تارا فایل

مشکلات دینی و اخلاقی بلوغ


باسمه تعالی

تحقیق
مشکلات دینی و اخلاقی بلوغ

نوجوان و شوق عبادت
مقدمه
چگونه نوجوان را به عبادت ترغیب و تشویق کنیم، تا از ژرفای جان و دل، عبادت را پذیرا باشد. آیا دوست داریم نوجوان به صورت عادت عبادت کنند یا با تفکر و آگاهی و عشق؟! همه اعتقاد داریم که عبادت و بندگی، انسان را از سقوط در منجلاب فساد بازمی‏دارد، ولی چگونه بندگی و عبادتی؟ چه بسا افراد بسیاری را سراغ داریم که نمازشان ترک نمی‏شود، ولی از انجام گناه هم ابا ندارند! پس چه نوع عبادتی انسان رااز منکر باز می‏دارد؟ عبادتی که بر بنیاد شناخت و تفکر باشد، یا عبادت تقلیدی، ساختگی و عادتی؟
عبادت واقعی
عبادت واقعی، هرگز با صرف انباشت اطلاعات مذهبی صورت حصول نمی‏یابد، بلکه با شناخت و حسی مذهبی به انجام می‏رسد. صرف انباشتن مساله‏ها و دانسته‏های مذهبی، انسان را پرورش مذهبی نمی‏دهد و او را به عبادتی که به مبدا اعلی مرتبط می‏گرداند، رهنمون نمی‏شود. عبادت واقعی، اعماق روح انسان را به هیجان در می‏آورد؛ مانند انفجاری که چشمه سارهای روحانی را به جریان می‏اندازد. این هیجان می‏تواند تا فرجام زندگانی در موجودیت او اثر بخشد، اگر چه در دعا و خواستن از خدا، خداوند خواسته او را اجابت نکرده باشد، ولی آن حالت روحانی عالی ممکن است تا آخرین نفس های او نیرویی کلان در توجّه به خدا به او بخشیده‏باشد، چنان که پلیدی ها و اِعراض از مقام ربوبی، اگر چه یک لحظه باشد،اگر عمیق و ژرف باشد، ممکن است تا آخر عمر انسان را به سقوط بکشاند.1بنابراین میان دانستن و فهمیدن، یا ارزش گذاشتن و باورکردن فرق است. برخورداری از اطلاعات و محفوظات فراوانِ دینی لزوما به معنای راغب بودن به ارزش های دینی و اعتقاد داشتن به‏آنها نیست و اگر این وضعیت در خانواده ها و مدارس ادامه یابد، ممکن است به جای ترغیب و تحریک نوجوان در جهت دست یابی به ارزش های دینی و عبادت و بندگی به پیشگاه خداوند متعال، آنها رااز مقصد دور سازد.متاسفانه در کتب درسی آموزه‏های دینی صرفا در حدّ تراکم اطلاعات دینی است و بارش و ریزش پی درپی مفاهیم مربوط به آن در لابه لای کتاب های درسی نهفته است و به علاوه اطلاعات و پیام‏هایی که ارائه می‏شود، غالبا شکلی تکراری، یکنواخت و صوری دارد که نهایتا هدف آن افزایش بیشتر محفوظات است و فرصت یا موقعیتی برای برانگیختن خلاقیت‏ها، رغبت‏ها و عواطف دینی در نظر گرفته نشده‏است و در نتیجه موجب خستگی و دلزدگی نوجوانان از این درس ها می‏شود.2 در حالی که رسالت این درس‏ها، ایجاد حس ّ مذهبی است و حس مذهبی نه تنها تجلی‏گاه حضور خداوند در نهاد انسان است، بلکه مظهر عالی‏ترین صفات والای حق تعالی و سایر ارزش های عالی انسانی است. اگر حس مذهبی و فطرت دینی نبود. بشر هیچ توجیهی برای وجود ارزش های عالی انسانی ؛ چون حق طلبی، عدالت خواهی، مناعت طبع و کرامت نفس، عشق به جمال و کمال و علم و ادب،احسان و سایر انگیزه‏های ارزشمندی که بشر در طول حیات خود از آن دم می‏زند، نداشته است.مسلما تربیت دینی ذهن، باید سه ویژگیِ انتظام، استمرار و استدلال را داشته باشد، چون ساختار تکوینی ذهن به گونه‏ای است که اگر یافته های آن به طور منظم، مستمر و مستدل نباشد، آن را آبستن فهم و درایت نمی‏کند.هرچه دامنه معرفت حصولی دین، گسترش یابد، ظهور حس دینی در زندگی نیز توسعه می‏یابد، به ویژه از آن جهت که انسان معمولی همواره در زندگی عادی نمی‏تواند، رابطه حضوری خود را با خدا حفظ کند، امّا معرفت دینی می‏تواند این حضور را حفظ نماید و گاهی نیز یافته‏های حضوری یا اوهام و تمایلات درونی مشتبه می‏شود و در این صورت، ذهن تربیت یافته دینی، با آموزش های مستدل ّ و منظم خود می‏تواند مرز بین حقایق فطری با اوهام و تخیّلات را تمایز بخشد.احساس مذهبی در "اوضاع اضطراری" که انسان از اسباب مادی قطع امید می‏کند، ظهور بیشتری دارد. وقتی آدمی در عالم برونی با حوادث ناگهانی روبه رو شده و احساس یاس و ترس، وجود او را فرامی‏گیرد، به عالم درون پناه می‏برد تا به کانون آرامش لایزال فطری ؛ یعنی ذات حق تعالی متصل گردد. امّا اگر آدمی در عالم برون، احساس استغنا کند و امنیت برونی او فراهم شود و به منابع آرامش بخش برونی چون ثروت و قدرت اعتماد نماید، به همان میزان احساس حضوری خداوند در زندگی عادی او تضعیف می‏شود. به همین دلیل برای آن که حقیقت دین ؛ یعنی احساس بندگی و عبودیت به محضر حق تعالی در حیات عادی متجلی شود، لازم است که از طریق ذهن و به طور منظم و مستمر به تحصیل معرفت دینی پرداخته شود.3
پرورش مذهبی فرزندان
در تربیت کودکانمان، باید تلاش ورزید که آنان را مذهبی پرورش دهیم نه این که آنان را مذهبی بار بیاوریم، زیرا بین تربیت کردن با بارآوردن فرق است. در پرورش مذهبی، پدر و مادر یا مربّی، فقط شوق و شور، کنجکاوی و حس حقیقت جویی نوجوان را افزایش می‏دهد و مربّی از هرگونه آموزش تحمیلی و انتقال مستقیم مطالب و مفاهیم می‏پرهیزد. او باید به کودک و نوجوان فرصت دهد سرشت و فطرت خود را کشف کند. هدف تربیت دینی، برانگیختن شوق و رغبت دینی است و نه صرفا انتقال مطالب دینی.4 همین که شور دینی را در کودک و نوجوان پرورش دادیم، بزرگترین تاثیر تربیتی را در ساختار شناختی و عاطفی او ایجاد کرده‏ایم، اما تلقین و تکرار، تحمیل بایدها و نبایدها، شکل دادن، پدیدآوردن عادت‏ها از حیطه پرورش خارج است و در نتیجه با محدودکردن فعالیت آزاد طبیعی همراه است. بنابراین، به جای این‏که کودکان و نوجوانان را به عبادت وادار کنیم، انگیزه عبادت را در آنها به وجود آوریم، تا خود در پی عبادت بروند. اگر چنین شد با تفکّر، تعمق و نیاز شدید درونی به دنبال آن خواهند رفت. این چنین عبادتی آنها را از فحشاو منکر باز می‏دارد، آنها را رشد می‏دهد و به مراحل عالی معنوی رهنمون می‏سازد.بنابراین، برای این‏که کودکان و نوجوانان ما با روح مذهبی پرورش یابند و با جان و دل عبادت کنند و با روح نماز و سایر عبادات آشنا شوند، والدین باید حس مذهبی کودک را تقویت کنند. نباید کودک و نوجوان را مجبور کرد تا در مجالس مذهبی که خیلی طولانی و خسته کننده است، بنشیند. گاه مشاهده کرده‏ایم که اشخاص با شور و شوق به دعای روح بخش کمیل آمده‏اند، ولی متاسّفانه آن قدر این مراسم به درازا کشدیده می‏شود که نه تنها کودکان و نوجوانان، حتی افراد بزرگ سال، به دلیل طولانی بودن آن دل آزرده می‏شوند.
نقش والدین
والدین باید با ایجاد سوالاتی، ذهن کودکان را به جست و جوی جواب‏هایی از درون خویش وادارند تا آنان درباره خدا، انسان، قیامت و عبادت و غیر آن، تفکّر کنند و به نتایجی ـ هر چند سطحی ـ برسند و بعدا که آن نتایج را برای ما بازگو می‏کنند، آموزش های خود را در قالبی نو، دلنشین و دلپسند و قابل فهم به آنها ارائه دهیم و سپس به آنها فرصت دهیم که درباره گفته‏های ما دوباره فکرکنند. نباید آنها را زیر بمباران مطالب و اطلاعات قراردهیم، دراین صورت هیچ کدام "درونی" نمی‏شوند. بگذاریم کودکان آزادانه در محیطی معنوی که ما برایشان ایجاد می‏کنیم، با مسائل مذهبی انس بگیرند. یک کودک آنچه را به طور منظم در محیط خانواده می‏بیند، نسبت به آن انس پیدا می‏کند و همین انس اولیه، زمینه را برای پیدایش یادگیری و انجام فرایض دینی درمراحل بعدی فراهم می‏آورد. مشاهده عبادت و نمازی که اعضای بزرگتر خانواده به صورت منظم در شبانه‏روز انجام می‏دهند، در ذهن و روان کودک نقش می‏بندد و نوعی انس روحی نسبت به این اعمال و آداب در او به وجود می‏آورد. با توجه به حس تقلید در کودک، معمولا مشاهده می‏شود که کودک از دوسالگی حرکات پدر و مادر را تقلید می‏کند و برخی کلمات را به طور ناقص تکرار می‏کند. این حرکات به تدریج کامل‏تر می‏شود و کودک گاهی در کنار پدر و مادر به نماز می‏ایستد. اگر این حرکات کودک با نوازش و تشویق والدین همراه شود، بر رغبت کودک نسبت به این مسائل افزوده خواهد شد و خاطره شیرینی از آنها در ذهن و روان او باقی می‏ماند. همین تاثّرات روحی و خاطرات شیرین در آینده کودک و جهت‏گیری های بعدی او بسیار موثراست و در واقع اولین سنگ بنای تربیت دینی و الهی کودک در این سال ها گذاشته می‏شود. بنابراین، نباید این قبیل اعمال یا حرکات کودک را
بی‏اهمیت تلقی کرد. این فرصت از نظر ایجاد آمادگی روحی برای شکوفایی ایمان در نهاد کودک بسیار مغتنم و باارزش است و والدینی که برای پرورش دینی کودکان خود اهمیت قائل هستند، هرگز این فرصت رااز دست نمی‏دهند.5 البته باید توجّه داشت زمانی که کودک با دوستش بازی می‏کند. نباید او را مجبور کنیم که با ما نماز بخواند و یا برای آنان از ابتدای کودکی تکالیف دینی معین کنیم، که در این صورت باعث دلزدگیِ کودک می‏شود و در نتیجه با عشق و علاقه در پی عبادت نخواهدرفت .والدین باید زمینه را برای عبادت کودک خود فراهم‏آورند. خانواده‏هایی که از فرصت دوران کودکی برای این منظور استفاده نمی‏کنند، در دوران بلوغ و نوجوانی معمولاً با مشکلات جدّی مواجه می‏شوند، زیرا کسی که انجام تکالیف دینی را تا مرحله نوجوانی یا جوانی و بزرگ سالی به تاخیر انداخته است، هر چند به موازین دینی معتقد باشند، به علت نبود ممارست عملی و آمادگی روحی، معمولاً نمی‏تواند به راحتی به احکام دینی عمل کند. اغلب کسانی که در سنین بالاتر وظایف عبادی خود را انجام نمی‏دهند به مبانی دینی بی‏اعتقاد نیستند، بلکه قبلاً ورزیدگی و آمادگی لازم را به دست نیاورده‏اند و لذا اراده آنها تابع اعتقادات آنها نیست؛ یعنی فاصله و شکافی بین فکر و عمل آنها وجود دارد؛ مگر این که از ایمانی محکم‏تر و اعتقادی قوی‏تر برخوردار بشوند، امّا با ایمان معمولی و اعتقاد عادی معمولاً غلبه بر مقاومت های درونی و نفسانی کار آسانی نیست. بنابراین، استدلال کسانی که معتقدند کودک پس‏از رسیدن به حدّ تشخیص و نوجوانی، باید مسیر خویش را انتخاب کند، به صواب نزدیک نیست.6
خاطره‏های خوشایند
اگر خاطره های خوشایند اعمال مذهبی، در دوران کودکی وجود داشته باشد، در دوران نوجوانی آن تجربیات خوشایند به او کمک شایان توجهی خواهد کرد تا نگرش مثبتی به مذهب و آداب مذهبی داشته باشد. البته طبیعی است، فردی که به دوران نوجوانی پا می‏گذارد، درباره آموخته‏های خود در دوران کودکی دچار شک و تردید می‏شود. آنان با دست‏یافتن به رشد فکری، قدرت تفکر در مسائل و موضوعات اساسی زندگی خود را پیدا می‏کنند و برای رسیدن به یک نظام فکری و عقیدتی که بتواند پاسخ‏گوی نیازهای فکری و عاطفی آنها باشد، تلاش می‏کنند. از سوی دیگر در دوران بلوغ، همزمان با بیدارشدن سایر غرایز و نیازهای روانی، وجدان دینی و اخلاقی نیز در نوجوان بیدار و فعّال می‏شود و او را به تفکر درباره معنویات و حقایق دینی وا می‏دارد. به همین علت، یکی از نیازهای اصیل نوجوانان در این سنین، نیازها و انگیزه‏های دینی آنهاست. در این سنین، نوجوان با کنجکاوی و خواست درونی، به دنبال دست یافتن به هویت عقیدتی است، به گونه‏ای که بتواند در پرتو آن به زندگی روشنی دست یابد. سوال های زیادی در این دوران در باره مسائل فکری و اعتقادی برای نوجوان مطرح می‏شود و او در پی یافتن پاسخ این پرسش ها به جست و جو می پردازد.7 در این بین وظیفه والدین است که فرزند خود را به کتاب و مطالعه آشنا کنند، تا آنان در این سنین بتوانند جواب سوالات خود را از کتاب های مفید به دست آورند، تا راه رشد و ترقی برای آنان باز باشد. و هم چنین والدین وظیفه دارند که همیشه با کودک، نوجوان و جوان خود یک رابطه دوستانه داشته‏باشند، تا آنان بتوانند، آزادانه و راحت نظریات و حرف های خود را بیان کنند و والدین آمادگی قبلی داشته باشند که جواب های روشن، سازگار با ذهن آنها و در قالب‏های نو و جذاب به سوالات آنها بدهند.
بنابر این، در آموزش های دینی و تشویق به عبادت باید از روش هایی استفاده کرد که حتی پیام ها و مطالب عادی و آشنای دینی و مذهبی در قالب طرح‏های تازه و بدیع و با موفقیت‏های خلاّق برای آنها مطرح شود. بدین طریق حس کنجکاوی و رغبت و تمایل فطری درونی آنان برانگیخته می‏شود و چون این برانگیختگی با نیازها و کشش های روانی ـ عاطفی در هم می‏آمیزد، یادگیری واقعی، تغییر رفتار و درون سازی ارزش ها و پیام‏ها حاصل می‏گردد. برعکس، اگر بهترین و مقدس ترین و مهم‏ترین پیام‏ها و مواد آموزشی و تربیتی را بدون برخورداری از این اصل ارائه دهیم، احتمالاً با دلزدگی و وازدگی در کودکان و نوجوانان مواجه می‏شویم.8 روش های تربیتی دیگری که به تحریک حس مذهبی و تشویق به عبادت و بندگی کودکان و نوجوانان کمک شایان توجهی می‏کند؛ رهاکردن آنان در فضایی مقدس، سیرو سیاحت در آیات هستی، آشنا ساختن با چهره های مومن و ذاکر، ارتباط دادن او با پدیده‏های اطراف ؛ که این همه به او امکان می‏دهد تا خود از این نشانه‏های به ظاهر سامان نایافته بیرونی، سامان یافتگی درون را بیافریند و این یکی از بهترین و عمیق‏ترین شیوه های تربیتی دینی و تشویق به عبادت در کودکان و نوجوانان است.9
نوجوان و راست گویى
راست گویى و صداقت, نشانه اصالت و شخصیت انسان است. خمیرمایه انسان با راستى عجین شده است. به همین دلیل هنگامى که از مادر متولد مى شود, تمام کارها, نگاه ها و گریه ها و خنده هایش براساس صداقت مى باشد. همچنین وقتى زبان باز مى کند, راستى از گفتارش معلوم است. او نمى تواند دروغ بگوید و باید آن را بیاموزد. موقعى که بر سر طفل معصومى داد مى کشیم یا اسباب بازى ها و خوردنى هاى او را مى گیریم و یا به او اخم و تَخْم مى کنیم, بغض گلویش را مى فشارد و اشک از دیدگانش جارى مى شود; همان گونه که اگر نازش کنیم و یا قلقلکش نماییم, مى خندد. اگر کودک از سوى برادر یا خواهرش آزار ببیند, موقعى که پدر به خانه برمى گردد, لب به شکایت مى گشاید و اگر محبت ببیند, آن را به بزرگ ترها بازگو مى سازد. نه دروغ مى گوید و نه دروغى به دیگرى نسبت مى دهد. آنچه از دیگران شنیده بدون کم و زیاد نقل مى کند. شاید به همین دلیل باشد که مى گویند: حرف راست را باید از بچه شنید.

اهمیت راست گویى در اسلام
اسلام دینى است که اصول فطرت و طبیعت را با اخلاق و انسانیت همراه کرده است. به همین دلیل راست گویى را مهم ترین ملاک آدمیت و اسلامیت مى شمارد. براى این که اهمیت صداقت روشن تر شود, دو حدیث مى آوریم:
1. پیامبر(ص) فرمود: به زیاد نماز خواندن و طولانى کردن رکوع و سجود مردمان توجه نکنید [و آن را معیار انسانیت و اسلامیت ندانید] چرا که ممکن است انسان بر این امر عادت کرده باشد و اگر دست از عادت بردارد, به وحشت مى افتد. ولى اگر بخواهید به خوبى و شایستگى شخصى پى ببرید, به راست گویى و امانت دارى او نگاه کنید. اگر آدم صادق و امینى بود, او را آدم شایسته و مسلمان راستین بدانید و گرنه حسابى روى او باز نکنید و به وى اعتماد و اطمینان نداشته باشید.1
2. رسول اکرم(ص) فرمود: (بر شما باد به راست گویى, زیرا راستى, درى از درهاى بهشت است.)2
قرآن کریم براى صداقت و صادقین جایگاه بلندى قائل است تا آن جا که مومنان را پس از سفارش به تقوا, دستور مى دهد با راست گویان همراه و همگام باشند: (یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقُوا اللّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقینََ;3 اى کسانى که ایمان آورده اید, تقواى الهى پیشه کنید و با راست گویان باشید). قرآن, حضرت اسماعیل را نخست به صداقت در وعده مى ستاید, سپس صفت پیامبرى را براى او مشخص مى سازد: (انَّهُ کانََ صادِقَ الوَعِد وِکانَ رَسُولاً نَبِیّاً).4 از این آیه استفاده مى شود که یکى از صفات انبیا, صداقت در گفتار, کردار و عهد و پیمان است.
انواع صداقت
صداقت و راستى انواعى دارد; از جمله: صداقت در گفتار, صداقت در رفتار, صداقت در وعده و قول و قرارها, صداقت در امضاها و تعهدات, راستى در معاشرت, در معاملات و دادوستدها, صداقت با خدا و با خویشتن و با مردم, صداقت در هرکدام از این موارد مفهوم خاصى پیدا مى کند. مسلمان وقتى مى گوید: اشْهَدُ انْ لاالهَ الاَّ اللّه, باید سعى کند قولاً و عملاً معبودى جز خدا را بندگى نکند, در غیر این صورت, دروغ گو محسوب مى شود.مرحوم آقاى بهاءالدینى, یکى از علماى بزرگ قم, در ستایش آیهاللّه حاج سید مصطفى خمینى ـ رحمه الله ـ مى فرمودند: ایشان راست مى گفت, گرچه به ضررش تمام مى شد.در تاریخ دارد پس از این که پیامبر به قصد فتح مکه با لشکریانش از مدینه حرکت کرد و سپاه شرک را شکست داد, گروهى از مشرکان که پیامبر و بعضى از مسلمین را شکنجه داده بودند, از ترس انتقام, خدمت پیغمبر(ص) آمدند و گفتند: ما شهادت مى دهیم که تو رسول خدایى; اما قرآن شهادت آن ها را دروغ تلقى مى کند, به دلیل این که برخلاف عقیده و از روى ترس و نفاق چنین حرفى را مى زدند. قرآن مى فرماید: (وَاللّهُ یَعلَمُ انَّک لَرَسوله;5 خدا مى داند که تو رسول او هستى), ولى شهادت مى دهد که منافقان دروغ مى گویند; یعنى آنان به این گفته خود ایمان و اعتقاد ندارند.
