تارا فایل

تحقیق آماده درباره « هوش »



موضوع :
هوش

مقدمه: هوش به یقین یکی از مشاجره امیزترین مباحث در روانشناسی است که به دلیل پیچیدگی و ابهام، مطالعات گسترده ای در یک قرن اخیر به آن اختصاص یافته است.
در یک تعریف کلی هوش عبارتست از ظرفیت فرد برای تفکر، استدلال و حل مساله به طور مولد و سازنده.
بدون تردید می توان گفت که بخشی از هوش انسان از طریق وراثت و ژنتیک تبیین می شود.این بخش توانایی شناختی ذاتی است.در مقابل این بخش طبیعی، معمولا از بخش تربیتی یاد می شود.یعنی هوش هم طبیعی و ذاتی است هم تربیتی و پرورشی.

اندازه گیری هوش
بیش از یک قرن است که اندازه گیری و سنجش دقیق میزان هوش یکی از حوزه های مطالعاتی اندیشمندان روان شناسی و متخصصان مغز است.ثرستون بیان می دارد هرگونه تست و مقیاس باید همه این توانایی ها را بطور مستقل اندازه گیری کند.این توانایی ها عبارتند از:
1-درک کلامی: توانایی درک معنی کلمات و فهم مطالب
2-تسلط بر کلمات: توانایی ساخت کلماتی بر اساس یک نماد خاص(مثلا بازگویی همه کلماتی که با پیشوند بی شروع می شوند.)
3-توانایی عددی:توانایی محاسبات سریع عددی مثل ضرب،تقسیم یا تفریق.
4-توانایی فضایی:توانایی درک الگوهای فضایی و تجسم و ترمیم اشکال هندسی در موقعیت های مختلف.
5-حافظه:برخورداری از حافظه قوی برای به خاطرسپاری کلمات،نمادها،اعداد و اصطلاحات.
6-سرعت ادراکی:توانایی درک اشکال،شناسایی تشابهات و تفاوت ها و انجام وظایفی که نیازمند ادراک پیچیده اند.
7-استدلال قیاسی و استقرایی:توانایی استدلال و استنتاج از کل به جز و جز به کل.
از میان توانایی های ذهنی فوق، توانایی کلامی، توانایی عددی، توانایی فضایی و استدلال استقرایی بیشترین رابطه را با عملکرد شغلی دارند.

تست های هوش:
مبانی تستهای هوش امروزی به آثار آلفرد بینه در سال 1904 بر می گردد. در سال 1908 در این تست ها تجدید نظر گردید و موارد خلاقیت و نوآوری به تست ها افزوده شد. این روش برای محاسبه سن ذهنی تحت عنوان ضریب هوشی (IQ) شناخته شده است که از طریق نسبت زیر محاسبه می شود:
100 * سن تقویمی /سن ذهنی IQ=
تحقیقات نشان می دهد که IQ بالا بهترین معیار و پیش بینی کننده عملکرد بالا در محیط ها و مشاغل پیچیده است.

هوش چندگانه گاردنر
سالیان سال IQ به عنوان معیار سنجش هوش کلی فرد مطرح بود تا اینکه گاردنر استاد دانشگاه هاروارد، در کتاب نظریه هوش چندگانه بحث جدیدی را مطرح کرد.هوش چندگانه گاردنر شامل همه توانایی های ذهنی و مهارت های فیزیکی به شرح زیر می شود:
هوش منطقی-ریاضی:استعداد استدلال قیاسی،تحلیل و حل مساله،محاسبه ریاضی
هوش زبانی:اسنعداد یادگیری و استفاده از زبان(گفتاری و نوشتاری)
هوش موسیقی(هنری):استعداد شناسایی،ترکیب و اجرای موسیقی
هوش بدنی-حرکتی:استعداد استفاده هماهنگ از ذهن و بدن برای حرکات فیزیکی
هوش فضایی:استعداد تشخیص الگوها و استفاده از آنها
هوش بین شخصی:استعداد درک،برقراری ارتباط و همکاری با دیگران
هوش درون شخصی:استعداد خودشناسی و خود تنظیمی
هوش طبیعت گرا:استعداد همنوایی با محیط بیرونی

تست های IQ بر دو نوع اول هوش متمرکزند و بقیه انواع هوش را نادیده می گیرند.باید در نظر داشت که هوش، چند بعدی است و کمتر کسی پیدا می شود که در همه این ابعاد هوشمند باشد.سازمان در زمان انتخاب فرد با هوش باید مشخص نمایند که چه نوع هوشی برای آن شغل بیش از همه مورد نیاز است.

هوش هیجانی ( عاطفی )
استفاده از مفهوم هوش هیجانی برای نخستین بار به سال 1920 بر می گردد اما این استفاده با عنوان هوش اجتماعی که به قابلیت تطبیق فرد با محیط و دیگران است اشاره داشت ." جان مایر و پیتر سالوی " پژوهش هایی در این رابطه انجام دادند .
این دو محقق سعی داشتند توانمندی های افراد را در حیطه حیجانات و عواطف به طور علمی اندازه گیری نمایند . آن ها دریافتند که برخی از افراد در شناخت احساسات خود و دیگران و حل مشکلات احساسی و هیجانی توانمندتر هستند
( هین ، 2004 ) هوش هیجانی عبارت است از توانایی درک و ابراز احساسات ، ترکیب احساس با عقل ، فهمیدن و استدلال با احساسات و تنظیم جهت دهی احساسات خود و دیگران ( چرنیس ، 2001 )
به نظر گاردنر ، هوش هیجانی از دو مولفه زیر تشکیل شده است .
هوش درونی فردی : که مبین آگاهی فرد از احساسات و هیجانات خویش ، ابراز باروها و احساسات شخص و احترام به خویشتن و تشخیص استعدادهای ذاتی ، استقلال عمل در انجام کارهای مورد نظر و در مجموع میزان کنترل شخص بر هیجان ها و احساسات خود می باشد .
هوش میان فردی : که به توانایی درک و فهم دیگران اشاره دارد و می خواهد بداند چه چیزهایی انسان ها را بر می انگیزد ؟ چگونه فعالیت می کنند و چگونه می توان با آن ها همکاری داشت ؟ ( گاردنر ، 2000 )
ابعاد هوش هیجانی
" دانیل گولمن " هوش هیجانی را در قالب چهار عنصر تعریف می نماید :
1- خود آگاهی : خود آگاهی هیجانی بدین معنا که آیا می تواند به طور صحیح احساسات خود را در هر زمان که بروز می کند تشخیص می دهد ؟
2- خود مدیریتی : آیا مدیر می تواند احساسات خود را به سمت نتایج مثبت مدیریت نماید ؟
مانند خود کنترل هیجانی وظیفه شناسی – وجدان کاری ، سازگاری ، انگیزه توفیق طلبی ، ابتکار عمل .
3- آگاهی اجتماعی : آیا مدیر می تواند به طور صحیح احساسات دیگران را هنگام رویارویی با آن ها و در حین کار با آن ها تشخیص می دهد ؟
عینیت آن به صورت موارد همدلی ، خدمت محوری و آگاهی سازمانی است .
4- مدیریت روابط ( مهارت های اجتماعی ) : آیا مدیر می تواند ارتباطات خود یا دیگران را به طور موثر و سازنده ای مدیریت نماید و به سمت نتایج مثبت هدایت کند ؟ مانند نفوذ ، ارتباطات ، مدیریت تعارض ، تصویر سازی ، تحلیل تغییر ، همکاری و کار تیمی ( گریوز و بردبری ، 2002 )

هوش معنوی
هوش معنوی باعث می شود تا فعالیت های روزمره و روتین زندگی با احساس آگاهی و حضور قلب و درک قدر و ارزش مسائل زندگی همراه باشد و حس تقدس را در انسان زنده کند و حتی مواجه شدن با مقولات ماورائی را تسهیل می کند ( نابل ، 1987 ).
بنابراین ، مفهوم هوش معنوی دلالت دارد بر این که معنویت می تواند بصورت عملی و در راه های پر معنا در زندگی مورد استفاده واقع می شود ( ولمن ، 2001 ). داخل کردن فعال معنویت در امور روزمره زندگی و استفاده از آن جهت تطبیق با محیط ، بکارگیری توانایی ها ، ارزش ها و منابع هوش معنوی را باعث می شود (واگان ، 2002 ). بعنوان مثال ، هوش معنوی می تواند برای تعریف و تلاش جهت فهم الگوهای تفکر ، نیات و عقایدی که در پشت رفتارهای ما مخفی شده اند بکار گرفته شود ( مایس ، 2001 )
در همین راستا ، هوش معنوی شامل شرایط و اتفاقات شخصی پرمعنا به جهت پیدا کردن هدف و معنا در تمام تجربیات زندگی می شود .
بنابراین هوش معنوی لنزی است که از طریق آن یک فرد تجربیات و رویدادهای زندگیش را از منظری عالی تر و بالاتر ادراک می کند ( مایس و همکاران ، 2001 ) . بررسی مفهوم معنویت با این دید ، موجب نمی شود که این استنباط بوجود آید که معنویت ممکن است ظرفیت ها و مهارت های شناختی را کاهش می دهد بلکه حائز این نکته است که افزایش ظرفیت ها و مهارت های شناختی می تواند یکی از کارکردهای معنویت باشد .

مقایسه هوش معنوی با هوش احساسی
هوش احساسی شامل مهارت های شخصی و بین شخصی است . مهارت های شخصی شامل خود کنترلی و شامل خودآگاهی یک فرد از احساسات و افکارش می باشد . مهارت های بین شخصی هم شامل توانائی فرد برای شنود موثر حرف های دیگران ، توانایی برقراری ارتباط و همچنین انتقال فکر به افرادی است که اعتقادات ، نقطه نظرات و ارزش های متفاوتی دارند ( مایر ، 2001 ) . چنین مهارت هایی به هوش معنوی نیز مربوط است . به عنوان مثال ، آگاهی و تنظیم حالات احساسی یک فرد باید به درک خود و خودشناسی که از جنبه های برجسته هوش معنوی است کمک کند.
علاوه بر این ، تجلی هوش معنوی نیازمند درجه ای از بلوغ احساسی است ، که شامل صداقت و امانت ، انعطاف پذیری و اتخاذ رویکردی باز و منعطف در مقابل شرایط جدید و مشکلات می باشد ( نابل ، 2001 ؛ واگان ، 2002 ).
مقایسه هوش معنوی با هوش عقلی
هوش معنوی در بیرون از روابط فیزیکی و شناختی محیط یک فرد شکل می گیرد و به سمت یک امر ماورائی و شهودی که نشان دهنده زندگی یک فرد است ( شامل تمام رویدادها و تجربیات ) در تصویری بزرگتر امتداد می یابد ( زهر و مارشال ، 2000 ).
این ویژگی های هوش معنوی با صلاحیت هایی که نوعاً با هوش های عقلی در ارتباط است در تضاد است . در شکل زیر ، شماری از تفاوت های بین این دو نوع از هوش بیان می شود .

شکل (2) : مقایسه هوش معنوی و هوش عقلی (سنتی)
هوش معنوی
هوش سنتی
عام
نمادین
یگانگی
خود را به فعلیت رساندن
کیفی
روحانی
خاص
معنی دار
مجزا
خود کنترلی
کمی
دنیایی
منبع : مک هووس ، 2002
بنابراین هوش معنوی بیشتر از دانش فیزیکی و مادی ، با بصیرت و معرفت در ارتباط است .
طبیعت عام و کلی هوش معنوی و استفاده از سمبل ها و نمادها به ادراک فرد کمک می کند تا گسترده تر و عمیق تر شود . این مسئله به غنای روابط و کارهای روزمره کمک می کند . علاوه بر این در مقایسه با نیاز به خود کنترلی و مطابقت با آئین و رسوم و سنت ها که در هوش های سنتی بیشتر شاهد آن ها هستیم در هوش معنوی حرکت به سمت به فعلیت رساندن استعدادها و رشد روحی بیشتر دیده می شود (مک هووس ، 2002 ).

هوش سیاسی
افراد ارزشمند سازمان جهت ارتقاء به سطوح بالای سازمان و هم چنین تبدیل شدن به عاملان تغییر موثر ، به هوش سیاسی بالایی نیازمندند . هوش سیاسی جهت اتخاذ تصمیماات محتمل سیاسی و اجتناب از تعارضات غیر ضروری ، از طریق ارزیابی جامع از محیط سیاسی به دست می آید . توسعه توانایی گردآوری و استفاده از هوش سیاسی ، مستلزم تلاش بسیار زیادی برای برخی از افراد است که این امر بستگی به شرایط سازمانی آن ها و تعصبات شخصی دارد . برخی موارد می تواند فرصت توسعه شبکه ها برای دسترسی به اطلاعات و یادگیری درک خصوصیات اخلاقی همه اعضای سازمان ، فراهم کنند . تصمیمات سازمانی ، چه تصمیمات استراتژیک و چه تصمیمات عملیاتی ، راه حل های نا مطمئنی را ارائه می دهند . گاهی اوقات مدیران مجبور می شوند تصمیماتی بگیرند که خیلی وجهه مناسبی ندارند مثل کاهش اندازه یا ساختاردهی مجدد . در چنین موقعیت هایی ، تصمیم می تواند سیاسی باشد که الزاماً احتیاج به یک هوش سیاسی است که تصمیمات محتمل و امکان پذیری گرفته شود .

هوش فرهنگی
فرهنگ ارزش ها ، ایده ها ، نگرش ها و نهمادهای آگاهانه و نا آگاهان های است که رفتارهای انسان را شکل می دهد و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود ( پیتر و اولسون ، 2005 ) .
واژه فرهنگ همواره منبع سوء تعبیر و اختلاف بوده است . مردم شناسان ، فرهنگ را شیوه های زندگی که توسط گروهی از مردم ایجاد می شود و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود ، می دانند . انچه در تمام تعاریف فرهنگ مشترک می باشد آن است که فرهنگ قوانین نا نوشته ای است که در بیشتر مواقع به راحتی قابل مشاهده نیست و همین امر کار مدیران را در برقراری ارتباط موثر مشکل می کند . با وجود اینکه افزایش ارتباطات تعدادی از گرایشات ملی مانند رنگ ، لباس ، موسیقی و حتی غذا و نوشیدنی ها را تا حد زیادی مشابه کرده است ( رایت و دروری ، 2006 ).
هوش فرهنگی دامنه جدیدی از هوش است که ارتباط بسیار زیادی با محیط های کاری متنوع دارد . برخی از جنبه های فرهنگ را به راحتی می توان دید . عوامل آشکاری مثل هنر ، موسیقی و سبک رفتاری از این جمله اند . اما بیشتر بخش های چالش برانگیز ، فرهنگ پنهان است . عقاید ، ارزش ها ، انتظارات ، نگرش ها و مفروضات عناصری از فرهنگ هستند که دیده نمی شودند اما بر رفتار افراد موثرند . هوش فرهنگی به افراد اجازه می دهد تا تشخیص دهند دیگران چگونه فکر می کنند و چگونه به الگوهای رفتاری پاسخ می دهند ، در نتیجه موانع ارتباطی بین فرهنگی را کاهش و به افراد قدرت مدیریت تنوع فرهنگی می دهد . در محیط های کاری متنوع قرن حاضر ، لازم است استرس های ناشی از شوک فرهنگی و اختلالات و پیامدهای ناشی از تعارضات فرهنگی به نحو مطلوب اداره شود . برای این منظور به سازگاری و تعدیل موثر فرهنگ ها نیاز است ( هاریز و لیونس ، 2004 ).

ابعاد هوش فرهنگی
" ارلی و موساکوفسکی " هوش فرهنگی را مشتمل بر سه جزء می دانند . عنصر شناختی ، عنصر روانی و انگیزشی ، عنصر فیزیکی و رفتاری .
1) عنصر شناختی (ذهن) به مهارت های تفکر عمومی اشاره دارد که افراد به منظور شناخت چگونگی و چرایی فعالیت در محیط های جدید از آن استفاده می کنند . این شناخت علاوه بر عقاید و ارزش های افراد ، روش ها و رویه هایی را که دیگران برای انجام کار استفاده می کنند را نیز در بر می گیرد . برای بسیاری از مردم یافتن روزنه ای به فرهنگ های بیگانه دشوار است ، اما فردی که از جنبه ذهنی و شناختی دارای هوش فرهنگی نیرومندی باشد ، مفاهیم مشترک را زود پیدا می کند . شناخت تفاوت های فرهنگی ممکن است پرسیدن سئوالی درباره عوامل برانگیزاننده افراد در فرهنگ های گوناگون باشد . یادگیری مفاهیم فرهنگ دیگران به درک و شناخت رفتارهای آنان کمک می کند .
2) عنصر روانی انگیزشی ( قلب – دل ) به افراد کمک می کند در مقابل موانع پایدار باشند تا بتوانند خود را با فرهنگ دیگران سازگار سازند . این بخش ممکن است مشکلترین یا مبهم ترین جزء هوش فرهنگی باشد . ورود به دنیای فرهنگ بیگانه مستلزم غلبه بر یکسری موانع خاص است . داشتن انگیزه و پشتکار و باور قوی در این راه بسیار موثر است . فرهنگ ها در بسیاری از موارد با همدیگر متفاوت هستند . به عنوان مثال شیوه دست دادن و نشستن در ملاقات های کاری از کشوری به کشور دیگر تفاوت دارد . نادیده گرفتن این تفاوت ها به مخدوش شدن ارتباطات منجر می شود . گاهی اوقات تعامل افرادی با فرهنگ های متفاوت مثل نزدیک شدن دو آهن ربا با قطب های یکسان است . بدون داشتن انگیزه کافی ، هوش فرهنگی بی مفهوم است . این عنصر توانایی همدل شدن را مد نظر قرار می دهد . تمایل به برقراری ارتباط و استمرار در راه رسیدن به هدف ، بزرگترین شکاف های فرهنگی را پوشش می دهد .
3) عنصر فیزیکی و رفتاری (جسم) هوش فرهنگی به توانایی فرد برای انجام واکنش های مناسب اشاره دارد . رفتار و سلوک فرد باید نشان دهد که به فرهنگ طرف مقابل علاقه دارد و سعی می کند مولفه های فرهنگی آن ها را بپذیرد و به آن ها احترام بگذارد . بسیاری از تفاوت های فرهنگی ، توسط اعمال فیزیکی قابل مشاهده و انعکاس است . شناخت و انگیزه بدون انجام یک واکنش موثر و مناسب ارزش خود را از دست می دهند به همین دلیل ، هوش فرهنگی باید در برگیرنده توانایی ها و مهارت های لازم برای نشان دادن واکنش مناسب با آن فرهنگ باشد (ارلی و ماسکاوسکی ، 2004).

هوش شهودی
در حقیقت موقعیت ها و شرایطی وجود دارد که سبک های تصمیم گیری ساختارنیافته، موثرتر و کارامدتر هستند.در این موقعیت ها و شرایط،مدیرانی که مهارت های شهودی بالاتری دارند، موثرتر و موفقتر هستند.این مهارت ها در محیط هایی که به سرعت قابل تغییرند،بسیار لازمند.

منابع:
1-مدیریت رفتار سازمانی پیشرفته،سید نبوی
2-مدیریت رفتار سازمانی(رفتار فردی)،دکتر آرین قلی پور
3-ماهنامه تدبیر،شماره های:234(هوش تجاری)،229(هوش معنوی وکسب و کار)،231(هوش معنوی در سازمان)
4-مجله مدیریت،شماره 162(هوش عاطفی و رفتار شهروندی سازمانی)،159(هوش هیجانی ضرورت رهبری تحول آفرین)،
5-شماره133(مجله دانشگاه علوم پزشکی گیلان)
مدیریت رفتار سازمانی پیشرفته – هوش

7


تعداد صفحات : 7 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود