تارا فایل

پاورپوینت تاریخ فلسفه اسلامی 1


تاریخ فلسفه اسلامی 1

طبقه پنجم:
1ـ ابوسلیمان محمدبن طاهر بن بهرام سجستانی (370؟-380؟-390)
2ـ ابوالحسن عامری (381)
3ـ ابوالخیر حسن بن سوار معروف به ابن الخمار (408)
4ـ ابوعبدالله ناتلی

شاگرد یحیى بن عدى منطقى بوده است و بنابر نقل ابن القفطى در تاریخ الحکماء نزد ابو بشر متى نیز تحصیل کرده است.على الظاهر آغاز تحصیلش در نزد ابو بشر بوده و بعد در نزد یحیى بن عدى ادامه داده است.
ابو سلیمان شاگردى دارد به نام ابو حیان توحیدى که از فضلا و ادبا و نویسندگان بنام جهان اسلام است و کتابهاى نفیسى دارد به نامهاى:المقابسات،الامتاع و الموانسه،الصدیق و الصداقه.ابو حیان در کتابهاى خود فراوان از استادش یاد کرده و افاضات او را بازگو کرده است.
ابن الندیم و ابن القفطى و ابن ابى اصیبعه همه از ابو سلیمان یاد کرده‏اند ولى به طور مختصر،و البته ابن القفطى مفصلتر بحث کرده است.جامعترین بحث درباره ابو سلیمان همان است که مرحوم محمد قزوینى در جلد دوم بیست مقاله(صفحات 128-166)انجام داده است.
خانه ابو سلیمان میعادگاه حکما و فضلاى عصر بوده و خود رئیس قوم به شمار مى‏آمده است.در محفل ابو سلیمان-که در حقیقت‏یک انجمن فلسفى بوده است-همواره مسائل علمى و فلسفى مطرح مى‏شده و حکما از یکدیگر استفاده مى‏کرده‏اند و به تعبیر ابو حیان‏«مقابسه‏»مى‏نموده‏اند.ابو حیان آنها را در106 مجلس جمع کرده و نام آنها را«مقابسات‏»گذاشته است.
تاریخ ولادت و وفات ابو سلیمان دقیقا معلوم نیست.قدر مسلم این است که در نیمه دوم قرن چهارم شخصیت ممتازى داشته است.مرحوم قزوینى حدس مى‏زند که ولادت ابو سلیمان در حدود سال‏307 و وفاتش در حدود سال 380 باشد و احتمالا تا حدود 390 زنده بوده است.
حکما و فضلایى که در محفل ابو سلیمان شرکت مى‏کرده‏اند،غالبا شاگرد یحیى بن عدى و هم شاگردان خود ابو سلیمان بوده‏اند از قبیل:ابو محمد عروضى،ابو بکر قومسى،عیسى بن زرعه.

1.ابو سلیمان،محمد بن طاهر بن بهرام سجستانى،معروف به ابو سلیمان منطقى (380)

کتاب ها :
مقابسات:
مشتمل بر 106 مجلس گفتگوی علما
صوان الحکمه
درباره ی تاریخ فیلسوفان و پزشکان یونان باستان و علمای اسلامی تا قرن چهارم
منتخب و مختصر آن در دسترس است
تتمه صوان توسط ابوالحسن علی بن ابی القاسم بیهقی (565) نوشته شده است

از این شخص نیز اطلاع زیادى در دست نیست.ابن الندیم و ابن القفطى و ابن ابى اصیبعه از او ذکرى به میان نیاورده‏اند.یاقوت در معجم الادباء از او یاد کرده است.
در سه حکیم مسلمان مى‏نویسد:عامرى دو کتاب دارد،یکى در اخلاق به نام السعاده و الاسعاد و دیگرى در فلسفه به نام الامد الى الابد.کتابى هم در دفاع از اسلام و تفوق آن بر سایر ادیان نوشته است‏به نام الاعلام بمناقب الاسلام.
و هم مى‏نویسد که همچنانکه به فلسفه یونانى علاقه‏مند بود،به فلسفه سیاسى ساسانیان نیز علاقه‏مند بود و خود شاگرد ابو زید بلخى بود.
بعضى مدعى شده‏اند که میان عامرى و ابن سینا نامه‏ها مبادله شده ولى محتمل به نظر نمى‏رسد،زیرا ابن سینا در وقت وفات عامرى یازده ساله بوده است.
گفته‏اند عامرى شاگرد ابو زید بلخى بوده است،ولى بعید است که عامرى شاگرد بلا واسطه بلخى باشد زیرا بلخى در سال 322 درگذشته است و عامرى در سال 381 و علیهذا میان وفات استاد و شاگرد59 سال فاصله است.

2.ابو الحسن عامرى نیشابورى (381)

عامرى دو کتاب دارد،
یکى در اخلاق به نام السعاده و الاسعاد
و دیگرى در فلسفه به نام الامد الى الابد.
کتابى هم در دفاع از اسلام و تفوق آن بر سایر ادیان نوشته است‏به نام الاعلام بمناقب الاسلام.

طبقه ششم (طبقه نوابغ):
1ـ ابوعلی احمدبن محمدبن یعقوب مسکویه رازی (420)
2ـ ابوریحان محمدبن احمد بیرونی خوارزمی (362-442)
3ـ ابوعلی حسین بن عبدالله، ابن سینا (370-428)
4ـ ابوالفرج بن الطیب (؟435)
5ـ ابوالفرج بن هندو
6ـ ابوعلی حسن بن الحسن (یا الحسین) بن الهیثم بصری (354-430؟)

1.ابو على احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه رازى.
اصلا اهل رى بوده و مدتى به اتفاق ابو ریحان بیرونى و ابن سینا و ابو الخیر و ابو سهل مسیحى و ابو نصر عراقى در دربار خوارزمشاه مى‏زیسته است.وفاتش در اصفهان در سال 420 واقع شده است.تاریخ تولدش معلوم نیست ولى مى‏گویند عمر طویل یافته است (34) .
از ابو حیان توحیدى نقل شده که ابن مسکویه مدتى نزد ابو الخیر شاگردى کرده است (35) .بعضى مى‏گویند نزد ابو الحسن عامرى نیز تحصیل کرده است (36) ولى این نقل با آنچه از معجم الادباء نقل شده-که در مدت پنج‏سال اقامت ابو الحسن عامرى در رى به نزد عامرى نرفت و گویى میان آنها سدى بود-منافى است (37) .
داستان حضور ابن سینا به مجلس ابن مسکویه و افکندن گردویى پیش او که مساحت این گردو را تعیین کن و گذاشتن ابن مسکویه کتاب اخلاقى طهاره الاعراق خود را نزد ابن سینا و گفتن این که تو به اصلاح اخلاقت از من به تعیین مساحت این گردو محتاجترى،معروف است.بوعلى به حکم این که کمتر کسى از معاصران خویش را گرامى مى‏داشته و وقعى مى‏نهاده،درباره ابن مسکویه نیز گفته مساله‏اى با او در میان گذاشتم و هر چه کوشش کردم نتوانست‏بفهمد.
ابن مسکویه،خودش یا پدرش(على الاختلاف)زردشتى بوده و مسلمان شده و به عقیده بعضى شیعه بوده است.قدر مسلم این است که تمایل شیعى داشته است.از معروفترین کتابهاى او تجارب الامم در تاریخ و الفوز الاصغر در فلسفه و طهاره الاعراق در اخلاق است.

کتاب ها
تهذیب الاخلاق (و طهاره الاعراق) در اخلاق
ابن مسکویه به این کتاب شناخته می شود.
تجارب الامم در تاریخ
الفوز الاصغر در فلسفه
جاویدان خرد (الحکمه الخالده) در حکمت ها و اندرزها ی ایرانیان، هندیان، یونانیان و تازیان است
بر پایه جاویدان خرد هوشنگ پیشدادی که حسن بن سهل آن را به عربی ترجمه کرده و ابن مسکویه آن را به اتمام رسانده است

2.ابوریحان محمد بن احمد بیرونى خوارزمى.
از شخصیتهاى درجه اول فرهنگ و تمدن اسلامى است.از نظر برخى مستشرقین،در تمام جهان اسلام نظیر ندارد.رشته تخصصى‏اش ریاضیات،نجوم،تاریخ،هیئت،داروشناسى،بررسى عقاید و ادیان اقوام و ملل و امثال آنها بوده.چندین کتاب تحقیقى نفیس آفریده که جهان هنوز به اعجاب در آنها مى‏نگرد از قبیل تحقیق ماللهند،الاثار الباقیه،قانون مسعودى و غیره.بیرونى در سال 362 متولد شده و در 442 درگذشته است.او زبانهاى یونانى و سریانى،علاوه بر زبان فارسى و زبان عربى و زبان خوارزمى-که زبان مادرى او بوده-مى‏دانسته است.زبان عربى را بهترین زبانها براى مسائل علمى مى‏داند و علاقه خاصى به این زبان نشان مى‏دهد.مى‏گوید اگر مرا به عربى ناسزا گویند بیشتر دوست دارم از اینکه به برخى زبانهاى دیگر مرا بستایند.
استادان او معلوم نیست جز یک نفر به نام ابو نصر بن على بن عراقى که ظاهرا همان ابو نصر عراقى است که در دربار خوارزمشاه بوده است و معلوم نیست که ابو ریحان شاگردانى داشته یا نداشته است.
ابو ریحان از کسانى است که عمر نسبتا طویل(قریب هشتاد سال)یافته و تمام وقتش وقف علم بوده است،جز به علم به کار دیگر(وزارت و غیره)نپرداخته است.او در سال فقط دو روز تعطیل داشته است.
ابو ریحان و ابن سینا در حدود سال 400 در خوارزم با یکدیگر ملاقات داشته‏اند.ابو ریحان چند سالى از بوعلى بزرگسال‏تر بوده و در حدود هیجده سوال در مسائل فلسفى و غیره-که برخى از آنها اعتراض به ارسطوست-از بو على کرده است.بو على به آنها پاسخ گفته و تدریجا کار اندکى به خشونت کشیده است (38) ،ولى اهل تحقیق مدعى هستند که این سوالات بعد از رفتن بو على از خوارزم بوده است.ابو ریحان در کتاب الاثار الباقیه آنجا که اشاره به برخى سوالات خود از بو على مى‏کند،از او به عنوان‏«الفتى الفاضل‏»(جوان فاضل)یاد مى‏نماید.
ابو ریحان به مبانى اسلامى سخت معتقد و پابند بوده است.در نوشته‏هاى خود عموما مانند یک مومن واقعى از دین مقدس اسلام یاد مى‏کند و به تناسب،آیات کریمه قرآن را مى‏آورد.او مخصوصا احساسات ضد شعوبیگرى داشت و در برخى نوشته‏هاى خود سخت از شعوبیگرى اظهار تنفر مى‏نماید (39) .ابو ریحان به احتمال زیاد شیعه بوده است.

الآثار الباقیه عن القرون الخالیه
تحقیق ماللهند من مقوله مقبوله فی العقل او مرذوله
القانون المسعودی در هیات و نجوم
الصیدلیه فی الطب
الجماهی فی معرفه الجواهر

ابن سینا(ابوعلی حسین بن عبدالله) (370/980-428یا429/1037)

زندگی نامه:
نکته:
1ـ تکمیل تحصیل علوم تا ده سالگی و هیجده سالگی
2ـ قدرت فوق العاده در تولید علم
3ـ آشنایی با تعلیمات گوناگون
(رسائل اخوان، تعلیمات سنی، تعلیمات شیعه اثنی عشری و منطق و هندسه و ستاره شناسی)
4ـ سرعت دست یابی به استقلال در فکر

1ـ القانون فی الطب
2ـ الشفاء
منطق
طبیعات
ریاضیات
الهیات
3ـ النجاه من الغرق فی بحر الضلالات
4ـ عیون الحکمه
5ـ دانشنامه علایی
6ـ الاشارات و التنبیهات
منطق
طبیعیات
الهیات
7ـ منطق المشرقیین
(رسائل)
8ـ حی بن یقظان
9ـ رساله الطیر
10ـ رساله فی سر القدر
11ـ رساله فی العشق
12ـ تحصیل السعاده
13ـ رساله فی الحدود
14ـ سلامان و ابسال
(اشعار)
15ـ الارجوزه فی الطب
16ـ القصیده المزدوجه
17ـ القصیده العینیه
آثار ابن سینا:

اهمیت ابن سینا در مقایسه با فارابی
ـ فارابی موسس فلسفه اسلامی است لیکن فلسفه مشاء را به نام ابن سینا می شناسند.
شواهد:
1ـ برخلاف آثار فارابی به آثار شیخ الرئیس شرح هایی زده شده است.
2ـ در قرون وسطی آثارش بیشتر مورد توجه بوده است و از عربی ترجمه شده است.
3ـ نحله ای به نام وی در جریان های فکری قرون وسطی شکل گرفته است.
4ـ تعداد بسیاری از نسخ مختلف کتاب های مختلف ابن سینا موجود است.

وجوه اهمیت ابن سینا:
1ـ تفصیل مجملات فلسفه
2ـ گسترش فلسفه
3ـ حک و اصلاح و تعدیل در نظریات نبوت، نفس و عقل
4ـ اسلوب و انسجام بیشتر در نوشته ها
5ـ نگارش کتب مختلف برای سطوح مختلف مخاطبین و اجتناب از گزیده گویی

مشی مشائی و مشرقی
بیشتر آثار ابن سینا مشائی است.
رد پاهای اشراقی:
در الاشارات و التنبیهات از تصوف سخن می گوید.
داستان های تمثیلی (حی بن یقظان، رساله الطیر، سلامان و ابسال) دارد.
رساله فی العشق نگاشته است.
دراین میان اثری به نام ”الحکمه المشرقیه“ دارد که در مقدمه آن به وضوح از حکمتی سخن به میان می آورد که با حکمت مشاء متفاوت است و رنگ و بوی اشراقی دارد.
البته از این کتاب تنها قسمت منطق آن موجود است و در مقدمه همین منطق است که از حکمتی مشرقیه جدید سخن به میان می آورد.
این اثر توجه برخی محققان به ویژه مستشرقانی همچون ماسینیون و هانری کربن را به خود جلب کرده است.
بدین ترتیب در کنار حکمت مشائی او از گرایش اشراقی هم سخن به میان آمده است.
نتیجه: هرچند ابن سینا آثار اشراقی (مشرقیه) دارد لیکن به صراحت نمی توان از آن سخن گفت زیرا:
1ـ اشارات و منطق المشرقیین که به عنوان نقاط عطفی در مشی اشراقی است قابل توجه نیست.
2ـ پیروان شیخ هیچکدام از مشی اشراقی وی متاثر نبوده اند.
3ـ منتقدین سرسخت وی (غزالی و ابن رشد) به این گرایش اشاره ای نمی کنند.

نظام فلسفی ابن سینا

چگونگی تحقیق در واقعیت (هستی)
به روش عقلی نه تجربی استقرایی
روش عقلی یقین آور است اما روش تجربی یقین آور نیست
ـ تحلیل عقلانی واقعیت
اصل تمایز وجود و ماهیت (تغایر وجود و ماهیت ـ زیادت وجود بر ماهیت)

بیان: هر واقعیت خارجی واحد به دو مفهوم وجود و ماهیت در ذهن تحلیل می شود.
ـ دلیل: اگر مفهوم وجود عین مفهوم ماهیت باشد آنگاه تصور هر ماهیتی برای اثبات وجود آن ماهیت کافی خواهد بود.
نکته: ابن سینا آن را بدیهی می داند اما فارابی آن را مستدل بیان کرده است.
تاریخچه: ریشه در فارابی دارد.
اصل تمایز وجود و ماهیت (تغایر وجود و ماهیت ـ زیادت وجود بر ماهیت)

علت بیان این اصل:
تمایز میان ماده و صورت که از سنت ارسطویی در فلسفه بر جای مانده بود تنها کیفیات ذاتی و عرضی شیء و تغییرات اشیاء بر اثر حرکت را تبیین می کند لیکن موجود شدن عینی شیء را توجیه نمی کند.
وجود در کنار ماده و صورت جزء دیگری از ماده نیست بلکه وجود رابطه و نسبت با خالق دارد.
موجودات به دلیل نیازمندی در وجود به علت نیازمندند. و البته به علت فاعلی نیازمندند نه به علت غایی.
لذا موجود دو قسم است: واجب الوجود و ممکن الوجود
قسم دوم در وجود نیازمند به علت است چون نسبت به وجود وعدم لا اقتضاء است و برای رجحان به طرف وجود و موجود شدن نیازمند به علت آنهم علت فاعلی وجودی است که همان واجب الوجود و خدا است.
لذا ملاک نیازمندی ممکن به علت امکان ذاتی است که حالت لا اقتضا نسبت به وجود و عدم است.

نکات:
1ـ علت فاعلی (وجودی) بودن خدا (برخلاف خدای ارسطو که محرک نامتحرک و علت غایی است)
2ـ تقسیم موجود به واجب و ممکن (واجب: یجب وجوده؛ممکن: لم یجب وجوده).
تذکر: اقسام موجود با اقسام مواد قضایا متفاوت است.
مواد ثلاث ضرورت (وجوب)، امکان و امتناع است که در رابطه وجود و ماهیت معنا می یابد.
وجود برای ماهیت 3 حالت دارد یا واجب است یا ممکن و یا ممتنع.
3ـ نیازمندی ممکن به علت و ملاک نیازمندی که امکان ذاتی است و نه حدوث (رد نظریه متکلمان).
مساله مناط احتیاج علت به معلول

4- این اصل و لوازم آن برهان فلسفی مستقلی برای اثبات وجود خدا به نام ”برهان وجوب وامکان ” فراهم می کند که ابن سینا خود نام این برهان را ”برهلن صدیقین“ می گذارد.
5- بر اساس این نظریه خدا واجب الوجود است.
6- با این اصل نظریه فیض به خوبی تبیین می شود.
مراتب وجود
7- این اصل از ابداعات ابن سینا بوده و پایه نظام فلسفی وی محسوب می شود و با نام ابن سینا در قرون وسطی نیز شناخته می شود.
8- به دلیل اهمیت تقسیم موجود در این مساله گاه این اصل را با نام ”تقسیم موجود“ بیان می کنند.
9- محوریت ممکن در تقسیمات هستی شناختی
تقسیم ممکنات

تقسیم ممکنات
1-
تقسیم به قدیم و حادث.
حدوث: ذاتی ـ زمانی
قدم: ذاتی ـ زمانی
2-
تقسیم به جوهر و عرض و رسیدن به مقولات ارسطویی
تقسیم جوهر
عقل: کاملاً از ماده بی نیاز است.
نفس: در ذات از ماده بی نیاز است اما به علت تعلق به ماده در فعل نیازمند ماده است.
جسم: قسمت پذیر بوده و دارای ابعاد سه گانه طول و عرض و عمق می باشد.
تقسیم عرض
نه قسم:

مراتب وجود

مراتب وجود

نکات
1ـ براساس نظریه فیض است.
2ـ منسجم تر و مفصل تر از نظریه فارابی است.
3ـ نقش عقل فعال:
– مدبر عالم
ـ واهب الصور (جزیی و کلی)
ـ افاضه کننده الهامات
ـ خزانه معقولات و حقایق

علم النفس

علم النفس
الف) همچون ارسطو در طبیعیات از آن بحث می کند چون مشایین نفس را نیروی محرک و برانگیزاننده قوای نبات، حیوان و انسان می دانند لذا بواسطه حرکت در طبیعیات مطرح می شود.
ب) ابن سینا قوای نفس را بر طبق ارسطو و شارحان اسکندرانی اش به ویژه اسکندر افرودیسی بیان می کند.
ج) در بحث از تجرد و فناناپذیری آن از تجرد نفس دفاع می کند که افلاطونی است.

نفس
تعریف نفس:
کمال اول لجسم طبیعی آلی
کمال:
اول: بدان فعلیت می یابد مانند شکل شمشیر (صورت شمشیری) برای شمشیر
ثانی: اثر (فعل و انفعال) شی ء است مانند بریدن برای شمشیر
مراتب نفس (موالید ثلاث):
نفس نباتی: نمو ـ تغذیه ـ تولید مثل
3 قوه غاذیه – نامیه (منمیه) – مولده
نفس حیوانی: + حس ـ حرکت ارادی
+ قوه محرکه ـ قوه مدرکه (احساس)
نفس انسانی:
+ قوه ناطقه (عاقله)
1- نظری (هیولانی ـ بالملکه ـ بالفعل ـ بالمستفاد)
2- عملی

قوای نفس

قوای نفس
حس مشترک:
مرکزی است که تمامی ادراکات قبل از آن که توسط قوای عالی تر تجزیه و تحلیل شوند آنجا گرد می آیند.
مصوره (خیال):
در نبود و اتصال صورت حسی، آن را در زمان و مکان و بعد تجزیه می کند و تصویری از آن را فراهم می سازد.
واهمه:
1ـ مدرک صور معانی جزئیه ـ این محبت
2ـ تصدیق تصورات که از غریزه منبعث است نه از عقل
متصرفه :
در صور حسی و وهمی تصرف می کند.
در خدمت عقل و وهم است
در خدمت عقل: متفکره یا مفکره
در خدمت وهم: متخیله یا مخیله
حافظه:
محل حفظ صور واهمه.

مراتب عقل نظری در انسان
عقل نظری
عقل هیولانی:
استعداد، قوه مطلق
عقل بالملکه:
آموختن اصول اندیشه در معرفت صحیح، آشنایی با اولیات و بدیهیات
با حرکت: فکر
بدون حرکت: حدس
عقل بالفعل:
بکار بستن بدیهیات برای کسب معلومات جدید
حرکت از مبادی به مطالب
عقل بالمستفاد:
کسب معقولات و صور مجرد کلی از عقل فعال.

تجرد نفس:
تجرد:
نفس می تواند مستقل از بدن موجود باشد.
-نفس غیرمادی است.
استدلالات:
استدلال اول: انسان معلق
استدلال دوم: تجرد ادراک

فرض کنید شخصی به صورت انسان بالغ آفریده شود ولی در وضعی که آن شخص در یک فضای خالی جایی که بدن او نمی تواند با چیزی تماس حاصل کند و قادر به دریافت چیزی از عالم خارج نیست متولد شود باز فرض کنید که او نمی تواند بدن خود را ببیند و اندام های تن او یکدیگر را نمی توانند لمس کنند. بنابراین او فاقد هرگونه ادراک حسی است. چنین شخصی سخنی درباره اشیاء خارجی حتی درباره بدن خود به زبان نمی آورد اما وجود خود را به عنوان یک موجود کاملاً نفسانی تایید می کند. آنچه تایید می شود با آنچه تایید نمی شود یکسان نیست. نفس جوهری است مستقل از بدن.
استدلال اول: انسان معلق

– نفس عاقله همچون عقول صورت های معقول را درک می کند.
-هر آنچه صورت های معقول را دریافت می کند مادی نیست (زیرا اگر مادی بود این صورت ها تقسیم پذیر بودند و مادی می شدند حال آن که غیرمادی هستند).

استدلال دوم:

نظریه نبوت
ـ در نظر ابن سینا پیامبر تمام حقایق را یکسره دریافت کرده و عقل در او به فعلیت تام رسیده است و نیازی به پیمودن مراحل عقل ندارد و می تواند به عقل فعال در هر مرحله ای متصل شود. پیامبر عقل قدسی دارد.
ـ پیامبر با قوه قدسی ـ که مخصوص پیامبران است ـ می تواند بر مردم و حتی اشیاء تصرف کند. و این به دلیل بهره مندی پیامبر از اتصال به عقل فعال در ساحت تخیل است. توضیح آن که پیامبر هم می تواند در ساحت عقلانی که عقل فعال اتصال یابد و هم در ساحت تخیل.
ـ پیامبر به مدد قوه تخیل در اتصال به عقل فعال، حقایق را به صورت مانوس با ذائقه مخاطبان ارائه می دهد.
ـ پیامبر به مدد همان قوه در اشیاء تصرف می کند و معجزه پدید می آید.
ـ پیامبر شارع و سیاستمدار هم هست.

خدا
خدا، واجب الوجود است.
خدا ماهیت ندارد لذا بسیط صرف است اما این بساطت مانع از اتصاف به صفات ایجابی و سلبی نمی شود. زیرا این صفات همان حقیقت وجود او هستند.
رابطه خدا با عالم بر اساس قاعده ”الواحد لا یصدر عنه الا الواحد“ و نظریه فیض تبیین می شود.
فاعلیت خدا، فاعلیت بالعنایه است.
علمش عین فعلش است.

ـ در میان صفات خدا، بحث از علم خدا در ابن سینا بحث برانگیز شده است.
البته علم خدا به ذات خودش محل بحث نیست، علم خدا به کلیات نیز محل بحث نیست. آنچه بحث برانگیز است علم خدا به جزئیات است که به ویژه پس از انتقاد غزالی توجه بیشتری را برانگیخت.
علم خدا:

ـ مطابق سنت فلسفی یونان خدا در نهایت می تواند به ماهیات یا کلیات علم پیدا کند و علم به موجودات جزئی چون در عالم محسوس بوده که ویژگی آن تغییر است و در زمان هستند با ویژگی ثبات و فرازمان بودن خدا ناسازگار می افتد. این نظریه با نظریه دینی فیلسوفان مسلمان سازگاری ندارد و ابن سینا به دنبال راه حلی برای جمع میان آن سنت و این نظریه است.
ابن سینا می گوید خداوند به جزئیات نیز علم دارد لیکن به نحوی کلی، تا از طرفی علم خدا را محدود نکرده باشد از طرفی تغییر در خدا راه پیدا نکند.
به نظر ابن سینا خداوند علت افاضه وجود به موجودات است لذا به آنها و روابط میان آنها علم دارد.
مانند منجمی که نیاز ندارد برای علم به وقوع کسوفی در زمان خاص از طریق تغییر زمانی علم یابد بلکه از آنجایی که تمام وقایع قبلی و بعدی آن را می داند و احوال و عوارض آن را نیز می داند به وقوع آن در زمان خاص علم پیدا می کند. و این از طریق تغییر زمانی نیست بلکه به نحوی کلی است.

علم خدا به جزئیات

چند مسئله
حدوث و قدم عالم
در نظر ابن سینا جهان قدیم است. اما عالم جسمانی حادث است.
نظریه مُثُل افلاطونی راقبول ندارد.
اتحاد عاقل و معقول را قبول ندارد.

شواهد شیعی بودن(دوازده امامی) او
قول به افضلیت در معیار خلافت
قول به شروط عصمت ونص برای امامت
بیان منزلت علی در معراجنامه و افضل دانستن او
تعیین خلافت از راه نص در الهیات شفا
تصریح به همگام نبودن با پدرش و برادرش در اسماعیلیه بودن
مذهب بوعلی

منتقدان بیشتر پرسش کنندگان بوده اند تا متعارض
خرده گیران ابن سینا (دکتر محسن جهانگیری، مجموعه مقالات و … هزاره ابن سینا، اسفند 59، ص 230- 231؛ نقل در ابراهیمی دینانی، 1، ص159- 160)

تاثیر ابن سینا در شرق و غرب
ـ اندیشه ابن سینا در فلسفه اسلامی تاثیر بسیار زیادی داشته است. بر کتاب های او شرح های بسیاری نوشته اند و اندیشه های او را بسیار مورد بررسی قرار داده اند و حتی انتقادهای جدیی هم بر آن داشته اند.
ـ فلسفه ابن سینا در قرون وسطی چنان تاثیری داشته است که تفسیر سینوی از آثار ارسطو یکی از مهمترین فلسفه های موجود آن زمان بوده است.
شهرت ابن سینا در غرب برای پزشکی نیز هست.
کتاب قانون وی تا حدود قرن هفدهم در دانشگاه های اروپا تدریس می شده است.

شاگردان ابن سینا:
1ـ ابوعبدالله فقیه معصومی (د؟ 450)
2ـ ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان (د 458)
3ـ ابوعبید عبدالواحد جوزجانی
4ـ ابومنصور حسین بن طاهر بن زیله اصفهانی (و 450)
5- ابو الفرج ابن طیب (435ه)
6- ابوالفرج ابن هندو (410 یا 420 ه)
7- ابن هیثم (354-430هـ/ 965-1040م )

آثار
التحصیل
البهجه و السعاده
رساله فی موضوع العلم المعروف بمابعدالطبیعه
رساله فی مراتب الموجودات
المفارقات و النفوس

ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان (د 458)

حجه الحق ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری (د 517 یا 526)

آثار
رساله فی الطبیعیات
رساله فی الوجود
رساله فی الجواب عن ثلاث مسائل
رساله فی الکون و التکلیف
دیوان رباعیات
بیشتر به شاعری شهرت یافته تا فیلسوفی و ریاضیدانی
شهرت جهانی رباعیات خیام
ترجمه مکرر به زبان ها ی انگلیسی، فرانسه، اردو، آلمانی، عربی، ایتالیایی، ترکی، دانمارکی، سوئدی، روسی، ارمنی.
خیام

طرز فکر
در رباعیات یک شک گرا ترسیم شده
اما در رساله ”کون و تکلیف“ مطابق مبانی فلسفه اسلامی پاسخ می دهد.
حل این تضاد فکری
1- دو خیام بوده اند
خیام حکیم و ریاضیدان = خیامی = عمر خیام
خیام شاعر = خیام = علی خیام
2- این اشعار از خیام نیست. (رک مرحوم سعید نفیسی)
رباعیات خیام در نسخه سال 604 تنها 251 است و در طی 78 سال 973 رباعی به آن اضافه شده است.

خیام:
من می خورم و هر که چو من اهل بود می خوردن من به نزد او سهل بود
می خوردن من حق ز ازل می دانست گر می نخورم علم خدا جهل بود
پاسخ خواجه نصیر الدین طوسی به خیام:
این نکته نگوید آنکه او اهل بود زیرا که جواب شبهه اش سهل بود
علم ازلی علت عصیان بودن نزد عقلا ز غایت جهل بود
– محمدتقى مدرس رضوى، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسى، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ دوم، 1370 ش، ص 603 .
مقدمه آقای حسینی جلالی بر «تجرید الاعتقاد»، مرکز النشر، مکتب الاعلام الاسلامی، 1407 هـ.ق، ص33-34
ظاهرا این دو بیت که از خواجه نقل شده است در ابیات ابوسعید هم هست:
آن کس که زروی علم و دین اهل بود       داند که جواب شبهه بس سهل بود
علم ازلی علت عصیان بودن       پیش حکما ز غایت جهل بود

طبقه هفتم:
1ـ ابوعبدالله فقیه معصومی (شاگرد ابن سینا) (و؟ 450)
2ـ ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان (و و و ) (و 458)
3ـ ابوعبید عبدالواحد جوزجانی (شاگرد ابن سینا)
4ـ ابومنصور حسین بن طاهر بن زیله اصفهانی (شاگردان ابن سینا) (و 450)
5ـ علی بن رضوان مصری (و 453)
6ـ ابوالحسن مختاربن حسن بن موبدان نصرانی (ابن بطلدن) (د 444)
7ـ ابوالحسن انباری

4.ابو حامد محمد بن محمد بن احمد غزالى طوسى،اگر چه او را در ردیف فلاسفه-به معنى مصطلح-شمردن صحیح نیست.او خود را فیلسوف نمى‏شمارد بلکه مخالف فلسفه و فلاسفه(مخصوصا ابن سینا)است و فلسفه را نزد استاد نخوانده بلکه سه سال به مطالعه فلسفه پرداخته،سپس کتاب مقاصد الفلاسفه را نوشته و بعد تهافت الفلاسفه را که از کتب مهم دوره اسلامى است.
ضد فلسفه در جهان اسلام زیاد بوده‏اند،اما هیچ کس به قدرت غزالى نبوده است.اگر به فاصله کمى افرادى نظیر سهروردى و خواجه نصیر الدین ظهور نکرده بودند،غزالى بساط فلسفه را بر چیده بود (58) .
در عین حال نظر به اینکه نظریات منفى غزالى-و به ندرت نظریات مثبت او-نقشى در تحول فلسفه داشته است،ما او را در ردیف فلاسفه آوردیم.

معروفترین کتاب غزالى احیاء علوم الدین است.کمتر کتابى در میان مسلمین به اندازه این کتاب اثر گذاشته است.
غزالى سرگذشت معروف و جالبى دارد.او در سال 450 متولد و در 505 درگذشته است.

در این طبقه،از محمد شهرستانى و ابو حاتم مظفر اسفرازى و میمون بن نجیب واسطى باید نام برد،ولى اولى بیشتر متکلم است تا فیلسوف و دو نفر دیگر بیشتر ریاضى‏دان‏اند تا فیلسوف.

ابوحامد محمدبن احمد غزالی (450 / 1058-505 / 111)

زندگی نامه خود نوشت در کتاب ” المنقذ من الضلال“
ـ سیر زندگی غزالی در سیر افکارش موثر بوده است.
ـ او در جستجوی حقیقت هر مسیری را می پیماید اما هیچکدام را مفید نیافته و در همه شک می کند. لذا سعی می کند معرفتی از پایه بنیان نهد و نهایتاً طریق تهذیب و تصوف را برمی گزیند.
غزالی تحصیل کرده ”نظامیه“ است.
خواجه نظام الملک (د 485) وزیر ملک شاه سلجوقی (ح465-485)

المنقذ من الضلال
مقاصد الفلاسفه
تهافت الفلاسفه
البسیط و الوسیط و الوجیز در فقه
جواهر القرآن
فضایح الباطنیه
المستصفی در اصول فقه
احیاء العلوم – کیمیای سعادت
آثار

علوم مختلف در نظر غزالی:
1- متکلمان (اهل نظر)
نتوانسته اند عقاید دینی را یقینی کنند.
2- باطنیه (اسماعیلیه و فاطمیون مصر)
اهل تعلیم و اخذ علم از امام معصوم هستند
3- صوفیه (اهل مکاشفه )
مواردی همچون وحدت وجود و شطحیات آنها را نقد ندارد
4- فلاسفه (اهل منطق و برهان)
ـ هر چند غزالی به علوم مختلفی همچون کلام و عرفان و مکاتب مختلفی همچون اسماعیلیه و باطنیه انتقاداتی دارد لیکن شدیدترین انتقادات را بر فلاسفه دارد.
غزالی و جریان های فکری اسلام

غزالی و فلسفه
ـ وی کتاب«مقاصد الفلاسفه»را جهت معرفی فلسفه نوشته است. ــــــــــ خودآموزحکمت مشاء
ـ در منطق نیز کتبی همچون «معیار العلم فی فن المنطق» و «محک النظر فی المنطق» را دارد.
نقد فلسفه:
در کتاب ”تهافت الفلاسفه“
ـ غزالی فلاسفه را به 3 دسته تقسیم می کند:
مادیون
خداشناسان طبیعی
الهیون؛
وی مادیون را منکر خدا می داند. خداشناسان طبیعی که از راه بررسی پدیده های طبیعی به خدا اعتقاد دارند جاودانگی نفس را منکر شده و بهشت و جهنم را افسانه می پندارند. ونهایتاً وی سقراط، افلاطون، ارسطو، فارابی و ابن سینا را از زمره الهیون می داند.

ـ به عقیده غزالی فلاسفه در بیست مساله به الحاد کشیده شده یا دچار تناقض گویی شده اند.
وی این مسائل را در کتاب تهافت الفلاسفه مطرح می کند.
دسته بندی مسائل:
1- کفر آمیز
1) قدمت عالم 2) کلی بودن علم خدا 3) انکار معاد جسمانی
2- بدعت آمیز
نفی صفات
3- مسائلی که خود مسائل مشکلی ندارند اما فلاسفه از اثبات آن عاجزند.
توحید

ـ بیست مساله مورد اشاره به شرح ذیل است:
1) از لیت عالم
2) ابدیت عالم
3) صنع و خلق عالم
4) اثبات صانع
5) وحدانیت خدا
6) نفی صفات
7) ماهیت نداشتن خدا
8) جنس و فصل نداشتن خدا
9) جسم نبودن خدا
10) قدمت عالم و نفی صانع
11) علم خدا به غیر
12) علم خدا به ذات خود
13) علم نداشتن خدا به جز ئبات
14) فلک (آسمان) = (حیوان متحرک با لاراده بودن فلک)
15) غرض از حرکت افلاک
16) عالِم به جزئیات بودن نفوس سماوی عالم (افلاک)
17) محال بودن خرق عادات
18) جوهر دانستن نفس انسان (قائم به ذات بودن) (اینکه نه جسم است و نه عرض)
19) فناناپذیر بودن انسان
20) انکار معاد جسمانی

قدیم بودن عالم
غزالی بیشترین توجه را به این مساله داشته است به گونه ای که بیشتر کتاب وی اختصاص به همین مساله دارد.
ایرادات قدیم بودن عالم از نظر غزالی:
1- به عقیده وی تنها برهان اثبات وجود خدا، برهان حدوث است. حال اگر عالم حادث نباشد و قدیم باشد مکتفی به ذاته خواهد بود ونیاز به صانع ندارد.
2ـ هم چنین ”خلق از عدم“ در کتب مقدس صراحت شده است و این با قدمت عالم ناسازگار است.
3ـ ایراد دیگر قدمت عالم زیر سوال رفتن اراده الهی در خلقت است.
به عقیده غزالی خداوند در آفرینش عالم، تحکماً وقت خاصی را نسبت به وقت دیگری برگزیده است و البته در این باره چیزی بیشتر از این نمی دانیم و نیاز نیست بیشتر از این درباره خدا به چیزی برسیم و اساساً اراده خدا به معنای اختیار همین تمییزات است.

کلی بودن علم باریتعالی
ـ علم کلی خداوند با دو چیز ناسازگار است یکی علم تفصیلی به اشیاء جزئی و محسوس و دیگری علم به تغییرات احوال.
ـ به عقیده غزالی علم اضافه است و می تواند یک طرف آن متغیر و طرف دیگر ثابت باشد.

حشر اجساد (معاد جسمانی)
به عقیده غزالی حکماء و فلاسفه فقط بقای نفوسی که مجرد هستند را می پذیرند و حشر اجساد را قبول ندارند.
غزالی برای نقد این نظر بیشتر به دلایل نقلی می پردازد.

تاثیر غزالی بر شرق و غرب
غزالی در دنیای مسلمانان
پس از غزالی دیگر فلسفه در میان اهل سنت هیچ خواهانی نداشت و با سیطره گرایش اشعری فلسفه از میان ایشان رخت برچید.
غزالی در غرب
در قرون 12 و13 کتاب های غزالی و ابن رشد به لاتین ترجمه شد و باعث شهرت آنها در غرب شد.
می توان برخی مسائل را در غزالی ریشه یابی کرد:
ـ ایمان گرایی مطرح شده در غرب ریشه در نظرات غزالی دارد.
ـ شک دکارتی همان مبحث غزالی است.
ـ نقد علیت هیوم مانند علیت غزالی قابل مقایسه است.

مخالفان فلسفه
1ـ اهل حدیث و سنت: از موضع تعبد و اخلاص دینی
2ـ متکلمان:
افرادی همچون باقلانی، اشعری، یحیی نحوی اسکندرانی (که به نظر موثرترین فردبر غزالی بوده است)
ابن حزم (که بیشتر منتقد آراء کندی است)
و نهایتاً غزالی که کتاب تهافت الفلاسفه را نوشت. در نظر وی فلاسفه فقط شارحان فلسفه افلاطون و ارسطو هستند.
نکته:
علاوه بر غزالی علاءالدین طوسی و قطب راوندی نیز تهافت الفلاسفه دارندکه به تبع غزالی بوده است.
شهرستانی: مصارعه الفلاسفه
3ـ عرفا: ایشان عقل را حجاب می دانند و راه وصول به حقیقت را شهود می دانند نه دلیل و برهان.

غزالی متکلم
مواضع کلامی دارد لذا غزالی از متکلمان است
تحصیلکرده نظامیه و شاگرد باقلانی (د403) و امام الحرمین جوینی (د 478) است.
مواضع اشعری دارد.
نقد کلام:
1- برای حفظ و دفاع است نه اظهار حقیقت.
منفعت سلبی دارد.
2- دلایل کلامی مستند بر تقلید است و این برای کسانی که ضروریات را منکرند ثمر بخش نیست.
غزالی و علم کلام

طبقه نهم:
1ـ شرف الدین محمد ایلاقی (د 536)
2ـ ابوالبرکات هبه الله بن علی بغدادی (د 539)
3ـ محمدبن ابی طاهر طبسی مروزی ( )
4ـ ابوبکر محمدبن یحیی بن الصائغ اندلسی (ابن باجه) (د 523)
5ـ ابوالحکم مغربی اندلسی (د 549)

ابوالبرکات هبه الله بن علی بغدادی (د 539)
کتاب ”المعتبر“

2.ابو البرکات،هبه الله بن على(یا یعلى)ملکاى بغدادى.یهودى بود و مسلمان شد.در علت اسلامش اختلاف است.ما قبلا شاگردى او را نزد سعید بن هبه الله ذکر کردیم.کتاب معروف او کتاب المعتبر است و واقعا از کتب معتبر فلسفه است.ابو البرکات فیلسوفى صاحب نظر است.فلاسفه‏اى مانند صدر المتالهین به کتاب او نظر دارند.وى مخالف ابن سینا بوده است.سلسله اساتیدش مستقیما به فارابى مى‏رسد،زیرا وى شاگرد سعید بن هبه الله و او شاگرد ابو الفضل کتیفات و عبدان کاتب و آنها شاگردان ابو الفرج بن الطیب و او شاگرد ابو الخیر حسن بن سوار و او شاگرد یحیى بن عدى منطقى و او شاگرد ابو نصر فارابى بوده است.غالبا آحاد سلسله اساتیدش غیر مسلمان‏اند.گویند هنگامى که به حکیم عمر خیام گفته شد که ابو البرکات بغدادى ابن سینا را رد مى‏کند،گفت:«او سخنان ابن سینا را نمى‏فهمد تا چه رسد به اینکه رد کند (60) ».
او استاد پدر عبد اللطیف بغدادى(شایعه ساز معروف سوختن کتابخانه اسکندریه وسیله مسلمین)و ابن الفضلان و ابن الدهان منجم و مهذب الدین نقاش بوده است و در آخر عمر کور شده بود و به این شاگردان املا مى‏کرد (61) .

ابوبکر محمدبن یحیی بن الصائغ اندلسی (ابن باجه) (د 523) Avempace

استاد ابن رشد است.
آثار
النفس
رساله اتصال الانسان بالعقل الفعال
رساله الوداع
رساله فی تدبیر متوحد
ابوبکر محمدبن یحیی بن الصائغ اندلسی (ابن باجه) (د 523) Avempace

طبقه دهم:
1.صدر الدین ابو على محمد بن على بن الحارثان السرخسى. سال 545
2.ابو بکر محمد بن عبد الملک بن طفیل اندلسى. سال 581
3.قاضى ابو الولید محمد بن احمد بن محمد بن رشد اندلسى. سال 595
4.مجد الدین جیلى.
5.قاضى زین الدین عمر بن سهلان ساوجى،معروف به ابن سهلان.
6.ابو الفتوح،نجم الدین احمد بن محمد السرى،معروف به ابن الصلاح.
7.محمد بن عبد السلام انصارى ماردى(ماردینى). سال 594

ابن طفیل

2.ابو بکر محمد بن عبد الملک بن طفیل اندلسى.از حکماى معروف اندلس است.احتمالا شاگرد ابن الصائغ بوده است. شهرت بیشتر او شاید به واسطه کتاب معروف حى بن یقظان است که از رساله حى بن یقظان ابن سینا تقلید شده ولى از آن جامعتر و کاملتر است.این کتاب در ایران وسیله مرحوم بدیع الزمان فروزانفر ترجمه شد و بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ و منتشر کرد.وى عمر طویل کرده و در سال 581 در گذشته است.

آثار
رساله ”حی بن یقظان“
ویژگی فکری
تلفیق آرای ارسطو با نو افلاطونیان
تلفیق مشی تصوفی غزالی با مشی مشایی ابن باجه (اصالت عقل ارسطویی)
مشوق ابن رشد در شرح دوباره آثار ارسطو است.
ابو بکر محمد بن عبد الملک بن طفیل اندلسى ابن طفیل (د581هـ)

حی بن یقظان
این داستان در کتابی با عنوان عروج در تنهایی: داستان حی بن یقظان و شمه ای از احوال ابسال و سلامان آورده شده است که این کتاب حاوی داستان حی بن یقظان اثر ابن طفیل، ابن سینا و شهاب الدین سهروردی است.
وضعیت نشر: (تهران، انتشارات قلم، 1386)؛ 206 صفحه

حی بن یقظان ابن سینا
ابو علی سینا داستانی نقل ننموده بلکه "حی بن یقظان" را مردی راه رفته و به مقصود رسیده فرض نموده، سوالات فراوانی مطرح کرده و جوابها از زبان "حی بن یقظان" نقل نموده است.
پیش از آنکه ابن طفیل داستان حی بن یقظان را به رشته تحریر بکشد و از سلامان و ابسال ذکری به میان آورد ابوعلی سینا رساله ای به نام حی بن یقظان تالیف کرده و به قصه سلامان و ابسال در کتاب اشارات و تنبیهات اشاره گونه ای نموده است و هیچ گونه مناسبتی میان گفتار ابن سینا و ابن طفیل موجود نیست مگر از جهت اشتراک لفظ و عنوان رساله.

حی بن یقظان ابن طفیل
اولین داستان را ابن طفیل اندلسی نوشته است.
ابن طفیل اندلسی داستان را تقریبا کامل نقل نموده است، سیر تحول فکری یک نوزاد را که به طور خیالی در جزیره ای تنها و بدون تماس با هیچ انسانی افتاده بوده نقل کرده، رشد جسمی و فکری او را در اثر مشاهده طبیعت اطراف برشمرده است. بر کتاب حی بن یقظان در طول تاریخ عده کثیری از نویسندگان و محققان اسلامی و غیر اسلامی، ایرانی و غیر ایرانی، شرح های فراوان نوشته و هر یک از دریچه ی نگاه خود، آنرا دیده و اظهارنظر کرده اند. اما این حقیقت که داستان حی بن یقظان در واقع شرح حال هر انسانی است که از حضیض قوه تا اوج فعلیت تامه، می پیماید برای اهل نظر و رمز و راز، پوشیده نیست. در حقیقت انسانهایی که این داستان را این چنین دیده و خود را در آن یافته اند توانسته اند به مقام رفیع این نوشته نادر پی ببرند و به این وسیله مسیر خود را در هر مرحله اصلاح کنند.

قصه ی حیّ بن یقظان بدان گونه که ابن طفیل آورده داستان وجود و تکامل شخصی است فرضی ، که در یکی از جزایر هند نزدیک به خط استوار از قطعه ی گلی بزرگ که مخمّر شده و شایسته ی آن بوده است که اعضای انسان از آن در وجود آید تولد یافته است ، و این امر مبتنی بر عقیده ی کسانی است که تولّد انسان را بی وجود پدر و مادر روا می دانند، و اختیار جزایر هند بدون تردید اشاره است به روایات مذهبی که به موجب آن آدم از بهشت به سرزمین هند و جبل سراندیب فروافتاد و نسل بشر از آنجا آغاز شد .
ابن طفیل به ملاحظه ی عقیده ی مخالفین و آنان که برای تولد انسان ، وجود پدر و مادر را ضروری می شمارند پیدایش حیّ بن یقظان را به طرز دیگری نیز روایت می کند. بدین طریق که در جزیره ی دیگری که در برابر جزیره ی مزبور واقع شده بود خواهر پادشاه آنجا با مردی که شایسته می دانست به طور پنهانی و بدون رضایت برادر ازدواج کرد و باردار شد. وقتی طفل متولد گشت از بیم برادر او را به صندوقی قرار داد و سرش را استوار ساخت و سپس به دریا افکند، آب دریا آن صندوق را به جزیره ی مقابل برد و بنابر بر هر دو فرض مادّه آهویی که بچه اش را عقاب ربوده بود ناله ی طفل را شنید و شیرش داد و براثر خوردن شیر همان آهو بود که طفل ، رشد و نموّپیدا کرد. ابن طفیل چگونگی رشد این طفل را تا آخرین مدارج کمال و بالاترین مراحل سلوک بیان می کند و آن را نمونه ی کامل و مثال اعلی برای سیر و صعود انسان می شناسد .

در خلال نقل این داستان مسائل بسیاری مورد توجه ابن طفیل قرار می گیرد که هر یک از آنها در پیدایش تمدن و فرهنگ بشری نقش عمده و اساسی داشته اند. این مسائل به ترتیب عبارتند از 1- تقلید اصوات و وضع لغت ، 2-اختراع لباس و تهیه ی مسکن ، 3- آماده ساختن وسایل و ابزار دفاعی مانند چوب دستی و نیزه و امثال آن ، 4-بهره گیری از حیوانات اهلی ، 5 – کشف آتش و به کار بردن آن در پختن غذا و رفع نیازمندیهای دیگر، 6- آگاهی انسان به اهمیت اعضا و جوارح خود و همچنین تشریح آنها و سرانجام کشف نقش اساسی قلب در ساختمان بدن (16 ) .

برداشت های مختلف از داستان
در نظر این فیلسوف کلمه ی «حیّ » رمز عقل است و کلمه ی «یقظان » رمزی است که از خداوند حکایت می نماید .
البته عقلی که با کلمه ی «حیّ» به آن اشاره می شود آن چنان وسیع و گسترده است که در متن جهان نفوذ کرده و از طریق تمثّل به اَشکال مختلف و متناسب جلوه گر می گردد.
در هر حال مرموز بودن این داستان موجب شد که برداشت اشخاص از مضمون و محتوای آن به هیچ وجه یکسان و یک نواخت نباشد .

کسانی بر این عقیده اند که مقصود ابن طفیل از این داستان اثبات خلود و جاودانگی نفس ناطقه ی انسان است که از بد حادثه چند روزی به بدن مادّی تعلق گرفته و قوای بدنی را به عنوان ابزاری برای وصول به مراحل کمال به کار می برد و سرانجام از این جهان مادّی به عالم دیگر انتقال می یابد .

برخی بر این عقیده اند که ابن طفیل خواسته است ابتدای خلقت انسان را نشان دهد و دو نظریه ای که در نظر او معقول و موّجه بوده ابراز داشته است .

کسانی دیگر به گونه ای دیگر اندیشیده و گفته اند: آنچه در این داستان آمده شرح غربت و تنهایی انسان است . کسانی که رساله ی حیّ بن یقظان را با کتاب تدبیرالمتوحّد ابن باجّه مقایسه کرده اند بر این نظر بیشتر تاکید دارند.

نظر دیگر این است که ابن طفیل رابطه ی میان فرد و اجتماع را مورد توجه قرار داده و به این نتیجه رسیده است که منشا جامعه فرد است .

دکتر دینانی
استاد ابراهیمی دینایی اکیداً اعتقاد دارند که داستان حیّ بن یقظان براساس خودکفایی عقل استوار گشته و هر گونه نیازمندی انسان به غیر عقل ، در آن مردود شناخته می شود. در این قصّه ، داستان انسان فرد و تنهایی سروده می شود که در یک جزیره ی دور افتاده ، بدون ارتباط با هرگونه فکر و فرهنگ و بدون تماس و معاشرت با جنس بشر، مراحل تکامل و تعالی را طیّ می کند و بر اثر روشن نور عقل به مقام مکاشفه و شهود نیز نائل می گردد.
درست است که این انسان تنها، سرانجام به نبوت و رسالت پیغمبران اعتراف کرده و احکام الهی را با جان و دل می پذیرد ولی رسیدن به این مقام تنها در پرتو عقل میسّر گشته و هیچ عامل دیگری در آن موثر نبوده است .

حی بن یقظان سهروردی و دیگران
البته نوشتن این داستان را به سهروردی نیز نسبت داده اند، ولی اثری از آن باقی نمانده است.
این نکته را نیز باید یادآور شویم که نام رساله ی شیخ شهاب الدین سهروردی در حقیقت حیّ بن یقظان نیست بلکه او داستان خود را تحت عنوان قصّه الغربه الغربیه به رشته ی تحریر درآورده است . ولی چنان که خود شیخ اشراق در مقدمه ی آن داستان ابراز می دارد، خواندن ، رساله ی حیّ بن یقظان ابن سینا او را بر آن داشت که برای تکمیل و تتمیم آن به نوشتن این رساله بپردازد. جنبه ی تکمیلی داشتن رساله ی سهروردی از آن جهت است که داستان او از جایی آغاز می شود که رساله ی ابن سینا بدان جا پایان می پذیرد.
جامی شاعر معروف نیز این داستان را به نحوی به صورت شعر در آورده است. آخرین و شاید کاملترین این داستان را آیه الله صاحب الفصول (ره) به عربی نوشته و به فارسی ترجمه کرده است.

طبقه دهم:
1.صدر الدین ابو على محمد بن على بن الحارثان السرخسى. سال 545
2.ابو بکر محمد بن عبد الملک بن طفیل اندلسى. سال 581
3.قاضى ابو الولید محمد بن احمد بن محمد بن رشد اندلسى. سال 595
4.مجد الدین جیلى.
5.قاضى زین الدین عمر بن سهلان ساوجى،معروف به ابن سهلان.
6.ابو الفتوح،نجم الدین احمد بن محمد السرى،معروف به ابن الصلاح.
7.محمد بن عبد السلام انصارى ماردى(ماردینى). سال 594

ابن رشد ابوالولید محمدبن احمد اندلسی (520-595 / 1126-1198)
محمد بن احمد بن رشد اندلسی
(به عربی: ابو الولید محمد بن احمد بن رشد) یا ابن رشد
زادهٔ ۱۱۲۶ در قرطبه (کوردوبا)، اندلس (اسپانیا)
درگذشتهٔ ۱۰ دسامبر ۱۱۹۸ در مراکش، مراکش

مطهری
3.قاضى ابو الولید محمد بن احمد بن محمد بن رشد اندلسى.هم فیلسوف است و هم پزشک و هم فقیه،در همه این رشته‏ها کتب متعدد دارد.کتاب معروف او شرحى است که بر ما بعد الطبیعه ارسطو نوشته و چاپ شده است.کتاب فقهى معروفش بدایه المجتهد است که چاپ شده.مجموعه رسائل فلسفى وى را در بمبئى چاپ کرده‏اند.اروپاییان براى او در فلسفه مقامى در حد ابن سینا قائلند،ولى آراء او در میان فلاسفه اسلامى ارزش ندارد.
یکى از کتب معروف او تهافت التهافت است که تهافت الفلاسفه غزالى را رد کرده است.کتاب بى ارزشى است.وى فوق العاده نسبت‏به ارسطو متعصب است و به همین جهت‏با ابن سینا که چنین تعبدى در برابر ارسطو ندارد و آراء شخص خود را دخالت داده است مخالف است.ارنست رنان،فیلسوف معروف فرانسوى که معارضاتش با مرحوم سید جمال الدین اسد آبادى معروف است،کارهاى زیادى در زمینه شناخت ابن رشد انجام داده است.وى در سال 595 درگذشته است.

حسینی کوهساری
تولد: 520 قرطبه
خانواده ای عالم در فقه و قاضی
در سال 548 به دعوت عبدالمومن، نخستین ملوک موحدین بعد از ابن تومرث، به مراکش آمد و کتاب طب عمومی (الکلیات) را نوشت.
به توصیه ابن طفیل در زمان ابویعقوب پسر عبدالمومن، به شرح آثار ارسطو پرداخت.
در سال 565 قاضی اشبیلیه شد و پس از دوسال به قرطبه بازگشت و منصب قاضی القضاه را برعهده گرفت.
فوت ابویعقوب و جانشینی ابویوسف ملقب به المنصور در 580
بعد از 10 سال بر اثر فشار افکار عمومی یا غرض ورزیهای شخصی، ناگهان از چشم خلیفه افتاد و کتاب هایش سوزانده شد و به السیانه (لوستا) تبعید شد.
بعد از مدتی با شفاعت عفو شد و به مراکش آمد.
وفات: در 9 صفر 595

معرفی
ابن رشد با شرحش بر کتب ارسطو شناخته شده است و به ویژه در قرون وسطی به عنوان شارح فلسفه ارسطو، گرایشی ابن رشدی در مقابل سینوی مطرح می باشد.
لذا این فیلسوف نیز هم چون ابن سینا که با نام لاتین Avicenna در فلسفه غرب شناخته شده است وی به Averroes شناخته می شود.
در اکثر زبان های غربی او را با نام «اورئوس» (Averroes) می شناسند که به نوعی همان تلفّظ «ابن رشد» است.
ابن رشد به درخواست ابن طفیل (د581) این مهم را انجام می دهد.
به نظر ابن طفیل ابن سینا در شرح خود بر کتب ارسطو آراء خاص خود را با آموزه های ارسطو درهم آمیخته است لذا احتیاج به شرحی دوباره دارد البته این درخواست در زمان به قدرت رسیدن ابویعقوب از سلسله المراودون است که گرایش باطنی داشتند و از طریق وی بوده است.

آثار مهم ابن رشد:
1- شروح ارسطو
شرح کبیر = تفسیر
شرح اوسط
شرح مختصر = تلخیص
2ـ فصل المقال فی ما بین الحکمه و الشریعه
3ـ تهافت التهافت
4ـ الکشف عن المناهج الادله
5ـ بدایه المجتهد و نهایه المقتصد فی الفقه

ابن رشد و غزالی
در رد کتاب ”تهافت الفلاسفه“ غزالی و در دفاع از فلسفه کتاب ”تهافت التهافت“ را نوشت.
ابن رشد انتقادهای غزالی بر فلسفه را پاسخ گفت و البته در مواردی هم این انتقادها را ناشی از نقص فلسفه ابن سینا می داند.

ابن رشد و ابن سینا
چنانکه گفته شد فلسفه ابن رشد رقیبی برای نظام فلسفی ابن سینا خصوصاً در فلسفه قرون وسطی دانسته می شود.
عمده انتقاد ابن رشد به نادرستی شرح ابن سینا بر کتب ارسطو است.
ابن رشد نقص فلسفه ابن سینا را در بیان انتقادهای غزالی موثر می داند.
ـ گرایش عمده ابن سینا در فلسفه نو افلاطونی است اما گرایش ابن رشد، ارسطویی است.
ـ فلسفه ابن سینا را می توان مابعد الطبیعه وحدت دانست اما فلسفه ابن رشد مابعدالطبیعه وجود است.
ـ نزد ابن سینا تقسیم وجود به واجب و ممکن مهم است اما نزد ابن رشد تقسیم وجود به جوهر و عرض مهم است.

وحدت حقیقت عقل و وحی یا رفع تعارض از عقل و وحی

وحدت حقیقت عقل و وحی

مبنا
1- آیات محکم و متشابه و تاویل پذیری آیات
2- نبودن مرجعی برای حل اختلاف

تاویل و دسته بندی مخاطبان قرآن
اهل تاویل نیستند و اهل خطابه اند.
اهل تاویل جدلی
اهل تاویل یقینی و برهانی

تشکیکی بودن فهم اصغر واعظی، «حقیقت دوگانه (رابطه عقل و وحی از دیدگاه ابن رشد) » خردنامه همشهری دی 1385
در نظر ابن رشد،قرآن که عین حقیقت است همه انسان‏ها را از هر قشر و گروه مخاطب قرار داده است.
او انسان‏ها را به لحاظ درجه فهم به سه گروه تقسیم می‏کند؛
گروه نخست اهل برهانند که تنها با تکیه بر استدلال عقلی و مقدمات یقینی قانع می‏شوند.
دسته دوم اهل جدل هستند که به جای تکیه بر مقدمات یقینی‏ بر مقدمات ظنی نظیر مقبولات و مشهورات تکیه می‏کنند
اما گروه سوم که بیشتر مخاطبان وحی را به خود اختصاص داده‏اند اهل خطابه و موعظه‏اند.پذیرندگی افراد این گروه به حدی است‏ که به صرف تهییج تخیلات و احساساتشان قانع می‏شوند.
قیاس‏ برهانی به معرفت یقینی می‏انجامد و قیاس جدلی به معرفت ظنی‏ و احتمالی؛اما قیاس خطایی نتیجه‏ای به مراتب ضعیف‏تر از این‏ دور را در پی دارد و مناسب حال کسانی است که فهم عقلی‏شان‏ ضعیف و عواطفشان قوی است.قیاس خطایی اگرچه یقین‏آور یا ظن‏آور نیست،ولی برای مخاطب خود اطمینان‏آور است و موجب‏ اقناع او می‏شود.
ابن رشد فلاسفه را اهل برهان،متکلمین را اهل‏ جدل و عامه مردم را اهل خطابه می‏داند5
و معتقد است یکی از وجوه اعجاز قرآن این است که همزمان هم عامه مردم و متکلمین‏ را مخاطب قرار داده است و هم فلاسفه را.

جدایی دین و فلسفه

روایت ابن رشدیان لاتینی
حقیقت دو گانه
جدایی میان دین و فلسفه

نظر داوری
به نظر ابن رشد حقیقت یکی است حقیقت در دین همان حقیقت در فلسفه است لیکن زبان این دو متفاوت است.
زبان اهل شریعت، خطابه است و زبان اهل فلسفه، برهان.
اما بیان ابن رشد به گونه/ای است که از آن حقیقت دوگانه بیرون می/آید.
ابن/رشد هم به تاویل قائل بود اما به مطالب قرآنی صورت و وجه عقلی و منطقی بدهد.
دین سهم عامه/ی مردم و فلسفه بهره/ی اهل فهم و بصیرت است و میان آنها راه یک طرفه است لذا دو حقیقت هستند.

