تارا فایل

تحقیق در مورد رابطه «علم» عقل و دین


 رابطه "علم" عقل و دین
بحث رابطه علم و دین یکی از مباحث است که در فلسفه دین مطرح می شود و از مباحث کلام جدید نیز می تواند با شد،زیرا یکی از مهم ترین وظائف علم کلام تبیین گزاره های دینی و دفاع از گزاره های دینی است. پس هر بحثی که دین و گزاره های دینی را زیر سوال برده و به چالش بکشد،در حوزه مباحث کلامی خواهد بود و متکلم وظیفه دارد ازآن دفاع کند.
سابقه بحث رابطه میان دین وعقل
در صدر اسلام در قرن اول ودوم این بحث مطرح بود، عده ای مثل معتزلی ها عقل گرا شدند،به عقل بهادادند. و عده ای مثل اخباری ها ظاهر گرا شده و عقل را به کلی تعطیل کردند. در این میان عده ای می خواستند در کنار دین داریشان،جانب عقل را نیز رعایت کنند، در موارد تعارض، ظواهر دین را بتاویل ببرند. این یکی ازمباحثی است که در گذشته مطرح بوده، ولی پس از رنسانس و پیشرفت سریع علم و دانش در مغرب زمین این بحث اهمیت زیادی پیدا کرد. در عصر حاکمیت کلیسا زمانی که علم و دانش به تدریج پیشرفت می کرد، تعارضاتی بین داده های علمی از یک طرف و گذاره های دینی از طرف دیگر، پیش می آمد، به تدریج جانب علم تقویت و جانب دین تضعیف می شد. این روند تا قرن بیستم ادامه یافت، اما از قرن بیستم به این طرف می توان گفت که معادله به نفع دین بهم خورد.
محور و قلمرو دانش بشری
الف- قلمرو عقل نظری ب- قلمرو عقل عملی " بحث اخلاق وبحث حقوق"
در قلمرو عقل نظری چهار نوع علم داریم1 – علم عقلی محض" ریاضیات،منطق و فلسفه" 2 – علم تجربی"اعم از علوم تجربی وانسانی" 3- علم تاریخ 4- علم عرفان
تقابل گزاره های دینی با علوم چهار گانه
داده های وحیانی وگزاره های دینی می توانند با هر یک از این علوم تقابل ایجاد کنند، بنابر این هر گاه از رابطه علم ودین، یا تعارض بین آنها سخن می گویم، منظورمان اعم از علوم عقلی، تجربی، تاریخی وشهودی است البته بین دین وعلوم عقلی محض مثل ریاضیات یا منطق تعارضی وجود ندارد ودانشمندان منطق وعلم ریاضی تا کنون مدعی چنین اختلاف نبوده ا ند.
تقابل بین دین و فلسفه
بعضی از فیلسوفان مدعی هستند که گاهی ما از طریق روش های عقلی به پاره ای از امور دست می یابیم که در تعارض مستقیم با مسائلی است که در گزاره های دینی و مذهبی یافت می شود، مثل اصل وجود خدا ،مسئله شر، مسئله اختیار و جهان پس از مرگ. در اینجا بخاطر رعایت اختصار یکی از این چهار موارد فوق را بیان می داریم، زندگی پس از مرگ یکی از گزاره های دینی است که با برداشت بعضی از فلاسفه در تعارض است، ممکن است عده ای از فیلسوفان استدلال کنند که انسان با مردن نیست و نابود می شود؛ یعنی این طور نیست که انسان آمیخته ای از بدن وروح باشد و با مردن از نشئه ای به نشئه دیگر انتقال یابد؛ زیرا انسان تنها یک ساختار دارد و آن ساختار مادی است که با مردن نیست ونابود می شود. بنابر این اگر کسی بتواند این مسئله را با دلیل عقلی ثابت کند، با گزاره های دینی و مذهبی سازگاری ندارد؛ زیرا در تمام ادیان الهی در غرب و شرق عالم، زندگی پس از مرگ را تصویر کرده اند و معتقید هستند که پس از این عالم، عالم دیگری نیز وجود دارد که آنجا انسانها به پاداش و کیفر اعمال شان می رسند.
تعارض بین دین و علوم تجربی
گفته شد که مراد از علوم تجربی اعم از علوم طبیعی و انسانی است. یکی از شاخه های علوم طبیعی کیهان شناسی است، ممکن است بین گزاره های دینی وکیهان شناسی تعارضی به وجود آید؛ مثلا یکی از گزاره های دینی ما این است که [هو الذی خلق السموات والارض فی ستته ایام] او کسی است که آسمانها وزمین را در شش روز آفرید. در دین یهودیت هم ، همین عقیده وجود دارد. کیهان شناسان در اینجا به مخالفت بر خاسته و این را امری غیر ممکن می داند.
در زیست شناسی، بر طبق بعضی از آیات قرآن و باورهای مسیحیان و یهودیان خلقت آدمی این گونه است که [ ولقد خلقنا الا نسان من صلصال] خداوند یک دفعه انسان را" از گل خشکیده ای" آفرید، یعنی سیر تکا ملی را طی نکرده است،در حالیکه داروین وپیروانش انسان را به خاطر قرائن و شواهد زیادی که بین او و میمون وجود دارد تکا مل یافته نسل میمون می داند. بنائا طبق گفته دین، قدمت انسان در روی زمین چیزی حدودی شش هزار سال وطبق نظریه داروین اگر درست با شد چیزی حدود سی میلیون سال باید برای موجودی بنام انسان قدمت قائل شد.
تقابل میان دین و علوم انسانی
علوم انسانی خود دارای بخش های مختلفی است که در هر کدام مسائلی قابل طرح و بر رسی است. یکی از این بخش ها، جامعه شناسی است که امروزه از جایگاه ویژه ای بر خوردار است. سئوالی که در این رابطه مطرح می شود این است که آیا دین می تواند در جامعه نقش ایفا کند یا نه؟ ممکن است عده ای قائل باشند که دین نمی تواند هیچ نقشی را در جا معه ایفا نماید، در حالیکه دین مدعی است که من توانایی اجرای چنین نقشی را دارم. اینجا سئوال دیگری مطرح می شود که آیا نقش دین در جامعه یک نقش مثبت است یا جز مزاحمت کاری ندارد؟ ممکن است که عده ای از جامعه شناسان بگویند: هر جا که پای دین در میان است، جز جنگ و خونریزی چیزی دیگری به دنبال ندارد؛ مثلاجنگ های مذهبی دراروپا، جنگ های صلیبی و یا جنگ های که مسلمانان کرده اند تماما عاملش تعصبات دینی است. پس دین در جامعه نقش مخربی دارد. در حالی که ما معتقیدیم که دین برای رشد و تعا لی انسان آمده وثمره ای جز پیشرفت و تکامل برای جامعه ندارد.
را ه حل های ارائه شده برای رفع تناقض میان علم و دین
سه دیدگاه مختلف برای حل تعارض بین علم ودین ارائه شده
الف- نظریه استقلال:گروهی قائل هستند که این دو مقوله در زمینه های مختلفی چون موضوع، روش و هدف دو حیطه کاملا مستقل دارند وبا هم متفاوت هستند.
ب- نظریه تعارض: این عده عقیده دارند که علم ودین مستقل از یکد یگر نیستند، وهمان طور که علم از واقع خبر می دهد، دین نیز از واقع خبر می دهد، ولی مثل یکدیگر نستند، یعنی علم در حیطه های وارد می شود که ممکن است دین هم درآن جا گزاره ای داشته باشد، در چنین موارد رابطه تعارض به وجود می آید. علم چیزی می گوید ودین آنرا نفی می کند.
ج- نظریه تعامل: عده ای قائل هستند که علم ودین با هم تعامل دارند ویکدیگر را تکمیل مکنند.
رابطه علم ودین در سطوح مختلف
وقتی سخن ازدین به میان می آید باید رفت سراغ متون اصلی آن در دین اسلام دو منبع اصلی داریم ، قرآن یا روایات .بر رسی رابطه دین، در دین اسلام بستگی دارد به سطوح مختلفی که این دو " قرآن و روایات" از یک طرف وداده های علمی از طرف دیگر. پس در مجموع کتاب و سنت از نظر صدور و دلالت از چهار حالت خارج نیستند:
الف- هر دو قطعی الدلالت هستند. ب- هر دو ظنی الدلالت هستند. ج- هر دو قطعی الصدور هستند. د- هر دو ظنی الصدور هستند.
1- اگر قرآن و روایت از حیث صدور و دلالت قطعی با شند" قرآن قطعی الصدوراست" از آن طرف داده های علمی یقین آور باشد، هیچ تعارضی میان آنها به وجود نخواهد آمد، زیرا یا پای علم می لنگد ویا گزاره دینی از قطعیت کافی برخوردار نیست. پر واضح است که قرآن اگر چه صدورش قطعی است ؛ اما ظهور ودلالتش ظنی است. نصوص قرآنی هم خیلی کم است. از طرفی در علوم تجربی بر خلاف علوم عقلی اصلا قطعیتی وجود ندارد. چون ممکن است هر فرضیه ای بعد از چند سال از اعتبار بی افتد. در علوم عقلی محض گفته شد که تعارض وجود ندارد، استدلال های فلسفی هم مانند داده های تجربی از قطعیت واعتبار دائمی برخور دار نیست. پس بین گزاره قطعی دین وداده های قطعی علم تعارض بوجود نه خاهدآمد.
2- اگر گزاره ای دینی صدورش قطعی و دلالتش ظنی باشد و داده علمی یقینی، داده علمی قرینه برای تصرف در ظهور گزاره دینی می شود. در گزاره دینی تصرف می کنیم به خاطر تعارض آن با یک امر مسلم تجربی.
3- اگر گزاره دینی صدورش ظنی باشد، خواه دلالتش قطعی یا ظنی و داده های علمی قطعی باشد، می توان داده علمی را قرینه بر عدم صدور آن روایت از جانب معصوم دانست.
4- اگر آیه وروایتی داشتیم که صدور و دلالتش قطعی بود و داده علمی ظنی، هیچ دلیلی نداریم که در ظهور گزاره دینی به خاطر یک داده علمی ظنی تصرف کنیم، زیرا ممکن است که داده علمی ظنی تغییر کند. می بینیم که داده های علمی در مواجه با گزاره های دینی هیچ گونه تعارضی با هم ندارند، فقط نیاز مند یررسی وتحلیل می باشد.
رابطه دین و عقل مثل رابطه علم و دین است. اگر بجای علم، عقل را بگذاریم همان چهار صورت قبلی پیش می آید. تعارض بین داده های عقلی و گزاره های دینی نیز پیش نمی آید. بنائا اگر شناخت کافی از دین داشته باشیم، نه تنها بین عقل و دین تعارض نمی بینیم، بلکه عقل ودین دو بال هستند برای تکامل انسان. و آنچه در طول تاریخ انسان مشاهده می شود این است که انسان ها هیچ وقت از این دو ابزار بطور موازی استفاده نبرده است. همین امر نیز سبب شده است که انسان در هر عصر به کمال مطلوب ودلخواه نرسد.
در پایان لازم می دانم اشاره داشته با شم به 1- گزاره های دینی عقل پذیر مانند مسئله امربه رعایت حقوق دیگران و… که عقل هیچ ابای از پذیرش آنها ندارد، این موارد بسیار است. 2 – گزاره های دینی عقل گریز که عقل در برابر آنها ابراز ناتوانی می کند؛ مثلا قیامت،چگونگی دوزخ و بهشت و… عقل هیچ راهی برای ادراک ندارد وآنها نیز فراوانند. 3 – گزاره های دینی عقل ستیز، که ما مدعی هستیم که گزاره های دینی عقل ستیز نداریم . که در مطالب اثبات شد.

نظر مسیحیان درباره عقل و علم و ایمان
ماکس پلانک: بر سردر معبد علم نوشته اند هر کس ایمان ندارد وارد نشود.
لرد کلوین : اگر نیکو بیاندیشید علم شما را ناچار از آن خواهد کرد که به خدا ایمان داشته باشید.
آلبرت انیشتین: احساس مذهبی بزرگ ترین شاه فنر تحقیقات علمی است.
ماکس پلانک: دین و علم مشترکا بر ضد شرک و الحاد می جنگند و برانگیزنده ی آنها همواره خدا بوده و خواهد بود.
جورج هربرت :من نه تنها به خدا ایمان دارم که به او اعتماد و توکل نیز دارم. خداشناسی برای من قضیه فلسفی متروکی نیست . بلکه اندیشه ای واقعی و جزئی از حیات و کوشش روزانه ی من است.
آلبرت انیشتین: کسی که زندگی خود و جهانیان را بی معنی می انگارد, بدبخت محض نیست اما اهلیت زندگی ندارد. فقط امید قائم بر عقل و ایمان است که نمی گذارد ما او را برای زندگی کاملا ناقابل بدانیم, چه جای امید است که که وی بوسیله ی عقل خود راه صواب را درک کند و یا از سر نو چون طفلان درباره ی حیات بیاندیشد.
پروفسور الویر وندل:هر قدر معلومات بشر زیاد تر می شود شکاف میان علم و مذهب تنگ تر می شود و فهم درست علوم امکان ایمان به خدا را بیشتر می کند.
کارل هایم: شگفتیهای عالم نه تنها اجازه ی تاثیر خالق حکیم را می دهد بلکه وجود او را ایجاب می کند.
آسا گری: هیچ مرد خداشناسی نمی تواند قبول کند آنچه را که علم از عالم ماورای طبیعه به عالم طبیعت می آورد مخالفتی با دین و مذهب داشته باشد.
آندرو کورن وی استاد فلسفه: اساس کار دانشمند بر این قرار گرفته که " هیچ ماشینی بدون سازنده نمی تواند باشد".
لوئی پاستور: من خود را در میان عقایدی قرار دادم که اثبات آنها قاطع نیست. طرز نگاه من اینگونه است.
اینها نقل قول هایی هستند از دانشمندان بزرگ جهان که لیست افتخارات و اکتشافات هریک بالغ بر دهها صفحه می شود. "ژان کلوور مونسما" در کتابی با نام" اثبات وجود خدا" به 40 تن از دانشمندان بزرگ دنیا نامه نوشته و از آنها درخواست کرده که به این سوال پاسخ بگویند:" آیا شما خدا را قبول دارید؟ رابطه ی علم با دین چگونه است؟" این کتاب به کوشش احمد آرام در سال 1342ترجمه و منتشر شد. کتاب "علم به کجا می رود؟" تالیف ماکس پلانک و با مقدمه انیشتین تلاشی است از این دو دانشمند بزرگ دنیا در اثبات رابطه ی علم و دین. وقتی از انیشتین می خواهند که مقدمه ای برای کتاب پلانک بنویسد میگوید:" از من خواسته اند با شمعی, خورشیدی را روشن سازم!". تاکید این دانشمندان بزرگ جهان بر دین و مذهب و خدا مهر تاییدی است بر این گفته ی قرآن که"آنان که در علم نظر عمیق و قدمی ثابت دارند با ایمان اند. نسا162)" و یا" اهل دانش گویند که ما به آن چیزی که از جانب خداست ایمان آوردیم(آل عمران 7) در روایات و احادیث ما به کرات از ارزش علم سخن به میان آورده شده. سخنان باارزشی که تشیع صفوی با مهارت هرچه تمامتر با تفسیر آن به "علم حدیث!" معنی اش را مسخ و دگرگون کرده و طوری وانمود می کند که علم در اسلام علم حدیث است و علم چگونگی رفتن به دستشویی! و البته علم ورد و جادو جنبل با مفاتیح الجنان! حال آنکه تاکید بزرگان دین ما بر یادگیری علم به معنای عام بوده و بقول محمد:" بجویید علم را حتی اگر در چین باشد" و پرواضح است که در چین علم حدیث نبوده است! ویا آن حکایت که پیامبر وارد مسجدی شد و دید دو گروه یکی مشغول بحث علمی اند و دیگری عبادت می کنند. بی درنگ به سمت گروه اول رفت.چگونگی رابطه ی علم و دین را در اسلام می توان از ظهور ابن سینا و فارابی و رازی و… در اوج درخشش تمدن اسلامی فهمید.
نکته آخر اینکه در طول این سال ها, هزاران نفر آمده اند و درباره ی چگونگی رابطه ی علم و دین تحقیق کرده اند که این رابطه از نظر کیفی و کمی چگونه است؟ این دو چقدر بر روی هم تاثیر میگذارند؟و … آن وقت جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش, روشنفکر دینی عالم و آفاق می آید اول از همه صورت مساله را پاک می کند و می گوید: بله. علم با دین اصلا هیچ رابطه ای ندارد!
آن کس که نداند و نداند که نداند
بگذار ابدالدهر در جهل مرکب بماند که بماند
علم و عقل جانشین وحی و نبوت
همیشه رابطه ای میان هدایت غریزی و الهامی و هدایت عقلی و عقلانی موجود است. به هر اندازه ای که موجود زنده از لحاظ رشد و بلوغ علمی و عقلانی ضعیف است خداوند از طریق الهامات فطری و غریزی او را هدایت می کند و به هر اندازه ای که در این ناحیه نیرو و قدرت پیدا می کند در آن ناحیه ضعیف می شود زیرا نیازش سلب می گردد.
در حیوانات، هر اندازه ای که حیوان پست تر است یعنی شعور حسی و وهمی و خیالی در او کمتر است الهامات غریزی او بیشتر است.
پیغمبرانی که در ادوار گذشته بوده اند، در ادواری بوده اند که :
عقل و علم بشر قادر نبوده است که مبلغ شریعت باشد، یعنی واقعاً چند هزار سال پیش قدرت به اینجا نرسیده بود که عده ای بیایند و دور هم جمع شوند و بنشینند و در مسائل مربوط به شریعت خودشان فکر کنند و تجزیه و تحلیل و اجتهاد نمایند و بروند دنبال پیدا کردن آن.
بشر وحشی بود و به حیوانات پست نزدیک تر بود همان طور که اصل قانون کلی شریعتش را باید از طریق وحی به او الهام و تعلیم کنند دستگاه تبلیغاتی او هم باید از طریق وحی اداره شود.
عقل و علم در آن زمان قادر به انجام این کار نبود. همین قدر که بشر می رسد به آن مقام و مرتبه ای که واقعاً مصداق علم بالقلم، علم الانسان مالم یعلم
می شود، تاریخ خودش را می تواند ضبط کند، می تواند وارث تاریخ گذشته خودش باشد، می تواند کتاب آسمانی که به دستش می دهند حفظ کنند.
دیگر نیازی به انبیاء برای تبلیغ آن شریعت وجود ندارد.
نبودن انبیاء خود دلیل تکامل بشریت است یعنی علم و عالم فقیه و متفقه، حکیم و فیلسوف جانشین انبیاء که کارشان تبلیغ شرایع دیگران بود می شود.
شما می بینید هر یک از پیغمبران گذشته با هر کتابی در هر زمانی که آمد کتابش از میان رفت. بشر چون بالغ و رشید نبود نتوانست کتاب آسمانی خود را حفظ کند. تنها در زمان ظهور خاتم الانبیاء بود که بشر رسید به این مرحله که می توانست ارث دوره گذشته خودش را برای دوره ی آینده حفظ کند. کتاب آسمانی خودش را حفظ کرد.
__قرآن همان قرآنی است که پیغمبر نازل شده. دوره به دوره علما پیدا شدند و به انحاء مختلف در حفظ ظاهر و معنی آن کوشیدند.
این نمونه رشد بشریت است.__

منابع
1- دانشنامه رشد
2- سایت اینترنتی ویکی پدیا
3- باشگاه اندیشه
4- سایت اینترنتی آفتاب

موضوع:
رابطه "علم" عقل و دین

20


تعداد صفحات : 20 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود