موضوع
حقیقت و مجاز
درس اصول و منطق حوزه علمیه
فهرست صفحه
معنای لغوی حقیقت و مجاز………………………………………………………………………..3
معنی حقیقت و مجاز در علم اصول………………………………………………………………….3
اهمیت حقیقت و مجاز در علم اصول…………………………………………………………………4
اقسام حقیقت و مجاز……………………………………………………………………………….5
گونه های به کارگیری حقیقت و مجاز ……………………………………………………………….11
علامات حقیقه و مجاز………………………………………………………………………………13
منابع کلی………………………………………………………………………………………..22
معنای لغوی حقیقت و مجاز
حقیقت لغوی لفظی است که در معنای حقیقی (معنای اصلی ) لغوی اش بکار رفته است . مثل سرو که معنی لغوی آن نوعی درخت است . در مقابل حقیقت لغوی ، مجاز لغوی است (مثال مجاز لغوی زید در جمله ای به دوستش بگوید که اگر فلان کار را با هم انجام دهند،به آب و نانی خواهند رسید،می بینیم که دراینجا زید لفظ نان را در معنایی به جز آن معنایی که لغت شناسان برایش وضع کرده اند استعمال نموده،که به این استعمال، استعمال مجازی می گویم)و آن لفظی است که در معنای مجازی بکار رفته است ، مثال سرو که معنای مجازی لغوی آن انسان بلند قامت می باشد .
معنی حقیقت و مجاز در علم اصول
استعمال لفظ در موضوع له حقیقت است و در غیر موضوع له، اگر تناسب بین موضوع له و معناى دوم باشد، مجاز و اگر تناسب نباشد، غلط است(مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج 1، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، چاپ چهارم.)
مانند کلمه ماه وضع شده برای جرم آسمانی که شب ها در آسمان نور افشانی می کند هرگاه به همین معنا استعمال شود می گویند حقیقت است و اگر به زنی به جهت زیبایی اش ماه اطلاق شود، این کلمه در غیر معنای حقیقی و موضوع له خود به کار رفته و مجاز است و اگر به درختی اطلاق شود غلط است(ولایی، عیسی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران، نشر نی، چاپ اول، 1374ش.)
اهمیت حقیقت و مجاز در علم اصول
اهمیت این موضوع مانند بقیه مسائل علم اصول در راه استنباط احکام شرعی روشن می شود. به عنوان نمونه در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است: "اگر شخصی جنب شود و آب برای غسل کردن پیدا نکند، با "صعید" تیمم کند. سپس اگر آب پیدا کرد برای نمازهای بعدی غسل نماید و نمازی را که با تیمم خوانده نیاز به اعاده نیست(برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج 2، قم، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1371ق.)
در این جا اگر شک شود از لفظ صعید معنای موضوع له آن که مطلق وجه الارض می باشد اراده شده، یا معنای خاص که خاک خالص باشد با استناد به این که در اصول بیان شده؛ هر لفظی که بدون قرینه مجازیه استعمال شود باید بر معنای حقیقی حمل شود، لفظ صعید را نیز بر معنای حقیقیش که مطلق الارض باشد حمل می کنیم و حکم می کنیم به جواز و صحت تیمم بر غیر خاک از اجزای زمین مانند سنگ(اصول الفقه، ج 1،)
اقسام حقیقت و مجاز
1 .حقیقت شرعیه: مثلا شرع لفظ صلاه را وضع نموده برای معنایی(یعنی آن را وضع نموده برای عبادتی خاص)
قبل از ظهور اسلام مردم برای تنظیمات مناسبات حقوقی، معاملاتی و اقتصادی و همچنین مراسم عبادی و… خود از کلمات و الفاظ و اصطلاحاتی استفاده می کردند. بعد از ظهور اسلام بسیاری از آن نظامات عیناً مورد تایید شارع قرار گرفته، و در مواردی هم تغییراتی در آن داده شده است. لذا در اسلام دو دسته احکام داریم: یک دسته احکامی که فاقد سابقه بوده و اسلام آنها را وضع کرده، این دسته به احکام تاسیسی مشهور هستند، و دسته ی دیگر احکامی می باشند که شارع آنها را عیناً یا با تغییراتی متناسب تنفیذ کرده، که به آنها احکام امضایی نام داده اند.
حقیقت شرعیه عبارت است از استفاده از پاره ای کلمات و اصطلاحات اسلامی (که در احکام مورد استعمال قرارگرفته، گرچه از عرف گرفته شده باشد). برای مقاصد خاص شرعی. به بیان دیگر اگر شارع قالب های خاصی را برای فهماندن معانی موردنظر خود وضع کرده باشد، می گویند حقیقت شرعیه است، و اگر شارع این قالب ها را برای فهماندن معانی خاص وضع نکرده، بلکه در زبان مسلمان ها چنین جاری شده باشد. می گویند حقیقت متشرعه. مثلاً لفظ "صلاه" در لغت به معنای دعاست. آیا پیامبر فرمود من قرار دادم لفظ صلاه را برای نماز به کیفیت مخصوص، و یا مثلاً فرموده: نماز بخوانید آن گونه که من می خوانم، و آن گاه ایستاده و اقدام به نماز خواندن کرده، و لفظ صلاه را به طور مجاز آن قدر در ارکان مخصوصه به کار برده که با کثرت استعمال حقیقت در آن ایجاد شده است؟ و یا اصلاً چنین قراردادی وجود ندارد، تنها، بعدها در عرف متشرعه (فقها) چنین فهمی پیدا شده است؟
آیا حقیقت شرعیه داریم یا خیر؟ نقل الفاظ به معانی جدید یا تعیینی (تنصیصی) است، و یا تعینی. یعنی در اثر کثرت استعمال در معنای دوم و ترک معنای لغوی تعیّن در معنای دوم پیدا کرد. صحیح این است که بگوییم حقیقت شرعیه به معنای تعیینی نداریم (اصول الفقه، ج1، اجود التقریرات، ؛ اصول الاستنباط.).
زیرا اگر شارع مقدس صریحاً به طور جداگانه، در مورد هریک از الفاظ گفته باشد که این لفظ را برای فلان معنی وضع کردم، حتماً به تواتر به ما می رسیده، در حالی که چنین نیست، و اما حقیقت شرعیه به معنای تعینی وجود دارد. یعین شارع الفاظی را در معانی مجازی با قرینه استعمال کرده، و در اثر کثرت استعمال در معانی جدید، معانی لغوی آنها فراموش شده، به گونه ای که بدون قرینه معانی جدید از آن الفاظ فهمیده می شود. (اصول الفقه، ج1، اصول الاستنباط.)
حاصل اینکه اگر در دلیلی آمده باشد، موقع رویت هلال صلات واجب است. در صورتی که هیچ قرینه ای در کار نباشد، بنابر قول به حقیقت شرعیه نماز در اول هر ماه موقع رویت هلال واجب می شود. اما براساس دیدگاه منکرین حقیقت شرعیه، هنگام رویت هلال تنها دعا لازم است، چون معنای صلات همان دعا است. بعضی از علما معتقدند: این بحث فایده ی مهمی ندارد، زیرا وضع تعینی نسبت به زمان ائمه (علیهم السلام) قطعی است، و نسبت به زمان پیامبر قابل اثبات نیست. لذا الفاظی که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استعمال شده اند همگی مجمل اند. (5) برخی از علمای اصول می گویند: حقیقت شرعیه در اصطلاحات جدید و نو وجود دارد. زیرا این روش تمام صاحبان علوم و فنون است که وقتی وسیله ای را اختراع می کنند، و یا فکری نو ابراز می کنند، مقصود خود را به وسیله ی نامگذاری به مردم ارائه می دهند. شارع مقدس نیز از این روش عقلایی استفاده کرده است. مثلاً عبادت خاص و اقامه ی نماز را به وسیله ی لفظ صلات به مردم ارائه داده، ولی برای فهماندن معانی ای که در میان مردم متداول است مثل بیع-نکاح و… نیاز به الفاظ و نامگذاری جدید نبوده، لذا در آنها حقیقت شرعیه نداریم، بلکه حقیقت عرفیه خواهیم داشت. (بدایع الافکار.)
