تارا فایل

بررسی مقایسه ای میزان افسردگی و تاثیر آن بر بهره وری شغلی مردان و زنان شاغل




مقدمه
در سالهای اخیر توجه به بهداشت روان در جهان و به خصوص در کشورهای در حال توسعه به دلیل نیاز روزافزون ساکنین آنها به خدمات بهداشتی ابعاد تازه تری یافته است. با این وجود نیازمند مبرم به برنامه ریزی صحیح و جامع در تامین بهداشت روانی کارمندان کاملاً محسوس است ، چرا که آنان نقش مهم و تعیین کنندهای در ساختن جامعه به عهده دارند و اگر به مشکلات روانی آن توجه نشود این احساسات نمی تواند به جامعه کمکی برساند.
افسردگی یکی از رایج ترین انواع ناراحتی های روانی است که باعث مراجعه به روانپزشکان، روانشناسان و دیگر متخصصان بهداشت روانی می گردد از این لحاظ افسردگی با سرماخوردگی در میان ناراحتی های جسمانی قابل مقایسه است. (زلیگمان 1975) در هر لحظه از زمان 15 تا 20 درصد افراد بزرگسال جامعه ممکن است عوارض و نشانه های مختلف افسردگی شدید را از خود نشان دهند. حداقل 12 درصد از جمعیت کشورهای توسعه یافته در طی عمر خود برای معالجه علائم افسردگی شدید به متخصصان روانی مراجعه می کنند.
حدس زده می شود که 75 درصد افرادی که در موسسات درمان روانی بستری می شوند دچار افسردگی هستند به دلایلی که هنوز کاملاً روشن نشده درصد بیشتری از بانوان دچار افسردگی می شوند. نسبت زنان به مردان افسرده در ممالک پیشرفته صنعتی تقریباً دو بر یک است . (براون وهرس، 1987)
مطالعاتی که در سالهای اخیر از طرف متخصصان سازمان جهانی بهداشت در کشورهای در حال توسعه آسیا و آمریکا انجام گرفته از افزایش دامنه شیوع افسردگی در میان علل در حال رشد حکایت می کند (سازمان جهانی بهداشت، 1973).
هدف آموزش در ادارات و موسسات مالی پرورندان شخصیتهای سالم و متعالی است که با دانش خویش بتوانند برای جامعه مفید باشند چون کارمندان با مسائل و مشکلات زیادی روبرو هستند. توجه به بهداشت روانی آنها از مهمترین مسائل و در راس مسائل آموزشی است، با این وجود بدون پژوهش و انجام نظرسنجی های لازم نمی توان به صراحت اعلام نمود که رسیدگی به مسائل روانی در مراکز از چه اولویتی برخوردار است. (صالحی، طرح پژوهش، 1380).
بنابراین توجه بیشتر به سلامت روانی کارمندان لازم و ضروری است. بیماری افسردگی جسم، روان، افکار انسان را گرفتار می سازد. خوردن و خوابیدن وی را مختل می کند و به طرز تفکر رفتار بیمار با دیگران اثر می گذارد. بیماری افسردگی را نباید به حالت زودگذر افسردگی در موقعیت های خاص برای مدتی کوتاه پیش می آید، اشتباه گرفت. افراد مبتلا به این بیماری به تنهایی قادر نیستند از عهده زندگی خود برآیند و برای بازیافتن سلامتی به فرد کمک کنند. (جلالی، منیژه، 1380).
مشکل روحی افسردگی با ضریب بالایی در میان کلیه اقشار به ویژه نسل جوان و مخصوصاً زنان میدان تاخت و تاز فزایندهای به خود گرفته و هر روز جمعی را به سوی خود جذب می کند تا آن جا که پی آمدهای این بیماری روحی زنگ خطری برای آنان که دلسوز نسل جوان هستند نواخته است و باید همه و همه را برای شناخت پیشگیری و مقابله با این مشکل بسیج کرد. متاسفانه از جمله تاثیرات این مشکلات بر روی کارمندان مساله است بر روی بهرهوری شغلی که با توجه به اهمیت بسزایی که در رفع نیازهای زندگی دارد این مشکل باید مورد توجه علما و متخصصین و روانشناسی و جامعه شناسی قرار گیرد.
شیوع روزافزون این اختلال افسردگی به قدری است که عدهای از محققین و صاحبنظران را بر آن داشته است تا از آن بعنوان (سرماخوردگی روانی) یاد کنند. همان گونه که کسی در طول حیات خود در مقابل سرماخوردگی قبلاً شود هیچ کس نیز در مقابل افسردگی مصونیت نداشته و امکان ابتلا به افسردگی در مقایسه با سایر اختلالات روانی بیشتر است. (اویسون، 1982، هیدرینگتون، 1986).
با توجه به عوامل یادشده و تعاریف افسردگی آن چه که در این پژوهش مورد نظر محقق است تاثیر این اختلال در بوجود آوردن افت بهرهوری شغلی می باشد، چرا که این مسئله از نگرانیهای شایع خانواده هاست و هم مسئله تعداد زیادی از شاغلین با این مسئله مواجه هستند و اثرات سوئی که بر سلامت روان آنها وارد و آن را مخدوش می سازد.
در حال حاضر، روند رو به توسعه تکنولوژی در بخشهای مختلف صنعت و معدن، خدمات کشاورزی و همچنین ارتباط نزدیک بین انسان و ماشین آلات، انسان به ویژه کارگران را با عوامل فیزیکی، بیولوژیکی متعددی مواجه ساخته که اثرات نامطلوب و بیماری زای بسیاری از این عوامل به خوبی شناخته شده و به اثبات رسیده است. این امر متخصصان علوم بهداشتی را بر آن داشته تا پیشگیری از اثرات ناخواسته و مضر عوامل زیان آور بپردازند، چرا که در غالب موارد بیماری های شغلی غیرقابل درمان بوده و اصولاً پیشگیری از کلیه جهات بهتر از درمان می باشد. از طرفی بهرهوری و مسئله کارایی و اثربخشی سازمانهای تشکیل دهنده یک جامعه عامل اصلی رشد و توسعه آن جامعه محسوب می شود.
بهرهوری یک ابزار اساسی برای توسه در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و اقتصادی است. بهرهوری بالا در جامعه و در سطح کوچکتر در سازمان از یک سو زمینه حرکت ملی را فراهم می آورد و از سوی دیگر باعث تقویت انگیزههای یکایک افراد در به ثمر رسانیدن این تلاشها می شود. به طور کلی فعالیتهایی که سه مشخصه کارایی، اثربخشی و کیفیت را در برداشته از بهرهوری مناسبی برخوردار خواهند بود. (حقیقی، 1380).
با توجه به اینکه افسردگی می تواند یکی از مسائل مهم در کاهش بهرهوری باشد تحقیق حاضر بر این است که رابطه افسردگی و بهرهوری را بسنجد و ببیند که افسردگی تا چه حد بر روی بهرهوری سازمان تاثیر می گذارد.

بیان مسئله
تحقیقات و بررسی های انجام شده و نیز تجربیات روزانه حاکی از آنند که تعداد قابل توجهی از کارمندان در عاطفه، ادراک، تفکر خود علایم نشانه هایی را بروز دهند که بیانگر افسردگی آنان است. این عارضه افسردگی، علاوه بر آن که موجب کاهش کارایی شغلی و اجتماعی کارمندان می شود آنان را به مشابه کودکانی خجول و گوشه گیر و ناامید، درمانده و فاقد اعتماد به نفس بالا و … انگشت نمای همکارا نشان می سازد و مانع از به فصل درآمدن و بروز توانمندیهای بالقوه این افراد می شود.
گرچه کارمندان افسرده در خانواده افرادی آرام و حتی منفعل هستند و دردسرها و شیطنت های کمتری در خود نشان می دهند ولی تفاوت رفتاری آنها با دیگر افراد موجبات نگرانی خانواده را فراهم می آورد و ممکن است آنان را برانگیزاند تا در پی کمک و چاره برآیند (به نقل از پایان نامه نرگس خاتون درویش).
سازمان مدیریت جهانی سال 2001 را به بهداشت روان اختصاص داد. در سال 1990 در میان 10 علت اول ناتوانی در جهان از 5 علت مربوط به اختلالات روانی اولین عامل، افسردگی تک قطبی است. در حال حاضر افسردگی چهارمین علت بیماریهای شایع در جهان می باشد. افسردگی تک قطبی است. و طبق برآوردهای انجام شده تا 2020 دومین، علت شایع بیماری در جهان افسردگی خواهد بود. بر اساس آمار WHO در حال حاضر 340 میلیون نفر درجهان از افسردگی رنج می برند.
بنا به گفته همین سازمان مسائل عصبی – روانی سبب بخش عظیمی از ناتوانی ها و درد و رنج بشر است. کمبود تحقیق در خصوص این پدیده کارمندان موجب ناشناخته ماندن ابعاد و جنبه های مختلف آن شده است و هر نوع اظهارنظر در خصوص آن تنها ملاکی بر تحقیقات دیگران و دادهای نظری است.
حال با توجه به این که قشر عظیمی از جمعیت کشورها را کارمندان تشکیل می دهد بنابراین آینده کشور ما بستگی به اینان دارد. مطمئناً اگر بتوان با تشخیص به موقع مسائلی که باعث افسردگی آنان می شود را شناخت و موانع را از سر راه آنان برداشت، آنان با روحیه بهتری خواهند توانست در محیط کاری پیشرفت نمایند.

اهداف تحقیق
افسردگی از جمله اختلالاتی است که در ایران کمتر موضوع مورد پژوهش و بررسی قرار گرفته است و ارتباط آن با فاکتورهای احتمالی مختلف از جمله بهرهوری شغلی کودکان ناشناخته مانده است و این در حالی است که محققین خارجی به خصوص روانشناسان و روانپزشکان غربی جلدها تحقیق و بررسی پیرامون افسردگی می افزاید. در کشورهای مختلف همواره از مسایل مهم و حیاتی در برنامه ریزی های مقطعی برنامه ریزی های بلندمدت بوده و هست. در کشور ما نیز این موضوع به دلیل وجود کثیر جوانان و ضرورت بهرهوری مناسب و مکفی از این نیروها در جهت توسعه و پیشرفت کشور یکی از مهمترین مسائل در برنامه ریزیهای مقطعی و بلندمدت کشورمان را تشکیل می دهد.

هدف کلی
بررسی مقایسهای میزان افسردگی و تاثیر آن بر بهرهوری شغلی مردان و زنان شاغل در شرکت ایزوگام بام گستر دلیجان می باشد.

اهمیت و ضرورت پژوهش
بهرهوری شغلی امروزه یکی از نگرانیهای مهم مدیران و دست اندرکاران است همه ساله تعداد زیادی از کارمندان در کشورهای جهان با پدیدهای به نام افت بهرهوری شغلی مواجهند و علاوه بر افت شغلی بر آثار سوء اقتصادی در شکل ملی تاثیر ناگواری بر سلامت روان مردم گذاشته و نگرانی نامطلوبی برای خانواده ها به دنبال داشته است.
راستی افت راندمان کاری چیست؟
چگونه می توان افت راندمان کاری و عوامل بوجود آورنده آن را در کارمندان تشخیص داد؟ وظیفه خانواده و مدیران و مسئولین در این خصوص است.
"منظور از افت بهرهوری شغلی یا افت راندمان کاری کاهش عملکرد شغلی که (شرکت ایزوگام بام گستر دلیجان) مقدار از نمره 1 – 20 توسط مسئولین به کارمندان داده می شود) از سطحی رضایت بخش به سطحی نامطلوب است" آن چه مهم است این است که بسیاری از کارمندان توانایی بالقوه برای موفقیت و پیشرفت و بهرهوری بهتر را دارند ولی دچار افت یا شکست می شوند که با شناخت دقیق و درست علل و عوامل این پدیده، می توان جلوی بسیاری از افتها و شکستهای کاری را گرفت. از جمله عواملی که می توان در موفقیت و شکست کارکنان موثر دانست سه دسته است:
1- عوامل فردی
2 – عوامل سازمانی
3 – عوامل خانوادگی و اجتماعی
آن چه که در این پژوهش مورد نظر است تا بررسی گردد تاثیر افسردگی بر بهرهوری شغلی است که می تواند هر سه عامل بطور مثال عدهای از کارمندان محیط کار به دلیل فشارکاری بالا و عدم رسیدن به اهداف در خود فرو می روند، تنهایی و گوشه گیری را انتخاب می کنند و به افسردگی های خفیف زودگذر مبتلا می شوند. این حالت در زنان بیشتر دیده می شود. که اغلب بی حوصلهاند معمولاً یکی از دلایل آن عادت ماهانه می باشد که نگرانند مبادا دیگران از وضع و حال آنان باخبر شوند این موضوع اگر از حد معمول تجاوز کند و در آن افراط شود از یک حالت طبیعی خارج شده و منجر به گوشه گیری و افسردگی در فرد می شود. عدهای دیگر به علت مسائل خانوادگی و تربیتی، برخوردهای تحقیرآمیز دیگران، مراقبتهای شدید و افراطی از آنها و یا به علت عوامل درونی دیگر، خود را از تماسهای اجتماعی برکنار می دارند به جزء با عده معدودی از افراد غیرمعاشرتی گفت و گو و رفت و آمدی ندارند و کمرویی و حیای افراطی آنان باعث منزوی شدن آنها می گردد. در محیط کار هم همیشه تنها هستند و در گوشه گیری کز می کنند. در رفتارشان نیز حالت تردید، ناشی گری، کم حرفی و عدم مشارکت در فعالیتهای جمعی وجود دارد و سعی دارند هیچ وقت در مقابل سوالات دیگران قرار نگیرند. همیشه از حضور در میان جمع ناراحتند وگاهی از شدت شرم و خجالت سرخ می شوند و عرق بر روی پیشانیشان می نشیند. اگر کمرویی و گوشه گیری های اولیه شدت داشته باشد ممکن است فرد را به افسردگی های شدید بکشاند و او را فردی سست عنصر، مایوس، خوار و از زندگی بیزار نماید و افکار خودکشی در او ظاهر می شود.
موضوع دیگر قابل بحث تاثیر استرس محیطی و حوادث زندگی بر افسردگی است. بسیاری از روانشناسان بالینی معتقدند که رابطهای بین آغاز افسردگی و استرس محیطی وجود داشته و عدهای نیز بر این باورند که چنین حوادثی نقش عمدهای را بازی می کنند جمعی تحقیقات اخیر وجود رابطه بین عوامل استرس زای محیطی و شروع افسردگی را تایید میکنند. حال با توجه به این که برخورداربودن از سلامت روح و روان در دوره جوانی از اهمیت بسزایی برخوردار است لذا محقق را بر آن داشت تا به تاثیر افسردگی بر بهرهوری شغلی بپردازد و آن را مورد بررسی قرار دهد.

فرضیه اصلی پژوهش
بین افسردگی کارکنان با بهرهوری شغلی آنها رابطه معناداری وجود دارد.
متغیرهای پژوهش: متغیرهای مورد بررسی پژوهش عبارت است از :
متغیر پیش بین که شامل افسردگی می باشد.
متعغیر ملاک که شامل بهرهوری شغلی می باشد.
تعاریف عملیاتی متغیرها:
افسردگی (تعریف نظری)
مایکل گیلدار1 و همکارانش (1988) در کتاب روانپزشکی آلسفورد می نویسد احساس غمگینی در موقعیتهای ناجور یکی از تجارب طبیعی انسان است. علایم افسردگی جزیی از بسیاری از سندرمهای روانپزشکی بوده و در برخی بیماریهای جسمی نیز نظیر ثبت غدهای2 یکی از یافته های شایع است.
نلسون وایزرائل3 (1984) در میان افرادی که دست به خودکشی می زنند تعداد جوانان افسرده بوضوح بیشتر از جوانانی است که دچار افسردگی می شوند.
کلارسن ج راو4 (1987) پس از افسردگی یک هیجان عادی بشری نیز هست. این افسردگی های عادی با علایم مثل غمگینی، دلشکستگی، نومیدی، ناکامی یا ناشادی مشخص می شوند. این احساس همگانی و عمومی است و هبط ن اختلال عینی عادی تلقی نمی شود اما گاهی به حدی شدید است که بیمار ممکن است رابطه خود را با واقعیت از دست بدهد دچار هذیان شود و چه بسا دست به خودکشی بزند (لو5و لو6، 1991) افسردگی به منزله و یک بیماری خلق و خو یا اختلال کنش خلق و خو است.

(بلاک برن7 و کوترو8 ، 1990).
در سطح معمول، بالینی افسردگی نشانگانی است که تحت سلطه خلق افسرده است و بر اساس بیان لفظی یا غیرلفظی عواطف غمگین، اضطرابی و یا حالتهای برانگیختگی نشان داده می شود.

افسردگی (تعریف عملی)
منظور از افسردگی در این پژوهش نمرهای است که آزمودنی در تست بک از 15 سال به بالا میگیرد که البته این آزمون بر اساس مقیاسهای بالینی و روانشناسی طراحی شده است.

بهرهوری شغلی (تعریف نظری)
بهرهوری عبارت است از نسبت مطلوبیتهای حاصله (ستاندهها) بر منابع و آن چه که برای حصول به نتیجه صرف شده (دادهها) است. (مرکز بهرهوری ژاپن، ترجمه از شفقی، 76)

بهرهوری شغلی (تعریف عملی)
منظور از بهرهوری در این پژوهش میزان نمرهای می باشد که آزمودنی از پرسشنامه هنجار شده بهرهوری شغلی بدست می آورد.

مقدمه
در این بخش که به پیشینه و چهارچوب نظری تحقیق پرداخته می شود که مستقل بر تعاریف افسردگی، تاریخچه، طبقه بندی ماهیت افسردگی از دیدگاه میچل، مدل بیولوژیکی و دیدگاههای نظری افسردگی که شامل تحلیل گری، رفتارنگری، شناختی، رفتارگرایی طبیعی، انسان گرایی، هستی گرایی، علماء اسلامی پرداخته می شود و سپس به نشانه شناسی حالات افسردگی، پیشینه بهرهوری شغلی و علل آن و تحقیقاتی که در داخل و خارج کشور انجام شده پرداخته می شود.

تعاریف افسردگی
در تعریف افسردگی کازدین (1990) آن را به عنوان یک نشانه یا حالتی از غمگینی می داند که در فرد در زندگی روزمره تجربه می کند و یک سندرم آن را مجموعهای از علایم شامل فقدان علاقه در فعالیتها، احساس بی ارزشی، تغییر در اشتها، آشفتگی در خواب و … قلمداد می کند.
از دیدگاه رفتارنگری فرسترولوینس و همکاران معتقدند افسردگی عبارت است از کاهش چشمگیر حساسیت در برابر محرکهای محیطی، از دیدگاه شناختی بک افسردگی نوعی تغییر در سازمان فکری و شناختی بیمار است تغییری که به ایجاد دیدگاهی منفی درباره خود وتجارب گذشته و آیندهاش منتهی می گردد. از دیدگاه روان تحلیل گری آبراهام، افسردگی عبارتست از مفاهیم، عزا، فقدان، ناکامی، ضرر و زیان و تجربههای ضربه آورد و دوره کودکی و عواملی که فرد بزرگسال را در برابر گسستگی افسردهوار آسیب پذیر می سازند.
لو و لو (1991) افسردگی به منزله یک بیماری خلق و خو یا اختلال کنش خلق و خو است (بلاک برن و کووترو، 1990).
در سطح معمول بالینی افسردگی نشانگانی است که تحت سلطه خلق افسرده است و بر اساس بیان لفظی یا غیرلفظی عواطف غمگین، اضطرار و یا حالتهای برانگیختگی نشان داده می شود.

تاریخچه افسردگی
افسردگی از زمانهای بسیار دور در نوشته ها آمده و توصیفهایی از آن چه ما امروز اختلالات خلقی می خوانیم. در بسیاری از مدارک طبی قدیم وجود دارد داستان عهد عتیق شاه سائول و داستان خودکشی آژاکس در ایلیاد هومر. هر دو یک سندرم افسردگی را توصیف کردهاند حدود 450 سال قبل از میلاد بقراط اصطلاح مانی و ملانکوکی را برای توصیف اختلالات روانی به کار برد. حدود 100 سال قبل از میلاد کورئیوس سلسوس در کتاب Demedicina افسردگی را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود. این اصطلاح را پزشکان دیگر از جمله ارسطو (180 – 120) بعد از میلاد و جالینوس (199 – 129) بعد از میلاد نیز بکار بردند. همینطور الکساندر ترالز در قرن 6 در قرون وسطی طبابت در ممالک اسکامی را رونق حاد و رازی و ابن سینا و پزشک یهودی میمویند، ملانکولی را هنرامندن بزرگ جهان نیز مجسم کردهاند. در سال 1686 بونت نوعی بیماری روانی را توصیف نمود و آن را mania comelan cholicus نامید. در سال 1854 ژول فالره حالتی را توصیف نمود و آن را جنون ادواری نامید. چنین بیمارانی متناوباً حالت خالقی مانی و افسردگی را تجربه می کنند. تقریباً در همان زمان یک روانپزشک آلمانی با استفاده از اصطلاح "سایکلوتایمی" مانی افسردگی را مراحل مختلف یک بیماری توصیف نمود. امیل کرپلین در سال 1896 بر اساس معلومات روانپزشکان فرانسوی و آلمانی مفهوم تشخیصی است که امروزه روانپزشکان برای تشخیص این بیماری از آنها استفاده می کنند.
فقدان آن سیر رو به دماسن – دپرسیو را شرح داد که شامل اکثر ملاکهای تشخیصی است که امروزه روانپزشکان برای تشخیص این بیماری از آنها استفاده می کنند. فقدان سیر رو به دماسن و تباهی در پیسکوزمانیک دپرسیو آن را از دماسن پره کوز و اسکیزوفرنی تفکیک می نمود. کرپلین نوع خاصی از افسردگی را نیز شرح داد که پس از یائسگی در زنها اواخر بزرگسالی در مردها شروع می شود. و این بیماری بعداً به افسردگی رجعتی معروف شد از آن به بعد یکی از معادلهای اختلالات خلقی شمرده می شود.
طبقه بندی افسردگی
اختلالات افسردگی و شیدایی در کودکان و نوجوانان گزارش می شود. با این حال تردیدهای زیادی در مورد وجود آن ها مطرح شده است. عدهای عقیده دارند که کودکان بنا به دلایل نظری مانند ساختارهای شخصیتی ناپخته نمی توانند طیفهای گسترده خلقی را تجربه کنند (شالته، برانت، وراسیکنی، 1977) . از این نظر چون فراخود کودکان هنوز به کمال خودنرسیده است افسردگی بالینی نمی تواند در کودکان وجود داشته باشد (برس، 1966) عدهای افسردگی را در کودکان یک موجودیت آسیب شناختی درونی و مشاهده ناپاپذیر می دانند که به صورت انواع شکایتهای رفتاری نمود می یابد (مالم کوسیت، 1977) و عدهای دیگر (لفکوتیز و برتون، 1978) با طرح نشانه گذاری رشدی تظاهرات بالینی افسردگی را به شرط شیوع در کودکان بهنجار منتفی می دانند و در دیدگاه دیگر که کودکان را شبیه افسردگی بزرگسالان می پندارند (میشل و همکاران 1988) که در اینجا به طبقه بندی افسردگی ها بر اساس DsmIII و IIIR و Dsm IV می پردازیم.
تشخیص افسردگی در کودکان و نوجوانان موضوعی بالنسبه تازه است. در IIIDsm بویژه آمده است که تشخیص افسردگی در مورد کودکان و هم در مورد بزرگسلان بکار می رود. هرچند قبل از این تشخیص رسمی در سال 1985، وجود افسردگی در کودکان اغلب مورد بحث بود. این بحث بدین علت بود که به نظر نمی رسید رفتاری که در بین بسیاری از کودکان به چشم می خورد نشان اختصاصی افسردگی باشد. یک دلیل برای این موضوع غلبه نظریه روان پویایی در تعیین طبقات تشخیصی سنتی در مرکز بررسی و راهنمایی کالیفرنیا، یک مطالعه طولانی مشهور درباره رشد کودکان (مک فارلین و دیگران، 1954) ، از تولد تا بلوغ صورت گرفت. نتایج این تحقیق 35 درصد از کودکان در شش سالگی اشتهای نامطلوب داشتند ولی در 9 سالگی نسبت آنها به کمتر از 8 درصد رسید.
از سوی دیگر خودداری افراطی (که می تواند رفتار کناره گیرانه نامیده شود). در سالهایی که سایر رفتارها مورد سنجش قرار گرفت دارای میانگین 35 درصدی بود و هرگز از 17 درصد پایین تر نرفت. این موضوع بیانگر آن است که رفتارهای معینی که ممکن است دلالت بر افسردگی در بزرگسالان داشته باشد لااقل در مراحل معینی از رشد کودک و نوجوان غیرطبیعی محسوب نمی شود.
چون کودکان همواره در حال رشد و تغییرات بدنی و روانی هستند ارزیابی مفهوم یا اثرات درازمدت رفتارهای افسردگی و سایر مسائل رفتاری مشکل است.
بررسی های کمی که درباره مطالعات پی گیری شده وجود دارد غالباً دلالت بر آن دارد که افسردگی کودکی در ارتباط با اختلال عاطفی بزرگسال نیست (دهل، 1972) . تا کنون به اثبات نرسیده است که نشانههای مرضی تعیین کننده افسردگی در کودکی پیش بینی کنندههای ثابت افسردگی در بزرگسالی می باشد. هر چند اگر بسیاری از کودکان افسرده وقتی به سن بزرگسالی می رسند دیگر افسردگی نداشته باشند، نمی توانیم از چگونگی تاثیر افسردگی کودکی بر رشد و سازگاریهای دوران بزرگسالی اطمینان داشته باشیم.
در یک مطالعه، بیشتر از 17درصد از کودکانی که والدینشان در برنامه بهداشت خانواده شرک نموده بودند یا در بیمارستان دانشگاه متولد شده بودند غمگیینی یا افسردگی معنی دار بالینی نشان دادند، در حالی که کمتر از 2 درصد آنان معیارهای مربوط به اختلالات عاطفی را در DSM نشان دادند. (کاشانی، سیموزند، 1979).
هرچند این کودکان غمگین تفاوتهای معنی داری با کودکان غیرغمگین داشتند. آنان شکایتهای بدنی بیشتری داشتند، احتمال پیش فعالی در آنان زیادتر بود، اعتماد به نفس پایین تری داشتند و احتمال بیشتری وجود داشت که در دعواهایی دیگر شوند و از مدرسه رفتن امتناع ورزند. تمام این خصیصه ها می تواند بیانگر احتمال بروز افسردگی معمولی در سالهای بعدی زندگی باشد.
شیوع افسردگی در بین کودکانی که به دلیل بعضی مسائل رفتاری بطور سرپایی در کلینیکها مورد معاینه قرار گرفته نیز زیادتر بوده است. برآوردها بسیار متفاوت است ولی رقم 25 درصد به نظر می رسد که یک مقیاس محافظه کارانه باشد (پتی، 1981).
در میان کودکان مدارس ابتدایی که به دلیل مسائل آموزشگاهی به کلینیکهای روانی – تربیتی ارجاع شدهاند، آنهایی که در سالهای بعد، افسردگی نشان دادهاند درصدشان بالاتر بوده و بیش از شصت درصد می رسد.
اکنون این توافق بالنسبه کلی وجود دارد که کودکان نیز ممکن است مانند بزرگسالان افسرده شوند. اکثر متخصصان بالینی نیز موافقند که نشانه های افسردگی درگروههای سنی تغییر می کند. فرد 6 تا 8 ساله افسرده احساس غم، بیچارگی و شاید ناامیدی می کند. خصوصیات فرد افسرده 8 تا 10 ساله عبارتست از از افکار منفی درباره اعتماد به نفس آنان احساس میکنند که بی ارزش دوست داشتنی و عاطلاند، فرد 10 تا 13 ساله می تواند بعنوان کسی که احساس گناه می کند توصیف شود. آنان دستخوش گنهکاری شده و فکر می کنند که به دلیل گنهکاری خواهند مرد و یا کشته خواهند شد. (مکلاکن ویل و دیگران، 1973).
علاوه بر این شکل سنتی افسردگی، ممکن است کودکان افسردگی، به طریقه های غیرمستقیم یا آن چه گاهی اوقات افسردگی تغییر چهره داده نامیده می شود نیز ظاهر سازند. افسردگی تغییر چهره داده شامل رفتارهایی از قبیل فرار از آموزشگاه، فرار از خانه، ماجراجویی، بیماریهای سیپوکندریاکسا و رفتارهای ضداجتماعی و تحریک آمیز می گردد. (سترین و ماک ینو، 1974) (گلاس، 1968، تولن، 1962).
مسائل چندی درباره این مفهوم وجود دارد، زیرا رفتارهایی که نمونه افسردگی ماسک زده شده تعریف شدهاند همگی مسائل عمومی دوره کودکی هستند و اگر تمام این رفتارها بعنوان نشانه های مرضی افسردگی تلقی می گردد، درصد کودکانی افسرده بصورت برجستهای بالا خواهد بود و مسائل زیادی را مطرح خواهد ساخت. افسردگی ماسک زده شده را مورد بحث قرار دادهاند و خاطر نشان می سازند که غالباً نشانه های سنتی می تواند از طریق تحلیل خواب و رویا، خیالبافیها و سایر اظهارات کلامی مشخص می گردد. نشانه های افسردگی ماسک زده شده آمیخته و درهم است. در یکی از مطالعات درازمدت مدت درباره افسردگی، پوزنانزکی و دیگران (1976) گروهی از کودکان پرخاشگرانه را که به علت طغیانهای آشوبگر برای درمان ارجاع شده بودند، مورد بررسی قرار دارند.
آنها دریافتند که 55 درصد از این گروه قبلاً از لحاظ بالینی افسرده تشخیص داده شده بود و اکنون که بطور متوسط شش سال و نیم از آن می گذرد و مورد ارزیابی مجدد قرار گرفتهاند. از طرف دیگر در یک مطالعه روی… . کودکی که برای بستری شدن بیمارستان روانی پذیرفته شده بودند کسانی که در پذیرش آنها وجود افسردگی ماسک زده شده از قبیل پرخاشگر جدی، رفتار غیرقابل کنترل در جامعه، یا بدرفتاری در خانه و مدرسه قید شده بود، دوست داشتند که تشخیص افسردگی در مورد آنان اعمال شود. اما کسانی که مسائل افسردگی از قبیل کوشش برای خودکشی یا اظهارات مختلف درباره افسردگی داشتند به هنگام ترک بیمارستان دوست داشتند که به عنوان افراد افسرده مورد تشخیص قرار بگیرند. (کرست و دیگران، 1981).
یکی از مسائل مربوط به مطالعه افسردگی کودکی عبارتست از فقدان یک تعریف روشن از خصوصیات گروه مورد مطالعه به تازگی ابزارهای ارزیابی خاصی برای اندازه گیری رفتار افسردگی در کودکان، شبیه به آن که در مورد بزرگسالان مورد استفاده واقع می شود، ساخته شده است. یکی از مشهورترین آنها پرسشنامه افسردگی کودکان است که از پرسشنامه افسردگی بک اقتباس گردیده است. (کواکز و بک، 1979) .
چندین نوع مصاحبه میزان شده نیز تهیه شده است (پوزنانسکی و دیگران، 1979، پیک انتیج و دیگران 1978).
استفاده از چندین مقیاس و معیارهایی که در DSMIII آمده است می تواند به تعریف افسردگی کودکی به نحوی که محققان بتوانند ارتباط آن را با افسردگی بزرگسالی بهتر بفهمند، کمک نمایند.
– ضوابط تشخیص افسردگی بر اساس DSMIIIR
ضوابط تشخیصی کژخویی (خلق افسرده)
الف: وقتی افسردگی خلقی (که ممکن است آن را در کودکان و نوجوانان به صورت خلقی که زود برانگیخته و آزرده می شود مشاهده کرد) عملاً در تمام روز، اکثر اوقات توسط شخص ابراز یا توسط دیگران، لااقل به مدت دو سال (یکسال برای کودکان و نوجوانان)، مشاهده گردد.
ب: در فرد افسرده لااقل دو ضابطه از ضوابط زیر دیده می شود.
1) از دست دادن اشتها یا فزون خواری
2) بی خوابی یا فزون خوابی
3) کاهش انرژی یا خستگی
4) احساس کم ارزشی یا بی حرمتی
5) مشکلات تمرکز ذهنی یا مشکل تصمیم گیری
6) احساس از دست دادن امید.
ج: در یک دوره لااقل دو ساله (یکساله برای کودکان و نوجوانان)، نشانه هایی که در زیر بند الف ذکر شدهاند هرگز بیش از دو ماه پی در پی از بین نرفته باشند.
د: فقدان علامتهای مربوط به افسردگی گسترده (مهاد) در خلال دوسال اول اختلال (فقط درسال اول برای کودکان و نوجوانان).
تذکر: وقتی یک فرد افسردگی گستردگی قبلی وجود داشته باشد، این افسردگی بالینی به بهبود کامل (نبودن علائم و نشانه های مرضی معنادار، لااقل از شش ماه پیش) قبل از پدیدار شدن کژخویی رسیده باشد.
از سوی دیگر، از دو سال اول (یکسال برای کودکان و نوجونان) بروز کژخویی، احتمال افزوده شدن رویدادهای افسردگی گسترده، وجود دارد، در این صورت باید هر دو تشخیص (کژخویی، افسردگی گسترده) مورد نظر قرار گیرند.
ه: هیچگاه رویداد آشفتگی یا رویداد کم – آشفتگی واضح و رخ ننموده باشد.
و: این اختلال به یک اختلال روان گسسته وارمزمن از نوع روان گسیختگی یا اختلال هذیانی افزوده نشده باشد.
ز: نمی توان یک عامل بدنی (مثلاً تجویز طولانی داروهای ضدفشار خون) را تداوم بخش این اختلال دانست باید ریخت نخستین و ثانوی اختلال را تشریح گردد.
ریخت نخستین: اختلال خلقی به اختلالی که از پیش وجود داشته باشد و در شمار اختلالات محور I یا III از نوع اختلالات مزمن، غیرخلقی (مثلاً بی اشتهایی روانی، اختلال اضطرابی یا اختلالات مفصلی روماتیسم گونه) محسوب گردد، وابسته نیست.
ریخت ثانوی: اختلال خلقی ظاهراً به یک اختلال پیشین در محور I یا III مزمن یا غیرخلقی، وابسته است.

