74
دو خبر غیبی
سالی امام حسن (علیه السلام) پیاده به مکه می رفت و پاهای او ورم کرد. یکی از غلامهای آن حضرت عرض کرد: اگر سوار مرکب شوی این ورمها بهبود می یابد. حضرت نپذیرفت و فرمود: وقتی در این منزل بین راه فرود آمدیم مرد سیاه پوستی نزد تو می آید که پمادی به همراه دارد. آن را خریداری کن. غلام عرض کرد: پدر و مادرم فدایت منزلی در پیش رو نداریم که وارد آن شویم و کسی آنجا باشد و این دارو را بفروشد. امام (علیه السلام) فرمود: جلوتر می رویم و او را خواهی دید. وقتی دو کیلومتر راه رفتند آن مرد سیاه پوست پیدا شد. امام (علیه السلام) به غلامش فرمود: نزد این مرد برو و این پماد را از او خریداری کن و بهای آن را بپردازد. وقتی معامله به پایان رسید مرد سیاه پوست گفت: ای غلام این پماد را برای چه کسی می خواهی؟ برای حسن بن علی علیه السلام گفت مرا هم نزد او ببر. هر دو راه افتادند تا به خدمت امام (علیه السلام) رسیدند. آنگاه عرض کرد: پدر و مادرم فدایت باد من نمی دانستم که شما به این پماد احتیاج دارید. اجازه بفرمائید بهای آن را نگیرم زیرا من از دوستداران شما هستم و شما دعا کنید که خداوند پسری سالم که شما اهل بیت را دوست داشته باشد به من عطا فرماید. زیرا من در حالی از نزد همسرم آمدم که درد زایمان داشت. امام (علیه السلام) فرمود: به خانه برو که خداوند پسری سالم به تو عطا فرمود که از شیعیان ماست.75
– خبر غیبی و قرائت قرآن در طفولیت
شخصی نزد امام حسن (علیه السلام) آمد و در حالی که حضرت نشسته بود به او عرض کرد: یابن رسوال الله منزل تو آتش گرفت.
امام آتش نگرف. پس از آن شخص دیگری آمد و گفت: یا بن رسول الله منزل مجاور خانه شما آتش گرفت، به طوری که ما شک کردیم که خانه تو نیز در آتش می سوزد. اما خداوند آن را از آتش سوزی حفظ کرد76.
قرائت قرآن در طفولیت
یازده سال کامل از عمر گرانقدر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گذشته بود که امام حسن (علیه السلام) از او متولد شد. آن حضرت به هنگام تولد از هر گونه آلودگی که نوزادهای دیگر دارند پاک و مطهر بوده، تسبیح خدا می گفتند و به جمله ‹‹لا اله الاالله›› لب می گشود و قرآن را تلاوت می کرد. جبرئیل (علیه السلام) نیز با سخنان شیرین با او سخن گفت77.
فصل چهارم
شناخت معاویه و همکارانش و اوضاع سیاسی زمام امام حسن(ع)
4-1. معاویه کیست؟
4-2. عمروبن العاص
4-3. زیاد بن عبید
4-4. مغیره بن شعبه
4-5. مروان بن حکم
4-6. موقعیت سیاسی
4-7. پیش از بیعت
4-8. بیعت با امام حسن مجتبی(ع)
4-9. مقابله با تهاجم اطلاعاتی معاویه
4-10. دریافت نامه عبدالله بن عباس
4-11. مکاتبه با معاویه
3-12. انتظار عمومی
4-13. پیامد نامه ها
4-14. رودرویی دو سپاه
4-15. چند دستگی سپاه عراق
4-15-1. خوارج
4-15-2. آزمندان
4-15-3. تردید زدگان
4-15-4. وابستگان به طوایف و قابل
4-15-5. شیعیان و محبان اهل بیت(علیهم السلام)
4-16. نصب فرماندهی
4-17. رویداد مسکن
4-17-1. ارسال جاسوس و شایع پراکنی
4-17-2. تطمیع فرماندهان
4-17-3. خودباختگی فرمانده سپاه عراق
4-17-4. فرماندهی قیس بن سعد
4-17-5. برخورد نظامی شامیان با لشکریان قیس بن سعد
4-18. رویدادهای مسکن
چون در بخش اول و دوم شمه ای از امام حسن و مکارم اخلاقی او بیان شد لذا در این بخش به شناسایی معاویه و همکارانش از جهت اوصاف اخلاقی و نژادی می پردازیم.
4-1. معاویه کیست ؟
معاویه از دو طرف کثیف و پلید بوجود آمده که بنا به قانون توارث خباثت ذاتی هر دو را به ارث برده بود. پدرش ابوسفیان رئیس مشرکین وکفار قریش بود و به همین عنوان خداوند در قرآن درباره او می فرماید : " فقاتِلُوا ائمَهَ الکُفِر انهُم لا اَیمانَ لَهم "78 ( با پیشوایان کفر جنگ کنید زیرا آنان ایمان ندارند). مدت 21 سال با پیغمبر اکرم دشمنی و مخالفت نمود و سال هشتم هجری در فتح مکه از ترس شمشیر به ظاهر مسلمان شد ولی در باطن به همان کفر و بت پرستی خود باقی ماند.
ابوسفیان در بیشتر غزوات پیغمبر اکرم (ص) رئیس بت پرستان و مشرکیان مکه بود و در واقع جنگ های احد و بدر و احزاب و غیره را بوجود آورد و او همان کسی است که در جنگ احد به بت پرستی خود افتخار می کرد و به مسلمین می گفت : "اِنَ لَنَا العُزی وَ لا عُزی لَکُم" . (بت عزی برای ما است و شما عزی ندارید ).
پیغمبر اکرم (ص) فرمود در جوابش بگوئید : " اللهُ مولانا و لا مولی لَکم " (خداوند مولای ما است و شما مولا ندارید).79
اما مادرش " هند " دختر عُتبه بن ربیعه بن عبد شمس با پیغمبر اکرم (ص) دشمنی فوق العاده داشته و در مکه آن حضرت را اذیت می کرد. در جنگ به همدستی چند تن از زنان دیگر پشت سرمروان حرکت کرده و با دف زدن آنان را برای جنگ با مسلمانان تشجیع می نمود و در خاتمه جنگ هم که حضرت حمزه عموی رسول اکرم (ص) به درجه شهادت رسید.
به دستور " هند " وحشی80 قاتل آن حضرت جگر حمزه را بیرون کشید و پیش هند آورد و آن ملعونه از شدت عداوت تکه ای از کبد را در دهان گذاشت ولی نتوانست آن را بجود و ناچار از دهان بیرون انداخت و از آن تاریخ به هند جگرخوار معروف گردیده81 در زمان جاهلیت بولگردی و بدکاری شهرت داشت و معاویه هم در چنان موقعی از وی متولد گردیده بود. زمخشری در ربیع الابرار نقل
می کند که معاویه را به چهار پدر نسبت می دهند. ( ابی عمروبن مسافر، عماره بن ولید، عباس بن عبدالمطلب ، مردی سیاه به نام صباح )82.
معاویه از چنین پدر و مادری به وجود آمده و خباثت و رذائل اخلاقی هردو را به ارث برده بود. او مانند پدرش در جنگ هایی که علیه مسلمانان برپا می شد شرکت می کرد و همچنان که قیس بن سعد بدو نوشته بود از ترس شمشیر مسلمان شد ولی در باطن همان عقیده بت پرستی را داشته و درمحو اسلام کوشش می کرد.83
معاویه و پسر پلیدش یزید علاوه براینکه مسلمان نبودند و برای از بین بردن اسلام و بدست آوردن حکومت جنگ می کردند به علت کشته شدن اقوام خود درجنگ ها نسبت به آل محمد (عَلَیهم السلام) کینه توز بودند و دنبال فرصت می گشتند که انتقام خون کشته شدگان خود را بگیرند.
معاویه پس از شهادت حضرت امیر درباره سب آن جناب کوتاهی نکرد و موقعی که امام حسن (ع) در
اثر مسمومیت رحلت فرمود معاویه شادمان شد و سجده شکرکرد و فرزندش یزید نیز به کشتن امام حسین (ع) اکتفا ننمود و انواع مصائب و بلایا را بسر خانواده آن حضرت درآورد. حتی برسر مطهر امام هم با چوب دستی اهانت نمود و گفت :
لَیتَ اَشَیاخی بِبَدرِ شَهِدوُا جَزَعُ الخزرَجِ مِن وَقعِ الاَسَل
قَد اَخَذنا مِن عَلِی ثارَنا وقَتَلناَ الفارِسَ اللَیثَ البَطل
( ای کاش پدران و بزرگان ما که در جنگ بدرکشته شدند حاضر بودند و بی تابی خزرج را از ضربت شمشیرما می دیدند، هرآینه خون خود را از علی گرفتیم و پهلوان شیرصفت را کشتیم ).
و فَجایعی که یزید در مدینه پس از شهادت حضرت حسین (ع) بدست مسلم بن عقبه انجام داد به دستور معاویه بوده است.84
معاویه اگر به طریق اهل سنت رفتار می کرد بایستی پس از قتل عثمان به خلافت علی (ع) معتقد می شد زیرا آنان آن حضرت را خلیفه چهارم دانسته و اطاعتش را واجب می دانستند ولی معاویه منکر خلافت حضرت امیر شد و با او بنای منازعه گذاشت، پس معاویه از نظر اهل سنت هم طاقی و بیدین است در این صورت به معاویه که نه سنی است و نه شیعه به غیر از بت پرست و بیدین چه نامی می توان گذاشت.
درجنگ صفین موقعی که معاویه در آستانه شکست و سقوط بود به حیله عمروعاص دستور داد قرآن ها را برسر نیزه ها زده و سپاهیان عراق را به حکمیت دعوت نمایند حضرت امیر به سپاهیان خود فرمود: معاویه و عمروعاص و سایرهمکارانش اصحاب دین و قرآن نیستند، بلکه آنان اهل خدعه و مکرند.85
حسن بصری گوید : در معاویه چهارخصلت بود که هریکی به تنهایی موجب هلاکت و علامت بیدینی و خبث باطن او است :
1 . به وسیله اشخاص احمق و نادان برکار مسلط شده بودند اعتنا به فضیلت اصحاب پیغمبرکه درآن زمان وجود داشت به زور و اجبار بر مردم حکمرانی نمود.
2 . پسر دائم الخمرش یزید را که حریر می پوشید و طنبور می زد جانشین خود قرار داد.
3 . زیاد بن سمیه را که ناپاک زاده بود برادر خود خواند درصورتی که پیغمبر فرمود : " اَلوَلَدُ لِلفراش وَ لِلعاهِرِ حَجَره "
4 . مرد بزرگواری مانند حجر را با یارانش به خاطر دوستی علی (ع) به قتل رسانید.86
و چون بنای این رساله به اختصار است به همین مقدار اکتفا کرده و چاره ای از جنایات دیگر معاویه را در روش و اعمال مشاورین و همکارانش بررسی می کنیم.
4-2. عَمر و بن العاص :
این شیطان مکار و حیله گر از نظر حسب و نسب مانند معاویه بوده. عَمرو ابتدا پنج پدر داشت و هریک از آنان برهم جاهلیت ادعای پدری عَمرو را داشت بالاخره موضوع را به خود نابغه واگذارکردند که یکی از آنان را تعیین کند، او هم عاص را که ثروتمندتر از دیگران بود انتخاب کرد.
خود عمرو با پیغمبر دشمنی داشت و قصیده ای درهجو آن حضرت سروده بودکه پیغمبر فرمود : خدایا من که شاعر نیستم تا او را باشد جواب دهم به عدد حروف ابیات قصیده اش براو لعنت کن.
او همیشه در جبهه مخالفین پیغمبر بود و برای برگرداندن مهاجرینی که به حبشه رفته بود از طرف قریش به آنجا رفت و چون در حضور نجاشی جعفر بن ابیطالب او را محکوم نمود بنای شورش گذاشت.
مهمترین شاهکار او در صفین قراردادن قرآن ها برسر نیزه ها و دعوت مردم به حکمیت بود و در سال 43 هجری در حدود نود سالگی مرگش فرا رسید.87
4-3. زیاد بن عُبید :
مردی زیرک وکاردانی بود و جزء دُهات عرب به شمار می رفت. اوپدر معینی نداشت زیرا مادرش
" سمیه " در طایف زن بدکاره مشهوری بود و ظاهرا زیاد را در خانه عُبید رومی که چوپان و غلام حارث بن لکده بود به دنیا آورده بود و از آنجایی که پدر معینی نداشته به او زیاد بن سمیه می گفتند.88
معاویه از کاردانی و زیرکی زیاد می ترسید زیرا او از طرف امیر و امام حسن (ع) به عنوان حاکم بصره منصوب شده بود و چون معاویه با زیاد مکاتبه ای کرد، زیاد با تندی با او رفتار کرد ولی با وساطت مغیره بن شعبه به شام رفت و دعوت معاویه را اجابت نمود معاویه هم او را برادر خود خواند و استشهادی درست کرد که ابوسفیان با سمیه رابطه نامشروع برقرارکرده و ابن زیاد محصول و نتیجه آن رابطه است.
معاویه زیاد را به حکومت بصره وکوفه فرستاد و دستور قتل و شکنجه شیعیان علی (ع) را به او داد و این ناپاکزاده هم تا جایی که مقدور بود از قتل وکشتار خودداری نمود.89
4-4. مَغیره بن شعبه :
یکی دیگر از طرفداران معاویه مغیره بن شعبه است که او را هم یکی از داهیه های عرب شمرده اند. این عنصرکثیف و خبیث مانند رفقای خود مرتکب جنایانی شده است.
مغیره از جانب معاویه پیش زیاد بن سمیه رفت و او را برای بیعت به معاویه و رفتن به سوی شام ترغیب نمود و سرانجام موفق شد.
بنوشته ابن ابی الحدید مغیره از جانب معاویه درکوفه ماموریت داشت که در بالای منبر و در قنوت نمازها علی (ع) را سبه نماید و او اولین کسی بود که در اسلام رشوه دادن را باب کرد.90
و باز همین مغیره بود که در اردوگاه مداین با شایع ساختن مساله صلح بذر نفاق را در دلهای سپاهیان امام حسن (ع) پاشید و آنها را علیه امام شورانید.
درحقیقت مغیره کسی بود که فاطمه زهرا ( علیها السلام ) را آزرد و مجروح کرد به حدی که فرزندش را سقط کرد. ازکج روی های مغیره یکی این بودکه برای نخستین بار در اسلام رشوه گرفت و دیگر اینکه در جریان استلحاق زیاد واسطه بود و بالاخره مساله بیعت یزید به پیشنهاد او انجام یافت.91
4-5. مَروان بن حَکم :
مروان بن الحکم بن اَبی العاص بن اُمیه بن عبد شمس بن عبد مناف مروان و پدرش هردو مطرود نبی اکرم (ص) بودند و آن حضرت آن دو را از مدینه اخراج و به طایف تبعید کرده بود.
موقعی که پسرعمویش عثمان به خلافت رسید او هم به مدینه بازگشت و در زمره اشخاصی که عثمان از بیت المال مسلمین به آنان بذل و بخشش می کرد قرارگرفت.
این مروان همان عنصر پلیدی است که از طرف معاویه پیش جعده رفت و آن ملعونه را برای مسموم کردن امام حسن (ع) وادار نمود و به کیفر همین عمل خود نیز پس از دو ماه خلافت به وسیله زنش عاتکه ( زن سابق یزید ) خفه گردیده و در موقعی که امام حسن (ع) پس از متارکه جنگ در مدینه زندگی می کرد مروان از جانب معاویه استاندارد شهر مزبور بود و انواع و اقسام ایذاء و اذیت را درباره آن حضرت انجام می داد و باز مروان بودکه از دفن جنازه مطهر امام درکنار قبر جدش ممانعت نمود و
دستور داد که آن را هدف تیر قرار دهند.
علاوه بر اشخاصی که نام برده شد عده ای دیگر نیز مانند : " بُسربن اَرطاه " و " ضَحاک بن قیس " و " مسلم بن عقبه "و نظایر آنان در اطراف معاویه وجود داشتند.92
4-6. موقعیت سیاسی :
پس از شهادت امیرمومنان علی بن ابی طالب (ع) و دفن بدن مطهر وی در شب بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم قمری، در آن روز مردم کوفه و شیعیان داغدار و ماتم زده این شهر در بیرون خانه آن حضرت و در مسجد اعظم کوفه به عزاداری و سوگواری پرداخته و بی صبرانه منتظر ورود فرزندان گرامی آن حضرت به مسجد کوفه و تعیین خلیفه مسلمانان بودند. ساعاتی از روز نگذشته بودکه فرزندان امام علی (ع) از جمله امام حسن مجتبی (ع) ، امام حسین (ع) ، محمد حنفیه و اصحاب و یاران خاص امیرمومنان (ع) از خانه اش بیرون آمده و به سوی مسجد حرکت کردند و مردم با دیدن آنها با ذکر صلوات و تکبیر به استقبالشان شتافتند. پس از ورودشان به مسجد، امام حسن مجتبی (ع) به عنوان وصی و جانشین پدرش حضرت علی (ع) بر فراز منبر رفت و خطبه غرایی ایراد کرد. آن حضرت در فرازی از خطبه اش فرمود : در شب گذشته مردی رخت از جهان بست که هیچ یک از پیشینیان در انجام وظیفه، براو پیش دستی نگرفتند و آیندگان هم نتوانند پا به پای او به کارهای خویش بپردازند.
بنا به گفته شیخ مفید ( ره ) بیعت با امام حسن مجتبی (ع) در روز جمعه بیست و یکم ماه رمضان، سال 40 هجری قمری واقع گردید و از آن پس آن حضرت عاملان و استانداران خود را معرفی و حکومت را به طور رسمی برعهده گرفت.
او در رکاب پیامبر خدا (ص) پیکار می کرد و در پاسداری از او از خودگذشتگی نشان می داد و رسول خدا (ص) وی را پرچم دار خود قرار می داد و جبرئیل از طرف راست و میکائیل از جانب چپ از او نگهبانی می کردند و او از میدان نبرد باز نمی گشت تا خدای متعال به کمک او لشکراسلام را پیروز می ساخت.
علی (ع) در شبی از دنیا رفت که در آن شب عیسی (ع) به آسمان صعود کرد و یوشع بن نون، وصی موسی (ع) درگذشت. وی در حالی جهان را وداع گفت که برای خویش سیم و زری باقی نگذاشت و
تنها هفتصد درهم از عطایایش مانده است که می خواست خدمتگذاری برای کسان خود فراهم کند.
دراین هنگام، گریه گلوگیر امام حسن (ع) شد و شروع کرد به گریستن و مردم نیز با او هم آوا شده و مسجد اعظم کوفه ، یکپارچه گریه و ناله شد.
آن حضرت سپس خطبه اش را ادامه داد و دوباره خودش نیز مطالبی فرمود و در پایان با این جملات سخنرانی اش را به پایان رسانید : انا من اهل بیت فرض الله مودتهم فی کتابه، فقال تعالی : قُل لا اسئلُکُم عَلَیهِ اجرا اِلا المَوَدهَ فِی القُربی و مَن یَقتَرف حَسَنَه نَزد لَهُ فیها حُسنا فالحسنه مودتنا اهل البیت(ع).
آنگاه عبدالله بن عباس برخاست و درکنار آن حضرت ایستاد وگفت : معاشر الناس ! هذا ابن نبیکم و وصی امامکم فبایعوه ؛ ای مردم ! این بزرگ مرد ، فرزند پیامبرتان و جانشین امامتان است پس با او بیعت کنید.
مردم که از این سخن به وجد آمده بودند، گفتند : ما احبه الینا و اوجب حقه علینا ؛ چقدر او برای ما دوست داشتنی تر و حقش برما واجب تر است.
سپس با کمال رغبت و اشتیاق با آن حضرت بیعت کردند و او را به عنوان خلیفه و جانشین پدرش امام علی (ع) پذیرفته و پیروی اش را برعهده گرفتند.
گفتنی است امام حسن مجتبی (ع) پنجمین خلیفه مسلمانان بود که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) به این مقام نایل شد. از میان پنج خلیفه نخستین ( ابوبکر، عمر، عثمان ، امام علی (ع) و امام حسن (ع) ) تنها دو خلیفه آخر، یعنی امام علی (ع) و امام حسن مجتبی (ع) به صورت آزاد و مستقیم از میان مردم انتخاب شدند ولی سه خلیفه دیگر نه با رای آزاد و دموکراتیک مردم، بلکه هرکدام به نحوی از مردم بیعت گرفته و بر اوضاع مسلط شدند.
آنگاه عبدالله بن عباس برخاست و درکنار آن حضرت ایستاد وگفت : معاشر الناس ! هذا ابن نبیکم و وصی امامکم فبایعوه ؛ ای مردم ! این بزرگ مرد ، فرزند پیامبرتان و جانشین امامتان است. پس با او
بیعت کنید مردم که از این سخن به وجد آمده بودند، گفتند : ما احبه الینا و اوجب حقه علینا ؛ چقدر او برای ما دوست داشتنی تر و حقش برما واجب تر است.
به هر روی ، بنا به گفته شیخ مفید ( ره ) بیعت با امام حسن مجتبی (ع) در روز جمعه ، بیست و یکم ماه رمضان ، سال 40 هجری قمری واقع گردید و از آن پس آن حضرت ( عاملان و استانداران خود را معرفی و حکومت را به طور رسمی برعهده گرفت ولی برخی از علمای اهل سنت، بیعت با آن حضرت را روز بیست و سوم ماه رمضان دانسته اند.93
4-7. پیش از بیعت :
برای روشن شدن مطلب درباره بیعت امام حسن (ع) بهتر است کمی به قبل تر از بیعت برویم و بعضی از مسائل و قضایا را بررسی کنیم تا این موضوع برای ما روشن شود.
بزرگترین حادثه در تاریخ اسلام، درگذشت پیامبر خدا و از بین رفتن این تشعشع آسمانی بود که بر همه جهان فیض می بخشید با این حادثه ، عالم در ظلمتی شرآفرین فرو رفت و زمین با مرگ پیامبر از آسمان منقطع کرد.
ولی رسول خدا (ص) آزمایش دشوار و مصیبت بزرگی را که مسلمانان براثر انقطاع وحی بطور طبیعی بدان دچار خواهد شد، از پیش ادراک کرد و از روی مهر و رافتی که به مومنان داشت به آنها خبر داد که میان آنان و آسمان ، رشته واحدی برقرار خواهد ماند و فرمود :
" من برای شما چیزی گزارده ام تا وقتی بدان چنگ زنیدگمراه نخواهید شد: کتاب خدا را آن ریسمان از آسمان تا زمین برکشیده و عترت و خاندانم را و . . . و این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا با من در قیامت دیدار کنند."94
اگر عترت هرکس خاندان و عشیره او باشند علی بارزترین مرد خاندان پیامبر پس از آن حضرت است و اگر فرزندان و نوادگان او باشند، حسن مهمترین فرزندان و ذریه آن حضرت است و عرب کلمه عترت را در هر دو مورد هم خاندان و هم فرزندان به کار می برد. اما مقدر شده که اجتماع مسلمانان، بلافاصله بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به دو دستگی و انشعاب تاریخی دچار شود:
گروهی به توجیه و تاویل گفته های پیامبری پرداختند وگروهی دیگر به گفته های صریح آن حضرت گردن می دادند و برسرآن گفته ها ایستادگی کردند. اما اهل تاویل به عترت و فرمایش پیغمبر به یک مسئله سیاسی نگریستند و بی آنکه بخواهند با پیغمبر مخالفتی داشته باشند، آن را بیش از هرچیز مربوط به مصلحت دانستند و معتقد شدند که لزوم اطاعت فرمان پیامبر در مسائل سیاسی، وابسته به صلاحدید و نظرات پیران مجرب و جهان دیده است.
بدین ترتیب ، خلافت از خاندان پیغمبر باز گرفته شد؛ بدین ترتیب امکان یافت که معاویه نیز روزی بر سر خلافت اسلامی با دیگران منازعه کند و خود را به دلیل مسن تر بودن برای حکومت شایسته تر بداند و جمعی از پیران قوم همچون " عمرو بن عاص" و " مغیره بن شعبه " و " ابوهریره دوسی" نظر او را تایید کنند.
و آنها پنداشتند این به سود اسلام و به مصلحت جامعه ی مسلمان است که خلافت را از خاندان پیغمبر جدا کنند و میدان را برای فعالیت ها و قدرت نمایی های خاندان های دیگر در راه تصرف عالی ترین منصب دینی بازگذارند. آنها درحقیقت با تفکیک خلافت از عترت باعث آن همه اختلافات خونین در تاریخ اسلام شدند و سبب خونریزی های فجیعی که در دوره های مختلف تاریخ اسلام پیش آمد: میان بنی هاشم و بنی امیه، میان بنی زبیر و بنی امیه، میان بنی عباس و بنی امیه، میان علویان و بنی عباس و. . .
آنها با فجایعی که درحق خاندان پیغمبر روا نمودند هرکدام در نوع خود بی نظیر بود و این جنایت ها موجبی جز همان نخستین اشتباه نداشت. همان اشتباهی که سیاست و طرح نبوی در مورد امت و
عترتش را پایمال کرده تردید نیست که آن تردستی جالب که پس از رسول خدا (ص) در چند لحظه، موقعیت را برد. با موفقیت سریعش نشان داد که طرح آن به وسیله کارگردانانش از مدتها پیش سابقه داشته است. و بنابراین خیلی ساده می توان از این طرح، جهت گیری و جبهه بندی خاص مدعیان را در برابر اهل بیت که دارای آثاری هم بوده استنباط کرد.
نتیجه این جهت گیری آن شدکه عترت پیغمبر در مسئله خلافت، شکست خوردند و همه جا دست آنان از کارها بطور حساب شده و پیش بینی شده ترکوتاه گشت.95
نتیجه دیگر این جبهه بندی آن بود که معاوضه و ضدیت و مخالفتی عمیق و ریشه دار با دو دوره حکومت هاشمی- یعنی دوره پنج ساله ی حکومت امام علی (ع) و حکومت چند ماهه امام حسن (ع) بوجود آورد. شواهد فراوان این گفته را در جنگ های بصره و صفین و سپس مَسْکن96 باید جستجو کرد. این معاوضه و ضدیت دارای میدان های مختلف و رنگ ها و شکل های گوناگون بود و از آنجا قیافه های مهمل و منفی وگریزان از تکلیف که رهبران عترت، چه در مدینه و چه در کوفه با آنها مواجه برند وگرنه چه دلیل داشت که علی (ع) برخی از منبرکوفه فریاد بزند : " ای مردم نمایان نامرد! ای فکر شما چون خواب مشوش کودکان و عروسان حجله نشین ! کاش شما را نمی دیدیم و نمی شناختیم مرگ بر شما که دل مرا به درد آوردید.97
بحران این جبهه بندی و جهت گیری که یک ربع قرن روی آن فعالیت شده بود، در دوران حکومت علی (ع) خلاصه می شد.
حسن، فرزند ارشد علی و ولیعهدی و شریک غم و شادی و خوشی و ناخوشی او بود؛ همچنین که برادرش حسین با او شریک بود. لیکن حسن به علی اگر از سوئی با دیدن اوضاع ناگوار محیط، چنان رنج جانکاهی در دل داشت، از سوی دیگر مشاهده یاران ارزنده ی پدرش که نمودار دلیری و مردانگی و فداکاری و اخلاص بودند، روزنه امیدی در دلش می گشود.
با علی (ع) دلیر مردان بزرگی چون عمار بن یاسر، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتبن، مالک بن الحارث اشتر، محمد بن ابی بکر، ثابت بن قیس انصاری، سعید بن حارث و . . . همراه بودند و درکنار علی (ع) جنگیدند و به شهادت رسیدند و درجنگ صفین شصت و سه تن از بدریان شربت شهادت نوشیدند. اردوگاه علی (ع) با از دست دادن مراکز ثقل خود و خالی از بهترین مردانش به بزرگترین مصیبت دچار شد.
اوضاع و احوال چنین پیش آوردکه علی از یکسو با قطع رابطه ی بعضی از سران مواجه شود و از سوی دیگر با دشمنی مسلحانه بعضی دیگر و بالاخره از یک طرف هم با سست عنصری و فرومایگی و جفای پیروان و یارانش که : " نه برادران وقت راحت بودند و نه آزاد مردان هنگام بلا ".
و سرانجام علی (ع) به شهادت رسید و آن وضعیت و موقعیت نامطلوب را که با این سه خصلت مشخص می شد : نداشتن یاور، مواجه بودن با دشمنی مسلحانه ، عدم همکاری افراد موثر ، برای جانشین و زمامدار بعد از خود بجا گذارد.98
4-8. بیعت با امام حسن مجتبی (ع)
هنگامی که امیرالمومنین، علی بن ابی طالب (ع)در محراب مسجدکوفه به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادی زخمی و در شب بیست و یکم رمضان سال چهلم هجری قمری به دیدار حق شتافت امام حسن مجتبی به همراه برادرش امام حسین (ع) و با کمک سایر برادران و فامیلان نزدیک بدن مطهر امام را در نیمه های شب در نیزارهای بیرون شهرکوفه دفن نمودند.
در روز بعد مردم به خاطر سوگواری سرور و مولایشان دسته دسته وارد مسجدکوفه شدند و امام حسن (ع) پس از ورود به مسجد بر فراز منبر رفت و خطبه بلیغی ایراد نمود و شگفتی همگان را برانگیخت بعد از خطبه طولانی امام، عبدالله بن عباس99 که از بزرگترین اصحاب امام علی (ع) به شمار می رفت برخاست و پیش روی منبر ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی و درود و سلام بر پیامبر خدا (ص) و امیر المومنان (ع) چنین گفت : " ای مردم ! این فرزند پیامبرتان و وصی امام شماست، برخیزید و با او بیعت کنید . "
مردم از پیشنهاد عبدالله بن عباس استقبال و آماده بیعت با سبط اکبر رسول خدا (ص) یعنی امام حسن مجتبی شدند. در آغاز، صحابه نامدار حضرت علی (ع) مانند : قیس بن سعد، عبدالله بن عباس و حُجَر بن عدی و سپس سایرمردم با آن حضرت با میل و رغبت تمام بیعت کردند.100
امام حسن (ع) که با استقبال کم نظیر مردم روبه رو شده بود به آنان فرمود :
" هم اکنون که تصمیم به بیعت با من دارید، به این شرط بیعت کنیدکه من با هرکسی درجنگ باشم، شما نیز با او درجنگ باشید و با هرکسی درصلح قرار گیریم، شما هم در صلح و آرامش باشید و از امامتان پیروی کرده و از دستورات او سرپیچی کنید . "
مردم ، فریاد می زدند : " سَمعِنا وَ اَطَعنا یا امیرالمومنین : آنچه تو گفتی بدان راضی ایم و در انجام فرمان تو آماده می باشیم و هرگز مخالفت نخواهیم نمود. "101
این واقعه، در روز 21 ماه رمضان سال 40 هجری قمری در شهرکوفه رخ نمود و در آن هنگام، سن مبارک امام حسن (ع) سی و هفت سال بود.
از آن پس، امام حسن (ع) زمام حکومت اسلامی را برعهده گرفت وکارگزاران خود را به ولایت ها و شهرهای دور و نزدیک اعزام کرد. از جمله، عبدالله بن عباس را به حکومت بصره ابقا نمود و حقوق تمام کارگزاران، کارمندان و سپاهیان را پرداخت و مدبرانه به وضعیت حکومت و خلافت، سامان دهی را آغاز نمود.102
4-9. مقابله با تهاجم اطلاعاتی معاویه :
معاویه بن ابی سفیان، در عصر خلافت عمربن خطاب به حکومت شام منصوب و درعصر عثمان بن عفان پایه های حکومتی خویش را استحکام و در عصر امام علی (ع) به عنوان یک یاغی خودسر، مخالف خلافت آن حضرت، اهالی شام را به جنگ بزرگ صفین وادار و سرانجام پس از پایان جنگ و عقب نشینی به شام، با دسیسه های عمروبن عاص ولایت مصر را از دست استاندارد امام علی (ع) بیرون آورد و در اشغال خویش گرفت و دایم درصدد افزایش قدرت نظامی و سیاسی خود بود و با اهل بیت (ع) و خلافت آنان به شدت معاوضه می کند.
پس از شهادت حضرت علی (ع) درکوفه و انتخاب امام حسن مجتبی (ع) به خلافت اسلامی، جاسوسان زیادی از سوی معاویه و عاملان او در شهرهای مهم اسلامی به جاسوسی و انتقال اطلاعات مهم سیاسی و امنیتی به دربار شام، به کارگرفته شدند.
در این راستا، دو تن از جاسوسان معاویه، شناسایی و دستگیر شدند. یکی از آن دو از طایفه " حِمیر" بود که درکوفه جاسوسی و برضد حکومت شایعه پراکنی می کرد. دیگر از طایفه " بنی قین " و در شهر مهم و استراتژیک بصره، برضد خلافت اسلامی جاسوسی و در مناسبت های گوناگون مردم را نسبت به حکومت، دل سرد و مرعوب می نمود.
این دو پس از دستگیری و محاکم در دادگاه اسلامی، محکوم به مرگ شده به دستور امام حسن مجتبی (ع) به مجازات خویش رسیدند.103
4-10. دریافت نامه عبدالله بن عباس :
عبدالله بن عباس که درعصرخلافت امام علی (ع) به حکومت بصره منصوب و در آغاز خلافت امام حسن مجتبی (ع) به این مقام ابقاء شده بود از بزرگترین و مهمترین عاملان و استانداران آن حضرت به شمار می آمد و علاوه بر بصره و جنوب عراق بربخش اعظم جنوب غربی ایران و خوزستان سیطره کامل داشت.
وی نیز که با نیروهای اطلاعاتی و جاسوسی معاویه و شیطنت های گوناگون این نیرنگ بازعصر، رو به رو بود نامه ای به خلیفه منتخب مسلمانان، حضرت امام حسن مجتبی (ع) نوشت از امام درخواست کرد که همانند پدرش امام علی (ع) عزم خویش را در مبارزه با یاغی شام جزم و درصدد مبارزه جدی و جنگ با سپاهیان شام برآید. وی در فرازی از نامه اش نوشت : " ای امیرالمومنین ! با چنین طایفه ای و بنی امیه ، درمعرض محاربت باید آمد. دل قوی دار و به سریقینی صادق و عزمی ثاقب روی به محاربت ایشان آر و منکروکیدشان دل زده مباش که اینها جماعتی اندکه امیرمومنان، علی بن ابیطالب (ع) را بر نسب حکمین مجبور کردند. "104
4-11. مکاتبه با معاویه :
از آغاز خلافت امام حسن مجتبی (ع) میان او و معاویه بن ابی سفیان نامه ها و پیام هایی رد و بدل شد. نخستین نامه ای که ارسال شد، گویا از سوی امام حسن مجتبی بود. این نامه، پس از دستگیری جاسوسان معاویه و مجازات آنان و همچنین پس از دریافت نامه عبدالله بن عباس ( حاکم امام حسن (ع) در بصره ) تقریر شد.
امام در این نامه ، ضمن سرزنش معاویه به دلیل اظهار خرسندی در شهادت امیرالمومنان (ع) ارسال جاسوس و شیطنت های پنهان و آشکار وی را محکوم و در حکم اعلان جنگ دانست.
ولی معاویه با ارسال نامه ای به امام حسن (ع) سعی کرد که در رفتار ناشایست خود را در قبال حضرت علی (ع) و فرستادن جاسوسانی انکار کند.105
4-12. انتظار عمومی :
انتظار بسیارکسانی که با امام حسن (ع) بیعت کرده بودند براین بودکه آن حضرت مانند پدرش امیر مومنان (ع) نبرد با معاویه ابی سفیان را ادامه داده و این فرد یاغی وسرکش را که موجب تجزیه جهان اسلام و اختلاف و خونریزی فراوان در میان مسلمانان شده است، از میان بردارد و به سزای اعمال ننگینش برساند.
عبدالله بن عباس هم در نامه ای توقعات رزمندگان و انتظار عمومی مردم عراق را به استحضار امام (ع) رسانده بود. از سوی دیگرمعاویه بن ابی سفیان، زمینه را برای یورش همه جانبه به سرزمین عراق آماده و سپاهی گران گردآورد و باردیگر از سوی شام به سوی عراق حرکت کرد.
امام حسن مجتبی (ع) در قبال درخواست عمومی مردم مبنی برجنگ با شامیان وتحریکات نابخردانه معاویه برضد آن حضرت، همزمان به دوکار اساسی اقدام نمود.
از یک سو به حجربن عدی ، سردار شجاع و فداکار جنگ های حضرت علی (ع) ماموریت دادکه رزمندگان و نیروهای داوطلب جنگ را آماده و آنان را برای حرکت به مرزهای شام بسیج نماید.
از سوی دیگر، با ارسال نامه ای به معاویه ومحکوم کردن تجاوزات وهرگونه جنگ و خونریزی درصدد بی اعتبارکردن شخصیت کاذب وی درآمد.106
4-13. پیامد نامه ها :
نامه هایی که میان امام حسن (ع) و معاویه بن ابی سفیان رد و بدل شد نه تنها هیچ اثر مثبتی نداشته، بلکه تنش میان طرفین را شدیدتر و جدی تر نمود. به طوری که باردیگر هم سپاهیان شام و هم سپاهیان عراق بسیج عمومی کرده و به سوی یکدیگر به راه افتادند.
