موضوع تحقیق
نیازهای معنوی انسان
فهرست مطالب
عنوان:
حقیقت وماهیت ا نسان
نظریه روحیون
نظریه مادیون
معنویات انسان
نیازهای معنوی انسان ازدیدگاه امام خمینی
منابع
حقیقت و ماهیت انسان
میدانیم که درباره حقیقت و ماهیت انسان ، اختلاف نظرهایی وجود دارد. بطور کلی دو نظریه اساسی در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند : نظریه " روحیون " و نظریه " مادیون "
نظریه روحیون
براساس نظریه روحیون ، انسان حقیقتی است مرکب از جسم و روان ، و روان انسان ، جاویدان است و با مردن او فانی نمیشود . همچنانکه میدانیم منطق دین و مخصوصا نصوص اسلامی بر همین مطلب دلالت میکند.
نظریه مادیون
نظریه " مادیون " این است که انسان جز همین ماشین بدن چیز دیگری نیست و با مردن به کلی نیست و نابود میشود و متلاشی شدن بدن یعنی متلاشی شدن شخصیت انسان.
معنویات انسان
در عین اینکه درباره حقیقت و ماهیت انسان چنین اختلاف نظر بزرگی وجود دارد، درباره یک مسئله دیگر اگر چه با این مسئله وابستگی دارد هیچگونه اختلاف نظری نیست و آن این است که یک سلسله امور وجود دارند که در عین اینکه از جنس ماده و مادیات نیستند و میشود نام آنها را معنویات گذاشت به انسان ، ارزش و شخصیت میدهند. انسان بودن انسان به این امور است، یعنی اگر این معانی را از انسان بگیرند، با حیوان هیچ فرقی نمیکند.
به عبارت دیگر انسانیت انسان به ساختمان جسمانی او نیست که هر کسی که یک سرو دو گوش داشت و پهن ناخن و مستوی القامه بود و حرف زد، انسان است، حال هر که و هر چه میخواهد باشد ، نه ، اینطور نیست.
سعدی همین مطلب را به این زبان گفته است:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و زبان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار ومیان آدمیت
اگر آدم بودن به داشتن همین اندام است، همه از مادر ، آدم به دنیا میآیند . نه ، آدم بودن به یک سلسله صفات و اخلاق و معانیای است که انسان به موجب آنها انسان است و ارزش و شخصیت پیدا میکند.
امروزه همین اموری که به انسان ارزش و شخصیت میدهند و اگر نباشند انسان با حیوان تفاوتی ندارد، به نام " ارزشهای انسانی " اصطلاح شده است.
انحرافاتی که برای فرد یا جامعه پیدا میشود دو نوع است:
یکی انحرافاتی است که " ضد ارزش ها" در مقابل ارزشها ایستادگی میکنند، مثل آنجا که ظلم در مقابل عدل ، اختناق و خفقان در مقابل آزادی ، خدانشناسی و بیبندوباری در مقابل عبادت و خداپرستی ، و سفاهت و حماقت در مقابل عقل و فهم و حکمت میایستد. ولی شاید بیشترین انحرافات بشر به این شکل نباشد که ضد ارزشها در مقابل ارزشها میایستند، آنجا که ضد ارزشها در مقابل ارزشها میایستند ، زود شکست میخورند.
بیشتر انحرافات بشر به این صورت است که همانطور که دریا جزر و مد دارد، گاهی یک ارزش از ارزشهای بشری رشد سرطان مانندی میکند ، بطوری که ارزشهای دیگر را در خود محو میکند، مثلا چنانکه عرض کردیم زهد و تقوی یک ارزش است، یکی از معیارهای انسانیت است ولی گاهی میبینید یک فرد ( یا یک جامعه) آنچنان به زهد گرایش پیدا میکند و در زهد محو میشود که همه چیز برای او میشود " زهد " ، مثل انسانی میشود که فقط یک عضوش ( مثلا بینیاش) رشد کند و عضوهای دیگر از رشد باز مانند.
نگرشی که انسان امروز نسبت به خود و جهان یافته است اینچنین اقتضا دارد که او خود و نیازهای مادی اش را اصل بینگارد و همه ی عزم و همت خویش را در جهت برآورده ساختن این نیازها متمرکز کند، و از آنجا که بشر، مادام که در محدوده ی حیوانی وجود خویشتن توقف دارد و بر عادات خود غلبه نکرده است، تنها حوائج مادی است که او را به جانب خود می کشد، این توهم رخ نموده که نیازهای مادی بشر دارای اصالت است، حال آنکه اینچنین نیست.
علامه ی شهید مطهری(ره) در کتاب "جامعه و تاریخ" بعد از بیان این حقیقت که "اصل تقدم ماده بر روح و تقدم جسم بر روان و اصالت نداشتن نیروهای روانی و ارزشهای روحی و معنوی، از اصول اساسی ماتریالیسم فلسفی است"(١) و رئالیسم(2) که روش فلسفی اسلام است بالعکس به روح و نیروها و نیازهای آن اصالت می دهد، می فرمایند: انسان لااقل در وجود اجتماعی خویش، دوگونه نیاز دارد. نیازهای مادی از قبیل نیاز به نان و آب و مسکن و جامه و دوا و امثال اینها. نیازهای معنوی از قبیل نیاز به تحصیل دانش و ادبیات و هنر و تفکرات فلسفی و ایمان… سخن در اولویت و تقدم این نیازها است که کدامیک بر دیگری تقدم دارد؟… نظریه ی تقدم نیازهای مادی بر آن است که نیازهای مادی اولویت و تقدم دارند و این اولویت و تقدم تنها در این جهت نیست که انسان در درجه ی اول در پی تامین نیازهای مادی است و آنگاه که این نیازها تامین شد به تامین نیازهای معنوی می پردازد بلکه خاستگاه نیازهای معنوی، نیازهای مادی است و نیازهای مادی سرچشمه ی نیازهای معنوی است.(3)
نقطه ی مقابل این نظریه، نظریه ی اصالت نیازهای معنوی است. طبق این نظریه هر چند در فرد انسان نیازهای مادی از نظر زمانی زودتر جوانه می زند و خود را نشان می دهد، چنان که از حال کودک پیداست که از آغاز تولد در جستجوی شیر و پستان مادر است، ولی به تدریج نیازهای معنوی که در سرشت انسان نهفته است می شکفند، به طوری که در سنین رشد و کمال انسان نیازهای مادی خویش را فدای نیازهای معنوی می کند. به تعبیر دیگر: لذتهای معنوی در انسان هم اصیل است و هم نیرومندتر از لذتها و جاذبه های مادی.(4)
قصد ما در این قسمت از کتاب بحث در اطراف نیازهای مادی و معنوی انسان نیست و این مهم را به مباحثی که ان شاالله در باب فقر و عدالت اجتماعی عنوان خواهد شد وا می گذاریم، بلکه مراد ما بیان این نکته است که صرفاً غرایز مادی و نیازهای جسمانی نیست که بشر امروز را به سوی این تمدن فاسد که بعضی از غربی ها، خود آن را "تمدن اسراف و تبذیر" نام نهاده اند، کشانده است.
رجوع این مطلب به نتیجه ای است که در پایان فصل گذشته عنوان شد مبنی بر اینکه آرمان توسعه یافتگی از اصالت دادن به رشد اقتصادی و غلبه ی اقتصاد بر سایر وجوه حیات بشر زاییده شده و آنچه باعث شده تا بشر غربی برای اقتصاد اینچنین مقام و اهمیتی قائل باشد ماده گرایی و نسیان حق است.
بشر در تمام طول تاریخ از نیازهای مادی و غرایز حیوانی برخوردار بوده و به راستی جای این سوال وجود دارد که چرا بعد از هزارها سال زندگی بر کره ی زمین، بشر در قرن هیجدهم میلادی پای در عصر تمدن صنعتی می گذارد؟ چرا؟ آیا در قرون گذشته بشر به تامین نیازهای مادی و غرایز حیوانی وجود خویش اهمیتی نمی داده است؟ چطور ممکن است؟ مگر اعتقاد عام بشر امروز در مغرب زمین بر این نیست که انسان ـ معاذالله ـ از نسل میمون است؟ اگر این نظریه را بپذیریم، لاجرم غرایز حیوانی و نیازهای مادی بشر در گذشته از شدت و حدت بیشتری برخوردار بوده است.
نه! ما این توهمات را نمی پذیریم؛ معتقدات مکتبی ما در زمینه ی تاریخ و تمدن بر مبانی دیگری استوار است که در فصل های آینده ـ با توفیقات الهی ـ مفصلاً مورد بحث قرار خواهد گرفت (هر چند در ادامه ی کتاب همین مباحث به مناسبت های مختلف و به صورتی پراکنده طرح می شود). جواب این است که بشر همواره از نیازهای مادی و غرایز حیوانی برخوردار بوده، اما آنچه که در قرون اخیر در این زمینه رخ داده است، از دو جهت با همه ی تاریخ تفاوت و تباین دارد:
١. هرگز بشر برای حیوانیت و نیازهای مادی وجود خویش قائل به اصالت نبوده است.
٢. بشر امروز در مغرب زمین، در برابر ارضای شهوات و تبعیت از اهوای خویش هیچ گونه محدودیت اخلاقی یا مقیدات مذهبی نمی شناسد.
البته بیان علل تاریخی ظهور تمدن حاضر و وجوه تمایز این عصر از سایر اعصار حیات بشر نیاز به فرصت وسیع تری دارد ـ که ان شاالله در آینده پیش خواهد آمد. بشر حتی اگر برای حوائج مادی خویش هم قائل به اصالت باشد، تا آنجا که خود را از محدوده ی مقیدات اخلاقی مذهبی خارج نکرده است به سقوط کامل دچار نمی شود و در این سطح وسیع که در قرن حاضر شاهد آن هستیم، به اتراف و اسراف و تبذیر گرایش پیدا نمی کند. مهم ترین علتی که جامعه ی غرب را به اتراف و اسراف و تبذیر کشانده است همین است که اراده ی او را در جهت ارضای شهوات و تبعیت از غرایز و اهوای خویش هیچ چیز جز قراردادهای اجتماع محدود نمی کند.
پیش از آنکه به ادامه ی این بحث بپردازیم، برای آن گروه از خوانندگانی که ممکن است در این مطلب که اسراف و تبذیر صفت ذاتی تمدن حاضر است شک داشته باشند، شواهد و مصادیقی را که می تواند موید این مدعا باشد ذکر می کنیم.
در کتاب "هشدار به زندگان"(5) نوشته ی "روژه گارودی"(6) آمده است: ما چگونه در حال مردن و میراندن نوع بشر هستیم؟ و این کار را چگونه با مصرف همه گونه منابع انرژی، داریم انجام می دهیم؟ و چگونه کره ی زمین را داریم غیر قابل زندگی می سازیم؟
انرژی و منابع زمین در طول میلیونها سال در دل خاک نهفته و ذخیره شده است. ما [غربی ها] به غیر حق ادعا کرده ایم و مدعی هستیم که حق داریم همه ی این انرژی و منابع زیرزمینی را در طی یک نسل به هدر دهیم. همچنین، هشتصد سال است که انسان از ذغال سنگ مستخرج از دل زمین استفاده می کند ولی نیمی از آن را در طی سی سال اخیر مصرف کرده است! و نیز نیمی از میزان مصرف نفتی را که انسان از آغاز کشف و استخراج آن به کار برده است تنها در طی دهسال اخیر سوزانیده است!
اگر همه ی مراکز هسته یی را که قرار است ساخته شود بر پا سازند، در طی بیس سال آینده، ذخیره ی "اورانیوم" زمین از میان می رود. همچنین اگر منابع جدیدی از نفت و اورانیوم کشف و استخراج شود، در صورتی که میزان مصرف این دو ماده بصورت کنونی ادامه یابد، خطر پایان یافتن این دو منبع و سقوط وحشتناک همه چیز با آن، تا چند سال دیگر بیشتر طول نخواهد کشید…
جنگلهای جهان نیز در معرض خطر نابودی است.یک سوم درختان موجود در جنگلهای جهان به سال ١٨٨٢ که در حدود دو میلیارد هکتار جنگل را پوشانیده بود، در سال ١٩٥٢ بریده و مصرف شد. این جنایت در حق طبیعت و محیط زیست آدمی، پیوسته ادامه یافته و افزایش هم پیدا کرده است: در هر دقیقه، بشر امروز، بیست هکتار جنگل را از میان می برد. خمیر لازم برای کاغذ روزنامه ی "نیویورک تایمز" در روز یکشنبه که شماره یی فوق العاده دارد و هشتاد درصد صفحات آن فقط اعلانات است، مستلزم قطع درختان پانزده هکتار از جنگل های کانادا است. برای چاپ نسخه های عادی این روزنامه در هر روز، کاغذی لازم است که از قطع درختان شش هکتار از جنگل های کانادا به دست می آید…(7)
در کتاب "تنها یک زمین"(8) می خوانیم: هنگامی که به مواد مورد مصرف صنعت توجه می کنیم، با این اشکال بزرگ روبه رو می شویم که معلوم نیست ذخایر این یا آن ماده ی مهم، چقدر است و تا چه مدتی بدست آوردنی است. مثلآ ماده ی مهمی چون کانه ی آهن را در نظر می گیریم که فعالیتهای صنعتی آدمی به مدت سه تا چهار هزار سال بر آن استوار بوده است. از سال ١٩٥٠ به این طرف مصرف سالانه ی آهن چهار برابر شده است، و از این مقدار ٨٥ درصد در کشورهای پیشرفته بوده است. اگر این نرخ افزایش ادامه یابد، بر اساس برآوردهایی که شده است، تا سال ٢٠٠٠، مقدار ١٧ میلیارد تن از آن مصرف خواهد شد و فقط ٨٨ میلیارد تن دیگر باقی می ماند. این محاسبه نشان می دهد که کانه های آهن در اواسط قرن بیست و یکم به کلی تمام خواهند شد.(9)
رنه دومن در کتاب "خیال پردازی یا نابودی" نوشته است: تفاوت میان سوختها و مواد معدنی ما که از درون قشر خاکی کره ی زمین بیرون کشیده می شوند با تولیدات کشاورزی و دریایی و جنگلی در این است که گروه دوم به مدد نیروی بیکران خورشید هر سال تجدید می شوند. اگر فرض کنیم که منابع معدنی قابل استفاده پنج بار بیش از آن باشد که تاکنون شناخته شده… و همچنان اگر فرض کنیم که مصرف جهانی با همین نرخ سالهای اخیر افزایش یابد باید بدانیم که همه ی ذخیره ی طلای ما پس از ٢٩ سال پایان می گیرد. در ضمن مصرف صنعتی این فلز را نباید از یاد بریم: مصرفی که لنین آن را دست کم گرفته بود زیرا می خواست همه ی مستراحها را از طلا مفروش سازد. و به همین سان ما ٤١ سال دیگر جیوه، ٤٢١ سال نقره، ٤٨ سال مس، ٤٩ سال گاز طبیعی، ٥٠ سال نفت و روی، ٥٥ سال آلومینیوم، ٦١ سال قلع، ٦٤ سال سرب و غیره خواهیم داشت. تنها زغال (١٥٠ سال)، آهن (١٧٣ سال) و کوبالت و کرم می توانند از یک سده تجاوز کنند، اما هرگز به دو سده نمی رسند.(10)
همین نویسنده در جایی دیگر می گوید: در پیش بینی های سازمان خوار و بار کشاورزی، اگر به سال ١٩٦٧ آبیاری با ١٤٠٠ میلیارد متر مکعب ٧٠% آب مصرفی جهان را جذب می کند به سال ٢٠٠٠ که مصرف دو برابر خواهد شد تنها ٥١% را خواهد گرفت زیرا شهرها، صنایع و معادن مصرفشان را با سرعت بیشتری افزایش می دهند. با آهنگ کنونی پیش از سال ٢٠٥٠، بشر دچار کمبود آب خواهد شد ولو اینکه از اسراف و تبذیرهایی که گاه در زمینه ی آبیاری فوق العاده زیاد است، جلوگیری شود…
در کتاب ارزشمند "کوچک زیباست" جدولی ذکر شده که نشان دهنده ی درصد مصرف ایالات متحده به کل مصرف جهان است. بر طبق این جدول آمریکا ٤٢% کوبالت، ٦٣% گاز طبیعی، ٣١% گروه پلاتین، ٣٣% مس، ٤٠% مولیبدنیوم، ٣٣% نفت و ٣٨% نیکل جهان را مصرف می کند و تنها در یک یا دو قلم فوق تولید ایالات متحده خودکفایی دارد.(11) نتیجه ای که در پایان این جدول ذکر شده، بسیار دردآور است: با توجه به میزان مصرف کنونی منابع و افزایش پیش بینی شده ی نرخ های مصرفی در آینده، اکثریت بزرگ منابع مهم و تجدید ناشدنی جهان حداکثر تا ١٠٠ سال آینده دوام خواهد داشت.(12)
شوماخر می پرسد:
یک نظام صنعتی که چهل درصد از منابع اصلی جهان را برای تامین نیازمندیهای جمعیتی کمتر از شش درصد جمعیت جهان مصرف می کند، تنها در صورتی می تواند کارآمد خوانده شود که در زمینه ی تامین سعادت، رفاه، فرهنگ، صلح و آرامش، و هماهنگی به توفیقهای عظیمی نایل آمده باشد. تصور نمی کنم تاکید بر این واقعیت ضروری باشد که نظام آمریکایی از نیل به چنین توفیقهایی ناتوان بوده…(13)
شکی نیست که با توجه به محدودیت منابع، ادامه ی توسعه ی صنعتی و اقتصادی قطب استکباری جهان تنها در صورتی ممکن است که آن نیمه ی دیگر جهان در فقر و گرسنگی مطلق زندگی کنند، و به قول شوماخر، با یک ملاحظه ی ساده درمی یابیم که رشد نامحدود مادی در یک جهان محدود امری محال است. بحث تفصیلی در اطراف این مهم را به مباحث مربوط به فقر و عدالت اجتماعی و مسئله ی گرسنگی وا می گذاریم.
شواهد و مصادیقی که ذکر شد تنها به میزان مصرف انرژی و مواد معدنی اختصاص داشت، حال آنکه مطلب به همین جا ختم نمی شود. روژه گارودی در کتاب "هشدار به زندگان" نمونه های دیگری از اعماق فاجعه را ذکر کرده است: در مورد اسراف و تبذیر و ریخت و پاش مواد غذایی، تنها ذکر دو نمونه کافی است، دو نمونه یی که بسیار هم سر و صدا براه انداخته است: در سال ١٩٧٤ مجتمع اقتصادی اروپا (CEE) دویست و بیست و پنج میلیون فرانک فقط خرج از میان بردن میوه ها و سبزیهایی کرد که بیم آن می رفت بهای میوه و سبزی را در بازار پایین بیاورد! در فرانسه در همان سال و به همین دلیل (چه دلیلی!) برای حفظ به اصطلاح بازار دویست و پنجاه هزار تون سیب زمینی را از بین بردند! در ایالات متحد آمریکا، تهیه کنندگان شیر، ده میلیون تن "لاکتوسروم" یا شیر رقیق را (گویا سالانه) دور می ریزند، و حال آنکه ماده "پروتئینی" موجود در این شیر، اگر خشک شود، می تواند هشت میلیون نفر را تغذیه کند. در فرانسه، یک کارخانه ی پنیرسازی معمولی، هر روز حدود دویست تون از این ماده را دور می ریزد در صورتی که اگر خشکانده شود، دوازده تون ماده ی مغذی از آن به دست می آید.(14)
در شواهدی که ذکر شد، غلبه ی اقتصاد بر سایر وجوه حیات بشری به خوبی جلوه گر است و این در حالی است که ما ذکر رابطه ی فی مابین تولید و مصرف را به آینده وا گذاشته ایم و از آن سخنی به میان نیاورده ایم.
چه علتی باعث شده است تا بشر غربی اعمالی اینچنین را برای خود مجاز بشمارد؟ وقتی اراده ی بشر را در جهت ارضای شهوات و اهوای خویش هیچ چیز محدود نکند، انسان در مسیر تمتع از لذایذ دنیایی به آنچنان زیاده طلبی و تکاثری دچار می شود که از آن باید به خدا پناه برد. بشر غربی از آنجا که برای وجود انسان قائل به حقیقتی غایی نیست و به حیوانیت بشر اصالت می دهد، برای اهوا و تمایلات حیوانی خود نیز هیچ محدودیتی جز قراردادهای اجتماعی نمی شناسد و قراردادهای اجتماعی را نیز صرفا به منافع فردی باز می گرداند.
علامه ی شهید مطهری(ره) با اشاره به افکار راسل می گوید: همین جناب راسل(15)… چون هیچ ریشه ای برای اخلاق اجتماعی قائل نیست جز منافع فرد می گوید اخلاق اجتماعی در واقع نوعی قرارداد است که افراد با یکدیگر می بندند زیرا همه ی افراد این مطلب را کاملاً درک می کنند که حفظ بهتر منافعشان در این است که حقوق و وجود یکدیگر را رعایت کنند.(16)
و البته ما در بحث از مبانی فکری و آرمانی دموکراسی بار دیگر با تفصیل بیشتر به همین مطلب خواهیم پرداخت. آنچه که فعلآ، مناسبتآ، لازم است ذکر شود این است که در تمدن غرب قراردادهای اجتماعی ـ و به تعبیر خودشان قانون ـ جانشین اخلاق شده است و سعی بشر غربی در این است که با اصالت دادن به قوانین مدنی و مقررات اجتماعی از اخلاق مذهبی و شریعت بی نیاز شود؛ یعنی به عبارت بهتر، جامعه ای بسازد که در آن هیچ کس نیازی به خوب بودن نداشته باشد، و در عین حال که هیچ کس التزام اخلاقی در برابر وجدان خویش ندارد، همه بتوانند بدون تجاوز به حقوق یکدیگر از حداکثر آزادی و ولنگاری برای ارضای شهوات حیوانی و تمتع از لذایذ مادی برخوردار باشند ـ و الحق بهترین نظام سیاسی که می تواند اهداف مذکور را تامین کند، سیستم دموکراسی است.
منابع:
انسان کامل – شهید مطهری-ص 68
تکامل اجتماعی انسان- شهید مطهری – ص 90
http://www.daneshnameh.com
18