موضوع:
موانع توسعه فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران
نام استاد:
نگارش:
بسمه تعالی
پیشگفتار :
یکی از مباحث مهمی که در نیمه دوم قرن بیستم و به دنبال ظهور کشورهای تازه استقلال یافته جهان سوم در عرصه روابط بین الملل توجه بسیاری از اندیشمندان علوم سیاسی را به خود جلب نموده است، نوسازی و توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی است. اما این سوال مطرح می شود که چرا تابه حال ایران نتوانسته است به الگویی درجهت نیل به توسعه سیاسی و اقتصادی دست یابد؟ در این مسیر با چه مشکلاتی مواجه می باشد؟
باعنایت به اهمیت این موضوع، مانیز در این پژوهش سعی نموده ایم ضمن ارائه تصویری از توسعه و ویژگی های آن، به بررسی ساختارهای فرهنگی ایران بپردازیم و مهمترین علل توسعه نیافتگی ایران را فرهنگ حاکم بر روح ملت ایران ذکر نموده، و به عنوان راه حل توسعه فرهنگی را مقدم بر توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی دانسته ایم.
ضمنا در این پژوهش سعی شده است ریشه ای ترین مسائل موجود در بطن فرهنگ ایرانی و مشکلات ساختارهای اجتماعی ایران مورد بررسی قرار گرفته تا علل توسعه نیافتگی ایران در عرصه های سیاسی و اقتصادی مشخص تر گردد.
در مجموع می توان گفت که هدف اصلی در این تحقیق این است که توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی در کشور ما، در مقام نخست به معنای پالایش ویژگی های منفی و فرهنگی است که در طول تاریخ و در بستر زمان شکل گرفته اند و رفع این موانع جز از طریق ایجاد یک نظام آموزشی کار آمد آن هم از طریق اهتمام جدی دولت که قادر به تربیت انسانهایی خلاق و با فرهنگ باشد میسر نیست. بدیهی است که رفع این نواقص در فرهنگ جامعه، بستری مناسب جهت توسعه همه جانبه را در کشور فراهم خواهد آورد.
اثبات این موضوع که توسعه فرهنگی مقدم تر از توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی است، انگیزه انتخاب موضوع از جانب محقق میباشد.
در خاتمه لازم است از زحمات استاد عزیزم جناب آقای دکتر سریع القلم که افتخار شاگردی ایشان را دوران تحصیلم در دانشگاه شهید بهشتی داشتم تشکر و قدردانی نمایم. زیرا از ایشان مطالب بسیاری آموختم که در تمامی ابعاد زندگیم راهگشایم بودند و در این پژوهش هم از مطالب کتاب عقلانیت و آینده توسعه یافتگی در ایران ایشان استفاده فراوانی نموده ام.
البته مطالب کتاب مذکور را با آمیخته های ذهنیم عجین ساخته ام بدیهی است که هرگونه کاستی متوجه حقیر می باشد.
فصل اول
کلیات تحقیق
طرح مسئله:
دغدغه پیشرفت، توسعه یافتگی و ثبات سیاسی ایران همچنان ادامه دارد، درحالی که بسیاری از کشورهای هم ردیف ما راه و افقهای خود را پیدا کرده اند، ما هنوز در نزاعهای فکری و سیاسی خود غوطه وریم. جالب اینکه مباحث پیشرفت و توسعه یافتگی را قبل از کشورهایی مانند مالزی، چین، کره جنوبی و… آغاز کرده ایم.(1) سوال اینجاست که چرا تاکنون ایران نتوانسته است به الگویی در زمینه توسعه دست یابد؟ چرا رهبران و نخبگان ایرانی از گذشته درس عبرت نمی گیرند و اشتباهات خود را مرتب تکرار می کنند؟ چرا خیلی فکر نمی کنند؟ و اگر هم فکر کنند صحیح فکر نمی کنند؟ اگر ریشه مسائل قبل از انقلاب را بخواهیم به بیگانگان و امپریالیسم نسبت دهیم مشکلات بعد از انقلاب را چگونه باید ارزیابی کنیم؟ ما ایرانیان خیلی ملت خودخواهی هستیم هیچ وقت نمی خواهیم بپذیریم که اشتباه کرده ایم عموماً خارج از خود به دنبال علتها، مشکلات و ریشه ها هستیم، زمانی امپریالیسم را سرزنش کردیم و اکنون که امپریالیسم در خانه ما نیست جریان و گروه دیگر را متهم می سازیم. همیشه به دنبال این هستیم که خود را توجیه کنیم. وقتی رهبران و نخبگان ایرانی اشتباه می کنند هیچ وقت از ملت عذرخواهی نمی کنند بلکه اشتباهات خود را به دیگران نسبت می دهند. مسئله دیگر این آنکه افکارمان خیلی مدرن است و مانند تکنولوژی سریع وارد میشود، ولی خلقیات ما که نتیجه وجود سالها استبداد در این مملکت است، همچنان تعیین کننده مانده است و سرنوشت مارا می سازد. ماافکار بسیار خوب خود را در سخنرانیها نتوانسته ایم به سیستم تبدیل کنیم. ظاهراً در نمایش فکر بیش از عمل لذت می بریم. باید بپذیریم انسانهابا سخنرانی تربیت نمی شوند، بلکه به طور مقطعی اهمیت مسائل تربیتی پی می برند. تربیت یک جامعه تداوم، نظم. تفکر و انسانهایی متعهد و حساسی را می طلبد. دیگر آنکه ما سامان و استوار را دوست نداریم، چون سامان یافتن خیلی زحمت دارد. ساختن یک سیستم خیلی مشکل است. سیستم پذیری خیلی دشوارتر است، به همین دلیل ترجیع داده ایم با هیجانات و اوضاع روز زندگی کنیم. برایمان همان کافی است که درآمد نفت حداقل بقای ما را تضمین می کند و به همین راضی هستیم. مسئله دیگر اینکه عده ای می خواهند به زور عقاید خود را بر دیگران تحمیل کنند. برخی می خواهند تمام مردم ایران را مذهبی کنند، برخی به دنبال غربی کردن همه هستند، برخی به دنبال روشنفکر کردن همه هستند، اینها متوجه نیستند که هر کدام از این اسمها نوعی تحمیل به عامه مردم است. یک جامعه به همه نوع قشر نیاز دارد: مذهبی، غرب زده، روشنفکر، بومی و بسیاری از اقسام دیگر. آزادی در این دنیای پرتنوع و پرتلاطم عبارت است از اینکه هر کس تعلق فرهنگی خود را کسب کند و بدون تعرض و تعدی دیگران و دولت بتواند بدان عمل کند. عمده مشکل توسعه نیافتگی ایران در افکارمان نیست بلکه در تبدیل فکر به عمل است وناتوانی در ساختن سیستم است و نهایتا در شخصیت پرورش نیافته ماست. اینکه هرکسی برایش خودش مهم است و برای عقاید دیگران هیچ ارزشی قائل نمی باشد. در جامعه ای که افراد این اندازه نسبت به هم دافعه دارند نمی توان یک سیستم اجتماعی را ساخت. ایده گفتگوی تمدنها را مطرح می کنیم و می خواهیم به جهانیان فن گفتگو بیاموزیم وهمه را به وحدت فراخوانیم اما برخلاف آنچه که دینمان به ما آموخته درمیان خود ترحم نداریم. حذف و حسادت و تخریب به شدت در میان ما رواج دارد و بر پایه محبت و عطوفت و همفکری و هم فهمی با یکدیگر معاشرت نمی کنیم. دو پایه مترولوژیک تمدن غرب، ساماندهی و تشکیل از یک طرف و ظرفیت نقد پذیری از طرف دیگر است. ما در هر دو نوع ضعیف هستیم.
در کشور ما بدترینها، بی سوادترینها، گرسنه ترینها، عقب مانده ترینها، ومنزوی ترینها به حوزه سیاست و تصمیم گیری وارد می شوند. هرکسی نباید به میدان نخبگی راه پیدا کند.
در کشور ما به توانایی افراد اهمیت داده نمی شود، بلکه مردم به دنبال آدم "خوب" هستند. ایرانیان همیشه چه در سطح مدیریتی و چه در سطح روشنفکریمشکل "تشخیص موقعیت و وضعیت" خود راداشته اند. بالاخره هر چه سریعتر ما باید ارتباط منطقی میان هویت ("دینی"، ایرانی و جهانی) خود را روشن کنیم. قوی بودن هویت ملی و دینی ایرانیان در مقابل هویت جهانی آنان قرار گرفته است. در هویت ملی و دینی ایرانیان در مقابل هویت جهانی آنان قرار گرفته است. در حالیکه کشورهایی مانند مالزی، کره جنوبی، چین و برزیل توان تطبیق و همگون سازی میان منابع داخلی و بین المللی خود را پیدا کرده اند، ما چنین تواتنمندی را کسب نکرده ایم. پیشرفت هر جامعه ای مانند موقعیت یک فرد تابع انسجام انرژی آن جامعه یا فرد است تا هنگامیکه عناصر مختلف سیاسی، اقتصادی و به خصوص فرهنگی جامعه ای از انسجام و منطق درونی برخوردار نباشند نمی توان مجموعه آن جامعه را در مسیر پیشرفت یا توسعه یافتگی سوق داد. توسعه یافتگی به طور اصولی تابعی از عوامل ومحرکهای داخلی است. اگر به هر دلیل علم وارد عرصه عمل و فکر یک جامعه نشود و یا با ارزشهای آن تلفیق منطقی نیابد، نباید در انتظار پیشرفت و تمدن بود، نظام داخلی یک کشور باید از ظرفیت پذیرش و ترکیب و تربیت توامان باشد تا امکانات داخلی و خارجی خود را تشکل بخشد. بیماری یک فرد قبل از آنکه به آلودگی محیط خارجی مربوط باشد، از ضعف و آسیب پذیری جسمی او ناشی می شود. واکسیناسیون فرهنگی و درونی نیز دقیقا به همین منظور یعنی قوام بخشیدن به درون، افزایش قوای درونی و آماده سازی داخلی برای مقابله با هجوم خارجی توصیه می شود.(2)
بنابراین چه در توسعه یافتگی و چه د رتوسعه نیافتگی چه در پیشرفت و بالندگی و تمدن سازی و چه در عقب ماندگی و سقوط و اضحلال و زوال، درون مهمتر از برون است. زوال انسانها، مجموعه ها و تمدنها ابتدا ازدرون آغاز می گردد. به همین تناسب و معادله شکوفایی و شوکت انسانها، مجموعه ها و تمدنها نیز از درون شروع می شود. دستیابی به تشکل اجتماعی و حل تدریجی بحران مشروعیت، منوط به تحول و آموزشی فرهنگی است. چه جامعه و چه نخبگان به این تحول فرهنگی در ایران نیازمندند.
پیشرفت و توسعه حاصل یک نگاه خاصی به زندگی و هستی می باشد و بدون توجه به چنین نگرشی توسعه یافتگی و پیشرفت ممکن نیست و برای ایجاد چنین نگرشی در جامعه وجود یک فرهنگ مناسب برای توسعه لازم و ضروری می باشد. فقدان فرهنگ مناسب در ایران همواره به عنوان مانعی در مسیر توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی این کشور قرار داشته است. پس سنگبنای هر نوع توسعه ای، توسعه ای توسعه فرهنگی است یعنی قدم اول در راه رسیدن به توسعه "جامعه توسعه یافته" تلاش در فرهنگ سازی و ساخت یک سیستم فرهنگی منسجم از جانب دولت است و قدم دوم باید این باشد که توسعه سیاسی و اقتصادی همپا و به موازات هم رشد کنند، نه توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی مقدم است"دیدگاه آقای رفسنجانی" و نه توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی مقدم است (دیدگاه آقای خاتمی) بلکه در مرحله اول توسعه فرهنگی مقدم است و بعد باید توسعه سیاسی و اقتصادی که موجبات رشد کمی "اقتصادی" و رشد کیفی "سیاسی" را موجب می گردد.
ممکن است این سوال مطرح شود که در کشوری مانند ایران که با این همه معضلات سیاسی و اقتصادی رو به روست در درجه اول باید اولویت توسعه اقتصادی باشد یعنی مثلا حل تورم، کاهش فقر و… یا باید در درجه اول توسعه سیاسی مقدم باشد (مثلاً احزاب در ایران شکل بگیرند، مشارکت سیاسی به وجود آید و …) یا اینکه باید سرمایه گذاری خارجی جذب شود و … اینجانب تمام این مسائل را قبول دارم ولی معتقدم زمانی می تواند فقر را ریشه کن ساخت، زمانی می توان تورم را مهار کرد که مثلاً فلان برنامه ریز اقتصادی و یا مسئول اجرایی واقعا خودش در صد حل این مسائل باشد نه اینکه در حوزه اقتصادی مسئولین مملکت، مرکب از مشتی افراد دزد و یا فاسد یا خائن و یا بی سواد و … باشند. که فقط منافع فردی و جناحیشان مطرح است و نه مردم. فقط به فکر سود خود و اطرافیانشان هستند ونه مردم ومملکت پس مشکل در نخبگان است و این نخبگان هم که از کره مریخ و ماه نیامده اند. آنان در همین مملکت و در همین جامعه که همه مردم آن به فکر خود می باشند به دنیا آمده و بزرگ شده اند. پس این مسئله بر می گردد به فرهنگ و فرهنگ سازی یعنی تا زمانیکه حس وطن پرستی نوع دوستی و مردم خواهی درمیان اکثریت ایرانیان نباشد توسعه سیاسی و اقتصادی رخ نمی دهد. اگر سرمایه گذاری خارجی جذب شود فواید آن ابتدا به جیب یک سری افراد خاص واردی شود. اگر بدون توسعه فرهنگی بخواهند مشارکت سیاسی به وجود بیاورند، مشارکت سیاسی تبدیل به جناح پرستی و دیکتاتوری واستبداد می شود چون ما ایرانیها هنوز کار با یکدیگر را نیاموخته ایم. زیرا فرهنگ ایرانی استبداد پرور است. و هیچ وقت توسعه سیاسی بدون توسعه فرهنگی و توسعه اقتصادی بدون توسعه فرهنگی امکان پذیر نمی باشد. در مجموع ریشه های عقب ماندگی ایران را بایستی در ضعف نهادها و بنیان های سیاسی اقتصادی و اجتماعی جستجو کنیم که به نوعی به عامل فرهنگی مرتبط می شوند. تاریخ به ما نشان داده که هیچ نیرویی قویتر از وطن دوستی برای تحول ملی وجود ندارد به همین دلیل پیشنهادی می شود که دولتمردان ما قبل از اینکه سمت اجرایی قبول کنند، یک دوره کار گاه فشرده وطن دوستی ببینند تا بدانند که برای چه سرزمین کار می کنند.
و اما پرسشی که مطرح میباشد این است که:
ایدئولوژی، هیات حاکمه و ساختارهای شخصیتی ایرانیان چه تاثیری در توسعه فرهنگی ج.ا.ا دارد؟
اهداف تحقیق:
در این تحقیق سعی کرده ایم ضمن ارائه تصویری از توسعه فرهنگی و ویژگی های آن، به موانع موجود در دستیابی جامعه ایران به توسعه فرهنگی نیز خواهیم پرداخت و مهمترین آفات موجود در بطن فرهنگ ایرانی و مشکلات ساختار سیاسی- اجتماعی جامعه در رسیدن به این امر مهم را مورد شناسایی قرار داده تا تجربه ای درجهت راهبرد مسیر توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی در ایران را بدست آوردیم.
اهمیت تحقیق:
اساسا فرهنگ به عنوان یک عامل اصلی در سرنوشت ملتها در روند توسعه سیاسی و اقتصادی نیز دارای جایگاه و نقشی مهمی می باشد که عدم توجه به آن در طراحی الگوی توسعه یک کشور اثرات منفی زیادی به جای خواهد گذاشت. به همین دلیل سعی کرده ایم ضمن بررسی توسعه فرهنگی و موانع آن، علل توسعه نیافتگی ایران را در ابعاد اقتصادی و سیاسی به ساختارهای اجتماعی که در بطن فرهنگ ایرانی وجود دارد مرتبط سازیم.
سوال اصلی:
موانع توسعه فرهنگی در ج.1. 1. کدامند؟
سوالات فرعی:
1- آیا ساختارهای شخصیتی ایرانیان مهمترین مانع توسعه فرهنگی در ج.1. 1. می باشد؟
2- آیات هیات حاکمه در ایران از موانع توسعه فرهنگی در ج. 1. 1. می باشد؟
3- آیا ایدئولوژی یکی از موانع توسعه فرهنگی در ج.1. 1. می باشد؟
فرضیات تحقیق:
فرضیاتی که برای این پژوهش در نظر گرفته ام عبارتند از:
1- ساختارهای شخصیتی ایرانیان مهمترین مانع توسعه فرهنگی در ج.1. 1. می باشد.
2- هیات حاکمه از موانع توسعه فرهنگی در ج.1. 1. می باشد.
3- ایدئولوژی یکی از موانع توسعه فرهنگی در ج.1. 1. می باشد.
متغیرها و مفاهیم عملیاتی
1-ساختارهای شخصیتی ایرانیان کدامند؟ چه تاثیری بر عدم توسعه فرهنگی دارد؟
2-توسعه فرهنگی چیست؟
3-ایدئولوژی چیست؟ چه تاثیری بر عدم توسعه فرهنگی دارد؟
4- تاثیر هیات حاکمه در ایران بر توسعه فرهنگی چه می باشد؟
روش تحقیق:
روش تحقیق مبتنی بر منابع کتابخانه ای بوده است.
مشکلات و موانع تحقیق:
در راستای بررسی توسعه فرهنگی و موانع آن اثر جامع و کاملی وجود ندارد.
سازماندهی تحقیق:
تحقیق حاضر شامل یک مقدمه و سه فصل می باشد. در مقدمه (طرح مسئله) ضمن ارائه تصویری از آنچه در این پژوهش ارائه خواهد شد، به سوالات اصلی و فرعی و فرضیات نیز اشاره شده است. اهداف تحقیق، اهمیت تحقیق، متغیرها و مفاهیم عملیاتی، روش تحقیق، مشکلات و موانع تحقیق و در انتها سازماندهی تحقیق نیز از اجرای دیگر آن است و مجموعا فصل اول پژوهش را تشکیل می دهد. در فصل دوم ضمن تعریف توسعه و اجرای آن به نقش فرهنگ در چگونگی دستیابی به توسعه سیاسی و اقتصادی و تاثیر آن بر توسعه فرهنگی پرداخته شده و اهمیت آن در طراحی الگوی فرهنگی مورد تاکید قرار گرفته است. ضمن اینکه در مقوله استراتژی فرهنگی راه حل جهت نیل به توسعه فرهنگی پیشنهاد شده است. و نهایتا در فصل آخر به بررسی موانع موجود در راه توسعه فرهنگی ایران که مربوط به ساختارهای شخصیتی ایرانیان می شود، می پردازد. در این فصل ابتدا موانع اجتماعی نظیر موانع موجود در فرهنگ عمومی ایران و مشکلات ساختار سیاسی- اجتماعی که باعث عدم دستیابی به توسعه فرهنگی در ایران می شود، مورد برسی قرار گرفته است و در بخشی پایانی به ارائه نتیجه نهایی از بحث پرداختیم و ضمناً به اهمیت مقوله فرهنگ سازی و حفظ هویت فرهنگی در جامعه ایران نیز اشاره کرده ایم.
فصل دوم
مفهوم توسعه و توسعه یافتگی
فصل دوم
مفهوم توسعه و توسعه یافتگی
به طور کلی توسعه فراگردی است که توانائیهای بلقوه جامعه چه از جهت نیروی انسانی، به منابع و سرمایه و دانش و فن و مهارتها و … به صورت بلفعل در می آورد در نتیجه شرایط زندگی انسانها بهبود یافته و سطح زندگی آنان ارتقاء پیدا می کند.
از آنجا که نیازهای انسان، محدود بر نیازهای اولیه ومادی نیست، توسعه هم نمی تواند محدود به مسائل اقتصادی و معشیتی باشد. بلکه تمام نیازهای انسان را فرامی گیرد. و از این جهت تمام حوزه های زندگی انسان را هدف قرار داده و آزاد دستخوش دگرگونی می سازد. با توجه به ویژگی های فوق توسعه فرایندی است فراگیر و پویا که در بستر زمان در سوی گیریها و استراتژیهای خود دائما تجدید نظر می کند وآن را با تغییرات و تحولات جامعه و نیازهای آن هماهنگ می کند. (3)
در حقیقت توسعه را می توان مجموعه فعالیتها برای هدایت جامعه در جهت ایجاد شرایط مطلوب زندگی بر اساس نظام ارزشی مورد پذیرش جامعه تعریف کرد.(4)
هر نوع توسعه ای حامل تغییر در شیوه زیستن، تولید کردن و مصرف کردن و اندیشیدن است.
انسان به مدد تکنولوژی به عنوان داشتن دانش کاربردی آن توانست جهان را دگرگون کند و با دگرگون کردن جهان خود و جامعه و شیوه زندگی خود را نیز تغییر دهد.(5)
بنابراین توسعه را می توان به فعلیت رساندن امکانات بلقوه مادی و معنوی یک جامعه معنا کرد که باعث پیشرفت و تکامل آن خواهد شد و ابعاد مختلفی از جمله توسعه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را در برخواهد گرفت. در کشورهای غربی توسعه به صورت تکاملی بوده و روند طبیعی خود را طی کرده است ولی در شرایط فعلی درجهان سوم و به خصوص ایران فقط از طریق برنامه ریزی قابل حصول است. یکی از مشکلات جامعه کنونی ما، روشن نبودن تعریف مفاهیم مختلف است. چه در میدان سیاست، چه در میدان اقتصاد و چه در میدان فرهنگ و مملکت داری بسیاری از الفاظ و مفاهیم به صورت شناور و با انعطاف پذیری بسیار مورد استفاده خاص و عام قرار می گیرد، بدون آنکه حدود و ثغور مفهومی، لغوی و عینی آنها روشن باشد. (6)
واژه توسعه نیز از جمله همین مفاهیم است. اگر پرسیده شود که چه مترادفی برای مفهوم جدید توسعه یافتگی می توان قرار داد، من لغت و مفهوم علم را پیشنهاد خواهم کرد. گردونه ای را که غرب و تمدن مادی غرب در چند قرن اخیر به وجود آورده، این بوده که برای همان اصلاح تکامل بشری که از قبل وجود داشته و بشر به آن علاقمند بوده یک قالب علمی و کاربردی و روشی ایجاد کرده است.
اگر در تمدن غرب، توسعه یافتگی به مفهوم علمی آن نتوانسته است با اخلاق و انسانیت و فضلیت تلفیق شود این مشکل غرب است. توسعه یافتگی به مفهوم علمی آن پدیده بسیار مثبتی است. در غرب تمدن مادی و توسعه یافتگی به طریق افراط افتاد و به سکولاریسم در سطح حکومتی ختم شد ولی کجا آزمون شده است که توسعه یافتگی و بنای یک تمدن علمی ضرورتا به سکولاریسم منتهی می شود؟ آیا ما تلفیقی اخلاق و توسعه یافتگی و علم پذیری را آزموده ایم که آنرا نفی می کنیم؟ توسعه یافتگی به طور خودکار به سکولاریسم ختم نمی شود.
تجربیات بسیار تلخ دوران کلیسایی بود که سکولاریسم را در فرهنگ اجتماعی غرب جای داد. اگر غرب در مادی گری افراط کرده و فقط بعد مادی انسان را در قالب توسعه پیاده کرده، این اشتباه غرب است نه زیان ناشی از بحث توسعه، توسعه به مفهوم علمی آن یعنی استفاده از روش و توجه به دنیا و طبیعت و بهره برداری از آنها و این نوع نگرش، انسانی و تکاملی است. اگر بخواهیم از توسعه جدید در دنیا بحث کنیم که با علم آمیخته شده است، می توانیم از لغت عقل و عقل علمی استفاده کنیم، به عقیده من عامل مشترک در دین و توسعه یافتگی و یا مخرج مشترک دین و توسعه یافتگی عقل است. کل فرهنگ غرب و کل تمدن مادی غرب نمی تواند مطرود باشد، زیرا بخشی از آن حالت علمی و راسیونالیستی دارد. برای جامعه ای که بخواهد با ارزشهای الهی حرکت کند، می تواند از این میدان وسیع در غرب گزینش عقلی و منطقی کند و به نسبتی که نیاز دارد، از آن بهره جوید.(7) ارزیابی کلی من این است که اگر کشوری علاقه مند به توسعه باشد، باید بیشتر به داخل توجه کند تا به خارج، عده ای معتقدند که توسعه کره جنوبی مرهون سرمایه های آمریکایی و پوشش نظامی امریکا و فضای مساعد منطقه ای و بین المللی برای توسعه یافتگی بوده است. گر چه این عوامل مهم بوده است اما در توسعه یافتگی کره جنوبی نقش تعیین کننده نداشته بلکه در جامعه کره و در فرهنگ آن کشور زمینه های مساعدی برای توسعه یافتگی وجود داشته است.
چه بسا کشورهایی که مانند عربستان سعودی از سرمایه، تکنولوژی، و پوشش نظامی برخوردار بوده اند ولی به درجه قابل توجهی از توسعه نرسیده اند. اگر جامعه ای بخواهد به طرف توسعه حرکت کند باید به سوی مشروعیت پیش رانده شود و منافع نخبگان و منافع عموم مردم، همسو و نزدیک شود.(8) ارزشهای نخبگان باید با ارزشهای عموم مردم تلاقی کند. توسعه مجری می خواهد و این وظیفه هیات حاکمه است که جایگاه مجریان توسعه را مشخص کند. بلا تکلیفی از لحاظ روش و کاربردی در همه کشورهای توسعه نیافته به وضوح مشاهده می شود. بنابراین ، جهت گیری فکری و فرهنگی و کاربردی یک جامعه علاقه مند به توسعه باید روشن گردد. توسعه یافتگی، جهان بینی کاربردی خاص خودداری می طلبد وعلمی نگریستن به مسائل مبنای توسعه یافتگی است. از مشتقات این نگرش، اصلاح پذیری و برخورد اصلاحی با امور می باشد که در اینجا معنی می یابد. توسعه یافتگی مستلزم آنست که جایگاه علم در سیستم داخلی مشخص شود، برای اینکه جامعه بتواند به معنای جدید توسعه یافتگی دست یابد و به پیش حرکت کند، باید جایگاه علم را در حیات فلسفه خود روشن سازد. مسئله بعدی نظام تربیتی است.
یک نهال برای تبدیل شدن به یک درخت نیازمند آب، کود، سم، آفتاب، مراقبت ونظارت است و اگر این نظارت ها انجام نشود، به طور منطقی و طبیعی کسی نباید انتظار رشد مناسب و میوه دادن آن نهال را داشته باشد. بر همین ترتیب توسعه یافتگی بر معنای جدید آن نیز نیازمند نظام تربیتی است.(9) یعنی تک تک افراد باید در فضای علاقه مند به توسعه تربیت شوند در پرتو آموزشی است که انسانها متحول می شوند و در قالب فرهنگ و فلسفه حیاتی که به آن معتقدند، استحکام روانی شخصیتی و اجتماعی پیدا می کنند و مقوله فوق العاده تعیین کننده و پیچیده "هویت ملی" شکل می یابد. بر پایه نظام تربیتی – آموزشی یک جامعه است که نظم حالت نهادی به خود می گیرد و عموم مردم به طرف فرهنگ توسعه حرکت می کنند. جامعه ای که می خواهد توسعه پیدا کند به تفکر استقرایی ارج بیشتری می نهد. تفکر استقرایی یعنی اینکه انسانها در نظام تربیتی بیاموزند که برخورد باز و کاربردی با مسائل داشته باشند. اگر جامعه ای برای حل مشکلات خود، کلیشه ای با مسائل برخورد کند یعنی نوآوری و ابداع نداشته باشد، طبیعی است که رشد آن اگر خوشبختانه قضاوت کنیم به تاخیر خواهد افتاد.(10)
جامعه علمی باید به استقراء توجه کند. درجامعه علاقه مند به توسعه، عموما به کارها و اموری پرداخته می شود که جنبه علمی دارد نه سلیقه ای. از جمله این کارها بر پایی یک نظام قانونی و یک فرهنگ اقتصادی فوق العاده قوی است. چگونه یک جامعه صاحب نظام قانونی نیرومند می شود؟ از طریق تربیت و آموزش و با پرورش روح و روان و شخصت افراد.(11) در طول تاریخ ، هر جا تمدنی مادی- فرهنگی وجود داشته، چرا از لحاظ نظامی و چه از حیث اجتماعی، فرهنگی، و تربیتی، سرمایه گذاریهای جدی روی انسانها انجام شده و یک سیستم اجتماعی بر پاگردیده است. جوامع توسعه نیافته عموما جوامعی چند فرهنگی هستند که گرفتار از هم گسیختگی داخلی می باشند. ساختن و پرداختن فرهنگ همگون داخلی، نیازمند سالها تلاش و کار منظم و حساب شده تربیتی و آموزشی است. درست است که استعمار در طول چند قرن اخیر تا آنجا که توانسته به کشورهای در حال توسعه ظلم روا داشته و آنها را استثمار کرده است، اما اگر این کشورها از انسجام درونی و همگونی فرهنگی و داخلی بهره مند بودند، این گونه و در این سطح وابسته نمی شدند و اجازه رخنه بیگانگان را به فرهنگ، سیاست و اقتصاد خود نمی دادند. انسانی که رنگ داشته باشد و از ثبات روحی و فکری برخوردار باشد، به راحتی رنگهای دیگر را نمی پذیرد و حتی در شرایط بحرانی به تقویت رنگ طبیعی خود می پردازد. مسئله بعدی روشها و کاربردهایی است که توسعه یافتگی مادی را به دست می دهد. یکی از مشتقات این بحث داشتن نگرشی بین المللی است. جامعه علاقه مند به توسعه، به علت وجود ارتباطات گسترده و پیچیده در نظام بین المللی موجود و به دلیل وابستگی های متقابل باید نگرشی جهانی و بین المللی داشته باشد. بعلاوه امروز مرزها عملا از میان برداشته شده وتاثیر پذیریها افزایش یافته است. جامعه باید به طرف نهادهای پایدار اجتماعی حرکت کند و از نوسات پرهیز نماید.(12) دمدمی بودن در اداره یک جامعه عاملی ضد توسعه است.ثبات نهادهای اجتماعی زمینه ساز انباشته شدن ثمرات توسعه یافتگی است. اگر مملکت داری و اداره یک جامعه تابع سلیقه های شخصی گردد و مبنای عینی و ارزشی و علمی نداشته باشد، نباید به انتظار توسعه نشست. اما چگونه و چه وقت می توان جلوی اعمال سلیقه ها را گرفت؟ با پیاده کردن اندیشه ها در قالب نهادها و زمانی که تفکرات بنیادی ، جنبه نهادی پیدا کند.
جامعه علاقمند به توسعه شدیدا محتاج نهادهای پایدار است تا مسائل به صورت غیر شخصی و غیر سلیقه ای در آید و ثبات، آینده نگری و تمدن سازی مادی- فرهنگی متحقق شود. از دیگر مشتقات روشها و کاربردهای توسعه یافتگی، سیاست زدائی از روند تصمیم گیری است. ما در کشور خودمان در شرایط بحرانی تصمیم های نهایی را می گیریم، این امر از قواعد ثابت تاریخ ایران است.(13) در حالیکه انسجام درونی و توسعه یافتگی ایجاب می کند که دائما مشکل یابی شود. باید آلترناتیوهای مختلف برای راه حل مشکل مشخص می گردد و پس از ارزیابی و مطالعات لازم، بهترین راه حل انتخاب شود. مشکل یابی در فرهنگ ما معنی خاص خود را نیافته و چه در سطح فردی- خانوادگی و چه در سطح اجتماعی- مالی از اجزاء و مشتقات تصمیم گیری محسوب نمی شود.
هنوز درجامعه ما اهمیت پیش گیری از بروز مشکلات و برنامه ریزی برای مقابله با دردها و نارسائیها و بحرانها، آن طور که باید و شاید شناخته نشده است. مسئله بعدی تحزب است. یک جامعه باید زمینه ظهور نهادهای فکری وسیاسی را فراهم سازد تا بتواند به چرخش قدرت و سالم سازی فضای سیاسی کمک کند. این موضوع صرفا جنبه سیاسی ندارد بلکه در واقع گامی است در جهت فرهنگ سازی زیرا جامعه ای رشد می کند و از گزند فرهنگهای بیگانه مصون می ماند که شیوه های حل منازعات واختلافات داخلی را بیاموزد، راههای تکامل و تقویت هویت خود را بداند و به لزوم استحکام فردی خود معتقد باشد. جامعه عاری از نهادهای سیاسی اجتماعی و فرهنگی سالم و جا افتاده یعنی جامعه ای که از ثبات و پایداری واقعی برخوردار نمی گردد و به سوی تکامل فرهنگی و فکری پیش نمی رود. تحزب فرهنگ وقار سیاسی را به همراه می آورد وزمینه های همگرایی در یک جامعه را فراهم می کند. بنابراین تحزب یکی از روشهای تقویت انسجام درونی یک جامعه است. تا زمانیکه در رابطه با این عوامل اساسی برای شکل بخشیدن به تمدن، ذهنیتها به عینیتها و کاربردها تبدیل نشود، جامعه به طور طبیعی دستخوش نوسانها و فراز و نشیبها خواهد بود. در حال حاضر که مغرب زمین و بسیاری از فرهنگها دچار بحران اخلاقی ومعنوی است، کشور ما در شرایط مناسبی قرار دارد تا با تلفیق تمدن مادی و تمدن اخلاقی، به گونه ای مطلوب به الگوسازی و ترسیم راه آینده بپردازد.(14)
فرهنگ و توسعه
در این قسمت از پژوهش جهت روشن شدن چگونگی تاثیر فرهنگ بر توسعه، ابتدا مفهوم فرهنگ و سیر تاریخی تحول مفهومی آن مورد بررسی قرار خواهد گرفت و سپس به ویژگیهای فرهنگ و توسعه فرهنگی اشاره خواهد شد. و در نهایت نیز، چگونگی اتخاذ استراتژیهای فرهنگی بررسی میشود.
مفهوم فرهنگ
مفهوم فرهنگ در طول تاریخ به تدریج دچار تحول و دگرگونی شده و در معرض تفسیرهای مختلفی قرار گرفته است بنابراین نمی توان در مورد مفهوم فرهنگ به یک تعریف کلی و مورد قبول همگان دست یافت. نویسندگان و محققان در یکی از حوزه های علمی، نظر خاص خود را نسبت به فرهنگ ابراز داشته و هر یک تفسیری خاص از آن داشته اند. در طول تاریخ فرهنگ معانی گسترده ای داشته است. مسکن گزیدن، کشت کردن، حراست کردن و پرستش کردن، اما در معنای انتزاعی خود سه کاربرد عمده پیدا می کند: اول به صورت یک اسم مستقل و انتزاعی که فراگرد عام رشد فکری، معنوی و زیبایی شناساند را می نمایاند، دوم آنکه کاربردی عام یا خاص پیدا می کند که معرف روش زندگی معینی است و سوم توصیف آثار وتجربیات فکری که بخصوص فعالیتهای هنری را هدف می گیرد.(15) بتدریج و بر اثر پژوهشهای قوم شناختی و به ویژه با راه اندازی رشته ای به نام انسان شناسی فرهنگی، کاربرد این واژه چهارچوب علمی روشن تری یافته است. مفهوم فرهنگ در حوزه های مختلف علوم اجتماعی طیف بسیار گسترده ای را شامل می شود که در یک طرف آن فرهنگ بر مفهوم تمدن تعریف شده که در این معنا فرهنگ، مجموعه همان چیزهای ساخته شده است یعنی تمام دستگاهها، ابزارها و آلات زندگی که بدست بشر ساخته شده است. در دسته دوم از تعاریف فرهنگ در مقابل تمدن قرارگرفته است. به عبارتی در این دیدگاه، فرهنگ جزء نامحسوس حیات انسان است که شامل عناصری نظیر هنر و ادبیات، آراء و افکار و و آداب و رسوم و دین می باشد. گروهی معتقدند که فرهنگ اساسا بنایی است مبین تمامی باورها، رفتارها، دانشها، ارزشها و مقاصدی که شیوه زندگی هر ملت را مشخص می کند. در یک کلام به اعتقاد ما، فرهنگ کلیت تامی از ویژگی های معنوی، مادی، فکری، احساسی است که یک گروه اجتماعی را مشخص می کند. فرهنگ نه تنها هنر و ادبیات را در برمی گیرد، بلکه شامل آئین های زندگی، حقوق اساسی نوع بشر، نظام های ارزشی، سنتها و باورهاست.
حوزه این تعریف که چهارچوبی برای مفهوم بعد فرهنگی توسعه فراهم می نماید.(16)
منظور ما از فرهنگ در این تحقیق جنبه غیر مادی آن می باشد. که شامل دیدگاهها، ارزشها و باورهای یک جامعه است که بر رفتار آنها اثر گذار می باشد. در این تعریف فرهنگ به عنوان عامل اصلی تعیین کننده رفتار آدمی محسوب می شود که نحوه تلقی و کنش افراد را جهت دهی می نماید.
ویژگی های عمومی فرهنگ:
علیرغم اینکه هرملتی فرهنگ خاص خود را داراست ولی در تمامی اقوام و ملل مشترکاتی از لحاظ فرهنگی وجود دارد که در شناخت آنهامی تواند اهمیت به سزایی داشته باشد. برخی از این ویژگی ها که در تمامی فرهنگها قابل مشاهده می باشد، به شرح ذیل است:
1- فرهنگ فرا گرفتنی است: یعنی اینکه فرهنگ غریزی نیست و از راه توارث نیز به فرد منتقل نمی شود، به عبارت دیگر فرهنگ از عادات و تجربیاتی تشکیل یافته است که افراد در طول حیات خویش می آموزند.فلسفه تعلیم و تربیت بر اساس همین اصل است.(17) یعنی فرد هنگامی که متولد می شود، فرهنگ خاصی را دارا نمی باشد بلکه فضای محیطی که در آن رشد می یابد و فرهنگ خاص جامعه ای که در آن زندگی می کند بر او اثر گذاشته و باعث می شود که برخی ویژگی ها ی فرهنگی را کسب نماید.
2- فرهنگ قابل انتقال می باشد: امور فرهنگی و علاقه انسانها از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود هر چند بعضی از حیوانات استعداد یادگیری را دارند ولی نمی توانند معلومات خود را منتقل کنند.(18) در حقیقت می توان فرهنگ را مجموعه ای از آداب و رسوم، اخلاقیات و اعتقادات یک جامعه دانست که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
3- فرهنگ، پاسخگوی نیازمندیهای حیات است: فرهنگ مجموعه ای سازمان یافته و منسجم از عادات است که حوائج اولیه زندگی و همچنین حوائج ثانویه را برآورده می کند. به عبارت دیگر فرهنگ چگونگی مقابله با حوادث و تحولات طبیعی، و یا تغییر شکل طبیعت را برای انطباق آن با خواسته های انسان به او می آموزد و به این دلیل علیرغم حوادث سهمگین و خطرناک بسیار بزرگ و خسارات سنگین، بشر نه تنها توانسته است تداوم زندگی راتامین بلکه پیشرفتهای مادی و فرهنگی قابل ملاحظه ای نیز دانسته است.(19)
4- فرهنگ پویا و پایاست:
پویایی فرهنگ ناشی از برخورد با مسائل و تجربیات جدید در زندگی بشر است و بدین ترتیب به مجموعه فنونی تلقی می شود که اجازه می دهد هم با محیط خارجی و هم با انسانهای دیگر هماهنگی حاصل شود، پویایی فرهنگی به معنای تغییر پذیری وسیع و سریع آن پایا بودن فرهنگ را نقض نموده و آنرا تا حد "مد" تنزل می دهد. بنابراین تدریجی بودن تغییرات، پویایی و پایداری فرهنگ را تضمین می کند. دراین معنا هر فرهنگ به منزله رسوبی است که از جریان تاریخ باقی مانده و دارای عناصری است که در طول حیات چندین نسل تداوم داشته است.(20)
5- مشخص کننده معیارها و ارزشها : هر فرهنگ واجد ارزشهایی است که وضعیت زندگی فردی و اجتماعی را شکل می دهد این ارزشها هستند که فعالیتها و وظایف و مسئولیتهای فردی واجتماعی را مشخص می نمایند وافراد جامعه می کوشند که خود را با این ارزشها سازگاری داده و بر طبق آنها عمل نمایند. در واقع تمامی معیارها و ارزشهایی که برای افراد یک جامعه محترم است ناشی از فرهنگ حاکم بر آن جامعه می باشد.
6- فرهنگ نسبی است: فرهنگ به وسیله گوناگونی و تنوع خود مشخص می گردد، اشکال زیادی به خود می گیرد، تدابیر و روشها، از یک گروه به گروه دیگر فرق می کند.
هر قومی طرز تفکر و عادات مخصوصی به خود دارد و راه خود را در پیش گرفته و در زندگی مخصوص به خود مصر است. نتیجه اینکه جلوه های فرهنگی یک جامعه را نمی توان بر اساس معیار و ضابطه ای ارزیابی کرد.(21) این اعتباری بودن باعث شده است که محققان مردم شناسی از اظهار نظر و ارزیابی مسائل فرهنگی برحذر باشند، زیرا، سنجش گروهها به این بستگی دارد که محقق به کدام گروه تعلق داشته و به چه اصول اجتماعی و سیاسی و اعتقادی پایبند باشند.
عوامل فرهنگی موثر بر توسعه:
توسعه از اصول ثابتی برخوردار می باشد که هر جامعه علاقه مند به توسعه می بایست چنین اصولی را در فرهنگ خود دارا باشد. آسیایی، آفریقایی و یا آمریکائی بودن یک ملت تاثیری در این اصول ندارد، بلکه هر جامعه ای با فرهنگ ویژه خود، نیازمند به چنین ویژگی ها و اصولی است. آقای حسین عظیمی در کتاب "مدارهای توسعه نیافتگی دراقتصاد ایران" عواملی را ذکر کرده است که گرچه نویسنده این عناصر فرهنگی را موثر بر توسعه اقتصادی دانسته است لیکن عمده عوامل فرهنگی را می توان در توسعه سیاسی یک کشور نیز موثر دانست. وی معتقد است که باورهای مناسب فرهنگی عمده و اساسی لازم برای فرایند توسعه را می توان در چند مورد محدود زیر طرح کرد:
1- حاکمیت نگرش علمی بر باورهای فرهنگی جامعه: باور فرهنگی به برابری انسانها، باور فرهنگی به لزوم احترام به حقوق دیگران، باور فرهنگی به لزوم نظم پذیری جمعی، باور فرهنگی به آزادی سیاسی، باور فرهنگی، به لزوم توجه معقول به دنیا و مسائل مربوط به آن و دوری از ریاضت نامعقول می باشد.(22)
به طور کلی می توان گفت که فرهنگ نوگرا و مدرن دارای ویژگیهای زیر است. ضابطه مند بودن روابط فردی و اجتماعی، ، حاکم بودن خرد جمعی بر خرد فردی، عقل گرایی، نگرش علمی به پدیده ها و باوربه تغییر و دگر گونی با بهره گیری از مواهب علم وتکنولوژی ، دنیا گرایی و باور به لزوم توجه به دنیا و مسائل مادی، روحیه همکاری و تشریک مساعی، باور به حاکمیت قانون و برابری انسانها، باور به نظم پذیری جمعی و آزادیهای سیاسی است.(23)
از میان همه ویژگی های مثبت وسازنده فرهنگ توسعه ، عقلانیت ونگرش علمی و عقلی نسبت به مسائل ، از مهمترین عوامل فرهنگی، تاثیر گذار بر روند توسعه در یک کشور می باشد. زیرا توسعه مقوله ای است که با عقلانیت رابطه تنگاتنگ دارد. اگر در یک جامعه، در بر خورد با مسائل و مشکلات از نیروی عقل کمک گرفته و نسبت به آن باور فرهنگی حاصل شود، آن کشور به طرف توسعه ای همه جانبه و پیشرفت در تمامی ابعاد آن، گام برخواهد داشت. باید توجه داشت که تمامی عوامل فرهنگی تاثیر گذار بر توسعه از قبیل اسطوره زدایی از عالم، نظم پذیری، قانون پذیری ، وحدت فرهنگی، روحیه همکاری و تشریک مساعی و خلاقیت و ابتکار، مسائلی از این قبیل همه از جمله عناصری است که جدا از اینکه معتقد به نقش آنها در توسعه همه جانبه یک کشور باشیم یا نه، ریشه آنها درهمین مساله عقلانیت و نگرش علمی به مسائل نهفته است. بنابراین جامعه ای قادر خواهد بود به توسعه سیاسی و اقتصادی دست یابد که بتواند، عقلانیت را در جامعه نهادینه و از این طریق، سایر عوامل فرهنگی تاثیر گذار بر توسعه را نیز در فرهنگ عمومی خود جذب نماید.
تاثیر فرهنگ بر توسعه و اهمیت و مفهوم توسعه فرهنگی:
امواج سهمگین جهانی شدن هر لحظه بر شدت ضرباتش می افزاید. مرزهای شیشه ای بین کشورها نیز دیگر برداشته شده است. و آنچه بر جامانده است هویتی عریان در عرصه فرهنگهاست. امروز بنیه فرهنگی هر کشور تعیین کننده موفقیت یک کشور در عرصه به شدت رقابتی جهان است.(24) و حال ما در وضعیت ضعف و پس رفت هستیم. عدم برنامه ریزی کلان، جامع، بلند مدت و آینده نگرانه، از مهمترین ضعفهای عملکرد سیاستگذاران فرهنگی جمهوری اسلامی ایران می باشد. امروز بعد از گذشت چندین دهه بحث و پژوهش در زمینه امر توسعه، اکثر دانشمندان و صاحب نظران بر این باور متفق القول شده اند که نقطه آغازین حرکت توسعه فرهنگ است. مدتهای مدیدی بسیاری از کشورها به خصوص کشورهای در حال توسعه به اشتباه، صرفا مواهب طبیعی (منابع خداداد، جایگاه جغرافیایی، زمینی و امثالهم) و توانمندیهای صنعتی را به عنوان شایستگی های محوری و کلیدی خود تلقی می نمودند، و نقش و اهمیت مقوله فرهنگ به عنوان بستر وزیر ساخت اصلی از نظرها مخفی بود و یا چندان شفاف نشده بود و مورد توجه اساسی قرار نداشت. اما به مرور با پیچیده تر شدن شرایط و عدم توفیق بسیاری از کشورها، سیاستگذاران به بازبینی و مطالعه مسائل و تنگناهای موجود پرداختند و دریافتند که عملا بدون وجود شالوده فرهنگی مناسب و بارور دستیابی به توسعه توهمی بیش نیست. امروز محققین وآینده پژوهان وسیاستگذاران به این باور رسیده اند که بعد از دوران جدالهای نظامی (از گذشته تا دهه 1970) و رقابتهای اقتصادی (چند دهه اخیر تاکنون) آینده صحنه نبرد و رقابت در فرهنگهای مختلف است. هر ملتی که دارای فرهنگ برتر است پیروزمند میدان کارزار آینده است. "چه در حوزه سیاست و چه در حوزه اقتصاد" این خود شاهد این مدعاست که نظریه حقیر در زمینه تقدم توسعه فرهنگی بر توسعه سیاسی واقتصادی صحیح می باشد. حال با در نظر گرفتن اهمیت زیر بنای مقوله فرهنگ سوال اساسی این است که چگونه می توان وچگونه باید به امر توسعه فرهنگی پرداخت؟ تجربیات کشورهای مختلف در این زمینه بسیار حائز اهمیت است. اما به هیچ وجه نباید از این نکته نیز غافل شد که نسخه هیچ جامعه ای را نمی توان برای کشور دیگر پیچید. درک مفهوم اساسی در حوزه توسعه فرهنگی یعنی سیاست فرهنگی و استراتژی فرهنگی، بسیار ضروری است. به طور خلاصه می توان گفت سیاستهای فرهنگی، مجموعه تصمیمات کلان و چارچوب های قانونی خاصی هستند که حکومتها برای حفظ و استقرار شرایط فرهنگی- اجتماعی مطلوب و مناسب در جامعه اتخاذ می کنند. به عبارت دیگر، سیاستهای فرهنگی مایل به حفظ وضعیت فعلی جامعه "ایستایی نه تغییر و پویایی" هستند. شایان ذکر است سیاست های فرهنگی نوین وپیشرفته ناظر به پویایی نظام مند و بالتبع کند هستند. در مقابل استراتژی فرهنگی ناظر بر نحوه توسعه فرهنگی کشور "در راستای اهداف استراتژی کلان توسعه ملی" است. و در واقع نحوه تغییر شرایط فرهنگی فعلی کشور به وضعیت مطلوب آینده را تعیین می کند. پس استراتژی فرهنگی، صریحا بر ایجاد تغییر و بهبود تاکید می ورزد و در یک کلام حالت انفعالی (همچون سیاستهای فرهنگی) ندارد بلکه حالت تهاجمی تر و پیش دستانه (و یا به تعبیری آینده نگرانه) برخود می گیرد. مطالعات و تحقیقات انجام شده راجع به کشورهای مختلف جهان حاکی از آن است که بسیاری از کشورها دارای سیاست فرهنگی صریح (مدرن) یا نیمه صریح هستند، در حالیکه معدود کشورهایی هم هستند که دارای سیاستهای فرهنگی کاملا ضمنی "نانوشته" می باشند. در این میان بسیاری از کشورها، سیاستهای فرهنگی و استراتژیهای فرهنگی را تلفیق کرده اند و همه را در قالب یک سیاست فرهنگی جامع و یا طرح توسعه فرهنگی ارایه نموده اند. بعد از انقلاب اسلامی خطوط کلی و شالوده سیاست فرهنگی نوین کشور در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پی ریزی گردید. سپس شورای عالی انقلاب فرهنگی طی برگزاری 170 جلسه از سال 1365 تا 1370، سیاست فرهنگی کشور را مشخص و به صورت مستقل مدون نمود که البته چندان مورد اجرا قرار نگرفته و عملا به کناری نهاده شدند اما نکته اصلی که باید بدان بپردازیم موشکافی دقیق وضعیت فرهنگی فعلی کشور از نگاه علمی و کارشناسانه است وپاسخ به این سوالات مهم که چه آینده فرهنگی را پیش رو داریم؟ و حال چه باید کرد؟ متاسفانه این امر مهم همچنان بر زمین مانده است و نیازمند همیاری و همفکری تمامی کارشناسان صاحبنظران، اندیشمندان، دانشمندان، دغدغه مندان، سیاستگذاران و مجریان کشور است. از جمله دغدغه های اساسی در مورد وضعیت فرهنگی کشور که دال بر انجام چنین طرحی است، می توان این موارد را بر شمرد:
– میراث فرهنگی کشور بسیار عظیم و گسترده است، اما به طور کامل ثبت و ضبط نشده، توسعه نیافته و مورد بهره برداری قرار نگرفته است.
– سرمایه های فرهنگی کشور اندک و رو به اضحلال است.
– زیر ساخت فرهنگی کشور ناقص، ضعیف و ناکارآمد است ونیازمند باز بینی و بازسازی جدی است(به عنوان نمونه می توان به نبود زیر ساخت اطلاع رسانی جامع و صحیح فرهنگی در کشور اشاره کرد.)
– سیاست فرهنگی شفافی در کشوراجرا نمی شود و بیشتر تقسیمات مقطعی و موردی اتخاذ می شوند.
– آموزش در کشور تکافوی نیازمندیهای فرهنگی را نمی دهد.
– صنایع فرهنگی کشور قوی و شاداب و رو به رشد نیستند.
– هویت فرهنگی ملی و شخصی افراد مختوش و نامشخص است. (سرگشتگی، بحران هویت)
– برا ی وضعیت آینده فرهنگی کشور (نسل جوان بعدی و جوان فعلی) فکرو برنامه ریزی نشده است.
– وجهه فرهنگی کشور در سطح بین المللی ضعیف است.
با توجه به موارد مذکور، کشور در وضعیت مناسبی از نظر فرهنگی قرار ندارد.
به علاوه اینکه روندها نیز نه تنها حاکی از رشد و پیشرفت نیست بلکه نشانگر رکود فزاینده است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان متولی کلان فرهنگ کشور، شورای عالی انقلاب فرهنگی و دیگر نهادهای سیاستگذار در کشور نقشی مهمی دراین ضعف و اضمحلال فرهنگی داشته است . روندها همه حاکی از ضعف عملکرد و اثربخشی این مجموعه سیاستگذار فرهنگی است. مجریان و برنامه ریزان فرهنگی به ویژه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بفرمایند که چرا کشور دچار چنین وضعیتی شده است؟
چرا سیاست استراتژی فرهنگی کشور مشخص نیست؟ وزارت عریض و طویل فرهنگ طی دو دهه کار خود (که بخش عمده آن وزیر فعلی دارای ستمهای مدیریتی ارشد بوده است) برای توسعه فرهنگی کشور چه انجام داده است؟ آیا جز انجام کارهای بخشی، جزئی و موردی، مقطعی و کوتاه مدت، چه کار اساسی دیگری انجام داده است؟ آیا می تواند عملکرد فرهنگی خود را با دیگر کشورها مقایسه کند؟ آیا وزیر ارشاد، جایگاه کلیدی خود را در توسعه کشور می داند؟ آیا ایشان اساسا دارای نگاه استراتژیک هستند؟ به هر حال پاسخ به این سوالها جالب خواهد بود اما راه حل نخواهد بود.
استراتژی فرهنگی:
امروزه داشتن مدیریت، مهمترین عامل توسعه همه جانبه در سطوح خرد و کلان است. هدایت و رهبری بخش فرهنگ نیز به عنوان زیر ساختی ترین عامل بقا ء و توسعه جامعه نیازمند مدیریت استراتژیک است و فقدان آن در جامعه امروزی کماکان به چشم می خورد(25) حقیر با اعتقاد به تقدم توسعه فرهنگی بر سایر جوانب توسعه (توسعه سیاسی و اقتصادی) به بیان فرایند عملیات استراتژیک در حوزه فرهنگ می پردازم. استراتژی در اصل اصطلاحی است نظامی به معنای سنجیدن وضع خود و حریف و طرح نقشه برای روبرو شدن با آن در مناسب ترین وضع است. اما به تدریج این اصطلاح و به عبارتی فن نظامی، جایگاه مهمی در رهبری و مدیریت سیاسی و اقتصادی پیدا کرد. به یک معنای ساده استراتژی یعنی در روش کلی برای رسیدن به هدف کلی می باشد. در جهان معاصر، مدیریت استراتژیک یکی از شاخه های مهم و راهگشا در حوزه مدیریت و رهبری قلمداد می شود. البته حضور این دانش و فن در کشور ما وجود ندارد. تعریفی دیگر: برخی گفته اند مدیریت استراتژیک مجموعه تصمیمات و اقدامات مدیریتی است که عملکرد بلند مدت یک دستگاه را معین می کند.
هم اکنون در کشورهای توسعه یافته مدیریت استراتژیک تا آنجا تکامل یافته است که نخستین ارزش و اولویت آن کمک به یک سازمان برای فعالیت موفق در محیطی پیچیده و پویا ست. سوالی که مطرح است آن است که چرا استراتژی فرهنگی را به عنوان یک شاخص گرفتیم؟ چنانچه اشاره شد از دانش مدیریت استراتژیک، عمدتاً سازمان های نظامی، سیاسی، اقتصادی بهره می گیرند و سابقه و میزان استفاده از نوع مدیریت در سازمانهای فرهنگی به ویژه در کشورهای توسعه نیافته، بسیار اندک و ناچیز است یا اینکه اصلا وجود ندارد. فقدان یک مدیریت و رهبری کار آمد، زمینه استفاده ج.1.1. از فرصتهای طلایی در حوزه های فرهنگی را به شدت کاهش داده و هم اکنون ما را در قبال بسیاری از معضلات فرهنگی منفعل ساخته است. برای نخبگان فکری کشور روشن است که بی توجهی به توسعه فرهنگی، کشور را از دست یابی به موقعیت های مطلوب اقتصادی نیز بی نصیب خواهد ساخت. سوالی که مطرح می شود آن است که چرا باید از مدیریت استراتژیک در حوزه فرهنگ استفاده شود؟ به نظر می رسد پاسخ روشن است چرا که در سالهای اخیر برای بسیاری از کارشناسان روشن شده که مدیریت سنتی و اتخاذ تدابیر غیر علمی حاکم بر سازمانهای فرهنگی، دیگر قادر به حل مشکلات نیست و استمرار غفلت نسبت به برخی مشکلات و مسائل و مسائل فرهنگی، پیامدهای غیر قابل جبرانی را در پی خواهد داشت. پرسش بعدی این است که برای آغاز یک عملیات استراتژیک در حوزه فرهنگ چه فرایندی قابل ترسیم است؟
1- اعتقاد به ایجاد تحول ونوآوری:
تا زمانی که درستاد مدیریت یک سازمان فرهنگی طرز تفکر خلاق و نوآوری ظهور نکند و مدیران ارشد، سازمان را نیازمند یک تحول نبینند، امید به بهبود شرایط و ایجاد تغییر وجود نخواهد داشت. از آنجا که هم اکنون بخشهای سرنوشت سازی از امور فرهنگی کشور در اختیار سازمانهای دولتی و یا وابسته به بودجه عمومی کشور است، باید ایجاد انگیزه قوی و اعتقاد در مدیران ما فوق جهت ایجاد تحول و نوآوری به عنوان نخستین گام در عملیات استراتژیک مورد توجه قرار گیرد.
2- بررسی محیطی (محیط داخلی و خارجی)
الف: بررسی محیط داخلی: در یک عملیات استراتژیک، شناخت دقیق وضع فعلی سازمان، نقش تعیین کننده ای خواهد داشت. مطالعه و آگاهی از رسالت ، اهداف، وظایف، ساختار، منابع انسانی و مالی، امکانات، ظرفیت و پتانسیل بالقوه و بالفعل و در مجموع شناخت نقاط ضعف و قوت یک سازمان در این بررسی حائز اهمیت فراوان است.
ب: بررسی محیط خارجی:
اصولا تعریف و ترسیم قلمرو محیط خارجی یک سازمان به اهداف و و ظایف آن سازمان وابسته است. این که مخاطب در چه جامعه و با چه مختصاتی و پیشینه ای زندگی می کند نباید از دستور بررسی خارج بماند. تحقیقاً یکی از مشکلات مزمن اغلب موسسات فرهنگی درایران عدم توجه به مخاطب شناسی روز آمد یا مواجهه غیرعلمی با این مقوله است.
3- تعیین چشم انداز کار آمد یا نقاط مطلوب:
یکی از ایرادات اساسی در موسسات فرهنگی ما برخورد تشریحاتی با این مقوله است. بخش قابل توجهی از موسسات فرهنگی کشور دارای رسالت، اهداف و وظایف مبهم و حتی بعضا متناقص و متداخل و یا دست نیافتنی و شعاری می باشد.
4- توانمند سازی سازمان {ایجاد ظرفیت}:
توانمند سازی سازمان باید در دو مرحله زمانی مورد عنایت قرار گیرد یکی در مرحله پیش از تدوین برنامه استراتژیک به صورت عمومی و دیگری پس از تدوین برنامه و تعیین تاکتیک به صورت تخصصی، پس از روشن شدن رسالت، اهداف، وظایف و چشم انداز، باید استطاعت و ظرفیت بالفعل و بالقوه مورد ارزیابی و سنجش قرار گیرد. سازماندهی منابع انسانی و اصلاح فرآیند جذب وگزینش نیرو، ترسیم یک ساختار سازمانی متناسب، سازماندهی به امکانات و … جز اولویتهای توانمند سازی قراردارد.
5- استراتژی سازی:
اکنون به مهم ترین مرحله در یک عملیا ت استراتژیک رسیده ایم. تعیین استراتژی به معنای تعیین راه دستیابی به اهداف کلان و عملیات سازمان است. اگر تمامی مراحل پیش گفته به دقت و به صورت علمی پیش رفته باشد، هم اکنون یک مدیر مستعد و خلاق قدرت استراتژی سازی را خواهد داشت.
6- تدوین برنامه استراتژیک:
برنامه ریزی استراتژیک را می توان تلاشی منظم، زمان بندی شده وسازمان یافته جهت مبادرت به اجرای عملیات استراتژیک که دربردارنده نحوه تحقق استراتژیها است تعریف کرد.
7- تعیین تاکتیک:
علاوه بر برنامه ، در یک عملیات استراتژیک نیازمند تاکتیکهای روز آمد می باشیم. در عین حال تاکتیک را باید اجمالا به شگردها و روشهای خاص برای پیشبرد برنامه استراتژیک متناسب با مقتضیات زمان و محیط تعریف کرد.
8- اجرای برنامه "عملیات" :
پس از تدوین برنامه، عملیات آغاز می شود. گرچه معمولا سازمانی که تا این مرحله با موفقیت پیش رفته شانس زیادی برای اجرای موفقیت آمیز برنامه دارد. ولی نباید فراموش کرد بسیاری از سازمانهای فرهنگی پس از تدوین برنامه و صرف زمان و بودجه معتنابه برای این امر، با بی توجهی به برنامه، همان روش سنتی گذشته را که به آن عادت کرده اند پیش می گیرند و از پایبندی به برنامه سرباز می زنند.
فصل سوم
موانع توسعه در ایران
فصل سوم:
موانع توسعه درایران
همانطور که در فصول قبل گفته توضیح داده شد عمده مشکلات و عوامل توسعه نیافتگی جامعه ایران به عوامل فرهنگی توسعه بر می گردد که عموما ریشه در تاریخ این مملکت داشته و مشکلاتی را سبب شده است. لذا در این فصل با توجه به اهمیت این موضوع عمده ترین مشکلات فرهنگی جامعه که بر توسعه نیافتگی کشور موثر بوده اند، مورد بررسی قرار میدهیم.
موانع فرهنگ عمومی تاثیر گذار بر روند توسعه
فرهنگ عمومی، به عنوان مصداق همگانی فرهنگ، در قلمرو جامعه، مورد توجه قرار می گیرد و مجموعه منسجم ونظام یافته ای از اهداف، ارزشها، عقاید، باورها، رسوم و هنجارهای مردم متعلق به یک جامعه بزرگ قوم و یا ملت است، که در گیرنده دو قشر مردم عوام و طبقه خواص این توده عظیم انسانی است و کل فرهنگ طبقات مختلف دربرمی گیرد. فرهنگ عمومی در اینجا، مجموعه ایستارها، باورها و احساسات پاینده مردم است(26).
فرهنگ عمومی جامعه، نفشی تعیین کننده ای در معرفی کنشها و واکنشها، نگرشها و گرایشها، سنتها و رفتارها و شخصیت عمومی جامعه دارد واز طرفی یکی از مهمترین عوامل توسعه، همین رفتارهاو کنش انسان است. چرا که عوامل لازم برای دگرگونی اقتصادی و اجتماعی از طریق همین رفتارها و واکنش انسانی پدید می آید.(27) باید توجه داشت که هر خصلت منفی که مربوط به یک فرد است، ظاهراً کوچک و بی اهمیت به نظر می رسد، ولی وقتی که این خصلت وارد فرهنگ عمومی یک جامعه شد به یک فاجعه بدل می شود. به همین دلیل در زندگی اجتماعی نباید چنین خصلتهایی را جزئی و کم اهمیت تصور کرد. ویژگیهایی چون: ضعف در نگرش علمی و عقلی نسبت به مسائل، احساساتی بودن ایرانیان به خصوص دربرخورد با امور زندگی، فقدان فرهنگ تساهل و تسامح، روحیه تقلید از یکدیگر، قانونگریزی، واقعیت گریزی، فردگرایی منفی، ضعف در ناسیونالیسم عقلایی، ضعف درمواجهه فکری، مشکل استقلال فکری وثبات فکری و … را از چنین خصلتهای فرهنگی می توان ذکر کرد که اگر درست دقت کنیم و در عقب ماندگی خود فکرو اندیشه کنیم، به این نتیجه می رسیم که همین معایب و نقایص فرهنگی است که مسیر ترقی و توسعه را بر ما دشوار ساخته است وامروز اگر بخواهیم، در مسیر توسعه و پیشرفت گام نهیم، قبل از هر چیز باید چنین خصلتهای منفی را از فرهنگ جامعه خود، دفع کنیم. ریشه چنین خصلتهایی درفقدان یک نظم اجتماعی است که باید نخبگان ابزاری جامعه آنرا طراحی کنند و به کمک دولت درصدد رفع آنها برآیند. در اینجا مهمترین آفات و موانع توسعه فرهنگی و خصلتهای منفی فرهنگ ایرانی که در توسعه سیاسی واقتصادی و پیشرفت جامعه تاثیر گذاری می باشند، مورد بررسی قرار گرفته خواهند گرفت.
1- تیپولوژی شخصیتی ایرانیان:
سالهااستبداد و استعمار و به خصوص سلطه شاهان قاجار براین کشور اثرات خود را (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی) و به خصوص فرهنگی به گونه ای گذاشته است که ما اکنون شاهد بروز ناهنجاریهای متنوع فرهنگی و اجتماعی در کشورمان هستیم که نام آن ناهنجاریهای فرهنگی را تیپولوژی شخصیتی ایرانیان نهاده ایم . بدیهی است تا ساختارهای منتهی به شخصیت را تغییر ندهیم، ساختارهای فرهنگی ایجاد نخواهد شد و متعاقب آن ساختارهای سیاسی و اقتصادی به وجود نخواهد آمد.
این معضلات شخصیتی در ایرانیان عبارتند از:(28)
1- خیلی زود عصبانی می شویم. 2- سریع عکس العمل نشان می دهیم. 3- خود را بیش از اندازه مهم می دانیم. 4- مسائل فراوانی را از هم کتمان می کنیم چون به هم اعتماد نداریم.
5 – ما ایرانیها نمی توانیم با هم کار کنیم. 6- هماهنگ نیستیم 7- یکدیگر را قبول نداریم و به هم احترام نمی گذاریم. 8- تفاوتهای یکدیگر را نمی پذیریم. 9- از هم حمایت نمی کنیم 10- جوپذیریم 11- بسیار باهوش و کم تدبیریم 12- بر ملایمترین نقدها عکس العمل های بسیار شدید و کهکشانی می دهیم. 13- در قضاوت نسبت به دیگران خیلی انصاف نداریم. 14- عموما بیرون از خودمان را سرزنش می کنیم و گناهان خود را به دیگران نسبت می دهیم. 15- خیلی کم حوصله ایم و خیلی زود قهر می کنیم. 16- وقتی اشتباه می کنیم عذر خواهی نمی کنیم. 17- غرور خارج از تناسبی داریم 18-هیچ کس راقبول نداریم. 19- میان افکار و شخصیت یک ایرانی تناقض وجود دارد. 20- ایرانیان در طول زمان هیچگاه از حکومت حکومت خود راضی نبوده اند. 21- خلقیات قبیله ای و حذف غیر خودی به شدت در میان ما رایج بوده است بیگانه از نظر ما کسی است که صد در صد با ما همراه نیست. 22- از زمان قاجار به بعد ابتدا در میان دولتمردان و بعد درمیان مردم فرهنگ وظیفه نشناسی، قدرشناسی، خیانت به مملکت، چاپلوسی، دروغگویی، کلاهبرداری، حسادت و حذف دیگران، تهمت و غیبت، تنبلی و عدم مسئولیت پذیری در میان ما رواج پیدا کرده است. 23- بسیاری از افرادی که ادعای تدین می کنند از دین استفاده ابزاری نموده و متاسفانه کوچکترین اعتقادی به ارزشهای آن ندارند.24- هر شخصی که به قدرت می رسد به خاطر مسائل فوق که ذکر گردید و به خصوص به دلیل وجود فرهنگ استبدادی دراین کشور فقط حزب و گروه و وابستگان خود را ارج می گذارد. رضاشاه فقط می خواهد خودش باشد. محمد رضا شاه فقط می خواهد یک حزب آن هم حزب رستاخیز وجود داشته باشد. جناح راست می خواهد فقط خودش باشد. جناح چپ فقط می خواهد خودش باشد. آنهایی که در خارج از کشور اعم از سلطنت طلب کمونیست، مسعود رجوی و … فقط می خواهند خودشان باشند. پس ما نباید فرد و یا جناحی را متهم به انحصار قدرت نمائیم زیرا اگر خودمان هم جای آنها بودیم می خواستیم فقط خودمان باشیم. به همین دلیل در این کشور هیچ وقت حکومت دموکرات روی کار نمی آید. چون همه، همه چیز را برای خودشان می خواهند وهیچ حقی برای دیگری قائل نیستند.
2- تخیل گرایی:
یکی از زمینه های مهمی که ایرانیان چه به لحاظ فرهنگی، چه در سطح نخبگان سیاسی ویا ابزاری و چه در سطح عامه مردم می باید به اصلاح آن بپردازند تخیلات یعنی برداشتهای غیر علمی مبتنی بر تصورات است. (مثلا چشم انداز به برنامه 20 ساله جمهوری اسلامی ایران که معلوم نیست با چه امکانات و ابزاری قرار است بعد از 20 سال ایران ابر قدرت شود و…)
البته این تخیلات از قبل از هم وجود داشت. مثلاً (محمدرضا شاه هم می خواست ایران را اروپا کند و می گفت ما دیگر به چشم آبیها باج نمی دهیم.)
3-غیر ابزاری بودن
جامعه توسعه یافته و یا علاقمند به توسعه می بایستی دائماً از خود سوال کند و به طرح سوال بپردازد، کاربردی بیاندیشد و به فکر راه حل باشد. بنابراین ابزاری بودن یک تحول فرهنگی است همچنانکه غیر ابزاری بودن، آفت فرهنگی می باشد که زنده بودن و پویایی جامعه را سلب میکند.
4-حاکمبت اندیشه های دولتی در الگوسازی فرهنگی
اینکه در جمهوری اسلامی ایران یک مسائل ارزشی تلقی می شود و مسائل دیگر ضد ارزش است.
مثلا الگوی اسلامی کردن جامعه، بها دادن به ظواهر اشخاص در استخدام ارگانها و ادارات دولتی (داشتن ریش و چادر و یا مهر انتخابات در شناسنامه و…) یک معیاری برای غربال کردن جامعه از خودی و بیگانه است. در یک کلام فریزو بسته بندی مردم در یک الگوی مشخص که از جانب حکومت تدوین می شود.
5- سنتهای غلط دینی و گروهای فشار مذهبی
عده ای می خواهند در غالب دین و مذهب عقاید خود را بر کل جامعه تحمیل کنند. در صورتیکه دین این را نگفته و قبول ندارد (در پذیرش دین هیچگونه اجباری نیست) در اینجا ایدئولوژی مانع توسعه است. میتوان دیندار بود ولی در صدد تشکیل جامعه دینی نبود. نظیر (مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، مرحوم آیت الله العظمی خوئی، آیت الله سیستانی و یا مانند مارتین لوترکینگ و …)
6- نظام نا کارآمد تربیتی:
طبق آمار سازمان ملی جوانان از هر چهار ازدواجی که در تهران صورت می گیرد یکی از آنها صد در صد منجر به طلاق می شود. یک ازدواج دیگر در آستانه طلاق یعنی روی خط قرمز قرار دارد. یک ازدواج دیگر منجر به طلاق عاطفی می شود. یعنی اینکه زن و شوهر یکدیگر را دوست ندارند ولی از هم جدا نمی شوند مثلا به خاطر فرزندانشان که مورد خیانت به همسر در این مقوله جای می گیرد. متاسفانه در جامعه ما این مسئله (خیانت) چه از جانب مرد و چه از جانب زن تقریبا عادی شده است. فقط از این ازدواج ها هستند که موفق است. چرا؟ یکی از دلایل اصلی آن این است که اگر می بینیم ازدواجها شکست خورده است علتش آن است که ما ایرانیها هنوز شیوه صحبت با یکدیگر و تربیت افکارمان را نیاموخته ایم. زن درصدد این است که حرف خود را تحمیل کند، مرد هم همینطور، خانواده های دو طرف هم دخالت کرده و در صددند که حرف خود را تحمیل کنند. درجامعه ای که یک زن و شوهر نمی توانند باهم حرف بزنند و همدیگر را درک کنند، چگونه توقع داریم که دو سیاستمدار از دو جناح مخالف باهم سر یک میز بنشینند و کار کنند، مسخره تر از آن که ما که نمی توانیم با همسر خود ارتباط سالم برقرار کنیم به دنبال گفتگوی تمدنها و صحبت با ملل و اقوام دیگر هستیم.
7- امید به زندگی
باید کارهای انسانها امتیاز بندی شود. میان کار خوب، بد و متوسط بایستی تفاوت قائل شد. در کشور ما این عمل انجام نمی شد. مضافا اینکه مردم دیگر امید خود را از دست داده اند. هر سال اوضاع اقتصادی کشور بدتر از گذشته می شود. فقر، فساد، فحشاد، اعتیاد، عدم اشتغال تحصیل کردگان و درآمد و حقوق پایین طبقات تحصیل کرده و متوسط کارمند جامعه به همراه وعده و وعیدهایی که هر روز مسئولین به مردم می دهند ولی هیچ وقت جامه عمل نمی پوشد، روحیه یاس و ناامیدی را در جامعه ما حاکم کرده است. استعدادها ارج نهاده نمی شود. در جهارچوب اصل تنبیه و تشویق است که استعدادها شکوفا می گردد. در شرایطی که فضای فرهنگی و روانی یک جامعه، انگیزه ها را نادیده می گیرد و روح و روان و شخصیت، آمال و آرزوهای آنان را در نظر نگیرد، یقینا روحیه یاس و بی تفاوتی حاکم می گردد.
8- عدم مواجهه با افکار و اندیشه های دیگر
توسعه فرهنگی، تنوع دید می طلبد. اگر دید و منظر و نگرش انسان در برابر تحولات مختلف و چهارچوب های گوناگون قرار نگیرد، ذهن به آنچه می اندیشد و استنباط می کند راضی می شود.
جامعه ای که از مواجهه بترسد، اعتماد به نفس ندارد و در مقابل جامعه ای که مواجه ها را مورد چالش قرار دهد، حوصله، دقت، درایت، اعتماد به نفس، و قدرت خود را به نمایش می گذارد.
9- تفکرات شخصی وسلیقه ای از رهبران و نخبگان سیاسی (خودشیفتگی نسبت به نگرش شخصی) :
از آفات جدی فرهنگی در ایران، شخصی اندیشیدن و سلیقه ای اندیشیدن است. خودشیفتگی نسبت به نگرش شخصی ونادیده گرفتن افکار دیگران، فردگرایی منفی و ضد توسعه فرهنگی است. تاریخی اندیشیدن، تسلسلی اندیشیدن و ترکیبی اندیشیدن از مبانی روش شناسی تفکر توسعه فرهنگی است. فردگرایی منفی مانع حرکت جمعی و تفکر گروهی می شود. در کنار این مسائل پراکنده اندیشیدن، مقطعی اندیشیدن تکه تکه اندیشیدن و شخصی و سلیقه ای اندیشیدن نیز از آفات متدولوژیک تفکر توسعه نیافته محسوب می شود.
10- توجه به اصل نسبیت
درباره یک جامعه در حوزه های تصمیم گیری، اجرائیات، مملکت داری، مطلق و قطعی اندیشیدن آفت است. ابهام و انتزاع و نسبیت در تصمیم گیری، ارائه کار عملی، مدیریت و آسیب شناسی ومشکل یابی بسیار مفید است. بیان عقلی و علمی، به راحتی نسبیت و ابهام می پذیرد و به ابهام آفرینی نیز ارج می نهد.
11- مدیریت پدیده ها و نه کنترل پدیده ها
به علت بحران مشروعیت و فقدان جامعه مدنی، کنترل و اندیشه کنترل کردن و کنترل داشتن مردم برای مسئولین کشور بر هر امر دیگری مقدم است. اما آنچه که مورد بحث است آن است که کنترل بیش از حد قدرت رشد شخصیتی شهروندان را تضعیف می کند و فرهنگهای چند شخصیتی و متظاهر را متبلور می سازد.
12- بی توجهی به ضعف تروریسم
کشوری مانند ترکیه به اندازه کل مبلغی که ایران از فروش نفت تحصیل می کند درآمد گردشگری دارد. مصر و امارات هم همینطور و بسیاری از کشورهای دیگر. ولی سهم ایران از توریست در خوشبینانه ترین حالات سالانه 700 هزار نفر است. ارزی که یک توریست در یک روز وارد کشور میکند، در حدود مبلغی است که فروش یک شبکه نفت حاصل می شود. و این در حالتی است که گذشته از آثار تاریخی وتمدن ایرانی، تنوع زیستی و اقلیمی کشورمان به گونه ای است که در سطح بین المللی به عنوان یکی از پنج کشور برتر دنیا شناخته می شود. وجود 161 گونه پستاندار، 502 گونه پرنده و 196 گونه خزنده و تعداد پرندگان بی شمار آن که به اندازه کل پرندگان قاره اروپا می باشند با آن همه آثار و ابنیه تاریخی نشان می دهد که ایران قابلیتهای طبیعی برای تبدیل شدن به یکی از جذاب ترین مناطق دنیا را داراست ولی در عمل چنین اتفاقی به وقوع نپیوسته است.(29) هنوز دولتمردان و سیاستگذاران کشور در خواب غفلت به سر می برند. در آمد نفت و اقتصاد تک محصولی باعث گردیده که دیگر مسئولین کشور به دنبال جلب سرمایه از طریق گردشگر نباشند. ولی از همه مهمتر مسائل ایدئولوژیک است که از جانب گروههای فشار مذهبی و انقلابیون تندرو وارد میشود. بدیهی است توریستی که می خواهد از اروپا و یا آمریکا و یا حتی ترکیه و پاکستان به ایران بیاید و پول خود را خرج کند، توقع دارد که همانند کشور خود در ایران زندگی کند. مثلا بی حجاب باشد، به کاباره برود، در دریا به راحتی زن و مرد بتوانند شنا کنندو… اینجاست که ایدئولوژی باز دارنده می شود: اگر صنعت توریسم در کشور ما فعال شود علاوه بر جلب سرمایه و توسعه صنایع دیگر و خروج مملکت از وابستگی به نفت، معضل بیکاری نیز در کشور ما حل می شود. و مردم کشور ما ثروتمند خواهند شد. در نظر بگیرید اگر فقط سرمایه های ایرانیان خارج از کشور که حدود 800 میلیارد دلار است، امکاناتی به لحاظ امنیتی و اقتصادی فراهم شود تا این پول هنگفت جذب شود چه اتفاقی در مملکت ما می افتد و توریسم در این زمینه میتواند موثر باشد. مسئله دیگر دید خود مسئولینی است که یا کوته بینانه است و یا شعاری می باشد، (نظیر جلب 20 میلیون توریست در برنامه 20 ساله یعنی 1403). موردی که در مسئله توریسم خیلی مهم است آن است که 20 سال در این زمینه غفلت شد، نه فرودگاهی ساختند، نه جاده ای، نه هتلی، امکانات اقامتی و رفاهی د راین زمینه بسیار پایین است. همچنانکه در نوروز 84 حدود 12 میلیون و 600 هزار نفر مسافر در خیابانها اقامت داشتند. در حال حاضر حدود 6 میلیون رشته و تولید کننده صنایع دستی رو به اضحلال هستند و توسعه گردشگری این بخش را متحول می سازد، مضافا بر اینکه باعث تعامل فرهنگی نیز می شود وخود موجبات رشد و شکوفایی کشور را در عرصه های مختلف توسعه فرهنگی را موجب می گردد.
13- سانسورهای فرهنگی
یکی از معضلاتی که کشور ما از بدو شروع انقلاب تاکنون مواجه بوده است مسئله سانسور می باشد چه در صدا و سیما، چه در مطبوعات و کتابها و بحث ممنوعیت ماهواره و … اما مسئله جدیدی که اخیرا مطرح شده است فیلتر گذاری بر سایتها در اینترنت است.(30) فیلتر گذاری سایتها نه تنها در ایران بلکه در تمام کشورها و خصوصا درحوزه مسائل ضد اخلاقی، امری عادی محسوب می شود، اما وقتی همواره این محدودیتها رنگ و بوی سیاسی بگیرد با مخالفت و اعتراض جوامع روبه رو شده است. این افتخار نصیب ما ایرانیان شد که در زمینه سانسور سیاسی به جمع کشورهایی مانند چین، کوبا، عربستان سعودی و کره شمالی پیوستیم تعداد این سایتهای فیلترگذاری شده 32 تا 100 هزار درنوسان است. همچنین اعلام شده است که شرکت مخابرات مقدمات خرید یک نرم افزار ویژه برای فیلتر گذاری انجام داده است که با استفاده از آن می توان هر سایتی را مهر وموم کرد. متاسفانه امروزه کاربران امکان برخورداری از اخبار و تحلیل بسیاری از سایتهای فارسی را ندارند، سایتهایی که برخی از آنان توسط فعالان سیاسی در ایران راه اندازی شده و دفاترشان در تهران فعال است.
14- عدم توجه به توسعه فرهنگی درایران
شاید در تاریخ معاصر نتوان کشوری را یافت که به اندازه چین و نخبگان چینی حوزه رشدو حوزه مشروعیت را اینچنین عالی با هم تلفیق کرده باشند. وقتی چین را با شوروی مقایسه می کنیم، می بینیم که چینیها نخست اصطلاحات فرهنگی را شروع کردند و سپس وارد مرحله رفرم اقتصادی شدند و بعد به رفرم سیاسی دست زدند. یکی از مشکلات گورباجوف این بودک ه کار خود را با رفرم سیاسی شروع کرد. رفرمی که متعاقب آن در شوروی هرج و مرج پدید آورد، حجم رفرمهای گورباچف به قدری زیاد و تسلسل آنها نامشخص بود که خود او دچار سردرگمی تئوریک و عملی شد. ( درست همانند سالهای اولیه دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی ) هر دوی این سیاستمداران غافل از این بودند که قبل از اعطای آزادی بایستی به مردم تمرین آزادی داد و هیچکدام از این دو نفر به این نکته که قبل از رفرمهای سیاسی و اقتصادی باید رفرم فرهنگی صورت بگیرد، توجه نکردند آقای خاتمی محور توسعه را توسعه سیاسی قرار داد و آقای رفسنجانی توسعه اقتصادی را ملاک قرار داد. به دلیل شرایط وخیم کنونی اقتصادی در کشور، هر رئیسی جمهوری که به قدرت برسد، محور کاری خود را حل معضلات اقتصادی (رفرم اقتصادی) قرار می دهد از این رو به احتمال فراوان در عملکرد اقتصادی خود ناموفق خواهد ماند. چون در زیر ساختهای فرهنگی مملکت مشکلات اساسی وجود دارد.
نتیجه گیری
فرهنگ مفهوم پیچیده ای است که تعاریف متعدد ومتنوعی از آن داده شده است. برای مدتها فرهنگ به مجموعه ای از فعالیتهای فکری و هنری محدود می شد ولی به دنبال تشکیل کنفرانس جهانی فرهنگ وتوسعه در مکزیکوسیتی درسال 1982 دررابطه با سیاستهای فرهنگی و اعلام دهه جهانی توسعه فرهنگی از سال 1977 تا 1988 از طرف سازمان ملل مفهوم فرهنگ نیز تغییر یافت. طبق تعریف این کنفرانس فرهنگ عبارت است از: مجموع کامل مشخصه های ممیزه روحی، مادی، فکری وعاطفی است که یک جامعه یا گروه اجتماعی را مشخص می کند. نه تنها شامل هنرها بلکه شامل اشکال زندگی، حقوق انسانی، نظامهای ارزشی، سنتها واعتقادات نیز می شود. با توجه به مطالب فوق با ویژگیهایی که فرهنگ برای جامعه یا گروه اجتماعی تعیین میکند دیگر نمی توان فرهنگ را بعد فرعی یا تزئینی توسعه تلقی کرد بلکه فرهنگ عنصر ضروری جامعه به شمار آمده و رابطه کلی با توسعه نیروی درونی جامعه دارد. میتوان گفت فرهنگ مجموعه بسیار پ
یچیده و گسترده ای است، که انسان در جریان تکامل اجتماعی و تاریخی پدید میآورد.
فرهنگ هر جامعه ای سطح ترقی، تکنولوژی تولید، آموزش، علم، خبرو ادبیات دوره خاص از تحول اجتماعی را نشان می دهد. متاسفانه در ایران نه بحث آکادمیک می شود ونه اینکه فرهنگ سازی در جهت تقویت توسعه فرهنگی انجام میگیرد. مسئولین کشور هنوز به اهمیت توسعه فرهنگی پی نبرده اند توسعه فرهنگی را نهادینه ساخته اند. فرهنگ ملی هر سرزمین دارای خصوصیات و ویژگیهای آن سرزمین است که تحت عناصر تاریخی، جغرافیایی، مذهبی و عقیدتی است در یک کلام یعنی کلیه خصوصیاتی که رنگ و بوی خاصی دارد و به آن ملت هویت متفاوت از دیگران می دهد، شکل می یابد. فرهنگ ملی از پایه های استقلال ملی است ومردم جامعه باید از فرهنگ خود مانند سرزمین خود دفاع کنند توسعه فرهنگی بدون توجه به بعد فرهنگ ملی واحترام به هویت فرهنگی ملتها تحقق نخواهد یافت همانطور که ریموند شاسله می گوید تاکید بر هویت فرهنگ (ملی) شرط لازم حاکمیت و استقلال وشکوفایی توانائیهای فردی و توسعه هماهنگ جوامع است.
اقدامی است رهایی بخش، اسلحه ای است برای مبارزه در جهت نیل به استقلال واقعی، تاکید بر حفظ هویت فرهنگی و نه اینکه کنار گذاشتن شیوه های فکری و عملی از سنتها، تاریخ و ارزشهای اخلاقی وحفظ میراث نیاکان بدون سنت گرایی و گذشته گرایی، که این مسئله بی تحرکی و انزواست. هویت فرهنگی در ارتباط و تماس سنتها و ارزشهای ملل دیگر نو و غنی می شود و امکان تعالی و شکوفایی انسان را افزایش میدهد فراورده های فرهنگی مطمئن ترین ضامن توسعه است. هویت فرهنگی را تقویت می کند و قوه خلاقیت وآگاهی مردم را نسبت به میراث فرهنگی افزایش میدهد. درجمهوری اسلامی ایران متاسفانه با مسئله هویت فرهنگی با نگرش ایدئولوژیک برخورد می شود در مقابل آن به مقوله تهاجم فرهنگی مطرح می شود در صورتیکه تعریف هویت فرهنگی تلاش در جهت تقویت و استحکام فرهنگ ایرانی درجامعه است که منجر به توسعه فرهنگی می شود. نظام اجتماعی در ابعاد گوناگون و در یک نظم پویا امکان رشد و شکوفایی توسعه فرهنگی را فراهم می کند. به عبارت دیگر اگر در شرایط متعادل هر یک از خرده نظامهای اجتماعی کار کرد خود را به خوبی ایفا کند، در سطح خرد رشد اندیشه خلاق درمیان آحاد جامعه توسعه را در سطح کلان میسر می سازد. اما جامعه ایران در شرایطی قرار دارد که همه خرده نظامهای اجتماعی هر یک به نوعی دچار اختلالات در توسعه یافتگی فرهنگی دیده می شود. باید این واقعیت را بپذیریم با توجه به توضیحات ارائه شده در این پژوهش به نظر اینجانب هیچ وقت در این کشور توسعه فرهنگی رخ نمی دهد و متعاقب آن توسعه سیاسی و اقتصادی هم انجام نخواهد شد. معضل اصلی در این مسئله همان بافت اجتماعی و شخصیت غالب مردم ایران و نخبگان آنها است. تا زمانیکه فرهنگ مشارکت سیاسی و کار با یکدیگر و تضارب آراء به وجود نیاید، تا زمانیکه این درک برای عامه مردم ایران نباشد که دیگران هم حقی دارند و نباید همه چیز را برای خود خواست، بدیهی است مدیران ونخبگان سیاسی و مسئولین مملکتی از میان همین مردم به قدرت می رسند و نتیجه آن این می شود که منابع شخصی بر منافع ملی ارجحیت پیدا می کند.
فهرست منابع:
1- سریع القلم، محمود . عقلانیت و آینده توسعه در ایران، (تهران- مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه- چاپ دوم 1381)، ص1
2- سریع القلم، محمود. سنت، مدرنیسم و فرهنگ توسعه، ماهنامه سیاسی و اقتصادی، سال هفتم، مهر وآبان 1371، ص26
3- پهلوان، چنگیز. فرهنگ شناسی، (انتشارات پیام امروز- تهران- 1378) ص 6
4- یونسکو. فرهنگ و توسعه دو هیافت مردم شناختی توسعه ترجمه زمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران، 1376
5- منصوری، جواد. فرهنگ استقلال و توسعه (تهران- وزارت امور خارجه- 1374) ص7
6- سرمست، بهرام. کثرت گرایی فرهنگی و بحران مشارکت سیاسی، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی، خرداد 1374، ص50
7- عظیمی، حسینی. مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران، چاپ دوم، (تهران- نشرنی- 1370) ص 183
8- کاظمی، سید علی اصغر. بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، (تهران- نشر قومس- 1376) ص66
9- امینی، محمد رضا . اندیشگاه شریف، عنوان مقاله همچنان توسعه فرهنگی کشور بر زمین مانده است. 22 مه 2005 ، آدرس اینترنتی: www. Sharif think.com
10- غلامی، رضا. (معاون امور پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)، مقاله: استراتژی فرهنگی، 5/7/1383 این مقاله از اینترنت اقتباس شده است.
11- یوسفی، ماشاءالله. تقدیر و فرهنگ توسعه در اسلام پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید بهشتی، شهریور 1375 ص 108
12- ارجمند، سعید. مقاله: نفت تمام می شود و گردشگری می ماند روزنامه حیات نو، مورخ 11/3/84
13- شهید، مهدی. عنوان مقاله: فیلتر گذاری روی آگاهی مردم مبارکمان باد! 2005/6/28 این مقاله از اینترنت اقتباس شده است. آدرس اینترنتی www.nashriat.net
فهرست مطالب
عنوان صفحه
پیشگفتار 1
فصل اول (کلیات) 3
طرح مسئله 4
اهداف تحقیق 10
اهمیت تحقیق 10
سوال اصلی 10
سوالات فرعی 11
فرضیات تحقیق 11
متغیرها و مفاهیم عملیاتی 11
روش تحقیق 11
مشکلات و موانع تحقیق 11
سازماندهی تحقیق 12
فصل دوم- مفهوم توسعه و توسعه یافتگی 14
فرهنگ و توسعه 22
مفهوم فرهنگ 22
ویژگی های عمومی فرهنگ 24
تاثیر فرهنگ بر توسعه و اهمیت مفهوم توسعه فرهنگی 29
استراتژی فرهنگی 33
فصل سوم- موانع توسعه در ایران 40
فرهنگ عمومی تاثیر گذار بر روند توسعه 40
تیپولوژی شخصیتی ایرانیان 42
نتیجه گیری 52
فهرست منابع 55
1- دکتر محمودسریع القلم، عقلانیت و آینده توسعه یافتگی در ایران، (تهران- مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه- چاپ دوم-1381) ص 3
1- همان کتاب، ص16
1- فرهاد محمدنژاد، نهادهای سیاسی حکومتی (قوه مجریه ومقننه) وتوسعه سیاسی در ج. 1. 1. پایان نامه
2- همان پایان نامه ص5 ، کارشناسی ارشد دانشگاه امام صادق، تیرماه، 1372 ص5
1- همان پایان نامه ص6
2- دکتر محمود سریع القلم سنت مدرنیسم و فرهنگ توسعه ماهنامه سیاسی و اقتصادی، (سال هفتم مهرو آبان 1371)، ص26
1- همان مقاله ص27
2- همان مقاله ص 28
1- همان مقاله ص 28
2- همان مقاله ص 29
1- همان مقاله ص29
1- همان مقاله ص29
2- همان مقاله ص29
1- همان مقاله ص 29
1-چنگیز پهلوان- فرهنگ شناسی، (تهران- انتشارات پیام امروز – 1378)، ص6
2- یونسکو، فرهنگ و توسعه (در رهیافت مردم شناختی توسعه)، ترجمه نعمت الله فاضلی و محمد فاضلی، ص13
1- جواد منصوری، فرهنگ استقلال و توسعه ص7
2- همان کتاب، ص8
1- همان کتاب ص15
2- بهرام سرمست، کثرت گرایی فرهنگی و بحران مشارکت سیاسی، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی، خرداد 1374، ص50
1- همان کتاب ص50
1- حسین عظیمی، مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران. (تهران- نشر نی- چاپ دوم- 1371)، ص183
2- سید علی افسر کاظمی، بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران معاصر (نشر قومس تهران- 1376)، چاپ اول، ص66
1- محمدرضا امینی "اندیشگاه شریف"- عنوان مقاله: همچنان توسعه فرهنگی کشور زمینی مانده است.22 مه 2005، آدرس مقاله www.sharifthinktank.com
1- رضا غلامی- معاون امور پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی مقاله: استراتژی فرهنگی، 5/7/1383 این مقاله از اینترنت اقتباس شده است.
1- ماشاءالله یوسفی، تقدیر و فرهنگ توسعه در اسلام، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی، شهریور 1375، ص 108.
1- همان کتاب ص109
1- دکتر محمد سریع القلم ، عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران، (تهران- مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه- چاپ دوم- 1381) ص20
1- سعید ارجمند، مقاله نفت تمام میشود وگردشگری می ماند، روزنامه حیات نو مورخ 11/3/83
1- مهدی شهیدی ، مقاله فیلتر گذاری روی آگاهی مردم مبارکمان باد! 2005/06/88 آدرس اینترنتی : www.nashriat.net
—————
————————————————————
—————
————————————————————
16
58