objet
ابژه در روناشناسی چیست؟
تا به حال فکر کرده اید تجربیات اولیه ما چگونه ادراک، رفتار و احساسات ما را شکل می دهند؟ ارتباط بین روابط اولیه و روابط بعدی ما چیست؟ نحوه برخورد والدینمان با ما چه تاثیری بر رفتار ما با خود و دیگران دارد؟ نظریه روابط ابژه ای که با آن نظریه روابط شی یا روابط موضوعی هم می گویند، یکی از موردتوجه ترین نظریه ها در علم روانشناسی است که در آن نظریه پردازان سعی کردند که به سوالات بالا پاسخ دهند. در این مطلب ما می خواهیم به طور کامل به نظریه روابط ابژه ای بپردازیم، پس تا انتهای این مقاله با ما همراه باشید.
تعریف ابژه
ابژه (object) با اصطلاحاتی نظیر شی یا موضوع نیز یاد می شود؛ و در روانشناسی معانی متفاوتی از آنچه در ادبیات با آن سروکار داریم، به خود گرفته است. زمانی که صحبت از ابژه به میان می آید، منظورمان شخص یا چیز مهمی در زندگی فرد وجود دارد، که نقش آن مهم و غیرقابل انکار است. برای مثال نخستین ابژه ای که نوزاد با آن سر و کار دارد، پستان مادر است که خود بخشی از یک ابژه کلی تر به نام مادر می باشد.
ابژه ها برای هر فرد می توانند خوب یا بد باشند. ابژه خوب ابژه ای است که با عواطف مثبت مانند محبت، عشق، حمایت و… تداعی شود و ابژه بد ابژه ای است که با عواطف منفی همچون محرومیت، ناکامی، خشم و… تداعی می شود. این نکته حائز اهمیت است که هیچ ابژه ای تماما خوب یا تماما بد نیست و ابژه ها معمولا ملغمه ای از احساسات و عواطف منفی و مثبت را در ما ایجاد می کنند؛ اما با گذر زمان ما از ابژه ای تحت عنوان ابژه خوب یاد می کنیم که عواطف مثبت را به میزان بیشتری از عواطف منفی در ما ایجاد کند به طوریکه می تواند هیجانات منفی را تا حدودی تعدیل کرده و ظرفیت تحمل ناکامی را در ما به وجود آورد.
نظریه روابط ابژه ای چیست؟
نظریه روابط ابژه ای توسط گروهی از روانشناسان ازجمله ملانی کلاین مطرح شد. ملانی کلاین یکی از تاثیرگذارترین روانکاوان در دنیای روانشناسی است که در سال 1882 در وین به دنیا آمد. او از کار زیگموند فروید الهام گرفت، و درحالی که کار او را گسترش داد، نظریه روابط ابژه ای را نیز مطرح کرد.
پس می توان گفت، نظریه روابط ابژه ای، نظریه ای است که از دل روانکاوی بیرون آمده است، بااین حال تفاوت هایی هم با آن دارد. یکی از تفاوت های عمده این است که نظریه روانکاوی تاکید داشت انسان ها با انگیزه های جنسی و پرخاشگرانه برانگیخته می شوند، درحالی که نظریه پردازان روابط ابژه ای عموماً نیاز به تماس با دیگران و نیاز به ایجاد روابط (نه لذت جنسی) را انگیزه اصلی رفتار انسان و رشد شخصیت او می دانند.
درواقع، نظریه پردازان روابط ابژه ای بر اهمیت و تاثیر تعاملات اولیه فرد، در درجه اول رابطه مادر و نوزاد، در رشد شخصیت، مقاصد رفتاری و انتخاب های ما در زندگی تاکید می کنند. در این نظریه اعتقاد بر این است که نوزادان بازنمایی های ذهنی را در روابط اولیه خود با دیگران مهم تشکیل می دهند و این تصاویر ذهنی و درونی به طور قابل توجهی بر روابط بین فردی آن ها در آینده تاثیر می گذارد.
در نظریه روابط ابژه ای، اصطلاح «ابژه» به موجودات بی جان اشاره نمی کند، بلکه به افراد مهمی که هدف احساسات یا مقاصد فرد هستند و فرد با آن ها ارتباط دارد، معمولاً مادر، پدر یا مراقب اصلی فرد اشاره می کند.
ابژه های درونی، افراد واقعی هستند که در واقعیت وجود دارد و فرد با انرژی هیجانی و عاطفی روی آن ها سرمایه گذاری می کند. ابژه های درونی، بازنمایی فرد از ابژه ها یا دیگران مهم است. علت اینکه روابط اولیه با ابژه بر روابط بعدی فرد نیز تاثیر می گذارند این است که کودک در طی رابطه با مراقبان اولیه خود، ابژه ها را پردازش می کند و تصاویر ذهنی از آن ها در ذهنش شکل می دهد. سپس با توجه به بازنمایی ها ذهنی از دیگران، تصویری درونی از خودش به عنوان یک فرد و خودش در رابطه با دیگری شکل می دهد و بر اساس همین تصاویر و بازنمایی ها هم رفتار می کند و روابط بعدی خودش را شکل می دهد.
نکته جالب این است که کودک همیشه مادر یا پدر یا هر ابژه دیگری را آن طور که واقعاً بودند درونی نمی کند. آنچه او درونی می کند، درواقع تجربه ذهنی فرد از ابژه است که می تواند آمیزه ای از واقعیت و خیال باشد. این یکی از دلایلی است که بازنمایی ذهنی خواهران و برادران از والدینشان هیچ وقت عین هم نیست.
ابژه در روانشناسی چیست؟
همان طور که در بالا گفته شد، شخصیت فرد در روابط شکل می گیرد و رشد می یابد. درواقع، من (ایگو) فرد، از همان اوایل زندگی در جستجوی ابژه است، در جستجوی کسی یا چیزی که خود را به آن پیوند دهد. اولین متن این پیوند را، رابطه کودک با مراقب اولیه اش، یعنی مادر شکل می دهد. مادر، اولین ابژه ای است که کودک پناه را در او می جوید. مادر در ابتدا چیزی نیست جز کسی که نیاز کودک به غذا را رفع می کند. یعنی او کسی است که در خدمت نیازهای پایه ای کودک است و کودک «خوب و بد» بودن مادر را در ارتباط با همین ارضای نیازها می بیند. اگر مادر نیاز کودک را رفع کند، تصویر ذهنی کودک از ابژه خوب است و اگر مادر نیاز را برطرف نکند، کودک دچار یک تجربه ناخوشایند و ناکامی می شود و درنتیجه تصویر ذهنی او از ابژه بد می شود. اما با گذر زمان، این رابطه از مرزهای صرفاً زیست شناختی می گذرد و یک بعد عاطفی نیز به آن افزوده می شود. در این دوران، مادر برای فرد متفاوت از همه ی دیگران است، که از او نمی توان جدا شد و جدایی اضطراب آور و دردناک است چراکه بقای کودک را تهدید می کند. برای کودک در این سن، جدایی مرگبار است و تنها من (ایگو) او در همزیستی با مادر رشد می کند. پس در این دوره، بین من و ابژه تمایزی وجود ندارد. بااین حال به تدریج، کودک ظرفیت این را پیدا می کند که خود را از ابژه جدا کند. این جدایی او را به سمت «فرد شوندگی» سوق می دهد که به او اجازه می دهد که هویت خودش را بیابد و بار دیگر با ابژه خود، مستقل از حالت نیاز رابطه برقرار کند. هر خللی در این مسیر، باعث اختلال در کارکرد ایگو یا من می شود و نهایتاً آسیبی بر شخصیت و روابط بعدی فرد ایجاد می کند.
اگر فردی در کودکی در رابطه با مادرش غفلت را تجربه کند، در بزرگ سالی هم همین رفتار را با افراد مهم زندگی اش خواهد داشت؛ زیرا تصویرهای ذهنی، تجربه ها و حس هایی که بین فرد و ابژه اش در کودکی ردوبدل شده به طور ناخودآگاه در فرد می ماند و به بزرگ سالی او و روابط بعدی اش منتقل می شود.
پس، روشی که افراد با بقیه در زندگی بزرگ سالی شان ارتباط برقرار می کنند، به واسطه تجارب دوران کودکی شان شکل می گیرد.
محدودیت های درمان مبتنی بر نظریه روابط ابژه ای چیست؟
توجه به این نکته مهم است که درمان متمرکز بر روابط ابژه ای زمان بر است. درواقع، درمان با تمرکز بر روابط ابژه برای مقابله با مسائل عمیقی طراحی شده است که می تواند به اوایل دوران نوزادی یا کودکی شما برگردد. این رویکرد، یک رویکرد غیر رهنمودی است، بنابراین درمان روابط ابژه ای ممکن است برای افرادی که به دنبال نتایج سریع هستند، گزینه مناسبی نباشد. بااین حال، برخی از اشکال درمان روابط ابژه ای را می توان برای کشف رویدادهای اخیر در زندگی یک فرد مورداستفاده قرارداد، که ممکن است برای دستیابی به نتایج مطلوب به زمان زیادی نیاز نداشته باشد.
علاوه بر مورد بالا، درمان روابط ابژه ای به دلیل دست کم گرفتن مبنای بیولوژیکی ممکن است به تنهایی برای درمان مراجعان مبتلابه اوتیسم، برخی از اشکال روان پریشی یا برخی ناتوانی های یادگیری کافی نباشد و بنابراین، انواع دیگر درمان و همچنین حمایت دارویی نیز نیاز باشد.
INSTAGRAM:PHOTO.SFB