M رفع تعارض از عقل و وحی

«او (ابن رشد) از غزالی پذیرفت که اسلام را با فلسفه یکی نباید دانست و حتی بیش از غزالی در کار جداکردن این دو اهتمام کرد. از اینکه ابن رشد را دو حقیقتی نامیده/اند بدین معناست که در نظر او راه دین از راه فلسفه جداست.»
داوری، ما و تاریخ فلسفه/ی اسلامی، ص 298

چرا ابن رشد خاتم الفلاسفه معرفی شده است؟
شاید برخی بگویند چون مستشرقان از بعد از او در شرق عالم اسلام خبر نداشته اند؛ این درست نیست چون بعد از کارهای کربن و توجه دادن به سهروردی و ملاصدرا ؛ باز هم او را پایان فلسفه/ی اسلامی می/دانند پس …
«به نظر ایزوتسو، تاریخ فلسفه، تاریخ فلسفه/ی اروپایی است و فلسفه هر جا باشد جزئی از فلسفه/ی اروپا است و اقوال و نظرهایی که نسبتی با فلسفه/ی اروپایی پیدا نکنند به حساب نمی/آیند. فارابی، ابن/سینا، غزالی و به خصوص ابن/رشد در اروپا تاثیر کرده/اند به این جهت در تاریه فلسفه مقامی دارند؛ اما نیرداماد و ملاصدرا که در تفکر اروپایی تاثیر نکرده/اند، در حاشیه/ی تاریخ فلسفه قرار داده می/شوند …»
داوری، ما و تاریخ…، ص321

فارابی و ابن/سینا بنایی را گذاشتند که فلسفه را از مسیر غربی آن منحرف سازند؛ اما امثال غزالی در این راه موانع ایجاد کردند و ابن/رشد با واسازی فلسفه/ی اسلامی و تفکیک آرای ارسطویی از عقاید کلامی و شبه کلامی زمینه/ای فراهم آورد تا آنان که می/خواستند از قرون وسطای مسیحی خارج شوند، دستشان به فلسفه/ی ارسطو بند باشد و مگر نه این است که رنسانس بازگشت به یونان بود. در این صورت چرا کوشش بازگشت به اسطوی واقعی را در جهت رنسانس ندانیم؟»
داوری، 326

چرا به ابن رشد در شرق عالم اسلام توجهی نشد؟
میان محمد شریف، ج3 ص 53
چون کتاب هایش سوزانده شد و کتاب های عربی در دسترس مسلمانان شرق نبود
داوری، ص 324
دلیل خوبی نیست؛ چون در همان زمان خود او اصلا اقبالی به آثار او نشد.
بلکه ابن رشد رویی به اروپا داشت و به شرق تعلق فکری نداشت … بازگشت به ارسطو

او در مسیر تاریخ فلسفه/ی اسلامی یعنی جمع میان فلسفه و دین گام برنداشت
مطالب دینی را با فلسفی متفاوت می/دانست
«دخالت فقیه در کار فیلسوف و بحث فلسفی در مطالب دینی را مایه/ گمراهی می/دانست»

هر چند در سازش موفق نبود اما در انکار تضاد موفق بود.

«نمی/گفت که دین عقلی نیست یا فلسفه و دین مناسبتی با یکدیگر ندارند؛ بلکه می/گفت آنجا که پای عقل نمی/رسد و راهش با مدد وحی پیموده می/شود، دیگر مقام فلسفه نیست؛ بلکه مسائلش از نوع مسائل تجربی است. شریعت هم در حوزه/ی عقل عملی است و در حوزه/ی عمل و عقل عملی برهان به کار نمی/آید؛ بلکه منتقدان با قیاس/های خطابی اقناع می/شوند.»

بازگشت به ارسطو
به معنای انکار فلسفه/ی پدیدآمده در شرق عالم اسلام و وحدت میان عقل و وحی بود.
عنصر نفی مهم است و منجر به پدیدآمدن یک نظام غیر دینی در اروپا شد.

علاقه/ی متجدد مآبان آفریقای شمالی به ابن/رشد
ابن/رشد از حقوق بشر و حقوق زنان سخن می/گفت
متواضع و نقاد بود
به تاریخ و گذشته بی/تعصب نگاه می/کرد.

«نگران نباشیم که با ابن/رشد راه فلسفه/ی اسلامی در مغرب عالم اسلام بسته شده است. اگر راه می/جوییم ورود به کوچه/های بن/بست هم ما را با راه آشنا می/سازد، ولی ابن/رشد راه بن/بست نبود؛ او از فلسفه/ی اسلامی راهی به تاریخ و فلسفه/ی جدید غربی گشود.»
داوری، 328

وحدت عقل و انکار جاودانگی فردی برای نفس

«تنها یک عقل در جهان وجود دارد و تک تک آدمیان را عقلی مخصوص به خود نیست.» این انگاره، لازمی همچون انکار جاودانگی فردی و ثواب و عقاب اخروی را در پی دارد
لازمه این نظریه انکار جاودانگی فردی برای نفوس انسانی است، مورد اتفاق همه است. ابن رشد در کتاب (تهافت التهافت) این گونه دلیل آورده است که منشا کثرت عددی جز ماده نمی تواند باشد، بنابراین آنچه زید و بکر را در انسانیت با یکدیگر شریک اند، متعدد می سازد، بدن مادی آنها است. استناد به قاعده فلسفی «هیچ نوع مجردی بیش از یک فرد ندارد» واقعیت این است که این قاعده مربوط به مجردات تامی است که چه در مقام ذات و چه در مقام فعل از ماده مبرا است، نه مجرد ناقصی که در اصطلاح نفس نامیده می شود و در مقام فعل نیازمند ماده است.

5.قاضى زین الدین عمر بن سهلان ساوجى،معروف به ابن سهلان.در ساوه به دنیا آمده و در نیشابور مى‏زیسته و از کسب دست‏خود از راه استنساخ کتب زندگى مى‏کرده است.
به تعبیر ترجمه صوان الحکمه:«شریعت و حکمت را در عقدى واحد نظام داد».وى شاگرد شرف الدین ایلاقى سابق الذکر است (69)

و گویند شرحى بر رساله الطیر بو على به فارسى نوشته است (70) .کتاب معروف او البصائر النصیریه است که قسمت منطق آن در مصر چاپ شده و از بهترین کتب منطق است. مطابق آنچه در تتمه صوان الحکمه آمده است،همه کتابهاى او جز کتاب البصائر النصیریه در یک حریق از بین رفت.

ابن سهلان از کسانى است که نام زنده‏اى در فلسفه دارد.احیانا برخى آرائش نقل مى‏شود (71) .تاریخ وفاتش را نمى‏دانیم.

طبقه یازدهم

طبقه یازدهم
1.فخر الدین محمد بن عمرو بن الحسین الرازى،معروف به امام فخر رازى. سال 534 -‏606
2.شیخ شهاب الدین یحیى بن حبش بن میرک سهروردى زنجانى،معروف به شیخ اشراق. سال‏586 در سن‏36 سالگى (80) و یا در سال‏587 در سن 38 سالگى (81) کشته شد.
3.افضل الدین مرقى کاشانى،معروف به بابا افضل. وفات او را در707 دانسته‏اند.بعضى وفات او را در666 و بعضى در667 دانسته‏اند.

فخر الدین محمد بن عمرو بن الحسین الرازى، معروف به امام فخر رازى (25 رمضان 544 –اول شوال ‏606) (1149-1209)
Fakhr ad-Dīn ar-Rāzī born 1149, Rayy, Iran died 1209, near Herāt, Khwārezm

1.فخر الدین محمد بن عمرو بن الحسین الرازى،معروف به امام فخر رازى.هم فقیه بود و هم متکلم و هم مفسر و هم فیلسوف و هم پزشک و هم خطیب.ذهنى فوق العاده جوال داشت و در تبحر در علوم مختلف کم نظیر است.در عین این که در افکار فلاسفه وارد است و تالیفاتى گرانبها در فلسفه دارد،طرز تفکرش تفکر کلامى است نه فلسفى و سخت‏بر فلاسفه مى‏تازد و در مسلمات فلسفه تشکیک مى‏نماید.در تنظیم و تبویب و تقریر مسائل،حسن سلیقه دارد.صدر المتالهین از این نظر از او بسیار استفاده کرده است.مهمترین کتاب فلسفى او المباحث المشرقیه است.شهرت بیشترش به واسطه تفسیر مفاتیح الغیب است‏بر قرآن مجید که جاى شایسته‏اى در میان تفاسیر براى خود باز کرده است.براى وى در فلسفه استادى جز مجد الدین جیلى سابق الذکر سراغ نداریم و شاید بیشتر با مطالعه،بر مسائل فلسفى دست‏یافته است،ولى شاگردان زیادى داشته است که بعضى از آنها مبرز بوده‏اند از قبیل شمس الدین خسرو شاهى،قطب الدین مصرى،زین الدین کشى، شمس الدین خوبى،شهاب الدین نیشابورى.
فخر رازى در سال 534 متولد شده و در سال‏606 در گذشته است (78) .

الاربعین فی اصول الدین
المباحث المشرقیه
المطالب العالیه فی علم الکلام
محصل افکار و المتقدمین و المتاخرین من الحکماء و المتکلمین
در قاهره با خلاصه یا تلخیص المحصل خواجه نصیر الدین طوسی با هم چاپ شده .
اساس التقدیس
شرح الاشارات و التنبیهات ابن سینا
این کتاب در نقد فلسفه ابن سینا است
البته در مباحث عرفانی شدت نقد کمتر است.
شرح عیون الحکمه ابن سینا
تعجیزالفلاسفه
تفسیر کبیر که به مفاتیح الغیب موسوم است.
اسرارالتنزیل و انوارالتاویل
امام فخر رازی می خواسته است این کتاب را در چهار مبحت: اصول، فروع، اخلاق و مناجات بنویسد. ولی بعد از پایان مبحث اول در گذشت.

آثار

پایان


تعداد صفحات : 126 | فرمت فایل : .ppt

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود