تارا فایل

پاورپوینت بررسی نظریه های اجتماعی نوسازی از 1950 تا کنون




بررسی نظریه های اجتماعی نوسازی از 1950 تا کنون

چکیده:
مقدمه  
پیشرفت و توسعه، از دیرباز، همواره از مهم ترین پرسش ها و خواست های بشر و اجتماعات و جوامع انسانی بوده و هست. به نظرمی رسد از شمار تعیین کننده ترین عوامل به حرکت در آوردن افراد و جوامع نیز بوده باشد. لیکن این مسیرازدهه ی 1950 به این سوی به صورت تئوری و نظریه ی منسجم و مدون از حیث عملیاتی به صورت اقدامات و مکانیزم های سامان مند در آمده و دنبال می گردد. از این رو پس از جنگ جهانی دوم، در باب پیشرفت و توسعه، شاهد چهار انگاره زیر می باشیم:

1) نظریه ی نوسازی، که در دهه 1950 مدل و الگوی غالب در باب توسعه ی کشورها، به ویژه جهان سوم، به شمار می رود. خاستگاه این تئوری فضایی بود که در آن ایالات متحده آمریکا بدون کم ترین آسیب از جنگ جهانی دوم، در اوج قدرت قرار داشت.

2) نظریه ی وابستگی، که در اواخر دهه ی1960 درآمریکای لاتین به ظهور می رسد و به قصد معارضه و مقابله با پارادایم نوسازی شکل می گیرد و وارد عمل شده و سامان دهی می گردد.

3) دهه ی 1970 نظریه نظام جهانی، از سوی «امانوئل و الرشتاین» ارائه می شود.

4) نظریه ی تقارب و همگرایی؛ در فرایند بازخوانی و بازاندیشی، نظریه های سه گانه یاد شده،دراواخر دهه ی 1980 دچار تحول،هم درلایه های درونی و هم در پیوند و ارتباط بیرونی با یکدیگر می گردند که درنتیجه به نزدیک شدن هم سویی و هم گرایی آنها می انجامد؛ طوری که به نظر می آید درنظریه ی تقارب و هم گرایی سیمای نوین و تحول یافته نوسازی.

متن گزارش:
پیدایش نوسازی 
مکتب نوسازی برایند و محصول سه رویداد تاریخی که پس از جنگ دوم جهانی اتفاق افتاده است می باشد. 1) جنگ دوم جهانی سبب تضعیف بسیاری از کشورهای اروپا گردید، فرصت مناسب برای بالندگی آمریکا فراهم آورد تا به عنوان ابرقدرتی درعرصه ی بین المللی ظهور نماید،و با اجرای طرح بازسازی اروپا به یک رهبر جهانی تبدیل شده و در دهه ی 1950 عملاً مسوولیت اداره ی امور همه ی جهان را به عهده گیرد. 2) گسترش و توانمند شدن جنبش جهانی کمونیسم یا رهبری اتحاد شوروی و نفوذ آن در اروپای شرقی، جنوب شرق آسیا و آسیا میانه. 3) تجزیه ی امپراطوری های استعماری اروپایی در آسیا- آفریقا و آمریکای لاتین موجب ظهور شمار بسیاری از کشور- ملت های جدید در جهان سوم گردید (سو، 1387، 29).

تعریف نوسازی
برای نوسازی تعاریف گوناگون و متعددی با توجه به حوزه و سطح نوسازی (اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) ارائه گردیده است.
نظیر تبدیل روحیه تقدیرگرایی به روحیه ی کارآفرینی،گرفتن و پذیرفتن ارزش های مدرن،سازگاری با شرایط جدید،جایگزینی کنش عاطفی و موقعیت انتسابی به کنش غیرعاطفی و موقعیت اکتسابی، فرایند تبدیل جامعه ی سنتی به مدرن و صنعتی، توسعه ی اجتماعی بر پایه ی صنعتی شدن، گسترش بازار جهانی سرمایه داری و… که می توان سیمای مشترکی را در همه نگریست و براساس آن نوسازی را بدین گونه ترسیم نمود:
فراگرد تغییر و دگرگونی تکاملی و منجسم نهادی،کارکردی، ساختاری، فکری، ارزشی و روشی در حوزه های متنوع زیستی .

مدل ها و تئوری ها  
پس از جنگ جهانی دوم، به ویژه از دهه ی«1950»تاکنون،درمجموع و به طور کلی دو نظریه، که مبین دو مدل و الگو در باب نوسازی می باشد،به وجود آمده است.
1) مدلی که نوسازی را فرایند واحد، خطی، تک علیتی- عاملی می داند؛
2) مدل و الگویی که نوسازی را فرایند متنوع، غیرخطی،چند علیتی و عاملی می یابد.

مدل واحد، خطی و تک علیتی- عاملی: این مدل که بر ساخته ی دو تئوری جامعه شناختی «کارکرد گرایی» و «تکامل گرایی» می باشد،فرایند نوسازی را به دو صورت ادامه می دهد. در یک صورت آن فرایند اجتناب ناپذیرو جبری نموده است و در صورت دیگراجتناب پذیر و غیرجبری. مولفه های اصلی این مدل:

1) نوسازی، فرایندی مرحله به مرحله و تدریجی است؛یعنی جوامع، نوسازی را از یک مرحله ی ساده و ابتدایی و سنتی و تمایز نایافته آغاز نموده و به تدریج و با گذاراز مراحلی به مرحله ی مدرن، پیشرفته، پیچیده و تکفیک یافته می رسد (روستو).
2) نوسازی، فرایندی همسان ساز و تجانس آفرین است که در نتیجه ی آن هم گرایی و تشابه میان جوامع افزایش یافته و به یکسانی می رسد (لوی).

3) نوسازی تنها یک مدل دارد و آن هم الگوی نوسازی غرب (ایالات متحده آمریکا و اروپای غربی) می باشد، و جهان سوم برای مدرن شدن راهی جز مسیری که کشورهای نام برده گذراندند، ندارند. (پارسونز، لرنر، بلا، روستو، ایزنشتاد،ملک کللند، اینکلس و لیپست).
4) نوسازی،فراگردی اجتناب ناپذیر و غیرقابل بازگشت است و همین که کشورهای جهان سوم در تماس و ارتباط با غرب قرار گرفتند و نوسازی را شروع نمودند،دیگربرگشتی ندارند (لوی).

5) نوسازی فرایند پیش رو و تکاملی و طولانی و دوام دار می باشد؛ هرچند در این مسیر مشکلات، موانع و سختی های فراوانی هم وجود دارد، و لیکن به تدریج گذر به سوی پیشرفت انجام می پذیرد.
6) نوسازی فرایندی نظام یافته، سیستمی و جمعی می باشد که تمامی ساحت حیات اجتماعی را پوشش می دهد و تغییرات واقعی را در آنها به وجود می آورد .

7) نوسازی فرایندی انتقال دهنده است، بدین معنی که در مسیر گذار و تغییر، ساخت ها، ارزش ها، نهادها، کارکردها و روش های سنتی جای خود را به ارزشها، روشها، ساخت ها و کارکردهای نوین و مدرن می دهند (هانتینگتون، 1976).
8) نوسازی فرایندی درون زا است، زیرا ماهیت نظام یافته و سیستمی نوسازی، تغییر و دگرگونی را در نظام و به ویژه نظام اجتماعی درونی می سازد، به طوری که تغییر در یک بخش و حوزه ی تغییرات لازم و قابل مقایسه ای را در بخش های دیگر به همراه خواهد داشت.

لازم به ذکر است که منظور از تک علیتی یا تک عاملی در این مدل این نیست که همه ی باورمندان به این مدل یک عامل و علت، مثلاً «رسانه ها»، را در امر نوسازی، بنیادین و تعیین کننده دانسته اند، بلکه به این معنی است که هر اندیشمند علوم اجتماعی یک عامل و علت را بنیادی خوانده است. مثلاً در نزد یکی آموزش، اساسی و تعیین کننده می باشد و در نزد دیگری توسعه ی فنی .
نظریه ی نوسازی،که مولد و مبین مدل واحد،خطی و تک علیتی یاد شده می باشد، از سوی عامل و علت تعیین کننده و بنیادی این فرایند به دو شاخه تقسیم می گردد.

الف-عامل و علت انسانی جامعه شناسانی که بر عامل و علت انسانی در فرایند نوسازی تاکید دارند، هر کدام عامل و علتی را برجسته و مهم دانسته اند.
1) میل وانگیزه ی پیشرفت و کسب موفقیت: مک کله لند( Mcclelland)

2) تیپ شخصیتی: تولید، تسریع و تحقق نوسازی را مستند به تیپ شخصیت آدمی می دانند. به عبارت دیگر تغییراتی که در ساختار اجتماعی، ارزش ها و روش ها، نهادها و کارکردهای آنها به وجود می آید، محصول خصوصیات شخصیتی افراد و اجتماعات می باشد.

3) فرهنگ و ایدئولوژی: برخی از اندیشمندان علوم اجتماعی، فرهنگ (به مثابه فضا و نیروی پیوند دهنده و تنظیم کننده نهادها، سازمان ها و رفتارها) و زیر مجموعه ها و یا سازه های آن مثل ایدئولوژی (دینی یا غیردینی) را عامل اصلی و کلیدی در پیش برد پروژه مدرنیته و تولید و توزیع نوسازی می دانند.

4) ارزشها (رفتاری- نهادی): پارسونز، که نماینده ی نوتکامل گرایی به شمار می رود، همچون دیگر تکامل گرایان، بر یک عامل تکیه می کند.

ب-عامل و علت غیرانسانی
منظور این نیست که عامل انسانی کاملاً نابود گردیده است، بلکه به صورت علت مادی در آمدن و جنبه ی سخت افزاری پیدا کردن همان عامل می باشد؛ چه این که در هر نوع عوامل مادی نیز ردپایی از انسان وجود دارد. جامعه شناسان در این باب نیز هرکدام برعامل و علتی انگشت گذاشته اند. 1) رسانه های جمعی

2) اقتصاد: برخی از جامعه شناسان بر توسعه فنی و روابط ابزار و شیوه ی تولید تاکید دارند و آن را علت زایش و رویش تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می دانند. به عبارت دیگر موجبیت عامل اقتصادی را ترسیم گر و تعیین کننده مسیر و مکانیزم نوسازی می دانند.

3) نخبگان: آیزنشتاد (1970) نوسازی را فرایند خطی و تکاملی با الگو بودن غرب می داند که تحقق آن با گذار از مراحل مختلف، به تدریج، انجام می گیرد، طوری که هر مرحله ی پسین از مرحله ی پیشین با تمایزات و تفکیک های ساختاری، کارکردی، روشی و ارزشی متمایز می گردد.
4) شهرنشینی : رد فیلد جوامع انسانی را به دو دسته ی «قومی- سنتی» و «شهری- مدرن» تقسیم می کند. جامعه ی قومی- سنتی جامعه ای بسته، کوچک، یک دست، بدون سواد، رفتارهای غیرانتقادی، انتسابی و شخصی بوده و اقتصاد آن وابسته به طبیعت و منزلتی و غیر متحرک می باشد.

دگرگونی محصول عوامل متنوعی همچون صنعتی شدن، توسعه ی اقتصادی و فنی، آموزش و علم، شهرنشینی و .. می باشد. فیلد «شهر» را منبع و عامل اصلی و اساسی دگرگونی های رفتاری، ارزشی، نهادی و روشی می داند که جامعه سنتی و قومی را به جامعه ی نوین شهری تبدیل می کند.

5) تکنولوژی: لوی، معتقد است:هنگامی که جوامع نوسازی نشده در تماس و تعامل با جوامع نوسازی شده قرار گرفتند، خصوصیات و واقعیات نهادی، روشی، ارزشی،ساختی و کارکردی آنها (جوامع نوسازی شده) مانند تخصص گرایی، خوداتکایی، سازمان دهی سازمانی، فرهنگ مبتنی برعقلانیت،گردش آزاد و دو طرفه پول، کالا و سرمایه، تولید صنعتی، بازار آزاد و شهرنشینی و در مجموع الگوی زیستی آنها در درون جامعه توسعه نیافته نفوذ می نماید.

و همین که یک بار نفوذ نمود راه خویش را بازکرده و الگوهای زیستی جوامع بومی و توسعه نیافته را به تدریج دگرگون می سازد و آنها نیز در جهت یکسانی و تشابه با برخی از مدل های ساختاری- کارکردی و روشی- ارزشی جوامع نوسازی شده تحول بر می تابند. همین که الگوهای جوامع نسبتاً نوسازی شده یک بار پدید آمده و توسعه پیدا کنند،گرایشی عام از خود نشان می دهند که به درون همه زمینه های اجتماعی که اعضای آن در تماس با این جوامع قرار می گیرند،سرایت نمایند… الگوهای مزبور همواره سرایت می کنند (Levvy, 1967,190).

پیتر برگر نوسازی را فرایند دگرگونی ها و تغییرات نهادی، ساختی و کارکردی می داند که برایند تغییرات در اقتصاد هستند، یعنی عامل اقتصاد موجب اشاعه ی تغییرات در ابعاد و ساحات دیگر زندگی می باشد. منتهی اقتصاد هنگامی عمل گر می گردد و چنان کارویژه ای می یابد که تکنولوژی او را به حرکت درآورد و بدون این محرک اقتصاد نمی تواند تحولی پدید آورد.

بنابراین در نظریه های نوسازی که تاکنون یاد شد فرض براین است که تقریباً تمام جوامع از یک ایستار و مرحله ی مشابه (سنتی) آغاز نموده و فرایند دگرگونی و تغییرات در نظام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و صنعتی را به تدریج و با الگوگیری از تغییرات یاد شده و تجربه شده در غرب ازطریق اشاعه ی آنها از سر می گذرانند و به جوامع نوین و نوسازی شده در می آیند.

مدل متنوع،چندگانه، غیرخطی، چندعلیتی و عاملی  
در اواخر دهه ی 1970،با شدت گرفتن انتقادات از مکتب و مدل یگانه و همسان ساز نوسازی که بیشترمبتنی بر نظریه تکامل گرایی بوده،موجی از مطالعات نوین در مورد نوسازی ایجاد شد که برایند ارائه و شکل گیری مدل و الگوی تنوع، چندگانه، غیرخطی، غیرجبری، چند علیتی- عاملی بود. اندیشمندانی همچون برینگتون مور، ایزنشتاد،وانگ، دیویس،بنو عزیزی، بندیکس، هابرماس، اینگلهارت و تا حدودی شرام و راجرز در تعدیل های بعدی که در اندیشه هایشان نمایان گردید و.. فراگرد نوسازی را غیرجبری- خطی، متنوع و چند علیتی عاملی دانستند.

آراء و نظریه آیزنشتاد
ایزنشتاد (1966)با در نظر گرفتن تنوع جوامع آنها را تحت مفهوم واحد جامعه "سنتی "و یا ما ”قبل مدرن“ طبقه بندی کرده است و روندهای متفاوتی را برای نیل به نوسازی بیان می کند. این روند ها می تواند از گروههای قبیله ای ،جامعه های مبتنی بر کاست ،انواع مختلف جوامع دهقانی یا ما قبل شهر نشینی آغاز شود که به منابع تحت اختیار و تواناییها،ظرفیت تنظیم روابط بین اجزای مختلف جامعه که مربوط به تمایزات اجتماعی است بستگی دارد.
وی عامل مهم در جریان نوسازی را محرک اولیه و ماهیت آن می داند. در کشورهای جهان سوم نیروهای مختلف خارجی ،گسترش استعمار ،اشاعه نوآوریهای تکنیکی و جنبش های فرهنگی موجب نوسازی شدند.

ایزنشتاد معتقد است جامعه زمانی می تواند نوسازی را حفظ کند که بتواند به میزان معینی از قابلیت سلوک به مسائل جدید دگرگونی وحل آن را در داخل حوزه های نهادی اصلی خود داشته باشد
وی به "تمایزات ساختی "اسملسر و "هماهنگی ساختی "هوزلیتز عامل سوم یعنی "انطباق را می افزاید.از نظر وی جوامع مدرن بر خلاف جوامع سنتی استعداد پذیرش ودگرگونیهای فراتر از خصلت های اولیه خویش را دارند و می توانند با نابسامانیهای ساختی ،جنبش های اعتراضی و عناصر بدون سازمان به مبارزه بپردازند که البته ساخت سیاسی ،شالوده محکم یک ایدئولوژی با ثبات از ضروریات است.

آراء و نظریه وانگ
مطالعات وانگ (1988) با نقدی بر تغییر نظریه پردازی اولیه نوسازی آغاز می شود . وی با انتقاد از نظریه پردازان سنتی نوسازی معتقد است که آنان نسبت به نقش پویای خانواده در ارتقاء توسعه اقتصادی غفلت ورزیده اند و تمایل داشته اند.
از نظر وی در ادبیات کلاسیک نوسازی " خانواده " به مثابه یک عامل نیرومند سنتی نگریسته می شود که موجب ترویج قوم و خویش گرایی ،از بین رفتن نظم کار، اختلال در گزینش نیروی کار از طریق بازار آزاد ، سست کردن انگیزه های فردی برای سرمایه گذاری و ممانعت از ظهور عقلانیت و مانع پیدایش قواعد عام در کسب و کار محسوب می شود .

در صورتی که خانواده نه تنها عامل منفی برای توسعه اقتصادی نیست بلکه موجب پویایی اقتصادی " تبار گرایی " می شود . منظور از تبار گرایی در مدیریت سه ویژگی 1- درجه بالای تمرکز گرایی در تقسیم گیریها 2- خود کفایی و استقلال در کار 3- شیوه مالکیت
به عنوان موتور توسعه اقتصادی در نظر آورده می شود . وانگ معتقد است بعید است که تجربه توسعه سرمایه داری در اروپا ، درچین نیز قابل تکرار باشد . وی به تفاوت ساختار اجتماعی متفاوت جوامع اشاره می کند تاکید وی بر تبار گرایی همان خصیصه متفاوت و منحصر به فرد جوامع است که می بایستی هرکدام جداگانه بررسی می شود و قابل تعمیم نیست .

آرا ونظریه دیویس
دیویس (1987) در راستای مباحثات رابطه پیچیده میان مذهب و توسعه را به طور خاص مورد بازرسی قرار می دهد .
دیویس با ارائه نظریه حصارها به این نکته می رسد که مذهب موجب تطهیر و تقدیس جامعه و اقتصاد موجب دنیوی شدن می شود . وی منتقد نظریه“ پرش از موانع ” وبر است در حالی که وبر ، ملت های در حال توسعه را در حکم دوندگانی می داند که اگر موفق به پشت سر گذاشتن همه موانع شوند به دریافت جوایز عقلانیت و تمدن جدید دست می یابند . از نظر وبر این موانع عبارتند از:

1- موانع اقتصادی ( عقلانیت ، امساک در مصرف ، استمرار تولید و فروش و بازارهای رسمی نیروی کار آزاد).
2- موانع اجتماعی – سیاسی ( جایگزینی اقتدار سلطانی و اقتصاد خویشاوندی با سازمانهای اداری.عقلانی و نهادهای حقوقی ، جداسازی محل کار و سکونت و تمایز میان دارایی های حقیقی و حقوقی).
3- موانع روانشناختی خصلت های روحی ، طرد خرافات و ایجاد یک تنش وجودی میان جهان ، چنانکه هست با خواسته های اخلاق یک الوهیت برتر .

از نظر دیویس ، وبر مذهب را موجب برخی خصائل روحی یا نظام ارزشی متمرکز در جامعه می داند در حالی که دیویس معتقد است با پیدایش سرمایه داری ، به جای یک نظام ارزشی ممکن است چندین روحیه مختلف بوجود بیاید . مثلاّ برای خریداران و فروشندگان روحیه صاحب اعتبار بودن اهمیت دارد . برای کار فرمایان صنعتی ، خصلت ریسک پذیری و برای مدیران روحیه نظم پذیری مهم است . وی با رد نظریه وبر نظریه جدیدی به نام " حصارها " ارائه می کند و به رابطه میان مذهب و توسعه ( مطالعه موردی در ژاپن ) می پردازد .

الگوی جامعه سنتی
وی فرض را بر این می گذارد که در جریان رقابت های توسعه ، موانع نامبرده شده براحتی پشت سر گذارده می شود آنچه جوامع سنتی را بیمناک می کند پیشرفت و ترقی نیست بلکه آشفتگی فساد اخلاقی است که در نتیجه مبادله و تجارت آزاد پدید می آید

الف- جامعه
ب- حصارها (مذهب ، جادو ، اخلاقیات ، سنن محلی)
ج- اقتصاد محصور شده

از نظر وی حلقه های میانی به لحاظ مفهومی از نهادهای تدافعی تشکیل شده وظیفه آنها تحت کنترل قرار دادن اقتصاد است . از نظر دیویس توسعه اقتصادی ، منحصر به زمانی نیست که عامل نوسازی به سوی جامعه پیش برود بلکه توسعه می تواند در حالتی که این موانع فرسوده شود رخ دهد .

بنابراین از نظر دیویس مذهب 2 قابلیت دارد :

1- قابلیت سلبی مذهب مذهب نمی تواند مانع انجام تغییر شود .

2- قابلیت ایجابی مذهب مذهب موجب جلو انداختن روند تغییرات می شود .

مثال 1):
مذاهب ژاپن به دلایل زیر هیچ مانعی در برابر تغییرات ایجاد نکردند مذاهب مانع توسعه سریع حومه نشین های شهری نشدند ، محدودیت برای شغل قایل نبودند ، اگر مراسم جشن با برنامه کاری تداخل پیدا می کرد جشن را به زمان بعد موکول می کردند .
مثال 2):
انها معتقدند مذاهب در ژاپن غالبا برای افزایش تولید اقتصادی موثر بوده وعناصر مذهبی مانند خویشتن دارای ، خیر خواهی ، صرفه جویی و تلاش و پشتکار موجب رفاه و خوشبختی فرد و همگان می شود . در مجموع دیویس با ارائه 2 مدل ارائه شده و یک الگوی مربوط به جامعه صنعتی ژاپن این نکته را گوشزد می کند .در واقع دیویس نقش کارکردی یا مشروعیت بخشی مذهب که نقش جدیدی در توسعه ایفا می نماید را یادآوری می کند که که در عین حال نباید با افول مذهبی اشتباه گرفت .

آرا ونظریه بنو عزیزی
بنو عزیزی (1987) به بررسی نقش مذهب در توسعه پرداخته است اعتقاد وی بر آن است که به جای خود ، باید قدر و منزلت بیشتری برای سنت قائل نشد .

وی در اواخر دهه 1960 به دلایل زیر به نقد نظریات سنتی نوسازی می پردازد :
1- ارائه تصویری آرمانی از جامعه معاصر غربی 2- ارائه تعریفی از سنت بر جنبه های ایستا و منفی آن 3- ارائه استدلال مبنی بر اینکه جهان سوم باید پیش از رسیدن به مرحله نوسازی از شر موانع سنتی خود خلاص گردد.

بنو عزیزی طرفدار بازگشت به سنت است ؛ از نظر وی سنت نیز درست همانند قرینه خود یعنی تجدد ، می تواند تجلی بخش ، آفریننده و پاسخگوی نیازهای فردی و جمعی باشد و موجب بسیج و تحول اجتماعی شود .
وی از این دیدگاه به مشاهده و بررسی تجدید حیات یک " جنبش سنت گرا " به شکل " تجدید حیات اسلامی " می پردازد . وی دهه 1980 را زمانی می داند که کمتر کشور مسلمانی پیدا می شود که تجدید حیات اسلامی بر محتوای سیاست ، نفی ارزشها و شیوه ها ی زندگی غربی ، رعایت دقیق موازین اسلامی و اجرای قوانین شرعی بر آن تاثیر گذاشته باشد .

مطالعه بنوعزیزی بطور ویژه به بررسی برجسته ترین طغیان های تجدید حیات اسلامی یعنی انقلاب سالهای 1979- 1977 در ایران است.
هر چند از جنبش های تجدید حیات اسلامی در رسانه های غرب به عنوان جنبش های افراطی ، ناسازگار با زمان و واپس گرا یاد می شود و از دیدگاه سنتی نوسازی ، وقوع این جنبش ها نشان دهنده یک شکست در فرایند نهاد سازی می باشند که تحت تاثیر فشارها ی سیاست توده ای و بسیج پر شتاب اجتماعی اتفاق می افتد و همواره بیم بوجود آمدن رژیم های اقتداگر را به همراه دارند و درعین حال موجب تشدید مناقشات قومی و مذهبی و از هم پاشیدگی سیاسی است.

اما بنوعزیزی اینگونه تفسیرها را یکطرفه می داند چرا که همواره باید عواملی همچون : مبانی ساختاری ، تقسیمات فرهنگی ، ماهیت مذهبی شیعه و ائتلاف پیچیده میان نیروهای مختلف اجتماعی را که مبین ریشه های انقلاب ایران می باشد .
مبانی ساختاری انقلاب ایران از نظر بنو عزیزی : ایران در دهه 1970 تجربه یک نوسازی گسترده شامل توسعه صنایع بزرگ ، رشد شهرنشینی ، گسترش آموزش های رسمی ، رشد وسایل ارتباط جمعی را پشت سر گذاشت که اساساٌ به نفع عوامل غربزده در طبقات متوسط و بالای شهری و همچنین اشرافیت کارگری در بخش صنایع مدرن تمام شد و عوامل نابرابری ساختاری از جمله سرسپردگی شاه نسبت به آمریکا ، تحقیر فرهنگ اسلامی از سوی شاه و سیاست سرکوب و منشا رژیم شاه موجب کشمکش و تضاد همه بخش های جامعه شد .

* در نتیجه عملکرد نیروهای نوسازی ، شکاف فرهنگی میان یک بخش کوچک نو گرا ( نخبگان تحصیل کرده به سبک غربی ) و یک بخش بزرگ سنتی ( دهقانان ، تهیدستان شهری ، بازرگانان کوچک و افزارمندان ) ایجاد شد . بخش نوگرا حامی ارزش های غربی نظیر فرد گرایی ، حقوق مدنی ، آزادی عقیده عمل و دموکراسی طرفدار می کرد و بخش سنتی حامی ارزشها و طرز زندگی و رفتارهای اسلامی بود .

* سرشت منحصر بفرد مذهب شیعه نیز به پیشبرد انقلاب کمک نمود وبه لحاظ ایدئولوژیکی ، همواره قابلیت ذاتی مبارزه طلبی را در ایران حفظ نموده است .

*انقلاب ایران یک انقلاب اجتماعی بود که از طرف توده ها به راه انداخته شد و ائتلافی از نیروهای اجتماعی و ایدئولوژی های سیاسی را نیز در می گرفت که شامل چهار نحله فکری مختلف بودند :

اسلام انقلاب ، اسلام مبارزه جو ، اسلام لیبرال ، اسلام سنتی

بنوعزیزی خاطر نشان می سازد که نوسازی لزوماٌ به غیر دینی شدن جامعه منجر نمی شود .
اول: جنبش های مذهبی از جمله جنبش های اسلامی در شرایط مساعد تاریخی و نهادی به آسانی می توانند تجدید حیات یابند .
دوم: ویژگی سنتی نقش آفرینان مانع در مسیر حرکت بوجود نمی آورد.
سوم: جنبش های مذهبی سنتی مورد استقبال نهادهای جدید ( طبقه متوسط ) و هم عناصر حاشیه اجتماع ( فقرا و محرومین ) می گردد.

چهارم: انقلاب 1979 ایران حاکی از پیروزی یک عنصر سنت گرا و شکست همه گروههای دیگری بوده است که در ائتلاف انقلاب در ایران شرکت داشتند.

همانطور که ملاحظه می شود نظریه ها و الگوهای نوین نوسازی دارای خصوصیات (انتقادی، پیشنهادی و تولیدی) و مولفه های زیر می باشند:

1) مفاهیمی مانند: «توسعه»، «نوسازی» و «پیشرفت» بارایدئولوژیکی ندارد و نباید چنین گردد،چون پیامد و نتیجه ی آن تحریف واقعیات نیست.درمطالعات نوین نوسازی از این آفت دوری گزیده شده است، اما بر خلاف مکتب نوسازی عمدتاً این مفاهیم بار ایدئولوژیکی داشتند و بیشتر در خدمت سلطه غرب بر کشورجهان سوم و روحیه استعماری آنها قرار داشتند.

2) فراگرد نوسازی تنها از یک مسیر نمی گذرد و یک شیوه آن را به انجام نمی رساند، بلکه روش های متنوعی برای نوسازی جوامع وجود دارد.دراین روش ها و مدل ها واقعیت های فرهنگی، اعتقادی، جغرافیایی و اخلاقی حضور دارند و باید در نظر گرفته شوند. کشورهایی همچون ژاپن، کره، سنگاپور، تایوان، چین، شوروی و مالزی، هرکدام با سبک و شیوه های خاص به نوسازی اقتصادی، صنعتی، سیاسی و اجتماعی رسیدند. چین و ژاپن، تایوان، کره و شوروی به رشد و توسعه اقتصادی، تکنولوژیکی و نظامی دست یافتند، بدون آن که دموکراسی نوع غربی، سرمایه داری بازار آزاد، لیبرالیسم، فرد گرایی و حتی پلورالیسم نوع غربی را برگزینند وعملیاتی نمایند .

3) محققین نوسازی بیش از حد خوشبینانه به فرادگرد نوسازی نگریستند.چنین خوش بینی افراطی به این نتیجه نادرست و اشتباه رهنمون شد که گویا کشورهای غربی به نوسازی و توسعه رسیدند، پس کشورهای جهان سوم نیز قطعاً به نوسازی می رسند و صرف تماس و رابطه، این مهم را عملی می سازد. در واقع آنها احتمال عدم توسعه و نوسازی را به حساب نیاوردند. برنامه ها و نسخه های کشورهای توسعه یافته برای برخی از کشورهای جهان سومی، که به آن نسخه ها عمل نمودند، نتایج معکوس به همراه داشت. همانند برنامه ی تعدیل ساختاری، که از سوی صندوق بین المللی پول و کشورهای توسعه یافته، در اواخر قرن بیستم، به عنوان نسخه ی نجات بخش برای کشورهای جهان سوم نوشته و تجویز شد.

4) نوسازی نمی تواند فراگرد همسان شدن و یکسان سازی همه سویه باشد. از این رو برابر با غربی شدن نیست. هرچند در فرایند نوسازی جوامع مشترکات، هم سانی و تشابهات ساختاری، کارکردی و روشی فراوانی پیدا می کنند.و لیکن از حیث هویتی، ارزشی، اخلاقی و فرهنگی تفاوت ها و تمایزات همچنان ادامه می یابد و تقویت نیز می گردد .
5) از اشتباهات نظریه ی نوسازی در گذشته این بوده که اولاً سنت و جامعه ی سنتی را پیش نیاز نوسازی و توسعه می دانستند و آن را به عنوان مرحله ی آغازین توسعه ضروری می پنداشتند. ثانیاً سنت و نوسازی را دو مفهوم و واقعیت متناقض، متباین و جمع ناپذیر می دانستند. روشن است که این مدعا،به ویژه در کلیت آن، با واقعیت تجربی کنونی هر دو نوع از جوامع (سنتی و مدرن) و نیز با ماهیت انعطاف پذیر برخی از سنت ها نمی سازد. چون این دو امر همنشینی آنها را به نمایش می گذارد.

چه بسیار از سنت هایی که هم اکنون در جوامع نوسازی شده وجود داشته و بدان ها عمل می شود و فراگرد نوسازی و تجدد را تقویت می نمایند، مانند شایسته گزینی،درست کاری، راست گفتاری و راست کرداری استفاده بهینه ازفرصت ها،آینده نگری (زندگی سالم و پاکیزه در گرو آینده نگری و دوراندیشی است)، نظم مندی، درآمدن دین به مثابه کلان هویت که در همبستگی اجتماعی نقش پررنگ داشته است.
همین طور برخی از مفاهیم و ارزش های مدرن وجود دارد که در جوامع سنتی فعال و عمل گر بوده است، همچون اصل محاسبه پذیری (ارزیابی و محاسبه خویش) خطاپذیری انسان، به آزمون گرفتن، فرزند دلیل بودن، نه فرزند شخص یا شخصیت (به گفتار بنگر نه به گوینده، از سخن و گفتار بدون علم بپرهیز)

6) نوسازی بر خلاف تصور غالب نظریه های پیشین، فراگردی جبری مبتنی بر موجبیت یک عامل و علت (رسانه ها یا اقتصاد، فرهنگ، ارزش، تکنولوژی و..) نیست، بلکه فرایندی است برآمده و برساخته علل و عوامل گوناگون انسانی و غیرانسانی، که به صورت دو سویه و همزمان مشارکت داشته و عمل گر می باشد.
از این رو مدل ها و الگوهای متنوع و چندگانه نوسازی وجود داشته و خواهد داشت. مانند الگوی اروپایی، الگوی اسلامی، الگوی آسیایی، الگوی ژاپنی و چینی، مدل آمریکایی و…

هابرماس، جامعه شناس معاصر، سخت بر نگره ی لرنر مبنی بر این که رسانه های جمعی تنها عامل و علت تعیین کننده فراگرد نوسازی در جهان سوم می باشد و سبب تغییرات سازنده ی نهادی، کارکردی، ارزشی و روشی در آن کشورها می گردد را به نقد کشیده و درمقابل نقش ویران گر و بازدارنده ی رسانه های غربی را در جهان سوم بازگو و برجسته می سازد. او بر این باور است که تاثیرنابودسازی فرهنگ های ملی و بومی رسانه ها در کشورهای مختلف آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین بسیار زیاد بوده، طوری که حتی به تحمیق فرهنگی ملل مختلف نیز می انجامد.

نتیجه گیری:

تطابق آراء و نظریه های نوسازی با الگوی سپهر:
همانطور که در متن فوق اشاره شد در آراء و نظریه های نوسازی توسط اندیشمندان کلاسیک هر کدام به یکی از عناصر فرهنگی (ارزشها،باورها،هنجارها،نماد،زبان و تکنولوژی)تکیه می کنند وعمدتا از نظراندیشمندان اجتماعی هر کدام از لایه های دوایر مدل سپهر اهمیت دارد .
از نظر آنان برای رسیدن کشورهای جهان سوم به توسعه اجتماعی تنها عناصر مد نظر آنهامهم اند . لازم به ذکر است از دیدگاه سایر حوزه های سیاسی ،اقتصادی ،فرهنگی هم لایه های دیگر مدل سپهر مهم تلقی می شود. در حالی که در آرا و نظریه های اندیشمندان متقدم انعطاف بیشتری رویت می شود و انان نه تنهابه یک عامل بلکه به مجموع عوامل اشاره دارند وتنها اولویت بندی عوامل و عناصر برایشان اهمیت می یابد و میتوان ادعا کرد نظر انان با مدل سپهر انطباق و همپوشانی بیشتری دارد.

منابع:
فهرست منابع:
1.الوین.ی.سو،تغییر اجتما عی و توسعه،محمود حبیبی مظاهری،انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی،تهران1386
2. ازکیا ،مصطفی ،جامعه شناسی توسعه و توسعه نیافتگی روستایی ایران،انتشارات اطلاعات،تهران1385
3. زاهدی،محمد جواد،توسعه و نابرابری،انتشارات مازیار،تهران 1385
4.مقاله"نگاهی به مکاتب اصلی توسعه"نویسنده،گلناز مقدم فر
5.مقاله"توسعه"،سایت باشگاه اندیشه،ابراهیم صفری
6.مقاله"نوسازی راهی به سوی توسعه" نویسنده،سید حسین همایون مصباح


تعداد صفحات : 52 | فرمت فایل : .ppt

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود