دانشگاه آزاد اسلامی
دانشکده علوم انسانی، گروه آموزشی مشاوره
پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد "M.A "
گرایش: مشاوره خانواده
عنوان
رابطه هوش معنوی با باورهای غیر منطقی در زوج های دارای تعارض های زناشویی
استاد راهنما:
استاد مشاور:
نگارش:
تقدیم به:
حمد و سپاس خدایی را که توفیق کسب دانش را به من عطا فرمود و همواره در تمام مراحل زندگیم یاری ام کرد.
تقدیم به مادرم سنگ صبوری که الفبای زندگی به من آموخت.
تقدیم به پدرم کوهی استوار و حامی من در طول زندگی.
تقدیم به همسر مهربانم که با حضور خود معنی عشق و آرامش را به زندگیم بخشید.
تقدیم به استادم آقای ….. توزنده جانی که چراغ آگاهی، آزادی، عشق و شادی را برای من افروخت.
تقدیم به خانواده عزیزم و دوستان گرامیم که مرا درطی این مسیر صمیمانه یاری کردند.
سپاسگزاری:
از استاد …… جانی که مسولیت راهنمایی این پایان نامه را به عهده گرفتند قدردانی می کنم.
از استاد گرامیم خانم ملیحه عرب هاشمی بسیار سپاسگزارم چرا که بدون راهنماییهای ایشان انجام این پایان نامه امکان پذیرنبود.
از استاد گرامیم جناب آقای دکتر حسین درستکار به دلیل یاریها و راهنماییهای بدون چشمداشت ایشان که بسیاری از سختیها را برایم آسان نمودند و داوری این پایان نامه را به عهده گرفتند سپاسگزارم.
برای همه این عزیزان توفیق روز افزون را از ایزد منان خواسته و خواهانم.
چکیده
هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه هوش معنوی با باورهای غیر منطقی در زوج های دارای تعارض های زناشویی است. روش پژوهش از نوع همبستگی است. جامعه آماری شامل کلیه زوجین مراجعه کننده به پنج مرکز مشاوره شهر قوچان (بین سنین 18-40 ساله با مقاطع تحصیلی مختلف) می باشد. در این مطالعه از سه پرسشنامه هوش معنوی (ISIS)، پرسشنامه باورهای غیر منطقی و پرسشنامه تعارض های زناشویی جهت جمع آوری داده ها استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمونهای همبستگی و رگرسیون استفاده شد. یافتههای این پژوهش نشان داد که بین هوش معنوی و تعارض های زناشویی رابطه معنادار منفی وجود دارد؛ بین باورهای غیر منطقی و تعارض های زناشویی رابطه معنادار وجود دارد؛ هم چنین، یافته ها نشان داد تاثیر شاخص های دموگرافیک بر رابطه بین تعارض زناشویی و متغیرهای مستقل معنادار نبودند.
واژهگان کلیدی: هوش معنوی، باورهای غیر منطقی، تعارضات زناشویی
فهرست مطالب
عنوان شماره صفحه
فصل اول- موضوع تحقیق
مقدمه: 2
بیان مسئله: 2
اهمیت و ضرورت تحقیق: 5
اهداف تحقیق: 6
فرضیه های تحقیق: 6
تعاریف نظری و عملیاتی: 6
فصل دوم- ادبیات و پیشینه ی تحقیق
مقدمه: 10
هوش: 10
تاریخچه هوش 11
نظریه هوش گاردنر 11
معنویت: 13
دیدگاه های روانشناسانه به معنویت 14
اسلام و معنویت: 18
شرایط یک زندگی معنوی: 18
هوش معنوی: 19
تاریخچه هوش معنوی 20
مولفه های هوش معنوی: 21
مولفه های هوش معنوی در اسلام 23
مقایسه هوش معنوی با هوش های دیگر 24
مولفه های هوش معنوی از دیدگاه های مختلف: 24
مهارت های هوش معنوی (SQ) از دیدگاه سیندی ویگلز ورث: 25
رشد هوش معنوی: 27
تفاوت فرد دارای هوش معنوی و افراد دیگر: 29
رابطه هوش ها (سیندی ویگلورث) 30
مقایسه هوش معنوی با هوش های دیگر از دیدگاه های مختلف 31
فواید هوش معنوی 31
تعارض زناشویی: 36
منابع تعارض: 36
کارکردهای تعارض: 37
شناسایی تعارض های همسران در زندگی مشترک: 38
آسیب شناسی زندگی زناشویی: 39
نظریه های مرتبط با آسیب شناسی زندگی زناشویی: 40
مدل های ارزیابی آسیب شناسی زندگی زناشویی: 43
اهداف حل مشکلات خانوادگی: 46
باورهای غیر منطقی: 46
تحقیقات انجام شده درداخل وخارج از کشور: 49
استنتاج از مطالعه پیشینه 59
فصل سوم- روش تحقیق
روش پژوهش 61
جامعه آماری: 61
نمونه و روش نمونه گیری: 61
ابزار اندازه گیری: 61
شیوه اجرای پژوهش: 65
روش های تجزیه و تحلیل اطلاعات: 66
فصل چهارم- تجزیه و تحلیل آماری داده ها
مقدمه 68
بررسی توصیفی مشاهدات 68
فرضیه های پژوهش 72
بررسی مناسبت مدل: 79
یافته های جانبی 81
نتیجه گیری نهایی 81
فصل پنجم- بحث و نتیجه گیری
مقدمه 84
بحث و نتیجه گیری 86
محدودیت ها 89
پیشنهادهای پژوهش 89
منابع 90
منابع انگلیسی: 92
پیوست ها 94
فهرست جدول ها
عنوان شماره صفحه
جدول4-1. بررسی توصیفی آزمودنی ها 69
جدول4-2. آماره های توصیفی متغیرهای پژوهش 70
جدول 4-3. آزمون کولموگرف اسمیرتف جهت بررسی فرضیه نرمال بودن مشاهدات 72
جدول 4-4. آزمون هبستگی بین هوش معنوی و تعارض های زناشویی 73
جدول 4-5. آزمون همبستگی بین هوش معنوی و خرده مقیاس های تعارض های زناشویی 74
جدول 4-6. آزمون هبستگی بین باورهای غیرمنطقی و تعارض های زناشویی 75
جدول 4-7. آزمون همبستگی بین تعارض های زناشویی و خرده مقیاس های باورهای غیر منطقی 76
جدول شماره 4-8. خلاصه نتایج الگوی رگرسیونی 77
جدول شماره 4-9. خلاصه نتایج تحلیل واریانس 78
جدول شماره4-10. ضرایب رگرسیونی برای الگوی رگرسیونی چندگانه 78
جدول 4- 11. آزمون کولموگرف- اسمیرنف 79
جدول 4-12. بررسی اختلاف شاخص تعارض های زناشویی در همسران 81
فهرست نمودارها
عنوان شماره صفحه
نمودار 4-1. نمودار دایره ای تحصیلات و سن 69
نمودار 4-2. میانگین شاخص های هوش معنوی، باورهای غیر منطقی و تعارض زناشویی 71
نمودار 4-3. انحراف معیار شاخص های هوش معنوی، باورهای غیر منطقی و تعارض زناشویی 71
نمودار4-4. نمودار هیستوگرام برای باقیمانده ها در برازش مدل رگرسیونی چندگانه 80
نمودار4-5. باقیمانده ها در مقابل مقادیر پیش بینی برای بررسی ثابت بودن واریانس در برازش مدل رگرسیونی
80
فصل اول
موضوع تحقیق
مقدمه:
ازدواج1 مثل یک نهال است که به مراقبت همیشگی نیاز دارد. ازدواج یکی از مهم ترین وقایعی است که در زندگی انسان رخ می دهد و چنانچه به موقع و مناسب انجام شود می تواند سلامت جسمانی و روانی فرد را تامین کند. هم چنین، ازدواج یکی از عوامل حمایت کننده در برابر آسیب های فردی و اجتماعی به شمار می رود و نقش عمده ای در سلامت جامعه دارد، تا جایی که روان شناسان معتقدند سلامت و پویایی جامعه به پویایی و سلامت خانواده بستگی دارد و سلامت و شادابی خانواده نیز به سلامت ازدواج وابسته است. خانواده با ازدواج و پیوند زن ومرد شکل می گیرد و در فرایند زمان مراحل گوناگون را طی می کند. در واقع، زوج هسته ی اصلی و پایه گذار خانواده اند و مراحل رشد خانواده بر اساس این هسته ی اصلی بنا نهاده می شود (محمد خانی، 1388). دوام و سلامت خانواده به عوامل زیادی بستگی دارد، خانواده در طول حیات و رشد خود با فراز و نشیب های بسیاری روبه رو می شود و این فراز ونشیب ها بر روابط هر یک از اعضای خانواده تاثیر می گذارد.
مطالعات بسیاری نشان داده است که بین تعارض های زناشویی واختلال هایی مثل: افسردگی2، اختلال های اضطرابی3 و اختلال های خوردن و هم چنین انواع بیماری های خاص مثل بیماری های قلبی، عروقی، وسرطان رابطه وجود دارد (محمد خانی، 1388). ریشه ی بعضی از سوء تفاهم های زندگی زناشویی در اندیشه ی تعصب آمیز و غیر منطقی زوجین است (شرفی، 1372). به نظر می رسد مطالعاتی در این زمینه، می تواند مشکلات موجود یکی از ارکان مهم جامعه (خانواده) را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
بیان مسئله:
ازدواج نقش تعیین کننده در زندگی هر زن و مرد و هم چنین نقشی سازنده و تعالی بخش را در زندگی اجتماعی و فردی دارد. با افزایش آگاهی در ارتباط با زندگی مشترک می توان به بهبود عملکرد خانواده ها کمک نمود (کاوه، 1383). بسیار بدیهی است که افکار، عقاید، رویدادها و شیوه های برخورد با امور برای همسرانی که از دو خانواده متفاوت با دو زمینه مختلف فرهنگی، تربیتی، خانوادگی هستند و می خواهند زندگی مشترک خود را شروع نمایند، متفاوت باشد و از این زمان به بعد است که می توانند تلاش نمایند تا به تفاهم4 لازم برسند . نکته بسیار مهمی که همسران پیش از ازدواج بایستی در نظر بگیرند این است که چنانچه فردی پیش از ازدواج با این برداشت و زمینه قبلی وارد زندگی مشترک شود که وقتی با همسر مورد علاقه و محبوب خود به مشکلات، کدورت ها و رنجش ها مواجه شد کمتر ناراحت خواهد شد و آسیب5 کمتری را برایش به همراه خواهد داشت؛ چنانچه آمادگی ذهنی و روحی لازم را جهت مواجهه با مشکلات نداشته باشد، هنگام روبرو شدن با آنها، توانایی پذیرش و رویارویی با آن مشکلات را نخواهد داشت. همسر نیز به واسطه نقش بسیار حساس و عمده ای که در زندگی مشترک دارد همان گونه که می تواند باعث رشد و شکوفایی شود، می تواند آسیب هایی را بوجود آورد. تجربه نشان می دهد که زوج های موفق به اندازه زوج های ناموفق تقریباً به یک میزان مشکل دارند، منتهی تفاوت در این است که زوج های موفق توان حل مشکل را دارند و می توانند مشکل را به نحوی منطقی، انسانی، منصفانه و عادلانه حل نمایند. ولی زوج های نا موفق توان حل مشکل را ندارند و مشکلاتشان به مرور زمان روی هم انباشته می شوند. آنها یاد می گیرند که چگونه مشکلات را نادیده بگیرند و چگونه با عوارض مخرب آنها سازگار شوند و یکدیگر را تحمل نمایند. روی هم رفته مشکل در زندگی همه زوج ها غیر قابل اجتناب بوده و پیش خواهد آمد و این، نوع برخورد با مشکل است که نقش تعیین کننده در سرنوشت زوج و خانواده خواهد داشت (کاوه، 1383).
کشمکش و درگیری اولین تعریفی است که برای تعارض وجود دارد. منظور از تعارض و اختلاف درگیری ساده نیست، بلکه مجموعه ای از رفتارها و الگوهای نامناسب بین همسران است که به تعارض و اختلاف می انجامد. زندگی بدون اختلاف و تعارض محال است اما پیشگیری و حل تعارض شدنی است و فقط نیاز به کسب مهارت، همفکری و همکاری دو طرف دارد (روزنامه خراسان، 12/2/1390).
یکی از مشکلات شایع در دنیای امروز تعارض هاو درگیری های زناشویی است که به دلیل اثرات مخرب آن مورد توجه مشاوران و روان درمانگران واقع شده به طوری که در این راستا نظریه های متعددی را ارائه داده اند و پژوهش های مختلفی نیز صورت گرفته است (فرح بخش، 1385). همیشه خوشبخت ترین و سالم ترین زوجین نیز با عدم توافق و تفاوت هایی مواجه خواهند بود که طبیعی و اجتناب ناپذیر است. بنابراین مشکلات به علت تفاوت ها و تعارض های بین زوجین ایجاد نمی شود بلکه به علت شیوه ای که بعضی از زوجین به وسیله آن به این تفاوت های اجتناب ناپذیر پاسخ می دهند، ایجاد می شود (امیری و همکاران، 1387).
به عقیده گاتمن(1994) تعامل بین زن و شوهرها پیشگویی مهمی برای آشفتگی زناشویی یا طلاق است. مطالعات وی نشان داد زوج هایی که ارتباط منفی تری با همدیگر دارند، دارای ازدواج نابسامان بوده یا آشفتگی زناشویی در آینده را می توان به آن ها نسبت داد. وی دریافت زوج هایی که درصدد طلاق هستند، در تعاملات زناشویی خود از هیجان های منفی بیشتر از هیجان های مثبت استفاده می کنند. در این زمینه می توان دیدگاه ها و مولفه های مختلفی را مورد بررسی قرار داد.
در چند دهه ی اخیر روانشناسی دین و مطالعه ی موضوعات معنوی به طور فزاینده ای مورد توجه قرار گرفته است . معنویت بعدی از وجود انسان است که فرارونده بوده و انسان را با افراد دیگر، طبیعت و هستی متصل می کند . معنویت چارچوبی برای معنادادن به تمام مشکلات ، اضطراب ها، ترس ها و نیازهای انسان فراهم می آورد (غباری بناب و همکاران، 1386). در این زمینه هوش معنوی سازه های معنوی و هوش را درون یک سازه ترکیب می کند. در واقع هوش معنوی استفاده از توانایی منابع معنوی است به طوری که افرد بتوانند تصمیمات معناداری اتخاذ کنند. هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهود ی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی می شود . این دیدگاه شامل تمامی رویدادها و تجارب فرد می شود که تحت تاثیر یک نگاه کلی قرار گرفته اند و شخص می تواند از این هوش برای سازمان دهی و تغییر مجدد تجارب خود بهره گیرد تا در نهایت بتواند با کشف پنهان عشق و لذت که به گونه ای نهفته در زندگی آشفته و پر از استرس روزمره می باشد، به خود و دیگران کمک نماید (غباری بناب و همکاران، 1387). اشخاص دارای هوش معنوی واجد خصوصیاتی از قبیل، انعطاف پذیری بالا6، خودآگاهی7، همدلی8، بخشش، ایثار، تواضع، خردمندی9، دلسوزی، تمامیت10، پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها، درس گرفتن از تجربیات و شکست ها می باشند که از دشواری های زندگی فرصتی می سازند برای دانستن. داشتن نمره هوش معنوی بالا بیانگر این است که فرد از حد جسم و ماده فراتر رفته، حالات اوج هوشیاری را تجربه می کند. افرادی که هوش معنوی بالایی دارند اشخاصی هستند که در زندگی خود برای اکثر آنچه در اطرافشان اتفاق می افتد معنایی پیدا می کنند و این نکته را درک می کنند که هیچ چیز بی معنی در این عالم وجود ندارد و همه اتفاقات دنیا برگرفته از حکمتی خاص و والا ایجاد شده است (عشقی، گروه دین و اندیشه تبیان).
از خصوصیات اصلی انسان توانایی فوق العاده او در فکر کردن است بخصوص توانایی او در تفکر درباره نحوه فکر کردنش، که احتمالاً از بی نظیر ترین و انسانی ترین خصوصیات اوست، انسان از طریق تفکر صحیح و منطقی می تواند همان طور که مایه اضطراب خود می شود، خود را از شر ناراحتی های خویش نیز رها کند. (شفیع آبادی و ناصری، 1386).
الیس به عنوان پرچمدار نهضت تفکر انسانی، در طرح مشکلات روانی، این مشکلات را نتیجه شناخت های نادرست افراد می داند، چرا که عواطف را محصول شناخت دانسته و معتقد است بسیاری از ناراحتی های مردم در زندگی عاطفی نامنظم، ریشه در انواع شناخت های نادرست آنان دارد . (کاظمی، 1366) . همچنین الیس معتقد بود فرد ضمن قبول نکردن واقعیت و جذب شدن در فرایند افکار غیر منطقی در برتری جویی مفرد خود مبتلا به عوارض نسبتاً شدیدی می شود. به عقیده وی توسل به این عقاید، به اضطراب و ناراحتی های روانی منجر می شود. وقتی فرد به چنین عقایدی توسل می جوید در نگرش و برداشت خود شدیداً بر اجبار، الزام11 و وظیفه تاکید دارد (نقی پور، 1378). او باورهای غیر منطقی را مجموعه ای از افکار، اندیشه ها و عقایدی می داند که در آن اجبار، وظیفه و مطلق گرایی وجود دارد و موجب بروز اختلالات عاطفی و رفتاری می شود (شفیع آبادی، ناصری، 1372). الیس به نقل از مومن زاده(1384)، معتقد است عامل تفکرات غیر منطقی و انعطاف ناپذیری تفکر، علت اصلی اختلاف در روابط اجتماعی به خصوص در روابط زوج هاست.
با عنایت به مباحثی که در رابطه با تعارض های زناشویی، هوش معنوی و باورهای غیر منطقی مطرح گردید، محقق به دنبال پاسخگویی به این سوال است که:
آیابین هوش معنوی در کاهش باورهای غیر منطقی و تعارض های زناشویی رابطه وجود دارد؟
اهمیت و ضرورت تحقیق:
ازدواج رویه ای بسیار مهم در زندگی هر فرد محسوب می شود و کیفیت روابط زناشویی پیش بینی کننده میزان سازگاری و رضایت از ازدواج است (لطف آبادی، 1387).
زن و مردی که به یکدیگر می پیوندند میراث روانی یکتا و جداگانه ای دارند و آن را وارد پیوند زناشویی خود می کنند. هرکدام تاریخچه شخصی و شخصیت یگانه دارند که آنها را در همه روابط که با همسر خود خواهند داشت دخالت می دهند. به سخن دیگر، تاثیرهایی که افراد در زمان کودکی از والدین خویش گرفته اند چندان فرصتی برای رشد و بالندگی تجربه های نو باقی نمی گذارند. زن و مرد از آن رو که هنوز هم به درون فکنده های پیشین خویش پاسخ می دهند نمی توانند طبق واقعیت کنونی با یکدیگر برخورد کنند. اگر این درون فکنی ها12 براساس پیوندهای فرد با والدینی شکل گرفته باشد که با یکدیگر تعارض داشته اند احتمالا پیوند او با همسرش نیز مخدوش و متعارض خواهد بود (کلادینک، 1382).
بنابراین از آن جایی که خانواده هسته ی اصلی بهداشت جامعه و روابط زن و شوهر هسته ی اصلی سلامت خانواده است افزایش روز افزون مشکلات و نارضایتی و ناسازگاری زناشویی در دنیای کنونی ونیز از هم گسیختگی کانون های گرم خانواده ها و تاثیرات سوء آن نیاز به رسیدگی و رفع این مشکل را مطرح ساخته است. با عنایت به اینکه یکی از مراحل هدفمند زندگی، ازدواج است و خانواده یکی از ارکان اجتماعی و عواملی می باشد که زمینه ساز بهداشت روانی جامعه و نسل آینده است باید بدانیم که از جمله عوامل از هم گسیختگی این کانون می توان از توقعات و باورهای غیر منطقی شامل آگاهی نداشتن از حقوق همسر و عدم پذیرش وی نام برد که نداشتن رابطه صمیمانه و کاملا مثبت به ایجاد توقعات و باورها و تفکرات غیر منطقی منجر می شود (شرفی،1372).
از بین عواملی که در از هم گسیختگی بنیان خانواده موثر است، موارد سوء تفاهم و تفکرات غیر منطقی و مطلق گرایی بیشتر از بقیه به چشم می خورند (کاظمی، 1366).
اهمیت و ضرورت طرح موضوع معنویت بویژه هوش معنوی از جهات مختلف در عصر جدید و سازمان های مختلف احساس می شود، از جمله ظهور دوباره ی کشش معنویت و نیز جستجوی درک روشن تری از ایمان و کاربرد آن در حل مسائل و تصمیم گیری هاست، هوش معنوی مستلزم توانایی هایی است که از موضوعات معنوی برای تطابق و کشش اثر پخش وتولید محصولات و پیامدهای با ارزش استفاده می کند (سهرابی،1387). همچنین می توان گفت هوش معنوی فهم مسائل دینی و استنباط های درست فقاهتی را تحمیل نموده و می تواند در فهم مسائل اخلاقی و ارزش آن ها به افراد یاری نماید (غباری بناب و همکاران، 1386).
با توجه به این که خانواده هسته اصلی جامعه بوده و مشکلات آن نیز مشکلات جامعه بزرگتری را افزایش می دهد، کاهش این مشکلات به کاهش مشکلات جامعه منجر خواهد شد لذا این مطالعه به بررسی یکی از عوامل موثر بر مشکلات (تعارض های زناشویی) خانواده و همچنین به بررسی رابطه بین هوش معنوی با باورهای غیر منطقی در خانواده های دارای تعارض های زناشویی پرداخته است.
اهداف تحقیق:
هدف اصلی:
بررسی رابطه هوش معنوی با باورهای غیر منطقی در تعارض های زناشویی.
اهداف فرعی:
1. بررسی رابطه هوش معنوی با تعارض های زناشویی
2.بررسی رابطه باورهای غیر منطقی با تعارض های زناشویی
3.بررسی رابطه هوش معنوی و باورهای غیر منطقی با تعارض های زناشویی با توجه به ویژگی های دموگرافیک آزمودنی ها.
فرضیه های تحقیق:
1. بین هوش معنوی و تعارض های زناشویی رابطه وجود دارد.
2. بین باورهای غیر منطقی و تعارض های زناشویی رابطه وجود دارد.
3. رابطه هوش معنوی و باورهای غیر منطقی با تعارض های زناشویی با توجه به ویژگی های دموگرافیک آن ها متفاوت است.
تعاریف نظری و عملیاتی:
هوش معنوی13: تعریف هوش معنوی دشوار است، زیرا مفهوم معنویت دینی نیست، بنابراین هوش معنوی، افکار و باورهای افراد را در بر دارد تا جسم و محیط اطراف آنها را، SQ، چیزی است که ما از آن برای رشد آرزوها و قابلیت های خود در معنی یابی، ارزش ها و بینش استفاده می کنیم وبه ما در رویا و تلاش ها کمک می کند. ولمن معتقد است که هوش معنوی عبارت است از: توانایی درک انسان در جهانی که در طرح سوالات غایی درباره معنای زندگی و هم زمان تجربه ارتباط بین هر کدام از ما و جهانی که در آن زندگی می کنیم (سپهریان، 1386).
هوش معنوی در داستان ها، شعرها و تناقض گویی ها زنده است. هوش معنوی از نظر کینگ(2008) به عنوان مجموعه ظرفیت های روانی که با آگاهی، یک پارچگی و کاربرد سازوار جنبه های متعالی و معنی (غیر مادی) وجود فرد سرو کار دارد تعریف می شود. به گونه ای که منجر به پیامد هایی هم چون بازتاب عمیق وجودی، افزایش معنا، بازشناسی خود متعالی و تسلط بر ویژگی های معنوی می شود که از چهار مولفه اصلی، تفکر وجودی، انتقادی، خلق معنای شخصی، آگاهی متعالی و توسعه حالت آگاهی تشکیل شده است. یکی از ویژگی های هوش معنوی خرد و فرزانگی است ، که شامل آگاهی شخصی از محدودیت های دانش خود می باشد. عنصر سازنده دیگر، ارزشهایی مانند: شجاعت، کمال، شهود، (درک مستقیم و سریع ) و صبوری است. منظور محقق از هوش معنوی، نمره ای است که فرد در آزمون هوش معنوی ISIS به دست می آورد.
باورهای غیرمنطقی: باورهای غیرمنطقی باورهایی هستند که بر روان فرد سلطه دارند و عامل تعیین کننده و نحوه تعبیر و تفسیر و معنی بخش رویدادها و تنظیم کننده کیفیت و کمیت رفتارها و عواطف می باشد (جلالی طهرانی، 1368).
تفکری است که با اغراق بسیار، انعطاف پذیری بی مورد، غیر عقلانی و مطلق گرا و هم چنین دارای خصوصیاتی می باشد که عبارتند از: 1-حقیقت ندارد و با واقعیت منطبق نیست. 2-انسان را به سوی بیماری می کشاند. 3-یک حکم مطلق یا خواست قطعی می باشد. 4- باعث بی نظمی می شود. 5- عدم تعادل فرد و ایجاد آشفتگی. 6-عدم مواجهه موفقیت آمیز فرد با حوادث (قهرمانی، 1388).
افکار منطقی همان عکس افکار غیر منطقی را دارد.
منظور محقق از باور های غیر منطقی نمره ای است که فرد در آزمون IBI (آزمون 100 ماده ای باورهای غیر منطقی جونز) کسب می کند.
تعارض های زناشویی: تعاریف متعدد برای واژه تعارض زناشویی ارائه شده است. درمانگران سیستمی تعارض زناشویی را نزاع بر سر تصاحب پایگاه ها و منابع قدرت و حذف امتیازهای دیگری می دانند (براتی 1375).
هرجا عدم توافق، تفاوت یا ناسازگاری بین همسران وجود داشته باشد، تعارض بوجود می آید السون و فاورز نیز زوجین متعارض را ناراضی از عادات و شخصیت همسر و دارای مشکل ارتباطی در حوزه های گوناگون می دانند. کینگ معتقد است: اختلاف در روابط نزدیک وقتی بوجود می آید که نزدیکان کارهایی انجام دهند که ما دوست نداریم یا از انجام کارهایی امتناع ورزند که دوست داریم (کینگ، ترجمه والی پور، 1379).
منظور محقق از تعارض های زناشویی نمره ای است که فرد در آزمون تعارض های زناشویی MGQ کسب می کند.
فصل دوم
ادبیات و پیشینه تحقیق
مقدمه:
حل تعارض های زناشویی یکی از آرزوهای مشاوران خانواده است. اگر بپذیریم که هیچ زندگی مشترکی بدون تعارضات قابل تصور نیست، آن گاه می توانیم خود را از فشار چرایی به وجود آمدن مشکل برهانیم و در عوض به حل آن فکر کنیم. همه ما در زندگی کم و بیش شاهد مشاجره بین پدر و مادر بوده ایم و یا خود به عنوان والدین گاهی با همسران مشاجره کرده ایم. از این رو حل این تعارضات که مایه اصلی اختلافات در زندگی مشترک است، هم وغم مشاوران وکارشناسان خانواده می باشد وهر چه در این زمینه تلاش شود باز کم است (عظیمی، مروی، روزنامه خراسان).
مطالعات نشان می دهد که ریشه ی بسیاری از تنش ها، سوء تفاهم ها و مشکلات زناشویی، ناتوانی زوج ها در برقراری ارتباط سالم و گوش دادن صادقانه به همدیگر، در گیرشدن در رفتارهای منفی وآزار دهنده ی متقابل، افتادن در دام تحریف های شناختی و افکار منفی، ناتوانی در مذاکره وگفتگوی سازنده برای حل مسایل زناشویی و در گیر شدن در فرایند حمله وحمله ی متقابل است که موجب بر انگیخته شدن خشم و پرخاشگری14 متقابل می شود زوج های مشکل دار به جای بیان صریح، صادقانه، ومحترمانه ی احساسات، خواسته ها و نیازهای خود، یا به این خواسته ها حمله می کنند، یا آن ها را به شکل غیر مستقیم و ناسالم بیان می کنند که نه تنها به برآورده شدن این خواسته ها کمکی نمی کند، بلکه موجب تشدید تعارض نیز می شود (مک کلی وهمکاران، ترجمه محمد خانی و همکاران، 1390). محقق در این فصل به بررسی پیشینه نظری و تجربی متغیرهای مورد مطالعه پرداخته است.
هوش:
هوش رفتار حل مسئله سازگارانه ای است که در راستای تسهیل اهداف کاربردی ورشد سازگارانه جهت گیری شده است. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی می شوند، کاهش می دهد. این مفهوم هوش مبتنی بر گزاره ای است که فرایند حرکت به سوی اهداف، انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع وحل مسئله ضروری می سازد، هوش به عنوان یک توانایی شناختی در اوایل قرن بیستم توسط آلفرد بینه مطرح شد. وی همچنین آزمونی برای اندازگیری میزان بهره هوش ابداع کرد. سپس لوئیس ترمن ودیوید وکسلر، آزمون های جدیدتری ساختند (رجایی، 1389).
در مجموع هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط می شود وروش های مقابله با مسائل ومشکلات را در اختیار او قرار می دهد. همچنین توانایی شناخت مساله، ارائه راه حل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی وکشف های کار آمد حل مسائل از ویژگی های افراد با هوش است (غباری بناب، 1386).
تاریخچه هوش
در امپراطوری چین در 2200 سال پیش از میلاد مسیح کارکنان سازمان های کشوری هر سه سال یکبار به گونه ای از امتحانات شفاهی مورد آزمایش قرار می گرفتند که نتایج این امتحانات به عنوان ملاکی برای ارزشیابی عملکرد و ارتقای آن مورد استفاده قرار می گرفت (گنجی، 1384).
فرانسیس گالتون یکی از نخستین کسانی است که به مطالعه و اندازه گیری تفاوت های فردی پرداخت. گالتون عقیده داشت که بین توانایی های ذهنی (هوش) و تمیز حسی15 رابطه وجود دارد و هر چه میزان هوش بالاتر باشد سطح تمییز حسی نیز بالاتر است. وی آزمون های مختلفی را ابداع کرد و معتقد بود که با این آزمون ها می توان هوش و توانایی های ذهنی افراد را مورد اندازه گیری قرار داد. نمونه ای از ابزارهای گالتون که امروزه اشکال جدید تر آنها در آزمایشگاه روان شناسی مورد استفاده قرار می گیرند به شرح زیر است . سوت گالتون برای اندازه گیری قدرت شنوایی افراد در شنیدن بالاترین فرکانس صوتی که قابل شنیدن است ، رنگ سنج برای اندازه گیری دقت آزمودنی در مقایسه دو لکه رنگ و همچنین جیمزمک کین کتل روان شناس آمریکایی نیز مانند گالتون به اندازه گیری تفاوت های فرد علاقه ی زیادی داشت (گنجی، 1387).
در سال 1916 یک روان شناس آمریکایی به نام ترمن آزمون بینه را در مورد کودکان آمریکایی به کار گرفت و اصطلاح هوشبهر (I.Q) را در این آزمون به کار گرفت. مفهوم ضریب هوشی کمتر از صد سال است که مورد توجه قرار گرفته است. اولین آزمایش ها در ارتباط با اندازه گیری هوش در ابتدای قرن 20 صورت پذیرفت. آلفرد بینه اولین روانشناسی بود که روش علمی را برای اندازه گیری هوش بکار برد (ساغروانی، 1388).
نظریه هوش گاردنر
از نظر گاردنر هوش عبارتست از: "استعداد حل کردن مسائل یا تولید محصولاتی که در یک یا چند فرهنگ با ارزش شمرده می شوند" (گاردنر 1989؛ به نقل از شریفی،1384). او دیدگاهی نو و متفاوت ارائه کرد که به سرعت مورد پذیرش بسیاری از برنامه ریزان آموزشی قرار گرفت (همان منبع).
گاردنر با انجام دادن پژوهش های گسترده ای درباره ی مسائل بیولوژیکی و فرهنگی مرتبط با فرآیندهای ذهنی، هفت نوع هوش را پیشنهاد کرد که با دیدگاه سنتی هوش که بیشتر بر تواناییهای زبانی و ریاضی استوار است، تفاوت دارد (مارنات2003؛ نقل از شریفی،1384). این هفت نوع هوش به شرح ذیل است:
1- هوش منطقی16 – ریاضی که شامل توانایی کشف الگوها، استدلال قیاسی و تفکر منطقی است. ویژگی افرادی که از این هوش در سطح بالایی برخوردارند عبارتست از: علاقه زیاد به حل مساله، استفاده از الگوها و نشانه های انتزاعی، انجام عملیات ریاضی و تفسیر مقالات. این افراد بیشتر ریاضی دان، منطق دادن و دانشمند خواهند شد.
2ـ هوش زبانی ـ کلامی17 که با کاربرد زبان مرتبط است شامل حساسیت نسبت به زبان گفتاری و نوشتاری و توانایی در کاربرد کلمات و زبان است. افرادی که از این هوش در سطح بالایی برخوردارند، درک عمیقی از مفاهیم و لغات درس دارند؛ می توانند به طرزی موثر با دیگران ارتباط برقرار کنند؛ در به کارگیری زبان به صورت گفتاری و نوشتاری ماهرند؛ توانایی یادگیری انواع زبانها را دارند و می توانند از این توانایی ها برای نیل به اهداف معین سود جویند. نویسندگان، شعرا، سخنوران و وکلای دعاوی از هوش زبانی ـ کلامی بالا برخوردارند.
3 ـ هوش دیداری ـ فضایی که شامل توانایی حل کردن مسئله از طریق دستکاری و ایجاد تصاویر ذهنی و اندیشیدن از راه تجسم دیداری است. این گونه افراد برای یادگیری مطالب از نقشه، نمودار، تصویر و فیلم استفاده می کنند. به نظر گاردنر این نوع هوش تنها به حوزه دیداری محدود نمی شود. زیرا او در پژوهش های خود به این نتیجه رسید که کودکان نابینا نیز از این توانایی برخوردارند. پیکرتراشان، جراحان، هنرمندان گرافیک، دریانوردان و خلبان از این هوش در سطح بالایی برخوردارند.
4ـ هوش موسیقیایی18 شامل توانایی در تشخیص آهنگ ها و لذت بردن از موسیقی است. هر یک از ما دارای درجه ای از هوش موسیقیایی هستیم. افرادی که از این هوش در سطح بالایی برخوردارند از موسیقی لذت می برند و از طریق اصوات، آهنگها و الگوهای موسیقی می اندیشند. این افراد ممکن است خواننده، آهنگساز یا رهبر ارکستر شوند.
5ـ هوش بدنی ـ جنبشی که شامل توانایی کنترل حرکات بدنی، کار کردن ماهرانه با اشیاء، استفاده از تمام یا قسمتی از اعضای بدن برای حل مسایل و یا تولید محصول. افرادی که از این هوش در سطح بالایی برخوردارند می توانند فعالیتهایی را که در آن حرکت انگشتان و دست ها دخیل هستند با مهارت انجام دهند. البته هر حرکت بدنی نشانه ی بکارگیری هوش بدنی ـ جنبشی نمی باشد. مثلاً راه رفتن به صورت چهار دست و پا، یا خم و راست کردن بدن و… هوش بدنی جنبش محسوب نمی شود. هر گاه بتوانیم فعالانه مساله ای را حل کنیم با محصولی را که در جامعه ارزشمند باشد. تولید کنیم می توانیم ادعا کنیم که هوش بدنی ـ جنبی را به کار گرفته ایم. نقاشان، هنرپیشه ها، صنعت گران و ورزشکاران از هوش بدنی ـ جنبشی بالایی برخوردارند.
6ـ هوش میان فردی19 یعنی استعداد درک مقاصد، انگیزه ها و احساسات دیگران و مهارت در ایجاد روابط. این افراد به راحتی می توانند در دیگران نفوذ کنند و برای ایجاد ارتباط با دیگران از روشهای کلامی و غیر کلامی به راحتی استفاده کنند. فروشندگان، معلمان، پزشکان، رهبران مذهبی، رهبران سیاسی و مشاوران نیاز مبرم به هوش میان فردی دارند.
7ـ هوش درون فردی شامل استعداد شخص برای خویشتن شناسی، درک احساسات، ترسها و انگیزه های خود است. این گونه افراد می کوشند تا احساسات درونی، رویاها، روابط خود با دیگران و نقاط قوت و ضعف خود را درک کنند.
گاردنر دو نوع دیگر هوش، یعنی هوش طبیعت گرایی و هوش هستی گرایی را مطرح کرد. هوش طبیعت گرایی سبب می شود که شخص بتواند پدیده های طبیعت را بشناسد، آنها را طبقه بندی کند. این افراد می توانند اعضای گونه هایی را که خطرناک می باشند را تشخیص داده و به طرزی مناسب ارگانیسم های ناشناخته یا جدید را دسته بندی کنند. زیست شناسان و گیاهشناسان از این هوش در سطح بالایی برخوردارند.
هوش هستی گرایی، شامل حساسیت و استعداد برای درگیر شدن با پرسشهای عمیق درباره ی هستی انسان، مانند معمای زندگی، مفهوم مرگ و زندگی و پدیدآیی انسان در عرصه حیات و چرایی هستی است (ساغروانی،1388).
معنویت:
معنویت به عنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی و خود شناسی می شود، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای شود که فراتر از خودمان است. ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، درچارچوب هوش مطرح نماید و معتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود زیرا عملکرد و سازگاری فرد را پیش بینی می کند و قابلیت هایی مطرح می کند که افراد را قادر می سازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر، ایمونز را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است که باید جنبه هایی از معنویت که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی20 هستند (مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی) از جنبه های عقلانی، حل مسئله21 و پردازش اطلاعات جدا کرد (آمر ام، 2005).
می تواند علت مخالفت محققانی مانند گاردنر را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد. معنویت دارای سه بعد است:
1. معنا22: معنویت شامل جستجوی معنا و هدف به شیوه ای است که به وجودی مقدس یا واقعیتی غمایی ارتباط پیدا می کند، معمولاً این امر موجب پاسخ به این سئوال می شود که "چطور دیدگاه من در مورد وجودی مقدس یا واقعیت غایی به زندگی ام معنا می بخشد؟ معنا ممکن است در برگیرنده ی اصول اخلاقی و ارزش های متعالی نیز شود، بخصوص که چنین جنبه های زندگی سرچشمه گرفته از دیدگاه ما نسبت به وجودی مقدس یا واقعیت غایی است .
2. تعالی23: این واژه به تجربیات فرا شخصی یا وحدت بخشی اشاره می کند که ارتباطی فراسوی خود شخصی مان را فراهم می سازد و شامل ارتباط با وجودی مقدس یا واقعیتی غایی می گردد.
3. عشق24: عشق منعکس کننده ی بعد اخلاقی معنویت می باشد، بخصوص زمانی که توسط باورهای مربوط به واقعیت غایی یا وجودی مقدس بر انگیخته شده باشد. بسیاری از آموزگاران معنوی همچون دالایی لاما، عشق را به مثابه ی جوهره ی معنویت می دانند و معنویت را با ویژگی هایی از روح انسان همچون عشق ، شفقت، صبر، تحمل، بخشایش، رضایت خاطر، احساس مسئولیت و حس سازگاری که شادمانی را برای خود و دیگران به ارمغان می آورد، مرتبط می دانند. از نظر هارتز، اینکه بتوانیم عشق بورزیم یا نه منعکس کننده ی این موضوع است که دو بعد دیگر معنویت (معنا و تعالی) را، تا چه اندازه جدی می گیریم منظور از عشق صرفا یک احساس نیست، عشق می تواند مستلزم انجام دادن کاری باشد که بیشترین فایده را برای خود ودیگران در پی داشته باشد (هارتز، ترجمه ی کامگار و جعفری، 1387).
از دیدگاه غباری بناب و همکاران، معنویت عبارت است از: ارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در راستای گذشتن از پیچ و خم های زندگی و تنظیم زندگی شخص بر مبنای ارتباط با وجود متعالی در هستی معنادار، سازمان یافته و جهت دار الهی. این بعد وجودی انسان فطر ی و ذاتی است و با توجه به رشد و بالندگی انسان و در نتیجه انجام تمرینات و مناسک دینی متحول شده و ارتقا می یابد (غباری بناب و همکاران،1387).
دیدگاه های روانشناسانه به معنویت
– دیدگاه روانکاوی25 نسبت به معنویت:
اکنون می دانیم که نظرات فروید لزوماً همیشه درست نبوده و در حقیقت نظریه ی او را باید با توجه به ابعاد زمانی و فرهنگ زمانی خودش مورد توجه قرار دهیم و هرگز نباید همه ی نظرات او را غیر قابل انتقاد تلقی کنیم در هر صورت فروید، نگرش بی اعتنا به معنویت و تجربه های معنوی دارد و دیدگاهش نسبت به مذهب از این هم منفی تر است. نویسندگان زیادی هم پیرو سنت های روان کاوی و روان پویایی هستند که نظرشان در مورد بخش معنی زندگی مثبت است (عبدالله زاده و دیگران، 1388).
در آغاز 1963، فروید در برابر ادعاهای مربوط به تجربه های معنوی، موضع بی طرف اتخاذ کرد و گفت: "من نمی توانم این احساسات اقیانوس گونه را در خود کشف کنم." هر چند این موضوع باعث نشد که وی وجود این تجربه های معنوی را در دیگران انکار کند اما آنها را به عنوان ریشه ی اصلی نیازهای مذهبی قلمداد نمی کرد. این احساسات"اقیانوس گونه" را عجیب می دانست و آنها را اصلاً با بافت روانشناسی ناهمخوان می شمرد. او عقیده داشت که ریشه ی احساساتی از این دست را می توان در دوران کودکی یافت زمانی که کودک خود را مجزا از جهان نمی بیند، به نظر فروید تنها تجزیه غیر آسیب شناختی26، در بزرگسالی و در از دست دادن حد و مرز شخصی هنگامی اتفاق می افتد که دو فرد بزرگسال عاشق یکدیگر می شوند، در نتیجه هر تجربه ی دیگری از قبیل تجربه های معنوی که حد و مرز وجودی انسان را از بین می برد، در نظر او یک پدیده ی نابهنجار محسوب می شود. یونگ بر خلاف نظر فروید تجربه های معنوی و روحی را به عنوان جنبه های بالقوه، سالم و سلامت از هستی انسان در نظر می گیرد. او همچنین یکی از پیشگامان اولیه رویکرد تجلی گری است که مذهب و معنویت را در تحلیل خود گنجانده است. یونگ تاثیر عظیمی بر رویکرد وجود معنویت به خصوص در شکل گیری درمان فرا فردی داشته است (کشمیری و عرب احمدی، 1387).
– دیدگاه رفتارگرایی شناختی نسبت به معنویت:
رفتاردرمانی اختلافات زندگی افراد را ناشی از یادگیری می دانست و به همین دلیل یادگیری زادیی را در اصلاح آنها موثر می دانست. رفتار درمانی به جای تمرکز بر فرآیند های درونی همچون رویاها، تخیلات و تکانه ها، بر رفتار قابل مشاهده ی انسان و نحوه ی تغییر آن تمرکز دارد. این نکته قابل ذکر است که رویکرد های رفتاری- شناختی در درمان کمتر می تواند در زمینه معنویت سخن داشته باشد. با این حال اخیراً پیشرفت هایی در این زمینه صورت گرفته و از درمان های شناختی- رفتاری دارای محتوای معنوی با موفقیت استفاده شده است (عبدالله زاده و دیگران، 1388).
– دیدگاه انسانگرایی نسبت به معنویت:
آبراهام مزلو27 و معنویت: ابراهام مزلو، معنویت را از مهم ترین عناصر نگرش انسان گرایانه می دانست. مزلو به جای اینکه به آسیب شناسی نیازهای دینی بپردازد اظهار داشت: همان قدرآدمی به چارچوبی از ارزش های فلسفه ای ناظر به حیات و دین نیازمند است که به خورشید، کلسیم یا محبت نیاز دارد. او همچنین بر آن است که "روان شناسان انسان گرا احتمالا کسی را که به این مسائل دینی اهمیت نمی دهد باید بیمار یا نابهنجار وجودی تلقی کنند" تا بدان معتقد شود و آن را در پیش گیرد، تقریباً به همان معنایی که مزلو بین دین نهادینه و معنویت شخصی تمایز قایل می شود. او در کتاب دین، ارزش ها و تجارب اوج نظرش را این چنین بیان می کند: ارزش های معنوی، معنای طبیعی گرایانه دارند، بدین معنا که در مالکیت انحصاری ادیان نهادینه نیستند و برای کسب اعتبار هم نیازی به مفاهیم ماوراء طبیعی ندارند و به خوبی در علم تجربی می گنجند. از این رو معنویت مسئولیتی عمومی است که بر دوش همه افراد بشر است (همان منبع).
از نظر مزلو تجارب اوج، جهان شمول اند، اما همواره در چارچوب نظام عقیدتی شخص یا فرهنگ خاصی تفسیر می شوند. با اینکه تجارب اوج، هسته جهان شمول هر دینی را شکل می دهند، همواره لباس، زمان، مکان، فرهنگ و نظام عقیدتی خاص را در قالب زبان و نماد بر تن می کنند.
مزلو معتقد است که تجارب اوج، ما را از ساحت آگاهی متعارف به ساحت برتری از هستی منتقل می کند و نظاره واقعیتی متعالی را برای ما ممکن می سازند، و به ما امکان می دهند تا ارزش های غایی، مانند حقیقت، زیبایی، خیر و عشق را که مزلو "ارزش های وجود"28 می نامد، معنا یابند.
"اگر دریچه های ادراک پاکیزه می بود، هر چیزی برای انسان همانگونه که هست، می نمود، یعنی بی نهایت اشیاء در قلمرو وجود، این گونه به نظر می رسند(همان منبع).
مزلو تجارب اوج را رکن مهمی از سلامت روان قلمداد می کند. او در نظریه روان شناختی اش، نیازهای انسان را به نیازهای پایه و نیازهای برتر تقسیم می کند. نیازهای پایه به بقای جسمانی ما مربوط می شوند و شامل نیاز ما به غذا، سرپناه، امنیت و روابط اجتماعی هستند. نیازهای برتر به "ارزش های وجود" مربوط می شوند که شامل نیاز ما به حقیقت، زیبایی، خیر و عشق است. با محروم شدن از این ارزش های متعالی به دام همان چیزی خواهیم افتاد که مزلو آن را "فرا آسیب29" می نامد، یعنی آسیبی که پیامد مستقیم محرومیت در ساحت روحانی-معنی است. بهترین درمان برای این عارضه ارتباط نو به نو با قلمرو وجود است که تجارب اوج مسیر عالی ای است که بدان منتهی می شود. مزلو اذعان داشت که ما نمی توانیم به خواست خودمان تجارب اوج داشته باشیم، با وجود این معتقد بود که آموختن آنچه او "معرفت وجود" (فهم هستی) می نامید امکان پذیر است. معرفت وجود، یعنی استعداد گشودن قلب به روی قداست تجارب روزانه یا ظرفیت نگریستن به همسر، فرزندان، دوستان و زندگی روزمره در پرتو جنبه سرمدی عالم. درمانگران انسانگرا، بیشتر از روانکاوان تمایل دارند که از سلامت احتمالی در معنویت مراجع اطمینان حاصل کنند و کمتر احتمال می رود که تجربه های عرفانی مراجع را بر حسب مکانیسم دفاعی واپس روی در او تفسیر کنند. بیشتر درمانگران انسانگر از یک مدل کلی پیروی می کنند که بر مبنای آن افراد بعنوان موجودات فیزیکی، هیجانی، عاطفی و معنوی در نظر گرفته می شوند در نتیجه معنویت وتجربه های معنوی نیز پذیرفته شده است و حتی بعنوان پدیده ی قابل اکتشاف از آنها استقبال می شود. افرادی که از دیدگاه انسانگرایانه درباره معنویت اظهار نظر کرده اند معمولاً موضوعی مثبت یا حداقل خنثی اتخاذ کرده اند (کشمیری و عرب احمدی، 1386).
– دیدگاه روانشناسی فرا فردی نسبت به معنویت
روانشناسی فرا فردی معمولاً شاخه ای از روانشناسی انسانگرا محسوب می شود، اما به نظر می رسد که این رشته استحقاق آن را دارد که بعنوان یک مکتب روانشناسی منحصر به فرد نیز بررسی شود. رویکرد های فرا فردی سه نیروی اولیه را مطرح می کند و در عین حال از مفاهیمی که انسان را فقط موجودی شهودی، عرفانی، معنوی می دانند فراتر می رود. اما مهمتر از همه این است که در این رویکرد، انسان بعنوان موجودی وحدت پذیر و دارای توانایی بالقوه برای رشد جامع کلیه ی استعدادهایش به شمار می آید. به هر حال نقش درمانگر فرا فردی این نیست که واقعیت اصالت تجربه معنوی مراجع خود را انکار کند. این مسئولیت بر عهده ی مراجع است که تجربه ی خود را مورد بررسی قرار دهد و مفهوم آن را در یابد (همان منبع).
– رویکرد های التقاطی و یکپارچه
از نوشته های پین و همکاران، به این نتیجه می رسیم که می توان انتظار داشت که رویکردهای التقاطی و ترکیبی بهترین چشم انداز را در زمینه ی یکپارچه ساختن معنویت و درمان ارائه دهد. مدل رابطه ی درمانی پنج سطحی کلارکسون30 که در سال 1990 ارائه شده نیز رویکردی است ترکیبی که روانشناسی عوامل فرا روانی را نیز شامل می شود. هر چند تکیه و تمرکز اصلی رویکرد التقاطی و یکپارچه ، بر درمان کوتاه مدت است که احتمال دارد باعث شود توجه دقیق به مسائل معنوی کاهش یابد. با این حال توجه به مسائل معنوی در حال افزایش است (همان منبع).
– دیدگاه الکینز31 درباره معنویت
الکینز و دیگران پدیده ی معنویت را دارای یک ساختار چند بعدی می دانند که شامل نه بخش عمده می شود. این اجزاء به طور خلاصه به قرار زیر هستند:
1. بعد روحانی یا فرامادی32: که بعنوان خدای مشخص فرد، خود فراتر یا بعد فرامادی تجربه می شود.
2. معنای هدف در زندگی: به این معنا که خلاء وجودی را می توان با زندگی معنا دار پر کرد.
3. داشتن رسالت در زندگی: فرد معنوی نوعی احساس و ظیفه و تعهد دارد.
4. تقدس زندگی: زندگی مشحون از تقدس و فرد معنوی می تواند تجر به هایی نظیر حیرت و اعجاب، تحسین و شگفتی را حتی در موقعیت های غیر مذهبی نیز داشته باشد و دیگر اینکه سراسر زندگی مقدس است.
5. اهمیت ندادن به ارزش های مادی: رضایت نهایی را، نه در مادیات بلکه در مسائل معنوی و روحی می توان یافت.
6. نوعدوستی: به معنای تحت تاثیر درد و رنج دیگران قرار گرفتن، داشتن احساسات عدالت اجتماعی و اینکه همه ی ما بخشی از آفرینش هستیم.
7. آرمان گرایی: فرد، جهانی بهتر را در ذهن به تصویر می کشد و تمایل دارد که این آرمان را بر آورده سازد.
8. آگاهی از تراژدی: درد، مصیبت و مرگ قسمتی از زندگی هستند و به آن رنگ و روح می بخشد.
9. اثرات معنویت: معنوی بودن واقعی موجب تغییر همه جنبه های بودن و نحوه ی زیستن می شود (کشمیری و عرب احمدی، 1387).
– وگان بعضی از خصوصیات معنویت33 را چنین عنوان کرده است:
1. بالاترین سطح رشد در زمینه های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی و بین فرد را در بر می گیرد.
2. یکی از حوزه های رشد ی مجزا می باشد.
3. بیشتر به عنوان نگرش مطرح است. (مانند گشودگی نسبت به عشق)
4. شامل تجربه های اوج می شود.
– فریدمن و مک دونالد34 پس از مرور معانی مختلف معنویت، مولفه های مهم آن را چنین عنوان می نمایند:
1. تمرکز داشتن بر معنی نهایی.
2. آگاهی از سطوح چند گانه هوشیاری35 و رشد آنها.
3. اعتقاد به گرانبها و مقدس بودن زندگی.
4. ارتقای خود36 به یک کل بزرگ تر37
اسلام و معنویت:
اگر معنویت را چندی خود گزینش و سلیقه ای بدانیم، در این صورت همه افراد معنوی هستند و در واقع بحث درباره آن بی ثمر است. زیرا در این صورت هر کسی تجربه ای را می پسندد و حالی را دوست دارد و از حالی بدش می آید. معنویت این چنین ، ترتیب می خواهد، نه هدایت و نه آغاز و پایانی دارد. چنین برداشتی بر خلاف فهم متعارف و دستورهای ادیان است (عبدالله زاده و دیگران، 1388).
در اسلام معنویت عبارت است از درک ارتباط با وجودی متعالی که به کمک عمل به برنامه ای ویژه در مدت زندگی به کره زمین حاصل شده و روز به روز شدت یافته و از او وجودی حاصل می سازد که در عالم هستی مطلوبیت ذاتی داشته و با یاد خدا تجلی می یابد (آذربایجانی و همکاران، 1384).
شرایط یک زندگی معنوی:
به نظر می آید که هر انسان جدا از اینکه در چه مکانی، در چه زمانی و در چه اوضاع و احوالی زندگی کند، دوست دارد که زندگی اش همراه با مولفه یا مولفه هایی سپری شود. انسان همواره به دنبال زندگی ای بوده است که حداقل یک صفت در آن وجود داشته باشد و آن صفت "امن و آرامش" است. امن و آرامش نکته جامع همه نکات مثبت است که انسان ها می خواهند در زندگی شان وجود داشته باشد. معنویت به معنای زندگی همراه با امن و آرامش است (عبدالله زاده و دیگران، 1388).
هوش معنوی:
هوش معنوی زیربنای باورهای فرد و نقشی است که این باورها در کنش هایی که فرد انجام می دهد و به زندگی خود شکل می دهد، ایفا می کند، به عبارت دیگر هوش معنوی به دلیل پیوندش با معنا، ارزش و تخیل38 می تواند به انسان توان تغییر و تحول دهد (صمدی، 1385).
هوش معنوی ذهن را روشن و روان انسان را با بستر زیربنایی وجود مرتبط می سازد، به فرد کمک می کند تا واقعیت را از خیال (خطای حسی) تشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگ های مختلف به عنوان عشق و خردمندی مطرح شده است. مفهوم هوش معنوی در بر دارنده نوعی سازگاری و رفتار حل مساله است که بالاترین سطح رشد را در حیطه های مختلف شناختی، اخلاقی و هیجانی شامل می شود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیده های اطرافش و دستیابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری می نماید هوش معنوی به انسان دید کلی در مورد زندگی و محیط کار می دهد و او را به چارچوب بندی و تغییر مجدد تجارب خود قادر می سازد تا شناخت و معرفت خویش را عمق بخشد. هوش معنوی مفاهیم معنویت و هوش را درون یک سازه جدید تر ترکیب می کند و به انسان این فرصت را می دهد که در مقابل واقعیت های مادی و معنوی حساس باشد و تعالی را هر روز در لابه لای اشیا و ارتباطات دنبال کند (سهرابی، 1387).
هوش معنوی بیشتر توانایی ذهنی فردی است و به فرد، روابط بین فردی و روان مربوط است. عقیده ی یک روان درمانگراین است که، هوش معنوی باقلب باز می شود، با ذهن روشن می گردد و با روان ملهم می گردد. هوش معنوی به توانایی دیدن چیزها بیشتر از جنبه فردی و شناخت رابطه بین ادراک، ایمان و رفتار بستگی دارد، بیشتر مردم مسئول رفتارشان هستند اما مسئول گمان و ادراکشان نیستند اگر چه این ها به طور نزدیک به هم مرتبط اند (عبدالله زاده، 1388).
هوش معنوی، هوشی است که از دیر باز آدمی به پژوهش و تفحص در مورد ابعاد، تظاهرات، ویژگی ها و انواع آن علاقه مند بوده است. در این بین یکی از ابعاد هوش تحت عنوان "هوش معنوی" جزو عرصه هایی است، که تحقیقات چندان منسجم و نظام مندی در جهت شناخت و تبیین ویژگی ها و مولفه های آن در حد و اندازه سایر انواع هوش صورت نپذیرفته است و همین امر خود دشواری های بسیاری را در راستای تمییز دقیق مولفه ها و ویژگی های آن بر سر راه محققین ایجاد می نماید (غباری بناب، 1386).
هوش معنوی زمانی بروز می کند که ما به طریقی بتوانیم معنویت را با زندگی روزانه خود تلفیق نماییم و افزایش هوش معنوی، نیازمند شناخت ما از ارتباط با کل هستی است و همچنین نیازمند ظرفیتی است برای بهره برداری از ادراکی که فراتر از حواس پنجگانه ماست و شهود را در بر می گیرد که این فراتر از هوش عقلایی، خطی و تحلیلی است (ساغروانی،1388).
تاریخچه هوش معنوی
آن چه از بررسی تعریف صاحب نظرانی همچون گاردنر، هیلگارد، وکسلرو… از هوش بر می آید، آن است که همگی "هوش" را قابلیت بهره گیری از نرم افزارهای وجودی تعریف می کنند. تجربه نشان می دهد که در طول تاریخ، هرچه هوش ظاهری بشر بیشتر شده است، گرایش های ناهنجار، راه های خطا و مساله آفرینی و ایجاد معضل و بحران برای بشریت نیز بیشتر شده است. روان شناسان در ابتدا با تعریف هوش هیجانی، سعی کردند این آسیب را جبران نمایند. سپس با اضافه کردن انواع جدید از هوش تحت عنوان "هوش معنوی" و "هوش وجودی" که متوجه مفاهیمی نظیر مرگ و زندگی است، سعی در تکمیل تعریف خود نمودند. بر خلاف هوش ظاهری که فعالیت آن به حواس پنجگانه مربوط است، هوش باطنی با درک جهان پیرامونی به عنوان تجلیات ارتباط دارد و جمال الهی، هوش باطنی خفته را بیدار می سازد. قانون حکمت هوشمندی هستی، به واسطه ی هوش باطنی فعال درک می شود و این هوش تابع اصل وحدت است و فاقد گوناگونی و تنوع می باشد. از این منظر همه انسان ها باهوشند، چرا که هر انسانی قابلیت دریافت شهودی را دارد و صرفاً لازم است سنسورهای شهودی وی در بخش ذهن فعال شود تا هوش نهفته در انسان بیدار شود. هوش معنوی اولین بار در سال 2000 از سوی متفکران غربی چاپ شد و این نقطه عطفی بود برای انتشار این موضوع که ذهن چگونه کار می کند. بنابراین هوش معنوی مستلزم راه های چند گانه برای یکپارچگی زندگی درونی ذهن و روح با زندگی بیرونی از امور جهان است. هوش گاهی اوقات به عنوان توانایی اداره کردن پیچیدگی شناختی تعریف می شود. برای مثال در فرهنگ لغت وبستر (Mish-1993) هوش شامل توانایی فهمیدن، به کار بردن دانش ماهرانه ، نتیجه را مورد استفاده قرار دادن و محیط شخص را زیر نفوذ خود در آوردن تعریف می شود. دیدگاهی که هوش، شامل بسیاری از توانایی های مختلف است به وسیله گرایش های رایج در عصب شناسی و روان شناسی شناختی مورد حمایت قرار گرفته است .
دیوید باومن (2008) معتقد است که هوش هیجانی و هوش معنوی با هم مرتبط هستند اما آن ها هوش های متفاوتی هستند. او باور دارد که تمرینات هوش معنوی می تواند رشد هوش هیجانی را تقویت کند و رشد هوش هیجانی می تواند هوش معنوی را تغذیه نماید بنابراین آن ها به طور مثبتی همدیگر را تقویت می کنند. خودآگاهی و همدلی که از مولفه های هوش هیجانی می باشند برای هوش معنوی نیز لازم هستند، همانگونه که هوش شناختی و هوش هیجانی، بدون هم تنها بخش هایی ناقص از یک راه حل هستند و برای داشتن یک زندگی مفید و خلاق و سازنده وجود هر دولازم است. امروزه عده ای معتقدند که هوش معنوی را نیز باید، در کنار هوش جسمانی (بدنی)، هوش شناختی(عقلانی) و هوش هیجانی مطالعه کنیم (سپهریان، 1386).
Q
S
E Q
مدل ساده ای از هوش های چند گانه:
SQ
EQ
IQ
DQ
این مدل با هوش جسمانی (DQ): یعنی هوش آگاهی بدنی و مهارت های استفاده از آن شروع شده است. سپس هوش شناختی (IQ) یا هوش منطقی و عقلانی و کلامی آمده است. هوشی که بر سیستم آموزشی تمرکز می کند، بعد از آن هوش هیجانی (EQ) قراردارد، هوشی که کمک می کند تا هیجانات خود و روابطمان را به خوبی مدیریت کنیم. سپس هوش معنوی (SQ) قراردارد، هوشی که به توانایی عمل کردن بوسیله عقل درونی و صبوری همزمان با خون سردی اشاره می کند (سپهریان، 1386).
هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی می گردد و همین مساله پاسخ به سوالاتی همچون "من کیستم؟" "چرا اینجا هستم؟" و "چه چیزی مهم است؟" برای انسان روشن می سازد تا فرد در نهایت بتواند با کشف منابع پنهان عشق و لذت که به گونه ای نهفته در زندگی آشفته و پر استرس روزمره می باشد، به خود و دیگران کمک نماید (غباری بناب، 1386).
مولفه های هوش معنوی:
ایمونز (2000) هوش معنوی را شامل پنج مولفه می داند:
1- ظرفیت برای تعالی
2- توانایی برای تجربه حالت های هشیاری عمیق
3- توانایی برای خدایی کردن و تقدس بخشیدن به امور روزانه
4- توانایی برای سود بردن از منابع معنوی جهت حل مسائل
5- ظرفیت پرهیزگاری (تقوی داشتن)
او عنوان می کند توانایی برای تجربه حالت های هشیاری عمیق و غیر معمول از ویژگی های مهم معنویت است. تعالی و کمال به معنای حرکت به سوی اوج، مرزهای فراتر از جهان فیزیکی و آگاهی عمیق از خودمان است. همچنین عرفان، آگاهی از واقعیت نمایی است، یک حس یگانگی و وحدت که مرز تمام اشیاء و پدیده ها ناپدید می شود و یک کلیت واحد به وجود می آید. اگر کمال گرایی39 را به عنوان مولفه اصلی هوش معنوی در نظر بگیریم در قرآن کریم چنین آمده است "ای انسان، تو در حرکت به سوی پروردگارت هستی و او را ملاقات خواهی کرد" (سوره انشقاق، آیه 6).
مولفه دیگر هوش معنوی تقدس بخشیدن به امور روزانه است، یعنی تمام اموری که فرد انجام می دهد علاوه بر یک هدف اختصاصی یک هدف کلی و مقدس هم دارد، هنگامی که یک عمل با هدفی مقدس صورت می پذیرد کیفیت متفاوتی دارد، مثلاً ماهونی و دیگران (1999) دریافتند هنگامی که همسران به روابط خود جنبه مقدس می دهند رضایت زناشویی بالاتر و تعارضات کمتری دارند و بهتر می توانند مشکلات خود را حل و فصل کنند. در دیدگاه اسلام تاکید فراوانی در این خصوص شده است که در هنگام شروع کار و انجام امور روزانه با نام خدا و برای رضای او انجام شود.
چهارمین مولفه هوش معنوی به رابطه دین و معنویت با مهارت های حل مساله اشاره دارد، بسیاری از افراد در معنا بخشیدن به پدیده های مختلف زندگی که ممکن است برای آنان سخت و دشوار باشد از باورهای دینی سود می برند و این مساله می تواند تا حد زیادی به سازگاری آنان کمک کند، برای مثال پارگامنت (1997) عنوان می کند که دین می تواند در کاهش اثرات منفی استرس های زندگی در افراد موثر باشد.
پنجمین مولفه هوش معنوی صفات پرهیزگارانه است. ایمونز (2000) عنوان می کند رفتارهایی مانند بخشش، شکرگذاری، ایثار، فداکاری و عشق مقدس از جمله صفات پرهیزگارانه است که از مولفه های هوش معنوی به شمار می روند، از نظر بائو میستر واگزلین (1999) خود کنترلی هسته اصلی رسیدن به صفت تقوا و پرهیزگاری است.
خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایند "ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوا پیشه کنید و هر کس نگاه کند که برای فردای خود چه از پیش فرستاده است" (سوره حشر، آیه 18). مفهوم خود کنترلی نیز در متون اسلامی همان عدم پیروی از نفس است که چه بسا پیروی از آن باعث گمراهی و دوری انسان از تقوی و پرهیزگاری است (رجایی، 1389).
امرام و درایر (2007) نیز هفت مولفه برای هوش معنوی مطرح کردند:
– هوشیاری40: آگاهی و خود دانایی رشد یافته.
– فیض الهی: زندگی همراه با تظاهر عشق الهی و اعتماد در زندگی.
– معنایابی: معنادار بودن فعالیت های روزمره از طریق احساس هدفمندی و یک حس
وظیفه شناسی در روبه رو شدن با رنج ها و مشکلات زندگی.
– تعالی: حرکت فراتر از یک خویشتن منفرد به یک کلیت به هم پیوسته.
– حقیقت: زندگی با پذیرش و گشاده رویی، کنجکاوی و عشق برای تمام مخلوقات.
– صلح: داشتن صلح و آرامش نسبت به خویشتن (حقیقت، خداوند و ذات حقیقی).
هدایت- درونی: آزادی درونی همراه با مسئولیت و خرمندی در اعمال (رجایی،1389).
مولفه های هوش معنوی در اسلام
در فرهنگ اصیل اسلامی به طور ضمنی هوش معنوی مورد توجه فراوانی قرارگرفته است. به طور مثال، جامی(1381) براساس متون مذهبی مولفه های ذیل را برای هوش معنوی برشمرده است:
1- مشاهده وحدت در ورای کثرت ظاهری، 2- تشخیص و دریافت پیام های معنــوی از پدیده هـا واتفاقات،
3- سوال و دریافت جواب معنوی در مورد منشاء ومبداء هستی(مبداءومعاد)، 4- تشخیص قوام هستی و روابط بین فردی بر فضیلت عدالت انسانی، 5- تشخیص فضیلت فراروندگی از رنج و خطا و به کارگیری عفو وگذشت در روابط بین فردی، 6- تشخیص الگوهای معنوی وتنظیم رفتار برمبنای الگوی معنوی، 7- تشخیص کرامت وارزش فردی و حفظ و رشد و شکوفایی این کرامت، 8- تشخیص فرایند رشد معنوی وتنظیم عوامل درونی وبیرونی در جهت رشد بهینه این فرایند معنوی، 9- تشخیص معنای زندگی، مرگ و حوادث مربوط به حیات، نشور، مرگ وبرزخ، بهشت ودوزخ روانی، 10- درک حضور خداوندی در زندگی معمولی،
11-درک زیبایی های هنری وطبیعی وایجاد حس قدردانی وتشکر، 12-داشتن ذوق عشق وعرفان که درآن عشق به وصال منشاء دانش است نه استدلال و قیاس، 13- داشتن هوش شاعرانه که معنای نهفته در یک قطعه شعری را بفهمد، 14- هوش معنوی باعث فهم بطون آیات قرانی می شود وموجب می گردد افرادکلام انبیا را راحت تر وبا عمق بیشتر درک نمایند، 15- هوش معنوی در فهم داستان های متون مقدس و استنباط معنای نمادین این داستان ها کمک فراوانی می کند، 16- هوش معنوی که در قرآن درمورد صاحبان آن صفت اولوالالباب به کار رفته است باعث می شود افراد به جوهره ی حقیقت پی ببرند واز پرده های اوهام عبور نمایند.
هرچند عرفان اسلامی نیز این مولفه ها را ذکر نموده است، ولی از آنجا که این مولفه ها به انسان بینش می دهند وباعث افزایش سازگاری او با هستی می شوند ، می توان گفت که آنها نقش اساسی در تقویت هوش معنوی دارند (غباری بناب وهمکاران،1386).
مقایسه هوش معنوی با هوش های دیگر
برای روشن تر شدن هوش معنوی مثالی از هوش هایی می زنیم که نشانگر هوش چند گانه است که با هوش جسمی آغاز می شود با PQ نمایش می دهند. این هوش ابتدایی ترین کانون توجه ما را به خود اختصاص می دهد، در واقع PQ آگاهی جسمی و نحوه استفاده ماهرانه از آن را شامل می شود. قسمت بعدی هوش منطقی یا عقلانی IQ است. هوشی که در حال حاضر بیش از سایر هوش ها در سیستم های آموزشی مورد توجه قرار می گیرد. پس از IQ سطح دیگری است که EQ اختصاص دارد این هوش در زمینه کسب موفقیت در بازار کار نقش مهمی دارد و ما را در حین برقراری ارتباط یاری می دهد و از این بابت مهم تر بوده و تا حدی از قابلیت پیشگویی برخوردار است(صمدی، 1385).
آخرین لایه SQ است که هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و عملکرد همراه با بصیرت، ملایمت و مهربانی را شامل می شود. IQ به منزله دروازه برای ورود است . در صورت برخوردار نبودن از حداقل لازم IQ قادر به ورود در فضای دلخواه برای مطالعه رشته مورد علاقه مان نخواهیم بود، اما آن چه ما را در زمره بهترین ها در شغلمان و رشته مورد علاقه مان جای می دهد میزان EQ در ماست. EQ و SQ به هم مرتبطند. اما در عین حال دو هوش متفاوت و جدا از هم به حساب می آیند. بهره مندی از حداقل EQ می تواند شروع مناسبی را در سفرهای روحانی و معنوی فرد در پی داشته باشد، چرا که کمی خود آگاهی و همدلی برای شروع این روند لازم است ، اما به محض آغاز تمرینات معنوی، هوش معنوی خود می تواند در رشد EQ نقش بسیار تقویت کننده و فعال کننده داشته باشد. از طرف دیگر رشد EQ نیز می تواند در رشد و ارتقای SQ بسیار تقویت کننده و فعال کننده داشته باشد. از طرف دیگر رشد EQ نیز می تواند در رشد و ارتقای SQ موثر باشد. در واقع EQ و SQ تاثیر مستقیم و مثبت بر یکدیگر دارند و رشد و توسعه هر یک باعث پرورش و توسعه دیگری میشود (عرب خانی، 1389).
باید دانست که کامپیوتر ها نیز از میزان IQ بالایی برخوردارند و اغلب حیوانات دارای EQ بالایی هستند اما تنها انسان است که از هوش معنوی SQ برخوردارند، هوش تحول پذیر، توانایی ای که به او قدرت می دهد تا قوانین و نقش ها را دستخوش تغییرات خود نماید، بتواند تحولات اساسی ایجاد کند و دنیای اطرافش را به بهترین شکل متحول سازد (صمدی، 1385).
مولفه های هوش معنوی از دیدگاه های مختلف:
دیدگاه نوبل41 و واگان:
نوبل و واگان معتقدند؛ مولفه های هشت گانه ای که ، نشان دهنده هوش معنوی رشد یافته هستند عبارتند از:
درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرف کردن نیاز های دیگران (به نقل از نازل، 2008).
دیدگاه مک مولن:
مک مولن معتقد است؛ ارزش هایی مانند شجاعت42، یک پارچگی43، شهود44، ودلسوزی45 از مولفه های هوش معنوی هستند. همچنین وی معتقد است بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد ودر مقابل، استرس ضد شهود است. وی یکی از راه های افزایش بصیرت را توجه آرامش بخش عنوان می کند. از نظر مولن نگرانی، تلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تاخیر در تصمیم گیری روی می دهد.
مشخصات هوش معنوی از دیدگاه بروس لیچفیلد:
* آگاهی از تفاوت
* شگفتی، حس ماوراء الطبیعه وتقدس
* حکمت وخرد
* آگاهی و دوراندیشی، توان گوش دادن (ساکت بودن وبه ندای خداوند گوش دادن)
* هنگام آشفتگی وتناقض ودو گانگی آرام بودن
* تعهد فداکاری وایمان (غباری بناب وهمکاران، 1386).
مهارت های هوش معنوی (SQ) از دیدگاه سیندی ویگلز ورث:
از نظر سیندی ویگلز ورث، هوش معنوی به عنوان توانایی رفتار کردن با دلسوزی و دانایی در حین آرامش درونی و بیرونی صرف نظر از پیشامدها و رویدادها تعریف شده است. در اینجا منظور از صرف نظر از پیشامد، این است که ما می توانیم توسط هوش معنوی صلح آمیز حتی تحت بزرگترین فشارها باقی بمانیم که این ویژگی در رهبران معنوی دیده می شود. همچنین این تعریف نشان می دهد که افراد با هوش معنوی در حین قضاوت، توانایی منصفانه رفتار کردن و دلسوزی رفتار کردن را دارند.
بر پایه این تعریف وی یک لیست از مهارت هایی که معتقد است بیان کننده مهارت های هوش معنوی است در ذیل به آنها اشاره کرده است.
* خود آگاهی برتر شامل موارد زیر می باشد:
آگاهی از مشاهده جهان خویشتن آگاهی از هدف زندگی
آگاهی از سلسله مراتب ارزش ها پیچیدگی تفکر درونی
آگاهی از خود / فرا خود
* آگاهی فراگیر شامل:
آگاهی از به هم پیوستن همه زندگی آگاهی از محدودیت ها/ نیروی ادراک بشر
وسعت نظر ادراک فضا/ زمان آگاهی از محدودیت ها/ نیروی ادراک بشر
آگاهی از قوانین معنوی تجارب یگانگی ماورا
* خود والاتر/ رهبر فراخود
تعهد نسبت به رشد معنوی حفظ خود والا در مسئولیت
زندگی هدفمند، پایداری در اعتقادات، راهنما خواستن از معنویت
* پیشگاه معنوی/ رهبری اجتماع
یک عارف و معلم / مربی معنوی موثر، یک عارف و مامور تحولی موثر آرامش، حضور آرام و امن، غمخواری کردن و داوری آگاه، هم تراز بودن با گردش زندگی
هوش معنوی (SQ) از دیدگاه رابرت آمانس
رابرت آمانس (2000) هوش معنوی را به عنوان استفاده توافقی اطلاعات معنوی برای تسهیل حل مشکل روزانه و کمال غایی تعریف می کند. او در ابتدا 5 جزء هوش معنوی را پیشنهاد می کند:
1. صلاحیت برای فایق آمدن فیزیکی و مادی
2. توانایی برای افزایش تجربی حالات هوشیاری
3. توانایی برای پاک کردن تجربه روزانه
4. توانایی برای مورد استفاده قرار دادن منابع معنوی برای حل مشکل
5. صلاحیت برای پرهیزگار بودن (به نقل از عابدی و سرخی، 1387).
فرانسیس ماگان توصیف زیر را اظهار می دارد:
هوش معنوی وابسته به حیات روحی وروانی ذهن و ارتباطشان باهستی در جهان است. هوش معنوی بر صلاحیت فهم عمقی سوالات موجود واطلاع در مورد سطوح گوناگون هوشیاری دلالت دارد. همچنین هوش معنوی بر آگاهی روان به عنوان بنای وجودی یا به عنوان خلق نیروی زندگی از تکامل تدریجی دلالت دارد. هوش معنوی می تواند با تمرین توسعه یابد و در تشخیص واقعیت از خطای حسی به کمک شخص می آید وممکن است در فرهنگ به عنوان عشق، عقل وخدمات اظهار شود.
دیدگاه دیوید بی کینگ46:
مقصود از تعریف ذیل از هوش معنوی، دقت بیشتر در باز اندیشی این مفهوم است. هوش معنوی به عنوان یک مجموعه از ظرفیت های ذهنی تعریف می شود که در وحدت و یکپارچگی و کاربرد انطباقی جنبه های غیر مادی و مافوق هستی فرد و رسیدن به نتایجی از قبیل اندیشه ی وجود عمیق، بهبود معنا، شناخت خویشتن برتر و سلطه بر سطوح معنوی شرکت دارند. برای هوش معنوی 4 اساس پیشنهاد شده:
1- تفکر انتقادی وجودی
2- تولید معنای شخص
3- آگاهی متعالی
4- توسعه سطوح هوشیار
در حالیکه بعدها از لحاظ تجربی بررسی شد مناسبات متقابل این توانایی ها توسط دو خصوصیت مشترک روشن می شود:
– آنها فی النفسه در آفرینش معنوی هستند.
– آنها بر جنبه های برتر وغیر مادی حقیقت مستقز هستند.
این ها اصول واحد این توانایی های ذهنی منحصر به فردند. این ثابت خواهد کرد که، که این مولفه ها در حقیقت توانایی ها و ظرفیت های ذهنی اند، نه راه های برگزیده رفتار (کینگ، 2008 به نقل از ایاسه، 1388).
رشد هوش معنوی:
آگاهی هشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی و پرورش خود آگاهی از جمله عوامل اصلی رشد هوش معنوی تلقی می شوند. وگان معتقد است هوش معنوی از طریق افزایش وسعت نظر و داشتن نقطه نظرهای مختلف، حساسیت زیاد نسبت به تجارب و واقعیاتی نظیر حالت تعالی (ماورایی) و موضوع های معنوی و فهم عمیق تر نمادها، افزایش می یابد (نازل، 2008).
هوش معنوی را می توان با تمرین های مختلف توجه، تغییر هیجانات و تقویت کردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد؛ زمانی که موضوعات هیجانی یا اخلاقی حل نشده باقی می مانند از رشد معنی جلوگیری می کنند. بلوغ معنوی به عنوان یکی از جلوه های هوش معنوی، شامل درجه ای از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی (روحیه اخلاقی) و رفتار اخلاقی می شود و خردمندی و دلسوزی برای دیگران را صرف نظر از جنس، قومیت، سن یا نژاد در بر می گیرد (وگان2008).
زوهار و مارشال معتقدند هوش معنوی از طریق جستجوی معنای اصلی موقعیت ها، مطرح کردن "چرا" برای مسائل و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها رشد می کند. همچنین یادگیری و گوش دادن به پیام های شهودی راهنمایی کننده با صدای درونی، متفکر بودن، بالا بردن خود آگاهی، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزایش هوش معنوی می شود (زهر و مارشال، به نقل از نازل، 2004).
همان طوری که ذکر شد هوش معنوی مفهوم نسبتاً جدیدی در روان شناسی و در واقع ناشی از یک نگاه نوین به آن یعنی توجه به معنویت می باشد. امروزه حتی شیوه های نوینی از روان درمانی براساس فلسفه مشرق زمین و معنویت مورد توجه قرار گرفته است (پارگامنت، 2007).
ایمونز (2000) عنوان می کند که هوش معنوی می تواند مطالعات پراکنده در خصوص دین و معنویت را یکپارچه سازد و تحقیقات جدیدی را در مورد پایه معنوی رفتار فراهم آورد (رجایی، 1389). البته هر چند که ایمونز (2000) سعی نموده است معنویت را در قالب یک هوش مطرح کند و معتقداست که معیارها و ملاک های هوش را داراست اما هنوز این موضوع با چالش هایی روبروست چنانچه معنویت و استفاده از آن برای حل مسائل زندگی به عنوان یک ظرفیت و هوش پذیرفته شود، چگونه می توان از طریق آموزش این ظرفیت را در افراد گسترش داد؟ (رجایی، 1389).
به هر حال مطرح شدن هوش معنوی توسط روانشناسان زمینه های جدیدی را برای محققین فراهم آورده تا در مورد نقش معنویت در احساس و رفتار انسان به تحقیقات و بررسی های جدیدی بپردازند. غباری بنات و همکاران (1386)، سوال های جالبی در این حوزه را مطرح کرده اند که می تواند نقطه مناسبی برای مطالعات جدید باشد از جمله:
1. هوش معنوی چگونه در کودکان شکل می گیرد و تحول می یابد. مراحل اساسی تحول این هوش در افراد چگونه است؟
2. در تحول هوش معنوی تا چه حد بافت فرهنگی- محیطی، خانواده، معلمان، دوستان و نوع مذهبی که فرد به آن پایبند است، تاثیر می گذارد؟
3. هوش معنوی را چگونه می توان مفهوم سازی نمود و نظریه منسجمی که اعتبار درونی داشته و برای تحقیقات و ابزار سازی کارا باشد ارائه داد؟
4. چگونه می توان مداخلات لازم برای افزایش هوش معنوی با استفاده از نظریه های هوش معنوی تهیه نمود و اعتبار و روایی این مداخلات را آزمود؟
5. ارتباط هوش معنوی را چگونه می توان با فهم دقیق از متون دینی، حل مشکلات معنوی و بینش پیدا کردن نسبت به معمای معنوی مورد بررسی و سنجش قرار داد؟
6. تا چه اندازه می توان پایه های تکاملی را در تحول نوعی هوش معنوی مورد بررسی و آزمون قرار داد؟
7. تا چه اندازه تفاوت های موجود در درجات هوش معنوی، منجر به اختلاف فهم افراد از متون مذهبی می گردد؟
8. چگونه می توان محیطی ایجاد کرد که مجال رشد هوش معنوی را به افراد بدهد؟ (به عنوان مثال استفاده از قرآن، متون عرفانی و…).
تفاوت فرد دارای هوش معنوی و افراد دیگر:
ویژگی های افراد دارای هوش معنوی از دیدگاه دانازوهار:
1- خودآگاهی: یعنی اینکه شما واقعاً بدانید که هستید و می دانید که با کل جهان مرتبط هستید.
2- ایده آل بودن: آنچه طبیعت انسان نشان می دهد این است که بشر طبیعتاً می خواهد خدمت کند واین ایده تعیین کننده انسانیت اوست.
3- ظرفیت رو به رو شدن با سختی ها ومشکلات: اقرار کردن به اشتباهات و قدرت مقابله با دردها وسختی ها را دارد.
4- کمی نگر بودن: قدرت دید ارتباط بین اشیاء، بسط دادن وعلاقه مند بودن به همه چیز را دارد.
5- تحسین کردن، تنوع در جهان و پیشرفت کردن: وقتی من به سوی تو نگاه می کنم و آن تفاوتی که در تو وجود دارد را می بینم، می گویم خدایا متشکرم یعنی خدا را به خاطر تنوع در جهان شکرگزاری می کند.
6- عرصه آزادی وجرات: توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه مردم را دارد.
7- گرایش به پرسیدن چرا: سئوالات نامحدودند وبا پرسیدن است که واقعیت به وجود می آید ومعلوم می شود.
8- توانایی بیان کردن چیزی: قرار دادن چیزها در متن یا زمینه بزرگتر.
9- ناگهانی: این عمل از روی خیال نیست… این کلمه از ریشه هایی شبیه لاتین می آید، مانند واکنش47 و مسئولیت48، این قضیه مربوط به ترس نیست بلکه متناسب با واکنش نسبت به جهان است. تعاملی که فرد با جهان هستی دارد.
مک هاوک: معتقد است هوش معنوی به نسبت آموزش غیر دینی و دانش واقع بینانه، با شهود، نگرش وخردمندی رابطه نزدیک تری دارد. ماهیت غیر اختصاصی وکل نگر آن و استفاده از نماد گرایی ادراک فرد را گسترش می دهد و آن را عمق می بخشد. این امر به غنی سازی روابط وبهبود کار روز مره کمک می کند. علاوه براین، حرکت به سمت خود شکوفایی و رشد معنوی بیشتر به هوش معنوی یکپارچه دارند، ممکن است سبک زندگی متفاوتی داشته باشند، (نازل، 2004)
لیچفیلد شباهت های هوش های مختلف (هوش های گاردنر) را چنین عنوان می کند:
1- وجود لایه ای همپوشی49 بین همه هوش ها
2- تفاوت هر یک از هوش ها در افراد مختلف
3- قابل رشد بودن هوش ها
تفاوت هوش معنوی و دیگر هوش ها از دیدگاه لیچفیلد50:
از نظر وی هوش معنوی:
الف- انحصارا با دیگران سرو کار دارد.
ب- همه سطوح دیگر (هوشهای دیگر) را در بر می گیرد.
ج- ارزیابی آن احتمالا ذهنی تر از سایر هوش هاست.
خانم لوین: در کتاب خود تحت عنوان هوش معنوی قدرت معنویت و شهود خود را بیدار کنید. هوش معنوی را به عنوان اتحاد میان معنویت و هوش مطرح می کند وبه نظر او هوش معنوی عمیقاً با عوامل زیر در ارتباط است:
1- درک عمیق تر زندگی وتجارب آن
2- پیروی از حقایق معنوی
3- قبول مسئولیت برای فعالیت های خود و اثرات آن
4- گذاشتن به تفاوت ها
5- پذیرش تغییر: به فکر او هوش معنوی زمانی آشکار می شود که فرد، معنویت را با زندگی خود گره بزند و بر اساس اصول معنوی عمل کند (ساغروانی، 1388).
رابطه هوش ها (سیندی ویگلورث)
هوش معنوی جنبه های مختلفی از آگاهی و زندگی ذهنی و روحی درونی فرد را با زندگی و کار بیرونی متصل و یکپارچه می کند و نوعی آگاهی درباره تمامیت جهان به شکلی کلی به فرد می دهد.
سیندی ویگلورث معتقد است که هوش معنوی توانایی رفتار کردن با دلسوزی و دانایی در حین آرامش درونی و بیرونی، صرفنظر از پیشامدها و رویدادهاست. افراد با هوش معنوی در حین قضاوت، توانایی منصفانه و دلسوزانه رفتار کردن را دارند.
هوش معنوی ما را قادر می سازد همه چیز را آن طور که هستند ببینیم. این هوش همان هوشی است که رهبران مشهور و محبوب جهان را هدایت کرده است. رهبران معنوی با داشتن این هوش می توانند بزرگترین فشارها را تحمل کنند.
رابرت ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش معنوی مطرح کند. وی معتقد است که هوش معنوی مجموعه ای از توانایی ها برای بهره گیری از منابع دینی و معنوی است. به نظر ایمونز پنج توانایی معرف این هوش است:
1- قابلیت تعالی فیزیکی و مادی: افراد با هوش معنوی، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند.
2- توانایی ورود به سطح معنوی بالاتر: از یک حقیقت غایی51 که ایجاد احساس یگانگی و وحدت می کند، آگاهی دارند.
3- توانایی یافتن تقدس در فعالیت ها، رویدادها و روابط روزمره: حضور الهی را در فعالیت های عادی تشخیص می دهند.
4- توانایی به کارگیری منابع معنوی برای حل مسائل زندگی: افرادی که ذاتا مذهبی هستند راحت تر می توانند با استرس ها برخورد کنند و بیش از سایرین بر بحران های روحی و مشکلات غلبه کنند.
5- توانایی انجام رفتار فاضلانه و ظرفیت پرهیزگاری بالا.
مقایسه هوش معنوی با هوش های دیگر از دیدگاه های مختلف
IQ به عنوان هوشی که در جستجوی چیستی اشیاء است، EQ به عنوان هوشی که در جستجوی درک و فهم چگونگی اشیاء است و SQ به عنوان هوشی که در جستجوی درک چرایی اشیاء است.
ویگلزورث چهار هوش بدنی، شناختی، هیجانی و معنوی را بر اساس ترتیب رشد آنها، به شکل هرمی مطرح نموده است. الگوی مورد نظر او بر اساس این دیدگاه است که کودکان ابتدا بر بدن خود کنترل پیدا می کنند (هوش بدنی)52، سپس مهارت های زبانی و مفهومی (هوشبر) IQ خود را گسترش می دهند. این هوش در فعالیت های مدرسه ای کودک مطرح است. هوش هیجانی53 (EQ) برای بسیاری از افراد هنگامی مطرح می گردد که علاقمند به گسترش روابط خود با دیگران باشند. در انتها، هوش معنوی زمانی خودنمایی می کند که فرد به دنبال معنای مسائل می گردد و سئوالاتی مانند "آیا این، همه آن چیزی است که وجود دارد؟" را مطرح می نماید (عبدالله زاده، 1388).
فواید هوش معنوی
* مهمترین فایده هوش معنوی درست عمل کردن است.
* امام علی علیه السلام می فرمایند: هوش وتوانایی فهمیدن اندرزها از عواملی است که آدمی را به پرهیز از خطا فرا می خواند. (میزان الحکمه، صفحه 326)
* دومین اثر و فایده هوش را می توان درس گرفتن از وقایع اطرافمان دانست.
* در سوره الحجر(75) در مورد سرنوشت گنهکاران قوم لوط، قرآن به نتیجهگیرى تربیتى و اخلاقى پرداخته مىگوید" در این داستان نشانههایى است براى افراد با هوش"! (اِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ)، آنها که با فراست و هشیارى و بینش مخصوص خود، از هر علامتى جریانى را کشف مىکنند، و از) هر اشارهاى حقیقتى و از هر نکتهاى، مطلب مهم و آموزندهاى را.
همچنین برای هوش معنوی اثرات دیگری نیز ذکر شده است.
* قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها
* بالا بودن خودآگاهی در این افراد
* حسی که این افراد را هدایت درونی می کند
* درس گرفتن از تجربیات و شکست ها
* از دشواری های زندگی فرصتی می سازد برای دانستن
* توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه مردم
* گفتن "چرا؟"
* پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها
* توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش
* برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا
* درست اندیشیدن
* رهایی از لغزش ها و دام های شیطان
* مهار نیروهای مختلف جهان طبیعت
* در اختیار گرفتن اسرار آسمان پر ستاره
* شنیدن زمزمه حمد و تسبیح تمام ذرات جهان هستی
* گرفتن درس عبرت از پدیده ها
* عدم فرار از میدان حوادث
* بروز کامل عشق در شخصیت فرد توانایی برای زندگی با شادی و شوق است
برای هوش معنوی 10 جزء را مطرح نموده اند:
1- عقل شهودی54:
نور بصیرت که به ما اجازه می دهد در مورد جنبه های خاصی از واقعیت، خیالبافی کنیم. همچنین این ویژگی حس درک هیبت و عظمت خلقت و حس خود شناسی را امکانپذیر می نماید.
2- ادراک مستدل55:
نقطه مقابل عقل شهودی است. این فرآیند شامل ترسیم، توسعه و تحلیل بصیرت بدست آمده از طریق شهود بخاطر روشن کردن معنا و جزئیات خاص بصیرت ما است.
3- آگاهی بر خواست و نیت:
با ترکیب عقل شهودی و ادراک مستدل ما قادر خواهیم بود که به یک حالت دانستن وارد شویم، دانستن کامل هدف خواستهایمان.
4-عشق و شفقت56:
نعمت عشق بیانگر جریان نامحدود عشق و انرژی الهی است.
5- قدرت و عدالت متمرکز57:
نقطه مقابل عشق، زور و محدودیت است. زمانی که در شکل مثبت ظهور یابد نشان دهنده عدالت و انصاف خواهد بود. این ویژگی، ایجاد کننده نظم و احساس مسئولیت، و توانایی کنترل و ارزشیابی رفتارهای خود شخص است.
6- شفا و بخشش58:
وقتی عشق و زور و محدودیت بطور مطلوب، متعادل شوند نتیجه عبارتست از بهبود و تعدیل انرژی های متعادل نشده. شامل بخشش خود و دیگران، ابراز دلسوزی، خارج کردن عصبانیت بدون شکستن حریم دیگران.
7- زندگی با شوق59:
بروز کامل عشق در شخصیت فرد توانایی برای زندگی با شادی و شوق است.
8- زندگی با وقار، یکدلی و تعهد60:
بصورت پایبندی به اصول شخصی و نیروی متعالی خودش است. بدون این حس شخص دچار لاقیدی می شود. در اینحالت شخص می تواند وسوسه را رد کند و در رفتارها و صحبت هایش تعهد به ارزش های شخصی را نشان دهد و مسیر اخلاقی راهنمای وی در زندگی و کسب و کار خواهد بود.
9-پیوند و خدمت خلاق61:
این ویژگی بر دو عملکرد اشاره دارد. یکی داشتن خلاقیت و دیگری ارتباط و پیوند داشتن با دیگران. در اینجا شخص ترکیبی از حضور خداوند، عشق و وقار را در امور عادی زندگی روزانه اش از خود نشان می دهد و رفتارهای او براساس کارهای مثبت و متعهدانه است.
10- پادشاهی خداوند62/ شادی و تکمیل/ زندگی با هوش معنوی مطلوب:
یعنی شخص هرچه را در زندگی با آن سروکار دارد یا اساساً در دنیا وجود دارد را نشئه ای از وجود خداوند و حضور خداوند و نظارت او بر اعمالش بداند و اینکه همه چیز به خواست و اراده خداوند انجام می گیرد.
اما این تنها انسان است که از هوش معنوی SQ برخوردارند، هوشی تحول پذیر، توانایی ای که به او قدرت می دهد تا خلاق باشد و قوانین و نقش ها را دستخوش تغییرات خودنماید، بتواند تحولات اساسی ایجاد کند و دنیای اطرافش را به بهترین شکل متحول سازد.
افرادی که دارای هوش معنوی هستند دارای این صفات می باشند:
* قدرت مقابله با سختنی ها، دردها و شکست ها.
* بالا بودن خود آگاهی در این افراد.
* حسی که این افراد را هدایت درونی می کند.
* درس گرفتناز تجربیات و شکست ها.
* از دشواری های زندگی فرصتی می سازد برای دانست.
* توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه در مردم.
* گفتن "چرا؟"
* پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها.
* توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش.
* برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا (عبدالله زاده، 1388).
مک هاوک63 معتقد است، هوش معنوی نسبت به آموزش غیر دینی و دانش واقع بینانه، با شهود، نگرش و خردمندی رابطه نزدیکتری دارد. ماهیت غیر اختصاصی و کل نگر آن ادراک فرد را گسترش می دهد و آن را عمق می بخشد. این امر به غنی سازی روابط و بهبود کار روزمره کمک می کند. علاوه بر این، حرکت به سمت خودشکوفایی و رشد معنوی، بیشتر به هوش معنوی مربوط می شود تا نیاز به کنترل خود و پایبند آیین و رسوم بودن. به نظر می رسد هوش معنوی پاسخ به سئوالاتی نظیر درک هنر خوب بودن، یا پدر و مادر خوب بودن نیست. در حقیقت هوش معنوی پاسخ به سئوالات چگونه بودن نیست، بلکه پاسخ به سئوالات چرا بودن است؟ چرا شما می خواهید رهبر یا مدیر خوب باشید؟ چرا شما می خواهید پدر و مادر خوب باشید ؟
فرد بدون هوش معنوی:
* وقتی کارهای نادرست پیش روند، آنها دیگران را مقصر می دانند چون می ترسند شهرت و مقامشان و تصدیق دیگران را از دست دهند.
* آنها به شغلشان وابسته می شوند و اینگونه احساس امنیت می کنند.
* به آسانی از محیط و تغییر جهانی به لحاظ شخصی آسیب می بینند و تهدید می شوند.
* هنوز در جستجوی عشق و شادی از دیگران و جهان می باشند.
* تمایل دارند کار و یا مکانی را که مجبورند برای کسب پول به آنجا می روند را وحشتناک فرض کنند.
* آنها تمایل دارند زندگی را خیلی سخت بگیرند، چون معتقدند کار و تجارب عمل سختی است و از زندگی می ترسند (عبدالله زاده، 1388).
افراد با هوش معنوی می دانند که:
* نژاد، جنس، ملیت، نظام فکری و… برچسب هایی هستند نه آنچه واقعاً مهم است.
* آنها دیگران را به خاطر چیزی سرزنش نمی کنند و همواره مسئولیت بخشش خود و عملکردهایش را می پذیرند.
* چیزی برای از دست دادن ندارند، چون نمی توانند مالک چیزی باشند برای رضایت داشتن از خودشان نیازی به تصدیق دیگران ندارند.
* از تمام وابستگی به دیگران برای ایمنی رها هستند، چون ایمنی از خودشان است و نه از بیرون.
* احساس امنیت آنها بر اساس توانایی ها، پایداری و ویژگی های درونی انسانیشان است. برای مثال چیزی که می تواند بدست آورند، نه چیزی که دیگران می توانند به آنها بدند.
* آنها بر اساس خدمت رسانی به دیگران زندگی می کنند. درک کرده اند که تنها راه برای گسترش ظرفیت شخصی شان، دوست داشتن، بخشیدن دیگران و خدمت رسانی به دیگران است وقتی این کارها را انجام می دهند ارزش زیادی برای آن قائل اند.
* هرگز با تغییرات دنیای اطرافشان آسیب پذیر نمی باشند، چون این تغییرات را دنیا انجام می دهد.
* آنها کار را به عنوان مکانی برای خلاقیت، اعتماد به نفس و یادگیری، جایی که پول و پاداش، ثانویه است می دانند (عبدالله زاده، 1388).
* آنها تمایل دارند زندگی شفافی به عنوان یک بازی کردن و خلق کردن داشته باشند پس شامل درجه بزرگتری از روشنایی است (کشمیری، عرب احمدی، 1386).
تعارض زناشویی:
از نظر وایل64 (1376، ترجمه ارشد)کنش و واکنش دو فرد که قادر نیستند منظور خود را تفهیم نمایند، تعارض یا تنازع نامیده می شود.
هالفورد (2001)ضمن بحثی در مورد آشفتگی65 روابط زناشویی به گزارش نارضایتی مهم و مداوم در رابطه توسل حداقل یکی از زوجین اشاره می نماید. در اینجا منظور از اصطلاح "مهم" تاثیر این موضوع بر کارکرد همسر و منظور از"مداوم" اشاره به اختلافات دائمی می باشد. به نظر کاهن (به نقل از مارکمن و هالفورد، 2005)، هر جا عدم توافق، تفاوت یا ناسازگاری بین همسران وجود داشته باشد، تعارض بوجود می آید. السون وفاورز نیز زوجین متعارض را ناراضی از عادات و شخصیت همسر و دارای مشکل ارتباطی در حوزه های گوناگون می دانند. تعارضات زناشویی زمانی بالا می گیرد که درجات مختلف استقلال یا وابستگی زوجین به یکدیگر جهت همکاری و تصمیم گیری مورد نیاز باشد (ون و نولان66، 1387). درجه اختلاف می تواند در نتیجه حساسیت ها بوجود آید و باعث اختلاف های جزئی تا تعارضات شدید شود.
منابع تعارض:
منابع تعارض عبارتند از: 1- زمینه های اجتماعی که در برگیرنده تغییر روابط افرد به دلایل مختلف تغییرات اجتماعی ناشی از دوره های مختلف زندگی زناشویی، تقسیم مسئولیت های والدین، فشارهای اقتصادی و بی ثباتی های اجتماعی می باشد. 2- فشار های موقعیتی که در برگیرنده اتفاقات غیر قابل پیش بینی و قابل پیش بینی، بیماری های کهن، مرگ والدین و… است. 3- تفاوت های ادراکی که شامل متفاوت دیدن موقعیت برای شروع و ادامه زندگی از طرف زن و شوهر. 4- مشکلات رفتاری که شامل ناهمانندی های رفتاری، مشکلات مربوط به نحوه گفتگو به دلیل تدابیر توافقی ناقض و اختلاف به دلیل تغییر بر اثر مراحل رشدی خانواده که باعث تغییر در چرخه رشد خانواده می شود. (پاترسون، هیب، ویس و ترنر67، 1975).
هرکدام از صاحب نظران رویکرد ویژه ای به تعارض دارند. هر چند به طور کلی مفاهیم ناسازگاری، عدم توافق، ستیز وتقابل از عوامل اساسی تشکیل دهنده تعارض محسوب می شوند، این عدم توافق می تواند در زمینه دیدگاه ها، ادراکات، تمایلات، رفتارها، عواطف و نیازها رخ دهد. در مورد تعارض دو دیدگاه متداول وجود دارد و هرکدام از جنبه ای به آن می پردازند. دیدگاه سنتی68 که نظریه ای غالب است تعارض را موجب افت و تخریب و مسبب بحران می داند و بر پیامدهای مخرب و معایب آن تمرکز دارد؛ بنابراین جهت گیری این دیدگاه درمان و حل سریع تعارض می باشد. از طرف دیگر، دیدگاه تعاملی 8 اختلاف ادراک و نظرات مختلف و عدم توافق در تصمیمات را موجب بهبود و رشد و رفع نقایص و عامل پویای و تحرک می داند (بهارستان، 1383).
بر همین اساس ابتدا به پیامدهای مثبت و آنگاه به تاثیرات سوء تعارض زناشویی پرداخته می شود.
کارکردهای تعارض:
ترنر69 اصطلاح بهره برداری از تعارض را عنوان می کند و آن را فرایندی فعال و پویا در جهت استفاده زوج از تعارض و بسنده نکردن به حل مشکل تعریف می نماید. به نظر وی تعارض می تواند مثبت، مولد و عامل رشد باشد. هشت کارکرد مثبت تعارض از نظر ترنر عبارتند از:
1- بهره گیری از انرژی به جای سرکوب آن.
2- استفاده خلاقانه از تعارض در جهت رشد پرسش ها و آرای جدید.
3- برملا شدن احساسات و افکاری که تاکنون مخفی مانده اند.
4- خلق شیوه هایی نوین برای مدیریت تعارض توسط زوجین.
5- ارزیابی مجدد قدرت در رابطه.
6- خلق یک فضای همکاری و مشارکت.
7- یادگیری دیدی منطقی نسبت به مسائل.
8- مذاکره دوباره در مورد قراردادهای دیرین و تغییر انتظارات در رابطه
در زمینه تاثیرات مخرب تعارض می توان به پیامدهای جسمی، روانی و رابطه ای آن اشاره نمود. از لحاظ روانی، اکثر افراد تعارض در روابط را بی نهایت تنش زا تجربه می کنند. تعارض با خطر فزاینده انواع اختلالات روانی از جمله افسردگی خصوصاً در زنان، سوءمصرف مواد خصوصاً در مردان، ناکارآمدی جنسی در هر دو جنس و مشکلات رفتاری فزاینده در فرزندان خصوصاً اختلالات رفتاری پسران ارتباط دارد.
البته ارتباط بین تعارض و اختلالات روانی یک سویه نیست بلکه اختلالات روانی شدید و طولانی نیز احتمال رشد رابطه ای لذت بخش برای فرد را کاهش می دهند، مثلاً ازدواج بیماران اسکیزوفرنی70 یا اختلال شخصیت ها به احتمال بسیار بیشتری به طلاق می انجامد.
علاوه بر اختلالات روانی، تعارض بر سلامتی جسمی نیز تاثیر دارد. افرادی که روابطی رضایت بخش و حمایت آمیز دارند در مقایسه با زوج های دارای مشکل به احتمال کمتری دچار بیماری های مهم می شوند و در هنگام بیماری نیز بهتر معالجه می گردند. همچنین رابطه مستندی بین درد و رفتارهای سازگارانه با بیماری های مزمن و تقویت غیرعمدی رفتار بیماری در روابط دارای مشکل وجود دارد. به همین ترتیب مشکلات زناشویی تاثیرات مستقیمی بر فرایندهای فیزیولوژیک بر جای می گذارد؛ از جمله تعارض در رابطه با کاهش ایمنی بدن، افزایش فشار خون و احتمال تصلب شرایین رابطه دارد.
تعارض زناشویی با پدیده خشونت نیز مرتبط است. حدود یک چهارم ازدواج ها حداقل در یک مقطع با تهاجم فیزیکی بین فردی روبرو می شوند، خشونت تقریبا همیشه با آشفتگی ارتباط دارد.تقریبا سه چهارم زوج های درمانده که برای درمان مراجعه می کنند، خشونت یک همسر نسبت به دیگری را در یک سال اخیر گزارش می کنند. این خشونت غالب اوقات به صورت پرتاب اشیاء، هل دادن، سیلی زدن یا پرتاب کردن می باشد.میزان خشونت اوایل رابطه یکی از پیش بینی کننده های مهم شکست در ازدواج است. تعارض در روابط زناشویی بر کل رابطه نیز تاثیر دارد. پژوهش نشان می دهد زوجین متعارض کمترین میزان رضایت مندی از ازدواج و بیشترین احتمال طلاق را نشان می دهند(کوثرنر، فیتزپاتریک، 2002). بنابراین تعارض از جمله مهم ترین مباحث در مطالعه ارتباط بین فردی و روابط زوجین در نظریه های زوج درمانی به شمار می رود و بررسی آن ضروری به نظر می رسد.
تعارض زناشویی عمده را می توان در هفت دسته ی بنیادی جای داد: کاهش هم کاری، کاهش رابطه جنسی، افزایش واکنش های هیجانی، جداسازی امور مالی از یکدیگر، حمایت جویی از فرزندان، افزایش رابطه فردی با خویشاوندان خود و کاهش رابطه خانوادگی با خویشاوندان همسر (براتی، 1375).
شناسایی تعارض های همسران در زندگی مشترک:
تعارض های خانوادگی:
دکتر علی پژوهنده به اهمیت ۵ نیاز اساسی انسان که با او زاده می شود و مبنا و سرچشمه رفتارهای اوست، اشاره می کند و می گوید: نیاز به آزادی، قدرت، بقا، سرگرمی، عشق و نحوه تامین آن و شدت و ضعف آن ها در ذهن هر یک از ما تصاویری را به وجود می آورد. به عنوان مثال درباره نیاز به عشق، تصویری از همسر ایده آل در ذهن خود داریم از او توقع برآورده شدن این نیاز را داریم. این تصویر و تصاویری از این دست در دنیای کیفی یا آرمانی ما جا می گیرد؛ دنیایی که با دنیای واقعی تفاوت دارد. در دنیای آرمانی تصاویر خودمان و چیزهایی را که دوست داریم، می گذاریم اما در دنیای واقعی زندگی می کنیم. یک زوج که عاشق همدیگر می شوند و با هم ازدواج می کنند، در واقع مشابه همسر ایده آل خود در دنیای آرمانی را پیدا کرده اند. اما نباید رفع نیاز به عشق تنها دلیل ازدواج ۲ نفر باشد زیرا زوج ها در زندگی مشترک ممکن است ازجانب دیگر نیازهای اساسی خود با همسرشان دچار تعارض شوند. مثلاً اگر در نیاز به آزادی و دیگری در نیاز به قدرت هم خوانی نداشته باشند، هر یک برای رفع نیاز خود به طرف مقابل فشار می آورند و از این جا تعارضات شروع می شود. آن ها کم کم از تصویری که در دنیای آرمانی خود از همسرشان داشته اند، فاصله می گیرند و به همین دلیل است که زوج ها گاه به یکدیگر می گویند: "تو با آن چیزی که من فکر می کردم، خیلی فاصله داری".
البته نباید شدت و ضعف نیازهای مختلف را در انسان ها فراموش کرد. زوج ها باید در علاقه به نیازهای مختلف با یکدیگر هم خوانی داشته باشند. زوج ایده آل، زوجی است که نیاز به قدرت و آزادی اش پایین باشد، نیاز به بقا و سرگرمی درحد متوسط و هر دو به عشق و تعلق خاطر نیاز بیشتری داشته باشند. انتظار می رود چنین زوجی با هم کمترین تعارض را داشته باشند. دکتر پژوهنده با پیوند این موضوع به مشاوره پیش از ازدواج تاکید می کند: اگر طی مشاوره پیش از ازدواج زوج ها با نیازها و دنیای آرمانی یکدیگر آشنا شوند، بهتر سعی می کنند به ایده آل هایی که همسرشان می خواهد، نزدیک شوند. آن ها این شانس را پیدا می کنند که به ایده آل های همسرشان فکر کنند و در مسیر یک زندگی شاد و موفق گام بردارند.
توجه به تصاویر دنیای آرمانی و تعارضاتی که با دنیای واقعی در زندگی یک فرد دارد، می تواند زمینه ساز یک سری مشکلات کوچک و بزرگ برای او شود. به عبارتی تعارض یعنی فاصله گرفتن دنیای کیفی از دنیای واقعی. زوج ها درچنین شرایطی در واقع از برآورده نشدن یکی از پنج نیاز اساسی خود و فاصله گرفتن همسر از تصویری که در دنیای آرمانی داشتند، گلایه مند می شوند.
آسیب شناسی زندگی زناشویی:
ازدواج با بحران های دائمی سر و کار دارد. بطوریکه معضل اختلالات زناشویی71 بیشتر از هر طبقه تشخیص روانپزشکی دیگر دلیل مراجعه مراجعان به مراکز مشاوره است. زن و مرد به دلایل متعدد لاجرم می بایست مسائل و مشکلات بسیاری را در ایجاد و حفظ و بقای زندگی زناشویی و روابط نزدیک و صمیمانه با یکدیگر تجربه کنند.آمار بالای طلاق در ایران و در جهان نشانه بارز مشکلات زناشویی است. مشکلات زناشویی به قدمت ازدواج آن نیز به قدمت تاریخ است. آسیب های ازدواج اغلب در دسته های وسیعی مانند مشکلات مالی، اختلافات مذهبی و مسائل ارتباطی توصیف می شوند. آنچه در درمان اهمیت دارد توجه به مشکلات مطرح شده از سوی زوجین است.
آسیب به حالتی بیمارگونه اطلاق می شود که مانع کارکرد بهنجار فرد می گردد. اصطلاح آسیب شناسی برچسبی کلی برای مطالعه اینگونه حالات است (پورافکاری، 1373).
آسیب های ازدواج، مجموعه عواملی است که باعث ایجاد تعارض و اختلافات زناشویی می شود، میزان خشنودی و سازگاری زوجین را کاهش می دهد، مانع عملکرد بهنجار زندگی زناشویی می گردد و گاهی به طلاق و جدایی منجر می شود. ضرورت شناخت و بررسی مشکلات زناشویی در جهت تسهیل فرآیند درمان است. توانایی درمانگر در بررسی مشکلات زوجین بر فرایند و نتیجه درمان اثر می گذارد.آنچه که یک درمانگر در بررسی مشکل زوج ها انجام می دهد تاثیر عمده ای بر درمان دارد (هنری و میلر، 2004).
نظریه های مرتبط با آسیب شناسی زندگی زناشویی:
الف) نظریه روان پویایی و ارتباط شئ:
دیدگاه کلاسیک روانپویشی که منبعث از الگوی روانکاوی فروید است، مشکلات زناشویی را پیامدهای مشکلات درون روانی همسران می داند (باکر، ترجمه دهقانی، 1375).
یکی از دیدگاه های معاصر روانپویشی، نظریه روابط فردی است. برطبق این دیدگاه اشخاصی که در ازدواج به یکدیگر می پیوندند، هرکدام میراث روانی یکتا و جداگانه ای را وارد آن رابطه می کنند. هر کدام دارای تاریخچه ای شخصی، یک شخصیت بی همتا و مجموعه ای از افراد درونی کرده و مخفی هستند که آنها را در تمامی تبادلاتی که متعاقبا با یکدیگر خواهند داشت دخالت می دهند. روابط زناشویی مسئله دار و ناآرام تحت تاثیر درون فکنی های آسیب زا یعنی اثرات یا خاطرات مربوط به والدین یا سایر اشخاص قرار دارد. این درون فکنده ها حاصل روابطی هستند که هر همسر در گذشته با اعضای نسل قبلی داشته و اینک در درون او لانه کرده است (گلدنبرگ، ترجمه برواتی و همکاران، 1382).
یکی از نظریه پردازان این رویکرد، جیمز فرامو، معتقد است که معمولا مشکلات خانوادگی ریشه در نظام خانوادگی گسترده دارد. ماهیت و کیفیت رابطه زناشویی به خانواده پدری زن و شوهر و خصوصا به اینکه تا چه حد تعارضات خانواده های آن ها حل شده باشد بستگی دارد (بارکر، ترجمه دهقانی، 1375).
ب) نظریه های رفتاری:
بر طبق مدل تبادل رفتار، اختلاف های زناشویی تا حد زیادی پی آیند میزان تقویت و یا تنبیه اعمال شده از طرف زوجین نسبت به هم و هر رابطه تقویت و تنبیهی که هر زوج از خود نشان می دهد در نظر گرفته می شود (بارکر ترجمنه دهقانی، 1375).
در درمان زناشویی رفتاری که بر اساس ترکیبی از نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه مبادله اجتماعی است، فرض می شود که افراد با یک سری نیازها یا انتظارات برای تقویت کننده ها (فواید) وارد ازدواج می شوند که این انتظارات در سنین کودکی در آنها شکل گرفته است. هنگام انتخاب همسر فرد سعی دارد رابطه ای ایجاد کند که حداکثر فایده و حداقل هزینه را در برداشته باشد. هنگامی که فواید رابطه انتظارات را برآورده نکنند یا نسبت هزینه به سود بالا باشد اختلاف رخ می دهد. در مراحل اولیه رابطه، تضادها معمولا با پذیرش یا اجتناب پوشانده می شوند ولی اگر زوجین مهارت های ارتباطی خوب یا مهارت های حل اختلاف نداشته باشند، اختلافات بالا رفته و بصورت پیچیده درمی آیند. با زیاد شدن تعداد دفعات اختلافات، سازگاری زناشویی مختل شده و رضایت کمتری از رابطه خواهند داشت (داگلاس و داگلاس، 1995).
ج) نظریه های شناختی:
طبق نظریه منطقی-هیجانی الیس، آشفتگی یک زوج بطور مستقیم به اعمال طرف دیگر یا شکست های سخت زندگی مربوط نمی شود بلکه بیشتر به دلیل باور و عقیده ای است که این زوج در مورد چنین اعمال و شکست هایی دارد. الیس مدعی است، تفکر غیر منطقی که ویژگی آن عبارتست از اغراق زیاد، انعطاف ناپذیری بی جا، غیر عقلانی و بویژه مطلق گرایی در بسیاری موارد توام به نوروز فردی و اختلال ارتباطی می انجامد. بنابراین، باورهای غیر منطقی به اختلال های فردی منجر می شود و باعث نارضایتمندی های بی اساس در حیطه زناشویی می گردد (الیس، سیجل، ییچر، دای بایتا و دای گیزپ، ترجمه صلاحی فدردی و امین یزدی، 1375).
آرون بک، سردمدار شناخت درمانی، معتقد است که مهمترین علت مشکلات زناشویی و روابط انسانی، سوءتفاهم و خطاهای شناختی و افکار اتوماتیک است.به اعتقاد او تفاوت در نحوه نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن می شود. همچنین او معتقد است که یکی از مهمترین علل اختلافات زناشویی، انتظارات متفاوت زن و شوهر از نقش یکدیگر در خانواده است.اغلب زوج ها درباره دخل و خرج خانواده، نگهداری فرزندان، فعالیت های اجتماعی، گذراندن اوقات فراغت و تقسیم کار در خانواده باورهای متفاوتی دارند (بک، ترجمه قراچه داغی، 1382).
د) نظریه های سیستمی:
در نظریه ساختی، مینوچین معتقد است خانواده وقتی معیوب می شود که قواعدش اجرا نشود. وقتی مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذپذیر می شوند، عملکرد خانواده به عنوان یک نظام مختل می شود. اگر سلسله مراتب خانواده رعایت نشود. یعنی والدین تصمیم گیران اصلی نباشند و کودکان بزرگتر بیش از کودکان کوچکتر مسئولیت نداشته باشند، آشفتگی و مشکل پیش می آید.گاهی صف بندی های درون خانواده مخرب و به مثلث سازی منجر می شوند. در یک خانواده آشفته قدرت روشن و صریح نیست (شارف، ترجمه فیروز بخت، 1381).
در نظریه تجربه نگر، ویتاکر، معتقد است که اختلال خانواده هم از جنبه ساختاری و هم از بعد فرآیندی مورد توجه قرار می گیرد. ازلحاظ ساختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذ ناپذیر باعث عملکرد ناکارساز خرده نظام ها، تبانی های مخرب انعطاف ناپذیری نقشها و جدایی نسل ها از هم گردند. مشکلات مربوط به فرآیند می توانند موجب فروپاشی امکام مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض شوند و شاید باعث گردند تا صمیمت، دلبستگی یا اعتماد از میان برود. در مجموع ویتاکر چنین فرض می کند که نشانه های اختلال هنگامی ظهور می کنند که فرآیندها و ساخت های مختل به مدت طولانی تداوم می یابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی می شوند (گلدنبرگ، ترجمه برواتی و همکاران، 1382).
هـ) نظریه های بین نسلی:
در نظریه بین نسلی، بوون، تصور می کرد در بسیاری از خانواده های مشکل دار غالبا اعضای خانواده فاقد هویت مستقل و مجزا هستند و بسیاری از مشکلات خانوادگی بخاطر این روی می دهد که اعضای خانواده خود را از لحاظ روان شناختی از خانوده پدری مجزا نساخته اند (بارکر، ترجمه دهقانی، 1375).
هرچه درجه عدم تفکیک یعنی فقدان مفهوم خویشتن یا برعکس، وجود یک هویت شخصی ضعیف یا نااستوار بیشتر باشد امتزاج عاطفی بیشتری میان خویشتن بادیگران وجود خواهد داشت. افرادی که بیشترین امتزاج را بین افکار و احساساتشان دارند چون قادر به تفکیک افکار از احساسات نیستند در تفکیک خویش از سایرین نیز مشکل دارند و بسادگی در عواطف حاکم یا جاری خانواده حل می شوند و ضعیف ترین کار کرد را دارند. هرچه امتزاج خانواده هسته ای بیشتر باشد احتمال اضطراب و بی ثباتی بیشتر خواهد بود و تمایل خانواده برای یافتن راه حل از طریق جنگ و نزاع، فاصله گیری، کار کرد مختل یا ضعیف شده یکی از همسران یا احساس نگرانی کل خانواده راجع به یکی از فرزندان بیشتر خواهد شد. سه الگوی بیمارگون محتمل در خانوده هسته ای که محصول امتزاج شدید بین زوجین است عبارتند از: بیماری جسمی یا عاطفی در یکی از همسران، تعارض زناشویی آشکار، مزمن و حل نشده ای که در طی آن دوره هایی ازفاصله گیری مفرط و صمیمیت عاطفی مفرط رخ می دهد، آشفتگی روانی در یکی از فرزندان و فرافکنی مشکل به آنها. هرچه سطح امتزاج زوجین بیشتر باشد، احتمال وقوع این الگو بیشتر خواهد بود (گلدنبرگ، ترجمه برواتی و همکاران، 1382).
و) نظریه دلبستگی72:
طبق نظریه دلبستگی افراد هنگام برقراری رابطه نزدیک و صمیمانه یکی از این سه سبک دلبستگی را می پذیرند: ایمن، اجتنابی، و مضطرب دو سوگرا. سبک دلبستگی ایمن با میل به قدردانی، توجه و فدا کردن خود بخاطر افراد نزدیک و مهم ارتباط دارد. سبک دلبستگی اجتنابی با فقدان دلبستگی و علاقه نسبت به افراد مهم و نزدیک همراه است. افراد با دلبستگی مضطرب دو سواگرا در روابط صمیمانه خود احساس نا امنی و حسادت می کنند (کلینکه، ترجمه محمدخانی، 1383).
بر اساس این نظریه، تنش در روابط با عدم امنیت دلبستگی ارتباط دارد هنگامی که امنیت دلبستگی مورد تهدید قرار می گیرد، عصبانیت اولین پاسخ است. این عصبانیت اعتراضی در مقابل از دست دادن دلبستگی ایمن است. اگر چنین اعتراضی منجر به پاسخدهی نشود ممکن است با ناامیدی و فشار توام شود و بصورت یک استراتژی مزمن برای کسب و حفظ الگو دلبستگی درآید. قدم بعدی، کندوکاو و جستجو است که بعدا منجر به افسردگی و ناامیدی می شود. اگر همه این اقدامات شکست بخورد، رابطه دچار مشکل می شود، غم انگیز شده و جدایی رخ می دهد. پاسخ های خشن در روابط با وحشت از دلبستگی مرتبطاند که در آن زوج ها عدم امنیت خود را با اعمال کنترل و بدرفتاری نسبت به همسر خود تنظیم می کند. رخدادهای تروماتیک یا آسیب زایی73 که به پیوند بین زوجین صدمه می زنند و اگر برطرف نشوند باعث نگهداری چرخه های منفی و ناامنی در دلبستگی می شوند، از جمله آسیب های دلبستگی اند. این رخدادها هنگامی اتفاق می افتند که یک زوج نمی تواند در لحظه نیاز فوری به دیگری پاسخ دهد. رخدادهای منفی مربوط به دلبستگی، مخصوصا ترک کردن ها و خیانت ها، اغلب باعث وارد آمدن آسیب همیشگی به روابط نزدیک می شوند (جانسون و دنتون، 2002).
مدل های ارزیابی آسیب شناسی زندگی زناشویی:
در مورد ارزیابی و بررسی آسیب های زندگی زناشویی، مدل های مختلفی وجود دارد که عبادتند از:
الف)مدل مک مستر:
مدل مک مستر درباره کنش خانواده شش جنبه کارکرد خانواده را مد نظر قرار می دهد:
1-حل مسئله، 2-ارتباط، 3-نقش ها، 4-پاسخگویی عاطفی، 5-دخالت عاطفی، 6-کنترل رفتاری.
ب)مدل فرآیند کارکرد خانواده:
این مدل نیز کارکرد خانواده را در طول شش بعد بررسی می کند که همه آنها جز یکی، شبیه طبقات مدل فوق است.این ابعاد عبارتند از: 1-انجام وظیفه 2-ایفای نقش 3-ارتباط (ابزار عاطفی) 4-دخالت عاطفی 5-کنترل 6-ارزش ها و هنجارها.
بر اساس این رو مدل، چند مشکل شایع خانودگی مطرح می شود که عبارتند از: مشکلات انجام وظیفه، مشکلات ارتباط، مشکلات نقش، مشکلات کنترل رفتار، مشکلات ساختاری شامل مشکلات مرزبندی و کنش ضعیف نظام های فرعی و مشکلات نظام های خارجی (بارکر، ترجمه دهقانی، 1375).
ج)مدل برادبوری
مدلی از عملکرد زناشوییی ارائه شده است که بصورت یک پژوهش طولی در مورد ازدواج است. در این پژوهش 200 متغیر مختلف تعیین کننده کیفیت ازدواج و ثبات زناشویی و حدود 900 نتیجه بررسی شده اند که همگی را می توان به 3 دسته که در بردارنده چهار زمینه بنیادی ازدواج هستند تقسیم نمود.
1)یک دسته از متغیرها در بردارنده فرایندهای تطابقی، یا روش هایی که افراد و زوج ها با اختلاف عقاید و مشکلات فردی یا زناشویی کنار می آیند. در پژوهش های این زمینه بر رفتارهای قابل مشاهده ای تاکید شده است که همسران هنگام حل مشکلات زناشویی نسبت بهم دارند و نیز شناخت هایی که پس از این رفتارها ایجاد می شوند. اکثر این پژوهش ها توسط مدل رفتاری یا مدل یادگیری اجتماعی هدایت می شوند.یعنی اینکه زوج ها چگونه باهم رفتار می کنند و چگونه به یکدیگر پاسخ می دهند و واکنش های آنها به این پاسخ ها، همگی بر کیفیت و ثبات ازدواج اثر می گذارند.
2)مجموعه دوم متغیرها مربوط به رخدادهای تنش زایا گذرهای تحولی، شرایط، حوادث و موقعیت های مزمن یا حاد می شود که زوج ها با آنها روبرو می شوند. مطالعات مربوط به این متغیرها بر این موضوع تاکید می کند که چطور حوادث و شرایط محیطی که زوج ها با آن روبرو می شوند بر کیفیت و ثبات ازدواج تاثیر می گذارد. ریشه بررسی این دسته از متغیرها در نظریه بحران است که چگونگی اثر بحران ها بر ثبات زناشویی می پردازد.
3)دسته سوم عبارتند از آسیب پذیری های پایدار یا عوامل جمعیتی، تاریخی، شخصیتی یا تجربی پایدار که افراد با خود وارد ازدواج می کنند تحقیقات در این زمینه مشخص کرده است که کیفیت و ثبات ازدواج ممکن است تحت تاثیر طیفی از متغیرهایی قرار گیرد که در طول ازدواج زیاد تغییر نمی کند. بعنوان نمونه، یک ویژگی پایداری که ازدواج را تحت تاثیر قرار می دهد شامل سبک صمیمیت همسران در روابط بزرگسالی است. با این فرض که تجربیات اولیه افراد در روابط نزدیک، ماهیت و چگونگی روابط بعدی آنها در بزرگسالی را تشکیل می دهد. متغیرهای دیگر در این مورد عبارتند از: تجربات آموزشی، موفقیت ها، تعاملات با همکلاسی ها، سابقه زناشویی، نمو جنسی، سابقه پزشکی، تجربیات خانواده اصلی یعنی جدایی و طلاق والدین، تعارض خانواده، روابــط همشیرها تنگناهای مالی و نیز نوروتیک بودن که به معنای گزارش کــردن تنش، ناراحتی و نارضایتی در طول زمان صرف نظر از شرایط، حتی بدون وجود یک منبع آشکار تنش زا
است.
بر اساس این مدل می توان گفت فرآیندهای تطابقی احتمالا بیشترین تاثیر مستقیم را بر کیفیت زناشویی دارند، به نوبه خود باعث ثبات یا عدم ثبات ازدواج می شوند. این فرایندها، بعنوان متغیری که در کیفیت زناشویی نقش اصلی دارد، ممکن است عملکرد رخدادهای تنش زایی باشد که زوجین با آن روبرو می شوند. در واقع با فرض مساوی بودن همه شرایط، کیفیت تطابق برای تنش های شدید ضعیف تر عمل می کند و اثر کمتری دارد و حوادث تنش را احتمالا تشدید می شوند، آنچه در اینجا چالش برانگیز است، چگونگی سازگاری زوجین است، چون توانایی افراد با پیشینه ها و شخصیت های مختلف برای کنار آمدن با اختلاف عقاید و مشکلات زناشویی یا انتقالی با هم متفاوت است (برادبوری، 1995).
بطور کلی ازدواج به سطح بالایی از تطابق یا مدارا نیاز دارد. زوجین باید علیرغم هر گونه انتظاراتی که از گذشته با خود حمل کرده اند با تفاوت های فردی یکدیگر خوگرفته و محدودیت های یکدیگر رابپذیرند. افرادی که در خانواده اصلی شان مورد آسیب یا بد رفتاری قرار گرفته اند، در زندگی زناشویی خود به الگوهای مخرب رفتاری روی می آورند.چناچه میزان تطابق زوجین به حد کافی نباشد، هیچ یک از زوجین در بیان احساسات خود احساس امنیت نکرده و اعتمادی در بین نخواهد ماند (فورمن، 2002).
د) طرح سه محوری تسنگ و مک درموت:
طرح سه محوری تسنگ ومک درموت، یک طبقه بندی سه محوری از خانواده های مشکل دار ارائه داده است. محور این طرح تعیین سه طبقه از مشکلات بود: مشکلات رشدی خانواده، مشکلات نظام خانواده، مشکلات گروه خانواده. مشکلات رشدی خانواده مسائلی از قبیل اشکال در تحقق رابطه زناشویی رضایت آمیز، اشکال در فرزندآوری و فرزندپروری، مشکلات تفرد و جدایی و اشکال در گردهمایی خانواده و نیز مشکلات مربوط به خانواده گسیخته، خانواده والد، خانواده باز ساخته و بی ثبات مزمن را در بر می گیرد. مشکلات نظام خانواده، اشکلاتی در مورد نظام های فرعی زن و شوهری، والد-کودک و فرزندان را شامل می شود. مشکلات گروه خانواده اختلالات کنشی-ساختاری و مشکلات سازگاری اجتماعی را در برمی گیرد (بارکر، ترجمه دهقانی، 1375).
مدل السون:
در مدل چند مختصاتی السون و همکانش، ابعاد همبستگی و انطباق پذیری مشخص شده اند. بعد انطباق پذیری از پایین به بالا در مقوله هایی بصورت الف)خشک، ب)با ساختار، ج)انعطاف پذیر، د)هرج و مرج گونه مشخص می شوند. مقوله های با ساختار و انعطاف پذیر دو سطح ملایم عملکرد هستند. بعد همبستگی در چهار سطح الف)گسسته، ب)جدا شده، ج) متصل د)بهم تنیده مشخص می شوند. فرض بر آن است که سطوح بالای بهم تنیدگی یا سطوح پایین همبستگی در شکل گسستگی ممکن است برای خانواده هایی که آشکارا در هر دو بعد، همبستگی و انطباق پذیری خیلی بالا یا خیلی پایین دارند ناکارساز به نظر می رسند (مینارد و السون، 1987؛ به نقل از گلادینگ، ترجمه بهاری و همکاران، 1382).
ط)مدل بیورز:
مدل بیورز دارای دو محور است:یکی مربوط به کیفیت سبک تعامل خانواده که تحت عنوان گرایشی به مرکز، آمیخته و گریز از مرکز طبقه بندی می شود و دیگری پیوستار گرمسیری(انعطاف و انطباق) نامیده می شود که ساختار، اطلاعات موجود و انعطاف پذیری انطباقی نظام خانواده را در بر می گیرد و مربوط به میزان کارآیی خانواده است. و بر همین اساس خانواده ها به پنج دسته تقسیم می شوند: خانواده های با عملکرد شدیدا مختل، خانواده های مرزی، خانواده های متوسط، خانواده های باکفایت یا مناسب و خانواده های باعملکرد بهینه (بارکر، ترجمه دهقانی، 1375).
از طرف دیگر کرانه ها در سبک نامرکزگرا یا مرکزگرا تعامل خانوده بعنوان سبک زندگی احتمال دارد که موجب عملکرد خانوادگی ضعیف شوند. خانواده های دارای سبک مرکزگرا اعضایی دارند که رضایت از رابطه شان را بصورت آمدن به درون خانواده می بیند.آنها تمایل دارند بچه هایی را پرورش دهند که خانواده از آنها سفت و سخت مراقبت می کند بطوری که مستعد رفتار ضد اجتماعی، غیر مسئولانه و خودمحورانه هستند و انواع خاص نشانه های مرضی را در نوجوانی نشان می دهند. مشخصه خانواده های دارای سبک گریز از مرکز، تمایل به بیرون راندن اعضا و دیدن رضایت از رابطه
مراجعه می کنند از مشکلات رابطه جنسی شان رنج می برند (زیمر، 1987، به نقل از اسپنس، ترجمه
اهداف حل مشکلات خانوادگی:
1- کمک به رفع تعارضات حل نشده در بین زوجین
2- بهبود و نحوه مذاکره در بین زوجین
3- کمک به زوجین تا بتوانند راه حل های معقول را برای موقعیت های مشکل آفرین پیدا کنند.
4- به زوجین کمک می شود تا به جای فاجعه آمیز خواندن مشکلات خود، آنها را به چشم مسائل جالب و جذاب نگریسته و از عهده حل کردنشان برآیند.
5- برای زوجین یک رویکرد ضمن حل مشکل را که می تواند در حل مشکلات آنی نیز قابل تصمیم و استفاده باشد فراهم سازد.
6- کوتاه کردن فرایند درمان مشکلا ت زناشویی و خانوادگی (برنشتاین، ترجمه سهرابی، 1377، الین، ترجمه صالحی و یزدی 1375، کارلسون، ترجمه نوایی نژاد، 1378).
باورهای غیر منطقی:
باور یعنی اعتقاد، ایمان، عقیده (براهنی و دیگران، 1388).
باوربینی
1- پذیرش عاطفی یک اصل یا مذهب مانند حقیقت
2- قضیه ای است که شخص درستی آن را پذیرفته است و بدون آنکه به آزمایش یا انتقاد مبتنی باشد.
3- درامدن از حالت شک به حالت استقرار و ثابت و عقیده و این که این امر انفرادی نیست بلکه به جامعه نیز سرایت می کند.
4- تمایل به واکنش خود آگاهانه در یک شیوه و طریقه ثابت در یک وضع خاص (شعاری نژاد،1364).
باورهای غیر منطقی: باورهایی هستند که به روان فرد سلطه دارند و عامل تعیین کننده و نحوه تعبیر و تفسیر و معنی بخش به رویداد ها و تنظیم کننده کیفیت و کمیت رفتارها و عواطف می باشد (لغت نامه فارسی عمید).
ماهیت انسان:
مکتب عقلانی- عاطفی فرضیات معینی را در زمینه ماهیت انسان ارائه می دهد اولاً معتقد است که انسان موجودی عقلانی و منطق و در عین حال غیر منطقی و غیر عقلانی است. هنگامی که تفکر و رفتارش عقلانی باشد موجودی کارآمد، خوشحال و توانا خواهد بود. ثانیاً تفکر غیر عقلانی از یادگیری های غیر منطقی اولیه ای حاصل می شود که انسان از نظری بیولوژیکی آمادگی پذیرش آن را دارد. این طرز تفکر به طور خاص، از والدین و فرهنگ جامعه نیز کسب می شود. ثالثاً انسان حیوانی ناطق است و تفکر معمولاً از طریق کاربرد علایم یا استفاده از زبان رخ می دهد. از خصوصیات اصلی انسان توانایی فوق العاده او در فکر کردن است و به خصوص توانایی او در تفکر درباره نحوه فکر کردنش است.
انواع باورهای غیر منطقی:
الیس اضطراب و اختلالات رفتاری را نتیجه طرز تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی می داند. به نظر او افکار و عواطف کنش های متفاوت و جداگانه ای نیستند که از این رو تا زمانی که تفکر غیر عقلانی ادامه دارد اختلالات عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهند ماند. به نظر الیس افرادی که خود را اسیر و گرفتار افکار غیر عقلانی خویش می کنند احتمالاً خود را در حالت احساس خشم، مقاومت، خصومت، دفاع، گناه، اضطراب، بی ثمری سستی و عدم کنترل و نا شادی قرار می دهند. انسان بوسیله اشیای خارجی مضطرب و بر آشفته نمی شود بلکه دیدگاه وتصور ی که او از اشیا دارد موجب نگرانی و اضطرابش می شوند. تمام مشکلات عاطفی افراد از تفکرات جادویی و موهومی آن ها سرچشمه می گیرد که از نظر تجربی معتبر نیستند (شفیع، آبادی و ناصری، 1377).
باورهای غیر منطقی از نظر الیس عبارتند از:
1- اعتقاد فرد به اینکه لازم و ضروری است که همه افراد دیگر او را دوست بدارند و تعظیم و تکریمش کنند. این تصور غیر عقلانی است. زیرا چنین هدفی غیر قابل دسترسی است.
2- اعتقاد به اینکه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت، کمال و فعالیت شدید است این تصور نیز امکان پذیر نیست و تلاش وسواسی در راه کسب آن فرد را به اضطراب و بیماری روانی مبتلا می کند و در زندگی احساس حقارت و ناتوانی به فرد دست می دهد.
3- اعتقاد فرد به اینکه گروهی از مردم بد، شرور و بد ذات هستند و باید به شدت تنبیه و مجازات شوند این عقیده غیر عقلانی است زیرا معیار مطلق برای درست و نادرست موجود نیست و انسان آزادی زیادی در انتخاب ندارد.
4- اعتقاد فرد به اینکه اگر وقایع و حوادث آن طور نباشند که او می خواهد نهایت ناراحتی و بیچارگی به بار می آید و فاجعه آمیز خواهد بود. این طرز تفکر غلطی است زیرا ناکام شدن احساس طبیعی است ولی حزن و اندوه شدید و طولانی یک موضوع غیر منطقی است.
5- اعتقاد فرد به اینکه بدبختی و عدم خشنودی او به وسیله عوامل بیرونی بوجود آمده است انسان توانایی کنترل غم و اندوه و اختلالات عاطفی خود را ندارد و یا اینکه تواناییش در این زمینه اندک است.
6- اعتقاد فرد به اینکه چیزهای خطرناک و ترس آور موجب نهایت نگرانی می شوند و فرد همواره باید کوشا باشد تا امکان به وقوع پیوستن آنها را به تاخیر بیندازد این یک تصور غیر عقلانی است.
7- اعتقاد فدر به اینکه اجتناب و دوری از بعضی از مشکلات زندگی و مسولیت های شخص برای فرد آسانتر از مواجه شدن با آنهاست این تفکر غیر عقلانی است زیرا دوری و اجتناب از یک کار سخت تر و درد ناک تر از انجام آن است و به مشکلات و نارضایتی های بعدی می انجامد و باعث کاهش اعتماد به خود می شود.
8- اعتقاد فرد به اینکه باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قویتر دیگری تکیه کند. در عین حال که ما تا حدود ی بر دیگران متکی هستیم و دلیلی برای افزایش وابستگی وجود ندارد زیرا وابستگی شدید به فقدان یا کاهش استقلال، فردیت و تجلی نفس می انجامد.
9- اعتقاد فرد به اینکه تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگی تعیین کننده مطلق رفتار کنونی هستند و اثر گذشته را در تعیین رفتار کنونی به هیچ وجه نمی توان نادیده انگاشت این عقیده غیر عقلانی است زیرا رفتارهای گذشته ممکن است در حال حاضر هیچ گونه کاربرد و ضرورتی نداشته باشند و ممکن است راه حل های گذشته به هیچ وجه برای مشکلات کنون مناسب نباشند.
10- اعتقاد فرد به اینکه انسان باید در مقابل مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران کاملاً بر آشفته و محزون شود.
چنین تصوری هم نادرست است. زیرا مشکل دیگران به مار بطی ندارد و بنابراین، نباید شدیداً نگران آن ها باشیم.
11- اعتقاد فرد به اینکه برای هر مشکلی همیشه یک راه حل درست وکامل، فقط یک راه حل وجود دارد و اگر انسان بدان دست نیابد، بسیار وحشتناک و فاجعه آمیز خواهد بود، این عقیده غیر عقلانی است به این دلیل که اولا، هیچگاه چنین راه حل کاملی وجود ندارد، ثانیاً، نتایجی که فرد از قصور در پیدا کردن چنین راه حلی تصور می کند غیر واقعی است. وتاکید به پیدا کردن چنین راه حل های مطلق به اضطراب وناراحتی می انجامد. ثالثاً این نوع کمال گرایی به راه حل های ناقصتری منجر خواهد شد. الیس معتقد است که توسل به این عقاید یازده گانه به اضطراب وناراحتی روانی منجر می شود. وقتی که فرد در چنین عقایدی توسل می جوید در نگرش و برد اشتهای خویش شدیداً براجبار، الزام و وظیفه تاکید دارد و خود را بی نهایت به وقوع امر خاصی مفید وپای بند می کند، بنابراین اگر فرد خود را از این قیدها برهاند به احتمال قوی در جهت سلامت نفس و رشد شخصیت حرکت خواهد کرد. از نظر درمان منطقی، عاطفی علت تعارض مربوط به باورهای غیر منطقی فرد است (شفیع آبادی وناصری، 1377).
باورها وتفکرات غیر منطقی که در ایجاد تعارضات زناشویی نقش دارند:
از جمله باورها وتفکرات غیر منطقی که در ایجاد اختلافات زناشویی نقش دارند می توان موارد ذیل را نام برد:
1- نیاز شدید به محبت و حمایت 2- حکم های کمال گرا برای خود وهمسر 3- فلسفه سرزنش و تنبیه 4- (بد گویی) این باور که ناکامی یا ناراحتی وحشتناک است. 5- این باور که هیجانات فقط یک پیامد دارند ولذا کنترل ناپذیر می باشند (جان گری، 1375).
روان درمانی از نظر الیس:
به عقیده الیس روان درمانی فرایندی است که در آن با تمرکز شدید بر نظام اعتقادی فرد و اصلاح آن به تغییر رفتار اقدام می شود. بنابراین درمان عقلانی، عاطفی آلبرت الیس یک شیوه جامع در درمان است که مشکل فرد را از سه دیدگاه شناختی، عاطفی و رفتاری مورد نظر قرار می دهد و سعی می کند که با ایجاد شناخت مطلوبی در فرد، اثرات مثبت و منطقی عاطفی و رفتاری در او ایجاد شود فرد عاطفه به خرج دهد و رفتار مطلوبی داشته باشد.
هدف از روان درمانی منطقی- عاطفی:
هدف آن است که تغییرات مطلوبی در نظام اعتقادی فرد بوجود آید و متعاقب آن فرد رفتارهای مطلوبی از خود بروز دهد و به نحو مناسب عاطفه به خرج دهد و انتظار می رود که فرد عقاید غیر منطقی و غیر عقلانی خود را رها کند و به سوی تفکر منطق و عقلانی روی آورد و انتظار می رود که فرد بسیار ی از تاکیدهایش را که در روند اندیشه و رفتار انتظار از خود و دیگران بر اساس اجبار، الزام و وظیفه توجیه می کند، رها کند و نسبت به امور نگرش طبیعی کسب کند و به شیوه تفکر و نگرش خود منصوب کند و مسئولیت تغییر آن را خودش بر عهده بگیرد از مطلق گرایی و کمال جویی غیر منطقی بپرهیزد و بیشتر به خود بر اساس آنچه که هست و خواست های منطقیش ارزش بدهند نه بر اساس نحوه عملش و آرمان های بی پایه اش. فلسفه غیر عقلانی و غیر منطقی خود را نسبت به زندگی تغییر دهد و به جای آن یک فلسفه محکم منطقی بنشاند که در آن عقل و منطق صریع و صحیح بر عواطف و اعمال او حاکم باشد (شفیع آبادی، ناصری، 1377).
تحقیقات انجام شده درداخل وخارج از کشور:
پژوهش هایی مرتبط با آسیب شناسی زندگی زناشویی
تحقیقی با هدف بررسی مشکلات زناشویی زوج ها در مراحل مختلف دوره زندگی انجام شده است.این تحقیق چهارده زمینه مشکل بالقوه را بررسی کرده است.که عبارتند از: ارتباط، برخورد با بچه ها، تمیز کردن منزل، مسائل نقش جنسیتی، مسائل مالی، مسائل جنسی، موضوعات معنوی، صمیمیت عاطفی، خشونت، تعهد، ارزش ها، نامادری و ناپدری بودن، تصمیم گیری و فعالیت های اوقات فراغت. نتایج این تحقیق نشان داده است، مسائلی که اغلب بعنوان مشکل ذکر شده اند، صمیمیت عاطفی، مسائل جنسی و تصمیم گیری است و شایع ترین مشکلات گزارش شده، ارتباط و مسائل مالی بودند(میلر، یورگاسن، سندبرگ و وایت، 2003).
هنری و میلر(2004)، تحقیقی به منظور بررسی مشکلات زناشویی در میانه عمر و میزان اثر آنها بر رضایتمندی زناشویی انجام دادند. نتایج این تحقیق نشان داد که رایج ترین مشکلات زناشویی عبارتند از:موضوعات مالی(27%)، موضوعات جنسی(8/23%)، شیوه های برخورد با کودکان(3/15%)، صمیصیت عاطفی(7/18%)، تمیز کردن منزل(18%)و ارتباط (3/15%).همچنین نتایج نشان داد که تمام زمینه های مشکلات، همبستگی زیادی با رضایت زناشویی داشتند. در این میان ارزش ها، ارتباط، تعهد، تصمیم گیری، صمیمیت عاطفی و موضوعات جنسی، قوی ترین اثرمنفی را بر رضایت زناشویی داشتند.
داگلاس و داگلاس در پژوهشی دریافتند که فراوان ترین مشکلات ذکر شده از سوی زوجین در مورد خلق زن، خلق شوهر و حل و فصل تفاوت های عقیده ای بود. همچنین گزارش کردند برخی مشکلات زناشویی از قبیل عدم همراهی، خیانت جنسی، عدم صداقت شوهر و کمبود عشق و عاطفه با خطر بالای طلاق توامند.
یک ارزیابی طولی از رابطه علی بین سازگاری زناشویی و افسردگی نشان داد که بر اساس افسردگی می توان میزان افت سازگاری زناشویی را در آینده پیش بینی کرد. این یافته نشان می دهد که علائم افسردگی مردان مسن اثر مخربی بر زندگی زناشویی آنان دارد. علاوه براین شواهد نشان می دهد که افراد افسرده و همسرانشان نسبت به زوج هایی که یکی از آنها به بیماری روحی غیر افسردگی مبتلا است، اختلال زناشویی بیشتری را تجربه می کنند(گاگنن، هرسن، کاباکف و ون هاسلت، 1999).
پژوهش هایی در مورد نشانه های خطر طلاق انجام شده است. اطلاعات حاصل نشان داده است که زمینه های قبلی خاص مانند نداشتن اعتقادات مذهبی، ازدواج دوم، طلاق والدین، روابط جنسی قبل از ازدواج، سن کم در ازدواج، نداشتن فرزند، کم بودن احساس خوشبختی زناشویی و پایین بودن وضعیت اقتصادی اجتماعی می توانند پیش بینی کننده طلاق باشند. اگر این سوابق با گزارش مشکلات زناشویی خاص مانند اعتیاد، بی وفایی، ناسازگاری، سوء استفاده فیزیکی یا عاطفی، عدم توافق در مورد نقش جنسیتی، ناسازگاری جنسی ومشکلات مالی ترکیب شوند، شناسایی ازدواجی که رو به انحلال است آسان می شود. (وایت، 1991، به نقل از داگلاس و داگلاس، 1995).
به منظور بررسی ارتباط بین پرخاشگری فیزیکی و اختلال زناشویی، یک تحقیق طولی صورت گرفته است. نتایج نشان داده اند که اختلال زناشویی در میان زوجین پرخاشگر رایج تر از زوجین غیر پرخاشگر است و نیز در میان زوجین با پرخاشگری شدید معمول تر از زوجین با پرخاشگری کمتر است. محققان با کنترل حوادث استرس زا و ارتباطات منفی دریافتند که پرخاشگری یک عامل پیش بینی کننده معتبر برای نتیجه زندگی زناشویی زوجین است (لاورنس و برادبوری،2008)
گاتمن در دو مطالعه طولی گزارش کرد که عصبانیت در تعامل زناشویی نمی تواند میزان طلاق را پیش بینی کند ولی چهار فرآیند: انتقاد کردن، رفتار دفاعی داشتن، تحقیر و سنگ دیوار بودن (کنار کشیدن و شنونده بودن)بطور قابل اطمینانی طلاق را پیش بینی می کنند. همچنین تخاصم یعنی رفتاری که همسر را به مبارزه می طلبد نیز می تواند پیش بینی کننده طلاق باشد(به نقل از گاتمن، کوآن، کارر و سوانسون، 1998).
ویسمن، دیکسون و جانسون در یک رده بندی از مشکلات زناشویی، سوء استفاده بدنی را به عنوان عاملی که بیش از همه بر روابط اثر منفی دارد و روابط نامشروع را به عنوان دومین عامل آسیب زای روابط برشمرده اند(به نقل از اولسون، راسل، کسلرو میلر، 2002).
وایل معتقد است که همسران مجموعه ای از الگوهای ارتباطی را میان خود برقرار می کنند و رفتارهای مشکل آفرین صرفا اجرای همان الگوها هستند. الگوهای مورد نظر وایل عبارتند از: انزوا گزینی متقابل، سرزنش متقابل و توقع، انزوا گزینی (به نقل از برنشتاین و برنشتاین، ترجمه پور عابدی نائینی و منشئی، 1380). زوج هایی که از رابطه زناشویی خود ناراضی هستند رفتارهای نامطلوب زیر را به عنوان نمونه ذکر می کنند: انتقادگر بودن، سرد بودن، کمک نکردن در کارهای خانه و حامی نبودن (فینچام و برادبوری، 1993، 1992به نقل از کلینکه، ترجمه محمدخانی، 1383).
شکست در برقراری ارتباط یکی از رایج ترین مشکل هایی است که از سوی همسران ناراضی ابراز می شود. ده رفتار مانع از ارتباط همسران به شرح زیر است: نق زدن، حرف همدیگر را قطع کردن، فاجعه آمیز کردن مسائل، بگو مگو کردن درباره چیزهای کم اهمیت، تعمیم بیش از اندازه، منحرف شدن از موضوع اصلی، پر توقع بودن/تهدید کردن، توهین کردن، ریشخند زدن و انتقاد گزنده(برنشتاین و برنشتاین، ترجمه پورعبادی نائینی و منشئی، 1380).
زوج هایی که در سنین میان سالی هستند با تعدادی انتقال های مهم و منحصر به فرد مواجه می شوند که بر مشکلات آنها اثر می گذارد. بررسی این انتقال ها می تواند دینامیک روابط را در این سنین روشن کند. دوران میانی عمر زمانی است که بسیاری از زوج ها با مسئولیت مراقبت از والدین سالمند خود روبرو هستند. علاوه بر این برخی زوج ها میانسال ناچار هستند بطور همزمان از فرزندان و از والدین مسن خود مراقبت کنند. این مسئولیت اضافه، بطور کلی بر روابط زوجین اثر منفی ندارد(وارد و اسپیتز، 1998، به نقل از هنری و میلر، 2004).
نیمه عمر همچنین زمانی است که زوجین فرزندان خود را ازدواج می دهند و خود تنها زندگی می کنند. این انتقال که در اصطلاح عام، سندرم آشیانه خالی 5 نامیده می شود، نشان می دهد که این انتقال زمان افزایش مشکلات زناشویی است.یائسگی یک انتقال دیگر در زندگی فرد است که بطور بالقوه بر ازدواج اثر می گذارد. حالات خلقی از قبیل خشم، اضطراب و افسردگی اغلب با تشدید علائم یائسگی همراه هستند(کورپیس، مارش و نیکپون، 2001، به نقل از هنری و میلر، 2008). علاوه بر این، ماتیوس 1 دریافت که به علت تغییرات بیولوژیکی مربوط به یائسگی، زوج ها اغلب در خطر افزایش مشکلات جنسی هستند(به نقل از هنری و میلر، 2008).
تحقیقی که در مورد بررسی مشکلات زناشویی زوجین در دوران میانی عمر انجام شده است نشان می دهد که رایجترین مشکلات تجربه شده توسط این زوج ها عبارتند از: مسائل مربوط به فرزندان، مسائل مالی، ارتباط، تفریح و مشکلات جنسی. زمینه های اختلاف با کمترین شیوع، حسادت، مصرف الکل و اعتیاد و مسائل مذهبی می باشد.
فعالیت جنسی تنها یک نمونه از رفتار متقابل زن و شوهر است و بدیهی است که رضایت از رابطه جنسی ارتباط تنگاتنگی با رابطه کلی زن و شوهر دارد. یک ارتباط جنسی مشکل آفرین ممکن است بر تعامل عمومی زن و شوهرها تاثیر زیان آوری داشته باشد. در عمل ممکن است چرخه معیوبی از تاثیر رخ دهد که در آن ناهماهنگی زناشویی در عملکرد موفقیت آمیز جنسی تداخل نموده و ناهنجاری جنسی موجب بروز ناسازگاری زناشویی بیشتری گردد. وقوع هریک از مشکلات جنسی یا زناشویی ممکن است تاثیر زیان آوری بر سایر حوزه ها بگذارد(اسپنس، ترجمه توزنده جانی و همکاران، 1383).
غفرانی (1390) پژوهشی را با عنوان رابطه هوش معنوی و جهت گیری مذهبی با رویکرد اسلامی بر کیفیت زندگی دانشجویان انجام داد. برای دستیابی به این هدف، نمونه ای با حجم 384 نفر به روش چند مرحله ای از دانشجویان دانشگاه آزاد مشهد (حدود 35000 دانشجو) انتخاب شد. ابزار گردآوری داده پرسشنامه کیفیت زندگی سازمانی جهان بهداشت (WhoQol) و پرسشنامه هوش معنوی وجهت گیری مذهبی با رویکرد اسلامی بود. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات در سطح توصیفی از آمارهای میانگین، انحراف معیار، و ماتریس همبستگی و در سطح استنباطی از آزمون رگرسیون چند گانه به روش همزمان استفاده شد. نتایج این تحقیق نشان داد هوش معنوی رابطه مثبتی با کیفیت زندگی دارد. ولی جهت گیری مذهبی با رویکرد اسلامی رابطه معنی داری با کیفیت زندگی دارد از این رو می توان نتیجه گرفت که هر چه هوش معنوی دانشجویان بالاتر باشد کیفیت زندگی آنها نیز بیشتر است.
رستمی (1390) پژوهشی را با عنوان بررسی رابطه بین هوش معنوی و سازگاری فردی اجتماعی معلولین جسمی- حرکتی شهرستان چناران انجام داد. روش بررسی توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری کلیه معلولین جسمی حرکتی بالای 18 سال شهرستان چناران تحت پوشش اداره بهزیستی بودند. ابزار پژوهشی شامل پرسشنامه نودوهفت سوالی هوش معنوی و پرسشنامه 180 سئوالی شخصیت سنجی کالیفرنیا cpl بود که هر دو توسط معلولین تکمیل شد. پس از گردآوری داده ها به منظور تجزیه و تحلیل از روش های آمار توصیفی، همبستگی پیرسون و آزمون های آماری استفاده شد نتیجه پژوهش نشان داد بین هوش معنوی معلولین و سازگاری فردی اجتماعی رابطه مثبت و معنی دار وجود دارد. بین سازگاری فردی-اجتماعی و میزان معلولیت رابطه مثبت و معنی دار وجود داد و همچنین بین هوش معنوی زنان و مردان، هوش معنوی در گروه های مختلف سن، هوش معنوی در سطوح تحصیل مختلف تفاوت معنی داری یافت نشد. همچنین بین سازگاری فردی اجتماعی زنان و مردان، سازگاری فردی در گروه های مختلف سنی، سازگاری فردی، اجتماعی در سطوح تحصیل مختلف نیز تفاوت معنی داری یافت نشد.
سلیمی (1383) در پژوهشی به بررسی و تعیین باورهای غیر منطقی در چرخه های زندگی (مراحل رشد خانوادگی) در متقاضیان طلاق پرداخت. تعداد 178 نفر از متقاضیان طلاق را شامل 120 نفر زن و 58 نفر مرد که به دادگاه خانواده در شهر رشت مراجعه کرده بودند در این تحقیق شرکت داشتند. این تحقیق با روش تحقیق توصیفی انجام گرفت و پرسشنامه باورهای غیر منطقی جونز استفاده شد. روش نمونه گیری به صورت تصادفی بوده و از بین مراجعه کنندگان به دادگاه انتخاب شدند. نتایج تحقیق نشان داد که زنان بیشتر از مردان متقاضی طلاق بودند. بیشترین متقاضیان طلاق در مقطع 25-31 است و در سن تحصیلی پایین تر از دیپلم قرار دارند. طول زندگی مشترک در متقاضیان طلاق بین 1 تا 5 سال است و بیشترین متقاضیان زنان خانه دار و مردان با شغل آزاد هستند. همچنین تحقیق حاضر نشان داده است که بیشترین میانگین باور غیر منطقی در بازنشستگی و کهولت است. تحقیق حاضر مشخص کرد که باورهای غیر منطقی شامل دلواپسی شدید، آمادگی برای سرزنش و نا امیدی نسبت تغییر، بیشترین امتیاز و باورهای غیر منطقی اجتناب از مسائل بی مسولیتی عاطفی و انتظار بالا از خود کمترین نمره را کسب کرده اند. بین دو جنس جز باورهای غیر منطقی، زنان در دلواپسی شدید، نمره بیشتری از مردان بدست آورند و در سایر باورها رابطه معناداری بدست نیامد.
سلیمانیان (1373) در تحقیقی که تحت عنوان بررسی اثر تفکرات غیر منطقی بر نارضایتی زناشویی انجام داد به این نتیجه رسید که میزان تفکرات غیر منطقی در افرادی که دارای نارضایتی زناشویی بودند، بیشتر از افرادی بود که دارای رضایت بودند و هیچگونه تفاوت معنی داری بین تفکرات غیر منطقی در زنان و مردان نشان داده نشده است، وی در ادامه اشاره می کند که وقتی ازدواج می تواند بهداشت روانی فرد و به تبع آن سلامت روانی جامعه را تامین کند که در ایجاد یک ازدواج موفق، به نگهداشتن این رابطه و عوامل موثر در از هم گسیختگی آن دقت بیشتری مبذول گردد.
اسدآبادی (1380) بر اساس تحقیقی که بر روی تفکرات غیر منطقی زنان مطلقه و غیر مطلقه انجام داده است اظهار داشت که زنان مطلقه و غیر مطلقه تفاوت معناداری را در تفکرات غیر منطقی نشان داده اند ، همچنین تفکرات غیر منطقی بالا باعث کاهش تفکر حل مسئله و افزایش مشکلات می شود. بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که زنان مطلقه بدلیل داشتن تفکرات غیر منطقی بالانه تنها قادر به حل مشکلاتی که در زندگی امکان پیش آمدن آن وجود دارد نیست و نمی توانند آن را حل نمایید بلکه بدلیل نداشتن تفکر ساده و منطقی به فاجعه طلاق پناه می برند و به پدیده شوم طلاق به عنوان افقی نوین در جهت رهایی از چنگال مشکلات زندگی می نگرند. پژوهشی توسط علوی در سال (1378) تحت عنوان بررسی رابطه بین تفکرات غیر منطقی وسلامت روان انجام شد. نتایج نشان داد که تفکرات غیر منطقی بر سلامت روان تاثیر می گذارد و همچنین این تفکرات
غیر منطقی اثر سوء بر سلامت روان و جسم دارند و نتیجه بدست آمده از این تحقیق را تایید می کند.
معلمی، بخشانی، رقیبی (1389) در پژوهشی را با عنوان رابطه سلامت روان، هوش معنوی و افکار ناکارآمد در دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان در سال تحصیلی 88-1387 انجام دادند. نمونه تحقیق شامل 370 دانشجو (108 پسر و 255 دختر) بود. ابزار مورد استفاده، پرسشنامه سلامت عمومی گلدبرگ 4، پرسشنامه افکار ناکارآمد (DAS) و پرسشنامه خودگزارشی هوش معنوی 24 (SISRI-24) بوده است. برای تحلیل نتایج از روش همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی به روش ورود مکرر استفاده شد. یافته ها نشان داد بین هوش معنوی و سلامت روان همبستگی مثبت معنی دار (P<0.01) و بین هوش معنوی و افکار ناکارآمد و بین سلامت روان و افکار ناکارآمد نیز همبستگی منفی معنی دار وجود دارد (P<0.01). تحلیل رگرسیون نشان داد که هوش معنوی و نیز افکار ناکارآمد، قادر به پیش بینی قسمتی از واریانس سلامت روان می باشند.
نتیجه گیری: هوش معنوی و افکار ناکارآمد دانشجویان، بر سلامت روان ایشان موثر می باشد. اصفهانی و اعتمادی (1391) تحقیقی را به منظور تعیین رابطه بین ویژگی های شخصیتی با هوش معنوی و کیفیت زندگی در بین دانشجویان انجام دادند. این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. نمونه این پژوهش 100 دختر و 100 پسر دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی در سال تحصیلی 89-1388 بودند روش خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه های هوش معنوی، کیفیت زندگی و پنج عاملی شخصیت استفاده و داده ها نیز با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون گام به گام از طریق نرم افزار 19 SPSS- تجزیه و تحلیل شد. یافته ها نشان داد که هوش معنوی و همچنین کیفیت زندگی با ابعاد شخصیتی برون گرایی، دلپذیر بودن، وجدان گرایی و تجربه پذیری رابطه مثبت معنادار و با روان نژندگرایی رابطه منفی معنادار داشت. از بین ویژگی های شخصیتی سه ویژگی برون گرایی، دلپذیر بودن و روان نژندگرایی توانستند حدود 20 درصد از واریانس هوش معنوی را تبیین کنند. همچنین دو ویژگی روان نژندگرایی و وجدان گرایی نیز توانستند حدود 41 درصد واریانس کیفیت زندگی را تبیین نمایند. این یافته ها می تواند بیانگر این باشد که هوش معنوی یک بعد جداگانه از شخصیت است و بدین منظور باید مورد بررسی و پژوهش بیشتر قرار گیرد. همچنین روابط مشاهده شده بین کیفیت زندگی و ویژگی های شخصیتی اینمساله را نشان دهد که افراد با کیفیت زندگی بالاتر می توانند روابط بین فردی سالم تر و موفق تری برقرار نموده و رضایت دیگران را جلب نمایند.
کرمی وهمکاران (1391) تحقیقی را با هدف بررسی رابطه مهارت های زندگی و تعارضات زناشویی با بهداشت روانی(استرس، اضطراب و افسردگی) در زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره کلانتری های کرمانشاه انجام دادند. جامعه آماری پژوهش شامل تمام افرادی بود که برای حل و فصل مسائل خانوادگی به مراکز مشاوره سطح کرمانشاه مراجعه کرده بودند. از میان آنها 180 نفر به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند، برای گردآوری داده ها از پرسشنامه های مهارتهای زندگی، تعارضات زناشویی و مقیاس افسردگی، اضطراب، استرس(DASS) استفاده شد. طرح پژوهش از نوع همبستگی بود و برای تجزیه و تحلیل داده ها از شاخص های آماری میانگین، انحراف استاندارد، همبستگی و رگرسیون استفاده شد. نتایج تجزیه وتحلیل داده ها نشان دادکه بین مهارت های خودآگاهی، ارتباط انسانی و روابط بین فردی و افسردگی و اضطراب همبستگی منفی معناداری وجود دارد و بین تعارضات زناشویی با استرس، افسردگی و اضطراب رابطه مثبت معناداری وجود دارد.
از نتایج پژوهش می توان نتیجه گرفت که مهارت های زندگی در بهداشت روانی موثراست و تعارضات زناشویی عامل افزایش استرس، اضطراب و افسردگی در بین زوجین است.
صلاحیان و همکاران (1389) پژوهشی را به منظور بررسی رابطه بین هوش هیجانی و بخشودگی با تعارضات زناشویی انجام دادند. با توجه به اهمیت تعامل زوج ها در محیط خانواده، پژوهش حاضر ارتباط بین هوش هیجانی، بخشودگی و تعارضات زناشویی زوج ها را بررسی کرده است. به روش تصادفی (50 زوج) 100نفر زن و مرد از 13 منطقه شهری اصفهان انتخاب شدند، و سپس نمونه آماری، پرسشنامه ها را تکمیل کردند. برای تحلیل داده ها از رگرسیون به روش گام به گام استفاده شد. نتایج به دست آمده از تحلیل رگرسیون نشان داد که هوش هیجانی و بخشودگی زوج ها پیش بین متغیر تعارضات زناشویی بوده است.
ازخوش و عسگری (1386) پژوهشی را با هدف بررسی باورهای غیرمنطقی در روابط زناشویی و استانداردکردن پرسـشنامه باورهای ارتباطی (رومنس و دیبورد، 1995)، در گروه نمونهای به حجم 535 نفر متاهل (291 زن، 244 مرد) در شهر تهران انجام دادند. پس از حذف 13 گویه به دلیل قدرت تشخیـص و بار عاملی ضعیف، اعتبار 58 گویه باقیمانده از طریـق همسانی درونی و بازآزمایی با فاصله یک ماه به ترتیب برابر با 95/0 و 93/0 به دست آمد. تحلیل عاملی اکتشافی با چرخش متمایل نشان داد که پرسشنامه از هفت عامل 1) کامل بودن همه چیز در روابط زناشویی 2) وابستگی متقابل 3) انحصارطلبی در روابط 4) فداکردن خود برای دیگری 5) منطقی بودن و پذیرشمتقابل 6) خواندن افکار یکدیگر 7) آگاهی از افکار و احساسها و نیازهای گذشته همسر اشباع شده است. تحلیلعاملی تاییدی درستی عاملهای استخراجشده را تایید کرد. همبستگیRBQ با آزمون باورهای غیرمنطقی (جونز، 1968) روایی همگرایی آن را تایید کرد (32/0 =r، p<0/01). دو جنس از لحاظ باورهای ناکارآمد زناشویی تفاوت نداشتند. افراد با تحصیلات غیردانشـگاهی، باورهای ناکارآمد بیشـتری نسبت به افراد با تحصیلات دانشگـاهی داشتند. بین سن، مدت ازدواج و تعداد فرزندان با بـاورهای ارتباطی رابطهای به دست نیامد. جدول تبدیـل نمرههای خام به نمرههای استاندارد RBQ برای کل گروه ارائه شد.
سیاوشی و نوابی نژاد (1384) پژوهشی را با هدف بررسی رابطه الگوی ارتباط زناشویی دبیران و باورهای منطقی آنها انجام دادند. دو پرسشنامه الگوهای ارتباط زناشویی و باورهای غیرمنطقی، توسط 171 نفر از دبیران دبیرستان که به صورت تصادفی انتخاب شده بودند، تکمیل و بررسی شد. نتایج نشان داد که بین الگوی ارتباط سازنده متقابل و باورهای غیرمنطقی دبیران رابطه منفی معناداری وجود دارد اما همبستگی بین سایر الگوهای ارتباط زناشویی و باورهای غیرمنطقی مثبت و معنادار بود…
سودانی و همکاران (1387) پژوهشی را با هدف مقایسه اثربخشی زوج درمانی شناختی الیس به صورت انفرادی و توام در کاهش تعارضات زناشویی انجام داد. آزمودنی های نمونه پژوهش شامل 36 زوج (72 نفر زن و مرد) از 150 زوج متقاضی مشاوره بودند که به دلیل درگیری و تعارض به شعب شورای حل اختلاف شهر اهواز مراجعه کرده بودند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه 42 سوالی تعارضات زناشویی استفاده شد و زوج های نمونه پژوهش آن را در مرحله قبل و بعد از مداخله آزمایشی (ارایه متغیر مستقل) تکمیل کردند. آزمودنی ها به صورت تصادفی در 3 گروه (زوج درمانی انفرادی، زوج درمانی توام و گواه) تقسیم شدند. داده های به دست آمده با روش تحلیل واریانس یکطرفه و آزمون تعقیبی توکی روی میانگین تفاضل نمرات پیش آزمون و پس آزمون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج آماری نشان داد که هر دو شیوه زوج درمانی در کاهش تعارضات زناشویی موثر بوده اند. به علاوه در مقایسه شیوه های مختلف زوج درمانی با همدیگر این نتایج به دست آمد: در کاهش کل تعارضات زناشویی (0001/0 > p)، خرده مقیاس کاهش رابطه جنسی (016/0 > p) و جدا کردن امور مالی (013/0 > p) شیوه انفرادی الیس اثر بخش تر بوده است. لیکن در خرده مقیاس های کاهش همکاری، افزایش واکنش هیجانی، جلب حمایت فرزندان، افزایش رابطه با خویشاوندان خود و کاهش رابطه با خویشاوندان همسر تفاوت معناداری بین دو شیوه انفرادی و توام مشاهده نگردید.
بشر دوست (1384) پژوهشی را با هدف بررسی ارتباط بین تعارضات خانوادگی (زناشویی) با سازگاری نوجوانان دختر مقطع راهنمایی شهر تهران انجام داد. در این پژوهش نحوه ادراک، تفسیر و ارزیابی نوجوانان دختر از تعارضات خانوادگی مطرح بوده است. بر این اساس جامعه آماری پژوهش را کلیه دانش آموزان مقطع راهنمایی شهر تهران تشکیل داده اند که از بین آنها 298 نفر بر اساس حجم مدارس با شیوه تصادفی نظامدار انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در پژوهش، پرسشنامه ادراک کودکان از تعارض بین فردی (CPIC)، پرسشنامه مخصوص والدین و پرسشنامه رفتار سازشی کودک بوده است. پرسشنامه ادراک کودکان از تعارض بین فردی(CPIC) را دانش آموزان به صورت گروهی پاسخ دادند و پرسشنامه رفتار سازشی به منزل آنان فرستاده شد تا والدین به آن پاسخ دهند. فرضیه های پژوهش عبارت بودند از: بین سازگاری نوجوانان و ادراک آنها از ابعاد تعارض والدین رابطه وجود دارد. همچنین بین رفتار سازشی نوجوانان و شدت و فراوانی تعارضات خانوادگی رابطه وجود دارد. داده های پژوهش در دو سطح توصیفی و تحلیلی بررسی شد. در سطح توصیفی از میانگین و انحراف معیار و در سطح استنباطی از مجذور خی و V کرامر و ضریب توافق و ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. نتایج نشان داد که شدت تعارضات خانوادگی، تهدید دریافتی، سرزنش و تعارض سه گانه با سازگاری دختران مقطع راهنمایی شهر تهران رابطه معناداری(05/0 P) وجود دارد، اما بین فراوانی تعارضات خانوادگی، قابل حل دیدن تعارضات، محتوای تعارضات، پایداری و کنار آمدن و مقابله مطلوب با سازگاری دختران مقطع راهنمایی شهر تهران رابطه معناداری(05/0 P) وجود ندارد.
معنویت یک مولفه ضروری از دیدگاه کل نگر به زندگی و کار است. این یافته در خلاقیت و تمام اشکال هنر دیده می شود مطالعه بر روی هوش معنوی 299 پرستار تایوانی که در 40 بیمارستان و انیستیتوهای محلی در تایوان کار می کردند، صورت گرفت. تمام آزمونی ها زن بودند و دامنه سنی آنها بین 20 تا 56 سال بود. آزمودنی های پرسنامه psi را پاسخ دادند . یافته ها نشان داد که ویژگی های جمعیت شناسی بر هوش معنوی در پرستاران شرکت کننده در مطالعه تاثیر داشت. برای مثال، آزمودنی ها 40 سال و مسن ترهایی که سابقه کار بیش از ده سال داشتند در مقایسه با بقیه گروه ها، نمرات بیشتری در هوش معنوی بدست آوردند و تفاوت معناداری بین موقعیت های مادی، تحصیلات در عبارت هوش معنوی دیده نشد، این مطالعه نشان داد که بین اعتقادات، پر سابقگی، و معنویت کودکی، نشان دهنده عوامل اساسی تاثیر گذار بر روی هوش معنوی پرستاران می باشد. تجربه معنوی خوب بودن ممکن است پیش گویی کننده یک نگرش مثبت بر بخشی از پرستاران در جهت مراقبت معنوی باشد و در نتیجه بر توانایی های آن ها جهت غلبه بر نگرانی هایشان موثر است (سپهریان،1386).
نریمانی و دستغیب(1388)درپژوهشی به مقایسه باورهای غیرمنطقی وشادکامی دردوگروه دانش آموزان تیزهوش وعادی بااین هدف که آیاتیزهوشی نقشی درمیزان باورهای غیرمنطقی وشادکامی دانش آموزان ایفا می کند یا خیر؟ پرداختند. جامعه آماری این پژوهش، دانش آموزان دخترتیزهوش وعادی دوره متوسطه شهراردبیل درسال تحصیلی 88-87 بودندکه ازاین تعداد60نفر(30دانش آموزتیزهوش و30دانش آموزعادی) باروش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها ازپرسشنامه باورهای غیرمنطقی الیس وپرسشنامه شادکامی آکسفوردکه به ترتیب 66و29ماده می باشند استفاده شد واطلاعات ازروش t-testمقدار بدست آمده و در متغیرهای باورهای غیرمنطقی وشادکامی معنادارگردید. نتایج نشان دادکه بین دانش آموزان تیزهوش وعادی ازنظرباورهای غیرمنطقی وشادکامی تفاوت وجوددارد.
مومن زاده (1381) در پژوهشی ارتباط تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی را بررسی کرد. جامعه آماری در این پژوهش زوجین ساکن در شهر مشهد بودند که صد زوج به عنوان نمونه از چهار منطقه- پایگاه های اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی به صورت نمونه گیری غیر احتمالی در دسترس انتخاب گردیده. ابزار گردآوری اطلاعات در این پژوهش عبارت بود از آزمون تفکرات غیر منطقی (برگرفته از نظریه ی آلبرت الیس)، آزمون الگوهای دلبستگی بزرگسال(هزن و شیور) و آزمون سازگاری زناشویی (لاک و والاس) نتایج آزمون در این پژوهش نشان داد که ارتباط منفی و معنی داری بین تفکرات غیر منطقی- به جز تفکرات عدم کنترل هیجانات و کمال طلبی- و سازگاری زناشویی وجود دارد و همچنین بین الگوهای دلبستگی و سازگاری زناشویی ارتباط معنادار مشاهده گردید و بین تفکرات توقع بیش از حد، واکنش نومیدی، دلواپسی اضطرابی اجتناب از مشکلات، درماندگی نسبت به تغییر خویشتن و کمال طلبی و سازگاری زناشویی وجود دارد و همچنین بین الگوهای دلبستگی و سازگاری زناشویی ارتباط معنادار مشاهده گردید و بین تفکرات توقع بیش از حد، واکنش نومیدی، دلواپسی اضطرابی اجتناب از مشکلات، درماندگی نسبت به تغییر خویشتن و کمال طلبی در الگوهای مختلف دلبستگی، تفاوت معنادار و مثبتی وجود داشت.
تحقیقی در سال 1996 توسط مارکونی بر روی جامعه جوانان انجام گرفت. او به بررسی بین تفکرات غیر منطقی و افسردگی در نوجوانان پرداخت. یک هدف تحقیق بررسی خواص روان سنجی در زمینه تفکرات شخص بر روی گروهی از نوجوانان فرانسوی بود و هدف دیگر این تحقیق پیدا کردن تاثیرات تفکرات غیر منطقی از قبل تا بعد از دوره بلوغ و بررسی رابطه این انحراف شناختی و علائم افسردگی بود. نتایج این تحقیق، فرضیه راجع به رویدادهای توام نشانه های افسردگی و تفکرات غیر منطقی و همچنین وجود یک رابطه زیاد بین تحریف شناختی و افسردگی در دوران بلوغ را که در تحقیقات گذشته مشاهده شده بود را تایید کرد.
گوردون74 و همکاران (2009) نیز در پژوهشی نشان دادند که بخشودگی زوج ها به صورت معنا داری با رضایت زناشویی و عملکرد زوج ها در زندگی رابطه دارد.
استوکرویانگ بلد75 (1999) تحقیقی را تحت عنوان "تاثیر تعارضات زناشویی بر روابط فرزندان با یکدیگر" انجام دادند. در این تحقیق 136 خانواده 2 فرزندی مورد بررسی قرار گرفتند که سنین فرزندان بین 7 تا10 سال بود. نتایج حاکی از آن است که تعارضات زناشویی در ایجاد رفتارهای نابهنجار بین فرزندان نقش بسزایی دارد. همچنین این تعارضات باعث ایجاد احساس گناه در کودکان می گردد (مدامی،1387).
کیتزمن76 (2000) تحقیقی تحت عنوان "تاثیر تعارضات زناشویی بر تعاملات متقابل خانوادگی" انجام داد. در این تحقیق 40 زوج متاهل در حین برقراری رابطه ی متقابل با فرزندان پسر 8-6 ساله مورد بررسی قرار گرفتند. کیتزمن به این نتیجه رسید که بعد از جروبحث متخاصمانه، پدران حمایت و توجه کمتری به فرزندان پسر خود مبذول داشته و تا حدودی آزادی آنان را سلب نموده اند، نتایج نشان گر شواهد معتبر در خصوص پیوند میان تعارضات زناشویی و اختلال در وظایف سرپرست است (مدامی،1387)
تحقیقات متخصصان در دانشگاه نور77نیز این مساله را تایید کرده و نشان می دهد که بزرگ ترین پیش بین کننده طلاق و نارضایتی زناشویی، مشکلات مالی، کمبود جذابیت جنسی و یا کمبود عشق نیست بلکه روشی است که زوج ها به وسیله ی آن تعارض خود را در موقع ناسازگاری مدیریت می کنند و شیوه هایی است که به وسیله آن با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. این محققین متوجه شدند زوج هایی در حل تعارضات زناشویی خود موفق هستند که حل موفقیت آمیز مشکلات را یاد گرفته باشند در واقع می توان گفت که یادگیری مدیریت تعارض یکی از بهترین مهارت هایی است که می توان گفت که یادگیری مدیریت تعارض یکی از بهترین مهارت هایی است که می توان برای پیشگیری از افسردگی زوج ها طلاق یا خشونت زناشویی یادگرفت (سودانی، و همکاران).
دیوید(1989) نیز در پژوهشی رابطه باورهای غیر منطقی را با افسردگی و خودکشی بررسی نمود که نمونه آماری آن 201 نفر از دانشجویان بود و نتایج نشان داد بین نمره آزمون افسردگی یک و باورهای غیرمنطقی رابطه معنی داری وجود دارد ولی فکر خودکشی قبلی یا تلاش برای اقدام به خودکشی با باورهای غیر منطقی رابطه معنی داری نداشت.
در تحقیقات کرالیس(1968) که روی تعدادی از زوجین انجام داد به این نتیجه رسید که تقریباً 90 درصد آنها بعد از ازدواج به تفکر سالم تری دست پیدا کردند و بدبینی آنها کم شده بود، به افراد دیگر علاقه مند شده بودند و در زندگی خود اهداف ارزشمندتری را انتخاب کرده بودند. این نتیجه وقتی بهتر درک می شود که بدانیم در تحقیقاتی که یک (1971) بر روی بزرگسالانی که ازدواج نکرده بودند یا در ازدواج خود دچار شکست شده بودند به این نتیجه رسید که افرادی که رغبت عمومی به کج فکر کردن و احساسات نادرست داشتند(هی لی، جی، 1982).
دیورد و رومانز(1996) در مطالعه ای نقش باورهای غیر منطقی- که به وسیله آزمون تفکرات غیر منطقی سنجیده می شود و باورهای غیر منطقی ارتباطی ویژه، که بوسیله پرسشنامه باورهای ارتباطی سنجیده می شود در پاسخگویی نوع ارتباطات زناشویی را مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد که پاسخ دهنده هایی که سطح بالایی از باورهای غیر منطقی ارتباطی ویژه را گزارش نمودند سطوح بالایی از ناسازگاری را گزارش دادند. تحقیقی توسط هاگ، دفیناچو(1968) با عنوان ارتباط بین تفکرات غیر منطقی و افسردگی انجام شد که نتایج نشان داد افسردگی به طور مثبتی با عقاید غیر منطقی متعدد همبسته بود و خشم به طور مثبتی با عقاید غیر منطقی متعدد در رابطه است.
استنتاج از مطالعه پیشینه
با عنایت به پیشینه پژوهشی می توان به این نتیجه رسید که پژوهشگران متغیرهای مورد مطالعه این پژوهش(هوش معنوی، باورهای غیر منطقی، تعارضات زناشویی) را بصورت جداگانه یا با متغیرهایی غیر از متغیرهای این مطالعه مورد بررسی قرار داده اند و این سه متغیر را بصورت خاص مورد پژوهش قرار نداده اند. لذا محقق با توجه به اهمیت موضوع در این پژوهش بدنبال بررسی رابطه بین این سه متغیر است.
فصل سوم
روش تحقیق
روش پژوهش
پژوهش حاضر از نوع هدف، کاربردی بوده و در مجموع از جمله طرح های توصیفی و از نوع همبستگی است؛ توصیفی از این جهت که به توصیف وضعیت هوش معنوی و باورهای غیر منطقی در تعارضات زناشویی می پردازد و همبستگی از این جهت که رابطه ی بین متغیرهای فوق الذکر بررسی می شود. در این نوع مطالعه پژوهشگر هیچ یک از متغیرهای مستقل را دستکاری نمی کند بلکه تنها دو یا چند متغیر را اندازه گیری نموده و سپس مشخص می سازد که بین آن ها رابطه وجود دارد یا خیر.
از نظر بورگ وگال نیز مطالعات همبستگی به پژوهش هایی اطلاق می شود که هدف آن ها کشف روابط بین متغیرها با استفاده از آماره های همبستگی است (گال، بورگ، گال،1387).
جامعه آماری:
جامعه آماری شامل همه زوجین مراجعه کننده به 5 مرکز مشاوره شهر قوچان (بین سنین 18-40 ساله با مقاطع تحصیلی مختلف) می باشد.
نمونه و روش نمونه گیری:
برای انتخاب حجم نمونه تعداد 40 زوج (80 نفر) انتخاب شدند. جهت دستیابی به نمونه مورد نظر به صورت تصادفی ساده 2 مرکز مشاوره انتخاب شد و آنگاه از هر مرکز به صورت تصادفی سیستماتیک و داوطلبانه 20 زوج انتخاب شدند.
ابزار اندازه گیری:
در این پژوهش از سه ابزار بهره گرفته شده است که به ترتیب به معرفی آن ها می پردازیم پرسشنامه هوش معنوی (ISIS):
این پرسشنامه در سال (2007) توسط آمرام و درایر ساخته شده است. و در ایران در سال 1390 توسط دکتر مریم حسینی هنجاریابی شد، پرسشنامه هوش معنوی شامل دوفرم کوتاه و بلند است که فرم بلند آن 83 آیتم و فرم کوتاه آن شامل 44 آیتم است که با افزودن یک سوال ملاک به آیتم های فرم کوتاه در مجموع فرم کوتاه پرسشنامه شامل 45 آیتم است. اعتبار این آزمون از یک نمونه بزرگ 240 نفری بدست آمده است که فرم کوتاه آن با تمام نمرات فرم بلند همبستگی 99/0 را نشان داد. همبستگی فرم کوتاه و بلند دامنه ای از 94/0 تا 98/0را نشان داد. اعتبار این پرسشنامه با ضریب آلفای کرونباخ به میزان 96/0 مشاهده شد.
پرسشنامه باورهای غیر منطقی:
این پرسشنامه برای اندازه گیری و سنجش عقاید غیر منطقی ساخته شده است.IBT در سال 1968 توسط جونز تهیه گردید. اکثر تحقیقاتی که پیرامون عقاید و باورهای غیر منطقی با کنش های رفتاری و عاطفی در زمینه درمان عقلانی- عاطفی صورت گرفته است از این آزمون استفاده نموده اندIBT از 10 قسمت شامل 100 عبارت و هر زیر مقیاس مربوط به یکی از باورهای غیر منطقی است.
در مورد ویژگی های روان سنجی آزمون باورهای غیر منطقی می توان گفت که تحقیقات متعددی، روایی این آزمون را مورد تایید قرارداده اند. برای مثال: روایی این آزمون در پژوهشی که توسط تقی پور(1373) با استفاده از یک نمونه 106 نفری از دانشجویان دانشگاه علامه طباطبائی، با میانگین سن 25-45 صورت گرفته، 71/0 بدست آمد. برنارد(1989) می گوید: آزمون IBT از اعتبار بسیار خوبی برخوردار است. اعتبار این آزمون به سه روش زیر بدست آمده است: از طریق همبستگی آن با انواع آزمونهایی که آشفتگی های هیجانی را اندازه گیری می کنند. دوم از طریق آزمایش حساسیت آزمون به تغییرات عقاید افراد که با استفاده از روش های درمانی عقلانی- عاطفی در آزمون ایجاد شده است. سوم از طریق همبستگی آن با سایر آزمونهای دیگر مربوط به باورهای غیر منطقی مثل آزمون عقاید(II) با آزمون رفتاری (RBI). اسمیت و زوارسکی در تحقیقات متعدد مشاهده نمودند که بین آزمون IBT و آزمون افسردگی بک 77/0 همبستگی بدست آمد که درسطح 99/0معنی دار است.
آزمون عقاید منطقی از اعتبار و ثبات خوبی برخوردار است جونز(1968) با استفاده از روش آزمون-آزمون مجدد مشاهده نمود که اعتبار آزمون 92/0 می باشد و پایایی هریک از مقیاس های دهگانه آن 66 تا 80/0 می باشند. میانگین پایانی همه زیر مقیاس های آن 74/0 بدست آمده است. ترگسلروکارست (1973-1972) گزارش نمودند که پایان کل آزمون از طریق آزمون- آزمون مجدد88/0و اعتبار زیر مقیاس ها 45/0تا 95/0بدست آمد (صادقی فرد، 1375).
زیر مقیاس های آزمون IBT: این آزمون از صد عبارت تشکیل شده است. هر قسمت یکی از باورهای غیر منطقی را که به نظر الیس عامل اختلاف های عقلانی و عاطفی هستند، اندازه گیری می کند. این ده قسمت به شرح زیر است:
1- مقیاس ضرورت تایید و حمایت دیگران (DA)78: این باور فرد را اندازه می گیرد که: من باید مورد تایید همه افراد جامعه یا همه کسانی که مرا می شناسند، قرار گیرم و من و کارهایم وقتی ارزشمند هستیم که دیگران به آنها مهر تایید بزنند (یا آنکه) لازم و ضروری است مورد تایید و حمایت دیگران واقع شوم. و عبارات 1، 11، 21، 41، 51، 61، 71، 81، 91 این باور غیر منطقی را ارزیابی می کنند.
2- مقیاس انتظار بالا از خود (HSE)79: این باور و عقیده را اندازه گیری می کند که: (من باید حداکثر کمال، لیاقت و شایستگی را داشته باشم) یا لازمه داشتن لیاقت و شایستگی وجود حداکثر تلاش و فعالیت و کاردانی است. 10 عبارت، 2، 12، 22، 32، 42، 52، 62، 72، 82، 92 این باور غیر منطقی را اندازه گیری می کنند. 3- مقیاس تمایل به سرزنش خود (BP)80:
این باورها را اندازه گیری می کند که فرد معتقد است گروهی از مردم بد ذات و شرور هستند وباید به شدت تنبیه شوند. فرد عقیده دارد خودش یا کسانی که مرتکب کارخلافی می شوند باید تنبیه و مجازات شوند. عبارات این مقیاس عبارتند از: 3، 13، 23، 33، 43، 53، 63، 73، 83، 93.
4- مقیاس واکنش به ناکامی(FR)81: این باور را اندازه گیری می کند که فرد به خودش می گوید: اگر وقایع و حوادث آن طور نباشد که او می خواهد نهایت ناراحتی و بیچارگی است و بدبختی های زیادی را به دنبال خواهد داشت. عبارات این مقیاس عبارتنداز: 4، 14، 24، 34، 44، 54، 64، 74، 84، 94.
5- مقیاس بی مسئولیتی عاطفی(EI)82: این باور غیر منطقی را اندازه گیری می کند که فرد به خود می گوید: آشفتگی ها و ناراحتی های روحی من ناشی از مسائل، مشکلات و حوادث زندگی هستند. اگر مضطرب، افسرده، غمگین و آشفته هستم به خاطر مسائل و حوادثی است که در زندگی من وجود دارد. این رویدادها و حوادث خارجی هستند که سبب حالت عاطفی وهیجانی من هستند نه من و برداشت من از آن ها. عبارات این مقیاس عبارتند از:95،85،75،65،55،45،35،25،15،5
6- مقیاس دل مشغولی زیاد همراه با اضطراب(AD)83: این باور را اندازه گیری می کند که: اگر قرار است حادثه یا اتفاق بد و خطرناکی رخ دهد باید همیشه نگران آن بود. به طور کلی حوادث خطرناک و بد همیشه موجب نهایت ناراحتی ونگرانی می شوند بنابراین باید همیشه به خاطرآنها شدیداً نگران وناراحت بود. عبارات این مقیاس عبارتند از: 96،86،76،66،56،46،36،26،16،6
7- مقیاس اجتناب از مسائل(PA)84: این باور را اندازه گیری می کند که فرد به خود می گوید: اجتناب از مسائل، مشکلات، مسئولیت ووظایف آسان تر از مواجه شدن با آنها است. عبارات این مقیاس عبارتنداز: 97،87،77،67،57،47،37،27،17،7
8- مقیاس وابستگی(D)85: این باور را اندازه گیری می کند که بایدبه افراد قوی تر از خود متکی بود یا آن که زندگی بدون اتکا به افراد قوی تر سخت یا غیر ممکن خواهد بود. عبارات این مقیاس عبارتند از: 98،88،78،68،58،48،38،28،18،8
9- مقیاس ناامیدی نسبت به تغییر(Hc)86: این مقیاس، مربوط به باوری می شود که فرد به خود می گوید: من محصول تاریخچه و تجارب گذشته و زندگی هستم وآن ها تعیین کننده رفتار کنونی من هستند و من به هیچ وجه نمی توانم آن ها را تغییر دهم. من همینم که هستم و تغییر من مشکل یا غیرممکن است. عبارات این مقیاس عبارتند از: 99،89،79،69،59،49،39،29،19،9
10- مقیاس کمال گرایی (P)87: در این مقیاس فرد عقیده دارد برای هر مشکلی و هر مسئله ای فقط یک راه حل درست وکامل وجود دارد و اگر فرد به آن دست نیابد وحشتناک و فاجعه آمیز خواهدبود. عبارات این مقیاس عبارتنداز: 100،90،80،70،60،50،40،30،20،10
روش نمره گذاریIBT: عبارات آزمون با مقیاس لیکرت و به صورت پنج درجه ای تهیه شده اند، آزمودنی هر عبارت را می خواند و موافقت خود را با توجه به درجات زیر مشخص می کند:
به شدت مخالف، تا حدی مخالف، نه مخالف ونه موافق، تا حدی موافق، به شدت موافق
جهت نمره گذاری به طرف غیر منطقی بودن است یعنی اگر پاسخ فرد هرچه بیشتر غیر منطقی باشد نمره در آزمون زیادتر می شود. ولی اگر بیشتر منطقی باشد نمره او کم می شود. بنابراین نمره پایین نشان دهنده کمتر بودن عقاید و بالا بودن آن نشان دهنده زیاد بودن عقاید غیر منطقی است. با توجه به کلید نمره گذاری در برخی موارد، میزان موافقت با عبارات نشان دهنده منطقی بودن فرداست. نمره فرد در هر عبارت با توجه به کلید نمره گذاری از 1 تا5 می باشد.
در پایان نمرات فرد را در عبارات گوناگون جمع نموده تا نمره کل فرد بدست آید. جمع نمرات مربوط به عبارات هر زیر مقیاس نمره آن مقیاس را تشکیل می دهد و جمع نمره فرد در مقیاس ها، نمره کل عقاید غیر منطقی را نشان خواهد داد.
پرسشنامه تعارض های زناشویی (MGQ)88:
این پرسشنامه را قلیلی در سال (1384) ساخته است. "پرسشنامه تعارضات زناشویی" یک ابزار 54 سوالی است که برای سنجیدن تعارض های زن وشوهری و برمبنای تجربیات بالینی ساخته شده است. این پرسشنامه هشت بعد از تعارضات زناشویی را می سنجد که عبارتند: از کاهش همکاری، کاهش رابطه جنسی، افزایش واکنش های هیجانی، افزایش جلب حمایت فرزند(ان) افزایش رابطه فردی با خویشاوندان خود، کاهش رابطه خانوادگی با خویشاوندان همسرو دوستان، جداکردن امورمالی از یکدیگر وکاهش ارتباط موثر.
این پرسشنامه روی یک گروه 120 نفری متشکل از 48 مرد و72 زن که برای رفع تعارض های زناشویی به مراکز مشاوره تهران مراجعه کرده بودند ونیز یک گروه گواه 150 نفری زوج های عادی متشکل از 68 مرد و 82 زن اجرا گردید. هر دو گروه به صورت در دسترس انتخاب شدند.
این پرسشنامه دارای خرده مقیاس هایی است که خرده مقیاس های آن با شماره سوالات مربوط به شرح ذیل می باشد:
کاهش همکاری: 4-12-18-25-34
کاهش رابطه جنسی: 5-13-19-35-40
افزایش واکنشهای هیجانی: 6-14-20-27-36-42-49-51
افزایش جلب حمایت فرزند: 9-22-31-38-44
افزایش رابطه فردی با خویشاوندان خود: 8-15-21-29-37-43
کاهش رابطه فردی با خویشاوندان همسر و دوستان: 1-23-32-46-50-53
جدا کردن امور مالی از یکدیگر: 2-10-17-24-33-39-48
کاهش ارتباط موثر: 3-7-11-16-26-28-30-41-45-47-52-54
نمره گذاری: برای هر سوال پنج گزینه در نظر گرفته شده که به تناسب یک تا پنج نمره به آن ها اختصاص داده شده است. حداکثر نمره کل پرسشنامه 270 و حداقل آن 54 است. حداکثر نمره هر خرده مقیاس مساوی با تعداد سوالهای آن خرده مقیاس ها ضربدر5 است. در این ابزار نمره بیشتر به معنی تعارض بیشتر و نمره کمتر به معنی رابطه بهتر و تعارض کمتر است. آلفای کرانباخ برای کل پرسشنامه روی یک گروه 270 و حداقل آن 54 است. آلفای کرانباخ برای کل پرسشنامه روی یک گروه 270 نفری برابر با 96/0 به دست آمد و برای 8 خرده مقیاس آن از این قرار است کاهش همکاری، 81/0، کاهش رابطه جنسی 61/0، افزایش واکنش های هیجانی 70/0، افزایش جلب حمایت فرزند 33/0، افزایش رابطه فردی با خویشاوندان خود86/0، کاهش رابطه ی خانوادگی با خویشاوندان همسر و دوستان 89/0، جداکردن امور مالی از یکدیگر 71/0 و کاهش ارتباط موثر، 69/0 بدست آمد. پرسشنامه، تعارضات زناشویی از روایی خوبی برخوردار است. در مرحله تحلیل محتوای آزمون، پس از اجرای مقدماتی و محاسبه همبستگی هر سئوال با کل پرسشنامه و مقیاس های آن، چه دلیل همبستگی مناسب تمام سئوالات، هیچ سئوالی حذف نشد (ثنایی،1379).
شیوه اجرای پژوهش:
با مراجعه به مراکز مشاوره شهر قوچان و با راهنمایی و هماهنگی مسئولان محترم مراکز مشاوره و کسب اجازه نسبت به اجرای پرسشنامه ها و همکاری زوجین، پرسشنامه هوش معنوی، باورهای غیر منطقی و تعارض های زناشویی که قبلاً برای هر نفر به صورت کتابچه تهیه شده بود توزیع گردید. قبل از پاسخگویی به سئوالات آزمون توضیحات لازم در مورد شیوه پاسخ دهی، محرمانه بودن اطلاعات، صداقت و دقت و نظردرباره پاسخگویی برای هر پرسشنامه به آزمودنی ها ارائه شد و آزمون در شرایط همکاری خوب مسئولان و آزمون شوندگان اجرا شد. سپس با توجه به پاسخ هایی که آزمودنی ها داده بودند اطلاعات و ارقام جمع آوری و جهت تجزیه و تحلیل وارد نرم افزار Spss گردید.
روش های تجزیه و تحلیل اطلاعات:
در تحلیل داده های حاصل از پرسشنامه های پژوهش با توجه به فرضیه های تحقیق، علاوه بر شاخص های آمار توصیفی(میانگین، انحراف استاندارد، رسم نمودارو…) در مورد فرضیه های پژوهشی که بیان رابطه می باشد از ضریب همبستگی پیرسون و برای پاسخ دهی سئوال پژوهشی از رگرسیون چند متغیره استفاده شد و در نهایت جهت تجزیه و تحلیل داده ها نرم افزار spss مورد استفاده قرار گرفت.
فصل 4
یافته های آماری پژوهش
مقدمه
تجزیه وتحلیل داده ها فرایندی چند مرحله ای است که طی آن داده هایی که به طرق مختلف جمع آوری شدهاند، خلاصه، دسته بندی و در نهایت پردازش می شوند تا زمینه برقراری انواع تحلیل و ارتباط بین دادهها به منظور آزمون فرضیه ها فراهم آید. در این فرآیند دادهها هم از لحاظ مفهومی و هم از جنبه تجربی پالایش می شوند و تکنیک های گوناگون آماری نقش بسزایی در استنتاج و تعمیم به عهده دارند. پژوهشگر پس از این که روش تحقیق خود را مشخص کرد و با استفاده از ابزارهای مناسب، دادههای مورد نیاز را برای آزمون فرضیّههای خود جمع آوری کرد اکنون نوبت آن است با بهره گیری از تکنیک های آماری مناسب که با روش تحقیق، نوع متغیرها و … سازگاری دارد، داده های جمع آوری شده را دسته بندی و تجزّیه و تحلیل نماید و در نهایت فرضیه هایی را که تا این مرحله از تحقیق هدایت نموده در بوته آزمون قرار دهد و سرانجام بتواند راه حلی برای پرسشی که تحقیق برای آن صورت گرفته بیابد. در این فصل ابتدا به بررسی توصیفی مشاهدات و تعیین آمارههای توصیفی و سپس با روشهای استنباط آماری به آزمون فرضیهها پرداختهایم. با توجه به فرضیات این پژوهش با کمک آزمون همبستگی به بررسی روابط بین هوش معنوی، باور های غیر منطقی و تعارضات زناشویی خواهیم پرداخت.
بررسی توصیفی مشاهدات
آماره های توصیفی به مجموعه ای از معیار هایی گفته می شود که می توانند مشخصات کلی از اطلاعات جمع آوری شده را برای پژوهشگر ارائه دهند. توجه داشته باشید از آماره های توصیفی نمی توان نتایج را به حالات کلی تعمیم داد بلکه فقط برای ارائه ی یک دید کلی از تحقیق از این معیارها استفاده می شود. در پژوهش حاضر با ارائه جداول و نمودارهای مربوطه به بررسی توصیفی مشاهدات پرداخته ایم.
الف) بررسی دموگرافیکی آزمودنیها:
برای بررسی دموگرافیک آزمودنی ها فراوانی و درصد فراوانی نسبی را در هر طبقه برای سن افراد و میزان تحصیلات درجدول4-1 ارائه داده ایم.
جدول4-1. بررسی توصیفی آزمودنی ها
سن آزمودنی ها
کمتر از 20 سال
بین20 تا 25
بین 25 تا 30
بین 30 تا 35
بالاتر از 35
2
(2/3%)
15
(2/24 %)
20
(3/32 %)
9
(5/14 %)
11
(8/17)
میزان تحصیلات
کمتر از دیپلم
دیپلم
فوق دیپلم
لیسانس
فوق لیسانس
9
(5/14 %)
19
(6/30%)
6
(7/9 %)
16
(8/25%)
1
6/1%)
در این پژوهش که 31 زن و شوهر مورد بررسی قرار گرفتهاند برای ویژگی های دموگرافیک آزمودنی ها جدول فوق حاصل شده است. نتایج جدول فوق بیانگر ان است که حدود یک سوم افراد دارای سن 25 تا 30 سال می باشند، به بیان دقیقتر 3/32% از کل افراد در گروه سنی مذکور قرار دارند. با توجه به اینکه کل افراد در پژوهش 62 تفر بوده اند 5 نفر ار افراد شرکت کننده سن خود را اعلام نکرده اند به عبارت دیگر در مورد شاخص سن، 5 مشاهده گمشده داریم. در سطر بعدی که میزان تحصیلات افراد مورد بررسی قرار گرفته اند 11 تفر از افراد میزان تحصیلات خود را اعلام نکرده اند بنابراین در مورد شاخص میزان تحصیلات 7/17 % از مشاهدات به نوان مشاهدات گمشده تلقی می شوند.
نمودار 4-1. نمودار دایره ای تحصیلات و سن
نمودار دایره ای فوق نشان می دهد که به لحاظ تحضیلات افراد بخش اعظمی دارای مدرک دپپلم می باشند و از نظر سن افراد 32 درصد از افراد بین سن 25 تا 30 سال دارند.
ب) بررسی توصیفی متغیرها:
متغیرها
خرده مقیاس ها
تعداد
دامنه تغییرات
میانگین
انحراف معیار
چولگی (کجی)
هوش معنوی
62
454
333.00
66.480
-2.576
باورهای
غیر منطقی
مقیاس ضرورت تایید و حمایت دیگران (DA)
62
18
28.06
4.375
.034
مقیاس انتظار بالا از خود (HSE)
62
21
29.15
4.132
.263
مقیاس تمایل به سرزنش خود (BP)
62
20
29.21
4.270
1.024
مقیاس واکنش به ناکامی(FR)
62
23
27.34
4.842
.716
مقیاس بی مسئولیتی عاطفی(EI)
62
27
26.92
5.286
-.105
مقیاس دل مشغولی زیاد همراه با اضطراب(AD)
62
23
30.35
4.832
-.212
مقیاس اجتناب از مسائل(PA)
62
20
25.47
3.974
.556
مقیاس وابستگی(D)
62
21
30.16
4.443
-.556
مقیاس ناامیدی نسبت به تغییر(Hc)
62
23
31.08
4.805
.250
مقیاس کمال گرایی (P)
62
22
27.81
4.461
-.567
نمره کل (جمع نمره باورهای غیر منطقی)
62
99
285.55
20.413
-.125
تعارضات
زناشویی
کاهش همکاری
62
13
8.92
3.321
.786
کاهش رابطه جنسی
62
16
10.55
3.542
.494
افزایش واکنشهای هیجانی
62
21
17.65
4.733
.293
افزایش جلب حمایت فرزند
62
16
10.81
3.879
.613
افزایش رابطه فردی با خویشاوندان خود
62
14
10.92
4.263
.572
کاهش رابطه فردی با خویشاوندان همسر و دوستان
62
17
11.45
4.367
.831
جدا کردن امور مالی از یکدیگر
62
17
14.69
4.321
-.009
کاهش ارتباط موثر
62
32
28.60
7.376
.158
نمره کل (جمع نمره تعارض زناشویی)
62
110
113.58
26.541
.463
در جدول 4-2 آماره های توصیفی برای هوش معنوی، باورهای غیر منطقی و تعارضات زناشویی به همراه خرده مقیاس مربوط به هر یک از آنها ارائه داده ایم.
جدول4-2. آماره های توصیفی متغیرهای پژوهش
نتایج جدول فوق بیانگر آن است که تمامی افراد به سوالات پرسشنامه ها پاسخ داده اند زیرا در ستون اول که تعداد پاسخدهندگان به هر شاخص معرفی شده اند 62 نفر ثبت شده اند که حاکی از عدم وجود مشاهدات گمشده می باشد. در ستون دوم دامنه تغییرات مشاهدات که شاخصی برای تعیین پراکندگی مشاهدات است ارائه شده است عدد 454 در مورد هوش معنوی نشان از پراکندگی بیش از حد مشاهدات دارد. با بررسی های انجام شده دریافتیم که در گروه زنان پرسشامه شماره 10 (زوج دهم) به صورت کامل پاسخ داده نشده است که با حذف این پرسشنامه دامنه تغییرات برای هوش معنوی 349 خواهد شد. آن چنان که مشاهداه می کنید دامنه تغییرات شاخصی بسیار ضعیف برای پراکندگی محسوب می شود زیرا به شدت تحت تاثیر مشاهدات دور افتاده قرار دارد. میانگین که مناسب ترین شاخص مرکزی به حساب می آید در ستون بعدی ارائه شده است. البته توجه داشته باشید که تعداد سوالات برای هر یک از شاخص ها متفاوت است و مقایسه میانگین ها نتیجه ی خاصی را به همراه نخواهد داشت. با توجه به میانگین های ثبت شده در جدول 4-2، شاخص ها به ترتیب میانگین، هوش معنوی، باورهای غیر منطقی. تعارض زناشویی می باشند. این امر در نمودار 4-2 نیز مشهود است.
نمودار 4-2. میانگین شاخص های هوش معنوی، باورهای غیر منطقی و تعارض زناشویی
در ستون چهارم انحراف معیار مشاهدات مورد ارزیابی قرار گرفته است. انحراف معیار مربوط به هوش معنوی بیش از دیگر شاخص ها می باشد که نشان از پراکندگی بیشتر این متغیر نسبت به باورهای غیرمنطقی و تعارض زناشویی می باشد. نمودار زیر نتیجه مذکور را تائید می کند.
نمودار 4-3. انحراف معیار شاخص های هوش معنوی، باورهای غیر منطقی و تعارض زناشویی
در ستون آخر ضریب چولگی مشاهدات ارائه شده است، هر چقدر این شاخص از صفر فاصله داشته باشد نشان از عدم تقارن مشاهدات نسبت توزیع نرمال خواهد بود که به جز شاخص هوش معنویی در دیگر موارد اختلاف نامحسوس است. لذا برای بررسی دقیقتر نرمال بودن مشاهدات قبل از بررسی فرضیات با کمک آزمون کولموگرف اسمیرنف استفاده خواهیم نمود. در حقیقت در آزمون مذکور فرضیه اماری زیر مورد ارزیابی قرار می گیرد:
مشاهدات//هوش معنوی، باورهای غیر منطقی و تعارض زناشویی // دارای توزیع نرمالاند
مشاهدات//هوش معنوی، باورهای غیر منطقی و تعارض زناشویی // دارای توزیع نرمالنیستند
هنگامی که آماره آزمون بیش از مقدار متناظر از جدول نرمال استاندارد باشد، فرض صفر رد خواهد شد؛ در ضمن این امر زمانی رخ میدهد که p- مقدار بیش از 05/0 باشد. با توجه به نتایج جدول 4-3 آماره آزمون کولموگرف اسمیرنف کمتر از مقدار متناظر در جدول نرمال استاندارد (حدود 96/1 = ) است، بنابراین برای مشاهدات مربوط به تمامی شاخص ها در این پژوهش فرض نرمال بودن رد نخواهد شد.
جدول 4-3. آزمون کولموگرف اسمیرتف جهت بررسی فرضیه نرمال بودن مشاهدات
هوش معنوی
تعارض زناشویی
باورهای غیر منظقی
1.254
.885
.628
آماره Z آزمون کولموگروف – اسمیرنف
.086
.414
.826
p-value
با توجه به پذیرش فرضیه نرمالیتی مشاهدات می توان از آزمون همبستگی پیرسون برای سنجش رابطه بین متغیرها استفاده نمود.
فرضیه های پژوهش
بر اساس فرضیه های بیان شده در فصل اول هدف این پژوهش بررسی رابطهی بین هوش معنوی و باورهای غیرمنطقی و تعارض های زناشویی است، لذا در این پژوهش به دنبال کشف رابطه بین متغیرهای مذکور هستیم. در حقیقت می توان فرضیات ذکر شده را با بررسی ضریب همبستگی بین هوش معنوی و باورهای غیرمنطقی و تعارض های زناشویی به صورت زیر فرمول بندی کرد.
فرضیه فوق فقط به بررسی رابطه خطی بین متغیرها می پردازد. برای تعین رابطه های غیر خطی در صورت وجود می توان داده ها را تبدیل نمود و سپس همین فرضیات را در مورد داده های تبدیل شده بکار برد.
فرضیه اول پژوهش این بودکه‹‹ بین هوش معنوی و تعارض های زناشویی رابطه وجود دارد.››
برای بررسی رابطهی بین هوش معنوی و تعارض های زناشویی ار آزمون همبستگی پیرسون استفاده نموده ایم که نتایج آن در جدول 4-4 ارائه شده است.
جدول 4-4. آزمون هبستگی بین هوش معنوی و تعارض های زناشویی
تعارض های زناشویی
هوش معنوی
ضریب همبستگی پیرسون
556/0-
سطح معنی داری
(آماره t)
000/0
(18/5-)
تعداد
62
نتایج جدول شماره 4-4 بیانگر این است که میزان همبستگی محاسبه شده بین هوش معنوی و تعارض های زناشویی برابر با 556/0- می باشد، به عبارت دیگر، بین شاخص های مذکور رابطه ی معکوس و ناقص وجود دارد و با افزایش هوش معنوی تعارض های زناشویی کم خواهد شد. با توجه به این که قدرمطلق آماره t محاسبه شده (18/5-=T) با درجه آزادی فوق (62=df) از آماره tی معیار89 (97/1= T) بیشتر می باشد بنابراین با احتمال 95 درصد نتیجه می گیریم که بین متغیرهای تحت بررسی رابطه معنادار وجود دارد. با توجه به اطلاعات جمع آوری شده و با عنایت به معنادار شدن فرض صفر، نتیجه گیری می شود که ادعای محقق مبنی بر این که " بین هوش معنوی و تعارض های زناشویی رابطه وجود دارد. " تایید می گردد. البته، با توجه به وجود خرده مقیاس ها در مورد تعارض های زناشویی می توان همبستگی بین هر یک از خرده مقیاس ها و هوش معنوی را به تفکیک مورد ارزیابی قرار داد تا تاثیرگذارترین شاخص نیز مشخص شود. در حقیقت به دنبال بررسی فرضیه آماری زیر هستیم:
بین هوش معنوی و خرده مقیاس تعارض های زناشویی (کاهش همکاری،…) رابطه معناداری وجود ندارد:
بین هوش معنوی و خرده مقیاس تعارض های زناشویی (کاهش همکاری،…) رابطه معناداری وجود دارد:
در صورتی که مقدار آماره آزمون بیشتر از مقدار متناظر در جدول t استیودنت باشد فرض صفر رد خواهد شد.
جدول 4-5. آزمون همبستگی بین هوش معنوی و خرده مقیاس های تعارض های زناشویی
هوش معنوی
نتیجه نهایی
تعارض های زناشویی
خرده مقیاس ها
ضریب همبستگی پیرسون
سطح معنی داری
(آماره t)
نتیجه فرضیه
نوع رابطه
کاهش همکاری
366/0-
003/0
پذیرش
معکوس
کاهش رابطه جنسی
414/0-
001/0
پذیرش
معکوس
افزایش واکنشهای هیجانی
322/0-
011/0
پذیرش
معکوس
افزایش جلب حمایت فرزند
255/0-
046/0
پذیرش
معکوس
افزایش رابطه فردی با خویشاوندان خود
454/0-
000/0
پذیرش
معکوس
کاهش رابطه فردی با خویشاوندان همسر..
566/0-
000/0
پذیرش
معکوس
جدا کردن امور مالی از یکدیگر
360/0-
004/0
پذیرش
معکوس
کاهش ارتباط موثر
489/0-
000/0
پذیرش
معکوس
نتایج جدول فوق بیانگر آن است که سطح معناداری متناظر با هریک از خرده مقیاس های زناشویی و هوش معنوی کمتر از 05/0 است (05/0 > ) لذا با توجه به رد فرض صفر، فرضیه محقق مبنی بر اینکه "بین هوش معنوی و خرده مقیاس تعارض های زناشویی (کاهش همکاری،…) رابطه معناداری وجود دارد" با اطمینان 95/0 پذیرفته می شود. البته با توجه به ضریب همبستگی که برای هر خرده مقیاس حاصل شده است در می یابیم که تاثیر تمامی هرده مقیاس ها یکسان نمی باشد. نتایج جدول 4-5 بیانگر آن است که خرده مقیاس ها کاهش رابطه فردی با خویشاوندان همسر و دوستان دارای بیشترین همبستگی بر تعارض های زناشویی و خرده مقیاس افزایش جلب رضایت فرزند دارای کمترین همبستگی می باشند.
فرضیه دوم پژوهش این بودکه" بین باورهای غیر منطقی و تعارض های زناشویی رابطه وجود دارد. "
برای بررسی رابطهی بین باورهای غیرمنطقی و تعارض های زناشویی ار آزمون همبستگی پیرسون استفاده نموده ایم که نتایج آن در جدول 4-6 ارائه شده است.
جدول 4-6. آزمون هبستگی بین باورهای غیرمنطقی و تعارض های زناشویی
تعارض های زناشویی
باورهای غیرمنطقی
ضریب همبستگی پیرسون
513/0
سطح معنی داری
(آماره t)
000/0
(62/4)
تعداد
62
نتایج جدول شماره 4-6 بیانگر این است که میزان همبستگی محاسبه شده بین باورهای غیرمنطقی و تعارض های زناشویی برابر با 513/0 می باشد، به عبارت دیگر بین شاخص های مذکور رابطه ی مستقیم و ناقص وجود دارد و با افزایش باورهای غیرمنطقی، تعارض های زناشویی زیاد خواهد شد. با توجه به این که قدرمطلق آماره t ی محاسبه شده (62/4 = T) با درجه آزادی فوق (62=df) از آماره tی معیار (97/1= T) بیشتر می باشد بنابراین با احتمال 95 درصد نتیجه می گیریم که بین متغیرهای تحت بررسی رابطه معنادار وجود دارد. با توجه به اطلاعات جمع آوری شده و با عنایت به معنادار شدن فرض صفر، نتیجه می گیریم که ادعای محقق مبنی بر این که " بین باورهای غیرمنطقی و تعارض های زناشویی رابطه وجود دارد. " تایید می گردد. البته با توجه به وجود خرده مقیاس ها در متغیرهای مذکورمی توان همبستگی بین هر یک از خرده مقیاس ها را به تفکیک مورد ارزیابی قرار داد.
با درنظر گرفتن خرده مقیاس های باورهای غیرمنطقی به بررسی رابطهی بین هر کدام از آنها نسبت به تعارض های زناشویی پرداخته ایم که نتایج در جدول 4-7 ارائه شده اند.
جدول 4-7. آزمون همبستگی بین تعارض های زناشویی و خرده مقیاس های باورهای غیر منطقی
تعارض های زناشویی
نتیجه نهایی
باورهای غیرمنطقی
خرده مقیاس ها
ضریب همبستگی پیرسون
سطح معنی داری
(آماره t)
نتیجه فرضیه
نوع رابطه
مقیاس ضرورت تایید و حمایت دیگران (DA)
476/0
000/0
پذیرش
مستقیم و معنادار
مقیاس انتظار بالا از خود (HSE)
254/0
047/0
پذیرش
مستقیم و معنادار
مقیاس تمایل به سرزنش خود (BP)
263/0
039/0
پذیرش
مستقیم و معنادار
مقیاس واکنش به ناکامی(FR)
177/0
170/0
پذیرش
بی معنا
مقیاس بی مسئولیتی عاطفی(EI)
199/0
121/0
پذیرش
بی معنا
مقیاس دل مشغولی زیاد همراه با اضطراب(AD)
356/0
004/0
پذیرش
مستقیم و معنادار
مقیاس اجتناب از مسائل(PA)
315/0
013/0
پذیرش
مستقیم و معنادار
مقیاس وابستگی(D)
195/0
129/0
پذیرش
بی معنا
مقیاس ناامیدی نسبت به تغییر(Hc)
029/0
825/0
پذیرش
بی معنا
مقیاس کمال گرایی (P)
073/0
574/0
پذیرش
بی معنا
نتایج جدول فوق بیانگر آن است که سطح معناداری متناظر با شاخص های مقیاس ضرورت تایید و حمایت دیگران، مقیاس انتظار بالا از خود، مقیاس تمایل به سرزنش خود، مقیاس دل مشغولی زیاد همراه با اضطراب و مقیاس اجتناب از مسائل با تعارضهای زناشویی کمتر از 05/0 است (05/0 > ) لذا با توجه به رد فرض صفر در این موارد، فرضیه محقق در مورد این خرده مقیاس ها مبنی بر اینکه "بین تعارض های زناشویی و خرده مقیاس مقیاس ضرورت تایید و حمایت دیگران، مقیاس انتظار بالا از خود، مقیاس تمایل به سرزنش خود، مقیاس دل مشغولی زیاد همراه با اضطراب و مقیاس اجتناب از مسائل رابطه معناداری وجود دارد" با اطمینان 95/0 پذیرفته می شود.
فرضیه سوم پژوهش ابن بود" رابطه هوش معنوی و باورهای غیر منطقی با تعارض های زناشویی با توجه به ویژگی های دموگرافیک آن ها متفاوت است. "
با توجه به اینکه هوش معنوی و باورهای غیرمنطقی بر تعارضهای زناشویی تاثیرمعنادار دارند می توان از رگرسیون چندگانه جهت تاثیر هر یک از عوامل دموگرافیک به عنوان متغیرهای کنترل استفاده نمود. در حقیقت برای نتیجه گیری در مورد فرضیه فوق مدل رگرسیونی زیر را به مشاهدات برازش دادهایم.
که در آن
: تعارض های زناشویی : هوش معنوی : باورهای غیر منطقی
: جنسیت : سن : تحصیلات : خطا
می باشند. در حقیقت با برازش مدل رگرسیونی فوق به بررسی رابطه بین متغیر تعارض های زناشویی به عنوان متغیر وابسته و هوش معنوی و باورهای غیرمنطقی به عنوان متغیرهای مستقل با در نظر گرفتن شاخص های دموگرافیک به عنوان متغیر کنترل خواهیم پرداخت.
خلاصه الگوی رگرسیونی برازش داده شده در جدول 4- 8 ارائه شده است
جدول شماره 4-8. خلاصه نتایج الگوی رگرسیونی
ضریب همبستگی
ضریب تعیین
آماره دوربین – واتسن
646/0
360/0
089/2
نتایج این جدول بیانگر آن است که 36 درصد از تغییرات تعارض های زناشویی به عنوان متغیر وابسته از تغییرات متغیرهای مستقل و کنترل یعنی هوش معنوی و باورهای غیرمنطقی و شاخص های دموگرافیک نشات می گیرد و بواسطه الگوی فوق بیان می شود.
در جدول تحلیل واریانس زیر چون مقدار سطح معناداری 000/0 = p-value است، بنابراین الگوی برازش داده شده کارایی مناسبی را دارد و می توان برای پیش بینی تعارض های زناشویی از متغیرهای مستقل لحاظ شده در این پژوهش استفاده کرد.
جدول شماره 4-9. خلاصه نتایج تحلیل واریانس
مجموع مربعات
درجه آزادی
میانگین مجموع مربعات
آماره F
P – مقدار
رگرسیون
خطا
کل
جدول 4-10 شامل برآورد ضرایب رگرسیونی برای الگوی رگرسیونی برازش داده شده فوق است.
جدول شماره4-10. ضرایب رگرسیونی برای الگوی رگرسیونی چندگانه
برآورد ضرایب رگرسیونی
انحراف معیار برآورد ها
آماره t
p- مقدار
ضریب ثابت (Constant)
382/39
384/49
797/0
429/0
هوش معنوی
147/0-
05/0
937/2-
005/0
باورهای غیرمنطقی
466/0
144/0
248/3
002/0
جنسیت
158/1-
422/0
311/0-
757/0
سن
131/0-
114/6
189/0-
851/0
تحصیلات
768/1-
104/2
841/0-
404/0
با اعمال ضرایب رگرسیونی که در جدول فوق ارائه شده است، مدل زیر حاصل خواهد شد:
مقدارسطح معنی داری در جدول فوق برای هوش معنوی و باورهای غیرمنطقی کمتر از 05/0 است لذا متغیرهای مذکور دارای تاثیر معناداری بر تعارض های زناشویی می باشند اما در مورد هیچکدام از شاخص های دموگرافیک معنادار بودن ضرایب رگرسیونی پذیرفته نمی شود.لذا در ارائه مدل نهایی باید از مدل کنار گذاشته شوند که در اینصورت مدل نهایی به شکل زیر خواهد:
با اعمال ضرایب
توجه داشته باشید با حذف متغیرهای بی معنا از مدل (متغیرهایی که دارای تاثیر معنادار نیستند) و اعمال ضرایب نهایی در مدل فوق ضریب تعیین نیز از 36/0 به 40/0 افزایش پیدا کرده است که این امر نشان از مناسب تر بودن مدل نهایی نسبت به مدل اولیه می باشد. در نهایت پس از برازش مدل رگرسیونی لازم است که پیش فرض های رگرسیونی جهت مناسبت مدل بررسی شوند.
بررسی مناسبت مدل:
برای بررسی مناسبت مدل پذیره های زیرنبایی زیر را باید برای باقیمانده ها مورد ارزیابی قرار داد:
الف) توزیع آنها نرمال باشد.
ب) با قیمانده ها باید تقریباً مستقل از هم باشند
ج) واریانس آنها برای تمام مقادیر متغیر مستقل باید ثابت باشد.
د) هنگامی که باقیمانده ها را در مقابل مقادیر پیش بینی شده نمودار می کنیم نباید الگوی خاصی مشاهده شود.
هر یک از موارد ذکر شده را به ترتیب ارزیابی می کنیم:
الف) جدول 4-11 این فرضیه را می سنجد که:
H0: مانده ها دارای توزیع نرمال هستند.
H1: مانده ها دارای توزیع نرمال نیستند.
با توجه به اینکه سطح معناداری در آزمون کولموگروف – اسمیرنف بیشتر از 05/0 است فرض صفر مبنی بر نرمال بودن مانده ها در برازش مدل رگرسیونی تائید می گردد. این مطلب در نمودارهیستوگرام نیز قابل رویت است. نمودارهیستوگرام نیز نرمال بودن ماند ها را به صورت شهودی نشان می دهد.
جدول 4- 11. آزمون کولموگرف- اسمیرنف
00/0
میانگین
پارامترهای
نرمال
01/20
انحراف معیار
092/0
قدر مطلق Dn
کوچکترین کران بالا
092/0
065/0-
697/0
آماره Z آزمون کولموگروف – اسمیرنف
716/0
p-value
نمودار4-4. نمودار هیستوگرام برای باقیمانده ها در برازش مدل رگرسیونی چندگانه
ب) آماره دوربین واتسن در این برازش 089/2 می باشد (جدول 4-8 را ببینید) که این امر نشان می دهد مانده ها کاملاً مستقل اند؛ البته از نمودار مانده ها در مقابل ترتیب مشاهدات نیز می توان استفاده کرد.
ج) برای موارد سوم و چهارم در بررسی مناسبت مدل چون نمودار باقمانده ها در مقابل مقادیر برازش داده شده از لگوی خاصی پیروی نمی کند پس واریانس متغیر وابسته برای تمام مقادیر متغیر مستقل ثابت است. نتایج برای این مورد نیز در نمودار 4-5 ارائه شده است
نمودار4-5. باقیمانده ها در مقابل مقادیر پیش بینی برای بررسی ثابت بودن واریانس در برازش مدل رگرسیونی
یافته های جانبی
یکی از مطالب جالب توجه در این پژوهش می تواند بررسی چگونگی تعارض های زناشویی در زوج های شرکت کننده در پژوهش باشد این مساله با آزمون فرض زیر مورد ارزیابی قرار گرفته است.
"بین تعارض های زناشویی در زوج ها (همسران) اختلاف معنادار وجود دارد."برای بررسی فرضیه فوق از آزمون t جفت شده استفاده نموده ایم که نتایج آن در جدول زیر ارائه شده است.
جدول 4-12. بررسی اختلاف شاخص تعارض های زناشویی در همسران
میانگین اختلافها
انحراف معیار اختلافها
آماره t
درجه آزادی
سطح معناداری
تعارض های زناشویی
مردان – زنان
193/0-
19/32
033/0-
30
974/0
نتایج جدول فوق بیانگر آن است که آماره t محاسبه شده برای مقایسه اختلاف بین تعارض های زناشویی مردان و زنان 033/0- = و کمتر از t معیار 697/1 = می باشد لذا با توجه به این که سطح معنی داری بیشتر از 05/0است (05/0 )، با احتمال 95% نتیجه می گیریم که بین تعارض های همسران اختلاف معنی داری وجود ندارد.
نتیجه گیری نهایی
در این پژوهش با آزمون همبستگی پیرسون به بررسی رابطه بین هوش معنوی و باورهای منطقی در مقابل تعارض های زناشویی پرداخته ایم. نتایج فرضیات تحقیق نشان داد که با اطمینان 95/0 بین هوش معنوی و تمام خرده مقیاس های تعارضهای زناشویی ارتباط معناداری وجود دارد. در فرضه دوم تحقیق نیز رابطه بین باور های غیر منطقی و تعارض های زناشویی با اطمینان 95/0 پذیرفته شد. البته در برخی از خرده مقیاس ها این اختلاف معنادار نبود ولی در نهایت و با در نظر گرفتن نمره کل باورهای غیرمنطقی وجود اختلاف معنادار بین شاخص های مذکور تائید شد. در فرضیه سوم مدل رگرسیون چند متغیره جهت بررسی تاثیر شاخص های دموگرافیک بر رابطه بین تعارض زناشویی و متغیرهای مستقل انجام شد که با اطمینان 95/0 این تاثیر معنادار نبودند و مدل نهایی رگرسیونی به شکل زیر حاصل شد.
فصل 5
بحث و نتیجه گیری
مقدمه
در پایان هر کار تحقیقی، بیان نتایج از اهمیت به سزایی برخوردار است. چرا که می تواند مبنایی برای رفع مشکلات یا بهبود وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب یا مطلوب تر باشد. در این فصل قصد داریم با در نظر گرفتن پیشینه تحقیق که در فصل دوم به آن پرداخته ایم عوامل نتایج تحقیقات قبلی را با نتایج به دست آمده در پژوهش حاضر مقایسه نمائیم. البته در واقع هیچ تحقیق مشابهی، سه متغیر هوش معنوی، باورهای غیرمنطقی و تعارض زناشویی را در کنار یکدیگر قرار نداده است که بتوان رابطه این سه شاخص را به طور همزمان مقایسه کرد بنابراین رابطه های بین شاخص ها را جداگانه بررسی خواهیم کرد.
غفرانی (1390) پژوهشی را با عنوان رابطه هوش معنوی و جهت گیری مذهبی با رویکرد اسلامی بر کیفیت زندگی دانشجویان انجام داد. نتایج این تحقیق نشان داد هوش معنوی رابطه مثبتی با کیفیت زندگی دارد. ولی جهت گیری مذهبی با رویکرد اسلامی رابطه معنی داری با کیفیت زندگی دارد از این رو، می توان نتیجه گرفت که هر چه هوش معنوی دانشجویان بالاتر باشد کیفیت زندگی آن ها نیز بیشتر است. نتایج پژوهش حاضر با نتایج حاصل از مطالعه غفرانی همسو است چرا که نداشتن تعارض زناشویی می تواند بر بالا بردن کیفیت زندگی موثر باشد.
رستمی (1390) پژوهشی را با عنوان بررسی رابطه بین هوش معنوی و سازگاری فردی اجتماعی معلولین جسمی- حرکتی شهرستان چناران انجام داد. نتیجه پژوهش نشان داد بین هوش معنوی معلولین و سازگاری فردی اجتماعی رابطه مثبت و معنی دار وجود دارد. بین سازگاری فردی-اجتماعی و میزان معلولیت رابطه مثبت و معنی دار وجود داد. و همچنین بین هوش معنوی زنان و مردان، هوش معنوی در گروه های مختلف سن، هوش معنوی در سطوح تحصیل مختلف تفاوت معنی داری یافت نشد. همچنین بین سازگاری فردی اجتماعی زنان و مردان، سازگاری فردی در گروه های مختلف سنی، سازگاری فردی، اجتماعی در سطوح تحصیل مختلف نیز تفاوت معنی داری یافت نشد. نتایج مطالعه رستمی با نتایج مطالعه حاضر از لحاظ تاثیر ویژگی های دموگرافیک همسو است.
سلیمی (1383) در پژوهشی به بررسی و تعیین باورهای غیر منطقی در چرخه های زندگی (مراحل رشد خانوادگی) در متقاضیان طلاق پرداخت. نتایج تحقیق نشان داد که زنان بیشتر از مردان متقاضی طلاق بودند. بیشترین متقاضیان طلاق در مقطع 25-31 است و در سن تحصیلی پایین تر از دیپلم قرار دارند. طول زندگی مشترک در متقاضیان طلاق بین 1 تا 5 سال است و بیشترین متقاضیان زنان خانه دار و مردان با شغل آزاد هستند. همچنین تحقیق حاضر نشان داده است که بیشترین میانگین باور غیر منطقی در بازنشستگی و کهولت است. تحقیق حاضر مشخص کرد که باورهای غیر منطقی شامل دلواپسی شدید، آمادگی برای سرزنش و ناامیدی نسبت تغییر، بیشترین امتیاز و باورهای غیر منطقی اجتناب از مسائل بی مسولیتی عاطفی و انتظار بالا از خود کمترین نمره را کسب کرده اند. بین دو جنس جز باورهای غیر منطقی، زنان در دلواپسی شدید، نمره بیشتری از مردان بدست آورند و در سایر باورها رابطه معناداری بدست نیامد. نتایج مطالعه سلیمی با نتایج مطالعه حاضر از لحاظ تاثیر ویژگی های دموگرافیک متفاوت است.
سلیمانیان (1373) در تحقیقی که تحت عنوان بررسی اثر تفکرات غیر منطقی بر نارضایتی زناشویی انجام داد به این نتیجه رسید که میزان تفکرات غیر منطقی در افرادی که دارای نارضایتی زناشویی بودند، بیشتر از افرادی بود که دارای رضایت بودند و هیچگونه تفاوت معنی داری بین تفکرات غیر منطقی در زنان و مردان نشان داده نشده است. مطالعه سلیمانیان نتایج مطالعه حاضر را تایید می کند چرا که نتایج فرضیه دوم نشان داد که بین باورهای غیرمنطقی و تعارض زناشویی رابطه معناداری وجود دارد. همچنین نتایج فرضیه سوم نشان داد که ویژگی های دموگرافیک هیچ تاثیری بر متغیرهای مورد مطالعه در این پژوهش ندارد.
اسدآبادی (1380) بر اساس تحقیقی که بر روی تفکرات غیر منطقی زنان مطلقه و غیر مطلقه انجام داده است اظهار داشت که زنان مطلقه و غیر مطلقه تفاوت معناداری را در تفکرات غیر منطقی نشان داده اند ، همچنین تفکرات غیر منطقی بالا باعث کاهش تفکر حل مسئله و افزایش مشکلات می شود. بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که زنان مطلقه بدلیل داشتن تفکرات غیر منطقی بالانه تنها قادر به حل مشکلاتی که در زندگی امکان پیش آمدن آن وجود دارد نیست و نمی توانند آن را حل نمایید بلکه بدلیل نداشتن تفکر ساده و منطقی به فاجعه طلاق پناه می برند و به پدیده شوم طلاق به عنوان افقی نوین در جهت رهایی از چنگال مشکلات زندگی می نگرند. نتایج مطالعه اسد آبادی از این جهت که تفکرات غیر منطقی می تواند بر تعارضات زناشویی و افزایش طلاق منجر شود با نتایج مطالعه حاضر همسو است.
معلمی، بخشانی، رقیبی (1389) در پژوهشی را با عنوان رابطه سلامت روان، هوش معنوی و افکار ناکارآمد در دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان در سال تحصیلی 88-1387 انجام دادند. یافته ها نشان داد بین هوش معنوی و سلامت روان همبستگی مثبت معنی دار (P<0.01) و بین هوش معنوی و افکار ناکارآمد و بین سلامت روان و افکار ناکارآمد نیز همبستگی منفی معنی دار وجود دارد (P<0.01). تحلیل رگرسیون نشان داد که هوش معنوی و نیز افکار ناکارآمد، قادر به پیش بینی قسمتی از واریانس سلامت روان می باشند.
مومن زاده (1381) در پژوهشی ارتباط تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی را بررسی کرد. جامعه آماری در این پژوهش زوجین ساکن در شهر مشهد بودند که صد زوج به عنوان نمونه از چهار منطقه- پایگاه های اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی به صورت نمونه گیری غیر احتمالی در دسترس انتخاب گردید. نتایج آزمون در این پژوهش نشان داد که ارتباط منفی و معنی داری بین تفکرات غیر منطقی- به جز تفکرات عدم کنترل هیجانات و کمال طلبی- و سازگاری زناشویی وجود دارد و همچنین بین الگوهای دلبستگی و سازگاری زناشویی ارتباط معنادار مشاهده گردید و بین تفکرات و توقع بیش از حد، واکنش نومیدی، دلواپسی اضطرابی اجتناب از مشکلات، درماندگی نسبت به تغییر خویشتن و کمال طلبی و سازگاری زناشویی ارتباط منفی وجود دارد و همچنین بین الگوهای دلبستگی و سازگاری زناشویی ارتباط معنادار مشاهده گردید و بین تفکرات توقع بیش از حد، واکنش نومیدی، دلواپسی اضطرابی اجتناب از مشکلات، درماندگی نسبت به تغییر خویشتن و کمال طلبی در الگوهای مختلف دلبستگی، تفاوت معنادار و مثبتی وجود داشت. نتایج مطالعه مومن زاده از این جهت که تفکرات غیر منطقی با تعارضات زناشویی ارتباط معناداری دارد با نتایج پژوهش حاضر همسو می باشد.
دیورد و رومانز(1996) در مطالعه ای نقش باورهای غیر منطقی- که به وسیله آزمون تفکرات غیر منطقی سنجیده می شود و باورهای غیر منطقی ارتباطی ویژه، که بوسیله پرسشنامه باورهای ارتباطی سنجیده می شود در پاسخگویی نوع ارتباطات زناشویی را مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد که پاسخ دهنده هایی که سطح بالایی از باورهای غیر منطقی ارتباطی ویژه را گزارش نمودند سطوح بالایی از ناسازگاری را گزارش دادند. نتایج مطالعه فوق از این جهت که تفکرات غیر منطقی با تعارضات زناشویی ارتباط معناداری دارد با نتایج پژوهش حاضر همسو می باشد.
بحث و نتیجه گیری
در این تحقیق رابطه هوش معنوی با باورهای غیر منطقی در زوج های دارای تعارض های زناشویی در بین زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهرستان قوچان مورد بررسی و مطالعه قرار گرفت. تحلیل یافته نشان می دهد؛ بین هوش معنوی با باورهای غیر منطقی در زوجهای دارای تعارض های زناشویی رابطه وجود دارد این یافته ها با یافته های هنری و میلر (2004)، وایت 1991)، راسل، کسلر و میلر، (2002) لاورنس و برابودری2008) محمد خانی (1383) غفرانی (1390) سلیمی (1380) سلیمانیان(1383) اسد آبادی (1380) سودانی (1380)….هم خوانی دارد.
فرضیه اول پژوهش این بودکه‹‹بین هوش معنوی و تعارض های زناشویی رابطه وجود دارد.› نتایج فصل چهار بیانگر این بود که میزان همبستگی محاسبه شده بین هوش معنوی و تعارض های زناشویی برابر با 556/0- می باشد، به عبارت دیگر بین شاخص های مذکور رابطه ی معکوس و ناقص وجود دارد و با افزایش هوش معنوی تعارض های زناشویی کم خواهد شد.
این یافته ها با یافته های دیوید باومن(2008)، گویلن(2008)، گاتمن(1994)، روبیلاو کریشناکومار(2005)، لاورنس و برادبوری(2008)، دهقانی(1380)، خلیلی(1378)، طباطبایی(1382)، غفرانی(1390)، با هدف نقش هوش معنوی در کاهش باورهای غیرمنطقی و تعارض زناشویی هم خوان است. به طور کلی می توان پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیت ها و منابع معنوی در زمینه ها و موقعیت عملی در نظر گرفت، به عبارتی افراد زمانی هوش معنوی را به کار می برند که بخواهند از ظرفیت ها و منابع معنوی برای تصمیم گیری های مهم و اندیشه در موضوع های وجودی یا تلاش در جهت حل مسایل روزانه استفاده کنند(رجائی، 1389).
به نظر می رسد هوش معنوی می تواند یکی از راههای وصول به باورهای منطقی باشد به عبارتی رسیدن به باورهای منطقی در کاهش تعارض های زناشویی هدف هر انسانی است. در این زمینه دیدگاههای نقیض مختلفی درباره هوش معنوی و باورهای غیر منطقی وجود دارد.
السیی معتقد است، تفکر غیرمنطقی در بسیاری موارد توام با نوروز فردی و اختلال ارتباطی می انجامد. بنابراین باورهای غیرمنطقی به اختلال های فردی منجر می شود و باعث نارضایتمندی های بی اساس در حیطه زناشویی می گردد. او معتقد است یکی از مهم ترین علل اختلافهای زناشویی، انتظارهای متفاوت زن و شوهر از نقش یکدیگر در خانواده است.
از نظر سیندی ویگلزورث، هوش معنوی به عنوان توانایی رفتار کردن با دلسوزی و دانایی در حین آرامش درونی و بیرونی صرف نظر از پیشامدها و رویه ها است. از نظر او افراد باهوش معنوی در حین قضاوت، توانایی منصفانه رفتار کردن و دلسوزی رفتار کردن را دارند(غباری بناب و همکاران، 1386).
ویتاکر در خصوص اختلافهای خانواده معتقد است که اختلال خانواده هم از جنبه ساختاری و هم از بعد فرایندی مورد توجه قرار می گیرد. از لحاظ ساختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی در هم ریخته و جدایی نسل ها از هم گردند. مشکلات مربوط به فرایند می توانند موجب فروپاشی امکان مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض شوند و باعث گردند تا صمیمیت، دلبستگی یا اعتماد از میان برود. از نظر ویتاکر چنین فرض می شود که نشانه های اختلال هنگامی ظهور می کنند که فرایندها و ساختهای مختل به مدت طولانی تداوم می یابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی می شود(براوتی و همکاران، 1382).
بنابراین تعارض زناشویی با پدیده خشونت نیز مرتبط است. حدود یک چهارم ازدواج ها حداقل در یک مقطع با تهاجم فیزیکی بین فردی روبرو می شوند. تعارض در روابط زناشویی بر کل رابطه نیز تاثیر دارد. پژوهش ها نشان می دهد زوجین متعارض کمترین میزان رضایت مندی از ازدواج و بیشترین احتمال طلاق را نشان می دهند، علاوه بر اختلاف های روانی، تعارض به سلامتی جسمی نیز تاثیر دارد. افرادی که روابطی رضایت بخش و حمایت آمیز دارند در مقایسه با زوج های مشکل دار به احتمال کمتری دچار بیماری های مهم می شوند.
از عواملی که در از هم گسیختگی بنیان خانواده موثر است، موارد سوء تفاهم و تفکرات غیرمنطقی و مطلق گرا بیشتر از بقیه به چشم می خورند(کاظمی،1366).
بنابراین افرادی که از هوش معنوی بالایی برخوردارند در زندگی زناشویی کمتر دچار مشکل می شوند.
فرضیه دوم پژوهش این بودکه "بین باورهای غیر منطقی و تعارض های زناشویی رابطه وجود دارد. "نتایج فصل چهار بیانگر این بود که میزان همبستگی محاسبه شده بین باورهای غیرمنطقی و تعارض های زناشویی برابر با 513/0 می باشد، به عبارت دیگر بین شاخص های مذکور رابطه ی مستقیم و ناقص وجود دارد و با افزایش باورهای غیرمنطقی، تعارض های زناشویی زیاد خواهد شد.
این یافته ها با تحقیقات گسترده ای از جمله یافته های اپستین و جکسون(1978)، شیلینگ، باکوم، برنت وراگلند(2003)، هالوگ، مارکمن(2008)، آرین(1380)، اصلانی(1383)، لطفی وسیار(1387)، سودانی، شفیع آبادی (1378)، نیکویی و سیف(1380)، عامری(1382)، هم خوانی دارد. این که تعارض زناشویی چیست و چگونه به وجود می آید مورد اختلاف نظر است. از نظر وایل(1376) کنش و واکنش دو فرد که قادر نیستند منظور خود را تفهیم نمایند، تعارض یا تنازع نامیده می شود. السون نیز زوجین متعارض را ناراضی از عادات و شخصیت همسر و دارای مشکل ارتباطی در حوزه های گوناگون می دانند. بنابراین می توان گفت تعارض های زناشویی زمانی بالا می گیرد که درجات مختلف استقلال یا وابستگی زوجین به یکدیگر جهت همکاری و تصمیم گیری مورد نیاز باشد.
فرضیه سوم پژوهش این بودکه" رابطه هوش معنوی و باورهای غیر منطقی با تعارض های زناشویی با توجه به ویژگی های دموگرافیک آن ها متفاوت است. "نتایج بررسی رابطه هوش معنوی و باورهای غیر منطقی با تعارض های زناشویی با توجه به ویژگی های دموگرافیک نشان داد که با اطمینان 95/0 تاثیر ویژگی های دموگرافیک معنادار نبودند. در رابطه با متغیرهای تحقیق حاضر پژوهشهای بعمل آمده به شرح ذیل مورد بررسی قرار گرفت:
فرضیه سوم تایید می شود که رابطه هوش معنوی و باورهای غیرمنطقی با تعارض های زناشویی با توجه به ویژگی های دموگرافیک آنها متفاوت است. به طور کلی می توان پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیت ها و منابع معنوی در زمینه ها و موقعیت عملی در نظر گرفت، به عبارتی افراد زمانی هوش معنوی را به کار می برند که بخواهند از ظرفیت ها و منابع معنوی برای تصمیم گیری های مهم و اندیشه در موضوعات وجودی یا تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده کنند. آموزش هوش معنوی برای شغل، بهداشت، تحصیل و اشخاصی که در پی پرورش راه حل های هوش بالا هستند مفید است. آموزش SQ، اساسی برای مهارت های رهبری در همه لحظات زندگی است.
داشتن هوش معنوی تا حد زیادی اضطراب و اختلاف های خانواده را کاهش می دهد و باعث بوجود آمدن چشم اندازی مثبت در زندگی می شود و باعث می شود تا افراد باورهای غیرمنطقی را کنار گذاشته و افکار و باورهای منطقی و مثبت را جایگزین آن کنند. در رابطه با هوش معنوی یافته های ایمونز(2000)، ماهونی و دیگران(1999)، امرام و دایر(2007)، بانو میسترواگزلین(1999)، همسو است. دریافتند و هنگامی که همسران به روابط خود جنبه مقدسی می دهند رضایت زناشویی بالاتر و تعارض های کمتری دارند و بهتر می توانند مشکلات خود را حل و فصل کنند. به طور کلی اغلب بررسی ها حاکی از ارتباط مثبت بین و باورهای غیرمنطقی و تعارض های زناشویی است. و ارتباط معکوس بین هوش معنوی و تعارض های زناشویی وجود دارد.
امید است تحقیقات آینده به دنبال این پژوهش، به تحقیقات وسیعتری در زمینه هوش معنوی و باورهای غیرمنطقی و عوامل موثر در تعارض های خانوادگی (زناشویی) بپردازد.
محدودیت ها
پژوهش یک فرایند منظم و هدفمند است در اجرای هر پژوهشی مشکلات و موانع فراوانی در برابر پژوهشگر قرار می گیرد که گاهی سهل و گاهی مشکل است و همچنین گاهی اوقات قابل پیش بینی و بعضی مواقع غیر منتظره می باشد.این تحقیق نیز مانند سایر تحقیقات با محدودیتهایی90 رو به رو بوده است. در زیر این محدودیت ها فهرست شده اند:
1) برای سنجش معیارهای تحقیق از پرسشنامه هایی استفاده شد که در خارج از کشور تدوین شده و برخی از آنها با اعتبار و پایایی قابل قبول در پژوهش های داخل کشور نمی باشند که این مورد یکی از محدودیت های بزرگ برای تحقیقات پرسشنامه ای می باشد.
2)عدم وجود یک سیستم منسجم و یکپارچه از تحقیقات پژوهشگران تمامی دانشگاه ها و موسسات تحقیقاتی
3) عدم همکاری مناسب زوجین در خصوص پاسخ به پرسشنامه ها
4) زیاد بودن تعداد سوالات پرسشنامه ها
5)به دلیل محدودیت زمانی، در این پژوهش تنها از پرسشنامه جهت گردآوری اطلاعات استفاده شده است و از سایر روشها از جمله مصاحبه و مشاهده استفاده نشده است.
6) عدم دسترسی به پژوهش های مشابه با موضوع پژوهشی
7) کمبود منابع و ماخذ در کتابخانه واحد دانشگاه و منابع تحقیقاتی
8) عدم دقت برخی از زوجین در پاسخ دادن به پرسشنامه ها
پیشنهادهای پژوهش
برای تحقیقات آتی پیشنهادهایی به شرح زیر ارائه می گردد:
1)انجام پژوهش های مشابه در سطح وسیع تر و با حجم گسترده تر.
2)بررسی اختلاف بین هوش معنوی و باورهای غیر منطقی زوج های دارای تعارض زناشویی
3)بررسی راهکارهای مناسب برای کاهش تفکرات غیرمنطقی زوجین
4) استفاده از سایر روش ها جهت گردآوری اطلاعات از جمله مصاحبه و مشاهده
5) از نتایج پژوهش حاضر می توان در شناسایی و رفع باورها، نگرش ها و تفکرات غیر منطقی موجود در اختلاف های زناشویی بهره برد و در فرایند مشاوره و بهداشت روانی استفاده نمود.
منابع
آذربایجانی مسعود : سالاری فر، محمد رضا، رحیمی نژاد، عباس. (1384). مبانی نظری مقیاس های دینی، گزیده مقالات همایش مبانی نظری و روان سنجی مقیاس های دینی، نشرپژوهشکده حوزه و دانشگاه.
اسپنس،اچ.سوزان.(1383).درمان اختلالات جنسی(دیدگاه شناختی- رفتاری)ترجمه،توزنده جانی،حسن،
اسماعیلیان، مهدی. 1385. راهنمای جامع spss14. چاپ اول. موسسه فرهنگی هنری دیباگران تهران
الیس، آ، سیجل، جی، ال، پیجر، ر، جی، وای باتیا، وی، جی و گیزپ، آر، دای. (1375) زوج درمانی. (صالحی، فدردی، یزدی). تهران : انتشارات میثاق.
الیس، آلبرت و همکاران. (1375). زوج درمانی (یزدی امین و صالحی). تهران: انتشارات میثاق.
بار کر، ف. (1375). خانواده درمانی پایه. (دهقانی، محمد). تهران : انتشارات رشد.
براتی، طاهره. (1375). تاثیر تعارض ها ی زناشویی بر روابط متقابل زن و شوهر، پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره، انشگاه آزاد اسلامی واحد رود هن.
براهنی، محمد تقی. (1388). واژه نامه روان شناسی و زمینه های وابسته تهران: انتشارات فرهنگ معاصر، چاپ 72
برنشتاین، ف، اچ و برنشتاین، م. تی. (1380).زناشویی درمانی (از دیدگاه رفتاری – ارتباطی) (پور عابدی ح : نایینی، غ، منشئی، تهران : انتشارات رشد.
برنشتاین، فیلیپ، اج، مارسی، تی. (1378).شناخت و درمان اختلاف های زناشویی. (سهرابی،حمید رضا). چاپ اول. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، 1989). تهران : نشر خدمات فرهنگی.
بک، آ. (1382). عشق هرگز کافی نیست. (ترجمه، قراچه داغی، محمد) تهران : انتشارات آسیم.
بهارستان، ج. (1383) بررسی سبک های مدیریت تعارض در دبیرستان های شهریزد از دیدگاه مدیران. مجله علوم تربیتی و روان شناسی.
پور افکاری، ن. (1373). فرهنگ جامع روان شناسی – روانپزشکی،ج 2، تهران : انتشارات نوبهار.
توزنده جانی، حسن (1387)، راهنمای عملی تهیه و تنظیم طرح و گزارش تحقیق، نیشابور: ناشر دانشگاه آزاد اسلامی و انتشارات شهر فیروزه.
ثنایی، باقر.(1387).مقیاس های سنجش خانواده و ازدواج.باهمکاری علاقبند، ستیلا: هومن، عباس، فلاحتی، شهره. تهران: موسسه انتشارات بعثت.
جلالی طهرانی، محمد حسن. (1373). جزوه روان درمانی آلبرت الیس. انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
دلاور، علی. (1380). مبانی نظری و علمی پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی تهران : انتشارات رشد.
رجایی، علیرضا. (1389). هوش معنوی : دیدگاه ها و چالش ها، پژوهش نامه تربیتی، دانشگاه آزاداسلامی، واحد تربت جام.
سپهریان، فیروزه. (1386). هوش هیجانی. ارومیه، جهاد دانشگاهی، واحد آذربایجان غربی.
سهرابی فرامرز. (1385). در آمدی بر هوش معنوی، فصلنامه معنا، ویژه نامه روان شناسی دین. شماره 2.
سهرابی، فرامرز. (1387). مبانی هوش معنوی، فصلنامه سلامت روان، شماره 1.
شارف، راس.(1381). نظریه های روان درمانی و مشاوره، (فیروزبخت). تهران: انتشارات رسا.
شرفی، محمد رضا. (1372). آموزش خانواده، تهران : انتشارات صدر.
شفیع آبادی،عبدالله، ناصری، غلامرضا. (1386). نظریه های مشاوره و روان درمانی. تهران : مرکز نشر دانشگاهی.
عبدالله زاده، حسن، باقر پور، معصومه، بوژ مهرانی، سمانه، لطفی، محدثه. (1388). هوش معنوی (مفاهیم، سنجش و کاربردهای آن).
عرب خانی، محمد. (1389). بررسی هوش معنوی و شوخ طبعی مقابله های دینی. پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روان شناسی، واحد تربت جام.
غباری بناب، باقر، (1387). هوش معنوی، فصلنامه علمی- پژوهشی اندیشه نوین دینی، سال سوم.
غباری بناب، باقر، سلیمی، محمد، سلیمانی، لیلا. (1386). هوش معنوی، فصلنامه علمی- پژوهشی اندیشه نوین دینی، شماره 10، 147، 125.
غفرانی، فاطمه. (1390). بررسی رابطه هوش معنوی و جهت گیری مذهبی با رویکرد اسلامی با کیفیت زندگی دانشجویان، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی واحد قوچان.
کاظمی، زین العابدین. (1366). زناشویی راز خوشبختی تهران : انتشارات محمد (ص).
کاوه، سعید. (1383). روان شناسی ناسازگاری همسران، نشر چاپار فرزانگان.
کلادینگ، س. (1382). خانواده درمانی،(بهاری. ف همکاران) تهران : انتشارات تزکیه.
کلینک، ک. (1379). مقابله با مشکلات زندگی، ترجمه ا. والی پور تهران: موسسه انتشارات علمی دانشگاه صنعتی شریف.
کلینکه، ک، ال. (1383). مهارت های زندگی (محمد خانی، ش) تهران : اسپند هنر.
گری، جان. (1375). مردان مریخی و زنان ونوسی، (راهنمای روابط زناشویی)، (عندلیب، یونس، عدیلی، اشرف). تهران : نشر سیمرغ.
گلدبنرگ، ایرنه، گلد بنرگ، هربرت. (1382). خانواده درمانی (شاهی براوتی، حمید رضا نقش بندی، سیامک، ارجمند، الهام) تهران: انتشارات نشر روان.
گنجی، حمزه. (1387).مبانی روان شناسی عمومی. تهران : نشر روان.
لطف آبادی، حسن. (1387). روان شناسی تربیتی. چاپ اول. تهران : انتشارات سمت.
لغت نامه (فرهنگ فارسی عمید).
محمد خانی، پروانه. (1388). آشفتگی در روابط زوجی و راه های افزایش رضایت زناشویی، تهران : انتشارات قطره.
محمدی، م، توکلی، ج، دهقان پور، م، تهران : انتشارات پیک فرهنگ.
مومن زاده، فرید. (1381). ارتباط تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید بهشتی.
نگهبان، حمید رضا. 1380. پردازش دادهها با MINITAB چاپ اول. انتشارات جهاد دانشگاهی فارس
نواب پور، حمید رضا، (1382). محاسبات آماری با کامپیوتر. چاپ دوم. انتشارات دانشگاه پیام نور.
نواب پور، حمید رضا. 1382. محاسبات آماری با کامپیوتر. چاپ دوم. انتشارات دانشگاه پیام نور
هارتز، گری. (2005). معنویت و سلامت روان (کاربردهای بالینی) (کامگار، علی، جعفری، عیسی. (1387). تهران: انتشارات ویرایش.
منابع انگلیسی:
Amram, Y & Dryer, C (2007). The Development and preliminary validathon of the in tegra tid spiritual intelligence scale (ISIS). Palo alto, ca: institute of transpersonsl pisychology working paper. Available an.
Amyl. (2006). An assaciate Resligious Beliefs may affect psychological Rcorery.
Halma, P., & Strizence, M. (2004). Spiritual, existential or both? Thearetical consideration on the nature of higher intelligence. Studio psychological, 43, 239-253.
Jones. R.G. (1968). A factorial measure of Ellis irrational belief system, with personality and maladjustment correlates. Dissertation abstracts.
Lith field, B. (1999). Spirital intelligenses; Illini christion faculty and stsff. www.uiue-icfs.org
Nasel, D.D. (2004). Spiritul orientation in relation to spiritual intelligence: A consideration of traditional Christianity new Age/individualistic spirituality, un published thsis. Australia: the university of south Australia.
Patterson, G; Hops and weiss, R. (1985). Interpersonal skills traning forcouples in early stageof conflict. Journal of marriaget and the family. 39, 205,3030.
Turner, R. (1997). Family interaction. New York: Wiley.
Vaughan, F. (2003). What is spiritual intelligences? Journal of humanistic psychology.
Voughan, F. (2003). What is spiritual intelligences? Journal of humanistic psychology, 32-45.
Wiggles worth, C. (2004). Spiritual intelligence and why it matters. www.consciouspursuits.com.
Zohar, D, Marshall, L. (2000). SQ-spiritual intelligence, the ultimate intelligence. London: BLOOM BURY.
Zohar, D, Marshall, L. (2002). Cultivating spiritual intelligence to heal diseases of meaning: conference reported by Davidson.
Zohar, D, Marshall, L. (2002). SQ: Connecting withour spiritual intelligence New York: blooms burry.
پیوست ها
IBT پرسشنامه باورهای غیر منطقی- غیر عقلانی
نام و نام خانوادگی : تحصیلات : جنسیت: سن : تاریخ:
با سلام
این پرسشنامه شامل جملاتی درباره باورها و احساسات شما نسبت به مفاهیم و موقعیت های مختلف است که احتمال دارد شما با آنها موافق یا مخالف باشید. هر جمله را با دقت بخوانید و سپس میزان موافقت یا مخالفت خود را با علامت ضربدر در برگه پاسخنامه مشخص نمایید. توجه داشته باشید که جواب صحیح یا غلط وجود ندارد و لازم نیست در مورد هر جمله زیاد فکر کنید. سریع علامت بزنید و به سراغ جمله بعد بروید. سعی کنید حتی الامکان از پاسخ به مورد (نه موافق و نه مخالف) خود داری کرده و فقط وقتی این مورد را علامت بزنید که در موافق یا مخالف بودن نسبت به یک جمله شک و تردید جدی داشته باشید.
سئوالات
به شدت مخالف
تا حدی مخالف
نه موافق
و نه مخالف
تا حدی موافق
به شدت موافق
1- برایم مهم است که دیگران مرا تایید کنند.
2- از شکست خوردن متنفرم
3- خطا کاران سزاوار مجازاتی هستند که به آن گرفتار می شوند.
4- هر حادثه یا اتفاقی را بدون ترس و وحشت، عاقلانه می پذیرم.
5- انسان در هر شرایطی که بخواهد می تواند خوشحال باشد.
6- از انجام کارهای پر دردسر می ترسم.
7- همیشه سعی می کنم از تصمیم گیری های مهم خودداری کنم.
8- هر شخصی در زندگی به یک انسان قوی تر از خود برای اتکاء و مشورت با او نیازمند است.
9- گرگ زاده عاقبت گرگ می شود.
10- برای انجام هر کاری فقط یک راه درست و صحیح وجود دارد.
11- احترام به دیگران را دوست دارم ولی نه به هر قیمتی.
12-از انجام هر کاری که نمی توانم خوب برآیم، دوری می کنم.
13- اکثر جنایتکاران از مجازاتی که سزاوار آن هستند می گریزند.
14-اگر از چیزی ناکام شوم بر آشفته نمی گردم.
15- این برداشت ما از وضع زندگی است که باعث آشفتگی می شود نه اوضاع زندگی.
16- به ندرت نگران آینده می شوم.
17- وقتی کاری برعهده من باشد، سعی می کنم آن را انجام دهم هر قدر هم که خسته کننده باشد.
18-همیشه سعی می کنم در امور مهم با یک فرد قوی تر از خود مشورت کنم.
19- تقریبا غیر ممکن است که بتوان بر اثراتی که حوادث گذشته بر ما داشته اند تغییر ایجادکرد
سئوالات
به شدت مخالف
تا حدی مخالف
نه موافق
و نه مخالف
تا حدی موافق
به شدت موافق
20- برای هر کاری فقط یک راه حل کامل وجود دارد.
21-علاقمند هستم همه مرا دوست داشته باشند.
22- مایل نیستم با افراد قوی تر از خود به رقابت بپردازم.
23- کسانی را که خطا می کنند باید سرزنش و توبیخ نمود.
24- زندگی من باید بهتر از وضعی باشد که الان هست.
25- هر شخصی خودش عامل وضع حال و حوصله خود می باشد.
26- اغلب نمی توان بعضی دلواپسی ها را از ذهن خود دور کنم.
27- من از روبرو شدن با مشکلات خود داری می کنم.
28- انسان نیازمند اتکاء به فردی قوی تر از خود است.
29- اگر حادثه ای یک بار زندگی شما را شدیداً تحت تاثیر قرار داده دلیلی ندارد که اثر آن در آینده نیز وجود داشته باشد.
30- به ندرت یک راه آسان برای حل مشکلات زندگی وجود دارد.
31- من می توانم خودم را دوست داشته باشم، حتی اگر دیگران از من بدشان بیاید.
32- دوست دارم در انجام کارها موفق باشم ولی نه به هر قیمتی.
33- افراد فاسد باید به شدت تنبیه شوند.
34- از چیزی که بدم می آید به شدت ناراحت می شوم.
35- عامل بدبختی هر کس خودش می باشد.
36- اگر نتوانم از وقوع حادثه ای جلوگیری کنم ناراحت نمی شوم.
37-همیشه سعی می کنم تا آنجا که ممکن است سریع تصمیم بگیرم.
38- اشخاص معینی هستند که من به آنها متکی هستم.
39- انسان به شدت متاثر از گذشته خود می باشد.
40- به طور طبیعی در زندگی ما بعضی مشکلات وجود دارد.
41- اگر کسی از من متنفر باشد این مشکل از خود اوست نه من.
42- برای من خیلی مهم است که در هر کاری موفق باشم.
43-به ندرت دیگران را به خاطر خطاهایشان لعن و نفرین می کنم.
44-واقعیت ها را باید پذیرفت هر چند که با خواست ما ناسازگار باشد.
45- یک فرد همیشه غمگین و عصبانی نخواهد بود مگر آن که خودش بخواهد.
46- من جرات (دل به دریازدن) را ندارم.
47- زندگی آن چنان کوتاه است که هیچ کاری در آن لذت بخش نیست.
سئوالات
به شدت مخالف
تا حدی مخالف
نه موافق
و نه مخالف
تا حدی موافق
به شدت موافق
48- من دوست دارم در هر کاری روی پای خود بایستم.
49- اگر تجارب مختلفی داشتم الان وضعم بهتر بود.
50- برای حل مسئله ای فقط یک راه درست وجود دارد.
51- انجام کاری که بر خلاف انتظار دیگران باشد، فوق العاده مشکل است.
52- از هر فعالیتی به خاطر خودش لذت می برم و مهم نیست چقدر در آن موفق هستم.
53- ترس از کیفر و مجازات در خوب بودن انسان موثر است.
54- اگر کاری من را اذیت کند بطور کلی آن را رها می کنم.
55- بیشترین مشکل یک انسان این است که نمی تواند به خوشحالی مطلوب خود دست یابد.
56- به ندرت از کاری طفره می روم.
57- من آدم مسئولیت پذیری هستم.
58- من تنها کسی هستم که می توانم واقعیت مشکلاتم را بفهمم و با آنها مقابله کنم
59- به ندرت فکر می کنم که تجارب گذشته اکنون نیز بر من اثر داشته باشد.
60- ما، در جهانی پر از شانس و تصادف زندگی می کنیم.
61- دوست دارم مورد تایید دیگران واقع شوم. اما حتما لازم نیست.
62- اگر کسی در چیزی از من بهتر باشد ناراحت می شوم.
63- هر انسانی ذاتاً خوب است.
64- هر کاری را در حد توان خود انجام می دهم و بیشتر از آن، از خود انتظاری ندارم
65- هیچ حادثه ای خود به خود ما را آشفته نمی کند. بلکه برداشت ما از آن باعث ناراحتی ما می شود.
66- من به شدت نگران بعضی حوادث آینده هستم.
67- انجام کارهای ناخوشایند روزانه برای من مشکل است.
68- از کسی که بخواهد در کارهایم به جای من تصمیم بگیرد متنفرم.
69- ما اسیر اعمال گذشته خود هستیم.
70- به ندرت یک راه حل بسیار خوب و کامل برای هر کاری وجود دارد.
71-اغلب نگران این هستم که دیگران تا چه اندازه مرا تایید می کنند.
72-اگر اشتباه کنم به شدت عصبانی می شوم.
73- ناعادلانه است که باران رحمت برروی درست کار و خراب کار یکسان ببارد.
سئوالات
به شدت مخالف
تا حدی مخالف
نه موافق
و نه مخالف
تا حدی موافق
به شدت موافق
74-من زندگی را آسان می گیرم.
75- انسان باید با چهره گشاده به استقبال مسائل ناخوشایند زندگی برود.
76- ترسی را که از بعضی چیزها دارم نمی توانم از زندگی خود دور کنم.
77- یک زندگی مرفه به ندرت خوشبخت کننده است.
78- به راحتی نصیحت دیگران را می پذیرم.
79- یک اتفاق می تواند زندگی انسان را آنچنان تحت تاثیر قرار دهد که اثر آن برای همیشه باقی بماند.
80- برای حل هر مشکلی باید به دنبال راه حلی عملی بود، نه کامل ترین راه حل آن.
81- نگرانی عمده من این است که مردم چه احساسی نسبت به من دارند.
82-غالباً از کوچکترین اتفاق بدی به شدت ناراحت می شوم.
83- وقتی از کسی خطائی ببینم به او فرصت می دهم تا اشتباهش را جبران کند.
84- از داشتن مسئولیت متنفرم.
85- دلیلی وجود ندارد که همیشه غمگین و افسرده باشم.
86-همیشه نگران وقایعی مانند جنگ، تورم، گرانی، کمبود و حوادث طبیعی هستم.
87- وقتی می توانم خوشحال باشم که در حل مشکلی موفق شوم.
88- وابستگی به دیگران تنفر آور است.
89- ذات انسان را هیچ وقت نمی توانم تغییر داد.
90- احساس می کنم هر کاری را باید از راه درست خودش انجام داد.
91- اگر مورد انتقاد واقع شوم کمی ناراحت می شوم ولی به شدت آشفته نمی گردم.
92- از انجام کاری که مهارت کاملی در آن ندارم نمی ترسم.
93- هیچکس ذاتا پست نیست ولو که کار بدی هم مرتکب شده باشد.
94-به ندرت به خاطر اشتباه دیگران عصبانی می شوم.
95-هرکس خودش، جهنم خشم و ناراحتی در دل خود ایجاد می کند.
96- من اغلب نگرانم که اگر در یک موقعیت خطرناک قرار بگیرم چه باید بکنم.
97- اگر کاری ضروری باشد آن را انجام خواهم داد هرچند که ناخوشایند باشد.
98-انتظار ندارم دیگران به فکر رفاه و آسایش من باشند.
99-من با تاسف و اندوه به گذشته نگاه نمی کنم.
100-همیشه این طور نیست که شرایط ایده آل باشد.
M C Q پرسشنامه تعارضات زناشویی
پاسخگوی عزیز، لطفاً هریک از جملات زیر را به دقت بخوانید و به تمام آنها پاسخ دهید. برای هر جمله پاسخهای "همیشه"، "اکثراً"، " گاهی اوقات"، "بندرت"، و "هرگز" در نظر گرفته شده است. لطفا با توجه به رابطه زناشویی خود، یکی از آنها را انتخاب کنید، و پاسخ انتخابی خود را روی پرسشنامه با علامت× علامت بزنید.
سئوالات
همیشه
اکثراً
گاهی
بندرت
هرگز
1-هنگام دعوا با همسرم، رابطه من با خانواده پدر ومادری او قطع می شود.
2- من و همسرم حسابهای مالی جداگانه داریم.
3- حرفهای من و همسرم بدون کنایه و بی پرده گفته می شود.
4-همسرم هر کاری ا زمن بخواهد فراموش می کنم.
5-هنگام دلخوری، من و همسرم، هیچ کدام برای رابطه جنسی پیشقدم نمی شویم.
6- من و همسرم کتک کاری می کنیم.
7- همسرم با اظهار نظرهای خود مرا تحقیر می کند.
8- هنگام دلخوری، رابطه من با خانواده پدر ومادری خودم قطع می شود.
9- برای جلب فرزند(یا فرزندانم)حاضرم انتظارات نا معقول او (یا آنان) را برآورده کنم
10- بدون اطلاع همسرم، برای خود پس انداز شخصی دارم.
11-هیچ وقت احساس بدی را که نسبت به همسرم دارم به او نمی گویم، چون می ترسم عصبانی شود.
12-وقتی همسرم از من تقاضایی دارد، خودم را به کارهای دیگر مشغول می کنم.
13- رابطه جنسی من با همسرم ارضاء کننده نیست.
14-وقتی با همسرم دعوا می کنم، اتاق یا خانه را برای مدتی ترک می کنم.
15- به تنهایی با خانواده پدر ومادری خود و خواهر و برادرانم رابطه دارم
16-هنگامی که مشکل داریم، غالباًَ همسرم در جواب من سکوت اختیار می کند.
17- در آمد همسرم را به بهانه های مختلف صرف خواسته های شخصی خود می کنم.
18- همسرم را با ناقص انجام دادن کارهایی که از من می خواهد تنبیه می کنم.
19- همسرم رابطه جنسی را به من تحمیل می کند.
20- همسرم رابه رفتارهای غیر اخلاقی متهم می کنم.
21- از اعضای خانواده پدر ومادری ام، برای حل اختلافات خود با همسرم کمک می گیرم.
22-فرزند (یا فرزندانم) اسرار همسرم را به من می گویند.
23- خانواده پدر ومادری همسرم به من بی احترامی می کنند.
24- خرج خانواده در هر صورت(آشتی یا دعوا) در اختیار من است.
سئوالات
همیشه
اکثراً
گاهی
بندرت
هرگز
25-همسرم را با بی نظمی و نامرتب بودن، آزار می دهم.
26- من و همسرم بدون واسطه و مستقیم با هم صحبت می کنیم.
27-وقتی با همسرم دعوا می کنم فریاد می زنم و ناسزا می گویم.
28- آرزو دارم که همسرم احساساتش را با من در میان بگذراد.
29- خانواده پدر و مادری من، همسرم را با دیگران مقایسه و به حال من دلسوزی میکنند.
30-از نحوه گفتگو با همسرم بسیار راضی هستم.
31-فرزند یا فرزندانم یکی از عوامل مهم حفظ و تداوم رابطه زناشویی من هستند.
32- دوست یا دوستانم در جریان اختلاف من و همسرم هستند.
33- من و همسرم با مشارکت و توافق یکدیگر پول و در آمد خانواده را خرج می کنیم.
34- حوصله ام از همسرم و خواسته هایش سر می رود
35- هنگام دعوا، تنها رابطه من با همسرم رابطه جنسی است.
36-هنگام نزاع از همسرم درخواست طلاق می کنم.
37-خانواده پدرومادری من، تمام گناهها را به گردن همسرم می اندازد.
38- هنگام دعوا بین من و همسرم، فرزند یا فرزندانم از من حمایت می کنند.
39- حاضر نیستم برای بدیهای همسرم از دیگران پول قرض کنم.
40-هنگام دعوا رابطه جنسی من و همسرم قطع می شود.
41- می ترسم خواسته های خود را با همسرم مطرح کنم.
42-با وجود داشتن همسر، از تنهایی رنج می برم.
43-همسرم را در حضور خانواده پدر و مادری خودم تحقیر می کنم.
44-هنگام دعوای من و همسرم، یکی از فرزندانم زیاد مریض می شود و نیاز به مراقبت دارد.
45-همسرم شنونده خوبی است.
46- همسرم و خانواده اش را در مقابل سایرین تحقیر می کنم.
47- در ابراز هر گونه احساس واقعی خود برای همسرم، راحتم
48-بدون اطلاع همسرم، به والدین خود پول می دهم و یا از آنها پول می گیرم.
49-دعوا با همسرم مرا نسبت به فعالیتهای خودم بی علاقه می کند.
50-با آن دسته از برنامه های مهمانی که با حضور خانواده همسرم باشد مخالفت می کنم.
51-هنگام دعوا با همسرم نسبت به غذا بی اشتها می شوم.
52-باور کردن تمام حرفهای همسرم برایم دشوار است.
53-در هنگام دعوا با همسرم؛رابطه من و او با دوستان مشترک ما قطع می شود.
54-من و همسرم با یکدیگر روراست بی پرده هستیم.
پرسشنامه هوش معنوی ISIS
پاسخگوی گرامی
ضمن عرض تشکر از همکاری شما ، خواهشمند است ، برای هر یک از سوالات بعد از فکر کردن صادقانه نظر خودرا از هرگز یا تقربیاً هرگز تا در همیشه یا تقربیاً همیشه به هر عبارت باگذاشتن عدد( × ) درمقابل ستون مربوطه اعلام فرماید .
ردیف
عبـارات
هرگز یا تقریباً هرگز
بسیار به ندرت
تا حدی بندرت
تا حدودی معمولاً
اکثر اوقات
همیشه یا تقربیاً همیشه
1
در هر کاری به زیبایی آن اهمیت می دهم، توجه می کنم و از آن لذت می برم.
2
در زندگی انتظار بدترین وقایع را دارم و معمولاً هم برایم اتفاق می افتد.
3
حتی در موقعیت های آشفته نیز من کنترل و هوشیاری خود نسبت به موقعیت را حفظ می کنم.
4
به هنگام فعالیت یا مکالمه، من می توانم افکار و احساسات خود را کنترل کنم.
5
برای اینکه بتوانم مشکل خود را حل کنم تلاش می کنم، آرامش ظاهری و درونی خود را حفظ کنم.
6
گاهی که نیاز است تصمیمات بدون برنامه ریزی بگیرم، احساس خوبی پیدا می کنم.
7
با وقایعی که دوست ندارم اتفاق بیفتد مقابله می کنم حتی اگر بدانم که نیاز است رخ بدهند.
8
در زندگی روزانه ام احساس می کنم، منبع و سرچشمه زندگی، حاضر و جاری است.
9
وقتی مسایل مطابق میلم رخ ندهد، ناراحت می شوم.
10
سعی کردم هدف از خلقت را بدانم و بر اساس آن اهداف زندگیم را تعیین کنم.
11
زمانی که حقیقت موضوعی را درک نمی کنم و نمی فهمم، دچار یاس و ناامیدی می شوم.
12
به خواب هایم توجه می کنم زیرا فکر می کنم آنها نشانه هایی برای تعیین مسیر زندگیم هستند.
13
در زندگی روزانه ام از طبیعت دور هستم.
14
از نظر من زندگی در جهان خلقت یک فرآیند تکرار شونده است. بنابراین من می توانم از تجربیات موجود در زندگیم بهره ببرم.
15
احساس می کنم یک نیروی برتر و ماورایی، مسیر واقعی و درست زندگی را به من نشان می دهد.
16
به مرگ ایمان دارم و بر اساس آن رفتار و عقاید و مسیر زندگیم را مشخص می کنم.
17
در لحظات سخت زندگیم، به داستان ها، کلمات قصار، تعالیم یا دیگر نکات پندآموز روی می آورم.
18
در رابطه با دیگران نمی دانم چگونه خود واقعیم باشم.
19
تحصیلم برای من یک امر مقدس و ارزشمند است.
20
در زندگیم به انجام اعمال روحی و معنوی مثل نماز خواندن، دعا کردن، یوگا و… می پردازم تا بتوانم با دشواریهای زندگی مبارزه کنم.
21
از وقایع کوچک زندگی مثل دوش گرفتن، مسواک زدن یا غذا خوردن و … لذت می برم.
22
ترس ها و نگرانی هایم بر تصمیم گیری هایم تاثیر می گذارند.
23
دوست دارم بیشتر از اینکه به زمان حالم توجه کنم، در مورد گذشته و آینده ام فکر کنم.
24
به نظر من زندگی یک فرصت و نعمت است، سعی می کنم بیشترین استفاده را از هر لحظه آن ببرم.
25
با دیگران با مهربانی و دلسوزی برخورد می کنم.
26
فکر می کنم خیلی قدرت انتخاباتم محدود است بنابراین زندگی کوچک و محدودی دارم.
ردیف
عبـارات
هرگز یا تقریباً هرگز
بسیار به ندرت
تا حدی بندرت
تا حدودی معمولاً
اکثر اوقات
همیشه یا تقربیاً همیشه
27
به طبیعت خیلی علاقه دارم و سعی می کنم زمانی در روز یا هفته را در طبیعت بگذرانم.
28
برای من بعضی از ارزش ها خیلی مهم است و بر اساس آن رفتار می کنم.
29
در بحث ها و مکالمات، چندین مرتبه مکث می کنم تا موقعیت را مرور، مشاهده و ارزیابی کنم.
30
از اشیاء و مکان ها برای ارتباط با نیروی مقدس و ماورایی که به آن اعتقاد دارم استفاده می کنم
31
به عرف، انتظارات و قوانینی که وجود دارد اعتقاد ندارم و مقابله با آنها برایم مشکل ایجاد می کند.
32
حتی وقتی محیط و امور اطراف من آشفته و نگران کننده است، باز هم آرامش درونی خود را حفظ می کنم.
33
حتی تصور اینکه نتوانم به نتایج دلخواه خود دست یابم هم، مرا آزار می دهد.
34
در امور روزانه و ارتباطاتم، به آنچه که قابل بیان نیست مثل تجربیات روانی خاص یا احساسات وصف نشدنی اهمیت می دهم.
35
به یک نفس دانا و یا بالاتر در درون خود آگاهی دارم که برای راهنمای گرفتن بدان گوش می کنم.
36
نظراتی دارم که بنظرم درست و کامل اند اما گاهی با هم در تضاد و تناقض هستند.
37
برای بهتر شدن کارها و امور زندگیم تلاش می کنم.
38
من برای خودم اهداف بزرگی تعیین کرده ام و بر اساس آن فعالیتهای زندگیم را برنامه ریزی می کنم.
39
از مشکلات و سختی های زندگیم در س می گیرم.
40
احساس می کنم وظیفه دارم محبتم را به دیگران ابراز کنم.
41
به هنگام تغییر مراحل مختلف زندگیم از آداب و سنن و مراسم مذهبی استفاده خواهم کرد.
42
من سعی می کنم بر اساس آنچه که واقعاً هستم، رفتار کنم.
43
من معمولاً به مسایلی که دیگران بیان نمی کنند اما حس می کنم که وجود دارند، توجه می کنم.
44
چون از قوانین پیروی می کنم، آنطور که باید، موفق نیستم.
45
از وجود یک فطرت پاک در درونم آگاه هستم.
46
درستکار بودن برایم بسیار مهم است.
47
من زندگی را زیبا می بینم و این احساس را تحسین می کنم.
48
من سعی می کنم از طریق ارتباط با دیگران تاثیرات مثبتی بر آنها داشته باشم.
49
حتی در حین بحث و کشمکش با دیگران، من به دنبال نکات مثبت و مشترک و حفظ ارتباط هستم.
50
به هنگام گرفتن تصمیمات مهم، من به نفع مادی و دنیوی خود اهمیت زیادی می دهم.
51
وقتی با کسی صحبت می کنم عمیقاً به حرف هایی که می زند یا حرف هایی که نمی تواند بزند گوش می دهم.
52
در هنگام انجام فعالیتهای روزانه ام نسبت به هرآنچه در اطرافم اتفاق می افتد آگاهم.
53
من فقط مسایلی که از لحاظ منطقی قابل اثبات باشند را قبول دارم و نسبت به مسایل مرموز بی توجهم.
54
سعی در جستجو و پیداکردن نقاط ضعف خویش دارم.
55
در هماهنگ کردن فعالیتها و اهداف مختلف زندگیم دچار مشکل می شوم.
ردیف
عبـارات
هرگز یا تقریباً هرگز
بسیار به ندرت
تا حدی بندرت
تا حدودی معمولاً
اکثر اوقات
همیشه یا تقربیاً همیشه
56
در جهت گسترش آگاهی دیگران تلاش می کنم.
57
فکر می کنم در زندگی اختیار زیادی ندارم و نیاز به تلاش زیادی هم ندارم زیرا سرنوشتم از قبل رقم خورده است.
58
من اهدافم را فراتر از این دنیای مادی و اهداف مادی طراحی می کنم.
59
به هنگام مواجهه با چالش ها و مشکلات روزانه ایمانم قوی تر می شود.
60
نسبت به آنان که به من بدی کردند، تنفر دارم.
61
احساس می کنم من جزئی از یک جهان وسیع و بزرگ هستم.
62
به دنبال راههایی هستم تا بتوانم استعدادهای خود را بروز دهم.
63
به هنگام مشاهده نقاط قوت و ضعف دیگران سعی می کنم از آنها در جهت تکامل شخصیت خود بهره گیرم.
64
من از تجربیات خوب و شگفت انگیزم در جهت گرفتن ایده برای حل مسایل روزانه ام استفاده می کنم.
65
سعی می کنم برای حل مشکلاتم به آنها از بالا بنگرم و دید کلی تری داشته باشم.
66
زمانی از روز یا هفته را به تفکر در مورد خویش اختصاص می دهم.
67
به خودم یادآوری می کنم که جنبه های مثبت زندگیم را ببینم و همیشه شاکر باشم.
68
همیشه اطمینان دارم که همه کارها به بهترین نحو انجام خواهند گرفت.
69
خودم را آنگونه که هستم، با تمام محدودیت ها و مشکلاتم می پذیرم.
70
من برای حل مشکلاتم تمام نظرات دیگران حتی آنهایی که متضاد با نظرات خودم باشد می شنوم و در نهایت به یک راه حل معقول می رسم.
71
احساس می کنم کارها و فعالیتهای من جزء کوچکی است در جهت خدمت به مجموعه بزرگ جهان.
72
در هنگام بحث و مشاجره می توانم به موضوع از دید دیگران نگاه کنم حتی اگر خودم مخالف نظر آنها باشم.
73
پیشرفت در تحصیل را به عنوان مهمترین دلیل برای خوب درس خواندنم می دانم.
74
گرفتن پادا شهای نقدی می تواند بیشترین انگیزه را در انجام فعالیتهایم به من بدهد.
75
من در هنگام انجام فعالیتهایم تمرکزم را از دست می دهم.
76
چون نمی توانم هدف و معنایی برای زندگی ام پیدا کنم دچار افسردگی می شوم.
77
حتی زمانی که محدودیت های زیادی برای انتخاب دارم، باز هم احساس آزادی می کنم.
78
دوست دارم دیگران با من به شکل خاص و ویژه ای رفتار کنند.
79
هر گاه بر آنچه که می دانم حقیقت دارد پافشاری می کنم دچار مشکل می شوم.
80
سعی می کنم همه فعالیت هایم را با یک احساس شادی همراه کنم.
81
شدیداً با تجربه کردن چیزهایی که به نظرم ناخوشایند می آید، مخالفت می کنم.
82
فکر می کنم خودم بدترین دشمنم هستم.
83
به تمام سوالات بالا صادقانه و در نهایت تلاشم پاسخ دادم.
The Relationship between Spiritual Intelligence and Irrational Beliefs among Couples with Marital Conflicts
Abstract
This study examined the relationship between spiritual intelligence and irrational beliefs among couples with marital conflicts. The method of survey is of correlation. The statistical society consists of all couples attending five counseling centers in Quchan (aged between 18-40 years with different educational levels). In this study, three questionnaires of Spiritual Intelligence (ISIS), irrational beliefs and marital conflicts were used to collect data. SPSS software and correlation and regression tests were used to analyze data. This research findings showed that there was a negative significant relationship between spiritual intelligence and marital conflicts; there was a significant relationship between irrational beliefs and marital conflicts; the findings also showed that the effect of demographic indicators on relationship between marital conflicts and independent variables were not significant.
Key Words: spiritual intelligence, irrational beliefs, marital conflicts
ISLAMIC AZAD UNIVERSITY
Faculty of Humanities- Department of Counseling
(M.A) Thesis
On Family Counseling
Subject:
A Study of the Relationship between Job Ethics & Organizational Commitment of Khorasane Razavi employees in 2011-12
Thesis Advisor:
Consulting Advisor:
By:
1 – Marriage
2 – Depression
3 – Anxiety disorders
4 – Rapport
5 – Damage
6- Flaxibility
7- Selfawareness
8- Empaty
9- Wisdom
10- Totality
11 – Necessity
12 – Intro Jection
13 – Spiritual Intelligence ا
14 – Aggression
15 – Sensory Discrimination
16 – Intelligence
17 – Linguistic- Verbal intelligence
18 – Musical intelligence
19 – Inter individual
20 – Phenomenological
21 – Problem-Solving
22 – Meaning
23 – Transcendence
24 – Love
25 – Psychoanalysis
26 – Pathological
27 – Abraham Maslow
28 – Being-values
29 – Meta pathology
30 – Clarkson
31 – Alkynz
32 – Spiritual , Anagogic
33 – Spirituality
34 – Friedman H. & McDonald D.
35 – Consciousness
36 – Transcendence of self
37 – Greater whole
38 – Imagination
39 – Perfectionism
40 – Alertness
41 – Nobel
42 – Courage
43 – Integration
44 -Intuition
45 – Compassion
46 – Deivid B King
47 – Reaction
48 – Responsibility
49 -Overlap
50 – Litchfield, B
51 – Final Truth
52 – Physical intelligence
53 – Emotional intelligence
54 – Intuitive Wisdom
55 – Reasoned Understanding
56 – Compassion and Love
57 – Focused Power and Justice
58 – Healing and Forgiveness
59 – Living with Zeal
60 – Living with Dignity, Empathy and Commitment
61 – Creative Connection & Service:
62 – Kingdom of God
63 – Mac Hawok
64 – Wyle
65 – Derangement
66 – Wan and Nolan
67 – Paterson, Hops, Weiss And Turner
68 – Traditional Approach
69 – Turner
70 – Schizophrenia
71 – Marriage Disorders
72 – Attachment
73 – Traumalic
74 – Gordon
75 – stocker8younyblad
76 – kitzman
77 – unirersity of Denver
78 – Demand For Appraval
79 – High self Expectation
80 – Blame proneness
81 – Frustration Reactive
82 – Emotional Irresponsibility
83 – Anxious Over concern
84 – Problems Avoiding
85 – Dependency
86 – Hopelessness Changes
87 – Perfectionism
88 – Marital conflict Question naire
89 . جدول t استیودنت
Limitation-1
—————
————————————————————
—————
————————————————————
47