جنگهای صلیبی : 1095-1291
I – علل
جنگهای صلیبی اوج حواث قرون وسطی و شاید جالبترین واقعه ای بود که در تاریخ اروپا وخاور نزدیک روی می داد. اکنون دو دین بزرگ جهان ، اسلام و مسیحیت ، بعد از قرنها مناظره، سرانجام آن را به حکمیت نهایی بشرـ یعنی به میدان جنگ – واگذارمی کردند. تمام ترقیات قرون وسطایی ، جمیع عرصه بازرگانی و جهان مسیحی ، همه شور و اعتقاد مذهبی ، وکلیه قدرت فئودالیسم و فریبندگی شوالیه گری در دویست سال جنگی که برای بشر و منافع بارزگانی در گرفت به اوج کمال و ذروه اعتلا رسید.
اولین علت مستقیم جنگهای صلیبی پیشتازی ترکان سلجوقی بود. دنیا خود را با سلطه مسلمانان بر خاور نزدیک وفق داده بود. خلفای فاطمی مصر در حکومت بر فلسطین طریق مدارا پیش گرفته بودند و ، صرف نظر از چند واقعه استثنایی ، فرقه های مسیحی آن سامان از آزادی زیادی در پیروی از تعالیم دینی خویش برخوردار بودند. حاکم، خلیفه دیوانه قاهره، کلیسای قیامت را ویران کرده بود ( 1010) لکن خود مسلمانان مبالغ معتنا بهی خرج تعمیر مجدد آن کرده بودند. در سال 1047، جهانگرد و شاعر ایرانی، ناصر خسرو ، کلیسای مزبور راجنین توصیف کرد: "… جایی وسیع است چنانکه هشت هزار آدمی را درآن جای باشد، همه را به تکلف بسیار ساخته از رخام رنگین و نقاشی و تصویر ، وکلیسا را از اندرون به دیباهای رومی آراسته مصور کرده و بسیار زر طلا بر آنجا به کار برده ، و صورت عیسی علیه السلام را چد جا ساخته که بر خری نشسته ."
این فقط یکی از کلیساهای متعدد در بیت المقدس بود . زایران مسیحی حق داشتند آزادانه به اماکن متبر که رفت و آمد کنند، سالیان سالیان سال بود که زیارت فلسطین نوعی عبادت یا کفاره محسوب می شد، همه جا اروپا ، انسان کسانی را می دید که برگهای نخل فلسطین را چلیپا وار، به نشانه زیارت از اماکن متبر که ، زیور تنپوش خویش می کردند.، پیرز پلومن معتقد بود که این قبیل افراد "رخصت داشتند که از آن پس تمام عمر سخن دروغ بگویند ." لکن در 1070 ترکان بیت المقدس را از چنگ فاطمیان بیرون آوردند، و زایران مسیحی از این پس ناقل روایاتی بودند درباره تعدی ترکان وبی حرمتی
آنها نسبت به اماکن متبرکه. طبق روایتی قدیمی که صحت آن مسلم نیست ، یکی از زایران به نام پیر لومیت ( پیر منزوی ) از جانب سیمون ، بطرک بیت المقدس ، نامه ای نزد پاپ اوربانوس دوم به رم آورد که در طی آن تعقیب و آزار مسیحیان فلسطین بتفصیل بیان ،
واز پاپ عاجزانه تقاضای کمک شده بود (1088).
دومین علت مستقیم جنگهای صلیبی تضعیف خطرناک امپراطوری بیزانس بود. امپراطوری مزبور مدت هفت قرن میان تقاطع بزرگراههای اروپا و آسیا قرار داشت ومانع تهاجم لشکریان آسیایی وخیل جماعات چادرنشین استپها به اروپا بود. اکنون این امپراوری بر اثر نفاقهای داخلی، بدعتهای مخرب، و شقاق 1054 که مایه جدایی آن از غرب شده بود، آن قدر ضعیف بود که دیگر نمی توانست موفق به انجام این امر خطیر تاریخی شود. در حالی که بلغارها، پجنگها ، کومانها ،, وروسها بر دروازه های اروپایی آن هجوم می بردند، ترکان مشغول تکه تکه کردن ایالات آسیایی آن امپراطوری بودند. در 1071
سپاهیان بیزانس تقریباً در مناذگر تارومار شدند . ترکان سلجوقی ادسا{ الرهایا اورفه }، انطاکیه ( 1085) ، طرسوس، حتی نیقیه را تسخیر کردند واز آن سوی بوسفور چشم برخودشهر قسطنیه دوختند. امپراطور آلکسیون اول (1081-1118)، با امضای عهدنامه خفت آوری ، بخشی از آسیای صغیر را نجات بخشید، لکن برای مقابله با هجومهای بیشتر فاقد قوای نظامی بود. اگر قسطنطنیه به دست ترکان می افتاد، تمامی اروپای خاوری در برابر لشکریان آنها مفتوح می شد وفتح تور ( 732) بی نتیجه می ماند. آلکسیوس غرور مذهبی را فراموش کرد، سفرایی نزد پاپ اور بانوس دوم و شورای
پیاچنتسا گسیل داشت،واروپای لاتین را تشویق کرد اورا در هزیمت دادن ترکان از اروپا یاری کند. آلکسیوس می گفت که مبارزه با این جماعت کفار در خاک آسیا عاقلانه تر خواهد بود تاآنکه دست روی دست نند و منتظر سیل آنها از طریق شبه جزیره باکان به
پایتختهای اروپایی باشند. سو مین علت مستقیم جنگهای صلیبی حس جاه طلبی شهرهای ایتالیایی مانند پیزا، جنوا، ونیز، وآمالفی بود که می خواستند دامنه قدرت تجاری روزافزون خود را بسط دهند. هنگامی حوزه حکومت مسلمین را در اسپانیا کاهش دادند ( از 1085 به بعد)، مدیترانه باختری به روی بازرگانان مسیحی بازشد. شهرهای ایتالیایی از راه بنا
صادر کننده کالاهای داخلی و مصنوعات ورای آلپ ثروتمند تر و نیرومندتر شدند و در صدد بر آمدند به برتری مسلمانان در مدیترانه خاوری پایان داده بازارهای خاور نزدیک را به روی امتعه اروپای باختری بکشانید.م اطلاع نداریم که این سوداگران ایتالیایی تا چه حد به شخص پاپ تقرب داشتند. تصمیم نهایی از جانب خود اوربانوس گرفته شد. این فکر به مخلیه سایر پاپها هم خطور کرده بود. مثلا ژربر، که به اسم سیلوستر دوم مقام یاپی را احراز کرد، از عالم مسیحیت خواستار نجات بیت المقدس شد، و بنا به اصرار او جماعتی از مبارزان مسیحی بی نتیجه قدم به خاک سوریه گذاشتند( حد1001) . گرگوریوس هفتم در گرماگرم مبارزه متهدم کننده ای با هانری چهارم گفته بود: "جان بر کف نهادن در راه نجات اماکن متبرکه در نظر من بمراتب خوشتر است تا حکومت بر عالمی." هنگامی که اوربانوس در مارس 1095 ریاست شورای پیاچنتسا را به عهده گرفت، آتش آن مبارزه هنوز سرد نشده بود. در این شورا اوربانوس به حمایت از تقاضای سفیران آلکسیوس سخن گفت ، اما توصیه کرد تا مجمع عظیمتری به نمایندگی از جانب قاطبه مسیحیان برای اعلام جنگ علیه اسلام تشکیل نشده است، در گرفتن تصمیم شتاب نورزند.م احاطه وی بر اوضاع زیادتر ازآن بود که تصور کند در چنین امر
خطیری،در یک سرزمین دور دست ، پیروزی مسیحیان قطعی باشد. بی شک اوربانوس پیش بینی می کرد که شکست در این مهم به حیثیت مسیحیت وکلیسا سخت لطمه خواهد زد.شاید اشتیاق داشت که جنگجویی نامرتب بارونهای فئودال و دزدان دریای نورمان را به صورت مبارزه ای مقدس درآورد و اروپا و امپراطوری بنزانس را از خطر مسلمانان برهاند. آرزوی اوربانوس آن بود که کلیسای شرقی را دوباره به زیر سلطه حکومت پاپی، وعالم مسیحی را به صورت جهان نیرومندی تحت فرمان پاپها در آورد وباردیگر شهر رم را به پایتخت جهان مبدل کند. این مفهوم ذهنی ناشی از نهایت دولتمردی بود
از مارس تا اکتبر 1095 اوربانوس به سیاحت در ایتالیای شمالی و فرانسه جنوبی مشغول بود و از امر ا وبزرگان قوم برای کمک ضروری در این راه نظر خواست. در کلرمون ، واقع دراوورنی، شورای تاریخی روحانی اجلاس کرد، هرچند که یک روز سرد ماه نوامبر
بود، هزاران نفر از مردم نواحی و جوامع مختلف چادرهای خود را در میان صحرا برافراشتند، و چنان اجتماع عظیمی برپا شد که هیچ تالاری گنجایش آن همه مردم را نداشت ، هنگامی که هموطن خود اوربانوس دوم را بر بالای صفه بلند کردند، ووی به زبان خود آنها به ایراد موثرترین خطا به ها در تاریخ قرون وسطی پرداخت ، قلب همه از فرط احساسات در پس افتاد. پاپ خطاب به حاضران چنین گفت: ای نژاد فرانک! نژاد محبوب و برگزیده خدا! … از مرزهای اورشلیم واز جانب قسطنطنیه خبر غم انگیزی
آورده اند که قومی ملعون بکلی از خدا بیخبر جابرانه بر اراضی این مسیحیان هجوم برده با ویروانی وایجاد آتشسوزی مردم را از زاد و بومشان بیرون رانده اند. ابنان جماعتی لز اسرا به مملکت خویش برده و بخشی از آنها را زیر شکنجه هایی بیرحمانه به قتل رسانده اند . این مردم محرابها را بالوث وجود خویش آلوده می سازند وسپس آنها را ویران می کنند. قلمرو یونانیان اکنون به دست آنها تکه تکه شده است یونانیان از آن اراضی وسیعی که پیمودن سراسر آن حتی بیش از دو ماه محروم شده اند.
اکنون اگر شما رنج قصاص این اعمال ناحق و بازگرفتن این اراضی را بر خود هموار نسازید، این مهم از دست چه کسی ساخته است ؟ آری شما یید که خداوند بین الطاف خویش بیش از دیگران حشمت در جنگاوری، شجاعت عظیم ، ونیرو ارزانی داشته است تا سر مردمی راکه در مقام مخالفت با شما قد علم می کنند بر خاک بسایید . بگذارید کردار نیاکان شما – جلال و عظمت شارلمانی وسایر شهریاران این سرزمین – مشوق شما باشد. بگذارید مزار مقدس منجی وخداوند گار ما که اکنون درتصرف اقوام پلید است واماکن متبرکه ای که اکنون ملوث شده است شما را برانگیزد… بگذارید هیچ گونه تشویقی در امور خانوادگی وهیچ نوع تملکی شما را از این امر خطیر باز ندارد. زیرا این سرزمینی که اکنون شما در آن سکنا دارید، وازهمه سو دریا و قله کوهها آن را در بر گرفته است برای نفوس عظیم شما بسیار تنگ است. خوراکی که از آن عاید می شود
به سختی تکافوی نیازهای مردمی راکه به کار کشت مشغولند می کند. از این روست که شما یکدیگر را می کشید و می درید، به جنگ دست می برید ، وبسیاری از شماها در این زدوخورد داخلی به هلاکت می رسید. لذا ، بگذارید نفرت از میان شما رخت بر بندد ، بگذارید کشاکشهای شما پایان یابد. قدم در طریق کلیسای قیامت نهید، آن سرزمین را از چنگ قومی تبهکار بیرون آورید وخود بر آن استیلا یایید ، اورشلیم بهشتی است آکنده از لذات و نعمتها، سرزمینی است بمراتب ثمر بخشتر از همه سرزمینها . آن شهر شاهی ، که درقلب عالم قرار گرفته است ، از شما تمنا دارد که به یاریش بشتابید .م مشتاقانه رنج این سفر برای آمرزش گناهان خویش تقبل کنید، ودر عوض به حشمت فنا ناپذیر ملکوت الاهی پشتگرم باشید.
از میان جمعیت غریو پرهیجانی به آسمان برخاست که : " مشیت خدا چنین است!" اوربانوس نیز با آنها هما واز شد و از ایشان تقاضا کرد که این جمله را شعار نبرد خود سازند، و به افرادی که حاضر به شرکت در جنگ صلیبی شده بودند دستور داد که بر روی سینه یا پیشانی خویش علامت صلیب را نقش کنند. ویلیام آوممز بری می نویسد:
"بی درنگ پاره ای از خواص جلو پای پاپ به زانو افتادند وجان ومال خویش را وقف خدمت کردند." هزاران نفر از عوام نیز به همین سان پیمان بستند. درهبانان و زاهدان از گوشه عزلت به در آمدند تا در واقع ، به معنی کلمه ، مجاهدان لشکر مسیح باشند. پاپ پرجنب وجوش از آن محل روبه سوی دیگر شهر ها نهاد، که از جمله بود تور، بوردو ، تولوز، مونپله، ونیم… ومدت نه ماه مردم رابه شرکت درجنگ صلیبی تشویق می کردند. هنگامی که بعد از دو سال غیبت به رم بازگشت ، مردمان آن شهر، که کمتر از دیگر شهرهای مسیحی دینداری بودند، مقدمش را باشور تمام پذیره شدند. اوربانوس، بدون مواجهه با مخالفت شدیدی برای آزاد ساختن صلیبیون از بند تعهداتی که مانع از شروع جنگ صلیبی می شد، اختیارات لازم را به دست گرفت و برای دوره این جنگ ، سرفها واسالها را از تعهداتی که در برابر اربابان خود داشتند رها ساخت. وی به عموم صلیبیون این امتیاز را تفویض کرد که از این پس در دادگاههای کلیسایی محاکمه شوند نه در محاکم اربابی، وتضمین کرد که در غیاب آنها اسقفان هر محل حافظ دارایی آنها باشند وی به موجب فرمانی هرچند که کاملا ضمانت اجرا نداشت- همه جنگهای مسیحیان را ممنوع کردو فوق قوانین مربوط به تبعیت وسرسپردگی فئودال، اصل جدیدی برای فرمانبرداری وضع کرد. اکنون اروپا بیش از پیش متحد شده بود و اوربانوس دوم دخویشتن را، دست کم از لحاظ نظری، مالک الرقاب شایسته ومقبول سلاطین اروپا می دید.
تمامی جهان مسیحی به طرزی بیسابقه به جنبش در آمد و با شور فراوانی خود را برای جنگ مقدس با عالم اسلام آماده ساخت.
I I – نخستین جنگ صلیبی : 1099-1095
انگیزه های فوق العاده ای جماعت کثیری را زیر پرچم سپاهیان صلیبی گرد آورد. به موجب آمرزشی تام ، مقرر شد که هرکس در جنگ کشته شود، از هرگونه عقوبتی به واسطه ارتکاب گناه دامنگیرش شده است برهد. سرفها ، ه بسته به اراضی مخصوص بودند، اجازه حرکت یافتند، رعایای پادشاهان از مالیاتها معاف شدند، بدهکاران تامدتی از پرداخت ربح فراغت یافتند، زندانیان آزاد شدند، و پاپ ، با جسارت، اختیارات خویش را تعمیم بخشید و مجازات افرادی را که محکوم به مرگ شده بودند به خدمت مادام العمر در فلسطین تخفیف داد. هزاران تن از ولگردان به رهروان این قافله مقدس پیوستند . افرادی که از فقری ناگزیر به امان آمده بودند، ماجرا جویانی که حاضر بودند تن به مخاطرات در دهند ، پسران کهتری که امید تهیه تیولنشینهایی را در مشرق زمین در سر می پختند ، بازرگانانی که به دنبال بازارهای جدید برای کالاهای خود بودند، شهسوارانی که با عزیمت سرفها ی خویش به جنگ خود را دست تنها می دیدند ، مردمان کمرویی که از زخم زبان اطرافیان و تهمت ترسویی احتراز داشتند – همگی به جماعتی از مو منین واقعی پیوستند تا سرزمینی را که محل ولادت و وفات عیسی مسیح بود نجات دهند.
به حکم آن نوع تبلیغاتی که هنگام رواج دارد، درباره محدویتها و نانوانیهای مسیحیان مقیم فلسطین ، فجایع مسلمانان ، و کفرهای آیین محمد {ص} همه گونه راه مبالغه و اغراق سپرده شد. مسلمانان را به پرستش تندیس پیغمبر اسلام متهم می کردند وحتی ، طبق شایعات بی اساسی که بر سرزبان مو منین مسیحی افتاده ، سخنانی نامربوط درباره پیغمبر اسلام گفتند. افسانه های غریبی از ثروت سرشار مشرق زمین و لعبتان پری پیکری که در انتظار مردانی دلاور نشسته بودند نقل مجالس بود.
بدیهی است که این همه انگیزه های متنوع نمی توانست توده مردمان متشابهی را که واجد شایستگی تشکیلات نظامی باشند به دور هم گرد آورد. در بسیاری موارد، زنان و کودکان به اصرار تمام همراه شوهران و پدر و مادر خود به راه افتادند. شاید این قبیل پا فشاریها
بی دلیل هم نبود، زیرا بزودی فواحش را نیز جمع کردند تا آماده خدمت به سلحشوران باشند . اوربانوس ماه اوت 1096 را موعد حرکت سیاه صلیبی تعیین کرده بود،لکن کشاورزان بیحوصله ، که اولین دسته از داوطلبان جنگ بودند نمی توانستند درنگ کنند. یک چنین جماعت مبارزی که عده آنها به حدود دوازده هزار نفر می رسید ( و ازاین عده فقط هشت نفر شهسوار بودند) در ماه مارس، به سرکردگی پیرمنزوی و والتر بی پول یا گوتیه بی پول ، از فرانسه عازم فلسطین شدند، دسته دیگری که محتملا مرکب از پنج هزار نفر بود، به سرپرستی گوتشالک کشیش ، از آلمان به راه افتاد، وهیئت سومی به رهبری امیکو ، کنت لینینگن ، از خطه راینلاند در آلمان حرکت کرد. همین گروههای بی نظم وترتیب بودند که اغلب به یهودیان آلمان و بوهم هجوم بردند، به تقاضاهای مردمان وکشیشان محل هیچ گونه ترتیب اثری ندادند، وشهوت خونریزی را در جامه دینداری پنهان شاختند و چند صباحی بدل به جانوران درنده شدند. افرادی که تازه در صف لشکریان صلیبی در آمده بودند وجوهی اندک وغذایی ناچیز به همراه آورده بودند، و رهبران بی تجربه آنها نیز برای تغذیه افراد آذوقه کافی نداشتند . بسیاری از آنها دوری مسافت را دست کم گرفته بودند، و همجنانکه کناره راین ودانوب راه می سپردند، به هر خمی که می رسیدند، کودکانشان از فرط بیطاقتی مداوم می پرسیدند که آیا به اورشلیم نرسیده اند؟ هنگامی که کیسه های آنها تهی شد وگرفتار بی غذایی شدند، از راه اضطرار به چپاول مزارع و خانه هایی که در سر راه آنها قرار داشت دست زدند .دیر ی نگذشت که هتک ناموس نیز بر تاراج اموال افزوده شد. مردم بشدت د رمقابل آنها مقاومت ورزیده . برخی از شهرها دروازه های خود را به روی آنها بستند، و بعضی دیگر بی درنگ توفیفشان را از دادار مسئلت نمودند.م سرانجام این سپاه کاملا تهیدست، که تعداد از نفرات آن بر اثر قحطی و طاعون و جذام و تب و مبارزات حین راه به هلاکت رسیده بودند، به دروازه قسطنطنیه رسید. آلکسیوس به آنها خوش آمد گفت، لکن شکم آن جماعت گرسنه را به طرز دلخواه سیر نکرد.، از این رو صلیبیون به حومه های شهر ریختند و قصرها ، خانه ها ، و کلیساها را غارت کردند. آلکسیو برای نجات پایتخت خویش از شر این ملخهای عابد ، کشتیهایی در اختیار آنها گذاشت تا از تنگه بوسفور عبور کنند، ملزوماتی برایشان فرستاد، وبه آنها دستور داد که در آن سوی بوسفور توقف کنند تا قوای مسلحتری از عقب برسد. صلیبیون به علت گرسنگی یا بیتابی به اوامر آلکسیوس اعتنایی نکردند وبه سوی نیقیه پیش تاختند .م نیروی منظم وبا انضباطی از ترکان ، که همگی کمانداران ماهری بودند، از شهر بیرون آمدند و این نخستین لشکر اولین جنگ صلیبی را تقریباً بکلی مضمحل کردند. والتر بی پول از جمله کشتکان این نبرد، اما پیر منزوی ، که از سپاه مهارناپذیر خویش منزجر شده بود، قبل از شروع مبارزه به شهر قسطنطنیه بازگشت، و تا 1115 در عین سلامت می زیست.
درخلال این احوال ، هریک از امراو اربابان فئودال که دعوت پاپ را برای شرکت در جنگ صلیبی لبیک گفته بود، در حوزه خویش خود را گرد آورده بود. در میان این امرا و سالاران هیچ یک از پادشاهان ازوپا نبود، و در واقع هنگامی که اوربانوس مردم را به جنگ صلیبی دعوت می کرد، فلیپ اول پادشاه فرانسه ، ویلیام دوم پادشاه انگلیس ، و هانری چهارم امپراطور آلمان همگی محکوم به تکفیر پاپی بودند. لکن عده زیادی از کنتها ودو کها حاضر شدند که در چنین جهادی شرکت کنندـ و تقریباً تمامی آنها از قوم فرانک یا فرانسوی بودند. اولین جنگ صلیبی اقدام خطیری بود که بیشتر از جانب قرانسویان صورت گرفت، و تا این تاریخ هنوز مردمان خاورن نزدیک اقوام اروپای باختری را فرانک ( فرنگی ) می نامند. گودفروا دو بویون ( بویون آبادی کوچکی در بلژیک ) صفات یک راهب را با شایستگیهای یک سرباز در وجود خویشتن جمع داشت، به عبارت دیگر ، در تمشیت امور حکومت و اداره جنگ شجاع و لایق بود پرهیزکاریس به سرحد تعصب می رسید . بوهموند، امیر تارانت ، ( تارانتو) فرزند روبرگیسکار بود. وی تمام شجاعت و کاردانی پدرش را به ارث برده بود و هوای آن درسر داشت که از متصرفات سابق امپراطوری بیزانس در خاور نزدیک برای خویشتن و لشکریان نورمانش قلمروی ایجاد کند. همراه وی برادرزاده اش تانکرد اهل اوتویل بود که بعدها قهرمان حماسه معروف به رهایی اورشلیم اثر شاعر ایتالیایی تاسو شد. وی مردی بود زیباروی , بیباک ، دلاوری ، بخشنده ، ودوستار شکوه و ثروت ، که عموماً اورا بر سبیل یک شهسوار مسیحی مطلوب تحسین می کردند.م رمون ، کنت تولوز ، که قبلا در نبرد با مسلمانان در اسپانیا شرکت جسته بود، اکنون در پیری جان و ثروت عظیم خویش را وقف جهادی بمراتب بزرگتر می کرد. لکن خلقی آتشین نجابت وی را آلوده، و آز دینداریش را لکه دار کرد.
این جماعات از راههای گوناگون عازم قسطنطنیه شدند. بوهموند به گودفروا پیشنهاد کرد که شهر مزبور را بگیرند. گودفروا به بهانه آنکه وی فقط برای مبارزه با جماعت کفار سفر کرده است ، از قبول چنین امری خودداری ورزیده لکن این فکر بکلی از بین نرفت. شهسواران نیمه وحشی و نیرومند مغرب زمین مردان تحصیلکرده و مهذب مشرق را به دیده تحقیر می نگریستند و آنها را بدعتگذارانی غرق در خوشگذرانی و شهوات می دانستند . گنجینه ها و نفایسی که در کلیساها، قصرها، و بازارهای پایتخت امپراطوری بیزانس بر روی هم انباشته شده بود آنها را به تحیر و غبطه وا می داشت ، چه معتقد بودند که ثروت باید از آن مرد دلیر باشد آلکسیوس شاید از این گونه خیالاتی که به مخیله منجیان وی خطور می کرد بویی برده بود، و شاید آنچه از برخوردار باخیل لجام گسیخته کشاورزان ( که غرب خود وی را برای شکست آنها شماتت کرده بود) دیده بود او را به رعایت جانب احتیاط و شاید هم به تزویر متمایل می کرد. وی برای مقابله با ترکان یاری خواسته بود، اما منتظر نبود که قوای متحد اروپا در پشت دروازه های پایتختش گرد آیند. هرگز آلکسیوس نمی توانست خاطر جمع باشد که عشق این جنگجویان به فتح قسطنطنیه از گشودن بیت المقدس کمتر است، یا در صورت بیرون آوردن اراضی سابق امپراطوری از چنگ ترکان، متصرفات مزبور را به بیزانس باز پس دهند. از این رو پیشنهاد کرد که حاضر است همه گونه آذوقه ، مساعده مالی ، وسایط حمل ونقل، وکمک نظامی در اختیار صلیبیون گذارد و به رهبران آنها رشوه های شایسته ای تقدیم کند، به شرط آنکه اشراف او را شهریار فئودال خود شمرند، سوگند وفاداری نسبت به وی یاد کنند، و هرسر زمینی راکه در جنگ فتح کردند، به حکم تعهدات، به عنوان تیول وی نگاه دارند . اشراف مغرب زمین ، که در برابر سیم و زرنرم شده بودند، به این امر تن در دادند.
در اوان سال 1097 سپاهیان صلیبی ، که رویهمرفته در حدود سی هزار نفر می شدند و هنوز زیر فرمان سرداران مختلفی بودند، از تنگه بوسفور عبور کردند. بخت با صلیبیون یار بود، چه تشتت میان مسلمانان بمراتب از نقاق مسیحیان فزونتر بود. نه فقط قدرت مسلمانان در اسپانیا تحلیل رفته ودر آفریقای شمالی گرفتار منازعات مذهبی شده بود، بلکه در شرق خلفای فاطمی مصر بر نواحی جنوبی سوریه تسلط داشتند، و حال آنکه سوریه شمالی و قسمت اعظم آسیای صغیر در دست دشمنان آنها یعنی ترکان سلجوقی بود. ارمنستان علیه فاتحان علم طغیان برافراشت و با فرانکها هما واز شد. به این نحو، سپاهیان اروپایی پیش تاختند ونیقیه را به محاصره در آوردند ، و چون آلکسیوس قول داد که به شرط تسلیم به کسی آسیبی نخواهد رسید، پادگان ترک نیقیه تسلیم شد
( 19 ژوئن 1097) . امپراطور یونایی پرچم خویش را برفراز دژ شهر به اهتزاز در آورد، آن خطه را از چپاول بیملاحظه مبارزان مسیحی نجات داد و ، با هدایای کلانی ، موجبات رضایت خاطر سرداران فئودال را فراهم ساخت ، اما لشکریان مسیحی زبان به شکوه گشودند که آلکسیوس با ترکان متحد بوده است . بعد از یک هفته استراحت ، صلیبیون عزم انطاکیه کردند و در نزدیکی اسکی شهر ( دور ولابوم ) با سپاهی از ترکان به سرداری قلج ارسلان رویه رو شدند . در جنگ خونینی که روی داد ( اول ژودئیه 1097) صلیبیون فاتح شدند . آنگاه بدون احتمال خطر مواجهه با دشمنی ، مگر کمبود آب و خوراک و گرمایی که قاعدتاً خون غربی با آن مانوس نبود، در آسیای صغیر شروع به پیشرفت کردند. در آن هشتصد کلیومتر راهپیمایی دشوار، گروهی از مردان و زنان و تعدادی از اسبها و سگها از فرط تشنگی به هلاکت رسیدند . چون از سلسله جبال توروس عبور کردند ، برخی از اشراف لشکریان خودرا از قوای اصلی جدا کردند تا در پی فتوحاتی خصوصی روان شوند، چنانکه رمون ، بوهموند، و گودفرواعزم ارمنستان کردند و تانکرد و بودوئن اول ( برادر گود فروا ) رو به ادسا آوردند.، در این ناحیه بود که بودوئن ، به حیله های جنگی و نیرنگ اولین مملکت لاتینی شرق {اورشلیم} را بنیاد نهاد (1098) . اکثریت عظیم صلیبیون شاکی بودند که این گونه تاخیرها قرین نحوست است.، لکن اشراف مراجعت کردند و پیشرفت به سوی انطاکیه ادامه یافت .
وقایعنگار و مولف کتاب اعمال فرانکها انطاکیه را "شهری بغایت زیبا ، چشمگیر ، و لذتبخش " توصیف کرده است. این شهر مدت هشت ماه در محاصره بود. در این مدت بسیاری از صلیبیون بر اثر گرسنگی یا باران سرد زمستانی جان سپردند. برخی با جویدن " نیهای شیرینی به نام زوکرا " ( شکر ) غذای نوظهوری پیدا کرد. این اولین باری بود که فرانگها لب به نیشکر می زدند . بتدریج طریقه فشردن و گرفتن عصاره آن را از گیاهانی که برای همین منظور کاشته می شد فرا گرفتند . فواحش شیرینیهایی بودند بمراتب خطرناکتر .، یکی از کشیشان عالیرتبه محبوب که در باغی همخوابه سوری خود را در آغوش گرفته بود، به دست ترکان به قتل رسید. در ماه مه 1098 خبر آمد که لشکر عظیمی از مسلمانان به سرداری کربوغا امیر موصل بزودی از راه فرا خواهد رسید، چند روزی قبل از رسیدن این لشگر .، انطاکیه گشوده شد ( سوم ژوئن 1098) .، بسیاری از صلیبیون که می ترسیدند در برابر کربوغا تاب مقاومت نداشته باشند، در اورونتس بر کشتی نشستند و فرار کردند. آلکسیوس ، که با لشکری یونانی پیش می تاخت ، بر اثر هزیمت سپاهیان فراری اغفال شده، تصور کرد که صلیبیون شکست خورده اند.، به همین سبب بازگشت تا مگر آسیای صغیر را در مقابل ترکان حراست کند. این گناهی بود که هرگز به خاطر آن آلکسیوس را عفو نکردند. پیر بارتلمی ، کشیشی اهل مارسی ، برانکه قوت قلبی به سپاهیان صلیبی داده باشد، نیزه ای را به دست گرفته ، مدعی شد که این همان نیزه ای است که با آن پهلوی عیسی را دریده اند. مسیحیان هنگامی رو به میدان جنگ نهادند، این نیزه را همچون علم مقدسی بر بالای سر خود حمل کردند، وسه نفر شهسوار که جامه سفید بر تن داشتند به اشاره آدیمار نمابنده پاپ ناگهان از پشت تپه ها ظاهر شدند، و نماینده پاپ مدعی شد که این سه نفر قدیس موریس، قدیس تئودور ، و قدیس جورج شهدای راه دینند. صلیبیون، که از دیدن این علایم غیبی الهام گرفته بودند، اینک متحداً به سرکردگی بوهموند به پیروزی قاطعی نایل آمدند . پیر بارتلمی ، که متهم به ارتکاب یک تزویر مذهبی شده بود، پیشنهاد کرد که حاضر است برای اثبات صدق گفتار خویش از میان آتش عبور کند. وی رنج گذشتن از میان تل هیمه ای سوزان را برخود هموار ساخت.، ظاهراً وی سالم از میان آتش بیرون آمد، لکن روز بعد بر اثر سوختگی و فشار قلبی جان سپرد. پس از این واقعه نیزه مقدس را از میان علمهای لشکریان صلیبی برداشتند. برای قدرانی از زحمات بوهموند ، با رضایت عموم او را امیر انطاکیه کردند. وی رسماً آن ناحیه را به عنوان فیف ( تیول) سالار خویش آلکسیوس ضبط کرد، اما در واقع چون شهریار مستقلی حکومت کرد. سرکردگان سپاه صلیبی مدعی شدند که آلکسیوس به علت کوتاهی در رسانیدن کمک به آنها تعهدات خویش را زیر پا گذاشته وآنان را از بند تعهدات رهانیده است . سرداران صلیبی بعد از آنکه شش ماهی را به تجدید قوا و تجهیز مجدد سپاهیان فرسوده خود مشغول بودند، لشکریان خویش را به طرف اورشلیم حرکت دادند. سرانجام درهفتم ژوئن 1099 ، بعد از یک جنگ سه ساله که قوای صلیبی را به دوازده هزار نفر مبارز کاهش داد، فاطمیان حریفان این مبارزان ، یعنی ترکان، را یک سال قبل از این واقعه از شهر بیرون کرده بودند. خلیفه فاطمی پیشنهاد کرد که اگر صلیبیون به عقد صلح راضی شوند،, وی حاضر است تامین جانی ومالی عموم زایران مسیحی و مومنین مقیم اورشلیم را تضمین کند. اما بوهموند و گودفروا خواستار تسلیم بلاشرط شدند. پادگان خلیفه فاطمی ، که مرکب از هزار نفر بود، مدت چهل روز مقاومت ورزید. در 15 ژوئیه گودفروا وتانکرد در راس لشکریان خویش از دیوار شهر گذر کردند، و در این حال صلیبیون ، که در عین شجاعت سالها رنج و مرارت را تحمل کرده بودند، از رسیدن به مقصد عالی خویش سراز پا نمی شناختند . کشیشی رمون نام اهل آژیل ، که خودش شاهد این واقعه بوده است، می نویسد:
چیزهای بدیعی از هرسو به چشم می خورد . گروهی از مسلمانان را سراز تن جدا کردند…. گروهی دیگر را با تیر کشتند یا مجبور کردندکه از برجها خود را به زیر افکنند ، پاره ای را چندین روز شکنجه دادند و آنگاه در آتش سوزانیدند.م در کوچه ها
توده هایی از کله و دست وپا کشتگان دیده می شد. هرطرف اسب راهی می کردی در میان اجساد کشتگان و لاشه اسبان بودی.
سایر معاصران نیز بتفضیل مطالبی درباره این واقعه نگاشته اند و حکایت می کنند که چگونه زنان به ضرب دشنه به قتل می رساندند، ساق پای کودکان شیرخوار را گرفته بزور آنها را از پستان مادرانشان جدا ساخته به بالای دیواره پرباب می کردند، یا باکوفتن آنها بر ستونها گردنشان را می شکستند . ، و چطور هفتادهزار مسلمانی ه در شهر مانده بودند به هلاکت رسیدند. یهودیانی راکه جان سالم به در برده بودند در
کنیسه ای جمع کردند و زنده زنده سوزانیدند. فاتحان همگی روبه سوی کلیسای قیامت نهادند، که به عقیده ایشان زمانی سردا به آن قرارگاه عیسای مصلوب بود. در آنجا یکدیگر را در آغوش کشیدند و از فرط سرور و فراغ بال گریستند وبرای پیروزی خویش حمد خداوند مهربان را گفتند.
I I I – مملکت لاتینی اورشلیم : 1099-1143
گودوفرا دو بویون که سرانجام همگان به امانت ودرستی کم نظیرش معترف شده بودند، برای حکومت بر اورشلیم و حول وحوش آن انتخاب شد، واز سر فروتنی عنوان مدافع کلیسای قیامت را برخود نهاد. در اینجا ، یعنی سرزمینی که 465 سال قبل از این حکمفرمایی بیزانس برآن پایان یافته بود، هیچ گونه تظاهری به تبعیت از آلکسیوس نشد.، مملکت لاتینی اورشلیم بی درنگ بدل کشور مستقلی شد. دین رسمی این خطه، که زیر نظر کلیسای بونان بود، تابع کلیسای لاتین شد، بطرک اورشلیم به قبرس گریخت ، حوزه های روحانی مملکت پادشاهی جدید به اجرای مراسم نیایش همگانی به زبان لاتینی، داشتن یک اسقف ایتالیایی ، و سیادت پاپ گردن نهادند. تاوان حق حاکمیت ، صلاحیت دفاع از خویش است . دو هفته بعد از آزادی عظیم ، یک سپاه مصری به سوی عسقلان رفت تا شهری را که برای پیروان کیشهای متعدد مقدس بود آزادی بخشد . گودوفروا آن سپاه راهزیمت داد، لکن یک سال بعد در گذشت ( 1100) . برادرش ، بودوئن اول ( 1100-1118) که لیاقت گودوفروا را نداشت. جانشین وی شد و عنوان بلند پایه تر پادشاه برخود نهاد. دردوران سلطنت فولک ، کنت آنژو ( 1131-1143) ، کشور جدید شامل قسمت اعظم خاک فلسطین و سوریه بود، اما مسلمانان هنوز حلب ، دمشق ، وحمص ( امسا) را در دست داشتند . سلطنت مزبور به چهار امیر نشین فئودال تقسیم می شد که مرکز نشان بترتیب عبارت بود از اورشلیم ، انطاکیه، ادسا ، وطرابلس . این چهار امیر نشین هرکدام خود به چندین فیق
(تیول) تقریباً مستقل تقسیم می شد که فرمانروایان حسود آن با یکدیگر چنگ می کردند،
سکه به نام خود می زدند وبه طرق مختلف خودرا مستقل از دیگران قلمداد می کردند.
پادشاه به رای بارونها انتخاب می شد و سلسله مراتبی از روحانیون که فقط تابع اوامر شخص پاب بودند درکار او نظارت داشتند. عامل دیگری که اختیارات پادشاه را تضعیف می کرد واگذاری چندین بندر از جمله یافا ، صور، عکا، بیروت، و عسقلان به ونیز ، پیزا، یا جنووا در عوض کمک دریایی ئ گرفتن ملزومات از طریق دریا بود. سازمان مملکتی و قوانین در محکمه قضات اورشلیم تعیین وضع می شد، واین نظامات یکی از منطقیترین و دقیقترین مجمع القوانینهای دولت فئودال بود. بارونها به حق ناحق تمامی حقوق مالکیت زمین رامدعی شدند، مالکان سابق اراضی را اعم از مسیحی یا مسلمانان بدل به
سرفه های خود کردندو آنها را مکلف به قبول تعهداتی ساختند به مراتب شدیدتر از آنچه در اروپای فئودال معاصر رایج بود. مملکت نوبنیاد اورشلیم عناصر ضعف فراوانی داشت،. اما از حمایت بیمانند گروههای جدیدی مرکب از رهبانان مبارزه برخوردار بود. مدتها قبل از این حوداث ، از 1048 میلادی، سوداگران آمالفی با اجازه مسلمانان بیمارستانی برای زایران مستمند یا بیمار مسیحی در اورشلیم ساخته بودند. در حدود 1120 رمون دوپوپی خدمتگزاران این موسسه را به صورت یک فرقه مذهبی در آورد که اعضای آن به قید سوگند ملزم به رعایت پاکدامنی ، فقر، فرمانبرداری، و حراست مسیحیان در فلسطین بودند. این فرقه ، که اعضای آن به شهسواران مهمان نو از یا شهسواران یوحنای حواری اشتهار یافتند ، به یکی از عالیترین انجمنهای خیریه دنیای مسیحی تبدیل شد تقریباً در همین تاریخ (1119) اوگ دوپین و هشت نفر دیگر از شهسواران صلیبی خود را وقف انضباط، رهبانیت، و شمشیر زدن در راه اعتلای مسیحیت کردند. این جماعت از بودوئن دوم اقامتگاهی در نزدیکی محل هیکل سلیمان گرفتند ، و به همین سبب دیری نگذشت که به شهسواران پرستشگاه مشهور شدند. قدیس برنارنظامات سختی را برای آنان وضع کرد که رعایت آنها دیری نپایید . این زاهد مسیحی ، در مقام تمجید ، شهسواران مزبور را " ماهرترین افراد در فن جنگ " خواند و به آنها دستور داد که
" بندرت استحمام کنند" و موی سر خودرا از ته بتراشند. برنار. خطاب به شهسواران پرستشگاه نوشت : "آن مسیحی که در جهاد کافری را به هلاکت رساند مسلماً به پاداش خود نایل می شود، وهرگاه خودش کشته شود، نیل به چنین پاداشی قطعیتر خواهد بود. فرد مسیحی به مرگ کافر افتخار می کند، چه از این طریق است که عیسی را تسبیح توان گفت." آغاز این نامه حاوی جمله ای بود ه گویی طنینی از او امر پیامبر اسلام خطاب به مسلمانان محسوب می شد . برنار معتقد بود که اگر افراد خواهان پیروزی بر دشمن
خود باشند، باید به آنها یاد داد که با وجدان آسوده ای دشمن را بکشند . یک شهسوار مهمان نوا زجبه ای سباه برتن می کرد که برروی آستین چپش صلیب سفیدی بسته بود.،
یک شهسوار پرستشگاه جبه سفیدی برتن می کرد، و روی شنل علامت صلیب سرخی داشت . از نظر دینی، افراد هر فرقه ای از افراد فترقه دیگر متنفر بودند . پیروان هر دوقرقه از امر حراست و بهبود حال را زایران بتدریج به حمله برقلعه ها ومواضع مسلمانان پرداختند. ، هر چند که عده پیروان شهسواران پرستشگاه فقط سیصد نفر، و مجموع نفرات فرقه دیگر در حدود ششصد نفر بود، با اینهمه در 1180 هر دو سهم شایانی در مبارزات صلیبی ایفا کردند و به عنوان سلحشوران شهرت عظیمی به دست آورده اند . هردو فرقه برای برای جلب کمک مالی تلاش می کردندو از کلیسا و حکومتها، و از فقیرو غنی ، پول می گرفتند. در قرن سیزدهم هرفرقه ای در اروپا صاحب تمولی عظیم بود شامل دیرها، دهکده ها ، و شهرها . هردو باساختن قلعه های عظیمی در سوریه مایه اعجاب و شگفتی مسیحیان و مسلمانان شدند، ودر عین حال که فردفرد این سلحشوران فقر را شعار خود ساخته بودند، همگی در میان آلام و مشقات جنگ از تجمل سرشاری برخوردار می شدند. در 1190، آلمانهای ساکن فلسطین ، به یاری معدودی از هواخواهان خویش در وطن ، به تاسیس فرقه توتونی شهسواران دست زدند و بیمارستانی را در نزدیکی عکا بنیاد نهادند.
بعد آزادی اورشلیم بیشتر صلیبیون به اروپا باز کشتند واز قدرت حکومتی که در معرض هجوم قرار داشت به طرز خطرناکی کاستند . زایران فراوانی به اورشلیم می آمدند، لکن عده آنها که تمایل به اقامت و جنگیدن داشتند معدود بود. در سمت شمال، بونانیها دنبال فرصت بودند تا دوباره بر انطاکیه ، ادسا، و دیگر شهرهایی که طبق ادعای آنها به امپراطوری بیزانس تعلق داشت تسلط یابند. درسمت مشرق، در قبال دست اند ازیهای مسیحیان و استمداد مسلمانان ، بتدریج اعراب به جنبش درآمده متحد می شدند . آوارگان مسلمان اور شلیم داستان الم ـ انگیزه سقوط آن شهر به دست صلیبیون را نقل
می کردند. این جماعت در مسجد عظیم بغداد گرد آمده، خواستار آن بودند که جهان اسلامی بیت المقدس را آزاد سازد و بنای مقدس قبه الصخره را از دست ناپاک کفار بیرون آورد. خلیفه قدرت کافی برای چنین عملی نداشت . اما علامزاده جوانی زنگی نام،امیر موصل ، دعوت آوارگان را لبیک گفت . در 1144، سپاه کوچک وی ، که با کفایت تمام اداره می شد ، ادسا موضع مقدم جناح خاوری مسیحیان ، را از چنگ آنان بیرون آورد، و جند ماه بعد ماه زنگی ادسا را بار دیگر برای عالم اسلام فتح کرد. خود وی به قتل رسید، اما پسرش نورالدین { محمود رنگی} جانشین وی شد ، که از لحاظ جرئت دست کمی از پدر نداشت و از نظر کفایت بمراتب از وی برتر بود. خبر این حوادث اروپا را به تدارک دومین جنگ صلیبی برانگیخت.
I V – دومین جنگ صلیبی : 1146-1148
قدیس برنار به پاپ لئوگنیوس سوم ملتجی شد تا باردیگر مسیحیان را زیر پرچم صلیبی گردآورد. اما ائو گنیوس ، که در این موقع گرفتاری منازعه با مردم بیدین روم بود، از برنار استدعا کرد که خود این مهم را به عهده گیرد. پیشنهاد پاپ عاقلانه بود، زیرا برنار قدیسی که وسیله رسیدن وی به مقام پاپی را فراهم ساخته بود، آدمی بمراتب بزرگتر از خود وی . هنگامی که برناز ازحجره خویش در کلروو به قصد ترغیب فرانسویان به جنگ صلیبی بیرون آمد آن شکاکیتی که در قلوب مومنان پنهان است خاموش ، و بیمهایی که از شنیدن ماجراهای جنگ صلیبی اول در میان مردم قوت یافته بود زایل شد. برنار مستقیماً نزد پادشاه فرانسه ، لویی هفتم، شتافت و او را تشویق کرد که خود در راس سپاه صلیبی قرار گیرد . آنگاه در حالی که پادشاه فرانسه در کنار وی ایستاده بود، خطاب به انبوه مردم در و زله بیاناتی ایراد کرد (1146) . هنگامی که سخن وی به پایان رسید، انبوه مردم همگی حاضر به خدمت شدند. صلیبهایی که فراهم آورده بودند به هیچ وجه کفایت جمعیت را نمی داد، به همین سبب برنار جبه خود را ریش ریش کرد تاحاضران هر تکه ای را به علامت پیوستن به سپاه صلیبی بردارند. آنگاه خطاب به پاپ نوشت:
" شهرها و قلعه ها همه تهی شده اند، حتی در مقابل هرهفت نفر زن یک نفر مرباقی نمانده است، و همه جا پر از زنان بیوه ای است که هنوز شوهرانشان زنده هستند."
بعد ازآنکه برنار فرانسه را آماده جنگ صلیبی کرد، متوجه آلمان شد. در آنجا ، براثر بلاغت پرشور خود، امپراطور کونراد سوم را متقاعد کرد که جنگ صلیبی تنها امر مقدسی است که می تواند مایه وحدت گوئلفها و هوهنشتاوفن – دو گروهی که قلمرو امپراطور را به دوباره کرده بودند- شود. بسیاری از اشراف از کونراد تبعیت کردند، از جمله فردریک امیر سوابیا، که بعدها به بارباروسا ( ریش قرمز ) معروف شد و در جنگ سوم صلیبی جان سپرد.
در عید فصح سال 1147 ، کونراد و لشکریان آلمانی عزم اورشلیم کردند . هنگام عید پنجاهه ، لویی و فرانسویان به حرکت در آمدند. تاخیر در حرکت آنان برای رعایت احتیاط بود، زیرا مطمئن نبودند که آلمانیها دشمن خونین آنها هستند یا ترکها . آلمانیها نیز به نوبه خویش همین تردید را در باره ترکها و یونانیها داشتند. درمسیر آنها آن قدر شهرهای بیزانس تاراج شد که بسیاری دروازه های خود را به روی مبارزان صلیبی
می بستند و جیره ناچیزی را با زنبیلها از فراز حصار شهر به لشکریان آلمانی نثار
می کردند. مانوئل کومننوس، که در این موقع امپراطور روم شرقی بود، با لحن ملایمی پیشنهاد کرد که آن سپاهیان اصیل بهتر است به جای رفتن از جانب قسطنطنیه ، در محل سستوس از تنگه هلسپونت عبور کنند، . اما کونراد ولویی از قبول چنین پیشنهادی خودداری ورزیدند. جمعی از مشاوران لویی وی را تشویق کردند که قسطنطنیه را برای فرانسه متصرف شود، لویی به چنین امری تن درنداد ، شاید هم یونانیان از وسوسه وی آگاه بودند به هر حال ، مر دم امپراطوری شرقی از هیبت و اسلحه شهسواران غربی متوحش شدند، و دیدن محارم و زنانی که همراه ایشان بودند مایه تفریح خاطر آنها شد. در معیت لویی ، پادشاه فرانسه ، الئونور آن ملکه مزاحم سفرمی کرد، و جمعی از مغنیان و غزلسرایان به دنبالش بودند. دو کنت تولوز فلاندر هر دو کنتسهای خود را همراه داشتند و بخشی از با روبنه ای که به دنبال قافله فرانسویان حرکت می کرد عبارت بود از
جامه دان و صندوقهای مملو از لباس و اسباب بزکی که برای حفظ زیبایی این بانوان در مقابل هر گونه تغییرات و تبدلات آب وهوا ، جنگ ، و مرور زمان ضرورت داشت. مانوئل باشتاب تمام وسایل حرکت سپاهیان آلمان و فرانسه را از تنگه بوسفور فراهم ساخت و مقادیری سکه قلب برای دادوستد باصلیبیون دراختیار یونانیها گذاشت. در آسیا ، بر اثر کمیایی آذوقه و قیمتهای گزافی که یونانیان مطالبه می کردند، برخوردهای بسیاری بین منجیان و نجات یافتگان روی داد، و فردریک ریش قرمز تاسف می خورد از اینکه برای نیل به امتیاز مقابله با کفار ناگزیر بود با تیغ خویش خون مسیحی را بریزد.
علی رغم نصایح مانوئل، کونواد اصرار داشت همان خط سیری را بیماید که اولین سپاهیان صلیبی کرده بودند. با وجود بلدهای یونانی ، یا شاید با حضور آنها ، لشکریان آلمانی پی در پی به بیابانهای بی آب و علف و دامهایی که مسلمانان گسترده بودند در افتادند، و تلفاتی به آنها وارد آمد که دلسرد کننده بود. در محل دورلایوم
{ اسکی شهر فعلی } یعنی همان نقطه ای که سپاهیان جنگ صلیبی اول قلج ارسلان را شکست داده بودند، سپاه کونراد با عمده قوای مسلمانان روبه رو شد و جنان درهم بشکست که از هر ده نفر مسیحی فقط یکی جان سالم به در برد. لشکریان فرانسوی ، که مسافت زیادی باجبهه جنگ فاصله داشتند ، با شنیدن ، خبر دروغین فتح آلمانیها فریب خوردند و بی محابا پیش تاختند و، بر اثر هجومهای لشکریان مسلمان و گرسنگی متحمل تلفات سنگینی شدند. چون بقیه السیف فرانسویها به آتالیا رسیدند، لویی از ناخدایان کشتیهای بونانی تقاضا کرد که سپاهیانش را از طریق دریا به شهر مسیحی طرسوس یا انطاکیه برسانند. ناخدایان برای هر مسافر کرایه ای فوق العاده مطالبه کردند. لویی ، به اتفاق چند تن از اشراف، به همراه الئونور و معدودی از بانوان به کشتی نشست وعزم انطاکیه کرد و سپاهیان فرانسه را در آنالیا به جا نهاد. لشکریان مسلمان برآن شهر تاختند و تقریباً تمامی فرانسویان را از دم تیغ گذراندند (1148).
لویی به اتقاق بانوان به اورشلیم رسید، لکن سپاهی همراه وی نبود ، و کونراد، که در آغاز کار با لشکریان عظیمی از راتیسبون حرکت کرده بود، اینک افراد سپاهش انگشت شمار بودند. از این عده که جان سالم به در برده بودند، و از سربازانی که در خود اورشلیم بودند، لشکری فراهم آمد که تحت فرماندهای سه سردار مختلف ، کونراد ، لویی، و بودوئن سوم ( 1143-1162) ، به سوی دمشق حرکت کرد. هنگامی که دمشق در محاصره بود، میان اشراف نزاع افتاد که چون شهر گشوده شود ، حکومت از آن کدام یک باشد .در این حیص و بیص ، جاسوان مسلمان به میان سپاه مسیحی رخنه کردند وبرخی از سرداران را به زور رشوه واداشتند که عمداً دست از هجوم بردارند یا عقبنشینی اختیار کنند. هنگامی که خبر رسید که امرای حلب و موصل با سپاه عظیمی برای نجات دمشق در حرکتند، تفوق با کسانی بود که عقبنشینی را تجویز می کردند، در نتیجه ، لشکریان مسیحی به دسته هایی چند تقسیم شدند و به سوی انطاکیه ، عطا ، یا بیت المقدس گریختند. کونراد، بیمار و مغلوب ، سرشکسته به آلمان مراجعت کرد.
الئونور و بیشتر شهسواران فرانسوی به وطن بازگشتند. لویی یک سال دیگر در فلسطین ماند ودراین مدت اماکن متبرکه را زیارت کرد. شکست مسیحیان در دو مین جنگ صلیبی مایه بهت اروپا شد. همه جا مردم می پرسند که چگونه قادر متعال اجازه داده است که مدافعان راه وی اینسان خوار و خفیف شوند. مخالفان بر قدیس برنار تاختند و او را واعظ بیپروای خیالپردازی خواندند که مسبب قتل عده زیادی از مردم شده بود. اینجا وآنجا شکاکان جسوری د رمهمترین اصول و مبانی دین تردید کردند. برنار در پاسخ مخالفان مدعی شد که مشیت قادر متعال ورای فهم آدمی است و این ضایعه قطعاً مجازاتی بوده است برای گناهان مسیحیان . لکن از این پس بذر تردیدهایی فلسفی که آبلار ( فت 1142) پراکنده ساخته بود در اذهان حتی مردم عادی بارور شد. شور و رغبتی که سابقاً برای جنگهای صلیبی وجود داشت سریعاً رو به زوال گذاشت و عصر ایمان خود را آماده کرد تا در برابر هجوم اعتقادهای بیگانه یا بی اعتقادهای محض با آتش و شمشیر به مدافعه برخیزد.
V – صلاح الدین ایوبی
در خلال این احوال، در فلسطین وسوریه مسیحی تمدن عجیب نوینی گسترش یافته بود. اروپاییانی که از 1099 در این اراضی جایگزین شده بودند بتدریج ، به سنت مردم خاور نزدیک ، عمامه بر سر می گذاشتند و رداهایی فراخ به تن می کردند، چه این نوع لباسها را برای آب و هوای محل و مقابله با آفتاب سوزان و ریگ روان مناسب می دیدند. هر قدر جماعات مسیحی با مسلمانان ساکن این قلمرو ما نوستر شدن، ناآشنایی و عناد متقابل رو کاهش گذاشت. سوداگران مسلمان آزادانه وارد آبادیهای مسیحی نشین می شدند و امتعه
خود را می فروختند . بیماران مسیحی پزشکان مسلمان و یهودی را مرجع می شمردند. کشیشان مسیحی به مسلمانان اجازه می دادند تا در مساجد خود به عبادت مشغول شوند، و در شهرهای مسیحی نشین انطاکیه و طرابلس تدریس قرآن در مکتبهای مسلمانان مجاز شد. بین ممالک مسلمان و مسیحی قرارهایی برای حفظ جان و مال مسافران و بازرگانان دوطرف گذاشته شد. از آنجا که فقط عده قلیلی از زنهای مسیحی همراه صلیبیون به فلسطین آمده بودند، بسیاری از مسیحیان مقیم زنان سوری را به عقد ازدواج خود در آورند، و دیری نگذشت که اولاد دو تیره آنها بخش عظیمی ا زجمعیت مملکت را تشکیل دادند. عربی زبان روزمره مردمان عادی شد. ملوک مسیحی علیه رقبای همکیش خود با امرای مسلمان پیمان بستند، و امرای مسلمان نیز گاهی برای دیپلوماسی یا جنگ دست یاری به سوی این قبیل ملوک " مشرک" در از می کردند. میان افراد مسیحی و مسلمان دوستی خصوصی پیدا شد. این جبیر ، که در 1183 از نقاط گوناگون سوریه مسیحی دیدن کرد، همکیشان خود را مردمانی مرفه الحال دید که فرانکها با ایشان بخوبی رفتار می کردند . وی از اینکه عکا " انباشته از خوکها و صلیبها " و همه جا با بوی عفن اروپاییان متعفن شده است شکوه کرد، اما تا اندازه ای هم امیدوار بود که این جماعاب کفار بتدریج به برکت تمدن عالیتری که به آن روآورده اند متمدن شوند.
درعرض چهل سال آرامشی که به دنبال جنگ صلیبی دوم آمد، مملکت لاتینی اورشلیم همچنان دستخوش اختلافات داخلی بود، حا ل آنکه دشمنان مسلمان آن به وحدت می گرایید ند.
نورالدین حیطه فرمانروایی خود را از حلب تا دمشق بسط داد ( 1164) و هنگامی که در گذشت ، صلاح الدین مصر و سوریه مسلمان را زیر لوای واحدی متحد کرد(1175) . سود اگران جنووا، ونیز ، پیزا با رقابت مهلک خویش نظم بنا در شرق را بکلی برهم
می زدند. شهسواران بر سر سلطنت اورشلیم میان خودشان می چنگیدند، و هنگامی که گی دو لوزنییان با لطایف الحیل اریکه سلطنت را به چنگ آورد ( 1186) ، رنجش در میان طبقه اشراف فزونی گرفت. برادرگی موسوم به ژوفرا ، بشکوه گفت " اگر این کی یک پادشاه است، من استحقاق خدا شدن دارم "رژینالد دوشاتیون در قلعه بزرگ کرک ، آن سوی اردن و نزدیکی سرحد عربستان، خود را پادشاه خواند و بارها قرار ترک
مخاصمه ای را که میان صلاح الدین وپادشاه لاتینی گذاشته شده بود. زیر پا گذاشت . وی اعلام داشت که هدف وی هجوم ب رعربستان و از بین بردن مقابر مدینه و با خاک یکسان کردن خانه کعبه در مکه است. لشکر کوچک وی، مرکب از ماجراجویانی شهسوار گونه،, باکشتی از دریای سرخ متوجه جنوب شد، در الحور ا قدم به خشکی نهاد، و به سوی مدینه حرکت کرد. ان مبارزان چندان راه نپیموده بودند که ناگهان خود را با لشکری مصری مواجه دیدند. در جنگی که در گرفت تمامی مسیحیان به هلاکت رسیدند،, مکر محدودی که با خود رژینالد گریختند . اعراب چند از آنها را که به اسارت گرفته بودندبه مکه بردند و عید قربان آن سال به جای بز سر یدند. (1183).
تا این تاریخ صلاح الدین خویشتن ار با زدوخوردهای مختصری علیه سلطنت فلسطین راضی ساخته بود، لکن اینک که تیشه بیحرمتی جدید بر ریشه دینداری و تقوای وی آشنا شده بود، سپاهی آراست که در سایه جنگاوری افراد آن فتح دمشق وی را مسلم شد، و سپس ( 1183) با لشکریان مملکت لاتینی اورشلیم درجنگی روبه رو شد که برای دو طرف بی نتیجه بود. چندماه بعد، صلاح الدین بر ژرینالد در کرک هجوم برد، اما موفق نشد به حصار شهر رخنه کند. در 1185 وی با مملکت لاتینی اورشلیم قرارمتارکه ای چهارساله گذاشت. اما در 1186 رژینالد صلح را نقض کرد، در کمین یک کاروان مسلمانها نشست وآن غافلگیر کرد و غنایم زیاد و چند تن اسیر از آنها گرفت که یکی از این اسرا خواهر صلاح الدین بود. رژینالد گفت: "حالا که این جماعاب به محمد توکل کرده اند، بگذار محمد بیاید و آنها را نجات بخشد."
محمد{ ص} برای نجات آنها نیامد ، اما صلاح الدین ، که دیگ عضبش به جوش آمده بود، مسلمانان رابه جهاد با مسیحیان دعوت کرد و سوگند یاد کرد که رژینالد را با دست خود بکشد. مهمترین نبرد مبارزات صلیبی در حطین ، نزدیکی طبریه ، در چهارم ژوئیه 1187
روی داد. صلا ح الدین ، که با وضع جغرافیایی محل آشنا بود،لشکریان خود را در مواصغی قرار داد که تمام چاههای آب را در اختیار داشتند. مبارزان مسیحی ، گرانبار از اسلحه ، که زیر آفتاب سوزان اواسط تابستان از دشت عبور کرده بودند، با عطش جانکاهی وارد معرکه قتال شدند. لشکریان مسلمان از بادی که به طرف دشمنانشان
می وزید استفاده کردند و بوتهایی را آتش زدند، ودود این بوته ها بیش از پیش مسیحیان به ستوه آورد در هرج ومرج حیران کننده ای که روی داد، میان نظام و سوارنظام فرانکها
جدایی و افتاد، وپیاده نظام مضمحل شد. شهسواران ، که در برابر دشمن و عطش ودوکارد به استخوانشان رسیده بود، سرانجام خسته و کوفته برزمین افتادند و کشته یا اسیر شدند. ظاهراً به فرمان صلاح الدین هیچ گونه شفقتی نسبت به شسواران مهمان نواز یا شهسواران پرستشگاه نشان داده نشد. صلاح الدین دستور اکید داده بود ه که گی،
شاه اورشلیم , ورژینالد را به نزد وی ببرند، چون هردو را پیش وی حاضر کردند،
صلاح الدین به گی ظرف نوشابه ای داد که علامت بخشایش بود ، اما رژینالد را آزاد گذاشت. که یا محمد (ص) را پیغمبر مرسلی بشناسد یا تن به مرگ دهد. چون رژینالد از پذیرفتن شق اول خودداری ورزید، صلاح الدین او را به قتل رساند. یکی از غنایمی که فاتحان از صلیبیون گرفتند "صلیب واقعی" بود که آن را کشیشی به هنگام مبارزات مثل علم حمل می کرد، و صلاح الدین آن را نزد خلیفه به بغداد فرستاد. سپس چون
صلاح الدین مخالفی در راه خود ندید، به عزم فتح عکا راه افتاد ، چهارهزار نفر از اسرای
مسلمانان را آزاد، ثروت سرشار از آن بندر پر ازدحام را در میان لشکریان خویش توزیع کرد. چند ما هی تقریبا ً تمامی خاک فلسطین در تصرف وی بود.هنگامی که
صلاح الدین به اورشلیم نزدیک شد، بزرگان شهر به پیشواز آمدند تا تقاضای صلح کنند. صلاح الدین آنها را مخاطب قرار داد و گفت : " به نظر من بیت المقدس خانه خداست، همچنان که شما چنین عقیده ای دارید. به همین سبب من خود بعمد از محاصره آن خودداری خواهم کرد و به آن یورش نخواهم برد" وی پیشنهاد کرد که حاضر است
بیت المقدس را آزادی تابه تحکیم قلعه های آن بپردازند: بی هیچ تعرضی اراضی اطراف آن را تا بیست وپنچ کیلومتر کشت و زرع کنند، و وعده داد که تا حلول عید پنجاهه کمبود غذا و وجوهاب لازم را هرجه باشد، جبران کند، واگر تا آن موقع کمک ضروری برسد وامید نجات باشد، مسیحیان بتوانند شهر را حفظ و شرافتمندانه ا زآن دفاع کنند ، وگرنه بدون خونریزی بیت المقدس را تسلیم وی کنند ، نیز قول داد که در چنین صورتی جان و مال ساکنان مسیحی بیت المقدس مصون و محفوظ خواهد ماند . نمایندگان شهر از پذیرفتن پیشنهاد صلاح الدین خودداری ورزیدند و گفتند که هرگز حاضر به تسلیم شهری که در آنجا منجی آنان جان خویش را در راه ابنای بشر فدا کرده است نخواهد شد. محاصره شهر فقط دوازده روز به طول انجامید. هنگامی که اورشلیم تسلیم شد ، صلاح الدین برای هر مرده ده سکه طلا ( شاید معادل 5، 47 دلار به پول امروزی ) برای هر زن پنج سکه، وبرای هر لفظی یک سکه طلا مطالبه کرد و آزادی هفت هزار نفری را که فقیر تر بودند مشروط به تسلیم سه هزار بزانت طلا ، یعنی حدود 270000 دلار امروزی ،
دانست که هنری دوم پادشاه انگلیس برای شهسواران مهمان نواز فرستاده بود.یکی از وقایعنگاران مسیحی می نویسد که این شرطها " با قدردانی و ندبه " پذیرفته شدند. شاید
شاید بعضی از مسیحیان مطلع این حوادث 1187 را با وقایع 1099 مقایسه می کردند. ملک عادل ، برادر صلاح الدین ، نیز از طبقه تهیدست تر ی که مشمول فدیه نشده بودند هزارنفر غلام به عنوان تحفه تقاضا کرد. این تقاضا پذیرفته شد ، و عادل تمای آنها در راه خدا آزاد ساخت . بالیان ، رهبر جماعت مسیحیان مقاوم ٍ، نیز به تقلید عادل خواستار هزار تن غلام شد و آنها را گرفت آزاد کرد. هزار غلام دیگر را خلیفه مسیحی اورشلیم
همین سان مطالبه کرد و آزادی بخشید. آنگاه صلاح الدین گفت : "برادر من صدقه خود را داده است، بطرک وبالیان نیز صدقه خود را داده اند . اینک به نوبت به من می رسد. " وی تمام سالمندانی راکه استطاعت پرداخت نداشتند آزار کرد. بظاهر از شصت هزار اسیر مسیحی پانزده هزار نفر بدون قدیه ماندند و به غلامی در آمدند. در میان جماعتی که به دادن فدیه آزاد شدند زنان و دختران اشرافی بودند که به قتل رسیده یا در حطین اسیر شده بودند. صلاح الدین ، که در برابر گریه این قبیل زنان به رقت در آمده بود، شوهران و پدرانی ( از جمله گی شاه اورشلیم ) راکه جنگ مسلمانان اسیر بودند آزاد کرد.م ارنول ، مباشر بالیان ، نقل می کند که " صلاح الدین به زنان و دوشیزگانی که شوهران و پدرانشان جان سپرده بودند از حزینه خویش آن قدر مال بخشید که حمد خدارا گفتند و, سایر اقالیم، به گی و اشرافی که از بندرهایی یافته سوگند خوردند که مادالعمر دیگر در راه مخالفت با وی برندارند،, اما چون به خطه امن مسیحی طرابلس و انطاکیه رسیدن،
" به حکم کشیشان ، از بارگران وعدهخویش رهایی یافتند" و در تدارک انتقام از
صلاح الدین بر آمدند . سلطان صلاح الدین به یهودیان اجازه داد تا دوباره در بیت المقدس اقامت گزینندو به مسیحیان نیز اجازه داد که ، به شرط حمل نکردن اسلحه ، حق ورود به شهر را داشته باشند. وی به زایران مسیحی کمک کرد و حافظ جان ومال آنها شد. بنای قبه الصخره که به دست مسیحیان مبدل به کلیسا شده بود، بار دیگر با گلاب مطهر شد، و صلیب طلایی که بر بالای گنبد نصب شده بود، در میان غریو شادمانی مسلمانها و غرولند مسیحیان ،به زیر افکند ه شد. آنگاه صلاح الدین با سپاهیان کوفته خویش به عزم محاصره صور حرکت کرد،و چون تسخیر آن شهر را غیر ممکن دید، بیشتر سپاه را مرخص کرد و خود، بیمار و فرسوده ، در پنجاهمین سال عمر خویش به دمشق بازگشت (1188).
V I – سومین جنگ صلیبی: 1189ـ1192
باقی ماندن صور، انطاکیه، و طرابلس در دست مسیحیان برای آنکه به منزله روزنه امیدی بود. ناوگان ایتالیایی هنوز بر مدیترانه تسلط داشت حاضر بود که در برابر مبلغی صلیبیون تازه نفس را به مشرق زمین برسانند. ویلیام، اسقف اعظم صور، به اروپا برگشت وداستان از دست رفتن اورشلیم را برای مردم ایتالیا و فرانسه وآلمان نقل کرد.
در ماینتس تقاضای وی چنان در دل فردریک باربا روسا مو ثر افتاد که آن امپراطور بزرگ 67 ساله تقریباً بی درنگ با لشکریان خویش عزم بیت المقدس کرد(1189) و همه
مسیحیان در مقام تحسین اورا موسای ثانی و راهگشای سرزمین موعود خواندند. لشکریان جدید در محل گالیپولی از هلسپونت عبور کردند و مسیر جدیدی در پیش گرفتند، اینان نیز همان اشتباهات جنگ اول صلیبی را تکرار کردند . دسته هایی از سپاهیان ترک مرتباً بر آنها هجوم بردند وارتباط میان آنها وملزوماتشان را قطع کردند. صدها نفر از گرسنگی جان سپردند، خود فردریک در رودخانه کوچک سالف در کیلیکیا با فضاحت غرق شد (1190) ، و فقط بخشی از لشکریان وی جان سالم به در بردند و د ر
بردند و در محاصره عکا شرکت جستند. ریچارد اول، مشهور به شیردل ، که د رهمین اوان در سی ویک سالگی به پادشاهی انگلیس رسیده بود، تصمیم گرفت تا با مسلمانان روبه شود. چون ریچارد می ترسید که مبادا در غیاب وی فرانسویان بر متصرفات انگلیس در خاک فرانسه دست اندازی کنند، اصرار ورزیده که پادشاه فرانسه فلیپ اوگوست نیز باید دراین سفر همراه وی باشد. فیلیپ ، که جوانی بیست وسه ساله بود ،
با این پیشنهاد موافقت کرد. در محل وزله دوشهریار جوان طی تشریفاتی هیجان انگیز به دریافت صلیب از دست ویلیام، اسقف اعظم صور ، نایل شدند. لشکریان ریچارد،مرکب از
نورمانها ( زیرا فقط عده معدودی از انگلیسیها در مبارزات صلیبی شرکت جستند) ، از مارسی باکشتی به راه افتادند و سپاهیان فیلپ از بندر جنووا حرکت کردند، قرارشد که هر دو سپاه در سیسیل یکدیگر ار ملاقات کنند ( 1190) . در آنجا پادشاه مسیحی مدت شش ماهی را به جدال گذرانید ند و به طرق مختلف خود را سرگرم کردند. نانکرد ،, پادشاه سیسیل ، مایه رنجش خاطر ریچارد را فراهم ساخت، وریچارد "سریعتر از آنکه کشیشی قدرت تلاوت ادعیه بامدادی را داشته باشد" شهر مسینا را تسخیر کرد و، در مقابل چهل هزار اونس طلا ، آن شهر را به تانکرد مسترد داشت.م ریچارد اکنون که با چنین غنیمتی قادر پرداخت قروض خود شده بود ، لشکریان خود را به کشتی نشاند و عزم فلسطین کرد. برخی از کشتیهای وی در ساحل جزیره قبرس شکسته شد،, و حاکم یونانی آن جزیره کارکنان ناوها را به زندان انداخت. ریچارد پس از توقف مختصری ،قبرس را فتح کرد آن را به گی دولوزینیان ، شاه آواره اورشلیم، بخشید .
ریچارد در ژوئن 1191 یعنی یک سال پس ا زعزیمت از وزله ، به عکا رسید. فیلیپ قبل از وی در خشکی پیاده شده بود. محاصره عکا به دست مسیحیان تقریباً نوزده ما به طول انجامید و به قیمت جان هزاران تن تمام شد .چند هفته بعد از ورود ریچارد شیردل ،
مسلمانان تسلیم شدند. فاتحان تقاضای دویست هزار سکه طلا (95000 دلار) هزار و ششصد نفر اسیر زبده، و استرداد صلیب واقعی را کردند, و مسلمانان نیز متعهد شدند که این شرط را بپذیرند. صلاح الدین این قرارداد را تایید کرد و به مردم مسلمان عکا ،, صرف نظر از 1600 نفر اجازه داده شد که هرقدر بتوانند، آذوقه با خود بردارند و شهر راترک کنند. فیلیپ اوگوست ، که به مرض تب مبتلا شده بود، لشکریان خویش راکه مرکب از 10500 نفر می شدند به جا گذاشت و خود به فرانسه بازگشت . به این نحو، ریچارد تنها سردار سومین جنگ صلیبی شد.
از این پس مبارزه بیمانند و سردرگمی آغاز شد که بعد از هر نبرد و چکاک اسلحه ، دو طرف متوالیاً به تعارف و تمجید از خصال یکدیگر می پرداختند ، و درخلال تمام این
ماجراها پادشاه انگلیس و سلطان کرد، صلاح الدین ، پاره ای از عالیترین صفات کیش
و تمدنهای خویش را به نمایش می گذاشتند . هیچ کدام از آن دو مرد بزرگ در حلقه قدیسان مقام نداشتند . هر موقع مقتضیات جنگ ایجاب می کرد، صلاح الدین قادر بود
بی آنکه خم بر ابرو آورد، افراد را به دیار عدم رهسپار سازد، و آدم عاشق منش خیالپردازی چون ریچارد گاهی ضمن جنگهای خویش ، به حکم اصیلزادگی ، از ریه خویش دست بر می داشت. هنگامی که بزرگان شهرها محاصره شده عکا در اجرای شرایط قرارداد تسلیم تعلل ورزیدند، ریچارد، برای آنکه آنها را به شتاب وادارد 2500 تن از اسرای مسلمان را در برابر حصار شهر گردن زد. هنگامی که این خبر به گوش
صلاح الدین رسید،, وی دستور داد که از آن پس کلیه اسیرانی راکه در نبرد با پادشاه انگلیس بگیرند به قتل رسانند. ریچارد ، که حال چنین دید، پیشنهاد کرد که حاضر است خواهرش جوآن را به زنی به عادل , برای صلاح الدین، دهد و با این ازدواج جنگهای صلیبی را پایان بخشد. کلیسا این تدبیر را ناپسند شمرد، وبه همین سبب ریچارد در اجرای آن پافشاری نورزید.
ریچارد که می دانست صلاح الدین بعد از پذیرفتن شکست دست روی دست نخواهد گذاشت ، از نوبه تدارک سپاهیان خویش مشغول شد و خود را آماده ساخت تا در امتداد ساحل مسافت صد کیلومتری را به سمت جنوب در نورد د و یا فا را، که دوباره در دست مسیحیان بود، از محاصره مسلمانان در آورد. بسیاری از اشراف حاضر به همراهی با ریچارد در این سفر نبودند و ترجیح می دادند که در عکا بمانند و برای احراز مقام سلطنت اورشلیم، که مطمئن بودندبه دست ریچار مسخر خواهد شد، توطئه کنند. لشکریان آلمانی به آلمان برگشتند , و فرانسویان بارها از دستورات سرپیچی کردند و تدابیر
سوق الجیشی پادشاه انگلیسی را بی اثر گذاشتند. به علاوه، افراد و افسران نیز حاضر نبودند از همت به کمر بزنند.وقایعنگار جنگهای صلیبی ریچارد می نویسد که بعد از این محاصره طولانی ، فاتحان مسیحی ، که تناسایی و تجمل عادت کرده بودند، لز اینکه شهری چنین سرشار از نعمات ، یا به عبارت دیگر گواراترین شرابها و زیباترین دوشیزگان ، را پشت سر گذراند، بینهایت اکراه داشتند . بسیاری بر اثر آنکه به این گونه
لذات بسیار خو گرفته بودند، به موجوداتی هرزه تبدیل شدند، تا جایی که شهر از تجملپرسی آنان آلوده شد و شکمپروری و بیعاری ایشان مردمان بخرد را شرمگین ساخت.
از آنجا که به حکم ریچارد " برای جلوگیری از گناه ، هیچ کس از زنها مگر زنان رختشو حق حرکت با سپاهیان را نداشت ، عرصه بر مردان تنگتر شده بود. کفایت بیمانند ریچارد در اداره لشکریان ، مهارت وی دقایق لشکر کشی، و شجاعت الهامبخش اودر میدان جنگ جبران کمبودهای سپاهیان وی را می کرد ، و از این لحاظ بر صلاح الدین و تمامی سرداران مسیحی مبارزات صلیبی برتری داشت.
سپاهیان ریچارد و صلاح الدین در ارصوف با یکدیگر روبه رو شدند ، وریچارد به فتحی نامسلم نایل آمد ( 1191) . صلاح الدین پیشنهاد تجدید مبارزه کرد، لکن ریچارد سپاهیان خودبه درون شهر یا فا عقب کشید . صلاح الدین قاصدی با پیشنهاد صلح به نزد ریجارد روانه داشت. در حین مذاکرات کونراد ، مارکی مونقرا ، که بر بندر صور حکومت می کرد، مستقلا نامه ای نزد صلاح الدین فرستاد و اعلام کرد که حاضر است یا اوهمپیمان شود و عکا را برای مسلمانان فتح کند، به شرطی که صلاح الدین با تسلط وی بر صیدا و بیروت موافقت کنند. باوجود این پشنهاد،صلاح الدین به برادر خود دستور داد که عهد نامه صلحی را با ریچار منعقد سازد وکلیه شهرهای ساحلیی را که آن موقع در دست مسیحیان بود بانیمی از بیت المقدس به آنها واگذارد. ریچارد به قدری این قضیه خوشحال شد که طی تشریفات خاصی به فرزند سفیر مسلمان درجه شهسوار بخشید ( 1192) . اندکی پس از این قضایا ، چون شنید که صلاح الدین در مشرق با شورشی روبه رو شده است، شرایط پیشنهادی شاه ایوبی را رد نمود، داروم را محاصره وتصرف کرد،
و تا نوزده کیلومتری بیت المقدس پیش تاخت. صلاح الدین که سپاهیان خود را به خاطر فصل زمستان مرخص کرده بود، بار دیگر آنها را فراخواند . در همین اثنا در سپاه مسیحیان نفاق افتاد. دیدبانان سپاه مسیحی خبر آوردند که چاههای آب مشروب در راه اورشلیم زهر آلود شده است و مبارزان از آب آشامیدنی محروم خواهند بود. شورایی تشکیل دادند تا ببینند چه باید کرد. اعضای شورا نظر دادند که مصلحت این است که از اورشلیم صرف نظر شود و به سوی قاهره، که چهارصد کیلومتر با آن نقطه فاصله داشت، حرکت کنند. ریچارد ، بیمار و بیزار و دلسرد ، دست از جنگ شست ،متوجه عکا شد، و به فکر بازگشت به انگلستان افتاد. اما هنگامی که شنید صلاح الدین بازهم بریافا برده ودر عرض دو روز آنجا را تسخیر کرده است، غرورش جان تازه ای در او دمید . وی بی درنگ ، با کمی وقت تا آنجا که امکان داشت سپاهی تدارک دید و عازم یافا شد.
هنگام ورود به بندر فریاد کشید : " مرگ بر عقبترین !" و خود را تا کمر به آب دریا زد. آنگاه ، در حالی که تبردانمارکی معروف خویش را تکان می داد، همه آنهایی را که قد مردانگی در جلو وی برافراشتند بر خاک هلاک انداخت ، لشکریان خود را به داخل شهر هدایت کرد، وقبل از آنکه صلاح الدین از جریان آگاه بشود،یا فا را از لشکریان مسلمان پاک کرد ( 1192) . صلاح الدین عمده قوای خود را برای کمک فرا خواند . با آنکه سپاه صلاح الدین از لحاظ عده بمراتب از لشکر سه هزار نفری ریچارد فزونی می گرفت، شجاعت بیمحابای شخص ریچارد مانع از هزیمت صلیبیون شد. صلاح الدین چون در حین جنگ ریچارد را پیاده دید ، مرکب تیز رویی برای وی فرستاد و پیغام داد که دریغ باشد سلحشوری این سان دلیر پیاده به جنگ دشمن خویش رود. لشکریان صلاح الدین بزودی از جنگ فرسوده شدند وبنای شماتت سردار خود را گذاشتند که از چه رو پادکان یا فا را به حال خود رها کرد تا مجال آن یابند که اکنون دوباره دست به اسلحه برند. اگر گفته وقایعنگاران مسیحی درباره این چنگ صحت داشته باشد، سرانجام ریچارد در حالی که نیزه خود را به حال راحت باش کرده بود، بی آنکه یک نفر جرئت هجوم به طرف اورا داشته باشد، سواره در امتداد
جبهه مسلمان حرکت کرد.
روز بعد بخت از او برگشت. لشکریان تازه نفسی برای کمک به صلاح الدین از راه رسیدند و ریچارد، که دوباره بیمار شده بود و حمایتی از شهسواران مقیم عکا و صور نمی دید ، بار دیگر تقاضای صلح کرد. ریچارد در حالی که در آتش تب می سوخت به صدای بلند آب یخ و میوه خواست. صلاح الدین به اجابت خواسته وی مقداری گلابی و هلو و برف، و همچنین طبیب شخصی خویش را، به بالین وی فرستاد. در دوم سپتامبر 1192 آن دو دلاور عهدنامه صلحی را برای مدت سه سال امضاء و خاک فلسطین را تقسیم کردند. طبق این عهدنامه، قرار شد که ریچارد بر کلیه شهرهای ساحلیی که تسخیر کرده بود، از عکا تا یافا، حکومت کند؛ مسلمانان و مسیحیان مجاز باشند آزادانه از اراضی یکدیگر عبور کنند؛ جان ومال زایران در اورشلیم محفوظ و مصون ماند؛لکن شهر بیت المقدس زیر نظر مسلمانان اداره شود ( بعید نیست که چون بازرگانان ایتالیایی به طور کلی علاقمند به نظارت بر بنا در فلسطین بودند ، به همین سبب ریچارد را تشویق کرده باشند که اورشلیم را در برابر مناطق ساحلی به مسلمانان واگذارد.) با تدارک تورنواها ، عقد صلح را جشن گرفتنند. و قایعنگار ریچارد درباره این رویداد می نویسد:" فقط خداوند تبارک و تعالی از شادمانی بی اندازه این دو سپاه آگاه است." برای اندک زمانی افراد دل از تنفر شستند. ریچاد رهنگام سوار شدن بر کشتی به عزم انگلیس آخرین نامه گستاخانه خودرا خطاب به صلاح الدین فرستاد و در طی آن وعده داد که سه سال دیگر برگردد و اورشلیم را بازستاند، صلاح الدین در جواب نوشت که اگر وی ناگزیر شود سرزمین خود را از دست دهد ، باختن به ریچارد را بر هر آدم زنده دیگری مرجح می شمرد.
عدالت، شکیبایی، و میانه روی صلاح الدین کاردانی، شجاعت و تدبیر جنگی ریچارد را شکست داده بود؛ وحدت و وفاداری سرداران مسلمان بر نفاق و عهدشکنیهای سالاران فئودال تفوق یافته بود؛ تجربه نشان داده بود که یک خط کوتاه مهمات سانی در عقب صفوف سپاه مسلمان بمراتب بر تسلط مسیحیان به دریاهای جهان مزیت داشت. وجود سلطان مسلمان نمونه بارزتر و مشخصتری از جمیع فضایل و نقایص مسیحی بود تا وجود شهریار مسیحی. صلاح الدین دینداری را به آنجا می رساند که از تعقیب و آزار مخالفان دین پروایی نداشت، و در این قبیل مسائل چنان دستخوش احساسات می شد که خصومتش با شهسواران پرستشگاه و مهمان نواز بیش از حد بود. با اینهمه ، معمولا با ضعفا بملامیت رفتار می کرد، با شکست خوردگام مهربان ، و در وفای به عهد چنان از دشمنان خویش برتر بود که وقایعنگاران مسیحی در شگفت بودند چطور الاهیاتی چنین قادر است آدمی چنان به وجود آورد. وی با خدمتگزاران خویش در نهایت ملاطفت رفتار، وشخصاً به کلیه شکایتها رسیدگی می کرد. " پول در نظر وی همان اندازه قدر داشت که خاک"، وآنچه در خزانه شخصی خویش به جا نهاد فقط یک دینار بود. چندی قبل از آنکه جان سپرد، خطاب به فرزندش ، به ظاهر اندرزهایی داد که هیچ حکیم مسیحی قادر نبود سخنی پرمغزتر از آن بگوید:
پسرم، ترا به خدای تبارک و تعالی می سپارم .. طبق مشیت وی رفتار کن، زیرا آرامش خاطر در آن نهفته است. از خونریزی بپرهیز.. زیرا خونی که بر زمین ریزد هرگز نمی خسبد. کوشش کن تا دل آحاد رعیت خود را به دست اوری و مراقب رفاه آنان باشی؛ زیرا تو از جانب خداوند و من به این سمت برگزیده شده ای تا خوشبختی آنها را تامین کنی. جهد کن تا دلوزیران ، بزرگان، و امیران خویش را به دست آری. اگر من به مقام شامخی نایل آمده ام،علت آن است که با محبت و ملاطفت دل مردم را تسخیر کرده ام.
وی در سال 1193، هنگامی که پنجاه وپنج سال بیشتر از عمرش نمی گذشت، بدرود حیات گفت.
VII- چهارمین جنگ صلیبی : 1202- 1204
سومین جنگ صلیبی عکا را آازد ساخت، اما بیت المقدس را همچنان در دست مسلمانان باقی گذاشته بود. نتیجه ای چنین اندک از یک سلسله مبارزاتی که در آن بزرگترین سلاطین اروپا شرکت جسته بودند طبعاً مایه دلسردی بود. غرق شدن فردریک بارباروسا، فرار فیلیپ اوگوست، تصور آشکار ریچارد، توطئه های بی دغدغه شهسواران مسیحی در سرزمین مقدس، اختلافات بین شهسواران پرستشگاه و مهمان نواز، شروع مجدد جنگ بین انگلیس و فرانسه دماغ اروپای مغرور را به خاک سایید و ایقان دنی عیسی را در میان پیروان ان بیش از پیش ضعیف ساخت. لکن چون صلاح الدین زو در گذشت و امپراطوری وی تجزیه شد. امید مومنین اروپایی بالا گرفت. اینوکنتیوس سوم را از آغاز تصدی مقام پاپی خواستار کوشش دیگری در این راه بود و کشیش ساده ای به نام فولک دونویی، در طی موعظاتی، سلاطین و مردم را به شرکت در چهارمین جنگ صلیبی دعوت کرد. نتایج حاصله به هیچ وجه مایه امیدواری نبود. امپراطور فردریک دوم پسری بود چهار ساله ؛ فیلیپ اوگوست شرکت در یک جنگ صلیبی را برای یک عمر کافی می دانست؛ و ریچارد اول پادشاه انگلیس، که آخرین نامه خو خطاب به صلاح الدین را فراموش کرده بود ، به سخنان تشویق آمیز فولک خندید و در پاسخ وی گفت : " به من توصیه می کنی که سه دختر خویش یعنی غرور، آز و ناپرهیزکاری را ترک گویم. من آنها را به آنهایی کهب یش از همه استحقاق دارند می بخشم: غرورم را شهسواران پرستشگاه، آزم را به راهان سیتو، و ناپرهیزکاریم را به جماع اسقفان" با تمام این احوال، اینوکنیتوس در تقاضای خویش پافشاری ورزید. وی پیشنهاد کرد که مبارزه علیه مصر در صورتی قرین کامیابی خواهد شد که ایتالیا حاکم بر دریای مدیترانه باشد، و تسلط بر سرزمین ثروتمند و حاصلخیزی مثل مصر بهترین وسیله رسیدن به بیت المقدس و تسخیر آن شهر است پس از آنکه مدتی با و نیز چانه می زدند ، عاقبت آن جمهوری کوچک دریانورد را راضی کردند در برابر 85000 مارک نقره ( معادل 8500000 دلار) وسایل حرکت چهار هزار و پانصد نفر شهسوار با مرکب آنها، نه هزار تن از ملازمان ، و بیست هزار پیاده نظام به انضمام سیورسات نه ماهه آنها را از دریا فراهم سازد ؛به علاوه: پنجاه فروند کشتی جنگی مجهز به افراد پاروزن را در اختیار صلیبیون بگذارد. و نیز در مقابل این خدمات یک شرط قایل شد، و آن گرفتن نیمی از غنایم اراضی تصرف شده بود. لکن ونیزیها به هیچ وجه قصد حمله به مصر را نداشتند. سوداگران ونیزی همه ساله از طریق صدور الوار و آهن واسلحه به مصر، و وارد کردن غلام، میلیونها دلار استفاده می کردند و اکنون حاضر نبودند که این داد وستد را به جنگ به مخاطره افکنند یا پیزا و جنووا در این معاملات سهیم سازند. به همین سبب، در همان حال که مشغول مذاکره با کمیته صلیبیون بودند ، مخفیانه با سلطان مصر عقد اتحادی بستند و متعهد شدند که آن کشور ار در برابر تهاجم بیگانگان حراست کنند. (1251) ارنول ، یکی از وقایعنگاران این عهد، اظهار می دارد که ونیز برای منحرف ساختن جنگ صلیبی از فلسطین، رشوه چشمگیری دریافت کرد.
در تابستان 1352، لشکریان جدید صلیبی در ونیز گرد آمدند. سرداران این سپاه عبارت بودند از مارکزه یونیفا چوازمونفرا ، کنت لویی از بلرا، کنت بودوئن از فلاندر ، سیمون دومونفور ( که بعدها در مبازره با بدعتگذاران آلبیگایی شهرت فراوانی به دست آورد ) ، و عده زیادی از بزرگان و اشراف عهد ، از جمله ژفروا دو ویلاردوئن ، و مارشال دوشامپانی، که نه فقط در دیپلوماسی و مبارزات صلیبی سهم شایانی ایفا کرد، بلکه تاریخ فضاحت آور آن را به صورت خاطرات آبرومندی تدوین کرد که خود مقدمه آثار ادبی منثور زبان فرانسه بود به سنت مالوف، اکثر صلیبیون از فرانسه می آمدند. به هر کس که در این امر خطیر شرکت می جست دستور داده شده بود که به نسبت استطاعت مالی خویش مبلغی پول نقد همراه بیاورد تا 85000 مارک نقره ای که ونیز مطالبه می کرد گرد آید. پس از گرد آوری تمام وجوه ،هنوز 34000 مارک کمبود داشتند . انریکو داندولو ، دوج تقریباً نابینای ونیز "که دلش را دریای کرم می خواندند"، با تمام حرمتی که از آن مردی نود و چهار ساله بود، پیشنهاد کرد که اگر صلیبیون در تسخیر بندر زارا به و نیز مدد رسانند، جمهوری مزبور از تقاضای ما بقی پول صرف نظر خواهد کرد. این بندر بعد از خود و نیز مهمترین بندر دریای آدریاتیک محسوب می شد. در 998 ونیز آن را تسخیر کرده بود، وبارها در آنجا مردم علم شورش برافراشته و منکوب شده بودند. اما در این تاریخ به مجارستان تعلق داشت و تنها راه ارتباط اراضی مجارنشین با دریا بود. از آنجا که ثروت و قدرت این بندی رو به فزونی بود، و نیز بیم آن داشت که رقیب عمده وی در تجارت آدریاتیک شود. اینوکنتیوس سوم چنین پیشنهادی را شریرانه نامید و تهدید کرد که هر کس در اجرای این نقشه شریک شود، او را تکفیر می کند. لکن صدای دلنواز سکه های طلا آن قدر بلند بود که امکان نداشت سخنان بزرگترین و مقتدرترین پاپهای عالم به گوش کسی رسد. ناوگان مشترک جنگجویان بر زارا هجوم بردند و آن بندر را در عرض پنج روز تسخیر، و غنایم به دست آمده را میان خود تقسیم کردند. آنگاه صلیبیون هیئتی را به شفاعت نزد پاپ روانه داشتند و تقاضای عفو کردند. پاپ بر ایشان آمرزش فرستاد ، لکن تقاضا کرد که غنایم به دست آمده را مسترد دارند، صلیبیون از پاپ برای آمرزش گناهان تشکر کردند ، اما غنایم را نگاه داشتند. ونیزیها حکم تکفیر پاپ را نادیده انگاشتند و درصدد اجرای دومین قسمت برنامه خویش، که تسلط بر قسطنطنیه بود، برآمدند.
حکومت سلطنتی بیزانس از جنگهای صلیبی چیزی نیاموخته بود؛ کمکی که در این مبارزات به صلیبیون کرد اندک بود، اما منافعی سرشار عایدش شد؛ قسمت اعظم آسیای صغیر را دوباره به چنگ آورد و با آرامش و قرار شاهد تضعیف متقابل اسلام و غرب در کشمکشی که بر سر فلسطین روی می داد شد. امپراطور ما نوئل هزاران نفر از ونیزیها را در قسطنطنیه زندانی، و چند صباحی امتیازات تجارتی ونیز را در آن سامان لغو کرده بود (1171). اسحاق دوم، ملق به آنگلوس، بی هیچ ناراحتی و دغدغه خاطری . با اعراب مسلمان متحد شده بود. در 1195 اسحاق به بدست برادرش الکسیوس سوم خلع، زندانی و نابینا شد. پسر اسحاق، که او نیز آلکسیوس نام داشت، به آلمان گریخت. در 1202 وی عازم ونیز شد و از سنای ونیز و صلیبیون تقاضا کرد که پدرش را نجات دهند و دوباره به مقام سلطنت بردارند، و در عوض وعده داد که برای هجوم به مسلمانان همه نوع سیورسات در اختیار آنها قرار دهد . داندولو و بارونهای فرانسوی قرار داد سنگینی را بر آلکسیوس جوان تحمیل کردند : به این معنی که از وی تعهد گرفتند مبلغ 200000 مارک نقره به صلیبیون تسلیم کند، سپاهی مرکب از ده هزار نفر را برای خدمت در فلسطین مجهز سازد، و کلیسای ارتدوکس یونانی را مطیع و منقاد پاپ اعظم گرداند.
با وجود این رشوه زیرکانه، اینوکنتیوس سوم صلیبیون را از هجوم به امپراطوری بیزانس بازداشت ، و تهدید کرد که هر کس را که از گفته او تخلف ورزد تکفیر خواهد کرد. برخی از اعیان حاضر به شرکت در چنین ماجرایی نشدند. بخشی از سپاهیان ، خود را از مبارزات بیزانس بازداشت، و تهدید کرد که هر کس را که از گفته او تخلف ورزد تکفیر خواهد کرد. برخی از اعیان حاضر به شرکت در چنین ماجرایی نشدند. بخشی از سپاهیان، خود را از مبارزات صلیبی معاف دانستند و به زادو بومشان برگشتند. لکن امید به تسخیر ثروتمدترین شهر اورپا چنان اندیشه نوید بخشی بود که تاب و توان از همه می برد.در اول اکتبر 1252، ناوگان عظیم مزبور، مرکب از 485 فروند کشتی ، در میان شور و شعفی قسیار ، درحالی که کشیشان بر بالای حصارهای جنگی ناوها مشغول ترنم سرود مذهبی " بیا ای روح القدس ، آفریدگار" بودند ، به حرکت درآمد.
پس از یک رشته تاخیرهای گوناگون ، رد24 ژوئن 1253 ، آن ناوگان عظیم به مقابل شهر قسطنطنیه رسید، ویلاردوئن درباره این واقعه می نویسد :
مطمئن باشید که آنهایی که هرگز قسطنطنیه را ندیده بودند اکنون دیدگانشان از تحیر باز مانده بود ، زیرا هرگز باور نمی کردند که در تمامی جهان شهری این قدر ثروتمند وجود داشته باشد؛ شهری که با دیواره های بلند و برجهای استوار محاط بود و کاخهایی شاهانه وکلیساهایی پرشکوه داشت، و تعداد این گونه بناها آن قدر زیاد بود که اگر کسی آنها را به چشم نمی دید ، هرگز باورش نمی شد ؛ و نیز عرض و طول این شهر بر همه شرهای دیگر عالم تفوق داشت و بدان که در میان ما هیچ کس آن قدر جسور نبود که از دیدن آن منظره لرزه بر اندامش نیفتد، و در این امر شگفتی نبود، زیرا از آغاز خلقت جهان تاکنون، مردان هرگز به امری چنین خطیر، مانند تهاجم ما بر شهر، تن در نداده بودند.
اتمام حجتی به آلکسیوس سوم تسلیم شد به این مضمون که باید بی درنگ اریکه امپراطوری را به برادر نابینا یا برادرزاده اش ، آلکسیوس جوان که همراه ناوگان سفر کرده بود، واگذارد. چون وی از قبول این امر خودداری ورید. صلیبیون ر برابر مقاومتی جزیی، جلو حصار شهر، در خشکی پیاده شدند، و داندولوی کهنسال اولین کسی بود که به ساحل قدم نهاد. آلکسیوس سوم به تراکیا گریخت. اعیان یونانی اسحاق آنگلوس را از سیاهچال بیرون آوردند، بر اریکه سلطنتش نشانیدند ، و پیامی به نام وی نزد سرکردگان سپاه لاتین فرستادند به این مضمون که وی در انتظار است که به پسر خویش خوشامد بگوید.داندولو وبارونها ، بعد از گرفتن تعهدی از اسحاق مشعر بر انجام وعده ها وقولهایی که پسرش داده بود ، وارد شهر شدند ، و آلکسیوس چهارم جوان تاج امپراطوری را بر سر نهاد. اما چون یونانیان آگاه شدند که وی پیروزی خویش را با چه قیمتی خریده است، با نفرت و خشم از وی برگشتند. مردم عادی متوجه شدند که امپراطور، برای ایفای قول خویش به منظور رسانیدن کمک مالی به سپاه نجات دهنده،به گرفتن مالیات از آنها نیاز دارد. طبقه اشراف یونانی از حضور اعیان و سپاهیان بیگانه در خاک خویش متنفر بودند ، و طبقه روحانیون با خشم تمام پیشنهاد را رد کرده بودند و حاضر به اطاعت از شخص پاپ نمی شدند. در همین احوال، پاره ای از سپاهیان لاتین که جمعی از مسلمانان را در مسجدی، آن هم در یک شهر مسیحی، مشغول عبادت دیده بودند، چنان دچار وحشت شدند که آن مسجد را آتش زدند و مومنین مسلمانان را کشتند. آتشسوزی مدت هشت روز ادامه داشت و به فاصله پنج کیلومتر به اطراف سرایت و بخش عظیمی از قسطنطنیه را مبدل به خاکستر کرد. شاهزاده ای که پیوند نسبی با خاندان امپراطور داشت مردم را به شورش دعوت کرد، آلکسیوس چهارم را به قتل رسانید، اسحاق انگلوس را دوباره زندانی ساخت، و خود به اسم آلکسیوس پنجم ( مشهور به دوکاس) بر تخت نشست وشروع به تدارک و تجهیز سپاه کرد تا لشکریان لاتین را از اردوگاهشان در غلاطیا بیرون کند . اما یونانیان ، که سالیان سال در داخل حصار شهرهای خویش به امن وامان خو گرفته بودند، اینک از آن فضایل دیرینه رومی جز اسمی بیش برایشان به جا نمانده بود. پس از یک ماهی که قسطنطنیه در محاصره بود ، همگی تسلیم شدند. آلکسیوس پنجم گریخت، و لاتینهای پیروزمند مانند گروه عظیمی از ملخهای گرسنه به جان پایتخت امپراطوری بیزانس افتادند (1204).
سربازان صلیبی، که مدتها بود چنین لقمه چرب و شیرینی را انتظار می کشیدند، اینک در اثنای هفته عید فصح، چنان قسطنطنیه را مورد تاراج قرار دادند که حتی رم در یورش و اندالها و گوتها نظیرش را ندیده بود. عده تلفات یونانیان آن قدرها زیاد نبود ، و شاید از دو هزار نفر تجاوز نمی کرد، اما غارت حد و حصری نداشت. اصلیزادگان لاتین کاخها را ین خودشان تقسیم، و نفایسی را که در آنها یافتند تصاحب کردند. لشکریان وارد خانه های مردم ، دکانها ، و کلیساها شدند و آنچه پسند خاطرشان افتاد به غنیمت برداشتند.نه فقط طلا و نقره و جواهراتی که در عرض هزار سال در کلیساها گرد آمده بود به تاراج رفت. بلکه پاره ای از یادگارهای قدیسان نیز ناپدید شد و چندی بعد در اروپای باختری به قیمتهای گزافی به فروش رسید. خساراتی که بر کلیسای سانتا سوفیا وارد آمد به مراتب عظیمتر از ضایعات ترکان در 1453 بود. چه در این تاراج محراب بزرگ کلیسا را تکه تکه کردند تا طلا و نقره آن را میان فاتحان تقسیم کننند. از آنجا که ونیزها بارها به عنوان سودا گر به این شهر آمده بودند ، بدیهی است که می دانستند نفیسترین گنیجنه های آن در کجا قرار دارد، و از این رو با منتهای هوشیاری این گونه نفایس را به سرقت بردند. مجسمه ها، منسوجات، غلامان، و جواهرات همه به دست آنها افتاد. چهار اسب برنزیی که مشرف بر شهر قسطنطنیه بود از این پس به ونیز برده می شد تا زیب و زیور میدان کلیسای سان مار کو شود. نه دهم تمامی مجموعه آثار هنری و جواهراتی که بعدها خزانه کلیسای مزبور را در عالم ممتاز ساخت از این سرقتی که به طرزی دقیق ترتیب داده شده بود تامین شد. برای محدود ساختن هتک ناموس پاره ای اقدامات به عمل آمد. بسیاری از سپاهیان جانب اعتدال را رعایت نمودند و خود را با فواحش راضی کردند، لکن اینوکنتیوس سوم شاکی بود که سپاهیان لاتین، در برابر سرکشی نفس اماره، نه اعتنایی به سن داشتند ، نه به جنس و نه حرفه دینی ، چنانکه راهبه های یونانی ناگزیر بودند عشق ورزی سورچیان یا برزگران فرانسوی یا ونیزی را تحمل کنند. درمیان این چپاولها ، کتابخانه ها به یغما رفت و کتابهای خطی گرانبهایی خراب یا ناپدید شد. دو حریق دیگر کتابخانه ها و چند موزه ، به اضافه کلیساها و خانه های مردم، را ویران کردند. از نمایشنامه های سوفکل و اروبپید، که تا آن تاریخ تمام و کمال حفظ شده بود، پس از این تاراجها و آتشسوزیها فقط معدودی به جا ماند. هزاران شاهکار هنری دزدیده، ضایع، یا منهدم شد.
هنگامی که موج تندی و تاراج فرو نشست، اشرف لاتین بودوئن، کنت فلاندر، را برگزیدند تا فرمانروای امپراطوری لاتینی قسطنطنیه شود (1254) ، و فرانسه را زبان رسمی این سلطنت نوبنیاد قرار دادند. امپراطوری بیزانس به چند قلمرو فئودال تقسیم شد که بر هر کدام یک نفر از اشراف لاتین حکومت می کرد. ونیز، که اشتیاق فراوانی به نظارت در راههای بازرگانی داشت، سلطه خویش را بر آدریانوپل،اپیروس ، آکارنانیا، مجمع الجزایر یونیایی، بخشی از پلوپونز، ائوبویا، مجمع الجزایر اژه، گالیپولی ، و سه هشتم قسطنطنیه محرز ساخت. مواضع مقدم و " کارخانه هایی " که سوداگران جنووایی در بیزانس داشتند از چنگ آنها بیرون آورده شد، و داندولو، که اکنون در چکمه های غضب امپراطوری لنگ لنگان قدم برمی داشت، عنوان " دوج ونیز، فرمانفرمای یک چهارم و یک هشتم امپراطوری روم" بر خویش نهاد. دیری نگذشت که وی در اوج کامیابی شرارت آمیزش در گذشت. بیشتر روحانیون یونای را از مقامشان عزل ، و کشیشان لاتینی را به جای آنها منصوب کردند، و چون عده این قبیل کشیشان کم بود، در بعضی موارد افراد عادی را با شتاب تمام در سلک روحانیون درآوردند ؛ اینوکنتیوس سوم ، که هنوز به عمل لشکریان لاتین معترض بود، اتحاد رسمی مجدد دو کلیسای یونان و لاتین را با حسن نیت قبول کرد. اکثر مبارزان صلیبی با غنایمی که به دست آورده بودند به میهن خود بازگشتند. برخی در متصرفات جدید رحل اقامت افکندند، و فقط مشتی خود را به فلسطین رسانیدند ، که آن نیز بی نتیجه بود. شاید صلیبیون چنین می پنداشتند که چون قسطنطنیه به دست آنها بیفتد، در برابر ترکان پایگاهی خواهد بود مستحکمتر از روزی که امپراطوری بیزانس بر آنجا حکومت می کرد. لکن نسلها اختلاف بین لاتینها و یونانیها اینک نیروی جهان یونانی را ناچیز کرده بود. امپراطوری بیزانس هرگز از این ضربت کمر راست نکرد، و تسخیر قسطنطنیه به دست سپاهیان لاتین در طی دو قرن مقدمات استیلای ترکان بر آن شهر را فراهم آورد.
VIII – اضمحلال جنگهای صلیبی : 1212-1291
افتضاح چهارمین جنگ صلیبی، که در عرض ده سال برشکست سومین جنگ افزوده شد، هیچ گونه مایه تسلی خاطر برای دین مسیحی، که بزودی با احیای حکمت ارسطو و خردگرایی دقیق طرفداران این رشد مواجه می شد . نبود. متفکران در توضیح این موضوع که از چه رو خداوند راضی به شکست مدافعان چنین امر مقدسی شده و فقط توفیق را نصیب مردم شروری چون ونیزیها ساخته ممارست فراوانی داشتند. در میان این شک و تردیدها ،به اندیشه مردمان ساده دل چنین خطور کرد که فقط بیگناهی می تواند وسیله استیلای دوباره بر سنگ مسیح شود. در 1212 جوانی آلمامنی، که چندان اطلاعی درباره وی در دست نیست و فقط از او به نیکولاوس یاد می کنند ، اعلام داشت که خداوند به اوماموریت داده است که سپاهی صلیبی از کودکان بیاراید و آنها را به سرزمین مقدس رهبری کند. کشیشان و نیز مردمان غیر روحانی عمل وی را تقبیح کردند، اما در عهدی که بیش از سایر اعصار مردمان دستخوش احساسات پرشور می شدند، چنین نظی به آسانی رواج گرفت. پدر و مادر ها نهایت درجه کوشش کردند تا کودکان خودرا از این خیال منصرف کنند ، اما هزاران پسر ( و برخی از دختران با لباس پسرانه) که رویهمرفته سنشان از دوازده تجاوز نمی کرد، پنهانی از خانه های خود خارج شدند و به دنبال نیکولاوس راه افتادند، و شاید هم خوحشال بودند که استبداد خانه را پشت سر می گذارند و آزادی راه اورشلیم ( بیت المقدس ) را انتخاب می کنند. خیل انبوهی مرکب از سی هزار کودک، که بیشترشان از کولونی بیرون آمده بودند ، از کنار رود رن سرازیر شد و از فراز سلسله جبال آلپ گذر کرد، عده زیادی از گرسنگی تلف، و برخی که از قافله عقب مانده بودند نصیب گرگان بیابان شدند؛ جماعتی ازدزدان به آنها پیوستند و بین راه ، خوراک و پوشاکشان را دزیدند . آنها که جان سالمی در برده بودند سرانجام به جنووا رسیدند. در اینجا ایتالیاییهای مادی آنه را مورد تسمخر قرار دادند و به شک انداختند. هیچ ناخدایی حاضر نبود ایشان را به فلسطین برساند، و هنگامی که به پاپ اینوکنتیوس سوم پناه آوردند، وی با ملایمت آنها رابه بازگشت به زاد وبومشان تشویق کرد. بعضی نومید و پریشان دوباره رو به سوی جبال آلپ نهادند و بسیاری در جنووا اقامت گزیدند و به فرا گرفتن رسوم و آداب یک جامعه بازرگانی مشغول شدند.
در همین سال ، در فرانسه ، شبانی دوازده ساله موسوم به اتین نزد فیلیپ اوگوست آمد و گفت که هگامی که وی مشغول چرانیدن گله خویش بوده، عیسی بر وی ظاهر شده ، به او فرمان داده است که راهبر لشکری صلیبی مرکب از کودکان به فلسطین باشد. فیلیپ او را فرمان داد که به نزد کوسفندانش برگدد؛ با اینهمه، بیست هزار جوان دور هم گرد آمدند تا زیر پرچم اتین عزم فلسطین کنند. این جماعت رو به مارسی به راه افتادند ، زیرا اتین به آنها نوید داده بود که آنجا اقیانوس دهان باز خواهد کرد وئ آب خواهد خشکید تا همگی به فلسطین برسند. در مارسی اقیانوس دهان باز نکرد ، اما دو تن از کشتیداران حاضر شدند برایگان آنها را به مقصدشان برسانند. همه آنها در هفت فروند کشتی جمع شدند و در حالی که مترنم به سرودهای پیروزی بودند ، به حرکت در آمدند . دوتا ازاین کشتیها در نزدیکی ساحل ساردنی شکست ، و همگی سرنشینان ان دو تلف شدند. کودکان دیگر را به تونس یا مصرف بردند و آنها را به عنوان غلام فروختند. بعداً، به فرمان فردریک دوم، کشتیداران مزبور را به سبب ارتکاب به این جرم به دار آویختند.
سه سال بعد، اینوکنتیوس سوم درچهارمین شورای لاتران بار دیگر از اروپاییان تقاضا کرد که موطن عیسی مسیح را از چنگ مسلمانها بیرون آورند ، ونقشه هجوم به مصر را ، که از جانب ونیز خنثا شده بود، پیش کشید. در 1217 پنجمین سپاه صلیبی از آلمان ، اتریش، مجارستان ، به سرداری اندارش دوم شاه مجارستان ، به حرکت درآمد و بسلامت به دمیاط ،واقع در منتهی الیه شرقی مصب نیل، رسید. شهر دمیاط بعد از یک سال محاصره گشوده شد، و ملک کامل، سلطان جدید مصر و سوریه ، پیشنهاد صلح کرد،به این معنی که حاضر شد قسمت اعظم بیت المقدس را به صلیبیون واگذارد، اسرای مسیحی را آزاد کند، و صلیب واقعی را بازپس دهد.صلیبیون افزون بر اینها خواستار غرامتی نیز شدند، که ملک کامل از پذیرفتن آن خودداری ورزید. جنگ از سر گرفته شد،لکن بخوبی پیش نرفت. قوای امدادی تازه نفسی که انتظارشان می رفت نرسیدند. سرانجام معاهده ترک مخاصمه ای برای هشت سال میان طرفین به امضا رسید که طبق آن مقرر شد صلیب واقعی به صلیبیون بازگردانده شود، لکن دمیاط بار دیگر از آن مسلمانان باشد و کلیه سپاهیان مسیحی از خاک مصر بیرون بروند.
صلیبیون مسبب این فاجعه را شخص فردریک دوم ، امپراطور جوان آلمان و ایتالیا، می دانستند. در1215،وی با ادای سوگند به جرگه صلیبیون درامده و وعده داده بود که به جمع محاصره کنندگان دمیاط بپیوندد، اما اشکالات سیاسی در ایتالیا، و شاید هم نداشتن ایمان کافی، مانع از حرکت وی شده بود. فردریک در 1228، هنگامی که برای تاخیر و تعللهای پی درپی تکفیر شده بود،عزم جنگ صلیبی ششم را کرد. در ورود به فلسطین وی هیچ گونه کمکی از مومنین مسیحی آنجا دریافت نکرد، زیرا همه او را متمرد و رانده کلیسا می دانستند و از حشر و نشر با وی خودداری می ورزیدند. وی نمایندگانی به نزد ملک کامل فرستاد که در این موقع رهبری لشکریان مسلمانان را در نابلوس برعهده داشت. کامل مودبانه به نامه فردریک جواب داد؛ فخرالدین، سفیر سلطان، از اطلاع فردریک بر زبان عربی و احاطه وی بر ادبیات، علوم ، و فلسفه سخت در شگفت شد. دو سلطان از سر مودت شروع به تبادل آرا و تعارفات کردند و با ، عقد پیمانی (1229)، دو جهان اسلام و مسیحیت را متحیر ساختند.به موجب این عهدنامه، ملک کامل عکا،یافا، صدیا، ناصره،بیت لحم، و تمامی بیت المقدس ،مگر قبه الصخره که در نظر مسلمانان مقدس بود، را به فردریک واگذار کرد.مقرر شد که زایران مسیحی خود ورود به محوطه مزبور را داشته باشند. تا درصورت تمایل در محل هیکل سلیمان نماز گزارند و مسلمانان نیز در بیت لحم از حقوق همانندی برخوردار شوند. طرفین موافقت کردند که کلیه اسرای خود را آزاد کنند و مدت ده سال وده ماه مکلف به حفظ صلح باشند. امپراطور تکفیر شده موفق به تحصیل چیزی شده بود که یک قرن تمام جهان مسیحی در نیل به آن کوتاهی کرده بود. سرانجام دو فرهنگ مختلف، که با تفاهم و احترام متقابل برای لحظه ای به هم نزدیک شده بودند، مودت بین خود را امکان پذیر دیدند. مسیحیان بیت المقدس خوشحال شدند، اما پاپ گرگوریوس نهم این عهد نامه را به عنوان توهینی به عالم مسیحیت ناپسند شمرد و حاضر به تصویب آن نشد. پس ازعزیمت فردریک ، اشراف مسیحی فلسطین اورشلیم را در اختیار خود درآوردند و با حکمران مسلمان دمشق علیه سلطان مصر متفق شدند (1244). سلطان مصر ترکان خوارزمی رابه کمک طلبید، و ایشان بیت المقدس را تسخیر و تاراج کردند و عده زیادی از ساکنان شهر را کشتند. دوماه بعد، ملک ظاهر بیبرس مسیحیان را در غزه شکست داد و بار دیگر بیت المقدس مسخر لشکر اسلام شد (اکتبر 1244).
در حالیکه اینوکنتیوس چهارم مسیحیان را به جهادی علیه فردریک دوم دعوت می کرد و به تمام افرادی که حاضر به جنگ با امپراطور مزبور در ایتالیا بودند همان امتیازات و گذشتهایی را نوید می داد که شامل حال مبارزان صلیبی در فلسطین می شد ، لویی نهم ، پادشاه پارسای فرانسه، به تدارک هفتمین جنگ صلیبی پرداخت. اندکی بعد از سقوط بیت المقدس، لویی رسماً به سپاه صلیبی پیوست و بزرگان کشور را تشویق کرد که از وی پیروی کنند؛ هنگام عید میلاد مسیح به برخی که از چنین عملی کراهت داشتند جبه های گرانبهایی هدیه کرد که بر روی آنها علامت صلب قلابدوزی شده بود. لویی نهایت کوشش را برای سازشی میان اینوکنتیوس و فردریک به کار برد تا مگر اروپای متحدی از مبارزان صلیبی پشتیبانی کند. اینوکنتیوس حاضر به آشتی نشد؛ در عوض، وی راهبی- جووانی دپیانوکارپینی – را نزد خان بزرگ مغولان فرستاد و پیشنهاد کرد که مغولان و مسیحیان به ضد ترکان آسیای صغیر متحد شوند. خان مغول در پاسخ خواستار انقیاد عالم مسیحی شد. سرانجام در 1248 لویی با شهسواران فرانسوی خویش، ازجمله ژان سیر دوژوئنویل که بعداً فتوحات پادشاه خود را در تاریخ معروفی گرد آورد، عزم فلسطین کردند. مبارزی به دمیاط ریدند و بزودی آن را تسخیر کردند، لکن طغیان سالانه آب نیل، که در طرح نقشه های جنگ بکلی فراموش شده بود، به مجرد ورود صلیبیون آغاز شد، و اراضی اطراف نیل را چنان آب فرا گرفت که مبارزان تقریباً مجبور شدند شش ماه در دمیاط بمانند. اما رویهمرفته این توقف اجباری مایه تاسف آنها نشد، و ژوئنویل می نویسد که " بارونها به تدارک مجالس سور.. و مردمان عادی به عشقبازی با زنان هرزه معتاد شدند."
هنگامی که سپاه صلیبی دوباره به حرکت درآمد، تعداد نفرات آن بر اثر گرسنگی، بیماری و فرار تحلیل رفته و بر اثر بی انضباطی ضعیف شده بود. در منصوره، لشکریان مسیحی، با وجود شجاعتی که از خود نشان دادند، شکست خوردند و صفوف دهم شکسته آنها هزیمت یافت. ده هزار تن مسیحی ، از جمله خود لویی که بر اثر عارضه اسهال خونی غش کرده بود، به اسارت درآمدند (1250). یکی از پزشکان عرب لویی را معالجه کرد، و بعد از یک ماه پرمشقت ، در برابر تسلیم دمیاط و پانصد هزار لیور ( معادل 3800000 دلار امروزی) فدیه، او را آزاد ساختند. هنگامی که لویی با پرداخت چنین فدیه هنگفتی موافقت کرد. سطان مصر یک پنجم آنرا کاست و برای نیمی از این مبلغ که نقداً پرداخته نشده بود، به قول شهریار فرانسه اعتماد کرد.لویی بازمانده لشکریان خویش را به عکا برد، مدت چهار سال در آنجا اقامت کرد، و بیهوده از اروپا تمنا می کرد که دست از جنگهای داخلی خود بردارد و پشتیبان وی در جنگ صلیبی جدیدی شود. وی راهب معروفی ،گیوم دوروبروکی،را به نزد خان مغول روانه داشت و تقاضای پاپ اینوکنتیوس را تکرار کرد،لکن جواب خان مغول درست همان چیزی بود که قبلا شنیده بودند. در 1254 لویی به فرانسه بازگشت.
سالهای اقامت لویی در مشرق زمین اتش نفاق ودسته بندی را در میان مسیحیان آن منقطه فرو نشانده بود. عزیمت وی از فلسطین آن آتش را از نو مشعل ساخت . 1256 تا 1260 یک جنگ داخلی در بنار سوریه میان ونیزیها و سوداگران جنووایی درگرفت که پای کلیه فرقه های مسیحی را به میان کشید و قوای مسیحیان را در فلسطین تحلیل برد. ملک ظاهر بیبرس، غلامی که به مقام سلطنت مصر رسیده بود، با لشکریان خویش در کناره ساحی به حرکت در آمد و شهرهای مسیحی را یکی پس از دیگری تسخیر کرد. قیصریه در 1265، صفد در 1266، یافا در 1267، و انطاکیه در 1268 گشوده شد. اسرای مسیحی به قتل رسیدند یا به غلامی در آمدند ، و انطاکیه چنان بر اثر تاراج و آتشوزی ویران شد که دیگر هرگز روی آبادی ندید.
لویی نهم ، که اکنون در کهولت باز عرق دینداریش به جنبش درآمده بود، برای دومین بار زیرپرچم صلیبی عزم فلسطین کرد (1267) . سه پسرش از وی پیروی کردند. اما اشراف فرانسوی نقشه های وی را در عین مردانگی ابلهانه دانستند وحاضر به همراهی با او نشدند. حتی ژوئنویل که لویی را از ته قلب دوست می داشت آماده شرکت در این هشتمین جنگ صلیبی نبود. این بار پادشاه فرانسه – که در امر حکومت آدمی خردمند ، ودرت مشیت امور جنگ شخصی نادان بود- قوای اندک خود را در خاک تونس پیاده کرد، زیرا امیدوار بود که حکمران مسلمان تونس را به دین مسیح دعوت کند و از طرف مغرب مصر را مورد هجوم قرار دهد. هنوز پا به خاک افریقا نگذاشته بود که ناگهان " به واسطه ترشحی در معده بیمار شد" و ، در حالی که کلمه "اورشلیم" را بر لب داشت، جان سپرد (1275). یک سال بعد ، ادوارد،شاهزاده انگلیسی ، در عکا پیاده شد و شجاعانه به چند حمله بی حاسل دست زد و با شتاب تمام عازم انگلیس شد تا اریکه سلطنت را تصاحب کند.
ضایعه نهایی هنگامی روی داد که برخی از ماجرا جویان مسیحی بر کارونی متعلق به مسلمانان در سوریه هجوم ، واموال مردم را به غارت بردند ، نوزده تن از سوداگران مسلمان را به دار آویختند، و چند شهر مسلمان را تاراج کردند. سلطان خلیل تقاضا کرد که مسیحیان باید تلافی مافات را بکنند و در مقابل غرامات کافی بپردازند. چون کی به تقاضای وی وقعی ننهاد، به سوی عکا، که نیرومندترین موضع مقدم مسیحیان بود، لشکر کشید و بعد از چهل و سه روز محاصره آنجا را تسخیر کرد.در این واقعه شصت هزار نفر اسیر گرفته شد که به دستور خلیل یا آنها را به غلامی درآوردند یا کشتند( 1291). اندکی پس از این واقعه، صور، صیدا، حیفا و بیروت گشوده شدند ، چند صباحی مملکت لاتینی اورشلیم فقط به صورت عناوین پوچی که امرایی چند بر خود می نهادند و در عالم فرض به جا ماند، و مدت دو قرن تنی چند از ماجراجویان یا مردان پرشور ، به صورت متفرق و جداگانه، کوششی بیهوده ورزیدند تا مگر این "ستیزه بزرگ" را از سرگیرند ، ولی اروپا می دانست که جنگهای صلیبی به پایان رسیده است.
IX- نتایج جنگهای صلیبی
جنگهای صلیبی در دستیابی به مقاصد مستقیم و نیاتی که مسیحیان آشکارا ابرازداشته بودند به نتیجه ای نرسید. بعد از دو قرن جنگ بیت المقدس در دست سلاطین درنده خوی ممالیک بود؛ و زایران مسیحی که به آن شهر می آمدند معدودتر و برجان خود بیمناکتر بودند.سلاطین مقتدر مسلمان، که روزگاری نسبت به پیروان سایر ادیان تساهل نشان می دادند، بر اثر هجومهای اقوام مسیحی ، فاقد این خصلت شده بودند. بنا در فلسطین و سوریه، که برای سوداگران ایتالیایی تسخیر شده بود، بدون استثنا از دست رفته بود. تمدن اسلامی عملا نشان داده بود که از نظر آراستگی، آسایش، فرهنگ، و جنگ بمراتب بر تمدن مسیحی برتری دارد. جهد بلیغ پاپها در راه استقرار صلح در اروپا به وسیله ایجاد هدف مشترک، بر اثر امیال ناسیونالیسم و "جهادهای" خود پاپها علیه امپراطوران، بی اثر شده بود.
فئودالیسم بزحمت از شکستی که در مبارزات صلیبی خورده بود کمر راست کرد. از آنجا که شیوه فئودالیسم متناسب با مردانگی و ماجراجویی فردی در حیطه محدودی بود، طبعاً نتوانسته بود خود را با مقتضیات آب و هوای مشرق زمین و مبارزاتی که دور از اروپا صورت می گرفت وفق دهد. بدون عذر موجهی، کارش در رسانیدن سیورسات و ملزومات به لشکریانی که مرتبا خطوط مهمات رسانی آنها طویلتر می شد به فضاحت کشیده بود. به جای تسلط بر مسلمانان، قوای مادی خود را در غلبه بر مسیحیان بیزانس تحلیل برده و روحیه خود را ضعیف ساخته بود. بسیاری از شهسواران برای تامین مخارج سفرهای خویش به مشرق زمین ناگزیر املاک خود را نزد لردها، صرافان، کلیسا، یا سلطان به رهن گذشته یا فروخته بودند؛ در برابر مبلغی عوارض و دیون فئودال را به بسیاری از کشاورزان واگذار کرده بودند. هزاران سرف از امتیازی که شخص پاپ برای شرکت در جنگ صلیبی به آنها داده بود استفاده کرده زمین را ترک گفته بودند و دیگر هرگز به سر املاک اربابی سابق باز نمی گشتند در حالی که اسلحه و ثروت فئودال به طرف مشرق سرازیر شده بود، بر قدرت و ثروت حکومت پادشاهی فرانسه افوزده شد- این یکی از نتایج مهم جنگهای صلیبی بود. در عین حال بر اثر این مبارزات، دو امپراطوری روم شرقی و غربی ضعیف شدند. امپراطوران روم غربی، برا ثر شکستهای خود در بیت المقدس و کشمکشهای خویش با یک دستگاه پاپی که بر اثر جنگهای صلیبی اعتلای بیشتری یافته بود، حیثیت خود را از دست دادند و امپراطوری روم شرقی هر چند که در 1261 از نو پا به حیات نوینی نهاد هرگز آن قدرت یا اعتبار سابق خویش را به دست نیارود. با تمام این احوال، جنگهای صلیبی تا این حد مقرون به پیروزی بود که بدون آن جنگها ترکها مسلماً مدتها قبل از 1453 قسطنطنیه را تسخیر کرده بودند. جهان اسلام نیز بر اثر جنگهای صلیبی ضعیف شد و در برابر سیل هجوم مغول به مراتب آسانتر از انچه ممکن بود از پا درآمد.
بعضی از فرقه های نظامی مسیحیان به سرنوشتهای غم انگیزی گرفتار آمدند آن دسته از شهسواران مهمان نواز که از قتل عام عکا جان سالمی به در برده بودند به قبرس گریختند. همین جماعت در 1315 جزیره رودس را از چنگ مسلمانان بیرون آوردند نام خود را از شهسواران مهمان نوازبه شهسواران رودس تغییر دادند، و تا سال 1522 بر آن جزیره حکمفرما بودند. در آن سال، چون ترکها آنها را از رودس بیرون کردند همگی خود را به جزیره مالت رسانیدند و شهسواران مالت شدند و همانجا فعال بودند تا آنکه در 1799 فرقه آنها از هم پاشید. شهسواران توتونی بعد از سقوط عکا مقر فرقه خود را به مارینبورگ واقع در پروس منتقل کردند چه آن سرزمین را از دست اسلاوها بیرون آورده و برای آلمان فتح کرده بودند. شهسواران پرستشگاه که از آسیا بیرون رانده شده بودند، بار دیگر در فرانسه تشکیلات خود را برقرار کردند و از آنجا که در سراسر اروپا املاک قیمتی فراوانی داشتند به قصد استفاده از این ثروت سرشار در همانجا مقیم شدند. این جماعت چون از دادن مالیات معاف بودند لذا با ربحی به مراتب کمتر از آنچه لومباردها و یهودیان مطالبه می کردند شروع به دادن قرضه کردند و از این راه منافع شایانی به دست آوردند. برخلاف شهسواران مهمان نواز افراد این جماعت نه بیمارستانی را اداره می کردند نه به تاسیس مدارسی دست می زدند و نه از طبقه ضعفا دستگیری می کردند. سرانجام سرکشی ایشان از اوامر پادشاه مملکت ثروتی که روی هم انباشتند و پایگاه مستقلی که برای خود در داخل یک کشور مستقل ایجاد کرده بودند مایه رشک، ترس و خشم پادشاه فراسنه فیلیپ چهارم زیبا شد. در 12 اکتبر 1310 به امر وی و بدون هیچ گونه اخطار قبلی، کلیه شهسواران پرستشگاه را در تمامی فرانسه دستگیر و اموال آنها را به مهر شاهی ممهور ساختند. فیلیپ آنها را به همجنس گرایی متهم اسخت و مدعی شد که به سبب تماسی طولانی با اسلام دست از ایمان خود شسته اند منکر وجود عیسی هستند و بر روی صلیب آب دهان می اندازند ، بتها را می پرستند، مخفیانه با مسلمانان متحد شده اند و بارها در طریق پیشرفت امر مقدس نهضت خویش عذر ورزیده اند. دادگاهی مرکب از سراسقفان و رهبانانی که نسبت به شخص پادشاه وفادار بودند بازداشت شدگان را مورد بازپرسی قرار دادند اما یک یک آنها خود را از اتهامات پادشاه بری دانستند. سپس قاضیان آنها را برای گرفتن اقرار شکنجه کردند. مچ برخی را به چوب بسته آنها را به این نحو اویختند و بارها بالا کشیده و ناگهان رها کردند، بعضی را با پاهای عریان روی شعله آتش نگاه داشتند. تیغهای تیزی را به زیر ناخن جمعی از آنها فرو بردند و همه روز دندان برخی از آنها را می کندند. به بیضه های عده ای وزنه های سنگین آویزان کردند و پاره ای را آهسته آهسته گرسنگی دادند. در بسیاری موارد از تمام این شکنجه ها استفاده شد به طوری که بیشتر آنها را چون دوباره به پای میز بازپرسی بردند آن قدر ضعف بر ایشان عارض شده بود که نزدیک به مرگ بودند. یکی نشان داد که از پاهای سوخته اش استخوانها جدا شده بود. بسیاری از آنها به کلیه اتهامات پادشاه اعتراف کردند برخی گفتند که چگونه به ایشان از جانب پادشاه نوید داده شده که در صورت اعتراف به گناهان از نعمت زندگی و آزادی برخوردار میشوند. چند تن از ایشان در زندان جان سپردند. برخی خود را کشتند. پنجاه و نه نفر آنها را زنده بر روی تل هیمه سوزاندند (1310)، حال آنکه این جماعت تا اخرین لحظه در اثبات بیگناهی خود اصرار می ورزیدند. ژاک دوموله، صدر فرقه مزبور، در زیر شکنجه اقرار کرد و چون او را به پای تل هیمه بردند، اقرار خود را پس گرفت. دژخیمان درصدد برآمدند دوباره از او بازجویی کنند. فیلیپ این تاخیر را جایز نشمرد فرمان داد تا بی درنگ او را در آتش بسوزانند و حضور پادشاه زیب مجلس اعدام شد، کلیه اموال شهسواران پرستشگاه را حکومت در فرانسه ضبط کرد. پاپ کلمنس پنجم به این جریان اعتراض کرد اما طبقه روحانیون از پادشاه طرفداری کردند. پاپ، که معنا همچون اسیری در آوینیون بود، دست از مخالفت خویش برداشت و به تقاضای فیلیپ فرقه مزبور را منحل کرد (1312). پادشاه انگلیس، ادوارد دوم، نیز که به پول احتیاج داشت اموال شهسواران پرستشگاه را در کشور خویش ضبط کرد. بخشی از ثروتی که به این نحو به تصرف فیلیپ و ادوارد درآمده بود به کلیسا واگذار شد. همچنین پادشاهان مزبور مقداری از آن را به مقربان خویش بخشیدند، و آنان از این طریق به تاسیس املاک اعیانی بزرگی اقدام کردندو در مبارزه با اشراف فئودال مهین حامی پادشاهان شدند.
احتمالا برخی از صلیبیون به واسطه اقامت در مشرق زمین تساهل جدیدی نسبت به انحرافهای جنسی پیدا کردند و شاید بتوان گفت که رواج مجدد گرمابه های عمومی و مستراحهای خصوصی از جمله نتایج جنگهای صلیبی باشد. یحتمل اروپاییان بر اثر مرابطه با مسلمانان مشرق زمین تراشیدن ریش را که عادت دیرینه رومیها بود از نو رایج کردند. اکنون هزاران لغت عربی وارد در زبانهای اروپایی شده بود. افسانه عشقی و تخیلی مشرق زمین رو به باختر نهاد و در زبانهای بومی تازه پا گرفته به شکل جدیدی آراسته شد. از آنجا که صلیبیون از هنر لعابکاری مسلمانان بر روی شیشه سخت در شگفت شده بودند به احتمال زیاد رموز فنی این هنر را از اساتید مشرق زمینی فرا گرفتند و همین امر منجر به تکامل ساختمان شیشه های رنگی و منقوش در تزیین کلیساهای جامع سبک گوتیک شد. قبل از آنکه جنگهای صلیبی به پایان رسد، مردم مشرق زمین با قطب نما، باروت و صنعت چاپ آشنا بودند و احتمال دارد که آمدن این وسایل به اروپا نیز ناشی از نتایج مبارزات مزبور باشد. ظاهراً صلیبیون به قدری بیسواد و عاری از فضایل بودند که هیچ اعتنایی به فلسفه، علوم، یا ادبیات عرب نداشتند. تاثیر مسلمانان در این قبیل مباحث بیشتر از ناحیه اسپانیا و سیسیل بود تا برخوردهای اروپاییان و مسلمانان در جنگهای صلیبی. بعد از تسخیر شهر قسطنطنیه، غربیان تحت تاثیر فرهنگ یونانی قرار گرفتند، و ویلیام اهل موربک، اسقف اعظم فلاندری کورنت، مباحث مختلف فلسفه ارسطو را مستقیما از اصل یونانی برگردانید و در اختیار توماس آکویناس قرار داد. به طور کلی چون صلیبیون متوجه شدند که اگر از پیروان کیشهای دیگر متمدنتر و مشفقتر و قابل اعتمادتر نباشند بایستی در این قبیل کمالات دست کمی از آنها نداشته باشند درک این حقیقت افکار برخی را پریشان ساخت و به تضعیف معتقدات مومنین اصیل آیین در خلال قرون سیزدهم و چهاردهم کمک کرد. تاریخنویسانی مانند ویلیام، اسقف اعظم صور، در بعضی موارد چنان با تحسین و به طور کلی با احترام سخن از تمدن اسلامی گفتند که اظهارات آنها قطعاً مایه وحشت و هراس سلحشوران خشن جنگ اول صلیبی می شد.
قدرت و حیثیت کلیسای روم بر اثر جنگ اول صلیبی بی اندازه افزایش یافت و بر اثر سایر مبارزات صلیبی کم کم رو به کاهش نهاد. اجتماع اقوام مختلف و اتحاد مشاهیر اعیان و شهسواران سرافراز، و گاه امپراطوران و پادشاهان، زیر پرچم صلیبی به قصد پیروزی و به رهبری کلیسا مایه اعتلای مقام پاپی شد. سفیران پاپ به هر کشور و حوزه روحانی رو کردند تا مردم را در پیوستن به سپاهیان صلیبی و جمع آوری وجوه برای تامین هزینه این مبارزات تشویق کنند. آنها تجاوز به قلمرو سلسله مراتب ملکی را امر کردند و اغلب جانشین قدرت چنین مقاماتی شدند، و از طریق آنها بود که مومنان مسیحی در همه جا تقریبا خراجگذار شخص پاپ شدند. این نحو جمع آوری وجوه سنتی همیشگی شد و دیری نگذشت که این وجوده علاوه بر مبارزات صلیبی به مصارف عدیده دیگری نیز رسید. شخص پاپ علی رغم عدم رضایت شدید سلاطین، توانست از رعایای آنها مالیات بستاند و مبالغ عظیمی را که ممکن بود به خزانه پادشاهان ریخته یا مصرف نیازهای محلی شود به طرف رم سرازیر کند. توزیع آمرزشنامه در ازای چهل روز خدمت در فلسطین به پیروی از شیوه های مرسوم در نظام، یک عمل مشروع بود. خدمت کسانی که هزینه سفر یکی از مبارزان صلیبی را می پرداختند ظاهراً در خور چشمپوشی بود لکن شمول این مرحمت در مورد آنهایی که به خزانه پاپها پول می فرستادند، یا آنهایی که در اروپا، به طرفداری از پاپ، با فردریک، مانفرد، یا کونراد می جنگیدند عمل دیگری بود که بیشتر مایه تکدر خاطر پادشاهان شد و بهانه ای برای ظریفه گویی به دست مطایبه نویسان داد. در 1241 گرگوریوس نهم به سفیر خود در مجارستان دستور داد که در بقرابر قبول وجه معینی پیمان انهایی را که متعهد به شرکت در یک جنگ صلیبی شده بودند باطل کند و عواید آن را خرج تدارک جنگ حیاتی و مماتی خود با فردریک دوم کرد. تروبادورهای پروونسال بر کلیسا خرده گرفتند که علاقه مندان به جهاد با بدعتگذاران آلبیگایی را در فرانسه مثل صلیبیون مورد بخشایش قرار می دهد، و به همین سبب کسانی را که باید به مدد مبارزان راه آزادی فلسطین بشتابید از آن طریق منحرف می سازد. مثیوپریس می گوید:" مومنان متحیر ماندند که برای ریختن خون مسیحی همان عفو عمومی نوید داده می شد که برای ریختن خون کفار." بسیاری از ملاکان برای تامین مخارج جنگ صلیبی املاک و اموال خد را در مقابل نقدینه به صومعه ها یا کلیساها فروختند یا نزد آنها به رهن گذاشتند. پاره ای از دیرها به این طریق صاحب املاک وسیعی شدند و چون شکست جنگهای صلیبی حیثیت کلیسا را پایین آورد ثروت سرشار کلیسا آماج مناسبی برای رشک پادشاهان تنفر عمومی و سرزنش مخالفان شد. برخی علت شکستهای لویی نهم را در 1250 ناشی از مبارزات پاپ اینوکنتیوس چهارم علیه فردریک دوم دانستند که هر دو مقارن با هم اتفاق افتاد. شکاکیون گستاخ مدعی شدند که شکست جنگهای صلیبی کذب دعاوی پاپ را می رساند که خود را خلیفه یا جانشین خداوند بر روی زمین خوانده بود. بعد از سال 1250 ، هنگامی که رهبانان از مردم تقاضای کمک مالی برای یک سلسله جنگهای دیگری می کردند پاره ای ازشنوندگان آنها بشوخی یا از سر تلخکامی گدایان را احضار کردند و به نام محمد (ص) به آنها صدقه دادند، و در توضیح گفتند که در عمل محمد (ص) را نیرومندتر از عیسی دیده اند.
گذشته از تضعیف معتقدات مسیحیان، اثر مهم دیگر جنگهای صلیبی آن بود که مسیحیان را با صناعت و بازرگانی جهان اسلامی آشنا کرد و از این راه باعث ازدیاد فعالیتهای غیرروحانی جوامع اروپایی شد. جنگ یک حسن دارد و آن آموختن جغرافیاست به مردم. سوداگران ایتالیایی، که بر اثر جنگهای صلیبی مال و منال فراوان کسب کردند، طرز تهیه نقشه های دقیقی از دریای مدیترانه را فرا گرفتند، وقایعنگارانی که در لباس رهبانیت و همراه شهسواران سفر می کردند از وسعت و تنوع قاره آسیا ادارک جدیدی پیدا کردند و همان را از طریق نوشته های خود به مردمان دیگر انتقال دادند. شور سفر و اکتشاف مردم را به جنبش درآورد؛ نقشه ها و مجموعه های راهنمایی برای هدایت زایران به بیت المقدس و سفر آنها در فلسطین فراهم و در دسترس علاقه مندان گذاشته شد. اطبای مسیحی از شیوه معالجه امراض به دست اطبای یهودی و مسلمان آگاه شدند و جراحی از جنگهای صلبی فواید فراوانی دید.
هر جا صلیبیون رفتند سوداگران به دنبال آنها کالاهای خد را راه انداختند شاید هم بازرگانان راهنما و مشوق صلیبیون بودند. شهسواران فلسطین را از دست دادند، لکن ناوهای بازرگانی ایتالیا بود که نه تنها دست مسلمانان، بلکه دست امپراطوری بیزانس را نیز از مدیترانه کوتاه و سلطه خویش را بر آن دریا آشکار ساخت. ونیز، جنووا، پیزا، آمالفی، مارسی، و بارسلون قبل از این حوادث با مسلمانان مشرق زمین، ناحیه تنگه بوسفور و دریای سیاه معاملات تجاری داشتند، اما این داد و ستد بر اثر جنگهای صلیبی بسیار توسعه پیدا کرد. تسخیر قسطنطنیه به دست ونیزیها، حمل و نقل زایران و مبارزان صلیبی به فلسطین رسانیدن سیورسات به مسیحیان و سایرین در مشرق زمین، وارد کردن کالاهای شرقی به ممالک اروپا، همه اینها به حدی وسیله گسترش بازرگانی و حمل و نقل دریایی شدند که نظیر آن هرگز از پررونق ترین دوره های حکمرانی امپراطوران روم به بعد دیده نشده بود. پارچه های حریر، قند، و ادویه از قبیل فلفل، زنجبیل، میخک و دارچین که همه در اروپای قرن یازدهم از تجملات کمیاب محسوب می شدند اینک به وفور تما در آن قاره مایه لذت خاطرها شد. گیاهان، محصولات و درختانی که از طرف اسپانیای مسلمان در اروپا معروف شده بود اکنون به مقدار بسیار زیادی از شرق به غرب منتقل و کاشته می شد، از آن جمله بود: ذرت، برنج، کنجد، خرنوب، لیمو، خربزه، هلو، زردآلو، آلبالو، گیلاس، خرما … و موسیر. تا مدتها مردم اروپا زردآلو را "آلوی دمشقی" می خواندند. پارچه های حریر، ململ، اطلس، مخمل، و فرشینه ها، قالیچه ها، رنگها، لوازم آرایش، عطرها، و جواهرات همه از جهان اسلامی، به منظور آرایش و مطبوع ساختن منازل و ابدان فئودال و بورژوا، سوغات برده شد. اکنون آیینه هایی شیشه ای که بر روی آن ورقه نازکی از فلز کشیده بودند جانشین صفحات صیقلی یا برنز یا فولاد بود. اروپا طرز تصفیه شکر و سوختن شیشه ونیزی را از مشرق زمین آموخت.
در بازارهای جدید مشرق زمین صنعت ایتالیایی و فلاندری رو به گسترش گذاشت و مشوق توسعه شهرها و ترقی طبقه متوسط شد. شیوه های بهتری برای بانکداری از جهان اسلامی و امپراطوری بیزانس اقتباس شد و انواع و اقسام اسناد جدید اعتباری به وجود آمد. رفت و آمد افراد، تبادل آرا، و گردش پول فزونی گرفت. جنگهای صلیبی با فئودالیسمی کشاورزی آغاز شده بود که از بربریت آلمانی توام با یک رشته عواطف مذهبی الهام می گرفت. این جنگها با انقلابی اقتصادی به سرآمد که وسیله ترقی صنعت و توسعه بازرگانی و بالاخره منادی و مایه گذار نهضت رنسانس شد.
80