تارا فایل

مبانی نظری وپیشینه تحقیق عقب ماندگی ذهنی و سازگاری اجتماعی


مبانی نظری وپسیشینه تحقیق عقب ماندگی ذهنی و سازگاری اجتماعی

پیشینه تحقیق

چهار چوب پنداشتی
مروری بر مطالعات پیشین

1-2-چهار چوب پنداشتی
این فصل مشتمل بر چهار چوب پنداشتی و مروری بر مطالعات انجام شده می باشد.
چهار چوب پنداشتی این پژوهش بر اساس مفاهیم عقب ماندگی ذهنی و سازگاری اجتماعی است.
عقب ماندگی ذهنی بیماری نیست؛ بلکه حاصل یک فرایند بیمارگونه در مغز و با محدودیت در کارکرد هوشی و انطباقی است. علت عقب ماندگی ذهنی غالبا نا مشخص می ماند و پیامدها ی آن در مشکلات بیمار در کارکرد هوشی و مهارت های زندگی تظاهر می کند.
در میانه دهه 1800 بسیاری از کودکان مبتلا به عقب ماندگی ذهنی به موسسات شبانه روزی و بر اساس این باور که اگر این کودکان آموزش جدیدتری دریافت کنند، خواهند توانست به خانواده های خود باز گردند و در جامعه در سطحی بالاتر فعالیت نمایند، سپرده شدند. این موسسات شبانه روزی وی‍‍ژه کودکان مبتلا به عقب ماندگی در اواسط دهه 1900 به اوج خود رسید. آگاهی مردم از شرایط پرازدحام، غیر بهداشتی و در مواردی توام با سوء رفتار موسسات به طلوع نهضت موسسه زدایی منجر گردید. از اواخر دهه 1960، کودکان معدودی به موسسات شبانه روزی سپرده شده اند و مفهوم وارد کردن در محیط مدارس و بهنجارسازی در موقعیت های زندگی بین گروههای طرفدار و اکثر مردم بارزتر شده است.
پس از تصویب قانون عمومی 142-94 (قانون آموزش برای همه) در 1975، سیستم مدارس عمومی موظف شده اند که خدمات آموزشی مناسب برای کودکان مبتلا به ناتوانی فراهم کنند. این قانون در سال 1990 تعدیل و گسترده شد. در حال حاضر پیش بینی آموزش عمومی برای همه کودکان از جمله کودکان مبتلا به ناتوانی از نظر قانون الزامی است و باید در محیطی با کمترین میزان محدودیت ارایه شود.
علاوه بر سیستم آموزشی، سیستم های زیادی برای حمایت از کودکان مبتلا به عقب ماندگی ذهنی بوجود آمده اند در بین آنها انجمن کودکان استثنایی و انجمن ملی برای شهروندان عقب مانده مشهورترند. شاخص ترین سازمان حمایتی در این زمینه انجمن آمریکایی عقب ماندگی ذهنی است که در آموزش عموم مردم در مورد عقب ماندگی ذهنی و نیز حمایت از پژوهش و تصویب قوانین در ارتباط با عقب ماندگی ذهنی بسیار موثر بوده است (کاپلان سادوک،1993 به نقل از پورافکاری،1382ص339).
افزایش علاقه به قرار دادن کودکان استثنایی در کنار کودکان عادی در طول سه دهه گذشته نمایانگر این احساس در جامعه است که همه افراد جدای از شرایط ویژه‏ای که دارند باید فرصتها و مجال‏هایی را جهت شکوفا ساختن هر چه بیشتر توانایی‏های خود در اختیار داشته باشند (کرک و کالاگر1، 1993 به نقل از کجباف، 1377).
والدینی که باید با مشکلات یک کودک مبتلا به معلولیت شدید مقابله کنند، با دو بحران مواجه می‏باشند: اولین، بحران مرگ سمبولیک کودک است که برایشان اتفاق افتاده است. والدینی که در انتظار تولد کودکی می‏باشند، به صورت اجتناب ناپذیر درباره کودکی که هنوز متولد نشده است، فکر می‏کنند. آنها هدف‏هایی نظیر موفقیت‏ها، تحصیلات و امنیت مالی برای کودک خود در نظر می‏گیرند. اینگونه والدین پس از مرگ سمبولیک کودک، از بر باد رفتن آرزوها و رویاهایشان دچار رنج می‏شوند. بحران دوم که در واقع با بحران اول متفاوت است، مساله مراقبت‏های روزانه از کودک استثنایی می‏باشد. این اندیشه که کودک فرایند طبیعی رشد را طی نخواهد کرد و نخواهد توانست به بزرگسالی مستقل تبدیل شود، بر دوش والدین سنگینی می‏کند بنابراین برخی از خانواده‏ها قادرند خود را با مشکل داشتن کودکی که دچار عقب ماندگی است تطبیق دهند در حالی که دیگران دچار آشفتگی می‏شوند (کرک و کالاگر، 1993 به نقل از کجباف، 1377).
مفهوم عقب ماندگی ذهنی از دیدگاه متحولی پیاژه
حرکتی که در تشخیص عقب ماندگی ذهنی از حدود سال 1940 آغاز شده و همچنان ادامه دارد، براساس نظریه متحولی پیاژه و همکار برجسته او اینهلدر است که با تحقیقات و پژوهش‏های مستمر، پیشرفت‏های قابل ملاحظه‏ای داشته است. در این نظریه دو مفهوم اساس کار قرار گرفته: تثبیت و چسبندگی.
وقتی که وضع عقلی یک کودک عقب مانده را به کمک آزمون‏های عملیاتی تعیین می‏کنیم نشان داده می‏شود که این کودک، بی‏ چون و چرا در مرحله‏ای از تحول، تثبیت شده است به دلیل اینکه تست‏های غیر عملیاتی زیربنای تحولی و مرحله‏ای ندارند، این واقعیت را نشان می‏دهند. بر پایه استفاده از الگوی تحولی در تشخیص عقب ماندگی ذهنی که نخستین بار توسط همکار برجسته پیاژه، اینهلدر تحقق پذیرفت تحول روانی در عقب مانده ذهنی عمیق در پایان دوره حسی ـ حرکتی، عقب ماندگان ذهنی شدید و نیمه شدید در دوره پیش عملیاتی و عقب ماندگان خفیف در دوره عملیات عینی متوقف می‏شود (رابینسون ورابینسون، 1975 به نقل از کجباف، 1377).
تعریف عقب ماندگی ذهنی
مهمترین مشخصه عقب ماندگی ذهنی، کارکرد ذهنی عمدتاً پایین‏تر از متوسط است که با محدودیت‏های مهم در کارکرد انطباقی در حداقل دو مورد از مهارت‏های سازشی زیر همراه است:
مراقبت از خود، زندگی خانوادگی، مهارت‏های اجتماعی و میان فردی، بهره برداری از منابع اجتماعی، خودگردانی، مهارت‏های کارکردی تحصیلی، کار، اوقات فراغت، بهداشت و ایمنی.
سن شروع اختلال باید پیش از هجده سالگی باشد.
همچنین سبب شناسی عقب ماندگی ذهنی بسیار متفاوت است و می‏توان آن را به عنوان برآیند عمومی و نهایی فرایندهای آسیب شناختی تلقی کرد که کارکرد دستگاه اعصاب مرکزی را تحت تاثیر قرار می‏دهند.
کارکرد ذهنی به کمک هوشبهر2 تعیین می‏شود که به وسیله اجرای یک یا بیش از یک آزمون هوش فردی استاندارد شده سنجیده می‏شود (مثل مقیاس‏های تجدید نظر شده هوشی وکسلر برای کودکان، آزمون استنفورد ـ بینه و مجموعه آزمون کافمن برای کودکان).
هوشبهر حدود 70 یا کمتر از آن را که به طور تقریب دو انحراف معیار پایین‏تر از میانگین است به عنوان کارکرد ذهنی‏ای محسوب می‏شود که به طور معنا داری پایین‏تر از متوسط است. باید توجه داشت که در سنجش هوشبهر حدود 5 نمره خطای اندازه گیری وجود دارد، هر چند این میزان ممکن است از یک آزمون به آزمون دیگر تفاوت داشته باشد (مثلاً 70 از هوشبهر وکسلر را به عنوان دامنه بین 65 تا 75 محسوب می‏کنند).
بنابراین در مورد افراد باهوشبهر بین 70 و 75 که دارای کاستی‏های چشمگیر در رفتار انطباقی هستند امکان تشخیص عقب ماندگی ذهنی برای او مطرح نمی‏شود. در انتخاب ابزار مورد نیاز برای سنجش و نیز در تفسیر نتایج باید عواملی را که ممکن است باعث محدودیت عملکرد در آزمون شوند، مورد توجه قرار دهیم (مانند زمینه اجتماعی، فرهنگی فرد، زبان بومی و معلولیت‏های حسی و حرکتی و ارتباطی). هرگاه در نمره‏های خرده آزمون یا آزمون‏های فرعی آزمونی، پراکندگی معنی دار وجود داشته باشد. نیمرخ توانایی‏ها و ضعف‏های او در مقایسه باهوشبهر کلی که با محاسبات ریاضی به دست آمده است، توانایی‏های یادگیری وی را با دقت بیشتری نشان خواهد داد.
هنگامی که بین نمره‏های کلامی و عملی ناهمخوانی چشمگیری وجود داشته باشد، میانگین گیری برای به دست آوردن یک نمره کلی گمراه کننده است. در افراد عقب مانده ذهنی معمولاً اختلال‏هایی که در کارکرد انطباقی وجود دارد در مقایسه با پایین بودن نمره هوشبهر، نشانه مهمتری به شمار می‏رود.
کارکرد انطباقی به این معنا است که افراد تا چه اندازه به معیارهای استقلال شخصی که مقتضای گروه سنی خاص، زمینه اجتماعی، فرهنگی و محیط اجتماعی خاص از آنان انتظار می‏رود دست یابند. کارکرد انطباقی تحت تاثیر عوامل گوناگون قرار می‏گیرد و مانند تحصیلات، انگیزش، ویژگی‏های شخصیت، فرصت‏های اجتماعی و شغلی و اختلال‏های روانی و بیماری‏های جسمانی که ممکن است با عقب ماندگی ذهنی همراه باشند.
در مقایسه با هوشبهر که معمولاً بیشر به عنوان یک ویژگی ثابت باقی می‏ماند احتمال بهبود مشکلات انطباقی به کمک اقدامات ترمیمی بیشتر است. گردآوری شواهد برای اختلال‏های کارکرد انطباقی از یک و یا بیش از یک منبع مستقل قابل اعتماد، می‏تواند مفید واقع شود (مانند ارزیابی معلم و سوابق آموزشی و طبی و سوابق مربوط به رشد) همچنین برای اندازه گیری کارکرد یا رفتار انطباقی چندین مقیاس طراحی شده است (مانند مقیاس‏های رفتار انطباقی). این مقیاس معمولاً یک نمره برش 3به دست می‏دهد که ترکیبی از عملکردها در تعدادی از حیطه‏های 4مهارت انطباقی است. باید توجه داشت که در بعضی از این آزمون‏ها برای حیطه‏های خاص نمره جداگانه‏ای وجود ندارد و ممکن است نمره‏های این حیطه‏های خاص از لحاظ پایایی دارای تفاوت چشمگیری باشند. در اینجا نیز مانند بخش کارکرد ذهنی باید به مناسب بودن آزمون مورد استفاده با زمینه اجتماعی، فرهنگی، تحصیلات، معلولیت‏ها، انگیزش و همکاری شخص توجه داشت (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1994ترجمه نیکخو، 1373ص108-107).
تعریف انجمن آمریکایی عقب ماندگی ذهنی5 سه مولفه مهم دارد: هوش، رفتار سازشی 6و مراحل تحول.
هوش: در یک مقیاس هوش، نمره یک شخص بر حسب میانگین آماری نمره همسن و سالان، یعنی کسانی که همان تست را انجام داده‏اند، مقایسه می‏گردد. میانگین آماری برای تست هوش عموماً عدد 100 است. براساس تست هوش، افراد با هوشبهر تقریبی 70 تا 75 و کمتر به عنوان عقب مانده ذهنی در نظر گرفته می‏شوند.
رفتار سازشی: آسیب دیدگی‏های رفتار سازشی به عنوان محدودیت معنی دارد و توانایی شخص جهت کسب معیارهای پختگی، یادگیری، استقلال شخصی و مسئولیت پذیری شخصی که از سایر افراد یک سطح سنی و گروه فرهنگی مقایسه مورد انتظار خواهد بود، تعریف شده است. رفتارسازشی یک شخص توانایی سازگاری یا غلبه بر تقاضاهای محیطی می‏تواند از خفیف یا شدیداً عمیق توصیف شود. گروسمن (1983) تفاوت بین هوش و رفتارسازشی را ترسیم کرده است. از نظر او رفتار سازشی به مراقبت‏هایی که افراد از خودشان و دیگران در طی زندگی روزمره به عمل می‏آورند گفته می‏شود تا توانایی هوش انتزاعی. مقیاس‏های رفتار سازشی عموماً یک فرد را در قالب هنجارهای ثابت (از لحاظ سنی و فرهنگی) که در جنبه‏های مراقبت از نیازهای شخصی، نشان دادن صلاحیت‏های اجتماعی و اجتناب از رفتارهای دشوار خلاصه می‏شود، مقایسه می‏کند (گروسمن، 1983 به نقل از شریفی درآمدی، 1380ص105).
دوره تحول: در تعریف(AAMR) دوره تحول به عنوان دوره زمانی بین تولد تا هیجدهمین سال بعد از تولد تعریف شده است (گروسمن، 1983 ص‏1). دلیل این امر، تشخیصی عقب ماندگی ذهنی از سایر شرایطی است که تا بزرگسالی نمی‏تواند علت یا منبع عقب ماندگی ذهنی باشد، از قبیل آسیب دیدگی یا جراحت‏ها و شکستگی سر و فرسودگی (شریفی درآمدی، ص108-107).
مزیت دیدگاه AAMR این است که به جای تعیین درجه عقب ماندگی شخص بر اساس سطح کارکردی و انطباقی، درجه حمایت لازم را برای کارکرد ویژگی تعیین می کند (کاپلان سادوک،1993 به نقل از پورافکاری،1382ص340).
طبقه بندی
هدف از گسترش نظام‏های طبقه بندی فراهم آوردن چاره جویی برای مرجع قرار دادن مطالعه، فهمیدن و درمان افرادی است که به آنها برچسب عقب ماندگی ذهنی زده شده است. افراد عقب مانده اغلب در قالب گروه متجانسی از افرادعقب مانده با ویژگی‏های فیزیکی و توانایی‏های یادگیری یکسان قرار داده می‏شوند. در واقع عقب ماندگی ذهنی طیف وسیعی از ویژگی‏ها و سطوح کنش‏وری را در بر می‏گیرد.
برای فهم روشن‏تر تفاوت افرادی که به آنها برچسب عقب ماندگی ذهنی زده شده، نظام‏های طبقه بندی متعددی توسعه یافته است. در اینجا دو روش طبقه بندی افراد عقب مانده ذهنی بر حسب: شدت شرایط و انتظارات تربیت پذیری مورد بحث قرار می‏گیرد.
شدت عقب ماندگی
