آثار جهانی انقلاب اسلامی و تاثیر آن در ظهور امام زمان
1-بر دولتها
مطالعات ما از عکس العمل دولتهای جهان که همگی عضو سازمان ملل هستند اعم از دولتهای غربی، شرقی، جهان سوم و حتی دولتهای اسلامی نشان میدهد که در مجموع دولتهای معاصر با پیروزی انقلاب اسلامی عموماً از این تحول و رخداد عظیم تاریخی استقبال بعمل نیاورده و با نوعی حیرت ، سرگردانی و حتی شگفتی به این پدیده نوظهور که برای هیچکدام از آنها قابل پیش بینی و تصور نبود نظر می افکندند. از طرف دیگر هر کدام از آنها به طریقی نگران اثرات انقلاب بر جامعه خود و آینده ثبات نظام حاکم بر کشورشان بودند، اصولاً ازآنجا که دولتها بیش ازهر چیز به بقاء و دوام خود می اندیشند و هر حرکت مردمی و رهایی بخش میتواند برای آنها نگران کننده و حتی خطرناک باشد تمایل چندانی به این نوع حرکتها و انقلابها که میتواند برای قوام و ثبات آنها خطرناک باشد ندارند بویژه در شرایطی که این دولتها عموماً دارای نظامهای سکولار بوده و جدایی دین از سیاست را بعنوان یک اصل ثابت و پابرجا پذیرفته بودند. این انقلاب که خمیر مایه آن از ایدئولوژی و مکتب دینی و اسلامی گرفته بود طبیعتاً نمیتوانست برای آنها نگران کننده نباشد زیرا که وضع موجود را در هم ریخته و نظام و ارزشهای جدیدی را مطرح میکرد و به طور طبیعی رغبتی به استقبال از چنین پدیده ای مشاهده نگردید و اگر موارد بسیار معدودی نیز دیده شد که انقلاب و نظام برخاسته از آن را به رسمیت شناختند ناشی از نگرانی آنها از عواقب آن و یا فشارهای مردمی و اجتماعی بوده است.
دولتهای غربی بطور اعم و ایالات متحده امریکا به طور اخص نسبت به این انقلاب با خصومت و کینه برخورد نموده و تلاش زیادی در ناکام گذاشتن آن و حتی تزلزل و سرنگونی نظام برخاسته از آن کردند که این امر ناشی از دو اصل بود یکی وابستگی مطلق رژیم گذشته به غرب و بویژه امریکا و در واقع به خطر افتادن منافع غرب در ایران بود و دوم اینکه اصولاً انقلابهای بر پایه ارزشهای دینی و اسلامی ، نظامهای فکری سکولار-لیبرال غرب را به چالش کشیده و پیش بینی ها و تئوری های آنها را مخدوش میکرد.
در جریان تحولات قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ، آمریکا و غرب نه تنها حمایت بی چون و چرای خود را از رژیم شاه آشکارا اعلام میکردند بلکه با حمایت بی چون و چرا از رژیم شاه تلاش زیادی برای تحقق نیافتن چنین واقعه ای از خود بروز دادند و زمانی به سقوط رژیم شاهنشاهی به شرطی که انقلاب اسلامی پیروز نشود هم رضایت دادند و چاره ای جز مشاهده سقوط رژیم شاه و پیروزی انقلاب اسلامی نداشتند تلاش خود را در منحرف و کم رنگ کردن آثار انقلاب به کار بردند که این تلاشها علی رغم گذشت یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی و استحکام روزافزون آن همچنان ادامه دارد.
اگر چه بعد از فروپاشی نظام دو قطبی یکپارچگی و سیاست واحد دنیای غرب نیز دچار تزلزل گردیده است و اروپای متحد راه خود را در بسیاری از موارد منجمله در پذیرش واقعیت های انقلاب اسلامی از آمریکا جدا کرده و سیاستی جداگانه و بقول خودشان " تماس و گفتگوی انتقادی را در عین همکاری تجاری " پیشه کرده اند ولی نباید فراموش کرد که از لحاظ فکری ، فرهنگی و ایدئولوژیک همچنان در میان دولتهای غربی وحدت نظری نسبت به واقعیتهای انقلاب اسلامی به خصوص از نظر حاکمیت ارزشها و اصول اسلامی وجود دارد و همین نکته است که ساموئل هانتینگتون را ترغیب کرده که با ارائه تئوری برخورد تمدنها و طرح ستیز تمدن اسلام با تمدن غرب اعلام دارد که گسل میان این دو تمدن خونِین است و بدینوسیله اشتراک نظر اروپا و امریکا را در تقابل فرهنگی با انقلاب اسلامی تقویت بخشد.
پیروزی انقلاب اسلامی که با بهت و حیرت اغلب دولتها مواجه شده بود برای کشورهای بلوک شرق نیز دو مشکل اساسی بوجود آورد: اول اینکه با توجه به چارچوبه های تحلیل مارکسیستی چگونه میتوان این انقلاب را تحلیل نموده و چرایی و چگونگی آنرا توجیه کرد انقلابی که نه بر پایه معیارهای اقتصادی قابل تبیین بوده و نه انگیزه ها و ارزشهای دینی مسلط بر آن در آن چارچوبه تحلیل قابل توجیه و استدلال میباشد و از طرف دیگر با توجه به روابط حسنه ای که اغلب آنها با رژیم شاه داشتند به چه ترتیبی روابط خود را با رژیم انقلاب تنظیم نمایند. این انقلاب علاوه بر این دو مشکل مسئله دیگری نیز برای اتحاد جماهیر شوروی بوجود آورد و آن نگرانی که ازبازتاب انقلاب اسلامی بر جمهوریهای مسلمان نشین آسیای مرکزی و قفقاز احساس میگردید.
در مورد دولتهای اسلامی میتوان گفت که بازتاب انقلاب اسلامی بر این دولتها که عموماً پایگاه مردمی نداشته و وابستگی جدی به جهان غرب و بویژه امریکا داشتند بطور کلی اثر منفی داشت. به عبارت دیگر میتوان گفت هر دولتی که در اثر این تحول در ایران برای آینده خود احساس خطر بیشتری میکرده است بازتاب منفی انقلاب اسلامی بر آن دولت بیشتر بوده و عکس العملهای فوری این دولتها را نیز بر همین اساس میتوان مشاهده کردو جالب اینکه هر دولتی که از اکثریت قویتر شیعیان برخوردار بوده و یا دارای اقلیت نسبتاً چشمگیری از شیعیان بوده است، به خاطر هراس از شورش و خیزش مردمی در این کشورها عکس العمل این دولتها تندتر بوده است بطوریکه رژیم بعثی عراق که بر ملتی که دارای اکثریت شیعه هستند حکومت میکرد با یک خصومت وصف ناپذیری با انقلاب اسلامی برخورد کرد و نهایتاً هم جنگ بیرحمانه و بی امانی را علیه این نظام نوپا آغاز نمود که نه تنها طولانی ترین جنگ قرن بیستم شناخته شد بلکه خسارات جانی و مالی هنگفتی هم برای هر دو ملت بر جای گذارد.
این شرایط با درجه کمتری در مورد بحرین و لبنان صادق است. البته حتی دولتهای اسلامی که دارای اقلیت شیعه هم بودند یا اصولاً شیعیان از موقعیت چشمگیری برخوردار نبودند معهذا به خاطر ترس از نفوذ انقلاب اسلامی بر همه مسلمانان مواضع منفی اتخاذ نمودند در عین حال با توجه به حاکمیت دولتهای گوناگون بر این کشورها میتوان چنین نتیجه گیری کرد که هر چقدر این دولتها سیاست مستقل تری از غرب داشتند و به عبارت دیگر نوعی روش انقلابی در پیش گرفته بودند مانند دولتهای لیبی ، الجزایر و یمن، در اوان پیروزی انقلاب اسلامی سیاستی دوستانه تر با ایران انقلابی اتخاذ کردند در عین حال این اتخاذ مواضع بمعنای استقبال از انقلاب نباید تلقی گردد. حتی این دولتها نیز به تدریج با رشد اسلام گرایی در میان جوامع خود نه تنها رابطه خود را با ایران انقلابی محدود کردند بلکه بعضاً به خصومت و دشمنی هم گرایش پیدا کردند.
از طرف دیگر نباید وضعیت جغرافیایی این دولتها دوری و نزدیکی آنها با ایران انقلابی را نادیده گرفت بدین معنا که هر چقدر از نظر جغرافیایی به ایران نزدیکتر بودند و خطر صدور انقلاب و نفوذ آنرا از طریق مرزهای خود در میان مردم بیشتر احساس میکردند مواضع سختتری را اتخاذ می نمودند. در جمع بندی از بازتاب انقلاب اسلامی بر دولتهای اسلامی میتوان به جرات ادعا کرد که این دولتها از انقلاب اسلامی نه تنها استقبال به عمل نیاوردند بلکه با نوعی برخورد منفی با این پدیده مواجه گردیدند و این شرایط علی رغم گذشت یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی البته با درجات متفاوت همچنان ادامه دارد.
2- بر ملتها
از آنجا که انقلاب اسلامی ،انقلابی مردمی و در واقع مردمی ترین انقلابها بوده است طبیعتاً توجه ملتها را بیشتر بخود جلب نموده و آنها را تحت تاثیر قرار داده است و با نگرشی مثبت از آن استقبال کرده اند.
این استقبال و عطف توجه با درجاتی متفاوت عمومیت داشته است و بر خلاف دولتهای حاکم بر کشورها که برخوردی منفی با انقلاب اسلامی داشته اند با یک نسبت معکوسی انقلاب اسلامی مورد استقبال ملتها قرار گرفته است هر اندازه که ملت ایران در نیل به اهداف انقلابی خود با ملتهای دیگر وجه اشتراک داشته اند بهمان نسبت استقبال گسترده تر بوده است. ازآنجا که اغلب دولتهای حاکم نه بر اساس خواست عمومی ملتها بلکه بنا به خواست صاحبان قدرت و طبقات خاص بر اریکه قدرت تکیه زده بودند و شباهت زیادی میان رژیم شاهنشاهی و سایر دولتهای حاکم بر جوامع دیگر وجود داشته و دارد بنابراین بر اساس نوعی همدردی خوشحالی خود را درعین شگفتی و بصورت عموم ابراز میداشتند. از طرف دیگر با توجه به غلبه بعد فرهنگی انقلاب اسلامی ملتها و جوامعیکه دارای وجوه مشترک فرهنگی بیشتری با ملت ایران بوده اند تاثیر پذیری مثبت بیشتری داشته اند ، بدین ترتیب که ملتهای مسلمان بویژه شیعیان عموماً از پیروزی انقلاب اسلامی خوشحالی خود را ابراز داشته و در واقع انقلاب را متعلق بخود میدانستند. شاید بتوان گفت انقلاب اسلامی کمترین تاثیر بر جوامعی گذارده باشد که ارتباط بسیار کمتری با ایران و انقلاب اسلامی داشته و در واقع آگاهی لازم را از آنچه که در ایران اتفاق افتاد کسب نکردند و یا اینکه امواج منفی تبلیغات رسانه های جمعی در غرب وکشورهای وابسته اجازه رسیدن واقعیت های انقلابی را به آنها نمیداد بلکه حتی عموماً واقعیت ها را نیز تحریف میکردند..
بازتاب انقلاب اسلامی بر ملتها در مجموع از گرایش و پذیرش ارزشها و آرمانهای انقلاب تا اتخاذ شیوه ها و روش های اتخاذ شده منجمله گسترش تظاهرات عمومی علیه نظامهای حاکم را میتوان مشاهده نمود که درجای خود به آنها خواهیم پرداخت.
بـر نظـام بین الملل
انقلاب اسلامی در زمانی شکل گرفت که نظام جهانی بر پایه غرب محوری بمدت نزدیک به چهار قرن بعنوان یک امر بدیهی و تثبیت شده توسط جامعه جهانی پذیرفته شده بود. هر نوع تحولی که در این نظام در ابعاد گوناگون فکری، فرهنگی ، اقتصادی و گفتمانهای جدید مطرح میگردید نشات گرفته از غرب بوده و هیچگاه غرب محوری را به چالش نکشیده بود. حتی انقلابهای بزرگ جهان که در خارج از جهان غرب بوقوع پیوست مانند آنچه که در چین در 1949 و یا کوبا در 1959 رخ داد تابعی از نظامهای فکری و قانونمندیهای برخاسته از غرب بوده است در حالیکه انقلاب اسلامی بعنوان یک تحول جدید توانست نظام جهانی غرب محور را در ابعاد مختلف به چالش بکشاند و بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که پیروزی انقلاب اسلامی موجب تحولات عمیقی در جامعه جهانی و نظام بین الملل در ابعاد زیر گردید:
1- احیا اسلام
به عنوان یک مکتب جامع و جهانی
مهمترین تاثیر انقلاب اسلامی بر احیاء ارزشها و آگاهیهای اسلامی بوده است . در واقع پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که ادیان بویژه دین اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنیزاسیون نه تنها به پایان راه خود نرسیده اند بلکه مجدداً بعنوان مهمترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری مطرح میباشند و دنیایی راکه بسوی مادیات با سرعتی زیاد در حرکت بود به ناگهان متوقف نموده و دریچه ای از قدرت معنویات و اعتقادات دینی و مذهبی گشوده و بویژه نسل جوان رویگردان از ایدئولوژیهای ماتریالیستی را به آغوش اسلام باز می گرداند . قرآن و آیات آن در دنیای بعد از انقلاب اسلامی معنا و مفهوم جدیدی پیدا کرد.
2- فروپاشی نظام دو قطبی و ایجاد چالش برای نظامهای طراحی شده در غرب
علیرغم اینکه انقلاب اسلامی در اوج تحکیم و تثبیت نظام دو قطبی ظهور کرد در اولین گامهای خود نظام دو قطبی را به چالش کشاند و نه تنها قانونمندی آنرا رعایت نکرد بلکه علیه آن قیام کرد و در نتیجه دو ابرقدرت بزرگ رقیب در رابطه بااین پدیده نوظهور خصومت و تضادهای فیمابین را کنارگذاشته و به تقابل با انقلاب اسلامی پرداختند. حتی پس از فروپاشی نظام دو قطبی همه تلاشهای غرب را در ایجاد و شکل گیری نظامهای غرب محور مانند نظام تک قطبی ، جهانی سازی، برخورد تمدنها و … به چالش کشانده و خود طراح نظام جدیدی گردید که با معیارهای غربی نه تنها همخوانی نداشت بلکه در تضاد بود.
3- تغییر گفتمان منازعات جهانی
عموماً منازعات جهانی بر پایه منازعه میان دولتها و تشکیل اتحادیه ها و ائتلاف میان دولتهای متخاصم شکل گرفته به جریان افتاده و خاتمه مییافت. اگر چه بعضاً عوامل ایدئولوژیک مانند آنچه که در قرن بیستم میان دنیای کمونیسم و جهان سرمایه داری مطرح بود در این منازعات نقش بالقوه پیدا میکرد ولی عموماً منازعات بین المللی برسر تقسیم منافع اقتصادی شکل میگرفت.
انقلاب اسلامی نه تنها گفتمان این نوع منازعات را تغییر داده بلکه بازیگران اصلی را در مخاصمات بین المللی از حوزه دولت – ملت خارج نمود. بر اساس گفتمان جدید منازعه اساسی نه میان دولتها با منافع و اهداف متفاوت است بلکه میان صاحبان قدرت و زور از یک طرف با توده های مردم بوده و جنگ واقعی میان مستکبرین از یکطرف و مستضعفین جهان ازطرف دیگر میباشد. با این گفتمان مرزبندی های جغرافیایی، نژادی، قومی و حتی مذهبی را در تخاصمات بین المللی در هم ریخته و جنگ دولتها را بعنوان مستکبرین از یکطرف ، با ملتها بعنوان مستضعفین از طرف دیگر منازعه واقعی و نهائی مطرح نمود که تلاش غرب بر اینستکه این نوع منازعات را در پوشش مبارزه با با تروریسم بعد از 11 سپتامبر 2001 و یا برخورد تمدنها تئوریزه نماید.
4- خیزش جهانی مستضعفین علیه مستکبرین
به تبع تغییر گفتمان منازعات جهانی صف بندی جهانی هم تغییر کرد از یکطرف دولتهای حاکم عموماً رقابت ها و تخاصمات موجود میان خود را کنار گذاشته و در مصاف با خیزش عمومی ملتها که مرزهای جغرافیایی را هم در نوردیده و یکدل و یکصدا به مبارزه با صاحبان قدرت و زور برخاسته اند و در قالب حرکتهای فردی و یا جمعی وارد عرصه منازعات جهانی گردیده ، موجودیت پیدا کرده و به نوعی مورد شناسائی قرار گرفته اند. نمونه آن حزب اله لبنان میباشدکه امروز بعنوان یک قدرت مطرح غیر دولتی در چنان جایگاهی قرار گرفته است که در واقع حرف اول را و بالاتر از دولت متبوع خود در منازعه با صهیونیسم بین الملل و دولت اسرائیل میزند.
5- طرح اسلام سیاسی بعنوان گفتمان جدید
پیروزی انقلاب اسلامی بر پایه ارزشها و معیارهای اسلامی برای اولین مرتبه در تاریخ مدرن گفتمان اسلام سیاسی را در علوم سیاسی و روابط بین الملل مطرح نمود که خواهان بخش یا تمامی از قدرت سیاسی میباشد. این گفتمان در دنیای لائیسم و سکولاریسم مطرح میگردد که دین را نه تنها جدا از سیاست دانسته و به اعتبار گفته مارکس افیون ملتها تلقی میشده بلکه مدعی بودند که دوره آن گذشته و به تاریخ تعلق دارد و چیزی هم برای ارائه به دنیای مدرن ندارد. گفتمان اسلام سیاسی دریچه ای جدید بروی اندیشمندان و صاحبنظران سیاست باز نمود که نه تنها دین اسلام میتواند سیاسی باشد بلکه حرفهای جدید و تازه ای برای ارائه به جهان مدرن امروز دارد که با گفتمان موجود در تقابل و تضاد هم میباشد و میتوان آنرا بعنوان گفتمان برتر در دوران پسامدرن تلقی نمود.
6- نفی نظام غرب محور
انقلاب اسلامی در عمل استراتژی غرب را به چالش کشید. خطر بزرگ در واقع از آنجا نشات گرفت که این انقلاب در سرزمینی که در حوزه نفوذ غرب بود در کمال عظمت پیروز شده وسیطره گفتمان غرب محور را به چالش کشید . درگفتمان نوظهور و قدرتمند انقلاب اسلامی رابطه تنگاتنگ غرب با رهبری جهان تحت فشار قرار میگیرد وبا ایده غرب مداری به عنوان مدلی پایدار از توسعه و پیشرفت با مخالفت جدی روبرو می شود. از این منظر میتوان ظهور اسلام گرایی را در تخریب و فرسایش اروپا مداری و غرب مرکزی مورد توجه قرار داد. از این رو گسترش اسلام گرایی مانعی بنیادین واساسی در برابر افزون خواهی غرب در جهان محسوب گردید. در عصر پست مدرنیسم اسلام گرایی , یک هسته در دنیای چند هسته ای است و این تصور که اروپا (غرب) مدار حرکت عالم است به تزلزل گرائید 8.
در گفتمان مدرن غرب در مرکز بود و تمدنهای غیر غربی در پیرامون , اما با مرکز زدائی غرب تمدنهای غیر غربی از حاشیه به متن آمده اند .درگفتمان بعد از انقلاب اسلامی و در این تقابل نه تنها غرب را از مرکز به حاشیه میکشاند بلکه مدعی پیرامون زدائی غرب نیز میگردد. به عبارت دیگر گفتمان اسلام سیاسی و اسلام گرائی, گفتمان جهانی را که در طول دویست سال سازماندهی شده بود اینک زائد به حساب می آورد. 9.
در این گفتمان جدید در عین حال که غرب را به لحاظ فنی و صنعتی بر جهان اسلام برتر میداند اما آنرا از نظر اخلاقیات در انحطاط و در پرتگاه نابودی می بیند .. این نبرد نفی فن آوری و پیشرفت مادی نیست بلکه پاسخ "نه" گفتن به روحیه منحطی است که خروش فراگیر " علیه غرب عصیان کنید " در مغز و جان انسانها نفوذ میکند. در جهان اسلام , اسلام گرایان به نحو کاملاً بارزی امکانات و تسهیلات ارتباطی و هنری دولتی را به خدمت می گیرند . اما بلافاصله از آنها برای مقابله با جریانهای فکری که مبدع آن امکانات و تسهیلات بوده اند , استفاده میکنند .
این فرصتها در عصر ارتباطات و جهانی شدن نمود بیشتری یافته است و بارزترین نمونه این نوع بکارگیری ابزار تمدنی غرب علیه غرب فعالیت و عملکرد شبکه های تلویزیونی ماهواره ای منطقه ای در جریان حملات آمریکا و انگلیس به مواضع طالبان پس از حملات تروریستی به این کشور وتهاجم آمریکا به عراق می باشد.
7- جهان اسلام بعنوان یک قدرت مطرح در نظام جهانی
با پیروزی انقلاب اسلامی و بیداری و همبستگی که میان ملتهای مسلمان بوجود آمده و به نوعی آرمان و اهداف مشترک، منافع همگن، و مهمتر از همه احساس قدرت و توانمندی فوق العاده در ابعاد گوناگون تدریجاً جهان اسلام بعنوان یک بازیگر مستقل و یک قدرت مهم چه بصورت بالفعل و چه بصورت بالقوه در ابعاد فرهنگی ، جغرافیایی و اقتصادی مطرح گردیده که در گفتمان سیاسی قبل از انقلاب وجود نداشت و جالب اینکه ویژگیهای این بازیگر جدید با سایر بازیگران که در قالب اتحادیه ها همچون اتحادیه اروپا شکل گرفته تفاوت اساسی دارد. در این سیستم با آنچه را که قبلاً بعنوان معیارهای قدرت مطرح بود تفاوت ماهوی دارد بلکه چیزی بعنوان وجدان عمومی ملتهای مسلمان و ارزشها و آرمانهای مشترک میان گروههای اجتماعی و توده های مردم پیوند مستحکمی را بوجود آورده است که مرزبندیهای سنتی جغرافیایی ، نژادی و قومی را در نوردیده و بعضاً تا اعماق سایر جوامع نفوذ میکند حتی از آنچه را که هانتینگتون تمدن اسلامی مینامد گسترده تر بوده و غیر قابل ارزیابی و محاسبه میباشد.
8- تغییر معیارهای قدرت در نظام بین المللی
اساس پذیرفته شده برای سنجش و تقسیم بندی کشورها از نظر قدرت برتر ولی مهمتر همانا عوامل مادی قابل اندازه گیری همچون عامل نظامی، اقتصادی، جمعیتی، جغرافیایی و سیاسی بوده که در تقسیم بندی کشورها به ابرقدرتها، قدرتها ی بزرگ ، قدرتها ی کوچک مورد استفاده قرار میگرفت. انقلاب اسلامی که توسط مردمی با دست تهی بر یک قدرت تا دندان مسلح و با حمایت همه جانبه قدرتهای بزرگ جهانی غلبه کرد و شکستی که نیروهای حزب اله بر پنج قدرت بزرگ جهانی در لبنان وارد آورد موجب مطرح شدن معیارهای جدیدی از قدرت همچون " ایمان، جهاد و شهادت "گردید که نه تنها بر قدرتهای مادی غلبه کرده بلکه امکان اندازه گیری و مواجهه با این معیارها رابرای غرب مشکل کرده است. شرایطی که اسرائیل اکنون با آن مواجه میباشد نشانه ناکامی غرب در برخورد با این پدیده نوظهور از قدرت میباشد.
منبع : www.tebyan.net
13