سرآغاز
بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمدلله وسلام على عباده الذین اصطفى محمد واله الطاهرین .
بى شک نسبت تحریف و دگرگونى به کتاب خداوند عزیز و حمید, یک نسبت ظالمانه و مخالف با صـریـح قـرآن اسـت , چـراکـه خـداونـد سـلامت و جاودانگى آن را در طول اعصار تضمین کرده مـى فـرمـایـد: انـا نـحـن نزلنا الذکر وانا له لحافظون ((1)) , ما قرآن را نازل کردیم و خودمان (براى همیشه ) حافظ و نگهبان آن خواهیم بود .
این نسبت کورکورانه و قدیمى , از زمان اختلاف صاحبان مصحف هاى اولیه شروع شد, همان زمانى که یک رقابت شدید در ثبت و نگارش قرآن و تعلیم قرائت آن در جریان بود و هرکدام گمان داشت قرائت صحیح نزد اوست و دیگران راه خطا مى پویند.
ایـن وضع ادامه داشت تا زمان توحید مصاحف (انتخاب قرآنى واحد) در عهد عثمان ولى متاسفانه ایـن کـار بـه دسـت جـمـعـى انجام شد که به درستى , کفایت وصلاحیت این امر مهم و حیاتى را نداشتند, از این رو اشتباهاتى در رسم الخط ونحوه نگارش قرآن رخ داد و بین نسخه هاى متعدد آن با نسخه اصلى ـکه در مدینه و دارالحکومه نگهدارى مى شدـ اختلاف پدیدآمد. ((2)) در ایـن مـیـان بـعـضى از صحابه و تابعین ـمانند ابن مسعود, عایشه , ابن عباس و همانند ایشان از تابعین که تعدادشان کم نبودـ در مورد نگارش قرآن و تعلیم قرائتها, نظریات و ایراداتى داشتند .
از خلال این گفتگوها و برخوردها, روایات و حکایاتى باقى ماند که ظاهرگرایان و حشویه با حرص و ولـع تـمـام آنـهـا را ضـبط و در کتابهاى روایى خود نقل کردند و همین امر بعدها مشکل احتمال تـحـریـف در نـصـ قـرآن کـریـم را به وجود آورد .
آنچه موجب گرمى بازار این جریان غبارآلود و رواج یـافـتـن این اباطیل و گزافه ها شد, نغمه هاى الحادى و جاهلى بدخواهان ـمانند بنى امیه و دیـگـران ـ بود که خواب درهم شکستن عظمت اسلام و پایین آوردن کرامت قرآن را در سر بى مغز خود مى پروراندند .
هیهات ! چه گمان باطلى دارند, خداوند سبحان مى فرماید: یریدون لیطفوا نور الله بافواههم والله مـتـم نوره ولوکره الکافرون ((3)) , آنان مى خواهند نور خدا را با دهانهاى خود خاموش سازند, ولى خداوند نور خود را کامل مى کند هرچند کافران خوش نداشته باشند .
در این میان , جمعى از اندیشمندان ـکه پنداشته اند این روایات از نظر سند, صحیح بوده و بر وقوع تـحـریـف در نـص قـرآن , دلالت صریح دارندـ در پى تلاشى بى ثمر, سعى نموده اند این روایات را تـوجیه کنند .
از این رو برخى از این روایات را ـبا همه پراکندگى و ضعفى که دارندـ پذیرفته و به مـضـمـون آن فتوا داده اند و پاره اى دیگر را پس از آن که راهى براى تاویل آن نیافتند رهاکرده , به کنارى نهادند و آخرین سخنى که در این زمینه بافته اند مساله نسخ تلاوت است , البته بطلان این پندار خام طبق قواعد علم اصول روشن مى باشد .
ابـن حـزم انـدلـسـى مـى پـندارد حکم رجم و سنگسارکردن پیرمرد و پیرزن زناکار از قرآن کریم استفاده شده و به این روایت استناد جسته است :
ابیبن کعب پرسید: سوره احزاب چند آیه دارد؟ گفتند: 73 یا 74 آیه .
گـفـت : سوره احزاب معادل سوره بقره یا طولانى تر از آن بوده و آیه رجم نیز در آن بود آیه رجم این است : اذا زنى الشیخ والشیخه فارجموهمها البته نکهالا من الله والله عزیز حکیم , هرگاه پیرمرد و پـیـرزن زناکردند حتما آنها را سنگسار کنید .
این عذاب و کیفرى است از ناحیه خداوند و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است .
ابن حزم مى گوید: سند این روایت بسیار صحیح و درخشان است و جاى گفتگو ندارد, منتها لفظ ایـن آیـه و تـلاوت آن , مـنـسوخ گشته , تنها حکم و محتواى آن باقى است .
((4)) در مورد دفعات شـیـردادن ـکـه مـوجـب مـحـرم شـدن مى شودـ نیز به دو روایت ازعروه از عایشه استدلال کرده مى افزاید: این دو خبر در نهایت صحت و راویان آن در سرحد عظمت و اطمینانند و کسى را یاراى رهاکردن این دو روایت نیست .
آن گـاه مى پرسد: چگونه ممکن است بعد از پیامبر (ص) آیه اى از قرآن کریم حذف شود؟ چراکه این یک جـرم و جـنـایت نسبت به ساحت مقدس قرآن است و در پاسخ مى گوید: تنها نوشتن این آیات در قرآنها باطل شده اما محتوا و حکمشان همچنان باقى است درست همانند آیه رجم ((5)) .
هـمچنین محى الدین ابن عربى مى گوید: بعضى از اهل کشف و شهود گمان برده که بسیارى از آیـات نـسخ شده از مصحف عثمان ساقط گردیده است , هرچند در درستى قرآن موجود هیچ کس گـفـتگویى ندارد. ((6)) بعضى از متاخران نیز فریب این افسانه هاى پوسیده را خورده در لابه لاى سخنان خود آن را منتشر ساخته اند ((7)) .
امـا فـقهاى امامیه , خط بطلان بر همه این پندارهاى خرافى کشیده , هیچ گونه ارزش و اعتبارى براى این افسانه ها در زمینه فقه و فتوا قائل نیستند.
تـصمیم داشتیم سخن از این پندار کهنه برگیریم و بطلانش را به وضوح آن واگذارکنیم , چراکه نـزد عقل سستى و بى پایگى این پندارها و افسانه ها روشن و ساحت مقدس قرآن کریم از آن منزه و بـه دور اسـت .
خداوند سبحان مى فرماید: وانه لکتهاب عزیز* لایاتیه الباطل من بین یدیه ولامن خلفه تـنـزیـل مـن حکیم حمید ((8)) , این کتابى است قطعا شکست ناپذیر * که هیچ گونه باطلى ـنه از پیش رو و نه از پشت سر (از هیچ سو)ـ به سراغ آن نمى آید, چراکه از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است .
ولى با کمال تاسف اخیرا از طرف برخى مزدوران , نوشتجاتى منتشر و در به هم زدن وحدت صفوف مـسـلمانان به کار گرفته مى شود و تهمتهاى ناروایى را متوجه مهمترین طایفه مسلمانان , یعنى شیعیان مى سازند و به دروغ مى گویند: آنان قائل به تحریف قرآنند, نسبتى که دامن شیعیان از آن پاک و مبرا است .
از این رو لازم بود در برابر این تهاجم ناجوانمردانه بایستیم و از ساحت مقدس قرآن کریم دفاع کنیم و سـپـس رسـوایى این تهمتهاى ناروا به یک امت اسلامى بزرگ را ـکه پیوسته در راه پاسدارى از حریم دین کوشیده و با تمام وجود در مقابل دشمنان اسلام ایستاده اندـ برملا سازیم .
از خداوند بزرگ مى خواهیم که ما را در انجام این رسالت بزرگ یارى فرماید, انه ولى التوفیق .
تحریف در لغت و اصطلاح
واژه تحریف
تحریف در لغت از ریشه حرف به معنى کناره , جانب و اطراف یک چیز گرفته شده و تحریف چیزى , کنارزدن آن و از جایگاه اصلى خود کج کردن و به سوى دیگر بردن است .
در قرآن مى خوانیم :
ومــن الناس من یعبد الله على حـرف فان اصهابه خیر اطمان به وان اصهابته فتنه انقلب على وجهه ((9)) , بـعـضـى از مـردم خدا را از اطراف مى پرستند همین که خیرى به آنان برسد حالت اطمینان پیدا مى کنند, اما اگر مصیبتى براى امتحان به آنها برسد دگرگون مى شوند.
زمخشرى در ذیل این آیه مى گوید: یعنى بر کنارى ایستاده , در وسط و قلب میدان دین نمى آیند.
قـرآن , ایـن افـراد دودل را به کسانى تشبیه مى کند که در گوشه و کنار لشگر حرکت مى کنند تا بـبـیـنـنـد چه مى شود .
اگر احساس کنند حوادث به سود همراهانشان پیش مى رود و پیروزى و غـنـیـمـت بـه دسـت مـى آیـد, مـى مـانـنـد وگرنه به سرعت صحنه را ترک کرده به گوشه اى مى خزند ((10)) .
بـنـابـرایـن تـحریف کلام به معنى تفسیر سخنى برخلاف معنى ظاهرش و درنظرگرفتن معنى دیگرى براى آن ـبدون هیچ دلیل و قرینه اى ـ مى باشد .
گویا هر سخن ـطبق قانون وضع الفاظ و بـر حـسـب طبع اولى خودـ یک مجراى طبیعى و عادى دارد که به معنى و مضمون خود دلالت مى کند, اما تحریف کننده , آن را از مجراى طبیعى و معناى اصلى منحرف کرده به کنارى مى برد.
پـیداست این گونه تحریف تحریف معنوى است , یعنى در ظاهر لفظ, هیچ تغییرى رخ نداده , بلکه مفهوم و محتواى آن تغییرکرده و طورى تفسیرشده که خلاف مقصد و مقصود گوینده است .
ابـن مـنظور در لسان العرب مى نویسد: تحریف الکلم عن مواضعه , یعنى تغییردادن و منحرف ساختن سـخن از معنى اصلى به معناى دیگرى که با معناى اصلى از جهاتى شبیه و در کنار آن است و در خـیـال انـسان , به معنى اصلى چسبیده و نزدیک مى باشد, همان طور که یهودیان معانى تورات را تـحـریـف کـرده و بـه مـعانى مشابه معنى اصلى تفسیر مى کردند و خداوند در بیان این عملشان مى فرماید: من الذین هادوا یحرفون الکلم عن مواضعه ((11)) , برخى از یهودیان سخنان را از جاى خود تحریف مى کنند و به کنارى مى برند.
راغـب نـیـز در مـفردات مى گوید: تحریف الکلام , یعنى سخنى را که دو احتمال دارد تنها به یک احتمال حمل کنى , گرچه برخلاف اراده و منظور صاحب سخن باشد.
طـبـرسـى در ذیل آیه مورد بحث مى نویسد: یحرفون الکلم عن مواضعه , یعنى کلمات خدا را به غیر آن چـه نـازل شـده تـفـسـیر مى کنند و صفات پیامبر (ص) را ـکه در کتابهایشان آمده ـ تغییر مى دهند.
بنابراین , تحریف در دو امر صورت گرفته : یکى سوء تاویل و بد تفسیرنمودن و دیگرى تغییر آن چه هـسـت , هـمـان طـور کـه در آیه 78 سوره آل عمران مى خوانیم : ویقولون هو من عندالله وما هو من عـنـداللّه ویـقولون على الله الکذب وهم یعلمون, مى گویند: آن از نزد خداست با این که از طرف خدا نیست و به خدا دروغ مى بندند با این که مى دانند ((12)) .
شـعـرانـى مـى گـویـد: مـنـظور از مواضعه معانى و مفاهیم الفاظ است , یعنى الفاظ را بر معانى ظاهرشان تفسیر نمى کنند, بلکه آن را به وجوه بعیدى حمل مى کنند ((13)) .
در روایـات مـعـصومین للّه نیز همین معنى به چشم مى خورد .
امام باقر(ع) در نامه اى به سعدالخیر مـى فـرمـایـد: یکى از شیوه هاى آنان در پشت سرانداختن کتاب و بى اعتنایى به آن , چنین بود که حـروف و الـفـاظ آن را بـه خـوبـى برپا مى داشتند, ولى حدود و مضامین آن را تحریف مى کردند.
درنـتـیجه , کتاب را روایت و تلاوت مى نمودند, اما آن را به کار نمى بستند, جاهلان از این که آنان کـتـاب را حـفـظ و روایـت کـرده خـشـنود مى شدند و عمل نکردن آنان به کتاب خدا, دانایان را اندوهگین مى ساخت ((14)) .
درحـقـیـقـت , آنـهـا عـبـارات و الفاظ را به خوبى محافظت مى کردند اما آن را بد تاویل و تفسیر مى نمودند و محتواى آن را به کار نمى بستند.
در روایـت دیگرى از همان امام مى خوانیم : ورجل قرا القران فحفظ حروفه وضیع حدوده ((15)) , و شـخـصـى کـه قرآن مى خواند و حروف و الفاظش را حفظمى کند, اما حدود و معانى آن را ضایع مى سازد.
[تا این جا مفهوم لغوى تحریف روشن شد اکنون به مفهوم اصطلاحى آن مى پردازیم ].
تحریف در اصطلاح
تحریف در اصطلاح هفت گونه است :
1ـ تـحریف معنوى , یعنى تفسیر و معنایى براى لفظ بگوییم که ذاتا بر آن دلالت ندارد, نه براى آن مـعنا وضع شده و نه قرائن و شواهدى بر آن گواهى مى دهد و آن را تفسیر به راى مى گویند و در شرع مقدس شدیدا از آن نهى شده است .
پیامبر خدا (ص) مى فرماید: من فسر القران برایه فلیتبوا مقعده من النهار ((16)) , هرکس قرآن را به راى و نظر خود تفسیرکند باید جایگاه خویش را در آتش برگزیند.
مـنظور روایت این است که شخص , راى و نظریه اى دارد و به دنبال قرآن مى رود تا شاهد و آیه اى مناسب آن بیابد و راى خود را تفسیر آن قراردهد .
و این مفهوم , به معنى لغوی تحریف نزدیک است و در قرآن هرجا ماده تحریف به کار رفته به همین معنا مى باشد.
2ـ تـحریف موضعى , یعنى آیه یا سوره برخلاف ترتیب نزول , در قرآن ثبت شود .
این مساله در آیات , بسیار کم است , ولى سوره ها معمولا به ترتیب نزول ثبت نشده اند ((17)) .
3ـ تـحـریف در قرائت , یعنى کلمه اى برخلاف قرائت شناخته شده بین مسلمین , قرائت شود مانند بیشتر اجتهادات قراء در قرائتهایشان که سابقه اى در صدر اسلام نداشته است .
ما این قرائتها را جایز نمى دانیم , چراکه قرآن یکى است و از نزد خداى یکتا نازل شده همان طور که امام باقر و صادق ک فرموده اند ((18)) .
4ـ تـحـریـف در لهجه و نحوه گویش , یعنى همان گونه که لهجه قبیله هاى مختلف عرب هنگام تـکـلـم بـه حـرف یـا کـلمه اى ـدر حرکات و نحوه ادانمودن ـ متفاوت است [قرآن را نیز به لهجه خودشان تلاوت کنند].
این مساله تا جایى که ساختمان اصلى کلمه محفوظباشد و معناى آن تغییرنکند مجاز است .
مـا حـدیـث سبعه احرف , هفت حرف ((19)) را ـبر فرض که از نظر سند درست باشدـ بر این معنى تـفـسـیر مى کنیم که منظور از آن , لهجه هاى متعدد عرب است حتى اگر لهجه عربى هم نباشد فرشتگان آن را به صورت عربى بالا مى برند ((20)) .
ولى اگر اختلاف لهجه موجب لحن و غلط و مخالفت با قواعد صرف ونحو شود, قرائت به آن مجاز نیست .
خداوند متعال مى فرماید: قرانا عربیا غیر ذى عوج ((21)) , قرآنى است عربى و فصیح و خالى از هرگونه کجى و نادرستى .
در ضمن به ما دستور داده اند قرآن را به عربى صحیح تلاوت کنیم .
پیامبر (ص) مى فرماید: تعلموا القران بعربیته , قرآن را به همان صورت عربى فرابگیرید ((22)) .
هـمچنین اگر تحریف لهجه اى باعث تغییر معنى کلمه شود نیز جایز نیست خصوصا اگر از روى عـمـد و هـدف نـامقدسى باشد, همان گونه که یهودیان هنگام تلفظ راعنا, رعایت حال ما را بکن کسره عین را به سوى فتحه متمایل نموده و با لهجه و آهنگى مخصوص ادا مى کردند تا معناى اى فرد شرور ما از آن استفاده شود ((23)) .
قرآن نیز در دو مورد به کار آنها اشاره کرده است ((24)) .
5.
تـحـریـف با تعویض کلمات , یعنى کلمه اى برداشته شود و کلمه اى دیگر جایگزین آن گردد, خواه کـلـمـه دوم بـا اولـى هـم مـعـنى باشد یا نه .
ابن مسعود این گونه تحریف را در کلمات مترادف و هـم مـعـنى مجاز مى شمرده به اعتقاد این که : مهم حفظ معانى است و اختلاف الفاظ چندان مهم نیست , مثل این که گفته است : اشکالى ندارد به جاى العلیم , الحکیم بخوانیم , مشکل آن جاست که آیه رحمت را به جاى آیه عذاب بگذاریم .
پـیش از این گفتیم که حتى این گونه تحریف هم , در وحى الهى جایز نیست , چراکه اعجاز قرآن هم به لفظ آن است و هم به معنى و محتواى آن , بنابراین , تغییر هیچ یک جایز نخواهدبود ((25)) .
6ـ تـحـریـف به زیاده , یعنى افزودن کلمه یا جمله اى به آیات قرآن .
به ابن مسعود و بعضى دیگر از پـیشینیان نسبت داده شده که براى رفع ابهام از لفظ برخى آیات , کلماتى به آن مى افزودند, البته نه به این اعتقاد که جزء قرآن باشد, بلکه تنها براى شرح و توضیح , این کار را انجام مى دادند.
این امر تا جایى که جزء قرآن شمرده نشود و موجب اشتباه نگردد مانعى ندارد.
از همین باب است اضافات و توضیحاتى که به عنوان تفسیر از امامان معصوم للّه نقل شده است .
در آینده بازهم در این باره سخن خواهیم گفت .
الـبـتـه کـسـى را نـمـى یـابـیم که خیال کند بر قرآن نازل بر پیامبر (ص) چیزى افزوده شده باشد, تنها از عـجارده ((26)) حکایت شده که آنها سوره یوسف را جزء قرآن نمى دانستند, چراکه ـبه پندار باطل آنهاـ این سوره یک داستان عشقى است و نمى تواند وحى الهى باشد ((27)) .
آرى ! ابن مسعود هم اشتباه بزرگى داشت ((28)) که مى پنداشت سوره هاى معوذتین تنها تعویذ و دعا بوده و جزء قرآن نیستند و مى گفت : غیر قرآن را با قرآن نیامیزید و خودش این دو سوره را از قرآنها مى زدود ((29)) .
7ـ تـحـریـف بـه نقیصه و آن دو گونه است : یکى این که از قرآن حاضر کلماتى ساقطشود چنانچه روایـت شده ابن مسعود آیه سوم سوره لیل را این گونه مى خواند: والذکر وادنثى ((30)) , و مذکر و مونث و کلمه ماخلق را ساقط مى کرد ((31)) .
دوم اعـتـقـاد به این که چیزهایى از قرآن حاضر ـخواه عمدا یا از روى فراموشى ـ حذف شده , حال گاهى یک حرف یا کلمه یا جمله کاملى حذف شده و گاه آیه و حتى سوره اى از قرآن کریم ساقط شده است .
این تحریف است که ما شدیدا آن را انکار مى کنیم و موضوع بحث و گفتگوى ما در این کتاب است .
ایـن نـوع تـحـریـف , در روایات اهل سنت که در کتب حدیثى آنها مانند صحاح سته آمده به چشم مـى خـورد و به زودى درباره این روایات بحث خواهیم کردولى قبل از آن مى گوییم : این روایات ـکـه عـمـومـا روایـات عامى و فاقد سند درستى مى باشندـ از سه حال خارج نیستند: یا ساخته و پـرداخـتـه زنـدیق ها و جاعلان حدیث است که به کذب و دروغپردازى معروفند یا این که تاویل و تـفـسـیـر صحیحى دارند که ارتباطى با تحریف قرآن ندارد و شکل سوم این که یک سرى اوهام و خرافات بى ارزش گذشتگان به صورت روایت درآمده است که بیشتر از همین قبیل مى باشد.
واژه تحریف در قرآن
در قرآن ماده تحریف جز در معنى لغوى , یعنى دخل وتصرف در معنى کلمه و تفسیر غیرموجه آن , به کار نرفته است .
به این نوع تحریف ـکه فقط تحریف در معنى کلمات است نه در چیز دیگرـ, سوء تاویل و تفسیر به راى مى گویند.
در قـرآن مـى خوانیم : یحرفون الکلم من بعد مواضعه ((32)) , یعنى پس از آن که کلمات در جایگاه و معنى خود استقراریافت آن را منحرف کرده [به سوى معناى دیگرى مى برند].
در جـاى دیـگـر قـرآن مـى خـوانـیـم : وقـد کـانـ فریق منهم یسمعون کلامالله ثم یحرفونه من بعد مـهـاعـقلوه ((33)) , عده اى از آنان (یهود) سخنان خدا را مى شنیدند, ولى پس از فهمیدن , آن را تحریف مى کردند .
چون به خیال خام خود با مصالحشان سازگارنبود آن را به معانى مورد نظرشان منحرف مى نمودند.
شـیـخ طـوسـى مـى گـویـد: تـحـریـف به دو امر صورت گرفته یکى سوءتاویل و دیگرى تغییر و تـبـدیل ((34)) , یعنى به شکلى لهجه کلام را تغییر مى دادند که معنى دیگرى از آن فهمیده شود.
چـنـانچه در آیه78 سوره آل عمران مى خوانیم : وان منهملفریقا یلوون السنتهم بالکتهاب لتحسبوه من الکتهاب ومهاهو من الکتهاب, در میان آنها (یهود) کسانى هستند که هنگام تلاوت کتاب , زبان خود را چنان مى پیچانند [وژست مى گیرند] که گمان کنید آنچه را مى خوانند از کتاب است درحالى که از کتاب [خدا] نیست .
شـیـخ مـحـمـد عبده مى گوید: بخش مهمى از تحریف , تاویل گفتار خداوند است که بر غیر آن مـعـنـایى که برایش وضع شده حمل شود و از لفظ تحریف هم همین معنى تبادر مى شود و همین تاویل سبب شد که آنها به مقابله با پیامبر (ص) و انکار نبوتش برخیزند و این شیوه همیشگى آنان تا امروز است که بشارات عهدین را تاویل مى کنند ((35)) .
کـوتـاه سـخـن ایـن کـه تحریف عهدین توسط دانشمندان اهل کتاب ـکه قرآن بدان اشاره کرده ـ دوگونه بود: یکى سوء تاویل , یعنى به ناحق در تفسیر آن دخل و تصرف مى کردند تا با پیامبر اسلام# تطبیق نکند بدون این که به ظاهر الفاظ دست درازى کنند.
دیـگـر ایـن کـه وقـتـى کـتاب را تلاوت مى کردند لهجه ها را تغییر مى دادند تا معنى اصلى کلمه فـهـمیده نشود و هنگامى که لفظ با لهجه اى غیر از لهجه طبیعى و اولى خود ادا شد دیگر آن لفظ نیست , بلکه چیز دیگرى است .
هدف آنان از این تحریفها و نیرنگها, کتمان حقیقت و مخفى ساختن مژده ها و بشارتهاى انبیاى پیشین به قدوم پیامبر اسلام# بود.
[تا این جا روشن شد که ماده تحریف در قرآن به همان معنى لغوى و تحریف معنوى به کار رفته ] و در مـورد تحریف اصطلاحى , یعنى کم وزیادکردن یا عوض نمودن کلمات قرآن با غیر آن , استعمال نشده است .
دلایل بطلان شبهه تحریف
در این جا چکیده اى از ادله رد شبهه تحریف در هفت بند بیان مى شود تا میزان ارتباط این مباحث با مساله تحریف روشن گردد.
1ـ حـکـم روشـن و قـطعى عقل عقل انسان به روشنى حکم مى کند که احتمال هرگونه تغییر و تـبـدیـل از سـاحت مقدس کتابى مثل قرآن کریم به دور است , زیرا قرآن کتابى است که از روزاول مورد عنایت و اهتمام یک امت بزرگ و بافرهنگ بوده , پیوسته آن را مقدس شمرده درنهایت دقت و احـتـرام در تـعظیم و تکریم آن و دست نخورده ماندن آن تا ابد کوشیده و مى کوشند .
و باید هم , چنین باشد, چراکه قرآن , اولین مرجع آنان در تمام ابعاد زندگى از مسائل دینى گرفته تا فعالیت سیاسى و اجتماعى است .
با این تفصیل چگونه ممکن است کج اندیشان و باطل گرایان به این کتاب عزیز دست درازى کنند [و چیزى از آن کم کنند یا بر آن بیفزایند].
دانـشـمـنـد برجسته شیعه سیدمرتضى (متوفاى 436هـ.ق ) ((36)) مى گوید: یقین و آگاهى به صـحت نقل قرآن , مثل یقین به شهرها و حوادث بزرگ و کتابها و دیوانهاى مشهور عرب است ,زیرا در ایـن گونه موارد, مردم , اهتمام زیادى براى حفظ و اطلاع از آن به خرج مى دهند و انگیزه هاى فراوانى براى نقل و حراست از آن دارند و قرآن در پایه اى از اهمیت است که هیچ چیز دیگرى بدان نـمـى رسد, چراکه قرآن معجزه جاوید پیامبر اسلام و سرچشمه دریافت همه علوم شرعى و احکام دیـنـى اسـت و دانـشمندان مسلمان نهایت دقت و تلاش خود را در حفظ و پاسدارى از آن به کار بـرده انـد تا جایى که حتى کوچکترین موارد اختلاف آن را ـدر زمینه صداها, آیه ها, حروف و نحوه قـرائت ـ مى دانند و مشخص کرده اند .
در چنین شرایطى و با این توجه صادقانه و محافظت شدید, چـگـونـه مـمکن است قرآن کریم مورد دستبرد و تغییر قرارگرفته یا از آن کم شده باشد؟ سپس اضافه مى کند: در این موضوع , فرقى بین کل قرآن و بخشها و اجزاى آن نیست مثل دیگر کتابهاى معروف براى کسانى که به آن توجه دارند و به آن اهمیت مى دهند که از اصل کتاب و تمام بخشها و فـصـلـهـاى آن اطلاع دقیق دارند, به طورى که اگر تحریفگرى یک بخش بر آن بیفزاید همگان مى فهمند که آن بخش , به کتاب افزوده شده و جزء متن کتاب نیست ((37)) .
شـیـخ الـفـقهاء کاشف الغطاء مى گوید: عقل به روشنى حکم مى کند ظاهر روایاتى که مى گوید:
بخشى از قرآن کم شده [پذیرفتنى نیست و] نمى توان بدان عمل کرد, به ویژه آن روایاتى که گویاى کـم شدن یک سوم یا بخش مهمى از قرآن است , زیرا اگر چنین موضوعى حقیقت داشت انگیزه ها بـراى نـقـل آن بـه قدرى فراوان بود که به حد تواتر مى رسید و دشمنان سرسخت اسلام , آن را به عنوان بزرگترین حربه براى ضربه زدن به اسلام و مسلمانان به کار مى گرفتندب.
سـپـس اضـافـه مـى کـند: آن قدر مسلمانان در ضبط آیه ها و حروف قرآن اهمیت و دقت به خرج مى دادند که چنین کارى امکان پذیر نبود, به ویژه روایاتى بدین مضمون که در قرآن نام بسیارى از مـنافقان بوده و حذف شده , چراکه اصل این کار با برنامه و روش پیامبر (ص) سازگارنبود, چون پیامبر (ص) معمولا اسرار آنها را فاش نمى ساخت و با آنان همانند سایر مردم دیندار رفتار مى کرد.
و در پـایـان مـى افـزایـد: جاى بسى شگفتى است که کسانى خیال مى کنند احادیث , همه سالم و دست نخورده باقى مانده اند و اگر نقص و تحریفى در آن رخ مى داد آشکار گشته , زبانزد همگان مـى شـد با این که در طول حدود 1200سال بر سر زبانها و در کتابهاى مختلف مى گشته است , اما هـمانها مى گویند: قرآن کریم مورد دستبرد واقع گردیده و بخشى از آن کم شده , ولى این مساله در تمام این دورانها نهان مانده و کسى از آن خبردار نشده است ((38)) .
2ـ قرآن متواتر است .
یـکـى از دلایـل مـهـم که شبهه تحریف را ازبین مى برد این است که قرآن باید متواتر باشد, یعنى مـجـمـوع و اجـزاى آن , هـم سـوره ها و هم آیاتش و حتى جمله ها, کلمات , حروف , بلکه قرائت و حرکات حروفش همگى باید بطور متواتر رسیده باشد.
بـه عـبـارت دیـگر ـاز میان قرائتهاـ تنها قرائتى صحیح است که مشهور بوده و توده مسلمانان بر طـبـق آن , قـرآن را تـلاوت مـى کـنـنـد و این ملاک تنها بر قرائت عاصم به روایت حفص تطبیق دارد ((39)) .
بـنـابـرایـن , وقـتـى کـلمه یا لفظ و حرفى مى تواند قرآن باشد که به تواتر ثابت شود آن هم تواترى سراسرى و در همه عصرها و نسلها از زمان پیامبر (ص) تاکنون .
باتوجه به این مساله , احتمال تحریف در قـرآن بـه کـلـى مـنـتفى مى شود چون آنچه نقل شده که به عنوان قرآن تلاوت مى شده و سپس سـاقطگردیده تنها با خبر واحد به ما رسیده است و خبر واحد ـحتى اگر سندش صحیح باشدـ در ایـن زمـیـنـه حجیت و اعتبارى ندارد .
درنتیجه , اخبار واحدى که در زمینه تحریف قرآن رسیده بى ارزش و مردود است .
علامه حلى (متوفاى 726هـ.ق ) ((40)) مى گوید: همگان اتفاق دارند که تنها آن چه از قرآن به طور مـتـواتـر به ما رسیده , حجت است .
با این حساب روایات راویانى که مى گویند: چیزى را از پیامبر (ص) شنیده اند نمى توان پذیرفت ـهرچند داراى سند صحیح باشندـ چون راوى واحد اگر بگوید: آن چه شنیده قرآن بوده حتما اشتباه مى کند و اگر چنین نگوید, نقل او مردد است بین سخنى از پیامبر یـا عقیده اى مخصوص خودش که در هر صورت حجت نیست , زیرا این مساله مورد اتفاق و اجماع دانـشـمـندان است که پیامبر (ص) قرآن را در میان جمعیت فراوانى ـکه به حد تواتر مى رسیدندـ ایراد مـى فـرمـود, چـراکـه معجزه و نشانه راستگویى اوست و اگر به آن حد از جمعیت ابلاغ نمى کرد معجزه او محقق نمى گشت و حجتى بر نبوتش باقى نمى ماند ((41)) .
بـر هـمـیـن مـنـوال دیگر دانشمندان محقق سخن رانده اند از جمله سید مجاهد محمدبن على طـباطبائى در کتاب وسائل الاصول مى نویسد: اختلافى در این نیست که هرچه جزء قرآن شمرده مـى شـود واجب است که هم در اصل و هم در اجزائش متواتر باشد, چون عادتا در این گونه موارد مهم, تواتر حاصل مى شود.
درنـتـیـجه , آن چه به صورت خبر واحد به ما رسیده و متواتر نیست یقین پیدامى کنیم که به طور مسلم جزء قرآن نیست ((42)) .
فـقـیـه مـحـقـق , مـولااحـمـد اردبیلى (متوفاى 993هـ.ق ) مى نویسد: از برخى کتب علم اصول فهمیده مى شود که اگر عبارتى به یقین معلوم نباشد که قرآن است یا نه , تلاوت آن به عنوان قرآن جـایـز نـیـسـت و موجب فسق , بلکه کفر است پس آن چه به یقین معلوم نیست که جزء قرآن است بایدگفت حتما جزء قرآن نیست .
لذا باید آنچه را به عنوان قرآن مى خوانیم , یقین داشته باشیم که قـرآن اسـت و از طـریـق تـواتـر بـه دست آورده باشیم و در هر صورت باید به قرآن بودن آن , علم حاصل کنیم ب وقتى تواتر قرآن ثابت شد از نقص و آشفتگى درامان مى ماند .
از این گذشته قرآن به طور کامل در کتابها ضبط شده است .
حتى تمام حروف , صداها, نحوه نگارش و مسائلى از این قبیل هـمـگـى مـشـخص شده به طورى که انسان گمان قوى , بلکه یقین پیدا مى کند چیزى بر قرآن افزوده یا از آن کم نشده است ((43)) .
دانـشـمـند محقق سیدمحمدجواد عاملى مى نویسد: در [موضوعات مهمى مثل ] قرآن عادتا تواتر حاصل مى شود آن هم تواترى همه جانبه و فراگیر در تمام اجزاء, بخشها, الفاظ, حرکات , ساکنها و جایگاه هر لفظ, چون انگیزه ها بر نقل این مسائل فراوان است [و همگان بدان اهتمام مى ورزند] زیرا قـرآن اصل و ریشه تمام احکام و معجزه جاودان پیامبر (ص) مى باشد .
بنابراین , سخن مخالفان از درجه اعتبار ساقط است ((44)) .
3ـ قرآن , معجزه جاویدان پیامبر (ص) از جـمـلـه ادلـه اى کـه شبهه تحریف را ازبین مى برد معجزه بودن قرآن است , معجزه اى که همه مـخـالـفان را به مبارزه مى خواند تا همانند آن را عرضه کنند و دانشمندان , این مساله را به عنوان یـکى از بزرگترین ادله بر نفى تحریف به شمار مى آورند [و در این مساله فرقى بین اقسام تحریف نـیست ] اما احتمال این که چیزى بر قرآن افزوده شده به کلى بى مورد و باطل است تنها گفته اند:
پیروان ابن عجرد از خوارج , سوره یوسف را جزء قرآن نمى دانستند ((45)) , همچنین به ابن مسعود نیز نسبت داده اند که معوذتین را جزء قرآن به حساب نمى آورد ((46)) .
هـمـه ایـن احـتمالات , بى مورد و باطل است , زیرا تداعى مى کند که بشر مى تواند سوره اى کامل ـبـسـان قرآن ـ عرضه کند با این که خداى تعالى بارها فرموده : بشر توانایى چنین کارى را ندارد از جـمـلـه در آیه هاى ذیل : قل لئن اجتمعت ادنس والجن على ان یاتوا بمثل هذا القران لایاتون بمثله ولوکهان بـعـضـهـمـ لـبعض ظهیرا ((47)) , اگر انسانها و پریان اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند, همانند آن را نخواهندآورد هرچند یکدیگر را کمک و پشتیبانى کنند.
امـ یـقـولـونـ افـتـریـهـهـ قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صـادقین ((48)) , مى گویند: او به دروغ این (قرآن ) را (به خدا) نسبت داده (وساختگى است ) .
بگو:
اگـر راسـت مى گویید, شما هم ده سوره ساختگى همانند این قرآن بیاورید و تمام کسانى را که مى توانید ـجز خداـ براى این کار دعوت کنید.
ام یقولون افتریهه قل فاتوا بسوره مثله ((49)) , مى گویند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است بگو شما هم یک سوره همانند آن بیاورید.
وانـ کنتم فى ریب ممها نزلنها على عبدنها فاتوا بسوره من مثله ((50)) , و اگر درباره آن چه بر بنده خود (پیامبر) نازل کردیم شک و تردید دارید (دست کم ) یک سوره همانند آن بیاورید.
آرى ! این تحدى و هماوردطلبى قرآن , هرگونه ادعایى را در زمینه افزودن برسوره ها یا آیه هاى آن باطل مى کند همچنین احتمال تبدیل را, چراکه لفظ جایگزین شده دیگر کلام خداوند نیست , بلکه سخن کسى است که آن را عوض کرده است .
درنـتـیـجـه , احتمال تبدیل ـهرچند در پاره اى کلمات ـ با انتساب مجموع قرآن به خداوند متعال سـازگـار نـیـسـت و از این جا روشن مى شود که سخنان محدث نورى و پیش از او سیدنعمت اللّه جزائرى و کسانى که مثل آن دو به آشفتگى سخن گفته اند اشتباه است .
بـه خیال آنها, بسیارى از کلمات قرآن , عوض شده و بدلى هستند .
اینک به نمونه هایى از پندارهاى آنان توجه کنید.
آنـان خـیـال کـرده انـد کـه آیـه کـنـتـمـ خـیـر امـه اخرجت للناس ((51)) در اصل کنتم خیر /ائمه/ب بوده است ((52)) .
و امه وسطا ((53)) /ائمه/ وسطا و یالیتنى کنت ترابا ((54)) یا لیتنى کنت /ترابیا/ بوده است .
هـمـچـنـیـن گـفته اند: آیه افمن کان على بینه من ربه ویتلوه شاهد منه ومن قبله کتاب موسى امهاما ورحـمـه ((55)) در اصـل بـ ویـتلوه شاهد منه /اماما ورحمه ومن قبله کتاب موسى / بوده است و خیال کرده اند با این جابه جایى , معناى آیه از دست رفته است .
آنان اضافه مى کنند: امثال این روایات فراوان است ((56)) .
امـا هـمـه ایـنها سخنانى بیهوده و متکى به خبر واحد است و خبر واحد در جایى که قطع و یقین لازم است ارزش و اعتبارى ندارد و همین بحث در مورد تبدیل موضعى نیز صادق است , چون نظم قرآن را ـکه اعجاز مبتنى بر آن و ترکیب خاص الفاظ است ـ درهم مى ریزد.
هـمـان بحث در تحریف به نقص نیز مطرح است , چراکه کم شدن کلمه یا کلماتى از یک جمله ـکه در شکلى زیبا و دل انگیز ترکیب یافته ـ نظم آن را برهم مى زند و زیبایى و دلربایى نخستین آن را از میان مى برد و مجالى براى تحدى با آن باقى نمى گذارد.
این نکته اى است که قائلان به تحریف از آن غفلت ورزیده و به قداست قرآن کریم ضربه زده اند .
آنان پـنداشته اند اسم امیرالمومنین (ع) در موارد متعددى از قرآن کریم بوده و حذف شده است , غافل از آن کـه اگر اسم امام را در آن جاها بگذاریم آن زیبایى و دلربایى متین و ثابتى که قرآن دارد ازبین مـى رود, عـلاوه بر آن که اصلا نیازى به نام بردن نیست و روایات در این زمینه , تنها به شان نزول آیات اشاره مى کند نه این که بخواهد کلمه اى بر آن بیفزاید.
در ایـن جـا بـه ذکـر نـمـونـه اى بـسنده مى کنیم و موارد دیگر را در فصل آینده یادآور مى شویم .
گـفـته اند: آیه یاایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لمتفعل فما بلغت رسالته ((57)) در اصل بما انزل الیک /فى على /ب بوده است ((58)) .
نـابـخـردانـه تر این که پنداشته اند بیش از یک سوم قرآن , یعنى بیش از دوهزار آیه از میان آیه سوم سـوره نـساء حذف شده است , چون ـبه پندار آنهاـ آغاز آیه با انجام آن تناسب ندارد, چراکه آغاز آیه درباره اجراى عدالت در مورد یتیمان صحبت مى کند و ذیل آن درباره تعدد همسران .
پس مطالب فراوانى بین این دو جمله بوده که افتاده است ((59)) .
آرى ! بـا ایـن افـکار بى پایه ـکه به شوخى و هذیان شبیه تر است ـ خواسته اند نظم این آیه شریفه را توجیه کنند.
کـوتاه سخن این که پندار تحریف ـخواه به افزایش و کاستى یا تبدیل و جابه جایى ـ با جایگاه بلند و معجزه آساى قرآن در فصاحت و بلاغت به هیچ وجه سازگار نیست و منافات آشکار دارد.
4ـ خداوند حافظ قرآن است .
خداوند کریم مى فرماید: انا نحن نزلنا الذکر وانها له لحهافظون ((60)) , ما قرآن را نازل کردیم و خود ما بطور قطع نگهدار آنیم .
این آیه شریفه , جاودانگى قرآن و سلامت آن از هرگونه حادثه و دستبرد را در همه عصرها و نسلها تـضمین کرده و این یک ضمانت و پیمان الهى است که هرگز خلاف آن رخ نخواهدداد, زیرا وعده خداوند صادق و تخلف ناپذیر است ان الله لایخلف المیعهاد ((61)) , به یقین خداوند در وعده و پیمان خود تخلف نمى کند.
مقتضاى قاعده لطف ((62)) نیز همین ضمانت است که بر خداوند متعال لازم است ـطبق حکمت خـود در تـکلیف ـ تمام کارهایى که باعث نزدیک شدن بندگان به اطاعت و دورى آنها از نافرمانى مـى شـود, انـجام دهد و تردیدى نیست که قرآن تکیه گاه و سند پایدار اسلام مى باشد که تا اسلام بـاقـى اسـت , آن نیز باقى خواهدبود و مى دانیم اسلام , آخرین دین آسمانى و تا پایان جهان باقى و جـاویـد اسـت .
ایـن مـسـاله ایجاب مى کند که شالوده و بنیاد آن , چنان قوى و مستحکم باشد که گردبادهاى حوادث هرگز آن را نلرزاند و بازیچه دست بدعتگزاران و هوى پرستان نگردد تا براى همه نسلها و عصرها حجتى ثابت و پابرجا باشد, همانند هر سند محکم و استوار که باید باقى بماند.
آرى ! این ضمانت الهى , یکى از جوانب اعجاز قرآن کریم را تشکیل مى دهد .
به دیگر سخن , این کتاب عزیز با این که همیشه در دسترس مردم و پیش روى آنان است تا ابد سالم و به دور از دستبرد باقى مـى مـانـد, نه این که در بیت المعمور در ظرفهاى توبرتو و پشت پرده هاى غیب محفوظبماند, زیرا حفظ در آن جایگاه , معجزه نیست , معجزه آن است که در معرض دید همگان و در دسترس انسانها باشد و در عین حال مصون و دست نخورده باقى بماند.
با این بیان , روشن مى شود که توجیه قائلان به تحریف از این آیه , سخنى نابخردانه است , گفته اند:
خداى متعال قرآن را در همان جایگاهى که آن را بدان جا نازل کرد محفوظ مى دارد, همان طور که پـیش از نزول , در ملا اعلا محفوظبود و مى دانیم قرآن را جبرئیل بر قلب سرور انبیا نازل کرد تا از انذارکنندگان باشد .
پس آن جایگاهى که خداوند قرآن را بدان جا نازل کرد و وعده حفظش را داد قلب پیامبر است نه ورقها و دفترها و نه سینه و حافظه دیگران ((63)) .
عـلاوه بـر ایـن , قـریـنه سیاق , ترتیب و طرز جمله بندى و شان نزول آیه نیز با این توجیه سازگار نـیـسـت , بـلکه آن تفسیرى را که گفتیم تایید مى کند .
در شان نزول آیه , مفسران گفته اند: این نـگـرانـى هـمـاره خـاطـر شـریف پیامبر (ص) را آزارمى داد که مبادا قرآن بعد از خودش بازیچه دست هـواپـرستان قرارگیرد و به سرنوشت کتابهاى پیامبران پیشین دچارشود .
آیه شریفه نازل شد و به پـیـامبر اطمینان داد که خداوند قرآن را از هرنوع دستبرد حفظ و در مقابل دست درازى دشمنان ـبراى همیشه ـ از آن پاسدارى مى کند ((64)) .
همانند این اطمینان بخشى خداوند به پیامبر (ص) در آیات فراوانى به چشم مى خورد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم :
فـاصـدعـ بمها تومر واعرض عن المشرکین* انا کفینهاک المستهزئین ((65)) , آنچه را ماموریت دارى آشکارا بیان کن و از مشرکان روى گردان (و به آنها اعتنانکن )* ما شر استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد.
پـیـامـبر# ترسناک بود که کافران مانع راه شوند و با مزاحمتها و کارشکنى هایشان جلو تاثیر دعوت حـیات بخش اسلام را بگیرند .
آیه نازل شد و به پیامبر (ص) اطمینان خاطر داد که دعوت اسلام را آشکارا در همه جا انتشاربده و اسلام على رغم خواست گردنکشان , به پیشرفت خود ادامه خواهدداد.
پیداست پیامبر (ص) بر جان خود هراسى نداشت تنها از مداخله و مزاحمت لشگریان شیطان مى هراسید که جلو دعوت مردم به اسلام را بگیرند.
یـاایـهـا الـرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لمتفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من النهاس ((66)) , اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده کاملا (به مردم ) برسان و اگر نکنى , رسالت او را انجام نداده اى و خداوند تو را از (خطرات احتمالى ) مردم نگاه مى دارد.
پیامبر بر جان شریف خود ترسى نداشت و نگرانى او از تاثیر دعوتها و پیامهایش بود, مخصوصا ابلاغ ولایـت و تـعیین پسرعمویش حضرت على بن ابى طالب (ع) به عنوان خلیفه و امیرالمومنین بعد از خودش که پیش بینى مى شد کینه توزیهاى بسیارى را برانگیزد و مردم به قهقرا برگشته راه ارتداد پـیـش گـیرند .
در نتیجه , تمام کوششهایش ـکه تا آن روز براى نشر اسلام انجام داده بودـ به هدر رود.
در ایـن هـنـگـام آیه شریفه نازل شد و به پیامبر (ص) ایمنى بخشید که دین اسلام راازهرگونه تزلزل و نـابـودى نـگـاه مـى دارد و ایـن کـیـنـه توزان را آن چنان خوار وذلیل مى سازد که در مقابل امواج حیات بخش اسلام , کار مهمى نتوانند انجام دهند.
وما ارسلنا من قبلک من رسول ولانبى ا اذا تـمـنـى الـقـى الشیطان فى امنیته فینسخ الله ما یلقى الشیطان ثم یحکم الله آیاته ((67)) , هیچ پـیامبرى را پیش از تو نفرستادیم , مگر این که هرگاه آرزو مى کرد (و طرحى براى پیشبرد اهداف الهى خود مى ریخت ) شیطان القائاتى در آن مى کرد, اما خداوند القائات شیطان را ازمیان مى برد, سپس آیات خود را استحکام مى بخشید.
بـه راستى پیامبران خداـسلام اللّه علیهم ـ جز پایدارى دین خدا و سیطره آن بر همه مکتبها و دوام حکومتشان در طول تاریخ چه آرزویى داشتند؟ در مقابل , کارشکنى ها و نیرنگهاى شیاطین جن و انس ـکه شب وروز در پى شکست آیات خدا مى کوشیدندـ تحقق این آرمانها را دشوار مى نمود, اما حـق هـمیشه برتر است و چیزى بر فراز آن قرارنمى گیرد .
خداوند بزرگ مى فرماید: بل نقذف بالحق عـلـى الـبـاطـل فیدمغه فاذا هو زاهق ((68)) , بلکه ما حق را بر باطل مى کوبیم تا آن را سرکوب و هلاک سازد و این گونه , باطل محو و نابود مى شود.
درحـقـیقت این آیه به همه پیامبران الهى و حقجویان جهان اطمینان خاطر مى دهد که على رغم نیرنگهاى دشمنان و القائات شیاطین , دین خدا پایدار مى ماند و احکام حیات بخش الهى , گستره گیتى را زیر پوشش خود درمى آورد.
لاتـحرک به لسهانک لتعجل به* ان علینا جمعه وقرانه* فاذا قراناه فاتبع قرانه* ثم ان علینا بیانه ((69)) , زبـانـت را بـه دلـیل عجله در خواندن آن (قرآن ) حرکت مده * چراکه جمع کردن و خواندن آن بر عهده ما است * پس هرگاه آن را خواندیم , از خواندن آن پیروى کن* سپس بیان و توضیح آن (نیز) بر ما است .
هنگامى که پیک وحى بر پیامبر (ص) نازل مى شد, آن چنان بر ضبط و حفظ دقیق قرآن حرص مى ورزید کـه با شتاب آن را مى خواند, مبادا [کلمه اى ] از میان برود ویا فراموش گردد .
این تعجیل , پیش از آن بـود که پیک وحى , قرائت آیه یا سوره اى را که پشت سرهم نازل مى شد به پایان برساند .
پیامبر (ص) از این شتاب و سرعت , نهى شد و حفظ و بیان قرآن براى او از جانب خداوند کریم ضمانت شد.
[ذکر در آیه حفظ] بـار دیـگـر نـگاهى به آیه حفظ مى افکنیم : انها نحن نزلنا الذکر وانا له لحهافظون ((70)) , ما قرآن را نازل کردیم و خود ما به طور قطع نگهدار آنیم .
در ایـن جا این ایراد از سوى مخالف مطرح شده که احتمال دارد منظور از ذکر پیامبر (ص) باشد نه قرآن چـون پـیـامبر تذکردهنده است همان گونه که در جاى دیگر مى خوانیم : قد انزل الله الیکم ذکرا* رسـولا یـتـلـوا علیکم آیهات الله مبینات ((71)) , خداوند به سوى شما ذکر (و آنچه مایه تذکر است ) نازل کرد * رسولى که آیات روشن و روشنگر خدا را بر شما تلاوت مى کند.
در ایـن صـورت , آیـه ارتـبـاطى بـا حفظ قرآن از تحریف پیدا نمى کند,اما مفسران گفته اند: آیه , مـحـذوفـى دارد و در اصـل چنین بوده وارسل رسولاب, و پیامبرى فرستادب چراکه رسولا نمى تواند تفسیر و بیان براى ذکرا باشد, زیرا در آن صورت , با تعبیر انزال (نازل کردن ) مناسب نبود.
عـلاوه بـر این , پیش از آیه حفظ, کلمه الذکر مشخصا به معناى قرآن آمده ((72)) که قرینه خوبى اسـت بر این که منظور از آن در آیه حفظ نیز قرآن است و هیچ دلیلى براى آن احتمال خلاف ظاهر وجود ندارد ((73)) .
پاسخ به یک ایراد
امـام فخر رازى مى گوید: استدلال به آیه حفظ, درست نیست چون قائلان به تحریف ممکن است بگویند: همین آیه نیز جزء اضافاتى است که بر قرآن افزوده شده ((74)) .
حـضـرت اسـتاد آیهاللّه خوئى (ره ) مى نویسد: حاصل ایراد این است که اى بسا مدعى تحریف بگوید:
تـحریف به خود این آیه نیز ـکه بخشى از قرآن است ـ راه یافته , پس استدلال به آن دور است و دور باطل مى باشد ((75)) .
سـپـس در پـاسـخ مـى افـزایـد: شـایـد این ایراد براى کسانى پیش آید که عترت طاهره را درست نـمـى شـنـاسند و مقام ولایت و رهبرى همه جانبه را براى آنان که همتا و همسنگ قرآنند ((76)) قـائل نـیـسـتـند, اما کسانى که آنان را حجت هاى خدا وهمتایان قرآن مى دانند, هرگز این شبهه بـرایـشـان پـیـش نـمـى آید, چراکه امامان للّه به این قرآن موجود [از جمله به آیه حفظ] استدلال مى کردند و پیروان خود را ـدراستدلال به قرآن ـ تایید مى نمودند .
این امر نشانگر آن است که قرآن موجود, حجت است و تمسک به آن , واجب و هیچ گونه تردیدى در آن نیست ((77)) .
پـاسـخـ روشنتر این است که این گروهها ((78)) خود را منتسب به اسلام دانسته , قرآن را کتابى آسمانى و جاودانى مى دانند که به عنوان قانون اساسى اسلام و معجزه اى همیشگى بر صحت نبوت پـیـامبر اسلام# نازل شده است , اینها ـبه گمان خودـ تنها روى موارد تحریف انگشت گذاشته اند, مـثـل آیـه رجـم , رضـعات , جوف ابن آدم (که حشویه روایت کرده اند) و آیه ذر ((79)) که جزائرى وپـیـروانـش پـنـداشـتـه انـد .
امـا آیاتى که در قرآن شریف ثبت و نزد مسلمانان ـدر همه اعصارـ شـنـاخته شده و تلاوت مى شود, سخنى در آن ندارند و معترفند که صحیح ووحى آسمانى بوده و هیچ گونه افزایش یا تبدیلى در آن رخ نداده است .
بـنـابـراین ـهرچند در پاره اى موارد قائل به تحریفندـ استدلال به آیات موجود قرآن کریم در برابر آنـان مـشـکـلـى نـدارد و لذا سابقه ندارد که در پاسخ استدلال به آیه حفظ و همانند آن , احتمال تـحـریف را مطرح کنند, بلکه به تاویلات و احتمالات بعید دیگرى متشبث مى شوند و دلیل آن هم واضح است , چون به صحت و اصالت نص موجود یقین کامل دارند.
5ـ باطل در حریم قرآن راه ندارد خداوند متعال مى فرماید: وانه لکتاب عزیز* لایاتیه البهاطل من بین یدیه ولامن خلفه تنزیل من حکیم حـمـید ((80)) , و این کتابى است قطعا شکست ناپذیر * که هیچ گونه باطلى , نه از پیش رو و نه از پـشـت سـر (نـه در گـذشـته و نه در آینده ) به سراغ آن نمى آید, چراکه از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش , نازل شده است .
دلالـت ایـن آیـه , از آیـه قـبـل هم روشنتر است .
خداى حکیم وعده مى دهد که قرآن از نابودى و شـکست درامان بوده و دست حوادث روزگار به بلنداى آن نخواهدرسید و براى همیشه مصون و محفوظ مى ماند و راه خود را به سوى آینده اى درخشان گشوده و با سلامت به پیش مى رود.
حکیم اشاره به آن است که حکمت او ضامن حفظ و پاسدارى از آن براى همیشه خواهدبود و حمید یعنى کسى که کارهایش پسندیده است و به خاطر آن مورد ستایش قرارمى گیرد, پس وعده خود را انجام مى دهد و هرگز ازآن تخلف نمى کند.
قـائل بـه تـحـریـف نـیـز به این آیه توجه داشته و اعتراف دارد که هرگونه تغییرى در مورد قرآن رخ دهـد, مـصداق باطل است و با ظاهر آیه شریفه منافات دارد, اما پنداشته باطل در آیه شریفه به مـعـنـاى دیـگرى است مى گوید: منظور از نفى بطلان این است که احکام ضد و نقیض در قرآن وجـود نـدارد و خـبـرهایش یکدیگر را تکذیب نمى کند ((81)) [و این معنا ارتباطى با نفى تحریف ندارد].
بـه نـظـر مـى رسد تعبیرات آیه را به دقت مورد توجه قرارنداده بویژه جمله لایاتیه البهاطل, یعنى چنان عزیز و نفوذناپذیر است که باطل نمى تواند مرزهاى آن را درهم شکسته به حریمش واردشود و بـاطـلـى کـه مـمکن است از بیرون به سراغ آن بیاید همان دست درازى تحریف گران است .
اما دربرداشتن احکام ضد و نقیض و اخبار ناهماهنگ باطلى است که از درون سربرمى آورد و خداوند آن را نـیـز از حـریـم قـرآن دورسـاخـتـه مـى فرماید: ولو کهان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا ((82)) , اگر [قرآن ] از سوى غیرخدا بود اختلاف فراوانى در آن مى یافتند.
از ایـن جاست که همه مفسران مى گویند: آیه نفى باطل یکى از صریحترین آیاتى است که بر نفى احتمال تحریف قرآن دلالت دارد, پس دست هیچ تحریفگرى بدان نمى رسد.
6ـ قرآن معیار سنجش روایات یـکـى دیـگـر از دلایلى که شبهه تحریف را مردود مى سازد, مساله عرضه داشتن احادیث بر کتاب خداست که هرچه موافق کتاب بود راست و آن چه مخالف بود دروغ است .
امـام صـادق (ع) مـى فـرمـاید: پیامبر خدا (ص) فرمود: نشانگر هر حقى , حقیقتى است و نشانگر هر سخن راست و درستى , نورى .
پس آن چه موافق کتاب خداست بگیرید و آن چه با کتاب خدا مخالف است رهاکنید ((83)) .
این امر با احتمال تحریف در کتاب خدا, هیچ گونه سازگارى ندارد که با توجه به دو جهت , مساله به خوبى روشن مى شود:
الف ) چیزى که اشیاى دیگر را با آن مى سنجند باید خودش امرى قطعى و مسلم باشد, چون معیار سـنـجـش و امتیازبخش بین حق و باطل است و معنا ندارد که خود مقیاس , مشکوک باشد .
حال حـساب کنید هرگاه روایات تحریف , بر آن آیاتى که برخى پنداشته اند تحریف شده عرضه گردد تا مـوافق کتاب خدا باشد, این عرضه بر مقیاس مشکوک , و دور باطل ((84)) است .
و اگر بر غیر آن آیـات عـرضـه گردد و با آن سنجیده شود که با آن مخالف است همانند آیه نفى باطل و آیه حفظ:
لایـاتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه ((85)) و انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون ((86)) [لذا طبق دستور پیامبر (ص) باید آن روایات رهاشوند].
ب ) روایـات بـایـد بـر هـمین قرآن متواتر و شناخته شده نزد همه مسلمانان عرضه گردد, چراکه مقیاس باید امرى قطعى و مسلم باشد, همان طور که در جهت اول گفتیم .
حـال اگر روایات تحریف , بر قرآن موجود عرضه گردد مى بینیم شدیدا با آن مخالف است و صریحا آن را تـکـذیـب مـى کـند, چون مفاد اخبار تحریف , این است که قرآن سالم نمانده و با قرآنى که بر پـیـامـبر خدا (ص) نازل شده تفاوت دارد [باز مى بینیم این روایات ـطبق دستور پیامبرـ از درجه اعتبار ساقطند].
محقق ثانى ((87)) (متوفاى 940هـ .
ق ) رساله اى در رد احتمال کاستى در قرآن نوشته و در آن به هـمین استدلال تمسک جسته , مى گوید: هرگاه حدیث , مخالف دلیل قطعى , یعنى کتاب , سنت متواتر و اجماع بوده و قابل تاویل نباشد, باید به دور افکنده شود و همه دانشمندان ما بر این قاعده , اجماع و اتفاق نظر دارند.
سـپـس مـى گـوید: منظور از کتاب اللّه ـکه باید روایات بر آن عرضه گرددـ نمى تواند غیر از این قـرآن مـتـواتـر بـاشـد کـه در دسـتـرس هـمگان است وگرنه , لازم آید خداوند ما را به برنامه اى مکلف سازد که از طاقت و توانمان خارج است [وخداوند حکیم چنین تکلیفى نمى کند].
بنابراین , واجب است اخبار را بر همین قرآن موجود عرضه کنیم و اخبارنقیصه هرگاه بر این قرآن عـرضه شود با آن مخالف است چون مى گوید: این قرآن با قرآنى که بر پیامبر (ص) نازل شده فرق دارد و چه تکذیبى از این شدیدتر است ((88)) .
سـیـدمـحـمـد مـهـدى طـباطبائى بحرالعلوم (متوفاى 1155هـ .
ق ) نیز در کتاب فوائد الاصول مـى گـویـد: هـمـه دانشمندان اسلامى ـاز عهد رسالت تا امروزـ اتفاق نظر دارند که باید به قرآن مراجعه کرد و در اصول و فروع به آیات محکمش تمسک جست , بلکه واجب مى دانند احادیث هم بر قرآن عرضه و با آن سنجیده شود همان طور که این دستور در اخبار متواتر آمده است .
سپس مى افزاید: حجت و معیار, همین قرآن است که اصل و قرائتش هردو متواتر است و قرائت ها یا آیاتى که متواتر نیستند ارزش و اعتبارى ندارند ((89)) .
تـا ایـن جـا روشن شد که روایات عرض , با تحریف قرآن مغایرت دارد, اما محدث نورى گفته است :
دسـتـور عـرضـه روایات بر کتاب خدا از جانب پیامبر (ص) و در زمان حیاتش صادرشده ولى کاستى و دگرگونى در قرآن , بعد از وفات پیامبر (ص) رخ داده است .
سـپـس اضـافه مى کند: روایات عرض که از پیامبر (ص) رسیده مقدار بسیار ناچیزى است و با رخ دادن تحریف بعد از او و قابل اجرانبودن آن دستور, هیچ منافاتى ندارد ((90)) .
بـه راستى این سخن , بسیار شگفت آور است , چراکه احادیث عرض فقط از زبان پیامبر (ص) صادرنشده , بلکه امامان معصوم للّه بعد از او نیز ـبه عنوان یک برنامه همگانى ـ این دستور را داده اند.
گذشته از این [باید دید انگیزه پیامبر (ص) از این دستور چه بوده است ] پیامبر (ص) پیش بینى مى کرد که بعد از وفـاتش دروغگویان , روایات جعلى و نسبتهاى ناروا بر او مى بندند از این رو براى امت اسلام یک مـعـیـار و میزان دائمى قرارداد تا روایات منسوب به او را بسنجند و درست و نادرست آن را از هم جداکنند نه این که تنها یک برنامه موقتى و مخصوص دوران زندگى خودش را بیان کرده باشد.
7ـ سخنان اهل بیت للّه در عدم تحریف قرآن روایـات فراوانى از اهل بیت للّه به ما رسیده و ـبه صراحت یا اشاره ـ دلالت دارند که قرآن از تحریف مـصـون اسـت و در چـارچـوب الـفاظ و ظاهر آن , هیچ گونه تغییرى رخ نداده , هرچند دستهاى گنهکار ـبه ناحق ـ به سوى تفسیر و تاویل آن دراز شده است .
اینک به برخى از این روایات توجه فرمائید:
1ـ بـخـشـى از نـامـه امـام بـاقر(ع) به سعدالخیر که پیش از این خواندیم ((91)) و از آن به روشنى استفاده مى شود که در راستاى الفاظ قرآن , هیچ گونه تحریفى رخ نداده و به همان شکل نخستین خـود بـاقـى مـانـده , گـرچـه بـرخـى احـکـام و معارف آن را بد تفسیرکرده تغییر دادند و بدان عمل ننمودند.
