تارا فایل

سیماى پیامبر اکرم ص در آئینه نهج‏البلاغه


سیماى پیامبر اکرم(ص) در آئینه نهج‏البلاغه
هر جامعه نیاز به الگویی دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(ص) معرفی کرده است، حضرت علی(ع) در خطبه هایی که در نهج البلاغه آمده، سیمایی از حضرت محمد(ص) را ارائه کرده است .این حادثه، بزرگترین حادثه تاریخ بشرى محسوب می شود، دلیل آن نیز حوادثى است که بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد. با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بتهاى عالم سرنگون شده، طاق کسرى به لرزه افتاده، دریاچه ساوه که سالها مورد پرستش قرار مى‏ گرفت به زمین فرو رفته و خشکید و آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گرائید، دانش کاهنان زائل شد و سحر ساحران بر باد رفت . این همه نشان از عظمت شخصیتى دارد که در چنین روزى به دنیا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بیش از پیش با شخصیت او آشنا شده و خصلت‏هاى آن ح ضرت را الگو و سرمشق قرار دهند .

ضرورت شناخت آن حضرت‏
هر جامعه نیاز به الگو دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(ص)مى ‏داند آنجا که مى‏ فرماید: " ولکم فى رسول الله اسوه حسنه…؛ مسلماً براى شما در زندگى رسول‏خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند>
بنابراین در هر زمان باید با توجه به نیازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصیتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گرفته و به جامعه عرضه شود .
به گزارش پایگاه پیامبر اعظم(ص)، حضرت على (ع) نیز بر این امر تاکید دارد آنجا که مى‏فرماید: " و لَقد کان فى رسول الله (ص) کاف لَک فى الاسوه، و دلیل لَک على ذم الدنیا و عیبها و کَثره مخازیها و مساویها اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغره اکنافها و فطم عن رضاعها…" براى تو کافى است که راه و رسم زندگى پیامبر اسلام (ص) را اطاعت نمایى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى‏ها و عیب‏هاى دنیا و رسوایى‏ها و زشتى‏هاى آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(ص) باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهاى آن فاصله گرفت.
در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مى‏فرماید: " فتاس بِنبِیک الاطیب الاطهر(ص) فاِن فیه اسوه لمن تَاسى و عزاء لمن تعزى و احب العباد الَى الله المتاسى بِنبیه وَ المقتص لاثره؛ پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویى است براى الگو طلبان و مایه فخر و بزرگى است براى کسى که خواهان بزرگوارى باشد .
محبوب‏ ترین بنده نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نیز اصالت و جامعیت اوصاف آن حضرت است، در اینباره امیرمومنان (ع) مى‏فرماید: "…تا اینکه کرامت اعزام نبوت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (ص) رسید، نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، نهال وجود او را در اصیل‏ترین و عزیزترین سرزمین‏ها (و خانواده‏ها) کاشت و آبیارى نمود. او را از همان درختى که دیگر پیامبران و منتخبان خود را از آن آفرید بوجود آورد… در حرم امن الهى رویید و در آغوش خانواده ای کریم بزرگ شد، شاخه‏هاى بلند آن سر به آسمان کشیده که دست کسى به میوه آن نمى‏رسید. پس پیامبر (ص) پیشواى پرهیزکاران و وسیله بینایى هدایت خواهان است، چراغى با نور درخشان و ستاره ‏اى فروزان، و شعله ‏اى با برق‏هاى خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحیح و پایدار، سخنانش روشنگر حق و باطل و حکم او عادلانه است.
شناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلکه پاداش بیکران الهى را نیز در پى دارد، چنانکه حضرت علی (ع) مى‏فرماید: پس براستى کسى که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(ص) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویى را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.
با توجه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذیرى از آن، به گوشه‏هایى از اوصاف و ویژگیهاى آن حضرت از دیدگاه نهج ‏البلاغه اشاره مى‏شود :
زهد و پارسائى حضرت:
زاهد واقعى کسى است که توجهش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و برترین خواسته عبور کرده متوجه ممسائل اخروى و یا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.
زهد و پارسائى پیامبر اکرم از چنین زهدى بوده است، چنانکه على (ع) مى‏فرماید: نبى اکرم (ص) دنیا را کوچک و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا آن را خوار مى ‏شمرد و نزد دیگران (نیز) خوار و بى مقدار معرفى فرمود و آن را براى ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پس پیامبر اکرم از دل و جان به دنیا پشت کرد، و یاد آن را در دلش میراند.
در بخش دیگر امیرمومنان درباره زهد آن حضرت چنین مى‏گوید: "پیامبر(ص) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته ‏تر و شکمش از همه خالى‏ تر بود، دنیا را به او نشان دادند ولى او نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزى را دشمن مى ‏دارد، آن را دشمن داشت و چیزى را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزى را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز مى‏دانست ( این یعنى بى میلى به دنیا به دلیل قرب الهى و محبت به او.
ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت‏:
قرآن کریم از میان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نیکویش تحسین مى‏ کند آنجا که مى ‏فرماید: " و ِنک لَعلى خلق عظیم؛ و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجست ه‏اى هستى" و اساساً خود آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت براى تکمیل مکارم اخلاق بود و لذا مى‏فرمود: " انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شده‏ام."
اینها نشان از عظمت و ارزش اخلاق و همین طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونه‏هایى از اخلاقیات آن حضرت اشاره مى‏شود:
نرم خویى و مهربانى: از دیدگاه قرآن شاخص‏ ترین ویژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زیبا و برخورد شفقت ‏آمیز آن حضرت با دیگران بود. آن پیامبر رحمه للعالمین با داشتن این خصلت ستودنى دلهاى بسیارى را به خود شیفته ساخته و به راه راست هدایت نمود در حالى که هیچ قدرتى توان انجام چنین کار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در این زمینه مى‏فرماید: "فبِما رحمه من الله لنت لَهم ولَو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ پس به برکت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى‏شدند."
و على (ع) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخویى و مهربانى او چنین مى‏گوید: پیامبر اکرم سخاوتمندترین مردم، شجاعترین آنها، راستگوترین آنها و وفادارترین انسان نسبت به وعده، نرمترین (انسان) از نظر خوى و کریمترین مردم در برخورد و معاشرت بود، هرکس در ابتدا او را مى ‏دید از او دورى مى‏کرد (ولى) هرکس با او همراه مى ‏شد و او را مى‏شناخت به او علاقمند مى‏شد و سخت به او محبت مى‏ورزید، بگونه ‏اى که مثل او قبل از آن و بعد از آن ندیده بود."
دلسوزى و خیرخواهى: از دیگر خصوصیات آن حضرت دلسوزى و خیرخواهى و علاقه به انجام وظیفه بود، این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمیت ویژه‏ اى برخوردار است، قرآن مجید پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرفى مى‏کند آنجا که مى‏فرماید: " لَقَد جاءکم رسول من اَنفسکم عزیز عَلیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رَئوف رحیم؛ همانا فرستاده ‏اى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مومنان دلسوز و مهربان است .
عزت جهانى یافتن مسلمانان: امیر مومنان در این زمینه مى‏فرماید: " مردم! از سر نعمت بعثت پیامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسیده‏اید که حتى کنیزان شما را گرامى مى ‏دارند و به همسایگان شما محبت مى‏کنند، کسانى براى شما احترام قائلند که شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقى ندارید، کسانى از شما مى‏ترسند که نه ترس از حکومت شما دارند و نه شما بر آنها حکومتى دارید. "
تبدیل اختلافات به وحدت و کینه ها و به الفت: در بخشى از خطبه 96 حضرت علی (ع)چنین فرمود: " قرارگاه پیامبر بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ‏ترین پایگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد کرد، دل‏هاى نیکوکاران شیفته او گشته، توجه دیده‏ها به سوى اوست. خدا به برکت وجود او کینه‏ ها را دفن و آتش دشمنى را خاموش کرد. با (وجود مبارک) او میان دلها الفت و مهربانى ایجاد کرد و نزدیکانى را از هم دور ساخت، انسان‏هاى خوار و ذلیل و محروم در پرتو (ایمان به) او عزت یافتند، و عزیزانى خودسر(بر اثر کفر او) ذلیل شدند، گفتار او روشنگر واقعیت‏ها و سکوت او زبانى گویا بود ."
رفتار پیامبر با خانواده
رهبران اسلام در همه زمینه هاى زندگى, راهنمایى هاى لازم را بیان کردند تا هر عضو جامعه اسلامى از هر جهت فردى و اجتماعى کامل باشد.مشاهده سیره عملى ((اسوه هاى حسنه)) از سخنان آنان نقش بیشترى در زندگى نسل جوان دارد, سیره هر شخصیت بیشتر از سخنش گویاى هویت واقعى اوست. اگر سخن از زبان شخص بیرون مى آید, سیره از مرکز دل آن شخصیت برمى خیزد. و سیره عملى پیامبر اکرم(ص) و خاندان پاکش درتمامى زمینه ها بهترین تابلو و الگو براى تاسیس مدینه فاضله و جامعه نمونه اسلامى است.
اخلاق خانوادگى پیامبر(ص)
یافتن و داشتن اسوه و چهار چوب هاى فکرى, کردارى و گفتارى در روابط خانوادگى براى هر انسانى توفیقى در جهت تکامل هر چه بهتر اوست. از سویى محک اخلاق انسان در خانواده است زیرا اشخاص در بیرون قدرت بر رفتار ضد اخلاقى ندارند یا به دلیل پاره اى ملاحظات, بد اخلاقى نمى کنند. آن کس که در منزل که زن و فرزندانش تحت نظر اویند خوش رفتارى کرد, خوش اخلاق است.در این مقاله نمایى کلى از اخلاق خانوادگى پیامبر(ص) را ـ که سرمشق اعلا و بالاترین اسوه و نمونه برجسته اخلاق الهى است و براى تکمیل اخلاق مبعوث شدـ تصویر مى کنیم تا با الهام گیرى از سیره والاى او زندگى خداپسندانه اى داشته باشیم و به گونه اى که آن بزرگوار با اعضاى خانواده رفتار مى کرد معاشرت کنیم, به گونه اى سخن بگوییم که آن حضرت سخن مى گفت, آن جایى غضب کنیم که آن عزیز خشمگین مى شد, و جایى عفو کنیم که آن جناب مى بخشید.عایشه, عیال رسول خدا(ص) که به خصوصیات اخلاقى او آگاه بود, جزئیات اخلاقى و رفتارى پیامبر را در یک جمله خلاصه کرد; که در روایت آمده است:قال سعد بن هشام: دخلت على عایشه, فسالتها عن اخلاق رسول الله صلى الله علیه و آله. فقالت: اما تقرء القرآن؟ قلت: بلى, قالت: خلق رسول الله(ص) القرآن.
مرحوم فیض کاشانى درکتاب ((محجه البیضا)) از ((سعدبن هشام)) روایت کرده که گفت: به دیدار ((عایشه)) رفتم و از اخلاق رسول خدا(ص) پرسیدم. او گفت: آیا قرآن نمى خوانى؟ گفتم: چرا. گفت: اخلاق رسول خدا(ص) قرآنى است.قالت عایشه: ما کان احد احسن خلقا منه ما دعاه احد من اصحابه و لا اهل بیته الا قال: لبیک ; عایشه گفته است: احدى از پیامبر(ص) خوش خلق تر نبود, هیچ کس از اصحاب و اهل بیت او را صدا نمى زد مگر این که در جواب مى فرمود: لبیک.رشید الدین میبدى در تفسیر آیه (انک لعلى خلق عظیم) مى گوید:((رسول خدا(ص) امر و نهى قرآن را چنان پیش رفتى و نگه داشتى به خوش طبعى که گویى خلق وى و طبع وى خود آن بود.))
او رهنمودهاى قرآن را به دل مى گرفت و در زندگى اش از شیوه اى که قرآن پیشنهاد مى کردـ بى هیچ انحرافى و بى آن که هیچ ناراحتى در آن روا دارد ـ پیروى مى کرد و لذا تجسم قرآن به حساب مىآمد.و این ادعا از نظر کلام الله مجید مورد تایید است.
کار در منزل
((خیرکم, خیرکم لنسائه و انا خیرکم لنسائى.: بهترین شما شخصى است که با همسرش خوش رفتارتر باشد و من از تمامى شما نسبت به همسرانم خوش رفتارترم.))در اخلاق حضرت محمد, همین بس که با آن جلالت و موقعیتى که به سلاطین نامه دعوت مى نوشت در خانه, تا حد امکان کارش را شخصا انجام مى داد.اهل سیره نوشته اند: پیامبر خدا در خانه خویش خدمتکار اهل خود بود, گوشت را تکه تکه مى کرد و بر سفره غذاى حقیرانه مى نشست و انگشتان خویش را مى لیسید, بز خود را مى دوشید و لباس خود را وصلهمى نمود و بر شتر خود عقال مى زد و به ناقه خود علف مى داد, با خدمتکار منزل آرد را آسیاب مى کرد و خمیر مى ساخت.
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب, (ج 1, ص 146) روایت کرده که: ((رسول خدا(ص) کفش خود را وصله مى زد, پوشاک خویش را مى دوخت, در منزل را شخصا باز مى کرد, گوسفندان و شترها را مى دوشید و به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس کردن به کمک او مى شتافت و آب وضوى شبش را خود تهیه مى کرد. و در همه کارها به اهل خانه کمک مى کرد.((لوازم خانه و زندگانى را به پشت خود از بازار به خانه مى برد.گاه اتفاق مى افتاد که حضرت خانه خویش را نظافت مى کرد و جارو مى کشید و خود مکرر مى فرمود: ((کمک به همسر و کارهاى منزل, صدقه و احسان در راه خدا محسوب مى شود.))از عایشه نقل شده که گفته است: محبوب ترین کارها نزد رسول خدا(ص) خیاطى بود.پیامبراکرم(ص) با همه عظمت و موقعیت ممتازش در منزل کار مى کرد. و به نگهدارى و پرستارى از کودکان مى پرداخت.
عایشه همسر آن حضرت مى گوید:
وقتى خلوت مى شد, پیامبر لباس خود را مى دوخت و کفش خویش را وصله مى کرد.
على(ع) بیش از سى سال عمر خود را با رسول خدا(ص) سپرى کرده و شناساترین فرد به رسول خدا بوده و از اخلاق داخلى و خارجى حضرتش اطلاع دقیق داشته,امام حسین(ع) مى فرماید:
سالت ابى عن مدخل رسول الله صلى الله علیه و آله, فقال: کان دخوله فى نفسه ماذونا فى ذلک, فاذا آوى الى منزله جزا دخوله ثلاثه اجزا, جزءا لله و جزءا لا هله و جزءا لنفسه.
ثم جزء جزئه بینه و بین الناس فیرد ذلک بالخاصه على العامه و لا یدخر عنهم عنه شیئا….
از پدرم در مورد امور رسول خدا(ص) در داخل خانه سوال کردم, فرمودند: وقتى به خانه اش مى رفت, اوقاتش را سه قسمت مى کرد: یک قسمت براى خدا, و یک قسمت براى خانواده اش, و یک قسمت براى خودش, آن گاه قسمت خودش را نیز میان خود و مردم تقسیم مى کرد و آن را براى بستگان و بزرگان صحابه (که در منزلش به خدمت او مى رسیدند) قرار مى داد و ذره اى از امکانات خود را از آنان دریغ نمى نمود (بلکه آن چه امکان داشت در حقشان انجام مى داد.)
حضرت در مورد امورى که به شخص او مربوط مى شد, خشمگین نمى شد. تنها براى خدا, آن گاه که حرمت هاى الهى شکسته مى شد, غضب مى کرد.
یکى از همسران آن حضرت مى گوید: وقتى رسول خدا(ص) غضب مى کرد به جز على(ع) کسى را یاراى سخن گفتن با حضرتش نبود.
علاوه بر همسران, هم نشینان روزانه پیامبر(ص) عبارت بودند از فاطمه و شوهر و فرزندانش و به گواهى تاریخ و روایات فراوان, علاقه پیامبر خاتم(ص) به آن ها قابل قیاس با دیگر کسان و نزدیکان حضرت نبود. به موجب روایتى که عایشه نقل کرد, هر گاه فاطمه(س) بر پدر وارد مى شد رسول خدا(ص) جلوى پاى دخترش بلند مى شد و او را مى بوسید و در جاى خود مى نشانید.
در عروسى فاطمه(س) زنان مسرور بودند و اظهار شادمانى مى کردند و سرود مى خواندند و مى گفتند: ابوها سید الناس. رسول خدا(ص) فرمود: بگویید و بعلها ذو الشده الباس.
و این مصراع چون در مدح حضرت امیرالمومنین(ع) بود, با آن که رسول خدا خواسته بود بانوان بگویند اما عایشه, زنان را منع کرد از اضافه کردن این مصراع. پیامبر(ص) متوجه موضوع شد و فرمود: عایشه عداوت ما را ترک نمى کند!
روزى رسول اکرم(ص) وارد اطاق عایشه شد مشاهده کرد که تکه نانى روى زمین و زیر دست و پا افتاده است آن را برداشته و خورد و سپس فرمود:یا حمیرا ! اکرمى جوار نعم الله علیک فانها لم تنفر من قوم فکادت تعود الیهم.((اى حمیرا! مجاورت نعمت هاى الهى را بر خویشتن گرامى دار تا هرگز نعمت هاى خداوندى از مردم دور نشوند.
حاکمیت‏سیاسى پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم در قرآن
یکى از تحقیقاتى که در مرکز تحقیقات علمى دبیرخانه مجلس خبرگان رهبرى به پایان رسیده و در دست انتشار است، حاکمیت‏سیاسى معصومان (ع)" مى‏باشد . این تحقیق که توسط حجت‏الاسلام آقاى محمدعلى رستمیان به سامان رسیده، از منظر قرآن و حدیث‏به حاکمیت‏سیاسى پیامبر (ص) و دیگر معصومان (ع) مى‏پردازد و به استناد اصلى‏ترین منابع کلامى و فقهى، یعنى قرآن و حدیث اثبات مى‏کند که آن پیشوایان، داراى حاکمیت‏سیاسى بوده و علاوه بر رسالت تبلیغ و هدایت، مسوولیت مدیریت جامعه و رهبرى سیاسى مردمان را نیز بر عهده داشته‏اند . آنچه اینک پیش رو دارید بخشى از این پژوهش است که اختصاص به بررسى حاکمیت‏سیاسى پیامبر (ص) در خلال آیات قرآن دارد . امیدواریم به زودى متن کامل تحقیق در قالب کتاب در اختیار علاقه‏مندان قرار گیرد .
مقدمه
آیاتى که درباره حاکمیت‏سیاسى پیامبر (ص) در قرآن کریم آمده است، به چند دسته تقسیم مى‏شوند:
. آیاتى که به مساله اطاعت از پیامبر (ص) مى‏پردازند .
. آیاتى که ولایت پیامبر (ص) و اولویت ایشان بر مومنان را مطرح مى‏کنند .
. آیاتى که حکم پیامبر (ص) را مورد توجه قرار داده‏اند .
. آیاتى که پیامبر (ص) را در امور اجتماعى، محور معرفى مى‏کنند .
. آیاتى که مومنان را به ایمان به پیامبر (ص) به عنوان یکى از ارکان تشریع فرا مى‏خوانند .
. آیاتى که به مساله اطاعت از پیامبر (ص) مى‏پردازند
مقصود اصلى، فرمان به اطاعت از پیامبر (ص) است و فرمان به اطاعت‏خداوند، امرى مسلم، براى یادآورى و مقدمه چینى آورده شده است; زیرا وجوب اطاعت از خداوند – همان‏طور که در بحث‏هاى کلامى مطرح است – با شناخت مولویت او به وسیله عقل حاصل مى‏شود و اثبات آن از راه مولوى، به دور مى‏انجامد . پس فرمان به اطاعت‏خداوند، در این آیات، ارشاد مردم به چیزى است که خود مى‏دانند و بیان این حقیقت است که اطاعت از پیامبر (ص) در ادامه اطاعت از خداوند است . شاهد بر این مطلب، این‏که در هیچ آیه‏اى فرمان به اطاعت از خداوند، به تنهایى نیامده است، در حالى که در بسیارى از آیات، درباره پیامبر (ص)، یا به صورت فرمان از سوى خداوند، در کنار دیگر واجبات، آمده است، مانند:
"و اقیموا الصلوه و آتوا الزکاه و اطیعوا الرسول لعلکم ترحمون‏" . (1)
و یا به صورت فرمانى از زبان خود پیامبران (ع) مانند:
"فاتقوا الله و اطیعون‏" . (2)
معناى اطاعت از پیامبر (ص)
اکنون با توجه به معناى اطاعت، که عبارت از "امتثال امر" است، اگر پیامبران از سوى خود، هیچ امر و نهى‏اى نداشته باشند، نمى‏توان تصورى از معناى اطاعت از آنان داشت; زیرا در این صورت، ایشان صرفا واسطه در ابلاغ فرمان‏هایى هستند که از سوى خداوند صادر مى‏شود و لازم مى‏آید که آوردن "اطیعوا الرسول‏" در آیات، به منزله تکرار "اطیعوا الله‏" باشد، در حالى که هیچ نوع قرینه‏اى در کلام وجود ندارد و سخن اشخاص عادى، از این‏گونه استعارات گمراه کننده خالى است چه رسد به آیات قرآن کریم که از لحاظ فصاحت، برترین کلام است . از سوى دیگر، این مشکل، در آیاتى مانند "من یطع الرسول فقد اطاع الله‏" و "ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله‏" بیش‏تر مى‏شود; زیرا لازمه این سخن، دراین آیات، اجازه دادن خداوند به مردم، براى اطاعت از خود او است!؟
تفویض کارها به پیامبر (ص)
با توجه به آن چه گذشته و نیز با توجه به آیات دیگر که برخى فرمان‏هاى پیامبران (ع) را به اقوام خود نقل مى‏کنند، مانند فرمان حضرت موسى به هارون، که از او مى‏خواهد در میان مردم بماند و آنان را به سوى صلاح، پیش ببرد:
"و قال موسى لاخیه هرون اخلفنى فى قومى و اصلح …" (3)
و مانند فرمان هارون به مردم:
"و ان ربکم الرحمن فاتبعونى و اطیعوا امرى‏" (4)
و عتاب حضرت موسى به هارون، که "آیا نافرمانى مرا کرده‏اى؟"
"افعصیت امرى‏" (5)
هم چنین آن‏جا که خداوند مومنان را از مخالفت کردن با دستورهاى پیامبر (ص) بر حذر مى‏دارد:
"فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او عذاب‏" (6)
و آیاتى که در آن‏ها، پیامبران (ع) نخست قوم خود را به عبادت خداوند و تقواى الهى، که به رعایت احکام نازل شده از سوى او به دست مى‏آید فرا مى‏خوانند و سپس به اطاعت از خود دعوت مى‏کنند، مانند:
"قال یا قوم انى لکم نذیر مبین ان اعبدوا الله و اتقوه و اطیعون‏" (7)
روشن مى‏شود که خداوند کارهایى را به پیامبران (ع) تفویض کرده است تا با اذن او، در میان مردم به آن چه صلاح آنان در آن است، فرمان دهند و مردم نیز لازم است از ایشان اطاعت کنند .
در روایات نیز با استشهاد به آیات قرآن کریم، مساله تفویض امور به پیامبر (ص) به شکل‏هاى گوناگون مطرح شده است . روایات بسیارى با استشهاد به آیه "ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا" (8) مساله تفویض امور به پیامبر (ص) (9) و تفویض امر دین به ایشان، (10) که هر چه را او حلال کند، حلال است و هر چه را او حرام کند، حرام (11) ، و تفویض امر خلق به پیامبر (ص) را مطرح مى‏کنند . (12)

محدوده اطاعت از پیامبر (ص)
از مسائلى که درباره اطاعت از پیامبر (ص) مطرح است، محدوده اى است که بر مومنان لازم است در آن محدوده، مطیع ایشان باشند . آیات و روایاتى که درباره این مساله نقل شدند، اطاعت از پیامبر (ص) را در سطح اطاعت از خداوند مى‏دانند و نه در این آیات و نه در آیات دیگر، حد خاصى براى آن معرفى نشده است و از آن‏جا که اطاعت از خداوند، مطلق است و براى آن، نمى‏توان حدى را تصور کرد، اطاعت از پیامبر نیز از همین اطلاق برخوردار است . از این رو، همه مفسران و کسانى که به گونه‏اى از آیه "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم‏" (13) بحث کرده اند، چون اطاعت از "اولى الامر" نیز مطلق است، در صدد تبیین عصمت آنان برآمده‏اند; زیرا اطاعت مطلق از هیچ‏کس را بدون عصمت روا نمى‏دانند . (14)
آیات دیگرى که به بیان مساله حاکمیت‏سیاسى پیامبر (ص) مى‏پردازند و در آینده از آن‏ها بحث‏خواهیم کرد، مبین این مساله‏اند که اطاعت از پیامبر (ص) هم در امور شخصى افراد جارى است و هم در امور اجتماعى . در این‏جا درباره شان نزول آیه:
"ما اتیکم الرسول فخذوه و مانهیکم عنه فانتهوا" (15)
که مربوط به فیئ و تقسیم آن است و از سویى به امور اجتماعى و از سویى دیگر، به منافع فردى اشخاص مربوط است، مى‏توان اشاره کرد که این امر، این حقیقت را آشکار مى‏کند که پیامبر (ص) تصمیم گیرنده درباره درآمدهاى عمومى است و طبق مصلحت مى‏تواند آن را بین کسانى که در حصول آن دخالت داشته‏اند، به‏طور غیر مساوى تقسیم کند . هر چند مفهوم این آیه شریفه، عام است و همه فرمان‏هاى پیامبر (ص) را – همان‏طور که روایات نیز بی معناى حکم پیامبر (ص)
سیاق آیات با اختصاص آن به مورد قاضى تحکیم، که در مورد آیه 36 سوره اعراف احتمال داده شده است، (16) منافات دارد; زیرا اولا همان‏طور که از آیات و روایات، روشن شد، این حکم به پیامبر (ص) همان حکم انحصارى خداوند است که به او تفویض شده است و مورد آن، امور دین و جامعه مومنان مى‏باشد . ثانیا در آیه "فلا و ربک لا یومنون حتى یحکموک …" نیز با رجوع به آیات قبل مى‏بینیم که ابتدا آیه "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول …" قرار دارد و سپس به این مساله پرداخته شده که هرگاه به مردم گفته مى‏شود که به سوى آن چه خدا نازل کرده و به سوى رسول بیایید، منافقان از رسول اعراض مى‏کنند . آن گاه این حکم کلى، درباره همه پیامبران مطرح گردیده که "ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله‏" و سپس آیه مورد نظر نازل شده است و مومنان را کسانى قلمداد کرده که اولا پیامبر را در بین خود حاکم گردانند; یعنى ملزم هستند که او را حاکم کنند . ثانیا از دل و جان، به حکم او راضى وتسلیم باشند و در آیه بعد، یکى از احکامى را که احتمال داشت از سوى پیامبر (ص) صادر گردد، با این مضمون توضیح مى‏دهد که "اگر ما به آنان دستور مى‏دادیم که همدیگر را بکشید یا از شهر و دیارتان خارج شوید، جز عده اندکى آن را اجرا نمى‏کردند" . در روایتى از امام صادق (ع) در توضیح آیه "فلا و ربک لا یومنون …" آمده است:
لو ان قوما عبدوا الله وحده لا شریک له و اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه و حجوا البیت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشى‏ء صنعه الله او صنعه النبى الا صنع خلاف الذى صنع؟ او وجدوا ذلک فى قلوبهم لکانوا بذالک مشرکین ثم تلا هذه الایه: "فلا و ربک …" ثم قال ابو عبدالله: فعلیکم بالتسلیم . (17)
ثالثا در آیه مورد استشهاد، براى حمل حکم پیامبر (ص) بر قاضى تحکیم – همان‏طور که قبلا هم توضیح داده شد – مساله روشن‏تر است; زیرا در آن‏جا اصلا سخن از پذیرش یا عدم پذیرش نیست تا حمل بر قضاوت در امور شود، بلکه بحث در این است که هرگاه امر مبرمى از سوى خدا و رسول صادر گردید، دیگر مومنان از خود اختیارى ندارند; یعنى حتى امورى که به‏طور عادى در اختیار خودشان است، با حکم خدا و رسول، از آنان سلب مى‏شود . این مطلب، حکایت از این مى‏کند که حکم پیامبر (ص) شامل همه دستورهایى است که ایشان در موارد مختلف داده اند و حتى عمل به این احکام، اعم از این است که او حضور داشته باشد یا نه و در صورت عدم حضور او نیز اگر مساله اى پیش آید که حکمش از سوى پیامبر (ص) صادر شده باشد، عمل به آن لازم است .
عدالت اجتماعى یکى از آرزوهاى جوامع بشرى در طول تاریخ بوده و هست و همه کسانى که به گونه اى اداره جامعه را بر عهده دارند یا مى‏خواهند بر عهده بگیرند، آن را به مردم نوید مى‏دهند و خداوند نیز پیامبران (ع) را با همین هدف، به میان مردم فرستاده است و ابزار لازم را نیز، که عبارت از کتاب و میزان باشد، در اختیار آنان قرار داده است (ناگفته نماند که قسط در مورد انبیا، دایره‏اى بسیار وسیع تر از آن‏چه مربوط به زندگى مادى انسان است، را شامل مى‏شود) .
نکته‏اى که در آیه شریفه وجود دارد – و جزو سنت‏هاى تغییرناپذیر خداوند است – این است که مردم در پذیرش هدایت تشریعى خداوند، مختارند . از این رو، رهبرى پیامبران بر اساس ایمان تحقق مى‏یابد، نه بر اساس زور و اجبار و در این آیه نیز پس از تامین محورهاى تحقق قسط در اجتماع، که عبارتند از: رهبرى معصومان و قانون، قیام به قسط بر عهده خود مردم گذاشته شده است . جالب این‏که قوه قهریه، که یکى از ضروریات براى اصلاح جامعه است، در مرحله بعد قرار داده شده است و هدف از آن، نصرت پیامبران (ع) و خداوند بیان شده است:
"و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قوى عزیز" . (18)
در نتیجه، اجرا شدن قسط در جامعه به وسیله پیامبران (ع) پس از ایمان به آنان تحقق خواهد یافت و پیش از این مرحله – همان‏طور که گذشت – وظیفه ایشان انذار براى ایمان آوردن کافران و مشرکان است که خود، نوع دیگرى از قسط است، زیرا در منطق قرآن کریم "ان الشرک لظلم عظیم‏" (19) شرک ظلم بزرگى است . از این‏جا این پرسش نیز پاسخ داده مى‏شود که چرا عده اى از پیامبران (ع) به رهبرى مردم نپرداختند؟ علت آن را باید در عدم پذیرش ایشان از سوى اقوام مخاطبشان جست‏وجو کرد به گونه‏اى که شرایط تحقق یک جامعه مومن، که تابع ایشان باشد، فراهم نگردید .
اجازه گرفتن از پیامبر (ص) هنگام شرکت در امور اجتماعى
در سوره نور، خداوند بر محوریت پیامبر (ص) در امور اجتماعى تاکید مى‏کند و مومنان را کسانى قلمداد مى‏کند که در این امور، تابع او هستند: "انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه على امر جامع لم یذهبوا حتى یستئذنوه اولئک الذین یومنون بالله و رسوله فان استئذنوک لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم و استغفر لهم ان الله غفور رحیم ." (19)
این آیه شریفه، نقش رهبرى مومنان را به پیامبر (ص) نسبت مى‏دهد و تقدم امور اجتماعى بر امور شخصى را بیان مى‏کند و تذکر مى‏دهد که در امور اجتماعى، هیچ کس حق تک‏روى و عمل بر اساس راى و نظر خویش را ندارد و باید همه امور با اجازه پیامبر (ص) انجام گیرد . البته به پیامبر نیز سفارش مى‏کند که اگر افرادى براى رفع گرفتارى‏هاى شخصى از تو اجازه خواستند، به آنان اجازه بده; ولى این اجازه نیز به خواست آن حضرت بستگى دارد . در آیه بعد نیز به این محوریت، به گونه‏اى دیگر توجه شده و دعوت پیامبر (ص) به عنوان رهبر، غیر از دعوت دیگران تلقى گردیده و به آثار زیان‏بار مخالفت‏با دستورهاى ایشان، که تحقق فتنه یا نزول عذاب است، پرداخته شده است:
"لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا قد یعلم الله الذین یتسللون منکم لواذا فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم‏" . (20)

علامه طباطبایى در این باره مى‏فرماید: خواندن رسول، عبارت از خواندن مردم به کارى از کارها است; مانند خواندن آنان به ایمان و عمل صالح و خواندن آنان براى مشورت در کارهاى اجتماعى و خواندن آنان به نماز جمعه و دستور به آنان در کارهاى دنیوى یا اخرویشان . پس همه این‏ها خواندن از سوى پیامبر (ص) محسوب مى‏شود . (21)
بدین ترتیب، با توجه به سیاق آیات، این احتمالات که مراد از خواندن رسول، صدا زدن مردم اسم رسول خدا را، مانند دیگر مردم باشد، یا مقصود از مخالفت از امر، در "فلیحذر الذین یخالفون‏" دستور خداوند باشد، منتفى مى‏گردد، هر چند اگر این احتمالات را درست نیز فرض کنیم، صراحت آیات در محوریت پیامبر (ص) در امور اجتماعى، بر جاى خود باقى است .
محور بودن پیامبر (ص) در امور مالى جامعه
از محورهاى مهم در امور اجتماعى، امور مالى است . در اسلام سه محور مهم براى تحقق عدالت اجتماعى، در این بعد در نظر گرفته شده است که هر سه در اختیار پیامبر (ص) به عنوان رهبر اجتماع قرار داده شده است . زکات، خمس و انفال، این سه محور را تشکیل مى‏دهند (هر چند صدقات و کفارات واجب و مستحب دیگرى نیز در این زمینه مطرحند که بیش‏تر جنبه فردى دارند و قابل پیش‏بینى نیز نیستند) .
خداوند پیامبر (ص) را متولى امور زکات قرار داده و از مومنان مى‏خواهد به سهمى که از سوى خداوند و پیامبر (ص) به آنان داده مى‏شود، راضى باشند:"و لو انهم رضوا ما آتاهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سیوتینا الله من فضله و رسوله و انا الى الله راغبون‏" (22) و پیامبر (ص) است که سهام افراد و نیز افرادى را که مشمول زکات هستند، معین مى‏کند . علاوه بر این‏که یکى از مصادیق آن، که فى سبیل الله است، هنگام مصرف نیز نیاز به سرپرست دارد .
انفال و خمس نیز مانند زکات هستند، غیر از این‏که انفال، تنها ویژه خداوند:
"یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول‏" ، (23)
ولى در خمس افراد دیگرى نیز شریکند:
"و اعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه و للرسول‏" . (24)
آن چه در این‏جا مهم است و روایات هر دو باب، بر آن دلالت دارد، سرپرستى پیامبر (ص) و پس از ایشان، امام‏قدس سره بر خمس و انفال است‏به گونه‏اى که این دو زیر نظر ایشان به مصارف خود مى‏رسند و هرچند پیامبر (ص) و امام (ع) براى امور شخصى خویش مى‏توانند از این دو منبع استفاده کنند، ولى مهم ترین مصرف آنها براى اداره امور حکومت و عدالت اجتماعى است; از جمله این روایات، حدیثى است که پس از بیان مواردى که در آن، خمس واجب است، مى‏فرماید:
فسهم الله و سهم رسول الله لاولى الامر من بعد رسول الله .(25)
و در ادامه روایت، والى را تقسیم کننده خمس، بین دیگر شرکا معرفى مى‏کند و اگر پس از رفع نیاز آنان چیزى زیاد بیاید، آن را ویژه والى مى‏داند و اگر کمبودى باشد، بر عهده والى است که آن را تکمیل کند (26) .
هم‏چنین درباره مصرف اموالى که نزد والى است، مى‏فرماید:
فیکون بعد ذلک ارزاق اعوانه على دین الله و فى مصلحه ما ینوبه من تقویه الاسلام و تقویه الدین فى وجوه الجهاد و غیر ذلک مما فیه مصلحه العامه، لیس لنفسه من ذلک قلیل و لا کثیر . (27)
آن گاه به مساله انفال مى‏پردازد و آن را در اختیار پیامبر (ص) و سپس والى مى‏داند . (28)
روایات دیگرى نیز به همین مضمون، نقل شده است . (29)
. آیاتى که مومنان را به ایمان به پیامبر (ص) فرا مى‏خواند
در قرآن کریم آیاتى وجود دارد که مومنان را به ایمان به خداوند و رسول (ص) فرا مى‏خواند . در بعضى از این آیات، خداوند و رسول (ص) هر دو ذکر شده اند:
"یا ایها الذین آمنوا آمنوا بالله و رسوله …" ، (30)
هر چند این آیات نیز براى استدلال بر مطلوب، کفایت مى‏کند، ولى چون ممکن است‏بر مراتب ایمان قلبى حمل شود، آیه‏اى را دراین باره مى‏آوریم که مومنان را به ایمان به رسول فرا مى‏خواند:
"یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یوتکم کفلین من رحمته‏" . (31)
در این آیه، مومنان به ایمان به رسول (ص) دعوت شده اند و با توجه به این‏که آنان قبلا به خداوند، رسول او و کتاب ایمان آورده اند، در این آیه، نکته‏اى نهفته است . علامه طباطبایى در این باره مى‏فرماید:
مقصود از ایمان به رسول، تبعیت تام و اطاعت کامل از او در آن‏چه دستور مى‏دهد و آن چه باز مى‏دارد، است، چه حکمى از احکام شرع باشد یا از جهت ولایت امور امت، از او صادر شده باشد . (31)
و آن گاه که این آیه شریفه را به ضمیمه آیات قبل، که هدف از بعثت انبیا را اقامه قسط معرفى مى‏کنند، در نظر بگیریم و به نتیجه ایمان به رسول – که نورى از سوى خداوند است که به واسطه آن، مردم در دنیا حرکت مى‏کنند – توجه کنیم، این مساله آشکارتر مى‏شود که خداوند اطاعت کامل از پیامبرش را خواسته و او را حاکم بر امور مردم قرار داده است .
با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در سایه قرآن
در قرآن مى‏خوانیم: "اى کسانى که ایمان آورده‏اید، مراقب خویش باشید، هنگامى که شما هدایت‏یافتید، گمراهى کسانى که گمراه شده‏اند به شما زیانى نخواهد رساند، بازگشت همه شما به سوى خداست و شما را از آنچه انجام مى‏دادید آگاه مى‏سازد." آیا این آیه با اصل "امر به معروف و نهى از منکر" منافات دارد؟ "جبیر بن نفیل‏" مى‏گوید: در میان جمعى از یاران پیامبر اکرم (ص) نشسته بودم و از همه کم سن و سال‏تر بودم، صحبت از امر به معروف و نهى از منکر بود که من با تمسک به این آیه خواستم ضرورت امر به معروف و نهى از منکر را زیر سوال ببرم که همگى یک صدا مرا سرزنش کردند و گفتند: آیه‏اى از قرآن را بدون اینکه به معنایش پى ببرى، از بقیه جدا کرده‏اى؟!" آرى! آیه فوق مربوط به شرائطى است که امر به معروف و نهى از منکر کارساز نیست و تاثیرى ندارد، در این مواقع است که انسان نباید نگران گردد، زیرا وظیفه خویش را در حد مقدورش انجام داده و گمراهى آنها به وى زیانى نخواهد رسانید. پیامبر اکرم (ص) در باره آیه فوق، فرمود: "امر به معروف و نهى از منکر کنید، اما هنگامى که دیدید مردم دنیا را مقدم کرده‏اند و بخل و هوى و هوس برآنها حاکم گشته و هرکس تنها به راى خویش عمل مى‏کند، (و به راى آمرین به معروف و ناهین از منکر وقعى نمى‏نهند.) به خویش بپردازید و عوام را رها کنید."

آیه صلوات و درود
در آیه 56 سوره احزاب مى‏خوانیم: ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما:"خداوند و فرشتگانش بر پیامبر (ص) درود مى‏فرستند، اى کسانى که ایمان آورده‏اید بر او درود بفرستید و سلام بگوئید و در برابر فرمانش تسلیم باشید".
در این آیه مقام پیامبر اسلام (ص) به عالیترین وجه ترسیم شده است، چرا که هم خداوند متعال و هم تمام فرشتگان مقرب او بر پیامبر درود مى‏فرستند و هم دستور داده شده است همه مومنان بدون استثنا بر او رحمت و درود و سلام بفرستند.
چه مقامى از این بالاتر؟ و چه عظمتى از این بیشتر ؟
درست است که در این آیه، سخنى از آل پیامبر (ص) به میان نیامده است، ولى در روایات بسیارى مى‏خوانیم که وقتى اصحاب و یاران از حضرتش سوال کردند: چگونه درود و صلوات و سلام بر شما بفرستیم، پیغمبر اکرم (ص) "آل" را در کنار خود قرار داد وتمام رحمت و درودى که از خداوند براى او تقاضا مى‏شد، براى "آلش" نیز تقاضا مى‏شد، این قرینه است بر اینکه صلوات و درود خداوند و ملائکه نیز تعمیم دارد، هم شامل پیامبر (ص) و هم شامل "آل" او مى‏شود، و این یک مساله ساده نیست، بلکه نشان مى‏دهد که آنها مقاماتى دارند تالى پیغمبر (ص) و ماموریتى دارند در جهاتى شبیه ماموریت او، و گرنه این همه مقام تنها به خاطر خویشاوندى، غیر ممکن است .
اکنون به سراغ بخشى از این رویات که در معروفترین منابع اهل سنت آمده است، مى‏رویم .
– در"صحیح بخارى" از "ابو سعید خدرى" نقل شده است که ما عرض کردیم:"اى رسول خدا! سلام بر تو معلوم است، چگونه صلوات بر تو بفرستیم"؟فرمود:قولوا اللهم صل على محمد عبدک و رسولک کما صلیت على ابراهیم، و آل ابراهیم و بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابراهیم:"بگوئید خداوندا درود بفرست بر محمد بنده‏ات و رسولت همان گونه که درود بر ابراهیم و آل ابراهیم فرستادى، و برکت بفرست بر محمد و بر آل محمد، آن گونه که برکت فرستادى بر ابراهیم".
در همان کتاب و همان صفحه این حدیث به طور کاملترى از "کعب بن عجره" (یکى از صحابه معروف) نقل مى‏کند که به رسول خدا عرض کردند: چگونگى سلام بر تو را دانسته‏ایم، اما صلوات برتو چگونه باید باشد؟ فرمود: اللهم صل على محمد وعلى آل محمد کما صلیت على آل ابراهیم انک حمید مجید، اللهم بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على آل ابراهیم انک حمید مجید.
توجه داشته باشید که بخارى این احادیث را در ذیل آیه شریفه ان الله و ملائکته… ذکر مى‏کند.
– در "صحیح مسلم" که دومین منبع حدیث معروف برادران اهل سنت است از "ابى مسعود انصارى" نقل شده که پیامبر (ص) نزد ما آمد و ما در مجلس "سعد بن عباده" بودیم، "بشیر" فرزند "سعد" عرض کرد: "اى رسول خدا، خداوند به ما دستور داده بر تو صلوات بفرستیم، چگونه بر تو صلوات بفرستیم؟ پیامبر (ص) نخست سکوت کرد، سپس فرمود بگوئید: الهم صل على محمد وعلى آل محمد کما صلیت على آل ابراهیم، بارک على محمد و على آل محمد کمابارکت على آل ابراهیم فى العالمین انک حمید مجید.
– در تفسیر "الدرالمنثور" که معروفترین تفسیر روانى است همان روایت ابو سعید خدرى را از "بخارى" و "نسائى" و "ابن ماجه" و"ابن مردویه" از پیغمبر اکرم (ص) نقل مى‏کند.
و در همان کتاب عبارت "ابو مسعود انصارى" را از ترمذى و نسائى نقل کرده است
و عین این مضمون را نیز با مختصر تفاوتى از "مالک"،و "احمد "و "بخارى" و "مسلم" و "ابوداود" و "نسائى" و "ابن ماجه" و"ابن مردویه" و از "ابواحمد ساعدى" نقل مى‏کند.
"حاکم نیشابورى" در المستدرک على الصحیحین از ابن ابى لیلى نقل مى‏کند که "کعب بن عجره" مرا ملاقات کرد و گفت: آیا هدیه‏اى به تو بدهم که از پیامبر (ص) شنیدم؟!
گفتم: آرى هدیه کن، گفت: از رسول خدا (ص) سوال کردیم: چگونه بر شما اهل بیت (ع) صلوات بفرستیم؟ فرمود: اللهم صل على محمد و على آل محمد کما صلیت على ابراهیم و على آل ابراهیم انک حمید مجید اللهم بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابراهیم و على آل ابراهیم انک حمید مجید .
سپس حاکم نیشابورى که بناى او بر این است احادیثى را ذکر کند که در صحیح بخارى و مسلم نیست، مى‏گوید: این حدیث را با همین سند و الفاظ، بخارى از "موسى بن اسماعیل" در کتاب خود نقل کرده، و اگر من آن را در اینجا تکرار کردم به خاطر آن است که معلوم شود اهل بیت و آل همه یکى هستند (باید توجه داشت که حاکم این حدیث را بعد از حدیث "کساء"که در آن تصریح شده اهل بیت من على و فاطمه (حسن و حسین (ع) هستند نقل کرده است). و این یک تعبیز پر معنى است .
سپس "حاکم" به دنبال آن، حدیث ثقلین و به دنبال آن، حدیث ابوهریره را نقل مى‏کند که پیامبر (ص) نگاه به على (ع) و حسن و حسین (ع) کرد و فرمود: انا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم: "من با هر کس که به شمااز در جنگ در آید، اعلان حنگ مى‏دهم، وبا هر کس که با شما در صلح باشد در صلحم".
"محمد بن جریر طبرى" نیز در تفسیر خود در ذیل همین آیه، روایت فوق را با کمى تفاوت از "موسى بن طلحه" از پدرش نقل کرده است، و در روایت دیگرى همان را از "ابن عباس" روایت کرده، و در روایت سومى از زیاد و ابراهیم و در روایت چهارم از "عبدالرحمن بن بشربن مسعود انصارى".
"بیهقى" نیز در کتاب معروف "سنن" روایات متعددى در این زمینه نقل کرده که بعضى از آنها وظیفه مسلمانان را در موفع نماز، و هنگام تشهد روشن مى‏سازد، از جمله در حدیثى از "ابى مسعود عقبّه بن عمرو" نقل مى‏کند که مردى آمد و خدمت پیامبر (ص) نشست، و مانیز نزد او بودیم، عرض کرد، اى رسول خدا! کیفیت سلام بر تو را مى‏دانیم ولى هنگامى که نماز مى‏خوانیم چگونه بر تو صلوات بفرستیم؟ پیامبر (ص) سکوت کرد تا آنجا که ما فکر کردیم اى کاش این مرد چنین سوال را نمى‏کرد سپس فرمود: اذا انتم صلیتم علىّ فقوالوا للهم صل على محمد النبى الامى و على آل محمد، کما صلیت على ابراهیم وعلى آل ابراهیم و بارک على محمد النبى الامى و على آل محمد کما بارکت على ابراهیم و على آل ابرهیم انک حمید مجید.
سپس از ابو عبدالله شافعى نقل مى‏کندکه این حدیث صحیحى است که درباره صلوات فرستادن بر پیغمبر (ص) در نمازها سخن مى‏گوید.
"بیهقى" احادیث متعدد دیگرى نیز در زمینه چگونگى صلوات بر پیامبر اکرم (ص) به طور مطلق یا درنماز آورده مخصوصا در حدیثى از "کعب بن عجره" از پیغمبر اکرم (ص) نقل مى‏کند که: انه کان یقول فى الصلوه: اللهم صل على محمد و آل محمد کما صلیت على ابراهیم و آل ابراهیم و بارک على محمد و آل محمد کما بارکت على ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید: پیامبر (ص) در نماز خود چنین مى‏فرمود:اللهم صل على محمد وآل محمد کما صلیت…
از این حدیث روشن مى‏شود که حتى خود پیغمبر در نمازهایش این صلوات را مى‏فرستاد.
"بیهقى" در ذیل یکى از روایاتى که در آن سخن از نماز به میان نیامده است مى‏گوید: این روایت نیز ناظر به حال نماز است زیرا جمله قد علمنا کیف نسلم: "ما مى‏دانیم چگونه سلام بر تو بفرستیم" اشاره به سلام در تشهد است (السلام علیک ایها النبى و رحمه الله و برکاته) بنابراین مراد از صلوات نیز همان فرستادن صلوات در تشهد است.
به این ترتیب مسلمانان مامورند همان گونه که به عقیده تمام فرق مسلمین سلام بر پیغمبر را به صورت السلام علیک ایها النبى و رحمه الله در تشهد نماز بگویند مامورند که صلوات بر پیغمبر (ص) را نیز در تشهد بگویند.
هر چند در میان مذاهب چهارگانه اهل سنت در اینجا مختصر اختلافى دیده مى‏شود شافعى‏ها و حنبلى‏ها مى‏گویند صلوات بر پیامبر (ص) در تشهد دوم واجب است در حالى که مالکى‏ها و حنفى‏ها آن را سنت مى‏دانند(553) ولى طبق روایات فوق بر همه واجب است .
به هر حال کتابهایى که روایات مربوط به صلوات بر محمد وآل محمد (ص)(به طور مطلق یادر خصوص تشهد نماز) در آن نقل شده بیش از آن است که در این مختصر بیان شد، آنچه در بالا آمد، نمونه‏اى از این روایات و این کتب است، این روایات را گروهى ازصحابه مانند ابن عباس، طلحه، ابو سعید خدرى، ابوهریره، ابو مسعود انصارى، بریده، ابن مسعود، کعب بن عجره ، و شخص على (ع) نقل کرده‏اند .
نکته‏اى که مایه شگفتى است این است که دانشمندان اهل سنت – على رغم این همه تاکیداتى که در روایات پیامبر (ص) نسبت به اضافه کردن "آل محمد" وارد شده، همیشه (جز در موارد بسیار نادر) آل محمد را حذف مى‏کنند و مى‏گویند: صلى الله علیه و سلم
و از آن عجیبتر اینکه: در کتب حدیث حتى در ابوابى که روایات فوق در مورد اضافه کردن آل محمد (ص) نقل مى‏شود هنگامى که نام پیامبر (ص) را در لابلاى همین احادیث ذکر مى‏کنند، مى‏گویند "صلى الله علیه و سلم" (بدون اضافه ال" و مانمى دانیم چه عذرى در پیشگاه پیامبر (ص) در این مخالفت صریح با دستور آن حضرت دارند؟
مثلا بیهقى در عنوان همین باب مى‏نویسد "باب الصلوه على النبى صلى الله علیه و سلم فى التشهد"و همچنین در بعضى دیگر از منابع معروف حدیث .
انتخاب این عنوان خواه از سوى مولفان این کتب باشد و یا محققان بعد، با توجه به آنچه در ذیل آن آمده بسیار عجیب و متناقض است .
این بحث را با دو حدیث دیگر پایان مى‏دهیم :
– ابن حجر در صواعق چنین نقل مى‏کند که رسول خدا (ص) فرمود: لا تصلوا على الصلاه البتراء قالوا و ما الصلاه البتراء، قال: تقولون: اللهم صل على محمد و تمسکون، بل قولوا اللهم صل على محمد و آل محمد:"هرگز بر من صلوات بریده و ناقص نفرستید، عرض کردند صلوات بریده و ناقص چیست؟ فرمود: اینکه بگوئیداللهم صل على محمد و امساک کنید وادامه ندهید بلکه بگوید :اللهم صل على محمد وال محمد.
این حدیث نشان مى‏دهد که حتى کلمه على نباید میان محمد وآل محمد جدایى یبفکند باید گفت اللهم صل على محمد وآل محمد.
– سمهودى در الاشراف على فضل الاشراف از ابن مسعود انصارى نقل مى‏کند که رسول خد (ص) فرمود: من صلى صلاه لم یصل فیها علىّ و على اهل بیتى لم تقبل: "کسى که نمازى بخواند که در آن بر من و بر اهلبیتم صلوات نفرستد نمازش قبول نیست".
و ظاهرا امام شافعى در آن شعر معروفش ناظر به همین روایت است که مى‏گوید:
یا اهل بیت رسول الله حبّکم فرض من الله فى القرآن انزله
کفاکم من عظیم القدر انکم من لم یصل علیکم لاصلاه له
"اى اهل بیت رسول الله محبت شما ،از سوى خداوند در قرآن واجب شده است .
در عظمت مقام شما همین بس است که هر کس بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است.(32) آیا کسانى که چنین مقامى را دارند که نامشان در کنارنام پیامبر (ص) در نمازها به عنوان یک فریضه الهى باید ذکر شود مى‏توان همسنگ دیگران شمرد، و با وجود آنان جایى براى غیر آنان در مساله ولایت و امامت و جانشینى پیامبر (ص) باقى مى‏ماند؟ کدام فرد منصف مى‏تواند دیگران را بر آنان با این همه مقام فضیلت ترجیح دهد؟ آیا اینها همه بطور مستقیم مسئله ولایت و خلافت را روشن نمى‏سازد؟ داورى باشماست .
سیماى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در آیینه وحى
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد
مولاى زمان مهتر صاحبدل امجد
آن سیّد مسعود و خداوند موید
پیغمبر محمود، ابوالقاسم احمد
وصفش نتوان گفت ‏به هفتاد مجلد
این بس که خدا گوید:" ما کان محمد" (34)
تولد پربرکت ‏حضرت خاتم الانبیا صلى الله علیه وآله که بنا به اعتقاد علماى امامیه در 17 ربیع الاول سال 570 میلادى و مطابق با سال عام الفیل به وقوع پیوست، آغاز تولدى نوین و روز اعطاى مدال سعادت و رستگارى از سوى حضرت حق براى جامعه بشریت مى‏باشد. در آن روز نوزادى به این عالم خاکى قدم نهاد که بعد از چهل سال از سوى خداوند به عنوان آموزگار وحى و مربى برترین فرهنگ زیستن به اهل جهان معرفى گردید. مقارن این ولادت پر برکت در صحنه گیتى آثار شگفت‏انگیز و اسرارآمیزى رخ داد که هشدارى براى حاکمان و زور مداران تاریخ به حساب آمد .
فرو ریختن چهارده کنگره در ایوان کسرى، خاموش شدن آتشکده فارس، جاری شدن آب در وادى سماوه بعد از سال هاى طولانى خشکى، سرنگون شدن بتها در مکه و سایر نقاط عالم، خشک شدن دریاچه ساوه، پرتوافشانى نورى از وجود آن گرامى در آفاق آسمان ها و خواب هاى وحشتناک انوشیروان و موبدان، از جمله علائم خارق العاده و از نشانه‏هاى هشدار دهنده‏اى بود که مقارن تولد پیامبر خاتم‏ صلى الله علیه وآله در جهان حادث شد که در منابع معتبر تاریخى و جوامع مورد اعتماد حدیثى از آنها یاد شده است .
در مورد زندگى، سیره و سخن و خُلق و خوى آن وجود گرامى آثار و مجموعه‏هاى ارزشمندى از سوى دانشمندان و محققین پدید آمده که هر یک به نوبه خود قابل تحسین و تقدیر است. السیره ‏النبویه: ابن هشام، السیره النبویه: ابن کثیر، حیاه النبى و سیرته، سیره المصطفى: عبدالزهرا عثمان محمد، سیره المصطفى: هاشم معروف الحسنى، الصحیح من سیره النبى الاعظم، نهایه المسئول فى روایه الرسول، سیرى در سیره نبوى، فروغ ابدیت، شرف النبى و حیاه القلوب، ج‏2، برخى از این مجموعه‏هاى نبوى مى‏باشند که هر کدام با سلیقه خاص مولف و از زوایاى مختلفى به بررسى ابعاد زندگى و سیره آن حضرت پرداخته‏اند.
در این نوشتار سعى شده در حد وسع، خلق و خوى حضرتش در پرتو آیات وحیانى قرآن بررسى شود، تا به این وسیله جان و دل خود را با آیات نور روشنایى بخشیده و از صفات ستوده محمدى ‏صلى الله علیه وآله بهره ‏ور شویم، چرا که بر این باوریم: زیباترین و کامل ترین سیماى آن گرامى را باید در آیینه کلام وحیانى پروردگار به نظاره نشست و خصلت هاى زیباى نبوت را از سرچشمه نور جستجو کرد و اگر قرار است انسان براى بهتر زیستن و به سوى سعادت ابدى رفتن به دنبال الگو و سرمشق باشد، آن را در کامل ترین و مطمئن ‏ترین منابع مى‏توان یافت که صفحات درخشان و زرین آن در بلنداى تاریخ و در تاریکترین لحظات آن، شاهراه انسانیت را روشن نموده است . خداوند متعال فرمود: " لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه‏…"( احزاب/21) ؛ مطمئنا براى شما در[رفتار و گفتار] رسول خدا صلى الله علیه و آله سرمشق نیکو [و کاملى] مى‏باشد."
نرمخویى و مهربانى
از منظر قرآن کریم یکى از شاخص ترین ویژگی هاى حضرت رسول‏ صلى الله علیه وآله، اخلاق زیبا و برخورد شفقت‏آمیز با دیگران بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت‏ ستودنى توانست در طول 23 سال، دل هاى بسیارى را به خود شیفته کرده و به صراط مستقیم هدایت نماید، در حالى که هیچ قدرتى توان چنین کار شگفتى را نداشت . خداوند متعال این عامل اساسى را چنین شرح مى‏دهد:" فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک‏"(آل عمران/159) ؛ به برکت رحمت الهى در برخورد با مردم، نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى‏شدند.
اساساً آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت ‏براى تکمیل مکارم اخلاق است و مى‏فرمود:"انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق" (35)؛ همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شده‏ام .
ابراز محبت و مهرورزى آن حضرت نه تنها شامل دوستان و اهل ایمان مى‏شد، بلکه مخالفین آن بزرگوار نیز از اخلاق نرم و شفقت‏آمیز آن گرامى بهره ‏مند بودند و این سبب جذب آنان به سوى اسلام مى‏گردید . به همین جهت‏ خداوند متعال رسول گرامى‏اش را تحسین کرده و فرمود: " و انک لعلى خلق عظیم‏"( قلم/4) ؛ و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجسته‏اى هستى .
دلسوزى براى اهل ایمان
کسانى که خود را وقف اصلاح جامعه کرده و براى سعادت افراد آن از هیچ کوششى فروگذار نمى‏کنند و با دلسوزى و عشق و علاقه به انجام وظایف محوله مى‏پردازند، بدون تردید جایگاه خود را در جامعه و دل هاى مردم تحکیم می بخشند و ارتباط نزدیکترى با مخاطبان خود پیدا مى‏کنند، در نتیجه مردم به آنان به دیده احترام نگریسته و به ایشان اعتماد کرده و به آسانى گفته‏ها و خواسته هایشان را مى‏پذیرند. مردم عاشق کسانى هستند که بدون هیاهو به دنبال اصلاح جامعه و رفع گرفتاری هاى آنان باشند . اگر این دلسوزى و خدمات بى‏ریا، مخلصانه و فقط براى رضاى خداوند عالم باشد، نتیجه آن مضاعف و توفیق در کار حتمى و قطعى خواهد بود .
تو بندگى چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پرورى داند
این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است . قرآن مجید، پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرفى کرده و مى‏فرماید: " لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم‏" (توبه/ 128) ؛ همانا فرستاده‏اى از خود شما به سویتان آمد که رنج هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت‏ به مومنان دلسوز و مهربان است .
خداوند متعال به کسانى که دلسوزى و مهربانى رسول اکرم ‏صلى الله علیه وآله را نوعى ساده لوحى قلمداد مى‏کردند و اغماض و چشم پوشی هاى آن وجود گرامى را در مورد افراد خطاکار، سطحى نگرى انگاشته و سخنانى ناروا در مورد پیامبر به زبان مى‏آوردند چنین مى‏فرماید: " و منهم الذین یوذون النبى و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یومن بالله و یومن للمومنین و رحمه للذین آمنوا منکم والذین یوذون رسول الله لهم عذاب الیم‏"( توبه/61) ؛ از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مى‏دهند و مى گویند: او گوشى‏است . ( آدم خوش باورى است!) بگو: خوش باور بودن او به سود شماست، او به خدا ایمان دارد و [تنها] مومنان را تصدیق مى‏کند و براى مومنان شما رحمت است، اما کسانى که رسول خدا صلى الله علیه وآله را مى‏آزارند عذاب دردناکى در پیش دارند .
دلسوزى حضرت خاتم الانبیاء به حدى بود که گاهى از شدت غصه و ناراحتى در آستانه هلاکت قرار مى‏گرفت . رسول مکرم اسلام نه تنها از انحراف و کجروی هاى برخى از مسلمانان آزرده خاطر مى‏شد، بلکه از گمراهى و نادانى نامسلمانان نیز در رنج و عذاب بود. تا این که خداوند متعال از دلسوزى رسول خویش چنین یاد مى‏کند: " فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا"( کهف/6 )؛ گویى مى‏خواهى به خاطر اعمال [ نارواى] آنان، اگر به این گفتار ایمان نیاوردند، خود را هلاک کنى .
آشنایى با درد مردم
توفیق در مدیریت جامعه به عوامل مختلفى بستگى دارد که یکى از مهمترین آنها آشنایى با مشکلات و گرفتاری هاى طبقات محروم اجتماع است . پیامبران الهى عموما و پیامبراسلام خصوصاً از چنین خصلت والایى برخوردار بودند . آنان خود را از مردم مى‏دانستند و هیچگونه امتیاز و تفوقى بر خویشتن نسبت ‏به سایر اقشار جامعه قائل نبودند . پیامبر اسلام‏ صلى الله علیه و آله مى‏فرمود: "انما انا بشر مثلکم‏"( فصلت/6 – کهف/110 ) ؛ همانا من هم همانند شما بشر هستم . در آیه دیگرى خداوند متعال مى‏فرماید: " لقد جائکم رسول من انفسکم‏ …"( توبه/ 128) ؛ پیامبرى از خود شما برایتان آمده است .
افزون بر مردمى بودن، آشنایى و آگاهى و لمس واقعیت هاى پنهان جامعه از خصلت هاى بارز آن حضرت بود.
البته میان امثال پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله و کسانى که با شعار محرومیت زدایى به عرصه‏هاى رهبرى و هدایت جوامع وارد مى‏شوند اما خود طعم تلخ محرومیت و گرفتارى را نچشیده‏اند و درک این واقعیت ها برایشان سخت و غیر ملموس است فرق زیادى وجود دارد. آنان اگر هم بخواهند در این رابطه درست عمل کنند موفق نخواهند شد، اما کسانى که این مشکلات و محرومیت ها را از نزدیک لمس کرده‏اند، درد و رنج طبقات محروم جامعه را بهتر و راحت تر درک مى‏کنند . قرآن کریم مى‏فرماید: "الم یجدک یتیما فآوى و وجدک ضالا فهدى و وجدک عائلا فاغنى‏"( ضحى/6، 7، 8 ) ؛ آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد؟! و تو را گمشده یافت و هدایت کرد و تو را فقیر یافت و بى ‏نیاز نمود.
حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در مقابل مرفهین بى دردى که از او مى‏خواستند از طبقات محروم فاصله بگیرد، این آیه را تلاوت مى‏کرد: " و ما انا بطارد الذین آمنوا"(هود/ 29) ؛ من هرگز مردم با ایمان را [گر چه در ظاهر محروم و بى‏چیز و نیازمند باشند] از خود دور نخواهم کرد .
آرى رسیدن به مقام نبوت اوصاف برجسته‏اى مى‏طلبد که یکى از آنها مردمى بودن و آشنایى با حقوق محرومان است . کسى که مى‏خواهد دین آسمانى او جاودانه بماند و براى هر قوم و ملتى و در هر عصر و زمانى به کار آید لازم است که خود با ریشه‏هاى ناعدالتى و فقر و محرومیت از نزدیک تماس داشته باشد تا در بلنداى تاریخ بتواند نداى عدالت‏ خواهى و محرومیت زدایى را به گوش جهانیان برساند . قرآن با یادآورى دوران مشقت‏ بار و سخت زندگى پیامبرصلى الله علیه و آله به آن حضرت سفارش مى‏کند که: " فاما الیتیم فلا تقهر. واما السائل فلا تنهر" ( ضحى/9، 10) ؛ یتیم را از خود دور نکن و درخواست کننده را از خود مران .
رسول خدا صلى الله علیه وآله در هنگام هجرت به مدینه نیز در مقابل فریادهاى دعوت دهها نفر از اهالى مدینه، در زمینى که به یتیمان تعلق داشت فرود آمد و کانون اسلام را در همانجا متمرکز نمود که بعدها به مسجدالنبى و مرکز حکومت اسلامى تبدیل شد و تصمیمات مهم جهان اسلام در همانجا اتخاذ گردید .
صبر و بردبارى
گذرى کوتاه به تاریخ پیامبران الهى نشان مى‏دهد که آنان در راه اعتلاى کلمه توحید و انجام رسالت ‏خویش با سخت ترین موانع روبرو بوده‏اند، همچنان که امام صادق‏علیه السلام فرمود: "ان اشد الناس بلاء الانبیاء (36)؛ همانا که انبیاء الهى سخت ترین گرفتاریها را داشته‏اند ." اما در این میان حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه وآله بیش از سایر انبیاء در معرض بلاها و آزمایشات سخت قرار گرفت . آن حضرت در این مورد مى‏فرماید: " ما اوذى نبى مثل ما اوذیت(37) ؛ هیچ پیامبرى همانند من مورد آزار و اذیت قرار نگرفت ."
اما تحمل و بردبارى پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله در برابر کوه مشکلات که از هر سو به آن حضرت روى مى‏آورد و موانع گوناگونى که هر یک مى‏توانست‏ سد راه اهداف بلند حضرتش باشد، تمام دشمنان و مخالفین سرسخت آن حضرت را به زانو در آورد .
استاد شهید مطهرى‏ رحمه الله در این زمینه مى‏نویسد: " اراده و استقامتش بى‏نظیر بود. از او به یارانش نیز سرایت کرده بود . دوره 23 ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است . او در تاریخ زندگى‏اش مکرر در شرایطى قرار گرفت که امیدها از هرجا قطع مى‏شد، ولى او یک لحظه تصور شکست را در مخیله‏اش راه نداد . ایمان نیرومندش به موفقیت، یک لحظه متزلزل نشد ." (38)
گاهى خداوند متعال براى تقویت روحیه صبر و مقاومت رسول گرامیش مى‏فرمود:" فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل…‏" ( احقاف/35) ؛ پس صبر و بردبارى‏ پیشه کن، آن گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند .
رسول اکرم ‏صلى الله علیه وآله در سخن ارزشمندى پایدارى و مقاومت و اراده آهنین خود را در راه هدف به نمایش گذاشت و هنگامى که حضرت ابوطالب پیشنهاد مشرکین را مبنى بر خوددارى آن حضرت از ابلاغ پیام آسمانى خویش به وى بیان کرد، به عمویش ابوطالب چنین فرمود: " یاعم! والله لو وضعوا الشمس فى‏ یمینى والقمر فى یسارى على ان اترک هذا الامر حتى یظهره الله او اهلک فیه، ماترکته (39) ؛ اى عمو! به خدا سوگند اگر آنان خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند که از دعوت آسمانى خود دست ‏بردارم هرگز نخواهم پذیرفت تا این که یا خداوند دین مرا پیروز کند و یا این که جانم را در راه آن از دست‏ بدهم ."
و این چنین بود که حضرت محمد صلى الله علیه وآله با تحمل مشکلات و صبر و پایدارى توانست دین مبین اسلام را به جهانیان اعلام کند . انواع گرفتاریها و ناملایمات، صدمات جسمى و روحى، قرار گرفتن در معرض انواع اتهامات از قبیل: ساحر، مجنون، آشوبگر و سایر موانع راه پیامبر، با دو عامل ایمان به هدف و استقامت و پشتکار در راه رسیدن به آن، قابل تحمل بود .
امیرمومنان على‏علیه السلام در این مورد مى‏فرماید: " اشهد ان محمدا عبده و رسوله دعا الى طاعته و قاهر اعداءه جهادا عن دینه، لایثنیه عن ذلک اجتماع على تکذیبه و التماس لاطفاء نوره (40) ؛ گواهى مى‏دهم که محمد صلى الله علیه وآله بنده و پیامبر اوست، انسان ها را به عبادت خداوند دعوت نمود و با دشمنان خدا در راه دین او پیکار نمود و مغلوبشان کرد . هرگز همداستانى دشمنان که او را دروغگو خواندند، او را (از آن دعوت به حق و کوشش در راه استقرار دین اسلام) باز نداشت و تلاش آنان براى خاموشى نور رسالت نتیجه نداد ."
عدالت‏ خواهى
عدالت ‏خواهى یکى از مهمترین اهداف بعثت پیامبران الهى است . خداوند متعال در سوره حدید مى‏فرماید: " لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط‏ …"(حدید/ 25) ؛ ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب آسمانى و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند .
همچنین خداوند متعال از زبان پیامبر گرامى اسلام در سوره شورى مى‏فرماید: " … وامرت لاعدل بینکم‏ …"( شورى/15) ؛ من براى اجراى عدالت در میان شما مامور شده‏ام .
و در آیات متعددى قرآن از عدالت‏ خواهى پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله که یکى از اهداف بعثت آن حضرت نیز مى‏باشد سخن گفته و مردم را به تبعیت از آن بزرگوار ترغیب و تشویق مى‏کند .
عدالت ‏طلبى در تمام زوایاى زندگى انسان نقش دارد و گستره آن به گفتار و رفتار و روابط انسان، معاملات، خانواده، دوستان، فرزندان، همکاران و حتى سایر ملل نیز کشیده مى‏شود . قرآن کریم مى‏فرماید: " واذا قلتم فاعدلوا" ( انعام/152) ؛ و هنگامى که سخنى مى‏گویید، عدالت را رعایت نمایید . پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله آنچنان به این مسئله حیاتى اهمیت مى‏داد که حتى در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت مى‏نمود . امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: "کان رسول الله یقسم لحظاته بین اصحابه فینظر الى ذا و ینظر الى ذا بالسویه (41) ؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله نگاه خود را در میان اصحاب به طور مساوى تقسیم مى‏کرد، گاهى به این و گاهى به آن دیگرى به طور مساوى نگاه مى‏کرد .
پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله در یک منشور جهانى، عدالت‏ خواهى و تساوى حقوق انسان ها را در جوامع اعلام کرد و ملاک احترام به حقوق بشر را معین نمود . آن منادى راستین عدالت و آزادى هنگامى که مشاهده کرد یکى از اصحاب عرب وى، سلمان فارسى را به خاطر غیر عرب بودن تحقیر مى‏کند، در کلمات حکیمانه و معروفى فرمود: " ان الناس من عهد آدم الى یومنا هذا مثل اسنان المشط، لا فضل للعربى على العجمى ولا للاحمر على الاسود الا بالتقوى (42) ؛ همه مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز همانند دانه‏هاى شانه [مساوى و برابر] هستند . عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برترى ندارد مگر به تقوى .
پیامبر اسلام در اجراى قانون عادلانه الهى اهتمام خاصى داشت و اگر کسى از آن حضرت تقاضاى غیرقانونى و غیراصولى مى‏کرد، شدیدا ناراحت مى‏شد . هنگامى که بعضى از همسران آن حضرت بعد از جنگ احزاب در مورد تقسیم غنایم جنگى از آن بزرگوار تقاضاى غیرمعقول و خلاف عادت کردند، آن بزرگوار ناراحت‏ شد و 29 روز تمام از آنان فاصله گرفت . خداوند متعال نیز به این مناسبت آیاتى را بر آن حضرت نازل کرد و خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: " یا ایها النبى قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن واسرحکن سراحا جمیلا"( احزاب/ 28) ؛ اى پیامبر! به همسرانت ‏بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مى‏خواهید، بیایید [با هدیه‏اى] شما را بهره ‏مند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم . (43)
و به این ترتیب پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله حتى به نزدیکترین افراد خانواده‏اش نیز اجازه نداد از قانون الهى تخطى کنند و عدالت اجتماعى را در حکومت اسلامى آن حضرت خدشه‏ دار سازند .
راستى و امانتدارى
امانتدارى و صداقت پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله نه تنها یاران و پیروان آن حضرت را شیفته ایشان نموده بود بلکه دشمنان نیز به این حقیقت اذعان داشته و صداقت آن بزرگوار را مى‏ستودند . سه سال از بعثت مى‏گذشت که حضرت رسول ‏صلى الله علیه و آله روزى در کنار کوه "صفا" روى سنگ بلندى قرار گرفت و با صداى رسایى قشرهاى مختلف مردم مکه را به سوى خویش فرا خواند، آنگاه خطاب به مشرکین و سایر مردم فرمود: اى مردم! هر گاه من به شما گزارش دهم که پشت این کوه دشمنان موضع گرفته‏اند و قصد جان و مال شما را دارند، آیا مرا تصدیق مى‏کنید؟ همگى گفتند: آرى، زیرا ما در طول زندگى از تو دروغى نشنیده‏ایم. (44)
حضرت خدیجه نیز هنگامى که پیشنهاد ازدواج به آن حضرت مى‏داد و شیفتگى خود را به آن وجود گرامى اعلام مى‏نمود با تاکید بر امانت و صداقت آن بزرگوار، چنین گفت: " انى قد رغبت فیک لقرابتک وسطتک فى قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک (45) ؛ به خاطر خویشاوندیت و بزرگواریت در میان قوم خودت و امانتدارى تو و اخلاق نیک و راستگوئیت، مایلم با تو ازدواج کنم ."
در این میان تصریح آیات الهى و تاکید کلام وحیانى قرآن بر صداقت و راستى و امانتدارى آن حضرت حلاوتى دیگر دارد . برخى از آیاتى که به امانتدارى و راستى پیامبر عظیم الشان اسلام اشاره دارند عبارتند از:
– " قل لا اقول لکم عندى خزائن الله ولا اعلم الغیب ولا اقول لکم انى ملک…‏" ( انعام/50 ) ؛ بگو: من نمى‏گویم خزائن خدا نزد من است و من [جز آن که خدا به من بیاموزد] از غیب آگاه نیستم و به شما نمى‏گویم من فرشته‏ام ."
– " و ما ینطق عن الهوى. ان هو الا وحى یوحى‏" ( النجم/3 و4) ؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید و آنچه مى‏گوید چیزى جز وحى الهى که [بر او] نازل مى‏شود نیست .
– " ما کذب الفواد ما راى‏" (46) ؛ قلب [ پاک حضرت محمد صلى الله علیه وآله] در آنچه دید هرگز دروغ نگفت .
حضرت محمد صلى الله علیه و آله در امانتدارى آنچنان شهره بود که حتى دشمنانش بعد از بعثت آن حضرت، با این ‏که نقشه قتلش را طراحى مى‏کردند، همچنان او را با لقب "امین‏" مى‏شناختند و در امانتدارى‏اش لحظه‏اى تردید نکردند و در شب هجرت امانت هایى نزد آن گرامى داشتند . رسول‏الله ‏صلى الله علیه وآله در غار ثور در عین حالى که از ترس مشرکین مکه مخفى شده بود، به امام على‏علیه السلام سفارش نمود که یا على! فردا در اجتماعات مردم مکه، صبح و شام با آواى بلند بگو: " من کان له قبل محمد امانه او ودیعه فلیات فلنود الیه امانته (47) ؛ هر کس نزد محمد امانتى دارد بیاید امانتش را بازستاند.
خداوند متعال در مورد ویژگی هاى انسان هاى وارسته و با ایمان مى‏فرماید: " والذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون‏" ( مومنون/ 8 ) ؛ و آنان که به امانت ها و عهد و پیمان هاى خود وفا مى‏کنند .
و پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله اسوه کامل و نمونه بارز انسان هاى وارسته و داراى تمام کمالات ویژه اخلاقى بود .
صداقت و امانتدارى از منظر رسول گرامى اسلام آنچنان مهم بود که به عنوان معیار براى برترى یارانش محسوب می گردید . امام صادق‏علیه السلام در این مورد فرمودند:"ان علیاعلیه السلام انما بلغ ما بلغ به عند رسول الله ‏صلى الله علیه و آله بصدق الحدیث و اداء الامانه" (48) ؛ یقیناً على‏علیه السلام با راستگویى و امانتدارى به آن درجه و عظمت در نزد پیامبرصلى الله علیه وآله رسید.
عدالت‏ خواهى
عدالت ‏خواهى یکى از مهمترین اهداف بعثت پیامبران الهى است . خداوند متعال در سوره حدید مى‏فرماید: " لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط‏ …"(حدید/ 25) ؛ ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب آسمانى و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند .
همچنین خداوند متعال از زبان پیامبر گرامى اسلام در سوره شورى مى‏فرماید: " … وامرت لاعدل بینکم‏ …"( شورى/15) ؛ من براى اجراى عدالت در میان شما مامور شده‏ام .
و در آیات متعددى قرآن از عدالت‏ خواهى پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله که یکى از اهداف بعثت آن حضرت نیز مى‏باشد سخن گفته و مردم را به تبعیت از آن بزرگوار ترغیب و تشویق مى‏کند .
عدالت ‏طلبى در تمام زوایاى زندگى انسان نقش دارد و گستره آن به گفتار و رفتار و روابط انسان، معاملات، خانواده، دوستان، فرزندان، همکاران و حتى سایر ملل نیز کشیده مى‏شود . قرآن کریم مى‏فرماید: " واذا قلتم فاعدلوا" ( انعام/152) ؛ و هنگامى که سخنى مى‏گویید، عدالت را رعایت نمایید . پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله آنچنان به این مسئله حیاتى اهمیت مى‏داد که حتى در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت مى‏نمود . امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: "کان رسول الله یقسم لحظاته بین اصحابه فینظر الى ذا و ینظر الى ذا بالسویه (49) ؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله نگاه خود را در میان اصحاب به طور مساوى تقسیم مى‏کرد، گاهى به این و گاهى به آن دیگرى به طور مساوى نگاه مى‏کرد .
پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله در یک منشور جهانى، عدالت‏ خواهى و تساوى حقوق انسان ها را در جوامع اعلام کرد و ملاک احترام به حقوق بشر را معین نمود . آن منادى راستین عدالت و آزادى هنگامى که مشاهده کرد یکى از اصحاب عرب وى، سلمان فارسى را به خاطر غیر عرب بودن تحقیر مى‏کند، در کلمات حکیمانه و معروفى فرمود: " ان الناس من عهد آدم الى یومنا هذا مثل اسنان المشط، لا فضل للعربى على العجمى ولا للاحمر على الاسود الا بالتقوى (50) ؛ همه مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز همانند دانه‏هاى شانه [مساوى و برابر] هستند . عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برترى ندارد مگر به تقوى .
پیامبر اسلام در اجراى قانون عادلانه الهى اهتمام خاصى داشت و اگر کسى از آن حضرت تقاضاى غیرقانونى و غیراصولى مى‏کرد، شدیدا ناراحت مى‏شد . هنگامى که بعضى از همسران آن حضرت بعد از جنگ احزاب در مورد تقسیم غنایم جنگى از آن بزرگوار تقاضاى غیرمعقول و خلاف عادت کردند، آن بزرگوار ناراحت‏ شد و 29 روز تمام از آنان فاصله گرفت . خداوند متعال نیز به این مناسبت آیاتى را بر آن حضرت نازل کرد و خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: " یا ایها النبى قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن واسرحکن سراحا جمیلا"( احزاب/ 28) ؛ اى پیامبر! به همسرانت ‏بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مى‏خواهید، بیایید [با هدیه‏اى] شما را بهره ‏مند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم . (11)
و به این ترتیب پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله حتى به نزدیکترین افراد خانواده‏اش نیز اجازه نداد از قانون الهى تخطى کنند و عدالت اجتماعى را در حکومت اسلامى آن حضرت خدشه‏ دار سازند .
پى‏نوشت‏ها:

1) نور، آیه 56 .
2) شعراء، آیه 108 .
3) اعراف، آیه 142 .
4) طه، آیه 90 .
5) طه، آیه 93 .
6) نور، آیه 64 .
7) نوح، آیه 3 .
8) حشر، آیه 7 .
9) بحارالانوار، ج‏17، ص‏6، ح‏7 .
10) همان، ج‏25، ص‏331 .
11) همان، ص‏10، ح‏19 .
12) همان، ص‏331 .
13) نساء، آیه 59 .
14) ر . ک: تفسیر المیزان، ج‏4، ص‏39; التبیان، ج‏3، ص‏236; تفسیر المنار، ج‏5، ص‏180 .
15) حشر، آیه 7 .
16) مجله حکومت اسلامى، سال اول، ش دوم، ص‏224 .
17) اصول کافى، ج‏2، ص‏398، باب الشرک، ح‏6 .
18) حدید، آیه 25 .
19) حدید، آیه 25 .
20) لقمان، آیه 13 .
21) نور، آیه 62 .
22) نور، آیه 63 .
23) تفسیر المیزان، ج‏15، ص‏166 .
24) انفال، آیه‏1 .
25) انفال، آیه 41 .
26) اصول کافى، ج‏1، ص‏540، باب الفى‏ء و الانفال و تفسیر الخمس .
27) همان .
28) همان، ص‏541 .
29) همان .
30) همان، ص‏544 .
31) نساء، آیه 136 .
32) حدید، آیه 28 .
33) تفسیر المیزان، ج‏19، ص‏174 .

34)- بخشى از مسمط مسدس شیواى ادیب الممالک فراهانى در مولود مسعود پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله .
35)- مکارم الاخلاق، ص ‏8/ فتح البارى، ج ‏6، ص‏419 .
36)- الکافى، ج‏2، ص‏252 .
37)- کشف الغمه، ج‏2، ص‏537 .
38)- مقدمه‏اى بر جهان بینى اسلامى، ج ‏3، ص‏137 .
39)- السیره النبویه، ابن هشام، ج ‏1، ص‏284 .
40)- نهج البلاغه، خطبه 190 .
41)- تفسیر صافى، ج‏3، ص‏299 .
42)- بحارالانوار، ج‏16، ص‏260/ الکافى، ج‏2، ص‏671 .
43)- مستدرک الوسائل، ج‏12، ص‏89 .
44)- تفسیر صافى، ذیل همین آیه .
45)- فروغ ابدیت، ج‏1، ص‏263 .
46)- السیره النبویه، ابن هشام، ج‏1، ص‏200 و 201 .
47)- همان/11 .
48)- بحارالانوار، ج‏19، ص‏62 .
49)- الکافى، کتاب الایمان والکفر، باب الصدق و اداء الامانه، حدیث 5 .
منبع : مجله کوثر، عبدالکریم تبریزى

1


تعداد صفحات : حجم فایل:174 کیلوبایت | فرمت فایل : .DOC

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود