خانواده و اهمیت آن در دوره کودکی
نوزاد در خانواده به دنیا می آید و اولین تعاملات خود را با محیط آغاز می کند. در این کانون اولیه اولین تاثیر و تاثرات متقابل آغاز می شود و کودک کم کم در فرآیند رشد و اجتماعی قرار می گیرد. همانطور که روان شناسان معتقدند سالهای اولیه کودکی نقش بسزایی در رشد شخصیت و آینده او دارد. بیشتر طرحواره ها و شناختهای کودک از خود ، اطرافیان و محیط در این دوران شکل می گیرد. میزان سلامت جسمانی و روانی کودک بسته به ارتباطی است که خانواده با وی دارد و تا چه حد تلاش می کندنیازهای او رابرآوردهسازد.
کودکانی که در این سنین از لحاظ عاطفی و امنیتی در خانواده تامین نمی شوند به انواع مشکلات مبتلا می شوند. مشکلات این کودکان اغلب با شیطنتها ، دروغگوییها و حرف نشنیدنهای ساده شروع می شود و با توجه به وضع نابسامان خانواده به بزهکاریها و جنایات بزرگسالی منتهی می شود. سخت گیری زیاد والدین یا بی توجهی آنها ، یا ننر و لوس بار آوردن کودک و برآورده ساختن کلیه نیازهای منطقی و غیر منطقی او ، شخصیت سالمی را به بار نخواهد آورد. سلامت خود خانواده ، تعادل شخصیتی والدین و آشنایی آنها به اصولی که می تواند محیط خانواده را سالمتر سازد، بسیار حائز اهمیت است.
اهمیت خانواده در دوران نوجوانی
نیازهای مرحله نوجوانی دوران حساس است. بطوری که در کنار سایر تحولات و تغییراتی که از جنبه های جسمانی و روانی در فرد اتفاق می افتد، ویژگی مشترک و مهم دیگر آن دوران ، استقلال طلبی نوجوان در خانواده است. نوجوان می خواهد به طریقی رشد استقلال خود را به خانواده ثابت کند و بر این اساس شروع به ایجاد فاصله بین خود و خانواده می کند و به
گره همسالان نزدیک میشود.
در صورتی که خانواده در این دوران به کارکردهای اساسی خود آشنایی نداشته باشد و همچنین با ویژگیهای دوران نوجوانی آشنا نباشد، نخواهد توانست عملکرد تربیتی خود را به نحو احسن ایفا نماید. و چه بسا که اقدامات نادرست از سوی خانواده ، فضای نامناسب موجود در خانواده و غیره ، بیشتر و بیشتر نوجوان را از محیط خانواده دور ساخته و در صورتی که خانواده در گذشته نیز کارکرد تربیتی خود را به شیوه درست اعمال نکرده باشد و فرد از پختگی فکری کاملی برخوردار نباشد با گرایش به زمینه های ناسازگارانه مثل عضویت در گروههای افراطی و سایر زمینه ها مشکلات فردی و اجتماعی زیادی را به بار خواهد آورد.
سخت گیری زیاد والدین و خانواده در این دوران و همچنین سهل گیری و آزاد گذاری آنها فرزند را موجودی سرکش ، طغیانگر و متزلزل بار خواهند آورد. از این گذشته این دوران ، دوران الگو گیری و همانند سازی و لازم است خانواده الگوهای مناسبی را برای نوجوان خود فراهم سازند. میزان حضور خانواده در اجتماع نیز در این اهمیت بسزایی دارد. هابز معتقد است که بسیاری از نوجوانان پریشان حال و آشفته به خانواده هایی تعلق دارند که از زندگی اجتماعی مجزا و بیگانه اند. خانواده در عین حال که کوچکترین واحد اجتماعی است، مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است. افراد سالم جامعه ، افراد موفق و افراد فعال اجتماعی از داخل خانواده های سالم بیرون آمده اند و افراد ناسالم پرورش یافته خانواده های ناسالم هستند.
