سیماى پیامبر اکرم(ص) در آئینه نهجالبلاغه
هر جامعه نیاز به الگویی دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(ص) معرفی کرده است، حضرت علی(ع) در خطبه هایی که در نهج البلاغه آمده، سیمایی از حضرت محمد(ص) را ارائه کرده است .این حادثه، بزرگترین حادثه تاریخ بشرى محسوب می شود، دلیل آن نیز حوادثى است که بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد. با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بتهاى عالم سرنگون شده، طاق کسرى به لرزه افتاده، دریاچه ساوه که سالها مورد پرستش قرار مى گرفت به زمین فرو رفته و خشکید و آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گرائید، دانش کاهنان زائل شد و سحر ساحران بر باد رفت . این همه نشان از عظمت شخصیتى دارد که در چنین روزى به دنیا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بیش از پیش با شخصیت او آشنا شده و خصلتهاى آن ح ضرت را الگو و سرمشق قرار دهند .
ضرورت شناخت آن حضرت
هر جامعه نیاز به الگو دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(ص)مى داند آنجا که مى فرماید: " ولکم فى رسول الله اسوه حسنه…؛ مسلماً براى شما در زندگى رسولخدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند>
بنابراین در هر زمان باید با توجه به نیازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصیتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گرفته و به جامعه عرضه شود .
به گزارش پایگاه پیامبر اعظم(ص)، حضرت على (ع) نیز بر این امر تاکید دارد آنجا که مىفرماید: " و لَقد کان فى رسول الله (ص) کاف لَک فى الاسوه، و دلیل لَک على ذم الدنیا و عیبها و کَثره مخازیها و مساویها اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغره اکنافها و فطم عن رضاعها…" براى تو کافى است که راه و رسم زندگى پیامبر اسلام (ص) را اطاعت نمایى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدىها و عیبهاى دنیا و رسوایىها و زشتىهاى آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(ص) باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهاى آن فاصله گرفت.
در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مىفرماید: " فتاس بِنبِیک الاطیب الاطهر(ص) فاِن فیه اسوه لمن تَاسى و عزاء لمن تعزى و احب العباد الَى الله المتاسى بِنبیه وَ المقتص لاثره؛ پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویى است براى الگو طلبان و مایه فخر و بزرگى است براى کسى که خواهان بزرگوارى باشد .
محبوب ترین بنده نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نیز اصالت و جامعیت اوصاف آن حضرت است، در اینباره امیرمومنان (ع) مىفرماید: "…تا اینکه کرامت اعزام نبوت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (ص) رسید، نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، نهال وجود او را در اصیلترین و عزیزترین سرزمینها (و خانوادهها) کاشت و آبیارى نمود. او را از همان درختى که دیگر پیامبران و منتخبان خود را از آن آفرید بوجود آورد… در حرم امن الهى رویید و در آغوش خانواده ای کریم بزرگ شد، شاخههاى بلند آن سر به آسمان کشیده که دست کسى به میوه آن نمىرسید. پس پیامبر (ص) پیشواى پرهیزکاران و وسیله بینایى هدایت خواهان است، چراغى با نور درخشان و ستاره اى فروزان، و شعله اى با برقهاى خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحیح و پایدار، سخنانش روشنگر حق و باطل و حکم او عادلانه است.
شناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلکه پاداش بیکران الهى را نیز در پى دارد، چنانکه حضرت علی (ع) مىفرماید: پس براستى کسى که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(ص) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویى را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.
با توجه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذیرى از آن، به گوشههایى از اوصاف و ویژگیهاى آن حضرت از دیدگاه نهج البلاغه اشاره مىشود :
زهد و پارسائى حضرت:
زاهد واقعى کسى است که توجهش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و برترین خواسته عبور کرده متوجه ممسائل اخروى و یا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.
زهد و پارسائى پیامبر اکرم از چنین زهدى بوده است، چنانکه على (ع) مىفرماید: نبى اکرم (ص) دنیا را کوچک و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا آن را خوار مى شمرد و نزد دیگران (نیز) خوار و بى مقدار معرفى فرمود و آن را براى ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پس پیامبر اکرم از دل و جان به دنیا پشت کرد، و یاد آن را در دلش میراند.
در بخش دیگر امیرمومنان درباره زهد آن حضرت چنین مىگوید: "پیامبر(ص) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته تر و شکمش از همه خالى تر بود، دنیا را به او نشان دادند ولى او نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزى را دشمن مى دارد، آن را دشمن داشت و چیزى را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزى را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز مىدانست ( این یعنى بى میلى به دنیا به دلیل قرب الهى و محبت به او.
ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت:
قرآن کریم از میان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نیکویش تحسین مى کند آنجا که مى فرماید: " و ِنک لَعلى خلق عظیم؛ و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجست هاى هستى" و اساساً خود آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت براى تکمیل مکارم اخلاق بود و لذا مىفرمود: " انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شدهام."
اینها نشان از عظمت و ارزش اخلاق و همین طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونههایى از اخلاقیات آن حضرت اشاره مىشود:
نرم خویى و مهربانى: از دیدگاه قرآن شاخص ترین ویژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زیبا و برخورد شفقت آمیز آن حضرت با دیگران بود. آن پیامبر رحمه للعالمین با داشتن این خصلت ستودنى دلهاى بسیارى را به خود شیفته ساخته و به راه راست هدایت نمود در حالى که هیچ قدرتى توان انجام چنین کار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در این زمینه مىفرماید: "فبِما رحمه من الله لنت لَهم ولَو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ پس به برکت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند."
و على (ع) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخویى و مهربانى او چنین مىگوید: پیامبر اکرم سخاوتمندترین مردم، شجاعترین آنها، راستگوترین آنها و وفادارترین انسان نسبت به وعده، نرمترین (انسان) از نظر خوى و کریمترین مردم در برخورد و معاشرت بود، هرکس در ابتدا او را مى دید از او دورى مىکرد (ولى) هرکس با او همراه مى شد و او را مىشناخت به او علاقمند مىشد و سخت به او محبت مىورزید، بگونه اى که مثل او قبل از آن و بعد از آن ندیده بود."
دلسوزى و خیرخواهى: از دیگر خصوصیات آن حضرت دلسوزى و خیرخواهى و علاقه به انجام وظیفه بود، این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمیت ویژه اى برخوردار است، قرآن مجید پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرفى مىکند آنجا که مىفرماید: " لَقَد جاءکم رسول من اَنفسکم عزیز عَلیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رَئوف رحیم؛ همانا فرستاده اى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مومنان دلسوز و مهربان است .
عزت جهانى یافتن مسلمانان: امیر مومنان در این زمینه مىفرماید: " مردم! از سر نعمت بعثت پیامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسیدهاید که حتى کنیزان شما را گرامى مى دارند و به همسایگان شما محبت مىکنند، کسانى براى شما احترام قائلند که شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقى ندارید، کسانى از شما مىترسند که نه ترس از حکومت شما دارند و نه شما بر آنها حکومتى دارید. "
تبدیل اختلافات به وحدت و کینه ها و به الفت: در بخشى از خطبه 96 حضرت علی (ع)چنین فرمود: " قرارگاه پیامبر بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ترین پایگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد کرد، دلهاى نیکوکاران شیفته او گشته، توجه دیدهها به سوى اوست. خدا به برکت وجود او کینه ها را دفن و آتش دشمنى را خاموش کرد. با (وجود مبارک) او میان دلها الفت و مهربانى ایجاد کرد و نزدیکانى را از هم دور ساخت، انسانهاى خوار و ذلیل و محروم در پرتو (ایمان به) او عزت یافتند، و عزیزانى خودسر(بر اثر کفر او) ذلیل شدند، گفتار او روشنگر واقعیتها و سکوت او زبانى گویا بود ."
رفتار پیامبر با خانواده
رهبران اسلام در همه زمینه هاى زندگى, راهنمایى هاى لازم را بیان کردند تا هر عضو جامعه اسلامى از هر جهت فردى و اجتماعى کامل باشد.مشاهده سیره عملى ((اسوه هاى حسنه)) از سخنان آنان نقش بیشترى در زندگى نسل جوان دارد, سیره هر شخصیت بیشتر از سخنش گویاى هویت واقعى اوست. اگر سخن از زبان شخص بیرون مى آید, سیره از مرکز دل آن شخصیت برمى خیزد. و سیره عملى پیامبر اکرم(ص) و خاندان پاکش درتمامى زمینه ها بهترین تابلو و الگو براى تاسیس مدینه فاضله و جامعه نمونه اسلامى است.
اخلاق خانوادگى پیامبر(ص)
یافتن و داشتن اسوه و چهار چوب هاى فکرى, کردارى و گفتارى در روابط خانوادگى براى هر انسانى توفیقى در جهت تکامل هر چه بهتر اوست. از سویى محک اخلاق انسان در خانواده است زیرا اشخاص در بیرون قدرت بر رفتار ضد اخلاقى ندارند یا به دلیل پاره اى ملاحظات, بد اخلاقى نمى کنند. آن کس که در منزل که زن و فرزندانش تحت نظر اویند خوش رفتارى کرد, خوش اخلاق است.در این مقاله نمایى کلى از اخلاق خانوادگى پیامبر(ص) را ـ که سرمشق اعلا و بالاترین اسوه و نمونه برجسته اخلاق الهى است و براى تکمیل اخلاق مبعوث شدـ تصویر مى کنیم تا با الهام گیرى از سیره والاى او زندگى خداپسندانه اى داشته باشیم و به گونه اى که آن بزرگوار با اعضاى خانواده رفتار مى کرد معاشرت کنیم, به گونه اى سخن بگوییم که آن حضرت سخن مى گفت, آن جایى غضب کنیم که آن عزیز خشمگین مى شد, و جایى عفو کنیم که آن جناب مى بخشید.عایشه, عیال رسول خدا(ص) که به خصوصیات اخلاقى او آگاه بود, جزئیات اخلاقى و رفتارى پیامبر را در یک جمله خلاصه کرد; که در روایت آمده است:قال سعد بن هشام: دخلت على عایشه, فسالتها عن اخلاق رسول الله صلى الله علیه و آله. فقالت: اما تقرء القرآن؟ قلت: بلى, قالت: خلق رسول الله(ص) القرآن.
مرحوم فیض کاشانى درکتاب ((محجه البیضا)) از ((سعدبن هشام)) روایت کرده که گفت: به دیدار ((عایشه)) رفتم و از اخلاق رسول خدا(ص) پرسیدم. او گفت: آیا قرآن نمى خوانى؟ گفتم: چرا. گفت: اخلاق رسول خدا(ص) قرآنى است.قالت عایشه: ما کان احد احسن خلقا منه ما دعاه احد من اصحابه و لا اهل بیته الا قال: لبیک ; عایشه گفته است: احدى از پیامبر(ص) خوش خلق تر نبود, هیچ کس از اصحاب و اهل بیت او را صدا نمى زد مگر این که در جواب مى فرمود: لبیک.رشید الدین میبدى در تفسیر آیه (انک لعلى خلق عظیم) مى گوید:((رسول خدا(ص) امر و نهى قرآن را چنان پیش رفتى و نگه داشتى به خوش طبعى که گویى خلق وى و طبع وى خود آن بود.))
او رهنمودهاى قرآن را به دل مى گرفت و در زندگى اش از شیوه اى که قرآن پیشنهاد مى کردـ بى هیچ انحرافى و بى آن که هیچ ناراحتى در آن روا دارد ـ پیروى مى کرد و لذا تجسم قرآن به حساب مىآمد.و این ادعا از نظر کلام الله مجید مورد تایید است.
کار در منزل
((خیرکم, خیرکم لنسائه و انا خیرکم لنسائى.: بهترین شما شخصى است که با همسرش خوش رفتارتر باشد و من از تمامى شما نسبت به همسرانم خوش رفتارترم.))در اخلاق حضرت محمد, همین بس که با آن جلالت و موقعیتى که به سلاطین نامه دعوت مى نوشت در خانه, تا حد امکان کارش را شخصا انجام مى داد.اهل سیره نوشته اند: پیامبر خدا در خانه خویش خدمتکار اهل خود بود, گوشت را تکه تکه مى کرد و بر سفره غذاى حقیرانه مى نشست و انگشتان خویش را مى لیسید, بز خود را مى دوشید و لباس خود را وصلهمى نمود و بر شتر خود عقال مى زد و به ناقه خود علف مى داد, با خدمتکار منزل آرد را آسیاب مى کرد و خمیر مى ساخت.
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب, (ج 1, ص 146) روایت کرده که: ((رسول خدا(ص) کفش خود را وصله مى زد, پوشاک خویش را مى دوخت, در منزل را شخصا باز مى کرد, گوسفندان و شترها را مى دوشید و به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس کردن به کمک او مى شتافت و آب وضوى شبش را خود تهیه مى کرد. و در همه کارها به اهل خانه کمک مى کرد.((لوازم خانه و زندگانى را به پشت خود از بازار به خانه مى برد.گاه اتفاق مى افتاد که حضرت خانه خویش را نظافت مى کرد و جارو مى کشید و خود مکرر مى فرمود: ((کمک به همسر و کارهاى منزل, صدقه و احسان در راه خدا محسوب مى شود.))از عایشه نقل شده که گفته است: محبوب ترین کارها نزد رسول خدا(ص) خیاطى بود.پیامبراکرم(ص) با همه عظمت و موقعیت ممتازش در منزل کار مى کرد. و به نگهدارى و پرستارى از کودکان مى پرداخت.
عایشه همسر آن حضرت مى گوید:
وقتى خلوت مى شد, پیامبر لباس خود را مى دوخت و کفش خویش را وصله مى کرد.
على(ع) بیش از سى سال عمر خود را با رسول خدا(ص) سپرى کرده و شناساترین فرد به رسول خدا بوده و از اخلاق داخلى و خارجى حضرتش اطلاع دقیق داشته,امام حسین(ع) مى فرماید:
سالت ابى عن مدخل رسول الله صلى الله علیه و آله, فقال: کان دخوله فى نفسه ماذونا فى ذلک, فاذا آوى الى منزله جزا دخوله ثلاثه اجزا, جزءا لله و جزءا لا هله و جزءا لنفسه.
ثم جزء جزئه بینه و بین الناس فیرد ذلک بالخاصه على العامه و لا یدخر عنهم عنه شیئا….
از پدرم در مورد امور رسول خدا(ص) در داخل خانه سوال کردم, فرمودند: وقتى به خانه اش مى رفت, اوقاتش را سه قسمت مى کرد: یک قسمت براى خدا, و یک قسمت براى خانواده اش, و یک قسمت براى خودش, آن گاه قسمت خودش را نیز میان خود و مردم تقسیم مى کرد و آن را براى بستگان و بزرگان صحابه (که در منزلش به خدمت او مى رسیدند) قرار مى داد و ذره اى از امکانات خود را از آنان دریغ نمى نمود (بلکه آن چه امکان داشت در حقشان انجام مى داد.)
حضرت در مورد امورى که به شخص او مربوط مى شد, خشمگین نمى شد. تنها براى خدا, آن گاه که حرمت هاى الهى شکسته مى شد, غضب مى کرد.
یکى از همسران آن حضرت مى گوید: وقتى رسول خدا(ص) غضب مى کرد به جز على(ع) کسى را یاراى سخن گفتن با حضرتش نبود.
علاوه بر همسران, هم نشینان روزانه پیامبر(ص) عبارت بودند از فاطمه و شوهر و فرزندانش و به گواهى تاریخ و روایات فراوان, علاقه پیامبر خاتم(ص) به آن ها قابل قیاس با دیگر کسان و نزدیکان حضرت نبود. به موجب روایتى که عایشه نقل کرد, هر گاه فاطمه(س) بر پدر وارد مى شد رسول خدا(ص) جلوى پاى دخترش بلند مى شد و او را مى بوسید و در جاى خود مى نشانید.
در عروسى فاطمه(س) زنان مسرور بودند و اظهار شادمانى مى کردند و سرود مى خواندند و مى گفتند: ابوها سید الناس. رسول خدا(ص) فرمود: بگویید و بعلها ذو الشده الباس.
و این مصراع چون در مدح حضرت امیرالمومنین(ع) بود, با آن که رسول خدا خواسته بود بانوان بگویند اما عایشه, زنان را منع کرد از اضافه کردن این مصراع. پیامبر(ص) متوجه موضوع شد و فرمود: عایشه عداوت ما را ترک نمى کند!
روزى رسول اکرم(ص) وارد اطاق عایشه شد مشاهده کرد که تکه نانى روى زمین و زیر دست و پا افتاده است آن را برداشته و خورد و سپس فرمود:یا حمیرا ! اکرمى جوار نعم الله علیک فانها لم تنفر من قوم فکادت تعود الیهم.((اى حمیرا! مجاورت نعمت هاى الهى را بر خویشتن گرامى دار تا هرگز نعمت هاى خداوندى از مردم دور نشوند.
حاکمیتسیاسى پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم در قرآن
یکى از تحقیقاتى که در مرکز تحقیقات علمى دبیرخانه مجلس خبرگان رهبرى به پایان رسیده و در دست انتشار است، حاکمیتسیاسى معصومان (ع)" مىباشد . این تحقیق که توسط حجتالاسلام آقاى محمدعلى رستمیان به سامان رسیده، از منظر قرآن و حدیثبه حاکمیتسیاسى پیامبر (ص) و دیگر معصومان (ع) مىپردازد و به استناد اصلىترین منابع کلامى و فقهى، یعنى قرآن و حدیث اثبات مىکند که آن پیشوایان، داراى حاکمیتسیاسى بوده و علاوه بر رسالت تبلیغ و هدایت، مسوولیت مدیریت جامعه و رهبرى سیاسى مردمان را نیز بر عهده داشتهاند . آنچه اینک پیش رو دارید بخشى از این پژوهش است که اختصاص به بررسى حاکمیتسیاسى پیامبر (ص) در خلال آیات قرآن دارد . امیدواریم به زودى متن کامل تحقیق در قالب کتاب در اختیار علاقهمندان قرار گیرد .
مقدمه
آیاتى که درباره حاکمیتسیاسى پیامبر (ص) در قرآن کریم آمده است، به چند دسته تقسیم مىشوند:
. آیاتى که به مساله اطاعت از پیامبر (ص) مىپردازند .
. آیاتى که ولایت پیامبر (ص) و اولویت ایشان بر مومنان را مطرح مىکنند .
. آیاتى که حکم پیامبر (ص) را مورد توجه قرار دادهاند .
. آیاتى که پیامبر (ص) را در امور اجتماعى، محور معرفى مىکنند .
. آیاتى که مومنان را به ایمان به پیامبر (ص) به عنوان یکى از ارکان تشریع فرا مىخوانند .
. آیاتى که به مساله اطاعت از پیامبر (ص) مىپردازند
مقصود اصلى، فرمان به اطاعت از پیامبر (ص) است و فرمان به اطاعتخداوند، امرى مسلم، براى یادآورى و مقدمه چینى آورده شده است; زیرا وجوب اطاعت از خداوند – همانطور که در بحثهاى کلامى مطرح است – با شناخت مولویت او به وسیله عقل حاصل مىشود و اثبات آن از راه مولوى، به دور مىانجامد . پس فرمان به اطاعتخداوند، در این آیات، ارشاد مردم به چیزى است که خود مىدانند و بیان این حقیقت است که اطاعت از پیامبر (ص) در ادامه اطاعت از خداوند است . شاهد بر این مطلب، اینکه در هیچ آیهاى فرمان به اطاعت از خداوند، به تنهایى نیامده است، در حالى که در بسیارى از آیات، درباره پیامبر (ص)، یا به صورت فرمان از سوى خداوند، در کنار دیگر واجبات، آمده است، مانند:
"و اقیموا الصلوه و آتوا الزکاه و اطیعوا الرسول لعلکم ترحمون" . (1)
و یا به صورت فرمانى از زبان خود پیامبران (ع) مانند:
"فاتقوا الله و اطیعون" . (2)
معناى اطاعت از پیامبر (ص)
اکنون با توجه به معناى اطاعت، که عبارت از "امتثال امر" است، اگر پیامبران از سوى خود، هیچ امر و نهىاى نداشته باشند، نمىتوان تصورى از معناى اطاعت از آنان داشت; زیرا در این صورت، ایشان صرفا واسطه در ابلاغ فرمانهایى هستند که از سوى خداوند صادر مىشود و لازم مىآید که آوردن "اطیعوا الرسول" در آیات، به منزله تکرار "اطیعوا الله" باشد، در حالى که هیچ نوع قرینهاى در کلام وجود ندارد و سخن اشخاص عادى، از اینگونه استعارات گمراه کننده خالى است چه رسد به آیات قرآن کریم که از لحاظ فصاحت، برترین کلام است . از سوى دیگر، این مشکل، در آیاتى مانند "من یطع الرسول فقد اطاع الله" و "ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله" بیشتر مىشود; زیرا لازمه این سخن، دراین آیات، اجازه دادن خداوند به مردم، براى اطاعت از خود او است!؟
تفویض کارها به پیامبر (ص)
با توجه به آن چه گذشته و نیز با توجه به آیات دیگر که برخى فرمانهاى پیامبران (ع) را به اقوام خود نقل مىکنند، مانند فرمان حضرت موسى به هارون، که از او مىخواهد در میان مردم بماند و آنان را به سوى صلاح، پیش ببرد:
"و قال موسى لاخیه هرون اخلفنى فى قومى و اصلح …" (3)
و مانند فرمان هارون به مردم:
"و ان ربکم الرحمن فاتبعونى و اطیعوا امرى" (4)
و عتاب حضرت موسى به هارون، که "آیا نافرمانى مرا کردهاى؟"
"افعصیت امرى" (5)
هم چنین آنجا که خداوند مومنان را از مخالفت کردن با دستورهاى پیامبر (ص) بر حذر مىدارد:
"فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او عذاب" (6)
و آیاتى که در آنها، پیامبران (ع) نخست قوم خود را به عبادت خداوند و تقواى الهى، که به رعایت احکام نازل شده از سوى او به دست مىآید فرا مىخوانند و سپس به اطاعت از خود دعوت مىکنند، مانند:
"قال یا قوم انى لکم نذیر مبین ان اعبدوا الله و اتقوه و اطیعون" (7)
روشن مىشود که خداوند کارهایى را به پیامبران (ع) تفویض کرده است تا با اذن او، در میان مردم به آن چه صلاح آنان در آن است، فرمان دهند و مردم نیز لازم است از ایشان اطاعت کنند .
در روایات نیز با استشهاد به آیات قرآن کریم، مساله تفویض امور به پیامبر (ص) به شکلهاى گوناگون مطرح شده است . روایات بسیارى با استشهاد به آیه "ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا" (8) مساله تفویض امور به پیامبر (ص) (9) و تفویض امر دین به ایشان، (10) که هر چه را او حلال کند، حلال است و هر چه را او حرام کند، حرام (11) ، و تفویض امر خلق به پیامبر (ص) را مطرح مىکنند . (12)
محدوده اطاعت از پیامبر (ص)
از مسائلى که درباره اطاعت از پیامبر (ص) مطرح است، محدوده اى است که بر مومنان لازم است در آن محدوده، مطیع ایشان باشند . آیات و روایاتى که درباره این مساله نقل شدند، اطاعت از پیامبر (ص) را در سطح اطاعت از خداوند مىدانند و نه در این آیات و نه در آیات دیگر، حد خاصى براى آن معرفى نشده است و از آنجا که اطاعت از خداوند، مطلق است و براى آن، نمىتوان حدى را تصور کرد، اطاعت از پیامبر نیز از همین اطلاق برخوردار است . از این رو، همه مفسران و کسانى که به گونهاى از آیه "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم" (13) بحث کرده اند، چون اطاعت از "اولى الامر" نیز مطلق است، در صدد تبیین عصمت آنان برآمدهاند; زیرا اطاعت مطلق از هیچکس را بدون عصمت روا نمىدانند . (14)
آیات دیگرى که به بیان مساله حاکمیتسیاسى پیامبر (ص) مىپردازند و در آینده از آنها بحثخواهیم کرد، مبین این مسالهاند که اطاعت از پیامبر (ص) هم در امور شخصى افراد جارى است و هم در امور اجتماعى . در اینجا درباره شان نزول آیه:
"ما اتیکم الرسول فخذوه و مانهیکم عنه فانتهوا" (15)
که مربوط به فیئ و تقسیم آن است و از سویى به امور اجتماعى و از سویى دیگر، به منافع فردى اشخاص مربوط است، مىتوان اشاره کرد که این امر، این حقیقت را آشکار مىکند که پیامبر (ص) تصمیم گیرنده درباره درآمدهاى عمومى است و طبق مصلحت مىتواند آن را بین کسانى که در حصول آن دخالت داشتهاند، بهطور غیر مساوى تقسیم کند . هر چند مفهوم این آیه شریفه، عام است و همه فرمانهاى پیامبر (ص) را – همانطور که روایات نیز بی معناى حکم پیامبر (ص)
سیاق آیات با اختصاص آن به مورد قاضى تحکیم، که در مورد آیه 36 سوره اعراف احتمال داده شده است، (16) منافات دارد; زیرا اولا همانطور که از آیات و روایات، روشن شد، این حکم به پیامبر (ص) همان حکم انحصارى خداوند است که به او تفویض شده است و مورد آن، امور دین و جامعه مومنان مىباشد . ثانیا در آیه "فلا و ربک لا یومنون حتى یحکموک …" نیز با رجوع به آیات قبل مىبینیم که ابتدا آیه "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول …" قرار دارد و سپس به این مساله پرداخته شده که هرگاه به مردم گفته مىشود که به سوى آن چه خدا نازل کرده و به سوى رسول بیایید، منافقان از رسول اعراض مىکنند . آن گاه این حکم کلى، درباره همه پیامبران مطرح گردیده که "ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله" و سپس آیه مورد نظر نازل شده است و مومنان را کسانى قلمداد کرده که اولا پیامبر را در بین خود حاکم گردانند; یعنى ملزم هستند که او را حاکم کنند . ثانیا از دل و جان، به حکم او راضى وتسلیم باشند و در آیه بعد، یکى از احکامى را که احتمال داشت از سوى پیامبر (ص) صادر گردد، با این مضمون توضیح مىدهد که "اگر ما به آنان دستور مىدادیم که همدیگر را بکشید یا از شهر و دیارتان خارج شوید، جز عده اندکى آن را اجرا نمىکردند" . در روایتى از امام صادق (ع) در توضیح آیه "فلا و ربک لا یومنون …" آمده است:
لو ان قوما عبدوا الله وحده لا شریک له و اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه و حجوا البیت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشىء صنعه الله او صنعه النبى الا صنع خلاف الذى صنع؟ او وجدوا ذلک فى قلوبهم لکانوا بذالک مشرکین ثم تلا هذه الایه: "فلا و ربک …" ثم قال ابو عبدالله: فعلیکم بالتسلیم . (17)
ثالثا در آیه مورد استشهاد، براى حمل حکم پیامبر (ص) بر قاضى تحکیم – همانطور که قبلا هم توضیح داده شد – مساله روشنتر است; زیرا در آنجا اصلا سخن از پذیرش یا عدم پذیرش نیست تا حمل بر قضاوت در امور شود، بلکه بحث در این است که هرگاه امر مبرمى از سوى خدا و رسول صادر گردید، دیگر مومنان از خود اختیارى ندارند; یعنى حتى امورى که بهطور عادى در اختیار خودشان است، با حکم خدا و رسول، از آنان سلب مىشود . این مطلب، حکایت از این مىکند که حکم پیامبر (ص) شامل همه دستورهایى است که ایشان در موارد مختلف داده اند و حتى عمل به این احکام، اعم از این است که او حضور داشته باشد یا نه و در صورت عدم حضور او نیز اگر مساله اى پیش آید که حکمش از سوى پیامبر (ص) صادر شده باشد، عمل به آن لازم است .
عدالت اجتماعى یکى از آرزوهاى جوامع بشرى در طول تاریخ بوده و هست و همه کسانى که به گونه اى اداره جامعه را بر عهده دارند یا مىخواهند بر عهده بگیرند، آن را به مردم نوید مىدهند و خداوند نیز پیامبران (ع) را با همین هدف، به میان مردم فرستاده است و ابزار لازم را نیز، که عبارت از کتاب و میزان باشد، در اختیار آنان قرار داده است (ناگفته نماند که قسط در مورد انبیا، دایرهاى بسیار وسیع تر از آنچه مربوط به زندگى مادى انسان است، را شامل مىشود) .
نکتهاى که در آیه شریفه وجود دارد – و جزو سنتهاى تغییرناپذیر خداوند است – این است که مردم در پذیرش هدایت تشریعى خداوند، مختارند . از این رو، رهبرى پیامبران بر اساس ایمان تحقق مىیابد، نه بر اساس زور و اجبار و در این آیه نیز پس از تامین محورهاى تحقق قسط در اجتماع، که عبارتند از: رهبرى معصومان و قانون، قیام به قسط بر عهده خود مردم گذاشته شده است . جالب اینکه قوه قهریه، که یکى از ضروریات براى اصلاح جامعه است، در مرحله بعد قرار داده شده است و هدف از آن، نصرت پیامبران (ع) و خداوند بیان شده است:
"و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قوى عزیز" . (18)
در نتیجه، اجرا شدن قسط در جامعه به وسیله پیامبران (ع) پس از ایمان به آنان تحقق خواهد یافت و پیش از این مرحله – همانطور که گذشت – وظیفه ایشان انذار براى ایمان آوردن کافران و مشرکان است که خود، نوع دیگرى از قسط است، زیرا در منطق قرآن کریم "ان الشرک لظلم عظیم" (19) شرک ظلم بزرگى است . از اینجا این پرسش نیز پاسخ داده مىشود که چرا عده اى از پیامبران (ع) به رهبرى مردم نپرداختند؟ علت آن را باید در عدم پذیرش ایشان از سوى اقوام مخاطبشان جستوجو کرد به گونهاى که شرایط تحقق یک جامعه مومن، که تابع ایشان باشد، فراهم نگردید .
اجازه گرفتن از پیامبر (ص) هنگام شرکت در امور اجتماعى
در سوره نور، خداوند بر محوریت پیامبر (ص) در امور اجتماعى تاکید مىکند و مومنان را کسانى قلمداد مىکند که در این امور، تابع او هستند: "انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه على امر جامع لم یذهبوا حتى یستئذنوه اولئک الذین یومنون بالله و رسوله فان استئذنوک لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم و استغفر لهم ان الله غفور رحیم ." (19)
این آیه شریفه، نقش رهبرى مومنان را به پیامبر (ص) نسبت مىدهد و تقدم امور اجتماعى بر امور شخصى را بیان مىکند و تذکر مىدهد که در امور اجتماعى، هیچ کس حق تکروى و عمل بر اساس راى و نظر خویش را ندارد و باید همه امور با اجازه پیامبر (ص) انجام گیرد . البته به پیامبر نیز سفارش مىکند که اگر افرادى براى رفع گرفتارىهاى شخصى از تو اجازه خواستند، به آنان اجازه بده; ولى این اجازه نیز به خواست آن حضرت بستگى دارد . در آیه بعد نیز به این محوریت، به گونهاى دیگر توجه شده و دعوت پیامبر (ص) به عنوان رهبر، غیر از دعوت دیگران تلقى گردیده و به آثار زیانبار مخالفتبا دستورهاى ایشان، که تحقق فتنه یا نزول عذاب است، پرداخته شده است:
"لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا قد یعلم الله الذین یتسللون منکم لواذا فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم" . (20)
علامه طباطبایى در این باره مىفرماید: خواندن رسول، عبارت از خواندن مردم به کارى از کارها است; مانند خواندن آنان به ایمان و عمل صالح و خواندن آنان براى مشورت در کارهاى اجتماعى و خواندن آنان به نماز جمعه و دستور به آنان در کارهاى دنیوى یا اخرویشان . پس همه اینها خواندن از سوى پیامبر (ص) محسوب مىشود . (21)
بدین ترتیب، با توجه به سیاق آیات، این احتمالات که مراد از خواندن رسول، صدا زدن مردم اسم رسول خدا را، مانند دیگر مردم باشد، یا مقصود از مخالفت از امر، در "فلیحذر الذین یخالفون" دستور خداوند باشد، منتفى مىگردد، هر چند اگر این احتمالات را درست نیز فرض کنیم، صراحت آیات در محوریت پیامبر (ص) در امور اجتماعى، بر جاى خود باقى است .
محور بودن پیامبر (ص) در امور مالى جامعه
از محورهاى مهم در امور اجتماعى، امور مالى است . در اسلام سه محور مهم براى تحقق عدالت اجتماعى، در این بعد در نظر گرفته شده است که هر سه در اختیار پیامبر (ص) به عنوان رهبر اجتماع قرار داده شده است . زکات، خمس و انفال، این سه محور را تشکیل مىدهند (هر چند صدقات و کفارات واجب و مستحب دیگرى نیز در این زمینه مطرحند که بیشتر جنبه فردى دارند و قابل پیشبینى نیز نیستند) .
خداوند پیامبر (ص) را متولى امور زکات قرار داده و از مومنان مىخواهد به سهمى که از سوى خداوند و پیامبر (ص) به آنان داده مىشود، راضى باشند:"و لو انهم رضوا ما آتاهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سیوتینا الله من فضله و رسوله و انا الى الله راغبون" (22) و پیامبر (ص) است که سهام افراد و نیز افرادى را که مشمول زکات هستند، معین مىکند . علاوه بر اینکه یکى از مصادیق آن، که فى سبیل الله است، هنگام مصرف نیز نیاز به سرپرست دارد .
انفال و خمس نیز مانند زکات هستند، غیر از اینکه انفال، تنها ویژه خداوند:
"یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول" ، (23)
ولى در خمس افراد دیگرى نیز شریکند:
"و اعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول" . (24)
آن چه در اینجا مهم است و روایات هر دو باب، بر آن دلالت دارد، سرپرستى پیامبر (ص) و پس از ایشان، امامقدس سره بر خمس و انفال استبه گونهاى که این دو زیر نظر ایشان به مصارف خود مىرسند و هرچند پیامبر (ص) و امام (ع) براى امور شخصى خویش مىتوانند از این دو منبع استفاده کنند، ولى مهم ترین مصرف آنها براى اداره امور حکومت و عدالت اجتماعى است; از جمله این روایات، حدیثى است که پس از بیان مواردى که در آن، خمس واجب است، مىفرماید:
فسهم الله و سهم رسول الله لاولى الامر من بعد رسول الله .(25)
و در ادامه روایت، والى را تقسیم کننده خمس، بین دیگر شرکا معرفى مىکند و اگر پس از رفع نیاز آنان چیزى زیاد بیاید، آن را ویژه والى مىداند و اگر کمبودى باشد، بر عهده والى است که آن را تکمیل کند (26) .
همچنین درباره مصرف اموالى که نزد والى است، مىفرماید:
فیکون بعد ذلک ارزاق اعوانه على دین الله و فى مصلحه ما ینوبه من تقویه الاسلام و تقویه الدین فى وجوه الجهاد و غیر ذلک مما فیه مصلحه العامه، لیس لنفسه من ذلک قلیل و لا کثیر . (27)
آن گاه به مساله انفال مىپردازد و آن را در اختیار پیامبر (ص) و سپس والى مىداند . (28)
روایات دیگرى نیز به همین مضمون، نقل شده است . (29)
. آیاتى که مومنان را به ایمان به پیامبر (ص) فرا مىخواند
در قرآن کریم آیاتى وجود دارد که مومنان را به ایمان به خداوند و رسول (ص) فرا مىخواند . در بعضى از این آیات، خداوند و رسول (ص) هر دو ذکر شده اند:
"یا ایها الذین آمنوا آمنوا بالله و رسوله …" ، (30)
هر چند این آیات نیز براى استدلال بر مطلوب، کفایت مىکند، ولى چون ممکن استبر مراتب ایمان قلبى حمل شود، آیهاى را دراین باره مىآوریم که مومنان را به ایمان به رسول فرا مىخواند:
"یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یوتکم کفلین من رحمته" . (31)
در این آیه، مومنان به ایمان به رسول (ص) دعوت شده اند و با توجه به اینکه آنان قبلا به خداوند، رسول او و کتاب ایمان آورده اند، در این آیه، نکتهاى نهفته است . علامه طباطبایى در این باره مىفرماید:
مقصود از ایمان به رسول، تبعیت تام و اطاعت کامل از او در آنچه دستور مىدهد و آن چه باز مىدارد، است، چه حکمى از احکام شرع باشد یا از جهت ولایت امور امت، از او صادر شده باشد . (31)
و آن گاه که این آیه شریفه را به ضمیمه آیات قبل، که هدف از بعثت انبیا را اقامه قسط معرفى مىکنند، در نظر بگیریم و به نتیجه ایمان به رسول – که نورى از سوى خداوند است که به واسطه آن، مردم در دنیا حرکت مىکنند – توجه کنیم، این مساله آشکارتر مىشود که خداوند اطاعت کامل از پیامبرش را خواسته و او را حاکم بر امور مردم قرار داده است .
با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در سایه قرآن
در قرآن مىخوانیم: "اى کسانى که ایمان آوردهاید، مراقب خویش باشید، هنگامى که شما هدایتیافتید، گمراهى کسانى که گمراه شدهاند به شما زیانى نخواهد رساند، بازگشت همه شما به سوى خداست و شما را از آنچه انجام مىدادید آگاه مىسازد." آیا این آیه با اصل "امر به معروف و نهى از منکر" منافات دارد؟ "جبیر بن نفیل" مىگوید: در میان جمعى از یاران پیامبر اکرم (ص) نشسته بودم و از همه کم سن و سالتر بودم، صحبت از امر به معروف و نهى از منکر بود که من با تمسک به این آیه خواستم ضرورت امر به معروف و نهى از منکر را زیر سوال ببرم که همگى یک صدا مرا سرزنش کردند و گفتند: آیهاى از قرآن را بدون اینکه به معنایش پى ببرى، از بقیه جدا کردهاى؟!" آرى! آیه فوق مربوط به شرائطى است که امر به معروف و نهى از منکر کارساز نیست و تاثیرى ندارد، در این مواقع است که انسان نباید نگران گردد، زیرا وظیفه خویش را در حد مقدورش انجام داده و گمراهى آنها به وى زیانى نخواهد رسانید. پیامبر اکرم (ص) در باره آیه فوق، فرمود: "امر به معروف و نهى از منکر کنید، اما هنگامى که دیدید مردم دنیا را مقدم کردهاند و بخل و هوى و هوس برآنها حاکم گشته و هرکس تنها به راى خویش عمل مىکند، (و به راى آمرین به معروف و ناهین از منکر وقعى نمىنهند.) به خویش بپردازید و عوام را رها کنید."
آیه صلوات و درود
در آیه 56 سوره احزاب مىخوانیم: ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما:"خداوند و فرشتگانش بر پیامبر (ص) درود مىفرستند، اى کسانى که ایمان آوردهاید بر او درود بفرستید و سلام بگوئید و در برابر فرمانش تسلیم باشید".
در این آیه مقام پیامبر اسلام (ص) به عالیترین وجه ترسیم شده است، چرا که هم خداوند متعال و هم تمام فرشتگان مقرب او بر پیامبر درود مىفرستند و هم دستور داده شده است همه مومنان بدون استثنا بر او رحمت و درود و سلام بفرستند.
چه مقامى از این بالاتر؟ و چه عظمتى از این بیشتر ؟
درست است که در این آیه، سخنى از آل پیامبر (ص) به میان نیامده است، ولى در روایات بسیارى مىخوانیم که وقتى اصحاب و یاران از حضرتش سوال کردند: چگونه درود و صلوات و سلام بر شما بفرستیم، پیغمبر اکرم (ص) "آل" را در کنار خود قرار داد وتمام رحمت و درودى که از خداوند براى او تقاضا مىشد، براى "آلش" نیز تقاضا مىشد، این قرینه است بر اینکه صلوات و درود خداوند و ملائکه نیز تعمیم دارد، هم شامل پیامبر (ص) و هم شامل "آل" او مىشود، و این یک مساله ساده نیست، بلکه نشان مىدهد که آنها مقاماتى دارند تالى پیغمبر (ص) و ماموریتى دارند در جهاتى شبیه ماموریت او، و گرنه این همه مقام تنها به خاطر خویشاوندى، غیر ممکن است .
اکنون به سراغ بخشى از این رویات که در معروفترین منابع اهل سنت آمده است، مىرویم .
– در"صحیح بخارى" از "ابو سعید خدرى" نقل شده است که ما عرض کردیم:"اى رسول خدا! سلام بر تو معلوم است، چگونه صلوات بر تو بفرستیم"؟فرمود:قولوا اللهم صل على محمد عبدک و رسولک کما صلیت على ابراهیم، و آل ابراهیم و بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابراهیم:"بگوئید خداوندا درود بفرست بر محمد بندهات و رسولت همان گونه که درود بر ابراهیم و آل ابراهیم فرستادى، و برکت بفرست بر محمد و بر آل محمد، آن گونه که برکت فرستادى بر ابراهیم".
در همان کتاب و همان صفحه این حدیث به طور کاملترى از "کعب بن عجره" (یکى از صحابه معروف) نقل مىکند که به رسول خدا عرض کردند: چگونگى سلام بر تو را دانستهایم، اما صلوات برتو چگونه باید باشد؟ فرمود: اللهم صل على محمد وعلى آل محمد کما صلیت على آل ابراهیم انک حمید مجید، اللهم بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على آل ابراهیم انک حمید مجید.
توجه داشته باشید که بخارى این احادیث را در ذیل آیه شریفه ان الله و ملائکته… ذکر مىکند.
– در "صحیح مسلم" که دومین منبع حدیث معروف برادران اهل سنت است از "ابى مسعود انصارى" نقل شده که پیامبر (ص) نزد ما آمد و ما در مجلس "سعد بن عباده" بودیم، "بشیر" فرزند "سعد" عرض کرد: "اى رسول خدا، خداوند به ما دستور داده بر تو صلوات بفرستیم، چگونه بر تو صلوات بفرستیم؟ پیامبر (ص) نخست سکوت کرد، سپس فرمود بگوئید: الهم صل على محمد وعلى آل محمد کما صلیت على آل ابراهیم، بارک على محمد و على آل محمد کمابارکت على آل ابراهیم فى العالمین انک حمید مجید.
– در تفسیر "الدرالمنثور" که معروفترین تفسیر روانى است همان روایت ابو سعید خدرى را از "بخارى" و "نسائى" و "ابن ماجه" و"ابن مردویه" از پیغمبر اکرم (ص) نقل مىکند.
و در همان کتاب عبارت "ابو مسعود انصارى" را از ترمذى و نسائى نقل کرده است
و عین این مضمون را نیز با مختصر تفاوتى از "مالک"،و "احمد "و "بخارى" و "مسلم" و "ابوداود" و "نسائى" و "ابن ماجه" و"ابن مردویه" و از "ابواحمد ساعدى" نقل مىکند.
"حاکم نیشابورى" در المستدرک على الصحیحین از ابن ابى لیلى نقل مىکند که "کعب بن عجره" مرا ملاقات کرد و گفت: آیا هدیهاى به تو بدهم که از پیامبر (ص) شنیدم؟!
گفتم: آرى هدیه کن، گفت: از رسول خدا (ص) سوال کردیم: چگونه بر شما اهل بیت (ع) صلوات بفرستیم؟ فرمود: اللهم صل على محمد و على آل محمد کما صلیت على ابراهیم و على آل ابراهیم انک حمید مجید اللهم بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابراهیم و على آل ابراهیم انک حمید مجید .
سپس حاکم نیشابورى که بناى او بر این است احادیثى را ذکر کند که در صحیح بخارى و مسلم نیست، مىگوید: این حدیث را با همین سند و الفاظ، بخارى از "موسى بن اسماعیل" در کتاب خود نقل کرده، و اگر من آن را در اینجا تکرار کردم به خاطر آن است که معلوم شود اهل بیت و آل همه یکى هستند (باید توجه داشت که حاکم این حدیث را بعد از حدیث "کساء"که در آن تصریح شده اهل بیت من على و فاطمه (حسن و حسین (ع) هستند نقل کرده است). و این یک تعبیز پر معنى است .
سپس "حاکم" به دنبال آن، حدیث ثقلین و به دنبال آن، حدیث ابوهریره را نقل مىکند که پیامبر (ص) نگاه به على (ع) و حسن و حسین (ع) کرد و فرمود: انا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم: "من با هر کس که به شمااز در جنگ در آید، اعلان حنگ مىدهم، وبا هر کس که با شما در صلح باشد در صلحم".
"محمد بن جریر طبرى" نیز در تفسیر خود در ذیل همین آیه، روایت فوق را با کمى تفاوت از "موسى بن طلحه" از پدرش نقل کرده است، و در روایت دیگرى همان را از "ابن عباس" روایت کرده، و در روایت سومى از زیاد و ابراهیم و در روایت چهارم از "عبدالرحمن بن بشربن مسعود انصارى".
"بیهقى" نیز در کتاب معروف "سنن" روایات متعددى در این زمینه نقل کرده که بعضى از آنها وظیفه مسلمانان را در موفع نماز، و هنگام تشهد روشن مىسازد، از جمله در حدیثى از "ابى مسعود عقبّه بن عمرو" نقل مىکند که مردى آمد و خدمت پیامبر (ص) نشست، و مانیز نزد او بودیم، عرض کرد، اى رسول خدا! کیفیت سلام بر تو را مىدانیم ولى هنگامى که نماز مىخوانیم چگونه بر تو صلوات بفرستیم؟ پیامبر (ص) سکوت کرد تا آنجا که ما فکر کردیم اى کاش این مرد چنین سوال را نمىکرد سپس فرمود: اذا انتم صلیتم علىّ فقوالوا للهم صل على محمد النبى الامى و على آل محمد، کما صلیت على ابراهیم وعلى آل ابراهیم و بارک على محمد النبى الامى و على آل محمد کما بارکت على ابراهیم و على آل ابرهیم انک حمید مجید.
سپس از ابو عبدالله شافعى نقل مىکندکه این حدیث صحیحى است که درباره صلوات فرستادن بر پیغمبر (ص) در نمازها سخن مىگوید.
"بیهقى" احادیث متعدد دیگرى نیز در زمینه چگونگى صلوات بر پیامبر اکرم (ص) به طور مطلق یا درنماز آورده مخصوصا در حدیثى از "کعب بن عجره" از پیغمبر اکرم (ص) نقل مىکند که: انه کان یقول فى الصلوه: اللهم صل على محمد و آل محمد کما صلیت على ابراهیم و آل ابراهیم و بارک على محمد و آل محمد کما بارکت على ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید: پیامبر (ص) در نماز خود چنین مىفرمود:اللهم صل على محمد وآل محمد کما صلیت…
از این حدیث روشن مىشود که حتى خود پیغمبر در نمازهایش این صلوات را مىفرستاد.
"بیهقى" در ذیل یکى از روایاتى که در آن سخن از نماز به میان نیامده است مىگوید: این روایت نیز ناظر به حال نماز است زیرا جمله قد علمنا کیف نسلم: "ما مىدانیم چگونه سلام بر تو بفرستیم" اشاره به سلام در تشهد است (السلام علیک ایها النبى و رحمه الله و برکاته) بنابراین مراد از صلوات نیز همان فرستادن صلوات در تشهد است.
به این ترتیب مسلمانان مامورند همان گونه که به عقیده تمام فرق مسلمین سلام بر پیغمبر را به صورت السلام علیک ایها النبى و رحمه الله در تشهد نماز بگویند مامورند که صلوات بر پیغمبر (ص) را نیز در تشهد بگویند.
هر چند در میان مذاهب چهارگانه اهل سنت در اینجا مختصر اختلافى دیده مىشود شافعىها و حنبلىها مىگویند صلوات بر پیامبر (ص) در تشهد دوم واجب است در حالى که مالکىها و حنفىها آن را سنت مىدانند(553) ولى طبق روایات فوق بر همه واجب است .
به هر حال کتابهایى که روایات مربوط به صلوات بر محمد وآل محمد (ص)(به طور مطلق یادر خصوص تشهد نماز) در آن نقل شده بیش از آن است که در این مختصر بیان شد، آنچه در بالا آمد، نمونهاى از این روایات و این کتب است، این روایات را گروهى ازصحابه مانند ابن عباس، طلحه، ابو سعید خدرى، ابوهریره، ابو مسعود انصارى، بریده، ابن مسعود، کعب بن عجره ، و شخص على (ع) نقل کردهاند .
نکتهاى که مایه شگفتى است این است که دانشمندان اهل سنت – على رغم این همه تاکیداتى که در روایات پیامبر (ص) نسبت به اضافه کردن "آل محمد" وارد شده، همیشه (جز در موارد بسیار نادر) آل محمد را حذف مىکنند و مىگویند: صلى الله علیه و سلم
و از آن عجیبتر اینکه: در کتب حدیث حتى در ابوابى که روایات فوق در مورد اضافه کردن آل محمد (ص) نقل مىشود هنگامى که نام پیامبر (ص) را در لابلاى همین احادیث ذکر مىکنند، مىگویند "صلى الله علیه و سلم" (بدون اضافه ال" و مانمى دانیم چه عذرى در پیشگاه پیامبر (ص) در این مخالفت صریح با دستور آن حضرت دارند؟
مثلا بیهقى در عنوان همین باب مىنویسد "باب الصلوه على النبى صلى الله علیه و سلم فى التشهد"و همچنین در بعضى دیگر از منابع معروف حدیث .
انتخاب این عنوان خواه از سوى مولفان این کتب باشد و یا محققان بعد، با توجه به آنچه در ذیل آن آمده بسیار عجیب و متناقض است .
این بحث را با دو حدیث دیگر پایان مىدهیم :
– ابن حجر در صواعق چنین نقل مىکند که رسول خدا (ص) فرمود: لا تصلوا على الصلاه البتراء قالوا و ما الصلاه البتراء، قال: تقولون: اللهم صل على محمد و تمسکون، بل قولوا اللهم صل على محمد و آل محمد:"هرگز بر من صلوات بریده و ناقص نفرستید، عرض کردند صلوات بریده و ناقص چیست؟ فرمود: اینکه بگوئیداللهم صل على محمد و امساک کنید وادامه ندهید بلکه بگوید :اللهم صل على محمد وال محمد.
این حدیث نشان مىدهد که حتى کلمه على نباید میان محمد وآل محمد جدایى یبفکند باید گفت اللهم صل على محمد وآل محمد.
– سمهودى در الاشراف على فضل الاشراف از ابن مسعود انصارى نقل مىکند که رسول خد (ص) فرمود: من صلى صلاه لم یصل فیها علىّ و على اهل بیتى لم تقبل: "کسى که نمازى بخواند که در آن بر من و بر اهلبیتم صلوات نفرستد نمازش قبول نیست".
و ظاهرا امام شافعى در آن شعر معروفش ناظر به همین روایت است که مىگوید:
یا اهل بیت رسول الله حبّکم فرض من الله فى القرآن انزله
کفاکم من عظیم القدر انکم من لم یصل علیکم لاصلاه له
"اى اهل بیت رسول الله محبت شما ،از سوى خداوند در قرآن واجب شده است .
در عظمت مقام شما همین بس است که هر کس بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است.(32) آیا کسانى که چنین مقامى را دارند که نامشان در کنارنام پیامبر (ص) در نمازها به عنوان یک فریضه الهى باید ذکر شود مىتوان همسنگ دیگران شمرد، و با وجود آنان جایى براى غیر آنان در مساله ولایت و امامت و جانشینى پیامبر (ص) باقى مىماند؟ کدام فرد منصف مىتواند دیگران را بر آنان با این همه مقام فضیلت ترجیح دهد؟ آیا اینها همه بطور مستقیم مسئله ولایت و خلافت را روشن نمىسازد؟ داورى باشماست .
سیماى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در آیینه وحى
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد
مولاى زمان مهتر صاحبدل امجد
آن سیّد مسعود و خداوند موید
پیغمبر محمود، ابوالقاسم احمد
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد
این بس که خدا گوید:" ما کان محمد" (34)
تولد پربرکت حضرت خاتم الانبیا صلى الله علیه وآله که بنا به اعتقاد علماى امامیه در 17 ربیع الاول سال 570 میلادى و مطابق با سال عام الفیل به وقوع پیوست، آغاز تولدى نوین و روز اعطاى مدال سعادت و رستگارى از سوى حضرت حق براى جامعه بشریت مىباشد. در آن روز نوزادى به این عالم خاکى قدم نهاد که بعد از چهل سال از سوى خداوند به عنوان آموزگار وحى و مربى برترین فرهنگ زیستن به اهل جهان معرفى گردید. مقارن این ولادت پر برکت در صحنه گیتى آثار شگفتانگیز و اسرارآمیزى رخ داد که هشدارى براى حاکمان و زور مداران تاریخ به حساب آمد .
فرو ریختن چهارده کنگره در ایوان کسرى، خاموش شدن آتشکده فارس، جاری شدن آب در وادى سماوه بعد از سال هاى طولانى خشکى، سرنگون شدن بتها در مکه و سایر نقاط عالم، خشک شدن دریاچه ساوه، پرتوافشانى نورى از وجود آن گرامى در آفاق آسمان ها و خواب هاى وحشتناک انوشیروان و موبدان، از جمله علائم خارق العاده و از نشانههاى هشدار دهندهاى بود که مقارن تولد پیامبر خاتم صلى الله علیه وآله در جهان حادث شد که در منابع معتبر تاریخى و جوامع مورد اعتماد حدیثى از آنها یاد شده است .
در مورد زندگى، سیره و سخن و خُلق و خوى آن وجود گرامى آثار و مجموعههاى ارزشمندى از سوى دانشمندان و محققین پدید آمده که هر یک به نوبه خود قابل تحسین و تقدیر است. السیره النبویه: ابن هشام، السیره النبویه: ابن کثیر، حیاه النبى و سیرته، سیره المصطفى: عبدالزهرا عثمان محمد، سیره المصطفى: هاشم معروف الحسنى، الصحیح من سیره النبى الاعظم، نهایه المسئول فى روایه الرسول، سیرى در سیره نبوى، فروغ ابدیت، شرف النبى و حیاه القلوب، ج2، برخى از این مجموعههاى نبوى مىباشند که هر کدام با سلیقه خاص مولف و از زوایاى مختلفى به بررسى ابعاد زندگى و سیره آن حضرت پرداختهاند.
در این نوشتار سعى شده در حد وسع، خلق و خوى حضرتش در پرتو آیات وحیانى قرآن بررسى شود، تا به این وسیله جان و دل خود را با آیات نور روشنایى بخشیده و از صفات ستوده محمدى صلى الله علیه وآله بهره ور شویم، چرا که بر این باوریم: زیباترین و کامل ترین سیماى آن گرامى را باید در آیینه کلام وحیانى پروردگار به نظاره نشست و خصلت هاى زیباى نبوت را از سرچشمه نور جستجو کرد و اگر قرار است انسان براى بهتر زیستن و به سوى سعادت ابدى رفتن به دنبال الگو و سرمشق باشد، آن را در کامل ترین و مطمئن ترین منابع مىتوان یافت که صفحات درخشان و زرین آن در بلنداى تاریخ و در تاریکترین لحظات آن، شاهراه انسانیت را روشن نموده است . خداوند متعال فرمود: " لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه…"( احزاب/21) ؛ مطمئنا براى شما در[رفتار و گفتار] رسول خدا صلى الله علیه و آله سرمشق نیکو [و کاملى] مىباشد."
نرمخویى و مهربانى
از منظر قرآن کریم یکى از شاخص ترین ویژگی هاى حضرت رسول صلى الله علیه وآله، اخلاق زیبا و برخورد شفقتآمیز با دیگران بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنى توانست در طول 23 سال، دل هاى بسیارى را به خود شیفته کرده و به صراط مستقیم هدایت نماید، در حالى که هیچ قدرتى توان چنین کار شگفتى را نداشت . خداوند متعال این عامل اساسى را چنین شرح مىدهد:" فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک"(آل عمران/159) ؛ به برکت رحمت الهى در برخورد با مردم، نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند.
اساساً آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت براى تکمیل مکارم اخلاق است و مىفرمود:"انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق" (35)؛ همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شدهام .
ابراز محبت و مهرورزى آن حضرت نه تنها شامل دوستان و اهل ایمان مىشد، بلکه مخالفین آن بزرگوار نیز از اخلاق نرم و شفقتآمیز آن گرامى بهره مند بودند و این سبب جذب آنان به سوى اسلام مىگردید . به همین جهت خداوند متعال رسول گرامىاش را تحسین کرده و فرمود: " و انک لعلى خلق عظیم"( قلم/4) ؛ و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجستهاى هستى .
دلسوزى براى اهل ایمان
کسانى که خود را وقف اصلاح جامعه کرده و براى سعادت افراد آن از هیچ کوششى فروگذار نمىکنند و با دلسوزى و عشق و علاقه به انجام وظایف محوله مىپردازند، بدون تردید جایگاه خود را در جامعه و دل هاى مردم تحکیم می بخشند و ارتباط نزدیکترى با مخاطبان خود پیدا مىکنند، در نتیجه مردم به آنان به دیده احترام نگریسته و به ایشان اعتماد کرده و به آسانى گفتهها و خواسته هایشان را مىپذیرند. مردم عاشق کسانى هستند که بدون هیاهو به دنبال اصلاح جامعه و رفع گرفتاری هاى آنان باشند . اگر این دلسوزى و خدمات بىریا، مخلصانه و فقط براى رضاى خداوند عالم باشد، نتیجه آن مضاعف و توفیق در کار حتمى و قطعى خواهد بود .
تو بندگى چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پرورى داند
این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمیت ویژهاى برخوردار است . قرآن مجید، پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرفى کرده و مىفرماید: " لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم" (توبه/ 128) ؛ همانا فرستادهاى از خود شما به سویتان آمد که رنج هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مومنان دلسوز و مهربان است .
خداوند متعال به کسانى که دلسوزى و مهربانى رسول اکرم صلى الله علیه وآله را نوعى ساده لوحى قلمداد مىکردند و اغماض و چشم پوشی هاى آن وجود گرامى را در مورد افراد خطاکار، سطحى نگرى انگاشته و سخنانى ناروا در مورد پیامبر به زبان مىآوردند چنین مىفرماید: " و منهم الذین یوذون النبى و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یومن بالله و یومن للمومنین و رحمه للذین آمنوا منکم والذین یوذون رسول الله لهم عذاب الیم"( توبه/61) ؛ از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مىدهند و مى گویند: او گوشىاست . ( آدم خوش باورى است!) بگو: خوش باور بودن او به سود شماست، او به خدا ایمان دارد و [تنها] مومنان را تصدیق مىکند و براى مومنان شما رحمت است، اما کسانى که رسول خدا صلى الله علیه وآله را مىآزارند عذاب دردناکى در پیش دارند .
دلسوزى حضرت خاتم الانبیاء به حدى بود که گاهى از شدت غصه و ناراحتى در آستانه هلاکت قرار مىگرفت . رسول مکرم اسلام نه تنها از انحراف و کجروی هاى برخى از مسلمانان آزرده خاطر مىشد، بلکه از گمراهى و نادانى نامسلمانان نیز در رنج و عذاب بود. تا این که خداوند متعال از دلسوزى رسول خویش چنین یاد مىکند: " فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا"( کهف/6 )؛ گویى مىخواهى به خاطر اعمال [ نارواى] آنان، اگر به این گفتار ایمان نیاوردند، خود را هلاک کنى .
آشنایى با درد مردم
توفیق در مدیریت جامعه به عوامل مختلفى بستگى دارد که یکى از مهمترین آنها آشنایى با مشکلات و گرفتاری هاى طبقات محروم اجتماع است . پیامبران الهى عموما و پیامبراسلام خصوصاً از چنین خصلت والایى برخوردار بودند . آنان خود را از مردم مىدانستند و هیچگونه امتیاز و تفوقى بر خویشتن نسبت به سایر اقشار جامعه قائل نبودند . پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىفرمود: "انما انا بشر مثلکم"( فصلت/6 – کهف/110 ) ؛ همانا من هم همانند شما بشر هستم . در آیه دیگرى خداوند متعال مىفرماید: " لقد جائکم رسول من انفسکم …"( توبه/ 128) ؛ پیامبرى از خود شما برایتان آمده است .
افزون بر مردمى بودن، آشنایى و آگاهى و لمس واقعیت هاى پنهان جامعه از خصلت هاى بارز آن حضرت بود.
البته میان امثال پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و کسانى که با شعار محرومیت زدایى به عرصههاى رهبرى و هدایت جوامع وارد مىشوند اما خود طعم تلخ محرومیت و گرفتارى را نچشیدهاند و درک این واقعیت ها برایشان سخت و غیر ملموس است فرق زیادى وجود دارد. آنان اگر هم بخواهند در این رابطه درست عمل کنند موفق نخواهند شد، اما کسانى که این مشکلات و محرومیت ها را از نزدیک لمس کردهاند، درد و رنج طبقات محروم جامعه را بهتر و راحت تر درک مىکنند . قرآن کریم مىفرماید: "الم یجدک یتیما فآوى و وجدک ضالا فهدى و وجدک عائلا فاغنى"( ضحى/6، 7، 8 ) ؛ آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد؟! و تو را گمشده یافت و هدایت کرد و تو را فقیر یافت و بى نیاز نمود.
حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در مقابل مرفهین بى دردى که از او مىخواستند از طبقات محروم فاصله بگیرد، این آیه را تلاوت مىکرد: " و ما انا بطارد الذین آمنوا"(هود/ 29) ؛ من هرگز مردم با ایمان را [گر چه در ظاهر محروم و بىچیز و نیازمند باشند] از خود دور نخواهم کرد .
آرى رسیدن به مقام نبوت اوصاف برجستهاى مىطلبد که یکى از آنها مردمى بودن و آشنایى با حقوق محرومان است . کسى که مىخواهد دین آسمانى او جاودانه بماند و براى هر قوم و ملتى و در هر عصر و زمانى به کار آید لازم است که خود با ریشههاى ناعدالتى و فقر و محرومیت از نزدیک تماس داشته باشد تا در بلنداى تاریخ بتواند نداى عدالت خواهى و محرومیت زدایى را به گوش جهانیان برساند . قرآن با یادآورى دوران مشقت بار و سخت زندگى پیامبرصلى الله علیه و آله به آن حضرت سفارش مىکند که: " فاما الیتیم فلا تقهر. واما السائل فلا تنهر" ( ضحى/9، 10) ؛ یتیم را از خود دور نکن و درخواست کننده را از خود مران .
رسول خدا صلى الله علیه وآله در هنگام هجرت به مدینه نیز در مقابل فریادهاى دعوت دهها نفر از اهالى مدینه، در زمینى که به یتیمان تعلق داشت فرود آمد و کانون اسلام را در همانجا متمرکز نمود که بعدها به مسجدالنبى و مرکز حکومت اسلامى تبدیل شد و تصمیمات مهم جهان اسلام در همانجا اتخاذ گردید .
صبر و بردبارى
گذرى کوتاه به تاریخ پیامبران الهى نشان مىدهد که آنان در راه اعتلاى کلمه توحید و انجام رسالت خویش با سخت ترین موانع روبرو بودهاند، همچنان که امام صادقعلیه السلام فرمود: "ان اشد الناس بلاء الانبیاء (36)؛ همانا که انبیاء الهى سخت ترین گرفتاریها را داشتهاند ." اما در این میان حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه وآله بیش از سایر انبیاء در معرض بلاها و آزمایشات سخت قرار گرفت . آن حضرت در این مورد مىفرماید: " ما اوذى نبى مثل ما اوذیت(37) ؛ هیچ پیامبرى همانند من مورد آزار و اذیت قرار نگرفت ."
اما تحمل و بردبارى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در برابر کوه مشکلات که از هر سو به آن حضرت روى مىآورد و موانع گوناگونى که هر یک مىتوانست سد راه اهداف بلند حضرتش باشد، تمام دشمنان و مخالفین سرسخت آن حضرت را به زانو در آورد .
استاد شهید مطهرى رحمه الله در این زمینه مىنویسد: " اراده و استقامتش بىنظیر بود. از او به یارانش نیز سرایت کرده بود . دوره 23 ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است . او در تاریخ زندگىاش مکرر در شرایطى قرار گرفت که امیدها از هرجا قطع مىشد، ولى او یک لحظه تصور شکست را در مخیلهاش راه نداد . ایمان نیرومندش به موفقیت، یک لحظه متزلزل نشد ." (38)
گاهى خداوند متعال براى تقویت روحیه صبر و مقاومت رسول گرامیش مىفرمود:" فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل…" ( احقاف/35) ؛ پس صبر و بردبارى پیشه کن، آن گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند .
رسول اکرم صلى الله علیه وآله در سخن ارزشمندى پایدارى و مقاومت و اراده آهنین خود را در راه هدف به نمایش گذاشت و هنگامى که حضرت ابوطالب پیشنهاد مشرکین را مبنى بر خوددارى آن حضرت از ابلاغ پیام آسمانى خویش به وى بیان کرد، به عمویش ابوطالب چنین فرمود: " یاعم! والله لو وضعوا الشمس فى یمینى والقمر فى یسارى على ان اترک هذا الامر حتى یظهره الله او اهلک فیه، ماترکته (39) ؛ اى عمو! به خدا سوگند اگر آنان خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند که از دعوت آسمانى خود دست بردارم هرگز نخواهم پذیرفت تا این که یا خداوند دین مرا پیروز کند و یا این که جانم را در راه آن از دست بدهم ."
و این چنین بود که حضرت محمد صلى الله علیه وآله با تحمل مشکلات و صبر و پایدارى توانست دین مبین اسلام را به جهانیان اعلام کند . انواع گرفتاریها و ناملایمات، صدمات جسمى و روحى، قرار گرفتن در معرض انواع اتهامات از قبیل: ساحر، مجنون، آشوبگر و سایر موانع راه پیامبر، با دو عامل ایمان به هدف و استقامت و پشتکار در راه رسیدن به آن، قابل تحمل بود .
امیرمومنان علىعلیه السلام در این مورد مىفرماید: " اشهد ان محمدا عبده و رسوله دعا الى طاعته و قاهر اعداءه جهادا عن دینه، لایثنیه عن ذلک اجتماع على تکذیبه و التماس لاطفاء نوره (40) ؛ گواهى مىدهم که محمد صلى الله علیه وآله بنده و پیامبر اوست، انسان ها را به عبادت خداوند دعوت نمود و با دشمنان خدا در راه دین او پیکار نمود و مغلوبشان کرد . هرگز همداستانى دشمنان که او را دروغگو خواندند، او را (از آن دعوت به حق و کوشش در راه استقرار دین اسلام) باز نداشت و تلاش آنان براى خاموشى نور رسالت نتیجه نداد ."
عدالت خواهى
عدالت خواهى یکى از مهمترین اهداف بعثت پیامبران الهى است . خداوند متعال در سوره حدید مىفرماید: " لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط …"(حدید/ 25) ؛ ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب آسمانى و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند .
همچنین خداوند متعال از زبان پیامبر گرامى اسلام در سوره شورى مىفرماید: " … وامرت لاعدل بینکم …"( شورى/15) ؛ من براى اجراى عدالت در میان شما مامور شدهام .
و در آیات متعددى قرآن از عدالت خواهى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که یکى از اهداف بعثت آن حضرت نیز مىباشد سخن گفته و مردم را به تبعیت از آن بزرگوار ترغیب و تشویق مىکند .
عدالت طلبى در تمام زوایاى زندگى انسان نقش دارد و گستره آن به گفتار و رفتار و روابط انسان، معاملات، خانواده، دوستان، فرزندان، همکاران و حتى سایر ملل نیز کشیده مىشود . قرآن کریم مىفرماید: " واذا قلتم فاعدلوا" ( انعام/152) ؛ و هنگامى که سخنى مىگویید، عدالت را رعایت نمایید . پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله آنچنان به این مسئله حیاتى اهمیت مىداد که حتى در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت مىنمود . امام صادقعلیه السلام مىفرماید: "کان رسول الله یقسم لحظاته بین اصحابه فینظر الى ذا و ینظر الى ذا بالسویه (41) ؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله نگاه خود را در میان اصحاب به طور مساوى تقسیم مىکرد، گاهى به این و گاهى به آن دیگرى به طور مساوى نگاه مىکرد .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در یک منشور جهانى، عدالت خواهى و تساوى حقوق انسان ها را در جوامع اعلام کرد و ملاک احترام به حقوق بشر را معین نمود . آن منادى راستین عدالت و آزادى هنگامى که مشاهده کرد یکى از اصحاب عرب وى، سلمان فارسى را به خاطر غیر عرب بودن تحقیر مىکند، در کلمات حکیمانه و معروفى فرمود: " ان الناس من عهد آدم الى یومنا هذا مثل اسنان المشط، لا فضل للعربى على العجمى ولا للاحمر على الاسود الا بالتقوى (42) ؛ همه مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز همانند دانههاى شانه [مساوى و برابر] هستند . عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برترى ندارد مگر به تقوى .
پیامبر اسلام در اجراى قانون عادلانه الهى اهتمام خاصى داشت و اگر کسى از آن حضرت تقاضاى غیرقانونى و غیراصولى مىکرد، شدیدا ناراحت مىشد . هنگامى که بعضى از همسران آن حضرت بعد از جنگ احزاب در مورد تقسیم غنایم جنگى از آن بزرگوار تقاضاى غیرمعقول و خلاف عادت کردند، آن بزرگوار ناراحت شد و 29 روز تمام از آنان فاصله گرفت . خداوند متعال نیز به این مناسبت آیاتى را بر آن حضرت نازل کرد و خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: " یا ایها النبى قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن واسرحکن سراحا جمیلا"( احزاب/ 28) ؛ اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید، بیایید [با هدیهاى] شما را بهره مند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم . (43)
و به این ترتیب پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله حتى به نزدیکترین افراد خانوادهاش نیز اجازه نداد از قانون الهى تخطى کنند و عدالت اجتماعى را در حکومت اسلامى آن حضرت خدشه دار سازند .
راستى و امانتدارى
امانتدارى و صداقت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نه تنها یاران و پیروان آن حضرت را شیفته ایشان نموده بود بلکه دشمنان نیز به این حقیقت اذعان داشته و صداقت آن بزرگوار را مىستودند . سه سال از بعثت مىگذشت که حضرت رسول صلى الله علیه و آله روزى در کنار کوه "صفا" روى سنگ بلندى قرار گرفت و با صداى رسایى قشرهاى مختلف مردم مکه را به سوى خویش فرا خواند، آنگاه خطاب به مشرکین و سایر مردم فرمود: اى مردم! هر گاه من به شما گزارش دهم که پشت این کوه دشمنان موضع گرفتهاند و قصد جان و مال شما را دارند، آیا مرا تصدیق مىکنید؟ همگى گفتند: آرى، زیرا ما در طول زندگى از تو دروغى نشنیدهایم. (44)
حضرت خدیجه نیز هنگامى که پیشنهاد ازدواج به آن حضرت مىداد و شیفتگى خود را به آن وجود گرامى اعلام مىنمود با تاکید بر امانت و صداقت آن بزرگوار، چنین گفت: " انى قد رغبت فیک لقرابتک وسطتک فى قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک (45) ؛ به خاطر خویشاوندیت و بزرگواریت در میان قوم خودت و امانتدارى تو و اخلاق نیک و راستگوئیت، مایلم با تو ازدواج کنم ."
در این میان تصریح آیات الهى و تاکید کلام وحیانى قرآن بر صداقت و راستى و امانتدارى آن حضرت حلاوتى دیگر دارد . برخى از آیاتى که به امانتدارى و راستى پیامبر عظیم الشان اسلام اشاره دارند عبارتند از:
– " قل لا اقول لکم عندى خزائن الله ولا اعلم الغیب ولا اقول لکم انى ملک…" ( انعام/50 ) ؛ بگو: من نمىگویم خزائن خدا نزد من است و من [جز آن که خدا به من بیاموزد] از غیب آگاه نیستم و به شما نمىگویم من فرشتهام ."
– " و ما ینطق عن الهوى. ان هو الا وحى یوحى" ( النجم/3 و4) ؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید و آنچه مىگوید چیزى جز وحى الهى که [بر او] نازل مىشود نیست .
– " ما کذب الفواد ما راى" (46) ؛ قلب [ پاک حضرت محمد صلى الله علیه وآله] در آنچه دید هرگز دروغ نگفت .
حضرت محمد صلى الله علیه و آله در امانتدارى آنچنان شهره بود که حتى دشمنانش بعد از بعثت آن حضرت، با این که نقشه قتلش را طراحى مىکردند، همچنان او را با لقب "امین" مىشناختند و در امانتدارىاش لحظهاى تردید نکردند و در شب هجرت امانت هایى نزد آن گرامى داشتند . رسولالله صلى الله علیه وآله در غار ثور در عین حالى که از ترس مشرکین مکه مخفى شده بود، به امام علىعلیه السلام سفارش نمود که یا على! فردا در اجتماعات مردم مکه، صبح و شام با آواى بلند بگو: " من کان له قبل محمد امانه او ودیعه فلیات فلنود الیه امانته (47) ؛ هر کس نزد محمد امانتى دارد بیاید امانتش را بازستاند.
خداوند متعال در مورد ویژگی هاى انسان هاى وارسته و با ایمان مىفرماید: " والذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون" ( مومنون/ 8 ) ؛ و آنان که به امانت ها و عهد و پیمان هاى خود وفا مىکنند .
و پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله اسوه کامل و نمونه بارز انسان هاى وارسته و داراى تمام کمالات ویژه اخلاقى بود .
صداقت و امانتدارى از منظر رسول گرامى اسلام آنچنان مهم بود که به عنوان معیار براى برترى یارانش محسوب می گردید . امام صادقعلیه السلام در این مورد فرمودند:"ان علیاعلیه السلام انما بلغ ما بلغ به عند رسول الله صلى الله علیه و آله بصدق الحدیث و اداء الامانه" (48) ؛ یقیناً علىعلیه السلام با راستگویى و امانتدارى به آن درجه و عظمت در نزد پیامبرصلى الله علیه وآله رسید.
عدالت خواهى
عدالت خواهى یکى از مهمترین اهداف بعثت پیامبران الهى است . خداوند متعال در سوره حدید مىفرماید: " لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط …"(حدید/ 25) ؛ ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب آسمانى و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند .
همچنین خداوند متعال از زبان پیامبر گرامى اسلام در سوره شورى مىفرماید: " … وامرت لاعدل بینکم …"( شورى/15) ؛ من براى اجراى عدالت در میان شما مامور شدهام .
و در آیات متعددى قرآن از عدالت خواهى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که یکى از اهداف بعثت آن حضرت نیز مىباشد سخن گفته و مردم را به تبعیت از آن بزرگوار ترغیب و تشویق مىکند .
عدالت طلبى در تمام زوایاى زندگى انسان نقش دارد و گستره آن به گفتار و رفتار و روابط انسان، معاملات، خانواده، دوستان، فرزندان، همکاران و حتى سایر ملل نیز کشیده مىشود . قرآن کریم مىفرماید: " واذا قلتم فاعدلوا" ( انعام/152) ؛ و هنگامى که سخنى مىگویید، عدالت را رعایت نمایید . پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله آنچنان به این مسئله حیاتى اهمیت مىداد که حتى در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت مىنمود . امام صادقعلیه السلام مىفرماید: "کان رسول الله یقسم لحظاته بین اصحابه فینظر الى ذا و ینظر الى ذا بالسویه (49) ؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله نگاه خود را در میان اصحاب به طور مساوى تقسیم مىکرد، گاهى به این و گاهى به آن دیگرى به طور مساوى نگاه مىکرد .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در یک منشور جهانى، عدالت خواهى و تساوى حقوق انسان ها را در جوامع اعلام کرد و ملاک احترام به حقوق بشر را معین نمود . آن منادى راستین عدالت و آزادى هنگامى که مشاهده کرد یکى از اصحاب عرب وى، سلمان فارسى را به خاطر غیر عرب بودن تحقیر مىکند، در کلمات حکیمانه و معروفى فرمود: " ان الناس من عهد آدم الى یومنا هذا مثل اسنان المشط، لا فضل للعربى على العجمى ولا للاحمر على الاسود الا بالتقوى (50) ؛ همه مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز همانند دانههاى شانه [مساوى و برابر] هستند . عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برترى ندارد مگر به تقوى .
پیامبر اسلام در اجراى قانون عادلانه الهى اهتمام خاصى داشت و اگر کسى از آن حضرت تقاضاى غیرقانونى و غیراصولى مىکرد، شدیدا ناراحت مىشد . هنگامى که بعضى از همسران آن حضرت بعد از جنگ احزاب در مورد تقسیم غنایم جنگى از آن بزرگوار تقاضاى غیرمعقول و خلاف عادت کردند، آن بزرگوار ناراحت شد و 29 روز تمام از آنان فاصله گرفت . خداوند متعال نیز به این مناسبت آیاتى را بر آن حضرت نازل کرد و خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: " یا ایها النبى قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن واسرحکن سراحا جمیلا"( احزاب/ 28) ؛ اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید، بیایید [با هدیهاى] شما را بهره مند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم . (11)
و به این ترتیب پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله حتى به نزدیکترین افراد خانوادهاش نیز اجازه نداد از قانون الهى تخطى کنند و عدالت اجتماعى را در حکومت اسلامى آن حضرت خدشه دار سازند .
پىنوشتها:
1) نور، آیه 56 .
2) شعراء، آیه 108 .
3) اعراف، آیه 142 .
4) طه، آیه 90 .
5) طه، آیه 93 .
6) نور، آیه 64 .
7) نوح، آیه 3 .
8) حشر، آیه 7 .
9) بحارالانوار، ج17، ص6، ح7 .
10) همان، ج25، ص331 .
11) همان، ص10، ح19 .
12) همان، ص331 .
13) نساء، آیه 59 .
14) ر . ک: تفسیر المیزان، ج4، ص39; التبیان، ج3، ص236; تفسیر المنار، ج5، ص180 .
15) حشر، آیه 7 .
16) مجله حکومت اسلامى، سال اول، ش دوم، ص224 .
17) اصول کافى، ج2، ص398، باب الشرک، ح6 .
18) حدید، آیه 25 .
19) حدید، آیه 25 .
20) لقمان، آیه 13 .
21) نور، آیه 62 .
22) نور، آیه 63 .
23) تفسیر المیزان، ج15، ص166 .
24) انفال، آیه1 .
25) انفال، آیه 41 .
26) اصول کافى، ج1، ص540، باب الفىء و الانفال و تفسیر الخمس .
27) همان .
28) همان، ص541 .
29) همان .
30) همان، ص544 .
31) نساء، آیه 136 .
32) حدید، آیه 28 .
33) تفسیر المیزان، ج19، ص174 .
34)- بخشى از مسمط مسدس شیواى ادیب الممالک فراهانى در مولود مسعود پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله .
35)- مکارم الاخلاق، ص 8/ فتح البارى، ج 6، ص419 .
36)- الکافى، ج2، ص252 .
37)- کشف الغمه، ج2، ص537 .
38)- مقدمهاى بر جهان بینى اسلامى، ج 3، ص137 .
39)- السیره النبویه، ابن هشام، ج 1، ص284 .
40)- نهج البلاغه، خطبه 190 .
41)- تفسیر صافى، ج3، ص299 .
42)- بحارالانوار، ج16، ص260/ الکافى، ج2، ص671 .
43)- مستدرک الوسائل، ج12، ص89 .
44)- تفسیر صافى، ذیل همین آیه .
45)- فروغ ابدیت، ج1، ص263 .
46)- السیره النبویه، ابن هشام، ج1، ص200 و 201 .
47)- همان/11 .
48)- بحارالانوار، ج19، ص62 .
49)- الکافى، کتاب الایمان والکفر، باب الصدق و اداء الامانه، حدیث 5 .
منبع : مجله کوثر، عبدالکریم تبریزى
1