موضوع تحقیق:
جفرافیا و آثار باستانی افغانستان
جغرافیای افغانستان
جغرافیای طبیعی افغانستان افغانستان، در جنوب غربی آسیا یبن 29 درجه و 22 دقیقه و 53 ثانیه و 38 درجه و 29 دقیقه و 27 ثانیه عرض البلد شمالی و بین 60 درجه و 28 دقیقه و 41 ثانیه و 47 درجه و 51 دقیقه و 47 ثانیه طول البلد شمالی واقع شده است. مساحت این کشور 650000 کیلومتر بوده و حداکثر طول آن از شرقیترین نقطه تا غربیترین نقطه جنوبی آن 912 کیلومتر است و این کشور محاط به مناطق خشک بوده، به دریا متصل نمیباشد، نزدیک ترین بندر دریایی به آن، بندر کراچی با فاصله 727 میل میباشد. این کشور در شمال پیوسته است به کشورهای تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان و از طرف غرب به کشور جمهوری اسلامی ایران و از شرق و جنوب به کشور پاکستان و از طرف شمال شرقی به ولایت سین کیانگ چین. افغانستان کشور کوهستانی و نسبتاً خشک است. مرتفعترین و معروفترین رشته کوههای آن عبارتاند از: هندوکش، بابا، سلیمان، سفید کوه و سیاه کوه. مرتفعترین قله کوههای آن، "نوشاخ" با ارتفاع 7485 متر در رشته کوه هندوکش شرقی میباشد و … میزان بارندگی در این کشور کم است و مهمترین رودهای آن عبارتند از: آمودریا، رود کابل، هریرود، رود هلمند و رود مرغاب و طویلتری رودهایش، آمودریا (2620کیلومتر)، هیرمند (1400کیلومتر)، هریرود(1230 کیلومتر) اکثر این رودخانهها ناشی از برفهای زیادی است که در زمستان در نقاط مرتفع میبارد و در بهار و تابستان به تدریج آب میشود. آب و هوایش متغیر و در بسیاریی از نقاط زمستان بسیار سرد و طولانی (حدود شش ماه)و در برخی نقاط تابستان خیلی گرم و سوزان میباشد. اما در عین حال جلگهها و درههای فراوان دارای خاک و آب و هوای مساعد، نزی در آن نهفته است که برای کشاورزی و دامداری بسیار مناسب میباشند. حدود 01/0 خاک آن را جنگلها پوشانده است. تقسیمات اداری از سال (1773) به بعد درست از زمانی که تیمور شاه کابل را پایتخت خود قرار داد. آن "شهر" همیشه مرکز پادشاهی افغانستان بوده است. شاهزادگان ولایت را کم و بیش خودمختاری داده بودند. مهمترین ولایات تحت کنترل شاهزادگان و امیران، کابل، قندهار، هرات، ترکستان افغانستان، قطغن و بدخشان بودند. امیر عبدالرحمن خان 1901ـ1880 که از سوی بریتانیا به عنوان امیر کابل و حواشی آن به رسمیت شناخته شد دامنه قلمرو سلطنتیاش را به ولایات هرات، ترکستان افغانستان، هزارهجات، نورستان و بدخشان گسترش داده بود. در زمان نادرشاه "33ـ1921" افغانستان به پنج ایالت اصلی و یا عمده و چهار ایالت فرعی تقسیم گردید. بعد از حکومت مشروطه و تصویب قانون اساسی در سال 1964 افغانستان به 26 ولایت تقسیم شده که هر کدام به دلیل اهمیت و چگونگی انکشاف آن به گروههای یک، دو و سه تقسیم گردیده بودند. کابل، غزنی، گردیز، جلالآباد، مزار شریف، هرات و قندهار جزء مراکز درجه یک ولایات در تقسیمات کشوری قرار گرفتند. هر کدام از این ولایات به وسیله فرمانداری "والی"، اداره میشد که در برابر وزارت داخله در کابل مسئولیت داشتند. مضافاً این که نمایندههایی در هر ولایت وجود داشت که روند اجرایی کار را مستقیماً به کابل گذارش میدادند. هر ولایتی دارای چندین "ولسوالی" بود که به وسیله مسئولی به نام "ولسوال" اداره میشدند و ولسوالیها در برابر "والی" مسئولیت داشته و میبایست گزارش کار را به آنها میدادند، البته هر ولسوال امکان داشت چندین علاقهداری را نیز اداره کند. علاقهداریها در روستاهای مهم مستقر و در قبال ولسوالیها مسئولیت مستقیم داشتند، علاقهداریها به تناسب جمعیت آنان به چهار گروه تقسیم میشدند. در سال 1970 افغانستان به 26 ولایت شش ولسوالی بزرگ "لوی ولسوالی" 175 ولسوالی و 118 علاقهداری تقسیم شده بودند؛ در حال حاضر افغانستان دارای 34 ولایت می باشد . واحدهای کوچک روستایی به وسیله رئیس روستا که معروف به "قریهدار" ملک، و ارباب بود اداره میشد. آنها نقش رابط را بین روستا و رئیس بخش "علاقهدار" داشتند. اما شهرها به نواحی مختلف تقسیم میشدند. جغرافیای انسانی افغانستان سرزمینی که اکنون به نام افغانستان یاد میشود، بر اساس گفتههای مورخین و اسناد باستانی، با نامها و عنوانهای دیگر (مثل آریانا، خراسان و …) دارای پیشینه تاریخی چندین هزار ساله بوده و مدنیتهای فراوان را در درون خود پرورانده و بعضاً مدفون ساخته است. اما آنچه را که امروز در جغرافیای سیاسی به نام افغانستان میخوانیم، همان کشوری است که در اواسط قرن هجده (1747م) توسط احمد شاه ابدالی بنیان گزاری شد. این کشور دارای موقعیت خاص سیاسی ـ تجاری و فرهنگی است که فعلاً مجال بحث آن نیست. به هر صورت این کشور امروزه زیستگاه اقوام، تبارها و تیرههای فراوانی است که هر کدام در بسیاری از جهات فرهنگی خصوصیات و ویژگیهای خاص خود را دارد و چون برخی از این ویژگیها در ورطههای سیاسی ـ اجتماعی دارای اهمیت خاصی است، در این جا ناگزیریم که اجمالاً آنها را مورد اشاره قرار دهیم که از آن جمله است: تعداد جمعیت، ترکیب قومی، دین، زبان، فرهنگ و رسوم قومی و خصوصیات تاریخی ـ روانی تباری. کلیات اولیه این مسایل پیش از شرایط امروزه در متون جغرافیایی ساده اغلب چنین بیان شده است: نام: افغانستان جمعیت: بالغ بر 20500000نفر تراکم جمعیت: 7/31 نفر در کیلومتر مربع ساکنین شهرها: 15% متوسط عمر: مردان 9/39 و زنان 7/40 میزان تولد: 2/49 در هزار میزان مرگ: 8/23 در هزار رشد جمعیت: 054/2 میزان مرگ کودکان: 182 نفر در هر نوزاد دین: اسلام (75% سنی) زبان: پشتو و فارسی ترکیب جمعیت: 60% پشتون، 30% تاجیک، 5% ازبک، 5% هزاره و … پرجمعیتترین شهرها 1ـ کابل 345/36% نفر؛ 2ـ قندهار 191345 نفر؛ 3ـ هرات 150497 نفر؛ 4ـ مزار شریف 110367 نفر؛ 5ـ جلال آباد 57824 نفر؛ 6ـ قندوز 57112 نفر؛ 7ـ بغلان 41240 نفر؛ ولی بسیاری از این قضاوتها و ارقام نه درست و دقیقاند و نه به این سادگی، و لذا ناگزیریم به شرح و تفصیل بیشتر. حقیقت امر این است که در افغانستان هیچگاه آمارگیری و سرشناسی دقیق، علمی و بیطرفانه صورت نگرفته. آمارهای داده شده یا اغلب بر پایه تخمین و گمانهزنی استوار است، یا آمارگیری ناقص و یا حتی بر اغراض سیاسی، و از همین نظر است که تعداد جمعیت این کشور از سوی منابع و مراجع مختلف با رقمهای بسیار متفاوت ارایه شده است که ما در این جا درصدد بیان آنها نیستیم اما با توجه به فقدان آمار علمی و تلفات سنگین بیست و چند ساله جنگ میتوان گفت که تعداد جمعیت این کشور امروز بین 20 تا 17 میلیون نفر میباشد که از این تعداد حدود 4 میلیون آن آواره و خارج از کشور میباشند. و با وضع اسفبار و ناپایدار فعلی، ارایه میانگین سن، میزان رشد جمعیت، میزان مرگ و میر و … نیز کار بیهوده و بیاساس خواهد بود. اما چند مساله به خاطر اهمیت خاص خود نیاز به بحث بیشتری دارد: 1ـ دین: تردیدی نیست که بیش از 99% ساکنان افغانستان مسلمان هستند و تا چندی قبل حدود 5 هزار هندو در این کشور میزیستند که اکنون تعداد بسیار اندکی از آنها باقی ماندهاند و در این که از نظر مذهبی اکثریت قاطع مردم این سرزمین را اهل سنت تشکیل میدهند نیز شکی وجود ندارد، لیکن درصد دقیق این اکثریت مورد بحث و گفتگو و کنجکاوی است. زیرا که منابع شیعی مدعی هستند که آنها حدود 25 تا 30 فیصد را در این کشور تشکیل میدهند و این آمار یکی از موارد بحث بین گروههای شیعه با دولت موقت مجاهدین (تشکیل شده در سال 1368هـ ش) در پشاور و دولت آقای ربانی در سالهای (74-1371) در کابل بود و نشریات و مطبوعات گروههای سیاسی آن زمان در این مورد بحثهای فراوان داشت که علاقمندان را به آنها ارجاع میدهیم. اما خالی از فایده نمیدانیم که در اینجا مقداری از مطالب منتشر شده در این زمینه از سوی یکی از موسسات پژوهشی را نقل کنیم. این موسسه چنین مینویسد: "دین 98 فیصد مردم افغانستان اسلام است. از این میان قریب به 70 درصد اهل تسنن هستند که اکثریت بر مذهب حنفی میباشند و بیش از 25 درصد نیز شیعه اثنی عشریاند. اکثریت شیعهها را قوم هزاره تشکیل میدهند که در مناطق مرکزی افغانستان سکونت دارند و مرکز آنان شهر تاریخی بارسان (بامیان) است. تشیع همچنین در بین قزلباشها، ترکمنها، تاجیکها و حتی پشتونها پیروانی دارد. اقلیتهای کوچکی نیز بر مذهب اسماعیلی هستند، رهبر فعلی فرقه اسماعیلیه حاج سید منصور (نادری) است. بیش از 20 هزار نفر هندو و ازبک در کابل، قندهار و مزار شریف و هرات و خوست سکونت دارند. حدود 150 خانوار کلیمی در کابل و قندهار و هرات وجود داشتهاند که تدریجاً افغانستان را ترک گفتهاند … اقلیتهای دیگری نیز وجود دارند که تعدادشان چندان نیست. طبق قانون اساسی رژیم سطلنتی (در زمان ظاهرشاه)، پادشاه باید حنفی مذهب باشد. از ابتدای تشکیل حکومت تا امروز، دستگاه حکومت سنی مذهب بوده است. در اواسط دهه هفتاد در افغانستان پانزده هزار باب مسجد وجود داشت… مساجد افغانستان معماری ساده دارند. در داخل مساجد هیچ گونه تصاویر و شمایل و یا علایم دیگری که حضور قلب و تمرکز حواس نمازگزاران را از بین ببرد، وجود ندارد، در میان حنفیها روحانیون مولوی نامیده میشوند. روحانیون هم در بین شیعیان و هم اهل تسنن، نفوذ زیادی در جامعه دارند. روحانیون از روزگاران گذشته نقش مهمی در آموزش افغانستان داشتهاند، مردم عموماً در پای منبر وعظ آنها حاضر شده و با دقت به حرفهای آنها گوش میدهند." 2ـ ترکیب قومی ـ ملی کارشناسان سیاسی و پژوهشگران علمی غربی، اکثراً گفتهاند که در افغانستان حضور ملت به آن صورت که در اروپا رایج است، شکل نگرفته است و روح جمعی ملی، حس میهن پرستی، درک و ترجیح منافع ملی و در نهایت شعور جمعی ملی، حس میهنپرستی، درک و ترجیح منافع ملی و در نهایت شعور جمعی ملی ـ کشوری، در میان مردم عامه این کشور وجود ندارد؛ بلکه هویتهای پراکنده و غلیظ قومی جانشین مقولههای یاد شده در این سرزمین است، (مقوله که همواره میتواند هم دستآویز خوب سیاسی باشد و هم مایه شورشها و غائلهها) و لذا برخی از آنها این کشور را "موزه اقوام" خواندهاند. مثلاً آقای الیور روا افغانستانشناس معاصر فرانسوی میگوید: "افغانستان هیچ گاه ملت یکپارچه نداشته …" وی معتقد به وجود نوعی تقابل میان جامعه و دولت و یا شهر و روستا در این کشور است. از نظر او، شهریان تحصیل کرده، تاجر پیشه، کارمند دولت هستند با روستاییان که در محدوده روستاهای خویش از طریق دامداری و کشاورزی روزگار میگذرانند و به سیاست هیچ علاقهای نداشته تغییر حکومت را پادشاه گردشی مینامند، در تقابل قرار دارند. که نه تنها رفتار و کردار کرکترشان با هم تفاوت دارند که دهاتیان به شهریان که آنها را آدمهای حکومت میدانند به دیده بیگانه و همراه با سوء ظن مینگرند و در ضمن خود این دهاتیان نیز کاملاً هر کدامشان در درون ده، تیره و قبیله خود فرو رفتهاند. یک نفر انگلیسی در این مورد چنین میگوید: "این ملت از مجموعهای از قبایل تشکیل میشود که دارای نیروهای متفاوت و عادات گوناگون میباشند که کمابیش آنها را به هم پیوند داده است. این پیوستگی بستگی به شخصیت قبیله دارد. احساس میهن پرستی آن طور که در اروپا متداول است نمیتواند در میان افغان وجود داشته باشد، زیرا یک کشور مشترک برای آنها وجود ندارد. به جای حس میهنپرستی حس پرجوش و خروش آزادی فردی در آنها موجود است که بالطبع مایه طغیان علیه سردمداران حکومت میگردد. در نتیجه این مردم تاب تحت کنترل گرفتن را ندارند. خواه قدرت انگلیسی، روسی، ایرانی یا درانی باشد." و فرد دیگر انگلیسی (آنتونی هی من) در این مورد چنین میگوید: "قلب سرزمین امپراطوری درانی به تدریج استحکام پذیرفت و به صورت کشوری درآمد و صورت تجدد و تشکیل یک ملت را به خود گرفت این اقدام تشکیل دهنده و تجدد طلبی به کوشش و فعالیت امیر عبدالرحمن که بزرگترین فرمانروای افغانستان جدید است انجام گرفت. این ادعا کاملاً صحیح است اما با وجود این گسترش نیروی پشتون و اسکان آنها در قسمتهای که پیش از آن مستقل بودند نتوانسته بود کشور را به صورت یک پارچه درآورد از ابتدا فقط کابل و نواحی مجاور آن در اختیار حکومت مرکزی بود. حکومت مرکزی تحت فرماندهی امیر آهنین ابتدا قبایل پشتون را که جنوب بودند سرکوبی کرد. بعد به ازبکها روی آورد و پس از انقلاب کردن خوانین ازبک و ترکمان در شمال و ایل هزاره در مرکز و کافرستان در مشرق تسلط خود را بر این نواحی استوار کرد… . با وجود این موفقیتهای حس میهنپرستی یا ملیت در دل اتباع او بوجود نیامد. آنها، به صورت تابع باقی ماندند و جنبه همشهریگری در ملت واحد در آنها پدیدار نشد." اگر چند وی پیشبینی میکند که تجاوز شوروی به افغانستان سبب وحدت ملی، تضعیف هویت قومی و در نهایت تشکیل ملت واحد با حس میهنپرستی خواهد شد. اما این پیش بینی چندان درست از کار در نیامد. زیرا هنوز هم در این کشور متاسفانه هویتهای قومی بر هویت ملی غلبه دارد. اگر چه در زمان جهاد و جنگ علیه روسها این مردم وحدت ملی کمنظیری از خود نشان داد، اما این وحدت ملی بدبختانه عمرش با عمر جهاد در کشور به پایان رسید و از نظر تاریخی نیز همواره چنین بوده است که این مردم همیشه در برابر سلطه خارجی و تجاوز، وحدت ملی شگرفی از خود نشان دادهاند اما پس از رفع تجاوز و راندن دشمن خارجی و تجاوزگر، اغلب باز هم هویت قومی بر هویت و منافع ملی و حس میهن دوستی چیره شده است. البته این بحث در سطح کلان تودهای در رابطه با کلیت روستایی اقوام و قبایل بیشتر مطرح است، ورنه حساب جمعی تحصیل کرده، روشنفکر، سیاستمدار مالاندیش و بزرگ بین از این قاعده جدا است. چون ترکیب قومی همواره در این کشور مهم و مورد توجه کارشناسان و پژوهشگران بوده است و لذا ناگزیر تحقیقات و نظریات برخی از آنها را میآوریم: آقای لودویک و آدمک، افغانستان شناس معروف و معاصر در این رابطه چنین مینویسد: گروههای قومی "جمیعت افغانستان مجموعهای از گروه های کثیر و غیر متجانس قومی است که با لهجههای مختلف و زبانی که برای طرف دیگر قابل فهم نیستند صحبت میکنند، بزرگترین گروههای قومی، پشتون، تاجیک، ازبک و هزاره میباشند. در سال 1986 "آوریوال" فهرستی از گروههای قومی در افغانستان را به شرح زیر یادداشت نموده است: 1- پشتو 11- ترکمن 31- شادی باز 41- گوارباتی 2- هزاره 12- طاهری 22- عرب 32- قزلباش 42- جوگی 3- تایمنی 13- براهوایی 23- گوجار 33- تیرابی 43- سیگ 4- موری 14- مغول 24- مونجانی 34- شیخ محمدی 44- زوری 5- قرقیز 15- اشکاشمی 25- شیغنانی 35- یهودی 45- جت 6- قپچاق 16- سنگلیچی 26- قارلیق 36- تیموری 46- پیکراغ 7- روشانی 17- فارسی 27- فیروز کوهی 37- میش مست 47- قزاق 8- واخی 19- ازبک 28- جمشیدی 38- غوربت 48- پاراچی 9- نورستانی 20- ایماق 29- ملیکی 39- وانگ والا 49- ارموری 10- تاجیک 21- بلوچ 30- جلالی 40- تاتار 50- کوتانا 51- هندو زبان بسان تنوع قومی، تنوع زبانی نیز به صورت وفور در افغانستان وجود دارد به گونهای که "جورج مورکنستر" زبانشناس معروف نروژی میگوید: "امپراطوری قدیم افغانستان را میتوان گنجینهای از شعبههای مختلف زبانهای آسیا و اروپا شمرد." زبانهای فراوان ملی و محلی با لهجههای فراوانتر در میان اقوام و تیرههای مختلف این کشور وجود دارد . پژوهشگران وجود بیش از 30 زبان را در این کشور برشمردهاند که ما در اینجا تعدادی از آنها را با مناطق جغرافیایی عمومی افغانستان با اندکی تلخیص نقل میکنیم: 1- زبان پشتو: زبان پشتو در مناطق جنوب، شرق و جنوب غرب و برخی از مناطق دیگر مورد گفتگو است. بیشتر این زبان دارای لهجه های فراوان است که معروفترین آنها دو لهجه شمالی و غربی (قندهاری)میباشد. الف ـ لهجه غربی(قندهاری): از اتک شروع شده به غرب رود سند یعنی، دیره اسماعیل خان، بنو، توری، وزیرستان، کویته، شیندند، قندهاری، زمینداور، فراه، جوین، سبزوار، اوبه و بعضی از جاهای دیگر به این لهجه مکالمه مینمایند؛ زبان دری: این زبان از جمله قدیمیترین زبانهای کشور بوده، عده زیادی نفوس افغانستان با لهجه های مختلف این زبان آشنای داشته و به فصاحت و بلاغت سخن میرانند. لهجههای مختلف این زبان عبارت از لهجه غربی، لهجه شمال شرقی، (بدخشان، کاپیسا و پروان) و لهجه اهالی مرکز و اطراف کابل، لهجه مناطق مرکزی (منطقه هزاره نشین که بعضی از لغات مغولی در آن حفظ گردیده است.) مناطقی که به زبان دری محاوره مینمایند، اکثر نفوس مردم غرب کشور، هزارهجات، بدخشان، ولایت کاپیسا، پروان، کابل، لغمان، نیمروز، بلخ، تخار، قندوز و قسمتی از مردم بلوچستان و چترال را تشکیل میدهند؛ 3ـ بلوچی: این زبان از بلوچستان تا کراچی، مروج است و در ساحه خاک افغانی در هلمند، حوالی گودزره، هامون صابری، حواشی سر حد غربی کشور و بلوچستان سخن میرانند؛ 4ـ ازبکی: در ولایت شمال کشور عمومیت دارد؛ 5ـ ترکمنی: در شمال و شمال غرب کشور تا ولایت هرات؛ 6ـ پراچی: در یکی از درههای نجراب: متصل به آلرسای تگاب؛ 7ـمنجی: در منجان بدخشان؛ 8ـ واخی: در واخان؛ 9ـ سریگی: در حاشیه شمال واخان؛ 10ـ سنگلیچی: در شمال منجان و جنوب زیباک بدخشان؛ 11ـ زیباکی: در زیباک بدخشان؛ 12ـ اشکاشمی: در اشکاشم بدخشان؛ 13ـ شغنی: در اشکاشم و شغنان افغانی و شوروی؛ 14ـ روشانی و وارشری: در حاشیه غربی بدخشان به جوار رود پنج…؛ 15ـ که ته: در نورستان شرقی، مرکزی و غربی؛ 16ـ وایگلی: در نورستان مرکزی؛ 17ـ انبکویی: در نورستان مرکزی و غربی؛ 18ـ پارونی: در نورستان مرکزی؛ 19ـ پشهای: در جنوب نورستان مرکزی، غربی بحوالی لغمان، درههای تگاب، نجراب و کوهستان، کاپیسا و لغمان؛ 20ـ گورتبی: در حاشیه شرقی نورستان شرقی و … .
آثار باستانی افغانستان
این بار از نیمروز می گویم ، سرزمین فراموش شده ای که قلب دنیای سیستان دیروز بود ، نیمروزی که در مد تمدن دوره های مختلف بوده است . اگر گذر تان روزی به این دیار افتاده باشد خواهی نخواهی شاید نظرتان به قلعه های بزرگی که امروزه بصورت مطروکه در امده است جلب شده باشد. بله این دیار عیاران سیستان است . دیاری که در ان فرخی سیستانی ، ابوداود سجستانی و …. ده ها دانشمند ، نویسنده و عالم بزرگ می زیسته است . در این دیار زمانی پادشاهان بزرگی چرخه قدرت را به دست داشته اند و حتی اگر به تاریخ مراجعه نمائید می توانید زرنگه یا همین زرنج امروزی را به عنوان پایتخت افغانستان و ایران قدیم ببینیم . نیمروز با تاریخ 5000 ساله خویش در اریانا و خراسان قدیم همچو نگینی درخشیده است ، این سرزمین زمانی گدام اسیا نام داشته است چرا که زمین های کشاورزی ان با اب فراوان که از دل کوه های مرکزی در بستر رود خانه هیرمند و از انجا هم بوسیله کانال های خروشان اب که در ان زمان حیرت هر بیگانه ای که از ان دیار گذر می کرد را بر می انگیخت ابیاری می شده است . سیستم اب لوله کشی 2000 ساله از عجایب سیستان قدیم محسوب می شود ، شاید کمتر کسی باور کند که در ان زمان مردم نیمروز از شبکه اب رسانی زیرزمینی بهره مند بوده اند این شبکه بوسیله کندن کانان های باریک با خشت های پخته کار گذاری شده و بطورت خط مستقیم از یک خانه به خانه دیگرارتباط داشته است البته این نکته را باد ذکر کرد که این امر شامل حال تمام ساکنان این سرزمین نبوده است ، بلکه انانی که در قلعه ها و حسار ها زندگی می کرده اند دارای چنین سیستم قدیمی اب رسانی بوده اند که شواهد عمده ان را در اطراف شهر غلغله و چهل برج میتوان دید. انان از این سیستم لوله کشی قیمی برای صرف اب اشامیدنی و دیگر امورات زندگی استفاده می کرده اند. قلعه های که از خشت خام ساخته شده و سر به فلک کشیده اند در بعضی حالات در دنیا بی نظیرند. سکه ها و مجسمه های بدست امده از اطراف این قلعه ها حاکی از تاریخ چند هزار ساله انان است . موره های بودای قدیمی که از اطراف چهل برج پیدا شده اند نشان دهنده تاریخ ما قبل این قلعه است . مجسمه های برنزی و مسی با سر های پادشاهان اشکانی که از دل خاک های اطراف شهر غلغله به دست امده اند این امر را هویدا می سازد که اشکانیان در اینجا نیز میزیسته اند و حتما شما درباره مجسمه مومیای بدست امده با قدمت 3500 ساله ان از شهر غلغله اطلاع دارید که گفته میشد متعلق به دختر خشایار شاه ، شاه بزرگ هخامنشی بوده است که بصورت ماهرانه ای مومیای گردیده و در یکی از برج های این شهر بصورت عمودی جای داده شده بود، حال بگذریم که بر سر ان چه امد و فعلا شاید در کدام گوشه دنیا و در یکی از میوزیم ها ی کدام کشوری نگه داری می شود ( شرح مفصل این مطلب را بزودی برایتان درج می نمایم ) . جای تحمل و تاثر است که هیچ گاه مکان های باستانی این ولایت مورد کاوش و برسی قرار نگرفته است ، متمنا" روزی فرا می رسد که اثار باستانی فراوان نیمروز توجه همگان را به خو د جلب خواهد نمود .
در این بخش از مطلب سعی شده است که معلومات اندکی از اثار تاریخی ولایت نیمروز را در اختیارتان قرار دهم ، با انکه خودم ماه ها در پی بدست اوردن اطلاعات کافی در این زمینه بوده ام و می شود گفت که روز ها و شب های فراوانی را در گوشه و کنار مخروبه ها و شهر های قدیمی این ولایت بسر برده ام اما باز هم از انجائیکه این کار مسلک حرفه ای می طلبد و بنده از این امر عاجز بوده لذا سعی نموده ام انچه را که از چشم دید خود و از اثار به جای مانده از شهر های قدیم مطالعه نموده ام برایتان چیز های را بنویسم . امید است که مرا در بازیابی معلومات کافی در این زمینه همیاری نمایید .
با آثار باستانی کشور نباید سلیقه ای برخورد شود!
تاریخ و آثار باستانی، مبین فرهنگ و افتخارات باستانی یک کشور به حساب میاید. آثار و اماکن باستانی تنها اسنادیست که در پهلوی اساطیر و معلومات شفاهی تاریخ و سیر کهن اماکن و کشورها را تعیین می کند.
افغانستان از لحاظ آثار باستانی یکی از کشورهای قدیمی و با تاریخ کاملاً کهن به حساب میا~ید. کشور ما محلات و آثار مکشوفه و غیر مشکوفه" دوره های مختلف تاریخی را دارا می باشد. از عصر سنگ قدیم (پالیولتیک) گرفته تا عصرهای سنگ جدید(نیولتیک) و بعد از آن تا دوره های کوشانی و اسلامی آثار بس بزرگ و با افتخار در مناطق مختلف کشور ما به مشاهده می رسد.
بعد از قرن 19 میلادی حفریات قانونی در اماکن باستانی کشورما تا اندازه یی سرعت گرفت و در این دوران اثار بس ارزنده و مهم نیز به دست باستان شناسان داخلی و خارجی کشور افتاد. بدبختانه از ابتدا تا اکنون کشورهای خارجی مختلف در کشف و حفر آثار باستانی کشور ما دخیل بوده که مهمترین آنها کشور فرانسه و جرمنی می باشند. همچنان باستانشناسان مختلف افغانی نیز در دوره های مختلف در محلات باستانی کشور ما به حفریات پرداخته و پیشرفتهای مهمی را نیز نصیب شده اند.
تشنجات و جنگهای سه دهه" اخیر در افغانستان باعث گردید که روند حفریات منظم در کشور ما مختل شود و در پهلوی اینکه در بعضی از نقاط تحت امر حکومت های وقت بعضی حفریات صورت میگرفت، در دیگر نقاط با بی رحمی تام قاقچاق آثار باستانی کشور جاری بود. در این دوران صدها اثر باستانی به خارج قاچاق گردید و امرز در موزیم های دولتی و یا هم خانه های شخصی دولت ها و اشخاص مختلف جهان گذاشته شده اند.
بعد از روی کار آمدن نظام جدید، چنانکه در همه بخش های کشور ما تجار و معامله گران خارجی و داخلی دست به کار شدند، در بخش آثار باستانی نیز تعداد زیادی از حلقات و اشخاص دست به قاچاق پنهان و آشکار آثار باستانی کشور زدند.
در بسا نقاط بدون در نظر گرفتن اصول حفریات با استفاده از ابزار حفر و کانال کشی آثار بس گرانبها و مهم کشور ما به دست دلالان بین المللی آثار باستانی قرار گرفت. همین حالا اگر سروی دقیق صورت گیرد، صدها نقطه" کشور ما آماج حفریات غیر قانونی قاچاقبران و فروشنده گان آثار باستانی گشته است. در اکثر ولایات ما نندولایت لوگر شهرها و محیط های وسیع باستانی بصورت فجیع آن حفر شده و بدون اینکه از آثار آن در مورد تثبیت تاریخ کشور ما و یا هم نمایش افتخارات باستانی مان،استفاده صورت گیرد، به خارج انتقال داده شده و به فروش رسیده است.
در پهلوی حفریات غیر قانونی که در پنج سال گذشته بلا توقف ادامه دارد، بعضی ازحفریات قانونی واصولی نیز در افغانستان به راه انداخته شده است. وزیر قبلی اطلاعات و فرهنگ کشور نیز همواره در حالت بازدید از حفریات در مناطق مختلف کشور روی صفحات تلویزیونها دیده شده و شایدوزیر فعلی نیز از جریان این حفریات تا اندازه یی خشنود بوده و آن را دستاورد خود به شمار آورد؛ ولی این حفریات نیز از یک زاویه شباهت به همان حفریاتی دارد که از طرف افراد غیر مسئول در نقاط مختلف کشور صورت می گیرد.
منظور ما از این نیست که حفریات کننده گان نیز که استادان بزرگ عرصه" باستانشناسی اند مانند قاچاقبران دست به قاچاق آثار باستانی می زنند؛ اما نبود یک پروگرام منظم و سنجیده در مورد حفریات اماکن باستانی، خود راه را برای دزدی و حفریات غیر قانونی باز می سازد.
ما درطول پنج سال گذشته از حفریات در چند نکته" کشور آگاهی داریم این نقاط اکثراً شامل کابل و بامیان می گردد.
حدود سه سال ویا بالا تر از آن می شود که گروهی از باستانشناسان داخلی و خارجی به ریاست یکتن از باستانشناسان مشهور کشور در بامیان مصروف یافتن بودای 300 متره" خوابیده هستند. بودای مذکور در متون قدیمی ذکر شده و محل آن نیز بین دو بودای که اکنون نابود گردیده اند ذکر شده است. باستانشناسان مذکور به نام بودای خوابیده به شکل متداوم آن در ولایت بامیان حفریات مینمایند و بدون اینکه از نتایج حفریات شان کس آگاهی یابد، کارشان به پیش می رود.
از نظر مسلکی، بدست آوردن آثار و تثبیت تاریخ آنها مدت طولانی را در بر می گیرد؛ اما از لحاظ لوژستیکی ومالی، برای یک باستانشناس لازم است تا در جریان حفریات نتیجه" کار و مصرف مالی را نیز با هم مقایسه نماید. چهار سال حفریات با مصرف هنگفت و عدم نتیجه" موثر میتواند ثابت سازد که این حفریات یا اینکه موفق است؛ ولی آثار به دست آمده به دیگر جای می رود و یا اینکه غیر موفق بوده و روی مقصد دیگر در آن مناطق حفریات صورت می گیرد.
در شرایط کنونی افغانستان که حتی مال و جان انسانها محفوظ نیست، حفظ آثار و محلات تاریخی یکی از مشکل ترین کارها به حساب میاید.
اکثراً دلالان و دزدان آثار باستانی قبل از همه به جایی حمله می نمایند که در آن امیدی برای بدست آوردن آثار باستانی برای شان نهفته باشد.
جریان حفریات جاری و پنج سال گذشته چنین نشان میدهد که این حفریات نه تنها اینکه کمکی در راستای روشنی تاریخ کهن ما کرده نه می تواند؛ بلکه راه گشایی است برای دزدی و قاچاق هرچه بیشتر آثار باستانی.
در سال 2003میلادی تیم باستانشناسانی که از سوی فرانسوی ها و یک موسسه" فرانسوی به نام (SPACH) رهبری می شد، بعد از سیرطولانی بر اماکن تاریخی کشور و دست زدن به بعضی از نقاط، حفریات را در منطقه" زیارت خواجه صفا در کابل آغاز کرد. در حفریاتی که در زیارت خواجه صفا از سوی همین باستانشناسان صورت گرفت، برعلاوه" محل باستانی، نشانه های از مجسمه ها نیز به دست باستانشناسان افتاد. حفریات خواجه صفا بدون بدست دادن نتایج موثر به اثر عدم بودیجه و وسعت دامنه" محل باستانی به تعویق افتاد. بعد از آن همین تیم، حفریاتش را در تپه" نارنج منطقه" شهدا و بعد از آن در منطقه" پغمان آغاز کرد. هردوی این حفریات مانند حفریات خواجه صفا بدون نتیجه" مثمر به تعویق افتاد. تنها نتیجه" که از این حفریات بدست آمدن نشانه های از معابد دوره های کهن و بعضی از قسمت های مجسمه ها بوده است، در پهلوی آن دستاورد بزرگ این حفریات، نشاندادن باستانی بودن و مثمر بودن محلات مذکور برای دزدان وقاچاقبران آثار باستانی بود.
از لحاظ حفریات مسلکی، یک نقطه زمانی مورد کاوش قرار میگیرد که مصارف مالی حفریات کاملاً پیشبینی شده و در دسترس باشد. هنگام توقف کار حفریات این ساحات، باستانشناسانیکه در آن محلات مصروف کار بودند، ادعا داشتند که آنها حتی پول کاه گل و پوشیدن ستوپه ها و دیگر بخش های محل باستانی را ندارند. نبود امکانات مالی باعث آن شد که یک ساحه" کاملاً مهم و با آثار نهایت پربها در فضای باز بدون تضمین امنیتی رها گردیده و باستانشناسان از آن رخت سفر ببندند.
با ملاحظه" این مشکل؛ باید وزارت اطلاعات و فرهنگ از تمامی تیم هائیکه از کشورهای مختلف در افغانستان مصروف کاوش هستند و از تمامی مراجعی که اجازه" شان زمینه" حفریات ناقص را مساعد می سازد، جو پای معلومات شود. بدون شک آغاز حفریات در یک نطقه و رهایی آن زمینه" صد فیصد دزدی آثار باستانی را مهیا می سازد، ازینرو باید اطلاعات و فرهنگ از این بع بعد در مورد هر نوع حفریات پیشبین باشد و در وجود امکان عدم پیشبرد کامل کاراجازه" حفریات به کسی داده نه شود.
به ادامه" حفریات بدون پروگرام در کشور اینک از چندی بدینسو دو گروه از باستان شناسان حفریات شان را در تپه" نارنج و منطقه" قلعه" حشمت خان آغاز کرده اند. با توجه به حفریات قبلی در کابل و ولایات، این حفریات نیز مانند دیگر حفریات بدون اینکه کدام نتیجه" موثر بدهد، به پایان خواهد رسید و راه دزدی آثار و تخریب ساحات باستانی هرچه بیشتر باز خواهد شد.
مشکل بزرگی که امروز عرصه" باستانشناسی کشور ما با آن روبرو است، عدم توحید نظر باستانشناسان درمورد حفریات یک نقطه و سنه گذاری آثار می باشد. سه سال قبل زمانیکه نخستین آثار باستانی در تپه" نارنج به دست آمد، دوتن از متخصصین باستان شناسی، در مورد با نظرهای کاملاً متفاوت رفتار می کردند. یکتن از آنان محل مذکور را مربوط به دوران یفتلیان و دیگر شان مربوط دوره" کوشانیان می دانستند. اکنون نیز که دو تن در نقطه های مختلف منطقه" شهدا مصروف کار و کاوش هستند، نظر به گفته" افراد شامل کار با آنان، آنها با هم تفاوت بزرگ نظر دارند، حتی آغاز و انجام حفریات شان نیز روی عقده و رقابت صورت می گیرد. پس با استناد به همین اختلاف سنه گذاری آثار نیز به اشکال مختلف صورت گرفته و مردم ما شاهد بیان تاریک تاریخ شان خواهد بود.
مسئولیتی که وزارت اطلاعات و فرهنگ در این مورد دارد، عبارت از اینست که باید در تشکیل خود یک ریاست و یا هم مدیریت مجهز تنظیم حفریات محلات باستانی ایجاد نماید. اگرچه همین اکنون ریاستی به نام ریاست باستان شناسی در چوکات این وزارت فعالیت می کند؛ ولی این ریاست نتوانسته تا اکنون نظرات محققین اکادمی علوم، پوهنتون کابل و همچنان باستانشناسان باز گشته از فرانسه و جرمنی را با هم متحد سازد.
آثار و محلات باستانی بزرگترین سرمایه" یک ملت است. برخورد غیر مسئولانه با آنها کاملاً جفا با سرنوشت و تاریخ یک کشور به حساب میرود، ازینرو وزارت اطلاعات و فرهنگ هرچه عاجلتر همه حفریات جاری در کشور را (که بدون شک همین اکنون در نقاط مختلف ادامه دارد) تحت کنترول قرار داده و کارهای شان را تحت سرپرستی یک کمیسیون مسلکی و با اعتبار تنظیم نماید. تنها آشکار ساختن محلات باستانی و عدم تحقیق به درد بخور نه تنها اینکه گرهی را در تاریخ ما نخواهد گشود؛ بلکه با بازنمودن راه حفریات غیر قانونی نقاط روشن تاریخ ما را تاریک خواهد ساخت و این جفای بزرگیست با تاریخ چندین هزار ساله" کشور ما. وزارت اطلاعات و فرهنگ می تواند با تنظیم نمودن حفریات مصارف چندین جای را در یک محل جمع آوری نموده و هر سال بجای حفریات متعدد نامکمل، یک محل را بصورت درست و کامل آن حفر و کاوش نماید. در عین حال همه سلیقه های شخصی در تاریخ گزاری ها را غیر قانونی قرارداده، آثار را توسط کمیسیون مسلکی و ورزیده" که شامل باستان شناسان شامل کار، باستان شناسان ریاست باستان شناسی، محققین اکادمی علوم و پوهنتون کابل باشد، سنه گزاری نماید. بدون شک هم چشمی و رقابت در بدست آوردن آثار باستانی و بعد از آن سنه گذاری های سلیقوی می تواند تاریخ پر افتخار ما راقربانی اندیشه های چند تن برگشته از خارج نماید که این خود جفای بزرگیست در حق تاریخ ملت کهن و باستانی ما.
12