برای توصیف درجه بندی میزان انحراف توانایی‏های هوشی و رفتار سازشی شخص از آنچه بهنجار گفته می‏شود، می‏توان از اصطلاحاتی همچون: خفیف7 ،متوسط8، شدید9 و عمیق10 استفاده کرد. هر یک از این چهار اصطلاح اهمیت نقص هوشی و میزان آن را توصیف می‏کند. عقب ماندگی ذهنی خفیف بالاترین سطح کنش وری یا عملکرد افرادی که به عنوان عقب مانده ذهنی طبقه بندی شده‏اند توصیف می‏کند؛ عقب ماندگی ذهنی مقدمتاً از طریق به کار بستن مقیاس‏های تست هوشی و نشانگرهای رفتارسازشی تعیین می‏گردد.
AAMR (گروسمن، 1983) چهار سطح کنش هوشی گروه افراد عقب مانده ذهنی را براساس روی آوری شدت به سطوح زیر تقسیم می کند:
خفیف، هوشبهر 55 تا 70
متوسط، هوشبهر 40 تا 55
شدید، هوشبهر 25 تا 40
عمیق، هوشبهر 25 یا کمتر
انتظارات تربیت پذیری11
آموزش پذیر12 (هوشبهر 55 تا حدود 70): میزان پیشرفت تحصیلی در مدرسه از پایه دوم تا پایه پنجم است سازگاری اجتماعی در جایی از استقلال در جامعه را میسر می‏سازد. به احتمال قوی خود حمایتی کامل یا نسبی در پرداختن به کار وجود دارد.
تربیت پذیر13 (هوشبهر 40 تا 55): یادگیری سطح مهارت‏های خودیاری پیشرفت در سطوح تحصیلی مورد نظر، سازگاری اجتماعی محدود به خانه و محیط‏های بسته و فرصت‏های شغلی حمایتی در یک محیط شغلی مانند فروشگاه‏های حمایتی وجود دارد.
حمایت پذیر14/ پناهگاهی (هوشبهر کمتر از 40): شامل عقب ماندگان ذهنی شدید و عمیق است. افراد ممکن است نتوانند مهارت‏های کافی برای رسیدن به تامین نیازهای اساسی را به دست آورند. معمولاً سطح معنی داری از مراقبت و به سرپرستی دائمی در طول زندگی نیاز دارند (شریفی درآمدی، 1380ص 111-109).
ویژگی‏ها و اختلال‏های توام با عقب ماندگی ذهنی
هیچ نوع ویژگی شخصیتی یا رفتار وجود ندارد که منحصراً با عقب ماندگی ذهنی همراه باشد. بعضی از افراد عقب مانده نافعال، آرام و وابسته‏اند اما بعضی دیگر پرخاشگر و تکانشی هستند. نداشتن مهارت‏های ارتباطی ممکن است زمینه ساز رفتارهای ایذایی و پرخاشگری باشد که جانشین زبان ارتباطی می‏شود. برخی از بیماری‏های جسمانی که با عقب ماندگی ذهنی رابطه دارند به صورت نشانه‏های رفتاری ویژه‏ای مشخص می‏شوند.
افراد عقب مانده در معرض استثمار شدن قرار دارند (مانند بهره کشی بدنی و جنسی) و یا حقوق و امکانات آنان نادیده گرفته می‏شود. شیوع اختلال‏های روانی توام با عقب ماندگی ذهنی در افراد عقب مانده به طور تقریبی سه یا چهار بار بیش از جمعیت عادی است. در بعضی از این موارد این حالت ممکن است حاصل یک عامل سبب شناختی مشترک هم در عقب ماندگی ذهنی و هم اختلال روانی همراه با آن رایج است (چنانکه وارد شدن ضربه به سر ممکن است باعث عقب ماندگی ذهنی شود).
همه انواع اختلال‏های روانی را در عقب ماندگی ذهنی می‏توان مشاهده کرد و شواهدی وجود ندارد که نشان دهد اختلال روانی در افراد عقب مانده ماهیت متفاوتی دارد. در هر حال تشخیص اختلال‏های روانی توام با عقب ماندگی اغلب مشکل است، زیرا جلوه بالینی آنها ممکن است با توجه به شدت عقب ماندگی و معلولیت همراه آن تغییر یابد.
شایع‏ترین اختلال‏های روانی همراه با عقب ماندگی ذهنی عبارتند از: اختلال کاستی توجه ـ بیش فعالی، اختلال‏های خلقی، اختلال‏های فراگیر رشد، اختلال حرکت کلیشه‏ای و اختلال‏های روانی مرتبط با بیماری‏های جسمانی (مانند زوال عقل ناشی از آسیب سر). افرادی که به عقب ماندگی ذهنی ناشی از نشانگان داون مبتلا هستند ممکن است به شدت در معرض خطر ابتلا به زوال عقل از نوع آلزایمر باشند. تغییرات آسیب شناختی مغز در ارتباط با این اختلال معمولاً در حدود سنین بین 40 تا 50 سالگی رخ می‏دهند ولی نشانه‏های بالینی زوال عقل تا سنین بعد آشکار نمی‏شوند (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1994 ترجمه نیکخو، 1373ص113).
یک مطالعه همه گیر شناختی جدید به این نتیجه رسید که (7/40) درصد از کودکان 4 تا 7 ساله که واجد ملاکهای عقب ماندگی ذهنی بودند، حداقل یک نوع اختلال روانی موثر دارند؛ رفتارهای گسلنده و اختلال سلوک در گروه عقب مانده ذهنی خفیف بیشتر بود، عقب ماندگان ذهنی شدید مسایل روانی مربوط به اتیسم مانند جرح اندام را نشان می دادند (کاپلان سادوک،1993 به نقل از پورافکاری،1382ص342).
عوامل زمینه ساز
عوامل سبب شناختی در عقب ماندگی ذهنی امکان دارد در درجه اول زیستی یا روانی و یا ترکیبی از این دو باشد. تقریباً در مورد 30 تا 40 درصد افرادی که در موقعیت‏های بالینی مورد مشاهده قرار می‏گیرند. با وجود اقدامات گسترده برای ارزیابی آنان عوامل سبب شناختی آشکاری برای عقب ماندگی ذهنی پیدا نمی‏شود. عمده ترین عوامل زمینه ساز عبارتند از:
وراثت (حدود 5 درصد): از جمله این عوامل خطاهای متابولیکی مادر زادی است که اغلب از طریق مکانیسم‏های ژنهای نهفته غیر جنسی به ارث می‏رسد (مانند بیماری تای ـ ساکس)15. مورد دیگر نابهنجاری‏های تک ژنی با توارت مندلی و جلوه‏های متفاوت است (مانند اسکلروزتوبروز)16. انحراف کروموزومی است (مانند نشانگان داون بر اثر جابجایی کروموزوم‏ها و نشانگان کروموزم × شکسته).
تغییرات زودرس در رشد جنینی (حدود 30 درصد): این عوامل شامل تغییرات کروموزومی (مانند نشانگان داون بر اثر سه گانه بودن کروموزوم شماره 21) یا آسیب قبل از تولد بر اثر سموم است (مانند مصرف الکل از سوی مادر و یا عفونت).
مشکلات مربوطه به دوران بارداری و زمان تولد (حدود 10 درصد): این عوامل شامل سوء تغذیه جنینی، تولد زودرس، کمبود اکسیژن، عفونت‏های ویروسی و غیره و آسیب یا ضربه است.
بیماری‏های جسمانی که در شیرخوارگی یا کودکی رخ می‏دهد (حدود 5 درصد): این عامل شامل عفونت‏ها، آسیب‏ها و مسمومیت‏ها است (مانند مسمومیت با سرب).
اثرات محیطی و سایر اختلال‏های روانی (حدود 15 تا 20 درصد): این عوامل شامل محرومیت از تربیت و تحریک‏های اجتماعی، کلامی و غیره و نیز اختلال‏های شدید روانی است مانند اختلال اتیسیتک (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1994ترجمه نیکخو، 1373ص114).
شیوع
به طور کلی تخمین زده شده که از یک تا سه درصد جمعیت کلی عقب ماندگی ذهنی دارند (گروسمن، 1983 و وندت، 1986). عقب ماندگی ذهنی در جنس مذکر به مونث تقریباً 5/1 است. افراد عقب مانده ذهنی خفیف 90 درصد کودکان عقب ماندگی ذهنی را تشکیل می‏دهند که براساس تخمین 3 درصدی تقریباً 5/2 درصد از جمعیت کل به عنوان عقب مانده ذهنی خفیف طبقه بندی می‏شوند. افراد عقب مانده ذهنی متوسط، شدید و عمیق درصد کوچکی از جمعیت کل عقب ماندگان را تشکیل می‏دهند (شریفی درآمدی، 1380).
دوره یا سیر:
شرط عقب ماندگی ذهنی آن است که آغاز اختلال قبل از 18 سالگی باشد، سن و شیوه آغاز عقب ماندگی ذهنی به سبب شناختی و شدت آن بستگی دارد. عقب ماندگی شدید به ویژه زمانی که همراه با یک نشانه دارای ویژگی فنوتیپی17 باشد، زودتر قابل شناسایی است. ولی عقب ماندگی خفیف از نوعی که منشاء ناشناخته دارد معمولاً دیرتر شناسایی می‏شود. در عقب ماندگی شدید که ناشی از یک علت اکتسابی است اختلال ذهنی عمدتاً ناگهانی ظاهر می‏شود (مانند عقب ماندگی پس از ابتلا به آنسفالیت). دوره عقب ماندگی ذهنی تحت تاثیر دوره بیماری جسمانی و عوامل محیطی قرار می‏گیرند (مانند فرصت‏های آموزشی و غیره، تحریک محیطی و مناسب بودن راهنمایی). اگر بیماری جسمانی نامتغییر باشد، دوره عقب ماندگی ضرورتاً یک اختلال مداوم نیست. افرادی که در اوایل زندگی به عقب ماندگی ذهنی خفیف به شکل ناتوانی در یادگیری مهارت‏های تحصیلی مبتلا هستند با آموزش و ایجاد فرصت‏های مناسب، مهارت‏های انطباقی خوبی را در سایر زمینه‏ها می‏آموزند و تشخیص عقب ماندگی ذهنی در مورد آنان طرح نخواهد شد ) انجمن روانپزشکی آمریکا، 1994ترجمه نیکخو، 1373ص115).
سازگاری خانواده کودکان معلول
گر چه بسیاری از خانواده‏های کودکان معلول قادر به تطبیق دادن خود با معلولیت کودک می‏باشند اما برخی از خانواده‏ها در اثر داشتن کودکان معلول دچار مشکلاتی از قبیل افسردگی، ناامیدی، طلاق و… می‏گردند.
تحقیقات زیادی در مورد سازگاری خانواده نسبت به استرس و نحوه مقابله آنها با استرس خانواده صورت گرفته است از جمله این تحقیقات، تحقیق هیل18 می‏باشد. هیل تئوری ABCX را در مورد استرس خانواده مطرح می‏کند.
در این تحقیق A ویژگی‏های عامل استرس‏زا19، B نیروها20 و ذخائر درونی خانواده به منظور مقابله با استرس‏ها، C تعریف و تعبیر خانواده از عوامل استرس‏زا21 و X که این تعریف و تعبیر می‏تواند در جلوگیری و یا تسریع بحران22 خانوادگی نقش داشته باشد.
1) ویژگی‏های عامل استرس زاکودک معلول از جمله نوع معلولیت کودک و سازگاری((A
در تحقیق انجام شده توسط محقق، نشان داده شد که مادران کودکان عقب مانده ذهنی از میزان استرس بیشتری نسبت به سایر مادران برخوردار هستند.
منظور از ویژگی‏های عامل استرس‏زا (A) نوع معلولیت، جنسیت، سن و رفتارهای کودک معلول می‏باشد.
نوع معلولیت: به نظر می‏آید که میان نوع معلولیت کودک و میزان استرس والدین و سازگاری آنان در برابر استرس رابطه‏ای وجود داشته باشد. برای مثال، در معلولیت‏هایی نظیر نابینایی و ناشنوایی میزان استرس خانواده و به خصوص مادر نسبت به معلولیت‏هایی مانند اتیسم وعقب ماندگی ذهنی کمتر است. دلیلش این است که کودک نابینا و ناشنوا قادر به رشد در جنبه‏های مختلف می‏باشند. برای مثال، این کودکان با افزایش سن قادر به رشد رفتارهای اجتماعی و کسب مهارت‏های حرفه‏ای می‏باشند. این امر به نوبه خود موجب کاهش میزان وابستگی کودک به والدین می‏شود.
جنسیت: اینکه جنسیت کودک معلول چه رابطه‏ای با میزان استرس و سازگاری والدین دارد باید به مسایل فرهنگی توجه نمود. برای مثال، در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی معلولیت دختر نسبت به معلولیت پسر بهتر پذیرفته می‏شود. دلیل آن می تواند در این جوامع به داشتن شغل و کسب درآمد باشد. بنابراین، هنگامی که پسر به دلیل معلولیت در کسب شغل دارای مشکل می‏شود عملاً فشار بیشتری را بر خانواده وارد می‏کند. در حالی که دختران با کسب مهارت‏های نه چندان مشکل قادر به انجام امور مربوط به خانه شده و بدین ترتیب بیشتر جذب خانواده شده و به عنوان فردی نسبتاً مفید به حساب می‏آیند.
سن: به نظر می‏آید که در مورد سن، هر قدر کودک معلول کم سن و سال‏تر باشد میزان استرس و فشار روانی والدین کمتر باشد. دلیل این امر این است که کودک کم سن و سال دارای اندازه فیزیکی کوچکتری بوده قابل کنترل می‏باشد و نگرش جامعه نسبت به آنها مثبت‏تر است. از طرف دیگر، به دلیل سن کم امیدواری والدین و به ویژه مادر در مورد آینده او بیشتر است.
2) نیروها و ذخائر روانی و اجتماعی و سازگاری (B)
نیروها و ذخائر خانواده به ویژگی‏های روانی، اجتماعی، شخصی والدین و امکانات اعضاء خانواده و کل جامعه اشاره می‏کند. ویژگی‏های مثبت روانی والدین و نیز امکانات مختلف آنان و جامعه به عنوان ذخائری هستند که امکان و توان خانواده برای مقابله با استرس ایجاد شده ناشی از معلولیت کودک و در نتیجه سازگاری آنان را افزایش می‏دهد. در این رابطه دو نوع حمایت وجود دارد که به عنوان ذخائر خانواده تلقی می‏شوند که عبارتند از حمایت اجتماعی غیر رسمی و حمایت اجتماعی رسمی.
الف ـ حمایت اجتماعی غیر رسمی. ارزشی که دیگران برای تلاش والدین در برخورد با مشکلات کودک معلول از خود نشان می‏دهند، توجه آنان به والدین و نیز احترام آنان به والدین نگرش مثبت آنان نسبت به معلولیت و کودک معلول به عنوان عواملی هستند که عملاً ذخائر و نیروی والدین را برای مقابله با مشکلات معلولیت کودک و در نتیجه افزایش سازگاری آنان افزایش می‏دهد.
ب ـ حمایت اجتماعی رسمی. منظور از حمایت‏های اجتماعی رسمی ادامه خدمات و امکانات توانبخشی و آموزشی از طرف ارگان‏های اجتماعی می‏باشد. اکثر مطالعات نشان می‏دهند هنگامی که این نوع حمایت‏ها در جامعه وجود داشته باشد، از یک طرف موجب رشد کودک معلول در جنبه‏های مختلف شده و از طرف دیگر به دلیل کم شدن وابستگی کودک معلول به خانواده، میزان استرس خانواده کمتر می‏شود که این امر خود موجب سازگاری بیشتر در آنان می‏شود. یکی از دلایل مشکل سازگاری والدین در جامعه، ناکافی بودن این نوع حمایت از طرف آن جامعه می‏باشد.
3) تعبیر و تفسیر خانواده از رویداد استرس‏زا (C)
چندین تعریف و تعبیر از عامل استرس‏زا یعنی معلولیت کودک وجود دارد که مهمترین آن تعریف ذهنی است که والدین در مورد معلولیت کودک خود دارند. در واقع این تعبیر ذهنی والدین از معلولیت است که در میزان استرس آنها اثر دارد. چنانچه این تعریف و تعبیر ذهنی مثبت باشد و والدین اعتقاد به پیشرفت کودک معلول خود داشته باشند عملاً بهتر قادر خواهند بود با مشکل معلولیت کودک مقابله نمایند. اعتقاد به اینکه با توانبخشی و آموزش می‏توان در کودک معلول تغییر مثبت ایجاد نمود، موجب می‏شود که سازگاری والدین بیشتر شود.
عامل این که این تعریف و تعبیر چه اثری در پیشگیری از بحران روانی و یا تسریع آن دارد. چنانچه این تعریف منفی باشد، بحران ایجاد شده شدت یافته که حاصل آن افزایش شدت استرس و کم شدن میزان سازگاری والدین خواهد بود. برعکس چنانچه این تعریف مثبت باشد، توان والدین در برخورد با معلولیت کودک افزایش یافته که حاصل آن کمک بیشتر به کودک و سازگاری خواهد بود (اسکوت23 و همکاران،2005).
با این که پدران امروزی بیش از پدران نسل‏های قبل در کار فرزندانشان درگیر می‏شوند، ولی شواهد نشان دهنده این حقیقت است که دخالت‏های پدر همیشه به طور غیر مستقیم بوده و پدر در نقش حامی و مادر در نقش مراقب بوده‏اند. همیشه بین کودک عقب مانده و اعضای خانواده رابطه دو جانبه و آشکاری وجود دارد. هر چه این رابطه صمیمانه‏تر باشد احتمال با ثبات بودن، قابل کنترل بودن، آرام‏تر بودن کودک بیشتر است و کودک محبت و حمایتی را که احتیاج دارد تا سازگاری خود را بر قرار سازد را به دست می‏آورد و در نتیجه کسانی که با کودک زندگی می‏کنند رضایت و ثبات بیشتری خواهند داشت. یکی از عوامل مهم در سازگاری و رابطه میان والدین و کودک مساله هوش والدین است. در خانواده‏های باهوش درک عقب ماندگی کودک برای خانواده بسیار رنج آور است و از طرف دیگر خانواده‏هایی که از توانایی هوش کمی برخوردارند بهتر قادرند که از کودک عقب مانده خود حمایت کرده و برای او برنامه ریزی نمایند.
والدین کودک بایستی سعی کنند ناتوانی کودک را بپذیرند و در جهت سازگاری به او کمک کنند و از بلند پروازی بپرهیزند و قبول کنند که کودک نیز می‏تواند کارهای زیادی در حد توانایی خود انجام دهد. گر چه کودک از نظر آکادمیک نمی‏تواند مطلوب باشد اما مهارت‏های فردی و حرفه‏ای بسیاری وجود دارد که او می‏تواند در آنها موفقیتی داشته باشد. اگر کودک در روابط خانوادگی احساس امنیت کند و اگر بداند که والدین از او مراقبت و حمایت خواهند کرد و وقتی از پیشرفت‏های کمی که دارد راضی هستند، کودک سازگارتر شده و تلاش بیشتری برای یادگیری و سازگاری با دنیای خارج خواهد کرد (میلانی فر، 1378ص153).
تولد یک کودک معلول می تواند برای خانواده واقعه ای ناگوار باشد. اکثر والدین انتظار دارند که کودکانی جذاب، تیز هوش، تندرست، شاد و دوست داشتنی داشته باشند. والدین کودکان معلول نه تنها برای انتظارات بر باد رفته خود افسوس می خورند بلکه اغلب با فشارهای بسیار روانی و اقتصادی نیز روبرو هستند. خانواده ها در سازگاری و انطباق خویش با کودک عقب مانده، ظرفیتهای متفاوتی دارند. سازگاری خانواده به عوامل متعددی بستگی دارد. شاید موثرترین آنها دامنه محدودیت کودک عقب مانده باشد. عقب مانده های متوسط و شدید به برنامه ریزی و مراقبت و نظارت شدید در سرتاسر عمر نیازمندند. در مورد عقب مانده های خفیف تا مدتهای دراز والدین در اضطراب و هراس وجود یا عدم نارسایی به سر می برند. سازگاری خانواده همچنین از قابل دسترس بودن خدمات تخصصی و کیفیت آن تاثیر می پذیرد. عوامل مهم دیگری چون روابط زناشویی، اعتقادات مذهبی، میزان تحصیلات، ساخت خانواده و وضعیت اقتصادی- اجتماعی هم دراین سازگاری نقش دارند (اسلامی نسب، 1373ص55).
یکی از عوامل و نیروهایی که باعث می‏شود خانواده به سازگاری بهتر دست یابد و بتواند کودک عقب مانده را پذیرا باشد، اعتقاد داشتن به ارزش‏ها مانند اعتقادات دینی قوی است (کرک و گلاکر، 1993).
تاثیر کودک عقب مانده برسیستم خانواده:
خانواده واحد بنیانی است و با کنار هم قرار دادن خانواده‏ها، جامعه پدید می‏آید و لذا هرگونه ورزیدگی در خانواده، در نوع جامعه‏ای که از این گونه خانواده‏ها تشکیل می‏شود، تاثیر خواهد داشت. جامعه‏ای که از خانواده‏های سالم تشکیل شده باشد، مسلماً اجتماعی است سالم و شرط آن که خانواده‏ای سالم باشد، آن است که افراد آن سالم باشند و لذا برای بهبودی وضع جامعه سعی در بهبود وضع خانواده و افراد آن اهمیت ویژه‏ای دارد. در واقع خانواده، سنگ زیربنای جامعه و کانون اصلی حفظ ارزشهای والا و مورد احترام، و شالوده مستحکم مناسبات پایدار اجتماعی، روابط خویشاوندی و مبدا بروز و ظهور عواطف انسانی و کانون صمیمانه‏ترین روابط و مهد و پرورش فکر و اندیشه و اخلاق تعالی روح انسانی به حساب می‏آید .
به طور سنتی خانواده پنج وظیفه را بر عهده دارد که عبارتند از نقش تولیدی، نقش اقتصادی، نقش جنسی، نقش تربیتی و عاطفی. تولد کودک عقب مانده ذهنی به عنوان یک بحران، می‏تواند به شکل عمیق بر ارتباط‏ها و کنش‏های خانواده اثر بگذارد و خانواده‏هایی می‏توانند با بحران‏ها به خوبی سازگار شوند که روابط باز، موثر و دائمی داشته و در نقش‏هایشان انعطاف پذیر باشند. خانواده یک نظام است و هنگامی که تغییری در نقش یک عضو آن به وجود آید، موجب تغییر در سایر اعضاء و سایر نقش‏ها هم می‏شود. گریگوری پتسون24 خانواده را به یک سیستم سیبرنتیک تشبیه کرده است که اعضاء آن ارتباط حلقوی با هم دارند (شفر به نقل از بلورچی، 1370).
مینوچین 25(1974) بر اهمیت مرزها در خانواده تاکید دارد و مدعی است که پدر و مادر در خانواده به عنوان یک مجموعه مستقل والدین و بچه‏ها نیز به عنوان یک زیر گروه مستقل خواهر و برادری و خانواده نیز به عنوان یک سیستم، نیاز به هویت سیستمی خویش را دارد که آن را از سایر خانواده‏ها متمایز می‏سازد. این خانواده‏ها با ازدواج شکل می‏گیرند و با تولد فرزند کامل می‏شوند. در خانواده‏های نرمال که مرزهای انعطاف پذیر و باز دارند و روابط بین اعضاء صمیمانه و گرم است و زیر مجموعه‏ها ارتباط نزدیک با هم دارند.
مینوچین معتقد است که حضور کودک عقب مانده در خانواده‏ها مرزها را تهدید می‏کند و این تهدید در اثر نیازهای ویژه و غیر عادی کودک معلول است که وقت و انرژی خانواده را به خود اختصاص می‏دهد. لذا وقت و انرژی‏ که باید زن و شوهر، به خود و دیگر فرزندان اختصاص دهند، به کودک استثنایی اختصاص می‏دهند و به این طریق مرزهای زیرگروه والدینی سست و شکننده شده و زیر مجموعه خواهر و برادری نیز مورد تهدید واقع می‏شود. والدین وقتی انرژی خود را به کودک عقب مانده اختصاص می‏دهند، دیگر فرزندان و مسایل زناشویی را نادیده می‏گیرند و این زنگ خطری برای ثبات‏ خانواده است (مینوچین، 1989 به نقل از ثنایی، 1373).
یکی از عمده‏ترین دیدگاه‏ها در مطالعه خانواده "نظریه سیستم‏ها26" می‏باشد. در بافت خانواده چنین دیدگاهی یعنی تمامی اعضاء به طور همزمان بر هم اثر می‏گذارند و این تعامل‏ها به طور سیال و به نحوی دایره‏ای و متقابل جریانی دائمی دارند. تحول هر کودک تنها در صورتی قابل فهم است که آن را در شبکه پیچیده چند جهته تعامل‏هایی که بین تمامی اعضای خانواده در جریان هستند بررسی نماییم برونفن برونر27(1986). با استفاده از دیدگاه سیستمی خانواده می‏توان گفت که خانواده یک "کل" یا مجموعه "پیچیده وحدت یافته 28"است و در این مجموعه هر فرد از اعضای خانواده، الزاماً تحت نفوذ افراد دیگر است. بنابراین هر عضو از اعضای خانواده ناگزیر در سیستم بزرگتری جا گرفته هرگز مستقلاً و بدون در نظر گرفتن سایر سیستم‏ها به طور کامل قابل درک نیست (مینوچین، 1989 به نقل از ثنایی، 1373).
والدین کودکان با ناتوانی تجربه استرس مزمن دارند (آشوم گوپتا29، 2004ص22).
والدین کودکان عقب مانده ذهنی در بعضی از مراحل سنی فرزند استرس بیشتری دارند این مراحل عبارتند از:زمان تشخیص، زمان سپردن به مرکز، سن شروع مدرسه و سن بلوغ (بک من،1991 به نقل از رضایی،1377ص149).
تاریخچه فردی خانواده هایی که سازگاری عالی داشتند نشان می دهد که اغلب آنها از نظر مالی و تربیتی موقعیت بسیار خوبی داشتند، بعلاوه کودک عقب مانده آنها فاقد مسایل و مشکلات روانپزشکی بود (ورتیس، 1966 به نقل از ماهر، 1377ص625).
مک اندرو30 (1976) عنوان کرده است که والدین کودکان مبتلا به ناتوانی اغلب یک تخریب در روابط با اعضای خانواده، دوستان و خویشاوندان را که پس از تولد یک کودک مبتلا به ناتوانایی ایجاد شده است را گزارش کرده‏اند.
تاثیر داشتن کودک با ناتوانی تنها روی والدین نیست بلکه خواهر و برادر و روابط بین اعضای فامیل را هم در بر می گیرد (آشوم گوپتا، 2004ص23)
بعضی از خانواده های کودک با ناتوانی از نظر اجتماعی منزوی هستند و ممکن است در مقابل اختلال استرس پس از سانحه آسیب31 پذیرتر باشند (فردریچ32، 1989ص551-553).
تعیین ناتوانی کودک اغلب به عنوان یه شوک شدید تلقی می شود و باعث تغییر در شرایط عادی زندگی، شغل و روابط با فامیل می شود (آشوم گوپتا، 2004ص26).
والدین کودکان ناتوان دارای حالات هیجانی ناپایدار، بیماری های روانشناختی، سوگ پایدار، ناسازگاری مادری و انزوای اجتماعی هستند (چاندورکار33،2002).
اگر پدر و مادر، وقت و انرژی خود را وقف مراقبت از فرزند ناتوان بکنند برای روابط زناشویی نه وقت می‏ماند و نه انرژی و تدبیر. اینگونه پدر و مادرها در روابط زناشویی مشکل دارند چرا که استرس مزمن، میل جنسی را کاهش می‏دهد و لذت و خوشی را از آنها می‏گیرد و لذا روابط زناشویی برای این قبیل افراد لذت بخش نیست (دمایر، 1991 به نقل از حسین نژاد، 1375).
استرس تجربه شده ناشی از حضور کودک ناتوان در خانواده منجر به اختلافات زناشویی در رابطه با تربیت کردن کودک، فشارهای مالی اضافی برای بدست آوردن خدمات ضروری و از دست دادن اوقات فراغت می شود (آشوم گوپتا، 2004ص24).
با به دنیا آمدن کودک استثنایی فشارهایی بر والدین وارد می‏گردد که موجب بر هم خوردن آرامش و انسجام خانواده شده، در نتیجه سازش یافتگی آنان را تحت تاثیر قرار می‏دهد (شریفی درآمدی، 1380ص165).
اکثر مطالعات بیانگر تاثیر منفی کودک معلول بر خواهران و برادران است لیندرزی و دیگران (1985) معتقدند که در این نوع خانواده‏ها خواهران و برادران سالم، افراد فراموش شده‏ای هستند که کارشان نگهداری و مراقبت از برادر یا خواهر معلول خود است.
لاوینیوس34 (1988) خاطرنشان می‏سازد که خواهران و برادران کودکان عقب ماندگی ذهنی اغلب دچار افسردگی شدید، کابوس، پرخاشگری، مشکلات آموزشگاهی، بی‏اختیاری ادرار، ترس از مدرسه و اضطراب می‏شوند.
اندرسن35 (1988) به احساسات گناه و یا خشم در خواهران و برادران سالمی که مراقبت و نگهداری خواهر و یا برادر عقب مانده خود را به عهده دارند، اشاره می‏نماید وقتی خواهران و برادران سالم به نگهداری و مراقبت از خواهر و یا برادر عقب مانده خود می‏پردازند، عشق، مهربانی و انسان دوستی و احساس رضایت را تجربه می‏کنند.
البرزی (1375) خاطرنشان می‏سازد که تاثیر کودک عقب مانده بر روی سایر فرزندان بیشتر باعث ایجاد محبت و همکاری می‏شود تا رفتارهای دیگری از قبیل پرخاشگری، حسادت و یا رفتارهای کودکانه.
البرزی (1375) معتقد است که احساس عطوفت و دلسوزی بیشترین واکنشی است که سایرین نسبت به خانواده کودک عقب مانده ذهنی دارند و واکنش‏هایی از قبیل سرزنش کردن، متهم به گناه کردن و یا مستوجب دانستن در سطوح پایین‏تر قرار می‏گیرد (شریفی درآمدی، 1380 ص165 ).
بسیاری از محققان فرض می‏کنند که تولد یک کودک عقب مانده ذهنی به خودی خود یک عامل فشارزا برای اعضای خانواده محسوب می‏شود و یک عامل نگران کننده برای سازگاری خانواده می‏باشد. به خصوص وقتی که سطح اجتماعی ـ اقتصادی خانواده پایین باشد (محمدی، 1380).
یکی دیگر از خصوصیات خانواده که به وسیله درآمد، سطح تحصیلات و اشتغال والدین مشخص می‏شود، موقعیت اقتصادی ـ اجتماعی خانواده می‏باشد. این دو ویژگی می‏تواند در سازگاری خانواده موثر باشد. گر چه بعضی از خانواده‏ها دوره‏هایی از فشار مالی را دارند، اما برای بعضی‏ها این مشکل نسبت به دیگران مزمن‏تر می‏باشد. شرایط اقتصادی ـ اجتماعی با میزان سازگاری و سلامت خانواده در ارتباط می‏باشد. منزلت اجتماعی ـ اقتصادی خانواده می‏تواند نقش مهمی در میزان انطباق و سازگاری والدین با معلولیت و بیماری مزمن خانواده داشته باشد (هانت و مارشال به نقل از حسین‏نژاد، 1375).
بزرگ کردن یک کودک مبتلا به ناتوانی با فشارهای هیجانی36، فشارهای جسمی37 و همچنین فشارهای مالی بالایی همراه است (شریفی درآمدی،1380ص165).
در مورد رابطه بین متغیر های دموگرافیک و تاثیر آن بر سازگاری و سطح تنش والدین تحقیقات نشان می دهد که: بین متغیر های دموگرافیک و سطح تنش والدین ارتباط معنادار وجود دارد ولی با سازگاری والدین ارتباط معنادار وجود ندارد (ایلالی،1376).
همبستگی کمی بین نمره های مشکلات مربوط به معلولیت برای والدین با متغیر های دموگرافیک وجود دارد (والاندر38 و همکاران،1997).
روی آوردهای خانواده‏های دارای کودک استثنایی ناتوان
الف) روی آورد مرحله‏ای به خانواده: پاره‏ای از خانواده‏ها در نائل آمدن به واقعیت "پدیده استثنایی" یک توالی پنج مرحله ای را پشت سر می گذارند که عبارتند از:
1ـ ضربه
2ـ انکار
3ـ غم و خشم
4ـ موازنه
5ـ نظم دوباره و سازش یافتگی
از مزیت‏های این روی آورد این است که چون توالی ثابتی دارد می‏توان والدین به ویژه والدینی که در مرحله اضطراب متوقف شده‏اند را به شکلی وادار کرد که به مرحله خشم و سپس سازش یافتگی دست یابند و از سرمایه گذاری بیش از حد انرژی در یک مرحله خاص اجتناب ورزیده و دست به جابجایی سرمایه بزند و تا حد امکان گذار به مرحله سازش یافتگی هموار گردد.
2) روی آورد سیستمی به خانواده:
یک روی آورد سیستمی می‏گوید خانواده یک مجموعه خنثی و بی‏گرایش نیست بلکه اعضای خانواده به هم وابسته هستند و هر حادثه‏ای می‏تواند کل نظام خانواده را زیر تاثیر خود بگیرد. در روی آورد سیستمی مداخله های مبتنی بر بهداشت روانی بر فردمتمرکز نیست بلکه بر خانواده تاکید می‏ورزد. الگوی "ترنبول‏ها" الگوی خاصی در روی آورد سیستمی است که به چهار مولفه زیر اشاره دارد:
1ـ ویژگی‏های خانواده
2ـ تعامل خانواده
3ـ کنش‏های خانواده
4ـ چرخه زندگی خانواده (کافمن و هالاهان، 1991)
خود تعامل خانواده به چگونگی درک کنش‏های خانواده بستگی دارد. در اینجا دو نکته مهم است یکی میزان "به هم پیوستگی زن و شوهر" و دیگری "درجه سازش یافتگی" آنان است. به هم پیوستگی کم به عدم حمایت از کودک معلول منجر می‏شود و به هم پیوستگی زیاد به حمایت افراطی از کودک و متعاقباً به عدم تکامل و استقلال او منتهی می‏شود. سازش یافتگی به انعطاف پذیری و تقبل نقش‏های متعدد زن و شوهر به ویژه در غیاب و یا در حال ناتوانی دیگری اشاره دارد. خلاءها و کمبودهای یکدیگر را از طریق نقش پذیری‏های فعال و مضاعف عمل کردن در برابر موقعیت‏های غیر عادی جبران می کنند (شریفی درآمدی، 1380ص170-168).
محیط خانه باید دارای ویژگی‏هایی مانند توافق یا همرایی39، یکپارچگی40 و انطباق پذیری41 و ابراز احساسات باشد، این ویژگی‏ها خانواده را در برابر بحران‏ها مقاوم می‏سازند و به وسیله این ویژگی‏ها خانواده توانایی سازگاری و انطباق با بحران‏های مختلف را پیدا می‏کند. محیط خانواده می‏تواند یک روش مقابله‏ای مناسب در برابر فشارهای روانی باشد (برسفورد،421994 به نقل از حسین نژاد، 1375).
جو خانواده در اشکال مختلف در روابط اعضاء خانواده با یکدیگر مشخص می‏شود، سازگاری افراد در محیطی معتدل و همچنین همکاری آنها در تامین و تحقق هدف‏های خانواده و تشریک مساعی اعضاء و پذیرش مسوولیت از سوی آنها و بهره مندی از فعالیت‏های مشترک، محیط خانواده را از لحاظ اخلاقی به صورت ایده‏آل در می‏آورد (شریعتمداری، 1374به نقل از حسین‏نژاد، 1375).
وجود کودک عقب مانده بی‏شک مسایل و مشکلاتی را در خانواده‏ها ایجاد می‏کند. به خصوص اگر سایر کودکان دارای هوش طبیعی باشند. واکنش پدر و مادر نسبت به کودکان خود یکسان نخواهد بود و غالباً بستگی به میزان عقب ماندگی کودک، موقعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانواده، خصوصیات شخصیتی والدین، وضعیت راهنمایی پزشک، روانشناس و سایر عوامل دارد (میلانی فر، 1378ص147).
لئوکانر، روانپزشک معروف کودک، واکنش‏های والدین نسبت به عقب ماندگی کودکشان را به سه نوع تقسیم می‏کند:
الف) قبول واقعیت و پذیرش کودک معلول
ب) تغییر شکل دادن واقعیت
ج) انکار کامل وجود هرگونه عقب ماندگی
کانر43 تاکید می‏کند تا زمانی که این نگرش‏ها هم جنبه‏های مراقبت و اداره کودک عقب مانده را تحت الشعاع قرار می‏دهند، وظیفه پزشکان شناسایی نگرش موجود در والدین و معاینه کودک به منظور پذیرش کودک عقب مانده توسط خانواده‏ها است. دلایل مختلفی برای اینکه والدین یکی از این عکس العمل‏ها را بروز دهند می‏تواند ارائه شود از جمله طبیعت و خوی فردی والدین، آموزش و فرهنگ والدین، اقتصاد در زمینه‏های اجتماعی و فلسفه اساسی آنها برای زندگی (سلیمی اشکوری، 1366).
آگاهی والدین از نارسایی و معلولیت فرزندشان ممکن است ناگهانی یا تدریجی باشد اما انواع واکنش‏های اولیه آنان ثابت است.
انواع واکنش‏های نخستین والدین
واکنش‏های زودگذر: از قبیل حسرت، خشم، اضطراب، از کار و فعالیت باز ماندن، انگیزه خودکشی و فرزند کشی و …
واکنش‏های پایدار: از قبیل احساس گناه و حمایت افراطی که فضای خانواده و چرخه روابط خانواده را تا سال‏های بعد تحت تاثیر خود دارد. دوگانگی عاطفی، ناکامی، اندوه مزمن، تنهایی، از دست دادن امید به زندگی و احساس عدم تداوم نسل (ملک پور، 1363)، احساس خجالت، شرمساری و پنهان داشتن فرزند معلول (البرزی، 1375 به نقل از شریفی درآمدی، 1380).
احساس گناه: ( دمایر44 ،1991 به نقل از هاریس، 1995) گزارش می‏دهد که مادران این کودکان دارای احساس گناه هستند و خود را بی‏صلاحیت می دانند. آنها به این دلیل که تصور می‏کنند کار موثری برای فرزند خویش نکرده‏اند دچار احساس گناه می شوند.
( روز45، 1992به نقل از هاریس، 1995) معتقد است که بسیاری از والدین فرزندان را عامل ادامه حیات و بقاء خویش می‏دانند و وقتی فرزند عقب مانده ذهنی دارند، این احساس در آنها متزلزل می شود، هویت خویش را در معرض خطر احساس می‏کنند و لذا به ناراحتی و احساس گناه آنها افزوده می‏شود.
احساس خشم: خشم واکنشی منطقی است که در کنترل شناخت قرار دارد. احساس خشم به اندازه احساس گناه و افسردگی نیست اما خشم به کودک، خشم به همسر، خشم به بد شانس بودن در والدین شایع است (هاریس46، 1995).
حمایت افراطی: معمولاً مادران راحت‏ترند تمام امور کودک را خود انجام دهندتا این اینکه به او بیاموزند که خود کودک کارهایش را انجام دهد. از طرفی کندی رشد موجب می‏شود تا بین کودک و مادر وابستگی لذت بخش متقابلی برقرار شود و این می‏تواند دلیلی بر چنین رفتاری نزد مادران باشد. عامل سومی که در این ارتباط تاثیر دارد این است که مادران برای سرپوش گذاشتن بر احساس گناه طرد و خشونت نسبت به کودک از او حمایت بیش از اندازه می‏کند (ملک پور، 1369).
مشکلات بین فردی: رابطه اعضاء خانواده با هم و با بیرون از خانه همچنین رشد و پیشرفت این ارتباطات، از وجود کودک عقب مانده در منزل تاثیر می‏پذیرد. هزینه‏های مالی بالا در زمینه‏های درمان، آموزش، رفت و آمد، صرف وقت زیاد، در امر مراقبت و پرستاری از کودک، احتمالاً موجب می‏شود تا والدین نتوانند با دوستان معاشرت داشته باشند همچنین بد رفتاری‏های کودک معلول در محل، موجب رنجش و تیرگی روابط با همسایه‏ها می‏شود (رابینسون و رابینسون،1975 به نقل از ماهر، 1377).
به تدریج والدین واقعیت معلول بودن فرزندشان را می‏پذیرند و این پذیرش، عاملی اساسی و حیاتی در تداوم زندگی است. مولفان مختلف فرایند پذیرش و کنار آمدن با مساله معلولیت ذهنی را از 3 مرحله تا 6 مرحله متغیر می‏دانند. برای مثال چهار چوب پنج مرحله‏ای روزن به قرار زیر است:
الف) آگاهی از مساله
وقتی اغلب خانواده‏های کودکان عقب مانده به کلینیک تشخیصی یا روان شناس می‏آیند، از اینکه کودکشان به مشکلی دچار است آگاهند، اما ممکن است توجه آنها بیشتر به جنبه‏های رشد و تحول متمرکز باشد.
در زمان مراجعه به کلینیک، معمولاً حداقل یکی از والدین می‏پذیرد که در مورد رفتار غیر معمولی کودک به طور جدی نگران است. با وجود این اغلب پدر و مادر، پدر بزرگ یا مادر بزرگ و دیگر اقوام وجود مساله را نفی می‏کنند. آنها معمولاً ادعا می‏کنند این حالت کودک خوب خواهد شد.
ب) تشخیص و باز شناسی چیستی مساله
والدینی که خود عقب مانده نیستند، اغلب مشکل کودک را همراه با یک احساس عمیق سردرگمی و شوک درک می‏کنند، رویاهای آنها در باب آینده کودک می‏باشد، احساساتشان در باب کفایت کودک به طور جدی آشفته و متزلزل می‏گردد، بسیاری یک واکنش اندوهبار را طی زمانی که حتی ممکن است از دیگران کناره گیری کرده تا با غم خود تنها باشند، تجربه می‏کنند. آرزوی مرگ برای فرزند دلبند کنشی سالم تلقی می‏شود، این واکنش احتمالاً فرصتی جهت رویارویی با مساله و تلویحات عمیق و صمیمانه آن و نیز ظهور نگرش‏های اندیشمندانه فراهم می‏کند (سولنیت47 و استارک، 481971 به نقل از ماهر، 1377).
اغلب والدین جهت درک و فهم اصطلاحات تشخیصی مناسب و حذف برچسب‏های نامناسب به کمک نیاز دارند. برخی والدین به ندرت نظر روشنی در باب معنای کلمات عقب ماندگی ذهنی دارند، درک و فهم آنها از این اصطلاحات کم است.
ج) جستجوی علت
هنگامی که والدین از میزان عقب ماندگی کودک خود مطلع می شوند، اغلب به جستجوی علت این تراژدی که آنها را به ستوه آورده است، می‏پردازند. برای این پرس و جو حداقل دو انگیزه وجود دارد. انگیزه اول که خردمندانه‏تر از دومی است، امید است که با کشف علت شناسی اختلال بتوان راهی جهت بهبود آن یا جلوگیری از رخداد مجدد آن در مورد کودکان آینده پیدا کرد. انگیزه دیگر می‏تواند ناشی از خواست درونی جهت رهایی از بار سنگین مسوولیت و احساس گناه باشد (کورکس49 ،1955 به نقل از ماهر، 1377).
د) جستجو شیوه‏ها و تدابیر درمانی
علم پزشکی چنان به سرعت پیش می‏رود که بسیاری از والدین امید دارند، در صورتی که به متخصص صالح مراجعه کنند، به یک درمان معجزه آسا دست یابند. آنها منابع و وقت گرانبهای خود را صرف معالجه از یک کلینیک به کلینیک دیگر می‏کنند (رابینسون و رابینسون، 1975 به نقل از ماهر، 1377).
ه ) پذیرش کودک
شاخص‏های پذیرش عبارتند از: میزانی که مادر به شیوه معمولی خود عمل کرده و پیوند خود را با دوستان ادامه می‏دهد و میزانی که هر دو والدین به نیازهای کودکان بهنجار و عقب مانده‏شان پاسخ می‏دهند (رابینسون و رابینسون، 1975 به نقل از ماهر، 1377).
پذیرش یا طرد بزرگسال عقب مانده در اصل به سازگاری عمومی و هیجانی والدین و تا حدی به گروه های قومی مربوط می باشد (سینگر، 1975 به نقل از ماهر، 1377ص625).

درمان
عقب ماندگی ذهنی با انواع اختلالات روانی توام است و معمولا مستلزم حمایت های روانی-اجتماعی متعدد است. بهترین درمان عقب ماندگی مدل طب پیشگیری بر اساس پیشگیری اولیه، ثانویه و ثالت است.
پیشگیری اولیه: به تلاشها و اقدامات انجام شده برای حذف یا کاهش عوامل و شرایطی که به پیدایش اختلالات همراه با عقب ماندگی ذهنی منجر می گردد، اطلاق می شود. این اقدامات مشتمل است بر آموزش به منظور بالا بردن سطح معلومات عامه مردم در مورد عقب ماندگی ذهنی، وضع قوانین برای تامین مراقبت مطلوب برای مادر و کودک است. مشاوره خانوادگی و ژنتیک به کاهش میزان بروز عقب ماندگی ذهنی در خانواده هایی که سابقه اختلال ژنتیک با عقب ماندگی ذهنی در آنها وجود داردکمک می کند.
پیشگیری ثانوی و ثالث: وقتی اختلال یا حالت مربوط به عقب ماندگی ذهنی مشخص شد لازم است برای هر چه کوتاهتر ساختن دوره بیماری (پیشگیری ثانوی) و نیز به حداقل رساندن معلولیت ناشی از آن (پیشگیری ثالث) تحت درمان قرا گیرد (کاپلان سادوک، 1993 به نقل از پورافکاری، 1382ص363-362).
یکی از روشهای کاهش استرس، آموزش ادراکات مثبت است. تجربیات استرس زا و حوادث منفی با ادراکات مثبت در مورد آن تعدیل می شود (آشوم گوپتا، 2004).
سازگاری اجتماعی50
سازگاری و هماهنگ شدن با خود و با محیط پیرامون خود برای هر موجود زنده یک ضرورت حیاتی است. تلاش روزمره همه آدمیان نیز عموماً بر محور همین سازگاری دور می‏زند. هر انسانی، هوشیارانه یا ناهشیارانه می‏کوشد نیازهای متنوع و متغیر و گاه متعارض خود را در محیطی که در آن زندگی می‏کند، برآورده سازد. این نیازهای فطری51 و اکتسابی به مثابه نیرویی پر فشار آدمی را بر می‏انگیزانند و در جهت تامین نیازها و بازیابی تعادل و آرامش بر هم خورده به حرکت در می‏آورند (والی پور، 1360).
انسان در بسیاری از شئون زندگی اجتماعی خود با سایر افراد جامعه در یک رابطه فعل و انفعال مداوم‏ قرار دارد. او باید برای ادامه حیات و تامین نیازهای خود به زندگی گروهی تن در دهد و با دیگران برای رسیدن به هدف‏های مشترک تشریک مساعی کند. در چنین شرایط و در رابطه با سایر افراد جامعه است که هر کس ناگزیر باید به نوعی سازگاری رضایت بخش دست یابد و به همین دلیل است که مشکلات و موانع سازگاری آدمی از حیات اجتماعی او مایه می‏گیرد. در این بازی سازگاری و رفع نیاز و تحقق خواست‏ها، انسان خود را در شرایطی می‏بیند که محشون از مقررات، محدودیت‏ها، امر و نهی‏ها، معیار و آداب و رسوم اجتماعی است و باید خود را با این شرایط تطبیق دهد.
نه تنها موانع، مشکلات، ناکامی‏ها52 و شکست‏های آدمی ناشی از اوضاع و احوال محیط اجتماعی او است، بلکه نیازها و آرمان‏ها و هدف‏های او نیز رنگ اجتماعی به خود گرفته و ساخته و پرداخته فرهنگ و محیطی می‏شود که در آن زندگی می کند. مقررات، توقعات، اعتقادات، ارزش‏ها، رقابت‏ها، همکاری‏ها، کارشکنی‏ها، موانع و عوامل واقعیت‏هایی از این نوع که او را در راه تامین خواسته‏هایش هیچ گاه تنها نخواهد گذاشت (اسلامی نسب، 1373ص33).
علی الاصول سازگاری اجتماعی بر این ضرورت متکی است که نیازها و خواسته‏های فرد با منافع و خواسته‏های گروهی که در آن زندگی می‏کند، هماهنگ و متعادل شود و حتی الامکان از برخورد مستقیم و شدید با منافع و ضوابط گروهی جلوگیری به عمل آید. ضرورت حفظ مبانی زندگی اجتماعی طبعاً محدودیت‏هایی را در راه ارضای نیازهای فردی انسان موجب می‏شود که چاره‏ای جز سازگاری با آن نیست یعنی انسان قبول می‏کند که این محدودیت‏ها اجتناب ناپذیر هستند و می‏کوشد تا خود را با آن تطبیق دهد (والی پور، 1360).
مفهوم سازگاری از پیچیدگی‏ها و مشکلات زیادی برخوردار است و همانطوری که در مورد اکثر مفاهیم صادق است، اختلاف نظرهای زیادی در این خصوص به چشم می‏خورد. در سال‏های اخیر ما شاهد تغییرات گسترده‏ای در نگرش نسبت به سلامت و سازگاری بوده‏ایم. انسان هر دم با مشکلاتی رو در رو می گردد و می کوشد تا بر این موانع و مصائب فائق آید و گونه ای تعادل نسبی را در امور زندگی پدید آورد. این تعادل از طریق هماهنگی و ارتباط بین مشکلات و ساز و کارهای موجود جهت حل آنها به دست می آید. ناهماهنگی در تعادل ساز و کارهای مشکل گشایی یا فرو گشودن مشکلات در ارتباط با تهدیدها منجر به ایجاد بحرانهای روانی می گردد. مک گروری (1978) هر گونه عاملی را که تعادل فرد را بر هم زند بحران نام داده است (اسلامی نسب، 1373 ص 289).
سازگاری اجتماعی در اصطلاح، مراوده بین فرد و محیط و محیط اجتماعی تعریف شده است ویزمن و پی کل(1974). سازگاری اجتماعی به منظور اجرای وظایف، ارتباط با دیگران و خشنودی از این نقش ها را در بر می گیرد. سازگاری اجتماعی شامل انکار درونی و رفتارهای غیر مشهود نمی شود که معمولا در این مواقع بیماری به عنوان علائم بیماری تلقی می شود.
درتبین مفهوم سازگاری اجتماعی، ویزمن وپی کل (1974) مانند پارسون و بالز (1955) نقش ها را به دو دسته تقسیم کرده اند: نقش های وسیله ای و نقش های مستقیم.
نقش های وسیله ای، غالباً مربوط به حفظ روابط عاطفی در بین اعضاء خانواده می باشد. فردی ممکن است در یکی از اینها دچار مشکل شده باشد، ولی در دیگری مشکلی نداشته باشد. مثلاً درشغل ناسازگاری نشان بدهد ولی به عنوان پدر یا مادر موفق باشد (ویزمن وپی کل، 1974 به نقل از میرزمانی ص 84).
منظور از سازگاری، انطباق متوالی با تغییرات و ایجاد ارتباط بین خود و محیط به نحوی است که حداکثر خویشتن سازی را همراه با رفاه اجتماعی، ضمن رعایت حقایق خارجی امکان پذیر می‏سازد، بدین ترتیب سازگاری به معنی همرنگ شدن با جماعت نیست. سازگاری یعنی شناخت این حقیقت که هر فرد باید هدف‏های خود را با توجه به چهار چوب‏های اجتماعی، فرهنگی تعقیب نماید (راجرز، 1357 ص320 به نقل از فرید، 1375).
وقتی می‏گوییم فردی سازگار است که پاسخ‏هایی را که او را به تعامل با محیطش قادر می‏کند آموخته باشد تا در نتیجه به طریق قابل قبول اعضای جامعه خود رفتار ‏کند تا احتیاجاتی در او ارضا شوند. یک فرد در یک موقعیت اجتماعی خاص می‏تواند خود را به طریق مختلف با آن موقعیت تطبیق دهد یا سازگار کند (مک دانلد به نقل از فرید، 1375).
جریانی که با به وجود آمدن احتیاجی شروع شده و انسان پس از انجام فعالیت‏هایی به برطرف کردن آن احتیاجات اقدام کند، سازگاری می‏نامند (پورمقدس، 1367 ص3).
هرگاه تعادل جسمی و روانی فرد به گونه‏ای دچار اختلال شود که حالت ناخوشایندی به وی دست می‏دهد و برای ایجاد توازن نیازمند به کارگیری نیروهای درونی و حمایت‏های خارجی باشد و در این اسلوب ساز و کارهای جدید موفق شود و مساله را به نفع خود حل کند، گویند فرایند سازگاری به وقوع پیوسته است (اسلامی نسب، 1373 ص12).
روان شناسان به طور سنتی سازگاری فرد را در برابر محیط مورد توجه قرار داده‏اند و ویژگی‏هایی از شخصیت را به هنجار تلقی کرده‏اند که به فرد کمک می‏کند تا خود را با جهان پیرامون خویش سازگار سازد. یعنی با دیگران در صلح و صفا زندگی کند و جایگاهی برای خود در جامعه به دست آورد. اکنون بسیاری از روان شناسان احساس می‏کنند که اگر اصطلاح "سازگاری" در معنای همنوائی با اعمال و اندیشه‏های دیگران تلقی شود، در این صورت چنان باری از تلویحات منفی خواهد داشت که دیگر نمی‏تواند توصیفی از شخصیت سالم به دست دهد. آنان بیشتر به ویژگی‏های مثبتی مانند فردیت، آفرینندگی و شکوفایی استعدادهای بالقوه تاکید دارند (براهنی و همکاران، 1368 به نقل از فرید، 1375).
سازگاری اجتماعی براین ضرورت متکی است که نیازها و خواسته های فرد با منافع و خواسته های گروهی که در آن زندگی می کند هماهنگ و معتدل شود و تا حد امکان از برخورد و اصطکاک مستقیم و شدید با منافع و ضوابط گروهی جلوگیری به عمل آید (اسلامی نسب، 1373 ص37).
سازگاری فرایندی در حال رشد و تحول پویا است که شامل توازن بین آنچه افراد می‏خواهند و آنچه جامعه‏شان می‏پذیرد به عبارت دیگر، سازگاری یک فرایند دوسویه است؛ از یک طرف به صورت موثر با اجتماع تماس برقرار می‏کند و از طرف دیگر، اجتماع نیز ابزارهایی را تدارک می‏بیند که فرد از طریق آنها توانایی‏های بالقوه خویش را واقعیت می‏بخشد. در این تعامل، فرد و جامعه دستخوش تغییر و دگرگونی شده و سازشی نسبتاً پایدار به وجود می‏آید (دینوکاوکیل، 1999 به نقل از شادمان، 1383).
سازگاری اجتماعی به وضعیتی گفته می‏شود که افراد یا گروه‏ها، رفتار خود را به تدریج و از روی عمد و غیر عمد تعدیل می‏کنند تا خود را با فرهنگ موجود سازگاری نمایند مانند رعایت عادت‏ها، عرف و تقلید. به عبارتی سازگاری اجتماعی آن نوع واکنش‏هایی است که شخص برای رعایت محیط اجتماعی از خود نشان می‏دهد و آنها را به علت هماهنگی‏شان با معیارهای اجتماعی و پذیرفته شدن از طرف آن، اساس رفتارخود قرار می‏دهد (آکسفورد، 1980 به نقل از دیلمی، 1380).
انسان محصول اجتماع است و مسلماً تحت تاثیر نظامها و فرهنگهای جامعه خود قرار دارد و سازگاری او یک سازگاری اجتماعی است؛ و در چنین شرایطی است که باید نیازهای خود را بر آورده سازد و آرامش و تعادل خود را حفظ کند، بنابراین انسان می باید با اجتماع سازش یا سازگاری نماید (اسلامی نسب، 1373 ص 38).
موشازیندر53 دو نوع شیوه سازگاری را مطرح می کند:
سازگاری هیجان مدار: شامل استراتژی های تخیلی کردن، فعالیتهای هوشیاری که تحت تاثیر قانونمندی خاصی است.
سازگاری مساله مدار: شامل استراتژیهای حل مساله، عقلانی کردن، کم کردن موقعیت استرس زا (موشازیندر، 1996 ص 9).
تحلیل فرایند سازگاری
جریان سازگاری از مراحل به هم پیوسته گوناگونی تشکیل شده که افراد را در حالات گوناگون در بر می گیرد. آغاز فرایند سازگاری از نیاز یا سائق شروع شده و با ارضای آن تمام می شود. بنابراین می توان مراحل سازگاری را خروج از حالت تعادل و رسیدن به حالت تعادل مجدد دانست.چرخه سازگاری را به صورت زیر می توان مطرح کرد (اسلامی نسب، 1373 ص82-81).

احساس آرامش و تعادل در انسان رسیدن به هدف و ارضای نیاز

(عدم تعادل) احساس نیاز یا تهدید کار آمدی یکی از روشها

انتخاب هدف انتخاب روشهای دیگر

حرکت به سوی هدف شکست در روش نخستین

برخورد با مانع یا سد

بهداشت روان و سازگاری
هدف اساسی بهداشت روانی، پیشگیری از ابتلا به بیماری روانی در سه سطح اولیه، ثانویه و ثالثیه است. به عبارت دیگر سیستم بهداشت روانی، درصدد سلامت جامعه می باشد. سلامت روانی رابطه تنگاتنگ و نزدیکی با سازگاری دارد.
در گذشته های دور بیماران روانی را از آن رو که رفتاری متفاوت از سایر مردم داشتند به طرق مختلف طرد می کردند. آنها را مجنون و شیطانی قلمداد نموده و از اجتماع دور می کردند تا دکتر پینل54 فرانسوی برای اولین بار در جهل حاکم بر آن روزگار و برای اثبات درمان پذیری و غیر انسانی بودن این طرز برخورد غل و زنجیر از پای آنها گشود و به آنان زندگی دوباره بخشید. باید بتوان مفهوم سلامت، بیماری روانی و حدود آنها را معین نمود. افراد اجتماع وقتی با مفاهیم اولیه بهداشت روانی آشنایی ندارند چگونه می توانند روش سازگاری را بیابند.
انسان سازگار ابعاد بهداشت روانی را شناسایی کرده، به آنها عمل می کند. البته گذشت زمان، پیشرفت فرهنگ، آداب، رسوم، سطح دانش مردم، میزان بیماریها و تقسیم بندی افراد بهنجار و نابهنجار و نوع رفتارهای قابل قبول جمعی می تواند در نحوه عملکرد مورد انتظار دخیل باشد (اسلامی نسب، 1373 ص21).
دلایل سازگاری:
1- می خواهیم به آرمان و آرزویمان برسیم.
2- به خود شناسی و خود سازی اقدام و سپس احساس سلامت کنیم.
3- نیازهای معنوی را پاسخ بگوییم.
4- رابطه ای با خداوند برقرار کنیم و احساس کنیم که خالق از بنده راضی است.
5- در طریق منطقی و عقلی گام گذاردن است.
6- برای پیشرفت و تعالی و جلو رفتن و بهتر شدن است (اسلامی نسب، 1373 ص 17).
ملاک و معیار سازگاری
در فرایند سازگاری اجتماعی مشکلات و مسایل روانی ـ شناختی بروز می‏کند. انگیزش و نیازهای اکتسابی، نیازهای غالب و متفاوت، ناکامی، تعارض‏ها، اضطراب‏ها و رفتارهای دفاعی در این فرایند آشکار می‏شوند. شاید به همین علت باشد که سلامتی و بهنجاری افراد را به منزله سازش و سازگاری با توقعات جهان بیرون در نظر گرفته می شود. ناسازگاری در یک موقعیت گذشته برای سازگاری در موقعیت‏هایی در آینده لازم و ضروری است. بنابراین بهتر است که توانایی فرد برای سازگاری را در نظر گرفت. بر این اساس هر فردی که بتواند با مسایل و مشکلات خود کنار بیاید با خود و اطرافیانش سازش یابد و در برابر تعارض‏های اجتناب پذیر درونی از خود سازگاری نشان دهد، انسانی به هنجار تلقی می‏گردد. چنین فردی واجد توانایی‏های دفاعی و سازشی است و می‏تواند بین خود و نیازهای کشاننده‏ای خود و واقعیت، تعادل برقرار سازد (دادستان، 1370 به نقل از شادمان، 1380).
ناسازگاری می تواند جزئی یا کلی باشد. ناسازگاری جزئی مربوط به برخی از جنبه‏های شخصیت و رفتار فرد است. ولی ناسازگاری کلی مجموعه فرایندهای اجتماعی شدن فرد را به مخاطره می‏اندازد. پس می‏بایست ناسازگاری به معنای خاص را از ناسازگاری به علت عدم استعداد برای نگهداری یک موقعیت سازش یافته متمایز دانست.
در سازگاری با محیط درونی، هدف این است که تنش‏هایی که سلامت و تعادل فرد را مورد تهدید قرار می‏دهد، کاهش یابد. اما برای کاهش این تنش‏ها برآوردن توقعات محیط بیرونی کافی نیست. ممکن است رفتار یک فرد منحرف با واقعیت درونی خود سازگاری یافته باشد، بدون اینکه با واقعیت اجتماعی سازگاری باشد. پس یک تعامل پویایی میان این دو واقعیت وجود دارد، سازگاری بیرونی در واقع مستلزم درجه‏ای سازش با واقعیت درونی است (شادمان،1380).
معیارهای معینی برای ارزیابی کفایت سازگاری یک فرد نسبت به محیط ابداع شده‏اند. برای مثال، ویژگی‏های زیر برای ارزیابی به عنوان پیشرفت اهمیت زیادی دارند.
آسودگی یا آرامش روان شناختی: یکی از ضروری‏ترین علایم ناتوانی در سازگاری آن است که احساس گناه یا ترس از بیماری و غیره در فرد شکل می‏گیرد. تجربه کردن ناراحتی اغلب به معنای بی‏کفایتی در سازگاری روان شناختی است.
کارایی شغلی: نشانه دیگری که شاخص مشکلات سازگاری است، ناتوانی در استفاده کامل از قابلیت‏های اجتماعی است.
نشانه‏های جسمانی: گاهی تنها علامت سازگاری نامناسب به شکل آسیب به بافت‏های بدن جلوه می‏کند. یک شخص بهنجار و دارای سازگاری خوب نباید از نشانه‏های جسمانی رنج بکشد.
پذیرش اجتماعی: بعضی از افراد سازگار از نظر اجتماعی مورد پذیرش هستند، یعنی افرادی هستند که دیگران آنها را می‏پذیرند (شوهان، 1993).
برخی از خصوصیات انسان سازگار به شرح زیر است:
-به میزان کافی می‏تواند فعالیت کند و برای کاری که بر عهده گرفته است شایستگی لازم را دارد و لزومی نمی‏بیند که شغل خود را مرتب تغییر دهد.
– از اضطراب و تعارضی که او را از فعالیت سود بخش باز دارد، دوری می‏جوید.
– بتواند با مشکلات مواجه شود و درباره آنها بیندیشد و تصمیم بگیرد و عمل کند.
– بتواند نیازها، افکار و عواطف دیگران را بشناسد و پاسخ‏ها یا واکنش‏های مناسب از خود نشان بدهد.
– بیماری‏های بدنی نتوانند شایستگی و فعالیت او را کاهش دهند.
– انسان سازگار یا سالم مسوولیت همه اعمال، افکار و رفتارهای خود را می‏پذیرد و عاقلانه به نتایج آن می‏اندیشد.
– شخص سازگار، پذیرش و تحمل اضطراب را یاد می‏گیرد و می‏داند چرخ زندگی همیشه به دلخواه شخص نمی‏گردد و به هر حال ناراحتی‏هایی در زندگی به وجود خواهد آمد و اینها نیز به نوبه خود موجب اضطراب و نگرانی می‏شوند.
– فرد سازگار باید بتواند بعضی از ناکامی‏ها را تحمل کند، زیرا در حقیقت تحمل ناکامی مانند پذیرش اضطراب نشانه سازگاری مطلوب در شخص است (اسلامی نسب، 1373 ص23-22).
مهارتهای سازگاری عبارتند از:
1- توانایی در ارتباط کلامی با دیگران
2- توانایی در مراقبت از خویشتن
3- رسیدگی و انجام امور روزانه زندگی
4- مهارت در ارتباط اجتماعی با افراد
5- توانایی در پیدایش و تعیین راه و مسیر ادامه زندگی و اهداف
6- توجه به بهداشت و سلامتی فردی
7- توانایی یادگیری، آموزش و ادامه تحصیل
8- استفاده صحیح از ساعات تفریح و آزادی خود
9- انجام کارها و مسئولیت های کاری
10- توانایی ایجاد رابطه سالم با افراد خانواده، همقطاران و افراد مختلف اجتماع (ایرج معانی و همکاران، 1379 ص 336).
عوامل موثر در سازگاری
سازگاری رضایت بخش فرد با موفقیت‏های اجتماعی عمده زندگی، به طور مستقیم با میزان ارضای همه نیازهای اساسی مرتبط است. نیازها و ارضاء آنها به ادراک فرد با توجه سن، جنس، استعدادهای ارثی و فرهنگی، طبقه اجتماعی، شغل، محل جغرافیایی، تعلیم و تربیت، تجارب و سازگاری‏های زندگی اشخاص دیگر بستگی دارد (گریسون و همکاران، 1967 به نقل از حسن آبادی، 1381).
متغییرهایی که در سازگاری موثر هستند:
1ـ شخصیت فرد
2ـ ادارک فرد از مشکل
3ـ شدت مساله و مشکل
4ـ حمایت اجتماعی
5ـ تعداد راه‏های ممکن برای رسیدن به هدف
6ـ توانایی و استعداد برای مراقبت از سلامتی خود
7ـ درک فرد از موقعیت خود
8ـ درک خانواده از موقعیت فرد
9ـ توانایی و استعداد فرد برای جذب حمایت‏های اجتماعی
10ـ سابقه برخورد فرد با بحران ها یا ضربه های روانی
11- وضعیت اقتصادی
12- سلامت روانی
13- انگیزه فرد برای زندگی
14ـ نگرش‏ها و فعالیت‏های محیط موثر (اسلامی نسب، 1373 ص46).
نشانه شناسی اختلالات سازگاری؛ اگر فرد نتواند سازگار شود دچار علائم مرضی می شود:
1- خلق افسرده
2- آمادگی جهت گریه کردن
3- نومیدی
4- نگرانی
5- افزایش وابستگی
6- ناتوانی شغلی، فرهنگی، تحصیلی
7- انزوای اجتماعی
8- شکایات جسمی مانند سردرد، کمردرد و سایر دردها و خستگی (اسلامی نسب، 1373 ص 204).
عوامل مستعد کننده دراختلالات سازگاری
1. نظریه بین فردی سالیوان (1956): نقش مادر و محیط پرورش ظرفیت کودک را نسبت به واکنش در مقابل فشار روانی در آینده مورد تاکید قرار داده است. عدم توانایی مادر است که اجازه استقلال به کودک نمی دهد و در نتیجه فرد در آینده دچار مشکلاتی در ارتباط با سازش با مسائل زندگی می شود.
2. نظریه روان پویایی اریکسون (1963): یک روش منظم و سازماندهی شده را جهت تشکیل شخصیت که با کسب وظایف خاص در هر یک از مراحل زندگی به وجود آید، پیشنهاد کرده است اشکال در سازش روانی مواقعی اتفاق می افتد که فرد نتواند با موفقیت کار و وظایف متناسب با آن سن را انجام دهد و در سطح پایین تری از رشد و تکامل تثبیت شود.
3. نظریه یادگیری ولف (1973): به نظر او کلیه رفتارها آموخته می شوند و می توان آنها را از یاد برد و یا با رفتار مناسبتر و موثرتر جایگزین کرد. افراد مبتلا به مشکلات سازشی، یادگیری منفی را از طریق الگوی ناکافی در نظام خانوادگی معیوب یا ناتوان تجربه کرده اند (اسلامی نسب، 1373 ص 203).

نشانگان موضعی سازگاری55
نشانگان موضعی سازگاری یک واکنش موضعی بدن نسبت به تنیدگی می باشد. این واکنش شامل کل بدن نیست و شامل قسمتی از بدن می باشد (بافت، عضو). تنیدگی باعث سازگاری موضعی می شود ممکن است ضربه ای یا بر اثر بیماری باشد. سازگاری موضعی یک واکنش سازگاری کوتاه مدت است و مقدمتاً برای حفظ ثبات محیط داخلی صورت می گیرد، هر چند بدن قادر به نشان دادن بسیاری از واکنشهای موضعی تنیدگی می باشد.
نشانگان عمومی سازگاری56
نشانگان عمومی سازگاری یک مدل بیو شیمیایی تنیدگی است که بوسیله هانس سلیه ارائه شده است. مفهوم عوامل تنیدگی آور بعنوان عواملی که باعث تنیدگی می شود نیز بوسیله سلیه (1976) بیان شد.
سه مرحله در سازگاری عمومی وجود دارد، این سه مرحله عبارتند از:
1. در مرحله اول یا واکنش اخطار57
فرد یک عامل تنیدگی آور اختصاصی را دریافت می کند و مکانیسم های دفاعی مختلف فعال می شوند.
2. مرحله دوم سازگاری عمومی مقاومت 58است. حال با دریافت خط و بسیج منابع بوجود آورنده آن بدن سعی به سازگاری با عامل تنیدگی آور می کند.
3. مرحله سوم یا خستگی59
که نتیجه خستگی مکانیسم های سازگاری است. بدون دفاع برعلیه عوامل تنیدگی آور بدن ممکن است یا به استراحت بپردازد و یا مکانیسم های دفاعی خود را برای برگشت به حالت طبیعی بسیج نماید و یا خستگی کامل رخ دهد و مرگ پیش آید (تیلور و همکاران، 1997 به نقل از ایلالی، 1376 ص 36-34).

مکانیزم های سازگاری در زندگی خانوادگی
با استفاده از مکانیسم های روانی، می توان کشمکش و مشکل های خانوادگی را کاهش داد. در صورتی که این روشها، با شدت و وسعت زیاد استفاده شود، تبدیل به مکانیزم های دفاعی خواهد شد. در زیر بطور خلاصه این مکانیزم ها شرح داده خواهد شد.
1. سپر بلا شدن یا سرنش کردن60
یکی از اعضای خانواده به عنوان ایجاد کننده مشکل، شناخته می شود یا اینکه فرد ممکن است خود را مقصر اصلی قلمداد کنند. چنین روشهایی، از ایجاد درگیری جلوگیری کرده، اضطراب را کاهش می دهد. ولی به نوبه خود، از برقراری ارتباطی که می تواند ریشه مسایل را بشکافد، جلوگیری می کند.
2. اتحاد یا آمیزش مصلحتی بین اعضاء 61
برخی از افراد خانواده، اتحادی را علیه دیگر اعضاءایجاد می کنند. در نتیجه حالت خصمانه را در واحد به وجود می آورند.
3. کناره گیری از بوجود آمدن برخوردهای روانی62
ارتباط خانوادگی، به منظور جلوگیری از ایجاد کشمکش، کاهش می یابد و ارتباط خانوادگی بسیار سست و سطحی می شود، در نتیجه اعضای خانواده، نیازهای عاطفی خود را خارج از خانه جستجو می کنند.
4. کشمکش مداوم 63
به منظور کاهش تنش درون خانواده افراد از آزارهای کلامی و بدنی استفاده می کنند.
5. واکنش معکوس 64
دراین حالت نگرشهای زیان آور به رفتار مخالف آن انتقال داده می شود. این گونه رفتارها از خانواده هایی دیده می شود که هماهنگی سطحی با هم دارند (موری ورنتر، 1989 ص 156 به نقل از ظریف صنایعی،1384 ص 59-58)

دیدگاه‏ها در مورد سازگاری اجتماعی
در دیدگاه زیستی ـ روانی ـ اجتماعی
این مدل به صورت تلویحی، مدلی از سلامتی را ارائه می‏دهد که شامل حالت ذهنی، توانایی انجام نقش‏های ارزشمند اجتماعی، رضایت از وضعیت جسمی و بدنی و مجموعه‏ای از متغیرهایی می‏شود که اغلب به عنوان "کیفیت زندگی" مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته‏اند. در نظام پیاژه، سازش، تعادل بین درون سازی و برون سازی است. می‏توان سازش را ساختن مجموعه‏ای از روابط دانست که انسان خود را بین آنها قرار می‏دهد. چنین وضعیتی در نتیجه مجموعه واکنش‏هایی که فرد به وسیله آنها رفتار خود را تغییر می‏دهد تا بتواند به گونه‏ای موزون بر شرایط محیطی معین یا تجربه‏ای جدید پاسخ دهد.
همان طور که به نظر می‏رسد مفهوم "سازش زیستی" معنایی نسبتاً دقیق داشته باشد، ولی وقتی جنبه‏های روانی ـ اجتماعی سازگاری آدمی مطرح می‏شود مساله بسیار پیچیده می‏گردد، چرا که این سازگاری شخصاً به خاطر حیات صورت نمی‏گیرد. از نقطه نظر روانی ـ اجتماعی سازگاری به خودی خود به طور انتزاعی وجود ندارد. فرد با چیزی، با موقعیتی و با یک محیط اجتماعی به طبع نظام‏های مرجع خود سازش یافته است که در ضوابط و معیارهای آن و آستانه خودداری از سازش را مشخص می‏کند، بنابراین بدون توجه به جنبه‏های روانی ـ اجتماعی مشکل است که بتوان حد و مرز این مفهوم را برای انسان مشخص کرد (شادمان، 1383).
دیدگاه تحلیل روانی
از دیدگاه تحلیل روانی به فردی سازگار گفته می‏شود که واحد "من" قوی و سالم باشد یا بتواند میان دو پایگاه دیگر شخصیت یعنی "من و فرامن" تعادل و هماهنگی ایجاد کند تا اینها بتوانند به وظایف خود به خوبی عمل نمایند. در این دیدگاه، شخصیت آدمی همانند یک نظام پویای انرژی تصور می‏شود که در یک تقسیم بندی از سه قسمت تشکیل شده است. هر یک از این سه نظام، نیروهای روانی مشخص دارند که دائم با یکدیگر در درون سیستم کلی شخصیت در حال فعل و انفعال می‏باشند که مبتنی بر تعارض پایگاه‏های مربوطه می‏باشند و بنابراین دیدگاه رفتار و حالات آدمی از جمله رفتارهای سازگار نتیجه عملکرد این نیروهای درونی است. از این دیدگاه ریشه و عمل همه ناسازگاری‏ها در تجربیات کودکی و در رابطه با چگونگی گذراندن مراحل تحول جستجو می‏شود. در این راستا ناسازگاری که به دلیل وجود تعامل بین تکانه‏‏هایی که در جستجوی تخلیه و رهایی هستند از یک طرف دیگر به وجود می‏آید. وقتی که تکانه‏ها نتوانستند در هشیاری تحمل شوند و فرد نتواند به طور موثری در برابر آنان دفاع کند، من راه دیگری ندارد جز اینکه نشانه‏های سازگاری ایجاد نماید که در این صورت هدف رفتار ناسازگار کاهش تنش یا تعارض است (مک اسمراد65 به نقل از دیلمی، 1380).
دیدگاه یادگیری اجتماعی
رویکردهای یادگیری اجتماعی، سازگاری انسان را به سان حل مساله یا رفتار کنار آمدن در نظر می‏گیرند. منظور ما از کنار آمدن، میزان یا درجه‏ای است که افراد می‏توانند سه چالش مهمی را که برای موجودیت آنها به وجود می‏آید، برطرف کنند و یا حداقل کنترل نمایند. این چالش‏ها عبارتند از:
الف) چالش‏های مستقیم حاصل از محیط فیزیکی
ب) چالش‏های ناشی از محدودیت‏ها
ج) چالش‏های بین فردی مربوط به محیط
دیدگاه یادگیری اجتماعی، سازگاری یا قابلیت انطباقی فرد را به عنوان توانایی برآورده سازی و کنار آمدن با فشارهای روانی و مشکلات، همراه با حداقل بی‏نظمی در جریان مداوم زندگی که پیامدهای فوری و دراز مدت رفتار را در بر می‏گیرد، مورد توجه قرار می‏دهد (دیلمی، 1380).
دیدگاه علوم رفتاری
سازگاری از نظر علوم رفتاری عبارتند از:
1ـ عمل برقراری رابطه رضایت بخش میان خود و محیط
2ـ عمل پذیری و کردار مناسب و موافق محیط و تغییرات فیزیکی
3ـ سازگاری موجود زنده با تغییرات درونی و بیرونی (شعاری نژاد، 1370 به نقل از دیلمی 1380).
دیدگاه مراجع محوری
به اعتقاد راجرز66 خویشتن پنداری فرد از اضطرب یا تجربه ارگانیزمی او ناهماهنگ و در تضاد است. هر موقع که ادراک یک فرد از تجربه خودش تحریف یا انکار شود، تا حدودی حالت ناهماهنگی میان "خود" و تجربیات فرد، یا حالت ناسازگاری روانی و آسیب پذیری به وجود می‏آید و موجب پیدایش مکانیزم‏های دفاعی می‏شود. در حقیقت فرد در مقابل تهدیدهای حاصل از ناهماهنگی میان تجربه و خویشتن پنداری، احساس اضطراب می‏کند و سپس با استفاده از یکی از مکانیزم‏های دفاعی در مقابل تهدید و اضطراب حادثه به دفاع از خود می‏پردازد. انسان روان نژند و ناسازگار با مشکل مواجه است زیرا ارتباطش‏را با خود و دیگران از دست داده است و روابطش نامطلوب است (شفیع آبادی، 1377).
دیدگاه انسان گرایی
بر طبق مدل‏های انسان گرایی ـ هستی گرایی، رشد شخصیتی تحریف شده یا سد شده، به عنوان عامل عمده‏ای است که سلامت روان را تحت تاثیر قرار می‏دهد. در این مدل تاکید روی انگیزه رشد در مقابل ایستایی لزوم بودن و شکل گیری خود است. اگر شخصی از فرصت‏های رشد محروم شود اضطراب، ناامیدی و ناکامی را تجربه خواهد کرد. تحریف طبیعت بشری به وسیله نیروهای محیطی نامطلوب به ناسازگاری منجر خواهد شد (رستمی،1380).
بر طبق نظر مزلو افرادی که بیشترین سازگاری را دارند آنهایی هستند که در سراسر مراحل زندگی خود به طور موفقیت آمیزی رشد کرده‏اند و به بالاترین مرحله کمال یعنی خود شکوفایی رسیده‏اند. انسانی که به مرحله خود شکوفایی ارتقاء پیدا کرده، نیروهای بالقوه اساسی خویش را به کامل‏ترین صورت تحقق بخشیده است. شخص ممکن است تکانه‏های درونی را بازداری یا تعدیل کند و یا بکوشد تا خواست محیطی را به طریقی تغییر دهد تا تعارض را دفع نماید. پیاژه67 به فرایند سازگاری اهمیت زیادی می داد. او اصطلاحات درون سازی 68و برون سازی69 را به کار برد. منظور از این دو واژه به ترتیب تغییر نسبی خود شخص یا تغییر محیط است. هم درون سازی و هم برون سازی به حل تعارض‏ها می‏انجامد (چوهان، 1993 به نقل از رستمی، 1380).
دیدگاه روان شناسی شناختی
در دیدگاه روان شناسی شناختی، انسان سازگار به کسی گفته می‏شود که توانایی و قدرت پردازش صحیح اطلاعات را داراست و چون قادر به چنین کاری است لذا یک نظام ارزشی واقع بینانه برای خود تنظیم می‏نماید تا تحت تاثیر نوسانات روانی دردناک و اختلاف با دیگران دچار آسیب نشود. این روند به او کمک می‏کند تا به احساس بهتری دست یابد (رستمی، 1380).

مروری بر مطالعات پیشین
نظری (1384) به منظور بررسی نظر والدین کودکان مصروع نسبت به عوامل تنش زا و میزان سازگاری آنان با این عوامل در مراجعه کنندگان به مراکز درمانی منتخب شهر تهران تحقیقی را انجام داده است.
نمونه ها شامل 400 پدر و مادر کودکان مصروع می باشند. از پرسشنامه ای که در سه بخش تنظیم شده است: اطلاعات فردی، عوامل تنش زا، رفتارهای سازگارانه، استفاده شده است.
نتایج نشان می دهد که در حیطه عوامل تنش زا مادران (4/80 درصد) و پدران (8/62 درصد) و در حیطه سازگاری مادران (4/70 درصد) و پدران (6/73 درصد) رفتار سازگارانه داشتند. آزمون t نشان می دهد بین میزان تنش پدران و مادران کودکان مصروع اختلاف معنی داری وجود دارد (001/0=p). بین میزان سازگاری مادران با متغیرهای دموگرافیک سن مادر، میزان تحصیلات، طول مدت ازدواج، تعداد فرزندان، سن کودک، ارتباط معنی داری وجود ندارد.
مطالعه ای که توسط احترام السادات ایلالی به منظور بررسی نسبت سازگاری والدین کودکان عقب مانده ذهنی دررابطه باعوامل تنش زا در مدارس استثنایی شهر ساری در سال 1376انجام شده است. واحدهای پژوهش شامل 98 پدر و مادر کودک عقب مانده ذهنی مدارس استثنایی شهرساری می باشد. پرسشنامه ای درسه بخش:1. اطلاعات فردی 2. عوامل تنش زا 3. رفتارهای سازگارانه.
عوامل تنش زا و رفتارهای سازگارانه درسه حیطه زیستی، اجتماعی، روانی سنجیده می شود. نتایج نشان می دهد که: 1) درسه حیطه عوامل تنش زا در والدین بالاترین سطح تنش مربوط به حیطه اجتماعی می باشد که در مادران (62/9 درصد) و پدران (54/2 درصد) می باشد. 2) در سه حیطه سازگاری در والدین بالاترین سطح سازگاری مربوط به حیطه روانی می باشد که مادران (58/4 درصد) و پدران (61/9 درصد) .3) از نظر ارتباط بین عوامل تنش زا با متغیرهای دموگرافیک والدین ارتباط معنی داری باسطح تحصیلات، وضعیت شغلی والدین و همچنین وضعیت تاهل، طول مدت ازدواج، تعدادفرزندان عقب مانده، سن کودک عقب مانده و سن تشخیص عقب ماندگی ذهنی کودک وجود داشت.
شریعتی و داورمنش (1374) به منظور بررسی اثرات معلولیت ذهنی فرزند بر خانواده تحقیقی را انجام دادند. نمونه ها شامل 1589 خانواده که از این تعداد 833 مورد خانواده هایی که فرزند عقب مانده ذهنی داشتند و 756 خانواده که فاقد فرزند عقب مانده ذهنی بودند. در این تحقیق برای جمع آوری اطلاعات از فرم های اطلاعاتی و ترازومتر استفاده شده بود. یکی از متغییر هایی که مورد مطالعه قرار گرفته روابط اجتماعی خانواده بود که برای بررسی آن از شاخص هایی از ارتباط اجتماعی خانواده استفاده شده است. نتایج تحقیق نشان داد که در مورد روابط اجتماعی خانواده های استثنایی، ازجمله کمیت و کیفیت میهمانی رفتن خانواده ها و میهمان آمدن برای آنها و نیز دفعات مسافرت رفتن آنها می توان نتیجه گرفت اولا وجود یک فرزند عقب مانده ذهنی سبب محدودیت روابط اجتماعی خانواده ها می گردد و ثانیا هر قدر شدت عقب ماندگی ذهنی فرزند بیشتر باشد، اوقات فراغت محدودتر شده و دامنه ارتباطات اجتماعی تنگتر می شود. وجود یک فرزند عقب مانده ذهنی در یک خانواده، بر کارکرد خانواده به عنوان پایگاه برقراری ارتباطات اجتماعی تاثیر گذاشته و هر قدر شدت عقب ماندگی بیشتر باشد، تاثیر منفی آن بر این کارکرد مهم خانواده بیشتر خواهد بود (ص123).
چاوشی (1366) در پژوهشی تحت عنوان بررسی مسایل روانی مادران عقب مانده ذهنی به این نتایج دست یافت: وجود فرزند عقب مانده ذهنی سلامت جسمی و روانی مادران را تهدید می‏کند و غالباً تاثیر منفی به دنبال دارد. 58 درصد مادران اظهار کرده‏اند که وجود کودک عقب مانده سلامت روانی آنها را مختل می‏کند. آسیب پذیری مادران باسواد از داشتن فرزند عقب مانده از مادران بی‏سواد بیشتر است. مادران جوان‏تر بیشتر از مادران مسن‏تر تحت تاثیر عقب ماندگی ذهنی فرزند قرار می‏گیرند.
ورمایز70 (2005) در تحقیقی به بررسی سازگاری روانی والدین در خانواده هایی که کودک با نقص ستون فقرات دارند پرداخت. بر اساس 33 مطالعه ای که انجام شده بود، 15 مورد از آن را برای مطالعه فرا تحلیلی انتخاب کرد. نتایج تحقیق نشان می دهد که کودکان با نقص ستون فقرات در دراز مدت بر سازگاری روانی والدین تاثیر می گذارند و پسرانی که دچار نقص بودند بیشتر بر روی مادر تاثیر می گذارد تا پدر. فاکتورهای زیر با سازگاری روانی والدین ارتباط دارند.
فاکتورهای کودک (سن، مشکلات ارتباطی، مشکلات عاطفی، عقب ماندگی ذهنی)
فاکتورهای خانواده (سازگاری عاطفی، امیدواری، استرس، سازش و مولفه های والدینی)
فاکتورهای خانواده (درآمد خانواده، روابط با دوستان، محیط خانواده)
فاکتورهای محیطی (حمایت اجتماعی)
سالوویت71 (2003) به منظور بررسی استرس پدران و مادرانی که از کودک با ناتوانی هوشی مراقبت می کنند بر اساس مدل سازگاریABCX دوگانه تحقیقی را بر روی 116 مادر و 120 پدر که دارای کودک با ناتوانی هوشی 10-1 ساله بودند انجام داد. روش پژوهش: مولفه های سازگاری ABCX به صورت جداگانه در پدران و مادران بررسی شده بود. نتایج نشان داد که مادران (72 درصد) و پدران (78 درصد) استرس داشتند.
ویز72 (2002) در مطالعه ای به ارزیابی تاثیر حمایت اجتماعی و توانایی فرد بر سطوح استرس در مادران کودکان ویژه، مادران کودکان اتیسم و مادران کودکان عقب مانده ذهنی پرداخت. از هر گروه 40 مادر و مجموعه 120 مادر انتخاب شدند. نتایج نشان می دهد که تفاوت های معنی داری در گروه ها در میزان افسردگی، اضطراب، شکایات بدنی و تحلیل توانایی و قوای بدن وجود دارد. همچنین حمایت های اجتماعی پیش بینی کننده سازگاری موفق هستند.
مک گلون73 (2002) بررسی استرس در سازگاری پدر خوانده یا مادر خوانده کودکان با نیازهای ویژه، مطالعه روی 35 پدر خوانده یا مادر خوانده کودکان با نیازهای ویژه انجام داد. نتایج نشان می دهد تفاوت معنی داری در سازگاری پایین خانواده با افزایش استرس در آنها وجود دارد، همچنین استرس در طول سالها بدون تغییر می ماند.
رونیت گال74 (2002) در تحقیقی در مورد تفاوت های بین پدران و مادران افراد بزرگسال با عقب ماندگی ذهنی در سطوح استرس، راهبردهای سازشی و نگرش در مورد یکپارچه سازی دختران و پسران در جامعه را بررسی کرده است. نمونه شامل85 مادر و 50 پدر که دارای دختر و پسر 18 تا 26 سال بودند. از 4 پرسشنامه 1) مشخصات دموگرافیک 2) پرسشنامه استرس و منابع 3) پرسشنامه راهبردهای سازشی 4) پرسشنامه نگرش والدین راجع به عادی سازی استفاده شده است. نتایج نشان می دهد که مادران به دلیل آگاهی از ناتوانی ها و تفاوت کودکانشان با سایر کودکان استرس بالاتری را نسبت به پدران تحمل می کنند. مادران برای سازگاری از راهبردهای سازشی هیجان مدار و پدران از راهبردهای مشکل مدار استفاده می کنند. همچنین مادران بیشتر از پدران از راهبرد ها ی سازشی استفاده می کنند.
به منظور بررسی سازگاری خانواده هایی که دارای کودک با ناتوانی های رشدی هستند، باری تروت و دیاناهیبرت-مورنی75 (2002) 87 خانواده راکه دارای کودک باناتوانی رشدی درسنین پیش از مدرسه بودند را مورد ارزیابی قراردادند و 7 سال بعد وقتی فرزندان آنها در دوره پیش از نوجوانی بودند، والدین را دوباره مورد مصاحبه قرار دادند. از مقیاس تاثیر ناتوانی کودک بر خانواده که شامل 15 آیتم است و خلاصه ای از ارزیابی مثبت و منفی والدین در مورد کودکشان و یک نمره کلی که استرس والدین در دراز مدت را پیش بینی می کند، استفاده شد. نتایج نشان می دهد که حتی وقتی متغییر هایی مثل سازگاری زناشویی و سطوح ناتوانی کودک کنترل می شود والدین نسبت به آینده استرس دارند.
پلچت76 (1999) در تحقیقی سازگاری والدین نوزادان ناتوان و رابطه آن با نوع ناتوانی را بررسی کرد. آزمودنی ها بر طبق سه نوع ناتوانی و یک گروه کنترل انتخاب شدند: 1) والدین نوزادان با سندروم داون77 2) بیماری های قلبی مادرزادی783) شکاف لب یا شکاف کام794) گروه سالم80
از یک پرسشنامه خود تنظیمی استفاده شده که شامل ارزیابی استرس، استرس والدینی و افسردگی روانی 81است. نتایج نشان داد که والدین نوزادان با سندروم داون و والدین نوزادان با بیماری های قلبی مادرزادی سطح بالایی از استرس و افسردگی روانی را نسبت به والدین نوزادان با شکاف کام و والدین نوزادان سالم داشتند. در کل مادران سطوح بالایی از استرس و افسردگی داشتند.
وارفیلد82 (1999) به بررسی سازگاری در سالهای اولیه زندگی کودک در بین مادران کودکان با ناتوانی پرداخت. نمونه ها شامل 79 مادر بودند. برای بررسی استرس مادر در سه دوره سنی یک سالگی، سه سالگی، و پنج سالگی کودک، فهرستی از استرس های مادر تهیه و بوسیله مادران تکمیل شد. نتایج نشان داد که استرس مربوط به کودک در طول سه دوره سنی بطور معنی داری در مادران افزایش می یافت و در پنج سالگی یک سوم از مادران نمره های بالا گرفتند. در خانواده هایی که انسجام و یکپارچگی بیشتری داشتند و حوادث منفی در زندگی آنها کمتر بود در زمانی که کودک 5 ساله بود استرس کمتری داشتند.
بک من83 (1991) در مقایسه ادراک مادران و پدران از تاثیر ناتوانی کودک بر آنها تحقیقی بر روی 54 مادر و 54 پدر که دارای کودک با ناتوانی و بدون ناتوانی اند، انجام داد. تفاوت معنی داری در مورد استرس پدران و مادران بدست آمد. نتایج نشان می دهد مادران استرس بیشتری نسبت به پدران گزارش کردند. والدین کودکان با ناتوانی استرس و نیازهای بیشتری را در همه زمینه ها مطرح کردند. استرس بطور منفی با حمایت رسمی پدران و مادران ارتباط داشت و بطور مثبت با افزایش نیازهای مادران ارتباط داشت.
فلینت84 (1989) برای بررسی استرس و رفتارهای سازشی 90 مادر کودکان با عقب ماندگی ذهنی خفیف را مورد بررسی قرار داد. او از استرس و مقیاس سازش خانواده با توجه به دوره های سه گانه رشد کودک استفاده کرد. نتایج نشان می دهد تفاوت معنی داری در نمره های استرس خانواده و دوره سوم رشد کودک وجود دارد. همچنین تفاوت های معنی داری بر اساس نژاد و سن مادر با استرس مادر وجود دارد.
تفاوت های معنی داری در رفتارهای سازشی با نژاد، وضعیت مادی، پایگاه اجتماعی خانواده وجود دارد.
پاتریکیا85 (1985) بررسی سازگاری خانواده هایی که بخاطر داشتن کودک با نقص عضو استرس دارند. فاکتورهایی که روی سازگاری این خانواده ها تاثیر می گذارد و ادراک خانواده از استرس در رابطه با کمک های داخلی و خارجی خانواده و خصوصیات کودک ناتوان بررسی شده است.
نمونه ها یه گروه از والدین که کودک دارای نقص عضو مادرزادی داشتند و در مرکز پزشکی ماکسی میلان در تورنتو بودند و یه گروه نیز از والدین کودکان عقب مانده ذهنی انتخاب شدند. از 4 پرسشنامه برای جمع آوری اطلاعات استفاده شده بود: 1) مقیاس محیط خانه862) مقیاس ارزیابی بحران مدار شخصی خانواده873) پرسشنامه استرس و منابع884) چک لیست خانوادگی
نتایج تحقیق نشان می دهد که استرس ادراک شده پایین در ارتباط با داشتن کودک ناتوان بطور مثبتی با یکپارچگی خانواده، بیانگری89 بالا، تعارض پایین، استقلال بالا، کمک های روحی بالا، حمایت اجتماعی بالا مرتبط بود. همچنین استرس والدین از نظر نوع ناتوانی و موقعیت اجتماعی-فرهنگی والدین متفاوت بود.
به منظور بررسی شیوه سازگاری و تطابق پدر و مادر دارای کودک سندرم داون (دامروش،1982 به نقل از ایلالی) تحقیقی را در مری لند روی 25 خانواده این بیماران انجام داد. محقق، والدین کودکان شیرخوار تا سن بلوغ را مورد بررسی قرار داد. او از پرسشنامه سازگاری والدین و غمگینی مزمن برای بررسی استفاده کرد. در این تحقیق تفاوت شیوه سازگاری پدر و مادر به وضوح نشان داد شده است. پدران (83%) تطابق باثبات داشتند ولی مادران (68%) دچار بحرانهای روانی بودند و میزان بالایی از افسردگی مزمن داشتند. (1%) رفتارهای سازگاری پدر و مادر با هم تفاوت داشت. مادران سطح بالایی از احساس تحمل، بار سنگین فشار، گرفتگی، پریشانی، مطرح کردند. نگرانی از آینده، اضطراب و ترس برای چیزهایی که افراد دیگر درباره آنها می گویند و احساس حسادت و تنفر نسبت به مادران کودکان سالم داشتند.

منابع
1. ادیب سرشکی، نرگس (1380).کودکان استثنایی خانواده ومشاوره.چاپ:آبان.
2.ارژنگی، وجیه ا… (1381)."تاثیر راهبردهای مقابله‏ای در کاهش تنیدگی والدین کودکان عقب مانده ذهنی". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تهران.
3. اسلامی نسب ، علی (1373).روانشناسی سازگاری. چاپ و نشر بنیاد.
4.انجمن روانپزشکی آمریکا (1994).راهنمای تشخیصی وآماری اختلالهای روانی.مترجم: محمدرضا نیکخو و همکاران، انتشارات:سخن، چاپ سوم.
5.ایلالی، احترام السادات (1376)."بررسی نسبت سازگاری والدین کودکان عقب مانده ذهنی در رابطه با عوامل تنش زا در مدارس استثنایی شهر ساری ". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده مامایی و پرستاری، دانشگاه تهران.
6.برجعلی، احمد (1378)."تاثیر سازگاری و الگوهای فرزند پروری والدین بر تحول روانی ـ اجتماعی دانش آموزان دبیرستانی شهر تهران .رساله دکترا، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
7. پاشا شریفی، حسن ؛ شریفی، نسترن (1380).روش های تحقیق در علوم رفتاری. تهران:سخن.
8.پور مقدس، علی (1367).روان شناسی سازگاری.انتشارات: مشعل.
9.چاووشی، گیتی (1366). "بررسی مسایل روانی ـ مادران کودکان عقب مانده ذهنی ". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تهران.
10. حسن آبادی، هادی(1380)." مقایسه پیشرفت تحصیلی، سازگاری اجتماعی و افسردگی دانش آموزان مدارس شبانه روزی با دانش آموزان روزانه دوره دبیرستان اسفراین". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد رودهن.
11. حسین نژاد، محمد (1375)."بررسی ومقایسه میزان فشارروانی وسازگاری زناشویی والدین کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر وکودکان معلول جسمی وحرکتی باوالدین کودکان عادی شهرتهران ".پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
12. حناآبادی، حسین (1375). "بررسی تعامل روانی ـ اجتماعی والدین کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیرزاهدان و تهران". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تهران.
13. خجسته، مهرداد (1383)."مقایسه نگرش مذهبی، رضایت زناشویی و برخی از ویژگی‏های شخصیتی والدینی که فرزند عقب مانده ذهنی خود را در خانه نگهداری می‏کنند و والدینی که آنها را به مرکز نگهداری عقب مانده‏های ذهنی می‏سپارند ".پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تهران.
14.دیلمی، عزیز (1380)."بررسی اثر بخشی مشاوره همسالان بر سازگاری اجتماعی و خودپنداره دانش آموزان پسر سال اول دبیرستان شهرستان دزفول". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
15. رستمی، الیاس (1383)." بررسی دلبستگی نوجوانان به والدین و همسالان در جامعه ایرانی و رابطه آن با مولفه‏های سازگاری اجتماعی".پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تهران.
16. رضا زاده، حسین (1379)."بررسی و مقایسه نیازهای روانی و اجتماعی والدین دانش آموزان پسر عقب مانده ذهنی، ناشنوا و عادی چهار شهرستان میانی استان مازندران در مقطع ابتدایی". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
17. رضایی، مهدی (1377)."بررسی نقش آموزش و مشاوره فعالیتهای روزمره زندگی بر مادران کودکان عقب مانده ذهنی".پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
18. سادوک،بنجامین (1933).خلاصه روانپزشکی:علوم رفتاری-روانپزشکی بالینی. مترجم:نصرت ا… پورافکاری.تهران:شهر آب،آینده سازان.
19. سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس؛ حجازی، الهه (1376). روش های تحقیق در علوم رفتاری. تهران:نشر آگه.
20. سلیمی اشکوری، هادی (1366). گزارش سمپوزیوم عقب ماندگی ذهنی تهران: دانشگاه علوم توانبخشی.
21. سیف نراقی، مریم؛نادری، عزت ا… (1380).روانشناسی وآموزش کودکان استثنایی.تهران:انتشارات ارسباران.
22. شادمان، میترا (1383)."بررسی سازگاری اجتماعی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی، واحد رودهن". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد رودهن.
23. شریفی درآمدی، پرویز (1381).روانشناسی کودکان استثنایی.تهران:روانسنجی، جلد1و 2.
24. شفر، مارتین (1370). فشار روانی. مترجم:پروین بلورچی. تهران: پاژنگ.
25. شفیع آبادی، عبدالله؛ ناصری، غلامرضا (1377). نظریه‏های مشاوره روان درمانی. مرکز نشر دانشگاهی.
26. ظریف صنایعی،ناهید (1371)."بررسی عوامل تنش زا و نحوه سازگاری والدین کودکان تحت درمان با همودیالیز در مراکز طبی کودکان". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده مامایی و پرستاری، دانشگاه تهران.
27. عابد سعیدی، ژیلا؛ امیر علی اکبری، صدیقه (1380). روش تحقیق در علوم پزشکی و بهداشت. تهران:سالمی.
28. فرید، ابوالفضل (1375)."بررسی و مقایسه میزان سازگاری اجتماعی یک زبانه‏ها و دو زبانه‏ها در مدارس ابتدایی شهرستان‏های تهران و تبریز". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
29. کجباف، باقر (1377)."بررسی تطبیقی ـ تشخیص عقب ماندگی ذهنی براساس نظام تحولی پیاژه و معیارهای انجمن آمریکایی عقب ماندگی ذهنی". رساله دکتری، دانشکده علوم انسانی، تربیت مدرس .
30. محمدی، کوروش (1380)." بررسی ویژگی‏های موثر در نگهداری از کودک عقب مانده ذهنی در خانه یا سپردن او به مراکز بهزیستی شهر تهران". پایان نامه، کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
31. ملک پور، مختار (1369). بهداشت خانواده کودکان عقب مانده ذهنی اصفهان: جهاد دانشگاهی.
32. معانی، ایرج؛ شاپوریان، رضا؛ حجت، محمدرضا (1379).روانشناسی بهزیستی.تهران:زرین.
33. منصف زاده تبریزی، مهدی (1377)."بررسی و مقایسه واکنش مادران عقب مانده ذهنی و مادران کودکان عادی در پذیرش یا عدم پذیرش فرزند پسر خود در مدارس ابتدایی شهر تهران".پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
34. میر زمانی، محمود."سازگاری اجتماعی زنانی که همسر خود را از دست داده اند".اسرار، 3(پاییز1379):90-84.
35. میلانی فر،بهروز (1378).روانشناسی کودکان و نوجوانان استثنایی.تهران:قومس.
36. ناصر شریعتی، تقی؛داورمنش، عباس (1374).اثرات معلولیت ذهنی فرزند بر خانواده(خلاصه یک تحقیق).تهران:سازمان بهزیستی کشور، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
37. نانسی رابینسون، هالبرت بی رابینسون (1377).کودک عقب مانده ذهنی.ترجمه:فرهادماهر.مشهد:انتشارات آستان قدس رضوی موسسه چاپ ونشر.
38. نظری، شیما (1384)."بررسی نظر والدین کودکان مصروع نسبت به عوامل تنش زا و میزان سازگاری آنان با این عوامل در مراجعه کنندگان به مراکز درمانی منتخب شهر تهران". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده مامایی و پرستاری، دانشگاه تهران.
39. والی پور، ایرج (1360). روان شناسی سازگاری. چاپ و نشر وحید.
40.یعقوبی، ابوالقاسم (1372)."بررسی مسایل روانی-اجتماعی والدین کودکان عقب مانده ذهنی".شهر تهران". پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی ، دانشگاه علامه طباطبایی.
41. Ashum Gupta and Nidhi Singhl (2004).Positive perceptions in parents of children with disability. Asia pacific disability rehabilitation hournal. vol, 15 (1):22-34.
42. Beckman PJ (1991). Comparision of mothers and fathers perceptions if effect of young children with and aithout disability. Journal of mental retardation. 95 (5):585-95.
43. Beresford B (1994). Resources and Strategies:How parents cope with the care of disabled child.Journal of child Pcychology and Psychiatry.35:171-209.
44. Chandorkar H, Chakraborty K (2002).Psychological morbidity of parents of mentally retarded children.India Journal of Psychiatry. 47:271-274.
45. Chauhan, ss (1993) . Mental hygiene: A seience of Adjustment.Second edition. New dehli , india: Allied publishers limi tited.
46. Flynt SW,Wood TA (1989). stress and coping of mothers of children with moderate mental retardation. Journal of mental retardation. 94 (3):278-830.
47. Friedrich,W.N and Friedrich, W.L (1981). Pschosocial assets of parents of handicapped and nonhandicapped children. American Journal of mental deficiency. 85,551-530.
48. Harris,S.L (1995). Family of the developmental disabeld:A guide to behavioral internation, Book:pergram on new york.
49. kirk .A.S, gallagler.J.J Anastasiow.S.N. (1993). Educuating exceptional boston: Houghton miffun compony.
50. McGlon K,Santos L,Kazamal,Fong R,Muellerc (2002). Pschosocial stress in adoptive in parents of special-needs children. child welfare. 81 (2):151-71.
51.Mosha Zeinder and Normans (1996).Handbook of coping:Theory,Research ,Applications.
52. Patricia M.Minnes (1985).Family Adjustment to stress Associated with a limb-deficient child.Journal of the Association of childrens prosthetic-orthotic clinics,vol 20(4).pp.62.
53. Pelchat D.,Ricard N.,Bouchard J-M.,Perreault M.,Saucier J-F.,Bethiaume M.,Bisson J (1999).Adaptation of parents in relation to their 6-month-old infants type of disability.child:care,Health and Development,vol.25 no 55 pp.371-398(22).
54. Ronit Gol-Etrog (2002).The differences between fathers and mothers of young adults with mental retardation in the stress levels coping strategies and attitudes toward integration of their sons/doughters in to the community.university:Haife.
55. Salovita T,Italinna M,Leinonen E (2003). Explaining the parental stress of fathers and mothers caring for a child with intellectual disability:A Double ABCX Model.Journal Intellectual Disability Research. 47(Pt 4-5):300-120.
56. Scott M .Williams, MA, & Wendy Hill Williams, MA (2005). My family, past, present and future:Apersonal exploration of marriage and the family. pearson custom publishing.
57. Singhi PD,Goyal L,Pershad D,singhi s,walia BN (1990).Psychosocial problems in families of disabled children.Br Jmed psychology. 63 (Pt2): 123-820
58. Trute ,B.& Hiebert_Murphy.D (2002).Family adjustment to childhood developmental disability:A measure of parent Appraisal of Family Impacts.Journal of Pediatric Pcychology. vol.17(3).PP.271-280.
59. Vermaes IP,Janssens JM,Bosman AM,Gerris JR (2005). Parents Psychosocial adjustment in family of children with spina Bifidia:a meta-analysis. BMC Pediatric.25,5:32.
60. Wallander JL,Marullo DS (1997). Handicap-related problams in mothers of children with physical impairments. research Development Disability.18(2):15-65.
61. Warfield ME,Krauss MW,Hauser-cram P,Upshur CC,Shonkoff JP (1999). Adaptatipn durimg early childhood aming mothers of children with disability. Journal Developmental Behavior Pediatric.20 (1):9-16.
62. Weiss MJ (2002). Harrdiness and social support as predictors of stress in mothers of typical children,children with autism , and children mental retardation.Rutgers,The State university of new jersey. 6 (1):115-30.
63. Weissman,M.N.and paykel,E.S (1974).The depressed woman:a study of social relationship.chicago:University of Chicago press.

1 .Krik & Gallager
2 .Intelligence Quotient
3 .Cut off score
4 .Domain
5 .Amerivan Association on Mental Retardation AAMR
6 .Adaptive
7 .Mild
8 .Moderate
9 .Severe
10 .Profound
11 .Educability expectation
12 .Trainble
13 .Educable
14 Custodial
15 .Tay-sachs
16 .Tuberossclorosis
17 .Phenotype
18 .Hill
19 .Stressors
20 .Resources
21 .Perception Of Stressors
22 .Crisis
23 .Scott
24 .Gregorypatson
25 .Mino china
26 Systems Aproach Teory
27 .Bronfen broner
28 .Comply Integratedwhole
29 .Ashom Gupta
30 .Mc Androw
31 .Post Traumatic Stress Disorder (PTSD)
32 .Friedrich
33 .Chandorkar
34 .Lovenews
35 .Anderson
36 .Emotion strain
37 .Physical strain
38 .Walander
39 .Cohesion
40 .Integration
41 .Adaptability
42 .Berresford
43 .Kaner
44 .Demir
45 .Roos
46 Harris
47 .Solnit
48 .Stark
49 .Korkes
50 .Social Adjustment
51 .Innate
52 .Frusrrations
53 .Mosha Zinder
54 .Pinel
55 .Local Adaption Syndrome
56 .General Adaption Syndrome
57 .Alarm Reaction
58 .Resistance
59 .Exhanstion
60 .Scapegoating Or Blaming
61 .Coalitions Or Alliances
62 Withdrowal Of Emotional Ties
63 .Repetitive Fighting
64 .Reaction Formation
65 .Mc semrad
66 .Ragers
67 .Piaget
68 .Accommodation
69 .Assimilation
70 .Vermaes
71 .Salovita
72 .Weiss
73 .Mc Glon
74 .Ronit Gol
75 .Trute & Hiebert
76 .Pelchat
77 .Down,s Syndrom
78 .Congenital heart disease
79 .Cleft lip/Palate
80 .Nodisability
81 .Psychological dis tress
82 .Warfield
83 .Bakman
84 .Flynt
85 .Patricia
86 .Family Envoirment Scale
87 .Family Crisis Oriented Personal Envaluation Scale
88 .Questionnaire on Resources and Stress
89 .Expressireness
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 80 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود