تارا فایل

پژوهشی در دستور زبان فارسی


 " مقدمه "
زبان چیست؟
زبان بهترین وسیله ای است که اندیشه ها را به هم پیوند می دهد وآدمی به یاری آن، راز درون خویش را باز می گوید و با دیگران رابطه برقرار می کند. بدین ترتیب زبان محور تمام پیشرفت های مادی ومعنوی جهان است، اما باید دانست که محدوده ی زبان بسی عام تر از سخن گفتن است. هر قوم و ملتی به همان اندازه که مرزهای زندگی مادی وتفکرمعنوی خود را گسترش می دهند، زبان خود را تواناتر وعمرآن را درازتر می سازند.
زبان را به شهر تشبیه کرده اند. اهل زبان به منزله ی ساکنانی هستند که در شهری زندگی می کنند و در خانه ها و عمارات آن مامن می گزینند. عمارات این شهر همه به دست معمارانی طراحی وساخته شده است که همانا متفکران و شعرا ونویسندگان آن زبانند. معماران زبان فارسی شاعران ونویسندگان بزرگی چون فردوسی، بیهقی، سنایی، مولوی، حافظ وصدها شاعر ونویسنده دیگر بوده اند.

دستور زبان
دستور زبان به توصیف ساختار صوری زبان، با توجه به ویژگیهای معنایی آن می پردازد. چگونگی ساختمان واژه ها را نشان می دهد، روابط درون گروهی گروه های اسمی را توضیح می دهد و نقش کلمه یا گروه کلمات را در درون جامعه بیان می دارد، و بالاخره چگونگی رابطه بین جمله هایی را که در ساختمان یک جمله مرکب بکار رفته اند، مشخص می کند.
به سخن دیگر، دستورزبان، کلیه قواعد ونظام های ساختمانی قالب های گفتاری گونه ی مشخصی از یک زبان را در دوره های خاص، بر اساس نظریه ای مشخص با نظامی هماهنگ مورد پژوهش قرار می دهد.

زندگی نامه ی بیهقی :
ابوالفضل بیهقی به سال 385 هجری در حارثا باد بیهق دیده به جهان گشود. خانواده ی بیهقی دودمانی نژاده بود وپدرش حسین از خواجگان، به شمار می آمد وبا بزرگان عصر نشست وبرخاست داشت. از آغاز زندگی بیهقی آگاهی چندانی نداریم. پژوهندگان می گویند: در نیشابور به دانش آموزی پرداخت وچون به روزگار نوجوانی رسید در دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی که ادیب بزرگی چون بونصر مشکان ریاست آن را برعهده داشت، با سمت شاگردی به دبیری پرداخت. بونصر مشکان، استاد بیهقی، به شاگرد شایسته ی خود به دیده عنایت نگریست. بیهقی ازبخت نیک نوزده سال زیر نظر استاد خود، بونصر مشکان در دیوان رسالت به دبیری اشتغال داشته ودر این فرصت مغتنم، آداب نویسندگی را از استاد، به کمال فرا گرفته است وسرآمد همه دبیران رسالت شد. اواخر عهد غزنویان ( جانشینان مسعود وطغرل کافر نعمت) به زندان افتاد ودر دوره خانه نشینی وعزلت کتابی در مقامات محمودی ومسعودی نگاشت که به " تاریخ بیهقی" معروف است.
وی سرانجام در سال 470 هجری روی در نقاب خاک کشید واثری جاودانه به یادگار نهاد.
نمیرم از این پس که من زنده ام که تخم سخن را پراکنده ام
" فردوسی"
نثر تاریخ بیهقی:
نثر این کتاب بینابین است یعنی هم همان صلابت وفخامت وسادگی واستواری وپارسی مداری عهد سامانی و غزنوی را دارد وهم مختصاتی از نثر درحال نضج فنی در آن است، یعنی آمیختگی نظم ونثر را دارد که درعهد قبل مرسوم نبود، شعر عربی وضروب الامثال عربی آورده است. آیه وحدیث هم دارد. تاریخ بیهقی از شاهکارهای نثر فارسی است.
یکی از محسنات تاریخ بیهقی این است که توانسته است جزئیات مطالب را بنویسد و مقصود را به خوبی بیان نماید.
سعی می کند بیان واقعه را به طریقی بیاراید که خواننده را در برابر آن واقعه قرار دهد و به تمام اجزای واقعه رهنمون کند.
تاریخ بیهقی حکایات وتمثیلها واشعاری به مناسبت تاریخ وبرای شاهد مدعا و افزونی پند وعبرت آورده است. بر خلاف نثر قدیم که ذکر مطالب خارجی از قبیل استشهاد از نظم فارسی و تازی واستدلال به آیات و تمثیل بسیار نادر وکمیاب است. در بیهقی برای پرهیز از تکرار که رسم قدیمیان بود گاه قسمتی از جمله را حذف کرد. لغات زیبای فارسی و ضرب المثل های شیرین در بیهقی بسیار است وپیداست که این لغات و مثل ها در زبان محاوره ی آن روز مرسوم و متداول بوده است. در تاریخ بیهقی الفاظ تازی زیادتر از صدی ده نیست. لغات تازی بر همان قاعده ی قدیم است یعنی لغاتی است که یا فارسی ندارد و یا لغات درباری و دولتی و علمی است یا لغات دینی است یا لغاتی است که تازی آن از فارسی روان تر و ساده تر بوده است.

اهمیت پژوهش دستوری در تاریخ بیهقی :
اگرقواعد دستوری متون فارسی از جمله تاریخ بیهقی که از شاهکارهای نثر ماست جداگانه استخراج شود، فوائد بسیاری را در بر خواهد داشت. زیرا از مقایسه قواعد کتاب هایی که در یک دوره نوشته شده اند دستور توصیفی آن دوره و از مقایسه قواعد دستوری ادوار مختلف دستور تاریخی فارسی تدوین خواهد شد. علاوه بر این، خصوصیات سبکی و دستوری ویژه ی هرکتاب نیز روشن خواهد گردید.
قواعدی که به این ترتیب از آثاری چون تاریخ بیهقی استخراج می شود، باید هم شامل نوادر و شواذ باشد هم شامل قواعد عام و مشترک با کتاب های دیگر. بنابراین استخراج همه ی قواعد دستوری بیهقی اگرچه لازم ومفید است اما آسان نیست.

روش کار و تحقیق:
با توجه به این که تحقیق موردنظردرباره قید وضمیروبررسی جنبه های مختلف آن وجایگاه هریک از آن ها درتاریخ بیهقی است، ضرورت دیدم که درآغاز کارتامل اندکی درزندگی نامه ونثربیهقی داشته باشم واهمیت پژوهش دستوری درتاریخ بیهقی رابررسی کنم. بعدموضوع رااز دیدگاه دستورشناسان مورد توجه قرار دهم. برای این منظور کوشیده ام تا به منابع ومآخذ فراوانی مراجعه کنم که برخی ازاین منابع ارزش علمی بیشتری داشتند وبیشتر مورداستفاده قرار گرفته اند. اما از آن جایی که درمباحث دستوری اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد، تا تکلیف این اختلاف نظرها معلوم نشود، دشواری های دستورهم کم و بیش باقی خواهد ماند.
دراین تحقیق هم دربخش" قید" وتقسیمات آن وهم دربخش" ضمیر" بایدتامل وتحقیق بیشتری کرد تا با دقت درتقسیمات و مفاهیم، ازچند گانگی به یک معیار واحد برسیم. امید است که این کارناچیز در پیشگاه شما استاد و پژوهنده ادب، مورد عنایت قرارگیرد.

تعاریف قید از دیدگاه های مختلف :
قید کلمه یا گروهی است که مفهومی به مفهوم فعل و نیز گاهی به مفهوم صفت یا مسند یا قید دیگر و یا مصدر می افزاید و توضیحی درباره آنها می دهد وآن ها را با مفهوم جدید مقید می کند.
" حسن انوری/ احمدی گیوی"
قیدها کلماتی هستند که چگونگی انجام گرفتن کاری را نشان می دهند یا کلماتی که زمان، مکان، مقدار، تاکید و … را در مورد فعل روشن می سازند.
" سلطانی گرد فرامرزی "
قید کلمه ای است که مفهوم فعل یا صفت یا کلمه ی دیگر را به چیزی از قبیل زمان، مکان، حالت و چگونگی مقید می سازد واز ارکان اصلی جمله باشد.
" پنج استاد "
قید کلمه ای است که مضمون جمله یا فعل یا صفت یا قید یا گروه وصفی یا قیدی یا فعلی و یا هر کلمه ی دیگر به جز اسم و جانشین اسم را مقید می کند و چیزی به معنی آن می افزاید.
" فرشید ورد "

تقسیم قید از لحاظ ساختار:
قیدهای فارسی دری از لحاظ ساختار بر چهار گونه اند.
1- بسیط (ساده) : که آن را قید مفرد نیز گویند، قیدی است که از یک واژک بیشتر نیست یعنی قابل تجزیه به اجزای زبانی نیست.
"آنچه تقدیر است ناچار بباشد، در غمناک بودن بس فایده نیست" 5/21
"رای خداوند سلطان به باب وی سخت خوب است" 9/1
"سپس مامون فرمود تا آن ملطفه ها بیاوردند و بر آتش نهادند تا تمام بسوخت" 30/3
" وایشان را ببیند ومقدمان وپیش روان نیکو خدمت کنند " 31/12
" اکنون شما بهتر دانید حسن سلیمان تعبیه ای کرد سخت نیکو" 35/8
"قاضی گفت : نیک آمد وخوب می گویید وسخت به وقت است " 37/4
" اگر رای عالی بیند، مگر صواب باشد که معتمدی بتعجیل برود" 48/10
گفتم:" الحق روز این صورت است" 62/11
" دست به خزانه ها دراز کرده و دادن گرفته و شب و روز بنشاط مشغول شده " 67/3
"و وی از آنجا رفته است و ما هنوز به غزنین نرسیده " 74/23
" هرگز دوست دشمن نشود" 76/17
" همیشه این دولت بزرگ پاینده باد" 153/2
" و پیوسته او را به نامه ها مالیدی وپندها می دادی" 173/10
" و چند بخشیدی شعر او وهم چنان ندیمان و دبیران و چاکران خویش را" 181/17
" امیر محمود پدر من است ومن نتوانم دید که بادی تیز بر وی وزد" 184/22
" هر چند غازی شراب نخوردی و هرگز نخورده بود" 192/9
" کدام همت باشد برتر ازاین؟ " 195/20
" امیر او را گرم بپرسید و تربیت ارزانی داشت " 199/2
گفت: " بوسهل زوزنی در میان کار است، مگر صواب باشد که بونصر مشکان نیز اندر میان باشد" 200/9
2- قیدهای مرکب: قید مرکب قیدی است که از دویا چند واژک یا واژه ساخته شده باشد. ترکیب و نسبت آنها با یکدیگر صورت های مختلفی پیدا می کند.
"پس از این چون فرمان عالی دررسد فوج فوج قصد خدمت درگاه سلطان بزرگ، کنند. 3/4
" امروز که نامه ی تمام بندگان بدو مورخ است" 4/9
" وسواره بایستادندی و تا چاشتگاه فراخ حدیث کردندی " 5/13
" امیرمحمد روزی دوسه چون متحیری و غمناکی می بود" 5/18
" دیگرروز در صفه ی تاج که درمیان باغی است، بر تخت نشست" 32/6
" شما سخت بتعجیل آمده اید، بازگردید وزمانی بیاسایید" 41/14
" وبوده است درروزگارش خیرخیرها ووی غافل" 63/3
" همه نفرت ها زایل گشت وقرارگرفت ومرد بشادمانگی برفت" 76/9
" وکتب خوانده وعواقب را بدانسته، تا لاجرم جاهش برجای بماند" 78/8
" اسکندر مردی بودکه آتش وار سلطانی وی نیرو گرفت " 150/4
" ومصلحت یکبارگی منقطع گشتی " 157/11
" تا نیکووزشت او بی محابا با اوبازمی نماید" 158/24
" وبرهمه آداب ملوک سوارشد وبی همتا آمد" 160/3
" امیر علامت را می فرمود تا پیشتر می بردند وخود خوش خوش بر اثرآن می راند" 170/24
" آن بودکه غوریان دررمیدند وهزیمت شدند وآویزان آویزان می رفتند" 170/4
" همه شب لشکرمنصور به غارت مشغول بودند وغنیمت یافتند" 170/10
" جده ی تونیکو تعبیر کرد وهمچنان راست آید" 172/5
" آن دیوسوار اندر وقت تازان برفت" 174/6
" مسعود زمین بوسه داد وبازگشت شادکام" 184/1
" و یک بار و دو بار معتمدان او، این محدث و یارش آمدند و شدند" 185/15
" بامدادان درصفه ی بزرگ بارداد و حاجبان به رسم پیش رفتند" 192/20
" امیر یک روز چاشتگاهی بونصررا بخواند" 194/12
3-گروه یا عبارت قیدی:
عبارت قیدی اغلب گروه متممی است که درجمله واقع می شود، به عبارت دیگر حرف اضافه ومتممی که بعدازآن می آیدووابسته ها ( صفت، مضاف الیه، بدل) ومعطوف های آن مجموعا درجمله جانشین قید می شوند.
" باز باید فرستادبا کسان ویا با خویشتن بدرگاه عالی برد" 4/13
" بجمله باسازها بخدمت آنجا آمدند" 6/18
" نیکو اندیشه کند وسخت بتعجیل بسیج آمدن کند" 12/7
" حاجب غازی ودیگران کارها بجدتر پیش گرفتند " 31/2
" اکنون می فرماییم بعاجل الحال تا رسم های حسنکی نورا باطل کنند " 32/15
" آن مغرورآل بویه و غوغا درجوشیدند و بیکبار غریو کردند" 35/7
" برنشاندنداورا برجنیبت وسیاه پوشیده، و لوا به دست سواری دادند، درقفای رسول می آورد" 39/2
" نثارها پیش تخت بنهادند سخت بسیار، ازحدواندازه گذشته " 39/21
" ولکن بدرود باش بحقیقت " 43/20
" اورا محل سخن غازی نبود وخشمش می آمد ودرحال سود نمی داشت" 45/23
" امروز بحمدالله کارها یکرویه گشت" 47/9
گفت : " حاجب را بگوی که لشکررا بیستگانی تاکدام وقت داده است؟ 48/16
" وکار این است که برهردوجانب پوشیده نیست" 65/4
" ودیگراختیارآن بودتا وی را بسزاتر بازگردانیده شود" 74/20
" دروقت بتعجیل تر برفت وعبدوس بفرمان براثروی بیامد " 75/1
" امیرمسعودرا سردابه ای ساختند سخت پاکیزه وفراخ، وازچاشتگاه تا نماز دیگرآنجا بودی" 184/11
" وبه هیچ روزگار هیچ سپاه سالار را کس آن نواخت یاد نداشت " 192/22
" امیراورابه چند دفعت دل گرم کرد تا قوی دل تر شد" 193/13
" همگان برمثال توکار می کنند تاکارها بر نظام قرار گیرد" 201/1
" هشت ساله بود که از پدر بماند که احمدرا بشکارگاه بکشتند" 160/1
" بدان روزگار که بمولتان می رفت تا آنجا مقام کند " 176/20
" وی را بسیار خدمت های پسندیده ازدل کرده بود" 180/21
" " درآن وقت که از گرگان سوی ری می رفتند امیران " 183/2

4- قید موول ( گشتاری )
جمله ای است که قابل تاویل به غیر جمله درمفهوم قیدی باشد وبه همین جهت آن را قید موول می نامیم، یعنی قیدی که تاویل می شود. اغلب به جای قید موول می توان قید ساده یا قید مرکب یا گروه قیدی گذاشت.
" براثرایشان بالشکر هندوستان وپیلان وزرادخانه وخزانه بیاید تا درضمان سلامت بدرگاه رسد" 7/12
" چون درضمان سلامت به نشابور رسیم، خلعت بسزا فرموده آید" 31/9
" حسن سلیمان با خیل خویش ساخته بیامد وبگذشت وبراثروی مردم شهرزیادت ازده هزارمردم بسلاح تمام"34/8
" یکی از شاهنشاهیان بامردم بسیار دل انگیز قصد ری کردند " 34/2
" امیر به رسیدن این بشارت تازگی تمام یافت " 36/19
" فرمود تا استقبال اوبسیچیدند سخت بسزا " 37/5
" نزل ها بیاوردند ازحدواندازه گذشته وبیست هزاردرم سیم گرمابه " 38/3
" ورسول رابه جایگاه نیکو فرود آوردند وپیش بردند. سخت برسم پیش آمدودستبوس کرد" 39/9
" رسول را خلعتی سخت فاخرپوشانیدند وباکرامت بسیار به خانه بازبردند " 40/2
" وروزگاری سخت دراز از جوانی وملک برخورداری باشد " 47/11
" بایدکه از پادشاه و لشکر بترسند ترسیدنی تمام" 155/20
" چون مردافتد با خردی تمام وقوه خشم و قوه آرزوبروی چیره گردند " 156/11
" اوزنی داشت سخت بکارآمده وپارسا " 165/19
" ازچنین ومانند چنین اثرها بودکه اورا بکودکی روز ولی عهدکرد " 167/9
" این قوم راسخت ناخوش می آمد " 189/3
اقسام قید از جهت مفهوم :
ازنظرمعنی ومفهوم قیدها وگروه های قیدی را می توان به اقسامی تقسیم کرد. دراین تقسیمات فقط مفهوم قیدها رادرنظرمی گیریم ولی به نوع ترکیب یا ساختمان لفظی آنها کاری نداریم.
1- قید زمان: زمان انجام شدن کاریا رخ دادن حالتی رانشان می دهد.
" امروز ناچارسوی حق شتافتند" 4/9
" هرروزحاجب علی برنشستی وبه صحراآمدی" 5/11
" بجمله بیامدندی وسواره بایستادندی وتاچاشتگاه فراخ حدیث کردندی " 5/13
" وخلیفت ما بودی وآنچه خواسته بودیم دروقت بفرستادی " 8/2
" باید که این کار بزودی به دست گیرد " 12/3
امیرباوی خلوتی کردکه ازنمازدیگرتا نیمه شب بکشید" 21/5
"واورااعلام دادتاپگاه تردرغلس بیامد" 27/12
" دیگرروزدرصفه ی تاج که در میان باغ است، برتخت نشست " 32/6
" اکنون می فرماییم بعاجل الحال تا رسم های حسنکی نوراباطل کنند" 32/15
" باید بگویی لشکرراتاامشب همه ی کارهای خویش ساخته کنند" 38/13
لشکرراگفت: فردا شمایان رامثال داده آید. 42/16
" اورامحل سخن غازی نبود وخشمش می آمد ودرحال سود نمی داشت " 45/23
" اما هنوزبامن هیچ سخن نگفته است درهیچ باب " 51/21
" اکنون بعاجل الحال بوسهل فرمود تاوزیر حسنک را به علی براند" 53/4
" دست به خزانه ها درازکرده ودادن گرفته و شب وروز بنشاط مشغول شده " 67/3
" همیشه این دولت بزرگ پاینده باد" 153/2
" ومصلحت بیکبارگی منقطع گشتی " 157/11
عادت داشتند که پیوسته به روزوشب تا آن گاه که بخفتندی . 159/4
" وخوردنی ها به صحرا مغافصه پیش آوردندی" 165/15
" امروز روزآدینه ازاینجا برداشت وبرمقدمه برفت " 168/10
" وهم بدان روزگار جوانی وکودکی خویشتن را ریاضت ها کردی " 176/8
" در ساعت فراش پیر بیامد وپیغام آن غلامان آورد " 183/14
چون روزی دوسه برین جمله ببود. 194/13
امروز به تونمایم حال معاملت دانستن ونادانستن 197/8
سحرگاهی استادم مرا بخواند 197/6
2- قید مکان : کلمه ای است که محل انجام گرفتن کار را نشان می دهد، کلمات نشان دهنده جملات نیز ممکن است درجمله قید مکان باشند.
" ازاحوال لشکر منصور که امروز اینجا مقیم اند" 3/4
"ما از هرات قصد بلخ داریم تا این زمستان آنجا مقام کرده آید " 8/14
" امیر بر بالایی بایستاد وغازی پیش رفت " 31/6
" هرکس که بی فرمان سلطان ما اینجا آید، زوبین آبداده وشمشیر است " 34/11
" این شتی اوباش اند که پیش آمدند واز هرجایی فراز آمده " 34/20
" اعیان نشابور بمصلی رفتند بشکر رسیدن امیر نشابور " 36/15
" حاجب بزرگ، علی قریب پیش آمد و سه جای زمین بوسه داد " 46/21
گفت: " برادرم ، محمد را آنجا بکوهتیز بباید داشت " 48/3
" وکار این است که برهردوجانب پوشیده نیست" 65/4
" آنجا ناچار نقصانی آیدبه مقدار غلبه " 155/23
" وچون گروهی ازایشان بحصار التجا کردند " 167/4
" مقرربود که آن مشرف در خلوت جایها نرسیدی " 173/8
" ورباطی که خواجه ی امام بوصادق تبانی آنجا نشیند " 179/9
" درون این سرای دکانی بود سخت دراز، بیش ازبارآنجا بنشستندی " 189/1
" بونصر هم برآنجا که بروزگار گذشته نشستی، برچپ طارم که روشن توبوده است ، بنشست " 193/17
" این روزاز کوشک درعبدالاعلی سوی باغ رفت تا آنجا مقیم کند " 198/2
" بگویم تا توباخلعت وبا نیکویی اینجا بازآیی " 198/15
چنین است که می گویداما اینجا وزرا بسیارمی بینم " 200/18
3- قید حالت: قید حالت کلمه ای است که حالت فاعل، مسندالیه یامفعول راهنگام انجام دادن کارنشان می دهد.
" همه بزرگان سپاه را از تازیک وترک با خویشتن بردوخالی بنشستند " 7/20
" چه آن که باوی بودندوچه آن که به نوی فرازآمده است، همه آراسته با سلاح تمام " 30/22
" آوازهای بوق ودهل ونعره مردان بخاست سخت بقوت" 31/13
" چون درضمان سلامت به نشابور رسیم، خلعت بسزا فرموده آید " 31/9
" ازپیش صفه ی تاج تا درگاه ، غلامان دوروی بایستادند باسلاح تمام وقباهای گوناگون " 38/20
" منگیتراک وحصیری رابیاوردند وپیش آمدند وبنشستند خالی " 41/22
" وفقیه بوبکرحصیری را خلعتی پوشانیدند سخت گرانمایه " 42/3
" مارا سخت دل مشغول شد وبازگشتیم سخت اندیشمند وغمناک " 59/9
" همه نفرت ها زایل گشت وقرارگرفت ومرد بشادمانگی برفت " 76/9
"امروز روز آدینه ازاینجا برداشت وبرمقدمه برفت ، جریده وساخته " 168/11
"امیرعلامت رامی فرمود تا پیشتر می بردند وخود خوش خوش براثرآن می راند" 170/24
" آن دیوسالار اندر وقت تازان برفت " 174/6
" مسعود زمین بوسه داد وبازگشت شادکام " 184/1
" ازآن که ازحکم مامون چاره نداشت وپوشیده ومتفکر به بغداد آمد " 191/7
" من هرگز استادم را دل مشغول ترومتحیرتر ندیدم ازاین روزگار " 199/10

4- قید کیفیت ( چگونگی) :
کلماتی هستند که درباره وضع فعل ویا شدت وضعف انجام گرفتن آن توضیحی
می دهند.
" دروقت بیامدند وبوسعید دبیرنامه را برملا بخواند " 7/5
" صواب آن است که عزیزا مکرما بدان قلعت مقیم می باشد " 8/9
" وهم دراین شب به خط خویش ملطفه ای بنشست وفرمود تا سبک تر دو رکابدار را که آمده اند " 11/23
" تن را بدان ننهد وبعجز بازگردد وسخت نیکو گفته است " 30/12
" حاجب غازی ودیگران کار بجدتر پیش گرفتند " 31/2
" امیر در معنی غلامان وجز آن مثال ها داد وهمه ملکانه راست کردند" 38/16
" بوسهل پوشیده تر کس فرستاده بود ومنشور فرمان ها بخواسته " 38/22
" ورسول را بجایگاه نیکو فرود آوردند وپیش بردند، سخت برسم پیش آمد" 39/9
" رسول راخلعتی سخت فاخر پوشانیدند وبا کرامت بسیار به خانه بازبردند " 40/2
" که براثر شما نخواهم آمد ولکن بدرود باش بحقیقت " 43/20
گفتند: " چنین کنیم، ودروقت رفتن گرفتن سخت بتعجیل " 43/5
" پس از نوروز، تورا بخواهیم چنانکه باما توبرابر بغزنین رسی " 57/8
" دروقت بتعجیل برفت وعبدوس بفرمان ما براثر وی بیامد " 75/1
" وی را اینک ترسانیده بودند وبتعجیل می رفت " 76/8
" تدبیری دیگر ساختند دربرانداختن خوارزم شاه آلتونتاش سخت واهی وسست " 77/22
" وامروز عزیزا مکرما برجای است بغزنین " 79/3
" امروز مقیم است بغزنین عزیزا مکرما بخانه ی خویش " 164/1
" بوسعید از شادی بگریست سخت بدرد " 181/9
" امیرمحمود پدر من است ومن نتوانم دید که بادی تیز بروی وزد " 184/22
" امیراو را گرم بپرسید وتربیت انسانی داشت " 199/2
" خواجه ی بزرگ خوش خوش ببلخ آمد ودر خدمت امیر آمد" 199/1

5- قید مقدار:
کلمه ای است که نشان دهنده مقدار انجام گرفتن کارباشد. قید مقدار گاهی میزان صفت را در ترکیب وصفی ، گاهی مقدار مسند وگاهی مقدار قید دیگری را نشان می دهد.
" پس ازآن فردا تدبیر گسیل کردن ایشان کرده شود فوج فوج " 7/17
" این نامه بروی عرضه کنید واورا لختی پند دهید "
" ودر شهر نشابوربس کس نمانده بود که همه به خدمت استقبال یا نظاره آمده بودند " 31/21
" وفوج فوج لشکر پیش آمدند وازدل خدمت کردند " 40/18
" اکنون پیش گرفتم رفتن لشکر را از تگیناباد فوج فوج " 42/21
" سلطان به تازه رویی گفت : سخت صواب آمد . 49/2
" دروقت ساخته باسواری انبوه پذیره ی بنه ی او روی وهمه پاک غارت کنی " 49/7
" وقوم محمودی ازاین فروگرفتن علی نیک بشکوهیدند ودامن فراهم گرفتند " 50/12
" اما تجلدی تمام نمود تا بجای نیارند که وی ازجای بشده است " 51/8
" امیرمحمد نیز لختی خرسندتر گشت ودرشراب خوردن آمد 58/11
امیرگفت : سخت نیک آمد ولختی آرام گرفت "
" وخواستم این شادی به دل امیربرادر رسانیده آید که دانستم که سخت شاد شدم " 62/14
" چون همه کارها بتمامی بهرات قرار گرفت " 63/9
" مقررگشت که مرد سخت تر ترسیده بود " 72/3
" وعذررفتن بتعجیل سخت نیکو باز نمود " 76/6
" هزاردیناروپانصد دینارو ده هزار درم کم و بیش را خود اندازه نبود " 181/14
" چند بخشیدی شعرا را وهم چنان ندیمان و دبیران و چاکران خویش را " 181/15
" هوا سخت گرم شد " 184 10
میان امیرمسعود ومنوچهر قابوس والی گرگان و طبرستان پیوسته مکاتبت بود سخت پوشیده. 185/6

6- قید تاکید :
کلمه ای است که قطعی بودن کاری را نشان می دهد ویا آن که برعکس، انجام نشدن کاریا روی دادن حالتی رابا تاکید خاطرنشان سازد.
" وچندان مردم که آنجا باوی به کاراست بجمله " 8/10
" که مارا ازوی عزیزتر کس نیست تا این جمله شناخته آید "
" این خبرآنجا رسیدی، ناچاربا تو باید گشت " 12/21
" برتخت نشست بارداد باردادنی سخت بشکوه " 32/6
" اگر رای عالی بیند مگر صواب باشد که معتمدی بتعجیل برود " 48/10
من دعا کردم وبازگشتم وحقا ثم حقا که دوهفته برنیامد 55/20
گفتم : " الحق روز این صورت هست ، اما آن را استادم " 62/11

" آن گاه آن لطف حال را بدان منزلت رسانندکه دیدار کنند دیدارکردنی بسزا " 64/13
" وجواب یافت که چون برفت ، مگر زشت باشد بازگشتن " 75/11
" وعواقب را بدانسته، تا لاجرم جاهش برجای بماند " 78/8
" وصفت مرد ستمکارچیست تا ناچار اورا جاهل گویند " 154/4
" آنجا ناچار نقصانی آید به مقدار غلبه " 155/23
" مگر صواب آن است که خداوند ندیمان خردمندتر ایستاند " 160/11
" لاجرم چون خداوند به تخت ملک رسید، اورا چنان داشت که داشت " 163/8
" جده ی تو نیکو تعبیر کرد وهمچنان راست آمد " 172/5
" مگر صواب باشد که بونصر مشکان نیز اندر میان باشد " 200/9

7- قید نفی:
فعل یا موضوع جمله را نفی می کند.
" آنچه تقدیر است ناچار بباشد، درغمناک بودن بس فایده نیست " 5/21
" اورا به هیچ حال بگوزگانان نتوان فرستاد " 8/7
" وهرگز ازمن خیانت وکژی نیامده است " 43/18
" حکیمی برمن وانموده است که هیچ کس را چشم عیب بین نیست " 156/12
" هرچند غازی شراب نخوردی وهرگز نخورده بود " 192/9
" به هیچ روزگار هیچ سپاه سالار را کس آن نواخت یاد داشت " 192/22
" من هرگز بونصر، استادم رادل مشغول ترو متحیرتر ندیدم " 199/10

8- قید ترتیب :
کلماتی هستند که ترتیب ونوبت انجام شدن کار یا حدوث حالتی رابیان می کنند.
" نخست جنیبتان بسیار با سلاح تمام وبرگستوان وغلامان ساخته با علامت ها ومطردها " 31/13
" براثر ایشان خیل یک یک سرهنگ می آمد" 31/15
" حسن پیش کار رفت سخت آهسته و بترتیب " 35/14
" به اول که خداوند من گذشته شده مرا سخت بزرگ خطا بیفتاد " 44/12
" درراه بوسهل را می گفتم، باول دفعت که پیغام دادیم " 202/4

9- قید پرسش :
کلماتی هستند که درباره ی وقوع فعل یا صورت گرفتن حالتی، سوال می کنند.
" کدام وقت بوده است که او مصلحت جانب مارا نگاه نداشته است ؟ 47/19
حاجب را بگوی که لشکر را بیستگانی تا کدام وقت داده است ؟ 48/16
" اگر برادرم را آورد، بی وفایی چرا کرد؟ 50/16
" من رفتم وندانم که حال شما چون خواهد شد " 71/10
" کدام خطاب از این بزرگتر باشد؟ " 163/15
این نسخت چگونه آمده است ؟ " 186/11
" کدام همت باشد برتراز این ؟ 195/20
وگفت: " خواجه چرا تن درین کار نمی دهد؟ 200/1
پس گفتم : " من در این میانه به چه کارم ؟ " 200/20
10-
قید تکرار:
این قید نشان می دهد که برای چندمین بار است که کاری انجام می شود.
" ویک بارو دو بار معتمدان او، این محدث و یارش آمدند و شدند " 185/15
" امیر او را به چند دفعت دل گرم کرد تا قوی دل تر شد " 193/13

11- قید شگفتی و تعجب :
" وامروز بحمدالله کارها یکرویه گشت " 47/9
خواجه گفت : " یا سبحان الله. از دامغان باز که به امیر رسیدی " 199/16

12- قید تشبیه :
انجام کار وصدور حالی را به صورت تشبیه به کار یا حالتی دیگر خاطرنشان می سازد.
" امیرمحمد روزی دوسه چون متحیری وغمناکی میبود " 5/18
" چه اسکندر مردی بود که آتش وار سلطانی وی نیرو گرفت " 150/4
" منتظر آن که یا ایشان بدین شغل بپردازند، بودی که نپرداختندی " 162/1
قید در تاریخ بیهقی :
درباره قیدهای تاریخ بیهقی ذکر نکات زیر لازم است.
کمی قیدهای تنوین دار: نکته ای که در شیوه استعمال کلمات تنوین دار این کتاب می توان ذکر کرد، رایج شدن کلمات مکرر تنوین دار است.
مثال: " عزیزا مکرما " " حقا ثم حقا "
" صواب آن است که عزیزا مکرما بدان خلعت مقیم می باشد." 8/9
" در وقت بگشاید وعزیزا مکرما ببلخ فرستد." 53/14
" امروز عزیزا مکرما بر جای است بغزنین." 79/3
" امروز مقیم است بغزنین عزیزا مکرما به خانه خویش." 164/1
از اقسام قیدهایی که در این کتاب به کار رفته است یکی " در ضمان سلامت" است.
" وپیلان و زرادخانه و خزانه بیاید تا در ضمان سلامت به درگاه رسد." 7/13
" امیر مسعود به روستای بیهق رسید در ضمان سلامت. 31/4
" چون در ضمان سلامت به نیشابور رسیم، خلعت بسزا فرموده آید ." 31/9
" با ایشان مکاتبه کردن به وقت آمدن به بلخ در ضمان سلامت وسعادت " 76/11
" چون امیر در ضمان سلامت بهرات رسید" 171/20
گروه هایی که با " جمله" به معنی " نوع" ساخته می شود مانند : " به چه جمله" ( چگونه) ، " بر این جمله"
(این گونه) ، : برآن جمله" ( آن گونه) 0
" تا فرمان عالی بر چه جمله رسد به باب وی " 4/15
" لشکراز تکیناباد سوی هرات بر چه جمله باز رفتند." 10/21
" چون برین جمله گویند، دروی نپیچند."52/3
بیارم این قصه که خواجه بچه تاریخ و بچه جمله آمد. 53/23
گروه های قیدی که از چون و صفت ساخته می شود.
امیر محمد روزی دوسه چون متحیری و غمناکی می بود. 5/18
بعضی از قیود مانند " اکنون" با معانی بیشتری در کتاب به کار رفته است.
"اکنون رسول هم از بغداد می آید با همه مرادها" 27/3
" اکنون بیشتری از جهان بگرفت و می گیرد" 166/13
" اکنون نگاه باید کرد در کفایت این عبدالغفار دبیر" 188/8
استعمال بسیاری از قیود که اختصاص به شعر دارد وکهن است.
" وفرمود تا سبک تر دو رکابدار را که آمده اند بیش از به چند مهم نزدیک امیر نامزد کنند " 11/23
" وصاحب دیوان رسالت، خواجه بونصر مشکان همچنین تفت برفت" 43/10
قید روش و تاکید که یادآور مفعول مطلق عربی هستند وچندین بار به کار رفته است.
" مگر کسانی که میل داشتند بمامون، یا دزدیده ویا بی حشمت آشکارا برفتند" 25/5
" بر تخت نشست و بارداد باردادنی سخت بشکوه" 32/5
" آن گاه آن لطف حال را بدان منزلت رسانند که دیدار کنند دیدار کردنی بسزا" 64/13
" باید که از پادشاه و لشکر بترسند ترسیدنی تمام " 155/20
نیست در ترکیب " نیست همتا" بی معنی " بی" و " نا" است که نقش پیشوندی را بازی می کند.
"خداوند بزرگ نفیس است و نیست همتا و حلیم و کریم است " 72/18

تعاریف ضمیر از دیدگاه های مختلف :
1- ضمیر کلمه ای است که معمولا به جای اسم می نشیند ونقش های مختلف می پذیرد. ضمایر به اعتبار جانشینی اسم وپاره ای جهات دیگر با هم مشترکند، اما از هر جهت همسان نیستند. ازاین رو از دیدگاه های گوناگون تقسیمات گوناگونی دارند.
" انوری / گیوی "
2- ضمیر کلمه ای است که به خاطر نیاز نداشتن به ذکر اسم یا پرهیز از تکرارآن به کار می رود. اسمی که ضمیر به جای آن آمده مرجع نام دارد. مرجع یا به قرینه شناخته می شود یاقبلا درجمله آمده است. ضمیر ذاتا معرفه است. پاره ای از ضمیرها می توانند به صورت اسم نیز به کار روند.
" غلامرضا ارژنگ"
3- ضمیر، کلمه ای است که به جای اسم می نشیند واز تکرار آن مارا بی نیاز می کند. چون ضمایر به جای اسم می نشینند، حالات اسم را دارا هستند، یعنی هم فاعل شوند هم مفعول هم مضاف الیه، به جز حالت ندا که به ندرت واقع شوند.
" دستورپنج استا د "
4- ضمیر کلمه ای است که به جای اسم به کار برده می شود تا به تکرار اسم نیازی نباشد.
" دکتر سلطانی گرد فرامرزی "
5- ضمیر رابرخی از دستورنویسان، به تقلید از دستورهای فرنگی کلمه ای جداگانه گرفته وبعضی دیگرآن را جزء اسم شمرده اند، استاد قریب وهمکارانش آن رااز کنایات دانسته اند ولی ما آن را ازاقسام اسم گرفتیم وآن را چنین تعریف کردیم.
ضمیر اسمی است که جانشین اسم دیگرشود وبراول شخص یا دوم شخص یا سوم شخص دلالت کند. اسمی که ضمیر جانشین آن می شود مرجع نام دارد. مرجع بویژه در ضمیرهای اول شخص ودوم شخص به قرینه ی حالی حذف می شود. تفاوت اساسی ضمیربا اسم ظاهر دراین است که اسم صرف نمی شود اما ضمیر صرف می شود. فرق دیگر آنها دراین است که ضمیربعضی از نشانه های اسم را نمی گیرد.
" دکتر فرشیدورد "

اقسام ضمیر:
1-ضمیرشخصی: ضمایرشخصی ضمایری هستند که براشخاص دلالت می کنند ودردستور فقط شش شخص وجود داردکه برای تمام انسان ها قابل استفاده است. اول شخص مفرد وجمع، دوم شخص مفرد وجمع وسوم شخص مفرد وجمع.
ضمیرشخصی خود نیز دو نوع است . منفصل ( جدا) و متصل ( پیوسته )
الف) ضمیر شخصی جدا : ضمیر شخصی جدا همیشه به صورت مستقل درجمله ذکر یا نوشته می شود وبه کلمه پیش ازخود متصل نمی شود.
" وقضای ایزد، عزوجل ، چنان رود که وی خواهد و گوید." 3/8
" اگرکسی از خدمتکاران خاندان وجزایشان دروی سخنی ناهموار گوید. " 4/1
" من امروز با این اعیان ومقدمان چند شغل مهم دارم که فریضه است." 7/16
" امیرمسعود چاشتگاه این روز مرا بخواند وخالی کرد. " 11/14
" واو خلیفت شما باشد وآنچه نهاده آید از مال ضمانی می دهد." 13/16
" واعیان خویش را بخواند واین حال ها با ایشان باز خواند. " 16 /7

" امیر ایشان رابنواخت ونیکویی گفت وایشان دعای فراوان کردند. 20/7
" قریب سیزده چهارده سال اورا می دیدم " 22/1
" وهم آن کسان که بدیشان نبشته بودند ، چون این حال بشنیدند، فارغ دل گشتند." 24/9
" وفضل درکشید وبه بغداد رفت وبه فرمان وی بود کار خلافت " 25/6
" وخطیبان را گفت : " تا اورا زشت گفتند برمنبرها " 25/9
" مرا دردنیا چیزی نیست که روا دارم که آن چیز درمقابله کردار تو کردمی " 28/24
" وآنچه کردند، خود رسد پاداش آن بدیشان " 32/19
" ایشان گفتند: تو خاموش می باش که آن جواب ما را می باید داد." 34/5
" امیر نیز این شهر را دوست تر گیرد که این کرامات او را درشهر ما حاصل ببود" 37/9
" چون رسولدار نزدیک رسول رسید، برنشاندند او را بر جنیبت " 39/1
" حاجب آن کرد که ازخرد ودوستداری وی چشم داشتیم و دیگران که او را متابعت کردند، حق ما را بشناختند" 41/13
" فردا شمایان را مثال داده آید که سوی هرات برچه جمله باید رفت " 42/17
" من رفتم سوی هرات وچنان گمان می برم که دیدار من با تو و با خانگیان با قیامت باشد " 45/13
" او را بگرفتند و قبا و کلاه و موزه از وی جدا کردند " 49/10
" و شمایان را از این اخبار تفضیلی دارم سخت روشن " 52/17
" وچون سلطان ماضی گذشته شد او را از دشمنانش نگاه داشت " 53/16
" و دو تن سخت قوی بازوی او را گرفتند، و رفتن گرفت سخت بجهد " 61/17
" با برادر ما که چون خبر حرکت ما از نشابور بدیشان رسید " 68/6
" همه همچنین است که شما می گویید و من از وی خوشنودم " 70/12
" و دارا را خود ثقات او کشتند و کار زیرورو شد " 150/17
" و متغلبان را که ستمکار و بدکردار باشند، خارجی باید گفت و با ایشان جهاد باید کرد " 153/15
" تا همیشه از ایشان برحذر می باشد که مبادا وقتی او را بفریبانند " 157/18
" بلکه از فرایض بود، که من حق خطاب وی نگاه داشتمی " 163/12
" مقدمی از ایشان بر برجی از قلعت بود و بسیار شوخی می کرد " 167/4
" مرا که عبدالغفارم فرمود تا ایشان را سوگند دادم " 185/4
" چون سلطان گذشته شد، امیرمحمد جای او نتواند داشت و از وی تثبتی نیاید" 186/18
" ما او را اجابت کردیم که روا نداریم که مهتری در خواهد که با ما دوستی پیوندد" 187/12
" تو را وزیری و دبیری باید که از کارهای تو اندیشه دارد " 191/24
" و من بازگشتم و وی برنشسته ، و من نیز بر اثر او برفتم " 197/8
ب- ضمیر شخصی متصل ( پیوسته ) : ضمیری است که برای شخصی معین در دستور به کار می- رود و به کلمه ی پیش از خود می پیوندد. به شرط آن که حرف آخر آن کلمه از حروف قابل اتصال باشد.
" همچنان قوالان و مطربانش و شرابداران ، شراب و انواع میوه و ریاحین می بردند " 5/17
" بر دست وی برفت از کارها در آن مدت که پدرش امیرمحمود گذشته شد و برادرش امیرمحمد بغزنین آمد" 10/19
" و والده امیرمسعود و عمتش، حره ی ختلی نیز نبشته بودند و باز نموده " 16/4
" تا محمد زبیده بدست طاهر افتاد و بکشتندش و سرش بمرو فرستادند " 25/15
" مامون خالی کرد با وزیرش حسن بن سهل و حال سفطهای خویش و از آن برادرباز راند " 29/18
" سخت برسم پیش آمد و دستبوس کرد و پیش تخت بنشاندندش " 39/9
" از بوسعید ، دبیرش این باب شنودم " 45/15
" و پدریان را نیک از آن درد می آمد ولی ژکیدند وآخر بیفگگندندش " 52/9
" و چون سلطان ماضی گذشته شد، او را از دشمنانش نگاه داشت " 53/16
" هر روزی بر حکم عادت بخدمت رفیتمی من و یارانم مطربان و قوالان " 58/7
" باید که نسخت آنچه با کدخدایش بگوزگانان فرستاده است از خزانه ، بدین معتمد داده آید" 59/23
" توان دانست که اعتقاد ما به نیکوداشت و سپردن ولایت و افزون کردن محل و منزلت و برکشیدن فرزندانش را " 74/11
" که من یاد دارم سلطان پدرت را که اینجا بود بروزگار کودکی و این ولایت او داشت " 166/13
" همیشه این خاندان بزرگ پاینده باد و اولیایش منصور و اعدایش مقهور" 167/15
" و پیوسته او را به نامه ها مالیدی و پندها می دادی که ولی عهدش بود" 173/11
" یک پیل وار درم بخشید هزارهزار درم، چنانکه عیارش در ده درم نقره ونه و نیم آمدی " 181/15
" و کدخدایش سعید صراف در نهان بر وی شرف بود " 188/15
" هر روز کارش بر بالا بود و تجملی نیکو تر " 192/6
" سرایی دیدم چون بهشت آراسته و تجملی عظیم ، که مروتش و همتش تمام بود " 196/12
2- ضمیر مشترک: ان است که با یک صیغه ىر میان متکلم وغایب ومخاطب مشترک باشد و همیشه مفرد استعمال می شود. خود، خویش ، خویشتن
" که به هیچ حال خود فرا نستاندو همداستان نباشد " 3/14
" او را بگوزگانان باز باید فرستاد با کسان و یا با خویشتن " 4/13
" آخر بر آن قرار گرفت که بقلعه موقوف باشد با قوم خویش و ندیمان " 4/14
" پس بازگشتند سوی خیمه های خویش " 5/15
" در نامه ی خویش که چون نامه از تگیناباد برسید، مثال داد " 6/9
" همه بزرگان سپاه را از تازیک و ترک با خویشتن بردو خالی بنشستند" 7/19
" اما برادر راه رشد خویش بندید 8/5
" پس ملطفه خود به من انداخت وگفت : " 11/15
" و وی معتمدان خویش را در شهر فرستاد تا آن تکلفی که کرده بودند، بدیدند" 15/2
" امیر بدین نامه ها که رسید قوی دل شد و مجلس کرد و اعیان قوم خویش را بخواند" 16/7
" نامه نبشتند با نواخت بسیار و سلطان توقیع کرد وبخط خویش فصلی نبشت " 42/9
" تدبیر خاندان خویش پیش از مرگ به ندانست کرد" 44/8
" وهر کس خویشتن را دور کردند و مرا علی امیر نشان نام کردید" 44/17
" و بودی که بدان بناهای خویش بودی " 46/11
" مدام خویشتن بگذار که سلطان مراهم از پدرمان می داند" 51/13
" هیچ بدگمانی به خویشتن راه نباید داد که این زمستان به بلخ خواهیم بود" 59/21
" تا هیچ بنده با خداوند خویش این دلیری نکند " 62/13
" و طرفه آن بود که از عراق گروهی را با خویشتن بیاورده بودند " 64/1
" و شب بونصر دبیر خویش را نزدیک من فرستاد " 71/
" ما با دل خویش حاجب فاضل ، عم، خوارزمشاه آلتونتاش را بدان جایگاه یابیم " 73/13
" اما بداند خویشتن را که اگر به درگاه عالی پس از این هزار هم افتد و طمع آن باشد که من به تن خویش بیایم، نباید خواند " 77/15
" دل در آن مال نبست و خویشتن را به دست شیطان نداد " 78/6
" به نشابور در جنگ خویشتن را بر شبه رسولی به لشکر دارا برد " 150/15
" هر کس که او خویشتن را بشناخت که او زنده است " 154/14
" من ایشان را می گرفتمی و زیر قبای خویش می کردمی " 166/8
" هم چنان ندیمان و دبیران و چاکران خویش را، که بهانه جستی تا چیزی شان بخشیدی " 81/18
" در عمر خویش آنچه امروز دید، یاد ندارد" 38/2
" باید که بگویی لشکر را تا امشب همه کارهای خویش ساخته کنند " 38/13

3- ضمیر اشاره :
کلمه های این، آن، همین ، همان ، چنین ، چنان ، این چنین ، آن چنان ، هم چنین ، هم چنان ، هرگاه به جای اسمی که بدان اشاره می کنند بنشینند، ضمیر اشاره نام دارند.
" نبشتند بندگان از تگیناباد از احوال لشکر منصور که امروز اینجا مقیم اند " 3/4
" من امروز با این اعیان و مقدمان چند شغل مهم دارم که فریضه است تا آن را برگزارده آید" 7/16
" در این دو سه روز این قوم بتمامی از اینجا بروند " 9/2
" عمه ت چشم به راه دارد وهرچه اینجا رود ، سوی وی نبشته می آید " 12/8
" ما از اینجا بازگردیم وهر حکم که کنیم به خدمت مال ضمانی اجابت کند " 13/3
" و کار مملکتی سخت بزرگ مهمل ماند آنجا " 14/1
" اعیان ری را به خیمه ی بزرگ آوردند که طاهر دبیر آنجا می نشست " 18/12
" و اگر این خداوند تا مصر می رفتی، ما را این همین شغل می بودی " 19/11
" بسیار مردم به خدمت و نظاره تا اینجا بیامده بودند، دیگر روز آنجا برنشست " 21/9
" خداوند می گفت و دیگری بخواند و بنگریست ، همان بود " 23/10
" مرا که بوالفضلم دو حکایت نادر یاد آمد در اینجا " 24/4
عبدالله گفت: " همچنان است که می گوید " 29/4
" مامون فرموده بود تا آن ملطفه ها را در چندین سفط نهاده بودند و نگاه می داشتند و همچنان محمد" 29/16
" وی آمد و چنان باید که کارها ساخته باشند " 30/16
" و کسانی که آن را دیده بودند در اینجا نبشتم تا مرا گواخی دهند " 32/5
" هر کس که بی فرمان سلطان ما اینجا آید ، زوبین آبداده و شمشیر است " 34/12
" رسول گفت : " همچنین بگویم ؛ واورا حقی گزاردند " 34/14
" آنچه اینجا کرده آید ، جز آن بهر جایی رسد " 38/12
" تا این سلطان بزرگ را بدان خوانند و خطبه کنند و نعوت سلطانی این بود" 40/9
" حاجب در دل چه دارد که چنین نومید است و سخن بر این جمله می گوید؟ 43/17
" من رفتم سوی هرات و چنان گمان می بردم که دیدار من با تو و با خانگیان با قیامت افتاده است " 45/13
" و بودی که سلطان آنجا بودی به سرای عدنانی و آنجا باردادی " 46/10
" هرکس رسید او را چنان خدمت کردند که پادشاهان را کنند " 46/12
" وهمه اسباب بیگانگی برخیزد، این همه آن را کنند " 64/16
" و ایشان سخن اورا خار داشته ، اینجا به هرات به خدمت آمد " 68/23
" اما اندیشیدیم که مگر آنجا دیرتر بماند و در آن دیار باشد " 20/16
" و بداند که ما هرچه از چنین مهمات پیش گیریم ، اندر آن با وی سخن خواهیم گفت " 75/23
" تا هر بیماری که افتد زود آن را علاج کنند و داروها و غذاهای آن بسازند " 159/18
" ایشان را آنجا فرود آورده بودند " 164/18
" از چنین و مانند چنین اثرها بود که او را به کودکی روز ولی عهد کرد " 167/9
" جایی حصین که وی را و قوم وی را آنجا جای بود " 175/23
امیر گفت : " این مال به تو بخشیدم که تو را این حق است " 181/8
" اگر خدای ، عزوجل ، خواهد که مرا بدان نام خوانند، به دولت خداومند بدان رسم " 182/21
" تا این با تو بگویم تا تو چنان که صواب بینی ، باز نمایی " 197/4
" اما اینجا وزرا بسیار می بینم ، و دانم که بر تو پوشیده نیست " 200/18
" و همان بازی ها که در روزگار امیر ماضی می کردند، کردن گیرند " 201/5

4- ضمیر مبهم : کلماتی را گویند که کسی یا چیزی را به طرز مبهم نشان دهند ، مانند : هر، کس دیگری، هیچ ، چیز، فلان وغیرآن.
" واگر کسی از خدمتکاران خاندان و جز ایشان دروی سخنی ناهموار گوید " 4/16
" و کسانی را که واجب کردی از اعیان و مقدمان لشکر بخواندیمی " 8/3
" همگان گفتند که خداوند انصاف تمام بداده بود بدان وقت که رسول فرستاد " 8/17
" اکنون که لشکر برود و بی مثال من هیچ کس را بقلعت راه نباید داد " 10/1
" من برخاستم و کسان فرستادم و قدم حاضرآمدند " 12/16
همگان گفتند: " سخت صواب و نیکو دیده آمده است " 13/6
" بزرگان لشکر در پیش او بنشستند و دیگران بایستادند " 17/5
" و مرد بشبه وزیری گشت و سخن امیر همه بادی می بود " 22/9
" سوی بغداد باید رفت مگر کسانی که میل داشتند به مامون " 25/5
پس روی به همگان کرد و گفت : " این شهری بس مبارک است " 32/12
" و هر کسی را که پس از این آرزوی دار است و سر بباد دادن بیاید " 36/8
" چنانکه همگان خرم بازگشتند مگر سپاه سالار که هرگز شراب نخورده بود " 41/4
" وامیر همگان را به زبان بنواخت از اندازه گذشته " 45/20
" صبر بایست کرد تا ما هم آمدیمی و وی یکی بودی از اولیا و حشم " 50/15
" و من این فصول از آن جهت راندم که مگر کسی را به کار آید. " 53/11
" هیچ کس را تمکین آن باشد که خداوند را گوید که " فلان کار بد کرد، بهتراز آن می بایست " 55/14،13
" ودیگر که این دو لشکر بزرگ و رای های مخالف یکرویه و یک سخن گشت " 55/15
" تا هیچ بنده با خداوند خویش این دلیری نکند " 62/13
" چندان است که رایت ما پیدا آید ، همگان بندگی را میان بسته پیش آیند " 68/3
" تا همگان به هرات رسیدند و هردو لشکر در هم آمیخت " 68/12
" سزای آن کس که در باب وی سخن محال گفت فرمودیم " 70/13
" و خلعت ولایت عهد را به دیگر کس ارزانی دارد " 73/20
" باید که هیچ کس را زهره و تمکین آن نباشد که یک قاعده را از آن بگرداند " 77/9
" و دیگر برادران و قومش را به جمله فرو گرفتند و هر چه داشت ، همه پاک بستدند " 79/1
" و هرکسی به شغل خویش مشغول گشت " 79/11
" از آن گروه دو تن را نام برده اند یکی اسکندر یونانی و دیگر اردشیر " 150/2
" هر کس که خرد او قوی تر، زبان ها در ستایش او گشاده تر " 154/5
" هیچ کس زهره ندارد که ایشان را خلاف کند " 159/1
" هر کس را نفسی است و آن را روح گویند " 159/15
" آنچه ایشان کردندی وی نیز بکردی 50/15
" لشکر را بخشیدم ، سلاح آنچه یافته اند، پیش باید آورد " 171/7
" جامه افکندند و راست کردند و قفل برنهادند و کس ندانست که حال چیست " 175/7
" همگان که حاضر بودند، اقرار کردند که در عهد خویش از کسی این یاد ندارند " 177/18
" حدیث آن شیران خاست و هر کس ستایشی می گفت " 178/22
" واز این بزرگتر نظر نتواند بود، همگان رفتند " 181/13
" هردو از دیوان برفتند و کس ندانست که حال چیست " 195/15
" در آن باب سخن با من از آن گفت که او و دیگران را مقدرست " 197/1
" از هرات نامه ی توقیعی رفته بود با کسان خواجه " 198/11
" اگر کسی از خدمتکاران خانه و جز ایشان در وی سخنی ناهموار گوید " 4/14

5- ضمیر پرسشی : ضمایر پرسشی همان کلمات پرسشی هستند که بدون همراهی اسم وبه جای آن می آیند.
که معروف ترین آنها عبارتند از : که ، چه ، کدام ، کدامین ، کجا، چند، چندمین ، چه قدر.
گفت: " ناچار اینجا شحنه یی باید گماشت، کدام کس را گماریم وچند سوار؟ 16/15
" حاجب در دل چه دارد که چنین نومید است ؟ " 43/17
" و کدام وقت بوده است که او مصلحت جانب ما نگاه نداشته است ؟ 47/19
" بگوی که لشکر را بیستگانی تا کدام وقت داده است و کدام کس ساخته تر باشد ؟ 48/16
" وی را به امیر نشاندن و امیر فرو گرفتن چه کار بود ؟ 50/6
" با قضا چون برآمدی ؟ " 50/7
" چرا به خوارزمشاه ننگریست و اقتدا بدو نکرد ؟ " 50/15
" اگر برادرم را آورد بیوفایی چرا کرد ؟ " 50/16
" و بهارگاه سوی غزنین برویم تو در این باب چه می گویی ؟ " 54/22
" گریستن بر ما افتاد، کدام آب دیده که دجله و فرات ، چنان که برود " 61/15
" من رفتم و ندانم که حال شما چون خواهد شد ؟ 71/10
" هر کس که خویشتن را نتواند شناخت دیگر چیزها را چگونه تواند دانست ؟ " 154/11
" و کدام خطاب از این بزرگ تر باشد ؟ " 163/15
" گشاد نامه را بخواند و به امیرمسعود داد و گفت : چه باید کرد ؟ " 175/13
" این سخنت چگونه آمده است ؟ " 186/11
گفت : " چه شغل داشتی به روزگار پدرم ؟ " 195/6
" مشاهره ی همگان هرماهی هفتاد هزار درم بود، کدام همت باشد برتر از این ؟ " 195/20
" من چه مرد آن کارم که جز پایکاری را نشایم " 199/15
وگفت : " خواجه چرا تن درین کار نمی دهد ؟ " 200/1
پس گفتم : " من درین میانه به چه کارم ؟ " 200/20

منابع و مآخذ

1- ابوالقاسمی، دکتر محسن ، دستور تاریخی زبان فارسی ، انتشارات سمت ، تهران ، 1377
2- ناتل خانلری ، دکتر پرویز ، تاریخ زبان فارسی ، جلد اول ، فرهنگ نشر نو، تهران ، 1382
3- انوری / احمدی گیوی ، دکتر حسن ، دستورزبان فارسی (2) ، موسسه انتشارات فاطمی، چاپ شانزدهم، 1377
4- قریب / ملک الشعرای بهار/ فروزانفر/ همایی / یاسمی ، عبدالعظیم / محمد تقی / بدیع الزمان / جلال الدین /رشید، دستورزبان فارسی ( پنج استاد) چاپ ششم ، تهران ، 1380
5- سلطانی گرد فرامرزی ، دکتر علی ، از کلمه تا کلام ، انتشارات مبتکران ، چاپ پنجم ، تابستان 1375
6- ارژنگ ، غلامرضا ، دستورزبان فارسی امروز، نشر قطره ، چاپ اول 1374
7- سمیسا ، دکتر سیروس ، سبک شناسی نثر، نشر میترا ، چاپ دوم ، پاییز 1377
8- تاریخ بیهقی ، ابوالفضل محمدبن حسین ، به کوشش خطیب رهبر، دکتر خلیل ، نشر مهتاب ، چاپ دهم 1385
9- گفتارهایی درباره دستور زبان فارسی ، ترجمه ونگارش، دکتر خسرو فرشیدورد، موسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم ، تهران ، 1380

دانشگاه آزاد اسلامی
واحد قائم شهر

عنوان تحقیق :
پژوهشی در دستور زبان فارسی
انواع قید و ضمیر در تاریخ بیهقی

نام استاد :
جناب آقای دکتر پارسایی

نگارش :
زهرا مویدی

پاییز 85

زندگی نامه ی بیهقی
نثر بیهقی
اهمیت پژوهش دستوری در تاریخ بیهقی
روش کار

تعاریف قید
انواع قید از لحاظ ساختار
اقسام قید از جهت معنی و مفهوم
قید در تاریخ بیهقی

تعاریف ضمیر
انواع ضمیر

منابع و مآخذ
فهرست مطالب
عنوان صفحه

مقدمه 2-1
فصل اول : کلیات
زندگی نامه ی بیهقی 3
نثر بیهقی 4
اهمیت پژوهش دستوری در تاریخ بیهقی 5
روش کار 6
فصل دوم :
تعاریف قید 7
انواع قید از لحاظ ساختار 14-8
اقسام قید از جهت معنی و مفهوم 28-15
قید در تاریخ بیهقی 31-29
فصل سوم :
تعاریف ضمیر 33-32
انواع ضمیر 49-34
فصل چهارم :
منابع و مآخذ 50


تعداد صفحات : 50 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود