ورود میسیونرهای مسیحی و کمپانیهای غربی به جوامع اسلامی
شما درتاریخ می بینید وقتی استعمارگران درآسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین وارد شدند قبل ازآنکه سیاستمدارها ، سربازها و قزاقهای خود را به آن مناطق وارد کنند ، میسیونهای مسیحی و هیاتهای تبشیری مسیحی را وارد کردند . اول سرخپوستها و سیاهپوستها را مسیحی کردند و آنگاه طناب استعمار را به گردنشان انداختند ، بعد هم آنها را از خانه و کاشانه ی خودشان آواره کردند .
مبلغین مسیحی از دوسه قرن پیش ، حداقل از صد سال پیش ، به مناطق دوردست آفریقا یا آمریکا رفتند و دراعماق جنگلها ، جایی که حتی آدمهای معمولی و تجار هم نمی رفتند ، مشغول تبلیغ شدند . انسان گاهی ازاینکه اینها به جاهایی رفتند که امید مسیحی شدن مردم آنجا اصلاً وجود نداشت – مثل ایران – متعجب می شود . یک وقت درصحبتی عرض کردم که مبلغین مسیحی مکرر به ایران آمدند – که شرح حالشان موجود است – اینها از زمان نادرشاه بلکه قبل از نادرشاه – برای تبلیغ مسیحیت ، خانه ، زندگی ووطن مالوف خود را رها کردند و با وسایل سفر آن موقع ، به کشوری مثل ایران می آمدند و سالهای دراز می ماندند که مسیحیت را تبلیغ کنند .
تجربه ی استکبار این است که هرجا اسلام جدی شد باید با آنجا جنگید . ازآن روزی که غریبها به قصد استعمار وارد کشورهای مسلمان شدند – از قرن هفدهم – که از اروپا به این کشورها آمدند و به اسم کمپانی ، کلیسا و چیزهایی از این گونه کم کم درکشورها جا خوش کردند ، از همان وقت فهمیدند که جامعه ی اسلامی و دین اسلام با اهداف استعماری که آنها را به این طرف دنیا فرستاده مقابل و مبارز است و ازهمان وقت قراین زیادی برایشان وجو داشت . هند سالهای متمادی یکی از استانهای کشور انگلیس بود ، آن هم نه هند فعلی ، بلکه هند و پاکستان و بنگلادش فعلی – شبه قاره ی هند – این مجموعه یکی از استانهای کشور انگلیس بود ؛ یعنی با کمال پررویی از یک وجب جا درآن طرف دنیا آمدند یک شبه قاره وکشور عظیم را با آن همه منابع و ثروت ، ذره ذره تصرف کردند – که داستان بسیار غم انگیزی دارد – تااینکه توانستند آنجا را رسماً به امپراطوری انگلیس ملحق کنند . سالهای متمادی حاکم هند کسی بود که ملکه و پادشاه انگلیس به عنوان نایب السلطنه می فرستاد . یکی از نایب السلطنه های هند در150 سال قبل که هنوز درهند مبارزات ضد استعماری انگلیس شروع نشده بود گفته بود اولین هدف ا دراینجا سرکوب مسلمانها باشد ، چون مسلمانها به طبیعت حال با ما دشمن هستند ، اما هندوها این جور نیستند . این تجربه ی استعمار است .
علل و ریشه های تهاجم فرهنگی
قدرتهای استعمارگربه دنیای اسلام
1- اسلام ، مانعی بزرگ دربرابر استعمارگران
هرجا اسلام باشد طرد ارکان نظام سلطه ی جهانی درآنجا هست . و هرجا اسلام تشکیل بشود ، به معنای ضدیت با ظلم ، ضدیت با تجاوز ، ضدیت با استعمار و استثمار ، ضدیت با تحقیر مردم و ضدیت با نشانه های نظام سلطه دردنیای امروز است .
اینها – دشمنان اسلام ، ابرقدرتها و مستکبران – می خواستند اسلام را محو کنند و نام اسلام را از بین ببرند و اثری از آثار اسلام درعالم باقی نماند ؛ چون اسلام با قلدریهای آنان روبرو بود . آمریکا از اسلام می ترسید و می ترسد . قلدرها و سرگردنه بگیرهای معتبر عالم یعنی همین قدرتهای جهانی از اسلام می ترسیدند و می ترسند ، لذا کمر به نابودی اسلام بسته اند .
منظور ما از دنیای استکبار ، قدرتهای سیاسی جهانی یعنی این حکومتها و دولتها اعم از قدرتهای بزرگ و قدرتهای کوچک وابسته ی استبدادی است . اینها یکی از مهمترین اهداف ومقاصدشان دردنیا همین است که اسلام را از سرراه بردارند چون اسلام با استبداد آنها مخالفت می کند .
چرا اینها – استکبار جهانی – این قدر با اسلام دشمنند ؟ چون اسلام درمقابل طمع ورزیهای استکبار یک مانع بزرگ به حساب می آید . هرجا اسلام حضور داشته باشد اجازه نمی دهند قدرتهای استکباری غارتگری کنند و به میل خود هرکاری می خواهند بکنند .
انسانی که ایمان دینی ندارد ، امید روشن ندارد . انسانی که ایمان دینی ندارد ، قدرت برخورد با مشکلات به صورت اساسی ندارد ، درنیمه راه می ماند ، یا برمی گردد . ولذا شما دیدید آن کشورهایی که هیاتهای حاکمه ی آنها بی دینی ، الحاد ، بی خدایی و تفکرات مارکسیستی را ببه مردم خودشان تحمیل کردند ، درنیمه راه از پا درآمدند و غرب غارتگر و استعمارگر برآنها فایق آمد و پیروز شد . اما اسلام این جور نیست . حرکت اسلامی یک حرکت دائمی است . مبارزه ی اسلام برای زندگی نیکو و زیبا و عادلانه ی انسان یک حرکت همیشگی است . و برای همین است که با اسلام دشمن هستند و برای همین است که هرروزی که می گذرد توطئه ای علیه اسلام و مسلمین از چنته استکبار بیرون می آید . نگاه کنید به وضع دنیا .
امروز آمریکا و قدرت شیطان صفت استکبار با کمال شدت و خشم دارد علیه اسلام مبارزه می کند وهرکاری ازآنها بر می آید علیه اسلام انجام دهند . اما بااین وجود بحمدالله قدرت اسلام روحیه ی اسلامی و ایمان اسلامی روز به روز دردنیا درحال گسترش است و این همان چیزی است که استکبار ازآن واهمه دارد .
وقتی استعمارگران نقشه های فتوحات سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی خود را طراحی می کردند ، به یک مانع عمده برخورد کردند وآن اعتقادات دینی ملتها بود . البته اعتقادات دینی ، همه جا مزاحم تجاوز طلبی استعمارگران نیست . زیرا آن دین تحریف شده و آن دینی که ساخته ی دست قدرتها باشد ، به طور طبیعی با قدرتها معارضه ای ندارد . ولذا اسلام ، آن دین ، یا مصداق تام و تمام آن دینی بود که با حمله ویورش همه جانبه و متجاوزانه ی دول استعماری به مناطق اسلامی دنیا حقیقتاً معارضه می کرد و این را استعمارگران درمطالعات خودشان فهمیده بودند . درهند این را تجربه کردند ، درکشورهای عربی تجربه کردند ، درایران تجربه کردند . و هرجا احساس دینی و وجدان دینی درمردم بیدار بود، نقشه های استعمار با مانع مواجه می شد که یک نمونه ی آن ماجرای تنباکو در ایران است ؛ یک نمونه ، نهضت مشروطیت درآغاز کاردرایران بود ؛ یک نمونه هم حوادث خونینی بود که درهند درمقابل انگلیسی ها اتفاق افتاد ؛ یک نمونه هم برخورد افغانی های مسلمان با انگلیسیها اواسط قرن نوزدهم بود و نمونه ی دیگر حرکت سید جمالدین اسد آبادی درمصر بود که انگلیسیها را لرزاند .
سالهای متمادی فرهنگ منحط غرب بدون هیچ مانع درکشورهای اسلامی به تخریب و افساد مشغول بوده است . متاسفانه حکومتهای فاسد و وابسته نتوانستند آن سد محکمی را که از یک حکومت صالح انتظار می رود درمقابل توطئه های فرهنگی و سیاسی دشمنان به وجود بیاورند . لذا سردمداران کشورهای غربی درراه سلطه گری سیاسی و غارتگری اقتصادی به گسترش فرهنگ منحط ، خفت بار و ذلیل کننده ی غربی درکشورهای اسلامی پرداختند و هیچ کس هم مانع ورداع آنها نشد .
جلوگیری از بیداری و خیزش اسلامی ملل مسلمان
هنگامی که انقلاب اسلامی دایران پیروز شد ، ازآنجا که پیش بینی می شد جاذبه و محبوبیت انقلاب ، ملتهای مسلمان و حتی بعضی غیر مسلمانها را شیفته ی اسلام کند ، همه ی دستهای استعماری به کار افتاد تا از نفوذ معنوی اسلام جلوگیری کند . تلاش وسیع و همه جانبه ی استکبار دربرابر نفوذ اسلام هیچ دلیلی جز این ندارد که گسترش اسلام و مفاهیم اسلامی درهر نقطه ی جهان به معنای جمع شدن بساط استکبار و ایادی آن در آن نقطه است . همان طور که همه می دانند بلافاصله پس از پیروزی انقلاب ، که به معنای درست توحید و نفی عبودیت غیر خدا و عزت دربرابر هرکس و هر چیز غیر خدا رادر عمل و واقعیت به همه نشان داد ، مسلمانان درنقاط بسیاری از جهان احساس شخصیت و عزت نموده ، در مقابل قدرتمندان و زورگویان ایستادند و سر فصل جدیدی درمبارزات ملل مسلمان به وجود آمد . از جمله حرکت عظیم مردم مسلمان درافغانستان وشروع مبارزات مردمی در سرزمین فلسطین وایستادن مردم مسلمان دردربرابر احزاب معامله گر و شروع نهضتهای اسلامی درکشورهای مسلمان آفریقایی ، آسیایی و حتی در اروپا که همه براساس جاذبه ی اسلام و شوق به تحقق احکام الهی به وجود آمده و اسلام را رهایی بخش و عزت بخش خود می داند . تا پیش از پیدایش جمهوری اسلامی به توده های عظیم مسلمان عالم تفهیم شده بود که اسلام قادر نیست برای آنان عزت و عظمت بیافریند و آنان درجستجوی سعادت باید به دنبال الگوی غربی و فرهنگ اروپا و آمریکا بروند و یا به سمت تئوریهای خیالی و پوچ مارکسیم گرایش یابند . اما پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی در ایران و عزت و عظمتی که تحقق اسلام به ملت ایران بخشید همه ی بافته های دیرینه ی استعمارگران غربی را باطل کرد و درعمل نشان داد که اسلام می تواند ملتی را از ضعف و انظلام نجات بدهد و به اوج عزت و شجاعت و اعتماد به نفس برساند و هم می تواند نظامی استوار و قادر برزورآزمایی با قدرتهای مادی جهان برآنان ببخشد و دست قدرتهای ظالمانه و تحقیر کننده ی استعمار و استکبار رااز سر آنان کوتاه کند .
قدرتها با اسلام و بیداری مسلمین دشمن هستند و دشمنی آنها با ایران اسلامی به همین خاطر است و همه ی تلاش آنها این است که حرکت اسلامی دردنیا زنده نشود . البته درراس این خصومتها دولت متجبر و متجاوز آمریکا قرار دارد و پشت سر او نیز قدرتهای کوچک و بزرگی هستند که یا نسبت به اسلام خصومت دیرینه و اصطکاک منافع دارند و یا از اسلام می ترسند . دشمنی آنها با ایران اسلامی به این خاطر است که بیداری اسلامی ازاینجا جوشید و امروزملتهای مسلمان درهمه جای دنیا ، ازاین حرکت و انقلاب پیروز امید می گیرند و گامهای خود را محکم می کنند و به پیش می روند . اگر دشمنان بتوانند – العیاذ بالله اسلام را دراین نقطه شکست بدهند ، بزرگترین پیروزی رادرمقابل موج گرایی در سراسر عالم به دست آورده اند ، این حقیقتی است که امروز وجود دارد و نباید درشناخت دشمن اشتباه کرد . نباید تصور کرد که دشمن از دشمنی با اسلام و مسلمین دست بر داشته است .
امروز اسلام دردنیا بیش از هروقت دیگر مورد بغض و عداوت سردمداران قدرتهای شیطانی قرار دارد . درگذشته نیزبا اسلام بد بودند و هیچ وقت اسلام خوشایند گردن کلفتها و زورگوهای عالم نبود وآنها هیچ گاه با اسلام دل صافی نداشتند . اما امروز این دشمنی مضاعف و چند برابر شدهع است . امروز قدرتهای شیطانی مزه ی ضربتهایی را که اسلام زنده به آنها وارد می کند ، چشیده اند . و قدرتهای شیطانی غربی یعنی آمریکا و اذناب آمریکا فهمیده اند که وقتی یک ملتی مسلمان باشد و به نام خدا قیام کند ، این یعنی چه ، لذا از اسلام بیشتر می ترسند و نسبت به اسلام بیشتر بغض و عداوت می ورزند .
همان طوری که درقران کریم بیان فرموده است : "ولن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم " . حقیقتاً این بیان از معجزات قران کریم است که تا جامعه ی مسلمانان از اسلام دست برندارند دشمنان راضی نمی شوند . مقصود از دست برداشتن از اسلام ، این است که احکام زنده ، نیروی حیاتی و روح اسلام میان مسلمانها نباشد . البته اگر مسلمانها از مبانی عالیه ی اسلام بی اطلاع باشند ، هرچند به ظواهر مختصری ازآن هم عمل کنند ، اینها خیلی کاری ندارند و دشمنی هم نمی کنند . اما این دیگر آن اسلامی نیست که پیغمبر آورد و قرآن فرمود : " کنتم خیرامه اخرجت للناس " .
منزوی کردن اسلام درصحنه های سیاسی – اجتماعی و بین ملل مسلمان
درمحیط های که یک فرهنگ ملی و مدافع از حیثیت خود وجود دارد ، کار اول آنها این است که آن فرهنگ را بگیرند . مثل اینکه اگر عده ای سرباز به قلعه ی مستحکمی حمله کنند، اولین کارشان حمله به پایه های قلعه است تا پس ازآن ، دیوارهای قلعه فرو ریزد . هرکاری را که بتوانند برای سست کردن دیوارهای قلعه بکنند ، انجام می دهند . حتی به عنوان اولین کار ممکن است اهالی قلعه را خواب کنند . سعدی درگلستان ، داستانی را تعریف می کند که دزدانی برسر عده ای ریختند ، درحالی که آنها خواب بودند . اولین دشمنی که برآنها تاخت ، خواب بود که چشم آنها را بست و دست آنها را از کار انداخت . بعد دشمن بیرونی آمد ، دستهای آنها را بست و اموالشان را برداشت و برد . دشمن درتهاجم فرهنگی همین طور عمل می کند . اول مردم را خواب می کند و بعد همه چیز آنها را می برد .
دشمنان اسلام بیدارند و از ضربه زدن با اسلام مایوس نشده اند . امروزسیاستهای بزرگ جهانی به فکر هستند تا صحنه را از اسلام و شعارهای اسلامی که برای ملتها پر جاذبه است ، خالی کنند . شیطانها و شیطان بزرگ یعنی آمریکا به فکر ضربه زدن به اسلام و مسلمین هستند . هرجا که دشمنان اسلام حضور داشته باشند ، برای اسلام احساس خطر می شود .
امروزه تبلیغات جهانی به سمت این معنا پیش می رود که نشان دهد دوران حرکات مکتبی و اصولی و از جمله حرکات نهضتهای اسلامی تمام شده است . می خواهند وانمود کنند که دیگر روزگار حرکت اسلامی و تلاش برای رسیدن به آرمانهای ناشی از دین گذشته است و حتی حادثه ی فروپاشی بلوک کمونیستی رانیز به این معنا حمل می کنند . درحالی که آنجا قضیه این نبود و آنچه از بین رفت پایبندی و اصول گرایی نبود ، بلکه چیزهای دیگری بود . عوامل متعددی دست به دست هم داد که نتیجه اش آن شد . به عکس ، امروز گرایش اسلامی دردنیا رو به رشد است و اگر شما به هرجا که جای پایی از مسلمانها باشد نگاه کنید ، می بینید که یک حرکتی وجود دارد . منتها این حرکت یک وقت در سطح فرهنگی است ، یک وقت در سطوح کار سیاسی و ملایم است و یک وقت هم درسطوح تند به طور خود جوش است .
شرق را شما ملاحضه کنید ، دراندونزی و مالزی ، درشبه قاره – مساله کشمیر – و بعد در همین کشور ترکیه که این همه با مذهب مبارزه شده است ، همچنین درآفریقا و شمال آن در جاهای مثل اروپا که اقلیتها هستند ، یک حرکت و گرایش اسلامی وجود دارد . این حرکت اسلامی ناشی از چیست ؟ البته بررسی مفصلی لازم دارد تا انسان بتواند بیان کند که دقیقاً علت این حرکتها چیست . بیداری اسلامی تنها مربوط به زمان ما نیست و ریشه هایش عمیق تراز آن به این شکل ، بانوآوری و بیداری اسلامی نبوده است . این دردنیا یک حرکت ریشه داری است .
سیاست سلطه گران جهانی این بوده و هست که مراکز دانش دین را منزوی ، منفعل ، بی روحیه ، بی ابتکار ، وابسته به خود و فارغ از آرمانهای بزرگ کنند . آنان را به جدایی دین از سیاست ، معتقد و همگانی دین با تحولات شگرف جهانی مایوس سازند .
تاریخچه ی تهاجم فرهنگی درایران
1- تهاجم فرهنگی دردوران منحوس پهلوی و قبل ازآن
دردوران قرنهای چهارم و پنجم آن طور که درتاریخ نوشته شده است – وتاریخ هم خیلی صحیح نیست – مدارسی بوده و کسانی هم درس می خواندند . البته رژیمهای دیکتاتوری غزنوی و سلجوقی و امثالهم مجال نفس کشیدن به کسی نمی دادند و اگر مثلاً نظامیه ای هم می ساختند ، این طور نبود که راه تحصیل و معلومات برای همه باز باشد . به هرحال ما نسبت به آن قضاوت نمی کنیم ، اما شما تاریخ (تاریخ چیز مهمی است و باید تاریخ را یاد بگیرید ، چون اگر بخواهید بفهمید امروز کجا هستید ، وضع و موقعیت امروز را تشخیص بدهید ، باید تاریخ را بدانید . تسلط خیلی چیز مهمی است ) قبل از حمله مغول به این طرف را که ملاحضه کنید ، درتمام دوران هیچ وقت نبوده که برای انسان فرزانه ی مستعد ، فرصت تحصیل علم به قدر امروز دراین کشور وجود داشته باشد . یک دوران که دوران جهالت بود ، یک دوران بی اعتنایی به معلومات بود ، دوران پادشاهان مستبد خونخوار بدون یک ذره اعتنای به مردم بود .
ما به عنوان یک کشور ، از سطح دانش جهانی و پیشرفتهای جهانی خیلی عقب هستیم . سلاطین دراین یکی دو قرن به ما ظلم زیادی کرده اند ، ما راعقب نگه داشتند و نگذاشتند دانش و فرهنگ و معارف درست بیاید دراین کشور .
ناصرالدین شاه قاجار از اسم قانون بدش می آمد ، و ازاینکه کسی برود به خارج و بیاید بدش می آمد ، از اینکه معلومات خارجی به کشور بیاید، بدش می آمد . یک چهار صباحی از روی هوس یک کارهایی انجام دادند ، بعد دیدند ممکن است یک وقتی به آنها صدمه بخورد ، ما را ازمعلومات دور نگه داشتند و خاندان پهلوی بدتر ازآنها و یک جور دیگرمردم را سرگرم به شهوات کردند . بخشهای فاسد فرهنگ فرنگی را به جای آن قسمت خوب و قابل استفاده اش مسلط کردند . به هرحال وقتی مابه اروپا رفتیم دانشی را از اروپاییها یاد گرفتیم و برگشتیم که شدیم یک آدم شهوتران ، یک آدم بی وجدان ، یک آدم بی اراده ، یک آدم بی دین . این دانش چه فایده ای به حال مردم ما خواهد داشت ؟ کما اینکه دیدیم کسانی را از خارج رفته ها که علم هم تحصیل کردند و برگشتند ، اما به حال کشورشان نافع نشدند و کاری برای این مملکت نکردند و مملکت همین طور مانده ، این سیئه آنهاست . سیئه این سلاطینی که حداقل دراین دوقرن اخیر هیچ چیز نمی فهمیدند و هیچ چیز منافع خودشان سرشان نمی شد . از زمان فتحعلی شاه و محمد علی شاه و ناصرالدین شاه بگیرید تازمان محمد رضا و پدرش این دو جنایتکار بزرگ . یک ملت باهوش ، با استعداد و دارای سابقه ی دانش و فرهنگ همین طور ماند تا رقبا و دشمنان او و ملتهای دیگر یکی پس از دیگری پله های پیشرفت را طی کردند .
شما اگر تاریخ اواخر دوران قاجار را مطالعه کنید می بینید که چقدر کشیش از اروپا به قصد مسیحی کردم مردم به اینجا آمدند . و البته مثل دزد ناشی نفهمیدند درکجا می خواهند مسیحیت را ترویج کنند ، ، لهذا موفق نشدند . البته نمی توان گفت سرمایه دارها و کمپانی دارها و غارتگران بین المللی معتقد به حضرت مسیح اند . آنها کجا مسیح را می شناسند ؟ منتها در محیطهای که یک فرهنگ ملی و مدافع از حیثیت خود وجود دارد ، کار اول آنها این است که آن فرهنگ را بگیرند . مثل اینکه اگر عده ای سرباز به قلعه ی مستحکم حمله کنند ، اولین کارشان حملهبه پایه های قلعه است تا پس ازآن دیوارهای قلعه رادرهم فرو ریزد . هرکاری را که بتوانند ، برای سست کردن دیوارهای قلعه بکنند ، انجام می دهند . حتی به عنوان اولین کار ممکن است اهالی قلعه راخواب کنند . سعدی درگلستان ، داستانی را تعریف می کند که دزدانی برسر عده ای ریختند ، درحالی که آنها خواب بودند . او می گوید اولین دشمنی که بر آنها تاخت ، خواب بودند . اینت دشمن اول چشم آنها را بست و دست آنها را از کار انداخت . بعد دشمنی بیرون آمد دستهای آنها را بست و اموالشان را برداشت و برد .
به نظر بنده دوره ی قاجار جزو تاریکترین دوره های تاریخ ایران است . بنده بارها گفته ام خدا لعنت کند پادشاهان قاجار را که دوران پیشرفت و علم و آن وقتی که وقت بهره گیری از علم و فرهنگ بود ، اینها آن کاری را که باید بکنند نکردند و ایران را به این روز انداختند ! من به آنها یک سرسوزن اعتقاد و ارادت ندارم ، اما یک نکته وجود دارد وآن اینکه آنها مردمان ضعیف بی عرضه و شکم پرست و زن باره و اهل دنیا و به فکر عیش و عشرت خودشان بودند ، یعنی کار به خیر و شر قضایا نداشتند و اینها رانمی فهمیدند . ناصرالدین شاه می خواست پادشاهی و سلطنت کند و لذت ببرد ، کاری نداشت که حال بر سر ملت چه می آید و چه نمی آید ؟ ضعف و بی اعتنایی که از بزرگترین گناهان برای یک رهبر مسوول کشور است خصیصه ی او بود . اما خاندان پهلوی کاری کردند که به مراتب ازآنچه که دردوران قاجار وجود داشت بدتر بود ، زیرا اینها پایه های فرهنگ خودی را متزلزل و ویران کردند ، فرهنگ وارداتی را جایگزین نمودندوآن را دراغلب شوون ما نفوذ دادند.
ملت ما درطول هزاران سال دوران اسلامی ، دارای مبادلات جنسی یعنی رعایتهای مربوط به زن و مرد بود . البته نه به این معنی که کسی خطا و تخلف نمی کرد . خطا همیشه ، درهمه دوران و درهمه ی زمینه ها بوده و هست و همواره افراد بشر خطا می کنند . خطا کردن غیر ازاین اسست که یک خطایی عرف جامعه و ملت بشود . ملت ما از هرزگی و عیاشی های فراگیر و مجالس عیش و طرب بری بود و درجامعه ی ما این کارها تنها مخصوص اشراف ، پادشاهان ، شاهزاده ها ، ملکزاده ها و امثال اینها بود که از شب تا صبح بیدار می ماندند و عیاشی می کردند . اروپاییها که همیشه و درتمام مدت شب و روز میخانه ها و میگساریهایشان برقرار بود ، می خواستند این عادت شوم و فاسد را وارد جامعه ما کنند . شما بروید تاریخ اورپا را بخوانید ببینید فساد دربین آنها همیشه و درهمه ی دوران سال و در طول تاریخ تمدن آنها وجود داشته است . آنها می خواستند این فساد را وارد کشور ما کنند و تا آنجا که توانستند ، کردند .
تاسیس دانشگاها با هدف دین زدایی و تربیت عناصر سرسپرده
برادران ! خواهران ! ملت عزیز ! سالهای متمادی است که سعی شده است علم از جامعه ی ما دور بشود . یک روزی این جور نبود . من نمی گویم درگذشته های دور همه ی مردم ما عالم بودند . خوب بیسوادی زیاد بود ، علم کم بود اما درمحیط اهل معرفت و شوق به علم روز افزون بود . علم را برای خود علم می خواستند . سالهای متمادی سعی کردند این فرهنگ رادر جامعه ی ما عوض کنند . علم شد یک وسیله ، علم آموزی شد یک وسیله برای پر کردن شکم . این ارزش علم را کم می کند .
بنای دانشگاهها را از اول برپایه ی بی اعتقادی گذاشتند و هر گروه از جوانهایی که در دوران اول برای تحصیل رفتند ، هدف تبلیغات ضد اسلامی اروپاییها قرار گرفتند . آن کسانی که اولین پرورش یافته های فرهنگ غرب بودند ، غالباً کسانی بودند که با دین بیگانگی و بلکه عناد احساس می کردند . البته ضعف نفسها و نبودن تبلیغات دینی قوی و باب روز هم موثر بود .
بنیان دانشگاه ، یعنی مرکز پرورش انسانهای دانشمند طبق پیشرفتهای علمی امروز ، بر بی دینی و معاوضه با دین گذاشته شد و چندین سال با قوت و دقت این مساله رادنبال کردند . دردانشگاهها نه فقط دین راتضعیف کردند، بلکه به معاوضه بادین پرداختند . و هدف از معاوضه بادین ، به عنوان دین نبود، بلکه هدف تسلط بر کشورهای اسلامی بود . و برای دستیابی به این هدف مجبور بودند نسلی را تربیت کنند و پرورش بدهند که به دین اعتقادی نداشته باشد تا آینده ی کشور را از لحاظ اداره و سازندگی به دست گیرد . و متاسفانه تا حدود زیادی هم موفق شدند .
بنیان دانشگاه را براساس بدی بنا گذاشتند . البته ایمان اسلامی و وجدان ملی درمیان مردم ما آنچنان بود که عده ای از دانشمندان و تحصیلکرده های ما سالم بمانند و سالم هم ماندند . لذا به هیچ وجه نمی توان همه ی تحصیلکرده های دانشگاه را از دین و از مصالح دینی و مصالح کشور بیگانه توصیف کرد . اما آن کسانی را که اینها می خواستند از میان جمع دانشگاهیان به مسند های قدرت برسانند ، به راحتی این کار را کردند و دراختیار خودشان گرفتند . بنابراین رجال سیاسی تحصیلکرده ی این دانشگاهها ، یعنی کسانی که سرتاسر کشور به پستها یا به کارهای موثر می پرداختند و دریک نسل به کلی با دین بیگانه شدند . و آن نسل پرورش یافته ی دوران رضاخانی و اوایل دوران نفوذ دانش جدید و فرهنگ اروپایی درایران ، غالباً یک نسل بی اعتقادی بود . البته بعدها وضع عوض شد و کسان زیادی بادین و مسایل مذهبی آشنا شدند ، احساسات دردلها بیدار شد ، تفکرات صحیحی پیدا شد ، روشنفکران متدینی پیدا شدند ، روحانیون نافذ الکلمه ای امثال شهید مفتح ، شهید مطهری ، شهید بهشتی و شخصیتهای دانشگاهی با دنیای دین و مسایل مذهبی آشنا شدند و برخلاف آنچه که آنها می خواستند پیش آمد . اما بنای کار راآن گونه گذاشته بودند .
درگذشته دانشگاه مکانی بود که درآن بی فرهنگی اسلامی بیش از جاهای دیگریادر ردیف بدترینها بود . کاری بود که رژیم دستگاههای فرهنگی گذشته این را دنبال می کردند و توجه داشتند که این کار دردانشگاهها انجام بگیرد . مقاصد سیاسی پشت سراین قضیه بود .
هدف اول درتاسیس دانشگاهها ، با سواد کردن جوانها نبود . بلکه ساختن و پرداختن جوانها به شکلی بود که به دستگاه درجهت پیوستن هر چه سریعتر به قطبهای استعمار و استکبار جهانی یعنی درجهت نوکری کمک کند وآن کسی عزیزتر بود که بیشتر نوکر باشد ، فکر مستقل و فکرآزاد و انسان سازنده مطلوب نبود ، چون دولتها دولتهایی بودند که اساس کارشان وابستگی به بیگانه ها بود . رژیم پهلوی را چه کسی روی کار آورده بود؟ رضاخان و محمد رضا خان را چه کسی روی کارآورده بود ؟ اینها درتمام دوران سلطنت شاه درجهت منافع همان کسانی که اینها را روی کارآورده بود و قدرت بخشیده بودند کارمی کردند ، زیرا می دانستند ، اگر باآنها قطع رابطه بکنند ، امکان ماندن برایشان نیست . امروز نگاه کنید ببینید خلیج فارس چه خبراست ؟ !
این دولتهایی که هستند احساس می کنند مرگ ، حیات و شیشه ی عمرشان دست آمریکاست ، دولت سعودی یکجور ، دولت کویت یکجور ، آن بقیه هم یکجور ، رژیم پهلوی هم مثل اینها بود . هدف و جهت حکومت عبارت از پیوستگی ، وابستگی و سرسپردگی بود ، دانشجو را هم همانطور می خواستند ، مگر یک آدمی که برود دریک گوشه ای ، کاری به کار آنها نداشته باشد و برای خودش یک زندگی حیوانی بکند .
این روشن است که دانشگاه ما به سبک کنونی ، از ابتدا جدای از دین متولد شد . یعنی به نحوی طراحی کردند که دانشگاه بی دین زاییده بشود . البته این فلان موسس دانشگاه یک آدم متدینی بوده و نبوده اصلاً ربطی به بحث ماندارد و بنای دانشگاه از ابتدا یک بنای غیر دینی بلکه ضد دینی بوده است ، همانند روشنفکری ، درکشور ما از ابتدای بی دین متولد شده است . منتها ، این خاصیت دین است که برای نفوذ دریک محیط منتظر اجازه ی کسی نمی ماند و لذا همانند جاهای مختلف و محیطهای انسانی ، دین، هم دردانشگاه و هم در محیط روشنفکری نفوذ کرد و همه جا رفت . لکن بنا از ابتدای بنای غلطی بود ، لهذا این بنا باید دگرگون بشود و ما نباید بگذاریم دوباره وضع سابق برگردد . البته دشمن هم بیکار نمی ماند .