در تحریک یک قطبی (Monopolar) الکترود فعال (درون یا نزدیک هدف نورونی) کاتدوو الکترود بی تفاوت آن می باشد. در این تحریک جریانی که بوسیله ی کاتد تزریق شده به طور یکنواخت در همه جهات توزیع می شود.
در تحریک یک سه و چند قطبی، فعالیت فیبرهای عصبی همیشه در نزدیکی کاتد رخ می دهد. برای تحریک بینایی (optimal) در تحریک یک – سه – و چند قطبی، نحوه ی قرارگیری کاتد بسیار مهم تر از نحوه ی قرار گیری آند می باشد. در کاربردهای کلینیکی FES پدیده ای همچون قطع کاتد، تحریک آندی و قطع آند، احتمال وقوع ندارند(25)و(24) . آستانه ی جریان برای تحریک یک فیبرعصبی با فاصله ی بین کاتد و فیبر افزایش می یابد و به طور عکس با قطر فیبرهای رابطه دارد (رابطه ی عکس با قطر فیبرها دارد)
فیبرهای کوچک تر می توانند بیشتر فعال شوند وقتی که پالس ها وسیع تر هستند. مصرف جریان هنگامی که تحریک با یک کاتد محافظ (guarded) موازی با دسته فیبرها داده می شود به حداقل می رسد مانند آنچه در تحریک عصب محیطی و تحریک طناب نخاعی (SCS) وجود دارد.
گونه شناسی و گاهنگاری نسبی ظروف عصر آهن بخش پیش از تاریخ موزه ملی ایران باستان
هدف و اهمیت تحقیق:
تمدنهای امروزین بر پایه فرهنگ اداب و رسوم مذاهب و علوم تمدنهای گذشته بناشده است. بدیهی است که آثار به جای مانده از گذشته به تحلیل دقیقتر تمدن امروز کمک بسیاری می کند، دست سازهای بشر از جمله این آثار است. آثار سفالی به عنوان نمونه هایی عینی می تواند ما را با کمترین خطای ممکن به شناخت بسیار وسیعی پیرامون زندگی و تمدن دوره مختلف اقوام ایرانی رهنمون سازد.
بشر ابتدا ابزار و وسایل مورد نیاز خود را از سنگ ساخت و سپس از خمیر گل رس استفاده کرد وی از آغاز سفالینه ها را به صورت خام به کاربرد اما به تدریج دریافت که پختن موجب استحکام بیشتر این ظروف میشود.سفالینه های نازک و ظریف حاکی از مهارت بسیار سازندگان خود هستند. ساختن این ظروف تا جایی پیش رفت که از خمره های بزرگ در حکم قبر استفاده کردند.سفالگر باستان به دلیل نبود خط و کتابت از طریق تغییراتی که در شکل ظاهری و نقوش تزیینی به وجود آورده افکار خود را در رابطه با طبیعت و جامعه زمان خود منتقل کرده است.
امروزه باستان شناسان از طریق این دست آفریده ها قادرند منشاء و قدمت اشیاء را شناسایی کنند. با توجه به مطالب فوق الذکر در موزه ملی بخش پیش از تاریخ تعدادی ظروف منقوش وجود دارد که بطور دقیق محل کشف این اشیاء مشخص نیست و مورد مطالعه قرار نگرفته است بنابراین نگارنده با هدف مطالعه و بررسی علمی بر روی این سفالهای برای مشخص نمودن محل ساخت و تاریخ نگاری نسبی اقدام به انجام این عمل نموده و امیداست که این پژوهش بتوانند زمینه ای برای پژوهشگر و محققان در شناساندن این مجموعه قرار گیرد.
سوالات مورد تحقیق:
1- آیا با توجه به اینکه این اشیاء از حفاریهایی بدست آمده اند که ما اطلاع دقیقی از مکان و لایه نگاری آنها نداریم از طریق مقایسه کردن بر روی فرم و نقوش این ظروف حوزه فرهنگی و کسب هنری اشیاء مشخص نمود؟
2- آیا می توان با مطالعه و پژوهش بر روی این سفالینهای گاهنگاری این اشیاء را مشخص کرد؟
فرضیات:
1- با توجه سبک هنری هر منطقه می توان حوزه فرهنگی و سبک هنری این اشیاء را شناسایی کرد.
2- با مطالعه و تحقیق بر روی این اشیاء طبیعتا می توان در تایید یا رد گاهنگاری این اشیاء به نتایجی دست یافت.
قلمرو تحقیق:
از لحاظ فازمانی هزاره دوم تا هفتصد قبل از میلاد، و از لحاظ مکانی ظروف سفالی موجود در بخش پیش از تاریخ موزه ملی ایران
روش تحقیق:
روش تحقیق به دو صورت کتابخانه ای و موزه ای انجام میگرید یعنی مراجعه به کتابخانه های معتبر داخل کشور و فیش برداری از مدارک و اسناد موجود در ارتباط با باستان شناسی ، روش موزه ای بصورت مطالعه و مقایسه ظروف و نیز تهیه عکس ، اسلاید از اشیاء موجود در موزه و در پی فرایند مطالعات انجام گرفته پاسخ در رد یا تایید فرضیات داده خواهند شد.
فصل دوم
"سفال و سفالگری"
سفال:
سفال فراوانترین ، ارزانترین، وشکننده ترین متنوع ترین کالاهای مصنوعی بوده که انسان از دوران نوسنگی به بعد در اختیار داشته است. فراونترین از آن لحاظ که ماده اولیه آن بر عکس بسیار مواد اولیه دیگر، چون فلز سنگ و چوب که به آسانی د ردسترس نبود، تقریبا و بدون استثناء در همه جابه مقدار فراوان یافت می شود. ارزانترین به این جهت که تهیه گل رس مستلزم هزینه ناچیزی بوده است و افزون بر آن تولید پخت سفال می توانست در ساده ترین شکل ممکن انجام پذیرد. شکندترین به دلیل طبیعت شکنده آن و اینکه سفال شاید پر مصرف ترین وسیله مصنوعی بوده است که جوامع بیشتر از عصرفلز و حتی مدتها پس از آن در اختیار داشته اند. متنوع ترین از آن جهت که تولید فراوان و مداوم همیشه با دگرگونیها و نو آوریها در شکل و نقش سفال همراه بوده است، دگرگونیهای که بخشی از آن بر اثر تطور و رشد درونی فرهنگ در طول زمان به وجود می آمده ، و بخش دیگر به علت پیوند فرهنگی و اقتصادی با جوامع دور و نزدیک پدیدار می شود افزون بر آن از آنجا که سفال دارای ترکیبات معدنی است جز در موارد استثنایی (پخت در حرارتهای بسیار پایین و ترکیب خاص ناخالصیهای و ماده چسباننده) بسیار پایاست و گذشت زمان اسیب چشمگیری به آن نمی رساند.(مجید زاده ، 1370 ، ص4).
مطالعه سفال باید به تدریج از توصیف و طبقه بندی ساده و محدود متداول خارج شود و به شناخت جنبه های پیچیده تر و مفید تر فرهنگهای پیش از تاریخ بنجامد. شناخت نوع گل ناخالصیهای و ماده چسباننده و نحوه پخت سفال با جنبه های تکنولوژی و کاربردی آن بستگی مستقیم دارد. قصد سفالگر از ساختن سفال بیشتر متوجه جنبه های کاربردی آن در نتیجه محکم، سخت و متخلخل بودن آن است، حال آنکه رنگ و نقش ، که جنبه تزیینی دارد، به سفال زیبایی می بخشد و خود بحث دیگری است. (مجید زاده ، 1370، ص4)
هزاران سال پیش در عصر نوسنگی، زمانی که انسان توانست از ابزارهای سنگی استفاده کند و با فن سبد بافی آشنایی یابد احتمالا با اندوهکردن بدنه خارجی سبدها و قرار گرفتن آنها در کنار آتش به طور اتفاقی به شناخت ظروف گلی و مزایایی ان دست یافت، دسترسی به چنین وسیله ای تحولی چشمگیر در امر جمع آوری و نگهداری غذا پدید آورد و انسان در نقاط مختلف جهان با اختلاف زمانی چشمگیر ، به این مرحله از تحو.ل و خلاقیت قدم گذارد. طبق مطالعات انجام شده آغاز کشاورزی و یکجانشینی در ایران به هزاره ششم و هفتم ق.م بر می گردد.
نخستین سفالهای دوران جمع آوری غذا یا عصر نوسنگی قدیمی ترین ظروف گلی است که تا کنون در افریقای شرقی بدست آمده است.
این ظروف اسکلت سبدی دارد و در واقع سبدی گل اندوه است که در کنار آتش خشک شده است. فکر استفاده از پوسته ای د ارای حجم احتمالا پس از دیدن پوست میوه ای خشک شده حفره های سنگی قطعات سنگی باسطحی مقعر که آب باران را در خود نگهداری می نمود پدیده آمده است. قدر مسلم انسان با قراردادن دستهای کنار هم استفاده از آنها برای نوشیدن آب عملا به ایده ظرف و مظروف پی برده است. (توحیدی ، 1378، ص 5).
سفال یکی از خلاقیتهای ماندگار انسان از دوره های نوسنگی و ماقبل تاریخ است. سفال باستان امروزه به صورت زوائد و زباله از ویرانه های مدفون یا گورهای جوامع کهن به دست می آید. هیچ یک از مصنوعات و ساخته های فکر و اندیشدین از نظر ارزانی و فراوانی مواد اولیه در طیبعت به پای سفال نمی رسد. از طرف دیگر هیچ ماده مصنوعی دیگر ی مانند سفال در طبیعت وجود ندارد که طی هزاران سال در زیر خاک بدون فساد باقی نماند. اگر سفال اگر از خاک رس و مرغوب و گل کاملاً ورز داده شد ه و ترشیده و تخلیه شده از هوا، شکل گرفته و در درجه حرارت مطلوب پخته شده است هرگز فاسد و متلاشی نخواهد شد ولی در درون زمین و طی گذشت اعصار و زمانهای طولانی، زیر باران و برف و تابش و اشعه خورشید و سایر عوامل جوی، مانند دیگر پدیده های طبیعی هوازده و ساییده خواهد شد. اگر سفال دارای نقش ، لعاب یااندوه اضافی (اسلیپ) روی پوسته باشد این اضافات خیلی زودتر از هسته و خمیره فرسوده و گسیخته خواهند گردید. (کامبخش فرد ، 1379 ، مقدمه) کشف سفال و مانده های گل پخته جوامع باستانی عملا از قرن نوزدهم آغاز شده ولی علم و آگاهی و تشخیص قدمت و زمان ساخت و تولید فعال وبه تبع آن شناخت جوامع تولید کننده سفال طی یکصد سال اخیر وارد مباحث علمی باستان شناسی گردیده است. هنگامی که سفال در دوره های باستانی کشف شده ابتدا موارد مفید و کاربردی آن مد نظر بود در مسیر تشکیل روستاهای اولیه که با گذراندن از دوران جمع آوری غذا به تولید غذا، روی آورنده نیاز به ابزارهای برای ذخیره غذایی اضافی به وجود آمده است. برای این منظور از سفال به صورت کندو، کپ، خمره و کوزه که معمولا در زمین کار می گذاشته استفاده می شد. وقتی هم که سفال به صورت بوم نقاشی وارد مقوله هنر شد، موارد کاربردی آن ثبت پیامهای خواسته هاو نیازها، دادن اطلاعات و در حقیقت انتقال اندیشه بود. مجموعه نمادهایی که قبل از پیدایش خط روی سفالینه ها نقش می شد ، در معاملات پایاپای و در بین جوامع حرکت می کرد و دست به دست می گشت .در این بده بستانها ساکنان روستاهای دور نزدیک از موقعیت های صنعتی، دامداری ، کشاورز، عاطفی یکدیگر اطلاع و آگاهی پیدا می کردند و در مورد نیاز رابطه را توسعه می دادند. سفال از بد و پیدایش خود مراحل تکوینی آن از قبیل سستی، سختی، نقشی و بی نقش را طی کرده است. (کامبخشن فرد ، مقدمه 1379)
روشهای ساخت سفال:
پدیده سفال وقتی که پس از تشکیل روستاهای اولیه مراحل تولید اندک و انفرادی رسید، کالایی خشن و آمیخته با کاه و پوک که در آفتاب یا اجاق خانه نیم پخته شده است. در لایه E گنج دوره یک تکه سفال ساده خشن و در لایه D سفالهای زیادتری بدست آمده است یا از جمله خمره هایی برای ذخیره سازی آب و غذا که در زمین و پای دیوار خانه ها نشانده شد، و با این که در آفتاب نیم پخته شده بودند، گنجایش صد تا دویست لیتر آب را داشتند اولین تکه سفال نئولیتیک در غار بیستون گزارش شده و در غار هوتو و کمربند بهشهر نیز نخستین تکه سفالهای سست و پوک بدست آمده که پدیده ای از اولین سفالهای بوده است. سفال این روستاهاو پناهگاههای اولیه دوره نوسنگی که مقدمات تولید اولیه سفالها را فراهم آورده اند (مانند آسیاب،گنج دره و گوران) به موجب آزمایش ها و ارقام رادیو کربن حدوداً 7000 تا 8650 سال ق . م قدمت داشته اند. دهکده های نوسنگی محمد جعفر ، چغاسفید چغا سرخ دهلران، چغا نبوت دشت خوزستان و در همین زمانها سفال را تولید کرده اند. بدون آنکه بتوان تصویری از تکه سفالهای خشن و اولیه که طی بررسیهای و کاوشها ی باستان شناسی از این میادین کشف گردیده و اینک در آرشیو موسسات شرق شناسی غرب جای گرفته انده ارائه داد و مدارک را در اثبات ادعا مستند نمود، می توان اظهار داشت که مشخصه این نوع سفالها خشنونت فراوان، نرمی و پوکی فوق العاده و اختلاط بسیار باکاه، خرده علف و شن است. این سفالها در آفتاب یا اجاق خانه ها نیم پخته گردیده و فاقد هر گونه نقش و طرحی بوده اند. (کامبخش فرد 1379، مقدمه) .
ساخت سفال به دو روش استفاده از چرخ سفالگری و بدون استفاده از آن معمول بوده است و در مجموع در هر دو روش دو مرحله شکل بخشیدن به گل و پختن آن وجود دارد. در مرحله اول شکل دادن بدنه پیش از نصب دسته ولوله و سایر ملحقات آن است که بدان مرحله مقدماتی می گویند و پس از شکل دادن ثانویه است که در این مرحله سفال پرداخت، تزئیین و فزوده کاریها پیش از خشک شدن ظرف صورت می گیرد.(توحیدی ، 1378 ، ص 19).
نخستیتن و کهنترین شیوه شکل دادن یا مرحله اول را در مورد ظرف و اشیاء مصرفی و مورد نیاز می توان دید. طبق بررسی تاریخچه سفالگری انسان از دور دست خود به طریق مختلف استفاده کرده است؛مثلاً با قراردادن کف یک دست به عنوان قالب از دست دیگر برای گل گذاری وتحدب بخشی استفاده و در نهایت شیء ساخته که شیبه دو کف دست بوده و آن را برای برداشتن آب از چشمه و نوشیدن به کاربرده است. در این شیوه سفالگری یک چانه گل ورز داده را در کف دست خود قرارداده و با دست دیگر شروع به شکل دادن آن می کرده است. بدین ترتبیب که ابتدا روی چانه گل را با شست دست فشار داده و گودال کوچکی را با فشار دادن کم کم بالا آورده است، در حالیکه چانه گل همچنان در کف دست حرکتی دورانی داشته است. به نظر میرسد با این روش فقط ظروف کوچکتر براحتی ساخته شده و معمولا از نظر شکل نیز کاسه ها و قدحها را که دهانه ای باز دارند، شامل می شده است.(توحیدی ،1378 ، ص 19).
در این روش با توجه به اینکه شی حاصل دارای کف گرد وتخم مرغی شکل بود، برای خشک شدن و انجام مراحل بعدی باید روی تخته سنگ یا سطی صاف قرار می گرفت که در ابتدا با اندکی فشار روی سطح ظرف کف کوچکی زیر آن ایجاد می شد.
این حرکت گام بسیار ارزشمندی بودن در جهت اینکه سفالگر از چیز دیگری که دارای سطخ اتکای مناسبی بود برای جابجایی و چرخش گل استفاده کند و در بزرگ کردن و شکل دادن به بدنه و لبه ظرف آزادی عمل بیشتری داشته باشد در واقع با آزاد شدن دستهای انسان، (مخصوصا دست نگهدارنده) آزادی عمل و قدرت تفکر و توانایی انسان در سفالگری افزایش یافت.(توحیدی ، 1378 ، ص 20). سفالگران با کسب مهارت در ساخت ظروف سفالی به روش حرکت و جابجایی تخته کار ، عملا قدم موثر دیگری برای ساخت حجمهای بزرگ و ضخیم برداشتند. برای ساخت ظرفهای بزرگ از روش شکل دادن حلقوی و مارپیچی و فتیله ای در ساخت تنوع و خمره های بزرگ که امکان چرخش آن روی سطح چرخ سفالگری وجود ندارد استفاده میشود.(عابدی ، 1362 ، ص 28).
در روش دوم سفالگری شکل بخشیدن به سفال با چرخ گردان است. دراین روش چانه گل روی صفحه ای که قابلیت جابه جایی دارد یا در جای خود قابلیت چرخش تا 360 درجه را دارد، قرار می گیرد. برای این صفحه گردان ، محور یا پایه ای درست می کنند که صفحه روی محور به کمک دست می چرخد و در واقع همان چرخ سفالگری کند یادستی است. این دستگاه ساده صفحه ای است روی پایه ای با نوک گرد که درون حفره ای می چرخد را به گردش در می آورد که معمولا شاگرد سفالگیر مامور چرخاندن این چرخ بوده است. تجربه این دستگاه راه را برای اختراع چرخ پایی همواره کرد. آثار مربوط به وجود چرخ دستی در دروان باستان را میتوان در نقاشیهای مربوط به 3000 ق . م در مصر مشاهده کرد.(توحیدی 1387، ص 21).
اهمیت سفال در باستان شناسی
بیشترین یافته ها در جایگاه های باستانی- تاریخی و به ویژه گورها ، سفالینه ها و دست ساخته های سفالین است.گوناگونی آن گویای ویژگیهای بسیار زمانی ، مکانی و کاربردی است.دیرمانی و مقاومت سفال ، در گستره زمان ، و فراوانی آن در اشکال گوناگون ، آن را برای بررسی و مطالعه ممتاز ساخته است .هم از این رو است که مطالعه جایگاه های باستانی و تاریخ گذاری نسبی یافته ، بر پایه مطالعه ویژگیها و مقایسه سفالینه ها ، تا حدود بسیاری راهگشاست.
سفال پدیده ای است که بیش از دیگر بازمانده های زندگی بشری در دسترس است.سفال قدمتی ده هزار ساله دارد و تا به امروز فراز و نشیب بسیاری را پشت سر گذاشته است.رنگ سفال ، یکی از وجوه و راهنما در مطالعه آن است.فراگیری رنگ سفال در یک دوره ، گاه مشخصه آن دوره است.همچون رنگ قرمز در سفالهای هزاره پنجم و نخودی پس از آن ، و سفال خاکستری رنگ که تا دوره ماد و هخامنشی دیده شده است.عوامل گوناگونی به تلون و تنوع رنگ سفال می انجامد ، که رنگ خمیره (خاک و آمیخته های آن) ، حرارت ، هوا (نوع کوره شیوه دمیدن هوا و…) لعاب و… از آن جمله است (مهرکیان ، 1374 ، ص 58)..
امروزه بسیاری از محققان اذعان دارند که مهمترین مدرک برای بررسی سیر مهاجرت و شناخت و تغییر شیوه زندگی اقوام پیش از تاریخ ، در درجه اول سفال و پس سایر مصنوعات آنهاست.سفال به علت نیاز دائم و تداومی کاربرد آن در زندگی انسان تغییرات بطئی یا سریع را در شیوه معیشت و پیشرفتهای صنعتی انسان بخوبی بازگو می کند.(توحیدی ، 1378 ، ص 18).
علم باستان شناسی کلید شناخت تطور و تکامل فرهنگی جوامع و بنیان و اساس پژوهشهای علوم انسانی و اجتماعی است. باستان شناسی تلاش و کوشش زیادی در بازسازی جوامع گذشته جهت درک فعالتیهای فرهنگی دارد که حوامع برای ابقای خود ابداع می کنند. باستان شناسان در پی کشف ساختاری های بنیادی جوامع هستند، اما این امر مهم با مطالعه جزئیات به ظاهر کم اهمیت آغاز می شود.از این رو باستان شناس بیشتر درگیر مسائلی است که به نظر پیش پا افتاده و روزمره می آیند.
بله! حقیقت این است که باستان شناسان زباله مردم باستان را کاوش می کنند، بازمانده ویران خانه هایشان را ، تکه های شکسته ظروفی که در آن پخت و پز می کردند و نیز گورهایشان را که پس از گذراندن زندگی در آن دفن می شدند وبه اشیایی را که در هنگام مرگ براساس اعتقاداتشان با خود به گور می برند. باستان شناسان تکه های بزرگ و کوچک سفال را که د رکاوشهای میدانی خود بدست می آورند کنار هم گذاشته و پایه داستانهای (فرضیه ها ) خود از تمدنها و فرهنگهای گذشته قرار می دهند. از این رو باستان شناسان همواره سرگرم دگرگونی صحنه و یا ویراستاری داستان خود می باشند.(فهیمی ، 1381 ، ص13).
چنین پژوهش همیشگی و محتاج به تغییر و تعدیل تصویرهایی که ما از گذشته ترسیم می کنیم، در حقیقت از طبیعت روش علمی باستان شناسی سرچشمه می گیرد و نشانگر قدرت آن است نه ضعف آن. در این میان تکیه تعصب آمیز بر پاسخهای و پافشاری در تایید و درستی آنها با روشهای علمی بیگانه است و از پیشبرد پژوهش علمی صحیح، جلوگیری خواهد کرد. چنین تعصبی به ویژه در آموزش به دانشجویان زیان آور بوده و می تواند به آسانی توانایی های ذهنی بالقوه آنان را در نطفه خفه کند. به هر ترتیب آنچه که پس از کشف آثار باستانی باید به آن دقیق پرداخته شود پاسخ به سوالات مطرح شده در خصوص فرهنگ مردمان پیشین است ؛ اینکه آنان چگونه می زیستند ، دارای خلق و خوی بودند، به چه پیشرفتهایی در زمینه های گوناگون علمی رسیده بودند، عقاید مذهبی آنها در برگیرنده چه موادردی بوده پیشه آنها چه بود، عوامل اصلی که دروند شکل گیری فرهنگ و تمدن آنها دخیل بوده شامل کدام موارد می باشد و سوالاتی از این قبیل.(فهیمی ، 1381 ، ص 13).
(پیشینه مطالعات باستان شناسی سفال)
قدیمی ترین سفالهای ساخته شده دست انسان مربوط به مرحله بین گردآوری و تولید خوراک است.این دوره حساس که مقطعی ویژه از زندگی انسان به لحاظ تحول فرهنگی ، شکل گیری نوع سکونت و مرحله استقرار است ، خود مراحلی دارد که باید بدان توجه داشت.در ابتدا انسان نوعی استقرار موقت داشت که بخشی از زندگی خود را با کشاورزی در دشت می گذارند و بخش دیگری را برای خواب و فرار از حوادث و مخاطرات پیرامون در غار به سر می برد.پس از آن استقرار دائم بود که آغاز ده نشینی است.در اینجا به بررسی سفالگری در این هر دو دوران می پردازیم و می کوشیم فن سفالگری را در هر دوره مشخص کنیم.(توحیدی ، 1378 ، ص 46).
استقرار موقت : اولین مرحله سفالگری در فلات مرکزی
قدیمی ترین سفالهای دوران نوسنگی یا غار نشین که به نام دوران گردآوری خوراک معروف است ، در غار هوتو ، نزدیک بهشهر فعلی ، شناسایی شده است.حفاری غار هوتو را در 1329 ، کارلتون کون ، استاد انسان شناس دانشگاه پنسیلوانیا ، انجام داد و نتایج آن به چاپ رسید.
در عمق 7 متر و 15 سانتی متری این غار و آثاری از تیغه ها و ابزار سنگی به دست ساز نرم و پولک و بدون نقش به همراه سنگ ساب و تیغه های سنگی به دست آمد که تاریخ آن با کرین 14 حدود 5400 سال ق.م برآورده شده است.
کاوشهای فرانک هول در سال 1347 در تپه علی کش خوزستان انجام داد ، ظروف سنگی سنگی پیدا شده در همین تپه دراویه ای که به نام دوره محمد جعفر (7000-6600 ق.م) معروف است ، قطعه سفالهایی از نوع نرم و سبک به دست آمده.این دوره که قدیمی ترین دوره بعد از علی کش و بزمرده است در آزمایش کربن 14 تاریخ 180±6465 ق.م برآورده شده که در واقع مرز بین استقرار موقت و دائم است.(توحیدی ، 1378 ، ص 47).
در تپه سراب ، واقع در هفت کیلومتری شمال شرق کرمانشاه که در سال 1329 حفاری شد، کشف پیکر کی گلین نشان دهنده استفاده از گل وند داده شده و شکل دادن آن برای مصارف مختلف است.اینکه پیکرک گلی به شکل زنی نشسته است که پاهای خود را دراز کرد و گردنی کشیده با سینه های برجسته و باسن بزرگ دارد که تقریباً تجسمی از پا و سم حیوان است و به علت شکل هنری و نمادین به "ونوس- سراب" معروف شده است.ظروف سفالی در این منطقه دراویه های قدیمی تر شامل سفالهای نرم و سبک که ماده چسباننده آن کاه خرد شده است و به شکل کاسه بیضی دست ساز به اندازه متوسط در لایه های بالاتر به شکل کاسه های صیقلی و دارای نقوش بسیار ابتدایی پیدا شده است (6006-5689) ق.م با مطالعه سفالهای گنج دره ، واقع در مهرسین کرمانشاه ، نیز اطلاعاتی در زمینه قدیمی ترین سفالهای غرب کشور به دست آمد ونیز در دره سلدوز (حاجی فیروز) در نتیجه بررسیهای گیراتون و رالف سولکی روی 300 مکان تاریخی این دره آثار دوران نوسنگی با سفال توام بوده است.
تپه سنگ چخماق را اولین بار در سال 1348 پروفسور ماسودا از دانشگاه توکیو شناسایی کرد و در سال 1349 و 1351 در دو فصل حفاری گردید.در تپه غربی ضمن کشف پیکرهای گلی انسان و حیوان ، در فصل دوم کاوش چند قطعه سفال نیز از لایه 3 به دست آمد و در تپه شرقی تعداد سفال بیشتری به دست آمد که مشخصه آنها ضمیره خوب و نقشهای ساده و مهندسی قرمز روی کاسته های گود است که به روش فتیله ای ساخته شده اند.از زیباترین سفالهای این تپه می توان به دو اثر بسیار ارزنده استفاده کرد که شامل ماکت انسانی یک خانه و یک ظرف کوزه ای شکل به نقوش ابتدایی طرح سبدی به رنگ سیاه روی زمینه قرمز است.بر اساس آزمایش کربن 14 ، تپه غربی 5300 ق.م و تپه شرقی حدود 5830 ق.م تاریخگذاری شده است.(توحیدی ، 1378 ، ص 48).
فصل سوم
موقعیت جغرافیایی فلات مرکزی ایران
فلات مرکزی ایران
از دیدگاه باستان شناسان فلات مرکزی یک محدوده فرهنگی محسوب میگردد، اما در تعریف این محدوده فرهنگی الزاما نمی توان با توجه محدوده ی زیست ریخت شناسی فلات مرکزی حدود قطعی آن را از دیدگاه باستان شناسان معین کرد چرا که وجود برخی از موانع طبیعی کوههای زاگرس و البرز و کویرهای شرق ایران هر چند ارتباط فرهنگی این منطقه را با سایر نواحی ایران به کلی قطع نمی کنند ولی اشکالات فراوانی مخصوصا در ادوار پیش از تاریخ ایجاد نموده اند. از سوی دیگر تفاوتهای فاحشی از نظر اقلیم و بوم شناختی بین مناطق جنوبی (حواشی جنوبی دشت لوت) و مناطق شمالی فلات (کوهپایه های جنوبی البرز) به چشم می خورد. (ذنوبی 1373ص17).
ویژگی مهم این فلات موقعیت جغرافیایی آن است ، قسمت اعظمی از کشور ایران بیش از دو سوم وسعت خاک کشور را فلات مرکزی تشکیل میدهد. این منطقه وسیع که قدیمترین دهکده های دوران آغاز استقرار را در خود جای داده است از شمال به رشته کوههای البرز ، از غرب و شمال غرب به سلسله جبال زاگرس، از جنوب به بیابانهای گرم و خشک بیرون آمده از دل کویر و از شرق به کویر بزرگ مرکزی محدوده میشود. این حوضه های کوچک در وسیعترین منطقه شوره زار کویر به طرف جنوب و شرق فلات ایران قرار گرفته است کویر بزرگ مرکزی در شمال شرق به طرف ارتفاعات مرکزی در قسمت اصلی سیستان و بپلوچستان و د رجنوب شرق به طرف کرمان ادامه می یابد( بدیعی، 1370) میانگین ارتفاعات مرکزی در قسمت اصلی در حدوده 1000 متر بالاتر از سطح دریا است. میانگین بارندگی در نواحی داخلی در حدود 18/3 متر مکعب است در حالیکه قستمهای خارجی بخصوص در بخشهای شمالی و غربی به میزان قابل ملاحظه ای پر باران است. بیشتر آبهای شور فصلی از نهر هایی که سرچشمه اصلی آنها ارتفاعات شمال غربی زاگرس است میگردد. دریاچه نمک که در یاچه قم یا حوض سلطان هم نامیده میشود در قسمت مرکزی این بخش مرتفع قرار گرفته است. بنابراین این منطقه از دیدگاه باستان شناسی فلات ایران محسوب میشود. و موانع طبیعی مانند کوههای زاگرس و البرز و کویرهای شرق ایران ، هر چند ارتباط فرهنگی این منطقه را با سایر نواحی ایران در دنیای باستان به کلی قطع نمی کنند ولی اشکالات فراوانی ایجاد کرده اند. این انزوای طبیعی هویتی فرهنگی به منطقه داده است که اطلاعات بسیار ناچیزی از چگونگی تطور تکامل آن در دست است (ملک شهیرزادی1378،، ص 523).
همچنین دامنه های سرسبز و پر آب میان بریدگیهای موجود در بخشهای از ارتفاعات شمالی و غربی احتمالا راه ورود ساکنان اولیه فلات بوده است. شرایط جغرافیایی داخل فلات مرکزی مانند دامنه های سرسبز و خنک ارتفاعات مزبور، دشتهای حاصلخیز متعدد مانند قزوین، کرج، تهران، ری، سمنان، دامغان، ساوه، قم، کاشان و نواحی گرم و خشک کویر ظاهرا شرایط مناسبی برای زندگی مردمی که قبلا اهلی کردن بز و گوسفند را آموخته بودند فراهم آورده اند (مجید زاده، 1368ص164.)
در مورد پوشش گیاهی منطقه دکتر ملک با تحقیقاتی که براساس بررسی انتخاب نمونه هایی از نقوش تزیینی سفالگران باستان در تپه های فلات مرکزی از آنها برای تزیین ظروف سفالی استفاده کرده اند تصویرای از چگونگی پوشش گیاهی و حیوانی منطقه را در فاصله 7500 تا 5500 ق. م ارائه نموده اند و د رآخر الامر چنین نتیجه گیری می کنند:
هر چند که بقایایی این روستا ها در حاشیه کویر رد داخل بیابان ، یعنی منطقه ای خشک و غیر قابل کشت و زرع واقع شده اند و در زمان آبادانی، یعنی د رحدود 7500 سال پیش در منطقه معتدل و مناسب برای زیست انواع گیاهان و جانوران واقع شده بودند. این منطقه در گذشته کلیه امکانات لازم را برای این روستاییان که با تولید غذا از طریق کشاورزی و دامداری در روستاها زندگی می کردند دارا بوده است. بتدریج این منطقه در حدود 7500 سال پیش محیط مناسب برای زیست حیوان و گیاه و نیز استقرارهای انسانی بوده است در طی 2000 سال به صورت منطقه ای خشک د رآمده و پوشش گیاهی و جانوری آن به کلی تغییر و به صورت امروزی در آمد.
قسمتهای حاصلخیز فلات مرکزی ایران شامل چند ناحیه است که به ترتیب عبارتند از:
1- نواحی دامغان و سمنان و گرمسار
نواحی دامغان ، سمنان ، گرمسار از طرف غرب به دشت ری از طرف شمال به کوههای البرز و از جنوب به وسیله کویر دامغان ، کویرسمنان ، کویر سنگفرش محدوده شده ، و سلسله کوههای کم ارتفاعی که از شمال به جنوب کشیده شده نواحی سمنان و دامغان را از هم جدا می کند. این کوهها به طرف قسمتهای جنوب ادامه پیدا کرده و داخل صحرا شده وبه تدریج ناپدید میشوند. تمام رود خانه دشت سمنان فصلی هستند.
مهمترین آنها رودخانه گل رودبار است ککه پس از عبور از این ناحیه داخل کویر سمنان میشود. رودخانه های فصلی در دشت دامغان شامل:
1- چشمه علی که در اصل از کوههای شاه کوه در جنوب گرگان سرچشمه می گیرد.
2- رودبار که سرچشمه آن در نواحی گرگان است.
3- رود داریان که سرچشمه اش در کوههای مرتفع قوشه است. تمام این رودخانه پس از عبور از میان نواحی مزبور داخل کویر دامغان میشود.
4- هبله رود تنها رودی ناحیه گرمسار تنها منبع اصلی آب جهت کارهای کشاورزی است. میزان متوسط بارندگی نواحی گرمسار5/119
متر مکعب است در حالیکه دردشت دامغان میزان متوسط بارندگی به 14/55 می رسد(7: pp، 1967،Magidzadeh)
3- دشت قزوین:
دشت قزوین در ارتفاعات 1290 متر بالاتر از سطح (جعفری 1368ص24) در نواحی شمال غربی فلات مرکزی قرار گرفته است. از شمال به وسیله سلسله جبال البرز ، از غرب به وسیله کوههای چهار گاه از جبال زاگرس ، از جنوب به وسیله یک ردیف کوههای پست از شرق به غرب کشیده شده محدوده میشود، گذرگاه طبیعی کرج و منجیل این منطقه را با مناطق ساحلی دریای خزر مرتبط می نماید. دشت قزوین از طرف شرق به دشت کرج باز میشود. در سمت غرب و جنوب غربی و دو راه عبور گذر از کوههای سهمگین زاگرس را امکان پذیر می سازد وجود دارد این راههای عبور در طول ابهر رود بین قزوین و زنجان در غرب و قزوین و همدان قرارداد.در این ناحیه رود شور تنها رود اصلی است ولی چند رودخانه کوچکتر فصلی نیز وجود دارد که تمام آنها در طول مسیرشان به رود شور می پیوندند رودخانه مزبور عبارتند از: ابهر رود که از حومه سلطانیه سرچشمه می گیرند از شمال شرقی به طرف جنوب غربی جریان دارد و رودخانه جاجرود را در همسایگی ضیاآباد به خرقان رود که در طول فصل تابستان آب بسیار کمی دارد متصل می کند(Majdzadeh , 1976 , pp :10-12) آورده رود که ان هم از کوههای زاگرس در غرب سرچشمه می گیرد بطرق شرق و دشت قزوین جریان می یابد و با لاخره و در شرق دهکده بستانک وارد رود خر میشود. رود خر بزرگترین رود دشت قزوین است که از کوههای قزل داغ در کاشان سرچمشه می گیرد و به طرف جنوب جریان یافته و به دریاچه نمک نزدیک قم می ریزد. معدل سالیانه باران د ردشت قزوین 33901 متر مکعب است (فرهنگ آبادیهای کشور، 1348، ص 52).
4- دشت کرج:
دشت کرج در ارتفاع 1360 متر از سطح دریا قرار گرفته منبع اصلی آب برای دشت کرج رودخانه کرج است که از کوههای مکون تبک سرچشمه می گیرد. این رود پس از مشروب نمودن دشت کرج وارد جلگه شهریار شده اراضی شهریار مشروب می سازد. رود کرج را مسیر خود که جهت شمال غربی – جنوب شرقی دارد به موازات رودشور به جریان خود ادامه می دهد و ضمن یک گردش قوسی شکل به سوی جنوب متمایل می گردد و در 20 کیلومتری سالاریه به رود جاجرود ملحق میشود. آب بندعلی خان که ناشی از الحاق دو رود کرج و جاجرود می باشد بطرف جنوب جاری و در آخر به داخل دریاچه نمک قم می ریزد. میزان متوسط بارندگی در این ناحیه 4/314 متر مکعب است(بدیعی.1367ص96)
5- ناحیه قم:
منطقه قم در حدود 930 متر بالاتر از سطح دریا قرار گرفته(جعفری، 1368ص11) از جنوب به کاشان از شمال به تهران و از غرب به اراک و از شمال غربی به ساوه محدود شده است. در غرب قم بخشی از کوههای مرکزی ایران قرار گرفته که نشیب آنها بطرف دریاچه قم و کویر نمک است. قسمت غربی قم به واسطه مجاورت با کوهستان دارای آب فراوانی و حاصلخیز است.
ولی قسمت شرق که مجاور کویر است بی حاصلی می باشد. رود قره سوا از شرق به غرب جاری و رود انار بار از خوانسار سرچشمه می گیرد و از جنوب به شمال جاری و از شهر قم می گذرد. رودخانه قم تنها منبع آب این ناحیه است. این رودخانه که بنام گل افشان شناخته شده در اصل از کوههای مرتفع نواخی گلپایگان در جنوب غربی سرچشمه می گیرد. اگر چه رود قم دائمی است ولی در فصل تابستان آب بسیار کمی دارد. میزان متوسط بارندگی در نواحی قم 2/114 متر مکعب است(کیهان، 136ص394).
5- ناحیه ساوه:
دشت ساوه در حدود 960 متر از سطح دریا ارتفاع دارد رودخانه فردغان چای و قره چای چشمه های اصلی این ناحیه جهت مصرف کشاورزی هستند. میزان متوسط بارندگی 6/156 متر مکعب(809: pp، 1967،Magidzadeh)
6- ناحیه کاشان:
ناحیه کاشان در ارتفاع 950متر بالاتر از دریا قرار گرفته است. (جعفری، 1368) به دشت کم ارتفاع شرقی، مجاور صحرای نمک ، که به نام کویر بزرگ شناخته شده و سرزمین مرتفع غربی تقسیم شده است. در این ناحیه دو ردیف کوه وجود دارد که ازشمال غربی به جنوب شرقی امتداد می یابد. یکی از این کوهها که به طرف نواحی کاشان کشیده شده شامل کوههای مرکزی ایران است که بلندترین قله آن حدود 3890- 2500 متر بلند تر از دریا است. کوههای ردیف دوم در طول جنوب غربی کاشان تا نزدیکی کوههای مرکزی کشیده شده است و بلند ترین آن در حدود 3130 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. در ناحیه کاشان چندین رودخانه وجود دارد که در آن میان نابار ، قمصر ، قهرود ، هن جان ، کپر کن از جمله رودخانه های دائمی هستند در حالیکه تعداد زیادی رودخانه های فصلی وجود دارد ولی هیچ کدام از این رودخانه ها نمی تواند به عنوان یک جریان اصلی آب بشمار آید. همچنین در کاشان چنیدن چشمه بزرگ وجود دارد مانند: فین ، نابر ، شاه ، میلاد جرد و ابیانه که در آن مقدار زیادی آب مصرفی منطقه ذخیره میشود.( 1967،pp809 ،Magidzadeh)
7- دشت ری:
دشت ری در حدود 1200 متر بالاتر از سطح دریا قرار دارد که بتدریج از ارتفاعات آن به طرف جنوب کاسته شده و به حدود 800 متر می رسد کوههای مرکزی و جنوبی این ناحیه عبارتند از: بی بی شهربانو، نامک، سه پایه، القدر، حسن آباد ، رودخانه جاجرود از شرق ورود کرج از غرب این ناحیه عبور می کنند و در نهایت داخل دریاچه قم میشوند آب وهوای این منطقه معتدل بوده و گرمای آن در سردترین ماه حدود 6 درجه بالای صفر می باشد. با توجه به قلت نسبی باران و طولانی بودن فصل خشکی در این منطقه گیاهانی قادر به زندگی هستند که نیاز مبرم به آب ندارند (1967،Magidzadeh) میزان بارندگی در این مناطق بسیار کم است. اسفند و فرودین از ماههای پر باران این منطقه محسوب می شود در خرداد ماه میزان بارندگی کم و در سه ماه تابستان کاملا خشک است(کیهان، 417، ص17).
پیشینه مطالعات باستان شناسی در فلات مرکزی ایران:
بر عکس غرب ایران ، به ویژه غرب آن که در طول چهل سال گذشته مطالعات باستان شناسی در ان کمکهای چشمگیر به درک هر چه بهتر فرهنگهای پیش از تاریخ ایران کرده است اطلاعات ما از فرهنگهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران به نتایج محدود سه حفاری باستان شناسی در دهه سوم قرن بیستم منحصر میگردد. نتیجه یکی از حفریات در چشمه علی ، محوطه باستانی در چند کیلومتری جنوب تهران، تا این تاریخ منتشر نشده است ، دومین حفاری تپه حصار است که در نزدیکی شهر دامغان در گوشه شمال شرقی فلات مرکزی قرار دارد ، سومین محوطه یعنی تپه سیلک در نزدیکی کاشان در گوشه غربی این فلات واقع شده است. تازه ترین فعالیتهای باستان شناسی در این منطقه جغرافیایی وسیع را گروه باستان شناسی دانشگاه تهران در تابستان 1349 آغاز کرد و آن را به مدت ده سال متوالی در سه محوطه پیش از تاریخ زاغه قبرستان و تپه سگزآباد در دشت قزوین ادامه داد. (مجید زاده، 1369، ص4)
در تپه قبر ستان و تپه زاغه و جنوب تهران ، سرلک در قلی درویش ، اخیرا نیز یوسف مجید زاده در محوطه از بکی و ملک و شهمیرزادی در آق تپه گرگان و فاضلی نشلی در تپه قبرستان کاوشهای را به انجام رسانده اند.
بررسی تاریخچه مطالعات گاهنگاری در فلات مرکزی:
بدون تردید رومان گیر شمن و اریخ اشمین را می توان از نخستین باستان شناسان دانست که کوشیده اند پس از کاوش در دو محل سیلک در کاشان و چشمه علی در جنوب تهران تصویری از فرایند استقرارهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ارائه دهند. البته پژوهشهای گیر شمن به دلایل که در ذیل به آن اشاره میشود حائز اهمیت خاصی است. نخست آنکه پس از پایان کاوشهای انجام شده در دو تپه شمالی و جنوبی در سال 1938 گزارش نهایی به چاپ رسید این در حالی است که به رغم آنکه محوطه های زیادی در فلات مرکزی چه پیش و چه بعد از انقلاب حفاری و کاوش شده بودند ، اما تا به امروز هیچ گزارش نهایی از پژوهشهای چاپ و منتشر نشده است. دیگر اینکه گیر شمن در همان زمان توانست به نوعی به تقسیم بندی و دوره بندی سیلک شمالی و جنوبی دست یابد که مراحل مختلف استقرار را شامل می شده (نشلی، 1384 ،ص 169) گزارشهای خبرگونه چشمه علی که از اریخ اشمیت ارائه کرده و نیز گزارشهای نهایی کاوشهای سیلک که گیر شمن تدوین کرده و منتشر شده ،شالوده روش پیشنهادی دونالدمک کان را در دهه چهل میلادی برای معرفی حوزه های فرهنگی فلات مرکزی تشکیل دهد. در این راهبر سفال قرمز رنگ به عنوان مشخصه اصلی تمایز فرهنگهای پیش از تاریخ منطقه فلات مرکزی با سایر مناطق ایران قرار گرفته است(جدول 1-3).
در مقاله رابرت دایسون از اصطلاح افق (horizon) که تا این تاریخ مطالعات گاهنگاری ایران معمول نبود استفاده کرد. قبل از انتشار سومین ویرایش کتاب فوق مقاله ای به قلم دایسون دانشنامه ایرانیکا با عنوان سفال در سال 1991 چاپ و منتشر شد. در این مقاله برای نخستین بار فلات مرکزی ایران به سه قسمت فرهنگی ، شمال مرکزی ایران ، فلات شمالی و گرگان تقسیم شده و هر قسمت به طور جداگانه ای بررسی شده است جدول (3-3).
نخستین گام برای تهیه جدولی از فرهنگهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران دکتر یوسف مجید زاده برداشت. او ابتدا در سال 1355 ش (1974م) ادوار فرهنگهای پیش از تاریخ فلات ایران را به سه دوره تقسیم کرد و برای نامیدن هر دوره از اصطلاح فلات استفاده کردو به ترتیب آن سه دوره فرهنگی را از قدیم به جدید ، فلات ایران ، فلات میانه فلات جدید نامید (جدول 3-3)
دکتر صادق میلک شهیرزادی در سال 1359 ش (1977 م) با بررسی آثارش که در جدول پیشنهادی دکتر مجید زاده در دوره فلات قدیم قرار می گرفت جدولی تهیه نموده اند و برای نامیدن هر دوره فرهنگی نام محلی را که کهنترین آثار از آنجا بدست آمده بود انتخاب کرده (جدول 4-3) و نیز در سمپوزیوم شوش وی مطالعات خود را پیگیری کرد ودر جدول فوق تجدید نظر کرد(جدول- 3-4) (ملک شهیرزادی1374، ص75).
در کاوشهای سالهای اخیز در تپه چشمه علی که توسط دکتر نشلی و دکتر محمدرحیم صراف انجام گرفت.،دو شیوه تاریخ گذاری نسبی و مطلق ارائه شد، تپه چشمه علی حداقل دارای دوره های استقراری زیر است:
1- دوره نوسنگی جدید (سیلکI) 5500-6000 ق.م
2- دوره انتقالی کالکولتیک (سیلک II) 4600-5500 ق. م
3- دوره کالکولتیک قدیم (سیلکIII) 4000-4600 ق.م
در سال 1377 هیئتی از گروه باستان شناسی دانشگاه تهران به سرپرستی دکتر فاضلی نشلی کار بررسی جنوب تهران را آغاز کردند که یکی از اهداف این بررسی مطالع توزیع زمانی و مکانی استقرارهای دوره نوسنگی و کالکولتیک در دشت تهران بوده که نتیجتا بر اساس مواد فرهنگی بدست آمده و نیز برای اولین بار با تلفیقی از لایه نگارش ، سری نگاری، گاهنگاری عرضی و نمونه های کربن چهارده گاهنگاری که مبتنی به حوزه منطقه ای است پیشنهاد گردید.در این روش از اصطلاحات کلاسیک دوره نوسنگی و کالکولتیک برای مطالعه جوامع پیش ز تاریخ استفاده شده است.
جدول 1-3 به نقل از پروفسور دونالد ا. مک گان 19،12
چشمه علی
سیلک
حصار
I V
I I I C
I I I B
I I I A
فاصله
I I I 7n
I I I 7
I I I 6
I I I 5
I I I 4
I I I 3
I I I 2
I I I 1
I I B
I I A
I B
فوقانی
I A
تحتانی
I C
I B
I A
در اختیار داشته است. فراونترین از آن لحاظ که ماده اولیه آن بر عکس بسیار مواد اولیه دیگر، چون فلز سنگ و چوب که به آسانی د ردسترس نبود، تقریبا و بدون استثناء در همه جابه مقدار فراوان یافت می شود. ارزانترین به این جهت که تهیه گل رس مستلزم هزینه ناچیزی بوده است و افزون بر آن تولید پخت سفال می توانست در ساده ترین شکل ممکن انجام پذیرد. شکندترین به دلیل طبیعت شکنده آن و اینکه سفال شاید پر مصرف ترین وسیله مصنوعی بوده است که جوامع بیشتر از عصرفلز و حتی مدتها پس از آن در اختیار داشته اند. متنوع ترین از آن جهت که تولید فراوان و مداوم همیشه با دگرگونیها و نو آوریها در شکل و نقش سفال همراه بوده است، دگرگونیهای که بخشی از آن بر اثر تطور و رشد درونی فرهنگ در طول زمان به وجود می آمده ، و بخش دیگر به علت پیوند فرهنگی و اقتصادی با جوامع دور و نزدیک پدیدار می شود افزون بر آن از آنجا که سفال دارای ترکیبات معدنی است جز در موارد استثنایی (پخت در حرارتهای بسیار پایین و ترکیب خاص ناخالصیهای و ماده چسباننده) بسیار پایاست و گذشت زمان اسیب چشمگیری به آن نمی رساند.(مجید زاده ، 1370 ، ص4).
مطالعه سفال باید به تدریج از توصیف و طبقه بندی ساده و محدود متداول خارج شود و به شناخت جنبه های پیچیده تر و مفید تر فرهنگهای پیش از تاریخ بنجامد. شناخت نوع گل ناخالصیهای و ماده چسباننده و نحوه پخت سفال با جنبه های تکنولوژی و کاربردی آن بستگی مستقیم دارد. قصد سفالگر از ساختن سفال بیشتر متوجه جنبه های کاربردی آن در نتیجه محکم، سخت و متخلخل بودن آن است، حال آنکه رنگ و نقش ، که جنبه تزیینی دارد، به سفال زیبایی می بخشد و خود بحث دیگری است. (مجید زاده ، 1370، ص4)
هزاران سال پیش در عصر نوسنگی، زمانی که انسان توانست از ابزارهای سنگی استفاده کند و با فن سبد بافی آشنایی یابد احتمالا با اندوهکردن بدنه خارجی سبدها و قرار گرفتن آنها در کنار آتش به طور اتفاقی به شناخت ظروف گلی و مزایایی ان دست یافت، دسترسی به چنین وسیله ای تحولی چشمگیر در امر جمع آوری و نگهداری غذا پدید آورد و انسان در نقاط مختلف جهان با اختلاف زمانی چشمگیر ، به این مرحله از تحو.ل و خلاقیت قدم گذارد. طبق مطالعات انجام شده آغاز کشاورزی و یکجانشینی در ایران به هزاره ششم و هفتم ق.م بر می گردد.
نخستین سفالهای دوران جمع آوری غذا یا عصر نوسنگی قدیمی ترین ظروف گلی است که تا کنون در افریقای شرقی بدست آمده است.
این ظروف اسکلت سبدی دارد و در واقع سبدی گل اندوه است که در کنار آتش خشک شده است. فکر استفاده از پوسته ای د ارای حجم احتمالا پس از دیدن پوست میوه ای خشک شده حفره های سنگی قطعات سنگی باسطحی مقعر که آب باران را در خود نگهداری می نمود پدیده آمده است. قدر مسلم انسان با قراردادن دستهای کنار هم استفاده از آنها برای نوشیدن آب عملا به ایده ظرف و مظروف پی برده است. (توحیدی ، 1378، ص 5).
سفال یکی از خلاقیتهای ماندگار انسان از دوره های نوسنگی و ماقبل تاریخ است. سفال باستان امروزه به صورت زوائد و زباله از ویرانه های مدفون یا گورهای جوامع کهن به دست می آید. هیچ یک از مصنوعات و ساخته های فکر و اندیشدین از نظر ارزانی و فراوانی مواد اولیه در طیبعت به پای سفال نمی رسد. از طرف دیگر هیچ ماده مصنوعی دیگر ی مانند سفال در طبیعت وجود ندارد که طی هزاران سال در زیر خاک بدون فساد باقی نماند. اگر سفال اگر از خاک رس و مرغوب و گل کاملاً ورز داده شد ه و ترشیده و تخلیه شده از هوا، شکل گرفته و در درجه حرارت مطلوب پخته شده است هرگز فاسد و متلاشی نخواهد شد ولی در درون زمین و طی گذشت اعصار و زمانهای طولانی، زیر باران و برف و تابش و اشعه خورشید و سایر عوامل جوی، مانند دیگر پدیده های طبیعی هوازده و ساییده خواهد شد. اگر سفال دارای نقش ، لعاب یااندوه اضافی (اسلیپ) روی پوسته باشد این اضافات خیلی زودتر از هسته و خمیره فرسوده و گسیخته خواهند گردید. (کامبخش فرد ، 1379 ، مقدمه) کشف سفال و مانده های گل پخته جوامع باستانی عملا از قرن نوزدهم آغاز شده ولی علم و آگاهی و تشخیص قدمت و زمان ساخت و تولید فعال وبه تبع آن شناخت جوامع تولید کننده سفال طی یکصد سال اخیر وارد مباحث علمی باستان شناسی گردیده است. هنگامی که سفال در دوره های باستانی کشف شده ابتدا موارد مفید و کاربردی آن مد نظر بود در مسیر تشکیل روستاهای اولیه که با گذراندن از دوران جمع آوری غذا به تولید غذا، روی آورنده نیاز به ابزارهای برای ذخیره غذایی اضافی به وجود آمده است. برای این منظور از سفال به صورت کندو، کپ، خمره و کوزه که معمولا در زمین کار می گذاشته استفاده می شد. وقتی هم که سفال به صورت بوم نقاشی وارد مقوله هنر شد، موارد کاربردی آن ثبت پیامهای خواسته هاو نیازها، دادن اطلاعات و در حقیقت انتقال اندیشه بود. مجموعه نمادهایی که قبل از پیدایش خط روی سفالینه ها نقش می شد ، در معاملات پایاپای و در بین جوامع حرکت می کرد و دست به دست می گشت .در این بده بستانها ساکنان روستاهای دور نزدیک از موقعیت های صنعتی، دامداری ، کشاورز، عاطفی یکدیگر اطلاع و آگاهی پیدا می کردند و در مورد نیاز رابطه را توسعه می دادند. سفال از بد و پیدایش خود مراحل تکوینی آن از قبیل سستی، سختی، نقشی و بی نقش را طی کرده است. (کامبخشن فرد ، مقدمه 1379)
روشهای ساخت سفال:
پدیده سفال وقتی که پس از تشکیل روستاهای اولیه مراحل تولید اندک و انفرادی رسید، کالایی خشن و آمیخته با کاه و پوک که در آفتاب یا اجاق خانه نیم پخته شده است. در لایه E گنج دوره یک تکه سفال ساده خشن و در لایه D سفالهای زیادتری بدست آمده است یا از جمله خمره هایی برای ذخیره سازی آب و غذا که در زمین و پای دیوار خانه ها نشانده شد، و با این که در آفتاب نیم پخته شده بودند، گنجایش صد تا دویست لیتر آب را داشتند اولین تکه سفال نئولیتیک در غار بیستون گزارش شده و در غار هوتو و کمربند بهشهر نیز نخستین تکه سفالهای سست و پوک بدست آمده که پدیده ای از اولین سفالهای بوده است. سفال این روستاهاو پناهگاههای اولیه دوره نوسنگی که مقدمات تولید اولیه سفالها را فراهم آورده اند (مانند آسیاب،گنج دره و گوران) به موجب آزمایش ها و ارقام رادیو کربن حدوداً 7000 تا 8650 سال ق . م قدمت داشته اند. دهکده های نوسنگی محمد جعفر ، چغاسفید چغا سرخ دهلران، چغا نبوت دشت خوزستان و در همین زمانها سفال را تولید کرده اند. بدون آنکه بتوان تصویری از تکه سفالهای خشن و اولیه که طی بررسیهای و کاوشها ی باستان شناسی از این میادین کشف گردیده و اینک در آرشیو موسسات شرق شناسی غرب جای گرفته انده ارائه داد و مدارک را در اثبات ادعا مستند نمود، می توان اظهار داشت که مشخصه این نوع سفالها خشنونت فراوان، نرمی و پوکی فوق العاده و اختلاط بسیار باکاه، خرده علف و شن است. این سفالها در آفتاب یا اجاق خانه ها نیم پخته گردیده و فاقد هر گونه نقش و طرحی بوده اند. (کامبخش فرد 1379، مقدمه) .
ساخت سفال به دو روش استفاده از چرخ سفالگری و بدون استفاده از آن معمول بوده است و در مجموع در هر دو روش دو مرحله شکل بخشیدن به گل و پختن آن وجود دارد. در مرحله اول شکل دادن بدنه پیش از نصب دسته ولوله و سایر ملحقات آن است که بدان مرحله مقدماتی می گویند و پس از شکل دادن ثانویه است که در این مرحله سفال پرداخت، تزئیین و فزوده کاریها پیش از خشک شدن ظرف صورت می گیرد.(توحیدی ، 1378 ، ص 19).
نخستیتن و کهنترین شیوه شکل دادن یا مرحله اول را در مورد ظرف و اشیاء مصرفی و مورد نیاز می توان دید. طبق بررسی تاریخچه سفالگری انسان از دور دست خود به طریق مختلف استفاده کرده است؛مثلاً با قراردادن کف یک دست به عنوان قالب از دست دیگر برای گل گذاری وتحدب بخشی استفاده و در نهایت شیء ساخته که شیبه دو کف دست بوده و آن را برای برداشتن آب از چشمه و نوشیدن به کاربرده است. در این شیوه سفالگری یک چانه گل ورز داده را در کف دست خود قرارداده و با دست دیگر شروع به شکل دادن آن می کرده است. بدین ترتبیب که ابتدا روی چانه گل را با شست دست فشار داده و گودال کوچکی را با فشار دادن کم کم بالا آورده است، در حالیکه چانه گل همچنان در کف دست حرکتی دورانی داشته است. به نظر میرسد با این روش فقط ظروف کوچکتر براحتی ساخته شده و معمولا از نظر شکل نیز کاسه ها و قدحها را که دهانه ای باز دارند، شامل می شده است.(توحیدی ،1378 ، ص 19).
در این روش با توجه به اینکه شی حاصل دارای کف گرد وتخم مرغی شکل بود، برای خشک شدن و انجام مراحل بعدی باید روی تخته سنگ یا سطی صاف قرار می گرفت که در ابتدا با اندکی فشار روی سطح ظرف کف کوچکی زیر آن ایجاد می شد.
این حرکت گام بسیار ارزشمندی بودن در جهت اینکه سفالگر از چیز دیگری که دارای سطخ اتکای مناسبی بود برای جابجایی و چرخش گل استفاده کند و در بزرگ کردن و شکل دادن به بدنه و لبه ظرف آزادی عمل بیشتری داشته باشد در واقع با آزاد شدن دستهای انسان، (مخصوصا دست نگهدارنده) آزادی عمل و قدرت تفکر و توانایی انسان در سفالگری افزایش یافت.(توحیدی ، 1378 ، ص 20). سفالگران با کسب مهارت در ساخت ظروف سفالی به روش حرکت و جابجایی تخته کار ، عملا قدم موثر دیگری برای ساخت حجمهای بزرگ و ضخیم برداشتند. برای ساخت ظرفهای بزرگ از روش شکل دادن حلقوی و مارپیچی و فتیله ای در ساخت تنوع و خمره های بزرگ که امکان چرخش آن روی سطح چرخ سفالگری وجود ندارد استفاده میشود.(عابدی ، 1362 ، ص 28).
در روش دوم سفالگری شکل بخشیدن به سفال با چرخ گردان است. دراین روش چانه گل روی صفحه ای که قابلیت جابه جایی دارد یا در جای خود قابلیت چرخش تا 360 درجه را دارد، قرار می گیرد. برای این صفحه گردان ، محور یا پایه ای درست می کنند که صفحه روی محور به کمک دست می چرخد و در واقع همان چرخ سفالگری کند یادستی است. این دستگاه ساده صفحه ای است روی پایه ای با نوک گرد که درون حفره ای می چرخد را به گردش در می آورد که معمولا شاگرد سفالگیر مامور چرخاندن این چرخ بوده است. تجربه این دستگاه راه را برای اختراع چرخ پایی همواره کرد. آثار مربوط به وجود چرخ دستی در دروان باستان را میتوان در نقاشیهای مربوط به 3000 ق . م در مصر مشاهده کرد.(توحیدی 1387، ص 21).
اهمیت سفال در باستان شناسی
بیشترین یافته ها در جایگاه های باستانی- تاریخی و به ویژه گورها ، سفالینه ها و دست ساخته های سفالین است.گوناگونی آن گویای ویژگیهای بسیار زمانی ، مکانی و کاربردی است.دیرمانی و مقاومت سفال ، در گستره زمان ، و فراوانی آن در اشکال گوناگون ، آن را برای بررسی و مطالعه ممتاز ساخته است .هم از این رو است که مطالعه جایگاه های باستانی و تاریخ گذاری نسبی یافته ، بر پایه مطالعه ویژگیها و مقایسه سفالینه ها ، تا حدود بسیاری راهگشاست.
سفال پدیده ای است که بیش از دیگر بازمانده های زندگی بشری در دسترس است.سفال قدمتی ده هزار ساله دارد و تا به امروز فراز و نشیب بسیاری را پشت سر گذاشته است.رنگ سفال ، یکی از وجوه و راهنما در مطالعه آن است.فراگیری رنگ سفال در یک دوره ، گاه مشخصه آن دوره است.همچون رنگ قرمز در سفالهای هزاره پنجم و نخودی پس از آن ، و سفال خاکستری رنگ که تا دوره ماد و هخامنشی دیده شده است.عوامل گوناگونی به تلون و تنوع رنگ سفال می انجامد ، که رنگ خمیره (خاک و آمیخته های آن) ، حرارت ، هوا (نوع کوره شیوه دمیدن هوا و…) لعاب و… از آن جمله است (مهرکیان ، 1374 ، ص 58)..
امروزه بسیاری از محققان اذعان دارند که مهمترین مدرک برای بررسی سیر مهاجرت و شناخت و تغییر شیوه زندگی اقوام پیش از تاریخ ، در درجه اول سفال و پس سایر مصنوعات آنهاست.سفال به علت نیاز دائم و تداومی کاربرد آن در زندگی انسان تغییرات بطئی یا سریع را در شیوه معیشت و پیشرفتهای صنعتی انسان بخوبی بازگو می کند.(توحیدی ، 1378 ، ص 18).
علم باستان شناسی کلید شناخت تطور و تکامل فرهنگی جوامع و بنیان و اساس پژوهشهای علوم انسانی و اجتماعی است. باستان شناسی تلاش و کوشش زیادی در بازسازی جوامع گذشته جهت درک فعالتیهای فرهنگی دارد که حوامع برای ابقای خود ابداع می کنند. باستان شناسان در پی کشف ساختاری های بنیادی جوامع هستند، اما این امر مهم با مطالعه جزئیات به ظاهر کم اهمیت آغاز می شود.از این رو باستان شناس بیشتر درگیر مسائلی است که به نظر پیش پا افتاده و روزمره می آیند.
بله! حقیقت این است که باستان شناسان زباله مردم باستان را کاوش می کنند، بازمانده ویران خانه هایشان را ، تکه های شکسته ظروفی که در آن پخت و پز می کردند و نیز گورهایشان را که پس از گذراندن زندگی در آن دفن می شدند وبه اشیایی را که در هنگام مرگ براساس اعتقاداتشان با خود به گور می برند. باستان شناسان تکه های بزرگ و کوچک سفال را که د رکاوشهای میدانی خود بدست می آورند کنار هم گذاشته و پایه داستانهای (فرضیه ها ) خود از تمدنها و فرهنگهای گذشته قرار می دهند. از این رو باستان شناسان همواره سرگرم دگرگونی صحنه و یا ویراستاری داستان خود می باشند.(فهیمی ، 1381 ، ص13).
چنین پژوهش همیشگی و محتاج به تغییر و تعدیل تصویرهایی که ما از گذشته ترسیم می کنیم، در حقیقت از طبیعت روش علمی باستان شناسی سرچشمه می گیرد و نشانگر قدرت آن است نه ضعف آن. در این میان تکیه تعصب آمیز بر پاسخهای و پافشاری در تایید و درستی آنها با روشهای علمی بیگانه است و از پیشبرد پژوهش علمی صحیح، جلوگیری خواهد کرد. چنین تعصبی به ویژه در آموزش به دانشجویان زیان آور بوده و می تواند به آسانی توانایی های ذهنی بالقوه آنان را در نطفه خفه کند. به هر ترتیب آنچه که پس از کشف آثار باستانی باید به آن دقیق پرداخته شود پاسخ به سوالات مطرح شده در خصوص فرهنگ مردمان پیشین است ؛ اینکه آنان چگونه می زیستند ، دارای خلق و خوی بودند، به چه پیشرفتهایی در زمینه های گوناگون علمی رسیده بودند، عقاید مذهبی آنها در برگیرنده چه موادردی بوده پیشه آنها چه بود، عوامل اصلی که دروند شکل گیری فرهنگ و تمدن آنها دخیل بوده شامل کدام موارد می باشد و سوالاتی از این قبیل.(فهیمی ، 1381 ، ص 13).
(پیشینه مطالعات باستان شناسی سفال)
قدیمی ترین سفالهای ساخته شده دست انسان مربوط به مرحله بین گردآوری و تولید خوراک است.این دوره حساس که مقطعی ویژه از زندگی انسان به لحاظ تحول فرهنگی ، شکل گیری نوع سکونت و مرحله استقرار است ، خود مراحلی دارد که باید بدان توجه داشت.در ابتدا انسان نوعی استقرار موقت داشت که بخشی از زندگی خود را با کشاورزی در دشت می گذارند و بخش دیگری را برای خواب و فرار از حوادث و مخاطرات پیرامون در غار به سر می برد.پس از آن استقرار دائم بود که آغاز ده نشینی است.در اینجا به بررسی سفالگری در این هر دو دوران می پردازیم و می کوشیم فن سفالگری را در هر دوره مشخص کنیم.(توحیدی ، 1378 ، ص 46).
استقرار موقت : اولین مرحله سفالگری در فلات مرکزی
قدیمی ترین سفالهای دوران نوسنگی یا غار نشین که به نام دوران گردآوری خوراک معروف است ، در غار هوتو ، نزدیک بهشهر فعلی ، شناسایی شده است.حفاری غار هوتو را در 1329 ، کارلتون کون ، استاد انسان شناس دانشگاه پنسیلوانیا ، انجام داد و نتایج آن به چاپ رسید.
در عمق 7 متر و 15 سانتی متری این غار و آثاری از تیغه ها و ابزار سنگی به دست ساز نرم و پولک و بدون نقش به همراه سنگ ساب و تیغه های سنگی به دست آمد که تاریخ آن با کرین 14 حدود 5400 سال ق.م برآورده شده است.
کاوشهای فرانک هول در سال 1347 در تپه علی کش خوزستان انجام داد ، ظروف سنگی سنگی پیدا شده در همین تپه دراویه ای که به نام دوره محمد جعفر (7000-6600 ق.م) معروف است ، قطعه سفالهایی از نوع نرم و سبک به دست آمده.این دوره که قدیمی ترین دوره بعد از علی کش و بزمرده است در آزمایش کربن 14 تاریخ 180±6465 ق.م برآورده شده که در واقع مرز بین استقرار موقت و دائم است.(توحیدی ، 1378 ، ص 47).
در تپه سراب ، واقع در هفت کیلومتری شمال شرق کرمانشاه که در سال 1329 حفاری شد، کشف پیکر کی گلین نشان دهنده استفاده از گل وند داده شده و شکل دادن آن برای مصارف مختلف است.اینکه پیکرک گلی به شکل زنی نشسته است که پاهای خود را دراز کرد و گردنی کشیده با سینه های برجسته و باسن بزرگ دارد که تقریباً تجسمی از پا و سم حیوان است و به علت شکل هنری و نمادین به "ونوس- سراب" معروف شده است.ظروف سفالی در این منطقه دراویه های قدیمی تر شامل سفالهای نرم و سبک که ماده چسباننده آن کاه خرد شده است و به شکل کاسه بیضی دست ساز به اندازه متوسط در لایه های بالاتر به شکل کاسه های صیقلی و دارای نقوش بسیار ابتدایی پیدا شده است (6006-5689) ق.م با مطالعه سفالهای گنج دره ، واقع در مهرسین کرمانشاه ، نیز اطلاعاتی در زمینه قدیمی ترین سفالهای غرب کشور به دست آمد ونیز در دره سلدوز (حاجی فیروز) در نتیجه بررسیهای گیراتون و رالف سولکی روی 300 مکان تاریخی این دره آثار دوران نوسنگی با سفال توام بوده است.
تپه سنگ چخماق را اولین بار در سال 1348 پروفسور ماسودا از دانشگاه توکیو شناسایی کرد و در سال 1349 و 1351 در دو فصل حفاری گردید.در تپه غربی ضمن کشف پیکرهای گلی انسان و حیوان ، در فصل دوم کاوش چند قطعه سفال نیز از لایه 3 به دست آمد و در تپه شرقی تعداد سفال بیشتری به دست آمد که مشخصه آنها ضمیره خوب و نقشهای ساده و مهندسی قرمز روی کاسته های گود است که به روش فتیله ای ساخته شده اند.از زیباترین سفالهای این تپه می توان به دو اثر بسیار ارزنده استفاده کرد که شامل ماکت انسانی یک خانه و یک ظرف کوزه ای شکل به نقوش ابتدایی طرح سبدی به رنگ سیاه روی زمینه قرمز است.بر اساس آزمایش کربن 14 ، تپه غربی 5300 ق.م و تپه شرقی حدود 5830 ق.م تاریخگذاری شده است.(توحیدی ، 1378 ، ص 48).
فصل سوم
موقعیت جغرافیایی فلات مرکزی ایران
فلات مرکزی ایران
از دیدگاه باستان شناسان فلات مرکزی یک محدوده فرهنگی محسوب میگردد، اما در تعریف این محدوده فرهنگی الزاما نمی توان با توجه محدوده ی زیست ریخت شناسی فلات مرکزی حدود قطعی آن را از دیدگاه باستان شناسان معین کرد چرا که وجود برخی از موانع طبیعی کوههای زاگرس و البرز و کویرهای شرق ایران هر چند ارتباط فرهنگی این منطقه را با سایر نواحی ایران به کلی قطع نمی کنند ولی اشکالات فراوانی مخصوصا در ادوار پیش از تاریخ ایجاد نموده اند. از سوی دیگر تفاوتهای فاحشی از نظر اقلیم و بوم شناختی بین مناطق جنوبی (حواشی جنوبی دشت لوت) و مناطق شمالی فلات (کوهپایه های جنوبی البرز) به چشم می خورد. (ذنوبی 1373ص17).
ویژگی مهم این فلات موقعیت جغرافیایی آن است ، قسمت اعظمی از کشور ایران بیش از دو سوم وسعت خاک کشور را فلات مرکزی تشکیل میدهد. این منطقه وسیع که قدیمترین دهکده های دوران آغاز استقرار را در خود جای داده است از شمال به رشته کوههای البرز ، از غرب و شمال غرب به سلسله جبال زاگرس، از جنوب به بیابانهای گرم و خشک بیرون آمده از دل کویر و از شرق به کویر بزرگ مرکزی محدوده میشود. این حوضه های کوچک در وسیعترین منطقه شوره زار کویر به طرف جنوب و شرق فلات ایران قرار گرفته است کویر بزرگ مرکزی در شمال شرق به طرف ارتفاعات مرکزی در قسمت اصلی سیستان و بپلوچستان و د رجنوب شرق به طرف کرمان ادامه می یابد( بدیعی، 1370) میانگین ارتفاعات مرکزی در قسمت اصلی در حدوده 1000 متر بالاتر از سطح دریا است. میانگین بارندگی در نواحی داخلی در حدود 18/3 متر مکعب است در حالیکه قستمهای خارجی بخصوص در بخشهای شمالی و غربی به میزان قابل ملاحظه ای پر باران است. بیشتر آبهای شور فصلی از نهر هایی که سرچشمه اصلی آنها ارتفاعات شمال غربی زاگرس است میگردد. دریاچه نمک که در یاچه قم یا حوض سلطان هم نامیده میشود در قسمت مرکزی این بخش مرتفع قرار گرفته است. بنابراین این منطقه از دیدگاه باستان شناسی فلات ایران محسوب میشود. و موانع طبیعی مانند کوههای زاگرس و البرز و کویرهای شرق ایران ، هر چند ارتباط فرهنگی این منطقه را با سایر نواحی ایران در دنیای باستان به کلی قطع نمی کنند ولی اشکالات فراوانی ایجاد کرده اند. این انزوای طبیعی هویتی فرهنگی به منطقه داده است که اطلاعات بسیار ناچیزی از چگونگی تطور تکامل آن در دست است (ملک شهیرزادی1378،، ص 523).
همچنین دامنه های سرسبز و پر آب میان بریدگیهای موجود در بخشهای از ارتفاعات شمالی و غربی احتمالا راه ورود ساکنان اولیه فلات بوده است. شرایط جغرافیایی داخل فلات مرکزی مانند دامنه های سرسبز و خنک ارتفاعات مزبور، دشتهای حاصلخیز متعدد مانند قزوین، کرج، تهران، ری، سمنان، دامغان، ساوه، قم، کاشان و نواحی گرم و خشک کویر ظاهرا شرایط مناسبی برای زندگی مردمی که قبلا اهلی کردن بز و گوسفند را آموخته بودند فراهم آورده اند (مجید زاده، 1368ص164.)
در مورد پوشش گیاهی منطقه دکتر ملک با تحقیقاتی که براساس بررسی انتخاب نمونه هایی از نقوش تزیینی سفالگران باستان در تپه های فلات مرکزی از آنها برای تزیین ظروف سفالی استفاده کرده اند تصویرای از چگونگی پوشش گیاهی و حیوانی منطقه را در فاصله 7500 تا 5500 ق. م ارائه نموده اند و د رآخر الامر چنین نتیجه گیری می کنند:
هر چند که بقایایی این روستا ها در حاشیه کویر رد داخل بیابان ، یعنی منطقه ای خشک و غیر قابل کشت و زرع واقع شده اند و در زمان آبادانی، یعنی د رحدود 7500 سال پیش در منطقه معتدل و مناسب برای زیست انواع گیاهان و جانوران واقع شده بودند. این منطقه در گذشته کلیه امکانات لازم را برای این روستاییان که با تولید غذا از طریق کشاورزی و دامداری در روستاها زندگی می کردند دارا بوده است. بتدریج این منطقه در حدود 7500 سال پیش محیط مناسب برای زیست حیوان و گیاه و نیز استقرارهای انسانی بوده است در طی 2000 سال به صورت منطقه ای خشک د رآمده و پوشش گیاهی و جانوری آن به کلی تغییر و به صورت امروزی در آمد.
قسمتهای حاصلخیز فلات مرکزی ایران شامل چند ناحیه است که به ترتیب عبارتند از:
1- نواحی دامغان و سمنان و گرمسار
نواحی دامغان ، سمنان ، گرمسار از طرف غرب به دشت ری از طرف شمال به کوههای البرز و از جنوب به وسیله کویر دامغان ، کویرسمنان ، کویر سنگفرش محدوده شده ، و سلسله کوههای کم ارتفاعی که از شمال به جنوب کشیده شده نواحی سمنان و دامغان را از هم جدا می کند. این کوهها به طرف قسمتهای جنوب ادامه پیدا کرده و داخل صحرا شده وبه تدریج ناپدید میشوند. تمام رود خانه دشت سمنان فصلی هستند.
مهمترین آنها رودخانه گل رودبار است ککه پس از عبور از این ناحیه داخل کویر سمنان میشود. رودخانه های فصلی در دشت دامغان شامل:
5- چشمه علی که در اصل از کوههای شاه کوه در جنوب گرگان سرچشمه می گیرد.
6- رودبار که سرچشمه آن در نواحی گرگان است.
7- رود داریان که سرچشمه اش در کوههای مرتفع قوشه است. تمام این رودخانه پس از عبور از میان نواحی مزبور داخل کویر دامغان میشود.
8- هبله رود تنها رودی ناحیه گرمسار تنها منبع اصلی آب جهت کارهای کشاورزی است. میزان متوسط بارندگی نواحی گرمسار5/119
متر مکعب است در حالیکه دردشت دامغان میزان متوسط بارندگی به 14/55 می رسد(7: pp، 1967،Magidzadeh)
6- دشت قزوین:
دشت قزوین در ارتفاعات 1290 متر بالاتر از سطح (جعفری 1368ص24) در نواحی شمال غربی فلات مرکزی قرار گرفته است. از شمال به وسیله سلسله جبال البرز ، از غرب به وسیله کوههای چهار گاه از جبال زاگرس ، از جنوب به وسیله یک ردیف کوههای پست از شرق به غرب کشیده شده محدوده میشود، گذرگاه طبیعی کرج و منجیل این منطقه را با مناطق ساحلی دریای خزر مرتبط می نماید. دشت قزوین از طرف شرق به دشت کرج باز میشود. در سمت غرب و جنوب غربی و دو راه عبور گذر از کوههای سهمگین زاگرس را امکان پذیر می سازد وجود دارد این راههای عبور در طول ابهر رود بین قزوین و زنجان در غرب و قزوین و همدان قرارداد.در این ناحیه رود شور تنها رود اصلی است ولی چند رودخانه کوچکتر فصلی نیز وجود دارد که تمام آنها در طول مسیرشان به رود شور می پیوندند رودخانه مزبور عبارتند از: ابهر رود که از حومه سلطانیه سرچشمه می گیرند از شمال شرقی به طرف جنوب غربی جریان دارد و رودخانه جاجرود را در همسایگی ضیاآباد به خرقان رود که در طول فصل تابستان آب بسیار کمی دارد متصل می کند(Majdzadeh , 1976 , pp :10-12) آورده رود که ان هم از کوههای زاگرس در غرب سرچشمه می گیرد بطرق شرق و دشت قزوین جریان می یابد و با لاخره و در شرق دهکده بستانک وارد رود خر میشود. رود خر بزرگترین رود دشت قزوین است که از کوههای قزل داغ در کاشان سرچمشه می گیرد و به طرف جنوب جریان یافته و به دریاچه نمک نزدیک قم می ریزد. معدل سالیانه باران د ردشت قزوین 33901 متر مکعب است (فرهنگ آبادیهای کشور، 1348، ص 52).
7- دشت کرج:
دشت کرج در ارتفاع 1360 متر از سطح دریا قرار گرفته منبع اصلی آب برای دشت کرج رودخانه کرج است که از کوههای مکون تبک سرچشمه می گیرد. این رود پس از مشروب نمودن دشت کرج وارد جلگه شهریار شده اراضی شهریار مشروب می سازد. رود کرج را مسیر خود که جهت شمال غربی – جنوب شرقی دارد به موازات رودشور به جریان خود ادامه می دهد و ضمن یک گردش قوسی شکل به سوی جنوب متمایل می گردد و در 20 کیلومتری سالاریه به رود جاجرود ملحق میشود. آب بندعلی خان که ناشی از الحاق دو رود کرج و جاجرود می باشد بطرف جنوب جاری و در آخر به داخل دریاچه نمک قم می ریزد. میزان متوسط بارندگی در این ناحیه 4/314 متر مکعب است(بدیعی.1367ص96)
8- ناحیه قم:
منطقه قم در حدود 930 متر بالاتر از سطح دریا قرار گرفته(جعفری، 1368ص11) از جنوب به کاشان از شمال به تهران و از غرب به اراک و از شمال غربی به ساوه محدود شده است. در غرب قم بخشی از کوههای مرکزی ایران قرار گرفته که نشیب آنها بطرف دریاچه قم و کویر نمک است. قسمت غربی قم به واسطه مجاورت با کوهستان دارای آب فراوانی و حاصلخیز است.
ولی قسمت شرق که مجاور کویر است بی حاصلی می باشد. رود قره سوا از شرق به غرب جاری و رود انار بار از خوانسار سرچشمه می گیرد و از جنوب به شمال جاری و از شهر قم می گذرد. رودخانه قم تنها منبع آب این ناحیه است. این رودخانه که بنام گل افشان شناخته شده در اصل از کوههای مرتفع نواخی گلپایگان در جنوب غربی سرچشمه می گیرد. اگر چه رود قم دائمی است ولی در فصل تابستان آب بسیار کمی دارد. میزان متوسط بارندگی در نواحی قم 2/114 متر مکعب است(کیهان، 136ص394).
5- ناحیه ساوه:
دشت ساوه در حدود 960 متر از سطح دریا ارتفاع دارد رودخانه فردغان چای و قره چای چشمه های اصلی این ناحیه جهت مصرف کشاورزی هستند. میزان متوسط بارندگی 6/156 متر مکعب(809: pp، 1967،Magidzadeh)
6- ناحیه کاشان:
ناحیه کاشان در ارتفاع 950متر بالاتر از دریا قرار گرفته است. (جعفری، 1368) به دشت کم ارتفاع شرقی، مجاور صحرای نمک ، که به نام کویر بزرگ شناخته شده و سرزمین مرتفع غربی تقسیم شده است. در این ناحیه دو ردیف کوه وجود دارد که ازشمال غربی به جنوب شرقی امتداد می یابد. یکی از این کوهها که به طرف نواحی کاشان کشیده شده شامل کوههای مرکزی ایران است که بلندترین قله آن حدود 3890- 2500 متر بلند تر از دریا است. کوههای ردیف دوم در طول جنوب غربی کاشان تا نزدیکی کوههای مرکزی کشیده شده است و بلند ترین آن در حدود 3130 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. در ناحیه کاشان چندین رودخانه وجود دارد که در آن میان نابار ، قمصر ، قهرود ، هن جان ، کپر کن از جمله رودخانه های دائمی هستند در حالیکه تعداد زیادی رودخانه های فصلی وجود دارد ولی هیچ کدام از این رودخانه ها نمی تواند به عنوان یک جریان اصلی آب بشمار آید. همچنین در کاشان چنیدن چشمه بزرگ وجود دارد مانند: فین ، نابر ، شاه ، میلاد جرد و ابیانه که در آن مقدار زیادی آب مصرفی منطقه ذخیره میشود.( 1967،pp809 ،Magidzadeh)
7- دشت ری:
دشت ری در حدود 1200 متر بالاتر از سطح دریا قرار دارد که بتدریج از ارتفاعات آن به طرف جنوب کاسته شده و به حدود 800 متر می رسد کوههای مرکزی و جنوبی این ناحیه عبارتند از: بی بی شهربانو، نامک، سه پایه، القدر، حسن آباد ، رودخانه جاجرود از شرق ورود کرج از غرب این ناحیه عبور می کنند و در نهایت داخل دریاچه قم میشوند آب وهوای این منطقه معتدل بوده و گرمای آن در سردترین ماه حدود 6 درجه بالای صفر می باشد. با توجه به قلت نسبی باران و طولانی بودن فصل خشکی در این منطقه گیاهانی قادر به زندگی هستند که نیاز مبرم به آب ندارند (1967،Magidzadeh) میزان بارندگی در این مناطق بسیار کم است. اسفند و فرودین از ماههای پر باران این منطقه محسوب می شود در خرداد ماه میزان بارندگی کم و در سه ماه تابستان کاملا خشک است(کیهان، 417، ص17).
پیشینه مطالعات باستان شناسی در فلات مرکزی ایران:
بر عکس غرب ایران ، به ویژه غرب آن که در طول چهل سال گذشته مطالعات باستان شناسی در ان کمکهای چشمگیر به درک هر چه بهتر فرهنگهای پیش از تاریخ ایران کرده است اطلاعات ما از فرهنگهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران به نتایج محدود سه حفاری باستان شناسی در دهه سوم قرن بیستم منحصر میگردد. نتیجه یکی از حفریات در چشمه علی ، محوطه باستانی در چند کیلومتری جنوب تهران، تا این تاریخ منتشر نشده است ، دومین حفاری تپه حصار است که در نزدیکی شهر دامغان در گوشه شمال شرقی فلات مرکزی قرار دارد ، سومین محوطه یعنی تپه سیلک در نزدیکی کاشان در گوشه غربی این فلات واقع شده است. تازه ترین فعالیتهای باستان شناسی در این منطقه جغرافیایی وسیع را گروه باستان شناسی دانشگاه تهران در تابستان 1349 آغاز کرد و آن را به مدت ده سال متوالی در سه محوطه پیش از تاریخ زاغه قبرستان و تپه سگزآباد در دشت قزوین ادامه داد. (مجید زاده، 1369، ص4)
در تپه قبر ستان و تپه زاغه و جنوب تهران ، سرلک در قلی درویش ، اخیرا نیز یوسف مجید زاده در محوطه از بکی و ملک و شهمیرزادی در آق تپه گرگان و فاضلی نشلی در تپه قبرستان کاوشهای را به انجام رسانده اند.
بررسی تاریخچه مطالعات گاهنگاری در فلات مرکزی:
بدون تردید رومان گیر شمن و اریخ اشمین را می توان از نخستین باستان شناسان دانست که کوشیده اند پس از کاوش در دو محل سیلک در کاشان و چشمه علی در جنوب تهران تصویری از فرایند استقرارهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ارائه دهند. البته پژوهشهای گیر شمن به دلایل که در ذیل به آن اشاره میشود حائز اهمیت خاصی است. نخست آنکه پس از پایان کاوشهای انجام شده در دو تپه شمالی و جنوبی در سال 1938 گزارش نهایی به چاپ رسید این در حالی است که به رغم آنکه محوطه های زیادی در فلات مرکزی چه پیش و چه بعد از انقلاب حفاری و کاوش شده بودند ، اما تا به امروز هیچ گزارش نهایی از پژوهشهای چاپ و منتشر نشده است. دیگر اینکه گیر شمن در همان زمان توانست به نوعی به تقسیم بندی و دوره بندی سیلک شمالی و جنوبی دست یابد که مراحل مختلف استقرار را شامل می شده (نشلی، 1384 ،ص 169) گزارشهای خبرگونه چشمه علی که از اریخ اشمیت ارائه کرده و نیز گزارشهای نهایی کاوشهای سیلک که گیر شمن تدوین کرده و منتشر شده ،شالوده روش پیشنهادی دونالدمک کان را در دهه چهل میلادی برای معرفی حوزه های فرهنگی فلات مرکزی تشکیل دهد. در این راهبر سفال قرمز رنگ به عنوان مشخصه اصلی تمایز فرهنگهای پیش از تاریخ منطقه فلات مرکزی با سایر مناطق ایران قرار گرفته است(جدول 1-3).
در مقاله رابرت دایسون از اصطلاح افق (horizon) که تا این تاریخ مطالعات گاهنگاری ایران معمول نبود استفاده کرد. قبل از انتشار سومین ویرایش کتاب فوق مقاله ای به قلم دایسون دانشنامه ایرانیکا با عنوان سفال در سال 1991 چاپ و منتشر شد. در این مقاله برای نخستین بار فلات مرکزی ایران به سه قسمت فرهنگی ، شمال مرکزی ایران ، فلات شمالی و گرگان تقسیم شده و هر قسمت به طور جداگانه ای بررسی شده است جدول (3-3).
نخستین گام برای تهیه جدولی از فرهنگهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران دکتر یوسف مجید زاده برداشت. او ابتدا در سال 1355 ش (1974م) ادوار فرهنگهای پیش از تاریخ فلات ایران را به سه دوره تقسیم کرد و برای نامیدن هر دوره از اصطلاح فلات استفاده کردو به ترتیب آن سه دوره فرهنگی را از قدیم به جدید ، فلات ایران ، فلات میانه فلات جدید نامید (جدول 3-3)
دکتر صادق میلک شهیرزادی در سال 1359 ش (1977 م) با بررسی آثارش که در جدول پیشنهادی دکتر مجید زاده در دوره فلات قدیم قرار می گرفت جدولی تهیه نموده اند و برای نامیدن هر دوره فرهنگی نام محلی را که کهنترین آثار از آنجا بدست آمده بود انتخاب کرده (جدول 4-3) و نیز در سمپوزیوم شوش وی مطالعات خود را پیگیری کرد ودر جدول فوق تجدید نظر کرد(جدول- 3-4) (ملک شهیرزادی1374، ص75).
در کاوشهای سالهای اخیز در تپه چشمه علی که توسط دکتر نشلی و دکتر محمدرحیم صراف انجام گرفت.،دو شیوه تاریخ گذاری نسبی و مطلق ارائه شد، تپه چشمه علی حداقل دارای دوره های استقراری زیر است:
4- دوره نوسنگی جدید (سیلکI) 5500-6000 ق.م
5- دوره انتقالی کالکولتیک (سیلک II) 4600-5500 ق. م
6- دوره کالکولتیک قدیم (سیلکIII) 4000-4600 ق.م
در سال 1377 هیئتی از گروه باستان شناسی دانشگاه تهران به سرپرستی دکتر فاضلی نشلی کار بررسی جنوب تهران را آغاز کردند که یکی از اهداف این بررسی مطالع توزیع زمانی و مکانی استقرارهای دوره نوسنگی و کالکولتیک در دشت تهران بوده که نتیجتا بر اساس مواد فرهنگی
جدول 2-3 به نقل از دکتر رابرت دایسون 1991
شمال مرکزی ایران
فلات شمالی
گرگان
ق. م
زاغه تحتانی
سنگ چخماق تپه عربی VI
غار کمربنى فوقانی غار هانو تحتانی لایه ى دارای سفال متخلخل
حدود 6200
چشمه علی تحتانی I الف سیلکI
سنگ چخماق تپه شرقی VI ، II
غار هاتو 845- 32
باریم
تورنگ IA
حدود 5800
چشمه علی تحتانی I الف سیلک IIساوه فوقانی
سنگ چخماق تپه شرق II I
گوتو 80/5 – II5، 60
تورنگ B
حدود 5500
چشمه علی I الف قوه تپه موشان تپه سیلک II و III قبرستانI
حصار I A
حدود 4500
چشمه علی I ب سیلک IIIقبرستان III گودین VII
حصار II I
حدود 4000
سیلک = III
قبرستان IV گودین VI
حصار II A / IC (نهایی I)
= II A
حدود 3500
سیلک IV گودین V VI
حصار II
باریم II
حدود 3000
سکر آباد
حصار III
= III
حدود 1500 – 1700
جدول 3-3 به نقل از دکتر یوسف مجید زاده 1981(ملک شهمیرزادی ، 1374 ، ص18-20)
منطقه قم (قره نیه)
اسماعیل آباد
تپه محمودیه
قره تپه
قبرستان و زاعه
مرتضی گرد (چشمه علی)
سیلک
تپه حصار
دوره
سفال آلوتی
سفال آلوتی
سفال آلوتی
قبرستانIV1-3
فاصله
I C
B
A
فلات جدید
قبرستانIV4-6
III6-7b
سفال خاکستری
2 ×
سفال آلوتی
قبرستانIV7-8
فاصله
فاصله
C
فلات میانه
قبرستانIV9-10
×
5-4III
I B
B
CقبرستانI11-13
Bسفال14-18
A الوئی14-17
چشمه علی
I B
×
سفال آلوتی
3-2III
1 III
A سفال آلوتی
I A
A
×
×
×
×
چشمه علی جدید
چشمه علی I A فوقانی
II
B
فلات قدیم
چشمه علی قدیم
چشمه علی I A تحتانی
I
A
زاغه
فلات =
نوسنگی کمربند
جدول4-3 به نقل از سمپوزیوم شوش در 1977
جنوب ایران
فلات
کوههای زاگرس
منطقه
تپه زاغه
تپه قبرستان
نام محل
4 I V
5
سفال ساده خشن
I?
III
7 III
8
9
II
10
11
I
19
سفالهای نخودی و
سایر سفالهای که خوب پخته شده اند
IV
VIII
XI
سفالهای اولیه
بی سفال
جدول گاهنگاری پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران صادق ملک شهر میزادی اسفند 1373(شهمیرزادی ، 1374 ، ص 20-18)
فلات مرکزی ایران
نام دوره
تپه قبرستان II – IV سیلک 75/7-2 III حصار I
جدید
قدیم سیلک
سفال چرخ ساز
سیلک3-1 III چشمه علی B مرتضی گرد تپه قبرستان سگزآبادI 11-19 محمودیه غربی
زاغه I-VIII گنج تپه
سیلک شمالی (2-5-I – 1-3 II) مسره
چشمه علی (A) خوربان محمد آباد
چشمه بلبل قومس قمرود
قره نیه شهریار تورنگ تپه قلعه دختر
اسماعیل آباد یاریم تپه پوینیک
محمودیه شرقی غار کمربند تپه شغالی
بارلکین غار هاتو شیخ تپه
کاخ گلستان؟ شیر آشیان
سوهانک سنگ چخماق
چشمه علی
سفال دست ساز
زاغه X II – I X
سیلک شمالی (I 1)
چشمه بلبل
اریکی
مهران آباد؟ چشمه علی؟
زاغه
غار کمربند (از لایه شش به بالا) مهران آباد
شکل گیری
سفال پوک
غار کمربند غار هاتو
نوسنگی بی سفال
S.M.S
جدول 3-1 به نقل از پروفسور دونالد.ا.مک کان ، 1942
چشمه علی
سیلک
حصار
IB
IV
C 111
B111
A111
A11
فوقانی
IA
تحتانی
n1117
1117
1116
1115
1114
1113
1112
1111
IC
IB
IA
113
112
111
15
14
13
12
11
ارزشمندی بودن در جهت اینکه سفالگر از چیز دیگری که دارای سطخ اتکای مناسبی بود برای جابجایی و چرخش گل استفاده کند و در بزرگ کردن و شکل دادن به بدنه و لبه ظرف آزادی عمل بیشتری داشته باشد در واقع با آزاد شدن دستهای انسان، (مخصوصا دست نگهدارنده) آزادی عمل و قدرت تفکر و توانایی انسان در سفالگری افزایش یافت.(توحیدی ، 1378 ، ص 20). سفالگران با کسب مهارت در ساخت ظروف سفالی به روش حرکت و جابجایی تخته کار ، عملا قدم موثر دیگری برای ساخت حجمهای بزرگ و ضخیم برداشتند. برای ساخت ظرفهای بزرگ از روش شکل دادن حلقوی و مارپیچی و فتیله ای در ساخت تنوع و خمره های بزرگ که امکان چرخش آن روی سطح چرخ سفالگری وجود ندارد استفاده میشود.(عابدی ، 1362 ، ص 28).
در روش دوم سفالگری شکل بخشیدن به سفال با چرخ گردان است. دراین روش چانه گل روی صفحه ای که قابلیت جابه جایی دارد یا در جای خود قابلیت چرخش تا 360 درجه را دارد، قرار می گیرد. برای این صفحه گردان ، محور یا پایه ای درست می کنند که صفحه روی محور به کمک دست می چرخد و در واقع همان چرخ سفالگری کند یادستی است. این دستگاه ساده صفحه ای است روی پایه ای با نوک گرد که درون حفره ای می چرخد را به گردش در می آورد که معمولا شاگرد سفالگیر مامور چرخاندن این چرخ بوده است. تجربه این دستگاه راه را برای اختراع چرخ پایی همواره کرد. آثار مربوط به وجود چرخ دستی در دروان باستان را میتوان در نقاشیهای مربوط به 3000 ق . م در مصر مشاهده کرد.(توحیدی 1387، ص 21).
اهمیت سفال در باستان شناسی
بیشترین یافته ها در جایگاه های باستانی- تاریخی و به ویژه گورها ، سفالینه ها و دست ساخته های سفالین است.گوناگونی آن گویای ویژگیهای بسیار زمانی ، مکانی و کاربردی است.دیرمانی و مقاومت سفال ، در گستره زمان ، و فراوانی آن در اشکال گوناگون ، آن را برای بررسی و مطالعه ممتاز ساخته است .هم از این رو است که مطالعه جایگاه های باستانی و تاریخ گذاری نسبی یافته ، بر پایه مطالعه ویژگیها و مقایسه سفالینه ها ، تا حدود بسیاری راهگشاست.
سفال پدیده ای است که بیش از دیگر بازمانده های زندگی بشری در دسترس است.سفال قدمتی ده هزار ساله دارد و تا به امروز فراز و نشیب بسیاری را پشت سر گذاشته است.رنگ سفال ، یکی از وجوه و راهنما در مطالعه آن است.فراگیری رنگ سفال در یک دوره ، گاه مشخصه آن دوره است.همچون رنگ قرمز در سفالهای هزاره پنجم و نخودی پس از آن ، و سفال خاکستری رنگ که تا دوره ماد و هخامنشی دیده شده است.عوامل گوناگونی به تلون و تنوع رنگ سفال می انجامد ، که رنگ خمیره (خاک و آمیخته های آن) ، حرارت ، هوا (نوع کوره شیوه دمیدن هوا و…) لعاب و… از آن جمله است (مهرکیان ، 1374 ، ص 58)..
امروزه بسیاری از محققان اذعان دارند که مهمترین مدرک برای بررسی سیر مهاجرت و شناخت و تغییر شیوه زندگی اقوام پیش از تاریخ ، در درجه اول سفال و پس سایر مصنوعات آنهاست.سفال به علت نیاز دائم و تداومی کاربرد آن در زندگی انسان تغییرات بطئی یا سریع را در شیوه معیشت و پیشرفتهای صنعتی انسان بخوبی بازگو می کند.(توحیدی ، 1378 ، ص 18).
علم باستان شناسی کلید شناخت تطور و تکامل فرهنگی جوامع و بنیان و اساس پژوهشهای علوم انسانی و اجتماعی است. باستان شناسی تلاش و کوشش زیادی در بازسازی جوامع گذشته جهت درک فعالتیهای فرهنگی دارد که حوامع برای ابقای خود ابداع می کنند. باستان شناسان در پی کشف ساختاری های بنیادی جوامع هستند، اما این امر مهم با مطالعه جزئیات به ظاهر کم اهمیت آغاز می شود.از این رو باستان شناس بیشتر درگیر مسائلی است که به نظر پیش پا افتاده و روزمره می آیند.
بله! حقیقت این است که باستان شناسان زباله مردم باستان را کاوش می کنند، بازمانده ویران خانه هایشان را ، تکه های شکسته ظروفی که در آن پخت و پز می کردند و نیز گورهایشان را که پس از گذراندن زندگی در آن دفن می شدند وبه اشیایی را که در هنگام مرگ براساس اعتقاداتشان با خود به گور می برند. باستان شناسان تکه های بزرگ و کوچک سفال را که د رکاوشهای میدانی خود بدست می آورند کنار هم گذاشته و پایه داستانهای (فرضیه ها ) خود از تمدنها و فرهنگهای گذشته قرار می دهند. از این رو باستان شناسان همواره سرگرم دگرگونی صحنه و یا ویراستاری داستان خود می باشند.(فهیمی ، 1381 ، ص13).
چنین پژوهش همیشگی و محتاج به تغییر و تعدیل تصویرهایی که ما از گذشته ترسیم می کنیم، در حقیقت از طبیعت روش علمی باستان شناسی سرچشمه می گیرد و نشانگر قدرت آن است نه ضعف آن. در این میان تکیه تعصب آمیز بر پاسخهای و پافشاری در تایید و درستی آنها با روشهای علمی بیگانه است و از پیشبرد پژوهش علمی صحیح، جلوگیری خواهد کرد. چنین تعصبی به ویژه در آموزش به دانشجویان زیان آور بوده و می تواند به آسانی توانایی های ذهنی بالقوه آنان را در نطفه خفه کند. به هر ترتیب آنچه که پس از کشف آثار باستانی باید به آن دقیق پرداخته شود پاسخ به سوالات مطرح شده در خصوص فرهنگ مردمان پیشین است ؛ اینکه آنان چگونه می زیستند ، دارای خلق و خوی بودند، به چه پیشرفتهایی در زمینه های گوناگون علمی رسیده بودند، عقاید مذهبی آنها در برگیرنده چه موادردی بوده پیشه آنها چه بود، عوامل اصلی که دروند شکل گیری فرهنگ و تمدن آنها دخیل بوده شامل کدام موارد می باشد و سوالاتی از این قبیل.(فهیمی ، 1381 ، ص 13).
(پیشینه مطالعات باستان شناسی سفال)
قدیمی ترین سفالهای ساخته شده دست انسان مربوط به مرحله بین گردآوری و تولید خوراک است.این دوره حساس که مقطعی ویژه از زندگی انسان به لحاظ تحول فرهنگی ، شکل گیری نوع سکونت و مرحله استقرار است ، خود مراحلی دارد که باید بدان توجه داشت.در ابتدا انسان نوعی استقرار موقت داشت که بخشی از زندگی خود را با کشاورزی در دشت می گذارند و بخش دیگری را برای خواب و فرار از حوادث و مخاطرات پیرامون در غار به سر می برد.پس از آن استقرار دائم بود که آغاز ده نشینی است.در اینجا به بررسی سفالگری در این هر دو دوران می پردازیم و می کوشیم فن سفالگری را در هر دوره مشخص کنیم.(توحیدی ، 1378 ، ص 46).
استقرار موقت : اولین مرحله سفالگری در فلات مرکزی
قدیمی ترین سفالهای دوران نوسنگی یا غار نشین که به نام دوران گردآوری خوراک معروف است ، در غار هوتو ، نزدیک بهشهر فعلی ، شناسایی شده است.حفاری غار هوتو را در 1329 ، کارلتون کون ، استاد انسان شناس دانشگاه پنسیلوانیا ، انجام داد و نتایج آن به چاپ رسید.
در عمق 7 متر و 15 سانتی متری این غار و آثاری از تیغه ها و ابزار سنگی به دست ساز نرم و پولک و بدون نقش به همراه سنگ ساب و تیغه های سنگی به دست آمد که تاریخ آن با کرین 14 حدود 5400 سال ق.م برآورده شده است.
کاوشهای فرانک هول در سال 1347 در تپه علی کش خوزستان انجام داد ، ظروف سنگی سنگی پیدا شده در همین تپه دراویه ای که به نام دوره محمد جعفر (7000-6600 ق.م) معروف است ، قطعه سفالهایی از نوع نرم و سبک به دست آمده.این دوره که قدیمی ترین دوره بعد از علی کش و بزمرده است در آزمایش کربن 14 تاریخ 180±6465 ق.م برآورده شده که در واقع مرز بین استقرار موقت و دائم است.(توحیدی ، 1378 ، ص 47).
در تپه سراب ، واقع در هفت کیلومتری شمال شرق کرمانشاه که در سال 1329 حفاری شد، کشف پیکر کی گلین نشان دهنده استفاده از گل وند داده شده و شکل دادن آن برای مصارف مختلف است.اینکه پیکرک گلی به شکل زنی نشسته است که پاهای خود را دراز کرد و گردنی کشیده با سینه های برجسته و باسن بزرگ دارد که تقریباً تجسمی از پا و سم حیوان است و به علت شکل هنری و نمادین به "ونوس- سراب" معروف شده است.ظروف سفالی در این منطقه دراویه های قدیمی تر شامل سفالهای نرم و سبک که ماده چسباننده آن کاه خرد شده است و به شکل کاسه بیضی دست ساز به اندازه متوسط در لایه های بالاتر به شکل کاسه های صیقلی و دارای نقوش بسیار ابتدایی پیدا شده است (6006-5689) ق.م با مطالعه سفالهای گنج دره ، واقع در مهرسین کرمانشاه ، نیز اطلاعاتی در زمینه قدیمی ترین سفالهای غرب کشور به دست آمد ونیز در دره سلدوز (حاجی فیروز) در نتیجه بررسیهای گیراتون و رالف سولکی روی 300 مکان تاریخی این دره آثار دوران نوسنگی با سفال توام بوده است.
تپه سنگ چخماق را اولین بار در سال 1348 پروفسور ماسودا از دانشگاه توکیو شناسایی کرد و در سال 1349 و 1351 در دو فصل حفاری گردید.در تپه غربی ضمن کشف پیکرهای گلی انسان و حیوان ، در فصل دوم کاوش چند قطعه سفال نیز از لایه 3 به دست آمد و در تپه شرقی تعداد سفال بیشتری به دست آمد که مشخصه آنها ضمیره خوب و نقشهای ساده و مهندسی قرمز روی کاسته های گود است که به روش فتیله ای ساخته شده اند.از زیباترین سفالهای این تپه می توان به دو اثر بسیار ارزنده استفاده کرد که شامل ماکت انسانی یک خانه و یک ظرف کوزه ای شکل به نقوش ابتدایی طرح سبدی به رنگ سیاه روی زمینه قرمز است.بر اساس آزمایش کربن 14 ، تپه غربی 5300 ق.م و تپه شرقی حدود 5830 ق.م تاریخگذاری شده است.(توحیدی ، 1378 ، ص 48).
فصل سوم
موقعیت جغرافیایی فلات مرکزی ایران
فلات ارزشمندی بودن در جهت اینکه سفالگر از چیز دیگری که دارای سطخ اتکای مناسبی بود برای جابجایی و چرخش گل استفاده کند و در بزرگ کردن و شکل دادن به بدنه و لبه ظرف آزادی عمل بیشتری داشته باشد در واقع با آزاد شدن دستهای انسان، (مخصوصا دست نگهدارنده) آزادی عمل و قدرت تفکر و توانایی انسان در سفالگری افزایش یافت.(توحیدی ، 1378 ، ص 20). سفالگران با کسب مهارت در ساخت ظروف سفالی به روش حرکت و جابجایی تخته کار ، عملا قدم موثر دیگری برای ساخت حجمهای بزرگ و ضخیم برداشتند. برای ساخت ظرفهای بزرگ از روش شکل دادن حلقوی و مارپیچی و فتیله ای در ساخت تنوع و خمره های بزرگ که امکان چرخش آن روی سطح چرخ سفالگری وجود ندارد استفاده میشود.(عابدی ، 1362 ، ص 28).
در روش دوم سفالگری شکل بخشیدن به سفال با چرخ گردان است. دراین روش چانه گل روی صفحه ای که قابلیت جابه جایی دارد یا در جای خود قابلیت چرخش تا 360 درجه را دارد، قرار می گیرد. برای این صفحه گردان ، محور یا پایه ای درست می کنند که صفحه روی محور به کمک دست می چرخد و در واقع همان چرخ سفالگری کند یادستی است. این دستگاه ساده صفحه ای است روی پایه ای با نوک گرد که درون حفره ای می چرخد را به گردش در می آورد که معمولا شاگرد سفالگیر مامور چرخاندن این چرخ بوده است. تجربه این دستگاه راه را برای اختراع چرخ پایی همواره کرد. آثار مربوط به وجود چرخ دستی در دروان باستان را میتوان در نقاشیهای مربوط به 3000 ق . م در مصر مشاهده کرد.(توحیدی 1387، ص 21).
اهمیت سفال در باستان شناسی
بیشترین یافته ها در جایگاه های باستانی- تاریخی و به ویژه گورها ، سفالینه ها و دست ساخته های سفالین است.گوناگونی آن گویای ویژگیهای بسیار زمانی ، مکانی و کاربردی است.دیرمانی و مقاومت سفال ، در گستره زمان ، و فراوانی آن در اشکال گوناگون ، آن را برای بررسی و مطالعه ممتاز ساخته است .هم از این رو است که مطالعه جایگاه های باستانی و تاریخ گذاری نسبی یافته ، بر پایه مطالعه ویژگیها و مقایسه سفالینه ها ، تا حدود بسیاری راهگشاست.
سفال پدیده ای است که بیش از دیگر بازمانده های زندگی بشری در دسترس است.سفال قدمتی ده هزار ساله دارد و تا به امروز فراز و نشیب بسیاری را پشت سر گذاشته است.رنگ سفال ، یکی از وجوه و راهنما در مطالعه آن است.فراگیری رنگ سفال در یک دوره ، گاه مشخصه آن دوره است.همچون رنگ قرمز در سفالهای هزاره پنجم و نخودی پس از آن ، و سفال خاکستری رنگ که تا دوره ماد و هخامنشی دیده شده است.عوامل گوناگونی به تلون و تنوع رنگ سفال می انجامد ، که رنگ خمیره (خاک و آمیخته های آن) ، حرارت ، هوا (نوع کوره شیوه دمیدن هوا و…) لعاب و… از آن جمله است (مهرکیان ، 1374 ، ص 58)..
امروزه بسیاری از محققان اذعان دارند که مهمترین مدرک برای بررسی سیر مهاجرت و شناخت و تغییر شیوه زندگی اقوام پیش از تاریخ ، در درجه اول سفال و پس سایر مصنوعات آنهاست.سفال به علت نیاز دائم و تداومی کاربرد آن در زندگی انسان تغییرات بطئی یا سریع را در شیوه معیشت و پیشرفتهای صنعتی انسان بخوبی بازگو می کند.(توحیدی ، 1378 ، ص 18).
علم باستان شناسی کلید شناخت تطور و تکامل فرهنگی جوامع و بنیان و اساس پژوهشهای علوم انسانی و اجتماعی است. باستان شناسی تلاش و کوشش زیادی در بازسازی جوامع گذشته جهت درک فعالتیهای فرهنگی دارد که حوامع برای ابقای خود ابداع می کنند. باستان شناسان در پی کشف ساختاری های بنیادی جوامع هستند، اما این امر مهم با مطالعه جزئیات به ظاهر کم اهمیت آغاز می شود.از این رو باستان شناس بیشتر درگیر مسائلی است که به نظر پیش پا افتاده و روزمره می آیند.
بله! حقیقت این است که باستان شناسان زباله مردم باستان را کاوش می کنند، بازمانده ویران خانه هایشان را ، تکه های شکسته ظروفی که در آن پخت و پز می کردند و نیز گورهایشان را که پس از گذراندن زندگی در آن دفن می شدند وبه اشیایی را که در هنگام مرگ براساس اعتقاداتشان با خود به گور می برند. باستان شناسان تکه های بزرگ و کوچک سفال را که د رکاوشهای میدانی خود بدست می آورند کنار هم گذاشته و پایه داستانهای (فرضیه ها ) خود از تمدنها و فرهنگهای گذشته قرار می دهند. از این رو باستان شناسان همواره سرگرم دگرگونی صحنه و یا ویراستاری داستان خود می باشند.(فهیمی ، 1381 ، ص13).
چنین پژوهش همیشگی و محتاج به تغییر و تعدیل تصویرهایی که ما از گذشته ترسیم می کنیم، در حقیقت از طبیعت روش علمی باستان شناسی سرچشمه می گیرد و نشانگر قدرت آن است نه ضعف آن. در این میان تکیه تعصب آمیز بر پاسخهای و پافشاری در تایید و درستی آنها با روشهای علمی بیگانه است و از پیشبرد پژوهش علمی صحیح، جلوگیری خواهد کرد. چنین تعصبی به ویژه در آموزش به دانشجویان زیان آور بوده و می تواند به آسانی توانایی های ذهنی بالقوه آنان را در نطفه خفه کند. به هر ترتیب آنچه که پس از کشف آثار باستانی باید به آن دقیق پرداخته شود پاسخ به سوالات مطرح شده در خصوص فرهنگ مردمان پیشین است ؛ اینکه آنان چگونه می زیستند ، دارای خلق و خوی بودند، به چه پیشرفتهایی در زمینه های گوناگون علمی رسیده بودند، عقاید مذهبی آنها در برگیرنده چه موادردی بوده پیشه آنها چه بود، عوامل اصلی که دروند شکل گیری فرهنگ و تمدن آنها دخیل بوده شامل کدام موارد می باشد و سوالاتی از این قبیل.(فهیمی ، 1381 ، ص 13).
(پیشینه مطالعات باستان شناسی سفال)
قدیمی ترین سفالهای ساخته شده دست انسان مربوط به مرحله بین گردآوری و تولید خوراک است.این دوره حساس که مقطعی ویژه از زندگی انسان به لحاظ تحول فرهنگی ، شکل گیری نوع سکونت و مرحله استقرار است ، خود مراحلی دارد که باید بدان توجه داشت.در ابتدا انسان نوعی استقرار موقت داشت که بخشی از زندگی خود را با کشاورزی در دشت می گذارند و بخش دیگری را برای خواب و فرار از حوادث و مخاطرات پیرامون در غار به سر می برد.پس از آن استقرار دائم بود که آغاز ده نشینی است.در اینجا به بررسی سفالگری در این هر دو دوران می پردازیم و می کوشیم فن سفالگری را در هر دوره مشخص کنیم.(توحیدی ، 1378 ، ص 46).
استقرار موقت : اولین مرحله سفالگری در فلات مرکزی
قدیمی ترین سفالهای دوران نوسنگی یا غار نشین که به نام دوران گردآوری خوراک معروف است ، در غار هوتو ، نزدیک بهشهر فعلی ، شناسایی شده است.حفاری غار هوتو را در 1329 ، کارلتون کون ، استاد انسان شناس دانشگاه پنسیلوانیا ، انجام داد و نتایج آن به چاپ رسید.
در عمق 7 متر و 15 سانتی متری این غار و آثاری از تیغه ها و ابزار سنگی به دست ساز نرم و پولک و بدون نقش به همراه سنگ ساب و تیغه های سنگی به دست آمد که تاریخ آن با کرین 14 حدود 5400 سال ق.م برآورده شده است.
کاوشهای فرانک هول در سال 1347 در تپه علی کش خوزستان انجام داد ، ظروف سنگی سنگی پیدا شده در همین تپه دراویه ای که به نام دوره محمد جعفر (7000-6600 ق.م) معروف است ، قطعه سفالهایی از نوع نرم و سبک به دست آمده.این دوره که قدیمی ترین دوره بعد از علی کش و بزمرده است در آزمایش کربن 14 تاریخ 180±6465 ق.م برآورده شده که در واقع مرز بین استقرار موقت و دائم است.(توحیدی ، 1378 ، ص 47).
در تپه سراب ، واقع در هفت کیلومتری شمال شرق کرمانشاه که در سال 1329 حفاری شد، کشف پیکر کی گلین نشان دهنده استفاده از گل وند داده شده و شکل دادن آن برای مصارف مختلف است.اینکه پیکرک گلی به شکل زنی نشسته است که پاهای خود را دراز کرد و گردنی کشیده با سینه های برجسته و باسن بزرگ دارد که تقریباً تجسمی از پا و سم حیوان است و به علت شکل هنری و نمادین به "ونوس- سراب" معروف شده است.ظروف سفالی در این منطقه دراویه های قدیمی تر شامل سفالهای نرم و سبک که ماده چسباننده آن کاه خرد شده است و به شکل کاسه بیضی دست ساز به اندازه متوسط در لایه های بالاتر به شکل کاسه های صیقلی و دارای نقوش بسیار ابتدایی پیدا شده است (6006-5689) ق.م با مطالعه سفالهای گنج دره ، واقع در مهرسین کرمانشاه ، نیز اطلاعاتی در زمینه قدیمی ترین سفالهای غرب کشور به دست آمد ونیز در دره سلدوز (حاجی فیروز) در نتیجه بررسیهای گیراتون و رالف سولکی روی 300 مکان تاریخی این دره آثار دوران نوسنگی با سفال توام بوده است.
تپه سنگ چخماق را اولین بار در سال 1348 پروفسور ماسودا از دانشگاه توکیو شناسایی کرد و در سال 1349 و 1351 در دو فصل حفاری گردید.در تپه غربی ضمن کشف پیکرهای گلی انسان و حیوان ، در فصل دوم کاوش چند قطعه سفال نیز از لایه 3 به دست آمد و در تپه شرقی تعداد سفال بیشتری به دست آمد که مشخصه آنها ضمیره خوب و نقشهای ساده و مهندسی قرمز روی کاسته های گود است که به روش فتیله ای ساخته شده اند.از زیباترین سفالهای این تپه می توان به دو اثر بسیار ارزنده استفاده کرد که شامل ماکت انسانی یک خانه و یک ظرف کوزه ای شکل به نقوش ابتدایی طرح سبدی به رنگ سیاه روی زمینه قرمز است.بر اساس آزمایش کربن 14 ، تپه غربی 5300 ق.م و تپه شرقی حدود 5830 ق.م تاریخگذاری شده است.(توحیدی ، 1378 ، ص 48).
دیباچه:
موضوع اصلی جامعه شناسی سیاسی بررسی روابط متقابل میان قدرت دولتی و نیروهای اجتماعی است.دولت نیزخود بعنوان مهمترین نهاد سیاسی ازنظر اجتماعی معلق در هوا نیست بلکه درمتن شبکه پیچیده ای از منافع وعلایق اجتماعی قرارداردونمیتوان بدون شناخت این منافع وعلایق،سرشت آنرابدرستی فهم کرد.دولت گرچه عالیترین مظهر قدرت سیاسی است لیکن خود فارغ ازسلطه نیروهای اجتماعی نیست.
دولت هم عرصه کشمکش نیروهای اجتماعی و هم مظهر سلطه بخشی ازآنها بربخش های دیگراست.دولتها گرچه کار ویژه های عمومی انجام میدهند اما چهره ای خصوصی هم دارند.بطورکلی دولت ها دارای چهارپایه یا چهره متفاوت هستند:یکی پایه اجباروچهره اجبارآمیز،دوم پایه عقیدتی وچهره ایدئولوژیک،سوم چهره عمومی یا تامین خدمات وکارویژه های عمومی وچهارم پایه منافع مادی یا چهره خصوصی.داشتن حداقلی ازاین پایه ها و کار ویژه ها برای همه رژیم های سیاسی ضروری است.
مهمترین وجهی که مورد بررسی جامعه شناسی سیاسی است چهره خصوصی دولت ورابطه قدرت دولتی با منافع گروهها ونیروهای اجتماعی است. ساخت قدرت هیچگاه از منافع گروههای خصوصی استقلال کامل حاصل نمیکند. وظیفه اصلی جامعه شناسی سیاسی را به بررسی روابط میان قدرت دولتی و گروهها ونیروهای اجتماعی محدود کرده ایم تا "دیسیپلین"جامعه شناسی سیاسی به معنی دقیق آن ازدیگرشاخه های علوم سیاسی به روشنی متمایز گردد.کانون اصلی جامعه شناسی سیاسی یعنی رابطه قدرت دولتی و نیروهای اجتماعی تنگ میکند.
تاریخ محتوای اصلی وماده خام همه علوم اجتماعی را تشکیل میدهدوازترکیب تاریخ با نظریه است که علم اجتماعی پدید می آید.
1-پیشینه،سرشت و خاستگاه جامعه شناسی سیاسی:
بطور کلی میتوان گفت که موضوع جامعه شناسی سیاسی بررسی رابطه میان دولت،قدرت سیاسی وقدرت دولتی ازیک سووجامعه وقدرت اجتماعی یا نیروه ها وگروههای اجتماعی از سوی دیگر است.ازاین دیدگاه قدرت سیاسی شامل قدرت دولتی وقدرت اجتماعی است ودرکل پیکره جامعه پراکنده است.جامعه شناسی سیاسی میکوشد رابطه میان قدرت دولتی وقدرت اجتماعی رادریابد.به این معنی دولت تنها عالیترین نوع رابطه قدرت درجامعه است(وحکومت مجموعه نهادها وموسسات اعمال قدرت دولتی است.)،حال آنکه انواعی از رابطه ی قدرت دردرون جامعه نیز وجود دارد.اگر سیاست را به معنی "روابط میان جامعه،اقتصاد و دولت"تلقی کنیم درآنصورت ،بصورتی پراکنده علوم اجتماعی امروز مانند جامعه شناسی وعلم سیاست معمولا درپی عرضه مجموعه ای ازاطلاعات درباره "نظام اجتماعی"و "نظام سیاسی"بصورت جداگانه بعنوان حوزه های مستقل ازیکدیگر بوده اند.
رابطه میان دولت و جامعه بعنوان موضوع اصلی جامعه شناسی سیاسی یکی ازمهم ترین وشاید بتوان گفت مهمترین موضوع نظریه پردازی سیاسی و اجتماعی درطی قرون اخیر بوده است.تامل درباره این رابطه با تکوین دولت مدرن آغاز گردید.پیدایش ساخت دولت مدرن درهمه جا محصول (دولت-ملت)حل منازعه میان شهریاران و قدرت های محلی،گسترش روابط اقتصاد بازاری و پایان یافتن نزاع میان دولت و مذهب به سود شهریاران بود.دولت مدرن کم وبیش درهمه جا نخست درهیئت دولت مطلقه پدیدارشد وچنین دولتی مقدمات لازم برای یکپارچگی ووحدت ملی را فراهم آورد.برعکس،تردید درخصلت عمومی دولت مدرن وتاًمل درباره رابطه میان "قدرت دولتی "ومنافع وعلایق حکام وجامعه نقطه تکوین جامعه شناسی سیاسی به معنی مدرن را تشکیل داد.
فلسفه سیاسی درزمینه رابطه میان دولت و جامعه دیدگاهی تجویزی داشته است نه تحلیلی وازموضوعاتی چون حدود مطلوب قدرت دولت و حقوق افراد درجامعه، ضرورت دفاع ازعرصه زندگی خصوصی،تلقی دولت بعنوان قدرت عمومی،حدود مطلوب دخالت دولت درعلایق جامعه وجزآن سخن گفته است.
موضوع اصلی جامعه شناسی سیاسی بطور کلی بررسی روابط دولت و جامعه وبویژه تاثیرات جامعه برروی دولت است.
بطور خلاصه جامعه شناسی سیاسی به بررسی محیط اجتماعی سیاست میپردازد.بررسی تاثیرات جامعه بطور کلی اعم ازحوزه روابط تولیدی و اقتصاد،لایه بندی های اجتماعی و فرهنگ برساخت وفرآیند و رفتار سیاسی جوهر جامعه شناسی سیاسی را تشکیل میدهد.بعبارت ساده تر درجامعه شناسی سیاسی،زندگی سیاسی بوسیله متغیرهای اجتماعی توضیح داده میشود.
جامعه شناسی سیاسی بیشترنگرشی است از"پایین به بالا"،یعنی اینکه بیشتر تاثیرات جامعه برسیاست را بررسی میکند،حال آنکه"علم سیاست"بیشتر نگرشی است از"بالا به پایین"،به این معنا که بیشتربه بررسی ساختار قدرت وفرآیند سیاست وتصمیم گیری وتاثیرات آنها برروابط اجتماعی میپردازد.قدرت اجتماعی برعکس قدرت دولتی،پشتوانه اجرایی اجبازآمیزندارد.بدین سان باید ازلحاظ نظری دومفهوم سلطه سیاسی وتعیین کنندگی راازیکدیگرتمییز داد.
ازنظر خاستگاه تاریخی،پیدایش شاخه جامعه شناسی سیاسی که متضمن مفهوم جدایی حوزه دولت ازجامعه است،خودمعلول دگرگونی های سیاسی و اجتماعی بوده است.درطی قرن نوزدهم اندیشمندان اجتماعی هرچه بیشتر مفهوم جدایی دولت ازجامعه راپیش کشیدند پیشتردراندیشه سیاسی قدیم"جامعه"اساساً سیاسی تلقی میشد وبنابراین خط فاصلی میان دولت و جامعه متصورنبود.بافروپاشی دولت مطلقه و تجزیه آن به"قدرت سیاسی"و "جامعه مدنی"تصورجدایی دوحوزه سیاست وجامعه آسانترمیشد.اندیشه سیاسی عصر جدید خصلت عمومی دولت را مورد تردید قرارداده است:Benefit "نفع که کانون کلیه مراودات انسانی وکل حیات اجتماعی است،'اصل جامعه' را تشکیل میدهد."
بطور کلی میتوان ازسه گرایش رفتاری فرد،گرایش تاثیر نیروهای اجتماعی برزندگی سیاسی،وگرایش ساختاری نام برد.ازنقطه نظری دیگراین سه گرایش به سه سطح تحلیل درجامعه شناسی سیاسی اشاره دارند:یک سطح تحلیل فردورفتارهای او،دوم سطح تحلیل گروهها ونیروهای اجتماعی وتاثیر آنها برسیاست،وسوم سطح تحلیل ساختار دولت وعوامل تعیین کننده آن.
طبقات اجتماعی ودولت:
بطور کلی ویژگی اساسی جامعه شناسی سیاسی مارکس تجزیه جامعه به اجزای آن،تشخیص منافع وطبقات عمده موجود درآن،کشف روابط میان آن اجزاء وسرانجام کشف رابطه میان اجزای جامعه وساخت سیاسی است.بعبارت دیگر،بحث ازریشه اجتماعی توزیع قدرت سیاسی موضوع عمده این جامعه شناسی سیاسی را تشکیل میدهد.مارکس مالکیت و نوع آن ونیز میزان آزادی شخصی را معیار دسته بندی طبقات اجتماعی میدانست مثلا کارگرفاقد منافع تولیدولی آزاد است؛دهقان وابسته بعضاً مالک حاصل کار خویش است؛دهقان آزاد مالک زمین وحاصل کار خویش است.بنظرمارکس وانگلس نخستین جوامع فاقد طبقه بودند زیرا درآنها ارزش اضافی یامازاد تولید نمیشدومالکیت خصوصی وجود نداشت.
روابط وشکافهای طبقاتی درجامعه ازنظرمارکس ذاتاً متضمن تنش وتعارض ومنازعه اندواغلب نیز به چنین وضعی می انجامند. بنابراین موضوع جامعه شناسی سیاسی ازنظر مارکسیستی بصورتی دقیق تر کشف روابط میان ساخت دولت و منازعات اجتماعی وطبقاتی است.به موجب جامعه شناسی مارکس تغییر درروابط تولیدی ونهادهای اجتماعی وسیاسی واشکال آگاهی محصول عمل ومبارزه طبقاتی است.ازاین رو زندگی سیاسی بازتاب کشمکشهای طبقات اجتماعی است.هرگونه دگرگونی درروابط طبقاتی درزندگی سیاسی بازتاب می یابد.گام اول درجامعه شناسی سیاسی شناسایی منابع طبقاتی است.به گفته مارکس"اگر بخواهیم کشور خاصی راازدیدگاه اقتصاد سیاسی بررسی کنیم،باید با جمعیت آن وتوزیع آن جمعیت میان طبقات شهروروستا…آغاز کنیم".
طبعا فرض براین است که طبقات اجتماعی براساس محاسبه منافع مادی خودوبه شیوه ای عقلانی عمل میکند وازاینرو رفتارهای سیاسی که بازتاب علایق ومنافع طبقاتی است،عقلانی بشمار میرود.بهمین دلیل ایدئولوژیهای سیاسی بازتاب منافع مادی طبقات اجتماعی هستند.باتوجه به مطالب بالا نقش وجایگاه دولت دردرون جامعه طبقاتی وروابط پیچیده موجود میان آن دو،موضوع جامعه شناسی سیاسی ازنظرمارکس را تشکیل میدهد.نفی ماهیت عمومی قدرت دولتی نقطه عزیمت اصلی این جامعه شناسی است.البته دولت مدرن چنان عمل میکند که گویی طبقات اجتماعی وجود ندارندویارابطه میان آنها استثماری نیست ویامیان آنها تضاد منافع اساسی ومهم وجود ندارد ویااینکه این تضادها بر زندگی سیاسی اثری باقی نمی گذارندلیکن درعمل دولت حافظ نظام امتیازات اجتماعی است.ظاهرا مالکیت خصوصی وروابط تولیدی اموری غیر سیاسی هستند وخارج از حیطه دولت وتصمیم گیری سیاسی تلقی می شوند.درواقع دولت نیرویی مستقل وورای روابط وعلایق اجتماعی و اقتصادی نیست.بلکه بعنوان مهمترین رابطه قدرت در جامعه خود ذاتاًازآن علایق وروابط تشکیل شده است.
بطور کلی درآثارتاریخی-سیاسی مارکس میتوان دوتعبیرمختلف ازرابطه میان دولت وطبقات اجتماعی یافت یکی تعبیر"ابزارانگارانه"ودیگری تعبیر استقلال نسبی.درتعبیراول که تعبیراصلی درآثارمارکس وانگلس است،دولت ابزارسلطه طبقه بالاووسیله تضمین وتداوم منافع آن تلقی میشود.درتعبیر دوم که اغلب درآثاراولیه مارکس یافت میشود فرض براین است که دولت ونهادهای آن ممکن است نسبت به زیربنای اقتصادی وطبقه حاکمه دارای تنوعات تاریخی باشند وقدرت آنرا نمیتوان لزوماً ومستقیماً به منافع وعلایق طبقه بالا محدود دانست:دولت بهرحال دارای میزانی قدرت مستقل یا استقلال نسبی ازطبقه بالاست. درتعبیراول مارکس برآن است که ازآنجا که توزیع امتیازات اجتماعی واقتصادی جزء ذاتی ساخت قدرت سیاسی است،بنابراین ضرورتاً دولت برخاسته ازقدرت اقتصادی واجتماعی طبقه مسلط است.دولت دست کم دروجه تولید سرمایه داری روبنایی است که بربنیاد روابط اقتصادی استواراست.ازدیدگاه مارکس"روابط قدرت در تولید تعیین کننده روابط قدرت درکل جامعه هستند".بدین سان قدرت سیاسی پرتو یا سایه ای ازقدرت اقتصادی است ودرنتیجه دولت مستقیماًدرخدمت منافع طبقه مسلط ازنظر اقتصادی قراردارد.مارکس و انگلس درمانیفست کمونیست چنین آورده اند:"قوه اجرایی دولت مدرن تنها کمیته ای برای اداره امور کل بورژوازی است"دولت درجامعه سرمایه داری منافع طبقه سرمایه داررابه عنوان منافع عموم قلمداد میکند وآنراتضمین می نماید."دولت منافع طبقه حاکمه رادرقالب اراده دولتی وقانون جلوه ای عمومی می بخشد."انگلس درمنشا خانواده،مالکیت خصوصی ودولت میگوید:"دولت دوست قدرتمند ترین وثروتمندترین طبقه ای است که ازطریق دولت به طبقه مسلط سیاسی تبدیل میشودوبدین سان وسیله تازه ای برای سرکوب واستثمار طبقه تحت سلطه بدست می آورد.
مارکس در کتاب هجدهم برومرلوئی بناپارت شیوه تمرکزقدرت سیاسی در دست قوه اجرائی به زیان طبقه مسلط رابررسی میکند و ازدولت بناپارت به عنوان"زائده ای انگل گونه"بر پیکرجامعه ی مدنی و منبع مستقل عمل سیاسی نام میبرد. این دولت مجموعه ای از نهادهای پیچیدهاست که در جامعه مدنی مستقیماًتاثیرمیگذارد و مانع اعمال قدرت بورژوازی در صحنه سیاسی میگردد. بدین سان به نظر مارکس کارگزاران دولتی صرفاً برطبق علائق و منافع طبقه مسلط عمل نمی کنند، به ویژه هنگامی که در شرایط گذار از یک وجه تولید به وجه تولید دیگر میان نیروهای طبقاتی عمده جامعه اقتصادی نسبی برقرار میگردد.طبعاً منظور مارکس در اینجا توصیف دولت به عنوان نماینده اراده و مصلحت عام و کلی نیست بلکه دولت در این شکل " غایات کلی را به شکل دیگری از علائق خصوصی درمی آورد" میزان ابتکار عمل دولت نسبت به جامعه مدنی و نیروهای آن به هرحال محدود است و دولت در جامعه سرمایه داری نمیتواند از وابستگی خود نسبت به طبقه مسلط رهائی یابد. این وابستگی به ویژه در شرایط بحرانی کاملاً آشکار میگردد. بنابراین گرچه بناپارت قدرت سیاسی راتصاحب کرد، اما مآلاً قدرت مادی آن طبقه راتثبیت کرد.
دیدگاه پیوند سیاسی میان دولت و طبقهه مسلط بر توانائیها و منابع و جایگاه استراتژیک آن طبقه به عنوان پرقدرت ترین "گروه فشار" در اعمال نفوذ برقدرت سیاسی تاکید میگذارد. از طریق چنین اعمال نفوذی طبقه مسلط میتواند منافع خصوصی خود را بعنوان منافع ملی قلمداد کند. گذشته از زمینه های اجتماعی، خانوادگی و ایدئولوژیک مشترک میان هیات حاکمه و طبقه مسلط ، آن طبقه میتواند از طریق کنترل وسایل تولید و روند انباشت سرمایه، سرمایه گذاری و تجارت و اعمال نفوذ اجتناب ناپذیر در زمینه سیاست تولید، دستمزدها، قیمتها و غیره، دولت را در زیرسلطه خود نگه دارد. قدرت اقتصادی، اساس قدرت سیاسی طبقه مسلط است و دولت نمیتواند از زیربار آن شانه خالی کند. حکومتها اغلب در اجرای وظائف مختلف خودشان مانندحفظ نظم، تامین رفاه، تثبیت اقتصادی و تامین منابع مالی نیازمند حمایت طبقه مسلط هستند. باتوجه به چنین تنگناها و محدودیتهایی طبیعی است که قدرت سیاسی به حمایت از مواضع طبقه مسلط تمایل پیدا کند. البته دولت به عنوان حوزه نهادی جداگانه ای از حوزه طبقات اجتماعی و حتی طبقه مسلط استقلال داردو باتوجه به استقلال نهادی نمیتواند کاملاً دردرون طبقه مسلط حل شود. بنابراین استقلال نسبی دولت از طبقه مسلط به این معنا درماهیت آن نهفته است و از این دیدگاه مغایرتی با ابزارگونگی دولت ندارد. بدین سان رابطه دولت و طبقه مسلط را میتوان" رابطه همدستی میان دودسته از نیروهای متفاوت نامید که به وسیله رشته های گوناگونی با هم پیوند دارند و با این حال هریک دارای حوزه علائق خاص خویش اند."
مارکس نیز خود درمواردی بروجود چنین پیوندی میان دولت و طبقه مسلط تاکید گذاشت . مثلاً در مبارزات طبقاتی درفرانسه میگوید که هرچه تهدیدات نسبت به قدرت طبقه مسلط افزایش پیدا کندقدرت و استقلال دولت به همان نسبت افزایش می یابد. برعکس وقتی طبقه حاکمه مواجه با تهدیدی از پائین نیست رابطه نزدیکی میان دولت و آن طبقه برقرارمیشود. از چنین دیدگاهی "طبیعی"ترین متحد و همدست دولت طبقه مسلط از نظر اقتصادی است که میتواند بیشترین محدودیت را برعمل دولت اعمال کند.
رالف میلیبند. میلیبند در کتاب عمده خود دولت درجامعه سرمایه داری (1969) در پی ارزیابی قوت نظریه ابزارگونگی دولت درمقابل نظریه رایج در جامعه شناسی سیاسی درغرب یعنی "پلورالیسم"(ر.ک.بخش3ش) برآمد. نخست درمورد ماهیت دولت،میلیبند توضیح میدهد که "…دولت یک شیء نیست و به این معنی وجود خارجی ندارد…تلقی بخشی از دولت – یعنی حکومت-بعنوان دولت موجب آشفتگی در بحث از ماهیت ووجود قدرت دولتی میشود…اگر گمان رود که حکومت همان دولت است، در آن صورت باید دست یافتن به قدرت حکومت را به معنی دست یافتن به قدرت دولتی دانست". وی درمقابل این نظرکه دولت در میان منافع و علایق اجتماعی گوناگون جامعه مدن داور بیطرفی است با استفاده از آمار و اطلاعات درمورد کشورهای غربی نشان میدهد که در این جوامع طبقه مسلطی وجود دارد که وسایل تولید را درمالکیت یا کنترل خودداشته و یا مهمترین نهادهای سیاسی جامعه به ویژه ارتش، رسانه های گروهی و احزاب سیاسی دارای روابط بسیار نیرومندی است. برطبق تحلیل میلیبند تعداد نمایندگان این طبقه درمناصب حساس و اساسی دولت مدرن بسیار بیش از نمایندگان دیگر طبقات است.پایگاه اجتماعی بوروکراسی و کارگزاران دولتی عمدتاً در طبقات تجاری و ملاک و طبقات متوسط جدید و صاحبان حرفه است و علائق و گرایشهای ایدئولوژیک آنهاحاکی از این است که "دستگاه دولتی عنصر بسیارمهم و متعهدی در حفظ و دفاعت از ساخت قدرت و امتیازات موجود در جامعه سرمایه داری پیشرفته است". ازسوی دیگر میلیبند باتفکیک مفاهیم حکومت کردن به معنی اتخاذ تصمیمات روزمره و سلطه به معنی اعمال کنترل اساسی و نهائی استدلال میکند که طبقه مسلط اغلب درحکومت دخالتی ندارد و اعضای حکومت تنها از این طبقه نیستند بلکه پایگاه اجتماعی آنها بیشتر طبقات متوسط جدید است. با این حال دولت اساساً به نیابت از جانب منافع طبقه مسلط عمل میکند( این بدان معنی نیست که دولت به دستورطبقه مسلط حکومت میکند و تصمیم میگیرد). نهادهای دولتی در این جوامع اصولاً تحت فشارهای اجتماعی و اقتصادی ناشی از فرایند انباشت سرمایه در بخش خصوصی قراردارند و در نتیجه حدود اختیار و ابتکارعمل آنها محدود است بوروکراسی دولتی در جامعه سرمایه داری ملزم به تامین شرایط فعالیت و پیشرفت بخش خصوصی و فرایندهای بازاری است و همین الزام خصلت طبقاتی دولت را روشن میکند. میلیبند باتاکید بر استقلال نسبی دولت از طبقه مسلط که به نظر او شرط اساسی خدمت به منافع آن طبقه در درازمدت است، نظریه ابزارگونگی ساده را نفی می نماید.
نیکوس پولانزاس. به نظر نیکوس پولانزاس، چنانگه پیشترهم اشاره شد، نمیتوان ماهیت دولت درجامعه سرمایه داری را از طریق بررسی روابط شخصی میان دولت و طبقات اجتماعی و یا از طریق کشف پایگاه اجتماعی هیات حاکمه معین کرد. شرکت سرمایه داران در حکومت و دستگاه بوروکراسی از اهمیت چندانی برخوردارنیست و به هرحال ماهیت دولت را باز نمی نماید. به عبارت دیگر مسئله اصلی این نیست که چه افرادی با چه پایگاه اجتماعی مناصب اصلی سیاسی و اداری را در دست دارند و تصمیم گیری میکنند. پیوند میان دولت وطبقه مسلط برخلاف تصور"ابزارنگاران"ناشی از عواملی ماننداعمال نفوذ سازمانهای طبقه مسلط بر دولت،تامین منابع مالی، اشغال مناصب سیاسی و حقوقی، سلطه بر دستگاههای آموزشی و نظایر آن نیست. رابطه میان دولت و طبقه مسلط صرفاً رابطه ای شخصی، ایدئولوژیکی و یا اقتصادی نیست بلکه میان ساخت دولت و ساختهای دیگردردرون صورت بندی اجتماعی "روابط عینی" وجوددارد. بنابراین، عملکرد دستگاه دولتی ربطی به تعلقات طبقاتی دولتمردان ندارد بلکه دراینخصوص باید به عناصر ساختی دولت توجه داشت که موجب حفظ و تداوم سرمایه داری میگردند. براساس نظریه پولانزاس درکتاب قدرت سیاسی وطبقات اجتماعی دولت در جامعه سرمایه داری عاملی سامان بخش است و سه وظیفه یا کار ویژه از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا این طبقات معمولاً به واسطه رقابت بر سرعلائق گذرا دچار اختلافات داخلی تضعیف کننده ای میشوند؛ ثانیاً ساخت دولت موجب تضعیف سازمانی طبقات کارگر میگرددو بدین سان تهدید ناشی از تمرکز و سازمان یابی آنها نسبت به سلطه طبقه مسلط را ازمیان برمیدارد؛و سوم اینکه به سازماندهی سیاسی و بسیج ایدئولژیک طبقات متعلق به وجوه تولید قدیمی مانند خرده بورژوازی و دهقانان می پردازد. مهمترین وظیفه وکارویژه دولت سرمایه داری حفظ و وحدت طبقه مسلط است و این خودمستلزم آنست که دولت نسبت به علایق جزئی و متفرق گروههای مختلف طبقه حاکمه دارای "استقلال نسبی " باشد.دولت خود در عین حال عرصه منازعات طبقاتی یا "تراکم نیروهای طبقاتی" است. میزان استقلال نسبی دولت بستگی به روابط میان طبقات و گروههای داخلی آنها وشدت مبارزات طبقاتی دارد. هرچه این اختلافات و مبارزات شدت یابد، میزان استقلال نسبی دولت افزایش می یابد.
کلاوس اوفه. اوفه جامعه شناس سیاسی مارکسیست آلمانی معاصر دربحث از رابطه دولت و طبقات اجتماعی هم نظریات ساختگرایانه و هم دیدگاههای ابزارنگارانه را رد کرده است. به نظر او دولت معاصر نه آنچنانگه پولانزاس استدلال میکند "دولت سرمایه داری" است که مقید به انجام کارویژه هایی برای بازتولید سرمایه داری باشد و نه آنچنانکه میلیبند استدلال میکند " دولت در جامعه سرمایه داری " است که تحت نفوذ سازمانهای اجتماعی و اقتصادی طبقه مسلط باشد. برعکس، دولت دارای میزان قابل ملاحظه ای از استقلال نسبی است و قدرت آن ماهیتاً طبقاتی نیست . بوروکراسی دولتی به صورت میانجی و داوری مستقل در رابطه بامبارزات طبقاتی جاری در فرایند انباشت سرمایه ظاهر میشود در حالیکه نظریات ساختگرایانه و ابزارانگارانه هر دو بر انفعال دولت در مقابل ساختهای اقتصادی و یا فعالیت طبقه مسلط تاکید میگذارند. به نظر اوفه سیاستهایی که به نفع طبقه مسلط وضع میشوند لزوماً محصول اعمال نفوذ ار جانب آن طبقه نیستند. حتی منافع طبقه مسلط در آن دسته از سیاستهای دولتی به بهترین شکل تامین میگردند که اتخاذ آنها نتیجه اعمال نفوذ آن طبقه نبوده بلکه محصول فرایند صوری ورسمی بوروکراسی دولتی باشد.دولت نقشی فعال و اساسی دارد به این معنی که در جامعه سرمایه داری حمایت از منافع خاصی را "گزینش" میکند که هماهنگ با استثمار ارزش اضافی به وسیله طبقه مسلط باشد. چنین گزینشی نه محصول سلطه ابزاری طبقه مسلط بردولت و نه نتیجه محدودیتها و تنگناهای ساختاری است بلکه دولت به منظور تامین "مصلحت دولتی"ضرورتاً شرایطی را درجامعه سرمایه داری برقرارو تضمین میکند که در درجه اول ساخت قدرت دولتی را بازتولید نماید و از همین روست که منافع طبقه مسلط را گزینش میکند.
به طورکلی درجامعه شناسی سیاسی وبر از آنجا که زندگی انسان دستخوش نیروهای عقلانی و غیرعقلانی است و بسیاری از رفتارهای اجتماعی، غیرعقلانی به شمار میروند، بنابراین مبانی غیرعقلانی رفتاردرزندگی سیاسی نیز نیرومندند. رفتارسیاسی یکسره رفتاری عقلایی نیست یعنی برحسب محاسبه علایق اقتصادی و اجتماعی صورت نمیگیرد، بلکه انسان به عنوان موجودی پیچیده به غیرازاین علائق ، علائق و زندگی غیرعقلانی عمیقی نیز دارد که طبعاً برحوزه های گوناگون زندگی او و از جمله بر رفتارهای سیاسی موثر واقع میشوند. سیاست و سلطه درهریک از اانواع سه گانه آن کنش و رفتاری گروهی است که در آن حکم و اطاعت به دلایل مختلف صورت میگیرد. وبردربررسی سه نوع مثالی سلطه یا سیاست که ازدیدگاه اوتنها انواع سلطه وسیاست به شمار می آیند به روندهای اجتماعی و تاریخی مرتبط با هریک توجه داشته و بدین سان ازدیدگاه جامعه شناسی سیاسی به بررسی آنها پرداخت است .
سیاست و سلطه سنتی. سلطه سنتی مبتنی بر سنتهائی است که از جانب حاکم و اتباع مورد اطاعت قرار میگیرد. مبنای اجتماعی سلطه سنتی، کنش سنتی است که به موجب آن رابطه سلطه امری از پیش داده شده تلقی میگردد. حاکم نمیتواند یکسره سنتهای اساسی حکومت رانادیده بگیرد یا زیرپا بگذارد.،هرچند درنوع سیاست سنتی هم مجال شخصی شدن حکومت وجود دارد. با این حال، حکام سنتی معمولاً وقتی سنتها را رعایت نکنند حکومت خودرادرمعرض خطرقرارمیدهند. نهاد مذهب به عنوان بنیاد سنتهای جامعه اغلب نسبت به حکام سنت شکن واکنش نشان میدهد. توصیه اندرزگویان سیاسی به حکام سنتی دراین مورد که باید سنت و مذهب را پاس دارند تا پایگاه قدرت ایشان از خطرمصون بماند، به این معنا اشاره دارد . درسیاست سنتی اغلب میان پاسداران سنتهای مختلف احتمال کشمکش پدید می آید. به ویژه حاکم سیاسی نمیتواند بی آنکه قدرت خود رابه خطر اندازد در مقابل مذهب و نهاد مذهب بایستد.
سیاست و سلطه بوروکراتیک. به نظروبر یکی از عوامل مهم دگرگونی جامعه سنتی رشدو گسترش عقلانیت و بوروکراسی مبتنی برهنجارهای عینی و قانونی است. مهمترین مظهر و فرایند عقلانی شدن در تاریخ غرب پیدایش بوروکراسی عقلائی بوده است که به دیگر بخشهای جهان نیز سرایت کرده است . تمدن غربی از این رو بر همه تمدنهای باستانی مزیت و برتری فنی دارد و امور را به صورتی منظم و سریع انجام میدهد.توسعه این عقلانیت نتیجه عوامل بسیاری بوده است که از آن جمله باید به پیدایش نظام حقوق عقلائی ، اقتصاد پولی،توسعه امکانات ارتباطی و به ویژه تحول فکری به سوی علائق دنیوی (درمذهب پروتستان) تاکید گذاشت. درسلطه و سیاست بوروکراتیک و عقلانی رابطه حکم و اطاعت غیرشخصی است. حکم و اطاعت نه براساس سنن قدیمی و نه برپایه ویژگیهای خاص شخصی قراردارد بلکه مبتنی بر هنجارهای قانونی یعنی تفکیک وظائف است. سیاست بوروکراتیک برکنشهای عقلانی هدفمنداستوار است ودرواقع یکی از حیطه های گسترش چنین کنشی در جهان معاصر درهمان حوزه بوروکراسی ظاهرمیشود.
سیاست و سلطه کاریزمائی. اقتدار و سلطه سنتی در اندیشه وبربه عنوان وضع مستقر و قدیمی در زندگی سیاسی انسان تلقی میشود. اما دو نیروی فکری مخل ممکن است این وضعیت را بهم بزنندیکی نیروی علانیت که در بوروکراسی به اوج خود میرسد و دیگری کاریزما. نیروی عقلانیت نخست نهادها و ترتیبات اجتماعی رادگرگون میکند و سپس درنگرشهای فردی تغییر ایجاد میکند. نیروی کاریزما برعکس نخست زندگی روحی فردرادچاردگرگونی میسازد و سپس در نهادهای اجتماعی تحول ایجاد میکند.کاریزما نیرویی است غیرعقلانی و معجزه آسا که دردرون جهان و یطه غیرعقلانی زندگی اجتماعی پدید می آید و همانند نیروهای حاکم درآن حوزه پیش بینی ناپذیراست. از همین رو به دقت معلوم نیست که تحت چه شرایط خاصی کاریزما و جنبش کاریزمائی پدید می آید، هرچند وبرخود میگوید که دردوره های "فشار واضطرارروانی، فیزیک،اقتصادی،اخلاقی،مذهبی و سیاسی پیدا میشود". کاریزما درمتن تاریخ غیرعقلانی زندگی انسان پدید می آیدو اساساً برخاستهاز نیازدایمی انسان به تعریف زندگی خویش و واقعیت جهان و جامعه است. به عبارت دیگر کاریزما در پاسخ به "مسئله معنا" پدید میآید.همچنانکه به طورکلی پیدایش ایدئولوژیها، مذاهب و عقاید از همین دیدگاه توضیح داده میشود. ممکن است پاسخ به مسئله معنا به وسیله یک پیامبریا رهبر سیاسی یا گروه و جنبش اجتماعی و یا یک حزب سیاسی عرضه شود. انسان طبعاً در درون گروه اجتماعی به سر می بردو به این عنوانخود رانسبت به تعاریف جمعی خاصی از واقعیت جامعه و جهان و زندگی خویشتن مقید و متعهد می سازد.وبر از درون این بحث کلی به بحث کاریزما میرسد. شخصیتهای کاریزمایی درطی تاریخ غیرعقلانی انسان به طور مداوم تعاریف جدیدی از جهان و انسان عرضه میکنند و هرگاه پیروانی پیداکنندکه خود را به تعریف عرضه شده متعهد سازند، یک جنبش اجتماعی پدید می آید.
درصورتی که جنبش کاریزمایی سلطه سیاسی به دست آورد، زندگی اجتماعی و سیاسی درمقایسه با جامعه وسیاست سنتی چهره ای تازه پیدا میکند. اگر جنبش کاریزمایی دروجود یک تن تجلی خاص پیدا کند،آن شخص به نظر پیروان فردی خارق العاده میرسد. میان پیروان و رهبر رابطه ارادت برقرار است و ارادت خود کنشی عاطفی است . ممکن است جنبش کاریزمایی کاملاً شخصی باشد.در این شکل ناب شخص رهبر یامراد به عنوان شخص خارق العاده موضوع ارادت وکنشهای عاطفی قرار میگیرد. درصورتی که کنشهای عقلانی مبتنی بر ارزش اساس سلطه کاریزمایی باشداین کنشها معطوف به ارزشهایی خواهد بود که رهبر بر آنهاتاکید میگذارد. ممکن است جنبش کاریزمایی در عین حال سنت از دست رفته یا منسوخی را احیا کند؛دراین صورت باید دید که جنبش مورد نظر تا چه پایه کاریزمایی یعنی مبتنی بر شخصیت رهبرخارق العاده است و تا جه اندازه سنتی یعنی مبتنی بر احیای سنتهای گذشته است. بدین سان ممکن است کنشهای عاطفی معطوف به جنبش و رهبر و کنشهای عقلانی مبتنی بر ارزش معطوف به محتوای سنتی آن جنبش باشد. در مجموع به نظرمیرسد که جنبشهای کاریزمایی شخصیتی منحصربه فرد، خارق العاده و واجد رسالت تلقی میشود و از همین رو موضوع ارادت مریدان و پیروان قرار میگیرد. با توجه به مبنای عاطفی و خصلت شخصی جنبش کاریزمایی چنین سلطه ای بی ثبات تر از سلطه سنتی است، زیرا خود از یک سو عامل تضعیف سنتهای مستقر است و از سوی دیگر هنجارها و ارزشهای تازه ای عرضه میکند کهبه سرعت ریشه پیدا نمیکنند. همچنین جنبش کاریزمایی به طورمداوم نیازمند برانگیختن عواطف پیروان است. از انجا که مبنای اساس سلطه کاریزمایی ارادت است، نظام دیوانی نیز بر آن مبتنی است. کارگزاران برحسب میزان ارادت و خلوص نسبت به جنبش و رهبر انتخاب میشوند.
وجه مهم اندیشه کاریزما در آثار وبردرواقع تجدید سنت است. سنتها همواره در شرف تجدید هستند ویکی از عوامل این تجدید نیروی کاریزماست.
ویلفردوپاره تو (1923-1848) درپیدایش این نوع جامعه شناسی نقش عمده ای داشت. پاره تو جامه شناسی سیاسی خود را در مجادله با مارکسیسم و پیروان دموکراسی عرضه کرد. به طورکلی، از دیدگاه پاره تو عقل عامل نارسایی برای فهم رفتار اجتماعی، جامعه و تاریخ است . انسان عمدتاً موجودی غیرعقلانی و واجد ذخایر عظیم غریزی و احساسی است و این ویژگی در انسان پایدار است و تاریخ دگرگونی عمده ای در آن به وجود نمی آورد. پاره تو البته مدعی بود که باید روشهای علوم دقیق را برای فهم جامعه به کارگرفت و برتجربه وعینیت تاکید گذاشت . اما خود اودر اندیشه های سیاسی اش چنین روشی رادقیقاً به کارنبرد.به عبارت دیگر وی روشهای مفیدی برای مطالعه بعد غیرعقلانی زندگی انسان از دیدگاه عقلانی عرضه نکرد.به نظر او مذهب ، سوسیالیسم و دموکراسی همگی مظهر زندگی غیرعقلانی انسان و بی پایه و خرافه اند،هرچند به اقتضای طبع انسان همواره نوعی از مذهب یا ایدئولوژی پایدار خواهد ماند. به علاوه آنها خود ممکن است منشا فایده،و درتحول جامعه موثر باشند. مذهب، سوسیالیسم و دموکراسی جملگی مظاهر احساس تباه کننده انسانگرائی و ترحم اند که ناشی ازموقعیت گروههای ضعیف و تحت سلطه است.
به نظر پاره تو رفتار انسان بردوگونه است: یکی رفتار عقلانی مبتنی برعلم و منطق و دیگری رفتارغیرعقلایی مبتنی بر احساس. حوزه احساسی زندگی انسان اساساً علانی و منطقی نخواهدشد. از این دونوع رفتار، رفتاراحساسی و غیرعقلانی درتعیین رفتاراجتماعی انسان موثرتر و تعیین کننده تر است. احکام عقلانی و غیرعقلانی اساساً متفاوت اند. احکام منطقی و عقلانی روابط عینی و تجربی واقعیات را منعکس میکنند حال آنکه احکام احساسی برواقعیت و روابط وقوانین آن مسلط میگردند و تحمیل میشوند.
به نظرپاره تو در رفتار اجتماعی احساس نیروی غالب و مسلط است و دراین زمینه عقل و منطق تاثیر اندکی دارد. در پشت هرعمل ورفتاری به هر حال احساسی نهفته است. درواقع احساس وغریزه در نظریه پاره تو همپایه زیربنای اقتصادی در نظریات مارکسیستی است. مثلاً چنانکه ذکر شد احساس ترحم یکی از احساسات اساسی انسان است که زیربنای همه نظریات انسان دوستانه، مذهبی و سوسیالیستی را تشکیل میدهد. مردم سوسیالیسم را براساس احساس ترحم میپذیرند نه بر اساس ضرورت منطقی و عقلانی آن. درمقابل ، فقدان احساس ترحم درادبیات و هنرهردورانی نشانه قوت و اعتماد به نفس الیت حاکم است. توده های مردم بیشتر براساس احساسات خود عمل میکنند. درمقابل الیتها بیشتر براساس حسابگری منافع خود به صورتی عقلانی ترمی اندیشند و عمل میکنند. با این حال،وقتی الیت حاکم نیز احساس ترحم و انسان دوستی را به دل خود راه دهد دچار ضعف و فساد میگردد. "هرالیتی که آماده نبرد برای دفاع از موقعیت خود نباشد دچار تباهی شده است و هیچ کاردیگری ندارد جز آن که جای خود را به گروهی که دارای خصال قوی و مردان است بسپارد".
به طورکلی رفتار انسان عمدتاً غیرعقلانی است، زیرا انسان به وسیله نیروهای غیرعقلانی یعنی ذخایرثابت و احساساتش به حرکت درمی آید لیکن درعین حال نیازمند توجیه شبه عقلانی رفتارغیرعقلانی خویش است و مشتقات یا به گفته پاره تو "فرمولها" این وظیفه را برعهده دارند. وی شمار غرایز یاذخایر ثابت مورد نیاز نظریه خود را به دلخواه برمی گزیند و پدیده های مختلف را "غریزه" می نامد و به ویژه "منافع" را غیر عقلانی می شمارد. وی از شش غرایز و احساسات اساسی نام می برد که عبارتند از:
1. غریزه یا احساس یاذخیره ثابت "ترکیبات" که در توانایی تفکر، خلاقیت و ابتکار تجلی می یابد.
2. غزیزه یا ذخیره ثابت "تداوم مجموعه ها" یعنی عادات، رسوم،سنن و عقاید که رویهمرفته تشکیل دهنده فرهنگ است.
3. غریزه یا نیازابرازاحساسات ازطریق اعمال آشکارومراسم.درهمه جوامع نیازبه ابرازاحساسات به طورآشکار در پدیده هایی چون شعایر و مراسم مذهبی، نمایشهای جمعی و اعمال جمعی خودجوش ظاهر میشود.
4. غریزه اجتماعی بودن که به زندگی مدنی انسان مربوط میشود. به حکم این غریزه انسان نیاز به زندگی اجتماعی دارد . تفریحات،مذهب،سیاست و غیره مظاهر و وسائل تامین این غریزه اند.
5. غریزه همبستگی فردی و احساس داشتن متعلقات؛ احساس مالکیت که اساس تعادل اجتماعی است ناشی از این غریزه است. "انسان از غریزه صیانت نفس الهام میگیرد نه از ارمان عدالت" در واقع بر خلاف نظر پاره تو، این غریزه یا احساس کاملاً "عقلانی" است.
6. غریزه جنسی که برخلاف "غرایز" دیگر کاملاً زیستی است . به نظر پاره تو، تابوها،تقوا و زهد و ریاضت کشی راههای گوناگون پنهان کردن خواست جنسی هستند. تقوا و فضیلت تنها پوشش دروغینی برای پنهان کردن شهوت طلبی است. غریزه جنسی درادبیات و هنر آشکار میگردد. اما مشتقات توجیهات شبه عقلانی غرایز هستند که مردم به اشتباه آنها را به عنوان علل رفتار خود تلقی مکنند. "به منظور آنکه مردم را به انجام عملی به شیوه خاص ترغیب کنیم باید لزوماً به مشتقات متوسل شویم، زیرا از طریق مشتقات میتوان براحساسات مردم انگشت گذاشت".
جامعه شناسی سیاسی پاره تودر بسترچنین نظریات روانشناختی مبهمی عنوان میگردد. پاره تو تنهادوغریزه اول را برای توضیح رفتار سیاسی حکام و مردم به کاربرده است. به نظر وی غریزه نوع اول در الیت سیاسی و غریزه دوم در توده ها متمرکز است . غریزه اول در واقع تباه کننده و تضعیف کننده است در حالیکه غریزه دوم قوت بخش است . امادردرون گروه حاکم غریزه دوم و یا صاحبان آن همواره قدرت خویش را از دست میدهند و باید دائماً از پائین یعنی از درون توده ها تقویت شوند. گروه حاکمه باثبات گروهی است که درآن ترکیب درستی از خصال روبه صنعیت و شیرصنعتی که کنایه از غریزه های اول و دوم است، ظاهر میشود. اما برطبق روند زوال و فساد جامعه سیاسی، در عمل در درون الیت حاکم شمار رو به صفتان روبه فزونی میگذارد و در مقابل شار شیرصفتان در درون بخشی ازتوده ها افزایش می یابد و بدین سان حرکتی دایمی در جامعه سیاسی از پایئن به بالا صورت میگیرد که پاره تو از آن به عنوان "گردش نخبگان" یاد میکند.
ازدیدگاه پارسونز عوامل همبستگی و استمرارنظام اجتماعی عبارتنداز: 1)ارزشها؛2)هنجارها؛3)نهادها و4)نقشها. ارزشها غایات زندگی را تعیین و کنشهای افراد رابه سوی آن هدایت میکنند کارویژه نظام ارزشی هرجامعه ای ایجاد مبانی همبستگی اجتماعی است . نظام ارزشی ، عنصراخلاقی و فرهنگی نظام اجتماعی به شمار میرود وبه عنوان زیربنای اجتماع تلقی میشود. هنجارها درسایه ارزشها پدید می آیند و عمل میکنندوقواعد و روشهای عمل اجتماعی را بدست میدهند. نظام حقوقی هرجامعه نظام هنجاری آن است . هنجارها زمینه تحقق ارزشهای جامعه را ایجاد میکنند. نهادها تبلور ارزشها و هنجارهادرموسسات اجتماعی هستندو نقشها مجموعه کار ویژه ها دردرون هرحوزه از نظام اجتماعی هستند که درعمل ارزشها و هنجارها را دردرون نهادها اعمال میکنند.
هرنظام اجتماعی جهت حفظ،تداوم و استمرار خود چهار کارویژه اصلی را انجام میدهد که عبارتنداز:1)حفظ انسجام و همبستگی اجتماعی . این کارویژه به وسیله نهادهایی چون مذهب ،فرهنگ و خانواده انجام میشود که رویهمرفته تشکیل دهنده نظام ارزشی جامعه هستند ؛2) ایجاد همبستگی و حل منازعه به موجب نظام هنجاری یا حقوقی . نظام حقوقی درهرجامعه ای مجری این کارویژه است3)کارویژه نیل به اهداف که به ویژه به وسیله نظام سیاسی انجام میشود؛و 4)کارویژه انطباق با شرایط متغیرو جدید که بوسیله نهادهای نظام اقتصادی اجرامیگردد.
نظام سیاسی نیزدارای همین کارویژه های چهارگانه است . ایدئولوژی و قانون اساسی کارویژه نخست را اجرا میکند؛دستگاه قضایی وسیله اجرای کارویژه دوم است ؛دستگاه دیوانی یا بوروکراسی کارویژه سوم را اجرا میکندو دستگاه اجرائی یا حکومت مسئول انجام کار ویژه چهارم است. نظام سیاسی مانند هر نظام دیگری دارای ارزشها،هنجارها،نهادها،و نقشهای خاص خویش است. مهمترین فرایند درنظام سیاسی به نظر پارسونز فرایند قدرت است که نقش آن همانند نقش پول در نظام اقتصادی است . قدرت عبارت است از توانائی کلی نظام سیاسی برای بسیج منابع در جهت نیل به اهداف نظام اجتماعی. بدینسان قدرت به نظر پارسونز درخدمت منافع عامه یعنی کل نظام اجتماعی است. دردرون نظام سیاسی ارزشها و هنجارها اساس اطاعت سیاسی را تشکیل میدهند. نظامهای ارزشی وهنجاری ازطریق مجاری جامعه پذیری به افراد القا میشوند و درنتیجه، پذیرش اساسی هنجارها وارزشها زمینه استمرار قدرت سیاسی به شمار میرود. تقسیم وظائف در نظام سیاسی مبتنی بر تفاوت درنقشهای سیاسی است. احرازهرنقش در جامعه و درنظام سیاسی اختیارات ووظائفی به دنبال میآورد.شهروندان به حکم نقش خوددر نظام از قدرت سیاسی اطاعت میکنندودرصورتیکه برحسب نقش خود عمل نکنند اعمال زور به عنوان ضمانت اجرا جهت تضمین پیروی ازهنجارها ضرورت پیدا میکند بنابراین،زوری که برای رعایت ارزشها و هنجارهای مستقر اعمال گرددمشروع است.
فصل سوم
موقعیت جغرافیایی فلات مرکزی ایران
فلات مرکزی ایران
از دیدگاه باستان شناسان فلات مرکزی یک محدوده فرهنگی محسوب میگردد، اما در تعریف این محدوده فرهنگی الزاما نمی توان با توجه محدوده ی زیست ریخت شناسی فلات مرکزی حدود قطعی آن را از دیدگاه باستان شناسان معین کرد چرا که وجود برخی از موانع طبیعی کوههای زاگرس و البرز و کویرهای شرق ایران هر چند ارتباط فرهنگی این منطقه را با سایر نواحی ایران به کلی قطع نمی کنند ولی اشکالات فراوانی مخصوصا در ادوار پیش از تاریخ ایجاد نموده اند. از سوی دیگر تفاوتهای فاحشی از نظر اقلیم و بوم شناختی بین مناطق جنوبی (حواشی جنوبی دشت لوت) و مناطق شمالی فلات (کوهپایه های جنوبی البرز) به چشم می خورد. (ذنوبی 1373ص17).
ویژگی مهم این فلات موقعیت جغرافیایی آن است ، قسمت اعظمی از کشور ایران بیش از دو سوم وسعت خاک کشور را فلات مرکزی تشکیل میدهد. این منطقه وسیع که قدیمترین دهکده های دوران آغاز استقرار را در خود جای داده است از شمال به رشته کوههای البرز ، از غرب و شمال غرب به سلسله جبال زاگرس، از جنوب به بیابانهای گرم و خشک بیرون آمده از دل کویر و از شرق به کویر بزرگ مرکزی محدوده میشود. این حوضه های کوچک در وسیعترین منطقه شوره زار کویر به طرف جنوب و شرق فلات ایران قرار گرفته است کویر بزرگ مرکزی در شمال شرق به طرف ارتفاعات مرکزی در قسمت اصلی سیستان و بپلوچستان و د رجنوب شرق به طرف کرمان ادامه می یابد( بدیعی، 1370) میانگین ارتفاعات مرکزی در قسمت اصلی در حدوده 1000 متر بالاتر از سطح دریا است. میانگین بارندگی در نواحی داخلی در حدود 18/3 متر مکعب است در حالیکه قستمهای خارجی بخصوص در بخشهای شمالی و غربی به میزان قابل ملاحظه ای پر باران است. بیشتر آبهای شور فصلی از نهر هایی که سرچشمه اصلی آنها ارتفاعات شمال غربی زاگرس است میگردد. دریاچه نمک که در یاچه قم یا حوض سلطان هم نامیده میشود در قسمت مرکزی این بخش مرتفع قرار گرفته است. بنابراین این منطقه از دیدگاه باستان شناسی فلات ایران محسوب میشود. و موانع طبیعی مانند کوههای زاگرس و البرز و کویرهای شرق ایران ، هر چند ارتباط فرهنگی این منطقه را با سایر نواحی ایران در دنیای باستان به کلی قطع نمی کنند ولی اشکالات فراوانی ایجاد کرده اند. این انزوای طبیعی هویتی فرهنگی به منطقه داده است که اطلاعات بسیار ناچیزی از چگونگی تطور تکامل آن در دست است (ملک شهیرزادی1378،، ص 523).
همچنین دامنه های سرسبز و پر آب میان بریدگیهای موجود در بخشهای از ارتفاعات شمالی و غربی احتمالا راه ورود ساکنان اولیه فلات بوده است. شرایط جغرافیایی داخل فلات مرکزی مانند دامنه های سرسبز و خنک ارتفاعات مزبور، دشتهای حاصلخیز متعدد مانند قزوین، کرج، تهران، ری، سمنان، دامغان، ساوه، قم، کاشان و نواحی گرم و خشک کویر ظاهرا شرایط مناسبی برای زندگی مردمی که قبلا اهلی کردن بز و گوسفند را آموخته بودند فراهم آورده اند (مجید زاده، 1368ص164.)
در مورد پوشش گیاهی منطقه دکتر ملک با تحقیقاتی که براساس بررسی انتخاب نمونه هایی از نقوش تزیینی سفالگران باستان در تپه های فلات مرکزی از آنها برای تزیین ظروف سفالی استفاده کرده اند تصویرای از چگونگی پوشش گیاهی و حیوانی منطقه را در فاصله 7500 تا 5500 ق. م ارائه نموده اند و د رآخر الامر چنین نتیجه گیری می کنند:
هر چند که بقایایی این روستا ها در حاشیه کویر رد داخل بیابان ، یعنی منطقه ای خشک و غیر قابل کشت و زرع واقع شده اند و در زمان آبادانی، یعنی د رحدود 7500 سال پیش در منطقه معتدل و مناسب برای زیست انواع گیاهان و جانوران واقع شده بودند. این منطقه در گذشته کلیه امکانات لازم را برای این روستاییان که با تولید غذا از طریق کشاورزی و دامداری در روستاها زندگی می کردند دارا بوده است. بتدریج این منطقه در حدود 7500 سال پیش محیط مناسب برای زیست حیوان و گیاه و نیز استقرارهای انسانی بوده است در طی 2000 سال به صورت منطقه ای خشک د رآمده و پوشش گیاهی و جانوری آن به کلی تغییر و به صورت امروزی در آمد.
قسمتهای حاصلخیز فلات مرکزی ایران شامل چند ناحیه است که به ترتیب عبارتند از:
1- نواحی دامغان و سمنان و گرمسار
نواحی دامغان ، سمنان ، گرمسار از طرف غرب به دشت ری از طرف شمال به کوههای البرز و از جنوب به وسیله کویر دامغان ، کویرسمنان ، کویر سنگفرش محدوده شده ، و سلسله کوههای کم ارتفاعی که از شمال به جنوب کشیده شده نواحی سمنان و دامغان را از هم جدا می کند. این کوهها به طرف قسمتهای جنوب ادامه پیدا کرده و داخل صحرا شده وبه تدریج ناپدید میشوند. تمام رود خانه دشت سمنان فصلی هستند.
مهمترین آنها رودخانه گل رودبار است ککه پس از عبور از این ناحیه داخل کویر سمنان میشود. رودخانه های فصلی در دشت دامغان شامل:
9- چشمه علی که در اصل از کوههای شاه کوه در جنوب گرگان سرچشمه می گیرد.
10- رودبار که سرچشمه آن در نواحی گرگان است.
11- رود داریان که سرچشمه اش در کوههای مرتفع قوشه است. تمام این رودخانه پس از عبور از میان نواحی مزبور داخل کویر دامغان میشود.
12- هبله رود تنها رودی ناحیه گرمسار تنها منبع اصلی آب جهت کارهای کشاورزی است. میزان متوسط بارندگی نواحی گرمسار5/119
متر مکعب است در حالیکه دردشت دامغان میزان متوسط بارندگی به 14/55 می رسد(7: pp، 1967،Magidzadeh)
9- دشت قزوین:
دشت قزوین در ارتفاعات 1290 متر بالاتر از سطح (جعفری 1368ص24) در نواحی شمال غربی فلات مرکزی قرار گرفته است. از شمال به وسیله سلسله جبال البرز ، از غرب به وسیله کوههای چهار گاه از جبال زاگرس ، از جنوب به وسیله یک ردیف کوههای پست از شرق به غرب کشیده شده محدوده میشود، گذرگاه طبیعی کرج و منجیل این منطقه را با مناطق ساحلی دریای خزر مرتبط می نماید. دشت قزوین از طرف شرق به دشت کرج باز میشود. در سمت غرب و جنوب غربی و دو راه عبور گذر از کوههای سهمگین زاگرس را امکان پذیر می سازد وجود دارد این راههای عبور در طول ابهر رود بین قزوین و زنجان در غرب و قزوین و همدان قرارداد.در این ناحیه رود شور تنها رود اصلی است ولی چند رودخانه کوچکتر فصلی نیز وجود دارد که تمام آنها در طول مسیرشان به رود شور می پیوندند رودخانه مزبور عبارتند از: ابهر رود که از حومه سلطانیه سرچشمه می گیرند از شمال شرقی به طرف جنوب غربی جریان دارد و رودخانه جاجرود را در همسایگی ضیاآباد به خرقان رود که در طول فصل تابستان آب بسیار کمی دارد متصل می کند(Majdzadeh , 1976 , pp :10-12) آورده رود که ان هم از کوههای زاگرس در غرب سرچشمه می گیرد بطرق شرق و دشت قزوین جریان می یابد و با لاخره و در شرق دهکده بستانک وارد رود خر میشود. رود خر بزرگترین رود دشت قزوین است که از کوههای قزل داغ در کاشان سرچمشه می گیرد و به طرف جنوب جریان یافته و به دریاچه نمک نزدیک قم می ریزد. معدل سالیانه باران د ردشت قزوین 33901 متر مکعب است (فرهنگ آبادیهای کشور، 1348، ص 52).
10- دشت کرج:
دشت کرج در ارتفاع 1360 متر از سطح دریا قرار گرفته منبع اصلی آب برای دشت کرج رودخانه کرج است که از کوههای مکون تبک سرچشمه می گیرد. این رود پس از مشروب نمودن دشت کرج وارد جلگه شهریار شده اراضی شهریار مشروب می سازد. رود کرج را مسیر خود که جهت شمال غربی – جنوب شرقی دارد به موازات رودشور به جریان خود ادامه می دهد و ضمن یک گردش قوسی شکل به سوی جنوب متمایل می گردد و در 20 کیلومتری سالاریه به رود جاجرود ملحق میشود. آب بندعلی خان که ناشی از الحاق دو رود کرج و جاجرود می باشد بطرف جنوب جاری و در آخر به داخل دریاچه نمک قم می ریزد. میزان متوسط بارندگی در این ناحیه 4/314 متر مکعب است(بدیعی.1367ص96)
11- ناحیه قم:
منطقه قم در حدود 930 متر بالاتر از سطح دریا قرار گرفته(جعفری، 1368ص11) از جنوب به کاشان از شمال به تهران و از غرب به اراک و از شمال غربی به ساوه محدود شده است. در غرب قم بخشی از کوههای مرکزی ایران قرار گرفته که نشیب آنها بطرف دریاچه قم و کویر نمک است. قسمت غربی قم به واسطه مجاورت با کوهستان دارای آب فراوانی و حاصلخیز است.
ولی قسمت شرق که مجاور کویر است بی حاصلی می باشد. رود قره سوا از شرق به غرب جاری و رود انار بار از خوانسار سرچشمه می گیرد و از جنوب به شمال جاری و از شهر قم می گذرد. رودخانه قم تنها منبع آب این ناحیه است. این رودخانه که بنام گل افشان شناخته شده در اصل از کوههای مرتفع نواخی گلپایگان در جنوب غربی سرچشمه می گیرد. اگر چه رود قم دائمی است ولی در فصل تابستان آب بسیار کمی دارد. میزان متوسط بارندگی در نواحی قم 2/114 متر مکعب است(کیهان، 136ص394).
5- ناحیه ساوه:
دشت ساوه در حدود 960 متر از سطح دریا ارتفاع دارد رودخانه فردغان چای و قره چای چشمه های اصلی این ناحیه جهت مصرف کشاورزی هستند. میزان متوسط بارندگی 6/156 متر مکعب(809: pp، 1967،Magidzadeh)
6- ناحیه کاشان:
ناحیه کاشان در ارتفاع 950متر بالاتر از دریا قرار گرفته است. (جعفری، 1368) به دشت کم ارتفاع شرقی، مجاور صحرای نمک ، که به نام کویر بزرگ شناخته شده و سرزمین مرتفع غربی تقسیم شده است. در این ناحیه دو ردیف کوه وجود دارد که ازشمال غربی به جنوب شرقی امتداد می یابد. یکی از این کوهها که به طرف نواحی کاشان کشیده شده شامل کوههای مرکزی ایران است که بلندترین قله آن حدود 3890- 2500 متر بلند تر از دریا است. کوههای ردیف دوم در طول جنوب غربی کاشان تا نزدیکی کوههای مرکزی کشیده شده است و بلند ترین آن در حدود 3130 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. در ناحیه کاشان چندین رودخانه وجود دارد که در آن میان نابار ، قمصر ، قهرود ، هن جان ، کپر کن از جمله رودخانه های دائمی هستند در حالیکه تعداد زیادی رودخانه های فصلی وجود دارد ولی هیچ کدام از این رودخانه ها نمی تواند به عنوان یک جریان اصلی آب بشمار آید. همچنین در کاشان چنیدن چشمه بزرگ وجود دارد مانند: فین ، نابر ، شاه ، میلاد جرد و ابیانه که در آن مقدار زیادی آب مصرفی منطقه ذخیره میشود.( 1967،pp809 ،Magidzadeh)
7- دشت ری:
دشت ری در حدود 1200 متر بالاتر از سطح دریا قرار دارد که بتدریج از ارتفاعات آن به طرف جنوب کاسته شده و به حدود 800 متر می رسد کوههای مرکزی و جنوبی این ناحیه عبارتند از: بی بی شهربانو، نامک، سه پایه، القدر، حسن آباد ، رودخانه جاجرود از شرق ورود کرج از غرب این ناحیه عبور می کنند و در نهایت داخل دریاچه قم میشوند آب وهوای این منطقه معتدل بوده و گرمای آن در سردترین ماه حدود 6 درجه بالای صفر می باشد. با توجه به قلت نسبی باران و طولانی بودن فصل خشکی در این منطقه گیاهانی قادر به زندگی هستند که نیاز مبرم به آب ندارند (1967،Magidzadeh) میزان بارندگی در این مناطق بسیار کم است. اسفند و فرودین از ماههای پر باران این منطقه محسوب می شود در خرداد ماه میزان بارندگی کم و در سه ماه تابستان کاملا خشک است(کیهان، 417، ص17).
پیشینه مطالعات باستان شناسی در فلات مرکزی ایران:
بر عکس غرب ایران ، به ویژه غرب آن که در طول چهل سال گذشته مطالعات باستان شناسی در ان کمکهای چشمگیر به درک هر چه بهتر فرهنگهای پیش از تاریخ ایران کرده است اطلاعات ما از فرهنگهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران به نتایج محدود سه حفاری باستان شناسی در دهه سوم قرن بیستم منحصر میگردد. نتیجه یکی از حفریات در چشمه علی ، محوطه باستانی در چند کیلومتری جنوب تهران، تا این تاریخ منتشر نشده است ، دومین حفاری تپه حصار است که در نزدیکی شهر دامغان در گوشه شمال شرقی فلات مرکزی قرار دارد ، سومین محوطه یعنی تپه سیلک در نزدیکی کاشان در گوشه غربی این فلات واقع شده است. تازه ترین فعالیتهای باستان شناسی در این منطقه جغرافیایی وسیع را گروه باستان شناسی دانشگاه تهران در تابستان 1349 آغاز کرد و آن را به مدت ده سال متوالی در سه محوطه پیش از تاریخ زاغه قبرستان و تپه سگزآباد در دشت قزوین ادامه داد. (مجید زاده، 1369، ص4)
در تپه قبر ستان و تپه زاغه و جنوب تهران ، سرلک در قلی درویش ، اخیرا نیز یوسف مجید زاده در محوطه از بکی و ملک و شهمیرزادی در آق تپه گرگان و فاضلی نشلی در تپه قبرستان کاوشهای را به انجام رسانده اند.
بررسی تاریخچه مطالعات گاهنگاری در فلات مرکزی:
بدون تردید رومان گیر شمن و اریخ اشمین را می توان از نخستین باستان شناسان دانست که کوشیده اند پس از کاوش در دو محل سیلک در کاشان و چشمه علی در جنوب تهران تصویری از فرایند استقرارهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ارائه دهند. البته پژوهشهای گیر شمن به دلایل که در ذیل به آن اشاره میشود حائز اهمیت خاصی است. نخست آنکه پس از پایان کاوشهای انجام شده در دو تپه شمالی و جنوبی در سال 1938 گزارش نهایی به چاپ رسید این در حالی است که به رغم آنکه محوطه های زیادی در فلات مرکزی چه پیش و چه بعد از انقلاب حفاری و کاوش شده بودند ، اما تا به امروز هیچ گزارش نهایی از پژوهشهای چاپ و منتشر نشده است. دیگر اینکه گیر شمن در همان زمان توانست به نوعی به تقسیم بندی و دوره بندی سیلک شمالی و جنوبی دست یابد که مراحل مختلف استقرار را شامل می شده (نشلی، 1384 ،ص 169) گزارشهای خبرگونه چشمه علی که از اریخ اشمیت ارائه کرده و نیز گزارشهای نهایی کاوشهای سیلک که گیر شمن تدوین کرده و منتشر شده ،شالوده روش پیشنهادی دونالدمک کان را در دهه چهل میلادی برای معرفی حوزه های فرهنگی فلات مرکزی تشکیل دهد. در این راهبر سفال قرمز رنگ به عنوان مشخصه اصلی تمایز فرهنگهای پیش از تاریخ منطقه فلات مرکزی با سایر مناطق ایران قرار گرفته است(جدول 1-3).
در مقاله رابرت دایسون از اصطلاح افق (horizon) که تا این تاریخ مطالعات گاهنگاری ایران معمول نبود استفاده کرد. قبل از انتشار سومین ویرایش کتاب فوق مقاله ای به قلم دایسون دانشنامه ایرانیکا با عنوان سفال در سال 1991 چاپ و منتشر شد. در این مقاله برای نخستین بار فلات مرکزی ایران به سه قسمت فرهنگی ، شمال مرکزی ایران ، فلات شمالی و گرگان تقسیم شده و هر قسمت به طور جداگانه ای بررسی شده است جدول (3-3).
نخستین گام برای تهیه جدولی از فرهنگهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران دکتر یوسف مجید زاده برداشت. او ابتدا در سال 1355 ش (1974م) ادوار فرهنگهای پیش از تاریخ فلات ایران را به سه دوره تقسیم کرد و برای نامیدن هر دوره از اصطلاح فلات استفاده کردو به ترتیب آن سه دوره فرهنگی را از قدیم به جدید ، فلات ایران ، فلات میانه فلات جدید نامید (جدول 3-3)
دکتر صادق میلک شهیرزادی در سال 1359 ش (1977 م) با بررسی آثارش که در جدول پیشنهادی دکتر مجید زاده در دوره فلات قدیم قرار می گرفت جدولی تهیه نموده اند و برای نامیدن هر دوره فرهنگی نام محلی را که کهنترین آثار از آنجا بدست آمده بود انتخاب کرده (جدول 4-3) و نیز در سمپوزیوم شوش وی مطالعات خود را پیگیری کرد ودر جدول فوق تجدید نظر کرد(جدول- 3-4) (ملک شهیرزادی1374، ص75).
در کاوشهای سالهای اخیز در تپه چشمه علی که توسط دکتر نشلی و دکتر محمدرحیم صراف انجام گرفت.،دو شیوه تاریخ گذاری نسبی و مطلق ارائه شد، تپه چشمه علی حداقل دارای دوره های استقراری زیر است:
7- دوره نوسنگی جدید (سیلکI) 5500-6000 ق.م
8- دوره انتقالی کالکولتیک (سیلک II) 4600-5500 ق. م
9- دوره کالکولتیک قدیم (سیلکIII) 4000-4600 ق.م
مرکزی ایران
از دیدگاه باستان شناسان فلات مرکزی یک محدوده فرهنگی محسوب میگردد، اما در تعریف این محدوده فرهنگی الزاما نمی توان با توجه محدوده ی زیست ریخت شناسی فلات مرکزی حدود قطعی آن را از دیدگاه باستان شناسان معین کرد چرا که وجود برخی از موانع طبیعی کوههای زاگرس و البرز و کویرهای شرق ایران هر چند ارتباط فرهنگی این منطقه را با سایر نواحی ایران به کلی قطع نمی کنند ولی اشکالات فراوانی مخصوصا در ادوار پیش از تاریخ ایجاد نموده اند. از سوی دیگر تفاوتهای فاحشی از نظر اقلیم و بوم شناختی بین مناطق جنوبی (حواشی جنوبی دشت لوت) و مناطق شمالی فلات (کوهپایه های جنوبی البرز) به چشم می خورد. (ذنوبی 1373ص17).
ویژگی مهم این فلات موقعیت جغرافیایی آن است ، قسمت اعظمی از کشور ایران بیش از دو سوم وسعت خاک کشور را فلات مرکزی تشکیل میدهد. این منطقه وسیع که قدیمترین دهکده های دوران آغاز استقرار را در خود جای داده است از شمال به رشته کوههای البرز ، از غرب و شمال غرب به سلسله جبال زاگرس، از جنوب به بیابانهای گرم و خشک بیرون آمده از دل کویر و از شرق به کویر بزرگ مرکزی محدوده میشود. این حوضه های کوچک در وسیعترین منطقه شوره زار کویر به طرف جنوب و شرق فلات ایران قرار گرفته است کویر بزرگ مرکزی در شمال شرق به طرف ارتفاعات مرکزی در قسمت اصلی سیستان و بپلوچستان و د رجنوب شرق به طرف کرمان ادامه می یابد( بدیعی، 1370) میانگین ارتفاعات مرکزی در قسمت اصلی در حدوده 1000 متر بالاتر از سطح دریا است. میانگین بارندگی در نواحی داخلی در حدود 18/3 متر مکعب است در حالیکه قستمهای خارجی بخصوص در بخشهای شمالی و غربی به میزان قابل ملاحظه ای پر باران است. بیشتر آبهای شور فصلی از نهر هایی که سرچشمه اصلی آنها ارتفاعات شمال غربی زاگرس است میگردد. دریاچه نمک که در یاچه قم یا حوض سلطان هم نامیده میشود در قسمت مرکزی این بخش مرتفع قرار گرفته است. بنابراین این منطقه از دیدگاه باستان شناسی فلات ایران محسوب میشود. و موانع طبیعی مانند کوههای زاگرس و البرز و کویرهای شرق ایران ، هر چند ارتباط فرهنگی این منطقه را با سایر نواحی ایران در دنیای باستان به کلی قطع نمی کنند ولی اشکالات فراوانی ایجاد کرده اند. این انزوای طبیعی هویتی فرهنگی به منطقه داده است که اطلاعات بسیار ناچیزی از چگونگی تطور تکامل آن در دست است (ملک شهیرزادی1378،، ص 523).
همچنین دامنه های سرسبز و پر آب میان بریدگیهای موجود در بخشهای از ارتفاعات شمالی و غربی احتمالا راه ورود ساکنان اولیه فلات بوده است. شرایط جغرافیایی داخل فلات مرکزی مانند دامنه های سرسبز و خنک ارتفاعات مزبور، دشتهای حاصلخیز متعدد مانند قزوین، کرج، تهران، ری، سمنان، دامغان، ساوه، قم، کاشان و نواحی گرم و خشک کویر ظاهرا شرایط مناسبی برای زندگی مردمی که قبلا اهلی کردن بز و گوسفند را آموخته بودند فراهم آورده اند (مجید زاده، 1368ص164.)
در مورد پوشش گیاهی منطقه دکتر ملک با تحقیقاتی که براساس بررسی انتخاب نمونه هایی از نقوش تزیینی سفالگران باستان در تپه های فلات مرکزی از آنها برای تزیین ظروف سفالی استفاده کرده اند تصویرای از چگونگی پوشش گیاهی و حیوانی منطقه را در فاصله 7500 تا 5500 ق. م ارائه نموده اند و د رآخر الامر چنین نتیجه گیری می کنند:
هر چند که بقایایی این روستا ها در حاشیه کویر رد داخل بیابان ، یعنی منطقه ای خشک و غیر قابل کشت و زرع واقع شده اند و در زمان آبادانی، یعنی د رحدود 7500 سال پیش در منطقه معتدل و مناسب برای زیست انواع گیاهان و جانوران واقع شده بودند. این منطقه در گذشته کلیه امکانات لازم را برای این روستاییان که با تولید غذا از طریق کشاورزی و دامداری در روستاها زندگی می کردند دارا بوده است. بتدریج این منطقه در حدود 7500 سال پیش محیط مناسب برای زیست حیوان و گیاه و نیز استقرارهای انسانی بوده است در طی 2000 سال به صورت منطقه ای خشک د رآمده و پوشش گیاهی و جانوری آن به کلی تغییر و به صورت امروزی در آمد.
قسمتهای حاصلخیز فلات مرکزی ایران شامل چند ناحیه است که به ترتیب عبارتند از:
1- نواحی دامغان و سمنان و گرمسار
نواحی دامغان ، سمنان ، گرمسار از طرف غرب به دشت ری از طرف شمال به کوههای البرز و از جنوب به وسیله کویر دامغان ، کویرسمنان ، کویر سنگفرش محدوده شده ، و سلسله کوههای کم ارتفاعی که از شمال به جنوب کشیده شده نواحی سمنان و دامغان را از هم جدا می کند. این کوهها به طرف قسمتهای جنوب ادامه پیدا کرده و داخل صحرا شده وبه تدریج ناپدید میشوند. تمام رود خانه دشت سمنان فصلی هستند.
مهمترین آنها رودخانه گل رودبار است ککه پس از عبور از این ناحیه داخل کویر سمنان میشود. رودخانه های فصلی در دشت دامغان شامل:
13- چشمه علی که در اصل از کوههای شاه کوه در جنوب گرگان سرچشمه می گیرد.
14- رودبار که سرچشمه آن در نواحی گرگان است.
15- رود داریان که سرچشمه اش در کوههای مرتفع قوشه است. تمام این رودخانه پس از عبور از میان نواحی مزبور داخل کویر دامغان میشود.
16- هبله رود تنها رودی ناحیه گرمسار تنها منبع اصلی آب جهت کارهای کشاورزی است. میزان متوسط بارندگی نواحی گرمسار5/119
متر مکعب است در حالیکه دردشت دامغان میزان متوسط بارندگی به 14/55 می رسد(7: pp، 1967،Magidzadeh)
12- دشت قزوین:
دشت قزوین در ارتفاعات 1290 متر بالاتر از سطح (جعفری 1368ص24) در نواحی شمال غربی فلات مرکزی قرار گرفته است. از شمال به وسیله سلسله جبال البرز ، از غرب به وسیله کوههای چهار گاه از جبال زاگرس ، از جنوب به وسیله یک ردیف کوههای پست از شرق به غرب کشیده شده محدوده میشود، گذرگاه طبیعی کرج و منجیل این منطقه را با مناطق ساحلی دریای خزر مرتبط می نماید. دشت قزوین از طرف شرق به دشت کرج باز میشود. در سمت غرب و جنوب غربی و دو راه عبور گذر از کوههای سهمگین زاگرس را امکان پذیر می سازد وجود دارد این راههای عبور در طول ابهر رود بین قزوین و زنجان در غرب و قزوین و همدان قرارداد.در این ناحیه رود شور تنها رود اصلی است ولی چند رودخانه کوچکتر فصلی نیز وجود دارد که تمام آنها در طول مسیرشان به رود شور می پیوندند رودخانه مزبور عبارتند از: ابهر رود که از حومه سلطانیه سرچشمه می گیرند از شمال شرقی به طرف جنوب غربی جریان دارد و رودخانه جاجرود را در همسایگی ضیاآباد به خرقان رود که در طول فصل تابستان آب بسیار کمی دارد متصل می کند(Majdzadeh , 1976 , pp :10-12) آورده رود که ان هم از کوههای زاگرس در غرب سرچشمه می گیرد بطرق شرق و دشت قزوین جریان می یابد و با لاخره و در شرق دهکده بستانک وارد رود خر میشود. رود خر بزرگترین رود دشت قزوین است که از کوههای قزل داغ در کاشان سرچمشه می گیرد و به طرف جنوب جریان یافته و به دریاچه نمک نزدیک قم می ریزد. معدل سالیانه باران د ردشت قزوین 33901 متر مکعب است (فرهنگ آبادیهای کشور، 1348، ص 52).
13- دشت کرج:
دشت کرج در ارتفاع 1360 متر از سطح دریا قرار گرفته منبع اصلی آب برای دشت کرج رودخانه کرج است که از کوههای مکون تبک سرچشمه می گیرد. این رود پس از مشروب نمودن دشت کرج وارد جلگه شهریار شده اراضی شهریار مشروب می سازد. رود کرج را مسیر خود که جهت شمال غربی – جنوب شرقی دارد به موازات رودشور به جریان خود ادامه می دهد و ضمن یک گردش قوسی شکل به سوی جنوب متمایل می گردد و در 20 کیلومتری سالاریه به رود جاجرود ملحق میشود. آب بندعلی خان که ناشی از الحاق دو رود کرج و جاجرود می باشد بطرف جنوب جاری و در آخر به داخل دریاچه نمک قم می ریزد. میزان متوسط بارندگی در این ناحیه 4/314 متر مکعب است(بدیعی.1367ص96)
14- ناحیه قم:
منطقه قم در حدود 930 متر بالاتر از سطح دریا قرار گرفته(جعفری، 1368ص11) از جنوب به کاشان از شمال به تهران و از غرب به اراک و از شمال غربی به ساوه محدود شده است. در غرب قم بخشی از کوههای مرکزی ایران قرار گرفته که نشیب آنها بطرف دریاچه قم و کویر نمک است. قسمت غربی قم به واسطه مجاورت با کوهستان دارای آب فراوانی و حاصلخیز است.
ولی قسمت شرق که مجاور کویر است بی حاصلی می باشد. رود قره سوا از شرق به غرب جاری و رود انار بار از خوانسار سرچشمه می گیرد و از جنوب به شمال جاری و از شهر قم می گذرد. رودخانه قم تنها منبع آب این ناحیه است. این رودخانه که بنام گل افشان شناخته شده در اصل از کوههای مرتفع نواخی گلپایگان در جنوب غربی سرچشمه می گیرد. اگر چه رود قم دائمی است ولی در فصل تابستان آب بسیار کمی دارد. میزان متوسط بارندگی در نواحی قم 2/114 متر مکعب است(کیهان، 136ص394).
5- ناحیه ساوه:
دشت ساوه در حدود 960 متر از سطح دریا ارتفاع دارد رودخانه فردغان چای و قره چای چشمه های اصلی این ناحیه جهت مصرف کشاورزی هستند. میزان متوسط بارندگی 6/156 متر مکعب(809: pp، 1967،Magidzadeh)
6- ناحیه کاشان:
ناحیه کاشان در ارتفاع 950متر بالاتر از دریا قرار گرفته است. (جعفری، 1368) به دشت کم ارتفاع شرقی، مجاور صحرای نمک ، که به نام کویر بزرگ شناخته شده و سرزمین مرتفع غربی تقسیم شده است. در این ناحیه دو ردیف کوه وجود دارد که ازشمال غربی به جنوب شرقی امتداد می یابد. یکی از این کوهها که به طرف نواحی کاشان کشیده شده شامل کوههای مرکزی ایران است که بلندترین قله آن حدود 3890- 2500 متر بلند تر از دریا است. کوههای ردیف دوم در طول جنوب غربی کاشان تا نزدیکی کوههای مرکزی کشیده شده است و بلند ترین آن در حدود 3130 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. در ناحیه کاشان چندین رودخانه وجود دارد که در آن میان نابار ، قمصر ، قهرود ، هن جان ، کپر کن از جمله رودخانه های دائمی هستند در حالیکه تعداد زیادی رودخانه های فصلی وجود دارد ولی هیچ کدام از این رودخانه ها نمی تواند به عنوان یک جریان اصلی آب بشمار آید. همچنین در کاشان چنیدن چشمه بزرگ وجود دارد مانند: فین ، نابر ، شاه ، میلاد جرد و ابیانه که در آن مقدار زیادی آب مصرفی منطقه ذخیره میشود.( 1967،pp809 ،Magidzadeh)
7- دشت ری:
دشت ری در حدود 1200 متر بالاتر از سطح دریا قرار دارد که بتدریج از ارتفاعات آن به طرف جنوب کاسته شده و به حدود 800 متر می رسد کوههای مرکزی و جنوبی این ناحیه عبارتند از: بی بی شهربانو، نامک، سه پایه، القدر، حسن آباد ، رودخانه جاجرود از شرق ورود کرج از غرب این ناحیه عبور می کنند و در نهایت داخل دریاچه قم میشوند آب وهوای این منطقه معتدل بوده و گرمای آن در سردترین ماه حدود 6 درجه بالای صفر می باشد. با توجه به قلت نسبی باران و طولانی بودن فصل خشکی در این منطقه گیاهانی قادر به زندگی هستند که نیاز مبرم به آب ندارند (1967،Magidzadeh) میزان بارندگی در این مناطق بسیار کم است. اسفند و فرودین از ماههای پر باران این منطقه محسوب می شود در خرداد ماه میزان بارندگی کم و در سه ماه تابستان کاملا خشک است(کیهان، 417، ص17).
پیشینه مطالعات باستان شناسی در فلات مرکزی ایران:
بر عکس غرب ایران ، به ویژه غرب آن که در طول چهل سال گذشته مطالعات باستان شناسی در ان کمکهای چشمگیر به درک هر چه بهتر فرهنگهای پیش از تاریخ ایران کرده است اطلاعات ما از فرهنگهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران به نتایج محدود سه حفاری باستان شناسی در دهه سوم قرن بیستم منحصر میگردد. نتیجه یکی از حفریات در چشمه علی ، محوطه باستانی در چند کیلومتری جنوب تهران، تا این تاریخ منتشر نشده است ، دومین حفاری تپه حصار است که در نزدیکی شهر دامغان در گوشه شمال شرقی فلات مرکزی قرار دارد ، سومین محوطه یعنی تپه سیلک در نزدیکی کاشان در گوشه غربی این فلات واقع شده است. تازه ترین فعالیتهای باستان شناسی در این منطقه جغرافیایی وسیع را گروه باستان شناسی دانشگاه تهران در تابستان 1349 آغاز کرد و آن را به مدت ده سال متوالی در سه محوطه پیش از تاریخ زاغه قبرستان و تپه سگزآباد در دشت قزوین ادامه داد. (مجید زاده، 1369، ص4)
در تپه قبر ستان و تپه زاغه و جنوب تهران ، سرلک در قلی درویش ، اخیرا نیز یوسف مجید زاده در محوطه از بکی و ملک و شهمیرزادی در آق تپه گرگان و فاضلی نشلی در تپه قبرستان کاوشهای را به انجام رسانده اند.
بررسی تاریخچه مطالعات گاهنگاری در فلات مرکزی:
بدون تردید رومان گیر شمن و اریخ اشمین را می توان از نخستین باستان شناسان دانست که کوشیده اند پس از کاوش در دو محل سیلک در کاشان و چشمه علی در جنوب تهران تصویری از فرایند استقرارهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ارائه دهند. البته پژوهشهای گیر شمن به دلایل که در ذیل به آن اشاره میشود حائز اهمیت خاصی است. نخست آنکه پس از پایان کاوشهای انجام شده در دو تپه شمالی و جنوبی در سال 1938 گزارش نهایی به چاپ رسید این در حالی است که به رغم آنکه محوطه های زیادی در فلات مرکزی چه پیش و چه بعد از انقلاب حفاری و کاوش شده بودند ، اما تا به امروز هیچ گزارش نهایی از پژوهشهای چاپ و منتشر نشده است. دیگر اینکه گیر شمن در همان زمان توانست به نوعی به تقسیم بندی و دوره بندی سیلک شمالی و جنوبی دست یابد که مراحل مختلف استقرار را شامل می شده (نشلی، 1384 ،ص 169) گزارشهای خبرگونه چشمه علی که از اریخ اشمیت ارائه کرده و نیز گزارشهای نهایی کاوشهای سیلک که گیر شمن تدوین کرده و منتشر شده ،شالوده روش پیشنهادی دونالدمک کان را در دهه چهل میلادی برای معرفی حوزه های فرهنگی فلات مرکزی تشکیل دهد. در این راهبر سفال قرمز رنگ به عنوان مشخصه اصلی تمایز فرهنگهای پیش از تاریخ منطقه فلات مرکزی با سایر مناطق ایران قرار گرفته است(جدول 1-3).
در مقاله رابرت دایسون از اصطلاح افق (horizon) که تا این تاریخ مطالعات گاهنگاری ایران معمول نبود استفاده کرد. قبل از انتشار سومین ویرایش کتاب فوق مقاله ای به قلم دایسون دانشنامه ایرانیکا با عنوان سفال در سال 1991 چاپ و منتشر شد. در این مقاله برای نخستین بار فلات مرکزی ایران به سه قسمت فرهنگی ، شمال مرکزی ایران ، فلات شمالی و گرگان تقسیم شده و هر قسمت به طور جداگانه ای بررسی شده است جدول (3-3).
نخستین گام برای تهیه جدولی از فرهنگهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران دکتر یوسف مجید زاده برداشت. او ابتدا در سال 1355 ش (1974م) ادوار فرهنگهای پیش از تاریخ فلات ایران را به سه دوره تقسیم کرد و برای نامیدن هر دوره از اصطلاح فلات استفاده کردو به ترتیب آن سه دوره فرهنگی را از قدیم به جدید ، فلات ایران ، فلات میانه فلات جدید نامید (جدول 3-3)
دکتر صادق میلک شهیرزادی در سال 1359 ش (1977 م) با بررسی آثارش که در جدول پیشنهادی دکتر مجید زاده در دوره فلات قدیم قرار می گرفت جدولی تهیه نموده اند و برای نامیدن هر دوره فرهنگی نام محلی را که کهنترین آثار از آنجا بدست آمده بود انتخاب کرده (جدول 4-3) و نیز در سمپوزیوم شوش وی مطالعات خود را پیگیری کرد ودر جدول فوق تجدید نظر کرد(جدول- 3-4) (ملک شهیرزادی1374، ص75).
در کاوشهای سالهای اخیز در تپه چشمه علی که توسط دکتر نشلی و دکتر محمدرحیم صراف انجام گرفت.،دو شیوه تاریخ گذاری نسبی و مطلق ارائه شد، تپه چشمه علی حداقل دارای دوره های استقراری زیر است:
10- دوره نوسنگی جدید (سیلکI) 5500-6000 ق.م
11- دوره انتقالی کالکولتیک (سیلک II) 4600-5500 ق. م
12- دوره کالکولتیک قدیم (سیلکIII) 4000-4600 ق.م
فصل چهارم
ر اواخر هزاره چهارم ق. م مراکز شهری مرتبط با یکدیگردر دشت گرگان وجود داشتند ، از جمله این شهرها تورنگ تپه ، حصار ، یا ریتم تپه بوده اند که با فرهنگها همزمان خود در نمازگاه ، آفاق تپه و آلتین تپه دارای ارتباط تجاری و فرهنگی بودند، ضمن آنکه با شهرهای جنوب ایران مانند یحیی IVB و شهدا نیز همین روابط را داشتند. در این دو سفال جدید متد اول شده بو د که با استفاده از کورههای سفالگری قابل کنترل توانسته بودند آن را به صورت خاکستری – سیاه تولید کنند. این سفال در حرارت 1100 درجه سانتیگراد و تحت شرایط احیا و محیط دودآلود تولید میشد. این نوع سفال در عهد شهرنشینی در جنوب و جنوب شرق ایران ظاهر شد ولی احتمالا نفوذ و رخنه آن از شمال شرق ایران، آسیای میانه و چین و نیز از ماورای جنوب غربی ایران بوده است زیرا قبل از این زمان با ترکیبات مشابه در بیشتر مناطق که مبدا شهرها و مراکز حاشیهای جاده ابریشم را بوجود آوردند با خطوط پیش ایلامی در شوش و سیلک نیز وارد شده بودند با این که سفال سیاه – خاکستری در حصار II سایر میدانهای باستان دشت گرگان دیرتر از سفال سیاه سیلک به IV ظاهر گردید ، ولی این دو از نظر تولید صنعتی دو نوع سفال سیاه متفاوت بودند.سفال سیاه حصار II رنگ خاکستری سیاه و نازک در ترکیبات متنوع تنگهای گردن باریک با نشیمن های زوایه دار و بدنه های بیضی رنگ و نظایر اینها و پوسته ای داغدار و مهره کشیده تولید شده داشت ، درحالیکه سفالهای سیاه سیلک IV بیش تر با اندودی از دو غاب رس سیاه یا قرمز پوشیده شده و دارای ترکیبات متفاوتی ازمحصولات سفالین حصار II بودند (کامبخش فرد 1379، ص 137)
کرافورد از مطالعات 1936 خود که در زمینه شناسایی عصر برنز در دشت گرگان انجام داده است چنین نتیجه میگردد: "تغییرات در سفال ممکن است تدریجی باشد یعنی تکاملی یا ممکن است سریع انجام گرفته باشد. اگر این دگر گونیهای تدریجی باشد نشانگر نوعی پیشرفت در زندگی مردم بومی است ، اما اگر سریع باشد اشاره به ورود مردمی با فرهنگ متفاوت همراه با سفال مخصوص به خود دارد."به عقیده کلوزیا "جانشین سفال خاکستری براق به جای سفال منقوش در اواسط هزاره چهارم ق.م یا بعد از آن و ناپدید شدن اجتماعات استقرار یافته و در طی هزاره دوم ق.م در طول دوره برنز موضوعات روشنی برای تغییر و تفسیر هستند" شاید با تفسیر تحولات و تغییراتی که کلوزیادر حفریات علمی تورنگ تپه ملاحظه کرده است به چنین نتیجه ای رسیده باشد. ارتباط و پیوستگی شکل و نقش ظروف دست ساز با نقوش سیاه روی زمینه قرمز تا ساخت ظرف خاکستری چرخ ساز بیانگر پیشرفت حرفه سفالگری و رسیدن به مرحله صنعتی است و شاید اقوام جدید موجبات تسریع این تحول را فراهم کرده باشند0(توحیدی، 1379، ص 142).
مسئله مهاجرت و پدیده سفال خاکستری:
منابع به خطی میخی به ویژه منابع آشوری و اورارتویی و اطلاعاتی در بردارند که تعیین ترکیب قوی غرب و جنوب ایران ، مخصوصا بعد از سده 9 ق.م را میسر می سازد. با وجود این می توان حدس زد تصویری که منابع آشوری در سده 9 ق.م ترسیم می کنند، دست کم وضعیت قومی اواخر هزاره دوم ق.م را هم منعکس می کند. در جنوب ایران می توان از کتیبه های ایلامی اطلاعات بیشتری و حتی مربوط به دوران بسی قدیمی ترین در این منطقه به دست می آورد. جمعیت ایران در دوره گذار از هزاره دووم به هزاره اول ق.م از لحاظ قومی بسیار گوناگون بود. ظاهرا اقوام گوتی و لولوبی که داده های بسیار کمی از زبانهای آنهادر دست است ، در منطقه بین دریاچه ارومیه تا سرچشمه های دیاله اقوام اصلی بودند حوریان که با اورارتوییان قرابت زبانی داشتند و آشکار نقش بس مهمی در تاریخ و تکوین پادشاهی مانا ایفا کردند، در بخش بزرگی از شمال غرب ایران (شمال منطقه ارومیه) اسکان یافته بودند. ظاهرا کاسپیان بر سرچشمه دیاله و کرخه تسلط داشتند و ایلامیان در سر تاسر جنوب غربی (خوزستان) سکنی گزیده بودند. قرابت زبانی ساکنان منطقه مازندران کابسیان و کادو سیان در این دروه و دقیقا مشخص نشده ولی می توان حدس زد که در دوره هخامنشی به زبان ایراین سخن می گفتند(مدودسکایا، 1383، ص 25).
باید به این مسئله توجه داشت که نتایج بدست آمده از تجزیه و تحلیل نامهای ذکر شده در متون آشوری که در بسیاری از نوشته های تاریخی مربوط به حل مسئله مسیرهای مهاجرتی قبایل غرب ایران اهمیت تعیین کننده ای دارد فقط امکان تعیین مسیر محاجرتها در درون خود ایران را فراهم می سازد. پس از این است که میتوان درباره قفقاز یا آسیای مرکزی به عنوان مناطق احتمالی که به نظر پژوهشگران شاید ایرانیان در مهاجرتشان به ایران از آن عبور کرده باشند ، فرضیاتی منطقی ارائه کرد. (مدود سکانه، 1383، ص 26).
طبق نظریه دشایه 1969-1970) مردمی که دارای فرهنگ سفال خاکستری براق بودند به سمت غرب حرکت کردند؛ این موضوع را تشابهاتی که بین شواهد مکشوفه در تورنگ تپه ، مارلیک ، خورین و سیلک (قبرستانA) وجود دارد ثابت می کند. کایلر یانگ در این مورد عقیده دارد که اقوام ایرانی از شرق به داخل زاگرس حرکت کردند. نژاد شناسان رومی مسیر مهاجرت اقوام هندو اروپایی را از مناطق شمال شرقی استپهای روسیه به طرف شرق می دانند ؛ در حالیکه گیر شمن این مهاجرت را به صورت انشعاب به هر دو جهت می داند. دشت گرگان به عنوان جایگاه و محل گسترش سفال خاکستری توجه محققان به خود جلب نمود و سه تپه معروف یاریم تپه ، تورنگ تپه و شاه تپه که در اشغال و استقرار مردمانی با سفال قرمز و منقوش بود به طور محسوس برای مدت کوتاهی متروک شد وسپس سفال خاکستری به وفور روی آنها بدست آمد. در حالیکه تولید و ساخت ظروف قرمز منقوش و درآن متوقف شده بود. سفال خاکستری براق دشت گرگان از طریق تپه حصار وارد فلات ایران می شود. به وجود آورندگان فن جدید سفالگری در داخل فلات ایران بدون شک اقوام هند و اروپایی هستند که پومیلی در سال 1904 در آنو واقع در ترکستان به جستجوی آنها پرداخت.(توحیدی ، 1379 ، ص 142).
اطلاعات فوق درباره منشاء ظروف خاکستری هر چند اندک تنها مدارک موجود در این مورد این نو سفال در شرق و شمال شرق ایران است. به نظر می رسد این تکنیک به وسیله مردمانی به فلات آورده شده که در قلب آسیایی مرکزی در شمال نجد ایران در حوالی رودخانه ای سیحون و جیحون (سیر دریا آمودریا) زندگی می کرده اند. جذابیت جغرافیایی دشت گرگان به عنوان محل تلاقی تمدنهای و فرهنگهای متفاوت استپها، صحرانشینان و اجتماعات شهر همیشه مورد توجه و تاکید محققان بوده است.(توحیدی ، 1378 ، ص 143).
دکتر سرافراز علاوه بر توجه به منشاء سفال خاکستری اشاعه فن آن را از طریق دو مسیر می داند. مسیر اول از جهت شرق به طرف جنوب از طریق تپه حصار و ساحل دریا خزر به مرکز فلات و مسیر دوم که مربوط به سفالهای سیاه و دوره مس و سنگ و مفرغ است که در آن زمان در غرب متداول بوده و آثار آن در تپه های بزلو و عسگر لو در اطراف ارومیه و در خسلو و گوی تپه در آذربایجان غربی بدست آمده است ، در جهت شمال و شرق مرکز فلات رواج می یابد. بنابراین سفال خاکستری رنگ آنو در عشق آباد زیر نفوذ و توسعه سفالهای سیاه و خاکستری رنگ ترکمن صحرا بوده است ؛ اما نباید سفالهایی مایل به خاکستری و نارنجی رنگ قوم آریایی را که مهاجرت آنها به غلط از طرف شرق گفته شده با سفالهای پیشرفته دوره مفرغ اشتباه گرفت.(توحیدی ، 1378 ، ص 144).
تاریخچه مطالعات عصر آهن ایران
تاریخ مطالعات عصر آهن ایران و نباشت دادههای باستان شناختی را می توان به دو دوره متمایز ولی وابسته به هم تقسیم کرد.
1- دوره اول از آغاز فعالیتهای باستان شناختی در ایران تا سال 1957م ادامه پیدا می کند و این دوره را می توان دوره اثبات داده های باستان شناختی عصر اهن نامید که در نتیجه فعالیتهای انفرادی باستان شناسان بوده است. در این دوره حفاریها و بررسی های محدودی انجام شده است که هدف آن ، بیشتر روشن نمودن تداوم فرهنگی و گاهنگاری لایه های باستانی بوده است . دراین مرحله بررسی سطحی تپه های باستانی بیشتر مورد نظر بوده و هنوز مطالعه منظم و دوره بندی اثار و اشیای باستانی انجام نمی شده است.(طلایی ، 1374 ، ص41).
اما تحقیقاتی گریشمن (1939) که در این دوره انجام شده یک استثناست. او بعد از حفاری تپه سیلک کاشان ، اهمیت محوطه ی باستانی دوره آهن را یاد آور میشود و نظریاتی در این زمینه ارائه می دهد و قبرستان سیلک B را مربوط به فرهنگ ایرانیان معرفی می کند. نتیجه گیرشمن از حفاری تپه سیلک در توسعه مطالعات مهاجرت ایرانیان به فلات و به طور کلی مهاجرت اقوام هند و اروپایی نقش بزرگی داشته و زمینه را برای تحقیقات بعدی آماده ساخت.
2- دوره دوم از سال 1957 شروع شد و تا اواخر دهه هشتاد میلادی ادامه پیدا کرد. برخلاف دوره اول در این دوره بیشتر برنامه های مطالعاتی ، هدف دار بوده و حفاریهای باستان شناختی در محوطه های عصر آهن در مناطق خاصی از جمله شمال غربی ایران برای روشن کردن شکل گیری فرهنگ و تاریخی ایران انجام می شده است. (طلائی ، 1374 ، ص 42).
قبل از سال 1930 فرانسوی های تنها گروهی بودند که حق حفاری باستان شناسی در ایران را داشتند. در این سال حق انحصاری فرانسویها با تصویب قانون عتیقه جات ملغی شد و زمینه برای عملیات حفاری باستان شناختی کشورهای دیگر در ایران فراهم گردید. از سال 1931-1879تحقیقات باستان شناختی فرانسویها در شوش ادامه داشت که این تحقیقات در حقیقت ادامه مطالعات بین النهرین تلقی می شد. در سالهای2 -1932 هیات باستان شناسی امریکا حفاری در تپه حصار و تورنگ تپه در سال 1933 ، هیات باستان شناسی سوئدی حفاری در شاه تپه در منطقه شمال شرقی ایران را آغاز کردند. در این محلهای باستانی لایه های مربوط به عصرآهن مشاهده نشده ؛ ولی به دلیل اینکه این محلها تنها تپه های حفاری شده در این منطقه هستند ، برای مطالعه سفالهای خاکستری عصر آهن و مهاجرت ایرانیها به فلات اهمیت خاصی دارند. در سال 1931 موزه لورهیاتی را مامور حفاری تپه گیان نهاوند کرد. این حفاری در دو فصل انجام شد که گزارش آن چاپ شده است. با شروع سال 1933 موزه ملی لور هیات دیگری مامور حفاری در تپه سیلک کاشان کرد که این حفاری نیز در چهار فصل انجام شد سرپرستی هر دو هیات با گریشمن بود ولی سال 1931 کنتیو سرپرستی حفاری تپه گیان را به عهده داشت.(طلائی ، 1374 ،ص 42).
تپه گیان نهاوند تا سال 1931 تنها تپه ای که لایه های جداگانه عصر آهن را داشت قسمت بزرگی از تپه به عنوان قبرستان استفاده شده است و بعضی ا ز قبرهای آن تا عمق 5/9 متر از سطح تپه حضر شده بود. به مدت 2 هزار سال این قبرها فقط به صورت چاله ساده در زمین کنده می شده است. با توجه به اینکه در آن موقعه اشیای قابل مقایسه با اشیای تپه گیاهان در ایران به دست نیامده بود گریشمن با استفاده از روش مقایسه مستقیم این اشیاء بعضی وارداتی به تپه ، توانست لایه نگاری طبقه اول (1400-1100ق.م) را ارئه دهد. این تاریخ گذاری براساس مهرهای استوارانه سبک کرکوک (1450 ق.م) و نیز خنجر مفرغی کتیبه دار(1200ق.م) که از حفاری تپه گیان بدست آمده بود انجام گرفت. یاد آوری این نکته لازم است که کنتینو گر یشمن (1935) به شباهتهای سفالی طبقه اول تپه گیان با سفالهای تپه حصار و تورنگ تپه نیز اشاره کردند. و نیز بسیاری از سفالهای منقوش تپه گیان پیدا شده اشاره می کنند. آنان این سفالها را سفالهای منقوش سبک لرستان نامیده و در زمره اشیای عصر آهن طبقه بندی کرده اند. (طلایی،1374، ص 43).
در تپه سیلک دو گورستان که در نزدیک تپه کشف شده به عصر آهن تعلق دارند. گریشمن گورستان قدیمی تر (الف) را به 1200-1100ق.م تاریخگذاری کرد.مشخصه های این گورستان عبارت است از شیوه تدفین در گورهای گودالی ، وجود ظروف خاکستری سیاه و وجود نداشتن اشیاء آهنی. گورستان (ب) که آنرا به 1000 ق.م تا آغاز 800 ق.م تاریخگذاری نمود تا حد زیادی با گورستان (الف) فرق داشت ؛ به ویژه از نظر داشتن ظروف سفالین منقوش و ساختمان گورها که آرمگاههای سنگی با سقف شیروانی شکل تخته سنگی بود و نیز ظهور اشیاء برآهنی.(مدودسکایا ، 1383 ، ص 28).
گریشمن بعد از جنگ جهانی دوم محوطه ای را در شوش موسوم به "دهکده پارسی- هخامنشی" حفاری کرد. وی براساس آثار بدست آمده از حفاریهایش در پیش و پس از جنگ و نیز آثار کشف شده از تخت جمشید و پاسارگاد از مهاجرت بعدی ایرانیان در درون خود ایران خبر داد.
هیاتی از موسسه امریکایی و باستان شناسی ایران به سرپرستی اریک اشمیت به منظور کسب اطلاعات دقیق تر از گورستانهای لرستان در سالهای 35-1934 و 38-1937 در دره رومیشگان و دره رود سمیره حفاری کرد. اشمیت به غیر از گورهای دارای "مفرغهای لرستانی" و (خاتون بان) در سرخ دم نیز کشفیات مهمی به عمل آورد.(مدود سکایا ، 1383 ، ص29).
پژوهشهای اورل ، اشتاین در سالهای 36-1935 و در غرب ایران اهمیت بسزایی داشت. اشتاین در مسافرتهای پژوهش چندی که در لرستان داشت آثار بسیاری جمع آوری کرد و چند حفاری در استقرار گاهها انجام داد. او در آذربایجان استقرار گاههای حسنلو و دین خواه تپه را کشف و حفاری کرد. در پی فعالیتهای نسبتاً گسترده باستان شناختی در دهه سی ، در طی جنگ جهانی دوم و سالهای پس از جنگ ، کاهش چشمگیری در فعالیتهای باستان شناختی ایران به وجود آمد. دست کم باید حفاریهای برتن براون را در گوی تپه آذربایجان که دارای لایه های عصر آهن I و II بود ذکر کرد. (مدودسکایا، 1384، ص 30)
دروه دوم مطالعات عصر آهن
مرحله پر بار مطالعات باستان شناسی عصر آهن با فعالیتهای رابرت دایسون در سال 1957 در تپه حسنلو شروع میشود حفاری تپه حسنلو قسمتی از برنامه وسیعی بود که هدفهای آن عبارت بودند از شناخت وضعیت باستان شناسی پیش از تاریخ تمام آذربایجان تحقیق درباره عصر آهن و شناسایی وضعیت باستان شناسی منطقه تا قبل از مهاجرت ایرانیان. تپه حسنلوبه عنوان مهمترین محوطه باستانی برای این منظور در نظر گرفته شد- حفاری توام بالایه نگاری این تپه تسلسل لاینقطع دوره فرهنگی را از 6 هزار سال ق.م تا دوره اسلامی نشان میدهد. آزمایشهای متعدد کربن 14 از لایه های باستانی این تپه و گونه شناسی سفالهای اساس تاریخ گذاری این محوطه مهم باستان است. طبقات III ، IV، V این تپه مربوط به دوره آهن یعنی 800-1500ق.م است. (طلایی، 1374، ص 46).
پی بردن به تسلسل فرهنگی در یک محوطه باستانی موضوع جدیدی در باستان شناسی ایران نبود ،بلکه موضوعی که از نظر علمی اهمیت داشت این بود که حفاری تپه حسنلو باعث شد که محوطه ی دیگری در آذربایجان با هدف تکمیل اطلاعات بدست آمده و از حفاری تپه حسنلو مورد حفاری قرار گیرد؛ از جمله حفاری تپه دین خواه در دره سلدوز که در سال 1961 شروع شد و لایه نگاری تپه در سال 1968 در زمینه ظهور سفالهای خاکستری و جایگزینی این سفالها به جای سفالهای ما قبل خود که عمدتا منقوش بودند.تپه های باستانی عقرب و زیدیه در کردستان اطلاعات مربوط به طبقه III حسنلو را تکمیل کرده در سال 1961 یانگ دست به بررسی سطحی تپه های باستانی در این سالهای حفاری تپه باستانی در منطقه کردستان و شرق لرستان زد و که نتایج به دست آمده از این بررسی ها باعث تعجب شد. از 153 تپه مورد بررسی روی نقشه 21 محوطه باستانی دارای سفالهای گیان I بودند و فقط در هشت محوطه باستانی سفالهای مشخص خسلو طبقه III پیدا شد. این بررسی باستان شناسی نشان میدهد که فرهنگ سفالهای خاکستری و سیاه در تمام منطقه غرب نفوذ نکرده است. (طلایی ف 1374 ، ص 46). همزمان با حفاری تپه حسنلو استر و ناخ (1963- 1974) کار حفاری را در پاسارگاد شروع کرد. هدف عمده او از انتخاب این محل برای حفاری مطالعه فرهنگ اولیه دروان هخامنشی بود؛اما در عین حال موفق شد تا اندازه زیادی فرهنگ ما قبل هخامنشی را نیز تشریح کند.
از حفاریهای زندان سلیمان، اطلاعاتی بدست آمده که دوره انتقالی حسنلو طبقه IV به III را مشخص تر و اطلاعات مربوط به استقرارهای عصر آهن در کردستان را نیز کاملتر کرد. تا اواخر دهه پنجاه هجری شمسی اطلاعات نسبتا عمده درباره عصر آهن ایران جمع آوری شده بود. لازم بود که این اطلاعات جمع بندی شود تابتوان به یک نتیجه اصولی در این زمینه رسید. یکی از شاگردان دایسون به نام یانگ (1965-1967) به این کار مبارت کرد و براساس تجزیه و تحلیل سفالهای ایران مربوط به سالهای 550-1500 ق.م توانست "افقهای سفالی" و پدیده های درونی این افقها را در ایران مشخص کند. از آنجایی که او به پدیده تاریخی مهاجرت ایرانیان به فلات نیز علاقه مند بود یکی از این افقها سفالی پیشنهادی را به مهاجرت ایرانیان ربط داد. به عبارت دیگر از اختلاط پدیده تاریخی و و پدیه باستان شناسی به این نتیجه رسید که توزیع جغرافیایی سفالهای خاکستری و سیاه مربوط به مهاجرت ایرانیان از شمال شرقی به غرب و منطقه زاگرس است که در حدود ساله 1500 ق.م اتفاق افتاده است.(طلایی ، 1374 ، ص47).
بعد از مطرح شدن نظریه یانگ معلوم شد که بسیاری از مسائل عصر آهن در چهارچوب نظریه او غیر قابل توجیه است. از جمله از نظر محدوده جغرافیایی و زمان نگاری به طوریکه شکافی زمانی در تسلسل فرهنگی بعضی از مناطق مشاهده میشود. از سوی دیگر در زمان مطرح شدن این نظریه اطلاعات ما از منطقه غرب لرستان و منطقه ماد قدیم بسیار ناقص بود و در فلات مرکزی محوطه های محدود مورد حفاری قرار گرفته بودند. در حفاریهای تپه گودین آثار معماری مربوط به عصر آهن پبه دست نیامد. و فقط سه قبر مربوط به این دوره پیدا شد. در گودین طبقه (دوره آهنIII) قلعه ای با دیوراهای دفاعی، برجها، انبارها و اتاق بزرگ ستوندار کشف شد که متعلق به دوره ماد است. نوشی جان تپه و دومین محل باستانی که در محدوده ماد قرار گرفته است به وسیله استرو ناخ بین سالهای 1977-1967 به مدت پنج سال حفاری شد. آثار معماری نوشی جان با گودین (طبقه II) از نظر نقشه ساختمانی و روش ساخت، مشابهت و همسانیهای زیادی دارد. و نیز بعضی از الگوهای معماری نوشی جان با الگوهای معماری حسنلو طبقه IV شباهتهایی دارد؛ مانند پلکانی که به طبقه دوم منتهی میشود و اتاقهای بزرگ ستواندار و نیمکتهای خشتی که چسبیده به دیوارهای اصلی هستند.(طلایی ، 1374 ، ص 48).
بین سالهای 1966-1969 هیات باستان شناسی انگلیسی به سرپرستی خانم گف حفاری تپه باباجان واقع در دره دلفان را آغاز کرد. این هیات موفق به کشف یک شهر مربوط به عصر آهن اولیه شد و سه دوره فرهنگی را در این تپه مشخص کرد.
غربی ترین قسمتهای لرستان از سال 1965 به صورت منظم مورد بررسی تحقیقات باستان شناسی قرار گرفت. هیات باستان شناسی بلژیکی به سرپرستی و اند نبرگ (1972) تا اواخر دهه هشتاد قبرستانهای این منطقه را شناسایی و حفاری کرد واشیای بدست آمده از این قبرستانها را مبنای تاریخ گذاری منطقه پشت کوه قرارداد. این قبرستانها به هفت دروه از اواسط هزاره سوم تا اواسط هزاره اول ق.م تقسیم بندی شده است. دروه V مطابق با شروع عصر آهن I و دروه VI مطابق با عصر آهن II و دوره VII مطابق با عصر آهن III تلقی شده است. دوره بندی اشیای بدست آمده از قبرستانهای لرستان به وسیله و اند نبرگ در شناسایی اشیای برنزی لرستان که از حفاریهای غیر مجاز بدست آمده بود تاثیر بسیاری داشت. (طلایی). حفاری قبرستان مارلیک در سال 1340 توسط صورت گرفت وی قبرستان مارلیک را بین اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول ق.م تاریخ گذاری کرد که این تاریخ گذاری عمدتا براساس مطالعه مهره های استوانه ای است. حاکمی در سال 1346 محوطه های باستانی منطقه گیلان و محوطه کلورز را مورد شناسایی و حفاری قرار داد و فرهنگی مشابه مارلیک در این منطقه مشاهده کرد.(طلایی ، 1374 ، ص51).
گاهنگاری عصرآهن
عصر آهن در ایران به لحاظ زمانی از ثلث آخر هزاره دوم ق.م تا تشکیل نخستین حکومتهای ایران را در بر می گیرد. در پی دوران طولانی از انباشت مدارک باستان شناختی این دوره در دهه شصت در آثار و نوشته های دایسن کاریلر یانگ و واند نبرگ به سه دوره تقسیم شد ؛ تاریخ هر یک از ادوار سه گانه عصر آهن به قرار زیر است: عصر آهن I در حدود 1000/1250-1300 ق.م عصر آهن II 1000-800/750 ق.م و عصر آهنIII 550-750ق.م.(مدود سکایا ، 1383 ، ص 38).
کایلریان مبنای پژوهشی خود را بر تغییر گونه شناختی سفالینه های استقرارگاه لایه نگاری شده نهاد. سفالینه های شماری از محوطه ی شمال غرب مرکزی و غرب ایران (سیلک ،گیان ، گوی تپه ، دفینه های منطقه خورین ،چندار ، زندان سلیمان ، پاسارگاد و زیویه) نیز در تحلیل مقاسیه ای وی به کار گرفته شد. آثاری که کایلر یانگ مورد بررسی قرارداد مربوط به 500-1500ق.م بود. وی در نتیجه پژوهش نمایی کلی از تکامل سفالینه های ترسیم کرد که باعث شد بتواند سه دوره اصلی در عصر آهن ایران شناسایی کند. مشخصه هر دوره فنون معین سفالگری ، اشکال مختلف ظروف و شیوه های متفاوت در تزیین سطح بیرونی سفالینه ها است. کایلر یانگ این دوره ها را افق سفالی نامید. افق سفال خاکستری غربی قدیم (1000-1300/1250) ق.م، افق سفالی 2 افق یا گروه سفال نخودی غربی جدید (1000-800) ق.م و افق سفال خاکستری غربی جدید (700/750-550) ق.م است. افق اول بالایه Vحسنلو گیان 3-4، سیلک V،گوی تپه B و خوروین- چندار مطابق است. (مدودسکایا، 1384،ص 38). یانگ از این افق سفالی به عنوان دروه ای که در آهن همگونی وجود داشته نام می برد. غیر از شباهت تکنیکی که در مجموعه سفالهای این افق دیده میشود در تزیین نیز تکنیک صیقل دادن سفالهای عمومیت داشته است. در این افق سفالهای منقوش که بیشتر نخودی رنگ و با نقوش قهوه ای تیره هستند بندرت پیدا می شود. همگونی سفالی در این افق از طریق مقایسه و گونه شناسی سفالهای تمام محل های باستانی که پیشتر اشاره شد به اثبات رسیده است. افق بعدی (2) که طبقات IV خسلو و گوی تپه A و سیلک B و گیان I متلعق به آن است با گسترش و تکامل سفالهای سیاه و خاکستری مشخص شده است. این نظر براساس مشابهتای سفالی بین طبقات IV-V تپه حسنلو و ادامه آن در طبقه Iگیان مطرح گردیده است. در عین حال یانگ یادآوری می کند که در این افق واریته های بومی و محلی در بین سفالهای منقوش در طبقه IV تپه حسنلو مطلقا دیده نمی شود، در حالیکه در سیلک B و لرستان از ظروف سفالی منقوش در سطح وسیعی استفاده می شد است. در این افق همچنین استفاده از آهن عمومیت پیدا میکند. افق 3 باسفالهای نخودی مشخص می شود اینگونه سفالها در قسمت شمالی تپه حسنلو طبقه III زیویه و زندان سلیمان و دهکده های هخامنشی در شوش و پرسپولیس و پاسارگاد به دست آمده است(طلایی ، 1347، ص 56). یادآوری این نکته لازم است که تپه حسنلو تنها تپه لایه نگاری شده در این دوره می باشد که در آن ساخت و استفاده از سفالهای خاکستری و سیاه به طور کلی منسوخ و در عوض استفاده از سفالهای نخودی ساده و منقوش (مثلثهای آویزان توپر در قسمت لبه ظرف) و شکلهای جدید سفال معمول شده است ؛ بنابراین به تغییرات فرهنگی که به طور تدریجی بین طبقات IV و III حسنلو به وجود آمده است می توان اشاره کرد.منشاء سفالهای نخودی دوره هخامنشی را در دوره آهن III می توان دید ، از این نظر یانگ (1967-1965) عقیده دارد که بین دوران آغاز تاریخی و دوران تاریخی (مصادف با دوره هخامنشی) شکاف زمانی وجود ندارد. (طلایی ،1374، ص57). براساس تجزیه و تحلیل اشیاء وآثاری که از قبرستانهای دوره آهن در منطقه لرستان بدست آمده است و اندنبرگ (1966) مشخصاتی را ذکر می کند که عصر آهن را از دوره های ما قبل و ما بعد خود متمایز می سازد؛ این مشخصات عبارتنداز:
1- در دوره آهن مرده ها را در کف خانه ها مسکونی دفن نمی کردند؛
2- در این دوره قبرستانهایی در خارج از محلهای استقرار به وجود آمد؛
3- در ساخت قبرها به طور کلی از سنگ استفاده می شد؛
4- قسمت زیادی از اشیاء داخل قبرها را ظروف سفالی تشکیل میدهد که ظروف لوله دار از شکلهای عمده این ظروف است؛
5- اشیای فلزی داخل قبرها بیشتر از برنز ساخته شده است؛
6- در این دوره ساختن مجسمه حیوانات از سفال عمومیت داشته است.
همچنان که مشخص شد تقسیم بندی عصر آهن به 3 دوره مورد قبول تمام محققانی که دوره ما قبل هخامنشی را مطالعه می کنند قرار گرفت اما در مورد تاریخ گذاری بعضی از محوطه ی باستانی به عصر آهن IIو III اختلاف نظر وجود دارد این محققان برجایگزینی فرهنگ بین عصر آهن و عصر برنز و استمرار فرهنگی بین عصر آهن I و II تاکید کردند. (طلایی،1374، ص 57).
ارزشمندی بودن در جهت اینکه سفالگر از چیز دیگری که دارای سطخ اتکای مناسبی بود برای جابجایی و چرخش گل استفاده کند و در بزرگ کردن و شکل دادن به بدنه و لبه ظرف آزادی عمل بیشتری داشته باشد در واقع با آزاد شدن دستهای انسان، (مخصوصا دست نگهدارنده) آزادی عمل و قدرت تفکر و توانایی انسان در سفالگری افزایش یافت.(توحیدی ، 1378 ، ص 20). سفالگران با کسب مهارت در ساخت ظروف سفالی به روش حرکت و جابجایی تخته کار ، عملا قدم موثر دیگری برای ساخت حجمهای بزرگ و ضخیم برداشتند. برای ساخت ظرفهای بزرگ از روش شکل دادن حلقوی و مارپیچی و فتیله ای در ساخت تنوع و خمره های بزرگ که امکان چرخش آن روی سطح چرخ سفالگری وجود ندارد استفاده میشود.(عابدی ، 1362 ، ص 28).
در روش دوم سفالگری شکل بخشیدن به سفال با چرخ گردان است. دراین روش چانه گل روی صفحه ای که قابلیت جابه جایی دارد یا در جای خود قابلیت چرخش تا 360 درجه را دارد، قرار می گیرد. برای این صفحه گردان ، محور یا پایه ای درست می کنند که صفحه روی محور به کمک دست می چرخد و در واقع همان چرخ سفالگری کند یادستی است. این دستگاه ساده صفحه ای است روی پایه ای با نوک گرد که درون حفره ای می چرخد را به گردش در می آورد که معمولا شاگرد سفالگیر مامور چرخاندن این چرخ بوده است. تجربه این دستگاه راه را برای اختراع چرخ پایی همواره کرد. آثار مربوط به وجود چرخ دستی در دروان باستان را میتوان در نقاشیهای مربوط به 3000 ق . م در مصر مشاهده کرد.(توحیدی 1387، ص 21).
اهمیت سفال در باستان شناسی
بیشترین یافته ها در جایگاه های باستانی- تاریخی و به ویژه گورها ، سفالینه ها و دست ساخته های سفالین است.گوناگونی آن گویای ویژگیهای بسیار زمانی ، مکانی و کاربردی است.دیرمانی و مقاومت سفال ، در گستره زمان ، و فراوانی آن در اشکال گوناگون ، آن را برای بررسی و مطالعه ممتاز ساخته است .هم از این رو است که مطالعه جایگاه های باستانی و تاریخ گذاری نسبی یافته ، بر پایه مطالعه ویژگیها و مقایسه سفالینه ها ، تا حدود بسیاری راهگشاست.
سفال پدیده ای است که بیش از دیگر بازمانده های زندگی بشری در دسترس است.سفال قدمتی ده هزار ساله دارد و تا به امروز فراز و نشیب بسیاری را پشت سر گذاشته است.رنگ سفال ، یکی از وجوه و راهنما در مطالعه آن است.فراگیری رنگ سفال در یک دوره ، گاه مشخصه آن دوره است.همچون رنگ قرمز در سفالهای هزاره پنجم و نخودی پس از آن ، و سفال خاکستری رنگ که تا دوره ماد و هخامنشی دیده شده است.عوامل گوناگونی به تلون و تنوع رنگ سفال می انجامد ، که رنگ خمیره (خاک و آمیخته های آن) ، حرارت ، هوا (نوع کوره شیوه دمیدن هوا و…) لعاب و… از آن جمله است (مهرکیان ، 1374 ، ص 58)..
امروزه بسیاری از محققان اذعان دارند که مهمترین مدرک برای بررسی سیر مهاجرت و شناخت و تغییر شیوه زندگی اقوام پیش از تاریخ ، در درجه اول سفال و پس سایر مصنوعات آنهاست.سفال به علت نیاز دائم و تداومی کاربرد آن در زندگی انسان تغییرات بطئی یا سریع را در شیوه معیشت و پیشرفتهای صنعتی انسان بخوبی بازگو می کند.(توحیدی ، 1378 ، ص 18).
علم باستان شناسی کلید شناخت تطور و تکامل فرهنگی جوامع و بنیان و اساس پژوهشهای علوم انسانی و اجتماعی است. باستان شناسی تلاش و کوشش زیادی در بازسازی جوامع گذشته جهت درک فعالتیهای فرهنگی دارد که حوامع برای ابقای خود ابداع می کنند. باستان شناسان در پی کشف ساختاری های بنیادی جوامع هستند، اما این امر مهم با مطالعه جزئیات به ظاهر کم اهمیت آغاز می شود.از این رو باستان شناس بیشتر درگیر مسائلی است که به نظر پیش پا افتاده و روزمره می آیند.
بله! حقیقت این است که باستان شناسان زباله مردم باستان را کاوش می کنند، بازمانده ویران خانه هایشان را ، تکه های شکسته ظروفی که در آن پخت و پز می کردند و نیز گورهایشان را که پس از گذراندن زندگی در آن دفن می شدند وبه اشیایی را که در هنگام مرگ براساس اعتقاداتشان با خود به گور می برند. باستان شناسان تکه های بزرگ و کوچک سفال را که د رکاوشهای میدانی خود بدست می آورند کنار هم گذاشته و پایه داستانهای (فرضیه ها ) خود از تمدنها و فرهنگهای گذشته قرار می دهند. از این رو باستان شناسان همواره سرگرم دگرگونی صحنه و یا ویراستاری داستان خود می باشند.(فهیمی ، 1381 ، ص13).
چنین پژوهش همیشگی و محتاج به تغییر و تعدیل تصویرهایی که ما از گذشته ترسیم می کنیم، در حقیقت از طبیعت روش علمی باستان شناسی سرچشمه می گیرد و نشانگر قدرت آن است نه ضعف آن. در این میان تکیه تعصب آمیز بر پاسخهای و پافشاری در تایید و درستی آنها با روشهای علمی بیگانه است و از پیشبرد پژوهش علمی صحیح، جلوگیری خواهد کرد. چنین تعصبی به ویژه در آموزش به دانشجویان زیان آور بوده و می تواند به آسانی توانایی های ذهنی بالقوه آنان را در نطفه خفه کند. به هر ترتیب آنچه که پس از کشف آثار باستانی باید به آن دقیق پرداخته شود پاسخ به سوالات مطرح شده در خصوص فرهنگ مردمان پیشین است ؛ اینکه آنان چگونه می زیستند ، دارای خلق و خوی بودند، به چه پیشرفتهایی در زمینه های گوناگون علمی رسیده بودند، عقاید مذهبی آنها در برگیرنده چه موادردی بوده پیشه آنها چه بود، عوامل اصلی که دروند شکل گیری فرهنگ و تمدن آنها دخیل بوده شامل کدام موارد می باشد و سوالاتی از این قبیل.(فهیمی ، 1381 ، ص 13).
(پیشینه مطالعات باستان شناسی سفال)
قدیمی ترین سفالهای ساخته شده دست انسان مربوط به مرحله بین گردآوری و تولید خوراک است.این دوره حساس که مقطعی ویژه از زندگی انسان به لحاظ تحول فرهنگی ، شکل گیری نوع سکونت و مرحله استقرار است ، خود مراحلی دارد که باید بدان توجه داشت.در ابتدا انسان نوعی استقرار موقت داشت که بخشی از زندگی خود را با کشاورزی در دشت می گذارند و بخش دیگری را برای خواب و فرار از حوادث و مخاطرات پیرامون در غار به سر می برد.پس از آن استقرار دائم بود که آغاز ده نشینی است.در اینجا به بررسی سفالگری در این هر دو دوران می پردازیم و می کوشیم فن سفالگری را در هر دوره مشخص کنیم.(توحیدی ، 1378 ، ص 46).
استقرار موقت : اولین مرحله سفالگری در فلات مرکزی
قدیمی ترین سفالهای دوران نوسنگی یا غار نشین که به نام دوران گردآوری خوراک معروف است ، در غار هوتو ، نزدیک بهشهر فعلی ، شناسایی شده است.حفاری غار هوتو را در 1329 ، کارلتون کون ، استاد انسان شناس دانشگاه پنسیلوانیا ، انجام داد و نتایج آن به چاپ رسید.
در عمق 7 متر و 15 سانتی متری این غار و آثاری از تیغه ها و ابزار سنگی به دست ساز نرم و پولک و بدون نقش به همراه سنگ ساب و تیغه های سنگی به دست آمد که تاریخ آن با کرین 14 حدود 5400 سال ق.م برآورده شده است.
کاوشهای فرانک هول در سال 1347 در تپه علی کش خوزستان انجام داد ، ظروف سنگی سنگی پیدا شده در همین تپه دراویه ای که به نام دوره محمد جعفر (7000-6600 ق.م) معروف است ، قطعه سفالهایی از نوع نرم و سبک به دست آمده.این دوره که قدیمی ترین دوره بعد از علی کش و بزمرده است در آزمایش کربن 14 تاریخ 180±6465 ق.م برآورده شده که در واقع مرز بین استقرار موقت و دائم است.(توحیدی ، 1378 ، ص 47).
در تپه سراب ، واقع در هفت کیلومتری شمال شرق کرمانشاه که در سال 1329 حفاری شد، کشف پیکر کی گلین نشان دهنده استفاده از گل وند داده شده و شکل دادن آن برای مصارف مختلف است.اینکه پیکرک گلی به شکل زنی نشسته است که پاهای خود را دراز کرد و گردنی کشیده با سینه های برجسته و باسن بزرگ دارد که تقریباً تجسمی از پا و سم حیوان است و به علت شکل هنری و نمادین به "ونوس- سراب" معروف شده است.ظروف سفالی در این منطقه دراویه های قدیمی تر شامل سفالهای نرم و سبک که ماده چسباننده آن کاه خرد شده است و به شکل کاسه بیضی دست ساز به اندازه متوسط در لایه های بالاتر به شکل کاسه های صیقلی و دارای نقوش بسیار ابتدایی پیدا شده است (6006-5689) ق.م با مطالعه سفالهای گنج دره ، واقع در مهرسین کرمانشاه ، نیز اطلاعاتی در زمینه قدیمی ترین سفالهای غرب کشور به دست آمد ونیز در دره سلدوز (حاجی فیروز) در نتیجه بررسیهای گیراتون و رالف سولکی روی 300 مکان تاریخی این دره آثار دوران نوسنگی با سفال توام بوده است.
تپه سنگ چخماق را اولین بار در سال 1348 پروفسور ماسودا از دانشگاه توکیو شناسایی کرد و در سال 1349 و 1351 در دو فصل حفاری گردید.در تپه غربی ضمن کشف پیکرهای گلی انسان و حیوان ، در فصل دوم کاوش چند قطعه سفال نیز از لایه 3 به دست آمد و در تپه شرقی تعداد سفال بیشتری به دست آمد که مشخصه آنها ضمیره خوب و نقشهای ساده و مهندسی قرمز روی کاسته های گود است که به روش فتیله ای ساخته شده اند.از زیباترین سفالهای این تپه می توان به دو اثر بسیار ارزنده استفاده کرد که شامل ماکت انسانی یک خانه و یک ظرف کوزه ای شکل به نقوش ابتدایی طرح سبدی به رنگ سیاه روی زمینه قرمز است.بر اساس آزمایش کربن 14 ، تپه غربی 5300 ق.م و تپه شرقی حدود 5830 ق.م تاریخگذاری شده است.(توحیدی ، 1378 ، ص 48).
فصل سوم
موقعیت جغرافیایی فلات مرکزی ایران
لات مرکزی ایران
از دیدگاه باستان شناسان فلات مرکزی یک محدوده فرهنگی محسوب میگردد، اما در تعریف این محدوده فرهنگی الزاما نمی توان با توجه محدوده ی زیست ریخت شناسی فلات مرکزی حدود قطعی آن را از دیدگاه باستان شناسان معین کرد چرا که وجود برخی از موانع طبیعی کوههای زاگرس و البرز و کویرهای شرق ایران هر چند ارتباط فرهنگی این منطقه را با سایر نواحی ایران به کلی قطع نمی کنند ولی اشکالات فراوانی مخصوصا در ادوار پیش از تاریخ ایجاد نموده اند. از سوی دیگر تفاوتهای فاحشی از نظر اقلیم و بوم شناختی بین مناطق جنوبی (حواشی جنوبی دشت لوت) و مناطق شمالی فلات (کوهپایه های جنوبی البرز) به چشم می خورد. (ذنوبی 1373ص17).
ویژگی مهم این فلات موقعیت جغرافیایی آن است ، قسمت اعظمی از کشور ایران بیش از دو سوم وسعت خاک کشور را فلات مرکزی تشکیل میدهد. این منطقه وسیع که قدیمترین دهکده های دوران آغاز استقرار را در خود جای داده است از شمال به رشته کوههای البرز ، از غرب و شمال غرب به سلسله جبال زاگرس، از جنوب به بیابانهای گرم و خشک بیرون آمده از دل کویر و از شرق به کویر بزرگ مرکزی محدوده میشود. این حوضه های کوچک در وسیعترین منطقه شوره زار کویر به طرف جنوب و شرق فلات ایران قرار گرفته است کویر بزرگ مرکزی در شمال شرق به طرف ارتفاعات مرکزی در قسمت اصلی سیستان و بپلوچستان و د رجنوب شرق به طرف کرمان ادامه می یابد( بدیعی، 1370) میانگین ارتفاعات مرکزی در قسمت اصلی در حدوده 1000 متر بالاتر از سطح دریا است. میانگین بارندگی در نواحی داخلی در حدود 18/3 متر مکعب است در حالیکه قستمهای خارجی بخصوص در بخشهای شمالی و غربی به میزان قابل ملاحظه ای پر باران است. بیشتر آبهای شور فصلی از نهر هایی که سرچشمه اصلی آنها ارتفاعات شمال غربی زاگرس است میگردد. دریاچه نمک که در یاچه قم یا حوض سلطان هم نامیده میشود در قسمت مرکزی این بخش مرتفع قرار گرفته است. بنابراین این منطقه از دیدگاه باستان شناسی فلات ایران محسوب میشود. و موانع طبیعی مانند کوههای زاگرس و البرز و کویرهای شرق ایران ، هر چند ارتباط فرهنگی این منطقه را با سایر نواحی ایران در دنیای باستان به کلی قطع نمی کنند ولی اشکالات فراوانی ایجاد کرده اند. این انزوای طبیعی هویتی فرهنگی به منطقه داده است که اطلاعات بسیار ناچیزی از چگونگی تطور تکامل آن در دست است (ملک شهیرزادی1378،، ص 523).
همچنین دامنه های سرسبز و پر آب میان بریدگیهای موجود در بخشهای از ارتفاعات شمالی و غربی احتمالا راه ورود ساکنان اولیه فلات بوده است. شرایط جغرافیایی داخل فلات مرکزی مانند دامنه های سرسبز و خنک ارتفاعات مزبور، دشتهای حاصلخیز متعدد مانند قزوین، کرج، تهران، ری، سمنان، دامغان، ساوه، قم، کاشان و نواحی گرم و خشک کویر ظاهرا شرایط مناسبی برای زندگی مردمی که قبلا اهلی کردن بز و گوسفند را آموخته بودند فراهم آورده اند (مجید زاده، 1368ص164.)
در مورد پوشش گیاهی منطقه دکتر ملک با تحقیقاتی که براساس بررسی انتخاب نمونه هایی از نقوش تزیینی سفالگران باستان در تپه های فلات مرکزی از آنها برای تزیین ظروف سفالی استفاده کرده اند تصویرای از چگونگی پوشش گیاهی و حیوانی منطقه را در فاصله 7500 تا 5500 ق. م ارائه نموده اند و د رآخر الامر چنین نتیجه گیری می کنند:
هر چند که بقایایی این روستا ها در حاشیه کویر رد داخل بیابان ، یعنی منطقه ای خشک و غیر قابل کشت و زرع واقع شده اند و در زمان آبادانی، یعنی د رحدود 7500 سال پیش در منطقه معتدل و مناسب برای زیست انواع گیاهان و جانوران واقع شده بودند. این منطقه در گذشته کلیه امکانات لازم را برای این روستاییان که با تولید غذا از طریق کشاورزی و دامداری در روستاها زندگی می کردند دارا بوده است. بتدریج این منطقه در حدود 7500 سال پیش محیط مناسب برای زیست حیوان و گیاه و نیز استقرارهای انسانی بوده است در طی 2000 سال به صورت منطقه ای خشک د رآمده و پوشش گیاهی و جانوری آن به کلی تغییر و به صورت امروزی در آمد.
قسمتهای حاصلخیز فلات مرکزی ایران شامل چند ناحیه است که به ترتیب عبارتند از:
1- نواحی دامغان و سمنان و گرمسار
نواحی دامغان ، سمنان ، گرمسار از طرف غرب به دشت ری از طرف شمال به کوههای البرز و از جنوب به وسیله کویر دامغان ، کویرسمنان ، کویر سنگفرش محدوده شده ، و سلسله کوههای کم ارتفاعی که از شمال به جنوب کشیده شده نواحی سمنان و دامغان را از هم جدا می کند. این کوهها به طرف قسمتهای جنوب ادامه پیدا کرده و داخل صحرا شده وبه تدریج ناپدید میشوند. تمام رود خانه دشت سمنان فصلی هستند.
مهمترین آنها رودخانه گل رودبار است ککه پس از عبور از این ناحیه داخل کویر سمنان میشود. رودخانه های فصلی در دشت دامغان شامل:
17- چشمه علی که در اصل از کوههای شاه کوه در جنوب گرگان سرچشمه می گیرد.
18- رودبار که سرچشمه آن در نواحی گرگان است.
19- رود داریان که سرچشمه اش در کوههای مرتفع قوشه است. تمام این رودخانه پس از عبور از میان نواحی مزبور داخل کویر دامغان میشود.
20- هبله رود تنها رودی ناحیه گرمسار تنها منبع اصلی آب جهت کارهای کشاورزی است. میزان متوسط بارندگی نواحی گرمسار5/119
متر مکعب است در حالیکه دردشت دامغان میزان متوسط بارندگی به 14/55 می رسد(7: pp، 1967،Magidzadeh)
15- دشت قزوین:
دشت قزوین در ارتفاعات 1290 متر بالاتر از سطح (جعفری 1368ص24) در نواحی شمال غربی فلات مرکزی قرار گرفته است. از شمال به وسیله سلسله جبال البرز ، از غرب به وسیله کوههای چهار گاه از جبال زاگرس ، از جنوب به وسیله یک ردیف کوههای پست از شرق به غرب کشیده شده محدوده میشود، گذرگاه طبیعی کرج و منجیل این منطقه را با مناطق ساحلی دریای خزر مرتبط می نماید. دشت قزوین از طرف شرق به دشت کرج باز میشود. در سمت غرب و جنوب غربی و دو راه عبور گذر از کوههای سهمگین زاگرس را امکان پذیر می سازد وجود دارد این راههای عبور در طول ابهر رود بین قزوین و زنجان در غرب و قزوین و همدان قرارداد.در این ناحیه رود شور تنها رود اصلی است ولی چند رودخانه کوچکتر فصلی نیز وجود دارد که تمام آنها در طول مسیرشان به رود شور می پیوندند رودخانه مزبور عبارتند از: ابهر رود که از حومه سلطانیه سرچشمه می گیرند از شمال شرقی به طرف جنوب غربی جریان دارد و رودخانه جاجرود را در همسایگی ضیاآباد به خرقان رود که در طول فصل تابستان آب بسیار کمی دارد متصل می کند(Majdzadeh , 1976 , pp :10-12) آورده رود که ان هم از کوههای زاگرس در غرب سرچشمه می گیرد بطرق شرق و دشت قزوین جریان می یابد و با لاخره و در شرق دهکده بستانک وارد رود خر میشود. رود خر بزرگترین رود دشت قزوین است که از کوههای قزل داغ در کاشان سرچمشه می گیرد و به طرف جنوب جریان یافته و به دریاچه نمک نزدیک قم می ریزد. معدل سالیانه باران د ردشت قزوین 33901 متر مکعب است (فرهنگ آبادیهای کشور، 1348، ص 52).
16- دشت کرج:
دشت کرج در ارتفاع 1360 متر از سطح دریا قرار گرفته منبع اصلی آب برای دشت کرج رودخانه کرج است که از کوههای مکون تبک سرچشمه می گیرد. این رود پس از مشروب نمودن دشت کرج وارد جلگه شهریار شده اراضی شهریار مشروب می سازد. رود کرج را مسیر خود که جهت شمال غربی – جنوب شرقی دارد به موازات رودشور به جریان خود ادامه می دهد و ضمن یک گردش قوسی شکل به سوی جنوب متمایل می گردد و در 20 کیلومتری سالاریه به رود جاجرود ملحق میشود. آب بندعلی خان که ناشی از الحاق دو رود کرج و جاجرود می باشد بطرف جنوب جاری و در آخر به داخل دریاچه نمک قم می ریزد. میزان متوسط بارندگی در این ناحیه 4/314 متر مکعب است(بدیعی.1367ص96)
17- ناحیه قم:
منطقه قم در حدود 930 متر بالاتر از سطح دریا قرار گرفته(جعفری، 1368ص11) از جنوب به کاشان از شمال به تهران و از غرب به اراک و از شمال غربی به ساوه محدود شده است. در غرب قم بخشی از کوههای مرکزی ایران قرار گرفته که نشیب آنها بطرف دریاچه قم و کویر نمک است. قسمت غربی قم به واسطه مجاورت با کوهستان دارای آب فراوانی و حاصلخیز است.
ولی قسمت شرق که مجاور کویر است بی حاصلی می باشد. رود قره سوا از شرق به غرب جاری و رود انار بار از خوانسار سرچشمه می گیرد و از جنوب به شمال جاری و از شهر قم می گذرد. رودخانه قم تنها منبع آب این ناحیه است. این رودخانه که بنام گل افشان شناخته شده در اصل از کوههای مرتفع نواخی گلپایگان در جنوب غربی سرچشمه می گیرد. اگر چه رود قم دائمی است ولی در فصل تابستان آب بسیار کمی دارد. میزان متوسط بارندگی در نواحی قم 2/114 متر مکعب است(کیهان، 136ص394).
5- ناحیه ساوه:
دشت ساوه در حدود 960 متر از سطح دریا ارتفاع دارد رودخانه فردغان چای و قره چای چشمه های اصلی این ناحیه جهت مصرف کشاورزی هستند. میزان متوسط بارندگی 6/156 متر مکعب(809: pp، 1967،Magidzadeh)
6- ناحیه کاشان:
ناحیه کاشان در ارتفاع 950متر بالاتر از دریا قرار گرفته است. (جعفری، 1368) به دشت کم ارتفاع شرقی، مجاور صحرای نمک ، که به نام کویر بزرگ شناخته شده و سرزمین مرتفع غربی تقسیم شده است. در این ناحیه دو ردیف کوه وجود دارد که ازشمال غربی به جنوب شرقی امتداد می یابد. یکی از این کوهها که به طرف نواحی کاشان کشیده شده شامل کوههای مرکزی ایران است که بلندترین قله آن حدود 3890- 2500 متر بلند تر از دریا است. کوههای ردیف دوم در طول جنوب غربی کاشان تا نزدیکی کوههای مرکزی کشیده شده است و بلند ترین آن در حدود 3130 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. در ناحیه کاشان چندین رودخانه وجود دارد که در آن میان نابار ، قمصر ، قهرود ، هن جان ، کپر کن از جمله رودخانه های دائمی هستند در حالیکه تعداد زیادی رودخانه های فصلی وجود دارد ولی هیچ کدام از این رودخانه ها نمی تواند به عنوان یک جریان اصلی آب بشمار آید. همچنین در کاشان چنیدن چشمه بزرگ وجود دارد مانند: فین ، نابر ، شاه ، میلاد جرد و ابیانه که در آن مقدار زیادی آب مصرفی منطقه ذخیره میشود.( 1967،pp809 ،Magidzadeh)
7- دشت ری:
دشت ری در حدود 1200 متر بالاتر از سطح دریا قرار دارد که بتدریج از ارتفاعات آن به طرف جنوب کاسته شده و به حدود 800 متر می رسد کوههای مرکزی و جنوبی این ناحیه عبارتند از: بی بی شهربانو، نامک، سه پایه، القدر، حسن آباد ، رودخانه جاجرود از شرق ورود کرج از غرب این ناحیه عبور می کنند و در نهایت داخل دریاچه قم میشوند آب وهوای این منطقه معتدل بوده و گرمای آن در سردترین ماه حدود 6 درجه بالای صفر می باشد. با توجه به قلت نسبی باران و طولانی بودن فصل خشکی در این منطقه گیاهانی قادر به زندگی هستند که نیاز مبرم به آب ندارند (1967،Magidzadeh) میزان بارندگی در این مناطق بسیار کم است. اسفند و فرودین از ماههای پر باران این منطقه محسوب می شود در خرداد ماه میزان بارندگی کم و در سه ماه تابستان کاملا خشک است(کیهان، 417، ص17).
پیشینه مطالعات باستان شناسی در فلات مرکزی ایران:
بر عکس غرب ایران ، به ویژه غرب آن که در طول چهل سال گذشته مطالعات باستان شناسی در ان کمکهای چشمگیر به درک هر چه بهتر فرهنگهای پیش از تاریخ ایران کرده است اطلاعات ما از فرهنگهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران به نتایج محدود سه حفاری باستان شناسی در دهه سوم قرن بیستم منحصر میگردد. نتیجه یکی از حفریات در چشمه علی ، محوطه باستانی در چند کیلومتری جنوب تهران، تا این تاریخ منتشر نشده است ، دومین حفاری تپه حصار است که در نزدیکی شهر دامغان در گوشه شمال شرقی فلات مرکزی قرار دارد ، سومین محوطه یعنی تپه سیلک در نزدیکی کاشان در گوشه غربی این فلات واقع شده است. تازه ترین فعالیتهای باستان شناسی در این منطقه جغرافیایی وسیع را گروه باستان شناسی دانشگاه تهران در تابستان 1349 آغاز کرد و آن را به مدت ده سال متوالی در سه محوطه پیش از تاریخ زاغه قبرستان و تپه سگزآباد در دشت قزوین ادامه داد. (مجید زاده، 1369، ص4)
در تپه قبر ستان و تپه زاغه و جنوب تهران ، سرلک در قلی درویش ، اخیرا نیز یوسف مجید زاده در محوطه از بکی و ملک و شهمیرزادی در آق تپه گرگان و فاضلی نشلی در تپه قبرستان کاوشهای را به انجام رسانده اند.
بررسی تاریخچه مطالعات گاهنگاری در فلات مرکزی:
بدون تردید رومان گیر شمن و اریخ اشمین را می توان از نخستین باستان شناسان دانست که کوشیده اند پس از کاوش در دو محل سیلک در کاشان و چشمه علی در جنوب تهران تصویری از فرایند استقرارهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ارائه دهند. البته پژوهشهای گیر شمن به دلایل که در ذیل به آن اشاره میشود حائز اهمیت خاصی است. نخست آنکه پس از پایان کاوشهای انجام شده در دو تپه شمالی و جنوبی در سال 1938 گزارش نهایی به چاپ رسید این در حالی است که به رغم آنکه محوطه های زیادی در فلات مرکزی چه پیش و چه بعد از انقلاب حفاری و کاوش شده بودند ، اما تا به امروز هیچ گزارش نهایی از پژوهشهای چاپ و منتشر نشده است. دیگر اینکه گیر شمن در همان زمان توانست به نوعی به تقسیم بندی و دوره بندی سیلک شمالی و جنوبی دست یابد که مراحل مختلف استقرار را شامل می شده (نشلی، 1384 ،ص 169) گزارشهای خبرگونه چشمه علی که از اریخ اشمیت ارائه کرده و نیز گزارشهای نهایی کاوشهای سیلک که گیر شمن تدوین کرده و منتشر شده ،شالوده روش پیشنهادی دونالدمک کان را در دهه چهل میلادی برای معرفی حوزه های فرهنگی فلات مرکزی تشکیل دهد. در این راهبر سفال قرمز رنگ به عنوان مشخصه اصلی تمایز فرهنگهای پیش از تاریخ منطقه فلات مرکزی با سایر مناطق ایران قرار گرفته است(جدول 1-3).
در مقاله رابرت دایسون از اصطلاح افق (horizon) که تا این تاریخ مطالعات گاهنگاری ایران معمول نبود استفاده کرد. قبل از انتشار سومین ویرایش کتاب فوق مقاله ای به قلم دایسون دانشنامه ایرانیکا با عنوان سفال در سال 1991 چاپ و منتشر شد. در این مقاله برای نخستین بار فلات مرکزی ایران به سه قسمت فرهنگی ، شمال مرکزی ایران ، فلات شمالی و گرگان تقسیم شده و هر قسمت به طور جداگانه ای بررسی شده است جدول (3-3).
نخستین گام برای تهیه جدولی از فرهنگهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران دکتر یوسف مجید زاده برداشت. او ابتدا در سال 1355 ش (1974م) ادوار فرهنگهای پیش از تاریخ فلات ایران را به سه دوره تقسیم کرد و برای نامیدن هر دوره از اصطلاح فلات استفاده کردو به ترتیب آن سه دوره فرهنگی را از قدیم به جدید ، فلات ایران ، فلات میانه فلات جدید نامید (جدول 3-3)
دکتر صادق میلک شهیرزادی در سال 1359 ش (1977 م) با بررسی آثارش که در جدول پیشنهادی دکتر مجید زاده در دوره فلات قدیم قرار می گرفت جدولی تهیه نموده اند و برای نامیدن هر دوره فرهنگی نام محلی را که کهنترین آثار از آنجا بدست آمده بود انتخاب کرده (جدول 4-3) و نیز در سمپوزیوم شوش وی مطالعات خود را پیگیری کرد ودر جدول فوق تجدید نظر کرد(جدول- 3-4) (ملک شهیرزادی1374، ص75).
در کاوشهای سالهای اخیز در تپه چشمه علی که توسط دکتر نشلی و دکتر محمدرحیم صراف انجام گرفت.،دو شیوه تاریخ گذاری نسبی و مطلق ارائه شد، تپه چشمه علی حداقل دارای دوره های استقراری زیر است:
13- دوره نوسنگی جدید (سیلکI) 5500-6000 ق.م
14- دوره انتقالی کالکولتیک (سیلک II) 4600-5500 ق. م
15- دوره کالکولتیک قدیم (سیلکIII) 4000-4600 ق.م
محوطه ی شناخت شده عصر آهن در ایران :
عصر آهن دوره ای که بیشتر پژوهشها و کاوشهای باستان شناسی صورت گرفته توسط باستان شناسان ایران را شامل میشود که اکثراً در مناطق شمالی و نیز جنوب غربی ایران را شامل میشودو نتایج قابل ملاحظه ای از این فعالیتها بدست آمده اگر چه هنوز گزارشهای کاملی از این کاوشها منتشر نشده است. در اینجا مختصری از شناسامه محوطه ی عصر آهن در ایران که مورد کاوش نیز واقع شده اند آمده است. (طلایی،1374، ص 59) .
گوی تپه:
در نزدیکی دریاچه ارومیه و در دره ای به همین نام واقع شده است. ابعاد آن 455 متر در جهت شمال و جنوب و 600 متر در جهت غرب و شرقی و ارتفاع آن 5/24 متر است. گوی تپه در سال 1948 میلادی طی مدت شش هفته توسط برتن براون مورد کاوش قرار گرفت. نتیجه این کاوشها نشان داد که در این محوطه استمرار فرهنگی وجود دارد از نظر گاهنگاری شامل هزاره سوم ق.م و عصر آهن I و II بود.( فهیمی ، 1381 ، ص 41).
دین خواه تپه:
در دره سلدوز در 24 کیلومتری تپه حسنلو قرار دارد. نخستین بار در سال 1936 میلادی بوسیله اورل استین کاوش شد. این تپه مجددا در سال 1966، 1968 میلادی توسط دایسون و ماسکارلا حفاری شده ارتفاع آن 24 متر و قطر آن 400 متر است. در حفاری استین گورهایی پیداشد که در آن سفالهای خابور (همدوره باحسنلوVI) و سفالهای سیاه و خاکستری (همدوره با خسلو IV) وجود داشت. در حفاری 1968 درچهار گمانه زده شد سفالهای عصر آهن I
و II مشاهده گردید. (فهیمی ، 1381 ، ص41).
تپه حسنلو:
این تپه در پنجاه کلیومتری جنوب غربی دریاچه ارومیه قرار دارد و بدون شک یکی از مهمترین محوطه ی باستانی فلات ایران به شمار می رود. نخستین کاوشهای باستان شناسی در تپه حسنلو بصورت حفاریهای تجارتی اما با نظارت وزارت فرهنگ در سال 1313 شمسی صورت گرفته. سپس در سال 1936 میلادی و 1326 شمسی به ترتیب استین ، حاکمی وراد ، تپه حسنلو را مورد کاوش قرار دادند. از سال 1956 تا 1974 میلادی کارحفاری این تپه توسط گروه مشترک دانشگاه پنسیلونیای امریکا با مرکز باستان شناسی ایران و موزه هنرهای مترو پولتین نیوریورک ادامه پیدا کرد. این کاوشهای به سرپرستی دایسون و معاونت گرافورد و ماسکارلا انجام گرفت. تپه حسنلو از دو قسمت قلعه در مرکز با ارتفاع 25 متر و قطر 200 متر و قسمت بیرونی قلعه با قطر 600 متر تشکیل شده است. در میان گزارشهای موجود از نتایج کارحفاریها ، کاوشهای طولانی مدت دایسون ، جهت مطالعه مربوط به عصر آهن بخصوص معماری بسیار باارزش است.
یکی از آثار برجسته معماری در این محوطه عبارت از یک هال مرکزی به ابعاد 119 متر است که اطراف فضای داخلی آن را نیمکتهای خشتی سر تاسری فرا گرفته و اطراف فضای بیرونی این هال ، توسط اتاقهای انباری احاطه شده است(155،PP 1976، Baysoun)
هفتوان تپه:
این تپه در 15 کیلومتری شمال غربی دریاچه ارومیه واقع شده و یکی از بزرگترین تپه های منطقه محسوب می شود ابعاد آن 500×600 متر است. هفتوان تپه در سالهای 1368/1973 میلادی توسط گرو باستان شناسی دانشگاه منچستر و انگلستان و به سرپرستی برنی مورد کاوش قرار گرفت. تسلسل دوره های فرهنگی در اثر لایه نگاری هفتوارن تپه از هزاره سوم ق.م تا دوره ساسانی تشخیص داده شد. در این میان طبقات IV و V که اشیای بسیار نادری در خود داشت به عصر آهن Iو IIتعلق داشت.(فهیمی ، 1381 ، ص41).
تپه گیان:
این تپه در 16کیلومتری جنوب غربی و نهاوند قرار گرفته و در سال 1926 میلادی توسط هرتسفلد کشف شد. کاوشهای این تپه در سال 1931 میلادی به سرپرستی کنتینو در سال 1932 میلادی به سرپرستی گریشمن و توسط هیات حفاری موزه لوور پاریس انجام شد. ابعاد این تپه 150×350 متر و ارتفاع آن از سطح زمینهای اطراف 19 متر می باشد. گمانه های کاوش شده در قسمت میانی تپه قرار گرفته اند که در مجموع 122 گور در عمقهای متفاوت کشف شده و آثار ساختمانی در عمقهای بین 40/3 تا 6/5 متر بدست آمد. پنج دوره فرهنگی در این محوطه باستانی البته براساس تجزیه و تحلیل سبک سفالهای شناخته شده که فاصله زمانی بین هزاره چهارم تا آغاز هزاره اول ق.م را در بر دارد. در میان گورهای مکشوفه گورهای شماره7 تا 51 و 52و 59 مربوط به عصر آهن بودند.(فهیمی ، 1381 ، ص 42).
تپه خورین:
این محوطه در سال 1329 شمسی توسط گروه باستان شناسی ایران به سرپرستی علی حاکمی و محمود راد در مورد مطالعه اولیه قرار گرفت و سپس در سال 1954 میلادی توسط لویی و اندنبرگ به مدت 10 روز مورد کاوش قرارگرفت. گروه ایرانی طی انجام حفاری در 3 گمانه، موفق به کشف 6 گورشدند و اندنبرگ نیز طی خاکبرداری در 3 گمانه خود 14 گورها را کشف کردند که در مجموع این گورها مشابه یکدیگر بودند. با این وجود تاریخ گذاری دقیق براین گورع کار چندان آسانی نیست و این به خاطر این است که گزارش دقیقی از آنهامنتشر نشده اما می توان آنها را متعلق به عصر آهن II وI دانست. و اندنبرگ با انجام مقایسه اشیاء مکشوفه از گورهای و اشیاء مکشوفه از کاوشهای غیر مجاز تاریخ 900-1300ق.م را پیشنهاد می کند. باتمام این اوصاف ، ظروف سفالی مشخص عصرآهن مثل فنجانهای و یا روش صیقل دادن در بین این سفالها دیده نشد. بهمین دلیل ، دایسون آنها را مربوط به عصر آهن III تشخیص داد. در محوطه باستانی خوروین به جز چند مورد استثناء اکثر سفالهای خاکستری و سیاه بود و هیچ کدام منقوش نبودند(فهیمی، 1381، ص42).
تپه سگز آباد:
این محوطه در دشت قزوین قرار دراد و بین سالهای 1349 تا 1356 خورشیدی توسط گروه و موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران و به سرپرستی نگهبان کاوش شد. از نظر گاهنگاری آثار مکشوفه مربوط به هزاره دوم ق.م تا دوره هخامنشی بود و استقرار آهن و گورهایی مربوط به این تپه شناسایی شده (شهیرزادی،1356، ص81) .
تپه گوران:
در سال 1962 میلادی توسط گروه باستان شناسی دانمارک به سرپرستی ملدگارد کشف شد ویک سال بعد مورد کاوش قرار گرفت. تپه گوران در دره حاصلخیز هلیلان قرار گرفت. ابعاد این تپه 100×65 متر و ارتفاع آن 8 متر می باشد. براساس کاوشهای صورت گرفته استقرار اصلی این تپه مربوط به دوره نوسنگی تشخیص داده شد و پس از یک وقفه زمانی ، مجدداً در اواخر عصر مفرغ سکونی شد.دومین دوره استقرار تپه گوران که حدود 600 سال به طول انجامید خود به چهار دروه زمانی از 1200 تا 750 ق.م تقسیم میشود.
(pp:21، 1963،Magidzadeh).
تپه قیطریه:
این محوطه به طور ناگهانی و بر اثر خاکبرداری جهت ساخت ساختمان کشف شده و کاوش در آن توسط گروه باستان شناسی ایرانی به سرپرستی کامبخش فرد در بین سالهای 1348 – 1349 صورت گرفت . کاوش در این گورها در گمانه های 5×5 متر بسیار دقیق و منسجم انجام شد و در مجموع 350 گور از این مجموعه بدست آمد تاریخ پیشنهادی کامبخش فرد در این خصوص عصر آهن و I II می باشد.(کامبخش فرد ، 1370 ، ص31).
تپه نو شیجان:
در 20کیلومتری غرب ملایر و در استان همدان واقع شده و دارای ابعاد 30×80 متر و ارتفاع 37 متر می باشد. کاوشهای باستان شناسی در این تپه از سال 1967 میلادی به سرپرستی دیوید استرو ناخ شروع شد و بمدت 5 فصل ادامه داشت. در طی این کاوشهای سه دوره متمایز از یکدیگر مشخص شد که عبارت بود از: دوره I (ماد) ، دوره II (هخامنش) و دروه III (اشکانی). در این میان بهترین دروه نوشجان I بود که متعلق است به سکونت مادها در این تپه بقایای ساختمانی بدست آمده است نشانگر سکونت در نیمه دوم قرن هشتم تا نیمه اول قرن ششم پ. م است (آهن III). خاک رسی ترکیب اصلی سفالهای دوره ماد در نوشجان را تشکیل میدهد. (Stronach 1968 pp : 58،)
تپه با باجان:
این تپه در نور آباد، دردشت دلفان واقع شده است. کاوشهای این محوطه توسط خانم کلر گاف مید از سال 1963 میلادی آغاز شد و تا سال 1968 میلادی ادامه یافت. این تپه دارای ابعاد 30×60 متر می باشد، بابا جان ، از یک تپه مرکزی بزرگ و چند تپه کوچک در اطراف آن تشکیل شده است که در تپه مرکزی، 3 طبقه فوقانی شناسایی و همگی مربوط به نیمه نخست هزاره اول ق . م بوده و تحت باباجان B نامگذاری شدند(سرافراز ،فیروزمندی، 1375 ،ص71).معماری این تپه همچون نوشیجان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
زیویه:
کاوشهای زیویه در سال 1964 میلادی توسط دایسون و گرافورد آغاز شد. اگر چه فعالیت جدی و دقیق نبود. اما در سال 1354 خورشیدی گروهی از طرف مرکز باستان شناسی ایران تحت سرپرستی نصرت اله معتمدی به کاوش در گورستان قلعه زیویه پرداخت شد. اکثر اشیایی مکشوفه، چه در کاوش و چه از گنجینه زیویه مربوط به قرن ششم ق . م تشخیص داده شدند (اواخر، عصر آهن). ظرف سفالی با نقوش کنده و تزیینی و لعابدار و تکوک های سفالی ، اشیاء و زینت آلات طلایی، سینه بند، دست پوش، دستبند طلایی، بشقاب نقره ای، و الواحی از جنس عاج همگی از جمله اشیاء گنیجینه زیویه بدست آمده است(دیاکونت، 1371، ص 372) و (خدادایان،1376، ص 184).
گودین چه:
منطقه وسیعی که تقریبا در حدود 12 کیلومتری جنوبشرقی کنگاور نزدیک کرمانشاه در حوالی بین کردستان ولرستان واقع شده است. مرکز ارتفاعات گودیل تپه دارای مساحتی در حدود 5 هکتار و ارتفاع تقریبی 26 متر از سطح زمینهای مجاور باشد. این تپه به سرپرستی کایر یانگ حفاری شده است دارای هفت دوره اصلی می باشد که فرهنگهای مختلفی را بر می گیرد بدون شک با ارزیابی بیشتر و آزمایشهای دقیق تری می توان طبقات آن را به شعبات فرعی و گوناگون بخش نمود که در میان طبقات فوق طبقه II ، استقرار مادی را در گودین روشن می سازد (سرافراز، فیروزمندی، 1375، 51).
تپه سیلک:
این تپه باستانی در 5 کیلومتری کاشان واقع شده است کاوشهای علمی این تپه از سال 1933 سرپرستی رمان گریشمن شروع شده و در نتیجه این کاوشهای، 71 دوره فرهنگی در تپه سیلک شناسایی شده که قدمت قدیمی ترین آن به 5500 می رسد.در سیلک 3 تپه باستانی کشف شده که یکی تپه مرکزی و دوتایی دیگری قبرستان A وb را تشکیل میدهند. با توجه به آثار یافت شده از تپه سیلک ، چنین به نظر می رسد که از نظر استقرار انسانها در این محل به ویژه در تپه مرکزی، احتمالا در حوالی 5500 ق. م (عصر سنگ . مس) آغاز گشته و تا اواخر هزاره سوم ق. م ادامه داشته و بعد از یک دوره فترت تقریباً هزار ساله زندگی مجدد در این محل از سو گرفته شده است. قبرستانهای Aو B احتمالاً مربوط به اقوام تازه وارد هند و ایرانی بوده و گورستانی B از طرف کاوشکر در برگزینده فرهنگ ماد معرفی شده است. (سرافراز، فیروزمندی، 1374، ص41).
پراکندگی و توزیع جغرافیایی محوطه ی باستان عصر آهن III
سفالهایی نخودی ساده یکی از شاخصهای اصلی سفالهای این دوره است. این سفالهای به صورت کنده یا منقوش تزیین شده اند. نقوش تزیینی سفالهای منقوش بسیار ساده می باشد و به طور عمده از مثلثهای آویزان توپر وتوخالی هاشورزده تشکیل شده است.
غیر از سفال مدارک کمتری مربوط به این دوره بدست آمده است. سنت دفن مردگان در قبرستانها در این دوره نیز دیده میشود. قلعه های با دیوارهای دفاعی در تپه حسنلو و زندان سلیمان پیدا شده است. همه این محلهای باستانی به دلیل مشابهتهای سفالی قابل مقایسه اند از نظر گاهنگاری به این دوره مربوطند. به طور عموم این دوره را می توان به عنوان دروه ای که درآن همگونی سفالی در سر تاسر مناطق غرب ایران وجود دارد مانند وضعیت فرهنگی دروه آهن I مورد برسی قرارداد. براساس بررسیهای باستان شناختی تعداد محلهای باستانی متعلق به عصرآهن III در غرب ایران نسبت به دوره های ماقبل افزایش نسبی داشته است (نقشه 1و2) . در شمال دریاچه ارومیه و دشت همدان سفالهایی این دوره به فراوانی یافت می شود. در منطقه جنوب غربی این سفالهای در شوش و خوزستان پیدا شده است. جالب توجه است که در منطقه ماهیدشت کرمانشاه و زیویه از بالای کوههای بلند مقدار بسیاری سفالهای عصر آهن III جمع آوری گردیده است.(طلایی ، 1374 ، ص133).
پراکندگی جغرافیایی عصر آهن III در ایران و همگونی نسبی بین این سفالهای نشان دهنده همگونی فرهنگی نیز هست که یکی از مشخصه های این دوران می باشد.
تببین استمرار یا عدم استمرار فرهنگی بین عصر آهن II و III سلسله ای است بسیار مشکل و تازمانی که حفاریهای بیشتری در این زمینه انجام نشود امید چندان به حل منطقی آن وجود ندارد. در شمال غربی ایران تپه حسنلو براساس لایه نگاری و آزمایشهای کربن 14 یک گسیختگی زمانی بین طبقات IV (آهن II) وIIIB (آهن III) مشاهده میشود.این در حالی است که این خصوصیات سفالهای طبقه بندی شده IV را در طبقه IIIB می توان دید. از سوی دیگر در زندان سلمان این گسیختگی زمانی دیده نمی شود و سفالهای عصر آهنIII این محل ، استمرار بعضی از ویژگی های سفالهای عصر آهن II را نشان می دهد.استمرار در محلهای دیگر باستانی نیز قابل مطالعه است. برای نمونه به نظر می رسد که سفالهایی منقوش این دوره از قبرستان B تپه سیلک سرچشمه گرفته است. در مطالعه سفالهای عصر آهن III نفوذ فرهنگهای خارجی بندرت دیه میشود و فقط در یک مورد سفالهای نوع آشور جدید (بین النهرین) در زیویه پیدا شده است. با در نظر گرفتن این مسئله و به طور کلی مدارکی که دال بر استمرار سنتهای سفالگری عصر آهن II در عصر آهن III است ، می توان تصور کرد که سنت سفالگری عصر آهن III در یک فرایند تدریجی در غرب ایران تکامل پیدا کرده است.(طلایی ، 1374 ، ص134).
این فرایند و نیز رشد نسبی همگونی سفالی و پیدایش سفالهای مشخص عصر آهن III در بیشتر مناطق غربی فلات ایران تکامل فرهنگی را نشان می دهد که شاید بتوان آن را با توجه به اتحاد سیاسی مادها و نفوذ آنها در منطقه غرب فلات ایران مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؛ به طوری که سفالهای عصر آهن I II و در منطقه کرمانشاه و غرب لرستان پیدا نشده است ، ولی سفالهای عصر آهن III به وفور در این مناطق یافت می شود این مسئله نشان دهنده نفوذ مادی در این مناطق است. (طلایی، 1374،ص 135).
غربی به میزان قابل ملاحظه ای پر باران است. بیشتر آبهای شور فصلی از نهر هایی که سرچشمه اصلی آنها ارتفاعات شمال غربی زاگرس است میگردد. دریاچه نمک که در یاچه قم یا حوض سلطان هم نامیده میشود در قسمت مرکزی این بخش مرتفع قرار گرفته است. بنابراین این منطقه از دیدگاه باستان شناسی فلات ایران محسوب میشود. و موانع طبیعی مانند کوههای زاگرس و البرز و کویرهای شرق ایران ، هر چند ارتباط فرهنگی این منطقه را با سایر نواحی ایران در دنیای باستان به کلی قطع نمی کنند ولی اشکالات فراوانی ایجاد کرده اند. این انزوای طبیعی هویتی فرهنگی به منطقه داده است که اطلاعات بسیار ناچیزی از چگونگی تطور تکامل آن در دست است (ملک شهیرزادی1378،، ص 523).
همچنین دامنه های سرسبز و پر آب میان بریدگیهای موجود در بخشهای از ارتفاعات شمالی و غربی احتمالا راه ورود ساکنان اولیه فلات بوده است. شرایط جغرافیایی داخل فلات مرکزی مانند دامنه های سرسبز و خنک ارتفاعات مزبور، دشتهای حاصلخیز متعدد مانند قزوین، کرج، تهران، ری، سمنان، دامغان، ساوه، قم، کاشان و نواحی گرم و خشک کویر ظاهرا شرایط مناسبی برای زندگی مردمی که قبلا اهلی کردن بز و گوسفند را آموخته بودند فراهم آورده اند (مجید زاده، 1368ص164.)
در مورد پوشش گیاهی منطقه دکتر ملک با تحقیقاتی که براساس بررسی انتخاب نمونه هایی از نقوش تزیینی سفالگران باستان در تپه های فلات مرکزی از آنها برای تزیین ظروف سفالی استفاده کرده اند تصویرای از چگونگی پوشش گیاهی و حیوانی منطقه را در فاصله 7500 تا 5500 ق. م ارائه نموده اند و د رآخر الامر چنین نتیجه گیری می کنند:
هر چند که بقایایی این روستا ها در حاشیه کویر رد داخل بیابان ، یعنی منطقه ای خشک و غیر قابل کشت و زرع واقع شده اند و در زمان آبادانی، یعنی د رحدود 7500 سال پیش در منطقه معتدل و مناسب برای زیست انواع گیاهان و جانوران واقع شده بودند. این منطقه در گذشته کلیه امکانات لازم را برای این روستاییان که با تولید غذا از طریق کشاورزی و دامداری در روستاها زندگی می کردند دارا بوده است. بتدریج این منطقه در حدود 7500 سال پیش محیط مناسب برای زیست حیوان و گیاه و نیز استقرارهای انسانی بوده است در طی 2000 سال به صورت منطقه ای خشک د رآمده و پوشش گیاهی و جانوری آن به کلی تغییر و به صورت امروزی در آمد.
قسمتهای حاصلخیز فلات مرکزی ایران شامل چند ناحیه است که به ترتیب عبارتند از:
1- نواحی دامغان و سمنان و گرمسار
نواحی دامغان ، سمنان ، گرمسار از طرف غرب به دشت ری از طرف شمال به کوههای البرز و از جنوب به وسیله کویر دامغان ، کویرسمنان ، کویر سنگفرش محدوده شده ، و سلسله کوههای کم ارتفاعی که از شمال به جنوب کشیده شده نواحی سمنان و دامغان را از هم جدا می کند. این کوهها به طرف قسمتهای جنوب ادامه پیدا کرده و داخل صحرا شده وبه تدریج ناپدید میشوند. تمام رود خانه دشت سمنان فصلی هستند.
مهمترین آنها رودخانه گل رودبار است ککه پس از عبور از این ناحیه داخل کویر سمنان میشود. رودخانه های فصلی در دشت دامغان شامل:
21- چشمه علی که در اصل از کوههای شاه کوه در جنوب گرگان سرچشمه می گیرد.
22- رودبار که سرچشمه آن در نواحی گرگان است.
23- رود داریان که سرچشمه اش در کوههای مرتفع قوشه است. تمام این رودخانه پس از عبور از میان نواحی مزبور داخل کویر دامغان میشود.
24- هبله رود تنها رودی ناحیه گرمسار تنها منبع اصلی آب جهت کارهای کشاورزی است. میزان متوسط بارندگی نواحی گرمسار5/119
متر مکعب است در حالیکه دردشت دامغان میزان متوسط بارندگی به 14/55 می رسد(7: pp، 1967،Magidzadeh)
18- دشت قزوین:
دشت قزوین در ارتفاعات 1290 متر بالاتر از سطح (جعفری 1368ص24) در نواحی شمال غربی فلات مرکزی قرار گرفته است. از شمال به وسیله سلسله جبال البرز ، از غرب به وسیله کوههای چهار گاه از جبال زاگرس ، از جنوب به وسیله یک ردیف کوههای پست از شرق به غرب کشیده شده محدوده میشود، گذرگاه طبیعی کرج و منجیل این منطقه را با مناطق ساحلی دریای خزر مرتبط می نماید. دشت قزوین از طرف شرق به دشت کرج باز میشود. در سمت غرب و جنوب غربی و دو راه عبور گذر از کوههای سهمگین زاگرس را امکان پذیر می سازد وجود دارد این راههای عبور در طول ابهر رود بین قزوین و زنجان در غرب و قزوین و همدان قرارداد.در این ناحیه رود شور تنها رود اصلی است ولی چند رودخانه کوچکتر فصلی نیز وجود دارد که تمام آنها در طول مسیرشان به رود شور می پیوندند رودخانه مزبور عبارتند از: ابهر رود که از حومه سلطانیه سرچشمه می گیرند از شمال شرقی به طرف جنوب غربی جریان دارد و رودخانه جاجرود را در همسایگی ضیاآباد به خرقان رود که در طول فصل تابستان آب بسیار کمی دارد متصل می کند(Majdzadeh , 1976 , pp :10-12) آورده رود که ان هم از کوههای زاگرس در غرب سرچشمه می گیرد بطرق شرق و دشت قزوین جریان می یابد و با لاخره و در شرق دهکده بستانک وارد رود خر میشود. رود خر بزرگترین رود دشت قزوین است که از کوههای قزل داغ در کاشان سرچمشه می گیرد و به طرف جنوب جریان یافته و به دریاچه نمک نزدیک قم می ریزد. معدل سالیانه باران د ردشت قزوین 33901 متر مکعب است (فرهنگ آبادیهای کشور، 1348، ص 52).
19- دشت کرج:
دشت کرج در ارتفاع 1360 متر از سطح دریا قرار گرفته منبع اصلی آب برای دشت کرج رودخانه کرج است که از کوههای مکون تبک سرچشمه می گیرد. این رود پس از مشروب نمودن دشت کرج وارد جلگه شهریار شده اراضی شهریار مشروب می سازد. رود کرج را مسیر خود که جهت شمال غربی – جنوب شرقی دارد به موازات رودشور به جریان خود ادامه می دهد و ضمن یک گردش قوسی شکل به سوی جنوب متمایل می گردد و در 20 کیلومتری سالاریه به رود جاجرود ملحق میشود. آب بندعلی خان که ناشی از الحاق دو رود کرج و جاجرود می باشد بطرف جنوب جاری و در آخر به داخل دریاچه نمک قم می ریزد. میزان متوسط بارندگی در این ناحیه 4/314 متر مکعب است(بدیعی.1367ص96)
20- ناحیه قم:
منطقه قم در حدود 930 متر بالاتر از سطح دریا قرار گرفته(جعفری، 1368ص11) از جنوب به کاشان از شمال به تهران و از غرب به اراک و از شمال غربی به ساوه محدود شده است. در غرب قم بخشی از کوههای مرکزی ایران قرار گرفته که نشیب آنها بطرف دریاچه قم و کویر نمک است. قسمت غربی قم به واسطه مجاورت با کوهستان دارای آب فراوانی و حاصلخیز است.
ولی قسمت شرق که مجاور کویر است بی حاصلی می باشد. رود قره سوا از شرق به غرب جاری و رود انار بار از خوانسار سرچشمه می گیرد و از جنوب به شمال جاری و از شهر قم می گذرد. رودخانه قم تنها منبع آب این ناحیه است. این رودخانه که بنام گل افشان شناخته شده در اصل از کوههای مرتفع نواخی گلپایگان در جنوب غربی سرچشمه می گیرد. اگر چه رود قم دائمی است ولی در فصل تابستان آب بسیار کمی دارد. میزان متوسط بارندگی در نواحی قم 2/114 متر مکعب است(کیهان، 136ص394).
5- ناحیه ساوه:
دشت ساوه در حدود 960 متر از سطح دریا ارتفاع دارد رودخانه فردغان چای و قره چای چشمه های اصلی این ناحیه جهت مصرف کشاورزی هستند. میزان متوسط بارندگی 6/156 متر مکعب(809: pp، 1967،Magidzadeh)
6- ناحیه کاشان:
ناحیه کاشان در ارتفاع 950متر بالاتر از دریا قرار گرفته است. (جعفری، 1368) به دشت کم ارتفاع شرقی، مجاور صحرای نمک ، که به نام کویر بزرگ شناخته شده و سرزمین مرتفع غربی تقسیم شده است. در این ناحیه دو ردیف کوه وجود دارد که ازشمال غربی به جنوب شرقی امتداد می یابد. یکی از این کوهها که به طرف نواحی کاشان کشیده شده شامل کوههای مرکزی ایران است که بلندترین قله آن حدود 3890- 2500 متر بلند تر از دریا است. کوههای ردیف دوم در طول جنوب غربی کاشان تا نزدیکی کوههای مرکزی کشیده شده است و بلند ترین آن در حدود 3130 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. در ناحیه کاشان چندین رودخانه وجود دارد که در آن میان نابار ، قمصر ، قهرود ، هن جان ، کپر کن از جمله رودخانه های دائمی هستند در حالیکه تعداد زیادی رودخانه های فصلی وجود دارد ولی هیچ کدام از این رودخانه ها نمی تواند به عنوان یک جریان اصلی آب بشمار آید. همچنین در کاشان چنیدن چشمه بزرگ وجود دارد مانند: فین ، نابر ، شاه ، میلاد جرد و ابیانه که در آن مقدار زیادی آب مصرفی منطقه ذخیره میشود.( 1967،pp809 ،Magidzadeh)
7- دشت ری:
دشت ری در حدود 1200 متر بالاتر از سطح دریا قرار دارد که بتدریج از ارتفاعات آن به طرف جنوب کاسته شده و به حدود 800 متر می رسد کوههای مرکزی و جنوبی این ناحیه عبارتند از: بی بی شهربانو، نامک، سه پایه، القدر، حسن آباد ، رودخانه جاجرود از شرق ورود کرج از غرب این ناحیه عبور می کنند و در نهایت داخل دریاچه قم میشوند آب وهوای این منطقه معتدل بوده و گرمای آن در سردترین ماه حدود 6 درجه بالای صفر می باشد. با توجه به قلت نسبی باران و طولانی بودن فصل خشکی در این منطقه گیاهانی قادر به زندگی هستند که نیاز مبرم به آب ندارند (1967،Magidzadeh) میزان بارندگی در این مناطق بسیار کم است. اسفند و فرودین از ماههای پر باران این منطقه محسوب می شود در خرداد ماه میزان بارندگی کم و در سه ماه تابستان کاملا خشک است(کیهان، 417، ص17).
پیشینه مطالعات باستان شناسی در فلات مرکزی ایران:
بر عکس غرب ایران ، به ویژه غرب آن که در طول چهل سال گذشته مطالعات باستان شناسی در ان کمکهای چشمگیر به درک هر چه بهتر فرهنگهای پیش از تاریخ ایران کرده است اطلاعات ما از فرهنگهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران به نتایج محدود سه حفاری باستان شناسی در دهه سوم قرن بیستم منحصر میگردد. نتیجه یکی از حفریات در چشمه علی ، محوطه باستانی در چند کیلومتری جنوب تهران، تا این تاریخ منتشر نشده است ، دومین حفاری تپه حصار است که در نزدیکی شهر دامغان در گوشه شمال شرقی فلات مرکزی قرار دارد ، سومین محوطه یعنی تپه سیلک در نزدیکی کاشان در گوشه غربی این فلات واقع شده است. تازه ترین فعالیتهای باستان شناسی در این منطقه جغرافیایی وسیع را گروه باستان شناسی دانشگاه تهران در تابستان 1349 آغاز کرد و آن را به مدت ده سال متوالی در سه محوطه پیش از تاریخ زاغه قبرستان و تپه سگزآباد در دشت قزوین ادامه داد. (مجید زاده، 1369، ص4)
در تپه قبر ستان و تپه زاغه و جنوب تهران ، سرلک در قلی درویش ، اخیرا نیز یوسف مجید زاده در محوطه از بکی و ملک و شهمیرزادی در آق تپه گرگان و فاضلی نشلی در تپه قبرستان کاوشهای را به انجام رسانده اند.
بررسی تاریخچه مطالعات گاهنگاری در فلات مرکزی:
بدون تردید رومان گیر شمن و اریخ اشمین را می توان از نخستین باستان شناسان دانست که کوشیده اند پس از کاوش در دو محل سیلک در کاشان و چشمه علی در جنوب تهران تصویری از فرایند استقرارهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ارائه دهند. البته پژوهشهای گیر شمن به دلایل که در ذیل به آن اشاره میشود حائز اهمیت خاصی است. نخست آنکه پس از پایان کاوشهای انجام شده در دو تپه شمالی و جنوبی در سال 1938 گزارش نهایی به چاپ رسید این در حالی است که به رغم آنکه محوطه های زیادی در فلات مرکزی چه پیش و چه بعد از انقلاب حفاری و کاوش شده بودند ، اما تا به امروز هیچ گزارش نهایی از پژوهشهای چاپ و منتشر نشده است. دیگر اینکه گیر شمن در همان زمان توانست به نوعی به تقسیم بندی و دوره بندی سیلک شمالی و جنوبی دست یابد که مراحل مختلف استقرار را شامل می شده (نشلی، 1384 ،ص 169) گزارشهای خبرگونه چشمه علی که از اریخ اشمیت ارائه کرده و نیز گزارشهای نهایی کاوشهای سیلک که گیر شمن تدوین کرده و منتشر شده ،شالوده روش پیشنهادی دونالدمک کان را در دهه چهل میلادی برای معرفی حوزه های فرهنگی فلات مرکزی تشکیل دهد. در این راهبر سفال قرمز رنگ به عنوان مشخصه اصلی تمایز فرهنگهای پیش از تاریخ منطقه فلات مرکزی با سایر مناطق ایران قرار گرفته است(جدول 1-3).
در مقاله رابرت دایسون از اصطلاح افق (horizon) که تا این تاریخ مطالعات گاهنگاری ایران معمول نبود استفاده کرد. قبل از انتشار سومین ویرایش کتاب فوق مقاله ای به قلم دایسون دانشنامه ایرانیکا با عنوان سفال در سال 1991 چاپ و منتشر شد. در این مقاله برای نخستین بار فلات مرکزی ایران به سه قسمت فرهنگی ، شمال مرکزی ایران ، فلات شمالی و گرگان تقسیم شده و هر قسمت به طور جداگانه ای بررسی شده است جدول (3-3).
نخستین گام برای تهیه جدولی از فرهنگهای پیش از تاریخ فلات مرکزی ایران دکتر یوسف مجید زاده برداشت. او ابتدا در سال 1355 ش (1974م) ادوار فرهنگهای پیش از تاریخ فلات ایران را به سه دوره تقسیم کرد و برای نامیدن هر دوره از اصطلاح فلات استفاده کردو به ترتیب آن سه دوره فرهنگی را از قدیم به جدید ، فلات ایران ، فلات میانه فلات جدید نامید (جدول 3-3)
دکتر صادق میلک شهیرزادی در سال 1359 ش (1977 م) با بررسی آثارش که در جدول پیشنهادی دکتر مجید زاده در دوره فلات قدیم قرار می گرفت جدولی تهیه نموده اند و برای نامیدن هر دوره فرهنگی نام محلی را که کهنترین آثار از آنجا بدست آمده بود انتخاب کرده (جدول 4-3) و نیز در سمپوزیوم شوش وی مطالعات خود را پیگیری کرد ودر جدول فوق تجدید نظر کرد(جدول- 3-4) (ملک شهیرزادی1374، ص75).
در کاوشهای سالهای اخیز در تپه چشمه علی که توسط دکتر نشلی و دکتر محمدرحیم صراف انجام گرفت.،دو شیوه تاریخ گذاری نسبی و مطلق ارائه شد، تپه چشمه علی حداقل دارای دوره های استقراری زیر است:
16- دوره نوسنگی جدید (سیلکI) 5500-6000 ق.م
17- دوره انتقالی کالکولتیک (سیلک II) 4600-5500 ق. م
18- دوره کالکولتیک قدیم (سیلکIII) 4000-4600 ق.م
محوطه ی شناخت شده عصر آهن در ایران :
عصر آهن دوره ای که بیشتر پژوهشها و کاوشهای باستان شناسی صورت گرفته توسط باستان شناسان ایران را شامل میشود که اکثراً در مناطق شمالی و نیز جنوب غربی ایران را شامل میشودو نتایج قابل ملاحظه ای از این فعالیتها بدست آمده اگر چه هنوز گزارشهای کاملی از این کاوشها منتشر نشده است. در اینجا مختصری از شناسامه محوطه ی عصر آهن در ایران که مورد کاوش نیز واقع شده اند آمده است. (طلایی،1374، ص 59) .
گوی تپه:
در نزدیکی دریاچه ارومیه و در دره ای به همین نام واقع شده است. ابعاد آن 455 متر در جهت شمال و جنوب و 600 متر در جهت غرب و شرقی و ارتفاع آن 5/24 متر است. گوی تپه در سال 1948 میلادی طی مدت شش هفته توسط برتن براون مورد کاوش قرار گرفت. نتیجه این کاوشها نشان داد که در این محوطه استمرار فرهنگی وجود دارد از نظر گاهنگاری شامل هزاره سوم ق.م و عصر آهن I و II بود.( فهیمی ، 1381 ، ص 41).
دین خواه تپه:
در دره سلدوز در 24 کیلومتری تپه حسنلو قرار دارد. نخستین بار در سال 1936 میلادی بوسیله اورل استین کاوش شد. این تپه مجددا در سال 1966، 1968 میلادی توسط دایسون و ماسکارلا حفاری شده ارتفاع آن 24 متر و قطر آن 400 متر است. در حفاری استین گورهایی پیداشد که در آن سفالهای خابور (همدوره باحسنلوVI) و سفالهای سیاه و خاکستری (همدوره با خسلو IV) وجود داشت. در حفاری 1968 درچهار گمانه زده شد سفالهای عصر آهن I
و II مشاهده گردید. (فهیمی ، 1381 ، ص41).
تپه حسنلو:
این تپه در پنجاه کلیومتری جنوب غربی دریاچه ارومیه قرار دارد و بدون شک یکی از مهمترین محوطه ی باستانی فلات ایران به شمار می رود. نخستین کاوشهای باستان شناسی در تپه حسنلو بصورت حفاریهای تجارتی اما با نظارت وزارت فرهنگ در سال 1313 شمسی صورت گرفته. سپس در سال 1936 میلادی و 1326 شمسی به ترتیب استین ، حاکمی وراد ، تپه حسنلو را مورد کاوش قرار دادند. از سال 1956 تا 1974 میلادی کارحفاری این تپه توسط گروه مشترک دانشگاه پنسیلونیای امریکا با مرکز باستان شناسی ایران و موزه هنرهای مترو پولتین نیوریورک ادامه پیدا کرد. این کاوشهای به سرپرستی دایسون و معاونت گرافورد و ماسکارلا انجام گرفت. تپه حسنلو از دو قسمت قلعه در مرکز با ارتفاع 25 متر و قطر 200 متر و قسمت بیرونی قلعه با قطر 600 متر تشکیل شده است. در میان گزارشهای موجود از نتایج کارحفاریها ، کاوشهای طولانی مدت دایسون ، جهت مطالعه مربوط به عصر آهن بخصوص معماری بسیار باارزش است.
یکی از آثار برجسته معماری در این محوطه عبارت از یک هال مرکزی به ابعاد 119 متر است که اطراف فضای داخلی آن را نیمکتهای خشتی سر تاسری فرا گرفته و اطراف فضای بیرونی این هال ، توسط اتاقهای انباری احاطه شده است(155،PP 1976، Baysoun)
هفتوان تپه:
این تپه در 15 کیلومتری شمال غربی دریاچه ارومیه واقع شده و یکی از بزرگترین تپه های منطقه محسوب می شود ابعاد آن 500×600 متر است. هفتوان تپه در سالهای 1368/1973 میلادی توسط گرو باستان شناسی دانشگاه منچستر و انگلستان و به سرپرستی برنی مورد کاوش قرار گرفت. تسلسل دوره های فرهنگی در اثر لایه نگاری هفتوارن تپه از هزاره سوم ق.م تا دوره ساسانی تشخیص داده شد. در این میان طبقات IV و V که اشیای بسیار نادری در خود داشت به عصر آهن Iو IIتعلق داشت.(فهیمی ، 1381 ، ص41).
تپه گیان:
این تپه در 16کیلومتری جنوب غربی و نهاوند قرار گرفته و در سال 1926 میلادی توسط هرتسفلد کشف شد. کاوشهای این تپه در سال 1931 میلادی به سرپرستی کنتینو در سال 1932 میلادی به سرپرستی گریشمن و توسط هیات حفاری موزه لوور پاریس انجام شد. ابعاد این تپه 150×350 متر و ارتفاع آن از سطح زمینهای اطراف 19 متر می باشد. گمانه های کاوش شده در قسمت میانی تپه قرار گرفته اند که در مجموع 122 گور در عمقهای متفاوت کشف شده و آثار ساختمانی در عمقهای بین 40/3 تا 6/5 متر بدست آمد. پنج دوره فرهنگی در این محوطه باستانی البته براساس تجزیه و تحلیل سبک سفالهای شناخته شده که فاصله زمانی بین هزاره چهارم تا آغاز هزاره اول ق.م را در بر دارد. در میان گورهای مکشوفه گورهای شماره7 تا 51 و 52و 59 مربوط به عصر آهن بودند.(فهیمی ، 1381 ، ص 42).
تپه خورین:
این محوطه در سال 1329 شمسی توسط گروه باستان شناسی ایران به سرپرستی علی حاکمی و محمود راد در مورد مطالعه اولیه قرار گرفت و سپس در سال 1954 میلادی توسط لویی و اندنبرگ به مدت 10 روز مورد کاوش قرارگرفت. گروه ایرانی طی انجام حفاری در 3 گمانه، موفق به کشف 6 گورشدند و اندنبرگ نیز طی خاکبرداری در 3 گمانه خود 14 گورها را کشف کردند که در مجموع این گورها مشابه یکدیگر بودند. با این وجود تاریخ گذاری دقیق براین گورع کار چندان آسانی نیست و این به خاطر این است که گزارش دقیقی از آنهامنتشر نشده اما می توان آنها را متعلق به عصر آهن II وI دانست. و اندنبرگ با انجام مقایسه اشیاء مکشوفه از گورهای و اشیاء مکشوفه از کاوشهای غیر مجاز تاریخ 900-1300ق.م را پیشنهاد می کند. باتمام این اوصاف ، ظروف سفالی مشخص عصرآهن مثل فنجانهای و یا روش صیقل دادن در بین این سفالها دیده نشد. بهمین دلیل ، دایسون آنها را مربوط به عصر آهن III تشخیص داد. در محوطه باستانی خوروین به جز چند مورد استثناء اکثر سفالهای خاکستری و سیاه بود و هیچ کدام منقوش نبودند(فهیمی، 1381، ص42).
تپه سگز آباد:
این محوطه در دشت قزوین قرار دراد و بین سالهای 1349 تا 1356 خورشیدی توسط گروه و موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران و به سرپرستی نگهبان کاوش شد. از نظر گاهنگاری آثار مکشوفه مربوط به هزاره دوم ق.م تا دوره هخامنشی بود و استقرار آهن و گورهایی مربوط به این تپه شناسایی شده (شهیرزادی،1356، ص81) .
تپه گوران:
در سال 1962 میلادی توسط گروه باستان شناسی دانمارک به سرپرستی ملدگارد کشف شد ویک سال بعد مورد کاوش قرار گرفت. تپه گوران در دره حاصلخیز هلیلان قرار گرفت. ابعاد این تپه 100×65 متر و ارتفاع آن 8 متر می باشد. براساس کاوشهای صورت گرفته استقرار اصلی این تپه مربوط به دوره نوسنگی تشخیص داده شد و پس از یک وقفه زمانی ، مجدداً در اواخر عصر مفرغ سکونی شد.دومین دوره استقرار تپه گوران که حدود 600 سال به طول انجامید خود به چهار دروه زمانی از 1200 تا 750 ق.م تقسیم میشود.
(pp:21، 1963،Magidzadeh).
تپه قیطریه:
این محوطه به طور ناگهانی و بر اثر خاکبرداری جهت ساخت ساختمان کشف شده و کاوش در آن توسط گروه باستان شناسی ایرانی به سرپرستی کامبخش فرد در بین سالهای 1348 – 1349 صورت گرفت . کاوش در این گورها در گمانه های 5×5 متر بسیار دقیق و منسجم انجام شد و در مجموع 350 گور از این مجموعه بدست آمد تاریخ پیشنهادی کامبخش فرد در این خصوص عصر آهن و I II می باشد.(کامبخش فرد ، 1370 ، ص31).
تپه نو شیجان:
در 20کیلومتری غرب ملایر و در استان همدان واقع شده و دارای ابعاد 30×80 متر و ارتفاع 37 متر می باشد. کاوشهای باستان شناسی در این تپه از سال 1967 میلادی به سرپرستی دیوید استرو ناخ شروع شد و بمدت 5 فصل ادامه داشت. در طی این کاوشهای سه دوره متمایز از یکدیگر مشخص شد که عبارت بود از: دوره I (ماد) ، دوره II (هخامنش) و دروه III (اشکانی). در این میان بهترین دروه نوشجان I بود که متعلق است به سکونت مادها در این تپه بقایای ساختمانی بدست آمده است نشانگر سکونت در نیمه دوم قرن هشتم تا نیمه اول قرن ششم پ. م است (آهن III). خاک رسی ترکیب اصلی سفالهای دوره ماد در نوشجان را تشکیل میدهد. (Stronach 1968 pp : 58،)
تپه با باجان:
این تپه در نور آباد، دردشت دلفان واقع شده است. کاوشهای این محوطه توسط خانم کلر گاف مید از سال 1963 میلادی آغاز شد و تا سال 1968 میلادی ادامه یافت. این تپه دارای ابعاد 30×60 متر می باشد، بابا جان ، از یک تپه مرکزی بزرگ و چند تپه کوچک در اطراف آن تشکیل شده است که در تپه مرکزی، 3 طبقه فوقانی شناسایی و همگی مربوط به نیمه نخست هزاره اول ق . م بوده و تحت باباجان B نامگذاری شدند(سرافراز ،فیروزمندی، 1375 ،ص71).معماری این تپه همچون نوشیجان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
زیویه:
کاوشهای زیویه در سال 1964 میلادی توسط دایسون و گرافورد آغاز شد. اگر چه فعالیت جدی و دقیق نبود. اما در سال 1354 خورشیدی گروهی از طرف مرکز باستان شناسی ایران تحت سرپرستی نصرت اله معتمدی به کاوش در گورستان قلعه زیویه پرداخت شد. اکثر اشیایی مکشوفه، چه در کاوش و چه از گنجینه زیویه مربوط به قرن ششم ق . م تشخیص داده شدند (اواخر، عصر آهن). ظرف سفالی با نقوش کنده و تزیینی و لعابدار و تکوک های سفالی ، اشیاء و زینت آلات طلایی، سینه بند، دست پوش، دستبند طلایی، بشقاب نقره ای، و الواحی از جنس عاج همگی از جمله اشیاء گنیجینه زیویه بدست آمده است(دیاکونت، 1371، ص 372) و (خدادایان،1376، ص 184).
گودین چه:
منطقه وسیعی که تقریبا در حدود 12 کیلومتری جنوبشرقی کنگاور نزدیک کرمانشاه در حوالی بین کردستان ولرستان واقع شده است. مرکز ارتفاعات گودیل تپه دارای مساحتی در حدود 5 هکتار و ارتفاع تقریبی 26 متر از سطح زمینهای مجاور باشد. این تپه به سرپرستی کایر یانگ حفاری شده است دارای هفت دوره اصلی می باشد که فرهنگهای مختلفی را بر می گیرد بدون شک با ارزیابی بیشتر و آزمایشهای دقیق تری می توان طبقات آن را به شعبات فرعی و گوناگون بخش نمود که در میان طبقات فوق طبقه II ، استقرار مادی را در گودین روشن می سازد (سرافراز، فیروزمندی، 1375، 51).
تپه سیلک:
این تپه باستانی در 5 کیلومتری کاشان واقع شده است کاوشهای علمی این تپه از سال 1933 سرپرستی رمان گریشمن شروع شده و در نتیجه این کاوشهای، 71 دوره فرهنگی در تپه سیلک شناسایی شده که قدمت قدیمی ترین آن به 5500 می رسد.در سیلک 3 تپه باستانی کشف شده که یکی تپه مرکزی و دوتایی دیگری قبرستان A وb را تشکیل میدهند. با توجه به آثار یافت شده از تپه سیلک ، چنین به نظر می رسد که از نظر استقرار انسانها در این محل به ویژه در تپه مرکزی، احتمالا در حوالی 5500 ق. م (عصر سنگ . مس) آغاز گشته و تا اواخر هزاره سوم ق. م ادامه داشته و بعد از یک دوره فترت تقریباً هزار
خصوصیات کابلی فیبرهای عصبی
تئوری جاری شدن جریان در کابل های الکتریکی برای کابل های زیر دریایی توسط لوردلکوین (1855) گسترش یافت. این برای اولین بار اواخر قرن (XIX) برای مطالعه روی سلول های تحریک پذیر به کار برده شد. تئوری کابل امکان گرفتن معادلاتی را برای جاری شدن جریان در سلول عصب استوانه ای و فیبرهای عضلانی در مقابل تغییرات ولتاژ را که به اندازه ویژگی های غشا کوچک هستند فراهم کرد، یا معادلاتی که کابل های محدود را سرح ی دهند. چون در اکثر آزمایشات اندازه ی امکانات موجود به اندازه کافی بزرگ نیست در مقایسه با فضای ثابتی که کابل به صورت نامحدود استفاده شود.
این یعنی اینکه رفتار امپالس در یک آکسون می تواند پیش بینی شود.
ویژگی های فعال فیبرهای عصبی
فیبرهای عصبی اطلاعات را بوسیله ی پتانسیل های عمل انتقال می دهند . سرعت پتانسیل های عمل نسبت به قطر فیبرهای عصبی زیاد می شود.
به علاوه، استانه تحریک به نوع فیبر بستگی دارد. فیبرهای میلین به علت دارا بودن گره های رانویه فعال در انتقال است. برای اولین پتانسیل عمل فیبرهای بدون میلین به صورت ریاضی و توسط Huxley,Hodglcin در سال 1952 شرح داده شد.
رفتار الکتریکی فیبرهای میلین دار می تواند توسط یک شبکه ی ساده ی کابلی ارائه داده شود.MC Neal برای نخستین بار این طرح را برای محاسبه ی اینکه چگونه یک تحریک باعث تاثیر روی میدان خارج سلولی و ولتاژهای گره های بین غشایی می شود، طراحی کرد. طبق این مدل گره های رانویه که به کاتد نزدیک تر هستند وقتی جریان تحریکی به اندازه ی کافی بالا باشد، زودتر برانگیخته خواهند شد. نتایج این دستیابی تئوریکی در مطابقت با مشاهده ی عمومی هستند که استانه ی تحریکات برانگیختگی فیبرهای عصبی نزدیک به کاتد و کوچکتر هستند و با افزایش فاصله، افزایش می یابند. به عنوان یک نتیجه، تحریک کاتد تا دپلاریزاسیون چندین گره افزایش می یابد، هرچند تعداد بیشتری روی هر دو طرف کاتدها هایپرپلاریزه هستند در یک گستره کمتر ، این گونه یک آند مجازی ایجاد می کنند.
در تحریک آندی تاثیرات مخالف ایجاد می شوند، آند مجازی و کاتد مجازی، پدیده هایی همچون قطع کاتد و برانگیختگی آند را تحت تاثیر قرار می دهد. تحریک آندی وقتی جریان آندی آنقدر بزرگ است که دپلاریزاسیون کاتدی مجازی روی هرطرفی از غشای هایپرپلاریزه شده پتانسیل عمل تولید می کند، ممکن است.
در قطع کاتدی عکس قضیه صادق است- اگر جریان کاتدی به اندازه کافی زیاد است: هایپرپلاریزشن های آندی مجازی ایجاد شده می توانند انتقال پتانسیل عمل را متوقف کنند.
مدل MC Neal پایه ی همه ی تحقیقات تئوری اجرا شده در زمینه ی FES می باشد.
الکترودهای تحریک:
تحریک انتخابی ویژه ی فیبرهای عصبی در یک گروه عصبی داده شده مهم است، چون عضلات مختلف بوسیله ی فیبرهای عصب دهی می شوند که دارای جایگاه خاصی در یک گروه عصبی هستند و به علاوه معمولا ترکیبی از فیبرهای اوران و وابران در یک عصب وجود دارد.چنین ترکیبی ممکن است منجر به یک احساس نامطلوب در حین تحریک شود. در مورد چندین فیبر عصبی که فیبرهای عضلانی مختلف یک عضله را عصب دهی می کنند، تحریک دوره ای ممکن است انجام شود که فرکانس تحریک را تضمین می کند، در حین فرکانس تحریک و این گونه خستگی یک فیبر عضلانی فرد می تواند پایین نگه داشته شود.
طراحی های مختلفی از الکترودها وجود دارد. آن ها مواد مختلف و هندسه های روابط را به کار می برند. بسیاری از آن ها تنها در آزمایشات حیوانات استفاده می شود، و تنها تعدادی در کاربردهای کلنیکی FES استفاده می شوند.
چندین نوع از الکترودهای تحریکی برای FES گسترش یافته اند.
یک زیرمجموعه ی ساده :
1. الکترودهای سطحی (پوستی)
2. الکترودهای درون عضلانی یا اپی مایزومی
3. الکترودهای خارج عصبی (الکترود فنجانی یا مارپیچ در روی عصب محیطی)
4. الکترودهای سیمی درون عصبی
5. الکترودهای خطی 2D و 3D درون عصبی
شمار وسیعی از طرح های الکترودهای فنجانی درون فاسیکوی و غربالی و ساخت تکنولوژی را می توان در (29) و(30 )یافت.
الکترودهای سطحی
تحریک پوستی بوسیله الکترودهای چسبیده یا بدون چسبندگی که روی پوست جاگذاری شده اند، بالای عصب محیطی (مخصوصا فیبرهای حرکتی) انجام می شود. اکتلورد فلزی بوسیله یک پل نمکی با پوست رابطه دارد.Criteria برای الکترودهای پوستی حتی با جریان منتشر امپدانس پایین دارند، که کاربرد راحت داشته و روی پوست بدون ایجاد تحریکات پوستی (3) به خوبی حرکت می کند کاربرد آن ها ساده است. آسیب پوستی تنها در صورتی ممکن است رخ دهد که محصولات الکتروشیمیایی محلول ریزش کنند. کاهش شدید میلین (81 و 80) در کل الکترودهای درون عصبی نسبت به الکترودهای فنجنانی بیشتر با خطر ترومار همراه هستند.
واکنش بافت عصبی به تحریک الکتریکی
تحریک مختصر اعصاب محیطی یا کرائیال در نتیجه ی کاهش بیان Immediat ErlyGenes ( IEG) در ارتباط با جسم سلولی نرون ها ایجاد می شود (برای مثال C- FOS(48) )
30 ژن ، با پروتئین های ارتباطی به عنوان عوامل رونویس عمل می کنند(84). اعضای خانواده ی IEG در کل موقتا بعد از تحریک سلول و بدون نیاز به سنترپروتئین denoro فعال می شوند تحریک الکتریکی یک طرفه مختصر عصب کوکلنار (30min,5AZ,120-25Oma) در درجات بیهوش شده با یک جریان biphasic باعث افزایش بیان C-FOS در ایپسی لترال درجات شکمی و بای لترال پشتی هسته های کوکلئار (84) . تحریک الکتریکی درون کوکلنار نشاندن کولکئار در درجاتی که به تغییراتی در جایگاه های فوسفوریلاسیون CAMP منجر می شود به پروتئین اصلی ضروری (Creb) و بیان اعضای خانواده egr-r , c-fos IEg در یک الگوی صحیح در نرون های شنوایی مرکزی پاسخ می دهد. این نرون ها در نزدیکی همه ی هسته های ساقه ی مغزی مربوط به شنوایی قرار دارند. به علاوه تاثیرات تحریک الکتریکی در هسته های و سیتبولار داخلی و هسته های پارابراکیال خارجی شناخته شده اند. به طور ناحیه ای، CREIS دفوسفوریله شده، هرجا بیان ژن immediate-early تمام شد. این تحریک جمیع بستگی دارد به مووشین های عوامل روندیس در سیستم شنوایی نزولی که تغییرات پلاستیک را به عنوان یک نتیجه ی تحریک گوش داخلی نشان می دهد در طناب نخاعی molander در سال 1992 نشان داد که در ترتیب اعصاب آکسوتومایز شده C-FOS بعد از تحریک الکتریکی فیبرها بیان شده است .تحریک عصب سیاتیک نرمال در فیبر C مقاومت ایجاد شده C-Fos پروتئین- غیر فعال سلول ها در پخش محدوده ی سیاکیک در ایسپی لترال پشتی شیپور (لامینای I و لامینای خارجی ترII) و تحریک فیبرهای A/B تاثیر کمی دارد.بیان نامحدود شده به بخش نواحی حسی فیبرهای A/B (ایپسی لترال لامینای II ، III و IV و در هسته های گراسیلیس) در حیوانان جوان این بیان کرد که برانگیختگی این نرون ها با آسیب عصب کاهش می یابد.
نقش IEG ها دلالت دارد بر پلاستیسی ساختاری سیستم عصبی (89 ، 88) ممکن است این اندیشه وجود داشته باشد که اصلاح متوالی پاسخ های افراد بعد از توانبخشی به موقع ، در مقابل توانبخشی به تاخیر افتاده ، منجر می شود به اینکه FES قادر باشد رخداد پلاستیک بعد از ایجاد جراحت در یک میسربه سمت برگشت عملکرد را پیش ببرد.
البته این خط فکری در مطالعه روی آزمایشات روی حیوانات که گردآوری اطلاعات رفتاری و فیزیولوژیکی رانشان می دهد.حمایت می شود که البته روزها عادت کردن در راه های نخاعی رخ می دهد.توانایی پتانسیل طناب نخاعی برای "آموزش" دلایل آشکاری برای یادگیری و به و بهبود عملکرد حرکتی بعد از صدمه دارد.
مطالعات اخیر روی انسان نشان می دهد که جمعیت عمده ای از بیماران ضایعات نخاعی (SCI) نیز می توانند از احیای FES سود ببرند.بویژه ، یافته شده که بیماران سکته ای و نیز بیماران SCI ناقص تحت درمان شدید FES ، قادر به بهبودی عملکرد راه رفتن و گرسپ سریع تر و بهتر از بیمارانی بودند که در درمان های FES بعد از آسیب شرکت نکرده بودند.
در سیستم عصبی محیطی تحریک الکتریکی پر فرکانس طولانی مدت عصب محیطی یک نوع Typical آسیب عصبی را تحریک می کند به نام دژنریشن سریع آکسونی (EAD) ، با یک خصوصیت (نمک و فلفل) مانند ترکیب فیبرهای "نرمال" و آسیب دیده.
آسیب اولیه به صورت متلاشی شدن میلین در آکسوپلاسم مشاهده می شود و به صورت اولیه به قطر آکسون های بزرگ محدود می شود (نوع Aa, Ab).این به دنبال تنزل وفاگوسیتوز آکسون ایجاد می شود.آسیب عصبی که از تحریک الکتریکی ناشی می شود ، دو مکانیسم ایجاد دارد:
a) آسیب مستقیم ، ناشی از روند الکترومکانیکال نزدیک الکترودها.پرامد و تورنر (1972) نشان داده اند که درجه تولیدات ترکیبات با واکنش های الکترومکانیکال و نوع ترکیبات با واکنش های الکترومکانیکال و نوع ترکیبات تولید شده به طور مستقیم به چگالی شارژ بستگی دارد (شارژ مبادله شده در واحد سطح الکترود).چگالی شارژ نزدیک سطح الکترود گسترش دپلاریزیشن و هایپرپلاریزیشن را که در نرون های نزدیک الکترود القا شده بیان می کند.اگر چنین دپلاریزیشنی زیاد باشد برای مدت طولانی ادامه پیدا کند ، مکانیسم دوم آسیب وارد کار می شود.
b) آسیب اگزیتوتوکسیک عصبی ، که به علت خاصیت تحریکی نوروترنسمیتر(واسطه ی عصبی) گلوتامات بین گیرنده های NMDA آن ایجاد می شود.این نظریه البته با یافتن اینکه MK-801 یک گیرنده ی NMDA قوی آنتاگونیست ، یک عامل محافظتی نرون طی تحریک الکتریکی طولانی مدت می باشد ، ساپورت می شود.مکانیسم سلول های عصبی مرده ی تحریک شده ، را می توان نادیده گرفت.
چنین تخریبی هنگامی رخ می دهد که چگالی شارژ تحریکی یا شارژ هر فاز زیاد باشد.
نتایج
اصول مورد نیاز برای هر جایگزینی ساختاری به صورت تقلید بعضی از عملکردهای بیولوژیکی اعصاب و جایگزینی این عملکردها بر اساس وسعت عمل کاشتن می باشد.
دانش بنیادی درباره ی سازماندهی عملکردی و ساختاری سیستم عصبی برای هر گونه تلاشی در جهت بنا نهادن ثبت با مفهوم یا تحریک به منظور جایگزینی برای یک مدالیته یا عملکرد داده شده ، یک پیش نیاز است.تعدادی از طرح های پیشنهادی برای کاشت های الکترونیک پایه و اساس هستند ، هر چند روی یک راه "شبه- مهندسی" فکر کردن نسبت به در نظر گرفتن پیچیدگی های سیستم بیولوژیک بیشتر قرار دارند.
ضرورت دستیابی به بهبود تحولات مهندسی اغلب مشکلات اساسی را برای دومین بار جایگزین می کند.
برای مثال ، مفهوم spatial selectivity در تحریک معمولاً به جای fascide selectivity قرار می گیرد که باز نمایی فیبر انقباض یک عضله خاص را (شکل دینامیک) ارائه ی اشکال کاربردی FES نشان می دهد که با وجود تعداد معتبری از تحقیقات اجرا شده در زمینه ای که منجر به موفقیت بهبود PACEMAKER های کاردیاک و فرنیک و پروتزهای کوکلئار می شود ، شماری از مشکلات بنیادی علمی هنوز باقی مانده که قبل از اینکه ما یک درجه ی قابل مقایسه ای از تاثیر گذاری و نفوذ را در فعالیت پزشکی عمومی می بینیم برای نورو پروتزهای حرکتی و کاربردهای اورالوژیک FES حل شوند.
البته FES حرکت به نفع پذیرش کلینیکی است که هنوز در فاز آزمایشگاهی پیشرفت خود می باشد.مشکلات مختلفی البته وجود دارد.
– تاثیر گذاری و قابل اعتماد بودن دستگاه ها
– ساپورت تکنیکی
– جای دستگاه در کمپلکس در مانهای SCI , CVA اسکلوروز متعدد و غیره.
با وجود پیشرفت تکنیکی پر معنی به دست آمده در 10 الی 15 سال گذشته در زمینه ی FES اجماعی وجود دارد که این سیستم ها به اندازه ی کافی پیشرفته نیستند و آنچه آن ها نیاز دارند بهبودی است.
پیچیدگی حرکت انسان واقعاً زمینه ی آزمایشات حیوانی را در این زمینه کم کرده و روی مدل کامپیوتری تکیه کرده است.
این پیچیدگی ، رفتن از روی یک مدل به یک بیمار را حتی از مدل حیوانی به انسان ، مشکل تر کرده است که می توان در اجرا روی بسیاری از کاشت های FES آن را مشاهده کرد.
این تنها در شمار محدودی از موارد انجام شده است که اعتبار به نتایج به دست آمده را کم می کند.
این به مراتب فاصله ی بین آزمایش و خطا را کم می کند (برجسته ترین دست یابی در آزمایش) و در نتیجه روند تحقیق و پیشرفت را کند می کند برای کاربرد های جدید.
با این وجود ، در مان های FES کنونی که با فیزیوتراپی و کار درمانی مرسوم ترکیب هستند هنوز امید دستیابی در توانبخشی بیماران SCI باقی مانده است.نیاز به ورزش که به عنوان نقطه ضعف FES به شمار می آید.به عقیده ی ما ممکن است به یک مزیت تبدیل شود اگر در سرتاسر طول درمان و توانبخشی کامل شده باشد.
مکانیسم عمل و نورومدولیشن الکتریکی هنوز به گونه ی ضعیفی شناخته شده ، که آن را در یک جایگاه نسبتاً تجربی قرار می دهد.روش تحریک عصبی Brindly (راه راه) یکی از کاربردهای واقعی FES است.تاکنون صدها بیمار با موفقیت با دست یابی Brindly در بیماری های بی اختیاری ادرار درمان شده اند.برش ریشه ی خلفی که مورد نیاز است برای بلوکه کردن رفلکس های نخاعی دست یابی نسبتاً خاصی است.
با این وجود ، FES در بهبودی عملکرد مثانه در شرایط بیش فعالی مثانه موثر است و در بیماران SCI نتایج مطلوب طولانی مدتی را به دست می دهد که آن را یک گزینه ی درمانی برای گروه های بیماران ذکر شده تبدیل می کند.
تحقیقات انجام شده در زمینه ی پروتزهای مرئی پیچیدگی پردازش اطلاعات را با سیستم بصری (انسان) نشان داده است.
حتی اهداف متعادل پروژه ها در مقایسه با محتوی اطلاعات پدیده های بینایی گزارش شده ، بسیار بلند پروازانه است.
می توانیم با نقل قولی از Dobelle که در پایان هر درمان پروستتیکی (کار با اعضای مصنوعی) به کار می برد ، مبحث را به پایان برسانیم.
"پیشرفت وسایل پزشکی کاشته شده مانند این سیستم دید مصنوعی در سه مرحله پیشرفت می کند.
اول : تفکر عمیق ، سپس امیر و سرانجام تعهد".
3