تارا فایل

نقش اخلاق و مشورت در سیره عملى پیامبر اسلام ص




عنوان مقاله :

سیره پیامبر
( نقش اخلاق و مشورت در سیره عملى پیامبر اسلام )

استاد مربوطه :

جناب آقای محمد زاده

دانشجو :

نوشین صفاپور

پائیز 85
نقش اخلاق و مشورت در سیره عملى پیامبر اسلام (ص)

یکى از شاخصه هاى پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک و کلام‏دلاویز و پرجاذبه پیامبر اکرم (ص) با انسان‏ها بود، این خلق نیکوتا بدان حدى بود که معروف شد سه چیز در پیشرفت اسلام نقش به‏سزایى داشت:

1- اخلاق پیامبر (ص)

2- شمشیر و مجاهدات حضرت على (ع)

3- انفاق ثروت حضرت خدیجه (س)

در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبر (ص) درپیشرفت اسلام و جذب ‏دل‏ها تصریح شده است، آن جا که مى‏خوانیم: "فبما رحمه من الله‏لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم‏و استغفر لهم و شاورهم فى الامر; اى رسول ما! به خاطر لطف ورحمتى که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان‏گشته‏اى، و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراکنده‏مى‏شدند، پس آن‏ها را ببخش، و براى آن‏ها طلب آمرزش کن، و درکارها با آن‏ها مشورت فرما."

ازاین آیه استفاده مى‏شود که : 1- نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهى است، کسانى که نرمش ندارند،از این موهبت الهى محرومند; 2- افراد سنگ‏دل و سخت‏گیر نمى‏توانند مردم‏دارى کنند، و به جذب‏نیروهاى انسانى بپردازند; 3- رهبرى و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است; 4- باید دست‏شکست‏خوردگان در جنگ و گنهکاران شرمنده را گرفت وجذب کرد (با توجه به این که شان نزول آیه مذکور در موردندامت فراریان مسلمان در جنگ احد نازل شده است); 5- مشورت با مردم از خصلت‏هاى نیک و پیوند دهنده است که موجب‏انسجام مى‏گردد.

پیامبر اسلام (ص) علاوه بر این که ارزش‏هاى اخلاقى را بسیار ارج‏مى‏نهاد، خود در سیره عملى‏اش مجسمه فضایل اخلاقى و ارزش‏هاى والاى‏انسانى بود، او در همه ابعاد زندگى با چهره‏اى شادان و کلامى‏دلاویز با حوادث برخورد مى‏کرد.

به عنوان مثال، درتاریخ آمده‏است:در سال نهم هجرت هنگامى که قبیله سرکش طى بر اثر حمله‏قهرمانانه سپاه اسلام شکست ‏خوردند، عدى بن حاتم که از سرشناسان‏این قبیله بود به شام گریخت، ولى خواهر او که "سفانه‏" نام‏داشت‏ به اسارت سپاه اسلام درآمد.

سفانه را همراه سایر اسیران به مدینه آوردند و آنان را درنزدیک مسجد در خانه‏اى جاى دادند، روزى رسول خدا (ص) از آن‏اسیران دیدن کرد، سفانه از موقعیت استفاده کرده و گفت: "یا محمد هلک الوالد و غاب الوافد فان رایت ان تخلى عنى، و لا تشمت ‏بى احیاء العرب، فان ابى کان یفک العانى، و یحفظ الجار، و یطعم‏الطعام، و یفشى السلام، و یعین على نوائب الدهر;

اى محمد!پدرم (حاتم) از دنیا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدى) ناپدید شدو فرار کرد، اگر صلاح بدانى مرا آزاد کن، و شماتت و بدگویى‏قبیله‏هاى عرب‏ها را از من دور ساز، همانا پدرم (حاتم) بردگان‏را آزاد مى‏ساخت، از همسایگان نگهبانى مى‏نمود، و به مردم غذامى‏رسانید، و آشکارا سلام مى‏کرد، و در حوادث تلخ روزگار، مردم‏را یارى مى‏نمود."

پیامبر اکرم (ص) که به ارزش‏هاى اخلاقى، احترام شایان مى‏نمود، به‏سفانه فرمود: "یا جاریه هذه صفه المومنین حقا، لو کان ابوک مسلما لترحمناعلیه; اى دختر! این ویژگى‏هایى که برشمردى، از صفات مومنان‏راستین است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت‏قرار مى‏دادیم." آنگاه پیامبر (ص) به مسوولین امر فرمود:"خلوا عنها فان اباها کان یحب مکارم الاخلاق; این دختر را به‏پاس احترامى که پدرش به ارزش‏هاى اخلاقى مى‏نمود، آزاد سازید.".

آن گاه پیامبر (ص) لباس نو به او پوشانید، و هزینه سفر به شام‏را در اختیار او گذاشت، و او را همراه افراد مورد اطمینان به‏شام نزد برادرش رهسپار کرد.

نمونه‏هایى از اخلاق پیامبر (ص)
در سیره عملى پیامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجوددارد که هر کدام نشانگر قطره‏اى از اقیانوس عظیم حسن خلق آن‏حضرت است، همان گونه که خداوند با تعبیر "و انک لعلى خلق‏عظیم; و همانا تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى‏" به این مطلب‏اشاره فرموده است.

نظر شما را به چند نمونه از آن‏ها جلب‏مى‏کنیم: 1- عدى بن حاتم مى‏گوید: "هنگامى که خواهرم سفانه به اسارت‏سپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گریختم، پس از مدتى خواهرم‏با کمال وقار و متانت ‏به شام آمد و مرا در مورد این که‏گریخته‏ام و او را تنها گذاشتم سرزنش کرد، عذرخواهى کردم، پس‏از چند روزى از او که بانویى خردمند و هوشیار بود، پرسیدم:"این مرد (پیامبر اسلام) را چگونه دیدى؟" گفت: "سوگند به‏خدا او را رادمردى شکوهمند یافتم، سزاوار است که به اوبپیوندى که در این صورت به جهانى از عزت و عظمت پیوسته‏اى‏".

با خود گفتم به راستى که نظریه صحیح همین است، به عنوان پذیرش‏اسلام، به مدینه سفر کردم، پیامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به‏محضرش رسیدم، سلام کردم، جواب سلامم را داد و پرسید:کیستى؟ عرض کردم عدى بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به‏سوى خانه‏اش برد، در مسیر راه با این که مرا به خانه مى‏برد،بانویى سالخورده و مستضعف با او دیدار کرد، اظهار نیاز نمود،پیامبر (ص) به مدتى طولانى در آنجا توقف کرد و آن بانو را درمورد تامین نیازهایش راهنمایى فرمود. با خود گفتم:"سوگند به خدا این شخص پادشاه نیست."

سپس از آن جا گذشتیم وبه خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پیامبر (ص) از من استقبال وپذیرایى گرمى نمود، زیراندازى که از لیف خرما بود، نزدم آوردو به من فرمود: بر روى آن بنشین. گفتم: بلکه شما بر آن‏بنشینید. فرمود: نه، شما بر آن بنشین، خود آن حضرت بر روى‏زمین نشست، با خود گفتم: این نیز نشانه دیگر که آن حضرت،پادشاه نیست. سپس مطلبى از دینم را که راز پوشیده بود بیان‏فرمود، دریافتم که او بر رازها آگاهى دارد، و فهمیدم که‏پیامبر مرسل مى‏باشد، بیانات و پیشگوییها و مهربانى‏هایش مراشیفته‏اش کرده و همانجا مسلمان شدم."

2- در جنگ خیبر که با حضور شخص پیامبر (ص) در سال هفتم هجرت‏رخ داد، پس از پیروزى سپاه اسلام بر سپاه کفر، جمعى از یهودیان‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، یکى از اسیران، صفیه دختر حى بن‏اخطب (دانشمند سرشناس یهود) بود.بلال حبشى، صفیه را به همراه زنى دیگر به اسارت گرفت و آن‏ها رابه حضور پیامبر (ص) آورد، ولى هنگام آوردن آن‏ها اصول اخلاقى رارعایت نکرد، و آن‏ها را از کنار جنازه‏هاى کشته‏شدگان یهود حرکت‏داد، صفیه وقتى که پیکرهاى پاره پاره یهودیان را دید بسیارناراحت‏شد و صورتش را خراشید، و خاک بر سر خود ریخت، و سخت‏گریه کرد.

هنگامى که بلال آنها را نزد پیامبر (ص) آورد،پیامبر (ص) از صفیه پرسید: "چرا صورتت را خراشیده‏اى و این‏گونه خاک‏آلود و افسرده هستى؟! " صفیه ماجراى عبورش از کنارجنازه‏ها را بیان کرد، رسول اکرم (ص) از رفتار غیر انسانى و خلاف‏اخلاق اسلامى بلال حبشى ناراحت‏ شده و بلال را سرزنش کرده و فرمود: "ا نزعت منک الرحمه یا بلال حیث تمر بامراتین على قتلى‏رجالهما; اى بلال! آیا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت‏بربسته که آن‏ها را از کنار کشته‏شدگانشان عبور مى‏دهى؟! چرابى‏رحمى کردى؟"

جالب این که پیامبر اکرم (ص) براى جبران رنج‏ها و ناراحتى‏هاى‏صفیه، با او ازدواج کرد، سپس او را آزاد، و بار دیگر باپیش ‏نهاد صفیه با او ازدواج نمود و به این ترتیب، ناراحتى‏هاى اورا به طور کلى از قلبش زدود.

3- در ماجراى جنگ حنین که در سال هشتم هجرت رخ داد، شیماءدختر حلیمه که خواهر رضاعى پیامبر (ص) بود، با جمعى از دودمانش‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، پیامبر (ص) هنگامى که شیماء را درمیان اسیران دید، به یاد محبت‏هاى او و مادرش در دوران‏شیرخوارگى، احترام و محبت‏شایانى به شیماء کرد. پیش روى اوبرخاست و عباى خود را بر زمین گستراند، و شیماء را روى آن‏نشانید، و با مهربانى مخصوصى از او احوال‏پرسى کرد، و به اوامر فرمود: "تو همان هستى که در روزگار شیرخوارگى به من محبت‏کردى…" (با این که از آن زمان حدود شصت‏سال گذشته بود).

شیماء از پیامبر (ص) تقاضا کرد، تا اسیران طایفه‏اش را آزادسازد، یامبر (ص) به او فرمود:"من سهمیه خودمرا بخشیدم،و در مورد سهمیه سایر مسلمانان،به تو پیشنهاد مى‏کنم که بعد از نماز ظهر برخیز و در حضورمسلمانان، بخشش مرا وسیله خود قرار بده تا آنها نیز سهمیه خودرا ببخشند.

شیماء همین کار را انجام داد، مسلمانان گفتند: "ما نیز به‏پیروى از پیامبر (ص) سهمیه خود را بخشیدیم."

سیره‏نویس معروف‏ابن هشام مى‏نویسد: "پیامبر (ص) به شیماء فرمود: اگر بخواهى باکمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگى کن، و اگر دوست‏دارى تو را از نعمت‏ها بهره‏مند مى‏سازم و به سلامتى به سوى قوم‏خود بازگرد؟" شیماء گفت: مى‏خواهم به سوى قوم خود بازگردم.پیامبر (ص) یک غلام و یک کنیز به او بخشید و این دو با هم‏ازدواج کردند، و به عنوان خدمتکار خانه شیماء به زندگى خودادامه دادند.

4- مهربانى و اخلاق نیکوى پیامبر (ص) در حدى بود که امام صادق (ع)فرمود:روزى رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعت‏خواند، مردم بسیارى به‏او اقتدا کردند، ولى آن‏ها ناگاه دیدند آن حضرت بر خلاف معمول‏دو رکعت آخر نماز را با شتاب تمام کرد (مردم از خودمى‏پرسیدند، به راستى چه حادثه مهمى رخ داده که پیامبر (ص)نمازش را با شتاب تمام کرد؟!) پس از نماز از پیامبر (ص)پرسیدند: "مگر چه شده؟ که شما این گونه نماز را (با حذف‏مستحبات) به پایان بردى؟" پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:"اما سمعتم صراخ الصبى; آیا شما صداى گریه کودک رانشنیدید؟" معلوم شد که کودکى در چند قدمى محل نمازگزاران‏گریه مى‏کرده، و کسى نبود که او را آرام کند، صداى گریه او دل‏مهربان پیامبر (ص) را به درد آورد، از این رو نماز را با شتاب‏تمام کرد، تا کودک را از آن وضع بیرون آورده، و نوازش نماید.

5- عبد الله بن سلام از یهودیان عصر پیامبر (ص) بود، عواملى ازجمله جاذبه‏هاى اخلاق پیامبر (ص) موجب شد که اسلام را پذیرفت ورسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستى از یهودیان به نام‏"زید بن شعبه‏" داشت، عبدالله پس از پذیرش اسلام همواره زیدرا به اسلام دعوت مى‏کرد، و عظمت محتواى اسلام را براى او شرح‏مى‏داد بلکه به اسلام گرویده شود، ولى زید هم چنان بر یهودى‏بودن خود پافشارى مى‏کرد و مسلمان نمى‏شد.

عبدالله مى‏گوید: روزى‏به مسجدالنبى رفتم ناگاه دیدم، زید در صف نماز مسلمانان نشسته‏و مسلمان شده است، بسیار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسیدم "علت‏مسلمان شدنت چه بوده است؟" زید گفت: تنها در خانه‏ام نشسته‏بودم و کتاب آسمانى تورات را مى‏خواندم، وقتى که به آیاتى که‏در مورد اوصاف محمد (ص) بود رسیدم، با ژرف‏اندیشى آن را خواندم‏و ویژگى هاى محمد (ص) را که در تورات آمده بود به خاطر سپردم،با خود گفتم بهتر آن است که نزد محمد (ص) روم و او رابیازمایم، و بنگرم که آیا او داراى آن ویژگى‏ها که یکى از آنها"حلم و خویشتن‏دارى‏" بود هست‏یا نه؟ چند روز به محضرش رفتم،و همه حرکات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقیق خود قراردادم، همه آن ویژگى‏ها را در وجود او یافتم، با خود گفتم تنهایک ویژگى مانده است، باید در این مورد نیز به کند و کاو خودادامه دهم، آن ویژگى حلم و خویشتن‏دارى او بود، چرا که درتورات خوانده بودم: "حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلان‏هرچه به او جفا کنند، از او جز حلم و خویشتن‏دارى نبینند."

روزى براى یافتن این نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم،دیدم عرب بادیه‏نشینى سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتى که‏محمد (ص) را دید، پیاده شد و گفت: "من از میان فلان قبیله به‏اینجا آمده‏ام، خشکسالى و قحطى باعث‏شده که همه گرفتار فقر ونادارى شده‏ایم، مردم آن قبیله مسلمان هستند، و آهى در بساطندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه مى‏کنند، و امید آن رادارند که به آنها احسان کنى."

محمد (ص) به حضرت على (ع)فرمود:آیا از فلان وجوه چیزى نزد تومانده است؟ حضرت على (ع) گفت: نه،پیامبر (ص) حیران و غمگین شد، همان دم من به محضرش رفتم عرض‏کردم اى رسول خدا! اگر بخواهى با تو خرید و فروش سلف کنم،اکنون فلان مبلغ به تو مى‏دهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهى، آن حضرت پیشنهاد مرا پذیرفت، و معامله راانجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب بادیه‏نشین داد.

من‏هم چنان در انتظار بودم تا این که هفت روز به فصل چیدن خرمامانده بود، در این ایام روزى به صحرا رفتم، در آنجا محمد (ص)را دیدم که در مراسم تشییع جنازه شخصى حرکت مى‏کرد، سپس درسایه درختى نشست و هر کدام از یارانش در گوشه‏اى نشستند، من‏گستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گریبانش را گرفتم و گفتم:"اى پسر ابو طالب! من شما را خوب مى‏شناسم که مال مردم رامى‏گیرید و در بازگرداندن آن کوتاهى و سستى مى‏کنید، آیا مى‏دانى‏که چند روزى به آخر مدت مهلت ‏بیشتر نمانده است؟"

من با کمال‏بى‏پروایى این گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار کردم (با این که‏چند روزى به آخر مدت مهلت‏باقىمانده بود) ناگاه از پشت‏سر آن‏حضرت، صداى خشنى شنیدم، عمر بن خطاب را دیدم که شمشیرش را ازنیام برکشیده ، به من رو کرد و گفت: "اى سگ! دور باش." عمرخواست ‏باشمشیر به من حمله کند، محمد (ص) از او جلوگیرى کرد وفرمود:"نیازى به این گونه پرخاش‏گرى نیست، باید او (زید) را به حلم‏و حوصله سفارش کرد، آن گاه به عمر فرمود:"برو از فلان خرمافلان مقدار به زید بده."

عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد،به علاوه بیست پیمانه دیگر اضافه بر حقم به من خرما داد. گفتم: این زیادى چیست؟ گفت:چه کنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهیب وفریاد خشن من آزرده شدى،محمد (ص) به من دستور داد این زیادى‏را به تو دهم، تا از تو دلجویى شود، و خوشنودى تو به دست آید.

هنگامى که آن اخلاق نیک و حلم عظیم محمد (ص) را دیدم مجذوب اسلام‏و اخلاق زیباى محمد (ص) شدم، و گواهى به یکتایى خدا، و رسالت ‏محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم.

گوشه‏اى از اخلاق عظیم پیامبر (ص)
پیامبر شناسی
روزهایى بس شیرین و به‏یادماندنى و تاریخ ساز پیامبر را نمى‏توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص‏توصیف و تعریف کرد.
او هرگز در این واژه‏ها نمى‏گنجد و فراتر از آن است. انسان‏کاملى که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید واگر او نبود، هیچ چیز نبود. "لولاک لما خلقت الافلاک‏" و الاانسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید که‏جبرئیل آن ملک مقرب و واسطه وحى الهى به آنجا هرگز نرسد وبا صراحت‏به او عرض کرد: اگر یک مو بالاتر روم به نور تجلى‏بسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جایى رفت که نه در خرد آیدو نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخیال! اوست کسى که‏خدایش درباره‏اش فرمود: "و انک لعلى خلق عظیم‏" پس مابه جاى‏اینکه حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایى‏مى‏رساند چرا که جز آفریده‏اش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت‏"یا على ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنى الا الله وانت و ما عرفک الا الله و انا" پس روا است که لب فرو بندیم وسخن کمتر گوئیم.
بیائیم در این سخن ربانى که پیامبر را داراى منشى سترگ واخلاقى عظیم معرفى مى‏کند بیاندیشیم و از زبان روایت نمى از این‏اقیانوس پرفیض برگیریم، شاید برخى عزیزان به کار بندند و ازرسول الله الگوى زندگى بگیرند که قرآن فرمود: "و لکم فى رسول‏الله اسوه حسنه‏" .
جمله‏هایى کوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مى‏شود که هم‏برکت است و پر مایه برکتى است و هم برنامه به زیستى وخداپسندانه:
1 آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود که متن روایت او را"خاضع الطرف‏" مى‏نامد یعنى به زمین نگاه مى‏کرد و سر را کمتربالا مى‏برد، این چنین با وقار و متین… با ادب و فروتن. چنان‏در برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سرفرود مى‏آورد و کمترسر را بلند مى‏کرد چه پیوسته خدا را حاضر و ناظر مى‏دید و لحظه‏اى‏بلکه کمتر از لحظه‏اى هم از یاد و ذکر خدا غافل نبود.
2 یکى دیگر از نشانه‏هاى بارز تواضع و خوى نیکویش این بود که‏به هر که مى‏رسید، پیشقدم در سلام کردن بر او بود، سلام که خودتحیت اسلامى است و پیامبر آن را به ما یاد داده، خود نیز بیش ازهمه و پیش از همه به آن عمل مى‏کرد و قبل از آنکه دیگرى بر اوسلام کند، او خود سلام مى‏کرد. هرگز پیامبر ملاحظه نمى‏کرد که آن‏فرد بزرگ است‏یا کوچک، دانشمند است‏یا بى‏سواد، ثروتمند است‏یافقیر. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظه‏هاى‏ایسمى، شغلى، خطى، مسئولیتى، مالى و… سلام مى‏کرد و او بااینکه بزرگترین از هر نظر بود بر کوچکترین انسانها از هرنظر سلام مى‏کرد و بیشتربراى اینکه ما را به این سنت‏حسنه‏تشویق کند مى‏فرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش یک حسنه.
3 پیامبر هرگز بدون جهت‏سخن نمى‏گفت، و اگر سخنى مى‏گفت‏بیشترجنبه موعظه و پند داشت، یا مطلبى را مى‏آموخت و یا به معروف وخیرى امر مى‏کرد و یا از شر و منکرى مردم را باز مى‏داشت، تمام‏سخنانش سودمند و یک کلمه، نه بلکه یک حرف، پوچ و بى‏ارزش نبود،زیرا خوب مى‏دانست که: "و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید"وانگهى پیامبر اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پیامبر کسى‏است که نخستین آفریده پروردگار، نور مبارکش است: "اول ما خلق‏الله نورى‏" پس، از این نور کامل چیزى تراوش نمى‏کند جز نور، وهرچه مى‏گوید گفته خدا است "و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى‏یوحى‏" .
4 و پیامبر هرگز از ذکر خدا غافل نمى‏شد. در روایت است: "ولایجلس و لایقوم الا على ذکر" او نمى‏نشست و برنمى‏خاست جز با ذکرو یاد خدا. پیامبر در هر آن قرین و همنشین ذکر خدا بود چه برزبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذکر خدا را کفاره مجلس‏مى‏دانست و اعلام مى‏داشت که اگر در مجلسى یاد خدا نباشد یا ذکرى‏از اهل بیت که آن نیز یاد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر ووبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مى‏خندید از تبسم تجاوزنمى‏کرد "جل ضحکه التبسم‏" زیرا قهقهه و خنده با صدا با شئون‏انسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرف‏مخلوقات.
5 یکى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود که هر وقت‏وارد مجلس مى‏شد، هر جا که جاى خالى بود مى‏نشست، مانند ماخودخواهان یا نادانان نبود که دنبال صدر مجلس هستیم، و خیال‏مى‏کنیم که باید بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا که انسان والامى‏نشیند والا است نه آنکه انسان والا باید در جاى والا نشیند.
عزیزانم! قطعا این از تواضع است که انسان در جایى که خالى‏است‏بنشیند و هرگز منتظر نباشد که دیگران در برابرش قد علم‏کنند و برخیزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. این حالت‏بدون تردید برخاسته از هواى نفس است و تکبر که باید زدوده شودو گاهى بلکه بیشتر به خاطر عقده‏هاى درونى و محرومیت‏هاى دیرینه‏است که شخص مى‏خواهد از این راه خودى را نشان دهد!!
6 پیامبر آرام و آهسته سخن مى‏گفت و هیچ گاه فریاد نمى‏زد وصدا را بلند نمى‏کرد. و مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى‏برخوردار بود که عین ادب و تواضع است و کسى در مجلس پیامبربلند سخن نمى‏گفت "و اغضض من صوتک‏" و دستور هم همین بود که‏کسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند "لاترفعوا اصواتکم‏فوق صوت النبى‏" و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مى‏گفت لذامجلسش بسیار آرام و باوقار بود که حتى صداى به هم زدن بال‏پرنده به گوش مى‏رسید.
7 "لایقطع على احد کلامه‏" هرگز سخن کسى را قطع نمى‏کرد و تاشخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مى‏داد و پس از تمام‏شدن سخنش آرام پاسخش را مى‏گفت. و چنان اصحابش را تربیت کرده‏بود که هرگاه لب مبارکش به سخن وا مى‏شد، تمام حاضران ساکت‏مى‏شده و سراپا گوش مى‏شدند "کان على رووسهم الطیر" و هرگاه‏سخن حضرت تمام مى‏شد بدون آنکه سخنانشان با هم تزاحم کند، با هریک به نوبت‏حرف مى‏زد.
8 نکته دیگرى که بسیار جالب و ارزنده است و باید مدنظر قرارگیرد این است که حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد یکسان نگاه‏مى‏کرد "و کان یساوى فى النظر والاستماع للناس‏" و بایدسخنگویان محترم این مطلب را دقت کنند که یکسان و مساوى درحال حرف زدن به این طرف و آن طرف نگاه کنند زیرا این نکته‏ظریف اخلاقى است که در نگریستن به افراد(هنگام صحبت کردن)انسان‏فرق بین این و آن نگذارد و همه را به یک دید بنگرد که‏امیدواریم در موارد دیگر نیز این تساوى و یکسان‏نگرى حفظشود.راستى چه زیبا است تربیت رسول الله! بنابراین، هر که‏بخواهد بیشتر به پیامبر نزدیک گردد، باید رفتار و اخلاقش را باآن حضرت نزدیکتر کند.
9 "و کان یجالس الفقراء و یواکل المساکین‏" او نه تنها بامالداران و دارایان مجالست مى‏کرد بلکه با فقرا و مستمندان نیزهمنشین بود. بلکه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بیشتر لذت مى‏بردو اگر با ثروتمندان مى‏نشست‏به خاطر هدایت کردن آنان بود نه چیزدیگر.
10 هرگاه پیامبر مى‏خواست‏به مجلس وارد شود و با مردم‏برخورد کند، خود را طبق موازین اسلامى آرایش مى‏داد یعنى درآینه مى‏نگریست و موهاى خود را شانه مى‏زد و چنین در روایت آمده‏است "و کان ینظر فى المرآه و یتمشط‏" و نه تنها حضرت لباس‏تمیز و مرتب مى‏پوشید و محاسن مبارک را شانه مى‏زد بلکه پیوسته‏بوى خوش عطر از حضرت از مسافتى دور استشمام مى‏شد. بگذریم‏که خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مى‏کرد،که همواره از عطر نیز استفاده مى‏نمود. راوى مى‏گوید: قبل ازآنکه حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مى‏شدیم زیرا بوى عطرش‏از مسافتى به مشاممان مى‏خورد و متوجه ورود حضرت مى‏شدیم. خودحضرت نیز مى‏فرماید: "ان الله یحب من عبده اذا خرج الى اخوانه‏ان یتهیا لهم و یتجمل‏" خداوند دوست دارد که بنده‏اش هرگاه‏مى‏خواهد با برادرانش ملاقات کند، خود را آماده کند و براى آنهاآرایش نماید.
اسلام دستور آراستن داده است نه مانند برخى ساده لوحان که باموهاى ژولیده و لباس نامرتب مى‏آیند و خیال مى‏کنند این از زهداست. نه! این از زهد اسلامى کاملا به دور است. زهد این است که به‏دنیا و ملذاتش دل نبندیم نه اینکه صوفى منشانه زندگى کنیم وژولیده سیما در میان مردم حاضر شویم!
11 پیامبر اگر سواره بود هرگز نمى‏پذیرفت که شخصى همراه وهمگام او پیاده راه رود. از او مى‏خواست که بر مرکبش در کنارش‏سوار شود و اگر قبول نمى‏کرد یا امکان نداشت، به او مى‏فرمود:
از من جلوتر برو تا من در پس تو آیم و به تو برسم. این چه عظمت‏و بزرگوارى است انسان‏ها را سرگردان مى‏کندو به حیرت وامى‏دارد.
12 اگر سه روز مى‏گذشت و دوستش یا برادر دینى‏اش را نمى‏دید ازاو سوال مى‏کرد، پس اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا مى‏کردواگر در شهر بود حتما از احوالش تفقد مى‏نمود و به زیارتش مى‏رفت‏واگر بیمار بود به عیادتش مى‏شتافت.
13 پیامبر آنقدر مهمان نواز بود و مهمانش را احترام و تقدیرمى‏کرد که هرگاه کسى بر او وارد مى‏شد، حضرت متکا و مسند خود رابه او مى‏داد و اگر نمى‏پذیرفت آنقدر اصرار مى‏کرد تا قبول کند.
14 حضرت ضمن اینکه بسیار هیبت داشت، براى اینکه حاضرین ازدیدارش هراس نکنند و دیدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مى‏کردو لطیفه‏اى در حد میزان شرعى مى‏گفت که هیبتش حاضران را به‏وحشت نیاندازد و جرات سخن گفتن را از آنان سلب نکند. بویژه‏اگر مى‏یافت که یکى از یارانش ناراحت و غمگین است‏با او شوخى‏مى‏کرد تا غمش را بزداید. و اصلا پیامبر آن گونه با افراد سخن‏مى‏گفت که مناسب با وضعیت علمى و حالت روانى آنان بود. در روایت‏آمده است: "و کان یخاطب جلساءه بما یناسب‏" و به اندازه عقل ودرکشان با آنان سخن مى‏گفت و مى‏فرمود: "ما پیامبران ماموریت‏داریم که با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئیم‏" .
15 مى‏فرمود: "اکرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذاتراووا و المصافحه اذا تلاقوا" برترین اخلاق پیامبران ورادمردان خوشروئى است هنگامى که به هم مى‏رسند و مصافحه و دست‏دادن به یکدیگر است هنگامى که با هم ملاقات مى‏کنند و لذا هر وقت‏پیامبر مسلمانى را مى‏دید فورا با او مصافحه مى‏کرد وبه او دست‏مى‏داد و بر این امر بسیار تاکید مى‏نمود. در روایت است که‏هرگاه دو مومن به هم مى‏رسند و مصافحه کنند گناهانشان مى‏ریزدمانند برگ درختان(در فصل خزان).
این بود چند جمله کوتاه ولى پرفایده از سیره و منش‏پیامبر که براى استفاده عموم عرض شد تا شاید در این هفته وحدت‏به کار گیریم و با هم پیوند صلح وصفا بندیم و دلها را از رشک وحسد و زیغ و رین پاک کنیم و گذشته‏ها را به خاطر خدا نادیده‏بگیریم و از لغزش‏هاى برادرانمان بگذریم(که خود نیز بسیار لغزش‏داریم)و وحدت را نه در سخن و گفتار که در عمل و کردار اجراکنیم و قلبها را از کینه و عداوت دور سازیم و با هم چنانکه خداو رسولش خواهد برادروار زندگى کنیم و اگر از دیگرى انتقادداریم تلاش کنیم که انتقادمان سازنده و برادرانه باشد نه کینه‏توزانه و انتقام‏گرانه. باشد که روح رسول الله و روح فرزندش‏روح‏الله از ما خشنود گردد و کشورمان رنگ صفا و محبت‏به خودگیرد و راه نفوذ دشمنان قطع شود و دوستان، دشمنى را کنارگذارند و ولى حمیم گردند و عهد اخوت و برادرى را دوباره تجدیدکنیم والسلام.
نگاهی به سیره های پیامبر از نظر

الف : اجتماعی ب : اقتصادی ج : جهاد د : مدیریتی

الف : اجتماعی : قران کریم شخصیت پیامبر اسلا م را " اسوه" معرفی میکند ومسلمانان را به پیروی از ایشان فرا میخواند (( لقد کان لکم فی رسول اله اسوه حسنه : پیامبر برای شما الگوی نمونه است ))
دسترسی به چنان الگوی والا مسلمانان را از تقلید های خود سری ها بی برنامگی ها ونیز سر در گمی ها در بی راهه ها نجات می دهد وانها را با را ه ورسم درست زنگی اشنا میسازد نااشنایی با زندگانی پیشوایان اسمانی سبب می شود مسلمانان از روش های دیگر متاثر شوند وراه وروش ناب اسلامی را با ادات واداب وسنن ملی وقومی غلط وانواع بدعت ها بیالایند نمونه های زیادی از این گونه اداب غلط را میتوان در زندگی مسلمانان یافت که نتیجه انحراف انها از اسلام ناب محمدی است شخصیت ملکوتی ان حضرت ان حضرت چنان است که شناخت کامل ان برای کسی ممکن نیست وحتی سخن گفتن در باره او کار بس دشواری است کسی را این توانایی نیست که در تمام زمینه ها چون او باشد اما این وظیفه همه مسلمانان است که تا جایی که میتوانند خود را شبیه او سازند ودرس زندگی را از او بیاموزند به جای پی روی از این وان واداب غلط اجتمایی ویا فر هنگ های منحط به وی اقدا کنند وتا انجا که میتوانند پا جای پای او بگزارند ما با دسترسی به چنان شخصیت والا واموزش های اسمانی او خود کفا وبی نیاز از دیگران داریم که سرمایه بزرگی برای پیشرفت است

بعد های اجتماعی :

1- نماز در نظر رسول خدا (ص)
پیامبر اکرم (ص) علاقه زیادی به نماز داشت و میفرمود
(( قره عینی فی الصلوه : روشنی چشم من در نماز است ))
پیامبر اکرم نماز را به ستون چادر تشبیه کرده ومی فرمود اگر ستون چادر ثابت وپا بر جا باشد طناب ها ومیخ ها وپوشش ان پا بر جا خواهد بود وگر نه با شکست ستون هر یک از انهاد سودی نخواهند داشت از این پیام میتوان در یافت که روح دین توجه به خدا وار تباط با اوست اگر چنین توجه وار تبا طی در کار نبا شد سایر امو نیز سودی نخواهد داشت
2- تلا ش وفعالیت :
پیا مبراکرم (ص) از دوران کودکی پر تحرک وعلاقه مند به کار وفعالیت بود سراسر زندگی پیامبر اکرم وسایر پیشوایان اسلام تلاش وتحرک بود از خواب واستراحت زیاد منع میکردند وکار را وسیله رشد وشکوفایی روحی ومعنوی انسان معرفی می نمودند امام علی (ع) فر مودند : تفریحی بهتر از کار نیست یعنی کار علا وه بر اینکه وسی له تامین معاش است وبه رشد اقتصادی جامعه ورسیدن به استقلا کمک میکند رد عین حال وسیله ایجادنشاط روحی و از میان رفتن افسردگی است واذا در سلامت روانی انسان بسیار موثر است

3- سادگی و بی الایشی :
پیامبراکرم (ص) به کم ترین مقدار از نعمت های دنیا قناعت می کرد وکم مینوشید وکم میخورد وجامه ای ساده می پوشید اما در عین سادگی طر فدار فلسفه فقر نبود مال وثروت رات به سود جامعه وبرای صرف در راههای مشروع جامعه لازم میشمرد زندگی او در خانه بی تکلف واکنده از عشق وصلح ومحبت خانوادگی است از غذا هایی که به ان رغبت نمی کرد عیب جویی نمی نمود روی زمین با بی نوا یا ن غذا می خورد به یار ان خود می فرمود خوشبخت ترین مردم در نظر من مومنی است متعلقاتش کم واز نماز بهره مند باشد

4- پاکیزگی واراستگی :
پیامبر اکرم (ص) به پاکیزگی واراستگی توجه خاصی داشت خانه پیامبر با همه سادگی همیشه پاکیزه بود میفرمود محوطه جلوی خانه خود را جارو بزنید وتمیز کنید از ناشسته رها کردن ظرف های غذا وظروف اب وغذا را بدون سر پوش گذاردن نهی می کرد دستور داده بود اب ها را مطلقا الوده نسازند ودر موقع شستشوی بدن داخل نهر ها نشوند می فر مود خداوند ژولیدگی والودگی را دشمن میداند

5-عفو وگذشت :
چشم پوشی از خطای دیگران وگذشتن از حق خود از سجایای بارز پیامبر اکرم (ص) بود اما نباید فراموش کرد که ان همه عفو وگذشت همه مر بوط به مواردی بود که جنبه های شخصی داشت ولذا در مسایل اصولی وعمومی با کمال قدرت وصلابت عمل میکرد وتا احقاق حق نمی نمود ارام نمی گرفت در اجرای عدالت ودفاع از حق قاطع وسخت گیر بود توصیه وخواهش هیچ کس اور ا از اجرای عدالت باز نمی داشت

6-معاشرت با مردم :
رفتار پیامبر (ص) با مردم به قدری محبت امیز بود که مردمان اور ا برای خود پدری مهر بان ودلسوز می دانستند ودر دشواری ها ومشکلا ت زندگی به او پناه می بر دند به یاران خود میفرمود بدی های یکدیگر را پیش من باز گو نکنید زیرا دوست دارم بادلی خالی از کدورت باشما معاشرت داشته باشم هنگامی که یکی از اصحاب راغمگین وپریشان می دید با شوخی کردن اور را مسرور مساخت ومی فرمود خداوند کسی را که با ترش رویی با برادرانش روبرو شود دشمن میداند شوخ طبع وبذله گو بود اما هیچ وقت از حریم ادب ووقار خارج نمیشد ودر این کار زیاده رویی نمی کرد هر کسی به خانه ان حضرت می رفت با کمال احترام ومحبت با او رفتار می نمود تا انجا که گاهی ردا وبالا پوش خود را زیر او پهن واز حضور او بلند نمی شد تا وقتی که خود او بلند شود وقتی با مردم می نشست سعی می کرد تاانجا که می شد با انها هماهنگ شود اگر در باره امور معنوی سخن می گفتند با ان ها همراهی می نمود واگر در باره امور ظاهری ودنیوی حر ف می زدند برای اظهار مهربانی با انها هم سخن میشد

7- حقوق همسایه:
پیامبراکرم(ص) به مراعات حقوق همسایه تاکید بسیار می کرد ومسلمانان را سفارش می کرد که روابط خود را با همسایگان بر مبنای نیکی ومحبت بنیان نهند تا انجا که در غزوه "تبوک" اعلام کرد هر کس همسایه خود را ازار رسانده با ما نیاید روزی خطاب به پیروان خود فر مود هر کس به خدا وروز جزا ایمان دارد باید احترام همسایه اش را مراعات کند حرمت همسایه مانند حرمت مادر بر فرزند است

ب:اقتصادی

پیامبر گرامی اسلام برای امور اقتصادی امت خود دارای برنامه های خاصی بودند وایشان سعی می کردند که تعادل اجتماعی را میان مردم برقرار کنند وفقر را از جامعه دور کنند وطوری بیت المال را میان مردم تقسیم کنند که به همه به طور مساوی سهم برسد

بعد های اقتصادی :

1-راهی برای مبارزه با فقر :
اسلام دینی اجتماعی است وسعادت فرد را از سعادت جامعه جدا نمی داند در جامعه ای که فقر گریبان عده زیادی از مردم را گر فته باشد فرد مسلمان نباید نسبت به این نا برابر ی اجتماعی بی اعتنا باشد ونباید تصور کند که میتوان فقط با عباداتی مانند نماز وروزه به رستگاری برسند زیرا رسیدگی وتوجه به خلق خدا نیز عبادت است کمک به نیا زمندان به اندازه ای مهم است که در قران به موارد بسیار(دادن ذکات ) که سبب بهبود وضع اقتصادی جامعه وکاهش فقر میشود در ردیف (بر پا داشتن نماز) ذکر شده واین دو عبارت در کنار هم وبا هم توصیه شده است کسانی که خود غرق در ناز ونعمتند ودائما ثروت خود را بیشتر وبیشتر می کنند ودر فکر مرحومان نیستند از اسلام به دورند حضرت علی می فرمایند " خداوند سبحان روزی فقیران را در اموال ثروتمندان معین وواجب کرده وهیچ فقیری گرسنه نمی ماند مگر به علت انکه ثروتمندی از حق او به نوایی رسیده وخداوند ثروتمندان را در این کار باز خواست خواهد کرد "
یکی از این راهها بر قراری مالیات هایی مانند ذکات وخمس است اما راه دیگر توصیه به انفاق است اسلام از مسلمانان خواسته تا اگاهانه بدون ترس از حکومت وقانون برای رضای خدا به مستمندان کمک کنند"انفاق"یک عمل انسانی است واسلام همان طور که برای ایجاد رونق اقتصادی انگیزه انسانی "مالکیت خصوصی را نادیده گرفت برای تعدیل ثروت ومبازره با اخلاق طبقاتی انگیزه انسانی رحم و دستگیری از هم مستضعفان را که در هر انسانی وجود دارد را فرا موش نکرده است ان کسی که انفاق میکند باید بداند هر چند یک عمل انسانی واجتماعی پسندیده انجام داد ه اما خود او در معرض یک خطر است وان خطر خود بینی است که ممکن است وی را دچار تکبر کند وبر سر ان بیچاره نیازمندی که کمک در یافت کرده منت بگذارد واو را نارا حت کند

2- بر قراری عدالت اجتماعی :

چون انسان موجودی اجتماعی است حرکت خدا جویانه او جز در سایه نظام متعادل اجتماعی امکان پذیر نیست از این رو پیا مبران که ندای "ازادی معنوی"در پرتو ایمان به خدا را سر داد ه اند فر یاد" ازادی اجتماعی" در پرتو جهاد ومبارزه را نیز بلند کرده اند پیام انبیاء این نبود که درون را اصلا ح کنید وبه برون کاری ندا شته با شید اخلا ق را بسازید اجتماع خود به خود سا خته می شد تار یخ زند گانی وقیام پیامبرا ن اکنده است از مبارزات پیامبران با نا همواری های اجتماعی مراجعه به قران کریم هیچ گونه تردیدی بر جای نمی گذارد که بر قراری عدالت اجتماعی یکی از اساسی ترین اهداف مشترک همه پیامبران بود ه است قران در عین حال که همه جا ندای توحید ویگانه پرستی سر میدهد مردم را به مبارزات اجتماعی برای به دست اوردن حقوق خود و دیگران فرا می خواند در جایی مردم را سرز نش می کند که : "وما لکم لا تقاتلونه فی سبیل اله والمستضعفین : چه می شود شما را چر ا نمی جنگید ؟ در راه خدا ودر راه مستضعفین در این ایه برای تحریک به جهاد به دو ارزش تا کید شده است یکی اینکه راه راه خداست ودومی اینکه انسان های بی پناهی در چنگال ستمگران گر فتار مانده وبه استضعاف کشیده شده اند یعنی تا کید به ایجاد عدالت اجتماعی به همین دلیل است که بیشتر مخالفین پیامبران را مستکبرین وبیشتر ترفداران انها را محرومین تشکیل داده اند

ج: جهاد :

از اغاز تمدن بشری جنگ وخون ریزی در اجتماعات انسانی وجود داشته است وبخش مهمی از تاریخ زند گی بشر در واقع تار یخ جنگ هایی است که میان ملت ها وجامعه مختلف روی داده است شک نیست که جنگ در کنار تغییرات وتحولات مهمی که در فر هنگ ها وتمدن ها ایجاد می کند از ان جهت که موجب نابودی انسانها ودستا ورد های مادی ومعنوی انها می شود پدیده ای بس نفرت انگیز ووحشت اور است
جنگ در اغاز تا سیس جامعه اسلامی نیز وجود داشته وپیامبران ویاران او در میدان های نبرد با دشمنان قدم نهاده وپیکار کرده اند مورخان مسلمان و اسلام شنا سان غیر مسلمان در باره جنگ های صدر اسلام بررسی های فرا وانی کرده ونظریه های گوناگونی ابراز داشته اند بعضی از دشمنان اسلام که می خواستند
چهره این دین را به صورتی خشن ترسیم کنند با اشاره به این جنگ ها اسلام را دین شمشیر نامیده اند وقدرت منطقی ومعنوی این دیانت را در گسترش اسلا م نادیده گرفته جنگ ها را عامل بسط وتوسعه این دین قلمداد کرده اند در سال های اولیه بعثت پیامبر وظهور اسلام که مسلمانان در مکه بودند از مشر کان اذار واذیت بسیار می دیدند اهانت وتحقیر شکنجه رفتار دائمی وعادی بسیاری از مشرکان با مسلمانان بود هر گاه مسلمین به پیامبر مرا جعه می کردند واز ایشان اجازه مبارزه ومقابله به مثل می خواستند پیامبر می فرمود هنوز به من اجازه جهاد داده نشده است در بینش الهی واسلامی همواره در طول تاریخ در گیری ومبارزه بین حق وباطل وهواخواهان این دو جنبه در جریان شده است انگیزه اصلی حق وباطل در درون خود انسان ها وجود دارد وبه صورت لهیب های خود پرستی سود جویی هوس بازی یا در برابر ان به صورت تمایلات عالی :خدا جویی حق طلبی عدالت خواهی و… تجلی می کند گرایش به هر سمت سبب می شود انسانی با تمایلات عالی یا فردی با تمایلا ت پست حیوانی به وجود اید ومجموعه افرادی که انگیزه های باطل بر انها غلبه یافته تشکیل جبهه باطل را می دهند وافرادی که انگیزه های حق در انها تقویت یافته جبهه حق را به وجود می اورند ودر گیری ومبارزه ای که بین این دو گروه بوجود می اید گاه انسانها را به زبونی وفساد می کشاند وگاه دگرگونی های اصلاح طلبانه در جهت خیر وجامع به وجود می اورد اسلا م کوشش انسانها وایمان وفدا کاری هدفداری انها را در دگرگونی های اجتمایی موثرمی شناسد وضعف وزبونی هوا پرستی را موجب سلطه باطل میشمارد ولی در هر حال اسلام اینده نهایی تاریخ را در خشان معر فی می کند واز پی روزی نهایی حق بر باطل وعدالت بر ظلم خبر می دهد از نظر تعالیم اسلامی هر اقدامی- ولو بسیار اندک – که در حمایت از حق صورت می پذیرد در پیروزی نهایی حق بر با طل موثر است

د : مدیریت :

یکی از ارکان زندگی اجتماعی مدیریت است زیرا در اجتماع منافع ومقاصد افراد وسر نوشت اشخاص با یکدیگر ار تباط واشتراک پیدا می کند از همین جا است که هماهنگی بین افراد وواحد های اجتماعی هدایت به سوی هدف ونظارت بر ضوابط وارزش یابی کارها ضرورت مدیریت را روشن می سازد در بینش اسلامی همچنین مدیریت به عنوان مسئولیتی سنگین همراه با خدمتی گسترده طرح می شود ومدیریت اسلامی مدیریت را برای خدمت می خواهد

بعد های مدیریت :

1- سعه سدر :
یکی از ابزار بسیار موثر در مدیریت سعه سدر است . حضرت علی (ع) می فرمایند : " ابزارمدیریت شرح صدر و گشایش سینه است " شرح صدر " موهبتی است که هنگام بعثت پیامبران از جانب خدا به انها اعطا شد

2- نیروی انسانی :
مدیر بیشتر طرح ها واندیشه های مدیریت را از طریق همکاران انجام میدهد در مدیریت انبیاء نقش همکاران وهمراهان در ترویج اندیشه های الهی از موقعیت خاصی بر خوردار است

3- قانون :
قانون وسیله وطریقی است که مدیر با ان مجموعه تشکیلات خود را به طرف مقصود هدایت می کند حدود ومرز های تشکیلاتی به وسیله قانون مشخص می شود و مدیر با معیار های قا نونی فعا لیت های همکاران وروند حوزه مسئولیت خود را کنترل میکند

مهیار های شایستگی در مدیریت اسلامی :

استوانه های هر تشکیلات وپایه های هر سازمانی بر زمین اندیشه استوار است ومعیار های ارزشی ثمره نهالی هستند که در زمین اندیشه می رویند از این رو کلیه چهار چوب ها و گزینش ها وتقسیم مسئولیت ها بر اساس معیار های ارزشی تنظیم می شود .

معیار های کلی واصولی یک مدیر جامع به شرح زیر است :

1- ایمان :
در نظام اسلامی مدیریت ها وسر پرستی ها به کسانی واگذار می شود که در بعد اندیشه وعمل اسلام را قبول داشته باشد از دیدگاه قران کریم بر طبق سنت خداوندی ومشیت الهی مدیریت وسر پرستی زمین باید به دست صالحان وشایستگان مومن باشد خداوند در قران میفرماید ((ان الارض یرثها الصالحون : به طور حتم بندگان شایسته وصا لح من "مدیریت " زمین را وارث خواهند شد (انبیاء /105))

2- دانش وا گاهی :
از نظراسلام مدیریت یک تشکیلا ت به کسی واگذار می شود که صرف نظر از ایمان از دانش اداره واگاهی های لازم را نسبت به ان تشکیلات داشته باشد . اسلا م این اصل عقلی را که "" باید کار را به کاردان سپرد """ قبول دارد ودر تعلیمات خود چنین اموزش می دهد که اداره امور باید به کسی سپرده شود که دانش ان کار را داشته باشد ش

3- کفایت :
مدیریت واداره یک سازمان را نمی توان به هر ادم با ایمان ومتخصصی وا گذرا کرد زیرا در مدیرت ایمان وتخصص شرط لازم است ولی شرط کافی نیست بلکه باید شخص توانایی
و کفایت اداره کردن را داشته باشد ودر یک جامعه ایمان وتخصص رادر خارج از ذهن با یکدیگردر امیخته وبه ان نمود عینی می بخشد

مشورت در سیره پیامبر (ص)
1 سیره در لغت و اصطلاح
2 مشورت در لغت و اصطلاح
3 نگاهى به اسرار و اهداف مشاوره در سیره معصومان(ع).
4 اسرار مشورت از دیدگاه مولوى
5 اهمیت و ضرورت مشورت در قرآن و حدیث
6 نمونه‏هایى از مشاوره نبى اکرم(ص)
الف مشاوره در امور نظامى و مسائل جنگى
ب مشاوره در امور غیر نظامى و مسائل فردى، خانوادگى و…
واژه سیره در لغت و اصطلاح
واژه سیره در لغت از کلمه سیر به معناى رفتن و جریان داشتن‏است. سیره در اصطلاح منطق عملى و اصول عملى است که همچون‏قوانین ریاضى قابل تغییر نیست و راهنماى زندگى انسان است.
راغب اصفهانى مى‏نویسد: سیر یعنى حرکت در روى زمین، در زمین‏راه رفتن و گذشتن و عبور کردن. "سیره‏" یعنى حالت و روشى که‏انسان دارد، نوع خاص حرکت انسان نوع رفتار و کردار و عملکردانسان را "سیره‏" گویند.
مورخانى که در باره پیامبر اکرم(ص) و روش زندگى او کتاب‏نوشته‏اند، تاریخ خود را "سیره‏النبى‏" نامیده‏اند. سیره‏شناسى‏به معناى سبک‏شناسى و رفتارشناسى است.
واژه مشورت و شورا در لغت و اصطلاح
مشورت و شورا در لغت از"شارالعسل‏" گرفته شده و به معناى بیرون آوردن عسل از کندوبه دست آوردن عسل ناب است. این لغت در اصطلاح به معناى به دست‏آوردن راه درست و متقن از طریق نظر خواهى از عقلا و خردمندان‏است. وجه تسمیه مشورت و مشاوره این است که به بهترین اندیشه ومحکمترین راى از طریق نظر خواهى و گفتگو با دیگران همچون عسل‏ناب استخراج شده از کندو به دست مى‏آید و هدایت و صلاح و خیرهاو خوبیها در پرتو آن تحصیل و موجب پیروزى مى‏گردد. این پرسشهااهمیت و ضرورت بحث مشاوره و شورا را تبیین مى‏کند. شکى نیست که‏عمل به شورا، از اصول مسلم سیره عملى پیامبر اکرم(ص) و اولیاى‏الهى به شمار مى‏آید.
رسول خدا (ص) و جانشینان آن حضرت با آنکه معصوم بودند و حتى‏با قطع نظر از وحى و مقام والاى الهى از نظر فکر و بینش و منش‏از مشورت بى نیاز بودند، با مشورت کردن دو نکته را تعقیب‏مى‏کردند:
1 اهمیت مشورت و شورا را به مسلمانان یاد آورى کنند و این‏روحیه را در عرصه‏هاى مختلف جامعه اسلامى، ایجاد و تقویت‏نمایند.
2 ضمن آموزش عملى به مسلمانان بیاموزند که چگونه به این سیره‏عمل کنند و از ثمرات درخشان آن برخور دار شوند; پس از آن‏حضرت، این سنت الهى را به نیکى استمرار بخشند و زندگى را براساس مشورت بنیاد نهند.
3 نگاهى به اسرار و اهداف مشاوره در سیره معصومان(ع) یکى ازمسائل اساسى در سیره و منطق عملى پیشوایان معصوم(ع) مساله‏مشورت و مشاوره است. در سیره پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع)مى‏خوانیم که با اصحاب خود بسیار مشورت مى‏کردند، به طورى که ازبرخى از اصحاب رسول اکرم(ص) و عایشه چنین نقل شده است: هیچ کس‏را ندیدیم که با اصحاب خود بیشتر از رسول خدا با اصحابش مشورت‏کند. در اینجا این پرسشها به ذهن مى‏رسد: چرا رسول اکرم(ص) واهل بیت(ع) آنقدر مشورت مى‏کردند؟ آیا آنان به مشورت نیازداشنتد؟ مگر اندیشه و قواى ذهنى آنان چنان کامل و نیرومندنبود که حتى با قطع نظر از وحى و مقام خلیفه‏اللهى، باز ازمشورت بى نیاز بودند؟
آنان چه ضرورتى در این اصل احساس مى‏کردند؟
آیا آنچه براى آنان اهمیت داشت، پرورش روحیه مشورت در عرصه‏هاى‏مختلف فرهنگى، اجتماعى، سیاسى، نظامى و… بود یادستاوردهاى آن؟
آنان با چه کسانى مشورت مى‏کردند و چه کسانى با ایشان به‏رایزنى مى‏پرداختند؟ آنان در نهایت چگونه تصمیم مى‏گرفتند؟
شورا مایه انس و صفا و الفت اجتماعى، پیوند مردم، ارزش یافتن‏آنان، استفاده از دیدگاهها و مواضع فکرى و علوم و آگاهى‏دیگران، پرهیز از استبداد راى و پى‏آمدهاى وخیم خود رایى،مشخص شدن قدر و جایگاه انسانها در امور اجتماعى و عرصه‏هاى‏فکرى و فرهنگى مى‏گردد.
اهل حدیث و مفسران و مورخان، در بیان سر مشورت آن حضرت مطالب‏مبسوطى را آورده‏اند که نشان مى‏دهد یکى از اهداف آن حضرت وجانشینان او در مشورت کردن با امت پرورش این روحیه در مردم وارزش یافتن آنان نزد یکدیگر بوده است.
ابو جعفر محمد بن جریر طبرى، ضمن مباحث مبسوطى در این زمینه،مى‏نویسد: "لیتبعه المومنون بعده… و یستنوا بسنته فى ذلک."
امام فخر رازى از حسن و سفیان بن عیینه چنین آورده است:
"لیقتدى به غیره فى المشاوره و یصیرسنه فى امته." آلوسى‏بغدادى مى‏نویسد: "ان تکون سنه بعده لامته." گروهى از مفسران‏شیعه هدف حضرت را اقتداى امت‏به این سنت نیک دانسته، چنین‏تعبیر کرده‏اند:
"لتقتدى به امته فى المشاوره‏" ابو الفتوح رازى مى‏گوید:
"خواست تا مردمان به او اقتدا کنند از پس او ." شریف لاهیجى‏نیز در تفسیرش مى‏نویسد: آنکه این سنت‏حسنه مشورت در امت آن‏حضرت باقى بماند و بدون مشورت کارى نکنند." دوران حکومت‏اسلامى نبى اکرم(ص) و زندگى آن حضرت بخوبى نشان داد که یکى ازعوامل موفقیت پیامبر اکرم (ص) در پیشبرد هدفهاى اسلامى، همین‏مساله مشورت بوده است. آن حضرت نشان داد که با مشورت و رعایت‏اصول و مبانى مدیریت مى‏توان جامعه را در موقعیت‏هاى بحرانى به‏سلامت اداره کرد و خود رایى و خود سرى را، که از بزرگترین‏آفتهاى فرهنگى و اجتماعى است، از ساحت اجتماع دور ساخت. آن‏حضرت به همگان آموخت که همه انسانها، حتى آنها که از فکر قوى‏بر خوردارند و صاحب بهترین افکار و اندیشه‏اند، به مشورت‏نیازمندند و اگر خود را از مشاوره با دیگران بى نیاز بینند،خوى استبداد و استکبار مى‏یابند. اما اگر با مردم مشاوره ورایزنى داشته باشند و شخصیت، دیدگاههاى آنان را نادیده نگیرندو از استعدادهاى آنان بهره برند، نه تنها از خطر فرو رفتن دراستبداد دور مى‏گردند; بلکه به آرا و اندیشه‏هاى محکم و متقن‏دست مى‏یابند. تجارب تایخى نشان داده است که بهترین افراد ومحکمترین نظامها در صورت فرو رفتن در استبداد به هلاکت مى‏رسند،جنبه مردمى خود را از دست مى‏دهند و در مسیر انحطاط مى‏افتند.
امیرمومنان (ع) مى‏فرماید:
"من استبد برایه هلک." هرکس استبداد راى ورزد، هلاک مى‏شود.
"لاظهیر او ثق من المشاوره." هیچ پشتیبانى مطمئن‏تر از مشورت‏نیست. در مکتب اسلام مشورت کردن عین هدایت است; گرد آوردن‏خوبیها و خیرها در پرتو این سنت‏حسنه به دست مى‏آید و هرکه باخردمندان مشورت کند، از انوار خردهاى آنان فروغ مى‏گیرد; "من‏المشاور ذوى العقول استضاء بانوار العقول." یکى از راههاى‏اساسى مشارکت در عقل و علم و دانش صاحبان اندیشه و فرهنگ وخرد، مشورت کردن است. "و من شاور الرجال یشارکها فى‏عقولها." به همین جهت‏باید گفت:
آیه "وشاورهم فى الامر" به منظور لطف به امت و کرامت‏به آنهاو فروغ بخشیدن به عقول آنان وارد شده است.
4 اسرار و اهداف مشورت از دیدگاه مولوى
مولوى در این باره مى‏گوید:
امر شاورهم پیامبر را رسید گرچه رایى نیست رایش را ندید در ترازو جور ضیق زرشدست نى از آنک جو چو زر گوهر شدست روح، قالب را کنون همره شدست مدتى سگ حارس درگه شدست مشورت کن با گروه صالحان بر پیمبر امر شاورهم بدان امر هم شورى براى این بود کز تشاور سهو و کژ کمتر رود این خردها چون مصابیح انور است بیست مصباح از یکى روشن‏تر ست
بنا بر این، سرکلام حضرت امیرمومنان (ع) روشن مى‏گردد که‏مى‏فرماید: براى در امان ماندن از لغزشها و پشیمانیها باصاحبان خرد مشورت کن. "شاور ذوى العقول تامن الزلل والنوم‏"
5 اهمیت و ضرورت مشورت در قرآن و حدیث
اخلاق رسول خدا(ص) قرآن‏بود و عمل او مشورت. مساله شورى در قرآن در کنار نماز وانفاق، به عنوان یکى از ویژگیهاى اساسى انسان رشد یافته، مطرح‏شده است: "… والذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلاه و امرهم‏شورى بینهم و مما رزقناهم ینفقون والذین اذا اصابهم البغى هم‏ینتصرون." و آنچه نزد خداست‏بهتر و پایدارتر است‏براى کسانى‏که ایمان آوردند… و دعوت پروردگارشان را اجابت کردند و نمازرا به پا داشتند و کارشان میانشان به مشورت است و از آنچه به‏آنان روزى دادیم انفاق مى‏کنند و کسانى که چون تجاوز مسلحانه‏اى‏به آنان شود یکدیگر را در انتفام کشیدن یارى مى‏دهند.
علامه طباطبایى در باره این آیه مى‏گوید:
در جمله "و امر هم شورى بینهم‏" به ویژگى مهم و بنیادى‏مومنان اهل رشد و عمل اشاره شده، بدین صورت که آنان در به دست‏آوردن اندیشه صحیح و دیدگاه جامع و متقن به صاحبان عقل واندیشه و خرد مراجعه مى‏کنند و ضمن جمع آورى کلیه دیدگاههابهترین آنها را گزینش و تبعیت مى‏کنند و در واقع این آیه به‏نظر من با آیه "والذین یستمعون القول فیتبعون احسنه‏" نزدیک‏است: و راه رسیدن به بهترین راههاى موجود در هر عرصه‏اى براى‏دستیابى به واقعیت مشورت است; چرا که "و ماتشاور قوم الاوفقوا الاحسن ما فى ضمیرهم‏" هیچ قومى در کارهایشان با یکدیگرمشورت نکردند مگر آنکه به بهترین راههاى موجود دست‏یافتند. ازدیدگاه پیامبر اسلام(ص)، جامعه‏اى که فافد سنت مشورت است ورهبران مستبد و خود سر و توانگران تنگ نظر دارد، حق حیات‏ندارد. چرا که فقدان سنت مشورت در جامعه شخصیت افراد را مى‏کشدو رشد فرهنگ و اندیشه‏ها را متوقف مى‏سازد. این حقیقت در حدیث‏نبوى چنین آمده است:
"اذا کان امراکم خیارکم و اغنیاءکم سمحاءکم و امرکم شورى‏بینکم فظهر الارض خیرلکم من بطنها و اذا کان امراءکم شرارکم واغنیاءکم بخلا کم ولم یکن امر کم شورى بینکم فبطن الارض خیرلکم‏من ظهرها." هرگاه زمامداران شما نیکان و توانگران شماسخاوتمندانتان باشد و کارهایتان به مشورت انجام شود، در این‏موقع روى زمین از زیر زمین براى شما بهتر است (و شایسته حیات‏و بقا هستید); ولى اگر زمامدارانتان بدان و توانگرانتان بخیلان‏باشند و کارها با مشورت برگزار نشود، در این صورت زیر زمین ازروى آن براى شما بهتر است.
مشورت ادراک و هشیارى دهد عقلها مر عقل را یارى دهد مشورت در کارها واجب شود تا پشیمانى در آخر کم شود
نبى اکرم (ص) در امور مختلف مشورت مى‏کرد و سپس تصمیم مى‏گرفت وعمل مى‏کرد.
چنانچه امام رضا(ع) فرمود: "ان رسول الله(ص) کان‏یستشیر اصحابه ثم یعزم على ما یرید." البته مشورت نبى‏اکرم(ص) در امور مربوط به خدا و رسولش که حکم صریح داشت و به‏عنوان نص ارائه مى‏شد، صورت نمى‏گرفت، بلکه مشورتها در امورمربوط به امت تحقق مى‏یافت. ضمیر "هم‏" در آیه "و امر هم‏شورى بینهم‏" به این نکته اشاره دارد; زیرا اجتهاد در مقابل‏نص جایز نیست. و آیات متعددى از قرآن آن را باطل مى‏داند. "فلاو ربک لایومنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى‏انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما." نه به خدایت‏سوگند،ایمان نمى‏آورند تا تو را در اختلافهاى خویش حاکم کنند; سپس دردلهاى خود از آنچه حکم کرده‏اى، ملالى نیابند و کاملا تسلیم‏گردند.
6 نمونه‏هایى از مشاوره نبى اکرم(ص)
در اینجا نمونه‏هایى ازمشاوره‏هاى نبى اکرم (ص) و جانشینانش را نقل مى‏کنیم:
الف مشاوره در امور فرهنگى و مسائل نظامى
1 از نمونه‏هاى برجسته سیره مشاوره پیامبر (ص) جنگ بدر است که‏در باره اصل جنگ، تعیین مکان نبرد و اسیران جنگ با یاران خودمشورت کرد و فرمود: "اشیروا اعلى ایهاالناس." اى مردم آراءخود را برایم بگوئید.
جنگ بدر در سال دوم هجرى روى داد. به پیامبر گزارش رسید که‏کاروانى از قریش اموال فراوان به طرف شام مى‏برد.
حضرت به منظور مقابله به مثل از مدینه خارج شد، به تعقیب‏کاروان پرداخت و به آن دست نیافت. کاروان قریش به شام رفت، پس‏از مدتى گزارش دادند که کاروان قریش در حال باز گشت است.
پیامبر(ص) با313 تن در ماه مبارک سال دوم براى مصادره اموال‏قریش، در مقابل اموال مصادره شده مسلمانان ; از مدینه خارج‏شد، نیروى کمکى مکه با تجهیزات کامل براى کمک با کاروان قریش‏حرکت کرد. پیامبر(ص) اصحاب خود را گرد آورد و در مورد اینکه‏آیا دشمن را تعقیب کنند یا با گروه نظامى قریش رو به رو شوندو یا به مدینه باز گردند، با آنان مشورت کرد: "فاستشار الناس‏و اخبرهم عن قریش." در این جریان نخست ابوبکر بر خاست و نظرخویش را مبنى بر جنگ با دشمن اعلام کرد. سپس عمر نظرى مشابه‏نظر او داد. آنگاه مقداد برخاست و گفت: "اى رسول خدا، آنچه‏خداوند برایت مقرر فرموده عمل کن; ما با تو هستیم. به خداسوگند، ما آنچه را که بنى اسرائیل به موسى گفتند به تونمى‏گوئیم که "فاذهب انت و ربک فقاتلا انا ههنا قاعدون‏"; توبا پروردگارت بروید و خودتان جنگ کنید که ما اینجا نشسته ومنتظریم. ما مى‏گوییم: تو و پروردگارت بروید و بجنگید و ما هم‏به امر شما جنگ مى‏کنیم.
رسول خدا(ص) مقداد را ستود، در حقش دعا کرد و باز فرمود:
"اشیروا على ایهاالناس." و مقصود حضرت، انصار بودند زیرا ازطرف آنان، اکثریت‏بودند و از طرفى در عقبه با پیامبر(ص) پیمان‏دفاعى بسته بودند. پیامبر(ص) مى‏خواست نظر آنان را در این خصوص‏بداند. سعد ابن معاذ برخاست نظر خویش را مبنى بر حرکت رسول‏خدا(ص) و اطاعت مطلق از وى است و جنگ با دشمن اعلام کرد.
سخنان سعد، انبساطى در رسول خدا(ص) ایجاد کرد و او را خشنودساخت. پس فرمود: "به راه افتید و بشارت باد شما را که خداوند(پیروزى بر) یکى از این دو گروه را به من وعده داده است. (یاتصاحب کاروان و یا پیروزى بر قریش) سوگند به خدا، گویا هم‏اکنون جاى کشته شدنشان را پیش روى خود مى‏بینم." رسول خدا (ص)با به کارگیرى این جلسه مشورتى از منزل "ذفران‏" حرکت کرد;از گردنه‏اى که موسوم به "اصافر" بود، گذشت; به سوى قریه‏اى‏که در پایین گردنه قرار داشت، سرا زیر شد; نزدیک بدر فرود آمدو به کسب اطلاعات پرداخت. در دشت‏بدر آبهاى مختلفى بوسیله‏چاههایى که در آن حفر شده بود، وجود داشت و به همین جهت محل‏توقف کاروانهابود، مسلمانها زودتر از قریش کنار چاهها فرودآمده بودند، واقدى مى‏گوید:
پس از فرود آمدن در کنار اولین چاه، پیامبر(ص) از اصحاب خودمشورتى خواست و فرمود: "اشیروا على فى المنزل‏" نظر مشورتى‏شما در باره این مکان چیست؟ حباب بن منذر بر خاست و نظر خویش‏را مبنى بر عدم مناسبت این مکان براى نبرد با دشمن اعلام کرد وگفت: "اکنون که فرمان خاص در مورد این مکان نرسیده و صرفاتدبیر جنگى است، دستور دهید تا آخرین چاه، که به دشمن نزدیک‏است، پیشروى کنیم و در آنجا اردو بزنیم. رسول خدا(ص) فرمود:
"راى صواب همان است که گفتى. در این داستان به مشاوره اصحاب‏نیز با نبى‏اکرم (ص) اشاره شده است. بدین ترتیب، با استفاده ازیکى از اصول و مبانى مدیریت و رهبرى حکیمانه و عمل به اصل‏اساس مشورت و بهره‏گیرى از روشهاى نظامى بجا و روح ایمان،مسلمانان با وجود نیروى کم در مقابل نیروى بسیار دشمن به‏پیروزى چشمگیرى دست‏یافتند و اسیران بسیار گرفتند.
پیامبراسلام(ص) در باره اسیران و امور دیگر مربوط به جنگ نیزبارها با اصحاب خود مشورت فرمود. مشاوره شیوه عملى رسول‏خدا(ص) در جنگهاى مختلف بود که به نمونه‏هاى دیگرى اشاره‏مى‏کنیم.
2 در نبرد احزاب یا خندق نیز همین شیوه به کار رفت. و حضرت‏رسول (ص) با اصحاب خود، جلسه مشورتى تشکیل داد.
3 در پیکار بنى قریظه، در مورد کیفیت و کمیت جنگ با یهودیان‏مدینه، مشورت کرد.
4 در پیکار بنی نضیر، در بر خورد با یهودیان مدینه، نیز چنین‏کرد.
5 در روز حدیبیه نیز در موضوعهاى مختلفى به مشورت پرداخت.
6 در فتح مکه، هنگامى که آمدن ابوسفیان به حضرت گزارش شد،مشورت کرد.
7 در غزوه طائف، پس از محاصره آنها، پیامبر اسلام (ص) بااصحاب خود مشاوره کرد و سپس تصمیم گرفت.
8 در غزوه تبوک، در امور مختلف، با اصحاب خود به مشورت‏پرداخت; "اشیروا على‏" فرمود و نظرهاى صائب و آراى صحیح ونوین اصحاب را مورد ستایش قرار داد.
9 در جنگ احد در باره اینکه سپاه اسلام در مدینه مستقر شود یابیرون رود; با اصحاب مشورت کرد و با اینکه خود موافق نبود نظراصحاب را پذیرفت.
این نمونه‏ها و دهها نمونه دیگر، حاکى از مشاوره نبى اکرم(ص)در امور جنگ بود.
ب مشاوره در امور غیر نظامى و مسایل غیر جنگى
مورخان دههانمونه دیگر از مشورتهاى نبى اکرم(ص) در امور غیرنظامى و مصالح‏غیر جنگى در عرصه‏هاى مختلف فرهنگى، اقتصادى، سیاسى، اجتماعى وامور فردى و خانوادگى و غیره نقل کرده‏اند. این موارد بیانگرآن است که شورا و مشورت به عنوان یک امر اساسى در مسائل‏مدیریت و حکومت و فرماندهى منحصر نیست; بلکه در همه شئون‏مربوط به امت راه دارد و ثمرات درخشانى در پى خواهد داشت.
برخى از این موارد عبارت است از:
1 پیامبر (ص) در باره کسانى که به عایشه تهمت زدند، با اصحاب‏خود مشورت کرد و نظر آنها را خواست. مورخانى چون ابن اسحاق،واقدى، بخارى، مسلم، احمد بن حنبل، ترمذى، بیهقى و دیگران این‏جریان را به طور مبسوط آورده‏اند و ضمن اشاره به امور جلسات‏مشورتى نبى اکرم(ص) با اصحاب، تاکید کرده‏اند که نبى اکرم(ص)در این حادثه با حضرت على بن ابیطالب (ع) و اسامه بن زید به‏طور ویژه مشورت کرد. مفسران اهل سنت نیز در ذیل آیات 11 تا16سوره نور که مربوط به "افک‏" (تهمت عظیم) است، مطالب مبسوطى‏در باره تهمت‏به عایشه آورده‏اند و به مواردى از مشورت نبى‏اکرم(ص) با اصحاب و مشورت اصحاب با حضرت اشاره کرده‏اند که جاى‏نقد و بررسى دارد و مفسران شیعى به نقادى مطالب مفسران اهل‏سنت پرداخته‏اند.
2 پیامبر(ص) در مورد اعزام افراد براى تبلیغ و اداره امور یک‏منطقه و اعطاى مسئوولیت‏به افراد به منظور فرماندارى واستاندارى و مدیریت و حکومت‏بخشى از مناطق تحت اداره خویش بااصحاب مشورت مى‏کرد.
اصحاب آن حضرت نیز، با پیروى از این سنت نیکو، نه تنها بارسول‏اکرم(ص) در امور مختلف به مشورت مى‏پرداختند; بلکه باهمدیگر نیز مشورت مى‏کردند. پژوهشى در باره روش‏شناسى مشاوره‏نبى‏اکرم(ص) با اصحاب و بالعکس و همین طور مشاروه‏هاى مسلمانان‏در صدر اسلام نیازمند مقاله مستقل و جامعى است.
آنچه گذشت، بخوبى نشان مى‏دهد که پیامبر اسلام(ص) با وجود آنکه‏معصوم بود و از نظر فکر و تدبیر و تصمیم‏گیرى به مشورت نیازنداشت، براى احیاى این سنت و آموزش و پرورش امت، پیوسته بااصحاب خویش مشورت مى‏کرد.

1


تعداد صفحات : حجم فایل:131 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود