بسم الله الرحمن الرحیم
برخورد امیرالمومنین (ع) با مخالفان خود
نام درس : متون اسلامی
* مقدمه *
مقدمه این کتاب که شامل :
قانون جذب و دفع ، اختلافات انسان در جذب و دفع ، علی شخصیتی دو نیرویی که به شرح هر کدام می پردازیم :
ــ قانون جذب و دفع : قانون جذب و دفع یک قانون عمومی است که بر سر تا سر نظام آفرینش حکومت می کند . از نظر جوامع علمی امروز بشر مسلم است که هیچ ذره ای از ذرات جهان هستی از دایره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه محکوم آن هستند . از بزرگ ترین اجسام و اجرام عالم تا کوچکترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز هستند و تحت تاثیر آن می باشند .
از این که بگذریم نیروی جاذبه و دافعه را در تمامی موارد می توان مورد بحث اصلی قرار داد که هر چیزی تحت نیروی جاذبه و دافعه است حال یا انسان یا جامدات و یا غیره …….
در مورد جذب و دفع در جهان اسلام و حکومت علی (ع) مراد واقعی آن جذب و دفع هایی است که در میان افراد ( انسان ها ) در صحنه حیات اجتماعی و حکومتی قرار دارد .
ــ اختلافات انسان در جذب و دفع : افراداز لحاظ جاذبه و دافعه نسبت به افراد دیگر یکسان نیستند بلکه به طبقات مختلفی تقسیم می شوند که عبارتند از :
1) افرادی که نه جاذبه دارند و نه دافعه : این گونه افراد هیچ گونه نکته جذب و دفعی در وجود خود ندارند و در کل موجوداتی بی ارزش و انسان هایی پوچ و خالی هستند .
2) افرادی که جاذبه دارند اما دافعه ندارند : این گونه افراد انسان هایی هستند که همه او را دوست می دارند و با همه می جوشند و گرم می گیرند و همه مردم را از طبقات مختلف مرید خود می دانند . غالباً خیال می کنند که حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز ( اجتماعی بودن ) که یک اصل مهم در موضوع مدیریت هم به شمار می آید همین است که انسان را با خود دوست کند حال آن افراد دوست هستند یا دشمن و این عقیده برای کسی ( مدیر ) که بخواهد انسانی هدفدار و مسئولیت پذیر باشد که درباره منفعت خود نمی اندیشد میسر نیست .
زیرا همه ی مردم یکسان نیستند بلکه مردم خوب و بد دارند و فاسق دارند و … و این ها نمی توانند یک فرد را که هدفی را به طور جدی تعقیب می کند و گامی در پیشبرد هدف خود می گذارد که به ضرر این افراد هستند را دوست داشته باشند .
3) افرادی که دافعه دارند و جاذبه ندارند : این گونه افراد انسان هایی ناقص هستند که از هیچ گونه نکته مثبتی در خود ندارند . حتی در جهان شقاوت وجود این افراد سر تا سر تلخ است . چیزی که لااقل برای بعضی ها شیرین باشد ( در این ها ) وجود ندارد . * حضرت علی (ع) فرموده : ناتوان ترین مردم کسی است که از دوست یافتن ناتوان باشد و از آن ناتوان تر کسی است که دوستان را از دست بدهد و تنها بماند . *
4) افرادی که هم جاذبه دارند و هم دافعه : این گروه که جزء مهم ترین گروه ها و در واقع ملاک مدیریت و حکومت علی (ع) بوده که این ها انسان هایی با مسلک که در راه عقیده و مسلک خود فعالیت می کنند ، گروه هایی را به سوی خود می کشند و در دل هایی به عنوان محبوب و مراد جای می گیرند و گروه هایی را هم از خود دفع می کنند . ( هم دوست ساز هستند و هم دشمن ساز )
در واقع این گروه و این جذب و دفع در خصلت این گروه از مختصات اولیاست که در حکومت و رهبری و مدیریتی که بر مردم داشته اند استفاده می کردند دقیقاً مثل مدیریت و خلافت علی (ع) .
* نیروی جاذبه علی (ع) *
1) آثار محبت : یکی از جاذبه های علی (ع) آثار محبت وی بود که در جان مردم نفوذ کرده بود به طوری که از او رو برنمی تافت و از محبت شان کاسته نمی شد . علی میزان و مقیاسی است برای سنجش فطرت ها و سرشت ها . آنکه فطرتی سالم و سرشتی پاک دارد از وی نمی رنجد و لو اینکه شمشیرش بر او فرود آید و آنکه فطرتی آلوده دارد به او علاقه مند نگردد و لو اینکه احساسش کند چون علی جز تجسم حقیقت چیزی نیست .
در این بابت داستانی روایت شده و آن این که مردی بود از دوستان علی و با فضیلت و با ایمان که از وی لغزشی سر زد که باید حد بر وی جاری گردد . علی (ع) پنجه راست او را برید و آن را به دست چپ گرفت . یکی از خارجیان آشوبگر خواست از این جریان به نفع حزب خود و علیه علی (ع) استفاده کند . به پیش فردی که پنجه او قطع شده بود رفت و گفت چه کسی دست تو را برید :
گفت : پنجه ام را برید سید جانشینان پیامبر (ص) ، پیشوای سفیدرویان قیامت ، مبارز شجاعان ، انتقام گیرنده از جهالت پیشگان ، رهبر راه رشد و کمال و گوینده گفتار راستین و صواب . فرد خارجی گفت : وای بر تو که این چنین دست تو را می برد این گونه ثتایش می گویی . گفت : چرا ستایش نگویم در حالی که دوستی اش با گوشت و خونم درآمیخته است .
این عشق ها و علاقه ها که ما این چنین در تاریخ علی (ع) و یاران وی می بینیم و می خواهیم ما را به مسئله محبت و عشق و آثار آن می کشد که واقعاً یک مدیر یا یک رهبر که پیرو مکتب علی (ع) است باید همچنین آثاری داشته باشد تا افرادی که به وی برای رسیدن به هدف مقدسش کمک می کند این چنین باشند و از جان خود مایه بگذارند .
2) حصارشکنی : جاذبه ی دیگر علی (ع) خاصیت حصارشکنی وی بود ، عشق و محبت قطع نظر از اینکه چه نوعی است ؟ قطع نظر از اینکه محبوب دارای چه صفات و فضایلی است انسان را از خود و خودپرستی بیرون می برد . خودپرستی محدودیت و حصار است . عشق به غیر مطلقاً این حصار را می شکند . تا زمانی که انسان از خود بیرون نرفته باشد و این حصار خودپرستی را کنار نزده باشد ضعیف است و ترسو و بدخواه و کم صبر و خودپسند و مکتبر که نشاط و هیجان ندارد . همیشه سرد است و خاموش اما همین که از خود بیرون بیاید و این حصار را بشکند این خصایل زشت نابود می شود .
* هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد *
خودپرستی به مفهومی که باید از بین برود به معنای این نیست که انسان باید علاقه وجودی به خود را از بین ببرد تا از خودپرستی برهد یا اینکه آدمی بکوشد تا خود را دوست نداشته باشد . بلکه مبارزه با خودپرستی و کنارزدن این حصار ، مبارزه با محدودیت خود است . یعنی این که این خود باید توسعه پیدا کند . این حصار که به دور او کشیده که همه چیز دیگر غیر از آنچه به او به عنوان یک شخص و یک فرد مربوط گردد آن را بیگانه و ناخود و خارج از خود می بیند باید شکسته شود و شخصیت باید توسعه یابد که نه تنها انسان های دیگر بلکه تمام جهان خلقت را در برگیرد .
و یک مدیر باید این گونه رفتار کند و این حصار را از خود بشکند تا بتواند این محدودیت افکار و تمایلات و علایق خود را توسعه دهد و بتواند وجودش را توسعه داده و کانون هستی اش را عوض کند به همین جهت عشق و محبت یک عامل بزرگ اخلاقی و تربیتی است که می تواند زمینه موفقیت را برای یک مدیر که پیرو مکتب علی (ع) است را مشروط بر اینکه خود هدایت شود و به طور صحیح مورد استفاده قرار گیرد را رقم بزند .
3) محبت و ارادت به اولیاء : می دانیم که عشق و محبت منحصر به عشق جسمی و حیوانی نیست بلکه نوعی دیگر از عشق و جاذبه هست که در جوی بالاتر قرار دارد و اساساً از محدوده ماده و مادیات بیرون است و از غریزه ی ماورای بقای نسل سرچشمه می یگرد و در حقیقت فصل ممیز جهان انسان و جهان حیوان است و آن عشق معنوی و انسانی است . عشق ورزیدن به فضایل و خوبی ها و شیفتگی سنجایای انسانی و جمال حقیقت . و این عشق و ارادتی که در آیات بسیاری از قرآن با واژه محبت و احیاناً مودت از آن یاد شده است که در چند قسمت تقسیم شده است .
آیاتی که در وصف مومنان و از دوستی و محبت عمیق آن ها نسبت به حضرت حق یا اولیای خداست . * سوره بقره : آیه 165 : آنان که ایمان آوردند در دوستی خدا سخت تر اند . *
حال یک مدیر هم باید نسبت به اولیای خدا متعهد باشد و یک ویژگی خاص در خود ایجاد کند و شیفته اولیای خدا باشد و همانند علی (ع) نسبت به خدا و اولیای او ارادت داشته باشد تا دیگران او را دوست داشته باشند و بتوانند مهری را از خود در دل دیگران قرار دهند .
4) نیروی محبت در اجتماع : اگر توجه خود را بیشتر کنیم خواهیم فهمید شاید هیچ چیز مهمتر از این نباشد که نیروی محبت در اجتماع تاثیر مطلوبی خواهد داشت اما شاید این سوال به ذهن برسد که چطور این نیرو تاثیر خود را خواهد گذاشت . باید گفت به این صورت که نیروی محبت از نظر اجتماعی نیرویی عظیم و موثری است . بهترین اجتماع ها آن است که با نیروی محبت اداره شود محبتی که مدیر و زمامدار نسبت به مردم و مردم نسبت به مدیر یا زمام دار خود دارند .
علاقه و محبت زمامدار یا رهبر عامل بسیار بزرگی است برای ثبات و ادامه حیات حکومت و تا عامل محبت نباشد رهبر یا نمی تواند و یا بسیار دشوار است که اجتماعی را رهبری کند و مردم ( انسان ) ها را افرادی منضبط و قانونی بار آورد ولو اینکه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار کند . مردم آن گاه قانونی خواهند بود که از زمام دارشان علاقه ببینند و آن علاقه ها است که مردم را به پیروی و اطاعت از رهبر یا مدیر خود وامی دارد .
* در جایی قرآن خطاب به پیغمبر می کند که ای پیغمبر : نیروی بزرگی را برای نفوذ در مردم و اجتماع در دست داری که : سوره آل عمران آیه 159 : به موجب لطف و رحمت الهی تو بر ایشان نرم دل شدی که اگر تندخوی و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می گشتند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار با آنان مشورت کن . *
در واقع در این جا علت گرایش مردم به پیغمبر را علاقه و محبتی می دانست که نبی اکرم (ص) نسبت به آنان داشت . * و باز در قرآن می فرماید : سوره فصّلت آیه 34 : نیک و بد یکسان نیست ، با اخلاق نیکوتر دفع شر کن که آن گاه آن که بین تو و او دشمنی است گویا دوستی خویشاوند است . *
این موضوع آن چنان نفوذ دارد که حتی امیرالمومنین هنگامی که مالک اشتر را به زمام داری و مدیریت در مصر منصوب می کند درباره رفتار با مردم چنین می فرماید : * نهج البلاغه نامه ی 53 : احساس مهر و محبت به مردم را و ملاطفت با آن ها را در دلت بیدار کن . از عفو و گذشت به آنان بهره ای بده همچنان که دوست داری خداوند تو را از عفو و گذشتن بهره مند گرداند . *
در واقع یک مدیر یا یک رهبر یا یک حاکم باید قلبی داشته باشد که کانون مهر و محبت باشد آن هم نسبت به ملت . تنها قدرت و زور کافی نیست چون هر کس یا چیزی را با زور و قدرت می توان وادار به کار کرد ولی نمی توان هرگز ان نیروهای نهفته در آن ها یا استعدادهای آن ها را به کار انداخت و در پیشبرد هدف خویش مورد استفاده قرار داد .
نه تنها قدرت و زور کافی نیست بلکه اگر عدالت هم خشک اجرا شود کافی نیست بلکه مدیر باید همچون پدری مهربان باشد که قلباً مردم را دوست بدارد و نسبت به آنان مهر بورزد و هم باید دارای شخصیتی جاذبه دار و ارادت آفرین باشد تا بتواند اراده آنان و همت آنان و نیروی عظیم انسانی آنان و استعدادهای قوی انسان ها را در پیشبرد هدف خود به خدمت بگیرد .
و حرف آخر در این بحث اینکه : هیچ تلاش و کوششی یا فعالیتی بدون جذبه کاری انجام پذیر نیست و یک مدیر به هدف والای خود نخواهد رسید .
* نمونه هایی از تاریخ اسلام *
در تاریخ اسلام نمونه های زیادی از فداکاری ها به چشم می خورد که افراد زیادی به خاطر عشق و علاقه نسبت به رهبر و مدیر خود انجام داده اند و در لحظه مرگ هم علاقه خود را به مدیر خود داشته اند که از جمله آن ها می توان به بلال حبشی ، ابوذر غفاری ، ماجرای احد که این ها همه دلالت بر آن داشت که مدیر و رهبر آن ها ( رسول اکرم (ص) ) به خاطر آن عشق و محبتی که در دل یاران خود قرار دادند و تنها دلیل اینکه همه این همه را در زمانی کوتاه پیمودند و در اندک مدتی جامعه خویش را دگرگون ساختند ، عشق و محبت محمد (ص) که در دل یاران خود قرار داد و آن ها را به سوی خود جذب کرد .
و اما داستان ابوذر غفاری :
پیامبر برای حرکت تبوک ( در صد فرسخی شمال مدینه ) فرمان داد . عده ای تعلل ورزیدن ومنافقیـن کارشکنی می کردند تا اینکه بالاخره لشکری قدرتمند حرکت کرددر حالی که از تجهیزات نظامی بی بهره اند و از نظر آذوقه در تنگی و قحطی به سر می برند . به طوری که گاهی چند نفر با چند خرما روز را می گذرانند اما همه با نشاط و سرزنده هستند . عشق نیرومندشان ساخته و جذبه رسول اکرم (ص) قدرتشان بخشیده است . ابوذر در این لشکر به سوی تبوک حرکت کرده است در بین راه سه نفر یکی پس از دیگری عقب کشیدند هر کدام که عقب می کشیدند به پیغمبر اطلاع داده می شد و هر دفعه پیغمبر می فرمود : اگر در وی خیری است خداوند او را برمی گرداند و اگر خیری نیست بهتر که رفت .
شـتر لاغر ابوذر از راه رفتن بازماند . ابوذر عقب افتاد اما تخلف نیست چون شترش از راه مانده و نمی تواند حرکت کند . شتر را رها کرد و بارش را به دوش گرفت و در هوای گرم بر روی ریگ های داغ به راه افتاد . تشنگی داشت هلاکش می کرد . به صخره ای در سایه ی کوهی رسید و در میانش آب باران جمع شده بود . چشید آن را بسیار سرد بود . گفت هرگز نمی نوشم تا دوستم رسول خدا (ص) بیاشامد . مشکش را پر کرد و بر دوش گرفت و به سوی مسلمین شتافت .
از دور شبحی دیدند و گفتند یا رسول خدا : شبحی را می بینیم . فرمود باید ابوذر باشد . نزدیک تر آمد ، آری ابوذر است . تا رسید افتاد . پیغمبر فرمود : زود آب به او برسانید . با صدایی ضغیف گفت آب همراه دارم . پیغمبر فرمود آب همراه داشتی و از تشنگی نزدیک هلاکتی . گفت : آری ، آب را چشیدم دریغم آمد که قبل از دوستم رسول خدا (ص) آن را بنوشم .
راستی در کجا و در کدام مکتب چنین شیفتگی هایی را می بینیم . این در هیچ مکتبی دیده نخواهد شد مگر در مکتب انبیاء . چرا چون این عشق و محبت که درباره ی آن بحث های زیادی شده باعث شد که ابوذر چنین خودگذشتگی نسبت به دوست و مدیر خود انجام بدهد که ما باید نتیجه بگیریم که یک مدیر باید پیرو مکتب انبیاء باشد تا بتواند محبت را در دل انسان ها قرار دهد و از این طریق بتواند در وجود انسان ها یک از خود گذشتگی را به وجود آورد تا بتواند به زمره ی همین از خودگذشتگی ها و از طریق کمک سایر افراد به هدف خود برسد .
* رمز جاذبه علی (ع) *
اما پس از این همه بحث ما به اینجا می رسیم که رمز جاذبه ی علی (ع) چه بود که این چنین با رفتار خود توانست چنان حکومت و مدیریت کند که اکنون که در بین ما حضور ندارد هنوز هم انسان ها و بخصوص مدیران که مسئول نظارت بر انسان ها در محیط های اجتماعی هستند پیرو مکتب و آیین انبیاء الهی بخصوص علی (ع) باشند به طوری که تمام عشق آن حضرت در دل ها نفوذ کرده و همه را تحت تاثیر قرار داده است .
اما باید بگویم که رمز محبت را هنوز هیچ کس کشف نکرده است . یعنی نمی توان آن را به صورت فرمول کرد و گفت که اگر چنین باشد چنان می شود و اگر چنان شد چنین می شود . ولی شاید یک رمز وجود داشته باشد که در دوران خلافت علی (ع) به چشم بخورد و آن هم عشق و محبت می باشد . چیزی که باعث شد همه جذب علی (ع) شوند و بتوانند با این عشق و محبت که نسبت به علی (ع) در دل داشتند از خود گذشتگی نشان دهند و علی (ع) را به سوی هدف خود یاری کنند .
* نیروی دافعه علی (ع) *
* همان طور که ما بیانگر این موضوع شدیم که یک مدیر اگر بخواهد به طور صحیح و به نحو احسن کارهای خود را پیش ببرد و بتواند حلیق الگوی علی (ع) و پیرو مکتب او باشد و بتواند با دیگری جاذبه افراد را به سوی خود بکشاند تا بتواند به کمک آن ها ( انسان ) به هدف خود برسد باید یک سری ویژگی های دیگر را هم که در مکتب علی (ع) بود را ادامه دهد که یکی از آن ویژگی ها خاصیت دو نیرویی علی (ع) بود که ذکر کردیم که دو امر مهم در مدیریت هم به حساب می آید .
علی (ع) که همان طور که یک ویژگی داشت که انسان ها را به سمت خود جذب می کرد یکسری ویزگی هم داشت که انسان ها را از خود دور و ناراضی می ساخت ( البته آن دسته از افرادی را که حضرت علی (ع) و کارهایش برای آنها سود و منفعت نداشت ) اما این دور ساختن به این معنا نبود که علی (ع) آن ها را آزار و اذیت می کرد و آن ها ناراحت می شدند بلکه از این قرار است که :
مربوط می شود به دوران خلافت چهار ماه و اند علی (ع) . علی هم جاذبه داشت و هم دافعه . مخصوصاً در دوره ی اسلام از اول گروهی را می بینیم که به گرد علی (ع) می چرخند و گروهی دیگر را می بینیم که با او چندان میانه خوبی ندارند و احیاناً از وجود او رنج می برند . ولی دوران خلافت علی (ع) و همچنین دوره های بعد از وفاتش یعنی دوران ظهور تاریخی ، علمی ، دوره ی تجلی بیشتر دافعه و جاذبه اوست . به همان نسبت که قبل از خلافتش تماسش با اجتماع کم بود تجلی جاذبه و دافعه اش هم کم بود .
در واقع علی (ع) فردی بود دشمن ساز و ناراضی ساز . این یکی دیگر از افتخارات اوست که باید هر مدیری این را در خود به وجود آورد . در واقع این ویژگی هر آدم مسلکی و هدفدار و مبارز و مخصوصاً انقلابی که در پی عملی ساختن هدف های مقدس خویش است که مصداق است با قول خداوند که می فرماید :
* سوره ی مائده آیه 154 : در راه خدا می کوشند و از سرزنش هیچ سرزنشگری بیم نمی کنند . *
خلاصه بر این که علی (ع) دشمن ساز است و ناراضی ساز . بنابراین دشمنانش در زمان خودش اگر از دوستانش بیشتر نبوده اندکمتر هم نبوده اند . حتی در روایتی ذکر شده است که : علی (ع) توسط پیغمبر به فرماهندهی لشکری به یمن فرستاده شد . در برگشتن برای ملاقات پیامبر عزم مکه کرد . در نزدیکی های مکه یکی از لشکریان را به جای خویش گذاشت و خود نیز برای گزارش سفر زودتر به سوی رسول الله شتافت . آن شخص حلّه هایی را که علی (ع) همراه آورده بود در بین لشکریان تقسیم کرد تا با لباس های نو وارد مکه شوند .
علی (ع) پس از آنکه برگشت به این عـمل اعـتراض کـرد و آن را یک بی انضباطی دانست زیرا نمی بایست قبل از اینکه پیغمبر کسب اجازه کنند تصمیمی درباره حُلّه ها می گرفت . و در حقیقت از نظر علی (ع) این کار نوعی بی انضباطی و تصریف در بیت المال بود . از این رو دستور داد تا حلّه ها را درآورده و در جای قبلی خودش قرار دهند تا رسول خدا (ص) خود در این باره تصمیم بگیرند . لشکریان علی (ع) از این باره ناراحت شدند .همین که به حضور رسول خدا (ص) رسیدند از خشونت علی (ع) در مورد حلّه ها شکایت کردند که پیغمبر آنان را مخاطب ساخت و فرمود :
* سیره ی ابن هشام ـ جلد 4 ـ ص 250 : مردم از علی شکوه نکنید که به خدا سوگند او در راه خدا شدیدتر از این نیست که کسی درباره ی وی شکایت کند . *
علی (ع) در راه خدا از کسی ملاحظه نداشت بلکه اگر به کسی عنایت می ورزید ملاحظه می کرد به خاطر خدا بود . قهراً این دشمن ساز است و روح های پرطمع و پرآرزو را رنجیده می کرد و به درد می آورد .
خلاصه بر این که در میان اصحاب پیغمبر (ص) هیچ کس مانند علی (ع) دوستانی فداکار و دشمنانی خطرناک این چنین نداشته است . او مردی بود که حتی پس از مرگ جنازه اش مورد هجوم دشمنانش واقع گشت . چرا جون در زمان خود واقعاً رهبری کامل بود از لحاظ عدالت . از این کار وی آن دسته نام برده رنج می بردند و دل هایشان به درد می آمد .
اما مراد از این حرف ها این است که بگویم یک مدیر که پیرو مکتب علی (ع) است علاوه بر اینکه باید در اجتماع و اداره ی کارها نیست به انسان های دیگر محبت و علاقه به خرج دهد باید به همان نسبت عدالت ، نظم و انضباط را رعایت و یک حالت خاص را برای خود به وجود آورد که به حق مردم که همان بیت المال است دست درازی نکند و باید سعی کند عدالت را در میان مردم برپا سازد که البته در این راه دقیقاً گفته هایی که در مورد حضرت علی (ع) برای افرادی که حرص و طمع زیاد دارند یک دشمن اصلی محسوب می شوند اما باید دانست که اگر در راه خدا قدم گذاشتید نباید از هیچ چیز بیم داشته باشیم .
* ناکثین ، فاسقین ، مارقین *
دافعه دیگری که علی (ع) در دوران خلافت و مدیریت اسلام داشت دفع سه دسته از افراد به نام 1) ناکثین 2) فاسقین ( اصحاب صفین ) 3) مارقین ( اصحاب نهروان ، خوارج )
گروه اول : که ناکثین بودند افرادی بودند پول پرست ، صاحب مطالع و طرفدار تبعیض که سخنان علی (ع) در مورد عدل و مساوات بیشتر متوجه این گروه بود .
گروه دوم : که فاسقین یا اصحاب صفین بودند که دارای روح فاسق ، سیاست و تقلب و نفاق بود . آن ها کسانی بودند که می کوشیدند زمام حکومت را به دست گرفته و حکومت علی را که بر پایه نظم ، هماهنگی و کارهای نامناسب بودند . یکی از مظاهر جامعیت و انسان کامل بودن علی این است که در مقام اثبات و عمل با فرقه های گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده است و با همه مبارزه کرده است و گاهی او را در صحنه مبارزه با پول پرست ها و دنیا پرستان و گاهی هم در صحنه مبارزه با سیاست های ده رو .
که به بحث خود رجوع می دهیم به خوارج که تاریخ عبرت آموز دارند که هنوز هم در افکار مسلمین ریشه دوانیده است که نه تنها یک مدیر بلکه همه افراد باید آن را بدانند و بدانند که در هنگام حکومت و اداره در امور باید چه افرادی را از خود طرد کنند تا بتوانند به هدف مقدس خود برسند و نگذارند افراد و گروهی مانند خوارج با آنکه از بین رفته اند ولی نام آن ها مزاحم سختی برای اسلام است مانع رسیدن به هدف مقدس یک مدیر بشود .
* دموکراسی علی (ع) *
همه ی افراد از این موضوع مطلع هستند که خوارج کسانی بودند که در جنگ صفین درست زمانی که چیزی نمانده بود علی (ع) و لشکریان وی بر دشمن پیروز شوند با نیرنگ و فریب عمر و عاص که قرآنها را بر سر نیزه کردند و گفتند که ما پیرو قرآن و اهل قرآن هستیم تا از این طریق بتوانند جان سالم به در برند که گروهی پس از دیدن این ماجرا و نادیده گرفتن سخنان علی (ع) که فرمود من قرآن ناطق هستم شما تحت فرمان باشید که می گویم حمله کنید .
این ها دست نوشته ها را بر سر نیزه کرده اند تا با این نیرنگ جان خود را نجات دهند و در حقیقت اینان اهل قرآن و سنت نیستند و در همان لحظات که مالک اشتر چیزی نمانده بود تا لشکر دشمن را نابود کند به علی فشار آوردند که جنگ را متوقف کند و از جنگیدن با کسی که خود اهل قرآن است بپرهیزد و بعد از آن هم که ماجرای حکمیت را به راه انداختند که با حیله و نیرنگ عمرو عاص معاویه به خلافت رسید و علی از خلافت عزل شد که بعد از این ماجراها از دین خارج شدند و یک گروه مذهبی به راه انداختند و به فکر غلط مردم را امر به معروف و نهی از منکر می کردند ( البته به یکی از این دو مردم را سوق دادند . )
این ها همان کسانی بودند که به علی خیانت کردند اما همه ی این ها بیانگر یک موضوع بود و آن هم دموکراسی امیرالمومنین بود که به این شرح است :
امـیرالمومنـین با خـوارج در مـنتهی درجه ی آزادی و دموکراسی رفتار کرد . او خلیفه است و آن ها ( خوارج ) . هرگونه اعمال سیاهی برایش مقدور بود اما او زندانی نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آن ها را از بیت المال قطع نکرد . به آن ها همچون سایر افراد می نگریست .
این موارد در زندگی علی (ع) عجیب نیست اما چیزی است که کمتر در دنیا نمونه دارد اما این را باید گفت که یک مدیر باید سیاست خوبی را در پیشبرد هدف خود را در پیش گیرد و سعی کند همیشه از خود گذشت را نشان دهد نه اینکه حلیق یک سیاست غلط پیش رود و در آخر با شکست روبرو شود . شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کند اما هر چه که هست خطاب به یک رهبر یا مدیر این است که نباید با انسان هایی که مانع رسیدن به هدف شده اند یا همیشه در رسیدن به هدف مشکل ساز بوده اند با خشونت کامل رفتار کنند بلکه باید در مقابل آن ها متواضع بود به طوری که علی (ع) می فرماید :
* سوره روم آیه 60 : صبر کن وعده خدا حق است و فرا خواهد رسید . این مردم بی ایمان تو را تکان ندهند و سبک سار نکنند . *
اما همان طور که گفتیم مدیر باید سیاست را در زمره کار خود قرار دهد اما این سیاست و دموکراسی باید حدی داشته باشد و حد آن این است که امنیت اجتماعی جامعه به هم نخورد و نگذارد افرادی با ذهنیت خوارج که پس از این همه نصیحت باز هم به علی (ع) ناسزا گویی کند و درصدد به هم زدن امنیت جامعه بودند که علی (ع) حد سیاست خود را باز هم در جنگ نهروان به خرج داد که از 12000 نفر افرادی که مخالف علی (ع) بودند با سیاست خوب علی (ع) تبدیل به 4000 نفر شدند و 8000 نفر جدا شده و به علی (ع) پیوستند .
حال یک مدیر با اینکه باید یک دموکراسی خوب نسبت به کسانی که او را در رسیدن به هدف مقدس یاری می کنند داشته باشد و نسبت به آن ها سیاست بالایی به خرج دهد اما باید این را هم دانست که یک مدیر باید آن قدر دانا و حکیم باشد تا بتواند انسان هایی را که در ظاهر عابد و مسئولیت پذیر ولی در باطن خلاف شرع و به یک نحوی مشکل ساز هستند را شناسایی و طرد کند و یک دافعه نسبت به آن ها نشان دهد .
دقیقاً همان طوری که علی (ع) بر خوارج که واقعاً افرادی عابد بودند اما کوته نظر و کوته دید شمشیر کشید و باعث شد که آن را از خود طرد کند . طرد : دور کردن
* سیاست قرآن به نیزه کردن *
سیاست قرآن به نیزه کردن سیزده قرن است که کم و بیش میان مسلمین رایج شده مخصوصاً هر وقت مقدس مآبان و متظاهران زیاد می شوند و تظاهر به زهد و تقوا می کنند استفاده از سیاست قرآن به نیزه کردن از طرف استفاده گری ها رایج می شود که باید مورد توجه حاکمان و مدیران این امت اسلامی قرار گیرد و در واقع درس هایی که ما می توانیم بگیریم این است که :
1) یک مدیر باید مراقب باشد که هر موقع جاهل و نادان ها و بی خبرها مظهر تقوا شناخته شدند و مردم آن ها را سمبـل مسلمان عملی بدانند وسیله ی خوبی برای افراد منفعت پرست است که این افراد منفعت پرست آن ها را وسیله برای رسیدن عناصر خود قرار می دهند و سعی می کنند به وسیله این افراد گره و مشکل در کار حکومت و اداره ی مملکت قرار دهند .
این حالت واقعاً مهم است که یک مدیر بداند که دولت غرب استاد در ایجاد این گونه مشکلات در امور مملکتی هستند و مدیر باید با ایجاد یک برنامه و هم فکری با سایر اعضاء آگاهی افراد را بالا ببرد تا مورد دسترسی افراد منفعت پرست ( مخصوصاً غربی ها ) نگردد . حتی در ایران خودمان که مردم افتخار دوستی و ولایت اهل بیت را دارند منافقین از نام مقدس اهل بیت به نفع یهود غاصب سنگری علیه قرآن و اسلام می سازند و این شدیدترین اقسام ظلم به اسلام و قرآن و پیغمبر اکرم (ص) و اهل بیت بزرگوار آن است و حتی در این مورد رسول اکرم (ص) فرموده :
* من از هجوم فقر و تنگ دستی بر امت خود بیمناک نیستم . آن چه از آن بر امتم بیمناک هستم کج اندیشی است و آنچه فقر فکری بر امتم وارد می کند فقر اقتصادی وارد نمی کند . *
پس به این نتیجه می رسیم که باید هر مدیر از لحاظ آگاهی و فکری خود را به بالاترین مرتبه برساند تا بتواند هدف خود را تحقق بخشد .
2) اینکه یک مدیر همیشه از راهنمایی های قرآن بهره مند شود اما نه به طور ظاهری بلکه باید آن قدر درک و فهم خود را افزایش دهد تا بتواند با تفسیر مفهومی که از قرآن به دست می آورد در هدف خود پیشرفت کند . اما مسئله این است که ا ین مدیر یا حاکم همه ی این تشخیص ها را خود باید بدهد . قرآن می خواهد همه ی مسلمانان و همه ی کسانی که اداره ی امور به دست آن ها است رشد عقلی و اجتماعی داشته باشند و به موجب همان رشد عقلی حق خود را از ناطق جدا کنند .
* لزوم پیکار با نفاق *
اما مهم این است که انسان حاکم در درجه ی اول با نفاق مبارزه کند که این مبارزه به مراتب سخت تر از مبارزه با کفر است . زیرا مبارزه با نفاق در حقیقت مبارزه با کفر مستور است . یعنی نفاق دو رو دارد : یک رو ظاهر که اسلام است و مسلمانی و یک روی آن باطن که کفر است و شیطنت .
* رسول خدا (ص) می فرماید : من بر امتم از مومن و مشرک نمی ترسم . زیرا مومن را خداوند به دست ایمانش باز می دارد مشرک را به خاطر شرکش خوار می کند ولکن بر شما از هر منافق دانا زبان می ترسم که آن چه را می پسندد و می گوید و آن چه را ناشایسته می داند انجام می دهد .
منابع مقاله :
جاذبه و دافعه حضرت علی (ع) ، مطهری ؛ مرتضی
20