مقاله:
تاریخ اسلام و صفویان
فهرست:
نگاهی به تاریخ اسلام
پیشینه
زمینه و آغاز دوره صفویه و تاریخ اسلام
ارزش تاریخی اسلام دوره صفوی
نقش دولت صفوی در بنیادگذاری تاریخ اسلامی
نقش اسلام در ساختار قضایی حکومت صفویان
اندیشه سیاسی تاریخ اسلام عصر صفویه
تاریخ اسلام در دوره صفویه
دینداری صفوی
منبع
نگاهی به تاریخ اسلام
تاریخ اسلام به بررسی تاریخ اسلام به عنوان یک دین و همچنین به عنوان یک نهاد اجتماعی می پردازد.
پیشینه
دین اسلام در سده هفتم میلادی در شبه جزیره عربستان ظهور یافت. در خلال یک سده پس از پیداییش آن، این دین موفق به ایجاد یک قلمروی اسلامی شد که از اقیانوس اطلس در شرق تا آسیای میانه در غرب امتداد یافته بود. یکپارچگی امپراتوری اسلامی دیری نپائید و بهزودی جنگهای داخلی در آن درگرفت که در میان تاریخنگاران اسلامی به دوران فتنه معروفند. پس از این مرحله، دوره دیگری به نام دوره دوم فتنه نیز بر جامعه اسلامی تاثیرگذار شد. پس از آن دودمانهای رقیب ادعای خلیفگی مسلمانان را داشتند و یکپارچگی جهان اسلام دیگر حاصل نشد.
اما از چندین سده بدین رو جریان های فکری اسلامی رشد بسزایی دریکپارچگی جهان اسلامی داشته و جهان شاهد جوشش عظیم ازموج بیداری اسلامی درعصر حاضر میباشد.
عربستان در پایان قرن ششم میلادی در گیر و دار درد زایمان انتقال به مرحلهء یکتاپرستی بود. در دههء دوم قرن هفتم میلادی همزمان با گسترش اسلام در حجاز، در سه نقطهء دیگر عربستان نیز دین یکتاپرستی درحال شکل گرفتن بود و کسانی ادعای نبوت داشتند و دین نوینی را عرضه مینمودند. برای اینکه این موضوع را بهتر بشکافیم ابتدا باید به ترکیب قبایل عربستان در آن زمان نظری بیفکنیم.
وقتی خزش عربان به درون شام و عراق آغاز شد، طلیحه- پیامبر سابق بنی اسد- نیز به حجاز برگشت و خود را تسلیم عمر کرد و با قبیله اش در لشکرکشیهای عراق شرکت جست. اما ازآنجا که او از کاهنانِ سنتی قبیله اش بود که پشت اندر پشت ادعای ارتباط با آسمانها و دریافت اخبار غیبی را میکردند، هیچگاه در پیش قوم خودش از ادعای نبوتش دست نکشید، و درعین اینکه همراه مسلمانان بود، خودش را یک برگزیدهء الله میدانست که با آسمان در ارتباط است. چند سال پس از این وقایع، وقتی عربها درحال محاصرهء نهاوند بودند، و آذوقهء افراد همراه طلیحه که از قوم خودش و پیروانش بودند ته کشید، یکی از اصحابش به نام جعفر ابن راشد از او تقاضا کرد که معجزه ئی کند تا پیروانش مواد غذائی به دست آورند و از گرسنگی تلف نشوند. طلیحه عبایش را برسر کشید و بر زمین خفت و چنین وانمود کرد که میخواهد وحی بگیرد؛ و بعد از لحظاتی سربرداشته گفت: "البیان البیان، غنم الدهقان فی بستان مکان اروَنان". این گفته که گویا به طلیحه وحی شده بود، معنایش آن بود که در آن نزدیکی بستانی است و گله گوسفند دهقان در بستان درحال چریدنند. بنا برگفتهء طلیحه شماری افراد روان شدند تا به بستانی رسیدند و گله گوسفندی را یافتند و تاراج کرده به اردوگاه آوردند.
بنی اسد نیز مثل یمنی ها هیچگاه نتوانستند از عقاید سنتی شان که قرنها با خود کشیده بودند دست بردارند. ازآنجا که عقیده به "رهبری برگزیدهء آسمان" بخش جدائی ناپذیر دینِ قبیله ئی شان بود، پس از فتوحات اسلامی وقتی که درجنوب عراق اسکان یافتند این عقیده را به نحو دیگری ابراز داشتند؛ منتها چون دیگر مسلمان بودند و حق مطلق قریش را دررهبری عربها پذیرفته بودند، رهبری متکی به وحی را در فردی از خاندان پیامبر جستجو کرده عقیده به امامت معصوم از خاندان پیامبر را ابراز داشتند، و به مرور زمان همصدا با قبایلِ یمنی کوفه موضوع وراثتی بودنِ جانشینی پیامبر و انتصابی بودنِ مقام امام توسط آسمان را مطرح کردند و افکار سیاسی شیعه را شکل دادند. سخنواران بزرگی ازمیان این قبیله سربرآوردند که منادی ضرورت تداوم امامت در اولاد فاطمه بودند. درقرنهای بعدی بخش اعظمِ نظریه پردازان بزرگ شیعه از میان همین قبیله که محل اسکانشان "حِلّه" در منطقهء کوفه بود بیرون آمدند.
قبایل بنی حنیفه نیز مثل دیگر مخالفانِ مدینه به زودی به لشکرهای جهادگر اسلام پیوستند که به فرمان ابوبکر برای تسخیر حیره بسیج شده بودند و رخداد قادسیه را آفریدند. قبایل بنی تمیم و پیامبرشان سَجاح نیز پس ازآن بخاطر شرکت در لشکرکشی به حیره و عراق، به اطاعت ابوبکر درآمدند و مسلمان شدند. ولی بنی تمیم و بنی حنیفه به رغمِ مسلمان شدنشان هیچگاه نتوانستند با آداب و رسوم سنتی قریش که بعنوانِ تعالیم اسلامی سریان یافته بود همسوئی نشان دهند. آنها اکنون قرآن را تنها کتاب آسمانی و پیامبر اسلام را خاتم پیامبران میدانستند، ولی عقاید دینی شان همان بود که خودشان داشتند. کسانی از بنی حنیفه و بنی تمیم درآینده مذهب خاص خودشان را دردرونِ اسلام ایجاد کردند که خوارج نام گرفتند و برای همیشه راهِ مخصوص به خود را دنبال کردند؛ و چنانکه میدانیم خوارج تنها مذهبی در اسلام بود که پرچمِ مساواتِ انسانی در حقوق اجتماعی- ازجمله مساوات کامل زن و مرد در حقوق- و پرچم عدالت اقتصادی را برافراشت، و در مساوات زن و مرد تا جائی پیش رفت که پیروانش صراحتا گفتند زن هم میتواند امامت کند؛ وگاه خودشان امام زن داشتند.
قریش نیز که پیامبر اسلام ازآنها بود یک دینی را ارائه میکردند که ارزشهایش در قرآن و سنتِ پیامبر بیان شده بود. ازاین اسلام بخش عمدهء قبایلِ مُضَری- یعنی قریش که حاکمان آیندهء جهان اسلام شدند و درکنارشان ثقیف و هوازن- پیروی و حمایت کردند. اسلام این گروه که حاکمان واقعی دولت موسوم به اسلامی بودند درآینده نام اهل سنت به خود گرفت و رهبرانش عمدتًا از قبایل مضری درون حجاز بودند. تعالیمِ دینی پیروانِ این جریان از سنتِ پیامبر و شیوهء اصحاب پیامبر گرفته شده بود؛ و همان عقایدی بود که ازنظر سنتی به مردم مکه و مدینه و طائف تعلق داشت و ریشه هایش به دوران پیش از ظهور اسلام میرسید. اساس عقیدهء سیاسی این جریان که از زندگی قبیله ئی حجاز آمده بود را تعیین رهبر برپایهء بیعتِ کارشناسان مسلمان تشکیل میداد که اهل حِل و عَقد (گشود و بَست) نامیده میشدند. اطاعت از رهبری که به انتخاب بزرگان و با بیعت مسلمانان برسر کار آمده بود نزد این جریان واجب بود؛ و به همین سبب هم تمامی خلفای راشدین و خلفای اموی را واجب الطاعه دانستند. این جریان برای رهبر دینی هیچ تقدسی قائل نبود، و هیچ انسانی را- جز شخص پیامبر اسلام- معصوم نمیدانست.
این سه جریان برای همیشه راهشان را از هم جدا کردند و سه مذهب متمایز را شکل دادند و هرکدام مدعی بود که اسلام حقیقی همانست که او دارد.
دربین سالهای 17 تا 31 هجری که جریان فتوحات با شتاب بسیار زیاد در درون ایرانِ ساسانی- یعنی عراق و ایران- ادامه داشت و قبایل عرب همواره درحال نقل و انتقال وجنگ و تاراج وکشتار و گردآوریِ مال و مصادرهء مِلک بودند، برای سه دسته بندی بزرگِ رقیبْ فرصتی پیش نیامد که به یاد رقابتهای گذشته یا به یاد عقاید سنتی شان بیفتند. اختلافات سنتی از سال 32 هجری درمیان قبایلی که به درون عراق خزیده بودند بروز کرد، و تا پایان سال 35 هجری به شورشِ بخشی از قبایل یمنی برضد عثمان وکشته شدن عثمان منجر شد؛ و سپس با پیش آمدنِ جنگ صفین و پیامدهائی که داشت، عناصری از بنی حنیفه و عناصری از بنی تمیم بصورت یک دسته بندی نوینِ عقیدتی پا به عرصهء اجتماعی مسلمانانِ عرب نهادند و مذهبی که خوارج خوانده شد را پایه گذاشتند.
مخالفت بخشی از قبایل یمنی عراق و مصر با عثمان در اواخر سال 35 هجری- درپی جریانهائی که جای سخن ازآن دراینجا نیست- به انتقال دوهزارتن از مردان آنها به مدینه و شورش برضد عثمان و قتل او انجامید. شورشیان سه دسته بودند: شورشیان کوفه خواهان خلیفه شدنِ زبیر- پسرعمه وهمریش اول پیامبر- بودند؛ شورشیان بصره خواهان خلیفه شدن طلحه- همریش دیگر پیامبر- بودند؛ و شورشیان مصر خواهان خلیفه شدن علی ابن ابیطالب- پسرعمو و داماد پیامبر- بودند. باز در خلال پنج روز بعد از قتل عثمان جریانها درمدینه به نحوی پیش رفت که شورشیان کوفه و مصر علی ابن ابیطالب را به خلافت برگزیدند، بخشی از مردم مدینه نیز با علی دست بیعت دادند ولی شورشیان بصره با دست خالی به بصره برگشتند. پنج ماه بعد از انتخاب علی ابن ابطالب، عائشه و طلحه و زبیر برضد علی شوریدند و به بصره رفته جنگ جمل به راه افکندند که به کشته شدن طلحه و زبیر و کشته شدن هزاران عرب انجامید و علی به پیروزی قطعی رسید. در این جنگ به هواداران عائشه و طلحه و زبیر "شیعهء ام المومنین" گفتند. در آخرین ماه سال 36 هجری معاویه که حاکمیت سوریه و اردن و لبنان و فلسطین را از سال 18 هجری تا آنزمان دردست داشت برضد علی شورید؛ و درنتیجه جنگ صفین به راه افتاد که هفتاد هزار عرب در آن به کشتن رفتند ولی هیچکدام از دوطرف دراین جنگ پیروزی نداشت؛ و نتیجهء جنگ به جریان حکمیت انجامید، و داوران منتخب علی و معاویه پس از هفت ماه مشورت و تبادل نظر، درماه رمضان سال 37 هجری رای به برکناری علی از خلافت دادند. در این جنگ به هواداران معاویه "شیعهء عثمان" میگفتند؛ زیرا که به بهانهء خونخواهی عثمان برضد علی به جنگ برخاسته بودند. حامیان علی نیز "شیعهء علی" نامیده میشدند. علی در رمضان سال 40 هجری توسط انشعابیون هوادار سابق خودش که اکنون "خوارج" نامیده میشدند به شهادت رسید (ترور شد). حسن ابن علی که پس ازاو توسط بخشی از قبایل کوفه انتخاب شده بود با لشکرکشی معاویه که اینک خودش را رسما خلیفه مینامید مواجه شد؛ و این مواجهه در دومین ماه سال 41 هجری به صلحی انجامید که درآن رسما خلافت به معاویه واگذار شد؛ و به دنبال آن تمامی عربهای کوفه و بصره و مکه و مدینه با معاویه بعنوان "امیرالمومنین" دست بیعت دادند. عموم بنی هاشم و فرزندان امام علی و شخص امام حسن نیز با معاویه بیعت کرده خلافتش را به رسمیت شناختند. ازاین زمان اصطلاح نوینی در میان عربهای مسلمان پدید آمد، و آن "اهل سنت و جماعت" بود. و معنای این اصطلاح آن بود که همهء کسانی که با معاویه بیعت کرده اند از سنت پیامبر پیروی کرده و تابع جماعت مسلمانان شده و از تفرقه و درگیری پرهیخته اند. اولاد امام علی نیز چونکه با معاویه بیعت کرده بودند، بخشی از همین "اهل سنت و جماعت" بودند. ازاین زمان به کسانی که سابقا هوادار امام علی بودند و در جنگهای جمل و صفین و جنگ نافرجام امام حسن شرکت کرده بودند و هنوز هم برعقیدهء سابقشان بوده تصریح میکردند که امام علی و امام حسن برحق بوده اند، "شیعهء ترابی" اطلاق شد که البته معنای درستش شیعهء علوی بود؛ زیرا که یکی از القاب امام علی "ابوتراب" بود. در اینجا به قیام امام حسین اشاره ئی نمیکنم؛ زیرا که عربهای کوفه و بصره یا جای دیگر درآن شرکت نداشتند؛ و امام حسین با حدود هفتاد تن از اعضای خاندان امام علی که همراه او بودند در کربلا به فرمان عبیدالله زیاد و توسط عمر فرزند سعد ابی وقاص- قهرمان قادسیه- به شهادت رسیدند.
در اوائل سال 64 که یزید درگذشت، عبدالله فرزند زبیر در مکه به پا خاست و مردم مکه و مدینه با او بیعت کردند. عربهای بصره وکوفه نیز بیعشان را برای او فرستادند. هواداران خلافت عبدالله زبیر "شیعهء زبیری" نام گرفتند. او رسما خلیفه شد، و تا سال 73 هجری که توسط عبدالملک مروان و حجاج ثقفی از میان برداشته شد، عربستان و عراق و بخشی از ایران را در قلمرو داشت. در این میان در سال 64 هجری مردی از طائف به نام مختار ثقفی به کوفه رفت و با استفاده از خلا سیاسی که مرگ یزید به دنبال آورده بود شیعیان سابق علی را سازماندهی کرده درصدد تشکیل حاکمیت برآمد. او خودش را نمایندهء محمد ابن علی ابن ابیطالب- معروف به ابن حنفیه- معرفی کرد و گفت که محمد ابن علی "امام" و "مهدی" است (مهدی در زبان یمنی ها معادل واژهء امام بود و منصوب آسمان پنداشته میشد). مختار به یاری بخشی از یمنی های کوفه و مدائن، ازجمله نیرومندترین مردشان ابراهیم پسر مالک اشتر، مخالفانش را سرکوب کرد و تمامی کسانی که در کشتار کربلا شرکت کرده بودند را گرفته از دم تیغ گذراند. بخشی از نیروهای او را نیز روستائیان آرامی تبار جنوب عراق تشکیل میدادند که از زمان فتوحات عربی به بردگان عربها تبدیل شده بودند. مختار برابری انسانها را مطرح کرد و این برده شدگان را آزادشده اعلام نمود. این موضوع به مذاق عربهای حامی او گوارا نبود؛ و ابراهیم اشتر پس از آنکه در سرکوب مخالفان مختار شرکت کرد و حتی یک لشکر اموی را که از شام به فرماندهی عبیدالله زیاد به عراق گسیل شده بود شکست داده عبیدالله زیاد را کشت، مختار را رها کرده با نیروهایش در مدائن ماند. پس ازآن بخشی از شیعیان کوفه نیز از مختار بریدند؛ و مختار تضعیف شد، و در لشکرکشی مصعب برادر عبدالله زبیر در نیمه های سال 69 هجری به کوفه شکست یافته کشته گردید. ابراهیم پسر مالک اشتر نیز بعد ازآن با قبیله اش به مصعب زبیر پیوست، و درسال 72 که عبدالملک مروان به کوفه لشکر کشید، او فرمانده سپاه مصعب بود و در جنگ با عبدالملک مروان در کنار مصعب زبیر کشته گردید. محمد ابن حنفیه نیز در مکه توسط عبدالله زبیر بازداشت شد، و تا سال 73 که عبدالله زبیر مورد حملهء سپاه عبدالملک مروان به فرماندهی حجاج ابن یوسف قرار گرفت و کشته گردید، تحت نظر زیست.
آرامی تبارهای جنوب عراق که ضمن پذیرش امامت مهدی به نهضت مختار پیوسته بودند نیز هرچند که از مسیحیت به اسلام درآورده شده بودند، دارای سنتهای بسیار ریشه دار دینی ئی بودند که در مواردی با عقاید یمنی ها همخوانی داشت و درمواردی نیز مخصوص به خودشان بود. موضوع غیبت و انتظار ظهور و عقیده به عمر بسیار طولانی یک انسان و همچنین موضوع ضرورت وجود همیشگیِ حجت آسمانی برروی زمین بخش اصلی سنتهای دیرینهء دینی اینها بود. چنانکه میدانیم افسانهء گیل گامیش و داستان فیضان ویرانگر همگانی و داستان پرسوز و گداز تیموزی و مادرش همگی ساخته و پرداختهء کاهنان سومری در هزارهء سوم پیش از مسیح بوده که در همین منطقهء جنوب عراق نشیمن داشته اند. تیموزی یک پیامبرشاه مقدس و آسمانی تبار سومری بود که در جوانی به دست دشمنان آسمان کشته گردید؛ ولی مقدر برآن بود که او به جهان برگردد و دشمنان آسمان را نابود سازد. مردم جنوب عراق تا وقتی مسیحی شدند همه ساله ده روز از ماه تموز برای تیموزی عزاداری میکردند و برسر میزدند و برای حمایت ازاو ابراز آمادگی میکردند و خواهان بازگشتش میشدند؛ سپس در مسیحیت، عیسا مسیح را جایگزین تیموزی کردند. داستان حضور دائمی یک حجت آسمانی که عمر جاوید دارد و همه جا و همیشه حاضر است، نیز از ساخته های دیرینهء این قوم بود. نام این حجتِ آسمانی به زبان آرامی "خِضر" بود که معنایش "همیشه زنده" است؛ و داستانش را همه شنیده ایم.
پس از کشته شدن مختار بقایای پیروانش که عمدتا از قبایل حِمیَر و مِذحَج و بنی اسد، و بخشی نیز بومیان جنوب عراق بودند، همچنان عقیده به امامت محمد ابن حنفیه را نگاه داشتند و اورا "امام" و "مهدی" میدانستند و درآمادگی برای یک جنبش دیگر ماندند. ابن حنفیه درسال 81 هجری درحالی که در بیعت عبدالملک مروان بود درگذشت. ولی بخشی از شیعیانش مرگ اورا باور نکردند، و سخنسرایانشان اشعاری در بارهء اینکه او نمرده بلکه به غیبت رفته است و به زودی بازخواهد گشت سروده شایع کردند. معروفترین شیعهء او که در نظریهء "غیبت مهدی" سروده های بسیاری پراکند، یک یمنی کوفه از قبایل سابقا یهودی حمیر به نام "سید حمیری" بود.
بنا براین در جریان قیام مختار ثقفی برای نخستین بار واژهء "مهدی" رواج یافت؛ و پس از درگذشت ابن حنفیه شیعیانش برای نخستین بار موضوع "غیبت" و "انتظار ظهور مهدی" را مطرح کردند؛ و به تدریج احادیثی دربارهء آن ساختند که خبر از ارادهء آسمانی به ضرورت غیبت و رجعت میداد.
درسال 81 هجری یکی از بلندپایه ترین و نیرومندترین افسران ارتش اموی در عراق به نام عبدالرحمان اشعث برضد عبدالملک مروان و حجاج ابن یوسف شورید. او رئیس قبایل یمنی کنده بود و پدرش محمد ابن اشعث (برادرزن امام حسن و دخترزادهء ابوبکر) در جنگ برضد مختار به کشتن رفته بود. در شورش عبدالرحمان اشعث تمامی قبایل یمنی کوفه و بصره شرکت کردند. فرمانده شیعیان کوفه و مدائن دراین شورش، کُمیل ابن زیاد رئیس قبیلهء نخع و از خاندان مالک اشتر بود. شعارهای عبدالرحمان اشعث در این شورش همانها بود که مختار ثقفی مطرح کرده بود (جز موضوع امامت مهدی). فرجام این شورش نیز شکست قطعی عبدالرحمان اشعث دربرابر حجاج ثقفی درسال 83 و کشته شدن کمیل ابن زیاد و کشتار و زندانی شدن بخش بزرگی ازشیعیان و سرکوب خشونت آمیز بقایای آنها بود. تیره هائی از قبایل یمنی مذحج که در شورش عبدالرحمان اشعث شرکت کرده بودند، درسال 83 از ترس حجاج به بیابانهای کرانه های کویر در منطقهء بین قم و کاشان گریخته در هفت روستای مجاور اسکان یافتند؛ و درآینده قم را بصورت یک شهر خالصا عربی و خالصا شیعی درآوردند.
ازاین زمان تا حدود 40 سال خبری از جنبش شیعیان کوفه نیست؛ تا آنکه در سال 120 هجری زید فرزند امام زین العابدین بعنوان امام شیعه به کوفه میرود و حمایت روسای قبایل یمنی را برای خیزش ضد اموی کسب میکند. ولی دوسه روز پیش از تاریخی که برای قیام تعیین کرده بوده امرش افشا میشود؛ بسیاری از روسای قبایل شیعی بازداشت یا تطمیع میشوند؛ و زید در روز قیامش با گروه اندکی به پا خاسته کشته میگردند. 9 سال بعد از این جریان، و در میان آشفتگی اوضاع خلافت اموی و جنگهای خانگی اموی ها برسر خلافت، و در زمانی که جنبش ابومسلم در شرق ایران به کامیابی هائی دست یافته بوده، برخی از روسای قبایل کوفه و همچنین بنی هاشم- اولاد ابوطالب و اولاد عباس- در مکه محرمانه با یکی از نوادگان امام علی از اولاد امام حسن به نام محمد ابن عبدالله بعنوان امام دست بیعت میدهند؛ و او خودش را "نفس زکیه" و "مهدی آل محمد" لقب میدهد. فقط جعفر ابن محمد (امام جعفر صادق) با انتخاب او مخالفت کرده از هاشمی ها کناره میگیرد. همراه با فعالیتهای تبلیغی مخفیانهء هوادارن این "مهدی آل محمد" در میان قبایل عرب عراق، جنبش ابومسلم گام به گام به پیش میرود و تا آغاز سال 132 هجری کوفه را تصرف میکند و خلافت اموی را برمی اندازد و خلافت عباسی را تشکیل میدهد. پس ازآن پدر نفس زکیه (عبدالله ابن حسن ابن حسن ابن علی ابن ابیطالب) به کوفه میرود و موضوع بیعت بنی عباس با فرزندش مهدی نفس زکیه را به عبدالله سفاح یادآور میشود. ولی سفاح یک میلیون درهم به او میدهد و از او قول میگیرد که نفس زکیه موضوع بیعت را به فراموشی بسپارد و ادعای امامت و خلافت نکند.
کمتر از پنج سال بعد ابوجعفر منصور بعنوان دومین خلیفهء عباسی توسط ابومسلم به خلافت نشانده شد. ولی منصور در مکه با نفس زکیه بعنوان امام و مهدی دست بیعت داده بود؛ و ازنظر نفس زکیه حق رهبر و امام شدن نداشت. علاوه براین با انقلاب ابومسلم، زمام امور دولت عربی به دست ایرانیان افتاده بود و دهها هزار عرب در ایران کشتار شده بودند، و قبایل عرب از امتیازهای سابقشان محروم شده بودند. نفس زکیه مبلغانش را به میان قبایل عراق فرستاد تا برای امامت او فعالیت کنند و از روسای قبایل بیعت بگیرند. در این زمان احادیثی از زبان یامبر انتشار یافت که میگفت "مهدی همنام من و پدرش همنام پدر من است"؛ و مستقیما به نفس زکیه اشاره داشت که محمد ابن عبدالله بود؛ و از زبان پیامبر گفته میشد که مهدی در آخرزمان قیام خواهد کرد و ظلم و جور را برخواهد افکند. اقدامات نفس زکیه با استقبال همگانی قبایل عراق مواجه گردید؛ و درعین حالی که پدر و عموها و شماری از اعضای خانوادهء نفس زکیه به فرمان خلیفه منصور بازداشت و زندانی یا کشته شدند، او در سال 144 هجری با پشتگری حمایت قبایل عراق به پا خاست. خیزش او نه تنها خیزش ضد عباسی بلکه عملا خیزش ضد ایرانی گرائی بود، و در خطبه ئی که در روز قیامش در مدینه ایراد کرد، بر این موضوع تاکید نمود. در مقابله با این خیزش، ایرانیان در کنار ابوجعفر منصور قرار گرفتند، و بخش اعظم عربهای عراق و حتی عربهای خراسان از نفس زکیه حمایت نمودند. فرجام این قیام نیز مثل همهء قیامهای شیعه شکست حتمی، و کشته شدن نفس زکیه و برادرش ابراهیم و بسیاری از اعضای خاندان امام حسن در سال 145 بود.
نیم قرن بعد از این جریان، موضوع رویاروئی ایران گرایان و عرب گرایان در ایران و عراق پیش آمد که به جنگ خونین مامون و امین- فرزندان هارون الرشید- انجامید. دراین جنگ، ایرانیان به رهبری یک زرتشتی نومسلمان اهل سرخس که توسط جعفر برمکی مربی مامون شده بود و پس از مسلمان شدنش نام عربی فضل ابن سهل سرخسی را برخود نهاده بود در پشت سر مامون قرار گرفتند؛ و عموم عربهای عراق در پشت سر امین ایستادند. بعد از انقلاب ابومسلم، این بزرگترین رویاروئی ایرانیان و عربها بود (البته هم در انقلاب ابومسلم و هم در جنگ فضل سرخسی با امین، بخشی از عربهای دوزبانه خراسان درکنار ایرانیان بودند و بدون آنکه خود بدانند پشتیبان اهداف ایرانیان شدند). طاهر ذوالیمینین را فضل ابن سهل بعنوان فرمانده سپاه مامون به عراق فرستاد؛ و طاهر پس از شکستهای سختی که در کنار ری و در همدان و حلوان بر عربگرایان وارد آورد، بغداد را محاصره کرده به تسخیر درآورد و امین را گرفته کشت. شکست عربگرایان در این جنگ باعث شد که عربهای عراق از یکی از نوادگان امام علی به نام ابن طباطبا درکوفه حمایت کرده دستاوردهای ایرانیان در هفتادسال اخیر را در معرض خطر قرار دهند. ابن طباطبا امام شد و درکوفه تشکیل دولت داد، و نوادگان امام علی از جمله سه تا از فرزندان موسا ابن جعفر را به فرمانداری خوزستان و حجاز و یمن فرستاد. برای مقابله با این خطر، فضل سرخسی مامورانی را به مدینه فرستاد و علی ابن موسا ابن جعفر را به مرو دعوت کرد؛ و مامون در مراسم جشنهای نوروزی سال 201 هجری قمری که در ماه رمضان بود اورا با لقب "الرضا" بعنوان ولیعهد خویش منصوب کرد. همراه با این اقدام لشکرهای اعزامی فضل سرخسی در کوفه و جنوب عراق شکستهای سختی بر شیعیان وارد آوردند و به موضوع قیام شیعه پایان دادند. اندکی پس از این جریان فضل سرخسی به دست افراد ناشناسی ترور شد؛ و به دنبال او امام رضا در اثر مسمومیت در طوس شهید گردید؛ و گویا وابستگان فضل سرخسی در این عمل دست داشتند.
درسال 280 هجری قمری جنبش بزرگ شیعی به رهبری یکی از نوادگان امام جعفر صادق در شمال و شرق عربستان به راه افتاد. این جنبش که با نام "جنبش قرمطیان" معروف است، از حد کوفه تا بحرین کنونی را متصرف گردید، و در زمانی بخش اعظم قبایل عرب بیابانهای شام را مطیع خویش ساخت و خطری بسیار جدی را برای دولت عباسی ایجاد کرد. همهء تلاشهای مستمر و مداوم ارتش عباسی برای مواجهه با این خطر به شکستهای خفت بار انجامید؛ و دربار عباسی در اوائل قرن چهارم هجری مجبور شد که قلمرو این دولت را در کنار شهر کوفه به رسمیت بشناسد؛ و حتی به نمایندهء دولت قرمطی اجازه داد که در بغداد مستقر شود. این دولت که تا تشکیل امپراطوری سلجوقی- یعنی نزدیک به سه قرن- استمرار داشت، همواره مورد حمایت عربهای شیعه در کوفه و بغداد و مدائن، و حامی آنها بود. بخش دیگری از قرمطی ها نیز در اواخر قرن سوم هجری به شمال آفریقا منتقل شده تشکیل حاکمیت شیعی دادند؛ و نیم قرن بعد مصر را گرفته دولتشان را به قاهره منتقل کردند و دولت نیرومند فاطمی را تشکیل دادند که بیش از دویست سال استمرار داشت و مصر و شام و بخشی از شمال آفریقا در قلمروش بود. این دولت تلاشهای پیگیری برای براندازی دولت عباسی به عمل آورد، و در یک مورد نیز حامیان عربش در عراق توانستند بغداد را گرفته خلیفهء عباسی را فراری دهند؛ ولی با تدابیری که ایرانیان به کار بردند، اینها در الحاق عراق به دولت فاطمی ناکام ماندند. در اواخر عمر دولت فاطمی حتی تلاشهائی برای بسیج عربهای شیعه در ایران بخاطر زمینه سازی الحاق ایران به دولت فاطمی انجام گرفت، و در این راه گروهی از یمنی های کوفه به همراه یکی از خودشان که نمایندهء ویژهء امام فاطمی بود و ما اورا با نام حسن صباح می شناسیم به درون ایران گسیل شدند. ولی درست در همین زمان امام فاطمی ترور شد و دربار فاطمی در مصر به آشوب و جنگ داخلی فرورفت، و حسن صباح و گروهش از حمایت مصر محروم ماندند و در داخل ایران نیز نتوانستند حمایتی کسب کنند و مجبور شدند که برای حمایت از خودشان در دژهای دست نیافتنی در مناطق کوهستانی موضع بگیرند. فعالیتهای اینها در درون ایران مدت نسبتا درازی ادامه داشت، و همواره با ترورهائی همراه بود، که بیشتر به تحریک یا تشویق رقیبان قدرت دولت سلجوقی انجام میگرفت. دولت سلجوقی که پرچم حمایت از مذهب سنی بر اساس نظریه های اشعری و باقلانی و ماوردی و جوینی و غزالی را بردوش گرفته بود، هرگونه حرکت فکری در ایران را تحت اتهام "قرمطی" مورد سرکوب قرار میداد؛ و چونکه بیشترین سرکوبها دراین راه نصیب اسلام ایرانیان معتزلی مذهب و پیروان مکتب علم گرای اخوان الصفا میشد که عموم بنیانگذاران و پیروانش ایرانی بودند، همهء کسانی که در یک دوران تقریبا یک قرنه مورد سرکوب یا پاکسازی واقع شدند توسط دستگاه تبلیغاتی دولت سلجوقی بعنوان قرمطی معرفی گشتند.
زمینه و آغاز دوره صفویه و تاریخ اسلام
نمودار زمانی – تواریخ بر حسب هجری قمری و میلادی است
شیخ صفی الدین اردبیلی، نیای بزرگ صفویان هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرین کلاه بود. فیروزشاه از بومیان ایرانی و کردتبار بود که در منطقه مغان نشیمن گرفته بود. زبان مادری شیخ صفی الدین تاتی بود و اشعار تاتی او امروزه در دست است. تاتی یکی از زبان های ایرانی و زبان بومی آذربایجان بوده است.
دودمان پادشاهی صفویه به وسیله شاه اسماعیل اول با اتکا بر پیروان طریقت تصوف علوی تاسیس شد. این پیروان که عمدتاً از ایلهای ترک آناتولی بودند ,و بعداً به قزلباش ها ملقب شدند بر سر اعتقادات خود سالها به طرفداری از آق قویونلو ها و قراقویونلو ها درگیر جنگهای پیاپی با دولت عثمانی بودند. اسماعیل جوان نوه شیخ جنید، پسر شیخ صفی الدین و نوه اوزون حسن آق قویونلو تحت آموزش بزرگان قزلباش (موسوم به اهل اختصاص) پرورش یافت و رهبر دینی آنان بشمار می آمد.
ایجاد و قدرت گرفتن سلسله صفوی نتیجه حدود ۲۰۰ سال تبلیغات فرهنگی صوفیان صفوی بود. اگر به این نکته دقت کنیم که شاه اسماعیل در زمان تاجگذاری ذر تبریز تنها ۱۴ سال داشت ارزش این سابقه فرهنگی بیشتر مشخص می گردد.پس از فرو پاشی خلافت عباسی در بغداد محور اصلی ارایه یک مذهب و گرایش رسمی از اسلام از میان رفت.به این ترتیب از بین رفتن دستگاه خلافت رسمی درکنار عواملی چون نابسامانی ناشی از حمله مغولان و میل به درونگرایی مردم و تساهل مذهبی مغولان موجب رونق فراوان فرقه های مختلف از جمله شاخه های مختلف تصوف شد. پیروان شیخ صفی الدین نیز در واقع مبلغ فرقه خاصی از تصوف مبتنی بر مذهب شیعه دوازده امامی بودند(هر چند در مورد اینکه شخص شیخ صفی الدین شیعه بوده است تردیدهایی وجود دارد).اعتقاد قزلباشان به این فرقه از تصوف تا پیش از سلطنت شاه عباس اول مهمترین عامل قدرت صفویه بود.قزلباشان تا پیش از جنگ چالدران در واقع نوعی الوهیت برای شاه اسماعیل قایل بودند که با شکست در جنگ این اعتقاد آنها رو به سستی نهاد.
ارزش تاریخی اسلام دوره صفوی
رسیدن ایرانیان به مرزهای طبیعی خود، و در بعضی مواقع به ویژه در عهد پادشاهی شاه عباس بزرگ و ناد به مرز دوران ساسانیان به ایران شکوه و جلال پیشین را باز داد. برای اروپا که جداً در معرض خطر دولت عثمانی بود، بسیار گرانبها و ارزشمند محسوب میشد، به نحوی که مآل اندیشان قوم در آن دیار، دولت صفوی را مایه نجات خویش و نعمتی برای خود میپنداشتند و به همین سبب با پیامهای دلگرم کننده خود، پادشاهان ایران را به ادامه نبرد و ستیز با عثمانی تحریض میکردند. بعد از عقب نشینی سلطان سلیمان قانونی از آذربایجان و تحمل تلفات سنگین سپاه عثمانی از سرما و برف و فقدان آذوقه، فرستاده ونیز در دربار عثمانی به پادشاه خود نوشت: "تا آنجا که عقل سلیم گواهی میدهد این امر جز مشیت باری تعالی چیز دیگری نیست زیرا میخواهد که جهان مسیحیت را از ورطه اضمحلال نهایی رهایی بخشد …. / نقل قول از ترویزیانو سفیر دولت ونیزیا در دربار سلطان عثمانی؛ بنگرید به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران …. طاهری، ص ۱۹۳" و سفیر دیگری از دولتهای فرنگ که در استانبول به سر میبرد، همین معنی را بدین عبارت بیان کرد که: "میان ما و ورطه هلاک فقط ایران فاصلهاست، اگر ایران مانع نبود عثمانیان به سهولت بر ما دست مییافتند …. / نقل قول از بوسبک سفیر فردیناند در دربار عثمانی؛ بنگرید به تاریخ ادبیات، بروان، ج ۴، ص ۸".
برخی میپندارند تشکیل دولت صفوی زیانی بزرگ برای جهان اسلام بود، بدین معنی که با رسمی کردن تشیع، و ضعیف ساختن تسنن، یکپارچگی مذهبی سرزمینهای اسلامی را که تا آن دوران باقی مانده بود، از میان برد و آن محیط پهناور و یگانه جغرافیایی را از میان قطع کرد و به خطر انداخت. لازم به ذکر است، پیش از این در قرنهای چهارم تا ششم هجری دولت اسماعیلی فاطمیان در مصر خلافتی در مقابل خلافت عباسی تاسیس کرده بود و تا زمانی که هر دو دولت قدرتمند بودند، هیچ مشکلی در مقابله با صلیبیان نداشتند. بنا بر این قطعا این نخستین بار نبود، که یک حکومت رسمی شیعی تاسیس میشد. ثانیاً قدرت دولت عثمانی و توسعه پیاپی آن بدون پشتوانه فرهنگی و اجتماعی لازم صورت میگرفت. به طوری که علی رغم چند قرن سلطه بر یونان، بالکان و چند کشور دیگر اروپایی تنها عده کمی از مردم آن نواحی مسلمان شدند و هر چند این مطلب درست است که عثمانی بر اثر مناقشههای ممتد با صفویان همواره از مرزهای شرقی خود بیمناک بود و ناگزیر بخشی بزرگ از نیروی نظامی خویش را در آن جانب صرف میکرد و از پیشرفت و تمرکز نیرو در جبهههای اروپا باز میماند، اما شکستهای بزرگ عثمانی در اروپا بعد از محاصره وین در سال ۱۶۸۳ میلادی و همزمان با افول و اضمحلال دولت صفوی رخ میدهد. در واقع عامل اصلی شکست عثمانیان نه پیدایش دو حکومت شیعه و سنی، بلکه برتری ادوات نظامی اروپاییان در قرن هجدهم و ضعف ساختارها و بنیههای اقتصادی و اجتماعی عثمانی نسبت به جوامع اروپاست. ر.ک. برخورد فرهنگها، برنارد لوئیس
بخش مهمی از تاریخ دوره صفوی به ویژه تاریخ اسلام و اجتماعی آن، در لابلای آثار غیر تاریخی است؛ آثاری که موضوع آنها به طور مستقیم در تاریخ نیست، اما در جای جای آنها، آگاهی هایی وجود دارد که می توان بر اساس آنها، تصویری درست از تاریخ مذهبی ـ فرهنگی و نیز تاریخ اجتماعی دوره صفوی به دست آورد. این قبیل اطلاعات در درجه نخست، در مقدمه یا خاتمه این کتابها و در بسیاری از اوقات در لابلای مطالب و میانه این قبیل آثاردیده می شود.
نقش دولت صفوی در بنیادگذاری تاریخ اسلامی
از نظر تاریخ ایران معاصر، دولت صفوی دارای دو ارزش اساسی و حیاتی است: نخست ایجاد ملتی واحد با مسئولیتی واحد در برابر مهاجمان و دشمنان، و نیز در مقابل گردنکشان و عاصیان بر حکومت مرکزی؛ دوم ایجاد ملتی دارای مذهبی خاص که بدان شناخته شده و به خاطر دفاع از همان مذهب، دشواریهای بزرگ را در برابر هجومهای دو دولت نیرومند شرقی و غربی تحمل نموده است. در این مورد، مذهب رسمی شیعه دوازده امامی، همان کاری را انجام داد که اکنون ایدئولوژیهای سیاسی در تشکیل حکومتها میکنند.
به هر حال با تشکیل دولت صفوی، گذشته دیربازی از گسیختگی پیوندهای ملی ایرانیان به دست فراموشی سپرده شد و بار دیگر به قول براون، از ملت ایران "ملتی قائم بالذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و ثغور آن را در ایام سلطنت شاه عباس اول به حدود امپراتوری ساسانیان رسانید. / تاریخ ادبیات ایران، ج ۴، ص ۱".
رشته اصلی و اساسی این پیوند ملی، مذهب تشیع بود، و گرنه با وضعی که در آن ایام پیش آمده بود، هیچ عامل دیگری نمیتوانست چنین تاثیری در بازگرداندن آن پیوند و همبستگی داشته باشد، چنانکه اهل سنت ایران که در عهد شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب زیر فشارهای سختی بودند، بقای دولت عثمانی و ضمیمه شدن ایران را به خاک آن دولت آرزو میکردند. دستههایی از کردان سنی مذهب که تمایلی به اطاعت از یک پادشاه شیعی مذهب نداشتند، بی هیچ گونه مقاومتی و مخالفتی در قلمرو عثمانی باقی ماندند؛ و دست به دست گشتن برخی از نواحی کرد نشین میان دو دولت عثمانی و صفوی تاثیری در مذهب آنها نداشت.
باید دانست که چنین اندیشهای اصلاً در دوران اسلامی امری تازه و بدیع نبود، چه پس از استقرار قطعی فرهنگ اسلامی در میان ایرانیان و سستی پذیرفتن سیاست ملی و نژادی که در سدههای سوم و چهارم و نیمی از سده پنجم هجری صورت گرفت، سلطنت هر مسلمان اهل سنت از هر نژاد خواه ایرانی یا اَنیرانی، بی هیچ گونه مخالفت بنیادی پذیرفته میشد، مگر از جانب قدرت جویان رقیب، و سرّ موفقیت غلامان و قبایل گوناگون تُرک نژاد در حکومت چند صد ساله بر ایران نیز همین بود.
نقش اسلام در ساختار قضایی حکومت صفویان
نظام قضایی به دو بخش عرفی و شرعی تقسیم می شد. بخش عرفی شامل رسیدگی به اموری مانند قتل و ضرب و جرح و تجاوز (اموری که مربوط به حفظ نظم و امنیت و نظام سیاسی بود) می شد و بخش شرعی شامل رسیدگی به دعاوی حقوقی و شرعی بود. ریاست بخش رسیدگی به دعاوی عرفی با مقام دیوان بیگی است و مسوولین رسیدگی به این دعاوی در شهر ها نیز داروغه ها هستند.ریاست نظام قضایی شرعی نیز بر عهده صدر است.صدر بالاترین مقام مذهبی در دولت را داراست و خود از میان علمای صاحب نام شیعه انتخاب می شود.قضات شرع از میان علمای شیعه (ملاها) انتخاب شده و توسط صدر منصوب می شوند.از وظایف دیگر صدر عزل نصب شیخ الاسلام ها در شهرها و رسیدگی به امور موقوفات در کل کشور است. قضات منسوب از طرف صدر یا قضات شرع متصدیان ثبت رسمی اسناد هم محسوب می شوند و اسناد معاملات و نقل و انتقالات و مالکیت مردم تنها با ممهور شدن به مهر آنها رسمیت می یابند. ابهام موجود میان امور شرعی و عرفی از گاهی موجب اختلالاتی در سیستم قضایی می شد و این مشکل تا زمان به قدرت رسیدن رضاخان همواهر در ایران وجود داشت.از مشکلات دیگر این سیستم قضایی این بود که هر شخصی می توانست در صورت نیاز به هر کدام از قضات (گاه بیش از یک قاضی) که دلخواه او بود مراجعه نماید.
اندیشه سیاسی تاریخ اسلام عصر صفویه
اندیشه سیاسی تاریخ اسلامی عصر صفویه، برآیند اندیشه سیاسی شیعی دوره های گذشته است، و اندیشه سیاسی قاجاریه نیز از فرایند تکاملی اندیشه سیاسی دوره صفوی تاثیر پذیرفته است. که خود نیز، زمینه ساخت اندیشه و استقرار ولا یت فقیه از سوی امام خمینی رحمه ا… را فراهم آورد. در مجموع، می توان ادوار مهم اندیشه سیاسی شیعه را بدین شرح برشمرد:
1 ـ دوران امامت که از رحلت پیامبر اکرم صلی ا… علیه و آله تا غیبت امام عصر (عج) ادامه یافت. محور اندیشه سیاسی این دوره، بر حقانیت حکومت علی علیه السلا م و یازده فرزندش استوار بود، به آن دلیل که آنان برپایه، وصیت پیامبر صلی ا… علیه و آله در حادثه غدیر و نیز شایستگی های دیگر، لا یقتر از همگان به احراز مقام امامت و خلا فت بوده اند.66
2 ـ دوران رویکرد به پذیرش سلطانی که در صدد اجرای مقررات دینی است و آن، از غیبت کبرای امام زمان (عج) آغاز، تا روی کارآمدن صفویان به طول انجامید. دلیل گرایش به نظام حکومتی و همکاری با آن، ضرورت اداره زندگی سیاسی و اجتماعی مردم در غیبت امام معصوم علیه السلا م بود. از این رو، شیعه، با فرق گذاشتن بین سلطانی که می خواهد به اسلا م عمل کند و یا نکند، مجوز همکاری یا عدم همکاری با سلطان را از سوی علمایی چون شیخ بهایی دریافت کرد.67
3 ـ دوره مشروعیت بخشی به سلطان متمایل به اجرای اسلا م، که شاهان صفویه، تا مشروطه را در بر می گیرد؛ در آغاز به استقرار حکومت شیعی فراگیر منتهی شد، از این جهت، محقق کرکی بر آن شد که قدرت و حکومت چنین پادشاهانی را مشروع بداند، در پی آن، محمد باقر مجلسی و دیگران، قبل و بعد از او مسوولیتهای حساس دولتی که پیش از آن سابقه نداشت را پذیرفتند. اما در واقع، معلوم نبود که مشروعیت علما، از آن پادشاه است و یا مشروعیت پادشاه در ید قدرت علماست. 68
برداشت های متفاوت از دین وقتی در حوزه عملی به دینداری ختم می شود، می تواند آوردگاه نظرات مختلف در حوزه دینداری و حتی دین مداری شود.
این آوردگاه خو د میدان چالش هایی اساسی در تناقضات آشکار میان دین ورزی و قرائت های مختلف از دین در سطح یک جامعه است.
تاریخ اسلام در دوره صفویه
در تاریخ دینداری ایرانیان این تناقضات محصول زمان حال نیستند و ردپای آنها را باید در طول تاریخ ایران پس از اسلام جست و جو کرد؛تاریخی که با فراز و نشیب بسیار همراه بوده است.هفتمین نشست از سلسله نشست های بررسی تمایلات دینی نوجوانان و جوانان که با همکاری پژوهشکده باقرالعلوم و مرکز تحقیقات اجتماعی "کند و کاو"، شنبه، دهم آذر ماه در محل دانشکده علوم ارتباطات پژوهشکده باقرالعلوم برگزار شد، "آسیب شناسی تاریخی دینداری در ایران" را مد نظر قرار داده بود که با سخنرانی دکتر "حجت الله ایزدی" پژوهشگردر تاریخ اسلام و استادیار دانشگاه امام حسین(ع) برگزار شد.گزارشی از این سخنرانی را می خوانید.
دکتر ایزدی در ابتدا با پیش فرض قرار دادن این نکته که در این سخنرانی تنها به تاریخ دینداری در ایران اسلامی می پردازد، گفت: "زمانی که بحث آسیب شناسی دینداری مطرح می شود، این آسیب شناسی مسلما فرع بر خود دینداری است، زیرا دینداری جامعه ما یک فرض مسلم است."
ایزدی با ذکر این نکته که هیچ پدیده ای را در هیچ یک از ساحت های اجتماعی نمی توان بدون پیشینه تاریخی به درستی آسیب شناسی کرد، گفت: "اگر پدیده ای را بدون توجه به پیشینه تاریخی آن بررسی کنیم، نمی توانیم آن پدیده را به درستی بشناسیم؛ زیرا ما مجموعه ای از نیک و بد گذشته هستیم و لازمه کار این است که خودمان را آن طور که هستیم بشناسیم."
وی افزود: "در این آسیب شناسی، دینداری خیلی به فرهنگ نزدیک است یعنی کدهای مورد نظر ما برای ارائه این آسیب شناسی در آن واحد، هم فرهنگی است و هم می تواند توجیه دینی داشته باشد. در طول تاریخ پس از اسلام آسیب های چشمگیری در حوزه دینداری قابل شناسایی است که بزرگان ما از گذشته دور و نزدیک به آن اشاراتی واضح داشته اند. کسانی نظیر فردوسی، عوفی، قائم مقام فراهانی و… به این کدهای فرهنگی که در عین حال به بحث های مرتبط با آسیب شناسی دینداری هم قابل تعمیم است، اشاره کرده اند.
ضمن اینکه اشاراتی به این تناقضات و آسیب ها در شیوه کار برخی مدیحه سرایان دوره قاجار و آثار مستشرقان نیز دیده می شود."مفهوم آسیب شناسی چه در مقام یک روش و چه در مقام نقد از جمله رویکرد هایی است که می تواند پژوهشگرا ن حوزه های مختلف علوم را یاری رسان باشد. دکتر ایزدی در پیگیری بحث هایش پیرامون آسیب شناسی نیز افزود: "آسیب شناسی مفهومی است که از پزشکی به علوم اجتماعی وارد شده و هدف از آن کار روی یک ارگانیسم زنده و پویاست که مشکلاتی پیدا کرده و باید در یک آسیب شناسی، نارسایی های آن را بررسی کرد.
آسیب شناسی فرع بر یک حیات است؛ یعنی وقتی یک ارگانیسم را زنده و پویا می بینیم، باید مواظب آسیب ها هم باشیم. این فرض مسلم است که ما با "دین" کاملی مواجه هستیم که خداوند وعده جهانی شدن آن را داده است، اما در عین حال برخی ایرادات از بیرون بر تاریخ "دینداری" جامعه ما وارد است. جوهر دین اسلام بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد، اما بعد دچار برخی تحریفات و اسیر سوء برداشت ها شده و با همین تحریفات به ایران وارد شد. بنابراین همه آسیب ها به نحوه آشنایی ما با دین و تعریفی که از آن داشتیم برمی گردد و اگر قرار باشد دینداری را از مشکلات نجات دهیم، باید تعاریف را درست کنیم.
ایزدی در بخش دیگری از سخنان خود درست نشناختن مفاهیم قرآنی را یکی از مواردی دانست که گاه به شناخت ایرانیان از دین لطمه زده است. وی گفت: " ما آن طور که باید فرهنگ قرآن را نشناختیم و در برخی موارد تعاریف کلیشه ای از برخی مفاهیم قرآنی داشته ایم که یا تنها به یک معنی از مفاهیم مختلف لغات قرآنی توجه کرده است یا در ترجمه به فرهنگ ایرانی، با مفاهیم دینی پیش از اسلام مخلوط شده و مفهومی ارائه داده است که بیش از آن که با فرهنگ اسلام منطبق باشد، با فرهنگ ایران انطباق دارد.
وی ضمن بررسی آسیب های دینداری- که پس از وفات پیامبر آغاز شد و در اواخر دوره امیرالمومنین علی(ع) به اوج خود رسید و همین مسئله باعث شد امام علی در ابتدا خلافت را نپذیرد- گفت: "دین اسلام با شعارهای مترقی عدالت خواهی، مساوات، برابری، برادری، ترجیح و برتری تقوی و نفی همه تبعیض ها و تفاخرها، در زمان پیامبر اسلام به سرعت رشد کرد، اما از ابتدای گسترش دین اسلام بعد از رحلت پیامبر(ص) دچار آسیب هایی شد. بحث خوارج در جهان اسلام با واکنش های جدی مواجه شد. خوارج معتقد بودند که انسان در حالت ایمان گناه نمی کند؛ اول کافر می شود و بعد گناه می کند.
اگر توبه کرد که خدا می پذیرد، اگرنه مهدور الدم است. پس از بیان عقاید خوارج، فرهنگی به نام "فرهنگ مرجئه" به وجود آمد که بر این اصل پایبند بود ؛ ایمان فقط به اقرار است و نتیجه این شد که امر به معروف و نهی از منکر از جامعه دینی رخت بربست و جامعه دینی رو به زوال رفت. مسلم است که بهترین مشتری این عقاید، حاکمان جور بودند و سلطه امویان با همین سوء استفاده از دین تثبیت شد.
طبق این عقاید، همه گناهان با توبه بخشیده می شود و در این راه اولین کسی که استحقاق بخشیده شدن را دارد، خلیفه است که نماینده خدا محسوب می شود! بنی امیه با همین فرهنگ مرجئه، جنایات خود را توجیه می کردند و همین فضای مرجئه گری بیشترین آسیب ها را بر اسلام ایرانی زد
این استاد دانشگاه امام حسین گفت: "اگر نقدی جدی بر خودمان نداشته باشیم، نمی توانیم راه درست را پیدا کنیم چون با تسامح و تعارف نمی شود راه حلی یافت. امروز جامعه دینی ما به خدا، پیامبر، ائمه، امام زاده ها و حتی سادات اعتقاد دارد اما متاسفانه این اعتقاد گاه از نوع اعتقاد مرجئه گری است .
دینداری صفوی
دکتر ایزدی ضمن نقب زدن به تاریخ ایستادگی شیعه در برابر این نوع قرائت از دینداری گفت: "متاسفانه از زمانی که شیعه با قرائت ترکان صفوی به عنوان مذهب رسمی ایرانیان تثبیت شد، مشکلاتی ایجاد شد که هنوز هم گریبانگیر جامعه ماست. دراین دوران نگاه افراطی پیرامون خانقاه "شیخ صفی الدین اردبیلی" شکل می گیرد و به این خاطر که محل دنیاگریزی یعنی خانقاه، با روحیه ترکان شمشیر به دست سازگار نیست، قطب خانقاه آرام آرام فرمانده لشکر می شود و در کنار آن، خانقاهیان شیعه می شوند و نسب خود را به امام موسی کاظم(ع) و امیرالمومنین(ع) می رسانند و کسانی نظیر شیخ جنید و شیخ حیدر و شاه اسماعیل به تجلی امیرالمومنین تبدیل می شوند!
در این حال، شاهی با این مقام، به فردی انتقادناپذیر تبدیل می شود و حتی زمانی هم که شاه سلطان حسین پس از جنایت های بسیار سقوط می کند گاه نگاهی مقدس مآبانه به او را شاهد هستیم."
وی افزود: "در زمانی که جهان غرب به سرعت به سوی تمدن جدید پیش می رفت، ایران شاه گم کرده بود و چون مقام انسان کامل را برای شاهان صفوی متصور بودند، به دنبال کسی از نوادگان شاهان صفوی می گشتند. به همین خاطر است که نادرشاه، نادرقلی است و در واقع حکم خود را از یکی از نوادگان دختری شاه طهماسب
می گیرد. در سال های بعد هم کریم خان زند هیچ گاه جرات نمی کند خود را شاه بنامد و به عنوان"وکیل الرعایا"یی اکتفا می کند، چون از نژاد انسان های کامل نیست! آغا محمد خان هم تنها زمانی به عنوان شاهی دست می یابد که همه ایران را فتح می کند.
ایزدی گفت: "در طول تاریخ ایران پس از اسلام با اینکه بسیاری از فلاسفه شیعه بوده اند و پشتوانه ای عقلی، منطقی و کلامی داشته اند اما همین رویکرد در دوره صفوی به یک رویکرد صرفا عاطفی تبدیل می شود و در برخی اوقات اوج شیعه گری در تاسوعا و عاشورا دیده می شود؛ یعنی دسته های عزاداری به اصل دینداری تبدیل می شود و آنچه که به عنوان فلسفه دین و حضور اجتماعی قوی در شیعه مطرح می شده، فراموش می شود.
در این حالت مفاهیم معنوی مثل عدالت، ولایت، غیبت و… معانی اصلی خود را از دست می دهند، امر به معروف و نهی از منکر معنا ندارد و شفاعت، مفهومی بسیار منفی پیدا می کند. بزرگترین آسیب دینی در اینجا، نبود امر به معروف و نهی از منکر است که از جامعه دینی رخت بربست و با تحول جامعه دینی به سوی زوال رفت.
وی در انتها افزود: " انقلاب شکوهمند اسلامی، در قرائت غالب از اسلام تحول ایجاد کرد، چرا که اصل دینداری و آنچه در اسلام به عنوان حضور اجتماعی مطرح بود، فراموش شده و معنای ولایت، امامت و عدالت تغییر کرده بود. با این حال امروز به رغم اینکه اسلام ناب و مترقی به صحنه آمده، اما متاسفانه هنوز جامعه ما در دینداری با دوگانگی مواجه است و هنوز تفسیری مبتنی بر اسلام ناب از دینداری وجود ندارد و نیاز به بازخوانی و بازتفسیر در این مفاهیم شدیدا احساس می شود
"امپراطورى عثمانى" خود را وارث خلافت اسلامى مى دانست و مدعى بود که آخرین خلیفه عباسى خلافت را به این خاندان وصیت کرده است. از دیگر طرف، رقباى ترک عثمانى که پیشینه اى دراز در اختلافات قبیله اى و محلى و منطقه اى بایکدیگر داشتند، ائتلاف کرده و نهضت صفویه را بر پاى داشتند. اتحاد و ائتلاف هفت قبیله ترک، دولت صفوى در ایران را پدید آورد. استخدام مذهب شیعه امامیه بخشى از استراتژى ستیزه جویانه رقباى ترک عثمانى در مبارزه با امپراطور عثمانیان بود. نهضت شیعی گرى صفویه که با قوت و قدرت قزلباشهای شمشیرهاى آخته، و قتل عام سنیان شهر نشین ایران اکثرا سنى، رو به گسترش بود، تا آن سوى مرزهاى جغرافیایى ایران فرا رفت و در طى نزدیک به یک قرن، سنى کشى و شیعه کشى در این دو امپراطوری و صدور آن به شام و حجاز، نزاع فرقه اى شیعه و سنى را که در دوره آل بویه آغاز و بعد همراه با فراز و نشیبهائى ادامه داشت، تجدید و تشدید کرد و به اوج بى سابقه اى رسانید.
اقدامات علماى سنى (که در جهت اهداف سیاسى سلاطین صفویه از یک سو و علما سنى در جهت اهداف سیاسى امپراطورى عثمانى از دیگر سو) بر این کینه و دشمنى رنگ و رونق شگرفى مى داد. بر خواننده محقق در تاریخ ایران، روشن است که دوره صفویه بیش از هر دوره دیگرى در تاریخ ایران و اسلام و شیعه، تاریخ ساز بوده است.
بیشترین و تندترین ردیه ها علیه مذهب امامیه، در همین دوره از سوى سنیان نوشته شده است. علماى بزرگ شیعه که اصولا در بلاد سنى نشین بى طرف بوده اند، بى گناه ترور شده اند (مانند شهید ثانى ) که در بلاد عثمانى به قتل رسیدند.
رعب و وحشت و ناامنى کلیه جوامع شهرى و روستایى شیعیان برون مرزى آن روزگار را فراگرفته بود. و از همه مهمتر سیمایى که صفویه از "تشیع امامیه" ارائه مى کرد، مسئله سازتر بود، و دستاویز و بهانه مناسبى برای حمله در دست علماء متعصب سنى بود. اسناد تاریخ نشان میدهد که در بلاد سنیان، "تشیع امامیه" مترادف بود با مذهب شرک. و تمام بر چسب هایى که در ادوار گذشته تاریخ، اسلاف سنى شان بر تارک "تشیع" چسبانده بودند، صحیح و مشروع نشان داده می شد.
اقدامات صفویه تا آنجا بود که بسیارى از سنیان متعصب، اقدامات خلفاء اموى و عباسى را علیه "ائمه شیعه" (علیه السلام ) توجیه می کردند. و شاید بدانید که در گذشته قبل از صفویه، "غزالى طوسى" براى خوشایند خلافت و سلطنت تسنن، "یزید بن معاویه" (لعنت الله علیه) را تبرئه کرد و لعن بر او را حرام دانست. اما اینبار قضیه شکل جدى تر بخود گرفت و کلیه خلفا سفاک اموى – عباسى تبرئه شدند.
حقانیت، مظلومیت و معنویت تشیع امامیه بایکوت شد و سنیان بلاد همچون آتشى در زیر خاکستر منتظر فرصت بودند.
منابع:
www.wikipedia.com
www.tarikheeslam.com
7