تارا فایل

تحقیقی کامل در مورد امامان


به نام خدا
مقدمه
نام: محمد
کنیه: ابو جعفر ثانى
القاب: تقى، جواد، مرتضى منتجب، مختار، قانع و عالِم
منصب: معصوم یازدهم و امام نهم شیعیان
تاریخ ولادت: نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 195 هجرى
همچنین هفدهم و پانزدهم ماه رمضان نیز نقل شده است؛ اما مشهور بین شیعیان، دهم رجب سال 195 هجرى مى‏باشد. در دعاى ناحیه مقدسه نیز آمده است: "اللَّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ بِالْمَوْلُودَیْنِ فى‏ رَجَبٍ، مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ الثَّانى وَابْنِهِ عَلىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ المُنْتَجَبِ"(1)
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى)
نسب پدرى: امام رضا، على بن موسى بن جعفر بن محمدبن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب(ع)
نام مادر: سبیکه، یا سکینه مرسیه و یا درّه که حضرت رضا(ع) او را خیزران نامید
وى از اهالى "نوبه" و از خاندان ماریه قبطیه، مادر ابراهیم، پسر پیامبر اکرم (ص) و از زنان بزرگوار زمان خویش بود.
مدت امامت: از زمان شهادت امام رضا (ع)، در آخر ماه صفر سال 203 هجرى تا ذى قعده سال 220 هجرى، به مدت شانزده سال و نه ماه
تاریخ و سبب شهادت: آخر ذى قعده سال 220 هجرى، در سن 25 سالگى، به وسیله زهرى که همسرش، ام الفضل، دختر مامون به تحریک برادرش، جعفر بن مامون و عمویش، معتصم عباسى، به آن حضرت خورانید
محل دفن: مقابر قریش بغداد، در جوار قبر شریف جدش، امام موسى کاظم(ع) که هم اکنون به کاظمین معروف است
همسران: 1. سمانه مغربیه. 2. ام الفضل، دختر مامون. 3. زنى از خاندان عمّار یاسر.
فرزندان: 1. ابوالحسن امام على النّقى (ع). 2. ابو احمد موسى مبرقع. 3. ابو احمد حسین. 4. ابو موسى عمران. 5. فاطمه. 6. خدیجه. 7. ام کلثوم. 8. حکیمه.
همچنین گفته شده که زینب، ام محمد، میمونه و امامه نیز از فرزندان آن حضرت بوده‏اند.

اصحاب
ابو جعفر، احمد بن محمد بن ابى نصر، معروف به بزنطى کوفى.1
ابومحمد، فضل بن شاذان بن خلیل ازدى نیشابورى.2
ابو تمّام، حبیب بن اوس طایى.3
ابوالحسن، على بن مهزیار اهوازى.4
5.ابو احمد، محمد بن ابى عمیر
محمد بن سنان زاهرى.6
على بن عاصم کوفى.7
على بن جعفر الصادق (ع).8
اسماعیل بن موسى کاظم (ع).9
ابراهیم بن محمد همدانى.10
اصحاب و یاران امام جواد(ع) بیش از تعدادى است که در این جا به آنان اشاره شد. در برخى منابع اسلامى نام بیش از 270 نفر به عنوان اصحاب آن حضرت آورده شده است

زمامداران معاصر
)1. مامون (218-196 ق
)2. معتصم (227-218 ق. پس از شهادت امام رضا (ع) مامون با امام محمدتقى (ع) رفتار نیکویى را در پیش گرفت و دخترش، ام الفضل را به عقد آن حضرت درآورد و آن حضرت را بر همه اطرافیان خویش اعم از عباسیان و علویان ترجیح وبرترى داد؛ اما معتصم عباسى با این که در ظاهر با آن حضرت، با اکرام و اعزاز رفتار مى‏کرد، ولى در واقع دشمنى آن حضرت و آل على (ع) را در سینه داشت و در صدد تحقیر و نابودى آنان بر مى‏آمد.

قال امام محمد تقى علیه السلام
تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ اَعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَواتِ وَ خالِفِ الْهَوى وَ اعْلَمْ اَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُون
صبر را بالش کن، و فقر را در آغوش گیر، و شهوات را ترک کن، و با هواى نفس مخالفت کن و بدان که از دیده خدا پنهان نیستى، پس بنگر که چگونه اى

ابوجعفر محمد بن علی نهمین امام از امامان دوازده گانه شیعیان و یازدهمین معصوم از چهارده معصوم است. مشهورترین لقبهای آن حضرت جواد (بخشنده) و تقی (پرهیزگار) است. پدرش امام رضا (ع) و مادرش سبیکه یا ریحانه یا دره از مردم نوبی (شمال سودان) است. در سال 195 هـ.ق در مدینه به دنیا آمد و در سال 220 هـ.ق در بغداد وفات یافت. مرقد آن حضرت در کاظمین کنار مرقد امام موسی کاظم (ع) قرار دارد.

دوران امامت
امام جواد (ع) در سال 203 هـ.ق پس از شهادت پدرش امام رضا (ع)، در سن هشت سالگی، به امامت رسید دوران هفده ساله امامت او با حکومت مامون و معتصم، خلفای عباسی، همزمان بود. هنگامی که امام رضا (ع) به دعوت مامون از مدینه به توس رفت. اما جواد (ع) که کودک بود، مانند دیگر افراد خانواده حضرت رضا (ع) در مدینه ماند و در سال 202 هـ.ق برای دیدار پدر به مرو رفت و سپس به مدینه بازگشت.

امام در بغداد
پس از شهادت امام رضا (ع) مامون به بغداد رفت او که از کمالات علمی و معنوی امام جواد (ع) آگاه بود ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. اما دولتمردان حکومت عباسی و اطرافیان مامون از این اقدام ناخشنود بودند، به ویژه آنکه مامون تصمیم داشت دختر خود، ام الفضل، را به همسری امام جواد (ع) در آورد. مامون برای آنکه آنها را از مقام علمی و فضل آن حضرت آگاه کند، در بغداد مجلس بحثی، میان او و دانشمندان بزرگ آن روزگار، ترتیب داد. دراین مجلس، امام به پرسشهای علما پاسخ گفت و میزان دانش و هوش وی بر آنان آشکار شد. پس از آن مامون دختر خود را به همسری امام درآورد.

سفر حج
امام جواد (ع) پس از چندی به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت، و پایان خلافت مامون در آن شهر ساکن بود. پس از مرگ مامون به دستور معتصم عباسی، در سال 220 هـ.ق، به همراه همسرش ام الفضل، به بغداد رفت و بنابر بعضی روایتها به دستور معتصم مسموم شد و به شهادت رسید.

امام جواد (ع) را همه مسلمانان عالمی بزرگ می دانستند. ایشان انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بود. حدیثهای بسیاری از آن امام، در کتابهای حدیث، از جمله عیون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب، بحارالانوار و …….. نقل شده است.

نیاز مومن به سه چیز
اَلْمُوْمِنُ یَحْتاجُ اِلى تَوْفیق مِنَ اللّهِ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.
مومن نیاز دارد به توفیقى از جانب خدا، و به پندگویى از سوى خودش، و به پذیرش از کسى که او را نصیحت کند.

حرکت فرهنگی و سیاسی امام جواد (ع)
نضج گیری نحله ها و فرقه های گوناگون در عصر امام جواد(ع) ، فرایند عوامل گوناگونی چون گسترش جهان اسلام و ورود اعتقادات و باورهای مذاهب و ادیان دیگر ، ترجمه آثار فلاسفه یونان و درگیریها جناح بندیها و بلوک بندی قدرت بود
امام جواد (ع) همانند پدر بزرگوارشان در دو جبههُ سیاست و فکر و فرهنگ قرار داشت .موضعگیرها و شبهه افکنی های فرقه هایی چون زیدیه ، واقفیه ، غلات مجسمه، امام را بر آن داشت تا در حوزه فرهنگ تشیع در برابر آنان موضعی شفاف اتخاذ کند.
امام در موضعگیری در برابر فرقه زیدیه که امامت را پس از علی بن حسین زین العابدین (ع) از آن زید می پندارند .. در تفسیر آیه " وجوه یومئذ خاشعه عامله ناصبه " آنها را در ردیف ناصبی ها خواندند. رجال کشی ،ص 319 – مسند الامام جواد (ع)، ص 150
حضرت در برابر فرقه واقفیه که قائل به غیبت امام موسی کاظم(ع) بوده و بدین بهانه وجوهات بسیاری را مصادره کرده بودند . آنان را نیز مصداق آیه " وجوه یومئذ خاشعه عامله ناصبه " به شمار آورده و در بیانی فرمودند : شیعیان نباید پشت سر آنها نماز بخوانند. رجال کشی ،ص391 – مسند عطاردی ، ص 150
حضرت در برابر غلات زمان خویش به رهبری ابوالخطاب که حضرت علی(ع) را تا مرز الوهیت و ربوبیت بالا برده بودند، فرمودند : لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و کسانی که درباره لعن او توقف کرده یا تردید کنند. رجال کشی ،ص 444
موضعگیری تند حضرت درباره این فرقه تا بدانجا بود که حضرت در روایتی به اسحاق انباری می فرمایند: " ابوالمهری و ابن ابی الرزقاء به هر طریقی باید کشته شوند ". مسندالامام جواد ، ص298
حضرت در برابر فرقه مجسمه که برداشتهای غلط آنان ازآیاتی چون " یدالله فوق ایدیهم " و " ان الله علی العرش استوی " خداوند سبحان را جسم می پنداشتند، فرمودند: " شیعیان نباید پشت سر کسی که خدا را جسم می پندارد نماز گذارده و به او زکات بپردازند. تهذیب،ج3،ص283
فرقه کلامی معتزله که پس از به قدرت رسیدن عباسیون به میدان آمد و در سده نخست خلافت عباسی به اوج خود رسید یکی دیگر از جریانهای فکری و کلامی عصر امام جواد (ع) است .موضعگیری حضرت امام جواد (ع) چون پدر بزرگوارشان در این برهه و در مقابل این جریان کلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار است تا آنجا که مناظرات حضرت جواد(ع) با یحیی بن اکثم که از بزرگترین فقهای این دوره به شمار می رفت ، را می توان رویارویی تفکر ناب تشیع با منادیان معتزله به تحلیل نهاد که همواره پیروزی باامام جواد (ع) بوده است .
امام جواد (ع) در راستای بسط و گسترش فرهنگ ناب تشیع کارگزاران و وکلایی در مناطق گوناگون و قلمرو بزرگ عباسیان تعیین و یا اعزام نمود . به گونه ای که امام در مناطقی چون اهواز ، همدان ، ری ، سیستان ، بغداد ، واسط ، سبط ، بصره و نیز مناطق شیعه نشینی چون کوفه و قم دارای وکلایی کارآمد بود.
امام جواد (ع) در راستای نفوذ نیروهای شیعی در ساختار حکومتی بنی عباس برای یاری شیعیان در مناطق گوناگون به افرادی چون" احمد بن حمزه قمی "اجازه پذیرفتن مناصب دولتی داد، تا جایی که افرادی چون " نوح بن دراج " که چندی قاضی بغداد و سپس قاضی کوفه بود، از یاران حضرت(ع) به شمار می رفتند کسانی از بزرگان و ثقات شیعه چون محمد بن اسماعیل بن بزیع ( نیشابوری ) که از وزرای خلفای عباسی به شمار می رفت به گونه ای با حضرت در ارتباط بودند که وی از حضرت جواد (ع) پیراهنی درخواست کرد که به هنگام مرگ به جای کفن بپوشد و حضرت خواست او را اجابت و برای وی پیراهن خویش را فرستاد.
حرکت امام جواد (ع) در چینش نیروهای فکری و سیاسی، خود حرکتی کاملاً محرمانه بود، تا جایی که وقتی به ابراهیم بن محمد نامه می نویسد به او امر می کند که تا وقتی " یحیی بن ابی عمران" ( از اصحاب حضرت ) زنده است نامه را نگشاید پس از چند سال که یحیی از دنیا می رود ابراهیم بن محمد نامه را می گشاید که حضرت در آن به او خطاب کرده : مسئولیتها و کارهایی که به عهده ( یحیی بن ابی عمران ) بوده از این پس بر عهده توست . بحارالانوار، ج 50،ص 37
این نشانگر آن است که حضرت در جو اختناق حکومت بنی عباس مواظبت و عنایت داشت، تا کسی از جانشینی نمایندگان وی اطلاعی حاصل ننماید.
دوران دشوار امام جواد (ع) در نقش و تبلیغ شیعی را باید در هم عصر بودن وی با دو خلیفه عباسی نگریست خصوصا مامون عباسی که به گفته ابن ندیم "اعلم تر از همه خلفا نسبت به فقه وکلام بوده است".
دوران هفده ساله امامت حضرت جواد (ع) همزمان با دو خلیفه بنی عباسی مامون و معتصم بود ، 15 سال در دوره مامون -ازسال 203 ق سال شهادت حضرت رضا (ع) تا مرگ مامون در 218 – و دو سال در دوره معتصم – (سال مرگ ما مون 218 تا 220) شرایط دوره 15 ساله نخست حضرت درست همان شرایط پدر بزرگوارش بود که در مقابل زیرکترین و عالم ترین خلیفه عباسی قرار داشت.
مامون که در سال 204 هجری وارد بغداد شد امام جواد (ع) را که بنا بر برخی از روایات سن مبارکشان در این دوران10 سال بیش نبود از مدینه به بغداد فرا خواند و سیاست پیشین خویش را در محدود ساختن امام رضا (ع) در خصوص امام جواد (ع) نیز استمرار داد. ترس از علویان و محبت اهل بیت در دل مسلمانان از یک سو و متهم بودن وی در به شهادت رساندن امام رضا (ع) در جهان اسلام از سوی دیگر، وی را بر آن داشت تا با به تزویج در آوردن دختر خویش ام الفضل، ضمن تبرئه خویش و استمرار حرکت عوامفریبانه در دوست داشتن اهل بیت، پایه های حکومت خویش را مستحکم سازد.
این حرکت مامون چون سپردن ولایتعهدی به امام رضا (ع) 9 مورد اعتراض بزرگان بنی عباس قرار گرفت اما مشاهده علم و درایت حضرت جواد(ع) در همان سن آنانرا به قبول این ازدواج ترغیب ساخت. امام جواد (ع) شرایط خود را همان شرایط پدر خویش دید، از اینرو با پذیرش ازدواج با ام الفضل نقشه پلید مامون در به قتل رساندن وی و شیعیان را از صفحه ذهن مامون زدود.
حضرت(ع) که به خوبی از سیاستها و نقشه های مامون در بهره برداری از جایگاه دینی و اجتماعی خود باخبر بود، پس از ازدواج اقامت در بغداد را رد و به مدینه بازگشت و تا سال شهادت خویش در آنجا مقیم شد.
نامه های ام الفضل به پدر خویش مبنی بر عدم توجه امام جواد (ع) به وی، بیانگر اجباری بودن ازدواج وی با ام الفضل و نداشتن فرزندی از ام الفضل از امام جواد (ع) پرده از هوشمندی امام (ع) برمی دارد؛ چون که مامون بر آن بود تا با به دنیا آمدن فرزندی از ام الفضل وی را به عنوان یکی از فرزندان رسول خدا (ص) در بین شیعیان، محور حرکتهای آینده خود و بنی عباس قرار دهد. مامون در سال 218 ه .ق در مسیر حرکت به سوی جنگ تا روم درگذشت . علی رغم تمایل سپاه و سران بنی عباس به خلافت عباس فرزند مامون ، عباس بنا بر وصیت پدر با عمویش ابو اسحاق معتصم بیعت کرد. معتصم هشتمین خلیفه عباسی پس از ورود به بغداد، امام جواد(ع) را از مدینه به بغداد فرا خواند.
حضرت در سال 218 پس از معرفی امام هادی(ع) به جانشینی خود به همراه ام الفضل به بغداد رفت.
در این سفر حضرت با شخصیتی متفاوت از مامون روبرو شد ، شخصیتی با روحیه نظامی گری و فاقد بینش علمی . معتصم که مایه های حیله گری و عوامفریبی های مامون را در خود نداشت ، موضعگیری متضاد با اهل بیت خود را در بین مردم آشکار ساخت.
امام علیه السلام در دو سال آخر عمر خویش تحت نظارت شدیدتر دستگاه امنیتی و نظامی معتصم قرار گرفت.
از اینرو شرایط امام جواد به گونه ای شد که حضرت توسط معجزات و کرامات و شرکت در جلسات علمی ، امامت خود را به دیگران به اثبات می رساند.
امام جواد (ع) در طول زندگی پربار اما کوتاه خویش بر آن بود تا ارتباط با مردم را حتی در سخت ترین شرایط حفظ کند و با بذل و بخشش به فقرا و مساکین کرامت اهل بیت را به اثبات رساند. وی این سیره خویش را به امر پدر بزرگوارش آغاز و به انجام رساند . امام رضا (ع) در یکی از نامه های خود به حضرت جواد (ع) می نویسد:
" به من خبر رسیده است که ملازمان تو ، هنگامی که سوار می شوی از روی بخل تو را از در کوچک بیرون می برند تا از تو خیری به کسی نرسد تو را به حق خودم بر تو، سوگند می دهم که از درب بزرگ بیرون آیی و به همراه خود زر و سیم داشته باش تا به نیازمندان و محتاجان عطا کنی".
و این آغاز یک حرکت مردمی ، معنوی و انسانی بود که به استحکام پایگاه مردمی حضرت منجر شد و دستگاه بنی عباس را از نام " جواد " به معنای بخشنده به هراس وا داشت.

رویدادهاى مهم
1.عزیمت امام رضا (ع)، پدر بزرگوار امام جواد (ع)، از مدینه به خراسان به اجبار مامون عباسى، در سال 200 هجرى.
شهادت امام رضا (ع)، در خراسان، به دست مامون عباس در سال 203 هجرى.2
فراخوانى امام محمد تقى (ع) به بغداد، توسط مامون عباسى.3
4.تزویج ام الفضل، دختر مامون به امام محمد تقى (ع)، توسط مامون و اظهار نگرانىِ عباسیان از این مساله.
5.بازگشت امام جواد (ع) از بغداد (پایتخت عباسیان) به حجاز به بهانه انجام مراسم حجّ بیت اللّه الحرام.
وفات مامون عباسى، در سال 218هجرى.6
به خلافت رسیدن معتصم عباسى پس از وفات مامون.7
8.فراخوانىِ مجدد امام محمدتقى (ع) به بغداد، از سوى معتصم عباسى، در اوائل سال 220 هجرى
توطئه‏هاى معتصم عباسى، ام الفضل و جعفر بن مامون علیه امام جواد (ع).9
10.مسموم شدن امام جواد (ع)، توسط همسرش، ام الفضل و به شهادت رسیدن آن حضرت، در اواخر سال 220 هجرى.

داستان‏ها
تواضع على بن جعفر (ع) در برابر امام جواد (ع)
روزى امام محمد تقى (ع) بر عموى پدرش، على بن جعفر الصادق (ع) وارد گردید. على بن جعفر، که در کهولت سن بود، به احترام آن حضرت از جاى خود برخاست و وى را به حدى تکریم و تعظیم نمود که سرزنش اطرافیان را برانگیخت و به او خُرده گرفتند که تو عموى پدرش و بزرگ خاندان آل امام جعفر صادق (ع) هستى، چگونه با این کهولت سن، براى این نوجوان تواضع مى‏کنى؟ على بن جعفر در کمال متانت، دست به محاسن خویش کشید و گفت: اگر خداوند منان این محاسن سفید مرا براى امامت لایق ندانست، من آن را سزاوار آتش جهنم مى‏دانم اگر به امامت ولىّ زمان خود، حضرت امام محمد تقى (ع) اقرار نکنم‏.
على بن جعفر که رحمت حق بر روانش باد، با این گفتار و کردار خود، به اطرافیان خویش و تمام مسلمانان در اعصار بعد، درس امام‏شناسى آموخت.

رفتار مامون عباسى با امام جواد (ع)
پس از آن که امام رضا (ع) توسط مامون، در سفر خراسان به شهادت رسید، اعتماد علویان و شیعیان از مامون سلب گشته و به وى بدگمان شدند. در نتیجه، در هر فرصت مناسب، توطئه‏ها و جنایت‏هاى او را افشا مى‏کردند.
از سوى دیگر، مامون براى تبرئه خویش از این جنایت بزرگ، همچنان در ظاهر با آل ابى‏طالب (ع) رفاقت و مدارا مى‏کرد و به آنان احترام مى‏گذاشت و در این میان، بیش از همه، امام جواد، فرزند گرانقدر امام رضا (ع) را تکریم مى‏نمود. وى پس از بازگشت از خراسان به بغداد، امام جواد (ع) را با اعزاز و اکرام به بغداد فراخواند تا از ایشان دلجویى کرده و سوءظن شیعیان به خویش را برطرف سازد.
امام جواد (ع) پس از مدتى وارد بغداد شد. مامون پیش از آن که آن حضرت را ملاقات کند، روزى به همراه تعدادى از نزدیکان و محافظان به قصد شکار از قصر خارج شد و پیش از خروج از شهر، در یکى از کوچه‏ها به گروهى از کودکان رسید که مشغول بازى بودند. کودکان با دیدن مامون و همراهان وى همگى گریختند و پراکنده شدند. در میان آنان نوجوانى بود نه ساله (یا هفت ساله) که از ابهّت مامون نترسید و همان جا ایستاد. مامون از متانت و مهابت او به شگفت آمد و از وى پرسید: چرا مانند سایر کودکان از سر راه ما کنار نرفتى و از جاى خویش حرکت نکردى؟
کودک شجاع پاسخ داد: اى خلیفه! راه عبور و مرور تنگ نبود تا آن را بر تو گشاده و باز نمایم، مرتکب جرم و خطایى نشدم تا بگریزم، و گمان نمى‏کنم کسى را بى‏جرم و خطا عقوبت کنى. مامون از بیان شیوا و متانت و وقار آن کودک، متعجب شد و پرسید: نام تو چیست؟ کودک پاسخ داد: محمد. مامون پرسید: فرزند کیستى؟ او پاسخ داد: فرزند على بن موسى الرضا (ع)
مامون همین که نام مبارک امام رضا (ع) را شنید و به یاد جنایت خویش و شهید نمودن آن حضرت افتاد منفعل شد و به تمجید امام رضا (ع) و درود و رحمت فرستادن بر آن حضرت پرداخت، سپس به دنبال شکار رفت. چون به بیابان رسید، نظرش به درّاجى افتاد و باز شکارى خویش را براى صید آن به پرواز در آورد. بازِ شکارى مدتى در هوا ناپدید شد و پس از مدتى برگشت؛ اما به جاى درّاج، ماهى کوچکى در منقارش بودکه هنوز رمقى در تن داشت. مامون از دیدن این وضع در شگفت ماند و ماهى را از منقار باز شکارى گرفت و کار شکار را رها کرد و به شهر بازگشت. در راه دوباره به همان محلى رسید که قبلاً با امام جواد (ع) در آن جا ملاقات کرده بود. کودکان مشغول بازى بودند و با دیدن مامون و سواران همراه او پراکنده شدند، مگر امام جواد (ع) که به مانند سروِ سرافراز بر جاى خویش ثابت ماند.
مامون هنگامى که به امام جواد (ع) رسید، از ایشان پرسید: اى محمد! بگو در کف دستم چه چیز دارم؟ امام جواد (ع) فرمود: خداوند منان دریاهایى را در کره زمین آفرید که ابر از آنها بلند مى‏شود و به آسمان مى‏رود و به همراه ابر، ماهى‏هاى ریز نیز به بالا مى‏روند و بازهاى شکارىِ پادشاهان، آنها را شکار مى‏کنندو پادشاهان، آنها را در کف دست خویش پنهان کرده و سلاله نبوّت را با آن، آزمایش و امتحان مى‏کنند.
امام جواد (ع) با این سخنان، بر شگفتى مامون افزود و او را وادار کرد که در برابر آن حضرت تواضع نموده و ایشان را اکرام و احترام کند. او تا زنده بود امام جواد (ع) را عزیز و محترم مى‏شمرد و سعایت بدخواهان در مورد آن حضرت را نادیده مى‏گرفت و به آن ترتیب اثر نمى‏داد. او دختر خویش، ام الفضل را به همسرى آن حضرت درآورد؛ اما پس از مامون، معتصم عباسى به خلافت رسید و ام الفضل را وادار به کشتن امام جواد (ع) نمود. سرانجام، امام جواد (ع) به مانند عموى نیاکانش، امام حسن مجتبى (ع)، به دست همسر خود به شهادت رسید.

کلمات شریفه
قالَ الْجَوادُ (ع): عِزُّ الْمُومِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ.(4)
عزّت مومن در بى‏نیازى او از مردم است
) قالَ (ع): لاتَکُنْ وَلِیّاً لِلَّهِ فِى الْعَلانِیَهِ وَعَدُوّاً لَهُ فِى السِّرِ.(5
دوست خدا در آشکار و دشمن او در پنهان مباش.
قالَ (ع): مَنِ اسْتَفادَ اَخاً فِى اللَّهِ فَقَدِ اسْتَفادَ بَیْتاً فِى الْجَنَّهِ(6)
کسى که براى رضاى خداوند، برادر دینى‏اش را استفاده رساند، خانه‏اى را در بهشت به استفاده خواهد برد.
قالَ (ع):اِیَّاکَ وَمُصاحَبَهِ الشَّریرِ فَاِنَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَیَقْبَحُ آثارُهُ.(7)
از رفاقت با آدم بد بپرهیز؛ چه این که او به مانند شمشیر کشیده‏اى است که منظرش نیکو و آثارش زشت است.
قالَ (ع):اَلْمُوْمِنُ یَحْتاجُ اِلى‏ ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللَّه، وَواعِظٍ مِن نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ‏(8)
هر مومنى به سه خصلت نیازمند است: توفیق الهى، واعظى از نفس او که پیوسته او را موعظه کند، و قبول کند از آن که او را نصیحت کند.

ابوجعفر محمد بن علی نهمین امام از امامان دوازده گانه شیعیان و یازدهمین معصوم از چهارده معصوم است. مشهورترین لقبهای آن حضرت جواد (بخشنده) و تقی (پرهیزگار) است. پدرش امام رضا (ع) و مادرش سبیکه یا ریحانه یا دره از مردم نوبی (شمال سودان) است. امام در سال 195 هـ.ق در مدینه به دنیا آمدند.

امام جواد (ع) در سال 203 هـ.ق پس از شهادت پدرش امام رضا (ع)، در سن هشت سالگی، به امامت رسید دوران هفده ساله امامت او با حکومت مامون و معتصم، خلفای عباسی، همزمان بود. هنگامی که امام رضا (ع) به دعوت مامون از مدینه به توس رفت. اما جواد (ع) که کودک بود، مانند دیگر افراد خانواده حضرت رضا (ع) در مدینه ماند و در سال 202 هـ.ق برای دیدار پدر به مرو رفت و سپس به مدینه بازگشت.

پس از شهادت امام رضا (ع) مامون به بغداد رفت او که از کمالات علمی و معنوی امام جواد (ع) آگاه بود، ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. اما دولتمردان حکومت عباسی و اطرافیان مامون از این اقدام ناخشنود بودند، به ویژه آنکه مامون تصمیم داشت دختر خود، ام الفضل، را به همسری امام جواد (ع) در آورد. مامون برای آنکه آنها را از مقام علمی و فضل آن حضرت آگاه کند، در بغداد مجلس بحثی، میان او و دانشمندان بزرگ آن روزگار، ترتیب داد. دراین مجلس، امام به پرسشهای علما پاسخ گفت و میزان دانش و هوش وی بر آنان آشکار شد. پس از آن مامون دختر خود را به همسری امام درآورد.

امام جواد (ع) پس از چندی به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت، و پایان خلافت مامون در آن شهر ساکن بود. پس از مرگ مامون به دستور معتصم عباسی، در سال 220 هـ.ق، به همراه همسرش ام الفضل، به بغداد رفت و بنابر بعضی روایتها به دستور معتصم مسموم شد و به شهادت رسید.

امام جواد (ع) را همه مسلمانان عالمی بزرگ می دانستند. ایشان انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بود. حدیثهای بسیاری از آن امام، در کتابهای حدیث، از جمله عیون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب، بحارالانوار و …….. نقل شده است.

نیاز مومن به سه چیز
"اَلْمُوْمِنُ یَحْتاجُ اِلى تَوْفیق مِنَ اللّهِ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ "
مومن نیاز دارد به توفیقى از جانب خدا، و به پندگویى از سوى خودش، و به پذیرش از کسى که او را نصیحت کند..
استوار کن، آشکار کن
"اِظْهارُ الشَّىْءِ قَبْلَ اَنْ یُسْتَحْکَمَ مَفْسَدَهٌ لَهُ. "

اظهار چیزى قبل از آن که محکم و پایدار شود سبب تباهى آن است.
قطع نعمت، نتیجه ناسپاسى
"لا یَنْقَطِعُ الْمَزیدُ مِنَ اللّهِ حَتّى یَنْقَطِعَ الشُّکْرُ مِنَ الْعِبادِ "

افزونى نعمت از جانب خدا بریده نشود تا آن هنگام که شکرگزارى از سوى بندگان بریده شود.
.

تاخیر در توبه
تَاخیرُ التَّوْبَهِ اِغْتِرارٌ وَ طُولُ التَّسْویفِ حَیْرَهٌ، وَ الاِْعْتِذارُ عَلَى اللّهِ هَلَکَهٌ وَ الاِْصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ اَمْنٌ لِمَکْرِ اللّهِ فَلا یَاْمَنُ مَکْرَ اللّهِ اِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ.
(سوره اعراف، آیه 99) به تاخیر انداختن توبه نوعى خودفریبى است، و وعده دروغ دادن نوعى سرگردانى است، و عذرتراشى در برابر خدا نابودى است، و پا فشارى بر گناه آسودگى از مکر خداست. از مکر خدا آسوده نباشند جز مردمان زیانکار.
نامه امام جواد به دوستش
کَتَبَ اِلى بَعْضِ اَوْلِیائِهِ: اَمّا هذِهِ الدُّنْیا فَاِنّا فیها مُغْتَرَفُونَ وَ لکِنْ مَنْ کانَ هَواهُ هَوى صاحِبِهِ وَ دانَ بِدینِهِ فَهُوَ مَعَهُ حَیْثُ کانَ وَ الاْخِرَهُ هِىَ دارُ الْقَرار:ِ."
امام جواد (علیه السلام) به یکى از دوستانش نوشت: امّا در این دنیا ما زیر فرمان دیگرانیم، ولى هر که خواسته او خواسته امامش و متدیّن به دین او باشد، هر جا که باشد با اوست و دنیاى دیگر سراى جاودان است.

مسئولیت گوش دادن
مَنْ اَصْغى اِلى ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَاِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ اِنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ اِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ اِبْلیسَ
هر که گوش به گوینده اى دهد به راستى که او را پرستیده، پس اگر گوینده از جانب خدا باشد در واقع خدا را پرستیده و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن گوید، به راستى که ابلیس را پرستیده است.
.
پسندیدن، در حکمِ پذیرفتن
مَنْ شَهِدَ اَمْرًا فَکَرِهَهُ کانَ کَمَنْ غابَ عَنْهُ، وَ مَنْ غابَ عَنْ اَمْر فَرَضِیَهُ کانَ کَمَنْ شَهِدَهُ
کسى که در کارى حاضر باشد و آن را ناخوش دارد، مانند کسى است که غایب بوده، و هر که در کارى حاضر نباشد، ولى بدان رضایت دهد، مانند کسى است که خود در آن بوده است.

( نوشته امام جواد (علیه السلام
اِنَّ اَنْفُسَنا وَ اَمْوالَنا مِنْ مَواهِبِ اللّهِ الْهَنیئَهِ وَ عَواریهِ الْمُسْتَوْدَعَهِ یُمَتِّعُ بِما مَتَّعَ مِنْها فى سُرُور وَ غِبْطَه وَ یَاْخُذُ ما اَخَذَ مِنْها فى اَجْر وَ حِسْبَه فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلى صَبْرِهِ حَبِطَ اَجْرُهُ وَ نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ ذلِکَ
حضرت جوادالائمّه (علیه السلام) به خطّ خود نوشت: جان و دارایى ما از بخششهاى گواراى خداست و عاریه و سپرده اوست، هر آنچه را که به ما ببخشد، مایه خوشى و شادى است و هر آنچه را بگیرد، اجر و ثوابش باقى است. پس هر که جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضایع شده و از این [صفت] به خدا پناه می بریم.

دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا
اَوْحَى اللّهُ اِلى بَعْضِ الاَْنْبِیاءِ: اَمّا زُهْدُکَ فِى الدُّنْیا فَتُعَجِّلُکَ الرّاحَهَ، وَ اَمّا اِنْقِطائُکَ اِلَىَّ فَیُعَزِّزُکَ بى، وَ لکِنْ هَلْ عادَیْتَ لى عَدُوًّا وَ والَیْتَ لى وَلِیًّا.
خداوند به یکى از انبیا وحى کرد: امّا زهد تو در دنیا شتاب در آسودگى است و امّا رو کردن تو به من، مایه عزّت توست، ولى آیا با دشمن من دشمنى، و با دوست من دوستى کردى؟

حضرت امام محمد تقی جوادالائمه (ع)
امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت
نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است
القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر
می باشد
مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن
حضرت ثبت است
امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود
پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه
مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالائمه (ع ) انتقال یافت
مامون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و
نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی
کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد
از اینجا بود که مامون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به
ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر
امام گمارده باشد . رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مامور خانگی
برده است ، در تاریخ معروف است
از روشهایی که مامون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل
مجالس بحث و مناظره بود . مامون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه
به گمان باطل خود – امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت
جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز
سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مامون نمی دانست که مقام ولایت و
امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد
باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر
بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته
بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر
ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار
گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از
سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران
و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری
پاسخ گفت . برای نمونه ، یکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد
تقی (ع ) را در زیر نقل می کنیم::
" عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دواد بود ،
نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دواد ) از دربار معتصم عباسی
برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید . گفتم : چه شده است که امروز
این چنین ناراحتی ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا
جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید . گفتم : چگونه ؟ گفت:
سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده
بود . خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ،
خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم
خواست
خلیفه از ما پرسید:
حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟
من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد.
خلیفه گفت : به چه دلیل ؟
گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و
در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از
فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند.
یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید.
خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟
گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : … و ایدیکم الی
المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید
دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این
اجزاء می شود.
و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی
کرد و گفت:
یا اباجعفر ، شما در این مساله چه می گویید ؟
آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب
معذور بدار
خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید
حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم . این
مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامی
آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد
خلیفه پرسید : چرا ؟
امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت
عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام
پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی
باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله … " سجده گاه ها
از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد
معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر
نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند
ذرقان می گوید : ابن ابی دواد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر
خلیفه رد شده است . سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت
یا امیرالمومنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه
محبتی که نسبت به ما داری می گویم . معتصم گفت : بگو
ابن ابی دواد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مساله
یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی
خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود
هستند ، و چون می بینند که رای علمای بزرگ تو در برابر رای محمد بن علی الجواد
ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به
خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد
این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد
برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد
این روش را – قبل از معتصم – مامون نیز در مورد حضرت جوادالائمه (ع)
به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مامون دوباره دست به تشکیل
مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ،
خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت
امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند
درآمد.
روزی از آنجا که " یحیی بن اکثم " به اشاره مامون می خواست پرسشهای خود
را مطرح سازد مامون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و
دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مامون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع)
احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی
سالمند بود ، پس از اجازه مامون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می فرمایی
مساله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود:
آنچه دلت می خواهد بپرس.
یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟
حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا
جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟
اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است
صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در
شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟
یحیی دچار حیرت عجیبی شد . نمی دانست چگونه جواب گوید . سر به زیر
انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند
مامون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ،
روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت:
دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟
سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد.
باری ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد.
امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام
پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از
قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند
ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر
بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی – شاعر شیعی مشهور – ابوالحسن علی بن
مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند
اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به
گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند . فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون
کردند . عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب
آن کتابها را – درباره توحید و … – به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم
عقیده سیاسی او را نیز بدانم
ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و
ادب بودند حاضر نبودند شعر او را – که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در
تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است – بشنوند و نسخه از آن داشته باشند
اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذت
می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی
شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن
نوشته را پاره کنند . ابن ابی عمیر – عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ – نیز در
زمان هارون و مامون ، محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ،
تازیانه ها زدند . کتابهای او را که ماخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث
تلف شدن آن شدند و … بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت
رفتار می کرد و چه ظالمانه

زنان و فرزندان حضرت جواد (ع)
زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مامون بود . حضرت جواد (ع ) از ام
الفضل فرزندی نداشت . حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به
نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند
بدین شرح:
) حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی 1-
ابواحمد موسی مبرقع 2-
ابواحمد حسین 3-
ابوموسی عمران 4-
فاطمه 5-
خدیجه 6-
ام کلثوم 7-
حکیمه 8-
حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر
رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند.
امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر
مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع)
زیارتگاه شیعیان و دوستداران است.

) یاران، راویان وشاگردان امام جواد (ع

دوران کوتاه امامت حضرت امام جواد (ع) ومحدودیت شدید وی از سوی دستگاه حکومتی وقت ،هرگزمانع آن نشد که حضرت در کنار نشر و تبلیغ مکتب تشیع با شیوه های گوناگون ،در جو اختناق وحصارها و نیروهای امنیتی بنی عباس به تربیت شاگردان ویاران خویش نپردازد.
پاسخ گویی به هزار مسئله در یک جلسه ونیز نشست و پرسش و پاسخ حضرت با حضور هشتاد تن از بزرگان وعالمان تشیع ،بیانگر آن است که در این عصر کمتر عالم ومحدث بزرگ شیعی یافت می شود که محضر پر فیض این امام همام را درک نکرده باشد.
وجود شخصیتها وراویان بزرگ تشیع چون عبدالعظیم حسنی،محمد ابن ابی عمیر،زکریابن آدم،فضل ابن شاذان و?. . نشان از استمرار حرکت علمی حضرت امام جواد(ع) در عصر پرآشوب خود دارد.
عبدالحسین شبستری در کتاب سبل الرشاد نام 192 تن از یاران ، شاگردان وراویان امام جواد(ع) را با ذکر منبع وماخذ بیان می کند. این شخصیتها اعم از ممدوحین ومذمومین،عبارتند از:

ابراهیم بن داود یعقوبی
ابراهیم بن شیبه کاشانی.اصفهانی،اسدی
ابراهیم بن عبد الحمید صنعانی
ابراهیم بن محمد همدانی
ابراهیم بن ابی محمود خراسانی
ابراهیم بن مهرویه
ابراهیم بن مهزیار اهوازی
ابراهیم بن هاشم بن خلیل کوفی قمی
ابراهیم بن ابی بلادیحیی بن سلیم ( سلیمان سلمی کوفی – مولی بنی عبدالله بن غطفان،ابویحیی-ابواسماعیل)
ابراهیم بن عقبه
احکم یا احلم بن بشار مروزی خراسانی
احمد بن اسحاق ابن عبدالله بن سعد بن مالک بن احوص اشعری قمی(ابو علی)
احمد بن حماد مروزی
احمد بن ابی خالد
احمد بن ابی خلف
احمد ابن عبدالله بن عیسی بن مصقله بن سعد اشعری قمی
احمد بن عبدالله کوفی (کرخی)
احمد بن محمد بن بندار،مولی ربیع اقرع
احمد بن ابی عبدالله محمد بن خالد بن عبدالرحمن بن محمد بن علی کوفی ،قمی یا برقی(ابوجعفر)
احمد بن محمد بن عبدالله اشعری قمی
احمد بن محمد بن عمرو بن ابی نصر زید کوفی ،مولی سکون (سکونی)مشهور به بزنطی (ابو علی یا ابو جعفر)
احمد بن محمد بن عیسی بن عبدالله بن سعد بن مالک بن احوص بن سایب بن مالک اشعری قمی (ابو جعفر یا ابو علی)
ادریس قمی (ابوالقاسم)
اسحاق بن ابراهیم حضینی یا حصینی (اسحاق بن محمد بن ابراهیم)
اسحاق بن ابراهیم بن هاشم قمی
اسحاق انباری
اسحاق بن محمد بن احمد بن ابان بن مرار بن عبدالله بن حارث نخعی بصری (احمر ابو یعقوب)
اسماعیل بن مهران بن محمد بن ابی نصر زید بن محمد بن ابی نصر سکونی کوفی(ابو یعقوب)
امیه بن علی قیسی یا قبسی یا قتیبی شامی (ابو محمد)
ایوب بن نوح بن دراج کوفی نخعی (ابو الحسن)
بکر بن احمد بن ابراهیم بن زیاد بن موسی بن مالک بن یزید عصری یا قصری (ابو محمد)
بکر بن صالح رازی
بندار مولی ادریس
ابو تمامه یا ابو ثمامه
ابو جعفر بصری
جعفر جوهری
جعفر بن داود یعقوبی
جعفر بن محمد صوفی
جعفر بن محمد هاشمی صیرفی
جعفر بن محمد بن یونس احول صیرفی بجلی
جعفر بن یحیی بن سعد یا سعید احول
حسن بن راشد بن علی بغدادی ،مولی آل مهلب (ابو علی)
حسن بن سعید بن حماد بن سعید بن مهران کوفی اهوازی (ابو محمد)
حسن و یا حسین بن عباس بن حریش یا حریس رازی(ابوالحسن،ابو علی.ابو محمد
حسن بن عباس بن خراش
حسن بن علی بن ابی عثمان ،عبدالواحد بن حبیب کوفی ملقب به سجاده
حسن بن محبوب بن وهب بن جعفر بن وهب سراد یا زرادبجلی کوفی(ابو علی)
حسن بن محمد جوانی بن عبدالله اعرج بن حسین الاصغر بن علی سجاد بن امام حسین(ع) شهید هاشمی علوی( ابو محمد)
حسین و یا حسن، بن بشار یا یسارمداینی ویا واسطی(مولی زیاد)
حسین بن داود یعقوبی
حسین بن سعید بن حماد بن سعید بن مهران کوفی اهوازی (ابو محمد)
حسین بن سهل بن نوح
حسین بن علی قمی
حسین ویا حسن ،بن محمد اشعری قمی
حسین ویا حسن ،بن مسلم یا اسلم یا اسد
حصین بن ابی حصین
ابو حصین ویا ابوحسن بن ،حصین خضینی یا حصینی اهوازی
حفص جوهری (ابو عبدا)
حماد بن عیسی صواف
حمران بن ابراهیم خضینی اهوازی کوفی
همدان بن اسحاق دسوائی یا دیوانی
حمزه بن یعلی اشعری قمی(ابو یعلی)
خلف بن سلمه بصری
خلف صیرفی
خیران بن اسحاق زاکانی یا راکانی ،قراتیسی ویا اسباطی
داود بن قاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابی الطالب قریشی هاشمی جعفری بغدادی(ابوهاشم)
داود بن مافنه صرمی کوفی (ابو سلیمان)
داود بم مهزیار
دعبل بن علی بن رزین بن عثمان بن عبدالرحمن بن عبدالله بن بدیل بن ورقاع خزائی مضری کوفی (ابو علی یا ابو جعفر)
ریان بن شبیب
زکریا بن آدم بن عبدا? بن سعد اشعری قمی (ابو یحیی)
زهرا ام احمد بن حسین بغدادی
زینب بنت محمد بن یحیی
ابو ساره
سعد بن سعد احوص بن مالک اشعری قمی
سعید بن جناح ازدیکوفی بغدادی
ابو سکینه کوفی
سهل بن زیاد آدمی رازی (ابو سعید)
ابوالفضل شاذان بن خلیل نیشابوری
شاذویه بن حسین بن داود قمی
صالح بن محمد بن سهل
صالح بن محمد همدانی
صالح بن ابی حماد مسلمه ویا سلمه ویا زادبه ویا زادویه رازی(ابوالخیر)
صفوان بن یحیی بوجلی کوفی بیاع سابری (ابو محمد)
عباس بن عمر همدانی
عباس بن معروف اشعری قمی (ابوالفضل)
عبدالجبار بن مبارک ویا علی نهاوندی
عبدالرحمن بن ابی نجران ،عمر بن مسلم تمیمی کوفی (ابوالفضل)
عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن امام حسن مجتبی (ع) هاشمی حسنی علوی معروف به عبدالعظیم حسنی(ابو قاسم)
عبدالله بن خداش بصری مهری (ابو خداش)
ابو عبدالله خراسانی
عبدالله بن رزین
عبدالله بن سنان
عبدالله بن صلت تیمی قمی (ابو الطالب))
عبدالله بن محمد بن حصین و یا حضین حضینی و یا حصینی ویا حصیبی،عبدی اهوازی
عبدالله بن محمد بن حماد رازی
عبدالله بن محمد بن سهل بن داود
عبدالله بن موسی کاظم بن جعفر صادق بن محمد باقر بن علی زین العابدین بن
امام حسین (علیهم السلام)شهید هاشمی علوی
عبدالله بن محمد رازی
عثمان بن سعید عمری و یا عمروی ،سمان ویا زیات اسدی(ابو عمرو)
عثمان بن عیسی عامری کلابی رواسی کوفی (ابو عمرو)
علی بن اسباط بن سالم کندی کوفی بیاع الزطی(ابوالحسن)
علی بن بلال بغدادی (ابوالحسن)
ابو علی بن بلال
علی بن جعفر صادق بن محد باقر بن علی سجاد بن حسین سبط بن امام امیرالمومنین علی بن ابی الطالب قریشی هاشمی علوی مدنی مشهور به عریضی
علی بن حدید بن حکیم ازدی کوفی مداینی ساباطی
علی بن حسان واسطی قصیر ابوالحسین معروف به منمس
علی بن حسین و یا حسن بن علی بن عمران بن امام علی سجاد هاشمی ،ابوالحسن
ملقب به عسکری
علی بن حکم بن زبیر نخعی کوفی انباری (ابوالحسین)
علی بن عاصم کوفی
علی بن عبدالله قمی عطار (ابوالحسن)
علی بن عبدالله مداینی
علی بن عبدالملک قمی
علی بن محمد بن سلیمان نوفلی و یا علی بن سلیمان نوفلی
علی بن محمد بن علی علوی حسنی
علی بن محمد قلانسی
علی بن محمد بن هارون بن حسن بن محبوب
علی بن مهزیار دورقی اهوازی
علی بن میسر ویا میسره بصری
علی بن نصر ناب
علی بن یحیی ابوالحسین یا ابوالحسن
عمر بن توبه صنعانی (ابو یحیی)
ابو عمر یا عمرو حذا
عمران بن محمد بن عمران بن عبدالله بن سعد اشعری قمی
عیسی بن جعفر بن عیسی
علی بن مستفاد بجلی (ابو موسی)
ابوالفضل خراسانی
قاسم بن حسین بزنتی
قاسم صیغل
قاسم بن عبد الرحمن
محمدبن ابراهیم حضینی اهوازی
محمدبن احمدبن حمادمحمودی مروزی
محمدبن اسماعیل بن بزیع کوفی عباسی،معروف بهابن بزیع
محمدبن اسماعیل رازی
محمدبن حسن بن ابی خالد قمی اشعری،معروف به شنبوله یا شینوله ویاسنبوله
محمدبن حسن بن شمون تصری بغدادی ،،ابوجعفر یا ابوالحسن،
محمدبن حسن بن عمار
محمد بن حسن بن محبوب
محمد بن حسن واسطی
محمدحسین بن ابی خطاب زید همدانی کوفی زیات
محمد بن حمزه
محمد بن خالد بن عبدالرحمان بن علی برقی قمی ، مولی ابی موسی اشعری و یا مولی جریر بن عبدالله
محمد بن خزیمه
محمد بن رجاء ارجانی خیاط یا حناط
محمد بن ریان بن صلط اشعری قمی
محمد بن سالم بن عبد الحمید کوفی
محمد بن سلیمان
محمد بن سنان زاهری خزاعی کوفی ( ابو جعفر)
محمد بن سهل بن یسع بن عبدالله بن سعد بن مالک بن احوص اشعری قمی
محمد بن عبد الجبار بن ابی صهبان قمی
محمد بن عبدالله بن مهران کرخی
محمدبن عبده ابوبشر
محمدبن علی هاشمی
محمدبن عمرساباطی
محمدبن عیسی بن عبدالله سعد بن مالک بن احوص اشعری قمی
محمدبن عیسی بن عبیدبن یقطین بن موسی عبیدی ،یقطینی اسدی خزیمی یونسی بغدادی
محمدبن فرج رخجی
محمدبن فضیل ویا فضل بن کثیرازدی کوفی صیرفی مشهوربه ازرق ابوجعفر
محمدبنابی قریش
محمدبن ابی نصر
محمد بن نصر ناب
محمدبن نصیرفهری نمیری بصری
محمد بن نصیر مهری ، نمیری ، بصری
محمد بن نوح رحجی
محمد بن ولید خزار ،کرمانی
محمد بن ابی یزید (و یا ) ابن ابی زید قمی رازی
محمد بن یونس ابن عبدالرحمن
مختار بن زیاد عبدی بصری
مروک بن عبید بن سالم بن ابی حفصه زیاد عجلی
ابو مساور
مصدق بن صدقه مداینی (و یا ) کوفی
معاویه بن حکیم بن معاویه عمار ( و یا ) علویه بن معاویه دهنی بجلی کوفی
قابوسی
منصور بن عباس رازی بغدادی ابوالحسین ( ویا ) ابوالحسن
ابن مهران
موسی بن داود منقری
موسی بن داود یعقوبی
عبدالله بن عبدالملک بن هشام
موسی بن عبدالملک
موسی بن عمر بن بزیع کوفی (مولی المنصور)
) موسی بن قاسم بن معاوی بن وهب بجلی کوفی ملقب به مجلی ( ابو عبدالله
موسی بن مختار بن یزید عنسی
نصر (ویا ) نصیر خادم
نوح بن شعیب (ویا) صالح بغدادی
هارون بن حسن بن محبوب بن وهب ابن جعفر بن بجلی
والد خیرانی
یحیی بن اکثم بن محمد بن قطن بن سمعان تمیمی اسیدی خراسانی مروزی بغدادی
یحیی بن ابی عمران (ویا) عمران همدانی
یزداد
یعقوب بن اسحاق سکیت بن یوسف دورقی اهوازی بغدادی ( ابو یوسف ) معروف به ابن سکیت
یعقوب بن حماد سلمی انباری بغدادی ، معروف به کاتب ، ابو یوسف

معجزات و کرامات
معجزه و کرامات به اذن خداوند سبحان از نشانه های ائمه معصومین (ع) است.
نمود معجزات و کرامات ائمه اطهار(ع) از آغاز دوره امامت امام جواد(ع) به بعد در زندگی و سیره معصومین (ع) از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ چرا که محدودیت شدید ائمه در این دوره از سوی مخالفین و ظهور فرقه ها و نحله های گوناگون موجب گشت تا امام جواد (ع) و ائمه پس از او برای اثبات حقانیت و امامت خویش بیش از ائمه قبل، از قدرتی که خداوند سبحان در این خصوص به آنها عطا کرده بود استفاده کنند.

شفای چشم
محمد بن میمون می گوید : به همراه امام رضا(ع) در مکه بودم. به حضرت عرض کردم می خواهم به مدینه بروم، نامه ای برای ابی جعفر بنگار تا با خودم ببرم .امام رضا(ع) تبسمی کرد و نامه ای نوشت . به مدینه رفتم در حالیکه چشمهایم به دردی مبتلا بود . به درب خانه امام جواد (ع) رفتم، نامه را تحویل دادم . موفق غلام امام ، گفت : سر نامه را بگشا و در پیش روی امام قرار ده . این کار را کردم، آنگاه حضرت جواد (ع) فرمود : ای محمد وضعیت چشمت چگونه است ؟ عرض کردم یا بن رسول الله ، همانگونه که مشاهده می فرمایید بیمار است و نورش رفته است.

حضرت جواد (ع) دستش را دراز کرد ، بر چشمم کشید ، بیناییم چون سالمترین زمانش گشت . دستها و پاهای حضرت را بوسیدم و در حالی بازگشتم که بینایی ام را بازیافته بودم و این در زمانی بود که سن حضرت کمتر از سه سال بود.

مسندالامام الجواد (ع) ،ص117 ? الخرائج والجرائح ،ج1،ص 372 – موسوعه الامام الجواد(ع) ،ج1، ص235 – اثبات الهداه ، ج3 ،338 – بحارالانوار ، ج 50 ،ص 46 – مدینه المعاجز ،ج 7 ، ص372 ? کشف الغمه ،ج2، ص365 ? حلیه الابرار،ج4، ص540

آزادی از زندان
اباصلت می گوید : پس از دفن حضرت رضا(ع) ، به دستور ماُمون یک سال زندانی شدم. پس از یک سال از تنگی زندان و شب نخوابی به ستوه آمدم ، دعا کردم و برای رهایی از زندان محمد(ص) و آل محمد (ص) متوسل شوم. از خداوند خواستم به برکت آل محمد (ص)در کار من گشایشی انجام دهد.

هنوز دعایم به آخر نرسیده بود که حضرت ابی جعفر(ع) نجات بخش گرفتاران عالم ، وارد زندان شد و فرمود: ای اباصلت از تنگنای زندان بی تاب شده ای .عرض کردم به خدا سوگند سخت بی تابم.
فرمود: برخیز ، دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد. سپس دست مرا گرفت و از کنار نگهبانان زندان عبور داد .نگهبانان در حالی که مرا نظاره می کردند ، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم . سپس حضرت فرمود : برو در امان خدا که هرگز نه دست مامون به تو می رسد و نه دست تو به مامون.
اباصلت می گوید : همانگونه که حضرت فرمود تا حال مامون را ندیده ام. عیون اخبار الرضا (ع) ،ج 2، ص678

خشک شدن دست نوازنده
محمد بن ریان نقل می کند : مامون برای رسیدن به هدفش (بدنام کردن حضرت امام جواد(ع) ) همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد(ع) به کار برد اما هیچ کدام از آنها برای وی سودی نداشت.
به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (ع)، صد کنیز زیبا را انتخاب کرد که هر یک جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند .مامون به کنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند .کنیزکان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نکرد.
در دربار مامون مردی به نام مخارق که ریشی بلند وصوتی خوش داشت و عود می نواخت وجود داشت . وی به مامون گفت من توان آنرا دارم که نقشه ات را – وادار کردن حضرت به لهو و لعب – عملی سازم.
از اینرو در مقابل امام جواد (ع) نشست و شروع به خواندن آواز کرد. کسانی که در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامیکه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی کرد، امام جواد (ع) سر مبارک خود را متوجه او کرد و بر وی نهیب زد و فرمود: "اتق الله یا ذالعثنون " از خدا بترس ای ریش بلند . دست مخارق از حرکت ایستاد ، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد.
روزی مامون از بلایی که بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال کرد . مخارق پاسخ داد چون امام جواد(ع) بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد که دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت.
الکافی ،ج1،ص 494 – اثبات الهداه ،ج3 ،ص332 – مدینه المعاجز ،ج7 ،ص 303 – حلیه الابرار ،ج4،ص565 – الوافی ،ج3،ص 828 – المناقب ،ج4 ،ص396 – البحار ،ج50،ص61

شهادت عصا بر امامت
: یحیی بن اکثم از علمای دربار عباسی می گوید روزی برای زیارت قبر رسول خدا (ص) رفته بودم که امام جواد (ع) را دیدم، با او در خصوص مسائل گوناگونی مناظره کردم ، همه را پاسخ داد. به او گفتم : خواستم از شما چیزی بپرسم اما شرم دارم از پرسش.
امام فرمودند : بدون آنکه سئوالت را بپرسی من پاسخ آنرا می دهم . تو میخواهی بپرسی امام کیست ؟
گفتم : آری به خدا سوگند همین است ؟!
فرمود: منم
گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید ؟
در این لحظه عصایی که در دست امام بود به سخن آمد و گفت:
" اّنه مولایی امام هذا الزمان و هو الحجه "همانا مولای من حجت خداوامام این زمان است.
الکافی ،ج1،ص 353 – الامام الجواد (ع) من المهد الی اللحد ، ص 72

میوه دادن درخت سدر
شیخ مفید در ارشاد نقل می کند : زمانی که حضرت جواد (ع) با همسرش ام الفضل از بغداد به مدینه مراجعت کرد، به کوفه که رسید مردم او را مشایعت کردند ، هنگام غروب در خانه مسیب فرود آمد و به مسجد وارد شد.
در صحن مسجد درخت سدری قرار داشت که هنوز میوه آن به بار ننشسته بود، امام کوزه آبی خواست و در پای آن درخت سدر وضو گرفت و نماز مغرب را با مردم اقامه کرد .امام در رکعت نخست سوره حمد و اذا جاءنصرالله و در رکعت دوم حمد و قل هو الله را خواند. پیش از رکوع قنوت گرفت. پس ازخواندن رکعت سوم تشهد و سلام داد . پس از نماز مدتی در حال نشسته مشغول تعقیبات و ذکر شد، سپس بلند شد و چهار رکعت نماز نافله مغرب را به جای آورد و تعقیب خواند و دو سجده شکر به جای آورد و ازمسجد خارج شد. امام جواد(ع) هنگامی که به کنار درخت سدر رسید، مردم متوجه شدند که آن درخت به بار نشسته و میوه داده است. از این جریان شگفت زده شدند و از میوه آن خوردند در حالی که میوه های سدر هسته نداشت آنگاه حضرت را برای وداع بدرقه کردند.
موسوعه الامام الجواد (ع) ،ج1 ،ص246- الارشاد ،ص323- کشف الغمه ،ج2،ص358 – بحار الانوار ،ج83 ،ص100- وسائل الشیعه ،ج6 ،ص 490 – مدینه معاجز،چ7،ص357

طی الارض و آزاد کردن زندانی
شیخ مفید و طبرسی از محمد بن حسان و علی بن حسان از علی بن خالد روایت می کنند : زمانی که در سامرا بودم خبر آوردند که مردی که مدعی نبوت است از شام آورده و زندانی کرده اند. برای من شنیدن چنین سخنی گران بود. تصمیم گرفتم به زندانبانان محبت کرده _قلب آنان را به دست آورم – از اینرو با آنان رابطه برقرار کردم و آنان اجازه دادند تا با وی ملاقات کنم . چون به نزد او رفتم بر خلاف شایعات پخش شده او را فردی عاقل و فرهیخته یافتم.
به او گفتم: فلانی به تو نسبت ادعای نبوت داده اند و به همین دلیل نیز زندانی شده ای
وی گفت : هرگز چنین ادعایی نکرده ام .ماجرای من از این قرار است که در موضع معروف به راس الحسین شام، جایی که سر مبارک حضرت حسین (ع) را در انجا نصب کرده اند، مشغول عبادت بودم که ناگهان شخصی به نزد من امد و گفت بر خیز برویم . بلند شدم و به همراه وی حرکت کردم ، کمی که راه رفتیم خودم را در مسجد کوفه دیدم، فرمود:
اینجا را می شناسی ؟ گفتم : بله مسجد کوفه است . او در آنجا نماز خواند من هم نماز خواندم. سپس با هم از آنجا بیرون آمدیم. کمی راه رفتیم، ناگهان خود را در مسجد مدینه مشاهده کردم. وی به رسول خدا (ص) سلام کرد و نماز خواند، من نیز با او نماز خواندم. سپس از آنجا خارج شدیم. مقداری با هم قدم زدیم که ناگاه خود را در مکه دیدم، او کعبه را طواف کرد ،من نیز طواف کردم . سپس از آنجا خارج شدیم، چند قدمی راه نرفته بودیم،که خود را در جای نخست، در شام و در حال عبادت الهی مشاهده کردم. آن مرد رفت، در شگفتی فرو رفته بودم که خدایا این چه کسی و این چه کرامتی بود؟ یک سال از این واقعه گذشت که باز همان مرد آمد. از دیدن او خوشحال شدم. از من خواست که با وی همراه شوم و چون سال گذشته مرا به کوفه ، مدینه و مکه برد و به شام بازگرداند. وقتی خواست برود به او گفتم : تو را به خداوندی که چنین قدرتی را به تو عطا کرده است سوگند می دهم که بگویی کیستی ؟
فرمود من محمد بن علی بن موسی بن جعفر هستم.
من این ماجرا را به دوستان و آشنایان بازگو کردم و این ماجرا پخش شد تا اینکه مرا دستگیر و به ادعای نبوت به اینجا آوردند.
گفتم: جریان تو را با محمد بن عبد الملک زیات در میان می گذارم.
گفت : بازگو کن
من نامه ای به او که در آن وقت وزیر اعظم معتصم عباسی بود نگاشتم و موضوع را با وی در میان گذاشتم.
وی در زیر نامه من چنین نوشت: نیازی به آزاد کردن او از سوی ما نیست. به کسی که در یک شب او را از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکه برد و سپس به شام بازگرداند، بگو تا وی را از زندان رهایی بخشد.
علی بن خالد می گوید : پس از مشاهده پاسخ وزیر معتصم عباسی و ناامید شدن از نجات او با خود گفتم :بایدا نزد او رفته و او را دلداری دهم . چون به زندان رفتم ، ماموران زندان مضطرب و پریشان از این سوبه آن سو می دویدند.
جریان را پرسیدم : گفتند زندانی مدعی نبوت که در غل و زنجیر در پشت درهای بسته و قفل شده بود معلوم نیست به آسمان پر کشیده یا زیر زمین فرو رفته و یا مرغان هوا اورا شکار کرده اند.
علی بن خالد که فردی زیدی مذهب بود با مشاهده چنین واقعه ای به امامت امام جواد (ع) معتقد و از اعتقاد خوب و راسخی بر خوردار شد.
الخرائج و الجرائج ،ج1،ص380 – بحارالانوار،ج25،ص376 – الکافی ،ج1،ص492 – مدینه المعاجز،ج7 ، ص422 – البرهان ،ج2،ص493 – موسوعه الامام الجواد(ع)،ج1،ص
227
نقره از برگ زیتون
ابو جعفر طبری از ابراهیم بن سعید نقل می کند که : حضرت امام جواد (ع) را دیدم که بر برگ درخت زیتون دست می زد و آن برگها به برگ نقره تبدیل می شد . من آنها را از حضرت گرفتم ، وبا آنها در بازار معامله نمودم. آن برگها نقره خالص بود و هرگز تغییری نکردند . دلائل الامامه، ص398 – موسوعه الامام الجواد (ع)،ج1،ص228- اثبات الهداه ، ج3 ،ص 345

طلا شدن خاک
اسماعیل بن عباس هاشمی می گوید : در روز عیدی به خدمت حضرت جواد (ع) رفتم، از تنگدستی به آن حضرت شکایت کردم . حضرت سجاده خود را بلند کرد، از خاک قطعه ای از طلا گرفت. یعنی خاک به برکت دست حضرت به پاره ای طلای گداخته مبدل شد . آن را به من عطا کرد. من آنرا به بازار بردم شانزده مثقال بود.
اثبات الهداه ،ج3 ،ص 338 – بحارالانوار ،ج 50 ،ص 49 – مدینه المعاجز ،ج 7 ،ص373 – موسوعه الامام الجواد (ع)،ج 1 ،ص 253

جای انگشت بر سنگ
عمر بن یزید می گوید : امام محمد تقی(ع)را دیدم. به آن حضرت گفتم: یا بن رسول الله ، نشانه امامت چیست ؟
حضرت فرمود: امام کسی است که توان چنین کاری را داشته باشد . دست خود را بر سنگی نهاد و جای انگشتش بر آن ظاهر شد.

نرم شدن آهن
راوی نقل می کند : حضرت امام جواد (ع) را دیدم که آهن را بدون آنکه در آتش نهد می کشید و سنگ را با خاتم خود نقش می زد.
مدینه المعاجز ،ج7 ،ص322 – اثبات الهداه ،ج3 ، ص 345 – دلائل الامامه ،ص 399 – نوادر المعجزات ،ص 181 – موسوعه الامام جواد (ع) ،ج1 ،ص 252

زنده کردن گاو مرده
در سفر امام جواد (ع) از مدینه به بغداد، وقتی حضرت به سر زمین زباله – منطقه واقع در نزدیکی کوفه رسیدند – زن ضعیفی را مشاهده کردند که بر بالای جسد گاوی مرده در کنار راه نشسته و گریه می کند ؛ حضرت علت گریستن زن را از او پرسید
زن در جواب گفت: یا بن الرسول الله، من زنی ضعیفم، قدرت هیچ کاری را ندارم و این گاو همه سرمایه زندگی ام بود که اکنون مرده است.
حضرت فرمود: اگر خدای متعال آن را زنده کرد چه خواهی کرد ؟
عرض کرد ای پسر رسول خدا همواره سپاسگذار او خواهم بود.
آنگاه حضرت دو رکعت نماز بر جای آورد و دوباره دعا کرد؛ سپس با پای مبارک خود به پهلوی گاو زد و حیوان زنده شد.
در این هنگام زن فریاد زد که این آقا عیسی بن مریم است.
حضرت فرمود: نه ، بلکه او بنده ای از بندگان مورد عنایت خداست ، این از اوصیای پیامبران است.

شهادت حضرت جواد (ع)
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام
جانها را بهره مند ساخت . آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و
مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا
ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و
دوره امامتش 17سال بوده است
معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید
امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل
زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مامون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان
شدند
علت این امر – همچنان که اشاره کردیم – این اندیشه شوم بود که مبادا
خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود . از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل
برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر
جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر
تو رجحان می نهد
این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل – چنان که روش زنان نازاست
تحت تاثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد
و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید . آنگاه این دو فرد
جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی
دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در
برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت
جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد . امام جواد (ع)
مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود
احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سیه کار
با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی
سودی نداشت
حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو
سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا
کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی
در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است

زمینه شهادت
شخصیت بی نظیر، جذاب و پر نفوذ امام جواد (ع) با پاسخگویی وی به سئوالات وشبهات وارده بر دین در محضر بزرگان تشیع و نیز مناظره با افرادی چون" یحیی بن اکثم" و" ابی داود" آن هم با سنی کم و… موجب محبوبیت روز افزون امام جواد (ع) در بین مردم شد . این محبوبیت ، زنگ خطر را برای دستگاه بنی عباس به صدا درآورد.
مامون که بر آن بود تا با زیرکی خاص خود و کمک امّ الفضل و بهره برداری از جایگاه دامادی امام جواد (ع) به مهار وقایع روزگار خود خصوصا علویان بپردازد ، در روز پنج شنبه هفدهم رجب یا شعبان سال 218 از دنیا رفت.(بحار الانوار ج50 ص16 ، تاریخ الامم والملوک ج50 ص30 ) ومعتصم برادر وی با نگرشی دیگر به معادلات سیاسی و اجتماعی وی روحیه سپاهی گری و نظامی گری به قدرت رسیده بود. وجود حضرت را هرگز تحمل نمی کرد، از اینرو پس از رسیدن به خلافت، امام جواد(ع) را از مدینه به بغداد فرا خواند که در حقیقت این فرا خوانی، آغاز محدودیت و محصور کردن امام به شمار می آید.
بنابر روایات امام رضا (ع) ، امام جواد(ع) قربانی خشم و غضب شد ، خشم و غضبی که ریشه در عجز و ناتوانی دستگاه بنی عباس در مقابل شخصیت و درایت حضرت داشت.
حکیم بن عمران می گوید هنگامی که حضرت به دنیا آمد امام رضا (ع) به یاران خویش فرمود : برای من فرزندی به دنیا آمده که مانند " موسی بن عمران " دریاها را می شکافد و چون "عیسی بن مریم" مادر او مقدس و پاکیزه و پاکدامن است . سپس فرمود: این فرزند من از روی خشم و غضب کشته می شود و اهل آسمانها بر وی می گریند. خداوند بر دشمن ستمگر او غضب می کند و در مدت کوتاهی آنانرا به عذاب دردناک مبتلا می سازد(بحار الانوار ج50 ص15)
معتصم پس از رسیدن به خلافت و گرفتن بیعت، از وضعیت امام جواد (ع) و محل سکونت وی پرسید که در پاسخ به او می گویند در مدینه به سر می برند.
معتصم به "محمد بن عبدالملک زیات" که سمت وزارت وی را در مدینه داشت ابلاغ کرد تا با احترام خاص امام جواد(ع) را با ام الفضل از مدینه به بغداد روانه سازد.
محمد بن عبدالملک نیز نامه معتصم را به علی بن یقطین داد و او را مامور روانه ساختن امام جواد(ع) به بغداد کرد.( بحار الانوار ج50 ص8)
عمر مبارک امام در این سال 218ه.ق بیست و سه سال بود و این دومین سفر حضرت به بغداد بود. حضرت که در سفر نخست به دستور مامون به بغداد فرا خوانده شده بوددر واکنش به پرسش اسماعیل بن مهران که عرض کرد:
ای مولای من ، اکنون که مدینه را ترک می کنی برای شما نگرانم. تکلیف چیست وامام بعد از تو کیست ؟
امام جواد(ع) با لبخندی معنا دار فرمود:" لیس حیث طننت فی هذه السنه "، آنچه را که تو گمان می کنی (برای آن نگرانی ) در این سال واقع نمی شود.
امام در سفر دوم خود و احضار وی از سوی معتصم ، در پاسخ به پرسش اسماعیل بن مهران که عرض کرد: ای مولای من، جانم به قربانت، مدینه را ترک می کنی، تکلیف ما بعد از تو چه خواهد بود ؟
امام فرمود: " الامر من بعدی الی ابنی علی " امر امامت و پیشوای بعد از من برعهده فرزندم علی (ع) است.(الارشاد ص328 ، بحار الانوار ج50 ص118)
تاریخ به نقش چند نفر در به شهادت رساندن امام جواد(ع) اشاره می کند که آنان عبارتند از : معتصم عباسی، جعفر بن مامون برادر معتصم ، ام الفضل فرزند مامون و همسر امام جواد(ع) یحیی بن اکثم و احمد بن داود دو قاضی مشهور دربار
بی شک نقش تحریک کننده فکری و فرهنگی را افرادی چون یحیی بن اکثم و احمد بن ابی داود که در دوران مامون در مناظرات از حضرت شکست خورده بودند ،مهیا ساخته بودند. نقش جعفر بن مامون در شهادت حضرت نقش تحریک عواطف خواهرش که فرزندی از حضرت نداشت و مورد کم توجهی حضرت قرار می گرفت بود و معتصم را می توان دستور دهنده قتل ، و ام الفضل را مجری آن بر شمرد.

آغاز توطئه
پس از شکست ابی داود قاضی مشهور دربار عباسی در خصوص اجرای حد سارق ، روح انتقامجویی و کینه از حضرت (ع) که ناشی از دست رفتن جایگاه علمی خود در نزد خلیفه دربار و مردم بود ، ابی داود را بر آن داشت که معتصم تاثیرپذیر را نسبت به امام جواد (ع) بدبین نماید.
زرقان دوست نزدیک و صمیمی " احمد بن داود " می گوید: …. " ابی داود برای من نقل کرد پس از شکست از" ابی جعفر" به قدری ناراحت شدم که آرزوی مرگ کردم، بدین جهت روز سوم ( جلسه بحث ) نزد معتصم رفتم و گفتم : خیر خواهی و نصیحت امیر المومنین بر من واجب است که اگر از آن سر باز زنم ناسپاسی کرده و سزایم آتش دوزخ است.
معتصم علتش را پرسید ؟
به او گفتم : زمانی که امیر الموُمنین فقهاءو علماء را در مجلسی گرد هم می آورد تا به حل یک مسئله دینی دست یابد . و علما ء و فقها در مجلسی فتوای خود را اعلام می کند در آن مجلس اعضای خانواده ، وزراء ، فرماندهان ارتشی و … حضور دارند و مردم نیز در بیرون به این نکته آگاهی می یابند که خلیفه فتوای علماء و فقهاء را کنار گذارده و راُی و فتوای کسی را می پذیرد که گروهی از امت به امامت وی معتقدند و وی را برتر و دانشمند تر از دیگران قلمداد می کنند ؟
تکلیف حکومت و علمای دربار چه می شود ؟
چه حیثیتی برای آنان باقی می ماند ؟ آیا چنین کاری زمینه انحراف افکار عمومی از خلافت و تمایل و توجه به ابی جعفر (ع) را مهیا نمی کند ؟
معتصم با شنیدن سخنانم رنگ چهره اش تغییر کرد و گفت:
جزاک الله عن نصیحتک خیرا .. خداوند به تو جزای خیر دهد بخاطر نصیحت خیر خواهانه ات.
چهار روز پس از این جلسه مناظره امام جواد (ع) به دست ام الفضل به شهادت رسید.
تاریخ نویسان نحوه شهادت حضرت را به سه گونه مختلف روایت کرده اند.

روایت نخست:
معتصم به یکی از وزیران خود دستور داد تا امام جواد(ع) را برای صرف ناهار به خانه خویش دعوت و آن حضرت (ع) را مسموم نماید.
معتصم تاُکید کرد که اگر امام جواد(ع) از پذیرش دعوت امتناع کرد به وی بگویند که مجلس خصوصی است!
این وزیر ، امام جواد (ع) را برای خوردن نهار به خانه خویش دعوت کرد که با اکراه و امتناع حضرت روبرو شد.
وزیر با اصرار و تاُکید فراوان و بیان این مطلب که : بسیار دوست دارم که حضرت پای خود را بر فرش منزل من بگذارد و خانه ام به قدوم وی تبرک یابد و دوست دارم یکی از وزیران نیز تو را زیارت و ملاقات کند ، حضرت را مجبور به پذیرش دعوت کرد.
امام بر سفره نهار با خوردن اولین لقمه احساس مسومیت کرد . از اینرو خواستار مرکب خود برای رفتن از منزل شد . حضرت پس از خوردن آن لقمه در برابر اصرار وزیر در خانه او فرمودند:
"خروجی من دارک خیر لک "، در منزل تو نباشم برای تو بهتر است. امام جواد (ع) با همان حال مسمومیت منزل را ترک کرد و آن روز و آن شب بر اثر مسمومیت و ناتوانی درد کشید و سپس بیست ساعت پس از خوردن آن لقمه به شهادت رسید.

روایت دوم:
ابن شهر آشوب روایت می کند : پس از دعوت اجباری معتصم از امام جواد (ع) و استقبال ظاهری از آن حضرت (ع) ، معتصم "اشناس" فرمانده ترک سپاه خود را ، با هدایایی به نزد امام جواد (ع) و ام الفضل فرستاد.
وی ماُموریت داشت تا " شربت ریواس " ترش مزه ای را که به همراه خویش داشت به حضرت بخوراند . اشناس پس از دادن هدایا و خوشامدگویی به امام جواد (ع) گفت این شربت خوش طعمی است که با یخ خنک شده است و خلیفه ، احمد بن ابی داود ، سعید بن خضیب و بسیاری از سر شناسان دربار نیز آن را نوشیده اند . خلیفه دستور داده است تا این شربت خنک را الآن میل نمایی!
امام جواد (ع) شربت را گرفت و فرمود: اشکالی ندارد، شب آن را می خورم ولی اشناس گفت : هم اکنون شربت خنک است و اگر بماند یخ آن آب می شود و خاصیت خود را از دست می دهد ، اکنون باید میل کنی.
امام جواد (ع) با اطلاع از نقشه وی در حال اجبارآن را نوشید.
مناقب ال ابی طالب ج4 ص379 ، بحار الانوار ج 50 ص 8

روایت سوم:
پس از به خلافت رسیدن ابواسحاق محمد بن هارون معروف به معتصم عباسی ، وی برای به شهادت رساندن ابی جعفر (ع) نقشه ها و حیله ها می کشید تا اینکه به ام الفضل ، دختر هارون و همسر امام جواد (ع) دستور داد تا حضرت را مسموم نموده و به شهادت رساند.
معتصم که از احساسات زنانه ام الفضل خبر داشت و می دانست وی ازامام جواد (ع) راضی نیست و امام جواد (ع) همسر دیگر خود "ام الحسن " را که برای وی فرزند پسری بدنیا آورده است برام الفضل که نازاست ترجیح می داد، بهترین فرد برای به شهادت رساندن حضرت دید.
ام الفضل همسر بی وفای حضرت (ع) به دستور عمویش معتصم تن در داد.
از آنجا که معتصم و جعفر می دانستند که امام (ع) انگور را بسیار دوست دارد زهری را در "انگور رزاقی " تزریق کردند و ام الفضل نیز نوزده دانه انگور به امام جواد (ع) خورانید.
همین که امام انگور مسموم را خورد، ام الفضل سخت اندوهگین و پریشان شد و شروع به بلند گریستن کرد.
امام جواد(ع) متوجه حرکت خائنانه وی گردید. رو به ام الفضل کرد و گفت چرا گریه می کنی ؟ به خدا سوگند خداوند تو را به زخمی لاعلاج مبتلا خواهد کرد و گرفتار بلایی خواهی شد که توان بازگو کردن آن را برای کسی نداری.
بحار الانوار ج 50 ص 17

سال شهادت
ابن ابی ثلج بغدادی متوفای 325 هجری در تاریخ ائمه ، محمد بن یعقوب کلینی متوفای 328 هجری در اصول کافی ، شیخ مفید متوفای 413هجری در الارشاد ، طبرسی امامی متوفای قرن پنجم در دلائل الامامه ، علامه مجلسی متوفای 1111 در بحار الانوار، محدث قمی متوفای 1359 هجری . در منتهی الامال سال شهادت حضرت را 220 هجری می دانند.

روز شهادت
ابن ابی ثلج بغدادی و محمد بن یعقوب کلینی روز شهادت حضرت را سه شنبه ششم ذیقعده سال 220هجری قمری و محمد بن حریر بن رستم طبری سه شنبه پنجم ذیحجه سال 220 هجری دو ساعت پس از بالا آمدن آفتاب را روز شهادت حضرت خوانده اند.

علامه مجلسی ، شیخ عباس قمی ، سید محمد کاظم قزوینی آخر ماه ذیقعده سال 220هجری را روز شهادت امام جواد بر می شمارند

مکان شهادت
همه محدثان و مورخان بالاتفاق مکان شهادت حضرت امام جواد (ع) را بغداد می دانند.

سر نوشت قاتلان
پیشتر حضرت رضا (ع) درباره قاتلان امام جواد (ع) فرموده بود:
"فرزند من از روی خشم و غضب کشته می شود و اهل آسمانها بر او می گریند. خداوند بر دشمن ستمگر او غضب می کند و در مدت کوتاهی آنانرا به عذاب دردناک مبتلا می سازد".
پیشگویی حضرت رضا (ع) عملی شد و جعفر بن ماُمون که تحریک کننده خواهرش ام الفضل بود در همان روزهای پس از شهادت امام جواد (ع) در چاهی افتاد و بر اثر ضربه ای که بر سرش خورد دچار جنون گردید و بقیه عمرش را با دیوانگی و جنون به سر برد.
معتصم عباسی که دستور قتل حضرت را صادر کرد بیش از شش سال دیگر حکومتش دوام نیافت.
اما سر نوشت ام الفضل سر نوشت دردناکی بود که حضرت امام جواد (ع) قبل از شهادت برای او ترسیم کرده بود ، دچار شدن به بیماری که وی از گفتنش نیز اکراه داشت.
ام الفضل دچار بیماری داخلی و زنانگی شد که توان بازگو کردن برای دیگران را نداشت. وی تمام دارایی های خویش را خرج درمان خود کرد اما معالجه نشد و در کمال فقر و تنگدستی جان خود را از دست داد.

امام جواد(ع) و راز شهادت
هشتمین امام معصوم(ع) در انتظار پسر و شیعیان در تب و تاب‏رویت جمال جواد الائمه(ع) بودند. حدود چهل و هفتمین بهار عمرامام رضا(ع) سپرى مى‏شد اما هنوز فرزندى کاشانه پر فروغش رافروزان نساخته بود. از طرفى حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان‏آنها قرار داشت که گاه بوسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزارقرار مى‏دادند که نمونه آن را مى‏توان در مکتوب "حسین ابن‏قیاما" مشاهده کرد. او که از سران "واقفیه‏" بود در نامه‏اى‏به امام رضا(ع) مى‏نویسد: چگونه ممکن است امام باشى در صورتى‏که فرزندى ندارى و امام(ع) پاسخ او را چنین نگاشت که از کجامى‏دانى که من فرزندى نخواهم داشت چند روزى طول نخواهد کشید که‏خداوند به من پسرى عنایت‏خواهد کرد که حق را از باطل جدامى‏کند. تا اینکه طبق پیش بینى امام (ع) در رمضان سال 195 هجرى‏و به نقل از ابن عیاش در دهم رجب آن سال ستاره امام جواد(ع)متجلى شد و مادرش "سبیکه‏" را که از خاندان "ماریه قبطیه‏"همسر پیامبر(ص) بود و به فرموده امام رضا(ع) آفرینشى پاکیزه ومنزه داشت. مرتبت و مقامى والاتر بخشید.
ولادت امام جواد(ع) تمامى شایعات مربوط به امام رضا(ع) راپایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود. بدین‏جهت، که امام در حق فرزندش فرمود: این مولودى است که براى‏شیعیان ما "در این زمان‏" با برکت‏تر از او زاده نشده است.
مولودى که حدود شانزده سال رهبرى و امامت‏شیعیان را عهده دارشدو در این راستا آثارى شگفت از خویش به یادگار گذارد و مکتب‏علمى، اجتماعى شیعه را جلوه خاص بخشید.

شهادت آن بزرگوار پایانى است‏بر تلاشهاى چشمگیر و پر فروغش‏تلاشهایى که خلفاى بنى عباس و دشمنانش را آنچنان غافلگیر نمودکه نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادت‏آن حضرت بر آمدند و این نوشتار نگاهى است‏به عوامل و موجبات‏ شهادت آن حضرت که در این زمینه به بررسى سه عامل مى‏پردازیم:

تقواى الهى و عدم همراهى با فساد در بار
مى‏دانیم که یکى از القاب آن حضرت "تقى‏" است و این به خاطره‏جلوه و ظهور خاصى است که تقواى الهى آن امام همام در اجتماع‏آن روز نموده و جهانى از پاکى و عفاف و تقوا را فرا راه‏دیدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومین بر خور دار از صفت‏تقوا و عصمت الهى هستند چنانکه همه "صادق‏" راستگو و"کاظم‏" فرو برنده خشم و "زین العابدین‏" زیباترین روح‏پرستنده‏" هستند.

اما فرهنگ القاب معصومین ریشه‏اى اجتماعى وبرخاسته از عنایت الهى دارد که لقب "تقى‏" نیز از این مقوله‏است نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان مارا بدین نکته رهنمون مى‏کند که دشمن تلاشى پیگیر داشت تا به‏گمان خود آن حضرت را با عیاشیها و فساد دربار براى یک بارهم‏که شده است آلوده کند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان وطرفدارانش که او را به خاطر پاکى و طهارت الهى‏اش مى ستودندساقط کند و حتى مامون براى کشاندن آن حضرت به بزم درباردخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستورلازم را نیز صادر کرد. اما راه بجایى نبرد و پاکى و تقواى‏امامت‏بر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعف‏یافت. این بار کافى است روایت ذیل را مرور کنیم.

ابن شهرآشوب در کتاب "مناقب‏" از محمد بن ریان نقل مى‏کند که‏مامون درباره امام محمد تقى(ع) به هر نیرنگى دست زد شایدبتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهواو را متمایل کند به نتیجه‏اى نرسید تا زمانى که خواست دخترخود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد کنیزک اززیباترین کنیزکان را بگمارند تا زمانیکه امام جواد(ع) براى‏حضور در مجلس دامادى وارد مى‏شود با جامهاى جواهر نشان از اواستقبال کنند کنیزان به آن دستور العمل رفتار کردند ولى حضرت‏توجهى به آنها ننمود

و مردى بود به نام "مخارق‏" که آوازه‏خوان بود و بربط نواز و ریشى دراز داشت. مامون او را طلبید واز او خواست که تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امورمزبور بکار گیرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر(ع) کمترین‏علاقه‏اى به دنیا داشته باشد من به تنهایى مقصود تو را تامین‏مى‏کنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد بگونه‏اى‏که اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع کرد به نواختن عود و آوازخوانى. ساعتى چنین کرد ولى دید حضرت جواد(ع) نه به سوى او ونه به راست و چپ خود هیچ توجهى ننمود. سپس سربرداشت و رو به‏آن مرد کرد و فرمود، "اتق الله یاذاالعثنون‏" از خدا پروا کن‏اى ریش دراز پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از کارافتاد تا آن که بمرد. مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت:وقتى که ابو جعفر(ع) فریاد برکشید آن چنان هراسیدم که هرگز به‏حالت اول باز نخواهم گشت.

روایت فوق بیانگر عمق توطئه مامون‏جهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام جواد(ع) مى‏باشد که عصمت الهى‏امام جواد(ع) نقشه‏هاى آنان را نقش بر آب مى‏نمود. و در همین‏راستا سخن دیگرى که از "ابن ابى داود" نقل شده است که درجمع اطرافیان خود گفت:

خلیفه به این فکر افتاده است که ابوجعفر(ع) را براى شیعیان وپیروانش به صورت زشت و مست نا متعادل آلوده به عطر مخصوص زنان‏نمودار کند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها مى‏گویند اینکاردلیل شیعیان و حجت آنرا از بین خواهد برد اما فردى از میان‏آنان‏مى‏گوید جاسوسهایى از میان شیعیان برایم این چنین خبرآورده‏اند که شیعیان مى‏گویند در هر زمان باید حجتى الهى باشد وهرگاه حکومت متعرض فردى که چنین مقامى نزد آنان دارد بشود خودبهترین دلیل ست‏بر اینکه او حجت‏خداست. پس از آن "ابن ابى‏داود" خبر را به خلیفه منتقل مى‏کند دراین هنگام خلیفه این‏چنین اظهار نظر مى‏کند که "امروز در باره اینها هیچ چاره وحیله‏اى وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نکنید. پس از نومیدى ازهمراهى امام و درخشش هرچه بیشتر جلوه‏هاى پاکى و تقواى امام‏بود که دشمن تصمیم به شهادت امام(ع) را مى‏گیرد زیرا که هر روزشخصیت امام فروغى فروزانفتر به خویش مى‏گیرد و دلهاى مشتاق‏پاکى و عفاف را هرچه بیشتر بسوى خویش جذب مى‏کند.

و امام (ع)خود بى رغبتى و ناراحتى خویش را از وضعیت دربار و همراهى آنان‏اظهار مى‏داشت. "حسین مکارى‏" مى‏گوید: در بغداد بر ابوجعفر(ع)وارد شدم و در نزد خلیفه بانهایت جلالت مى‏زیست. با خود گفتم که‏حضرت جواد(ع) با این موقعیت که در اینجا دارد دیگر به مدینه‏برنخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت دیدم امام سرش راپایین انداخت و پس از اندکى سربلند کرد در حالى‏که رنگ مبارکش‏زرد شده بود، فرمود: "اى حسین نان جو با نمک نیمکوب در حرم‏رسولخدا(ص) نزد من بهتر است از آنچه که مشاهده مى‏کنى.

برترى دانش و تفوق علمى
دومین عامل شهادت امام جواد(ع) را مى‏توان حضور قوى و کار آمدحضرت در صحنه‏هاى علمى و برترى دانش آن حضرت بر شمرد زیرا که‏این امر ناتوانى خلیفه را در مقابل امام جواد(ع) که بسیارى‏خلافت را حق آنان مى‏دانستند به نمایش مى‏گذاشت. و ضعف بنیه علمى‏دانشمندان دربارى را هر چه بیشتر آشکار مى‏ساخت که از میان‏مباحثات متعدد حضرت یکى از آنها را برگزیده و نقل مى‏کنیم.

"زرقان‏" که با "ابن ابى داود" دوستى و صمیمیت داشت مى‏گویدیک روز ابن ابى داود از مجلس معتصم باز گشت، در حالى که به‏شدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز آرزو کردم‏که کاش بیست‏سال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه‏از ابوجعفر "امام جواد(ع‏") در مجلس معتصم برسرم آمد. گفتم:

جریان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه‏"معتصم‏" خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه‏همه فقها را گرد آورد و محمد ابن على "حضرت جواد(ع‏") را نیزفراخواند و از ما پرسید دست دزد از کجا باید قطع شود؟ من‏گفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست‏در آیه تیمم "فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم‏"،صورت و دستهایتان‏را مسح کنید" تا مچ دست است. گروهى از فقها در این مطلب بامن موافق بودند و مى‏گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولى‏گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیل‏آن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه شریفه وضوء

فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق‏ صورتها و دستهایتان‏را تا آرنج‏بشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد ابن‏على امام جواد(ع) کرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟

گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم‏داد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن على (ع) گفت: چون قسم‏دادى نظرم را مى‏گویم. اینها در اشتباه‏اند. زیرا فقط انگشتان‏دزد باید قطع شود و بقیه دست‏باید باقى بماند. معتصم گفت: به‏چه دلیل؟

گفت: زیرا رسول خدا(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق‏مى‏پذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستى‏براى او نمى‏ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خداى متعال‏مى‏فرماید: "و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا" سجده‏گاهها از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید. ابن‏ابى داود مى‏گوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید دستور دادانگشتان دزد را قطع کنند و من همانجا آرزوى مرگ کردم. پس ازسه روز ابن ابى داود به حضور معتصم مى رسد و مى‏گوید: به معتصم‏گفتم خیر خواهى براى امیرالمومنین بر من واجب است و من در این‏جهت‏سخنى مى‏گویم که مى‏دانم با آن به آتش جهنم مى‏افتم. معتصم‏گفت آن سخن چیست؟ گفتم:

چگونه امیرالمومنین براى امرى از امور دینى که اتفاق افتاده‏است‏به خاطر گفته مردى که نیمى از مردم به امامت او معتقدند وادعا مى‏کنند او از امیرالمومنین شایسته‏تر به مقام اوست، تمامى‏سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟

پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را دربرابر این خیرخواهیت‏به تو پاداش نیک عطا کند و پس از آن بودکه تصمیم به شهادت امام (ع) گرفت.

بزرگداشت نهضتهاى شیعى
حسین بن على مشهور به شهید فخ نواده حضرت مجتبى(ع) در زمان‏یکى از خلفاى بنى عباس به نام هادى عباسى قیام کرد. یاد و نام‏او سندى بر محکومیت‏بنى عباس تلقى مى‏شد و حماسه نهضتهاى شیعى‏علیه خلفاى عباسى را در خاطره‏ها تجدید مینمود.

در حمایت ازاین شهید انقلابى روایتى نیز از امام جواد(ع) مى‏خوانیم: "پس‏از فاجعه کربلا هیچ فاجعه‏اى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده‏است." یکى از نویسندگان در حکمت نقش انگشترى امام جواد(ع)"نعم‏القادر الله‏" مى‏نویسد: بعد از آن که "مامون‏" همه‏انقلابها را سرکوب نموده و تمامى صداها را خفه کرد. طبیعى بودکه مامون و عباسیان و یارانشان احساس کنند که به نهایت‏آروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمانهایشان که عبارت بود ازمحکم ساختن پایه‏هاى حکومت و سلطنتشان به طورى که دیگر هیچ‏نیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سرکشى آنان نداشته اشددست‏یافته‏اند ولى مى‏بینیم که بعد از این همه، نقش انگشترى‏امام جواد(ع) در برابر تمامى تصورات آنان قد علم مى‏کند وتمامى مظاهر و سرکشى و ستم آنان را محکوم مى‏کند آن نقش این‏جمله است "نعم القادرالله‏" چه نیکو توانمندى است‏خدا.

و در این راستاست که معتصم پس از این که از مردم بیعت‏براى‏خود گرفت جویاى حال امام جواد(ع) شد و دستور داد که امام‏جواد(ع) و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زیرا که‏حضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و عزت‏ایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلى است‏بر خلافتهاى‏باطل بنى عباس.

درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه(ع) آن هنگام که بامیلادش جلوه زیباى مبارک‏ترین مولود را رقم زد و آن هنگام که باقامت زیباى امامت‏خویش قیامتى از شکوه و جلال و عظمت الهى رامتجلى ساخت و آن زمان که در آخر ذى قعده سال 220 هجرى دیده ازجهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخش‏آیات جهاد و شهادت گشت..

پایان

3


تعداد صفحات : حجم فایل:217 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود