دانشگاه آزاد اسلامی
واحد ابهر
موضوع:
بررسی مقایسه هوش هیجانی زنان ومردان کارمند شهر قزوین
استادراهنما :
سرکار خانم بزازان
گردآورنده :
سمیه مقدم
بهار 87
به نام یگانه هدایتگر عالم
با تشکر از استاد ارجمند سرکار خانم بزازان
دیر زمانی است که آن یگانه جاودانی با سخنان گهربارش جانهی عارفان قرون و اعصاررا به گوش دادن کلامش دعوت کرد و آنان را از تیرگی جهل به سوی معراج نور رهنمون میباشد و طنین صدایش در گوش زمان با صلابت میگوید .
( من علمنی حرفا فقد صیر نیعبدا )
چه زیبا میفرماید آن پادشاه علوم اولین و آخرین و چه نیکو مقامی استاد را پاس مینهد او که خود استاد یگانه ای بود پس به پیروی از آن بی همتا باید مقام بلندت را پاس گویم واز حرمتت پاسداری نمایم اما چگونه میتوان بلندای مقامت را به اسارت قلم در آورد و بر صحیفه کاغذ نگاشت.
.
تنها می توانم بگویم که شما استادان تنها ادامه دهندگان راه انبیا هستید .
تقدیم به پدر و مادر مهربانم:
فهرست
مقدمه
بیان مسئله
اهمیت و ضرورت تحقیق
اهداف ، فرضیه و متغیرهای تحقیق
فصل دوم(پیشینه ادبیات تحقیق)
هیجان چیست؟
رابطه هیجان با انگیزیش
زیست شناسی و شناخت
دیدگاه شناختی
وظایف اجتماعی
ترس
خشم
نفرت غم
شادی
علاقه
ابعاد شناختی هیجان
ارزیابی
فصل سوم (روش تحقیق)
جامعه مورد مطالعه
حجم نمونه
روش نمونه گیری
روش تحقیق
مشخصات آزمون هیجانی باران
ابزار اندازه گیری
معرفی آزمون هوش هیجانی باران
نحوه نمره گذاری
فصل چهارم(یافته ها و تجزیه و تحلیل داده ها)
مقدمه فصل چهارم
فصل پنجم(بحث و نتیجه گیری)
محدودیت ها
پیشنهادات
منابع و مواخذ
بررسی مقایسه هوش هیجانی زنان ومردان کارمند شهر قزوین
فصل اول
کلیات تحقیق
مقدمه
هیجان ما بسیار پیچیده تر از آن هستند که ابتدا به چشم می خوردند . در هنگام اول همگی هیجان ما را به عنوان احساس می شناسیم ما شادی وترس را می شناسیم زیرا جنبه ی احساسی آنها طبق تجربه ی ما خیلی با ند هستند وقتی با تهدیدیمواجه می شویمترس یا به سمت هدفی پیشرفت می کنیم (شادی )تقزیباًغیر ممکن است که متوجه جنبه ی احساسی هیجان نشویم . اما به همان صورتی که بینی بخشی از صورت است ،احساس نیز فقط جزئی از هیجان است ،هیجان ما چند بُعدی هستند . آنها به صورت پدیده های ذهنی ،زیستی ،هدفمند واجتماعی وجود دارند ،هیجان ها تا اندازه ای احساس های ذهنی هستند به این صورت که باعث می شوند به شیوه خاصی ،مثل عصبانی یا خوشحال ،احساس کنیم امّا هیجان ها واکنش های زیستی هستند زندگی پر از چالش ها ،استرس ها ومشکلاتی است که باید حل شوند وهوش هیجانی به عنوان راه حلهایی برای این چالش ها ،استرس ها ومشکلات وجود دارند ،هیجان ما با هماهنگ کردن احساسات ،بر انگیختگی ،هدف وبیانگری فر آیندهای هیجان وضعیت ما در ارتباط با محیط امان تثبیت می کنند دلیونیسون (1999 ) وما را به پاسخهای اختصاصی وکار آمدی مجهز می کند که با مسایل بقای جسمانی واجتماعی متناسب هستند بر خی اعتقاد دارند که هوش هیجانی هیچ هدف مفیدی ندارد به نظر آنها هیجانها فعالیت جاری را مختل می کند ،رفتا را آشفته می کنند وعقل ومنطق را از ما می گیرند هَپ (1948).مندله (1984)این پژوهشگران هیجان وهوش هیجانی معتقدند که هیجانها هزاران سال قبل وظایف تکاملی سهمی داشتند اما در دنیای مدرن امروزه دیگر این وظیفه را ندارند این موضوع با این اظهار نظر که هیجان قبل از رفتار واقع می شوند تا به سازگاری با شرایطی که مواجه می شویم کلک کنند در تضادهای آشکار قرار دارند . وهمه قبول دارند که هیجانها به نحوی که فکر ،احساس ورفتار می کنیم تاثیر دارند ،بنابراین مسئله این است که آیا هیجانها سازگارند وکار کردی هستند یا ناسازگارند وغیرکارکردی علت اینکه مرد وجناح مسئله (کارکردی در برابر غیر کارکردی )معنی دارند این است که هر درست هستند ،هیجانها هم شاهکار طرح تکاملی هستند به هوش هیجانی انسان در غالب طرح دو سیستمی عمل می کند ،جنبه ی زیستی سیستم هیجان جنبه ای است که انسانها با سایر حیوانات در آن سهیم اند وآن بخشی از سیستم هیجان است که برای حل کردن تکالیف اساسی زندگی تکامل یافته است چون تعداد کمی از تکالیف را تعاءاساسی هستند وسیستم هیجان وهوش هیجانی به صورت قالبی پاسخ می دهد که پاسخها محدود ،اما بسیار مناسبی را بیدج وهماهنگ می کند واین شیوههای قالبی پاسخ دهی به تکالیف اساسی زندگی همانهایی هستند که در اول مطالب بیان کردیم .
(جان مارشال ریو به تالیف یحیی سید محمدی .ص338.سال 1385)
بیان مسئله
همان گونه که ارزیابی به آگاهی شناختی از هیجان کمک می کند ،تعادل اجتماعی به آگاهی اجتماعی از هوش هیجانی کمک می نماید ،علاوه بر این موقعیت اجتماعی -فرهنگی ای که فرد در آن زندگی می کند به آگاهی فرهنگی از هیجان کمک می نماید وروانشناسان اجتماعی ،جامعه شناسان و…دیگران معتقدند که هیجان لزوماًپدیده ای خصوصی زیستی ودرون روانی نیست .در عوض آنها باور دارند که بسیاری از هیجانها واستفاده از هوش هیجانی از تعامل اجتماعی وبستر فرهنگی سرچشمه می گیرد وکسانی که ساختار فرهنگی هیجانی را بررسی می کنند خاطر نشان می سازند که اگر فرهنگی را که در آن زندگی می کنند تغییر دهید ،خزانه ی هیجانی شما نیز تغییر خواهد کرد برای مثال هوش هیجانی افرادی که در مناطق مختلف زندگی می کنند ممکن است با هم فرق کند وتاثیر بسزا در تحصیل وپیشرفت آنها در تحصیلشان هم داشته باشد معمولاً مهمترین منبع هیجان روزمره ما افراد دیگر هستند وحل وفصل مشکلات خودمان ودیگران وقتی با دیگران تعامل می کنیم در مقایسه با زمانی که تنها هستیم یعنی از هوش هیجانی بیشتر استفاده می کنیم اگر رویدادها وتجربیاتی را دنبال کنیم که باعث شوند واکنش هیجانی داشته باشیم باعث می شود که به فکر بیفتیم که هوش هیجانی به هیجان ما به کار افتاده است . ما در مقابل دیگران به این نتیجه می رسیم که دیگران نه تنها باعث می شوند که هیجانها را درما ایجاد شوند بلکه به طور غیر مستقیم از طریق اشاعه ی هیجان نیز بر ما تاثیر می گذارد وباعث می شود ما از طریق هوشی وارد عمل می شویم (بهادری .1384.ص98).
اهمیت وضرورت تحقیق
اهمیت مساله
هنگامی که تعامل اجتماعی نه تنها خود را در معرض تاثیر هوش هیجانی قرار می دهیم بلکه در موقت گفتگویی قرار می گیریم که فرصتی را برای تجربه کردن در باره ی تجربیات هیجانی گذشته فراهم می آورد فرآیندی که به آن سهیم شدن اجتماعی در هیجان می گویند ،سهیم شدن اجتماعی در گفتگوهای هیجانی معمولاًزمانی که همراه افراد صمیمی هستیم صورت می گیرد وقتی افراد در هیجان هم سهیم می شوند معمولاًاین کار را با گزارش کامل آنچه در طول رویداد هیجانی اتفاق افتاده است معنی آن واحساسی که فرد در حین ان داشته باشد را انجام می دهند شنونده همدل ،هنگام سهیم شدن اجتماعی در هیجانها می تواند حمایت با کمک فراهم کند پاسخ ها به کنار آمدن را تقویت نماید به تجربه ی هیجان مهنی دهد وخود پنداره را تایید کند ما از طریق همین سهم شدن هیجانات ،روابطی را برای زندگیمان حیاطی هستند ،مثل پیشرفت تحصیلی ویا هرچه چیز دیگر بر قرار می کنیم وآن را نگه می داریم وتاثیر هوش هیجانی وهیجانهایی ایجاد شده در آدمی می تواند در رسیدن به موفقیت تاثیری داشته باشد وبا استفاده از آزمون وبررسی آن بر روی کارمندان زن ومرد شهر قزوین پرداخته ایم .(مهدوی رادمندی .سال 1387.ص96)
اهداف تحقیق :
هدف از تحقیق حاضر مقایسه هوش هیجانی در بین زنان ومردان کارمند شهر قزوین می باشد .
فرضیه تحقیق :
بین هوش هیجانی زنان کارمند ومردان کارمند تفاوت معنی داری وجود دارد .
متغییر های تحقیق :
هوش هیجانی :متغییر وابسته
جنسیت :متغییر مستقل
تعاریف عملیاتی ونظری در رابطه با واژ ه ها ومفاهیم
تعریف نظری :
هوش هیجانی :عبارتند از یک کیفیت ذهنی وپدیدار شناختی بی همتا است که جهت تکمیل سیستم انگیزشی انسان است که می تواند نشات گرفته از تجربه ها وابعاد هیجانی دیگر جهت رسیدن به هدف اصلی وکلی در زندگی (سید یحیی محمدی .سال 1385.ص92)
تعریف عملیاتی :
در پژوهش حاضر هوش هیجانی با استفاده از آزمون بار اِن اندازه گیزی می شود .
فصل دوم
پیشینه ی ادبیات تحقیق
هیجان چیست ؟
هیجانها بسیار پیچیده تر از آن هستند که ابتدا به چشم می خورند .در نگاه اول ،همگی هیجان ها را به عنوان احساس ،می شناسیم . ما شادی وترس را می شناسیم زیرا جنبه ی احساسی آنها طبق تجربه ی ما خیلی بارز هستند .وقتی با تهدیدی مواجه می شویم (ترس )یا به سمت هدفی پیشرفت می کنیم (شادی )،تقریباًغیر ممکن است که متوجه جنبه احساسی هیجان نشویم . اما به همان صورتی که بینی بخشی از صورت است ،احساس ها نیز فقط جزئی از هیجان هستند .
هیجان ها چند بُعدی هستند . آنها به صورت پدیده های ذهنی ،زیستی ،هدفمندواجتماعی وجود دارند (ایزارد،1993).هیجانها تا اندازه ای احساس های ذهنی هستند ،به این صورت که باعث می شوند به شیوه ی خاصی ،مثل عصبانی یا خوشحال ،احساس کنیم . اما هیجان ها واکنش های زیستی نیز هستند ،یعنی ،پاسخ های بسیج کننده ی انرژی که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که فرد با آن مواجه شده ،آماده می کنند . هیجانها هدفمند هم هستند ،خیلی شبیه گرسنگی که هدف دارد . برای مثال ،خشم ،میل انگیزشی برای انجام دادن کاری ،مانند جنگیدن با دشمن یا اعتراض کردن به بی عدالتی درما ایجاد می کند که در غیر این صورت چنین نمی کردیم . هیجانها پدیده های اجتماعی نیز هستند . وقتی هیجان زده می شویم ،علایم قابل تشخیص چهره ای ،ژستی وکلامی می فرستیم که دیگران را از کیفیت وشدت هیجان پذیری ما با خبر می کنند (مثل حرکت ابروها ،لحن صدا ).
با توجه به این چهار ویژگی هیجان معلوم می شود که هیجان را نمی توان به روشنی تعریف کرد . مشکل تعریف کردن هیجان شاید در ابتدا شما را متحیر کند ،زیرا هیجانها در تجربیات روزمره ،خیلی سریع به نظر می رسند . هر کسی می داند که تجربه ی شادی وخشم چگونه است بنابراین شاید بپرسید ،"واقعاًمشکل تعریف کردن هیجان چیست؟"مشکل این است :"تا وقتی از کسی خواسته نشده باشد هیجان را تعریف کند ،می داند که هیجان چیست "(فروراسل ،سال 1984).
هیچ یک از این ابعاد مجزای ذهنی ،زیستی ،اجتماعی ،هیجان را به نحو شایسته ای تعریف نمی کند هریک از این چهار بُعد فقط بر ویژگی متفاوت هیجان تاکید دارد . برای شناختن وتعریف کردن هیجان ،بررسی هریک از چهار بُعد هیجان ونحوه ای که بر یکدیگر اثر متقابل می گذارند ،ضرورت دارد . چهار بُعد (یا عنصر ) هیجان در شکل 1-11نشان داده شده است . این شکل چهار مستطیل را نشان می دهد که هر کدام با جنبه ی مجزا ی هیجان مطابقت دارد . عنصر احساسی ،به هیجان تجربه ذهنی می دهد که معنی واهمیت شخصی دارد . هیجانهم از نظر شدت وهم از نظر کیفیت ،در سطح ذهنی (یا "پدیدار شناختی ")احساس وتجربه می شود . جنبه ی احساسی در فر آیندهای شناختی وذهنی ریشه دارد عنصر انگیختگی بدن ،فعال سازی ذهنی وفیزیولوژیکی ،از جمله فعالیت سیستم های خود مختار وهورمونی را شامل می شود که رفتار مقابله کردن بدن را هنگام هیجان ،آماده وتنظیم می کند انگیختگی بدن وفعال سازی فیزیولوژیکی به قدری با هیجان آمیخته است که اصلاًنمی توان فرد عصبانی یا متنفر را که بر انگیخته نباشد تصور کرد . وقتی هیجان زده می شویم ،بدنمان برای عمل آماده می شود واین آمادگی به صورت فیزیولوژیکی (ضربان قلب ،اپی نفری در جریان خون )ونظام عضلانی (حالت هوشیار بدن ،مشت گره کرده )می باشد عنصر هدفمند ،حالت انگیزشی هدفمند به هیجان می دهد تا برای مقابله کردن با شرایط هیجان آوری که شخص مواجه شده ،اقدام لازم را انجام دهد . جنبه ی هدفمند توضیح می دهد چرا افراد از هیجانشان بهره مند می شوند کسی که هیجان ندارد در مقایسه با سایر افراد در وضعیت اجتماعی وتکاملی نا مطلوبی قرار دارد . برای مثال ،تصور کنید کسی که توانایی ترس ،علاقه ،یا عشق ندارد از لحاظ بقای اجتماعی وجسمانی چقدر معلول است . عنصر اجتماعی -بیانگر ،جنبه ی ارتباطی هیجان است . تجربیات خصوصی حالتهای بدن ژستها
آواگری ها ،و جلوه های صورت ،علنی می شوند . وقتی هیجان خود را ابراز می کنیم به صورت غیر کلامی به دیگران می رسانیم چه احساسی داریم وچگونه موقیت موجود را تعبیر می کنیم .برای مثال،وقتی کسی نامه ای خصوصی را باز می کند ،به صورت او نگاه می کنیم وبه لحن صدایش گوش می کنیم تا از هیجان او سردر آوریم .بنابراین ،هیجانها کل وجود ما یعنی ،احساسها ،انگیختگی بدن ،احساس هدفمندی وارتباطهای غیر کلامی را فعال می کنند . باتوجه به این مقدمه درباره چهار عنصر هیجان ،اکنون می توانیم هیجان را به صورت مقدماتی تعریف کنیم . هیجانها پدیده های احساسی -انگیختگی -هدفمند – بیانگر کم دوام هستند .که به ما کمک می کنند که با فرصتها وچالشهایی که هنگام رویدادهای مهم زندگی مواجه می شویم ،سازگار شویم .چونهیجانها در پاسخ به رویدادهای مهم زندگی ایجاد می شوند ،شکل 1-11مسیری از "رویداد مهم زندگی "به "هیجان "را در بر دارد . تعریف کردن هیجان خیلی پیچیده تر از تعریف "مجموع اجزای آن "است .هیجان نوعی ساختار روان شناختی است که این چهار جنبه ی تجربه را در یک الگوی همزمان هماهنگ می کند . به همین علت است که اصطلاح "هیجان "در شکل 1-11 به صورت ساختاری مجزا از عناصر مفرد آن ،نشان داده شده است .
هیجان همان چیزی است که عناصر احساس ،انگیختگی ،هدفمندی ،وبیانگری را در واکنشی منسجم به رویداد فراخوان تنظیم می کند . برای مثال ،در مورد ترس ،رویداد فراخوان می تواند شیبهای تند اسکی باشد ،در حالی که در این واکنش ،احساس ها ،انگیختگی بدن ،امیال هدفمند ،وارتباط های غیر کلامی علنی را در بر دارد .بنابراین ،اسکی باز تهدید شده ،احساس وحشت می کند (جنبه ی احساسی )،قلبش به تپش می افتد (جنبه ی انگیختگی بدن )،شدیداًمیل دارد از خودش محافظت کند (جنبه ی هدفمند )،وچشمان پر تنش وگوشه های دهان به عقب کشیده شده نشان می دهد (جنبه ی بیانگر ). این عناصر هماهنگ ومتقابلاًحمایت کننده ،حالت واکنش پذیری به خطر محیطی را که هیجان ترس است تشکیل می دهند .
این توصیف هیجان نشان می دهد که جنبه های مختلف تجربه ،مکمل وهماهنگ کننده ی یکدیگر هستند (آوریل 1990؛لدوکس ،1989)برای مثال ،آنچه افراد احساس می کنند با نحوه ای که عضلات صورتشان را حرکت می دهند ،ارتباط دارد . برای مثال ،وقتی غذای گندیده ای را می بینید ،نحوه ای که بینی خود را چروک می اندازید ولب بالای خود را منقبض می کنید ،به صورت یک سیستم احساسی – بیانگری منسجم ،هماهنگ شده اند . همین طور ،نحوه ای که صورت خودتان را حرکت می دهید ،با واکنش پذیری فیزیولوژیکی شما ،مانند پایین بردن ابرو وفشردن محکم لبها به هم ،با افزایش ضربان قلب وبالا رفتن دمای پوست ،هماهنگ است (دیوید سون وهمکاران 1990).
این روابط متقابل وهماهنگی بین چهار عنصر متفاوت هیجان در شکل 1-11با خطوطی که هر جنبه ی هیجان را به سه جنبه ی دیگر مرتبط می کند نشان داده شده اند . فلش های دو طرفه نشان می دهند که برای مثال ،تغییرات در احساسها ،برانگیختگی بدن تاثیر می گذارد وهمان گونه که تغییرات در انگیختگی بدن ،بر احساسهاتاثیر می گذارد . شکل 2-1از اصل انتزاعی که در شکل 1-11نشان داده شده است ،مثالی عینی در اختیار می گذارد . غم نوعی واکنش هیجانی به مواجه شدن با رویداد مهمی چون جدایی یا شکست است . این احساس ناخوشایند برانگیختگی خموده ی بدن ،احساس هدفمندی برای دگرگون کردن جدایی وجلوه ی صورت مشخص غم ،تاثیر می گذارد تا ما را برای سازگار شدن با شرایط محیطی ،آماده کنند ."هیجان "واژه ای است که روانشناسان برای نامیدن این فرآیند هماهنگ شده وهمزمان به کار می برند .
رابطه ی هیجان با انگیزش :
هیجانها به دو صورت با انگیزش ارتباط دارند . اولاًهیجانها یک نوع انگیزه هستند . هیجانها مانند همه انگیزه های دیگر (مثل نیازها ،شناختها )رفتار را نیرومند وهدایت می کنند . برای مثال ،خشم منابع ذهنی ،فیزیولوژیکی ،هورمونی ،عضلانی را بسیج می کند (یعنی رفتار را نیرومند می کند )تا به هدف خاصی ،مانند غلبه کردن بر موانع یا رفع بی عدالتی ،برسد (یعنی رفتار را هدایت می کند ). ثانیاً،هیجانها به عنوان یک سیستم "نمایش "عمل می کنند تا نشان دهد سازگاری فرد چقدر خوب یا بد پیش می رود . برای مثال ،شادی از پیش روی به سمت هدفمان ،در حالی که پریشانی از شکست خبر می دهد .
هیجان به عنوان انگیزش :
اغلب پژوهشگران هیجان قبول دارند که هیجانها به صورت نوعی انگیزه عمل می کنند . اما برخی پژوهشگران از این فراتر می روند ومی گویند هیجانها سیستم انگیزشی نخستین را تشکیل می دهند (تامکیتز ،1962،1963،1984؛ایزارد 1991). در طول 100سال تاریخ روان شناسی ،سایق های فیزیولوژیکی (گرسنگی ،تشنگی ،خواب ،میل جنسی ،درد )بر انگیزاننده های نخستین محسوب می شدند (هان ،1943،1952). محرومیت از هوا نمونه ای از آن است . محروم شدن از هوا ،سابق فیزیولوژیکی ایجاد می کند که می تواند توجه کامل فرد را جلب کرده ،عمل او را نیرومند کند ،ورفتار را به سمت هدف خاصی هدایت نماید .بنابراین ،منطقی به نظر می رسد که نتیجه بگیریم ،محرومیت از هوا،انگیزه ای قوی را برای اقدامات لازم جهت بدست آوردن هوا برای برگرداندن تعادل حیاتی ،به بار می آورد (به فصل 4 مراجعه کنید ).
اما سیلوان تامکینز،پژوهشگر هیجان ،این استدلال ،این حقیقت ظاهری را "خطای اساسی "نامید . تامکینز،فقدان هوا ،واکنش هیجانی نیرومندی را به وجود می آورد -واکنش ترس یا وحشت . همین وحشت است که انگیزش عمل کردن را تامین می کند ،بنابراین وحشت ،نه محرومیت از هوا یا به خطر افتادن تعادل حیاتی بدن ،علت اصلی رفتار با انگیزه ی دست وپا زدن وحشت زده است . بنابراین ،اگر هیجان را حذف کنیم انگیزش را حذف کرده ایم .
هیجان به عنوان سیستم نمایش:
هیجان همچنین ،وضعیت حالتهای نگیزشی دائماًدر حال تغییر فرد ووضعیت سازگاری او را نمایش می دهند (باک ،1988).هیجانهای مثبت ،مشغولیت وخشنودی حالتهای انگیزشی ما را منعکس می کنند ،در حالی که هیجانهای منفی ،بی اعتنایی وناکامی حالتهای انگیزشی ما را نشان می دهند .هیجانهای مثبت همچنین سازگاری موفقیت آمیز را با شرایطی که مواجه می شویم نشان می دهند ،در حالی که هیجانهای منفی ،سازگاری ناموفق را منعکس می کنند . هیجانها از این نقطه نظر ،لزوماًمانند نیازها وشناختها ،انگیزه نیستند ،بلکه در عوض ،وضعیت ارضاءشده یا ناکام شده ی انگیزه ها را منعکس می کنند . برای مثال انگیزش جنسی ونحوه ای که هیجان پیشرفت جاری را گزارش می دهد (" نمایش می دهد ")واز این طریق به برخی از رفتارها کمک می کند واز رفتارهای دیگر جلوگیری می نماید ،در نظر بگیرید .هنگام آمیزش جنسی ،هیجانهای مثبتی چون علاقه وشادی علامت می دهند که همه چیز رو به راه است وبه رفتار جنسی کمک می کنند . هیجانهای منفی مانند نفرت ،خشم وگناه ،علامت می دهند که هیچ چیز رو به راه نیست واز رفتار جنسی جلوگیری می کنند . هیجانهای مثبت ،هنگام فعال کردن وارضاءکردن انگیزه های فرد (یعنی علاقه ،شادی )،به صورت استعاره ،چراغ سبزی را برای ادامه دادن رفتار روشن می کنند . از سوی دیگر هیجانهای منفی هنگام فعال کردن وارضاءکردن انگیزه های فرد (یعنی ،نفرت ،گناه )،چراغ قرمزی را برای متوقف کردن رفتار روشن می کنند .
چه چیزی موجب هیجان می شود ؟
وقتی با واقعه ی مهمی روبرو می شویم ،به طوری که شکل 3-11نشان می دهد ،هیجان وارد کار می شود . به طوری که در این شکل نشان داده شده اس ،ذهن (فرآیندهای شناختی )وبدن افراد (فرایندهای فیزیولوژیکی )به شیوه ی سازگارانه ای به این واقع واکنش نشان می دهد . یعنی ،مواجه شدن با رویدادهای مهم فرآیندهای شناختی وزیستی را فعال می کند که جمعاًعناصر مهم هیجان از جمله احساسها ،انگیختگی بدن ،رفتار هدفمند ،وبیانگری را فعال می سازند .
فرآیندهای شناختی
رویداد موقعیتی مهم
فرآیندهای زیستی
یکی از سوال های اساسی در بررسی هیجان این است که چه چیزی موجب هیجان می شود؟ دیدگاه های متعددی نظیر آنهایی که زیستی ،روانی – تکاملی ،شناختی ،رشدی ،روان کاوی ،اجتماعی ،جامعه شناختی ،فرهنگی ،وانسان شناختی هستند ،وارد این بررسی علیتی می شوند . به رغم این تنوع ،آگاهی از اینکه چه چیزی موجب هیجان می شود بریک مجادله اساسی استوار است : زیست شناسی در برابر شناخت در واقع ،این مجادله می پرسد آیا هیجان ها عمدتا" پدیده های زیستی هستند یا شناختی . اگر هیجان ها عمدتا" زیستی باشند ،پس باید از یک منبع زیستی مانند مدارهای مغزی و نحوه ای که بدن به رویدادهای مهم واکنش نشان می دهد ،سر چشمه بگیرند . اما اگر هیجان ها عمدتا" شناختی باشند .در این صورت باید از رویدادهای ذهنی علیتی،مانندارزیابی های ذهنی از معنی موقعیت برای سلامتی فردسرچشمه
بگیرند
زیست شناسی و شناخت
دیدگاههای شناختی و زیستی باهم تصویر جامعی از فرایندهیجان در اختیار می گذارند . بااین حال ،قبول کردن این نکته که جنبه های شناختی و زیستی هردو بنای هیجان هستنداین سوال را پیش می کشد که کدام یک اصلی است : عوامل زیستی یا شناختی . آنهایی که طرفدار برتری شناخت هستند معتقدند تا وقتی افراد معنی و اهمیت شخصی یک رویداد را به صورت شناختی ارزیابی نکرده باشند ،نمی توانند به صورت هیجانی پاسخ دهند :آیا این رویداد به سلامتی ربطی دارد ؟آیا با سلامتی فردی عزیز ارتباط دارد ؟ اهمیت دارد ؟ فایده دارد ؟ زیانبار است ؟ ابتدا معنی برقرار می شود وبعد هیجان مطابق باآن روی می دهد . ارزیابی معنی ،موجب هیجان می شود . آنهایی که طرفدار برتری عوامل زیستی هستند ،معتقدند واکنش های هیجانی لزوما" به ارزیابی های شناختی نیازی ندارند . رویدادهای متفاوت ،مانند فعالیت عصبی زیر قشری یا جلوه های صورت خودانگیخته ،هیجان را فعال می کنند . از دید نظریه پرداز زیستی ،هیجان ها می توانند بدون رویدادشناختی قبل ازآن ،روی دهند ،ولی نمی توانند بدون رویداد زیستی قبل ازآن روی دهند . بنابراین ،عوامل زیستی ،نه شناختی ،برتراند .
دیدگاه زیستی
کارول ایزارد (1989، 1991)،پل اکمن (1992)،وجک پنکسپ(1982، 1994)سه نماینده دیدگاه زیستی هستند . ایزارد اعلام می دارد که اطفال به رغم کمبودهای شناختی ،(مثل وازگان محدود ،گنجایش حافظه محدود )به برخی رویدادها ،به صورت هیجانی پاسخ می دهند . برای مثال ،یک بچه 20 روزه ،در پاسخ به صدای تیز انسان ،لبخند می زند (ولف ،1969)ویک بچه دو ماهه در پاسخ به درد ،خشم نشان می دهد (ایزارد و همکاران ،1983). بعد از اینکه کودک زبان را فرامی گیرد و استفاده از توانایی های حافظه بلند مدت را آغاز می کند ،بسیاری از رویدادهای هیجانی ،مقدار زیادی پردازش شناختی رادر بر دارند . با این حال به رغم پرمایگی فعالیت شناختی در فرایند هیجان ،ایزارد (1989 )تاکید دارد که بیشتر پردازش هیجانی رویدادهای زندگی ،غیر شناختی هستند ،یعنی خودکار و ناهشیارند و ساختارهای زیر قشری میانجی آنها می شود . چون کودکان از لحاظ زیستی پیشرفته ولی از لحاظ شناختی ضعیف هستند ،برتری عوامل
زیستی در هیجان را بهتر به اثبات می رسانند.
اکمن (1992)خاطر نشان می سازد که هیجان ها بسیار سریع شروع می شوند ،کوتاه مدت اند ،و می توانند به صورت خودکار / غیر اردای ،روی دهند . بنابراین ،وقتی به صورت هیجانی عمل می کنیم ،حتی قبل از اینکه از این هیجان پذیری آگاه باشیم ،هیجان ها درما روی می دهند . هیجان ها به این علت زیستی هستند که از طریق ارزش سازگاری شان برای پرداختن به تکالیف اساسی زندگی ،تکامل یافته اند . اکمن نیز مانند ایزارد ،دخالت عوامل شناختی ،اجتماعی ،وفرهنگی رادر تجربه هیجان قبول دارد ،اما نتیجه می گیرد که علت اصلی هیجان ،عوامل زیستی است نه یادگیری ،تعامل اجتماعی ،یا تاریخچه جامعه پذیری .
از نظر پنکسپ (1982 ،1994)،هیجان ها از مدارهای عصبی که فعالیت مغز را تنظیم می کنند ناشی می شوند (مثل رویدادهای زیست شیمی و عصب – هورمونی ).پنکسپ قبول دارد که بررسی اعماق مدارهای مغزی از بررسی احساس هایی که بر چسب کلامی به آنها زده ایم ،دشوارتر است . اما او تاکید دارد که مدارهای مغزی شالوده زیستی تجربه هیجان هستند . برای مثال ،ما (وسایر حیوانات )مدار مغزی خشم ،مدار مغزی ترس ،مدار مغزی غم ،وچند مدار دیگر را به ارث می بریم . دلیل منطقی برای حمایت کردن از دیدگاه زیستی
پنکسپ از سه یافته حاصل می شود:
1- چون معمولا" بر زبان آوردن حالت های هیجانی دشوار است ،پس آنها باید علت های غیر شناختی (نه زبانی )داشته باشند .
2- تجربه هیجان را می توان با روش های غیر شناختی ،مانند تحریک برقی مغز یا فعالیت نظام عضلانی صورت ایجاد کرد .
3- هیجان ها در اطفال و حیوانات روی می دهند .
دیدگاه شناختی
سه نماینده دیدگاه شناختی ،ریچارد لازاروس (1984 ،1991 )،کلاس شرر (1994،1994 ،1997)،وبرناردوینر (1986)هستند . به نظر هریک از این نظریه پردازان ،فعالیت شناختی شرط لازم هیجان است . اگر پردازش شناختی حذف
شود . هیجان ناپدید خواهد شد .
لازاروس معتقد است که بدون آگاهی از ارتباط شخصی یک رویداد با سلامتی فرد ،دلیلی برای پاسخ دادن به صورت هیجانی وجود ندارد . محرک هایی که نامربوط ارزیابی می شوند ،واکنش های هیجانی را ایجاد نمی کنند . از نظر لازاروس ،ارزیابی شناختی فرد از معنی یک رویداد (نه آن رویداد به تنهایی )،زمینه را برای تجربه هیجان آماده می سازد . یعنی اتومبیلی که به سمت شما می آید موجب ترس نمی شود مگر اینکه نحوه نزدیک شدن آن طوری باشد که تصور کنید سلامتی شما به گونه ای در معرض خطر قرار دارد فرایند هیجان انگیز با خود رویداد وواکنش زیستی فرد به آن ،شروع نمیشود
بلکه با ارزیابی شناختی معنی آن ،شروع می شود .
شرر(1994،1997)با لازاروس موافق است که برخی از تجربیات زندگی موجب هیجان می شوند در حالی که تجربیات دیگر موجب آن نمی شوند . او چند ارزیابی شناختی خاص را که موجب تجربیات هیجانی می شوند ،مشخص کرده است ،از جمله اینکه :آیا این رویداد خوب است یا بد ؟آیا می توانم یا این موقعیت به طرز موفقیت آمیزی مقابله کنم ؟وآیا این رویداد از نظر اخلاقی مانعی ندارد ؟پاسخ به این سوال های چگونه موقعیتی را که باآن مواجه می شویم ارزیابی می کنیم ،نوع پردازش شناختی را که موجب هیجان
ها می شود تشکیل می دهد .
وینر (1986) در تحلیل انتسابی هیجان ،روی پردازش اطلاعاتی که بعد از وقوع پیامدهای زندگی صورت می گیرند تمرکز می کند . یعنی ،نظریه انتساب روی تفکر و تامل بعد از موفقیت ها و شکست ها ،تاکید دارد . بعد از موفقیت ،اگر معتقد باشیم که خودمان آن را به بار آورده ایم ،یک هیجان به وجود می آید (غرور )،در حالی که اگر باور داشته باشیم که دوستمان آن را به بارآورده است ،هیجان متفاوتی به وجود می آید (تشکر). توجه کنید که پیامد و رویداد زندگی ممکن است یکسان باشند ،اما اگر انتساب متفاوت باشد ،دراین صورت تجربه هیجان نیز متفاوت خواهد بود . بنابراین ،انتساب ،نه
رویداد یا پیامد ،هیجان را به بار می آورد .
فایده ای که از مجادله شناخت در برابر زیست شناسی حاصل می شود این است که هردو طرف به روشنی دیدگاه خودشان را بیان می کنند . وقتی به هردو دیدگاه فکر می کنیم این سوال ها مطرح می شوند :کدام یک درست است؟یا کدام یک درست تر است ؟روان شناسان هیجان تلاش کرده اند به این
سوال پاسخ دهند ودو پاسخ پدیدار شده است .
دیدگاه دو سیستمی
یک پاسخ به سوال "چه چیزی موجب هیجان می شود؟"این است که شناخت و عوامل زیستی هردو موجب هیجان می شوند . طبق دیدگاه باک (1984)،انسان هادو سیستم همزمان دارند که هیجان را فعال وتنظیم می کنند . یک سیتم ،سیستم فطری،خودانگیخته ،وفیزلوژیکی است که به صورت غیرارادی به محرک های هیجانی واکنش نشان می دهد . سیستم دیگر ،سیستم شناختی مبتنی بر تجربه است که به صورت تعبیری و اجتماعی واکنش نشان می دهد . سیستم فیزیولوژیکی هیجان در تاریخ تکامل انسان ابتدا به وجود آمده است (یعنی ،سیستم لیمبیک )،در حالی که سیستم شناختی هیجان بعدا"که انسان ها به طور فزاینده ای متفکر و اجتماعی شدند به وجود آمده است (یعنی قشر تازه مخ ). سیستم زیستی ابتدایی و سیستم شناختی جدید با هم ترکیب می شوند ومکانیزم هیجان دو سیستمی بسیار انطباق را به
وجود می آورند .
دیدگاه دو سیستمی در شکل 4-11 نشان داده شده است (باک ،1984).سیستم اول ،زیستی است منشاءآن به تاریخ تکامل باستانی گونه برمیگردد. اطلاعات حسی به سرعت ،خودکار ،وبه صورت ناهشیار توسط ساختارها وگذرگاه های زی قشری (یعنی لیمبیک )پردازش می شود . سیستم دوم ،شناختی است وبه تاریخچه اجتماعی و فرهنگی منحصر به فرد انسان بستگی دارد . اطلاعات حسی به صورت ارزیابی ،تعبیری وهشیار توسط گذرگاه های مغزی پردازش می شود . این دو سیستم هیجان مکمل هم هستند (نه رقیب هم )وبرای فعال
کردن و تنظیم کردن تجربه هیجان باهم کارمیکنند .
رابرت لیونسون (1994)با فرض کردن اینکه چگونه سیستم های هیجان زیستی و شناختی تعامل می کنند ،نظریه دو سیستمی را قدری جلوتر می برد .این دو سیستم به جای اینکه موازی هم باشند ،بر یکدیگر تاثیر می گذارند .پنکسپ اضافه می کند که برخی هیجان ها عمدتا"از سیستم زیستی به وجودمیآیند در حالی که هیجان های دیگر عمدتا"از سیستم شناختی ناشی می شوند . هیجان هایی مانند ترس وخشم عمدتا"از مدارهای عصبی زیر قشری ناشی می شوند (به قول باک از ساختار ها وگذرگاه های زیر قشری ).اما هیجان های دیگررا نمی توان بخوبی با مدارهای عصبی زیر قشری توجیه کرد . در عوض ،آنها عمدتا"از تجربه شخصی ،سرمشق گیری اجتماعی و بسترهای فرهنگی ناشی می شوند . این طبقه بندی هیجان ها عمدتا"از ارزیابی ،انتظارات و انتسابها به وجود می آیند (به قول باک از
ساختارها وگذرگاه های مغزی ).چند تا هیجان وجود دارد ؟
مجادله شناخت – زیست شناسی به طور مستقیم سوال مهم دیگری را پیش می کشد :چند تا هیجان وجوددارد ؟ دیدگاه زیستی بر هیجان ها ی اصلی تاکید می کند (مثل خشم ،ترس )وبه هیجان های ثانوی یا اکتسابی کم بها می دهد . دیدگاه شناختی ،به اهمیت هیجان های اصلی واقف است ولی تاکید دارد که جالب بودن تجربه هیجانی به خاطر تجربیات فردی ،اجتماعی و فرهنگی است . بنابراین ماجرای مهم و جالب در هیجان ،به هیجان های پیچیده (ثانوی اکتسابی )مربوط می شود . در نهایت هر پاسخی به سوال "چند تا هیجان وجود دارد ؟"بستگی دارد به اینکه فرد طرفدار دیدگاه زیستی باشد یا دیدگاه
شناختی .
دیدگاه زیستی
دیدگاه زیستی معمولا" روی چند هیجان اصلی تاکید می کند که حداقل دویاسه وحداکثر ده تا هستند . هر نظریه پرداز زیستی دلیل بسیار خوبی برای مطرح کردن تعداد خاصی هیجان دارد ،گو اینکه روی هر طرح تاکید متفاوتی می شود . هشت سبک پژوهش در بررسی زیستی هیجان ها ،در شکل 6-11 نشان داده شده است . این شکل ،تعداد هیجان هایی را که یافته های تجربی هر سبک پیشنهاد کرده اند ،نشان می دهد ،دلیل منطقی نظریه پردازی را که آن توصیه کرده توضیح می دهد ،وبرای مطالعه بیشتر منابعی
را ارایه می دهد .
ریچارد سولومون (1980)دو سیستم مغزی لذتی ،ناهشیار را مشخص می کند . این سیستم ها طوری عمل می کنند که تجربه ناخوشایندی به طور خودکار وبازتابی با هرگونه تجربه لذت بخش مقابله می کند ،به همان صورت که تجربه لذت بخش به طور خودکار وبازتابی با هرگونه تجربه ناخوشایندی مقابله می نماید (مثلا" "فرایند متضاد " سرخوشی ،هنگام اسکی بازی ،با ترس مقابله می کند و جایگزین آن می شود ")جفری گری (1994) سه هیجان را معرفی می کند که در مدارهای مغزی مجزا ریشه دارند : سیستم رویکرد رفتاری (شادی )،سیستم جنگ یا گریز (خشم / ترس )و سیستم بازداری رفتاری (اضطراب )جک پنکسپ (1982) براساس چهار گذرگاه هیجان آور درون سیستم لیمبیک که از لحاظ نوروآناتومی مجزا هستند. چهار هیجان شادی ،غم ،خشم وترس تاکید دارند ،زیرا این هیجان ها واکنش به فعالیت های اساسی را منعکس می کنند :موفقیت (شادی )،شکست (غم )،ممانعت (خشم )وبلا تکلیفی (ترس ).سیلوان تامکینز (1970) شش هیجان علاقه ،ترس،تعجب ،خشم ،اندوه وشادی را مشخص کرد زیرا از نظر او شش حالت مجزای شلیک عصبی ،این هیجان های متفاوت را به وجود می آورند (مثلا" افزایش سریع در سرعت شلیک عصبی ،تعجب را به بار می آورد )پل اکمن (1992 ،1994) شش هیجان ها با جلوه صورت همگانی (میان فرهنگی )مطابق باآن ،ارتباط دارد . رابرت پلاچیک (1980) از هشت هیجان خشم ،نفرت ،غم ،تعجب ،ترس ،تایید ،شادی و انتظار نام می برد ،زیرا هریک با نشانگان هیجان – رفتار مشترک در تمام ارگانیزمهای جاندار مطابقت دارد (مثلا" ترس با محافظت مطابقت دارد )سرانجام اینکه کارول ایزارد (1991) ده هیجان را براساس نظریه هیجان های متمایز خود معرفی می کند: خشم ،ترس ،اندوه ،شادی
،نفرت ،تعجب ،شرم ،گناه ،علاقه ،حقارت .
هریک از این هشت سبک پژوهش قبول دارد که (1) تعداد کمی هیجان اصلی وجوددارد (2) هیجان های اصلی در تمام انسانها (وحیوانات )مشترک هستند ،و(3) هیجان های اصلی ثمره زیست شناسی و تکامل هستند .آنچه این هشت سبک پژوهش را متمایز می کند این است که هریک علت زیستی متفاوتی را
برای تجربه هیجانی مشخص می کند .
دیدگاه شناختی
دیدگاه شناختی قاطعانه تاکید دارد که انسان ها خیلی بیشتر از 2تا10 هیجانی را که دیدگاه زیستی مشخص کرده است ،تجربه می کنند . نظریه پردازان شناختی می گویند البته درست است که تعداد محدودی مدار عصبی ،جلوه های صورت ،وواکنش های بدنی (مثل واکنش جنگ یا گریز )وجوددارد ،اما چند هیجان مختلف می توانند از یک واکنش زیستی ایجاد شوند . برای مثال یک پاسخ فیزیولوژیکی ،مانند بالا رفتن فشار خون ،می تواند مبنای زیستی خشم ،حسادت ،یا رشک باشد . فشار خون بالا و ارزیابی بی عدالتی ،موجب خشم می شود ؛فشار خون بالا واین ارزیابی که دیگری در جایگاه مطلوب تری از خود قرار دارد ،موجب رشک می شود . از دید نظریه پردازان شناختی ،زبان ،دانش شخصی ،تاریخچه جامعه پذیری و انتظارات فرهنگی به وجود
می آید . انسان ها تعداد زیادی هیجان را تجربه می کنند .
درشکل 7-11 نه سبک پژوهش در بررسی شناختی هیجان ها نشان داده شده است . این شکل دلیل منطقی ای که هر نظریه پرداز هیجان ها را براساس آن مطرح کرده است و منابعی رابرای مطالعه بیشتر ،ارایه می دهد . این شکل نشان می دهد که همه نظریه پردازان شناختی به سوال "چند تا هیجان وجوددارد ؟"با پاسخ مشابهی جواب می دهند ،یعنی تقریبا"تعداد بی نهایتی هیجان وجوددارد . علت آن این است که نظریه پردازان شناختی دراین فرض مشترک هستند که " هیجان ها در پاسخ به ساختارهای معنی موقعیت های خاص به وجود می آیند ؛هیجان های مختلف در پاسخ به ساختارهای معنی متفاوت به وجود می آیند "(فریجدا ؟،1988). اینکه نظریه های شناختی چه تفاوتی دارند بستگی دارد به اینکه چگونه نحوه ای که افراد معنی یک موقعیت را تعبیر می کنند ،توصیف می نمایند . موقعیت می تواند زمینه ای را برای تعبیر کردن حالت انگیختگی فرد تامین کند ،فرد می تواند حالت انگیختگی خودش را تعبیر کند وافراد را می توان برای تعبیر کردن حالت انگیختگی خودشان اجتماعی کرد . علاوه براین افراد رابطه خود با محیط و تاثیر آن برسلامتی ،معنی و خاطراتی که از موقعیت های مختلف دارند و انتسابهای خود رادرباره اینکه چرا پیامدهای خوب وبد روی دادند ارزیابی می کنند وتجربیات هیجانی عمیقا"با زبان ،روش های رفتار کردن به شیوه مورد نظر
جامعه و نقش های اجتماعی افراد ارتباط دارند .
وظایف اجتماعی
هیجان ها علاوه بر وظایف کنارآمدن ،وظایف اجتماعی هم دارند (ایزارد
،1989 ؛کلتنروهایت ،1999، منستید ،1991 )هیجان ها :
1- احساسات مارا به دیگران منتقل می کنند .
2- برنحوه ای که دیگران با ماتعامل می کنند تاثیر می گذارند
3- به تعامل اجتماعی کمک می کنند .
4- روابط را ایجاد ،حفظو قطع می کنند .
جلوه های هیجانی ،پیام های نیرومند وغیر کلامی هستندکه احساسات مارابه دیگران انتقال می دهند .کودکان از طریق جلوه های هیجانی ،آنچه راکه نمی توانند به صورت کلامی منتقل کنند،به صورت غیر کلامی ازطریق صورت ،صداورفتارهیجانی درکل ،انتقال می دهند .کودکان بعداز تولد می توانند شادی ،علاقه ونفرت را ابراز کنند؛دردوماهگی می توانند غم وخشم را نیز ابراز کنند ؛ودر شش ماهگی می توانند ترس را ابراز کنند (ایزارد ،1989 ).درطول دوران طفولیت ،علاقه ،شادی ،غم ،نفرت و خشم تقریبا" 100درصد جلوه های صورت مبتنی بر هیجان را نشان می دهند (ایزارد وهمکاران ،1995) . مراقبت کنندگان ،این جلوه های صورت را با اطمینان تشخیص می دهند وبه دقت تعبیر می کنند (ایزارد و همکاران 1980 ).بنابراین جلوه های صورت کودکان مراقبت مخصوص هیجان مراقبت کنندگان را هدایت می کنند .
جلوه های هیجانی بر نحوه تعامل افراد تاثیر می گذارند به طوری که جلوه هیجانی یک نفر می تواند موجب واکنش های رفتاری گزینشی در نفر دوم شود . برای مثال ،وقتی کودکان برسر اسباب بازی دعوا می کنند کودکی که خشم یا غم نشان می دهد در مقایسه با کودکی که این هیجان را نشان نمی دهد به احتمال بیشتر آن اسباب بازی را تصاحب می کند (کامراس 1977 ؛رینولدز1982) . جلوه هیجانی به صورت غیر کلامی به دیگران می رساند که رفتار قریب الوقوع احتمالی فرد چه خواهد بود . اگر اسباب بازی گرفته شود کودکی که خشم نشان می دهد از احتمال حمله قریب الوقوع خبر می دهد در حالی که کودکی که ابراز غم می کند ،از احتمال گریه کردن خبر می دهد . این علامت که فرد احتمالا" حمله یا گریه خواهد کرد اغلب باعث تصاحب دوباره اسباب بازی از دست رفته می شود (یا جلوگیری از گرفته شدن اسباب بازی از همان ابتدا ).بنابراین هیجان ها در رابطه با تغامل اجتماعی ،چندین وظیفه دارند که وظایف اطلاع رسانی (من این طوری احساس می کنم )هشدار دهنده (این کاری است که می خواهم انجام دهم )ودستور دهنده (این کاری است که از شما می خواهم انجام دهید )ازآن جمله هستند .جلوه های هیجانی به این طریق مشوق های اجتماعی (لبخند شادی )بازدارنده های اجتماعی (چهره خشمگین )وپیام های غیر کلامی (چهره شرمنده )را منتقل می کنند که تعامل های اجتماعی را آسان و هماهنگ می کنند (فرنالد 1992؛کلتنروباسول
1997،ترونیک 1989).
بسیاری از جلوه های هیجانی به صورت اجتماعی ،نه زیستی برانگیخته می شوند این ادعا عجیب به نظر می رسد زیرا عموما" فرض براین است که وقتی افراد شادهستند لبخند می زنند ووقتی غمگین هستند اخم می کنند .بااین حال زمانی که افراد احساس شادی نمی کنند نیز بارها لبخند می زنند . افراد گاهی
برای اینکه به تمایل اجتماعی کمک کنند لبخند می زنند .
کردار شناسایی که لبخند زدن رادر نخستی ها بررسی کرده اند دریافته اند که شمپانزه ها گاهی برای منحرف کردن رفتار بالقوه خصمانه حیوانات سلطه جو ودر مواقع دیگر برای حفظ کردن یا افزایش دادن تمایل دوستانه از لبخند ارادی استفاده می کنند (ون هوف ،1962،1972). همان گونه که نخستی ها برای آرام کردن حیوانات سلطه جو لبخند می زنند (دندان نشان می دهند ). کودکان خردسال وقتی با غریبه ای برخورد می کنند ،لبخند می زنند و کودکان احتمالا" به غریبه ای که لبخند می زند بیشتر از غریبه ای که لبخند نمی زند نزدیک می شوند (کونولی و اسمیت ،1979 ). بزرگسالانی که از لحاظ اجتماعی خجالت زده می شوند نیز لبخند می زنند (کرات و جانستون ،1979) . علاوه براین لبخند نوعی خوشامدگویی همگانی است که به نظر می رسد به صورت غیر کلامی می گوید من صمیمی هستم ،دوست دارم با هم صمیمی باشیم . در هر یک از این موارد لبخند زدن به صورت اجتماعی نه هیجانی
برانگیخته شده است .
چرا هیجان داریم ؟
زندگی پر از چالش ها ،استرس ها ،و مشکلاتی است که باید حل شوند هیجان ها به عنوان راه حلهایی برای این چالش ها ،استرس ها ،و مشکلات وجوددارند (اکمن ،1992 ؛فریجدا1986،1988؛لازاروس ،1991،شرر1994). هیجان ها با هماهنگ کردن احساسات ،انگیختگی ،هدف و بیانگری (فرایندهای هیجان در شکل 1-11)وضعیت مارادرارتباط با محیط مان تثبیت می کنند (لیونسون 1999) ومارا به پاسخ های اختصاصی وکارآمدی مجهز می کنند که با مسایل بقای جسمانی و اجتماعی متناسب هستند .(کلتنر وگراس 1999).
برخی اعتقاد دارند که هیجان ها هیچ هدف مفیدی ندارند به نظر آنها هیجانها فعالیت جاری را مختل می کنند رفتار را آشفته می کنند و عقل و منطق را از ما می گیرند (هب،1949؛مندلر1984) . این پژوهشگران هیجان معتقدند که هیجان ها هزاران سال قبل وظایف تکاملی مهمی داشتند اما در دنیای مدرن امروی ،دیگر این وظیفه را ندارند . این موضع با این اظهار نظر که هیجان ها قبل ازرفتار واقع می شوند تا به سازگاری با شرایطی که مواجه می شویم
کمک کنند در تضادی آشکار قراردارد .
هیجان اصلی
هیجان ها را می توان در سطح کلی مانند مجموعه یا نمونه اصلی (مثل خشم )یا درسطح ویژه موقعیت (مثل خصومت ،رشک ،ناکامی )در نظر گرفت دراین بخش هیجان هادر سطح کلی در نظر گرفته شده اند . هیجان هایی که اصلی محسوب می شوند ،ملاک های زیررا برآورده می سازند (اکمن و دیویدسون
1994).
1- به جای اینکه اکتساب شده یا از طریق تجربه یا جامعه پذیری آموخته شده باشند فطری هستند.
2- در تمام افراد از شرایط یکسانی به وجود می آیند (شکست صرف نظر از سن ،فرهنگ وغیره همه را ناراحت می کند ).
3- به صورت منحصر به فرد و متمایز ابراز می شوند (مثلا"از طریق جلوه صورت همگانی ).
4- پاسخ فیزیولوژیکی متمایز و بسیار قابل پیش بینی را فرا خوانی می کنند .
برخی پژوهشگران با مفهوم هیجان های اصلی مخالف اند (اورتونی و ترنرف 1990 )وبرخی دیگر فهرستی از هیجان های اصلی را ارایه می دهند که با فهرست ارایه شده دراین کتاب تفاوت دارند به رغم این تنوع دیدگاه ها هیچ فهرستی از هیجان های اصلی بااین شش هیجان که در اینجا ارایه شده خیلی
تفاوت ندارد :ترس ،خشم ،نفرت ،غم ،شادی و علاقه .
ترس
ترس واکنشی هیجانی است واز تعبیر انسان که موقعیت خطرناک و تهدیدی برای سلامتی اوست ،ناشی می شود درک مخاطرات و تهدیدها می تواند روانی یا جسمانی باشد رایج ترین موقعیت های ترس آور مربوط می شود به پیش بینی صدمه جسمانی یا روانی ،آسیب پذیری دربرابر خطر ،یا انتظار فرد از اینکه توانایی مقابله کردن با موقعیت های قریب الوقوع ندارد . پیش بینی فرد که نمی تواند با تهدید یا خطر محیطی مقابله کند به اندازه هر ویژگی واقعی خود تهدید یا خطر به عنوان منبع ترس ،اهمیت دارد . (بندورا ،1983)
ترس دفاع را با انگیزه می کند . ترس به عنوان یک علامت هشدار دهنده برای صدمه جسمانی یا روانی قریب الوقوع عمل می کند وبه صورت انگیختگی سیستم عصبی خود مختار آشکار می شود (مثلا" در قسمت گریز پاسخ جنگ یا گریز )فردی که ترسیده ،می لرزد ،عرق می ریزد ،به دور وبرخود نگاه می کند وبرای محافظت از خودش احساس تنش عصبی می کند سیستم هیجان ما از طریق تجربه ترس ،آسیب پذیری مارا اطلاع می دهد انگیزه محافظت از طریق گریز یا عقب نشینی از منبع ترس آشکار می شود . گریختن بین خود و چیزی که فرد ازآن ترسیده فاصله جسمانی (یا روانی )ایجاد می کند . اگر گریختن امکان پذیر نباشد ترس مقابله کردن را مثلا" از طریق ساکت و بی حرکت ماندن با انگیزه می کند . ترس از جنبه مثبت می تواند برای یادگیری پاسخ های مقابله کردن جدید که از همان ابتدا فرد را از رو به رو شدن با خطر دور می کند . حمایت انگیزشی تامین کند .به شمار معدودی از رانندگانی که هنگام باران سیل آسا در بزرگراه رانندگی می کنند باید یادآور شد که به جاده لغزنده توجه داشته باشند (ترس ،تلاش های مقابله کردن را فعال می کند )و رانندگان با تجربه بهتر از رانندگان تازه کار می توانند با این خطر مقابله کنند (ترس یادگیری پاسخ های سازگارانه را تسهیل می کند ). بنابراین ترس درباره آسیب پذیری ما هشدار می دهد ودر ضمن یادگیری را تسهیل و
مقابله کردن را فعال می کند .
خشم
خشم هیجانی فراگیر است (آوریل 1982) هنگامی که افراد جدیدترین تجربه هیجانی خودرا توصیف می کنند ،خشم هیجانی است که بیشتر به ذهن می آید (شرروتاننبام 1986). خشم از مانع به وجود می آید مثل زمانی که فرد برداشت می کند که نیروهای بیرونی ،در برنامه ها ،هدف ها یا سلامتی او اختلال ایجاد می کنند . خشم همچنین از خیانت در امانت مورد بی اعتنایی قرار گرفتن ،مورد انتقاد اختلال ایجاد می کنند . خشم همچنین از خیانت در امانت مورد بی اعتنایی قرار گرفتن مورد انتقاد ناموجه قرار گرفتن بی ملاحظه گی دیگران ،ورنجش انباشته شده ناشی می شود (فرو همکاران 1999). اساس خشم این عقیده است که اوضاع آن گونه که باید باشد نیست ؛مانع
،اختلال یا انتقاد ناموجه هستند .
خشم پرشورترین هیجان است . آدم خشمگین ،قویتر و نیرومندتر می شود . خشم احساس کنترل ،به سمت غلبه کردن بر مانع ناموجه یا اصلاح کردن آن هدایت می شوند این حمله می تواند کلامی یا غیر کلامی (فریاد زدن یا کوبیدن در )و مستقیم یا غیر مستقیم باشد (نابود کردن مانع یا صرفا"پرتاب کردن چیزها ). سایر پاسخ های با انگیزه شده توسط خشم ،ابراز کردن احساسات جریحه دار شده ،بارها درباره چیزی صحبت کردن ،رفع کدورت کردن یا دوری کردن کامل از دیگری هستند (فرو همکاران 1999 )وقتی افراد خشم خود را بیرون می ریزند ،پژوهش از میزان موفقیت زیاد خبر می دهد (تفریت
،کاسینف ،وداندین 2002).
خشم نه تنها پرشورترین هیجان بلکه خطرناکترین هیجان نیز هست ،به طوری که هدف آن نابود کرد موانع در محیط است . تقریبا" نیمی از رویدادهای خشم ،فریاد کشیدن یا جیغ کشیدن را شامل می شود و نزدیک به 10 درصد رویدادهای خشم به پرخاشگری منجر می شود (تفریت و همکاران 2002 ). وقتی خشم موجب پرخاشگری می شود ،نابودی و جراحت غیر ضروری ایجاد می کند ،مثل زمانی که رقیبی را هل می دهیم ،به یار ورزشی فحش می دهیم ،یادرکمال بی فکری ،اسباب و اثاثیه را تخریب می کنیم . خلق خشم آگین به نحو چشمگیری احتمال قلبی را افزایش می دهد . اما یک بار دیگر تکرار می کنیم خشم می تواند هیجان ثمر بخشی باشد . خشم در صورتی ثمر بخش است که بنیه و استقامت رادر تلاش های ما برای مقابله کردن ثمر بخش نیرومند کند تا بتوانیم اوضاع را به صورتی که باید باشد تغییر دهیم . به افرادی (مثلا"سیاستمداران )که به خاطر بی عدالتی ،خشمگین می شوند ،بیشتر از کسانی که غمگین می شوند یا احساس گناه می کنند احترام می گذارند (تیدنس و لینتون ،2001). وقتی که شرایط از آنچه نباید باشد (بی عدالتی )به آنچه باید باشد (عدالت )تغییر می کند ،خشم متناسب با آن ناپدید
می شود .
نفرت
نفرت عبارت است از خلاص شدن از شر چیزی آلوده ،فاسد ،یا گندیده . اینکه آن چیز چیست ،به رشد و فرهنگ بستگی دارد (روزین ،هایت ،ومک کالی 1993؛روزین ،لوری وابرت 1994 ).در زمان طفولیت ،علت نفرت به مزه های ترش و تلخ محدود است . در کودکی ،واکنش های نفرت از بیزاری به تنفری که به صورت روان شناختی اکتساب می شود وبه طور کلی از چیزی تهوع آور باشد ،گسترش می یابد (روزین و فالون 1987 ) . در بزرگسالی ،نفرت از برخوردهای ما با هر چیزی که معتقدیم به طریقی آلوده است ایجاد می شود ،مثل آلودگی های بدن (بهداشت نامناسب ،لخته خون ،مرگ )،آلودگیهای میان فردی (تماس بدنی با افراد نامطلوب )وآلودگی های اخلاقی (سوءاستفاده از کودک ،زنا با محارم ،خیانت ).بیشتر چیزهایی را که افراد آلودگی بدنی ،میان فردی و اخلاقی می دانند ،یادگیری فرهنگی تعیین می کند ،اما افراد اغلب فرهنگ ها چیزی های نفرت انگیز را آنهایی می دانند که منشاءحیوانی داشته وبرای آلوده کردن چیزهای دیگر ،پخش شده اند (مثلا" سوسک مرده ای که با غذای شما تماس پیدا کرده است ،موجب نفرت می شود واز لحاظ هیجانی
،کل بشقاب شما راآلوده میکند .البته از نظر هیجانی )
وظیفه نفرت رد کردن است . افراد از طریق نفرت ،فعالانه برخی از جنبه های مادی یا روانی محیط را پس می زنند ودور می اندازند این تهاجم های محیطی رادر نظر بگیرید که انسان از طریق هیجان نفرت سعی می کند آنها را پس بزند :خوردن چیزی تلخ (مزه بد )،بوییدن آمونیاک یا گوشت فاسد ()بوی بد )خوردن سیبی با کرم درون آن (غذای آلوده )دیدن کالبد شکافی پزشکی (تخطی بدنی )فکر کردن به کسی که زنای با محارم انجام داده (تخطی اخلاقی )وخوابیدن در هتل روی تختی که ملافه های آن عوض نشده است (آلودگی
میان فردی )چون نفرت از لحاظ پدیدار شناختی آزارنده است نقش انگیزشی مثبتی رادر زندگی ما ایفا می کند ،به صورتی که میل به پرهیز کردن از چیزهای نفرت انگیز ،مارا با انگیزه می کند تا رفتارهای مقابله کردن لازم را برای برخورد کردن با شرایطی که نفرت انگیز هستند ،یاد بگیریم . بنابراین چون افراد دوست دارند از قرار گرفتن در محیط های آلوده پرهیز کنند ،عادت ها وویژگی های شخصی خودشان را تغییر می دهند مواد زاید را دور می ریزند ودور وبرشان را پاکیزه نگه می دارند . ودر افکار و ارزش های خودشان بازنگری می کنند . آنها ظرفها را می شویند داندانشان را مسواک می زنند ،دوش می گیرند وبرای اجتناب از بد هیکلی یا بدن نفرت انگیز ورزش می کنند.
غم
غم منفی ترین وآزار نده ترین هیجان است غم اصولا" از تجربیات جدایی یا شکست ناشی می شود جدایی از دست دادن فردی عزیز از طریق مرگ ،طلاق ،شرایط (مثل مسافرت )یا مشاجره – ناراحت کننده است . علاوه بر جداشدن از افرادی که آنها را دوست داریم جدایی از مکان (وطن )،شغل یا مقام دلخواه نیز مارا غمگین می کند . شکست نیز به غم می انجامد ،مثل رد شدن در امتحان ،با ختن مسابقه یا نپذیرفته شدن برای عضویت در گروه . حتی شکست خارج از کنترل ارادی فرد مثلا" در جنگ بیماری ،تصادفات ورکود
اقتصادی ،می تواند غم انگیز باشد
چون غم خیلی ناخوشایند احساس می شود فرد رابا انگیزه می کند تا قبل از وقوع دوباره آن هرکار لازم رابرای کاهش دادن شرایط غم انگیز انجام دهد . غم انسان را با انگیزه می کند تا محیط رابه وضعیت قبل از غم انگیزی برگرداند . بعد از جدایی ،همسر رد شده پوزش می خواهد ،گل می فرستد یا تلفن می زند تا از این راه رابطه قطع شده را ترمیم کند . ورزشکار بعد از باخت ،تمرین می کند تا اعتماد به نفس خودرا برگرداند واز وقوع دوباره شکست مشابه جلوگیری کند . یعنی چون احساس غمگینی می کنیم ،به احتمال بیشتری پوزش می خواهیم و قول جبران می دهیم . متاسفانه خیلی از جدایی ها وشکست ها را نمی توان جبران کرد . انسان در حالت ناامیدی ،به صورت فعال و نیرومند رفتار نمی کند ،بلکه به صورت غیر فعال و بی حال رفتار
می نماید که اصولا" به پس کشیدن می انجامد .
یکی از جنبه های مثبت غم این است که به صورت غیر مستقیم به انسجام گروه های اجتماعی کمک می کند (آوریل ،1968 ). چون جدایی از افراد عزیز موجب غم می شود و به خاطر اینکه غم هیجان ناراحت کننده ای است ،پیش بینی آن افراد را با انگیزه می کند تا با عزیزانشان منسجم بمانند . اگر افراد دلشان برای دیگران تنگ نمی شد ،انگیزه چندانی نداشتند تا برای حفظ کردن انسجام اجتماعی ،هر کاری از دستشان برآید انجام دهند . همین طور اگر دانشجو یا ورزشکار احتمال اندوه ناشی از شکست را پیش بینی نمی کرد برای آماده شده و تمرین کردن انگیزه چندانی نداشت بنابراین در حالی که غم ناخوشایند احساس می شود می تواند رفتارهای ثمر بخش را با انگیزه و
حفظ کند.
شادی
رویدادهای شادی آور ،پیامدهای خوشایند را شامل می شوند – مانند موفقیت در یک کار ،پیشرفت شخصی پیش روی به سمت هدف به دست آوردن چیزی که می خواهیم جلب احترام مورد محبت و لطف قرار گرفتن ،دریافت خبری خوشحال کننده یا تجربه کردن احساس های لذت بخش (اکمن و فریزن 1975؛ایزاردف 1991 ؛شیوروهمکاران 1987). علت های شادی – پیامدهای خوشایند مرتبط با موفقیت شخصی و جدایی / باخت ). تاثیر شادی برما نیز بر خلاف تاثیر غم است . وقتی غمگین هستیم ،احساس بی حالی و کناره گیری می کنیم ؛وقتی شادیم ،احساس علاقه و معاشرتی بودن می کنیم وقتی
غمگین هستیم اغلب بدبینیم وقتی شادیم خوشبین می شویم .
شادی وظیفه ای دو گانه دارد . اولا" به ما کمک می کند که برای انجام دادن فعالیت های اجتماعی اشتیاق داشته باشیم . لبخند های شادی به تعامل اجتماعی کمک می کنند واگر لبخند ها ادامه یابند ،به شکل گیری روابط و تقویت آن در طول زمان کمک می کنند . تجربیات معدودی به اندازه لبخند قدرتمند و پاداش دهنده هستند . بنابراین شادی چسب اجتماعی است که روابط را پیوند می زند مثل رابطه مادر وفرزند ،عشاق ،همکاران وهم بازی ها . ثانیا" شادی "وظیفه آرامش بخش "دارد (لیونسون 1999) احساس مثبت زندگی را جالب می کند و تجربیات زندگی ناکامی ،ناامیدی و عاطفه منفی را متعادل می سازد . شادی به ما امکان می دهد حتی هنگام روبه رو شدن با وقایع ناراحت کننده سلامت روانی خودرا حفظ کنیم شادی همچنین راهی برای خنثی کردن تاثیرات غم انگیز هیجان های ناخوشایند است مثل زمانی که والدین برای آرام کردن کودک ناراحت ،آواز می خوانند یا شکلک درمی آورند
علاقه
علاقه شایع ترین هیجان در عملکرد روزمره است (ایزارد ،1991 )مقداری علاقه همیشه وجوددارد به همین خاطر افزایش و کاهش علاقه معمولا" جابه جا شدن علاقه از یک رویداد ،فکر یا عمل به رویداد ،فکر یا عملی دیگر را شامل می شود .به عبارت دیگر ،معمولا"علاقه ما متوقف یا شروع نمی شود بلکه آن را ازیک موضوع یا رویداد به دیگری هدایت می کنیم .رویدادهای زندگی که توجه ما را هدایت می کنند آنهایی هستند که نیازها یا سلامتی مارادربردارند(دسی 1992). رویدادهای دیگری که توجه مارا هدایت می کنند آنهایی هستند که سرعت شلیک عصبی مغز را نسبتا" افزایش می دهند ،مانند رویدادهایی که با تغییر محرک ،تازگی ،بلا تکلیفی ،پیچیدگی ،معماها و کنجکاوی ها ،چالش ،افکار یادگیری ،افکار موفق شدن و اعمال اکتشاف ارتباط
دارند (برلین 1066 ؛ایزارد 1991 ).
علاقه میل به کاوش کردن تحقیق کردن جستجوکردن ،دستکاری کردن و به دست آوردن اطلاعات از چیزهای دوروبرمان را ایجاد می کند . علاقه زیر بنای میل به خلاق بودن ،یادگرفتن وپرورش دادن قابلیت ها ومهارت هاست . علاقه فرد به یک فعالیت ،تعیین می کند که چه مقدار توجه به آن فعالیت معطوف شود و اطلاعات مربوطه را چگونه پردازش کند درک نماید ،وبه یادآورد . بنابراین علاقه یادگیری را افزایش می دهد . بدون حمایت هیجانی علاقه به سختی می توان زبان خارجی را یاد گرفت ،برای خواندن یک کتاب
وقت کافی تخصصی داد یا به هرگونه فعالیت یادگیری پرداخت .
ابعاد شناختی هیجان
از نظر کسانی که هیجان را از دیدگاه شناختی ،اجتماعی یا فرهنگی بررسی می کنند رویدادهای زیستی لزوما" مهمترین ابعاد هیجان نیستند درست است که هیجان ها از فرایند های زیستی پدید می آیند ولی از پردازش اطلاعات تعامل اجتماعی و موقعیت های فرهنگی هم نمایان می شوند . برای مثال بررسی کاملا" زیستی با تاکید بر مدارهای زیر قشری مغز ،فعالیت سیستم خود مختار ودرون ریز وجلوه های صورت مارا از هیجان هایی مانند امید ،غرور و بیگانگی آگاه نمی سازد ناامیدی از فعالیت سیستم عصبی خود مختار یا تغییرات در جلوه های صورت ناشی نمی شود بلکه از آگاهی شناختی اجتماعی و فرهنگی نداشتن چیزی که امیدوار بودید داشتید سر چشمه می گیرد (ون دیجک ،زیلنگرب ووندر پلیتف 1999 ) همین نکته در مورد شرم (انجام ندادن کاری که از شما انتظار می رفت )و هیجان های دیگر
مصداق دارد .
ارزیابی
ساختار مهم در آگاهی شناختی از هیجان ارزیابی است (فریجدا 1993 ؛شرر،؛شور وجانستونف 2001 ؛اسمیت و همکاران 1993 )ارزیابی برآورد کردن اهمیت شخصی یک رویداد است – این رویداد اهمیت دارد ؟ آیا این رویداد اشاراتی به سلامتی من دارد ؟همه نظریه پردازان شناختی هیجان
طرفدار دو عقیده مرتبط باهم هستند .
1- هیجان ها بدون ارزیابی (شناخت )رویداد پیشایند رخ نمی دهند
2- ارزیابی نه خود رویداد موجب هیجان می شود
کودکی رادرنظر بگیرید که می بیند مردی به او نزدیک می شود این کودک فورا" و به صورت خودکار معنی نزدیک شدن این مرد را به صورت احتمالا" خوب یا بد ارزیابی می کند این ارزیابی بر اساس ویژگی های برجسته مردی
که نزدیک می شود (جنسیت جلوه صورت سرعت نزدیک شدن )
پیشینه و ادبیات تحقیق
اصغری در سال 1370 تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه هوش هیجانی و استرس در بین کارمندان زن بیمارستان رجائی شهر فومن که نتایج بدست آمده
حاکی از آن است هوش هیجانی و استرس رابطه معنی داری دارد.
رحمانی در سال 1369 تحقیقی تحت عنوان مقایسه هوش هیجانی در بین فرزند اول و آخر حدود سنی 16 ساله شهرستان رباط کریم که نتایج بدست آمده حاکی
از آن است که بین هوش هیجانی فرزنوان اول و آخر تفاوت وجود ندارد.
رستمی در سال 1371 در تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه بین هوش هیجانی و رضایت شغلی در بین زنان شاغل حدود سنی 30-25 ساله شهرستان زرند کرمان که نتایج بدست آمده حاکی از آن است که بین هوش هیجانی و رضایت
شغلی رابطه معنی داری وجود دارد.
مهران فر در سال 1372 تحقیقی تحت عنوان مقایسه هوش هیجانی در بین زنان شاغل و غبرشاغل منطقه 10 تهران که نتایج بدست آمده حاکی از آن است که بین
هوش هیجانی زنان شاغل و غیرشاغل تفاوت وجود دارد.
لطیفی در سال 1368 در تحقیقی عنوان مقایسه هوش هیجانی در بین کودکانی که با کامپیوتر بازی می کنند و کودکانی که بازی سنتی دارند که طبق نتایج بدست آمده هوش هیجانی در کودکانی که بازی مدرن دارند بیشتر از کودکانی است که
بازی سنتی دارند.
فصل سوم
روش تحقیق
جامعه مورد مطالعه
بر طبق آمار بدست آمده ار اداره ثبت و احوال که چند در صد از مردان و زنان،کارمند بوده اند و در مدارک شخصی آنها این عنوان درج شده است.
جامعه مورد مطالعه در تحقیق حاضر عبارتند از کارمندان حدود سنی 30 ساله شهر قزوین در بین زنان ومردان که با آمار بدست آمده تقریبا" بالای 10000 نفر کارمندزن و مرد وجوددارد که بیشترین تعداد را مردان تشکیل
می دهند
حجم نمونه
با توجه به جامعه آماری وبرآورد کل آن جهت آزمون فرضیه هاواجرای آزمون از بین کارمندان حدود سنی شهر قزوین 60 نفر به عنوان نمونه
انتخاب گردیده وآزمون برروی آنها اجرا می گردد.
روش نمونه گیری
در بسیاری از تحقیقات انسانی تحقق مایل است نمونه تحقیقی را به گونهای انتخابکند که مطمئن شود زیر گروه ها با همان نسبتی که در جامعه وجود دارند به عنوان نماینده جامعه در نمونه حضور داشته باشند . این نمونه ها را در نمونه های طبقه بندی شده گویند روش نمونه گیری طبقه ای در مطالعه هایی که تحقق دهد مقایسه زیر گروه های مختلفی را داشته باشد مناسب است به طور خلاصه در روش نمونه گیری طبقه ای محقق مطمئن است که
نمونه انتخاب شده براساس.
ابزار اندازه گیری در تحقیق حاضر
مشخصات آزمون هیجانی باران
این آزمون دارای 117 سوال و 15 مقیاس می باشد که توسط بار – ان برروی 3831 نفر از 6 کشور آرژانتین ،آلمان ،هند ،نیجریه ،آفریقای جنوبی که 8/ 48 درصد آنها مردو2/5 درصدآنان زن بودند اجرا شده وبه طور سیستماتیک در آمریکای شمالی هنجاریابی گردید نتایج حاصل از هنجاریابی نشان دادکه آزمون از حد مناسبی از اعتبار وروایی برخوردار است پاسخ های آزمون نیز برروی یک مقیاس 5 درجه ای در طیف لیکرات (کاملا" موافقم و موافقم تا حدودی ،مخالفم و کاملا" مخالفم تنظیم شده است مقیاس های آزمون عبارتند از واقع گرایی روابط بین فردی ،همدلی ،استقلال ،خود شکوفایی ،عزت نفس ،خودابرازی ،خودآگاهی هیجانی انعطاف پذیری – حل مساله – تحمل فشار روانی – کنترل تکانش – خوش بینی – شادمانی – آزمون در سه مرحله اجرا می شود پایانی |آزمون از طریق محاسبه آلفای کربناخ که برای کل آزمون ویژگی ها و عواملی که اساس آن طبقه بندی بوده
اند ،نماینده واقعی جامعه مورد نظر است .
(دلاور- 1385- ص 125 )
ابزار اندازه گیری هوش هیجانی است . سالهاست تصور می شد که هوش افراد (IQ) موفقیت آنان را در زندگی تعیین می کند مدارس برای ثبت نام دانش آموزان در برنامه های مختلف و همچنین شرکت ها و کارفرمایان برای انتخاب افراد از آزمون IQ استفاده می کردند ولی درده سال اخیر محققان دریافته اند که IQ تنها شاخص موفقیت افراد نیست . اکنون توجه به سمت هوش هیجانی (EQ) است که به عنوان شاخص دیگر موفقیت افراد محسوب می شد ،هوش هیجانی ،نوعی دیگر باهوش بودن است و شامل درک احساسات خود برای تصمیم گیری مناسب در زندگی است . EQ توانایی کنترل حالت های اضطراب آورد کنترل واکنشها ست این به معنی پرانگیزه و امیدوار بودن یه کار و رسیدن به اهداف است به طور کلی EQ یک مهارت اجتماعی است و شامل همکاری با سایر مردم ،کاربرد احساسات در روابط
توانایی رهبری سایر افراد می باشد .
آزمون هوش هیجانی بار – ان درسال 1980 با طرح این سوال که ما چرا بعضی مردم نسبت به بعضی دیگر در زندگی موفق ترند ،آغاز گردید دراین سال مولف ،مفهوم ،تعریف و اندازه ای آزمون 93 %گزارش گردید . این میزان آلفای محاسبه شده در مرحله سوم با آلفای محاسبه شده در مرحله دوم آزمون فرم 117 سوالی یکسان بدست آمد با توجه به این که تعدادی سوال در مرحله سوم حذف شد یا تغییر نمود . پایایی آزمون به روش اجرای فرم موازی یا محتا ،همزمان با اجرای آزمون هوش هیجانی مصاحبه ای سازمان یافته در رابطه با میزان و تنوع هیجانات عواطف ،ویژگی های فردی و
احساسی از گروه مطالعه به عمل آمد .
از آنجا که گزینه ها برروی یک طیف 5 درجه ای لیکرت تنظیم شده اند نمره گذاری از 5 به یک (کاملا" موافقم 5و کاملا" مخالفم 1 )ودر بعضی سوالات با محتوای سوالات با محتوای منفی یا معکوس که در جدول شماره 6 با علامت × مشخص شده اند از یک به 5 (کاملا" موافقم 1 و کاملا" مخالفم 5) انجام می شود نمره کل هر مقیاس برابر با مجموع نمرات هریک از سوالات آن مقیاس و
نمره کل آزمون برابر با مجموع نمرات 15 مقیاس می باشد .
روش تحقیق
روش تحقیق استفاده شده در تحقیق حاضر از نوع علی – مقایسه ای است
روش آماری مربوط به فرضیه ها
جهت آزمون فرضیه های تحقیق و مقایسه هوش هیجانی در بین زنان و مردان کارمند حدود سنی 30 ساله شهر قزوین از روش آماری تی متغیر مستقل در سطح آمار استنباطی استفاده گردیده که فرمول آن به شرح زیر
است .
فصل چهارم
یافته ها و تجزیه و تحلیل داده ها
مقدمه فصل چهارم
جهت سنجش هوش هیجانی در بین کارمندان زن ومرد شهر قزوین و اینکه آیا کارمندان خانم بیشتر از کارمندان آقا در معرض هوش هیجانی هستند یا نه از آزمون هوش هیجانی استفاده گردیده که نمرات هوش هیجانی زنان کارمند در گروه X1 و نمرات هوش هیجانی مردان کارمند در گروه2 X قرار دارد که با جمع نمرات خام وبدست آوردن نمرات به توان دو از فرمول t متغییر مستقل استفاده گردیده که نتایج آن در جدول 2-4 آورده می شود .
همانطور که ملاحظه می گردد جهت آزمون فرضیه تحقیق و مقایسه هوش هیجانی در بین زنان و مردان کارمند شهر قزوین از روش آماری t متغییر مستقل در سطح آمار استنباطی و توصیفی استفاده گردیده که نتایج آن در
جدول 2-4 آورده شده است .
جدول 2-4 مقایسه هوش هیجانی دربین زنان و مردان کارمند
آزمودنیها
میانگین
تعداد
T بدست آمده
Tجدول
سطح معنی داری
Mf
زنان
73/100
30
849/2
676/2
5 %
58
مردان
13/96
30
همانطور که جدول 2-4 نشان می دهد چون T بدست آمده برابر 849/2 از T جدول 676 /2 با درجه آزادی 58 در سطح معنی داری 5% بزرگتر است پس می توان گفت که فرضیه تحقیق مورد تایید قرار گرفته و تفاوت معنی داری
بین هوش هیجانی زنان و مردان کارمند دارای تفاوت است .
فصل پنجم
بحث ونتیجه گیری
بحث و نتیجه گیری
هرکس خواه پژوهشگر زیستی باشد یا شناختی قبول دارد که دهها هیجان وجوددارد بنابراین اختلاف نظر فقط دراین باره است که آیا برخی هیجان ها اصلی تر از هیجان های دیگراست و موضع میانه رو این است که هر هیجان اصلی فقط یک هیجان نیست بلکه مجموعه ای از هیجان های مرتبط است و هیجان اصلی مانند خشم مجموعه ای از هیجان خصومت ،غضب ،غیظ وبرآشفتگی ودلخوری در موارد دیگر است که در تحقیق حاضر به بررسی مقایسه هوش هیجانی در بین زنان و مردان کارمند شهر قزوین پرداخت که فرضیه عنوان شده به این صورت است که بین هوش هیجانی زنان و مردان کارمند تفاوت معنی داری وجوددارد که جامعه مورد مطالعه عبارتنداز از زنان و مردان کارمند حدود سنی 35 ساله شهر قزوین است که جامعه مورد مطالعه تحقیق به شمار می روند که حجم نمونه عنوان شده 60 نفر می باشد که 30 نفر جزءزنان و 30 نفر جزءمردان هستند که آزمون هوش هیجانی بار-ان مورد استفاده قرار گرفته است که جهت سنجش فرضیه ها از روش آماری T متغییر مستقل در سطح آمار توصیفی و استنباطی استفاده گردیده که نتایج آن به این صورت است که چون T بدست آمده از T جدول در سطح معنی داری 5%با درجه آزادی 58 بزرگتر است پس می توان گفت که فرضیه تحقیق مورد تایید قرار گرفته است و بین زنان و مردان کارمند از لحاظ هوش هیجانی تفاوت معنی داری وجود دارد که تحقیق حاضر با تحقیق سطحی در سال 1361 که تحقیقی تحت عنون مقایسه هوش هیجانی در بین کودکان عقب مانده ذهنی و کودکان عادی حدود سنی 12 ساله شهر سنندج انجام داده که نتایج آن حاکی ازآن است که بین هوش هیجانی کودکان عقب مانده و عادی
تفاوت وجوددارد .
وهمین طور تحقیق ارسلان زاده در سال 1372 که تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه هوش هیجانی و بهره هوشی جوانان 20 ساله شهرستان اراک که نتایج آن حاکی ازآن است که بین هوش هیجانی و بهره هوشی رابطه
وجوددارد .
وهمین طور تحقیق رسولی راد در سال 1371 که تحقیق تحت عنوان مقایسه بهره هوشی دربین کودکان اول ودوم حدود سنی 15 ساله شهرستان مرند که نتایج آن حاکی ازآن است که بهره هوشی کودکان دوم بالاتر از کودکان اول
است .
و تحقیق بهبود درسال 1369 که تحقیقی تحت عنوان مقایسه هوش هیجانی در بین زنان متاهل و مجرد حدود سنی 25 تا 30 شهر ابهر که نتایج آن حاکی ازآن است که هوش هیجانی دربین زنان متاهل بیشتر از زنان مجرد است .
محدودیت ها
حدود بودن آزمودنی ها دریک مقطع سنی
محدودبودن آزمون به یک حیطه سنی خاص
محدود بودن آزمون به یک گروه شغلی خاص
عدم بررسی موضوع در نمونه با حجم بزرگتر
محدود بودن به یک استان
پیشنهادات
استفاده از آزمودنی های مختلف در مقاطع سنی متفاوت
استفاده از آزمون در حیطه های مختلف سنی
استفاده آزمون در گروههای مختلف شغلی
استفاده از موضوع در نمونه با حجم بزرگتر
مقایسه موضوع در استانهای مختلف
منابع وماخذ
بیانی – احمد – روش تحقیق در علوم تربیتی – انتشارات نورسال 1384- تهران
بهادری -علی- هیجان و انواع آن – انتشارات راهبر سال 1386- تهران
پرهام – رسول – اضطراب وهیجان – انتشارات گل نور سال 1385- تهران
سعیدی – مهدی -هوش هیجانی – انتشارات بهادر سال 1382- تهران
دلاور- علی – آمار استنباطی – انتشارات رشد سال 1383 – تهران
دلاور- علی – روش تحقیقی در علوم تربیتی- انتشارات رشد سال 1382 -تهران
محمدی – سید یحیی – نظریه های روان درمانی – انتشارات سمت سال 1385-تهران
محمدی – سید یحیی – هوش هیجانی – انتشارات سمت سال 1385- تهران
مهدیخانی – محمود – هیجان و انگیزش – انتشارات سمت سال 1384 – تهران
نورالهی – محمد- انگیزش ،انتشارات سنی سال 1385- تهران
59