موضوع تحقیق:
بعثت پیامبر ازمظهر نهج البلاغه
فهرست مطالب
عنوان:
بعثت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)
واقعیت بعثت از نگاه علی علیهم السلام
رسول راستین در کلام امیرالمومنین علیه السلام
پیامبر خدا(ص) از زبان امام على(ع(
منابع
بعثت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)
بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترین فراز از تاریخ اسلام بوده و نزول قرآن کریم نیز از این زمان آغاز می گردد. کلمه بعثت به معنای "برانگیخته شدن" بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت دیگران می باشد. همانطور که از روایات اسلامی و مطالعات تاریخی برمی آید، مساله بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ادیان الهی با برخی از خصوصیات و نشانه ها، قبل از ظهور آن حضرت، مطرح بوده و بسیاری از اهل کتاب و پاره ای از اعراب مشرک نیز با آن آشنایی قبلی داشته اند. نوید و بشارت ظهور پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به تصریح قرآن در تورات و انجیل ذکر گردیده و حضرت عیسی (علیه السلام) نیز پس از تصدیق توراتی که به حضرت موسی (علیه السلام) نازل شده بود، به برانگیخته شدن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت داده است. همچنین در این کتب، حتی به خصوصیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانشان نیز اشاره شده است.
بنابراین (و همانگونه که قرآن نیز ذکر می نماید) دانشمندان اهل کتاب، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را همچون نزدیکترین کسان خود می شناخته اند. با مراجعه به تاریخ می توان افراد زیادی را یافت که در انتظار ظهور و بعثت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده اند و افرادی از میان آنها، حتی به امید دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به محل سکونت، مکان هجرت و یا حتی گذرگاه عبور و مرور آینده پیامبر هجرت کرده بودند که به عنوان نمونه، می توان به "بحیرای راهب" اشاره نمود.
بنابر این بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، حادثه ای بس بزرگ در سرنوشت هدایت بشری بوده و عظمت این امر سبب می شد که خداوند متعال به عنوان مقدمه این امر بزرگ، تربیت و پرورش آن حضرت را به عهده داشته و ایشان را برای آینده دشواری که در پیش رو داشتند، آماده سازد. به دنبال همین تربیت الهی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سالهای قبل از بعثت نیز حالات فوق العاده معنوی و مشاهدات روحانی داشته و نتیجتاً ایشان تمام این دوران را با پاکی و طهارت و معنویت سپری کرده اند. حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: "خداوند بزرگترین فرشته خود را از خردسالی پیامبر، همدم و همراه ایشان ساخت. این فرشته در تمام لحظات شبانه روز با آن حضرت همراه بود و او را به راههای بزرگواری و اخلاق پسندیده و شایسته رهبری می کرد."
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر همین حالات معنوی و طهارت روحی، ناگزیر از وضع نابسامان مردم و از جهل و فسادی که بر جامعه آن روز و بویژه در شهر مکه حاکم بود، رنج می بردند. همچنین به منظور تفکر و عبادت در مکانی خلوت، مدتی محدود در سال را از آنها کناره می گرفتند و به کوه حرا (که در شمال شرقی مکه واقع است) می رفتند. این کناره گیری برای حُنَفا و برخی یکتاپرستان قبل از پیامبر نیز وجود داشته است. گویند عبدالمطلب، جد بزرگوار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پایه گذار این رسم بوده است. او به هنگام ماه رمضان برای خلوت و عبادت به کوه می رفت و مستمندانی را که از آنجا می گذشتند، اطعام می نمود.در واقع می توان گفت که این خلوت گزینی، زمینه ای برای تقویت هرچه بیشتر حیات روحانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقدمه ای برای بعثت و نزول وحی به آن حضرت به شمار می رفته است.در دوران این خلوت گزینی ها نیز همچون سایر مراحل گوناگون زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی (علیه السلام) (که پرورش یافته در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در دامان ایشان است)، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را همراهی می نمود و گاهی اوقات برای ایشان آذوقه و آب و غذا می برد.پس از سپری شدن ایام عبادت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مکه برگشته و پیش از اینکه به خانه خویش بازگردند، خانه خدا را طواف می نمودند.این حالات همچنان ادامه یافت تا اینکه سن آن حضرت به چهل سالگی رسید و خداوند که دل ایشان را برترین و مطیع ترین و خاضع و خاشع ترین دلها در برابر خویش یافت، ایشان را مبعوث کرد و به پیامبری گرامی داشت، تا به وسیله قرآنی که آن را روشن و استوار گردانیده، بندگانش را از پرستش بر بتان خارج ساخته و به پرستش خویش هدایت کند.
نزول اولین وحی
به عقیده اکثر علمای شیعه، بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز 27 ماه رجب، پنج سال پس از تجدید بنای کعبه، اتفاق افتاد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این هنگام، چهل سال داشتند.پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، طبق رسم خویش چند روزی بود که برای عبادت و تفکر به غار حرا آمده بودند. در روز بیست و هفتم ماه رجب بود که جبرئیل (یکی از چهار فرشته مقرب الهی و مامور ابلاغ وحی از جانب پروردگار به پیامبران) به سوی ایشان نازل شد. او بازوی پیامبر را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد بخوان. پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل آیات آغازین سوره علق را از جانب خداوند نازل نمود:
"بسم الله الرحمن الرحیم. اقرا باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرا و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان مالم یعلم. به نام خداوند بخشنده مهربان. بخوان به نام پروردگارت که بیافرید. آدمی را از علق بیافرید. بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است. خدایی که به وسیله قلم آموزش داد و به آدمی آنچه را که نمی دانست، آموخت."
همراه اولین نزول وحی و در لحظه بعثت، حوادثی بزرگ اتفاق افتاد که از آن جمله می توان به شنیده شدن صدای ناله ای اشاره نمود. حضرت علی (علیه السلام) در این باره می گوید: "صدای ناله شیطان را در هنگام نزول اولین وحی به آن حضرت شنیدم. عرضه داشتم: "یا رسول الله این ناله چیست؟" فرمود: "این شیطان است که از اطاعت شدن مایوس و ناامید شده و چنین به ناله در آمده است." سپس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اضافه فرمود: "تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را که من می بینم الا اینکه تو مقام نبوت نداری و فقط وزیر و کمک کار من هستی و از راه خیر جدا نمی شوی."حضرت علی (علیه السلام) در مواقع مختلف از جمله در دوران خلوت گزینی های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه حضرت بوده اند و این سخن امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه نیز به طور خاصی بیان می دارد که ایشان در لحظه نزول اولین وحی، در کنار پیامبر حضور داشته اند. البته مطالعات تاریخی بیان می نماید که تنها شخصی که در آن لحظات، پیامبر را همراهی نموده، امام علی (علیه السلام) بود و احدی جز ایشان، ادعای همراهی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن لحظات را ننموده است. جبرئیل پس از انجام وظیفه خود و ابلاغ آیات الهی، بار دیگر به آسمان بازگشت.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول اولین وحی
همانطور که در قسمتهای پیشین اشاره شد، قبل از بعثت، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الهاماتی می شد و ایشان حالات فوق العاده ای داشتند. اما کیفیت نزول اولین وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و موضوع آن، به طور کلی با الهامات قبل از بعثت ایشان متفاوت بود. و این امر سبب شد تا حالات روحی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در نتیجه حالات جسمانی ایشان تغییر نماید. برای این تغییر حالت دو دلیل را می توان برشمرد:
اولاً ایشان در هنگام نزول اولین آیات قرآن، عظمت و جلال خداوند را هرچه بیشتر احساس کردند.ثانیاً در هنگام بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بار بزرگ رسالت به عهده ایشان نهاده شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شرایطی موظف به ابلاغ رسالت الهی خویش به مردم گشتند که جزیره العرب را اوضاع نابسامان اجتماعی فراگرفته بود و در چنین شرایطی واضح بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از ابلاغ دعوت خویش نه تنها مورد تکذیب و تهمتهای ناروا و آزار و اذیت مشرکین قرار می گرفتند، بلکه آنان در مسیر رسیدن پیام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سایر مردم موانع بسیاری را ایجاد خواهند نمود. مجموعه این عوامل باعث دگرگونی حالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. اما خداوند نیز در این شرایط پیامبرش را تقویت نمود و ایشان را برای به انجام رساندن مسئولیت عظیم رسالتش، بیش از پیش آماده ساخت.
بازگشت از کوه حرا
پس از این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کوه پایین آمدند و به سمت مکه و خانه خویش عازم شدند. هنگامیکه به خانه رسیدند ماجرای بعثت خویش را برای همسر گرامیشان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بازگو نمودند. خدیجه (سلام الله علیها) نیز که در سالهای همسری با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آثار بزرگی و پیامبری در ایشان را دیده بود، گفت:
"به خدا دیرزمانی است که من در انتظار چنین روزی، بسر برده ام، و امیدوار بودم که روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی."
نزول سوره مدثر
در همین روزهای آغازین بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در هنگام استراحت ایشان، جبرئیل برای بار دیگر بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و آیات نخستین سوره مدثر را بر ایشان خواند که:
"بسم الله الرحمن الرحیم، یا ایها المدثر، قم فانذر، و ربک فکبر و ثیابک فطهر و الرجز فاهجر و لاتمنن تستکثر و لربک فاصبر
به نام خداوند بخشنده مهربان،ای کسی که جامه به خود پیچیده ای، برخیز و قوم خود را از عذاب خدا بیم ده و خدا را به بزرگی یاد کن و لباست را پاکیزه دار و از ناپاکی دوری گزین و بر هرکس احسان کنی ابداً منت نگذار و برای خدا صبر پیش گیر"
می توان گفت مفاد این سوره این است که از این پس، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید پیوسته به فکر بیم دادن مردم از نافرمانی خداوند بوده و لحظه ای از آن غافل نباشد و بدین گونه بود که اولین آیه های کتاب آسمانی دین اسلام به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و ایشان از جانب خداوند به مقام رسالت برگزیده شدند.
نخستین مسلمانان
همانطور که قبلاً به آن اشاره شد، حضرت علی (علیه السلام) به دلیل نزدیکی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا، همراه ایشان بوده اند که لحظه نزول اولین وحی هم یکی از آن مواقع بوده است. پس بسیار طبیعی به نظر می رسد که حضرت علی (علیه السلام) که از نزدیک این وقایع عظیم و مبعوث شدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا، از جانب خداوند متعال را نظاره گر بوده اند، در آنجا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورده و به عنوان اولین مسلمانان، چه در میان زنان و چه در میان مردان یاد شوند.خود ایشان نیز در چندین خطبه (در نهج البلاغه) که در حضور عموم مسلمانان و بیشتر اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد می شد، می فرمایند: "من بر فطرت یکتاپرستی متولد شدم و از دیگران به ایمان و هجرت سبقت گرفتم."
همچنین می فرمایند: "هیچکس قبل از من به دعوت حق روی نیاورده است."
در مورد اولین زن مسلمان نیز باید گفت که به اتفاق عموم مورخان اسلام، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) اولین زن مسلمان بوده اند، چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از مبعوث شدن با اولین کسی که برخورد داشته اند، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بوده، ضمناً، همانطور که در قسمتهای قبل نیز بدان اشاره شد، ایشان در گفتار خویش تلویحاً پیامبری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصدیق نموده اند.بعد از این دو بزرگوار می توان به ابوذر غفاری که جزو اولین مسلمانان بوده نیز اشاره کرد.
بعد از بعثت
پس از بعثت رسول خدا، جبرئیل از آسمان فرود آمد، آبی از آسمان آورد و طریقه وضو گرفتن و رکوع و سجود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آموخت. همچنین سایر احکام و مسائل شرعی نیز توسط جبرئیل بتدریج بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز این احکام را به نخستین مسلمانان آموزش داده و آنها هم این اعمال را انجام می دادند. به عنوان مثال در مورد نماز باید گفت که حضرت علی (علیه السلام) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که اولین نمازگزاران بودند پشت سر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جماعت ایستاده و نماز را اقامه می کردند. گفته می شود آنها نماز ظهر را در کنار کعبه می خواندند ولی در مواقع دیگر در جاهای دیگر این فریضه را بجای می آوردند تا قریشیان متوجه آنها نشوند.
واقعیت بعثت از نگاه علی علیهم السلام
بعثت پیغمبر اسلام یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام عالى نبوت و خاتمیت، حساسترین فراز تاریخ درخشان اسلام است. بعثت پیغمبر درست در سن چهل سالگى حضرت انجام گرفت. پیغمبر تا آن زمان تحت مراقبت روح القدس قرار داشت، ولى هنوز پیک وحى بر وى نازل نشده بود. البته قبلا علائمى ازعالم غیب دریافت مىداشت، ولى مامور نبود که آن را به آگاهى خلق هم برساند.
در آن زمان میان مردم قریش و ساکنان مکه رسم بود که سالى یک ماه را به حالت گوشه گیرى و انزوا در نقطه خلوتى مىگذرانیدند.(1) درست روشن نیست که انگیزه آنها از این گوشه گیرى چه بوده است، اما مسلم است که این رسم در بین آنها جریان داشت و معمول بود.
نخستین فرد قریش که این رسم را برگزید و آن را معمول داشت عبدالمطلب جد پیغمبراکرم بود که چون ماه رمضان فرا مىرسید، به پاى کوه حرا مىرفت، و مستمندان را که از آنجا مىگذشتند یا به آنجا مىرفتند، طعام مىداد. (2)
به طورى که تاریخ اسلام گواهى مىدهد، پیغمبر نیز پیش از بعثت به عادت مردان قریش، بارها این رسم را انجام می داد. از شهر و غوغاى اجتماع فاصله مىگرفت و به نقطه خلوتى مىرفت و به تفکر و تامل مىپرداخت.
پیغمبر حتى در زمانى که کودک خردسالى بود، و در قبیله دایه اش تحت مراقبت دایه خود، "حلیمه" قرار داشت نیز از بازى کردن با بچهها دورى مىگزید و به کوه حرا مىآمد و به فکر فرو مىرفت. (3) بنابراین انس وى به "کوه حرا" بى سابقه نبود.
در مدتى که بعدها در "حرا" به سر مىبرد، غذایش نان و زیتون بود، و چون به اتمام مىرسید، به خانه بازمىگشت، و تجدید قوا مىنمود. گاهى هم همسرش خدیجه برایش غذا مىفرستاد. غذایى که در آن زمانها مصرف مىشد، مختصر و ساده بود. (4)
پیغمبر چند سال قبل از بعثت، سالى یک ماه در حرا به سر مىبرد و چون روز آخر باز مىگشت، نخست خانه خدا را هفت دور طواف مىکرد، سپس به خانه مىرفت. (5)
کوه حرا امروز در حجاز به مناسبت این که محل بعثت پیغمبر بوده است، "جبل النور" یعنى کوه نور خوانده مىشود. حرا در شمال شهر مکه واقع است، و امروز تقریباً در آخر شهر در کنار جاده به خوبى دیده مىشود. کوههاى حومه مکه اغلب به هم پیوسته است و از سمت شمال تا حدود بندر"جده" واقع در 70 کیلومترى مکه و کنار دریاى سرخ امتداد دارد.
این سلسله جبال که از یک سو به صحراى "عرفات" و سرزمین "منا" و شهر "طائف" و از سوى دیگر به طرف "مدینه" کشیده شده است، با درهها و بیابانهاى خشک و سوزان و آفتاب طاقت فرساى خود شاید بهترین نقطهاى است که آدمى را در اندیشه عمیق خودشناسى و خداشناسى و دورى از تعلقات جسمانى و تعینات صورى و مادى فرو مىبرد.
کوه حرا بلندترین کوههاى اطراف مکه است، و جدا از کوههاى دیگر به نحو بارزى سر به آسمان کشیده و خودنمایى مىکند. هر چه بیننده به آن نزدیکتر مىشود، ابهت و جلوه کوه بیشتر مىگردد. از آن بلندى در زمان خود پیغمبر قسمتى از خانههاى مکه پیدا بود، و امروز قسمت زیادترى از شهر مکه پیداست. قله کوه نیز در پشتبامها و از درون اطاقهاى بعضى از طبقات ساختمانهاى مکه به خوبى پیداست.
"غار حرا" که در قله کوه قرار دارد، بسیار کوچک و ساده است. در حقیقت غار نیست، بلکه تخته سنگى عظیم است که به روى دو صخره بزرگترى غلت خورده و بدین گونه تشکیل دهنه غار حرا را داده است. دهنه غار به اندازه ای است که انسان مىتواند وارد و خارج شود. کف آن هم بیش از یک متر و نیم براى نمازگزاردن جا دارد. غار حرا جایى نبوده که هر کس میل رفتن به آنجا کند، و محلى نیست که انسان بخواهد به آسانى در آن بیاساید. فقط یک چیز براى افراد دوراندیش در آنجا به خوبى به چشم مىخورد، و آن مشاهده کتاب بزرگ آفرینش و قدرت لایزال خداوند بى زوال است که در همه جاى آن نقطه حساس پرتو افکنده و آسمان و زمین را به نحو محسوسى آرایش داده است! براساس تحقیقات انجام شده، پیغمبر مانند جدش عبدالمطلب در پاى کوه حرا فىالمثل در خیمه به سر مىبرده و رهگذران را پذیرایى مىکرده و فقط گاه گاهى به قله کوه مىرفته و به تماشاى جمال آفرینش مىپرداخته است که از جمله لحظه نزول وحى، در روز 27 ماه رجب بوده است. اما پیغمبر قبل از بعثت هم حالاتى روحانى داشته و تحت مراقبت روح القدس گاهى تراوشاتى غیبى مىدیده و اسرارى بر آن حضرت مکشوف مىشده است. هنگامى که پانزده سال بیش نداشت، گاهى صدایى مىشنید، ولى کسى را نمىدید.
هفت سال متوالى بود که نور مخصوصى مىدید و تقریباً شش سال مىگذشت که پیغمبر زمزمهاى مىشنید، ولى درست نمىدانست موضوع چیست؟
چون آن اخبار را براى همسرش خدیجه بازگو مىکرد، خدیجه مىگفت: " تو که مردى امین و راستگو و بردبار هستى و دادرس مظلومانى و طرفدار حق و عدالت هستى و قلبى رووف و خویى پسندیده دارى و در مهمان نوازى و تحکیم پیوند خویشاوندى سعى بلیغ مبذول مىدارى، اگر مقامى عالى در انتظارت باشد، جاى شگفتى نیست. (6)
هنگامى که به سن سى و هفت سالگى رسید میل به گوشه گیرى و انزواى از خلق پیدا کرد، چندین بار در عالم خواب، سروش غیبى، سخنانى به گوشش سرود، و او را از اسرار تازهاى آگاه ساخت، بعدها نیز در پاى کوه حرا و میان راههاى مکه بارها منادى حق بر او بانگ زد. در هر نوبت صدا را مىشنید ولى صاحب صدا را نمى دید!
در یکى از روزها که در دامنه کوه حرا گوسفندان عمویش ابوطالب را مىچرانید، شنید کسى از نزدیک او را صدا مىزند و مىگوید: یا رسول الله! ولى به هر جا نگریست کسى را ندید. چون به خانه آمد و موضوع را به خدیجه اطلاع داد، خدیجه گفت: امیدوارم چنین باشد. (7)
روز بیست وهفتم ماه رجب محمد بن عبدالله مرد محبوب مکه و چهره درخشان بنى هاشم در غار حرا آرمیده بود و مانند اوقات دیگر از آن بلندى به زمین و زمان و ایام و دوران و جهان و جهانیان مىاندیشید. مىاندیشید که خداى جهان جامعه انسانى را به عنوان شاهکار بزرگ خلقت و نمونه اعلاى آفرینش خلق نموده و همه گونه لیاقت و استعداد را براى ترقى و تعالى به او داده است. همه چیز را برایش فراهم نموده تا او در سیر کمال خود نانى به کف آرد و به غفلت نخورد. ولى مگر افراد بشر به خصوص ملت عقب مانده و سرگردان عرب و بالاخص افراد خوش گذران و مال دوست و مال دار قریش در این اندیشهها هستند؟ آنها جز به مال و ثروت خود و عیش و نوش و سود و نزول ثروت خود به چیزى نمىاندیشند. شراب و شاهد و ثروت و درآمد، ربا و استثمار مردم نگون بخت و نیازمند، تنها اندیشهاى است که آنها در سر مىپرورانند…
اینک "او" درست چهل سال پر حادثه را پشت سر نهاده بود. تجربه زندگى و پختگى فکر و ارادهاش و استحکام قدرت تعقلش به سرحد کمال رسیده، و از هر نظر براى انجام مسئولیت بزرگ پیامبری آماده بود. در تمام قلمرو عربستان و دنیاى آن روز جز او چه کسى بود که از جانب خداوندِ عالم شایستگى رهبرى خلق را داشته باشد؟
رهبرى که سرآمد رهبران بزرگ و گذشته جامعه انسانى باشد، و انسانهاى شرافتمند بر شخصیت ذاتى و تربیت خانوادگى و سوابق درخشان و ملکات فاضله و صفات پسندیده او صحه بگذارند؟ او نوه ابراهیم بت شکن، خلیل خدا و اسماعیل ذبیح و فرزند هاشم سید و سرور عرب و نوه عبدالمطلب، بزرگ و داناى قریش است. پدر در پدر، و مادر در مادر، شکوفان و درخشان و فروزان بود. او از سلامتى کامل جسم و جان برخوردار بود که نتیجه وراثت صحیح و سالم است. وراثتى که پدران پاک و مادران پاک سرشت برایش باقى گذارده بودند. به طورى که دنیاى جاهلیت هم با همه پلیدى و تیرگى و تاریکیش، نتوانست آن را آلوده سازد، و چیزى از شرافت و حسب و نسب او بکاهد. (8)
نگاهى به احادیث بعثت
باید اعتراف کرد که ماجراى بعثت پیغمبر با همه اهمیتى که داشته است، در تواریخ درست نقل نشده است. به موجب آنچه در تفاسیر قرآنى و احادیث اسلامى و تواریخ اولیه آمده است، عایشه همسر پیغمبر یا خواهرزادگان او عبدالله زبیر و عروه بن زبیر یا عمرو بن شرحبیل یا ابومیسره غلام پیغمبر، گفتهاند: جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و به وى گفت: بخوان به نام خدایت؛ "اقرا باسم ربک الذى خلق" و پیغمبر فرمود: نمى توانم بخوانم؛ "ما انا بقارى" یا من خواننده نیستم؛ "لست بقارى". جبرئیل سه بار پیغمبر را گرفت و فشار داد تا بار سوم توانست بخواند! در صورتى که؛ اولا جبرئیل از پیغمبر نخواست از روى نوشته بخواند. جز در یک حدیث که آن هم قابل اهمیت نیست. بیشتر مىگویند منظور جبرئیل این بوده که هر چه او مىگوید پیغمبر هم آن را تکرار کند. در این صورت باید از ناقلین این احادیث پرسید: آیا پیغمبر عرب زبان در سن چهل سالگى قادر نبود پنج آیه کوتاه اول سوره اقرا یعنى؛ "اقرا باسم ربک الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم، الذى علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم" را همان طور که جبرئیل آیه آیه مىخوانده او هم تکرار کند؟ این کار براى یک کودک پنج ساله آسان است تا چه رسد به داناى قریش!
از این گذشته "وحى" به معناى صداى آهسته است. وقتى جبرئیل امین آیات قرآنى را بر پیغمبر نازل کرده، آن را آهسته تلفظ مىنموده و همان دم در سینه پیغمبر نقش مىبسته است. بنابراین هیچ لزومى نداشته که هر چه را جبرئیل مىگفته، پیامبر مانند بچه مکتبى تکرار کند تا آن را از حفظ نماید، و فراموش نکند!
ثانیاً کسانى که بعثت را بدین گونه نقل کردهاند هیچ کدام از نظر شیعیان قابل اعتماد نیستند. عایشه همسر پیغمبر هم که شیعه و سنى ماجراى بعثت را در کلیه منابع تفسیر و حدیث و تاریخ اسلامى بیشتراز وى نقل کردهاند، پنج سال بعد از بعثت متولد شده و از کسى هم نقل نمىکند، بلکه حدیث وى به اصطلاح مرسل است- یعنی راوی دیگری ندارد- که قابل اعتماد نیست، و از پیش خود مىگوید: آغاز وحى چنین و چنان بوده است.
ثالثاً معلوم نیست جمله " بخوان به نام خدایت" که در ترجمه آیه اول درهمه تفسیرهاى اسلامى اعم از سنى و شیعى آمده است یعنى چه؟ از حفظ بخواند، یا از رو بخواند؟ و گفته شد که هر دوى آنها خلاف واقع است. رابعاً مگر خدا و جبرئیل نمىدانستهاند پیغمبر درس نخوانده بود که دو بار از وى مىخواهند بخواند؟ و چون پیغمبر مىگوید: نمىتوانم بخوانم، گرفتن آن حضرت و فشار دادن وى را چگونه مىتوان توجیه کرد؟ آیا اگر کسى را فشار دادند باسواد مىشود؟ این معنا درباره پیغمبران پیشین بىسابقه بوده تا چه رسد به پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله!!
خامساً هیچ یک از مفسران اسلامى نگفتهاند چرا اولین سوره قرآنى " بسم الله الرحمن الرحیم" نداشته است! بلکه همگى گفتهاند آنچه روز بعثت نازل شد پنج آیه اول سوره علق بوده است از "اقرا باسم ربک الذى خلق" تا "ما لم یعلم".
سادساً دنباله حدیث عایشه و دیگران که مىگوید: " وقتى پیغمبر از کوه حرا برگشت سخت مضطرب بود! و چون به نزد خدیجه آمد گفت: "زملونى زملونى" مرا بپوشانید، مرا بپوشانید. و او را پوشانیدند، و پس از آن ماجرا را براى خدیجه نقل کرد و گفت: "از سرنوشت خود هراسانم" و "خدیجه او را نزد پسرعمویش ورقه بن نوفل برد که نصرانى شده بود، و تورات و انجیل را مىنوشت؛ و آن پیر کهنسال نابینا گفت: اى خدیجه! آنچه او دیده است همان پیک مقدسى است که بر موسى نازل شده است" همگى برخلاف اعتقاد ما درباره پیامبر و ظواهر امر است. (9)
علامه فقید شیعه سید عبدالحسین شرف الدین عاملى در کتاب پر ارج "النص والاجتهاد" تنها کسى است که براى نخستین بار متوجه قسمتى از اشکالات این حدیث شده و مى نویسد: " مىبینید که این حدیث – حدیث عایشه- صریحاً مىگوید پیغمبر بعد از همه این ماجرا هنوز در امر نبوت خود و فرشته وحى پس از آن که فرود آمده، و درباره قرآن بعد از نزول آن و از بیم و هراسى که پیدا کرده نیاز به همسرش داشت که او را تقویت کند، و محتاج ورقه بن نوفل مرد غمگین نابیناى مسیحى بوده است که قدم او را راسخ کند، و دلش را از اضطراب و پریشانى درآورد! محتواى این حدیث ضلالت و گمراهى است. آیا شایسته پیغمبر است که از خطاب فرشته سر در نیاورد؟ بنابراین حدیث عایشه از لحاظ متن و سند مردود است." (10)
در حدیث دیگر مىگوید: " پیغمبر چنان از برخورد با جبرئیل بیمناک شده بود که مىخواست خود را از کوه به زیر بیندازد"، یعنى حالتی شبیه بیمارى صرع! در روایت دیگر هم مىگوید: " تختى مرصع روى کوه حرا گذاشته شد، و تاجى مکلل به جواهر بر سر پیغمبر نهادند، و بعد به وى اعلام شد که تو خاتم انبیاء هستى"! و چیزهاى دیگر که بازگو کردن آن عجیب به نظر می رسد. راستى چقدر باعث تاسف است که پانزده قرن پس از بعثت هنوز مسلمانان به درستى ندانند موضوع چه بوده و بعثت خاتم انبیاء چه سان انجام گرفته است؟!! این کوتاهى از آن مورخان و دانشمندان اسلامى از شیعه و سنى است که در این قرون متمادى غفلت نموده و به تحقیق پیرامون آن نپرداختهاند، و فقط به ذکر و تکرار گفتار عایشه و دیگران اکتفا نمودهاند! ما پس از نقدى که دانشمند عالى مقام شیعه سید شرف الدین عاملى بر یک حدیث بعثت – حدیث عایشه- نوشته و توفیق ترجمه آن را یافتیم، به قسمت عمدهاى از تفسیر و حدیث و تاریخ سنى و شیعى مراجعه نمودیم، و با کمال تاسف به این نتیجه رسیدیم که احادیث بعثت کاملا مغشوش است، و بیشتر آنها از راویان عامه است، که نزد ما اعتبارى ندارند. متن همه آن احادیث نیز مضطرب و متناقض و برخلاف معتقدات شیعه و سنى است، و اسناد آن نیز مخدوش مىباشد. به همین جهت مىبینیم " برهان الدین حلبى" که خواسته است آنها را جمع کند و با هم سازش دهد، سخت به دست و پا افتاده، و گرفتار چه محذوراتى شده و در آخر هم نتوانسته است به نتیجه مطلوب برسد، بلکه بر ابهام و تناقض گویى و سر درگمى موضوع افزوده است. (11)
ایراد ما به احادیث بعثت
کلیه این احادیث که نخست از طریق اهل تسنن نقل شده و در کتابهاى آنها آمده است و سپس به نقل از آنها به کتب شیعه هم سرایت کرده، از درجه اعتبار ساقط است. در اینجا به چند نکته آن اشاره مىکنیم، و تفصیل را به کتاب خود "شعاع وحى برفراز کوه حرا" که براى نخستین بار پرده از روى ماجراى مبهم بعثت برداشته است، حواله مىدهیم. (12)
– چنان که گفتیم پیغمبر از زمان کودکى و ایام جوانى تا سى و هفت سالگى، بارها علائمى مىدید که از آینده درخشان او خبر مىداد. مانند ابری که بر سر او سایه افکنده بود، و خبرى که راهب شهر " بصرى" در اردن راجع به پیغمبرى او به عمویش ابوطالب داد، و آنچه روح القدس به وى مىگفت، و صداهایى که مىشنید. بنابراین هیچ معنا ندارد که هنگام نزول وحى و برخورد با جبرئیل این طور دست و پاى خود را گم کند، و نداند که چه اتفاقى افتاده است، و باید ورقه بن نوفل به داد او برسد!
– پیغمبر از لحاظ نبوغ و استعداد و عقل بر همه مرد و زن مکه و قبائل عرب و مردم عصر برترى داشت. با توجه به این حقیقت چگونه او پس از اعلام نبوت دچار وحشت و تردید شده و به همسرش خدیجه متوسل مىشود که او را بگیرد تا به زمین نیافتد یا او را تقویت کند که از شک و تردید به در آید؟
– آیا پس از دیدن پیک وحى و آوردن پنج آیه قرآن و اعلام این که تو پیغمبر خدایى و من جبرئیل هستم، و مشاهده جرئیل با آن عظمت، دیگر جاى این بود که پیغمبر درباره وحى آسمانى و تکلیف خود دچار تردید شود، یا احتمال دهد موضوع حقیقت نداشته باشد؟!
– تخت و تاج و سایر تشریفات، تعینات صورى است و تناسب با سلاطین و پادشاهان دارد، نه مقام معنوى نبوت که باید با کمال سادگى و دور از هر گونه تشریفات مادى انجام گیرد. دور نیست که سازندگان این حدیث به تقلید از تاجگذارى پادشاهان ایران، خواستهاند براى پیغمبرعربى هم در عالم خیال چنین صحنهاى بسازند!
واقعیت بعثت از دیدگاه شیعه
ماجراى بعثت بدان گونه که قبلا گذشت موضوعى نبود که یک فرد مسلمان، معتقد به آن باشد، و از آن پى برد که خاتم انبیاء چگونه به مقام عالى پیغمبرى رسیده است. ما پس از بررسىهاى لازم از مجموع نقلها به این نتیجه رسیدهایم که آنچه در منابع شیعه و احادیث خاندان نبوت رسیده است، واقعیت بعثت را چنان روشن مىسازد که هیچ یک از اشکالات گذشته مورد پیدا نمىکند.
از جمله احادیثى که بازگو کننده حقیقت بعثت است و آغاز وحى را به خوبى روشن مىسازد، روایتى است که در ذیل از لحاظ خوانندگان مىگذرد:
پیشواى دهم ما حضرت امام هادى علیه السلام مىفرماید: " هنگامى که محمد صلى الله علیه و آله ترک تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وى بخشیده بود به مستمندان بخشید، هر روز به کوه حرا مىرفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مىنگریست، و شگفتىهاى رحمت و بدایع حکمت الهى را مورد مطالعه قرار مىداد. به اطراف آسمانها نظر مىدوخت، و کرانههاى زمین، دریاها، درهها، دشتها و بیابانها را از نظر مىگذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهى، درس عبرت مىآموخت. ازآنچه مىدید، به یاد عظمت خداى آفریننده مىافتاد. آنگاه با روشن بینى خاصى به عبادت خداوند اشتغال مىورزید. چون به سن چهل سالگى رسید خداوند نظر به قلب وى نمود، دل او را بهترین و روشن ترین و نرم ترین دلها یافت. در آن لحظه خداوند فرمان داد درهاى آسمانها گشوده گردد. محمد صلى الله علیه و آله از آنجا به آسمانها مىنگریست، سپس خدا به فرشتگان امر کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد صلى الله علیه و آله آنها را مىدید. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمانها به سر محمد صلى الله علیه و آله و چهره او معطوف داشت. در آن لحظه محمد صلى الله علیه و آله به جبرئیل که در هالهاى از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوى او آمد و بازوى او را گرفت و سخت تکان داد و گفت: اى محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ "ما اقرا"؟ جبرئیل گفت: " نام خدایت را بخوان که جهان و جهانیان را آفرید. خدایى که انسان را از ماده پست آفرید (نطفه). بخوان که خدایت بزرگ است. خدایى که با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهایى یاد داد که نمىدانست." پیک وحى، رسالت خود را به انجام رسانید، و به آسمانها بالا رفت. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز از کوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسیله وحى دیده بود که از شکوه و عظمت ذات حق حکایت مىکرد، بیهوش شد، و دچار تب گردید.
از این که مبادا قریش و مردم مکه نبوت او را تکذیب کنند، و به جنون و تماس با شیطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او از روز نخست خردمند ترین بندگان خدا و بزرگترین آنها بود. هیچ چیز مانند شیطان و کارهاى دیوانگان و گفتار آنان را زشت نمىدانست.
در این وقت خداوند اراده کرد به وى نیروى بیشترى عطا کند، و به دلش قدرت بخشد. بدین منظور کوهها و صخرهها و سنگلاخ ها را براى او به سخن در آورد. به طورى که به هر کدام مىرسید، به وی اداى احترام مىکردند، و مىگفتند: السلام علیک یا حبیب الله! السلام علیک یا ولى الله! السلام علیک یا رسول الله! اى حبیب خدا مژده باد که خداوند تو را از همه مخلوقات خود، آنها که پیش از تو بودهاند، و آنها که بعدها مىآیند برتر و زیباتر و پرشکوه تر و گرامى تر گردانیده است. از این که مبادا قریش تو را به جنون نسبت دهند، هراسى به دل راه مده. زیرا بزرگ کسى است که خداوند جهان به وى بزرگى بخشد، و گرامى بدارد! بنابراین از تکذیب قریش و سرکشان عرب ناراحت مباش که عنقریب خدایت تو را به عالى ترین مقام خواهد رسانید، و بالاترین درجه را به تو خواهد داد. پس از آن نیز پیروانت به وسیله جانشین تو على بن ابیطالب علیه السلام ازنعمت وصول به دین حق برخوردار خواهند شد، و شادمان مىگردند. دانشهاى تو به وسیله دروازه شهر حکمت و دانش على بن ابی طالب در میان بندگان و شهرها و کشورها منتشر مىگردد. به زودى دیدگانت به وجود دخترت فاطمه سلام الله علیها روشن مىشود، و از وى و همسرش على، حسن و حسین که سروران بهشتیان خواهند بود، پدید مىآیند. عنقریب دین تو در نقاط جهان گسترش مىیابد. دوستان تو و برادرت على پاداش بزرگى خواهند یافت. لواى حمد را به دست تو مىدهیم، و تو آن را به برادرت على مىسپارى. پرچمى که در سراى دیگر، همه پیغمبران و صدیقان و شهیدان در زیر آن گرد مىآیند، و على تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود. پیامبر پس از شنیدن این سخنان با خود گفت: " خدایا! این على بن ابیطالب که او را به من وعده مىدهى کیست؟ آیا او پسرعم من است؟" ندا رسید اى محمد! آرى، این على بن ابیطالب برگزیده من است که به وسیله او این دین را پایدار مىگردانم، و بعد از تو برهمه پیروانت برترى خواهد داشت. (13)در این حدیث همه چیز راجع به آغاز کار پیغمبر گفته شده است. جاى تعجب است که مفسران اسلامى به خصوص مفسران شیعه از این حدیث شریف و نقل آن در تفسیر سوره اقرا غافل ماندهاند، با این که نکات جالب و تازهاى از تاریخ حیات پیغمبر را بازگو مىکند، که مى باید مسلمانان از آن آگاه گردند. ملاحظه مىکنید که پیغمبر بدون هیچ گونه تشریفات مادى یا اشکالاتى که در احادیث اهل تسنن بود، به مقام عالى پیغمبرى رسید. با قدمهایى شمرده و دیدى وسیع و قدرتى خارق العاده به خانه بازگشت. همین که وارد خانه شد پرتوى از نور و بویى خوش فضاى خانه را فرا گرفت. خدیجه پرسید این چه نورى است؟ پیغمبر فرمود: این نور نبوت است. اى خدیجه! بگو لا اله الا الله و محمد رسول الله. سپس پیغمبر ماجراى بعثت را چنان که اتفاق افتاده بود براى خدیجه شرح داد و افزود که جبرئیل به من گفت: "از این لحظه تو پیغمبر خدایى."
خدیجه که از سال ها پیش هالهاى از نور نبوت در سیمای درخشان همسر محبوب خود دیده و از کردار و رفتار و گفتار او هزاران راز نهفته و شادى بخش خوانده بود گفت: به خدا دیر زمانى است که من در انتظار چنین روزى به سر بردهام، و امیدوار بودم که روزى تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوى. (14) بدین گونه محمد بن عبدالله برازنده ترین مردم قریش که سوابق درخشان او نزد عموم طبقات روشن و از لحاظ ملکات فاضله و سجایاى اخلاقى و خصال روحى شهره شهر بود، بر فراز کوه حرا از جانب خداوند یکتا به مقام عالى نبوت و رهبرى خلق برگزیده شد، و خاتم انبیاء گردید.
نظر ما پیرامون بعثت پیغمبر (ص)
نکته اساسى که قرآن در نزول وحى به پیغمبر بازگو مىکند، و متاسفانه کسى توجه نکرده، این است که همه مفسران اسلامى نوشتهاند، و در تمام احادیث نیز هست که در روز بعثت فقط پنج آیه آغاز سوره "علق" بر پیغمبر نازل شد. این پنج آیه از" اقرا باسم ربک الذى خلق" آغاز مىگردد. و به "مالم یعلم" ختم مىشود. هیچ کس نگفته است "بسم الله" این سوره کى نازل شده؟ و آیا نخستین سوره قرآن بسم الله داشته است یا نه؟ اگر داشته است چرا نگفتهاند، و اگر نداشته است آیا بعدها آمده، یا طور دیگر بوده؟ اینها سوالاتى است که پاسخى براى آن نمىبینیم. ما پس از تحقیقات زیاد به این نتیجه رسیدیم که جبرئیل از پیغمبر خواست آیه " بسم الله الرحمن الرحیم" را که در آغاز سوره بود، به زبان آورد." اقرا باسم ربک" نیز به همین معنا است. باء " بسم" هم به گفته بعضى از مفسرین زائده است یعنى معنا ندارد و فقط براى زینت در کلام است. در حقیقت جبرئیل پس از قرائت "بسم الله الرحمن الرحیم" از آن حضرت خواست که نام خدا یعنى بسم الله الرحمن الرحیم را قرائت کند. و آن را به زبان آورد. ولى چون پیغمبر در آغاز کار و اولین برخورد با پیک وحى نمىدانست نحوه قرائت نام خدا که جبرئیل از وى مىخواست چگونه است، پرسید: ما اقرا؟ یعنى چه بخوانم، و نام خدا که باید قرائت کنم چیست و ترکیب آن چگونه است؟ جبرئیل بار دیگر تکرار کرد و گفت:" بسم الله الرحمن الرحیم – اقرا بسم ربک الذی خلق -"؛ نام خدایت را قرائت کن و بگو بسم الله الرحمن الرحیم. در این مورد چند حدیث معتبر و بسیار جالب در چند منبع مهم اسلامى و شیعه هست که از هر نظر جالب مىباشد. ولى جاى تاسف است که چرا مفسران ما این دو حدیث را در تفسیر سوره "اقرا" نیاوردهاند. حدیث اول درکتاب "کافى" باب (فضل قرآن) است که امام صادق علیه السلام مىفرماید: " نخستین چیزى که بر پیغمبر نازل شد، بسم الله الرحمن الرحیم – اقرا بسم ربک بود.!" روایت مىکند که فرمود: "اولین بار که جبرئیل بر پیغمبر صلى الله علیه و آله نازل شد گفت: "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم – بسم الله الرحمن الرحیم – اقرا بسم ربک الذى خلق …" حدیث سوم در"محاسن برقى" ج 1، ص 41 از صفوان جمال روایت مىکند که گفت حضرت صادق علیه السلام فرمود: هیچ کتابى ازآسمان نازل نشد مگر این که در آغاز آن " بسم الله الرحمن الرحیم" بود. (15)با توجه به این سه حدیث ارزنده و گویا، مىگوییم که پیک وحى الهى، سوره اقرا را به عکس آنچه مشهور است نخست هنگام بعثت با شش آیه آورد: آیه اول همان "بسم الله الرحمن الرحیم" بود. و از پیغمبر خواسته بود همان آیه اول یعنى " بسم الله الرحمن الرحیم" را قرائت کند، یعنى قبل از هر چیز" بسم الله" بگوید و سرآغاز کار نبوت خود را با نام خدا آن هم بدان گونه که خدا خواسته بود، هماهنگ سازد.
پس "اقرا باسم ربک" یعنى نام خدایت را بخوان. مطابق نقل على بن ابراهیم قمى در تفسیرش، پیغمبر پرسید چه بخوانم؟ جبرئیل مجدداً گفت: " بسم الله الرحمن الرحیم – اقرا باسم ربک الذى خلق." یعنى نام خدا را که مامور هستى بخوانى، همین " بسم الله الرحمن الرحیم" است، و پیغمبر بار دوم " بسم الله" را براى نخستین بار خواند و با آن آشنا شد. همان که خود پیغمبر بعدها به ما دستور داده است که هیچ کارى را آغاز نکنید مگر این که اول بگویید: " بسم الله الرحمن الرحیم."
آرى، هنگامى که حقایق اسلامى را برگزیدگان الهى بیان کنند، چنین خواهد بود، که مردم بى خبر را با آنچه واقعیت دارد آشنا مىسازند. به عبارت روشن تر آنچه خداوند به وسیله جبرئیل در آغاز وحى و اولین لحظه پیغمبرى خاتم انبیاء صلى الله علیه وآله ازآن حضرت خواسته بود به زبان آورد و قرائت کند فقط گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم" بود! بقیه آیات همان طور که پیک وحى می خواند مانند موارد بعدی در دم در سینه مقدس آن حضرت نقش مىبست و دیگر نیازى به تکرار پیغمبر نداشت تا حفظ کند. این بود واقعیت بعثت از زبان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام.
پىنوشت ها:
– سیره ابن هشام، ج 1، ص 154. سیره ابن هشام که آن را قدیمی ترین تاریخ حیات پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله دانستهاند، تلخیص از " سیرَه النبى (ص) "، تالیف محمد بن اسحاق بن یسار مطلبى متوفاى سال 151 ه است که ابن حجر عسقلانى شافعى در کتاب " تقریب" رمى به تشیع او نموده است.( ابن هشام، یعنى عبدالملک بن هشام حمیرى، خود در سال 218 ه وفات یافته است.)
– سیره حلبیه، ح 1، ص 381.
– همان، ج 1، ص 382.
– همان، ج 1، ص 382.
– تاریخ طبرى، ج 3، ص 1149/ سیره ابن هشام، ج 1، ص 155.
– سیره حلبیه، ج 1، صص 380 – 391.
7- مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 44.
– در زیارت وارث حضرت سید الشهدا امام حسین علیه السلام مىخوانیم که: " گواهى مىدهم تو نورى بودى در صلبهاى شامخ پدرانت و رحمهاى پاک مادرانت، به طورى که ایام جاهلیت نتوانست آن را با اخلاق و آداب و رسوم پلید خود آلوده سازد، و چهره درخشان آن را دگرگون گرداند."
– حدیث عایشه درباره آغاز وحى که مستند همگى دانشمندان سنى و شیعى است در جزء اول " صحیح بخارى" و تفسیر سوره علق جزء سوم آن، و باب ایمان " صحیح مسلم نیشابورى" و تفسیر سوره علق در "صحیح ترمذى" و سنن نسائى آمده است.
0- کتاب " اجتهاد در مقابل نص" ترجمه النص و الاجتهاد مرحوم شرف الدین به قلم نویسنده علی دوانی، ص 412.
1- سیره حلبیه، جلد ا، ازص33 تا ص42.
2- این کتاب به یارى خداوند تفصیل بیشتر و تحقیق کامل در آینده توسط آقای علی دوانی منتشر خواهد شد.
3- بحارالانوار،علامه مجلسى، ج 18، ص 205 و ج 17 ص 309 چاپ جدید.
4- مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 36.
5- مفاخراسلام، علی دوانی، ج 1، ص 368.
رسول راستین در کلام امیرالمومنین علیه السلام
آنچه ما مسلمین، پیروان این آخرین پیامبر الهی می گوئیم و می نویسیم با عشقی بزرگ و شناختی اندک همراه است و آنچه اسلام شناسان غربی و غیرمسلمان می گویند و می نویسند با شناختی سترگ و برگرفته از برگه های تاریخ و بی عشقی هر چند اندک توام است. کجا می توان وصف این بزرگ مرد را یافت که عشقی سترگ و شناختی بزرگ با آن همراهی کند. کجا می توان آینه تمام نمای حبیب خدا را یافت و در چهره درخشان آن پاک اهورایی نگریست. بی شک جز در نهج البلاغه کلام شگفت آور امیرمومنان علی بزرگ، نمی توان وصف راستین و چهره بی آلایش رسول حق، پیامبرختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله را یافت. در کلام امیرالمومنان هیچ وصفی بدون تفکر و هیچ ستایشی بی اساس نمی توان یافت. در سخن ایشان هر چه هست راستی بر خواسته از آگاهی و دانش است و کجا می توان دو جان را چون پیامبر و علی علیهماالسلام به یکدیگر نزدیک یافت، نزدیک نه ! آشنا و هم خانه و هم اصل و یک ریشه یافت. چه جان علی جدای از جان پیامبر نیست. علی در دامان پیامبر رشد کرده و بالیده و پیامبر بر سینه علی و در آغوش آن یارترین یار جان به جان آفرین تسلیم کرده است.
آنچه را که درباره پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در کلام امیرالمومنین علی علیه السلام یافته ایم در بخش های زیر قابل دسته بندی است؛
1. توصیف اوضاع اجتماعی و انسانی عرب جاهلی در آستانه بعثت حضرت رسول صلی الله علیه و آله ؛
2. هدف از بعثت ؛
3. تلاش های حضرت رسول صلی الله علیه و آله در دوران رسالت؛
4. علوّ خاندان و مرتبه ایشان؛
5. وصف پیامبر صلی الله علیه و آله ؛
1- توصیف اوضاع اجتماعی و انسانی عرب جاهلی در آستانه بعثت حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم :
همواره از اعراب پیش از بعثت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله با صفت جاهلیت یاد می شود. زنده به گور کردن دختران، به راه انداختن جنگ های بزرگ به بهانه های کوچک و واهی، پرستش بت ها و اصنام باطل، زندگی آمیخته با خشونت و وحشی گری را نمی توان صفتی جز جاهلیت داد. گمراهی و سرگردانی بشر در آستانه بعثت پیامبر با گذشت بیش از 600 سال از رسالت عیسی مسیح علیه السلام تنها گریبانگیر اعراب نبود بلکه، راه یافتن فرق گوناگون در دین مسیح که هر یک در صدد تکفیردیگری بود، و رنگ باختن دین زرتشتی و دولتی شدن آن در ایران آن زمان خود گویای آن است که معنویات در آستانه ظهور حضرت رسول اکرم چگونه رو به زوال نهاده بود. " خداوند متعال محمد صلی الله علیه و آله را در زمانی به رسالت مبعوث گردانید که مدتها از بعثت پیغمبران می گذشت و دیری بود که امم مختلفه به خوابی عمیق فرو رفته بودند. در سرتاسر گیتی فتنه ها برخاسته و زمام امور از هم گسیخته …"
حضرت امیر علیه السلام در توصیف و تشریح شرایط اجتماعی و انسانی عرب جاهلی و دنیای آن زمان سخنان فراوانی دارند که خلاصه ای از آن سخنان را که در خطبه های 2 و 93 و 95 و 131 و 158 و 191 و 196 ایرادشده شده است در 17 مورد زیر خلاصه می کنیم:
1. بدترین دینها را داشتند؛
2. بت ها را می پرستیدند؛
3. خدا را شبیه مخلوقاتش کرده، در نامش تصرف نموده بودند؛
4. مردم به بلا گرفتار آمده بودند؛
5. رشته دین بریده، پایه های ایمان ناپایدار و ویران و شریعت بی نام و نشان؛
6. پندار با حقیقت در هم آمیخته؛
7. کارها در هم ریخته؛
8. چراغ هدایت بی نور؛
9. دیده حقیقت بین کور؛
10. همگی به خدا نافرمان، فرمانبر و یار شیطان؛
11. از ایمان روگردان؛
12. دیو را فرمان برده و به راه او رفتند و بیرق او را افراشتند؛
13. سرگردان در چار موج فتنه؛
14. درمانده و نادان، فریفته مکر شیطان؛
15. نه نشانه ایی برپا و نه چراغی پیدا و نه راهی هویدا؛
16. امتها در خواب غفلت می غنودند؛
17. رشته ها گسسته و بنای استوار دین شکسته؛
حضرت امیر علیه السلام در خطبه 26 نهج البلاغه آشکارا با صفاتی حقیقی وضعیت عرب جاهلی را توصیف می کند:
" شما ای مردم عرب، بدترین آیین را برگزیده، و در بدترین سرای خزیده، منزل گاهتان سنگستان های ناهموار، هم نشینانتان گرزه مارهای زهردار، آبتان تیره و ناگوار، خوراکتان گلوآزار، خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان، بتهاتان همه جا برپا، پای تا سر آلوده خطا."
اینها نه از آن روست که امیرمومنان درصدد تحقیر اعراب برآمده بلکه بدان علت است تا نعمت های آنان را بر شمارد و بزرگترین افتخار عرب یعنی مبعوث شدن رسول اکرم در میان ایشان را یادآور سازد. این زمان است که خورشید درخشنده رسالت در چهره محمد امی می شکفد و دنیای تیره و رو به اضمحلال را که بنا به گفته امیرالمومنین علیه السلام در آستانه فرو ریختن است، به وجود خویش منور می سازد. دست هدایتگر خدای از آستین پسر "آمنه و عبدالله" به در می آید و عرب جاهلی گم گشته در صحراهای حجاز را به سوی تمدن اسلامی برمی کشد.
2- هدف از بعثت :
خطبه های بسیاری در نهج البلاغه در ذکر سول خدا و تشریح علل رسالت ایشان آمده است. از این خطبه ها می توان به خطبه های 26 و 116 و 147 و 198 و 214 اشاره کرد. مواردی را که امیرمومنان علی علیه السلام در این خطبه ها به آن اشاره نموده اند در 8 مورد زیر قابل ذکر است:
1. مردم را بترساند؛
2. فرمان خدا را چنانکه باید رساند؛
3. حق را دعوت کننده باشد؛
4. برآفریدگان گواه باشد؛
5. پیام های پروردگارش را رساند؛
6. بندگان خدا را از پرستش بتان برون آرد و به عبارت او وا دارد؛
7. از پیروی شیطان برهاند و به اطاعت خدا کشاند؛
8. رساندن شریعت.
امیرالمومنین علیه السلام که در روزهای آغازین بعثت ایمان آورده و گام به گام و نفس به نفس نبی اکرم آمده چه گویا و رسا هدف از رسالت را بیان می دارد و آن را رهایی از بند شیاطین و طواغیت و راه یافتن به شرافت انسانی می نامد.
در این میانه رسول خدا چگونه و چه سان در راه دست یافتن به این اهداف تلاش کرد. پاسخ این سوال را در مورد سوم می توان یافت.
3- تلاش های حضرت رسول در دوران رسالت:
حضرت امیر علیه السلام در خطبه 116 نهج البلاغه تلاش حضرت رسول صلی الله علیه و آله را چنین توصیف می کند: " نه سستی کرد و نه باز ماند و در راه خدا با دشمنان او جهاد کرد، نه ناتوان شد و نه عذری آورد." چنانکه می نماید امام علی علیه السلام با کلام سحر انگیز خویش پایمردی و روح خستگی ناپذیر حضرت رسول صلی الله علیه و آله را می ستاید و آیه 127 از سوره توبه این جملات را تصدیق می کند خداوند در توصیف تلاش های پیامبراکرمصلی الله علیه و آله می فرماید." لقد جاء کم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم " همانا رسولی از جنس شما برای هدایت خلق آمد که از فرط محبت و نوع پروری ، فقر وپریشانی و جهل وفلاکت شما بر او سخت می آید وبرآسایش ونجات شما بسیار حریص وبه مومنان رئوف ومهربان است .
در خطبه ای دیگر( خطبه 185) در تشریح تلاش های حضرت ختمی مرتبت آمده است: "او را با حجت های الزام کننده فرستاد و با پیروزی آشکار و راه پدیدار. پس رسالت خود را آشکارا رساند و مردم را به راه راست واداشت و آن راه را بدیشان نمایاند. نشانه ها بر پا کرد برای راه یافتن با چراغ های روشن. رشته های احکام اسلام را استوار کرد و دستاویزهای آن را محکم و پایدار."
حضرت امیر در خطبه 190 بیان می کند:" گواهی می دهم که محمدصلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست. به طاعت خدا خواند و دشمنانش او را با جهاد در دین مقهور گرداند. هم داستانی- کافران- بر دروغگو خواندن او، وی را از دعوت بازنگردانید و کوشش در خاموش ساختن نور وی، او را بر جای ننشانید."
و این پایمردی، استقامت و کوشش مداوم میسر نمی شد اگر حضرت رسول میراث دار انبیاء و خاتمه بخش محاسن و سجایای آنان نبود.
4- علو خاندان و مرتبه ایشان:
نبی مکرم اسلام در انتهای سلسله انبیا و رسولان با میراثی برگرفته از تمام حسنات و نیکی های آنان گام در راه هدایت بشر می نهد. امام علی علیه السلام در خطبه 87 در اینباره می فرماید: " آنان را ( پیامبران) در بهترین ودیعت جای به امانت سپرد و در نیکوترین قرارگاه مستقر کرد. از پشتی به پشت دیگرش داد، همگی بزرگوار و زهدان های پاک و بی عیب و عار… تا آنکه تشریف بزرگواری از سوی خدای باری به محمد صلی الله علیه و آله رسید و او را از بهترین خاندان و گرامی ترین دودمان برکشید. از درختی که پیامبران خود را از آن جدا کرد و امینان خویش را برگزید و بیرون آورد…"
امیرالمومنین علیه السلام خاندان و اصالت رسول مکرم اسلام را با این صفات می ستاید؛ شریفترین پایگاه، کان های ارجمندی و کرامت و مهدهای پاکیزگی و عفت، چراغدانی پرنور برای روشنی جهان، خاندانی که چراغ های ظلمتند و چشمه های حکمت، از سرزمین بطحاء (سرزمین فخر و بزرگواری)، هرگاه( خداوند) آفریدگان را به دو فرقه کرد او را در بهترین گروه در آورد.
حضرت امیر علیه السلام در خطبه 161، جایگاه حضرت رسول صلی الله علیه و آله را چنین توصیف می کند: " او را برانگیخت با نور رخشا و برهان هویدا و راه پیدا و کتاب راهنما، خاندان او نیکوترین خاندان است و او بهترین درخت آن درختستان است. شاخه های آن راست و میوه های آن نزدیک و در دسترس همگان است. "
5- وصف پیامبر:
چنانکه گفته شد وصف راستین و حقیقی حضرت رسول صلی الله علیه و آله را باید در کلام امیرالمومنین جست. این توصیفات چنان لطیف و چنان ژرف اند که آدمی را در برابر سحر کلام و عمق معنا به تعجب وامیدارند. در ادامه خطبه 87 توصیف حضرت رسول را چنین می خوانیم: " او پیشوای کسی است که راه پرهیزکاری پوید… چراغی است که پرتو آن دمید و درخششی است که روشنی آن بلند گردید، و آتش زنه ای است که نور آن درخشید. رفتار او میانه روی در کار است و شریعت او راه حق را نمودار. سخنش حق را از باطل جدا سازد و داوری او عدالت است."
همچنین توصیف زیبای دیگری را در خطبه 105 نهج البلاغه می یابیم: " خدا محمدصلی الله علیه و آله را برانگیخت. گواهی دهنده، مژده رساننده و ترساننده، بهترین آفریدگان، آنگاه که خردسال می نمود، نژاده تر؛ هنگامی که کهن سال بود، پاکیزه تر پاکیزگان در خوی، گاهِ بخشش ابر برابر دستش خشک می نمود." و این جمله پایانی چه زیبا ودل انگیز بخشندگی حضرت رسول را می ستاید، چونان عاشقی که معشوق را می ستاید ؛ و به راستی کجا می توان کسی را یافت که عاشق تر از علی علیه السلام بر رسول خدا باشد.
در خطبه 160 حضرت امیر علیه السلام نحوه زندگانی حضرت رسول اکرم را چنین توصیف می کند: " از دنیا چندان نخورد که دهان را پرکند و بدان ننگریست چندان که گوشه چشم بدان افکند. تهیگاه او از همه مردم لاغرتر بود و شکم او از همه خالی تر، دنیا را بدو نشان دادند، آن را نپذیرفت و چون دانست خدا چیزی را دشمن می دارد، آن را دشمن دانست و چیزی را خوار می شمرد آن را خوار انگاشت….. او که درود خدا بر وی باد روی زمین می خورد و چون بندگان می نشست و به دست خود پای افزار خویش را پینه می بست و جامه خود را وصله می نمود و بر خر بی پالان سوار می شد و دیگری را بر ترک خود سوار می فرمود. "
اوصاف دیگری را که می توان در خلال خطبه های حضرت امیر یافت در چند مورد زیر خلاصه کرده ایم:
1. دنیا را خوار دید و کوچکش شمرد؛
2. هیچ آفریده را در فضیلت به پایه او نتوان آورد؛
3. مایه شکیبایی برای کسی که شکیبایی می طلبد؛
4. نشانه ایی برای قیامت؛
5. مژده دهنده به بهشت و ترساننده از عقوبت؛
6. سنگی بر سنگی ننهاد تا جهان را ترک گفت؛
7. دیده تاریک بین بدو روشن ؛
و به راستی وبنا به فرمایش حضرت امیر در زندگانی نبی مکرم اسلام برای ما نشانه هایی است که ما را به زندگی راستین رهنمون می سازد واز زشتی ها و عیبهای دنیا جدا می نماید
توصیف منش و زندگی حضرت رسول را در کلام امیرالمومنین علیه السلام آوردیم و چه نیکوست که وداع با ایشان را نیز از کلام همان بزرگمرد بیاوریم که سخن از دل برآمده هر مسلمان مومنی است: " پدر ومادرم فدایت باد . با مرگ تو رشته ای برید که در مرگ جز تو کس چنان ندید . پایان یافتن دعوت پیامبران وبریدن خبرهای آسمان ، چنانکه مرگت دیگر مصیبت زدگان را به شکیبایی واداشت وهمگان را در سوگی یکسان گذاشت . و اگر نه این است که به شکیبایی امر فرمودی و از بیتابی نهی نمودی اشک دیده را با گریستن بر تو به پایان می رساندیم ، و درد همچنان بی درمان می ماند و رنج واندوه هم سوگند جان ، واین زاری وبی قراری در فقدان تواندک است . لیکن مرگ را باز نتوان گرداند و نه کس را از آن توان رهاند . پدر ومادرم فدایت، ما را در پیشگاه پروردگارت یادآر و در خاطر خود نگاه دار.
پیامبر خدا(ص) از زبان امام على(ع(
* امام على علیه السلام:
"لَمّا وُلِدَ رَسُولُ اللّهِ صَلّىَ اللّهُ عَلَیهِ وَ آله القِیَتِ الاَصنامُ فِى الکَعبَهِ عَلى وُجُوهِها فَلَمّا اَمسى سُمِعَ صَیحَهٌ مِنَ السَّماء: جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ اِنَّ الباطِلَ کان زَهُوقاً"(بحار، ج 15،ص 274)
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله متولّد شد، بتهاى خانه کعبه به رو در افتادند و چون شب فرا رسید فریادى از آسمان شنیده شد که: حق آمد و باطل برفت، همانا باطل رفتنى است.
* امام على علیه السلام:
"انّ الصبر لجمیل الاّ عنک و ان الجزع لقبیح اِلاّ علیک و انّ المصاب بک لجلیل و انّه قبلک و بعدک لَجَلَلٌ"
(نهج البلاغه، قصار الحکم، 292)
همانا که شکیبایى بس زیباست جز در مرگ تو و بیتابى بس زشت است مگر بر رحلت تو، اندوهى که از دورى تو بر دل نشسته بس سنگین است و غمهاى پیش از در گذشت و پس از وفات تو بسیار آسان و سبک.
* امام على علیه السلام:
"فَاِنَّ اللّهَ تَعالى بَعَثَ مُحَمَّداً (صلى اللّه علیه و آله) لِیُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَه عِبادِهِ اِلى عِبادَتِهِ وَ مِن عُهُودِ عِبادِهِ اِلى عُهُوده وَ مِن طاعَهِ عِبادِهِ اِلى طاعَتِهِ"
(وافى، ج 3، ص 22)
همانا خداوند محمد صلّى اللّه علیه و آله را برانگیخت تا بندگانش را از بندگى بندگان به بندگى خداى کشاند و از پیمان بندگان به پیمان خداى در آورد و از فرمانبرى بندگان به فرمانبرى خدایش وا دارد.
* امام على علیه السلام:
"کانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) دائِمُ البشر، سَهل الخُلقِ"
(مکارم الاخلاق، ص 14)
پیامبر خدا(ص) پیوسته خندان و خوشرو و خوشبو بود.
* امام على علیه السلام:
"کانَ لا یَجلِسُ وَ لا یَقُومُ اِلاّ عَلى ذِکرِ اللّهِ"
(سنن النبى، ص 16)
پیامبر، جز با یاد خدا نمىنشست و بر نمىخاست.
* امام على علیه السلام:
"ما رُئى مُقَدِّماً رِجلَهُ بَینَ یَدَى جَلیسٍ لَهُ قَطُّ"
(بحارالانوار، ج 16، ص 236)
هرگز دیده نشد که پیامبر، پاى خود را پیش کسى از همنشینان دراز کند.
* امام على علیه السلام:
"فَهُوَ اِمامُ مَنِ اتّقى وَ بَصیرَهُ مَنِ اهتَدى، سِراجٌ لَمَعَ ضوءُهُ… صیرَتُهُ القَصدُ وَ سُنَّته الرُّشدُ وَ کَلامُهُ الفَصلُ وَ حُکمُهُ العَدلُ"
(نهج البلاغه، خطبه 94)
او (پیامبر خدا) پیشواى کسى است که راه پرهیزگارى پوید، و بینش براى آن که راهنمایى جوید، چراغى است که پرتو آن دمید… رفتار او میانه روى در کار است. و شریعت او راه حق را نمودار، سخنش جدا کننده حق از باطل است، و داورى او عدالت.
* امام على علیه السلام:
"طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ قَد اَحکَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى مَواسِمَهُ یَضَعُ ذلِکَ حَیثُ الحاجَه اِلَیهِ مِن قُلُوبٍ عُمىٍ و آذانٍ صُمٍ وَ اَلسَنَهٍ بُکم".
(نهج البلاغه، خطبه 108)
پیامبر طبیبى است که با مهارت خود در میان مردم مىگردد، مرهمهاى شفابخش خویش را فراهم ساخته و ابزار درمان خود را آماده کرده تا هرجا دلهاى کور باطن و گوشهاى ناشنوا و زبانهاى گنگ را بدان نیازى باشد مداوا کند.
* امام على علیه السلام:
"اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ادَّبَ نَبیّهُ فَاَحسَنَ اَدَبَهُ فَلَمّا اَکمَلَ لَهُ الاَدَبَ قالَ (وَ اِنَّکَ لَعَلى خُلقٍ عَظیمٍ ثُمَّ فَوَّضَ اِلَیهِ اَمرَ الدّینِ وَ الاُمَّهِ لِیَسُوسَ عِبادَهُ فَقالَ عَزَّ وَ جَلَّ (ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فُخُذُوهُ وَ مانَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا) وَ اِنّ رَسُولَ اللّهِ صَلَى اللّهِ عَلَیه وَ آلِه کانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُوَیَّداً بِرُوحِ القُدُسِ لایَزالُ وَ لایُخطِى فى شَىءٍ مِمّا یَسُوسُ بِه الخَلقَ".
(بحارالانوار، ج 17، ص 4)
خداى عزّ وجلّ پیامبرش را تربیت کرد و چه نیکو تربیت کرد، پس هنگامى که مراتب ادب را براى آن حضرت تکمیل نمود فرمود: همانا تو بر اخلاقى والا استوار هستى، سپس امر امّت و دین را به او واگذار کرد تا بر بندگانش حکومت کند و فرمود: آنچه پیامبر براى شما آورد بگیرید و از آنچه شما را نهى نمود، اجتناب ورزید، و همانا پیامبر که درود خدا بر او و آلش باد موفّق بود و با تاییدات روح القدس مویّد بود که هرگز راه خطا نمىپیمود و در اداره امور مردم هیچ اشتباه نمىکرد.
منابع:
http://payambar.blogsky.com/
http://www.seraj.ir/
http://www.mehrnews.com/
http://accord.blogfa.com/
8