بررسی دیدگاه های نظریه پرداز جین جیکوبز
جیکوبز، جین ( اسکرانتن، پنسیلوانیا ۱۹۱۶ – تورنتو، کانادا ۲۰۰۶) ، نویسنده و نقد نویس معماری و شهرسازی آمریکایی بود. وی پس از پایان دبیرستان، ویراستار روزنامه ای در اسکرانتن شد. دیری نپایید که زادگاهش را به قصد نیویورک ترک کرد. جیکوبز در نخستین سال های زندگیش در نیویورک، شغل های زیادی را آزمود. نخستین کار او نوشتن مقاله ی تجارت فلز بود. او خبر نگار و نویسنده ی آزاد نشریه ی هرالد تریبون وگ نیویورک نیز بود. بعد ها در دفتر اطلاعات جنگ به کار پرداخت و در همان جا با همسرش که معمار بود، آشنا شد. او بعد ها در دهه ی ۵۰ به کار نوشتن ادامه داد و در هیات تحریریه ی آرکیتکچرال فوروم سرگرم کار شد. از همین زمان بود که مشاهدات و نوشته های شهری اش متمرکز تر و دقیق تر شد. جیکوبز را همگان به عنوان برنامه ریزی شهری می شناسند، در حالی که او هیچ آموزش حرفه ای در زمینه ی برنامه ریزی ندیده بود. او در ۱۹۶۱ با انتشار کتاب مرگ و زندگی شهر های بزرگ آمریکایی جنبشی به پا کرد. این کتاب به سرعت آوازه یافت و به زبان های دیگر ترجمه شد تا جایی که در زمره ی کتاب های درسی درآمد و یکی از تاثیر گذار ترین کتاب ها در تاریخ برنامه ریزی شهری شد. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 118)
جیکوبز نخستین بانوی شهرسازی جهان، خود آموخته ای است که بر تارک تاریخ اندیشه های شهرسازی می درخشد. دیدگاه هایش را همه ی برنامه ریزان حرفه ای، پژوهندگان برنامه ریزی، طراحان شهری و معماران، پذیرفته و ستوده اند. او در آخرین سال های شهروندیش در آمریکا، بر ضد دخالت آمریکا در جنگ ویتنام به مخالفت برخاست و در تظاهراتی که برای اعتراض به همین مسئله به راه افتاده بود، به همراه سوزان سونتاگ، الن گینزبرگ و چند نفر دیگر بازداشت شد. سر انجام، جیکوبز پس از سی سال زندگی در نیویورک در ۱۹۶۸، به همراه خانواده اش به عنوان اعتراض، از شهروندی آمریکا دست شست و به تورنتو رفت، شهری که تا بهار ۲۰۰۶ در آن زندگی میکرد و همچنان می نوشت. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 118)
در سال ۱۹۹۷ کنفرانسی برای بزرگداشت و سپاسگذاری از زحمات و رهنمود هایی که جیکوبز برای معماران و شهرسازان انجام داده بود، در تورنتو برگزار شد و از آن سال تا کنون، برگزار کنندگان این کنفرانس هر ساله جایزه ای با نام « جایزه ی جیکوبز» به تلاشگران و یا برنامه ریزان شهری برجسته اهدا می نمایند. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 119)
دامنه ی علاقه مندی و نوشته های وی حول مباحث معماری و شهرسازی، اقتصادی، اخلاق و روابط اجتماعی می گذشت.
http://memari.online/17895/
جیکوبز شهرها را به عنوان نظامی یکپارچه می دید که دارای منطق و پویایی خاص خودشان هستند و البته در طول زمان متناسب با نحوه ی استفاده از آن ها تغییر خواهند کرد. او در کتاب هایش درباره ی پیاده راه ها، پارک ها، خرده فروشی ها و خودسازمان دهی شهر، فراوان سخن گفته است. او طرفدار تراکم بیشتر، بلاک های شهری کوتاه تر، اقتصاد محلی و کاربری مخلوط بود. زمانی که جیکوبز کار خود را به عنوان نظریه پرداز و کنشگر شهری آغاز کرد رویکرد اصلی در شهرسازی خودرو محوری بود و ساخت بزرگراه ها و خیابان های هرچه بیشتر به عنوان پیشرفت و دستاورد تلقی می شد؛ اما تلاش های نظری و البته مبارزات اجتماعی جیکوبز به تغییر این رویکرد کمک بسیاری کرد.
دخالت فعال داشتن ساکنان محله و شهروندان در نحوه ی توسعه و تغییر محله و آشناسازی مردم با مکان های زیست و فعالیت و تفریحشان یکی از پایه های اندیشه های جیکوبز است. می توان چنین ادعا کرد رویکرد پایین به بالا در برنامه ریزی و مشارکت فعال همه ی ذی نفعان را باید از دستاوردهای جیکوبز بدانیم. مخالفت با ساخت بزرگراه و حمایت از همسایگی ها از موضوعات متداول در زندگی او به شمار می آمدند. سوال همواره ی او این بود که آیا ما شهرها را برای مردم می سازیم و یا برای ماشین ها.
http://memari.online/17895/
جیکوبز باور دارد که شهرسازان باید پشت گرمی به بحث های انتزاعی و فرمول هایی را که امروزه به نظرشان درست و چاره ساز می آید، کنار گذاشته و به صحنه ها و رویدادهای واقعی زندگی روزانه توجه کنند و معنای آن را دریابند. آنان باید بکوشند گام های فکری-اصولی خود را از این واقعیت بیرون بیاورند.
جیکوبز پایه ی ادعای ( نظریه ) خود را بر ضرورت وجود شبکه ی ریز بافتی از کاربری های گوناگون نهاد که به باور او وابستگی دوسویه و همیشگی به یکدیگر دارند و همچنین بر رویداد های اقتصادی و اجتماعی متکی هستند. وی بر این باور بود که تک مولفه های کارکردی گوناگون، می باید به صورتی مشخص، مکمل یکدیگر باشند. جیکوبز تاکید داشت که برنامه ریزی و هنر شهرسازی می باید به این شبکه توجه کرده و وظیفه ی خود را راهبری و نزدیک شدن به آن بداند. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 120)
از دید او کلان شهرها مصنوعات بی اندازه پویایی هستند که بستر مناسبی را برای برنامه ها و تصمیمات هزاران نفر پدید می آورند؛ به همین خاطر وی بررسی رفتار اجتماعی ساکن این کلانشهر را پیش شرط اساسی هر چیز دیگری می دانست. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 120)
جیکوبز باور داشت که توجه به خود نمایی بیرونی یک کلانشهر برای نظم بخشیدن و جذاب کردن آن، بدون کشف قانونمندی هایی که باعث کارآیی و کارکرد مناسب شهر از درون می گردد، کاری بیهوده است به گونه ای که توجه بیش از اندازه به مسائل ظاهری و فرمال شهر به آشفتگی و ایجاد معضل های تازه می انجامد.
او در پی کشف نظم اجتماعی-اقتصادی شهر، در این به اصطلاح بی نظمی ظاهری کلانشهر بود. او بررسی های خود را بر مطالعه کلانشهرها متمرکز نموده و دلیل اصلی آن را بی توجهی برنامه ریزی شهری موجود، به مسائل کلان شهر می دانست. ولی در بررسی و تحلیل محله ها و نواحی شهری نیز خود را به محدوده درون شهر محدود کرده و باور داشت که این حوزه ها نیز زمانی مانند حوزه های حاشیه و حومه شهر، آرام، راحت و پر کنش بوده اند و فردا حوزه های حاشیه شهر نیز بسته به رویکرد اتخاذ شده برنامه ریزان شهری به این سرنوشت دچار خواهد شد و آزمون خود را به عنوان حوزه های درون شهر آینده پس خواهند داد. در پژوهش های خود بیشتر به مسائل حوزه های پرتراکم می پردازد و اعتراف می کند که بیشتر دلمشغولی وی نجات این گونه حوزه ها است. او ما را از تعمیم رهنمودهای پیشنهادی خود به شهرهای کوچک و متوسط پرهیز می دهد؛ زیرا شهرهای کوچک را دارای بافتی متفاوت از کلان شهرها و مسائل ویژه به خود می داند. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 121)
جیکوبز چند موضوع را به عنوان مسائل اساسی مطرح میکند و نظر و پیشنهاد خود را درباره آنها ارائه می دهند:
نقش پیاده رو در امنیت
از دید جیکوبز، خیابان و پیاده روهای آن، مهمترین مکان های همگانی یک شهر هستند؛ اگر خیابان ها جذاب باشند، تمام شهر نیز احساس جذابیت را خواهد دمید؛ آنها نقش سرنوشت سازی در حفظ امنیت شهر دارند. او یکی از ویژگی های شهرهای بزرگ را این می داند که پر است از غریبه هایی نه تنها از محله های دیگر، بلکه همسایه هایی که همدیگر را نمی شناسند. این مسئله به خاطر تراکم بالای مسکونی در این مناطق است. برای یک خیابان بتواند بر بیگانه ها چیره شود باید سه ویژگی داشته باشد:
1- حد و مرز میان فضای خصوصی و همگانی معلوم باشد تا بتوان تفاوت میان غریبه ها و ساکنان را باز شناخت. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 131)
2- جهت گیری ساختمان ها باید رو به خیابان باشد، تا به اصطلاح «صاحبان طبیعی خیابان» به آن دید داشته باشند؛ به گفته دیگر، کسانی که به گونه ای با خیابان خود «این همانی» داشته و احساس مسئولیت می کنند، بتوانند خیابان را زیر نظر داشته باشند. آنها «چشمان خیابان» اند زیرا ساکنان دیگر محله را می شناسند و به همین خاطر می توانند غریبه ها را از ساکنان تمیز دهند.
3- پیاده روها باید سرزنده باشد، تا بتواند ساکنان بیشتری را به خود جلب کند.
از دید جیکوبز خیابان ها باید چنان پر کشش باشند، که مردم داوطلبانه و با رغبت در آن حضوری همیشگی یابند. به این ترتیب خیابان ناخودآگاه بازبینی و مهار می شود. مغازه دار ها و شرکت های کوچک، تضمین کنندگان خوبی برای ایجاد نظم و آرامش هستند؛ زیرا امنیت خیابان برای کسب و کار آنان نیز سرنوشت ساز است. به باور جیکوبز سرزندگی خیابان و امکان کنترل اجتماعی به دست ساکنان، بهترین شرایط برای داشتن خیابانهای امن، خواه از دید روانی و خواه عملی شمرده می شود. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 132)
او اعلام میکند در رویارویی با خیابان های نا امن امروزی، اساساً یکی از سه رویکرد زیر به کار میرود:
1- ساکنان و قربانی های خیابان به حال خود رها شوند (کاری که در محله های فقیرنشین و مناطق با درآمد متوسط رخ می دهد).
2- فقط با خودرو در آن خیابان رفت و آمد کرد.
3- با کمک باندهای باج گیر و دسته های جوانان بیکار، امنیت را برقرار نمود.
جیکوبز هیچ یک از راه های بالا را درست نمی داند و معتقد است رویکرد دیگری باید جست. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 133)
نقش پیاده رو در تقویت تعاملات اجتماعی
جیکوبز با اشاره به اهمیت زندگی خصوصی در شهرهای بزرگ، یادآور شده است که این کار، تنها نبود امکان دیدِ به درون (مشرف بودن) و امکان دیدن بیرون از درون نیست، بلکه حقی را که هر ساکن برای انتخاب فرد یا کسانی که اجازه شرکت در زندگی خصوصی وی دارند نیز در بر می گیرد.
او رابطه های سطحی را بسیار مهم و زمینه ساز یک زندگی مناسب در پیاده روها می داند، به گونه ای که در صورت فقدان چنین روابطی، انسان باید در پی جایگزین هایی برای آن باشد. به باور او این کار تنها با گسترش زندگی خصوصی انسان امکان پذیر است؛ یعنی این که انسان بتواند همسایه ها را در زندگی خصوصی خود شریک نماید و خود نیز در زندگی آنها شریک شود و یا اینکه به طور کامل از آنان کنار بکشد.
وی دلیل از میان رفتن نیاز به معاشرت و همکاری میان همسایه ها را برخاسته از دودلی و ترس از درد سر یا خودمانی شدن بیش از حد میداند. اجتماعات خیابانی در صورت نبود زندگی در پیاده رو متاسفانه در صورتی شکل می گیرند که ساکنان از دید درآمد، خواسته ها و خاستگاه اجتماعی، همسان بوده و خود را از بقیه شهر جدا سازند.
افزایش نشست و برخاست و امنیت پیاده رو تاثیر وارونه ای بر جدایی و تبعیض نژادی دارد. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 135-133)
نقش پیاده رو در هم سازی کودکان با جامعه
به گفته جیکوبز، اندیشه دور کردن بچه ها از خیابان و بردن آنها به مکانهای ویژه بازی و یا پارک ها، نتایج اسفباری را به همراه داشته است. همچنین راهکارِ دادن امکان بازی در حیاط های مرکزی بلوک های شهری، برای کودکان بزرگتر محدود است؛ ضمن اینکه حضور پرسروصدا و کنترل نشدنی آن، نیز اصلاً برای ساکنان مطلوب نیست. کودکان نیاز به فضاهای گوناگون برای بازی و آموزش و ورزش و کار های عملی دارند؛ حتی فضاهایی که بتوانند وقت خود را تنها به بطالت بگذراند. جیکوبز معتقد بود که چنین جاهایی بهتر است در نزدیکی خانه شان باشد، تا همزمان به استراحت و تجدید نیرو و بازی بپردازند.
او با اشاره به اینکه کودکان ،نیاز به بستری دارند تا بتوانند، مفهوم زندگی را تجربه کنند ؛پیاده روهای سرزنده و همسایگی های سالم را مکانهایی می داند که کودکان نخستین و بنیادی ترین روابط یک زندگی واقعی در کلانشهر را تجربه می کنند. به گفته ی او پیاده روهای با پهنای ۸ تا ۱۰ متر می تواند پاسخگوی نیاز کودکان به بازی باشد. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 136-135)
نقش فضاهای سبز عمومی (پارک ها)
پارک نیز مانند خیابان، باید امکانات گوناگونی را عرضه نماید؛ زیرا برای جذب شهروندان، در ساعت های مختلف روز، ضروری است و گرنه این فضاها، به هیچستان بی روحی، میان ساختمانها تبدیل شده و حداکثر امکان دزدی و دستبرد را فراهم خواهند نمود. از دید او ترکیبی متنوع از کارکردهای مختلف، در پیرامون پارک می تواند آن را به مکانی متنوع و دربرگیرنده کاربری های متفاوت تبدیل کند. زیرا یک پارک تک کارکردی، تنها در ساعت های ویژه و به دست گروه های خاص، مورد استفاده قرار می گیرد. او پارکهای پرکشش و پررفت و آمد را دارای چهار ویژگی مهم می داند:
1- آنها سریع انتقال نیستند؛ یعنی طرح آنها چنان متفاوت است که فرد را در زمان های مختلف و به بهانه های گوناگون به خود می کشاند، خواه این بهانه آرامش اعصاب باشد خواه دیدار دیگران.
2- دارای نقطه اوج و تمرکز هستند.
3- باید به اندازه کافی آفتاب گیر باشند. وجود ساختمان های بلند در ضلع جنوبی پارک های کوچک باعث سایه گیر شدن آنها می شود.
4- باید دارای چارچوب و محدوده مشخصی باشند.
اگر ساختمان ها و خیابان های پیرامون پارک، نتواند آن را سر زنده نگه دارد، باید کارکردهای ویژه ای تجهیز گردد تا جمعیت را به سوی خود بکشاند؛ برای مثال فضاهایی برای ورزش یا تفریح یا تئاتر روباز یا کرایه دوچرخه، محل بازی های ماجراجویانه، امکان درست کردن کباب و غیره. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 137-136)
نقش مجموعه همسایگی در شهر
جیکوبز هشدار می دهد، برخورد عاطفی و احساساتی با مقوله همسایگی، برای شهرسازی بسیار زیان بار است؛ زیرا کلانشهر را وادار می کند تا به بدلی از زندگی شهرهای کوچک و مناطق حومه ای تبدیل گردد.
او معتقد بود هدایت جامعه، پیچیده تر از آن است، که با چند عمل عادی مثل احداث مدارس، پارک ها و واحدهای مسکونی انجام پذیرد. سپس به پژوهشی اشاره می کند که به رغم ادعاهای اولیه پژوهش، مبنی بر اینکه رابطه مستقیمی میان سکونت بهتر و شرایط مناسب اجتماعی وجود دارد، به نتیجه معکوس رسید؛ یعنی در مناطق تازه ساز، بیش از محله های قدیمی مرمت نشده، جرم و جنایت رایج است. او می گوید از این موضوع نباید نتیجه غلط گرفت؛ بلکه باید دانست که برای یک محله ی مطلوب، عوامل دیگری بیش از واحدهای مسکونی تمیز و خوب لازم است. معیار واقعی از یک سو، میزان رابطه همسایگی میان ساکنان و از سوی دیگر میزان توانایی آنها در خود یاری و ادای دین -به صورت یک مجموعه- به شهر، می باشد. خودیاری و خودگردانی به معنای خودکفایی و خودمختاری نیست؛ زیرا در صورت خودکفایی و استقلال محله ها، یک کلانشهر، انسجام خود را از دست داده و به تعدادی شهر کوچک تبدیل می شود در این صورت، ماهیت آن زیر سوال خواهد رفت و امکان تحرک بیشتر، برای ارضای نیازهای متنوع ساکنان، که یکی از مهمترین امتیاز های کلانشهر میباشد، خدشه دار خواهد شد. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 138-137)
ساکنان کلانشهر، نیازمند زندگی در مجموعه هایی همانند واحدهای همسایگی یا به بیان دقیق تر، محله میباشند و به حس و حال محله و خیابان خود علاقه مند هستند. بنابراین وی سه سطح خودگردانی را پیشنهاد می کند: سطح کلانشهر، محله مسکونی ، خیابان (به ویژه خیابان تجاری). به باور وی خودگردانی سطح محله، نباید مستقل و در تعارض با خودگردانی در سطح کلانشهر باشد و همچنین نباید، جایگزینی برای خود گردانی در خیابان محل سکونت گردد.
مشکل محله ها معمولاً این است که این مجموعه های همسایگی، نیازمند یک مدیریت مکانی خود یار و خودگردان است. بنابراین هر محله نیازمند آن است که ساکنانش همواره حضور داشته باشند و بتوانند در محله های شهری خود، سکونتی دراز مدت داشته باشند.
جابجایی و ترک محله، به طور معمول برخاسته از جابجایی جای کار، تعویض دوستان و آشنایان، تغییر خواسته ها، حتی تغییر در بعد خانوار و یا درآمد یا دارایی است. اگر محله دارای تنوع کافی، در عرضه واحدهای مسکونی مختلف باشد، اسباب کشی ها فقط درون محله خواهد بود. میان خودگردانی های کوچک، باید همکاری و پیوندی موثر پدید آید، تا در سطح بالاتر به مدیریت محله بیانجامد؛ این خودگردانی های محله ای می توانند بر بافت کلی یک کلانشهر تاثیر بگذارند. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 139)
ضرورت وجود تنوع
جیکوبز یکی از بزرگترین امتیازات شهر بزرگ را در گوناگونی اقتصادی، فرهنگی و فراغتی آن می داند. برای تنوع بخشیدن به خیابان ها، معتقد است که باید آنها را سرزنده نمود و چهار شرط حیاتی برای آن قائل شده است :
1- منطقه شهری یا محله، باید دست کم دو «کاربری نخستین» را پاسخگو باشد. کارکردهایی که حضور شهروندان در آن، فضا را تضمین کرده و امکان حرکت و فعالیت در این خیابان ها را بر پایه ی برنامه های روزانه، تامین کند و خدمات زیادی را به صورت همزمان امکانپذیرگرداند.
2- طول بلوک های شهری باید کوتاه باشد تا امکان میانبر رفتن و یا پیمودن راه در جهت های گوناگون را برای پیاده، تقویت نماید..
3- آمیزه ای ریزدانه از ساختمان های نو و کهنه، با کیفیت های بالا و پایین، وجود داشته باشد تا بازده اقتصادی آن ها، از طیف گسترده ای برخوردار گردد (افزون بر آن باعث تنوع در فرم و طرح ساختمان ها خواهد بود).
4- وجودِ تمرکز و تراکم تا اندازه ای بالا، از ساکنان درون محدوده. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 140)
ضرورت اختلاط کاربری ها
از نظر جیکوبز، کاربری های نخستین، آنهایی هستند که انسانها را به یک نقطه، کشیده و در آنجا نگه می دارند؛ مثل دفتر شرکت ها، کارخانه ها، واحدهای مسکونی و برخی کانونهای سرگرمی و آموزش و فراغت و کاربری های ثانوی را کاربری هایی برمی شمرد، که برای خدمات رسانی به کاربری های نخستین شکل گرفته اند.
او تاکید زیادی بر ضرورت ایجاد آمیزه های مناسب کاربری های نخستین و ثانویه، داشت. همچنین شرایط و موقعیت جغرافیایی این کاربری ها را بسیار حائز اهمیت می دانست. به باور وی هرچه کاربری های ثانوی، بهتر بتوانند به کاربری های نخستین سرویس دهند؛ بازدهی آنها بالاتر خواهد بود و هر چه گوناگونی بیشتر باشد، واحدهای بازرگانی و خدمات بیشتری را در کنار خود تاب می آورند و قشرهای متفاوت تری را پاسخگو می شوند.
او با باور به اینکه، گوناگونی به تقویت دوسویه کاربری ها خواهد انجامید؛ تاکید داشت که آمیختگی کاربری های نخستین، باید موثر باشد؛ یعنی استفاده از خیابان را برای مراجعان خود، در ساعت های مختلف روز، فراهم نمایند. از سوی دیگر باید دقت کرد که مراجعه به این مراکز، در طول روز دارای افت و خیز شدید نباشد. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 141-140)
ضرورت بلوک های شهری کوتاه
درازی بلوک های شهری، باعث می شود که آمیختگی جمعیت، تنها در خیابان های اصلی رخ بدهد؛ در دیگر اوقات، هر ساکن، در حال حرکت در خیابان مسکونی خود است. روابط همسایگی، بیرون از خیابان محلی نمی تواند بروز کند و به همین خاطر مغازه ها و دیگر خدمات، تنها در جداره خیابان اصلی نمایان می شود.
بلوک های بزرگ باعث ناپدید شدن ساختمان ها میشوند. خیابان های متناوب و بلوک های کوتاه به علت تار و پود کاربری، تعامل پیچیده ای برای استفاده کنندگان یک محله شهری را فراهم می کند. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 141)
نمونه هایی از کروکی های جیکوبز در بررسی رابطه میان میزان تعامل اجتماعی و طول بلوک های شهری
ضرورت وجود ساختمان های قدیمی
جیکوبز معتقد به ضرورت تنوع، در قدمت ساختمان های یک محله بود. او اینگونه توضیح می دهد که، اگر خیابانی تنها از ساختمانهای نوساز درست شده باشد، تنها کسانی توان پرداخت قیمت با اجاره بهای آن ها را خواهند داشت، که از توانایی مالی خوبی، برخوردار باشند. کافه های محلی، رستوران ها و شرکت های کوچک، نیاز به ساختمانهای قدیمی تر دارند. در صورت نبود ساختمان های قدیمی تر در محله، آن طیف دلخواه از فرهنگ ها و درآمد های مختلف، نمی توانند در کنار یکدیگر زندگی کنند و محله به یک یا چند قشر همانند، محدود خواهد ماند. بودنِ ساختمان های نوساز نیز در محله های قدیمی، به همان اندازه ضروری است وگرنه فعالیت های پردرآمد به خاطر فرسوده بودن بافت، از محل کوچ کرده، رونق آن را به خطر می اندازد. در بیشتر اوقات، تعداد ساختمان های قدیمی در یک محله، بیش از اندازه پذیرش آن است. با یک آمیختگی مناسب میان نو و کهنه میتوان محله را نجات داد. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 142)
ضرورت تمرکز جمعیت
جیکوبز هوادار افزایش تراکم بود. به گفته او در صورتی که تراکم جمعیت، از حدی کمتر باشد، مانند شهرهای کوچک یا حومه ها عمل کرده، تنوع خدمات به حداقل خواهد رسید. به بیان دیگر تنها خدماتی پا خواهد گرفت، که همه پسند باشد. او یادآور می شود تراکم بالا، مشتری کافی برای خدماتی که نیازها و سلیقه های ویژه را نیز پاسخگوست، به همراه خواهد داشت. تنوع بیشتر در منطقه باعث می شود، مسیرها کوتاهتر شده و انسانها بیشتر رغبت به پیاده رفتن خواهند داشت و شبکه حمل و نقل همگانی به صرفه اقتصادی خواهد رسید.
البته او تاکید داشت که تراکم بالا به تنهایی، برای سرزندگی کافی نیست و نباید آن را با تراکم بیش از اندازه یک ساختمان، اشتباه گرفت. زیرا به باور او تراکم بالای ساختمانی و تعداد زیاد واحد مسکونی، در یک قطعه باعث همسان شدن شدید واحدها میشود و به یکنواختی کلیت آن و کاهش شدید گونه ها در طرح خواهد انجامید.
از سوی دیگر، بر پایه نگاه منفی که نسبت به تنوع وجود دارد، زیان هایی بر شمرده است. برای نمونه این تصور که محله های متنوع، از دید بصری و ترافیکی مغشوش و آشفته می باشند و وحشت از آلودگی صوتی ناشی از رستوران ها کافه ها و غیره. در صورتی که برخلاف تمایل او به کوتاه شدن مسیر ها، در صورت طولانی بودن مسیر، برای حرکت پیاده که نتیجه آن ضرورت استفاده از خودروی شخصی، برای دسترسی به مقصد می شود؛ آمد و شد بیشتری تولید می کند و آلودگی صوتی بیشتری به همراه دارد. همچنین پارکینگ های همگانی، باراندازها، انبارها، پمپ بنزین و امثال آنها بدنه خیابان را اشغال میکنند. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 144-143)
نظر جیکوبز درباره نقش خودروی شخصی در شهر :
– عناصری مانند بزرگراه، پارکینگ های وسیع همسطح، جایگاه های بنزین و درایوین سینماها تاثیر بدی بر بافت شهری دارند؛ زیرا شبکه ارتباطی را از یکدیگر جدا کرده و مرزی پدید می آورند.
– پراکندگی و نبود تراکم مناسب، شهروندان را ناگزیر به استفاده بیشتر از خودروی شخصی می نماید.
– پراکندگی پیش گفته و نبود تنوع، استفاده از خودروی شخصی را افزایش می دهد و به ناتوانی شبکه حمل و نقل همگانی می انجامد.
نا امنی خیابان ها نیز -که می تواند به خاطر حضور اندک شهروندان در آن باشد- شهروندان را به استفاده بیشتر از خودروهای شخصی می کشاند.
– برای جلوگیری از متروکه شدن مرکز شهر یا مناطق شهری و همچنین تقویت سرزندگی باید آسانی حرکت با خودروی شخصی را سخت تر نمود. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 144)
خود ویرانی تنوع کلان شهری
یکی از دلایل وقوع چنین رخدادی، این است که یک مرکز شهر، دارای چنان کشش و پذیرش می شود که رقابتی میان مردم برای داشتن جایی در آن پدید می آورد، که پیامد آن افزایش سرسام آور قیمت زمین و واحد هاست؛ به گونه ای که تنها افراد یا شرکت های ثروتمند توانایی خرید آن را دارند. درنتیجه کاربری های توانگر در محل تکثیر شده، دیگران را بیرون می رانند. واحدهای مسکونی هم تنها قشری خاص را می پذیرند. مرکز شهر یا منطقه شهری به سرعت هم شکل و یکنواخت شده و تنوع خود را از دست میدهد. جیکوبز تاکید دارد که باید به طور اصولی، بر شمار مناطق شهری افزود تا در رقابت بین آن ها پیامد منفی به پایین ترین سطح برسد.
بحث دیگر وجود خلایی است، که در نوارهای مرزی مناطق شهری و محله ها، مانند راه آهن، خیابان های پر آمد و شد، سواحل و کرانه ها و محدوده های بزرگ تک کار کردی وجود دارد. تنها امکان برای سر زنده کردن این نوار ها پدید آوردن نقاط پر رفت و آمد و پر کشش در آنهاست.
جیکوبز در مبحثی دیگر دلیل تبدیل برخی از محدوده ها به بافت مسئله دار را شیوه برخورد مسئولان میداند و می نویسد تخریب و نوسازی های گسترده با هدف بهسازی این بافت ها بود، ولی مسائل بسیار بدتری را پدید آورد، زیرا مسئولان با رکود و متروک شدن به مبارزه بر نخواستند.
جابجایی اجباری ساکنان پیشین این مناطق، احساس نامطلوبی در آن ها و در مناطق جدید سکونت آنها ایجاد کرد. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 146-145)
تبدیل بافت عادی به یک بافت مسئله دار، باعث می شود هیچ جوینده ی خانه ای رغبتی برای زندگی در این بافت نداشته باشد. عناصر پویا دربافت باقی نمی ماند و این به مهاجرت بسیار زیاد منجر می شود. سپس بورس بازان و سوداگران با خرید ارزان این واحدها و فروش گران آن به کسانی که چاره ای جز خرید ندارند -معمولاً سیاه پوستان- نه تنها سود زیادی به جیب می زنند، بلکه به مسئله دار شدن بافت کمک می کنند.
بافت های مسئله دار مزمن پس از هر بهسازی، در کمترین زمان به حالت اول باز میگردند. با نقل مکان هر فرد که به درآمد بهتری دست می یابد، خانه خالی شده و به فرد مستحق تری واگذار میشود؛ با گذشت زمان این مجتمع ها اعتبار اجتماعی و اقتصادی خود را از دست می دهند و با پایین رفتن وجهه، امکان هر گونه تنوع اجتماعی را نیز از دست میدهند. بزرگترین امکان برای موفقیت در مرمت و بهسازی یک بافت، این است که بخش بزرگی از ساکنان بخواهند در محله بمانند. او روابط انسانی همبسته میان ساکنان و همسایگان را یکی از مهمترین عوامل موفقیت طرح می داند.
خود ترمیمی بافت یعنی، محله خود را بهسازی کند و این با کمتر شدن فشردگی جمعیتی، بدون خالی ماندن خانه ها آغاز می شود. ساکنان با توان مالی بیشتر به جای رفتن از محله، خانه و آپارتمان خود را گسترش دهند. به این صورت روندی در متنوع شدن قشر های اجتماعی محله رخ میدهد و کششی برای جابجایی فعالیت های دیگر به این محله هویدا می شود. اینگونه مرمت یا خود ترمیمی شرطی دشوار دارد؛ یعنی هیچ کس در خرید ارزان خانه های فرسوده و یا گران کردن اجاره و قیمت خانه پس از مرمت سودی نبرد. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 148-146)
او باور داشت که تامین بودجه مورد نیاز باید به صورت تدریجی و با برنامه باشد. یک شهرسازی موقر ومحکم، به صورت پدیده ای پیچیده، رفته رفته رشد و تغییر می کند. این تحول آهسته ولی پیوسته، نیازمند تامین بودجه ای تدریجی است اما امروزه تنها پروژه های بزرگ و محدوده های گسترده حمایت می شوند؛ در حالی که به نظر او سطوح گسترده برای تنوع زیان بخش است.
او برای خانه سازی حمایت شده از سوی دولت پیشنهاد هایی دارد :
– دولت به جای انبوه سازی برای قشر های ویژه و ایفای نقش مالک در برابر مستاجر، بهتر است سامانه ای برای تثبیت اجاره بها تهیه نماید.
– دولت بهتر است به جای تخریب و نوسازی های گسترده، به ساخت و اجاره تک بناهایی که در مناطق معینی قرار دارند کمک مالی نماید، با این شرط که پس از پایان کار به قشرهای مورد نظر دولت اجازه داده شود.
– در صورتی که وضعیت مالی مستاجر بهبود یابد، می تواند در واحد مسکونی بماند و تنها باید در سهم اجاره مشارکت بیشتری داشته باشد؛ البته تا حدی که جذابیت باقی ماندن در واحد مسکونی از بین نرود.
– قوانین مصادره تا حد زیادی از مدار خارج شوند، تا رغبت مالکان در اجاره ملک خود به قشر آسیب پذیر بیشتر شود. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 149-148)
او در زمینه مرمت و بهسازی بافت ها بر این باور بود که :
– هدف از مرمت و بهسازی هر بافت، همخوان کردن آن با بافت کلی شهر است و این کار شدنی نیست، مگر با ایجاد گوناگونی در خود بافت و بافت های پیرامونی.
– هیچ راهکار و قاعده ی همگانی برای مرمت و بهسازی وجود ندارد و می باید به ویژگی های محله ای که مرمت می شود، توجه نمود.
– وظیفه اصلی در مرمت و بهسازی، ایجاد و تقویت کاربری های نخستین در محله های صرفاً مسکونی است. این کار با تغییر کاربری در طبقه همکف ساختمان، شدنی است.
– مجموعه هایی که به صورت اختیاری خود را از محیط جدا کرده اند، در واقع نمی خواهند با بقیه شهر و محله های پیرامون پیوند داشته باشند. در این باره تنها می توان تلاش کرد تا محدوده های پیرامونی آنها سرزنده شوند. از این راه احساس امنیت لازم به خیابان ها داده می شود. احساس ناامنی در برابر جرم و جنایت باعث گوشه گیری می شود.
او با تاکید بر اینکه هر تغییر در بافت مسئله دار همواره به طرزی پیچیده، بر دیگر محله ها تاثیر می گذارد معتقد بود که پرداختن به مسائل یک محله به صورت مستقل نتیجه ای نخواهد داشت، چه رسد به حل معضلات آن.
به اعتقاد او با برخورد قیاسی، یعنی عمومیت دادن ویژگی های کل به اجزا، نمی توان به روشی مناسب دست یافت، بلکه باید به صورت استقرایی -یعنی آنکه به دقت ببینیم چه چیزی در آنجا وجود دارد و چگونه رفتاری از خود نشان می دهد- روش مناسب را کشف نمود. (سیر اندیشه ها در شهرسازی جلد دوم ص 150-149)
کتاب هایی که از این اندیشمند به جای مانده اند موارد زیر را شامل می شوند:
مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی(1)
این کتاب تاثیرگذارترین اثر جیکوبز و حتی می توان گفت تاثیرگذارترین کتاب آمریکایی درزمینه ی برنامه ریزی شهری و شهرهای آمریکایی است. کتابی که به گونه ای وسیع ،از جانب برنامه ریزان حرفه ای و به طورکلی عموم مردم، موردمطالعه قرار گرفت، کتاب نقدی جدی را بر سیاست های نوسازی شهری در سال های ۱۹۵۰ وارد می کند، او معتقد است این سیاست ها جوامع را ویران کرده و فضاهای شهری غیرطبیعی و منزوی، را ایجاد می کند. کتاب علاوه بر درس هایی عملی درزمینه ی طراحی و برنامه ریزی شهری، زیرساخت های نظری را برای چالش توسعه ی مدرن ارائه می کند.
اقتصاد شهرها(2)
تز کتاب این است که شهرها محرک های اولیه برای توسعه ی اقتصادی هستند. استدلال اصلی جیکوبز این است که رشد فراوان اقتصادی منتج از جایگزینی واردات شهری است. او همچنین مدعی است که تولید افزوده صادرشده به سایر شهرها، شانس جدیدی را به آنها برای ملحق شدن در واردات جایگزین می دهد که حاصل آن جریان تولید در چرخه ی رشد مثبت است.
در این کتاب او برای اولین بار به طورجدی نظریه ی تقدم کشاورزی بر پیدایش تمدن شهری را زیر سوال برد. این نظریه با استناد به یافته های باستان شناسی در چتل هویوک، پیدایش کشاورزی را محصول شهرها دانسته، اهلی کردن حیوانات را نیز در شهرهای آغازین جست وجو می کند.
http://memari.online/17895/
مسئله ی جدایی طلبی(3)
این کتاب به تحلیل مبارزه ی کبک برای جدایی طلبی می پردازد. به نظر او پرداختن به این موضوع مهم بود و این به دلیل فهم این سوالات بود که شهرها چگونه آشکار می شوند و چه تاثیری بر پیشرفت ملت ها می گذارند؟
شهرها و ثروت ملل(4)
این کتاب به مطالعه ی تخصصی در مورد اهمیت شهرها و نواحی شهری در کشورشان و به تبع آن در اقتصاد جهانی می پردازد. کتاب یکی از اساسی ترین مفروضات اقتصاد کلاسیک و نئو کلاسیک که به دولت ملی به عنوان بازیگر اصلی درصحنه ی اقتصاد کلان نگاه می کند را به چالش می کشد و در این زمینه از فرضیه ای که در کتاب اقتصاد شهرها مطرح کرده بود، استفاده می کند.
نظام بقا(5)
این کتاب گفتگویی در مورد شالوده های اخلاقی جنبش های تجاری و سیاسی خارج از شهر است، مطالعه ای در مورد شالوده های اخلاقی کار. او دراین کتاب نیز رویکردی مبتنی بر مشاهده دارد. کتاب به صورت یک گفتگوی افلاطونی نوشته شده است. به نظر می رسد او (آن گونه که به وسیله ی شخصیت ها در کتابش توصیف شده) با کنار هم قرار دادن بخش هایی از روزنامه ها که در مورد قضاوت های اخلاقی مرتبط باکار بودند دو الگو از رفتار اخلاقی را با نام های «سندرم اخلاقی A، یا سندرم اخلاقی تجاری و سندرم اخلاقیB،» یا سندرم اخلاقی پشتیبان را به دست آورد. نظریات اخلاقی که در این سندروم ها قرار نمی گیرند در هر دو سندرم قابل اجرا هستند
http://memari.online/17895/
ماهیت اقتصاد(7)
این کتاب گفتگویی میان دوستان بر سر یک قضیه ی اثبات شده است. در طول گفتگو، شخصیت جیکوبز شباهت های میان عملکرد اکوسیستم و اقتصاد را آشکار و امتحان می کند. موضوعات شامل توسعه ی اقتصادی و محیطی، رشد و توسعه و اینکه اقتصاد و محیط چگونه از طریق «خود سوخت گیری[۷]» حیات می یابند، است. مفاهیم کتاب با مثال های زیستی و اقتصادی مجهز شده اند و انسجام خویش را در این دو لغت به نمایش می گذارند.
عصر تاریکی در پیش رو(8)
در کتاب جیکوبز استدلال می کند که تمدن « آمریکای شمالی» نشانه هایی را از منحنی نزولی که قابل قیاس با فروپاشی امپراتوری روم است را نشان می دهد. نظریه ی او متمرکز بر ۵ رکن از فرهنگ ماست که ما برای پابرجا ماندن متکی به آنها هستیم که می توانند به گونه ای خلاصه شامل: خانواده ی هسته ای (یا شاید اجتماع)، تحصیلات، علم، مالیات و نمایندگی دولتی، و سازمان و ضمانت حرفه ای، باشند. هرچند درنتیجه او می پذیرد که، « در مدت زمان معلوم گفتن اینکه آیا کدام یک از نیروهای زندگی یا مرگ فرهنگی مستولی هستند، دشوار است. آیا گسترش حومه های شهری، با از بین بردن جوامع و هدر دادن زمین، زمان، و انرژی نشانی از زوال نیست؟ یا اینکه آیا میل به پیشرفت در ابزار تسلط، نشانه ی قدرت و توانایی تطبیق در فرهنگ آمریکای شمالی است؟ به گونه ای تقریبی، هر یک از این ها می توانند درست باشد.»
http://memari.online/17895/
پایان