موضوع :
امانت های الهی در قرآن
برای دریافت کارشناسی
استاد راهنما:
نگارش :
تقدیر و تشکر:
با سپاس و تشکر از راهنمایی های استاد بزرگوارم که مرا در انجام این پروژه یاری کردند.
تقدیم به :
محضر حضرت حق- عز و شانه- که از میان خلایق بر شانه های انسان قوت حمل امانت نهاد. "اِنّا عَرَضْنَا الْاَمِانَهَ … وَ حَمَلَهَا الْاِنْسان …"
و تقدیم به چهارده نور ازلی که همواره در ادای امانات به سوی اهلش از همگان پیشی گرفتند:
"انَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الاَمانات الی اَهْلِهَا"
و تقدیم به "مومنون" و "مصلین" آنان که "وَالَّذینَ هُمْ لِاَمَاناتِهِمْ وعَهْدِهم راعون" در شانشان آمده است.
و تقدیم به امانتداران حیات دنیوی ام؛ پدر و مادرم که خداوند امانت فرزند را به آنان سپرد.
و همسرم که حضرت رسول- صلی الله علیه و آله و سلم- فرمودند: "اخذتموهن بالامانه". زن را به عنوان امانت بگیرید.
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه 6
1. کلیات طرح تحقیق 9
1. 1 بیان مساله 10
2. 1 اهمیت مساله 12
3. 1 سوال تحقیق 12
4. 1 فرضیه 13
5. 1 حدود مساله 13
6. 1 محدودیت مساله 13
7. 1 کلید واژه ها 14
1. 7. 1 امامت 15
2. 7. 1 امانت 16
3. 7. 1 امین 19
4. 7. 1 خیانت 20
5. 7. 1 عهد 22
6. 7. 1 میثاق 23
7. 7. 1 ودیعه 24
8. 7. 1 ولایت 25
2. فصل اول : کلیاتی در زمینه آیات امانت در قرآن
1. 2 آیه عرض امانت 29
1. 1. 2 معنای عرض امانت 30
2. 1. 2 معنای اباء و امتناع از پذیرش امانت 34
3. 1. 2 معنای حمل امانت 34
4. 1. 2 مراد از انسان حامل امانت کیست؟ 35
5. 1. 2 معنای ظلوم وجهول 36
6. 1. 2 نتیجه قبول امانت 39
2. 2 آیه امانات 40
1. 2. 2 مراد از اهل امانات چه کسانی هستند؟! 40
2. 2. 2 شان نزول مشهور آیه 41
3. 2. 2 مقدم نمودن اداء امانات بر عدالت 42
4. 2. 2 مفهوم عام امانات 42
5. 2. 2 اقسام امانات 44
6. 2. 2 مخاطب در آیه چه کسانی هستند؟! 46
3. 2 آیه منع از خیانت درا مانات 50
4. 2 امانتداران 51
1. 4. 2 پیامبران امین 51
2. 4. 2 فرشته امین 53
3. 4. 2 کارگزاران امین 53
4. 4. 2 مومنان و نمازگزاران امانتدار 55
3. فصل دوم : بررسی مقایسه ای دیدگاه های مفسران شیعی و اهل سنت در تفسیر امانت
1. 3 اتصاف به اسماء حسنی 58
2. 3 اختیار و اراده 58
3. 3 استعداد 59
4. 3 اسرار 59
5. 3 اصل ادای امانت 61
6. 3 اعضاء و جوارح 62
7. 3 اوامر و نواهی 65
8. 3 اهل و خانواده 67
9. 3 ایمان 68
10. 3 اوصاف پیامبر آخر الزمان – صلوات الله علیه و آله 69
11. 3 تسلیم در برابر پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم- 70
12. 3 تسلیم اسماء 71
13. 3 تعهد و قبول مسئولیت 71
14. 3 تکلیف 72
15. 3 توحید 77
16. 3 حدود و شرع 78
17. 3 دلائل خداشناسی 78
18. 3 دلایل و عجایب صنع 79
19. 3 دین و شریعت 80
20. 3 روح 82
21. 3 زن 83
22. 3 شغل و منصب 84
23. 3 طاعت 84
24. 3 عقل 87
25. 3 علم 89
26. 3 عهد و پیمان 91
27. 3 فرایض 91
28. 3 فیض الهی 93
29. 3 قرآن 94
30. 3 لا اله الا الله 95
31. 3 لطیفه سیال انسانی 96
32. 3 محبت و عشق 96
33. 3 معرفت 97
34. 3 نماز، روزه غسل حج، جهاد، زکات 98
35. 3 وجود و هستی 101
36. 3 ودایع و امانات مردم 102
37. 3 وظایف و واجبات دین 104
38. 3 وفاء به عهود 105
39. 3 ولایت الهیه، امامت و ولایت ائمه – علیهم السلام- 106
4. فصل سوم : اهمیت امانتداری در روایات و احادیث
1. 4 رعایت اصل ادای امانت تحت هر شرایطی 124
2. 4 رابطه میان امانت و ایمان 128
3. 4 آثار امانتداری 129
4. 4 آثار بی توجهی به ادای امانت 135
5. 4 امانتداری میزانی برای سنجش افراد 136
5. فصل چهارم: نتیجه گیری 139
مقدمه
سپاس و ستایش ایزد منان را، که همه کس و همه چیز را، مالک اوست و هر آنچه از ناحیه عنایت او بر هستی جاری گشته، اماناتی است که باید، حافظ و امین بر آنها بود.
هنگام عرضه امانت حضرت باری- تعالی – خطاب به جمیع خلایق فرمود:
"اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَهَ عَلیَ السَّمواتِ و الْاَرْضِ وَالْجِبَالِ فَاَبَیْنَ انْ یَحْمِلْنَها و اشْفَقْنَ مِنْها…"1
پس از عرض امانت، همگان از جهت خوف از پذیرش آن ناتوان ماندند، چرا که حمل آن تنها سزاوار انسان بود: "وَحَمَلَهَا الاْنسان…"2
و این شانه های انسان بود که بار امانت را حمل کرد؛ او که ناز پرورده درگاه الهی بود، آن زمانیکه به قدرت لایزال الهی از عدم به وجود آمد، طنین قدسی ندا در داد " فَتَبارَکَ اللهُ اَحْسَنَ الخَالِقین"3
خلق شده در زیباترین صورت ها: "وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاْنسانَ فِی اَحْسَنِ تَقْویمٍ"4
و جان گرفته از نفخه ملکوتی : "وَ نَفَخَ فِیه مِنْ رُّوحِه"5
ملائک صف به صف بر آستانش به حضور آمدند و نور مطلق مهر "اِنّی جاعلٌ فِی الارْضِ خَلیفه"6
بر پیشانی اش نهاد، و در محضر آموزگار هستی علم اسماء آموخت: " وَعَلَّمَ ءآدَم الاسْمَاء کُلَّهَا"7
و ملائک را برآن اسماء مطلع ساخت؛ و عرشیان و قدسیان به فرمان حضرتش به پیشگاه انسان به سجده افتادند:
"وَ اذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَه اسْجدُوا لآدم…"8 و کریم او را به کرامت خویش نوازش داد: "وَ لَقَدْ کَرَمْنَا بنی ءَآدم…. "9
به پاس این الطاف الهی، آن هنگام که عرض امانت بر خلایق کردند، بار امانت به دوش کشید که "نظر وی برعرض حق بود نه بر امانت، لذت عرض، ثقل امانت را فراموش گردانید، لاجرم لطف ربانی به زبان عنایت فرمود: " که برداشتن از تو و نگاهداشتن از من، چون توبه طوع بار مرا برداشتی من هم از میان همه تو را برداشتم."10
رضای حضرت دوست تنها بر حمل امانت استوار نشد، بلکه امر بر ادای آن به سوی اهلش نمود و خطاب آمد:
"اِنَّ الله یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَماناتِ الی اَهلِهَا…"11
و آنان که به درجه ایمان کامل رسیده اند و مصلین حقیقی هستند، هم بر حمل امانت و هم بر ادای آن فائق آمدند و لذا به آنان گفته شد:
"قَدْ اَفْلَحَ الْمُومِنُونَ … وَ الذَّینَ هُمْ لِامانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ".12
"الاَّ الْمُصَلّینَ… وَالَّذینَ هُمْ لامَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ راعون"13
و اما سر نهفته در آیات امانت این است که، حضرت باری- تعالی- سخن از عرضه امانت، ادای امانات و رعایت امانات نموده ولی امانت خاصی را نام نبرده و شاید از همین جاست که گفته اند: "امانت مفهومی گسترده و وسیع دارد." و مفسران و اندیشمندان علوم اسلامی به استناد روایات پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- و ائمه – علیهم السلام- و صحابه برای مفهوم وسیع امانت مصادیق بیشماری را ذکر کرده اند، البته در برخی از وجوه امانت میان مفسران اهل سنت و شیعه اشتراک وجود دارد و در برخی تعابیر همچون- امانت امامت و ولایت- میان مفسران فریقین اختلاف نظر دیده می شود، و مادر این پژوهش به بررسی نقاط اشتراک و اختلاف مفسران اهل سنت و شیعه درتفسیر امانت می پردازیم.
کلیات طرح تحقیق
1. کلیات طرح تحقیق:
1-1. بیان مساله:
در این پژوهش در صدد بررسی مقایسه ای مفهوم امانت، در اندیشه های مفسران شیعی و اهل سنت می باشیم. از آنجا که در عالم، مالکیت همه امور به حضرت باری- تعالی- متعلق است و مالک حقیقی وجود حضرت حق است، و دیگر مالکیت ها از قسم مالکیت اعتباری است؛ ما را به این تفکر رهنمون می سازد که؛ امانت مفهومی وسیع و فراگیر دارد که مصادیق و نمونه های بیشماری را شامل می گردد؛ که با بررسی آیات و تفاسیر و روایات، گستردگی مفهوم امانت، روشن می شود.
با این توضیح، این پرسش مطرح می گردد که در نگاه تفاسیر و روایات، مصادیق امانات الهی چه مواردی هستند؟ و به دنبال آن، پرسش دیگر، به این موضوع می پردازد که مفسران شیعی و اهل سنت چه تفاسیری از این موارد ارائه داده اند؟
در کدام موارد میان ایشان وفاق و اشتراک وجود دارد؟ و اختلاف رای آنان در کدام موارد می باشد؟
سپس در این تحقیق برآنیم، تا با استخراج تعابیر امانت از تفاسیر و روایات، به بررسی دیدگاه ها و نظرات مفسران شیعی و اهل سنت پرداخته و موارد اشتراک و اختلاف نظر ایشان را مشخص نماییم.
ابعاد مختلف مساله:
مساله امانت از ابعاد مختلفی قابل بحث است؛ که مروری کوتاه بر این ابعاد خواهیم داشت:
امانت در بعد اخلاقی: صفت "امانتداری" ازامهات اصول اخلاقی است، این اخلاق حسنه از اوصاف انبیاء الهی و ائمه علیهم السلام- و مومنان حقیقی می باشد و حضرت محمد – صلی الله علیه و آله- قبل از رسیدن به مقام پیامبری در میان اعراب جاهلیت به "محمد امین" معروف بود، که این خصلت"امانتداری" باعث شده بود، مردم در سپردن امانات به سوی پیامبر(ص) بشتابند.
امانت در بعد ادبی: بسیاری از ادبا و شاعران با استناد به برخی از آیات امانت، تعابیر خاصی برای آن قائل شده اند:
مولانا در مثنوی امانت را به عشق تعبیر کرده است؛
کرد فضل عشق انسان را فضول زین فزون جویی ظلوم است و جهول14
شیخ اجل سعدی نیز امانت را عشق دانسته است؛
مرا گناه خود است ار ملامت تو برم که عشق بارگران بود و من ظلوم وجهول15
حافظ نیز در اشعار خود به امانت اشاره کرده و آنرا عشق داانسته:
"آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند16
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز17
در اشعار "عمان سامانی"18 نیز مراد از امانت الهی در آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَهَ …" عشق است که به صورت شرابی بر خلایق عرضه شد، و بار امانت عشق را انسان کامل حمل کرد که او در نظر سامانی وجود مقدس حضرت سیدالشهداء – علیه السلام- می باشد.
امانت در بعد اجتماعی: یکی از پایه های قوی اجتماع، اقتصاد آن می باشد، که تبادلات و روابط اقتصادی در سایه اعتماد و اطمینان متقابل صورت می گیرد، و این اعتماد حاصل نمی شود مگر در پرتو اصل امانتداری؛ لذا مدیران اقتصادی علاوه بر آگاهی و تخصص باید امین و متعهد باشند.
امانت در بعد فقهی: در تعریف امانت در فقه آمده : "امانت اسم است برای مال مورد ودیعت و یا هر مالی که به واسطه عقد یا قانون به طور امانت در اختیار دیگری باشد.. " که امانات را به 3 دسته تقسیم کرده اند: 1- امانات شرعیه 2- امانات معاوضی 3- امانات مالکی که احکام امانت در بابی تحت عنوان احکام ودیعه ذکر شده است.19
امانت در بعد حقوقی: در ماده 607 قانون مدنی در تعریف ودیعه – امانت به معنای خاص- آمده:
"ودیعه عقدی است که به موجب آن یک نفر مال خود را به دیگری می سپارد، برای آنکه آن را نگهدارد."
امانت قانونی و امانت قراردادی نیز از اصطلاحات حقوقی می باشد.20
با توجه به ابعاد مختلف امانت، پژوهش فوق به بررسی امانت در آیات و تفاسیر و روایات می پردازد.
2-1- اهمیت مساله
1. ضرورت تبیین و گسترش مطالعات قرآنی در جامعه:
با توجه به ضرورت فوق، بر مساله امانت از دید قرآن متمرکز شده ایم.
2. ضرورت انجام مطالعات مقایسه ای در حوزه تفسیر قرآن:
با توجه به ضرورت فوق، به بررسی مساله امانت در تفاسیر شیعی و اهل سنت پرداخته ایم.
3-1- سوال های تحقیق:
1. وجه اصلی اختلاف نظر مفسران اهل سنت وشیعه در تفسیر امانت در چیست؟
2. وجه اصلی اشتراک نظر مفسران اهل سنت و شیعه در تفسیر امانت در چیست؟
4-1- فرضیه های تحقیق:
1. وجه اصلی اختلاف نظر میان مفسران اهل سنت و شیعی در تفسیر امانت به مساله ولایت و امامت امامان معصوم – علیهم السلام- مربوط می شود.
2. در بیشتر موارد میان مفسران اهل سنت و شیعه در تفسیر امانت وفاق نظر وجود دارد.
5-1- حدود مساله:
موضوع پژوهش فوق موارد ذیل را شامل می شود:
1- بررسی آیات امانت در قرآن کریم.
2- این مساله- یعنی بررسی آیات امانت- را از زاویه مفسران شیعی و اهل سنت بیان می نمائیم.
[فهرست کامل کتاب های مورد استفاده از علمای سنتی وشیعی در فهرست منابع ذکر شده است.]
6-1- محدودیت ها:
1- مشکلات مربوط به دسترسی، بر منابع کتابخانه ای (بخصوص نسخ خطی در زمینه مورد بحث)
2- عدم نگارش کتاب های مستقلی در این زمینه
شیوه تحقیق:
این پژوهش به روش توصیفی و کتابخانه ای تدوین شده است.
کلید واژه ها:
1-7-1- امامت:
"امام" از ریشه "امم" گرفته شده است.
در قاموس برای "امام" چند معنا ذکر شده:
"امام: نسخه اصلی و نوشته ای که از آن سواد برگیرند.
امام : به معنای "راه"… که به وسیله آن به مقصد می رسند."21
راغب می گوید: "امام کسی که به پیشوایی او در قول و فعل اقتدا می شود".22
ابن فارس از صاحب نظران اهل سنت می گوید:
"امام کسی است که به او اقتدا می شود و پیشوای مردم در امور قرار می گیرد".23
علامه طباطبایی در ذیل آیه : "انّی جَاعِلُکَ للنَّاسِ اماماً"24 آورده:
امام یعنی پیشوا و مقتدا… به طوریکه مردم از کسی که دارای این مقام است تبعیت کنند و گفتار و رفتار خود را تطبیق برگفتار و رفتار او نمایند… وهر جا نامی از امامت برده شده "هدایت" هم به عنوان تفسیر بدنبال آن ذکر گردیده مثلاً "وَ جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا…" مقام امامت مقام هدایت مخصوصی است که عبارت از هدایت به امر خدا بوده باشد… اسلام آن شخص هادی است که از نظر جنبه ملکوتی موجودات آنها را رهبری می کند و مقام "امامت" یک نوع ولایت بر اعمال مردم است از نظر باطن که توام با هدایت می باشد".25
فخر رازی از مفسران اهل سنت در تعریف امام ذیل آیه "انّی جَاعِلُکَ للنَّاسِ اماماً" آورده:
"امام کسی است که شایسته است در دین به او اقتدا شود …"26 و در جای دیگر می گوید : "امام کسی است که بر کل امت متصرف است".27
2-7-1- امانت
"امانَتْ" واژه ای است عربی، که مصدر است و 6 بار در قرآن به کار رفته است.28
"امانَتْ" مصدر دو ریشه از واژه "امن" است؛
ریشه اول:
"امٍنُ" (آرامش و امنیت یافت) که مضارع این فعل "یُامُنْ" می باشد و مصادر این ریشه عبارتند از:
امَاناً : زنهاری و بی ترس و بیم
امَانَهً: راستی و ضد خیانت و نیز زنهاری
امَنَهً: راستی و سکون و آرامش قلب و بدون ترس و بیم
امْناً: ضد خوف و بدون بیم و ترس و آرامش نفس و دین وخلق
و اسم فاعل ریشه "امِنَ" : آمِنْ (شخص بدون ترس و بیم و خوف) امِنْ( زنهار خواهنده) و امین(امانتدار) می باشد.29
به گفته راغب نیز در "مفردات" "امن، امانه، امان" هر سه مصدر هستند؛ واژه "امان" گاهی اسم است و برای حالتی که بر انسان در امنیت حاصل می شود به کار می رود، و گاهی به چیزی که باعث امنیت می شود نیز – امان- گویند؛ مانند سخن خدای تعالی که فرمود: "و تخونوا اماناتکم"30
یعنی به چیزهایی که بر آنها ایمن بودید، خیانت کردید.31
ریشه دوم: از ماده "امن" "امُن" ( معتمددیگران واقع شدن و امین قرار گرفتن) می باشد که مضارع آن "یامن" و مصدر این ریشه "امانه" و اسم فاعل آن" امین" می باشد.32
لذا "امانت" مصدر "اَمِنَ و امُنَ" می باشد.
فراهیدی در "العین"33 و ابن منظور در "لسان العرب"34 آورده اند که:
"امن" ضد خوف و "امانت" ضد خیانت است.
"ابن فارس" برای امانت دو معنا متذکر شده است: "امانت دو ریشه نزدیک به هم دارد، یکی از آن دو امانتی است که ضد خیانت است و معنای آن سکون وآرامش قلب می باشد و ریشه دوم به معنای تصدیق و باور کردن می باشد که هر دو معنی به هم نزدیکند"35
در نتیجه واژه امانت که همچون واژه های ایمان و امنیت از یک ریشه یعنی – امن- گرفته شده اند، معنای مشترکی را در خود دارند و آن اطمینان و اعتماد می باشد، که امانت در این صورت یعنی اعتماد و اطمینان از سالم بودن امانت وعدم خیانت درآن.
در بسیاری از فرهنگ های لغت فارسی و عرب در معنای لغوی "امانت" آمده است؛ امانت یعنی:
" 1- راستی و درستکاری و صداقت ( فرهنگ نفیسی، معین، عمید، آنندراج، منتهی الادب، سیاح)
2- ضد خیانت ( نفیسی، آنند راج ، عمید، منتهی الارب ، سیاح)
3- استواری ( معین، نفیسی)
4- زنهاری( نفیس، معین، آنندراج ، منتهی الارب، سیاح)
5- بی بیمی( نفیسی، آنندراج ، منتهی الارب)
6- حفاظت ونگهبانی وصیانت (نفیسی)
7- اخلاص( نفیسی)
8- تدین ودینداری ( نفیسی)
9- ودیعه (عمید، معین)
10- اهل مرد و مال وی و کسانیکه آنها را گذاشته و به سفر می رود. (نفیسی، آنندراج، منتهی الارب، سیاح)".36
تعریف امانت در کلام مفسران
امانت در اصل مصدر است، ولی بسیار می شود که آن چیزی که سپرده شده، چه مال، و چه اسرار، و امثال آن نیز امانت می گویند.37 امانت عبارت است از اینکه به وسیله عهد یا وصیت و امثال آن، امنیت حقی از حقوق حفظ شود.38 امانت – هر چه باشد- به معنای چیز نیست که نزد غیرودیعه بسپارند، تا او آنرا برای سپارنده حفظ کند و سپس به وی برگرداند."39
بروسوی از مفسران اهل سنت در تفسیر "روح البیان" در تعریف امانت آورده:
"بدان، امانت عبارت است از اینکه هنگامی که برای غیر تو برتو حقی واجب شود، پس باید آن حق را به سوی او ادا کنی."40
زحیلی نیز از صاحبنظران اهل سنت می گوید:
"امانت آن چیزی است که شخص بر آن امین قرار داده می شود، و در عرف مردم هر چیزی است که آن را به اجازه صاحبش بگیری و شامل تمام حقوقی که بر دوش شخص است می شود، خواه حقوق خداوند باشد یا حقوق مردم و یا حقوق خود شخص".41
"مراغی " از دیگر مفسران اهل سنت در تعریف امانت دارد که : "امانت چیزی است که حفظ می شود تا به صاحبش برگردانده شود"42
3-7-1- "امین"
"امین" اسم فاعل ریشه "امن و امن" می باشد.43 این واژه 13 بار در قرآن به کار رفته است. "امین در لغت یعنی؛ امانتدار و قوی و کسی که بر او اعتماد نمایند و از او ایمن باشند"44و هر چه به او بسپارند بدون کسر و نقصان باز دهد و هر چه به او گویند اعاده آن در هیچ جا و هیچ وقت جایز نداند و روا نشمارد.45
"دانشمندان ادبیات عرب کلمه "امین" را که صفت مشبهه است به کسی اطلاق می کنندکه صفت امانتداری در او ثابت بوده و سالیان سال هرگز از او خیانت دیده نشده باشد."46
امین کسی است که نه چیزی بر مورد امانت بیفزاید و نه چیزی از آن بکاهد.47
"به گفته "ابن فارس"، "امین" صفت مشبهه است که گاهی به معنای فاعل و گاهی به معنای مفعول می آید، بنابراین "امین" به معنای "موتمن و موتمن"خواهد بود.
فرق موتمن و امین این است که موتمن به کسی گفته می شود که مورد اعتماد و اطمینان دیگران قرار گیرد، هر چند شخص خائنی باشد، اما امین به کسی گفته می ِود که وصف امانت در او ثبوت و استقرار پیدا کرده و واقعاً صلاحیت اعتماد و اطمینان دیگران را داشته باشد، از این رو به کسی که مورد اعتماد و اطمینان است و امانتی را جهت حفظ و نگهداری به وی می سپارند، امین گفته می شود."48
امین: کسی است که امانت را حفظ می کند و آنرا ادا می کند.49
4-7-1- معنای لغوی خیانت
"خیانت" از ماده "خَوْن" است؛ "خانَ، یخون، خوناً، خیانهً"
"خون" یعنی نقصان در وفاداری.50
"خیانت شکستن عهد در چیزیست که آدمی را در آن امین دانسته باشند ولکن این معنا تنها معنای خیانت در عهد و پیمان است، و به گفته "ابن فارس" این ماده دارای یک معنی اصل است، و آن کوتاهی کردن در ادای امانت و وفای به عهده است".51
خیانت مقابل امانت است و به معنای منع حق و مخالفت با حق است.52
کاربرد خیانت در برابر امانت بدین جهت است که وقتی کسی در امانت خیانت می کند نقصانی بر آن وارد می سازد و در پیمانی که با دیگری بسته است در خفا می کاهد.53
"خیانت و نفاق یکی است جز اینکه – خیانت-بیشتر در شکستن پیمان و امانت به کار می رود ولی – نفاق- باعتبار خلاف در دین است، سپس این دو معنی در هم تداخل نموده است".54
تفلیسی در "وجوه القرآن"55 برای خیانت پنج وجه قائل است: که یکی از وجوه مربوط به امانت می شود:
1- معصیت 2- خیانت به معنای شکستن عهد 3- خلاف در دین 4- زنا 5- خیانت در معنای خیانت کردن در امانت.
"خیانت به معنای عام عبارتست از نقض هر حقی که قرار داده شده باشد چه در عهد و چه در امانت".56
و همچنین "خیانت به معنای نقض امانت و یا بگو نداشتن آن است."57
"خیانت در اصل به معنای خودداری کردن از پرداخت حقی است که انسان پرداختن آن را تعهد کرده و آن ضد امانت است."58
ابوالفتوح رازی آورده که "خیانت در تعاریف منع حقی باشد که ادای آن واجب بود، و او ضد امانت باشد، و اصل ا و در لغت نقصان است".59
عرفا نیز در اصطلاح خویش در تعریف خیانت آورده اند که:
خیانت عبارت از خروج از مامورات و ارتکاب منهیات حق است و ورود در حظوظ نفسانی است.60
5-7-1- عهد
عهد از ریشه "عَهِدَ" گرفته شده است.
العهد: "حفظ و نگهداشتن چیزی و مراعات نمودن آن که مراعات آن لازم است."61
عهد: "حفظ ونگهداری از چیزی که حفظ و نگهداری آن را ملتزم شده و نیز "عهد" عبارت است از ملتزم شدن و پیمان بستن بر چیزی62"
عهد "نگهداری و مراعات پی در پی در شیء .. پس اصل عهد نگهداری و مراعات است و پیمان را از جهت لازم المراعات بودن عهد گفته اند."63
دامغانی در "وجوه والنظائر"64 برای عهد شش معنا آورده است:
1- عهد در معنای "عهد"
2- عهد در معنای میثاق:
3- عهد در معنای امر
4- عهد در معنای سوگند
5- عهد در معنای توحید
6- عهد در معنای وفا به امانت
تعریف عهد در کلام مفسران:
"عهد برحسب عرف و به اصطلاح به معنای هرچیزی است که انسان با صیغه عهد متلزم شده باشد، مانند نذر و سوگند،65 و یا مراد به عهد "وصیت و سفارش" است.66 و ظاهراً مراد به کلمه عهد قراردادهای زبانی و عملی است که انسان با غیر می بندد، که فلان عمل را انجام و یا فلان امر را رعایت و حفظ کند، و بدون مجوز آن قرارداد را نقض ننماید، برخی گفته اند: مراد به عهد تنها این نیست، بلکه تمامی قرارهایی است که انسان ملتزم به آن باشد، حتی ایمان بنده خدا به خدا هم عهدی است که او با پروردگارش بسته، و قرار گذاشته آنچه خدا تکلیفش می کند اطاعت نماید. پس اگر بنده ای یکی از اوامر و یا نواهی خدا را عمل نکند، و خدا را در آن نافرمانی کند، عهد خدا را شکسته است.67
برخی معتقدند: عهد و پیمان معنی وسیعی دارد که هم شامل عهدهای خصوصی در میان افراد در رابطه با مسائل اقتصادی و کسب و کار و زناشویی و امثال آن می گردد، و هم شامل عهد و پیمان هایی که در میان ملت ها و حکومت ها برقرار می گردد، و از آن بالاتر شامل پیمان های الهی و رهبران آسمانی نسبت به امت ها و امت ها نسبت به آنها نیز می شود68.
6-7-1- میثاق
"میثاق" بر وزن مفعال از ماده "وَثَقَ"، در اصل "مِوْثاق" بوده، و او به واسطه کسره ماقبل به یاء بدل شده است؛ و به معنای عهد محکم، پیمان استوار می باشد69.
لذا واژه "میثاق" از ریشه "وثق" گرفته شده است و به معنای پیمان اکید است، که مصدر نیز به کار می رود به معنای "محکم کردن"70.
راغب "میثاق" را عهد و پیمانی می داند که با سوگند استوار می شود71.
میثاق به معنی چیزی است که مایه اطمینان و اعتماد گردد، و معمولاً به پیمانهای موکد میثاق گفته می شود.72 و به معنای بستن و محکم کردن چیزی با طناب و مانند آن است و بعداً به هر کاری که موجب آرامش خاطر می شود گفته شده و از آنجا که عهد و پیمان شبیه گرهی است که میان دو نفر یا دو گروه می خورد و موجب آرامش فکر آنهاست، به آن میثاق می گویند73.
7-7-1- ودیعه:
"ودیعه" از ریشه "ودع" به معنای "ترک کردن" می باشد و جمع آن "ودایع" است. ودیعه را از این نظر ودیعه می گویند، که باید محل خود را ترک گوید و به دست صاحب اصلی باز گردد. ودیعه اخص از امانت است و برخی در معنای لغوی امانت آن را ودیعه معنا کرده اند.74
تفاوت میان ودیعه و امانت:
"فرق بین ودیعه و امانت این است که ودیعه نگهداری شیء است به قصد، وامانت چیزی است که بدون قصد به دست می آید، مانند آنکه باد لباسی را به درون اتاق افکند، و نیز ودیعت بری از ضمان است اگر موافقت شده باشد، اما امانت بری از آن نیست تا آنگاه که به صاحبش برسانند."75
واژه ودیعه در قرآن ذکر نشده، اما بسیاری در معنای امانت آن را ودیعه معنا کرده اند.
8-7-1- ولایت
"ولایت " از ریشه "ولی" گرفته شده است.
راغب در مفردات ذیل "ولی" آورده:
"ولایت با کسر حرف (و) یاری کردن است ولی ولایت با فتحه حرف (و) سرپرستی است و نیز گفته شده هر دو واژه حقیقتش همان سرپرستی است که کاری را بر عهده بگیرند."76
علامه طباطبایی در تفسیر آیه "انما ولیکم الله و رسوله…"77 در تعریف ولایت آورده:
حقیقت ولایت عبارتست از بعهده گرفتن کار و منصوب شدن بر آن و (ولی) و (مولی) هر دو استعمال می شوند" ولایت عبارتست از یک نحوه قربی که باعث و مجوز نوع خاصی از تصرف و مالک تدبیر می شود."78
فخر رازی از صاحب نظران اهل سنت ذیل تفسیر آیه "انما ولیکم الله و رسوله" در تعریف ولی آورده:
"ولی در لغت به معنای ناصر و محب آمده … و همچنین به معنای تصرف چنانکه حضرت رسول (ص) فرموده اند: "زن بدون اذن ولی حق ازدواج ندارد."79
فصل اول
کلیاتی در زمینه آیات امانت در قرآن
در این فصل ضمن معرفی آیات امانت به بررسی این آیات میپردازیم:
همانطور که در بخش مفاهیم گفته شده، مصدر امانت 6 بار در قرآن به کار آمده است؛
پرداخت و ادای امانت:
"وَاٍنْ کُنْتُمْ عَلی سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدوُا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبوضَهٌ فَاِنْ اَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُوَدِّ الَّذِی اوْتُمِنَ اَمانَتَهُ …"80
"و اگر در سفر بودید و نویسنده ای نیافتید گروگان بگیرید! و اگر به یکدیگر اطمینان داشته باشید، باید کسی که امین شمرده شده امانت را بپردازد".
"انَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الاَماناتِ الی اَهْلِها و اذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاس اَنْ تَحْکُمُوا بالعدل اِنَّ الله نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِه انَّ الله کانَ سَمیعاً بصیراً"81
"خداوند به شما فرمان میدهد که امانت ها را به صاحبانش بدهید! و هنگامی که میان مردم داوری می کنید، به عدالت داوری کنید! خداوند اندرزهای خوبی به شما میدهد! خداوند شنوا و بیناست"
منع از خیانت در امانت:
"یا ایُّها الذینَ ءامَنوُا لَاتَخُونوُا اللَّهَ والرَّسولَ وَتَخوُنوُا امَاناتِکُمْ وَ اَنْتُمْ تَعْلَموُن"82.
ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید، و در امانت خود خیانت روا مدارید! در حالی که می دانید.
عرضه و حمل امانت:
"انَّا عَرَضْنا الامانَهَ عَلَی السَّمواتِ وَ الْاَرضِ وَ الْجِبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ اَشْفَقْنَ مِنْها و حَمَلَها الاِنْسان اِنَّه کانَ ظَلوماً جهولاً".83
"ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه عرضه داشتیم آنها از حمل آن سربرتافتند، و از آن هراسیدند؛ اما انسان آنرا بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود".
رعایت کنندگان امانت:
"وَالَّذینَ هُمْ لِاَماناتِهِمْ و عَهْدِهِمْ راعون"84
"و کسانی که امانت ها و عهد خود را رعایت می کنند".
رسولان امین
بسیاری از پیامبران برای معرفی خود به قوم خویش از صفت "امین" استفاده می کردند:
"انّی لَکُمْ رَسولٌ اَمین"85
ملک امین
خداوند جبرئیل را در قرآن به صفت امین خوانده:
"نَزَلَ بِهِ الروح الامین"86 روح الامین آنرا نازل کرده است.
"مُطاعٍ ثَمَّ امینٍ"87 مورد اطاعت و امین است.
کارگزاران امین
"وَانّی عَلَیْهِ لَقَویٌّ اَمین"88 "من نسبت به این امر توانا و امینم"
"قال اِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مَکِینٌ اَمِینٌ"89 "تو (حضرت یوسف (ع)) امروز نزد ما جایگاه والا داری و مورد اعتماد هستی"
"انَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَاْجَرْتَ الْقَوِیُّ الامِین"90
"بهترین کسی را که می توانی استخدام کنی، آن کس است که قوی و امین باشد".
از میان آیات امانت، توجه و اهتمام مفسران بیشتر ذیل آیات 58 نساء و 72 احزاب بود و در ذیل این آیات در مورد وجوه امانت بحث کرده اند.
1-2- آیه عرض و حمل امانت:
یکی از آیاتی که در مورد امانت به آن اشاره میشود و ذیل این آیه اقوال و آراء کثیری مطرح است، آیه (72/ احزاب) میباشد و تنها آیه ای است که در مورد "عرضه امانت" وارد شده است. مفسران و اندیشمندان شیعی و اهل سنت به تک تک عبارات این آیه توجه خاص داشته و آراء متفاوت و گاه مشابهی را بیان داشته اند.
قبل از بیان محتوای کلی این آیه، باید به آیه قبلی توجه داشت؛ در آیه 71 سوره احزاب آمده:
"… وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ رَسوُلَهُ، فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً"
"هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگاری عظیمی دست یافته است".
نظر علامه طباطبایی این است که با این آیه سوره احزاب تمام شده است و دلیل خود را این گونه مطرح می کند که؛ مسئله اطاعت خدا و رسول اکرم کلام جامعی است که همه احکام سابق از واجبات و محرمات را شامل میشود و دو آیه بعد (یعنی آیه 72 و 73) متمم این آیه هستند.91dآیایآآیا
و برخی مفسران نیز به استناد به این آیه (وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ رَسوُلَهُ …) امانت را به اطاعت تعبیر کرده اند. و اما آیه امانت "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ عَلی السَّمواتِ و الْاَرضِ والْجبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلَنَها و اَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَها الْاِنْسان اِنَّهُ کانَ ظَلوُماً جَهوُلاً".92
خداوند در این آیه در مقام امانت دهنده است و انسان در مقام گیرنده امانت و مسئله مهمی که در این آیه بدان پرداخته شده، این است که مراد از امانت در این آیه چیست؟ و در پاسخ به این سوال است که با مفاهیم و تعابیر گسترده ای در مورد امانت مواجه می شویم؛ و لذا این پژوهش به تعابیر امانت در قول مفسران شیعی و اهل سنت اختصاص دارد، از مفهوم امانت که بگذریم با سوالات دیگری در مورد موضوعات آیه روبرو می شویم:
1- آیا منظور از عرض امانت بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرض بر وجه حقیقت است، یا بر وجه مجاز و تمثیل؟
2- چرا آسمان ها و زمین و کوه ها با ابا از پذیرش امانت کافر نشدند ولی ابلیس با ابا از سجده بر انسان کافر شد؟
3- مراد از حمل امانت در عبارت "وَ حَمَلَها الاِنْسان" چیست؟
4- مراد از انسان حامل امانت کیست؟
5- چرا با اینکه انسان امانت را حمل کرد، اما از جانب باری- تعالی- به صفت ظلوم و جهول موصوف گشت؟
و پاسخ این سوالات را در نظرات مفسرین میتوان یافت، البته در پاسخ این سوالات آراء و نظرات مختلفی بیان شده است و دیدگاه های صاحب نظران در این باره متفاوت است.
1-1-2- معنای عرض امانت
"انَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ علی السَّمواتِ والْاَرْضِ والْجبالِ …" در معنای عرض امانت نیز اقوال و آرا بسیار است.
رای اول- عرض امانت، عرض بر حقیقت است:
یک قول این است که عرض امانت حقیقت است و این بر چند وجه است:
1- "عرض بر اعیان آسمان ها و زمین و کوه هاست …"93 و در بسیاری از آیات قرآن به حیات حقیقی جمادات اشاره شده است.
"اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی الْاَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَالنُّجوُمُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ …"94
"ائْتَیِا طَوْعاً اَوْکَرْهاً، قَالَتَا اَتَیْنَا طآئِعیِنَ"95
"وَ اِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللهِ"96
و "محی الدین عربی" بیانی دارد که: "اکثر عقلا بلکه همه شان می گویند: جمادات تعقل نمی کنند … و این امر نزد ما این گونه نیست، بلکه سر حیات در جمیع عالم ساری و جاری است".97
2- عرض حقیقت است بر این وجه که "خداوند متعال هنگام عرض امانت، فهم و عقل را بر این جمادات سوار کرد، همچنان که عقل و قبول خطاب را در مورچه سلیمان و هدهد و غیر آن دو از پرندگان و وحوش و در سنگ و درخت و خاک قرار داد، پس با این عقل و ادراک خطاب را شنیدند و با خدا سخن گفتند …"98.
3- عرض حقیقت است و لیکن بر تقدیر مضاف و آیه این گونه بوده "اِنَّاعَرَضْنَا عَلَی اهْلِ السَّموات والْاَرْضِ و الْجِبال"؛ مقصود عرض بر اهل آسمان ها و زمین میباشد، پس مضاف حذف شده و مضاف الیه قائم مقام آن شده … پس عرض بر فرشتگان است که در آسمان ها هستند و بر جن و آدمیان که در زمین و کوه ها زندگی می کنند."99
و اینکه مراد اهل آسمان ها و زمین و کوه هاست مثل این قول است "واسئل القریه" که یعنی اهل قریه.100
بسیاری از مفسران و صاحب نظرات شیعی و برخی از اهل سنت عرض امانت را عرض بر اهل آسمان ها و زمین و کوه ها می دانند، از تفاسیر شیعی میتوان به "تبیان101، مواهب علیه102، منهج الصادقین103، گازر104، مخزن العرفان105، اثنی عشری106، بصائر107 و …" اشاره کرد.
و از تفاسیر اهل سنت میتوان از "کشف والبیان108، کبیر109 و …" نام برد.
رای دوم: عرض امانت، بر وجه مجاز و تمثیل است
قول دیگر در عرض امانت این است که؛ عرض در اینجا بر وجه تمثیل و مجاز است و صورت حقیقی ندارد. "سید مرتضی علم الهدی" این چنین بیان می کند: "عرض بر حقیقت آسمان ها و زمین و کوه ها نیست، بلکه کلام مجاز است و مراد عظمت و سنگینی امانت است110؛ نظیر این قول خداوند "تَکادُ السَّمَواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقَّ الْاَرْضُ وَ تَحِرُّ الْجِبالُ هَدّاً111..
"اِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْاَنْهارُ"112
"اَنَّ قرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ"113
در تفسیر مجمع البیان به نقل از ابی مسلم آمده:؛"معنای عرضنا یعنی عارضنا و قابلنا، پس بدرستیکه عرض چیزی و معاوضه آن یعنی مقابله آن به آن یکسان است … و مقصود این است که این امانت با جلالت موقعش و بزرگی شانش اگر با آسمان ها و زمین کوهها مقایسه شود و مقابله و موازنه با آنها گردد، هر آینه این امانت از جهت وزن سنگین تر باشد"114.
نظر علامه در مورد عرض امانت:
علامه طباطبایی هر یک از این وجوه را دارای جهات ضعفی می داند و توجیه ایشان این است که:
"معنای عرضه کردن [امانت]، این است که ما یک یک موجودات را با آن [ولایت الهیه] سنجیدیم و قیاس کردیم، هیچ یک استعداد پذیرفتن آنرا نداشتند، به جز انسان"115.
در تفسیر نمونه هم آمده است: "منظور از عرضه کردن امانت همان مقایسه نمودن است، یعنی هنگامی که این امانت با استعداد آنها مقایسه شد، آنها به زبان حال و استعداد علوم شایستگی خویش را برای پذیرش این امانت بزرگ اعلام کردند"116.
2-1-2- منظور از اباء و نپذیرفتن امانت:
پس از عرض امانت آسمان ها و زمین و کوه ها امانت را نپذیرفتند و فراز این است:
"فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ اَشْفَقْنَ مِنْها"
برخی مفسران اهل سنت چون "طبری و فخر رازی" در اینجا به تفاوت اباء ابلیس و امتناع اجرام اشاره می کنند "ابلیس با ابا و امتناع کافر شد ولی اینان [اجرام] با ابا کافر نشدند؛ زیرا ابا ابلیس از روی استکبار بود و ابا آسمان ها و زمین و کوه ها از روی استصغار و دلیل این مطلب عبارت "فَاَشْفَقْنَ مِنْها" در آیه میباشد".
لذا با توجه به این فراز آیه یعنی "فَاَشْفَقْنَ مِنْها" از قبول آن ترسیدند، فهمیده میشود که امتناع آسمان ها و زمین از روی ترس بوده است نه از روی تکبر.
3-1-2- منظور از حمل امانت
در ذیل عبارت "و حَمَلَها الانسان" در آیه (72/ احزاب) چند رای آمده است:
میرداماد در معنای "حَمَلَهَا الْاِنْسَان" آورده که: "حمل امانت به قانون علم لغت دو احتمال دارد:
1- به معنی خیانت و تضییع امانت و تقصیر در ادای آن بوده باشد، چه خیانت سبب آن میشود که امانت در ذمت خائن ثابت و مستقر شده، همیشه ذمه او حامل آن امانت بوده باشد، مانند مرکوب که حاصل راکب است، برخلاف ادای امانت که منشا آن است که ذمت امین بری و فارغ باشد بیان اعتبار خائن در امانت را حامل آن گفته اند.
2- حمل امانت عبارت باشد از تحمل و قبول و التزام حفظ و محافظت و تعهد و ادا و تادیت آن… ".117 پس در بیان میرداماد برای حمل دو معنا متصور شده است، در یک معنا حمل یعنی خیانت در امانت و در معنای دوم، حمل یعنی اداء امانت.
درتفسیر مجمع البیان به نقل از زجاج آمده است که: "هرکس امانت را خیانت کند، پس قطعاً آنرا برداشته و کسیکه امانت را برندارد، پس مسلماً آنرا به صاحبش رد کرده است و همچنین هر کس گناهی مرتکب شود، البته متحمل بار گناه شده است118؛ "وَ لَیَحْمِلُنَّ اثْقالَهُمْ وَ اَثْقَالاً مَعَ اَثْقَالِهِمْ"119
در تفسیر جامع البیان آمده که: "حمل امانت عبارت است از عدم اداء حق آن …"120
به نقل از حسن و ضحاک آمده: "حمل امانت یعنی خیانت در آن …"121.
ولی نظر اکثر مفسران این است که: حمل امانت، یعنی قبول و حفظ امانت و حامل امانت کسی است که بار امانت را به دوش کشیده و آنرا قبول کرده است.
4-1-2- مراد از "انسان" که امانت را حمل کرد کیست؟
با توجه به فراز آیه که می فرماید: "انسان امانت را حمل کرده؛ مفسران در اینکه مراد از انسان در آیه کیست؟ چند رای را مطرح کرده اند:
برخی گفته اند: "منظور از انسان در آیه، نوع انسان است.
قول دیگر این است که: انسان، قابیل است که حضرت آدم- علیه السلام- اهل و فرزند خویش را نزد او به امانت سپرد و او خیانت کرد.
و به نقل از ابن عباس، حسن، ضحاک مجاهد آمده که: انسان، آدم- علیه السلام- است.
به نقل از حسن و زجاج آمده که: مراد از انسان در آیه؛ کافر، منافق و گناهکار است"122.
برخی از مفسران شیعی با توجه به تعبیر امانت به امامت، مراد از حمل امانت را خیانت در امامت دانسته و لذا مراد از انسان را خلیفه اول- ابوبکر- می دانند که خلافت را غصب کرد123.
در تفسیر مجمع البیان در اینکه مراد خداوند از "انسان" کیست آمده: "خداوند متعال به کلمه "الانسان" تمام افراد انسان را اراده نکرده، بلکه آن مثل قول "اِنَّ الْاِنْسانَ لَفی خُسْر"124 و "انَّ الْاِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنوُدٌ"125و … می باشد، و پیامبر و اولیاء خداوند مومنان از عموم این آیه بیرون هستند و جایز نیست که مقصود از این انسان، انسان اول حضرت آدم- علیه السلام- باشد، بنابراین قول خداوند متعال "اِنَّ اللهَ اصْطَفی ءآدَمَ و …"126و چگونه میشود کسیکه خدا او را از میان خلقش برگزیده است موصوف به صفت ظلم و جهل و ستمگری و نادانی باشد127…"
چرا در عرضه امانت "جن" مورد خطاب واقع نشد؟!
"غیر از انسان یک نوع مخلوق دیگری است (جن) که استعداد آن فی الجمله در وجود او یافت میشود از اینجاست که در "وَمَا خَلْقتُ الْجِنَّ والْاِنْسَ الَّا لِیَعْبُدوُنِ"128 هر دو جمع کرده شدند؛ لیکن انصاف این است که برای ادا حق امانت در وجود جنات استعداد آنقدر ضعیف بود و در مقام حمل امانت چندان قابل ذکر و اعتنا فهمیده نشدند، گویا آنها در این معامله تابع انسان قرار داده شده و ضرور نیست که نام آنها به طور مستقل گرفته شود"129
5-1-2- چرا انسان با قبول امانت الهی نشان ظلوم و جهول را دریافت نمود؟!
انسان پس از پذیرش امانت الهی- امانتی که آسمان ها و کوه ها و زمین از قبول آن ابا کردند از جانب باری تعالی متصف به دو صفت "ظلوم و جهول" شد.
که در تفسیر و تحلیل این فراز از آیه (72/ احزاب) آراء و اقوال بسیار است:
1- ظلوم و جهول صفات مدح هستند:
حیدر آملی از صاحب نظران شیعی در این باره می گوید:این دو صفت – ظلوم و جهول- صفت مدح هستند: گویا خداوند می فرماید: که سبب بزرگتر و کمک کننده آن در شایسته بودن انسان برای این امانتی که بر آسمان ها و زمین و کوه ها و آنچه در آنهاست عرضه شده است، همانا یک بعد از جامعیت معنوی و مجموعیت صوری انسان ظلوم و جهول بودن اوست … و شکی نیست که این دو صفت، دو صفت مدح است نه ذم …"130
امام خمینی (ره) میفرمایند: "… انسان در مقام ظلومیت که عبارتست از مقام تجاوز از همه حدود و پای گذاشتن بر فرق همه تعنیات و رسیدن به مقام لامقامی است و نیز انسان در مقام جهولیت که عبارت است از مقام فنا از فنا، لیاقت حمل آن ظل مطلق را دارد …"131.
2- ظلوم و جهول صفات ذم هستند:
بروسوی از مفسران سفی در این زمینه آورده: "ظلومیت و جهولیت، صفت ذم است ، یعنی انسان "کان ظلوماً" بسیار ظالم به نفس خود با گناهان هنگامی که به امانت وفا نکرد و حق آنرا مراعات ننمود، "جهولاً" به کنه عاقبت خیانت در امانت بسیار جاهل است"132.
مراغی از دیگر مفسران اهل سنت می گوید:
"ظلوماً" بسیار ظالم به واسطه غلبه قوه غضبیه و "جهولا" بسیار جهول به سبب غلبه قوه شهویه …"133
"توصیف انسان به دو وصف "ظلوم و جهول"، به جهت پذیرش این امانت نبوده، و این توصیف ها به خاطر فراموشکاری اغلب انسان ها و ظلم کردن بر خودشان و عدم آگاهی از قدر آدمی است، و لذا حضرت آدم- علیه السلام- که در آغاز سرسلسله قرار داشت و از مقام عصمت برخوردار بود، اعتراف می کند که بر خویشتن ستم کرده است134: "رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنَا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنَا وَ تَرْحَمْنا لَنَکوُنَنَّ مِنَ الْخَاسِرینَ"135
3- ظلوم و جهول هم صفت مدح است و هم صفت ذم
در تفسیر طبری آمده: "ظلوم و جهول" هم صفت مدح است و هم صفت ذم؛ "بسیار ظالم چون ضعیف خلق شده و قوی را حمل می کند، بسیار جاهل برای اینکه گمان می کند، برای خوردن آشامیدن و ازدواج خلق شده، و نمی داند این صورت قشری است و برای آن لب است و برای آن لب، لبی دیگر و او محبوب خداوند است، پس به قوت "ظلومیت و جهولیت" امانت را حمل می کند و سپس با روحی که منور به انوار الهی است امانت را ادا می کند، پس دو صفت [ظلومیت و جهولیت] مدح است در حق حامل امانت و ادا کننده حق آن و [صفت] ذم است در حق خیانت کنندگان در امانت …"136
نظر علامه طباطبایی در مورد ظلوم و جهول این است که: "ظلوم و جهول بودن انسان، هر چند به وجهی عیب و ملاک ملامت و عتاب و خورده گیری است، لکن، عین همین ظلوم و جهول انسان مصحح حمل امانت و ولایت الهیه است، برای اینکه کسی متصف به ظلم و جهل میشود که شانش این است که متصف به عدل و علم باشد…"137
6-1-2- نتیجه قبول امانت
"لِیُعَذِّبَ اللهُ الْمُنافِقینَ وَالْمُنَافِقاتِ وَالْمُشْرِکینَ وَالْمُشْرِکاتِ وَ یَتوُبَ اللهُ عَلَی الْمُوْمِنینَ وَالْمُوْمِناتِ وَکانَ اللهُ غَفوُراً رَحیماً"138
"هدف این بود که خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب کند و خدا رحمت خود را بر مردان و زنان باایمان بفرستد؛ خداوند همواره آمرزنده و رحیم است".
به نظر بسیاری از مفسران شیعی و اهل سنت، این آیه نتیجه و عاقبت حمل امانت است.
و لذا علامه طباطبایی در تفسیر امانت دارد که: "امانت نامبرده چیزی است که نفاق و شرک و ایمان هر سه بر حمل آن امانت مترتب می شود، در نتیجه حاملین آن امانت به سه طائفه تقسیم می شوند، چون کیفیت حمل آن مختلف است".139
و لذا حرف "لام" در "لیعذب" لام غایت است.
و برخی مفسرین شیعی که امانت را به امامت و خلافت تفسیر کردند، نتیجه را این گونه بیان می کنند: "تا خداوند مردان منافق را که حامل امانت امامت و خلافت شدند به ظلم و غسب و عذاب کند زنان منافق را که سعی بلیغ در ابطال خلافت حقه نمودند.
و عذاب کند مردان مشرک و زنان مشرک را که اعتقاد به ربوبیّت و رسالت و امامت نکردند.
و تا رجوع کند خدای تعالی برحمت شامله خود یعنی ارسال رحمت عامه خود بر مردان و زنان ایمان آرند و قبول کننده خلافت"140
و مفسران اهل سنت نیز بیان داشته اند که:
"و طبقه ای هستند که جمال قهر خداوند در آنها ظاهر میشود و اینان مشرکان و منافقون هستند، که امانت را حمل می کنند به خاطر طمعی که در نفع آن دارند، سپس حق آنرا ادا نمی کنند.
و مومنون کسانی هستند که حمل می کنند امانت را، از روی طوع و رغبت و شوق و محبت را ادا می کنند امانت را به قدر وسعشان … و خداوند ایشان را به عنایت خویش می آمرزد و مومنون آینه جمال فضل و لطف خداوند هستند"141.
2-2- "آیه امانات"
از دیگر آیاتی که در مورد امانت می توان به آن اشاره نمود، آیه 58 / نساء می باشد:
"اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَماناتِ اِلی اَهْلِهَا وَ اذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ اِنَّ اللهَ نِعِماً یَعِضُکُمْ بِهِ انَّ اللهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً".
خداوند در این آیه در مقام اندرز دهنده ای است که مواعظش همه خیر و صلاح است؛ موعظه اول این است که؛ خداوند فرمان می دهد که امانتها را به سوی اهل آن بپردازید و وعظ دوم اینکه؛ هنگامی که بین مردم حکم می کنید به عدل داوری کنید.
1-2-2- اهل امانت چه کسانی هستند؟ چه کسانی اهلیت این را دارند که امانات به آنان پرداخته شود؟
برخی معتقدند: اهل امانات، همان صاحبان اصلی امانت هستند که باید امانت را به سوی آنان ادا کرد و این در مورد هرکس که امانتی را نزد کسی به ودیعه نهاده صدق می کند و یا ممکن است مراد این باشد که چه کسانی اهلیت این را دارند که امانات به آنان پرداخته شود؟!
البته مفسران در تفسیر این آیه، توجه چندانی به این مطلب که- اهل امانت چه کسانی هستند- نکرده اند، و یا منظور از اهل را همان صاحب امانت تفسیر کرده اند.
صاحب تفسیر "مواهب الرحمن" برای اهلیت سه درجه قائل است:
1- اهلیت حقیقی ذاتی می باشد و این اهلیت مختص به امانت کبری است که به طاعت حقیقی برای خداوند منحصر می شود، لذا اولین کسی که اهلیت اداء امانات به سوی اوست- ذات باری تعالی می باشد.
2- اهلیتی است که از جانب خداوند متعال بر افرادی افاضه شده است و ایشان انبیاء و اولیاء و فرستادگان هستند که خداوند به سوی ایشان ولایت را افاضه کرد و ایشان را انبیاء و اوصیاء قرار داد تا امانت را که بر گردنشان است ادا کنند و آن احکام الهی و معارف ربوبی است.
3- اهلیت اکتسابی است، و آن میان مردم دایر است که به وسیله آن نظام زندگی و صلاح اجتماع برپا می شود"142
2-2-2- شان نزول آیه:
نکته مهم در این آیه شان نزول آن می باشد که به قول ابن کثیر از مفسران اهل سنت از مشهورات آیه می باشد و این شان نزول را بسیاری از مفسران اهل سنت و شیعی ذیل آیه مورد بحث ذکر کرده اند از جمله تفاسیر شیعی همچون: تفسیر "مجمع البیان143، نمونه144" و تفاسیر اهل سنت "روح البیان145، کبیر146" ودیگر موارد می باشند.
شان نزول آیه
گفته اند: این آیه (58/ نساء) درباره عثمان بن طلحه نازل شده، که او کلیددار کعبه بود و در زمان فتح مکه حضرت رسول- صلی الله علیه و آله- کلید را از وی گرفت و در را گشود، زمانی که پیامبر (ص) خواست از حرم بیرون بیاید، عباس از ایشان تقاضا کرد که کلید را به او بدهند که این آیه نازل شد و پیامبر (ص) کلید را به عثمان رد کرد.
در برخی شان نزول ها به جای عباس، حضرت علی (علیه السلام) را نام برده اند.
و مفسر شیعه صفی علیشاه در تفسیر منظوم خود ذیل آیه به این شان نزول اشاره کرده است147:
3-2-2- تقدیم امر به ادای امانات بر امر به عدالت:
نکته ای که در آیه امانات (58/ نساء) مطرح است، مقدم بودن امر به ادای امانات بر حکم به عدل است و شاید دلیل این تقدم این باشد که حکم به عدل و عدالت بعد از تخلف در ادا و رعایت امانات است و ثبوت خیانت در مردم، پس در آن صورت رجوع به سوی حاکمی که در اجرای حکم و بسط عدل بین مردم امین باشد، لازم است148.
4-2-2- امانات مفهومی عام دارد:
بسیاری از مفسران اهل سنت و شیعی در تفسیر "امانات" ذیل آیه
"اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَماناتِ اِلی اَهْلِهَا وَ اذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ اِنَّ اللهَ نِعِماً یَعِضُکُمْ بِهِ انَّ اللهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً"؛ "امانات" را مفهوم عامی می دانند که شامل جمیع امانات می شود.
و در این باره گفته اند: "این آیه به اداء امانات در جمیع امور امر می کند و مساوی می باشد در باب مذاهب یا دیانات یا در باب دنیا و معاملات …"149.
در تفسیر "ابن کثیر" از علمای اهل سنت آمده: "… این آیه در همه انواع امانات واجبه بر انسان- از حقوق خدای- تعالی- بر بندگانش از نماز، زکات، روزه و کفارات و نذور و غیر آن و از حقوق بندگان که بعضی بر بعضی دارند، مثل ودایع- را شامل می شود…"150
رای علامه حجتی از صاحب نظران شیعه ذیل آیه: این آیه از عموم و شمول نسبت به هر امانتی برخوردار است؛ چرا که "الامانات" ساختمان جمعی و معرف به "الف و لام" می باشد، و چنین صیغه و ساختمانی قطعاً مفید عموم است"151.
از دیگر تفاسیر اهل سنت که نظری همچون رای ابن کثیر در تعمیم امانات، ذیل آیه 58 نساء دارند به تفاسیر زیر می توان اشاره نمود:
تفاسیر "کشاف152، لباب التاویل فی معانی التنزیل153، مفاتیح الغیب154، بحر المحیط155، ابی السعود156، روح البیان157، روح المعانی158، المنیر159، معارف القرآن160، حدائق الروح و الریحان161، فتوحات الهیه162 و فتح البیان163"
در مجموع تفاسیر فوق نیز "امانات" را در آیه شامل جمیع امانات می دانند.
برخی مفسران شیعی نیز مفهوم امانات را عام دانسته و بیان کرده اند که شامل امانات مالی و معنوی می شود: که در تفاسیر "گازر164، منهج الصادقین165، اثنی عشری166، المیزان167، نمونه168، الجدید169" به این مطلب اشاره شده است.
5-2-2- اقسام امانت
بسیاری از مفسران اهل سنت ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ …"
در تعبیر امانات برای امانت سه قسم قائل اند:
– قسم اول، رعایت امانت با پروردگار: پس آن انجام دادن مامورات و ترک منهیات می باشد و این- یعنی انجام مامورات و ترک منهیات- دریایی است که برای آن ساحلی نمی باشد.
دوم رعایت امانت با بندگان؛ که در این قسم بسیاری از امور داخل می شود.
– رد کردن ودایع و ترک از کم گذاشتن پیمانه و وزن
– فاش نکردن عیوب مردمان
– عدل امرا با رعیتشان
– عدل علما با عوام به اینکه تعصبات باطل را بر ایشان حمل نکنند و آنان را به سوی اعتقادات و اعمالی که نفع می دهد در دنیا و آخرت، ارشاد کنند.
– نهی یهود از کتمان امر محمد (ص).
– دستور پیامبر (ص) به رد کلید کعبه به عثمان بن طلحه.
– امانت زن برای همسر خویش که آن نگهداشت عفت و حیا زن است.
سوم، امانت انسان با خویش، به اینکه برای خویشتن اختیار نکند مگر آنچه که نافع تر و اصلح تر در دین و دنیا باشد، و به سبب شهرت و غضب مقدم نکند آنچه را که در آخرت به او ضرر می رساند.
در بسیاری از تفاسیر به این اقسام امانات اشاره شده است از آن جمله می توان به تفاسیر "جامع البیان170، کبیر171، لباب التاویل172، بروسوی173، مراغی174، المنار175، المنیر176" اشاره نمود.
اقسام امانت
مفسران شیعی نیز در ذکر اقسام امانت آورده اند که:
امانات خداوند- تعالی- اوامر و نواهی او می باشد.
امانات بندگان که اموال و ودایع می باشد و غیر آن
و یا در تقسیم بندی دیگری آمده:
– امانت شامل امانت الهی که دین مقدس اسلام و احکام شریعت و حفظ حقوق ذوی الحقوق می باشد.
– امانات پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- که قرآن مجید و عترت طاهره- علیهم السلام- می باشند.
– امانات ائمه- علیهم السلام- و اسراری که به اصحاب می سپارند.
– امانات مردم که به دیگران سپرده شده از عرض و ناموس و اقوال و اموال و افعال گرفته تا دیگر امور"177. طبق گفتار فوق امانات را به 4 دسته تقسیم کرده اند و برای هر کدام مواردی ذکر شده است.
6-2-2- خطاب عام
در مورد اینکه خطاب آیه 58 نساء به چه کسانی است اقوال مختلفی مطرح شده است: بسیاری از مفسران ذیل آیه "ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها" خطاب آیه را عام می دانند که شامل همه مکلفین می باشد؛ و هر وقت امین امانات قرار گرفتند ملزم به ادای صحیح امانت باشند و زمانی که در داوری واقع شدند به عدالت حکم کنند.
یکی از صاحب نظران شیعی می گوید: آیه امانات- ان الله یامرکم ان تودوا الامانات- عام است و همه مردم را به اداء هرگونه امانتی فرا می خواند.
به این مطلب- عام بودن آیه- در تفاسیر سنی "کشاف178، کبیر179، بحرالمحیط180، ابی السعود181، فتح القدیر182، روح المعانی183، المنار184، المنیر185، معارف القرآن186، بحرالعلوم187، تیسیر الکریم188، فتوحات الهیه189، فتح البیان190 و تفسیر شیعی مواهب الرحمن191و دیگر موارد" اشاره شده است.
با توجه به آراء بسیاری از مفسران ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَماناتِ" چنین برمی آید که، اکثراً خطاب را عام دانسته و لفظ الامانات را هم عام گرفته اند علامه سید مرتضی شبستری در نقد این آراء به نظری متفاوت از دیگر آراء اشاره کرده است: "مخاطب در صدر آیه [اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَماناتِ الی اَهْلِهَا …] همان مخاطب در جمله تالی است "وَ اذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ] که عطف بر جمله اول شده است.
مخاطبین دومی همان حکام هستند، همان هایی که مخاطب بودند در "یَاْمُرُکُمْ" نه عموم انسانها، لذا حمل ضمیر در "یَاْمُرُکُمْ" بر عموم تفسیر به رای است و کلام به صورت استینافی آمده و در صور آن "ان" قرار گرفته به طوری که اگر مراد عموم بود، لازم بود حرف عطف آورده شود یا در صدر آن جمله "یا ایُّها الذینَ ءامَنوُا" قرار بگیرد و آیه بعدی [آیه 59/ نساء] بر آن عطف شود، به این صورت: "واطیعوُاللهَ و اطیعوُا الَّرسوُل" لذا حمل خطاب بر عموم سخنی بی دلیل است و مراد از امانات همان است که نزد حکام و اولیا امور است از آنچه که لازم است به کسی که استحقاق آن را دارد و اهل برای آن باشد، تادیه شود، پس نتیجه صحیح همان است که در کافی و تفسیر عیاشی از امام باقر- علیه السلام- نقل شده: ایا عنی ان یودی الاول ابی الامام الذی بعده الکتب و العلم و السلاح"192.
با توجه به رای علامه شبستری خطاب در آیه فوق خاص می باشد نه عام.
برخی مفسران در ذیل آیه:
"انَّ اللهَ یَامرکم ان تُوَدُّوا الْاَماناتِ الی اَهْلِها …"
خطاب را در آیه به ولاه و زمامداران می دانند:
در تفاسیر شیعه "مجمع البیان193، تبیان194 و مقتنیات الدرر195" به نقل از "زید بن اسلم و مکحول و شهر بن حوشب و جبائی آمده: مراد آیه، ولاه امر؛ زمامداران هستند که به فرمان خدا باید ملاحظه حال مردم را داشته باشند و آنها را به راه دین و شریعت وادار کنند".
در تفاسیر شیعی "روض الجنان196، منهج الصادقین197 و اثنی عشری198" به نقل از امام صادق- علیه السلام- آمده: امر به ولاه امر است که صدقات و غنائم را تقسیم کنند و از غیر آن، آنچه به حق رعیت تعلق دارد. علامه مجلسی نیز در کتاب "حیوه القلوب199" به این اقوال اشاره کرده است.
برخی از صاحب نظران فراز دوم آیه یعنی- واذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا اَنْ تَحْکُمُوا بالْعَدل- را خطاب به زمامداران و امراء می دانند:
امام خمینی (ره) در کتاب ولایت- آورده اند: "واذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا اَنْ تَحْکُمُوا بالْعَدل" وقتی حاکم شدید بر پایه عدل حکومت کنید، خطاب به کسانی است که زمام امور را در دست داشته، حکومت می کنند نه قضاوت200. صاحب تفسیر الجدید هم این فراز آیه را خطاب به ولاه و امراء و حکام است و با استناد به حدیث پیامبر (ص) که فرمودند: "کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُمْ مسئولٌ عَنْ رَعیه" همه مردم را حکام می خواند و ادامه میدهد که؛ پس امام مسئول رعیت خویش است و مرد در خانه مسئول اهل و خانواده اش و زن در خانه مسئول امور خانه همسرش میباشد و بنده مسئول است بر مال آقا و سرورش و در این حدیث همه را حکام و مسئول خوانده، لذا عالم حاکم است201.
به نقل از "علی بن ابیطالب، زین بن اسلم، شهر بن حوشب و ابن زید "در تفاسیر سنی فتح القدیر202، فتح البیان203، محررالوجیز204 جامع الاحکام القرآن205" آمده: "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَماناتِ … خطاب به ولاه مسلمین است و امراء بعد از ایشان می باشند.
در تفسیر سنی بحرالمحیط206 هم به نقل از ابن زید آمده: خطاب به ولاه مسلمین است که پیامبر (ص) و امراء بعد از ایشان هستند.
ولاه امر چه کسانی هستند؟
البته در این اقوال اشاره ای نشده که منظور از امراء بعد از پیامبر (ص) چه کسانی هستند؟!
در دیگر تفاسیر اهل سنت همچون "ابی السعود207، کشاف208، در المنثور209، روح المعانی210، بحرالمدید211، جواهر الحسان212 و لباب التاویل213" به نقل از دیگران و یا از قول خود خطاب را در آیه به امرا و حکام و ولاه مسلمین می دانند.
3-2- آیه منع از خیانت در امانت
یکی دیگر از آیاتی که در مورد امانت مطرح است آیه (27 / انفال) میباشد:
یَا اَیُّهَا الَّذینَ ءَامَنوُا لاتَخُونوُا اللهَ وَ الرَّسوُلَ وَ تَخوُنوُا اَماناتِکُمْ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمونَ.
شان نزول آیه: برای آیه فوق دو شان نزول آمده:
این آیه درباره ابولبابه انصاری نازل شده است؛ جریان چنین است که بعد از محاصره یهودیان بنی قریظه آنان از پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- تقاضای صلح کردند و حضرت چنین صلحی را نپذیرفت و فرمود: هر حکمی که سعد بن معاذ بدهد، باید بر آن گردن نهند، بنی قریظه این پیشنهاد را نپذیرفتند و اظهار داشتند: ابولباب را نزد آنان بفرستد تا با او مشورت کنند، ابولبابه خیرخواه آنان بود، زیرا فرزند و همسر و اموال او نزد بنی قریظه بود؛ پیغمبر خدا (ص) ابولبابه را سوی آنان فرستاد و آنان نظر ابولبابه را درباره سعدبن معاذ خواستند و ابولبابه در این زمان خیانت کرد و با دست به گردن خود اشاره کرد، یعنی او حکم به ذبح شما خواهد داد و حکم او را قبول نکنید، و این آیه فروفرستاده شد214.
شان نزول بعدی، مربوط به داستان ابوسفیان است. هنگامی که از مکه خارج شد، جبرئیل نزد پیامبر (ص) آمد و خبر داد ابوسفیان در فلان مکان است و به دستور پیامبر (ص) مسلمانان آماده شدند بر آنها بتازند که یکی از منافقان جریان را برای ابوسفیان نوشت و این آیه نازل شد215.
در این آیه به سه نوع امانت اشاره شده است:
ابتدا امانات خدای تعالی و دوم امانات رسول اکرم- (ص)- و سوم امانات مردم و نهی کرده از خیانت در این امانات.
4-2- امانتداران
1-4-2- پیامبران امین
هنگامی که انبیا الهی برای رساندن رسالت پروردگار به سوی مردم مبعوث می گشتند، به دلیل جهل و نادانی از سوی افراد به نسبت های ناروایی متهم می شدند، از جمله نسبت های ناروا که کافران خطاب به انبیاء می گفتند، این بود که آنان را دروغگو می خواندند: "اِنَّا لَنَظُنَّکَ مِنَ الْکاذِبینَ"216
انبیاء الهی نیز در برابر تکذیب قومشان برای معرفی خویش، خود را "رسول امین" می خواندند، "انّی لکم رسولٌ امین"217 که ذکر این صفت بر این معنا دلالت دارد که پیامبران در رساندن و تبلیغ رسالت های پروردگار از جانب خود چیزی نمی گویند و رسالت او را به عنوان "امانت" بر دوش کشیده اند و بی هیچ خیانتی و با صداقت کامل آن رسالت ها را به سوی اقوام و ملل به منظور هدایت و ارشاد می رسانند.
پیامبرانی چون هود218 و نوح219 و صالح220 و لوط221 و شعیب222 و موسی223- علیهم السلام- در برابر تکذیب قومشان خطاب به آنان می فرمودند، ما برای شما رسول امینی هستیم.
محمدامین
با وجود اینکه پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله و سلم- قبل از بعثت و در عنفوان جوانی به "محمدامین" ملقب بود، اما هرگز در برابر انکار منکران و کفر کافران خود را برای مبری کردن از نسبت های ناروا با عنوان "امین" معرفی نکرد، دلیل این مطلب این است. که دشمنان هرگز نسبت "خیانت" به آن حضرت ندادند، زیرا می دانستند با نسبت "خیانت" نه تنها چهره پیامبر "صلی الله علیه و آله و سلم- مخدوش نمی شود، بلکه احساسات عمومی برضد آنان و به نفع پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- تحریک می شود؛ زیرا آنچه مردم در حق پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- تصور نمی کردند خیانت بود224.
حضرت با اهتمام و توجه خاصی که به اداء امانات به صاحبانش داشت در هنگام هجرت از مکه به سوی مدینه، حضرت علی- علیه السلام- را امر فرمودند، که به مردم خبر دهند که:
هرکس نزد محمد- صلی الله علیه و آله و سلم- امانت یا ودیعه ای دارد، بیاید تا امانتش به او بازپس داده شود.
2-4-2- فرشته امین
همانگونه که رسولان امانتداران امانت الهی هستند و خداوند انبیا خویش را به صفت امین ستوده است، ملائکه بارگاه الهی و از آن میان "جبرئیل" که فرستاده وحی الهی بود از جانب باری- تعالی- امین معرفی شده است.
و خداوند خطاب به پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- می فرماید: "نزل بِهِ الرُّوحُ الاَمینُ"225 فرشته ای که در رساندن پیام الهی امانتدار است، قرآن را بر قلبت نازل کرد.
و نیز در اوصاف "جبرئیل" خداوند او را امین، می خواند:
"انَّه لقولٌ رسولٌ کریم … مطاعٍ ثم امینٍ"226
3-4-2- کارگزاران امین
کارفرمایان در انتخاب و گزینش افراد، بیشتر بر جنبه امانتداری و امین بودن اشخاص توجه دارند، و یکی از عناصر مفید و ضروری برای پذیرش مسئولیت و مدیریت عنصر، امانتداری میباشد و باید گفت، اصل امانت میتواند یکی از شرایط واگذاری پست ها و مسئولیت ها به افراد باشد که باید بدان توجه و اهتمام داشت.
قبل از بعثت نبی مکرم اسلام، عرب به دلیل راستگویی و امانتداری حضرت محمد- صلی الله علیه و آله و سلم- به وی لقب "صادق امین" را داده بودند و امانتها و ودایع خویش را نزد وی می سپردند، همین امر یعنی "امانتداری" باعث شد تا حضرت خدیجه- سلام الله علیها- سرمایه خویش را برای تجارت به وی بسپارد.
در داستان حضرت یوسف صدیق- علیه السلام- عزیز مصر مکانت و امانت حضرت را به طور مطلق صادر کرد: "قَالَ اِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مکینٌ امین"227
گفت: تو امروز نزد ما جایگاه والا داری و مورد اعتماد هستی.
و حضرت یوسف- علیه السلام- نیز از آنجا که در خود صفت امانتداری را پرورش داده بود از عزیز مصر تقاضای سرپرستی خزائن و بیت المال را خواست و خود را برای مدیریت خزائن نگهدارنده و علیم معرفی نمود:
"قال اجْعَلْنِی عَلَی خَزَائِنِ الْارْضِ انّی حَفیظٌ عَلیمٌ"228
(یوسف) گفت: "مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاهم".
حضرت به عنوان کسی که مسئولیت خطیری را پذیرفته، برای پذیرش این پست حساس خود را واجد دو صفت می داند که یکی امانت و تعهد و دیگری آگاهی و تخصص است.
از دیگر مواردی که در قرآن به ویژگی های کارگزاران اشاره شده است، در داستان حضرت سلیمان- علیه السلام- می باشد، هنگامی که حضرت خطاب به حضار مجلس خویش فرمودند: "کدامیک از شما تخت ملکه سبا را قبل از اینکه ایشان نزد ما آیند در اینجا حاضر می سازد؟"229 یکی از حاضران برای انجام کار به دو ویژگی در خود اشاره می کند و می گوید: "… انّی علیه لقویٌ امینٌ"230 "من بر این کار نیرومند و امین هستم".
لذا برای پذیرش مسئولیت و انجام کار به دو ویژگی مهم اشاره می کند که یکی از آنها امانتداری است.
در داستان حضرت موسی- علیه السلام- نیز می خوانیم که وقتی وی در آب دادن گوسفندان به دختران شعیب- علیه السلام- کمک می کند، دختران وی را برای استخدام و کار به پدر معرفی می کنند، و می گویند بهترین فرد برای استخدام کسی است که نیرومند و امین باشد و این دو ویژگی در موسی- علیه السلام- میباشد.
یا ابَتِ اسْتَئْجِرْهُ انَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَئجَرْتَ الْقَوِیُّ الامِینُ"231
لذا دو عنصر "توانایی و امانتداری" سبب شد تا حضرت موسی- علیه السلام- برای کار انتخاب شود.
4-4-2- صفات مومنان، اوصاف نمازگذاران حقیقی
از دیگر آیاتی که در مورد امانات در قرآن بدان اشاره شده است آیه ذیل میباشد:
"وَالَّذینَ هُمْ لِاَمانَاتِهِمْ وعَهْدِهِمْ راعوُنَ".
و آنها که امانت ها و عهد خود را رعایت می کنند.
که هم در سوره مومنون232 و هم سوره معارج233 به آن اشاره شده است.
در سوره مومنون ضمن بیان صفات مومنان رستگار پنجمین صفت ایشان را رعایت امانت ها و وفاء به عهد آورده است.
و در سوره معارج نیز در توصیف نمازگزاران، ششمین صفت مصلین را حفظ و اداء امانات و وفاء به عهد بیان کرده است.
فصل دوم
بررسی مقایسه ای دیدگاه های مفسران شیعی و اهل سنت در تفسیر امانت
3- بررسی مقایسه ای دیدگاه های مفسران شیعی و اهل سنت در تفسیر امانت
با توجه به آیات امانت در قرآن کریم و ضمن بررسی تعابیر و تفاسیر این واژه در قرآن به مصادیق بیشماری پی می بریم که مفسران در ذیل تفسیر این آیات بدان اشاره داشته اند، یکی از تعابیر امانت که، مفسران شیعه و اهل سنت بدان توجه داشته اند، تکلیف می باشد، که برخی مفسران خود این تکلیف را گاه به فرایض و طاعات و تکالیف شرعیه و یا قول "لااله الا الله" تفسیر کرده اند.
با توجه به تعابیر و مصادیق امانت اگر مراد از امانت را، تکالیف شرعیه بگیریم، بسیاری از مفاهیم امانت، ذیل همین تعبیر "تکلیف" جای می گیرد، لذا مفاهیمی چون "فرایض و طاعات، وظایف و واجبات دین، دین و شریعت، حدود و شرع، اوامر و نواهی، عبادت، توحید کلمه لااله الا الله، نماز، روزه، حج، جهاد، زکات و غسل" که همگی از تعابیر و مصادیق امانت میباشد، تحت تعبیر "تکالیف" گنجانده میشوند و اینکه جزء مصادیق امانت هستند، از این جهت است که تمام موارد فوق باید بی هیچ خیانتی انجام شود و در واقع صاحب اصلی این امور حضرت باری- تعالی- است که برای رسیدن انسان به کمال و قرب الهی انجام این امور را به او سپرده است و از میان همه مخلوقات انسان را شایسته و امین بر امانت خویش قرار داده است.
در کنار این تعابیر که مفسران از امانت کرده اند به تعابیر دیگری نیز توجه داشته اند که از آن جمله میتوان به مفاهیمی چون "عقل، اختیار، اسرار الهی، معرفت ایمان، توحید، تعهد و مسئولیت، محبت و عشق، عهد و پیمان، علم، ولایت الهیه و امامت امامان معصوم علیه السلام و دیگر موارد" که در جای خود خواهد آمد اشاره نمود:
1-3- اتصاف به اسماء حسنی
آلوسی از مفسران اهل سنت در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" به قولی اشاره نموده:
"امانت تجلیات عزوجل به اسماء حسنی و صفات علیا میباشد و از میان موجودات تنها انسان استعداد حمل اسماء حسنی و صفات علیا را داشت"234.
کاشفی مفسر شیعه در ذیل همین آیه به قول از دیگران آورده:
"امانت اتصاف به اسماء حسنی است که بر همه موجودات عرض کردند …"235
2-3- اختیار
برخی مراد از امانت را در آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" اختیار و اراده دانسته اند:
امانتی که انسان پذیرای آن شد و آنرا به دوش کشید، امانت بزرگ و سنگین "اختیار" است، اختیار "اطاعت" یا "معصیت"236.
به این معنا از امانت در تفاسیر "شعراوی237، فی ضلال238، احسن الحدیث 239…" اشاره شده است. عاملی پس از مطرح کردن اقوال بسیاری از مفسران در باب امانت در انتها در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" آورده:
"چون پرتو حق جلوه گر گشت و آفریده ها نمودار شدند، بهر موجودی به اندازه ظرفیت آن خاصیتی و صفتی عنایت شد و خواستن و توانستن که امانت است، چون برتری عنایت خداوند است نیز، در معرض جلوه و نمایش آمد تا به کدام دسته عنایت شود، و چون به سرنوشت ازلی در دیگر موجودات شایستگی پذیرش این گونه شعاع و نور وجود نبود، نتوانستند آنرا بپذیرند و سرباز زدند، ولی آندسته که از مغز و عصب مخصوص به نام انسان دوست شدند، شایستگی پذیرش داشت، پس توانستن و خواستن یا اراده و قدرت را به فطرت و طینت خود پذیرفت…"240.
3-3- استعداد
"اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" امانت استعداد است … و حمل امانت عبارت است از عدم اداء حق آن … پس هر کس آنچه را که در قوه اوست به سوی فعلیت درآورد، سپس او امانت را ادا کرده … و ظلومیت، در این معنی یعنی؛ صرف استعداد در غیر آنچه خلق شده برای رسیدن به آن و جهولیت یعنی: جاهل به عاقبت فاسد کردن استعداد"241. این قول در تفسیر سنی طبری ذکر شده است، که امانت را استعداد خوانده است.
ابن عربی ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" آورده که:
امانت یعنی حق هر صاحب حقی را ادا کردن و یکی از این حقوق، حق استعداد است که باید آن را ادا نمود.242
4-3- اسرار
در برخی تفاسیر از امانت به اسرار الهی تعبیر شده است.
سید حیدر آملی از عرفای شیعه آورده که:
"اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" مراد خداوند این است که می گوید: "ما بر استعداد اهل آسمان ها و زمین و کوه ها که عبارتند از فرشته ها و جن و حیوانات و پرندگان و غیر آنها آگاه شدیم، به خاطر امانتی که اسرار ماست، در آنها نهادیم و آنها را به خاطر عدم شایستگی و ضعف استعداد، اهل این امانت و مستعد حمل آن نیافتیم …"243. ابن عجیبه می گوید: "امانتی که عرضه شد بر آسمان ها و زمین و کوه ها شهود اسرار ربوبی است در باطن244".
"انَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" خداوند- جل جلاله- بزرگان تربیت را امر کرد به اینکه "سرّ" را به سوی کسی که استحقاق آنرا دارد بپردازید، وقتی اهلیت شان محقق شد به خالی کردن رذائل مانند حسد و تکبر و غیر آن دو، و پر کردن با فضائل مانند سلامت سینه و سخاوت نفس و حسن خلق و غیرآن از اوصاف کمال، هنگامی که این تخلیه و تحلیه صورت گرفت، بر آگاه شدن از اسرار ربوبی مستحق می شوند، که آن امانات است نزد اهل خصوص ….".245
به این معنا از امانت یعنی – سرّ- در تفاسیر شیعی "من وحی القرآن"246 و "حقائق التفسیر247"248 نیز اشاره شده است.
بسیاری از مفسران ذیل آیه "یَا ایُّها الَّذینَ ءامَنوُا لاتَخوُنوُا …اَمَانَاتِکُمْ".
با توجه به شان نزول آیه که در مورد ابولبابه می باشد، اسرار نظامی جامعه اسلامی را به عنوان امانت یاد کرده اند249 و یکی از آشکارترین مظاهر خیانت جاسوسی کردن به سود دشمن است و دادن اطلاعات به کسانی که بر ضد مقام رسالت برخاسته اند.250
و همچنین اسرار خدا و رسول امانت است و دادن اسرار خدا و رسول به غیر اهلش خیانت به خدا و رسول است.251
نظرات فوق ذیل آیه (27/ انفال) از مفسران شیعه بود.
5-3- اصل ادای امانت:
برخی از مفسران، امانت را همان ادا و پرداخت امانت تفسیر کرده اند؛
"اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" ما امانت را که به معنای … اصل ادای امانت مطرح در حقوق است به عنوان یکی از دستورات دینی به آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم و آنها نتوانستند آنرا تحمل کنند"252.
علامه مجلسی از صاحب نظران شیعی در ذیل آیه آورده: "مقصود از امانت، ادای امانت است که ضد خیانت باشد، یا قبول امانت است"253. همین مطلب را صاحب بصائر آورده است.254
6-3- اعضاء و جوارح
دیدگاه اهل سنت
گاه از امانت در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" به اعضاء و جوارح تعبیر شده است:
"و گفته اند: این امانت نگه داشت جوارح است از ناشایست"255.
عبدالله بن عمروبن العاص می گوید: "اول چیزی که خدا از انسان خلق کرد؛ فرج بود و فرمود: این امانت است و گوش امانت است و چشم و دست و پا … امانت است"256.
در اینکه، اعضا و جوارح امانت است، نظر چنین است که زبان امانت است و آنرا باید حفظ کن از دروغ و غیبت و سخن چینی و کفر و بدعت و فحاشی و غیرآن؛ و چشم امانت است و آنرا حفظ کنی از نگاه به سوی حرام، و گوش امانت است و آنرا نباید استعمال کنی در شنیدن بیهودها و نهی شده ها و شنیدن اکاذیب و غیرآن و این قول در جمیع اعضاء جاری و ساری میباشد.
زبان آمد از بهر شکر و سپاس
به غیبت نگردانش، حق شناس
گذرگاه قرآن و پند است گوش
به بهستان و باطل شنیدن مکوش
دو چشم از پی صنع باری نکوست
زعیب برادر فروگیر و دوست257
به قول عبدالله بن عمر در تفاسیر "لباب التاویل258، کشف الاسرار259، جامع الاحکام القرآن"260، روض الجنان261 و فتح القدیر262." اشاره شده است.
ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" و همین قول در مورد امانت از وی در ذیل آیه "انَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" در تفاسیر "جامع البیان"263 و "مفاتیح الغیب"264 آورده شده است.
دیدگاه مفسران شیعه:
در آرا و نظرات مفسران و صاحب نظران شیعی نیز گاه از امانت به اعضا و جوارح تعبیر شده است: "گفته شده، امانت در هر چیزی است … قوای ظاهری و باطنی، کل آن امانت است"265
امام خمینی (ره) فرمودند: "تمام اعضاء و جوارح و قوا امانت حق هستند و صرف آنها را بر خلاف رضای حق خیانت است و متوجه نمودن قلب را به غیر حق از جمله خیانت هاست".
آنچه از سخن حضرت امام (ره) بر میآید این است که: قوا و اعضاء انسان به عنوان امانت به آنان سپرده شده است و خیانت در این امانت این است که، انسان جوارح خود را صرف گناه و امور ناشایست کند و در ادامه حضرت امام (ره) از قلب که یکی از اعضاء میباشد نام برده و خیانت در این امانت را متوجه نمودن قلب به غیر حق می داند.266
در تفاسیر "الکاشف"267 و "احسن الحدیث"268 من وحی القرآن269، المیزان270، حقایق التفسیر271 و بیان السعاده272 نیز به این معنای امانت اشاره شده است.
در میان اعضاء و جوارح مفسرین بیشترین اهمیت را بر "زبان" و "فرج" قائلند. "گفته اند: این امانت نگه داشتن زفان است از فضول و ناصواب"273.
این قول در تفاسیر شیعه "مواهب علیه274، منهج الصادقین275 و مخزن العرفان276" آمده است.
اینکه حفظ و نگه داشت زبان، امانت شمرده شده است به جهت اهمیت و حساسیت این عضو است، و بسیاری از گناهان توسط این عضو صورت می گیرد، که باید این امانت گرانقدر را از گزند غیبت و تهمت و دروغ و سخن چینی و فحاشی … حفظ نمود.
و گاه در اکثر موارد برای حفظ این امانت به "سکوت" سفارش شده است.
"فرج" نیز یکی از اعضاء است که از آن به عنوان امانت یاد شده است. در حقیقت باید گفت: نگه داشت عفت امانت است، در برخی از تفاسیر اهل سنت به نقل از "ابی بن کعب" آمده: "از امانت است که زن عفت خویش را حفظ کند".
به این قول در تفاسیر سنی "بحرالمحیط277 و محررالوجیز278 و جامع الاحکام279 و ابن کثیر280 و فتح القدیر281" اشاره شده است.
در تفاسیر شیعی مثل "تبیان282 و روض الجنان283 و بصائر284" از "ابی بن کعب" نقل شده:
"از امانت است که زن و مرد عفت خویش حفظ کنند …".
که در تفاسیر شیعی هم زن و هم مرد در نگه داشت عفت خویش مسئول اند.
دامغانی در کتاب لغت "وجوه و النظائر285" برای امانت سه وجه قائل است در وجه سوم به استناد آیه "… انَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَاجَرَتْ القویُّ الْاَمین"286 امانت را عفت معنا کرده است.
7-3- اوامر و نواهی
یکی از معانی امانت که بیشتر مفسران به آن پرداخته اند، اوامر و نواهی خداوند است. یعنی آنچه را که خدا بدان امر کرده و آنچه را که از آن نهی کرده است، امانت است.
به نقل از ابوالعالیه در تفاسیر سنی "کشف البیان287، حاشیه لباب التاویل288 و تفاسیر شیعه مجمع البیان289، روض الجنان290 …" ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" آمده است: امانت اوامر و نواهی خداست، یعنی آنچه را که از طاعاتش امر به آن فرموده و آنچه را که از گناهان نهی کرده امانت است.
همین قول از "ابوالعالیه" در تفسیر سنی ابن کثیر ذیل آیه "انَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ …" آمده است.291
به نقل از زجاج آمده: "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" "یعنی آنچه که خدا از آن نهی کرده و آنچه که خدا به آن امر کرده [امانت] است …"292.
از دیگر تفاسیر اهل سنت که در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" از امانت به اوامر و نواهی تعبیر کرده اند. به این موارد میتوان اشاره نمود: "المحرر الوجیز293، کشف الاسرار294، لباب التاویل295، تیسیر الکریم الرحمن296، سورآبادی297، جواهر الحسان298، مراغی299، الوسیط300".
در بسیاری از تفاسیر ذیل آیه "انَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" امانات را به دو دسته تقسیم کرده اند: اول امانت خدا که آن اوامر و نواهی اوست و دوم امانت خلق از قبیل مال یا غیرمال.
به نقل از ابن عباس و ابی بن کعب و ابن مسعود و حسن و قتاده و امام باقر و صادق علیهم السلام آمده: "این آیه درباره هر نوع امانتی است که به انسان سپرده شود، خواه امانت الهی یعنی اوامر و نواهی او باشد و خواه امانت مردم از قبیل مال یا غیرمال باشد".
این نقل قول در تفاسیر شیعه "مجمع البیان301، روض الجنان302، مقتنیات الدرر303 و دیگر موارد" ذکر شده است.
از دیگر تفاسیری که در ذیل آیه "انَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ…" از امانت به اوامر و نواهی تعبیر کرده اند به این موارد میتوان اشاره نمود: "لاهیجی304، جوهرالثمین305، احسن الحدیث306، الجدید307" و کتاب "حیوه القلوب"308
8-3. اهل و خانواده
در برخی تفاسیر مراد از امانت را در "انًّآ عَرَضْنَا الْامانَهَ…" اهل و فرزند آدم – علیه السلام- می دانند که نزد قابیل آنها را به امانت سپرد.
"قصه عرض امانت آن است که آدم صفی- صلوات الله علیه- چون بر زمین آمد، رب العزه فرمود: ای آدم مرا در زمین خانه ای است در مکه و آن کعبه است، مشرف معظم مقدس رو آنجا طواف کن. چون خواست که بزمین مکه رود آسمان را گفت: "احفظی اهلی وولدی بالامانه".
اهل و عیال و فرزند مرا گوش دار و امانت در آن به جای آر، آسمان سروا زد و نپذیرفت، زمین را گفت؛ همچون سر وازد و نپذیرفت؛ کوه را گفت: همچنان سروازد و نپذیرفت. آنگاه قابیل را گفت، که تو ایشان را گوش داری و امانت در آن به جای آری، قابیل در پذیرفت و گفت: "تذهب و ترجغ فتجد اهلک کمایترک"
پس آدم – علیه السلام- برفت، چون باز آمد قابیل، هابیل را کشته بود، این است که رب العالمین فرمود: "انه کان ظلوماً جهولاً"309این مطلب به نقل از سدی در تفاسیر "جامع الاحکام القرآن"310و "فتح القدیر"311و "بصائر" آمده است.312
9-3. ایمان
در مصادر حدیثی اهل سنت همچون "صحیح بخاری"313، "سنن ابن ماجه"314، "سند احمد بن حنبل"315 و .. به حدیثی در مورد امانت اشاره شده است: که حذیفه از رسول خدا – صلی الله علیه و آله- روایت کرده که :
"انَّ الامانه نَزَلَتْ فی جَذْرِ قلوب الرَجالِ، ثمَّ عَلِمُوا القرآن ثُمَّ عَلِمُوا من السنته و یَنَامُ الرَّجُلُ المُومِنَهُ، فَتَقْبَضُ الامانه مِن قَلْبِ فَیَظَلُّ اَثَرَها مِثْلَ اَثَرِ الْوَکْتِ، ثُمَّ یَنامُ النَّومَهً فَتُقْبَضُ فَیَبْقی اَثَرُها مِثْلَ الْمَجْلِ… "
امانت در ریشه دل انسان جای می گیرد و آن گاه به ترتیب از قرآن و سنت می آموزد. و اگر از آن غفلت کند امانت از قلبش گرفته می شود و اثرش همچون اثر سیاهی باقی می ماند و اگر بار دیگر غفلت کند، آن امانت از او گرفته می شود و اثری همانند تاول باقی می ماند و …"
یکی از مفسران اهل سنت با توجه به این حدیث ذیل تفسیر آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" مراد از امانت رکه در ریشه دل انسان جای می گیرد تخم هدایت و ایمان می داند که در قلوب بنی آدم پاشیده شده است… که از حفاظه و ادامه آن درخت ایمان می روید و نشو و نما می کند.
و مفسر طبق این حدیث " قرآن و سنت" را ابرهای رحمتی می داند که خداوند آنها را برای نزول باران فرستاد و آدمی باید جهد وتلاش کند که مبادا بر اثر غفلتی به جای روئیدن درخت ایمان، تخم هم بسوزد.316
ابن عجیبه از دیگر صاحب نظران اهل سنت می گوید : "ایمان امانت باطن است."317
میبدی از مفسران اهل بیت ذیل آیه: "انَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَّدوا الْاَماناتِ" آورده:
"از امانت ها یکی ایمان است که خدای در فواد بنده تعبیه کرده است."318
در تفاسیر "فی ضلال319" و "شعراوی320" نیز از امانت به ایمان تعبیر شده است.
شعراوی در ذیل آیه "یَا ایُهَّا الَّذینَ ءامَنوا لاتَخْونُوا … اَمَاناتِکُمْ " آورده که:
"انسان هنگامی که ایمان می آورد، ایمان در نفس او امانت است."321
در تفسیر شیعه "تقریب الاذهان" آمده:
"ایمان امانتی است بر گردن انسان، واجب است آنرا سالم و بدون شبهه رد کنیم بدون خیانت کفر وعصیان"322.
10-3 . اوصاف پیامبر آخرالزمان- صلی الله علیه و آله و سلم- امانت در نزد یهودیان
در برخی تفاسیر ذیل آیه : "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْامَانَاتِ الی اهْلِها… " ارتباط این آیه را با آیات سابق بیان می کنند. یعنی آیات 51 تا 55 نساء که اشاره به کعب بن اشرف و علماء یهود است، که مشرکین از علماء یهود سوال کردند، آیا محمد- صلی الله علیه و آله و سلم- و یاران او هدایت یافته ترند یا ما؟ و علمای یهود در پاسخ گفتند: "لِلَّذینَ کَفَروُا هَوْلاءِ اَهْدَی مِنَ الَّذینَ ءامَنُوا سَبیلاً"
و این در حالی است که خداوند ایشان را در تورات به اوصاف پیامبر آخر زمان – صلی الله علیه و آله – آگاه ساخته بود و بشارت نبوت او را به عنوان امانت نزد آنان سپرده بود؛ و آنان با کمال صفات پیامبر (ص) به آن امانت خیانت کردند در قرآن مورد نکوهش واقع شدند. لذا برخی مفسران امانات را در آیه 58 انشاء ، بشارت به نبوت رسول اکرم(ص) تعبیر کرده اند. در تفاسیر
شیعی "تقریب القرآن الی الاذهان323، مواهب الرحمان324 و تفاسیر سنی بحرالمحیط325، بحرالعلوم326، فتوحات الهیه327، جامع الاحکام القرآن328، المنار329 و… به این مطلب اشاره شده است.
علامه طباطبایی (ره) در ذیل آیه 58 نساء آورده که فقره دوم این آیه یعنی – " .. وَاذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنَْ تَحْکُمُوا بالْعَدْل" ارتباط روشنی با آیات پیشین دارد که یهودیان در داوری بت پرستی را بر ایمان ترجیح دادند.330
11-3- تسلیم در برابر پیامبر (ص)
یکی از صاحب نظران شیعی ذیل آیه : "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" در تفسیر امانت آورده: " تسلیم در برابر پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم- همان امانت است و آن بارزترین تجلیات اراده بشری است، .. ظلوم وجهول از صفات غریزی و از طبیعت عدسی هستند که انسان می تواند .. از راه اتصال به رسالت رسول خدا (ص) و تسلیم در برابر او و اولیاء دین بر آنها غلبه یابد."331
12-3 تعلیم اسماء
از دیگر وجوه امانت در آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" تعلیم اسماء است، هنگامی که خداوند فرمود : "و عَلَّمَّ و آدم الاسماء کُلَّهَا" که مفسر شیعی در تفسیر بصائر به آن اشاره کرده است.332
13-3 تعهد و قبول مسئولیت
یکی از وجوه امانت، "تعهد و قبول مسئولیت" است333 که در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" به آن اشاره شده است؛ به این تعبیر را سید قطب در فی ضلال334 بیان کرده است.
به این معنا از امانت یعنی – مسئولیت – در ذیل آیه "اِنًّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدوَّا الامَاناتِ الی اهْلِها… "
در تفاسیر "من وحی القرآن335، نمونه336، نور337" نیز اشاره شده است.
سمت ها و مسوولیت ها در نظام اسلامی به عنوان امانت در اختیار کارگزاران قرار دارد.338
لذا مطابق آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" مسئولیت امانت است که آسمان ها و زمین و کوه ها راز قبول آن ابا کردند و انسان آنرا محتمل گشت.
و در آیه "اِنًّ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدّوا الْاماناتِ الی اهْلِهَا … " مسئولیت امانت است که باید آنرا به اهل آن سپرد.
در سخنان گهر بار حضرت علی – علیه السلام- از امانت به پست های دولتی و مسئولیت تعبیر شده است و هماره در نامه ها و خطبه ها کارگزاران حکومتی را به امانتداری توصیه وسفارش می فرمایند.
در نامه ای خطاب به فرماندار آذربایجان اشعث ابن قیس می فرمایند:
"همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نبوده، بلکه امانتی در گردن تو است … در دست تو اموالی از ثروتهای خدای بزرگ و عزیز است، و تو خزانه دار آنی تا به من بسپاری"339.
و نیز در سفارشات خویش به فرماندار اصفهان مخنف بن سلیم فرمودند:
"او را به ترس از خدا در اسرار پنهانی و اعمال مخفی سفارش می کنم، و سفارش می کنم که … امانت الهی را پرداخته، و عبادت را خالصانه انجام دهد"340.
حضرت در سفارشات خویش به مالک اشتر برای انتخاب کارگزاران کارآمد به او معیارهایی معرفی می فرمایند که یکی از این معیارها" امانتداری" است:
"… به کاتبان و نویسندگانی اعتماد داشته باش که در میان مردم آثاری نیکو گذاشته و به امانتداری از همه مشهورترند که چنین انتخاب درستی نشاندهنده خیرخواهی تو برای خدا، و مردمی است که حاکم آنانی"341.
14-3. تکلیف
مفسران و بسیاری از اندیشمندان علوم اسلامی در تفسیر امانت ذیل آیه :
"اِنِّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ عَلَی السًّمواتِ وَ الْاّرْضِ وَ الْجِبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَهَا فَاَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الانْسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلوماً جَهولاً" مراد از امانت را تکلیف دانسته اند.
دیدگاه مفسران اهل سنت:
در تفسیر طبری ذیل این آیه برای امانت سه مفهوم آمده، که اولین مفهوم تکلیف است وی می نویسد: "تکلیف امانت نامیده شد، زیرا اگر در انجام آن کوتاهی کنی برای تو غرامت است و اگر آنرا ادا کنی برای تو کرامت برخی تکلیف را به قول "لا الا الا الله" اختصاص داده اند.342 همین مطالب در تفسیر مفاتیح الغیب آمده است.343 محمد غزالی ذیل آیه نظر خود را چنین بیان می کند: "آیه تصویری است از تکالیفی که بر بشر عرضه شد، تا بر اساس آن راستکرداران برتری یابند و دیگران نابود شوند."344
در تفسیر امانت ذیل آیه (72 ، احزاب) به تکلیف مفسران عرض امانت را به این اعتبار، عرض بر استعداد آسمان ها و زمین و کوه ها می دانند ، و مراد به ابا ایشان، ابا طبیعی است که آن عدم لیاقت و استعداد است و در این صورت مراد به حمل امانت، قابلیت داشتن و استعداد انسان است… که مفسرانی همچون "بیضاوی345، و ابی المسعود346، و آلوسی347" با توجه به مفهوم تکلیف که آنرا از تعابیر امانت دانسته اند نظر فوق را در مورد عرض امانت بیان کرده اند.
برخی مفسران مراد از تکالیف الهیه را فرایض و طاعات می دانند ، در تفاسیر "الوسیط348 ، الواضح349" به این تعبیر اشاره شده است.
در تفسیر "صفوه التفاسیر" به نقل از "ابن جزی" آمده : "امانت تکالیف شرعیه است از التزام طاعات و ترک معاصی …" و نظر خود مفسر این است که ، امانت فرایض و تکالیف شرعیه است.350
"اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" مراد از امانت، تکالیف دینیه است و امانت نامیده شد، زیرا حقوقی است که خدا بر مکلفین واجب کرد و بر ایشان اطمینان کرد.351
صاحب تفسیر "روح البیان" برای امانت در آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" سه مرتبه قائل است؛ که مرتبه اول را تکالیف شرعیه و امور دینیه می داند و در ادامه در ذیل تکالیف شرعیه آورده که واول ، تهل امانت است که آن فضیلت انسان است بر بسیاری از مخلوقات، سپس توحید و ایمان به روز قیامت امانت است و نماز، روزه ، زکات ، حج، جهاد و راستی گفتار و حفظ زبان و نگهداری ودایع که اشد آن کتمان اسرار است.
و قضاء دین و عدالت در وزن وتراز امانت است و غسل جنابت امانت است؛ نیت در اعمال، پاکی در نماز و تحسین نماز در خلوه و صبر و بلا و شکر بر نعمت ها و وفاء به عهود و قیام به حدود و حفظ عفت و اعضاء انسان همچون، گوش ، چشم، دست و پا .. امانت هستند. و حروف تهجی و ترک خیانت در قلیل و کثیر امانت است."352
تمام موارد بالا را صاحب تفسیر "روح البیان" ذیل مرتبه اول از امانت یعنی تکالیف شرعیه – آورده است.
"شرباصی" نیز یکی از صاحب نظران اهل سنت در کتاب "دائره المعارف علوم قرآنی" در ارتباط با تفسیر آیه امانت دارد که "مقصود از این آیه – به ظاهر ترسیم مرتبه و ارزش تکالیفی است که خداوند، انسان را به انجام آن مسئول فرموده ، که به قلب پاک و سالم، عقل پایدار و تصرف مستقیم نیاز دارد، حال اگر این تکالیف و مسئولیت ها بر آسمان ها ، خورشید و ماه و ستارگانش، زمین و آنچه در آن است- به جز انسان و کوه ها با همه بلندی ، پیچیدگی و استواری اش، عرضه می شد، خود را از پیامدهای آن می رهانیدند؛ [البته] نه از روی تمرد و نافرمانی، بلکه از بیم و ترس [سنگینی این بار گران] خودداری می نمودند353".
دیدگاه مفسران شیعه:
مفسران شیعه نیز به این تعبیر از امانت یعنی – تکلیف – توجه داشته اند و گاه در تفسیر امانت ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" از امانت به "تکلیف" تعبیر کرده اند.
مفسران خلاف کردند در این امانت، بیشتر برآنند که این تکالیف است که خدای- تعالی- خلقان را کرد از عبادات و افتراض طاعات.354
علامه مجلسی (ره ) در کتاب "حیوه القلوب "355و "شرح اصول کافی"356 ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" .. در اقوال امانت آورده اند:
"امانت مطلق تکلیف است و مقصود از عرض آن بر آسمان ها و زمین و کوه ها سنجش استعداد آنهاست و منظور از ابا آنها عدم لیاقت و آمادگی آنهاست و حمل انسان لیاقت و استعداد اوست."
به این معنا از امانت یعنی – تکلیف- در تفاسیر" بصائر357، اثنی عشری358، روان جاوید359، تسنیم360، من وحی القرآن361، احسن الحدیث362و دیگر موارد" اشاره شده است.
استاد مطهری در تفسیر امانت ذیل "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" آورده اند:
"ما از خود همین کلمه "یَحْمِلْنَهَا" می توانیم بفهیم امانت چیست، معلوم می شود که یک امری است که به دوش گرفتنی است، البته جسمانی و مادی نیست ولی تحمل کردنی است وقتی به اخبار و روایات مراجعه می کنیم، می بینیم آن چیزی که تفسیر کرده اند با همین معنا جور در می آید، آن امانت چیست؟ گفتند: تکلیف و وظیفه و قانون، یعنی اینکه زندگی انسان، زندگی ای باشد که او باید در پرتو تکلیف وظیفه آنرا صورت بدهد، یعنی برای او وظیفه معین بکنند و او هم بار تکلیف، بار قانون و بار مسئولیت را به دوش بگیرند."363
با توجه به بیان استاد مطهری، ایشان نیز مراد از امانت را تکلیف دانسته اند و آن را با توجه به عبارت "یَحْمِلْنَهَا" تفسیر کرده اند.
در تفسیر عرفانی "بیان السعاده" ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدَّوا الاْمانات الی اَهْلِهَا" منظور از امانات را امانتهایی می داند که خداوند آنها را در انسان به ودیعت گذاشته تا آن امانت اصیل را که در آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" به آن اشاره شده ، حفظ کند.
"یکی از این امانات قوه قبول تکالیف است که خداوند امر کرده آنها را به صاحبش که عقل است برگردانیم. سپس تکالیف قالبی نبوی است که با بیعت عامه حاصل می شود. و بعد امانت تکالیف قلبی باطنی است که از صاحب دعوت باطنی با بیعت خاص گرفته است، و آن صاحب دعوت تام ولایت مطلق علی – علیه السلام می باشد"364.
صاحب تفسیر "بیان السعاده" نیز امانات را عبارت از تکالیف متعدد می داند که در آخر الامر اشاره به تکلیف ولایت و امامت می کند.
فیض کاشانی (ره ) در تفسیر آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" امانت را عبارت از دو تکلیف می داند، تکلیف اول وجود عاریتی انسان می باشد که در این امانت مراد از رد به اهل و ادای امانت سپردن وجود عاریتی بنده به حق است و خود را ندیدن و همه را از حق دانستن.
وی تکلیف ثانی را نیز مقام امامت و ولایت می داند که منظور از رد و ادای امانت در این تعبیر یعنی؛ سپردن امامت به امام و والی دیگر، لذا فیض کاشانی در کل امانت را تکلیف می داند.365
15-3. توحید
یکی از تعابیر امانت توحید است.
قشیری از مفسران اهل سنت ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" آورده؛
"و گفته شده: امانت توحید است"366
ابن عجبیه از دیگر صاحب نظران اهل سنت دارد که: "امانت توحید در باطن است"367 و در ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدَّوا الْامَانَاتِ الی اَهْلِهَا و… " در تفاسیر سنی "کشاف368 و ابی السعود369" آمده: " و امانت را توحید خوانده اند."
علامه طباطبایی از مفسران ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ" این تعبیر از امانت یعنی – توحید – را رد می کنند با این استدلال که:
" درآیه گفته شده : آسمان وزمین و کره ها ازحمل آن امانت خودداری کردند و حال آنکه به حکم صریح تمامی موجودات، خود را یگانه دانسته و به حمد او تسبیح می گویند… لذا امانت نامبرده توحید خدا نیست."370
16-3- حدود و شرع
دیدگاه مفسران اهل سنت
از دیگر مفاهیم امانت ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَهَ …" حدود و شرع است.
بغوی در تفسیر "معالم التنزیل"371 و ثعلبی در "الکشف و البیان"372 به نقل از "مجاهد" آورده اند: "امانت … حدود دین است".
در تفسیر "کشف الاسرار"373 نیز به نقل از "عبدالله بن عباس" آمده که، مراد از امانت حدود دین است.
دیدگاه مفسران شیعه:
مفسران شیعی نیز به این معنا از امانت در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَهَ" توجه داشته اند:
به نقل از "ابن عباس" و "مجاهد" آمده: امانت حدود شرع است از فرایض و احکام و آمده که "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَهَ" یعنی به درستی که ما عرض کردیم امانت را که حدود شرع است374.
در تفسیر "مخزن العرفان" نیز به نقل از مفسران به این معنا اشاره شده است.375
17-3- دلائل خداشناسی
برخی مراد از امانت عرضه شده بر آسمان ها و زمین و کوه ها را دلائل خداشناسی می دانند. در تفسیر شیعی تبیان آمده: "و گفته شده: امانت آن چیزی است که خدای- تعالی- از دلائل بر ربوبیتش در این اشیاء خلق کرد، پس [اجرام عظیمه] آنرا ظاهر کردند و انسان آنرا کتمان کرد و کافر شد"376.
به این معنا از امانت- یعنی دلائل بر وحدانیت و ربوبیّت الهی- در تفاسیر شیعه "مجمع البیان377، بصائر378، و تفاسیر سنی جامع الاحکام القرآن379، فتح القدیر380 و دیگر موارد" اشاره شده است.
علامه مجلسی در اقوال امانت ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَهَ" آورده: مقصود از امانت دلائل خداشناسی است"381.
18-3- دلایل و عجایب صنع
ابوالفتح رازی از مفسران شیعه در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَهَ" برای امانت اقوالی را آورده در یک قول آمده:
"بعضی گفته اند: امانت دلایل و عجایب صنع است که خداوند بر مکلفان عرض کرد و آن را امانت نام نهاد"382.
19-3- دین و شریعت
عده ای مراد از امانت را در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَهَ …" دین و شریعت می دانند. که آسمان ها و زمین و کوه ها تاب تحمل آن را نیاورده اند و انسان آنرا بر دوش کشید. میبدی از مفسران اهل سنت می گوید: "امانت دین و طاعت است که بر آسمان و زمین و کوه عرضه کردند و طاقت
پذیرفتن آن نداشتند"383.
قرشی از مفسران شیعه آورده که: "امانت چیزی است که پس از استفاده باید به صاحب آن برگردد، علی هذا، دین یک امانت الهی است که برای بهره داری در اختیار انسان قرار گرفته، آنگاه به طرف خداوند بازخواهد گشت"384. این تعبیر از امانت در تفاسیر اهل سنت "سعورآبادی385، بحرالمدید386، محررالوجیز387، بحرالمحیط388، جواهرالحسان389، الوسیط390، و تفاسیر شیعه چون تسنیم391و دیگر موارد" آمده است که گفته اند: "شرع کل آن امانت است".
جویباری از صاحب نظران شیعه می گوید: به نقل از "ابن زید و قتاده" آمده که: "دین اسلام، اصول و فروع آن [امانت] است…"392.
امام خمینی (ره) نیز در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَهَ" از امانت باطن و امانت ظاهر یاد می کند و امانت ظاهر را "دین اسلام و یا شریعت" تفسیر کرده اند.393
یکی از صاحب نظران اهل سنت در تفسیر "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَهَ" آورده که:
"اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَهَ" و این امانت شریعت است و آن آتشی است که می آورند، آنان را که ادراک دعوت پیامبران نکرده اند، و پیران خرفت شده و مجانین و ضعفا و عقول که در جزایر و بیابان ها بوده اند، هر کس که ادراک شریعت در این دنیا نکرده است بیاوردند، برگردان آتش خلق و وحی میشود و داعی حق می گوید: به ایشان که داخل آتش شوید، جمیع از دیدن آن آتش خائف و ترسان میشوند و از داخل شدن آن امتناع می نمایند، پس مستحق عذاب شوند به سبب مخالفت خود و جمعی سمعا و طاعت گویند و داخل آتش میشوند، و هیچ پروا از دخول آتش ننمایند و اطاعت خدا را بر آن اختیار می کنند چون داخل شد برد و سلامت میشود بر ایشان، بواسطه این مستحق جنت و ثواب می گردند، و مگو که چرا باید ایشان را امر بدخول آتش کنند و ترحم بر ایشان مکن، تو را در همین دنیا دور آن آتش آورد، تکلیف دخول کرده اند اگر داخل شوی بر تو سرد و سلامت میشود و بواسطه دخول در آن مستحق ثواب الهی میشود و آن آتش، شریعت است و گمان مکن که شریعت همین است که تو داری، آنوقت بگویی: که داخل شدن آن زحمتی ندارد، چرا داخل نمیشوند! لکن امر عمل کردن به شریعت امر عظیمی است و کار هر کس نیست، و آن شریعت است که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است، کیست که همیشه به یاد خدا باشد و هرگز یاد غیر در خاطرش نیاید و غفلت نورزد … این است که آسمان و زمین این را نتوانستند کشید و انسان آنرا متحمل گردید، پس داخل آتش نشده اند مگر قلیلی، قلیلی که فرمود: "وقلیلٌ مِنْ عبادی الشکور …" و فرمود: "مایُوْمن اکْثَرَهُمْ …"394.
دیدگاه مفسران شیعه:
در ذیل آیه "اِنَّ الله یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَماناتِ الی اَهلِهَا…" برخی امانات را "دین اسلام و احکام شریعت مطهره دانسته اند"395 و گفته اند: "جمله شریعت اسلام امانت است …"396.
برخی از مفسران نیز در ذیل آیه "یَا ایُهَّا الَّذینَ ءامَنوا لاتَخْونُوا … اَمَاناتِکُمْ " آورده اند:
به نقل از قتاده آمده: مراد از امانت دین خدای است، یعنی این دین را که از خدای به امانت داری نگاه داری تا به او بسپاری که ادای امانت واجب بود.397
و از ابن زید نقل شده: مراد از امانات "دین" است.398
در تفاسیر "احسن الحدیث399 ، اثنی عشری400" مراد از امانات در آیه 127 انفال دین اسلام خوانده شده است.
20-3- روح
در آراء برخی مفسران و صاحب نظران شیعی مراد از امانت عرضه شده بر آسمان ها و زمین و کوه ها "روح ملکوتی انسانی" است.
"امانت "روح انسانی" است زیرا:
امانت معمولاً در چیز مورد اهتمام به کار می رود و چیزی که از نظر مقام الهی در موجودات بسیار اهمیت دارد روح بشریت است.
امانت سپرده عزیزی است که اختصاص به امانت سپار دارد، و این روح بشری است که خدا آنرا از آن خود دانسته و فرموده: "وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روُحی"401
امانت گذار معمولاً برای خاطرجمعی امانت را به دست خود در مورد مطمئنی می سپارد و این تعبیر خاص درباره آدم- علیه السلام- است که می فرماید: "او را به دست خود آفریدم و خود در او روح دمیدم".
ظاهر امانت این است که به صاحبش برگردد و روح بشری است که در سیر خود باید به مقام الهی صعود کند و به حضرت ربوبی برگردد؛ "اِنَّا لِلّه واِنّا اِلَیه راجعوُنُ …402"403
یکی دیگر از مفسران شیعه می گوید:
"امانت الهی، روح ملکوتی انسانی است و "کسیکه این امانت الهی را درست نگهداری کرده و آنرا قوی و نیرومند گردانیده و در روز موعود به صاحبش برگردانیده چنین کسی حق امانت را ادا نمود"404.
21-3- زن
علامه مجلسی از صاحب نظران شیعی در بحارالانوار آورده که:
حضرت رسول اکرم- صلی الله علیه و آله- در سفارشات خویش به مردم در مورد زنان میفرمایند: زنان نزد شما امانت هستند و فرمودند: "زن را به عنوان امانت از خدا بگیرید405.
میبدی نیز از مفسران سنی ذیل "انًّآ عَرَضْنَا الْامانَهَ…" آورده که: زنان نزدیک مردان امانت اند، که مصطفی (ص) فرمود: "اَخَذْتُموُهُنَّ بِاَمانَه الله …"406.
22-3- شغل و منصب ها
یکی از وجوه امانت منصب ها و پست ها میباشد؛ علامه محمد شفیع عثمانی از صاحب نظران اهل سنت در این باره می گوید: "تمام شغل ها و منصب های دولتی امانت های الهی هستند که امین آنها حکام و اربابان دولت اند، زیرا که دارای اختیار عزل و نصب هستند، پس بر آنها واجب شده است که در انتصاب منصب ها و شغل دقت کافی به عمل آورده به کسانی تفویض کنند که شایستگی علم و عمل داشته باشند"407
از تفاسیر شیعی نیز که به این تعبیر از امانت اشاره داشته اند به تفسیر "نمونه408 و نور409" میتوان اشاره نمود.
23-3- طاعت
دیدگاه مفسران اهل سنت:
ابواسحاق احمد معروف به امام ثعلبی از مفسرین "قرن پنجم" در تفسیر روایی "الکشف و البیان" در تفسیر "امانت" در آیه "انًّآ عَرَضْنَا الْامانَهَ…" ضمن بیان اقوال صحابه و تابعین همچون مجاهد، ابوالعالیه و زیدبن اسلم … آورده که:
"و در معنای امانت اختلاف کردند و اکثر مفسرین گفتند: [امانت] طاعت و فرایض است که خداوند بر بندگان فرض و واجب گردانید … اگر ادا کنند، ثوابشان دهد و اگر ضایع کنند عقابشان کند …"410. به این مطلب به نقل از صحابی بزرگوار "عبدالله بن عباس" در تفاسیر "لباب التاویل411 و کشف الاسرار412" اشاره شده است.
بسیاری از مفسران و صاحبان رای از اهل سنت و شیعه از امانت در آیه (72 / احزاب) به طاعت تعبیر کرده اند و گفته اند: مراد به امانت طاعت است که لازمه وجود، همچنانکه امانت لازمه آن اداء است و نیز آورده اند: امانت مطلق طاعت است اعم از طبیعی و اختیاری.
در تعبیر امانت به طاعت، مفسران عرض امانت را در این صورت، استدعای آن می دانند، اعم از آنکه طلب فعل از مختار باشد و اراده صدور از غیر آن.
تفاسیری که نظرات آنان، ذیل تعبیر امانت حول محور فوق می باشد؛ یعنی از امانت تعبیر به طاعت و یا انقیاد اعم از طبیعی و اختیاری می کنند به موارد زیر میتوان اشاره نمود:
از تفاسیری چون: "کشاف413، کشف الاسرار414، بیضاوی415، خازن416، بحرالمحیط417، ابی السعود418، روح المعانی419، محاسن التاویل420، فتح البیان421 و موارد دیگر".
دیدگاه مفسران شیعه
مفسرین شیعی نیز گاه در تعبیر امانت ذیل آیه "انًّآ عَرَضْنَا الْامانَهَ…" امانت را به طاعت معنا کرده اند.
مراد به امانت طاعت است برای آنکه لازم است ادا، آن … و تاویل کردن [امانت] به طاعت مشتمل است آنرا که مفسران گفتند از مامورات و منهیات چون نماز، روزه و غسل جنابت422.
در تفسیر "تبیان"423 به نقل از "ابن عباس" و در تفسیر "منهج الصادقین"424 به نقل از "ابوالعالیه" روایت شده است: امانت طاعت است که لازم است اداء آن.
علامه مجلسی در اقوال امانت در ذیل آیه (72 / احزاب) آورده است:
با توجه به آیه سابق "وَمَنْ یُطَعَ اللهَ وَ رَسوُلَهُ فَقَدْ فازَ فَوزاً عظیماً" اطاعت خدا و رسول را امانت نامیده، از جهت آنکه واجب است اداء آن … و همچنین مراد از امانت اطاعت است اعم از طبیعی یا اختیاری.425
در "انًّآ عَرَضْنَا الْامانَهَ…" امانت طاعت است، بر ثواب و عقاب، اگر نیکو ادا کنی، ثواب بینی و اگر عصیان کنی عقاب شوی.426
از دیگر تفاسیر شیعی که از امانت به طاعت تعبیر کرده اند، از قول خود یا به نقل از دیگران به این موارد میتوان اشاره نمود؛ تفاسیر "شبّر427، مواهب علیه428، مخزن العرفان429، کاشف430، جوامع الجامع431 و موارد دیگر".
با توجه به آراء مفسران شیعه و اهل سنت، هر دو گروه در ذیل تفسیر "امانت" به تعبیر "طاعت" اشاره داشته اند، که هر انسانی باید در به جا آوردن طاعات رعایت امانت را داشته باشد و بی هیچ کم و کاست آن را انجام دهد تا ثواب بیند.
24-3- عقل
بیضاوی از مفسران اهل بیت در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ… " سه مفهوم را برای امانت آورده، وی گوید: " و شاید مراد از امانت عقل است یا تکلیف و مراد به عرض [امانت] بدین اعتبار، عرض بر استعداد ایشان است و ابا احترام طبیعی است و آن عدم لیاقت و استعداد است و مراد به حمل انسان قابلیت و استعداد اوست.. "432 همین قول در تفاسیر "سنی روح المعانی 433 ابی السعود434 و فتح البیان435" هم ذکر شده است.
لذا در برخی آراء و اقوال مفسرین اهل سنت و شیعی از امانت به عقل تعبیر شده است. یکی از صاحب نظران شیعه می گوید:
"اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ… " ما در عالم علم خود به ذوات اشیاء نظر نمودیم و عرضه داشتیم بر تمام موجودات … جوهر عقل را و سنجیدیم قابلیت و استعداد آنها را برای قبول آن…"436
در تفسیر شیعه اطیب البیان ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ… " آمده:
و آنچه به نظر می رسد، امانت عقل است که به او خطاب شد " بک اعقابک و بک اثیب" و ترس آسمان ها و زمین و کوه ها از حمل امانت از جهت خوف مخالفت عقل بوده که مورد عقوبت واقع شوند، و انسان این نعمت بزرگ الهی را قبول نمود.437
به این معنا از امانت یعنی – عقل – در تفاسیر شیعی "کشف الحقایق438، بصائر439، احسن الحدیث440 و دیگر موارد" اشاره شده است.
علامه مجلسی (ره ) از صاحب نظران شیعی در اقوال امانت آورده که:
"گفته اند: مقصود از امانت… عقل و مقصود از عرض آن بر آسمان و زمین و کوه سنجش استعداد آنهاست و منظور از ابا آنها عدم لیاقت و آمادگی آنهاست و حمل انسان لیاقت و استعداد اوست."441
راغب اصفهانی از لغویون شیعی ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ… " در تفسیر امانت آورده : " امانت در این آیه، به معنای عقل است، زیرا عقل چیزی است که با داشتن آن، توحید و یکتاپرستی و شناخت توحیدی حاصل می شود و عدالت اجرا می گردد و توسط عقل است که صاحب آن بر عده زیادی از مخلوقات خداوند برتری و رجحان داده شده است."442
میرداماد با توجه به معنای حمل، اگر منظور از آن قبول امانت باشد در مورد امانت آورده که : امانت، مقام حمد است که نهایت ارتفاع آن مقام مرتبه کمال جامعیت عقل مستفاد نفس مقدس محمدی.. و تالی آن مرتبت، مرتبت نیابت و ولایت و درجه خلافت و وصایت نفس مطهر علوی است- صلوات الله و تسلیماته علیه … و عقل مستفاد نفس مقدس خاتم الانبیاء و سید المرسلین … به منزله نور جوهر عقل اول است… و منزلت وصی مکرم او در این مرتبه … منزله نور جوهر عقل ثانی است… و فرموده در حدیث شریف، "اول ما خلق الله العقل" و در حدیث دیگر، "اول ما خلق الله نوری"، و در حدیث دیگر "انا و علی من نور واحد"443.
در نظر میرداماد امانت مقام حمد است که این مقام همان، مراتب عقل می باشد که در مرتبه اول امانت، عقل مستفاد که همان نفس محمدی است و مرتبه دوم ، مرتبه ولایت و امامت است، که تمام این مراتب به عنوان امانت می باشند.
میرداماد ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ… " تفسیر امانت را با توجه به تعریف از حمل امانت بیان می کند، به این معنی که اگر مقصود از حمل امانت را خیانت و ضایع کردن امانت تفسیر کنند، در این صورت مقصود از امانت معروضه بر آسمان ها و زمین و کوهها و مخلوقات، غرض و غایتی است که هر مخلوق از برای انجام آن متعلق ایجاد و داخل دایره نظام وجود شده است، انسان که خلقت او از برای تکمیل قون نظری و عملی و علم بر حقایق موجودات و انصراف از ظلمات عالم هیولی و اتصال به انوار عقلیه عالم ملکوت اعلی و درآمدن در سلک ملائکه مقربین بوده است، … تا منزلت عقول فعاله بدو حاصل نماید. و این درجه عالیه و مرتبت متعالیه امانت ( عقل فعال) عنایت سابقه ربوبی و حکمت بالغه الهی است444.
لذا با توجه به کلام میرداماد ایشان، عقل فعال را همان امانت الهی می داند که عنایتی است از جانب حق تعالی.
25-3- علم
علم امانت الهی است ، این هم یکی از تعابیر و معانی امانت است، در ذیل آیه "اِنِّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اًنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَآتِ الی اَهْلِهَا" آمده:
علم امانت است، پس کسی که علم می آموزد، امانتی نزد او سپرده شده است و از او عهدی می گیرند، که این امانت را بپردازد، و به مردم فایده دهد و با این علم ایشان را ارشاد کند و خدا این عهد را در نص شریف از مردم گرفته است که:
"وَ اِذا اَخَذَ اللهُ میثاقَ الَّذینَ اوتوا الْکتاب لِتُبیِّنَنَّهُ للنَّاس و لا تَکْتمونَه…"445
علامه طباطبایی ذیل آیه : "اِنِّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اًنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَآتِ الی اَهْلِهَا" با توجه به آیات قبلی این آیه آورده که :
" این آیات درباره یهودیان است که نصیبی از کتاب دارند، کتاب هم دارای آیات و معارف الهی است که پیمان شده به مردم انشاء گردد و از اهلش مخفی نماند- امانات را اعم از امانات مالی و معنوی می داند، مانند علوم و معارف حقه که سزاوار است دارندگان به جویندگان آن برسانند."446
یکی از امانتهایی که به دست بشر سپرده اند، علم و دانش است، علما و دانشمندان امانتداران این امانت الهی هستند و به این تعبیر از امانت در احادیث و روایات نیز اشاره شده است:
" قال النبی – صلی الله و علیه و آله و سلم – : العلم ودیعه الله فی ارضه، و العلماء، امناوه علیه، فمن عمل بعلمه ادّی امانته، و من لم یعمل بعلم، کتب فی دیوان الخائنین."447
"علم ودیعه خداوند در روی زمین است، و علما امانتداران این ودیعه، هر کس به علم خود عمل کند امانتی را پرداخته و کسی که به علم عمل نکند، در دیوان خدای- تعالی- از خیانتکاران نوشته می شود"
طبق حدیث فوق علم به عنوان امانت در دست علماء و دانشمندان می باشد و ادای این امانت عمل به علم است و منظور از رد آن، رد به صاحبان علم می باشد.
26-3 – عهد و پیمان
یکی از وجوه امانت در ذیل آیه "اِنِّا عَرَضْنَا الْامَانَهَ …. " که برخی بدان اشاره کرده اند، عهد و پیمان است؛ شیخ الطائفه ابی جعفر بن محمد حسن طوسی در ذیل آیه آورده:
"امانت آن پیمانی است که وفاء به آن لازم است و خداوند شان امانت را در این آیه بزرگ داشته و امر به وفاء آن کرده است."448
میبدی در کشف الاسرار، مراد از امانت را پیمان الست می داند، امانتی به نزدیک تو نهادند از عهد ربوبیت "اَلَسْتُ بِرَبِکُمْ" و مهر "بلی" بر او نهادند، چون عمر به آخر رسید و ترا به منزل خاک برند؛ آن فرشته در آید و گوید "مَنْ رَبَک" آن مخالفت است که می کند که تا مهر روز اول بر جای هست یا نه، ای مسکین! از فرق تا قدم تو مهر نهاده اند و مهر از مهر بود، مهر آنجا نهند که مهر در آنجا دارند."449
گاه مراد از امانت را عهد الله گفته اند، امانت " عقل و تفکر و استعداد و تکلیف" است و آن همان عهد الله است که انسان آنرا درک می کند و تعلیم انبیاء آنرا محکم کرده است و آنانکه همان عهد را بعد از محکم شدن نقض می کنند مورد لعنت خدایند"450
"وَ الذَّینَ یَنْقُضونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ میثَاقِهِ … اُولئِکَ لَهُمْ الْلَعَنَهُ"451
27-3- فرایض
دیدگاه مفسران اهل سنت:
ابواللیث سمرقندی از مفسرین "قرن چهارم" در تفسیر ماثور "بحرالعلوم" ذیل آیه ( 72/ احزاب) در تعبیر امانت به اقوال صحابی و تابعین همچون "عبدالله ابن العباس" و "سری" اشاره کرده است، وی به نقل از " ابن عباس" آورده: "روایت شده از او که، امانت یعنی فرایض، که بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه شد.. و قبول نکردند و انسان آنرا حمل کرد…"452 به این نقل قول از "ابن عباس" در تفسیر "درالمنثور453 و روح المعانی"454 اشاره شده است. این مفهوم یعنی- فرایض در آراء بسیاری از مفسران اهل سنت دیده می شود و برخی از تفاسیر شیعی نیز این مفهوم را برای امانت در ذیل (آیه 72/ احزاب) آورده اند.
به نقل از "عبدالله بن مسعود" در تفسیر "محرر الوجیز" آمده که : امانت در کل فرایض است.455
به این رای به نقل از "مجاهد" در تفاسیر "الکشف و البیان"456و حاشیه تفسیر الخازن457 اشاره شده است. و همچنین به نقل از "ضحاک و قتاده و سعید بن جبیر" در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَآنَهَ.." آمده : امانت یعنی فرایض458. به نقل از "واحدی" نیز آمده که : امانت طاعت و فرایض است.459
آلوسی در تفسیر "روح المعانی" بعد از ذکر اقوال مفسران در ذیل امانت در آیه (72/ احزاب) "نزدیک ترین قول را به قبول، قول فرایض می داند…"460
از دیگر تفاسیر اهل سنت که برای امانت مفهوم فرایض را آورده اند به موارد ذیل می توان اشاره نمود:
تفاسیری چون "کشف الاسرار461 ، جامع الاحکام القرآن462، صفوه التفاسیر463، محاسن التاویل464 و دیگر موارد"
دامغانی در وجوه و نظائر ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَآنَهَ.." و آیه "یَا اَیَّهَا الذَّینَ ءامَنوا لاتَخُونُوا … اَمَاناتِکُمْ"465 در تفسیر امانت آنرا به فرایض معنا کرده است.466
دیدگاه مفسران شیعه:
مفسران شیعی نیز این تعبیر یعنی – فرایض – را در وجوه امانت در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَآنَهَ.." آورده اند:
در تفسیر روض الجنان به نقل از "مجاهد" آمده: "امانت فرایض است و حدود که فرایض را ادا کنند و حدود را تعدی نکنند"467
به نقل از "ابن عباس" سعید بن جبیر و قتاده و "ابی العالیه" آمده که : "امانت فرایضی است که خدای – تعالی – بر بندگانش واجب کرد، فرایض تشریعیه از اوامر و نواهی".468
به این وجه از امانت در تفسیر "احسن الحدیث" هم اشاره شده است.469
28-3- فیض الهی
یکی دیگر از تعابیر امانت، قبول فیض الهی بدون واسطه می باشد، این معنا بیشتر در تفاسیر اهل سنت آمده است:
"اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَآنَهَ.." آن قبول فیض الهی بدون واسطه است، امانت نامیده شده زیرا فیض از صفات حق است که احدی مالک آن نیست، و به اصابت پرتوهای نور الهی به انسان اختصاص می یابد، پس عرض فیض بر قلب عموم مخلوقات است ولیکن حمل آن مخصوص انسان است، زیرا نسبت انسان به سایر مخلوقات، نسبت قلب است به شخص، پس روح متعلق به قلب است و فیض به واسطه عروق و شرایین به سایر بدن می رسد، پس حرکت می کند و این سر خلافت است."470
برو سوی نیز برای امانت سه مرتبه قائل است: " در مرتبه سوم امانت را فیض الهی بدون واسطه می داند."
واین فیض با خروج از تکبر وجودی مشارالیه به ظلومیت و جهولیت حاصل می شود و آن فنا در وجود الوهیت و بقاء به بقاء ربوبیت است… و این فیض و فنا از مقام محبوبیت ذاتیه است، و در این مقام است که در قلب طفل [انسان] "خلیفه الله فی الارض" متولد می شود و او حمل امانت می گردد.471
29-3- قرآن
برخی مفسران شیعی مراد از امانت را در آیه "اِنَّ الله یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَماناتِ …" قرآن کریم و عترت طاهره دانسته اند، که امانت پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- میباشد. که در حدیث ثقلین به آن دو اشاره کرده است؛ به این معنا از امانت در "دقایق التاویل"472 و تفاسیر "اطیب البیان473 و انوار درخشان474" اشاره شده است.
در تفاسیر "بصائر"475 و "تسنیم"476 هم در ذیل آیه "انًّآ عَرَضْنَا الْامانَهَ…" به این تعبیر از امانت یعنی- قرآن کریم- اشاره شده است.
30-3- لااله الا الله
کلمه "لااله الا الله" یکی از معانی امانت است، برخی بر این باورند که آن امانتی که خدا بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کرد و آنها از پذیرش آن ابا کردند، کلمه توحیدی "لااله الا الله" است، آلوسی از مفسران سنی در تفسیر خود آورده: و گفته شده: "امانت کلمه توحید است زیرا که آن مدار اعظم تکالیف شرعیه است477." و این قول در تفاسیر شیعی "بصائر478، من وحی القرآن479، کاشف480، احسن الحدیث481" اشاره شده است.
در اینکه مراد از امانت عرضه شده بر آسمان ها و زمین و کوه ها کلمه لااله الا الله است، فخررازی از صاحب نظران اهل سنت آن را بعید می داند و با این استدلال که آسمان ها و زمین و کوه ها با زبان ناطقه می گویند: "اللهُ واحِدٌ لااِله الّا هُوَ …"482
در وجوه القرآن نیشابوری برای امانت چهار وجه آمده، وجه چهارم در ذیل آیه "انًّآ عَرَضْنَا الْامانَهَ…" این است که؛ "امانت، کلمه "لااله الا الله" است"483.
31-3. لطیفه سیال انسانی
آیه "انًّآ عَرَضْنَا الْامانَهَ…" لطیفه سیال انسانی که آن امانت عظمی است، در خزانه حق تعالی گوهری با ارزش تر و بهتر از آن نبوده که خدای- تعالی- از خزانه مخصوص خود آنرا بیرون آورده و فرمانروای آسمانها و زمین و کوهها از حمل آن خودداری کردند؛ چون دیدند که آن امانت از مقام اطلاق است و هیچ موجودی لیاقت حمل آنرا ندارد مگر آنکه آمادگی خروج از مقام تقید و حدود، و وصول به مقام اطلاق و وجوب داشته باشد، "پس انسان آن امانت را حمل کرد … و خداوند انبیاء و رسولان و جانشینان آنان را فرستاد تا در حفظ امانت به انسان کمک کنند و آنرا به خزانه برسانند"484.
این تعبیر از امانت را گنابادی از صاحبنظران شیعی ذیل تفسیر آیه آیه "انًّآ عَرَضْنَا الْامانَهَ…" آورده است.
32-3- محبت و عشق
عده ای برآنند، که مراد از امانت، محبت و عشق است که آسمان ها و زمین و کوه ها یارای حمل آن نبودند و انسان آنرا حمل کرد.
بروسوی از مفسران اهل سنت ذیل آیه آیه "انًّآ عَرَضْنَا الْامانَهَ…" برای امانت سه مرتبه قائل است؛ "مرتبه دوم همان امانت محبت و عشق است و برتری انسان بر ملائک به واسطه این امانت است. "آن بوالعجبی که عشق را در عالم بشریت است در مملکت ملکیت نیست، که ایشان سایه پرورده لطف و عصمت اند و محبت بی درد را قدر و قیمتی نیست، عشق را طایفه درخورند که صفت "اَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِهُ فیها"485 سرمایه بازار ایشان و سمت "انَّهُ کانَ ظَلوماً جهولاً" پیرایه روزگار ایشان است"486.
صفی علیشاه از مفسران شیعی ذیل آیه "انًّآ عَرَضْنَا الْامانَهَ…" در اقوال امانت به قول عشق اشاره کرده است487.
میبدی از صاحب نظران اهل سنت در ذیل آیه "انَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَّدوا الْاَماناتِ" برای امانات چهار وجه قائل است؛ در وجه چهارم، امانت را محبت دانسته که خداوند آن را در "سر" پنهان کرده است488.
33-3- معرفت
قشیری در تفسیر "لطایف الاشارات"489 ذیل آیه "انًّآ عَرَضْنَا الْامانَهَ…" بیان کرده که مقصود از حمل امانت، یعنی خیانت در آن و خیانت کنندگان در امانت را مراتبی است: پس کفار خیانت کردند در اصل امانت- و آن معرفت است- پس کافر شدند، و از غیر ایشان با گناهان خیانت می کنند. لذا قشیری اصل امانت را معرفت تفسیر کرده است و از دیگر تفاسیری که ذیل آیه 72 / احزاب به این مفهوم توجه داشته اند و یا به نقل دیگران به آن اشاره کرده اند به تفاسیر "کبیر"490 و "فی ضلال القرآن491" و "القاسمی492" "احسن الحدیث493"، "بصائر494" میتوان اشاره نمود. در تفسیر سورآبادی آمده: "و گفته اند: این امانت، نگهداشت معرفت خدا است به شرط صیانت495"
"ما امانت را که به معنای (… معرفت …) است به عنوان یکی از دستورات دینی بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم، و آنها نتوانستند تحمل کنند496"
میرداماد در تفسیر دوم از حمل امانت، آنرا تحمل و قبول امانت می داند که در این احتمال آراء مفسران در باب امانت بسیار است.
"امانت در این تعبیر معرفت خدای- تعالی- است … که عارف اثبات وجود واجب بالذات را … به براهین عقلیه یقینیه دانسته است … و این مرتبه عقل مستفاد مخصوص عقل صریح مجرد نفس ناطقه انسان است و به آسمان و زمین و کوه و دشت و بر و بحر و هیچ مخلوقی غیر از انسان را تحصیل این منزلت نیفتاده است"497.
34-3 . نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، غسل
در آراء و نظرات مفسران شیعی و سنی در تعبیر از امانت، آورده اند: "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" امانت، نماز، روزه، حج، جهاد، زکات و غسل جنابت است.
به این قول در تفاسیر شیعه "مواهب علیه498، مخزن العرفان499، بصائر500، و دیگر موارد اشاره شده است.
بعضی "پنج نماز" را امانت دانسته اند؛ سورآبادی از صاحب نظران اهل سنت آورده: گفته اند [امانت] پنج نماز است به وقت، چنانکه در خبر است که علی- رضی الله عنه- چون وقت نماز درآمدی، لرزه بر هفت اندام وی افتادی و لون به لون گشتی، وی را گفتندی "ترا چه می بود یا علی؟" گفتی: در آمد وقت آن امانت که خدای آنرا بر هفت آسمان و هفت زمین عرضه کرد، نیارستند پذیرفت آنرا، …"501
یکی دیگر از صاحب نظران اهل سنت می گوید: "امانت نمازهاست و غیر آن از آنچه در انجام آن ثواب و ترک آن عقاب باشد"502.
و به نقل از زید بن اسلم آورده اند: "امانت سه چیز است؛ نماز، روزه و غسل جنابت چون هر دو امانتی است از خدای در گردن مکلفان، که اگر وفا کنند، آن جز خدای نداند و اگر خلاف کنند، جز خدای مطلع نبود بر آن".
به این نقل قول در تفاسیر شیعه "روض الجنان503، گازر504، تفاسیر سنی و الکشف والبیان505 و حاشیه لباب التاویل506، سورآبادی507، روح المعانی508، سمرقندی509، جامع الاحکام القرآن510 و دیگر موارد اشاره شده است".
در برخی آراء، غسل جنابت امانت نامیده شده است، در تفاسیر شیعه "روض الجنان511، بصائر512، منهج الصادقین513 و تفاسیر محرر الوجیز514، بحرالمحیط515، کشف الاسرار516 و فتح القدیر517" به نقل از ابی الدرداء آورده اند که؛ ابوالدرداء روایت کرد از حضرت رسول اکرم- صلی الله علیه و آله- که حضرت فرمودند:
"پنج چیز است که هر که بیارد بایمان به بهشت شود؛ آنکه نماز پنج گانه به جا آورد … و زکات مال دهد … و ماه رمضان روزه دارد و حج خانه گذارد، چون استطاعت دارد و اداء امانت کند". ابوالدرداء گفت: این امانت، غسل جنابت است، که خدای- تعالی- بنده را بر هیچ آن اطمینان نکرده است که بر آن.
"این حدیث، دلالت بر آن ندارد که مراد به امانت در آیه غسل جنابت است، بلکه دلالت بر آن دارد که غسل خود امانتی واجب الاداء است"518.
مفسران در ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" در برخی وجوه امانات آورده اند؛ مراد از امانات : نماز، روزه، حج، زکات، غسل جنابت می باشد.
در تفاسیر شیعه "روض الجنان519، منهج الصادقین520، اثنی عشری521" به نقل از ابوجعفر- علیه السلام- نقل کرده اند؛ نماز، زکات، روزه، حج از جمله امانات است.
گفته اند: مراد از امانت ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ …" احکام الهی است مثل نماز، روزه و سایر واجبات که ودایع الهی است522.
به نقل از "ابن مسعود" در تفاسیر سنی "طبری523، کبیر524، لباب التاویل525 و روح البیان526" ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ …" آمده: امانت در هر چیزی لازم است، در وضو و غسل و جنابت در نماز، زکات و روزه.
همین قول به نقل از "براء بن عاذب، ابن مسعود، ابن عباس و ابی بن کعب" در تفاسیر سنی "جامع الاحکام القرآن527 و المنیر528" آمده است.
35-3- وجود و هستی
گاه در ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" در تعبیر از امانات آمده:
"وجود و هستی خود انسان و تمام نیروهایی که خدا به او داده است، امانت است، لذا انسان باید خودش را طوری تربیت کند که همه چیز وجودی خود را و تمام موجودیتش را سپرده ها و اماناتی بداند که لازم است آنها را حفظ کند …"529.
ملاصدرا از صاحب نظران شیعی در رساله فوائد ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" مراد از امانت را این گونه بیان می کند:
"مراد به امانت در قول "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" وجود؛ است. هر موجودی غیر از انسان برای او وجودی است ثابت که متحول نمی شود از وجودی به وجود دیگر و انسان از حیث اینکه انسان است دائما در ترقی از وجودی به وجود دیگر، و در مرتبه خویش ثابت نیست، پس وجود در دست او امانت است که روزی باید آنرا به اهلش بازگرداند و آن روز، روز لقاء الله تعالی و رسیدن به اوست و این است آنچه عارف شیرازی گفته:
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست
روزی رخش بینیم و تسلیم وی کنم"530.
جوادی آملی نیز از صاحب نظران شیعه حیات انسانی را به عنوان امانت در دست انسان می داند و می گوید:
"حیات متالهانه انسان در دست او امانتی الهی و ودیعتی ملکوتی است، که روزی باید به ملاقات خداوند رود و آنرا تسلیم وی کند، انسان در این میدان امانتداری هم امانت است و هم امین، یعنی جان عاریت انسان به عنوان امانت خدا به دست خود انسان سپرده شده و او را امین بر حفاظت از جان خود ساخته است، اهمیت این گوهر گرانبها و امانت والا چندان است که هرگونه تصرف آدمی در آن مشروط به اذن الهی است و اذن خدا در محدوده اموال و اوقاف و احوال وسیع است. انسان می تواند در اموال و احوال خویش در حد وسیعی تصرف کند؛ اما در هستی و آبرو و ناموس خود اجازه تصرف ندارد؛ زیرا گوهر وجودی او از آن خود او نیست؛ بلکه امانتی است الهی و نقش آدمی در این میان، امینی قادر و عادل است، و تحقق این نقش نیازمند حفاظت و حراستی همه جانبه از گوهر وجودی انسان است"531.
36-3- ودایع و امانات مردم
یکی از معانی و وجوه امانت در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" ودایع و امانات مردم است؛ مفسران و صاحب نظران در آراء و اقوال به این وجه از امانت توجه داشته اند؛
در تفسیر شیعی "مجمع البیان532 و تفسیر سنی روح المعانی533" به نقل از "سدی و ضحاک" آمده:
"امانت، امانات مردم است".
به نقل از ابن عباس در تفاسیر شیعی "روح الجنان534 و تفسیر اهل سنت لباب التاویل535" آمده:
"امانت، امانات و ودایع مردم است".
در تفاسیر اهل سنت "محرر الوجیز536، جامع الاحکام القرآن537، فتح البیان538، فتح القدیر539، بصائر540 و کشف الاسرار541" به نقل از "عبدالله بن مسعود" آورده اند: "امانت، امانات مردمان و ودایع ایشان است و اشد امانت، امانت مال است".
در تفاسیر شیعی "مخزن العرفان542، احسن الحدیث543، فرقان544، کاشف545، گازر546، منهج الصادقین547، من وحی القرآن548" مفسران به نقل از خود یا نقل از دیگران در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" به این وجه از امانت یعنی- امانات مردمان و ودایع ایشان- اشاره کرده اند.
علامه طباطبایی (ره) در ذیل آیه 32/ معارج "والَّذینَ هم لِاَمَاناتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ راعون" آورده: "آنچه از کلمه امانات زودتر از هر معنایی به ذهن می رسد، انواع امانت هایی است که مردم به یکدیگر اعتماد نموده و هر یک به دیگری می سپارد، از قبیل مال، جان و عرض، و شخص امین رعایت آنرا نموده، در حفظش می کوشد، و به آن خیانت نمی کند"549. dآی
دامغانی از صاحب نظران اهل سنت در "وجوه النظائر"550 ذیل آیه "والَّذینَ هم لِاَمَاناتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ راعون"551 و همچنین در ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" امانات را "ودایع" معنا کرده است.
گنابادی از مفسران شیعه آورده که: "امانت در ذیل آیه 58 / نساء بر امانت های مردم نیز صادق است و آنها نیز اهلی دارند که همان صاحبان امانت ها می باشند."552
37-3- وظایف و واجبات دین
دیدگاه مفسران اهل سنت
یکی دیگر از مفاهیم امانت ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" وظایف و واجبات دین است، که از آن به عنوان امانتی که خدای- تعالی- بر انسان عرضه کرد یاد شده است. در تفسیر عرفانی "لطایف الاشارات" از این تعبیر یاد شده است:
"و گفته می شود: امانت قیام به واجبات، اصول و فروع آن است…"553
مفسرانی همچون "قرطبی" و "ابن عجیبه" نیز این مفهوم را ذیل آیه آورده اند.
قرطبی در "جامع الاحکام القرآن" دارد که: "امانت جمیع وظایف دین است و این از صحیح ترین اقوال است …"554.
در تفسیر "بحرالمدید" از امانت باطن و امانت ظاهر سخن به میان آمده، که منظور از امانت ظاهر را "قیام به وظائف دین از اوامر و نواهی می داند" و در ادامه بیان می کند. "پس شریعت با انواعش کل آن، امانت ظاهر است"555
دیدگاه مفسران شیعه:
مفسرین شیعی نیز به این وجه از امانت یعنی- واجبات دین- توجه داشته اند و در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" به آن اشاره کرده اند:
به نقل از "ابن عباس" و "مجاهد" آمده:
"امانت احکام و واجباتی است که خدا آنرا بر بندگانش واجب کرده است"556.
امانت جمیع وظایف دین است که خدای- تعالی- بندگانش را بر آن امین دانسته و از آن جهت امانت نامیده شد، چون حقوقی است که خدای- تعالی- بر بندگانش واجب کرد.557
38-3- وفاء به عهود
یکی از وجوه امانت در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" وفا به عهود است، که مفسران اهل سنت و شیعه بدان توجه داشته اند.
در تفسیر سنی "لباب التاویل558و شیعی روض الجنان"559 به نقل از عبدالله بن عباس آمده:
"امانت … وفا به عهد است، پس واجب است بر هر مومنی که خیانت نکند با هیچ مومنی و با هیچ معاهدی در هیچ چیز به قلیل و کثیر".
در تفسیرسنی "روح المعانی560 و تفسیر شیعی مجمع البیان561" به نقل از سدی و ضحاک آمده:
"امانت وفاء به عهد است"
در تفاسیر شیعی "مخزن العرفان562، احسن الحدیث563، المیزان564، منهج الصادقین565، من وحی القرآن566" این تعبیر از امانت یعنی- وفاء به عهود- در اقوال امانت ذکر شده است.
39-3 – ولایت الهیه، امامت و ولایت ائمه- علیهم السلام-
"اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" بدرستیکه ما عرض کردیم امانت یعنی- ولایت و امامت – را که ریاست عامه است بر آسمان ها و زمین و کوه ها، یعنی عرض کردیم بر استعداد ذاتیه آنها، پس ابا کردند و سرباز زدند از اینکه آنرا بردارند، و بترسیدند از حمل آن زیرا که آنها را استعداد و قابلیت آن نبود…"567 .
از تعابیر و وجوه امانت که مفسران شیعی بدان توجه داشته اند و در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" آورده اند، امامت و ولایت و خلافت کبری و ولایت علی- علیه السلام- و اهل بیت عصمت و طهارت و ولایت الهیه است که آسمان ها و زمین و کوه ها با این همه وسعت از حمل آن ترسیدند و انسان آنرا برداشت.
مراد از امانت، ولایت الهیه است.
علامه طباطبائی (ره) ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" پیش از پرداختن به نظر خود در مورد امانت در آیه، پنج احتمال را مطرح می کند:
احتمال اول: امانت نامبرده امری است عبارت از اعتقاد حق و شهادت بر توحید خدا.
رد احتمال نخست:
علامه احتمال اول را رد می کند و دلیل خود را این می داند که، آسمان ها و زمین و کوه ها و تمامی موجودات، خدا را یگانه دانسته، و به حمد او تسبیح می گویند، همچنانکه فرمود:
"وَ اِنْ مِنْ شَیْءٍ الَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ"568 هیچ موجودی نیست مگر آنکه خدا را به حمد او تسبیح می گوید.
احتمال دوم اینکه امانت، مجموع عقاید و اعمال حق است.
رد احتمال دوم:
علامه این احتمال را هم رد می کند، زیرا در آیه شریفه انسان ها به طور مطلق یعنی چه خوبشان و چه بدشان آن را حمل کردند و پذیرفتند، و معلوم است که بیشتر انسان ها در هر دوره ای از ایمان به دین حق و عمل صالح امتناع ورزیدند، و کسی که ایمان به آن نداشته باشد حمل آنرا هم نکرده است.
احتمال سوم اینکه امانت ، تلبس و اتصاف به دین حق به طور مفصل می باشد.
رد احتمال سوم:
علامه این احتمال را هم رد می کند، زیرا تمامی انسان ها این طور دین دار نبودند، و آیه می فرماید: انسان ها به طور مطلق، یعنی چه خوبشان و چه بدشان آنرا حمل کردند.
احتمال چهارم این است که مراد از امانت، تلبس و اتصاف به کمالی باشد که از ناحیه اعتقاد به حقانیت همه عقاید، و اعمال دینی، حاصل می شود.
رد احتمال چهارم:
این احتمال نیز از نظر علامه صحیح نیست، زیرا امانت نامبرده در آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" با توجه به آیه بعد یعنی "لِیُعَذِّبَ اللهُ الْمُنافِقینَ والْمُنافِقاتِ والمُشْرِکینَ والمشرکاتِ وَیَتوبَ اللهُ عَلَی الْمُومِنینَ والمُومنات …" چیزیست که هم نفاق و هم شرک، و هم ایمان بر آن مترتب می شود و صرف این اعتقاد نه سعادتی می آورد، و نه شقاوتی، آنچه سعادت و شقاوت می آورد، التزام به این عقاید، و تلبس به آن اعمال است، نه صرف عقیده به حقانیت آنها.
و اما احتمال پنجم که مورد قبول علامه می باشد این است که:
احتمال مورد قبول:
امانت نامبرده کمالی است که از ناحیه تلبس و داشتن اعتقادات حقه، و نیز تلبس به اعمال صالحه، و سلوک طریقه کمال، و ارتقاء از حضیض ماده به اوج اخلاص، حاصل می شود، و خداوند انسان حامل آن امانت را برای خود خالص کرده است.
امانت در آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" عبارت شد از ولایت الیه و مراد به عرضه داشتن این ولایت بر آسمان ها و زمین و کوه ها، مقایسه این ولایت با وضع آنهاست، و معنای آیه این است که: اگر ولایت الهیه را با وضع آسمان ها و زمین مقایسه کنی، خواهی دید آنها تاب حمل آنرا ندارند، تنها انسان می تواند حامل آن باشد و معنای امتناع آسمان ها و زمین و کوه ها و پذیرفتن انسان ولایت را، این است که در انسان صلاحیت و استعداد بود ولی در آسمان ها و زمین … نبود569.
با توجه به بیانات علامه طباطبایی (ره) ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" مراد از امانت در قول وی ولایت الهیه شد.
"امانت الهیه همان قابلیت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار، و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا و پذیرش ولایت الهیه است570."
امانت الهی، ولایت امیر مومنان- علیه السلام- و آل محمد- صلوات الله علیهم- می باشد.
گاه "امانت الهی به "قبول ولایت امیرمومنان علی- علیه السلام- و اولادش" تفسیر شده است و به خاطر آن است که "ولایت پیامبران و امامان شعاعی نیرومند از آن ولایت کلیه الهیه است، و رسیدن به مقام عبودیت و طی طریق تکامل جز با قبول ولایت اولیاء الله امکان ندارد"571.
مترجم تفسیر مجمع البیان به استناد برخی روایات و اخبار آورده که:
از نظر امامیه و پیروان خاندان رسالت و مفسرین شیعه مقصود از امانت ولایت علی بن ابیطالب- علیه السلام- و امامت امامان است572.
"ولایت اهل بیت عصمت و طهارت و دوستی خاندان رسالت- علیهم السلام- و عرفان مقام مقدس آنها امانت حق است؛ چنانچه در احادیث شریفه کثیره "امانت" را در آیه تفسیر نموده اند به ولایت امیرالمومنین- علیه السلام- و چنانچه غصب ولایت و سلطنت آن حضرت خیانت به امانت است573."
علامه محمد باقر مجلسی (ره) در کتاب "حیوه القلوب"574 و در شرح اصول کافی575 با استناد به روایات و احادیث وارده در ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" در اقوال امانت دارد که:
"مراد از امانت، امامت و خلافت کبری است و حمل آن ادعای ناحق آن است، مقصود از انسان، ابوبکر است."
محمدباقر یزدی طباطبایی (ره) ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" در مجموعه رسائل خویش آورده:
"تفسیر آیه امانت، ولایت و خلافت کبری می باشد و عرض آن قبول آن به معنی اقرار به ولایت ولی می باشد"576.
در تفاسیر شیعی "الوجیز577، الفرقان578، اثنی عشری579، بصائر580، روان جاوید581، تسنیم582"
به این تعبیر از امانت یعنی ولایت و خلافت خاندان عصمت و طهارت اشاره شده است. صاحب تفسیر اطیب البیان583 ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" دارد که: "امانت عقل است … و اخبار که تفسیر به ولایت شده از باب این است که اعظم نعم الهیه ولایت است هر که قبول کرد سعادتمند و هر که رد کرد شقاوتمند شد، روح عقل و حقیقت آن ولایت است و لذا تنافی و تعارض نیست بین حدیث "اوَّل ماخَلَقَ الله العقل" و "اولُّ ما خلق الله نوری" و از این جهت او را عقل کل گفتند."
میرداماد نیز گرچه امانت را جامعیت عقل فعال و مستفاد می داند ولی در ادامه نور جوهر عقل را ولایت و امامت معرفی کرده است584.
در ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" نیز آمده که: این آیه خطاب به ائمه- علیهم السلام- است تا امانت "امامت" را به اهلش واگذار کنند. و همچنین به نقل از یکی از ائمه- علهیم السلام- آمده که: دو آیه در قرآن واقع شده؛ یکی برای ما میباشد که آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" و دیگری برای شما که آیه "یَا ایُّهاالذینَ ءامَنوا اطیعوُا الله و اطیعوا الرَّسول …"585 میباشد؛ پس بر ما واجب است اداء امانت کنیم به اهل خود، و بر شما لازم است که اطاعت ما کنید در جمیع اوامر و نواهی586."587
به نقل از امام باقر و صادق- علیهما السلام- در تفاسیر "تبیان588، مجمع البیان589 و مقتنیات الدرر590" در ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" روایت شده:
خداوند هر یک از امامان را مامور می سازد که امر حکومت را به شخص بعد از خود واگذار کنند و موید آن این است که، خداوند بعد از این آیه مردم را به اطاعت زمامداران مامور ساخته است؛ [منظور آیه "یا اَیُّها الذینَ امنوا اَطیعوُا اللهَ و اَطیعوا الرَّسولَ و اُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ …"] می باشد.
در تفاسیر "روض الجنان591، منهج الصادقین592، گازر593 و اثنی عشری594" ذیل آیه 58 / نساء به نقل از "زید بن اسلم، مکحول، شهر بن حوشب و امام باقر و صادق- علیهما السلام- از حضرت رسالت- صلی الله علیه و آله- روایت کرده اند که:
مراد به این آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" ائمه و به امانات، امامت است، یعنی حق تعالی امر فرموده: ائمه اثنی عشری را، تا امامت بر سبیل امانت به هم تسلیم کنند". از این اقوال و روایات برمی آید که خطاب در آیه ائمه- علیهم السلام- هستند و مراد از امانات- امامت و امر حکومت است که امام سابق را باید که به امام الاحق بسپارد.
از دیگر تفاسیری که نظرات فوق را مطرح کرده اند به این موارد می توان اشاره نمود: تفاسیر "لاهیجی595، جوهرالثمین596، الجدید597، اطیب البیان598، مواهب الرحمن599، بیان السعاده600 و دیگر موارد"
علامه شبستری نیز به استناد احادیث و روایات ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" خطاب در آیه را خاص امامان معصوم- علیهم السلام- می داند و امانات را امور مخصوص به امامت می داند، و استدلال ایشان این است که همان گونه که در فراز دوم آیه یعنی- و اذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ- مخاطب حکام هستند در فراز اول هم، همان حکام که منظور امامان- علیهم السلام- می باشند مد نظر است و علامه شبستری با این استدلال، امانات را به امر امامت تفسیر کرده اند601.
علامه مجلسی از دیگر صاحب نظران شیعی با جمع آوری و استناد به روایات عدیده ذیل آیات (58، نساء و 72، احزاب) امانت را امر امامت دانسته است602.
یکی دیگر از مفسران شیعه ذیل آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" آورده که:
"امامت، امانت الهی است که در بین امامان محفوظ است و از هر امامی به طور ودیعه به امام بعدی منتقل می شود و امامان در حفظ امانت امامت، مسئول و مخاطب می باشند"603.
در جای دیگر ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" می گوید: "ما امانت را به معنای ولایت … به عنوان یکی از دستورات دینی بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم و آنها نتوانستند تحمل کنند"604.
فیض کاشانی در تفسیر آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" در تفسیر امانت آورده:
"غرض از آفرینش معرفتی است خاص، …و آن معرفت حاصل نمی شود مگر به عبادتی خاص … و آن عبادت عبارت است از تکلیفی خاص که موجب آن معرفت تواند شد.
سپس فیض کاشانی منظور از تکلیف خاص را عبارت از انتقال وجود می داند از جمادیت به نبات و از نبات به حیوان و از حیوان به انسان و از انسان به عقل مستفاد به تحصیل معرفت مطلوبه، و از آن به وصول و فنای فی الله که مقصود بالذات است از این تکلیف و بعضی چون به مقام فنای فی الله رسند خلافت و نیابت حق- سبحانه- و امامت و ولایت خلق به ایشان مفوض گردد تا تکمیل دیگران کنند … این انتقال تا مرحله حیوانیت ایجادی است که بی واسطه به فعل می آید و از حیوانیت به مافوق آن، ایجابی است که به واسطه انبیاست.
فیض کاشانی پس از آوردن این مقدمات، امانت را در آیه عبارت از تکلیف "امامت و ولایت" می داند که معنی رد و ادای امانت، سپردن امامت و ولایت است به امام و والی دیگر که بعد از اوست در حین اجابت داعی حق و رحلت از دار دنیا و عرض امانت بر سماوات و ارض جبال عبارت است از نظر قابلیت و استعداد و حمل ناکردن و ابا نمودن عبارت است از عدم قابلیت در ایشان."605
در روایات و احادیث دینی ذیل برخی آیات امانت ذیل آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" و آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا …" مراد از امانات در آیه را، ولایت حضرت امیرالمومنین و ائمه اطهار- علیه السلام- دانسته اند، و برخی مفسران نیز در آراء و نظرات خود در تفسیر امانت به این احادیث و روایات استناد جسته اند، برای روشن تر شدن مطلب به برخی از این احادیث و روایات اشاره می کنیم:
امانت ولایت است:
"اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" "امانت امری است که جایز بلکه واجب است که آن را در انبیاء و رسولان و اوصیای آن اعیان باشد، زیرا که حضرت واهب منان- تبارک و تعالی- این طائفه کرام عظام را امنای خلقان و حجج ایشان در زمین بدلایل و برهان گردانید …و این امانت سزاوار نیست الا کسی را که طاهر از رجس و نجاست و عقیدت باشد"606.
ابوبکر شیرازی به اسناد خود روایت کرده که محمدبن حنیفه از پدرش امیرالمومنین- علیه السلام- در تفسیر آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …" فرمود:
"خداوند "امانتم" را بر آسمان ها و زمین و کوه ها به ثواب و عقاب غرص کرد، گفتند: ما تحمل ثواب و عقاب نداریم، پس و خداوند "امانت و ولایتم" را بر پرندگان عرض کرد و (نپذیرفتند) … و "حملها الانسان" و امت تو ای محمد، ولایت امیرالمومنین- علیه السلام- و امامت وی را به آنچه در آن ثواب و عقاب بود پذیرفت …"607.
در تفسیر "فرات کوفی" از حضرت زهرا- سلام الله علیها- به روایتی بدین مضمون اشاره شده است که: حضرت رسول- صلی الله علیه و آله- فرمود که: چون مرا در شب معراج به آسمان بردند و از سدره المنتهی گذشتم … پس صدای منادی را شنیدم که ندا می داد: ای ملائک من و ساکنان آسمان ها و زمینم و حاملان عرشم، گواهی دهید که منم خدای یگانه و شریک ندارم … و گواهی دهید که محمد- صلی الله علیه و آله- بنده و رسول من است … و گواهی دهید علی ولی من و ولی رسول من و ولی مومنین بعد از رسولم می باشد، گفتند: شهادت دادیم و اقرار کردیم.
و امام جعفر صادق- علیه السلام-از پدر خویش امام محمدباقر- علیه السلام- نقل کرده اند که پدرم فرمود:
هرگاه ابن عباس این حدیث را ذکر می کرد می گفت: "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ …"
خداوند به آسمان ها و زمین به ثواب و عقاب وحی کرد که در میان شما ذریه محمد- صلی الله علیه و آله- را خلیفه می گردانم، هرگاه شما را بخوانند اجابت کنید ایشان را … 608.
لذا با توجه به گفتار ابن عباس ذریه حضرت رسول اکرم- صلی الله علیه و آله- در میان خلایق به عنوان امانت الهی هستند.
در معانی الاخبار آمده است:
حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل- قال : حدثنا عبدالله بن جعفر الحمیری، عن احمد بن محمد بن عیسی، عن الحسن بن علی بن فضال، عن مروان بن مسلم، عن ابی بصیر، قال: سالت اباعبدالله-علیه السلام-عن قول الله- "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ…" فقال: الامانه: الولایه …"609
طبق روایت اخیر امام صادق – علیه السلام- در پاسخ به سوالی که از حضرت در مورد آیه "انا عرضنا الامانه … " شده بود، فرمودند: امانت، ولایت است.
در بصائر الدرجات نیز در تفسیر آیه فوق به حدیثی از امام باقر – علیه السلام- اشاره شده است:
حدثنا احمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن مفضل بن صالح عن جابز عن ابی جعفر – علیه السلام- فی قول الله – تبارک و تعالی – "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ…" قال : الولایه …"610
در حدیث فوق نیز، امام ، منظور از امانت را ولایت دانسته اند.
در عیون اخبار الرضا – علیه السلام- به حدیث ذیل در مورد "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ…" اشاره شده است:
حدیثنا احمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی – رضی الله عنه – قال : حدثنا علی بن ابراهیم بن هاشم، ن ابیه، نحن علی بن معبد، عن الحسین بن خالد: قال: سالت ابالحسن علی بن موسی الرضا – علیه السلام- عن قول الله – عزوجل – "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ…" فقال : الامانه الولایه من ارقاها به غیر حق فقد کفر"611 امانت ولایت است، هرکس به ناحق مدعی آن شود، کافر شده است.
ابن بابویه در تفسیر آیه "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ…" به اسناد خود ار مفضل بن عمر روایت کرده که امام صادق – علیه السلام- در ذیل این آیه بیان داشتند که :
"خداوند – تبارک و تعالی – ارواح را هزار سال پیش از اجساد آفرید، و اشرف ارواح را، ارواح محمد وعلی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه بعد از ایشان – علیهم السلام – قرار داد.
ارواح ایشان را بر آسمانها و زمین وکوه ها عرض کرد و خطاب به آنان فرمود: اینان احباء و اولیاء و حجت ها من بر خلق هستند.. کسی که منزلت ایشان را ادعا کند عذاب می شود.. و کسی که به ولایت ایشان اقرار کند و ادعای منزلت ایشان نکنند، ساکن در بهشت است.. ولایت ایشان نزد خلقم امانت است. پس کدام یک از شما این امانت را حمل می کند، آسمان ها و زمین و کوه ها از حمل آن ابا کردند و ترسیدند…
هنگامی که خداوند – عزوجل – آدم و همسرش را در بهشت ساکن کرد فرمود:
"کُلَا مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لَاتَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَهُ فَتکُونَا من الظَّالِمینَ"612
و از (نعمت های) آن، از هرجا می خواهید ، گدا را بخورید؛ نزدیک این درخت نشوید؛ که از ستمگران خواهید شد. پس (آدم وحوا) به منزلت محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه بعد از ایشان – علیهم السلام- نظر کردند و آن را اشرف منازل اهل بهشت یافتند، پس گفتند: پروردگارا این منزلت کیست؟
خداوند- عزوجل- فرمود: سرتان را بالا کنید و به ساق عرش بنگرید، چون بالا را دیدند، نام محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه بعد ایشان – علیهم السلام – را یافتند که با نوری از نور الهی نوشته شده بود… خداوند فرمود: اگر ایشان نبودند شما را خلق نمی کردم. اینان خزائن علم من و امنای سرمن هستند، به آنان به چشم حسد منگرید و منزلت ایشان را تمنی نکنید که از ظالمین خواهید بود.. پس شیطان آن دو را وسوسه کرد و برای رسیدن به مقام و منزلت ائمه- علیهم السلام- ازآن درخت ممنوعه خوردند … خداوند فرمود: از جوار جنت من فرود آئید.. گفتند: پروردگارا: ما بر خود ستم کردیم، اگر ما را نیامرزی از خاسرین هستیم.. جبرئیل بر آنها فرود آمد و گفت به ایشان که شما با تمنی منزلت آنان بر خود ظلم کردید پس به حق آن اسماء توبه کنید… پس گفتند: بار خدایا به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه بعد از ایشان – علیهم السلام- بر ما رحم کن! و خداوند توبه ایشان را پذیرفت که او تواب رحیم است؛ و انبیاء بعد از او از این امانت محافظت می کردند و اوصیاء بعداز خود را وامت خویش را به آن خبر می دادند و از حمل آن ابا می کردند و از ادعا منزلت آن می ترسیدند… " و این بود قول خداوند – عزوجل – "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ…" 613
با توجه به حدیث اخیر، ولایت ائمه اطهار – علیه السلام- امانت است.
و همچنین در بحار الانوار به روایت از حضرت اباجعفر محمد بن علی – علیه السلام- آورده که:
"ما شجره ای هستیم که اصل و ریشه آن رسول الله – صلی الله علیه و آله و سلم – و فرع آن امیرالمومنین – علیه السلام – و اغصان آن فاطمه بنت محمد – سلام الله علیه – و ثمرات شجره حسن و حسین – علیه السلام- می باشند … و اینان همان امانتی هستند که خداوند آنرا بر آسمان ها و زمین عرضه داشت و آنان از قبول آن ترسیدند614.
با توجه به متن حدیث فوق وجود مقدس چهارده معصوم -علیه السلام- امانت هستند.
"در کتاب تفسیر عتیق، یونس بن بکار از پدرش و پدر او از ابی جعفر محمد بن علی- علیه السلام- در بیان آیه شریفه "یا ایها الذین ءامنوا لاتخونوا.. " می فرماید : " در حالی که می دانید آل رسول – علیهم السلام- و اهل بیت آن حضرت از امانت های الهی هستند به آنان خیانت نکنید."615
علی بن ابراهیم قمی درباره قول خداوند "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ…" بیان نموده اند:
"امانت ، امامت و امر و نهی است و دلیل بر اینکه امانت، امامت است، قول خداوند – عزوجل- درباره ائمه – علیهم السلام- می باشد: "اِنِّ اللهَ یامُرُکُمْ اَنْ تُوَّدوا الامَآناتَ الی اهلها" یعنی امامت، پس امانت ، امامت است که بر آسمان ها و زمین وکوه ها عرضه شد و از حمل آن ترسیدند.."616
طبق قول اخیر امانت در آیات "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ…" و "اِنِّ اللهَ یامُرُکُمْ اَنْ تُوَّدوا الامَآناتَ الی اهلها" به امامت تفسیر شده است.
در حدیث دیگری آمده:
اخبرنا علی بن احمد، عن عبیدالله بن موسی، عن علی بن ابراهیم بن هاشم، عن ابیه، عن حمادبن عیسی، عن حریز، عن زراره، عن الجعفر محمد بن علی- علیه السلام- قال: "سالته عن قول الله – عزوجل- "اِنِّ اللهَ یامُرُکُمْ اَنْ تُوَّدوا الامَآناتَ الی اهلها" قال : "امر الله الامامَ منّا انْ یودی الامَامَهَ الی الامامِ بَعْدَهُ، …"617
طبق حدیث فوق، امام محمد باقر – علیه السلام- در تفسیر "امانات" ذیل آیه "اِنِّ اللهَ یامُرُکُمْ …" بیان داشتند: که خداوند امام را امر کرد که [امر] امامت را به امام بعد از خود ادا کند. لذا منظور از "امانات" در کلام امام، امامت است و خطاب در آیه، خطاب به ائمه – علیهم السلام- می باشد.
در کتاب کافی آمده:
محمد بن یحیی، عن محمد بن الحسین، عن الحکم بن مسکین، عن اسحاق بن عمار، عن رجل عن ابی عبدالله- علیه السلام- فی قول الله- عزوجل – "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ…"
قال : هی ولایه امیرالمومنین – علیه السلام618
با توجه به روایت فوق ، امام صادق علیه السلام- در تفسیر امانت فرمودند: امانت ولایت امیرالمومنین – علیه السلام – است.
همچنین بصائرالدرجات با سند ذیل آورده است:
حدثنا محمد بن الحسین عن الحکم بن مسکین عن اسحاق بن عمار بن رجل بن جعفر بن محمد – علیه السلام- قال ان الله یقول "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ…" قال هی ولایه علی بن ابیطالب- علیه السلام619
که در حدیث فوق نیز ، امام ، امانت را به ولایت امام علی- علیه السلام- تفسیرکرده است.
در تفسیر فرات کوفی به سند زیر آمده است:
فرات قال حدثنی عبید بن کثیر معنعنا عن الشعبی عن قول الله "اِنِّ اللهَ یامُرُکُمْ اَنْ تُوَّدوا الامَآناتَ الی اهلها" قال اقولها و لا اخاف الا الله هی و الله ولایه علی بن ابیطالب – علیه السلام."620
در این حدیث آمده که مراد از "امانات" در آیه فوق، ولایت علی بن ابیطالب- علیه السلام- می باشد.
در کافی ، در باب اینکه امام، امام بعد از خود را می شناسد و قول خداوند – عزوجل "انَّ الله یامرکم آن تودوا الامانات … " آمده :
حسین بن محمد عن المعلی بن محمد عن الحسن بن علی الوشاء عن احمد بن عائذ عن ابن اذینه عن برید العجلی"قال : سالت ابا جعفر – علیه السلام- عن قول الله – عزوجل اِنِّ اللهَ یامُرُکُمْ اَنْ تُوَّدوا الامَآناتَ الی اهلها" قال : ایانا عنی ، ان یودی الاول الی الامام الذی بعده الکتب و العلم و السلاح … ".
در حدیث فوق، امام محمد باقر – علیه السلام- در پاسخ به تفسیر امانت در آیه اِنِّ اللهَ یامُرُکُمْ اَنْ تُوَّدوا الامَآناتَ فرمودند : "مقصود ما هستیم که باید امام سابق به امام بعد از خود کتاب ، علم و سلاح را بپردازد"621
با توجه به قول امام باقر – علیه السلام- خطاب در آیه به ائمه – علیهم السلام- می باشد و مراد از "امانات" نشانه های امامت – کتاب، علم و سلاح – می باشد.
همچنین درمعانی الاخبار به سند زیر آمده:
"حدثنا علی بن احمد بن عبدالله بن احمد ابی عبدالله البرقی، قال: حدثنی ابی، عن جده احمد بن ابی عبدالله عن ابیه محمد بن خالد، عن یونس بن عبدالرحمن، قال: سالت موسی بن جعفر – علیه السلام- عن قول الله- عزوجل – "اِنِّ اللهَ یامُرُکُمْ اَنْ تُوَّدوا الامَآناتَ …" فقال: هذه مخاطبه لنا خاصه امرالله – تعالی – کل امام منا یودی الی الامام الذی بعده622
طبق روایت فوق از امام موسی کاظم – علیه السلام – از تفسیر آیه اِنِّ اللهَ یامُرُکُمْ اَنْ تُوَّدوا الامَآناتَ الی اهلها پرسیدند : امام در پاسخ فرمودند : "این آیه خطاب به ماست، و خدا امر کرده هر امامی از ما امامت را به امام بعد از خود ادا کند و او را وصی خود گرداند… "
با توجه به مضمون روایات استفاده شده، مفسران شیعه ذیل آیات "اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ…" و"اِنِّ اللهَ یامُرُکُمْ اَنْ تُوَّدوا الامَآناتَ الی اهلها" مراد از امانت را امر امامت تفسیر کرده اند.
کلام آخر:
همان گونه که دراین بخش گذشت، بسیاری از تعابیر در تفسیر امانت میان مفسران شیعی و اهل سنت مشترک بود و در برخی تعابیر در میان فریقین اختلاف دیدگاه وجود داشت، اما در کل تعابیر یاد شده نشان از گستردگی مفهوم امانت دارد که کاملاً قابل وضوح می باشد.
فصل سوم:
اهمیت امانتداری در روایات و احادیث
مقدمه
همچنانکه در فصل پیش گذشت، مفسران از وجوه و تعابیر امانت یاد کرده اند و بیشترین توجه را در آن مورد مبذول داشتند؛ در احادیث و روایات تاکید و توجه خاصی بر مساله ادای امانت و پرداخت آن می باشد؛ که این اهتمام در روایات و احادیث صادره ذیل امانت، قابل شهود است و مورد توجه هر دو گروه شیعه و اهل سنت بوده، و روایات عدیده ای را در این زمینه استخراج کرده اند، که در این فصل بدانها پرداخته می شود.
در ارزش امانت همین بس که "بهشت را به چهارچیز زینت داده اند، که یکی از آنها امانت است."623
و آن هنگام که شفاعت کنندگان را نام بردند، امانت را نیز "شافع قیامت" خواندند.624
ولی با وجود اهمیت فراوان به فضیلت امانتداری، بی توجهی به ادای آن موجب شد که "نخستین چیزی باشد که در دین از دست می رود"625
و این خبر غیبی از رسول خدا – صلی الله علیه و آله – حاکی از رعایت نکردن این اصل مهم می باشد.
رعایت اصل اداء امانت:
در احادیث و روایات دینی امانتداری و رعایت ادا امانت اصل مهم و با ارزشی است. و اقوال و تقریرات پیامبر – صلی الله علیه و آله – و ائمه معصومین – علیهم السلام- و صحابه در مورد امانت و امانتداری نشانگر اهمیت موضوع می باشد.
امانت وابسته به خداوند است:
رسول گرامی اسلام- صلی الله علیه و آله – فرموده اند:
ثَلاثٌ مُعَلَّقاتٌ بِالْعَرشِ: الرَّحِمُ تَقُولُ : اَللَّهُمَّ اِنّی بِکَ فَلا اْقْطَعُ " و الاَمانَهُ تَقُولُ : "اللهُمَّ اِنّی بِکَ فَلا اَخْتانُ" و النَّعْمَهُ تَقُول : "الْلُهَّم انّی بِکَ فَلا الْحَضُر"626
" سه چیز به عرش آویخته است : خویشاندی گوید : "خدایا من به تو وابسته ام مرا نبرند." و امانت گوید : "خدایا من به تو وابسته ام در من خیانت نکنند" و نعمت گوید: "خدایا من به تو وابسته ام مرا کفران نکنند."
طبق این حدیث، یکی از معلقات عرش، امانت می باشد و از آنجا که به امانت خاصی اشاره نشده است، مفهوم عام دارد ولذا خیانت در هیچ امانتی جایز نیست.
در اهمیت امانت و امانتداری در گفتار حضرت امیر- علیه السلام- آمده است:
"رَاسُ الاسلام الامانَهَ"627
"راس مسلمانی امانت است؛ یعنی امین بودن و خیانت نکردن"
بازگرداندن و رد امانت امری است که بی هیچ قید و شرطی باید انجام شود، و ادای امانت به سوی صاحب آن واجب است.
پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله- در این باره فرمودند:
"اَدِّ الاَمانَهَ اِلیَ مَنِ ائْمَتمنَکَ وَ لاتَخُنْ مَنْ خانکٌ"628
"با کسی که تو را امین می داند به امانت رفتار کن، و با کسی که به تو خیانت کرده است خیانت مکن".
به این حدیث شریف در تفاسیر اهل سنت چون "مختصر ابن کثیر629 و جامع الاحکام القرآن630 و کتاب غرر الحکم631" اشاره شده است.
"مردی به رسول اکرم- صلی الله علیه و آله- عرض کرد: یا رسول الله- صلی الله علیه و آله- من از فلانی دیناری طلب دارم واو در پیش من امانتی گذارده، آیا می توانم طلب خود را از امانت او بردارم حضرت فرمود: مال امانت را به کسی که تو را امین دانسته مسترد دار و با کسی که به تو خیانت کرده خیانت مکن."632
با توجه به این حدیث، به هیچ عنوان کسی حق خیانت در امانت را ندارد و ادای آن امری واجب است، و حتی در صورت خیانت نیز حق خیانت کردن متقابل داده نشده است.
و لذا در مورد خیانت در امانت از هر سو عرصه بر افراد تنگ شده است، از همین رو است که در حدیث آمده که:
"ثلاثٌ لَمْ یَجْعَلِ الله – عزّوجلّ- لاحدٍ فیهنّ رُخْصهً: اداءُ الامانهِ الی البَرِّ و الفاجر؛ و الوفاء بالعَهدِ بالبِّرِ و الفاجِر، وَ بِرُّالوالِدَینِ بَرَّینِ کانا اوْ فاجِرَینِ"633
"سه چیز است که خداوند عزوجل دست هیچ کس را در آنها باز نگذاشته است:
برگرداندن امانت به نیکوکار و بدکار، وفاکردن به عهد و پیمان با نیکوکار و بدکار، نیکی کردن به پدر و مادر، خوب باشند یا بد."
همانگونه که در این حدیث اشاره شد، امت را باید به نیکوکار و بدکار برگرداند و شخصیت افراد نباید مانع از پرداخت امانت به آنان شود.
در اهمیت ادای امانت همین بس که امام علی – علیه السلام- فرموده اند:
"اَدَّوا الامانهَ و لَو الیَ قَتَلَهِ اوْلادِ الانبیاء-علیهم السلام"634
"امانت را به (صاحبان آنها) برگردانید، هر چند قاتلان فرزندان پیامبران باشند."
در حدیث دیگری آمده: "امانت را برگردانید به صاحبان آنها هر چند قاتلان پیامبران باشند."635
اگر چه برای قاتل حکم خاصی جاری است و از رحمت الهی به دور است به خصوص زمانی که قاتل فرزندان انبیاء علیهم السلام – باشد، این مساله نمی تواند به حکم ادای امانت خللی وارد کند و امانت با وجود – قاتل بودن صاحب امانت – باید به وی بازگردانده شود.
از امام صادق – علیه السلام- نقل است که:
"اِنَّ ضارِبَ علیَ بِالسَّیْفِ وَ قاتِلَهُ لِو ائتَمَنَنی وَ اسْتَنْصَحَنی و اسْتَشارَ فی ثُمَّ قَبِلتُ ذلکَ مِنهُ لادَّیتُ الَیه الامانَهَ"636
"اگر ضارب و قاتل علی – علیه السلام- مرا امین بشمارد و از من خیرخواهی و با من مشورت کند و من امانتش را بپذیرم، آن رابه او باز خواهم گرداند."
عبدالله بن سنان روایت می کند:
"بر حضرت ابی عبدالله – علیه السلام- وارد شدم، نماز عصرش را خوانده و در مسجد رو به قبله نشسته بود، عرض کردم: ای پسر رسول خدا – صلی الله علیه و آله – بعضی از سلاطین، ما را امین بر مالشان قرار می دهند، و در نزد ما امانت می گذارند و خمسشان را نمی دهند، آیا مالشان را برگردانیم؟ سه مرتبه فرمودند : به پروردگار این قبله همانا اگر ابن ملجم قاتل پدرم، که من او را بجویم، زیرا که پدرم را کشته است، مرا امین قرار دهد، مسلم امانتش را به سوی خودش بر می گردانم"637
حضرت سجاد- علیه السلام – در این زمینه فرمودند:
"بر شما باد به ادای امانت، سوگند به آنکه محمد را به حق به پیغمبری مبعوث کرده اگر قاتل پدرم حسین – علیه السلام- همان شمشیری که به آن پدر من را کشته به من امانت سپارد، آن را به وی رد کنم."638
حضرت برای نشان دادن اهمیت ادای امانت و توجه دادن افراد به رد امانت به صاحب آن، چنین مثالی را متذکر می شوند، لذا اصل ادای امانت به امانت گذار حتی اگر فرد مجرم و گناهکار باشد، باید رعایت شود.
عبدالله بن مسعود گوید: "القتل فی سبیل الله یکفر کل ذنب الا الامانه …"639
"کشته شدن در راه خدا تمام گناهان را محو می کند به جز امانت"
شهید با تمام مقامی که در نزد خداوند دارد و طبق این حدیث تمام گناهانش با شهادت در راه خدا محو می شود ، اما اگر امانتی بر گردن خود داشته باشد و آنرا ادا نکرده باشد در محضر الهی از وی حسابرسی می شود.
به این حدیث در تفاسیر "ابن کثیر640 و المنیر641" اشاره شده است.
رابطه امانت و ایمان
رعایت نکردن امانت و خیانت در آن موجب سلب ایمان از افراد می شود. از حضرت رسول اکرم – صلی الله علیه و آله- روایت شده:
"لا ایمانَ لِمَنْ لا امانَهَ لَهُ " "هر کس امانت ندارد، ایمان ندارد"642
به این حدیث در تفاسیر "روح البیان"643 و "روح المعانی"644 اشاره شده است.
در "شعب الایمان"645 نیز هفدهمین شعبه ایمان را امانت دانسته و بیان شده که آن از بزرگترین شعبه های ایمان است و با رفتن آن [امانت] ایمان از بین می رود.
امام رضا – علیه السلام- فرمودند: "… الایمان هو اداء الامانه و اجتناب جمیع الکبائر، و هو معرفه بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان…"646
"ایمان اداء امانت است و دوری از همه گناهان و آن معرفت به قلب است و اقرار به زبان وعمل به ارکان …."
حضرت علی – علیه السلام- فرمودند:
"الامانَهُ ایمانٌ… " "امانت مشتمل است بر ایمان…. "647
امانتداری از نشانه های اهل دین:
لذا خداوند در آیات قرآن هم در صفات مومنون، یکی از صفات ایشان را امانتداری معرفی کرده و فرمود:
"الذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون"648 "مومنان کسانی هستند که بر امانات و عهدشان محافظت می کنند."
در احادیث و روایات نیز یکی از ویژگی مومنون واهل تقوی و اهل دین را، امانتداری معرفی کرده اند؛ امام علی – علیه السلام- در این باره فرموده اند:
"ان لاهل الدین علامات یعرفون بها .. صدق الحدیث و اداء الامانه و وفا بالعهد … "649
همانا برای اهل دین علامت هایی است که به آن شناخته می شوند.. راستی در گفتار، اداء امانت و وفاء به عهد …
امام باقر – علیه السلام- نیز برای شناختن شیعیان سه صفت را ذکر کرده اند:
"و الله ما شیعتنا الا من اتقی الله و اطاعه و ماکانوا یعرفون الا بالتواضع و الخشوع و الامانه"650
"به خدا قسم شیعه ما نیست مگر کسی که از خدا بترسد و او را اطاعت کند و شناخته نمی شود شیعیان ما مگر با تواضع و خشوع و امانت"
آثار امانتداری
ملزم بودن به ادای امانت و رعایت این اصل آثار و برکاتی دارد که در احادیث و روایات دینی به برخی از این ثمر اشاره شده است:
الف )کمال دین:
حضرت علی – علیه السلام- فرموده اند:
"مَنْ عَمِلَ بِالامانَهِ فَقَدْ اَکْمَلَ الدّیانَهَ"651
"هر کس عمل کند به امانت، سپس به تحقیق کامل گردانیده دینداری را؛ مراد به عمل کردن به امانت، این است که در کار خود امین باشد و خیانتی نکند"
و امام صادق – علیه السلام – فرموده اند : "چهار چیز است که اگر در کسی باشد دین او کامل است … صدق و اداء امانت و حیا و حسن خلق"652
با توجه به احادیث فوق اهمیت رعایت امانت تا اندازه ای است که اگر به درستی رعایت شود موجب کمال دینداری و ایمان می گردد.
ب) سلامت دنیا و آخرت
لقمان حکیم به فرزند خود چنین پند می دهد :
"یا بنی، اد الامانته تسلم لک دنیاک و آخرتک … "
"فرزندم! امانت را ( به صاحبش) برگردان تا دنیا و آخرتت سالم بماند…"653
ج ) صدق و راستی
یکی از آثار امانت که در احادیث به آن توجه بیشتری شده است، صدق و راستگویی است.
امام علی – علیه السلام- فرمودند : "اِذا قَویتِ الامانَهُ کَثُرَ الصِدْقُ"
"هر گاه امانت قوی گردد، راستی بسیار گردد"654
و یا فرموده اند: "الامانه تودی الی الصدق" "امانتداری به صداقت می انجامد"655
لذا هر گاه امانتداری تقویت شود، صدق و راستی گسترش می یابد و حتی خود این صفت امین بودن منجر به صداقت و راستی می شود.
د) توانگری
از ثمرات رعایت امانت این است که موجب غنا و توانگری می شود.
پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – فرمودند :
"الامانَهُ تَجْلِبُ الغَناءَ و الْخیانَهُ تَجْلِبُ الْفَقْر"
"امانتداری توانگری می آورد و خیانت در امانت ناداری"656
"الامانه غنیٌ" "امانتداری توانگری است"657
لقمان حکیم به فرزند خویش چنین نصیحت می کند: "یا بنی …. و کن امناً تکن غنیاً"658
"فرزندم! … امانتدار باش تا توانگر باشی."
هـ ) رزق و روزی
از ثمرات امانتداری و ادای امانت، زیادی رزق و روزی است:
رسول خدا – صلی الله علیه و آله – فرمودند:
"الامانَهُ تَجلِبُ الرزْقَ و الْخیانَهُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ"659
"امانت موجب رزق است و خیانت باعث فقر"
حضرت علی – علیه السلام – نیز فرموده اند : "استعمال الامانه یزید فی الرزق…"660 امانتداری روزی را زیاد می کند.
و) رحمت و آمرزش
امانتداران مورد رحمت و مغفرت حضرت باری – تعالی – هستند.
از امام موسی کاظم- علیه السلام- روایت شده:
"اِنًّ اهْلَ الارْضِ لَمَرْحومونَ ما تَحابوا و ادوا الامانهَ و عَمِلوُا الْحقًّ"661
"تمام ملل و اقوام کره زمین می توانند پیوسته در رحمت و آسایش بسر برند مادامیکه همه مردم بشر دوست باشند و به نام انسانیت به یکدیگر ابراز محبت نمایند؛ مادامکیه امین مال و عرض و شرف و اسرار یکدیگر باشند و در هیچ نوع امانتی خیانت نکنند، مادامیکه در رفتار و گفتار خود همواره پیرو حق و عدل باشند و درهیچ موردی خویشتن را به تجاوز کاری واعمال خلاف آلوده نسازند."
لذا طبق حدیث فوق ساکنان زمین به سبب ادای امانت مورد رحمت واقع می شوند.
ز) محبوبیت در نزد خداوند و خلاصی از آتش
امام صادق – علیه السلام- در این باره می فرمایند:
"محبوبترین بنده نزد خدای – عزوجل- مردیست راستگو وحافظ بر نماز و آنچه خدا بر او واجب کرده و مواظبت اداء امانت، سپس فرمود: هر کس بر امانتی امین شود و آنرا ادا کند هزار گره آتش ازگردن خود گشوده، باداء امانت پیشی گیرید زیرا هر کس امین بر چیزی شود، ابلسی صد شیطان از یارانش بر او گمارد تا او را گمراه کنند و وسوسه نمایند تا هلاکش کنند مگر کسیکه خداوند- عزوجل – او را حفظ کند."662
بندگان به سبب رعایت امانت و امانتدار بودن محب الهی می شوند و در این صورت کسانی که در رعایت امانت کوتاهی کرده و به آن خیانت می کنند، محبت الهی را از خود سلب می کنند، چنانچه خداوند بارها خطاب به خائنین آورده:
"ان الله لایحب الخائنین" "ان الله لایحب کل خوان کفور"..
خائنین به سبب خیانت پیشگی از محبت الهی محروم هستند وامانتداران به موجب امانتداری مشمول محبت الهی می باشد.
و طبق حدیث فوق امانتداری سبب گشوده شدن گره های آتش می شود.
ح ) کسب نور عظیم در قیامت:
یکی از آثار اخروی ادا، امانت که در روایات به آن اشاره شده است، رسیدن به نوری در قیامت می باشد که ویژه امانتداران است.
حضرت امیر – علیه السلام- در این باره می فرمایند:
"هرکس یتیمی را پناه دهد و بر ضعیف رحم کند و امانت را ادا کند، خداوند در روز قیامت او را در نوری عظیم جای می دهد"663
و همچنین حضرت رسول اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم- فرمودند:
من .. ادّی الامانه ادخله الله – تعالی – فی النور الاعظم…664
ز) قرابت با پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم- :
یکی دیگر از آثار معنوی و اخروی امانتداری که در احادیث به آن اشاره شده است، نزدیکی به پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم- در روز قیامت می باشد که حضرت به این مطلب اشاره داشته اند و فرموده اند:
"احربکم منی غداً فی الموقف اصدقکم الحدیث و آداکم للامانه و اوفاکم بالعهد .. "665
نزدیکتر شما به من فردای قیامت کسی است که در گفتار صادق باشد و امانت را ادا کند و وفای به عهد کند..
رسیدن به قرب و منزلت به سبب امانتداری
رعایت امانت و امین بودن، به افراد قدر و منزلت می بخشد و مقام و جایگاه آنان را بالا می برد، پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله – در میان اعراب جاهلیت به سبب امانتداری به "محمد امین" ملقب گشت، و شاید سبب امانتداری به مقام پیامبری و رسالت رسیدند چرا که در حدیثی به نقل از امام صادق – علیه السلام- آمده:
"انَّ الله – عزوجل – لَمْ یَبْعَث نَبِیّاً الا بِصدقِ الْحدیثِ و اداء الامانهِ الی البرِّ و الفاجر"666
خداوند – عزوجل – هیچ پیامبری را بر نینگیخت مگر با راستگویی و برگرداندن امانت به نیکوکار و بدکار" و همچنین حضرت صادق – علیه السلام – به یکی از اصحاب خود فرمودند:
"… همانا حضرت علی – علیه السلام- به مقامی که نزد رسول خدا – صلی الله علیه و آله – رسیده است به واسطه راستگویی و امانتداری است."667
با توجه به احادیث فوق امانتداری موجب تقرب و منزلت و رسیدن به جایگاه والا می گردد.
آثار بی توجهی به اداء امانت
– برپایی رستاخیز:
در مورد بی اهمیتی و سهل شمردن ادای امانت از رسول اکرم – صلی الله علیه و آله – روایت شده:
"سه چیز است که وقتی رخ داد متعاقب آن قیامت به پا می شود، آنکه آباد را ویران و ویران را آباد کند و نیک بد و بد نیک شود و شخص با امانت بازی کند چنانکه شتر با درخت بازی می کند."668
ابی هریره نیز از پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – روایت کرده که : "اِذَا ضُیعَتِ الامانَهُ فَانْتَظِرِ السَّاعهُ …"669
لذا پیامبر یکی از عوامل وقوع رستاخیز را بی اهمیتی به اداء امانت می داند که با توجه به این مطلب اهتمام به امر اداء امانت روشن می شود.
– خواری در دنیا و آخرت
امام علی علیه السلام – در مورد سهل انگاری امانت فرمودند:
"وَ مَنِ اسْتَهانَ بالامَانَهِ، وَرَتَعَ فِی الْخیَانَهِ، وَ لَمْ یُنَزِّهَ نَفْسَهُ وَ دینَهُ عَنْها فَقَدْ اَحَلَّ بِنَفْسِه الذُّلَّ وَ الْخِزْیَ فی الدُّنیا، و هُوَ فی الاخِرَهِ اَذَلُّ وَ اَخْزَیُ"
"کسی که امانت الهی را خوار شمارد، و دست به خیانت آلوده کند، خود و دین خود را پاک نساخته ، درهای خواری را در دنیا به روی خود گشوده، و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود"670
سنجش افراد با امانتداری
یکی از معیارهای آزمون و سنجش افراد توجه به میزان امانتداری آنهاست.
رسول اکرم – صلی الله علیه و آله – در این باره فرموده اند:
"لاتَنْظروا الی کَثرهِ صَلاتِهِم و صَوْمِهِم و کَثرهِ الْحَجٌ، و المعروف وَطَنْطَنِتِهِم بالیل، و لکنِ انْظُروا الی صِدقِ الحدیثِ واداء الامانهِ"
"به نماز و روزه و حج و بخشش و ناله های شبانه زیاد آنها نگاه نکنید، بلکه به راستگویی و امانتداری آنها بنگرید"671
در کنزالعمال نیز به این حدیث اشاره شده است672.
با توجه به قدر و ارزش عباداتی چون نماز و روزه و حج و تهجد در دین اسلام، پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – برای شناخت از افراد و انتخاب یا آزمودن آنها راستگویی و امانتداری را مقدم داشته است و دلیل این امر را در حدیث ذیل می توان یافت:
امام صادق – علیه السلام – بیان داشتند: "به نماز خواندن و روزه گرفتن آنها فریب نخورید زیرا بسا مرد انس گیرد به نماز و روزه تا آنجا که اگر آنرا وانهد به هراس افتد ولی آنها را بیازمائید با راستگویی و امانت پردازی"673
گاه انجام عباداتی چون نماز و روزه و حج… به دلیل ریاکاری و یا از روی عادت است ولذا نمی تواند معیار کامل برای شناخت افراد باشد و گاه انجام این عبارت در ظاهر است و از روی نفاق صورت می گیرد چنانکه پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – فرمودند :
"سه چیز است که در هر کس هست منافق است، اگر چه روزه دارد و نماز گذارد و حج و عمره کند و گوید من مسلمانم، آنکه وقتی سخن گوید ، دروغ گوید و وقتی وعده کند تخلف ورزد و وقتی امانت نگیرد خیانت کند."674
با توجه به حدیث فوق یکی از نشانه های منافق خیانت در امانت است.
کلام آخر
با بررسی روایات و احادیث درباب امانت متوجه خواهیم شد که نکته اساسی در احادیث و روایات ذیل این باب، به اهمیت اداء امانت پرداخته و این جنبه یعنی – اهتمام و توجه به رعایت امانت وحفظ و نگهداری آن- در احادیث بیشتر به چشم می خورد، که با شمردن آثاری چون رسیدن به قدر و منزلت، اکمال دین، سلامت دنیا و آخرت، صدق و راستی، توانگری، رزق و روزی رحمت و آمرزش و .. در سایه امانتداری به این اصل اخلاقی تشویق و توصیه شده است.
فصل چهارم:
نتیجه گیری
مصدر "امانت" در قرآن 6 بار ذکر شده است؛ ابتدا در سوره بقره: "فَاِنْ اَمِنَ بَعْضُکُم بَعْضاً فَلْیُوَدِّ الَّذی اوتُمِنَ امَانَتَهُ …. "
همچنین آیه 58/ نساء : "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدَّوا الْامَاناتِ الَی اَهْلِهَا…"
و آیه 27/ انفال :"یَا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا لاتَخُونُو اللهَ والرَّسُولَ وَ تَخُونُوا امَاناتِکُمْ…."
و آیه 32/ معارج و 8/ مومن : "یَاایُّهَاالَّذینَ هُمْ لامَانَاتِهِمْ و عَهْدِهِمْ راعون"
و عبارت "اِنَّا عرَضْنَا الْاَمَانَهَ علیَ السَّمواتِ والاَرْضِ والْجبالِ و.. "آیه 72/ احزاب
ادا و پرداخت امانت
خداوند در آیات قرآن امر به ادای امانت نموده است: "فَلْیُوَدِ الَّذی اوْتُمِنَ اَمَانَتَهُ" و "اِنَّ اللهَ یَامُرُکُمْ اَنْ تَوَدَّوا الامانات" و به امانت خاصی اشاره نشده است، در امانت، مساله مهم اصل پرداخت امانت می باشد هر امانتی که باشد.
خیانت در امانات
نهی از خیانت در ادای امانت، همان پرداخت امانت می باشد، لذا هنگامی که خداوند مومنان را از خیانت در امانت هایشان نهی می کند، در حقیقت تشویق به امر امانتداری است. لذا در آیه :"یَا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا لاتَخُونُو اللهَ والرَّسُولَ وَ تَخُونُوا امَاناتِکُمْ…." از امانات خاصی نام برده نشده، ولی مراد اصلی آیه نهی از خیانت در امانات می باشد، که از همین جا به اهمیت ادای امانات پی برده می شود.
رعایت امانت
به رعایت و محافظت از امانات در آیه والَّذینَ هُمْ لاَمَانَاتِهِمْ و عَهْدِهِمْ راعون اشاره شده است، در یک آیه در ذیل صفات نمازگزاران و آیه بعد در ذکر صفات مومنان؛ دراین آیه نیز اهتمام و توجه حضرت حق- تعالی- به رعایت و نگهداری از امانت بوده است و بر امانات خاصی اشاره نشده است.
با دقت و توجه به آیات امانت به این اصل مهم پی خواهیم برد که نکته اساسی در آیات مساله ادای امانت و پرداخت آن به اهل آن می باشد و با نام نبردن از امانتی خاص به وسعت مفهوم امانت پی خواهیم برد، که همین امر باعث شده مفسران و اندیشمندان ذیل تفسیر واژه امانت، مصادیق بیشماری را برای آن بیان کنند.
مفسران و صاحبان رای با توجه به احادیث و روایات و گاه با در نظر گرفتن سیاق آیات و یا براساس ذوق و سلیقه برای امانت تعابیر و معانی خاصی را قائل شده اند که بیشتر توجه مفسران و محدثین روی دو آیه بوده است یکی آیه: "اِنَّا عرَضْنَا الْاَمَانَهَ علیَ السَّمواتِ والاَرْضِ والْجبالِ و.. " و دیگری آیه "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدَّوا الْامَاناتِ الَی اَهْلِهَا…" لذا دیدگاه ها و نظرات در مورد تعابیر امانت بیشتر ذیل همین دو آیه بوده است.
"تعابیر مشترک امانت میان مفسران شیعه و اهل سنت"
1- تکالیف
یکی از معانی و مصادیق امانت به گفته مفسران شیعی و اهل سنت "تکلیف" می باشد که مفسرانی چون "طبری، فخررازی، آلوسی، غزالی، بیضاوی، زحیلی، صابونی، مراغی و دیگران ذیل تعابیر امانت بدان اشاره کرده اند و از مفسران شیعی "ابوالفتوح رازی، جویباری، فضل الله ، مطهری" نیز از تکلیف به عنوان امانت یاد کرده اند. برخی مفسران تلکیف را به قول لا اله الا الله تفسیر کرده اند و آنرا مدار اعظم تکالیف شرعیه می دانند.
و همچنین "تکلیف" را فرایض و طاعات می دانند.
لذا با توجه به همین تفاسیر از "تکلیف" می توان گفت: بسیاری از مصادیق امانت ذیل همین تعبیر جای می گیرد که عبارت است از : نخست اوامر ونواهی یعنی آنچه بدان امر شده و آنچه از آن نهی شده ایم، که فخر رازی دراین باره آورده این مساله یعنی – اوامر و نواهی دریایی است که برای آن ساحلی نمی باشد. و این گستردگی مفهوم امانت را می رساند که هر آنچه تحت اوامر و نواهی الهی است به عنوان امانت در اختیار انسان می باشد. مفسرانی چون "ثعلبی، اندلسی، میبدی ، سورآبادی، مراغی ، زحیلی و دیگران و از مفسران شیعی طبرسی، شبر، ابوالفتوح رازی، لاهیجی و موارد دیگر از اوامر و نواهی به عنوان امانت یاد کرده اند."
طاعت نیز یکی دیگر از وجوه امانت می باشد، که مفسرانی چون "میبدی، بیضاوی، خازن، اندلسی، ابی السعود، آلوسی" و مفسرانی از شیعی چون "طوسی، کاشانی، جرجانی، طبرسی، مغنیه، کاشفی، شبر" این تعبیر را ذیل تفسیر امانت آورده اند.
فرایض این تعبیر هم مورد توجه مفسران اهل سنت وشیعی بوده است و امانت را فرایض می دانند که خداوند آنرا بر بندگانش واجب فرمود، مفسرانی چون "میبدی، آلوسی، قرطبی، صابونی و ابوالفتوح رازی، جویباری" در آراء خود ذیل امانت به این تعبیر اشاره کرده اند.
به دین و شریعت در آراء مفسران، ذیل وجوه امانت اشاره شده است، مفسرانی همچون "میبدی، سورآبادی، ابن عجیبه، اندلسی، ثعالبی ، زحیلی و مفسران شیعی جوادی آملی، جویباری، امام خمینی(ره)" مراد از امانت را دین و شریعت دانسته اند.
از قول لا الله الا الله به عنوان امانت یاد شده است، "آلوسی، فخررازی از مفسران اهل سنت و همچنین "فضل الله، مغنیه، جویباری، قرشی" از مفسران شیعی این رای را ذیل وجوه امانت آورده اند.
وظایف و واجبات دین از مفاهیم امانت است، مفسران اهل سنت چون "قشیری، قرطبی، ابن عجیبه و مفسران شیعی چون "طبرسی ، جویباری" این مفهوم را در تفسیر امانت آورده اند.
حدود شروع از تعابیر امانت به شمار می آید که در آراء مفسرانی چون "خازن، ثعلبی، میبدی" وهمچنین "فتح الله کاشانی، بانوی اصفهانی" دیده می شود.
غسل، نماز، روزه ، حج، جهاد، زکات امانت است.
که هم مفسران شیعی و هم اهل سنت از این امور به عنوان امانت یاد کرده اند که بیشترین تاکید بر روی "غسل" بوده و پس از آن نماز و امور دیگر.
مفسرانی چون "آلوسی، سمرقندی، قرطبی، رازی، جویباری، کاشانی، زحیلی" و از این امور به عنوان امانت یاد کرده اند.
ایمان
این تعبیر از امانت نیز میان مفسران شیعه و اهل سنت مشترک است. مفسرانی چون "دیوبندی، ابن عجبیه و حسین شیرازی، میبدی ، سید قطب و شعراوی" مراد از امانت را ایمان دانسته اند.
ودایع و امانات مردم:
ابتدائی ترین تفسیری که از امانت می شود. امانت مال و اموال و ودایع مردم است که نزد یکدیگر می سپردند، و هر گاه از امانت سخن به میان می آید، بسیاری مراد از آنرا، ودایع واموال می دانند و مفسران شیعه و اهل سنت نیز گاه در میان تفاسیر آیات امانت به این تعبیر اشاره کرده اند و حتی بسیاری، اشد امانت را امانت مال دانسته اند، مفسران اهل سنت چون "آلوسی، خازن، اندلسی، قرطبی، قنوجی بخاری، شوکانی، میبدی" و همچنین مفسران شیعی همچون جرجانی، قرشی، کاشانی، فضل الله، طباطبایی و مغنیه، طبرسی" به این معنا از امانت یعنی "ودایع و امانت مردم" توجه داشته اند.
عهد و پیمان و وفاء به آن نیز نزد مفسران شیعی و اهل سنت به عنوان امانت یاد شده "آلوسی، خازن، میبدی از اهل سنت و مفسران شیعی "طبرسی، ابوالفتوح رازی، قرشی، بانوی اصفهانی، کاشانی، فضل الله، طباطبایی، طوسی" به این تعبیر اشاره کرده اند.
از عقل درآراء و نظرات اهل سنت و شیعه به امانت تعبیر شده است؛ "بیضاوی، آلوسی، عمادی و قنوجی بخاری از اهل سنت و مفسران شیعی طیب، جویباری، قرشی، حسینی موسوی و میرداماد" این تعبیر را برای امانت ذکر کرده اند.
اعضاء و جوارح امانت است، این مفهوم هم چون سایر مفاهیم یاد شده میان اهل سنت و شیعه مشترک است، مفسرانی چون " سورآبادی، آلوسی، خازن، میبدی، قرطبی، شوکانی" و مفسران شیعی چون "قرشی، مغنیه، جویباری، ابوالفتوح رازی و امام خمینی" در آراء خود ذیل تفسیر امانت به این معنا اشاره داشته اند و از میان اعضاء بیشترین تاکید هر دو فرقه بر روی "زبان و فرج" بوده است.
از دیگر تعابیر مشترک ذیل تفسیر امانت درآراء مفسران شیعه و سنت به موارد ذیل می توان اشاره نمود:
اوصاف پیامبر آخرالزمان – صل الله علیه و آله و سلم – در آراء مفسرانی چون "اندلسی، عجیلی شافعی، قرطبی، رشید رضا ، سمرقندی، سبزواری، شیرازی، طباطبایی، حجتی" به عنوان امانت یاد شده است.
اسرار الهی در نظرات مفسرانی چون "حیدرآملی، عجیبه، فضل الله، ازدی سلمی و دیگر موارد به عنوان امانت ذکر شده است.
معرفت در افکار مفسرانی همچون " قشیری، فخر رازی، سید قطب، قاسمی، قرشی، جویباری، سورآبادی ، جوادی آملی و میرداماد" امانت است.
محبت و عشق در اقوال مفسرانی چون "بروسوی ، میبدی و صفی علیشاه" امانت را به محبت و عشق تفسیر کرده اند.
دلائل خداشناسی امانت است این قول در نظرات "طوسی، طبرسی، جویباری، قرطبی،شوکانی" دیده می شود.
اتصاف به اسماء حسنی امانت الهی است: در اقوال "کاشفی حسینی و آلوسی"
علم امانت است: در آراء مفسرانی چون "رشید رضا و علامه طباطبایی" و موارد دیگر.
اهل و فرزند حضرت آدم – علیه السلام- امانت است: در اقوال "میبدی، قرطبی، شوکانی، جویباری"
اختیار امانت است: در اقوال مفسرانی همچون "شعراوی، قرشی، عاملی"
تعهد و قبول مسئولیت امانت است: درآراء "سید قطب، فضل الله، مکارم شیرازی ، قرائتی، جوادی آملی"
تعابیر خاص از امانت در آراء مفسران اهل سنت
فیض الهی: امانت قبول فیض الهی است، که این تعبیر در امانت بیشتر در اقوال مفسران اهل سنت بوده است مفسرانی چون "طبری و بروسوی و دیگران"
توحید: نیز در تعابیر امانت از مفسران اهل سنت وارد شده است در اقوال "قشیری نیشابوری، ابن عجیبه، زمخشری و ابی السعود به مفهوم توحید اشاره شده است"
استعداد: تعبیردیگری از امانت الهی است که بیشتر در آراء مفسران اهل سنت دیده شده مفسرانی چون محی الدین عربی و دیگران.
تعابیر خاص از امانت در اقوال مفسران شیعه
اصل ادای امانت در برخی آراء و اقوال مفسران شیعی در معانی امانت آمده، مقصود از امانت ادای امانت است که ضد خیانت است و جوادی آملی، مجلسی و جویباری" این رای را آورده اند.
روح : از دیگر مفاهیم امانت می باشد که بیشتر در آراء مفسران شیعی دیده می شود در تفسیر "مخزن العرفان و دیگر موراد " به این تعبیر اشاره شده است.
وجود و هستی و حیات متالهانه انسان در ذیل معانی امانت گنجانده شده است، که بیشتر در آراء مفسران شیعی دیده می شود، مفسرانی چون "صدر المتالهین ،مکارم شیرازی، جوادی آملی و دیگران" این مفهوم را ذیل تفسیر امانت آورده اند.
قرآن کریم از دیگر مصادیق امانت به شمار می آید که صاحب نظران شیعی به آن اشاره کرده اند، مفسرانی چون "طیب، جویباری و جوادی آملی و دیگران" این تعبیر را ذیل آیات امانت آورده اند.
لطیفه سیال انسانی این تعبیر بیشتر در آراء مفسران شیعه دیده شده است.
تسلیم در برابر پیامبر – صلی الله علیه وآله و سلم – امانت است که بیشتر در اقوال صاحب نظران شیعی آمده است.
ولایت الهیه، ولایت علی – علیه السلام – وائمه بعد از او- علیهم السلام و امامت و خلافت کبری از تعابیر امانت در آراء و اقوال مفسران و صاحب نظران شیعه می باشد.
همان گونه که در تعابیر امانت آمد یکی از معانی امانت تکلیف است و شاید فیض کاشانی در تفسیر آیه امانت ، امانت در آیه را عبارت از تکلیف امانت وولایت می داند که معنای رد و ادای امانت، سپردن امامت و ولایت است، لذا با توجه به تعبیر فیض کاشانی ولایت نیز از تعابیر تکلیف می باشد.
مفسرانی چون "علامه طباطبائی و مکارم شیرازی، جویباری، طبرسی، مجلسی، امام خمینی، یزدی طباطبایی، شاه عبدالعظیمی، جوادی آملی ، طیب، کاشانی، طوسی، ابوالفتوح رازی، لاهیجی، شبر، گنابادی، شبستری و میرداماد و دیگران" ذیل تفسیر و تعبیر امانت آنرا به ولایت و امامت معنا کرده اند.
با توجه به دیدگاه های مفسران اهل سنت و شیعه در باب تعابیر و مصادیق امانت پی خواهیم برد که ایشان در بسیاری از تفاسیر و مصادیق امانت با یکدیگر توافق دارند لذا از تعابیری چون تکالیف، فرایض و طاعات ، وظایف و واجبات دین، حدود و شرع، دین و شریعت ، اوامر و نواهی، نماز، روزه ، حج، جهاد، زکات، غسل و عبادت و نیز ایمان، کلمه لا الا الا الله اختیار، تعهد و قبول مسئولیت، شغل و منصب، ودایع و امانات مردم، وفاء به عهود، عهد و پیمان اعضاء و جوارح، اهل و فرزند، اوصاف پیامبر آخرالزمان- صلوات الله علیه – اسرار الهی، محبت و عشق معرفت، علم و دیگر موارد در تفاسیر اهل سنت و شیعی تحت عنوان مصادیق امانت یاد شده است و فریقین در موارد فوق با یکدیگر وفاق و اشتراک دارند.
تا آنجا که تفاسیر قابل دسترس مورد بررسی قرار گرفته در برخی تعابیر امانت میان فریقین تفاوت وجود دارد به طور مثال تعابیری چون "فیض الهی و یا توحید که در تفسیر امانت ذکر شده ، بیشتر در نظرات اهل سنت بدان اشاره شده است."
و یا تعابیری همچون "اصل اداء امانت، روح و وجود و هستی و یا لطیفه سیال انسانی و ولایت الهیه، ولایت و امامت ائمه- علیهم السلام- و دیگر موارد که ذیل تفاسیر امانت آمده بیشتر در آراء و دیدگاههای مفسران شیعی دیده می شود.
با توجه به اینکه سوال اصلی پژوهش این است که:
وجوه اشتراک و اختلاف مفسران اهل سنت و شیعی در تفسیر امانت چیست؟ باید گفت، در بسیاری از مفاهیم با هم اشتراک دارند، اما جای یک مفهوم اصلی و اساسی در آراء مفسران اهل سنت خالی است و آن تعبیر امانت و ولایت می باشد.
برخی مفسران شیعی معتقدند آن امانتی که بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه شد و این اجرام از قبول و حمل آن امانت به دلیل ترس اباء و امتناع نمودند و انسان بار این امانت را بر دوش کشید ولایت وامامت می باشد و این نظر و رای را به استناد احادیث و روایات ائمه مطرح نموده اند با توجه به این نظر و رای در تفسیر آیه ذیل آورده اند که :
"اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَهَ عَلَی السَّمواتِ والْارْضِ والْجِبَالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَهَا و اَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاِنْسَانْ انَّهُ کانَ ظلوماً جَهولاً"
ما امانت " ولایت و امامت" را بر این اجرام عرضه کردیم، آنان از قبول امانت ابا کردند و انسان آن را حمل کرد زیرا او ظلوم و جهول است.
که به این قول و رای در بسیاری از تفاسیر و احادیث و روایات اشاره شده است.
و باز بسیاری از مفسران شیعی در تفسیر آیه ذیل آورده اند که :
"اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدوا الْاَمَانَاتِ الی اَهْلِهَا وَ اذَا حَکَمْتُمُ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدل…."
این امر، امر به امامان است که امانت امامت را به امام بعداز خود بپردازد.
در نتیجه با بررسی دیدگاه ها و آراء مفسران اهل سنت و شیعی فرضیه ها پژوهش به اثبات می رسد و اینکه بسیاری از مفسران شیعه در تفسیر امانت آنرا به ولایت وامامت ائمه علیهم السلام تفسیر کرده اند و البته همچنانکه گفته شد در بسیاری از تعابیر و مفاهیم ذیل تفسیر امانت میان فریقن اشتراک وجود دارد.
نهایت سخن اینکه امانتی عزیز و گرانبها بر ما عرضه شد، "اِنَّا عَرَضْنَا الامَانهَ" امانتی که معاندان هماره برآن به چشم خیانت نگریسته اند، امانتی سترگ که خداوند برای حفاظت و پاسداری آن از نورخویش چهارده امین را آفرید، حافظانی که تا پای جان به صیانت از امانت امامت و ولایت پرداختند، و آخرین امین از نسل انوار مطلقه حافظ و امین بر امانت امامت و ولایت مطلقه است تا در روز موعود در نهایت سلامت به حضرتش عرضه شود که "اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدَّوا الْامَاناتِ الَی اَهْلِهَا…"
فهرست منابع و ماخذ
1- قرآن کریم ترجمه ناصر مکارم شیرازی.
2- دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، نشر مشرقین، 1379.
کتب لغت شیعه
3- پادشاه، محمد، فرهنگ جامع فارسی (آنندراج)، تهران، انتشارات کتابفروشی خیام، 1363 ش.
4- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه غلامرضا خسروی، تهران، انتشارات مرتضوی، 1375 ش.
5- سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، 1362ش.
6- سیاح، احمد، لغت نامه ( فرهنگ سیاح)، تهران، نشر اسلام،
7- شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن براساس تفسیر نمونه، انتشارات آستان قدس رضوی، 1377ش.
8- صفی پور، عبدالرحیم بن عبدالکریم، فرهنگ عربی- فارسی (منتهی الادب فی لغه العرب)، انتشارات کتابخانه سنایی.
9- عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1375ش.
10- قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب السلامیه، 1371ش.
11- قریب، محمد، تبیین اللغات لتبیان الآیات (فرهنگ لغات قرآن) تهران، انتشارات بنیاد، 1366ش.
12-محقق، محمد باقر، دائره الفرائد در فرهنگ قرآن، تهران، انتشارات بعثت.
13- مختاری، محمدحسین، فرهنگ اصطلاحات حقوقی، تهران، انجمن قلم ایران، 1377 ش.
14- معین، محمد، فرهنگ فارسی(معین)، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1385ش.
15- نفیسی، علی اکبر، فرهنگ نفیسی (ناظم الاطباء) تهران، کتابفروشی خیام، 1343ش.
16- نوربخش، جواد، فرهنگ اصطلاحات تصوف، انتشارات یلدا قلم، 1379ق.
کتب لغت اهل سنت
1- ابن فارس، احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه؛ بیروت، منشورات دارالکتب العلمیه، ق 1420
2- ابن منظور، ابی الفضل جمال الدین محمد بن مکرم، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث العربی.
3- تفلیسی، ابوالفضل جیش بن ابراهیم، وجوه قرآن، ترجمه مهدی محقق، تهران، نشر بنیاد.
4- الحیری النیشابوری، ابوعبدالرحمن اسماعیل بن احمد، وجوه القرآن، تحقیق نجف عرشی، مشهد،نشر مجمع البحوث الاسلامیه، 1422ق.
5- دامغانی، حسین بن محمد، وجوه و النظائر الالفاظ الکتاب الله العزیز، قاهره، وزارت اوقاف.
6- الفراهیدی، ابوعبدالرحمن الخلیل بن احمد، کتاب العین، انتشارات دارالهجره، 1420ق.
کتب تفسیری شیعه
1- الازدی السلمی، عبدالرحمن محمد بن حسین بن موسی، تفسیر السلمی و هو حقائق التفسیر، بیروت، منشورات دارالکتب العلمیه، 1421ق.
2- اصفهانی، نصرت، مخزن العرفان در علوم قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان،1361.
3- بی آزار شیرازی، عبدالکریم، حجتی، محمد باقر، تاویل قرآن به قرآن (تفسیر کاشف)، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1372ش
4- التبریزی، سید محمد، التفسیر الوجیز به تحقیق شیخ مالک المحمودی، انتشارات، موسسه الامام الامنتظر 1418 ق.
5- ثقفی تهرانی، میرزا محمد، روان جاوید، تهران، انتشارات برهان.
6- الجرجانی، ابوالمحاسن الحسین بن الحسین، گازر( جلاء الاذهان و جلاء الاحزان) به تصحیح و تعلیق میر جمال الدین حسینی ارموی، بی جا، بی تا.
7- جوادی آملی، عبدالله ، تسنیم ( تفسیر قرآن کریم)، تنظیم احمد قدسی، قم، نشر اسراء،1382ش.
8- جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، نشر اسراء ، 1382ش.
9- الجویباری، یعسوب الدین رستگار، البصائر، قم، بی تا، 1362ش.
10- الحائری الطهرانی، میرسید علی، مقتنیات الدرر، تهران، نشر، شیخ محمد الآخوندی، 1377ش.
11- حسنی واعظ، ابوالمکارم محمود بن ابی المکارم، دقائق التاویل و حقائق التنزیل، پژوهش جویا جهانبخش تهران، نشر میراث مکتوب، 1381ش.
12- الحسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، اثنی عشری، تهران، انتشارات میقات، 1364ش.
13- الحسینی شیرازی، سید محمد، تقریب القرآن الی الذهان، بیروت ، انتشارات، موسسه الوفاء، 1400ق.
14- الحسینی الهمرانی، سید محمد، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران، نشر کتابفروشی لطفی.
15- الخزاعی النیشابوری، حسین بن علی بن محمد بن احمد(ابوالفتوح رازی)، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، تصحیح محمد جعفر باحقی و محمد مهدی ناصح، مشهد، نشر پژوهش های اسلامی، 1365.
16- خمینی، سید روح الله، تفسیر و شواهد قرآنی در آثار حضرت امام خمینی (ره)، تهران، نشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1382ش.
17- رضاخانی، محمد، ریاضی، حشمت الله، ترجمه تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، تهران، نشر سر الاسرار، 1380ش.
18- السبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، دار التعارف المطبوعات، 1402ق.
19- شبر، سید عبدالله، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، کویت، منشورات مکتبه الالفین،1401ق.
20- الشریف، بهاء الدین محمدبن شیخ علی، تفسیر شریف لاهیجی ، تصحیح ابراهیم آیتی، انتشارات علمی، 1363ش.
21- صادقی، محمد، الفرقان، تهران، نشر فرهنگ اسلامی.
22- الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن طبرسی، مجمع البیان، به ترجمه محمد رازی، تهران، نشر فراهانی،1360 ش.
23- الطبرسی، محمد حسن، ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ترجمه احمد امیری شادمهری، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، 1377
24- الطوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی
25- طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، اصفهان، بی تا.
26- عاملی، ابراهیم، تفسیر عاملی، تصحیح علی اکبرغفاری، طهران، نشر کتابفروشی صدوق، 1401.
27- العلوی الحسینی الموسوی، محمد کریم نجل الجاج میرجعفر، تفسیر القرآن کشف الحقائق، عن نکت الایات و الدقایق ترجمه حاج عبدالمجید صادق نوبری، بی جا، بی تا.
28- فضل الله ، سید محمد حسین، من وحی القرآن، بیروت، نشر دارالملاک، 1419ق.
29- قرائتی ، محسن، تفسیر نور، قم ، نشر موسسه در راه حق ،1376ش.
30- قرشی، سید علی اکبر ، احسن الحدیث، تهران، نشر بعثت.
31- القمی، ابی الحسن علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح سید طیب موسوی جزائری، بی جا ، منشورات مکتبه الهدی، 1387 ق.
32- کاشانی ، فتح الله ، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تصحیح میرزا ابوالحسن شعرانی، بی جا ، نشر کتابفروشی اسلامیه، 1347
33- کاشفی، کمال الدین حسین، مواهب علیه (تفسیر حسینی)، تصحیح سید محمد رضا جلالی نائینی، بی جا ، بی تا
34- الکوفی، فرات ابراهیم بن فرات، تفسیر فرات الکوفی، قم، منشورات مکتبه الداوری.
35- مدرسی، سید محمدتقی، تفسیر هدایت، ترجمه عبدالمحمد آیتی و احمد آرام، نشر آستان قدس رضوی، 1378 ش.
36- مغنیه، محمدجواد، الکاشف، بیروت، دارالعلم للملایین، 1968 م.
37- مکارم شیرازی، ناصر، نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش.
38- الموسوی السبزواری، عبدالاعلی، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، بی جا، نشر دفتر آیت الله سبزواری، 1418 ق.
39- نعمت اللهی، میرزا حسن، (صفی علیشاه)، تفسیر صفی، بی جا، بی تا.
کتب تفسیری اهل سنت:
1- ابن عجیبه، ابی العباس احمد بن محمد، البحرالمدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق احمد عبدالله القریشی، قاهره، بی تا، 1419 ق.
2- ابن عربی، محی الدین، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق دکتر مصطفی غالب، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1978 م.
3- ابن کثیر، عمادالدین ابی الفداه اسماعیل، تفسیر مختصر ابن کثیر، بیروت، دارالفکر، 1417 هـ. ق.
4- الاندلسی، ابی محمد عبدالحق بن عطیه، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (تفسیر ابن عطیه)، تحقیق عبدالله بن ابراهیم الانصاری، قطر، دارالعلوم، 1407 ق.
5- الاندلسی، محمدبن یوسف (ابی حیان)، البحر المحیط، تحقیق شیخ عادل، بیروت، دارالکتب العلیمه، 1413 ق. الانصاری القرطبی، ابی عبدالله محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، دارالکتب المصریه، 1364 ق.
6- آلوسی، ابی الفضل شهاب الدین سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی، تهران، نشر جهان.
7- البغدادی، علاء الدین علی بن محمد بن ابراهیم، الخازن (لباب التاویل فی معانی التنزیل)، بی جا، ناشر، مکتبه مصطفی البابی الحلبی.
8- التمیمی الکبری الرازی الشافعی، فخرالدین محمدبن عمربن الحسین بن علی، تفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت، منشورات داراحیاء التراث العربی.
9- الثعالبی، عبدالرحمن، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، حققه ابومحمد الادریس الحسنی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1416 ق.
10- الثعلبی، ابواسحاق احمد، الکشف و البیان (تفسیر الثعلبی)، تحقیق ابی محمد بن عاشور، بیروت، داراحیاء التراث العربیه، 1422 ق.
11- حجازی، محمدمحمود، التفسیر الواضح، مصر، دارالکتاب العربی.
12- حق البروسوی، اسماعیل، روح البیان، طهران، نشر مکتبه الجعفری التبریزی.
13- دیوبندی، محمودحسن، تفسیر کابلی، ترجمه هیئتی از علمای افغانستان، تهران، نشر احسان، 1375 ش.
14- رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، بی جا، بی تا، 1328.
15- الزحیلی، وهبه، المنیر (در عقیده و احکام و برنامه زندگی)، ترجمه عبدالله خاموش هروی، خراسان، نشر شیخ الاسلام، 1382 ش.
16- الزمخشری، جارالله محمدبن عمر، کشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل، بیروت، دارالکتب العربی.
17- السعدی، عبدالرحمن بن ناصر، تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان، بی جا، بی تا، 1375.
18- السمرقندی، نصربن محمدبن احمد ابواللیث، تفسیر السمرقندی (بحرالعلوم)، تحقیق الدکتر محمود مطرحی، بیروت، دارالفکر، 1418 هـ . ق.
19- سید قطب، فی ضلال القرآن، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1386 ق.
20- السیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور، بیروت، دارالمعرفه.
21- الشعراوی، محمد متولی، تفسیر الشعراوی، بی جا، نشر اخبار الیوم، 1991 م.
22- الشوکانی الیمانی الصنعانی، محمدبن علی بن محمد، فتح القدیر الجامع فنی الروایت و الدرایت من علم التفسیر، بی جا، بی تا.
23- الشیرازی البیضاوی، ناصرالدین ابی سعید عبدالله بن عمربن محمد، تفسیر البیضاوی، بیروت، موسسه الاعلمی المطبوعات، 1410 ق.
24- صابونی، محمدعلی، صفوه التفاسیر، تهران، نشر دار احسان.
25- الطبری، ابی جعفر محمدبن جریر، الجامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرف، 1400 ق.
26- عتیق نیشابوری، ابوبکر، تفسیر سورآبادی، به تصحیح علی اکبر سعیدی سیرجانی، نشر فرهنگ نو، 1380 ش.
27- عثمانی دیونیری، محمد شفیع، معارف القرآن، ترجمه محمدیوسف حسین پور، انتشارات شیخ الاسلام، احمد جام، 1380 ش.
28- العجیلی الشافعی، سلیمان بن عمر، الفتوحات الالهیه، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی.
29- العمادی، ابی السعود محمدبن محمد، تفسیر ابی السعود (ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم) بیروت، داراحیاء التراث العربی.
30- غزالی، محمد، گامی به سوی تفسیر موضوعی سوره های قرآن کریم، ترجمه علی اصغر محمدی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1377 ش.
31- القاسمی، محمد جلال الدین، تفسیر القاسمی (محاسن التاویل)، بیروت، دارالاحیاء التراث العربیه، 1415 هـ . ق.
32- القشیری النیشابوری الشافعی، ابی القاسم عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک، تفسیر القشیری (لطائف الاشارات) بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420 ق.
33- القنوجی البخاری، ابی الطیب صدیق بن حسن، تفسیر فتح البیان، بی جا، بی تا.
34- المحلی، جلال الدین محمدبن احمد- السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، تفسیر الجلالین، بیروت، نورالمطبوعات، 1412 ق.
35- مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق عبدالله محمود شحاقه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1423 ق.
36- المراغی، مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت، دارالفکر.
37- المیبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار و عده الابرار (تفسیر خواجه عبدالله انصاری)، به اهتمام علی اصغر حکمت، تهران، نشر امیرکبیر، 1361 ش.
38- هرری شافعی، امین، حدائق الروح و الریحان فی روابی علوم القرآن، بی جا، دارطوق النجاه، 1421 ق.
کتب حدیثی شیعه
1- ابن شهر آشوب، محمدبن علی، المناقب، قم، انتشارات علامه.
2- احسانبخش، صادق، آثار الصادقین، نشر صادقین، 1374.
3- پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول اکرم (ص))، انتشارات جاویدان.
4- تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم، ترجمه جمال الدین محمد خوانساری، تصحیح میرجلال الدین حسینی محدث، تهران، چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، 1360.
5- صدوق، محمدبن علی، امالی، ترجمه محمدباقر کمره ای، تهران، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362ش.
6- صدوق، محمدبن علی، معانی الاخبار، به تصحیح علی اکبر غفاری، قم، انتشارات جماعت المدرسین فی الحوزه العلمیه، 1361 ش.
7- صدوق، محمدبن علی، عیون اخبار الرضا، ترجمه حمیدرضا مستفید، علی اکبر غفاری، تهران، صدوق، 1372 ش.
8- الصفار القمی، محمدبن الحسن بن فروخ، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (ص)- صححه، میرزا محسن کوچه باغی.
9- التبریزی، قم، انتشارات مکتبه آیت الله المرعشی النجفی، 1404 ق.
10- طبرسی، ابوالفضل علی، مشکاه الانوار فی غرر الاخبار، ترجمه سید عبدالحسین رضایی نیشابوری، انتشارات طوس، 1364.
11- الطوسی، محمدبن الحسن، تهذیب الاحکام (فی شرح المقنعه الشیخ المفید)، حققه سید حسن الموسوی الخراسانی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
12- غفاری زندرانی، نظام الدین احمد، شرح و ترجمه احتجاج طبرسی، تصحیح پاکتچی، تهران، انتشارات مرتضوی.
13- فرید، مرتضی، الحدیث، نشر فرهنگ اسلامی، 1374 ش.
14- کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، تهران، انتشارات اسوه، 1370 ش.
15- مجلسی ، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه
16- النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق.
17- النوری، میرزا حسین، مستدرک الوسایل، تهران ، منشورات المکتبه الاسلامیه، 1383، ش 203.
کتب حدیثی اهل سنت:
1- ابن حنبل، احمد، مسند، بیروت، مکتب اسلامی
2- ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن، بیروت، دارالاحیاء الکتب العلمیه، 1383 هـق.
3- بخاری، محمد بن اسماعیل، بیروت، المکتبه العصریه، 1420ق.
4- البیهقی، حافظ ابی بکر احمد بن الحسین، السنن الصغری، بیروت، دارالجیل، 1415ق.
5- القصری، ابی محمد عبدالجلیل بن موسی بن عبدالجلیل، شعب الایمان، تحقیق ایمن صالح شعبان، قاهره، دارالحدیث، 1417 ق.
6- الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، نشر الرساله، 1405ق
سایر منابع
1- آملی، سید حیدر، جلوه دلدار (ترجمه جامع الاسرار و منبع الانوار) ترجمه: سید یوسف ابراهیمیان آملی تهران، نشر رسانش؛ 1381ش.
2- تجلیل، ابوطالب، ارزش ها و ضد ارزش ها در قرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1366ش.
3- جوادی آملی، عبدالله، اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامی، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی، 1364ش.
4- جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، قم، اسراء، 1382ش.
5- حافظ، شمس الدین محمد، دیوان حافظ به تصحیح بهاء الدین خرمشاهی، تهران، نشر نیلوفر، 1374ش.
6- حجتی، محمد باقر، اسباب النزول، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1365ش.
7- حسکانی، حاکم، شواهد التنزیل، ترجمه احمد روحانی، قم، دارالهدی، 1380ش.
8- حق شناس، حسین، توشه( 500 نکته آموزنده از قرآن کریم)، قم، شاکر، 1383ش.
9- دوانی، میرداماد، الرسائل المختاره به اهتمام سید احمد تویسرکانی، اصفهان، نشرکتابخانه عمومی امیرالمومنین علی(ع) .
10- رشید پور، عبدالمجید، تربیت از دیدگاه وحی، قم، نشر موسسه دین و دانش، 1364ش.
11- زمانی، کریم، شرح جامع مثنوی معنوی، تهران، نشر اطلاعات، 1377ش.
12- سامانی، عمان، گنجینه الاسرار، چهارمحال بختیاری، نشر عمان سلمانی، 1372ش.
13- سعدی، مصلح الدین، تعلیمات سعدی ( نسخه محمد علی فروغی)، تهران، نشر راستین، 1377ش.
14- شرباصی، احمد، دائره المعارف اخلاق قرآنی، ترجمه محمد بهاء الدین حسینی، سنندج ، انتشارات تاقگه،1381ش.
15- صدرالمتالهین شیرازی، محمد بن ابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتاهلین، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، انتشارات حکمت، 1375ش.
16- طاهری، حبیب اله، حقوق مدنی، تهران، انتشارات اسلامی، 1375ش.
17- مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا، 1372ش.
18- مجلسی، محمد باقر، امام شناسی ( حیوه القلوب) تحقیق علی امامیان، قم، انتشارات اسوه،1367 ش
مخطوطات خطی
1- فیض کاشانی، محمد بن محسن، تفسیر آیه امانت، مرکز آموزش تحقیقات معارف اسلامی، کتابخانه آستان قدس رضوی، ش 2065
2- کرمانی، کریم خان، مجموعه رسائل، کتابخانه آستان قدس رضوی ش 1547.
3- یزدی طباطبایی، محمد باقر، مجموعه،. کتابخانه مرعشی نجفی، ش 5333
مقالات
1- کلانتری، الیاس، نکات تفسیری از سید مرتضی شبستری، نشریه بینات، سال دوم، شماره 1، بهار 1374.
1 – "ما امانت را برآسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سربرتافتند و از آن هراسیدند…" احزاب /72
2 – همان "انسان آنرا حل کرد"
3 – مومنون/14 "پس بزرگ است خدایی که بهترین آفریدگان است"
4 – تین /4 "که انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم"
5 – سجده/9 ( از روح خویش در وی دمید.)
6 – بقره /30 "من در روی زمین، جانشینی قرار خواهم داد."
7 – بقره /31 "سپس علم اسماء را همگی به آدم آموخت"
8 – بقره /34 "هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید!."
9 – اسراء/70 "ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم "
10 – کاشفی ، کمال الدین حسینی، تفسیر مواهب علیه (تفسیرحسینی). ج 3، ص 494.
11 – نساء/58، "خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبانش بدهید!".
12 – مومنون/8، "مومنان رستگار شدند"؛ … و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت می کنند."
13 – معارج/32 "مگر نمازگزاران"، … آنها که با امانتها و عهد خود را رعایت می کنند."
14 – زمانی، کریم، شرح جامع مثنوی معنوی (دفترسوم)، تهران، نشر اطلاعات، 1377، ص 1187
15 – سعدی، مصلح الدین، کلیات سعدی، (نسخه محمد علی فروغی)، به کوشش محمد صدری، تهران، نشر راستین، 1377، ص 511.
16 – حافظ ، شمس الدین محمد، دیوان حافظ به تصحیح بهاء الدین خرمشاهی، تهران، نشر نیلوفر، 1373، ص 184
17 – پیشین، ص 266
18 – سامانی، عمان، گنجینه الاسرار، چهار محال بختیاری، انتشارات عمان سامانی، 1372 ش، صص 12-7
19 -مختاری، محمدحسین- مرادی،علی اصغر،فرهنگ اصطلاحات فقهی، تهران، انجمن قلم ایران،1377،صص30-29
20 – طاهری، حبیب الله، حقوق مدنی، تهران، انتشارات اسلامی، 1375، ج 4،ص 333
21 – قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب السلامیه، ج1،ص 76
22 – راغب اصفهانی،مفردات الفاظ قرآن، ترجمه غلامرضا حسینی خسروی، تهران، نشرمرتضوی، 1375، ج1،ص 197
23 – الرّازی، ابی الحسین احمدبن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، بیروت، منشورات دارالکتب العلمیه، 1420 ق، ج1 ،ص 23
24 – بقره / 124.
25 – طباطبائی،سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، نشربنیاد علمی وفکری علامه طباطبایی، تهران، 1394، ج 1،ص 375-372
26 – التمیمی البکری الرازی الشافعی، فخرالدین، تفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 4-3 ،ص 39
27 – پیشین، ج 12-11، ص 27.
28 – بقره / 283، نساء/58، انفال/27، احزاب/72، مومنون/8، معارج/32.
29 – محقق، محمد باقر، دائره الفرائد در فرهنگ قرآن، تهران، بعثت ، ج 2،ص 842.
30 – انفال /27
31 – راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، پیشین، ج1،صص 206-205
32 – محقق، محمد باقر، پیشین، ج1،صص 206-205
33 – فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، دارالهجره، 1420 هـ.ق، ج8، صص389 ،388
34 – ابن منظور، ابی الفضل جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارالحیاء التراث العربی، ج 13، ص 22.
35 – رازی، ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا، پیشین، ج1،ص 72.
36 – (فرهنگ های استفاده شده به شرح زیر):
1- نفیسی، علی اکبر، فرهنگ نفیسی، ناظم الاطباء، تهران، کتابفروشی خیام، 1343 هـ.ش. ج1،ص 383.
2- معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، 1375، ج1،ص 347.
3- عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران، امیرکبیر،1375، ج 1،ص 270.
4- پادشاه، محمد، فرهنگ جامع فارسی (آنندراج) ، تهران، کتابفروشی خیام، 1363، ج1،ص 418.
5- صفی پور، عبدالرحیم ابن عبدالکریم، فرهنگ عربی – فارسی ( منتهی الادب فی لغه العرب )، کتابخانه سنایی، ج 2-1،ص 39
6- سیاح، احمد، لغت نامه ( فرهنگ سیاح) ، تهران، نشر اسلام، ج1، ص 53
37 – طباطبائی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان ( به قلم سید محمد باقر موسوی همدانی) ، نشر بنیاد علمی وفکری علامه طباطبایی ، 1363، ج 15، ص 13
38 -پیشین، ج9،ص82
39 – پیشین، ج16،ص 545
40 – حق بروسوی، اسماعیل، روح البیان، تهران، مکتبه الجعفری التبریزی، ج2،ص 227.
41 – الزحیلی، وهبه، تفسیر المنیر (در عقیده و احکام و برنامه زندگی) ، ترجمه عبدالله خاموشی هروی، نشر شیخ الاسلام، 1382، ج 5-6، ص 121
42 – مراغی، مصطفی، تفسیر مراغی، دارالفکر، ج2،ص 69
43 – محقق، محمد باقر، پیشین ، ج2، صص 843-842
44 – پیشین، ج2،ص 842
45 – نفیسی ، علی اکبر، پیشین، ج 1،ص 383
46 – رشید پور، عبدالمجید، تربیت از دیدگاه وحی، قم، موسسه دین و دانش، 1364، ص 160
47 – جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، قم، نشراسراء، 1376 ش، ج 8، ص 193
48 – جوادی آملی، عبدالله ، ادب فنای مقربان، قم، اسراء، 1382، ج 1،ص 298
49 – مراغی، مصطفی، تفسیر مراغی، ج 2-ص 69.
50 – رازی ، ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا، پیشین، ج1،ص 385.
51 – قریب، محمد، تبیین اللغات تبیان الآیات (فرهنگ لغات قرآن)، تهران، بنیاد، 1366، ج1،ص 409.
52 – قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج 2-1، ص 314.
53 – بی آزار شیرازی، عبدالکریم، حجتی، محمدباقر، تاویل قرآن به قرآن (تفسیر کاشف)، نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1372ش، ج 5، ص 101..
54 -راغب اصفهانی، پیشین، ج 1، ص 651.
55 – تفلیس، ابوالفضل خبیش بن ابراهیم، وجوه قرآن، ترجمه مهدی محقق، تهران، بنیاد، ص 93.
56 – طباطبایی ، محمد حسین، پیشین، ج9، ص 172.
57 – پیشین، ج9، ص 82.
58 – مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج7، ص 136.
59 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1366، ج9،ص 99
60 – سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، 1362، ج2،ص 379.
61 – راغب اصفهانی، پیشین، ج2، ص 660.
62 – قریب، محمد، پیشین، ج2-ص 157.
63 – قرشی، علی اکبر، پیشین، ج5-ص 59.
64 – دامغانی، حسین بن محمد، وجوه والنظائر، قاهره، نشر وزارت اوقاف، ج2،صص 79-78
65 – طباطبائی، محمد حسین، پیشین، ج 15، ص 13.
66 – پیشین، ج 14،ص 333
67 – پیشین ، ج 20،ص 145.
68 – مکارم شیرازی، ناصر، پیشین، ج 12، صص 111-110.
69 – قریب، محمد، پیشین، ج 2، ص 674.
70 – قرشی، علی اکبر، پیشین، ج 5، ص 181.
71 – راغب اصفهانی، پیشین، ج 3، ص 417.
72 – مکارم شیرازی، ناصر، پیشین، ج 2، ص 486.
73 – پیشین، ج 4، ص 298.
74 – شریعتمداری، جعفر، شرح وتفسیر لغات قرآن براساس تفسیر نمونه، آستان قدس رضوی، 1377، ج4،ص 640
75 – نوربخش، جواد، فرهنگ اصطلاحات تصوف، یلدا قلم، 1379، ج6،ص 32
76 – راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ج3،ص 489
77 – مائده /55
78 – طباطبائی ، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج 6،صص 15-13
79 – التمیمی الکبری الرازی، فخرالدین، پیشین، ج 12-11، ص 26
80 – بقره / 283.
81 – نساء / 58.
82 – انفال/ 27.
83 – احزاب / 72
84 – مومنون / 8 ، معارج / 32
85 – اعراف / 68، دخان /18 ، شعراء / 107 ، 125، 143، 162، 178.
86 – شعرا / 193
87 – تکویر / 21
88 – نمل / 39
89 – یوسف / 54
90 – قصص / 26
91 – طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، محمدباقر موسوی همدانی، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1363، ج 16، ص 545.
92 – احزاب / 72.
93 – میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار و عده الابرار (معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری)، نشر امیرکبیر، 1361، ج 8، ص 93.
94 – حج / 18 "آیا ندیدی تمام کسانی که در آسمان ها و زمین کسانی که در زمینه برای خدا سجده می کنند و خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان …".
95 – فصلت / 11 "به وجود آیید خواه از روی اکراه و خواه از اکراه، آنها گفتند: ما از روی طاعت می آییم".
96 – بقره / 74 "و پاره ای از خوف خدا به زیر می افتد".
97 – حقی بروسوی، اسماعیل، روح البیان، طهران، مکتبه الجعفری التبریزی، ج 7، ص 251.
98 – حقی بروسوی، اسماعیل، پیشین، ج 7، ص 251.
99 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، ترجمه مجمع البیان، فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد رازی، تهران، فراهانی، 1360، ج 20، ص 193.
100 – میبدی، ابوالفضل رشید الدین، پیشین، ج 8، ص 94.
101 – طوسی، ابی جعفر محمدبن حسن، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربیه، ج 8، ص 367.
102 -کاشفی، کمال الدین حسین، مواهب علیه (تفسیر حسینی)، ج 3، ص 493.
103 – کاشانی، فتح الله، منهج الصادقین.
104 – جرجانی، ابوالمحاسن حسین بن حسن، تفسیر گازر (جلاء الاذهان و جلاء الاحزان)، ج 8، ص 31.
105 – بانونی اصفهانی، مخزن العرفان در علوم قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361، ج 8، ص 261.
106 – حسین شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، اثنی عشری، تهران، میقات، 1364، ج 10، ص 499.
107 – جویباری، یعسوب الدین، رستگار بصائر، قسم، 1362، ج 32، ص 246.
108 – ابواسحاق احمد (معروف به امام ثعلبی)، الکشف و البیان (تفسیر ثعلبی)، بیروت، داراحیاء تراث العربی، 1422، ج 8، ص 67
109 – تمیمی کبری رازی شافعی، فخرالدین محمد بن عمربن حسین بن حسن، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت، دارکتب العلمیه، 1421، ج 25-26، ص 235
110 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 32، ص 247
111 – مریم/ 9 "نزدیک است به خاطر این سخن آسمان ها از هم متلاشی گردد و زمین شکافته شود و کوهها به شدت فرو ریزد".
112 – بقره / 74 "پاره ای سنگها می شکافد و از آن نهرها جاری میشود".
113 – رعد / 31 "به وسیله قرآن کوه ها به حرکت درآیند"
114 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، پیشین، ج 02، ص 194.
115 – طباطبایی، محمدحسین، پیشین، ج 16، ص 548.
116 – مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارکتب الاسلامیه، 1372، ج 17، ص 454.
117 – دوانی- میرداماد، رسائل المختاره، به اهتمام سید احمد تویسرکانی، اصفهان، کتابخانه عمومی امیرالمومنین (ع)- صص 99-97
118 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، پیشین، ج 20، ص 194.
119 – عنکبوت / 13 "آنها بار سنگین گناهان خویش را بر دوش می کشند، و بارهای سنگین دیگری را …".
120 – طبری، ابی جعفر محمدبن جریر، پیشین، ج 10، ص 35.
121 – اندلسی، محمدبن یوسف (ابی حیان)، بحر المحیط، بیروت، دارالعلمیه، 1413، ج 7، ص 244.
122 – جویباری، یعسوب الدین رستگار، پیشین، ج 32، ص 254.
123 – تبریزی، محمد، تفسیر الوجیز، نشر موسسه امام منتظر، 1418، ص 447.
124 – عصر / 2 "که انسانها همه در زیانند"
125 – عادیات / 6 "که انسان در برابر نعمتهای پروردگارش بسیار ناسپاس و بخیل است".
126 – آل عمران/ 33 "خداوند آدم- علیه السلام- را … بر جهانیان برتری داد".
127 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، پیشین، ج 20، ص 197
128 – ذاریات / 56
129 – دیوبندی، محمودحسن، تفسیر کابلی، ترجمه هیئتی از علمای افغانستان، تهران، احسان، 1375، ج 5، ص 133
130 – آملی- حیدر، جلوه دلدار (ترجمه جامع الاسرار و منبع الانوار)، ترجمه سید یوسف ابراهیمیان آملی، تهران، رسامنش، 1381، ص 36
131 – خمینی، روح الله، تفسیر و شواهد قرآنی در آثار حضرت امام خمینی (ره)، تهران، نشر موسسه تنظیم و آثار امام خمینی، 1382، ج 1 ، ص 645.
132 – حقی بروسوی، اسماعیل، پیشین، ج 7، ص 254.
133 – مراغی، احمد مصطفی، تفسیر مراغی، دارالفکر، ج 8، ص 46.
134 – مکارم شیرازی، ناصر، پیشین، ج 17، ص 456
135 – اعراف / 23 "پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود".
136 – طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، پیشین، ج 10، ص 37
137 – طباطبایی، محمدحسین، پیشین، ج 16، ص 548
138 – احزاب /73
139 – طباطبایی، محمدحسین، پیشین، ج 16، ص 545
140 – شریف، بهاءالدین محمد بن شیخ علی، تفسیر شریف لاهیجی، انتشارات علمی، 1363، ج 3، ص 666.
141 – طبری، ابی جعفر محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1400، ج 10، ص 37.
142 – موسوی سبزواری، عبدالاعلی، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، نشر دفتر آیت الله سبزواری، 1418 ق، ج 8، صص 305-304
143 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه احمد بهشتی، نشر فراهانی، 1349 ش، ج 5، ص 199.
144 – مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص 430
145 – حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 2، ص 227.
146 – تمیمی کبری رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت، نشر دارالاحیاء التراث العربی، ج 10، ص 138
147 – نعمه اللهی، صفی علیشاه، تفسیر صفی، ج اول، ص 141.
148 – موسوی سبزواری، عبد الاعلی، پیشین، ج 8، ص 308.
149 – طبری، ابی جعفر محمدبن جریر، پپشین، ج 7، ص 76.
150 – ابن کثیر دمشقی، حافظ عماد الدین ابی الفدا، اسماعیل، مختصر ابن کثیر، دارالفکر، 1417، ج1، ص 406.
151 – حجتی، محمدباقر، اسباب النزول، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1365 ش، ص 161.
152 – زمخشری، جارالله، کشاف، بیروت، دارالکتب العربیه، ج 1، ص 523.
153 – بغدادی (خازن)، علاء الدین محمدبن ابراهیم، الخازن (لباب التاویل فی معانی التنزیل)، ج 1، ص 549.
154 – رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج 10، ص 137.
155 – اندلسی، محمدیوسف (ابی حیان)، پیشین، ج 3، ص 289.
156 – العمادی، ابی المسعود محمد بن محمد، تفسیر ابی السعود، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 1، ص 192.
157 – حقی بروسوی، اسماعیل، روح البیان، طهران، نشر مکتبه الجعفری التبریزی، ج 2، ص 227.
158 – آلوسی، ابی الفضل شهاب الدین محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تهران، نشر جهان، ج 4، ص 57.
159 – الزحیلی، وهبه، المنیر، خراسان، نشر شیخ الاسلام، 1382، ج 5-6، ص 121.
160 – عثمانی دیوبندی، محمدشفیع، معارف القرآن، ترجمه محمد یوسف حسین پور، نشر شیخ الاسلام، ج 4، ص 26.
161 – هروی شافعی، محمدامین بن عبدالله، حدایق الروح و الریحان فی روابی علوم القرآن، ج 6، ص 163.
162 – عجیلی، شافعی، سلیمان بن محمد، الفتوحات الالهیه، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ج 1، ص 393.
163 – قنوجی بخاری، ابی طیب صدیق بن حسن، فتح البیان، ج 2، ص 261.
164 – جرجانی، ابوالمحاسن حسین بن حسن، گازر (جلاء الاذهان و جلاء الاحزان)، ج 2، ص 232.
165 – کاشانی، فتح الله، پیشین، ج 3، ص 50.
166 – حسینی شاه عبدالعظمی، حسین بن احمد، پیشین، ج 2، ص 475.
167 – طباطبایی، محمدحسین، پیشین، ج 4، ص 551.
168 – مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص 430.
169 – سبزواری، محمد، پیشین، ج 3، ص 303.
170 – طبری، ابن جعفر محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، صص 78-77.
171 – رازی، فخرالدین، پیشین، ج 10، صص 139-138.
172 – بغدادی، علاءالدین علی بن محمدبن ابراهیم، پیشین، ج 1، ص 549.
173 – حق البروسوی، اسماعیل، پیشین، ج 2، ص 227.
174 – مراغی، مصطفی، تفسیر مراغی، ج 2، ص 70.
175 – رشید رضا، محمد، پیشین، ج 5، ص 176.
176 – الزحیلی، وهبه، پیشین، ج 5-6، ص 123.
177 – طیب، عبدالحسین، اطیب البیان، ج 4، ص 111.
178 – زمخشری، جارالله، پیشین، ج 1، ص 523.
179 – رازی، فخرالدین، پیشین، ج 10، ص 137.
180 – اندلسی، محمدبن یوسف (ابی حیان)، پیشین، ج 3، ص 289.
181 – عمادی، ابی السعود محمدبن محمد، پیشین، ج 3، ص 289.
182 – شوکانی یمانی صنعانی، محمدبن علی بن محمد، تفسیر فتح القدیر، ج 2، ص 444.
183 – آلوسی، ابن الفضل شهاب الدین محمود، روح المعانی، ج 4، صص 58-57.
184 – رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج 5، ص 168.
185 – الزحیلی، وهبه، المنیر، ج 5-6، ص 123.
186 – عثمانی دیوبندی، محمد شفیع، معارف القرآن، ج 4، ص 26.
187 – سمرقندی، نصربن محمد بن احمد ابواللیث، تفسیر سمرقندی (بحرالعلوم)، ج 1، ص 338.
188 – سعدی، عبدالرحمن بن ناصر، تیسیرالکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان، ج 1، ص 42.
189 – عجیلی شافعی، سلیمان بن محمد، فتوحات الالهیه، ج 1، ص 393.
190 – قنوجی بخاری، ابی طیب صدیق بن حسن، فتح البیان، ج 2، ص 261.
191 – موسوی سبزواری، عبدالاعلی، پیشین، ج 8، ص 303.
192 – کلانتری، الیاس، نکات تفسیری از آبت الله شبستری، نشریه بینات، سال دوم، شماره 1 بهار، 1374، ص 35.
193 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، پیشین، ج 5، ص 199.
194 – طوسی، ابی جعفرمحمد بن حسن، پیشین، ج 3، ص 234
195 – حائری طهرانی، علی، متقضیات الدرر، طهران، نشر محمدالآخوندی، ج 3، ص 121.
196 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، نشر پژوهش های اسلامی، ج 5، ص 407.
197 – کاشانی، فتح الله، پیشین، ج 3، ص 50.
198 – حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، پیشین، ج 2، ص 475.
199 – مجلسی، محمدباقر،امام شناسی (حیوه القلوب)، تحقیق علی امامیان، قسم، نشر اسوه، 1367 ش، ج 5، ص 205.
200 – خمینی، روح الله، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، نشر موسسه تنظیم و نشر آثارامام خمینی، 1375 ش،
صص 73-72.
201 – انصاری قربطی، محمدبن احمد، جامع الاحکام القرآن، ج 5، ص 258.
202 – شوکانی یمانی صنعانی، محمدبن علی بن محمد، پیشین، ج 2، ص 444.
203 – قنوجی بخاری، ابی طیب صدیق بن حسن، پیشین، ج 2، ص 261.
204 – اندلسی، ابی محمد عبدالحق بن عطیه، محرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 4، ص 108.
205 – انصاری قرطبی، ابی عبدالله محمد بن احمد، پیشین، ج 5، ص 255.
206 – اندلسی، محمدیوسف (ابی حیان)، بحرالمحیط، ج 3، ص 289.
207 – العمادی، ابی السعودمحمدبن محمد، پیشین، ج 1، ص 193.
208 – زمخشری، جارالله، پیشین، ج 1، ص 523.
209 – سیوطی، جلال الدین، در المنثور بالماثور، ج 2، ص 175.
210 – آلوسی، ابوالفضل شهاب الدین محمود، روح المعانی، ج 4، ص 57.
211 – عجیبه، ابی العباس احمدبن محمد، بحرالمدید فی تفسیر القرآن المجید، ج 1، ص 518.
212 – ثعالبی، عبدالرحمن، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 360.
213 – بغدادی، علاء الدین علی بن محمد بن ابراهیم، ج 1، ص 549.
214 – طباطبایی- محمدحسین، ترجمه المیزان، ج 9، ص 97.
215 – پیشین، ج 9، ص 96.
216 – اعراف / 66 "ما مسلماً تو را از دروغ گویان می دانیم"
217 – شعراء / 125.
218 – اعراف / 68
219 – شعراء / 107
220 – شعراء / 143
221 – شعراء / 162
222 – شعراء / 178
223 – دخان / 18
224 – حق شناس، حسین، توشه (500 نکته آموزنده از قرآن کریم)، قم، شاکر، 1383، ص 254.
225 – شعرا / 193 "روح الامین آنرا نازل کرده است …"
226 – تکویر / 21 "که این (قرآن) کلام فرستاده بزرگی است [= جبرئیل امین] …در آسمان ها و امین است".
227 – یوسف / 54.
228 – یوسف / 54.
229 – نمل / 38.
230 – نمل / 39.
231 – قصص / 26.
232 – مومنون / 8.
233 – معارج / 32
234 – آلوسی، ابوالفضل شهاب الدین سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم و سبع المثانی، تهران، نشر جهان، ج 22، ص 92.
235 – کاشفی، کمال الدین، تفسیر مواهب علیه (حسینی)، ج 3، ص 495.
236 – تجلیل، ابوطالب، ارزش ها و ضد ارزش ها در قرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1366، ص 198.
237 – شعراوی، محمد متولی، تفسیر شعراوی، ج 8، ص 4662.
238 – سید قطب، فی ضلال القرآن، بیروت، دارالشروق، 1400 ق، ج 5، ص 2884.
239 – قرشی، سید علی اکبر، احسن الحدیث، تهران، نشر بعثت، ج 8، ص 402.
240 – عاملی، ابراهیم، تفسیر عاملی، ج 7، ص 203.
241 – طبری، ابی جعفرمحمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1400 ق، ج 10، ص 35.
242 – ابن عربی، محی الدین، تفسیر القرآن الکریم به تحقیق مصطفی غالب، ج 1، ص 266.
243 – آملی، حیدر، جلوه دلدار (ترجمه جامع الاسرار و منبع الاسرار)، ترجمه یوسف ابراهیمیان آملی، تهران، نشر رسانش، 1381، ص 35.
244 – عجیبه، ابی عباس احمد بن محمد، بحرالمدید فی تفسیر القرآن المجید، ج 4، ص 469.
245 – پیشین، ج 1، ص 518.
246 – فضل الله، محمدحسین، من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک، 1419 ق، ج 7، ص 315.
247 – ازدی سلمی، عبدالرحمن محمدبن حسین بن موسی، تفسیر سلمی و حقایق التفسیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1421، ج 1، صص 151-150.
248 – پیشین، ج 2، ص 351.
249 – مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1372، ج 7، ص 136.
250 – مدرسی، محمدتقی، تفسیر هدایت، ترجمه عبدالمحمد آیتی و احمد آرام، نشر آستان قدس رضوی، 1378، ج 4، ص 39.
251 – آملی، حیدر، پیشین، ص 39.
252 – جوادی آملی، عبدالله، نسیم (تفسیر قرآن کریم)، قم، اسراء، 1380، ج 3، ص 289.
253 – کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی (کتاب حجت)، ترجمه محمدباقر کمره ای، اسوه، 1379، ج 3، ص 745.
254 – جویباری، یعسوب الدین، رستگار، تفسیر بصائر، قم، 1362، ج 32، ص 252.
255 – عتیق نیشابوری، ابوبکر، تفسیر سورآبادی، به تصحیح علی اکبر سعیدی سیرجانی، فرهنگ نشرنو، 1380، ج 3، ص 2001.
256 – آلوسی، ابی الفضل شهاب الدین سید محمود، پیشین، ج 22، ص 90.
257 – سعدی، مصلح بن عبدالله، کلیات سعدی، (نسخه محمدعلی فروغی)، تهران، نشر راستین، 1377ش، باب هشتم بوستان، حکایت دوم، ص 320.
258 – بغدادی (خازن)، علاء الدین علی بن محمد بن ابراهیم، لباب التاویل فی معانی التنزیل، نثر مصطفی الباقی الحلبی، ج 4، ص 274.
259 – میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار و عده الابرار (تفسیر خواجه عبدالله انصاری)، نشر امیرکبیر، 1361، ج 8، ص 93.
260 – انصاری قرطبی، ابی عبدالله محمدبن احمد، تفسیر جامع الاحکام القرآن، قاهره، دارالکتب المصریه، ج 14، ص 254.
261 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی بن محمد بن احمد (ابوالفتوح رازی)، تفسیر روض الجنان و روح الجنان، مشهد، نشر پژوهش های اسلامی، 1365، ج 16، ص 27.
262 – شوکای یمانی صنعانی، محمدبن علی بن محمد، فتح القدیر الجامع فنی الدوایه و الدرایه من علم التفسیر، ج 4، ص 298.
263 – طبری، ابی جعفرمحمدبن جریر، پیشین، ج 4، ص 77.
264 – تمیمی بکری رازی شافعی، فخرالدین محمدبن عمر بن الحسین بن علی، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت، دارالاحیا التراث العربیه، ج 10، ص 138.
265 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 32، ص 250.
266 – خمینی، روح الله، تفسیر و شواهد قرآنی در آثار حضرت امام خمینی (ره)، تهران، موسسه نشر آثار امام، 1382، ج 1، ص 644.
267 – مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، بیروت، دارالملایین، 1978 م.، ج 6، ص 244.
268 – قرشی، علی اکبر، پیشین، ج 8 ، ص 402.
269 – فضل الله- محمدحسین، پیشین، ج 18، ص 361
270 – طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، تهران، نشر بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1363، ج 15، ص 13.
271 – ازدی سلمی، عبدالرحمان، محمدابن حسین ابن موسی، پیشین، ج 2، ص 31.
272 – رضاخانی، محمد- ریاضی، حشمت الله، ترجمه تفسیر بیان العاده فی مقام العباده، تهران، نشر سرالاسرار، 1380، ج 4، ص 109.
273 – عتیق نیشابوری، ابوبکر، پیشین، ج 3، ص 2001.
274 – کاشفی، کمال الدین حسین، پیشین، ج 3، ص 493.
275 – کاشانی، فتح الله، تفسیر منهج الصادقین، ج 8-7، ص 373.
276 – بانوی اصفهانی، مخزن العرفان فی علوم القرآن، نشر نهضت زنان مسلمان، ج 8، ص 261.
277 – اندلسی، محمدبن یوسف (ابی حیان)، تفسیر البحر المحیط، بیروت، نشر دارالکتب العلمیه، 1413، ج 7، ص 243.
278 – اندلسی، ابی محمد عبدالحق بن عطیه، المحررالوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، قطر، دارالعلوم، 1407، ج 12، ص 126.
279 – انصاری القرطبی، ابی عبدالله، محمدبن احمد، ج 14 ص 254.
280 – ابن کثیر دمشقی، حافظ عمادالدین ابی الفداء اسماعیل، مختصر ابن کثیر، بیروت، دارالفکر، 1417، ج 1، ص 406.
281 – شوکانی یمانی صنعانی، محمدبن علی ابن محمد، پیشین، ج 4، ص 298.
282 – طوسی، ابی جعفر، محمدبن حسن، تبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالاحیاء تراث العربیه، ج 8، ص 367.
283 – خزائی نیشابوری، حسین بن علی، پیشین، ج 16، ص 27.
284 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 32، ص 251.
285 – دامغانی، حسین ابن محمد، وجوه و نظائر لالفاظ کتاب الله العزیز، قاهره، وزارت اوقاف، ج 1، ص 67.
286 – قصص / 26.
287 – ثعلبی، ابواسحاق احمد، تفسیر الکشف والبیان، بیروت، داراحیاء اثرات العربی 1422، ج 8، ص 68.
288 – بغدادی (خازن)، علاء الدین علی بن محمدبن ابراهیم، پیشین، ج 4، ص 279.
289 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمدرازی، تهران، نشر فراهانی، ج 20، ص 189.
290 – خزائی نیشابوری، حسین بن علی، پیشین، ج 16، ص 26.
291 – ابن کثیر دمشقی، حافظ عمادالدین ابی الفداء اسماعیل، پیشین، ج 1، ص 406.
292 – اندلسی، محمدعبدالحق بن عطیه، پیشین، ج 12، ص 128.
293 – پیشین، ج 12، ص 126.
294 – میبدی، رشید الدین ابوالفضل، پیشین، ج 8، ص 94.
295 – بغدادی (خازن)، علاءالدین عل بن محمد بن ابراهیم، پیشین، ج 4، ص 279.
296 – سعدی، عبدالرحمن بن ناصر، تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر الکلام المنان،ج 7، ص 125.
297 – عتیق نیشابوری، ابوبکر، پیشین، ج 3، ص 2001.
298 – ثعالبی، عبدالرحمن، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج 2، ص 584.
299 – مراغی، مصطفی، تفسیر مراغی، بیروت، دارالفکر، ج 8، ص 45.
300 – زحیلی، وهبه، تفسیر الوسیط، ج 3، ص 2094
301 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، پیشین، ج 20، ص 189.
302 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، پیشین، ج 5، ص 406.
303 – حائری طهرانی، علی، مقتضیات الدرر، طهران، شیخ محمد آخوندی، 1337، هـ. ش، ج 3، ص 121.
304 – شریف، بهاءالدین محمدبن شیخ علی، تفسیر لاهیجی، علمی، 1363، ج 1، ص 492
305 – شبّر، عبدالله، جوهرالثمین فی تفسیر الکتاب المبین، کویت، مکتبه الالفین، 1407، ج 2، ص 303.
306 – قرشی، علی اکبر، پیشین، ج 2، ص 389.
307 – سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1402، ج 2، ص 303.
308 – مجلسی، محمدباقر، امام شناسی (حیوه القلوب)، قم، نشراسوه، 1367، ج 5، ص 205.
309 – میبدی، ابوالفضل رشید الدین ، پیشین، ج 8،ص 95
310 – انصاری قرطبی، ابی عبدالله محمد بن احمد، پیشین، ج14، ص 254
311 – شوکانی یمانی صنعانی، محمد بن علی بن محمد، پیشین، ج4،ص 298
312 – جویباری، یعسرب الدین، ج32،ص 250
313 -بخاری، امام حافظ ابی عبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح، بیروت، نشرا لمکتبه العصریه، 1420هـ ق، ج 4صص 2037-ح6497،ص2217 ح 7086،ص 2273 ، ح 7276.
314 – قزوینی، حافظ ابی عبدالله محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، بیروت، دارالاحیاء الکتب العلمیه، 1373، هـ.ق،ج2،ص 1346، ح4053
315 – ابن حنبل، احمد، مسند، بیروت ، مکتب اسلامی، ج 5،ص 383
316 – دیوبندی، محمد حسن، تفسیر کابلی، ترجمه هیئتی از علمای افغانستان ، تهران، نشراحسان، 1375، ش ، ج 5،ص 133
317 – عجیبه، ابی عباس احمد بن محمد، پیشین، ج 2،ص 468.
318 – میبدی، ابوالفضل رشید الدین، پیشین، ج 2، ص 57.
319 – سید قطب، فی ضلال القرآن، ج 2، ص 413.
320 – شعراوی، محمدمتولی، تفسیر شعراوی، ج 4، ص 2437.
321 – پیشین، ج 8، ص 4665.
322 – حسینی شیرازی، محمد، تقریب القرآن الی الاذهان، بیروت، نشر وفاء، 1400 ق، ج 24-22، ص 51.
323 – حسینی شیرازی، محمد، پیشین، ج 4-6،ص 46.
324 – موسوی سبزواری، سید عبد الاعلی، مواهب الرحمن، ج 8، ص 326.
325 – اندلسی، محمد یوسف ( ابی حیان) ، پیشین، ج 3،ص 289.
326 – سمرقندی، نصربن محمدبن احمدابواللیث، تفسیر سمرقندی (بحرالعلوم)، بیروت، دارالفکر، 1418، ج1،ص 338
327 – عجیلی شافعی، سلیمان بن محمد ، الفتوحات الالهیه، بیروت، دارالحیاء تراث العربی، ج 1،ص 393
328 – انصاری قرطبی، ابی عبدالله محمد بن احمد، پیشین، ج 5،ص 257
329 – رشید رضا ، محمد، تفسیر المنار، ج 5،ص 170
330 – طباطبایی، محمد حسین، پیشین ، ج 4،ص 551.
331 – مدرسی، محمد تقی، تفسیر هدایت ، ج 10،ص 323
332 – جویباری، یعسوب الدین، تفسیر بصائر، ج 32، ص 252.
333 – مکارم شیرازی، ناصر ، پیشین، ج 17،ص 454.
334 – سید قطب، فی ضلال القرآن، ج 5،ص 617.
335 – فضل الله، سید حسین، پیشین، ج 18،ص 361
336 – مکارم شیرازی، ناصر، پیشین، ج 3،ص 431
337 – قرائتی، محسن، تفسیر نور، قم، نشر موسسه در راه حق، ج 2،ص 354
338 – جوادی آملی، عبدالله، اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامی، ص 161
339 – دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، نشر مشرقین، 1379 ش، نامه 5، ص 485.
340 – پیشین، نامه 26، ص 509.
341 – دشتی، محمد، پیشین، نامه 53، ص 581.
342 – طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج.1،ص 34.
343 – رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر ( مفاتیح الغیب)، پیشین، ج 26-25، صص 235-234.
344 – غزالی، محمد، گامی به سوی تفسیر موضوعی سوره های قرآن کریم، علی اصغر محمدی، تهران، فرهنگ اسلامی ،ص 601.
345 – بیضاوی، ناصرالدین ابن سعید عبدالله بن عمر بن محمد، تفسیر بیضاوی، بیروت، موسسه الاعلمی المطبوعات، 1410، ج3،ص 395.
346 – العمادی، ابی السعود محمد بن محمد، تفسیر ابن المسعود، (المسمی ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم) بیروت، دار احیاء التراث العربی، … ، ج 7، ص 119.
347 – آلوسی، ابی الفضل شهاب الدین سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی. ج22،ص 92.
348 – الزحیلی، وهبه، تفسیر الوسیط ج 3ص 2092
349 – حجازی ، محمد محمود ، تفسیر الواضح، مصر، دارالکتاب العربی، ج 21،ص 33
350 – صابونی، محمدعلی، صفوت التفاسیر، تهران، دارالاحسان، ج2، صص 855-854
351 – المراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، ج 8، ص 45.
352 – حق بروسوی، روح البیان، طهران، مکتبه الجعفری التبریزی، ج 7،ص 249
353 – شرباصی، احمد، دایره المعارف اخلاق قرآنی، محمد بهاء الدین حسینی، سنندج ، تاقکه، 1381، هـ.ش، ص 16
354 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، تفسیر روض الجنان و روح الجنان، ج 16،ص 26
355 – مجلسی، محمد باقر، امام شناسی ( حیوه القلوب ) ، ج 5،ص 209
356 – کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه محمد باقر کمره ای ، اسوه، 1379، ج 3،صص 747-743
357 – الجویباری، یعسوب الدین، تفسیر بصائر، ج 32، ص 251
358 – حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، تفسیر اثنی عشری، تهران، میقات، 1364، ج10،ص 499
359 – ثقفی تهرانی، میرزا محمد، تفسیر روان جاوید، تهران، برهان، ج 4،ص 345
360 -جوادی آملی ، عبدالله ، تفسیر تسنیم، ج 3،ص 289
361 -فضل الله ، سید محمد حسین، تفسیر من وحی القرآن، ج 18، ص 316
362 – قرشی، علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج8،ص 401
363 – مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا، 1372 ش، ج 1، ص 25.
364 – رضاخانی، محمد، ریاضی، حشمت الله، ترجمه تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، ج 4، صص 110-108.
365 – مخطوطات خطی، مرکز آموزش تحقیقات معارف اسلامی ، آستان قدس رضوی ، ش 2065
366 – قشیری نیشابوری شافعی، ابی القاسم عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک، تفسیر القشیری (لطایف الاشارات) بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420 ق، ج 3، ص 46.
367 – عجیبه، ابی العباس احمد بن محمد، پیشین، ج 4، ص 468.
368 – زمخشری، جارالله محمود بن عمر، کشاف عن حقایق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتب العربی، ج 1، ص 523.
369 – العمادی، ابی السعود محمدبن محمد، تفسیر ابی السعود، ج 7، ص 193.
370 – طباطبایی، محمدحسین، ترجمه المیزان، ج 16، ص 546.
371 – بغدادی (خازن)، علاء الدین علی بن محمدبن ابراهیم، پیشین، ج 4، ص 279.
372 – ثعلبی، ابواسحاق احمد، پیشین، ج 8، ص 67.
373 – میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، پیشین، ج 8، ص 92.
374 – کاشانی، ملافتح الله، پیشین، ج 8-7، ص 373.
375 – بانوی اصفهانی، پیشین، ج 8، ص 261.
376 – طوسی، ابی جعفرمحمدبن حسن، پیشین، ج 8، ص 367.
377 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، پیشین، ج 20، ص 197.
378 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 32، ص 250.
379 – انصاری قرطبی، ابی عبدالله محمد بن احمد، پیشین، ج 14، ص 255.
380 – شوکانی یمانی صنعانی، محمدبن علی بن محمد، پیشین، ج 4، ص 299.
381 – مجلسی، محمدباقر، اصول کافی (کتاب حجت)، ج 3، ص 744.
382 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، تفسیر روض الجنان و روح الجنان، ج 16، ص 28.
383 – میبدی، ابوالفضل رشید الدین، تفسی کشف الاسرار، ج 8، ص 94.
384 – قرشی، علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج 8، ص 402.
385 – عتیق نیشابوری، ابوبکر، تفسیر سورآبادی، ج 3، ص 2001.
386 – عجیبه، احمدبن محمد، بحرالمدید، ج 2، ص 468.
387 – اندلسی، محمدعبدالحق بن عطیه، محررالوجیز، ج 12، ص 126.
388 – اندلسی، محمدبن یوسف (ابی حیان)، بحرالمحیط، ج 7، ص 243.
389 – ثعالبی، عبدالرحمن، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 584.
390 – الزحیلی، وهبه، پیشین، ج 3، ص 2092.
391 – جوادی آملی، عبدالله، تنسیم، ج 3، ص 289.
392 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 32، ص 249.
393 – خمینی، روح الله، تفسیر و شواهد قرآنی در آثار حضرت امام (ره)، تهران، ج 1، ص 947.
394 – کرمانی، کریم خان، مجموعه رسائل، نسخه خطی کتابخانه آستان قدس رضوی، ش 15147.
395 – طیب، عبدالحسین، تفسیر اطیب البیان، ج 4، ص 111.
396 – جرجانی، ابوالمحاسن حسین بن حسن، پیشین، ج 2، ص 232.
397 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، پیشین، ج 9، ص 99.
398 – حسنی واعظ، محمود بن ابی المکارم، دقائق التاویل و حقائق التنزیل، تهران، نشر میراث مکتوب، 1381، ص 218.
399 – قرشی، علی اکبر، پیشین، ج 4، ص 117.
400 – حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، پیشین، ج 4، ص 326.
401 – حجر / 29.
402 – بقره / 156.
403 – کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی (کتاب حجت) ج 3، صص 746-745.
404 – بانوی اصفهانی، پیشین، ج 8، ص 263.
405 – مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 103، ص 245، ح 22.
406 – میبدی، ابوالفضل رشید الدین، پیشین، ج 2، ص 560.
407 – عثمانی دیوبندی، محمدشفیع، معارف القرآن، نشر شیخ الاسلام، احمد جام، 1380، ج 4، ص 27.
408 – مکارم شیرازی، ناصر، پیشین، ج 3، ص 431.
409 – قرائتی، محسن، پیشین، ج 2، ص 354.
410 – ثعلبی، ابواسحاق احمد، تفسیر الکشف و البیان، ج 8، ص 67.
411 – بغدادی (خازن)، علاء الدین علی بن محمدبن ابراهیم، تفسیر خازن (لباب التاویل فی معانی التنزیل)، ج 4، ص 279 و حاشیه آن، تفسیر بغوی (معانی التنزیل) محمدحسین فراء بغوی.
412 – میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، تفسیر کشف الاسرار و عده الابرار، ج 8، ص 92.
413 – زمخشری، جارالله محمود بن عمر، کشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل، ج 3، ص 564.
414 – میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، پیشین، ج 8، ص 94.
415 – بیضاوی، ناصرالدین، پیشین، ج 3، ص 395.
416 – بغدادی (خازن)، علاءالدین علی بن محمدبن ابراهیم، پیشین، ج 4، ص 280.
417 – اندلسی، محمدبن یوسف (ابی حیان)، تفسیر بحرالمحیط، ج 7، ص 224.
418 – العمادی، ابی السعود محمد بن محمد، پیشین، ج 7، ص 119.
419 – آلوسی، ابی الفضل شهاب الدین سید محمود، پیشین، ج 22، ص 90.
420 – قاسمی، محمد جلال الدین، تفسیر القاسمی (محاسن التاویل)، ج 8، ص 325.
421 – قنوجی بخاری، ابی الطیب صدیق بن حسن، تفسیر فتح البیان، ج 7، ص 320.
422 – جرجانی، ابوالمحاسن حسین بن حسن، تفسیر گازر (جلاء الاذهان و جلاء الاحزان)، ج 8، ص 30.
423 – طوسی، ابی جعفر محمدبن حسن، تبیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 367.
424 – کاشانی، ملافتح الله، منهج الصادقین، ج 8-7، ص 373.
425 – مجلسی، محمدباقر، امام شناسی (حیوه القلوب)، ج 5، ص 209.
426 – مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، داراحیاء تراث العربی، 1423 هـ. ق، ج 3، ص 510.
427 – شبّر، سید عبدالله، پیشین، ج 5، ص 165.
428 – کاشفی، کمال الدین حسین، تفسیر مواهب علیه (حسینی)، ج 3، ص 493.
429 – بانوی اصفهانی، تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن، ج 8، ص 261.
430 – مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج 6، ص 244.
431 – طبرسی، محمدحسن، ترجمه جوامع الجامع، ترجمه احمد امیری شادمهری، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، 1377، ج 5، ص 158.
432 – بیضاوی، ناصرالدین ابی عبدالله بن عمربن محمد، پیشین، ج 3،ص 395.
433 – آلوسی، ابی الفضل شهاب الدین سید محمود، پیشین، ج 22،ص 92.
434 – العمادی، ابی المسعود محمد بن محمد، پیشین، ج 7،ص 119.
435 – قنوجی بخاری، ابی طیب صدیق بن حسن، پیشین، ج 7،ص 322.
436 – ثقفی تهرانی، محمد، پیشین، ج 4،ص 344.
437 – طیب، عبدالحسین ، پیشین، ج4،ص 111.
438 – حسینی موسوی، محمد کریم میرجعفر، کشف الحقایق عن نکت الآیات، ج1، ص 625
439 – جویباری، یعسوب الدین ، پیشین، ج 32، ق 251.
440 – قرشی، علی اکبر، پیشین، ج 8، ص 402.
441 – مجلسی، محمد باقر، حیوه القلوب، ج 5، ص 744.
442 – راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمدبن فضل، المفردات فی غریب القرآن، ترجمه غلام رضا خسروی حسینی ، ج1، ص 206.
443 -محقق دوانی- میرداماد، الرسائل المختاره، به اهتمام احمد تویسرکانی،اصفهان، کتابخانه عمومی امیرالمومنین-علیه السلام- ص 101
444 – پیشین، ص 97.
445 – رشید رضا، المنار، ج 5، ص 168.
446 – طباطبایی، محمد حسین، پیشین، ج 4،ص 551
447 – مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 2، ص 36، ح 40.
448 – طوسی، ابن جعفر محمد بن حسن، پیشین، ج 8،ص 367
449 – میبدی ، ابوالفضل رشید الدین، پیشین، ج 8،ص 101
450 -قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج 1،ص 82
451 – بقره/ 27.
452 – سمرقندی، نصربن محمد بن احمد ابوالیث، تفسیر سمرقندی(بحرالعلوم)، ج3،ص 72.
453 – سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر بالمنثور، بیروت، دارالمعرفه، ج 5،ص 225.
454 – آلوسی، سید محمود، پیشین، ج 22، ص 90.
455 – اندلسی، ابی محمد عبدالحق بن عطیه، محرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ( تفسیر ابن عطیه) ، ج12،ص 126
456 – ثعلبی، ابواسحاق احمد، پیشین، ج 8،ص 67
457 – بغدادی (خازن)، علاءالدین علی بن محمد بن ابراهیم ، پیشین، ج 4،ص 279
458 – سیوطی، جلال الدین، پیشین، ج 5،ص 225
459 – قنوجی بخاری، ابی طیب صدیق بن حسن، فتح البیان، ج7،ص 32.
460 – آلوسی، سید محمود ، پیشین، ج22،ص 90.
461 – میبدی، ابوالفضل رشید الدین، ج8،ص 94.
462 – انصاری قرطبی، ابی عبدالله محمد بن احمد، تفسیر جامع الاحکام القرآن، ج 14،ص 254، ج14،ص 254
463 – صابونی، محمدعلی، پیشین، ج 2، ص 854.
464 – قاسمی، محمدجلال الدین، پیشین، ج 2، ص 325.
465 – انفال -27
466 – دامغانی، ابی عبدالله حسین بن محمد، وجوه و نظائر الفاظ کتاب الله عزیز، ج1،ص 67
467 -خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، تفسیر روض الجنان و روض الجنان، ج 16،ص 26
468 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 32، ص 249
469 – قرشی، علی اکبر، پیشین، ص 402
470 – طبری، ابی جعفر محمد بن جرید، پیشین، ج 10،ص 37
471 – حق بروسوی، اسماعیل، پیشین، ج 7،ص 250
472 – حسنی واعظ، محمود بن ابی المکارم، پیشین، ص 69.
473 – طیب، عبدالحسین، پیشین، ج 4، ص 111.
474 – حسینی همدانی، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران، نشر کتابفروشی لطفی، ج 4، ص 87.
475 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 32، ص 249.
476 – جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 289.
477 – آلوسی، ابوالفضل شهاب الدین سید محمود، پیشین، ج 22، ص 90.
478 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 32، ص 252.
479 – فضل الله، سید محمدحسین، پیشین، ج 18، ص 361.
480 – مغنیه، محمدجواد، پیشین، ج 6، ص 244.
481 – قرشی، سید علی اکبر، پیشین، ج 8، ص 402.
482 – رازی، فخرالدین، پیشین، ج 26-25، ص 235.
483 – الحیری نیشابوری، اسماعیل بن احمد، وجوه القرآن، ص 108.
484 – رضاخانی، محمد، ریاضی، حشمت الله، ترجمه بیان العاده فی مقامات العباده، تهران، سرالاسرار، 1380، ج 11، صص 492، 491.
485- بقره / 30.
486 – حقی بروسوی، اسماعیل، روح البیان، ج 7، ص 250.
487 – نعمه اللهی، میرزا حسن (صفی علیشاه)، تفسیر صفی، ج 1، ص 598.
488 – میبدی، ابوالفضل رشید الدین، کشف الاسرار، ج 2، ص 561.
489 – قشیری نیشابوری، ابی القاسم عبدالکریم بن هوازن عبدالملک، پیشین، ج 3، ص 46.
490 – رازی، فخرالدین، پیشین، ج 26-25، ص 235.
491 – سید قطب، پیشین، ج 6، ص 617.
492 – قاسمی، محمدجلال الدین، پیشین، ج 8، ص 325.
493 – قرشی، علی اکبر، پیشین، ج 8، ص 402.
494 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 32، ص 252.
495 – عتیق نیشابوری، ابوبکر، پیشین، ج 3، ص 2001.
496 – جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 289.
497 – محقق دوانی- میرداماد، الرسائل المختاره، ص 99.
498 – کاشفی، کمال الدین حسین، پیشین، ج 3، ص 493.
499 – بانوی اصفهانی، پیشین، ج 8، ص 261.
500 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 23، ص 250.
501 – عتیق نیشابوری، ابوبکر، پیشین، ج 3، ص 2001.
502 – محلی، جلال الدین محمد بن احمد- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن ابی بکر، تفسیر جلالین، بیروت، نور المطبوعات، 1412، ص 430.
503 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، پیشین، ج 16، ص 27.
504 – جرجانی، ابوالمحاسن حسین بن حسن، پیشین، ج 8، ص 30.
505 – ثعلبی، ابواسحاق احمد، پیشین، ج 8، ص 67.
506 – بغدادی (خازن) علاء الدین علی بن محمد بن ابراهیم، پیشین، ج 1، ص 279.
507 – عتیق نیشابوری، ابوبکر، پیشین، ج 3، ص 2001.
508 – آلوسی، ابی فضل شهاب الدین سید محمود، پیشین، ج 22، ص 91.
509 – سمرقندی، نصربن محمد بن احمد ابواللیث، پیشین، ج 3، ص 73.
510 – انصاری قرطبی، ابی عبدالله محمدبن احمد، پیشین، ج 14، ص 254.
511 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، روض الجنان، ج 16، ص 27.
512 – جویباری، یعسوب الدین، البصائر، ج 32، ص 252.
513 – کاشانی، فتح الله، منهج الصادقین، ج 8-7، ص 373.
514 – اندلسی، ابی محمد عبدالحق بن عطیه، المحرر الوجیز، ج 12، ص 126.
515 – اندلسی، محمد یوسف (ابی حیان)، بحرالمحیط، ج 7، ص 243.
516 – میبدی، رشیدالدین ابوالفضل، کشف الاسرار، ج 8، ص 93.
517 – شوکانی یمانی صنعانی، محمدبن علی بن محمد، فتح القدیر، ج 4، ص 298.
518 – کاشانی، فتح الله ، پیشین، ج 8-7، ص 373.
519 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، پیشین، ج 5، ص 407.
520 – کاشانی، فتح الله، پیشین، ج 3، ص 50.
521 – حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، اثنی عشری، ج 10، ص 475.
522 – طیب، عبدالحسین، اطیب البیان، ج 4، ص 111.
523 – طبری، ابی جعفرمحمد بن جریر، جامع البیان، ج 4، ص 77.
524 – رازی، فخرالدین، کبیر، ج 10، ص 138.
525 – بغدادی (خازن)، علاء الدین علی بن محمد بن ابراهیم، الباب التاویل، ج 1، ص 549.
526 – حق بروسوی، اسماعیل، روح البیان، ج 2، ص 227.
527 – انصاری قرطبی، ابی عبدالله محمد بن احمد، جامع الاحکام القرآن، ج 5، ص 256.
528 – زحیلی، وهبه، المنیر در عقیده، احکام و برنامه زندگی، ترجمه عبدالله خاموش هروی، خراسان، شیخ الاسلام، 1382، ج 5-6، ص 123.
529 – مکارم شیرازی، ناصر، پیشین، ج 3، ص 432.
530 – صدرالمتالهین شیرازی، محمدبن ابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتالهین، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، حکمت، 1375، ص 361.
531 – جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، اسراء، 1382 ش، ج 5، صص 34-33.
532 – طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 20، ص 189.
533 – آلوسی، سید محمود، روح المعانی، ج 22، ص 90.
534 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، پیشین، ج 16، ص 27.
535 – بغدادی (خازن)، علاء الدین علی بن محمد بن ابراهیم، پیشین، ج 4، ص 279.
536 – اندلسی، ابی محمد عبدالحق بن عطیه، پیشین، ج 12، ص 126.
537 – انصاری قرطبی، ابی عبدالله محمد بن احمد، پیشین، ج 14، ص 320.
538 – قنوجی نجاری، ابی طیب صدیق بن حسن، فتح البیان، ج 7، ص 320.
539 – شوکانی یمانی صنعانی، محمدبن علی بن محمد، پیشین، ج 4، ص 298.
540 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 32، ص 250.
541 – میبدی، ابوالفضل رشید الدین، پیشین، ج 8، ص 92.
542 – بانوی اصفهانی، مخزن العرفان، ج 8، ص 261.
543 – قرشی، علی اکبر، احسن الحدیث، ج 8، ص 402.
544 – صادقی، محمد، تفسیر الفرقان، تهران، فرهنگ اسلامی، ج 22-21، ص 214.
545 – مغنیه، محمدجواد، الکاشف، ج 6، ص 244.
546 – جرجانی، ابوالمحاسن حسین بن حسن، گازر، ج 8، ص 30.
547 – کاشانی، فتح الله، پیشین، ج 8-7، ص 373.
548 – فضل الله، حسین، من وحی القرآن، ج 18، ص 361.
549 – طباطبایی، حسین، پیشین، ج 20، ص 145.
550 – دامغانی، ابی عبدالله حسین بن محمد، پیشین، ج 1، ص 67.
551 – مومنون / 8، معارج/ 32.
552 – رضاخانی، محمد- ریاضی، حشمت الله، پیشین، ج 4، ص 110.
553 – قشیری نیشابوری شافعی، ابی القاسم عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک، تفسیر القشیری (المسمی لطائف الاشارات)،ج 3،ص 46.
554 – انصاری قرطبی، ابی عبدالله محمد بن احمد، پیشین، ج 14، ص 253.
555 – عجیبه، ابی عباس احمد بن محمد، بحرالمدید فی تفسیر القرآن المجید، ج 4، ص 468.
556 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج 20، ص 189.
557 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 32، ص 249.
558 – بغدادی (خازن)، علاءالدین علی بن محمد بن ابراهیم، پیشین، ج 4، ضص 279.
559 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، پیشین، ج 16، ص 27.
560 – آلوسی، سید محمود، پیشین، ج 22، ص 90.
561 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، پیشین، ج 20، ص 189.
562 -بانوی اصفهانی، پیشین، ج 8، ص 261.
563 – قرشی، علی اکبر، پیشین، ج 8، ص 402.
564 – طباطبایی محمد حسین، پیشین، ج 16، ص 551.
565 – کاشانی، فتح الله، پیشین، ج 8-7، ص 373.
566 – فضل الله، حسین، پیشین، ج 18، ص 361.
567 – شریف، بهاء الدین محمد بن شیخ علی، تفسیر لاهیجی، ج 3، ص 665.
568 – اسراء/ 44.
569 – طباطبایی، محمدحسین، پیشین، ج 16، صص 547-545.
570 – مکارم شیرازی، ناصر، پیشین، ج 17، ص 453.
571 – پیشین، ج 17، ص 455.
572 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسنی، پیشین، ج 20، ص 190.
573 – خمینی، روح الله، تفسیر و شواهد قرآنی در آثار حضرت امام (ره)، ج 1، ص 569.
574 – مجلسی، محمدباقر، امام شناسی (حیوه القلوب) ، ج 5، صص 213-205.
575 – کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی (کتاب حجت)، 360، صص 747- 743.
576 – یزدی طباطبایی، محمدباقر، مجموعه رسائل، نسخه خطی، کتابخانه مرعشی نجفی، ش 5333.
577 – تبریزی، محمد، تفسیر الوجیز، موسسه امام المنتظر، 1418 هـ . ق، ص 447.
578 – صادقی، محمد، پیشین، ج 22-21، ص 216.
579 – حسین شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، پیشین، ج 10، ص 500.
580 – جویباری، یعسوب الدین، پیشین، ج 32، صص 253- 252.
581 – ثقفی تهرانی، محمد، پیشین، ج 4، ص 345.
582 – جوادی آملی، عبدالله، تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، ج 3، ص 289.
583 – طیب، عبدالحسین، پیشین، ج 4، ص 112.
584 – دوانی، الرسائل المختاره، صص 101-97.
585 – نساء / 59.
586 – کاشانی، فتح الله، پیشین، ج 3، ص 50.
587 – حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، پیشین، ج 2، ص 474.
588 – طوسی، ابی جعفرمحمدبن حسن، پیشین، ج 3، ص 234.
589 – طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، پیشین، ج 5، ص 199.
590 – حائری طهرانی، علی، پیشین، ج 3، ص 121.
591 – خزاعی نیشابوری، حسین بن علی، پیشین، ج 5، ص 407.
592 – کاشانی، فتح الله، پیشین، ج 3، ص 50.
593 – جرجانی، ابوالمحاسن حسین بن حسن، پیشین، ج 2، ص 232.
594 – حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، پیشین، ج 10، ص 473.
595 – شریف، بهاء الدین محمدبن شیخ علی، پیشین، ج 1، ص 493.
596 – شبر، عبدالله، جواهرالثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج 2، ص 57.
597 – سبزواری، محمد، پیشین، ج 2، ص 303.
598 – طیب، عبدالحسین، پیشین، ج 4، ص 110.
599 – موسوی سبزواری، عبدالاعلی، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 305.
600 – رضاخانی، محمد، ترجمه بیان السعاده، ج 4، صص 111-108.
601 – کلانتری، الیاس، پیشین، ص 35.
602 – مجلسی، محمدباقر، امام شناسی (حیوه القلوب)، ج 5، صص 210-205.
603 – جوادی آملی، عبدالله، اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامی، ص 163.
604 – جوادی آملی، عبدالله، تسنیم (تفسیر موضوعی قرآن) ج 3، ص 289.
605 – تفسیر آیه امانت، فیض کاشانی، مخطوطات خطی، کتابخانه آستان قدس رضوی، ش 2065.
606 – غفاری مازندرانی، نظام الدین احمد، شرح و ترجمه احتجاج طبرسی، تهران، نشر مرتضوی، ج 1، ص 453.
607 – سروری مازندرانی، ابی جعفر رشیدالدین محمدبن علی بن شهرآشوب، المناقب، قم، نشر علامه، ج 1، ص 314.
608 – کوفی، فرات ابراهیم بن فرات، تفسیر فرات کوفی، قم، منشورات مکتبه الداوری، ص 31.
609 – صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، قم، نشر جماعتی از مدرسین حوزه علمیه قم، 1361، ص 110.
610 – صفار قمی، ابوجعفر محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد- صلی الله علیه و آله- قم، مکتبه آیت اله مرعشی نجفی، 1401، ص 76، باب 10، ح 3.
611 – صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، ترجمه حمید رضا مستفید، علی اکبر غفاری، تهران، صدوق ، 1372، ج 1،ص 617
612 – بقره / 35.
613 – صدوق ، محمد بن علی، معانی الاخبار، صص 110-108
614 – مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 26، ص 25، ح 22.
615 – حسانی، حاکم، شواهد التنزیل، ترجمه احمد روحانی، قم، نشر دارالهدی، 1380،ص 108
616 – قمی ، ابی الحسن علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، نشر مکتبه الهدی، 1387، ص 198.
617 – نعمانی، ابن ابی زینب محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه ، تهران مکتبه صدوق، ص 54، باب 3،ص 54.
618 – کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی ترجمه محمد باقر کمره ای، تهران، نشر اسوه، ج 3،صص 167و 166.
619 – صفار قمی، ابوجعفر محمد بن حسن بن فروغ، پیشین، ص 76، ح2، باب 10
620 – کوفی، فرات بن ابراهیم بن فرات، پیشین، ص 30.
621 – کلینی، محمدبن یعقوب، پیشین، ج 2، صص 357- 356.
622 – صدوق، محمدبن علی، معانی الاخبار، ص 107.
623 – مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، چ 57، ص 201.
624 – پیشین، ج 8،ص 43، ح 39.
625 – الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، نشر الرساله، ص 161
626 – پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول (ص))، نشر جاویدان، ح 1265، ص 263.
627 – تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، خوانساری، جمال الدین محمد، شرح غرر الحکم و درر الکلم، تهران، دانشگاه تهران، 1360، ج4،ص 47، ح 5226.
628 – پاینده، ابوالقاسم، پیشین، ص 21، ح 117.
629 – دمشقی، عماد الدین ابی الفدا اسماعیل بن کثیر، مختصر ابن کثیر، ج1،ص 406
630 – انصاری قرطبی، ابی عبدالله محمد بن احمد، جامع الاحکام القرآن، ج5،ص 257
631 – تمیمی آمدی، عبدالواحد محمد، پیشین، ج2،ص 188، ح 2330.
632 – احسانبخش، صادق، آثار الصادقین، نشر صادقین، 1374، ج25،ص 250
633 – آلوسی، شهاب الدین محمود، تفسیر روح المعانی، ج 4، ص 58.
634 – مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج 75، ص 115، ح 8
635 – پیشین، ج 78، ص 91، ح 94.
636 – پیشین، ج 78، ص 258، ح 144.
637 – طبرسی، ابوالفضل علی، مشکاه الانوار فی غرر الاخبار، عبدالحسین رضائی نیشابوری، نشر طوس، 1364، ص 141
638- شیخ صدوقی، امالی، تهران، کتابخانه اسلامیه، 1362، م 43، ج6،ص 246
639 – بیهقی، حافظ ابی بکر احمد بن الحسین، سنن صغری، بیروت، دارالجیل، ج 2، ص 409.
640 – دمشقی، عمادالدین ابی الفداء اسماعیل بن کثیر، مختصر ابن کثیر، ج 1، ص 406.
641 – الزحیلی، وهبه، المنیر، ترجمه عبدالله خاموش هروی، ج 5، ص 123.
642 -پاینده، ابوالقاسم، پیشین، ص 512، ح 2428.
643 – حق بروسوی، اسماعیل، روح البیان، ج 2،ص 227
644 – آلوسی، شهاب الدین محمود، پیشین، ج4،ص 58.
645 – القصری، ابی محمد عبدالجلیل بن موسی بن عبدالجلیل، شعب الایمان، قاهره، دارالحدیث، 1417، ج اول، ص 285
646 – مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج 10،ص 357، ح1.
647 – تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، پیشین، ج1،ص 13
648 – مومنون /8
649 – مجلسی ، محمد باقر ، پیشین، ج 78، ص 49، ح 72
650 – پیشین، ج 78، ص 175، ح 28
651 – تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، پیشین، ج 5، ص 448، ج 9117.
652 – طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن، تهذیب الاحکام (فی شرح المقنعه للشیخ المفید) ، تهران، دارالکتب الاسلامیه، – ، ج6، ص 350، کتاب المکاسب ، باب 93، ح 111
653 – مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج 13، ص 416، ح 9.
654 – تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، پیشین، ج 3، ص 134، ح 4053.
655 – پیشین، ج 2،ص 7، ح 1582.
656 – مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج 75، ص 114، ح 6.
657 – الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین، پیشین، ج 3،ص 60،ح 5492.
658 – مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج 13، ص 416، ح 9.
659 – الهندی، علاء الدین، پیشین، ج 3،ص 60، ح 5493.
660 – مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج 76، ص 314، ح 1.
661 – فرید، مرتضی ، الحدیث، فرهنگ اسلامی، 1374، ج 1،ص 47.
662 – مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج 75،ص 116، ح13 و نیز ج 69- ص 385، ح 46
663 – نوری طبرسی، میرزا حسین، پیشین، ص 504
664 – مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج77، ص 174، ح 7.
665 – پیشین، ج 77، ص 152- ح83
666 – کلینی رازی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، پیشین، ج 4،ص 316
667 – پیشین، ج 4،ص 318.
668 – پاینده، ابوالقاسم، پیشین، ص 247، ح 1218
669 – البخاری، امام حافظ ابی عبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح ، بیروت، مکتبه العصریه، 1420 هـ ق. ج 4،ص 2037 ح 4696
670 – دشتی، محمد ، ترحمه نهج البلاغه، قم، مشرقین، 1379، ص 509، نامه 26
671 – مجلسی، محمدباقر، پیشین، ج 75، ص 114، ح 5.
672 – الهندی، علاء الدین، کنزالعمال، ج 3، ص 677، ح 8435.
673 – کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج 4، ص 316.
674 – آلوسی، محمود، پیشین، ج 4، ص 58.
—————
————————————————————
—————
————————————————————
1