دل شدگان
در جستجوی اصل جهادی
" گزارش به حسام | صفحه اصلی | بچه خیبری ها "
جان هیک، اردوی جهادی، ما و جنگ های صلیبی
به نظر جاجنگ های صلیبی که در قرون 11 و 13 میلادی از سوی مسیحیان برای گرفتن بیت المقدس از مسلمانان در گرفت ، هر چند که به هدفی که پاپها در نظر داشتند نرسید از لحاظ تاثیری که در تمدن مغرب زمین بر جای گذاشت و مردم آن زمان اروپا را با تمدن و جلال و شکوه شرق آشنا کرد ، پدیده ای با اهمیت در زمینه های تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی به شمار می رود .
دراین کتاب رنه گروسه که از نویسندگان و مورخان بنام اروپاست ، تاریخ جنگهای صلیبی را همراه با تشریح استادانه ی مراحل و آثار آن را بررسی می کندن هیک و اتباع وی، صراط مستقیم یا دین حق امری موهوم است؛ همه ی
جرج جبور" اندیشمند مسیحی اهل سوریه تصریح کرد: "در جریان همایش رودوس برای گفت وگو میان تمدنها، از پاپ درخواست خواهم کرد که در قبال جنگ های صلیبی علیه مسلمانان عذراخواهی کند".
قرار است، همایش گفت و گو میان تمدن ها روز چهارشنبه ( ۲۷سپتامبر) در جزیره رودوس در یونان به مدت پنج روز برگزار شود.
جرج جبور خاطرنشان کرد: برگزاری این همایش به همت مرکز ملی جزیره رودوس و با همکاری کلیسای مرکزی مسیحیان در روسیه و یونان برگزار می شود.
جبور که بعنوان استاد حقوق بین الملل در دانشگاه دمشق سرگرم تدریس است، گفت: بیست سال بیش چنین فراخوانی به واتیکان دادم دایر بر اینکه پاپ باید بگونه مواضعش را در قبال جنگهای صلیبی تشریح کند که به منزله عذرخواهی از نوادگان قربانیان این جنگها اعم از مسلمانان و مسیحیان منطقه تلقی بشود.
وی که یک شخصیت مسیحی کاتولیک است و عضو شورای جهانی واتیکان است، در ادامه کفت: این فراخوان را در اجلاسی بعنوان "صلح در اذهان بشر "که در سال ۱۹۸۶توسط یونیسکو برگزار شد، اعلام کردم و در نامه ای به"ژان پل دوم" پاپ سابق واتیکان منظورم را تشریح کردم.
جرج جبور خاطرنشان کرد: در سال ۲۰۰۰میلادی پاپ در قبال رفتار صلیبی ها در آن جنگها ابراز تاسف کرد ، هرچند که او واژه صلیبیان را بکار نبرد و عبارت دقیقش این بود که "من از رفتار برخی پیروان کلیسا که برای انتشار حقیقت در پیش گرفته بودند، ابراز تاسف می کنم".
جنگهای صلیبی در سال ۱۰۵۹میلادی و بر اثر نطق تحریک برانگیز پاپ "اروپان دوم" در کلیسای "کلیرمن" در جنوب فرانسه از سوی مسیحیان علیه مسلمانان و به منظور تصرف شهر بیت المقدس آغاز شد و تا سال ۱۲۹۲میلادی ادامه یافت.
جرج جبور متذکر شد، ژان پل دوم در جریان سفر به سوریه در اواخر سال ۲۰۰۰میلادی از مسجد اموی در دمشق بازید کرد ودر سخنانش خواهان گفتمان متقابل مسیحیان ومسلمانان شد.
این استاد دانشگاه دمشق که پیشتر بعنوان مشاور سیاسی رییس جمهوری سوریه فعالیت می کرد، گفت : من در همایش رودوس این پیشنهاد را مطرح خواهم کرد که پاپ بندیکت شانزدهم در سفر به ترکیه بابت جنگهای صلیبی عذرخواهی کند.
قرار است ، این سفر در ماه نوامبر آتی صورت بگیرد.
جرج جبور همچنین تصریح کرد که وی همچنین از مسلمانان تقاضا دارد تا باب گفت وگو با واتیکان را باز کنند تا زمینه برای عذرخواهی واتیکان که توسط ژان پل دوم مطرح شده بود، فراهم شود.
جبور افزود: در این فراخوان از کمیته سازمان ملل متحد که بمنظور پیگیری گفتمان مسیحیان و مسلمانان درخواست خواهم کرد تا تاریخ جنگ های مسیحیان علیه مسلمانان در کنار همکاری و همزیستی آنان در مشرق زمین درمد نظر بگیرند.
کمیته سازمان ملل متحد برای گفتمان مسلمانان و مسیحیان مرکب از "کوفی عنان" دبیرکل سازمان ملل متحد، نخست وزیر اسپانیا بعنوان نماینده مسیحیان و نخست وزیر ترکیه به عنوان نماینده مسلمانان جهان می باشد.
جرج جبور خاطرنشان کرد: مسیحیان مشزق زمین بنحو شایسته ای با مسلمانان همکاری کردند،بنابرین بنده بعنوان یک مسیحی به همان اندازه که خود را دلسوز منافع مسیحیان می دانم، خود را موظف به دفاع از مسلمانان می بینم
برنامه گذشته به بررسی توانمندی ها و موقعیت استراتژیک جهان اسلام پرداختیم ، اینک در قسمت دوم این برنامه تحلیلی سیاسی به موضوعاتی چون گسترش اسلام و خدمات مسلمانان به جهان غرب از نظر علم و دانش، علل تقابل غرب با جهان اسلام، عوامل انحطاط مسلمانان و مسئله پیوند این دو سیاست در اسلام را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم.
*****
شرکت کننده:
1. پروفسور نظیف تهرانی: (استاد افغان در دانشگاه ایندیانای امریکا)
*****
از تحلیل ها و تحقیقات شان درمورد اسلام و جهان غرب استفاده خواهیم کرد.
چهاره قرن قبل با ظهور اسلام، تحولی عظیم در تاریخ بشریت اتفاق افتاد و در اندک زمانی مرزهای نژادی، جغرافیایی و قومی را درنوردید و برپایه کلمه توحید، جوامع مختلف به یکدیگر نزدیک شدند. اسلام در شرایطی ظهور کرد که قدرت هایی نظیر امپراتوریهای روم و ایران، ابرقدرت های زمان بودند، طولی نکشید که این دو ابرقدرت دربرابر نیروهای مسلمان تاب نیاوردند و فروریختند. اسلام با پیام های تازه و حیات بخش خود، به سرعت در جغرافیای زمان گسترش پیدا کرد و بخش عظیمی از عالم را در اختیار گرفت. به موازات قدرت نظامی و اقتصادی جهان اسلام، باورها و فرهنگ اسلامی نیز گسترش یافت. زمانی که اسلام در اوج شهرت و معروفیت قرار داشت، جوامع غربی در خوابی عمیق فرورفته بودند و به گفته اندیشمندان خود، "عصر تاریکی" را تجربه می کردند. غرب در آن زمان، ایده و راهکار جدیدی برای ارائه به جهان بشریت نداشت.
جنگ های صلیبی، با یورش قدرت های غربی به جهان اسلام آغاز شد. اگرچه در طول دو قرن، دولت های غربی نتوانستند آنچه را که به لحاظ نظامی به دنبال آن بودند، به دست آورند، اما این فرصت برای غربی ها فراهم شد تا به تدریج با فرهنگ، ادبیات و پیشرفت های فکری جهان اسلام آشنا شوند. این خود زمینه ای برای بیداری افکار در غرب شد. درحقیقت دوره رنسانس برای غرب، پشت سرگذاشتن "عصر تاریکی" و آغاز دوره ای بود که به آن "عصر روشنایی" می گویند.
بدین ترتیب تحت تاثیر علوم و فنون پیشرفته جهان اسلام، غربی ها به تدریج توانستند به موفقیت های قابل توجهی دست یابند.
نظرپروفسور نظیف شهرانی استاد افغان در دانشگاه ایندیانای امریکا که تحقیقاتی را در زمینه اسلام و تاثیرپذیری غرب از علوم و دانش مسلمانان انجام داده است درخصوص گسترش اسلام و خدمات مسلمانان به علم و تمدن غرب این چنین است:
***********************
پروفسور شهرانی:
(ظهور و نقش اسلام در به میان آوردن یک جامعه نوین که در آن موضوع عدل، عدالت، برادری و صلح جایگاه داشت، اسلام در نقطه بسیار مهم تاریخ ظهور کرد که در آن زمان 2 امپراطوری بسیار مهم وقت درحال سقوط و انحطاط بودند که عبارت از امپراطوری روم و فارس بود.
و آن امپراطوری ها خیلی زود نابود شدند و خصوصاً در ایران، ولی امپراطوری روم چندسالی دوام یافت، ولی بازهم سقوط کرد، اما این در شرایطی واقع شد که اروپا در شرایط غفلت و خواب و بی خبری از دنیا بودند و جهان اسلام آنچه قبلاً از تمدن های یونان، و روم وجود داشت و تمدن های فراعنه مصر و بااستفاده از تمدن های نیمه قاره هند و…. که وجود داشت، همه را جمع کردند و از آن تمدن بسیار تازه که رنگ و بوی اسلامی و اخلاق و فلسفه اسلام در آن دخیل بود و موضوع وحدانیت خداوند در آن ظهور می کرد وجود داشت.
برخی از تحولاتی که در اروپا به نام رنسانس و اصلاحات که بعدها و پس از بیدارشدن اروپایی ها از خواب غفلت ظهور کرد، درحقیقت تمام تمدن و تاریخ خود را ازدست داده بودند و حتی راه برون رفت از مشکلات را نمی دانستند و در امپراطوری که مسلمانان در اسپانیا مستقر کرده بودند علم و دانش و فن باهم جمع شده بودند ، توانستند این اروپایی ها موقعیت های گذشته خود را تصاحب کنند و در عین حال خدمتی را که جهان اسلام در نگه داشت تمدن آنها کرده بودن، از تاریخ خود بطور کل محو کردند و شما بسیار کم در غرب می شنوید که غرب باید منت دار جامعه مسلمانان باشند، چراکه موقعیت سابق اروپا را مسلمانان برای آنان حفظ کردند، ضدیت اروپایی ها با جهان اسلام یک تاریخ بسیار قدیمی دارد که ما این ضدیت را در هیچ جامعه و هیچ دین دیگر نداشتیم و همین است که بعد از سقوط شوروی دوباره این موضوعات و البته با موضوعات و شرایط تازه ازسوی برخی از رهبران اروپا طی 5 یا 6 سال گذشته در امریکا توسط رژیم فعلی امریکا مطرح شده که در این راستا ریشه دیگر آن که صهیونیزم است، وجود اسراییل در منطقه است.)
***********************
در همین دوران، جهان اسلام تحت تاثیر دو عامل، راه انحطاط را درپیش گرفت. یکی نفوذ استعمار غرب در این منطقه مهم جغرافیایی بود. استبداد و کجروی برخی حکام مسلمان در این دوران نیز عامل دیگری بود که موجب شد که مسلمانان راه انحراف از افکار و اندیشه های اسلامی را بپیمایند.
قرن بیستم، آغاز تهاجم دهشتناک نظامی و فکری غرب به جهان اسلام بود. بگونه ای که مسلمانان از خود بیگانه شده و پنداشتند با الگو گرفتن از فرهنگ و ارزش های غربی می توانند عقب ماندگی های خود را جبران کنند. نتیجه دورشدن مسلمانان از اسلام و باورهای ریشه دار خود، عقب ماندگی روزافزون در زمینه های اقتصادی، علمی و سیاسی بود. تحمیل رژیم غاصب صهیونیستی بر فلسطین در اواسط قرن بیستم ازجمله ضرباتی بود که غرب بر پیکر جهان اسلام وارد ساخت. دوری مسلمانان از اسلام و اندیشه های اسلامی چگونه به وقوع پیوست؟
این سوال پاسخی واحد ندارد. پیدایش فرقه های مذهبی و رواج خرافات و بدعت ها، افراط و تفریط در عمل به دستورهای اسلامی، ازجمله علل فاصله گرفتن مسلمانان از ارزش ها و سنن الهی بود. کشورهای اسلامی تفسیر واحدی از اسلام نداشته و گاه در برخی زمینه ها، دیدگاه های آنها با یکدیگر بسیار متفاوت بوده است. این تفاوت ها، موجب شد که در عمل نیز چندگونه و گاه متضاد رفتار کنند. این درحالی است که اسلام و مبانی آن، از یک حقیقت واحد سرچشمه می گیرد. برداشت های مختلف و گاه افراطی از اسلام، امروزه زمینه دخالت ابرقدرت ها را در برخی از کشورهای اسلامی پیش از گذشته فراهم کرده است. برای نمونه نگاه افراطی طالبان به اسلام و مغایرت رفتار آنها با اصول منطقی اسلام، بهانه ای برای کشورها و رسانه های غربی شد تا اسلام را مورد حمله شدید قرار دهند.آقای نظیف شهرانی درخصوص علل انحطاط مسلمانان، به مسایل دیگری هم اشاره می کند که قابل توجه و تامل است.
***********************
پروفسور شهرانی:
(عوامل انحطاط منطقه ای که در آن مسلمانان در منطقه مطرح بودند، زیاد است. همان شکل اداره حکومت و دولت در جوامع اسلامی مع الوصف شکل غیرسالم را به خود گرفته بود و آن شرایط در اروپا هم وجود داشت، منتها اروپایی ها توانستند ازطریق برخی اصلاحات همان سیستم اداری که به اصطلاح برده داری بود که در آن پادشاه همه حق را داشت و مردمی که در یک منطقه تحت ریاست و سلطنت یک شاه بودند، همه شان جزء رعیت بودند، هیچ حقی نداشتند را کاملاً تغییر دادند و آنها یک سیستم اداری دولتی تازه ای را که به اصطلاح قدرت از دست یک فرد یا فامیل به تمام مردم انتقال یافت و دولت های مردمی به میان آمد. این موضوع، البته برای بهبود وضع سیاسی و بالاخره بهبود صنعت و اقتصاد در اروپا کمک کرد و آنها را به عنوان قدرت های مهم تبارز داد، اما در جوامع اسلامی شکل دولت داری و بردگی دوام یافت.
حتی در زبان فارسی بالخصوص در افغانستان و در قانون اساسی افغانستان فصلی داریم تحت عنوان قانون حقوق رعایا. این خود یک کلمه کاملاً عجیب است که وقتی یک آدم رعیت بود، دیگر چه حقی خواهد داشت. به شکلی زندگی می کنیم که در قرن 15 و 16 یا قبل از آن و کسانی که در راس قدرت هستند. همه چیز بستگی به تصمیم و اراده آنها دارد.
و این همان علتی است که باعث بدبختی ها شده و این نه تنها به قدرت های خارجی اجازه می دهد که بتوانند در اینجا از قشر کوچک خود را در راس قرار دهند و اکثریت مردم را سرکوب کنند و از آن طریق بتوانند از منابع خام این جوامع خودشان بهره برداری کنند.)
***********************
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، رهبر نظام جمهوری اسلامی درخصوص خطراتی که جوامع انسانی و اسلامی را تهدید نموده و می کند می گویند: "افراد و مجموعه های بشری همواره از دوسو آسیب می بینند. اول از درون خود که منشاء آن ضعف های بشری و هوس های مهارگسیخته، تردیدها و بی ایمانی ها است و دوم از دشمنان بیرونی است که براثر طغیان و افزون طلبی و تجاوز و ددمنشی، محیط زندگی را بر ملت ها تنگ و فشارآلود می سازند و با جنگ و ظلم و زورگویی، بلای جان آنان می شوند."
بنابراین در جهان اسلام نیز، ضعف های درونی و استبداد برخی حکام از یکسو و تجاوز و فزون طلبی قدرت های استکباری ازسوی دیگر، زمینه ساز مشکلات فراوان گردیده است.
مشکلاتی که زمینه را برای تقابل و رویارویی قدرتمندان غربی با جهان اسلام بیشتر فراهم ساخت و پس از فروپاشی نظام شوروی سابق ، غرب را در حالت تهاجم بیشتر علیه ملت های مسلمان قرار داد.
آقای پروفسور شهرانی درمورد وضعیت رویارویی غرب با جهان اسلام به حمله مغول در کشورهای اسلامی اشاره می کند و درخصوص علل تقابل غرب با جهان اسلام می گوید:
***********************
پروفسور شهرانی: (جهان اسلام ازطرف مغول ها هم مورد ضربه بسیار مهم نظامی قرارگرفت. مغولان وقتی که به جهان اسلام تهاجم کردند و حمله نمودند تنها چیزی که داشتند قوه نظامی بود! هیچ حربه مذهبی، مدنی و…. با خود نیاوردند، جهان غرب هنگامی که به جوامع مسلمان و دیگر جوامع حمله ور شدند، نه تنها با قوه نظامی و اقتصاد برتر آمدند، بلکه برنامه های مدرنیته خود را در تقابل با اسلام قرار دادند و ادعای آنها همیشه این بود که آن چیزی را که آنها به عنوان یک فکر جدید و یک راه فلسفی تازه و تکنولوژی جدید و… داشتند بهتر از اسلام است، لذا از این لحاظ وارد تقابل با اسلام شدند، مثلاً مسایل حقوق زن که خیلی به آن دامن زده شد و ادعا می کردند اسلام بر ضد حقوق زن است و این واقعیتی است که نه در دین اسلام کسی می تواند شواهدی پیدا کند، البته شاید برخی از کشورهای اسلامی با استفاده از آداب، فرهنگ و رسوم خود به عاداتی دست زده باشند که در حق زنان تاحدی ظلم و بیداد شده، موضوع دیگری است، اما غربی ها از اینگونه موضوعات خیلی استفاده کردند یا مسایل دیگر در ارتباط با اداره حکومت و مردم سالاری.
در زمانی که اروپایی ها از خواب برخاستند خواستند تا منابع مادی و خام کشورهای اسلامی را موره بهره برداری خود قرار دهند تا به بسیاری از علوم و فنون روز که اسلام قانون آن را بیان کرده بود، دسترسی یابند و از این رو با اینکه انتقاد داشتند از نحوه حکومتی در اسلام و مخالفت خود را با ظلم و استبداد اعلام کردند، اما سعی داشتند حکومت های استبدادی را در جوامع تقویت کند و از آنها برای خود خادم بسازند تا از منابع طبیعی کشورها سود برند و با به وجود آوردن دولت صهیونیستی در فلسطین یکی از وسیله های بسیار عمده ای شد که موضوع اختلاف و جنگ در منطقه شد و از این طریق بتوانند در فروختن تجهیزات نظامی و ادوات جنگی موفق عمل کنند و میلیاردها دلار مردم مسلمان را از این طریق حیف و میل کنند تا رژیم های استبدادی را بازیچه دست خود قرار دهند و با ایجاد جنگ، موسسات اقتصادی اروپا و امریکا توسط این پول های خریدوفروش تجهیزات نظامی و کشتار جمعی سود ببرند و وجود یک رژیم صهیونیستی در منطقه یکی از مهمترین وسایلی بوده که دراختیار آنها قرار گرفته و از آن استفاده می کنند.)
***********************
امروزه مسلمانان تاحدودی به اهمیت پیوند دین و سیاست پی برده اند. اما تفکر جدایی دین از سیاست به ویژه درمیان دولتمردان کشورهای اسلامی، یکی از عوامل مهم انحطاط کشورهای اسلامی بوده است. افرادی چون "انورسادات" رئیس جمهور سابق مصر معتقد بودند که: "دین متعلق به مسجد است و مذهب اصولاً نباید به مسایل سیاسی کار داشته باشد." این ایده، تاکنون زیان های جبران ناپذیری را در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی به جوامع اسلامی وارد ساخته است. در عین حال بسیاری از اندیشمندان و اسلام شناسان، تفکیک ناپذیری دو مقوله دین و سیاست را بر پایه آموزه های اسلام مورد تاکید قرار داده اند. امام خمینی(ره) رهبر فقیه انقلاب اسلامی بر این باور بود که دین تنها به رابطه انسان با خدا توجه ندارد، بلکه بر نحوه اداره امور سیاسی و معنوی زندگی بشری نیز تاکید می کند. از این رو، این مصلح بزرگ، تشکیل حکومت اسلامی را به عنوان یک ضرورت اساسی برای مسلمانان یادآور شده و فرمود: "اسلام حکومتی است که یک جنبه اش حکومت سیاسی و یک جنبه اش حکومت معنوی است."
جامعیت دین اسلام، سیره عملی پیامبر و همچنین توجه به این نکته که بسیاری از برنامه های اسلام در سایه حکومت، امکان اجرا می یابند، نشان دهنده آمیختگی دین و سیاست در اسلام است.
پروفسور شهرانی در پایان درخصوص تلاش غرب برای ایجاد جدایی بیشتر بین دین و سیاست در جهان اسلام تحلیل تاریخی و سیاسی روشن ارائه می دهد و می گوید:
***********************
پروفسور شهرانی: (جدایی دین از سیاست یک ریشه تاریخی بسیار مهم در اروپا دارد که شما با آن آشنا هستید، که در قرون وسطی کلیسای غربی که البته قدرت سیاسی را هم دربر داشته آنقدر ظلم و جور و خرابکاری های دینی را آغاز کردند که حتی رفتن به بهشت را هم به مردم به پول فروختند. و باعث اختناق سیاسی، علمی، فکری و… شدند و از آن لحاظ یک شاخه بسیار مهم وضع اروپا در رنسانس و اصلاحات همین بود که کلیساها را از مسایل سیاسی مجزا بسازند و از آن لحاظ اصلی را ایجاد کردند که اگر دین با دولت یکجا شود، همیشه باعث اختناق و عقب ماندگی خواهد شد و این ها این مورد را به جامعه ی اسلام هم ارتباط می دهد، در جوامع اسلامی سوءاستفاده از دین شده، در گذشته ها سیستم های مختلف اسلامی که به میان آمد به نفع خود از دین سود بردند یا از قرآن و دستورات آن به نفع مرزها استفاده نموده باشند، لیکن بصورت اختناق آمیزی که اروپایی ها به کلیسا روبرو بودند، در جهان اسلام چنین چیزی وجود نداشت. گذشته از آن در رویارویی با مستعمرات اروپایی یکی از مهمترین دستاوردهای اسلام برای تحرک مردم خود در مقابله با استعمار بودند و هم اسلام با اخلاقیاتی که در آن موجود است، همیشه احترام شمردن حقوق انسان ها، مساوات، عدالت و… که بسیار شایسته است در اصل انسان بودن از آن دفاع کرده و آن را بخش کرده و از آن لحاظ غربی ها که بیشتر به مادیات نزدیک می شوند و مسایل دینی که ارتباط خیلی نزدیک به جوهر انسانیت و اخلاقیات دارد، از آن دور می شوند و این خود باعث افزایش نگرانی ها در غرب شده و حتی دوباره به دین نزدیک شدن را خواستار هستند و می دانند که این دنیاگرایی ها باعث شکست آنها در آینده خواهد شد و کسانی که در چارچوب سیاسی غرب صاحب قدرت هستند این موضوع را درک کرده اند، که اسلام واقعاً به عنوان یک دین و یک ایدئولوژی سالم می تواند دربرابر غرب مقاومت کند و مقاومت کرده و از آن لحاظ این ها می خواهند ازطریق به میان آوردن موضوعات جدایی دین از سیاست به اسلام ضربه بزنند.
مع الوصف در جوامع اسلامی که حکومت های استبدادی در راس هستند، آنها هم از اسلام به عنوان یک وسیله استفاده می کنند که باعث این شده تا برای برخی از افراد مسلمان یک ذهنیت پیش بیاید که شاید نظریه غربی ها دررابطه با جدایی دین از سیاست به نفع ما باشد و این بهتر شود، چراکه کسانی که اکنون در راس حکومت هستند، همگی از اسلام سوءاستفاده کرده اند و اگر ما واقعاً اسلام را به شکلی که اساساً قرآنی و روش حضرت پیامبر(ص) است و تاکید کرده اند که ما به عنوان یک مسلمان به خداوند ایمان داشته باشیم و زندگی مان را همیشه عیار با دستورات انسان ساز قرآن و با اصول زندگی پیامبر اسلام کنیم ، البته که یک جامعه سالم سیاسی و اسلامی هیچ فرقی باهم نداشته باشند. اما متاسفانه همان پیوندی که با واقعیات اسلامی در حیات سیاسی جامعه مسلمان باید وجود داشته باشد، ما تاکنون مشاهده نکرده ایم.)
تحقیقات جدید دانشمندان آلمانی نشان می دهد مسلمانان در جنگهای صلیبی از شمشیرهایی استفاده می کردند که فولاد آنها دارای نانولوله های کربنی بوده است.
به گزارش سایت اینترنتی "نیوساینتیست"، شماره ۴۴۴از مجله علمی "نیچر" در گزارش جدیدی به نقل از محققان آلمانی اعلام کرده است مسلمانان در قرون وسطی از شمشیرهایی موسوم به شمشیر دمشقی استفاده می کرده اند که از ویژگی های مکانیکی بسیار جالبی برخوردار بوده اند.
مسلمانان از سال ۹۰۰میلادی تا سال ۱۷۵۰میلادی برای ساخت شمشیرهای دمشقی از
نوعی فولاد هندی به نام
Wootz
استفاده می کرده اند. محققان دانشگاه "درسدن" آلمان در مطالعه ای جدید نمونه هایی از شمشیرهای مسلمانان متعلق به قرن هفدهم میلادی را زیر میکروسکوپ الکترونی بررسی کرده و به نشانه های روشنی از وجود نانوله های کربنی درون فولاد مورد استفاده در شمشیرها دست یافته اند.
به گفته "پیتر پاوفلر" محقق این دانشگاه، احتمالا روش خاص آهنگری مورد استفاده در ساخت این شمشیرها سبب تشکیل نانولوله های کربنی در آنها و برخورداری این شمشیرها از استحکام مکانیکی بسیار بالا می شده است
ادیان حقند و به واقعیت نهایی رهنمون می شوند. این امر از واکنش و موضع گیری وی در قبال مشکلی که با آن روبرو شده آشکار می شود. توضیح آن که در دیدگاه هیک، ابهامات بسیاری وجود دارد. یکی از آن ها که امری معرفت شناسانه است این است که چگونه می توان تمام نگرش هایی را که ادیان و مکتب های گوناگون درباره ی حق ارائه می کند صادق دانست؟ بسیاری از این نگرش ها با یکدیگر قابل جمع نیستند. دسته ای ثنوی اند، دسته ای به تثلیث اعتقاد دارند، دسته ای خدا را انسان وار تلقی می کنند، و هکذا؛ چگونه می توان توحید و شرک را با یکدیگر جمع کرد در حالی که آن ها قابل جمع نیستند؟
جان هیک برای رهایی از این مشکل از معرفت شناسی کانت کمک می گیرد و با تفاوت گذاشتن میان پدیده و پدیدار یا بود و نمود به حل مسئله می پردازد. بر اساس نگرش کانت، پدیده و واقعیت فی نفسه دست نیافتنی است، بلکه هر کسی واقعیت را آن چنان که بر او پدیدار می گردد، درک می کند. توصیف های به ظاهر متعارض و متناقض در حقیقت توصیف یک واقعیت اند؛ هر کسی بر اساس فهم خود برداشتی از آن دارد و تفسیری از آن ارائه می کند. از این رو، همه ی آن ها علی رغم تعارض و تناقض هایشان درست هستند.
و چقدر این سخن از دین خدا دور است. جان هیک برای تبیین این دیدگاه از تمثیل فیل و اتاق تاریک مولوی استفاده می کند. همه ی آن هایی که فیل را در تاریکی لمس کرده بودند راست می گفتند. اما هر کدام از یک منظر به واقعیت می نگریستند و آن را از دید خود در قالب مثال های ناقص بیان می کردند. ما نیز، همانند این نابینایان نمی توانیم حق را آن چنان که هست بشناسیم. بلکه آن را آن چنان که بر ما پدیدار می شود می شناسیم و همه ی این معرفت ها، صحیح و صادقند!!
و چقدر این سخن از دین خدا دور است. پلورالیزم دینی اختصاراٌ به معنای اصالت اباحه است. یعنی واجب و مستحب و مکروه و حرام همگی مباحند و اصولا تفاوت ذاتی یا ارزشی خاصی با هم ندارند. ریشه های پلورالیزم در خستگی غرب از جنگ بین اقوام و علی الخصوص جنگ های صلیبی آشکار می شود. جنگیدن به خاطر عقیده برای آن هایی که معنای مدارا و مسالمت و صلح طلبی را نمی فهمیدند آن قدر ملال آور بود که لاجرم چنین عقایدی از دل خاک اروپا سر برآورد.شمول گرایی در مقابل انحصار گرایی کلیسای کاتولیک که ابتدا با پیدایش پروتستانتیسم مسیحی مطرح گشته بود، امثال جان هیک را راضی نمی کرد. او به دنبال راهی بود تا ریشه ی همه ی اختلافات را بر دارد و این نیت به ظاهر انسانی سبب شد تا دیگر امروز تفاوتی میان خیر و شر در جهان غرب باقی نماند. خیر آنی است که تو می پنداری خیر است و شر نیز؛ و هر کس می تواند چنین عقیده ای داشته باشد تا جایی که مزاحم آزادی های فردی و اجتماعی دیگران نگردد! یعنی این ممکن است؟
و چقدر این سخن از دین خدا دور است. شما دیگر نمی توانید کسی را به راه راست رهنمون شوید. چون راه راستی وجود ندارد. برداشت شما به برداشت هیچ کس دیگری ارجحیت ندارد و هر کدام از منظر خود به حق نگریسته اید و حق تعریف نشدنی و دست نیافتنی است. هیچ ملاک واحد و ثابتی برای حق و حقیقت وجود ندارد و چقدر این سخن از دین خدا دور است و ما چقدر به این سخن نزدیکیم.
همه ی ما، همه ی ما مسلمانان های عصر رادیو و تلویزیون و روزنامه، همه ی ما مسلمانان های عصر اینترنت و ماهواره، کمی تا قسمتی پلورال هستیم. به هر حال ما،کم یا زیاد، تجملات را با عدالت، دزدی را با نماز، دروغ گویی را با روزه، ظلم و ستم را با خمس و زکات و ریا و دغل بازی را با امر به معروف جمع کرده ایم و نیک که بنگریم از کانت و هیک هم پلورال تریم!
پلورالیزم به راه افتاد تا جنگ های صلیبی از میان برود. نظر شما چیست؟ اگر همه با هم عزم کنیم تا پلورالیزم را برافکنیم دوباره جنگ های صلیبی آغاز خواهد شد؟
تاریخ باستان فلسطین
کلیات تاریخچه فلسطین
این نوشتار صرفا به منظور آگاهی خوانندگان محترم از کلیات تاریخچه فلسطین از آغاز تا زمان حاضر تدوین شده است. خوانندگان که قصد مطالعه بیشتری در این زمینه را دارند می توانند به منابعی که در متن این مبحث آمده است مراجعه نمایند.
فلسطین سرزمینی عربی و اسلامی است، که در قدیم کنعان نام داشت، حدود 27024 کیلومتر مربع مساحت دارد که دریای مدیترانه در غرب، لبنان در شمال، سوریه و رود اردن در شرق و دریای سرخ و شبه جزیره سینا در جنوب و جنوب غربی آن قرار دارد. فلسطین سرزمینی حاصلخیز و دارای آب و هوای معتدل است. این منطقه محل ظهور پیامبران بزرگی چون عیسی (ع)، موسی (ع) ومحل عبور و زندگانی حضرت ابراهیم (ع) بوده است. این سرزمین از نظر موقعیت سوق الجیشی بسیار حساس و پراهمیت است و به مثابه پلی است که کشورهای عربی، اسلامی آسیا را به آفریقا متصل می کند.
این موقعیت ویژه جغرافیایی فلسطین را در طول تاریخ گذرگاه و نقطه تمرکز بسیاری از کشورها و تمدنهای پیاپی تبدیل کرده بود تا اینکه همراه با سایر سرزمینهای عربی، به کشوری با هویتی اسلامی و عربی تبدیل شد.
شهر بیت المقدس قدیم بر فراز یک تپه بنا گردیده و ازمکانهای مهم فلسطین است. کوه صهیون و کوه زیتون از شرق و غرب آن را احاطه کرده اند.
کنعانیان نخستین اقوامی بودند که از شبه جزیره عربستان به فلسطین آمدند و در این سرزمین سکونت گزیدند. آنان در فلسطین با آموریان و فلسطینیان در هم آمیختند و از سال 2500 ق.م فرمانروایی ایجاد کردند که 15 قرن ادامه داشت. تاریخ فلسطین با نام انبیا آغاز می شود. نام حضرت یعقوب، اسرائیل بود. بنی اسرائیل فرزندان یعقوب بودند و حدود سیزده قرن قبل از میلاد اقتدار داشتند. در هنگام حکومت فرعون بر مصر و پیش از ظهور موسی (ع) جمعیت اسرائیلیان زیاد شد. 430 سال پس از ورود یعقوب به مصر، حضرت موسی (ع) قوم بنی اسرائیل را از سرزمین مصر به مقصد سرزمین موعود، به حرکت درآورد. پیمودن این مسافت چهل سال طول کشید. حضرت موسی در این دوران طولانی از هدایت قوم فروگذار نکرد اما بنی اسرائیل بارها دست به طغیان و تجاوز زدند. پس از حضرت موسی (ع)، یوشع جانشین وی شد و بنی اسرائیل را از اردن عبور داد تا اینکه این قوم به شهرهای جدید رسیدند و دست به غارت و کشتار اهالی زدند. اما قوم فلسطین در مقابل آنان مقاومت کرد و سرانجام بنی اسرائیل را مغلوب ساخت. لیکن پس از جنگهای فراوان، مجدداً بنی اسرائیل قدرت گرفتند و بر شهرها مسلط شدند. در حدود 1000 ق.م حضرت داوود توانست اورشلیم را از دست فلسطینیان خارج کند و بیت المقدس یا خانه خدا را در آنجا بنا کند. این بنا توسط حضرت سلیمان تکمیل شد. سلیمان، چهل سال سلطنت کرد و آرامش را به قدس بازگرداند اما پس از او، دوباره ظلم و غارت بنی اسرائیل آغاز شد.
حدود 730 ق.م شالمانصر (شلمنصر) به اسرائیل تاخت و عده ای از آنان را اسیر کرد و به جای آنها بابلیان را اسکان داد. در سال 586 ق.م در زمان بخت النصر، کشور یهود مورد حمله آشوریان قرار گرفت که منجر به انحطاط و اسارت بنی اسرائیل شد. سرانجام کوروش پادشاه ایران، بابل را تسخیر کرد و یهودیان را آزاد ساخت و به فلسطین و اورشلیم بازگرداند. آسایش اورشلیم تا پایان سلطنت داریوش سوم ادامه داشت تا اینکه اسکندر مقدونی، در حدود 323 ق.م به ایران، مصر، سوریه، فنیقیه و فلسطین حمله کرد و ویرانی و قتل و غارت فراوانی به بار آورد. پس از اسکندر، جانشینان او بر فلسطین مسلط شدند. از سال 63ق.م دوره تسلط رومیان آغاز شد که پس از جنگهای فراوان، به ارمنستان و قسمتی از آسیا و آفریقا، سپس سوریه و فلسطین حمله بردند. دوازده هزار یهودی را کشتند و دیوارهای شهر را ویران ساختند.
در چنان شرایطی، ظهور مسیح امید و آرزوی یهودیان بود تا آنان را نجات بخشد. اما روحانیون یهود به او حسادت میورزیدند و می خواستند او را از میان بردارند و سرانجام به فتوای شورای یهود و جوسازی های آنان، حضرت عیسی (ع) توسط حکمران رومی سرزمین یهودا به اعدام محکوم شد.
در سال 70 م تیتوس فرزند امپراتور روم با هشتاد هزار سرباز، اورشلیم را محاصره کرد و پس از چند ماه مقاومت یهودیان، سرانجام رومیان فاتح شدند و قوم یهود دوباره آواره گشت. در زمان خسرو پادشاه ساسانی ایران امپراطوری روم را شکست داده و با راهنمایی یهودیانی که با ایران همکاری می کردند اورشلیم (فلسطین) را فتح کردند. اما پس از مرگ خسرو پرویز، این سرزمین دوباره به دست مسیحیان افتاد.
در زمان خلیفه اول مسلمین (ابوبکر)، سپاهی روانه سوریه و فلسطین شد که با درگذشت او، در زمان خلیفه دوم، عمر، سوریه و بیت المقدس به دست مسلمین افتاد و رومیان در آنجا شکست خوردند. اهالی شهر مقاومت زیادی کردند اما طولانی شدن محاصره و مشکل غذا آنان را مجبور به تسلیم کرد و قرارداد صلحی منعقد شد. و از آن سال یعنی 15م فلسطین در دست مسلمانان افتاد.
از سال 1095م، با تهاجم اروپائیان علیه مسلمانان جنگهای صلیبی آغاز شد که حدود دو قرن ادامه یافت. اگر چه این جنگ علتهای گوناگونی داشت اما مورخان یکی از علل آنرا، مساله فلسطین و شهر بیت المقدس و خراجگزار بودن مسیحیان این شهر به مسلمانان ذکر می کنند. صلیبیون پس از نبردی سخت و محاصره طولانی بیت المقدس، وارد شهر شده و دست به قتل عام زدند و همه چیز را به عنوان غنیمت، غارت کردند.
بدین سان مسیحیان 90 سال بر فلسطین حکومت کردند. در مراحل پایانی جنگ دوم صلیبی (1149-1147م) مطابق با 544-542 ه.ق صلاح الدین ایوبی صلیبیون را تار و مار کرد و بیت المقدس را باز پس گرفت و آنها را از سوریه و مصر و سایر مناطق بیرون راند.
پس از هفتمین جنگ صلیبی و مرگ آخرین پادشاه سلسله ایوبی، ممالیک حدود سه قرن زمام امور را در دست گرفته و بیت المقدس را نیز در اختیار داشتند و با سپاه مغول جنگیدند و آنها را شکست دادند و بازماندگان صلیبی ها را در عکا نابود ساختند. از سوی دیگر سلسله عثمانی با جنگهای طولانی و فتوحات عثمانیان غازی در نبرد با مغولان و یونانیان، پایه گذاری شد. در زمان سلطان محمد فاتح در سال 1453م. شهر قسطنطنیه که مهمترین مرکز اقتدار صلیبیون و پایتخت روم شرقی بود فتح شد و به مدت 500 سال به پایتخت امپراطوری عثمانی تبدیل گردید.
اواخر قرن نوزدهم شورشهایی در فلسطین به وجود آمد. انگلستان در این سالها مدافع عثمانی بود، ناگهان تغییر روش داد و در برابر عثمانی قرار گرفت و از شورشیان حمایت کرد. از جمله " حسین، امیر مکه" را که نماینده عثمانی در حجاز و مردی جاه طلب بود تحریک کرد و با حمایت انگلیس از عثمانی جدا شود. در چنین شرایطی عده ای از یهودیان، اندیشه ملت واحد یهود را مطرح کردند و برای تشکیل کشوری مستقل دست به اقداماتی زدند که کار آنها مورد تشویق و حمایت دولت انگلیس قرار گرفت. این عده با گرفتن کمکهای مالی از یهودیان ثروتمند، برای پیشبرد مقاصد خود حزبی تشکیل دادند و نام صهیون را بر خود نهادند.
در سال 1916 قرارداد " سایکس ـ پیکو" میان روسیه، فرانسه و انگلیس به امضا رسید تا به موجب آن سرزمینهای تجزیه شده از عثمانی را میان خویش تقسیم کنند. اما انگلیس که چندی بعد آن پیمان را مغایر با سلطه خود بر کانال سوئز دید در سال 1917 با استفاده از ضعف روسیه و انقلابی که در آن کشور به وقوع پیوست، از پیمان سرباز زد و فلسطین را تحت قیمومیت خویش در آورد.
صهیونیستها در اوایل قرن بیستم با استفاده از سلطه انگلیس بر فلسطین، راه حل تشکیل یک کشور یهودی را در برابر ضدیت با یهودیان جهان و آزار آنان مطرح کردند. انگلستان در این زمان برای تداوم سلطه خود به پایگاهی در این منطقه نیاز داشت. در جریان جنگ جهانی اول صهیونیستها از انگلیس و امریکا خواستند در صورتی که دولت عثمانی متحد آلمان، شکست بخورد، پس از خاتمه جنگ فلسطین تبدیل به مملکت یهود گردد. کوشش صهیونیستها نتیجه بخشید و توانستند نظر " لرد بالفور" وزیر خارجه انگلیس را جلب کنند. سرانجام در آوریل 1920 متفقین و جامعه ملل، قیمومیت فلسطین را رسماً به دولت انگلستان واگذار کردند و آن را موظف کردند، با تاسیس کانون ملی یهود، برای اجرای اعلامیه بالفور کمک کند.
با واگذاری حکومت از سوی انگلیس به یک یهودی، مهاجرت و انتقال یهودیان به فلسطین شروع شد. این امر موجب شورش و مخالفت اعراب گردید. در این هنگام سایر اعراب که دچار تفرقه بودند جز در شعار کمک دیگری به فلسطینیها نمی کردند. اعراب فلسطینی و مسیحیان اختلافات خویش را کنار گذاشتند و در برابر یهودیان صهیونیست متحد شدند. در تابستان 1929 نخستین برخورد خونین میان فلسطینیها و صهیونیستهای مهاجر درگرفت. در این درگیری صهیونیستها و سربازان انگلیسی با آتش گشودن بر روی فلسطینی ها حدود 351 تن را شهید و عده ای را مجروح و دستگیر کردند. در اواخر دهه 1920 تا 1936 قیام مسلحانه شیخ عزالدین قسام به وقوع پیوست اما وی یارانش به شهادت رسیدند. در سال 1937 عبدالقادر حسینی رهبری مبارزات را در دست گرفت اما او نیز پس از نبردهای زیادی علیه سلطه گران انگلیسی صهیونیستها همراه با یارانش به شهادت رسید. در سال 1944 حسن سلامه فرماندهی جنگ با نیروهای مشترک صهیونیستی، انگلیسی را برعهده گرفت ولی او نیز به شهادت رسید.
از دهه 40 قمری، مساله فلسطین به یک مساله عربی تبدیل شد و در راس مسائل بین المللی قرار گرفت. در طول جنگ جهانی دوم آرامش نسبی بر فلسطین حکمفرما بود. انگلیس در 14 مه 1948 به قیمومیت خود خاتمه داد و نیروهایش را از فلسطین خارج کرد. در همان روز شورای ملی یهود در تل آویو تشکیل شد و در ساعت چهار بعد از ظهر روز جمعه 14/5/1948 موجودیت دولت اسرائیل توسط " دیوید بن گورین" با اجتماعی در موزه تل آویو اعلام گردید. وی ضمن سخنانش گفت: " ما در اینجا می گوئیم که با پایان گرفتن حکومت قیمومیت در نیمه شب 14-15 مه 1948 در انتظار برپایی دستگاههای دولتی طبق قانون اساسی هستیم که توسط شورای قانون اساسی در زمان مناسبی ـ که ان را حداکثر اول اکتبر 1948 تعیین کرده بود ـ تدوین خواهد شد."
چند دقیقه پس از اعلام تشکیل اسرائیل، " ترومن" رئیس جمهور وقت امریکا دولت جدید اسرائیل را به رسمیت شناخت. انگلیسیها نیز هنگام خروج از فلسطین، تجهیزات خویش را در اختیار صهیونیستها قرار دادند.
پس از اعلام تشکیل رژیم صهیونیستی، یهودیان غاصب شروع به تصرف شهرها و روستاها و بیرون راندن فلسطینیها از خانه و کاشانه شان کردند. آنها هنگامی که با مقاومت مردم فلسطین روبه رو شدند جنایاتی مانند کشتار روستای " دیر یاسین" و " کفر قاسم" را در آوریل 1948 به راه انداختند. این کشتار وحشیانه موجب گسترش وحشت و فرار فلسطینیها از خانه و کاشانه شان شد. نتیجه مستقیم اشغال فلسطین و برپایی دولت اسرائیل در این سرزمین منجر به آن شد که ملت تاریخی فلسطین تقریباً به ملتی آواره و پناهنده تبدیل شود. و در اردوگاهها پراکنده در دیگر کشورهای عربی زندگی فقرآلود و آکنده از بیماری بگذرانند.
جنگ 1948:
پس از اعلام موجودیت رژیم اشغالگر قدس و توسط بن گوریون، اولین جنگی که این رژیم علیه فلسطین و کشورهای عربی منطقه به راه انداخت به جنگ 1948 معروف است. در طی این جنگ صهیونیستها 78 درصد کل خاک فلسطین را به اشغال خود در آوردند. در اثر این جنگ، نخستین مرحله آوارگی بزرگ مسلمانان فلسطین به وقوع پیوست. طی آن حدود یک میلیون فلسطینی از مجموع یک میلیون و نهصد هزار فلسطینی در آنزمان آواره شدند. حدود 200000 تن از مسلمانان فلسطین به نوار غزه مهاجرت کردند و 496000 تن به اردن و 100000 تن به لبنان و 85000 تن به سوریه و 20000 تن به مصر و عراق کوچ کردند.
پس از جنگ 1948، رژیم اشغالگر قدس از سویی با اجرای سیاست خشونت و توسعه طلبی و دست زدن به اقداماتی نظیر تخریب منازل و آتش زدن مزارع، سعی و تلاش می کرد تا باقیمانده اعراب منطقه را مجبور به فرار از خانه هایشان کند. و از سوی دیگر شرایط و تسهیلات لازم را برای ادامه انتقال یهودیان سراسر جهان به فلسطین فراهم می کرد.
در مه 1949 اسرائیل به عضویت سازمان ملل متحد درآمد. در پی تحکیم سلطه رژیم صهیونیستی بر فلسطین اشغالی به تدریج گروهها و سازمانهای مبارزه فلسطینی اعلام موجودیت کردند. در 28 مه 1964، کنگره فلسطین در شهر قدس تشکیل شد و تاسیس " سازمان آزادی بخش فلسطین" را اعلام کرد. در پی آن نیز ارتش آزادی بخش فلسطین تشکیل شد و مبارزات فلسطینیان شکل جدیدی به خود گرفت.
جنگ 1967:
جنگ 1967 از سوی رژیم صهیونیستی در حالی شروع شد که کشورهای عربی، خود را از قبل برای نبردی بزرگ با دشمن آماده کرده بودند. نیروهای نظامی کشورهای عربی به طرف مرزهای اسرائیل در حرکت بودند. رادیوهای این کشورها نیز دائم مارش نظامی پخش می کرد و پیروزیهای اعراب را به یاد می آورد. مصر و سوریه با هم اعلام همبستگی کردند. نیروهای پاسدار صلح نیز از مناطق مرزی در نوار غزه عقب نشینی کردند. در 15 ماه مه، مجموع این شرایط از جنگی درخشان و موفقیت آمیز برای اعراب حکایت داشت. جوانان شهر بیت المقدس تحقق رویای تصرف خاک آبا و اجدای خود را قریب الوقوع می پنداشتند، اما در 5 ژوئن قبل از اینکه اعراب هرگونه اقدامی انجام دهند، با حمله غافلگیرانه تانکهای رژیم صهیونیستی روبرو شدند. چهره این شهر دگرگون شد و حالت جنگی به خود گرفت. پس از مدت کمی نیز به اشغال نیروهای صهیونیستی درآمد. سپس ستون تانکهای اسرائیلی راهشان را به سوی جنوب و مرزهای مصر بازکردند و به جلو پیش رفتند. در آن روز رژیم صهیونیستی همزمان با حملات زمینی خود، از طریق هوا نیز به فرودگاههای کشورهای مصر، اردن، سوریه حمله هوایی غافلگیرانه کرد. این جنگ که از زمین و هوا اغاز شده بود، مدت 6 روز طول کشید و به جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل مشهور شد. اسرائیل در طی این جنگ، کرانه غربی رود اردن و نوار غزه و بلندیهای جولان در سوریه و صحرای سینا در مصر را اشغال کرد. سازمان ملل متحد طی قطعنامه ای اسرائیل را به عقب نشینی از سرزمینهای اشغالی دعوت کرد اما اسرائیل خودداری ورزید. پس از آن رژیم صهیونیستی شهر بیت المقدس را که تحت حاکمیت اردن بود و شهر بیت لحم و 27 روستای عربی دیگر را طبق مصوبه ای که صادر کرد ضمیمه خاک خود کرد.
یکی از رویدادهای تلخی که قبلاً اشاره شد الحاق بیت المقدس به قلمرو رژیم صهیونیستی بود. این مساله توجه جهانیان را به خود معطوف ساخت. اهمیت و قداست این منطقه به حدی بود که زمانی باعث پیدایش جنگهای صلیبی شد. مساله حفظ و حراست این مکان شریف توسط مسلمانان از قرنهای پیش مسجل شده است و ملل یهودی و مسیحی در این مورد اطمینان داشتند که مسلمانان در حفظ و نگهداری اماکن مقدس آن کوتاهی نمی کنند اما جنگ شش روزه که باعث اشغال بیت المقدس توسط رژیم صهیونیستی شد این نگرانی را به وجود آورد که ممکن است توجه و دلسوزی لازم برای حفظ آن صورت نگیرد. اسرائیل شرط عقب نشینی خود از مناطق اشغالی را بعد از گذشت سالها از جنگ شش روزه و تاکید سازمان ملل، به رسمیت شناختن این رژیم از سوی اعراب عنوان کرد و بارها اعلام داشت که تا زمانی که کلیه کشورهای عربی این رژیم را به رسمیت نشناسند و با او پیمان صلح برقرار نکنند از سرزمینهای اشغالی بیرون نمی رود.
پس از جنگ شش روزه در ژوئن 1967 که موجب تحقیر و شکست اعراب شد، سازمانهای مقاومت فلسطینی که در اردوگاههایی در اردن، سوریه و لبنان آموزش دیده بودند بر شدت عملیات خود علیه اسرائیل افزودند و شهر " کرامه" که در 25 کیلومتری غرب امان (پایتخت اردن) در دره اردن واقع شده است مرکز نیروهای مبارزه فلسطینی شد. زیرا این شهر عده ای از آوارگان فلسطینی را در خود جای داده بود، در اثر جنگ ژوئن 1967، کرامه در 4 کیلومتری خط جدید آتش بس صهیونیستها و در تیررس آنها قرار گرفت و جمعیت فلسطینی ساکن کرامه از 25000 تن به دو برابر افزایش یافت. به همین لحاظ جنبش فتح با توجه به نزدیکی کرامه به مواضع صهیونیستها آنجا را پایگاه خود ساخت. وزیر دفاع وقت رژیم صهیونیستی نیز اعلام کرد کرامه به پایگاه اساسی مقاومت فلسطین تبدیل شده است. در پی آن با یورش نیروهای زمینی و زرهی اسرائیل، به شهر کرامه، نبرد سختی میان آنها و انقلابیون فلسطینی در گرفت. طی جنگ تن به تن با 300 چریک فلسطینی عده زیادی از صهیونیستها کشته شده و سربازان اسرائیلی ناچار به عقب نشینی شدند. این مقاومت که به نبرد کرامه مشهور شد راه و رمز جدیدی را برای پیروزی ملت فلسطین به ارمغان آورد. و از آن پس عده زیادی داوطلب پیوستن به جنبش فتح شدند.
جنگ 1973
در اکتبر 1973 ارتش مصر به طور ناگهانی و با شعار الله اکبر از کانال سوئز گذشت و با شکستن خط دفاعی " بارلو" که در آن زمان به عنوان خط دفاعی تسخیرناپذیر معروف بود با حمایت نیروی هوای به صحرای سینا و داخل خاک اسرائیل هجوم برد. از طرف شرق نیز به طور همزمان نیروی هوایی سوریه تهاجم علیه اسرائیل را آغاز کرد. در روزهای اول جنگ دهها هواپیمای اسرائیلی نابود شد و هزاران اسرائیلی کشته و یا اسیر شدند و بر افسانه شکست ناپذیری آن خط بطلان کشیده شد. اما با حمایت سریع نظامی امریکا و غرب در روزهای بعد، وضع جنگ تغییر کرد و در حالی که دیگر کشورهای عربی از کمک به مصر و سوریه دریغ ورزیدند ارتش اسرائیل با هلی برد نیروهایش توانست در غرب کانال سوئز منطقه محدودی را به تصرف خویش درآورد. سرانجام در کیلومتر 601 قاهره گفت و گو برای پایان دادن به جنگ اغاز شد و با انعقاد قرارداد صلح، جنگ پایان یافت. سازمان ملل متحد نیز در سال 1974 سازمان آزادی بخش فلسطین را به عنوان تنها نماینده ملت فلسطین به رسمیت شناخت.
پیامد جنگ 1973:
بعد از پایان یافتن این جنگ ظاهراً رهبران کشورهای عربی فکر مبارزه با رژیم اشغالگر قدس را از سر بیرون کرده و به صلح با آن رژیم به صورت یک مساله اصلی روی آوردند. آنها در پی شکستهای پی در پی، ـ در مراحل مختلف ـ فکر مذاکره با دشمن و خط سازش با امریکا و اسرائیل را در پیش گرفتند و در نهایت پذیرش موجودیت آن را جایگزین اندیشه به دریا ریختن صهیونیستها کردند. سردمدار این جریان و طرز تفکر، انور سادات رئیس جمهور مصر بود که با کنار گذاشتن اسلحه به مذاکره و صلح با رژیم صهیونیستی تن داد و در سال 1975 قرارداد سینا را با اسرائیل امضا کرد. سپس در سال 1977 به فلسطین اشغالی سفر کرد و مناخیم بگین دشمن سرسخت و همیشگی فلسطینیان و مسلمانان را در آغوش گرفت. متعاقب آن سفرهای دیگر از جانب دو طرف انجام گرفت و مقدمات انعقاد یک قرارداد صلح میان مصر و اسرائیل فراهم شد. و بالاخره در سال 1978 در محل کمپ دیوید، میان سادات و مناخیم بگین نخست وزیر اسرائیل درحضور جیمی کارتر رئیس جمهور وقت امریکا پیمان صلحی امضا شد که به پیمان " کمپ دیوید" معروف گردید. در حالی که باور کردن انعقاد این پیمان برای جهان اسلام بسیار مشکل بود جنگ و خصومت میان دو دشمن قدیمی یعنی اعراب به رهبری مصر و رژیم اشغالگر قدس به پایان رسید و رژیم مصر موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت. این واقعه در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران روی داد موجب ایجاد شکاف بین جهان عرب شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979م، به رهبری امام خمینی، اسلام وارد صحنه مبارزاتی مردم فلسطین شد. هر چند که فلسطینیان پیش از انقلاب ایران مسلمان بودند اما عاملی که آنها را به هم پیوند می داد " عربیت" بود و اسلام در درجه دوم قرار داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، اسلام عاملی موثر و قوی برای اتحاد و پیروزی مبارزان مسلمان فلسطین شد.
با شروع دهه هشتاد و به دنبال تاثیرپذیری فلسطینیهای مستقر در لبنان، از انقلاب اسلامی ایران، و تشدید فعالیت نظامی خود علیه نیروهای اسرائیلی در مناطق اشغالی، رژیم صهیونیستی در ششم ژوئن 1982 به قصد نابودی مقاومت فلسطین حمله گسترده ای را از طریق زمین، هوا، دریا به لبنان آغاز کرد. این تهاجم منجر به بیرون رفتن نیروهای مقاومت فلسطین از جنوب لبنان و بیروت شد. اما چند سالی نگذشت که با شکل گیری مقاومت اسلامی در لبنان و عملیات نظامی آن علیه مراکز نظامی و امنیتی اسرائیل، رژیم صهیونیستی مجبور به عقب نشینی از بعضی مناطق اشغالی خود در مناطق جبل و جنوب لبنان شد و مردم فلسطین ضمن تاثیرپذیری از انقلاب اسلامی ایران در منطقه و مقاومت اسلامی در لبنان، درصدد برآمدند تا حرکت جدیدی را در داخل سرزمین های فلسطین اغاز کنند.
در آوریل 1987 کنفرانس سران عرب در عمان برگزار شد اما هیچ گونه موضعی در زمینه مبارزه علیه رژیم صهیونیستی اتخاذ نکرد و صرفاً تمام توجه آن به جنگ ایران و عراق معطوف شد. مردم فلسطین که طی سالهای 1967 تا 1982 تجارب تلخی را پشت سرگذاشته و راههای گوناگون سازمانهای فلسطینی و دولتهای عربی را آزموده و شکست طرحهای سیاسی را به چشم دیده بودند، و سالها انتظار می کشیدند کشورهای عربی (اعراب) آنها را از آوارگی نجات بخشند، با توجه به اختلاف ها و انشعاب ها بین گروهها و احزاب فلسطینی، و با مشاهده بی توجهی رژیمهای عربی به اوضاع فلاکت بار فلسطینیها، دریافتند که شعارهای انقلابی رهبران سیاسی فلسطین و دولتهای عربی محتوای خود را از دست داده و طی این مدت هیچ نشانه امیدی از نابودی رژیم صهیونیستی و یا حداقل کم شدن حاکمیت آن در فلسطین پیدا نشده است، لذا از دولتهای عربی و گروههای فلسطینی قطع امید کردند.
این عوامل و رویدادهای چند، زمینه ای شد تا شور و شوق انقلاب و گرایش به اسلام در مردم فلسطین احیا شود و جنبشهای سیاسی ـ مذهبی، مردمی جایگزین احزاب و سازمانهای سیاسی ـ ملی و غیرمذهبی در سرزمینهای اشغالی شود و روند جدیدی از قیام و مبارزه با اسرائیل توسط ساکنین سرزمینهای اشغالی در پاییز 1987 آغاز شد که انتفاضه یا " انقلاب مساجد" نام گرفت.
وقوع انتفاضه روزنه امیدی برای فلسطینیان آواره به وجود آورد و اهداف و آثاری را در پی داشت و موجب شد تا اسرائیل از تداوم انتفاضه احساس خطر و ترس کند. با آنکه رژیم صهیونیستی از سال 1948 تاکنون دربرابر همه قطعنامه ها و طرحهای سازمان ملل متحد، که حقوق و امتیازات محدودی برای فلسطینیان قایل می شد ایستادگی می کرد و از پذیرش قطعنامه های 242 و 338 شورای امنیت خودداری می ورزید ولی سرانجام وحشت آن و امریکا از انتفاضه آنان را مجبور کرد به مذاکره با ساف تن دهند. از سوی دیگر جناح سازشکار فلسطینی نیز با این تصور که برای چانه زدن در مذاکرات با اسرائیل و گرفتن امتیاز از آن انتفاضه برگ برنده ای در دست آنها است. زمزمه مذاکره با اسرائیل را مطرح کردند .رژیم صهیونیستی نیز درکنار مذاکره چند جانبه خود با اعراب، گفت و گوهای پنهانی را با رهبران ساف شروع کرد و پس از ده دور گفت و گوی مستقیم اعراب و رژیم صهیونیستی در فرایند صلح خاورمیانه، سرانجام سازش رهبران فلسطینی و تسلیم آنها در برابر خواسته های اسرائیل، با طرح غزه ـ اریحا ( در توافقنامه ساف ـ اسرائیل ) وارد مرحله نوینی شد. و از 21/8/71 مذاکرت سری دو جانبه ساف و اسرائیل شروع شد.
در 19/6/1372 یاسر عرفات با عنوان رئیس سازمان آزادی بخش فلسطین طی نامه ای به اسحاق رابین نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخت و تعهد ساف را به پایبندی به اعلامیه اصول کلی ( توافقنامه ) و نیز قطعنامه های شماره 242 و 338 شورای امنیت ( که وجود رژیم اشغالگر قدس را به رسمیت شناخته و خواستار بازگشت به مرزهای آن به مناطق پیش از 1968 شده اند) اعلام کرد و آن بخش از مفاد منشور فلسطین را که منکر حق وجود اسرائیل است، ملغی اعلام نمود. اسحاق رابین نیز متقابلاً در همان تاریخ طی نامه ای، سازمان آزادی بخش فلسطین را به عنوان نماینده مردم فلسطین به رسمیت شناخت. و موافقت خود را با آغاز مذاکره با ساف اعلام کرد. سرانجام یاسر عرفات رهبر ساف در تاریخ 22/6/1372 در واشنگتن در حضور " بیل کلینتون" رئیس جمهور امریکا و تعدادی از شخصیتهای سیاسی جهان با قلم خود بر نام فلسطین خط کشید و متن قراردادی را امضا کرد که به طرح " غزه ـ اریحا" معروف شد.
عرفات و رابین طی مذاکراتی پیش نویس 17 ماده ای توافق را امضا کردند که در آن یک حکومت خودمختار فلسطینی در کرانه غربی و نوار غزه پیش بینی شد.
این توافق هر چند در ظاهر نوعی عقب نشینی محدود اسرائیل از مواضع قبلی آن به شمار می رفت ولی با اهداف بلند مبارزه ملت مسلمان فلسطین فاصله زیادی داشت زیرا هدف آمریکا و رژیم صهیونیستی از این توافق صرفاً ایجاد شکاف میان فلسطینیان و خاموش کردن شعله های آتش انتفاضه به دست جناح فلسطینی سازشکار بود. اما با هشیاری نیروهای انقلابی فلسطینی در سرزمینهای اشغالی از این حربه نیز موثر واقع نشد و انتفاضه فلسطین هر چه قوی تر به راه خود ادامه داد. تا اینکه آتش آن هنگام دیدار " آریل شارون" رئیس حزب لیکود اسرائیل از مسجدالاقصی در تاریخ 28 سپتامبر 2000 بار دیگر شعله ور شد و شکل جدیدی به خود گرفت که به انتفاضه الاقصی معروف شد.
پلورالیزم دینی (بخش اول)
بخش اول سید احمد اشرقی
یکی از شبهاتی که اخیراً در جهان اسلام, اذهان رابه خود مشغول داشته, نظریهء پلورالیزم دینی است. این نظریه از بستر الهیات مسیحی سربر آورده ودر جو فرهنگی, دینی و سیاسی مغرب زمین به رشد و بالند گی رسیده و اخیراً در جهان اسلام هم طرفداران وحتی مرو جانی نیز یافته است, که تحت عناوین " کثرت گرائی" و" وحدت ادیان" به تبلیغ وترویج این نظریه می پردازند.
تعریف پلورالیزم دینی: پلو رالیزم در لغت به معنای تکثر و تعدد است, ودر اصطلاح به نظریه هایی اطلاق می گردد که برلزوم کثرت عناصر و عوامل جامعه و مشرو عیت منافع آنها باور دارند. پلو رالیزم در سیاست, به معنای باور به کثرت واستقلال گروهای سیاسی, فرهنگی واجتماعی در سیستم, لزوم وجود گروه های گوناگون سیاسی, اجتماعی و اقتصادی درپهلوی نظام حاکم است. (1)
اما پلو رالیزم دینی, اصطلاحی است که برداشت ها و به تبع آن تعریف های متفاوتی از آن ارایه گردیده است, مهمترین آنهارا می توان به شرح زیر بیان نمود:
1- پلورالیزم دینی, یعنی اعتراف و پذیرفتن وجود واقعی ادیان مختلف و متعدد در جامعه, و دعوت پیروان همهء ادیان به تساهل و تسامح وهمزیستی مسالمت آمیز واجتناب از خصومت وتنش وپرهیز از طرح مسایل اختلافی وتحریک آمیز, با حفظ اعتقاد به حقانیت دین خویش, و با صرف نظر از این که کدام یک از ادیان موجود بر حق است وکدام یک بر باطل(2)
2- عقیده به این که حقانیت در دین خاصی منحصر نبوده, بلکه همهء ادیان آسمانی و زمینی, توحیدی و شرکی وحتی مکاتب غیر دینی را در بر می گیرد, وهمهء ادیان در صراط های مستقیم گام بر می دارند(3) . وهر کدام راهی معتبر ونردبانی استوار به سوی آسمان معنی هستند, و پیروان صادقشان را به هدف می رسانند"(4). " تنها یک راه و شیوهء نجات و رستگاری وجود ندارد, بلکه راههای متعدد و متکثری در این زمینه وجود دارند"(5) صاحبان این دید گاه می گویند: همهء ادیان, بر حق بوده ونمی توان تنها یک دین یا اندیشه و تفکر را ناب و عین حقیقت دانست.
تحلیل وارزیابی:
پلو رالیزم به معنای اول, هیچ گونه اشکال شرعی ودینی در آن دیده نمی شود, وبا اسلام مخالفتی ندارد, بلکه دین بر حق و نجات بخش اسلام از آن استقبال می کند زیرا تسامح دینی و آزادی عقیده از ویژگیهای برجستهء آنست. اسلام از نگاه نظری- که مبتنی بر حقیقت است- خود را تنها دین بر حق الهی و ناسخ همهء ادیان می داند, دینی که خوبیها ومزایای سایر ادیان را در بر دارد و "مهیمن" بر آنهاست.
اما از نگاه عملی و واقعی, اسلام وجود سایر ادیان را به رسمیت می شناسد وهیچ کس را اکراه به قبول خود نمی نماید و به غیر مسلمانان" ذمی" اجازه می دهد که آزادانه شعایر دینی خودرا بر گذار نمایند, ودر راه امنیت, سعادت و پیشرفت جامعهء خویش تلاش ورزند.
دین اسلام در عین حالی که پیروان سایر ا دیان را در عقاید خود شان آزاد می گذارد و از اکراه و اجبار آنها در پذیرش عقیدهء خویش اجتناب می ورزد, در عین حال, با اتخاذ موضع دعوتگرانه و روشنگرانه, مبتنی بر روش علمی انتقادی, آنها را از راه های" مجادلهء بالاحسنو " مناظره" و گفتگوی" نیکو, به راه هدایت و " صراط مستقیم" خویش دعوت می نماید.
امروزه اکثر کانفرانس ها و سمپوزیم هایی که توسط دعوتگران دیالوگ وگفتگکوی ادیان بر گذار می شود و کتابها ومقالاتی که در این زمینه نگاشته میشود, بر مبنای همین بر داشت پلو رالیستی از دین استوار است.
ناگفته نگذاریم که در رابطه به دیالوگ ادیان تا اکنون تلاش ها و کوشش های فراوانی توسط تعدادی از دانشمندان مسلمان و مسیحی به راه انداخته شده, وبه گفتهء دکتور سید محمد الشاهد, دانشمند مصری و تحصیل یافتهء آلمان: کمتر شهر بزرگی در اروپا یافت می شود که موسسات و نهاد های فرهنگی آن , در این راستا بر نامه ای نداشته باشد.
از جمله مساعی مسلمانان در این زمینه تاسیس کمیتهء گفتگوی ادیان" توسط" انجمن اندیشهء اسلام و قضایای معاصر" متعلق به " مجلس اعلای شئون اسلامی در غرب است.
و از تلاش های مسیحیان می توان به "پارلمان ادیان جهانی" اشاره نمود که در سال 1893 م در شهر شیکا گوی ایالات متحدهء امریکا تاسیس گردید.
این نهاد در سال 1993 م کتابی در همین زمینه تحت عنوان " اعلامیه اخلاق" منتشر نمود که توسط "هانس کونک"متکل معروف سویسی به رشتهء تحریر در آمده است(6).
جای تا مل است که وقتی سخن از دیالوگ ادیان به میان می آید بسیاری از مسلمانان آن را به دیدهء شک وتردید می نگرند, بد بینی و سو ظن مسلمانان نسبت به غرب مسیحی عوامل مختلف دارد, یکی از این عوامل عقده های تاریخی است. تاریخ گذشتهء مسلمانان و مسیحیان پراست از حوادث خونین و جنگهای طولانی و مکرر که تا هنوز هم ادامه دارد, مانند جنگ های صلیبی, مسئلهء استعمار, تصفیهء نژادی مسلمانان در بوسنیا وهرز گوینا, موضع غیر عادلانهء غربیان در برا قضیهء فلسطین واتخاذ سیاست یک بام و دو هوا در برابر سایر قضایای عالم اسلام.
عامل دیگر اعتقادی است, و آن در عدم اعتراف یکی از جوانب گفتگو به آسمانی بودن دین طرف مقابل نهفته است, زیرا در عین حالی که اسلام به آسمانی بودن ریشه های منابع یهودیت ومسیحیت اعتراف دارد و حتی ایمان به صدق رسالت موسی و عیس- (ع) را از ارکان عقیدهء اسلامی می داند, مسیحی ها و یهودیها متا سفانه به آسمانی بودن دین مقدس اسلام, اعتراف ندارند.
همچنان مسلمانانی که از تاریخ "تبشیر" وشیوه های پیدا و پنهان آن آگاهی دارند, می دانند که, مبشرین مسیحی, هیچ دروازه ای را نمانده اند, مگر این که برای مسیحی کردن مسلمانان کوبیده اند, و خبر دارند که چگونه در کشور های افریقایی و آسیایی – که از عقب ماند گی؛ فقر و بیماری رنج می برند- غربیان از راههای به ظاهر انسانی وبشر دوستانه, به سود دعوت دینی خویش استفاده کرده اند.
از این رو, هر گاه که دعوتی به نام گفتگوی ادیان یا تقریب ادیان یا توحید ادیان در مقابل جبههء الحاد و بی دینی, مطرح می شود مسلمانان آنرا روکش جدیدی برای استعمار یا تبشیر, گمان می کنند.
اما پلورالیزم به معنای دوم, با اصول و اساسات اسلام و روح قرآن شدیداً تصادم دارد, وهر گز با آن ساز گار نیست.
در این مقاله سعی می کنیم تا دید گاه مذکور را از هر جهت مورد بررسی وارزیابی قرار دهیم.
لهذا, اولاً به بیان علل و عوامل یا خواستگاه های پلورالیزم دینی می پردازیم, وپس از آن مهم ترین دلایل طرفداران این نظریه را مورد مداقه وارزیابی قرار می دهیم, ودر اخیر موضع قرآن کریم را در این مورد به عنوان مسک ختام عرضه می داریم.پس منظور ما از پلو رالیزم دینی در این مقاله همان دیدی گاه دوم آنست.
علل پیدایش پلو رالیزم دینی
علل پیدایش و عوامل بروز نظریهء پلورالیزم دینی را می توان در نقاط ذیل خلاصه نمود:
1- بر خورد ادیان: وجود ادیان, آیین ها و کیش های مختلف و متناقض, یکی از عوامل اختلاف و در گیری میان انسانها در طول تاریخ بوده است, پیروان هر دین حقانیت را منحصر در دین خود دانسته, ادیان دیگر را به بطلان و ضلالت محکوم می کردند, اما با گذشت زمان ونزدیک شدن مسافت ها میان جوامع بشری و افزایش علم دین شناسی, و شناسائی متقابل پیروان ادیان, ضرورت دیالوگ و تفاهم در میان آمد و باب گفتگو میان ادیان گشوده شد و کم کم فراخ تر گردید, تا جائی که شماری از دینداران حقانیت نسبی ادیان را در پهلوی اعتقاد به بر تری ورجحان دین خود پذیرفتند, بعضی ها پا را فراتر از این گذاشته به حقانیت همهء ادیان فتوا دادند.
2- شیوع الحاد ودین ستیزی: ظهور مکتب های الحادی و ستیزهء بی امان آنها بر ضد دین در غرب مسیحی, تعدادی از دین باوران را وا داشت تا در برابر جبههء بی دینی باهم متحد شوند واز دروازهء تفاهم و تقارب پیش بیایند, "اسقف اعظم ارتدکس جهان" یانیس مسکینوس" در پیامی به سمپوزیوم بین المللی اسلام- ارتد کس در 26-27 سنبلهء سال 1373 منعقدهء تهران می گوید:" ما امروز در دنیایی زنده گی می کنیم که بی اعتقادی وبی اعتنایی نسبت به خداوند جای کفر را گرفته است که این خود خطر ناک ترین آفت جامعه بشری است"(7).
3- لیبرالیزم: با پیدایش"رنسانس" وظهور جنبش" پروتتستاتیزم" در غرب, لیبرالیزم سیاسی مطرح شده و آن نوعی اید یولوژی سیاسی بود که در واکنش بر ضد تعصب وجنگهای خونین قومی و فرقه ای و سیاسی, پدیدار گشت و مبادی مشهوری از قبیل: تساهل ومدارا, تضمین حقوق افراد, آزادیهای سیاسی, اجتماعی اقتصادی ودینی را مطرح نمود. از بطن لیبرالیزم سیاسی به حساب می رود, تولد یافت. مورخین , شلایر ماخر(1768-1832م) متکلم آلمانی را معمار و بنیانگذار اصلی لیبرالیزم دینی می دانند.
از مبادی لیبرالیزم دینی, یکی "پذیرش تفسیر های غیر سنتی از باور های دینی و کتابهای مقدس مسیحی, ودیگر ایراد شک وتردید در روش عقلی الهیات مسیحی و تمسک به تجربهء دینی به جای آن است. بدین ترتیب پلورالیزم دینی به عنوان یک نهضت کلامی در غرب زادهء لیبرالیزم دینی و لیبرالیزم دینی به نوبهء خود مولد لیبرالیزم سیاسی می باشد(8).
4- آموزهء نجات: همچنان مساالهء " نجات" در آیین مسیحیت, عامل دیگری بود که در واکنش به آن, پلورالیزم دینی سر بر آورد؛ بر اساس آموزهء نجات, مسیحیان به اینبارورند که هر کس به حضرت عیسی و مرگ او بر صلیب برای کفارهء گناه نخستین بشریت, ایمان ندارد, هرگز نجات"پیدا نخواهد کرد و مستحق عراب الهی و جهنم خواهد بود. ( این دیدی گاه را دیدیگاه " انحصار گرایی" نامیده اند).
برخی از متفکران و متکلمان مسیحی در جستجوی راهی شدند که از آن طریق بتوانند, نجات غیر مسیحیان را ممکن سازند. در قرن بیستم یکی از متکلمان کاتولیک به نام کارل راهنر" ادعا کرد که نجات منحصر به مسیحیان نیست, بلکه افراد مومن و پاک وراستکار در هر دینی که باشند وحتی اگر نام حضرت مسیح را هم نشنیده باشند, می توانند به بهشت راه پیدا کنند و شایستهء نجات گردند, چون آنها اگر در شرایط مناسب قرار می گرفتند مسیحی می شدند, وی آنها را" مسیحیان بی نام" خواند. بدین ترتیب اودروازهء بهشت را به روی دیگران کمی باز کرد