استفاده از بحث حقیقت شرعی و عرفی در حقوق موضوعه
این بحث را با تلخیص از کتاب مبانی استنباط حقوق اسلامی، ادامه می دهیم: در تعریف حقیقت شرعی گفته شد که کلمات و اصطلاحاتی که شرع به وضع تعیینی، یا تعینی وضع کرده باشد، حقیقت شرعی است. همین اصطلاح را در مورد اقدام قانونگذار نیز می توان به کار برد. بدین معنی که بگوییم کلمات و اصطلاحاتی که قانونگذار به وضع تعیینی یا تعینی وضع کرده باشد "حقیقت قانونی" است. از بررسی متون قانونی به خوبی پیداست که قانونگذار در بیشتر موارد کلمات و اصطلاحاتی را که در گفتگوی روزانه بین مردم متداول بوده به کار برده، و در آن موارد اصطلاح خاصی به کار نبرده است. مثل جرم- مجرم- متهم- حکم- محکوم علیه… و در بعضی موارد نیز خود به تعریف کلمات و اصطلاحاتی در ابتدا قانون پرداخته، و به اصطلاح اقدام به وضع کرده است. مثال 1. در ماده ی 224 قانون مدنی آمده: الفاظ عقود محمول است بر معانی عرفیه. مثال 2. اصطلاح "حقابه" در قانون ملی شدن آب، به عرف ارجاع داده نشده، بلکه در ماده ی 3.همان قانون از "حقابه" تعریف شده است. سوال این است آیا این عرف، عرف عام است یا خاص؟ در کتاب مذکور از دکتر کاتوزیان نقل می کند که "عرف عام" است. اما خود او استنباط می کند که "عرف خاص" است. یعنی مراد "عرف متشرعه فقها و حقوقدانان" است.
2.حقیقت لغویه:
استعمال لفظ در معنایی را که در علم لغت به عنوان معنای حقیقی آن لفظ معین شده حقیقت لغوی گویند. (مثلا زید در نانوایی به نانوا بگوید که دو نان می خواهد)
3.حقیقت عرفیه:
استعمال الفاظ در معانی ای که از طرف عرف معین شده، حقیقت عرفیه نام دارد. این عرف می تواند فقها و متشرعه باشند، و می توانند حقوقدانان و غیره باشند. (مبانی استنباط حقوق اسلامی، ص38، عرف متشرعه مردمی اند که شریعت را پذیرفته اند و معمولاً از زمان امام صادق (علیه السلام) به بعد را عرف متشرعه گویند.)
مثال:
کلمه ی "دارایی" در لغت و عرف عام به معنای اموال و مطالبات شخصی است. ولی در عرف خاص یعنی در اصطلاح حقوق عبارت است از مجموع اموال و حقوق مالی و دیون و تعهدات، و با تفسیری که از آن می کنند و آن را از عناصر شخصیت می دانند، معنایی متفاوت با معنای لغوی و عرفی خود دارد. (مبانی استنباط در حقوق اسلام، ص 38.)
1.مجاز در کلمه:
اگر استعمال لفظ در غیرمعنای حقیقی به دلیل علاقه ی مشابهت باشد، مثل استعمال لفظ شیر در مرد دلیر به آن استعاره گویند، والا مجاز مرسل است. مثال: مردم می گویند آسمان می بارد، در حالی که ابر می بارد نه آسمان.
2.مجاز در اسناد:
پیامبر می فرماید: "نسیان از امتم برداشته شد ("رفع عن امتی تسعه النسیان…" در واقع فراموشی برداشته نشد، بلکه حکم آن برداشته شد. من لایحضره الفقیه، ج1، حدیث 132.)
3.مجاز در حذف:
تقسیم دیگر از مجاز عبارت است از: 1.مجاز متعارف؛ 2.مجاز راجح؛ 3.مجاز مشهور.
1.مجاز متعارف مثل اکثر مجازات متداول. 2.مجاز راجح مجازی است که استعمال لفظ در یک معنای مجازی بیش از دیگر معانی مجازی باشد. 3.مجاز مشهور، و آن در موردی است که استعمال لفظ در معنای مجازی از معنای حقیقی بیشتر باشد. مثل استعمال صیغه ی امر در استحباب.
ب.نشانه های حقیقت و مجاز
گاه می دانیم که لفظی برای معنای خاصی وضع شده، (یا به تصریح اهل لغت و یا چون خود اهل لغت است). در این صورت بحثی باقی نمی ماند که استعمال این لفظ در آن معنی حقیقت است، و در غیر آن مجاز. اما گاهی در اصل وضع شک می کنیم (کفایه الاصول، ج1، ص 25؛ اصول الفقه، ج1، ص 23؛ نهایه الاصول، ص39.)
اصولیین برای تشخیص حقیقت از مجاز، نشانه هایی را برمی شمرند که عمده ترین آنها عبارت اند از:1. تبادر و عدم تبادر؛ 2.صحت سلب و عدم صحت سلب؛ 3.اطراد و عدم اطراد؛ 4.تصریح واضع.( قوانین الاصول، ج1، ص13.)
ج.آیا استعمال لفظ در معنای مجازی نیازی به اجازه ی واضع دارد یا خیر؟
به بیان دیگر آیا استعمال در معنای مجازی متوقف به اجازه ی واضع بوده و باید در چهارچوب علاقه های مخصوص که در علم بیان مطرح است، انجام پذیرد یا خیر؟ حقیقت این است که وجود مناسبت و پذیرش ذوق سلیم برای به کار بردن الفاظ در معانی مجازی کافی است. (اصطلاحات الاصول، "الحقیقه و المجاز".)
گونه های به کارگیری حقیقت و مجاز
اوّل: استعمال حقیقی و مجازی که مصنّف در اینجا به آن پرداخته است.
دوم: به لحاظ حذف یا عدم آن اگر چیزی حذف شده باشد، مجاز در حذف رخ داده و اگر حذفی صورت نگرفته مجازی رخ نداده است. مثل آیه شریفه: "واسال القریه" بنابر اینکه کلمه "اهل" در تقدیر باشد که در این صورت، مجاز حذف رخ داده است.
سوم: حقیقت و مجاز به لحاظ اسناد. یعنی اگر اسناد الی ما هو له باشد، حقیقت است، مثل "انبت الله البقل" که گفته انسان موحّد باشد و اگر اسناد الی غیر ما هو له باشد، مجاز در اسناد است، مثل "انبت الرّبیع البقل" که انسان موحّد بگوید.
تفاوت این قسم با قسم بعدی در این است که در قسم بعدی ادّعاء می شود که خدا از مصادیق ربیع است، ولی در اینجا چنین ادّعائی صورت نمی گیرد، بلکه ادّعاء می شود که فاعل انبات، ربیع است، نه خدا فتامّل جیّداً.
چهارم: حقیقت و مجاز عقلی که منسوب به سکّاکی در مورد استعارات است که برخی از اُصولیّین مثل مرحوم امام آن را نسبت به مجازات مرسله توسعه داده اند.
طبق این نظریّه مجاز لفظی مورد انکار قرار گرفته و همه مواردی که ادّعا شده که مجاز لفظی است، مجاز عقلی شمرده شده است.
مثلاً در مثال: "رایتُ اسداً یرمی" بنابر نظر مشهور در کلمه "اسد" مجاز لفظی رخ داده، به این معنا که مستعملٌ فیه واژه "اسد" رجل شجاع است، ولی در مقابل، برخی آن را مجاز عقلی دانسته اند. یعنی لفظ "اسد" در معنای حیوان مفترس به کار رفته است، غایه الامر ادّعاء شده که رجل شجاع از مصادیق حیوان مفترس است.
در اینجا برخی از بزرگان علم معانی و بیان و هم چنین برخی از بزرگان علم اصول به اشتباه افتاده اند و قائل شده اند که در مجاز عقلی، مجاز لفظی نیز رخ می دهد؛ زیرا موضوعٌ له لفظ "اسد" حیوان مفترس حقیقی است و شامل حیوان مفترس ادّعایی نمی گردد، در حالی که فرض، این است که در اینجا مستعملٌ فیه، حیوان مفترس ادّعایی است، پس این نوع استعمال، استعمال لفظ در غیر موضوعٌ له می باشد.
در جواب می گوییم: مستعملٌ فیه در اینجا حیوان مفترس است، نه حیوان مفترس ادّعائی و به عبارت دیگر، ادّعاء جزء مستعملٌ فیه نیست، بلکه ادّعاء علّت استعمال است فافهم.
علامات حقیقه و مجاز
انسان در برابر لفظ و معنا از سه وضعیت خارج نیست:
1) می داند فلان لفظ برای فلان معنا وضع شده است. راه فهمیدن آن به دو صورت است:
الف) انسان خود از اهل لغت باشد.
ب) از راه اطلاعات ارائه شده از جانب اهل لغت.
مانند استعمال لفظ اسد برای حیوان مفترس.
2) می داند فلان لفظ برای فلان معنا وضع نشده است؛ که این صورت نیز از دو حال خارج نیست:
الف) میان آن لفظ و معنا مناسبت وجود دارد که در این صورت لفظ در آن معنا مجازی است. مانند: رایت اسداً یرمی. که لفظ اسد در معنای رجل شجاع استعمال شده است.
ب) میان آن لفظ و معنا مناسبت وجود ندارد که در این صورت می شود استعمال غلط.
3) گاهی لفظ در معنائی استعمال شده است ولی انسان شک دارد که آیا این لفظ برای این معنا وضع شده است یا نه. به همین خاطر اصولی ها برای تعیین نمودن معنای حقیقی از مجازی یعنی برای تعیین اینکه این لفظ برای آن معنی موضوع هست یا نه، راهها و علامت های بسیاری ذکر کردند که در این جا به ذکر مهمترین آنها می پردازیم.
معنای تبادر: سبقت گرفتن معنا از خود لفظ بدون آوردن هرگونه قرینه ای. به عبارت دیگر اولین معنایی که از لفظ به ذهن می رسد، همان معنای حقیقی لفظ است که نیاز به آوردن قرینه نیست.
اشکال بر تعریف تبادر:
مستشکل برای طرح اشکال خود چند مطلب ذکر نموده است:
1) تبادر نیاز به سبب دارد.
2) سبب چیزی نیست مگر علم به وضع.
3) بنابراین تبادر متوقف بر علم به وضع است.
4) به این ترتیب از یک طرف برای علم به وضع ، نیاز به تبادر داریم و از طرف دیگر برای تبادر نیز نیاز به علم به وضع داریم. اینجا دور حاصل می شود و دور محال است.
جواب علامه مظفر به اشکال فوق:
علم تفصیلی به وضع محتاج تبادر است ولی آنچه که تبادر به آن نیاز دارد علم اجمالی است نه علم تفصیلی.
علامت دوّم حقیقت و مجاز:
1) صحت سلب و عدم صحت سلب.
2) صحت حمل و عدم صحت حمل.
آن لفظ مشکوک المعنی که شک داریم این لفظ برای این معنا وضع شده یا نه:
الف) اگر چنانچه برداشتن آن معنای مشکوک از آن لفظ صحیح باشد آن معنی مجازی است و برداشتن آن معنی صحیح نباشد آن معنی حقیقی است.
ب) اگر در لفظ مشکوک، حمل لفظ بر آن معنی صحیح باشد آن معنا حقیقی است و اگر حمل آن لفظ بر آن معنا غلط باشد آن معنا مجازی است.
علامه مظفر می نویسد: مطالب نوشته شده در بالا نیاز به توضیح دارد. پس برای تحقیق در حمل و عدم آن و سلب و عدم آن باید به روش زیر تمسک بجوییم:
چند نکته :
1) در حمل باید مواردی لحاظ شود:
الف) موضوع و محمول باید از یک جهت متحد باشند، تا تباینی بین آنها پدید نیاید.
ب) موضوع و محمول باید از یک جهت مغایر هم باشند، تا حمل شیء علی نفسه نشود.
با توجه و رعایت این دو باید گفت:
1- موضوع و محمول گاهی مفهوما اتحاد دارند، و تغایرشان اعتباری است. (اعتباری است یعنی به اجمال و تفصیل است) که به آن حمل اولی ذاتی گویند.
2- گاهی مفهوما با یکدیگر تغایر دارند ولی مصداقا متحدند که بدان حمل شایع صناعی گویند.
3- نسبت میان حمل اولی و حمل شایع از نوع تباین کلی است.
4- در حمل اولی موضوع و محمول با یکدیگر همواره نسبت تساوی دارند، ولی در حمل شایع گاهی تساوی وجود دارد و گاهی عموم و خصوص مطلق یا من وجه.
5- در حمل اولی ذاتی انحصار با حمل تمام ذاتیات شیء بر خود ذات است. مثل الانسان حیوان ناطق. اما در حمل شایع صناعی در محدوده ی جزء ذاتیات و خارج از ذات است مثل الانسان حیوان، الانسان ضاحک.
علامه مظفر می نویسد:
برای فهمیدن معنای حقیقی از مجازی با توجه به مقدمه ای که ذکر شد، باید به کارهای ذیل پرداخت:
الف) معنایی که در آن معنا وضع مشکوک است را با لفظ خاصی تعبیر کنیم و موضوع قرار دهیم.
ب) لفظی را که در وضعش برای آن معنا شک داریم را محمول قرار دهیم.
ج) پس از این دو کار سه آزمایش روی آنها انجام می دهیم.
آزمایشات:
1) آزمایش به حمل اولی ذاتی: ملاک این آزمایش اتحاد در مفهوم و تغایر اعتباری است. اگر آن لفظ برای آن معنا صحت حمل، به حمل اولی ذاتی و عدم صحت سلب داشت، می فهمیم که این لفظ برای آن معنا وضع شده است. مثل اسد برای حیوان مفترس. لذا می گوییم: الحیوان المفترس اسد. اگر متوجه شویم که صحت حمل به حمل اولی ذاتی ندارد و صحت سلب دارد، متوجه می شویم که این لفظ برای این معنا مجازا وضع شده است. مثل اسد برای رجل شجاع.
2) اگر ما نتوانیم به حمل اولی ذاتی مساله را حل کنیم، به حمل شایع صناعی مراجعه می کنیم. از معنای مشوک با لفظ به خصوصی تعبیر می کنیم و آنرا موضوع قرار می دهیم. لفظی را که شک داریم وضعش برای آن معنای مشکوک است، محمول قرار می دهیم و به حمل شایع صناعی آن را آزمایش می کنیم، بعد از آزمایش اگر حمل آن لفظ بر آن معنا صحیح باشد و سلبش غلط متوجه می شویم که معنی واقعی این لفظ که برای ما مشکوک است، با معنایی که موضوع قرار گرفته تنها اتحاد در وجود خارجیه دارنداما نسبت بین آن دو مشخص نمی شود که:
الف) تساوی است؛ مثل انسان و ناطق.
ب) عموم و خصوص من وجه است؛ مثل انسان و حیوان.
ج) عموم و خصوص مطلق است؛ مثل انسان و سفیدی.
هر یک از موارد یاد شده متصور می باشد؛ اما اگر صحت حمل نداشته باشد، بلکه تنها صحت سلب داشته باشد، یقیین می کنیم که این لفظ با آن معنا متباین هستند. مثل انسان و سنگ.
3) در این بخش یکی از مصادیق آن معنای مشکوک را موضوع قرار می دهیم نه خود معنای مشکوک را، سپس آن لفظ را محمول ساخته و آزمایش می کنیم. در این حال حمل منحصر است به حمل شایع صناعی. چون مطمئن هستیم این لفظ برای آن معنا وضع نشده است. و بحث ما در خود آن مفهوم کلی است؛ مثل: خوانندگی. یعنی ذاتی که برای آن قرائت ثابت است، حال نمی دانیم کلمه ی انسان برای این معنی وضع شده یا نه؟ لذا اگر یکی از مصادیق قرائت، علی باشد را موضوع و انسان را محمول قرار می دهیم و می گوییم: علی انسان است. سپس اگر در این حالت حمل این لفظ برای آن مصداق صحیح بود و سلبش نادرست، می فهمیم که این مصداق یکی از مصادیق آن معنایی است که این لفظ برای آن وضع شده است. البته معنای واقعی آن لفظ مشخص نمی شود بلکه تنها اجمالا می دانیم که معنای آن لفظ یک معنای کلی است که شامل این فرد هم می شود و این لفظ مصداق آن نیز هست.
سوال: آیا معنای واقعی همان معنای مشکوک فیه است یا یک معنای دیگری است که با آن معنا جمع می شود و با یکدیگر متحد می شوند؟
جواب: هر دو حالت احتمال می رود. لذا تفصیلا علم پیدا نمی شود.
توضیح: گاهی از راه آزمایش سوم می توانیم موضوع له واقعی را هم بشناسیم. به این صورت که اگر شک داشته باشیم، آیا لفظ در معنای خاصی وضع شده یا عامی.از این راه استفاده می کنیم. مثلا در آیه شریفه ی فتیمموا صعیدا طیبا نمی دانیم صعیدا برای خاک خاصی وضع شده یا مطلق وجه الارض را شامل می شود. در این جا مصادیق وجه الارض را موضوع قرار داده و لفظ صعید را محمول و نتیجه می گیریم: الحجر صعیدا که از راه صحت حمل این مطلب را بدست می آوریم که لفظ صعید مطلقا وضع شده برای وجه الارض. اگر این حمل صحیح نباشد، بلکه سلب صحیح باشد. مثل اینکه بگوییم: الحجر لیس لیس بصعیدا. می فهمیم که این فرد یعنی حجر، جزء موضوع له واقعی لفظ صعید نیست و استعمالش مجازی می باشد.
نتیجه ی این آزمایش:
1) مرحله ی اول به طور کامل کار ساز بوده و می تواند حقیقت و مجاز را تعیین کند.
2) مر حله ی دوم کار ساز نبوده و برای تعیین معنای حقیقی یا مجازی استفاده نمی شود.
3) کار سازی نسبی می کند. یعنی گاهی اجمالا برای ما آگاهی پدید می آورد و گاهی تفصیلا موضوع له را مشخص می نماید.
علامت سوّم : اطراد
اطراد علامت حقیقت و نبود اطراد علامت مجاز می باشد.
معنای اطراد: صحت استعمال لفظ در معنایی که در آن شک داریم اختصاص به مقامی غیر از آن مقام که در آن هستیم و صورتی غیر از صورتی که در آن هستیم ندارد. همان گونه که اختصاص به مصداقی غیر از مصداق دیگر ندارد. به عبارت دیگر شیوع پیدا کردن یک لفظ برای یک معنا علامت حقیقت است و عدم آن مجاز می باشد. مثلا لفظ عامل اطلاق می شود بر علی. وقتی به این وضع نگاه می کنیم می فهمیم به خاطر کارمند بودن این لفظ برای علی وضع شده است؛ امام وقتی فراتر نگاه می کنیم می بینیم که کسانی دیگر مثل حسین، هوشنگ، پیام، مریم و غیره نیز کارمند هستند و می توان لفظ عامل را برای آنها نیز بکار برد.
نظر علامه مظفر درباره ی اطراد:
حق این است که اطراد جزء علامتهای شناخت حقیقت نیست.
چون وقتی استعمال لفظی در معنایی با خصوصیاتش، یکبار صحیح باشد این استعمال همیشه صحیح خواهد بود. بکار بردن لفظ اسد برای هر شیری رواست که معنای حقیقی است و همچنین به کار بردن آن برای رجل شجاع که به نحو مجازی است برای هر رجل شجایی بجاست.( مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج 1)
منابع کلی
* مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج 1، ص 17، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، چاپ چهارم، 1403ق، 1983م.
* ولایی، عیسی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ص 188، تهران، نشر نی، چاپ اول، 1374ش.
* برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج 2، ص 372 قم، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1371ق.
* اصول الفقه، ج 1، ص 226.
* وضع در لغت یعنی قرار دادن و در اصطلاح قرار دادن لفظ در برابر معنی است به گونه ای که لفظ دلالت بر آن معنی داشته باشد. موضوع له یعنی آنچه که لفظ در برابر آن قرار داده می شود، یعنی معنی لفظ.
کفایه الاصول، ج1، ص 25؛
* الذریعه الی اصول الشریعه، ج1، ص 10؛
* نهایه الاصول، ص28؛
* اصول الفقه، ج1، ص الوافیه فی اصول الفقه، ص59؛
* معالم الدین فی الاصول، ص26؛ عده الاصول، ج1، ص 140.
اصول الفقه، ج1، ص 36؛
* اجود التقریرات، ص33؛
* اصول الاستنباط، ص55.
اصول الفقه، ج1، ص 36؛
* اصول الاستنباط، ص55.
اجود التقریرات، ص33.
بدایع الافکار، ص104.
حقابه عبارت از آبی است که در دفاتر جزء جمع یا اسناد مالکیت یا حکم دادگاه یا مدارک قانونی دیگر قبل از تصویب این قانون به نفع مالک آن تعیین شده باشد.
مبانی استنباط حقوق اسلامی، ص38، عرف متشرعه مردمی اند که شریعت را پذیرفته اند و معمولاً از زمان امام صادق (علیه السلام) به بعد را عرف متشرعه گویند.
مبانی استنباط در حقوق اسلام، ص 38.
رفع عن امتی تسعه النسیان…" من لایحضره الفقیه، ج1، حدیث 132.
قوانین کفایه الاصول، ج1، ص 25؛
* اصول الفقه، ج1، ص 23؛
* نهایه الاصول، ص39.
* الاصول، ج1، ص13.
* اصطلاحات الاصول، "الحقیقه و المجاز".
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa53755
http://mobahathah.ir/showthread.php?tid=792
http://osoolefeghh.blog.ir
1