مقصود از اینکه فرمودند: "ولقد خلقنا الانسان" ابتداء خلقت انسان است، به دلیل اینکه در جاى دیگر درباره خلقت آدمى از گل مى فرماید: "و بدء خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین – و آغاز کرد خلقت انسان را از گل آنگاه نسل او را در خلاصه اى از آبى پشیز قرار داد" (الم سجده
بنابراین آیه شریفه خلقت نوع انسان را بیان مى کند، زیرا خلق کردن اولین موجودى که بقیه افرادش از آن منشعب مى شوند در حقیقت خلق کردن همه آنها است.
در مجمع البیان مى گوید: اصل آدم از خاک بوده، چون قرآن مى فرماید: "خلقه من تراب" آدم را از خاک خلق کرد چیزى که هست خاک نامبرده را گل کرد، همچنان که فرمود: "و خلقته من طین – تو آدم را از گل آفریدی" آنگاه آن گل را گذاشت تا متعفن شد، همچنان که فرمود: "من حماء مسنون – آدمى را از گل گندیده خلق کردم"، آنگاه این گل را گذاشت تا خشک شد، همچنان که فرمود: "من صلصال – از گل خشکیده) بنابراین تناقضى در این تعبیرهاى مختلف قرآن نیست، زیرا حالات مختلف مبداء خلقت آدمى را بیان مى کند. این بود کلام مجمع البیان"(5)
جالب اینکه از این آیات به خوبى استفاده مى شود که انسان از دو چیز مختلف آ فریده شده که یکى در حد اعلاى عظمت و دیگرى ظاهرا در حد ادنى از نظر ارزش. جنبه مادى انسان را گل بد بوى تیره رنگ (لجن) تشکیل مى دهد و جنبه معنوى او را چیزى که به عنوان روح خدا از آن یاد شده است البته خدا نه جسم دارد و نه روح و اضافه روح به خدا به اصطلاح "اضافه تشریفی" است و دلیل بر این است که روحى بسیار پر عظمت در کالبد انسان دمیده شده، همان گونه که خانه کعبه را به خاطر عظمتش "بیت الله" مى خوانند و ماه مبارک رمضان را به خاطر برکتش "شهر الله" (ماه خدا) مى نامند و به همین دلیل قوس صعودى این انسان آن قدر بالا است که به جایى مى رسد که جز خدا نبیند و قوس نزولیش آن قدر پایین است که از چهارپایان هم پایین تر خواهد شد (بل هم اضل) و این فاصله زیاد میان "قوس صعودی" و "نزولی" خود دلیل بر اهمیت فوق العاده این مخلوق است.
و- نیز این ترکیب مخصوص دلیل بر آن است که عظمت مقام انسان به خاطر جنبه مادى او نیست، چرا که اگر به جنبه مادیش بازگردیم لجنى بیش نمى باشد این روح الهى است که با استعدادهاى فوق العاده اى که در آن نهفته است و مى تواند تجلیگاه انوار خدا باشد به او این همه عظمت بخشیده و براى تکامل او تنها راه این است که آن را تقویت کند و جنبه مادى را که وسیله اى براى همین هدف است در طریق پیشرفت این مقصود به کار گیرد (چرا که در رسیدن به آن هدف بزرگ مى تواند کمک موثرى کند)
از آیات خلقت آدم در آغاز سوره بقره نیز استفاده مى شود که سجده فرشتگان در برابر آدم به خاطر علم خاص الهى او بود.(6)
د) صلصال کالفخار
"خلق الانسان من صلصال کالفخار" انسان را از گل خشک صدا دهنده مانند گل پخته به آتش (چون کوزه) آفریده.
شهید مطهرى در این ارتباط مى نویسند: "صلصال" یعنى داراى صلصله. "صلصله" صدا را مى گویند، یعنى به شکلى در آمده بود که مانند سفال صدا مى کرد. در قرآن راجع به خلقت انسان، در جاهایى تعبیر دارد انسان را از خاک آفریده یک جا تعبیر دارد انسان را از گل آفریده یک جا تعبیر دارد انسان را از لاى گندیده آفریده (من حما مسنون) یک جا تعبیر دارد انسان را از گل خشکیده آفریده، معلوم است که اینها مراحل را ذکر مى کند. "از خاک آفرید" روشن است که خاک قبل از گل است و گل از خاک به وجود مى آید. "لاى گندیده متعفن" آب و خاک که با همدیگر مخلوط مى شوند ابتدا گل است، بعدها که مى ماند، در اثر تخمیرها و فعل و انفعال هایى تبدیل به یک "لاى گندیده" مى شود "گل خشکیده" این باز از مراحل بعد است که زمانى هم به این حالت در مى آید. قرآن خلقت انسان را در این مراحل مختلف بیان کرده است: از خاک آفریده شده است، از گل آفریده شده است، از لاى گندیده آفریده شده است و از گل خشکیده آفریده شده است. اینها مراحلى در خلقت انسان را نشان مى دهد. در اینجا هم قرآن همین قدر تعبیرش این است که انسان از گل خشکیده آفرید. از یک طرف به قرینه اینکه مى گوید "از گل خشکیده" باید بگویم پس مقصود از "انسان" یعنى انسان اول که بعضى از مفسرین این گونه گفته اند. ولى به قرینه اینکه کلمه "انسان" اسم جنس است نه اسم شخص و بعید است که الف و لام را الف و لام عهد بگیریم [و بگوییم] یعنى آن انسان معین، آن انسان اول،[لذا] مقصود این است که نوع انسان را منتها نوع انسان را به اعتبار آن اوایل اوایلش، یعنى مى خواهد بگوید خلقت اولى انسان منتهى مى شود به گل خشکیده. این هم باز تعبیرى است که از نظر هدف نظیر "والارض و ضعها للانام" است، یعنى این انسان اگر روزى رسیدى به اینجا که ابتداى خلقت انسان خاک بوده، لجن بوده، گل خشکیده بوده، چه و چه بوده، یک وقت اینها فکر تو را به آنجا نبرد که پس یک تصادف بود که انسان آ فریده شد.
انسان، مخصوصا مردمى که در معارف الهى خیلى ورود ندارند. گاهى به یک اسم الهى توجه مى کند و اسم هاى دیگر خدا را غافل مى شود، یعنى یک شان از شئون الهى را توجه دارد در حالى که از شئون دیگر الهى غافل است. غالبا مردم فقط به قدرت خدا توجه دارند. هرچه بگویید، مى گوید خدا که قدرت دارد. فلان چیز آیا این جور هست یا این جور نیست؟ خدا که قدرت دارد چنین بکند، بله، خدا قدرت دارد، قدرتش هم غیر متنهاى است (ان الله على کل شى قدیر) اما خداوند تنها قادر که نیست حکیم هم هست. حکمت، خودش اقتضایى دارد. قدرت از آن جهت که قدرت است یعنى عجز و ناتوانى در مقابل [کارها] نیست، اما حکمت است که حسابى را در کار مى آورد. خداوند قادر هست، احد هست، حکیم است، باسط هست، قابض هست، هزاران اسماء و صفات دارد. خلقت ناشى از ذات مستجمع جمیع صفات کمالیه است نه ناشى از ذات داراى فقط یک صفت که قدرت است. افرادى که فقط قدرت را مى بینند مى گویند[آیا ]خدا انسان را آفریده: [مى گوییم بله، مى گویید] خدا که قدرت دارد خدا قدرت دارد انسان را از اول از هیچ چیز یک دفعه بیافریند؛ دیگر چه احتیاجى است که خاکى باشد، گلى باشد، لاى گندیده اى باشد، گل خشکیده اى باشد، زمانى باشد، مدتها این در تخمیر مانده باشد؟ مگر خدا قادر نیست؟ مگر خدا عاجز و ناتوان است؟ جواب این است: پس بچه هم که مى خواهد متولد شود، کسى بگوید مگر خدا ناتوان است؟ این تشریفات دیگر چیست؟ که حتما ازدواج باشد و مرد و زنى باشند و عمل مباشرتى انجام بگیرد و بعد نه ماه طول بکشد، قدم به قدم جلو بیاید؛ مگر خدا قادر نیست؟ خدا اگر قادر است یک دفعه این کار را انجام بدهد!
قرآن وقتى که ما را متوجه مى کند که خداوند انسان را از خاک آفرید از گل آفرید، از لاى گندیده آفرید، از گل خشکیده آفرید، در ذهن ما این نباشد که خدا قدرت دارد، بخواهد بیافریند آنا مى آفریند؛ اینها دیگر یعنى چه؟ براى این است که شما اگر بعد در نظامات علمى به این جور مسائل برخوردید بدانید اینها هم روى حکمت و حساب بوده که خلقت انسان باید این مراحل را طى کند پس همین طور که "والارض وضعها للانام" زمین را که خدا آفریده است حساب شده بوده است، خلقت انسان هم از خاک و از گل و این جور چیزها که این مراحل را باید طى کند روى حساب است(7)
نفس واحده
یا ایها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء(8)
ترجمه: اى مردم! از پروردگارتان بترسید، او که همه شما را از یک نفس آفرید و همسر او را از او آفرید و از آن دو (زن و شوهر)، مردان و زنان بسیارى را در روى زمین منتشر ساخت.
علامه طباطبایى در جلد 4 المیزان ذیل این آیه مى فرمایند: نفس آن طور که از کتابهاى لغت استفاده مى شود، عبارت است از عین یک چیز از ظاهر عبارت چنین استفاده مى شود که مقصود از "نفس واحده" آدم و از "زوج ها" زن او است، و این دو پدر و مادر نسل انسان کنونى مى باشند که ما از آنان هستیم و طبق آنچه که از ظاهر قرآن کریم استفاده مى شود انسان هاى کنونى همه به آن دو منتهى مى شوند چنانچه در سوره "زمر" آیه 56 آمده است "خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها"(9)
همچنین در تفسیر نور استاد قرائتى ذیل این آیه آمده که: از این آیه استفاده مى شود که زن و شوهر در آفرینش وحدت دارند و نسل موجود انسان از آدم و همسر اوست(10)
"و هوالذى انشاکم من نفس واحده فمستقر و مستودع قد فصلنا الایت لقوم یفقهون"(11)
ترجمه: و اوست خدایى که شما را یک نفس (حضرت آدم) آفرید پس شما را قرارگاهى و جاى ودیعت و سپرده اى است همانا آیات و نشانه ها را براى گروهى که مى فهمند بیان کردیم(12)
بعضى از مفسرین گفته اند که: "مراد از انشاء و ایجاد انسان از نفس واحد این است که تمامى افراد بشر همه از یک نفس که همان نفس و روح انسانى است آفریده شده اند" و یا گفته اند: "مراد این است که همه افراد این نوع داراى یک نفس و یک بدنند، به این معنا که ترکیب نفسى و بدنى آنان در همه افراد یک نوع از ترکیب است و آن نوع از ترکیب همان چیزى است که از آن به حقیقت انسانیت تعبیر مى کنیم.
بعضى دیگر گفته اند: "مراد به مستقر همان ارحام است که نسل بعد از قرار گرفتن در آن مسیر در اصلابش خاتمه پیدا مى کند؛ و مراد به مستودع اصلاب است که منزل عاریتى نسل است" بعضى هم گفته اند "مراد به مستقر زمین و مراد به مستودع قبر است و یا مراد به مستقر رحم و مراد به مستودع زمین یا قبر است" بعضى دیگر گفته اند: مراد به مستقر روح و مراد به مستودع بدن است و جز اینها اقوال دیگرى نیز هست که فایده اى در نقل آنها نیست.
ولى علامه طباطبایى در ذیل این آیه مى فرماید: معناى آیه شریفه این است که: "پروردگار متعال آن کسى است که شما نوع بشر را از یک فرد ایجاد کرده و زمین را تا مدت معینى به دست شما آباد نموده است و این زمین تا زمانى که شما نسل بشر منقرض نشده اید مشغول به شما و در دست شما است، پیوسته بعضى از شما افراد بشر مستقر در آن و بعضى دیگر مستودع در اصلاب و ارحام و در حال به وجود آمدن در آنند".
این پرسش که "آدمى چیست، کجاست، از کجا و چگونه و براى چه آمده است؟" و نیز پرسش هایى از این سنخ، هیچ گاه بشر اندیشمند و حقیقت جو را رها نکرده است. آدمى نیز، هیچ گاه این پرسش ها را وانخواهد گذاشت؛ زیرا معناى زندگى هر کس مبتنى بر پاسخى است که به این پرسش ها مى دهد. در این بخش تلاش شده تا در قالب چند پرسش و پاسخ به تبیین علت سجده ى ملائک براى حضرت آدم و نیز به چالشى درباره ى چگونگى خلقت انسان هاى اولیه پرداخته شود.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود
به کجا مى روم آخر ننمایى وطنم (مولوى)
یکى از پرسش هاى مهم آدمى این است که براى چه آمده ام؟ چرا خداوند مرا آفریده است و به عبارتى، چرا هستم و براى چه باید زندگى کنم؟ امیر المومنین على(علیه السلام)مى فرماید:
رحم الله امرء اعد لنفسه و استعد لرمسه و علم من این؟ فى این؟ و الى این؟[1]خداوند رحمت کند آن انسانى را که آن چه لازم است، براى نفس خود تهیه و خویشتن را براى قبر مستعد و آماده سازد. آن انسانى که بداند از کجا آمده و در کدام راه است و به سوى کدام مقصد باز مى گردد.
مولوى چه خوب توانسته است این کلام نورانى را به نظم در آورد؛ ز کجا آمده ام (مِنْ اَیْنَ)؛ آمدنم بهر چه بود؟ (فى اَیْنَ)؛ به کجا مى روم آخر ننمایى وطنم؟ (الى اَیْنَ).
به گفته ى ژان فوارستى، دانشمند آلمانى:
هر چه بشریت ترقى مى کند این سوال بیش تر مطرح مى شود که چرا باید بمیرد و منظور از این آمدن و رفتن چیست؟ و به قول سقراط: "زندگىِ بررسى نشده، ارزش زیستن ندارد". [2]
قبل از پاسخ گویى به پرسش فوق، توجه شما را به چند نکته جلب مى کنم:
1. هدف چیست؟
هدف در لغت به معناى نقطه و نشانه اى است که تیرانداز در نظر مى گیرد و تیر را به طرف آن پرتاب مى کند و در محاورات عرفى به نتیجه ى کار اختیارى گفته مى شود که عاقل مختار از آغاز در نظر دارد و کار را براى رسیدن به آن انجام مى دهد، به طورى که اگر نتیجه ى کار منظور نباشد، آن کار انجام نمى گیرد و این نتیجه از آن جهت که منتهى الیه است "غایت" و از آن جهت که از آغاز مورد نظر و قصد فاعل بوده "هدف و غرض" و از آن جهت که مطلوبیت آن موجب تعلق اراده ى فاعل به انجام کار شده است، "علت غایى" نامیده مى شود. [3]
2. زنگ خطر:
در اولین قدم از جست وجو، براى یافتن هدف و راه رسیدن به آن، زنگ خطرى به صدا در مى آید که هر چند تکان دهنده است، ولى براى هوشیارى و دقت بیش تر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما چنین مى گوید: "تنها یک بار این راه را خواهى رفت و یک زندگى را تجربه خواهى کرد. " این اخطار و گوش زد مهم و جدى، ما را بر آن مى دارد که با دقتى متناسب به موشکافى و کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایى براى یافته ى خود دست و پا کنیم.
3. دیدگاه عرفانى و فلسفى:
این دو دیدگاه در طول یکدیگر و قابل تمیز هستند. امتیاز آنها تابع امتیازشان در هستى شناسى است. از نگاه عرفانى خداوند همان هستى نامحدود و مطلق است که داراى مصداق خارجى است و در عرض و یا در طول آن هستى دیگرى که مباین و یا مشارک با آن باشد یافت نمى شود؛ اما در نگاه فلسفى، واجب در عرض و یا در طول دیگر موجودات حقیقى قرار دارد و علت کمالات حقیقى و واقعى آنهاست. ذات واجب در سرسلسله ى هستى ها قرار گرفته و مجرد از قیود جزئى و امکانى دیگر موجودات شمرده مى شود. البته باید توجه داشت که اهل فلسفه و حکمت نیز، پس از صعود بر پلکان علیت، به اطلاق و عدم تقید ذات بارى پى مى برند و در پایان کار بر وجه الهى نظاره و به توحید هستى اعتراف مى کنند.
فلسفه و عرفان اسلامى در پاسخ به این پرسش که چرا آفریده شده ایم، به زوایا و جلوه هاى زیر اشاره مى کند:
1. حب ذات:
پرى روىْ تابِ مستورى ندارد. هدف از آفرینش، خودِ ذات حق تعالى است؛ چون او خود و آثارش را دوست دارد، ایجاب مى کند تا صفاتش تجلى کند. [4]
در ازل پرتو حسنت ز تجلّى دم زد *** عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ)
یعنى وقتى ذاتش خواست تجلى کند، عشق پیدا شد و به همه ى عالم و آدم آتش زد؛ عالم و آدم به سوى او عاشقانه در حرکت اند:
(اَلا اِلَى اللّهِ تَصِیرُ الْاُمُورُ)[5]
فعل مضارع افاده ى استمرار مى کند؛ یعنى برگشت امور به خداى متعال دایمى است. [6]پس تمامى جهان به سوى آن هدف در سیلان و جریان اند و ما، چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم، رو به سوى آن هدف و غایت داریم.
(لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَاَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ)[7]
هر طرف که رو کنید، همان جا رو به خدا دارید، که خدا واسع و داناست.
دل سرا پرده ى محبت اوست *** دیده آیینه دار طلعت اوست
هر گل نو که شد چمن آراى *** ز اثر رنگ و بوى صحبت اوست (حافظ)
2. استجلا:
جلا به معناى در خود دیدن است؛ مانند دیدن خود در آینه؛ و استجلا یعنى حضرت حق کمالات خود را بیرون مى ریزد تا خود را مشاهده کند؛ و کمال این استجلا تنها در انسان کامل نمایان مى شود؛ تنها انسان است که مظهر اتمّ حق است و خداوند کمالات خود را در او مى بیند و هموست که بار سنگین امانت الهى را به دوش کشید. [8]
(اِنّا عَرَضْنَا الْاَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ الْجِبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْاِنْسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً)؛[9] ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن ابا کردند و از آن هراس داشتند؛ اما انسان آن را بردوش کشید، که او بسیار ظالم و جاهل بود.
آسمان بار امانت نتوانست کشید *** قرعه ى فال به نام من دیوانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت *** با من راه نشین باده ى مستانه زدند (حافظ)
3. شناخت جهان:
هدف آفرینش انسان آن است که او جهان را با دیدگاه الهى ببیند و بشناسد؛ قرآن مى فرماید:
(اللّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوات وَ مِنَ الْاَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْاَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ وَ اَنَّ اللّهَ قَدْ اَحاطَ بِکُلِّ شَیْء عِلْماً)؛[10] خدا همان کسى است که هفت آسمان و همانند آن ها هفت زمین آفرید. او فرمان (خود را) در میان آن ها فرود مى آورد، تا بدانید که خدا بر هر چیزى تواناست، به راستى دانش وى هر چیزى را در برگرفته است.
اعتقاد به خدایى که علم و قدرتش نامتناهى است، براى ما سازنده است؛ به این صورت که چون او به همه چیز عالم است، مواظبیم که آلوده نشویم و چون به همه چیز تواناست، مواظبیم کارها را با او در میان بگذاریم و فقط از او کمک بخواهیم. [11]
4. بندگى پروردگار:
آفرینش انسان براى این است که بندگى کند و خداپرست شود و غیر خدا را نپرستد:
(ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلاّ لِیَعْبُدُونِ)؛[12] جن و انس را نیافریدم، جز براى آن که مرا بپرستند.
چون عبادت بود مقصود از بشر
شد عبادتگاه گردنکش سقر
"ماخلقت الجن والانس" این بخوان
جز عبادت نیست مقصود از جهان
پرستش تنها به انجام عباداتى چون نماز و روزه ختم نمى شود؛ حقیقت بندگى آن است که انسان، تنها خدا را بپرستد و در زندگى خویش تکیه گاهى جز خدا نداشته باشد و تنها او را کانون امیدش بداند[13] و به عبارتى، هر حرکت و رفتار شایسته اى که از انسان سربزند، اگر از سرانگیزه و نیت خدایى باشد، عبادت محسوب مى شود و در این صورت، خور و خواب و درس و کار، همه یکپارچه نور، نماز و حمد و قل هوالله مى شود.
خوشا آنان که الله یارشان بى *** که حمد و قل هوالله کارشان بى
خوشا آنان که دایم در نمازند *** بهشت جاودان ماوایشان بى (بابا طاهر)
5. امتحان و آزمایش:
خداوند حکیم و مهربان زمینه سازى مى کند و آدمى را بر سر دو راهى قرار مى دهد، تا آن چه در نهانش است به ظهور و فعلیت برسد:
(الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً)؛[14] همان کسى که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل مى کنید.
آن خدا را مى رسد کاو امتحان
پیش آرد هر دمى با بندگان
تا به ما، ما را نماید آشکار
که چه داریم از عقیده در سرار
6. قرب و رحمت الهى:
هدف از آفرینش انسان، وصال به رحمت و قرب الهى است: (وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ اِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ)؛[15] مردم پیوسته در اختلاف اند، مگر آنان که خدا به آنان رحمت آورده و براى همین آنها را آفریده است.
وجه جمع اهداف
اهداف چهارگانه ى اخیر را مى توان در یک هدف جمع کرد؛ به این بیان که خداوند به انسان اختیار داده و او را بر سر دوراهى قرار داده است تا با انتخاب خود، راه شناخت و پرستش خدا را برگزیند و در سایه ى آن به رحمت الهى و سعادت دست یابد و چون هرگونه رحمتى در نزدیکى به خداست، مى توان گفت: هدف نهایى از آفرینش انسان همان قرب الهى است. آزمایش انسان و پرستش خدا، هر یک وسیله اى براى رسیدن به این هدف نهایى هستند؛ بنابراین غیر از قرب و رحمت الهى، اهداف متوسطى هستند که لازمه ى رسیدن انسان به آن هدف نهایى اند. [16]
راه وصال
در پایان شایان ذکر است که به طور چکیده، طریق رسیدن به اهداف آفرینش انسان مطرح شود. حضرت حق، رسالت آن را بر دوش برترین انسان ها یعنى انبیا و اولیا قرار داده است و در واقع در پرتو پیروى از ایشان و عمل به هدایت ها، ارشادات و تعالیم آنان است که آدمى مى تواند به اهداف اصلى آفرینش خود نایل آید؛ قرآن کریم در این باره مى فرماید: (فَاتَّقُوا اللّهَ یا اُولِی الْاَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّهُ اِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللّهِ مُبَیِّنات لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ)؛[17] پس اى خردمندانى که ایمان آورده اید، از خدا بترسید. راستى که خدا سوى شما تذکارى فرو فرستاده است، پیامبرى که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مى کند، تا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند، از تاریکى ها به سوى روشنایى بیرون برد.
این آیات با لحن خاصى این حقیقت را مطرح مى کنند که پیامبران آمده اند تا با کمک به انسان، او را از تاریکى هایى که با تنزلش از موطن اصلى خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوى نور، که همان حقیقت انسان و روح خدایى بودن اوست ببرند.
هدف از سجده ى ملائکه براى حضرت آدم چه بود و چه کسى در این سجده مسجود واقع شد؛ حضرت آدم، انسان کامل، تمام انسان ها، یا مقام انسانیّت؟
سوال فوق متضمن دو پرسش است:
پرسش اوّل: به حسب ظاهر آیات قرآن کریم آدم مسجود ملائک قرار گرفت و این امر پس از امر خداوند واقع شد؛ پرسش این است که هدف و انگیزه ى سجده ى ملائک براى آدم چه بوده است؟ چهار احتمال مطرح شده است: [18]
الف) عبادت آدم: این احتمال مردود است؛ چون معبود قرار گرفتن غیرخداوند شرک محسوب مى شود و محال است مقصود از سجده ى آدم عبادت او باشد؛ به علاوه، سجود به دنبال فرمان الهى صورت گرفت و واضح است که چنین سجده اى براى اطاعت امر خداوند بوده است، نه عبادت غیر.
ب) عبادت خداوند: در این احتمال، آدم به مثابه قبله و خداوند معبود و مسجود است. این احتمال نیز از سوى مفسران رد شده است. زیرا سیاق آیات با توجه به تکریم وتجلیل از مقام آدم، مى رساند که هدف از این سجده فقط عبادت خداوند نبوده است.
ج) عبادت خداوند و توبیخ ملائکه: این احتمال موافق با مذاق عارفان است. ابن عربى، بر اساس نقل برخى از مفسران معاصر، این راى را پذیرفته است؛ ووجه آن این است که ملائکه در این گفتوگو به نحوى اظهار خودنمایى کردند و خداوند براى زدودن زنگار انانیت از قلبشان آنان را امر به سجده کرد. [19]
این احتمال را نمى توان پذیرفت؛ چون پرسش ملائکه نه از روى اعتراض، بلکه از روى استفهام بوده است، به دلیل پایان کلام تادب آمیز آنان است که مى گویند: "بار خدایا تو دانا و حکیمى".
د) عبادت خداوند و تکریم آدم: بنابراین احتمال چهارم ثابت مى شود که سجود ملائک به منظور اطاعت فرمان خداوند و تکریم آدم بوده است و سیاق آیات که در آن سخن از تکریم انسان رفته است نیز این معنا را مى رساند.
پرسش دوّم: در این سجده چه کسى مسجود ملائک قرار گرفت؟ چند احتمال وجود دارد:
احتمال اول) شخص آدم: مویّد این احتمال ظاهر آیات قرآن کریم است که در آنها سخن از سجده ى ملائک براى آدم به میان آمده و متفاهم عرفى از آدم، شخصى حقیقى و معین است و مفسرانى چون طبرسى و رازى این راى را پذیرفته اند. [20]
ولى این احتمال پذیرفتنى نیست؛ چون آدم در این داستان به عنوان شخص حقیقى مطرح نیست، بلکه به منزله ى شخص حقوقى و الگوى انسان هاست؛ بر اساس آیه ى 11 سوره ى اعراف، در مسئله ى خلقت، تمام انسان ها مخاطب قرار مى گیرند. در روایتى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: خداوند نام تمامى حجت هاى خویش را به آدم(علیه السلام)آموخت و سپس از جریان گفت وگویى که میان خداوند، ملائکه و آدم واقع شد، فرشتگان به منزلت و مقام حجج الهى پى بردند و دانستند آنان سزاوار خلافت در زمین اند.
احتمال دوّم) انسان کامل: این احتمال موافق با ذوق عرفانى و موید به بعضى از روایات است؛[21] ولى روایات دلالت بر حصر ندارند، لذا این احتمال نیز قابل قبول نیست.
احتمال سوّم) تمامى انسان ها: این احتمال، مختار صاحب المنار است، و وجه این احتمال آن است که سرّ سجده ى ملائکه، در خلافت انسان نهفته است و تعلیم "اسماء" منشا خلافت انسان است و مقصود از تعلیم اسماء آن است که خداوند در انسان نیرویى به نام عقل به ودیعت نهاده است که انسان با به کار بستن آن مى تواند مظهر اسماء خداوند باشد؛ لذا انسان با ابتکار و خلاقیّت خود مظهر خالقیّت خداوند و با آزادى و اختیار خود مظهر اختیار و حاکمیت خداوند است و به وسیله ى این نیرو مى تواند بى نهایت علم تحصیل کند؛ و واضح است که این نیرو در تمامى انسان ها وجود دارد؛ بنابراین، همگان خلیفه ى خداوندند، زیرا پس از آن که خداوند فرمود من خلیفه اى روى زمین قرار مى دهم، ملائکه گفتند: آنان باعث فساد و خون ریزى مى شوند؛ معلوم مى شود که ملائکه از گفتار خداوند عمومیّت خلافت را فهمیدند وگرنه به انسان هاى وارسته چنین نسبتى نمى توان داد. [22]
برخى از تعابیر علّامه طباطبایى نیز همین احتمال را افاده مى کند[23] و شهید صدر نیز همین معنا را تایید کرده و در تبیین اندیشه ى سیاسى خود از آن بهره برده است. [24]
احتمال چهارم) مقام انسانیّت: این احتمال را مفسّر متاله جوادى آملى ابراز نموده و گفته اند: آنچه مسجود ملائک قرار گرفت مقام انسانیّت بود و چون مقام انسانیّت داراى مراتب، و سجود ملائک مقول به تشکیک است، هر که در مرتبه ى عالىِ انسانیّت باشد، درجه ى عالى از سجود ملائک را بهره مند است و هر که از مرتبه اى ضعیف و یا متوسط انسانیّت بهره مند باشد به همان میزان مسجود ملائکه است.
وجه این نظر آن است که:
الف) حقیقت انسانیّت نهفته در خلافت است؛ زیرا وقتى انسان خلیفه ى خدا قرار گرفت، مسجود ملائکه واقع شد.
ب) مدار خلافت علم به اسماى حسناى الهى است و این علم مقول به تشکیک است و آدمى به هر میزانى که به صراط مستقیم هدایت یابد، به همان میزان اسماء حسناى الهى در او از قوه به فعلیت مى رسد و علم به اسماء حسناى الهى در او متحقق مى شود و به تبع آن، خلافت الهى در او ظهور مى کند؛ بنابراین کسانى که در حد انسانیّت هستند تنها از استعداد خلافت بهره دارند و کسانى که در کمال انسانى و الهى ضعیف یا متوسّط اند، ظهور خلافت نیز در آنان ضعیف و یا متوسط است و انسان کامل، چون از عالى ترین مرتبه ى علم به اسماء حسناى الهى بهره دارد، از برترین مرتبه ى خلافت بهره مند است. [25]
ولى به نظر مى رسد تمامى انسان ها از مرتبه اى از خلافت بهره دارند، ولى انسان هاى هدایت یافته در درجه اى عالى تر وانسان کامل در اعلى درجه ى خلافت قراردارد؛ به این دلیل که چون در مساله ى خلقت انسان سخن از جعل خلافت به میان آمده معلوم مى شود که خلافت ناظر به مقام تکوین نیز هست، و در مرتبه ى تکوین، تمام انسان ها از خلافت الهى بهره مندند؛ ولى هر کس که بر اساس صراط تشریع خداوند مشى کند، تشریع را با تکوین وفق داده و طبق سنّت تکوینى و تشریعى خداوند رفتار کرده است، لذا در درجه ى عالى ترى از خلافت قرار دارد.
مویّد دیگرى نیز بر این راى وجود دارد و آن این که: میان سجده ى ملائکه و اهداف خلقت، ربط وثیق وجود دارد؛ زیرا اهداف، مبیِّن سرّ خلقت، توانایى ها و کارآمدى بشر است؛ جنبه هایى که به خاطر آن ها بشر سزاوار خلافت و سجود ملائک مى شود. به طور کلى در آیات و روایات چهار هدف براى خلقت انسان ذکر شده است:
1. خلقت پیامبر و ائمه(صلى الله علیه وآله)؛
2. پرستش خداى متعال؛
3. شناخت خداوند؛
4. اظهار قدرت، حکمت، تدبیر و علم خداوند. [26]
در اهداف خلقت مباحثى مطرح است، امّا از آن نظر مورد استشهاد ماست که مرتبط با خلافت و خضوع ملائک است و از اهداف ذکر شده، خلافت ومسجودیت به صورت امر مشکک قابل استظهار است؛ مرتبه ى عالیه ى آن براى پیامبر و امام به عنوان مظهر اسم اعظم الهى و مرتبه ى متوسط براى سایر مومنان و مرتبه ى دانیه ى آن براى سایر افراد بشر؛ چون هر بشرى در نظام تکوین مظهر قدرت و حکمت و تدبیر و علم خداوند است.
بنابراین مقصود از سجده فرشتگان اطاعت امر الهى، تکریم و خضوع در برابر آدم است و کسى که مسجود ملائک قرار گرفت آدم بعنوان نماد انسان ها است و خلافت امر تشکیکى و داراى مراتب مى باشد مرتبه ادناى آن را تمامى انسانها دارا بوده و عالیترین مرتبه آن مربوط انسان کامل است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) مى باشند و آیات و روایات وارده در مورد اهداف خلقت نیز موید این مطلب است.
پی نوشتها:
[1]. اعلام الدین، ص 344، به نقل از: عبدالله جوادى آملى، رحیق مختوم، ص 128.
[2]. ر. ک: محمد رضا شرفى، جوان و بحران هویت، ص 96 و ایدئولوژى الهى، ص 271.
[3]. ر. ک: محمد تقى مصباح یزدى، آموزش فلسفه، ج 2، (سازمان تبلیغات اسلامى، 1366)، ص 398 و معارف قرآن، (قم: موسسه ى در راه حق، 1376)، ص 154.
[4]. ر. ک: محمد تقى مصباح یزدى، معارف قرآن، ص 159.
[5]. شورى: 53.
[6]. علامه محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج 18، ص 81.
[7]. بقره: 115.
[8]. یدالله یزدان پناه، درس هاى عرفان نظرى، (قم: موسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمینى، جلسه هشتاد و چهارم، 1381)، ص 17.
پى نوشت ها:
1- مضغه از ماده مضغ به معنى جویدن است و این واژه به معنى مقدار کمى گوشت است که انسان در یک لقمه مى تواند آن را بجود و این تشبیه جالبى است براى جنین در دوران بعد از علقه بودن
2- سوره حج آیه 6
3- سوره مومنون آیات 14-12
4- سوره حجر آیه 33-26
5- المیزان ج 12 ص 218
6- تفسیر نمونه ج 11 ص 71
7- آشنایى با قرآن ص 43
8- سوره نساء آیه 1
9- شما را از یک نفر آفرید، و از او زنش را به وجود آورد
10- تفسیر نور ج 2 ص 275
11- سوره انعام آیه 98
12- ترجمه و خلاصه تفسیر سیدعلى نقى فیض الاسلام
20