6 نقش عقل فعال
از نظر ملاصدرا، مثل افلاطونی و ارباب انواع و ملائکه مقرّب یک واقعیت هستند
در راس آن ها جبرئیل یا روح القدس قرار دارد
برای تکمیل نفس انسانی، جبرئیل از همه لایق تر و مناسب تر است.(اسفار، ج9، ص143)
هرگاه از عقل فعّال صحبت می کنیم در واقع از همه این تعابیر صحبت شده است.
بر این اساس، جبرئیل یا روح القدس همان عقل فعال و از عقول طولی است
اتحاد نفس با عقل فعال یا اتصال آن
به نظر صدرا، نفس ناطقه انسانی با عقل فعّال متحد می شود
وی فهم این مسئله را مانند اعتقاد به اتّحاد عاقل و معقول از افاضات الهی می داند.(اسفار، ج3، ص336)
ابن سینا، خواجه طوسی قائل به ارتباط و اتصال نفس ناطقه با عقل فعّال بوده و آن را مخرج نفس از قوه به فعل می دانسته اند ولی اتّحاد آن با عقل فعّال را قبول ندارند.
عبارت صدرا
اعلم انّ للعقل الفعّال وجوداً فى نفسه و وجوداً فى انفسنا، فانّ کمال النفس و تمام وجودها و صورتها و غایتها هو وجودالعقل الفعّال لها و اتّصالها به و اتّحادها معه؛ فانّ ما لا وصول لشىء الیه بوجه الاتّحاد، لایکون غایه لوجود ذلک الشىء. (صدرا، اسفار، ج9، ص189؛ شواهد، ص245؛ اسفار، ج3، ص339 و 488؛ ج9، ص143)
چنین عبارتهایی دلالت بر فنا دارد نه اتحاد
اگر شرط غایت بودن چیزی، اتحاد باشد باید اتحاد با خدای متعال را نیز پذیرفت و حال آن که هیچ کس نپذیرفته است
برهان صدرا بر وجود عقل فعّال برای نفس
گرچه نفس در ابتدا عقل بالقوه است ولی با کسب معقولات و التفات به علوم ثانوی، بالفعل می گردد؛ پس نفس از عقل بالقوه به عقل بالفعل منتقل می گردد
هرچیزی که از قوه به فعل می رسد ناگزیر از امری است که آن را از قوه خارج کرده و به فعل برساند.
اگر مخرج، جسم یا جسمانی باشد لازم می آید که اخس، علت امر اشرف گردد که محال است
اگر عقل باشد یا این عقل در اصل فطرت عقل است، فثبت المطلوب، و اگر نیست، تسلسل لازم می آید. (اسفار، ج3، ص141ـ142)
این دلیل بر وجود عقل فعال است نه اتحاد آن
تمثیل
نسبت عقل فعّال به نفس یا عقل بالقوه مانند نسبت خورشید به چشمی است که بالقوه مبصر است.
چشم قبل از اینکه بالفعل بینا گردد بالقوه است، نه در خود چشم کفایت بالفعل بینا شدن هست و نه در جوهر رنگ ها مرئی بالفعل شدن هست
خورشید به چشم و رنگ ها نوری را اعطا می کند که چشم به وسیله آن بالفعل بینا گردد و رنگ ها بواسطه آن مرئی گردند.
همچنین است رابطه عقل فعّال با نفوس انسان ها. (اسفار، ج3، ص463ـ464؛ همان، ج9، ص143؛ صدرا، مفاتیح الغیب، ص580؛ اسفار، ج3، ص339)
عالم مُثل و عالم مثال
صدرا علاوه بر مُثل افلاطونی به عالم مثال نیز معتقد است
عالم مثال: محل یا مرتیه وجود حقایق صور خیالی.
برهان: صور خیالی در ذهن نیستند وگرنه انطباع کبیر در صغیر خواهد بود
در خارج هم نیستند وگرنه باید هر حس سالمی آن ها را احساس کند
عدم هم نیستند وگرنه تصور نمی شدند
در عالم عقول هم نیستند. (چون صورت های جسمانی هستند)
پس در جای دیگری بنام عالم مثال یا خیال منفصل قرار دارند و این عالم با مُثل افلاطونی متفاوت است.(شواهد، ص303)
ملاک حصول علم، چه جزئی و چه کلی، به اتّحاد نفس با صورتی در عالم برزخ و مثال و حقیقی در عالم عقل صرف است.
کیفیت ارتباط نفس با عقل فعّال یا مُثل الهی
صدرا درباره کیفیت ارتباط نفس با عقل فعّال یا مُثل الهی تعبیرات متفاوتی دارد که به لحاظ حالات مختلف نفس از حیث قوّت و ضعف و مراتب اشتدادی نفس و نقص و کمال آن است.
وی می گوید: نفس صور حسی و خیالی را از همان آغاز، خلق و ابداع می کند و هنگام تعقل صورت های عقلی با عقل فعّال و غیره ارتباط می یابد ولی این ارتباط در آغاز ضعیف است.
این ضعف یا در اثر نقص نفس است، یا بواسطه انواع ارتباط مانند دیدن از راه دور
ولی وقتی کمال یافت، اتحاد آن با عقل فعّال بحدی است که در آن فانی می گردد و اشیاء را همانگونه که در خارج هستند، بدون هیچگونه تفاوتی مشاهده می کند. البته چنین مشاهده و معرفتی برای نفوس ناقص و ضعیف میسور نیست.(اسفار ج2، ص359ـ360)
تفاوت نفوس در علوم
به نظر صدرا مبدا تمام علوم، عالم قدس است
استعداد نفوس متفاوت است و هنگامی که نفس کاملاً مستعد گردد هیچ تفاوتی در ادراک اوّلیات (بدیهیّات اوّلیه) و علوم نظری نیست و همه یکسان از عالم قدس افاضه می شوند
اسباب ظاهری مانند بحث و تفکر و شنیدن از معلم بشری علت علم نیستند بلکه معدّ و واسطه فیض هستند
ادامه
و چون علم از عالم قدس و عقل فعّال بر همه یکسان افاضه می شود، چون باب ملکوت و فیض الهی بر هیچکس مسدود نیست، اگر اکتساب علوم برای کسی غیرمقدور یا مشکل باشد، از جانب خود اوست و مربوط است به قصور و ضعف نفس او.(اسفار، ج3، ص384ـ385)
پس اگر نفس نقصی نداشته باشد، قوه عقلی، ذاتیات علوم مکتسب خود را از عرضیات تشخیص داده و حقایق آن ها را از لواحقشان و اصولشان را از فروعشان باز می شناسد.(اسفار، ج9، ص143)
عمومیت علم حضوری از طریق اتحاد یا فنا
بر این اساس، نفس انسان که مدرک علوم است با عواملی متّحد می گردد (فانی می شود) که حقیقت همه اشیاء در آن ها مکنون است
پس از این اتحاد یا فنا، علم نفس به آن حقایق علم حضوری است و دیگر تردیدی در اینکه علم ما به اشیاء مطابق با واقع آن هاست باقی نمی ماند؛ به گونه ای که ذاتیات اشیاء را از عوارضشان بخوبی تشخیص می دهیم.
شرایط ادراک
1- استعداد و آمادگی نفس: افاضه علوم از عالم قدس و عقل فعّال مشروط به شرایطی است که یکی از مهم ترین آن ها، استعداد و آمادگی نفس است.
به همین سبب نفس هنگام تعقّل معقولات در ابتدا آن ها را مبهم و تاریک ادراک می کند مانند کسی که از دور شیئی را رویت می کند و وقتی بکمال رسید و نقص آن برطرف شد، می تواند با عقل فعّال متحد گشته و حقایق واقع در آن را بعینه شهود کند.
2- شرط دیگر آن تصفیه قلب و شستشوی کدورت های نفسانی است
چنین توفیقی مخصوص افراد خاصّی است. به گفته صدرا علم به حقایق اشیاء به همان صورتی که در واقع هستند، بسیار مشکل است مگر برای کسی که قلبش را به نور حق منوّر گرداند و حجاب و مانع بین او و وجود محض مرتفع شود.(اسفار، ج1، ص248ـ249)