تارا فایل

منجی در دین زرتشت


منجی در دین زرتشت

اهمیت‏بررسی نجاتبخشی در ادیان، به دلیل افزایش گرایش بشر معاصر به پدیده دین است. یکی از علل اصلی این گرایش، ارائه تصویری امید بخش و نورانی از آینده بشر، توسط ادیان آسمانی است.
محور اصلی بحث در مقاله حاضر، ظهور منجی آخر الزمان است که در متون کهن زرتشتی از آن به سوشیانس، یعنی سود دهنده و خیر خواه، تعبیر می‏شود. این برگزیده الهی، زمانی که جهان آکنده از تباهی ها شود، در بخش مرکزی زمین ظهور خواهد کرد. سوشیانس از فرزندان زرتشت است که نطفه‏اش به شیوه معجزه‏آسایی در دریاچه نگهداری می‏شود و مادر او دوشیزه‏ای است از نژاد زرتشت پیامبر. این شخصیت‏الهی‏درصفات‏و ویژگیها شباهت‏خاصی به زرتشت پیامبر خواهد داشت.
در پایان مقاله به شباهتهایی اشاره شده است که در متون دینی اسلام و زرتشت، میان حضرت مهدی‏"عجل‏الله تعالی فرجه‏الشریف‏" و سوشیانس وجود دارد.
کلید واژه‏ها: ادیان، اسلام، زرتشت، منجی آخر الزمان، مهدی، سوشیانس.
دل‏بستن به جهانی روشن و نورانی و خالی از هرگونه ظلم و ستم، تشکیل اجتماعی که معیارهای معنوی و انسانی بر آن حاکم باشد و رسیدن به جامعه‏ای که در آن ستمگری‏وستمدیدگی‏و زور و زورمداری بر مردم و سرنوشت آنان معنا و مفهومی نداشته باشد، در پس این جهان پر هرج و مرج و آکنده از ظلم و استثمار، از آمال و آرزوهای دیرینه انسان بوده و هست.
اندیشه جامعه آرمانی در آثار اندیشمندان و فلاسفه بزرگ نیز مشهود است. از زمانی که افلاطون مدینه فاضله را پایه‏گذاری کرد، تا قرنها بعد که مساله مسیانیسم، (اصل اعتقاد جامعه به موعود و اینکه هر جامعه‏ای در نهاد خویش، این اعتقاد را به عنوان عکس‏العمل طبیعی و فطری دارد.)
مطرح گردید، جلوه‏های گوناگون اعتقاد به مساله نجاتبخشی و ظهور منجی در دوره پایانی زندگی بشر، نزد متفکران نمودار گشت.
اندیشه نجاتبخشی و ظهور نجات دهنده‏ای که در دوره پایانی این جهان، نظامی منطبق با قانونهای الهی برقرار سازد، در ادیان وجود داشته است و نه تنها جنبه خیالی ندارد، بلکه وجه‏مشترک همه ادیان الهی است و به تصریح ادیان، تحقق این نظام، ثمره کوشش برگزیدگان خدا و مردان حقی است که به زندگی بشر سرگشته و وامانده، رنگی نو می‏بخشند.
در دین مبین اسلام تصریح شده است که آینده از آن مستضفان است و به عقیده شیعیان، حضرت مهدی‏"عجل‏الله تعالی فرجه‏الشریف‏" برای استقرار جهانی آراسته به همه فضایل و عاری از هرگونه زشتی و پلیدی پیکار می‏کند تا به وعده الهی تحقق عینی بخشد که جاء الحق و ذهق‏الباطل.
در آیین زرتشت نیز سوشیانسها رسالت تحقق بخشی عدالت در جهان آینده را برعهده دارند؛ زرتشت، نوید آمدن منجی در دوره پایانی جهان را داده است. دین زرتشت‏یکی از ادیان الهی است. قرآن کریم و نیز فرموده‏های پیامبراکرم‏"صلی الله علیه وآله‏" موید این مطلب است. در آیه شریفه ان الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصارى و المجوس و الذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیامه ؛ منظور از مجوس زرتشتیان می‏باشند؛ خداوند تکلیف ایمان آورندگان و پیروان را از کسانی که مشرک هستند، جدا می‏داند.
پیامبر اکرم‏"صلی الله علیه وآله‏" نیز زرتشت (مجوس)را اهل کتاب‏دانسته و فرموده‏اند: "ایشان پیامبری داشتند که او را کشتند و کتابی نیز داشتند که آن را سوزاندند."
پورداوود, زنده کننده زبانهای ایران باستان که کتاب یشت‏ها را نیز به رشته تحریر درآورده در مقدمه گاتها و سروده‏های زرتشت آورده است:
تحقیقا نمی‏دانیم محل ولادت و زمان زندگی زرتشت‏کجا و کی بوده است؟ برای اینکه، زرتشت متعلق به زمان بسیار قدیم است که دست تاریخ به آستان بلند آن نمی‏رسد.
درباره عصر زرتشت، اختلاف آرا و روایات تاریخی بسیار زیاد است‏بطوری که اقوال بین سال 600 تا 6000 قبل از میلاد مسیح در نوسان است.
موافق روایات عامیانه زرتشتیان، زرتشت در حدود 660 ق.م به دنیا آمد و در سال 583 ق.م در سن هفتاد سالگی بهنگام هجوم لشگر "ارجاسب تورانی‏" در آتشکده بلخ کشته شد.
در میان کتب زرتشتیان، گاتها یا سروده‏های زرتشت، قدیمی‏ترین و معتبرترین آنهاست و بعد از آن، اوستا شامل دستورها و فرمانهای زندگی است. کتاب بندهش که در قرن سوم هجری نوشته شده، در مورد مساله "منجی‏"، نظریه‏هایی چون نظریات شیعه دارد، در حالی که در اوستا این موارد به چشم نمی‏خورد.
بعد از گسترش اسلام در ایران، گروهی به دین زرتشت‏باقی ماندند که عده‏ای از آنان به هندوستان مهاجرت کردند و عده‏ای دیگر تحت‏حکومت اسلامی ماندند و جزیه پرداختند. به مرور زمان آداب و رسوم و خط و زبان اوستا به سبب دشواری رو به فراموشی گذاشت تا جایی که فقط چند نفر به راز و رمز و خط اوستا آگاهی داشتند. با اوج هضت‏خاورشناسی ، "انکتیل دو پرون‏" فرانسوی به هند رفت و با زحمت فراوان و خط اوستا و پهلوی را آموخت ؛ حدود دویست‏سال پیش، او نخستین ترجمه اوستا را در سه جلد بزرگ به زبان فرانسه نوشت و از آن پس زرتشتیان هم شروع به تحقیق کردند.
اوستا شامل دو بخش اوستای گاهانی و اوستای جدید می‏باشد ؛ لذا تحقیق پیرامون منجی در دین زرتشت از هر دو بخش اوستا و نیز دیگر کتب معتبر زرتشتیان انجام شده است.
مسلم این است که اعتقاد به ظهور نجات بخش در دین زرتشت وجود دارد, نجات دهنده از خاندان نبوت و از فرزندان زرتشت است و اصولا شخصیتی الهی و آسمانی دارد و در صفات و ویژگیها به پیامبر و دین آور آغازین شبیه و جامع همه خصوصیات اوست. در اوستا می‏خوانیم که: "فروهرهای نیک توانای پرهیزگاران را که 99999 تای آنها از نطفه زرتشت پاسبانی می‏کنند، می‏ستاییم."
هرمزد، سرور جهان هستی منتظران را به نجات دهنده‏ای که خواهد فرستاد، چنین نوید می‏دهد: "کسی که در این راه با دیوان و مردمان، که به نوبه خود با او (زرتشت) مخالفت می‏کنند، ستیز کرده است ؛ یعنی از آن مردمی است که به او (زرتشت) وفا دارند چنین کسی با دینش (وجدانش) تو را دوست، برادر یا پدر است، اهورامزدا سرور خانه، ما را نجات خواهد داد."
نام منجی دین زرتشت، سوشیانس یا سوشیانت است. این واژه در اوستای گاهانی و اوستای جدید، بصورت مفرد و جمع به کار رفته است که سودمند یا رهانندگان آیین خیر یا خیرخواهان جماعت معنی می‏شود.
… از این جهت‏سوشیانس نامیده خواهد شد (یعنی استوت ارت) زیرا که سراسر جهان مادی را سود دارد.
آنجا که زرتشت‏به پیامبری برگزیده می‏شود و با اهورا مزدا سخن می‏گوید، آمده است: "ای اهورا! آن راه منش نیک را که به من گفتی[بازنما] آن راه هموار و خوب ساخته شده راستی که روان "سوشیانسها" از آن به سوی پاداشی که به نیک اندیشان نوید داده شد، (پاداشی که بخشش توست) خواهند خرامید."
سوشیانس آنجا که بصورت مفرد به‏کار رفته است، نامی است‏برای آخرین آفریده خداوند، آفریده‏ای از تبار نیکان و پرهیزگاران که فروهرش ستودنی است سوشیانس بصورت مفرد در واقع نام دیگر استوت ارت می‏باشد. اما سوشیانس در کاربرد جمع خود در اوستا به معنی نجات دهندگان، بیانگر نقش سوشیانسها در بازسازی جهان آینده‏است، آنان همان وظیفه‏ای را به عهده دارند که زرتشت داشت، آنان از نژاد زرتشت پیامبر و از نطفه اویند. این سوشیانسها عبارتند از: هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانس که از نطفه زرتشت هستند.
بنابراین سوشیانس به معنای خاص، کسی است که در پایان جهان ظهور خواهد کرد.
و آن که سوشیانس پیروزگر نام خواهد داشت و استوت ارت نیز نامیده خواهد شد، در بخش مرکزی زمین یعنی خونیره سوشیانس خواهد بود.
زرتشتیان قائل به ظهور سه منجی هستند که هریک به فاصله هزار سال از دیگری ظهور خواهند کرد که به ترتیب عبارتند از: "هوشیدر"، به معنی پروراننده قانون، و "هوشیدرماه‏" به معنی پروراننده نماز و نیایش، و "استوت ارت‏" آخرین منجی، که با آمدن او جهان نو می‏شود و رستاخیز می گردد و مردگان زنده می‏شوند و زندگان نیز عمری همیشگی خواهند داشت. چگونگی زاده شدن آنان به این نحو است که سه نطفه از زرتشت در آب دریاچه کیانسه یا هامون وجود دارد که تعدادی فروهر از آنها نگهبانی می‏کنند. زمان تولد هریک که فرا رسد، دوشیزه‏ای پانزده‏ساله برای شستن سر، به آب کیانسه وارد شود و آبستن گردد. سی سال به پایان هزاره چهارم، یعنى هزاره زرتشت پیامبر، دختری "نامی پد" نام در آب شستشو کند و به هوشیدر آبستن شود. سی سال پیش از پایان هزاره پنجم دختری "وه‏پد" نام در آب شستشو می‏کند و هوشیدر ماه از او زاده شود. و بالاخره سی سال به پایان هزاره ششم دختری "گواگ‏پد" نام در آب دریاچه شستشو می‏کند و به سوشیانس، آخرین موعود زرتشتی، آبستن می‏شود. این سه دختر پانزده سال کامل دارند که باردار می‏شوند و پیش و پس از آبستنی تا هنگام تولد فرزندشان با کسی همبستر نشده‏اند و در زمان بارداری، کسی جز خودشان از بارداری آنان آگاه نیست.
بارداری مادر سوشیانس شباهت زیادی به بارداری مادر حضرت مهدی‏"عجل‏الله تعالی فرجه‏الشریف‏" دارد. مادر حضرت مهدی‏"عجل‏الله تعالی فرجه‏الشریف‏" نیز دارای بارداری پنهان بود و آثار حمل در او آشکار نبود.
زمینه سازان قیام منجی ظهور بهرام ورجاوند و پشیوتن در دین زرتشت‏به عنوان زمینه سازان قیام منجی مطرح گردیده است و درست‏شبیه قیام خراسانی و قیام معروف یمانی قبل از ظهور حضرت حجت‏"عجل‏الله تعالی فرجه‏الشریف‏" می‏باشد. این دو تن، زمینه را برای آمدن "هوشیدر" آماده می‏کنند و نابسامانیها و آشوبهایی را که آرامش و آسایش را بر هم زده است، فرو می‏نشانند. خروج بهرام، مژده پایان شب سیاه و طلوع سپیده امید گروندگان راستکار و درست پیمانی است که سالها سرزنش بیدینان را تحمل کرده‏اند. او خواهد آمد تا دین زرتشت را سامان دهد. پشیوتن نیز یکی از بی مرگان جاودانه است که برای استحکام دین زرتشت قیام می‏کند. قیام پشیوتن، آخرین قیام نیکمردانه‏ای است که اندکی پیش از هزاره هوشیدر رخ می‏دهد و هدف او بازسازی دین و برپاداشتن آیینهای دینی و گسترش آموزشهای آن است.
وضعیت جهان در پایان هر یک از هزاره‏ها جهان در پایان هریک از هزاره‏ها جهانی است آکنده از تباهیها و پریشانیها ؛ جهان خرابی که در آن، همه کس و همه‏چیز راه نابودی می‏پیماید .
بی‏سامانی، سیه‏روزی، نابرابری، نامردمی و… گلوی همه را می‏فشارد و این همه گسیختگی و نابسامانی از نشانه‏های ظهور آنان است ؛ آنان که ظهورشان تسکین دهنده دردهای بشر است. جهان قبل از ظهور منجی به‏گونه‏ای است که مردم به موبدان و بزرگان اعتماد نمی‏کنند ؛ درحالی که گفتار گناهکاران و فسوسگران و شریران را باارزش می‏دانند و گواهی نادرست و نسبتهای ناروا در حق دیگران، حتی هرمزد رواج دارد.
پدیده‏های مختلف واژگون می‏شوند و جریان طبیعی خود را از دست می‏دهند. ابر که همیشه منشا برف و باران است، خاصیت ذاتی خویش را ندارد، بر فراز آسمان ظاهر می‏شود، اما نمی‏بارد. گاو و گوسفند و اسب و دیگر چهارپایان ناتوان و کوچکتر می‏شوند، کمتر می‏زایند و کمتر شیر می‏دهند.
آخر الزمان با آمدن سوشیانس یا استوت ارت، که علایم ظهورش شباهت‏بسیاری به علایم ظهور حضرت مهدی‏"عجل‏الله تعالی فرجه‏الشریف‏" در نزد شیعیان دارد، جهان به تکامل خود می‏رسد و حالتی مانند از قوه به فعل رسیدن پیدا می‏کند. جهانی که پس از ظهور آخرین نجاتبخش ساخته می‏شود، با جهان آغازین، یعنی آنگاه که از اهریمن و یارانش خبری نبود، همانند است ؛ در این جهان، همه چیز بر مبنای دین است و در زیر قدرت کامل هرمزد(خداوند) اداره می‏شود. این جهان به مدد تلاشهای نیکمردان آراسته خواهد شد و البته از خونریزی نیز خالی نخواهد بود، چه حق در سایه شمشیر حق، استوار می‏گردد و دروغ و خیانت و معیوبی از جهان برمی‏خیزد.
سوشیانس که غالبا به‏صفت پیروزمند ستوده شده، گرزی دارد که فریدون دلیر داشت‏و با آن‏بر ضحاک پیروز شد ؛ با همین گرز به نبرد با دروغ و کژی و مظاهر آن برمی‏خیزد و ناراستی را از جهان می‏راند.
فر کیانی به سوشیانس پیروزمند و به سایر دوستانش تعلق خواهد داشت… که از پرتو ظهور آنان، رستاخیز و جهان مینوی جاودانی روی خواهد نمود.
بنا بر آنچه در اوستا مطرح گردیده است، تفاوتی میان آخر الزمان و وقوع رستاخیز وجود ندارد؛ با آمدن سوشیانس، بهشت تحقق خواهد یافت و اهریمن و بدی نابود خواهد شد.
اوصاف سوشیانس در اوستا بطور کلی دو گروه برای زرتشتیان مقدس هستند ؛ گروه اول هوشیدرها یا دانایان، گروه دوم سوشیانسها یا خیرخواهان جماعت: [فری] که از آن "اهورامزدا"ست و "اهورامزدا" از پرتو آن، آفریدگان را پدید آورد، بسیار خوب و زیبا و دلکش و درخشان و کارآمد است… در اینجا مقصود از آفریدگان، سوشیانسها هستند.
سوشیانسها از خاندان زرتشت هستند و مادرشان هم از نژاد زرتشت می‏باشد. مادر سوشیانس یا استوت ارت "گواگ پد" نام دارد یعنی پیروز بر همه‏چیز، زیرا کسی را به دنیا می‏آورد که بر همه چیز پیروز خواهد شد.
سوشیانسها دارای صفت "اشو" یعنی پرهیزکار و با تقوا هستند. آنان خردمندترین مردم می‏باشند و به پاکی و بی آلایشی توصیف شده‏اند.
او "استوت ارت‏" با چشم خرد به همه آفریدگان بنگرد، همه آفریدگان را ببیند، حتی دژ چهر است، او همه جهان مادی را با چشم نیکبختی(رحم) و بخشایش ببیند و نگریستنش جهان را نیستی‏ناپذیر کند.
محل ظهور منجی متون دینی زرتشتی ، سطح زمین را به هفت‏بخش تقسیم می‏کند و هر بخش را یک اقلیم یا کشور می‏شمارد، خونیره یعنی بخش مرکزی کره زمین، به تنهایی برابر شش کشور دیگر است. سوشیانس در خونیره آفریده می‏شود و در همین مکان است که ظهور می‏کند و اهریمن را نابود می‏کند و رستاخیز را برپا می‏دارد.
فروهر پاک استوت ارت را که سوشیانس سرزمین خونیره است، می‏ستاییم.
استوت ارت در بخش مرکزی زمین یعنی خونیره حکومت‏خواهد کرد و شش تن از یاران او، هریک بر یکی از شش کشور دیگر زمین، سوشیانس خواهند بود همگی تحت فرمان استوت ارت قرار می‏گیرند و بدین ترتیب جهان آرمانی شکل می‏گیرد.
بنابر اعتقاد شیعیان، حضرت مهدی‏"عجل‏الله تعالی فرجه‏الشریف‏" نهضت‏خود را از کنار خانه خدا آغاز می‏کند و کعبه در مرکز زمین قرار دارد. ظهور سوشیانس در مرکز زمین، با ظهور حضرت مهدی در مرکز زمین مناسبت‏خاصی دارد. همزمان با ظهور حضرت مهدی‏"عجل‏الله تعالی فرجه‏الشریف‏" جبرئیل امین ندا برمی‏دارد که: "اینک حجت‏خدای در کعبه ظهور کرده است، بشتابید و از او پیروی کنید."
آری آنگاه که جهان در انتظار عدالت و عدالت در انتظار موعود الهی است، او می‏آید در حالی که انسانها را به فرا رسیدن بامدادی روشن و روزی امید بخش مطمئن می‏سازد.

همپرسی با زرتشت
اندیشه و بینش زرتشت، که سرآمد فرهنگ و ستاره ی ادب و فلسفه ی جهانیان بوده، برای ما ایرانیان بیگانه و شاید هم نا مفهوم باشد. چرا که ما قرنها و هزاره ها در زیر ستم نا مردمانی بی فرهنگ از خود بیگانه مانده ایم. چرا زرتشت را که در روایت های کهن یونان، در نماد سرآمد ستاره شناسان، آموزگار و روان فیثاغورس، سقراط و افلاطون، می ستایند از فرهنگ ایران بدور افتاده است؟
نخستین پرسش این است، این چه اندیشه و یا آموزه ی بوده است، که فرمانروایان و متولیان مذهبی ایران هزاران سال در تحریف و خشک سازی آن کوشیده اند؟
دوم اینکه آیا امکان این وجود دارد که به به نمایه های بینش و اند یِشه ی این فرهنگ آفرین ایران پی برد؟
در این نوشتار کوشش می شود که پاسخی برای پرسش دوم جستجو شود. چون راز پرسش و پاسخ یکم، ستیزه جویی بدکاران و اندیشه سوزان، در یافتن پاسخ دوم، نشانه های بهمنشی زرتشت، نهفته است.
همان طوریکه هر باور و عقیده ای، در طول زمان، نسبت به نیازهای اجتماع و امکانات پیروان آن در حال تغییر است، آموزه و بینش زرتشت هم، نه تنها بعد از اسلام بلکه بیشتر در زمان ساسانیان، پیوسته به وسیله ی موبدان و به خواست پادشاهان، دستکاری و دگرگون شده است. بطوریکه باز شناسی کامل اندیشه ی زرتشت، امروز برای هر پژوهنده کاری بس دشوار وشاید هم ناممکن باشد.
تصویر خدا در بینش هر مردمی بازتاب شیوه ی حکومت و شهریاری همان مردم است. برای نمونه: الله در تصور تازیان بسان صاحب پرقدرت و ثروتمند یک طایفه است که بر شترها و گوسفندان خود اختیار مطلق دارد. ولی همین الله وقتیکه، با کشتار و ستم فراوان، خود را به ایرانیان تحمیل می کند در قالب شاهی مقتدر بر آنها حکم می راند. چون فرهنگ ایرانیان در دوران کشورآرایی بوده برای الله هم دیوان و د فتر و نایب و …. می سازند.
همین طور هم اهورا مزدا، گسترنده ی خرد در جانها، در نهاد پادشاهان ساسانی نمی گنجد. زیرا اگر خود مردم از اهورا و از مزدا سرشته شده باشند و اهورامزدا از آنها، همه هم گوهر خدایان و خردمند و جوینده هستند و هیچ کس خود بخود دانا نیست که نشان فرمانروایی بر دیگران داشته باشد. در بینش چنین مردمانی شاه کاردان و کارگزار مردم است نه فرمانروای آنها. به همین سبب اهورامزدا در زمان ساسانیان به خدایی دانا و بریده از مردم تبدیل می شود همانطور که خود پادشاهان ساسانی می خواستند باشند. در حالیکه همین اهورامزدا در دوران هخامنشی ها در جان و خرد همه ی مردمان نهفته و هرگز از مردم جدا نبوده است. با همه ی کوشش موبدان و نیروی زمامداران ساسانی نتوانستند چنین بینش شگرفی را از بن دگرگون سازند. بعد از چند صد سال پیروان زرتشت، برای اجازه زنده ماندن از تازیان، خرده اوستا را جمع کرده تا صاحب کتاب باشند و با پرداختن جزیه از کشتن شدن رهایی یابند. راه رهایی تنها خفت، خواری، ستمکشی و خدمت به مجاهدین تازی نبود بلکه بایستی پیمان کنند که هرگز کتابت و تبلیغ دین خود را نخواهند کرد و هنوز که هنوز است زرتشتیان، خود بر این پیمان پافشاری دارند یا به این خود باختگی عادت کرده اند.
اگر امروز در گاهان مینوی، یسن ها و یشت های اوستا، یعنی در هفده سرود و ترانه های بر جای مانده، بنگریم به ویرانه ای برخورد می کنیم که در آن نه مینو( منش = من اش)، نه یسن و یشت (جشن های سرور آور مهر)، نه اهورامزدا (برافشانده ی جان و خرد) و نه زرتشت ( سپتمان، فرشکرد= نو کننده ی اندیشه در جهان) را با چهره های خودشان می بینیم. در این ویرانه و ویرانه سازی، تنها خشونت و بی دادگری اعراب نمایان نیست بلکه خود باختن و خود ستیزی موبدان زرتشتی آشکارتر است، مینو را به" راه اندیشه" و اهورا و مزدا را به "خدای دانا" ترجمه می کنند.
در بن مایه های واژه ها در همین ویرانه سرای می توان دید که نه مینو به مفهوم" راه اندیشه" است و نه اهورامزدا " خدای دانا" است.
آشنایی نه غریبی ست که جان سوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت (حافظ)
اهورا، مزدا، هومن و بهمن، ایزدها و یزدان ها از مردم بریده نیستند بلکه در همیاری و همپرسی همتای یکد یگرند.
زرتشت در آرزوی نوسازی جهان هستی است و براین باور است که دروغوند به ستمکاران می گراید، او می خواهد به یـاری اهورامزدا ،که چیزی جز خردشاد مردمان نیست، جهان را از دروغ و فریب پاک گرداند.
آنچه از گوهر ریزه ها ی درون اوستا، که در لابلای واژه ها زیر خاشاک قرنها دشمنی پنهان مانده اند، نشان دهنده این هستند که نو سازی جهان در شهر نیکویی، شبستری در گلشن، شهر بی شاه، شهریاری اهورامزدا ست. اهورامزدا که در جان و خرد همه ی مردمان نیک اندیش و مهر پرور گسترده است از مردم جدا نیست. واژه ی خرد در فرهنگ ایران نیرو و میزان سنجش انسان است که نه تنها با سر بلکه با هرعضوی، (پوست، چشم، بینی، گوش، خون) و هرآگاهی که درانسان برانگیخته شود، پیوند نزدیک دارد. در این بینش "خرد" همسنگ کلمه ی "عقل" نیست که، پذیرفتن فلسفه و منطقی است که شخص خود به آن نرسیده است و باید به دیگری ایمان بیاورد.
پیش از آنکه به جستجوی گوهر ریزه های درون اوستا بپردازیم بهتر است که خرد شاد زرتشت را از زبان حافظ بشناسیم. سروده ی زیر به تحقیق پژوهشگران درستکار و خردمند در ستایش زرتشت بیان شده است.
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود رقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بود
………
یاد باد آنکه به اصلاح شما می شد راست نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
آن نگرش پر مهری که بر چهره ی مردمان آشکار بوده، با وجود آنکه " کس چو حافظ نکشید از رخ
اندیشه نقاب" ، میزان سنجش سخنان گوهربار حافظ است. بخشی از سرودهای زرتشت را "یسن" یا "یشت" می نامند که در فارسی جشن گفته می شود. در فرهنگ ایران برای خشنودی خدایان جشنهای زیادی بر پا می داشتند دین و شهریاری در ایران از جشنها وسرورهای خدایان جدا نبوده است. برای همه خدایان (بهمن، هومن، آناهید، جمشید، فروهر ..) "یسن ها" داشتند و سرودهای (گاهان مینوی) در همین جشنها خواند می شده است. گویند که زرتشت در همان روز که زاییده شد خندید. خنده ی زرتشت در روز زایش نماد خوش بینی او در مورد پیروزی نیکی و درستی ها بر بدی و نادرستی ها بود.
یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدی در میان من و لعل تو حکایتها بود
در جرگه یی که پیروان دین بهی ، گروند گان زرتشت، نوید یافتگان گردهمایی داشتند، یسن ها برگزار می شد، نماد راستی و درستی را ستایش می کردند. آنها یزدان های راستی را می پرستید ند ( پرستیدن از واژه ی" پیری ستا" به معنای پیرامون ایستادن) و برای راستی پایکوبی می کردند و می سرودند. این جرگه در گاهان " مگه "، به معنای جای شادی، خانه ی سور، خانه ی خدا، خانه ی نیایش، خانه ی مهر، نامیده می شود.
یاد باد آنکه صبوحی زده در مجلس انس جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
یاد باد آنکه در آن بزمگه خلق ادب آنکه او خنده مستانه زدی صهبا بود
حافظ آن جرگه ی مهر را به درستی " بزمگه آفرینش ادب " یا " مجلس انس" می خواند، در جشنی که خدا با نوید یافتگان در هم آمیخته بودند، در جاییکه ادب از بیان زرتشت آفریده می شد، در یسنا، مگه، خنده های مستانه آنها را به نیوشید ن ( گوش فرا دادن) سروش خدایان بر می انگیخت و سرشار می کرد.
در فرهنگ ایران شاهان، موبدان، مغان، بغها و زرتشت بغ، کمر بندی، کستی یا زنار، می بستند که از سی و سه رشته بهم بافته شده بوده و این نماد سی و سه ایزد و یا یزدانی است که در آن، خوشه ی پروین و ماه را می ساختند. واژه ی کمر، که معرب آن " قمر"است، همانی با کمان ماه داشته و ماه را به دور کمر می بستند.
زنار در اصل، بیان عشق و پیمان و آمیختگی خدایان با هم، یا به عبارت دیگر، همبستگی کیهان به همدیگر، و یکی بودن جانهاست. نخستین کمر بند جهان هلال ماه بوده است. منزلهای ماه و گاههای شبانه روز که باهم اصل پیدایش کل جهان پنداشته می شدند (از پژوهشهای منوجهر جمالی)
یاد باد آنکه نگارم چو کمر بر بستی در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود
باید پذ یرفت که نه کسی حافظ را به یقین و نه زرتشت را به درستی شناخته است ولی حافظ به
اندیشه ی زرتشت بیش از هر کس دیگری آگاهی داشته است.
خرابات به نیایشگاه سیمرغ گفته می شده و معنای ارزنده ای دارد. در نیایش که از نیوشید ن می آید یعنی گوش دادن که در فرهنگ ایران گوش فرادادن به نوای خدایان گفته می شده و نیایش پس از
می گساری با مهر و شادی برگزار می گردید و به همین سبب است که باده، شراب، نبید، می، با مهر خدایی آمیخته است.
یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست وآن چه در مسجدم امروز کم است آنجا بود

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است از نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
و نیز می گوید:
به باغ تازه کن آیین دین زردشتی کنون که لاله بر ا فروخت آتش نمرود
بعد از این پیش گفتار از زبان حافظ وقت آن رسیده که به جستجوی گوهر ریزه ها در گاهان مینوی اوستا برویم.
آنچه زرتشت آرزو می کند نو کردن هستی و جهان از راه کوشش در راستی و درستی است. او ستیز با دروغوندان را در پیوستن به نیک اند یشان، که نیک کردار و راستکارند، می داند. او سوشیانس، رهایش گر، را در خود مردم، نوید یافتگان، می دیده است و از اهورامزدا، که جان و خرد مردمان از جان و خرد او زاییده و روییده شده اند، می خواهد که با آنها باشد. اهورامزدا در فرشکرد جهان، یافتن و ساختن شهرستان نیکویی، در مردم و با مردم است و دور نگرش ترین آنها است و لی قدرتمند نیست بلکه خردمند است. اگر در سرودهای زرتشت، که درآسیب زمان به کلی دگرگون و واژگونه شدند، به ژرفی نگریسته شود روشن می گرددکه زرتشت (به گفته ی پژوهشگرانی خود پدیدآورنده خط الفبایی بوده) خود می اند یشد و خود می جوید. او نیکویی همه ی خدایان( هومن، بهمن، مهر، بهرام، اورمزد، اناهید، اهورا، جمشید و تیر…) را می ستاید. او در همپرسی و همیاری خدایان، خواهان شهریاری شبستری در گلشن یعنی جهان آرایی راستکاران، یعنی مهرورزی به جان ها، یعنی شهرآرایی بدون ستمکاری و آزردن جانها است. او نوید آور نیکی است که در نهاد همه ی مردمان نهفته است و خود را دایه این نیکی ها می داند که آنها را از درون منش خوب مردم برویاند و با نیروی راستی، بدی و دروغ را بخشکاند تا نیروی ستمکاران در جهان کاسته شود.
اینک ای جویند گان
چیزهایی باز خواهم گفت که شایسته ی بیاد سپرد ن است.
حتی برای آن که از پیش نوید یافته و آگاه است:
سرودهای ستایش و نیایش منش به از برای اهورا و نیز رامش های راستی،
که آنها را مرد آگاه، همراه با روشنان، خواهد دید. (اهنودگات: یسنای 30 ، بند 1)
گوهر این سرودها در واژه ها و روان پنهان آنها نهفته است، که اگر بتوان خاشاک چند هزار ساله را از آنها بزداییم، شاید کمی با " منش به" آشنا شویم، و گرنه اند یشه ی زرتشت را بعد از قرنها د شمنی و ستمکاری نمی توان باز یافت.
روان این بند یسنا در آن است:
یک: زرتشت پیام "خدایی" را نمی رساند و فرمان، کار و یا روشی، صادر نمی کند بلکه اشاره به ارزش گفتارش دارد حتی برای کسانی که آگاهند.
دو: نیک منشی را در اهورا می ستاید، رامش های راستی را می ستاید، این جا و در یسنا های دیگر، نشان می دهد که رامش ها در مینو (منش مردمان) و اهورا در نگرش انسان است.
سه: هر نوید یافته و آگاهی نمی تواند بدون روشنان، کسانیکه چشم خورشید گونه دارند، نیک منشی و رامش ها را ببیند.
بشنوید با گوشهایتان بهترین را، بنگرید با اند یشه ی روشن
دو گونه اختیار گزینش را، مرد و زن هر یک برای خویشتن،
تا چون هشیاران، پیش از آن کار بزرگ، پیش او پسندیده بنمایید . (اهنودگات: یسنای 30 ، بند 2)
در این بند اختیار داشتن زن و مرد، جداگانه، در گزینش راه و روش زندگی با خرد آگاه خود است. اینکه در روزی پسندیده ی اهورامزدا بنمایید در روان این بند نمی گنجد. چون یا مرد و زن با اند یشه ی روشن خود بهترین را اختیار می کنند یا کسی برای آنها خوب و بد را پیش نویس کرده است. ناهمآهنگی دراین بند یسنا نشان آن است که کینه توزان و ستمکاران دوران با نیرنگ های خود آنرا
دستکاری کرده اند.
ایدون
آن دو مینوی آغازین، که چون همزادان خودکام سروده شدند،
در پندار و گفتار و کردار، یکی به و دیگری بد است.
از آن دو، نکو کاران به درستی بر گزیدند نه بد کاران. (اهنودگات: یسنای 30 ، بند 3)
روان این بند در واژه ی "من"، مینش، منش و مینو نهفته است. در سرشت همزاد "من" نکویی و بدی است و "من" هستم که بر می گزینم. این نگرش همان است که در هرکسی گوهر خدایی وجود دارد. در بند های بعدی این یسنا آمده که آن دو مینو بهم آمدند ، زندگی و مرگ، راستی و نیکویی، دروغ و بد کاری را بنیاد نهادند.
و ایدون
ما باشیم آن سروران یاری بخش، که این هستی را نو آیین کنند،
تا، ای مزدا و ای راستی،
منش ها در جایی فراهم شوند
که آنجا دانش پیوسته و یکپارچه خواهد بود. (اهنودگات: یسنای 30 ، بند 9)
در این بند مزدا تماشاچی است و این ما هستیم که جهان را از نو می آراییم و در جایی که ما هستیم دانش پیوسته است. تضادی که در بیشتر سرودهای خرده اوستا به چشم می خورد این است از خدایان فرهنگ ایران به صورت صفتهای اهورامزدا یاد می شوند. این درست است که همه ی خدایان به صورت خوشه به یک بن به هم می پیوندند، همان طور که هر یک از بنیادی زاییده (آفریده) شده اند، ولی هر کدام منش و کردار خود را دارند. در اوستا هم "راستی" خدایی جدا از مزدا و نه صفتی در مزدا است.
این همی پرسم:
چگونه آن نکوکار که با راستی، از بهر افزایش شهریاری خانمان،
روستا یا کشور کوشیده است، کی همانند تو خواهد شد؟
با کدام کردار؟ (اهنودگات: یسنای 31 ، بند 16)
در روان این چند واژه راز اند یشه فرهنگ ایران نهفته است. شهریاری نه آن معنا را دارد که در گمان ماست. شهریاری فرمانروایی نیست بلکه "یاری" برای شهر، یعنی همیاری مردم است. آن نکوکار که با راستی و کوشش همیاری را در بین مردمی بیفزاید همانند خدا ست. هر نیک اند یشی با کردار خود در راه همیاری خانمان خود خداست. در این بند نکویی، راستی، همیاری مهر ورزی را در کردار می ستاید نه با شعار.
آیا مردمی که دارای چنین منش و اندیشه ی باشند از مردم سالاری برخوردار نیستند؟ آیا این راز
" دمکراسی" نیست ؟
دژآموختار، گفتارها را تباه کرده است،
او با آموزش های خود خرد زندگی را،
همو خواسته ی و بایسته ی منش به را ربوده است.
با این سخنان جان خویش، ای مزدا،
به تو و هم به راستی گله می کنم. (اهنودگات: یسنای 32 ، بند 9)
سروشی که در این بند به گوش میرسد این است که خرد از خواستنی ها و بایستنی ها کردار های نیک است.
واژه " خرد" با "عقل" که با اسلام وارد زبان فارسی شده بسیار تفاوت دارد. "عقل" پذیرفتن اندیشه ی دیگری است و بر ایمان متکی است، اگر کسی نمی داند که او از چه بوجود آمده، اگر به اسلام ایمان دارد، منطق محمد را می پذیرد، که می گوید الله او را از هیچ خلق کرده، او عقل دارد و در شریعت اسلامی عاقل است. ولی خرد با تمام حواس ( گوش، بینی، چشم، زبان) و تجربه های خود و پیشینیان انسان کار دارد، اگرخردمندی نمی داند که انسان چگونه بوجود آمده، شک می ورزد و هرگز نمی پذیرد که چیزی از هیچ پیدا می شود. اگر با گفتار و آموزه ی مسموم خرد مردمی ربوده شود منش نیک آنها نیز ربوده خواهد شد و عقل جای خرد را می گیرد.
در این بند د یده می شود که " راستی" خدای دیگری غیر از مزدا است و دیگر اینکه زرتشت رسول المزدا نیست و از خدایان نه تنها خرده گیری می کند بلکه به آنها آگاهی می دهد. موبدانی که مزدا را خدای دانا مثل الله نامیده اند، قدرت پرستانی استبداد پرورند، تا بد ین روش خود را نماینده اهورا و دانائ همه چیز بنمایند، حتی آنها با این شیوه توانسته بودند که شاهان ساسانی را بازیچه خود نمایند .
در حالیکه زرتشت در سرودهای اشتودگات مرتب از خود یا اهورا پرسشهایی در مورد آفرینش زمین و آسمان و پدیده های دیگر دارد، می خواهد که به راستی بداند، و این پرسشها، که همه بی پاسخ می مانند، نشان می دهد که نه او دانای همه چیز است و نه اهورا، ولی هم او اندیشمند و جوینده است و هم اهورامزدا.
این را از تو می پرسم، به راستی با من بگو ای اهورا:
مشتاقان تو که در آرزوی دانش من هستند،
ایا این دین را راست نگه خواهند داشت
که از برای هستی یافتگان بهترین است، که، همراه گشتن با راستی،
فزاینده ی جهان من است. ( اشتودگات: یسنای 44، بند 10 )
امروز پاسخ این پرسش را ما بهتر از اهورا می دانیم، که، موبدان دین او را به دروغ آلوده اند، هستی یافتگان از آن بی بهره ماندند، جهان فزاینده ی او به کاستی گرویده است. در روان این بند روشن است که، جویندگان خرد در آرزوی دانش زرتشت بودند، این دانش او ست که همراه با راستی فرشکرت جهان اوست.
اینک از آن دو مینوی آغازین هستی سخن خواهم گفت، کز آن دو،
آنکو فزاینده است، به آن که کاهنده است چنین می گوید:هیچ چیز ما دو تن سازگار نیست
نه منش و نه آموزش مان، نه خرد و نه گرا یش هامان،
نه گفتار و نه کردارهامان، نه دین و نه روانمان. ( اشتودگات: یسنای 45، بند 2 )
آنچه از راه کژ فهمی از ارزش این گفتار می کاهد این است که اگر گمان برده شود در اینجا دو مینوی گوناگون برانداز می شوند. زیرا، نابرا بری در دو مینوی ضد هم، هرگز ارزش گفتن ندارد. منش نیک و منش بد، راستکار و دروغوند، با هم برابر نیستند چون آنها از نهاد ضد هم هستند. ولی ارزش این بند در درک درست این گفتار است: منش با آموزش های هر یک از این مینوها باهم سازگار نیستند.
خرد آدم "راستی و مهرورزی" را پذیراست ولی در نهاد قدرت ورزان ستمکاری و زور پنهان است. چگونه باید با آموزه ای که بر ضد منش راست کردار و گفتاری سازگار با هم داشته باشیم؟
در فرهنگ ایران دین، سر چشمه و تخم آفرینند گی در هر انسان است، آموزه و احکامی نیست که از جانب کسی فرستاده شده باشند. گیان که همان جان باشد دین ایرانی بوده که در مینوی آغازین هر انسان نهفته است. روش سازماندهی که انسانها برای دادگری و به زیستی می آفرینند دین آنها ست و اگراین دین از خرد و اند یشیده خود مردمان تراوش کرده باشد، با روان آنها هم سازگاری دارد. ولی احکام شریعتی که از طرف اللهی بر مردم به اسم دین تحمیل می شود با روان انسان اند یشمند نا سازگار است.
به کدام زمین بگریزم؟ گریزان کجا روم؟
از خویشاوندان و وابستگان دور می دارند ،
مردمان، که یارشان بودم، خشنودم نمی کنند.
چگونه خشنودت کنم، ای مزدا اهورا؟ ( اشتودگات: یسنای 46، بند 1 )
در بندیکم این سرود می بینیم که زرتشت درحال گریز است و دشمنی از همان زمان برعلیه نواندیشی او آغاز شده بوده است و خشنودی و خشنود سازی بخشی از نگرش او بوده است.
در یشت ها از خدایان بسیاری، اردیبهشت، آبان، فروهر، آناهید و….، سخن گفته می شود و همه نشان دهنده ی این است که هرگز خدای یگانه ای، که همه چیز را از پیش بر مردم امر کند، وجود ندارد و همه ی خدایان و همچنین اهورا در پیکر پدیده های جهان هستند و همان گونه هم خدایانی جان و تن جانداران را بنیاد می گذارند.
کوه زرین، ستوده ی هوکر را همه جا خواهم ستود، کز آنجا،
اردویسور آناهید، که بلند یش به بالای هزار مرد است، از برای من فرود می آید.
او به تنهایی به اندازه ی همه ی آب ها، که بر روی زمین می تازند،
از فر برخوردار است. ( آبان یشت: یسنای 5، بند 121 )
در فرهنگ ایران، که زرتشت ستاره ی درخشان آن به شمار می آید، انسان جانداری بسیار حساس است که با یک اشاره، یک نوا، یک بو و بالاخره با یک سرود برانگیخته می شود و می تواند در جهانی به پرواز در آید که تا آن زمان برای او ناشناخته بوده. اندیشمندانی که در مورد زرتشت پژوهش کرده اند بر این باورند که سرود های او تراوش اندیشه ی اوست نه اینکه او پیامبر و رسول اهورامزدا بوده است. ترانه های زرتشت، اگر از آلودگی دست ستمکاران زمان پاک و تا اندازه ای بازیابی شوند، انگیزنده خرد نیک اندیشان و راستکاران می گردند.
ایرانی به پدیده های جهان از دید گاهی می نگریسته که هرچیزی از چیز دیگری به وجود می آید و این روند را، در روییدن، زاییدن که همان آفریدن باشد، به کردار می دیده است. دراین بینش، ماه، خورشید و زمین از پدیده هایی دیگر زاییده می شدند. این درست همان بینشی است که امروزه دانشمندان ستاره یاب ( زرتشتهای این زمان) از زایش و یا مرگ کهمشانها و ستارگان سخن می گویند. شگفتی در این است که دانش امروز هم چیزی جز این بیان نمی کند( دانش تکامل جانداران) ولی ما ایرانیان هنوز چشم به دهان بیگانگان دوخته ایم تا به پرسشهای ما پاسخ گویند.
سالها د ل طلب جام جم از ما می کرد وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود طلب از گم شد گان لب دریا می کرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش کو به تایید نظر حل معما می کرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود او نمی دیدش از دور خدایا می کرد
حافظ این سخنان را در ستایش حلاج "انالحق= من خدا هستم" سروده است ولی از اندیشه ی پیرمغانش، سالها پیش از حلاج از نیروی پیوستگی مهر، و اینکه جام جهان بین در همه انسانهاست، یاد می کند.
اهورامزدا گسترش دهنده جان و خرد، خدایی است که در دوران کورش و داریوش ستوده می شده، نه خدای قدرتی که در زمان انوشیروان فرمانروایی می کرده است. اهورامزدای دانا و پر قدرت بریده از مردم است چنین خدایی در اندیشه زرتشت و فرهنگ ایران پذیرفته نمی شود.
پایه های مردم سالاری، قداست جانها و کشورآرایی بدون ستم ورزی، در فرهنگ ایران نهفته است. درست است که آزادی هم در پناه واژه ها( بن واژه ها) بنا می شود ولی "آزادی" با به بازی گرفتن واژه ها بوجود نمی آید . هر واژه ای در ترکیب با واژه ای دیگر معنای خود را ندارد .

ازدواج با مرتدان در آیین زرتشت
ازدواج با بیگانگان در آیین مجوس نیز ممنوع بوده واز آن جـا کـه مجازات مرتد در آیین مجوس نیز اعدام بود ـ اعم از این که مرتد, ایرانی باشد یا غیر ایـرانـی ـ قـهرا یکی از آثار ارتداد, ممنوعیت ازدواج ویا به تعبیر صحیحتر غیر معقول بودن چنین ازدواجـی مـی بـاشد وبرای این مطلب که مجازات مرتد در آیین مجوس اعدام بوده , ادله وشواهد فـراوانـی وجود دارد و از آن جمله , متن نامه تنسر, موبد موبدان در دوران اردشیر بابکان می باشد که در تاریخ طبرستان موجود است وبه صورت مستقل نیز به وسیله مجتبی مینوی , در سال 1311 منتشر شده است .
بخشی از این نامه که در مورد مرتدان است , به این شرح می باشد: و من تو را بیان کنم که قلت قتل وعقوبت در آن زمان وکثرت آن در این زمان از قبل رعیت است نه پادشاه , بدان که عقوبات بر سه گناه است : یکی میان بنده وخدای عز اسمه که از دین برگردد و بـدعتی احداث کند در شریعت ویکی میان رعیت وپادشاه که عصیان کند یا خیانت یا غش , یکی مـیان برادران دنیا که یکی بر دیگری ظلم کند .
در این هر سه , پادشاه , سنتی پدید فرمود به بسیار بـهـتـر از آن پیشینیان , چه در روزگار پیشین هرکه از دین برگشتی , حالا عاجلا قتل وسیاست فرمودندی , شهنشاه فرمود که چنین کسی را به حبس بازدارند وعلما مدت یک سال به هر وقت او را خـوانـنـد ونـصیحت کنند وادله وبراهین بر او عرض دارند وشبه را زایل گردانند, اگر به توبه وانـابـت واسـتغفار بازآید, او را خلاصی دهند واگر اصرار استکبار, او را بر استدبار دارد, بعد از آن قتل فرمایند.
دوم آن کـه هر که در ملوک عصیان کردی یا از زحف [میدان جنگ ] بگریختی , هیچ را امان به جان نـبودی .
شهنشاه سنت پدید کرد که از آن طایفه بعضی رابه رهبت بکشند تا دیگران عبرت گیرند وبـعـضـی را زنده گذارند تا امیدوار باشندبه عفو, میان خوف ورجا قرار گیرند واین رای شاملتر است جهانداری را .
همان گونه که در متن فوق ملاحظه می شود, مجازات اعدام برای مرتد, پیش از اردشیر بابکان نیز مطرح بوده واردشیر این مجازات را پس از هشدار دادن به مرتد, در طول یک سال زندانی بودن او وعدم توبه وبازگشت به دین مجازدانسته است .
الـبـتـه هـمـان طور که می دانیم , ادعا بر این است که این نامه ترجمه ای است از متن عربى که به وسـیـلـه عـبداللّه بن مقفع , دانشمند ایرانی , از متن پهلوی برگردانده شده بود ومتن پهلوی ونیز ترجمه عربی ابن مقفع موجود نیست ومعلوم نیست که آیا ترجمه حاضر دقیقا مفاد نسخه اصلی را
مـی رساند یا خیر, ولی به هر حال احتمال دیگری در این مورد به نظر نمی رسد, به جز این که در گـفـتـار فـوق آمده است که اصلاحات اردشیر را درباره مجازات مرتد, بهتر از آنچه در گذشته مطرح بوده , معرفی می کند: در این هر سه , پادشاه , سنتی پدیدفرمود به بسیار بهتر از آن پیشینیان .
چـنـیـن گـفـتاری از شخص موبد موبدان شاید این تصور را ایجاد کند که او آنچه را در گذشته مـطـرح بوده , حکم دینی نمی دانسته ولذا اصلاحات اردشیر را بهتر معرفی می کند, ولی حقیقت ایـن اسـت که مقصود او بهتر بودن از نظر واقع نیست , بلکه مقصود, مردود بودن اشکالات پادشاه طبرستان است که مدعی بود خونریزی در دوران اردشیر از گذشته بیشتر شده وتنسر می گوید: مساله ازدیاد اعدام براساس سوء استفاده دیگران است نه سوء سیاست اردشیر, زیرا تنسر درنامه اش نـوشـتـه کـه در دوران پیش از اردشیر, قتل واعدام کمتر بوده واکنون افزایش یافته است , وپاسخ مـی دهد که شاه با اصلاحات خود جلو قتل را تا حدودی سدنموده واین مردم هستند که با اعمال خـلاف خـود, زمـینه قتل بیشتر را فراهم آورده اند .
بر همین اساس , در کتاب روایت پهلوی آمده : کسی که از دینی که بدان مقر است به دین دیگر رود, مرگ ارزان است , زیرا دین به دینی را رهـا مـی کـند تا دین بدتر همی گیرد, به سبب گرفتن دین بدتر, مرگ ارزان همی شود, چه آن دیـنـی اسـت که از راه ارث بدو رسیده است , پس خود بدان گناهکار نیست وامروز که یکی دیگر گـیـرد بـدان گـنـاهـکـار بـاشـد, واز مـرگ ارزانـان کسی که بدین به دینان آید, فورا رستگار شود .
الـبته در کتاب روایت پهلوی نیز مشخص نشده است که مرتدی که مستحق مجازات اعدام است , بـایـسـتی بلافاصله این حکم در مورد او به اجرا در آید ویا این که این امر پس از اعمال مجازاتهای ابتدایی وعدم بازگشت او به آیین پیشین اجرا خواهد شد, وظاهرا عدم ذکر چنین مسائلی در مواد حـقـوقی , حاکی از مطرح نبودن آنهاست , بنابراین همان گونه که تنسر می نویسد: پیش ازاردشیر بابکان , از نظر پیروان آیین مجوس , حکم مرتد مطلقا اعدام بوده واردشیر با اصلاحات ویژه ای حکم ایـن مـجازات را تخفیف داده وراه توبه را باز کرده وعلما را موظف دانسته که در رفع شبهاتی که شخص مورد نظر را به ارتداد کشانده , به مدت یک سال تلاش کنند, واین همان چیزی است که در شـریـعت اسلام نیز لا اقل در مرتد ملی مورد پذیرش قرار گرفته است , گو این که بعضی از فقها ایـن مدت را کمتر دانسته اند, ولی از بعضی منابع به دست می آید که زمان انتظار برای توبه مرتد, می تواند از چند ماه نیز فراتر رود.
بـلـی , از عبارت روایت پهلوی می توان استنباط کرد که در صورت بازگشت شخص مرتد به آیین به دینی , گناه او آمرزیده خواهد شد, چه این که می گوید: از مرگ ارزانان , یعنی مستحقان اعدام , کـسـی کـه بـه آیین به دینی در آید, فورا رستگار خواهد شد واین تعبیر هر چند اعم از مرتد است (یـعـنی مرتد, خود یکی از مرگ ارزانان است وممکن است این حکم مختص آن دسته از مستحقان اعـدام بـاشـد کـه جرم دیگری مرتکب شده اند, نه کسانى که به دلیل داشتن آیین به دینی ابتدائا مـحـکـوم به اعدام شده اند) ولی ظاهرا این عبارت پس از ذکر مجازات اعدام برای مرتد, او را نیز شامل می شود .

9


تعداد صفحات : حجم فایل:120 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود