تارا فایل

پیشینه تحقیق و مبانی نظری عقب ماندگی ذهنی



عقب ماندگی ذهنی
عقب ماندگی ذهنی اختلالی که از کودکی نمایان می شود. با عملکرد عقلانی زیر متوسط (هوشبهر 70 یا کمتر) مشخص می شود. تقریبا 1 درصد جمعیت به عقب ماندگی ذهنی مبتلا هستند و در مردان شایع تر است. عقب ماندگی ذهنی اصطلاح کلی است که درجات گوناگون عملکرد عقلانی و رفتار انطباقی را در بر می گیرد، که در سیستم طبقه بندی انجمن نارسایی ذهنی آمریکا انعکاس یافته و در سیستم نام گذاری روان پزشکی وارد شده است (سادوک و سادوک، 2007، ترجمه رضایی، 1392).

ملاک های تشخیصی DSM-IV-TR برای کم توانی ذهنی
الف) عملکرد هوشی بسیار کم تر از متوسط: بهره هوشی تقریبا 70 یا کمتر در یک آزمون هوش انفرادی
نمرات آزمون هوش: اولین مولفه در ملاک های DSM-IV-TR مستلزم برآورد کردن هوش است حدود دو سوم جمعیت، نمرات هوشبهر بین 85 و 115 کسب می کنند. اشخاص دارای نمره پایین تر از 70 تا 75، دو انحراف معیار پایین تر از میانگین جمعیت ،واجد ملاک عملکرد عقلی عمومی بطور معنا دار زیر متوسط هستند. تقریبا 3 درصد جمعیت در این مولقه قرار می گیرند.
ب) تقایص یا تخریب های همزمان در عملکرد انطباقی موجود (یعنی کارایی فرد در برآوردن معیارهای مورد انتظار در سن یا گروه فرهنگی او) حداقل در دو زمینه زیر: ارتباط، مراقبت از خود، زندگی روزمره، مهارت های اجتماعی بین فردی، استفاده از منابع جامعه، خود گردانی، مهارتهای تحمیلی علمی، کار، فراغت، بهداشت و ایمنی
پ) شروع قبل از 18 سالگی (سادوک و سادوک، 2007، ترجمه رضاعی، 1392).

2-2-3- ویژگی های عقب ماندگی ذهنی
افراد مبتلا به عقب ماندگی ذهنی، علاوه بر نارسایی هایی عقلانی، در قابلیت های گوناگونی که به سازگار شدن با زندگی روزمره مربوط می شوند، اختلال قابل ملاحظه ای دارند. برای مثال، آنها فاقد مهارت های اجتماعی یا قضاوت هستند، در برقراری ارتباط مشکل دارند، یا نمی توانند از خودشان مراقبت کنند بسیاری از افراد عقب مانده ذهنی برای مراقبت شغلی و سلامتی به دیگران وابسته هستند. عقب ماندگی ذهنی یک وضعیت و حالت ذهنی خاص است که در اثر شرایط مختلف قبل از تولد و هنگام تولد و یا پس از تولد کودک پدید آید، عقب ماندگان ذهنی افرادی هستند که به علت وقفه یا کمبود رشد ذهنی در شرایط عادی قادر به استفاده مطلوب از برنامه های معمولی آموزش و پرورش، سازگاری اجتماعی و تطبیق با محیط نمی باشند. تعریفی که از نظر اکثریت قریب به اتفاق مجامع علمی و صاحب نظران روانشناسی مورد قبول می باشد تعریفی است که از سوی انجمن آمریکایی عقب ماندگی ذهنی1 ارائه شده: "عقب ماندگی ذهنی سطحی از عملکرد هوش عمومی است که میزان آن بطور معنادار (دو انحراف معنادار) پایین تر از میانگین بوده و همزمان با نقایصی در رفتار سازشی (سازش یافتگی های فردی و اجتماعی) همراه بوده و در دوران رشد (تشکیل نطفه تا 18 سالگی) ظاهر می گردد" (گنجی، 1392).

2-2-4- عقب مانده ذهنی آموزش پذیر2
عقب ماندگان ذهنی آموزش پذیر افرادی هستند که بهره هوشی آنان 70-50 می باشد و قادر به فراگیری حداقلی از اطلاعات عمومی و درس های رسمی کلاس از قبیل خواندن و نوشتن و حساب کردن و مهارت های مناسب شغلی بوده و می توانند در اداره زندگی خود از تحصیل خویش بهره مند شوند. این افراد از لحاظ دانستن لغات ضعیف اند، مفاهیم را خود درک نمی کنند، آموزش کلامی عادی ندارند و از لحاظ عاطفی واکنش های لازم را بدست نمی آورند. کودک عقب مانده ذهنی آموزش پذیر به دلیل اینکه رشد وتحول او کمتر از متوسط است،در استفاده از برنامه های مدارس ابتدایی عادی ناتوان است. لیکن او می تواند ظرفیت یادگیری خود را در سه زمینه تکامل بخشد.
* آموزش پذیری در موضوعات تحصیلی آموزشگاه در یک سطح حداقل
* آموزش پذیری در سازش یافتگی اجتماعی، در حد اینکه بتواند در جامعه به طور مستقل زندگی کند.
* کسب کفایت شغلی به طوری که بتواند بعد از دوره جوانی خود را کمی یا جزئی حمایت کند.
بهره هوشی چنین کودکانی 55-75 می باشد.چنین کودکانی حداکثر در زمان های اولیه رشد، طبیعی به نظر می رسند، زیرا هیچگونه علائم ظاهری ندارند و عقب ماندگی آنها آشکار نمی گردد.مگر اینکه در مدرسه از نظر یادگیری مهارتهای تحصیلی از خود ضعف نشان دهند. این کودکان از تمرکز کافی و رغبت به فعالیت ها ی فکری و ابتکاری چندانی برخوردار نیستند و به همین دلیل اغلب او را به عنوان دانش آموزان مستعد ضعیف می شناسند.این گروه از کودکان دارای سازش یافتگی اجتماعی و قابلیت ها حرفه ای بوده و با تمرین تکرار، کارهای عملی نیمه ماهر را به خوبی انجام می دهند. آنان در مواقع انتقاد، از استدلال و بیان مناسبی برخوردار نیستند و اگر محیط عاطفی آنها آزاردهنده نباشد شخصیتی مطیع و سازش یافته دارند (میلانی فر، 1391).

2-2-5- عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
این گروه از کودکان حدود 3/0 درصد از کل جامعه را تشکیل می دهند. معمولا ًتعدادی از کودکان عقب مانده ذهنی تربیت پذیر در سنین دبستان در موسسات و سازمان های مختلف و بقیه در منزل نگهداری می شوند. از نظر هوشی گروه عقب ماندگان تربیت پذیر از حدود 50-25 درصد بهره هوشی برخوردارند به عبارت دیگر هنگامی که کودکان همسال آنها با پشت سرگذاشتن سن 6 سالگی وارد کلاس اول دبستان می شوند عقب ماندگان تربیت پذیر از نظر هوشی مانند کودکان 5/1 تا 5/3ساله هستند. عقب ماندگی اکثر کودکان عقب مانده ذهنی تربیت پذیر به دلایل بیماری ضایعات مغزی واختلالات داخلی ناسازگاری های ژنیتیکی وغیره می باشد و به همین دلیل معمولا آنهادارای علائم کلینیکی وغیره هستند که به سهولت قابل مشاهده وتشخیص می باشد. کودکان عقب مانده تربیت پذیر بر خلاف گروه عقب مانده آموزش پذیر غالباً به خاطر همان مشخصه بدنی از دوران نوزادی وطفولیت قابل شناسایی میباشند.واز همان ابتدا درراه رفتن حرف زدن و دیگرمهارت های کلامی وبدنی وبه طور قابل توجهی دچار ضعف وکندی شدیدی میباشند پرواضح است به علل عقب ماندگی شدید ذهنی وبالطبع بدنی از این قبیل کودکان انتظاری درتحصیل آموزشهای رسمی و مهارتهای شغلی به گونه دانش آموزان آموزش پذیر نیست .درواقع اگر چنین توانایی داشتند به آنها نیز حد اقل صفت آموزش پذیری داده می شد.افراد عقبمانده تربیت پذیرفاقد توان اداره یک زندگی به طور مستقل و خودکفایی اجتماعی واقتصادی لازم هستند. این کودکان به طور مداوم نیاز به حمایت وسرپرستی و هدایت دارند به طور کلی هدفهای آموزشی کودکان عقب مانده ذهنی تربیت پذیر در جهت نیل به خودکفایی و تحصیل تجارب لازم است به جهت آن که تا آنجا که ممکن باشد فردی موثر ومفید در جامعه باشند (اصانلو، 1390).

2-3- نیازهای والدین کودکان عقب مانده ذهنی
خانواده های که کودک عقب مانده ذهنی دارند به تناسب نوع، شدت معلولیت، وضعیت اقتصادی و اجتماعی و سن کودکشان و نیز در زمینه رفتار سازش به اطلاعات و مهارتهای ویژه نیاز دارند که مهمترین آنها عبارتند از:
1- نیاز به ارتباط، نیاز عمده والدین کودکان استثنایی در طی سال های مدرسه ارتباط بامعلمان، مربیان و متخصصان است.
2- نیاز به اطلاعات، والدین کودکان معلول به اطلاعاتی در زمینه مراقبت، پرورش ورفتار با فرزند خود نیاز دارند و نیز در این راستا در امر برنامه ریزی برای آینده فرزندشان نیازمند اطلاعات می باشند.
3- نیاز به حمایت شدن، حمایت شده از جانب دیگران از عوامل ایجاد سازش یافتگی در خانواده است. به ویژه حمایت ازجانب متخصصان و مربیان می تواند فرصت های را برای ملاقات با سایر خانواده های کودکان معلول بوجود آورد.
4- نیازهای مالی، اقتصادی، بخش عمده بودجه خانواده صرف هزینه های مربوط به غذا، پوشاک و وسایل کمک آموزشی می شود این نیازها برای خانواده ای که کودک معلول دارد و نیازمند خدمات پزشکی ویژه می باشد به مراتب شدیدتر است.
5- نیاز به راهنمایی در وظایف زندگی و خانواده والدین و سایر اعضای خانواده نیاز دارند که ناتوانی کودک خود را درک کنند و بپذیرند، که تقسیم کار توانایی حل مساله، فعالیت های تفریحی، اکتساب مهارت های اجتماعی و نظارت در امر برنامه ریز آموزش کودک از جمله وظایف ما باشد (درکه ایلامی، 1386).

2-4- تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر سلامت والدین
از آنجا که در حال حاضر یکی از موضوع های مهم در حیطه روان شناسی کودکان عقب مانده ذهنی پرداختن به مسایل خانواده این افراد است، ضرورت دارد تا مشکلات این خانواده ها در رابطه با عقب ماندگی فزرندشان مورد بررسی و پژوهش قرار گیرد و راه حل های مناسبی برای آن ارائه شود. سلامت روان شناختی اساساً یکی از مسایل مهم در زندگی انسان است اغلب تحقیقات سلامت عمومی را یا به وسیله اثرات مثبت آن نظیر هدفمندی، خودشناسی، حرمت خود بالا و به طور کلی باز خورد مثبت از زندگی یا از طریق نشانه های مرضی نظیر افسردگی و اضطراب ارزیابی می کنند. همچنین سلامت روانی را می توان شامل آن چیزی دانست که آدمی به لحاظ روان شناختی نیازمند عوامل مختلف آن است، تا با احراز آن بتواند سالم باشد (کارور و شی یر، 1998، ترجمه یحیی سید محمدی، 1391).
نقش اساسی در حفظ تعادل روانی اجتماعی خانواده برعهده مادر است و ایجاد تنش و فشار در مادر بر سایر اعضای خانواده اثر می گذارد و با توجه به اینکه مادر نقش مهمی در سلامت روان اعضای خانواده دارد. پرداختن به وضعیت مادران اهمیت زیادی دارد با توجه به این موارد بررسی در این اهمیت زیادی دارد با توجه به این موارد بررسی در این زمینه ضروری به نطر می رسد. با توجه به اینکه درصد زیادی از معلولین در منزل نگهداری می شوند، لذا وجود کودک معلول ذهنی اثرات عمیق بر روی نحوه ارتباط یکایک افراد خانواده با هم و با فرزند معلول ذهنی وارد می سازد. عامل هر گونه تفاهم و پذیرش یا عدم تفاهم و نپذیرفتن در اصل والدین خانواده می باشد، به خصوص مادران بنابراین میزان آگاهی و نوع عکس العملی که مادران در قبال عقب ماندگی فرزندشان از خود بروز می دهند. در ایجاد جوی مساعد برای کودک معلول و سایر افراد خانواده نقش بسیار مهمی ایفاء می نماید (درکه ایلامی، 1386).
عکس العمل اولیه والدین نسبت به کودک عقب مانده به صورت ترس و وحشت، احساسات متضاد، خشم و اضطراب، غم و اندوه، احساس گناه و درماندگی، نپذیرفتن، خجالت و شرمساری، دلسوزی یا حمایت افراطی می باشد. برداشت و برخوردی که والدین به عنوان ارکان اصلی خانواده نسبت به پدیده معلولیت ذهنی دارند، نکته ای است که هر دستگاه سرویس دهنده و برنامه ریز جهت کمک به این خانواده ها را مدنظر قرار دهد. عدم آگاهی، ریشه بسیاری از معلولیت های ذهنی است و این خود عمدتاً در نتیجه بی سوادی و عدم دسترسی به امکانات و منابع آموزشی می باشد . بنابراین می توان گفت نیاز اولیه مادران که در جستجوی کمک هستند، به دست آوردند هر چه بیشتر آگاهی در مورد مسائل مربوط به عقب ماندگان ذهنی می باشد. این امر شناسایی هر چه سریعتر این بیماران ،سنجش و بررسی میزان آگاهی والدین و در نهایت آموزش آنان را ایجاب می نماید.
مادران کودکان عقب مانده ذهنی با توجه به ساختار شخصیتی خود بیشتر احساس مسئولیت می کنند و نیازهای مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی برخاسته از مشکلاتی است که از لحظه تولد کودک یا تشخیص عقب ماندگی ذهنی با آن ها روبرو می شوند. آن ها ممکن است حالات مختلفی چون افسردگی، اضطراب، استرس را تجربه کرده و به دنبال آن واکنش های نامطلوبی از خود نشان می دهند (اخوی راد، 1391).
ادبیات پژوهشی موجود نشان می دهد که اساس وضعیت سلامت روانی کودک بر کنش وری مادر و حالات عاطفی او تاثیر می گذارد. بر این پایه وضعیت معلولیت کودک، ویژگی مهم تنش زایی محسوب می شود که سلامت عمومی مادر را به مخاطره می اندازد. تنیدگی روانی مادرانی که فرزند معلول دارند، پیش از مادران کودکان عادی است (گیالو3 و همکارن، 2014).
یکی از واکنش های نسبتاً شایع والدین کودکان عقب مانده ذهنی تشویش و نگرانی است که در پی آگاهی از عقب ماندگی کودک در والدین شروع شده و بعد از مراجعه به متخصصان مختلف و مایوس شدن از بهبود کودک تشدید می شود. این اضطراب زمانی به اوج خود می رسد که والدین در می یابند باید کودک شان همراه با سایر عقب مانده های ذهنی در مدارس مخصوصاً کلاس های مخصوص تحصیل کند (میلانی فر، 1386).
والدین کودکان عقب مانده ذهنی از مکانیسم های مانند برون افکنی یا فرافکنی، گوشه گیری، جابه جایی، افسردگی، انگیزه خودکشی، خشم، ترس، وحشت، انکار و …. استفاده می کنند. مطالعات نشان می دهد که والدینی که از نظر آموزشی در سطح ضعیف و متعلق به گروه اجتماعی و اقتصادی پایین تری هستند در سازگاری، حمایت و کمک به کودک عقب مانده خود موفق تر ند. مادران فرافکن از اینکه نتوانسته اند کودک طبیعی به دنیا بیاورند اعتمادشان لطمه می بیند و برای فرار از این ناراحتی ها اجبارا گناه عقب ماندگی کودک را به گردن دیگران می اندازند. تحقیقات نشان می دهد که پدران زودتر و آسان تر ازمادران عقب ماندگی ذهنی فرزند خود را می پذیرند. با اینکه پدران امروزی بیش از پدران نسل های قبل در کار فرزندان شان درگیر می شوند ولی شواهد نشان دهنده این حقیقت است که دخالت های پدر همیشه به طور غیرمستقیم بوده و پدر در نقش حامی و مادر در نقش مراقب بوده اند. یکی از عوامل مهم در سازگاری والدین و کودک مساله هوش والدین است در خانواده های باهوش درک عقب ماندگی ذهنی کودک برای خانواده بسیار رنج آور است و از طرف دیگر خانواده هایی که از توانایی هوشی کمی برخوردارند بهتر قادرند که از کودک عقب مانده خود حمایت کرده و برای او برنامه ریزی نمایند. اغلب مادران کودکان عقب مانده ذهنی از یک واکنش روانی به نام "اندوه مزمن" رنج می برند. و هنگامی که این کودکان به سنین نوجوانی می رسند، مادران احساس ناتوانی و درماندگی بیشتری در قبال آنان می کنند (اخوی راد، 1391).
وجود کودک عقب مانده ذهنی ضایعات سنگینی بر وضعیت سلامت عمومی خانواده، به ویژه مادر دارد. ممکن است از داشتن چنین فرزندی به شدت رنج ببرد و دچار حالاتی هم چون افسردگی، اضطراب رپرخاشگری، ترس و خجالت شود و آرزوی مرگ کودک خود را داشته باشد. گزارش شده است که واکنش های روان آزرده مادران کودکان عقب مانده ذهنی بیشتر از مادران کودکان عادی است و وجود کودکان عقب مانده ذهنی در مادران واکنش هایی نظیر افسردگی، اضطراب، پرخاشگری و اختلال در کنش وری اجتماعی را دامن می زنند (بحرینیان، حاجی علی زاده، ابراهیمی و هاشمی گرجی، 1391).
عقب ماندگی ذهنی فرزند در مراحل تحول روانی مختلف به نحوی از انحاء سلامت عمومی مادر را به مخاطره می اندازد. برای مثال در گذر به سن مدرسه یا هنگام ورود به بلوغ و نوجوانی، هم چنین زمانی که دوره بزرگسالی 20 تا 21 آغاز می کنند به واسطه تاخیر یا ناتوانی در به راه اندازی نیروهای ذهنی بالقوه در برقراری سازش با مقتضیات تحولی مرحله ای که در آستانه آن قرار گرفته اند دچار ناکام ماندگی و قطع سازش شده، از این رو تنیدگی های روانی سنگینی را بر مادر وارد می سازد (ترنبال، ترنبال، اورین و سوداک4، 2005).
اینگل برگ و سیجو برگ5 (2004) خاطر نشان می سازند، که عوامل متعددی وجود دارند که می توانند مستقیم و غیر مستقیم و بطور مثبت و منفی بر رویارویی با مشکلات و نیل به سلامت عمومی اثر بگذارند.
چارلز و هوداپ6 (2001) اظهار می دارند، مادران کودکان عقب مانده ذهنی بیش از پدران بر این باورند که کوشش های آنها در دنیای بیرونی تاثیری ندارد. این محققان دریافتند که مادران کودکان معلول داراری مهار عاطفی و سلامت عمومی پایینی هستند و اکثراً آن ها در برخورد با وضعیت معلولیت فزرند خود غالبا از راهبردهای دفاعی سازش نایافته نظیر انکار و سرزنش خود استفاده می کنند به همین دلیل اغلب از نشانگان جسمی و روانی، بهزیستی منفی، اضطراب و درماندگی و افسردگی به شدت رنج می برند.
داویسیون و نیل7 (2001) معتقدند که مادران کودکان دارای رفتارهای دشوار فاقد انعطاف پذیری به عنوان مولفه ای از هوش عاطفی هستند و نمی توانند هیجان ها و احساسات خود را بدون ایجاد ناراحتی برای خود، یا برای فزرند به نحو مناسب تر و موثر تر ابراز کنند.

2-5- تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر روابط زناشویی والدین
وجود کودک معلول می تواند ضایعات و اثرات جبران ناپذیری بر وضعیت بهداشت روانی خانواده داشته باشد. در شرایطی که بیش از یک خانواده معلول در خانواده وجود داشته باشد شرایط به مراتب سخت تر می گردد. زندگی اجتماعی بسیاری از خانواده هایی که فزرند معلول دارند معمولاً محدود است. فعالیت های اوقات فراغت مثل شرکت در ورزش ها و ورزشگاه ها و فعالیت خانوادگی مثل دیدار با دوستان، شرکت در گردش ها و میهمانی های خانوادگی غالبا تحت تاثیر قرار می گیرند. بسیاری از خانواده ها در استفاده از تسهیلات اجتماعی از جمله گردش در ساحل ،حضور در سالن های غذا خوری و رفت و آمد با وسایل نقلیه محدودیت دارند.
رضایت زناشویی پایین در بین والدین کودکان استثنایی مساله ای شایع است. معلولیت یکی از فرزندان مانع آن می شود که خانواده بتواند کارکردهای متعارف خود را به نحو مطلوب داشته باشد. زن و شوهر هر کدام خود یا دیگری را مسئول تولد فرزند معلول می دانند و مشاجرات خانوادگی از همین جا شروع می شود و در نهایت ممکن است به طلاق و جدایی، مشکلات روانی و برهم خوردن سازگاری اعضای خانواده منجر شود. کم توانی ذهنی فزرندان موجب می شود که والدین در تعاملات زناشویی به مخالفت و تضاد گرایش بیشتری پیدا داشته باشند و حضور این کودکان خواسته ها و استرس بیشتری بر خانواده تحمیل می کند و موجب کاهش رضایت زناشویی والدین می شود. از طرفی با افزایش شدت معلولیت فزرند و تفاوت سن و تحصیلات والدین و مدت ازدواج، علاقمندی همسران به یکدیگر و روابط عاطفی متقابل کاهش بیشتری نشان می دهد (اشکان، 1393).
وجود اختلاف بین همسران در خانواده های دارای فرزند عقب مانده ذهنی به میزان چشم گیری بیشتر از سایر خانواده هاست. به پژوه و رمضانی (1384) نیز نشان می دهد والدین کودکان کم توان ذهنی در ابعاد مختلف رضایت زناشویی از جمله ارتباط، حل تعارض، امور مالی، رابطه جنسی، فرزند پروری فنقش های مساوات طلبی و جهت گیری های مذهبی با والدین کودکان عادی تفاوت دارند.
با وجود مطالب ذکر شده گاهی اوقات داشتن کودک معلول می تواند عواقب مثبت و سازنده داشته باشد. مثل زمانی که والدینی که دارای کودک معلول هستند، نقش تازه ای نسبت به چیزهای مهم زندگی شان پیدا می کنند و تعریف مجددی از مفهوم هدف دارند؛ گاهی اوقات تولد یک کودک ناتوان ممکن است رشد روان شناختی را در اعضای دیگر خانواده موجب شود و بر عملکرد کلی آنها تاثیر بگذارد. با این وجود معمولاً این تاثیرات به شکل منفی بر کیفیت زندگی این والدین تاثیر می گذرد (معتمدین، سهرابی، فتحی آذر و ملکی، 1388).

2-6- تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر روابط اعضای خانواده
نظام خانواده یک نظام اجتماعی ای است و فرزند عقب مانده ذهنی نیز یکی از اعضای نظام و سیستم اجتماعی می باشد و این دو نه تنها بر یکدیگر، بر سایر اعضای خانواده نیز دارای تاثیر متقابل و در تعامل می باشند این تاثیر هم از جنبه های منفی مورد توجه واقع شده است. بیشتر تحقیقات و پژوهش های انجام گرفته در این زمینه بیانگر آن است که این تاثیر غالبا جنبه منفی داشته است. یعنی عقب ماندگی ذهنی یکی از اعضای خانواده باعث می شود که سیستم و نظام خانواده، نتواند کارکردهای و وظایف خود را به نحو مطلوب انجام دهد و در نتیجه در عملکرد خانواده با حضور کودک عقب مانده ذهنی اشکالات و وقفه های بوجود می آید (میرزابیگی، 1388).
تعداد قابل توجهی از خانواده ها در جامعه ایرانی از اثرات منفی داشتن یک کودک معلول و همچنین از بار مراقبتی بسیار زیاد، فشارهای روانی، اجتماعی و مالی ناشی از داشتن چنین کودکی رنج می برند، که این عوامل می توانند، ثبات خانوادگی را برهم بزند و باعث برهم ریختگی سازمان خانواده شوند. کودکان کم توان ذهنی نه تنها بر والدین تاثیر دارند، بلکه سایر اعضای خانواده یعنی دیگر فرزندان را هم تحت تاثیر قرار می دهند. در این زمان آرامش خانواده به هم خورده و تمام نگاه ها به سوی کودک معلول معطوف می شود.
معلولیت یکی از فرزندان مانع آن می شود که خانواده بتواند کارکردهای متعارف خود را به نحو مطلوب داشته باشد. از جمله این کارکردها، تامین موجبات رشد و پرورش فرزندان، تامین محیطی دلپذیر برای اعضا و ایجاد پایگاهی برای برقرای روابط اجتماعی اعضا با دیگران است. در واقع کم توانی ذهنی یک شرایط پیچیده ی ذهنی است، تولد کودک کم توان ذهنی به عنوان یک بحران می تواند به شکل عمیق تر، بر ارتباط ها و کنش های اعضای خانواده اثر بگذارد. خانواده هایی با روابط باز، موثر و دائمی که در نقش های شان انعطاف پذیرند، بهتر می توانند با بحران ها سازگار شوند. تولد کودک عقب مانده ذهنی به عنوان یک بحران، می تواند به شکل عمیق بر ارتباط ها و کنش های خانواده اثر بگذارد و خانواده هایی می توانند با بحران ها به خوبی سازگار شوند که روابط باز، موثر و دائمی داشته و در نقشهای شان انعطاف پذیر باشند (گلادینگ، 1382).
بعضی خانواده های دارای کودک ناتوان و معلول از نظر اجتماعی منزوی هستند و ممکن است در مقابل استرس پس از سانحه آسیب پذیر تر باشند. همچنین گزارش شده است که تاثیر داشتن کودک ناتوان روی والدین نیست بلکه روابط بین فامیل را در بر می گیرد و باعث تغییر در روابط با فامیل می شود. مینوچین (2003، ترجمه بهاری، 1392) معتقد است که والدین وقتی انژری خود را به کودک عقب مانده ذهنی اختصاص می دهند در نتیجه مرزهای زیر گروهی والدینی سست و شکننده می گردد و زیر مجموعه خواهر و برادری نیز مورد تهدید واقع می شود. تولد یک کودک عقب مانده ذهنی به خودی خود یک عامل فشار زا برای اعضای خانواده محسوب می شود و یک عامل نگران کننده برای سازگاری خانواده می باشد. اساساً تولد کودک عقب مانده ذهنی به عنوان یک بحران، می تواند به شکل عمیق بر ارتباط و کنش های خانواده اثر بگذارد و خانواده هایی می توانند با بحران ها به خوبی سازگار شوند که روابط باز، موثر و دائمی داشته و در نقش هایشان انعطاف پذیر باشند (مینوچین، 2003، ترجمه بهاری، 1392).
وجود کودک عقب مانده ذهنی اثرات عمیقی بر نحوه ارتباط اعضای خانواده با هم و هریک از آنها با کودک می گذارد و همین اثرات، چنانچه به گونه ای منظقی و چاره جویانه حل نشود، ضایعات جبران ناپذیری بر والدین و سایر اعضای خانواده و خصوصاً کودک عقب مانده ذهنی وارد می کند. عامل هرگونه تفاهم و پذیرش یا عدم تفاهم، در اصل خود والدین می باشند. بنابراین نوع عکس اعملی که پدر و مادر در مقابل عقب ماندگی ذهنی فرزندشان از خود بروز می دهند، در ایجاد جوی مساعد هم برای خود کودک و هم برای سایر افراد خانواده نقش بسیار حساسی دارد. در خانواده هایی که سعی در مراقب از کودکان کم توان ذهنی یا ناتوانایی های دیگر می کنند، یکی از موضوعات قابل توجه، کیفیت زندگی والدین و سایر اعضای خانواده است. در بسیاری از موارد، مراقبت از کودک دارای کم توانی ذهنی، باعث بهبود کیفیت زندگی او می شود، ولی ممکن است کیفیت زندگی سایر اعضای خانواده به ویژه عضو مراقب را کاهش دهد. پژوهش ها نشان داده اند که وجود یک کودک عقب مانده ذهنی سبب محدودی روابط اجتماعی خانواده می گردد و هر قدر شدت عقب ماندگی ذهنی فرد بیشتر باشد، اوقات فراغت والدین و خانواده محدودتر شده و دامنه ارتباطات اجتماعی تنگ تر می شود (هالاهان و کافمن، 1993، ترجمه جوادیان، 1383).
وقتی والدین یک کودک کم توان ذهنی را به دنیا می آورند کارکردهای شناختی خانواده به هم می خورد که در سطح کلان، سلامت روان ،پویایی و هدفمندی خانواده را تحت الشعاغ قرار داده و در سطح خرد نیز مهمترین کارکردهای روان شناختی خانواده را همچون ابراز کردن، حل تعارض، استقلال، پیشرفت، تفریح و سرگرمی، ارزش های اخلاقی و مذهبی، ساختار و سازمان، رفت و آمد با اطرفیان ،اتحاد ،کنترل و حل مساله تحت تاثیر خود قرار می دهد. از آنجایی که این خانواده ها در معرض تنیدگی و افسردگی بیشتری هستند و در امر سازگاری، با مشکلات بیشتری مواجهه اند، لذا انسجام خانوادگی کمتری دارند و در فعالیت های اجتماعی، کمتر شرکت می کنند (گلادینگ، 1989، ترجمه بهاری، 1382).

2-9- مروری بر مطالعات پیشین
در این بخش از تحقیق پژوهش های انجام شده قبلی به ترتیب زمان جدید به قدیم ارائه شده است.
2-9-1- تحقیقات داخلی
پژوهش ارجمند نیا و همکاران (1392) نشان داد که رابطه بین فشارروانی و رضایتمندی زناشویی والدین کودکان عادی و کم توان ذهنی را تایید نمود. والدین کودکان کمتوان ذهنی فشارروانی بیشتری را نسبت به والدین کودکان عادی تحمل می کنند. در عین حال والدین کودکان کم توان ذهنی نسبت به والدین کودکان عادی از رضایت زناشویی پایینتری برخوردارند، ولی از نظر حمایت اجتماعی ادراک شده تفاوت، معنادار نبوده است. نتایج پژوهش نشان داد که همبستگی بین متغیر فشارروانی و رضایتمندی زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی و والدین کودکان عادی منفی است و در والدین کودکان عادی، همبستگی حمایت اجتماعی ادراک شده و رضایتمندی زناشویی معنادار است، ولی در کودکان کم توان ذهنی رابطه معنادار نبوده است. نتایج تحلیل رگرسیون نیز نشان داد که اثر فشارروانی و سطح تحصیلات بررضایتمندی زناشویی معنادار است. نتایج این پژوهش مبین این نکته است که افزایش فشارروانی والدین، تحت تاثیر حضور کودک کمتوان ذهنی آموزشپذیر، منجر به کاهش رضایت زناشویی در آنان شده است. به عبارتی رضایتمندی زناشویی را میتوان تابعی از وجود کودک کم توان ذهنی در خانواده تلقی نمود. لذا با برگزاری جلسات آموزش و مشاوره جهت والدین کودکان آموزش پذیر، میتوان راههای کاهش استرس را به آنان آموزش داد.
پژوهش نامجویان شیرازی و کشاورز (1392) نشان داد که مادران کودکان عقب مانده، فشار روانی بیشتری نسبت به مادران کودکان عادی تحمل می کنند. بااین حال مادران کودکان عقب مانده نسبت به گروه مقابل، از رضایت زناشویی پایینتری برخوردارند. نتایج همچنین نشان داد که همبستگی بین دو متغییر فشار روانی و رضایت زناشویی مادران کودکان عقب مانده ذهنی، منفی است.
آقابابایی، استکی آزاد و عابدی (1392) گزارش کرده است که مادران کودکان عقب مانده ذهنی نسبت به دو گروه فلج مغزی و عادی از شیوه های منفی و ناکارآمد مقابله با فشار روانی به میزان بیشتری استفاده می کنند. این مادران با به کار بردن شیوه های منفی و ناکارآمد، فشار روانی را در خود افزایش می دهند. به طوری که مادران کودکان عقب مانده ذهنی از شیوه های مرور هیجانی (نشخوار ذهنی)، بازداری هیجانی، مقابله انفصالی و مقابله اجتنابی، مادران کودکان فلج مغزی از شیوه موفقیت گرایی سمی و مادران کودکان عادی از شیوه های کنترل شخصی و انعطاف پذیری (که شیوه های مثبت و کارآمد است) به میزان بیشتری استفاده می کنند.
علی اکبرزاده آرانی و همکاران (1392) نشان داده اند که آموزش در تغییر سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر موثر است.
نامجویان شیرازی و کشاورز (1392) نشان داد که مادران کودکان عقب مانده، فشار روانی بیش تری نسبت به مادران کودکان عادی تحمل می کنند و از رضایت زناشویی پایین تری برخوردارند.
شهریاری، میری، شریف زاده، دستجردی و ولوی (1391) نشان داده اند که آموزش آرام سازی بر کاهش تنش، اضطراب و افسردگی مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی موثر است؛ بنابراین برای پیشگیری از ایجاد اختلالات روانی و آسیب دیدن فرد و خانواده ها، باید این آموزش ها بیشتر مورد توجه مشاوران، کارکنان مدارس استثنایی و بهزیستی قرار گیرند.
بحرینیان، حاجی علیزاده، ابراهیمی، هاشمی گرجی (1391) گزارش کره اند که مادران کودکان عقب مانده ذهنی در عوامل شخصیتی کتل، ادوار خویی، برونگرایی، ادوار خویی متهورانه، کولی گری- رغبت های عملی، بی اعتمادی اضطراب آمیز، تنش عصبی در مقایسه با مادران کودکان عادی در سطح بالاتری قرار داشته اند. همچنین مادران کودکان عقب مانده ذهنی در عوامل شخصیتی هوش عمومی، پایداری هیجانی با نیروی منفی خلق استوار، و مهار کردن اراده و پایداری خلق و خو نسبت به مادران کنترل بهنجار از نمرات کمتری برخوردار بودند. به عبارت دیگر مادران کودکان عادی اصولی، باهوش تر و خویشتن دارتر در حالی که مادران دانش آموزان عقب مانده ذهنی افرادی مهربان، محتاط، کمرو، منزوی، مضطرب، هیجانی تر، دلمشغول، تنیده و دارای تنش عصبی بیشتری هستند.
در تحقیق فرح نادری و همکاران (1390) والدین کودک عقب مانده ذهنی مخصوصاً مادران چنین کودکانی نسبت به مادران کودکان عادی به دلیل صدمان شایان مربوط به عواقب داشتن و نگهداری سخت این کودکان و فرسایش شدید در برخورد با محیط بیرون، تحمل کم در برابر فشار روانی ناشی از داشتن فرزند عقب مانده ذهنی داشته و استفاده نابجا از مکانیسم های دفاعی انکار می نماید که این نکته خود در برخی مواقع عامل مهمی در ایجاد اختلالات روان شناختی از جمله خود بیمار انگاری که با احساس دلواپسی یا ترس از ابتلا به بیماری شدید تشخیص داده می شود ،توسط مادران کودکان عقب مانده ذهنی صرفا جهت کم کردن تمرکز بر مشکل کودکشان و کاهش اضطراب ناشی از این اتفاق استفاده می شود و در چنین مادرانی از طریق احساس بیماری ها مختلف و تلاش برای ابراز از آنها میزان آسیب روانی خود را کاهش می بخشند.
پژوهش سید علی کیمیایی و همکاران (1389) که با عنوان مقایسه وضعیت سلامت روان پدران و مادران کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر شهر مشهد انجام شد نشان داد که تمام آن ها در سلامت روان مشکلات جدی داشتند؛ ولی تفاوت معنا داری بین پدران و مادران این کودکان به لحاظ میزان اختلال در سلامت روان وجود نداشت و هر دو گروه به یک میزان از مشکلات سلامت روان رنج می برند. همچنین بین شکایات های جسمانی آن ها تفاون معنا درا ی وجود نداشت. اما بین اضطراب و افسردگی والدین کودکان کم توان ذهنی تفاوت معنا دار بود و مادران سطح اضراب و افسردگی بیشتری در مقایسه با پدران داشتند. اما بین شدت در اختلال درعملکرد اجتماعی پدران و مادران تفاوت معنا داری وجود نداشت.
پژوهش امیری و همکاران (1389) نشان داد که انطباق خانواده تحت تاثیر کودک کم توان ذهنی قرار می گیرد. از میان ویژگی های کودک، بین سن کودک، استرس والدگری و سلامت روانی رابطه منفی وجود داشت. بین شدت کم توانی ذهنی کودک و سلامت روانی رابطه منفی و معنادار بود. بین درآمد خانواده با تنیدگی والدین و سلامت روانی نیز رابطه منفی بود. همبستگی بین متغیرهای نقش، حل مشکل و ابراز عواطف با سلامت روانی و استرس والدگری منفی بود. تحلیل رگرسیون نیز نشان داد، متغیرهای ویژگی های کودک، عملکرد خانواده و عوامل جمعیت شناختی قادر به پیش بینی واریانس استرس والدگری و سلامت روانی هستند.
محمد خیاط زاده ماهانی (1388) به بررسی مقایسه ای کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی، عقب ماندگی ذهنی و مادران کودکان سالم پرداخت. نتایج نشان داد که میانگین و انحراف معیار سن مادران مورد مطالعه به ترتیب 1/30 و 2/5 سال بود و مادران شرکت کننده در مطالعه، 3/24 درصد تحصیلات ابتدایی تا راهنمایی، 3/52 درصد متوسطه تا دیپلم و 3/23 درصد تحصیلات دانشگاهی داشتند. بین مادران کودکان سالم و کودکان مبتلا به فلج مغزی و همچنین مادران کودکان سالم و کودکان مبتلا به عقب مانده ذهنی، در هر چهار حیطه کیفیت زندگی، اختلاف معناداری وجود داشت. اما بین مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی و کودکان مبتلا به عقب مانده ذهنی در هیچ کدام از حیطه های کیفیت زندگی، تفاوت معناداری مشاهده نشد.
پژوهش میکائیلی منیع (1388) که با هدف مدل علی برای تبیین بهزیستی روان شناختی در مادران دارای کودکان کم توان ذهنی و مقایسه آن با مادران کودکان عادی صورت گرفت نشان داد که این بررسی نشان داد مدل پیشنهادی در گروه دارای فرزند عادی برازش مناسبی داشته و متغیرهای درون مدل بخوبی قادر به تبیین بهزیستی روان شناختی هستند ولی در گروه مادران کم توان ذهنی مدل قادر نیست آن را تبیین کند. متغیری که در هر دو گروه دارای مسیر علی معنی دار با بهزیستی روان شناختی بوده و می توانست آن را تبیین نماید راهبردهای کنترل تفکر بود. در گروه مادران دانش آموزان عادی متغیرهای هوش هیجانی ادراک شده، توانایی کنترل تفکر منفی و افسردگی قادر به پیش بینی بهزیستی روانشناختی است اما در گروه مادران دارای کودک کم توان ذهنی این مدل فاقد کارآیی لازم است.
شریفی درآمدی (1387) نیز نشان داده است که سلامت عمومی مادران دانش آموزان عقب مانده ذهنی بواسطه آموزش هوش عاطفی بهبود می یابد.
کوهسالی، کریملو و میرزمانی (1387) نشان داده است که مادران دارای دختر عقب مانده ذهنی نسبت به مادران دختران عادی سازگاری اجتماعی کمتری داشتند. بین سازگاری اجتماعی مادران دختران عقب مانده ذهنی با متغیرهای دموگرافیک سن کودک، سن مادر، میزان تحصیلات، طول مدت ازدواج، تعداد فرزندان و ترتیب تولد فرزند عقب مانده ذهنی ارتباط وجود نداشت.
معتمدین و همکاران (1387) به مقایسه بهداشت روانی، رضایت زناشویی و ابراز وجود والدین دانش آموزان کم توان ذهنی و عادی در استان آذربایجان غربی پرداخت. نشان داد که بین بهداشت روانی، رضایت زناشویی و ابراز وجود والدین دانش آموزان (دختر و پسر) کم توان ذهنی و عادی تفاوت معناداری وجود دارد.
کوهسالی، میرزمانی بافقی، محمدخانی و کریملو (1386) نشان داد که مادران دارای دختر عقب مانده ذهنی نسبت به مادران دختران عادی سازگاری اجتماعی کمتری دارند.
جناآبادی (1386) در تحقیقی که با عنوان مقایسه تعامل روانی- اجتماعی والدین کودکان عقب مانده ذهنی با والدین کودکان عادی صورت گرفت نشان داد که بین میزان تعامل روانی- اجتماعی والدین کودک دارای عقب مانده ذهنی و والدین دارای کودک عادی تفاوت معناداری وجود ندارد. میزان تعامل روانی- اجتماعی مادران دارای کودکان عقب مانده ذهنی بیشتر از میزان تعامل- روانی اجتماعی پدران دارای کودکان عقب مانده ذهنی می باشد. میزان تعامل روانی- اجتماعی مادران دارای کودک عادی بیشتر از میزان تعامل روانی – اجتماعی پدران کودکان عادی می باشد.
معصومه کوهسانی و همکاران (1385) در مقاله ای تحت عنوان نشانه های اختلال فشار روانی پی از سانحه (PTSD) در مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پدیر و مادران عادی انجام داد در این مطالعه 80 تا مادر شامل 40 مادر فرزند کم توان ذهنی آموزش پذیر و 40 مادر دارای فرزند طبیعی بصورت تصادفی با استفاده از پرونده های دانش آموزان راهنمایی عادی و استثنایی شهرستان کاشان وارد مطالعه شدند یافته ها نشان داد میانگین نمره در مادران دارای فرزند کم توان ذهنی به طور معناداری بیشتر از مادران گروه مقایسه بود. در نتیجه مادران کودکان کم توان ذهنی در برابر فشارهای روانی آسیب پذیرند.
دینی ترکی، بهرامی، داورمنش و بیگلریان (1385) گزارش کرده است که افزایش فشار روانی والدین، تحت تاثیر حضور کودک عقب مانده ذهنی آموزش پذیر، منجر به کاهش رضامندی زناشویی والدین شده است.
به پژوه و رمضانی (1384) به بررسی رضایت زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی و کودکان عادی پرداخت نشان داد که والدین کودکان عادی از رضایت زناشویی بالاتری نسبت به والدین کودکان کم توان ذهنی برخوردار هستند.همچنین سایر نتایج نشان می دهند که در ابعاد پاسخ های قرار دادی، رضایت زناشویی، ارتباط، حق تعارض، امور مالی، روابط جنسی، فرزند پروری، نقش های مساوات طلبی و جهت گیری مذهبی، تفاوت ها معنادار نیستند. در ضمن در گروه والدین کودکان کم توان ذهنی بین رضایت زناشویی مادران و پدران باتوجه به ترتیب تولد و جنس فرزندان تفاوت معنادار نبوده است.
بنی جمالی و محمدزاده (1384) در بررسی تاثیر کم توانی ذهنی کودکان بر رضامندی زناشویی والدین نشان دادند که بین والدین کودکان کم توان ذهنی و عادی، از نظر میزان رضامندی زناشویی تفاوت معنادار وجود داشت. هم چنین میزان رضامندی زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی، بر حسب سطوح کم توانی ذهنی، با رضامندی والدین کودکان عادی تفاوت معنادار نشان داد؛ و سرانجام، بین رضامندی زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی و عادی بر حسب سطح سواد (تحصیلات) آن ها تفاوت معنادار وجود داشت.
تحقیق اسماعیل زاده (1384) نشان داد که در باورهای غیر منطقی تمایل به سرزنش، ناباوری نسبت به تغییر، کنترل هیجانات، کمال گرایی و نگرانی زیاد توام با اضطراب تفاوت معنی دار بین پدران دانش آموزان عادی با پدران دانش آموزان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر وجود دارد . ولی در باور واکنش به ناکامی تفاوت معنی دارد مشاهده نشد.
حسینی و رضازاده (1381) حاکی از آن است که وجود کودک معلول در خانواده می تواند باعث تشدید نیازهای روانی اجتماعی والدین آنها گردد و نیازهای این قبیل والدین خیلی بیشتر از والدین دارای کودکان عادی است. همچنین هر چقدر سطح معلولیت بیشتر و چندگانه باشد، خانواده ها نیازهای بیشتری به اطلاعات، حمایت و مالی را طلب می کنند.
محمدی و دادخواه (1381) نشان داده اند که 76.7% از مادران کودکان عقب مانده ذهنی از مشکلات روانی شدید و 61.7% از مشکلات اجتماعی شدید برخوردار بودند در حالی که پدران به ترتیب 55% و 38.3% از مشکلات روانی متوسط و مشکلات اجتماعی خفیف برخوردار بودند. نتیجه این بررسی نشان داد که مادران کودکان عقب مانده ذهنی در مقایسه با پدران از مشکلات روانی- اجتماعی بیشتری رنج می برند.
پژوهش محمدی و دادخواه (1381) نشان داد که نتایج نشان داد که در مجموع 7/76% مادران از مشکلات روانی شدید و 7/61% از مشکلات اجتماعی شدید برخوردار بودند در حالی که پدران به ترتیب 55% و 3/38% از مشکلات روانی متوسط و مشکلات اجتماعی خفیف برخوردار بودند و تفاوت مشکلات روانی در پدران و مادران معنی دار بود. در ضمن بین مشکلات روانی و اجتماعی والدین و سن کودک عقب مانده ذهنی در پدران رابطه معنی دار آماری وجود داشت ولی در مادران چنین رابطه ای مشاهده نشد. بین جنس کودک و مشکلات اجتماعی والدین و شغل پدر با مشکلات اجتماعی آنان، و تحصیلات با مشکلات روانی- اجتماعی مادر رابطه آماری معنی دار وجود داشت.
نجاریان و همکاران (1380) در تحقیقی با عنوان مقایسه سلامت روانی والدین کودکان کم توان ذهنی تربیت پذیر 12 ـ 7 ساله با سلامت روانی والدین کودکان عادی صورت گرفت نشان داد که بین سلامت روانی والدین کودکان کم توان ذهنی و والدین دانش آموزان عادی تفاوت معناداری وجود دارد . به علاوه وجود یک فرزند کم توان ذهنی بر سلامت روانی مادر بیش از پدر اثر منفی می گذارد.
ایلالی و اسماعیلی (1379) گزارش کرده اند که بیشترین عوامل تنش زای مادران کودکان عب مانده ذهنی مربوط به تنش در حیطه اجتماعی (62 درصد) و در پدران (54 درصد) بود. بالاترین سطح سازگاری مربوط به حیطه روانی در مادران (58 درصد) و پدران (61 درصد) بود. مادران کودکان عقب مانده ذهنی بیشتر از پدران می باشد و پدران نسبت به مادران از سطح سازگاری بیشتری در سه حیطه زیستی، روانی، و اجتماعی برخوردارند. بین جنسیت کودک عقب مانده و سطح سازگاری والدین ارتباطی وجود نداشت.

2-9-2- تحقیقات خارجی
پژوهش هیلد شارینگ8 (2014) نشان داد که نحوه رابطه والدین با فرزند و رابطه والدین با هم دیگر با مشکلات رفتاری بیرونی کودک عقب مانده ذهنی همبستگی داشت.
پژوهش گیالو9 و همکارن (2014) که با عنوان بررسی عوامل خطر مرتبط با سلامت روان پدران با کودک عقب مانده ذهنی در استرالیا انجام شد نشان داد که افسردگی و استرس پدران نسبت به سایر مقیاس ها بالا بود یکی از مقیاس های عوامل خطر برای پدران ،مشکلات رفتاری فزرند عقب مانده ذهنی خود بود.
پژوهش صمدی و همکاران (2014) نشان داد که در خانواده هایی با کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم، پدران و مادران سطوح بالاتری از استرس را گزارش کردند. فقر عاطفی نیز به استرس بالاتر در مادران، پدر و مادر مجرد و کسانی که کودکان به حال مشکلات رفتاری بیشتر بود، کمک کرده است. حمایت اجتماعی به کاهش میزان استرس در والدین و اطرافیان کمک کرده است. اگر چه تاثیر بر پدر و مادر ایرانی از داشتن فرزند معلول به طور گسترده شبیه به کسانی که از پدر و مادر در فرهنگ های دیگر است، نشانه که کودکان مبتلا به ASD چالش مجزا به این خانواده ها ارائه وجود دارد.
پژوهش ازاد جی و همکاران (2013) نشان داد استرس مادر بالا و با ثبات با حداقل کردن نوسانات فردی دردوران کودکی باقیمانده است، اما با تنوع فردی قابل توجهی در اوسط دوران کودکی کاهش یافته است. استرس مادر درآغاز اواسط دوران کودکی با مشکلات رفتاری کودکان و مهارت های اجتماعی همبستگی داشت. خط سیر استرس مادران در سراسرا وسط دوران کودکی مربوط به مشکلات رفتاری کودکان شد. پیامدها برای مداخلات مورد بحث هستند
گالگر10 و ویتلی11 (2013) به مطالعه رابطه استرس و سلامت جسمانی در پدر و مادر کودکان عقب مانده ذهنی و رفتارهای چالش برانگیز کودکان پرداختند. نتایج تحقیق نشان داد والدین کودکان عقب مانده ذهنی سلامت جسمی ضعیف تر نسبت به گروه کنترل دارند و میزان استرس در این والدین بالاست.
فرانسکو مارگارین 12 (2013) در مطالعه ای به بررسی آسیب شناسی روانی والدین کودکان مبتلا به ADHD انجام داد. نتایج تحقیق نشان داد که والدین کودکان ADHD سطوح بالاتری از اختلالات افسردگی و اختلالات شخصیتی از پدر و مادر کودکان سالم گزارش شده است. مادران علایم افسردگی و پدران مشکلات مربوط به مصرف الکل را نشان دادند
گارباواک13 (2012) نشان داد مادران و پدران کودکان مبتلا به ناتوانی فکری در تعداد و شدت علائم سلامت ذهنی به طور کلی متفاوت است.

مطالعه کوان14 (2011 ) که با عنوان مسایل روانی که والدین و دیگر اعضای خانواده با آن مواجهه م ی شوند را در والدین کودکان ناتوان و والدین کودکان سالم انجام داد. نتایج نشان داد که والدین دارای کودکان ناتوان دارای پریشانی روانی و تقابل اجتماعی ضعیف نسبت به گروه دیگر بودند.
پژوهش علی اکبری و همکاران (2011) نشان داد که مادران کودکان استثنایی در برخی از منابع استرس (مالی و تجاری ،استرس ناشی از تغییر شغل و استرس بیماری و پرستاری ) فشار بیشتری را نسبت به مادران کودکان عادی تجربه می کنند. همچنین در قیاس استرس مادران هر سه گروه کودکان استثنایی ،میزان استرس در مادران گروه کم شنوا و کم توان ذهنی بیشتر از مادران گروه کم بینا می باشد.
پژوهش علی اکبر زاده و همکاران (2011) نشان داد که میانگین نمرات سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر در بعد فیزیولوژیک، درک از خود، وابستگی و استقلال، ایفای نقش و سازگاری اجتماعی کل، قبل و بعد از آموزش اختلاف معنی داری را نشان داد..
پژوهش خامیس (2007) نشان داد که خانواده هایی با کودکان دارای عقب ماندگی ذهنی ،تحت فشار روانی شدید قرار می گیرند، هم چنین مادران به عنوان مراقبین اولیه، به سهولت دچار استرس بیش از حد ناشی از درخواست های کودکانشان و نگهداری از آنان می گردند و عموما رضایت زناشویی پایین تری نسبت به گروه کنترل از خودنشان می دهند. هم چنین وی به این نتیجه دست یافت که سن کودک یکی از عوامل استرس والدین است به گونه ای که با بزرگتر شدن کودک ،استرس والدین کمتر می شود. والدینی با وضعیت اقتصادی و اجتماعی پایین تر، مبتلا به اختلال روانی بیشتری می شوند.
پژوهش مگنو و همکاران15 (2007) نشان دادند که زنان نقش قوی تری در حفظ رابطه زناشویی ایفا می کنند این در حالی است که آنان دشواری های در زندگی و فشار تربیت فرزندان را بیشتر تحمل می کنند. هم چنین حمایت اعضای خانواده و دوستان نزدیک از زوجین، می تواند در تداوم زندگی آنها و مواجهه با استرس ناشی از معلولیت و اختلالات رشدی کودک ،به آنان کمک نماید.
بررسی های انجام یافته ایزنهاور، بیکر و بلاکر (2005) نشان داده اند مادران دارای فزرند کم توان ذهنی در مقایسه با مادران کودکان عادی سطح سلامت عمومی و روان شناختی پایین تر و اضطراب و افسردگی بالاتری دارند.
پژوهش گرین وود و هارلر (2004) نشان داد که هر قدر رابطه های برون گروهی خانواده در طیف دوستان و فامیل گسترده تر باشد، ارتباط های درون خانوادگی کمتر در معرض بحران و تنش زایی قرار می گیرد. این در حالی است که بسیاری از خانواده های دارای فرزند استثنایی به دلایلی چون خجالت و شرمندگی، افسردگی و خمودگی ناشی از داشتن اینگونه فرزند تدریجا ارتباط های برون گروهی شان محدود می گردد تا به جایی که برخی از اینگونه خانواده ها ارتباط های برون گروهی خود (رفت و آمد با فامیل، آشنایان و دوستان) را به حداقل ممکن تقبل می دهند.
پژوهش جانسن16 (2002) نشان داد که وجود فشار روانی مزمن و پایدار و هم چنین فشارهای ناشی از فقدان حمایت های اجتماعی، تنگناهای اقتصادی و مالی و مسئولیت حمایت از کودکان معلول و دارای بیماری های مزمن، سبب افزایش استرس در زوجین و به تبع آن کاهش میزان رضایت از کیفیت زندگی زناشویی می گردد.
پژوهش هوداب17 (2003) نشان داد که والدین دارای فرزندان کم توان ذهنی ،به این شکل فرزندان خود را برآورده می کنند که شخصیت مثبت بالایی دارند و رفتارهای غیر متعادل کمی دارند. آنان به دلیل گزارش این نکات مثبت به خصوص در محدوده پذیرش، تعادل و طاقت فرسایی، استرس در رابطه با بچه ها را کمتر گزارش کردند.
پژوهش ویز 18(2002) نشان داد که تفاوت های معنی داری در گروه ها در میزان افسردگی ،اضزراب ،شکایات بدنی ،و تحلیل توانایی قوای بدن وجود دارد . همچنین حمایت های اجتماعی پیش بینی کننده سازگاری موفق هستند.
پژوهش مک گلون19 (2002) نشان داد که تفاوت معنی داری در سازگاری پایین خانواده یا افزایش استرس در آنها وجود دارد ،همچنین استرس در طول سالها بدون تغییر می ماند.
پژوهش رونیت گال 20(2002) نشان داد که مادران به دلیل آگاهی از ناتوانی ها و تفاوت کودکانشان با سایر کودکان استرس بالاتری را نسبت به پدران تحمل می کنند. مادران برای سازگاری از راهبردهای سازش هیچان مدار و پدران از راهبردهای مشکل مدار استفاده می کنند. همچنین مادران بیشتر از پدران از راهبردهای سازشی استفاده می کنند .
پژوهش دیانا هیبرت مورنی21 (2002) نشان داد که حتی وقتی متغیرهایی مثل سازگاری زناشویی و سطوح ناتوانی کودک کنترل می شود والدین نسبت به آینده استرس دارند .
پژوهش سانی فیرت و همکاران22 (2002) نشان داد که میزان افسردگی در مادران کودکان عقب مانده ذهنی 3/55 درصد و در مادران کودکان اتیسم 5/27 درصد بود . تفاوت معناداری از نظر اضطراب و آلکسی تیمیا بین دو گروه وجود نداشت. بطور کلی مادران کودکان اتیسم پریشانی روانی بیشتری از مادران کودکان عقب مانده ذهنی را تجربه می کنند.
پژوهش گوسچ23 (2001) نشان داد عموما مادران بچه هایی با عقب ماندگی ذهنی ،پذیرش فرزندشان برای آنان نسبت به گروه کنترل ،مشکل تر و متحمل فشار روانی بالاتری هستند.
مطالعه بن تابت24، سالمی25، حصیری26، زواری27، کامون28 و همکاران (2013) مشکلات خلقی و اضطرابی در والدین کودکان دارای مشکلات ناتوانی بیشتر است و از کیفیت زندگی پایین تری برخوردارند. به طوری که اضطراب مادران 70 درصد و پدران 55 درصد بود.
مطالعه آزم29، دوگار30، شاه31، چیما32، اسمت33 و همکاران (2013) نشان داده است که 89 درصد مادران در مقابل 77 درصد پدران گزارش کرده اند که اضطراب، افسردگی یا هر دو مشکل را داشتند. به طوری که مادران 35 درصد معیارهای اضطراب، 40 درصد اضطراب و 13 درصد هر دو مشکل را داشتند. و پدران 42 درصد اضطراب، 31 درصد افسردگی و 3 درصد هر دو مورد را داشتند.
مجومدار، سیلواپریرا و فرناندز34 (2005) نشان داده اند که والدین کودکان عقب مانده ذهنی نسبت به والدین کودکان کنترل بهنجار از اضطراب و استرس بیشتری برخوردار هستند.
چاندورکار و چاکرابورتی35 (2000) گزارش کرده اند که والدین کودکان عقب مانده ذهنی در مقایسه با والدین کنترل بهنجار از مشکلات روانی بیشتری رنج می برند.

منابع و ماخذ
* انجمن روان پزشکی آمریکا. (1391). متن تجدید نظرشده راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی DSM-IV-TR. ترجمه ی محمد رضا نیکخو و هامایا آوادیس یانس. تهران: سخن.
* اخوی راد، بتول. (1391). عقب ماندگی ذهنی مقدمه ای بر ناتوانی ذهنی. تهران: نقش قلم.
* ارجمندنیا علی اکبر، افروز غلامعلی، نامی محمدصالح. (1392). مقایسه میزان فشار روانی و رضایتمندی زناشویی و حمایت اجتماعی ادراک شده والدین کودکان کم توان ذهنی و کودکان عادی در استان گلستان. تعلیم و تربیت استثنایی. 3(116)، 15-5.
* اسماعیل زاده ، منصور. (1384). مقایسه باورهای غیر منطقی پدران دانش آموز عقب مانده ذهنی آموزش پذیر و عادی 7 -15 ساله شهر تهران ، دانشگاه علوم بهزیستی.
* اشکان، ساناز. (1393). بررسی میزان شیوع اختلال های رفتاری نوجوانان کیش و مقایسه اثربخشی آموزش تاب آوری و آموزش مدیریت والدین در کاهش اختلالات رفتاری. رساله دکتری روانشناسی تربیتی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان.
* اصانلو، زهرا. (1390). روانشناسی کودکان استثنایی. تهران: مهرسبحان
* آقابابایی، سارا؛ استکی آزاد، نسیم و عابدی، احمد. (1392). مقایسه شیوه های مقابله با فشار روانی مادران کودکان عقب مانده ذهنی، فلج مغزی و عادی. پژوهش های علوم شناختی و رفتاری، 3(1)، 80-69.
* امامی، طاهره.، فاتحی زاده، مریم السادات و نجاریان، بهمن. (1383). علایم اختلال شخصیت در میان دختران جوان، مجله پژوهش زنان، 2(2)، 103-116.
* امیری، محسن؛ افروز، غلامعلی؛ مال احمدی، احسان؛ جوادی آسایش، سحرانه؛ نورالهی، فاطمه؛ رضایی بیداخویدی، اکرم. (1389). بررسی سلامت روانی و استرس والدگری در میان والدین کودکان کم توان ذهنی. مجله علوم رفتاری، 4(4)، 268-261.
* ایلالی، احترام السادات و اسماعیلی، روانبخش. (1379). بررسی عوامل تنش زا و مکانیسم های سازگاری با آنها در والدین کودکان عقب مانده ذهنی مدارس استثنایی شهر ساری در سال 1376 . مجله دانشگاه علوم پزشکی مازندران (نامه دانشگاه)، 10(29)، 40-35.
* بحرینیان، سیدعبدالمجید؛ حاجی علی زاده، کبری؛ ابراهیمی، لیلا و هاشمی گرجی، ام البنین. (1391). مقایسه ویژگی های شخصیتی و میزان سازگاری مادران دانش آموزان عقب مانده ذهنی و عادی شهر تهران سال 88-1387. روانشناسی افراد استثنایی، 2(7)، 167-155.
* به پژوه، احمد و رمضانی، فریدون. (1384). بررسی رضایت زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی و کودکان عادی. علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، 45، 81-72.
* پروین، جان. (1381). شخصیت نظریه و پژوهش. ترجمه محمد جعفر جوادی؛ پروین کدیور. تهران: آییژ.
* جناآبادی، حسین. (1386). مقایسه ی تعامل روانی – اجتماعی والدین کودکان عقب مانده ذهنی با والدین کودکان عادی. علوم تربیتی و روانشناسی (دانشگاه سیستان و بلوچستان)، 6(10)، 64-55.
* خندان، مارال. (1387). مقایسه ویژگی های شخصیتی (شخصیت ضداجتماعی و انحرافات اجتماعی) در بین دانشجویان دختر و پسر دانشگاه کار واحد خرمدره. پایان نامه کارشناسی رشته ی روان شناسی دانشگاه کار واحد خرمدره.
* خیاط زاده ماهانی، محمد. (1388). بررسی مقایسه ای کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی، عقب ماندگی ذهنی و مادران کودکان سالم. دانشور، 16(83)، 58-49.
* حسینی، سیدحمزه و رضازاده، حسین. (1381). مقایسه نیازهای روانی- اجتماعی والدین دانش آموزان پسر عقب مانده ذهنی، تالاسمی و عادی مقطع ابتدایی در شهرستان ساری. مجله دانشگاه علوم پزشکی مازندران (نامه دانشگاه)، 12(37)، 34-28.
* درکه ایلامی، سوسن. (1386). عقب ماندگی ذهنی کودکان. تهران: گویش.
*

*

*
* دینی ترکی، نوراله؛ بهرامی، هادی؛ داورمنش، عباس و بیگلریان، اکبر. (1385). رابطه فشار روانی با رضامندی زناشویی در والدین کودکان عقب مانده ذهنی. توانبخشی، 7(4)، 46-41.
* دیویسون، نیل. (1384). آسیب شناسی روانی. ترجمه مهدی دهستانی. تهران: نشر ویرایش.
* سادوک و سادوک. (1392). خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک. ترجمه مظاهر رضایی. تهران: ارجمند. (سال انتشار به زبان اصلی، 2007).
* سانتراک، جان دبلیو. (1385). زمینه روانشناسی سانتراک، ترجمه مهرداد فیروز بخت. تهران: رسا.
* شریفی، ع الف. (1386). راهنمای ام. سی. ام. آی (میلون 3). تهران: روان سنجی.
* شمس، گ. (1383). شناخت درمانی اختلالات شخصیت. تهران: رشد.
* شریفی درآمدی، پرویز. (1387). بررسی اثربخشی آموزش هوش عاطفی بر سلامت عمومی مادران فرزندان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر 11 تا 15 سال. فصلنامه خانواده پژوهی، 4(16)، 439-423.
* شقاقی، فرهاد؛ اکوجویباری، علی اصغر و سلامی، فاطمه. (1389). تاثیر آموزش خانواده بر سلامت روانی والدین دارای کودک عقب مانده ذهنی آموزش پذیر. علوم رفتاری، 2(4)، 69-57.
* شولتز، داون پی؛ شولتز، سیدنی آلن (1386). روانشناسی شخصیت. ترجمه یحیی سید محمدی. تهران: نشر ویرایش.
* شهریاری، ظریفه؛ میری، محمدرضا؛ شریف زاده، غلامرضا؛ دستجردی، رضا و ولوی، مریم. (1391). تاثیر آموزش آرام سازی بر تنش، اضطراب و افسردگی مادران دارای دختر عقب مانده ذهنی آموزش پذیر. مراقبت های نوین، 9(4)، 384-279.
* کارور و شی یر. (1391). روانشناسی شخصیت. ترجمه یحیی سید محمدی. تهران: ویرایش.
* کاویانی، حسین. (1382). نظریه زیستی شخصیت. تهران: سنا.
* کوهسالی، معصومه؛ میرزمانی بافقی، سیدمحمود؛ کریملو، مسعود و میرزمانی، منیره سادات. (1387). مقایسه سازگاری اجتماعی مادران با فرزند دختر عقب مانده ذهنی آموزش پذیر. مجله علوم رفتاری، 2(2)، 172-165.
* کوهسالی، معصومه؛ میرزمانی بافقی، سیدمحمود؛ محمدخانی؛ پروانه و کریملو، مسعود. (1386). مقایسه سازگاری اجتماعی مادران دختران عقب مانده ذهنی آموزش پذیر با مادران دختران عادی شهر کاشان. توانبخشی، 8(29)، 45-40.
* کیمیایی، سیدعلی؛ مهرابی بشرآبادی، حسین و میرزایی، زهرا. (1389). مقایسه وضعیت سلامت روان پدران و مادران کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر شهر مشهد. مطالعات تربیتی و روان شناسی، 11(11)، 278-261.
* گروسی فرشی، محمد تقی. (1380). رویکردی نوین در ارزیابی شخصیّت. تبریز: دانیال.
* گروه مولفان. (1386). روانشناسی عمومی. تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور.
* گلادینگ، ساموئل. (1382). خانواده درمانی، تاریخچه، نظریه و کاربرد، ترجمه فرشاد بهاری 1382، تهران: تزکیه. (تاریخ پاپ به زبان اصلی، 1989).
* گلدر، مایکل.، مایو، ریچارد و کن، فیلیپ. (1385). درسنامه مختصر روانپزشکی آکسفورد، ترجمه پورافکاری، نصرت الله. تهران: انتشارات شهرآب.
* گنجی، حمزه. (1392). روانشناسی کودکان استثنایی براساس DSM-5. تهرلان: ساوالان.ماسن، پاول هنری و همکاران. (1992). رشد و شخصیت کودک. ترجمه یاسایی، مهشید 1380. تهران: ماد.
* علاقبند، مریم؛ آقایوسفی، علیرضا؛ کمالی، محمود؛ دهستانی، مهدی؛ حقیرالسادات، بی بی فاطمه؛ نظری، طاهره و شیخها، محمدحسن. (1390). تاثیر مقابله درمانگری بر سلامت عمومی مادران دارای فرزند عقب مانده ذهنی ژنتیکی و غیر ژنتیکی. مجله دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی شهید صدوقی یزد، 19(1)، 113-104.
* علی اکبرزاده آرانی، زهرا؛ خاری آرانی، مجید؛ حاج باقری، علی و علی اکبرزاده آرانی، فاطمه. (1392). سازگاری اجتماعی و مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر. پژوهش در سلامت روانشناختی، 7(2)، 65-55.
* علی اکبرزاده آرانی، زهرا؛ تقوی لاریجانی، ترانه؛ شریفی نیستانک، ناهیددخت؛ نوغانی، فاطمه؛ فقیه زاده، سقراط و خاری آرانی، مجید. (1391). تاثیر آموزش بر سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر بر اساس تئوری سازگاری روی. فیض، 16(2)، 134-129.
* محمدخان کرمانشاهی، سیما؛ ونکی، زهره؛ احمدی، فضل اله؛ آزادفلاح، پرویز؛ کاظم نژاد، نوشیروان. (1350). تجربیات مادران از داشتن کودک عقب مانده ذهنی. توانبخشی، 7(3)، 33-26.
* مک کری و کوستا. (1381). شخصیت در بزرگسالی. ترجمه میر تقی گروسی فرشی و فرهاد محمدی، تبریز، نشر جامعه پژوه.
* محمدی، محمدعلی و دادخواه، بهروز. (1381). مقایسه مشکلات روانی و اجتماعی والدین کودکان عقب مانده ذهنی تحت پوشش توان بخشی بهزیستی اردبیل ،سال 1380. مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان، 1(1)، 211-200.
* معصومه کوهستانی، معصومه کوهستانی ، سید محمود میر زمانی، سید محمود میر زمانی. (1385). نشانه های اختلال فشار روانی پس از سانحه(PTSD) در مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر و مادران کودکان عادی. مجله تحقیقات علوم رفتاری، 4(1-2)، 51-46.
* معتمدین مختار، سهرابی فریبا، فتحی آذر اسکندر، ملکی صادق. (1388). مقایسه بهداشت روانی، رضایت زناشویی و ابراز وجود والدین دانش آموزان کم توان ذهنی و عادی در استان آذربایجان غربی. دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی، 35، 152-123.
* میرزابیگی، حسنعلی. (1388). نقش خانواده در کاهش پرخاشگری نوجوانان و جوانان، تهران: تندیس علم.
* میکائیلی منیع، فرزانه. (1399). روابط ساختاری بین بهزیستی روان شناختی با هوش هیجانی ادراک شده،توانایی کنترل تفکر منفی و افسردگی مادران کودکان کم توان ذهنی و مقایسه آن با مادران کودکان عادی. پژوهش در حیطه کودکان استثنایی، 9(2)، 120-103.
* میلانی فر، بهروز. (1391). روانشناسی کودکان و نوجوانان استثنائی. تهران: قومس.
* مینوچین، سالوادر. (1392). فنون خانواده درمانی. ترجمه فرشاد بهاری. تهران: رشد. (تاریخ چاپ به زلان اصلی، 2003).
* نادری، فرح؛ صفرزاده سحر و مشاک، رویا. (1390). مقایسه ی خود بیمارانگاری، حمایت اجتماعی، اضطراب اجتماعی و سلامت عمومی بین مادران دارای کودک عقب مانده ی ذهنی و عادی. فصلنامه سلامت و روان شناسی، 1(1)، 41-16.
* نامجویان شیرازی، فیروزه و کشاورز، رقیه. (1392). بررسی مقایسه ای میزان شدت فشار روانی و رضایت زناشویی بین مادران کودکان عقب مانده ذهنی تربیت پذیر و مادران کودکان عادی. فصلنامه زن و جامعه، 4(16)، 146-129.
* نجاریان، بهمن؛ مسعودی، میترا و مهرابی زاده هنرمند، مهناز. (1380). مقایسه سلامت روانی والدین کودکان کم توان ذهنی تربیت پذیر 12 ـ 7 ساله با سلامت روانی والدین کودکان عادی. پژوهش در حیطه کودکان استثنایی، 2، 200-187.
* هالاهان، دانیل. کافمن، جیمزام. (1993). کودکان استثنایی جلد 1و2، ترجمه مجتبی جوادیان 1383، تهران: رشد.
* هالجین، ریچارد پی؛ ویتبورن، سوزان کراس. (1386). آسیب شناسی روانی. ترجمه یحیی سید محمدی. تهران: نشرروان.
* هادی نژاد، ح. (1386). تحول یافتگی من و اختلالات شخصیت: مقایسه دو گروه زندانی و غیر زندانی، فصلنامه روانشناسان ایرانی، 4(14)، 177-187.

* Agha SS, Zammit S, Thapar A, Langley K. (2013). Are parental ADHD problems associated with a more severe clinical presentation and greater family adversity in children with ADHD? Eur Child Adolesc Psychiatry, 22(6),369-77.
* Azeem, MW., Dogar, IA., Shah, S., Cheema, MA., Asmat, A., Akbar, M., Kousar, S., Haider, II. (2013). Anxiety and Depression among Parents of Children with Intellectual Disability in Pakistan. J Can Acad Child Adolesc Psychiatry, 22(4),290-5.
* Ben Thabet, J., Sallemi, R., Hasïri, I., Zouari, L., Kamoun, F., Zouari, N., Triki, C., Maâlej, M. (2013). Psycho-emotional impact of a child's disability on parents. Arch Pediatr, 20(1),9-16.
* Bourkej , Ricciardo B, Bebbington A, Aiberti K, Jacoby P, Dyke P, Msall M, Bower C& Leonardh. (2008) . Physical and Mental Health in Mothers of Children with Down Syndrome. The Journal of Pediatrics, 320 -326.
* Chandorkar, H., Chakraborty, PK. (2000). Psychological morbidity of parents of mentally retarded children. Indian J Psychiatry, 42(3),271-4.
* Clarkin, J., Lenzenweger, MF. (1996). Major theories of personality disorder, New York: The Gilford Press.
* Dean K, Stevens H, Mortensen PB, Murray RM, Walsh E, Pedersen CB. (2010). Full spectrum of psychiatric outcomes among offspring with parental history of mental disorder. Arch Gen Psychiatry, 67(8),822-9.
* Gottesman II, Laursen TM, Bertelsen A, Mortensen PB. (2010). Severe mental disorders in offspring with 2 psychiatrically ill parents. Arch Gen Psychiatry, 67(3),252-7.
* Herring, S., Gary, J., Taffe,K. , Sweeney, D. & Eifeld, S. (2006). Behaviour and emotional problems in toddlers with pervasive developmental delay: associations with parental mental health and family functioning. Journal of Intellectual Disability Research, 12, 874-882.
* Lee PC, Lin KC, Robson D, Yang HJ, Chen VC, Niew WI.(2013). Parent-child interaction of mothers with depression and their children with ADHD. Res Dev Disabil, 34(1),656-68.
* Lewis, C. F. (2011). Substance use and violent behavior in women with antisocial personality disorder. Journal of Behav Sci Law, 29(5), 667-76.
* Majumdar, M., Da Silva Pereira, Y., & Fernandes, J. (2005). Stress and anxiety in parents of mentally retarded children. Indian J Psychiatry, 47(3), 144-7.
* Matos M, Bauermeister JJ, Bernal G. (2009). Parent-child interaction therapy for Puerto Rican preschool children with ADHD and behavior problems: a pilot efficacy study. Fam Process, 48(2),232-52.
* Robin AL. (2008). Family intervention for home-based problems of adolescents with attention-deficit/hyperactivity disorder. Adolesc Med State Art Rev, 19(2),268-77.
* Singh MK, DelBello MP, Stanford KE, Soutullo C, McDonough-Ryan P, McElroy SL, Strakowski SM.(2007). Psychopathology in children of bipolar parents. J Affect Disord, 102(1-3), 131-6.
* Van leeuwen, MC., Post, WM., Van Asbeck, WF., Vander Woude, HV., Groot, S., & Lindeman, E. (2010). Social support and life satisfaction in spinal cord injury during and up to one year after inpatient rehabilitation. Journal of psychology, 265-271.
* Widiger, T. (2012). The Oxford Handbook of Personality Disorders. Oxford University Press.

1 . American Assoctuon On Mental Retadstion
2. Educable Mental Retared
3 – Giallo
4 Turnbull , Turnbull,Evvin,soodak
5 Engerlberg& sjoberg
6 Charles& Hodapp
7 Davison & Nil
8 – Hild schuiring
9 – Giallo
10 – Gallagher
11 – Whiteley
12 Francesco Margarin
13 – Grbavac
14- kwan
15- Mugno
16 Johnson
17 Hodapp
18 Weiss
19 Mc Glon
20 Ronit Gol
21 Trute&Hi ebert
22 Suny firat
23 Gosch
24 -Ben Thabet
25 – Sallemi
26 – Hasïri
27 – Zouari
28 – Kamoun
29- Azeem
30- Dogar
31- Shah
32- Cheema
33- Asmat
34 -Majumdar, Da Silva Pereira & Fernandes
35 – Chandorkar, Chakraborty
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 26 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود