امامت و ختم نبوت
بگو اى مردم من فرستاده خدا به سوى همگى شمایم. (اعراف ۱۵۸)
همانا از جانب خداوند نور و کتابى آشکار به سوى شما آمد که خداوند به واسطه آنها، هر کس را که در پى خشنودى او باشد، به راه هاى ایمنى هدایت مى کند و ایشان را به خواست خود از تاریکى ها به روشنایى بیرون مى برد و به سوى راه راست هدایتشان مى فرماید. (مائده ۱۵ و ۱۶)
پیامبر اکرم (ص) با آیینى که نور و هدایت است برانگیخته شد تا بشر را به راه هاى امن و سلامت در دنیا و آخرت رهنمون گردد. این سفیر هدایت و امنیت لاجرم به علم و عصمت الهى پشتیبانى شده بود تا متکى بر این دو، بتواند پیام عظیم پروردگار را براى خیل گسترده بشر تا قیام قیامت به ارمغان آورد.
اندکى تامل در ابعاد این رسالت بزرگ، عظمت زایدالوصف آن را آشکار مى سازد: "هدایت براى همه بشریت" در این میان، قرآن کریم به عنوان سند رسالت نبوى، به تعبیرى که در : "روشنگر همه چیز" (نحل ۸۹) مى باشد و از سوى دیگر در آیات متعددى، رسول اکرم(ص) را مفسر و تبیین کننده آیات معرفى مى کند، از جمله مى فرماید: "و قرآن را بر تو فروفرستادیم تا براى مردم، آنچه را بر آنها نازل شده توضیح دهى" (نحل۴۴)
اکنون این سوال به ذهن مى آید که اگر پیامبر(ص) همه هدایت را براى همه بشر آورده و دستمایه این هدایت قرآنى است که مفسر آن نیز شخص رسول گرامى(ص) است، جایگاه امامت چیست؟
به تعبیر دیگر این که شیعه معتقد است: "امامت، ادامه شان هدایتگرى رسول خدا(ص) است" با مبانى فوق چگونه جمع مى شود؟ به عبارت دیگر آیا آن چه شیعه درباره امامت عقیده دارد، با مساله "ختم نبوت" چگونه جمع مى شود و نیاز به امام، پس از پیامبر(ص) و با وجود بقاى قرآن کریم در چیست؟
پاسخ را ابتدا از بیان "شکافنده علوم" امام باقر(ع) مى شنویم: راوى در ضمن گفت وگویى در باب نیاز امت به امام پس از پیامبر(ص) مى پرسند: "آیا قرآن براى امت کافى نیست؟" امام مى فرمایند: "بله کافى است". چنان چه تفسیرکننده اى (که حقایق قرآن را وز حدس و گمان خویش را بیان نماید) بیایند."
راوى مجدداً مى پرسد: "آیا رسول خدا (ص) قرآن را تفسیر ننمودند؟" امام پاسخ مى دهند: "بله قرآن را (به طور کامل) براى یک نفر تفسیر فرمود و مقام آن شخص را به امت معرفى نمود که او على ابن ابى طالب(ع) است."
بنابراین امامت به معنى آن است که شخصى در حد و اندازه پیامبر(ص) علومى را که از جانب خداوند بر سینه دریایى رسول(ص) فرود آمده، از اینان دریافت کند و به مرور، در حد ظرفیت مخاطبان و اقتضاى شرایط به آنان منتقل فرماید.
به پشتوانه این علم عظیم است که امیر المومنین(ع) کراراً فریاد مى زد: "قبل از آن که مرا از دست دهید، از من بپرسید" و هرگز دامنه سوال را محدود نساخت، اما این مردمان "على ناشناس" آن دوران بودند که به فتنه ها دچار شده و على(ع) را خانه نشین ساختند و در کنار دریا، لب تشنه جان دادند.
با این وصف امامت "ادامه هدایتگرى رسول خدا(ص) با پشتوانه علم دریافتى از آن حضرت و متکى به حفظ و عصمت الهى" است و تعارضى با ختم نبوت ندارد.
به دیگر سخن، تمام محتواى عظیم رسالت الهى بر سینه رسول خدا(ص) نازل گردید و به تعبیر امیرالمومنین(ع) خطاب به پیامبر(ص) پس از رحلت آن بزرگوار: "پدر و مادرم به فدایت، همانا با مرگ شما امرى قطع شد که با مرگ هیچ کس قطع نشده بود، یعنى نبوت" (نهج/خطبه۲۳۵) اما آن چه از آسمان بر قلب پیامبر(ص) فرود آمد، پس از حضرت توسط "در شهر علم او" یعنى على(ع) به مردم مى رسید، با همان صیانت الهى که تضمین کننده سلامت پیام و ابلاغ صحیح و کامل آن بود و این یعنى علم و عصمت امام. این است رمز آن که غدیر در قرآن مایه کمال دین و تمام نعمت الهى شمرده شده و هموزن تمام رسالت رسول خدا(ص) محسوب گردیده، زیرا غدیر ضامن ادامه ابلاغ رسالت است. ما در ادامه فرازهایى از خطابه سرنوشت ساز و خطیر رسول خدا(ص) در غدیر خم را که روشنگر مطالب پیش گفته است، ذکر مى کنیم:
رسول خدا (ص) در فرازى از خطابه فرمود:
خداوند چنین وحى ام فرستاد: "به نام خداوند همه مهر مهرورز. اى فرستاده ما! آنچه از سوى پروردگارت درباره على و خلافت او بر تو فرود آمده، بر مردم ابلاغ کن وگرنه رسالت خداوندى را به انجام نرسانده اى و او تو را از آسیب مردمان نگاه مى دارد."
هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده در تبلیغ آن کوتاهى نکرده ام و حال برایتان سبب نزول آیه را بیان مى کنم: همانا جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوى سلام، پروردگارم – که تنها او سلام است – فرمانى آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهى اعلام کنم که على بن ابى طالب، برادر، وصى و جانشین من در میان امت و امام پس از من بوده. جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسى است، لیکن پیامبرى پس از من نخواهد بود. او (على) صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است و پروردگارم آیه اى بر من نازل فرموده که: "همانا ولى، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانى هستند که نماز به پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى پردازند" و هر آینه على بن ابى طالب نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است.
در فرازى دیگر فرمود:
هان مردمان! او را برتر بدانید، چرا که هیچ دانشى نیست مگر این که خداوند آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشواى پرهیزکاران، على، ضبط کرده ام. او (على) پیشواى روشنگر است که خداوند او را در سوره یاسین یاد کرده که: "و دانش هر چیز را در امام روشنگر برشمرده ایم."
و در فرازى دیگر:
هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفاى آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروى ننمایید. پس به خدا سوگند که باطنها و تفسیر آن را آشکار نمى کند، مگر همین شخص که دست و بازوى او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام مى دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این على سرپرست اوست و او على بن ابى طالب است، برادر و وصى من که سرپرستى و ولایت او حکمى است از سوى خدا که بر من فرستاده شده است.
هان مردمان! همانا على و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگار گرانسنگ کوچک ترند و قرآن یادگار گرانسنگ بزرگتر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود خبر مى دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند.
و نیز فرمود:
هان مردمان! این على است، برادر و وصى و نگاهبان دانش من و هموست جانشین من در میان امت و بر گروندگان به من و جانشین من در تفسیر کتاب خدا، که مردمان را به سوى خدا بخواند و به آنچه موجب خشنودى اوست، عمل کند و با دشمنانش ستیز نماید. او پشتیبان فرمانبردارى خداوند و بازدارنده از نافرمانى او باشد. همانا اوست جانشین رسول الله و فرمانرواى ایمانیان و پیشواى هدایتگر از سوى خدا.
در فرازى دیگر فرمود:
هان مردمان! اینک جانشینى خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جاى مى گذارم، در نسل خود تا برپایى روز رستاخیز و حال، ماموریت تبلیغى خود را انجام مى دهم تا برهان بر هر شاهد و غایب و بر آنان که زاده شده یا نشده اند و بر تمامى مردمان باشد. پس بایسته است این سخن را حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا برپایى رستاخیز برسانند.
هان مردمان! همانا خداوند امر و نهى خود را به من فرموده و من نیز به دستور او دانش آن را نزد على نهادم. پس فرمان او را بشنوید و گردن نهید و پیرویش نمایید و از آنچه بازتان دارد، خوددارى کنید تا راه یابید. به سوى هدف او حرکت کنید. راههاى گوناگون شما را از راه او بازندارد!
هان! که من بیم دهنده ام و على راهنما.
هان مردمان! بدانید که من پیامبرم و على وصى من است.
هان مردمان! بدانید که همانا من فرستاده و على امام و وصى پس از من است و امامان پس از او فرزندان اویند.
آگاه باشید! من پدر آنانم، ولى ایشان از نسل على خواهند بود.
آگاه باشید! همانا آخرین امام، قائم مهدى از ماست. هان! او بر تمامى ادیان چیره خواهد شد.
رمز تفاوت ماقبل و مابعد آیات مربوط به امامت
رمزی که برای این کار هست ، هم از اشاره خود آیه قرآن کریم استفاده میشود و هم در روایات ائمه ما به همین مطلب اشاره شده است و آن اینست که در میان تمام دستورات اسلامی هیچ دستوری نبوده است مثل مسئله خاندان پیغمبر و امامت امیرالمومنین و خصوصیت خاندان پیغمبر که اینهمه کم شانس اجرا داشته باشد به این معنا که به دلیل تعصباتی که در عمق روح مردم عرب وجود داشت ، آمادگی بسیار بسیار کمی برای این مطلب به چشم میخورد .
با اینکه به پیغمبر اکرم راجع به امیرالمومنین دستور میرسید ، حضرت همیشه این بیم و نگرانی را داشت که اگر بگوید ، منافقینی که قرآن پیوسته از آنها نام میبرد میگویند ببینید ! ( به اصطلاح معروف ) دارد برای خانواده خودش نان میپزد . در صورتی که رسم و شیوه پیغمبر ( ص ) در زندگی این بود که در هیچ موردی برای خودش اختصاص قائل نمیشد و اخلاقش این بود و دستور اسلام هم همین بود که فوق العاده اجتناب داشت از اینکه میان خودش و دیگران امتیاز قائل بشود و همین جهت عامل بسیار بزرگی بود برای موفقیت پیغمبر اکرم .
این مسئله یعنی ابلاغ اینکه جانشین من علی ( ع ) است امر و دستور خدا بود اما پیغمبر ( ص ) میدانست که اگر آنرا بیان بکند عدهای ضعیف الایمان که همیشه بودهاند خواهند گفت ببینید ! دارد برای خودش امتیاز درست میکند . در آیه الیوم اکملت لکم دینکم نیز قبلش این بود : " الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون میگوید دیگر کافران امیدی به این دین ندارند یعنی آنها دیگر از اینکه از آن راهی که بر علیه اسلام مبارزه میکردند بتوانند بر این دین پیروز شوند مایوسند ، فهمیدند که دیگر کارشان پیش نمیرود . " فلا تخشوهم "دیگر از ناحیه کافران نگرانی نداشته باشید . " و اخشون "ولی از من بیم داشته باشید ، که عرض کردم مقصود اینست که بیم داشته باشید زیرا اگر در داخلتان خراب بشوید ، به حکم سنتی که من دارم که هر قومی چنانچه درجهت فساد تغییر بکند من هم نعمت خویش را از آنها سلب میکنم ، نعمت اسلام را از شما سلب مینمایم . در اینجا " و اخشون " کنایه است از اینکه از خودتان بترسید ، از من بترسید از باب اینکه از خودتان بترسید یعنی بیم از داخل است ، دیگر از خارج بیمی نیست .
از طرفی هم میدانیم که این آیه در سوره مائده است و سوره مائده آخرین سورهای است که بر پیغمبر نازل شده یعنی این آیه در همان دو سه ماه آخر عمر پیغمبر در وقتی که اسلام قدرتش بسط یافته بود نازل گردیده است . در آیهای قبل نیز همین مطلب را که از داخله مسلمین بیم هست ولی از خارج بیم نیست میبینیم . میگوید : " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس "اصلا ما غیر از این آیه ، دیگر آیهای در قرآن نداریم که بخواهد پیغمبر را به انجام کاری تشویق کند . مثل اینست که شما میخواهید کسی
را به کاری تشویق کنید ، او یک قدم جلو میگذارد و یک قدم عقب ، بیم دارد .
در این آیه پیغمبر را دعوت میکند که ابلاغ کن ، از یک طرف تهدیدش میکند و از طرف دیگر تشویق مینماید یعنی تسلیش میدهد . تهدیدش میکند که اگر این موضوع ابلاغ نشود ، تمام رسالت تو بیهوده است و تسلیش میدهد که نترس ! خدا تو را از این مردم نگهداری میکند : " و الله یعصمک من الناس ". در آیه : " الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم فرمود دیگر از کافران نترسید . مسلما پیغمبر ( ص ) در درجه اول نباید از کافران بترسد ولی آیه : " یا ایها الرسول ". . . نشان میدهد که پیغمبر نگرانی دارد . پس این نگرانی از داخل مسلمین است . حالا من کار ندارم که آنهایی که از داخل مسلمین [ پذیرای این موضوع یعنی جانشینی علی ( ع ) نبودند کافر باطنی بودند یا نبودند ، بالاخره این موضوع به گونهای بود که آمادگی آنرا نداشتند و حاضر به پذیرش آن نبودند .
شواهد تاریخی
اتفاقا جریانهای تاریخی هم همین را حکایت میکند یعنی جامعه شناسی مسلمین را همینطور نشان میدهد . لهذا عمر گفت : ما که علی را به خلافت انتخاب نکردیم ، حیطه علی الاسلام بود یعنی برای اسلام احتیاط کردیم ، زیر بارش نمیرفتند ، قبول نمیکردند . یا در جای دیگر که با ابن عباس صحبت میکرد به او گفت : قریش این کار را صحیح نمیدید که امامت در همان خاندانی باشد که نبوت هم در همان خاندان بوده . یعنی گفت نبوت که در خاندان بنیهاشم پیدا شد طبعا برای بنیهاشم ا متیاز شد . قریش حساب کرد که اگر خلافت هم در این خاندان باشد همه امتیازات از آن بنیهاشم میشود . از این جهت بود که قریش نسبت به این مطلب کراهت داشت ابن عباس هم جوابهای خیلی پختهای به او داد . آیاتی را از قرآن در این زمینه خواند که جوابهای بسیار پختهای است .
بنابر این در جامعه مسلمین یک وضعی بوده است که به عبارتها و زبانهای مختلف بیان شده است . قرآن به آن صورت میگوید ، عمر همان را به بیان و صورت دیگری میگوید . یا مثلا میگفتند علی ( ع ) از باب اینکه در جنگهای اسلامی خیلی از افراد و سران عرب را کشته است و مردم عرب هم مردم کینه جویی هستند و بعد از آنکه مسلمان شدند نیز کینه پدر کشی و برادر کشی آنها نسبت به علی محفوظ بود ، برای خلافت مناسب نیست . عدهای از اهل تسنن هم میخواهند همینها را عذر درست کنند ، میگویند درست است که افضلیت و مقام و ارجحیت علی ( ع ) روشن بود ولی این جهت هم بود که خیلی دشمندار بود .
بنابر این یک نوع نگرانی در زمان پیغمبر وجود داشته است برای تمرد از این یک دستور . شاید سر اینکه قرآن این آیات را با قرائن و دلائل ذکر کرده اینست که هر آدم بیغرضی مطلب را بفهمد ولی نخواسته مطلب را به صورتی در آورد که آنهایی که میخواهند تمرد بکنند ، تمردشان به صورت تمرد در مقابل قرآن و اسلام در آید . کانه میخواهد بگوید : آنها که به هر حال تمرد میکنند پس تمردشان به شکلی در نیاید که به معنی طرد قرآن در کمال صراحت باشد ، اقلا یک پردهای بتوانند برایش درست کنند . اینست که ما میبینیم آیه تطهیر را در وسط آن آیات قرار میدهد ولی هر آدم فهیم و عاقل و مدبر و متدبری میفهمد که این ، چیز دیگری است . آیه : " الیوم اکملت را آنطور قرار میدهد و آیه : " یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک "را اینطور .
منابع :
1)کتاب امامت و رهبری ص160-157
2)سایت : www.tahoor.com
7