عنوان تحقیق:
روابط بین والدین و فرزندان و تاثیر آن در تربیت
فهرست مطالب
بخش اول: تربیت 23-8
1. تربیت و قلمرو آن
2. پایه های اساسی تربیت
3. اشاراتی کوتاه به مراحل تربیت
4. اهداف تربیتی
5. عوامل تربیت
6. سخن، ابزار تربیت
7. اسلام و تربیت پذیری انسان
8. نکات عقلی و اسلامی در تربیت پذیری انسان
9. ارزش و اهمیت تربیت
10. توضیحاتی دیگر در باب هدف تربیت و تعلیم
11. تربیت و وظائف آن
12. ویژگیهای تربیت دختران
13. عالیترین انتساب
14. بهترین میراث
15. بروز نتایج تربیت
بخش دوم: شخصیت 30-24
1. شخصیت چیست؟
2. صفات پایدار
3. منشا شخصیت
4. اثبات شخصیت
5. جوان و محیط اجتماعی
6. اسلام و صفات شخصیت
7. شخصیت فرزندان
8. بشر و خواهش عزت نفس
9. عزت نفس و آزادگی
10. مراعات شرف کودک در خانواده
11. آئین اسلام و عزت نفس
بخش سوم: خانواده و مسائل نوجوانان و جوانان 39-31
بخش اول: تربیت و مسائل عاطفی
الف: خانواده و تربیت
1. وظایف والدین
2. سخنی دیگر درباره نخستین مربی کودک
3. معلم اول کودک
4. پی ریزی قواعد زندگی
5. خانواده و تربیت
6. شریفترین خدمت
7. مراقبت ها در هفت سال سوم
8. تمایلات نوجوان و جوان
9. توجه به نیاز آنان
10. مهرطلبی آنان
11. هدایت نوجوان و جوان
ب: نیاز به محبت 43-40
1. جلوه های مهرطلبی
2. جدائی های طولانی
3. مهرورزی به هنگام بازگشت
4. چهره متبسم
5. چند نکته مهم
بخش چهارم: نقش پدر 50-44
الف: اخلاق پدر
1. همدمی با فرزندان
2. در برابر حرف حق
3. اما سخنی هم با شما
ب: بیگانگی با فرزندان
1. جوش کار و تلاش
2. سر در لاک خود
ج: نزاع در خانه
1. خانه جهنمی
2. سعادتمندی کانون
3. گریز از خانه
4. آثار بد خشونت ها
بخش پنجم: نقش مادر 54-51
الف: اخلاق مادر
1. مادر و اخلاق اسلامی
2. حوصله مادر
ب: مادر و رازهای فرزندان
1. مادر بهترین رازدار
2. چند نکته مهم
ج: جنبه های مذهبی مادر
1. مادر و مذهب
2. نیاز به ایمان
3. کنترل روابط
4. در برابر عبادت فرزندان
بخش ششم: احساس نابسامانی در خانواده 62-54
الف: تبعیض در خانه
1. ارجحیت پسر بر دختر
2. در آموزش علم
3. مساله کار در خانه
4. مراقبتها در ابراز عواطف
ب: تحقیر در خانه
1. جوان و مساله تحقیر
2. انتقادپذیری از فرزندان
3. چند نکته مهم
ج: آزادی فرزندان در خانه
1. جوان و آزادی
2. نوع آزادی
3. نکته ها در کنترل
د: احترام والدین
1. سئوالی در ذهن جوان
2. نیکی به پدر و مادر
3. رعایت حرمت فرزندان
بخش هفتم: نکته های مهم در روابط والدین و فرزندان 65-63
1. جبران خطای تربیتی
2. وظیفه والدین
3. توقف رشد عقلی
4. آسیبهای روحی
5. زیاده روی در محبت
6. بدترین پدران
بخش هشتم: دومین کلاس تربیت (مدرسه) 76-66
1. مدرسه و تکوین شخصیت کودکان و نوجوانان
2. همگامی خانه و مدرسه
3. نقش مدرسه در انتقال ارزشها
4. رفتارهای مذهبی چگونه تبلور می یابد؟
5. هشیاریهای فرهنگی در پاسداری از سلامت و رشد مطلوب
6. مهاجمان فرهنگی کیستند؟
7. هدف مهاجمان فرهنگی چیست؟
8. رسالت اولیاء و مربیان و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی
بسمه تعالی
تحقیقات کاربرد مواد آموزشی:
مقدمه:
تقدیم این تحقیقات به آن معلمان و مربیان و اساتیدی که شغل مقدس تدریس را با همه مشکلات و زحماتش و با توجه به تاثیر والای این وظیفه بزرگ اجتماعی، و با رضایت تمام پذیرفته اندو میدانند که اگر امروز قدر کار بزرگ آنها کوچک شمرده شود فردا در برابر رسول و اهل بیت پاکش یعنی مربیان و معلمان والامقام بشری سرافراز و آبرومند خواهند بود.
و در ادامه تقدیم می دارم به آن جوانان و نوجوانان برومندی که زحمات معلمان آگاه و دلسوز خود را پاس می دارند و وجود آنها را در راه سعادت خود عزیز می شمارند و محبت آنها را همیشه در دل پاکشان زنده می دارند تا فردا در برابر رسول خدا و اولیای گرامی او عزیز و موجب روشنی چشم استادان خویش باشند.
چنانکه در میان شما رسولی از خودتان فرستادیم تا آیات ما را برای شما تلاوت کند و دلها و نفسهای شما را از جهالتها و زشتیها و آلودگیها پاک نموده به اخلاق و فضایل انسانی رشد و کمال بخشد و همچنین شما را تعلیم کتاب و حکمت دهد و آنچه را که در قدرت و امکان شما نبوده تا بفهمید به شما بیاموزد. بنابراین مرا که خالق و منعم شما هستم همیشه بیاد داشته باشید تا من هم به لطف بیشتر و عنایتهای آینده شما را یاد کنم1.
بخش اول: تربیت
تربیت و قلمرو آن
تربیت بطور خلاصه عبارت است از پرورش و رشد دادن استعدادهایی که آفریدگار جهان در وجود انسان جهت سعادت و کمال او بودیعت گذاشته است.
با این تعریف اجمالی موضوعات زیر در امر تربیت مورد دقت و توجه قرار می گیرد:
1- تربیت کننده با داشتن هدف معین و علاقمندی کافی و آگاهی کامل به اهمیت و ارزش تربیت این مسئولیت مقدس را می پذیرد.
2- او از تجربه ها و اطلاعات لازم بهره مند می باشد و از اصول و مبانی تربیت عالم و آگاه و خودش نیز از فضایل اخلاقی و مزایای تربیتی برخوردار است.
3- تربیت کننده نسبت به موقعیت فرد یا افراد مورد تربیت و استعدادهای جسمی و روحی آنها آشنایی کامل دارد و می داند که چگونه انسانهایی را برای چه جامعه ای باید بسازد.
4- مربی به وضع و شرایط محیطی که در آن زندگی می کند و نیازهای اساسی آینده جامعه خود کاملاً آگاه است و فعالیت خود را متناسب با آن نیازها بکار می اندازد.
5- کار و فعالیت مربی مبتنی بر طرح و برنامه حساب شده و متوجه به هدفهای صحیح و مطلوب جامعه و متکی بر روش متناسب با این هدفها انجام می گیرد.
6- مسئول تربیت برای پیشبرد اهداف مقدس خویش ناگزیر است وسایل کار برای خود و افراد مورد تربیت متناسب با شرایط و امکانات زمان داشته باشد زیرا می داند که هیچ کاری بدون وسیله متناسب به انجام نمی رسد.
7- در جامعه ای که اکثریت قریب به اتفاق آن مسلمانند مربی آگاه می کوشد تا برای پایداری و استواری یک جامعه مترقی و مستقل اسلامی افرادی مومن و صاحب رشد و متخلق به اخلاق اسلامی و خدمتگزار به جامعه خود تربیت کند.
پایه های اساسی تربیت
تمایلات انسانی و غرائز طبیعی بمنزله پایه های اساسی است که تربیت بر روی آنها بنا می شود. یا بعبارت دیگر، تربیت عبارت از تعدیل خواهشهای طبیعی و تنظیم کیفیت بهره برداری از نیروهای غریزی است.
"خوی و منش عبارت است از غرائزی که شغل و تجربه آن را بگونه ای مختلف رنگ کرده و مانند کاشی کار ماهری پهلوی هم چیده است."2
موقعیکه آداب و رسوم تربیت بر اثر تکرار و ممارست، رنگ عادت بخود می گیرد و بصورت خلق و خوی ثابت در می آید، آدمی بر طبق آن از سرمایه های طبیعی خود استفاده می کند و به آسانی، غرائز در مجاری عادات بجریان می افتند.3
"عادات به محض آنکه تشکیل یافتند با بهره برداری از ذخیره فعالیتهای ذاتی آدمی، به وجود خود ادامه می دهند و لاینقطع این فعالیتها را به میل خودشان تحریک می کنند، تقویت می نمایند، تفکیک می سازند، متمرکز می کنند و از غرائز خام و نامنظم، دنیائی مطابق میل خود بوجود می آورند به طوری که می توان گفت آن موجود نه مخلوق عقل است و نه زائیده غریزه، بلکه مصنوع عادات می باشد."4
اشاراتی کوتاه و مختصر به مراحل تربیت
پیامبر اسلام (ص) سنین میان تولد تا 21 سالگی را که با اهمیت ترین مرحله تربیتی است به سه مرحله تقسیم نموده است، و در قالب یک حدیث می فرمایند: "فرزند، در هفت سال اول سید و آقا است، و در هفت سال دوم بنده، مطیع و فرمانبردار است، و در هفت سال سوم وزیر، طرف شور و مسئول است."5
مراحل تربیت را از نظر اسلام می توان در دو مرحله پیش از تولد و بعد از تولد بررسی نمود، مرحله پیش از تولد شامل پیش بینی های لازم در انتخاب همسر جهت انتقال صفات و ویژگیهای مطلوب به کودک، تدابیر لازم به هنگام انعقاد نطفه و دوران جنینی و زایمان، مرحله بعد از تولد را می توان به پنج مرحله عمده تقسیم نمود:
کودکی، نوجوانی، جوانی، بزرگسالی، پیری که ما از ذکر توضیحات این مراحل فوق خودداری می کنیم.6
اهداف تربیتی
1- هدفداری جهان عموماً و انسان خصوصاً به عنوان یک هدف تربیتی است
تعلیم و تربیت اسلامی نخست این واقعیت تحول آفرین را به انسان متذکر می شود که دستگاه خلقت عبث و بیهوده برای بازی نیست و قرآن می فرماید: "آسمان و زمین را با هر چه میانشان هست بیهوده نیافریدیم این گمان کسانی است که کافرند وای از جهنم برای آن کسانی که کافرند."7
و همچنین در مورد هدفدار بودن خلقت انسان با صراحت و قاطعیت تمام می فرمایند:
"گمان می کنید شما را بیهوده آفریدیم و بسوی ما بازگشت نخواهید کرد."8
2- اطمینان و قرب الهی به عنوان یک هدف تربیتی است
انسان با طی منازل و قطع مراحل در مقام والای اطمینان و قرب به حق قرار می گیرد، در قرآن آیاتی در مورد اطمینان قلب وارد شده است از جمله در سوره فجر می فرماید: ای نفسی که (در پرتو ایمان) به اطمینان رسیده ای همانا بسوی پروردگارت بازگرد با خشنودی متقابل تو از او و او از تو خشنود، پس داخل در مسلک بندگانم و داخل شو در بهشتم.
3- صبر بعنوان یک هدف تربیتی است
اگر تصور کار، سیمای کارگران را تداعی می کند که بار تولید را به دوش می کشد تصور صبر این سئوال را بوجود می آورد که "صبر برای چه کسی مطرح می شود؟" و چه شرایطی است که انسان را به صبر نیازمند می کند؟ از این رهگذر است که می بینیم صبر، آنجا طرح می شود که پای "عمل" در میان است همچنانکه احتیاج به "سپر" را کسی احساس می کند که مرد اسلحه و شمشیر است در متن آیات مربوط به صبر، به وضوع خواهیم دید صبر نه تنها یک مفهوم ذهنی نیست بلکه دقیقاً به جای عمل بکار رفته است و درست بر عکس کسانیکه صبر را اعلام سکون و حتی عقب نشینی پنداشته اند در طی آیات فراوانی، مفهوم کامل حرکت و پیشروی دارد، به این ترتیب صبر در تعلیم و تربیت اسلامی تعریف ویژه خود را دارد و هرگز نباید آن را با ملاکهای عمومی سنجید.
"برای آنها که اهل ایمان و عمل صالح هستند پاداش الهی از هر چیزی بهتر است، البته این پاداش را کسی جز صابران در نمی یابند."9
"ای اهل ایمان در پیشرفت کار خود صبر و مقاومت پیشه کنید و به ذکر خدا و نماز متوسل شوید خدا یاور صابران است."10
در اصول کافی باب صبر از قول معصوم آمده است: صبر سه گونه است: صبر بر مصیبت و صبر در برابر معصیتها و گناهان و صبر بر رنج ناشی از اطاعت خداوند و راه او
ایمان بر چهار پایه استوار است: بر صبر و یقین و عدل و جهاد، و صبر نیز خود بر چهار شاخه: اشتیاق، خوف، زهد، انتظار پس هر کس که مشتاق بهشت بود از بند شهوتها و لذتها رها می شود، و کسی که از عذاب خدا هراسید از گناهان و محرمات کنار می کشد، و کسی که به دنیا بی رغبت شد مصیبتها و سختیها را سبک می شمارد و آن که به انتظار مرگ بود، در انجام هرچه زودتر و هرچه بیشتر نیکوئیها و آرمانهای خیر سرعت می گیرد.11
"هرکس از مومنین به بلایی گرفتار شود و صبر کند برایش اجر هزار شهید باشد."
در خاتمه یادآور می شویم که صبر بر دو رویه استوار است: صبر از آنچه دوست داری و صبر بر آنچه کراهت داری و شهوتها، اطاعتها
4- تکامل انسان به عنوان یک هدف تربیتی است
حرکت تدریجی یک شی از نقص به نقطه مطلوب رشد را تکامل می گویند. که به معنی به کمال رسیدن، به تدریج کامل شدن، رو به کمال رفتن آمده است. تکامل را به انواع مختلف تقسیم می کنند.
الف) تکامل فردی
تکامل فردی خود به چندین قسم تقسیم می شود.
1- تکامل مادی و فیزیولوژیکی
هر انسانی از نظر بدنی و جسمانی در یک حد از رشد متوقف می شود، مثلاً در قد و یا دست و پا و یا سایر جوارح او از نظر رشد مادی محدودیت دارد یعنی قد انسان دست انسان و یا سایر جوارحش از یک میزان خاصی بلندتر نمی شوند این نوع تکامل بین انسان و گیاه و حیوان مشترک است و همانطور که انسان قدش از یک میزان خاصی بلندتر نمی شود، یک درخت بلوط یا بادام از یک حدی بلندتر نمی شود و این رشد تقریباً در سایر جوارح هماهنگ است به عبارتی بین دست و پا و سایر جوارح حیوان یا انسان از نظر رشد هماهنگی وجود دارد. این نوع تکامل را تکامل مادی یا فیزیولوژیکی می نامند.
2- تکامل علمی
تکامل دیگری که مخصوص نوع انسان تکامل علمی است، به این معنی که بشر هرچه بیشتر در آثار طبیعت مطالعه می کند رازهای شگفت انگیزتری را از طبیعت درک می کند و انرژیهای نوینی را به استخدام می کشد و زیستی بهتر برای خویش فراهم می آورد.
3- تکامل فکری
تکامل دیگری که باز اختصاص به انسان دارد تکامل فکری است به این معنی که دماغ بشر در اثر تفکر در حقوق کائنات بر فراز ابزارهای علمی و تکنیک های فرهنگی اوج می گیرد و مسائلی را که حتی علم به حل آن دست پیدا نمی کند را می گشاید.
4- تکامل روحی و معنوی
تکامل دیگری که ارزنده ترین تکامل انسان است تکامل روحی و معنوی است بدین معنی که بشر در اثر صفای باطنی و گرایش به مبدا و عشق به ملکوت، یک روحیه نیرومند و ارزنده ای پیدا می کند و با پای برهنه و سر برهنه اش از قوی ترین متفکرین عالم بهتر به حقایق هستی دست می یابد، حافظ می گوید.
"راز جهان که پیر مغان با کسی نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید"
تا بخواهند افرادی مثل کانت، و دکارت، فارابی، دلائلی برای جهان پیدا کنند، یک روستائی بی سواد با یک نگاه کردن به جهان و با یک معنویت پاک، خدا را در آینه ضمیر می بیند.
متذکر می شود که موارد چهارگانه بالا فقط جنبه فردی دارد.
ب) تکامل اجتماعی
همینطور که یک فرد ترقی می کند یک اجتماع نیز ترقی می کند یک ملت یا یک امت نیز ترقی می کند، همینطور که یک فرد سقوط می کند، یک ملت سقوط می کند، یک امت نیز سقوط می کند، یک اجتماع نیز سقوط می کند.
مطالعه در تاریخ گویای این مطلب است که ملتهایی بودند ناگهان اوج گرفتند، پیش رفتند، ناگهان سقوط کردند.
برای علت سقوط یک ملت باید عوامل شکست را مطالعه و بررسی کرد، همینطور که یک انسان در اثر یک سری از عوامل تقویت می شود مثلاً تغذیه خوب، تنفس خوب، هوای آزاد و صاف، نداشتن اندوه یک بشر قوی به وجود می آورد همینطور یک سری از عوامل مثل شهوت رانی زیاد، روی آوردن به مواد مخدر، بشر قوی را ساقط می کند سپس می میراند.
فروکش کردن یک تمدن و یک ملت به این معنی است که شما یک ساختمان گلی و پوسیده را در نظر آورید، روی این ساختمان پوسیده گچ بمالید، و بعد روی گچ عکس های مورد علاقه خود را بکشید، این ساختمان به ظاهر زیباست ولی به مجرد اینکه سیلی آمد شکاف بر می دارد، فروکش می کند و خراب می شود، وحی الهی اضمحلال تکامل فردی و اجتماعی را از آثار گناه می داند یعنی همانطور که سیل برای یک ساختمان گلی علت فروکش کردن است، گناه نیز فرد و جامعه را ویران می کند.12
قرآن می فرماید: "آیا ندیدید پیش از ایشان چه بسیار گروهی را هلاک نمودیم و حال آنکه در زمین به آنها قدرت و تمکینی داده بودیم که شما را نداده ایم و از آسمان بر آنها باران رحمت پیوسته فرستادیم و نهرها در زمین بر آنان جاری ساختیم پس با آن که به انواع نعمتها بهره مند شدند چون گناه و نافرمانی کردند آنها را هلاک نمودیم و گروهی دیگر را بعد از آنها برانگیختیم."13
امام صادق (ع) می فرمایند:
هیچ رگی نزند و پائی به سنگ نخورد و دردسر و مرضی پیش نیاید مگر به جهت گناهی (که انسان مرتکب شده است) و همین است که خدای عزوجل در کتابش می فرماید: "هر مصیبتی به شما رسد برای کاری است که به دست خود کرده اید و خدا از بسیاری هم گذشت می کند."
عوامل تربیت
به طور کلی، تربیت پایه و اساس رفتار انسان است، و این در صورتی است که تربیت به عوامل موثر در ساختمان وجود آدمی مستند گردد، محال است که تربیت ثمری داشته باشد و یا نتیجه ای به بار آورد، بدون آنکه عوامل ایجادکننده این ثمرات موردنظر و توجه قرار گیرند، عوامل مهمی را که غالباً علمای تعلیم و تربیت به عنوان عوامل موثر در تربیت انسان مطرح می کنند دو عامل "وراثت" و "محیط" است گرچه اعتقاد به تاثیرات کمی و کیفی این دو عامل مورد اتفاق اینگونه دانشمندان نیست اما در عین حال، تاثیر این عوامل در تربیت انسان امری است که غالباً به آن معتقدند، در تعلیم و تربیت اسلامی گرچه به دو عامل فوق اهمیت داده می شود ولی عوامل تربیت را تنها محدود به دو عامل وراثت و محیط نمی داند بلکه عواملی چون "اراده" و "عوامل ماوراء طبیعت" را در تکوین شخصیت آدمی موثر می داند.14
سخن، ابزار تربیت
شاید بتوان مساله تربیت را از جمله مسائلی شمرد که عوامل تاثیرگذار آن، بر حسب گوناگونی ابعاد وجودی انسان، در موقعیتهای مختلف، تاثیری یکسان نمی گذارد و پیامدهای گوناگونی به همراه دارد، زیرا اندیشه ها، عاطفه ها، احساسها و همچنین فضاهای پیرامونی که فرد تربیت پذیر را دربر می گیرند، در نوع اثرگذاری عوامل تربیتی موثرند. به این خاطر، طبیعی است که سخن به عنوان ابزار انتقال اندیشه ها، از مهمترین و کارآمدترین ابزارهای تربیتی به شمار رود. از آن جهت که بار معنایی، فکری و عملی ویژه ای را با خود حمل می کند و احیاناً افاده کننده نکات و مفاهیمی است که در طول تاریخ مخاطب انسان، در پیرامون آن شکل گرفته و ]ظاهراً[ در معنای واژگانی آن وجود ندارد. چون واژه ها ]اغلب در طول زمان[ مفاهیمی می یابند که با آنها بر وسعت معنای آنها افزوده می شود و یا از آن کاسته می گردد.
از این رو، سخن، در واقع ابزاری الهی برای تربیت است که در کتابهای آسمانی مورد بهره برداری قرار گرفته است.
همچنین باید افزود: روند تربیت، همواره با خط سیر طولانی "سخن" و "کلمه" در تاریخ انسان همگام و همراه بوده است و تاثیرات منفی و مثبت متقابلی داشته اند.15
اسلام و تربیت پذیری انسان
روایات اسلامی، کودک را، بالفطره شایسته و مستعد تربیت می داند. اسلام معتقد است با تحت مراقبت قرار دادن قوای کودک، می توان او را ساخت و تا حدود زیادی می توان او را جهت داد و او تغییرپذیری را در تمام مدت حیات خویش حفظ می کند و این وضع در سطحی با این وسعت، خاص انسان است.
حضرت علی (ع) راجع به نقش پذیری نونهالان می فرمایند:
"صفحه دل نوجوان همچون زمین مستعدی است که هیچ گیاهی در آن نروئیده و آماده هر نوع بذرافشانی است."
دل نوجوان آماده هر نوع بذرافشانی است، نشان دهنده تربیت پذیری انسان است که اگر بذر خار در آن پاشیده شود در آن خار می روید، به عبارت دیگر کودک انسانی شرور خواهد شد و اگر بذر گل و میوه در آن پاشیده شود، گل و میوه به بار خواهد آورد و به عبارتی دیگر انسانی خوب خواهد شد. اما نکته دیگری که تذکر آن حائز اهمیت است این است که دل نوجوان نسبت به پرورش خیر و شر در خود استعداد و قابلیت خاصی دارد که با افراد دیگر متفاوت است. بنابراین هرچه بطور کلی انسان تربیت پذیر است اما این طور نیست که همه انسانها دارای استعدادها و قابلیتهای یکنواختی باشند و ما بتوانیم به سادگی همه آنها را بطور یکسان در جهت مطلوب تربیت کنیم.
غیر از قابلیتها و استعدادهای گوناگون افراد، امر دیگری که "تربیت پذیری انسان" را محدود می کند، مساله "اراده" است.
از نظر اسلام چون هر انسانی دارای اراده است لذا می تواند در برابر تربیت و مربی خود بی تفاوت نبوده و حتی در صورت لزوم مخالفت نماید. با توجه به مطالبی که گذشت نتیجه می گیریم که انسان، شایسته و مستعد تربیت است و پیامبران الهی نیز با این حقیقت برای هدایت انسانها مبعوث شده اند، اما در عین حال "تربیت پذیری انسان" گاهی محدود و مشروط می گردد. 16
نکات عقلی و اسلامی در تربیت پذیری انسان
1- اگر تربیت پذیری نباشد وجود اصل تکلیف در اسلام خطاست و معنی ندارد.
2- اگر انسان تربیت پذیر نبود پیامبران الهی بیهوده بود و معنی نداشت.
3- اندرزها و تبشیرها بیانگر این است که انسان تربیت پذیر است.
4- توجه به مراتب و مراحل امر به معروف و نهی از منکر بیانگر این است که انسان تربیت پذیر است.
5- دعوت به توحید و تحریض به علم و دانش و … بیانگر این است که انسان تربیت پذیر است.
6- انسان در بدو تولد هیچ دانش و اطلاعی از این جهان نداشت. بعدها در اثر ابزار شناخت توانست دانشی بیاموزد و اطلاعاتی را جمع آوری کند.
7- راه فساد و اصلاح را اگر به افراد بیاموزیم عده ای هستند که آزادانه و بر اساس خواست خود آن را می پذیرند و عده ای هم آگاهانه آن را طرد می کنند و مساله عقل و خرد آدمی موید خوبی در این راه است.
8- تجارب عملی اولیاء و مربیان نشان می دهد که بسیاری از افراد را توانسته اند به راه اصلاح آورند و گروهی را هم فاسد سازند.
9- آنچنان که هم بعضی از مربیان مدعی هستند دستشان در تربیت باز نیست و علاقه مند هستند که فرزندشان درجات عالی علمی را طی نماید. ولی او مرتبا درجا می زند و ذهن او کشش لازم برای پیشروی ندارد و یا در برابر خواسته مربیان مقاومت می کند و راه خود را ادامه می دهد نه خواست مربی را.
10- انسان می تواند با شرایط خاص آب و هوایی، جمعیتی، مذهبی خود را تطبیق دهد و برای ادامه حیات انس و الفت لازم را بدست آورد.17
ارزش و اهمیت تربیت
در اهمیت و ارزش تربیت همین بس که قرآن کریم محور دعوت پیامبران را عموماً و پیامبر عظیم الشان اسلام را خصوصاً تربیت و تکمیل فضایل اخلاقی قرار داده است. و این از موضوعات است که جامعه بشری از همان روزگار نخستین حیات به آن نیاز داشته و روز به روز با توسعه زندگی اجتماعی و علمی و سیاسی این نیاز بیشتر شده است.18
"به حقیقت ما فرزندان آدم را عزت و کرامت عطا کردیم و در خشکی و دریا آنها را نیرومند ساختیم و از نعمتهای پاکیزه بهره مندشان نمودیم و بر بسیاری از آنانکه آفریدیم برتریشان دادیم برتری و فضیلتی عالی و شایسته."19
توضیحاتی دیگر در باب هدف تربیت و تعلیم
هدف تربیت و تعلیم پرورش و رشد دادن نیروها و استعدادهایی است که آفریدگار جهان در وجود انسان برای سعادت و کمال او به ودیعه نهاده است. به عبارت دیگر تربیت ایجاد تحول و تغییری است در انسان بطوری که فرد بتواند بوسیله آن نیروها و استعدادهای ارزنده خویش را در راه کمال و سعادت حقیقی خود و جامعه به کار اندازد و اهداف اصیل زندگی و راه نیل به این اهداف را تشخیص داده برای تحقق بخشیدن به این آرمانها توانایی پیدا کند.
مسلم است که این وظیفه مهم و مقدس از جانب مربی و معلمی صورت پذیرد که خود از نتایج و مزایای تربیتی و از کمالات مطلوب برخوردار است و هدفهای حقیقی زندگی و طریق وصول به این هدفها را یافته و به این اهداف معتقد و مومن است.
و بعد از همه این خصوصیات با تصمیم و علاقه خاص و با هدف مشخص و توانایی لازم دست در کار این وظیفه بزرگ می شود. بهمین دلیل است که مقام معلم و مربی بس والا و ارزش کار و کوشش او بس بزرگ می باشد.
الف) معلم باید بکوشد در مرحله اول خود را به سرمایه های علمی و اخلاقی مجهز ساخته تا بتواند فرد مورد تربیت را از فضیلت ها و از دانشها و بینشهای لازم بهره مند نماید.
ب) مربی و معلم آگاه متوجه است که موضوع کارش یک عنصر شیمیایی و یا یک گیاه و یا یک حیوان نیست بلکه فرد انسانی است که ویژگیهایش با همه موجودات دیگر جهان فرق اساسی دارد. انسانی است که با استعدادهای گرانبها و نیروهای بزرگ استعدادهایی که اگر بطور صحیح باز و شکفته شود همه خود فرد در راه کمال مطلوب پیش می رود و برای یک زندگی نوین آماده می شود و هم اجتماع از او بهره فراوان می برد.
ج) مربی و معلم باید بداند که جامعه پیوسته رو به کمال می رود و اوضاع و شرایط هر نسلی از نسل قبل پیچیده تر می شود و با این تربیت وظیفه معلم حساستر می گردد. بنابراین معلم نباید انتظار داشته باشد که محصلش مطالب را مانند ضبط صوت گرفته و تحویل دهد. بلکه همت او باید بر این باشد که دانش آموز هرچه بیشتر قدرت ت فکر و تشخیص و دریافت پیدا کند. طوری که با این نیروها حداقل مقداری از مسائل و مشکلات آینده را خود بتواند حل کند.
متاسفانه در بعضی از معلمان و دبیران هنوز این رسم کهنه و غلط دیده می شود که اصرار دارند محصل مطالب درسی را با فشار به قوه حافظه عین جملات کتاب یا جزوه معلم حفظ نموده بازگو نماید.
د) مربی نباید تصورش از محصل اینگونه باشد که او را بالقوه انسان فرض کند و بالفعل حیوان و خیال کند که زندگی امروز محصل بمنزله فرع و مقدمه زندگی آینده است. به عبارت دیگر نباید زندگی امروز او را فدای فردا کند و او را از مقتضیات سنی خودش محروم نموده به کارهایی مجبور سازد که از حوصله و از نیاز او بیرون است بلکه معلم باید بکوشد که کودک یا نوجوان در ضمن اعمال مربوط به سن خویش راه و رسم صحیح بزرگتران و روش زندگی فردا را هم یاد بگیرد و استعدادهای درونی خویش را کمال دهد.
ه) مربی باید بیش از هر چیز مسئولیت مهم خویش را احساس کند و موقعیت خود و نیز تاثیر این موقعیت را در روح دانش آموز ادراک و باور نماید. باید متوجه باشد که جامعه او فرزندان عزیز یعنی عالیترین و ارزنده ترین ثمره وجودی خود را به امانت به او سپرده اند و مردم جامعه به او اعتماد کرده برای او احترام قائل اند و لذا از او هم انتظاراتی دارند.
معلم و مربی باید متوجه باشد که اثر وجودی او رفتار و گفتار و محبت او حتی اخلاص و نیت پاک او می تواند تاثیر عجیبی بر اعتماد دانش آموز داشته باشد و خلاصه در سرنوشت انسانهای امروز و انسانهای فردا دخالت مستقیم دارد. به بیان دیگر مکتب او مکتب انسانساز است انسانهایی که در جامعه فردا باید زمامداران دلسوز مملکت او شوند وزیران و نمایندگان ملت و طبیبان و مهندسان و کارشناسان مردمی گردند که جان و مال و آبرو و دینشان را در سایه آنها محفوظ می بینند آری معلمان و دبیران باید انسانهای واقعی برای ملت خود تربیت کنند نه درنده خویانی که در قلبشان ذره ای رحم و شفقت و نوعدوستی و انصاف وجود ندارد و باطنشان از نیرنگ و ریا و نفاق و دروغ و تهمت پر شده باشد و معلم صاحب قدرت و فعال مایشاء و زمامداران مستبد در کلاس درس نیست تا انتظار داشته باشد که کودکان و نوجوانان همچون بندگان و بردگان او بوده باید بیچون و چرا از او اطاعت کنند. برعکس باید کلاس درس برای محصل میدان حسات و نفس کشیدن و جای آزمایش استعدادها و محل تشکیل عادات و خصائل پسندیده باشد.
کلاس باید نمونه محیطی انسانی و محیطی پاک و صاف و زدوده از زنگارهای خودبینی و رعب و قدرت طلبی باشد تا محصل با اعتماد کامل بتواند خود را از این آئینه پاک و صاف به معلم عزیز و مورد اطمینانش نشان دهد. و معلم بلندنظر و پاک نیت هم در این آیینه بتواند به نقایص فرزند عزیزش آگاهی یابد و چشم و بصیرت او را از افق کلامس به جو جامعه باز نماید.
معلم در این میدان پدری است و یا مادری است مهربان و رهبری است روحانی که با رفتارش حسن اعتماد و احترام و بزرگتر از آن محبت و اخلاص دانش آموزان و نوجوانان را به خود جلب می نماید.
و با احترام متقابل و راهنمایی های عاقلانه خود آنها را به راه هدایت و سعادت سوق می دهد و از جهالتها و انحرافها و مفاسد محفوظ می دارد. یعنی کار بسیار مشکلی که همان رسالت انبیاء است. کار مشکلی که جز از معلمان از قدرت دیگران خارج است.
تربیت و وظایف آن
تعریف اصطلاحی کلمه: چنانکه دانشمندان علم تربیت نظر می دهند.
معنی این کلمه اگرچه از جهت شکل لفظ بظاهر متعدد و مختلف شده است اما بنظر این دانشمندان و بخصوص علمای جدید این الفاظ در اصل و اساس با هم توافق دارند.
جولز سیمون20 : در تعریف تربیت گفته است: تربیت طریقه ای است که عقل بوسیله آن عقل دیگر و قلب قلب دیگری می شود.
پستالوزی گوید21: تربیت رشد دادن تمام نیروهای کودک به طور کامل و هماهنگ است.
هربرت اسپنسر22: گفته است تربیت عبارت است از آماده ساختن انسان برای آنکه بتواند یک زندگی کامل داشته باشد.
کانت گوید23: هدف از تربیت این است که انسان را به کمال ممکن برسانیم.
خلاصه معنی تربیت بعد از این تعریفات متعدد عبارت است از آماده ساختن افراد بطور کامل آنچنانکه شایستگی زندگی اجتماعی را دارا شوند اجتماعی که دارای هدف باشد.
و به معنی دیگر ممکن است تربیت را نوعی کار عملی بشمار آورد که میان دانش آموز و محیطی که می خواهند او در آن زندگی کند ارتباط و کیفیت خاصی بدهد.
خلاصه نظریه مذکور این است که همانطور که عضلات یک بدن با حرکات و بازیهای تمرینی نشاط و نیرو می گیرد مسلکات عقل هم بوسیله تحقیق و بررسی مواد مشکل نیرومند می شود. بر این اساس علم را بمنزله پایگاه ترقی شمرده اند که ملکات عقل بر آن پایه گذاری می شود.
ویژگیهای تربیت دختران
والدین، اغلب در مسیر تربیت دختران با دشواری مواجه اند… حال می خواهیم نظر اسلام را در این زمینه بیان کنیم.
در آغاز باید نیک بدانیم که دختر هم مانند پسر انسان است و وظیفه ما پرورش جنبه های انسانی وجود او به شکلی است که روح و روانش را نیازارد. و او را در موقعیتی قرار ندهد که در کردار و رفتار خویش همچون انسانی متهم، خود را جوابگوی لحظه لحظه اوقات و عملکردهای خویش و اسیر نگاههایی ببیند که او را محاصره کرده است.
تربیت دختران معمولاً بر این پایه شکل گرفته است که "دختر" "عار" و "آبرو" است و بر او از "مرد" باید ترسید و ناچار باید او را در چارچوبی محدود و در بسته محبوس کرد که کلیدش را فقط پدر و برادر در دست داشته باشند.
حال آنکه در اسلام، "عار" مسئله ای فردی است و اگر کسی مرتکب خطایی شود مسئوولیتش صرفاً بر گردن خود اوست و خانواده اش هیچ دخلی در آن ندارند. وظیفه ای که ما بر عهده داریم این که دختران و پسران را به شکلی تربیت کنیم که احساس کنند انسانهایی هستند صاحب اختیار که راه و روش زندگی شان را خداوند مشخص نموده است و از جنبه های گوناگون روحی، جسمی، عقلی و رفتاری باید به آن پایبند بمانند.24
عالیترین انتساب
حضرت علی (ع) می فرمایند: "ادب و تربیت خوب از هر بستگی سببی و نسبی شریفتر و افتخارآمیزتر است."25
بهترین میراث
حضرت علی (ع) فرموده اند: "هیچ ارثی مانند ادب و اخلاق پرارج و گرانمایه نیست."26
حضرت سجاد (ع) در انجام وظیفه سنگین تربیت فرزند، از خداوند بزرگ استمداد می نمود و در ضمن دعاهای خود در پیشگاه الهی عرض می کرد:
بارخدایا مرا در تربیت و ادب و نیکوکاری فرزندانم یاری و مدد فرما.
بروز نتایج تربیت
موقعیکه عقل بالغ می شود و به محیط پرشور نوجوانی قدم می گذارد و قوای جسم و جانش با سرعت شکوفا می شوند، نتایج خوب و بد تربیت های دوران کودکی نمایان تر می گردند و با قوت و شدت بیشتری ظهور می نمایند، بطوری که تمام گفتار و رفتار نوجوان را تحت تاثیر قرار می دهند.
کودک وقتی از مادر متولد می شود هیچ نمی داند و صفحه دلش از نقش هر علم و دانشی خالی است. ولی خداوند وی را با وسایل دانش آموزی مجهز فرموده است، به او ذهن مستعدی عطا کرده که تدریجاً تکامل می یابد و آماده فراگرفتن مطالب علمی می شود، همچنین به او چشم و گوش داده تا ذهن را با جهان خارج مرتبط کند و از راه مسموعات و مبصرات، حقایق را درک کند و به مدارج علم و معرفت نائل گردد.27
بخش دوم: "شخصیت"
یکی دیگر از مباحث مهم در قلمرو روان شناسی تربیتی، بررسی نقش تربیتی اولین مربیان و معلمان کودکان و نوجوانان، یعنی "پدر و مادر" از همان ابتدای اندیشه فرزندآوری است؛ چرا که شخصیت افراد در خانه و کانون خانواده شکل می گیرد. تولد فرزندان در خانه، بزرگترین موهبت و نعمت خداوندی است، زیرا مهمترین رسالت والدین تعلیم و تربیت صحیح و شکوفا ساختن استعدادهای بالقوه این امانت الهی است. وجود نوزاد تازه به دنیا آمده، کاملاً بکر و مستعد هرگونه شکل پذیری و تربیت پذیری است. چگونگی شکل گیری شخصیت کودکان با نحوه نگرش والدین نسبت به آنها و رفتار تربیتی ایشان در ارتباط است. اینکه پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند:
"به شخصیت فرزندانتان بها دهید و آنان را محترم و گرامی بدارید، با آنها با محبت و نیکی رفتار کنید و با گفتار و کردارتان بهترین آداب زندگی را به آنان بیاموزید" بیانگر توجه به ارزش و منزلت کودک در نظام الهی است. الحق، الگوهایی همچون مادر و پدر در سالهای اولیه رشد کودکان که بسیار سریع و حساس است بیشترین مسئوولیت را در نقش پذیری بچه ها، ظهور رفتارهای اجتماعی و شکل گیری آنها دارند.
در اینجا قبل از اینکه به اختصار و فهرست وار به عوامل موثر در تکوین شخصیت کودکان و نوجوانان بخصوص خانه و مدرسه اشاره ای داشته باشیم، تعریف مختصری از معنا و مفهوم شخصیت ارائه می کنیم.28
شخصیت چیست؟
به طور کلی شخصیت مجموعه رفتارها و ویژگیهایی است که انسان خاصی را مشخص می کند. در نظر روان شناسان، شخصیت، عبارت است از وحدت مخصوصی که از مجموع صفات طبیعی و اکتسابی بالنسبه ثابت فردی بوجود می آید و او را در سازشهای عمومی و برخوردهای اجتماعی از سایر افراد متمایز می سازد.29
صفات پایدار
منظور از شخصیت، وحدتی است که از صفات ظاهری و انگیزه های نهانی به وجود آمده است و ما از همه صفات مختلف فرد، آن صفات را جزء شخصیت او می شماریم که نوعی پایداری داشته باشد. اگر شخصی عادتاً آرام است و گاهی برانگیخته می شود آرامی صفت شخصیت اوست نه انگیزش پذیری"
کسانیکه شخصیت اخلاقی آنان به آرامی و ملائمت است اگر احیاناً در مورد مخصوص خشمگین و برافروخته شوند خیلی زود از کرده خود پشیمان می گردند. زیرا آن حالت زودگذر با شخصیت اخلاقی و وضع روحی آنان ناسازگار است.30
منشا شخصیت
یکی از مسائلی که در بحث شخصیت مور تحقیق و گفتگوی روان شناسان قرار گرفته و دانستن آن برای نسل جوان مفید و سودمند است شناختن منشا شخصیت است. برای آنکه جوانان بتوانند شخصیت را تا جائیکه ممکن است و در سازگاریهای اجتماعی به شایستگی موفق شوند لازم است به منشا شخصیت خود پی ببرند.31
صفات اختصاصی شخصیت هریک از افراد بشر که پایه سازشهای اجتماعی اوست از دو منشا اساسی سرچشمه می گیرد یکی وراثت طبیعی و دیگری محیط تربیتی است. بعبارت دیگر صفات و ممیزات شخصیت آدمی بر دو نوع است:
یکی صفات طبیعی و دیگری صفات اکتسابی است.32
اثبات شخصیت
جوانانی که از نظر طبیعی سالم و موزون آفریده شده اند، و از نظر تربیتی نیز در پرتو مراقبتهای والدین و مربیان لایق خود، با صفات حمیده و سجایای اخلاقی پرورش یافته اند به آسانی خود را با محیط جامعه تطبیق می دهند و خیلی زود به اثبات شخصیت و حسن سازگاری با محیط موفق می شوند. برعکس جوانانی که از نظر طبیعی در افکار یا اندامشان نقائص و عیوبی وجود دارد یا در محیط خانواده و اجتماع، بد تربیت شده اند و از والدین و مربیان خویش صفات ناپسندی را فرا گرفته اند در اثبات شخصیت و سازشهای اجتماعی با مشکلات گوناگونی روبرو هستند. بعضی از آنها با دشواری و زحمت تا اندازه ای خود را با جامعه منطبق می کنند و بعضی تا پایان عمر از هم آهنگی اجتماعی محرومند و هرگز به توافق با محیط زندگی موفق نمی شوند.
جوان و محیط اجتماعی
زندگی اجتماعی فرزندان بشر با سپری شدن دوران بلوغ و فرا رسیدن ایام جوانی آغاز می شود و جوانان به محیط وسیع جامعه قدم می گذارند. ضرورت زندگی ایجاب می کند که جوانان با طبقات مختلف مردم بیامیزد و مانند چرخ گردنده ای با گردش چرخهای گوناگون اجتماع بگردد، مسئولیتی را بعهده بگیرد و برای جامعه کار کند،33 جامعه نیز او را به نام یک فرد مفید و فعال بشناسد و عضو زنده ای در پیکر اجتماعش بداند نیل به این هدف بزرگ و اساسی ملتزم احراز شخصیت و به دست آوردن صفات پسندیده و متناسب برای سازگاری با اجتماع است.
اسلام و صفات شخصیت
در آئین مقدس اسلام مسئله شخصیت اجتماعی افراد از نظر صفات طبیعی و اکتسابی و همچنین موضوع سازگاری با محیط و حسن معاشرت با مردم مورد توجه مخصوص قرار گرفته است. و اولیاء گرامی اسلام ضمن احادیث بسیاری صفات پسندیده شخصیت و ارزش سازگاری با محیط را به عبارات مختلفی توضیح داده و به پیروان خود خاطرنشان نموده اند و در اینجا به بعضی از آنها اشاره می شود.
از حضرت سجاد (ع) حدیث شده که رسول اکرم در خطبه خود فرمود:
خیر و سعادت برای کسی است که اخلاقش پسندیده و خویش پاک باشد، باطنش نیکو و ظاهرش خوب باشد، مازاد اموال خود را انفاق کند و از اداء سخنان زائد امساک نماید و با همه مردم به عدل و انصاف رفتار کند.
شخصیت فرزندان
بعضی پدران و مادران تصور می کنند که فرزند آنها برای اطاعت و فرمانبری از بزرگترها آفریده شده است؛ غافل از آنکه طفل دارای عواطف و تمایلاتی است. که اگر به آنها ارزش ندهند و به سئوالات او جواب نگویند شخصیت او را غیرمستقیم و روزبروز ضعیف می کنند. به طوری که در آینده قادر به انجام مسئولیتهای خود نخواهد بود. بعضی مادران و پدران، فرزندان را اصلاً جزء انسانها به حساب نمی آورند. گفتارها و سئوال های فرزند را با بی اعتنائی تلقی می کنند و گاه به او می خندند که خواه ناخواه فرزند این خنده را به حساب مسخره کردن و تحقیر خود می آورند. تکرار و ادامه این روش تدریجاً فرزند را در نظر خودش خوار و ضعیف می نماید و شخصیت او را تنزل می دهد. ممکن است گفته شود پس مادران و پدرانی که به جهت نداشتن علوم کافی جواب سئوالات کودکان را نمی توانند بدهند چه کنند؟
جواب گوئیم در مرحله اول این عذری است غیرقابل قبول. پدر و مادر باید سعی کنند خود را از جهت معلوماتی که مورد نیاز و مورد سئوال فرزند است مجهز سازند.
در مرحله دوم اگر پدر و مادر از ده سئوال او یک یا دو سئوال را نمی دانند صریحاً بگویند نمی دانیم خود این جمله اعتماد کودک را به پدر و مادر جلب می کند. به علاوه فرصتی است که پدر و مادر می توانند جواب سئوال او را تحقیق کرده بعداً به او بگویند. ضمناً جواب سئوالهای فرزند را با ابتکار و دقت می توان در قالب مثالهایی قابل فهم به او تحویل داد. طوری که نه گمراه شود و نه سئوالهای او بی جواب باقی بماند.34
در جریان کودکی دوم، مفهوم درستکاری، وظیفه شناسی و احترام و غیره تجلی می کند و غالباً وجدان اخلاقی یعنی حس تشخیص نیک و بد، اهمیت اساسی داشته و تا حدود زیادی شخصیت فرد را تحت سلطه خود دارد.35
شخصیت مطلوب، شخصیتی است متعادل و متعالی. زمینه رشد و تعالی وجود کودکان و نوجوانان آن گونه که بایسته و شایسته است زمانی مقدور و میسور خواهد بود که آنها از یک شخصیت متعادل و هماهنگ برخوردار باشند.
مراد از رشد شخصیت متعادل این است که تمامی جنبه های وجودی فرد، همه استعدادها و قابلیت های بالقوه او در زمینه های زیستی، حسی، حرکتی، شناختی، عاطفی، اخلاقی، معنوی، و … همانند یک شجره طیبه، بطور هماهنگ شکوفا شوند. فقط در سایه بهره مندی از چنین رشد متعالی است که بستر کمال و تعالی وجود فراهم می شود.
بشر و خواهش عزت نفس
خواهش عزت نفس و شرافت، یکی از تمایلات عالیه انسانی است که به قضاء حکیمانه خداوند با سرشت بشر آمیخته شده و در نهاد آدمیان ریشه فطری دارد. تمام مردم بطور طبیعی به شرافت و عزت نفس متمایلند و از آن خشنود می گردند و از پستی و فرومایگی متنفرند و از آن احساس رنج و عدم رضایت می نمایند.
خواهش عزت نفس مانند سایر تمایلات طبیعی، از روز اول ولادت بطور زمینه و استعداد در نهاد فرزندان بشر نهفته است و به موازات رشد و نموشان آن تمایل نیز تدریجاً شکوفا می شود و رنگ تحقق و فعلیت به خود می گیرد.
اگر محیط پرورش کودک خوب باشد و برنامه تربیتش بر اساس صحیح پایه گذاری شود، اگر والدین و مربی، خود دارای شرافت معنوی باشند و طفل را به شایستگی به بار آورند تمایل عزت نفس در نهاد وی بخوبی شکفته می شود و با سجیه شرافت رشد می کند. برعکس اگر محیط خانواده فاسد باشد، اگر والدین و مربی بر اثر پستی و فرومایگی اساساً معنی عزت نفس را درک نکنند طفل نیز زبون و پست به بار می آید و خواهش واپس رفته عزت نفسش رفته رفته به دست فراموشی سپرده می شود و در اعماق ضمیرش دفن می گردد.
کودکی که همواره از مراقبت های درست والدین و مربیان لایق برخوردار بوده و به شایستگی تربیت شده است، کودکی که در خانه شریف و محیط سالم زندگی کرده و از اول با شرافت نفس بار آمده است وقتی به دوران پرشور بلوغ و نوجوانی می رسد و احساسات آتشین ایام جوانی سراسر وجودش را مسخر می سازد حس شرافت دوستیش تشدید می شود و خواهش عزت نفس با نیرومندی تمام در نهادش بروز می کند."36
عزت نفس و آزادگی
عزت نفس مایه آزادگی و علو همت است. افراد شریف و عزیزالنفس هرگز به ذلت و بندگی دیگران تن نمی دهند و سرمایه شرافت و آزادگی خود را با هیچ متاع گرانبهائی معامله نمی کنند.
علی (ع) به فرزند خود حضرت مجتبی توصیه فرموده است که "نفس خویش را عزیز بشمار و به هیچ پستی و فرومایگی تن مده گرچه عمل پست، تو را به تمنیاتت برساند، زیرا هیچ چیز با شرافت نفس برابری نمی کند و هرگز به جای عزت از دست داده، عوضی همانند آن نصیب نخواهد شد. فرزند عزیز، آزادگی را از کف مده و بنده و برده دیگران مباش که خداوند تو را آزاد قرار داده است."37
عزت نفس برای همه مردم در کلیه شئون زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی و همچنین در تمام ادوار حیات از دوران کودکی و جوانی تا ایام میانسالی و پیری یکی از ارکان اساسی خوشبختی و سعادت است.
مراعات شرف کودک در خانواده
کودکان مانند بزرگسالان به شرافت معنوی و شخصیت خود علاقه دارند و اگر کسی به حیثیتشان آسیبی برساند سخت رنجیده خاطر و غمگین می شوند و از خود عکس العمل نشان می دهند. والدین و مربیان اگر بخواهند به کودکان خود دستورالعملی بدهند یا در محیط خانواده مراتب قدرت خود را اثبات کنند باید مراعات شرافت کودک را بنمایند و طوری رفتار کنند که عزت نفس اطفال مجروح نشود و شخصیتشان سرکوب نگردد. چه اگر با آنان آمرانه سخن گویند و با خشونت برخورد نمایند نه تنها از دستورشان اطاعت نمی کنند بلکه آشکارا به مخالفت و ستیز بر می خیزند و به این وسیله از گفتار و رفتار تند اولیاء خود انتقام می گیرند.
آئین اسلام و عزت نفس
پیشوای گرامی اسلام از آغاز دعوت به مسلمین درس عزت نفس و علو طبع داد و آنان را با شرافت معنوی و فضیلت روحانی تربیت کرد و این موضوع بقدری مهم و ارزنده وانمود شده که خداوند در قرآن شریف عزت نفس مومنین را در ردیف عزت خود و عزت پیغمبر گرامی خود به حساب آورده است.
"عزت برای خدا و برای پیغمبر و برای مومنین است."
در آئین مقدس اسلام، تمام افراد مسلمین از زن و مرد – فقیر و غنی – ضعیف و قوی – خلاصه هرکس از هر طبقه و در هر مقام بقدری عز و شرفش محترم است که به موجب روایات بسیاری، خداوند اهانت هریک از آنان را مخالفت و محاربه با خود شناخته است.
در مکتب اسلام تمام افراد وظیفه دارند حیثیت و عزت نفس خود را محترم شمارند و از ذلت و زبونی اجتناب کنند و هیچ مسلمانی حق ندارد موجبات پستی و اهانت خود را فراهم آورد.38
امام صادق (ع) فرمودند: "خداوند تمام کارهای مسلمان را به خود واگذار کرده و در اختیارش قرار داده است ولی به او اجازه و اختیار نداده که خود را ذلیل و خوار نماید.39
بخش سوم
خانواده و مسائل نوجوانان و جوانان
الف: خانواده
بخش اول: تربیت و مسائل عاطفی
الف: خانواده و تربیت
از نظر اسلامی خانه کانون مقدس و نخستین پایگاه برای تربیت، سازندگی و حتی آفرینندگی انسان است. این کانون گرم و روشن که مبتنی بر دو رکن عاطفه و فرد است می تواند افرادی بپروراند آزاد، آگاه، آشنا به حدود و وظائف و مسئولیت، سرباز، نگهدار خود و جامعه خویش.
خانه می تواند آموزشگاهی باشد که در آن افراد درس مهر، آشتی، بردباری، ایمان، اخلاق و تعادل را می آموزند یا مدرسه ای که در آن درس کینه و انتقام، ترشروئی، نابکاری، خیانت و دوروئی آموخته می شود.
با همه نفوذهائی که آدمی در طول مدت حیات از جامعه و مدرسه و همبازیها می گیرد باز نفوذ خانواده در او بیشتر و تا پایان عمر در او وجود دارد به همین نظر از نظر عالمان تربیت نقش خانواده نقش فوق العاده و موثرتر از نقش دیگر موسسات است. خانواده در فرزندان سازندگی ایجاد می کنند، آنها را به مبانی فرهنگی، دانش، آگاهی های روز مجهز می سازند طریق زندگی صحیح و آداب زندگی اجتماعی را می آموزند، مهر و اخلاق به فرزندان می دهند و بالاخره آنان را به اخلاق و ادب مجهز می نمایند.
وظایف والدین
آنکس که در طریق پدر یا مادر شدن است بیش از هرچیز باید به وظایف و برنامه های خویش آشنا باشد. نخستین وظیفه آگاهی از هدف، روش و برنامه زندگی است. این دستور مذهب ماست که بدانیم چرا زنده ایم؟ و به خاطر چه امری آفریده شده ایم؟ زندگی چیست؟ و چه هدفی را باید در آن تعقیب کرد؟
همچنان برای آنان که در صدد تشکیل خانواده اند رعایت این نکات ضروری است که چرا تشکیل خانواده می دهند و در انتخاب همسر چه اصول و ضوابطی را باید در نظر بگیرند، چه نکته هائی در زناشوئی باید موردنظر باشد.
در طریق تربیت نسل مادران وظایفی به مراتب دشوارتر است از آن بابت که بیش از پدر در جنین و تربیت نسل نقش دارند. بدین نظر پیش از ازدواج دقتها و مراقبتهائی در کسب آگاهی های لازم باید داشته باشد. با بدنیا آمدن فرزندان سه دسته وظایف در تربیت نسل به عهده والدین قرار می گیرد. وظایفی در جبنه تن که شامل حفظ بدن از خطر، تغذیه مناسب، حفظ بهداشت، توجه به پوشاک و مسکن است. وظایفی در جنبه مغز که شامل مراقبت هوش، حافظه و جنبه هائی استعدادی و ذخایر خدادادی است و بالاخره وظایفی در جنبه روان ذهنی که شامل رشد و پرورش روان، ایجاد خوی و ملکات فاضله در افراد، احیای تمایلات عالی فطری چون ایثار، جهاد، شهادت و …
والدین مسئول با اهدافی که در تشکیل خانواده و پدید آمدن فرزندان در نظر می گیرد موظف به آگاهی و انجام این امور بر اساس روشهائی پسندیده و برنامه ای زمان بندی شده اند که کیفیت آن در کتب اسلامی ما بطور مشروح آمده است.
سخنی دیگر درباره نخستین مربی کودک
محیط تربیت انسان در روزهای اول زندگیش همان خانه است و اولین مربی او همان مادر و سپس پدر و افراد دیگر خانه می باشند . عادتها و خصلتها در این محیط در وجود کودک پایه ریزی می شود. و لذا این دوره را از مهم ترین دوره های شکل پذیری می شود گرچه زمینه های تربیت طفل از مراحلی قبل از بدنیا آمدن او شروع می شود. بدین معنی که افکار و عقاید و عادات و خصائل و حتی غذای پدر و مادر در آمادگی فرزند که از آنها بوجود می آید تاثیری بزرگ دارد.
پدر و مادر اولین و مهمترین مسئول تربیت فرزند می باشند و اگر جامعه بشری و بخصوص پیشوایان عالیمقام اسلام برای پدران و مادران عزت و احترامی بس بزرگ قائل شده اند در قبال مسئولیت مقدس و وظایف ارزنده ای است که برای تربیت و تعلیم فرزندان بعهده می گیرند. بنابراین اینطور نیست که بعضی پدران و مادران تصور می کنند تنها آنان بر فرزندان حق دارند و آنهم حق بزرگ. بلکه باید بدانند که در اسلام هیچگاه حق یک طرفه نمی شود یعنی کودک هم از همان روز نخست زندگیش حقوق بر پدر و مادر خویش دارد که باید این حقوق از طرف آنها ایفا شود.
همچنانکه فرزند ممکن است با عصیان و آزار به پدر و مادر خشم و نارضایتی آنها را فراهم سازد پدر و مادر هم ممکن است بر اثر انجام ندادن وظایفشان در باب فرزند مورد خشم فرزند شوند.
پدر و مادر باید بدانند که اگر فرزندشان خوب باشد یا بد از آنها بوجود آمده است و آنها در تربیت و تادیب فرزندشان مسئوول اند رفتار پدر و مادر با فرزند باید آنگونه باشد که یقین داشته باشند اگر به فرزندشان نیکی کنند پاداش آنرا دریافت خواهند کرد و اگر بدرفتاری نمایند به کیفر آن خواهند رسید.
کودک در روزهای اولی زندگیش قابلیت و آمادگی عجیبی دارد و او بآسانی شکل می گیرد و برای هر عادتی پذیرش نشان می دهد چه این عادت او را به سعادت سوق دهد یا به شقاوت. او با تربیت صحیح و رفتارهای نیک پدر و مادر می تواند یک انسان با فضیلت شود و یا بر اثر تربیت غلط و رفتارهای بد بصورت حیوانی پست بار آید. خوشبختی و بدبختی آینده هر فردی به کیفیت پرورش او در روزهای اولی زندگیش بستگی کامل دارد. و این وظیفه مقدس در اولین محیط و اولین کلاس یعنی خانه به عهده اولین مربی یعنی مادر و سپس بر عهده پدر گذاشته شده است. این مادران و پدران اند که می توانند با محبت همراه با تدبیر خود و با حسن رفتارهای خویش خدمت بزرگی به جامعه کنند. یعنی می توانند در تربیت و ساختن افرادی مهربان و خیرخواه آزادمنش و شجاع درستکار و دانا شریف و مومن فعال پایه گذار باشند. پیامبر اکرم فرمود: بهترین عطیه و ارزنده هدیه ای که پدر می تواند به فرزندش بدهد ادب و تربیت است.40
مادر سهم بزرگتری را در تربیت و ساختن فرزند دارد بطوری که افکار و عقاید مادر و حتی خوراک او در دوران بارداری در سعادت و شقاوت فرزندش تاثیر زیاد دارد. به همین جهت پیامبر اسلام فرموده است: سعادتمند کسی است که سعادتش از همان دوران بارداری مادر و در شکم مادر پایه گذاری شده است و بدبخت کسی است که زمینه بدبختی او از دورانی که در شکم مادر زندگی می کرده شروع شده است.
البته این مطالب به آن معنی نیست که عوامل دیگر از قبیل رفتار پدر و مادر در خانه و زحمت و تربیت معلم در مدرسه و اوضاع و شرایط اجتماعی در جامعه موثر در شکل پذیری افراد و تعیین کننده سرنوشت آنها نمی باشد. بلکه مقصود این است که طفل با آمدنش به دنیا سرمایه هایی را همراه خود می آورد که می تواند در آینده او دخالت کنند.
بنابراین باید دانست که اولاً کار تربیت از روز تولد نوزاد شروع نمی شود بلکه مراحل پیش از آن هم باید مورد توجه خاص قرار گیرد ثانیاً اگر این سرمایه ها نیکو باشد زمینه هایی را برای سعادت فرد در زندگی آینده اش فراهم می سازد و اگر این سرمایه ها بر اثر سهل انگاری و غفلت و جهالت یا بی تقوایی و بی ایمانی مادر مناسب و نیکو نبود می تواند زمینه ای برای شقاوت فرد در زندگی بعدی ایجاد نماید با توجه به اینکه عامل وراثت و عامل تربیت محیط و شرایط اجتماعی و نیز استعدادهای خدادادی فرد و همت و اراده خود شخص هریک در خوشبختی و موفقیت های انسان سهم مخصوص به خود را دارد. و گاه ممکن است قدرت و زیادت یک عامل ضعف و نقص عامل دیگر را جبران کند. مثلاً اگر شخصی از یک محیط مناسب زندگی و از یک تربیت خوب برخوردار باشد آن محیط مساعد و این تربیت خود نقصهای وراثتی او را تحت الشعاع قرار می دهند و شخص را در زندگی موفق و سعادتمند می سازند.
یا ممکن است فردی از محیط مناسب اقتصادی و اجتماعی بهره کافی ندارد اما با بکار انداختن قوای باطنی خود و یا اراده و همت خویش راه کامیابی و سعادت را برای خود هموار سازد و کسریهای اقتصادی و اجتماعی را به این وسیله جبران کند.
خلاصه آنکه خدای مهربان راه های مختلف و عوامل متعددی را برای کمال و سعادتمندی انسان در پیش روی او نهاده است که اگر از عاملی محروم ماند عامل دیگر به یاری و کمک او بشتابند و مانع را از سر راه او بردارد.
دانستیم که مادران و پدران از جهت تربیت فرزندان در برابر اجتماع مسئوول اند و در این باب مسئولیت مادر خیلی بیش از پدر است زیرا اولاً تمایل و نیاز فرزند در دوره اولی تربیت به مادر وسیعتر و زیادتر است و ثانیاً طبیعت و آفرینش در ساختمان جسمی و روحی زن برای ساختن مردان بزرگ اجتماع هنر و دقت خاصی بکار برده است که در خلقت مرد این ظرافت و امتیاز وجود ندارد.
معلم اول کودک
اولین معلمی که درس زندگی به کودک می آموزد و در دل پاک او نقشهای خوب و بد ترسیم می کند پدر و مادر است. اولین عاملی که دل بی آلایش طفل را به صفات پسندیده یا ناپسند متصف می سازد و در وی تمایلات روا یا ناروا را پدید می آورد تربیت خانوادگی است.
جسم و جان کودک در محیط خانواده پرورش می یابد و اساس اولیه ساختمان اندام و اخلاق وی در دامن والدین پی ریزی می شود، پدران و مادران دانا و دلسوزند که می توانند فرزندان لایق و شایسته بسازند و برعکس والدین بی علاقه و نادانند که فرزندان را افراد فاسد و نالایق بار می آورند.
باید تا مادران با خرد و رای کودک دانا بپرورند به دامان
مادر آموزگار و طفل نوآموز دامن مادر بود نخست دبستان
پی ریزی قواعد زندگی
البته طفل می تواند در آینده بر آسمانهای پیروزی پرواز کند، ولی تقدیر طفل مرتبط با کسانی است که وی را زیر نظر و تحت کنترل خویش می گیرند و اولین قواعد و قوانین را برای طرز رفتار و اخلاق او پی گذاری می نمایند و اولین توقعات او را درباره زندگی بنا می کنند.
خانواده و تربیت
هیچ گونه تشکیلات اجتماعی در ساختن طفل به اندازه خانه موثر نیست، زیرا در آن، اولین قالب ریزی اخلاق انجام می گیرد. در یک خانه (خوب) و شایسته، وسائل کمال زودتر و سریعتر آماده می گردد و به طفل کمک می شود که قدم به قدم در راه اعتماد به نفس لیاقت، علاقه مندی به کار و مسئوولیت و تفاهم پیشرفت نماید.
در خانه (بد) از پیشرفت بطرف کمال جلوگیری می شود، طفل احساس می کند که کسی او را نمی خواهد و شاید به همین جهت او با اعتماد و اطمینان در زندگی حرکت نمی کند، و یا آنکه از بس او را تهدید می کنند وحشت زده می شود و از همه چیز هراس دارد به طوریکه پس از چیزی از زندگی خجلت زنده می شود، یا آنکه والدین طوری با او رفتار می کنند که طفل هیچ وقت نمی تواند عکس العمل آنها را در وقایع، پیش بینی نماید. بنابراین دائماً در یک حالت عصبانی به سر می برد، یا آنکه او خود موضوع یک نوع رقابت حسودانه بین والدین خویش قرار می گیرد، یا آنکه برای به دست آوردن آنچه که بدان محتاج است مجبور می شود از راه آنچنان رقابت مهاجمانه ای وارد شود که چیزی نمی گذرد که کلمه (دشمن) خیلی بیشتر از کلمه (دوست) برای او مفهوم پیدا می کند، یا آنکه به وسیله معاشرت با دیگران به این نتیجه غلط می رسد که اگر از برآوردن احتیاجات فردی صرفنظر شود دیگر زندگی هیچ گونه معنایی نخواهد داشت. کسانی که در این قبیل خانه ها و خانواده ها متولد می شوند فقط از دوران بچگی به دوران بلوغ پا می گذارند ولی نمی توانند به شایستگی مدارج ترقی را بسوی کمال بپیمایند.
شریفترین خدمت
پدران و مادران، با تربیت صحیح فرزندان، بزرگترین دین ملی و انسانی خویش را ادا می کنند و مهمترین وظیفه اسلامی خود را نسبت به آنان انجام می دهند. در مکتب آسمانی اسلام، هیچ خدمتی از ناحیه پدران و مادران درباره فرزندان، شریفتر و عالیتر از تربیت صحیح نیست.41
حضرت علی (ع) فرموده اند: "هیچ پدری به فرزندش تغضل ننموده است که عالیتر و شریفتر از تربیت خوب باشد."42
مراقبت ها در هفت سال سوم
فرزندان ما در این دوره از سن خود در وضعی هستند که به اندازه کافی رشد کرده و قادرند سرپای خود بایستند. به علت زندگی و معاشرت با افراد مختلف، دیدن گروهها و دستجات آگاهی هائی به دست آورده و بینشی کسب کرده اند. با این حساب نمی توان نظرات و افکارشان را نادیده گرفت.
مفاهیم جزئی که در مراحل قبلی حیات داشته اند جای خود را به مفاهیم کلی داده اند و آنها را در حدود قدرت هضم و تحلیل مسائل را دارند. آنچه مهم است رعایت آزادی های تحت کنترل اوست ولی نه بگونه ای که احساس خ فقان و محدودیت بی حساب کنند و وجود والدین را به عنوان مزاحمان زندگی خود به حساب آورند.
درست است که از لحاظ روانی وضعی تقریباً نامتعادل دارند و نمی توانند با پدر و مادر کنار آیند و یا درست است که در برابر مسائل جدید و آنچه را که موافق با میل شان نیست حالت عصیان و طغیان دارند ولی وضع به صورتی است که می توان با آنها کنار آمد و از فداکاری متکی به احساسات شان در طریق سازندگی آنها استفاده کرد.
تمایلات نوجوان و جوان
به علت رشد ردن و یافتن قدرت همه خواسته های دوران کودکی که بگونه ای توسط والدین سرکوب می شدند اینکه زنده شده و سر بر می آورند. اظهارنظرها، فرماندهی ها، طردورها، ضرب و شتم های شان اغلب به خاطر تحقق خواسته ها، ارضای تمایلات و به کرسی نشاندن سخنان خویش است.
آنچه که تا حدودی این مساله را در آنان تعدیل می نماید سپردن مسئولیت کار به آنهاست که هم سبب اشتغال اوقات او می شود تا بی جهت پدر و مادر را آزار نرساند و هم به سختی و دشواری کار آگاه گردد و دریابد که نباید این همه خواسته ها و توقع داشته باشد.
فعالیت هائی که به نسل نوجوان سپرده می شود باید به صورتی باشد که آنها را زیرنظر پدر و مادر به انجام رساند. اینکه آنان به طور کامل از نفوذ خانواده خارج شوند نوعی خطاست. می توان از راه امر و نهی های مستقیم و یا غیرمستقیم، تذکر و خیرخواهی دوستی و ایجاد ملاحظات آنان را بر سر مرز قانون و نظام خانواده آورد.
توجه به نیاز آنان
فرزندان نوجوان و جوان ما همانند خود و یا حتی بیشتر از ما نیازمندهائی دارند و در رفع این نیازها نسیه پذیر نیستند. تا آنجا که امکان دارد و مصلحت ایجاب می کند که در رفع این نیازها باید اقدام کرد.
در این امر نباید دوران زندگی خود را به رخش بکشید و بگوئید مثلاً من موقعی که در سن و سال تو بوده ام یتیم و از غذا و لباس کافی محروم بوده ام. حرف شما درست است ولی او امروز که یتیم نیست. پدری یا مادری چون شما بالای سردارد و می داند که می توانید خواسته های او را برآورده کنید، و تازه اگر هم امکان برآورده شدن این خواسته ها نیست لااقل او را قانع کنید.
بخشی از نیازهای آنان شامل غذا، لباس، مسکن مناسب، تفریح، استراحت، و از این قبیل است که بیش یا کم برآورده می شود. بخشی دیگر که از اهمیت بیشتری برخوردارند عبارتند از احترام، امنیت خاطر، آرامش روان که آن را شما باید تامین کنید به آنها شخصیت بدهید، گرامی شان بدارید و در عوض از آنان کار و مسئولیت بخواهید.
مهرطلبی آنان
هرگز این تصور را به خود راه ندهید که فرزندان ما بزرگ شده اند و دیگر احتیاجی به محبت و مهر پدر و مادر ندارند. نه، چنین نیست، محبت اساسی ترین نیاز انسان در همه مراحل حیات است. آدمی هرچند که بزرگ باشد و به هر درجه ای که از نظر دسته و مقام برسد از محبت بی نیاز نیست.
همه سازندگی ها، بازسازی ها، مسئولیت خواستن ها، رشد درونی، تعادل فکری و ذهنی، جلوگیری از انحرافات، در سایه محبت رنگ می گیرد و جدا ما معتقدیم آن کس که محبت نبیند به واقع بزرگ نخواهد شد و جنبه های سیاسی و اجرائی حتی گفته اند قانون بدون محبت لنگ است.
فرزندان ما در این سن گاهگاهی همچنان به قربان و صدقه رفتن نیاز دارند و در مواردی دست گرم پدر و مادر را بر سر و صورت خود احساس کردن. هم چنین تحسین و تشویق آنها به کارهای شان، نادیده گرفتن لغزش و خطای آنان خود صورتی از محبت است و آنها را شاداب و مسرور و به زندگی دلگرم و امیدوار می سازد.
به همانگونه که افراط محبت موجب پدید آمدن زیانها و خطراتی است کمبود در محبت هم سبب بدبینی، حساسیت، نارضایتی، در مواردی بی اشتهائی، و حتی بیماری های روانی خواهد شد. شما تنها قد و قواره آنها را نبینید، روح و دل شان را بنگرید که همچنان کوچک و حساس است.
هدایت نوجوان و جوان
می دانیم که طفل با فطرت پاک به دنیا می آید و این محیط تربیتی است که او را به ادامه پاکی و عفت وامیدارد یا او را فاسد و آلوده می سازد. چه بسیارند صفات و ویژگیهائی از طریق فطرت و وراثت به فرزندان ما منتقل می شوند و بعدها تحت الشعاع تربیت قرار می گیرند.
فراموش نکنید که شما فکر نوجوان و جوان را می سازید و جهان بینی اندیشیده و یا غلطی را به او می دهید. شمائید که با نوع هدایت خود سرنوشت او را تعیین می کنید، شخصیت او را می سازید، خط مشی او را در زندگی حال و آینده تعیین می کنید، بزهکار یا درست کارش بار می آورید.
مهمترین نقش خانواده در این مرحله نقش هدایت است و بدیهی است که والدین نخست باید هدایت یافته باشند تا بتوانند فرزندان را هدایت کنند. خود باید فلسفه درستی را برای حیات برگزینند و آنگاه به انتقال آن در فرزند اقدام کنید.
می دانیم که نظام حاکم و غلط گذشته این فرصت را به جوانان ما نداد که در مدرسه و اجتماع درس زندگی بیاموزند و از اهداف و غایات اصیل آن آگاه شوند. زندگی ها اغلب در حد خور و خواب و مسکن حیوانی بود و اینک که چنین فرصتی به دست آمده می بایست از آن استفاده کرد.
نقش الگوئی والدین
والدین مهمترین مدل و الگوی فرزندان هستند آنچه را که دارند به فرزندان خود منتقل می کنند. آنچنان که فرزندان ما از یک دید آئینه تمام نمای وجود ما هستند. اگر در چهره آنان آثار بی کفایتی، ترس، اضطراب، بزهکاری پیداست بدان خاطر است که اغلب ما واجد چنین صفاتی هستیم. به همین نظر است که یکی از مربیان بزرگ گفته است "تو اول فرزندت را به من بنما تا بگویم که تو که هستی" اگر خواستار آن هستید که فرزندانی پاک، پرهیزکار، نیک اخلاق، نیکوگفتار، فعال، خیرخواه داشته باشید یک راه آن این است که خود اینگونه باشید و تازه معلوم نیست این شرط در عین لازم بودن کافی هم باشد. پاکی، درستکاری، تعبد، اخلاقی بودن وظیفه ماست و قطعاً این انجام وظیفه به فرزندان ما نیز موثر خواهد بود.
ب: نیاز به محبت
جلوه های مهرطلبی
شما جلوه های مهرطلبی و حالت انحصارجوئی آن را در کودکان می بینید که اگر مقدار آن اندک شود ناز می کنند و به پدر و مادر می آویزند و اگر مقداری از آن صرف کودک دیگر شود حسادت می ورزند. و یا شما در عالم بانوان می بینید که حاضر نیستند همسر دیگری برای شوهر باشد و نیمی از محبت او را به خود اختصاص دهید.
در نوجوانان و جوانان هم با همه اشتغالاتی که دارند این مساله وجود دارد و شما جلوه های آنان را به صورت تلاشهای پیگیرشان می بینید که بدان وسیله می خواهند به دلها راه یابند. اینکه نوجوان و جوان شما به خاله و عمه، مادربزرگ و دیگران بیشتر نزدیک می شود اغلب بدان خاطر است که آنها بیشتر او را تحویل می گیرند و ناز او را بیشتر می خرند و بیشتر از او تملق می گویند یا گاهی شما آنها را در میان جمع می بینید که دست به شیرین کاریهائی می زنند، رشته کلام را به دست گرفته و داد سخن می دهند، از عظمت و قدرت خود صحبت می کنند، گاهی خود را به مظلومی می زنند، زمانی خود را بیمار و قابل ترحم جلوه می دهند و ….
جدائی های طولانی
پدر و مادر را فرض است که در همه مراحل حیات به خصوص تا پایان هفت سال سوم زندگی اغلب در کنار فرزندان باشند و با معاشرت ها، سخنگوئی ها، پند و اندرز، تماس و برخورد دل شان را به سوی خود معطوف دارند.
متاسفانه گاه به علت ضرورتهای شغلی پدر یا مادر از فرزندان رعایت می شوند. فی المثل پدری که دائماً در سفر است و مسافرتهایش طولانی است این کمبود را برای فرزندان باقی می گذارد که از محبت پدری برخوردار نیستند. ممکن است بگوئید مادر خانه این کمبود را جبران می کند. ولی ما می گوئیم این امر کمتر قابل جبران است و اصولاً بین نوع محبتی که پدر معمول می دارید یا مادر فرق وجود دارد. و وقتی که این دو درهم بیامیزند اثری در حد اعجاز خواهند داشت.
گاهی این احساس کمبود به علت وجود اختلافات و کشمکش بین اعضای خانواده است به گونه ای که آنها این فرصت را پیدا نمی کنند با هم انسو الفتی داشته و مهرورزی هائی داشته باشند. این امر هم سبب کمبود است و فرزندان جوان ما از آن شدیداً نگرانند.
مهرورزی به هنگام بازگشت
به هر حال آنکس که به علت جدائی های طولانی قادر به دیدار فرزندان، ابراز مهر و علاقه به آنان نیست ضروری است امید به اشباع از محبت را در بازگشت از سفر در دل فرزندان نگه دارد و آن بدین گونه است که پس از بازگشت در بین خستگی و احیاناً ناراحتی حالت گرمی و حساسیت خود را به آنان نشان دهد.
از طرفی که برای ابراز مهر وجود دارد و در اسلام هم زیاد به آن توصیه شده است مساله تهیه هدیه برای فرزندان است و این امر پس از سفر خوب امکان پذیر است. لازم نیست که هدیه هائی گرانبها برای فرزندان تهیه شود که مساله عدم امکان مالی مطرح گردد، آنچه نشانه مهر و علاقه است نفس هدیه است.
در کودکان محبت پدر از طریق خوردنی ها، اسباب بازی ها، درک می کنند و نوجوانان و جوانان از طریق پوشاک، وسایل مورد نیاز مثل قلم و دفتر و یا آنچه که موجب تغییر چهره و اعلام تشخص است مثل عینک، ساعت و … فراموش نکنیم که در همین هدیه هم اگر نوجوان و جوان بفهمند که ما هنوز آنها را بچه می دانیم بار کسالت شان افزونتر و نگرانی شان دو چندان خواهد شد.
چهره متبسم
شما برای اینکه نشان دهید به فرزند نوجوان و جوان خود محبت دارید ضروری است که به آنها مهربانی کنید و یکی از جنبه های مهربانی تبسم کردن در برابر آنان است.
ما می دانیم که مادر از صبح تا شب کار می کند و بدنی خسته و فرسوده دارد و یا پدر از صبح تا عصر کاری سخت و سنگین، گرفتاری، برخورد و تصادم داشته و اینک که به خانه بر می گردد خسته و کس لاست. ولی در عین حال ضروری است نوجوان و جوانش را با چهره باز استقبال کند و خندان از او احوال بپرسد. شاید این کار برای او دشوار باشد و جداً لبخندش نیاید ولی برای سازندگی و تربیت نسل وجود آن ضروری است.
از نظر روانی پدر و مادر باید محبت کنند بدون اینکه انتظار محبت یا عکس العمل مشابه داشته باشند. البته در تربیت فرزند از دوران کودکی باید پایه ای گزارد که او طبیعتاً به دنبال احترام والدین، محبت به آنها، دلجوئی از آنها باشد. حتی احوال او را بپرسد و برای خستگیهایش متاثر باشد.
عکس العمل در خشونت
برخی از پدران به خاطر رنجی که از کار روزانه متحمل شده اند به خود حق می دهند که فعلاً در خانه به استراحت پرداخته و انجام کارهای ضروری را به فرزندان بسپارند، مثلاً آنها را برای خرید نان، تهیه غذا، مایحتاج زندگی به بیرون بفرستند. و یا از شدت خستگی و ناراحتی مساله ای را که با زبان خوش و نرم قابل حل است با امر و نهی های خشونت بار می خواهند حل کنند.
در چنین مواردی معمولاً با عکس العمل های نادرستی مواجه خواهید شد. درست است که فرزند شما کار تولیدی و سازنده ای نداشته، ولی آنچنان هم نبود که بیکار و در حال استراحت باشد و منتظر امر و نهی و ارجاع کار از جانب شما بماند. او هم از صبح تا حال نیرویش را صرف دیدن، فوتبال بازی کردن، جست و خیزهای بی هدف، شوخی ها کرده است و اینک از شما خسته تر است!!
البته ضروری است شما از قبل او را رسمیت دهید، بزرگش بشمارید، به او تفاهم کنید که بخشی از مسئوولیتهای زندگی را بر عهده گیرد، مثلاً خرید نان و ماست و مایحتاج زندگی به عهده او باشد و فعالیتش بر اساس این مسئولیت ها باشد. در عین حال این مساله را هم فراموش نکنید که به خود واگذاردن جوان، خودداری از امر و نهی، نسپردن مسئولیت به او، خود نوعی متارکه است و ممکن است موجب اختلالات عاطفی گردد و زندگی را بر او فلج سازد.
چند نکته مهم
در خاتمه توجه شما را به چند نکته مهم در این زمینه معطوف می داریم.
1- محبت عامل اساسی سلامت تن و نشاط روان و آزادی فکر است از آن غفلت ننمائیم.
2- خواستاری محبت تا پایان عمر با انسان هست فقط صورتها و جلوه های آن عوض می شود.
3- از طریق محبت بیشتر و بهتر می توان به سازندگی پرداخت تا خشونت و بی مهری.
4- تعریف افراطی از جوان در حضور جوان دیگر نوعی بی توجهی نسبت به او تلقی می شود.
5- مهربانی واقعی نسبت به آنها در گرو به حساب آوردن آنها و دوری از خودخواهی است.
6- همفکری و همرازی با نوجوان و جوان از طریق محبت به آنهاست.
7- با فرزندان نوجوان و جوان خود مانوس شوید، با آنها معاشرت کنید، از آنها نظر بخواهید.
8- دردمندی های آنان را به حساب آورید و آنها را دلجوئی کنید.43
بخش چهارم: نقش پدر
امام علی بن حسین (ع) می فرمایند:
"حق فرزندت به تو، این است که بدانی وجود او از تو است و نیک و بدهای او در این دو دنیا وابسته به تو است. بدانی که در حکومت پدری و سرپرستی او، مواخذه و مسئولی، موظفی فرزندت را با آداب و اخلاق پسندیده پرورش دهی، او را به خداوند بزرگ راهنمائی کنی و در اطاعت و بندگی پروردگار یاریش نمایی. به رفتار خود در تربیت فرزندت توجه کنی. پدری باشی که به مسئوولیت خودآگاه است. می داند اگر نسبت به فرزند خود نیکی نماید در پیشگاه خداوند اجر و پاداش دارد و اگر درباره او بدی کند، مستحق مجازات و کیفر خواهد بود."
در این بخش ما در مورد موارد زیر بحث خواهیم کرد:
1- اخلاق پدر
2- بیگانگی با فرزندان
3- نزاع در خانه
1- اخلاق پدر
اخلاق پدر در گرم کردن کانون خانواده، در ایجاد امید یا یاس در دل فرزندان نقش فوق العاده ایفا می کند. بازار تعلیم و تعلم بین پدر و فرزندان بسیار گرم است. اگرچه پدر به زبان درسی به آنان نیاموزد و یا به آنان حرفی نزند حکومت اخلاقی پدر باعث آن می شود که فرزندان وارث میراثی ارزنده و یا تاسف انگیز گردند.
فرزندان ما درباره اخلاق ما در خانه قضاوت می کنند، رفتار ما را با رفتار دیگر پدرانی که دیده و یا وصف آنها را شنیده اند مورد مقایسه قرار می دهند. او را مردی بیعرضه یا باعرضه، خوش اخلاق و یا بداخلاق معرفی می نمایند.
پسرخاله می خواهد پدرش یک قهرمان باشد، قهرمان در قدرت، در کار و تلاش، در اخلاق و رفتار. از او درس زندگی بیاموزد و یا نقطه های مثبت او را به عنوان درس به دیگران معرفی کند.
دخترخاله می خواهد پدرش در عین قدرت با او صمیمی باشد، زبان خوش با او به کار برد، او را درک کند و برای او مایه بگذارد، و از اینجاست که آنان آرزو دارند پدران رفتار خود را تحت کنترل قرار دهند و از رفتار نادرست دست بردارند.
الف: همدمی با فرزندان
فرزندان شما هرچند در محیط خارج از خانه با مردم دوستی و معاشرت داشته باشند، هر قدر که در مدرسه و محیط بیرون با مردم و با بچه ها بازی و دوستی داشته بازهم سهم خود را در معاشرت با پدر طلبکارند. آنها نیاز دارند با پدر خود صحبت کنند، حرف بزنند، درددل بگویند چیز بیاموزند.
پدر باید شبانه روز لااقل ساعتی را برای فرزندان خود فارغ بگذارد. در آن ساعت همه رنجها و غمهایش را فراموش کند، حساب همه طلبکاری ها و بدهکاری ها، ترفیعات و عقب ماندگی ها را کنار بگذارد. فقط با خانواده و فرزندان باشد. با آنها حرف بزند، از مسائل آنها آگاه شود، از جریاناتی که در خانواده و بیرون است آگاه گردد.
این همدمی در رابطه پدر با دختران ضروری تر است از آن بابت که آنها در محرومیت بیشتری از روابط اجتماعی هستند به رابطه انس و الفت با پدر به دلایل متعددی نیاز بیشتری دارند. چه بسیارند مسائل و مشکلاتی که در سایه این همدمی حل می شوند و چه بسیارند انحرافاتی که بر اثر این الفت از میان رفته و یا از وقوعشان جلوگیری می گردد.
در برابر حرف حق
برخی از پدران خود خواهند، آنچنان که نمی خواهند هرگز خود را محکوم به حساب آورند. اصرار بر این دارند که حرف آن ها و نظرشان حاکم باشد. اگر سخن حقی از فرزندان خویش بشنوند آن را به هیچ می انگارند. این شکوه ای است که چند تن از فرزندان داشته اند. پذیرش حرف حق از فرزندان نه تنها شخصیت پدر را خرد نمی کند بلکه به او شخصیت و حیثیت می بخشد. باعث این می شود که فرزندان به او اعتماد کنند و او را عادل و حق طلب بشناسند و این امر موجب جلب احترام فرزندان نسبت به آنهاست. ضمناً فرزندان هم در این رابطه احساس شخصیت و عظمت می کنند در می یابند کسی هستند و می توانند در مسائل و امور صاحب نظر باشند.
اما سخنی هم با شما
1- گاهی به پدرتان هم حق دهید که این چنین باشد چون بالاخره او هم انسان است. در برابر فشارها و ناملایمات زندگی همه گاه نمی تواند مقاومت کند. به هنگامی که فشار از حد بگذرد زمینه انفجار خود بخود پدید خواهد آمد.
2- من به شما اطمینان می دهم که هیچ پدری، هرچند هم که جنایتکار باشد، بد و رنج فرزندان را نمی خواهد و قصد دشمنی با آنان را ندارد. حداکثر این است که بگوئیم او اشتباه می کند، و اشتباه قابل بخشش است.
3- اگر پدر بداخلاق و عصبانی است شما می توانید با ملایمت او را سرحال آورید. با مزاح های مناسب عقده دل او را بگشائید و او را شاداب و مسرور سازید. این امر از نظر اسلامی برای شما نوعی عبادت هم محسوب خواهد شد.
4- شما فکر نکنید که پدر شما چون شما جوان و پرانرژی است و حتماً باید تاب تحمل مرارتها را داشته باشد. بر پدران خود بدان مناسبت که عمری را در راه نگهداری شما صرف کرده اند ببخشید.
5- احترام به پدر و رعایت حال او در اسلام بر همه شماها واجب است اگرچه پدرتان کا فر باشد.
ب: بیگانگی با فرزندان
1- جوش کار و تلاش
چه بسیارند کسانی که همه هم و غصه خود را صرف کاری درآمدزا می کنند. از بام تا شام سرگرم کارند. صبح ها پیش از آنکه با چهره فرزندان آشنا شوند از خانه بدر می روند و شامگاهان دیروقت به خانه بر می گردند و تازه پس از بازگشت مجدداً به ادامه کار، به حسابرسی به تهیه مقدمات کار فردا می پردازند.
آری، برخی از پدران جوش کسب درآمد دارند، تمام وقت خود را صرف بدست آوردن پول می کنند. تنها بدین دلخوشند که صفری بر میزان موجودی شان اضافه شده است. و از بس در این راه جوش و خروش دارند فرصت پیدا نمی کنند که شب هنگام با زن و فرزندان خویش بنشینند و کمی صحبت کنند. و یا گاهی از صحبت طفره می روند از آن بابت که مبادا بی حوصلگیشان سبب درگیری شود. در جمع، می توان گفت: آن پدری که وقت ندارد به بچه هایش برسد، فرصت مصاحبت و همدمی با آنان را ندارد پدر بدی است، باید خود را اصلاح کند.
2- سر در لاک خود
گاهی بیگانگی با فرزندان و با خانواده حاکی از بی علاقگی به زندگی است. او احساس می کند خانواده اش با او شریک درد نیست. او را آنچنان که باید نشناخته اند و یا او را شناخته اند ولی اشتباه شناخته اند. عدم تفاهم ها، گرم نبودن کانون خانواده برای جلب و جذب، پرتوقعی ها و … سبب آن می شوند که او در خانه سر در لاک خود داشته باشد و به فکر خویش باشد.
من این جنبه ها را نفی نمی کنم و به آنهائی که چنین جوی را در خانه پدید می آورند حق نمی دهم. ولی معتقدم بازهم تقصیر به عهده پدر است زیرا اول او در وجود چنین وضع نابسامان کوتاهی هائی داشته و دارد. ثانیاً مرد باید قدرت تحمل بیشتری داشته باشد. کوتاهی ها و نابسامانی ها را او باید اصلاح کند اوست که باید پایه های تربیت و اخلاق را در اثر وقت گذاری بگونه ای بگذارد که در آن تفاهم باشد. خدمت متقابل باشد، حکومت عاطفه و انسانیت باشد.
مرد در خانه باید پدری خوب و قابل اعتماد باشد. به علائق و خواسته های فرزند خود توجه کند. با پسر و دختر جوانش در حد شخصیت آنها رفتار کند.
ج: نزاع در خانه
1. خانه جهنمی
چه بسیارند شوهرانی که با همسر خود تفاهمی ندارند و روز و شب با هم در برخورد و نزاعند، آنهم بر سر مسائل جزئی و کم اهمیت. و در چنین صورتی زندگی را نه تنها بر خود، بلکه بر فرزندان خود تلخ کرده، حس بدبینی، ایجاد عقده و حتی انتقام را در فرزندان خود بر می انگیزند.
خانه ای که فرزندان، والدین خود را در آن دچار آشف تگی می بینند خانه ای جهنمی است. آنها نمی دانند به کدامیک حق بدهند.
از نظر روان شناسان و روانکاوان ریشه بسیاری از مشکلات، انحرافات و کجرویهای نوجوانان و جوانان، حتی در مراحلی پس از ازدواج و دوران بزرگسالی را باید از دوران کودکی و متاثر از روش والدین در زندگی خانوادگی دانست.
2. سعادتمندی کانون
معمولاً رفتار پدر خط مشی زندگی خانواده را معین می کند. رفتارش نسبت به همسر به دیگر اعضای خانواده هشداردهنده است که او کیست، چه موضعی در برابرش باید اتخاذ نمود. معمولاً او پیش از اینکه پدر خوبی برای فرزندانش باشد ضروری است شوهر خوبی برای همسرش باشد، نوجوانان و جوانان ما از طریق ایفای نقش همسری او درباره نق ش پدریش داوری می کنند.
به هنگامی که بین پدر و مادر صمیمیت و صفا نیست فرزندان لذت و آسایش خود را از منبع دیگری باید جستجو کنند و در این جستجوهاست که گاهی مفاسد عظیم پدید می آید.
3. گریز از خانه
نوجوان و جوان به سائقه سن و طبیعت خود از چنین محیطی متنفرند. به مناسبت غلبه احساس و هیجان، شتابزدگی و تصمیم گیری ها عدم این امکان که به پدر و مادر بگویند با هم دعوا نکنید، با هم مهربان باشید راهی را در پیش می گیرند که برای شان اغلب نامناسب و خطرآفرین است.
می دانیم که دوران بلوغ دوران درهمی و حالات ماجراجوئی است و از سوی دیگر سن استقلال طلبی است و درگیری های والدین بهانه خوبی برای گریز از خانه می باشد.
4. آثار بد خشونت ها
پدری که در رفتار خانوادگی بدخو و خشن است، با فحش و کتک او را تحقیر و تخطئه می کند، یا با سخنان جلف و ناروا او را سبک سر و بی معنی معرفی می کند و به حقیقت بت قابل ستایش فرزندش را شکسته است و او را در اجتماع بی کس و تنها گذارده است. پدری که برای حفظ سیادت خود سر و صدا راه می اندازد و از زور و قدرت خود علیه همسر بینوایش سوء استفاده می کند درس بدی به فرزندان خود داده است. دیگر نمی توان از او انتظار خیر و نیکی داشت.44
بخش پنجم: نقش مادر
در این بخش ما موارد زیر را مورد بحث قرار خواهیم داد:
1- اخلاق مادر
2- مادر و رازهای فرزندان
3- جنبه های مذهبی مادر
الف: اخلاق مادر
1. مادر و اخلاق اسلامی
بر ما ضروری است که به عنوان یک مسلمان کنترل زبان خود را داشته باشیم، راه و روش ما بگونه ای باشد که دیگران را بسازد و آنها را به سوی هدف جهت دهد. به خصوص مادر که سازنده بنای اخلاق و انسانیت فرزند است. رعایت اخلاق اسلامی برای همه زیبنده است و برای مادر زیبنده تر.
اخلاق اسلامی ایجاب می کند که مادر، مهرورز نسبت به فرزند، خیرخواه او، پناهگاهش، درمان کننده دردش باشد. برای خود کنترلی قائل باشد، و این کنترل در رفتار او، در گفتار و خط مشی اش هویدا باشد. عبادت مادر، رابطه با خدا، فکر و ذکرش، قید و شرطش همه و همه آموزنده و ممکن است سازنده یا ویرانگر باشد. بی بند و باری مادر در رفتار، بی توجهی ها او به سخنان و به برخوردها اثرات بدی در فرزندان می گذارد، به خصوص در نوجوان و جوان که شدیداً خواستار جنبه حق جوئی، دین خواهی و عدالت هستند. سن جوان و سن بلوغ سن شک و تردید است، تردید در همه امور، از جمله در امور مذهبی و عقیدتی، بی توجهی مادر به این امر ممکن است موجب بدآموزی ها و بدرفتاری هائی باشد.
2. حوصله مادر
معنی مادری توام با معنی صبر و حوصله است. اگر حوصله مادر نباشد کودک هرگز بزرگ نخواهد شد و غنچه جوانی هرگز شکوفا نخواهد شد. اوست که رنجهای زائیده از کودک را متحمل می شود و با آرامش و سکون تمام با عشق مادری مزاحمتهای فرزند را می پذیرد.
این خطاست که مادری در برابر لغزش فرزند و یا در برابر سئوالاتش بی حوصلگی سر دهد و در برابر اعتراضش بگوید خفه شو. مادری این چنین بی حوصله و بی تحمل بهتر است که اصولاً سخنی نگوید و با سکوت خود از کنار مسائل بگذرد. اگر به راستی قدرت شنیدن حرف فرزند را ندارید لااقل در برابرش سکوت کنید و یا صحنه را ترک کنید.
سراسر وجود نوجوان و جوان احساس است، سراسر شور است و خوشبینی. او بر اساس دنیای زیبائی که مادرش برای او تصویر می کند و ارائه می دهد آینده اش را می سازد، بدان خوش بین یا بدبین می شود. همین انعکاسات را درباره دیگران پیاده می کند و شما مسئول چنین عواقبی هستید.
3. مادر و رازهای فرزندان
الف: مادر بهترین رازدار
فرزندان ما بر اساس تشخیص و به همان گونه که مصلحت ایجاب می کند مادر خود را بعنوان بهترین رازدار خود بر می گزینند، حرفها و سخنان خود را با او در میان می نهند و با اصرار و سماجت خود می گویند که آنها را با دیگران در میان ننهند.
بدیهی است که مادران هم چنین قولهائی را به فرزندان خود می دهند و باید هم بدهند. و خوشبختانه همین امر عامل کنترل خوبی برای رفتار آنهاست. زیرا مادران زیرک آن را مترسکی برای بچه قرار می دهند و هر آنگاه که بخواهد لغزشی و خطائی را مرتکب شود فوراً راز او را به رخش می کشند و به او می گویند که آن را برملا خواهند کرد. طفلک بیچاره از ترس آن ناگزیر می شود تسلیم رای و نظر مادر شود و به آنچه او دستور می دهد خو گیرد و عادت کند.
آنچه مهم است رازداری مادر است و اگر فرزند ببیند که در این زمینه مادر تخلف کرده است خود او هم تخلف خواهد نمود.
سبک دلی های مادر سبب بی اعتمادی آنها و کشانده شدن بسوی کارهای مخفی و انجام عملیت آب زیرکاهی خواهد شد.
2.چند نکته مهم
1- ایجاد زمینه ای که در سایه آن فرزند بتواند حرفش را بزند، اصلی ضروری برای رازگوئی است.
2- سعی کنید خود را بعنوان فردی دوستدار و خیرخواه برای فرزند معرفی کنید نه انتقام گیر و سرزنش کننده.
3- اگر فرزند شما در مسیری لغزشی را ناآگاهانه مرتکب شد او را سرزنش نکنید.
4- خطا هرچند بزرگ باشد اگر ناآگاهانه است او را تنبیه نکنید.
5- با همسر خود ت فاهم کنید تا در شنیدن اسرار از کوره در نرود فقط به راه حل بپردازد.
6- به فرزند تفهیم کنید هر سخنی را در نزد هر کسی نگوید و بداند که پدر و مادر بهترین غمخوارند.
7- در مسائل غیر مهم اگر احساس کردید فرزند شما از بیان اسرارش نزد دیگران ناراضی است آن را بیان نکنید.
8- در همه حال اصل را بر حفظ سعادت فرزند بر مبنای ضوابط شرعی بگذارید نه ضوابط شخصی خودتان.
ج: جنبه های مذهبی مادر
1. مادر و مذهب
می دانیم که همه چیز خوب این عالم به وجود مادر قائم است و اگر آنها مراقبتهای لازم را در امور نداشته باشند و آنچه را که مورد تایید است انجام ندهند جهان جای زندگی نخواهد بود. وجود ملکات فاضله چون خویشتن داری، بردباری، عفاف و قناعت، پاکدامنی برای همه ضروری و زیبنده است و برای مادر زیبنده تر و ارزش آن به هنگامی است که از متن مکتب و مذهب برآید.
روح خلوص و خضوع مادر در عبادت، شب زنده داری ها و دعاهایش، خشوع و تذلل او در حضور خداوند، چه اثرات نیکوئی در دل فرزند، به خصوص نسل جوان می گذارد و تا چه حدودی پستی ها، بداندیشی ها و کج روی های او را سد می کند.
از سوی دیگر کار مادری وظیفه ای سنگین و دشوار است و جز در سایه وابستگی به قدرتی بزرگ و بی نهایت نمی تواند به خوبی از عهده انجام وظیفه اش برآید. اعتقاد مذهبی او، عبادت او خود زمینه ای را برای وابستگی او به قدرت فوق العاده توانا فراهم آورده و او را در انجام وظیفه اش کوشا می سازد.
2. نیاز به ایمان
ایمان برای نوجوان چون ستونی است که او را از افتادن، مغلوب شدن، سقوط کردن، دور نگه می دارد. در سایه آن مسائل نوجوان زودتر حل می شود، اضطرابات ناشیه از تحمل نابسامانی ها زودتر و آسان تر دفع می گردد و او از مقهوریت و درماندگی نجات می یابد.
دوران نوجوانی و بلوغ دوران بروز و ظهور علائق ایمانی است. در عین حال دوره ای است پر از شک و تردید فرزندان.
در پایان این مرحله یا رومی روم می شوند یا زنگی مست. این امر بستگی به وضع و موضع آن در خانه و محیط خارج، وضع زندگی، نوع برخورد او با مسائل و مشکلات دارد.
او برای اینکه از هر انحرافی دور بماند، آرامش و امنیت فکرش تامین شود، ناچار است از ایمانی قوی برخوردار باشد. خداترسی واقعی عامل خوبی برای دوری او از گناه و کنترل ارزنده ای برای حفظ او از خطر است.
این ایمان باید در خانه و اجتماع رنگ گیرد و ذهن و شعورش از طریق دیدن و شنیدن رنگ گیرد و این امر برای همیشه در او جاودانه می ماند. امام حسن (ع) می فرمودند: "من مادرم را به یاد می آورم که شبها در محراب عبادت بود و همه شب را به دعای دیگران می گذراند. وقتی پرسیدم مادر، چرا مرا دعا نمی کنی؟ فرمود فرزندم: اول همسایه، بعد خانه.
منظور این است که آموخته ها از مادر می تواند درس زندگی برای فزندان باشد. اگر آموخته ها نیکو باشد حاصل آن نیکو اگر ناصواب باشد حاصل آن ناصواب است.
ج: کنترل روابط
به تدریج که فرزندان ما رشد می کنند و بزرگتر می شوند مسئولیت ما بیشتر و اعمال کنترل در روابط پدر و مادر ضروریتر می شود. ریشه بسیاری از ضعف ها و انحطاط هائی که در جوامع رخ می نمایند از خانواده است. مادر نباید حساب کند که با فرزندان خود مانوس است و آنچه در برابر دیدگانش انجام می گیرد امری عادی است، نه، مساله به صورت دیگری است. چه بسیارند که بی توجهی ها، عدم آگاهی ها در این زمینه سبب آن شود که فرزندان ما از جاده فضیلت عفاف منحرف شوند و به جائی کشانده شوند که مورد نفرت ماست.
هرگز در حضور پسران جوان خود آرایش نکنید، بدون جوراب راه نروید، با شوهرتان طعنه و کنایه ای نداشته باشید، هم چنین عادت دهید که دختران جوان شما هم مراقبت هائی در جهت حفظ عفاف داشته باشند. این مسائل جزء تعلیمات مذهب ماست. رعایت آن به خیر و صلاح ما و فرزندان ما است.
4: در برابر عبادت فرزندان
در این سنین ایمان فرزندان ما ظهور و بروز می کند حس مذهبی در آنان متجلی می شود، آنها به مانند دیگر عابدان و مذهبیون می کوشند نماز بخوانند، روزه بگیرند، خیرات کنند و قرآن بخوانند، کتب مذهبی مطالعه نمایند و …
این خطاست که مادری روح عبادت و بندگی را در آنان تخطئه کند. بلوغ مذهبی برای دختر آغاز سن ده و برای پسرها سن 15 سالگی است ولی در دستورات مذهبی ما آمده است که آنان زودتر از این سن باید به نماز و عبادت بایستند. و حتی ترک عبادات باید موجب سرزنش و تعزیر گردد.
با این حساب مادری که به فرزند نوجوانش که به نماز ایستاده می گوید تو هنوز سنی نداری که نماز بخوانی اشتباه می کند. و یا آنکس که فرزندش را از عبادتی چون روزه تنها بدان خاطر که او تحمل ندارد باز می دارد خطاکار است. شما به عنوان مادر وظیفه دارید فرزندان خود را خداپرست و صحیح العمل تربیت کنید و حس مسئولیت را در او قوی سازید او را متکی به خود بر اساس رحمت الهی بسازید و این کار در دوران کودکی باید آغاز و در دوران نوجوانی تکمیل گردد.45
بخش ششم: احساس نابسامانی در خانواده
در این بخش ما عناوین زیر را تحت بررسی قرار خواهیم داد:
1- تبعیض در خانه
2- تحقیر در خانه
3- آزادی فرزندان در خانه
4- احترام والدین
الف: تبعیض در خانه
از مسائل مهمی که در برخی از خانواده ها وجود دارد و منشاء بسیاری از درگیری ها و نابسامانی هاست مساله تبعیض است. شما ریشه بسیاری از اختلافات و درگیری های بین فرزندتان را بررسی کنید. اغلب به این نتیجه می رسید که در این اختلافات پای شما هم در میان است. بی توجهی شما در توزیع محبت، بی عدالتی شما در اجرای مقررات سبب ایجاد عقده بدبینی برادر و خواهر نسبت به هم شده است.
این امر در بین فرزندان نوجوان و جوان ما بگونه ای محسوس تر به چشم می خورد از آن بابت که جوان شیفته عدالت و خواستار برابری و مساوات است، از آن دفاع می کنید و حتی می بینید که در جامعه داد بشردوستی و مساوات می زند. او از دیدن بی عدالتی شدیداً ناراحت و خشمگین است و نسبت به آنها که ستمکارند احساس نفرت و انزجار دارد.
فرزندان ما گاهی در خانه خود که می بایست مرکز امنیت و فراغ باشد نابرابری هائی را می بینند. و طبعاً در برابر آن به شدت می ایستند و این خود عاملی برای عصیان آنهاست. او در خانه تبعیض می بیند و دشمن و بدخواه کسی می شود که او را به این روز افکنده است یعنی برادرش یا خواهرش.
1. ارجحیت پسر بر دختر
از مسائلی که ریشه قدیمی در جامعه دارد و متاسفانه هنوز در برخی از خانواده ها رایج است مساله ارجحیت پسر بر دختر است. برخی از پدران و مادران بر اساس یک تصور جاهلی پسر را بر دختر مقدم داشته و برای او ارجحیتی قائلند. این امر که معمولاً از دید فرزندان ما پنهان نمی مانند منشا یک سری بی نظمی ها، درگیری ها و عقده سازی ها است.
شاید برخی از والدین نمی توانند دریابند فرزندشان از اینکه دختر است تقصیری ندارد، به آنها زور می گویند، مورد بی اعتنائی قرارشان می دهند در صورتی که چنین حقی از نظر اسلام برای آنها نیست. اسلام به عنوان بزرگترین مدافع حقوق دختران می گوید:
"شما حق ندارید به آنها بی مهری کنید، زور بگوئید، شرمنده و تحقیرشان نمائید و به جانشان آورید."
در تعبیر اسلامی پسران نعمتند و دختران حسنه، خداوند انسان ها را در مور نعمتها مورد بازخواست قرار می دهد در حالیکه در برابر حسنات بازخواستی نیست. هم چنین در سنت اسلامی دلجوئی از دختران و پرورش عاطفه در آنها بیشتر باید مورد توجه باشد تا پسران زیرا اینان تربیت کنندگان نسل آینده و سازنده جامعه انسانی فردایند.
2: در آموزش علم
اسلام در اصل تربیت منعی برای دختران در سوادآموزی ندارد. حقی است که پسر و دختر به تناسب وضع و موقعیت و همچنین زمینه های مسئولیت آتی باید از آن استفاده کنند. اینکه پدر و مادری همه هم خود را صرف تربیت پسران کنند و دختران را فراموش نمایند نوعی بی توجهی و بی مهری به وظایف والدینی است.
ج: مساله کار در خانه
شک نیست که کارهای پسران و دختران در خانه متفاوت است ولی آنچنان نیست که دختر خود را کلفت خانه به حساب آورده و پسر خود را آقای خانه. والدین باید مراقب باشند که هر کدام آنها در چارچوب وظایفی خویشتن را مسئول بدانند و در برابر مسئولیت شان مورد بازخواست قرار گیرند.
اینکه دختران را به کار بگماریم و پسران آزاد باشند خود موجب پدید آمدن عقده و حسادت، احساس بدبینی به جنس خود و سبب پدید آمدن نگرانی ها و آشفتگی هاست. می دانید که در این سن بدگمانی در آنها به درجه ای شدید وجود دارد. این گونه تحمیل ها از سوی والدین برای آنها برانگیزننده گمان بیگانگی است و فکر می کنند شما آنها را دوست ندارید.
4: مراقبتها در ابراز عواطف
شخصیت فرزندان ما در جریان عمل متقابل با رابطه متقابل با والدین شکل می گیرد و نوع عکس العمل ها و رفتارها در او موثر است. که در این مورد ذکر چند نکته ضروری است:
– توقعات فرزندان تان را در رعایت عدالت و مساوات نسبت به فرزندان از یاد نبرید.
– فراموش نکنید که آنها می خواهند ما دائماً از احول آنان بپرسیم، برای شان فکر کنیم، در طریق حمایت آنها باشیم.
– فرزندان ما در سنین نوجوانی و جوانی فشارها و تحمیلات بسیار را نمی توانند تحمل کنند. شرایط زندگی را برای آنها مساعد سازید.
– غرور فرزندان شما به آنها اجازه نمی دهد که بی عدالتی های شما را به شما بازگو کنند. او حتی از تبعیضی که در ابراز محبت نسبت به او و فرزندان خردسال خود روا میدارید ناراحت است.
– و بالاخره ناآگاهی بلای بزرگی است. اگر به فرزندی بیش از او محبت روا می کنید لااقل او را حالی کنید که به دلائلی نیاز بیشتری به کمک و محبت شما دارد تا او آن را برای خود تبعیضی نپندارد.
ب: تحقیر در خانه
1: جوان و مساله تحقیر
در عین حال ذکر این نکته ضروری است که از ضروریات زندگی نوجوان و جوان احساس سرفرازی است. آنها معمولاً دوست دارند سر و گردنی فراتر از دیگران داشته و بالاتر از آنچه که هستند درباره شان داوری و عمل شود. و بدیهی است که این احساس با امر تحقیر سازگار نیست.
منظور ما از تحقیر، کوچک کردن و پائین آوردن ارزش یک شخص است که به صور مختلف قابل عمل است. گاهی به صورت بی اعتنائی، زمانی به صورت دلقک درآوردن و وسیله خنده قرار دادن، گاهی به صورت ناچیز شمردن یا به حساب نیاوردن شخص ممکن است خود را بنمایاند.
ولی آنچه مطرح است این است که زیان تحقیر بیش از نفع آن است. آنها که بسیار تحقیر شوند به تدریج بدان خو گرفته و احساس بی لیاقتی می کنند. یا برای اقامه دلایلی جهت نشان دادن وجود جنبه های مثبتی در شخصیت به مسائل پوچی چون لاف و گزاف متوسل می شوند.
2: انتقادپذیری از فرزندان
ما ناگزیریم که به فرزندان خود بیاموزیم که انتقادات سازنده را بپذیرند و بهترین درس عملی در این زمینه درس انتقادپذیری والدین است. هرگز نباید گفت فرزندان ما جوانند و درک ندارند. یا تجربه آنها اندک است و نمی توانند نظر بدهند. اینکه به فرزندان بگوئیم تو هنوز داخل آدم نیستی و نباید به حرف تو گوش فرا داد یک خطای تربیتی است.
از دیدگاه تربیتی اسلام ما موظف به شنیدن سخنها هستیم و می کوشیم از بین آنها بهترین را انتخاب کنیم. نقص و نارسائی در خود ما وجود دارد. چه کسی بهتر از فرزند ما که به اشکالات کار ما آگاه است و صمیمانه تذکری خیرخواهانه می دهند. وانگهی اگر انتقادش جنبه افشاگری هم داشته باشد باز مقاومت در برابر آن روا نیست. بگذاریم حرف خود را بزند و ما هم با کمال خوشروئی آن را بپذیریم تا برای او درسی باشد.
3: چند نکته
در خاتمه این بحث بی مناسبت نمی بینیم که توجه پدران و مادران محترم را به چند نکته معطوف داریم.
1- فکر نکنید فرزندان شما دیگر بزرگ شده و احتیاجی به محبت شما ندارند. نه، انسان در هر سنی که باشد به محبت نیازمند است و شما می توانید این محبت را در غذا، لباس، پرستاری از او در حین بیماری به او نشان دهید. بی توجهی به آنها در این موارد از نظر جوانان تحقیر به حساب می آید.
2- جوانان چه پسر و چه دختر اصولاً در این سن نسبت به زندگی بدبینی هائی دارند. شما با تحقیرتان آنها را بدبین تر نسازید.
3- گاهی بیان این عبارت که تو نالایقی و عرضه نداری، جوان را در ادامه راهی که برای نخستین بار در پیش می گیرد متزلزل می سازد. سعی کنید به جای این عبارات جمله های سازنده به کار ببرید و به او دل و حرارت بدهید.
4- از تحقیرهائی که در حین خشم روا می دارید بپرهیزید و سعی کنید بر احساسات خود غالب شده و لجاج و خودسری را از خود دور سازید.
5- خواسته های جوان را در صورت امکان به مرحله اجرا بگذارید و اگر چنین نمی کنید دلایل آن را منطقاً به او گوشزد نمائید.
6- تحقیری رواست که مایه تنبیه و آگاهی شود نه اینکه بر عصیان و تبهکاری او بیفزاید.
7- در موارد فرار از مسئولیت، خودداری از انجام وظیفه می توان در خفا او را مورد سرزنش قرار داد.
8- و بالاخره ما فرزندان نوجوان و جوان خود را به خاطر کوتاهی قامت، ضعف مزاج، زشتی صورت، کم هوشی، بلد نبودن انجام یک امر مورد سرزنش و تحقیر قرار مدهید.
3: آزادی فرزندان در خانه
1: جوان و آزادی
جوان به مقتضای سن و طبیعت خود در صدد اثبات شخصیت و نشان دادن خویش است. او خواستار آزادی است و در طریق وصول به آن می خواهد پر درآورد، در آسمان پرواز کند، در بالای قله ها برای خود خانه و آشیانه ای بسازد، به هر جا که خواست برود، هر وقت که خواست بیاید و به دنیائی برسد که فراخ است و کرانه آن نامحدود.
تندی او با پدر و مادر، اعلام نظر و بیان اندیشه شخصی، گفتن سخنانی که موجب رنجش دیگران می شود، وجود تنوع در عمل و اختلاف سلیقه و … همه و همه حاکی از آزادی خواهی او هستند و در این راه اگر نومید شود گرفتار افسردگی، بی قراری، مشکل درسی خواهد شد. او دائماً درصدد کسب تجربه بیشتر است تا به آزادی بیشتری دست یابد و به کشمکش با دیگران و آنها که قدرت را در دست دارند می پردازد تا به هدف خویش دست پیدا کند.
2: نوع آزادی
ما آن گونه آزادی را برای فرزندان خود می پذیریم که در چارچوب ضوابط و مقرراتی باشد، به خاطر انجام وظیفه بر اساس درک حقیقت باشد. باید آن گونه آزادی به نسل نوجوان و جوان داد که عامل سازندگی و سبب رشد و پرورش شخصیت او و عامل اعتلای او باشد نه آنکه او را سقوط دهد و سبب فنای جسم و زوال جنبه های او گردد. ما معتقدیم که ضروری است والدین آمد و شدها، کتابهائی که وارد خانه می شود، معاشرت و ارتباط فرزندان را هم چنین در سنین نوجوانی تحت مراقبت و کنترل داشته باشند.
3: نکته ها در کنترل
اعطای آزادی به فرزند مانع آن نشود که نتوانیم در مواردی جلوی او را بگیریم و راه خطایش را بر او سد کنیم و اشتباهاتش را به او تذکر دهیم. درست است که او به سن بلوغ رسیده ولی واقعیت این است که او هنوز بالغ نیست، نیاز دارد که تدریجاً آزموده شود، سرد و گرم جهان را بیشتر بشناسد و البته امر لازم بود که از دوران خردسالی او آغاز می شد تا در سنین بعدی دشواری پیش نیاید.
در عین اعطای آزادی اصل انضباط هم مهم است. زیرا کلاً انسان ها نمی توانند جز در چارچوب نظم و ضابطه ای ادامه حیات دهند. تکیه پدر بر کنترل غیرمستقیم فرزند و وارد شدن از در دوستی و تفاهم است تا او احساس سنگینی نکند، خود را در بند نبیند. و اندرز دادن، موعظه کردن، بیان داستان ها، ارائه نمونه ها تا حدود زیادی می توانند او را وادارند که تن به ضوابط دهد و نظرات خیرخواهانه والدین را پذیرا گردد.
ما معتقدیم کنترل باید باشد ولی دهن بینی ها کمتر باشد. اینکه بخاطر سخنان بی اساس برخی از ناآگاهان فرزندان خود را به قید و بند بکشیم خطاست. به میزان لیاقت و فهم و رشد فرزندان باید آزادشان گذاشت، با نوجوان و جوان باید معامله یک وزیر و مشاور را کرد. و البته در جائی که موجب وارد آمدن زیانی، داخل شدن در گناهی، وارد آمدن لطمه ای به شرف خانوادگی مطرح باشد می توان جلوی او را گرفت.
غرض ما این است که محدودیت ها بی حساب نباشد. موجب وارد آمدن لطمه ای به شخصیت آنها بشود. زیرا در غیر صورت جوان فکر می کند که والدینش به او اعتماد ندارند، یا هنوز او را چون بچه ای می پندارند، امری که برای او اهانت است و او می کوشد با آنان مبارزه کند. در همه حال اتحاد روش لطف و مسالمت را فراموش نکنید.
د: احترام والدین
1: احترام والدین
خوشبختانه در نسل نوجوان و جوان این عقیده وجود دارد که باید به پدر و مادر احترام کرد و در برابر فرمان شان مودب بود ولی این امر بدلایل متعددی عملی نمی شود. شاید برخی از والدین قابل قبول نباشند که به آنها بگوئیم از دلایل عملی نکردن آن یکی مساله خجلت و حیای آنهاست. ولی اگر نیکو بررسی کنید به همین نتیجه خواهید رسید.
آنها در آغاز مراحل حیات خویش هستند. در دنیائی از شرم و حیا غوطه ورند. از یکسو پدر و مادر را محرم اسرار خود و خودمانی می دانند و از سوی دیگر باب ملاحظاتی فیمابین آنها و والدین وجود دارد که بر اثر آن روی شان نمی شود به پدر و مادر زیاد نزدیک شوند و حتی با آنها روبوسی کنند.
نوجوان و جوان را باید شناخت و به دل او باید راه یافت. تنها در چنان صورتی است که می توان مسائل و مشکلات او را حل کرد و به یاری او پرداخت. اگر پدر و مادر بدانند که در دل او چه خبر است قطعاً به او بیشتر مهر می ورزند و در برابراو موضع خصمانه و یا تادیبی نمی گیرند.
1: سئوالی در ذهن جوان
گفتیم که نوجوان و جوان قائل به احترام پدر و مادرند ولی برای شان این سئوال مطرح است که کدام پدر یا مادر قابل احترامند؟ واقعیت این است که دنیای شان دنیای قهرمان پرستی است. آنها پدر و مادری را می خواهند که برای شان قهرمان و از هر نظر الگو و نمونه باشد. آنها می خواهند پدر و مادرشان بگونه ای باشند که بتوان آنها را به رخ دیگران کشید. جوان می خواهد از طریق عرضه والدین نمونه اهمیت و عظمت خود را اثبات کند.
بدیهی است که اگر آنان پدر و مادر خود را خطاکار ببینند و یا احساس کنند که آنان رعایت عدالت، حق دوستی را نمی نمایند حرمت شان را نگه نمی دارند و یاموضعگیری های درستی در برابر امور ندارند طبعاً از آن ناراحتند. به خصوص از آن بابت که آنها حساسند و زودرنج، کمترین تبعیض، کمترین انحراف برای آنها غیرقابل تحمل است و احساسات او را جریحه دار می سازد.
گاهی آنها از این امر ناراحتند که والدین نمی توانند آنان را درک کنند و اصالت شان را بشناسند. طبعاً آنها چنین پدر و مادری را قابل احترام نمی دانند.
ج: نیکی به پدر و مادر
اسلام برای پی ریزی رابطه صحیح با پدر و مادر به انسان دستور نداده است که لزوماً از آنان اطاعت کند، زیرا اساس رابطه ای که پدر و مادر را به فرزند مرتبط می سازد مساله احسان والدین به اوست و "احسان" مساله ای نیست که شخصیت آدمی را در قبال اراده آنها درهم بکوبد.
از این رو، پاسخگویی به احسان آنان اقتضاء می کند که فرزند نیز به آنان احسان و محبت کنند نه این که لزوماً از آنان فرمان ببرد. به همین خاطر خداوند متعال در این مورد می فرمایند "و پروردگارت مقرر کرده است که جز او را مپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید؛"46 یعنی نوع رابطه انسان با خدا، "عبادت و پرستش" را ایجاب می کند، چون رابطه ای است میان پرورش یافته با پروردگار، بنده با مالک و هستی یافته با سرچشمه هستی و چنین رابطه ای اساساً با عبادت و خضوع مناسب است، چه وجود آدمی در واقع بازتاب و انعکاس خواست اوست و از این رو، وجود او نیز باید مطیع اراده الهی باشد.47
4: رعایت حرمت فرزندان
فرزندتان را احترام کنید. این دستور پیامبر ماست. از موارد احترام یکی این است که آنها را به حساب آورید بخواهید و اصرار مورزید که به اصطلاح سرشان را شیره بمالید و کار ناقص خود را حق جلوه دهید.
فراموش نکنید که فرزندان ما در این سنین اهل منطق و استدلالند مسائلی که دروبرشان وجود دارد سبک و سنگین می کنند و اقل مساله این است که خود را اهل نظر می دانند. این احترام اگر در حضور دیگران انجام شود باعث آن می گردد که آنها شما را چون بتی بپرستند و هرگز در صدد مخالفت با شما برنیایند.48
بخش هفتم: نکته های مهم در روابط والدین و فرزندان
جبران خطای تربیتی
اگر پدران و مادران به خطای تربیتی خود پی نبرند و هرچه زودتر با احترام به شخصیت کودک و ابراز محبتهای بجا عقده های درونی اطفال را نگشایند و غرائز و تمایلاتشانرا براه صحیح هدایت نکنند، طولی نمی کشد که به انحراف و کج روی عادت می کنند و آن کارهای نادرست و بچه گانه را با شدت بیشتری در دوران جوانی و گاهی تا پایان عمر مرتکب می شوند.
بعضی از کودکان که مورد بی اعتنائی پدر و مادر هستند احساس می کنند که اگر تقاضای مشروعی داشته باشند و بطور عادی درخواست نمایند کسی به آنها اعتنا نمی کند و حاجتشان برآورده نمی شود. برای آنکه به مقصد برسند و ضمناً شخصیت خویش را به اثبات برسانند متوسل به زور می شوند، فریاد می کنند، خودرا به زمین می کوبند، شیشه را می شکنند، محیط رعب و وحشت بوجود می آورند، و خلاصه از راه خرابکاری و آسیب رساندن به این و آن به مقصد می رسند.
وظیفه والدین
در چنین مواردی وظیفه پدر و مادر این است که از طرفی به شخصیت کودک و تحنیات او توجه نمایند و هر وقت درخواست صحیح و بجائی دارد عملی نمایند و به وی مجال خرابکاری ندهند و از طرف دیگر به او بفهمانند که این اعمال ناپسندیده، راه پیروزی و موفقیت نیست.
توقف رشد عقلی
اگر طفل والدین دانا و فهمیده داشته باشد، به وی حالی خواهند کرد که با این طریقه بچه گانه با موضوع روبرو نشود، ولی اگر والدین دانا و فهمیده نباشند و هر بار با وسائل غلط، حالت عدم اعتماد را در وی بیدارتر کنند رفته رفته این روش کودکانه در دماغ وی ثابت تر گشته و بدین ترتیب جلوی ترقی فکر کودک برای حل مسائل گرفته می شود و در نتیجه رشد و نمو عقلی وی متوقل می گردد" "اگر طفل با این روش پرورش یابد ممکن است در جوانی و حتی در سن چهل سالگی برای رسیدن به آنچه که می خواهد از راه غضب و عصبانیت و زدن زن و بچه و یا فحش دادن به زیردستان اقدام کند، اگر چنین فردی وارد سیاست باشد، بجای آنکه سعی کند راههای منطقی برای موفقیت خود بدست آورد می خواهد مخالفین خود را با خشونت ترین طرق، از بین ببرد.49
بعضی از کودکان محروم از تکریم و احترام، برای آنکه توجه اشخاص را به خود جلب کنند و شخصیت خویش را به دیگران بنمایانند، افراد را به باد مسخره می گیرند، مانند آنها حرف می زنند و مثل آنها راه می روند تا بدینوسیله مردم را بخندانند و از این راه، حقارت باطنی خود را جبران کنند و مورد توجه مردم قرار گیرند. چه بسا کودکانی که از این راه ناصحیح، موفقیتی به دست آورده و کم و بیش توجه مردم را به خود جلب کرده است.50
آسیبهای روحی
"اگر خوب فکر کنید می فهمید که علت بعضی از افکار و اعمال شما روان ناآگاه شماست، و در حقیقت شما نمی دانید که چرا دارای این افکار هستید و چرا آن اعمال از شما سر می زند زیرا عقل و اراده شما هیچ دخالتی در آنها ندارد. این افکار و اعمال نتیجه آسیبهای کوچک و ناچیزی است که در کودکی به ذهن و روح شما وارد شده است، مانند پیش آمدها و خاطرات ناگوار که در آن هنگام روح حساس شما را سخت متاثر کرده است، مثلاً محرومیت از محبت و توجه اطرافیان، دیدن مناظر وحشت انگیز، مورد آزار و اذیت دیگران واقع شدن و غیره اگر شما به منشا و علت این افکار و رفتار خود پی ببرید و آن خاطرات و پیش آمدهائی را که روح شما را متاثر کرده به یاد بیاورید یکقدم به سوی موفقیت و پیروزی بر نواقص روانی خود برداشته اید."51
زیاده روی در محبت
ناگفته نماند که محبت بیش از اندازه نسبت به کودک نیز مانند بی مهری به کودک، عوارض نامطلوبی دربر دارد. بعبارت دیگر همانطور که تحقیر و توهین به کودک، بی احترامی به شخصیت کودک، توجه نکردن به عزت نفس و حب ذات کودک، در نهاد طفل اثر بد می گذارد و نتایج تلخ آن در جوانی آشکار می شود، زیاده روی در محبت و افراط در نوازش نیز روان طفل را زودرنج و نامتعادل می سازد و در جوانی مایه تیره روزی و بدبختی او می شود.
"اینان خود را لایق هر سعادتی می دانند و دنیا را فرمانبردار خود فرض می کنند، هر دفعه که با ناکامی و حرمان روبرو می شوند گرچه شاید از تدبیر و سعی و عمل، مبلغ مهمی خرج نکرده باشند زمین و زمان را مسئول نامرادی خویش می خوانند و خود را به سبب این نامرادی، بدبخت و محروم می بینند و باز مقداری از قوای روحی خود را از دست می دهند. اینگونه اشخاص غالباً به تصور اینکه دیگران در عدم موفقیت ایشان تقصیرکارند، در دل، از همه قهر می کنند و حتی در ظاهر نیز کدورت خود را به زبان می آورند و دوستان خود را یکی پس از دیگری از دست می دهند."52
بدترین پدران
امام باقر (ع) می فرمایند: "بدترین پدران، کسانی هستند که در اعمال محبت نسبت به فرزند خود زیاده روی و افراط می کنند."53
"اینکه کودک نیاز فراوانی به محبت دارد اما نه از آن محبت های افراطی و مبالغه آمیزی که اشتها و تمایلات او را تحریک کند"
بخش هشتم: دومین کلاس تربیت "مدرسه"
بعد از خانه و پدر و مادر مدرسه و معلم تاثیر و رسالت بزرگی را در تربیت و پرورش طفل و نوجوان دارد. در شکل گیری و تشکیل عادت و کیفیت معلومات و تجربیات مدرسه و معلم از جهاتی مهمتر از خانه است. زیرا مدرسه محیط اجتماعی جدی تر و وسیعتر است کودک در این محیط می کوشد نیروهای خود را بیشتر به کار اندازد تا بتواند با محیط و دیگر بچه ها همگامی بهتر داشته باشد البته وقتی از مدرسه و تاثیر آن در کودک سخن می گوییم مرادمان همه جهات و جنبه هاست و همه افرادی است که در مدرسه به نوعی مشغول فعالیت هستند. یعنی مدیر و معاون و معلم و مستخدم و برخوردهای اولی آنها و نیز نظم کارها و برنامه ورودش. همه اینها در روح و در مغز دانش آموزی که اولین روز به مدرسه گام می نهد تاثیر فراوان می گذارد.
حتی شکل ظاهری مدرسه و کلاسها و وسائل کار و نظم و نظافت مدرسه دانش آموزان را در درون به قضاوت وا می دارد. اینجاست که اگر مدرسه و اولیای محترم آن از همان ابتدا محیط مدرسه را آنچنان بسازند که دانش آموز را تحت تاثیر محبت و رفتار خویش قرار دهند و عقیده و اطمینان او را به نحو شایسته ای به خودشان جلب نمایند هم کار تعلیم و تربیت را از آغاز آسان کرده اند و هم دانش آموز را نسبت به محیطی که باید سالها در آن کار و فعالیت کند علاقه مند و جذاب ساخته اند و این خود عامل مهم و نیرومندی است که اولیاء آگاه و مسئول مدرسه به آن توجه فراوان دارند.54
چه زیبا و باشکوه است، آن زمان که معلم و شاگردان قبل از حضور در مدرسه و کلاس وضو می گیرند و به قصد قربت در کلاس درس حضور می یابند و معلم با نام خدا، یاد خدا و برای خدا درسش را آغاز می کند. مسلماً شاگردان این کلاس در مقایسه با دانش آموزان مشابه صرفاً بدلیل همین نیت و حرکت عبادی محسوس، پیشرفت تحصیلی شایان توجهی خواهند داشت. نیت مخلصانه و عابدانه، انگیزه اندیشه و عمل را قوی و غنی می کند و دامنه توجه و قدرت ادراک را افزون می سازد. "وضو" به مثابه یک تطهیر و پالایش جسمی – روانی، رفتار و یکپارچگی شخصیت انسان را تحت تاثیر قرار داده، موجبات سرزندگی، نشاط و آمادگی بیشتری را فراهم می کند.
از سوی دیگر، آن گاه که دانش آموزان از نگرشی هدفمند و جهت دار و احساس خوشایند نسبت به حضور در کلاس درس برخوردار می شوند، به شهادت یافته های روان شناسی تربیتی بدور از هرگونه اضطراب و بی اشتهایی های تحصیلی، به قدرت یادگیری بیشتری دست می یابند.55
الحق که کارگزاران نظام آموزشی، اولیای مدارس، بویژه معلمان وارسته و متعهد در تبین قداست مدرسه و کلاس و قرابت و شباهت آن با مسجد و محراب بیشترین، حساسترین و خداپسندانه ترین مسئولیتها را بر دوش دارند.
در دنیای متمدن امروز، بالاخص در کشورهای غربی، یکی از دلایل عمده لجام گسیختگی های فرهنگی، بی بند و باریها، سرکشی و عصیان نوجوان و جوان ها و فساد روزافزون اخلاقی اکثریت قریب به اتفاق دانش آموزان، ناشی از آن است که کودکان و نوجوانان و آموزش دهندگان ایشان هیچ گونه حرمت و قداستی برای نهاد مدرسه و کلاس درس قائل نیستند. این است که هر قدر دانش آنها نسبت به علوم و فنون بیشتر می شود به همان میزان از تهذیب و خویشتن داریها دور می شوند. و این در حالی است که در مکتب تربیتی اسلام چگونگی حضور و جلوس آمیخته با نزاکت و ادب معلم در کلاس مور توجه است، چه رسد به نحوه حضور و جلوس متعلمان.
مدرسه و تکوین شخصیت کودکان و نوجوانان
سنین مدرسه، دوره دانایی، تمایل به زندگی اجتماعی و انجام فعالیتها، ظهور استعدادها و صیقل یافتن شخصیت است.
از حساسترین لحظات زندگی کودکان و نوجوانان زمان ورود به مدرسه و کسب تجارب تازه و متنوع اجتماعی است. اولین برخوردهای رسمی اجتماعی کودکان در مدرسه صورت می پذیرد. لذا کودکانی که قبل از ورود به مدرسه از آمادگی ذهنی لازم برخوردار بوده، با نگرشی مثبت نسبت به محیط جدید وارد مدرسه می شوند، از نظر سازگاری اجتماعی و پذیرش فرم ها، معیارها و مقررات جدید توفیقات بیشتری می یابند. عمدتاً کودکان در روزهای اول مدرسه، رفتار همسالان و معلمان را با کنجکاوی ویژه ای تحت نظر می گیرند. نحوه رفتار الگوهای بزرگسال مدرسه، مثل مدیر، ناظم، معلم و فراش، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. بچه ها با توجه به اینکه با کسب چه نوع تجربه ای از معاشرت با بزرگسالان (موفق یا ناموفق) و یا چه نگرشی (خوشایند یا ناخوشایند) وارد مدرسه می شوند، با مفروضات و باورهای ذهنی خاص بزرگسالان مدرسه، مخصوصاً معلم کلاس خود را مورد مشاهده و ارزیابی قرار می دهند.
معلمان متعهد مدارس توجه دارند که ممکن است بعضی از نوباوگان کلاس ایشان به دلیل تجارب ناخوشایند و خاطرات تلخ و آزاردهنده ای که از رفتار والدین خود دارند، با این پندارها که رفتار همه بزرگسالان کم و بیش شبیه به هم است، با نگرشی منفی و تردیدآمیز، گفتار و رفتار معلم را زیرنظر قرار داده، یا گاهی بخواهند با رفتارهای غیرمتعارف و واکنشهای منفی و یا بی توجهی به دستورهای معلم نحوه عکس العمل معلم را در مقابل قصور و کوتاهی های خودشان بیازمایند.
در این شرائط و در هر حال شایسته است که معلمان بصیر و آگاه با صبوری، حسن تدبیر و پرهیز از هرگونه عکس العمل تنبیهی، سعی کنند بتدریج اعتماد دانش آموزان را جلب سازند و بازخوردها و نگرشهای آنان را در جهت مثبت تغییر دهند.
برای کودکانی که با خاطرات ناگوار و تجارب نامطلوبی از ارتباط با بزرگسالان در کلاس درس حضور پیدا کرده اند، رفتار خشونت آمیز معلمان و مدیران مدارس فوق العاده اثر سوء داشته، تمایلات اجتماعی ایشان را محدود می کند و مانع رشد شخصیت و منش مطلوب آنها می شود.
همگامی خانه و مدرسه
از آنجا که مدرسه نهاد و موسسه ای علمی است که کمتر به تربیت به معنای رفتاری توجه می کند، گاه محصول آن جز علم و آگاهی خشک و خالی نیست. فراتر از این، به علت گوناگونی محیطهای زندگی دانش آموزان و نوع رفتار و منش آنان و تاکید معلمان بر جنبه های علمی، گاه ممکن است مدرسه ها حتی در امر تربیت فرزندان اثرات نامطلوبی برجای گذارند. این مساله، عاملی است که اولیاء بیش از پیش مراقبت نوع رفتار فرزندانشان و تاثیرات منفی آنها از محیط مدارس باشند. از این رو، پس از ورود کودک به مدرسه باید بر مراقبت های تربیتی – اخلاقی او افزود و از این رهگذر، به اعمال و رفتار او سمت و سوی صحیح بخشید.
با این همه، جنبه های علمی – آموزشی نیز نباید از نظر دور داشته شود، بلکه باید در جهت هرچه فعالتر کردن فرزندان و آماده کردن آنان در جنبه های علمی تلاش نمود؛ چه، اگر دانش آموز از فضای علمی حاکم بر مدرسه فاصله گرفت، چه بسا ممکن است برای انجام تکالیف و آمادگی برای امتحان و مسائل دیگر از این گونه، جدیت لازم از خود نشان ندهد و در این زمینه احساس مسئولیت نکند.
اولیاء در طول سال تحصیلی باید هم از جنبه علمی و هم از لحاظ تربیتی و اخلاقی، خود را در حالت مراقبت دائم ببینند.56
پیوند مستمر اولیاء و مربیان و تشریک مساعی آنها در شناخت ویژگیها و نیازهای زیستی، ذهنی، عاطفی، روانی و اجتماعی کودکان و نوجوانان در سنین مختلف، تلاش در انتخاب بهترین و موثرترین روشها در تامین بهینه نیازها و اجتناب از هرگونه دوگانگی ارزشی و تعارض بین نظام آموزشی خانه و اصول اخلاقی حاکم بر مدرسه، ضامن اصلی رشد شخصیت کودکان و نوجوانان است. هرگونه دوگانگی و تضاد بین نظام تربیتی و اخلاقی خانه و مدرسه باعث تعارض روانی کودک شده، بهداشت روانی و شکوفایی شخصیت او را مختل می سازد. هرگز نباید با تحمیل فشارهای روانی مختلف به کودک، بطور مستقیم و غیرمستقیم، او را در موضعی قرار داد که بین دو نظام آموزشی خانه و مدرسه با داوری و قضاوت نشسته و قضاوت کند. چنین حالتی برای سلامت روانی کودک فوق العاده مضر است. کودکان فطرتاً طالب وحدت بین باورهای والدین و نگرشهای معلمان خود به امور مختلف هستند.
نقش مدرسه در انتقال ارزشها
بدون تردید اساسی ترین رسالت کارگزاران جامعه اسلامی پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی و حاکمیت بخشیدن به ارزشهای الهی است. در این رهگذر، بیشترین مسئولیت متوجه دست اندرکاران نظام آموزشی کشور است، چرا که در هر جامعه، مدرسه به عنوان پل انتقال آرمانها و ارزشهای حاکم به خانواده ها مطرح است.
برای اینکه مدارس بتوانند به نحوی شایسته عهده دار چنین وظیفه خطیری شوند، باید همواره از حاکمیت "ارزشها" و یا به عبارت دقیق تر نمود کامل "رفتارهای مذهبی" در محیط مدارس و مراکز آموزش عالی اطمینان حاصل کرد.
وقتی از رفتارهای مذهبی سخن می گوئیم، منظورمان مجموعه باورها، عملکردها، عادتها، کنشها و واکنشهایی است که نسبتاً پایدار بوده، قابل مشاهده، ارزیابی، اندازه گیری و پیش بینی هستند. به دیگر سخن شایسته تر این است که به جای بحث حاکمیت "دین" در مدرسه به دنبال فراوانی رفتارهای مذهبی و باورهای مذهبی، نماز، روزه، حجاب، تعظیم و تکریم شعارهای مذهبی، احساس مسئولیت پذیری و … در مراکز آموزشی باشیم.
رفتارهای مذهبی چگونه تبلور می یابد؟
به طور کلی آمیزه ای از شناخت و احساس مذهبی می تواند منجر به برخورداری از یک بازخورد یا بینش مذهبی شود و چگونگی بازخورد مذهبی زمینه ظهور رفتارهای مذهبی را فراهم می آورد.
انسان از آغاز حیات بتدریج نسبت به آنچه که در حوزه ذهنی او قرار می گیرد شناخت پیدا می کند و نسبت به هر پدیده ای که با آن آشنا می شود احساس خاصی می یابد. بدیهی است نحوه شناخت ما نسبت به پدیده های مختلف جهان متاثر از عوامل متعددی از قبیل ویژگیهای زیستی، توانمندیها، هوشمندی و قدرت استدلال، انگیزش و گرایش های عاطفی، روابط خانوادگی، تبار اقتصادی و اجتماعی و شرایط محیطی و جغرافیایی است. اما شناختی که ما نسبت به هر رفتار و پدیده ای پیدا می کنیم متضمن یک احساس خوشایند و یا ناخوشایند است. آنگاه که شناخت ما از یک پدیده، با احساس خوشایند عجین می شود، در ما بازخورد مثبت و آمادگی پدیدار شدن رفتار دلخواهی را فراهم می سازد.
چگونه زمینه ظهور رفتارهای مذهبی را فراهم آوریم؟
مسلماً خانواده مناسبترین بستر برای ظاهر شدن رفتارهای مذهبی است. خمیرمایه شخصیت کودکان در کانون خانواده و با تاثیرپذیری از نقش الگوهای بزرگسالان نقش می گیرد، اما همیشه به دلایل عدیده، از جمله عدم امکان تماس مستقیم با همه خانواده ها، تعدد و تنوع نگرشهای موجود در خانواده ها نسبت به مذهب و حاکمیت ارزشهای مذهبی در جامعه، متصف نبودن بعضی از الگوهای بزرگسال خانواده ها به رفتارهای مذهبی، مسئولیت بیشتری متوجه اولیای متعهد مدارس می شود. چرا که در محیط مدرسه امکان ارتباط مستقیم و متقابل با کودکان و نوجوانان به مثابه نمایندگان خانواده ها کاملاً فراهم است. اینجاست که مدرسه همانند پل رابط وظیفه انتقال ارزشهای حاکم بر جامعه را به درون خانواده ها عهده دار می شود.
برای این که مدرسه در این هم موفق شود و به راستی پیام انقلاب اسلامی را از طریق دانش آموزان روانه خانه ها سازد، می بایست در ارائه ارزشها کاملاً هوشیارانه و آگاهانه عمل کند و به جای پرداختن به صرف انتقال مجموعه ای از اطلاعات شناختی، به رفتارها و ایجاد تغییرات مطلوب در رفتارها بپردازد و این مقدور نخواهد بود مگر با اینکه با سرمایه ای از مهر و محبت به بعد احساسی بازخوردها توجه خاص مبذول شود.
هشیاری های فرهنگی در پاسداری از سلامت و رشد مطلوب
شخصیت کودکان و نوجوانان
حیات اجتماعی انسان هرگز میان دو دیواره تولد و مرگ محدود و محبوس نبوده و نمی تواند باشد. تمامی توانمندیها و قابلیتهائی که انسان امروز از خود نشان می دهد، حاکی از میراث بزرگی است که از تجارب و دستاورهای علمی و اجتماعی پیشینیان به او رسیده است. بالطبع انسان در طول حیات کوتاه اجتماعی خود به تناسب توان و تل اش خویش چیزی بر این میراث تاریخی افزوده، پیشکش آیندگان می کند. مولای متقیان حضرت علی علیه السلام در این ارتباط، آنگاه که فرزندش امام حسن (ع) را مخاطب قرار می دهد، چنین می فرماید:
ای فرزندم، پیشینیان در این جهان از من بیشتر روزگار دیده بودند و دیرتر از این سرای رخت بیرون کشیدند. اگرچه آنان را سال افزون بود و پدر تو را عمر اندک، اما چشم عبرت بین من در تاریخ و یادگار آنها دقیق تر نگریسه و آثارشان را عمیق تر مطالعه کرده است. من آنچنان در تاریخ امم گذشته به سیاحت و تماشا پرداخته ام که یک تن از آنان شده ام. امروز که خود را در شصت و اندی می نگرم همی پندارم که همچون آنان سده ها در این گیتی عمر نموده، با اول و آخر آنان زندگی کرده، تمامی دستاوردهای تاریخ جهان، همگی را تجربه کرده ام. 57
در دنیای امروز سیر پرشتاب علوم، تکنولوژی و تحول شگفت آوری که در قلمرو ارتباطات بوقوع پیوسته، آنچنان است که گویا جغرافیای جهان کوچکتر و کشورها به هم نزدیکتر شده و جوامع و ملتها به هم پیوسته اند. در چنین شرایطی تعامل انسانی، تاثیرگذاری و تاثیرپذیری فرهنگی امری اجتناب ناپذیر خواهد بود. بنابراین بسیار طبیعی است که فرهنگهای پویا و مولد بیشترین تاثیرگذاری را داشته باشند.
زمانی که صاحبان و وارثان پایدارترین و پویاترین فرهنگها یعنی فرهنگ والای اسلامی از شناختی غنی، احساسی خوشایند و نگرش و بینشی عمیق نسبت به مبانی ارزشی فرهنگ خویشتن برخوردار باشند، آنگاه که در معرض جلوه هایی از دیگر ارزشها و فرهنگها قرار می گیرند، با اعتماد به نفس قوی و احساس خود ارزشمندی فوق العاده آنها را مورد ارزیابی و نقادی قرار می دهند. بدیهی است که اگر در فرهنگ بیگانه نکته یا نکاتی قابل توجه، مثبت، سازنده و متعالی مشاهده کنند به گونه ای شایسته از آن بهره گرفته، در برابر لجام گسیختگیهای فرهنگی، آگاهانه و تعاومانه ایستادگی می کنند و نسبت به خطرات آن روشنگری می نمایند.
مهاجمان فرهنگی کیستند؟
مهاجمان فرهنگی طیف وسیعی از حاکمیتها، سازمانها، گروهها و افرادی را شامل می شود که با ملیتهای مختلف و علی رغم تفاوتهای جغرافیایی، نژادی و زبانی با منافع مشترک و اهدافی معین و مشخص، بطور مستقیم و غیرمستقیم، و با استثمار و دسیسه قرار دادن نیروهای خودباخته و وابسته از درون ملتهای مورد تهاجم تلاش می کنند نظام ارزشی و باورهای اعتقادی و مذهبی ملتها را که زمینه ساز ایستادگی و تسلیم پذیری آنان است مورد حمله قرار دهند. پرواضح است که بعضاً خط تهاجم مهاجمین خودی که آگاهانه و ناآگاهانه، با طرح و برنامه یا بدون برنامه ریزی معین، به گونه ای در راستای اهداف مهاجمین فرهنگی و تروریسم فرهنگی حرکت می کنند کمتر از دسیسه های طراحی شده استکبار فرهنگی نیست، بلکه چنین حرکتی خود عمدتاً متاثر از همان تهاجم تدارک دیده شده است.
هدف مهاجمان فرهنگی چیست؟
هدف اصلی دشمن تضعیف و بی بها کردن نظام ارزشی و باورهای مذهبی و اعتقادی ملتهاست. وقتی که دشمن بتواند در نگرش و بازخورد مثبت و مولد گروهی از انسانها نسبت به ارزشها، و باورهای ملی و مذهبی تغییرات منفی ایجاد کند، بالطبع موفق خواهد شد. انگیزه های حرکت و مقاومت آنها را در حفظ ارزشهای حاکم و پاسداری آرمانهای مقدس تضعیف نماید. مهاجمان فرهنگی به خوبی می دانند رفتارهای مذهبی متاثر از نگرشها و بینشهای مذهبی است و نظام بازخوردها، بینش و جهان بینی افراد اساساً متشکل از مجموعه شناختها و احساسات آنها نسبت به پدیده ها، موضوعات و مسائل مختلف است. لذا برای هرگونه تغییر در رفتارهای مذهبی، توجه و هدف قرار دادن مبانی شناختی و احساسی رفتار، موثرترین شیوه می تواند باشد. و دشمن آگاه و مسلح به روشهای نو، مبانی شناختی و بالاخص احساسات مذهبی و ملی را آماج حملات خود قرار داده است.
رسالت اولیاء و مربیان در پیشگیری از آسیبهای اجتماعی
بدون تردید مهمترین رسالت اولیاء و مربیان تلاش در شکوفایی شخصیت کودکان و نوجوانان، تامین بهداشت روانی و پیشگیری از انحرافات و آسیب پذیریهای احتمالی آنهاست. مساله بررسی علمی انحرافات یا آسیبهای اجتماعی سالهاست که مورد توجه دانشمندان مختلف قرار گرفته است. متخصصان رشته های مختلف، بویژه روان شناسان، جامعه شناسان، کارشناسان تعلیم و تربیت و مددکاران اجتماعی هریک سعی کرده اند از دریچه ای خاص به این مساله بنگرند.
بطور کلی زمانی از آسیبها یا انحرافات اجتماعی سخن به میان می آید که ارزشهای حاکم بر جامعه، پذیرای برخی از رفتارهای موجود نیست. انحرافات اجتماعی به دو صورت آگاهانه و ناآگاهانه ظاهر می شود. انحرافات آگاهانه آن دسته از رفتارهای نامطلوب و ناشایسته ای است که از فرد یا گروهی با آگاهی و دانش قبلی مشاهده می شود و با نظام ارزشی جامعه مغایرت دارد. بدیهی است بعضی از رفتارهای نامطلوب که از برخی از نوجوانان و جوانان سر می زند می تواند بدون آگاهی و شناخت صحیح آنها از ارزشها و معیارهای اجتماعی باشد. به عبارت دیگر در این شرایط فرد متخلف یا آسیب پذیرفته به درستی نسبت به قبح یا گناه آلوده بودن رفتار خود اذعان ندارد. در هر حال باید توجه داشت فردی که دچار بعضی از انحرافات رفتاری می شود لزوماً درصدد نفی همه معیارها و ارزشهای حاکم بر جامعه نیست، بلکه به نظر می رسد که او احیاناً فقط بعضی از ارزشهای موجود در جامعه را مورد تردید قرار داده و یا آنها را عملاً نفی کرده است.
امروزه در مطالعات مربوط به کژرفتاریها و آسیبهای اجتمایع از قبیل دزدی، بزهکاری، مدرسه گریزی، اعتیاد به دخانیات و مواد مخدر، انحرافات جنسی، ولگردی و خانه به دوشی، ضمن توجه به نیازهای زیستی، بیشترین بها به چگونگی فرایند تکوین شخصیت و نظام پرورشی و آموزشی خانه و مدرسه داده می شود. قدر مسلم این است که در این راستا خانواده به عنوان یک واحد تربیتی و اجتماعی با نظام ارزشی پایدار، در حسن تامین نیازهای زیستی، روانی کودکان و شکل دادن به شخصیت آنها نقش اساسی دارد، چرا که خمیرمایه شخصیت فرد در محیط خانواده شکل می گیرد.
بی تردید، تربیت اساس کار و هدف اصلی آن آماده کردن کودکان برای احراز مسئولیتهای فردی و اجتماعی است. انجام مقدمات و تمهیدات این مهم از درون خانه و به توسط والدین، اولین الگوها و سرمشقهای کودک شروع می شود.
بنابراین در جامعه اسلامی بایسته است ریشه اصلی انحرافات و آسیبهای اجتماعی را در چگونگی نظام تربیتی و آموزشی، ساختار شخصیتی افراد و میزان خویشتن داریها جستجو کرد.
بی شک برنامه های آموزشی موثر و کاربردی نه تنها مقاومتهای شخصی دانش آموزان را در برابر آسیبهای اجتماعی بیشتر می کند، بلکه با افزایش دانش عمومی و توانمندیهای شغلی و حرفه ای زمینه اشتغال مفید، بیشتر فراهم می شود.
در کنار خانواده، مدارس اساسی ترین نقش را در انتقال ارزشهای حاکم بر جامعه، به کودکان و نوجوانان بر عهده دارند. مسئولیت ایجاد یک نگرش مثبت و سازنده در دانش آموزان نسبت به ارزشهای اخلاقی و اجتماعی و پایبند ساختن آنها به قیود اخلاقی و رفتارهای مطلوب و پسندیده، بر عهده اولیای آموزش و پرورش کشور است. دادن شناخت و آگاهی به دانش آموزان نسبت به آسیبهای اجتماعی و بررسی علل و پیامدهای ناگوار آن، آشنا کردن خانواده ها نسبت به ویژگیهای افراد آسیب پذیرفته و طرق پیشگیری از بزهکاریها و انحرافات اجتماعی از وظایف مهم معلمان و مربیان مدارس است.
غالباً مدارس در مقطعی اقدام به این مهم می کنند که پایه های اولیه ساختمان شخصیت نوباوگان در خانواده شکل گرفته، آنها بخش قابل توجهی از اوقات خود را در کنار خانواده و همراه با الگوهای نخستین خود به سر می برند. بنابراین مدرسه بدون جلب همکاری و مشارکت والدین در این امر توفیق چندان چشمگیری نمی تواند داشته باشد. این یک پنداشت طبیعی است که همه والدین انتظار دارند کودکان آنها با رفتن به مدرسه، در آینده افرادی فعال، خلاق، شایسته و مسئولیت پذیر شوند، اما این وقتی مقدور است که خود دوشادوش مربیان مدارس پیش بروند.
مدارس و نظام آموزشی رسمی به تنهایی نمی تواند توفیق چندانی در جهت از قوه به فعل رسانیدن استعدادها، شکوفایی خلاقیتها و پرورش سجایای اخلاقی دانش آموزان داشته باشد. در این راستا همکاری همه خانواده ها امری است ضروری و مهم.
لازم است نظام آموزشی کشور با قدرت و قوت هرچه بیشتر و حمایت همه خانواده ها و کارگزاران جامعه اسلامی با رفع کمبودها و نواقص، بخصوص در زمینه کمبود معلمان مجرب، کارشناسان متخصص و مشاوران روانی و تربیتی متعهد، رفع نارساییها و کمبودها و با تدارک امکانات بیشتر همه توان و قدرت خویش را در پیشگیری از آسیب پذیریهای اجتماعی و اعتلای شخصیت کودکان و نوجوانان مصروف سازد. به یقین امر با کاستیهای مشهود، کمبودهای مورد اشاره، شلوغ بودن کلاسها و مدارس و عدم مشارکت فعال خانواده ها و نهادهای دیگر جامعه مقدور نخواهد بود. مربیان و مشاوران مدارس باید بتوانند با هوشمندی و بصیرت و با بهره گیری از مهارتهای لازم، توجه بیشتری نسبت به آن دسته از کودکان و نوجوانانی که احتمال آسیب پذیری آنها بیش از دیگران است مبذول داشته، "رفتار" آنها را به گونه ای که مقدور و میسور است در مدرسه و خارج از مدرسه مورد مشاهده، مطالعه و بررسی قرار دهند. تحقیقات انجام شده حاکی از آن است که بسیاری از کودکان و نوجوانانی که با مشکلات عاطفی مواجه هستند، آنان که متعلق به خانواده های پریشان و از هم گسیخته می باشند، آنهایی که از مدرسه گریزانند، آنان که غیبت های مکرر دارند، آنها که بدون ابتلا به عقب ماندگی ذهنی، در پیشرفت تحصیلی با ناکامی مواجهند، آنهایی که از توان هوشی لازم در مدارس عادی برخوردار نیستند و آنان که به عادات نامطلوبی همچون کشیدن سیگار و غیره مبتلا هستند، بطور قابل توجهی بیش از سایر همسالان خود در معرض خطر جدی آسیبهای اجتماعی قرار دارند.
به دیگر سخن، رسالت خانواده ها و مدارس در این رهگذر بسیار خطیر و عظیم است. برای ساختن جامعه فردا، جامعه ای که باید برای همه جهان الگو باشد، لازم است تمامی هم کارگزاران جامعه بویژه اولیاء و مربیان مصروف سلامت شخصیت و شکوفایی استعدادهای کودکان و نوباوگان میهن اسلامی مان شود.58
منابع مورد استفاده:
1. رواه و روش تربیت نوشته حسین ادیب
2. روان شناسی تربیتی نوشته دکتر غلامعلی افروز
3. مبانی تربیت و اخلاق اسلامی نوشته علی فایضی – محسن آشتیانی
4. خانواده و مسائل نوجوان و جوان (1) نوشته دکتر علی قائمی
5. جوان جوان از نظر عقل و احساسات، گفتارفلسفی، هیئت نشر معارف اسلامی، نشریه 3
6. دریچه ای به دنیای جوانان نوشته آیت ا… سید محمدحسین فضل ا… – ترجمه عبدالهادی فقهی زاده
1 – بقره / 151 و 152
2 . لذات فلسفه ص 211
3 . جوان از نظر عقل و احساسات هیئت نشر معارف اسلامی صفحه 145
4 . اخلاق و شخصیت ص 123
5 . مکارم الاخلاق جلد یک ص 115
6 . مبانی تربیت و اخلاق اسلامی – علی فایضی – محسن آشتیانی – ص 167
7 . سوره آل عمران آیه 191
8 . سوره مومنون آیه 115
9 . سوره قصص آیه 80
10 . سوره بقره آیه 154
11 . بهار، ج 68، ص 348
12 . جزوه تعلیم و تربیت اسلامی – دانشکده الهیات – علی فایضی سال 1369
13 . سوره انعام آیه 6
14 . مبانی تربیت و اخلاق اسلامی ص 135
15 . دریچه ای به دنیای جوانان، آیت ا… سید محمد حسین فضل ا… ص 27
16 . تعلیم و تربیت اسلامی – تربیت معلم – کد 1000 – ص 53
17 . تعلیم و تربیت اسلامی – علی فایضی – دانشکده الهیات – تهران – سال 1369 ص 64
18 . راه و روش تربیت – حسین ادیب – ص 11
19 . سوره اسری آیه 70
20 . Jules Simon 1814-1896 – از فلاسفه و اساتید فرانسه است
21 . Pestalozzi – 1746 – 1827 – از مشهورترین مربیان سویس.
22 . Spencer 1820 – 1902 – فیلسوف مشهور انگلیسی.
23. Cant- فیلسوف آلمانی که سه رساله دارد درباره عقل و فکر و اطفال طبیعت آنها – 1804 – 1724.
24 . دریچه ای به دنیای جوانان – آیت ا… سید محمدحسین فضل ا… – ص 100
25 . روضه کافی، ص 150
26 . نهج البلاغه فیض، ص 1129
27 . جوان از نظر عقل و احساسات – هیئت نشر معارف اسلامی – ص 268
28 . روان شناسی تربیتی – دکتر غلامعلی افروز – ص 116
29 . جوان از نظر عقل و احساسات هیئت نشر معارف اسلامی
30 . اصول روان شناسی مان صفحه 150
31 . جوان از نظر عقل و احساسات صفحه 35
32 . مجله رشد شخصیت صفحه 30
33 . جوان از نظر عقل و احساسات هیئت نشر معارف اسلامی صفحه 40
34 . راه و روش تربیت: حسین ادیب
35 . جوان از نظر عقل و احساسات هیئت نشر معارف اسلامی صفحه 41 و 42
36 . جوان از نظر عقل و احساسات – هیئت نشر معارف اسلامی – ص 273
37 . نهج البلاغه – نامه 31
38 . جوان از نظر عقل و احساسات – هیئت نشر معارف اسلامی – ص 290
39 . کافی 5 – ص 63
40 . راه و روش تربیت حسین ادیب صفحه بیست
41 . جوان از نظر عقل و احساسات – هیئت نشر معارف اسلامی – ص 272
42 . مستدرک 2 – ص 625
43 . خانواده و مسائل نوجوان و جوان نوشته دکتر علی قائمی
44 . خانواده و مسائل نوجوان و جوان – دکتر علی قائمی – ص 50
45 . خانواده و مسائل نوجوان و جوان – دکتر علی قائمی – ص 135
46 . آیه 23 سوره مبارکه اسراء
47 . دریچه ای به دنیای جوانان آیت ا… سید محمد حسین فضل ا… ص 80
48 . خانواده و ماسئل نوجوان و جوان – دکتر علی قائمی
49 . عقل کامل – ص 23
50 . جوان از نظر عقل و احساسات – هیئت نشر معارف اسلامی – ص 283
51 . رشد و زندگی – ص 171
52 . سلامت روح، ص 55
53 . تاریخ یعقوبی، 3، ص 53
54 . راه و روش تربیت – محمدحسین ادیب – ص 23
55 . روان شناسی تربیتی – دکتر غلامعلی افروز – ص 110
56 . دریچه ای به دنیای جوانان – آیت ا… سید محمدحسین فضل ا… – ص 125
57 . نهج البلاغه (نصیحت به امام حسن علیه السلام)
58 . روان شناسی تربیتی – دکتر غلامعلی افروز – ص 182، 183 و 184
—————
————————————————————
—————
————————————————————
(82)