2ـ به سند صحیح از ابوبصیر نقل شده که مى گوید: از امام صادق (ع) درباره آیه اطیعوا الله واطیعوا الـرسـولـ واولـى ادمـر مـنـکم ((92)) پرسیدم که مردم مى گویند: چرا خداوند در این آیه على و خـانـدانش را نام نبرده است ؟ امام (ع) پاسخ دادند: نماز هم بر پیامبر خدا (ص) نازل شد و تعداد رکعتهاى نماز ـکه سه گانه یا چهارگانه است ـ در قرآن نیامده تا این که پیامبر (ص) براى آنها تفسیرکرد [که چند رکعت بخوانند] و همین طور است احکام دیگرب ((93)) امـام (ع) بـا ایـن بیان ثابت مى کند که نام حضرت على و دیگر امامان للّه در قرآن نبوده است , هرچند مقصود اصلى از عمومات فراوانى در قرآن , آنانند.
آرى ! آیـات بـسیارى از قرآن ((94)) , مقام والاى اهل بیت للّه را مورد توجه قرارمى دهد که قرائن و نـشـانـه هـاى هـمراه آیات نیز بدان گواهى مى دهد و خود پیامبر (ص) هم ـدر جاهاى متعددى ـ نظر همگان را به آن جلب کرده که از حدیث یوم الانذار شروع شده و به حدیث غدیر پایان مى یابد.
3ـ روایـات مـتـعـددى بدین مضمون واردشده که هنگام ظهور حضرت حجت , امام منتظر(عج ) خـیـمه هایى بیرون شهر کوفه برپا مى شود که در آن به مردم قرآن یادمى دهند و آن قرآن با قرآن موجود تفاوت دارد, اما تفاوت آن فقط در تالیف و ترتیب ((95)) آن است نه در چیز دیگر.
شـیخ مفید از جابر نقل مى کند که امام باقر(ع) فرمودند: هرگاه قائم آل محمد (ص)قیام کند خیمه هایى بـرپا مى دارد و قرآن را همان طور که خداوندـعزوجل ـ نازل فرموده به مردم یاد مى دهد .
پس براى کـسانى که قرآن را به ترتیب کنونى حفظ کرده اند بسیار دشوار خواهدبود, چون با تالیف آن قرآن , متفاوت است ((96)) .
پـیـش از ایـن نیز در توصیف مصحف على (ع) گفتیم که آن مصحف , بهترین تالیف را داشت و هر سـوره و آیـه ـبه ترتیب نزول ـ در جاى خود قرار گرفته بود وبه هیچ نحو از آن تخلف نداشت ب و آن قـرآن را امـامـان دسـت بـه دسـت به ارث مى برند تا خداوند بزرگ آن را به دست ولی خود حضرت صاحب الامر(عج ) آشکارسازد ((97)) .
آرى امـام (ع) علت دشواربودن یادگیرى قرآن را در آن روز, این مى داند که با ترتیب قرآن موجود فـرق دارد .
پـس اگر تفاوت دیگرى داشت آن را نیز بیان مى فرمود .
این مساله نشانگر آن است که بین قرآن حاضر و آن چه امام عصر(عج ) عرضه مى کند هیچ تفاوتى ـجز در ترتیب ـ وجودندارد.
4ـ مـحـمـدبن فضیل از امام موسى بن جعفرک در تفسیر آیه : یریدون لیطفوا نورالله بافواههم والله مـتـمـ نـوره ولـوکـرهـ الـکـافـرونـ ((98)) روایـت مى کند که امام (ع) فرمود: یریدون لیطفوا ولایه امـیـرالـمـومـنـیـنــعـلیهالسلامـ بافواههم, مى خواهند با دهانهایشان ولایت امیرالمومنین (ع) را خاموش سازند.
مى افزاید پرسیدم : منظور از والله متم نوره چیست ؟ پـاسخ داد: متم الامامه, خداوند مساله امامت را سروسامان مى دهد, به دلیل آیه دیگر که مى فرماید:
فامنوا بالله ورسوله والنور الذى انزلنها ((99)) , پس به خدا و رسول او و نورى که نازل کردیم ایمان بیاورید.
سپس مى گوید: درباره تفسیر این آیه نیز سوال کردم :
هـو الذى ارسل رسوله بالهدى ودین الحق لیظهره على الدین کله ولو کره المشرکون ((100)) , او کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد هرچند مشرکان کراهت داشته باشند.
امـام (ع) پـاسخ دادند: لیظهره على الادیهان عند قیهام القهائمـعجل الله فرجهـ, خداوند پیامبرش را فـرسـتـادب تا او را بر همه ادیان پیروزگرداند و این امر هنگام قیام قائم (عج ) تحقق مى یابد, چراکه خـداونـد مـى فـرماید: والله متم نوره ولوکره الکافرون بولایه على ـعلیهالسلامـ, خداوند نورش را به کمال مى رساند هرچند منکران ولایت على (ع) خوششان نیاید.
راوى مى گوید: پرسیدم : این تفسیر طبق تنزیل آیه است ؟ امـام پـاسـخ دادنـد: آرى آن چـه مـن گـفـتـم تـنـزیل است , ولى تفسیرهاى دیگر تاویلاتى است [بى اعتبار] ((101)) .
[دقـت کـنـیـد] امـام (ع) نـور خدا را به ولایت تفسیر مى کند و براى این تفسیر به آیه8 سوره تغابن اسـتـشـهـاد نـمـوده , چون با پیروى از شریعتى که از نزد خدا نازل شده در سایه ولایت الهى قرار مى گیریم که در رهبرى امامان معصوم و جانشینان پیامبر (ص) امتداد و تجلى مى یابد, ریسمانى که از آسمان تا زمین کشیده شده است .
راوى از ایـن تفسیر بسیار جالب امام به شگفت آمد, تفسیرى که هنوز به گوشش نخورده و کسى زبـان بدان نگشوده بود .
لذا پرسید: آیا این تفسیر مطابق شان نزول آیه مى باشد و به همین معنا آیه نازل شده است ؟ امام (ع) پاسخ مى دهد: آرى ! آنچه بیان کردم تفسیر صحیح آیه است و تفسیرهاى دیگر درباره این آیه تاویلاتى است بى دلیل .
گواه مطلب این است که امام (ع) آنچه را بیان مى کند جزء آیه نمى شمارد ـهمان گونه که قائلان به تحریف پنداشته اندـ بلکه آن را تفسیر مى داند, تفسیرى عالى و از نوع برتر ـکه جز راسخان در علم از اهـل بـیـت پیامبرص کسى بدان دسترسى نداردـ و سخنان دیگر در مورد آیه را تخمین و تاویل بى دلیل معرفى مى کند.
5ـ در ذیل همان حدیث طولانى راوى مى گوید: درباره این آیه نیز سوال کردم : انا نحن نزلنها علیک القران تنزیلا ((102)) , مسلما ما قرآن را بر تو نازل کردیم .
امام فرمودند:بولایه على تنزیلا, یعنى قرآن , در مورد ولایت على (ع) نازل کردیم .
راوى با تعجب مى پرسد: این تنزیل آیه است ؟ امام پاسخ مى دهد: نعم ذا تاویل ((103)) , آرى این تفسیر و تاویل آیه است .
این جمله به روشنى دلالت دارد بر این که منظور از تنزیل [که به طور مکرر در این روایت و روایات دیگر آمده ] تفسیر است , تفسیرى در حد عالى و شبیه تاویل .
از این جا روشن مى شود که این بخش حـدیـث هـمـانند قسمتهاى قبلى آن , همه پندارهاى خام قائلان به تحریف را باطل ساخته , بر باد مى دهد.
6ـ عـمـار ساباطى روایت مى کند که امام صادق (ع) گفت : خداوند متعال در شان حضرت على (ع) مـى فـرمـایـد: امن هو قانت آناء اللیل سهاجدا وقهائما یحذرالاخره ویرجوا رحمه ربه قل هل یستوى الذین یـعلمون ان محمدا رسولالله والذین لایعلمون ان محمدا رسولاللهب و /یزعمون ((104)) / انه ساحر کذاب انـمـا یـتذکر اولوالالباب ((105)) , [آیا چنین کسى که در آیه قبل آمده با ارزش است ] یا کسى که در ساعات شب به عبادت مشغول و در حال سجده و قیام است , از عذاب آخرت مى ترسد و به رحمت پـروردگـارش امـیدوار است , بگو: آیا کسانى که مى دانند ـمحمد رسول خـداست ـ با کسانى که نـمــى داننـد ـمـحمـد رسـول خـداسـت و / خیال مى کنند/ ساحر و دروغگوست ـ یکسانند؟ تنها خردمندان متذکر مى شوند.
سپس امام (ع) فرمود: اینها تفسیر و تاویل آیه است اى عمار! ((106)) این حدیث شریف به خوبى جایگاه اضافاتى که لابه لاى قرائتهاى امامان للّه ذکرشده روشن مى کند که اینها تنها به عنوان تفسیر بیان شده تا آیه را به بهترین وجه تاویل کنند و هرگز آن طور که اهل تحریف پنداشته اند نیست .
7ـ شـیـخ صدوق نیز در این زمینه روایاتى نقل کرده که لازمه مفادشان عدم تحریف و کامل بودن قـرآن و سـوره هـاى آن اسـت , از جـمـله روایاتى که براى قرائت هر سوره ثوابى بیان مى دارد یا از خـوانـدن دو سـوره با هم در نماز نهى مى کند و آنچه در مورد ثواب ختم قرآن روایت نموده و نیز روایاتى که مى گوید: قرآن را در کمتر از سه روز ختم نکنید.
بـه راسـتـى اگر سوره هاى قرآن نقصى داشت , قرائت سوره کامل و با هم خواندن دو سوره کامل ممکن نبود, زیرا در آن صورت تنها بخشى از یک سوره خوانده مى شد و بخشهایى از دو سوره با هم مـى آمد [نه تمام دو سوره ] و از این که در روایات , براى ختم قرآن ثوابهایى بازگو شده مى فهمیم ختم قرآن امکان دارد, یعنى مى توان تمام آیات و سوره هاى قرآن را تلاوت کرد, و همین طور است روایات دیگر در این باب .
نتیجه
روایات در این زمینه بسیار فراوان است .
گروهى صریحا بر عدم تحریف قرآن دلالت دارد .
دسـتـه اى دیـگر, براى شناسایى درستى و نادرستى روایات مى گوید: آنها را بر قرآن عرضه کنید.
دسـتـه سـوم دسـتور مى دهد که به قرآن مراجعه کنید و علوم و معارف و احکام را از منبع سرشار قرآن فراگیرید.
اگـر هـمـه ایـن روایات را در کنار هم بگذاریم , مجموعه اى ارزشمند از احادیث معتبر را تشکیل مى دهد که همگى ـبه نوعى ـ بر عدم تحریف قرآن گواهى مى دهند .
والحمدللّه
بزرگان شیعه و عدم تحریف قرآن
اکـنـون تـصـریـحـات برخى از تابناک ترین چهره هاى درخشان شیعه را نقل مى کنیم , همانان که پیشوایان تحقیق و الگوهاى بررسى و انتخابند و از چنان جایگاه والایى برخوردارند که گفتارشان حجت و آرایشان پشتوانه پذیرش است .
ایـن بـزرگـان با اجماع و اتفاق نظر, احتمال تحریف در کتاب اللّه را مردود مى شمارند تا جایى که کسانى مثل صدوق ((107)) ـکه از آثار و گفتار معصومین به خوبى آگاهى دارندـ آن را از اصول شیعه امامیه قرار داده اند.
مـولا ابـوالقاسم گیلانى ((108)) (متوفاى 1231هـ .
ق ) و امام کاشف الغطاء (متوفاى 1373هـ .
ق ) مى گویند: بر این عقیده که قرآن هرگز تحریف نشده اجماع شیعه امامیه استوار است ((109)) .
بـنـابـرایـن , سـخنان آشفته اى که از زبان گروهى اندک درباره تحریف قرآن صادرشده از درجه اعـتـبـار ساقط است , چون گفتارى ناآگاهانه و ادعایى بدون دلیل بوده و هرگز نباید بافته هاى بى ارزش و سست آنان را دلیلى بر ضد مذهب شیعه به حساب آورد.
شـهید سعید سیدنوراللّه تسترى ((110)) مى گوید: گاهى گفته مى شود که شیعه امامیه قائل به تحریف قرآنند, ولى باید دانست که تنها گروهى ناچیز ـکه در میان شیعیان به حساب نمى آیند و گفتارشان ارزشى نداردـ چنین توهمى را در سر پرورانده اند ((111)) .
مـحـقـقـان سرشناس اهل سنت نیز به روشنى , موضع دانشمندان شیعه را از قول به تحریف منزه دانسته اند که در پایان این بخش , متعرض سخنان آنان خواهیم شد.
اینک به نمونه هایى از تصریحات بزرگان ما ـکه نشان دهنده راى شیعه و عقیده آنان درباره قرآن است ـ توجه فرمایید:
1ـ محدث بزرگ شیخ صدوق ((112)) (متوفاى 381هـ .
ق ) مى نویسد: اعتقاد ما این است , قرآنى که خـداونـد متعال بر پیامبرش حضرت محمد (ص)نازل فرمود همان است که در یک مجلد و در دسترس هـمه مردم قراردارد و هرگز بیش از آن نبوده است و طبق مشهور 114سوره دارد و هرکس به ما نسبت دهد که ما مى گوییم قرآن بیش از این است مسلما دروغگو مى باشد ((113)) .
2ـ شـیـخ مـفـیـد ((114)) (متوفاى 413هـ .
ق ) در کتابى بسیار جالب , اصول مسائل اسلامی مورد اخـتـلاف شـیـعه با دیگر فرقه هاى عدلیه را مطرح کرده , از جمله مى نویسد: جماعتى از بزرگان شیعه گفته اند: سوره , آیه و حتى کلمه اى از قرآن کم نشده است و من خود نیز بر این عقیده ام .
آرى ! در مصحف امیرالمومنین (ع) [مطالب گرانبهایى در زمینه ] تاویل و تفسیر قرآن ـآن چنان که نـازل شـده بـودـ ضـبـطـگردیده که [متاسفانه ] در قرآنهاى حاضر موجود نیست , ولى هرچند آن مـطـالـب , ثابت بوده و از سوى خداى متعال نازل شده بود, اما جزو کلام خداى متعال , یعنى قرآن معجزه آسا نبود .
و گاهى نیز تاویل قرآن , قرآن نامیده مى شود.
سپس مى افزاید: اما احتمال این که چیزى بر قرآن افزوده شده باشد, بطلانش قطعى و مسلم است , زیـرا اگـر مـنـظـور افـزایـش سـوره اى باشد به گونه اى که حتى بر سخنوران و سخن شناسان مـشتبه شود, این با تحدى و هماوردطلبى قرآن منافات دارد .
و اگر منظور افزایش یک یا دو کلمه یـا یک حرف و دو حرف باشد, معتقدم چنین چیزى هم رخ نداده و قرآن از آن مصون مانده است و حدیثى از امام صادق (ع) نیز سخن مرا تایید مى کند ((115)) .
و در رساله دیگرى مى نویسد: هرگاه کسى بگوید: چگونه شما معتقدید که هیچ افزایش و کاستى در قـرآن رخ نـداده , بـا این که ـطبق روایات ـ امامان للّه برخى آیات قرآن را به گونه اى متفاوت با قرآن حاضر قرائت کرده اند از جمله :
آیه کنتم خیر امه اخرجت للناس ((116)) را کنتم خیر ائمهب و آیه وکذلک جعلناکم امهوسطا ((117)) را ب ائمه وسطا و یسالونک عن الانفال ((118)) را یسالونک الانفال قرائت کرده اند.
در پـاسـخ مـى گـویـیم : اینها اخبار آحادند و اطمینان به درستى آنها نداریم , از این رو درباره آن سـکـوت مـى کـنـیـم و از آنچه در قرآن موجود است عدول نمى کنیم همان طور که به ما دستور داده اند.
عـلاوه بـر این , ممکن است گفته شود که : قرآن در آن موارد به دو قرائت نازل شده یکى همان که در قرآن است و دیگرى آن که در اخبار آمده , همچنان که مخالفان ما نیز اعتراف دارند که قرآن به صورتهاى مختلف نازل شده است ((119)) .
3 و4ـ سـیـدمـرتـضـى علم الهدى و مولا محقق اردبیلى که قبلا سخنان متین و ارزشمندشان را نقل کردیم ((120)) .
5ـ شـیخ طوسى ((121)) (متوفاى 460هـ.ق ) در مقدمه تفسیر گرانبها و جاویدان خود مى گوید:
احـتـمـال این که چیزى به قرآن افزوده شده باشد نزد همه صاحب نظران مردود است و همگان بر بى پایه بودن آن اجماع و اتفاق نظر دارند و احتمال کاستى نیز نزد همه مسلمانان مردود و بى اساس مى باشد و مناسب مذهب صحیح ما [و مستفاد از روایات ] نیز همین است .
در مـقـابـل , روایات زیادى از طریق شیعه و سنى بدین مضمون نقل شده که آیات فراوانى از قرآن کاسته و برخى آیات هم جابه جا شده است , ولى اینها همه , اخبار آحادند که نه مفید علم مى گردند و نـه مـوجب عمل .
پس بهتر است از آنها روى گردانده و خود را سرگرم آن نسازیم , چون ممکن است آنها را به گونه اى دیگر تفسیر و تاویل نمود ((122)) .
6ـ علامه طبرسى (متوفاى 548هـ .
ق ) نیز مى نویسد: همگان , اجماع و اتفاق نظر دارند که هرگز چـیـزى بر قرآن افزوده نشده است , اما برخى از اصحاب ما و گروهى از حشویه عامه , روایاتى نقل کرده اند که قرآن دچار دگرگونى و کاستى شده , ولى نظریه درست شیعیان , مخالف این روایات است ((123)) .
7ـ عـلامـه حـلى (متوفاى 726هـ .
ق ) مى نویسد: سید مهنا مى پرسد: نظر سرورمان درباره کتاب عزیز قرآن چیست ؟ آیا درست است که به نظر اصحاب ما قرآن دچار کاستى و افزایش شده و ترتیب آن نیز به هم خورده یا این سخن , پایه اى ندارد و نظر آنها جز این است ؟ علامه پاسخ مى دهد: حق این است که هیچ گونه دگرگونى و تاخیر و تقدیمى در قرآن رخ نداده و هـرگز چیزى از آن کاسته یا بر آن افزوده نشده است .
به خدا پناه مى بریم که کسى به این گونه حـرفـهـا اعـتـقـاد پـیـداکـند, چراکه این افکار, موجب راه یابى به معجزه پیامبر [و تردید در آن ] مى گردد, معجزه اى که بطور متواتر و پیاپى نقل شده است ((124)) .
8ـ شـیـخ الـفـقـهـاء شـیـخ جعفر کاشف الغطاء ((125)) (متوفاى 1228 هـ .
ق ) در مجموعه فقهى ارزشـمـنـد خود کشف الغطاء در بخش قرآن مى نویسد: هیچ گونه افزایشى در قرآن رخ نداده , نه سـوره اى بـدان افزوده شده و نه آیه اى , نه بسمله و نه غیر آن , نه کلمه اى و نه حرفى , و همه آنچه امروزه در یک مجلد قراردارد و تلاوت مى شود, کلام خداى متعال است .
ایـن مـسـالـه از نـظر مذهب شیعه , بلکه دین اسلام بدیهى و مسلم بوده و اجماع مسلمانان بر آن اسـتـوار است و روایات پیامبر (ص) و پیشوایان معصوم للّه همگى بر این مساله گواهى مى دهند, هرچند برخى افراد ـکه نزد مسلمانان به حساب نمى آیندـ در این مساله مخالفت نموده اند.
هـمـیـن طـور تردیدى نداریم که قرآن از هرگونه کاستى نیز محفوظمانده , چراکه صاحب دین , خـداونـد مـنان حفاظت از آن را به عهده دارد, چنان که صریح قرآن و اجماع دانشمندان در همه اعصار, بر آن دلالت دارد و مخالفت عده اى ناچیز اعتبارى ندارد و عقل به روشنى حکم مى کند که ظـاهـر روایاتى که مى گوید: بخشى از قرآن کم شده پذیرفتنى نیست و نمى توان بدان عمل کرد.
بنابراین باید آن روایات را تاویل نمود که در تاویل آن چند وجه مى توان گفت :
1ـ مـنـظـور ایـن اسـت کـه پـیش از نزول آیات , این نقص و کاستى رخ داده , یعنى مقدربوده که آن گونه نازل شود, ولى نازل نشده .
2ـ آیات آن گونه به آسمان فرودآمده , اما بر پیامبر به همین شکل موجود نازل شده است .
3ـ احادیث قدسى دچار کاستى گشته نه وحى قرآنى .
آن گـاه مـى افزاید: به نظر من , کاستى هایى که در برخى روایات مطرح شده مطالبى است که نزد پیامبر (ص)محفوظبوده و هرگز زبان بدان نگشوده است .
از این رو آن مطالب را تنها به جانشینان بر حق خود سپرد و آنها را آشکارا بازگو ننمود.
امـا آیـاتـى کـه بـه عـنوان معجزه نازل شد و پیامبر آنها را آشکارا بیان نمود و بارها در سخنرانى ها تـلاوت نمود و بین مسلمانان , معروف و مشهور شد ـاز دوران پیامبر (ص) تاکنون ـ هرگز تغییرنیافته و عوض نشده و همان گونه که آن وقت بوده , بدون هیچ تحریفى باقى مانده است ((126)) .
9ـ فقیه محقق , شیخ محمدحسین کاشف الغطاء ((127)) (متوفاى 1373هـ .
ق ) رساله اى جالب در بیان عقاید درخشان شیعه به رشته تحریر درآورده و در بخشى از آن درباره قرآن مى نویسد:
قرآن حاضر همان قرآنى است که خداوند به سوى پیامبر (ص) فرستاد تا معجزه اى باشد جاویدان و با آن تـحـدى کـنـد و مـردم احـکام الهى را فراگرفته حلال و حرام را از یکدیگر تشخیص دهند و [باید دانـست که ] هیچ گونه کاستى یا تحریف و افزایشى در آن رخ نداده و اجماع شیعیان بر این عقیده استوار است .
هرکس از شیعیان یا دیگر فرقه هاى مسلمین فکرکند قرآن دچار تحریف یا کاستى شده , درحقیقت آیات صریح قرآن را نادیده انگاشته , آن جا که مى فرماید: انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون, مـا قرآن را فروفرستادیم و خود نگهبان آنیم ((128)) .
امـا اخـبـار آحادى که از طریق شیعه یا اهل سنت نقل شده و ظاهرشان نقص یا تحریف قرآن است , بـرخـلاف اخـبـار صـحـیـح فراوان دیگر بوده و بسیار ضعیفند که نه علم آورند و نه موجب عمل مى شوند .
درنتیجه , باید به گونه اى تاویل و توجیه گردند و یا به سینه دیوار کوبیده شوند ((129)) .
10ـ شـیـخ الاسـلام , مـحمدبن حسین حارثى عاملى , شیخ بهائى (متولد بعلبک لبنان , 953هـ.ق و مـتـوفـاى اصـفـهـان , 1031هـ.ق ) مى گوید: عقیده درست این است که قرآن بزرگ از هرگونه دستبرد محفوظمانده , نه افزایش یافته و نه کاهش , به دلیل آیه حفظ در قرآن مجید و آنچه مشهور شده که از برخى آیات قرآن کلماتى افتاده است , نزد دانشمندان اعتبارى ندارد ((130)) .
11ـ مـحدث عارف و محقق نامدار محمدبن محسن , مشهور به فیض کاشانى (متوفاى 1090هـ.ق ) پـس از نـقـل روایاتى که موهم وقوع تحریف در کتاب خداست مى نویسد: اگر این روایات درست بـاشـد دیگر هیچ اعتمادى به قرآن موجود نمى توان کرد, در صورتى که خداوند متعال مى فرماید:
وانـهـ لـکـتـاب عـزیـز* لایـاتـیـهـ الـباطل من بین یدیه ولامن خلفه ((131)) , این کتابى است قطعا شکست ناپذیر* که هیچ گونه باطلى ـنه از پیش رو و نه از پشت سرـ به سراغ آن نمى آید.
و نیز مى فرماید: انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون ((132)) ,ما قرآن را فروفرستادیم و خود نگهبان آنیم .
همچنین این اخبار, با روایات عرضه داشتن احادیث بر قرآن منافات دارد .
پس هر خبرى که دلالت بـر تـحریف قرآن دارد با کتاب اللّه مخالف بوده آن را تکذیب مى کند, درنتیجه باید به دور افکنده و محکوم به فساد شود یا تاویل و توجیه گردد ((133)) .
و در کـتاب دیگرى مى نویسد: اگر این روایات درست باشد, قرآن حجیت و برهان بودن خود را به کلى از دست داده , فایده اى براى آن باقى نمى ماند و سفارش به قرآن و دستور پیروى نمودن از آن نیز لغو مى گردد.
آن گـاه ـدر تـاویل روایات ـ مى گوید: به نظر مى رسد منظور امامان للّه از تحریف , تغییر و حذف ـ در ایـن روایات ـ تحریف و تغییر در مفهوم و تفسیر قرآن است نه در الفاظ و عبارات , یعنى آن را بد تفسیر و تاویل نمودند و برخلاف معناى واقعى حمل نمودند ((134)) .
12ـ خـاتـم مـحـدثـان متعهد, شیخ حر عاملى ((135)) در رساله اى که در پاسخ به شبهات برخى مـعـاصـران خـود نـوشته , مى گوید: هرکسى که تتبع اخبار و تفحص تواریخ و آثار نموده , به علم یقینى مى داند که قرآن در غایت و اعلا درجه تواتر بوده و آلاف صحابه , حفظ و نقل مى کردند آن را و در عهد رسول خدا (ص) مجموع و مولف بود ((136)) .
13ـ محقق تبریزى در حاشیه اى که بر کتاب رسائل استاد محقق و بزرگوارش شیخ انصارى نوشته مـى گـوید: عقیده تحریف , مذهب اخبارى ها و حشویه است در برابر اصولیین که احتمال تحریف قرآن را به کلى مردود مى دانند و عقیده حق , همین است به دلایل ذیل :
الف ) اجماع طایفه امامیه بنا به نقل شیخ طوسى , طبرسى , سیدمرتضى علم الهدى , شیخ صدوق و دیگر بزرگان و مهتران شیعه .
ب ) تصریح قرآن به این که امکان ندارد دگرگونى به حریم قرآن راه یابد, مانند آیه تدبر ((137)) و آیه حفظ ((138)) و آیه اى که مى گوید: باطل از هیچ سو به سراغ قرآن نمى آید.
((139)) و همچنین روایات فراوانى که گویاى لزوم مراجعه به قرآن است .
ج ) دلـیل عقل , چراکه قرآن تکیه گاه دین و شالوده شرع مبین است چون معجزه و تصدیق کننده مقام نبوت تا برپایى قیامت مى باشد, توجه و دقت زایدالوصفى که همه مسلمانان در پاسدارى از آن بـه خـرج داده و آن را همان گونه که در صدر اسلام بوده ـبا حفظ تمام جزئیات مثل رسم الخط و مـانند آن ـ به دست ما سپرده اند, خود دلیل این مطلب است .
بنابراین هر خبرى را که برخلاف این مساله دلالت دارد باید توجیه و تاویل نمود یا به دور انداخت ((140)) .
14ـ عـلامـه بلاغى (متوفاى 1352هـ .
ق ) ـپس از نقل سخن بزرگان ـ مى نویسد: نورى در کتاب فصل الخطاب خود را به زحمت انداخته تا روایاتى را گردآورى کند که دلالت بر تحریف و کاستى قـرآن دارد و تـلاش نموده با شمارش احادیث مرسل , بر تعداد احادیث مسند بیفزاید, با این که یک پـژوهـشـگـر محقق مى داند این احادیث مرسل [روایات مستقلى نبوده و ] از همان احادیث مسند گـرفـتـه شده اند .
آن گاه مى افزاید: پاره اى از این روایات مطالبى دربر دارند که هرگز احتمال راسـت بـودنشان نمى رود .
پاره اى دیگر, از نظر محتوا بسیار آشفته و ناهماهنگند که بین خودشان ناسازگارى و تعارض وجوددارد [لذا از درجه اعتبار ساقط مى شوند].
علاوه بر این , سند بسیارى از این روایات به چندنفر انگشت شمار منتهى مى گردد که دانشمندان هریک از آنان را به گونه اى تضعیف کرده و درباره آنها گفته اند: احادیث ضعیف و بى محتوا را نقل مـى کـنـد, داراى مـذهب فاسدى است و یا اینکه دروغگو و مورد اتهام است و بر خود روانمى دارم حتى یک روایت از او ـدرباره تفسیر قرآن ـ روایت کنم و او مشهور به واقفى بودن و دشمنى شدید با امـام رضـا(ع) است و یا این که روایت او فاسد و بى ارزش و در مذهب نیز داراى غلو و گزافه گویى است .
پـیـداسـت فـزونـى ایـن گـونه افراد سودى ندارد و اگر تسامح کرده به روایات این اشخاص ـدر مـسـالـه اى چـنین بااهمیت ـ توجه کنیم , با درنظرگرفتن روایات فراوان دیگر لازم است آن را به گـونه اى تفسیر و توجیه نماییم , مثل این که : مضمون این روایات تفسیر یا تاویل آیات بوده یا براى بـازگـونـمودن , اظهر افراد است که عموم آیه بطور قطع شامل آن مى شود یا این که مضمون آن , هنگام نزول آیه مخصوصا مورد نظر بوده و یا آیه در آن مورد نازل شده است و یا این که مراد از لفظ مبهم را بازگو مى نماید.
سـه وجـه آخـر, راه حـل مـنـاسـبى است براى تفسیر روایاتى که مى گویند: تنزیل آیه این است و جبرئیل این گونه فرودآورد همچنان که تحریف در روایات , به تحریف معنوى تفسیر مى شود و نامه امام باقر(ع) به سعدالخیر شاهد خوبى براى این تفسیر است .
روایـاتى که در توصیف مصحف امیرالمومنین (ع) و ابن مسعود واردشده نیز بر تفسیر و تاویل حمل مـى شـود, چون امام (ع) مى فرماید: من قرآن کامل را براى آنان آوردم که دربردارنده تنزیل و تاویل بود.
هـمـچـنین روایاتى که از مصحف فاطمه (س) در مورد افزودن عبارت بولایه على ـ ع ـ نقل شده , جنبه تـفـسـیـرى دارد و مـى دانـیـم که آن مصحف , اسرار و رموز دانش را بازگو مى کند و در روایات مى خوانیم : چیزى از قرآن در آن نبود.
و مـراد از روایـاتـى کـه کلمه الائمه را به جاى الامه مى گذارد نیز همین است که آیه به درستى تفسیرنشده و معناى آن تحریف گشته و همین گونه تفسیر مى شود دیگر روایات این باب ((141)) بحثى ((142)).
15ـ مـحـقـق بـغـدادى , سـیـدمحسن اعرجى (1227هـ .ق ) در شرح کتاب وافیه فـراگـیـر, در اثـبـات مصون ماندن قرآن از تحریف ارائه نموده مى نویسد: همگان ـبدون استثناـ اتـفـاق نـظـر دارنـد کـه در قـرآن هیچ گونه افزایشى رخ نداده , اخبار و احادیث نیز بر این مطلب دلالت دارد و گروهى از پیشوایان تفسیر و حدیث گفته اند: همه مسلمین و شیعیان در این مساله اجماع دارند و اختلافى اگر باشد, در نقصان و کاستى است و نزد اصحاب ما قرآن دچار کاستى نیز نشده و بر این مطلب هم حکایت اجماع شده است ((143)) .
16ـ قـاضـى الـقـضـاه محقق کرکى در رساله اى ارزشمند مى نویسد: حدیث , هرگاه مخالف دلیل قطعى ـیعنى کتاب , سنت متواتر یا اجماع ـ بود و تاویل یا توجیه آن , به برخى وجوه ممکن نبود, به اجماع دانشمندان اسلام لازم است به دور افکنده شود.
سـپس مى نویسد: راه چاره این است که بگوییم : منظور امامان للّه از تغییر, تبدیل و نقص این است کـه قـرآن را واژگـونـه تـاویل نموده و برخلاف معناى حقیقى اش تفسیرکردند و اگر در روایات مى خوانیم : قرآنى که جبرئیل فرودآورد نزد اهل بیت للّه یا نزد قائم آل محمد (عج ) مى باشد مقصود این است که تفسیر و تاویل حقیقى و کامل قرآن تنها نزد آنان است و بس ((144)) .
17ـ امـام سـیـدشـرف الـدیـن عاملى (متوفاى 1381هـ .
ق ) مى نویسد: هرکس تحریف قرآن را به شیعیان نسبت دهد, بر آنان افترا بسته و ستم رواداشته , چراکه قداست قرآن کریم از ضروریات دین اسـلام و مـذهـب امـامیه است و هر مسلمانى که در آن شک و تردید کند ـبه اجماع امامیه ـ مرتد مى شود.
از سـوى دیگر, ظواهر قرآن ـتا چه رسد به تصریحات و نصوص آن ـ از رساترین حجت هاى خداوند مـتـعال بر بندگان و قویترین ادله حقجویان است و این عقیده , از بدیهى ترین عقاید شیعه امامیه مـى باشد, لذا به ظاهر حدیثهایى که با قرآن مخالف است عمل نمى کنند, بلکه آن را به سینه دیوار کوبیده , اعتنایى بدان نمى نمایند, هرچند از نظر سند صحیح باشند و کتابهاى آنها در حدیث , فقه و اصول با مباحثى گسترده و روشن بدانچه گفتیم به صراحت دلالت دارد ((145)) .
او در پـاسـخ پـرسشهاى جاراللّه مى نویسد: پناه بر خدا از این گفتار! به سوى خداى بزرگ بیزارى مى جوییم از این جهالت و نادانى ! هـرکـس ایـن راى (عـقیده تحریف ) را به ما نسبت دهد یا از مذهب ما بى اطلاع است یا عمدا بر ما تهمت مى زند, چراکه قرآن بزرگ و ذکر حکیم , نزد ما متواتر است آن هم تواترى قطعى و سراسرى , یعنى همه آیات , کلمات , حرفها, حرکتها و ساکنها همگى بطور متواتر ـاز پیشوایان هدایت و امامان مـعصوم للّه ـ به ما رسیده است و آنها نیز بدون استثنا قرآن را به جد بزرگوارشان پیامبر خدا (ص) نسبت داده اند و پیامبر هم از خداوند متعال دریافت داشته است .
اینها مطالبى واضح و غیرقابل تردید است که جز انسانهاى سبک عقل در آن شک نمى کنند ((146)) .
18ـ سـیـدمـحـسـن امـیـن عاملى (متوفاى 1371هـ .
ق ) در پاسخ ابن حزم و پیروانش مى نویسد:
هیچ کس از شیعیان ـنه در گذشته و نه در حال ـ معتقد نیست که چیزى بر قرآن افزوده شده ـنه کم و نه زیادـ چه رسد به همه آنان .
برعکس , همه امامیه اتفاق نظر دارند که هرگز چیزى به قرآن افزوده نشده است و محققان بزرگ و صاحب نظر شیعه همگى مى گویند چیزى از قرآن کاسته هم نـشـده اسـت .
هـرکـس جـز ایـن را بدانان نسبت دهد دروغگو و مفترى است و بر خدا و پیامبرش گـسـتاخى کرده که چنین تهمتى مى زند ((147)) .
19ـ علامه امینى هم در پاسخ وى مى نویسد:
اگـر کـسى اهل مطالعه باشد هرقدر جستجوکند و به کاوش بپردازد در میان پیشگامان و طلایه داران شـیـعـه , جـز کـسـانى که این دروغ و تهمت را به شدت انکار مى کنند نخواهد یافت .
اینان چـهـره هـاى سرشناس شیعه , حاملان علوم و پاسداران نوامیس و عقاید آنها ـدر گذشته و حال ـ هستند که انسان را بر دروغ رسواى این شخص واقف مى سازند.
هـمـه فرقه هاى شیعه ـو در پیشاپیش آنها شیعه امامیه ـ اجماع دارند که قرآن حاضر همان کتابى است که هیچ شک و تردیدى در آن نیست و همچنان با استحکام و صلابت آغازین خود باقى است و اگر سخنى از دهان یکى از شیعیان درباره تحریف خارج شود منظورش تحریف معنوى و تاویل به بـاطـل است , نه این که قرآن دستخوش افزایش و کاستى شده یا حرفى از حروف آن با حرف دیگر عـوض شـده , هـمـان طـور که او و هم مسلکانش تحریف به این معنا را قائل شده و به شیعه نسبت داده اند ((148)) .
20ـ عـلامه طباطبائى (متوفاى 1402هـ .
ق ) نیز بحثى همه جانبه و گسترده درباره مصون ماندن قـرآن از هـرگـونـه تحریف و دستبرد ارائه داده و آن را در هفت فصل با استدلالى قوى و برهانى محکم تنظیم نموده که هیچ پژوهشگرى از مراجعه بدان بى نیاز نیست .
اینک خلاصه برخى از آن هفت فصل :
الـف ) سوره ها و آیات قرآن صفات و ویژگیهایى دارد که قرآن از آغاز بدانها تحدى کرده و هماورد مـى طـلـبد و به خوبى درمى یابیم که همچنان , آن ویژگیها را دارا مى باشد, مانند این که : معجزه اسـت , اخـتـلاف و دوگـانـگـى در آن راه نـدارد, بـه خـاطر نورانیت خاص خود, هدایت بخش و تذکرآفرین بوده , بر همه کتابها اشراف دارد و ابعادى از این قبیل .
به راستى اگر تحریفى در قرآن صورت گرفته بود, دست کم برخى از این ویژگیها را ازدست مى داد.
ب ) روایـات فراوانى دلالت دارند که قرآن هرگز تحریف نشده از جمله : روایات عرضه کردن اخبار بـر قـرآن و روایـاتـى کـه مـى گـویـد: هـرگـاه افـقها تاریک و کارها درهم آمیخته شد به قرآن مراجعه کنید .
و نیز حدیث ثقلین و مانند اینها.
ج ) همه دلایلى که قائل به تحریف , ذکرکرده مخدوش بوده و مقصودش را اثبات نمى کند.
د) از روایـات و اخـبـارى کـه درباره جمع قرآن ـدر زمان ابوبکر و عثمان ـ به ما رسیده یقین پیدا مى کنیم که آنها همان سوره ها و آیاتى را که در زمان خود پیامبر (ص) تکمیل شده بود گردآورى کرده در یـک جـلد نهادند, بدون آن که به متن آن دست بزنند و از آن کم کنند یا بر آن بیفزایند و همان قرآن ـبه همان شکل ـ تا امروز به سلامت باقى مانده است ((149)) .
21ـ حضرت امام خمینى ((150)) ـرضوان اللّه تعالى علیه ـ مى گوید: هرکس از اهتمام مسلمانان به جـمـع آورى قرآن و حفظ و ضبط قرائت و کتابت آن باخبر باشد, به سستى و بطلان پندار تحریف پى مى برد و اخبارى که اهل تحریف به آن تمسک جسته اند, یا چنان ضعیف است که نمى توان بدان اسـتدلال نمود و یا اخبارى جعلى بوده که نشانه هاى جعل از سروروى آن مى بارد و یا مفهوم آن به قدرى بیگانه و دور از واقعیت است که نمى توان به آن اعتنا کرد.
در ایـن میان , پاره اى اخبار صحیح نیز به این مطلب اشاره دارد که تحریف , در تاویل و تفسیر قرآن رخ داده نه در الفاظ و عبارات آن .
خـلاصه نظر ما این است که کتاب عزیز (قرآن ) همان است که در دسترس همگان و در یک مجلد قـراردارد و هیچ گونه افزایش و کاهشى بدان راه نیافته و اختلاف قرائتها مساله تازه اى است که از اختلاف قاریان در اجتهاداتشان منشاگرفته و ربطى به وحى الهى ـکه روح الامین بر قلب مبارک سیدالمرسلین# نازل کرده ـ ندارد ((151)) .
ایـشـان گـفتار شدیداللحن و گسترده ترى دارد درباره حجیت ظواهر قرآن در برابر کسانى که پنداشته اند قرآن ظهور ندارد, چون دچار تحریف گشته و تحریف , موجب اجمال و گنگى مطالب آن شده است .
مى گوید: این ادعا ممنوع و پوچ است , چراکه قرآن هرگز تحریف نشده و این عقیده محققان و صاحب نظران اسلام ـاز شیعه و سنى ـ است .
بـراى تـوضـیـح بـیـشـتـر, مـى گوییم : آیا به راستى واقعیت همان طور است که نویسنده کتاب فـصـل الـخـطـاب پنداشته است , همان کتابى که نه به علم کسى مى افزاید و نه وظیفه اى ایجاب مى کند .
وى با گردآورى و درهم آمیختن روایاتى سست و ضعیف , این کتاب را سرهم کرده است , امـا باید دانست که اصحاب بویژه پیشینیان خردمند ما ـمثل نویسندگان کتب اربعه ((152)) ـ از آن اعراض کرده و حریم روایات و کتب اصیل شیعه را از آن پاک ساخته اند.
تـازه این , حال بیشتر کتابهاى روایى وى ـمثل مستدرک ـ است .
از چگونگى دیگر کتابهایش نپرس که آکنده از قصه ها و حکایات عجیب و غریبى است که بسیارى از آنها به شوخى شبیه تر است تا به مـطـالـب جـدى , بـا این که وى شخصى شایسته و پژوهشگر بوده , اما [متاسفانه ] کمتر به مطالب سودمند پرداخته است .
جـاى بـسى شگفتى است که چگونه دانشمندان و هوشمندان معاصرش غفلت ورزیده و پیشگیرى نـکـردند تا این که آنچه نباید بشود واقع شد و مشکلاتى را آفرید که باید آسمانها بر آن بگریند و اى بسا بر زمین فروریزند.
بـطور خلاصه اگر مساله , آن گونه بود که او و مانند او مى گویند, یعنى کتاب الهى پربوده از نام اهـل بـیـت و فضیلتهایشان و نام امیـرالمومنین (ع ) و اثبات وصـایت و امامت آن حضرت , پس چرا خود امیرالمومنین و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین للّه و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و دیـگـر اصحاب ـکه همیشه برخلافت امیرالمومنین (ع) استدلال مى کردندـ به این آیات روشن و بـراهـیـن قاطع قرآنى احتجاج نکرده اند و چرا تنها به احادیث نبوى استدلال مى نمودند با این که ـطبق ادعاى شماـ قرآن [با آن صراحت ] پیش رویشان بود؟! اگـر بـه راسـتى این گونه بود چرا پیامبر (ص) در حجهالوداع ـکه در اواخر نزول وحى و در آخرین سال عـمر شریفش انجام شدـ از ابلاغ یک آیه درباره جانشینى حضرت على (ع) هراس داشت تا جایى که خداوند متعال به او تامین داده مى گوید: بوالله یعصمک من الناسب ((153)) , خداوند تو را از [گزند] مـردم نـگـه مى دارد؟ و چرا پیامبر (ص) هنگام رحلت , تقاضاى قلم و دوات نمود تا مشخصا نام حضرت على (ع) را براى جانشینى خود بنویسد؟ آیا [به پندار شما] فکر مى کرد وصیتش از وحى الهى موثرتر است ؟ درنـتـیـجـه , بـطـلان ایـن گـفتار دردآور و نظریه فاسد, روشنتر از آن است که بر انسان عاقلى مـخـفى بماند, اما [متاسفانه ] این فساد, على رغم نظر دانشمندان اسلام و نگهبانان شریعت پیامبر خاتم , شایع و پراکنده گشت ((154)) .
22ـ در پـایـان یـادآور مى شویم که استاد گرانقدر ما حضرت آیهاللّه خوئى ـره ـ نیز در این زمینه به طور گسترده و همه جانبه بحث کرده اند و ما در این نوشتار ازشیوه ایشان پیروى نمودیم .
از این رو عنوان بحث را نیز از کتاب وى برگرفتیم ((155)) .
همیشه اندیشه هاى گرانبها و مترقى ایشان سرشار از خیر و برکت بوده و هست .
این بود شمه اى از با ارزشترین سخنان و آراى چهره هاى درخشان دانشمندان بزرگ شیعه , همانان کـه مـجـامـع علمى به برکت وجود آنان شرافت یافته و آوازه برترى و نبوغشان ـدر ادب و کمال ـ سراسر گیتى را پر ساخته است آن چنان که پیشوایان امت , سرمشق آیندگان و ضرب المثل علوم و معارف اسلامى در همه دورانها و اعصار گشته اند.
آرى ! اینان نمودار امت اسلامند که در نظریاتشان شیوه مذهب حق , تجلى یافته نه آن گروه ناچیز و انـدک , امـا کـج اندیشان تنها به دنبال سخنان متشابه و دوپهلو مى روند تا فتنه انگیزى کرده در روى زمین فساد به راه بیندازند .
کامیابى و توفیق خداوند از آنان دورباد.
گواهى بزرگان اهل سنت
بـسـیـارى از محققان اهل سنت به پاکى و درستى مواضع دانشمندان شیعه امامیه در برابر مساله تـحـریـف گـواهـى داده انـد .
الـبته هرکس گفته ها و نوشته هاى دانشمندان بزرگ شیعه را در زمینه هاى مختلف دینى ـبویژه مباحث مربوط به قرآن ـ بررسى نماید, نظریات روشن و آراى بلند آنان را نسبت به قرآن مجید مى یابد و متوجه مى شود که آنان در حفظ قرآن و دفاع از حریم مقدس آن , از همه مردم [دقیقتر و] کوشاترند.
اکنون نمونه هایى از این گواهیها را یادآور مى شویم :
1ـ ابـوالـحـسـن على بن اسماعیل اشعرى سردسته اشاعره که شیعیان (رافضى ها)را به دو گروه ظـاهـربـیـنان ((156)) و ژرف اندیشان تقسیم کرده مى گوید: رافضى ها درباره قرآن اختلاف نظر دارند گروهى مى پندارند قرآن دچار کاستى گشته , ولى هرگز چیزى بدان افزوده نشده و اصولا چـنین چیزى ممکن نیست .
همچنین قرآن حاضر, شکل نخستین خود را بدون هیچ دگرگونى حـفـظ کـرده اسـت فـقـط بخشهاى زیادى از قرآن نابودشده ((157)) که امام [عصرـعج ـ] به آن آگاهى کامل دارد.
گروه دوم مى گویند: نه چیزى از قرآن کم , و نه چیزى بدان افزوده شده وهمان گونه که خداوند مـتـعـال بـر پیامبر (ص)نـازل فـرمـوده ـبـدون هـیـچ دگرگونى وتبدیل ـ پابرجا و استوار باقى مانده است ((158)) .
دقـت کـنـیـد! ایـن سخن ابوالحسن اشعرى (متوفاى 330هـ .
ق ) یکى از بزرگترین اندیشمندان اسلامى در آغاز قرن چهارم هجرى است که به روشنى گواهى مى دهد محققان سرشناس و بزرگ شیعه امامیه , تحریف قرآن را به هر صورت , مردود و منتفى مى دانند, با این حال چه کسى یاراى آن دارد که عقیده تحریف را به شیعیان نسبت دهد جز این که در وادى گمراهى سرگردان باشد.
مـرحوم سیدشرف الدین عاملى بحث جالبى درباره سلامت قرآن از احتمال تحریف دارد و در طى آن , کـسـانـى را که با شتابزدگى تهمتهاى ناروا را متوجه یک امت بزرگ و پاک و منزه مى کنند, سـرزنش کرده مى گوید: پژوهشگران اهل سنت به خوبى مى دانند که قرآن مقدس , نزد شیعیان از جایگاهى بس والا برخوردار است و افراد باانصافشان این مساله را به روشنى بازگو مى کنند.
پـیـشـواى بـزرگوار, نویسنده پژوهشگر رحمت اللّه هندى در کتاب نفیس اظهارالحق مى نویسد:
قرآن مجید نزد توده دانشمندان شیعه دوازده امامى از هرگونه دگرگونى و تبدیل محفوظ است و گـفتار برخى از آنان (اخبارى ها) که مى گویند قرآن دچار کاستى شده پیش شیعیان مردود و غیرقابل پذیرش است .
سـپس کلمات بزرگان شیعه مانند شیخ صدوق , سیدمرتضى , طبرسى , شیخ حر عاملى و مشاهیر دیـگـر را یـادآور شـده به دنبال آن مى افزاید: با این تفصیل , روشن شد که مذهب حقیقى و نظریه مـورد قـبـول نزد دانشمندان شیعه دوازده امامى این است که قرآنى که خداى متعال بر پیامبرش # فروفرستاد همین کتابى مى باشد که در یک مجلد و در دسترس همگان قراردارد و هرگز بیش از ایـن نـبـوده و نـیز قرآن در دوران خود پیامبر (ص) گردآورى و تدوین شده است و هزاران نفر از یاران پیامبر (ص)آن را بـه خـاطر سپرده , نقل کرده اند و همین قرآن با همین ترتیب در زمان ظهور امام دوازدهم (عج ) آشکارشده , شهرت مى یابد [و نقش جهانى خود را ایفا مى کند].
در بـخـش دیـگرى مى نویسد: و آن گروه ناچیز که گفته اند قرآن دستخوش دگرگونى شده , جـایـگـاهـى در مـیان شیعیان ندارند و گفتارشان پیش آنان به کلى مردود است و پاره اى اخبار ضـعیف که در کتابهایشان آمده موجب نمى گردد که از یک مساله صحیح و مسلم دست برداریم , چـراکه خبر واحد موجب علم و یقین نمى شود .
پس هرگاه مخالف ادله قطعى بود باید به کنارى گذاشته , رهاشود.
و در پـایـان مى گوید: در تفسیر صراطمستقیم ((159)) ـکه نزد شیعیان بسیار با ارزش است ـ در ذیـل آیـه حفظ مى خوانیم : منظور از لحافظون این است که : ما(خداوند) قرآن را از گزند هرگونه تحریف , تبدیل , افزایش و کاستى نگهدارى مى کنیم ((160)) .
2ـ اسـتـاد مـعـاصـر دکـتـر مـحـمدعبداللّه دراز نیز به پاک بودن حـریم شیعـه از قول به تحریف گـواهـى داده , مـى گوید: هرچه باشد قرآن حاضر یگانه کتابى است که در جهان اسلام ـاز جمله میان فرقه هاى شیعه ـ در طول سیزده قرن رواج داشته و دارد .
ما در این جا عقیده شیعه امامیه را از کتاب ابوجعفر صدوق یادآور مى شویم که مى نویسد: به اعتقاد ما مجموع قرآنى که خداوند متعال بـه پـیـامـبـرش حـضـرت محمد (ص)وحى فرمود همین است که در یک مجلد و در دسترس همگان قـراردارد و هـرگز بیش از آن نبوده و هرکس نسبت دهد که ما معتقدیم قرآن بیش از این مقدار بوده , دروغگو است ((161)) .
3ـ هـمچنین جناب شیخ محمدمحمد مدنى استاد دانشکده شریعت دانشگاه الازهر مى گوید: به خدا پناه مى بریم از کسى که بگوید: به عقیده شیعیان , قرآن ناقص است .
تـنها پاره اى روایات در کتابهایشان آمده که همانند آن در کتابهاى ما نیز روایت شده و اهل تحقیق از هردو فرقه آن روایات را تضعیف نموده , بطلان و فساد آن را روشن ساخته اند و در میان شیعیان امـامـیـه یـا زیدیه هیچ کس چنین اعتقادى ندارد, همان طور که در میان اهل سنت نیز کسى این اعتقاد را ندارد.
هرکس بخواهد مى تواند به کتابهایى مانند الاتقان نوشته سیوطى مراجعه کند تا امثال این روایات را ـکه ما از آن اعراض مى کنیم ـ ببیند.
در بـخـش دیـگـرى مى گوید: یکى از مصرى ها ((162)) کتابى به نام الفرقان تالیف و آن را از این روایـات دروغـیـن , جـعـلـى و مـتروک ـکه همه را از کتابها و منابع اهل سنت نقل نموده ـ آکنده کرده است .
آیا مى توان گفت : اهل سنت منکر قداست قرآنند؟ یا معتقدند قرآن کاهش یافته , به دلیل روایتى که فلانى روایت کرده یا کتابى که فلان شخص نوشته است ؟ وضـعـیـت شـیعیان نیز همین طور است که پاره اى روایات در برخى کتابهایشان نقل شده همانند روایاتى که در کتابهاى ما وجود دارد [وگرنه آنها هرگز به تحریف قرآن اعتقاد ندارند].
علامه گرانقدر ابوعلى طبرسى از دانشمندان بزرگ امامیه در قرن ششم هجرى , در کتاب نفیس مـجـمـع البیان لعلوم القرآن درباره این روایات ضعیف ـکه دلالت بر نقص قرآن داردـ مى نویسد:
گـروهـى از اصحاب ما و جمعى از حشویه اهل سنت روایت کرده اند که قرآن دچار دگرگونى و کـاسـتـى شده , اما عقیده راستین در مذهب ما خلاف آن است .
آن گاه سخنان او را به طور کامل نقل کرده مى افزاید: این سخنى است صریح و با دلالت روشن بر این که طایفه امامیه مانند دیگران , مـعـتقدند که حتى یک حرف هم از قرآن کم نشده است و هرکس بگوید قرآن تحریف شده تنها به پـاره اى روایـات اسـتـنـادجسته که به خیال خام خود صحیح مى پندارد با این که بسیار ضعیف و باطلند.
پـس از آن مـى گـوید: استاد فاضل , شیخ محمدجواد مغنیه از دانشمندان بزرگ شیعه امامیه در لبنان مى نویسد: توجه کسانى که پاره اى احادیث در برخى کتابهاى عالمان شیعه را بهانه قرارداده بـر ضـد آنـان استدلال مى کنند, به این نکته اساسى جلب مى کنم که به نظر شیعیان در کتابهاى حدیثى ـاز جمله کافى , استبصار, تهذیب و من لایحضره الفقیه ـ هم حدیث صحیح نقل شده و هم حدیث ضعیف , همچنین در کتابهاى فقهى هم مطالب صحیح یافت مى شود و هم مطالب اشتباه و نادرست .
بـنـابـرایـن , نزد شیعیان هیچ کتابى که همه مطالبش از اول تا آخر صحیح باشد ـجز قرآن کریم ـ وجـود نـدارد .
از ایـن رو احـادیثى که در کتب شیعه نقل شده به هیچ وجه دلیلى بر ضد مذهبشان نیست .
آرى ! حـدیـث بـر ضـد کـسى حجت است که آن را صحیح بداند, تازه دلیلى علیه او به عنوان یک شخص نه یک مذهب .
و ایـن , نـتیجه طبیعى بازبودن باب اجتهاد براى کسانى است که شایستگى وقدرت اجتهاد دارند, زیـرا هـمـچـنـان کـه استخراج و استنباط احکام از آیات و روایات , با اجتهاد صورت مى گیرد, در تشخیص درستى و نادرستى اسناد روایات نیز تنها اجتهاد کارساز است .
مبالغه نیست اگر بگویم : وجود دروغ و جعل در لابه لاى احادیث , یکى از مسائل بدیهى دین اسلام اسـت و در ایـن مساله فرقى بین مذاهب مختلف نیست , چراکه همه مذاهب اسلامى در این جهت اتفاق نظر دارند ((163)) .
4ـ دکتر محمد تیجانى سماوى مى گوید: اگر همه کشورهاى اسلامى را از شرق و غرب و جنوب و شـمـال در سـراسـر گـیـتـى بگردیم , همین قرآن را ـبدون هیچ کم وزیادـ مى یابیم و هرچند مـسـلمانان به فرقه ها و مذاهب گوناگون تقسیم مى شوند باز قرآن تنها عامل دربرگیرنده همه آنان است و هیچ یک از امت بزرگ اسلامى , در آن اختلاف ندارند.
و آنـچـه بـه شـیعه در مورد تحریف قرآن نسبت داده مى شود چیزى جز عیبجویى و هوچى گرى نـیـسـت , چـرا کـه اثرى از این مساله در عقاید شیعیان یافت نمى شود و هرگاه ما عقاید شیعه را درباره قرآن بررسى کنیم خواهیم دید که آنان متفقا حریم مقدس کتاب خدا را از هرگونه تحریف , پـاک و مـنزه مى دانند .
اگر به راستى آنها قرآنى غیر از قرآنى که مى شناسیم داشتند, مردم از آن باخبر مى شدند.
فـرامـوش نـمى کنم نخستین بار که از سرزمین شیعیان دیدن مى کردم پاره اى از این شایعات در ذهـنـم جـاى داشـت , لـذا هرگاه یک کتاب بزرگ و ضخیمى را مى دیدم فورا آن را برداشته ورق مى زدم شاید آن قرآن پندارى را پیداکنم , امابه زودى این پندار خام برباد رفت و دانستم که این هم یکى از شایعه ها و تهمتهاى دروغین علیه شیعیان است , براى بدبین کردن مردم [ناآگاه ] به آنها.
امـا هـنـوز هستند کسانى که کتاب فصل الخطاب را به رخ کشیده با کمال بى انصافى مى خواهند مسوولیت این کتاب را به گردن آنان بیندازند .
اى بسا کتابها که نوشته مى شود و درحقیقت جز از راى نویسنده و مولفش حکایت نمى کند و در آنها خوب و بد, حق و باطل , راست و دروغ و درست و نادرست گنجانده شده است [اگر وجود چنین کتابهایى دلیل قول به تحریف باشد] .
این تهمت بـه اهـل سـنـت و جماعت بهتر مى چسبد تا به شیعه ((164)) .
سپس سخنان استاد محمد مدنى را یـادآور شـده مـى افزاید: وقتى کتابها و مسانید و صحاح اهل سنت و جماعت پراست از روایاتى که گـاهـى ادعـاى نـقـصان و گاهى ادعاى زیادى در قرآن دارد, پس این همه اهانت به شیعه ـکه اجماع بر بطلان و پوچى این ادعا دارندـ براى چیست ؟ امـا مساله مهم این است که دانشمندان و محققان شیعه و سنى چنین روایتهایى را باطل دانسته , آن را شـاذ و کـمـیـاب شـمـرده اند و با ادله اى قانع کننده ثابت کرده اند, قرآنى که در دسترس ما قـراردارد هـمـان قرآنى است که بر پیامبرمان حضرت محمد (ص)نازل شده و هیچ افزایش و کاستى یا تبدیل و دگرگونى در آن رخ نداده است .
چـگـونـه اهـل سـنـت و جماعت در رابطه با روایتهایى که نزد شیعیان ارزشى ندارد بر آنان خرده مى گیرند با این که صحاح خودشان درستى این روایات را اثبات مى کند ((165)) .
این بود بخشى از گواهیهاى بسیار روشن , بر پاک بودن موضع دانشمندان شیعه از مساله تحریف و این که هیچ یک از محققان سرشناس آنها چنین نظریه اى ندارند, جز گروهى بسیار ناچیز ـکه در مـیـان شیعیان به حساب نمى آیندـ همانند حشویه و ناقلان حدیث که آنها نیز در بین اهل سنت از جایگاه و منزلتى برخوردار نیستند.
ایـن مـسـالـه خـیـلـى روشـن است که عقیده اى را نمى توان به گروهى نسبت داد, هنگامى که سـرشـنـاسان و برجستگان آن گروه بدان معتقد نباشند .
از این جاست که مى گوییم : شاید امر بر بـرخـى از نـویـسندگان مشتبه شده که تیر به تاریکى پرتاب کرده و این عقیده پوچ را به شیعیان نسبت مى دهند.
[تهمتهاى ناروا] یکى از نویسندگان پیشین ابن حزم ظاهرى است که شیعیان را متهم کرده , مى نویسد: همه امامیه ـدر قـدیـم و جـدیدـ معتقدند قرآن دگرگون گشته , برخى مطالب ـکه جزء قرآن نبوده ـ بدان افـزوده , بـخـشـهـاى فراوانى از آن کاسته و قسمتهاى زیادى نیز تبدیل شده است , به جز على بن حسین سیدمرتضى علم الهدى که تحریف قرآن را انکارکرده , قائل آن را کافر مى شمارد و همچنین دو یـار او ابـویـعـلى میلاد طوسى و ابوالقاسم رازى ((166)) .
اى کاش شیعیان قائل به تحریف را نام مى برد, زیرا مذهب شیعه ـکه به امامت و اصل عدل معتقدندـ جز راهى که سیدمرتضى و استادش شـیخ مفید و معاصرش شیخ طوسى و همانند ایشان پیموده و ترسیم کرده اند نیست .
بنابراین جدا کـردن چـنـیـن اشـخاصى , به معناى خارج نمودن سران مذهب و سرشناسان طایفه است , چراکه مذهب و طریقت , در این برجستگان تجسم مى یابد, نه در افرادى ناچیز و ناشناس .
ابـوالـحـسـیـن عبدالرحیم بن محمد خیاط معتزلى نیز از وى پیروى کرده و در مواردى از کتاب الانـتـصـار کـه در رد ابـن راوندى نوشته , کورکورانه اتهام قول به تحریف را متوجه شیعه ساخته مـى نـویـسـد: جماعتى از شیعیان , امت اسلامى را متهم مى کنند که به سراغ قرآن رفته هم از آن کاسته و هم بدان افزودند ((167)) .
مـا ایـن گروه که خود را به شیعه منسوب کنند نمى شناسیم اما به طور یقین مى دانیم حتى یک شیعه از هیچ یک از طایفه هاى آنان قائل به زیادشدن قرآن نیست , چراکه همه شیعیان اجماع دارند که هرگز چیزى بر قرآن افزوده نشده است همان طور که در سخنان علامه طبرسى خواندیم .
این گـفـتـه هـا از مـثـل او خیلى عجیب نیست , تعجب از قاضى عبدالجباربن احمد از سران معروف مـعـتزله است که مى نویسد: یکى از کشمکشها, مخالفت گروهى از شیعیان رافضى است , همانان کـه افـزایـش و کـاهـش را در قرآن روادانسته و گفته اند: قرآن در عصر پیامبر (ص) چندین برابر قرآن مـوجـود بـوده تـا جایى که گفته اند: سوره احزاب بار یک شتر بوده و قرآن , دستخوش تحریف و دگـرگـونـى گـشـته , هم بدان افزوده و هم از آن کاسته شده است .
آنان ناخودآگاه تحت تاثیر ملحدانى قرار گرفته اند که آنها را از دین خارج ساخته اند ((168)) .
این تهمت دروغین از کسى مانند این دانشمند محقق , بسیار شگفت و دور از انتظار است .
از ایـن گذشته افزون بودن سوره احزاب بر مقدار فعلى , سخن معروف بزرگان مشهور اهل سنت است ((169)) .
بـه راسـتـى چـگونه این مطلب بر قاضى عبدالجبار پنهان مانده و آن را به شیعیان بى گناه نسبت داده است !