اهمیت خانواده = سلامت خانواده
انحرافات خانواده ، عدم سلامت روانی خانواده ، مشکلات اقتصادی و اجتماعی خانواده از لحاظ تاثیری که روی اعضاء خود دارد جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد. افراد پیوند میان خانواده و اجتماع هستند. افراد پرورش یافته در خانواده وارد اجتماع می شوند و ویژگیهای سالم یا ناسالم خود را که در خانواده دریافت کرده وارد اجتماع می کنند. از این لحاظ سلامت یک جامعه به سلامت خانواده های آن وابسته است.
لامارک و لوپله و دیگران ، خانواده را مهمترین کانونی می دانند که جامعه از آن تغذیه می کنند. به این ترتیب فرد در کنار تاثیری که از اجتماع خود می پذیرد با توشه ای که از خانواده خود دریافت کرده است محیط پیرامون خود را تحت تاثیر قرار می دهد. چنین تاثیراتی علاوه بر مسائل پیرامونی جزئی بلکه بر مسائل کلان اقتصادی – اجتماعی و سیاسی یک جامعه نیز نقش دارند. به این ترتیب به نظر می رسد که اصلاح یک جامعه ، پیشرفت و ترقی آن از جنبه های مختلف تاثیر اصلاح خانواده ، توجه افراد به اهمیت خانواده و آموزش آنهاست.
سلامت جامعه در گرو خانواده سالم
خبرگزاری مهر – گروه اجتماعی : خانواده به عنوان کوچک ترین نهاد اجتماعی ، آسیب پذیرترین گروه در برابر آسیب های اجتماعی است به طوری که اکثر مشکلات و آسیب ها ابتدا در خانواده ها بروز پیدا می کند و در صورت عدم پیشگیری و برخورد نا صحیح با آنها ، به درون جامعه نیز رسوخ می کند و در این شرایط دشوار دیگر نمی توان به راحتی مشکلات و آسیب ها را کنترل کرد.
به گزارش خبرنگار مهر ، با توجه به شرایط امروز جامعه ، افزایش مشکلات ، آسیب ها و ناهنجاری ها و تغییرات زندگی نسبت به گذشته و… بنابراین چنانچه نتوانیم پایه های خانواده را محکم و استوار بنا کنیم در این صورت شاهد بروز آسیب ها و ناهنجاری ها در خانواده ها خواهیم بود.
امروزه انواع مختلف خشونت های خانگی ، اعتیاد ، طلاق و جدای عاطفی و… از جمله آسیب هایی است که سلامت خانواده ها را به مخاطره می اندازد.
بر همین اساس ، به منظور تحکیم بنیان و سلامت خانواده ها از سوی سازمان ها و نهادهای حمایتی مانند بهزیستی ، کمیته امداد و همچنین مرکز اموز زنان و خانواده اقدامات ، طرح ها و برنامه هایی در دست اجرا است که اجرای درست و فراگیر این برنامه ها می تواند کمک موثری در تقویت بنیان خانواده و جلوگیری از افزایش آسیب های اجتماعی در جامعه باشد.
طرح رحمت در راستای پیشگیری از آسیب های اجتماعی در خانواده ها و تعمیق باورهای دینی زنان و تحکیم بنیان خانواده یکی از این طرحهایی است که در سال جاری به عنوان پایلوت در 5 استان کشور اجرایی شده است که بزودی مرکز امور زنان و خانواده نتیجه اجرایی شدن و همچنین تاثیر آن را در کاهش آسیب های اجتماعی در خانواده ها مطرح خواهد کرد.
مدیرکل دفتر آسیب های اجتماعی سازمان بهزیستی نیز در خصوص اقدامات بهزیستی برای ارتقاء جایگاه و تحکیم بنیان خانواده ، می گوید: توانمندسازی مردم به خصوص اقشار نیازمند ودرمعرض آسیب ، طرح آموزش مهارت های زندگی ، ایجاد گروه های همیاران سلامت روان و اجتماعی و پایگاه سلامت اجتماعی و… از جمله اقداماتی است که بهزیستی در این زمینه انجام می دهد.
رجب صمدی می افزاید: از طریق آموزش مهارت های زندگی به افراد نحوه برخورد و مواجهه با مشکلات و چالش های مختلف و همچنین نحوه تصمیم گیری آموزش داده می شود. این طرح چند سال است که در دبستان ها و مدارس راهنمایی اجرا می شود.
وی خاطر نشان می کند: در حال حاضر فقط 5 درصد دانش آموزان کشور تحت پوشش آموزش های مهارت زندگی قرار دارند در صورتی که بتوانیم با برنامه ریزی و افزایش اعتبارات دانش آموزان بیشتری را تحت پوشش این طرح قرار دهیم در این صورت خواهیم توانست به سلامت خانواده کمک موثری کنیم.
البته اقداماتی که در حال حاضر در جهت تقویت بنیان خانواده و جلوگیری از افزایش آسیب های اجتماعی انجام می شود خوب است اما به هیچ وجه کافی نیست و باید برای گسترش آنها ، مسئولان چاره ای بیندیشند در غیر این صورت در آینده ای نه چندان دور شاهد نابسامانی و تضعیف پایه های خانواده خواهیم بود.
در شرایط فعلی و با توجه به مشکلات جامعه افراد خانواده کمتر فرصت می کنند درکنار هم باشند و باهم گفتگو و یا درد و دل کنند و این امر خود به خود تهدیدی برای سلامت نهاد خانواده خواهد بود به همین علت باید خانواده ها به این امر توجه کافی داشته باشند و روابط میان خود و فرزندانشان را بر پایه صداقت ، عشق و عاطفه بنا کنند.
با توجه به اینکه شخصیت فرد در خانواده شکل می گیرد بنابراین عملکرد و رفتار کودکان در جامعه نشانده تربیت صحیح و یا غلط والدین آنان است به همین دلیل باید پدران و مادران امنیت روحی و روانی کودک را در خانواده تامین کنند و به آنها نحوه صحیح و سالم زندگی کردن و همچنین نحوه برخورد درست با مشکلات را بیاموزند.
در چنین شرایطی سلامت فرد و خانواده تا حدود زیادی تامین می شود و آسیب های اجتماعی کمتر به درون خانواده سالم رسوخ پیدا می کنند.
در خانواده هایی که از ثبات برخوردار نیستند به دلیل نابسامانی ، آسیب های مختلفی مانند کودک آزاری ، انواع خشونت های خانگی ، طلاق ، اعتیاد ، فرار فرزندان از خانواده ، اتفاق می افتد که باید با آموزش مهارت های زندگی نحوه صحیح ارتباط و همچنین برخورد با مشکلات به افراد خانواده ها آموزش داده شود.
جامعه شناسان معتقدند که آسیب های اجتماعی سالانه حدود 10 درصد افزایش پیدا می کنند و این امر محیط خانواده ها را به شدت تهدید می کند به همین دلیل دولت باید با ارائه برنامه های درست اقدام اساسی و جدی برای پیشگیری و کنترل از این آسیب ها انجام دهد ، چون یک سازمان مانند بهزیستی ب
عده ای از روانشناسان به نقش مادر و پدر در تربیت فرزندان تاکید زیاد دارند. فضای روانی میان کودک و فرزندان را میتوان براساس چند ضابطه مورد بررسی قرار داد. مثلاً طرز تلقی والدین به کودک میتواند بی اعتنایی، سلطه، محافظت کنند، سرد، پرخاشگر، گرم، عناد آمیز، طرد کننده و……… باشد. برخی محققان مانند بالدوین، کلاهورن و بریس مختلف را در فضای روانی میان والدین و کودک مشاهده کرده اند :
1- پذیرفتن و طرد کردن – این بُعد به شدت گرمی و صمیمیتی که اولیاء نسبت به کودک خود ابراز میکنند مربوط میشود، تحقیقات بین فرهنگی نشان میدهد که در این مورد تفاوتهای چشمگیر میان ملتها و حتی گروههای یک جامعه وجود دارد
2- توجه و بی توجهی – این بعد به شدت محافظت، مراقبت و توجه اولیاء نسبت به کودک مربوط میشود، این حالت میتواند از مواظبت و مراقبت شدید اولیاء از کودک در مورد روبرو شدن با مسایل زندگی تا بی اعتنایی، عدم مراقبت و عدم توجه افراطی ارائه یابد.
3- دیکتاتوری و دموکراسی – مربوط به میزان اشتراک کودک در فعالیتها و تصمیمات خانواده است غیر از این موارد توجه یا عدم توجهها، به فرزندان نیز مهم است. هم چنان که توجه پدر به دختران و میزان محبت با آنها، نوازش و در آغوش کشیدن آنها میتواند در روحیه دختر و جلوگیری از انحراف او موثر باشد. انرژی خاص که در پدر به عنوان مرد وجود دارد. اگر به درستی به فرزند دختر یا به عکس منتقل شود. نیاز عاطفی و حتی جسمی فرزندان را تامین کرده و از انحراف آنان در سن بلوغ و نوجوانی جلوگیری میکند.
تحقیقات نشان میدهد که بین رفتار ضد اجتماعی و ناسازگارانه کودک و این نوع رفتار در بزرگسایی ارتباط و مداومت وجود دارد، همچنین کودکان ناسازگاری که درکودکی پرخاشگر و برونگرا هستند، زمینه بیشتری برای ابتلاء به بیماری اسکیزوفرنیا دارند تا کودکانی که خجول و گوشه گیرند.
بیعدالتی والدین
براساس نتایجی که از این پژوهش بدست میآید. معلوم میشود که چرا در یک خانواده، با سطح مشخص و موقعیت اجتماعی ـ اقتصادی رفتار همه بچهها یکسان نیست، چرا در یک خانواده همین بچهها تفاوت رفتاری چشمگیر دارند؟ مهمترین آن عدم توجه کافی والدین به فرزندان است. ظاهراً مادر یا پدر نباید تفاوتی میان فرزندان خود بگذارند. اما واقعیت آن است که چنین تفاوتی وجود دارد. والدین به دلایل فرهنگی و تربیتی به برخی از فرزندان خود توجه بیشتری دارند. این توجه میتواند هم از نظر دادن امکانات مادی صورت گیرد، هم به لحاظ کنترل و تامین نیازهای عاطفی و توجه و اظهار علاقه به آنان باشد، بچههای دیگر که از توجه مادی و معنوی و عاطفی کمتری برخوردارند. و به خوبی هم آن را درک میکنند. اما قادر به بیان صریح اعتراض خود نمیباشند. حتی گاه بیان آن را امری صحیح نمیدانند، اما قادر به نشان ندادن اعتراض و واکنش خود به رفتار ناعادلانه والدین نمیباشند. پس شیوههای غیرمستقیم را برای این کار انتخاب میکنند.
شیوههای غیرمستقیم بیشتر برای جلب توجه است. حداقل در مراحل اولیه چنین است. اما پس از مدتی که به رفتارهای فوق عادت میکنند. حتی خود کودکان و جوانان فراموش میکنند که نیاز اصلی آنان چه بوده است. پس دست به خشونت میزنند. این خشونت ریشه در سرخوردگیهای عاطفی دارد، سرخوردگی عاطفی آنان ریشه در بیعدالتی والدین در توزیع امکانات میان فرزندان دارد که سبب بروز خشم در کودکان برخوردار از سهیمه کمتر است. خشم یا امکان بروز و ظهور مییابد که به شکل پرخاشگری و خشونت است که از مراحل اولیه شکل گرفته و در قالب رفتارهای بزهکارانه تجلی نهایی خود را نشان میدهد. گاهی هم خشم فرو خورده شده و منجر به افسردگی، گوشهگیری و بیماریهای گوناگون روانی و جسمیمیگردد. در هر حال بیعدالتی والدین که نامحسوس است، میتواند سبب تغییر سرنوشت فرزندان آنان گردد.
تحقیق و پژوهش حاضر نشان میدهد که اکثر بزهکاران مورد تحقیق ما فرزندان دوم به بعد هستند کسانی که در فرهنگ ما کمتر مورد توجه والدین هستند.
ه تنهایی از عهده این
نوجوانی یکی از حساس ترین دوران زندگی به حساب می آید، زیرا عوامل زیستی، روانی و اجتماعی تواما در بروز دوره نوجوانی دخالت دارد. این مرحله از زندگی نوجوانان مصادف با ورود آنان به مقاطع تحصیلی راهنمایی و دبیرستان می باشد. بنابراین با ورود نوجوان به دوره دبیرستان، خانواده در موقعیت جدیدی قرار می گیرد. به همین جهت نقش و مسوولیت خانواده نیز متحول می شود و ابعاد گسترده تری می یابد. از این رو باید توانایی مادران و پدران در امر تعلیم و تربیت فرزندان افزایش پیدا کند و این امکان را بیابند که هرچه بیشتر با نحوه تربیت فرزندان خویش آشنا شوند، تحقق این خواست جز با گسترش آموزش خانواده امکان پذیر نیست. مطلب زیر که برگرفته از سایت آفتاب است به پدرها و مادرها کمک می کند تا نوجوان خود را بهتر بشناسند و در تربیت او مفق تر عمل کنند.
سن رشدیافتگی نوجوان
شاید جدی ترین موضوع مورد توجه نوجوان، تفاوت های فردی در هنگامی است که ویژگی ها و مشخصه های رشد پس از بلوغ ظاهر می شوند. افراد همسن و سال و تقریبا همسال از نظر عقلی که همکلاسی نیز هستند، ممکن است از نظر رشد جسمانی با یکدیگر تفاوت های چشمگیری داشته باشند. پسری که برای سنش، قد او کوتاه یا بلند است و یا دارای صدای کلفت مردانه یا صدای ضعیف بچگانه است، به دلیل این تفاوت ها، احساس تردید و بدبینی می کند. دختری هم که در مقایسه با دوستانش کوتاه تر یا بلندتر است و زودتر یا دیرتر از موعد معمول عادت ماهانه داشته است، همین احساس را خواهد داشت. آثار و اهمیت روانی بلوغ جنسی و زودرس و یا دیررس بسیار زیاد است. دختر و پسری که دارای بلوغ زودرس هستند، از اعتبار اجتماعی بزرگ شدن در گروه برخوردارند، لکن در گروه خود احساس نادانی می کند و در گروه نوجوانان مسن تر نیز به دلیل نداشتن مهارت های لازم هویتی، جسمانی و اجتماعی راهی ندارند. نوجوانانی که دارای بلوغ دیررس هستند نیز بی شک مشکلاتی حتی شدیدتر از گروه قبلی دارند. بلوغ دیررس به معنای بدن رشد نایافته در پسر و دختر است که به احساس حقارت در او می انجامد و این امر مستقیما بر شخصیت نوجوان اثر منفی برجای می گذارد.
رشد روانی نوجوان
یکی از مهم ترین هدف های مهم تکاملی در دوره نوجوانی، خودشناسی و خودیابی نوجوان است. نوجوان نیاز دارد نقاط قوت و ضعف خود را بشناسد، آنچه را می تواند و یا نمی تواند به طور موفقیت آمیز انجام دهد، ارزیابی کند خویشتن پنداری و تصویر مثبتی از خود داشته باشد. خویشتن پنداری نوجوان شامل احساس درباره خود است که از سرزنش خود تا ستایش خویش در نوسان است. موفقیت مهم دیگر نوجوان براساس نظر اریکسون نیل به تعلق و پیوند با دیگران است که شامل رابطه گرم و پخته و معنی دار با دیگران، افراد همجنس، غیر همجنس، بستگان و دوستان است. همه افراد نیاز دارند فرد یا افرادی را در زندگی داشته باشند تا بتواند آزادانه با او صحبت و درددل کنند. در اواخر دوره نوجوانی، مخالفت و هم ستیزی با بزرگسال کاهش می یابد. نوجوان جایگاه خود را در ارتباط با گروه همسن و سال خود می یابد و با بزرگسالان نیز بر اساس یک رابطه محترمانه دو جانبه عمل و رفتار می کند. در حالی که هنوز درباره رابطه با جنس مخالف، انتخاب رشته تحصیلی و یا آمادگی های شغلی خود و… دارای نگرانی هایی است.
اثر تغییرات جسمانی بر نوجوان
تغییرات جسمانی نوجوان بی شک به معنای تغییر در خود و شخصیت نوجوان است. هنگامی که نوجوان تغییر در اندازه و شکل بدن خویش را ملاحظه می کند، با این آگاهی احساس مهم بودن نیز به او دست می دهد. در طول فرایند رشد قد، نوجوان نسبت به اندازه های بدن خود بسیار حساس و کمرو می شود. همه پسران و دختران نوجوان احساس می کنند به دلیل اینکه از نظر اندازه های بدن و از نظر جسمی رشد کافی یافته اند، باید از حقوق و مزایای همراه با رشد نیز برخوردار گردند. این حقوق و مزایا از انتخاب لباس، نوع آرایش سر، انتخاب دوست، رشته تحصیلی، نگرش به مذهب و حتی دیدگاه های سیاسی نوجوان را در بر می گیرد. نوجوان احساس می کند که به اندازه کافی بزرگ شده است و می تواند در امور مربوط به خود بدون دخالت بزرگسالان و به ویژه والدین، تصمیم گیری کند. هرقدر با نوجوان به عنوان یک کودک رفتار کنیم، او پرخاشگرانه تر عمل خواهد کرد و بیشتر در جهت رسیدن به حقوق و امتیازاتی که به دلیل رشد یافتگی اش توقع برخورداری از آنها را دارد، پافشاری خواهد کرد. در دوره نوجوانی، غرور ناشی از موفقیت های جسمانی و قدرت عضلانی، به ویژه در پسران چشمگیر است. این وضعیت در نوجوان احساس رضایتمندی و شادمانی به وجود می آورد و موجب تمایل به تظاهر و خودنمایی در مسابقات و رقابت های فردی و گروهی می گردد.
رشد اجتماعی نوجوان
بسیاری از خشنودی ها و یا ناکامی های نوجوانان در ارتباط با دوست یابی و محبوبیت در جمع و گروه دوستان است. نوجوانان دارای نیازی قوی به کسب محبوبیت و پذیرش توسط دیگران، به ویژه همسالان هستند. آنان دوست داشتن دیگران در مورد علاقه دیگران بودن را دو روی یک سکه می دانند. ضرورت رها ساختن خود از قید و بندهای قوی خانواده، نوجوانان را به سوی گروه های همسن و سال سوق می دهد و بسیاری از وابستگی های خانوادگی به منظور برخورداری از حمایت و پشتیبانی لازم، به گروه همسالان انتقال می یابد. در این مرحله نوجوان باید از عهده سه تکلیف عمده به خوبی برآید:
1 ) کسب استقلال عاطفی از خانواده
2 ) ایجاد گسترش نقش جنسیتی مربوط به خود
3 ) ایجاد ارتباط با گروه همسال
خوشبختانه دوره دبیرستان فرصت و امکان بیشتری برای آزادی و انتخاب دوست به نوجوانان می دهد و مدارس باید با برنامه های آشناسازی در آغاز هر سال تحصیلی، نوجوانان را در دوست یابی کمک کنند.
علل سازش نایافتگی نوجوان
سازش نایافتگی در نوجوان، معمولا بیش از یک علت دارد و دلایل مهمی که عمدتا نیز محیطی است آن را پدید می آورد. میزان اثرگذاری این عوامل بستگی تام به شخصیت نوجوان و دوران کودکی او دارد.
الگوهای شخصیتی و فردی: برخی از نوجوانان بهتر می توانند خود را تطبیق دهند و در نتیجه قادر خواهند بود خود را با شرایط و انتظارات جدید سازگار کنند. در حالی که نوجوانان دیگر سازگاری کمتری دارند و اغلب در فرایند سازگاری از پای در می آیند. به طور معمول سه نوع شخصیت، آسیب پذیرتر از بقیه هستند. شخصیت های سختگیر و دقیق، خود محور و خودخواه و حق طلب که تصور می کنند همیشه حق با آنهاست و هرگز خطایی از آنان سر نمی زند.
محیط: محیطی که نوجوان در آن زندگی می کند، به خصوص محیط خانه، نقش مهمی در سازگاری و یا سازش نایافتگی او دارد.
محرک های هیجانی آسیب زا: مانند شوک های عاطفی شدید و یا هیجان های مداوم و طولانی.
خود نوجوان: برای سازگاری مطلوب نوجوان، نیازهای اساسی اش باید برآورده شود. این نیازها عبارتند از: نیاز به امنیت، نیاز به عشق و علاقه، نیاز به مصاحب و همنشین، نیاز به تنوع و گوناگونی و نیاز به رضایت خود.
امر بر نمی آید نقش خانواده در تربیت دینی فرزندان
آیا می دانید پدران و مادران خوب ،آما بی علم غالباً فرزندان خوب داشته اند،البته آن جا که وجود پدر و مادر حرف می زده است و نه زبانشان و در مقابل پدران و مادران متدین و عالم بعضاً فرزندانی شریر و بی ایمان داشته اند.البته آن جا که فقط زبان حرف می زده است و وجود تظاهری بیش نبوده است.
تربیت دینی به عنوان عملی عبادی از ابعاد گوناگون قابل بررسی و مطالعه است یکی از ابعاد مهم آن بعد خانوادگی و تاثیر خانواده در تربیت دینی فرزندان در دوره های مختلف سنی می باشد.دراین باره سئوالهای متعددی مطرح است از جمله اینکه:-مساله دین و تربیت دینی چیست؟ثانیاً تربیت دینی از چند جنبه قابل بررسی و تعّمع است؟ثالثاً راهکارهای پیشنهادی در مساله تربیت دینی چه می تواند باشد؟
این سئوال ها نمونه هایی است که می توانیم در زمینه انگیزه انسانها برای تربیت دینی مطرح کنیم،برای پاسخگویی به بخشی از این سئوال ها ناگزیریم نکاتی را مورد بحث قرار دهیم.
در تعریف دین باید گفت: دین همان برنامه ی زندگی مادی و معنوی و اخروی انسانهاست که خدا به وسیله پیامبران که راهنما و راه شناس اند برای انسانها فرستاده است.وتربیت دینی یعنی تربیتی که به فرزندان کمک می کنند تا بدین وسیله خدای خویش را بهتر بشناسند و با او بیشتر آشنا شوند،در شناخت اخلاق زشت و زیبا به فرزندان یاری می دهند.بهترین زمان برای تربیت دینی فرزندان دوران کودکی و در کانون گرم خانواده می باشد.
چرا که کودک هنوز کاملاً شکل نگرفته و برای هر گونه تربیت آمادگی دارد و مسئولیت این امر حساس و مهم در مرتبه اول بر عهده پدران و مادران نهاده شده است.اما مزید بر آن تربیت دینی نیز کار سهل و ساده ای نیست بلکه فن بسیار ظریف و حساس است که کاردانی و اطلاعات کافی و تجربه و بردباری و قاطعیت لازم دارد.متاسفانه اکثر پدران و مادران ما به این فن آشنا نیستند و بهمین جهت غالب کودکان با برنامه حساب شده و درست پرورش نمی یابند،بلکه خودبخود و به صورت خود رو بزرگ می شوند.
اهمیت تربیت دینی در کانون گرم خانواده از دو جنبه قابل بررسی است .
الف: جنبه فردی ب:جنبه اجتماعی
الف: جنبه فردی
بزرگترین خدمتی که پدر و مادر می توانند نسبت به فرزندشان انجام دهند این است که فردی خوش اخلاق،مهربان،انسان دوست،خیر خواه،آزادمنش،شجاع،عدالت خواه،دانا،درستکار،با شرافت،با ایمان،وظیفه شناس،کارکن،با سواد و خدمتگزار پرورش دهند.
فردی که هم در دنیا سعادتمند باشد و هم در آخرت.چنین افراد لایق مقام شامخ پدری هستند نه هر کس که بر اساس هوی و هوس فرزندی را بوجود آورده و او را رها سازد.وقتی که پیامبر اکرم می فرماید: ((بهشت زیر پای مادران است.))این بدین معناست که پدری و مادری که واقعاَ وظیفه پدری و مادری را به جا آورده باشند نه اینکه هر پدر و مادری که بچه ای را به دنیا آورده و او را مانند گوساله رهایش سازند.آیا این کودک معصوم قبلاَ از شما تقاضای وجود کرده است که او را بوجود آورده و رهایش سازید.پس اکنون که اینگونه نیست پس در تربیت او نیز کوشا باشید.
ب: جنبه اجتماعی:
بعلاوه موارد بالا پدران و مادران در برابر اجتماع نیز مسئولند.کودکان امروز زنان و مردان آینده خواهند بود و جامعه ی فردا از همین افراد تشکیل خواهد شد.هر درسی را که امروز فراگرفته اند،فردا پس خواهند.اگر تربیت درستی داشته باشند جامعه فردا جامعه سالمی خواهد بود.اگر کودکان امروز غلط تربیت شوند اجتماع آینده نیز فاسدتر خواهد بود.
کودکان امروز پدران و مادران فردا خواهند بود،آنان هر چه را که امروز فرا گرفته اند فردا پس خواهند داد.پدران و مادرانی که فرزندان صالح پرورش می دهند نه تنها به فرزندان خود و اجتماع کمک کرده اند،خودشان نیز از وجودشان در این جهان بهره مند خواهند بود.بنابراین کسانی که پدر و مادر می شوند.مسئولیت بسیار سنگینی بر عهده دارند و در برابر خداوند و فرزندانشان مسئول هستند،اگر درست انجام وظیفه کردند بزرگترین خدمت را به آنها کرده اند و اگر کوتاهی کردند،هم خودشان و هم جامعه متضرر خواهد بود.
حال اهمیت موضوع تا حدودی برای خوانندگان مشخص شد.ابتدا به دو مقوله محتوای دینی و قالب دینی می پردازیم.قالب دینی همان پوشش و حجاب دینی است که هر خانواده دیندار موظف به رعایت آن در خانواده جهت تربیت فرزندان خویش می باشند و محتوای دینی نیز آن است که فرد فرائض دینی از قبیل نماز،روزه و ? را کاملاً انجام دهند تا کودک خانواده نیز از آن الگو برداری کند.
خانمی که در خیابان با مقنعه و یا مانتو و روسری مناسب دیده می شود ولی در محیط خانواده دارای حجاب و مقید به انجام دادن فرایض دینی نیست نمی تواند فرزند دینی تربیت کندو ایشان قالب دینی را در نزد بچه اش بی رنگ کرده است.وکسانی هم که دارای پوشش مناسب چه در محیط و چه در بیرون بوده اند ولی در انجام فرایض کوتاهی نموده اند،محتوای دینی را نادیده گرفته اند.
مادری که در حین آشپزی به سئوالات کودک خویش پاسخ نمی دهد که مبادا حواسش پرت شود و غذا کم نمک یا شور شود و پدری که در موقع مطالعه روزنامه همان کار را به گونه ای دیگر تکرار می کند. ولی همین پدر و مادر در موقع نماز خواندن با چشم و ابرو حتی با اشاره دست تقریباً به کل نیازهای مورد سئوال کودک پاسخ می دهد، در اینجاست که کودک می آموزد تنها موضوع که حواس پدر و مادر در آن پرت نمی شود و اگر هم شد چندان اهمیت خاص ندارد، همین نماز است.مشکل بزرگ امروزی خانواده ها همین بی توجهی به محتوای دین است.
10