در حالی که معاویه با سپاهی گران و آماده به سوی عراق به راه افتاده و اهالی عراق برخلاف گفته شان در عمل کوتاه آمده و به کندی آماده جنگ شدند.107
امام حسن مجتبی (ع) ویارانش درکوفه و شهرها و مناطق تحت نفوذ خود، خطبه ها و سخنرانی های گرم و حماسی برای آمادگی مردم و بالا بردن روحیه مبارزه جویی و دفاع ازکیان نظام اسلامی، ایراد نمودند. امام نامه ای دیگری به معاویه نوشت و او را دعوت به قبول بیعت و اطاعت از مقام خلافت کرد و از او خواست که چون دیگر مسلمانان در دائره مجمع اسلامی قرارگیرد و این نامه را به وسیله دو نفر از شخصیت های ممتاز و سرشناس مسلمان که مورد اعتماد همگان بودند به شام فرستاد، این دو نفر یکی حارث بن سوید تمیمی108 و دیگری جندب الازدی109 بود.
مطالب این نامه امور مهمی را به این شرح در بردارد :
1 . سخن امام متوجه مساله مهم خلافت اسلامی است وگویای این حقیقت است که این مقام والا و پر مسئولیت، در انحصار خاندان پیغمبر است و هیچ کس را حق احراز آن نیست و اگرکسی بخواهد با اعمال زور، چنین موقعیت بزرگی را به چنگ آورد و از دودمان نبی بگیرد برآنها ستم و تجاوزکرده و میدانشان را به سقم ربوده است.
2 . امام در ضمن این نامه راز سکوت و تسلیم خاندان پیامبر را در مساله غصب خلافت بیان می دارد می گوید : علت خاموشی ما، ترس از پراکندگی امت بود و برای نگهداری جامعه اسلامی و اعلای کلمه توحید به این تجاوز تلخ تن در دادیم تا دار و دسته های منافقان که همچنان بر ستیز و نفاق خود باقی بودند و با مرگ پیامبر، نیرومندتر شده بودند فرصتی برای حمله به اسلام نیابند و به محو آثار این آیین نوخاسته برنخیزند.
3 . امام در نامه اش به شدت ابراز شگفتی می کندکه شخصی همچون معاویه می خواهد خود را به جانشینی پیامبر جا بزند و با فرزند او به ستیزه پردازد در صورتیکه او از همان دادوستدای است که دنیا را به جنگ با پیامبر به آتش کشیدند و آیین جاهلی وکینه ورزی های قومی را براو شورانیدند.
امام به معاویه تذکرمی دهدکه پس از شهادت علی (ع) همه مسلمانان ، خلافت او را پذیرفته و تسلیم فرمایش شده اند و این حقیقت بایستی برای معاویه حجتی باشدکه آن را بپذیرد و مانند دیگر مسلمانان به حقیقت و منطق و صواب تسلیم شود.
اما نامه ای که معاویه به امام حسن (ع) می نویسد. این نامه مشتمل بر دروغ و نیرنگ و مغالطه کاری معاویه است و چنانکه دکتر احمد رفاعی می گوید : باید نظرکوتاهی به مطالب آن به شرح زیر بیندازیم.
1 . معاویه دراین نامه نوشته است که مسلمانان در موقع اختلاف در امر خلافت برتری و سابقه شما را در اسلام و خویشاوندیتان را به پیامبر از یاد نبردند، در صورتی که حوادث پس از مرگ پیامبر، نادرستی این سخن و خلاف واقع بودنش را اثبات می کند.
2 . در نامه آمده است که گروهی شایسته از قریش و انصار و دیگران، امر خلافت را به قریش واگذاشتند. در صورتیکه اصحاب شایسته و نیکوکار پیغمبر همگی با امیرالمومنین بودند و به خلافت ابوبکر راضی نشدند و دلایلی فراوان به کار بردند و چنین انتخابی را انکارکردند.
3 . از سخنان شگفت آور معاویه این است که می گوید : " اگرمی دانستم که تو درحفظ امت از من ورزیده تر و به اداره امورآگاه تر و در سیاست چیره دست تر و . . . "
و این نامه ای بودکه بین امام حسن (ع) و معاویه رد و بدل شد و نه تنها سبب بهبودی اوضاع نشد، بلکه سبب تنش شدید بین آنان شد.110
4-14. رو در رویی دو سپاه :
معاویه بن ابی سفیان، پس از نامه ها و پیام های فراوان برای سران و قبایل و طوایف و تطمیع و یا تمدید آنان لشگری گران به استعداد 000 / 60 نفر گردآورد و به سوی عراق حرکت کرد.
معاویه، خود فرماندهی سپاه شام را برعهده گرفت و در دمشق ، ضحاک بن قیس فهدی را به جای خود گذاشت. سپاه شام، پس از آمادگی کامل وحرکت از شام به سوی عراق درمکانی به نام " جسر مَنبج"111 مستقر شد و از آنجا عملیات جاسوسی و نظامی وجنگ سرد را پی ریزی و فرماندهی می کرد.
امام حسن مجتبی (ع) نیز درکوفه، مغیره بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب را که از هاشمیان دلیر و دانا بود، جانشین خود قرارداد و خود به پادگان بزرگ " نخیله "112 که در حومه کوفه قرار داشت رهسپار شد. در نخیله، سپاهیان را تنظیم و آرایش نظامی داد وگردان ها وگروه های گوناگونی تشکیل و برای هریک از آنان فرماندهی تعیین نمود.
امام حسن (ع) در آغاز، چهارهزار نفر از نیروهای نظامی خویش را به منظور اخذ اطلاعات از وضعیت سپاه دشمن و عملیات ایذایی و بازدارندگی به سوی جبهه جنگ اعزام نمود و به آنان دستور داد در انبار113 توقف نمایند، فرماندهی این عده را به مردی از قبیله کنده به نام "حَکم" واگذارد.
پیش قراولان سپاه امام حسن (ع) وارد انبار شده و از آنجا ناظر وضعیت سپاه دشمن بودند. معاویه بن ابی سفیان به منظور ایجاد خلل و شکاف در سپاه امام حسن (ع) پیامی برای حَکَم فرستاد و به وی پیشنهاد نمودکه در صورت تسلیم شدن به سپاهیان شام، مبلغ پانصد هزار درهم به صورت نقدی و حکم ولایت یکی از شهرهای شام را به وی خواهد داد.
حَکم در برابر دسیسه های شیطانی معاویه سرفرود آورد و همراه دویست تن از نزدیکان خود به سپاه معاویه پیوست. خبر پناهنده شدن حَکمَ به سپاه معاویه به اطلاع امام حسن (ع) رسید و آن حضرت بی درنگ مردی از قبیله " بنی مراد " را به فرماندهی پیش قراولان منصوب و وی را به انبار اعزام نمود.
این مرد دنیا طلب نیز پس از رسیدن به انبار، در دام دسیسه های معاویه افتاد و به معاویه پیوست.114 امام حسن (ع) وقتی با خیانت دو تن از فرماندهان نظامی مواجهه شد، تصمیم گرفت که هرچه سریعتر از نخیله بیرون رفته و سپاهیان خود را به سوی غرب گسیل دارد.
آن حضرت پس از خروج از کوفه وارد " دیرعبدالرحمن " شد و سه روز درآنجا توقف کرد تا دیگر سپاهیان از شهرها و مناطق تحت امر عاملان آن حضرت به آنان بپیوندند.
بدین ترتیب، سپاه بزرگی به وجود آمد که طبری و بعضی از مورخان تعداد سپاه را چهل هزار نفر نوشته اند ولی از سخنانی که بین امام و بعضی از یاران او به میان آمد چنین برمی آیدکه نفرات سپاهیان به یکصد هزار نفر رسید.115
4-15. چند دستگی سپاه عراق :
افرادی که در سپاه عراق و در تحت فرمان امام حسن (ع) صف آرایی کرده بودند از یک طیف فکری و از هدف واحدی پیروی نمی کردند، بلکه گروهها و دسته هایی بودندکه در نبرد با معاویه، استراتژی مشترکی داشتند.
آنان را می توان به چند دسته تقسیم کرد : 1. خوارج 2 . آزمندان 3 . تردید زدگان 4 . وابستگان به طوایف و قبایل 5 . شیعیان و محبان اهل بیت ( علیهم السلام ) .
4-15-1. خوارج :
گروه دیگری که به سپاهیان امام پیوسته بودند خوارج بودندکه می خواستند به هروسیله و حیله ای که باشد به جنگ معاویه بروند و این خواست آنها دلیل ایمان به شایستگی حسن (ع) و ناسزاواری معاویه نبود، بلکه آنها امام و معاویه را نظیر هم می دانستند و آنها را به یک چشم می دیدند و می گفتندکه هیچ کدام از اینها شایسته خلافت اسلامی نیستند ولی بدان جهت درجنگ معاویه شتاب داشتندکه او را از امام نیرومندتر می دانستند و به این منظور به سپاه امام پیوستند تا کار معاویه را تمام کنند و چون معاویه از میان برداشته شد نابودی حسن (ع) برآنها آسان بود و او را هم مانند پدرش به ناگهانی می کشند.116
4-15-2. آزمندان :
عده ای از طمع کاران دنیاپرست نیز در صف سپاهیان امام وارد شده بودندکه ایمانی به ارزش های معنوی نداشتند ونه عدالت را تقدیس می کردند و نه حق را می شناختند. آنها به دنبال سودجویی و آزمندی شخصی خود بودند و مراقب بودندکه پیروزی با کدام گروه است تا به آن ملحق شوند.117
4-15-3. تردید زدگان :
بدون شک این گروه تحت تاثیر تبلیغات سوء خوارج و دعوت های غلط بنی امیه قرارگرفته و در حقانیت خاندان پیامبر به شک افتاده بودند و رسالت معنوی و اصلاحی اهل بیت را به چیزی نمی گرفتند و چنانچه آتش جنگ زبانه می کشید به یاری امام برنمی خواستند زیرا آنها عقیده و ایمانی نداشتندکه از آن دفاع کنند.118
4-15-4. وابستگان به طوایف و قبایل :
این گروه تعدادی فراوان تر داشتند و خطرشان هم بیشتر و بزرگتر بود زیرا کورکورانه و بدون اراده فرمان بزرگان و روسای قبیله را اطاعت می کردند، اندیشه و درک و دریافتی نداشتند و مسوولیت واجب خود را نمی شناختند و یاوگانی بی ثبات و پا در هوا بودند و بیشتر مردم عراق چنین بودندکه هر گروه به یکی از روسای قبایل پیوسته و مطیع بودن اراده او بودند و اکثر این روسای خیانت پیشه هم درنهانی با معاویه پیوند و پیوستی خائنانه داشتند. همانند قیس بن اشعث، عمروبن حجاج، حجاربن ابجر و دیگرکسانی مثل آنها از خوارج و منافقان که در بزرگترین تبهکاری و فاجعه تاریخ که مثل حسین (ع) پیشوای جوانان بهشت است، شرکت کردند.119
اینها گروههایی بودندکه نه تنها سپاه عراق را شکل می دادند، بلکه همه عراقی ها چه آنها که بسیج شدند و چه آنهایی که برجایی ماندند دارای همین خصوصیات و مشخصاتی بودندکه شیخ مفید به آنها اشاره کرده و اینها به حدی تبهکار و منحرف بودند که نه تنها درجنگ، بلکه در صلح هم از شرشان کسی نمی توانست درامان بماند.120
4-15-5. شیعیان و محبان اهل بیت ( علیهم السلام ):
این گروه با ایمان و مخلص تعداد کمی را در سپاه عراق تشکیل می دادند زیرا اگر جناح نیرومند و فراوانی بودند، امیرالمومنین به قبول حکمیت تن در نمی داد و حسن (ع) ناگزیر به پذیرش صلح نمی شد این گروه اندک درطرز فکر و عقیده با دیگر سپاهیان اختلاف داشتند زیرا خلافت را حق خاندان پیامبر می دانستند و عقیده داشتندکه اهل بیت رسول، جانشینان او و نگهبانان و یاران اصیل اسلامند و اجرای فرمانشان بر همه مسلمانان واجب است. 121
4-16.نصب فرماندهی سپاه :
امام حسن (ع) پس از خروج از کوفه و پیمودن شهرها و روستاهایی چند، در " دیرعبدالرحمن"122 توقف نمود و از آنجا سپاهیانش را به سوی سپاهیان شام حرکت داد.
آن حضرت، فرماندهی کل سپاه را برعهده عبیدالله بن عباس ( برادرکوچکتر عبدالله بن عباس ) و پس از او برعهده قیس بن سعد انصاری سپرد.123
سپاه بزرگ امام حسن (ع) پس از خارج شدن از دیرعبدالرحمن و با عبور از مناطقی چون سینور، شاهی124 و رود فرات به منطقه مسکن125 رسیده و در آنجا خیمه خویش را برپا نمود.
در نتیجه، دو سپاه بزرگ در برابر یکدیگر صف آرایی کردند؛ سپاهی به استعداد 60000 نفر از شام به فرماندهی معاویه بن ابی سفیان و سپاهی به استعداد 40000 هزار نفر به فرماندهی عبیدالله بن عباس.126
4-17. ریدادهای مَسکَن :
سپاه امام حسن (ع) به فرماندهی عبیدالله بن عباس درمَسکن، واقع درکنار رود " دَجیل " مستقر و در برابر سپاه معاویه بن ابی سفیان که درکنار پل مَنبَح اردو زده بود، قرارگرفت.
معاویه بن ابی سفیان به خاطرکهنه کاری و تجربه زیاد جنگی، سپاه عراق را با دو نوع تهاجم مواجه نمود. یکی از راه جنگ سرد و ایجاد تنش و آشفتگی در سپاه عراق و دیگری از راه نبرد نظامی و جنگ زمینی.
در طول استقرار این دو سپاه در برابر یکدیگر، حوادث و وقایع مهمی روی دادکه به برخی از آنها اشاره می کنیم.
4-17-1. ارسال جاسوس و شایع پراکنی :
معاویه دهها تن از جاسوسان زبده خویش را آماده و به آنان ماموریت داد در میان سپاهیان امام حسن (ع) رخنه کرده از یکسو، اخبار و اطلاعات سپاه عراق را به وی گزارش و از سوی دیگرشایعات دروغ و بی پایه را در میان آنان پخش و اختلاف و چند دستگی را در سپاهیان عراق شدت بخشند.
یکی از شایعات بی پایه که همه جاسوسان ماموریت داشتند آن را با یک زبان و به طور قطعی و یقینی در میان سپاهیان عراق بخش کنند و روحیه رزمی وکارآمدی آنان را بکاهند، این بودکه امام حسن (ع) نامه ای به معاویه نوشته و خواستار صلح با او شده در این صورت شما ای رزمندگان ! چرا خودتان را به کشتن داده و خودسرانه با سپاه شام درگیر می گردید؟
4-17-2. تطمیع فرماندهان :
معاویه، بودجه کلانی برای تطمیع و تسلیم فرماندهان سپاه عراق در نظرگرفته بود و از این راه، تعدادی از فرماندهان و بسیاری از سربازان سپاه عراق را از جبهه توحید و عدالت جدا و به سپاه شام و جبهه نفاق وکفر جذب نمود.
ابزار و سلاح کارساز معاویه در خرید فرماندهان سپاه عراق ، سه چیز بود : درهم و دینار، حکومت فرمانداری شهرها و ازدواج با دختران معاویه و امویان صاحب نام.
4-17-3. خود باختگی فرمانده سپاه عراق :
فرماندهی سپاه عراق با عبیدالله بن عباس بود. وی از نزدیکان امام حسن (ع) و از اصحاب و یاران امام علی بن ابیطالب به شمار می آمد.
معاویه برای تسلیم کردن وی بسیارکوشید و از راههای گوناگونی استفاده کرد و سرانجام وی را ناباورانه از سپاه امام حسن (ع) جدا و به سپاه شام ملحق نمود.
خیانت عبیدالله بن عباس به امام و خلیفه مسلمین حضرت امام حسن (ع)، ضربه بزرگی بر سپاهیان عراق وارد ساخت و روحیه رزمی و دفاعی آنان را به شدت کاهش داد و موجب از هم گسیختگی سپاهیان امام حسن (ع) شد به طوری که پس از او، حدود هشت هزار نفر از سپاهیان عراق به سپاه معاویه پیوستند و بسیاری دیگر، صحنه جنگ را ترک و به دیار خویش بازگشتند.127
4-17-4. فرماندهی قیس بن سعد :
هنگامی که عبیدالله بن عباس شبانه سپاه عراق را ترک کرد، سپاهیان نماز صبح متوجه شدندکه بدون پیش نماز ماندند، قیس بن سعد انصاری براساس فرمان امام حسن مجتبی (ع) بعد از عبیدالله بن عباس، مسئولیت سپاه را برعهده داشت، راسا فرماندهی سپاه عراق را برعهده گرفت و بعد از نماز صبح قیس بن سعد خطبه ای جذاب را ایراد نمود و آن نیروی از دست رفته سپاه را به آنان بازگرداند.
پس از سخنان قیس، چهارهزار نفر از سپاهیان با وی بیعت کردند و تعهد نمودند تا پای جان از امام حسن (ع) به عنوان خلیفه منتخب مسلمین پشتیبانی کنند.
قیس بن سعد پس از اخذ بیعت از سپاهیان، نامه ای برای امام حسن (ع) نوشت و ماجرای پیش آمده را به استحضارش رسانید.128
4-17-5. برخورد نظامی شامیان با لشکریان قیس بن سعد :
پس از آنکه قیس بن سعد بر اوضاع مسلط شد و سپاه درهم ریخته را متمرکز و بار دیگر نظم ویژه نظامی برقرار نمود معاویه بن ابی سفیان احساس خطر کرد و درصدد فریب و خرید این مبارز انصاری برآمد.
معاویه پیکی را برای قیس فرستاد و او را به سوی خود فراخواند و به او نیز وعده درهم و دینار و فرمانداری یکی از ایالت های اسلامی را داد اما قیس با قاطعیت تمام به وی پاسخ منفی داد و پیک او را از پیش خود راند.
معاویه از رفتار قیس برآشفت و سپاهی را به فرماندهی " بسُربن ارطاق " به سوی او روانه کرد ولی با دفاع کامل قیس بن سعد مواجه شد و با دلیری و شهامت آنان را به عقب نشینی وادار نمود.
معاویه چون از راه نظامی و حملات نتوانسته بود آن را شکست دهد، بار دیگر از راه سیاسی وجنگ روانی وارد معرکه شد معاویه، در میان سپاهیان عراق واهمه ای عجیب از قیس و دلاوری و سیاست مداری های وی داشت و به هرطریق ممکن می خواست او را از راه خویش بردارد ولی به هر روش و نیرنگی نتوانست قیس بن سعد را از پای درآورد.129
4-18. رویدادهای مداین :
همانطوری که اشاره کردیم، امام حسن مجتبی (ع) پس از خارج شدن از کوفه جهت نبرد با معاویه و پیشگیری از تجاوزات شامیان، راهی شمال عراق شد و با گذر از مناطقی چون " حمام عمر" و "دیر کعب" به " دیرعبدالرحمن " در مرکز عراق رسید و آنجا سپاهیانش را به فرماندهی عبیدالله بن عباس و قیس بن سعد انصاری از کناره های رود فرات، به سوی غرب عراق و دستور داد در " مَسکن " اردو زده و مانع پیشروی شامیان شده و برای جنگ و درگیری با آنان منتظر فرمان او باشند.
اما خود آن حضرت با برخی از سران و ریش سفیدان وارد ساباط مداین شد تا آنجا را اردوگاه اصلی قرار دهد. منطقه مداین نیز به مانند مسکن، مرکز تحرکات و فعالیت های خلافت اسلامی شد.130
ما درباره رویدادهای مسکن، در صفحات قبل اشاره کردیم و در اینجا می پردازیم به برخی از رویداد های مداین آنها هم دل سرکننده و موجب آزار و اذیت سبط رسول خدا (ص) گردید، اشاره می کنم.
1 . امام حسن مجتبی (ع) پیش از حرکت به مداین ، تصمیم گرفت در ساباط از یاران و همراهان خود جهت پایداری در نبرد با شامیان و وفاداری به خلافت اسلامی آزمایش و امتحانی به عمل آورد. بدین جهت دستور داد در مسجد شهرگرد آمده و منتظر خطبه وی باشند.
پس از اجتماع بزرگ مردم، آن حضرت برفراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی و درودو صلوات بر پیامبر اسلام و آل او در قسمتی از خطبه خود فرمود : "] ای مردم [ آگاه باشید و بدانیدکه من صلاح و مصلحت شما را از خود شما بهتر و بیشتر لحاظ کرده و به کار می گیریم . . . "
هنگامی که خطبه امام حسن (ع) به پایان رسید، گروهی از نابخردان و فرقه فتنه انگیز خوارج و جاسوسان معاویه نگاهی به هم کردند و نظم جلسه را به هم ریختند و با صدای بلند گفتند :
" کَفَرَ الله الرَجُل " ؛ سوگند به خدا این مردکافر شده و قصد صلح و سازش با معاویه را دارد. پیروان فرومایه خوارج، خیمه آن حضرت را غارت و حتی سجاده و عبای آن حضرت را به چپاول بردند. از این رو ضربه به خلافت اسلامی واردکردند.
2 . بعد از اتفاقاتی که در ساباط افتاد، امام حسن مجتبی (ع) دیگر صلاح ندید سپاهیانش در ساباط بمانند و به شهر مداین عازم شدند.
همراه آن حضرت، یاران خاص او از دو قبیله " ربیعه " و " و همدان " بود و از ساباط خارج شدند. در این میان منافقی از طایفه بنی اسد به نام " جراح بن سنان " از تاریکی ساباط بهره جست و با حربه ای مسموم برپای مبارکش ضربه ای زد و زخمی جانکاه به وجود آورد و همین زخم باعث بیهوش شدن امام حسن (ع) شد.و یاران امام حسن (ع) آن منافق و شخص دیگرکه همراهی اش می کردند را دستگیر و به سزای عملش رساندند.
3 . سعد بن مسعود ثقفی، عمربن مختار بن ابی عبیده ثقفی، پیش از این عامل حضرت علی (ع) در مداین بود و پس از انتخاب امام حسن (ع) به خلافت اسلامی از سوی آن حضرت در مقام خویش ابقا گردد.
وی در مداین از امام حسن (ع) استقبال و برای بهبود امام (ع) تلاش بسیارکرد. بحمدالله طولی نکشید که زخم آن حضرت ، مداوا شد و بهبودی حاصل گردید.131
4 . معاویه بن ابی سفیان، برای درهم ریختن اتحاد و نفاق سپاه امام حسن (ع) به ترفند جدیدی روی آورد. وی عبدالله بن عامر را به سوی لشگرگاه امام حسن (ع) فرستاد و آنان را به صلح و آرامش فرا خواند.
عبدالله بن عامر در برابر سپاه امام حسن (ع) قرارگرفت و با صدای بلند فریاد برآورد :
" یا اهل العراق ! انی لم ارالقتال و انما انا مقدمه معاویه و قد وافی الانبار . . . " یعنی : " ای اهل عراق! من نبرد میان مسلمانان را نمی پسندم، من از پیش قراولان سپاه معاویه هستم که هم اینک در انبار استقرار یافته است و جمعیت زیادی از سپاهیان شام درآن گرد آمده اند. شما از قول من به ابومحمد (حسن بن علی ) سلام برسانید و به او بگویید : خداوند سبحان نگهدارت باشد. این جماعتی را که باتو هستند، نگه دار باش " .
سپاهیان عراق بدون تامل و توجه به ترفندها و دسیسه های معاویه هنگامی که این پیام را دریافت کردند به سستی گراییده و روحیه رزمی و جنگی خویش را از دست دادند و به تدریج، تمایل به متارکه جنگ پیدا نمودند. به همین جهت سخنان مهیج امام حسن (ع) و یاران نزدیکش مبنی بر ادامه جنگ، تاثیر چندانی در سپاهیان عراق نداشتند.132
5 . معاویه بن ابی سفیان ، رفاه طلبی و فزون خواهی سران و مهتران قبایل و طوایف عراق را به خوبی می دانست، برای این منظور، رشوه های فراوانی به افراد صاحب نام بزرگان طایفه ها و قبیله ها داد.
عده ای از مجذوبین و رشوه گیران معاویه به طورآشکار نیات خود را برملا و به سپاه شام پیوستند، ولی تعدادی دیگر نیات خود را پنهان و در سپاه امام حسن (ع) باقی می ماندند و با پخش شایعات دروغ باعث پراکندگی آنان می شدند.133
این عده به طور پنهانی نامه هایی را برای معاویه نوشته و اظهار تسلیم و ارادات نمودند امام حسن (ع) از این گزارش ها باخبر بود و نفاق و دوچهرگی همراهان خود را به خوبی می دانست. معاویه بن ابی سفیان، سه تن از یاران خود را به نام های مغیره بن شعبه، عبدالله بن عامر و عبدالرحمن بن حَکَم را به امام حسن (ع) فرستاد تا وی را دعوت به صلح و آرامش کنند.
آنان پس از گفتگو با امام حسن (ع) بدون دستیابی به نتیجه مثبتی از محضرآن حضرت بیرون رفتند و این سه نفر بین سپاهیان امام حسن (ع) شایعه پراکنی کردندکه امام حسن (ع) صلح را با معاویه را پذیرفته چون سپاهیان عراق این سخن را شنیدند دچار اضطراب و اغتشاش شدند.
پس از شایعات پذیرش صلح از سوی امام حسن (ع) خوارج فتنه انگیز، آن حضرت را تکفیر و حتی برخی از افراد جسور و بی حیا ، لجام مرکب آن امام همام را گرفته و به وی توهین می کردند. یکی از آنان به امام حسن (ع) گفت : " ای حسن ! توکافر شدی، همان طوری که پدرت پیش از تو کافر شده بود ".
6 . امام حسن (ع) نامه از سردار شجاع و دلیرش قیس بن سعد، مبنی برتسلیم و پناهنده شدن عبیدالله بن عباس ( فرمانده کل سپاه عراق ) به معاویه دریافت نمود و این نامه برای آن حضرت بسیار دردآور و شکننده بود.
7 . بار دیگر نامه ای از قیس بن سعد، مبنی بر تهاجم شامیان به سپاهیان عراق وکشته و زخمی شدن تعدادی از طرفین، دریافت کرد.
8 . امام حسن (ع) از هرسو، خود و یاران و شیعیان اندکش را در معرض خطر و بلای دید و حوادث ناخوش آیند با دسیسه های پلید دشمن خارجی و خیانت و نابخردی دشمن داخلی، وی را احاطه کرده بود و راهی جز پذیرش صلح تحمیلی برای وی باقی نمانده بود چون آن حضرت، زمینه صلح را در سپاهیان خود مهیا دید، سران و صاحب نفوذان سپاه را در مجلس گرد آورد وطی سخنان کوبنده و روشن گر، با آنان در این مورد خاص اتمام حجت کرد.
بدین گونه اهالی عراق و سپاهیان امام حسن (ع) ، آن امام همام را در رسیدن به اهداف بلندش تنها گذاشته و برای چند روز زندگی مادی بیشتر، حکومت سراسر ظلم و ستم معاویه را ] که سالها با او
جنگیده و او را غیراسلامی و غیرانسانی می دانستند [ پذیرا شده و امام حسن مجتبی (ع) را ناچار به پذیرش صلح تحمیلی معاویه بن ابی سفیان نمودند.134
فصل پنجم
صلح امام حسن مجتبی (ع)
5-1. پیغمبر اکرم و صلح
5-2. علی(ع) و صلح
5-3. صلح در فقه شیعه
5-4. موارد جهاد در فقه شیعه
5-5. صلح حدیبیه
5-6. تفاوت های زمان امام حسن(ع) و شرایط زمان امام حسین(ع)
5-7. عوامل دخیل در قیام امام حسین و مقایسه آن با شرایط زمان امام حسن(ع)
5-8. انگیزه های صلح از نظر دو جبهه
5-9. انگیزه های معاویه
5-10-1. اهداف انگیزه های امام حسن(ع)
5-10-2. خطر تهاجمی خارجی
5-10-3. رعایت مصلحت عمومی
3-10-4. حفظ جایگاه امامت
3-10-5. سکوت تا بلوغ سیاسی
5-11. مفاد صلح
5-12. مکان صلح
5-13. زمان صلح
5-14-1. پیامدهای صلح
5-14-2. بیداری عافیت طلبان
5-14-3. شناخت جایگاه امام
5-15. بررسی فرازهایی از مواد صلحنامه
5-16-1. بررسی صلح
5-16-2. صفدی
5-16-3. دکتر فیلیپ حتی
5-16-4. علائمی
5-16-5. دمنس
5-17. چرا امام حسن(ع) صلح کرد؟
5-18. مخالفان پیمان صلح
مسئله صلح امام حسن (ع) ، هم در قدیم مورد سوال و پژوهش بوده و هم در زمان بعد و بالخصوص در زمان ما بیشتر این مسئله مورد سوال و پرسش است که چگونه شد امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد؟
مخصوصا که مقایسه ای به عمل می آید میان صلح امام حسن با معاویه و جنگیدن امام حسین با یزید و تسلیم نشدن او به یزید و ابن زیاد.
به نظر می رسد برای کسانی که زیاد در عمق مطلب دقت نمی کنند این دو روش متناقص است، لهذا برخی گفته اند اساسا امام حسن و امام حسین (ع) دو روحیه مختلف داشته اند و امام حسن طبعاً و جنساً صلح طلب بود برخلاف امام حسین که مردی شورشی و جنگی بود.
بحث ما این است که آیا اینکه امام حسن قرارداد صلح با معاویه امضاء کرد و امام حسین (ع) به هیچ وجه حاضر به صلح و تسلیم نشد، ناشی از دو روحیه مختلف است که اگر فرض کنیم در موقع امام حسن امام حسین قرارگرفته بود و به جای امام حسن امام حسین (ع)می بود، سرنوشت چیز دیگری بود و امام حسن تا آخرین قطره خونش می جنگید و همین طور اگر درکربلا به جای امام حسین امام حسن می بود جنگی واقع نمی شد و مطلب به شکلی خاتمه می یافت.135
لازم است ابتدا به مسئله صلح و جهاد و فقه اسلامی بپردازیم و بعد به مسئله صلح امام حسن (ع) می پردازیم :
5-1. پیغمبر اکرم و صلح :
پیغمبر اکرم در سالهای اول بعثت تا آخر مدتی که در مکه بودند و نیز ظاهراً تا سال دوم ورود به مدینه روششان در مقابل مشرکین روش مسالمت است. هرچه از ناحیه مشرکین آزار و رنج و ناراحتی می بینند و حق بسیاری از مسلمین در زیرشکنجه می میرند و مسلمین اجازه می خواهندکه با اینها وارد جنگ بشوند و می گویند دیگر بالاتر از این چیزی نیست. ولی وقتی که پیغمبر اکرم از مکه مهاجرت
می کنند و به مدینه می روند. خداوند به او اجازه می دهد با کسانی که وارد حضام شده اند و ظلم و ستم می کنند بجنگند.
آیا اسلام دین جنگ است یا دین صلح136 ؟ اسلام هم دین صلح است و هم دین جنگ در یک شرایطی نباید جنگید و دریک شرایطی باید جنگید.137
5-2. علی (ع) و صلح :
همچنین ما می بینیم امیرالمومنین دریک جا می جنگد، و در جای دیگر نمی جنگد. بعد از پیغمبر اکرم که مسئله خلافت پیش می آید و خلافت را دیگران می گیرند و می برند، علی (ع) در آنجا نمی جنگد دست به شمشیر نمی زند و می گوید من مامور هستم که نجنگم و نباید بجنگم و هرمقدار از دیگران خشونت می بیند نرمش نشان می دهد.
بیست و پنج سال می گذرد و در تمام این بیست و پنج سال علی یک مرد به اصطلاح صلح جو و مسالمت طلب است.
آن وقتی که مردم علیه عثمان شورش می کند، علی خودش به عنوان میانجی بین مردم و عثمان قرار می گیرد. بعد از عثمان و در زمان معاویه مردم می آیند با حضرت بیعت می کنند آنجا دیگر امیرالمومنین با متمردین یعنی ناکثین و قاسطین و مارقین می جنگد. در قضیه طغیان خوارج و نیرنگ عمروعاص و معاویه و قرآن ها را سرنیزه کردند و با این نیرنگ بین سپاه علی (ع) انشعاب به وجود آوردند و دیگر چاره ای برای امیرالمومنین باقی نماند، تسلیم شد و حکمیت را پذیرفت این خودش کاری نظیر صلح بود.
دراینجا سوالی مطرح می شودکه حضرت علی (ع) و حضرت امام حسن (ع) می توانستند مانند امام حسین (ع) درهمان ابتدای کار یعنی بعد از پیغمبر با مخالفان بجنگند، یا کشته می شدند و یا پیروزی مانند امام حسین چرا این کار را نکردند پس مسئله صلح را در قسمت جهاد درفقه بررسی می کنیم.138
5-3. صلح در فقه شیعه :
یک مسئله ای که درکتاب جهاد مطرح است، مسئله صلح است که در اصطلاح فقها آن را " هُدنه " یا " مهادنه " می گویند. مهادنه یعنی مصالحه، هُدنه یعنی صلح . معنی این صلح چیست ؟ همان پیمان عدم تعرض، پیمان نجنگیدن و پیمان هم زیستی مسالمت آمیز با یکدیگرکه درکتاب شرایع می خوانیم:
" المهادَنَهُ و هِیَ المعاقَدَهُ عَلی تَرکِ العربِ مُدَه معیَنَه . " یعنی مهادنه یا صلح عبارت است از پیمان بر نجنگیدن و یا سلم با یکدیگر زیستن، اما به این شرط که مدتش معین باشد، چنانکه پیغمبر اکرم (ص) در حدیبه برای مدت ده سال پیمان صلح بست " و هِیَ جَایَزهٌ اِذا تَضَمَّنتَ مَصْلَحَهً لِلمُسلمینَ " می گوید صلح جایز است اگر متضمن مصلحت مسلمین باشد.139 اگر مسلمین مصلحت ببینند فعلا صلح بکنند جایز است و حرام نیست.
5-4. موارد جهاد در فقه شیعه :
می دانیم که در دین اسلام جهاد است و جهاد در چند مورد است. یک مورد جهاد ابتدایی است، یعنی جهاد برمبنای اینکه اگر دیگران مخصوصا اگر مشرک باشند، اسلام اجازه می دهدکه مسلمین و لو اینکه سابقه عداوت و دشمنی هم با آنها نداشته باشند به آنها حمله کنند برای از بین بردن شرک، شرط این جهاد این است که افراد مجاهد باید بالغ و عاقل و آزاد باشند و برمردها واجب است نه بر زنها. از نظر فقه شیعه این نوع جهاد فقط در زمان خود امام جایز است و حتی حاکم شرعی هم مجاز نیست.
مورد دوم جهاد آنجایی است که حوزه اسلام مورد حمله دشمن قرارگرفته و سرزمین های اسلامی، جان و مال مردم در معرض خطر واقع شده و مورد حمله قرارگرفته ؛ در اینجا برعموم مسلمین اعم از زن و مرد و آزاد و غیرآزاد واجب است که دراین جهاد شرکت کنند.140 و دراین جهاد اذن امام یا منصوب از ناحیه امام شرط نیست.
قسم سوم را هم اصطلاحا " جهاد " می گویند اما جهادی که همه احکامش مثل جهاد نیست. اجرش مثل جهاد است و آن این است که اگر فردی در قلمرو اسلام نباشد در قلمروکفار باشد وآن محیطی که او در قلمرو آن است مورد هجوم یک دسته دیگر ازکفار قراربگیرد به طوری که خطر تلف شدن او نیزکه در میان آنها است وجود داشته باشد او باید به هرشکل ممکن در این نوع جهاد از خود و خانواده خود دفاع کند اگرچه کشته شود.141
5-5. صلح حدیبیه :
پیغمبر اکرم در زمان خودشان صلحی کردندکه اسباب تعجب و بلکه اسباب ناراحتی اصحابشان شد قریش بزرگترین کینه ها را با پیغمبر و اصحابش داشت و اجازه نمی داد به پیغمبر و مسلمانان برای حج به مکه بیایند.
در ماه ذی القعده که به اصطلاح ماه حرام بود و در این ماه طبق سنت جاهلیت سلاح بر زمین گذاشته می شد و از جنگ و خونریزی جلوگیری می شد. از این رو پیغمبر تصمیم گرفت که در ماه حرام به مکه برای حج برود و با اصحابش که هفتصد نفر بودند به طرف مکه رفتند ولی در نزدیکی مکه مشرکان و قریشان از او و یارانش ممانعت کردند و به پیامبر اختارجنگ دادند.
و در ادامه پیامبر قراردادی را امضا کردکه بعضی از شرایط آن به ضرر مسلمانان بود. ولی یکی از شرایط آن رهایی و آزادی مسلمانان که برای مسلمانان بعد از دو سال پیروزی بزرگی را به ارمغان آورد و آزادانه می توانستند اسلام را تبلیغ کنند. مسلمین بعد از آن درمکه آزادی پیدا کردند و بعد از این آزادی بودکه مردم دسته دسته مسلمان می شدند و آن ممنوعیت ها به کلی از میان برداشته شده بود.142
حال وارد شرایط امام حسن و امام حسین می شویم که دو شرایط متفاوت داشتند اگر امام حسن به جای امام حسین بود آیا همان کاری را می کردکه امام حسین کرد و یا بالعکس؟
درجواب باید بگویم مسلما همان کاری را می کرد که حسین کرد و دین اسلام هم دین صلح است و هم دین جنگ است.143
5-6. تفاوت های شرایط زمان امام حسن (ع) و شرایط زمان امام حسین (ع) :
اولین تفاوت این است که امام حسن (ع) در مسند خلافت بود و ] امام حسین در جایگاه معترض[ معاویه به عنوان یک حاکم و به عنوان یک نفر طاغی و معترض در زمان امیرالمومنین قیام کرد، به عنوان اینکه من خلافت علی را قبول ندارم به این دلیل که علی کشندگان عثمان را که خلیفه برحق مسلمین بوده پناه داده است و حتی خودش هم در قتل خلیفه مسلمین شرکت داشته است، پس علی خلیفه برحق مسلمین نیست. به معاویه خودش به عنوان یک نفر معترض و به عنوان یک دسته معترض تحت عنوان مبارزه با حکومتی که برحق نیست و دستش به خون حکومت پیشین آغشته است [ قیام کرد] تا آن وقت هم ادعای خلافت نمی کرد و مردم نیز او را تحت عنوان " امیرالمومنین" نمی خواندند. امام حسن (ع) بعد از امیرالمومنین در مسند خلافت قرار می گیرد. معاویه هم روز به روز نیرومندتر می شود. به علل خاص تاریخی، وضع حکومت امیرالمومنین در زمان خودش از نظر داخلی تدریجا ضعیف تر می شود.
در اینجا وضع امام حسن (ع) یک وضع خاصی است، یعنی خلیفه مسلمین که یک نیروی طاغی و یاغی علیه او قیام کرده است کشته شدن امام حسن در این وضع یعنی کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکزخلافت.144
امام حسین وضعش وضع یک معترض بود در مقابل حکومت موجود اگرکشته می شد، کشته شدنش افتخارآمیز بود، همین طورکه افتخارآمیز هم شد.
اعتراض کرد به وضع موجود و به حکومت موجود و به شیوع فساد و به اینکه اینها صلاحیت ندارند و در طول بیست سال ثابت کردندکه چه مردمی هستند، و روی حرف خودش هم آنقدر پافشاری کرد تا کشته شد.
امام حسن وضعش از این نظر درست معکوس وضع امام حسین (ع) است یعنی کسی است که در مسند خلافت جای گرفته است دیگری معترض به اوست، و اگرکشته می شد خلیفه مسلمین در مسند خلافت کشته شده بود. پس اگر امام حسن مقاومت می کرد نتیجه نهایی اش کشته شدن بود اما کشته شدن امام و خلیفه در مسند خلافت، ولی کشته شدن امام حسین کشته شدن یک نفر معترض بود.
این یک تفاوت شرایط زمان امام حسن (ع) و شرایط زمان امام حسین (ع) است.
تفاوت دومی که درکار بود این است درست است که نیروهای عراق یعنی نیروهای کوفه ضعیف شده بود اما این نه بدان معنی است که به کلی از میان رفته و اگر معاویه همین طور می آمد یکجا فتح می کرد.
یکی از بلاهای بزرگی که درکوفه پیدا شد مسئله پیدایش خوارج بودکه خود خوارج را امیرالمومنین معلول آن فتوحات بی بند و بار می داند، آن فتوحات پشت سریکدیگر بدون اینکه افراد یک تعلیم و تربیت کافی بشوند.145
به هرحال درکوفه یک چند دستگی پیدا شده بود، معاویه درکوفه یک پایگاه بزرگی درست کرده بود که با پول ساخته بود. جاسوس هایی که مرتب می فرستاد به کوفه، از طرفی پولهای فراوانی پخش می کردند و وجدان های افراد را می خریدند و از طرف دیگر شایعه پراکنی های زیاد می کردند و روحیه ها را خراب می نمودند.
اینها همه به جای خود، در عین حال اگر امام حسن (ع) ایستادگی می کرد یک لشگر انبوه در مقابل معاویه به وجود می آورد لشگری که شاید حداقل سی چهل هزار نفر باشد، این لشگر تاحدی می توانست با لشکر قرار صد و پنجاه هزار نفری معاویه مقابله کند ولی نتیجه اش چه بود ؟ احتمال اینکه بر سپاه معاویه پیروز می شدند بسیار کم است و احتمال بیشترین است که در نهایت امرشکست از آن
امام حسن باشد. این چه افتخاری بود برای امام حسن که بیاید دو سه سال، جنگی بکندکه دراین جنگ از دو طرف چندین ده هزار و شاید متجاوز از صد هزار نفر آدم کشته شوند و نتیجه نهایی اش یا خستگی دو طرف باشدکه بروند سرجای خودشان و یا مغلوبیت امام حسن (ع) وکشته شدنش در مسئله خلافت ؟!
اما امام حسین یک جمعیتی داردکه همه آن هفتاد و دو نفر است تازه آنها را هم مرخص می کند، آنها ایستادگی می کنند تا کشته می شوند، یک کشته شدن صددرصد افتخارآمیز.
پس این دو تفاوت عجالتا درکارهست : یکی اینکه امام حسن (ع) درمسند خلافت بود واگر کشته می شد خلیفه در مسند خلافت کشته شده بود و دیگر اینکه نیروی امام حسن یک نیروی بودکه کم و بیش با نیروی معاویه برابری می کرد و نتیجه شروع این جنگ این بودکه این جنگ مدتها ادامه پیدا کند و افراد زیادی از مسلمین کشته شوند بدون اینکه یک نتیجه نهایی صحیحی به دنبال داشته باشد.146
5-7. عوامل دخیل در قیام امام حسین (ع) ومقایسه آن با شرایط زمان امام حسن (ع):
امام حسن و امام حسین در سایر شرایط نیز خیلی با یکدیگر فرق داشتند. سه عامل اساسی در قیام امام حسین (ع) دخالت داشته است. هرکدام از این سه عامل را که ما در نظر بگیریم می بینیم در زمان امام حسن به شکل دیگر است .
عامل اول که سبب قیام امام حسین شد این بود که حکومت ستمکار وقت از امام حسین (ع) بیعت می خواست :
" خذِالحُسَینَ بالبَیعَه اَخداً شدیداً لیسَ فیهِ رُخصَهُ " حسین را بگیر برای بیعت ، محکم بگیر، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی، حتما باید بیعت کند. از امام حسین تقاضای بیعت می کردند. از نظر این عامل، امام حسین جوابش فقط این بود : نه ، بیعت نمی کنم.
امام حسن چطور ؟ آیا وقتی قرار شد با معاویه صلح کند ، معاویه از امام حسن تقاضای بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن ( بیعت یعنی قبول خلافت ) ؟ نه : بلکه جزء موارد صلح بود که تقاضای بیعت نباشد و ظاهرا امری از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن با معاویه بیعت کند. بنابراین مسئله بیعت در جریان کار امام حسن (ع) نیست.
عامل دوم ، برای امام حسین (ع) از ناحیه مردم کوفه اتمام حجتی شده بود و مردم می گفتندکوفه دیگر بعد از بیست سال معاویه غیر از کوفه قبل از بیست سال است، اینها دیگرقدرشناس علی شده اند: نام امام حسین (ع) که در میان مردم کوفه می شد اشک می ریزند، دیگر درخت ها میوه داده اند و زمین ها سرسبز شده است بیا که آمادگی تامل است.
این دعوت ها برای امام حسین (ع) اتمام حجت بود. هجده هزار نفراز کوفه برای امام حسین (ع) نامه نوشتند و از او دعوت به عمل آوردند اگر دعوت آنان را پاسخ نمی داد، در برابر تاریخ محکوم بود. . . ولی در این زمینه برای امام حسن (ع) قضیه فرق می کرد، کاملا برعکس بود؛ هرکس وضع کوفه را مشاهده می کرد، می دیدکه کوفه هیچ آمادگی ندارد.
مسئله سوم ، مسئله فساد عملی حکومت است ( فساد حاکم یک مطلب است، فساد عمل حکومت مطلب دیگری است ) معاویه هنوز در زمان امام حسن دست به کار نشده است تا ماهیتش آشکار گردد و تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر زمینه ای ] برای قیام موجود [ باشد یا به اصطلاح تکلیفی بالفعل به وجود آید ولی در زمان امام حسین (ع) صددرصد این چنین بود. 147
5-8. انگیزه های صلح از نظر دو جبهه :
ناآشنایی به چگونگی اقدامات معاویه برای رسیدن به هدف های خود، شگفت نمی نماید که وی اولین پیشنهاد کننده صلح باشد.148 و هرگونه تعهدی به امام حسن بسپارد فقط با رای گرفتن یک امتیاز یعنی "حکومت " این نقشه را معاویه در هنگامی که هنوز طرفین برای جنگ در شور و التهاب بودند طرح کرد درفعالیت خود را پیش از آنچه برای تنظیم اردوگاه و تدبیر امور جنگ بکار می برد، در اجرای این نقشه متمرکز ساخت. نقشه این بودکه به امام حسن پیشنهاد صلح کند، اگر پذیرفت که هیچ وگرنه صلح را به زور براو تحمیل کند و به هرقیمتی از شروع جنگ جلوگیری نماید.
برای تامین این منظور پیش از هرچیز لازم بودکه در جبهه ی امام حسن (ع) وضعی به وجود آید که خود به خود مردم را به فکر " صلح کردن " بیندازد.
براساس این نقشه ، ناگهان سیل شایعات دروغین به سوی اردوگاههای این جبهه سرازیر شده بازار شده رونق گرفت وعده و وعیدهایی برای حکومت یک ناحیه، ازدواج با دختران خاندان اموی و. . . بسیار دیده می شد.
معاویه برای پیاده کردن این نقشه همه نیروی خود را به کارگرفت بسیاری از وجدان فروشی هایی که امام حسن (ع) را ترک نگفته بودند، ولی حقیقت آلت دست معاویه بودند، جاسوسی برای او می کردند. لشکرها و سلاح ها و عملیات سوق الجیشی نیز وسائل دیگر او برای عملی کردن نقشه صلح بودند باید انصاف داد که وسائلی که معاویه در این مورد برانگیخت همه ابتکاری و حساب شده و طبق روش های دقیق تنظیم شده بود و می توانست نظر و هدف خاص او را به طورکامل تامین کند.
وقتی بیشتر فرماندهان سپاه با وعده وعیدهای معاویه وجدان خودشان را معامله می کنند از طرف دیگر سیل شایعات دروغ اردوگاههای مدائن ومسکن را درهم می ریزد وقتی امام حسن (ع) درچنین موقعی قرارمی گیردکه هیچ گونه اقدام مثبتی نمی تواند بکند، آیا چاره ای جز تن دادن به صلح به نظرش می رسد.
پیشنهاد صلح معاویه، مورد قبول امام حسن واقع شد ولی این فقط بدین منظور بودکه اورا در قید و بند شرایط و تعهداتی گرفتار سازد که معلوم بودکسی چون معاویه دیر زمانی پایبند آن تعهدات نخواهد مانده در آینده ی نزدیک آنها را یکی پس از دیگری آشکارا نفض خواهد کرد . . .
این می تواند خلاصه ی طرح سیاسی باشدکه امام حسن (ع) بخاطرآن تن به قبول صلح داد و سپس به نیکوترین وجهی از آن بهره برداری کرد. معاویه را غافلگیر ساخت و این عمل همچون نشان نبوغ مظلومانه برتارک آن امام مظلوم درخشید.
ولی بعد از چند ماه اتفاقاتی افتاد و بالاخره حسن بن علی در چهره " مصلح اکبر" که جدش رسول خدا (ص) درحدیثی بدان بشارت داده بود ظاهر گشت. " این پسرمن سرور و آقا است و درآینده ی نزدیک خدا بدست اومیان دوگروه بزرگ مسلمانان صلح خواهد داد "149
اینک باتوجه به آنچه گفتیم به آسانی می توان انگیزه های صلح را از نظر امام حسن (ع) باز شناخت.
5-9. حال انگیزه های معاویه را بررسی می کنیم :
اما انگیزه معاویه که موجب پیش قدمی او در موضوع صلح شد، انگیزه هایی از نوع دیگر بعد که نه از عجز و ناتوانی ریشه می گرفت و نه به خواسته های دین نظر داشت.
او چنین پنداشته بودکه کناره گرفتن امام حسن از حکومت به نفع او در افکار عمومی به معنای کناره گرفتن از خلافت تلقی خواهد شد، گمان کرده بودکه بعد از این پیشامد او در نظر مسلمانان به عنوان
خلیفه قانونی معرفی خواهدگشت.150 این رویای لذتبخشی بودکه معاویه هرچیز گرانبهائی را در برابر آن خوار می شمرد. اینک در اینجا می پردازیم به مجموعه موضوعاتی که هریک می تواند از عامل وارد کننده ی معاویه بر پیشنهاد صلح باشد بیان می کنیم :
1 . می دانست که حسن بن علی (ع) صاحب اصلی حکومت است و برای بدست آوردن حکومت ناگزیر باید صاحب اصلی آن را ولو به ظاهر- قانع ساخت و بهترین قانع ساختن او " صلح " است.
درمعضلات ومشکلات دینی نظر امام حسن (ع) را همچون کسی که معتقد به امامت اوست، می پرسید و بارها صریحا می گفت که حسن " سرور مسلمانان " است ومگرکسی جز پیشوا و امام مسلمانان سرور ایشان تواند بود ؟
2 . با وجود همه وسائلی که در اختیار داشت از نتایج جنگیدن با امام حسن سخت بیمناک بود از موقعیت امام حسن فرزند رسول خدا (ص) در میان مردم ومکانت معنوی او واهمه داشت لذا می خواست به وسیله صلح از جنگ با او بگریزد.
یکی از تدابیر سیاسی معاویه این بود که مردم شام را از شناسائی بزرگان اسلام که در خارج شام می زیستند باز می داشت مبادا که از این شناسایی ، روزنی به مخالفت و انشعاب گشوده گردد.
معاویه سیاست بی خبر نگاهداشتن مردم از بزرگان اسلام را تا آخر دوران حکومتش ادامه داد. این سیاست، ابزاری بود که به وسیله آن توانست آن اجتماع عظیم را در جنگ صفین و سپس در لشکر کشی به سوی " مسکن " فراهم آورد.
3 . سیاست معاویه ایجاب می نمودکه وی در باب صلح پیش قدم باشد و برآن اصرار بورزد و هر اندازه ای که برای او ممکن است از مردم دو منطقه عراق و شام و دیگر مناطق براین صلح طلبی گواه گیرد.
وی در ورای این ظاهر صلح جویانه منظور دیگری را تعقیب می کرد و آن اینکه برای آینده نزدیک خود که سرنوشت جنگ آن را مشخص می ساخت، زمینه ای فراهم آورده باشد یکی از دو صورتی که وقوع آن انتظار می رفت این بودکه امام حسن (ع) و یارانش درجنگ کشته می شوند و هیچ عذری در مورد این جنایت بزرگ بهتر از این نبودکه وی مسئولیت فاجعه را متوجه امام حسن نموده، من حسن را به صلح خواندم ولی او به هیچ چیز جز جنگ رضایت نداد.
این تردستی سیاسی بسیاری از هدف های معاویه را تامین می کرد. ولی امام حسن (ع) کسی نبود که از تردستی های سیاسی معاویه غافل شود، لذا با مشاهده شرایط ناهنجاری که از همه سو او را دربرگرفته بود، مقتضی دید که پیشنهاد صلح پاسخ مثبت دهد.151
5-10-1. اهداف و انگیزه های امام حسن ( علیه السلام ) از پذیرش صلح:
افزون برعوامی که سبب تحمیل صلح به امام برشمرده شد، می توان به این جبران از نگاه امام مجتبی (ع) نیز نگریست. امام حسن (ع) با در نظر گرفتن موارد زیر دست به صلح زدند:
2-10-2. خطر تهاجمی خارجی:
حمله رومیان خطر جدی و بزرگی بودکه همواره سرزمین مسلمانان را تهدید می کرد. آنها از آغاز ظهور اسلام ضربه های مهلکی از مسلمانان خورده بودند و همواره در پی فرصتی مناسب می گشتند تا تهاجمی تلافی جویانه را آغاز کنند با انتشار خبر بروز فتنه های داخلی درکشور اسلامی آنها به سرعت واکنش نشان دادند و برای عملی کردن آرامان سلطه گرانه خود لشکرکشی کردند، ولی صلح امام سبب دفع این خطر بزرگ گردید زیرا هدف اصلی امام حفظ نظام اسلامی درسطح کلان، نه استحکام خلافت بود.152
3-10-3. رعایت مصلحت عمومی:
سیره پیامبر اکرم (ص) و پیشوایان دین این بودکه هیچ گاه آغازگر جنگ نبودند و فاجعه ای صورت نمی گرفت، دست به شمشیر نمی بردند. براین اساس، همواره حجت را تمام می کردند و تاجایی که امکان داشت می کوشیدند که با نصیحت و خیرخواهی از خونریزی جلوگیری کنند و درصورت نا امیدی از حق گرایی دشمن به جنگ دست می زدند امام حسن مجتبی (ع) از جنگ و پیکار و بذل جان خویش در راه خدا دریغ نمی ورزیدند. اوکانون شجاعت و ستم ستیزی بود او از حق خود گذشت تا مبادا درآن دوره حساس زمانی، گزندی به اسلام و جامعه مسلمانان وارد شود وی با در نظر گرفتن مصالح جامعه اسلامی، از سیره پدرش امیرالمومنین پیروی کرد و برای جلوگیری از چند دستگی و حفظ ارکان نظام اسلامی، خود را کنارکشید وصلح کرد زیرا او دشمن خود را به خوبی
می شناخت ومی دانست که جنگ با او سبب جلوگیری از سرپیچی او نخواهد شد.
به راستی خطری سخت تر از دوران خلافت علی (ع) اسلام را تهدید می کرد؛ زیرا برای مثال، عبیدالله بن عباس در زمان امیرالمومنین چهره درخشانی از خود نشان داده بود. او از فرمانداران علی (ع) و افراد مطمئن آن زمان به شمار می رفت و علی (ع) او را به فرمانداری یمن گمارده بود، ولی یک شب بیشتر در اردوگاه امام حسن (ع) دوام نیاورد.
امام برای خنثی کردن توطئه های معاویه که هر روز خطرناکتر می شد کنار رفت تا او از اسلام ستیزی دست بردارد. از این رو به صلح تن داد. خودبارها می فرمود : من جنگ را ( تنها ) به خاطر رضایت خدا و حفظ خون مسلمانان رها کردم.153
5-10-4. حفظ جایگاه امامت :
معاویه تلاش گسترده ای برای تخریب چهره امامان معصوم دست یازیده بود. او می خواست داغ ننگی را که سالهای سال پرپیشانی خاندان امیه خورده بود پاک کند و شکل زیبنده ای به حکومت خود دهد و تمام آن خفت ها و خواری ها را متوجه امام مجتبی (ع) گرداند و خود را برای مردم ، محبوب تر جلوه دهد. زمینه های چنین فتنه ای را نیز از پیش تر در میان سپاه امام آماده کرده بود. امام فتنه انگیزه های او را به چشم می دید، ولی مردم درک نمی کردندکه معاویه چگونه شخصیت امام را زیر سوال می برد. او هنگامی که بدست افراد سپاهش زخم خورد ، در این باره فرمود :
" به خدا من معاویه را به این مردم ترجیح می دهم؛ زیرا خیال کرده اند که شیعه و پیرو من هستند، ولی نقشه قتل مرا می کشند. اثاثیه مرا به غارت می برند و مالم را می دزدند. به خدا اگر من از معاویه پیمانی برای حفظ جانم بگیرم، بسیار بهتر است که در میان یاران خودم درامان نباشم . . . "154
5-10-5. سکوت تا بلوغ سیاسی:
اندرزهای امام نه در معاویه اثرمی کرد و نه در دل مردم، تا از او پیروی کنند. امام وقتی افکار عمومی را برای پذیرش جنگ آماده نمی بیند و اسلام عزیز را در معرض آسیب های گوناگون می یابد، صلح می کند و مبارزه را گونه ای دیگر آغاز می کند. او می خواست با کمک مسلمانان اسلام را از خطر نجات دهد، ولی با پشت کردن آنان و شانه خالی کردن از زیر بار جنگ، به ناچار خود به تنهایی بار تمام مسئولیت ها را بردوش گرفت و به آنان فرصت داد تا فردا به چشم خویش عاقبت غفلت امروزشان را ببیند.
تمامی این لجاجت ها درجهتی سامام می گرفت که امام برحق مردم در خانه تنها بماند و درنده ای سیری ناپذیر برآنان حکومت کند.
امام هیچ سیاستی را در آن شرایط آشفته برتر از صلح نمی یافت. تنها به آنان فرصت داد تا نتیجه نادانی و رفاه طلبی شان را ببینند.155
5-11. مفاد صلح
و اینک متن قراردادی که به امضای طرفین رسید
1 . حکومت به معاویه واگذار می شود به شرطی که براساس کتاب خدا و سنت رسول خدا و روش خلفای شایسته عمل کند.
2 . خلافت پس از معاویه از آن امام حسن مجتبی (ع) خواهد بود واگر اتفاقی برای او رخ داد و موفق نشد، حکومت به حسین (ع) می رسد و معاویه حق ندارد برای خود جانشین تعیین کند.
3 . دشنام و ناسزا به امیرالمومنین و نیز نفرین او در قنوت نمازها ترک می شود و همه باید از او به نیکی یادکنند.
4 . همه مردم درهرکجا که زندگی می کنند و از هر نژاد و قبیله ای هستند، باید امنیت کامل داشته باشند، از آنچه درگذشته انجام داده اند باید گذشت شود و افراد به بهانه های پوچ تعقیب نکردند و با مردم عراق نیز بدرفتاری نشود.
5 . یاران و پیروان علی (ع) درهرکجا که هستند باید درامان باشند و به آنها تعرض نشود و جان و مال و ناموسشان امنیت داشته باشد. معاویه حق تعقیب و سوء قصد نسبت به آنها را ندارد و باید حقوق هر صاحب حقی را باز پس گیرند و هرچه را از یاران علی (ع) گرفته اند باید به آنان بازگردانده شود.
6 . نسبت حسن و حسین بن علی (ع) نباید هیچ گونه توطئه ای صورت گیرد و به هیچ یک از خاندان اهل بیت نباید گزندی برسد و درهیچ نقطه ای از زمین نباید برآنان ستم روا دارند.
7 . معاویه حق قضاوت ندارد و نباید خود را امیرالمومنین بنامد.
8 . معاویه باید بدهی های خود را به بیت المال بپردازد که پنج میلیون درهم آن از آن بیت المال کوفه است و از این قرارداد مستثنا است. سالانه دو میلیون درهم نیز باید به حسین (ع) بپردازد.
معاویه باید دربخشش ها بنی هاشم را بر بنی عبد شمس ( بنی امیه ) ترجیح دهد و هرسال نیز یک میلیون درهم در خانواده های شهیدان جنگ جمل و صفین وهمگی آنانی که در رکاب علی (ع) به شهادت رسیده اند اختصاص دهد. 156
5-12. مکان صلح:
به نوشته مورخان موثق مراسم صلح در ناحیه مسکن انجام یافت و دراین سرزمین با حضورگروهی عظیم از مردم شام مقررات صلح اعلام و اجرا شد ولی بعضی مورخین عقیده دارندکه صلح در بیت المقدس برقرار شد و برخی محل صلح را ناحیه ای به نام اذرح در سرزمین شام می دانند، ولی این دو قول اخیر، درست به نظر نمی رسد و نمی توان به آنها اعتماد کرد.157
5-13. زمان صلح :
همچنان که در مورد مکان صلح بین مورخان اختلاف است در زمان صلح همچنین اختلافی وجود دارد چنانکه موقع عقد و اجرای صلح، ربیع الدول سال چهل و یک هجری ، ربیع الاخر و جمادی الاولی ذکر شده است بنابراین مدت خلافت امام به ترتیب پنج ماه و نیم، شش ماه و چند روز و هفت ماه و چند روز به حساب می آیند و بعضی صلح را در ربیع الاول سال چهلم هجری می دانند، ولی صحیح ترین روایت به قول مورخان مدت خلافت آن حضرت را شش ماه بیان می دارد.
بعضی مورخین این سال را که صلح در آن برقرار شد ( اندوه همیشگی ) و برخی ( سال اتحاد همگانی) نامیده اند و منظور گروه اخیر این بوده که در این سال مسلمانان پس از تفرقه و پراکندگی به اتحاد گراییده ولی به نظر این نامگذاری کاملاً برخلاف حقیقت است زیرا در این سال بودکه مسلمانان گرفتار بزرگترین شر تاریخ شدند و فتنه ها همچون پاره ابرهای سیاه برآنها سایه افکند و حقایق دین دگرگون گردید و سنت های اسلامی عوض شده خلافت اسلامی به مسیر دردناکی منتقل شد و از ستمکاری دیگری به وراثت رسید تا بدان جا که میهن اسلامی در موجی از خون و ستم و جنایت فرو رفت چنانکه جاخط می گوید : " دراین سال معاویه برمسند پادشاهی تکیه زد و قدرت خود را بر باقیمانده اعضای شورا و انبوه مسلمانان مهاجر و انصار تحمیل کرد، پس این سال را نباید ( سال اتحاد همگانی) (عام الجماعه ) نامید، بلکه باید آن را سال پراکندگی و قعر و زور نامید، سالی که امامت اسلامی به پادشاهی کسری و مقام قیصر تبدیل یافت ".158
5-14-1. پیامدهای صلح:
همانگونه که انتظار می رفت، معاویه با رسیدن به قدرت، تمامی پیمان های خود را شکست پس از صلح، سران دو طرف به کوفه آمدند و معاویه برای مردم سخنرانی کرد. او بالای منبر رفته وگفت:
" به خدا ای مردم ! من برای برپا داشتن نماز با شما نجنگیدم. جنگ من نه به دلیل روزه بود ، نه حج و نه پرداخت زکات. تنها انگیزه من از نبرد با شما حکومت بر شما بود، چه ناراحت شوید و چه خشنود. بدانید که من هر پیمانی را که با حسن بن علی (ع) بسته ام زیر پا گذاشته و به آن پایبند نخواهم بود."
وی این سخنان را در خطبه نمازجمعه بیان کرده بود. پس از پایان آن وارد شهرکوفه شد و مدتی دراین شهراقامت نمود و از اهالی آن بیعت گرفت.
در ایام حضور سپاهیان شام درکوفه ، معاویه چند بار برای مردم سخنرانی کرد. دریکی از سخنرانی هایش که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و برخی از خاندان امیرمومنان (ع) حضور داشتند وی به مقام شامخ امیر مومنان علی بن ابی طالب (ع) و فرزند گران مایه اش امام حسن مجتبی (ع) اهانت نمود و درباره آنان دهن کجی کرد.
امام حسین (ع) ناراحت شد و از جا برخاست تا پاسخ مناسبی به یاوه گویی های معاویه بدهد و او را درمیان شامیان و عراقیان رسوا و بی مقدار کند. اما امام حسن مجتبی (ع) دست بردار را گرفت و او را به بردباری دعوت کرد. سپس خود از جا برخاست و پاسخی در شان معاویه به وی داد. آن حضرت در بخشی از سخنان خود فرمود :
" ایُهَا الذاکر علیا وانا الحَسَنُ وَ ابی علی، و اَنتَ معاویه و ابوک صخر، و اُمی فاطمه و اَمکَ هند و جدی رسول الله و جدکَ حرب و جدتی خدیجَه و جدتکَ قتیلَه، فلعنَ اللهٌ اَخملنا ذکرا و اَلاَمنا حسبا وَ شرنا قِدما وَ اَقدَمنا کفرا و نفاقا . فقالت طوائف مِن اهلِ المسجد : آمین- آمین "159
امام روزهای سختی را درکوفه می گذراند. بهترین یاران او که گذشته درخشانی در زمان علی (ع) داشتند، تحت تعقیب قرارگرفته و به شهادت رسیدند. طلایه دارانی چون حجربن عدی، رشید هجری و میثم تمار از آنان بودند. امام حسن (ع) در آن زمان تنها به نشر معارف اسلامی می پرداخت.
شهادت سرداران اسلام به دست معاویه شکنجه و تهدید آنان و حذف نام شیعیان از دفتر بیت المال و دیگر فشارها که پس از صلح صورت گرفت پی آمدهایی را در جامعه اسلامی برجای گذاشت.160
5-14-2. بیداری عافیت طلبان :
مردم با شیوه حکومتی معاویه آشنا نبودند و ساز شکارانه با او کنار می آمدند، ولی این فشارها همه وجدان های خواب آلوده را بیدار ساخت و این همان خیری بود که امام حسن (ع) پیش بینی کرده بود161.
5-14-3. شناخت جایگاه امام :
امام پس از دیدن بی وفایی یاران و فشار دستگاه بنی امیه براو، کوفه را به مقصد مدینه ترک کرد و به انتظار روزی نشست که مردم فرجام کارشان را ببینند و به خود آیند. همان هایی که با کنار آمدن با دشمنان دینشان ، در امام بزرگ خویش را خانه نشین کرده بودند. مردم عراق به این حقیقت رسیدند ولی افسوس که دیر شده و امام حسن (ع) از دنیا رفته بود ولی نتیجه آن در زمان امامت امام حسین (ع) به خوبی ظاهرگشت.
دعوت مردم کوفه از امام حسین (ع) قیام های پس از آن، بیداری مردم را نشان می دهد. این مساله به آن دلیل بودکه مدت زمان واکنش آنها به پیش آمدهای روزگار بسیار دیرهنگام رخ می داد. آنان حساسیت اوضاع را به خوبی درنمی یافتند و همواره به امیدی روزی نشسته بودندکه وضع بدون انجام واکنش جدی بهبود یابد. در واقع آنان خویش بینانه با مسایل برخورد می کردند و هدف امام مجتبی (ع) کلی تر از آن بودکه به آن حقایق و شناخت ها در زمان خود او برسند. امام به سوی مدینه حرکت کرد و نگاهی به کوفه انداخت و به کسانی که برای بدرقه اش آمده بودند ، فرمود : 162
" من شهر و خانه و دوستانم را از روی دشمنی ترک نمی کنم ؛ چون آنها از پیمان من و تعهدهایم دفاع می کردند ". 163
فصل ششم
انعکاس صلح امام حسن(ع) در ادبیات و شعر شاعران عربی
6-1. شرایط و فعالیت های فرهنگی جامعه
6-1-1. اوضاع نابسامان فرهنگی جامعه
6-1-2. آشفتگی فرهنگی
6-1-3. جعل حدیث
6-1-4. دشنام گویی امیرالمومنان علی(ع)
6-1-5. عالمان درباری و تحریف واقعیت ها
6-1-6. بدعت گزاری ها
6-1-6-1. مناظره امام با حکمیت طاغوتی معاویه
6-1-6-2. ترویج ارزش های ناب اسلامی
6-1-6-3. تربیت شاگردان و نیروهای ارزشی
6-1-6-4. پاسخگویی به پرسش های اندیشمندان اسلامی
6-2. فعالیت های اقتصادی
6-3. اشعار امام حسن(ع)
6-4. تقابل ادبی امام حسن(ع) با معاویه قبل از بیعت
6-5. شناخت معاویه و همدستانش در قالب ادبی
6-6. صلح در قالب ادبی
6-7. عوامل صلح
6-9. حکمیت صلح امام حسن(ع)
6-10. خطبه امام حسن(ع) بعد از صلح در بیان ادبی
6-11. دلایل و حجت های که امام حسن(ع) بر معاویه آورد در بیان ادبی
6-12. دلیل و حجت امام حسن(ع) با استناد به حدیث غدیر
6-13. دلیل و حجت امام حسن(ع) به معاویه در امامت
6-14-1. انعکاس صلح امام حسن(ع) در اشعار شاعران عربی
6-14-2. کمیت بن زید الاسدی
6-14-3. راعی الابل النمری
6-14-4. العلامه السید بحرالعلوم
6-14-5. ابوالاسود الدوئلی
6-14-6. شاعر کبیر محمد مجذوب سوری
6-14-7. کثیربن سهمی
5-1. شرایط و فعالیت های فرهنگی
6-1-1. اوضاع نابسامان فرهنگی جامعه :
سستی در باورهای دینی، جهل و نادانی، دنیاپرستی ، دوری از حق مداری، زیاده خواهی از بیت المال و… بیانگر آشفتگی اوضاع فرهنگی دوران امامت امام حسن (ع) بود آنها در جنگ با معاویه به دلیل نا امیدی از دستیابی به غنیمت ها ، جنگ میان حق و باطل را بیهوده دیدند و در نتیجه در آن سستی نشان دادند آنها وضع معاویه و حکم رانی او را می دیدند و زرق و برق حکومت او را برحکم رانی پیشوایی معصوم ترجیح می دادند.
به گونه ای که نوشته اند امام با دیدن چنین وصفی در میان یارانش، همواره زیر لباس خود زره برتن می کرد. نقل کرده اندکه روزی نیز بین نماز از سوی همان جماعت تیری به سوی امام پرتاب شد که به سبب پوشیدن زره زخم آن کاری نشد.
سست عنصری اطرافیان امام سبب شده بودکه ایشان در نزد افراد خویش هم احساس امنیت نکند درآن روزگار، همه مردم به دنیا و دنیاپرستی روی آورده بودند به گونه ای که با دیدن و خش خش سکه ها دست از هرگونه واقعیتی برمی داشت. دنیاگرایی آنگونه در بافت عمومی جامعه رسوخ کرده بودکه به سادگی از حق پرستی دست می کشیدند.164
6-1-2. آشفتگی فرهنگی :
معاویه به شدت می کوشید تا فضای سیاسی- اجتماعی جامعه را همواره آشفته سازد : زیرا روش او روش پادشاهان بوده نه خلافت او نخستین خلیفه ای بود که از تخت استفاده کرد او برکاخ خویش نگهبانان بسیار گماشته بود و هرگاه میان مردم ظاهر می شد از ماموران نظامی استفاده می کرد. معاویه لباس حریری می پوشید، در ظرف طلا می آشامید و . . . و باطن کارهای او دین زدایی و اسلام ستیزی بود. مُطرف، پسر مغیره بن شعبه که از مهره های کلیدی معاویه بود می گوید : با پدرم نزد معاویه رفته بودم. در بازگشت ، دیدم پدرم به سختی ناراحت است. از او پرسیدم چه شده است ؟ گفت : از نزد پلید ترین انسان می آیم؛ زیرا به او گفتم حال که کارت گرفته ، دیگر عدالت و خیرخواهی پیشه ساز و فرزندان بنی هاشم را رها کن در پاسخم گفت هرگز هرگز، ابوبکر و عمر سالها خلیفه بودند فقط از آنها نامی مانده ولی محمد هر روز پنج بار نامش را در بالای منارها فریاد می زنند وگفت چه نامی از من برجای می ماند.165
6-1-3. جعل حدیث :
معاویه در پی سیاست های اسلام ستیزانه خود به ننگین ترین سیاست دوران حکومت خود دست زد، او کوشید با تشویق جعل کنندگان احادیث ، برای تغییر دادن محتوای احادیث نبوی و ساخت حدیث های جعلی در مدح عثمان و خود و . . . از تابندگی نور پیامبر و اهل بیتش بکاهد. براین اساس، دهها هزار حدیث جعلی ساخته شدکه آثار آن تا قرن ها باقی ماند. به گونه ای که حتی یحیی بن اکثم نیز در مناظره های خود با امام جواد (ع) به اینگونه دروغ پردازی ها تمسک می کرد و حتی کسانی به پیروی از احادیث جعلی، به مبارزه با اهل بیت ( علیهم السلام ) برخاستند.166
6-1-4. دشنام گویی امیر مومنان علی (ع) :
دشنام دادن به امیر المومنین درخطبه های رسمی و حکومتی مانند خطبه های نماز جمعه، یکی از مهم ترین سیاست های فرهنگی معاویه بود. او به تمامی خطیب های جمعه و فرمانداران خود دستور داده بود تا در هیچ مناسبتی از دشنام دادن به علی (ع) فروگذار نباشد.
معاویه در اذهان مردم چنان جا انداخته بود که نماز جمعه بدون دشنام به علی (ع) کامل نمی شود. عبارتی که در بیشتر خطبه های نماز تکرار می شد این بودکه : پروردگارا ! ابوتراب از دین تو سرپیچی کرده و از راه تو کناره گرفته است، پس او را نفرین کن و عذاب دردناکی براو نائل کن.167
انگیزه اصلی معاویه از دشنام به علی (ع) این بود که می دانست آنها مدافعان واقعی اسلامند و جلوی تحریف دین را می گیرند. او باید با بدنام سازی علی (ع) و فرزندانش راه را برای خود هموار
می ساخت.
معاویه عهد و پیمانش را در ترک دشنام به علی (ع) شکست ، تا اینکه هیچ محبت و علاقه در دلهای مردم باقی نماند و دلهای مردمان را پر از بغض، کینه و دشمن نمود.168
برخی به معاویه می گفتند : تو که به همه خواسته هایت رسیده ای از لعن علی (ع) دست بردارد. ولی او در جواب گفت : نه ! می خواهم کودکان براین بدگویی ها و لعن ها تربیت شوند قامت کشند و بزرگان پیر شوند و دیگر یاد کننده ای باقی نماند که یاد علی و فضیلت های او را بداند و زنده نگاه دارد.
6-1-5. عالمان درباری و تحریف واقعیت ها :
معاویه برای تحقق اهدافش با بهره مندی ابزاری از برخی صحابه مانند مغیره بن شعبه، عمر و عاص و افرادی چون سمره بن جندب ، ابوهریره و . . . احکام ، تفسیر آیات و بسیاری دیگر از معارف اسلامی را تحریف می کرد. آنها افزون برجعل حدیث ، آیات قرآن را آنگونه که می خواستند تاویل
می کردند و چون چهره هایی بودند که درکنار پیامبر دیده شده بودند سخنانشان در نزد مردم پذیرفته
می شد. 169
برای نمونه، معاویه یک صدهزار دینار به سمره بن جندب داد تا این آیات را درباره علی (ع) روایت کند : و از میان مردم کسی است که در زندگی این دنیا سخنش تو را به شگفت وا می دارد و خدا را بر آنچه از دل دارد، گواه می گیرد و حال آنکه او سخت ترین دشمنان است چون برگردد ( یاریاستی یابد ) می کوشدکه در زمین فساد کند وکشت و نسل را نابودکند و خداوند تبهکاری را دوست ندارد.170
6-1-6. بدعت گزاری ها :
معاویه و نماز جمعه را در روز چهارشنبه برپا کرد با این کار ورود انواع بدعت ها را دردین آسان کرد. او خطبه های نماز عید فطر و عید قربان را که باید پس از نماز خوانده شود پیش از نماز خواند. هرگونه که دلش می خواسته احکام الهی را تغییر می داد. در نماز عید فطر و عید قربان اذان و اقامه می گفت. باتوجه به اینکه این کار شرعی نیست و مشروعیت ندارد.171
البته در این میان، امام مجتبی (ع) نیز ساکت نبودند و با رعایت شرایط زمان ، اعتراض خود را آشکار می کرد و به مبارزه فرهنگی با معاویه برمی خواسته. برخی از این اقدامات به قرار زیر است :
6-1-6-1. مناظره امام با حکمیت طاغوتی معاویه :
امام در برابر حکومت های ضد اسلامی معاویه هرگز سکوت نمی کرد به محض یافتن فرصتی مناسب، پیشینه ننگین و اغراض شوم معاویه را آشکار می ساخت و ضربه های سهمگینی برپیکر حکومت غاصبانه او وارد می ساخت. امام همواره انزجار خود را نسبت به معاویه هویدا می کرد و مشروعیت و حاکمیت او را زیر سوال می برد.
ایشان بدون هیچ گونه واهمه ای از قدرت حاکمه ، حتی در زمان صلح و با وجود افزایش قدرت معاویه دست به افشاگری زده و با تمام توان معاویه را به باد انتقاد می گرفت. 172
بهترین نمونه این افشاگری مناظره های طولانی بود که میان امام و معاویه درگرفت و امام در آن مناظره از چهره کثیف معاویه و فرزندانش پرده برداشت.
معاویه برای چاره جویی در برابر این خطر بزرگ ( شوق و اشتیاق مردم به امام ) ، تنی چند از اطرافیان سیه کار خودکه دشمنی پایداری با خاندان پیامبر داشتند از جمله عمرو عاص، مغیره بن شعبه، مروان حکم، ولیدبن عقبه ، زیاد بن ابیه و عبدالله زبیر در حضور معاویه جلسه ای تشکیل دادند و هدف آنان لطمه زدن به امام و جایگاه او بود.173
6-1-6-2. ترویج ارزش های ناب اسلامی :
امام حسن (ع) در برابر جریان تحریف ها و تهاجم گسترده دستگاه برضد فرهنگ اسلامی به ترویج ارزش های اسلامی پرداخت و در این راه ، گام های بزرگی برداشت و در بیدارکردن کسانی که آموزه های ارزشمند اسلامی را به خوبی درک نکرده بودند، بسیارکوشید.
امام هر روز پس از انجام فریضه صبح و بالا آمدن آفتاب جلسه های آموزشی احکام به مردان را تشکیل می داد و پس از نماز ظهر نیز احکام اسلامی را به بانوان آموخت. همگان برای شنیدن سخنان شیوایش به مسجد می آمدند و امام نیز آنان را با روش و سیره جدش رسول خدا آشنا می کرد و در برابر دستگاه معاویه و سیاست های شیطانی آن، به نشر معارف اسلام ناب می پرداخت.174
6-1-6-3. تربیت شاگردان و نیروهای ارزشی :
امام پس از پذیرش صلح و بازگشت به مدینه، در مدت ده سال شاگردانی در زمینه های علمی و اعتقادی تربیت کرد. امام حسن (ع) افرادی را که زمینه های خوبی در فهم مسایل دینی و سیاسی داشتندگرد خود جمع می کرد و آموزش های لازم را به آنان می داد. در واقع، فضای صلح، فرصت مناسبی برای حضرت پیش آورد تا به پرورش استعدادهای جامعه بپردازد و دانشمندان بزرگی را از آفتاب وجودش، نورافشان سازد. عده ای از آنان کسانی بودند که گذشته نیکویی در اسلام داشتند و حتی بعضی از صحابه پیامبر اکرم (ص) به شمار می آمدند و یا از محضر امیرالمومنین (ع) کسب فیض کرده بودند. سرشناسان این گروه عبارت بودند از : احنف بن قیس ، جابر بن عبدالله انصاری، اصبغ بن نباته ، حبیب بن مظاهر و . . . 175
6-3. پاسخگویی به پرسش های اندیشمندان اسلامی :
یکی دیگر از فعالیت های چشم گیر امام حسن (ع) در عرصه فرهنگی ، پاسخگویی به پرسش ها و دشواری های پیچیده علمی بودکه از سوی اندیشمندان در حوزه های گوناگون مطرح می شد. مساله جبر و اختیار از مسائل پیچیده علمی آن دوران بود.176
فعالیت های اقتصادی :
همان گونه که گفته شد امام سرپرستی موقوفات و صدقات امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (علیهما السلام) را پیش از دوران امامت عهده دار بود. این امررا در دوران امامت خویش نیز پی می گرفت و آنها را در راه مسلمانان به مصرف می رساند.
بررسی فرازهایی از مواد صلح نامه
در اینجا ناگزیریم نظری هرچند کوتاه به شرایطی که امام درباره صلح ارائه فرمود، بیندازیم و درباره آنها تحقیق و بررسی کنیم زیرا چنین مقرراتی حائز اهمیت فراوانی بود و موجب شد که پیروزی ظاهری معاویه را به شکستی مفتضحانه بکشاند و خوار و رسوایش کند و از عنوان حاکم عادل به واپسین مقام زمامداران ستمگر سرنگونش سازد.
اما شرایطی که شرحش گذشت همگی جز دو شرط مورد قبول ما است یکی اینکه امام درخواست کرده باشدکه موجودی بیت المال کوفه به او واگذار شود و دیگر آنکه بخواهد تا هرساله برای او و برادرش حسین (ع) حقوقی سالیانه قائل شوند.
درباره شرط اول باید گفت که چنین پیشنهادی کاملا از واقعیت به دور است زیرا بیت المال کوفه و موجودی آن در اختیار شخص امام بود و به هر نحوکه می خواست درآن تصرف می کرد و مانعی در برابر نداشت در این صورت لزومی نداشت که از معاویه بخواهد که این اموال در اختیار او قرارگیرد دیگر آنکه موجودی بیت المال کوفه موجودی فراوانی نداشت زیرا سیاست اهل بیت همیشه ایجاب می کردکه موجودی بیت المال فورا به مصرف مصالح مسلمین برسد.
شرط دیگر هم بعید به نظر می رسد زیرا امام هرگز نیاز و احتیاجی به مال معاویه نداشت و اگرهم چنین شرطی از طرف امام پیشنهاد شده باشد مانعی برای امام ندارد، زیرا گرفتن حق مسلمانان از فرمان روایان ستمکارکاری لازم است.177
اینک شرایط صلح را بدین شرح بررسی می کنیم :
عمل به کتاب خدا :
امام با ارائه چنین شرطی، میدان را برای معاویه خالی نگذارد تا هرگونه که بخواهد بر مسلمانان حکومت کند، بلکه او را ملزم ساخت که باید در سیاست خود وکارگزارانش فرمان خدا و سنت پیامبر را رعایت کند و چنانچه می دانست که معاویه در پرتو تعلیمات قرآن و در مسیر فرامین اسلامی حرکت می کند هرگز چنین شرطی را مقرر نمی داشت و آن را از مهمترین شرایط صلح به شمار نمی آورد.178
مساله جانشینی :
امام در پیمان صلح، مساله بسیار مهمی را مطرح فرمود و به انتقال خلافت اسلامی پس از مرگ معاویه توجه دقیق کرد و معاویه را ملزم ساخت که جانشینی برای خود انتخاب نکند و خلافت را پس از خود به امام و برادرش حسین (ع) واگذارد و به گفته بعضی مصادر تاریخی، خلافت را پس از خود به تعیین شورای مسلمانان بسپارد در هر دو صورت امام خواسته است که خلافت به پایگاه والای حقیقی خود بازگردد و پیشنهاد چنین شرطی بدان جهت بود که امام از روش سپاه معاویه به خوبی آگاهی داشت و می دانست که معاویه خلافت را به صورت پادشاهی جابرانه ای در می آورد و آن را در خاندان تبهکار خود موروثی می سازد و هدف امام این بود که مردم را به چنین واقعیت تلخی آگاه سازد و بیدارشان گرداند تا در صورت اجرای چنین تصمیم شومی برضد او بشورند.179
امنیت همگانی :
از شرایط مهمی که امام به اجرای آن اهتمامی خاص داشت گسترش امنیت و ایجاد آسایش و رفاه بین همه مسلمانان در هر نژاد و قومیت بود و از مهرورزی گرم و روشن امام نسبت به جامعه اسلامی حکایت می کرد، چنانکه دراین ماده مقرر فرمود که معاویه حق ندارد هیچ کس را به بهانه حوادث گذشته تعقیب کند و یا مردم عراق را دچار سختی و انتقام جویی سازد زیرا امام می دانست که معاویه به محض روی کارآمدن دست به کشتار وکیفر خواهد زد و مومنان را به انتقام جنگ صفین به نابودی خواهدکشاند.180
نفی عنوان امیرالمومنین :
طبق شرط پیشنهادی امام، نباید معاویه خود را امیرالمومنین بنامد، به مفهوم چنین شرایطی معاویه حق سلطه دینی و معنوی برامام و سایر مسلمانان ندارد، بلکه حاکم زورگویی و غاصبی است که به چیرگی و عنف برمسلمانان تسلط یافته و حکومت او غیرشرعی و غاصبانه است و دراین صورت خلافت و امامت اسلامی برای امام محفوظ ماند . 181
منع اقامه شهادت :
ارائه چنین شرطی، معاویه را به خواری و رسوایی می کشاند و ثابت می کندکه او حاکمی ستمکار و متجاوز است، زیرا بنا به گفته فقها، اقامه شهادت باید درحضور حاکم عادل شرعی انجام یابد و این از وظایف خاصه حاکم شرع است وقتی که اقامه شهادت در حضور معاویه درست نباشد، حکومت او صلاحیت شرعی ندارد. 182
ترک دشنام به امیرالمومنین (ع) :
امام در شرایط صلح مقرر داشت که معاویه باید دشنام به امیرالمومنین (ع) را ترک گوید و به این وسیله خواست کینه توزی صریح و همیشگی پسرهند را نسبت به علی (ع) نشان دهد و به مردم بگوید که معاویه با اهانت به مقام امیرالمومنین (ع) تعالیم و شئون اسلامی را زیرپا می گذارد.
امنیت عمومی شیعیان :
امام به یاران خود و شیعیان راستین پدرش مهری شدید می ورزید و در مقررات صلح، شرط کرد که معاویه بایستی خون آنها را نریزد و متعرض و مزاحم آنان نگردد و آزارشان نرساند و این شرط از مهمترین مقررات صلح بود و بیشتر شرایط این پیمان نامه ها متضمن مصالح شیعیان و حفظ حقوق آنها بود تا از هرگونه تعرض وگزندی درامان باشند.
خراج دارا بگرد :
امام ضمن شرایط صلح، معاویه را ملزم ساخت که درآمدی را به شیعیان او و پدرش اختصاص دهد و دراین زمینه خراج ناحیه دارا بگرد را تعیین فرمود.183
امان به خاندان پیامبر :
امام از معاویه عهدی گرفت که نباید نسبت به او و برادرش حسین (ع) و دیگر افراد خاندان رسول گستاخی و جسارتی ورزد و علیه آنها توطئه ای بچیند و فریبی و دسیسه ای به کار برد و امنیت آنها را به مخاطره اندازه زیرا می دانست که معاویه با سرشت پست و تباهی که دارد بالاخره به چنین کاری دست خواهد زد و از هیچ جنایتی نسبت به خاندان پیامبر، پرهیز نخواهد کرد و چنانکه دیدیم آن حضرت را با زهر مسموم ساخت و امام با ارائه چنین شرطی و دیگر مقرراتی که برای صلح تعیین فرمود ، خواست تا پرده از روی فریبکاری های معاویه بردارد و عار و عیار این عنصر زشتکار را نشان
دهد و به مسلمانان بفهماند که این مرد تبهکار هیچ گونه تعهد و مسئولیتی را در برابر دین و جامعه مسلمین نمی فهمد و نمی پذیرد.184
بررسی صلح :
درباره صلح امام حسن (ع) گمانها و گفتاری فراوان پیش آمده که از میان آنها دو رای کاملا به تمام معنی متضاد ابراز شده است و یکی از این دو رای مسلما نادرست و اشتباه است چنانکه در دو نظر مخالف یکی از آنها مسلما غیرواقع خواهد بود.
نخستین رای از این دو نظریه متضاد، از تبرئه امام در مورد صلح حکایت می کند و این اقدام را برای امام موفقیتی براندازه می داند و عللی در تایید این نظریه بیان شده است وگروهی از دانشمندان و پژوهشگران می گویند : حسن (ع) ، امام بود و امام از هرگونه خطا و اشتباهی به دور و معصوم است و هرگز کاری را که مخالف مصالح امت باشد انجام نمی دهد.
" دوم " خلاصه نظریه دوم بیانگر ناتوانی امام (ع) و عدم احاطه او به شوون سیاست ملی و اداره امور حکومت و اینکه امام نتوانسته است از روش های سیاسی به عنوان اینکه چنین روش هایی مخالف دین است، استفاده کند.
آنها می گویند : لازم بود که امام با معاویه بجنگد ، اگر پیروز شد که به هدف خود می رسید وگرنه در راه مجد و عظمت که شمار بنی هاشم و هدف مصلحین است شهید می شد.
این رای به ظواهر امر متوجه است و راهی به واقعیت و حقیقت ندارد و پدیده عدم آگاهی به مسائلی است که آن روز امام گرفتار آنها بود و از شناسایی مردم آن زمان و روش و اعتقادشان حکایت می کند و بدین جهت نظریه سطحی است که از تحقیق و واقعیت به دور است، صاحبان این نظریه به شرح زیرند:185
صفدی :
صفدی در شرح این فرد شعر از قصیده لامیه العجم می نویسد :
آسایش طلبی اراده انسان را از بلند همتی باز می دارد و مرد را به بیگارگی می افکند
و می افزاید که گروهی از بزرگان و سرشناسان پیشین که دارای دانش و مقام بودند به خاموشی و انزوا گراییدند و موقعیت و مقام خود را به دیگران سپردند. از جمله حسن بن علی بن ابیطالب که به معاویه گفت : وامهای مرا پرداخت کن تا من هم خلافت را به تو واگذار کنم معاویه وام او را پرداخت و خلافت را به چنگ آورد.186
دکتر فیلیپ حتی :
این مورخ می نویسد : در آغاز حکومت معاویه جهشی بزرگ بر مخالفت او پدید آمد و مردم عراق حسن بن علی را خلیفه شرعی دانستند و خلافتش را پذیرفتند و اقدام آنها هم منطقی بود زیرا حسن بزرگترین پسران علی و فاطمه بود و فاطمه هم تنها دختری بود که پس از مرگ پیامبر از او باقی مانده بود. امام حسن تمایل به کامجویی و بزرگ منشی داشت و به حکومت و اداره امور مسلمانان علاقه نداشت و مرد استقامت نبوده بدین جهت از خلافت کناره گرفت و به مستمری سالیانه ای که معاویه به او می پرداخت ، قناعت ورزید !! 187
علائلی :
او در تاریخ الحسین می نویسد : حسن می توانست از راه مشورت و حماسه، سپاهیان پراکنده خود را فراهم آورد و به جنگ برانگیزد و روح اراده و پایمردی را در بین آنها زنده کند چنانکه سرداران پر استقامتی مانند ناپلئون به چنین اقدامی دست زدند، ناپلئون هم سپاهیانی داشت که مانند لشکریان عرب بر اثر نبردهای طولانی از هم پاشیده شده و جنگ های پیاپی که در اروپا ادامه داشت آنها را ناتوان ساخته بود ولی ناپلئون همراه سپاهیان در امواج مرگبار جنگ فرو رفت. 188
لامنس :
این انگلیسی تبهکار گنه پیشه که از تاریخ اسلامی هیچ چیز نمی داند، می نویسد :
" پس از قتل علی، با حسن بیعت شد و یارانش تلاش کردند که او را به جنگ معاویه برانگیزند ولی حسن که مردی آسایش طلب و خویشتن دوست و بی همتا !! بود به درخواست و التماس آنها اعتنایی نکرد و همیشه در اندیشه آن بود که با معاویه سازش کند وکارش به این سبب با مردم عراق به اختلاف کشید و کار بدانجا رسید که سپاهیان ، حسن را که فقط اسما امام آنها بود مجروح کردند و حسن در این وقت هیچ نقشه ای جز به کنار آمدن با امویان نداشت و معاویه هم بر سر مزد واگذاری خلافت با او چانه می زد، حسن با پرداخت دو میلیون درهم مستمری به حسین قناعت نکرد، بلکه برای خودش هم پنج میلیون مستمری می خواست تا بقیه عمر را دریکی از نواحی فارس بگذراند.
مردم عراق که از این قرار و مدار آگاه شدند با حسن (ع) به مخالفت برخاستند و به او اعتراض کردند و معلوم شدکه امام آنچه را که معاویه از او خواسته پذیرفته است و مخالفت و اعتراض مردم عراق به حدی شدید شد که فرزند پیامبر با جرات به پشیمانی خود اقرارکرد و ضمنا درخواست اضافه مستمری خود را تکذیب نمود و بالاخره کار به آنجا کشید که امام حسن (ع) عراق را ترک گوید و راهی مدینه
شود !!! 189
چرا امام حسن (ع) صلح کرد ؟
مقتضیات زمان و علل و عوامل گوناگون آن را نمی شود نادیده گرفت باید آمادگی زمان و عدم آمادگی آن را برای کاری در نظرآورد وگرنه هرگونه اقدام، جز خسران و ضرر به بار نخواهد آورد. علیهذا کشته شدن در راه حق، گاهی شهادت است وگاهی هلاکت. گاهی غنای دین در قیام وگاهی در تعدد است، رسول خدا (ص) در سال ششم هجرت در مدینه به مدت ده سال با کفار مکه پیمان صلح امضاء کرد یکی از حاضران درصحنه گفت :
تابه حال در نبوت او شک نکرده بودم ولی امروز به شک افتادم اما خدا این صلح را فتح نامیده و سوره " انا فَتَحنالکَ فَتحا مُبینا " را در این زمینه نازل کرد، اقدام به جنگ درآن روز غنای اسلام بود نه پیشرفت آن.
علی بن ابیطالب بعد از رحلت رسول خدا دندان سرجگرگذاشت و خانه شین شد، زیرا مصلحت اسلام درآن بود، قیام علی (ع) در آن روز فنای اسلام را نتیجه می داد، ابوسفیان که خیلی چیزها می دانست آمد وگفت : یا ابالحسن با وجود تو فلان و فلان در راس کار باشند ؟ اجازه بدهید مدینه را با سوار و پیاده پرکنم تا حق خودت را بگیری ، امام (ع) که نیت او را می دانست فرمود : " یا اباسفیان طال ما عادَیت اللهَ و رسولَهُ " ای ابوسفیان تو با خدا و رسول دشمنی دیرینه داری. 190
آن حضرت در خطبه شقشقیه پس از اشاره به حکومت ابوبکر در رابطه با رسیدن به خلافت فرمود: فکر می کردم که آیا با دست خالی حمله کنم یا برآن ظلمت و تاریکی صبر نمایم، حال آنکه درآن بزرگان فرتوت وکودکان بزرگ می شدند و مومنان به زحمت می زیستند تا خدای خویش را ملاقات کنند.
دیدم صبر براین دو عقلانی تر است، صبرکردم مانندکسی که درچشمش تراشه و درحلقش استخوان باشد می دیدم که خلافت مورثی من تاراج می شود.191
خلاصه تعلیل امام (ع) یک چیز است : حفظ اسلام پس سکوت امام نتیجه اش حفظ اسلام بود و قیام او پیامدش تباهی اسلام و برگشتن کفر. لذا لازم و واجب بودکه دندان برجگر گذارد و صبرکند.192
ماجرای امام حسن (ع) مانند ما برای رسول خدا (ص) در " حدیبیه " بود، درهردو صلح نتیجه اش بقای اسلام و جنگ نتیجه اش تباهی اسلام بود و نیز وضع آن بزرگوار مانند وضع پدرش پس از رحلت رسول الله (ص) بود.
در زمان رسول الله (ص) رهبر مشرکین ابوسفیان بود و در زمان امام حسن (ع) پسر ابوسفیان ، اقتضای زمان درهردو یکی بود و هردو پیش آمد یک علت داشتند.
در روزگار ابوبکر و عمرو عثمان که اغلب منافقان کارهای کلیدی کشور را دردست گرفتند و بیت المال تاراج شد و تبعیض ها به وقوع پیوست و نیروهای اصیل اسلام که در زمان رسول الله (ص) برای اسلام کارکرده بودند، کفار گذاشته شدند و خالد بن ولیدها با لقب " سیف الله " دست به کار شدند ولید بن عقبه ها درکوفه حکومت کرده و مست به نماز جماعت آمده و نماز صبح را چهار رکعت خواندند و. . .
اینها سبب شدکه مسلمانان از زهد و تقوای زمان رسول الله (ص) فاصله بگیرند خلافت درحال احتضار و جامعه درحال متلاشی شدن بودکه به دست امیرالمومنین علی (ع) افتاد با آنکه آن حضرت پنج سال تلاش کرد و آب شیرین از حلقش پایین نرفت باز موفق به تمشیت امور طبق ضوابط اسلامی نشد و به دست اشقی الاشقیاء برای همیشه دلالت گردید.
پس از وی، امام حسن (ع) کار را بدست گرفت هرچه توانست تلاش کرد، لشکر فراهم نمود، به جنگ با معاویه برخاست ولی فرمانده لشکر از معاویه پول گرفت و به طرف معاویه رفت و او عبیدالله بن عباس برادر عبدالله بن عباس بود، او در زمان امیرالمومنین (ع) حکومت یمن را داشت، بسربن ارطلاه از طرف معاویه به یمن هجوم برد و دو پسر خردسال او را با دست خود سر برید، داستان طواف زن عبیدالله درمکه و مدینه خواندنش برای پسران سربریده اش مشهور است، با وجود این، عبیدالله به سوی معاویه گریخت لشکریان امام را بی فرمانده گذاشت، جریان عدم آمادگی مردم و لبیک نگفتن به امام حسن (ع) در تاریخ روشن است.
این پیش آمدها زمان و مقتضیات را تکرار کرد، یعنی زمان صلح حدیبیه و زمان بعد از رحلت رسول الله (ص) بازگشت، صلح تنها راه ادامه اسلام شد، کشته شدن از مسیر شهادت به مسیر هلاکت برگشت حکومت درمکتب آل محمد (ص) وسیله است نه هدف ، هدف در این مکتب : خدا و سعادت انسانهاست و بس .
امام حسن (ع) اگر به جنگ ادامه می داد، خودش کشته می شد، برادرش حسین کشته می شد، خانواده اش و یاران صدیق وشیعیان خالص و تربیت یافتگان امیرالمومنین که حامیان اصیل اسلام و مکتب بودند، کشته می شدند، اسلام خلع سلاح می گردید، دیگر مبلغی برای اسلام نمی ماند، بنی امیه هرچه می خواستند برسر اسلام می آوردند.
اما صلح امام آنها را حفظ کرد. بنی امیه از وجود خالی آنها نرسیدند، اهداف شوم خود را به مرحله عمل نیاوردند، تنها به حکومت و کامرانی اکتفا کردند تا اسلام ماند مکتب ماند.
از جمله دلائل قابل قبول دقت آنکه امام حسین (ع) با برادرش در صلح موافق بود و آن را صددرصد تصویب کرد، عدی بن حاتم که از صلح ناراضی بود به حضور حسین (ع) رسید و آمادگی خودو کسان خود را برای جنگ تحت ولایت حسین (ع) اعلام نمود، ولی حضرت حسین پیشنهاد او را نپذیرفت و صلح برادر را به جا خواند و تثبیت نمود. 193
درمناقب نقل می کند : امام حسین چون از تصمیم برادرش درباره صلح اطلاع پیدا کرد پیش برادر آمد و گفت : " ماذا دَعاکَ الی تسلیمِ الخِلافَهِ ؟ " چه علت باعث شده که خلافت را از دست می دهد؟ فرمود : " اَلذی دَعا اَباکَ فیما تَقَدَم " آنچه درگذشته باعث شد که پدرت امیرالمومنین دست از خلافت بردارد. امام حسین (ع) وقت داخل شدن به محضر برادرش گریان بود ولی به وقت خارج شدن خندان و جریان را به یاران خود نقل فرمود.194
ابوقتیبه دینوری درکتاب الامامَه و السیاسه نقل می کند : سلیمان بن صُرد محضر امام حسین آمد و از او خواست که قیام کند، امام در جواب فرمود : تا معاویه زنده است پلاسی از پلاس های خانه خود باشید من از این بیعت ناخرسند بودم وقتی که معاویه مرد به وضع روز نگاه می کنیم و نگاه می کنید، رای می دهیم و رای می دهید :
" فقالَ الحُسینُ عَلَیهِ السلامُ : لِیَکُن کُلُّ رَجُل مِنکُم جَلَسا مِن اجلاسِ بینهِ مادامَ معاویَهُ حیا فانَها بَیعه کنتُ واللهِ لَها کآرِها فاِن هَلَکَ مُعاویَهُ نَظرنا و نَظَرتُم و راینا وَ رایتُمُ "
اینکه امام می فرماید : من از بیعت معاویه اکراه داشتم ، برادرش نیز اکراه داشت ولی هردو برادر به
اجبار و برای مصلحت اسلام و مسلمین به آن راضی شدند، پس هردو برادر عقیده داشتند که با وجود معاویه و با آن وضع قیام هلاکت است نه شهادت، نتیجه اش فنای اسلام است نه بقای آن.
به هرحال امام (ع) دندان سرجگرگذاشت و حماسه روحی و مردی و مردانگی را کوبیده، ننگ را قبول کرد تا به وسیله صلح چهره اسلام در جهان باقی بماند، تصمیم او اگر از تصمیم قیام کربلا بزرگتر نباشد یقینا کمتر نیست.
کوتاه سخن آنکه : صلح برآن حضرت تحمیل شد195 ولی وضع روزگار طوری شده بودکه صلاح اسلام درآن بود چنانکه گفته شد.196
مخالفان پیمان صلح
قیس بن سعد بن عباده :
سعد بن عباده ( پدر قیس ) در زمان خود از بزرگان مدینه و رئیس قبیله خزرج ، و مرد غیور و با شخصیتی بود و شرح شجاعت و خدمات او در اسلام و پس ازآن ، مخالفت وی با خلافت ابوبکر در ماجرای سقیفه در تاریخ مضبوط است.
قیس- فرزند او- نیز مانند پدرش مردی شجاع و غیور بود، و از نظر قامت نیز، بلند قد بوده به طوری که به گفته ابوالفرج وقتی سوار اسب می شد، پاهایش روی زمین کشیده می شد.
قیس بن سعد در ارادت به امیرالمومنین (ع) و خاندان آن حضرت مشهور است وآن حضرت درآغاز خلافت خود حکومت مصر را به او واگذار نمود به شرحی که دراحوال آن حضرت نوشته ایم و قیس از کسانی بودکه حاضر نبود با معاویه بیعت کند و چون قبل از ماجرای صلح معاویه برای او نامه نوشت و خواست تا مانند عبیدالله بن عباس او را به طرف خود جذب کند در پاسخ نوشت :
" لا واللهِ لا تَلقانی اَبَدا الا بَینی و بینک الرمح " . ( نه به خدا سوگند هرگز مرا دیدار نخواهی کرد جز آنکه میان من و تو نیزه باشد . . . !
قیس بن سعد وقتی مطلع شدکه امام او- یعنی حضرت حسن به علی (ع)- از حکومت کناره گرفته و کار را به معاویه واگذارده، با شدت ناراحتی که از این ناحیه پیدا کرده بود، به ناچار به کوفه بازگشت و چون معاویه وارد کوفه شدکسی را به سراغ او فرستاد تا برای بیعت حاضر شود . . .
معاویه دستور داد برای آنکه به قسم او عمل شده باشد نیزه و شمشیری بیاورند و درمیان او ومعاویه بگذارند و بدین ترتیب قیس بن سعد در آن مجلس حاضر شد و با معاویه بیعت کرد.197
عدی بن حاتم :
عدی بن حاتم نیز یکی دیگر از ارادتمندان شجاع و غیور این خاندان بود. عدی ، همان مردنامی و نمونه ای که در عقیده و ایمان و جهاد در راه خدا زبان زد همگان بود از انعقاد صلح، انقلابی تند در نهادش زبانه کشید ولی با سخنی نرم وکلامی مودبانه درحالیکه اندرونش از شدت درد و اندوه می گداخت به امام چنین گفت : " ای پسر پیامبر، دوست داشتم پیش از آنکه چنین ماجرایی را ببینم می مردم، تو ما را از پهنه عدالت خود به محیط جورکشاندی و از حق بازداشتی و به باطلی که از آن گریختیم دچار ساختی، اکنون دچار خواری و پستی شدیم و بدبختی بزرگی ما را فراگرفت.
امام از سخن عدی، به سختی اندوهناک شد و برای بیان علت صلح به او فرمود : " ای عدی، من دیدم مردم اشتیاق فراوان به صلح دارند و از جنگ به سختی بیزارند و هرگز نخواستم جنگ را به آنها تحمیل کنم و بهتر دانستم که جنگ را به روزی که موعود آن است موکول کنم".198
مالک بن صخره 199 :
مالک بن صخره نیز برای اعتراض به حضور امام آمد و با نهایت خشونت با امام سخن گفت امام در جوابش فرمود :
" من ترسیدم که ریشه مسلمانان از زمین کنده شود و تو می خواهی که این دین نابود شود ".
امام برای او درباره لزوم صلح دلیل آورد و فرمود : " اگر جنگ برقرار می شد، مسلمانی در روی زمین باقی نمی ماند و او برای حفظ جان مسلمانان و بقای آن به صلح تن در داده است "200.
سفیان بن ابی لیلی :
و از جمله کسانی که در مورد صلح با معاویه به سختی امام حسن (ع) را مورد نکوهش قرارداد، سفیان بن ابی لیلی است، سفیان که مذهب خوارج را داشت به نزد امام آمد و با گفتاری که زاییده روح پلیدش بود به امام چنین گفت : " سلام بر تو ای خوار کننده مومنان !! "
امام به او فرمود : " و ای برتو ای خارجی، با من به خشونت سخن مگویی، آنچه ما را به قبول صلح وادارکرد رفتار ناهنجار شما بود که پدرم را کشتید و به من خنجر زدید و اردوگاهم را غارت کردید و. . ."201
بشیر همدانی :
بشیر در مدینه به ملاقات امام رفت و گفت:
– سلام بر تو ای خوار کننده مومنان !!
– علیک السلام ، بنشین
وقتی که بشیر نشست امام به او فرمود :
– من مومنان را خوار نکردم ، بلکه به آنها عزت بخشیدم قصدم از صلح این بودکه شما را از مرگ برهانم زیرا دیدم که یارانم آماده جنگ نیستند.202
سلیمان بن صرد :
سلیمان در عقیده و ایمان و دوستی خاندان پیامبر از یاران برگزیده امیرالمومنین بود و در ماجرای صلح در مداین حضور نداشت وقتی که خبر دردناک صلح را شنید به مدینه آمد و به حضور امام رسید و گفت : – درود بر تو ای خوارکننده مومنان
– علیک السلام ، بنشین
امام حسن (ع) فرمود : اینکه گفتید، من مسلمانان را خوارکرده ام، به خدا قسم، اگر خوار شوید و آرامش یابید برای من بهتر است که عزت یابید وکشته شوید، اگر خداوند حق ما را به سلامت به ما باز پس دهد می پذیرم و از او کمک یاری می خواهیم و اگر این حق را از ما بگیرد باز هم خشنودیم و از او می خواهیم که رحمت و برکتش را بر ما فرود بارد.203
حُجرِبن عَدی :
و از کسانی که از صلح امام حسن (ع) سخت غمگین وکوفته خاطر گردید، حجربن عدی است که از بزرگان اصحاب رسول خدا و امیرالمومنین (ع) و از اِبدال روزگار بوده و به گفته ابن اثیرجَزَری در اُسد الغابه و دیگران از نظر تقرب به خدا به آن حد و مقام رسید که مستجاب الدعوه بود . . .
و بالاخره در مَزج عَذرا به دستور معاویه و به وسیله دژخیمان او به شهادت رسیدکه شهادت او موجی از اعتراض را علیه معاویه برانگیخت و مورد اعتراض عایشه و دیگران قرارگرفت . . .
و به هرصورت طبق روایت ابن شهر آشوب و ابن ابی الحدید، حجربن عَدی از کسانی بودکه از ماجرای صلح به سختی کوفته خاطرگردید تا جایی که به نزد آن بزرگوار آمده و در حضور معاویه همچون کسی که عنان اختیار از کف او خارج گشته باشد، گفت : به خدا سوگند دوست داشتم که در این روز همگی مرده بودیم و چنین روزی را نمی دیدیم که ما برخلاف آنچه می خواستیم با اکراه باز گردیم و آنها خوشحال با آنچه دوست داشتند مراجعت کنند !
و این گفتار حجر امام را نیز ناراحت کردکه به گفته مدائنی رنگ آن حضرت دگرگون شد و چون مجلس خلوت شد، حضرت او را مخاطب ساخته فرمود : " ای حجرمن سخن تو را در حضور معاویه شنیدم و همه مردم اینگونه مانند تو نیستند که خواسته و رای تو را داشته باشند و من آنچه کردم و انجام دادم جز به منظور ابقای شما نبود، و خدا را روزهای دیگر نیز هست ! 204
مسیب نجبه :
مسیب ، از مومنان مشهور و شایستگان نیکوکاری بودکه به دوستی و اخلاص اهل بیت شهرت خاص داشت او هم از انعقاد صلح، به سختی متاسف شد و اندوهی سخت به دل گرفت و با قلبی غمگین و دردمند به حضور امام آمد و گفت :
شگفتی من از کار تو پایان ناپذیر است تو با آنکه چهل هزار سپاهی به همراه داشتی با معاویه صلح کردی و برای جانت تضمینی نگرفتی و پیمانی درست نبستی او هم به تو وعده ای فیمابین داد، آنگاه گفت : فقط به شخص تو پیشنهادی دادم امام فرمود : نظرت چیست ؟ مسیب پاسخ داد : " نظرم این است که به وضع پیشین جنگ بازگردی، زیرا معاویه پیمان خود را شکسته است ".
امام در بیان مصلح ، به او فرمود :
" ای مسیب اگر من خواهان دنیا باشم هرگز معاویه از من در نبرد پایدارتر نیست ولی من صلاح شما را در این کار دیدم تا دست از کشتن یکدیگر بردارید ". 205
6-3. اشعار امام حسن (ع) :
امام حسن (ع) کمتر شعر می سرود. اما ابن شفیق آن حضرت را در شمار شاعران به حساب آورده است . شعر منسوب به ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) شامل نصایح و عرفان وکمال است آنان متوسل
می شوند به هر طریقی به راه امامت اسلامی و تعلیم مکارم اخلاقی و در این راه انواع وسایل دعوت را برای رسیدن به خدا می بخشند وشعر آنان دارای حکم و مواعظ و شامل مکارم اخلاقی و شریف ترین صفات است.
و در این قسمت به برخی از اشعار امام حسن (ع) می پردازیم که به موضوعات گوناگون پرداخته اند:
– امام حسن (ع) درباره هشدار از دگرگونی شب ها ( ایام ) می فرمایند :
ذَری کَدِرِ الایام اِن صَفاءها تَولی بایام الِسرورِ الذواهبُ
وکیفَ یغُر الدهر مَن کانَ بینه و بَینَ اللیالی محکماتِ تجارب206
مفهوم :
امام حسن (ع) می فرماید : آن صفا و درخشندگی روزها رو به تیرگی می رود و آن تیرگی وتاریکی جایگزین سرور و شادی روز می شود و روزها از پی آن می رود چگونه مغرور می شوند به این روزگار که بین او و مرگ یک شب بیشتر نیست البته در شب ها چه تجرهای محکم و استواری به وجود آمده است.
البته معنای کلی این دو بیت هشدار تحزیر از مرگ است که لحظه ای نمی توان از آن غافل شد و ایشان بر حذر می دارد. انسانها را از غرور و خود خواهی درجهان مادی و همچنین بیان می دارد چه انسان های بزرگی در دل شبها با مناجات و عبادت پا به عرصه وجود گذاشتند.
– در یادآوری از مرگ امام (ع) می فرمایند :
قُل للمقیمَ بغیرِدارِ اقامه حانَ الرحیلُ فَودع الاحبابا
ان الذینَ لَقَیتُهُم و صُحبتُهم صاروا اجمیعا فی القبور ترایا207
مفهوم :
امام حسن (ع) می فرمایند :
بگو برای اقامت در خانه ابدیت آماده شوید زمان کوچ نزدیک است پس با دوستانمان وداع کنیم به راستی کسانی که در این دنیا همدیگر را دیدار می کنند و هم صحبت می شوند روزی همه آنها در قبر های خاکی جمع می شوند.
– در یادآوری از دنیا امام (ع) می فرمایند :
یا اهل لذاتِ دنیا لابقاء لَها انَ المقامَ بظلُ زائلٍ حَمَق 208
مفهوم :
ای کسانی که دنبال لذات دنیایی هستید بقا و جاودانگی برای آن نیست و در حقیقت مقام و منسب در این دنیا نابود شدنی است.
امام حسن (ع) این بیت شعر را در برابر افرادی که در برابر معاویه سرخم کردند و آخرت را در برابر پول و مقام و زنان بنی امیه مبادله کردند سرود و آنان را در برابر لذات دنیایی هشدار داد که چه بسا اینها همه زودگذر است و مال و مقام تمام شدنی است و هیچ چیز باقی نمی ماند جز نیکی.
– امام حسن (ع) درباره زهد در دنیا می فرمایند :
لکثیره من خسیسِ الخُبر تَشْبَعُنی و شَربهُ من قراح اِلماءِ تکفینی
و طُهرهُ من رقیق اِلثوبِ تَسترُنی حیاً و اِن مِتُ تَکفینی لتکفینی209
مفهوم :
برای زهد و پارسایی در این دنیا خوردن یک نان و نوشیدن آب زلال ما را کفایت می کند و پوشیدن یک لباس ساده برای زندگی و چنانچه که از این دنیا رفتیم همین لباس ساده برای ما کافی است.
– امام حسن (ع) درباره سخا و بخد شش می فرمایند :
ان السخاءَ علی العبادِ فریضه ٌ لِله یقراُ فِی کتابِ محکم
وعُدَ العبادُ الاسخیا جَنانه و اعدُ یلْبُخلاءِ نار جَهنمَ
مَن کانَ لا تَندی یداهُ بنائلِ للراغبینَ فَلیسَ ذلکَ بمسلم210
مفهوم :
به راستی خداوند بخشش بر بنده را واجب دانسته و خداوند در قرآن کریم می فرمایدکسانی که
می بخشند برای آنها بهشت هایی و برای بخیلان آتش جهنم شمرده می شود وکسی هم که بخشش ندارد برای کسی که دستش را دراز می کند و درخواست کمک پس آن مسلمان نیست.
– امام (ع) در برابر ناسزاهای عمروعاص در مجلس معاویه، معاویه را مورد خطاب قرارداد و سپس این ابیات را سرود :
اتامر یا معاوی عبدِ سهم یَشتَمی والمَلا مِنا شهودُ
اذا اخذتُ مجالِسها قریش فَقَد عِلمتُ قریش ما تریدُ
انتَ تَظِلَ تَشتَمی سفاها لضُغن ما یَزولُ و ما یبیدُ
فَهَل لَک مِن اب کایی تسامی به مِنَ قَد تُسامی اوتکیدُ
ولا جدُ کجدی یا ابن عرب رسولُ اللهِ و اِن ذکر الجدودُ
ولا امُ کابی مِن قریش اذا ما حصل الحسبِ التلیدُ
فما مثلی تهکم یا ابن حرب و لا مثلی یَنهَنَهُ الوعیدُ
فمهلا لا تهجُ منا امورا یَشیبُ لهو لَها الطفلُ الولیدُ211
مفهوم :
ای معاویه آیا عبد سهم را فرمان می دهدکه مرا درحضور مردم ناسزا گوید، هنگامی که قریش مجالس فراهم آورند و تو می دانی که آنها چه منظور دارند. تو از روی نادانی به من ناسزا می گویی با کینه ای که همیشه از ما به دل داری.
آیا تو هم به مانند من، پدری داری که به آن افتخارکنی، یا نیرنگ می بازی. ای پسر حرب تو جدی مانند جد من نداری که فرستاده خدا است اگر بخواهی جدها را به یاد آوری، مانند مادر من، مادری در قریش نیست که فرزندان با جسنی از آن زاده شود. ای پسرحرب کیست که مثل من بسراید وکسی همچون من، شایسته سرزنش نیست.
خاموش باش و دست به کاری مزن که از ترس آن کودکان یکدفعه پیر شوند.
– امام (ع) در شتاب بخشش و عطاء می فرمایند :
اذا ما اتی سائلٌ قُلتُ مَرحَبا بِمَن فَضَلهُ فرض ُ علی و مُعْجلُ
وَ من فضلهُ فضلٌ علی کل فاضلٌ و افضل اَیامِ الفتی حینَ یُسالُ212
مفهوم:
هنگامی که سائلی آید به او خوش آمد می گوییم .زیرا سائل ( درخواست کمک ) کسی است که کمک براو واجب و معجل است و کسی است که فضل او برهرفاضلی فضیلت است و بهترین روزهای جوانمرد موقعی است که مورد سوال قرارگیرد.
– امام حسن (ع) می فرمایند : از آنجایی که خداوند بر من بخشش و عطا می کند و مرا محروم نمی کند از عطایای خود من چگونه می توانم سائل و فقیری را از عطاء و بخشش خود محروم کنم چه بسا اگر من سائلی را محروم کنم خداوند نعمت خویش را از من محروم می کند.
اجعلتنا فاتاکَ وابلُ برنا طلاً ولو اَمْهَلْتَنا لَمْ تمْطرِ
فَخذِ القلیل وکل کانکَ لم تبعْ ما صنته و کانّنا لم نَسْترِ
مفهوم:
پیش ما با تعجیل آمدی پس درحالی که باران احسان ما به تو بارش می کند و اگر دیرتر می آمدی نمی بارید و( یعنی این موجودی هم انفاق دیگران می شد). پس این مبلغ کم را بگیر و چنان باش که آنچه را حفظ کرده ای ( آبرویت را ) نفروخته ای و مثل اینکه ما هم آن را نخریده ایم. 213
این دو بیت هم درباره بخشش و عطای امام به سائل و عجله در بخشش به نیازمندان است.
– امام (ع) درباره سخاء و سخاوت می فرمایند :
خلقتُ خلایقَ فی قدرهِ فَمنِهُم سخی و مِنهُم بخیلٍ
فاما السخی فَفی راحه و اما البخیلُ فحزن ُ طویل 214
مفهوم:
خداوند با قدرت خود انسان هایی آفرید که برخی از آنان بخشنده و سخی هستند و برخی از آنان بخیل و تنگ دست هستند. اما آن انسان بخشنده همیشه با خیال راحت است ولی بخیل همواره در حزن و اندوه طولانی است.
– و این سخن امام حسن (ع) در برانگیختن تقوی و پرهیزگاری است :
قدم لِنفسکَ ما اُستطعتَ مِن التقی انَ المنیه نازلٌ بکَ یا فتی
اصبحتَ ذا فرح کانک لا تری اُحبابَ قلبلَ فی المقایرِ و البلی215
مفهوم:
آنچه می توانی از تقوی و پرهیزگاری پیش بفرست به راستی مرگ برتو ای جوان فرود می آید و ای جوان زمانی که دارای فرح و شکوه هستی خودت را با آن شکوه و عشق در قبرها و مرگ نمی بینی.
این دو بیت امام (ع) درباره تقوی و پرهیزگاری است و جوانان را هشدار داده به مرگ، که مرگ سراغ تو ای جوان که در ناز و نعمت هستی می آید ، پس راه تقوی و پرهیزگاری پیشه کن.
– امام حسن (ع) در بی نیازی از انسانها به این ابیات استفاده می کند:
اَعِن عَن المخلوقِ بالخالقِ تَغِن عن الکاذبِ و الصادقِ
و استزرقَ الرحمنُ من فضلهِ فلیسَ غیرُ اللهَ بالرزاقِ
مَن ظنَ انَ الناسَ بَغنونهِ فَلیسَ بالرحمن بالواثقِ
مَن ظنَّ انَ الرزقَ من کسبهِ زِلتَ بهِ النعلان من خالقِ216
از انسانها و مخلوقات در برابر خداوند بی نیازی جویی و از دروغ و راستگو بی نیاز شو.
خداوند رحمان و مهربان از فضل و رحمت خود روزی خواهد داد، پس جز خداوند روزی دهنده ای نیست کسی که گمان می کندکه مردم و انسانها او را بی نیاز می کنند، پس او اعتماد به خداوند رحمان و مهربان ندارد. کسی که گمان می کند روزی ازکسب وکار به دست می آید همواره خالق و خداوند را پایین تر می داند.
– امام حسن (ع) درکرم و بخشش می فرمایند :
نحنُ اُناسُ نوالِنا خضلُ یرتَع فیهِ الرجاء ُ والامَل
تجودُ قبلَ السوال انفُسَنا خوفا علی ماِء وجِه مَن یَسیل
لَو عَلم البحرِ فضل ُ نائلنا لقاضٍ مِنِ بعدِ فیضه خَجِل 217
مفهوم:
ما انسان هایی هستیم زمانی که زندگی راحت و خوشی داریم با امید و رجاء و خوشی و خرمی زندگی می کنیم. قبل از آنکه از ما خواهش و درخواستی شود می بخشیم و از آن می ترسیم که آبرویمان ریخته شود، اگرچه که دریایی از علم و فضیلت بدست آوریم و ولیکن در برابر فیض و کرم خداوند خجل و شرمساریم.
– و از سخنان امام حسن (ع) است .
لَعن سائنی دَهرُ عَزَمتُ تصبراً وکُلُ بلاء لا یدومُ یسیرْ
و اِنَّ سِرنی لَم ابتَهیِج بسرورهِ وکُلُ سرورٍ لا یدومُ حقیرْ218
مفهوم:
اگرچه که روزگار بر من بدکرد ولی من تصمیم به صبرگرفتم، هربلا و سختی پایدار نیست و دوام ندارد و همواره حرکت می کند و اگر انسان به آن شادمانی خشنود شود به آن خشنود نمی شوم هر سرور و شادی همواره کوچک است و پایدار نیست.
6-4. تقابل ادبی امام حسن (ع) با معاویه قبل از بیعت :
انتقال خلافت به فرزند رسول موجی از اندوه و اضطراب به پسرهند برانگیخت و دچار سرگردانی شدیدی شد و به سختی به دست و پا افتاد، زیرا می دانست که امام دارای موقعیت و محبوبیت عظیمی در بین مسلمانان است و پایگاه بلندی را در نهاد مردم حائز است بدان جهت که فرزند رسول بزرگوار اسلام و ازهرکس در نزد پیامبر عزیزتر و نزدیک تر است و احادیث متواتری شایع شده وچگونه می توان او را با پسر هند مقایسه کرد و معاویه را با امام حسن (ع) برابر دانست زیرا معاویه از شاخه های درخت پلیدی است که قرآن مجید به آن اشاره کرده و مسلمانان از کینه توزیهای او و پدر و خاندانش نسبت به اسلام از آغاز طلوع حقیقت این دین بزرگ به خوبی آگاهی دارند.
معاویه نمی توانست امام را متهم به گناهی کند از این رو جاسوسانی را به قرارگاه امام حسن (ع) فرستاد تا اوضاع آنجا را زیر نظر داشته باشد ولی یاران امام (ع) آنان را شناسایی کردند و امام (ع) نامه قتل آنان را صادرکرد. بعد از اعدام آنان امام حسن (ع) نامه ای نوشت به معاویه و به او اخطارکرد و به تهدید معاویه پرداخت و معاویه را به اعلام جنگ وعده داد، به این شرح :
اما بعد توجاسوس هایی به سوی من فرستادی و به دسیسه پرداختی مثلا اینکه آرزومند جنگ هستی و بدون شک به خواست خداوندی به چنین خطری خواهی افتاد به من گزارش داده اندکه تو خود را آماده کاری می کنی که آدم های خردمند هرگز به آن دست نمی زنند تو در این باره مثل کسی هستی که درباره اش گفته اند :
فقل لِلَذی یَبغی خِلاف الَذی مَضی تَجَهَّز لِاُخری مِثلِها فَکانَّ قَد
فاِنا وَ مَن قدمات مِنا لکالذی یروح فَیُمسی فی المبیتِ لِیغتَدی
به آن کس که در پی مخالفت با آن درگذشته است بگوکه توهم برای رفتن مانند دیگران آماده باشد زیرا ما و آنکس که از ما مرده است مانندکسی هستیم که شبانه به جایی رسد و پس از بیتوته درآنجا بامداد کوچ کند.219
معاویه از وصول نامه امام، به شدت ناراحت شد و درصدد برآمد از فریبکاری خود عذر بخواهد و از خودش در برابر کار زشتی که مرتکب شده دفاع کند و در این مورد چاره ای جز این نداشت که خوشحالیش از شهادت امیرالمومنین را انکارکند، و در پاسخ امام چنین نوشت :
اما بعد نامه ات رسید و از مضمونش آگاهی یافتم و من از شنیدن خبرمرگ علی (ع) نه خوشحال شدم و نه اندوهگین ، نه امیدوارگشتم و نه تاسف خوردم.220
و اما درباره پدرت باید به شعر اعشی بن قیس بنی ثعلبه توجه کرد که گفت :
فانت اَلجوادُ و انتَ الذی اذا ما قلوبُ مَلانَ الصُدورا
جدیرٌ بِطعنه یوم اللقاه یَضربُ منهما النساءُُ النُحورا
و ما مَزیدُ مِن خلیجِ البحا رِیَعلوُا الاکامَ و یَعلوُا الجُسُورا
باجوَدَ مِنهُ بما عِندَهُ فَیعطی الاُلُوفَ و یُعطِی البُدُورا221
تو بخشنده ای و تو مرد دلاوری که چون دلها از ترس در سینه ها به طپش افتد.
چنان در میدان جنگ به دشمن ضربه می زنی که زنها به سوگواری برسینه کوبند.
امواج خروشان دریا که برمی خیزند و نیزارها و پلها را فرا می گیرند.
هرگز از تو بخشنده تر نیست که هزاران بدره زر به مستمندان می بخشی.
در این ابیات، میزان زیرکی و فریبکاری معاویه به خوبی درک می شود و همچنین سستی ناتوانی اراده و ترسش از امام به خوبی نمایان است زیرا به ستایش و بزرگداشت امام (ع) می پردازد و خوشحالی خود را از شهادت امام انکار می کند و اگر ترس ووحشتی نداشت هرگز از دشمنش چنین ستایش نمی کرد. عبدالله عباس هم که از طرف امام (ع)، حکومت بصره را داشت، نامه ای به معاویه نوشت و اعزام جاسوسان و خبرگزاران را به کوفه و بصره زشت شمرد و معاویه را از چنین تجاوز
کاری هایی آشکار برحذر داشت و تحدیدکرد به این شرح :
تو از بنی القین جاسوسی به بصره فرستادی تا اخباری بدست آورد و برای تو بفرستد و با این خلاف کاری خواستی به ما چیرگی یابی و به آرزوهایت برسی کردار تو درست به مانند شعری است که امیه بن ابی الصلت222 گفته است :
لَعَمرُک اَنی و الخزاعیَ طارقاً کنعجَه عادٍ حَتفَها تَتَحَفَّرُ
اثارَت عَلَیها شفره بِکرُاعِها فَظلَّت بِها مِن آخِرِ اللیلِ تُنحَر
سَمَّت بِقوم مِنِ صدیقک اُهلِکوا اَصابَهم یوم منَ الدَهر اصفَرُ223
به جان تو سوگند مَثَلِ من و طارق خزاعی بدان گوسفند کوهی می ماندکه برای مرگ خود (زمین را) گودکرده وکارد تیزی را بدست خودش برمی انگیزد وآخرشب باهمان کاردکشته می شود.
توگروهی را شماتت می کنی که دوست تو هستند، و نابود شدند و روز سختی برآنها درآمد. درحقیقت عبدالله عباس با این ابیات هدفش تهدید معاویه است که در غالب ابیاتی از امیه بن ابی الصلت به این مهم پرداخته .
معاویه در پاسخش نوشت :
اما بعد همانا حسن بن علی نیز نامه ای مانند نامه تو برای من نگاشته و مرا به گمان بد اندیشی که من بر خویشتن روا ندارم سرزنش کرده است. تو نیز در آنچه مرا و خودتان را بدان مثل زده ای بخطا رفته ای بلکه مثل من و شما همانند چیزی است که طارق خزاعی در پاسخ امیه بن اسکر از اشعار فوق گفته است ( که گوید ).
فَوَاللهِ ما ادری وَ انی لصادِقٌ الی ایِّ مَن یظننی اَتَعَذرُ
اعَنفُ ان کانَت زَبینَه اُهلِکَت و فالَ بَنی لَحیانَ شرُ فانفروا224
به خدا سوگند در این سخن که می گویم که ندانم نسبت به آنان که درباره من بدگمانند و مرا متهم می کنند چگونه عذرخواهی کنم. زیرا اگر قبیله زبینه به هلاکت رسد و " بنی لَحیان " گرفتار ناراحتی و شری گردند و بگریزند مرا سرزنش کنند.225
مترجم مقاتل الطالبین گوید : اُمیه بن حزثان بن اسکر لَیثی کفانی از شعرای زمان جاهلیت بوده که اسلام را نیز درک کرده است و در طائف سکونت داشته و تا زمان عمر نیز زنده بوده. او از قبیله بنی جُندَع بود که آن را بنوزبین نیز نامند و طارق از قبیله خزاعه که از اَزد و قحطانیه هستند بود و این طارق
درمیان قبیله بنی جندع زندگی می کرد. هنگامی که جنگ بنی المصطلق اتفاق افتاد قبیله خزاعَه و بنی جُندَع هردو مورد حمله مسلمانان واقع شده و اموالشان به غنیمت برده شد و چون طایفه خزاعه بهوا خواهی رسول خدا (ص) معروف بودند نبی جندع طارق خزاعی را که در میان ایشان زندگی می کرد متهم کردند که او مسلمانان را به حمله و شبیخون زند بر قبیله بنی جنوع راهنمایی کرده است و اُمیه ین حرثان بن اسکر اشعار فوق را در همین باره گفته که طارق نیز باد و شعری که ذکرشد بدو پاسخ داده است.226
معاویه همان گفتاری را که در پاسخ امام نوشته بود تکرار کرد و با آوردن این دو بیت سعی کرد شادمانی خود را از شهادت علی (ع) تکذیب کند.227
معاویه نامه ای به امام حسن (ع) با این مضمون نوشت :
بسم الله الرحمن الرحیم ، همانا خدای عزوجل آن خدایی است که نسبت به بندگانش آنچه بخواهد انجام می دهد، بترس از اینکه مرگ تو بدست مردمانی پست و فرومایه باشد و مایوس باش از اینکه بتوانی برما خرده گیری و اگر از آنچه درسر می پرورانی " یعنی خلافت " دست بازداشته و با من بیعت کنی من برآنچه وعده کردم از مال و مقام وفا خواهم کرد و آنچه شرط نموده ام بی کم وکاست اداء خواهم نمود و من همانندکسی هستم که اعشی شاعر گوید :
وَ اِنَ احَدٌ اَسْدی الیک امانه فاوفِ بها تُدعی اِذا متُ وافیاً
لا تَحسُدِ المولی اذا کانَ ذاغِنی و لا تُجفُه ان کانَ فی المالِ فانیا
و اگرکسی بتو امانتی سپرد آن را باهلش بازگردان تا چون از این جهان رفتی تو را امانت دار نامند.
بر بزرگتر از خویش که مال دار است رشک مبر و اگر دیدی در بذل مال بی دریغ است باو جفا مَوَرز.
معاویه در این دو بیت تاکید می کند به اینکه خلافت بعد از من از آن تو می باشد و حق توست زیرا تو از هرکس به این مقام سزاوارتر می باشی.
امام حسن (ع) در مقابل می نویسد چون از ستمکاری و زورگوئی برتو بیمناک بودم آن را بدون پاسخ گذاردم و من از زورگویی تو به خدا پناه می برم.228
معاویه دوستی خود را در دلهای سپاهیانش کاشته و برافکار و عواطف آنها چیرگی یافته بود زیرا به خواست و تمایلاتش آگاهی و مطابق میل آنها رفتار می کرد از این روی او را دوست می داشتند و او هم نسبت به لشکریانش محبت می ورزید و چنین نیرویی کاملا در اطاعت و اراده معاویه بود و معاویه با فریب و نیرنگ در مغز سپاهیانش فروکرده بودکه او حجت و جانشین خلفاست و پیغمبر وارثی شرعی غیر بنی امیه ندارد و چنانکه مورخین می نویسندکه وقتی ابوالعباس سفاح229 شام را گشود گروهی از بزرگان و سرشناسان شام به نزد او آمدند و سوگند خوردند که تاکنون نمی دانسته اند که پیغمبر خویشاوندان و خاندانی غیر بنی امیه داشته باشد تا اینکه بنی عباس خلافت را بدست آوردند و در این باره ابراهیم بن مهاجر بجلی230 شعری سروده و می گوید :
ایها الناسُ اسمَعوا اَخبَرَکُم عجبا زادَ علی کلِ العجبِ
عجباً مِن عَبدِ شمسِِ انهُم فَتَحوا لِلناس ابوابِ الکذبِ
وَرَثوا اَحمدَ فیما زَعموا دون عباس بن عبدالمطلب
کذبوا والله ما تعلمه یَحرزُ المیراث الا من قرب231
ای مردم خبری از من بشنوید تا شگفتی زیادی برشگفتی شما افزوده می شود
شگفتی از فرزندان عبدالشمس است که باب دروغ را به روی مردم بازکردند.
آنها گمان می کنندکه وارث پیغمبرند و فرزندان عباس بن عبدالمطلب وراثتی ندارند.
به خدا قسم آنها دروغ گفتند و ما نمی دانیم که جز خویشاوندان کسی میراث برما باشد.
این ابیات نشانگر آن است که برخی راویان دروغگوی مزدور و اخباری در دمشق و نواحی شام نشر می دادند و می گفتند که معاویه وارث پیامبر و نزدیک ترین افراد به مقام رسالت است و برای او و شجره ناپاک خانواده اش ستایش وکرامت هایی فراوان می تراشیدند تا جایی که او را درصف نخستین شایسته کاران و نیاکان جا می زدند.
دوستی کورکورانه مردم شام نسبت به معاویه تا اندازه ای بودکه مطیع محض او بودند و معاویه می توانست آنها را هرجا که می خواهد بکشاند.232
6-5. شناخت معاویه و همدستانش در قالب ادبی
الف . تعطیل حدود از طرف معاویه :
معاویه به اجرای حدود اسلامی اعتنایی نداشت و با آنکه گناه مجرمین ثابت می شد به آنها کیفر نمی داد، چنانکه گروهی از دزدان را به حضورش آوردند و فرمان داد تا دست های آنان را ببرند ولی آخرین دزدی که هنوز دستش را نبریده بودند، خطاب به معاویه این شعر را سرود :
یمینی امیرَ المومنینَ اعیذُها بعفوکَ ان تلقی مکاناً یَشینها
یدی کانت الحسناءُ لوتَم سِترها ولا تعدمُ الحسنا عیباً یَشیبها
فلاخیر فی الدنیا و کانت حبیبَه اذا ما شمالی فارقتَها یَمینها 233
دست راستم را به پناه امیرالمومنین می آورم تا به عفو تو دچار سرنوشت شومی نشود مرا دستی نیکوکار بود اگر عیب آن را بپوشی و هرگز یک عیب نمی تواند خوبی ها را از بین بَرَد.
اگرچه دنیا دوست داشتنی است ولی خیر درآن نیست وقتی که دست چپ من همراه دست راست من نباشد.
این سارق با خواندن این ابیات معاویه را خام کرد، و معاویه دستور آزادی او را دادند. این ابیات نشانگر بی عدالتی معاویه در اجرای احکام قوانین اسلامی است.234
معاویه کسی بودکه فساد اخلاقی را در همه جا گسترش داد و در مقابل هرزگان و هوسرانان به نوامیس مسلمانان تعرض می کردند و به شهوترانی در روزگار بنی امیه به نهایت درجه رسید تا جایی که ابود هبل حجمی درباره دختر معاویه شعری عاشقانه گفت و معاویه با او به نرمی رفتارکرد و جایزه اش داد. ابودهبل و هب بن زمعه بن اسید حجمی شاعری ستایشگر و نیکو سخن بودکه درباره آگاهی مردم این ابیات را سرود :
یا لیتَ مَن یمنعُ المعروفُ یمنعه حتی یذوقُ رجالُ عب ما صَغوا
و لیتَ رزقَ اناسَ مثلُ نائلُهم قوتُ کقوتُ و وسعَ کاالذی وتسعوا
ولیتَ للناسُ خطا فی وجوهِهم تبینَ اَخلاقَهُم فیهِ اذا اِجتَمعوا
ولیتَ ذا الفحشُ لاقی فاحشاً اَبداً و وافقُ الحلُم اِهلُ الجعلِ فارتدعوا.
ای کاش با بخیلان هم به بخل رفتار می کردند تا آنها نتیجه کردارشان را می چشیدند. ای کاش روزی مردم به اندازه بخشند گیشان بود توشه ای به اندازه توشه شان و فراخی به قدر فراخی آنها.
ای کاش در چهره مردم نشانه ای بودکه نشانگر اخلاقشان بود وقتی که به هم می رسیدند.
ای کاش بدکار همیشه با بدی همراه بود و جاهلان بردبار می شدند و از جعل باز می ایستادند.
این ابیات دورنمایی از فساد اخلاقی و بی عدالتی دستگاه معاویه را به تصویرکشید وآنقدر ظلم و فساد در حکومت و بین مردم زیاد شده که خوب و بد را نمی توان از هم تشخیص داد.235
ب . استلحاق زیاد :
پیامبر فرمود : فرزند، متعلق به بستر هم خوابگی است و زناکار را باید سنگسار کرد ولی معاویه سخن پیامبر را بدون هیچ بیم و پروایی به دیوار زد و برای استواری بنیان حکومت و پایداری قدرتش، گفته رسول خدا را وارونه کرد و به آشکارا حکم پیامبر را ردکرد و طبق رسم ننگین جاهلیت، زیاد بن ابیه را به برادری خود ملحق ساخت.
معاویه زیاد بن ابیه را که فرزند زنی بدکاره بوده به برادری خود ملحق ساخت، سمیه زنی روسپی بود که درطائف پرچم فاهشگی بربالای خانه اش برافراشته بود و به حارث بن کلده از درآمدش مالیات می پرداخت.
حارث بن کلده بن عمر ثقفی از پزشکان و شاعران مشهور عرب بود و این شعرکه درباره استلحاق زیاد سروده است :
انَ اختیاریکَ لاعَن خُبره سلفَ ولا الرجاءُ و مما یخطیء النظرُ
کالمستغیثُ ببطنِ السیلِ یحسبهُ جَزراً یبادره و اذبلهِ المطرُ
فقد رایتُ بعبدِ اللهِ واعظه تَنهی الحلیمُ فما انائی الغرورُ
ان السعیدَ لهُ فی غیرهِ عظه و فی التجاربِ تحکیمِ و معتبرُ
لاعرفْنَک ان ارسلتَ قافیه تلقی المعاذیرُ ان لا تنفعُ الغدرُ236
من که تو را برگزیدم از آگاهی قبلی نبود و نه به امیدی و از اشتباه نگاهی
چون غریقی بودم که در موج سیل می پنداشت، درآب کسی فرورفته وقتی که باران براو می بارید.
من برای بنده خدا اندرزگویی را دیدم که هر بردباری را از خودپسندی باز می داشت.
خوشبخت آنکه پندی در غیر خویش بیابد و در تجربه های استواری و عبرت آموزد .
اگر شعری برایت بفرستم به تو می فهمانم که پوزش ها را کنار بگذاری وقتی که سودی به تو
نمی رساند.
در این ابیات شاعر می سراید که کارگزاران معاویه مثل زیاد هم مثل خودش انسانهای فاسد و بی اصل و ریشه ای هستند. آنان با فساد به دنیا آمدند و بر مردم ظلم و ستم کردم.
یونس بن عبید از جمله کسانی بودکه درآن هنگامه زشت ( استلحاق زیاد ) حضور داشت و همه بخش نامه این نمایشنامه سیاه را دید و به اعتراض معاویه برخاست و اقدام او را زشت شمرد. این ناخشنودی و تنفر حتی بنی امیه را هم دربرگرفت، تا جایی که عبدالرحمن بن حکم پیش معاویه آمد و به او اعتراض کرد و به معاویه گفت و معاویه روبه مروان حکم کرد و گفت این دیوانه بی پدر و مادر را بیرون کن
مگر اشعاری که سروده است را نشنیده ای که گفته :
الا ابلغَ معاویه بن حربٍ لقد ضاقت بما یاتی الیدانِ
اتغضبنُ ان یقالَ ابوکَ عفَ و ترضی ان یقالَ ابوکَ زانی
فاشهدُ ان رحمکَ من زیاد کَرَحم الفیلِ مِن ولدِ الاتانِ
وَ اشهد انها حملتُ زیادا و صخرا مِن سمیهِ غیرَ دانِ237
آیا به معاویه پسرحرب نباید بگویم که روزگار چگونه با این کار به تنگی افتاد .
آیا به خشم می آیی اگرگفته شودکه پدرت پاک بود و راضی می شوی که بگویند پدرت زناکار بود.
گواهی می دهم که خویشاوندی تو با زیاد مانند خویشاوندی فیل با کره خر است.
وگواهی می دهم که سمیه زیاد را بزداید، و سنگی را این کار، درست در نمی آید.
معاویه در وقت خواندن این اشعار، اندوهناک شد وگفت : به خدا از او راضی نمی شوم مگر اینکه به پیش زیاد برود و از او پوزش بخواهد و خشنودش کند.
عبدالرحمن بن حکم نزد زیاد رفت برای طلب بخشش و پوزش و به او گفت اشعارم را بشنو.
الیکَ ابا المغیر تبت مِما جری بالشامِ من خطلِ اللسانِ
و اغضَبت الخلیفه فیکَ حتی دعاهُ فرطِ غیظِ ان هجانیِ
و قلتُ لِمَن لحانی فی اعتذاری الیکَ اذهب فشانکَ غیَر شانی
عرفتَ الحقَ بعدَ ضلالِ رایی وبَعد الغیِ من زیغ اِلجنان
زیادُ مِن ابی سُفیان غِصن تَهادی ناضرا بَین الجنانِ
اراکَ اخاوعَما و ابنِ عم فما ادری بعیبِ ما ترابی
وَ انَ زیادهَ فی آلِ حرب احبَ الی مِن وسطی بَنانی
الا ابلغَ معاویه بِنِ حرب فَقَد ظفرتَ بما تاتی الیدانِ238
به سوی تو ای ابا مغیره توبه می کنم از آنچه در شام از لغزش زبانم جاری شد.
خلیفه چنان دراین باره خشمگین شد که مرا خواند تا ناسزایم گوید.
و من پوزش از او خواستم وگفتم به جانب تو می آیم، پس شان تو غیرشان من است.
من حقیقت را پس از اشتباه رای خود شناختم و بعد از گمراهی که از انحراف قلبم بود.
زیاد شاخه ای از ابوسفیان است که به خرمی در بهشت سرمی کشد.
من تو را برادر و عمو و پسرعمویم می بینم ولی نمی دانم تو مرا با چه عیبی می بینی.
همانا زیاد در دودمان ابوسفیان از انگشت میانی من عزیزتر است.
آیا به معاویه پسرحرب می رسد که تو به آنچه که می خواستی رسیدی.
زیاد بن عبید با شنیدن این اشعار از گناه او گذشت و نامه ای نوشت به معاویه، و معاویه هم از گناه او گذشت.239
اما انعکاس که در این ابیات از عبدالرحمن حکم به چشم می خورد این است که استلحاق زیاد به معاویه بین دستگاه حکومتی چندان صورت خوشی نداشت ولی از آنجایی که زیاد دارای قدرت زیادی بود زیردستان مجبور به اطاعت از او بودند.
از جانب دیگر می توان گفت که معاویه با استلحاق زیاد، رسم پیامبر را زیر پا گذاشت و رسم جاهلیت را زنده کرد.
به فراوانی به چشم می خوردکه معاویه همه اوامر و احکام اسلامی را بعد از رسیدن به خلافت زیرپا گذاشت و همیشه سعی می کرد برخلاف آنچه پیغمبر دستور داده بود عمل کند.
یزید بن مفرغ شاعر با استعداد با دو شعر چنان زیاد بن سمیه را هجوکرد که در برابر نسل های آینده او را به ننگ و رسوایی کشید به طوری که می گوید :
فکرَ ففی ذاکَ ان فکرتَ مُعتبر هل نِلتُ مکرمه الا بتامیر
عاشَت سمیهُ ما عاشَت و ما عَلمَت انَ بَنها مِن قریشِ فی الجماهیرِ240
اندیشه کن که در تفکر برای تو عبرتی باشد. آیا در این کار به فضیلتی غیر از فرمانروایی رسیدی؟
سمیه در دوران زندگانیش نفهمید که پسرش فرزند گروهی از مردان قریش بود.
شاعر به این دو بیت هم اکتفا نکرد، بلکه اشعاری سخت تر وکوبنده تر درهجای معاویه و زیاد سرود و آنها را به ارتکاب این گناه بزرگ که حرمت اسلام را درهم شکست مورد اعتراض و انتقاد قرار داد که اینک برخی از اشعارش را می آوریم که نمودار قریحه نیکوی اوست :
شهدتُ بانُ امکَ لم تباشر اباسفیانِ واضعه القناعِ
ولکنَ کانَ امرُفیهِ لَبسَ علی حَذرِ شدید و ارتیاع
اذا اودی معاویهَ بِن حرب فَبَشر شعبُ قَعبَکَ بانصداعِ
و همچنین سرود :
انَ زیادا و نافعا و ابا بکرهِ عندی من اعجب العجبِ
هُم رجالُ ثلاثهَ خلقوا فی رحمِ انثی وکلُهم لابِ
ذا قُرشی کما تقولُ وذا مولی وَ هذا ابنِ عمهِ عربی
گواهی می دهم که مادرت در نیامیخت، با ابوسفیان به آشکارایی و روایی .
بلکه رابطه اش پنهانی بود از ترس و حذر شدید
پس هنگامی که معاویه بمیرد مردمت را به پراکندگی بشارت ده .
همانا زیاد و نافع و ابابکره در نزد من داستانی شگفت انگیز دارند
اینها سه مردندکه آفریده شده اند در شکم یک زن و همه یک پدر دارند
یکی از آنها چنانکه می گویند قریشی است و دیگری بنده و سوی پسرعمویش عربی است.
استلحاق عباد هم به زیاد مثل استلحاق زیاد به معاویه انجام گرفت و این کار برخلاف سنت پیامبر بود که فرمود : هرکس پدر دیگری غیر از پدر اصلیش برای خود ادعا کند بهشت براو حرام است.
زیاد در انجام این جرم بزرگ از معاویه سرمشق گرفت و این معاویه بودکه باب فساد را گشود و با اسلام و تعالیم و دستورات آن بدون هیچ گونه ترس و پروایی مخالفت ورزید. 241
الصلح
بایِعَوهُ لکنهَمُ اَسلَموهُ حینَ لاحَت طلائعُ الهیجاءِ
نَهبوا منهُ فی الصلاهِ مصلاهُ ضلالاً مِنهُم بکفِ العداءِ
طعنوه بخنجر البغی کفراً و عنادا فی طعنه نکراء
کاتَبوا خصمهَ الخَبیثِ بمکرٍ فعلوه بغلظه و جفاءِ
واعدوه بقتلهِ و هُو فیهمِ او بتسلیمهِ بیوم الِّلقاءٍ
الجاوه للصلحُ غدراً و مکراً ثُم قالوا اشرکتُ دونَ ارعواءِ
وهُو امرٌ اضحی علیهِ لزاماً عندَ تکلیفَه بامرِ السماءِ
فِتنَهُ الکفِر و الغَوابهُ ضلوّا فی دجاها غیّاً بدونِ اهتداءِ
و ابن هندِ هُوَ المجلی ضلالاً فی لظاها بالبغی والا عتداءِ
حینَ غطّی بالمالِ مِنهمُ رووساً تَبعت ها الاذنابِ دونَ ارعواءِ
واَینَ طه اضحی اسیرَ هَواها بَعدَ ما کان سیدُ الاُمراءِ 242
6-6. صلح در قالب ادبی
مفهوم کلی ابیات :
در این ابیات نمایی از صلح امام حسن (ع) با معاویه به خوبی آشکار است که چرا امام حسن (ع) مجبور به پذیرش صلح شد؟ چه عواملی سبب قبول صلح از جانب امام شد ؟ ابن شهر آشوب مسئله صلح را در کتاب خود به نظم درآورده است.
مسلمانان با کفار بیعت کردند و در بهبوهه جنگ تسلیم آنان شدند و زمانی که تسلیم آنان شدند، دشمنان هرآنچه را که در مساجد بود و با گمراهی به غارت بردند و با خنجرگمراهی و پستی و کفر و سرکشی پای امام حسن (ع) را زخمی کردند؛ در آن شرایط سخت زمانی برای فرماندهان سپاه حسن بن علی (ع) با خبانث و مکرنامه نوشتند و وادارشان کردند به ستم علیه امام (ع) که امام (ع) را به قتل برسانند و وادارشان کردند به تسلیم، در برابر آنان معاویه و همدستانش با مکر و فریب آمدند برای صلح و سازش به امام (ع) گفتند باید در این صلح و سازش شرکت کنی.
این صلحنامه برامام امری روشن و واضح بود و این امر الهی بود، براوکه صلح را بپذیرد. بعد از قطعنامه صلح، معاویه به گمراهی و ضلالت پرداخت وسرآمدگمراهان شد. معاویه سرهایی را با مال و ثروت جدا می کرد و در مقابل گناهکاران، از او تبعیت می کردند بدون هیچ ترس وواهمه ای.
" باتوجه به مباحث گذشته امام حسن (ع) اگر به جنگ ادامه می داد، خودش کشته می شد، برادرش حسین کشته می شد، خانواده اش و یاران صدیق و شیعیان خالص و تربیت یافتگان امیرالمومنین که حامیان اصیل اسلام ومکتب بودند، کشته می شدند، اسلام خلع سلاح می گردید، دیگر مبلغی برای اسلام نمی ماند بنی امیه هرچه می خواستند برسر اسلام می آورند." 243
رویکرد کلی این ابیات :
معاویه برای رسیدن به خلافت و برای تحمیل صلح بر امام حسن (ع) از هیچ کوششی دریغ نمی کرد و به کفر و نفاق بین یاران امام پرداخت. رشوه های کلانی به فرماندهان امام داد، مساجد مسلمانان را غارت می کردند، یاران امام را به قتل تهدید می کرد و بالاخره هر نیرنگی را برای تحمیل صلح برامام (ع) به کار می برد.
6-7. عوامل الصلح
و تَجَلَّت عواملُ الصلحِ فجراً مشرقاً ما عَلیهِ ایُّ غشاءِ
و هیَ مِما یَضَطرُ للصلحِ قهراً کلُ مَن تعتریهِ بعدَ البلاءِ
حیثُ فی مرکزِ الخلافهِ دُست شائعاتَ شَقت عصا الحنفاءِ
ان سبطَ النبیُ یطلبُ صلحاً و اماناً مِن زمرهِ الطلقاءِ
وتَبنی بَنو اُمیهِ حزباً اُمویا مِن اخبثِ العملاءِ
کاتبوا خصمهَ الَلدود بغدرِ بعدما عاهدوه دونَ وفاءِ
و تمادت فی بغضِ آلِ علی فئهٌ اُعلنوا لَهُم بالعداءِ
وهُم سائرُ الخوارجِ مِمَن نقَموا مِن علیِ سفکَ الدماءِ
وجَرت فی ظلالِ کلَ قویِ یملکُ الحکمُ دونَ ای ارعواءِ
فرقهُ قد توالدوا من سبایِا عَینَ تَمرٍ اوانَ جلبُ الاماءِ
و هُم شرطهُ الخمیس جمعیاً وَ یکنونَ فی بنی الحمراءِ
و جمیعُ الفئاتُ کانت علیهِ بعدما بایَعوا بغیرِ ولاءِ
ما عدا نخبهً اقلَ عدیداً مِن سواهِم مِن خیرهِ الامناءِ
صفوهِ المسلمینَ من کلِ قطرٍ جُمعوا عندهُ بوقتِ النداءِ
مِن خیارِ المهاجرینَ الغیاری وحماهُ الانصارِ و الاولیاءِ
وهُم شیعهُ الامام علی حامَلوا دینَ خاتمِ الانبیاءِ
وهُم المخلصونُ مِنهُم لساناً وسناناً لسَیدِ الازکیاءِ
و هنا عاملُ الخیانه ِ ادی ما علیهِ غدراً اتم اداءِ
حینما جیشه المقدمُ بانَّ ال یغدرَ فیهِ من اکثرِ الامراءِ
و عُبیدُ اللهِ الخوونَ تخلیّ عنهُ لیلاً و انضَمَّ للاعداءِ
و اقتدی فی خطاهِ جَمَعَ غفیر مِنْ رجالِ الاطماعِ شَر اقتداءِ
و اشاعَت دسیسهَ قتلِ قیسُ زُمرَهُ مِن صنائعِ الادعیاءِ
کلُ هذا لینکِّصُ الناسُ عَنهُ بالاضالیلِ من ذوی الافتراءِ
وهُوَ فی جیشهِ المرابِطُ اضحی حینَ وافی لهُ مِن الاسراءِ
لیسَ یبدو للقوم وجهاً لوجهِ حَذَرَ الاغتیالِ دونَ وقاءِ
و متی یامنُ الخیانهُ مِنهم و هُمُ معدنُ الخُنا والریاءِ
وهُم اسلموه بغیاً بغدرِ فعلوهُ بغلظهِ و جفاءِ 244
مفهوم کلی ابیات :
عوامل و انگیزه های صلح به طور روشن و آشکار از پس پرده جلوگیری می کرد. درمرکز خلافت دسیسه و نیرنگی شد، شایعات گسترده ای به وجود آوردندکه امام حسن (ع) خواستار صلح و امنیت از گروه متفرق است. بنی امیه یک گروه حزبی تشکیل داد به نام حزب اموی که از خیبث ترین کارگزاران و همدستان معاویه بودند. این دشمن سرسخت در پنهانی مهد و پیمانی باهم بستند و در خشم آل علی (ع) لجاجت کردند وگروهی هم اعلام دشمنی با آنها کردند و آنان گروه و حزب خوارج بودند گروهی که در ریختن خون علی (ع) مجازات شده بودند و اینان در سایه هرنیروی قدرتمندی بدون هیچ ترسی حکومت می کردند.
گروهی که از اسیران عین ثمر زاده شده بودند و در همان اوایل صدکس شدند . آنان لشکرکاملی بودند که بنی حمراء را تشکیل می دادند همه گروهها و حزب ها با امام حسن (ع) بیعت کردند بغیر از احکام گروه های مسلمانان از هر سرزمین هنگام فراخوان در مقابل او جمع شدند، از بهترین مهاجران
غیاری و حماه و انصار و بزرگان درحقیقت آنان شیعه علی (ع) بودندکه حمل کنند دین پیامبر اکرم بودند. آنان مخلصانه هستند برای سبط نبی (ص).
زمانی که امام حسن (ع) پیش قراولان سپاه را با بزرگان و فرماندهان به سوی دشمن فرستاد، در تاریکی خیانتی صورت گرفت. عبیدالله فرمانده سپاه زمانی که شب چیره شده برسپاهیان به سپاه معاویه پیوست. بسیاری از بزرگان و طمعکاران به خطای او اقتداء کردند و به سپاه دشمن پیوستند. زمانی که عبیدالله به دشمن پیوست، گروه خوارج قتل قیس بن سعدرا شایعه کردند. همه این شایعات برای منصرف کردن مردم از امام حسن (ع) بود: در حالی که قیس بن سعد فرمانده سپاه بودکه وفا کرد به عهد پیمانش. این گروه و قوم چهره ای دارند، باید از ترور آنها برحذر بود، آنان درحقیقت خیانت کردند و آنان معدن دشنام گویی بودند آنان درآن تاریکی به آن دشمن گردنکش تسلیم شدند و در مقابل مجبور به ستم و سختی شدند.
رویکرد کلّی ابیات:
عوامل و انگیزه صلح از جانب امام حسن (ع) :
امام حسن (ع) به خوبی از عاقبت صلح با معاویه آگاهی داشت، به طوری که پیامبر اکرم (ص) در زمان حیاتش صلح او را بین دوگروه بزرگ مسلمانان وعده داده بود. در زمان امام حسن (ع) بنی امیه حزبی را تشکیل داده بود به نام حزب اموی که از خبیث ترین کارگزاران تشکیل شده بود درحقیقت آنان در دشنام گویی علی (ع) و آلش لجاجت کردند، زمانی که امام (ع) تصمیم مقابله با او را گرفت بسیاری از مسلمانان (عراق ) با او همراهی کردند و پیمان بستند و حتی خوارج هم با امام بیعت کردند، البته این خوارج خواستارکمک به امام حسن نبودند، بلکه می خواستند که معاویه را به واسطه امام حسن (ع) از بین ببرند و بعد امام را ترورکنند و قدرت و حکومت را برعهده گیرند.
در شروع جنگ امام پیش قراوان خود را به فرماندهی عبیدالله به سوی معاویه فرستاد اما دریغا که عبید الله در نیمه های شب با گروهی به سپاه معاویه پیوست. در این موقعه خوارج قتل قیس بن سعد را شایعه کردند درحالی که او فرماندهی سپاه را برعهده گرفته بود. البته کار خوارج برای تضعیف روحیه یاران امام بود. اینان معدن خیانت و سرکشی و ریا بودندکه در نیمه های شب با وعده وعیدهایی به معاویه پیوستند.
امام حسن (ع) با این وضعیت نامناسب روحیه سپاهیان، و ملحق شدن فرماندهان به معاویه و شایعه پراکنی هایی بی اساس بین سپاهیان و آمادگی سپاهیان و سربازان برای پذیرش صلح مجبور به پذیرش صلح با معاویه شد .
شروط الصلح
وهُوَ املی شروطِه بوفاءِ و ابن هندِ عدوُ کلُ وفاءِ
عندَ تسلیمهِ الخلافهُ ظلماً و هِیَ حُق لهِ الی الادعیاءِ
وهیَ مما قد اشهَدُ اللهَ فیهِ بعدَ عهدِ موثقٍ فی الاداءِ
عملُ بالکتابِ منهُ و بالسنهِ من شرعِ خاتم الانبیاءِ
واتباعَ للصالحینَ بحقِ حینَ یجری فی سیرهِ الخلفاءِ
دونَ عهدِ منهُ لآخر فیها مِن بنی حربِ عندَ وقتِ الفناءِ
فهیَ حقُ للمجتبی واخیهِ عندَ فقد الزَکی فی الانتهاءِ
وانتهاءُ عن غی شتمٌ علی وهَو نَهَی عَن اسوءِ الفحشاءِ
مَعَ ترکِ السبابِ مِنهُم علیه فی قنوتِ الصلاه عنَد الدعاءِ
و امانَ للناسِ مِن کلِ صنفٍ شاملُ فی مناطقِ الحنفاءِ
وارتداعَ عَن قتلِ کلِّ ولیّ لعلیّ مِن شیعهِ الاولیاءِ
مَعَ اعطاءَ کلُ حقِ لاهلیهِ بعدلِ موفَّرٍ فَی القضاءِ
دونَ تفضیلهِ علی الناس رهطاً مِن ذویهِ و زمرهُ الطلقاءِ
مَعَ توفیَر مالَهُ مِن حقوقِ و بنی هاشمِ بوقتِ العطاءِ
عَدَمَ الکیدُ و الغوائلُ سراً و جهاراً له ُ وللاقرباءِ
و یُوفَّی قسطُ من المالِ جَمَّ یُصطَفی منهُ فی اتمِّ اصطفاءِ
مَعَ تفریقُه بابناءِ قَتلی حربِ صفین خیرهُ الشهداءِ
وسواها ولم یوفّ ابن حربٍ ایُّ دینِ بذمهِ الحرباءِ245
6-8. شرایط پذیرش صلح :
امام حسن (ع) همه شرایط صلح را املاء کرد و نوشت که معاویه باید به آنها عفا کند و خلافت را به معاویه واگذار کرد و او آنچه که شهادت داد خدا را در این عهد و پیمان در اجرای آن عبارتند از:
– عمل به کتاب (قرآن) و سنت پیامبر اکرم (ص).
– تبعیت از صالحان به حق و روش شایسته عمل کند.
– بعد از مرگ معاویه خلافت به امام حسن (ع) و سپس به امام حسین (ع) واگذار شود.
– اینکه باید ترک کند دشنام گویی به علی (ع) و از فحش و ناسزا گویی بپرهیزد.
– دشنام گویی و لعنت در نماز جمعه بر علی و خاندان او ترک شود.
– همه مردم در هر رنگ و نژادی که هستند از امنیت کافی برخوردار باشند.
– معاویه از قتل هر حاکم شیعه در زمان علی (ع) باید درگذرد.
– معاویه باید حق هر ذیحقی را به او برساند با اجرای عدالت.
– معاویه باید مال و حقوق فرزندان بنی هاشم را بپردازد.
– به هیچ یک از نزدیکان امام حسن (ع) در آشکار و نهان تعرض نشود.
– بین فرزندان مقتولین که در جنگ های جمل و صفین به شهادت رسیدند از مال بیت المال به آنان بپردازد.
– و در تقسیم بیت و المال به قسط و عدالت رفتار کند و آن را به امام بپردازد.
جدای از آنها معاویه وقتی که حکومت و خلافت را بر عهده گرفت به تمامی شرایطی که امام تعیین کرده بود وفا نکرد. و برخلاف تمام شرایط امام رفتار کرد و به دشنام گویی امام علی (ع) و یارانش پرداخت و تمامی یاران امام حسن را در خفا و نهان ترور می کرد و با مردم با ستم رفتار می کرد. و حتی حکومت را بعد از معاویه به فرزندش یزید واگذار کرد البته با شرایطی که به وجود آورد (قتل امام حسن (ع).
حکمه الصلح
نَقَضوا عهده فَلَمْ یرَ غیرُ ال صلحِ عهداً یصونُ سفکَ الدماءِ
دونَ تفریطهُ بنخبهٍ اهلُ الد ینِ مِنْ خیرِ شیعهُ اتقیاءِ
لا یطیقونَ دفعَ جیشِ ابنِ هندٍ و هُمْ قِلهٌ بیومِ اللقاء
و مصیرُ الجمیعُ فی الحربِ مِنهُم و بی هاشمٍ معاً للفناءِ
و یَضْحّی بنفسهِ و اخیهِ مَعَهُمْ ضَیْعهٌ بدونِ غناءِ
و یموتُ الاسلامَ حینَ یبادو نَ جمیعاً فی ساعهِ الهیجاءِ
قد تَجلیّ امامَ عینَیهُ هذا کُلّهُ بعدَ خُبْرهٍ و بلاءِ
فرای الحکمهُ البلیغهِ فی الصل حِ تراءتُ لهُ بدونِ خفاءِ
فاقرُّ الامرَ الذی لیسَ منهُ ایُّ بُدَّ مَعَ الالتجاءِ246
6-9. حکمت صلح امام حسن (ع)
افراد سپاه امام حسن (ع) عهد و پیمانشان را شکستند و هیچ چیزی را بهتر از صلح و سازش برای جلوگیری از خونریزی ندیدند. حتی از طرف اهل دین و مذهب که از گروه پرهزگاران بودند هیچ تفریط و افراطی در مقابل معاویه صورت نگرفت.
یاران امام در برابر سپاه معاویه تحمل نیاوردند در حالی که آنان در روز جنگ بسیار کم بودند. همه آنها در جنگ حرکت کرده بودند و همچنین فرزندان بنی هاشم برای نابودی حرکت کرده بودند. آشکار بود بر امام حسن (ع) و امام حسین (ع) که بدونه سپاه و توانایی نابود خواهند شد و در مقابل اسلام نابود می شوند زمانی که همه در جنگ بمیرند.
آشکار شد بر امام حسن (ع) در صورت حمله به دشمن بلاء و مصیبت وارد می شود. پس حکمت درست این است که در نهان و آشکارا صلح و سازش کند. پس امام (ع) اقرار کرد این امر چیزی نیست که او می خواهد ولی چاره ای جز پناه بردن نیست.
6-10. خطبه (ع) بعد الصلح
مبرّرات الصلح
و علا مِنبرِ الخطابُ فاوحیَ بلسانِ اهابَ بالخطباءِ
ایّها المسلمونَ انّ ابنَ صخرِ قد تمادیَ بالطیشِ و الخیلاءِ
زَاعِماً انَّهُ الاحقُّ و انّی لستُ اهلاً لمنصبِ الخلفاءِ
حینَ بایعتهُ بغیرِ اختیارِ و لَعمُری هذا مِنَ الافتراءِ
و یمیناً باللهِ لَوْ بایعونی لاُغیثوا بفیضِ قطرِ السماءِ
و لاُ عطوا مِنْ کلِ ارضٍ حوتَهم برکاتِ موفورهِ بسخاءِ
و النبیُّ الکریمُ قالَ بصدقِ و هو وحیٌ مِنْ خیرهِ الاُمناءِ
کلُّ قومس و لّوا بغیرِ رشادٍ رجلاً فی مناصبِ الاولیاءِ
وَلدَیهم فی الدین اعلمَ مِنهُ ابداً فی سفالهِ لَلوراءِ
و لعُقْبی عبادهِ العجلِ یفضی بِهم امْرَهُم لدی الانتهاءِ
و لَقَد کانَ قَبْلَکُمْ قومُ موسی عبدوا عِجْلهُمْ بغیرِ ارعواءِ247
خطبه امام (ع) بعد از صلح
نیکویی های صلح
امام حسن (ع) بر بالای منبر رفت و با زبان رسا و شیوا فریاد زد ای مسلمانان به راستی معاویه در گمراهی و سبک عقلی و تکبر خود لجاجت کرد. سخنان باطل و بیهوده ای گفت به راستی او در منصب خلافت حقیقت است و من در پی کسب منصب خلافت نیستم، آن زمان که بی اختیار بیعت کردم به جان خودم قسم که آن بیعت افتراء و نیرنگی بیش نبود (در حقیقت معاویه به عهدنامه وفا نکرد) به خدا قسم اگر بیعت کردن برای پناه بردن به فیض رحمت الهی بود که در هر سرزمینی برکات فراوانی بخشیده و آفریده، پیامبر اکرم به حقیقت و راستی گفت: در حالی که او وحی منزل و بهترین آروزهاست. هر قومی اگر بدونه راهنمایی مردی بزرگ از علما وارد مقام و منصب شود در حالی که در نزد آنها اعلمترین انسانها باشد و از او بهره ای نبرد. همواره کارشان به انحطاط ابدی بر می گردد و در پاینترین انسان ها واقع می شود و عقابت گوساله پرستی بر آنها وارد می شود و عاقبت کار گرفتار می شوید. که قبلاً از شما قوم و گروهی موسی بودند که گوساله پرست بودند و به مجازات رسیدند و در نهایت هلاکت بود.
در این ابیات شاعر تشبیه خوبی کرده ابن شهر آشوب معاویه را با آن ظلم و ستم و فساد تشبیه کرده به مردی که بدونه راهنمایی انسان بزرگ به منصبی می رسد و در نهایت دچار هلاکت و نابودی می شود.
همچنین معاویه را به قوم موسی تشبیه کرده و به معاویه همان هشداری می دهد که موسی به قومش داد که در نهایت کار، چیزی جز هلاکت نیست.
احتجاج الامام الحسن (ع) علی معاویه
و تَمادیَ الطاغیُ عناداً فنادی ایّها المجتبی بخیرِ اجتباءِ
انتَ ماذا تقولُ فیما رووهو اهُوَ صدقٌ بدونِ ایِ افتراءِ
قالَ ما قَد رووه و حقٌو صدقٌ و صوابٌ ما فیهِ من اخطاءِ
عجباً منکَ تجرو کفراً منکَ بالحقِ یا قلیلُ الحیاءِ
حینَ تُسَّمی الطاغوتُ فینا علیّاً و هُوَ صنوٌ للمصطفی فی الاخاءِ
افانتُم للامرِ معدَنُ حقِّ دو نَنا یا معاشرَ الاِشقیاءِ
لکَ ویلٌ و للثلاثهَ مِمّنْ اجلسوکُمْ فی مجلسِ الخلفاءِ
و ساُلقی فیکم خطاباً حکیماً لستَ اهلاً له لفرطِ الغباءِ
و بنو هاشمٍ احثُّ و اولی منکَ فیه لحکمهِ و ذکاءِ
فلَقَد جاءَ احمدُ بفروضٍ واجباتٍ عندَ ربِّ السماءِ
اجْمَعتُ اُمّهً الرسولِ علیها باتفاقٍ ما بَیْنها و التقاءِ
و هیَ بَعدَ الشهادتینِ جهادِ و صلاهِ تَنْهی عَنِ الفحشاءِ
مَعَ حجِّ الاسلامُ و الصوم فیهِ و زکاهُ الاموالِ للفقراءِ
و سِواها من المآثم مِمّا حرّمَ اللهُ فی کتابِ القضاءِ
کالزنا و الخَمورِ و الکذبِ ممّا قَدْ نهینا عنهُ وسفکَ الدماءِ
و اُمورُ قَدْ خالفَ البغضُ فیها مِنْهُم بَعضَهُمْ بغیرِ ارعواءِ
و غدا الیعضُ یَلْعنُ البعضَ فیها دونَ رشدٍ منهُمْ و دونَ اهتداءِ
و هیَ العهدُ و الولایهُ ممّا اوجبَ اللهُ مِنْ فروضِ الولاءِ
زاغَ قومُ عن منهجِ الحقّ فیها باتباعِ الآراءِ و الاهواءِ
و اهتدی معشرُ الی الحقِ ممّنْ عَرَّفوا حَقُّنا بغیرِ خفاءِ
بافتفاءِ منهُمْ لسُنّهِ طَه و اِتْباعٍ القرآنِ بالاقتداءِ
رَجَمَ اللهُ فی دعاءِ لِطه رجلاً مسلماً بوقتِ البلاءِ
عرفَ الحقَّ فاقتفاهُ اتباعاً او نجا مِنْ سکوتهِ فی وقاءِ248
6-11. دلایل و حجت هایی که امام حسن (ع) بر معاویه آورد
شاعران اهل بیت، عبدالمنعم فرطوسی، در کتاب خود دلایل و حجت هایی که امام حسن(ع) بر معاویه آورده به نظم درآورده و بیان می دارد:
این طاغی یعنی معاویه به سرکشی خود لجاجت کرد و فریاد زد ای مجتبی که بهترین برگزیده ای چه می گویی از آنچه که دیده ای آیا این درست و حقیقت است (خلافت) معاویه گفت: آنچه دیده ای درست و حق است بدونه هیچ افترائی. امام گفت تعجب می کنم از تو که چگونه به کفر و نفاق می پردازی بی شرم و حیا، تو علی را طغیان گر می نامی در حالی که او یار مهربان و دلسوز پیامبر بود، آیا شما ای گروه های پست و خار بدون ما به معدن حقیقت می رسید.
وای بر تو و سه تن از کسانی که در مجلس خلفاء بدون (کارگزاران معاویه)، در بین شما به خطابه ای حکیمانه خواهم پرداخت که برای اهل این دنیا چیزی جز گرد و غباری نمی ماند.
فرزندان بنی هاشم حق تر و شایسته ترند در حکمه و دانایی، پیامبر به واجباتی از جانب خداوند آسمان آمد، اُمه رسولُ الله گرد ایشان همه جمع شدند و او بعد از دو گواه صادق یعنی نماز و جهاد آنان را از فحشا گویی و ناسزاگویی نهی کرد با گذاردن حج خانه خدا و روزه گرفتن و دادن زکات اموال به فقراء آنان را از فحشا دور کرد. غیر از گناه هایی که خدا در کتاب قرآن آنها را حرام کرد مانند زنا، نوشیدن خمر و دروغ و غارت و خونریزی اموری که بعضی از افراد با آن مخالف هستند ولی بعضی دیگر از آنها بدونه ترس و واهمه انجام می دهند. و در آینده این افرادی که بدونه راهنما ارشاد بودند مورد لعنت واقع می شوند.
گروهی از راه حق کج شدند به تبعیت از آراء و هواهای نفسانی و گروهی هدایت شدند و حق را بدون ترس شناختند و از سنت پیغمبر تبعیت کردند و به قرآن اقتداء کردند، و در هنگام بلاء و معصیت در دعایشان به خدا پناه بردند.
پس حق را شناختند و از آن تبعیت کردند و نجات پیدا کردند از سرکشی که نگه داشته بودند.
احتجاج الحسن الزکی (ع) بحدیث الغدیر
و اقام البسطُ الزکیّ احتجاجاً قد تَجلّی بالحجهِ البیضاءِ
عندَ تصمیهِ علی الصلحِ حفظاً و صلاحاً مِنهُ لِحقُنِ الدماءِ
فارتقی منبرُ الخطاب و ادلی بخطابِ اهابَ بالفصحاءِ
قالَ فیهِ و قوله الفصلُ حقٌ و صوابٌ خالٍ من الافتراءِ
نحنُ خیرُ الوری بما قد حبانا ربُّنا مِنْ کرامهِ و عطاءِ
خُصَّنا اللهُ بالنبوهِ فضلاً و حبانا امامهً الاُمَناءِ
و فریقینِ حینما الناسُ تَغْدو فی طریق الضلالِ و الاهتداءِ
ابداً لم نَزِلْ بخیرِ فریقٌ مُهْتدٍ مِنْهُما لیومِ البقاءِ
و ابی و الحمیعُ یعلَمُ مِنکُمْ عِندَ ارسالِ سیّدُ الانبیاءِ
اوّلُ السابقینَ للهِ فَضلاً عِندَ تصدیقِ خاتمُ الاصفیاءِ
انّ جَدّی المبعوثُ بینهُ الحقِ اقیمتْ فی منهجِ الاستواءِ
و ابی الشاهدُ الذی قد تلاه و کفانا فی الذکرِ حُسنُ الثناءِ
و لقد قالَ خاتمُ الرُسُلِ طه فی ابی و هُوَ سیّدُ الاوصیاءِ
واضعاً کَفّهو بکفِّ علیّ بینَ جمع مِنْ اُمّهِ الحنفاءِ
یومَ خُمِّ مِنْ کُنتُ مولاهُ صدقاً فعلیُّ مولاهُ دونَ افتراءِ
و لیُبلغُّ بالامرِ مَنْ کانَ منکُمْ شاهدٌ کل غائبِ متنائیِ249
6-12. دلیل و حجت امام حسن (ع) با استناد به حدیث غدیر
امام حسن (ع) دلایل روشن و آشکاری برای قبولی صلح آورد و تصمیم او برای صلح و سازش برای جلوگیری از خونریزی مسلمانان بود. امام در بالای منبر اعلام کرد در خطابه که سخن او حق است، چه بسا ما بهترین مردم هستیم و خداوند عطاء و دوستی خود را به ما بخشیده، خداوند نبوت و امامت را به ما بخشیده امام (ع) در بخشی از این ابیات می فرمایند که دو گروه از انسانها هستند، گروهی در خلافت و خواری و گروهی در هدایت و ارشاد. گروهی که هدایت شدند برای قیامت و روز بقاء.
پیغمبر اکرم (ص) فرمود که پدرم علی (ع) وصی و جانشین من است و دستش را در دست علی گذاشت. و بین مسلمانان دستش را بالا آورد و آن روز روز غدیر خم بود و پیامبر فرمود هر کس من مولا و سرور اویم علی مولا و سرور اوست، برای تبلیغ این امر مهم از هرگروهی یکی بود شاهدی بود برای کسانی که غایب بودند.
تحلیل این حدیث
حضرت علی (ع) بعد از خود وصیت کرد که خلافت و امامت به حسن می رسد و این امر مهم را در برابر حکام و والیان گفت، اما بعد از او معاویه زیر پا گذاشتن وصیت امام علی (ع) خلافت را با هر نیرنگی که بود به دست آورد تا جایی که امام حسن (ع) را مجبور به صلح کرد و امام (ع) برای حفظ جان مسلمانان و جلوگیری از نابودی اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) مجبور به پذیرش صلح شد.
این مسئله درست مثل قضیه جانشینی پیغمبر (ص) شد. که پیغمبر (ص) دست حضرت علی (ع) را در غدیر خم به بالا برد و او را وصی خود قرار داد. ولی بعد از رحلت رسول الله (ص) قضیه وارونه شد و خلافت دست حکام ظالم قرار گرفت و امام علی (ع) به خاطر حفظ منافع اسلام مجبور به خانه نشینی شد.
احتجاج الحسن (ع) علی معاویه فی الامامه
و لعَبدُ اللهِ بن جعفر اوحی عَلِجَ هندُ بدونِ ایّ ارعواءِ
احمدُ الله حینَ اردی علیّاً و هُو طاغوتُکم بسهم الفناءِ
عجباً منکَ کیفَ تَکبُرُ شخصاً و هُو یومی لسیّدِ الازکیاءِ
انتَ خیرُ منه و اُمُّکَ اسمی و هیَ خیرُ مِنْ غَیرَها فی العلاءِ
و هیَ لولا عُلوّ فاطِمهُ قدراً قلتُ خیرَ مِنْ اُمّهِ الزهراءِ
و ابوکَ الطیّارِ جعفرِ خیرَ مِنْ ابیهِ فی رتبهِ الارتقاءِ250
6-13. و دلیل و حجت امام حسن(ع) به معاویه در امامت
به عبدالله بن جعفر خبر رساندیم که معاویه دشمن سرسخت شده و از هیچ چیزی نمی ترسد.
ستایش خدا را می کنم زمانی که علی (ع) با شمشیر به شهادت رساندند.
تعجب می کنم از تو چگونه تکبر می کنی در حالی که او پاکترین انسانها است.
گفت تو بهترین و مادرت بهتر است در بلند مرتبگی در حالی که مادر امام حسن (ع) زهرا (سلام علیها) و پدرش علی (ع) که دارای علوّ و مقام است.
6-14-1. انعکاس صلح امام حسن (ع)
در اشعار شاعران عربی
از بزرگترین امتیازات اهل بیت (علیهم السلام) بر سایر مذاهب این است که پایه و زیربنای اصلی آن محبت است. از زمان شخص نبی اکرم که این مذهب (شیعه) پایه گذاری شده است زمزمه محبت و دوستی بوده است. آنجا که در سخن رسول اکرم جمله ‹‹عَلیٌّ وَ شِیْعَتُهُ هُمُ الفائِزون›› را می شنویم، گروهی را که گرد علی (ع) می بینیم که شیفته او گرم او و مجذوب او می باشند. از اینرو تشیع مذهب عشق و شیفتگی است تولای آن حضرت مکتب عشق و حجت است عنصر محبت در تشیع دخالت تام دارد. تاریخ تشیع با نام یک سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان سر از پا نشناخته توام است. در حقیقت. نقطه آغازین تشیع، دوستی اهل بیت پیامبر گرامی اسلام (ص) می باشد251.
بنابراین دوستی اهل بیت که نقطه آغاز حرکت تشیع محسوب می شود البته این دوستی به خاطر پیامبر و به دلیل امر خداوند تبارک و تعالی به پیامبر که ایشان را هادیان مردم بعد از پیامبری قرارداد، می باشد. اولین رکن اساسی که در قلب هر مرد و زن شیعی قرار دارد می باشد. بنابراین پژوهش در شعر متعهد شیعه را با اشعار این بزرگان درباره دوستی اهل بیت آغاز می کنیم. و مختصری در ذکر احوال این شاعران ذکر می کنیم.
صلح امام حسن (ع) یک رویداد مهم در تاریخ بشر بوده که ادباء و فلاسفه بزرگی به آن پرداخته اند. امام حسن (ع) صلح را پذیرا شد در برابر شرایطی که برای معاویه در معاهده ذکر کرده بود، امام حسن (ع) صلح را پذیرفت به شرط آنکه معاویه شرایط صلحنامه را بپذیرد، معاویه آن معاهده را پذیرفت ولی بعد از آنکه به خلافت رسید، همه موارد صلحنامه را زیر پا گذاشت و به ظلم و ستم در حق مردم پرداخت. در این صلحناخه واقعه مهمی شد که شاعران بزرگی از قبیل کمیت بن زید اسدی، ابوالاسود دوئلی، سید بحرالعلوم، راعی نمیری و … پرداخته و ابیاتی درباره شرایط صلحنامه عملکرد معاویه سروده اند که ما در اینجا به بررسی بخشی از زندگانی شاعران و ابیاتی که در این زمینه سروده اند می پردازیم.
6-14-2. کمیت بن زید الاسدی
کمیت بن زید الاسدی از مصر بود و در سال 60 هجری در کوفه متولد شد. هم پرورش بدوی داشت و حضری و این امر سبب شده بود که دامنه آگاهی او از لغات و اشعار و انساب و جنگ ها و حوادث قوم عرب وسعت یابد. او از کودکی شعر می گفت و شاعر ماهری شد.
کمیت در کوفه پرورش یافته بود، مذهب شیعه داشت. او شاعر شیعه بود و در شعر خود به سوی شیعه احتجاج می کرد و از آنها دفاع می نمود و بنی مروان را مورد انتقاد قرار می داد. با عزت نفس و اخلاص کامل به آیینی که پذیرفته بود، زندگی می کرد. قصایدی که در آنها ارادت و تشیع خود را به بنی هاشم اعلام کرده است "هاشیات" گویند252.کمیت از خود. پنج هزار و دویست و هشتاد و نه بیت به ارمغان گذارده253. کمیت در تاریخ ادب عربی، از برجسته ترین شاعران عرب و از بزرگترین شاعران شیعه می باشد، فردی است دانشمند و معتقد که با اشعارش جهت شعر عربی را متحول ساخت و از آن در ترویج عقاید و افکار تشیع استفاده کرد.
وی از پیشتازان ادب متعهد است که زندگی خود را وقف عقیده والایش کرد و سرانجام هم به دلیل استواری بر عقیده اش به شهادت رسید254.
از همان روز که پسر هند زمام خلافت را به دست گرفت درهای ستمگری و جنایت را به روی شیعیان گشود و طرفداران اهل بیت با مشکلات بزرگ سیاسی و اجتماعی روبه رو شدند. و چنان دچار خواری و رنج و گرفتاری گردیدند که اندازه ای نداشت چنانکه دوستی خاندان پیامبر ننگ و عیب و گناهی بزرگ شمرده می شد ختی بعضی محبت اهل بیت را کفر و الحاد و خروج از دین می دانستند. پس یکی از شرایطی که در صلحنامه (یعنی معاویه شیعیان را آزار و اذیت نکند) بود، معاویه زیر پا گذاشت، چنانکه جناب کمیت شاعر بزرگ عقیده و تشیع در این باره چنین می سرود:
یشیرونَ بالایدی الیَّ و قولُهم الا خابَ هذا و المشیرونَ اخیبُ
فطائفهُ قَدْ کَفَرتنی بحبکُم و طائفهٌ قالوا مسیءً و مذنبُ
یعیبونَنی مِنْ خبهم (2) و ضلالَهُم علی حِبکُم بل یسخرونَ و اعجبُ
و قالوا ترابی هواهُ ورایهُ بذلکَ ادعی فیهِم و القبُ255
آنها با دست هایشان به من اشاره می کردند می گفتند این مرد زیانکار است ولی خودشان زیانکارتر بودند. گروهی مرا به دوستی شما تکفیر می کردند و برخی می گفتند او بدکار و گناهکار است.
از فریبکاری وگمراهیشان بر من عیب می گرفتند به جهت دوستی شما بلکه مسخره و تعجب می کردند. آنها مرا در عشق و عقیده، ترابی می خواندند. و به چنین نام و لقبی من را معروف می دانستند.
شاعر در این ابیات بیان می دارد که معاویه و همکارانش بر ضد اهل البیت و ائمه ما فشارهایی می آوردند و حتی شاعران و کسانی که نسبت به آنها محبت می ورزیدند آنها را تحت تعقیب قرار می دادند و مورد آزار و اذیت قرار می دادند. که باالعکس صلحنامه امام حسن (ع) عمل می کرد. کمیت اشعار بسیاری را در حب اهل بیت سرود، چه وی معتقد بود که آنها وسیله او در پیشگاه خدای سبحان و واسطه رستگاری او در دیگر سرای هستند و مودت آنان پاداش بزرگی است وی در قصیده میمیه که یکی از مشهورترین قصایدها شمیات می باشد، می گوید:
مَنْ لِقَلْبٍ مُتَیَّمٍ مُسْتَهامِ غَیْرَ ما صَبْوَهٍ وَ لا اَحْلامِ
بل هَوایَ الذیِ اَجُنُّ وَ اُبْدِی لِبَنی هاشِمٍ فُروع الْاَنامِ
لِلْقَرِیْبینَ مِنْ نَدَیً وَ الْبَعیدِ یْنَ مِنَ الْجَورِ فی عری الْاَحْکامِ
وَ الْمُصِیبینَ بابَ ما اَخْطَاَ النَّا سُ وَ مُرْسی قَواعِدِ الْاسلامِ
چکامه های بلند و محکمی را که کمیت در محبت هاشمیان و خاندان رسول (ص) سروده است هاشمیات می گویند. کمیت از شاعران اصیل و بزرگ عرب بوده است و شعرا او در متون مهم ادب و لغت و تفسیر استشهاد شده است، شعر کمیت بسیار محکم و از نظر اصالت الفاظ، استحکام تراکیب، علو همت، قدرت طبع، انسجام کلام و لطافت در سطحی بس عالی قرار دارد و از بهترین نمونه شعر سیاسی و مکتبی عرب است256.
6-14-3. راعی الابل النمری
‹‹ابوَجَندل عُبیدبن حُصَینْ بن معاویه ابن جَنْدل بن خطن››: ملقب به راعی به علت کثرت زیاد باشتر و گفته اند که اسم او حصین بن معاویه است. او از شعرای اسلام و در کنار شعرای بزرگ اسلام قرار دارد. راعی زبان قومش بوده و مدافع از آن و همچنین او از روساء نُمیر است257.
راعی نمیری شاعر هم خطاب به عبدالملک مروان شعری سروده و از جور ستم کار گزاران خلیفه نالیده است که چگونه مردم فقیر بیچاره شده اند و سر به بیابان ها نهاده اند و جز یک شتری برای فرار خود چیزی برایشان نمانده، و او چنین می سراید:
اخلیفهُ الرحمن انا معشرٌ حنفاء نسجدُ بکرهُ و اصیلا
انَّ السعادهَ عصوکَ یومَ امرتهمُ و اتوا دواهی لَوْ عَلِمتُ و غولا
اخذوا العرینَ فَقَطعوا حَیْزو مَهِ بالاصبحیهِ قائماً مغلولا
حتی اذا لِمْ یترکوا لِعضامِهِ لحماً و لا لفوادَه و مَعقولا
جاوا بَصکَهمْ واحدُرْ اشارتُ منهُ السیاطِ یراعَهُ اَجفیلا
اخذوا حمولَتهِ فاصبحَ قاعداً لا یسطتیعُ عن الدیار حویلا
یدعو امیرُ المومنینَ و دونَهُ خَرَقَ تجُر بهِ الریاح ذیولا
کهُداهُد کَسِرَ الرماهِ جَناحَهُ یدعوُ بقارعهِ الطریقِ هدیلا
اخلیفهُ الرحمن انَّ عشیرتی امسی سوامَهُم عزینَ فلولا
قطعوا الیمامَهُ یطردونَ کانَّهم قومٌ اصابوا ظامِینَ قتیلا
شهری ربیعَ ماتذوقُ لِبونَهُمْ الا حموضاً و خمه و ذَبیلا
و اتاهُم یحیی فَشُدَّ عَلیهم عقداً یراهُ المسلمونَ ثقیلا
کتبا ترکنَ غنیهم ذا علیهٍ بعدَ الغنی و فقیرُهُم مَهزولا
فترکتَ قومی یقسمونَ امُورَهم الیکَ امُّ یتربصونَ قلیلا258
ای خلیفه خدا ما گروهی هستیم مسلمان که صبح و شام سجده می کنیم.
این ستمگران روزی که فرمانشان دادی، نافرمانی کردند. اگر بدانی، گرفتاریهایی برای مردم پدیده آوردند.
شیر مردان را گرفتند پشتکارشان را شکستند با تازیانه و ایستاده به زنجیرشان کشیدند.
تا آنجا که بر استخوانشان باقی نگذاشتند گرسنگی و در دلهایشان فهم و ادراکی نماند.
برای آنها سیلی ها نواختند و سرنگونشان کردند، و آنها را در ترس و هراس باقی گذاشتند.
توشه او را بردند و زمینگیرش کردند چنانچه نتوانست به کجای دیگر برود.
او امیرالمومنین را می خواند و در برابرش بیابانی بود که بادها به دامنش می وزید.
مثلاً هدیه هایی که تیراندازان بال او را بشکستند و سرنگون شده از رهروان کمک بخواهند.
ای خلیفه خدا، همان بستگان من همگی چون پرندگان شدند که توانایی پرواز ندارند.
این شعر که اسف و اندوهی بزرگ در بر دارد، نشانگر حقیقت تلخی است که شاعر مضامین آن را به تصویر ستمگریهای والیان بنی امیه پرداخته و از تجاوزات آنها به حقیق مسلمانان سخن گفته است. در حقیفت این ظلم و ستم ها نتیجه ظلم و ستمی بود که در حق امام حسن (ع) روا داشتند و او را وادار به پذیرش صلح کردند. سپاهیان و فرماندهان شبانه در اردوگاه ها خیانت می کردند و به سپاه معاویه پیوستند، و این سختی ها نتیجه همان خیانت ها است. پس مردم نباید گله و شکایتی داشته باشند چون عملکرد خودشان است.
6-14-4. العلامه السید بحر العلوم
السید محمد صادق بحرالعلوم ابن حسن در سال 1315 در نجف اشرف به دنیا آمد و در همانجا به تحصیل و علم پرداخت و استادانِ او سید محسن قزوینی و ابوالحسن المشکینی و سید ابوتراب خوانساری و شیخ محمد حسین نائینی و سید ابوالحسن الاصفهانی بودند.
سید بحر العلوم علوم مختلفی مانند نسب شناسی و تاریخ، و لغه، و نحو و … را در نزد استادان خود فرا گرفت. او در نسب شناسی در مورد نسب علی بن ابیطالب تحقیق و تفحص کرده و در مورد اهل و البیت (علیهم السلام) دیوان شعری را سرود259.
بعد از اینکه امام با معاویه صلح کرد و معاویه به شرایط صلحنامه عمل نکرد و زیر پا گذاشت از آن زمان به بعد چیزی جز آتش و جنگ و فساد در بین مردم نبود. حکام و کارگزاران همه در پی رسیدن به حاکمیت بودن و برای رسیدن به اهدافشان از هیچ کوششی دریغ نمی کردند. و بر مردم زمان خود بسیار ظلم می کردند. و در حقیقت این همان ظلم و ستمی بود که در حق امام حسن (ع) روا داشتند260.
سیر بحر العلوم درباره صلح امام حسن (ع) شعر سروده و می گوید:
فصیّرتُم صلحُ الزَّکیّ مَسبّهً و اکثرَ فیهِ العاذلونَ مِن العذلِ
و تلکَ شکاهُ ظاهَر عنهُ عارُها و ما هیَ الاّ عصمهَ رثّهُ الحبلِ
لَفی مثْلَها ذمُّ الذّمیم محمّداً علی صلحِهِ کفّارِ مکّهِ مِنْ قبلِ
و قد قالَ فی الّسبطینِ قولاً جَهَلْتُم معاینهِ لکنَّ وعاهُ ذو العقلِ
امامانُ انْ قاما و ان قَعدا فما یضرُّهُما خُزْلانَ مَن هُمّ بالخذلِ
و ما شانَ شانِ المجتبی سبطَ احْمَدِ مصالحهُ الباغی الغویّ علی دَخلِ
فقد صالح المختار من صالحِ اِبنهُ و صدَّ عَنْ البیتِ الحرامِ الی الحلِّ
و قالَ خطیباً فیهِ ابنیَ سیِّدُ یکفُّ بهِ اللهُ الاکفَّ عَنْ القتلِ
کما کفَّ ایدیکُمْ بمکّهِ عَنْهُمْ لما کانَ فی الاصلابِ من طیِّبِ النسلِ261
در جریان صلح امام حسن (ع) سرزنش گران امام حسن (ع) را مورد سرزنش و ناسزا قرار دادند و آن سرزنشگران در ظاهر شکایت می کردند که این عصمت و پاکی جز طنابی پوسیده نیست همانطوری که محمد (ص) را در جریان صلح با کفار مکه مورد سرزنش قرار دادند.
سخن درباره امام حسن و امام حسین (علیه السلام) درست نیست ولیکن آنان دارای هوشیاری و عقلانیت هستند. این دو امام اگر بایستند و اگر بنشینند و آن دو ضرر نمی کنند اگر کسی یاری نکند. این شان و منزلت امام حسن (ع) فرزند پیغمبر نیست صلحی که به ستم بر او وارد کردند. وقتی که پیغمبر به اختیار صلح کرد و از ورود بیت الحرام ممانعت کردند. خطیب و سخنوری در مورد او گفت که: فرزندم سرور است و دست خداوند بر اوست.
این ابیات نمایی از صلح امام حسن (ع) را بیان می دارد که در جریان صلح سرزنشگران او را مورد سرزنش قرار دادند و او و اهل بیت را فحش و ناسزا گفتند. شاعر آمده مقایسه ای بین صلح امام حسن (ع) و صلح پیغمبر قرار داده و گفته که صلح ایشان حق بوده و هر آنچه که مردم به آنان بدی کنند به آنان ضرری نمی رسد.
از مهمترین مواد قرار داد صلحی که بین امام حسن (ع) و معاویه بسته شده بود این بود که پس از معاویه خلافت اسلامی به امام حسن (ع) و بعد از او به برادرش امام حسین واگذار شود ولی وقتی که معاویه بر مقام خلافت استوار شد و حکومتش بی رقیب گردید تصمیم گرفت این پیمان را بشکند و به آن وفا نکند بلکه خلافت را در خاندانش مورثی سازد و این اقدام ناروا به گفته سید قطب کاری بود که اسلام آن را به رسمیّت نمی شناخت و زاییده تعصّب های خانوادگی و قبیله ای عرب جاهلیت بود ولی این کار برای معاویه مانعی نداشت زیرا معاویه که پسر ابوسفیان و فرزند هند عتبه بود دوری از روح و حقیقت اسلام و از آنها به میراث می برد262.
ولی معاویه که از حقیقت اسلام به دور بود با الهامگیری از تعصب کور جاهلی به منظور انتقام گرفتن از اسلام و از هم گسیختن رشته اتحاد مسلمانان به چنین کار ناروایی دست زد. و تصمیم گرفت که خلافت اسلامی را به فرزند تبهکار و زشت خوی پلیدش یزید واگذار کند، تا جایی که شاعر بزرگ و نابغه شیعه از او و زمانه اش چنین مجسم می کند.
و ترفقُ بصاحبِ العرشِ مشغو لاً عَنِ اللهِ بالقیانِ الملاحِ
الَّفَ (اللهُ اکبرُ) لا یساوی بین کفی یزید نهلهُ راحِ
تَتلظی فی الدنانِ بکراً فلم تدنسُ بلثمِ و لا بماءِ قراحِ263
به نظر من این ابیات نشانگر فسق و فجور حاکی است که به جای امام حسن (ع) قرار داده اند و نشانگر حقی است که مردم و معاویه و کارگزارش ضایع کردند و خلافت را از دست امام با صلح تحمیلی گرفتند. حال باید یزیدی که همیشه در فسق و فجور است بر آنها حکومت کند.
6-14-5. ابوالاسود الدُّوئلی
ابوالاَسود الدوئلی ملقب به ظالم بن ظالم، ظالم بن عمر، ظالم بن جلس، یا عثمان بن عمرو در زمان جاهلیت به دنیا آمده و در سال 690 ه. ق فوت کرد.
گویند ابوالاسود به نحو اهتمام ورزید. در زمان جاهلیت و اسلام زندگی می کرد. او بعد از پنجاه سال به بصره رفت و به دین شیعه علی (ع) گرایش پیدا کرد و در اغلب جنگ ها مانند جمل و صفین همراه علی (ع) شرکت می کرد.
او به مدح اهل بیت علیه السلام پرداخت و در هجو حکام بنی امیه در مقابل امام حسن (ع) اشعاری سرود.
ابوالاسود از نظر عقلی و اعتقادی قویترین و کاملترین فرد در عصر خود به حساب می آمد، جلحظ معتقد است که وی حلیمی ادیب و زیرک و توانایی بود.
وی و دیگر شعراء از حب اهل شیعه همچنانکه بنی امیه را با خشم و غضب هجو می کردند، اما قلوبشان مالامال از حب اهل بیت (علیهم السلام) بود، دوستی که بر تمام اعضاء و جروارح و عواطف و احساساتشان غلبه می کرد.264
اُحِبُّ مُحَمَّدا حُبّاً شَدِیداً وَ عَبّاسَاً وَ حَمْزَهَ وَ الْوَصِیّا
اُحِبُّهُمُ لِحُبِّ اللهِ حَتّی اَجِیءَ اِذا بُعِثْتُ عَلی هَوَیّا
هَوَیً اُعْطِیْتُهُ مُنْذُ اسْتَدارَتْ رَحی الْاِسْلامِ لَمْ یُعْدَلْ سَوِیّا
بنو عمَّ النبی و اقربوه احب الناسَ کُلُهُمْ الیّا
فانْ یکُ حُبُهم رشداُ اصبهُ و لستُ بمخطیءِ ان کانَ غیا265
ابوالاسود این ابیات را در برابر همه ظلم و ستم های معاویه می سرود تا حقانیت امام حسن (ع) و اهل بیت را به او بقبولاند که در این شعر گفته:
من محمد (ص) را بسیار فراوان دوست دارم و عباس و او حمزه را جانشین پیامبر را از آن روز این محبت به من داده شد که می چرخید گردونه اسلام بر محور عدالت و مانندی نداشت محور زادگان پیغمیر و خویشاوندان گرامیترین مردم نزد من هستند.
اگر دوستی آنها حق است که من به آن می رسم و اگر بگویند حق نیست من خطاکار نیستم.
6-14-6. شاعر کبیر محمد مجذوب سوریی
یکی از 9 شرایط صلحنامه این بود که معاویه وکارگزارانش علی (ع) را در نمازها و در بین عموم مردم دشنام ندهند. معاویه و دار و دسته اش می کوشیدند که شخصیت علی (ع) و اهل بیت (علیهم السلام) را در هم کوبند و فضائلشان را از بین ببرند لکن اراده خداوند نام علی (ع) را جاویدان ساخت زیرا مشیت الهی بر این است که حق پایدار بماند و باطل نابود گردد اگر هم در زمان اندکی باطل بر حق به ظاهر چیره گردد ولی به ناچار و به زودی از هم می پاشد و چون دودی در هوا محو می گردد. شاعر بزرگ محمد مجذوبه سوری وقتی که قبر معاویه را در آن نکبت و کثافت مشاهده کرد و انبوه مکسها را دید که بر روی گورش صدا در می دهند قصیده ای در این باره گفت که بعضی اشعارش این است:
هذا ضریحُکَ لوْ بَصَرتْ ببوسِهِ لاسالُ مدمعکَ المصیرُ الاسودُ
کُتْلَ من التربِ المهینُ بخربهِ سُکرِ الذبابِ بها فراحُ یِعْرِبُد
خُفیتْ معالَمها علی زوارِها فکانها فی مجهلِ لا یقصدُ
وَ مَشی بها رکبَ البلی فجدارَها عارٍ یکادُ من الضراعهِ یسجدُ
و القُبَهُ الشماء نکصّ طرفَها فبکل جزءٌ للفناء بها یدُ
تهمی السحائبُ من خلالِ شقوقَها و الریحِ فی جنْباتها تترددُ
حتی المصلی مظلمٌ فکانَهُ مُذْ کانَ لم یَجتَزَّ بهِ متعبدُ266
این گور توست اگر زشتی او را می بینی و من می پرسم چرا قبرت اینچنین سیاه و آلوده شده است. انباشته ای از خاکهای پست و خراب که مگسها بر روی آن مستانه عربده می کشند نشانه هایش برای مرد)، مخفی شده گویا فراموشخانه ای است که شناخته نمی شود پوسیدگی و ویرانی بر دیوارهایش راه یافته و نزدیک از سستی واژگون شود آن قبه بلند پایه هایش از هم شکافته مثل اینکه دستهایی از در دیوارهایش در کار است از شکاف های سقفش ابرها نمو دارند و بادها از سوراخهایش عبور می کنند. حتی نمازگاهش آنچنان تاریک است که گویی هرگز عابدی به به آنجا نرفته است. این یک حقیقتی است که معاویه با آن صلح تلمیحی که بر امام وارد کرد. به هیچ کدام از بندهای صلحنامه وفا نکرد، و به دشنام گویی های علی (ع) و اهل بیت (علیهم السلام) ادامه داد. الآن وقتی که به تاریخ می نگریم رسوایی از آن معاویه و کار گزارش است. و سربلند از امام حسن (ع) و علی (ع) و اهل بیت است.معاویه در صلحنامه عهد بسته بود که خلافت بعد از او به امام حسن (ع) و بعد به امام حسین (ع) می رسد ولی وقتی این صلحنامه بسته شد و خلافت از آن معاویه شد همه چیز را زیر پا گذاشت و با شهادت امام حسن (ع)، معاویه موقعیت را مناسب دید و برای فرزند ملعونش از مردم بیعت گرفت.
معاویه با این بیعت ناخجسته شکافی بزرگ در بنیان اسلام پدید آورد که شاعر عرب عبدالله بن هشام سلولی در اشعار خود به تصویر اقدام ناهنجار پرداخته و سراسیمگی خود و مسلمانان را از خلافت یزید این چنین بیان کرده است267:
فانْ تاتوا بر ملهِ او بهندِ نُبایِعُها امیره مومنینا
اذا ماماتَ کسری قامَ کسری نَعُدُ ثلاثهُ مُتَناسِقینا
فَیا لهفا لوْ لنا الوفاً و لکنَّ لا نعودُ کما عنینا
اذاُ لِضَرَبتموا حتی تعودوا بمکهِ تلعقونَ بها السخینا
خشینا الغیظُ حتی لَو شَرَبْنا دماءً بنی امیّه ما رَوُینا
لقد ضاعَتْ رعیتکُمْ و انتمْ تصیدونَ الارانبَ غافلینا268
اگر رمله و هند هم بیایند به عنوان امیر مومنان با او بیعت می کنیم.
اگر خسروی بمیرد و خسروی دیگر بیاید از پس سه کس که هماهنگ بودند.
ای کاش که ما هزاران مرد داشته باشیم افسوس که چنین نیرویی نداریم.
و در آن صورت چنان شما را می زدیم که به مکه برگردید و در آنجا کاسه بلیسید.
ما آنگونه خشمگین هستیم که اگر خون بنی امیه را بیاشامیم سیراب نمی شویم.
مردم شما دارند نابود می شوند و شما در پی شکار خرگوش هستید.
به نظر من مردم زمانی که صلح را با معاویه بهتر می دانستند به معاویه و کارگزارانش اعتماد داشتند اما دریغا وقتی بعد از صلح آن همه جور و ستم را بر خود دیدند تازه متوجه شدند که حق از کیست و چه کسانی به جای امام حسن (ع) به خلافت رسیدند و حتی معاویه عهد و پیمان خود وفا نکرد و یزید را به جای امام حسین (ع) به خلافت رساند. این ابیات نشان دهنده اوج خشم و نفرت مردم نسبت به معاویه و یزید است.
در حقیقت این همه سختی که بر مردم روا می شد نتیجه عملکرد خود مردم بود، زیرا خودشان معاویه را می خواستند، آنان امام حق را از خود راندند و فاسد و جبار را خواستند. مردم چگونه می توانند که اعتراض کنند.
6-14-7. کثیربن سهی
از دیگر کسانی که به دشنام و ناسزاگوی به ساحت امیرالمومنین اعتراض کردند شاعر نابغه و مشهور کیثرین سهی بود. کثیر شاعری اندک سخن بود، احمد و ابن معین او را ثقات دانسته اند و ابن حیان نیز او را از راویان قابل اعتماد می داند269.
او با سرودن این اشعارش خشم و نفرتش را به ناسزاگویان علی (ع) ابراز می کند:
لعنَ اللهُ مَنْ یسبُّ علیاً و حسُیناً مِنْ سوقهِ و امامِ
ایسَبُّ المطهرونَ جدوداً و الکرامُ الاخوالِ و الاعمامِ
یامنُ الطیرٌ و الحمامُ و لا یامنُ آلَ الرسولِ عند المقامِ
طَبتْ بیناً و طابَ اهلکَ اهلاً اهلَ بیتِ النبی و الاسلامِ
رحمهُ الله و السلامُ علیهم کُلَّما قامَ قائمٌ بسلامِ270
خدا لعنت کند آنرا را که به علی دشنام دهد. و حسین را که پیشوایان و رهبران مردمند.
آیا دشنام می دهد آنرا که نیاکانش پاکند و داییها و عموهایشان بزرگوارند.
مرغان و کبوتران آسایش دارند ولی خاندان پیامبر در امان نیستند.
پاکیزه است خانه شان و پاکند اهل آن، همانها که خاندان پیامبر و اسلامند.
رحمت خدا و درودش بر آنان باد، مادام که سلام کننده ای به سلام بایستد.
این اشعار را کثیر از آن جهت سرود که شنید عبدالله زبیر به خاندان پیامبر دشنام می دهد و گفته شده است که سبب سرودن اشعار این بود که عبدالملک مروان به فرماندار مدینه نوشت که مردم را به اجبار به دشنام اهل بیت وادار می کند.
شاعر بی انصافی معاویه و کارگزارانش را نسبت به حسن بن علی (ع) نشان می دهد و در حقیقت آنان به مردم القاء کرده اند که به اهل بیت (علیهم السلام) دشنام گویند271.
وقتی که قیس فرمانده آهنین سپاه امام، خبر صلح را شنید، خونش منجمد شد و موجی از اندوه سراپایش را فرا گرفت و چنان ابرهای حسرت بر او سایه افکند که آرزوی مرگ کرد و با خود می گفت: چگونه پیشوای حق با امیر باطل صلح کرد؟!
او همچنان سرگردان و حیرت زده بود و نمی توانست قدم از قدم بردارد و بندبندش می لرزید و موج اندوه وجودش را فراگرفته بود و ناگهان بغضش ترکید و بلند بلند گریست و این شعر را با قلبی گداخته زمزمه کرد272.
1- اتانی بارض العال مِنْ ارضِ مسکن بانَّ امام الحقِ اضحی مسالماً
2- فما زِلْتُ مُذْ بینَتُهُ متلدّداً اُرعیَ نجوماً خاشِعَ القَلبِ و اجماً
1- یعنی از زمین مسکن در زمین عال به من خبر رسید که امام بر حق صلح و سازش نمود.
2- من در گذشته ها همیشه در حالی که متحیر بودم شاهد و بیّنه وی بودم، و مدتها که دل شکسته و محزون بودم مراعات می نمودم273.
بعد رو به سپاهیانش کرد و در حالیکه اندوه و جزع بر جانش سایه افکنده بود با آهنگی آهسته و دردناک گفت:
یکی از دو راه را انتخاب کنید، یا بدون امام بجنگید و یا بیعت گمراهی را بپذیرید.
سپاهیانش که در زیر سایه سنگین اندوه و خواری نفس می کشیدند، گفتند: بدونه امام می جنگیم، و ادامه ماجرا را در بخش های گذشته بیان کردیم و از توضیح پرهیز می کنیم274.
کارگزاران پسر هند در همه سرزمین های اسلامی در گسترش ستم و تجاوز تلاشی پی گیر داشتند و ادارات آنها، مرکز هراس و سراسیمگی بود.
به جای آنکه خلفاء (حاکمان امری) از مامورین خود مسئولیت و حساب کتابی بخواهند و آنها را از ستم گستری و جنایت باز دارند برعکس در دزدی و غارتگری با آنها شریک می شدند و پولهایی را که با رسوایی از مردم گرفته می شد بالا می کشیدند و به هرگونه تجاوزی که از طرف کارگزارانشان نسبت به اموال مردم صورت می گرفت رضایت می دادند و این گونه شرکت در غارت اموال عمومی دلیل آن بود که بیش از هر چیز به پرکردن خزانه مرکزی توجه داشتند.
معاویه و دیگر حاکمان بنی امیه هرگز به حساب کارگزارانشان نمی رسید ند و آنها را از ستم و تجاوز به حقوق مسلمین باز نمی داشتند چنانکه عقبه بن هبیره اسدی ضمن اشعاری خطاب به معاویه از ستمگری عمال و غارتگری اموال مردم می نالد و می گوید:
معاوی اننا بشرٌ فاسجَح فلسنا بالجبالِ و لا الحدیدُ (1)
اکلتُمْ ارضُنا فجردتموها فَهْلْ مَنْ قائمٌ او مِنْ حصید
فَهَبْنا امهً ذهبت ضیاعاً "یزیدُ" امیرُها و ابو یزیدِ
اتطمُع فی الخلافه اذ هلکنا و لیسَ لنا ولالکَ من خلودِ
ذروا خبلَ الخلافهِ و استقیموا و تامیرَ الاراذلُ و العبید
و اعطونا السویهُ لا نزرکُمْ جنودَ مردفاتِ بالجنودِ (2)275
ای معاویه ما انسانیم کمی با ما نرمی کن، آخر ما، کوه و آهن که نیستیم.
زمینهای ما را خوردید و از کشاورزی خالی کردید، دیگر کشاورزی و دروگری اینجا پیدا نمی شود.
ما مردمی شدیم که همه چیزمان از دست رفت. ولی یزید و پدر یزید بر ما حکومت می کنند.
وقتی که ما نابود شدیم باز همه هم به خلافت طمع دارید نه ما شما هیچکدام همیشه زنده نخواهیم ماند. از منافع خلافت دست بردارید و درستکار باشید . فرومایگان و بردگان را بر ما فرمانروا نکنید.
حقوق ما را به برابری بپردازید و نمی خواهیم بهتر ببینیم، که سربازهایی پشت سر یکدیگر می آیند.
‹‹عُقْبهَ بن هُببَرَه››، شاعر مخضرم است که هم دوره جاهلیت و هم اسلام را درک کرده. او بیشتر در کنار معاویه بن ابوسفیان بوده، و در آن زمان چنان از ستم کارگزاران به خشم آمده بود که این اشعار را سروده و ستم کارگزاران و معاویه را در غالب ادبی بیان کرده276.
ابو مِخْنَفْ گوید: امّ هیثَمْ دختر اسود نَخعی در رثاء امیرالمومنین علی (ع) این اشعار را گفت:
اِلا یا عَیْنُ وَ یْحَکِ فَاسعِدیِنا اَلا تبکی اَمیرَالمومنینا
رُزیُنا خَیرَ مَنْ رِکِبَ المطایا وَ خَیسَها وَ مَنْ رَکِبَ السَفینا
فَلا تُشْمِتْ بنا مُعاویَه بنَ صَخْرٍ فان بَقْیَّهَ الخُلفاء فینا
وَ اًَجْمَعنا الامارَهَ عَنْ تَراضٍ الی ابنِ نبیِّنا وَ الی اَحْینا
و لا نُعْطِی زِمامَ الاَمْرِ فینا سَواهُ الدَّهْرَ آخِرِ ما بَعینا
وَ انَّ سُزاتَنا وَ ذی حِجانا تواصو انْ نُجیببَ اِذا دُعینا
بِکُلِّ مُهَنَّدٍ غَضْبٍ وَ جُرْدٍ عَلیهنَّ الکُلماهُ مُسَوِّمینا
این ابیات برگزیده ای است از ابو مخنف که درباره سوگ شهادت امیرالمومنین (ع) سروده و در پایان این ابیات درباره امر خلافت و جانشینی حضرت امام حسن (ع) تاکید شده.
شاعر می گوید: ای معاویه پسر صخر ما را در مرگ علی شمانت نکن زیرا فرزند خلفاء (یعنی امام حسن (ع)) در میان ما است. و ما همگی از روی رضایت و رغبت فرمانروائی را به فرزند پیغمبر و برارد خویش (امام حسن (ع) سپردیم. و بجز او زمام کار را تا زنده هستیم به کس دیگری نخواهیم سپرد.
همانا بزرگان و خردمندان به ما سفارش کرده اند که هرگاه ما را به جنگ خواندند به جان پذیرفته و بوسیله شمشیرهای برنده و اسبهای کوتاه موئی که بر آنها شجاعانه نامی و جنگجویان ورزیده سوار شوند دفاع کنیم277.
امام حسن (ع) بعد از شهادت امیرالمومنین علی (ع) خطبه ای خواند و در آن خطبه چنین فرمود:
به راستی در این شب مردی از دنیا رفت که پیشینیان در کردار بر او پیشی نجستند، و آیندگان نیز در کردار به او نرسند و … ای گروه مردم هر که مرا می شناسد که احتیاج به معرفی نیست وخود مرا می شناسد، هر که نمی شناسد منم حسن فرزند محمّد (ص)، منم فرزند بشیر، منم فرزند نذیر، من فرزند آنکس که به اذن پروردگار مردم را به سوی او دعوت می کرد، منم فرزند مشعل نورانی و تابناک هدایت و …
ابو مخنف بسند خود حدیث کرده که چون سخن آنحضرت بدینجا رسید ابن عباس پیشروی آن حضرت به پا خاست و مردم را به بیعت کردن با او دعوت کرد مردم نیز سخن ابن عبّاس را پذیرفته گفتند به راستی که چقدر حسن بن علی نزد ما محبوب است و بی شک که او سزاوار خلافت است.
در حقیقت این ابیات اتمام حجتی است برای امام حسن (ع) در امر خلافت که هیچ حق تعرض به آن را ندارد278.
وقتی که خبر صلح امام حسن (ع) با معاویه به گوش حجربن عدی رسید بسیار غمگین شد و این ابیات را سرود:
اتانی فریقُ العال مِنْ آلِ مسکنِ بانَّ امامَ الحقِ اضحی مسالماً
فما زِلتُ مذنیفاً لَهُ بکابهِ اُراعیَ نجوماً خاشع الطرفِ واجماً
فراجعتُ نفسی ثمَّ قُلتُ لها اصبری فانَّ امامی کانَ بالامرِ عالماً
فبلغهُ عنی انَّنی کنتُ شیعهً لَهُ و علی اعدائهِ کنتُ ناقماً
اطاعَنَهُمْ بالرمح فِی رهج الوغی و اعلوا بسیفیِ ها مَهَمْ والجماجما
و نحنُ لِمَنْ سالمتُ و مِنْ یَکُنْ عدُوکَ نقرعهُ العداوه راغماً
حجربن عدی در ابتدا که صلح امام (ع) را شنید بسیار ناراحت شد و پیش امام (ع) آمد و ابراز ناراحتی کرد و امام (ع) او را قانع کرد و فرمود: "ای حجر سخنت را شنیدم ولی هر انسانی مجبور نیست که آنچه را تو دوست می داری او هم دوست بدارد و رای نظرش به مانند طرز فکر تو باشد، به خدا قسم، من این کا را برای بقاء شما انجام دادم و اراده خداوند هر روز به گونه ای است."
حجربن عدی خود را قانع ساخت که باید در برابر این امر خدا باید صبوری در پیش گیرد. چه بسا که سخن امام حسن (ع) اعلمتر است و در برابر آن با خاشعیت رفتا کرد279.
نتیجه:
با توجه به مباحثی که مطرح شد، دریافتیم که صلح امام حسن(ع) با معاویه از دشوارترین حوادثی بود که امامان اهل بیت(علیهم السلام) پس از رسول اکرم(ص) از ناحیه این ملت بدان دچار شده اند. امام حسن(ع) با این صلح، آنچنان محنت طاقت فرسایی کشید که هیچ کس جز به کمک خدا، قادر به تحمل آن نیست، لیکن او این آزمایش عظیم را با پایداری و متانت تحمل کرد و سربلند و پیروزمند و دست یافته بهدف خود- یعنی مراعات حکم خدا و قرآن و پیامبر و صلاح مسلمانان- از آن بیرون جست، و این همان هدفی بود که او برای هر گفتار و عمل بدان نظر داشت و عشق می ورزید. آنان که او را به راحت طلبی و عافیت اندیشی متهم کرده اند و هم آندسته از شیعیانش که تحت تاثیر شور و احساس، آرزو برده اند که: کاش وی نیز در جهاد با معاویه پایداری میکرد و از راه شهادت، زندگی می یافت و به پیروزی از همان راهی که برادرش در روز عاشورا رفت و رسید، و می رفت و می رسید… این هر دو گروه را در میزان سنجش فکر و خرد و زن و مقداری نیست.
و همچنین دریافتیم معاویه باهوش و شیطنت فراوان خود توانست از اسلام، همچون راهی بسوی"سلطنت" استفاده کند و همانطور که رسول اکرم خبر داده بود:
دین خدا را مایه ی فریبکاری و بندگان خدا را بردگانی حلقه بگوش و مال خدا را ملک اختصاص خویش سازد و… هنگامی که باهوش شیطنت آمیز"معاویه" کار امویان سامان یافت، اهریمن وار، دست به سوی احکام دین دراز کردند و آن را دستخوش تحریف و تباهی قرار دادند و کاروان زندگی مردم را بسوی جاهلیت و لاابالیگری و دین ناباوری منحرف ساختند.
امام حسن(ع) با این صلح توانست در سر راه معاویه، دشمن نهانی از خود بسازد و بدست خود او وسائل سقوطش را فراهم کند و امکان یافت که دژ آهنین بنی امیه را با سوهانی از خود ایشان، قابل نفوذ سازد و در نتیجه پیروزی ایشان را بی اثر و بیهوده گرداند.
و دیدیم که امام حسن(ع) مسالمت کرد… ولی این مسالمت نتوانست او را از دست برد وحشیگری پست و پلید در امام بدارد و عاقبت معاویه از روی دشمنی و رذالت او را مسموم ساخت و مردم دریافتند که رابطه میان باند اموی اسلام، رابطه ی یک عداوت آشتی ناپذیر است. چه اگر منظور و مقصود معاویه فقط حکومت بود نه دشمنی با اسلام، که با کناره گیری حسن بمقصود خود نائل شده بود، دیگر مسموم کردن حسن چرا؟ و وارد آوردن انواع ظلم و بیداد بر او و آزار مردان و دوستان وی و کمر بستن به قلع و قمع آنان به چه دلیل؟!
و همچنین پی بردیم که برخی از شاعران به صلح امام حسن(ع) پرداخته اند. البته بیشتر این شاعران تصویر ظلم و ستم معاویه و همدستانش را بعد از انعقاد صلح و نشستن بر مسند خلافت را به تصویر کشیده اند، و به پیمان شکنی او معترف شده اند.
پیشنهادات
1- با توجه به مطالعه ای که درباره امام حسن(ع) نمودم و از شخصیت او آگاهی یافتم، از محققین و کسانی که در حوزه اهل بیت(علیهم السلام) تحقیق می کنند، خواستارم که به زندگی نامه امام حسن(ع) بیشتر توجه کنند.
2- از تمامی کسانی که در ادبیات عربی دست به قلمی دارند و در زمینه ادبی فعالیت دارند، خواستارم که صلح امام حسن(ع) را از لحاظ ادبی بیشتر مورد بحث قرار دهند.
3- از محققین و نویسندگان عرب تقاضای عاجل دارم که صلح امام حسن(ع) را در ادب معاصر و تفاوت آن با ادب قدیم را مورد بررسی قرار دهند.
4- من به طور گذرایی به بعضی از کتاب هایی که درباره ائمه اطهار است نگاهی انداختم و دیدم که در حوزه ادبی این امامان شیعه کم کاری شده و زندگی آنان را از لحاظ ادبی کمتر مورد بحث قرار داده اند. به همین خاطر پیشنهاد می کنم که دانشجویانی کوشا و فعال به اوضاع ادبی هر یک از ائمه به طور جداگانه بپردازند، تا شاید بعضی ابهامات از زندگی آنان برداشته شود.
5- و به اساتید محترم ادبیات عربی پیشنهاد می کنم که بیشتر به ادبیات اهل البیت(علیهم السلام) بپردازند.
منابع فارسی:
1. آل یاسین، ر.، مترجم سید علی خامنه ای،1348 هـ.ش، صلح امام حسن(ع)، پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ، تهران، انتشارات آسیا.
2. الاربلی، ا.، مترجم. ابن شهر آشوب، 1294 هـ.ق، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تهران، انتشارات نشر الادب الحوزه.
3. اصفهانی، ا.، مترجم آقای رسولی محلاتی، غفاری، بی تا، مقاتل الطالبین، تهران، نشر صدوق.
4. الحسنی، هـ. مترجم محمد درخشنده، 1373 هـ.ق، زندگانی دوازده امام.
5. سپهر، م.، 1343 هـ.ش، ناسخ التواریخ، تهران، دارالکتابه الاسلامیه.
6. شریف القرشی، ب.، مترجم فخرالدین حجازی، 1379 هـ.ش، زندگانی امام حسن(ع)، تهران انتشارات بعثت.
7. القرشی، ع.، 1371 هـ.ش، خاندان وحی، تهران، دارالکتب، الاسلامیه.
8. طبرسی، ق.، مترجم سید هاشم رسولی محلاتی، 1408 هـ.ق، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرضه.
9. قمی، ع.، 1338 هـ.ش، منتهی الآمال، انتشارات اسلامیه.
10. کمپانی، ق.، 1354 هـ.ش، حسن کیست؟، تهران، انتشارات فراهانی.
11. کوفی، م.، مترجم محمدبن احمد مستوفی هووی، 1372 هـ.ش، الفتوح، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی.
12. مجلسی، م.، مترجم محمد بن احمد مستوفی هووی، 1372 هـ.ش، الفتوح، تهران، انتشارات اسلامیه.
13. مطهری، م. سیری در سیره ائمه اطهار(علیهم السلام)، تهران، انتشارات صدرا، چاپ 52، 1386 هـ.ش.
14. مطهری، م.، 1386 هـ.ش، جاذبه و دافعه علی(ع)، تهران انتشارات صدرا.
15. مفید، ش.، مترجم محمد باقر ساعدی خراسانی، 1376 هـ.ش، الارشاد، تهران، انتشارات اسلامیه.
16. واردی، ت.، 1385 هـ.ش، پیشوای صالحان، قم، دارالثقلین.
17. هادی منش، ا.، 1387 هـ.ش، آفتاب حسن، تهران، انتشارات دفتر عقل.
منابع غیرفارسی:
1. الاصبهانی، ا.، 1323 هـ.ق، الاغانی، مطبوعه مصر.
2. ابن ابی الحدید، م.، بی تا، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالهدی، الوطینه
3. ابن اثیر، ع.، تحقیق عبدالله القاضی، 1407 هـ.ق، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالصادر.
4. الامین، م.، بی تا، اعیان الشیعه، بیروت، انتشارات دارالتعارف.
5. باینی، ع.، 1863 م، معجم الشعراء المخضرمین و الاموین،(موسوعه الشعراء العرب)، بیروت دارصادر.
6. جوزی، ی.، 1410 هـ.ق، تذکره الخواص، بیروت، موسسه اهل البیت(علیهم السلام).
7. حرانی، ح.، بی تا، تحف العقول، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین.
8. حسینی فیروز آبادی، م.، 1422 هـ.ق، فضائل الخمسه، قم، مرکز الطباعه والنشر للمجمع العالمی لاهل البیت(علیهم السلام).
9. دینوری، ا.، 1960 م، اخبارُ الطوال، قاهره، دارالاحیاء، الکتب العربیه.
10. راوندی، س.، 1367 هـ.ق، الخرائج و الجرائح قم، دارالمهدی.
11. شاکری، ح.، 1415 هـ.ق، موسوعه المصطفی و العتره ، قم، نشر الهادی.
12. شریف القرشی، م.، 1413 هـ.ق، حیاه الامام الحسن بن علی(ع)، نجف، دارالبلاغه.
13. الفاخوری، ح.، 1382 هـ.ش، تاریخُ الآدب العربی، تهران، انتشارات توس.
14. فرطوسی، ع.، بی تا، ملحمه اهل البیت(ع)، بیروت، موسسه اهل البیت.
15. مجلسی، م.، 1404 هـ.ق، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء.
16. مسعودی بغدادی، ع.، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، 1403 هـ.ق، مروج الذهب، بیروت، دارالمعرفه.
17. المراجع من العلماء الاعلام، 1412 هـ.ق، 1991 م.، مجموعه وفیات الائمه(علیهم السلام)، ویلیه وفاه السیده زینت(ع)، بیروت، دارالبلاغه.
18. المرزبانی الخراسانی، ا.،1388 هـ.ق، 1968 م. اخبار شعراء الشیعه، بیروت، لبنان، للطباعه النش.
19. مصطفوی، ح.، 1383 هـ.ش، الامام المجتبی ابومحمد الحسن بن علی(ع)، طهران، مرکز نشر آثار العلامه المصطفوی.
20. محمدی ری شهری، م.، مترجم حمیدرضا شیخی، بی تا.
www.emam.hasan.com/خلافت امام / صفحه اصلی / tohid/62/mig/382
Imam hossein is the first pious leader descending from family. He was born in he was hansome he had such good be havioral features that weren't comparable to anybody. He was patient, for bearing 6 very know ledge able. He used to read qoran 6 tolerated problems in times of difficulty he took part in many wars along with his father. Wars like gamal 6 safain. His brevity and perseverance a pattern for All.
After his father's martyrdom he became the calipha of muslim but it lasted just a short time. During this time movia 6 his companion oppressed people a lot Imam stood against them 6 faught with them with his small army. When movia found out that he couldn't fight against him he started deceiving the commanders of the army. He attracted them with giving bribe 6 promi sing them to make them governers. He also sent some spies to the Army.
Moavia became success ful in his plan 6 sent a letter to Imam so that they reconcile 6 he take oath of allegiance.
As Imam felt that muslem 6 are in danger he acceoted peace 6 it was directed to the intrest of all muslems. After monvia became calipha he rejected all conditions of the treaty 6 started harming people so much that some Arab poets illustrated this oppression. Culturally Emam hasan's time was very difficult. Moavia 6 his companion forged many hasithes 6 attributed these to profit 6 Imams. They sweared at Ali in their prayers 6 bothed family a lot. He was martyred in family when he was 41.
دانشگاه آزاد اسلامی
واحد قم
دانشکده ادبیات و علوم انسانی
رساله برای دریافت درجه کارشناسی ارشد(M.A)
صلح امام حسن(ع) در ادبیات و شعر شاعران عربی
استاد راهنما:
دکتر اکبر غضنفری
استاد مشاور:
دکتر محمدحسن معصومی
نگارش:
احمد علی جانی
تابستان 1388
تقدیم به :
منجی عالم بشریت و صاحب الزمان، مهدی موعود (عج)
سپاسگزاری
سپاس از درگاه خدای منّان که به این بنده حقیر عنایت کرد، تا بتوانم شتمه ای از زندگی کریم اهل بیت(علیهم السلام)، امام حسن(ع) را به رشته تحریر درآورم.
و سپاس از تمام کسانی که مرا در این امر مهم یاری کردند به ویژه پدر و مادر عزیزم، و همچنین استاد عزیزم، دکتر اکبر غضنفری.
فهرست مطالب
عنوان صفحه
چکیده
مقدمه
فصل اول: کلیات
1-1. طرح مساله(موضوع تحقیق)
1-2. سوالات تحقیق
1-3. فرضیه پژوهش
1-4. هدف از تحقیق
1-5. روش تحقیق
1-6. محدودیت های تحقیق
1-7. پیشینه تحقیق
فصل دوم: دوران کودکی و نوجوانی امام حسن مجتبی(ع)
2-1. تاریخ ولادت و حسب و نسب
2-2. در زمان پیغمبر اکرم(ص)
2-3. در زمان علی(ع)
2-4. نسب شریف امام حسن مجتبی(ع)
2-5-1. والدین پاک سرشت امام حسن مجتبی(ع)
2-5-2. پدر ارجمند امام حسن مجتبی(ع)
2-5-3. مادر گرامی امام حسن مجتبی(ع)
فصل سوم: مکارم اخلاقی امام حسن(ع) و شهادتش
3-1. صبر و حلم
3-2. سخاوت و احسان
3-3. فصاحت و بلاغت
3-4. هیبت و شکوه
3-5. پارسایی و عبادت
3-6. شهامت و شجاعت
3-7. دانش امام حسن(ع)
3-8-1. امام حسن(ع) در قرآن کریم
3-8-2. آیه تطهیر
3-8-3. آیه مودت
3-8-4. آیه مباهله
3-8-5. سوره هل اتی
3-9. کنیه و لقب های امام حسن(ع)
3-10. اولاد امام حسن(ع)
3-11. زوجات آنحضرت
3-12. اصحاب و روات
3-13-1. شهادت امام حسن(ع)
3-13-2. معاویه و چالش های فرارویی
3-13-3. جنایتی هولناک
3-13-4. واپسین روزها
3-14. گلچینی از معجزات امام حسن مجتبی(ع)
فصل چهارم: شناخت معاویه و همکارانش و اوضاع سیاسی زمان امام حسن(ع)
4-1. معاویه کیست؟
4-2. عمربن عاص
4-3. زیاد بن عبید
4-4. مغیره بن شعبه
4-5. مروان بن حکم
4-6. موقعیت سیاسی
4-7. پیش از بیعت
4-8. بیعت با امام حسن مجتبی(ع)
4-9. مقابله با تهاجم اطلاعاتی معاویه
4-10. دریافت نامه عبدالله بن عباس
4-11. مکاتبه با معاویه
4-12. انتظار عمومی
4-13. پیامد نامه ها
4-14. رودرویی دو سپاه
4-15-1. چند دستگی سپاه عراق
4-15-2. آزمندان
4-15-3. تردید زدگان
4-15-4. وابستگان به طوایف و قبایل
4-15-5. شیعیان و محبان اهل بیت(علیهم السلام)
4-16. نصب فرماندهی
4-17. رویدادهای مسکن
4-17-1. ارسال جاسوس و شایع پراکنی
4-17-2. تطمیع فرماندهان
4-17-3. ضدباختگی فرمانده سپاه عراق
4-17-4. فرمانده قیس بن سعد
4-17-5. برخورد نظامی شامیان با لشکریان قیسی بن سعد
4-18. رویدادهای مسکن
فصل پنجم: صلح امام حسن مجتبی
5-1. پیغمبر اکرم و صلح
5-2. علی(ع) و صلح
5-3. صلح در فقه شیعه
5-4. موارد جهاد در فقه شیعه
5-5. صلح حدیبه
5-6. تفاوت های زمان امام حسن(ع) و شرایط زمان امام حسین(ع)
5-7. عوامل دخیل در قیام امام حسین(ع) و مقایسه آن با شرایط زمان امام حسن(ع)
5-8. انگیزه های صلح از نظر دو جبهه
5-9. انگیزه های معاویه
5-10-1. اهداف و انگیزه های امام حسن(ع) از پذیرش صلح
5-10-2. خطر تهاجمی خارجی
5-10-3. رعایت مصلحت عمومی
5-10-4. حفظ جایگاه امامت
5-10-5. سکوت تا بلوغ سیاسی
5-11. مفاد صلح
5-12. مکان صلح
5-13. زمان صلح
5-14-1. پیامدهای صلح
5-14-2. بیداری عافیت طلبان
5-14-2. شناخت جایگاه امام(ع)
5-15. بررسی فرازهایی از مواد صلح نامه
5-16-1. بررسی صلح
5-16-2. صفدی
5-16-3. دکتر فیلیپ حتی
5-16-4. علائلی
5-16-5. لامنس
5-17. چرا امام حسن(ع) صلح کرد؟
5-18. مخالفان پیمان صلح
فصل ششم: انعکاس صلح امام حسن(ع) در ادبیات و شعر شاعران عربی
6-1. شرایط فعالیت های فرهنگی جامعه
6-1-1. اوضاع نابسامان فرهنگی جامعه
6-1-2. آشفتگی فرهنگی
6-1-3. جعل حدیث
6-1-4. دشنام گویی امیرالمومنان علی(ع)
6-1-5. عالمان درباری و تحریف واقعیت ها
6-1-6. بدعت گزاری ها
6-1-6-1. مناظره امام با حکمیت طاغوتی معاویه
6-1-6-2. ترویج ارزش های ناب اسلامی
6-1-6-3. تربیت شاگردان و نیروهای ارزشی
6-2-6-4. پاسخگویی به پرسش های اندیشمندان اسلامی
6-2. فعالیت های اقتصادی
6-3. اشعار امام حسن(ع)
6-4. تقابل ادبی امام حسن(ع) با معاویه قبل از بیعت
6-5. شناخت معاویه و همدستانش در قالب ادبی
6-6. صلح در قالب ادبی
6-7. عوامل صلح
6-8. شرایط صلح
6-9. حکمت صلح امام حسن(ع)
6-10. خطبه امام حسن(ع) بعد از صلح در بیان ادبی
6-11. دلایل و حجت های که امام حسن(ع) برای معاویه آورد در بیان ادبی
6-12. دلیل و حجت امام حسن(ع) با استناد به حدیث غدیر
6-13. دلیل و حجت امام حسن(ع) به معاویه در امامت
6-14-1. انعکاس صلح امام حسن(ع) در اشعار شاعران عربی
6-14-2. کمیت بن زید الاسری
6-14-3. راعی الابل النمری
6-14-4. العلامه السید بحرالعلوم
6-14-5. ابوالاسود الدوئلی
6-14-6. شاعر کیس محمد مجذوب سوری
6-14-7. کثیر بن سهمی
نتیجه گیری
پیشنهادات
منابع و مآخذ
فهرست منابع فارسی
فهرست منابع عربی
چکیده انگلیسی
1. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، مترجم حمیدرضا شیخی، ص 3083.
2. حسن المصطفوی، الامام المجتبی ابومحمد الحسن بن علی (ع) و ریحانه، مقامه، خلافته، ص 27.
3 . بنا به نوشته الاصابه، الاستیعاب، جلد پ، تاریخ خلفاء سیوطی، صفحه 73 و دائره المعارف بستانی میلاد آن حضرت پانزدهم رمضان سال سوم هجره بوده است، ولی شذاراتُ الذهب ولادتش را در پنجم شعبان ذکر کرده است و این اشتباه آشکاری است و با ولادت امام حسین (ع) مشتبه شده است.
4. در مسند این حنبل. جلد6، گفته شده است که به دستور پیغمبر، اسماء وام سلمه در گوش کودک اذان گفتند و فرمود: هر کودکی را باید چنین کنند تا خداوند او را از شر شیطان دور نگه دارد. شبلنجی هم در نورالابصار این مطلب را آورده است.
5. فضل الله کمپانی، حسن کیست؟ (بحث و تحلیل در پیرامون مساله صلح)، ص 11.
6. باقر الشریف القرشی، زندگانی امام حسن (ع)، مترجم فخرالدین حجازی، ص 53و 52.
7. در جلد اول تاریخ خمیس آمده است که جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت: خدایت درود می فرستد و می فرماید: علی (ع) در برابر توهمان مقامی را دارد که هارون در نزد موسی داشت ولی پس از تو پیامبری نیست. پس این پسرت را با فرزند هارون همنام کن، و پیغمبر پرسید نام او چیست؟ گفت شبره پیامبر فرمود ولی زبان من عربی است. جبرئیل گفت: او را حسن نام گذارید و پیغمبر چنین کرد. نظیر همین روایت را عاملی در اعیانُ الشیعه روایت کرده است.
8 . عقیقه در لغت به معنی پشم گوسفند و موی نوزاد است و از کلمه عق گرفته شده که به معنی شق و قطع است، عقیقه از مستحبات موکد است و بعضی از فقها آن را واجب دانسته اند و پیامبر در وقت قربانی گوسفند گفت: به نام خدا، عقیقه ایست از حسن، خداوندا، استخوانش به استخوان فرزند و گوشتش به گوشت او باد، خدایا این قربانی را موجب نگهداری آل محمد قرار ده.
9. همان.
10. سوره آل عمران، آیه 61.
11. فضل الله کمپانی، حسن کیست؟ ص 17.
12. سوره انعام، آیه 84- 85.
13. سوره شوری، آیه 23.
14 . فضل الله کمپانی، حسن کیست؟ ص71.
15. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، جلد 10، ص 93.
16. فضل الله کمپانی، حسن کیست، ص 30- 24.
17 . این روایت در کتابهای (قصص الانبیاء، قطب الدین راوندی، حدیث 43، ص 314 و کتاب کشف الغمه فی معونه الذئمه (علیهم السلام) علی بن عیسی اربلی، جلد 2، ص 92، 1369 ه.ش آمده است.
18. سوره آل عمران (3) آیه 61.
19. سید تقی واردی، پیشوای صالحان (شخصیت و زندگی امام حسن (ع)، ص 31 و 30.
20. یوسف بن فرغلی بن جوزی، تذکره الخواص، ص 18.
21. بخش زندگی نامه علی بن ابی طالب (ع) با بهره گیری از منابع ذیل تدوین یافته: 1. تذکرهُ الخواص، جوزی 2. الارشاد شیخ مفید 3. کشف الغمه الاربلی جلد 1.
22 . نگ بخش زندگی حضرت زهرا (علیها السلام) با بهره گیری از منابع تدوین بافته: 1. کشف الغمه، علامه الاربی، ص 2 تا 70. 2. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ص 26 تا 141.
23. میرزا محمد تقی سپهر، ناسخ التورایخ، جلد 2، ص 293.
24 . همان، جلد 8، ص 258.
25. سید تقی واردی، پیشوای صالحان، ص 107.
26. فضل الله کمپانی، حسن کیست؟ ص 36.
27 . شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن (ع)، پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ترجمه از سید علی خامنه ای، ص 42.
28. باقر شریف القرشی، زندگانی امام حسن (ع)، ترجمه و نگارش فخرالدین حجازی ، ص 192- 130.
29 . سوره انعام آیه 59.
30 . سوره اعراف آیه 58.
31. باقر شریف القرشی، زندگانی امام حسن (ع)، مترجم، فخرالدین حجازی، ص 135.
32 . محمودبن قاسم حسینی، الاثنی عشریه، ص، 37.
33 . حسن بن شبه حرانی، تُحفُ العقول.
34 . همان.
35 . واصل ین عطاء بصری از متکلمان بلیغ و سخنواران بزرگ است که از آراء متکلمان بزرگ کناره گرفت و فرقه معتزله به کوشش او قوام یافت. از تالیفات او: اصناف المرجثه، التوبه و معانی قرآنی است.
36 . باقر شریف القرشی، زندگانی امام حسن (ع) مترجم فخرالدین حجازی، ص 146.
37 . فضل الله کمپانی، حسن کیست؟ ص 56.
38 . سید تقی واردی، پیشوایان صلح، ص 98.
39. سوره طه، آیه 1.
40. نگ، المناقب، ج4، ص 14: بحارالانوار ج 43 ص 339.
41 . سید مرتضی فیزوز آبادی، فضائل الخمسه جلد 3، ص 352.
42 . همان.
43 . میرزا محمد تقی سپهر، ناسخ التواریخ، جلد 5، ص 268.
44. فضل الله کمپانی، حسن کیست؟ صص 61و 62.
45. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 21.
46 . ابن ابی الحدید، شرح نهجُ البلاغه، جلد4، 73.
47. سید تقی و اردی، پیشوای صالحان، ص 75.
48. سوره احزاب، آیه 33.
.49 سید مرتضی حسینی فیروز آبادی، فضائل الخمسه، جلد 1، ص 265.
50 . سوره شورای، آیه 23.
51 . بحارالانوار، ج23 ص 231.
52. سوره آل عمران آیه 61.
53 . نک: فضائل الخمسه، ج1، ص 289، ص 289. مجمع البیان، ج2-1. ص 761. کشف الغمه:ج1، ص313 و ص 425.
54. سوره انسان (76)، آیه 5 تا 8.
55 . طبرسی، مجمع البیان، ج10 و 9، ص 616.
56. نک: بحارُالانوار، ج 35، ص 237، فضائل الخمسه، ج 1، ص، 301؛ مجمع البیان، ج 10-9، ص 611.
57. باقر شریف قرشی. حیاه الامام الحسن بن علی (ع)، ج 1، ص 91.
58 . همان.
59 . همان ص 9.
60 . علی بن حسین مسعودی بغدادی، مروج الذهب. تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، جلد 3، ص 311.
61 . ابوالفضل های منش، آفتای حسن، ص 9 و 10.
62 . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 173.
63 . همان.
.64 جابربن عبدالله انصاری، از زمان پیغمبر اکرم (ص) تا زمان حضرت باقر (ع) در حال حیات بوده و حضور معصومین مزبور را درک کرده بود.
65 . نک: بحارالانوار، ج 44. ص115، المناقب، ج 4، ص 40.
66. عزالدین بن ثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبدالله القاضی، ج 4، ص 45 با کمی گزینش.
67. شیخ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 10، ص 233.
68 . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 65.
69 . گفته اند که این سم کشنده از ریزه های الماس بود.
.70 باقر شریف القرشی، زندگانی امام حسن (ع)، ص 676.
71. گفته شده که معاویه ده هزار دینار برای جعده فرستاده و املاکی در سواد کوفه به او بخشید.
72 . بحارالانوار، ج 42، ص 288. منتهی الآمال : ج 1، ص 235- 232.
73. نک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 4، ناسخ التواریخ، جلد 5، ص 243. ارشاد شیخ مفید جلد 2 باب 1 فصل 1.
74. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، باب مولد الحسن بن علی (علیهم السلام).
75 . همان.
76 . بحارالانوار، ج 43، ص 327.
77. بحارالانوار، ج 44، ص 140. کتابخانه جوانان/ سایت اندیشه قم.
78 . سوره توبه ، آیه 12.
79. فضل الله کمپانی، حسن کیست؟ ص 163 .
80 . وحشی بعدا مسلمان شد و توبه کرد و رسول اکرم هم او را بخشید.
81 . همان، ص 166.
82. ابن الی الحدید، شرح نهج البلاغه ، جلد 1 ، ص 111.
83 . درموضوع اسلام آوردن معاویه از ترس شمشیر و عداوتش نسبت به حضرت امیر (ع) به علت کشته شدن خویشاوندانش درجنگ بدر ضمن نامه ای که آن حضرت به معاویه نوشته چنین می فرماید : منم ابوالحسن ، کشنده جد تو ( عَقبه پدر هند ) و دائی تو ( ولید بن عقبه ) برادر تو ( حنظله بن ابیسفیان ) که آنها را در جنگ بدر تباه ساختم و اکنون هم آن شمشیر با من است و من با همان دل و جرات دشمنم را ملاقات می کنم و دین دیگری اختیار نکرده و پیغمبر تازه ای گرفته ام و من در راهی هستم ( اسلام ) که شما به اختیار آن را ترک نمودید و از روی اکراه و اجبار هم با آن داخل شده بودید.
84 . فضل الله کمپانی ، حسن کیست ؟ ص 168.
85 . ابن اثیر الکامل، جلد 3، ص 136.
86. علامه امینی، الغدیر، جلد 10، ص 225.
87 . علامه حسن المصطفوی ، الامام المجتبی (ع) ، ص 151 .
88 . همان .
89 . فضل الله کمپانی ، حسن کیست ؟ ، ص 179 .
90 . باقر شریف القرشی ، زندگانی امام حسن (ع) ، پاورقی ، ص 636 .
91. فضل الله کمپانی ، حسن کیست ؟ ، ص 180 .
92 . فضل الله کمپانی ، حسن کیست ؟ ، صص 181- 183 .
93. www.emam-hasan.com/خلافت امام/ صفحه اصلی/ tohid/62/mid/382
94. این حدیث را ترمزی نقل کرده و آن ، حدیث 874 از احادیث کتاب "کنزالعمال فی سنن الاقول و الا فعال " ، ص 44، ج 1 ، نیز هست.
95 . درسخنان امیرالمومنین (ع) شواهد زیادی براین موضوع می توان یافت از جمله : " به خدا سوگند که از روز رحلت پیغمبر خدا تاکنون همواره مرا از حق خود کنار زده و به ناحق آن را در انحصار خود درآورده اند و " بارالها من از قریش و یاورانشان به تو شکایت می آورم زیرا آنها پیوند خویشی خود را با من بریدند و مقام مرا کوچک شمردند و برسر آنچه از من است باجماع با من به منازعه برخاستند.
96 .مسکن بر وزن منزل محلی است نزدیک(اوانا) بر کنار نهر دجیل که بعدا بین عبدالملک مروان و مصعب بن زبیر در سال 1373 هجری جنگی در آنجا اتفاق افتاد و مصعب و ابراهیم بن مالک اشتر به قتل رسیدند و همانجا مدفون شدند و قبرشان در آنجا معروف است.
.97 قسمتی از خطبه 27 نهج البلاغه .
98 . شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن (ع)، صص 74- 53 .
99. وی پسرعم رسول خدا (ص) و پسر عم امیرمومنان (ع) است و نسب او بدین قرار می باشد :
عبدالله بن عباس، بن عبدالمطلب ، بن هاشم.
100 . شیخ مفید ، الارشاد ، ص 347 .
.101 ابن عثم ، الفتوح ، ص 755 .
102 . نگ : شیخ مفید ، الارشاد ، ص 449 و الاربلی ، کشف الغمه ، ج 2 ، ص 109 .
103. همان .
104 . ابن عثم ، الفتوح ، ص 756 .
105 . الاربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 111.
106 . شیخ مفید، الارشاد ، ص 350 .
107 . همان
108. حارث بن سوید تمیمی، کنیه اش ابوعائشه است او از راویانی است که روایاتی از صحابه پیغمبر از جمله حضرت علی (ع) و ابن مسعود نقل کرده است وگروهی از محدثین مورد اعتماد هم از او روایاتی را بیان داشته و مقام او را بزرگ شمرده اند.
109 . ابوعبدالله جندب الازدی یکی از صحابه است که از پیغمبر نقل کردکه فرمود ( حد جادوگر این است که او را به شمشیر بکشند ) و از گروهی از صحابه پیغمبر از جمله علی (ع) و سلمان فارسی روایاتی آورده که گروهی دیگر این روایات را از او نقل کرده اند و ابن حیان او را از ثقات تابعین می شمارد.
110. باقر شریف القرشی ، زندگانی امام حسن (ع) ، ص 321 تا 331 .
111 . منبج بر وزن مَنزل شهری باستانی است که فاصله آن تا حلب دو روز راه است و به دست ساسانیان ساخته شده است و شعرا درباره آن اشعاری سروده اند که در آس، آنها بحتری قراردارد.
112 . تصغیر نَخله است ( درخت کوچک خرما و ناحیه ی است در راه شام نزدیک کوفه که معاویه در آنجا با خوارج جنگید).
113. انبار، شهری درکنار رود فرات، در بخش غربی بغداد است.
114. راوندی، الخرائج و الجرائح ، جلد 2 ، ص 574 .
115. باقر شریف القرشی، زندگانی امام حسن(ع)، ص 344.
116. همان.
117 . همان ، ص 344 .
118 . همان .
119. همان .
120 همان ، ص 344 .
121 همان ، ص 343 .
122 دیرعبدالرحمن ، هم اکنون شهرکی است به نام عبدالرحمن که در جنوب بغداد قرار دارد.
123 شیخ مفید، الارشاد، ص 353 .
124 شاهی ناحیه ای نزدیک قادسیه است که شریک بن عبدالله قاضی کوفه تا آنجا به استقبال زنی به نام خیزران رفت و سه روز منتظر ماند و غذایش تمام شد و ناچار نان های خشکیده را با آب نم می داد و می خورد و علاء بن منهال شاعری که این منظره را دید چنین سرود.
اگرکس باشد که حماقتش کم باشد ترا از وضعی که دچار شده ای باز می دارد.
تو در اینجا هر روز چه می کنی ؟ می خواهی زنی را که از حج باز میگردد دیدارکنی
سه روز است که درشاهی مانده ای و توشه ای جز نان خشک و آب خالی نداری.
125 مَسکن بر وزن منزل محلی است نزدیک ( اوانا ) برکنار نهر دجیل که بعدا بین عبدالملک مروان و مصعب بن زبیر در سال 72 هجری جنگ در آنجا اتفاق افتاد.
126 همان.
127. باقر شریف القرشی، حیاه الامام الحسن بن علی (ع)، ج2 ، ص 95 .
128. نگ : شیخ مفید ، الارشاد ،ص 353 و الاربلی، کشف الغمه ، ج2 ، ص 113.
129 . نگ : باقرشریف القرشی، زندگانی امام حسن (ع)، ص 354 و شیخ راضی آل یاسین ، صلح امام حسن (ع) پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه مترجم : آیت ا. . . خامنه ای ، صص 193 و 194 .
130 . ابن عثم ، الفتوح ، ص 761 .
131. نگ : شیخ مفید ، الارشاد ، ص 251 ، الاربلی ،کشف الغمه ، ج2 ، ص 111 ، ابن عثم ، الفتوح ، ص 761. زندگانی امام حسن (ع) ، باقر شریف القرشی ، ص 356 ، شیخ عباس قمی، منتهی الآمان ، ص 237 .
132 . احمد بن داوود دینوری ، اخبار الطوال ، ص 27 .
133. سعید بن هبه الله تحلب راوندی ، الخراتج و الجرائح ، ج 2 ، ص 576 .
134 . ابن عثم ، الفتوح ، ص 763 .
135 . مرتضی مطهری ، سیری در سیره ائمه اطهار ( علیهم السلام ) ، ص 51 .
136 . صلح به معنی اعم ، یعنی ترک جنگ و خونریزی .
137. همان ، ص 53 .
138. همان ، صص 57 و 54 .
139 . این طور نیست که جنگ واجب است و صلح همیشه حرام. نه، صلح جایز است ، بلکه شهید می گوید : این " جایز " که اینجا می گویند نه معنایش این است که اگر هم نکردید نکردید؛ جایز است یعنی حرام نیست که در بعضی موارد واجب می شود.
140 . شاید غیر بالغ هم جایز است که در این جهاد شرکت کند.
141. مرتضی مطهری ، سیری در سیره ائمه اطهار، صص 58 و 57 .
142 . همان. صص 71- 64 .
143 . همان .
144 . همان. ص 76 .
145 . همان. ص 77- 78 .
146 . همان ، صص 79- 80 .
147 . همان ، ص 87 .
148 . قول صحیح همین است و دلیل آن خطا به ئی است که امام حسن در مقام مشورت با اصحابش در " مدائن " ایراد کرد و درآن خطبه ای گفت : " بدانید ! معاویه ما را به کاری دعوت کرده که درآن نه سربلندی است و نه انصاف . . . "
149 . شیخ راضی آل یاسین ، صلح امام حسن (ع). مترجم : سید علی خامنه ای ، صص 344- 339 .
150 . احمد در کتاب " مسند " و " ابویعلی " ؛ " ترمزی " و " ابن حیان " این روایت را از رسول خدا نقل کرده اند که فرمود: " پس از من خلافت سی سال است و از آن پس سلطنت خواهد بود " درحقیقت با خلافت امام حسن (ع) خلافت به پایان می رسد و سلطنت آغاز می شود.
151 . شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن(ع)، مترجم : سید علی خامنه ی ، صص 352- 337 .
152 . احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج2، ص208 .
153 . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44 ، ص 25 .
154 . احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی ، الاحتجاج ، ص 148 .
155 . ابوالفضل هادی منش ، آفتاب بخش ، صص 88- 84 .
156 . نگ : بحارالانوار ، جلد 44 ، ص 28 ، اعیان الشیعه ، ج1 ، ص 57 ، کشف الغمه جلد 3 و ص 145 شرح نهج البلاغه جلد 4 ، ص 15 ، با اندکی گزینش .
157 . علامه امینی، الغدیر، جلد 10 ، ص 23 .
158 . نگ : کشف الغمه ، ج2 ، ص 115 : الارشاد ، ص 355 : مناقب آل ابی طالب ، ج 3 ، ص 196 : بحارالانوار، ج44 ، ص 49 .
159 . الارشاد،ص 355 : کشف الغَمه ، ج 2 ، ص 115؛ مناقب آل ابی طالب ، ج3 ، ص 198، بحارالانوار ، ج 44 ، ص 49 .
160 . ابوالفضل هادی منش ، آفتاب حسن ، ص 92 .
161 . همان .
162 . همان .
163 . حسن بن علی بن الحسین بن شعبه الحرانی ، نحف العقول عن آل الرسول (ص) ، ص 231 .
164 . ابوالفضل هادی منش ، آفتاب حسن، ص 97 .
165 . ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه، ج 5 ، ص 13 .
166 . محمد باقر مجلسی ، بحارالانوار، ج 5 ، صص 76- 75 .
167 . هاشم المعروف الحسنی ، زندگانی دوازده امام ، ص 594 .
168 . العلامه المصطفوی ، الامام المحیطی ابومحمد حسن بن علی (علیهام السلام ) ، ص 197 .
169 . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج4 ، ص 56 .
170 . بقره، آیات 204-205.
171 . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه. ج 4، ص 56.
172 . باقر شریف القرشی ، زندگانی حسن بن علی (ع) ، ص 454 .
173 . همان، ص 525 .
174 . باقرشریف القرشی، حیاه الامام الحسن بن علی، ص 139 .
175 . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص 115 .
176 . همان .
177 . باقر شریف القرشی ، حیاه الامام الحسن (ع) ، ص 245 .
178 . همان .
179 . همان ، ص 246 .
180 . همان .
181 . همان .
182 . همان .
183 . سرزمین وسیعی است در حدود اهواز است که به وسیله مسلمانان گشوده شد.
184 . همان ، ص 247 .
185 . همان ، ص 368 .
186 . صفدی در این نظریه اشتباهی بزرگ کرده، کجا امام مقام خلافت را در برابر پرداخت وامش به معاویه واگذارکرده؟ از این تهمت باید به خدا پناه برد.
187 . همان ، ص 368 .
188 . همان .
189 . المستشرقین ، دائره المعارف اسلامی ، ج 7 ، ص 400
مطالب این کتاب سراسر دروغ و تهمت است و حمله های ناروا و تهمت های نابجا به اسلام و پیشوایان بزرگ مسلمین وارد آورده است مخصوصا بحث هایی که درباره شیعه به وسیله لامنس نوشته شده که سراسر دروغ و بهتان نسبت به ائمه شیعه است، علت هم آن است که انجمن های تبشیر مسیحی که چنین نوشته های ناروایی را با قلم های مزدور خود می نگارند وظیفه دار حمله به اسلام و مخدوش ساختن فریبکارانه به حقایق آنانند و علاوه براین نوشته هاشان سطحی و بی ارزش و دور از تحقیق و بررسی کامل در متون تاریخی است.
190 . سید علی اکبر قرشی ، خاندان وحی ، صص 284- 282 .
191. خطبه 3 نهج البلاغه .
192 . چنانکه صلح تحمیلی در صفین نیز نظیر همان بود و در حالات آن حضرت گذشت که صلاح اسلام در قبول آن صلح بود.
193 . سید علی اکبر قرشی، خاندان وحی، ص 286- 284 .
194 . ابن شهر آشوب ، مناقب ، جلد 3 ، ص 34 .
195 . قبول قطعنامه 598 توسط حضرت امام خمینی رضوان الله علیه در سال 1367 شمسی نیز نظیر صلح تحمیلی امام حسن (ع) بود و سبب بقای انقلاب اسلامی ایران گردید.
196 . سید علی اکبر قرشی، خاندان وحی ، ص 287 .
197 . سید هاشم رسولی محلاتی ، زندگانی امام حسن مجتبی (ع) ، ص 299 .
198 . باقر شریف القرشی، زندگانی امام حسن (ع) ، ص 500 .
199 . مالک بن صخره به دانشمندی و فضیلت معروف و از ملازمان صحابی بزرگ پیغمبر جناب ابوذر بود و حضور پیامبر را دریافت، او به هنگام مرگ وصیت کرد که سلاح هایش را به مجاهدان بنی صخره بسپارند و تاکید کردکه این سلاح ها نباید درجنگ با خاندان پیغمبر بکار برده شود، برادرش گفت آیا در هنگام مرگ همچنین سخنانی بر زبان می آوری جواب داد : بلی، چنین است ، وقتی که سیدالشهداء (ع) به عراق آمد و مردم کوفه به جنگ امام رفتند یکی از یاران پسر زیاد به پیش موسی پسرمالک آمد و نیزه اش را به عاریت خواست تا با فرزند پیامبر جنگ کند و موسی نیزه را به او داد وقتی که رفت یکی از زنان خانه مالک گفت : آیا وصیت پدرت را فراموش کردی؟ موسی به دنبال آن مرد رفت و نیزه را از اوگرفت وشکست.
200 . همان ، ص 502 .
201 . در برخی از نقل ها " سفیان بن لیل " به جای " ابی لیلی " نقل شده است.
202 . همان .
203 . همان.
204 . سید هاشم رسولی محلاتی ، زندگانی امام حسن مجتبی (ع) ، ص 32 .
205 . باقر شریف القرشی ، زندگانی امام حسن مجتبی (ع) ، ص 502 .
206 . حسین شاکری ، موسوعه المصطفی و العتره ، الحسن المجتبی (ع) ، ص 132 .
207 . همان .
208 . همان.
209 . همان .
210 . همان .
211 . باقر شریف القرشی، حیاه الامام الحسن (ع) ، ص 299 .
212 . فضل الله کمپانی، حسن کیست ؟ صص 39- 38 .
213 . شیخ عباس قمی، منتهی الامال ، جلد 1 ، ص 162 .
214 . حسین شاکری ، موسوعه مصطفی و العتره ، الحسن المجتبی (ع) ، ص 144 .
215 . همان .
216 . همان ، ص 134 .
217 . همان ، ص 134
218 . همان.
219 . باقر شریف القرشی، حیاه امام الحسن (ع) ، ص 46 .
220 . ابن کثیر در بدایه و النهادیه می نویسد : معاویه از قتل امام ابراز تاسف و اندوه کرده ولی این سخن درست نیست زیرا خود معاویه می گوید من از این خبر، اندوهناک نشدم. بعلاوه تاسف او با روش خصمانه ای که با امام داشت ودشنام آن حضرت را واجب می دانست و شیعیانش را می کشت ، جور در نمی آمد.
221 . همان منبع ، ج 2 ، ص 46 .
222 . در رساله جمهره العرب نامه اش امیه بن اسکر و او از اقدام طارق که موجب شد پیامبر بر قبیله او پیروز شود، اندوهناک شد و این اشعار را که معاویه به آن مثل زده است ، سرود.
223 . همان.
224 . همان ، ص 47 .
225 . همان ، ص 48 .
226 . ابوالفرج اصفهانی ، مقاتلالطالبین ، مترجم : آقای رسولی محلاتی، غفاری ، ص 46 .
227 . باقر شریف القرشی ، حیاه الامام الحسن (ع) ، ص 48 .
228 . ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین ، مترجم : آقای رسولی محلاتی ، ص 52 .
229 . ابوالعباس نخستین خلیفه بنی عباس است که در سال 108 هجری در حمیه از نواحی بلقاء به دنیا آمد و در سوم ربیع الاول 132 هجری با او درکوفه بیعت کردند او مردی خونخوار و کارگزارانش را برای فتوحات به شرق و غرب می فرستاد و به سال 136 درجده وفات کرد.
230 . ابراهیم مهاجر بجلی که به ابواسحاق کوفی معروف است روایاتی از راویان مورد اعتماد نقل کرده و دیگرن هم از او روایت کرده اند بعضی او را در نقل احادیث ، موثق و بعضی هم ضعیف می دانند.
231 . باقر شریف القرشی ، حیاه الامام الحسن (ع) ، جلد 2 ، ص 126 .
232 . همان .
233 . باقر شریف القرشی، حیاه الامام الحسن (ع) ، ص 149 .
234 . همان.
235 . همان ، پاورقی ص 149 .
236 . حیاه الامام الحسن (ع) ، پاورقی 168 این ابیات در معجم الشعراء هم در صفحه 173 ذکرشده است.
237 . همان ، ص 177 .
238 . همان ، ص 178 .
239 . همان ، ص 178 .
240 . همان ، ص 182 .
241 . همان.
242 . ابی جعفر محمد، ابن شهر آشوب السروری المازندرانی ، مناقب آل ابی طالب ، ج4 ، ص 125 .
243 . خاندان وحی ، ص 384- 386 .
244 . همان ، ص 126 .
245 . همان ، ص 121 .
246 همان، ص 125.
247 همان، ص 129.
248 شاعر اهل البیت، عبدالمنعم الفرطوسی، مَلْحَمَه اَهْل البیت (ع)، ج 3، ص 144.
249 همان منبع
250 همان منبع.
251 شهید مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی (ع)، ص 34.
252 حنالفافوری، تاریخ و الادب العربی، ص 307.
253 ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 16، ص 359.
254 مسعودی، مروج الذهب، جلد 2، ص 155.
255 باقر شریف القریشی، حیاه الامام الحسن (ع)، ج 2، ص 349.
256 کامل بروکلمان، تاریخ انقلاب العربی، جلد 1، ص 68.
257 دکتور عزیزه فوال باینی، معجم الشعراء المخضرمین و الاموین (موسسه شعرای العرب، ص 300.
258 باقر شریف القریشی، حیاه النلام الحسن ، ص 203- 251.
259 سید محسن امین علکای، اعیان الشیعه، ج 5، 153.
260 علامه المصطفوی، الامام المجتبی …. ص 206.
261 همان، ص 206.
262 باقر شریف القیریشی، حیاه الامام الحسن (ع)، ص 417.
263 همان، ص 41 .
264 الدکتو غریزه فوال باینی، معجم الشعراء المخصرمین، ص 42.
265 باقر شریف قریشی، حیاه الامام الحسن (ع)، ص 350- 349.
266 همان، ص 347.
267 همان، ص 428.
268 مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 339.
269 نووی، تهذیب التهذیب، جلد8 ، ص 426.
270 مسعودی، مروج الذهب، جلد 2، ص 339.
271 مرزبانی در معجم الشعراء، جلد 2، ص 348 بیان کرده.
272 باقر شریف قریشی، الامام الحسن (ع)، جلد 2، ص 206.
273 علامه مصطفوی محمد باقر مجلسی ص 1، بحارالانوار، مترجم محمد جواد نجفی، ص 206.
274 همان.
275 باقر شریف القرشی، حیاه الامام الحسن (ع)، ج 2، ص 206.
276 الدکتوی غریزه فوال باینی، معجم الشعراء المخضرمین و الاموین.
277 ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، مترجم آقای رسولی محلاتی، غفاری، ص 36- 35.
278 همان.
279 مجموعه وفیات الائمه (علیهم السلام)، مولف مراجع من العلماء الاعلام، ص 109.
—————
————————————————————
—————
————————————————————
1