ضوابط تشخیصی افسرگی گسترده (مهاد)
افسردگی گسترده معمولاً کمی قبل از سی سالگی آغاز می شود اما یک وهله افسردگی کمتر می تواند در هر سنی، حتی در نخستین سالهای زندگی بروز می کند.
"نشانگان افسردگی گسترده" بر اساس ضابطه الف که در پی می آید، تعیین شده است.
الف: لااقل پنج نشانه هایی که در یک دوره معین که مدت آن از دو هفته کمتر نباشد، مشاهده شوند و بیمار نسبت به کنش و= قبلی خود تغییری نشان دهد. لااقل یکی از نشانه ها:
1) خلق افسرده
2) از دست دادن رغبت یا لذت است
(نباید نشانه هایی را که به یک عارضه بدنی، به افکار هذیانی یا توهم های ناهمگرا با خلق، به یک بی انسجامی یا از هم گسیختگی آشکار تداعی ها، نسبت دادنی هستند، در این چارچوب گنجاند).
3) خلق افسرده (یا احتمالاً حالت برانگیختگی در کودکان و نوجوانان) که عملاً در تمام روز مشهود است و هر روز به چشم می خورد، بیمار به وجود آن اشاره می کند یا دیگران آن را در وی مشاهده می نمایند به صورت یک بیحالی و وارفتگی تقریباً مستمر توصیف می کنند).
4) کاهش یا افزایش معنادار وزن بدن (مثلاً بیشتر از 5 درصد وزن بدن در یکماه) یا تقلیل یا افزایش تقریباً همه روزه اشتها (در کودکان باید فقدان افزایش وزن مورد بررسی قرار گیرد).
5) بی خوابی یا فزون خوابی تقریباً همه روزه.
6) خستگی یا از دست دادن انرژی تقریباً همه روزه.
7) احساس عدم شایستگی یا گنهکاری مفرط یا نامتناسب (که می تواند جنبه هذیانی داشته باشد) تقریباً همه روزه خود را سرزنش کردن و یا خود را به علت بیمار بودن گنهکار دانستن.
8) افکار راجعه (بازگشتی) مرگ (نه فقط ترس از مردن)، افکار انتحاری بازگشتی بدون طرح معین، یا وسوسه خودکشی یا طرح معینی برای خودکشی، افسردگی گسترده را نمی توان یک واکنش بهنجار نسبت به مرگ یکی از عزیزان (عزای بدون پیچیدگی) دانست.
تذکر: وجود تشویق های ناخوش همراه با احساس عدم شایستگی، افکار انتحاری، معلولیت کنشی یا کندی روانی حرکتی مشخص و همچنین زمان طولانی عزا، القاکننده عزایی هستند که بر اثر شریک افسردگی گسترده، به شکل پیچیده درآمده است.
ب: در افسردگی گسترده، امکان تسجیل یک عامل معنوی به عنوان آغازکننده و نگهدارنده نشانگان وجود ندارد.
ج: در هیچ لحظهای از تحول افسردگی گسترده، افکار هذیانی یا توهمی به مدت لااقل دو هفته، بدون نشانه های خلقی مشخص (یعنی قبل از بروز نشانه های مرضی خلقی یا پس از فروکش کردن آنها) مشاهده نشده باشد.
د: نشانه های افسردگی، نشانه هایی نباشند که بر یک روان گسیختگی، بر یک اختلال روان گسیخته مانند، بر یک اختلال هذیانی را بر یک اختلال پسیکوزی نامعین، افزوده شده باشند.

ضوابط تشخیصی مالیخولیایی
وجودلااقل پنج نشانه از نشانههایی که در پی می آیند:
1) از دست دادن رغبت یا لذت نسب به همه فعالیتها یا تقریباً همه فعالیتها
2) نداشتن حالت واکنشی نسبت به تحریکات معمولاً مطبوع (وقتی فرد در برابر چیز مطبوعی قرار می گیرد، حتی به طور موقت هم خود را بهتر احساس نمی کند).
3) افسردگی در فرد، مرتباً صبحها شدیدتر است.
4) از خواب برخاستن پیش از وقت در صبح (لااقل دو ساعت قبل از ساعت معمول از خواب بیدار شدن).
5) ناارامی یا کندی روانی – حرکتی (که محدود به شکایتهای فاعلی نیستند).
6) بی اشتهایی یا از دست دادن وزن به صورت محسوس (مثلاً بیشتر از 5 درصد وزن بدن در یک مه).
7) نداشتن اغتشاش ، معنادار در سطح شخصیت قبل از وقوع نخستین رویداد افسردگی گسترده .
8) یک یا چند رویداد افسردگی گسترده که بهبود کامل یا تقریباً را به دنبال داشتهاند.
9) قبلاً به یک درمان ضدافسردگی بدنی اختصاصی و متناسب (مثلاً الکتروشوک، لیتیوم و …) به خوبی پاسخ داده شده باشد.
ضوابط تشخیصی خلق چرخهای (ادورای)
اختلال معمولاً در نوجوانی یا در آغاز بزرگسالی بروز می کند.
الف: لااقل دو سال پیش (یکسال برای کودکان و نوجوانان) رویدادهای متعدد کم آشفتگی (بر اساس ضوابط یک رویداد آشفتگی) ، همراه یا دوره های متعددی از خلق افسرده یا از دست دادن رغبت و لذت که به ضابطه الف در رویداد افسردگی گسترده پاسخ نمی دهد، در فرد مشاهده شده باشد.
ب: فرداریک دوره خلق بهنجار (بهنجارخویی: عدم وجود نشانه های کم آشفتگی در مدتی بیش از دو ماه در یک دوره دو ساله (یکسال برای کودکان و نوجوانان) برخوردار نبوده است.)
ج: فقدان یک رویداد افسردگی گسترده یا آشفتگی واضح طی دو سال اول اختلال (یکسال برای کودکان و نوجوانان) .
تذکر: پس از این زمان حداقل "چرخهای خویی" رویدادهای آشفتگی و یا افسردگی گسترده می توانند به اختلال افزوده شوند. در این صورت باید تشخیص الحاقی اختلال دو قطبی یا اختلال دوقطبی تصریح نشده به تشخیص قبلی افزوده گردد.
د: این اختلال به یک اختلال روان گسستهوار مزمن از نوع روان گسیختگی یا اختلال هذیانی، افزوده نشده باشد.
هـ: نمی توان تعیین کرد که یک عامل بدنی (مثلاً مسمومیت مکرر بر اثر استعمال مواد مخدر یا الکل آغازگر یا تداوم بخش این اختلال باشد).
دیدگاه آخر دیدگاهی است که بر اساس طبقه بندی DSMIV صورت گرفته که به بررسی اختلالهای خلقی در این طبقه می پردازیم. بیماری افسردگی با حالات افسردگی تفاوت دارد. حالات، تجارب و نقطه نظرها می تواند برای همه عادی باشد. ممکن است این حالات ما را از شاد نسازد ولی به منزله آن نیست که ما بیماریم ولی بیماری نشانه ناهماهنگی و تغییر از سلامت به ناخوشی است. ناگهان فرد سالم به بیماری تبدیل می شود که احساس افسردگی می کند، کارایی خود را از دست می دهد و در عملکرد جسمانی و روانی و اختلال بوجود می آید.
کلمه افسردگی می تواند بطریقی فریب دهنده ساده باشد وقتی که با هم حرف می زنیم باید مشخص کنیم که منظورمان از افسردگی چیست؟ زیرا ممکن است به منظور یک حالت افسردگی باشد و دیگری از بیماری افسردگی حرف بزند و دیگری ممکن است منظورش افسردگی به عنوان یک نقطه یا نگرش در قبال زندگی باشد. (میچل، راس ، 1368).

اختلالات خلقی
شامل اختلالهایی است که ویژگی اصلی یا بارز آنها اختلال در خلق است. این بخش به سه قسمت تقسیم می شود.
الف) حوزه افسردگی اساسی
A پنج تا (یا بیشتر از علایم زیر در یک دوره یک هفتهای وجود داشتهاند و نشان دهنده تغییر از سطح عملکرد قبلی هستند). حداقل یکی از علایم یا به صورت:
1) خلق افسرده
2) از دست دادن علاقه و احساس لذت است.
توجه: علایمی را که به وضوح ناشی از یک اختلال طبی کلی هستند، یا هذیانها و توهم های ناهماهنگ با خلق را به حساب نیاورید.
1) خلق افسرده اکثر موقع روز ، تقریباً هر روز یا با گزارش ذهنی (مثل احساس غمگینی و پوچی) یا مشاهدات دیگران (مثلاً غمگین و اشکباربودن).
توجه: در کودکان و نوجوانان ممکن است به صورت خلق تحریک پذیر باشد.
2) کاهش قابل ملاحظه علاقه یا احساس لذت نسبت به تمام، یا تقریباً تمام فعالیتها در قسمت عمده روز تقریباً هر روز (بطوری که شرح ذهنی بیمار یا مشاهدات دیگران نشان می دهد).
3) کاهش قابل ملاحظه وزن بدون پرهیز یا رژیم غذایی یا افزایش وزن (مثلاً بیش از 5 درصد وزن بدن در یک ماه) یا کاهش و یا افزایش اشتها تقریباً هر روز.
توجه: در کودکان عدم بالارفتن مورد انتظار وزن را در نظر بگیرید.
4) بیخوابی یا پرخوابی تقریباً هر روز.
5) تحریک یا کندی روانی – حرکتی تقریباً هر روز (قابل مشاهده برای مشاهده دیگران، فقط مربوط به احساس های ذهنی بیقراری یا کندی نمی گردد).
6) خستگی یا فقدان انرژی تقریباً هر روز.
7) احساس بی ارزشی و یا گناه.
8) کاهش توانایی تفکر یا تمرکز، یا بالا تصمیمی هر روز (یا خلق به شرح ذهنی بیمار یا تکراری بدون نقشه خاص، یا اقدام به خودکشی یا طرح خاص برای خودکشی)
B: علایم شامل ملاکهای یک دوره مختلط نمی گردند.
C: علایم ناراحتی قابل ملاحظه بالینی یا تخریب در عملکرد اجتماعی، شخصی یا سایر زمینه های مهم بوجود می آورد.
D: علایم ناشی از تاثیر فیزیولوژیک مستقیم یک ماده (داروی نسخه یا مورد سوء مصرف) یا یک اختلال طبی کلی (مثل کم کاری تیروئید) نمی باشد.
E: داغدیدگی دیگری توضیح بهتر برای علایم ارائه نمی کند یعنی پس از فقدان فردی محبوب علایم بیش از دو ماه دوام نمی یابند و با تخریب عملکرد بارز، تفکر انتحاری، علایم پسیکوتیک یا کندی روانی – حرکتی همراه نمی باشد.

کدهای دورههای افسردگی اساسی
خفیف: علایم اضافه بر آن چه برای تشخیص لازم است اگر وجود داشته باشد، محدود است و علایم تخریب جزئی در عملکرد شغلی یا فعالیت اجتماعی و روابط با دیگران بوجود می آورد.
متوسط: علایم در حد وسط بین فرم خفیف و شدید.
اختلال افسردگی اساسی دوره واحد
A. وجود یک دوره افسردگی اساسی.
B. اختلال اسیکزوفرینفرم، اختلال هذیانی یا اختلالات پسیکوتیک NOS نیست.
C. هرگز یک دوره منیک دوره مختلط یا هیپومنیک نداشته باشد.
توجه: این استثناء در صورتی که دوره منیک مختلط یا هیپومنیک مانند ناشی از موارد یا درمان یا تاثیر فیزیولوژیک هستیم یک اختلال طبی کلی باشد مطرح نمی شود.
اختلال افسردگی عود کننده:
A. دو یا چند دوره افسردگی اساسی
توجه: برای این که دورهها مجزا شمرده شوند، لازم است حداقل یک فاصله دو ماهه بدون علایم باز افسردگی بین آنها وجود داشته باشد.
B. دوره های افسردگی حاصل آثار سیستم یک ماده (مثل داروهای مورد استفاده یا نسخه شده) یا یک اختلال طبی کلی (مثل کم کاری تیروئید) نمی باشند. یا اختلال اسکینر، افکیتو توضیح بهتری برای آنها نیست و ثانوی اسکیزوفرنی، اختلال سیکنروفرینفرم، اختلال هذیانی یا اختلال سیکوتیک NOS نمی باشد.
C. هرگز یک دوره منیک دوره مختلط یا هیپومنیک نداشته است.
توجه: این استثناء در صورتی که دوره های منیک، مختلط تا هیپومنیک مانند ناشی از موارد یا درمان یا تاثیر فیزیولوژیک مستقیم یک اختلال طبی باشند مطرح نمی شود مشخص نمایید. (برای دوره جاری یا آخرین دوره).
اختلال افسرده خویی
A. خلق افسرده در قسمت عمده روز، تعداد بیشتری از روزها، که با شرح ذهنی بیمار یا مشاهدات دیگران مشخص می شود، حداقل به مدت 2 ساعت.
B. وجود حداقل دو یا چند تا از علایم زیر در حالت افسردگی:
1) بی اشتهایی یا پرخوری
2) بی خوابی یا پرخوابی
3) کمبود انرژی یا احساس خستگی
4) پایین بودن اعتماد به نفس
5) عدم تمرکز یا اشکال در تصمیم گیری
6) احساس درماندگی
C. ضمن یک دوره دوساله اختلال (در مورد کودکان و نوجوانان یک سال) هرگز علایم مذکور در بندهای A و B بیش از 2 ماه در هر نوبت ناپدید نشده اند.
D. در صفه 2 سال اول اختلال (در کودکان و نوجوانان یک ساله) دوره افسردگی اساسی وجود نداشته است یعنی اختلال افسردگی مزمن یا اختلال افسردگی اساسی در بهبود نسبی توضیح بهتری برای آن نیست.
E. هرگز دوره های مانیک، مختلط یا هیپومانیک وجود نداشته و ملاکها دربرگیرنده اختلال خلق ادواری نبودهاند.
F. اختلال منحصراً در جریان یک اختلال پسیکوتیک مزمن مثل اسکیزوفرنی یا اختلال هذیانی روی نمی دهد.
G. علایم نتیجه تاثی فیزیولوژیک سیستم یک ماده (مثل داروهای مورد استفاده یا نسخه شده) یا یک اختلال طبی کلی (مثل کم کاری تیروئید) نمی باشند.
H. اختلال ناراحتی قابل ملاحظه بالینی یا تخریب عملکرد احتمالی یا سایر زمینه های مهم را موجب میگردد. طبقه اختلال افسردگی که به گونهای دیگر مشخص نشده است شامل اختلالات با اختلال افسرده خویی، اختلال انطباقی یا خلق افسرده و مضطرب نمی گردد. گاهی علائم افسردگی بعنوان بخشی از اختلال اضطرابی که به گونهای دیگر مشخص نشده است ظاهر می شود. نمونه های این اختلال عبارتند از:
1) اختلال حلال پیش از قاعدگی: در اکثر دوره های قاعدگی در ضمن سال پیش علایم (مثل خلق افسرده بارز، اضطراب بارز، بی ثباتی عاطفی بارز، کاهش علاقه به فعالیت) می باشد.
شدت این علایم باید به حدی باشد که در فعالیتهای شغلی تحصیلی یا سایر فعالیتهای معمول بطور قابل ملاحظه تداخل نموده، در عین حال، حداقل به مدت یک هفته پس از شروع قاعدگی کاملاً از بین بروند.
2) اختلال افسردگی جزیی (minor): دوره های علائم افسردگی حداقل به مدت دو هفته با تعداد علائم کمتر از آن چه برای تشخیص اختلال افسردگی اساسی لازم است.
3) اختلال افسردگی کوتاه مدت عود کننده: دوره های افسردگی که بین 2 روز تا دو هفته طول می کشد واقعاً هر ماه یکبار به مدت 2 روز روی می دهد (با دوره قاعدگی ارتباطی ندارند).
4) اختلال افسردگی پس از پیکسیوز اسکیزوفرنی: یک دوره افسردگی که در دوره باقی مانده اسکیزوفرینم روی می دهد.
5) یک دوره افسردگی اساسی که ثانوی بر اختلال هذیانی، اختلال پسیکوتیک که به گونهای دیگر مشخص نشده است، با مرحله فعال اسیکزوفرنی.
6) موقعیت هایی که در آن متخصصین به این نتیجه رسیدهاند که یک افسردگی وجود دارد اما قادر به تعیین اولیه یا ناشی از یک اختلال طبی کلی و یا ناشی از مواد بود آن نمی باشند. (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1994).

مدل بیولوژیکی افسردگی
بر طبق مدل بیولوژیکی، افسردگی یک اختلال جسمانی است. بر طبق این نظریه، اظهارنظرها تقریباً به طور کامل روی مغز متمرکز نشدهاند و بخصوص روی کاهش یک دسته از مواد که به انتقال تکانه های عصبی در طول سیناپس بین سلولهای عصبی کمک می کند. چند دلیل در حمایت از مدل بیولوژیکی افسردگی وجود دارد.
الف: وقوع افسردگی بعد از دوره های تغییرات طبیعی فیزیولوژیکی در زنان بعد از تولید فرزند، درمان یائسگی و قبل از قاعدگی و تاثیر هورمون تیروئید.
تحقیقات نشان داده است که افسردگی با نوسانات هورمونهای جنسی بویژه در زنان مرتبط است. "از تمامی زنانی که به علت افسردگی در بیمارستان روانی بستری شدهاند 41 درصد آنها یک روز قبل از قاعدگی پذیرش شدهاند". (آبراموتیز، بیکروفلاک شیر، 1982).
مطمئناً این بدین معنا نیست که قاعدگی علت افسردگی است ولی نشان می دهد که تغییرات هورمونی قبل از قاعدگی می تواند تا اندازهای افسردگی قبلی را تشدید کند.
همینطور مقدار معینی افسردگی بعد از زایمان نیز شایع است. اکثر زنان به مدت یک یا دو روز بعد از زایمان به علت تحمل درد، مراقبتهای ناراحت کننده بیمارستان و بعضی مسائل دیگر غصه را تجربه کردهاند در حدود 20 درصد افسردگی بعد از زایمان را جدی تر و طولانی تر از غمگین شدن تجربه می کنند با این حال آنها توانایی مقابله با این افسردگی را دارند.
بنابراین اینکه زایمان می تواند یک دوره افسردگی در زنان که قبلاً مستعد افسردگی بودهاند ایجاد کند. تغییری معقول می باشد همچنین افسردگی شکلی مربوط به تغییرات غدد درون ریز این دوران است.
هورمونهای تیروئید نیز می تواند در افسردگی نقش داشته باشد. کند آزاد شدن TSH در این مورد باعث افسردگی می شود(ساراسون، روانشناسی مرضی، 1375).
ب)وراثت و افسردگی
هم افسردگی و هم اختلال شیدایی افسردگی به صورت خانوادگی دیده می شوند بطوری که در حدود 10 تا 20 درصد والدین برادران و خواهران بیماری افسرده و شیدایی افسردگی از همین اختلال رنج می برند.
کسانی که قبل از 30 سالگی افسردگی شدید پیدا کردهاند به احتمال زیاد خوشایند افسرده شدهاند (وایزمن و دیگران 1986) این واقعیت افرادی که خویشاوندان افسرده دارند فقط به ما می گویند که ما نمی توانیم زنها را بعنوان یک عامل کمک کننده رد کنیم. شواهد قوی برای تایید اساسی ژنتیکی افسردگی این است که فرزند خواندههایی که افسردگی داشتهاند بطور متوسط بستگان ژنتیکی آنها افسرده تر از بستگان اکتسابی آنها بودهاند.(وندر و دیگران، 1986).
ج) نوروشیمیایی و افسردگی
کاهش فعالیت بیولوژیک آمین (نورایی نفرین، سروتونین، دوپامین) در افسردگی متابولیستهای آمین 5 هیدروکسی ایندروکسی ایندولوآستیک (HTAA- 5).
– (از سروتونین)، هموواینکیک اسید (H V A) از دوپامین
– متوکسی
– هیدروکسی، فینل گلیگول (MHP 6) (از نوراپی نفرین) در خون، ادرار و مایع نخاعی تغییر می یابد. برخی بیماران افسرده مهاجم و خشن و انتحاری، کاهش HTAA – 5 در مایع مغزی نخاعی نشان می دهند. (کاپلان سادوک).

دیدگاههای نظری درباره افسردگی
نظریه های روان تحلیل گری در اطراف مفاهیم عزا، فقدان، ناکامی، ضرر و زیان و تجربه های ضربه آورده کودکی شکل می گیرند. عواملی که فرد بزرگسال را در برابر گسستگی افسرده وار آسیب پذیر می سازند. آن چه در این زمینه برای نخستین بار تدارک گردیده، از کارهای عملی ابراهام9، فروید ورادو سرچشمه می گیرد. سپس کارهای دیگری مانند بررسی های کلاین، یاگوسبن، بیبرینگ10، کوهن 11و … در تغییر این تصویر ابتدایی به حالت مختلف سهیم بودهاند. (منصور – دادستان 1368).
الگوی خشم معطوف به درون12: این الگو توسط آبراهام، فروید ورادو13 مطرح گردیده است. در نظریه سنتی روان تحلیل گری، شخصیت پیش – مرضی، شخصیتی است که از طریق تثبیت در مرحله آزارگرانه دهانی و از راه انتخاب یک موضوع خود دوستدارانه14 مشخص می شود.
موضوعی که مجهز به قدرتی مطلق است و از آن نظر محبوب است که به فرد امکان هستی می دهد. این رابطه بر پایه وظیفه مرتبط ساختن لیبیدو15 با یک ستیزه جویی به غایت تهدیدآمیز ضرورت یافته و بدین ترتیب آن را مهار کرده است. به هنگام از دست دادن "موضوع عشق16" است که حالت افسردگی اعلام می شود وقتی فرد مورد محبت واقع نمی شود آن وقت است که قدر و ارزش خود را از دست می دهد. (دیگر هیچ دوستم ندارند، پس من دیگر هیچ ارزشی ندارم) و به علت نبودن موضوع عشق، پراکندگی کشانندهها آشکار می شود.
در این زمان است که ما شاهد از نو سازمان یافتگی یک تعادل ناخوش هستیم، به منظور بازیافتن موضوع از دست رفته، یک جهان درون فکنی در چهارچوب واپس روی خاص بیماری افسردگی، هم در "فرامن" و هم در "من" (که برحسب نظر را دو موضوع خوب در فرامن و موضوع بد درمن فرافکنده شده) پدید می آید. این درون فکنی که وابسته به از هم پاشیدگی و پراکندگی کشانندهاست به تعارض بیندو پایگاه منتهی می شود.
کینه نسبت به موضوع از دست رفته به صورت کینه فرامن نسبت به من در می آید و تمامیت آن موضوع باز هم حفظ شده است (این منم که بد هستم نه دیگری) در عمل شخص افسرده با ابراز رنج خود، میکوشد تا عشق از دست رفته را بازیابد و این به گفته رادو "یک فریاد بلند و ناامیدانه عشق" است. (ببین چقدر من مستحق دلسوزی هستم، من ارزش آن را دارم که دوستم بدارند).
الگوی بیبرینگ17: بدون شک یکی از بدیع ترین تغییرات در نظریه سنتی روان تحلیل گری را مدیون بیبرینگ (1953) هستیم. به نظر بیرینگ حالت مرحله دهانی، از هم پاشیدگی کشاننده ها و درون فکنی، چیزی جز جنبه های ثانوی نیستند، و افسردگی قبل از هر چیز پدیدهای عاطفی است که با حالت استیصال من همبستگی دارد. از دست دادن موضوع عشق، یا آن چه بدین گونه احساس شده باشد، منتهی به سقوط ارزش خویشتن و حالت استیصالگی می شود. او این تعارض درونی من یعنی تعارض بین ناتوانی و خواسته هایی است که برای ارزنده سازی خود دوستدارانه ضروری هستند (میل دوست داشتن، مورد محبت واقع شدن مورد تایید قرار گرفتن، نیرومندبودن و جز آن) و این ماجرا در قلب هر پدیده افسردگی وجود دارد. همان طوری که بارها مشاهده شده، این واکنش را می توان بر اساس حساسیت افراطی پارهای از افراد نسبت به ناکامی ها تبیین کرد، چه افسردگی اساساً از دوباره فعال سازی یک حالت استیصال من که قبلاً در کودکی سازمان یافته حاصل می شود.
الگوی فقدان شیء18: این الگو توسط اشپیتز، روبرستن19 و بالبی20 مطرح گردید. مکانیزم افسردگی در این الگو، ترس از جدایی21، به خاطر به وجود آمدن دلبستگی22 می باشد. نظرات اشپیتزوبالبی بر مشاهدات بالینی استوار است. این دو به توصیف یک واکنش خاص و کودک پرداختهاند که به دنبال یک حادثه برونی به وجود می آیدو از تعارضات خیالبافانه در وهلهای از تحول ناشی نمی گردد. اشپتیز، رفتار نوزادان 6 تا 8 ماههای را توصیف می کند که بعد از جدایی ناگهانی از مادر، در محیطی نامساعد قرار گرفتهاند.
نخست یک دوره ناله و زاری مشاهده می شود، سپس حالت در خود فرورفتگی، بی تفاوتی و در عین حال واپس روی این واکنش را "افسردگی اتکایی" می نامد، چه کودک بهنجار برای تحول یافتن بر مادرش متکی است. تکیه گاهی که در افسردگی اتکایی به طور ناگهانی از دست می دهد. (اشپتیز، 1946، به نقل از دادستان، 1370)
بالبی 7 نیز توجه خود را به واکنشهای کودک در قبال جدایی از مادر معطوف داشته است. وی خاطر نشان می سازد.
که سنین بین 5 – 3 سالگی حساس ترین مرحله را تشکیل می دهند. سنینی که در صورت جدایی کودک از مادر، توالی رفتارهای اعتراض، ناامیدی23 و گسستگی24 مشاهده می شوند (بالبی 1973).

دیدگاههای رفتاری نگری25:
نظریه های رفتاری نگری بر اساس محرک پاسخ مورد بررسی پژوهشگرانی چون فرستر26، لوسنین27، لازاروس28، سیلگمن29، کانفر30 و … قرار گرفته است. این پژوهشگران معتقدند افسردگی عبارت است از کاهش چشمگیر حساسیت در برابر محرکهای محیطی.
الگوی از دست دادن تقویت، این الگو توسط فرتسر، مک لین31، لازاروس، باندورا32 و لونسین مطرح گردیده است. فرستر (1973) نشان داده است که تقلیل نسبی تقویت کنندههای مثبت، عامل افسردگی است، خواه منظور ناپدید شدن تقویت کننده باشد و خواه آنکه تقویت کننده های منفی به فراوانی سطح بالایی سطح بالایی می رسند. وقتی رفتارها تقویت نمی شود، در پایین تری سطح رخ می دهد و به افسردگی منجر می شود. به عبارت دیگر فرد یاد می گیرد که رفتارهایش بر محیط اثر نمی کند و یا پی آمد مطلوب ندارد، در نتیجه از نشان دادن این رفتارها اجتناب می کند.
مک لین (1979) نقش فقدان تقویت مثبت را در ایجاد افسردگی مورد تاکید قرار داده و فراگیری مهارتهای اجتماعی33 را برای رسیدن به تقویت مثبت ضروری شمرده است. به نظر وی با تغییر و دگرگونی در رفتار و با افزایش میزان فعالیت بدنی و نحوه ارتباط و برخورد او بادیگران، می توان احتمال دریافت تقویت مثبت را بالا برد. به نظر باندورا، (1969) انتخاب هدفهای مشکل و خارج از دسترس از طرف افراد افسرده باعث می شود که این قبیل افراد به ندرت احساس موفقیت و رضایت از خود نائل شوند. در نتیجه، میزان تقویت های مثبت در مورد این افراد کاهش یافته و تقویت های منفی به همان نسبت افزایش می یابند و آثار شناختی و عاطفی حاکی از افسردگی را به دنبال می آورند.
لونسین (1957) به ویژه بر کمبود مهارتهای اجتماعی در افراد افسرده تاکید می کند. مهارت اجتماعی هر فرد را می توان بر اساس مشاهده توانایی او در جلب پیامدهای مثبت ارزشیابی نمود. مشاهدات مختلف نشان دادهاند که افراد دارای مهارتهای اجتماعی، فعال بوده، به سرعت عکس العمل نشان می دهند، در مقابل جنبه های ناخوشایند رفتار دیگران زیاد حساس نیستند و با نشان دادن رفتارهایی که حاکی از تقویت مثبت است، پاسخ های تقویت کننده مشابهی از دیگران دریافت می نمایند. برعکس، افراد افسرده، واکنش های اجتماعی کمتری از خود بروز می دهند، با عده معدودی ارتباط دارند و زمان بیشتری لازم دارند تا نسبت به محرکهای خارجی عکس العمل نشان دهند.

الگوی استیصال اکتسابی34:
سلیگمن (1975) مشاهده کرد، وقتی سگها را بدون آنکه امکان واکنش برای آنها باشد در معرض ضربه های الکتریکی قرار دهند. از آن پس وقتی امکان واکنش به آنها داده شود، در حد قابل ملاحظهای در یادگیری اجتناب از ضربه الکتریکی ناتوان خواهندبود. یعنی اگر حیوان را در موقعیتی قرار دهند که رفتارهای عادی او برای فرار از درد به جایی نرسد و احساس استیصال کامل به او دست دهد، بعدها در موقعیت هایی که آزاد است، همین رفتار را نشان خواهد داد. سلیگمن نتیجه می گیرد در انسانها همه افسردگی نتیجه احساس استیصالی است که درگذشته فرد به وقوع پیوسته است و وقتی تکرار شود، فرد سعی می کند با آن بسازد و کاری در جهت از بین بردن آن انجام ندهد. طبق این نظریه آن چه باعث افسردگی می شود نفس ضربه یا رویداد دردناک نیست بلکه احساس ناتوانی فرد در مهارکردن آن است. در این حالت فرد افسرده به کندی عکس العمل نشان می دهد، خود را ناتوان و ناامید احساس می کند و نسبت به آینده نظر مطلوبی ندارد.

الگوی اسنادی35:
ابرامسن36، سلیگمن، وتیزدال37 (1987) بر اساس الگوی استیصال اکتسابی، الگوی اسنادی را طرح ریزی کردهاند. بر اساس این نظریه، نوع اسنادی که افراد از علل دارند آنها را به این نتیجه می رساند که کنترلی بر محیط ندارند و این ناتوانی باعث تقلیل سطح حرمت خود و تصمیم آن به زمانها و موقعیت های دیگر می گردد. این نظریه دارای 4 رکن است که برقراری همزمان این ارکان برای وقوع افسردگی لازم است.
1) فرد انتظار ارد که حالت آزاردهنده و دردناک امور به احتمال زیاد روی دهد (یا وقوع حالت مطلوب را غیره تحمل می داند).
2) برداشت فرد این است که درباره احتمال حالات مختلف مورد قادر به انجام هیچ کاری نیست.
3) فرد دارای یک روش اسنادی سازش نایافته38 است به طوری که تمایل دارد رویدادهای منفی را به علل درونی39، تغییرناپذیر40، (پایدار) کلی41 نسبت دهد و وقایع مثبت را بر علل برونی42، ناپایدار43 و خاص44.
4) هر چه انتظار حالت دردناک امور و تصویر غیرقابل مهاربودن آنها قطعیت بیشتری بیابد، قدرت کمبودهای انگیزشی و شناختی بیشتر می شود.
از این رو گفته می شود که اگر برای فرد اتفاقی ناگوار بیفتد و برداشت او این باشد که وقوع آن رویداد تلخ تقصیر خود اوست (درونی) و قابل تغییر هم نیست (پایدار) و نشانی از بدشانسی ها و بدبختی ها همیشگی اوست (کلی) چنین شخصی حتماً افسرده خواهد بود.

دیدگاه شناختی45:
دیدگاه شناختی در عین اهمیت قائل شدن برای جنبه های رفتاری و هشیارانه افسردگی و قبول نقش یادگیری به عنوان عامل تعیین کننده اصلی در ایجاد تجلیلات مختلف رفتار افسرده، اولویت را به برداشتها، باورها و محتویات ذهنی فرد می دهد. از میان الگوهای شناختی، افسردگی، نظریه شناختی بک بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفته است است.
بک در کتاب نظریه شناختی و اختلالات هیجانی (1976) اصول نظریه خود را بیان کرده است به نظر وی، جنبه های شناختی از قبیل برداشت منفی فرد از محیط خارج، کم بها دادن به خود و نومیدی کلی وی درباره آینده، بیش از آنکه نتیجه احساس افسردگی باشد چنین عواطفی دامن می زنند، به نظر او افراد افسرده هدفهای متعالی و دشواری برای خود انتخاب کرده است و خود را به خاطر نرسیدن به این هدفهای غیرواقع بینانه سرزنش و تحقیر می کنند . به تدریج نوعی احساس ناتوانی و بیچارگی به فرد افسرده می دهد و به نوامیدی و احساس و بیچارگی به فرد افسرده می دهد و نوامیدی و احساس شکست کامل او منجر می گردد. به نظر بک ویژگی اساسی افسردگی، نوع تغییر در سازمان فکری و شناختی بیمار است. تغییری که به ایجاد دیدگاهی منفی درباره خود و تجارب گذشته و آیندهاش منتهی می گردد . بیمار افسرده اساساً خود را فردی بداقبال و بازنده تلقی می کند و فکر می کند دربارهی زندگی چیز بسیار مهمی را از دست داده است. به علت این طرز تلقی، بیمار گمان می کند هر کاری را تقبل کند، جز شکست و باخت نتیجهای نخواهد داشت، بنابراین از قبول هر گونه هدف یا اقدام به هر کار سازنده خودداری می کند و در کل آینده را خالی از هر گونه لذت یا موفقیت می داند.
این تصور از خود به عنوان فردی بداقبال باعث می شود که تصور مریض از خودش در جهتی منفی تغییر پیدا کند و خود را انسانی حقیر، بی عرضه، بی ارزش، نالایق و از نظر اجتماعی ناخواسته و نامطبوع تلقی می کند. فکر میکند دربارهی زندگی چیز بسیار مهمی را از دست داده است. به علت این طرز تلقی، بیمار گمان میکند هر کاری را تقبل کند، جز شکست و باخت نتیجهای نخواهد داشت، بنابراین از قبول هرگونه هدف یا اقدام به هر کار سازنده خودداری میکند و در کل آینده را خالی از هر گونه لذت یا موفقیت میداند.
این تصور از خود به عنوان فردی بداقبال باعث میشود که تصور مریض از خودش در جهتی منفی تغییر پیدا کند و خود را انسانی حقیر، بیعرضه، بیارزش، نالایق و از نظر اجتماعی ناخواسته و نامطبوع تلقی مینماید. این سه جنبه یعنی افکار منفی، احساسات نامطبوع و انگیزههای محکوم به درماندگی شناختی افسردگی، سعی میکند با تغییر فکر بیمار و عوض کردن تصور او از خودش از ادامه فعالیت این دور باطل جلوگیری نماید. بنابراین اجزای اصلی نظریه بک یکی افکار خودکار منفی46 و دیگری خطاهای منطقی منظم47 است.
افکار خودکار منفی: افکاری هستند خودبهخود و سریع به ذهن میآیند و محتوای آنها در سه زمینه خود، جهان خارج و آینده منفی است.
خطاهای منطقی منظم: افراد افسرده طرز تفکری دارند که بیشتر با مایههای عدم احترام به خود، احساس محرومیت، انتقاد و سرزنش خود، احساس مسئولیت و وظیفهشناسی افراطی رنگ گرفته است (برنز، 1368)48 و همه اینها گونههایی از تحریفهای شناختی هستند که به برخی از آنها اشاره مینماییم:

* تحریفهای شناختی در افسردگی
هولون و جیکوسن (1988) به تحریفهای شناختی که درپی میآیند اشاره کردهاند.
1) تفکر همه یا هیچ49: فرد همه چیز را به صورت سیاه و سفید میبیند و هیچگونه حدوسط یا رنگ خاکستری در بین نیست، حوادث و کارها یا در حدکمال هستند یا وحشتناک. اگر کاری که مریض میکند صددرصد کامل نباشد او خود کاملاً شکست خورده و نالایق میپندارد.

2) بیشتعمیمدهی50:
هر رویداد منفی را به عنوان نوعی شکست بیپایان میبیند. اگر با کسی که از نظر بیمار حائز اهمیت است سوءتفاهمی پیش بیاید بیمار چنان فکر میکند که آن شخص او را نمیفهمد، هرگز به او علاقه نداشته و نخواهد داشت. فکر میکند همیشه تنها خواهد ماند و مردم درد او را نمیفهمند.

3) صافی ذهنی51 (انتزاع انتخابی)
یک حادثه جزئی منفی را انتخاب کرده و آنقدر درباره آن فکر میکند که همه اشیاء و حوادث دیگر تحت تاثیر جنبه منفی آن قرار میگیرند.

4) بیارزشیسازی جنبههای مثبت
بیمار به بهانههای مختلف تجارب و رویدادهای مثبت زندگی خود را نادیده میگیرد و به جای آنها به اعتقادی منفی که در واقع با تجارب روزمره او تطبیق ندارد میچسبد.
5) نتیجهگیریهای به دلخواه (استتابهای مشخصی)52
مریض بدون این که دلیل و مدرکی واقعی داشته باشد همه چیز را منفی میبیند.
الف- خواندن ذهن53 دیگران
بدون این که از کسی بپرسند، تصور میکند فرد دیگری به او جواب منفی داده است اگر آشنایی را در خیابان ببیند که با او احوالپرسی نکرده است، چنین نتیجه میگیرد که این شخص از او خوشش نمیآید و نمیخواهد با او حرف بزند بدون این که بخواهد بررسی کند و ببیند آیا واقعاً اینطور بوده یا نه؟

ب- اشتباه فالبینان54:
انتظار دارد همه کارها بد از آب دربیایند. این امکان را که ممکن است نتیجه آنها مثبت یا خنثی باشد درنظر نمیگیرد اگر به میهمانی دعوت شده پیشبینی میکند، در آن مهمانی به او خوش نخواهد گذشت و آنقدر نسبت به این پیشبینی خود مطمئن است که از رفتن به میهمانی خودداری میکند.
6) بزرگتر یا کوچکتر جلوه دادن: اشتباهات خود را بیش از حد بزرگ میکند و موفقیتهای دیگران را به همان اندازه بیش از حد تلقی مینماید، از سوی دیگر اشتباهات دیگران را کوچک و بیاهمیت میداند و
موفقیتهای خود را ناچیز و بیاهمیت میشمارد.
7) استدلال عاطفی یا احساساتی: چنین فرض میکند که احساسات منفی او نتیجه منفی و دلخواه نبودن حوادث یا واقعیتهای خارجی هستند. اگر او احساس خوشی و نشاط نمیکند بدان معنی است که وضع دنیا واقعاً بد است و چنین احساسی را ایجاب میکند.
8) برحسب اشتباهآمیز55: نمونهای از پیشتعمیمدهی است. فرد افسرده، اگر اشتباهی بکند میگوید: "من احمق هستم" اگر چیزی را که میخواهد به دست نیاورد میگوید "من پاکباختهام" … به این ترتیب حوادث مختلف با بیانی از بار عاطفی و احساسی توصیف میشوند.
9) شخصیسازی56: مریض خود را به عنوان علت یا باعث حادثه نامطبوع تلقی میکند، درحالی که درحقیقت در ایجاد آن مسئولیتی نداشته است.
10) باید و نباید گفتن57: فرد افسرده سعی میکند با گفتن عباراتی مرکب از باید یا نباید خود را به جلو رانده و کارها را بهتر میکند. "من باید بیشتر کار کنم"، "من بهتر از این بدانم"، "من باید دلیل خوبی برای جواب منفی دادن به او داشته باشم" و … اینها نمونههای رایجی از این قبیل بیانات هستند. پیامدهای عاطفی این بیانات، احساس گناه، خشم، پشیمانی یا برآمدن از خود است. بیماران افسرده غالباً در موقعیتهایی که باید از عبارت "میل دارم" یا "دلم میخواهد" استفاده شود از عبارت "من باید" استفاده میکنند.

دیدگاه رفتارشناسی طبیعی
گرچه مسلم است فقط موجود انسان میتواند نشانهشناسی گسترده حالتهای افسردگی را نشان دهد اما این نکته غیرقابل انکار است که افسردگی، حداقل از نوع واکنشی آن، در حیوانات نیز دیده میشود. به عبارت دیگر در همه انواعی که دارای رفتاری "والدینی" هستند -هنگام قطع رابطه بین مادر و فرزند- شاهد- واکنشهای افسردهوار کم و بیش گسترده هستیم. در انواع اجتماعی، جدایی فرد از گروه منجر به حالت استیصال میشود و در پارهای از انواع نادر حیوانی نیز جدایی از جفت، واکنشهای گسترده منفی را در پی دارد. (دوماره، 1979). پارهای از اطلاعات درباره افسردگی حیوانات از مشاهدات حیوانی و برخی دیگر، از تحقیقات آزمایشگاهی به دست آمدهاند.
مشاهدات متعدد نشان دادهاند که سگها نمیتوانند جدایی از صاحبشان را تحمل کنند و در صورت وقوع جدایی نه تنها حالت خمودگی و سستی در آنها بروز میکند. بلکه به روان -بیاشتهایی هم مبتلا میشوند که در اکثر مواقع، ضعف شدید مییابد یا آنکه بالعکس، به واپسروی و رفتارهای مرضی مانند نافرمانی، گریز، پرخاشگری و ناتوانی در مهار عمل دفع و …. بیانجامد. بروز واکنش افسردهوار در پارهای از سگها پس از مرگ فرزندانشان نیز مشاهده شده است. (سول58، 1962)
مشاهدات دیگر توانستهاند بروز واکنشهای افسردهوار را به هنگام جدایی حیوان از همنوعان خود ثابت کنند. لورنز59 در انواعی از غازها که رابطه بین جفتها بسیار عمیق مستمر و مداوم است، واکنشهای ناشی از فقدان جفت را توصیف کرده است. (لورنز، 1968)
نخستین واکنش حیوان درقبال از دست دادن جفت خود این است که برای یافتن وی به هر وسیلهای متوسل میشود. تقریباً به صورت شبانهروزی با یک آوای سه بخش وی را صدا میزند با حالتی شتابزده و برانگیخته، هم قلمرو مانوس زندگی مشترک را وارسی میکند و بتدریج زمینه تجسس خود را بیش از پیش گسترش میدهد. وقتی از یافتنش ناامید میشود به هر نوع مبارزهطلبی در وی به خاموشی میگراید، در برابر تهاجم همنوعانش از خود دفاع میکند و حتی در برابر جوانترین و ضعیفترین آنها نیز میگریزد و بدین ترتیب در جامعه همنوعانش به پایینترین حد سلسله مراتبی، سقوط میکند.
همه محرکهای جهان بیرونی، حالت وحشتزدگی را در وی برمیانگیزند و حتی غازهای اصلی نیز در این مواقع از نزدیک شدن به انسان برای جستجوی غذا، اجتناب میکنند. واکنشهای افسردهوار این پرنده، به گونهای شگفتانگیز مشابه واکنشهای افسردگی در انسان است. چهره انسان و به خصوص حالت اطراف چشمها، تنها چهرهای نیست که هنگام تداوم حالتهای افسردگی "داغ سرنوشت" را نشان میدهد. صورت غاز عزادار مبین همین حالت است در هر دو مورد، قنود نباتی، دگرگونی مشخصی را که نشاندهنده اندوهی عمیق است در پلکهای زیرین به وجود میآورد. (لورنز، 1969)
نخستین تحقیقات تجربی در مورد جدایی مادر و کودک در پستانداران (میمونها) به وسیله هارلو انجام شدند. (هارلو، 1972). این محقق نوزادان را به محض تولد از مادرانشان جدا کرد و آنها را در جوار میمونی پارچهای (جانشین مادر) قرار داد. گرچه وضعیت جسمانی و روانی این میمونها در خلال رشد، طبیعی به نظر میرسید اما ناتوانی آنها در برعهده گرفتن رفتارهای اجتماعی، جنسی و والدینی در سن بزرگسالی کاملاً آشکار شد. در آزمایش دیگری، بچه میمون را بلافاصله و به طور کامل از مادر جدا کردند و به این نتیجه رسیدند که این جدایی، نابهنجاریهای بسیار وخیم رفتاری را که با یادآورنده رفتار کودکان درخود مانده (اوتیستیک) است، درپی دارد. نکته شایان ذکر این است که گرچه بسیاری از واکنشهای بچه میمونهای هارلو مشابه افسردگی اتکایی کودکان انسان بودهاند، اما تفاوهایی را با نشانههای افسردگی نوجوانان و بزرگسالان نشان دادهاند. (سواومی60 و هارلو، 1977). درواقع هارلو فقط توانست با قرار دادن میمونهای نوجوان در قفسهای عمودی که مانع فعالیت جسمانی آنها میشد، واکنش افسردهوار را به وجود آورد و این نکته آشکار است که چنین محدودیتهایی با آنچه در خلال یک جدایی یا فقدان ساده رخ میدهد کاملاً متفاوت است.
بالبی61 ک در آغاز در چهارچوب نظریه روانتحلیلگری به بررسی آثار جدایی کودک از مادر پرداخته بود، با تکیه بر مشاهدات رابرشن (به نقل از بالبی، 1978)، زنجیره متوالی رفتارهای هیجانی کودک در قبال جدایی از مادر، یعنی اعتراض، واکنش افسردهوار و سپس بیتفاوتی و بالاخره ترس از جدایی مجدد پس از بازیافتن وی را توصیف کرد و چون به کشف واکنشهای مشابهی در بیماران بزرگسال خود نیز دست یافته بود، میتوان چنین نتیجه گرفت که در تاروپود زندگی فردی همواره یکسان باقی میماند. اما درماندگی کودک محروم از مادر، بالبی را به مساله بنیادی سالهای نخستین زندگی و ماهیت رابطه مادر-کودک در این سنین، بازگرداند. این بررسیها موجب شدند تا این مولف نقش مسلطی را که در نظریه روانتحلیلگری سنتی برای کشانندههای دهانی و تغذیه قائل شده بودند، انکار کند و از یکسو و با توجه به پارهای از یاختههای روانشناختی و از سوی دیگر، براساس نتایج اکتشافهای رفتارشناسی طبیعی یعنی پدیده نگارهگیری یا نقشبندان (بروز جریان یک رفتار بدون یادگیری قبلی در پارهای از شرایط مانند شرایط دیداری زودرس) و بالاخره با توسل به نظریه نظمجویی سیپرنتیک و مفاهیم روانشناختی به این باور دست یابد که کودک از ابتدای زندگی، دارای الگوی رفتاری دلبستگی با کسی است که در تماس با وی قرار میگیرد. بالبی مفهوم دلبستگی را براساس چند خصیصه مهم توصیف کرده است:
رفتار دلبستگی شامل هرنوع رفتاری است که پیامد آن، حفظ یا به دست آوردن مجاورت فرد مورد توجه باشد و اهمیت آن در زندگی انسان لااقل درحد رفتارهای تغذیه و جنسی است.
رفتار دلبستگی که در آغاز به صورت واکنشهایی به منظور فقط مجاورت کودک و والدین است. بتدریج در خلال تحول بهنجار، برای تضمین روابط عاطفی بین یک بزرگسال و بزرگسال دیگر بروز میکند. بنابراین رفتار دلبستگی و پیامدهای عاطفی آن، در سراسر زندگی همواره حاضر و فعالند، به هیچ وجه به دوره کودکی محدود نمیشوند. وجود آنها در فرد بزرگسال را نمیتوان یک واپسروی مرضی به مرحلهای پایینتر و یا رفتاری رشدنایافته تلقی کرد.
دیدگاه اخیر که تقریباً تمامی نظریهپردازان روانتحلیلگری از آن دفاع کردهاند، ناشی از مفهومسازیهای برخاسته از نظریه دهانی و ثانوی دانستن دلبستگی است. درحالی که بالبی، رفتار مرضی را ناشی از انحراف از خط تحول میداند، انحرافی که معمولاً در همه سنین نوعی دلبستگی اضطرابآمیز را درپی دارد. رفتار دلبستگی خصیصه اصلی تعداد زیادی از انواع حیوانی است و چون این رفتار، به دلیل حفظ مجاورت با شخص یا اشخاصی که از فرد مراقبت میکنند، میزان خطرها را کاهش میدهد و در بقای نوع مشارکت دارد.
تجربههای فرد با چهرههای دلبستگی در خلال سالهای رشدنایافتگی "دورههای کودکی و نوجوانی" مسیر رفتار و الگوی دلبستگی وی را تعیین میکنند و بدین ترتیب روابط عاطفی یک فرد در سراسر زندگی به چگونگی رفتار دلبستگی در چهارچوب شخصیت وی وابسته است
بخش عمدهای از شدیدترین هیجانها در خلال شکلگیری حفظ قطع و یا تجدید روابط دلبستگی آشکار میشوند و از آنجا که هیجانها به طور معمول چگونگی حالتهای عاطفی یک فرد را منعکس میکنند، بنابراین روانشناسی و آسیبشناسی هیجانها بیشتر به منزله روانشناسی و آسیبشناسی حالتهای عاطفی و به طور عمده دلبستگی درنظر گرفته میشوند.
براساس این چهارچوب میتوان رابطه مفهوم دلبستگی با فقدان و حالتهای تنش رابطهای عاطفی است و هر موقعیتی که بتواند چنین رابطهای را در معرض خطر قرار دهد، واکنشی را برای حفظ آن به راه خواهد انداخت و هراندازه خطر فقدان بیشتر باشد، واکنشها گستردهتر و متنوعتر خواهند بود. در چنین مواردی قدرتمندترین رفتارهای دلبستگی مانند درآویختن، گریه کردن و گاهی اعتراض که شامل تنش فیزیولوژیکی گسترده، استیصال هیجانی نیز هست، بروز خواهند کرد. درصورتی که این اعمال به موفقیت دست یابند، رابطه از سرگرفته میشود، رفتارهای دلبستگی خاتمه یافت و حالت تنش و استیصال تسکین مییابد و درغیر این صورت، کوشش فرد تضمین و به طور موقت متوقف میشود اما امکان بروز مجدد آن همواره وجود دارد و در پارهای از شرایط از نو فعال میشود. به عبارت دیگر، ارگانیزم در حالت تنش مزمنی قرار میگیرد، حالتی که به صورت یک درماندگی مزمن که میتواند در فواصل معینی به صورت حاد متجلی شود، احساس میگردد.
بدین ترتیب، بالبی آشکارا غمگینی را از افسردگی مزمن متمایز میکند. غمگینی که به منزله نوعی واکنش بهنجار و سالم است دربرابر فقدان یا انتظار فقدان (فرد محبوب، مکان موردعلاقه یا یک نقش اجتماعی) برانگیخته میشود اما فرد غمگین میداند که چه کسی یا چه چیزی را از دست داده است و با تمام وجود و احتمالاً با تکیه بر چه کسی یا چه چیزی را از دست داده است و با تمام وجود و احتمالاً با تکیه بر کسی که مورد اطمینان اوست، کوشش میکند تا آن را بازگرداند. بنابراین فرد غمگین امید خود را از دست نمیدهد و احساس صلاحیت و ارزش شخصی وی دست نخورده باقی میماند. (بالبی، 1964)
بالبی براین باور است که تا وقتی مبادلههای فعالی بین فرد و جهان خارج، در سطح فکر یا در سطح عمل باقی بمانند و امید، ترس، خشم، ارضاء و ناکامی و یا هر ترکیبی از این حالتهای عاطفی وجود داشته باشند و حالت فاعلی فرد را
نمیتوان معادل افسردگی دانست.
اما در پارهای از موارد، حالت افسردگی که براساس احساس رهاشدگی، ناتوانی دربرانگیختن عشق، احساس طردشدگی، ناامیدی و استیصال کم و بیش گسترده متمایز میشود، پابرجا میماند و بالبی این افسردگی را به پارهای از عوامل نسبت میدهد که میتوانند به صورت مجزا و یا به گونهای همزمان مداخله کنند. مککینی (1977) براساس مرور تحقیقات در قلمرو افسردگی حیوانات، خاطرنشان کرده است که جداکردن میمونهای زودرس چهارماهه به مدت شش روز از مادرانشان به ایجاد تغییرات گستردهای در سیستمهای امینرژیک پیرامونی و سیستم مغزی مرکزی منجر شده است و چنین تغییراتی به طور قطع حالت افسردگی ناشی از جدایی را تداوم بخشیده و یا تشدید میکند. بنابراین، تغییرپذیری بعد و شدت واکنشهای عصب- فیزیولوژیکی در برابر رویدادهای روانشناختی، مسالهای شگفتانگیز نیست، این تفاوتهای فردی که حداقل بخشی از تفاوت درجه آسیبپذیری افراد در برابر رویدادها را تبیین میکنند و احتمالاً میتوانند مبنای ژنتیک داشته باشند. اما منبع متمایزکننده دیگر نیز وجود تجربههای متفاوت در خلال کودکی است. بنابراین میتوان فرض کرد که وضعیت سیستم عصبی-فیزیولوژیکی افرادی که در خلال کودکی در موقعیتهای تنیدگیزای وخیم قرار گرفتهاند، میتوانسته به گونهای پایدار تغییر یابد و حساسیت آنها را افزایش یا کاهش بدهد. در هر صورت، عوامل ژنتیک هرگز در خلا عمل نمیکنند و تعاملهای پیچیده بین عوامل ژنتیکی و محیطی در جریان تحول را باید به عنوان یک قاعده درنظر گرفت. (بالبی، 1978)

دیدگاه یادگیری
نظریهپردازان فرض میکنند که افسردگی و فقدان تقویت به همدیگر وابستهاند. طبق این دیدگاه یکی از علل عمده پایین تقویت مثبت برای افراد افسرده نقص واقعی در مهارتهای اجتماعی آنان است. رفتار افراد افسرده مقبولیت آنها را در نزد دیگران کاهش میدهد و این امر یک دور باطل به وجود میآورد. بسیاری از نظریهپردازان یادگیری به طور وسیعی تحت تاثیر مطالعات بی.اف.اسکینر در مورد شرطی کردن عامل (رفتار کنشگر) بودهاند.
عقاید ناشی از کار اسکینر با تاکید بر تعامل اجتماعی، خصوصاً روی اینکه چطور رفتار افراد دیگر نمیتوان به عنوان تقویت عمل کند اصلاح شدهاند. پیتر لوسیون و همکارانش در زمره پیشگامان تحقیق بر روی افسردگی از نقطه نظر رفتاری بودهاند. به طور کلی آنها تاکید میکنند که میزان پایین بازده رفتار و احساس یا ناراحتی همراه با افسردگی ناشی از میزان پایین تقویت مثبت است. لوسیون معتقد است که چون افراد دیگر بودن با اشخاص افسرده را ناخوشایند مییابند همین که شخص افسرده شد. افسردگی وی باقی میماند وقتی افراد افسرده خود را در موقعیتهای پرتنش مییابند تمایل دارند با تاخیر و کوشش برای گرفتن حمایت عاطفی از دیگران با فشار روانی مقابله میکنند.
یکی از خصوصیات رفتار فرد افسرده خودسنجی منفی است. لوسیون و همکارانش عقیده دارند افرادی که افسرده هستند دید منفی از کارآمدی خود در برخورد با موقعیتها دارند. این اصطلاح که قضاوت شخص در مورد توانایی انجام رشته اعمال ویژه اشاره دارد، احتمال دارد که احساس کارآمدی پایین انعکاس دقیقی از فقدان مهارتهای اجتماعی و توانایی شخص افسرده در کسب تقویت باشد.
مقایسه افراد عادی با افراد افسرده در قضاوت در مورد کارآمدی خود و معیارهای رفتار تفاوت زیادی را نشان میدهد. الگوی لرسینون پیشبینی میکند که این اختلاف بیشتر معلول ادراک کارآمدی پایین خود است تا معیارهای بالای رفتار و این مسئله به طور تجربی محرز گشته است در موقعیتهایی که مشکلی میبینید به اندازه دیگران کوشش نمیکنند اما به خاطر اینکه اهدافشان را بسیار بالا میگیرند بلکه به خاطر دید منفی که از تواناییهای خود دارند. (ساراسون، روانشناسی مرضی، ترجمه گروهی، انتشارات رشد، سال 1371، ص 586).

دیدگاه انسانگرایی، هستیگرایی
درحالی که نظریهپردازان روانپزشکی به از دست دادن شیء محبوب به عنوان علت محوری افسردگی تایید دارند، نظریهپردازان هستیگرا روی فقدان عزت نفس تاکید دارند، شیء مفقود میتواند واقعی یا نمادین باشد. قدرت، طبقه اجتماعی، پول فاکتورهایی بسیار مهم میباشد که میتواند تغییر در عزت نفس بعضی از افراد ایجاد کند، چراکه بسیاری از افراد خودپنداریشان را روی اینکه که هستند و چه دارند بنیان میگذارند. نظریهپردازان انسانگرا بر تفاوت بین خودآرمانی شخص و درک او از وضعیت واقعی امور تاکید دارند. احتمالاً وقتی تفاوت بین آرمان و واقعیت آنقدر زیاد میشود که خود نتواند تحمل کند افسردگی به وجود میآید.
این عقیده با شواهد جمعآوری شده به وسیله پژوهشگرایی که در سطح واقعیتگرایی را در خودارزیابیهای افراد و غیرافسرده مطالعه کردهاند، کاملاً تناسب دارد. (ساراسون، روانشناسی مرضی، ترجمه گروهی از مترجمان، انتشارات رشد، 1375).

افسردگی از دیدگاه علماء اسلامی
در نزد علماء و دانشمندان اسلامی افسردگی عموماً به دو گروه یا حزن مذموم و افسردگی ممدوح تقسیم گردیده است. به طور مثال ملااحمدنراقی در معراجالسعاده چنین مینویسد: حزنی که در نسخ اخلاقی منفی، انحرافی و بیمارگونه شمرده میشود حزن است که در اثر دور شدن از خدا و تعلق و وابسته شدن به دنیا در جان آدمی ریشه دو آینده است، اما حزن ارزشی، حزنی است که قرب هرچه بیشتر به خدا را درپی دارد (نراقی، 1351). خواجه نصرالدین طوسی در اخلاق ناصری ضمن بررسی حزن مذموم و غیرارزشی به شرح و درمان آن پرداخته و راه و روش پرهیز و کنارهگیری از چنین افسردگی را توضیح داده است (طوسی، 1360). کندی در کتاب دفعالاحزان مینویسد اگر محزون به نظر حکمت به اسباب حزن تامل کند، او را روشن شود که حزن نه ضروری نه طبیعی، مجاذب و کاسب آن هر آینه به حالت طبیعی معاودت کند تا سکون و سلوک یابد و همچنین دیگر علماء اسلامی مانند ابنمسکویه در طعماره اخلاق، فیض کاشانی در حدایق و دیگر دانشمندان اسلامی که با بیاناتی نزدیک به بیان خواجه نصرالدین طوسی و نراقی به سببشناسی و درمان حزن یا افسردگی میپردازند. (صالحیخواه، 1374)
نکته قابل توجه، رشدیابیهای دقیقتری است که در متون کتبی و مذهبی راجع به افسردگی شده است به عنوان نمونه حضرت علی (ع) میفرمایند: "حسود همیشه در اندوه است" یا "حسد زندانی کردن روح است به حزن و اندوه و باطل" و در روایتی از آن حضرت چنین بیان شده است که "حزن، اندوه و غم یک بیماری نفسانی و روانی است".
اما حزن ممدوح و پسندیده حزنی است که انسانهای وارسته در دل خویش احساس مینمایند.

نشانهشناسی حالات افسردگی
نشانهشناسی حالات افسردگی به طور کلی چهاردسته از پدیدهها را دربرمیگیرد که عبارتند از: 1- اختلالات عاطفی 2- انگیزشها 3- اختلالات شناختی 4- اختلالات جسمی و بدنی.
1) اختلالات عاطفی
بازخورد عاطفی با حالت غمگینی تقریباً دائم و همراه با حالت بحرانی بغض و اشک و ریختن مشخص میشود. البته در این حالت دررابطه با محیط اجتماعی شکوه و شکایتها وجود دارد و مجموعه آنها غالباً با تظاهرات کم و بیش پنهانی خصومت وابستهاند.

2) انگیزشها
انگیزشها تابع نوعی بازداریاند، حال خواه این بازداری مربوط به زندگی جنسی باشد که در آن میل جنسی به یکسو نهاده میشود، و خواه مربوط به زندگی اجتماعی که در آن آزمودنی در قالب خود فرو میرود، خواه مربوط به فعالیت حرفهای که دیگر مشارکتی نسبت به آن از خود بروز نمیدهد و یا سرانجام مربوط به اکتشاف محیط است که نشاندهنده کندشدن فعالیت ذهنی، عدم توانایی تمرکز، نارساییهای حافظه و یا یادگیری است، یعنی پدیدههایی که با شدت افسردگی بیشتری به چشم میخورد.

3) اختلالات شناختی
اختلالات شناختی با افکار فلسفی که شخصی نسبت به خود، نسبت به جهان و نسبت به آینده در خود ایجاد میکند، مشخص میشوند. افکار فرد نسبت به زمان حاضر، در حد داوری نسبت به چیزی، تحت سلطه نارضایتی است و در سطح عمل، تحت تسلط تردید قرار دارد. در حالیکه در افکار وی نسبت به آینده بدبینی وجود دارد و دربرابر گذشته احساس شکست غلبه میکند، فرد تصویری را که از بدن خویش دارد تنزل میدهد و نوعی خشونتهای جسمی را در خودش به فعل درمیآورد که با احساس گناه، کینه نسبت به خود، میل به کینه و افکار تخریبی تا حد خودکشی بیان میشود.

4) اختلالات جسمی و بدنی
اختلالت بدنی در افراد افسرده از دیرباز معروف بودهاند. در افسردهها فعالیت بدنی ممکن است کند رشد و در پارهای از آنها احساس خستگی دائم وجود دارد اما شکلهایی از افسردگی نیز وجود دارد که با تلاطم همراهند.
خواب در آنها توام با اغتشاش است و برخلاف آن چه تصور کردهاند این اغتشاش همواره به شکل منظم بروز نمیکند.
در پارهای دیگر، بیخوابی برآغاز شب غلبه دارد. دراکثر موارد، خواب منقطع و در جهت تقلیل است. فرد افسرده اغلب اشتهای خود را از دست میدهد و وزن او کم میشود. اما گذشته از همه بحثهایی که در مورد طبقهبندی افسردگی گردید، افسردگی معمولاً به عنوان حالتی از اندوه، کندی روانحرکتی و کنارهگیری اجتماعی توصیف میشود که نشاندهنده نوعی کاهش بروند انرژی است.

افسردگی در زنان
افسردگی در خانمها دو برابر بیشتر از آقایان تشخیص داده میشود. دلایل متعددی برای این وضعیت وجود دارد برای مثال، ممکن است این مسئله فقط یک انعکاس از این واقعیت باشد که خانمها بیشتر از آقایان، احساسات خود را
میپذیرند و یا اینکه ممکن است پزشکان مردی که خانمها را ویزیت میکنند بیشتر تمایل داشته باشند که افسردگی را در خانمها تشخیص بدهند تا در آقایان. همچنین ممکن است تشخیص بیشتر افسردگی در خانمها به این علت باشد که خانمها بیشتر از آقایان به پزشک مراجعه میکنند و شانس تشخیصی افسردگی در آنها بیشتر است. تمام این مطالب، عوامل مهمی هستند، اما تفاوتهای فیزیکی و بدنی که بین خانمها و آقایان وجود دارد نیز به نظر میرسد که خانمها را بیشتر مستعد ابتلاء به افسردگی نماید. مهمترین عامل در این تفاوتها، مقدار هورمونهای جنسی استروژن و پروژسترون در خانمها میباشد. خانمها دارای سطح خیلی زیادی از این هورمونها میباشند و میزان آنها در طی یک چرخه قاعدگی، در خلال بارداری و زایمان و در هنگام یائسگی تغییر مییابد. مصرف قرصهای ضدبارداری که حاوی هورمونهای جنسی میباشد نیز میتواند باعث ایجاد افسردگی شود.

نقش هورمونها در افسردگی
هورمونها ممکن است در ایجاد علائم افسردگی نقش مهمی داشته باشند. قبلاً گفتیم که هورمون آدرنالین باعث اضطراب میشود و هورمون دیگری که ممکن است در افسردگی اهمیت داشته باشد کورتیزول میباشد.
کورتیزول در واکنش بدن نسبت به استرسها نقش مهمی دارد. کورتیزول دارای اعمال بسیار گستردهای در تمام قسمتهای سوخت و ساز بدن میباشد. زمانی که پزشک عمومی در مرحله اول نسبت به افسردگی شخصی دچار شک شود ابتدا از او میخواهد با یک روانپزشک یا روانشناس بالینی مشاورهای داشته باشد. از جمله پرسشهای اولیهای که ممکن است یک متخصص بهداشت روانی از بیمار بپرسد عبارت است از:
آیا مدت زیادی که احساس غم و اندوه میکنی؟ آیا مرتب گریه میکنی؟ آیا اخیراً تجربههای دردناک عاطفی داشتهاید؟ آیا دچار عدم تمرکز حواس شدهای؟ آیا به مرگ و نیستی فکر میکنی؟ زمانی که این گونه علائم حدود 6 ماه در فرد به صورت پایدار مشاهده شود او را مستعد به ابتلا به افسردگی میدانند و اگر حداقل 5 نشانه از علائم زیر در مدت حداقل 2 هفته داشته باشد میتوان او را افسرده بالینی تشخیص داد؟
این علائم عبارتند از:
1) داشتن خلق افسرده در طول روز و یا بیشتر اوقات روز.
2) عدم توانایی از لذت بردن اوقات شادیبخش زندگی.
3) افزایش و یا کاهش قابل توجه اشتها، وزن و یا هر دو.
4) اختلال در خواب مثل بیخوابی، خوابآلودگی در طول روز و یا پرخوابی.
5) داشتن علائم جسمانی مثل سردرد و سرگیجه و دل درد و هیچ علامت بهبودی نیز در قبال خوردن داروهای مسکن نشان نمیدهد.
6) نداشتن میل جنسی.
7) احساس بیعلاقگی، بیحوصلگی و کسالت شدید.
8) فقدان بودن در تمام شرایط.
9) احساس گناه و بیارزش بودن در تمام شرایط.
10) گریه کردن طولانی مدت.
سندرم پیش از قاعدگی: افسردگی ناشی از پریودهای ماهیانه نیتریکی از افسردگیهای رایج در بین زنان است که معمولاً در بین روزهای 7 تا 10 پریود به طور کوتاه مدت ظاهر میشود و علت اصلی این نوسان خلقی ترشح
هورمونهای زنان است، که موجب برهم خوردن تعادل خلق و خوی آنان میشود. این سندرم در 5 تا 7 درصد زنان مشاهده میشود و دارای علائم بسیار گوناگون و در برخی به صورت بیحوصلگی، خلق پایین و گرفتگی و در برخی دیگر همراه با دردهای جسمانی مثل سردردهای میگرنی گزارش میشود. (/ New folder / : D / localhost // : file)

افسردگیهای فصلی:
افسردگیهای فصلی نیز گاهی به صورت غمگینی، ناامیدی و در برخی موارد فرورفتگی گروهی از زنان را به خود مبتلا میکند و حدود 1 تا 3 درصد زنان در فصل زمستان دچار افسردگیهای کوتاه مدت و گذرا میشوند. پژوهشگران براین باورند که تحقیقات هورمونی و بیوشیمیایی مغز در بدن برخی از زنان در فصل زمستان موجب بروز اختلال افسردگی در آنان میشود که به تدریج نیز تا پایان فصل زمستان و آغاز فصل بهار از بین میرود. این افراد بیش از سایرین در معرض ابتلا به افسردگی بالینی هستند. اختلال افسردگی دوقطبی نیز یکی دیگر از انواع اختلالات افسردگی است که علائمی از شیدایی افسردگی حاد در طول دورهای مشخص دارد. زمانی که فردی در چرخه افسردگی به سر میبرد، تمامی علائم خلق پایین (مثل کمبود اشتها، بیخوابی و احساس درماندگی و عدم لذت) را دارد و زمانی که در چرخه شیدایی به سر میبرد و تمامی علائم شیدایی را مثل پرحرفی، هجوم افکار، افزایش توان جنسی، فعالیت زیاد و پرانرژی بودن) از فرد نشان میدهد. (/ New folder / : D / localhost // : file)

افسردگیهای دوران یائسگی:
در اغلب زنان، یائسگی میتواند همراه با علائمی از تغییر خلق و خو، حساسیتهای بیش از حد، تزلزل روحیه و خستگی باشد. این نوع از افسردگی میتواند ناشی از تغییرات غدد داخلی در میانسالی و یا باورهای منفی و درونی شده زنان دربارهی عدم باروری آنان باشد. در مطالعات گوناگونی مشخص شده است که افسردگی ناشی از یائسگی در قشر تحصیلکرده زنان و آنهایی که ازدواج نکرده بودند کمتر مشاهده میشود.

علائم تشخیص افسردگی در زنان:
تاکنون پژوهشگران نتوانستهاند علت اصلی بروز افسردگی را در افراد شناسایی کنند. نارساییهای هورمونی (عدم تعادل هورمونهای مترشحه از قسمتهای مختلف مغز مثل سرتونین، دوپامین، نوراپینفرین) عوامل ژنتیکی و سابقه خانوادگی، عوامل محیطی (زنانی که مواد مخدر مصرف میکنند و زنانی که مورد تجاوز قرار میگیرند و زنانی که همسرشان فوت میکند و یا از همسران خود جدا میشوند) و عوامل فرهنگی گوناگونی میتوانند علت افسردگیهای زنانه باشد. از آنجایی که افسردگی تاحدی رایج است. هر فردی ممکن است علائم اولیه افسردگی را بشناسد و یا خود شخصاً آن را تجربه کرده باشد و متاسفانه فقط حدود 50 درصد از علائم اولیه افسردگی قابل شناسایی و درمان هستند و زنان در این بین شاید نتوانند این علائم را خود به وضوح تشخیص دهند.

علائم عمده افسردگی شامل:
جنبههای عاطفی (خلق غمگین و احساس بیارزش بودن).
جنبههای شناختی (کاهش احترام به خویشتن و منفینگری نسبت به خود و آینده خود).
جنبههای انگیزشی (عدم تحرک و بیانگیزگی برای انجام دادن کارها و فعالیتهای روزمره).
جنبههای رفتاری (اختلالات مربوط به خوردن مثل پرخوری، بیاشتهایی و اختلالات خواب مثل بیخوابی، خوابآلودگی، عدم علاقه به روابط جنسی، احساس خستگی و عدم تمرکز) است.
11) عدم توانایی در تمرکز حواس و تقریباً در طول روز.
12) داشتن افکار منفی درباره مرگ و نیستی.
بدیهی است زمانی که فردی سوگوار است، تمامی علائم و یا بخشی از علائم بالا را داشته باشد. او برای تشخیص افسردگی فرد باید این علائم را 6-3 ماه به طور پیوسته و بدون کاهش و بهبودی داشته باشد. به بیانی دیگر فرد سوگواری که این علائم را بیشتر از 6 ماه در خود داشته باشد. باید برای درمانهای لازم به پزشک متخصص بهداشت روانی مراجعه کند. (/ New folder / : D / localhost // : file)
روشهای درمان افسردگی
افسردگی مزمن میتواند براعمال حیاتی بدن و سیستم ایمنی آن مثل فشار خون، ضربان قلب، ترکیبات هورمونی بدن و … تاثیری منفی میگذارد. تقریباً 15 درصد از افراد مبتلا به افسردگی درصدد درمان خود برنمیآیند. آنها براین باورند که هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند به آنها کمک کند. اغلب زنانی که مبتلا به اختلال افسردگی هستند خودشان را افسرده و مغموم نمیدانند. زیرا برخی از علائم افسردگی با دیگر بیماریها مشترک است و اغلب ناشناخته باقی میماند. درحالی که زمانی که فرد افسرده نتواند دست از خلق افسرده خود بردارد و اجازه دهد احساس ناامیدی و غم بر زندگی روزمرهاش سایه افکند تاحدی که تمام جنبههای زندگی او را تحت تاثیر قرار دهد باید درصدد یافتن راهی برای درمان و بهبودی خود باشد. اولین اقدامی که پزشک متخصص دراین زمینه انجام میدهد تشخیص بین افسردگی مزمن (شدید) و خلق (خفیف) است. اگر افسردگی فرد در حد پایینی باشد، احتمال دارد با تجویز داروهای ضدافسردگی، رواندرمانی و مشاورههای روانشناسی افسردگی او را بهبود یابد، و اگر افسردگی او شدید تشخیص داده شود ممکن است پزشک متخصص یک دوره درمانهای روانپزشکی و روانشناسی را توام با بستری شدن فرد در بیمارستان تجویز کند. پژوهشها نشان میدهند که بیمارانی که در مراحل ابتدای ابتلا به مراکز رواندرمانی مراجعه کردهاند تا 70 درصد بهبودی کامل داشتهاند، متاسفانه گروهی از بیماران به پزشک متخصص مراجعه نمیکنند و همین امر موجب میشود تا افسردگی آنها درست تشخیص داده نشود.
علاوه برآن، آنان داروهایی دریافت میکنند که گاه عوارض جانبی آنان موجب بروز اختلالهای دیگری در بدنشان میشود. بسیار مهم است زمانی که بیمار برای درمان مشکلش به پزشک مراجعه میکند. علائم بیماری خود را درست برای او بازگو کند تا پزشک نیز بتواند تشخیصی درست بدهد. اغلب بیمارانی که به افسردگیهای مزمن مبتلا هستند به دارودرمانی و رواندرمانی پاسخ مثبت میدهند و طی 3 تا 4 ماه درمان 70 تا 80 درصد بهبودی پیدا میکنند.
رواندرمانی به تنهایی برای افسردگیهای خفیف میتواند موثر باشد. دو روش رواندرمانی (درمانهای شناختی-رفتاری و درمانهای رفتاری فردی) به همراه داروهای ضدافسردگی میتوانند اثرات درمانی بالایی بر بیماران افسرده بالینی داشته باشند). (/ New folder / : D / localhost // : file)

داروهای ضدافسردگی
داروهای ضدافسردگی برای درمان افسردگی بسیار موثر میباشند. وقتی که پزشک این داروها را تجویز مینماید، آنها میتوانند در عرض دو هفته علائم بیمار را بهبود بخشند،ایداید گرچه برای رسیدن به اثرات کامل این داروها، اغلب حدود شش هفته وقت لازم است. بعد از اینکه افسردگی شما برطرف شد، به طور طبیعی حداقل باید شش ماه دیگر نیز از این داروها استفاده نمایید تا مطمئن شوید که افسردگی برنمیگردد و سپس به تدریج مصرف آن را متوقف نمایید. این داروها برای درمان افسردگیهای متوسط و شدید مناسب میباشند.
این داروها به همان طریقی که داروهای سه حلقهای اثر میکنند عمل خود را انجام میدهند و از جذب مجدد نوروترانسمیترها به سلولهای عصبی جلوگیری میکنند.
انواع داروهای SSRI
– فلوکستین، فلووکسامین، پاروکستین، سرترالین، ستیالوپرام.
با این حال این داروهای SSRI فقط بر روی یک نوع نوروترانسمیتر خاص به نام سروتونین اثر میکنند. این داروها در درمان افسردگی بسیار موثر هستند و نسبت به داروهای سهحلقهای، دارای عوارض جانبی کمتری میباشند. آرامبخشی این داروها کمتر بوده و باعث افزایش وزن نمیشوند و به اندازه داروهای سهحلقهای، بر روی قلب اثر نمیگذارند.

پیشگیری از افسردگی:
از جمله روشهای موثر مقابله با بروز افسردگی و حفظ بهداشت روانی افراد، شیوههای خودیاری هستند که عبارتند از:
1. انجام ورزشهای المپیک (هوازی) مثل قدم زدن، آهسته دویدن، کوهنوردی و … است که میتواند خلق و خوی فرد را تا حد چشمگیری افزایش دهد. انجام این ورزشها به ویژه به زنانی که از افسردگی خفیف و ملایمی در رنج هستند توصیه میشود. ورزشهای دیگری مثل برداشتن وزنههای یک کیلوگرمی موجب تنفس بهتر، افزایش اشتها، خواب، کاهش خلق گرفته و احیای احساسات و هیجانات شادیبخش در فرد میشود. لازم به توضیح است که قبل از آغاز هرگونه ورزش جدیدی بهتر است با پزشک معالجتان مشورتی انجام دهید.
2. مشورت کردن: مشکلات عادی و روزمره خود را با کمک یک دوست، همسر و یا مشاور بررسی کنید و سعی کنید منابع استرسآور خود را بشناسید و درصدد رفع آن برآیید. چنانچه احساسات و هیجانهای درونی خود را مورد موشکافی قرار دادید و توانستید عامل اصلی نگرانیها و ناراحتیهای خود را شناسایی کنید و از شیوههای مختلفی که برای کاهش خلق و خوی افسرده پیشنهاد میشود استفاده کنید.
3. صحبت کردن با خود، در برخی موارد: گفتگوهای درونی فرد با خودش میتواند به او در شناخت مشکل اصلی کمک کند تنها باید توجه داشته باشید که لحنی انتقادآمیز غیرواقعبینانه و منفی نسبت به خود و رفتارهایتان نداشته باشید) سعی کنید بر نقاط قوت خود، تواناییها و اهدافی که قصد دارید به آنها برسید تمرکز داشته باشید.
4. نوشتن و به تحریر درآوردن: درباره مشکلات و آنچه که موجب ناراحتیتان میشود بنویسید در خیلی از موارد نوشتن احساسات دردناک و آزردهکننده موجب آرامش روحی افراد میشود برای شروع میتوانید ابتدا وقایعی را که در طول روز و یا هفته شما را افسرده و غمگین میکند بنویسید. اگر تجربه احساس منفی و یا مثبتی داشتهاید، سعی کنید جزئیات مختلف آن را و تاثیری که بر شما گذاشته است بررسی کنید و سپس با تجزیه و تحلیل نوشتههای خود و مفاهیمی که به کار بردهاید، علت اصلی ناراحتی و یا شادی خود را تشخیص دهید.
5. خودیاری و کمک گرفتن از گروههای حمایتی: درباره مشکل خود با دیگر افراد که مشابه شما هستند صحبت کنید. در این گونه گروههای حمایتی سعی میشود با صحبت کردن با افراد و بررسی دقیق مشکلشان، شرایطی را که موجب ناراحتی و افسردگی آنان میشود شناسایی و موجب کاهش تاثیرات آن بر فرد را فراهم آورد.
6. مراجعه به مشاور: اگر فردی از بودن شرایط و موقعیت خاصی دچار علائم آشکار افسردگی میشود میتواند قبل از آن که اوضاع وخیمتر شود، درباره مشکلش با یک مشاور و یا روانشناس صحبت کند.

چه کارهایی باید کرد؟
به مواردی که ممکن است ناشی از احساس غم، ناراحتی و حتی خشم باشد که بتواند موجب افسردگی در شما شود، خوب فکر کنید برخی از این موارد عبارتند از:
بیخوابی، بیاشتهایی و بدغذایی، استرس و غم و اندوه و سوگواری و مصرف سیگار، الکل و برخی داروها.
سعی کنید تغییراتی در برنامه روزانه خود بدهید و عواملی که موجب سلامت و بهداشت روحیتان میشود مثل تغذیه سالم، خواب کافی ورزش و فعالیت بدنی را جایگزین عوامل استرسآور و ملالانگیز مثل انزواطلبی، مسئولیتپذیری بیش از اندازه و بیتحرکی کنید. اجازه دهید اعضای خانواده و دوستان و آشنایان به شما کمک کنند. (/ New folder / : D / localhost // : file)

رابطه میان افسردگی و اعتیاد
این محققان برای تاثیر افسردگی در روی آوردن نوجوانان و جوانان به الکل و موادمخدر تعدادی از آنان مورد بررسی و آزمایش قرار دادند و سپس موفق شدند این افراد در کودکی دچار افسردگی نمیتواند تنها دلیل اعتیاد این قشر باشد و تنها یکی از هزاران عامل درگیر شناخته شده است که میتوان به وسیله آن از معتاد شدن جمع کثیری جلوگیری به عمل آورد. (/ New folder / : D / localhost // : file)
– یک روانشناس در گفتگو با ایسنا: حدود 20 درصد جوانان علائم افسردگی دارند شکستهای تحصیلی و عاطفی عمدهترین دلایل مراجعه جوانان به مطبهای روانپزشکی است:
به اعتقاد یک روانشناس سردرگمی، درخود فرورفتگی، خصومت، سرکشی و بیهدفی از علائمی هستند که با افسردگی در دوران نوجوانی و جوانی ارتباط زیادی دارند. دکتر مهرداد متینراد، در گفتگو با خبرنگار جوانان ایسنا با اشاره به این که در مورد میزان شیوع افسردگی در جوانان در ایران تحقیق خاصی صورت نگرفته است.
وی گفت: به طور کلی میزان افسردگی در طی چندسال اخیر 10 برابر شده است که جوانان 15 تا 20 درصد علائم افسردگی پیدا میکنند. وی همچنین با اشاره به این که ابتدا و انتهای دوره جوانی از اهمیت بسیاری برخوردار است، ادامه داد: در خود فرورفتگی، بیهدفی، سرگردانی و بهتزدگی معمولاً از علائم شایع افسردگی در دوران جوانی است.
متینراد ناکامی در کنکور، ارزشگذاری شخصیت براساس تحصیلات، اشتغال، فشارهای بیش از اندازه والدین را از جمله عوامل مهم در بروز افسردگی در میان جوانان عنوان کرد و گفت: در میان مراجعان به مطبهای روانپزشکی شکستهای تحصیلی و عاطفی از عمدهترین دلایل ایجاد افسردگی به حساب میآیند. وی با تاکید بر این که برخلاف تصور عمومی که افسردگی صرفاً محصول استرس است، ادامه داد: بعضی دیگر از انواع افسردگیها "بدنزاد" هستند و به دلیل اختلالات در نظام عصبی بدن ایجاد میشوند. این روانشناس در مورد نقش خانوادهها در بروز افسردگی درمیان نوجوانان و جوانان گفت: در اکثر خانوادههای ایرانی، به نوجوانان به عنوان یک کودک نگاه میشود. و بیشتر به فکر برآورده کردن نیازهای بیرونی آنان هستند، تا نیازهای درونی و روانی نوجوانان.
وی همچنین کنترل بیش از حد نوجوانان و اطلاع نداشتن خانوادهها از تحولات این دوران را عامل ایجاد شکاف میان خانوادهها و نوجوانان خواند و افزود:
این شکاف خود پیامدهای مستقیم و غیر مستقیمی درپی دارد که مسائلی مانند اضطراب ناشی از پیامدهای مستقیم بوده و از پیامدهای غیرمستقیم نیز میتوان کشیده شدن جوانان به سمت مسائل جانبی و عاطفی خارج از خانه را نام برد.
وی افزود: گاهی اوقات خانوادهها با رفتارهای غلط، جوانان را به سمت رفتارهای آسیبزا که منجر به افسردگی میشوند، سوق میدهند. برای مثال پدری که با دخترش رابطه خوبی برقرار نمیکند، باعث میشود تا دخترش به صورت غیرمستقیم دچار احساس کمبود و کاهش اعتماد به نفس شده و به سمت برقراری با جنس مخالف پیش رود.
وی ادامه داد: ایجاد رابطه صمیمی و احترامآمیز با جوان و درک تغییرات سنی، نظارت از راه دور و پذیرش آنان به عنوان یک فرد صاحب رای، به خانوادهها کمک میکند تا مانع بروز افسردگی در جوانان باشند.
این روانشناس گفت: خانوادهها باید با علائمی مانند پرخاشگری بیمورد، بهتزدگی، فرورفتن در خود، اشکال در تمرکز و غیره حساس بوده و به محض مشاهده آنان به متخصصان مراجعه کنند.
وی ادامه داد: خانوادهها باید برای جوانان امنیت کافی ایجاد کنند و سطح توقع خود را طوری تنظیم کنند تا مطابق با توانایی جوانان باشد که اگر خانوادهها به این مسائل توجه داشته باشند و از تحولات مربوط به این دوره اطلاع داشته باشند، میتوانند از ابتلا به افسردگی درمیان نوجوانان و جوانان پیشگیری کنند. (خبرگزاری دانشجویان جهاد دانشگاهی ایران، mher – files).

– دشمن به دنبال ایجاد افسردگی در میان جوانان است:
رئیس نهاد نمایندگی ولیفقیه در دانشگاهها:
خبرگزاری فارس: رئیس نهاد نمایندگی ولیفقیه در دانشگاهها گفت: دشمن به دنبال ایجاد افسردگی در میان جوانان کشور است. به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، محمد محمدیان در جمع اساتید بسیجی در مشهد افزود: سرخوردگی و ناامیدی یکی از ابزارهایی است که استکبار برای جلوگیری از پیشرفت دانشجویان و جوانان استفاده میکند. وی با بیان این که آنها از عقبماندگی جهان اسلام مانند پتک علیه جوانان مسلمان استفاده میکند، خاطرنشان کرد: این عقبماندگی جهان اسلام توسط زورگویان و ظلمهایی که علیه اسلام رواداشته که صورت گرفته است. محمدیان تاکید کرد: آنها با تبلیغ نسخههایی به اصطلاح نجاتبخش خود با عنوان تمدن غرب درصدد محدود کردن تمدن جهان اسلام هستند. وی با اشاره به این که شرک مدرن باید خود دانشگاه و توسط اساتید و دانشجویان شکل بگیرد. محمدیان گفت: خط اول این مبارزه با دشمنان انقلاب اسلامی دانشگاههاست با بیان این که انقلاب نارنجی و براندازی نرم نگاهی ویژه به اساتید دارد. افزود: اساتید ما باید این حرکت دشمن را موشکافی و راههای مقابله با آن را اعلام کنند. این مسئول تصریح کرد: انتقادی که از عملکرد دولت صورت میگیرد باید توسط اساتید دلسوز، آگاه و متدین انجام شود.
محمدیان افزود: برخی رشتهها مانند مطالعه زنان، حقوق بشر و جوانان با پول جمهوری اسلامی در دانشگاه کشور تدریس میشود و مطلب آمریکاییها به جوانان ما منتقل میشود. رئیس نهاد نمایندگی ولیفقیه در دانشگاهها افزود باید به جای انتقال مطالب امریکاییها مطالب نیروهای متدین و به صورت علمی در دانشگاهها در این زمینه تدریس میشود. (افقهای تازه fars News Agency) (خشونتهای اجتماعی A: afs.ntm)

متخصص مشاوره خانواده تاکید کرد:
خانوادهها درگیر سردرگمی جوانان برای انتخاب مسیر صحیح زندگی هستند.
یکی از آسیبهای جدی که به طور معمول خانوادههای ایرانی با آن درگیر هستند مسئله سردرگمی جوانان برای انتخاب مسیر صحیح زندگی و به دنبال آن ناامیدی نسبت به تحقق اهداف موردنظر آنان است. دکتر محمدباقر ثناییذاکر متخصص مشاوره خانواده در گفتگو با خبرگزار مهر افزود: متاسفانه مهمترین خطراتی که در حال حاضر در جامعه وجود داشته و اغلب خانوادههای ایرانی را با خود درگیر کرده است افزایش اعتیاد در میان جوانان و در برخی موارد نیز بیتفاوتی جوانان نسبت به آینده تحصیلی و شغلی است.
ثنایی ذاکر ادامه داد: در همین راستا: ایجاد انگیزه، اعتماد به نفس و افزایش میل به قبول تواناییها و نقطهضعفها در میان افراد به ویژه جوانان از اساسیترین راهکارهای اساسی است که روانشناسان و روانپزشکان و مشاوران میتوانند برای کاهش آسیبهای اجتماعی در میان افراد به ویژه نوجوانان و جوانان به کار گیرند. این متخصص مشاوره خانواده در پایان به تمامی خانوادهها توصیه کرد: در صورت بروز مشکلات هرچند کوچک به روانشناسان و روانپزشکان مراجعه کنند و هرگز این تصور را نداشته باشند که فقط درصورت وجود مشکلات عمده و مهم میبایست از این متخصصان یاری بگیرند. ثنایی ذاکر، کاهش و درمان اضطراب و افسردگی در میان جوانان را از راه دیگر مواردی میدانست که بایست از سوی مسئولان مورد توجه جدی قرار گیرد. عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران ادامه داد: وقتی والدین پذیرش رفتارهای جوانان خود را نداشته باشند فرزندان نیز مسائل و مشکلات خود را به راحتی با آنان مطرح نمیکنند. به این ترتیب والدین فرزندان از یکدیگر دور و دراکثر موارد فرزندان به دوستان و یا موادی پناه میبرند که زندگی آینده آنان را دچار مشکلات و معضلات جدی خواهد کرد. (/ New folder / : D / localhost // : file، خبرگزاری مهر، تهران،1385)

– شاد بودن جوانان باید نهادینه شود!
گزارش مهر از نحوه برخورد جامعه با نسل جوان:
خبرگزاری مهر – گروه اجتماعی: عدم توجه به علایق و سلایق جوانان امروزی بیش از گذشته نیاز به تفریح و نشاط دارند و کمالگرایی و ایدهآلاندیشی مسئولان در چارچوب دیدگاههای سنتی خویش نتوانسته است توجه به توان عظیم و فراوان جوان جامعه امروز را به سوی خود معطوف کند و این که به راستی چرا جوان فعال و بانشاط و پرانرژی باید دچار آشفتگی هنجاری و یا به عبارتی بیتفاوتی به هنجارها شود و شادی کردن را فراموش کند.
به گزارش خبرنگار اجتماعی، خبرگزاری مهر، هرگاه از جوان در محافل نامی برده میشود مقطعی از زندگی در برابر چشمان انسان به نمایش درمیآید که سراسر شور و نشاط است. اما به راستی جوان امروز این گونه است، عدم دستیابی جوانان به خواستههای طبیعی و بیتفاوتی برخی مدیران جامعه موجب شده است تا این نیروی بالقوه که نیاز به صرف هزینههای آموزشی و تجربه کافی دارد، به دور از هرگونه شور و نشاط و شادی، استعداد و سرمایه خود را تلف کند.
برخی روانشناسان معتقدند جوانی که شادی نکند و مرتباً با رویدادهای ناخوشایند و تلخ مواجه شود به نوعی افسردگی دچار میشود و این درحالی است که افسردگی هرچند یک بیماری روانی محسوب میشود ولی قطعاً در تعامل زندگی فرد با جامعه شکل میگیرد. خانوادهها و بزرگان آرمانگرا و ایدهآلگرایی که قادر به درک نیازها و تمایلات جوانان نیستند و به دور از هرگونه صمیمیت با آنان برخورد میکنند، باید انتظار داشته باشند که اگر زمینه لازم برای شاد زیستن جوانان خود را فراهم نکنند. آینده تلخی در انتظار جوانان آنان خواهد بود -با توجه به این که ورزش و موسیقی و سرگرمی و تفریح میتواند به تثبیت شادی در جوانان بیانجامد. اما درصورتی که این گروه سنی دلایل کافی برای تفریح و نشاط نداشته باشد. به تدریج سبک زندگی آنان تغییر میکند و حالت استرس در آنان ایجاد میشود و درنهایت به انسانی افسرده تبدیل خواهند شد. شرایط نامناسب اقتصادی افکار جوانان را بر تلاطم ساخته و همین امر موجب از بین رفتن حس شادی درمیان درصد بسیاری از آنان شده و این درحالی است که شادی و نشاط در جوانان طبقات مرفه جامعه به دلیل داشتن افکار رفاهی و تفریحی بیشتر دیده میشود.
به گزارش مهر امروزه فشار کار والدین و بیحوصلگی آنان پس از فراغت از فعالیتهای روزانه و نبود سرگرمیهای مفرح سبب شده که اعضای خانواده و به خصوص جوانان کمتر شادی کنند و این درحالی است که توجه به ایجاد شادی در بین اعضای خانواده میتواند مانع گرایش آنان به نابهنجاریهای اجتماعی باشد. به راستی جای سوال دارد که چرا در ایران با دارابودن مردمی با تمدن و با فرهنگ و اصالت نمیتوان شادی و نشاط را به دور از افراط و تفریط بروز داد، تا درپی آن بتوانیم یک جامعه سرزنده پویا و بانشاط داشته باشیم. یک جوان دبیرستانی میگوید:
جوانان شاد بودن را فراموش کردهاند چرا که به نظر میرسد شاد بودن مورد پسند اجتماع کنونی نیست. وی با انتقاد از برنامهریزی مسئولان درخصوص برگزاری جشنهای ملی ادامه میدهد: برنامهریزی برای برگزاری جشنها و مراسم خاص وجود ندارد و جشنها مورد پسند و سلیقه اکثریت جوانان ایرانی نیست. جوان 22 سالهای نیز معتقد است. مشکلات بیماری، مسکن که امروزه درصد بسیاری از جوانان با آن درگیر هستند، شادی و نشاط را از جوانان گرفته و دیگر جوانان حوصله چندانی برای شادی کردن ندارند.
وی با اشاره به نبود امکانات تفریحی لازم برای جوانان میگوید:
شاد بودن نیاز به فراهم بودن زمینههای خاصی همچون وسایل تفریحی و سرگرمی مناسب دارد و درحالی که مسئولان اقدامی در این خصوص انجام نمیدهند و همین امر عاملی در افسردگی جوانان میشود. به گزارش مهر، تحقیقات سازمان ملی جوانان نشان میدهد نزدیک به 60 درصد جوانان ایران مشکل برخورداری کمتری از طبیعت شادمانه زندگی در دوران جوانی را دارند.

نگرانی از افسردگی جوانان ….
یک روانشناس در گفتگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری مهر، در این خصوص با اشاره به این که هر انسانی نیاز به شادی و نشاط دارد میگوید: یک انسان به خصوص یک جوان سالم به صورت طبیعی نیاز به شادی و نشاط دارد و قطعاً نمیتوان مانع از ایجاد چنین حسی در آنان شد. دکتر قاسم قاضی با بیان این ضرورت ادامه میدهد: شاد بودن از دوران کودکی ایجاد میشود، اما در جامعه ما شادبودن چندان معنایی ندارد و اکثریت جوانان ما دچار یک افسردگی خاصی شدهاند. وی اظهار میدارد: نبود محیطهای شاد و سرگرمی لازم برای جوانان باعث شده تا بسیاری از جوانان تمایلی برای شاد کردن نداشته باشند و این درحالی است که فکری اساسی در این خصوص از سوی مسئولان اجتماعی صورت نمیگیرد. قاضی میافزاید: برخی خانوادهها شاد بودن جوانان خود را چندان نمیپسندند و برخلاف عقاید خود میدانند در حالی که شاد بودن تنها با خوشگذارنی به وجود نمیآید و والدین باید نسبت به این موضوع آگاهی لازم را به دست آورند. این روانشناس با بیان این که زیربنای ایجاد شادی ارضای نیازهای احساسی است میگوید: جوانانی باید تحقیقی جامع و کامل در خصوص شادبودن جوانان کشور صورت گیرد. ادامه میدهد: شواهد حاکی از رشد افسردگی درمیان جوانان جامعه دارد. اما متاسفانه با وجود این که چنین امری در اکثر کشورهای دنیا مورد توجه کارشناسان و مسئولان قرار گرفته اما هنوز حتی در جامعه ما تحقیق جامع و کاملی در این باره انجام نشده است. وی با این که زیربنای ایجاد شادی ارضای نیازهای احساسی است. وی میگوید: جوانانی که در تامین مسکن و اشتغال با مشکلات عدیدهای روبرو هستند و طبیعتاً نمیتوانند روحیه شاد و بانشاطی داشته باشند و لبخند حتی از چهره اکثریت آنان رخت بسته است. مشکلات اقتصادی لبخند و شادی را از جوانان گرفته است. یک روانشناس دیگر نیز دراین خصوص با اشاره به این که شادی یکی از حالات هیجانی است که برای همه مردم موردنیاز است و میگوید: شادی و نشاط نیاز به مهیا بودن شرایطی خاص دارد و تا مهیا نشود چنین شرایطی ایجاد شادی و نشاط تا حدی غیرممکن است.
دکتر علی میرزابیگی ادامه میدهد: شادی و نشاط در مکانهای خاصی ایجاد میشود. اما متاسفانه در جامعه ما اماکن تفریحی و سرگرمی لازم دراختیار قشر جوان قرار ندارد و اکثر جوانان نسبت به این مسئله گلهمند هستند. وی میافزاید: جوانانی که تنوع خاصی در زندگی خود ندارند و زندگی به نوعی برای آنان تکراری و خستهکننده شده باشد. حس شادی و نشاط هرگز در آنان به وجود نمیآید و این قشر همیشه در یک افسردگی خاصی قرار خواهند داشت. میرزابیگی در ادامه میگوید: امروزه وضعیت اقتصادی نامناسب و مشکلات تامین مسکن و اشتغال لبخند را از میان اکثریت جوانان گرفته است و درصد بسیاری از جوانانی را دچار اضطراب از آینده و افسردگی کرده است.
والدین حوصلهای برای شادکردن محیط ندارند …
وی خاطرنشان میکند: بسیاری از والدین به جای این که دنبال تشویق جوانان خود به ورزش و اموری که ایجاد شادی و نشاط میکند، باشند، فقط به دنبال تشویق جوانان به شرکت در کلاسهای آموزشی هستند. میرزابیگی تصریح میکند: مشکلات اقتصادی والدین را نسبت به ایجاد شادی و نشاط در جوانان و ایجاد یک فضای شاد در محیط خانه بیاعتنا کرده و این درحالی است که اکثریت آنان تلاشی برای ایجاد چنین حسی در محیط خانه نمیکنند. وی با تاکید به این که مسئولان باید به دنبال برنامهریزی اساسی در خصوص ایجاد شادی و نشاط در جوانان باشند میگوید: گرچه در سالهای گذشته، اقدام و برنامهریزی اساسی دراین خصوص انجام نگرفته، اما باید به این موضوع اهمیت بیشتری قائل شده و برای ایجاد حس شادی و نشاط از تمامی امکانات کشور بهره برد. به هرحال واقعیت این است که شاد بودن جوانان در جامعه کنونی تعریف نشده و آنان هیچ آموزش در این خصوص ندیدهاند و این امر باعث شده تا شادبودن به افراط و تفریط کشیده شود. . (1385،خبرگزاری مهر،/ New folder / : D / localhost // : file)

تاریخچه بهرهوری و تعاریف آن
بهرهوری مقوله جدیدی نیست، قدمت نوشتههای راجع به آن به سالهای 400 قبل از میلاد مسیح برمیگردد با یک نگرش دقیقتر متوجه میشویم قدمت نوشتههای راجع به بهرهوری شاید به زمان شروع زندگی انسان در زمین برمیگردد. کوششها و فعالیتهای مختلف انسان همواره برآن بوده است که حداکثر نتیجه را از حداقل منابع و تلاشها به دست آورد. شاید بتوانیم این تمایل را که حتی در زندگی انسانهای بدوی به نوعی دیده میشود بهرهوری بنامیم. در بینش مدیریت علمی یا بنیانگذاری فرد در یک تیلور فردگرایی سازمانی یا رفتار عقلانی سازمان مترادف با بهرهوری و استفاده بهینه از منابع و امکانات موجود به منظور نیل به اهداف تعیین شده معنی شده است. از این نوشته و تعریف پیداست که طرفداران مدیریت علمی به عنوان بنیانگذاران مکتب علمی نیاز به علم خاصی برای افزایش بهرهوری و کارایی را احساس نموده و مدیریت علمی را پیریزی نمودند.
بهرهوری مفهومی است جامع و کامل که افزایش آن به عنوان یک ضرورت جهت ارتقاء سطح زندگی و رفاه بیشتر تا آرامش و آسایش انسانها که هدف اساسی برای همه انسانها میشود همواره مدنظر دستاندرکاران اقتصاد و سیاست و دولتمردان بوده است. (گلابیان، 80-89) واژه بهرهوری توسط دانشمندان علم اقتصاد و طرفداران مکتب مرکانیلیسم (سوداگری) وارد علم اقتصاد شده است. شاید به طور رسمی و جدی نخستین بار لغت بهرهوری در مقالهای توسط فردی به نام "کوئینزی" در سال 1766 میلادی ظاهر شد. بعد از بیش از یک قرن یعنی در سال1883 آن طور که فرهنگ لغتشناسی لاروس بیان میکند، فردی به سام "لیتر" بهرهوری را بدین گونه تعریف کرد:
"قدرت و توانایی تولید کردن" که در اینجا اشتیاق به تولید را بیان میکند.
از قدمهای علم مدیریت از "آدام اسمیت" (تحلیلگر روابط بین انسان و تقسیم کار) و "کارل مارکس" (ارائهدهنده نظریه ارزش نیروی کار) را میتوان نام برد که هر دو در ارائه جامع مفهوم بهرهوری در جهان نقش بسزایی دارند. (گلابیان، 80-79)
مارکس معتقد بود در راه قرار گرفتن در مسیر پیشرفت فنی گرایش بسیار شدید به افزایش سریع تعداد ماشینآلات و دیگر ابزار نسبت به تعداد کارگر وجود دارد و به همین مناسبت سرمایهداران در مددجویی از شگردهای نو که
بهرهوری فردی کار را ارتقاء میبخشد، نیازمند ذخائر هنگفتی از سرمایه میباشند و باز عنوان مینماید که ارتقاء بهرهوری نیروی کار اساسیترین طریقی است که سرمایهداران میکوشند به مدد آن ارزش اضافی یا مازاد را هرچه بیشتر افزایش دهند. (دلیریان، 80)
از اوایل قرن بیستم اقتصاددانان واژه مفهوم کاملاً مشخص ذیل را دادند، "رابطه قابل سنجش بین تولید و عوامل کار". (گلابیان، 80-79)
در اوایل قرن بیستم این واژه مفهوم دقیقتری به عنوان رابطه بازده (ستانده) و عوامل و مسائل به کار رفته برای تولید آن بازده به دست آورد. فردی به نام ارلی در سال 1900 بهرهوری را رابطه بین بازده و وسایل به کار رفته برای تولید آن بازده عنوان کرد. (همان منبع، 80-79).
فردریک تیلور در سال 1903 رسالهای درباره اصول مدیریت علمی کارگاههای صنعتی در انجمن مهندسان مکانیک آمریکا قرائت کرد که مقدمهای بود برای رسالههای بعدی پیرامون نظریههای علمی مدیریت.
تیلور با بررسی و تجاربی که کسب کرده بود درصد بهبودبخشیدن به فعالیتهای کارگاههای صنعتی براساس پیروی از روش مدیریت علمی بود. مدیریت علمی او شامل دو عنصر اساسی است، یکی کشف بهترین طریقه انجام دادن هر عمل در زمان مشخص و لازم و با استفاده از بهترین ابزار لازم و دوم تقسیم کار بین مدیران و کارکنان. به عقیده تیلور کشف بهترین راه انجام عملیات، تهیه ابزار و روشهای انجام کار و تعیین زمان و مکان مناسب و صدور دستور به عهده مدیران است و فایده این کار و پیروی از آن را در افزایش سطح تولید (بهرهوری) و جلوگیری از اتلاف وقت و هزینه میدانست. به طور خلاصه تیلور راه حل مشکل افزایش تولید (بهرهوری) را در کشف روشهای علمی برای صرفهجویی در وقت و منابع انسانی میدانست و میگفت افزایش مزد کارکنان با ازدیاد سود کارفرمایان ارتباط دارد. نکته دیگری که تیلور رعایت آن را بر افزایش بهرهوری لازم میدانست انضباط نیروی کار بود که با مخالفت شدید اتحادیههای کارگری امریکا مواجه گردید. تیلور نیز مانند دانشمندان گذشته نیروی کار موسسات را انسانهای اقتصادی فرض میکرده که صرفاً تحت تاثیر انگیزههای مادی قرار میگیرند. (دلیریان، 80) در سال 1911، آلیرت آنتالینون، در مقالهای در مجله اقتصادی – سیاسی، بهرهوری را به مفهوم امروزه آن به کار برده است. بنابر نظر عقیده وی، بهرهوری را میتوان به عنوان یک رابطه بین حجم تولیدی که مدت معینی به دست آمده و حجم کلی عواملی که در جریان تولید به مصرف رسیده است تعریف نمود.
سومانت در کتاب مدیریت و مهندسی بهرهوری مسیر تدریجی مطرح شدن واژه مذکور را در قالب جدول مطرح میسازد و اظهار میدارد که "فرانسوا کنه" در سال 1776 برای اولین بار لغت بهرهوری را مطرح ساخت. (گلابیان،
80-79)
– استیرفیلد: بهرهوری را نسبت بازده سیستم تولیدی به مقداری که از یک یا چند عامل تولید به کار گرفته شده است تعریف میکند. (همان منبع، 80)
(NIPO) سازمان بهرهوری ملی ایران: براساس تعریف این سازمان بهرهوری یک فرهنگ است، یک نگرش عقلانی به کار و زندگی است که هدف آن هوشمندتر کردن فعالیتها برای زندگی بهتر است. (گلابیان، 80-79).
(EAP) آژانس بهرهوری اروپا: این سازمان میگوید بهرهوری درجه استفاده موثر از هریک از عوامل تولید است. بهرهوری در درجه اول یک دیدگاه فکری است که همواره سعی دارد آنچه را که در حال حاضر موجود است بهبود بخشد. بهرهوری مبتنی بر این قاعده است که انسان میتواند وظایف و کارهای خود را در هر روز بهتر از روز قبل انجام بدهد. ارتقاء سطح بهرهوری مستلزم آن است که به طور پیوسته تلاشهایی در راه انطباق فعالیتهای اقتصادی با شرایط دائماً در حال تغییر و همچنین تلاشهایی برای به کارگیری نظریهها به روش جدید انجام گیرد. بهرهوری ایمان راسخ انسانها به پیشرفت است. (همان منبع، 80-79).

* عوامل متشکل بهرهوری
همان طور که اشاره شد بهرهوری مفهومی است جامع و کامل که افزایش آن به عنوان یک ضرورت جهت ارتقاء سطح زندگی و رفاه بیشتر، آرامش و آسایش کل انسانها که هدف اساسی برای همه انسانها محسوب میشود همواره مدنظر دستاندرکاران سیاست و اقتصاد و دولتمردان بوده است. (خاکی، 76)
درنتیجه اصلیترین هدف هر سازمان دستیابی به بهرهوری بهینه است. برای رسیدن به این منظور اول باید عوامل متشکل بهرهوری را شناخت.
این عوامل عبارتند از:
1- عملکرد 2- رضایت شغلی 3- تمایل کاری 4 – انگیزش روحی
5- توان ابداع و نوآوری 6 – توانمندی 7 – اثربخشی
هر کمپانی مجبور است برای رضایت مشتری در برطرف کردن نیازهای او از یک سو و برای افزایش ارزش افزوده بیشتر از سوی دیگر کار و تلاش کند، بنابراین کمپانی ها باید نکات زیر را بهبود ببخشند:
1- ظرفیت تولید 2- کیفیت 3 – هزینه
4 – زمانبندی تحویل (برنامه ریزی و توالی تولید ) 5 – ایمنی
6 – روحیه و انگیزش

فرمول بهرهوری
فرمول بهرهوری عبارت از P.PQCDSM به معنای ظرفیت تولید، Q به معنای کیفیت، C به معنای هزینه، D به معنای زمانبندی و یا توالی تولید، S به معنای ایمنی و M به معنای روحیه و انگیزش.
بهرهوری بالا حاصل یک رویه و عمل چالشگری مدام برای مسائل بحرانی به ما کمک می شود. حرکت بهرهوری با در نظر گرفتن سه اصل راهنما به شرح زیر هدایت می شود:
1- افزایش اشتغال: در درازمدت ارتقاء بهرهوری، افزایش اشتغال را به دنبال خواهد داشت.
2- همکاری مدیران و نیروی کار: برای این که معیارهای معمولی و روشن ارتقاء بهرهوری ظهور کنند، مدیریت و نیروی کار باید با هم همکاری نموده و با بحث و گفتگو به اصول مفید برسند.
3- توزیع عادلانه: میوه حاصل از ارتقای بهرهوری با توجه به شرایط اقتصادی کشور بین مدیریت و نیروی کار و مشتری (مصرف کنندگان) به طور عادلانه توزیع شود. دانش به تنهایی برای بهبود بهرهوری کافی نیست وقتی دانش می تواند مفید واقع شود که در اثر تکرار کاربرد آن و حصول تجربه به دانش فنی تبدیل شود. (سوزوکی، اقدسی، 73).

مدیریت بهرهوری:
یکی از ارکان مهم مدیریت در زندگی اجتماعی، رهبری و مدیریت است. مطالعه تاریخ گذشتگان ما را به نقش و تاثیر مدیریت در ارتقاء یا انحطاط ملتها واقف می سازد. مدیریت و رهبری در هر نوعی که باشد پیشوایی یک ملت گرفته تا فرماندهی لشگر، مسئولیت یک اداره و سرپرستی خانواده و … در کارایی اجتماعی مربوط و تحقق هدفها نقش موثری دارد. اما بدیهی است که هر حرکت و عملی اعم از فردی یا اجتماعی، باید در چارچوب معیارهای مورد قبول جامعه انجام شود.
در نظریه چندعاملی بهرهوری به مدل نظامدار انتخاب و به کارگیری اثربخشی نیروی انسانی در سازمان مناباناس گفته می شود، مهمترین عامل یا اهرمی که می تواند ابزار و وسایل لازم جهت افزایش بهرهوری نیروی انسانی را فراهم آورد و جود رهبران و مدیران تحول ساز موفق و اثربخش در سازمانهای کشور است. مدل نظامدار و مورد نظر ما بر هفت اصل مبتنی است که به توضیح آنها می پردازیم.
اصل اول؛ تا هنگامی که بهرهوری در همه سازمانهای فعال در کشور به حد بهینه یا به عبارت دیگر به سطح ممکن نرسد امکانات موجود برای رشد، ترقی و پیشرفت کشور در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و … فراهم نخواهد شد. (سلیمانی روزبهانی، 84 – 83).
اصل دوم؛ هرچند عوامل متعدد و در هم بافتهای باعث می شود تا بهرهوری یک سازمان افزایش یابد و در سطح دلخواه نیز ثابت می ماند. اما اهمیت رهبری و مدیریت اثربخش وجود یا حضور فعال مدیران موفق، شایسته و کارآمد در سازمان از اهمیت عوامل دیگر در همین زمینه بیشتر است. رهبری فرایندی است که طی آن یک فرد به اعضای گروه اثر بگذارد و آنان را در جهت دستیابی به هدفهای مشخص گروهی یا سازمانی سوق دهد. (همان منبع، 84 – 83).
اصل سوم؛ برای تحقیق اصول دوگانه قبلی، لازم است آن چنان که ابزار سنجش و ارزیابی را به کارگیریم که طی آن مدیران موفق از مدیران ناموفق، کارشناسان و کارمندان کارآمد، از آنان که در شرایط یکسان در کار خود موفق نیستند تمیز داده شوند. ساده ترین تعریف ارزیابی عملکرد کارکنان عبارت است از ثبت نتایج حاصل از کارکرد یا فعالیتهای متصدی یک شغل خاص در یک دوره زمانی معین (همان منبع، 84 – 83 ) .
اصل چهارم؛ در صورتی که مدیران یک سازمان در دوره های آموزش مفید، اثربخش، موثر و مبتنی بر مفاهیم و راهبردهای بزرگ سال آموزی شرکت کنند و طی آن مهارتهای شناختی، هیجانی و رفتار خاص مدیران موفق را کسب نکنند، امکان افزایش بهرهوری خود و در نتیجه امکان افزایش بهرهوری واحد یا سازمان تحت نظارت خود را نیز نخواهندداشت. در مناباناس تعریف مورد پذیرش برای فرآیند آموزش عبارت است از هر گونه کوشش و تلاش در جهت رشد و بهبودی رشد کارکنان یک سازمان در شغل کنونی خود یا در شغلی که در آینده به عهده آنان گذاشته خواهد شد. (سلیمانی روزبهانی، 84 – 83).
اصل پنجم؛ در صورتی شرکت کنندگانی در یک دوره آموزشی می توانند بهترین بهره را از شرکت در چنین دورهای بگیرند که انتخاب آنان برای تصدی شغلی که به عهده خواهند گرفت، بر اساس برنامه های از قبل تعیین شده و روشهای علمی آزمایش را انتخاب، صورت گرفته باشد.
در انتخاب کارکنان یک سازمان جهت تصدی مشاغل گوناگون کارمندی، کارشناسی، مدیریتی و نظایر آن باید از نوعی الگوی نظامدار آزمایشی و انتخابی استفاده کرد برای این منظور باید:
1) اطمینان یافت که طبقه بندی و تهیه چارت سازمانی به درستی انجام گرفته است.
2) نیم رخ روانی همه شغل تهیه شده و بر اساس آن ویژگیهای شخصیتی (شناختی، هیجانی، رفتاری) لازم برای ایفای اثربخش و کارآمد وظایف شغلی برای یکایک مشاغل سازمان مشخص گردد. (همان منبع، 84 – 83)
یکی از وظایف خطیر مدیران که مسئولیت انتخاب کارکنان هر سازمان را بر عهده دارند، تصمیم گیری در زمینه انتخاب استخدام و انتصاب افراد به مشاغل گوناگون و سپس فراهم آوردن امکانات آموزشی برای آنان است . در مناباناس این اعتقاد وجود دارد که بهرهوری هر سازمان در شرایطی می تواند افزایش پیدا کند و در حد مطلوب باقی بماند که برای تصدی هر شغل، مناسب ترین فرد انتخاب شده است. (همان منبع، 84 – 83).
اصل ششم؛ تا وقتی که یک یک مشاغل هر سازمان تجزیه وتحلیل نشده باشند و طی آن وظایف گوناگون مشاغل هر شغل و ویژگی های شخصیتی (شناخت هیجانی و رفتاری) لازم برای انجام موفقیت آمیز آن وظایف مشخص نشده باشند انتخاب و استحکام کارکنان سازمان به درستی انجام نخواهد گرفت، برای دستیابی به فنون مربوط به جمع آوری و ارائه اطلاعات لازم در زمینه جنبه های مختلف مشاغل یک سازمان می توان از زمینه های گوناگون نظیر استفاده صحیح از نیروی انسانی سازمان، تجدید ساخت مشاغل سازمان، تجدید ساخت مشاغل، مشاوره شغلی، تعیین نیازهای آموزشی کارکنان، ارزیابی عملکرد کارکنان، تامین ایمنی برای کارکنان، تعیین علل و عوامل سوانح و حوادث در کار، تعیین حقوق و دستمزد و نظایر آن استفاده کرد. (سلیمانی روزبهانی، 84 – 83).
اصل هفتم؛ برای این که مدیر اثربخش بتواند نقش خود را به خوبی ایفا کند، لازم است کارکنان تحت نظارت او نیز برای انجام دادن وظایف شغلی خود انگیخته شده باشند، نگرش آنها در جهت ارزشگذاری برای افزایش بهرهوری تغییر یافته باشد، خود را به عنوان عضوی از سازمان بدانند، فشار روانی در سازمان به حداقل ممکن رسیده باشد، شبکه های ارتباطی سازمان در سلامت کامل باشد، محیط و فرهنگ سازمانی مناسبی را فراهم آورند. (سلیمانی روزبهانی، 84 – 83).
در مناباناس اعتقاد بر این است که تاوقتی کارکنان یک سازمان نسبت به کار خود علاقه نداشته باشند، برای انجام دادن وظایف شغلی انگیخته نشده باشند، مشوق های لازم برای انجام دادن موفقیت آمیز شغلی در اختیار آنان قرار نگرفته باشد، در آن صورت بهرهوری آنان نیز در سطح پایین خواهد بود و رخوت و سستی و بی علاقگی نیروی انسانی موجب کاهش هر چه بیشتر بهرهوری سازمان خواهد شد. (ساعتچی، 76).

عوامل موثر بر ارتقاء بهرهوری
جامع ترین تقسیم بندی از عوامل موثر بر بهرهوری توسط سازمان بین المللی کار (IIO) ارائه گردیده است . در این تقسم بندی عوامل موثر در دو طبقه عوامل داخلی و خارجی معرفی شدهاند که این عوامل دارای تقسیم بندی هایی به شرح زیر می باشند.

1) عوامل داخلی:
عوامل داخلی شامل آن دسته از عواملی هستند که سازمان تشکیلاتی بنگاه خدماتی تا تولید بر آنها نظارت دارند و به دو گروه عوامل سخت افزاری (Hard factors) و عوامل نرم افزاری (soft factors) تفکیک می شوند.

الف) عوامل سخت افزاری
آن دسته از عوامل چون کالاهای سرمایهای، تکنولوژی به کار رفته، مواد انرژی و … را می گویند که به سادگی قابل تغییر نیستند وارتقاء پیشرفت آنها می تواند موجب ارتقاء بهرهوری گردد.

ب) عوامل نرم افزاری
از مهمترین عوامل در جهت ارتقاء بهرهوری می باشند که شامل موارد ذیل می باشد و بالاخص در زمینه بهره گیری از خدمات می توانند در جهت بالابردن بهرهوری مفید باشند.
1) انگیزش: ایجاد انگیزش نقش بسزایی در بهرهوری نیروی انسانی دارد در این رابطه دو جنبه مادی (فرد، حقوق، پاداش و …) و غیر مادی (تشویقات کتبی، شفاهی، علاقه مندی افراد به سازمان، نوع کار) به چشم می خورد. (گلابیان، 80).
از زمان کشف اهیمت پاداش های غیرمادی در مطالعات هاثورن، علاقه مدیریت به موضوع روحیه کارمندان افزایش پیدا کرده است. در نتیجه بعضی از فنون مربوط به ارزیابی روحیه کارمندان در سازمانهای بازرگانی مورد استفاده قرار گرفته است و نتایج این بررسی ها مبانی ارزیابی تاثیر و سودمندی مساعی روابط انسانی در سازمانها به شعار می رود. ماحصل عمده این مساعی منتج به این فرض ساده می شود که روحیه قوی موجب افزایش بازدهی است و با فراهم آوردن یکی، وجود دیگری نیز امکان پذیر می شود. (یوسفی، 84 – 83).
2) آموزش: تکنیکهای نو و طرحهای جدید بهرهوری گردد. در قسمتهای بعدی در مورد این مسئله اطلاعات بیشتری ارائه خواهد شد.
3) ارتباط نیروی کار با مدیر: یکی از مسائل مهم در این حیطه، ارتباط نیروی کار با همدیگر و بالاخص با مدیر می باشد. تجربه نشان داده در محیطهایی که صمیمیت و یکرنگی در آنها حاکم بوده و مدیر و زیردستان احساس مسئولیت متقابل نسبت به یکدیگر داشتهاند این مجموعه از بهرهوری بالاتری برخوردار بوده است. (گلابیان، 80).
4) محیط انسان: انسان باید از محیط کار خود لذت ببرد و نسبت به آن احساس تعلق نماید. در محیط کار عواملی مانند، آلودگی، سر و صدای اضافی، تناسب آن را موقعیت شغلی نیروی کار و وضعیت همکاران دخیل می باشند.
5) روشهای کار: در کشورهای در حال توسعه به دلیل سرمایه محدود، تکنولوژی متوسط و عمدتاً کاربر گاهی بهبود روشهای کار می تواند جهت ارتقای بهرهوری موثر باشد. این کار می تواند از طریق عدم تعصب در بکارگیری روشهای موجود و بکارگیری تکنیکهای جدید اداری و حذف عملیاتی غیرضروری و هماهنگی قوانین و مقررات با مقتضایات جامعه و نیروی کار انجام گیرد.
6) مدیریت: مدیریت می تواند از مهمترین مسائل باشد که به صورت علم و هنر تشکیل و هماهنگ کردن رهبری و کنترل فعالیتهای دسته جمعی برای نیل به اهداف مطلوب با حداکثر کارایی تعریف شده است مطالعات نشان داده 75% از موارد بهبود در بسیاری از کشورهای ناشی از بهبود روشهای مدیریت است.
2)عوامل خارجی: از جمله عوارضی هستند که خارج از کنترل مدیریت بنگاه یا موسسه بود و در واقع از خارج از محیط تصمیم گیری بر آن تاثیر می گذارد. این عوامل به سه دسته تقسیم می شوند:
الف) تغییرات ساختاری: این تغییرات ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را در بر میگیرد.
ب) منابع طبیعی: شامل زمین، مواد اولیه و انرژی می باشد. توانایی عموم در جهت ایجاد، تجهیز و بکارگیری صحیح این منابع برای بهبود بهرهوری و بهبودبخشیدن هزینه های بسیار موثر است.
ج) دولت و قوانین حکومتی: سیاست ها و استراتژی ها و برنامه های دولت در جهت ایجاد محدودیت برای بنگاه یا کاهش محدودیتهای موجود برای بنگاه از قبیل، تعیین سقف تولید، تمام یا درصدی از فروش کالا به طبقهای خاص از جمله عوامل خارجی هستند که بر بهرهوری اثر می گذارند.
بطور کلی این عوامل را می توان در سه مورد بطور خلاصه ذکر نمود که عبارتند از:
1- محیط نامطلوب ، اعم از شرایط و نظامهای سیاسی، اقتصادی و همچنین ارزشها و نظامهای اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی و نیز شرایط و منابع جمعیتی، اقلیمی و جغرافیایی.
2- نارسایی و تنگناهای موسسه و چهارچوب سیاست موسسه، مدیریت سازمانی، سیستم کار، تکنولوژی و سیستم پرسنلی.
3- نارسایی و نامطلوب بودن شرایط نیروی انسانی در زمینه های سطح دانش، میزان سلامت و مهارت و خشنودی شغلی و انگیزش (دلیریان، 80).

شاخص های موثر بر بهرهوری
1- عملکرد: عملکرد مناسب کارکنان در انجام وظایف خود برای بهرهوری سازمان جنبه حیاتی دارد و برای تعیین استانداردها مناسب سه معیار زیر را معرفی می کند:
الف)کیفیت: هر قدر و ظایف به دور از اشتباه خطا و با روشهای از پیش تعیین شده انجام گیرد از کیفیت مناسبتری بهره مند است.
ب) زمان مناسب: آیا تمام کارهایی که باید انجام گیرد به موقع انجام شده و بیشتر کارکنان نیز صرف انجام کار واقعی می گردد؟
ج) رضایت مشتری: آیا مشتریان سازمان از خدمات دریافتی، رضایت کافی دارند؟
2- رضایت شغلی: رضایت شغلی به عنوان بهترین نگرش، به طرز تلقی یا قضاوتی نسبت به شغل و سازمان خود دارند بر می گردد و این قضاوت تاثیر غیرقابل انکاری در نحوه کارکرد آنان دارد و در سنجش بهرهوری نیز قابل توجه است. نگرش مثبت به کار و روابط مناسب بین همکاران و مدیران موجب رضایت کارکنان می گردد. همچنین این نگرش به وظایف اداری موجب رشد تواناییهای کارکنان می گردد و در نتیجه باعث افزایش رضایت شغلی می شود.
3- تمایل کاری: هنگامی که کارکنان سازمانی را دارای تمایل کاری بالا ارزیابی می کنیم که نسبت به غیبت و بی نظمی و همچنین استعفا و ترک خدمت در آن سازمان درحد پایینی باشد و پایین بودن میزان این عوامل اثر بهینهای بر بهرهوری سازمان خواهد داشت.
4- انگیزش و روحیه: روحیه را به عنوان یک پدیده گروهی شامل تلاش فوق العاده، وحدت هدف، تعهد و احساس تعقل می نگرد. گروهها دارای درجهای از روحیه هستند، در حالی که افراد دارای درجهای از انگیزش می باشند.
5- تنوع و نوآوری: عبارتست از داشتن نگاه نو و خلاق جهت یافتن راههای جدید برای انجام امور و وظایف که با نهادی کمتر، ستاندی بیشتری یا مناسبتری حاصل نماید.
6- توانمندی: توانایی همه مدیران، کارکنان، کارگران در اجرای موفقیت آمیز وظایف خود برای بهرهوری سازمان، کارکنان توانمند کسانی هستند که دانش و مهارتهای لازم را برای خود دارند.
7- کاربرد تکنولوژی و نو آوریها
8- اثربخشی: میزان موفقیت ماموریت، در تحقق اهداف می باشد. (گلابیان، 80 – 79).

راههای توسعه و افزایش بهرهوری
1- بهبود جانمایی تاسیسات، تجهیزات و ماشین آلات کارخانه.
2- بهبود برنامه حمل و نقل حرکت مواد در داخل و خارج کارخانه .
3- استقرار یک نظام پیشگیری و نگهداری.
4- توسعه و بهبود در محصولات.
5- بهبود در فرایند و خرید جریان تولید.
6- ایجاد سیستمهای مناسب تشویق و تنبیه.
7- توسعه و بهبود در محصولات.
8- توسعه و بهبود شرایط کار.
9- توسعه و بهبود برنامه ریزی تولید و فروش .
10- نگرش استراتژیک به مسائل سازمان.
11- نظام ارزیابی عملکرد در سازمان.
12- رشد و یادگیری در سازمان .
13- جلوگیری از اتلاف (اتلاف در جریان تولید، اتلاف ناشی از ضایعات، اتلاف زمان انتظار و تاخیر، اتلاف ناشی از هزینههای حمل و نقل، اتلاف ناشی فرایند و حرکات غیرضروری). (یوسفی مشهور، 80-79).

عوامل کاهش بهرهوری نیروی انسانی:
1- وجود تبعیض بین کارکنان.
2- ناامنی شغلی، موفق نبودن و بی میلی و برنامه های میان مدت و بلندمدت.
3- عدم کنترل (بی ثباتی در برنامه های کنترل).
4- استفاده نکردن از تخصیص در مشاغل مربوطه.
5- فقدان کارآموزی.
6- بی کفایتی مدیر و سرپرست.
7- ناهماهنگی استعدادهای فردی و شغلی.
8- بی علاقگی به کار فعلی و انتقال پی در پی.
همچنین کاهش بهرهوری ملی توسط هینر و ویلرایت (1984) بررسی رشد و در شش مورد به صورت زیر ارائه گردید.
1) اقتصاد ناکارآمد: اخذ مالیات، پایین بودن میزان پس انداز و سرمایه گذاری، مقرررات دست و پاگیر، اقتصاد ناثابت و …
2) مقررات ناکارآمد دولتی: بوروکراسی دست و پاگیر، کاغذبازی اداری، کم کاری سازمانهای دولتی، بهرهوری پایین سازمانهای دولتی.
3) نیروی انسانی ناکارآمد: پایین بودن سطح تحصیلات، بیسوادی و تنزل اخلاق کارکنان، فرهنگ کار غیراثربخش، خلافکاری، ارزشها و نگرشهای منفی، اختلافها و درگیریهای موجود بین آنان.
4) سازمانهای ناکارآمد: عدم توجه نسبت به جو یا فضای روانی سازمانها، ساختمانهای کهنه و غیرکارآمد، ابزار و وسایل غیراثربخش، عدم توجه نسبت به آموزش نیروی انسانی و انجام تحقیقات کاربردی و …
5) مدیریت ناکارآمد: کوتاه بودن دوره تصدی مشاغل مدیریت، انتخاب نادرست مدیران، عدم توجه کافی نسبت به آموزش و رشد مدیران و …
6) کارکنان غیرمتخصص و ناکارآمد: نداشتن غرور نسبت به سازمان محل کار خود، اعتیاد به مواد مخدر، عدم برخورداری از تجربه، اخلاق، فرهنگ کارمندی و … (سلیمانی روزبهانی، 84 – 83).

آموزش و بهرهوری
به رویکردهایی که هدف اصلی آن تغییر و یادگیری کارکنان و افزایش مهارتهای لازم جهت ابقای اثربخش بیشتر وظایف شغلی است ، آموزش گفته می شود.
نگرش مدیریت: سازمانهای موفق در زمینه فرایند آموزش آن است که همه کارکنان سازمان ، از بالاترین سطح مدیریت تا کارگران غیرماهر و از آغاز ورود به سازمان تا چندماه قبل از بازنشستگی در فرآیند آموزش و بهبود مشارکت داشته باشند.
آموزش نوعی فعالیت سازمانی مداوم است که لزوم و اهمیت آن در سطح مدیریت بیشتر احساس می شود و سازمانهای بالنده و موفق، بخش قابل توجهی از فعالیت و سرمایه خود را صرف آموزش کارکنان می کنند. آموزش به شغل خاصی محدود نمی شود و بیشتر فعالیتهای آموزش دهندگان نیز صرف تغییر نگرشها، انگیزه ها و مهارتهای مربوط به روابط بین فردی می شود. هدف از تشکیل دوره های آموزش در تمام سطوح سازمانی، بهبود علمکرد افراد در انجام دادن وظایف شغلی و افزایش احساس ارزشی است که افراد برای خود و سازمان محل کارشان قایل هستند. برای این که کارکنان سازمان نسبت به شرکت در دوره های آموزشی علاقه و شوق بیشتری پیدا کنند. لازم است نیازهای آموزشی آنان به درستی تعیین شود و قوانین و مقررات سازمان به گونهای تدوین گردد که هرگونه افزایش حقوق و مزایا، ارتقا، جابجایی و بالاخره اختصاص هر امتیازی در سازمان مشروط به طی دوره های آموزش مناسب گردد. در این صورت لازم است:
1- طراحی دوره های آموزشی توسط کارشناسان ورزیده انجام گیرد.
2- روشهای آموزشی بر پایه قوانینی یادگیری شوند.
3- انتخاب مدیر و کارشناسان آموزشی، بر اساس ضوابط علمی و دقیق انجام می گیرد.
4- از روشهای آموزشی اثربخش استفاده شود.
5- بودجه کافی برای کل فرایند آموزش اختصاص داده شود
6- از ابزار و وسایل کمک آموزشی در حد وسیع استفاده شود.
7- بهترین و مناسب ترین محلها برای برگزاری دوره های آموزشی انتخاب شود.
8- از کارآمدترین و موفق ترین آموزش دهندگان برای تدریس در دوره های آموزشی دعوت به عمل میآید.
9- نیازهای آموزشی شرکت کنندگان در دوره ها، بر اساس روشهای مناسب نظریه تجزیه و تحلیل شغل رویدادهای شاخص، ارزیابی عملکرد شغلی و خودسنجی و … تعیین شود. قبل از تشکیل هر دوره آموزشی لازم است کارکنان واحد آموزش سازمان در دوره های خاص آموزش شرکت کنند .
و طی آن؛
1- با همه مهارتهای شناختی، هیجانی و رفتاری شغلی که بر عهده دارند، آشنا شوند.
2- دوره های مربوط به دروس، نظیر روانشناسی یادگیری، روانشناسی تدریس، روانشناسی صنعتی و سازمانی و نظایر آن را بگذرانند.
3- خود را به آن مرحله از رشد و شکوفایی برسانند که بتوانند مسئولیت رشد و شکوفایی افراد دیگر را در سازمان به عهده گیرند. (سلیمانی روزبهانی، 84 – 83).

تاثیر مشارکت کارکنان در بهرهوری:
هدف از مشارکت این است که از این طریق دخالت دادن کارکنان در فرایند تصمیم گیری از میزان برخوردها، تعارضهای موجود بین مدیران و کارکنان کاسته شود و طرفین کار با داشتن حق و فرصت مساوی برای تبادل نظر و تصمیم گیری درباره مسایل سازمان، خود را متعلق به گروه واحدی بدانندکه در جهت تحقق هدفهای مشترک فعالیت می کنند. مشارکت کارکنان دارای هدفهای اقتصادی، اجتماعی و روانی است. از نظر اقتصادی مشارکت کارکنان سبب افزایش کمی و کیفی بهرهوری در سازمان می شود از بعد اجتماعی مشارکت با تقویت همکاری در طرفین کار و میزان برخوردها کاهش می دهد و محیط کاری سالم ومناسبی را به وجود می آورد و در نتیجه صلح و آموزش صنعتی تداوم می بخشد. از نظر روایی نیز با استقرار نظام مشارکت در مدیریت ارزش عامل انسانی در سازمان به رسمیت شناخته می شود و جنبه انسانی کار توجه بیشتر معطوف می گردد. این امر موجب رضایت کارکنان می شود. (سلیمانی روزبهانی، 84 – 83).
ارزیابی عملکرد و بهرهوری:
1) با آموزش کارکنان شاید بتوان گفت که اثربخش ترین شیوه استفاده از نتایج ارزیابی عملکرد آشنایی نقاط قوت و ضعف کارکنان در کار و تعیین نیازها آموزشی آنان است. یکی از شروط اساسی ارزیابی عملکرد آن است که فقط در رابطه با ویژگیهای خاص، وظایف خاص ویژگیهای شغلی آنان باشد.
در این صورت می توان از نتایج حاصل برای آموزش کارکنان استفاده کرد و نقاط ضعف آنان در انجام دادن وظایف شغلی به نقاط قوت تبدیل کرد.
2) تعیین حقوق و دستمزد: فایده دیگر آگاهی از نحوه عملکرد افراد رعایت عدل و انصاف در تعیین حقوق و دستمزد و افزایش آن است می توان برنامه ارزیابی را آن چنان تنظیم و طراحی کرد ک رابطه مستقیمی بین نتایج ارزیابی عملکرد شغلی فرد و میزان افزایش حقوق و دستمزد وی برقرار گردد.
3) جابجایی: افرادی که جدیداً به استخدام سازمان در می آیند و عده خاصی از آنان که دوره های آموزشی مدیریت را طی کردهاند و می توانند برای پستها یا مشاغل مختلف در نظر گرفته شوند.
4) ارتقاء: می توان تصمیم گیری در زمینه ارتقاء افراد و انتساب آنان به پستها، مشاغل یا درجات شغلی بالاتر، بر اساس نتایج عملکرد شغلی آنان انجام داد. نتایج ارزیابی برای ما مشخص می کنند که کدام افراد می توانند ارتقاء پیدا کنند و کدام افراد اجد شرایط برای ارتقاء نیستند.
5) اخراج: هرچنددر سازمان اخراج کارکنان یک سازمان مشکلات خاصی را دارد و مدیران سازمانهای کشور در عمل در می یابند که حداقل در مواردی، اخراج حتی کارمندان یا کارگران کم کار و مشکل دار نیز غیرممکن است. باید دانست که اخراج یک فرد از سازمان باید بر اساس دلیل و مدرک منطقی انجام گیرد. یکی از کاربردهای نتایج ارزیابی عملکرد برای مدیران در کشورهای صنعتی پیشرفته، آن است که وقتی به این نتیجه رسیدند که بهرهوری فردی یکی از کارکنان در سطح پایین است با فراهم آوردن امکانات آموزشی نیز نمی توان سطح بهرهوری او را افزایش داد، به همکاری با او در سازمان خاتمه می دهند. (سلیمانی روزبهانی، 84 – 83).

آگاه کردن کارکنان از نتایج عملکرد شغلی:
مهمترین مرحله ارزیابی عملکرد شغلی کارکنان، آگاه کردن آنها از نتایج ارزیابی عملکرد شغلیشان است. در این مرحله سرپرستان باید در زمینه نتایج عملکرد افراد تحت نظارت خود با آنها به بحث و گفتگو بنشینند. در این روش مصاحبه که اصطلاحاً به آن مصاحبه ارزیابی گفته می شود. دو فرد یعنی سرپرست و مرئوس که هر دو در این نوع جلسه مصاحبه نگرانیهای خاص خود را دارند، درباره ایجاد ابعاد گوناگون نتایج ارزیابی با یکدیگر به گفتگو می نشینند. معمولاً مرئوس در رابطه با نتایج منفی عملکرد خویش از دیدگاه سرپرست، حالت دفاعی به خود می گیرد و سرپرست می کوشد دلایل خود را برای قانع کردن وی نسبت به نتایج ارزیابی ارائه دهد و او را برای یک سازمان اثربخش باشد، لازم است به آن دقت، انرژی، سرمایه و زمانی که صرف تهیه مقایسهای ارزیابی عمکلرد کارکنان می شود به همان میزان برای آموزش سرپرستان جهت انجام عملی مصاحبه ارزیابی عملکرد شغلی، سرمایه، انرژی، زمان دقت صرف شده است. یکی از وظایف اساسی مدیران سطوح مختلف همه سازمان، ارزیابی دقیق عملکرد شغلی افرادی است که تحت نظارت آنان به فعالیت می پردازند. ارزیابی عملکرد شغلی باید به طور مداوم انجام گیرد تا بتوان از نتایج آن در جهت افزایش بهرهوری سازمان بهره گرفت. (سلیمانی روزبهانی، 84 – 83).

احترام به خود ناشی از سازمان:
ایجاد و افزودن فعالانه احترام به خودناشی از سازمان موجبات بهرهوری و رضایت خاطر بیشتری را فراهم می آورد. اقدامات علمی برای بنیان گذاران احترام به خود کارکنان در ضمن کار در سازمان عبارتند از:
الف) ابزار علائق به مسائل، علائق، وجهه و میزان مشارکت ورزی کارکنان، حمایت خود را از آنان نشان دهند.
ب) کاری به آنان پیشنهاد شود که تنوع و استقلال بیشتری داشته و چالشی باشد؛ البته باید به گونهای باشد که با ارزشها و مهارتها و تواناییهای افرادسازگاری داشته باشد.
ج) برای برقراری اعتماد و انسجام مدیریت و کارکنان از هیچ کوششی دریغ نگردد.
و) به توان خود مدیریتی هر یک از کارکنان اطمینان و ایمان وجود داشته باشد. (سلیمانی روزبهانی، 84 – 83).
مراحل موفقیت:
با اجرای چهار دستور زیر می توان نیروی موفقیت را چه در خود و چه در سازمان تقویت نمود:
1- مشخص نمودن هدف؛ مشکلترین مرحله در رسیدن به موفقیت، انتخاب و مشخص نمودن هدف است. این هدفها باید روشن و واضح باشد و بر پایه این اهداف باید برنامهای سالیانه، ماهیانه و حتی روزانه تنظیم نمود.
2- عمل کردن، برای انجام اهداف و به اجرا درآوردن آن باید شرایط لازم فراهم باشد و گرنه یا انجام نمی شوند و یا به تاخیر می افتند. پس عمل کردن یعنی تصمیم گیری و اجرا کردن.
3- یافتن راهی برای کنترل: افراد باید بازتابها و نتایج اقدامات خود را مورد بازنگری قرار دهند.
در واقع باید بدانند که دستاورد عملکردشان چیست.
4- ایجاد نرمش برای تغییر: جهت دستیابی به نتیجه دلخواه؛ افراد باید رفتارهای خود را با توجه به تغییرات جدید تغییر دهند تا با هدفهایشان سازگاری پیدا کنند. (حقیقی، 80).

بهرهوری :
واژه بهرهوری برای نخستین بار بوسیله فرانسواکنه ریاضیدان و اقتصاددان طرفدار مکتب فیزیوکراسی (حکومت طبیعی) بکار برده شد. وی با طرح جدول اقتصادی، اقتدار هر دولت را منوط به افزایش بهرهوری در بخش کشاورزی می داند.در سال 1883 فرانسوی دیگری به نام لیتره بهرهوری را دانش و فن تولید تعریف کرد. با شروع دوره نهضت مدیریت علمی در اوایل سالهای 1900، فردریک وینسلو، تیلو و فرانک و لیلیان گیلبریت به منظور افزایش کارایی، درباره تقسیم کار، بهبود روش ها و تعیین زمان استاندارد، مطالعاتی را انجام دادند. کارایی به عنوان نسبتی از زمان واقعی انجام کار به زمان استاندارد، از پیش تعیین شده، تعریف شد. به طور مثال اگر از فردی در 8 ساعت کار انتظار تولید 100 واحد محصول را داشته باشیم اما در عمل وی 96 واحد تولید کند گفته می شود کارایی او 96% است. در سال 1950 سازمان همکاری اقتصادی اروپا، به طور رسمی بهرهوری را چنین تعریف کرد:
(بهرهوری حاصل کسری است که از تقسیم مقدار یا ارزش محصول بر مقدار یا ارزش یکی از عوامل تولید بدست می آید. بدین لحاظ می توان از بهرهوری سرمایه، مواد اولیه و نیروی کار صحبت کرد). سازمان بین المللی کار بهرهوری را چنین تعریف کره است:
(بهرهوری عبارت است از نسبت ستانده به یکی از عوامل تولید: سرمایه، نیروی کار و مدیریت، در این تعریف "مدیریت" بطور ویژه یکی از عوامل تولید در نظر گرفته شده است.
نسبت به تولید به هر کدام از این عوامل معیاری برای سنجش بهرهوری محسوب می شود.
در اطلاعایه تشکیل مرکز بهرهوری ژاپن در سال 1955 در ارتباط با بهبود بهرهوری چنین بیان شده است:
"حداکثر استفاده از منابع فیزیکی، نیروی انسانی وسایر عوامل به روشهای علمی بطوری که بهبود بهرهوری به کاهش هزینه تولید، گسترش بازارها، افزایش اشتغال و بالارفتن سطح زندگی همه آحاد ملت، منجر شود".
از دید مرکز بهرهوری ژاپن، بهرهوری یک اولویت و انتخاب ملی است که منجر به افزایش رفاه اجتماعی و کاهش فقر می گردد. مرکز بهرهوری ژاپن از زمان تاسیس در سال 1955 نهضت ملی افزایش بهرهوری در این کشور را تحت سه اصل رهنمون ساز به جلو هدایت نموده است که عبارتند از: افزایش اشتغال، همکاری بین نیروی کار و مدیریت، توزیع عادلانه و برابر ثمرههای بهبود بهرهوری در میان مدیریت، نیروی کار و مصرف کنندگان.
در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 مرکز بهرهوری آمریکا تعریف زیر را ارائه داد:

قیمت تعدیل شده سود بهرهوری
تعاریف دیگری از بهرهوری به شرح زیر بیان شده است:
– معیار عملکرد و یا قدرت و توان هر سازمان در تولید کالا و خدمات.
– نسبت میان بازده به هزینه عملیات تولیدی.
– نسبت بین بازده تولید به واحد منبع مصرف شده است که با سال پایه مقایسه می شود.
– تغییر بدست آمده در مقدار محصول در ازای منابع مصرف شده .
از سوی دیگر می توان گفت که برای تعریف بهرهوری، ابتدا باید دو مفهوم کارایی و اثربخشی آشنا شویم.
کارایی: نسبت ستانده به داده را گویند که برابر مصرف بهینه منابع می باشد.
اثربخشی: به معنای تحقق اهداف سازمان است.

با ادغام دو مفهوم چهار حالت بروز می نماید:
1- ورودی ثابت، افزایش خروجی.
2- کاهش ورودی، افزایش خروجی.
3- کاهش به نسبه بیشتر ورودی، کاهش خروجی.
4- افزایش ورودی، افزایش به نسبه بیشتر خروجی.
5- کاهش ورودی، خروجی ثابت .
که حالت چهار همان بهرهوری می باشد. کارآمدی و اثربخشی (بهرهوری) حالتی است که هم منابع درست مصرف شده و هم اهداف سازمان تحقق یافته است.
از دید نگارنده، بهترین گزینه پیش روی مدیران برای صعود به قله موفقیت، حرکت بر اساس سبک مدیریتی مبتنی بر کرامت انسانی و بهرهوری می باشد.
خداوند در ابتدای آیه مبارکه 70 ز سوره 17 (الاسرار) می فرماید: "وَ لَقَد کَرَّمنا بَنیِ آدَمَ …" و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم… آنگاه که کرامت انسانی یک فرد منظور نظر واقع شد، رضایت فرد تامین شده است چرا که کرامت هدیه و امانت الهی است. این نوع مدیریت بر اصولی مانند: احترام قائل شدن به انسان، داشتن دیدگاه مثبت گرا به انسان، برقراری روابط انسانی قوی، مشارکت دهی عملی کارکنان در تصمیم گیری ها، و اصل آموزش جامع وبالابردن آگاهی کل کارکنان سازمان استوار می باشد.
نتایجی که از مدیریت بر مبنای کرامت انسانی حاصل می شود به طور خلاصه به قرار ذیل قابل شمارش است:
1- تقویت و بهبود تعلق خاطر به کار و سازمان .
2- تقویت و بهبود اخلاق کار .
3- تقویت پرکاری (فرهنگ کاری).
4- حاکم شدن استراتژی بهبود دائم در سازمان.
5- کاهش شایعه و تشنج روانی در سازمان از طریق مکانیزم اطلاع رسانی به سطوح مختلف صرف نظر از پست و موقعیت آنها.
6- تقویت کارجمعی خودجوش از طریق مکانیزم اطلاع رسانی به سطوح مختلف صرفنظر از پست و موقعیت آنها .
7- رفع اضطراب از محیط کار از طریق آموزشهای رفتاری و توجه به امنیت شغلی کارکنان و فراهم نمودن امکان ابراز نظرات و تلفیق سازمان رسمی و غیررسمی.
8- کاهش تخلفات و حوادث ناشی از کار .
9- جایگزینی کنترل کیفیت تا تولید کیفیت.
10- کاهش مصارف مواد و انرژی (مادی و معنوی).
که تمامی آن چه شمرده شد به ایجاد و استقرار، پرورش و گسترش، کاربردی شدن و استمرار بهرهوری و در کل به ارتقای آن در سازمان خواهد انجامید.
(محمود حدادی، شاغل در دفتر توسعه فناوری اطلاعات آموزشی)
بهرهوری که یکی از مفاهیم اقتصاد است اینگونه تعریف می شود: مقدار کالا و یا خدمات تولید شده در مقایسه با هر واحد از انرژی و یا کار هزینه شده. به دیگر سخن بهرهوری عبارت است از بدست آوردن حداکثر سود ممکن با بهره گیری و استفاده بهینه از نیروی کار، توان، استعداد و مهارت نیروی انسانی، زمین، ماشین، پول، تجهیزات، زمان، مکان و … به منظور ارتقائ رفاه جامعه.
برخلاف پندار برخی افراد بهرهوری فقط برای صنایع نیست بلکه بهرهوری سطوح مختلفی دارد و همه افراد در همه سطوح نقش دارند یعنی این که افراد می توانند با تفکر، ابداعات و نوآوریهای خود عملاً در چند سطح گوناگون موثر واقع گردند، سطوح مختلف بهرهوری عبارتند از:
1- سطح فرد
2- سطح گروه کاری
3- سطح زمانی
4- سطح رشته های تجاری، خدماتی، صنعتی و یا کشاورزی
5- سطح بخشهای اقتصادی
6- سطح ملی و کشوری
7- سطح جهانی
در سطوح فردی به دنبال تدابیری برای افزایش بهرهوری فردی هستیم و در سطح گروه نیز به دنبال افزایش بهرهوری گروه کاری هستیم. بدیهی است که موضوع بهرهوری بیشتر در سطوح سازمانی و رشته های مطرح می شود و بیشترین ضوابط و شرایط مربوط به بهرهوری رامی توان در آنها مشاهده کرد. چه بسا برخی مشاغل و حتی برخی دستگاهها به دلیل انجام فعالیتهای موازی و تکراری بودن وظایف سازمانی در یکدیگر ادغام شده و برخی از آنها حذف شدهاند. برخی مواقع ایجاب می کند که به دلیل مصالح ملی برنامه ریزان اقتصادی و سیاست گذاران مثلاً در زمان جنگ دستور دهند کارخانه های کالاهای غیرضروری و لوکس اقدام به همکاری با سایر کارخانه های تولید مواد غذایی و حتی کارخانه های ساخت جنگ افزار ماید و تولید کالای خود را تعطیل نمایند. و یا مصالح عمومی ایجاب می کند چندخانه که در مسیر طرح یک شاهراه واقع گردیده خریداری یا معاوضه گردیده وتخریب شود.

برای بهبود بهرهوری موانعی به شرح ذیل وجود دارد:
– نداتشن اعتقاد و باور ملی به نتایج و فواید بهبود بهرهوری
– ترس از برخی نمودهای ظاهری بهرهوری از جمله ترس از بیکاری
– نا آگاهی عمومی نسبت به مفاهیم و جایگاه بهرهوری، میزان اهمیت آن و نقش و وظایف افراد
– بی توجهی به فکرهای خلاق و مبتکر
– مقاومت افراد در مقابل تغییرات و عدم تمایل به ترک برخی عادات
– غرق شدن در روشها و تکنیک ها و تغییر باورهای فکری
– بلندپروازی و بی توجهی به مسائل به ظاهر کوچک و راه حل های خود
– مشخص ننمودن متولی کار
– ناهماهنگی و نبود هدایت و نظارت مناسب
– ضعف تعهد اجرایی
– عجله در حصول نتیجه
– دخالتهای به جای برخی کارشناسان در سایر حوزه های کاری و اظهارنظرهای غیرکارشناسانه
– عدم وجود کارشناسان خبره و یا عدم انگیزش آنها در ارزیابی سیستم و تجزیه و تحلیل و اندازه گیری بهرهوری
– برخورد مقطعی با موضوع بهرهوری و ناپیوستگی روند بهرهوری

فواید عمومی بهرهوری:
– صرفه جویی در هزینه ها
– افزایش کیفیت (مرغوبیت و مطلوبیت) کالاها و خدمات
– ثبات قیمتها و یا حتی کاهش آن
– افزایش سطح رفاه عمومی جامعه
– افزایش درآمد و سود
– رضایت عمومی افراد
– رونق اقتصادی
– افزایش تولید و ارائه خدمات
– ثبات اقتصادی در بازار جهانی
– ایجاد اشتغال و توسه صنعتی

منافع و فواید بهرهوری برای سیستمهای دولتی و شرکتها را می توان به شرح ذیل برشمرد:
– افزایش سود و درآمد
– کاهش هزینه ها
– افزایش تقاضا
– رضایت شغلی کارکنان
– سرعت عمل کارکنان
– دقت عمل کارکنان
– ایجاد رقابت سالمتر
– ارتقای شغلی کارکنان
– ایجاد محیط کاری جذاب
– آموزش عمومی کارکنان
– افزایش حقوق و دستمزد
– امنیت شغلی کارکنان
– انجام درست کارها و انجام کارهای درست
– افزایش کیفیت زندگی کاری
– افزایش رفاه کارکنان
– افزایش انگیزه کاری
بهبود و ارتقای بهرهوری مستلزم کوشش و تلاش برنامه ریزی شده همه جانبه از سوی افراد و مسئولین ذیربط است که خود نیازمند بهبود شرایط کار و تغییر محرکها و روشهای انگیزشی کارکنان، بهبود نظامها، دستورالعملها، قوانین، بخش نامه ها، روشها و فناوری و … می شود.
بطور کلی عوامل موثر بر افزایش سطح بهرهوری را می توان چنی برشمرد:
بهبود کیفی عامل کار، با توجه به این که نیروی انسانی مهمترین عامل در بهبودی بهرهوری می باشد.
لذا می توانند با بکارگیری نکات زیر موجبات ارتقای بهرهوری را فراهم نمایند.
الف: نگرشهای مثبت کاری، به عنوان مثال غرورداشتن در کار و متقابل به پیشرفت مستمر.
ب: کسب مهارتهای جدید و ارتقای تخصص با کمک آموزش.
ج: کمک به همکاران در مواقع لزوم و اجرای کارها به صورت گروهی و دسته جمعی.
د: مشارکت در برنامه های بهبود بهرهوری همچون کمیته های بهرهوری، طرح پیشنهادها، نظام جامع کیفیت مدیریت و گروههای کنترل کیفی
ه: انجام درست کارها از بدو امر
و: حفظ سلامت جسمانی و تغذیه مناسب افراد
ز: انگیزش مناسب کارکنان از طریق اعطای پاداشهای مادی، تفویض اختیار، ایجاد محیط دوستانه و روابط غیررسمی بین کارکنان
ج: بالارفتن سطوح آموزش مستمر و مداوم نیروی کار
ی: سپردن کار به کاردان و گماردن افراد در مشاغل متناسب
ک: ایجاد شرایط خوب کاری و تفریحات سالم برای کارکنان
ل: بهبود روشهای انجام کار
م: استفاده از سیستم مکانیزه و روش خودکار

روش پژوهش:
در پژوهش حاضر، محقق سعی دارد با توجه به مطالعات و مشاهدات خود، سوالات یا فرضیه هایی را که تدوین نموده است. با استفاده از روشهای مناسب آماری بررسی نماید. نوع تحقیق در این پژوهش روش همبستگی است که به بررسی رابطه بین متغیرها می پردازد. در این پژوهش، محقق به دنبال بررسی رابطه بین افسردگی شغلی کارکنان شرکت ایزوگام بام گستر دلیجان می باشد.

جامعه آماری
جامعه عبارت است از گروهی از افراد یا اشیاء یا حوادث که حداقل دارای یک صفت یا ویژگی مشترک هستند. جامعه آماری پژوهش حاضر کارکنان شرکت ایزوگام بام گستر دلیجان می باشد که با توچه به چارت سازمانی دارای 42 نفر پرسنل است.

نمونه آماری:
نمونه پژوهش حاضر شامل 35 نفر از کارکنان شرکت ایزوگام بام گستر دلیجان می باشد که از بین جامعه به عنوان نماینده آن جامعه انتخاب شدهاند.

روش نمونه گیری:
نحوه نمونه گیری در پژوهش حاضر به صورت تصادفی ساده است. 35 نفر از کارکنان شرکت ایزوگام بام گستر دلیجان، را بطور تصادفی ساده اعم از کارکنان زن و مرد، از آنهایی که در استرس بودهاند انتخاب کرده و تست در میان آنها اجرا شد.

ابزار پژوهش:
ابزاری که در این پژوهش برای اندازه گیری متغیرهای پژوهش استفاده شده است شامل پرسشنامه ارزیابی بهرهوری شغلی و پرسشنامه افسردگی بک است.

الف) ویژگیهای پرسشنامه بهرهوری شغلی
به منظور تنظیم و تدوین تحقیقات انجام شده در زمینه پرسشنامه بهرهوری مورد بررسی و پس از شناسایی متغیرهای که می توانند فرضیات تحقیق را آزمون نماید. سوالات و عباراتی تهیه شده و پس از بررسی دقیق سوالات طراحی شده به وسیله اساتید، پرسشنامه با 30 سوال طراحی گردیده است:
1- سوالهایی که به منظور سنجش تاثیر توجه مستمر کارکنان در بهبود بهرهوری طراحی شدهاند. (سوالات 1 تا 8).
2- سوالهایی که به منظور سنجش تاثیر میزان حمایت از کارکنان در بهبود بهرهوری طراحی شدهاند. (سوالات 9 تا 15).
3- سوالهایی که به منظور تاثیر دادن بازخورده مستمر از مدیر به کارکنان در بهرهوری طراحی شدهاند. (سوالات 16 تا 21).
4- سوالهایی که به منظور آگاهی مدیر از محیط خارجی و انطباق موثر با آن را در بهبود بهرهوری طراحی شدهاند. (سوالات 22 تا 26).
5- سوالهایی که به منظور تاثیر مشکلات دادن کارکنان در تصمیم گیری از سوی مدیر در بهبود بهرهوری طراحی شدهاند. (سوالات 27 تا 35).
برای پاسخگویی به هر یک از سوالات فوق از مقیاس پنج درجهای لیکرات استفاده شده است. بدین معنی که برای هر سوال پنج گزینهای از خیلی کم تا خیلی زیاد در نظر گرفته شده است. یکی از مهمترین خصوصیات این مقیاس در آن است که حوزه انتخاب پاسخگویان را گسترش بخشیه و گزینه های بیشتری را برای آنان فراهم می آورد. بدین معنا که از پاسخگو تنها در مورد موافقت یا مخالفت او با عبارت مورد سوال نمی شود، بلکه می باید یکی از گزینه های 5 گانه را انتخاب نماید. (اوپنهایم، م، کریم نیا، 1396).
همچنین به منظور اطمینان از نتایج حاصله اقدام به تعیین میزان قابلیت اعتماد (پایایی) پرسشنامه گردید. منظور از قابلیت اعتماد یا اطمینان نیز عبارت از این است که اگر عدهای را دو یا چندبار آن پرسشنامه مورد بررسی قرار دادیم، نمره آزمودنی ها در آزمایشهای مختلف تا چه حد ثابت خواهد ماند.

ب) پرسشنامه افسردگی (BDI)
این تست دو فرم می باشد. یک فرم بلند شامل 21 جنبه از علائم جسمانی و روانی افسردگی است و هر جنبه دارای چند جمله است، که درجات مختلف افسردگی را از ضعیف تا شدید اندازه گیری می کند و فرم کوتاه مدت که شامل 13 جنبه از علایم جسمانی و روانی است که هر کدام شاخصی از افسردگی هستند که در این پژوهش از فرم بلند استفاده گردیده است و یکی از ابزارهایی که به طور وسیع بکار گرفته می شود نه تنها برای بیمارانی که تشخیص اختلالات روانی در آنها داده شده است، بلکه برای تشخیص بیماران در جمعیت های طبیعی نیز استفاده می شود. پرسشنامه افسردگی بک از مشاهدات کلینیکی درباره نگرشها و علائمی که اغلب توسط بیمار روانی افسرده نشان داده می شود مشتق شده است. مشاهدات کلینیکی بطور سیستماتیک به 21 علامت و نگرش تقسیم شدهاند. در حال حاضر چندین نوع پرسشنامه بک موجود است. این پرسشنامه به بیش از 30 زبان ترجمه شده است. اعتبار ساختاری پرسشنامه افسردگی بک بوسیله رابطه مثبت این پرسش نامه با ساختارهای همانند ناامیدی، افکار و نگرشهای مختل کننده و رفتار خودکشی که باید از لحاظ تئوریکی ارتباطی با افسردگی داشته باشد نشان داده شده است. پرسشنامه افسردگی بک همبستگی نزدیکی با مقیاس افسردگی همیلتون مقیاس افسردگی زونگ و مقیاس D پرسشنامه mmpI، نشان داده است. پرسشنامه بک برای اشخاصی که بیش از 13 سال دارند و شش کلاس تحصیلی را گذاردهاند مناسب است. این آزمون یا پرسش نامه شامل 21 جنبه از علائم جسمانی و روانی افسردگی است. 21 جنبه این آزمون در مجموع شامل 94 سوال می باشد که هر جنبه نیز از 4 تا 5 سوال تشکیل شده است. آزمودنی می باید جمله های هر گروه را با دقت مطالعه کند و در برابر هر یک از آنها که با وضع وی هماهنگی کند که نماینده یک نشانه رفتاری بویژه از افسردگی در اوست . این سوالات به ترتیب از خفیف ترین تا شدیدترین میزان اختلال در آن جنبه را مورد سنجش قرار می دهد. ارزشهای نمرهای هر جنبه با 3 درجه بندی شده است که صفر مبین عدم افسردگی و 3 نماینده شدت افسردگی در آن جنبه مورد نظر است.
در بسیاری از جنبه های دو نوع جمله هم تراز در یک سطح عرضه شده است این جملات از نظر معنی موازی با یکدیگر بوده و با عناوین الف و ب درجه بندی شده است. برای تفسیر نمره هایی را که آزمودنی در آنها دایره کشیده یا علامت زده را مورد شمارش قرار می دهیم. جمع نمرات می تواند از صفر تا 63 نوسان داشته باشد. یعنی فردی که در این آزمون 63 نمره آورده میزان افسردگی وی بر مبنای سنجش آزمون 100% است و به همین ترتیب فردی که نمره 15 بیاورد 25% افسردگی دارد.
معیارهای مورد استفاده در این آزمون به قرار زیر است:
1- افرادی که به افسردگی در سطح نرمال مبتلا هستند جمع نمرات آنها بین 15 می باشد.
2- مزایایی که در تست EBI داشت از آن بعنوان ابزار اندازه گیری افسردگی استفاده نمودیم.

مزایای EBI به شرح زیر است.
1- تست اندازه گیری استاندارد شده است.
2- EBI با کمترین آموزش برخلاف سایر تستهای افسردگی می تواند مورد استفاده قرار گیرد. به خصوص برای افرادی که در رشته های غیرروانشناسی و روانپزشکی تحقیق می کنند.
3- از نظر اقتصادی کمترین هزینه را برای مجری دارد.
4- نمرهای که از این تست بدست می آید می تواند افراد را با هم مقایسه کند.

روایی آزمون افسردگی بک62:
آیا EBI واقعاً افسردگی را اندازه گیری می کند یا چیز دیگر را مورد سنجش قرار می دهد؟
اجرای سازه بر این مبنا استوار است که یک وسیله سنجش هرگز در خلاء تولید نمی شود. علاوه بر وجود تست و مقیاس بکار گرفته شده این احتمال هست که تست ها و مقیاسهای دیگری نیز وجود داشته باشد که برای ارزیابی مشاهده شود نشان دهنده روایی می باشد. طریقه مطمئن این است که با روش تحلیل عاملی چندین تست را که یک مفهوم واحد را می سنجد مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. اگر پس از تحلیل عامل مشخص شود همگی دارای یک بار عاملی هستند می توانیم مقیاس مورد استفاده خود را دارای روایی سازه بدانیم. همبستگی بین تستهای مختلف با EBI توسط محققین انجام گرفته است.

اعتبار تست بک EBI
اگر چه این تست به طور مکرر توسط محققین مورد استفاده واقع شده است و اعتبار آن را مورد تایید قرار دادهاند ولی با توجه به این که در حوزه جامعه شناسی که متغیرهای اجتماعی به منظور افسردگی مورد توجه قرار می گیرند کمتر مورد استفاده بوده است. ما سعی کردیم اعتبار آن را بدست آوریم تا مطمئن شویم که درموارد متعدد و مشابه نتایج یکسانی بدست می آید. مشهورترین ضریب اعتبار توسط کرونباخ ارائه شده است که به ضریب آلفای کرونباخ مشهور است که می توان با استفاده از این ضریب آن را سنجید. مقدار آلفای کرونباخ برای آزمون افسردگی بک EBI 87% است.

روشهای محاسبات آماری
به منظور تهیه و تنظیم و طبقه بندی و تجزیه و تحلیل داده های از روش آمار توصیفی و آمار استنباطی (همبستگی پیرسون) و آزمون t مستقل استفاده شده است. برای این که مشاهده نماییم آیا تفاوت بین میانگین دو گروه نمونه در متغیرهای مورد بررسی رابطه معنی داری وجود دارد و تفاوت معنی داری وجود ندارد مورد استفاده قرار گرفت است.

پرسشنامه افسردگی بک
دستور: این پرسشنامه شامل 21 گروه سوال است. خواهشمند است جملههای هرگروه را به دقت مطالعه کنید و فقط دور شماره جملهای که بیش از چند جمله دیگر حالت کنونی شما را بیان میکند، یک دایره بکشید. دقت کنید که در هر گروه از جملهها فقط باید یک جمله را انتخاب نمایید.
الف:
0- من احساس غمگینی نمیکنم.
1- احساس میکنم دلم گرفته یا غمگینم.
2 (الف)- من همیشه دلگرفته و غمگینم و نمیتوانم از آن رهایی یابم.
2 (ب)- به قدری غمگین و بینشاطم که برایم دردناک است.
3- به اندازهای غمگین و بینشاطم که تاب تحملش را ندارم.
ب:
0- نسبت به آینده، بدبینی یا دلسردی خاصی ندارم.
1- نسبت به آینده احساس ناامیدی میکنم.
2 (الف)- احساس میکنم که هیچ امیدی به آینده ندارم.
2 (ب)- احساس میکنم که هیچ وقت بر مشکلاتم غلبه نخواهم کرد.
3- احساس میکنم که امیدی به آینده ندارم و شرایطم بهتر نخواهد شد.
پ:
0- احساس نمیکنم که شخص شکستخوردهای باشم.
1- احساس میکنم که بیش از یک شخص معمولی شکستخوردهام.
2 (الف)- احساس میکنم که به ندرت کار معنیدار یا پردازشی انجام دادهام.
2 (ب)- هروقت به زندگی گذشتهام فکر میکنم جز شکستهای زیاد چیزی نمیبینم.
3- احساس میکنم که شخص کاملاً شکستخوردهای هستم.
ت:
0- مثل گذشته از زندگیام راضی هستم.
1 (الف)- بیشتر اوقات احساس بیحوصلگی میکنم.
1 (ب)- دیگر مثل گذشته، از چیزها لذت نمیبرم.
2- دیگر از هیچ چیز احساس رضایت نمیکنم.
3- از هرکس و هرچیز که بگویی، ناراضی هستم.
ث:
0- احساس گناه خاصی ندارم.
1- بیشتر اوقات احساس میکنم شخص بد یا بیارزشی هستم.
2 (الف)- احساس میکنم کمی گناهکارم.
2 (ب)- حالا دیگر تقریباً همیشه احساس میکنم شخص بیارزش و بدی هستم.
3- این طور احساس میکنم که گویی شخص بسیار بیارزش و بدی هستم.
ج:
0- احساس نمیکنم دارم مجازات میشوم.
1- احساس میکنم ممکن است اتفاق بدی برایم رخ بدهد.
2- احساس میکنم دارم مجازات میشوم یا مجازات خواهم شد.
3 (الف)- احساس میکنم که مستحق مجازاتم.
3 (ب)- دلم میخواهد مجازات شوم.
چ:
0- من از خود مایوس نیستم.
1 (الف)- من از خود مایوسم.
1 (ب)- من خودم را دوست ندارم.
2- من از خود بیزارم.
3- من از خودم متنفرم.

ح:
0- من احساس نمیکنم که از دیگران بدتر باشم.
1- از خودم به خاطر خطاهایم انتقاد میکنم.
2 (الف)- همیشه خودم را به خاطر خطاهایم سرزنش میکنم.
2 (ب)- برای هر اتفاق خود را سرزنش میکنم.
خ:
0- من در فکر آن نیستم که به خود آسیبی برسانم.
1- من درباره اینکه به خود آسیب برسانم فکر میکنم، ولی به آن عمل نمیکنم.
2 (الف)- احساس میکنم اگر مرده بودم، بهتر بود.
2 (ب)- من برای اینکه خود را بکشم نقشههای معینی کشیدهام.
2 (ج)- احساس میکنم اگر مرده بودم برای خانوادهام بهتر بود.
3- اگر میتوانستم خودم را میکشتم.
د:
0- من بیش از حد معمول گریه میکنم.
1- حالا بیشتر از گذشته گریه میکنم.
2- من حالا خیلی بیشتر از گذشته گریه میکنم و نمیتوانم از گریه کردن خودداری کنم.
3- من در گذشته میتوانستم به راحتی گریه کنم، اما حالا گرچه میخواهم ولی نمیتوانم.
ص:
0- من بیشتر از گذشته خسته میشوم.
1- من زودتر از گذشته خسته میشوم.
2- من از انجام هرکاری خسته میشوم.
3- من آن قدر خسته میشوم که نمیتوانم کاری انجام بدهم.
ض:
0- اشتهایم تغییر نکرده است.
1- اشتهایم به خوبی گذشته نیست.
2- اشتهایم خیلی کم است.
3- دیگر اصلاً اشتها ندارم.
ط:
0- اخیراً وزنم خیلی کمتر نشده است.
1- وزنم بیش از 5/2 کیلوگرم کم شده است.
2- وزنم بیش از 5 کیلوگرم کم شده است.
3- وزنم بیش از 5/7 کیلوگرم کم شده است.
ظ:
0- من بیش از حد معمول درباره سلامتی خود نگران نیستم.
1- من درباره دردها و رنجوریها یا سوءهاضمه و یبوست و یا علائم ناخوشایند بدنم نگرانم.
2- من به اندازهای درباره سلامتی و چگونگی حالم نگرانم که فکر کردن به چیز دیگر برایم مشکل است.
3- من کاملاً در افکار و احساساتم نسبت به سلامتی خود غرق شدهام.
ع:
0- من احساس نمیکنم که در علاقه من به امور جنسی تغییر تازهای به وجود آمده باشد.
1- حالا کمتر از گذشته به امور جنسی علاقه دارم. "میل جنسیام کمتر شده است".
2- حالا علاقه من به امور جنسی خیلی کمتر از گذشته است.
3- من تمام علاقهای که به امور جنسی داشتم از دست دادهام.
ذ:
0- حالا بیشتر از گذشته آزرده نیستم.
1- من بیش از گذشته آزرده و رنجیده میشوم.
2- من همیشه احساس رنجش میکنم.
3- به اندازهای رنج میبرم که چیزهای رنجآور گذشته هرگز رنجم نمیدهند.
ر:
0- من علاقهام را نسبت به مردم از دست ندادهام، مثل همیشه مردم را دوست دارم.
1- اکنون علاقهام نسبت به مردم کمتر از گذشته است.
2- من بیشتر علاقهای که به مردم داشتم از دست دادهام و علاقهام نسبت به آنها جزئی شده است.
3- من همه علاقهای که به مردم داشتم از دست دادهام و اصلاً به آنها علاقهای ندارم.
ز:
0- من مانند گذشته تصمیم میگیرم.
1- من اکنون به خودم اطمینان کمتری دارم و سعی میکنم تصمیم گرفتن را به تعویق بیندازم.
2- دیگر بدون کمک دیگران نمیتوان تصمیم بگیرم.
3- دیگر به هیچ وجه نمیتوانم تصمیم بگیرم.
ژ:
0- من احساس نمیکنم که از گذشته بدتر به نظر برسم.
1- من از اینکه پیر یا ناجذاب به نظر میرسم، نگرانم.
2- من احساس میکنم تغییرات دائمی در ظاهر من به وجود میآیند و مرا ناجذاب نشان میدهند.
3- من احساس میکنم که زشت و کریهالمنظر به نظر میرسم.
س:
0- من میتوانم به خوبی گذشته کار کنم.
1 (الف)- برای اینکه کاری را شروع کنم به کوشش زیاد احتیاج دارم.
1 (ب)- من نمیتوانم بهخوبی گذشته کار کنم.
2- برای اینکه کاری را انجام بدهم باید به خودم فشار بیاورم.
3- اصلاً نمیتوانم کاری انجام بدهم.
ش:
0- من میتوانم مثل همیشه خوب بخوابم.
1- من صبحها خستهتر از گذشته از خواب برمیخیزم.
2- من یکی دو ساعت زودتر از وقت معمول بیدار میشوم و به سختی میتوانم دوباره به خواب بروم.
3- من هر روز زود از خواب بیدار میشوم و نمیتوانم بیش از 5 ساعت بخوابم.
پاسخنامه افسردگی بک
نام و نام
خانوادگی: …………………………………………………………………………………………………
سن:…………………………………. جنس:……………………………………… شغل:………………………………
تحصیلات:…………………………….. مذهب:…………………………………. وضعیت تاهل:…………………..
الف: 3 2 (الف) 2 (ب) 1 0
ب: 3 2 (ب) 2 (الف) 1 0
پ: 3 2 (ب) 2 (الف) 1 0
ت: 3 2 1 (ب) 1 (الف) 0
ث: 3 2 (ب) 2 (الف) 1 0
ج: 3 (ب) 3 (الف) 2 1 0
چ: 3 2 1 (ب) 1 (الف) 0
ح: 2 (ب) 2 (الف) 1 0
خ: 3 2 (ج) 2 (ب) 2 (الف) 1 0
د: 3 2 1 0
ذ: 3 2 1 0
ر: 3 2 1 0
ز: 3 2 1 0
ژ: 3 2 1 0
س: 3 3 1 (ب) 1 (الف) 0
ش: 3 2 1 0
ص: 3 2 1 0
ض: 3 2 1 0
ط: 3 2 1 0
ظ: 3 2 1 0
ع: 3 2 1 0
نمره خام=
براساس جدول افسردگی بک =
براساس جدول درصد افسردگی =

به نام خدا
نام: نام خانوادگی: سن: جنس: محل خدمت

1- تاکنون در دوره آموزشی ضمن خدمت شرکت کردهاید.
خیلی کم
کم
متوسط
زیاد
خیلی زیاد
2- تعیین اهداف کوتاه مدت و تشریح آن برای کارکنان تا چه میزان باعث افزایش بهرهوری میگردد.

3- تعیین اهداف بلندمدت و تشریح آن برای کارکنان تا چه میزان باعث افزایش بهرهوری میگردد.

4- تهیه شرح شغل و انتقال تفهیم آن به کارکنان تا چه میزان باعث افزایش بهرهوری میگردد.

5- توجه به آموزش توجیهی کارکنان در رابطه با اهداف سازمان و وظایف و مسئولیتهایی که برعهده دارند تا چه حد باعث افزایش
بهرهوری میگردد.

6- تشکیل جلسات و سمینارهای مشترک میان مدیران وکارکنان درخصوص تعیین اهداف، خط مشیها و مسائل و مشکلات تا چه میزان باعث افزایش بهرهوری میگردد.

7- تا چه حد پرسش و کنجکاوی کارکنان در مورد اهداف و برنامههای آینده و همچنین مسائل و مشکلات سازمان تا چه میزان باعث افزایش بهرهوری میگردد.

9- تا چه حد برنامهریزی عملکرد برای کارکنان موجب بهرهوری میگردد.

9- حمایت معقول از کارکنان توسط مدیر تا چه حد در افزایش بهرهوری سازمان نقش دارد.

10- حمایت از کارکنان در تصمیمگیری و انجام وظایف تا چه حد باعث افزایش بهرهوری میگردد.

11- قدردانی از عملکرد برجسته افراد تا چه میزان باعث افزایش بهرهوری میگردد.

12- حمایت معقول از کارکنان در برابر واحدهای سازمان تا چه حد باعث افزایش بهرهوری میگردد.

14- تهیه تجهیزات و تسهیلات در بخشها تا چه حد باعث افزایش بهرهوری میگردد.

14- وجود ذخائر کافی منابع انسانی متخصص در سازمان تا چه میزان باعث بهرهوری میگردد.

15- حمایت مالی و تامین بودجه کافی برای انجام عملیات تا چه حد باعث افزایش بهرهوری میگردد.

16- کنترل و نظارت بر رفتار کارکنان تا چه حد باعث افزایش بهرهوری میگردد.

17- تعیین معیارهای ارزشیابی و کنترل تا چه حد باعث افزایش بهرهوری میگردد.

18-ارائه بازخورد صحیح از سوی مدیر به کارکنان تا چه حد باعث افزایش بهرهوری میگردد.

19- ارائه بازخورد سریع از سوی مدیر به کارکنان تا چه حد باعث افزایش بهرهوری میگردد.

20- ارزشیابی و کنترل مستمر کارکنان توسط مدیر تا چه حد در کاهش انحرافات نقاط ضعف کارکنان و درنتیجه افزایش بهرهوری میگردد.

21- تمرکز مدیر بر نقاط ضعف و انحرافات کارکنان وعدم توجه به قوتها و نقاط مثبت آنان تا چه حد باعث افزایش بهرهوری میگردد.

22- آگاهی کارکنان از نتایج ارزشیابی توسط مدیر تا چه میزان در افزایش بهرهوری کارکنان موثر است.

23- زیر نظر داشتن بخشهای دیگر به عنوان یک عامل محیطی تا چه حد باعث افزایش بهرهوری میگردد.

24- آگاهی و تبعیت از قوانین و مقررات تا چه حد باعث افزایش بهرهوری میگردد.

25- توجه و آگاهی مدیر و سرپرست به تکنولوژیهای پیشرفته تا چه حد باعث افزایش بهرهوری میگردد.

26- به نظر شما فضای مشارکتی با بهرهوری در سازمان تا چه حد ارتباط دارد.

27-تا چه حد استفاده از نظرات کارککنان در تعیین اهداف سازمان باعث افزایش بهرهوری میگردد.

28- تا چه حد استفاده از نظرات کارکنان در نظارت و کنترل بر اجرای اهداف سازمان باعث افزایش بهرهوری میگردد.

29- تا چه حد مشارکت کارکنان در تصمیمگیریهای سازمان باعث افزایش بهرهوری میگردد.

30- به نظر شما ایجاد تعهد و حس مسئولیتپذیری در کارکنان تا چه حد منجر به افزایش بهرهوری میگردد.

کلید سوالات:
– 1 تا 8: تاثیر توجه مستمر کارکنان در بهبود بهرهوری
– 9-15: تاثیر میزان حمایت از کارکنان در بهبود بهرهوری
– 16-21: تاثیر بازخورد مستمر از مدیر به کارکنان در بهبود بهرهوری
– 22-26: تاثیر آگاهی مدیر از محیط خارجی و انطباق موثر با آن در بهبود بهرهوری
– 27-30: تاثیر مشارکت دادن کارکنان در تصمیمگیری از سوی مدیر در بهبود
بهرهوری

مقدمه
افسردگی بیش از آن که یک مقوله درمانی باشد یک پدیده ملی است که باید از نگاه ملی به آن نگریست. افسردگی یک محرومیت و ناکامی از دستیابی به اهدافی که هر انسان دارد افسردگی ویژگیهایی دارد کاهش ارتباطات اجتماعی، ناامیدی، تمایل به خودکشی و … افسردگی اگر به مدت 2 ماه باشد واکنش ناشی از مثلاً دست دادن یک آشنا باشد میتواند تاثیر عاطفی قلمداد شود. حداقل 6 ماه زمان درنظر گرفته میشود که شخص از آن موقعیت وارد دنیای افسردگی به شکل مریضی میشود. و عواملی که جوانان را تهدید میکند فقدان امنیتهای لازم اجتماعی از جمله کار، تحصیل، ازدواج، احساس تنهایی، کمبود شدید محبت، ناآگاهی در اثر عدم رشد فکری، روحی، عدم دسترسی به هدف و نیازهای حیاتی که میتواند به موجبات رو به گسترش افسردگی باشد.
رشد تکنولوژی اینترنت، ماهواره و … نه تنها زیربنای اعتقادی و سازمان خانواده را مختل میکند بلکه بنیادهای اعتقادی جوانان را در معرض خطر قرار میدهد، جوانان نه تنها احساس تعلق و وابستگی به خانواده نمیکنند بلکه احساس دردآور پوچی و عدم اعتماد به نفس مینمایند که اینها میتواند مقدمهای بر افسردگی باشد و با توجه به آمار سازمان بهداشت جهانی در سال 2001، 14 درصد از زنان و 07/9 درصد از مردان به بیماری افسردگی مبتلا شدهاند. مهمترین بیماری در سال 2020 در درجه اول امراض قلبی و در درجه دوم اختلالات روانی و افسردگی خواهد بود. (چکیده مقاله نوربالا، احمد، 1381).
دکتر ابهری استاد دانشگاه در گزارش اظهار میدارد که در کشور ما 4 میلیون نفر زیر 20 سال سن به خاطر پایین بودن سطح نشاط و شادی اجتماعی دچار افسردگی هستند.

بحث و نتیجه گیری
در فرضیه اصلی بین افسردگی کارمندان با بهرهوری شغلی آنها رابطه معناداری وجود دارد. در تحقیق به این نتیجه رسیدیم که رابطه معکوس و معناداری بین نمرات افسردگی آزمودنیها و بهرهوری شغلی آنها وجود دارد و هرچه نمرات افسردگی کارمندان کمتر باشد از عملکرد شغلی بهتری برخوردار هستند و برعکس هرچه کارمندان افسردهتر باشند از بهرهوری شغلی پایینتری در سازمان برخوردار میباشند. همان گونه که پورشهسواری 1381 (به نقل از مرادنژاد، 1381) و افسردگی جوانان 18 تا 25 ساله سیرجانی به این نتیجه دست یافت که بین الگوهای حل مسئله و افسردگی در کارمندان رابطه وجود دارد و این که بین خصوصیات دموگرافیک مانند موقعیت اقتصادی، اجتماعی و بعد خانواده و ردیف تولد و افسردگی در کارمندان رابطه وجود دارد.
پس میتوان چنین عنوان نمود که بین خصوصیات دموگرافیک و افسردگی رابطه وجود داشته یعنی کارمندان مرد و زن که پرسشنامه دموگرافیک آنان در سطح پایینتری هستند با افسردگی رابطه بیشتری دارند.

پیشنهادات
1. مسئولین تولید ایزوگام و به خصوص شرکت ایزوگام بام گستر دلیجان
میتوانند نقش اصلی در کاهش ضریب افسردگی در اجتماع و در بین کارکنان خود داشته باشند. البته در این راستا نباید از نقش آموزشهای اجتماعی و تربیتی غافل بود.
2. بالابودن اعتقادات و باورهای دینی و اعتقادات نقش شگرفی در ایجاد اطمینان و آرامش درونی و درمانی ناراحتیهای روحی و روانی دارد.
3. از طریق آموزش و تبلیغات در رسانهها قبح بیماریهای روانی شکسته شود تا کسی از مراجعه به روانشناس احساس خجالت و ناراحتی نکند و بیماریهای روانی خیلی بزرگ جلوه داده نشود.
4. از بین بردن تضادهای محل کار و جامعه از بعد مادی و معنوی که میتواند در بهداشت روانی فرد موثر باشد.
5. ایجاد شناخت صحیح از خود و محیط خانواده، همکاران، ارتباط درست برقرار کردن با آنها میتواند در بهداشت روانی موثر باشد.
6. ایجاد فضای مناسب و ایجاد برنامههای متنوع و شاد در سطح مناطق و جامعه میتواند موثر باشد.
7. باید سعی کنیم میزان ناکامیها را کاهش دهیم و از طرف دیگر دلخوشیهای آنان را افزایش و نیازهای افراد را تشخیص و سعی در جهت رفع نیازهای آنان داشته باشیم.
8. تقویت مثبت غیرشرطی و انعکاس پذیرش خود و ارائه تقویت رفتارهای مثبت به عنوان یک انسان ارزشمند و شناساندن روشهای تقویت بهداشت روانی به کارمندان موثر است.
9. جایگزین کردن فرهنگ پیشگیری، به جای فرهنگ درمان نیز میتواند موثر باشد.
10. این تحقیق میتواند در شهرستانهای اطراف تهران در مناطق مختلف نیز تکرار گردد.

محدودیتها
1. امکان دسترسی به کارکنان به دلیل شرایط محدود اجتماعی و فشار کاری در سطح تولید چندان آسان نبود.
2. به دلیل عدم وجود تحقیقات کافی در زمینه افسردگی و رابطه آن با بهرهوری اطلاعات زیادی در دست نبوده و تحقیقی در این زمینه انجام نشده است.
3. به دلیل کمبود وقت امکان بالابردن حجم نمونه جهت بررسی وجود نداشت.

منابع
1. افسردگی آفتی که سلامت جامعه را تهدید میکند، نشریه کار و کارگر، نمایه، 1379.
2. افسردگی بیماری شایع اما قابل پیشگیری، نشریه قدس، نمایه، 1381.
3. اخوت ولیالله میرجلیلی، احمد. "افسردگی" انتشارات رز، 1362.
4. افسردگی تا تل ساعتهای کاری، نشریه روز زن، نمایه، 1380.
5. الطبرسی، شیخ ابوعلیالفضلبنالحسن "تفسیر مجمعالبیان"، تهران، موسسه انتشارات فراهانی، 1358.
6. بیابانگرد، اسماعیل "روشهای پیشگیری از افت تحصیلی" تهران، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، 1378.
7. پورافکاری، نصرالله "افسردگی"، واکنش یا بیماری، انتشارات ذوقی، 1361.
8. خورشیدی عباس – غندالی، شهابالدین، "مقدمات مدیریت آموزشی"، تهران، 1380.
9. دادستان، پریرخ "روانشناسی مرضی تحولی از کودکی تا نوجوانی"، انتشارات دریا، 1370.
10. دادستان، پریرخ "روانشناسی مرضی تحولی از کودکی تا نوجوانی"، انتشارات سمت، 1376.
11. درویش نرجسخاتون (1381) "بررسی رابطه افسردگی با افت تحصیلی"، پایاننامه کارشناسی، دانشگاه امام حسین (ع)
12. دلاور، علی "روشهای اماری در روانشناسی و علوم تربیتی"، انتشارات دانشگاه و کارگر، نمایه، 1379.
13. دلخوش، فتیده، نرگس "افسردگی از دیدگاه اجتماعی"، نشریه کار و کارگر، نمایه، 1379.
14. ساراسون، ایروینچی – ساراسون، باربارآر "روانشناسی مرضی"، بخاریان، بهمن – اصغری مقدم، محمدعلی – دهقانی، محسن – چاپ صدای مردم، 1371.
15. سیاسی – علیاکبر "نظریههای شخصیت با مکاتب روانشناسی"، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1367.
16. صالحی، محمد "یافتههای پژوهشی یا طرح پژوهشی"، 1380.
17. صالحیخواه، علی "افسردگی از دیدگاه اسلام و علم روز"، انتشارات بوستان تهران، 1374.
18. طوسی، خواجه نصرالدین "اخلاق ناصری" به تصحیح مینویی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1360.
19. فتحی آشتیانی، علی (1374) "بررسی تحولی تصور از خود، حرمت نفس، اضطراب و افسردگی در نوجوانان تیزهوش و عادی"، پایاننامه دکتری روانشناسی تربیت مدرس.
20. قائممقامی، وجیههالسادات (1383)، "طراحی برنامه آموزشی جهت پیشگیری از ابتلا به افسردگی در معلمین شهرستان یزد"، پایاننامه کارشناسی ارشد تربیت مدرس.
21. میچل، راس "افسردگی" مترجم غلامرضا خواجهپور، نشر مینا، 1375.
22. کاپلان، هارولد – سادوک، بنیامین – برگ، جک "خلاصه روانپزشکی" پورافکاری، نصرالله، ناشر شهر آب، امید انقلاب، 1371.
23. کوشان، محسن (1369) "بررسی عوامل روانی – اجتماعی موثر در بروز افسردگی دانشآموزان 12-16 ساله شهر تهران، پایاننامه کارشناسی ارشد تربیت مدرس.
24. حقیقی، محمدعلی و دیگران، 1380، مدیریت رفتار سازمانی، انتشارات ترمه.
25. خاکی، غلامرضا، 1376، آشنایی با مدیریت بهرهوری، انتشارات کانون فرهنگی، انتشارات سایهنما.
26. ساعتچی، محمود، 1376، روانشناسی کاربردی برای مدیران در خانه، مدرسه، سازمان، موسسه، نشر ویرایش.
27. سوزوکی، هاجیم، 1373، مقدمهای بر رویکرد جامع بهرهوری – بهپوشی، ترجمه دکتر مجد اقدسی، ناشر سازمان بهرهوری ملی.
28. گلابیان، نسرین، 80-79، همبستگی فرهنگ سازمانی و بهرهوری نیروی انسانی، پایاننامه منتشر شده دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، مقطع کارشناسی ارشد.
29. مرکز بهرهوری ژاپن، دروس استراتژیک برای شرکت، ترجمه فرهاد شفتی، 1376، نشر بصیر، تاریخ انتشار اثر به زبان اصلی موجود نیست.
30. یوسفی، سمیه، 84-1383، بررسی رابطه بین میزان سازگاری و میزان بهرهوری کارکنان شرکت زامیاد، پایاننامه منتشر شده دانشگاه آزاد اسلامی، مقطع کارشناسی.
31. یوسفی مشهور، 90-79، اندازهگیری و تجزیه و تحلیل عوامل موثر بر بهرهوری، پایاننامه منتشر شده دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز مقطع کارشناسی ارشد.
32. محمود حدادی، شاغل در دفتر توسعه فنآوری اطلاعات آموزشی.
33. سلطانی، ایرج، 1341 / کتاب بهرهوری منابع انسانی / اصفهان، انتشارات ارکان، 1384.
34. کینان، کیت / کتاب چگونه در کارمندان انگیزه ایجاد کنیم؟ / ترجمه قاسم کریمی، تهران، انتشارات قدیانی، 1377.

1 . Michael Gelder, Dennis Gath, Richardmayou
2 . Glandalar tever.
3 . Kaplan, sadock
4 . Kiarehs.
5 . Loo. H.
6 . Loo. P.
7 . Blackburn, J. M.
8 . Gottraux , J.
9 . Abraham
10 . Rado
11 . Bibring
12. Kohen, m
13 . Aggression tarno inward moder.
14 . narcissistic
15 . Libido
16 . Loveobject
17 . Bitring's model
18 . objevtive loss
19 . Rober son
20 . Bowlby
21 . speparation
22 . Attachment
23 . Despair
24 . Detachment
25 . Behaviorism
26 . ferster, c. B.
27 . lewinson, P. M.
28 . sazarus, A. A.
29 . Seligman, M. E. P.
30 Kanfer, E. H.
31 . Mclean, P.
32 . Bandura, A.
33 . social skills
34 . Learnd helplessness moder
35 . Attibalonal
36 . Abram son, L. Y
37 . Teadale
38 . Maladapitve attribational
39 . tnternal
40. stable
41 . Exteraal
42 . global
43. anstable
44 . specific
45 . cogcitive theoryand emotional disorders
1. Negative automatic thoughts
2. Systematic logical errors
3. Burns .D.
4. Au – or – None thinking
5. Overgeneralizing
6. Mental filter
7. Arutitrary inferences
8. Mind yeading
3. Fortuneteller error
4. Mislabeling
5. Personalization
6. Should statements
1. Suul , l.j.
2. Lorenz,K.
1. Suomisi
2. Balby,J
62 . Tomas kash
—————

————————————————————

—————

————————————————————

144


تعداد صفحات : 149 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود