امکان دیدار و لقاء خداوند برای مومنین خوش کردار
اعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم
بِسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَنِ الـرَّحیم
وَ صَلَّی اللَهُ عَلَی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ
وَ لَعْنَهُ اللَهِ عَلَی اعْدآئِهِمْ اجْمَعینَ مِنَ ا لآنَ الَی قِیامِ یَوْمِ الدّینِ
وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ الاّ بِاللَهِ الْعَلیِّ الْعَظیم
تفسیر آیه مبارکه : فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ
قالَ اللَهُ الْحَکیمُ فی کِتابِهِ الْکَریم :
قُلْ اِنَّمَآ اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی '´ اِلَیَّ اَنـَّمَآ اِلَـ'هُکُمْ اِلَـ'هٌ وَ ' حِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـ'لِحًا وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ اَحَدًا .
(آیه یکصد و دهمین ، از سوره کهف : هجدهمین سوره از قرآن کریم )
"بگو ـ ای پیغمبر ـ که اینست و غیر از این نیست که من بشری می باشم همانند شما که به من وحی کرده می شود که : فقط معبود شما معبود واحد است ! پس هر کس امید دیدار و لقای پروردگارش را داشته باشد ، باید حتماً کارنیکو انجام دهد و هیچ کس را با پروردگارش انباز و همتا قرار ندهد!"
بازگشت به فهرست
تفسیر "المیزان " درباره آیه : فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ
حضرت اُستادنا الاکرم آیه الحقّ و العرفان و سند العلم و الاءیقان : آیه الله علاّمه طباطبائی تغمَّده اللهُ باعلَی رضوانِه ، و رفَع درجتَه بما لا یُدرِک به عقلُ بشرٍ و لا مَلَکٍ و لا جِنٍّ و لا احدٍ سِوی ذاتِه الاقدسِ ، در تفسیر آیه فرموده اند:
" این آیه خاتمه سوره (سوره کهف ) است و ملخّص غرض از بیان سوره را ارائه می دهد؛ و اصول سه گانه دین را در خود گردآوری نموده است که عبارت باشد از توحید و نبوّت و معاد . توحید عبارت است از گفتارش : اَنـَّمَآ اِلَـ'هُکُمْ اِلَـ'هٌ وَ ' حِدٌ . و نبوّت عبارت است از گفتارش : اِنَّمَآ اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی '´ اِلَیَّ و گفتارش : فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـ'لِحًا تا آخر. و معاد عبارت است از گفتارش : فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ .
در این گفتار خداوند تعالی : قُلْ اِنَّمَآ اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی '´ اِلَیَّ اَنَّمَآ اِلَـ'هُکُمْ الَـ'هٌ وَ 'حِدٌ ، حصر اوّل ، حصر رسول الله است در بشریّت که مماثل می باشد با بشریّت مردم ؛ که زیاده از آن چیزی را دارا نیست ، و در قبال آنچه را که گمان می کنند که ادّعای نبوّت مستلزم ادّعای کینونت الهی و قدرت غیبیّه است ، رسول خدا برای خود چیزی را ادّعا نمی نماید.
و از همین جهت بوده است که مطالب و اموری را بر رسول الله اقتراح و پیشنهاد می کرده اند که غیر از خدا کسی را بر آن علم نبوده است و غیر از خدا احدی قدرت و توانائی آنرا نداشته است ، ولیکن آنحضرت صلّی الله علیه و آله جمیع آنها را به امر خدا از خود نفی می نموده است ، و برای خود چیزی را اثبات نمی نمود مگر آنکه فقط به وی وحی می شده است را.
و حصر دوّم ، حصر الوهیّت می باشد در الهی که واحد است ، و آلهه ایشان وجود و اثری ندارند ؛ و این توحید است که ناطق است به آنکه اله و معبود همه ، اله و معبود واحد است .
و گفتار خداوند: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ ـ تا آخر آیه ، مشتمل است بر اجمال دعوت دینیّه که آن عمل صالح می باشد برای خداوند وحدَه لا شریکَ لَه . و این را خداوند متفرّع نموده است بر امید و رجای دیدار و لقای حضرت ربّ تعالی که بازگشتِ بسوی اوست . چرا که اگر حساب و جزاء در میانه نبوده باشد، موجبی برای اخذ به دین و تلبّس به اعتقاد و عمل وجود ندارد تا که دعوت بسوی آن کند ؛ همانطور که خدای تعالی فرموده است :
اِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدُ بِمَا نَسُوا یَوْمَالْحِسَابِ .1
و خداوند مترتّب گردانیده است عدم شرک به پروردگار و عمل صالح را بر اعتقاد به معاد. بجهت آنکه اعتقاد به یگانگی و وحدانیّت خدا با شرک در عمل ، متناقض بوده و با یکدگر جمع نمی شوند. پس معبود تعالی اگر واحد باشد، باید واحد باشد در جمیع صفاتش ؛ و از جمله وحدانیّت در معبودیّت است که در آن شریک ندارد.
و نیز مترتّب گردانیده است اخذ به دین را بر امید و رجاء به معاد، نه بر علم قطعی به معاد. زیرا احتمال معاد و بازگشت به سوی او کافی می باشد در وجوب تحذّر و اجتناب از آن به قاعده وجوب دفع ضرر محتمل . و نیز گفته شده است : مراد به لقاء، لقاء کرامت است و آن مورد امید و رجاء می باشد بدون آنکه امری قطعی بوده باشد.
و رجای لقای خدا را متفرّع کرده است بر قول خود: اَنَّمَآ اِلَـ'هُکُمْ اِلَـ'هٌ وَ ' حِدٌ . چون رجوع مردم به سوی الله سبحانه از تمامیّت معنی الوهیّت است . خداوند واجد منحصر به فرد تمام کمال مطلوب و تمام اوصاف جمیله است ، و از آن جمله می باشد فعل حقّ و حکم به عدل ؛ و این دو امر اقتضا دارند رجوع بندگانش را به سوی او و حکم و قضاوت میانشان .
وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَ الاْرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَـ'طِلاً ذَ ' لِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ * اَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـ'لِحَـ'تِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الاْرْضِ اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ . 2
"و ما آسمان و زمین و آنچه در بین آنها می باشد را باطل نیافریده ایم . این پندار کسانی است که کفر ورزیده اند، پس وای بر حال آن کسانیکه کفر ورزیده اند از آتش ! بلکه آیا ما قرار می دهیم آنان را که ایمان آورده اند و اعمال صالحه انجام می دهند ، مانند آنان که در زمین فساد کنندگانند؟! بلکه آیا ما قرار می دهیم مردمان با تقوی را بمانند مردم اهل فسق و فجور؟!"
" بحث روائی "
در تفسیر "الدُّرّ المنثور" آورده است که ابن مَنْدَه و ابو نُعَیم در کتاب "صحابه " و ابن عَساکر از طریق سُدّی صغیر، از کَلْبی ، از ابو صالح ، از ابن عبّاس تخریج حدیث کرده اند که گفت : عادت جُندَب بن زُهَیر این بود که چون نماز می گزارد یا روزه می گرفت یا صدقه می داد و آوازه اش به نیکی برمی خاست ، خوشحال می شد و نشاطی به وی دست می داد؛ و لهذا روی گفتار مردم در این کارها می افزود. خداوند او را مورد سرزنش قرار داد که : فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـ'لِحاً وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ اَحَدًا . "
علاّمه می فرمایند: " نظیر این مضمون در تعدادی از روایات دیگر بدون ذکر اسم وارد شده است ؛ و سزاوار است که محمل آنها انطباق آیه بر مورد بوده باشد ، زیرا که بعید است پایان سوره ای از سور قرآن ، بخصوصه برای سبب خاصّی نازل شده باشد .
و نیز در "الدّرّ المنثور" از ابن ابی حاتِم ، از سعید بن جُبَیر در این آیه وارد است که : رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم گفت :
انَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ: اَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ ؛ فَمَنْ اَشْرَکَ مَعِی فِی عَمَلِهِ اَحَدًا مِنْ خَلْقِی تَرَکْتُ الْعَمَلَ کُلَّهُ لَهُ، وَ لَمْ اَقْبَلْ الاَّ مَا کَانَ لِی خَالِصًا. ثُمَّ قَرَاَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـ'لِحًا وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ اَحَدًا .
"پروردگارتان می گوید: من شریک پسندیده و برگزیده ای هستم ؛ پس کسیکه در کردارش احدی را از خلق برای من شریک قرار دهد، من تمام عملی را که بجا آورده است برای آن شریک واگذار می نمایم ، و من عمل را نمی پذیرم مگر آنکه خالص برای من بوده باشد. سپس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم قرائت کردند آیه فَمَن کَانَ یَرْجُوا را تا آخر آن ."
و در "تفسیر عیّاشی " از علیّ بن سالم ، از حضرت ابوعبدالله امام جعفر صادق علیه السّلام آمده است که خداوند تبارک و تعالی می گوید:
اَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ ؛ مَنْ اَشْرَکَ بِی فِی عَمَلِهِ لَمْ اَقْبَلْهُ ، الاَّ مَا کَانَ لِی خَالِصًا !
"من شریک انتخاب شده و برگزیده ای هستم ؛ کسیکه در کردارش برای من شریک قرار دهد من آنرا قبول نمی کنم ، مگر عملی را که خالص از برای من بوده باشد!"
عیّاشی گوید: و در روایت دیگری از آن حضرت علیه السّلام وارد است که : انَّ اللَهَ یَقُولُ: اَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ ؛ مَنْ عَمِلَ لِی وَ لِغَیْرِی فَهُوَ لِمَنْ عَمِلَ لَهُ دُونِی .
"خداوند می گوید: من شریک اختیار شده ای می باشم ؛ هر کس برای من و برای غیر من عملی را انجام دهد، پس آن عمل برای غیر خواهد بود نه برای من ."
و در "الدّرّ المنثور" با سند متّصل خود از شدّاد بن اوْس روایت می نماید که شنیدم از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که می گفت :
مَنْ صَلَّی یُرَآئِی فَقَدْ اَشْرَکَ، وَ مَنْ صَامَ یُرَآئِی فَقَدْ اَشْرَکَ، وَ مَنْ تَصَدَّقَ یُرَآئِی فَقَدْ اَشْرَکَ؛ ثُمَّ قَرَ: فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ ـ الآیه .
"کسیکه نماز از روی ریا بگزارد شرک آورده است ، و کسیکه روزه از روی ریا بگزارد شرک ورزیده است ، و کسیکه صدقه از روی ریا بدهد شرک آورده است ؛ سپس قرائت فرمود این آیه را تا آخرش ."
و در "تفسیر عیّاشی " از زُراره و حَمران ، از حضرت ابوجعفر و ابوعبدالله علیهما السّلام روایت کرده است که آن دو امام گفتند:
لَوْ اَنَّ عَبْدًا عَمِلَ عَمَلاً یَطْلُبُ بِهِ رَحْمَهَ اللَهِ وَ الدَّارَ ا لاَ خِرَهَ ، ثُمَّ اَدْخَلَ فِیهِ رِضَا اَحَدٍ مِنَ النَّاسِ کَانَ مُشْرِکاً.
"اگر بنده ای از بندگان خدا عملی را بجای آورد و مقصودش طلب رحمت خداوند و دار آخرت بوده باشد، پس از آن رضای احدی از مردم را در آن دخالت دهد، مشرک خواهد بود." "
علاّمه می فرمایند: " روایات در این باب از طریق شیعه و اهل سنّت ، فوق حدّ احصاء می باشد. و مراد از شرک در آنها شرک خفیّ است که با اصل ایمان منافات ندارد بلکه منافی با کمال ایمانست . خداوند تعالی می فرماید:
وَ مَا یُوْمِنُ اَکْثَرُهُم بِاللَهِ اِلاَّ وَ هُم مُّشْرِکُونَ .3
"اکثریّت مسلمانانی که ایمان آورده اند، ایمان به خدا نیاورده اند مگر آنکه ایشان مشرک هستند."
بنابراین ، آیه شامل شرک خفیّ می شود با دلالت باطنی خود، نه با دلالت تنزیلی خود.
و در "الدّرّ المنثور" آمده است که طَبَرانی و ابن مردویه تخریج حدیث کرده اند از ابوحکیم که گفت : رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود:
لَوْ لَمْ یَنْزِلْ عَلَی اُمَّتِی الاَّ خَاتِمَهُ سُورَهِ الْکَهْفِ لَکَفَتْهُمْ.
"اگر هرآینه برای امّت من هیچ نازل نشده بود مگر خاتمه سوره کهف ، البتّه کفایتشان می نمود." "
علاّمه می فرمایند: " وجه این گفتار ، در بیان سابق ما معلوم شد. تَمَّ والحمدُ للَّه . " 4
بازگشت به فهرست
لقاء خداوند فقط با توحید بدون شائبه شرک جلیّ و خفیّ امکان پذیر است
و محصّل کلام آن است که این آیه و روایات وارده در تفسیر این آیه به ما می فهمانند لقا و زیارت خدا فقط امکان پذیر می باشد برای ایمان آوردندگان به خداوند در صورتی که بهیچ وجه من الوجوه با وی شریک و همتا و انبازی را به جای ننهند، نه بطور جلیّ و نه بطور خفیّ، نه در مقام وجود و ذات ، نه در مقام اسم و صفت ، نه در مقام فعل و کردار؛ باید فقط و فقط خداوند را موثّر بدانند که : لا مُوَثِّرَ فی الْوُجودِ الاّ اللَهُ5 نه به منهاج شرک جلیّ، و نه به منهاج شرک خفیّ.
شرک به معنی مدخلیّت دادن کار غیر است در کار خدا . مثلاً نزد طبیب رفتن و استعمال دارو نمودن و صحّت یافتن ، اگر از جنبه تاثیر استقلالی آنها ملاحظه شود ، گر چه با معیّت خدا باشد شرک است . و اگر از جنبه محکوم بودن طبیب به امر و اراده خدا، و محکوم بودن دارو به تاثیر و فرمان خدا، و حصول صحّت به امر و مشیّت خدا ملاحظه گردد، توحید است و شائبه شرک در آن موجود نمی باشد.
بازگشت به فهرست
معرفت تفصیلی لازم است که زداینده شرک است
مومن باید در سبیل خدا، تمام تاثیرهای استقلالی را که تا به حال موثّر می دانسته است نفی کند و ازصُقع و ناحیه درونی نفس خود بیرون بیفکند، تا خداوند را آنطور که شاید و باید زیارت کند؛ و گرنه ، اگر چه خدا را در پشت پرده خیالات و اوهام دیده است ولی آن خدا نمی باشد.
واقعاً آن پیرزن می دانست که خدا هست یا نه ؟! بله می دانست ؛ از همین چرخه ریسندگی خویشتن . یقین هم داشت که خدا موجود است ، ولی از پشت هزار حجاب . آن دین العجائز ، برای خود عجوزگان است نه برای مردان راه .
کسی نشسته است پشت دروازه و دیوار بلند شهر. و اجمالاً می داند که سر و صدائی که در این شهر است ناشی از وجود سکنه آن می باشد؛ ولی خیلی تفاوت دارد با کسی که از دیوار بالا آید و اندرون شهر را با دوربین های قویّ ببیند! و یا بهتر از آن دروازه را بگشاید و بیاید در خیابانها و شوارع و مشارع و اسواق و بازارها و مساجد شهر را ببیند؛ در مساجد و مدارس آن وارد شود، افرادش را شناسائی کند ، از علماء و مدرّسین و طلاّب آن خبر گیری نماید که آیا چگونه درسی می خوانند؟ معابد و مدارسش چگونه است ؟ علمای عرفانی آن در چه سطحی می باشند؟ مصلاّی آن چقدر وسعت دارد؟ آیا مردمان آن دستورات پزشکی اسلام را کاملاً رعایت می نمایند یا محتاج به بیمارستان و درمانگاه و طبیب و دارو می باشند؟!
آن فرد پشت جدار، با این فرد وارد در شهر و آشنا و مانوس و دوست با آنان چه اندازه فرق دارد؟! در حقیقت مابین مشرق و مغرب ! گرچه هر دو با هم برادر بوده ، و در یک مکان نشسته اند و در یکزمان زیست می نمایند و صاحب یک پدر و مادر و خویشاوندان و اصل و نسب و سبب می باشند!
پس از دین پیر زنان ، و پی بردن از بَعره به بَعیر، و از پِشْک به حیوان موجود زنده و حیّ باید برون شد؛ حتماً باید سطح معلومات را افزود. زیرا این گونه معرفتها معرفت ضعفاء و معرفت اجمالی است . باید معرفت تفصیلی حاصل نمود. باید به سراغ امیرالمومنین علیه السّلام رفت . باید به سراغ "نهج البلاغه " و "توحید" صدوق رفت . باید به سراغ تفسیرهای قویّ و موشکاف از قرآن کریم رفت و جدّاً راه چاره را جستجو کرد.
بازگشت به فهرست
یَا مَنْ دَلَّ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِهِ ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَهِ مَخْلُوقَاتِهِ
باید به سراغ "صحیفه علویّه " و "صحیفه سجّادیّه " رفت ، و از آنها در راه معرفت حضرت ربّ العزّه مدد خواست !
" یَا مَنْ دَلَّ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَهِ مَخْلُوقَاتِهِ، وَ جَلَّ عَنْ مُلآءَمَهِ کَیْفِیَّاتِهِ. یَا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَرَاتِ الظُّنُونِ، وَ بَعُدَ عَنْ لَحَظَاتِ الْعُیُونِ، وَ عَلِمَ بِمَا کَانَ قَبْلَ اَنْ یَکُونَ ." را خوب فهمید!
"ای آنکه دلیل و رهنمای شناسائی ذات خودش را فقط ذات خودش قرار داده است ، و از مجانست و مشابهت مخلوقاتش ، تنزّه و تحذّر دارد، و از همرنگی و نزدیکی و پیوستگی با کیفیّتهای عالم خلقتش برتر و بالاتر آمده است . ای آنکه به وارده های پنداری و خَطْره های فکری و اندیشه ای نزدیک هستی ، و از چشم انداخت چشمان و دیدگان دور می باشی ، و پیش از آنکه کائنات صورت وجود و تکوّن بر خود گیرند، تو به آنها اطّلاع و علم داری !"
لاَ الَهَ الاَّ اَنتَ ، سُبْحَانَکَ اللَهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ! مَنْ ذَا یَعْرِفُ قَدْرَکَ فَلاَیَخَافُکَ ؟!وَ مَنْ ذَا یَعْلَمُ مَا اَنْتَ فَلاَ یَهَابُکَ؟!
"هیچ معبودی و مالوهی و مقصد و مقصودی جز تو نیست ، خدایا ! تو پاک و منزّه و مقدّس و مطهّر می باشی از هر شائبه محدودیّت و تشبیه ! و این پاکی و تقدیس توام با حمد و ستایش و سپاس و مجد و عظمت تو است ! کدام کس در عالم هستی وجود دارد که قدر و منزلتت را بشناسد ، آنگاه از تو در خوف و خشیت نباشد؟! و کدام کس در دائره وجود ، به وجود آمده است که بداند کیستی تو و دارای کدام انیّت و جوهره هستی می باشی ، و آنگاه از تو در هیبت و واکنش جلال و مجدت ، غوطه ور نگردد؟!"
فَیَا مَنْ تَوَحَّدَ بِالْعِزِّ وَ الْبَقَآءِ ، وَ قَهَرَ الْعِبَادَ بِالْمَوْتِ وَ الْفَنَآءِ ! 6
"ای آنکه سریر عزّت و تخت بقاء و خلود را منحصراً به خود اختصاص داده ای ، و تنها و تنها مُخلّع به خلعت عزّت و دوام گردیده ای ! و بندگان خود را با تازیانه مرگ و نابودی به دیار فنا و نیستی روانه ساخته ای !"
بازگشت به فهرست
بِکَ عَرَفْتُکَ وَ اَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی الَیْکَ
بِکَ عَرَفْتُکَ ، وَ اَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی الَیْکَ ، وَ لَوْلاَ اَنْتَ لَمْاَدْرِ مَا اَنْتَ !
"خودت را من بواسطه خودت شناخته ام ! و تو هستی که مرا به خودت رهبری می کنی و به سوی خودت می خوانی ! و اگر ذات خودت نبود من ندانسته بودم که تو کیستی و چیستی !"
فقراتی است از دعای حضرت سیّد السّاجدین امام علیّ بن الحسین علیهما افضل الصّلوات که ابتدا می گردد با فقرات ذیل :
الَهِی لاَ تُوَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ ، وَ لاَ تَمْکُرْ بِی فِی حِیلَتِکَ ! مِنْ اَیْنَ لِیَ الْخَیْرُ یَارَبِّ وَ لاَ یُوجَدُ الاَّ مِنْ عِنْدِکَ ، وَ مِنْ اَیْنَ لِیَ النِّجَاهُ وَ لاَ تُسْتَطَاعُ الاَّ بِکَ ! لاَ الَّذِی اَحْسَنَ اسْتَغْنَی عَنْ عَوْنِکَ وَ رَحْمَتِکَ ؛ وَ لاَ الَّذِی اَسَآءَ وَاجْتَرَاَ عَلَیْکَ وَ لَمْ یُرْضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِکَ ، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ !
"ای خدای من ! ادب کردن مرا، از راه گوشمالی و عقوبتت قرار مده ! و در راه چاره جوئی و آزمایشی که از من می کنی ، با من مکر و خدعه منما ! ای پروردگار من ! کجا برای من خیر و رحمتی بوجود آید ، در حالیکه آن خیر و رحمت اختصاص به کان و کانون موجود در نزد تو دارد ! و کجا برای من نجات و رستگاری امکان پذیر می باشد ، در حالیکه راه وصول به آن غیر مقدور است مگر بوسیله تو ! نه آن کس که نیکی کند ، از عون و کمک و رحمت تو بی نیاز می باشد؛ و نه آن کس که بدی نماید و بر تو جرات ورزد و تو را از خودش خشنود نسازد، از ناحیه قدرت و حیطه توانائی تو بیرون شده است ! ای پروردگارم ! ای پروردگارم ! ای پروردگارم !"
و آنقدر "یَا رَبِّ" را تکرار کرد تا نفسش قطع شد؛ آنگاه عرضه داشت : بِکَ عَرَفْتُکَ تا آخر دعای رشیق و متین و عالی رتبه و بلند ذروه ای که فقط از نقطه اقصای توحید ، در حرم و خلوتگاه حضرت محبوب ندا می کند، و در حرم ذات لاَ یَسَعُنِی فِیهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ نَجوَی و مناجات می نماید.7
چنانچه در فقرات " یَا مَنْ دَلَّ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِهِ "، و " بِکَ عَرَفْتُکَ وَ اَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی الَیْکَ ، وَ لَوْلاَ اَنْتَ لَمْ اَدْرِ مَا اَنْتَ " دقّت شود، به خوبی بدست می آید که اوّلاً راه لقاء و زیارت ذات خداوند باز می باشد، و ثانیاً معرّف آن ذات اقدس بجز ذات نمی تواند بوده باشد، و ثالثاً جمیع موجودات آفاقیّه و انفسیّه ، مُلکیّه و ملکوتیّه نمی توانند راهنما به سوی خود خدا باشند؛ او می بایست خود را بشناساند و معرّفی نماید.
الَهی ! کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فی وُجودِهِ مُفْتَقِرٌ الَیْکَ؟! ا یَکونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتَّی یَکونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ؟!
مَتَی غِبْتَ حَتَّی تَحْتاجَ الَی دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ؟! وَ مَتَی بَعُدْتَ حَتَّی تَکونَ ا لاْ ثارُ هیَ الَّتی توصِلُ الَیْکَ؟!
الَهی ! عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیبًا، وَ خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْتَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیبًا !
"بار خداوندا ! چگونه راه شناسائی وجودت امکان پذیر می باشد بواسطه استدلال و برهان با وجودهای امکانیّه حادثه که آنان در اصل وجود و بقائشان نیاز ذاتی و افتقار وجودی به تو دارند؟! آیا برای جز تو از سائر موجودات ، ظهور و بروزی وجود دارد که برای تو نبوده باشد، تا بتوانند آنها تو را نشان دهنده و ظاهر کننده باشند؟!
کی غائب شده ای تا آنکه محتاج گردی به دلیل و رهبری که به سوی تو راهنمائی بنماید؟! و کی دور گردیده ای تا آنکه آثار و مصنوعات ، رساننده و واصل کننده به ذات تو باشند؟!
بار خداوندا ! کور است دیده ای که تو را بر خود شاهد و مراقب نمی نگرد! و زیانبار است معامله دست بنده ای که تو برای وی از محبّت و مودّتت نصیب و مقداری مقرّر نفرموده ای !"
بازگشت به فهرست
غزل فروغی بسطامی در ظهور خداوند در همه عالم
چقدر خوب و روشن فروغی بسطامی این واقعیّت را در غزل خود گنجانیده است :
کی رفته ای ز دل که تمنّا کنم ترا
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم ترا
غائب نگشته ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم ترا
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم ترا
چشمم به صد مجاهده آئینه ساز شد
تا با یکی مشاهده شیدا کنم ترا
بالای خود در آینه چشم من ببین
تـا بـاخبـر ز عـالـم بالا کنم ترا
مستانه کاش بر حرم و دیر بگذری
تا قبله گاه مومن و ترسا کنم ترا
خواهم شبی نقاب ز رویت برافکنم
خورشید کعبه ، ماه کلیسا کنم ترا
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم ترا
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یکجا فدای قامت رعنا کنم ترا
زیبا شود به کارگهِ عشق کار من
هرگه نظر به صورت زیبا کنم ترا
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم ترا
با خیل غمزه گر به وثاقم گذر کنی
میر سپاه ، شاهِ صف آرا کنم ترا
بازگشت به فهرست
فقرات مناجات تاج الدّین ابن عطاء الله اسکندریّ
باری ، این دو مناجات اخیر: " الَهی کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ "، و " الَهی عَمیَتْ عَیْنٌ " ، فقره نوزدهم و بیستم از زمره سی و پنج فقره مناجات شیخ تاج الدّین احمد بن محمّد بن عبد الکریم بن عطاء الله اسکندریّ ، متوفّی در سنه 709 هجری قمری است .8
و بقیّه آن بدین قرار می باشد:
1 ـ الَهی انَا الْفَقیرُ فی غِنایَ ، فَکَیْفَ لا اکونُ فَقیرًا فی فَقْری ؟!
"بار خداوندا ! من نیازمند و فقیرم به سوی تو در عین غنا و بی نیازیم که از ناحیه تو به من عنایت شده است (چرا که این بی نیازی چون از سوی تست ، عین نیازمندی است !) پس چگونه نیازمند و فقیر نبوده باشم به سوی تو در عین فقر و نیازمندیم که حالت عدم من بوده است ؛ و مَبنَی و اصل و منشا هستیم ، فقدان و نیستی ؛ و مادّه اوّلیّه حدوث و تحقّقم ، نابودی و کَتْم عدم و نیستی در مرحله ماهوی بوده است ؟!"
2 ـ الَهی انَا الْجاهِلُ فی عِلْمی ، فَکَیْفَ لا اکونُ جَهولاً فی جَهْلی ؟!
"بار خداوندا ! من نادان و جاهلم در عین دانائی و علمم که از ناحیه تو به من عطا گردیده است (چرا که این دانائی چون از سوی تست ، عین نادانی است .) پس چگونه نادانِ ثابت و مستمرّ نبوده باشم در عین نادانی و بی دانشیَم که حالت عدم اصلی و فقدان ماهوی و نیستیِ ذاتی من بوده است ؟!"
بازگشت به فهرست
فقرات مناجات که از توحید محض خبر می دهد
3 ـ الَهی انَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِکَ وَ سُرْعَهَ حُلولِ مَقادیرِکَ، مَنَعا عِبادَکَ الْعارِفینَ بِکَ عَنِ السُّکونِ الَی عَطآءٍ وَ الْیَاْسِ مِنْکَ فی بَلآءٍ !
"بار خداوندا ! اختلاف تدابیر تو در امر کائنات که بدون منع و توقّف و تقیید و تسکینی به کار خود مشغول است ، و با سرعت در پی یکدگر درآمدن واردات و حلول مقدّرات اندازه زده شده و به حدود مشخّص و معیّن به هم پیوسته در امر آفرینش و پیدایش حوادث ، جلوگیر شده اند از آنکه بندگان عارف و موحّد و شناسای ذات اقدمت را بگذارند که به عطیّه و نعمتی که به آنان مرحمت می کنی دلخوش و با آرامش باشند . و نیز جلوگیر شده اند از آنکه در بلاء و امتحان و شدّت و فتنه ای که بر ایشان وارد می سازی مایوس و نومید و دلسرد و مضطرب خاطر گردند . (چرا که بقدری ورود بلاها در عقب نعمتها و ورود نعمتها به دنبال بلاها، شدید و پی در پی مانند چرخ دولاب ، پیوسته می گردد که آرامش در برابر نعمت و ناآرامی در برابر نقمت ، فقط برای جاهلان به مقام عزّ ربوبیّت و بی مایگان به اسرار حرم و حریم تو متحقّق می گردد؛ نه برای عارفان به تو و به جلال اقدس و جمال مقدّس ، و اراده قاهره و مشیّت بارزه جناب حضرت تو!)"
4 ـ الَهی مِنّی ما یَلیقُ بِلُوْمی ؛ وَ مِنْکَ ما یَلیقُ بِکَرَمِکَ !
"بار خداوندا! آنچه از ناحیه من صورت تحقّق به خود می گیرد چیزهائیست مناسب با لئامت و زشتی و فرومایگی من ؛ و آنچه از ناحیه تو صورت تحقّق به خود می گیرد چیزهائیست مناسب با مجد و بزرگواری و کرامت تو ! (چرا که من نیستم ، و فقیرم ، و حادثم ، و عاجزم ، و جاهلم ؛ و این سیاهی های ناشی از ماهیّت بیچاره من ، مناسب با من است ؛ و امّا تو وجود مطلقی ، و غنیّ بالذّات ، و قدیم بالاصاله ، و قادر، و عالم می باشی ؛ و از این صفات جز بروز شرف و فضیلت و کرامت و مجد و عظمت سر نخواهد زد.)"
5 ـ الَهی وَصَفْتَ نَفْسَکَ بِاللُطْفِ وَ الرَّاْفَهِ بی قَبْلَ وُجودِ ضَعْفی ؛ افَتَمْنَعُنی مِنْهُما بَعْدَ وُجودِ ضَعْفی ؟!
"بار خداوندا ! تو خودت را با صفت لطف و رافت توصیف کردی پیش از آنکه ضعف در من پدیدار گردد؛ آیا مرا از شمول آن دو صفت لطف و رافت بازمی داری پس از آنکه ضعف در من پدیدار گشته است ؟! (چرا که دو صفت لطف و رافت را که در قرآن برای خودت ذکر فرموده ای اختصاص به ضعف و غیر ضعف بندگانت ندارد.)"
6 ـ الَهی انْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّی ، فَبِفَضْلِکَ وَ لَکَ الْمِنَّهُ عَلَیَّ ؛ وَ انْ ظَهَرَتِ الْمَساوِی ُ مِنّی ، فَبِعَدْلِکَ وَ لَکَ الْحُجَّهُ عَلَیَّ!
"بار خداوندا! اگر خوبیها از من سر زند ، از روی فضل تو بوده است و بدین جهت تو بر من منّت داری ؛ و اگر بدیها از من سر زند ، از روی عدل تو بوده است و بدین جهت حجّت تو بر من قیام دارد ! (چرا که خوبیهای من از روی عدم استحقاق ذاتی با فضل و رحمت ؛ بی مادّه اوّلیّه به من داده شده است . و بدیهای من از ناحیه تو نبوده است که بر تو نقص و عیبی نیست و جور و ظلمی روا نمی باشد ؛ وَ الشَّرُّ لَیْسَ الَیْکَ ! چون تو مَلِک و مالکی ، هرچه بخواهی در حیطه ملکیّت خودت بجا می آوری ؛ وَ لَکَ الْحُجَّهُ عَلَیَّ فی جَمیعِ ذَلِکَ ! بنابراین اگر مَساوی از من ظاهر گردد ، اسائه از من است ، و بنا بر حقوق عبودیّت ، تنبیه و مجازات از ناحیه عدل تو می باشد؛ و اگر محاسن بروز کند ، از ناحیه فضل و زیادتی خیر و رحمت و منّت بوده است ، و بنابراین افضال تو بر پا می باشد!)"
7 ـ الَهی کَیْفَ تَکِلُنی وَ قَدْ تَوَکَّلْتَ بی ؟! وَ کَیْفَ اُضامُ وَ انْتَ النَّصیرُ لی ؟! امْ کَیْفَ اخیبُ وَ انْتَ الْحَفیُّ بی ؟!
ها انَا اتَوَسَّلُ الَیْکَ بِفَقْری الَیْکَ ! وَ کَیْفَ اتَوَسَّلُ الَیْکَ بِما هُوَ مُحالٌ انْ یَصِلَ الَیْکَ؟! امْ کَیْفَ اَشْکوا الَیْکَ حالی وَ هیَ لا تَخْفَی عَلَیْکَ ؟! امْ کَیْفَ اُتَرْجِمُ لَکَ بِمَقالی وَ هُوَ مِنْکَ بَرَزَ الَیْکَ؟! امْ کَیْفَ تَخیبُ ءَامالی وَ هیَ قَدْ وَفَدَتْ الَیْکَ؟! امْ کَیْفَ لا تَحْسُنُ احْوالی وَ بِکَ قامَتْ وَ الَیْکَ؟!
"بار خداوندا ! چگونه تصوّر دارد که تو مرا به خویشتن واگذار نمائی درحالتیکه کفیل و وکیل امور من بوده ای و از بدو امر خودت امورم را بعهده گرفته ای (با ایصال منافع و دفع مضارّ و حرکت در مراحل استعداد در هرحال )؟! و چگونه به من ظلم شود در حالتیکه تو ناصر و معین و یار من بوده ای برای رفع آفات و عاهات ، و قبل از پیدایشم خودت را "نصیر" نامیدی ؟! و چگونه من در آمال و مطالبم ناامید باشم با وجود آنکه تو رفیق لطیف من در هر حال بوده ای ، و به خفایای اسرار من مطّلع و برای ایصال آنها به من در هر یک از عوالم ملک و ملکوت با تمام قدرت و قوّت و احاطه و سیطره قیام نموده بودی ؟!
هان ای خدای من ! آگاه باش که من فقط با نیازمندی و فقرم دست به دامان تو زده ام ، با توسّل و تمسّکی که چاره ای از آن امکان ندارد، و حقیقت فقر مرا به سویت کشانیده است . و چگونه من متوسّل و متمسّک گردم به غیر تو که مُحال می باشد بتواند خودش را به تو برساند ؟! (چرا که هرچه هست از ملک و ملکوت ، زیر فرمان تست ، نه بالای فرمان یا مساوی فرمان .)
بلکه چگونه امکان دارد من احوالم را برای تو شرح دهم و شکوه نمایم در حالتیکه بر تو پنهان نمی باشد؟! بلکه چگونه امکان دارد من با گفتارم از احوالم برای تو پرده برگیرم و مخفیّات درون را با سخن آشکار سازم در حالتیکه این گفتار هم از تست و به سوی تو در عالم ظهور آمده و برای تو ظاهر گردیده است ؟!
بلکه چگونه امکان دارد که تو آرزوهایم را بی نتیجه ، و آمالم را با یاس و نومیدی مقرون سازی در حالتیکه آن آمال به عنوان میهمان نیازمند و محتاج در آستانه شخص کریم و ذوالمجد و الاقتدار روی آور شده اند؟!
بلکه چگونه امکان دارد که احوالم نیکو نگردد در حالتیکه آنها به تو قیام دارند و بازگشتشان به سوی تو خواهد بود؟! پس هم از جهت قیام به تو، و هم از جهت رجوع به تو سزاوار است نیکو بوده باشند!"
8 ـ الَهی ما الْطَفَکَ بی مَعَ عَظیمِ جَهْلی ! وَ ما ارْحَمَکَ بی مَعَ قَبیحِ فِعْلی !
"بار خداوندا ! چقدر تو به من لطف داری با وجود عظمت جهل و نادانی من ! و چقدر به من مرحمت داری با وجود زشتی فعل و کردار من ! (لطف تو از آنجاست که من جاهل به ارزش خود بوده ام و تو مرا ارشاد کردی و از ظلمات جهل و فتنه رهانیدی ! و رحمت تو از آنجاست که معصیت تو را بکار می بندم و تو حلم می ورزی ، و من در اداء حقوق تو تقصیر می کنم و تو مرا گرامی می داری !)"
9 ـ الَهی ما اقْرَبَکَ مِنّی ، وَ ما ابْعَدَنی عَنْکَ !
"بار خداوندا ! چقدر موجبات نزدیکی تو به من بسیار می باشد ؛ و چقدر زشتیها و غفلتها مرا از تو به دور افکنده است ! (قرب تو به من ، با اصل وجود و ذات اقدس تو و قدرت و علم و مشیّت و اراده و سیطره و هیمنه تست که به وصف ناید ؛ و بُعد من از تو ، بواسطه ظلمت ماهیّت امکان و فاصله عظیم میان عبودیّت من و ربوبیّت تست !)"
10 ـ الَهی ما ارْاَفَکَ بی ! فَمَا الَّذی یَحْجُبُنی عَنْکَ؟!
"بار خداوندا ! چقدر تو به من رافت داری ! پس علّت محجوبیّت و عدم زیارت و لقاء ذاتت چیست ؟! (تمام مظاهر عالم کون دلیل و شاهد بر رافت تو می باشند، بنابراین من باید تو را در تمام این مشاهد دیدار نمایم ! علّت پنهانی دل من از شرف قرب و کرامت و فضیلتِ دیدار و رویت کدام است ؟!)"
11 ـ الَهی قَدْ عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ ا لاْ ثَارِ وَ تَنَقُّلاتِ الاْطْوارِ انَّ مُرادَکَ مِنّی انْ تَتَعَرَّفَ الَیَّ فی کُلِّ شَیْءٍ حَتَّی لا اجْهَلَکَ فی شَیْءٍ !
"بار خداوندا ! من بواسطه اختلاف و تباینی که در آثار، و بواسطه دگرگونی و تغییراتی که در اطوار عالم به وجود می آوری ، دانستم که مراد و مقصودت از آفرینش من آن می باشد که در تمام چیزها خودت را به من بنمایانی و بشناسانی ؛ تا به جائی که من در هیچیک از موجودات ، فاقد معرفت تو نگردم و در همه و همه تو را ببینم و بدانم و تماشا نمایم !"
آری ! تمام ماسوای خدا از موجودات عالم ، چون آفرینششان به ظهور اوست پس خدا در همه آنها اوّلاً و بالذّات ظاهر و هویدا می باشد ؛ و ظهور انّیّت و ماهویّت آنها ثانیاً و بالعرض است .
در هر چه بنگرم تو پدیدار بوده ای ای نانموده رخ تو چه بسیار بوده ای
بازگشت به فهرست
دنباله متن
* * *
1 ذیل آیه 26 ، از سوره 38 : ص ´
2 آیه 27 و 28 ، از سوره 38 : ص ´
3 آیه 106 ، از سوره 12 : یوسف
4 "المیزان فی تفسیر القرءَان " ج 13 ، ص 437 تا ص 439
5 این عبارت مضمون روایتی نیست ، ولیکن کلام بعضی از حکماء می باشد که متّخذ از آیات و روایات و ادلّه متقنه برهانیّه عقلیّه است .
6 فقراتی است از دعای عظیم الشّان معروف به دعای صباح . مجلسی رضوان الله علیه در "بحار الانوار" از طبع کمپانی ، ج 19 ، ص 135 و 136 ؛ و از طبع حروفی اسلامیّه ، ج 94 ، ص 242 تا ص 246 آنرا ذکر کرده است . و گفته است : این دعا از اختیار سیّد ابن باقی می باشد که از امیرالمومنین علیه السّلام روایت نموده است . و در پایان آن گفته است :
" بیانٌ:
این دعاء از ادعیه مشهوره است و من آنرا در کتب معتبره نیافتم مگر در "مصباح " سیّد ابن الباقی رحمه الله . و نسخه ای از آنرا نیز یافتم که ملاّی فاضل مولانا درویش محمّد اصفهانی که جدّ پدرم از ناحیه مادر اوست ، بر علاّمه مروّج المذهب نور الدّین علیّ بن عبدالعالی کرکیّ قدّس الله روحه قرائت نموده است و او به وی اجازه نقل داده است . "
در اینجا مجلسی صورت اجازه محقّق کرکی را که در سنه نهصد و سی و نه (939) می باشد درج نموده است . آنگاه گفته است : " من در بعضی از کتب ، سند دگری بدین عبارت پیدا کرده ام : شریف یحیی بن قاسم علویّ می گوید: من به یک مجموعه طویله ای ظفر یافتم که در آن به خطّ سیّد و سالار من و جدّ من امیرالمومنین و قآئد الغُرِّ المُحجَّلین ، لَیث بنی غالب ، علیّ بن ابی طالب علیه افضل التّحیّات بدینگونه مکتوب بود:
"بسم الله الرّحمن الرّحیم ، این دعائی است که رسول الله صلّی الله علیه وآله به من تعلیم فرمود، و خودش در هر صبحگاهی آنرا قرائت می نمود: اللَهُمَّ یا مَنْ دَلَعَ لِسانَ الصَّباحِ ـ تا آخر آن ." و در خاتمه اش نوشته بود: "کتبه علیّ بن ابی طالب در آخر روز پنجشنبه یازدهم ماه ذوالحجّه ، سنه بیست و پنج از هجرت ."
و شریف علویّ می گوید: من از خطّ مبارک او نقل می کنم که بر روی رَقّ (پوست نازک حیوان برای کتابت ) با قلم کوفی نگاشته بود. و این مطلب را من در بیست و هفتم از ماه ذی القعده سنه هفتصد و سی و چهار (734) می نویسم . "
در اینجا مجلسی بیانی مفصّل در شرح و تفسیر این دعا ذکر کرده است که از طبع کمپانی ، ص 136 تا ص 141 ، و از طبع اسلامیّه ، ص 247 تا ص 263 را استیعاب نموده است . و در پایانش گفته است : " بدانکه ما این دعای شریف را با شرحش در کتاب "صلوه "در ابواب ادعیه صباح و مساء ذکر کرده ایم ؛ و تکرارش در اینجا بواسطه فاصله کثیره ، و بواسطه شدّت مناسبت این دعا به مقام ادعیه می باشد. "
باری ، این دعا را شیخ عبدالله سَماهیجی در "صحیفه علویّه " ذکر کرده است ، و کاتب نسخه مطبوعه باسمه ای بنام فخر الاشراف در سنه یکهزار و سیصد و بیست و دو هجریّه قمریّه طبع نموده است ، و از ص 181 تا ص 218 آنرا که اختصاص به دعای صباح دارد با دو خطّ کوفی و نسخ تنظیم کرده است .
محدّث عظیم علاّمه حاج شیخ آقا بزرگ طهرانی (قدّه ) در "الذّریعه " ج 15 ، ص 22 آورده اند: " "صحیفه علویّه و تحفه مرتضویّه " را شیخ اجلّ شیخ عبدالله بن صالح بن جمعه بحرانی سَماهیجی (متوفّی در شب چهارشنبه 9 ج 2 ـ 1135 ) از کتب اصحاب بدون ذکر سند جمع کرده است ، و مجموع ادعیه اش 156 دعا می باشد. "
و در ص 23 آورده اند: " "صحیفه علویّه ثانیه " را شیخنا النّوری حاج میرزا حسین (متوفّی در سنه 1320 ) نگاشته است ، و مشتمل می باشد بر 103 دعا از ادعیه حضرت امیرالمومنین علیه السّلام که به عنوان تکمله و استدراک صحیفه اُولی تنظیم نموده است . "
7 علاّمه مجلسی رضوان الله علیه در "بحار الانوار" از طبع کمپانی : ج 20 ، ص 245 تا 250 ؛ و از طبع اسلامیّه : ج 98 ، ص 82 تا ص 93 این دعا را از کتاب دعای "اقبال " * با روایت سیّد ابن طاووس با اسنادش به ابی محمّد هرون بن موسی تَلعُکبُری با اسنادش از حسن بن محبوب ، از ابوحمزه ثُمالی روایت نموده است که او گفت :
عادت حضرت امام علیّ بن الحسین علیهما السّلام این بود که در شبهای ماه مبارک رمضان در تمام شب نماز می گزارد ، و چون به وقت سحر می رسید این دعا را می خواند . و نیز شیخ طوسی در "مصباح المتهجّد" طبع سنگی ، از ص 401 تا ص 413 این دعا را به عین دعای منقول از "اقبال " ، از ابوحمزه ثمالی روایت نموده است .
* ـ کتاب "اقبال " ص 67 تا ص 75 (تعلیقه )
8 در "کشف الظّنون " ج 1 ، ص 675 آورده است : " "الحِکَم العطآئیّه " از تالیفات شیخ تاج الدّین ابی الفضل احمد بن محمّد بن عبدالکریم ، معروف به ابن عطاء الله اسکندرانی شاذِلّی مالکی ، متوفّی در قاهره سنه 709 (هفتصد و نه ) ، اوّلش این عبارت است : مِن علامهِ الاعتمادِ علی العملِ ، نقصانُ الرّجآءِ عند وجود الزّلَلِ ـ الخ . و آن مشتمل می باشد بر حکمتهای منثوره بر لسان اهل طریقت .
چون وی آنرا تصنیف کرد ، بر شیخش : ابوالعبّاس مُرسی عرضه داشت . او در آن تامّلی نموده گفت : "ای نور چشم ، پسرم ! تو در این جزوه ، مقاصد زندگان و بیشتر از آن را بیان نموده ای !" و بدین جهت است که اهل ذوق بواسطه رقّت معانی و پاکیزگی آن بدان عشق می ورزند. و گفتارشان را پیرامون آن و در شرح آن به تطویل کشانده اند ، و شروح بسیاری بر آن نوشته اند. از جمله آن مولّفات ، شرح شهاب الدّین احمد بن محمّد برلّسی بُرْنُسیّ معروف به زَرّوق است . و آن شرح ممزوج است و اوّلش این عبارت است : الحمدُ للّهِ الّذی شَرّفَ عبادَه ـ الخ . و در بعضی شروحش ذکر کرده است که این حِکَم مرتّب است بعضی بر بعضی دیگر؛ هر کلمه آن توطئه است برای کلمه بعد از آن و شرح است برای قبل از آن .
او حِکَم را پانزده بار تدریس کرده است و در هربار شرحی جداگانه از حفظ نوشته است ؛ هر یک از آن به عبارت دیگر است . و گفته شده است : برای شیخ زرّوق سه شرح بر حِکم موجود است ، لیکن قول صحیحتر آنستکه خود با دست خود نوشته است . " در اینجا صاحب "کشف الظّنون " بحث مفصّلی دارد در تعداد شروحی که بر آن نوشته شده است .
باری ، شرح معروف و مشهور آن ، شرح شیخ احمد زرّوق است که در شهر طَرابُلُس غرب ، مکتبه نجاح ، با تحقیق دو دانشمند به طبع رسیده است . و این دو نفر محقّق در مقدّمه شرح آورده اند که : او شاگرد ابوالعبّاس مرسیّ معروف بوده است و شیخ احمد زرّوق تعداد 30 (سی ) شرح نوشته است و این شرح هفدهمین اوست . و در "شذرات الذّهب " گوید: وی بیش از سی شرح بر حِکم ابن عطاء الله نوشته است . تولّد زرّوق در روز پنجشنبه هجدهم شهر ذوالحجّه الحرام سنه هشتصد و چهل و شش ( 846 ) و وفاتش در سنه هشتصد و نود و نه ( 899 ) بوده است .