درجات قرب به خداوند متعال
لفظ "درجات" در قرآن، مکرّر و با تعبیرهای مختلفی آمده است که نکات لطیفی دربر دارد. برای بعضی میفرماید: "لَهُمْ دَرَجات" (98) برای آنها درجاتی است. اما درباره عدّه دیگری میفرماید: "هُمْ دَرَجاتٌ" (99) آنان خود درجه هستند. مانند افراد بزرگی که اگر در پایین مجلس هم بنشینند آنجا میشود بالا، یعنی خود آنان درجه سازند، نه آنکه درجه و مقام آنها را بالا ببرد.
این درجهبندی معنوی مخصوص انسانها نیست، بلکه سلسله مراتب در میان فرشتگان نیز هست.
قرآن در مورد جبرئیل میفرماید: "مُطاعٍ ثَمَّ اَمین" (100) یعنی مورد اطاعت دیگر فرشتگان است.
به هر حال درجات انسانها در اطاعت از خدا متفاوت است:
1- گاهی فقط مطیع است، اما نه از روی رضا.
2- گاهی نه فقط مطیع که محبّ است، یعنی بر اساس عشق و محبّت اطاعت میکند.
3- گاهی بالاتر از اطاعت و محبّت، به معرفت کامل میرسد و هرچه میبیند او را میبیند.
حضرت علیعلیه السلام میفرماید: "ما رَاَیْتُ شَیْئاً اِلاَّ وَ رَاَیْتُ اللَّه قَبْلَه و بَعْدَه و مَعَه" (101)
خدا را برای خدا بخوانیم
میگویند: سلطان محمود غزنوی برای آزمایش درباریانش که چقدر به او وفادارند، کاروانی به راه انداخت و صندوق جواهری را بر شتری نهاد اما در آنرا قفل نکرد. در مسیر راه به درّهای رسیدند او شتر را رَم داد، صندوق برگشت و جواهرات به درّه سرازیر شد. سلطان گفت: هر کس هر جواهری به دستش رسید از آنِ او باشد، اطرافیان شاه را رها کردند و به سراغ جمع کردنِ درّ و گوهر رفتند.
در این میان دید که اَیاز جواهرات را رها کرده و به دنبال سلطان آمده است. از او پرسید تو چرا به سراغ جواهرات نرفتی؟ ایاز در جواب گفت:
منم در قفای تو میتاختم
زخدمت به نعمت نپرداختم
آنگاه مولوی از این ماجرا نتیجهگیری کرده و میگوید:
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تو در بند خویشی نه در بند دوست
خلاف طریقت بود کاولیاء
تمنا کنند از خدا جز خدا
قرآن از کسانی که خدا را بخاطر خود میخوانند و فقط در مشکلات به سراغ او میروند و در غیر آن خدا را فراموش و یا حتی انکار میکنند، به شدت انتقاد کرده است:
"فَاِذا رَکِبوُا فِی الْفُلْک دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدّین فَلمَّا نَجَّاهُمْ اِلی الْبرِّ اِذاهُمْ یُشْرِکوُن" (102)
هرگاه بر کشتی سوار و در آستانه غرق شدن قرار گیرند، با اخلاص خدا را میخوانند، اما همین که به خشکی پا گذاشتند و نجات یافتند مشرک میشوند.
به هرحال، کار برای خود، نفسپرستی است.
کار برای مردم، بتپرستی است.
کار برای خدا و خلق، دوگانهپرستی است.
و کارِ خود و خلق را برای خدا کردن، خداپرستی است.
در مناجات میخوانیم: "اِلهی ما عَبَدْتُک خَوْفاً مِنْ نارِک وَ لا طَمَعاً فی جَنَّتِک بَلْ وَجَدْتُک اَهْلاً لِلْعِبادَه فَعَبْدتُک" (103) خداوندا! عبادتِ من نه از ترس دوزخ و نه به طمع بهشت توست، بلکه بخاطر آنست که تو را شایسته عبادت و بندگی یافتم پس تو را عبادت کردم.
آری، این تجّارند که به طمع سود کار میکنند و این بردگانند که از روی ترس کار میکنند، آزادگان و اَحرار بخاطر شکر نعمتهای الهی او را عبادت میکنند. چنانکه در کلمات معصومین آمده است:
"اِنَّ قَوماً عَبَدوُا اللَّهَ رَغْبَهً فَتِلْک عِبادَهُ التُّجارِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدوُا اللَّهَ رَهْبَهً فَتِلْک عِبادَهُ الْعَبیدِ و اِنَّ قَوماً عَبَدوُاللَّهَ شُکْراً فَتِلْک عِبادَهُ الْاَحْرارِ" (104)
به قول حافظ:
در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس
هردو عالمرا بهدشمن دِهکهما را دوست بس
در عشق مادی انسان معشوق را برای خود میخواهد، اما در عشق معنوی، انسان خود را برای معشوق. علیعلیه السلام در دعای کمیل میگوید: "وَاجْعَلْ قَلْبی بِحُبِّک مُتَیَّماً" خداوندا! قلبم را از محبّت خود لبریز کن.
راه رسیدن به قرب
رسیدن به قرب الهی و قصد قربت از دو راه است:
یکی شناخت عظمت و مقام خداوند و دیگری شناخت پوچی و بیاعتباری غیر او.
قرآن همواره نعمتها و الطاف الهی را بر بندگان مطرح میکند تا انسان را عاشق خدا کند. ذکر صفات او، آفریدههای او، امدادهای مادی و معنوی او و دهها نعمت بزرگ و کوچک، همه و همه بخاطر آنست که محبت و عشق ما را به خدا زیاد کند.
از طرف دیگر آیات زیادی ضعف و پوچی غیر او را شمرده و میفرماید: غیر او نه عزّتی دارد نه قدرتی، اگر همه جمع شوند و بخواهند مگسی خلق کنند نمیتوانند، جز او چه کسی میتواند به ندای افراد مضطرّ و درمانده پاسخ دهد؟ آیا درست است که دیگران را در کنار خدا مطرح کنیم و آنها را همسان و یکسان با خدا بدانیم؟
خاطره
یکی از مراجع تقلید جهان تشیّع، آیهاللّه العظمی بروجردی بود. ایشان در ایام سوگواری در منزلش عزاداری برپا میکرد. در یکی از این جلسات حال ایشان خوب نبود، لذا در همان اتاق شخصی خود استراحت میکردند و به صدای سخنران گوش میدادند.یکی از حاضران در مجلس عزا میگوید: برای سلامتی امام زمان و آقای بروجردی صلوات.
ناگهان دیدند که ایشان عصای خود را به در میکوبد، نزدیکان آقا حاضر شدند و پرسیدند: چه امری دارید؟ این مرجع بزرگوار فرمودند: چرا نام مرا در کنار نام امامزمانعلیه السلام بردید؟ من که لایق نیستم شما نام مرا در ردیف نام امام ببرید و برای هر دو صلوات بفرستید. (105)
این مرجع دینی که نایب امام زمان است حاضر نمیشود نامش در ردیف نام امام معصوم آورده شود، اما بسیاری از ما از روی کجفهمی و بیادبی، نام موجوداتی ضعیف و سراپا نیاز و احتیاج را در کنار خداوند قادر مطلق متعال قرار میدهیم و گویا آنها را در یک ردیف میدانیم.
کیفیّت یا کمّیت
اسلام به چگونگی کار و هدف و انگیزه آن توجه بسیار کرده است. قرآن از عملِ بهتر ستایش میکند نه عملِ بیشتر، و میفرماید:
"لِیَبْلُوَکُمْ اَیّکُم اَحْسَنُ عَمَلاً" (106)
خداوند شما را در بوته امتحان قرار میدهد تا مشخّص شود کدامیک از شما بهترین عمل را بجای آورد.
حضرت علیعلیه السلام در رکوع انگشترش را به فقیری داد و آیهای از قرآن بخاطر آن نازل شد. مردم گمان کردهاند نازل شدن یک آیه بخاطر یک انگشتر، از آن جهت بوده که انگشتر قیمتی بوده و لذا گفتهاند: قیمت انگشتر به مقدار خراج و مالیاتِ شامات و سوریه بوده است.
در حالی که انگشتری با چنین قیمت هرگز با زهد علیعلیه السلام سازگار نیست، چنانکه با عدل علی هم نمیسازد که او چنین انگشتری در دست کند و بعضی در فقر و نداری باشند. اما حقیقت آنست که نزولِ آیه "اِنَّما وَلِیّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیموُنَ الصَّلوهَ وَ یُوْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ" (107) بخاطر کیفیت عمل بود نه کمیّت آن، بخاطر اخلاص وقصد قربت بود، نه وزن وحجم وقیمتِ انگشتر.
خاطره
بهلول گروهی را دید که مسجدی میسازند و ادعا میکنند که برای خداست، او بر سنگی نوشت: بانی این مسجد بهلول است و آنرا شبانه بر در مسجد نصب کرد. روز بعد که کارگران سنگ را دیدند به هارونالرشید ماجرا را گفتند او بهلول را حاضر کرد و پرسید چرا مسجدی را که من میسازم به نام خودت کردهای؟
بهلول گفت اگر تو مسجد را برای خدا میسازی بگذار نام من بر آن باشد خدا که میداند بانی مسجد کیست، او که در پاداش دادن اشتباه نمیکند. اگر برای خداست چه نام من باشد
چه نام تو این که مهم نیست. بهلول با این کار به او فهماند که قصد قربت ندارد بلکه قصد شهرت و نام دارد. به همین جهت قرآن اعمال کفار را به سراب تشبیه میکند که بنظر آب میآید امّا واقعیتی ندارد: "وَالَّذینَ کَفَروُا اَعْمالُهُم کَسَرابٍ بِقیعَه یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً" (108)
اعمال کافران همچون سرابی است در بیابان خشک، که انسان تشنه آنرا آب میپندارد.
اصولاً اسلام، عملی را صالح میداند که هر چهار عنصر آن نیک باشد: عمل، انگیزه، وسیله و شیوه.
نه تنها در ابتدای کار قصد قربت لازم است، بلکه در طول عمل باید قصد قربت دوام داشته باشد، والاّ کلّ عمل باطل است. اگر موتور هواپیما حتی دقیقهای از کار بیفتد سقوط حتمی است. شرک و ریا در نیّت، حتی اگر یک لحظه باشد تمام عمل را حبط و نابود میکند.
خاطره
در یک مسافرت هوایی، همه مسافرین هواپیما را که در آستانه حرکت بود پیاده کردند و ساعتها پرواز به تاخیر افتاد. سبب آنرا پرسیدم، گفتند: یک سوسک در هواپیما دیده شده است! گفتم: این همه تاخیر بخاطر یک سوسک! گفتند: بله زیرا چه بسا همین سوسک یک سیم را بجود و سیستم کنترل هواپیما مختلف شود و حادثهای رخ بدهد.
چه بسا کارهای خیری که باید سبب پرواز انسان به سوی خدا شود، امّا بخاطر یک مرض روحی نه فقط موجب صعود، بلکه سبب سقوط او گردد.
نیتّ به کار ارزش میدهد
فرض کنید شخصی از روی ظلم و تجاوز یک نفر را کشت و بعداً معلوم شد که مقتول نیز یک انسانِ جنایتکار بوده که باید اعدام میشده است. در اینجا با اینکه کار قاتل مفیده بوده است، امّا مردم قاتل را ستایش نمیکنند، زیرا قصد او کشتن یک انسان بیگناه بود، نه کشتن یک مفسد فیالارض.
پس مفیدبودن یک عمل کافی نیست تا آن عمل صالح باشد بلکه لازم است با انگیزهای پاک نیز همراه باشد.
قرآن، در همه جا روی قصد قربت تکیه میکند، چه در خمس و زکوه و انفاقهای مالی و چه در جنگ و جهاد با دشمنان. اینکه قرآن روی کلمات "فی سَبیلِ اللَّهِ" (109) ، "لِوَجْهِ اللّهِ" (110) ، "اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ" (111) تکیه میکند، نشان دهنده اهمیت قصد قربت است.
کسانی که با ساختن مدرسه و بیمارستان و راه و خوابگاه برای مردم کارهای مفید انجام میدهند، اگر قصد الهی نداشته باشند به خودشان ظلم کردهاند زیرا خود از آن عمل هیچ بهرهای ندارند گرچه دیگران از آن بهرههای فراوان میبرند.
اینکه قرآن همواره عمل صالح را در کنار ایمان میآورد و میفرماید: "الَّذینَ آمَنوُا وَ عَمِلوُا الصَّالِحاتِ" و یا میفرماید: "مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اَو اُنْثی وَ هُوَ مُوْمِن" (112) ، بخاطر آنست که حُسن فعلی به تنهایی کفایت نمیکند، بلکه حُسن فاعلی نیز لازم است.
دو خاطره
بلال حبشی که موذّن پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله بود در گفتنِ جمله "اَشهَد ان لااله الاّ اللّه" بجای شین، سین میگفت، زیرا زبانش گیر داشت. مردم این را عیب میگرفتند، اما پیامبر فرمود: سینِ بلال در نزد خدا شین است. (113)
گرچه در ظاهر کارش ناقص است، اما چون قصد قربت وحُسن نیّت دارد پاداش دارد.
عبداللّهبن مکتوم، یکی از یاران مخلص پیامبر و شخصی نابینا بود. روزی این صحابی بزرگ وارد مجلسی شد که پیامبر و عدهای مشغول گفتگو بودند. او که افراد جلسه را نمیدید با صدای بلند مشغول صحبت شد. یکی از افراد جلسه به او عبوس کرد و ناراحت شد.
با آنکه برای شخص نابینا، عبوسکردن و لبخندزدن فرقی نمیکند زیرا او نمیبیند، امّا قرآن برای همین عبوس کردن یک سوره نازل کرد و در ده آیه پیدرپی شخص عبوسکننده را کوبید.
"عَبَسَ وَ تَوَلّی اَنْ جاءَهُ الْاَعْمی وَ ما یُدْریک لَعَلَّه یَزَّکّی…" (114)
پس ملاکِ عمل، مفید بودن یا مضر بودن نیست که عمل را با دیگران بسنجیم و بگوییم: اگر
عمل به دیگران فایدهای رساند، عمل صالح و اگر ضرری رساند عمل غیرصالح است. بلکه باید رابطه عمل را با خود شخص هم بسنجیم که او عمل را به چه هدفی انجام داد و آیا عمل فی نفسه حتی اگر به دیگران هم فایدهای نرساند و یا ضرری نزند، چگونه است؟
آری در مکتب انبیا، اخلاق ارزش ذاتی دارد نه عَرَضی، مانند اخلاق بشری که برای جذب مشتری و بالابردن تولید و جمعکردن مردم به دور خود است. در سوره عبس، انتقاد برای آن است که چرا تو برای نابینا عبوس کردی، گرچه نابینا ترا نمیبیند، زیرا عبوس کردن بر مومن به خودی خود عمل زشتی است.
به هرحال قصد قربت، یعنی همه کارها را با معیار الهی انجام بده و کاری به بازتابهای سیاسی و اجتماعی و خوشامدِ دیگران نداشته باش.
قصد قربت، یعنی کار را برای خدا انجام بده و از نیش و نوشها نهراس. قرآن در وصفِ مومنان واقعی میفرماید: "یُجاهِدوُنَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لایَخافُونَ لَوْمَهَ لائمٍ" (115) در راه خدا جهاد میکنند و از سرزش ملامتکنندگان هراسی ندارند.
قصد قربت، یعنی حق را بگو و از احدی جز او پروا نداشته باش. چنانکه قرآن مبلّغین الهی را چنین توصیف میکند: "اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ اَحَداً اِلاَّ اللَّه" (116) آنانکه پیامهای الهی را تبلیغ میکنند و از او خشیت دارند و از کسی جز خدا نمیترسند.
خاطره
روزی در حرم امام رضاعلیه السلام مشغول دعا و زیارت بودم و حالی داشتم. یکی از زائران در کنارم قرار گرفت و بخاطر بحثهای شب جمعه در تلویزیون مرا شناخت و اسکناسی را که چند تا کرده بود به من داد و گفت: آقای قرائتی این پول را به فقیر بدهید. گفتم: من هم مثل شما برای زیارت آمدهام و در مشهد فقیری را نمیشناسم خودتان آنرا به فقیری بدهید.
لحظاتی گذشت و دوباره حرف خود را تکرار کرد و من نیز همان جواب را دادم و به دعا مشغول شدم. بار سوّم حرفش را تکرار کرد، من ناراحت شدم و گفتم: شما امروز با یک بیستتومانی سه بار حواس مرا پرت کردهای، خواهش میکنم مزاحم نشوید و این پول را خودتان به فقیری بدهید. او گفت: آقای قرائتی بیست تومانی نیست، هزار تومانی است.
من که تا آن زمان فکر میکردم یک اسکناس بیستتومانی برای فقیر میدهد، لحظاتی تامل کردم و از ناراحتیام کاسته شد. گفتم: در اینجا موسسهای است برای کمک به بچههای یتیم، گفت: اختیار با شماست هر کجا که صلاح دیدید مصرف کنید، او پول را داد و رفت.
من کتاب دعا را کنار گذاشتم و به فکر فرو رفتم که اگر برای خداست، چه فرقی میان بیست تومانی و هزار تومانی است؟ فهمیدم که این صحنه برای من آزمایشی بود تا بدانم هنویکی از نشانههای اخلاص آنست که انسان میان مقدار و افراد ومناطق و نوع کار وشرائط فرقی نگذارد وفقط به فکر رضای خدا باشد، مردم بفهمند یا نفهمند، طرفداری بکنند یا نه، درآمدی داشته باشد یا نداشته باشد.
البتّه انساندوستی و کار را برای مردم انجام دادن از خودپرستی برتر است، ولی بدون هدفِ الهی ارزش الهی ندارد.
به قول علاّمه شهید مطهّری، قصد قربت یک شرط ذاتی است نه قراردادی و اعتباری، شرط تکوینی است نه تشریفاتی. اگر گفتیم شرط رسیدن به مکّه پیمودن راه مکّه است، این شرط طبیعی و ذاتی است نه قراردادی، و شرط رسیدن به مقام قرب الهی، داشتن قصد قربت است و این شرط ذاتی است.آثار و برکات نیّت پاک
با نگاهی کوتاه و گذرا به آیات و روایات، آثار و برکات زیادی برای نیتّ پاک درمییابیم که بطور فشرده گوشههایی از آنها را بیان میکنیم:
1- کسی که حُسن نیّت داشته باشد رزق او فراوان میشود. (117) شاید مراد حدیث آن باشد که بخاطر حُسن نیّت، رفتار و برخورد او با مردم به نحو مطلوب میشود و قهراً افراد بیشتری جذب شغل و کار او میشوند و درآمد بیشتری بدست میآورد.
2- حُسن نیّت، توفیقات انسان را زیاد میکند، زندگی طیّب و دلچسب میشود و دوستان زیادی را برای انسان میآورد. (118)
الطاف الهی به قدر حُسن نیّت افراد است و هرچه نیت بهتر و خالصتر باشد لطف خداوند نیز بیشتر میگردد.
3- به انسان طول عمر میدهد.
در روایات آمده: کسی که حج را تمام کرد، اگر در موقع بازگشت به وطن نیّت کند و تصمیم بگیرد برای سال بعد هم به حج بیاید، خداوند بخاطر همین آرزوی خوب، به او طول عمر میدهد. (119)
4- حسن نیّت، گذشته انسان را جبران میکند. علیعلیه السلام میفرماید: اگر گنهکار با حسن نیت توبه کند خداوند آنچه را به عنوان کیفر از او گرفته به او پس میدهد و هرگونه مشکلی در کارش باشد اصلاح میکند. (120)
5 – خداوند به نیّتِ کار خیر، پاداش آن کار خیر را میدهد گرچه انسان موفق به انجام آن کار نشود. با نیّتِ صادق، کارهای نشده برای انسان به حساب میآید، چنانکه در روایت آمده: اگر انسان مومنی بگوید: اگر خداوند به من امکانات میداد چنین و چنان میکردم. و این آرزو صادقانه باشد، خداوند پاداش آن کارهای خیر را به او مرحمت میفرماید. (121) حتی اگر صادقانه آرزوی شهادت کند و از خداوند شهادت بخواهد، خداوند او را به درجات شهدا میرساند گرچه در رختخواب از دنیا برود. (122)
از لطف خدا همین بس که برای تصمیم به کار خیر پاداش میدهد، امّا برای نیّتِ گناه تا وقتی گناهی انجام نشود کیفر نمیکند. (123)
6- نیّت پاک میتواند مادّیترین امور زندگی را عامل قرب انسان قرار دهد، چنانکه معنویترین حالات مانند سجده و گریه اگر از روی ریا باشد وسیله دوری انسان از خدا میگردد.
در روایات میخوانیم: همانگونه که جسم با روح پایدار است دین با نیت صادق استوار است. (124) دل پاک و حُسن نیت از بهترین ذخائر و گنجینههای الهی است و هرچه نیت بهتر باشد ارزش این گنج بیشتر خواهد بود (125) و اصولاً نیّت و تصمیم و اراده جدّی، توان بدنی انسان را چندبرابر میکند.
امام صادقعلیه السلام میفرماید: خداوند در قیامت مردم را بر اساس نیّاتی که دارند محشور میکند. (126) کسی که هدفش انجام وظیفه باشد برای او نوع کار و رسیدن به نتیجه مهم نیست. چنانکه قرآن میفرماید:
"وَ مَنْ یُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ اَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُوْتیهِ اَجْراً عَظیماً" (127)
کسی که در راه خدا بجنگد، چه کشته شود و چه پیروز شود ما پاداش بزرگی به او خواهیم داد.
آنچه مهم است جهاد در راه خداست اما اینکه نتیجهاش شکست باشد یا پیروزی، در پاداشِ الهی تاثیری ندارد. قرآن در جای دیگری میفرماید:
"وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً اِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُه عَلَی اللَّهِ" (128)
کسی که برای هجرت بسوی خدا و پیامبر، از خانهاش خارج شود و سپس مرگ او را دریابد پاداشش با خداست.
از این آیه نیز بخوبی فهمیده میشود که اگر انسان بخاطر خدا از خانه خارج شود، گرچه به مقصد هم نرسد پاداش دارد. مهم نیّتِ عمل است نه خود عمل، مهم قدم گذاردن در راه است نه رسیدن به مقصد.
رسول خداصلی الله علیه وآله به ابیذر فرمود: تصمیم بر کار خیر داشته باش گرچه توفیق عمل پیدا نکنی، زیرا این تصمیم تو را از جرگه غافلین بیرون میآورد. (129)
در حدیثی دیگر میخوانیم: هر کاری که همراه با نیت الهی باشد بزرگ است، گرچه آن کار ساده و کوچک باشد. (130) چنانکه مهمترین کارها، اگر با نیت صحیح نباشد ارزشی ندارد. پیامبرصلی الله علیه وآله میفرماید: بیشتر شهدای امّت من در رختخواب از دنیا میروند و چه بسیارند کسانی که در جبهه کشته میشوند اما خدا بر نیتّ آنان آگاه است. (131)
پیامبر گرامی اسلام در جنگ تبوک فرمود: همانا کسانی که در مدینه هستند اما آرزوی جبهه و شرکت با ما را دارند بخاطر همان نیّت در اجر ما شریکند. (132)
چنانکه در روایتی دیگر میخوانیم: کسی که با فکر بیدارشدن برای نماز شب به رختخواب میرود، اگر هم در خواب بماند خداوند خوابش را صدقه و نفس کشیدنش را تسبیح قرار میدهد و پاداشِ نماز شب را برایش ثبت میفرماید. (133)
بیجهت نیست که به ما سفارش شده حتی در خوردن و خوابیدن هم هدف مقدّسی داشته باشید. (134) و اگر شخصی را بخاطر خداوند دوست بدارید و خیال کنید که او انسان خوبی است، گرچه او دوزخی باشد اما شما ماجور هستید. (135)
امتیاز نیّت بر عمل
امتیازی که نیّت کار بر نفس کار دارد، این است که در انجام کار، گاهی ریا و خودنمائی مطرح است امّا در نیتّ چون یک امر درونی است و آثار ظاهری ندارد، ریا و سمعه و امثال آن راه ندارد. امتیاز دیگر نیتّ بر عمل آنست که همیشه و همه جا ممکن است و شرائط خاصی نمیطلبد امّا انجام یک عمل نیاز به شرائط و امکاناتِ فراوانی دارد.
در روایات، عنوانی است به نام روایاتِ "مَنْ بَلغ" که این دسته روایات میگوید: اگر کسی روایتی شنید که میگوید فلان عمل پاداش دارد و آن عمل را انجام داد، خداوند آن پاداش را
به او میدهد گرچه آن روایت درست نباشد، زیرا کسی که به آن حدیث عمل کرده با حسن نیّت انجام داده است