عوامل عدم راست گویى در نوجوانان
از آن جا که راستى و درستى در فطرت و طبیعت انسان ها به امانت گذاشته شده است, نیازى به علت یابى ندارد; مانند شیرینى عسل و شورى نمک که از ذات آن دو مى جوشد, ولى دروغ یک امر انحرافى و غیر طبیعى است. دروغ برخلاف وجدان و انسانیت است, فطرت و طبیعت هر انسانى از دروغ نفرت دارد. حتى شخصى که صادق نیست همواره احساس پستى و حقارت مى کند و از خودش بیزار است.ییکى از علل انحراف نوجوانان از راست گویى, تربیت نادرست خانوادگى است. طبیعى است هر کسى در زندگى اشتباهاتى دارد, نوجوان ها نیز از این قاعده مستثنا نیستند; بنابراین اگر اشتباهى کردند, ظرفى را شکستند, دیر به خانه آمدند یا نماز آنان قضا شد, نباید پدر و مادر و اولیا و مربیان به صورت خشونت آمیز با آنان برخورد کنند, زیرا گاهى بچه ها از ترس پدر و مادر به دروغ پناه مى آورند و اگر دروغ مایه نجات و پیشرفت آن ها شد به تدریج آن را ادامه مى دهند. در این گونه موارد باید نوجوانان را به راست گویى تشویق کرد; مثلاً گفت: فداى سرت که بشقاب را شکستى, ما هم وقتى نوجوان بودیم, از این نوع اشتباهات داشتیم, ولى درس عبرت مى گرفتیم تا تکرار نکنیم.الگوگیرى نادرست نوجوانان از پدر و مادر و بزرگ ترها, محیط آلوده, دوستان دروغ گو, شکست ها, محرومیت ها, تحقیرها, آموزش هاى غلط, موفقیت هاى نسبى دروغ گویان, عقب افتادگى راست گویان, آگاه نبودن از ضرر و زیان هاى مادى, معنوى, اقتصادى و اجتماعى دروغ, از جمله علل و عوامل انحراف نوجوانان از صداقت است. از طرفى تقویت راست گویى و بیان ارزش هاى آن, احترام به شخصیت افراد, ایجاد محیط امن در خانه, وفاى به عهد و… از جمله عواملى هستند که موجب گرایش نوجوانان به راست گویى مى شود.در این قسمت لازم است به چند نکته درباره خطرات دروغ گویى اشاره کنیم تا نوجوانان آگاهى بیشترى درباره آن پیدا کنند و هیچ وقت دست از راست گویى برندارند.امام على(ع) فرمود: (بزرگ ترین گناه در پیشگاه خداوند متعال, زبانى است که بسیار دروغ گوید.)6
امام حسن عسکرى(ع) مى فرماید: (تمام زشتى ها و گناهان در خانه بسته اى گذاشته شده که کلید آن, دروغ است.)7
اصولاً دروغ باعث مى شود که انسان در جامعه بى اعتبار شود به طورى که حتى مردم به سخنان راست او نیز اعتماد نخواهند کرد. چنین آدمى پیوسته نگران رسوایى خویش است, ولى راست گویى, توام با آرامش و اعتماد به نفس است. پیامبر(ص) فرمود: (از دروغ بپرهیزید که تحقیقاً آدمى را روسیاه مى کند.)8
راستى کن که راستان رستند در جهان راستان قوى دستند
مواردى که راست گویى جایز نیست
با این که در اسلام به راست گویى زیاد توصیه شده, اما گاهى راست گفتن حرام است. اگر سخن راست به دیگران زیان برساند, جایز نیست گفته شود. امام صادق(ع) فرمود: (هر مسلمانى که درباره مسلمان دیگر از او سوال کنند و او در مقام جواب, راست بگوید و بر اثر راست گویى او زیانى به دیگرى برسد, چنین فردى در پیشگاه خداوند دروغ گو محسوب مى شود; ولى اگر دروغى در حق او بازگو کند که در نتیجه سودى به او برسد, نزد خدا راست گو به حساب خواهد آمد.)9
از مجموع روایات برمى آید که راست گویى در سه مورد زشت است: 1. سخنى بگویى که بین دوستان, قهر و جدایى به وجود آورد و اختلافات را تشدید کند; 2. به مردى درباره همسرش چیزى بگویى که وى را به رنج آورد; 3. به کسى که سخنى براى تو بازگو مى کند بگویى: دروغ مى گویى.10به دلیل اهمیت راست گویى و آثار و نتایج آن در زندگى فردى و اجتماعى, موضوع پژوهش مقطع راهنمایى این شماره از مجله را (نوجوان و راست گویى) قرار دادیم تا مشترکان گرامى با کمک گیرى از منابع معرفى شده مقالات خود را در این زمینه تهیه و به آدرس مجله ارسال کنند.
محورهاى بحث:
1. مفهوم راستى و راست گویى.
2. راست گویى از دیدگاه قرآن و روایات.
3. آثار فردى و اجتماعى راست گویى.
4. ویژگى هاى انسان هاى راست گو.
5. انواع صداقت.
نوجوان و آداب اجتماعى اسلام
نوجوان و خانواده
با سپرى شدن دوران کودکى, دوره حساس نوجوانى آغاز مى گردد. روان شناسان از این دوره به دوران (طوفان و فشار) و انقلاب و سرکشى یاد کرده اند.1روح ناآرام و جوش و خروش نوجوانى و بروز احساسات هدایت نشده و نیازهاى گوناگون در این دوره حساس, ضرورت برنامه ریزى دقیق و اقدامات همه جانبه را براى یارى رساندن به نوجوانان نمایان مى سازد.
نهاد خانواده, مهم ترین نقش را در آموزش راه و رسم زندگى به نوجوانان و آماده کردن آنان براى ورود به اجتماع بر عهده دارد. این نهاد مى تواند با ایجاد فضایى مناسب و آرام و ارتباطى صمیمانه و دوستانه با نوجوانان و نیز آشنا شدن با روحیات, مشکلات و نقاط ضعف آنان, بهترین و مناسب ترین شیوه را در مقابله با مشکلات و سختى ها فرا روى آنان قرار دهد و اداب زندگى و هم زیستى مسالمت آمیز را به ایشان بیاموزد.اگر نوجوانان گاهى اوقات کارها و رفتارهاى ناشایستى انجام مى دهند و آداب اجتماعى را در جمع رعایت نمى کنند; مثلاً به دیگران خیره مى شوند, با دیگران درگوشى صحبت مى کنند, بدون علت مى خندند, به هنگام ورود افراد احترام نمى گذارند و از جا بلند نمى شوند, در محیط خانه آن طور که باید رعایت حال اعضا را نمى کنند, درب خانه یا در اتاق را محکم به هم مى زنند, صداى رادیو یا تلویزیون را بلند مى کنند, در حضور جمع آروغ مى زنند, خمیازه مى کشند و یا افراد را با اسم سبک صدا مى زنند, این ها همه ناشى از تربیت نادرست در خانه و خانواده است و همین نکته وظیفه والدین را در آموزش آداب صحیح زندگى به نوجوانان دو چندان مى کند.البته باید توجه داشت که فراهم آوردن شرایط مناسب براى زندگى و رشد فضایل انسانى در خانواده, بدون همکارى و مساعدت همه افراد, مخصوصاً فرزندان ممکن نخواهد بود. از این رو نوجوانان نیز وظیفه دارند با رعایت نکاتى خاص و آدابى ویژه, در این امر مهم با جدیّت تمام مشارکت کنند.برنامه ها و آدابى که اسلام براى فراهم آمدن فضاى مناسب براى زندگى ارائه مى دهد, با توجه به شان و منزلت و جایگاه هریک از ارکان خانواده متفاوت است و همین امر ما را بر آن مى دارد که قبل از بیان این آداب, با جایگاه هریک از ارکان خانواده آشنا شویم.
ارکان خانواده
1. جایگاه پدر: پدر در خانواده موقعیتى خاص دارد. او موسس, مدیر و مسئول خانواده است و هزینه زندگى, مسکن, خوراک, پوشاک و بسیارى از نیازهاى روحى, عاطفى و روانى سایر اعضا را نیز تامین مى کند.
مقام پدر به حدى والا است که رضایت او رضایت خدا دانسته شده2 و حق او در کنار حق خدا قرار گرفته است. قرآن کریم در مقام توصیه به انسان مى فرماید: (اُشکرلى ولوالدیک;3 شکرگزار من و شکرگزار پدر و مادر خود باش.)
ابراهیم بن شعیب مى گوید: به امام صادق عرض کردم: پدرم بسیار سالخورده و ضعیف شده و در صورتى که نیاز داشته باشد او را براى رفتن به جایى بر دوش مى کشم. امام فرمود: هرچه مى توانى این کار را انجام ده و لقمه را با دست خود در دهان او بگذار, چرا که این عمل, بهشت را نصیب تو خواهد کرد.)4
2. مقام مادر: شاید در نگاه اوّل مسئولیت مادر در امور مختلف خانواده به اندازه پدر جلوه نکند. اما شان و مقام او به مراتب والاتر از پدر است و این نکته را مى توان از بیانات و روایات مختلفى که پیشوایان ما در مسائل مختلف بیان کرده اند, به دست آورد.ابراهیم بن مهزم مى گوید: روزى از محضر امام صادق(ع) بیرون رفتم و به طرف منزلم آمدم, مادرم نیز با من بود. بین من و او درگیرى لفظى پیدا شد و من با تندى با او سخن گفتم. فردا صبح وقتى نمازم را خواندم و به حضور امام رسیدم, آن حضرت قبل از هر چیز از من پرسید: اى ابامهزم! چرا شب گذشته با مادرت تندى کردى؟! آیا نمى دانى که شکم او جایگاه تو بوده و دامنش پناهگاهت و سینه هایش ظرف هایى که از آن شیر مى نوشیدى؟ گفتم: آرى؟ حضرت فرمود: پس دیگر با او تندى مکن.)5ابن عباس از پیامبر اکرم نقل مى کند که فرمود: (من قبّل بین عینى اُمّه کان له ستراً من النار;6 هرکس بین دو چشم مادرش را ببوسد, این عمل پرده اى است بین او و آتش.)
کسى باشد پسندیده مرامش
مرنجان اى عزیز از خود پدر را
مکن از خودسرى با او خشونت
اگر خواهى سعادت در دو عالم
نمى گوید به جز خیر تو حرفى
اگر افتاده از پا, دست او گیر
ز فرزند, ار پدر راضى نباشد
جنان در زیر گام مادران است
3. نعمت فرزند: فرزند, حاصل ازدواج و میوه زندگى است. پیامبر گرامى اسلام(ص) فرمود: (براى هر درختى ثمرى است و میوه قلب, فرزند است.)7 و نیز فرمودند: (فرزند, حاصل عمر پدر است.8)مردان خدا, فرزند را هدیه الهى نامیده اند. حضرت ابراهیم خدا را سپاس مى گوید از آن رو که در کهن سالى به او فرزندى هم چون اسماعیل و اسحاق عطا کرد.9 حضرت زکریا در هنگام پیرى از خدا فرزندى طلب کرد که وارث او گردد.10 امام زین العابدین فرمود: (یکى از سعادت هاى انسان این است که فرزندانى داشته باشد که از آنان در زندگى کمک بگیرد.)11
آداب و مسئولیت ها
امور تاثیرگذار در ایجاد فضاى مناسب براى تربیت و رشد و بالندگى نوجوان در کانون گرم خانواده, فراوان است. ما در این بخش, متناسب با شان و منزلت هریک از اعضاى خانواده و با توجه به تعداد صفحات, به برخى از آن ها اشاره مى کنیم.
1. احترام به شخصیت اعضا
پایدارى و ثبات خانواده و ارزش مند ماندن آن, به شخصیت و مقام والاى یکایک اعضاى آن بستگى دارد. هرچه بر حرمت و شخصیت افراد خانواده افزوده گردد, اعتبار خانوادگى و شخصیت اجتماعى آنان افزایش مى یابد. کوچک ترین اختلال در شخصیت اجزاى خانواده, آن را در رسیدن به هدف هاى خود با مشکل روبرو مى کند و مسائل و مشکلات روانى فراوانى را براى فرزندان به وجود مى آورد.پدر یا مادرى که براى فرزند خود احترام قائل نیستند و کلماتى تحقیرآمیز مانند: بى ادب, بى آبرو, نفهم, بى تربیت, احمق و غیر آن, نثار فرزند خود مى کنند, هرگز نخواهند توانست در انجام وظیفه مهم خود یعنى نفوذ در فرزندان و تعلیم و تربیت آنان موفقیتى به دست آورند و شخصیت اجتماعى به آنان بدهند.
هم چنین, فرزندانى که بدون توجه به شخصیت و مقام والاى پدر و مادر, با دیدى تحقیرآمیز به آنان نگاه مى کنند و دیدگاه ها و دل سوزى هاى آنان را به تمسخر مى گیرند و با این عبارت ها و جملات که شما نماینده نسل گذشته هستید, احساسات ما را درک نمى کنید, همیشه به فکر خودتان هستید و مسائل ما را نمى فهمید و غیر آن, به پدر و مادر خود پرخاش مى کنند و شخصیت و حرمت آنان را مى شکنند, هرگز روى سعادت و خوش بختى را نخواهند دید و آثار زیان بار بى اعتبارى خانواده دامن گیر خود آنان خواهد شد.
اسلام, پاسدارى متقابل از حریم شخصیتى افراد خانواده را بر یکایک اعضاى آن واجب مى داند. اگر به فرزندان توصیه مى کند که: به پدر و مادر خود اُف نگویید12 و با فریاد زدن و واى گفتن و درشتى کردن آن ها را نرنجانید, جلوتر از آنان راه نروید, اسباب لعن و نفرین به آن ها را فراهم مسازید و در مجالس جلوتر از آنان منشینید و آن ها را به نام صدا نکنید,13 به پدر و مادر نیز درباره حفظ شخصیت فرزندان توصیه هاى فراوانى دارد. پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: (اکرموا اولادکم واحسنوا آدابهم;14 به فرزندان خود احترام کنید و آداب نیک را به آنان بیاموزید.)
بهترین تعبیر در این زمینه, در سخنان گهربار آن حضرت وجود دارد در حدیثى مى فرماید: (الولد سید سبع سنین و عبد سبع سنین و وزیر سبع سنین;15 فرزند در هفت سال اول, سید و آقاى پدر و مادر است [هرچه خواست به او مى دهند و نیازهایش را برآورده مى کنند] و در هفت سال دوم, بنده و فرمان بر است و در هفت سال سوم, وزیر و مشاور آنان مى باشد.)
رسول اکرم(ص) با به کار بردن کلمه وزیر, از یک طرف به استقلال جویى, حفظ شخصیت و مقام و منزلت نوجوان اشاره کرده و او را صاحب راى و داراى مسئولیت دانسته (و از طرف دیگر به پدر و مادر فهمانده است که با جوان امروز همانند بچه دیروز رفتار نکنید و با او آمرانه سخن نگویید و با تندى و خشونت, شخصیتش را تحقیر ننمایید. بچه, دیروز بنده و مطیع شما بوده و [امروز که جوان است] وزیر و مشاور شما است. در صورتى که پدران و مادران به خواهش طبیعى جوانان توجه کنند و دستور رسول اکرم(ص) را عملاً به کار بندند, فرزندانشان با شخصیت و متکى به نفس بار مى آیند و در آینده انسان هایى مستقل و با اراده و افرادى مفید و با ارزش خواهند بود و جامعه از وجودشان به شایستگى بهره مند مى گردد.)16
2. ایجاد فضاى مشورتى
ییکى دیگر از وظایف اعضاى خانواده, توجه به اصل مشورت و هم فکرى در اداره زندگى خانوادگى است. پدر و مادر و فرزند باید در سامان بخشیدن به امور زندگى و تنظیم برنامه ها و تصمیم گیرى ها از این امر مهم استفاده کنند. تحکم و زورگویى و امر و نهى هاى یک طرفه و رفتارهاى تحقیرآمیز, صفا و صمیمیت و رفاقت و دوستى را از محیط خانه دور مى کند.
در خانواده اى که پدر به همه اعضاى خانه زور مى گوید, هرکس که با نظر و میل او موافق نباشد, محکوم است و به دیگران فرصت اظهارنظر نمى دهد; رفاقت و دوستى بین اعضا ایجاد نخواهد شد. در واقع پدر در حکم سالارى است که دیگران باید بى چون و چرا از او اطاعت کنند.
هم چنین در خانواده اى که مادر مستبد و خودراى است, خودسرانه زندگى را اداره مى کند و به نظرهاى دیگر اعضاى خانواده اهمیتى نمى دهد; محبت و صمیمیت از آن خانه رخت برمى بندد و ناراحتى و نگرانى جاى گزین آن مى شود.
و نیز در خانواده اى که فرزند همه کاره است و فقط دستورات او باید اجرا شود و خواست و نظر پدر و مادر براى او ارزش و بهایى ندارد; تعادل و تناسب در خانواده از بین مى رود و شان و شخصیت پدر و مادر لگدمال مى شود. طبیعى است که این قبیل خانواده ها متعادل و مناسب زندگى نمى باشند.
اعضاى خانواده به جاى برخوردهاى تحکم آمیز و امر و نهى هاى لجاجت برانگیز و رفتارهاى نامناسب و تحقیرآمیز, باید با یک دیگر مشورت و هم فکرى کنند و مسائل و مشکلات خود را بدین طریق حل و فصل نمایند.
نوجوانان عزیز باید متوجه باشند که هرچند بزرگ شده اند و قد و قواره پیدا کرده اند و مى توانند برخى مسائل را درک کنند, اما فراموش نکنند که هنوز از نظر فکرى و روانى رشد کافى ندارند و در راه زندگى و مواجهه با مشکلات و نیز انتخاب دوست یا شریک زندگى و بسیارى از امور دیگر به کمک والدین و هدایت آنان نیازمند مى باشند و باید از نظرات و اندوخته هاى آنان استفاده کنند. البته والدین باید در خانواده چنین فضایى را ایجاد کنند که فرزندانشان دوستانه و بدون ترس و خجالت مسائل و مشکلات خود را بیان کنند. پدران و مادران اندوخته هاى با ارزش و فراوانى دارند که فرزندان مى توانند با صرف چند دقیقه از وقت خود به آن دست یابند و در زندگى از آن بهره مند شوند.
امیرمومنان على(ع) مى فرماید: (علیک بمجالسه اصحاب التجارب فانها تقوم علیهم باغلى الغلاء وتاخذها منهم بارخص الرخص;17 با افراد آزموده و صاحب تجربه هم نشین باش, چرا که آنان تجربه ها را با گران ترین بها به دست آورده اند و تو آن متاع گران قیمت را با ارزان ترین قیمت به دست مى آورى.)
پدر و مادرانى که در کمال صداقت و یک رنگى و ضمن احترام به شخصیت نوجوانانشان با آنان مشورت مى کنند و در امور خانه از فکر و نظرشان استفاده مى کنند و آمرانه با آن ها سخن نمى گویند, این عمل آن ها موجب خواهد شد که نوجوانان نیز به والدین خود احترام بگذارند و با آنان مشورت کنند, اسرار زندگى خود را با ایشان در میان بگذارند و از راهنمایى هاى آنان استفاده کنند. در چنین خانواده هایى نوجوانان احساس مى کنند عضوى از خانواده هستند و به نظرهاى آنان توجه مى شود. بنابراین از بسیارى انحرافات ناشى از کمبودهاى عاطفى و شخصیتى هم چون احساس حقارت ها, کینه جویى ها و یا خشونت و فرار و گریز از خانه در امان مى مانند.
3. تقارن بین دو نسل
در یک خانواده صاحب فرزند, دو نسل وجود دارد: پدر و مادر که از نسل گذشته هستند و فرزندان که نسل جدید را تشکیل مى دهند.
در زمان هاى گذشته که مردم با ماشین و پیش رفت هاى صنعتى و تحولات عجیب و غریب اجتماعى و فرهنگى عصر ما روبرو نبودند, وجود دو نسل در یک خانواده مشکل ساز نبود و هر دو نسل در کنار یک دیگر بدون اختلافى محسوس زندگى مى کردند, اما در این عصر (که عصر سرعت نام گرفته است, پیش رفت صنعت و تکنولوژى سبب شده است که صحنه هاى زندگى پیوسته تغییر کنند و مسائل جدیدى با خود به همراه آورند)18 و همین امر, تضاد و اختلاف بین دو نسل را تشدید کرده است.
(طبع جوان, نوخواه است و به هر چیز تازه علاقه دارد. جوان به دنبال افکار جدید و نظریه هاى نو مى رود, کتاب هایى که حرف هاى تازه داشته باشد مى خواند, در جست وجوى اخلاق و آداب نو است, مى خواهد به سبک نو بنویسد و با لغات نو حرف بزند, شعر نو و نقاشى نو را دوست دارد, مایل است آرایش مو و سیمایش, دوخت کفش و لباسش, ساختمان خانه و اثاث اتاقش و خلاصه همه چیزش نو و تازه باشد.
[اما] طبع کهن سال, خواستار سنن و آداب دیرین است و به چیزهاى تازه بى علاقه است, میل دارد همه چیز در جاى خود باقى بماند, روش زندگى تغییر نکند, آداب و رسوم عوض نشود, در شئون مختلف اجتماعى دگرگونى پدید نیاید و تمام امور بر وفق گذشته و آن طور که عادت کرده است, جریان داشته باشد.)19
این دو نگرش مشکلى است که کم و بیش در اکثر خانواده ها وجود دارد. خردمندانه ترین راه براى درمان این مشکل بزرگ, تقارن و نزدیک شدن دو نسل از طریق گفت وگوهاى صمیمانه و شناخت واقعیت هاى زمان و شرایط حاکم بر محیط زندگى است.
گفت وگو و ارتباط صمیمانه بین والدین و فرزندان, آن ها را به درک شرایط زمان و خواسته ها, حساسیت ها و افکار و اندیشه هاى یک دیگر آگاه مى کند و بیگانگى را از میان آنان برطرف کرده و آن دو را به هم نزدیک مى کند.
پدر و مادرى که به شرایط زمان فرزندان خود آگاهند, هرگز آنان را با شرایط روزگارى که خود در آن زندگى مى کرده اند, مقایسه نمى کنند. حضرت على(ع) مى فرماید: (لاتقسروا اولادکم على آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم;20 آداب و رسوم زمان خود را به فرزندانتان تحمیل نکنید, چرا که آنان براى زمانى غیر از زمان شما آفریده شده اند.)
استاد شهید مرتضى مطهرى(ره) با بهره گیرى از حدیث یاد شده در این باره مى فرماید: (انسان نباید بچه اش را همیشه به آدابى که خود دارد, مودب کند. در زمانى که تو بودى, ادب تو اقتضا مى کرد که نوشتن را بیاموزى, اما بعدها ماشین تحریر و ماشین پلى کپى پیدا شد. تو خودت خط نوشتن را بلد بودى, در زمان بعد, دیگر نوشتنِ تنها کافى نیست, باید ماشین کردن [حروف نگارى] را هم بلد بود. در زمان جناب عالى وسیله حمل و نقل, اسب بود و شما مى بایست اسب سوارى یاد مى گرفتى, اما در این زمان, رانندگى لازم است. در زمان تو این هنر وجود نداشت ولى در زمانى که بچه ات مى خواهد زندگى کند, دیگر اسب سوارى معنا ندارد, باید به او رانندگى یاد بدهى. این جا نباید کج سلیقگى به خرج داد و گفت: همان کارى را که من مى دانم باید بچه من هم انجام بدهد.)21
پدر و مادر وظیفه دارند با نوجوانانشان به مقتضاى سن آنان رفتار کنند و نیازها و احساسات و شرایط حاکم بر محیط زندگى آنان را درک کنند و برنامه هاى روزمره خود و نوجوانان را براساس آن تنظیم نمایند.
از طرفى نوجوانان گرامى نیز باید بدانند که در زمان هاى گذشته امکانات رفاهى و شرایط تحصیل براى همه فراهم نبوده است و بعضى والدین آن طور که باید با فرهنگِ رفتار با نوجوانان و مسائل و خواسته هاى آنان آشنا نیستند, اما در عین حال با آن وضعیت و در آن شرایط سخت فرزندان خود را بزرگ کرده اند و در راه رشد و تربیت آنان در حد توان خود, خون دل ها خورده و رنج ها برده اند. پاس دارى و شکرگزارى از رنج ها و مشقت هاى آنان مى طلبد که نوجوانان با درک واقعیت ها و در نظر گرفتن خواسته ها و دیدگاه هاى والدین, برنامه هاى خود را تنظیم کنند و اگر احیاناً لغزش یا اشتباه و یا رفتار تندى از آنان مشاهده کردند, چشم پوشى کرده و ضمن احترام به شخصیت و مقام و منزلت آنان, با خونسردى و ملایمت و بدون این که آزرده خاطر گردند خواسته هاى خود را با آنان در میان گذاشته و به کمک بحث و گفت وگوهاى صمیمانه دیدگاه هاى خود را به هم نزدیک ساخته و به توافق برسند.

4. آراستگى و نظم در خانواده
یکى از مسئولیت هاى مهم اعضاى خانواده, رعایت نظم است. هریک از افراد خانواده باید براى رعایت حال دیگر اعضا, کارهاى خود را منظم و در وقت مخصوص انجام دهد. در خانواده اى که نظم حاکم است, آرامش و صفا و صمیمیت برقرار است و همه افراد بدون نگرانى و ناراحتى و بدون این که مزاحمتى براى دیگران به وجود آورند, کارهاى خود را انجام مى دهند.
نظم, نشان دهنده پاى بندى انسان به مقررات و برنامه هاى زندگى است و در موفقیت انسان بسیار تاثیر دارد. برعکس, بى نظمى هر یک از اعضاى خانواده, موجبات نگرانى و ناراحتى دیگران را نیز فراهم مى کند. امیر مومنان على(ع) به دو فرزند عزیزش امام حسن و امام حسین ـ علیهما السلام ـ مى فرماید: (اوصیکما وجمیع ولدى واهلى ومن بلغه کتابى بتقوى الله ونظم امرکم;22 شما و همه فرزندانم و خاندانم و هرکس را که نامه ام به او مى رسد, به تقواى الهى و نظم در امور سفارش مى کنم.)
ییکى از نقاط مهم و برجسته زندگى مردان بزرگ, نظم و آراستگى آن ها است. درباره امام خمینى(ره) نوشته اند: امام در عین پر کارى و تلاش مداوم, بسیار منظم بودند. در واقع یکى از اساسى ترین رموز موفقیت امام در زندگى, نظم او بود. اهل منزل امام, زندگى ایشان را به صورت یک ساعت اتوماتیک و خودکار درک کرده بودند و از این رو دستورالعمل کارشان را از روى کار امام منظم مى کردند. دقیقاً مى دانستند که امام چه ساعتى مى خوابند, چه ساعتى بیدار مى شوند, کى باید چاى بخورند و چه زمانى براى ملاقات بیرون مى آیند. هنگامى که امام در نجف بودند, طلاب ساعت هاى خود را از روى کارهاى امام تنظیم مى کردند. آن ها دقیقاً مى دانستند امام چه ساعتى به حرم مى روند و چه ساعتى در درس حاضر مى شوند.
5. تقسیم کار
در هر خانه, کارهاى مختلفى وجود دارد; کسب درآمد, خرید نیازهاى زندگى, پخت وپز, نظافت و بسیارى از مسائل دیگر. طبیعى است که انجام این امور به دست یک نفر بسیار طاقت فرسا و شاید غیرممکن است و باید با تقسیم کار, نیازهاى مختلف خانواده را تامین کرد. از این رو هریک از اعضاى خانواده باید متناسب با شان و منزلت و ذوق و سلیقه و هنر و توان خود, بارى از زندگى را بر دوش گیرند.
کار در خانه مخصوصاً براى نوجوانان عزیز بسیار حایز اهمیت است, چرا که آنان مى توانند علاوه بر مشارکت فعال در اداره خانه, از مهارت هاى لازم نیز براى اداره زندگى مستقل خود به هنگام ازدواج و تشکیل خانواده بهره مند شوند.
درباره لزوم مشارکت نوجوانان در کارهاى خانه داستان زیبایى از سیره امام على(ع) وارد شده است, که بیان آن سودمند است.(مردى با پسرش به عنوان مهمان, بر على(ع) وارد شدند. على(ع) با اکرام و احترام بسیار, آن ها را در صدر مجلس نشانید و خودش روبروى آن ها نشست. موقع صرف غذا رسید. غذا آوردند و صرف شد. بعد از غذا, قنبر, غلام معروف على حوله اى و تشتى و ابریقى [آفتابه اى] براى دست شویى آورد. على(ع) آن ها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مهمان را بشوید. مهمان خود را عقب کشید و گفت: مگر چنین چیزى ممکن است که من دست هایم را بگیرم و شما بشویید!
على(ع) فرمود: برادر تو, از سر تو است, از تو جدا نیست. مى خواهد عهده دار خدمت تو بشود, در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد, چرا مى خواهى مانع کار ثوابى بشوى؟
باز هم آن مرد امتناع کرد. آخر او را قسم داد که من مى خواهم به شرف خدمت برادر مومن نایل گردم, مانع کار من مشو. مهمان با حالت شرمندگى حاضر شد.
على(ع) فرمود: خواهش مى کنم دست خود را درست و کامل بشوى. همان طورى که اگر قنبر مى خواست دستت را بشوید مى شستى, خجالت و تعارف را کنار بگذار.
همین که از شستن دست مهمان فارغ شد, به پسر برومند خود, محمد بن حنفیه گفت: دست پسر را تو بشوى. من که پدر تو هستم, دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوى. اگر پدر این پسر در این جا نمى بود و تنها خود این پسر مهمان ما بود, من خودم دستش را مى شستم, اما خداوند دوست دارد آن جا که پدر و پسرى هر دو حاضرند, بین آن ها در احترامات فرق گذاشته شود. محمد به امر پدر برخاست و دست پسر مهمان را شست. امام عسکرى(ع) وقتى که این داستان را نقل کرد, فرمود: شیعه حقیقى باید این طور باشد.)23
6. صمیمیت و دوستى بین اعضا
ییکى از مهم ترین وظایف اعضاى خانواده, ایجاد فضاى دوستى و محیطى آکنده از مهر و محبت در محیط زندگى خانوادگى است.رابطه نسبى و خویشاوندى و رابطه دینى و مذهبى بین افراد در خانواده هاى مسلمان و یا غیر مسلمان که از آیین و مذهبى مشخص پیروى مى کنند, دو عامل بسیار مهم در پیوند و اتصال اعضاى خانواده به یک دیگر به شمار مى روند. این رابطه خویشاوندى و دینى, علاوه بر عنوان پدر, مادر, فرزند و یا خواهر و برادر بودن, عنوان دوست را نیز براى هریک از افراد خانواده به ارمغان مى آورد و سبب مى شود پدر و مادر دوستِ فرزندان خود باشند و فرزندان نیز علاوه بر این که با یک دیگر دوست هستند, پدر و مادر خود را نیز دوست خود بدانند و مانند دوستانى صمیمى, هم دل و همراه و مددکار یک دیگر باشند و به کمک والدین خود, بسیارى از مشکلات خانوادگى و نگرانى ها و ناهنجارى هاى اجتماعى و ناراحتى هاى روحى و روانى خویش را برطرف کنند.
از این رو شایسته است هریک از افراد خانواده براى ایجاد فضاى دوستى همراه با صفا و صمیمیت در محیط خانه تلاش کنند و از عوامل دشمنى زا که احساس حقارت, کینه جویى, بدخواهى و رقابت هاى ناسالم را به دنبال دارد, پرهیز نمایند.
پدران و مادرانى که چند فرزند دارند, لازم است در طرز رفتار و کیفیت احترام به فرزندان خود, شخصیت همه آنان را در نظر گرفته و به طور عادلانه با آنان رفتار نمایند, چرا که تبعیض و پایمال کردن حقوق فرزندان حتى از سوى پدر و مادر, بى عدالتى و ظلم شمرده مى شود و موجب عذاب شدید است.
روزى پدرى با دو فرزند خود به محضر پیامبر اکرم رسید. یکى از فرزندان خود را بوسید و به فرزند دیگر اعتنا نکرد. پیغمبر وقتى این رفتار نادرست را مشاهده کرد به او فرمود: چرا با فرزندان خود به طور مساوى رفتار نمى کنى؟ و بعد فرمود: (اعدلو بین اولادکم کما تحبون ان یعدلوا بینکم;24 بین فرزندانتان با عدالت رفتار کنید, همان طور که دوست دارید مردم بین شما به عدل و داد رفتار کنند.)
اگر پدر یا مادرى به هر دلیل از جمله: جمال و کمال و لیاقت یکى از فرزندان خود یا به دلیل این که تنها یک دختر دارد و چند پسر و یا بالعکس, به این فرزند علاقه و محبت بیشتر دارد, هرگز نباید این علاقه و محبت باطنى را آشکار کند, به این دلیل که اولاً تساوى بین فرزندان را رعایت کرده باشد و ثانیاً موجبات حسادت و بدبینى سایر فرزندان را به فرزند مورد احترام فراهم نکند. در چنین مواقعى چه بسا لازم باشد پدر و مادر با تدبیرى خاص, ضعف و ناکارآمدى فرزندان دیگر را جبران نماید تا دوستى بین آنان پایدار بماند.25
امام صادق(ع) از پدر گرامى خود حضرت باقر(ع) نقل مى کند که فرمود: به خدا قسم, رفتار من با بعضى از فرزندانم از روى بى میلى و زورى است. او را روى زانوى خود مى نشانم, محبت بسیار مى کنم, از وى شکرگزارى و قدردانى مى نمایم, با آن که فرزند دیگر من لایق این همه احترام و محبت است. به این کار تن مى دهم, به سایر برادرانش بیش از حد احترام مى کنم, براى این که فرزند شایسته ام از شر آنان در امان باشد, براى این که اینان با فرزند عزیز من رفتارى را که برادران یوسف با یوسف انجام دادند, انجام ندهند.)26
در خانواده اى که بیش از یک فرزند وجود دارد, خواهران و برادران باید از مسائلى که دوستى بین آنان را نابود مى کند, پرهیز کنند. اگر در جمع خانواده دوستى حکم فرما باشد, افراد به هم بدبین نیستند, حسادت نمى ورزند, به جاى رقابت با هم رفیقند, یار و مددکار یک دیرند و بزرگ به کوچک ترحم مى کند و کوچک به بزرگ احترام مى گذارد.
برادر, خواهر را فردى دل سوز و با عاطفه مى داند و از محبت و دل سوزى هاى او در زمان دل تنگى و خستگى و تنهایى بهره مى برد. خواهر نیز برادر را بازویى پر توان و قوى مى بیند و در سختى ها و گرفتارى ها از حمایت هاى او بهره مند مى شود.
خداست یار کسانى که یار یک دیگرند
شریک شادى و اندوه و رنج و راحت هم
اثر تیرگى شب به کلبه هاشان نیست
نمى کنند دریغ از مساعدت در کار
قلوب اهل محبت بود به هم نزدیک
بعد از خانه, دومین محل فعالیت و رشد و تربیت نوجوان, مدرسه است که معمولاً ارزش مندترین لحظات و شاداب ترین ساعات یک نوجوان در آن سپرى مى شود.
مدرسه, شکل دهنده و سازنده فرداى نسل جدید ما است و همان طور که خواندن و نوشتن و حساب و هندسه و تاریخ و جغرافى و فیزیک و شیمى و مهارت هاى لازم را آموزش مى دهد, آداب زندگى و نیازهاى معنوى ـ اجتماعى زندگى فردا را نیز به نوجوان مى آموزد. در حقیقت, شکل و نوع جامعه فرداى نوجوانان ما ابتدا در خانه و آن گاه در مدرسه ترسیم مى شود.
تمام حرکات و رفتار و میزان قدرت افراد در کنترل احساسات و غرایز و هم گامى و همراهى با هم نوعان و برخوردارى از یک زندگى با نشاط و شرافت مندانه و یا خداى ناکرده رفتارهاى ضد اجتماعى و قانون شکنى ها و بى بندوبارى ها, همه در گرو آموزش و تربیت و قالبى است که خانه و مدرسه براى نوجوانان ما ترسیم مى کنند. بى دلیل نیست که (ویکتور هوگو) مى گوید: (هر مدرسه اى که دایر مى گردد, درِ زندانى بسته مى شود.)1
مدرسه مى تواند در راستاى انجام رسالت خویش یعنى انسان سازى, با برنامه هاى متنوع و سازنده, فراهم کردن تسهیلات ورزشى, هنرى و تفریحى, از بسیارى جرایم و خلاف کارى ها جلوگیرى کند. هم چنان که اگر به وظیفه خود یعنى تعلیم و تربیت عمل نکند و فقط به علم آموزى بپردازد, خسارت آفرین و زیان بار خواهد شد.
(چو دزدى با چراغ آید گزیده تر برد کالا).

با توجه به این نقش مهم و اساسى, ما در این برنامه بحث نوجوان و مدرسه را مطرح کرده و در صددیم آداب نوجوان در مدرسه را بیان کنیم. اما قبل از آن به یک نکته اشاره مى کنیم:
هم آهنگى بین خانه و مدرسه
همان طور که گفته شد, مسئولیت تربیت و آماده سازى نوجوان براى ورود به اجتماع, مسئولیتى است مشترک بین مدرسه و خانواده. هریک از این دو نهاد مقدس موظفند که با شناخت دقیق هدف ها و دیدگاه ها و نوع حساسیت هاى یک دیگر به طور هم آهنگ عمل کرده و از اقدامات تنش زا و مخرب پرهیز نمایند.
اگر مدرسه به نوعى از پوشش محصلان عکس العمل نشان مى دهد و یا در ارتباط با آرایش و نوع حجاب و موى سر و شکل ظاهرى دانش آموزان برنامه ویژه اى ارائه مى دهد, باید ضمن تطبیق آن با فرهنگ و ارزش هاى مورد قبول جامعه, علاوه بر توجیه دانش آموزان, والدین آنان را نیز از تصمیمات خود باخبر سازند تا با مخالفت و عدم هم آهنگى آنان روبرو نشوند.
(اگر این هم آهنگى با مدرسه نباشد و والدین برنامه هایى مخالف برنامه هاى تربیتى مدرسه در پیش گیرند [و یا به نحوى با تصمیمات و برنامه هاى مدرسه به مخالفت بپردازند], فرزندان آن ها دچار تضاد مى شوند و در انتخاب راه صحیح سرگردان خواهند شد.)2
مثلاً در یک مسئله به ظاهر کوچک یعنى کوتاه کردن موى سر, اگر نوجوان با دو دستور متضاد, یکى از سوى مربى مبنى بر کوتاه کردن مو و دیگرى از سوى والدین مبنى بر کوتاه نکردن آن, روبرو شود, چه اتفاقى رخ خواهد داد؟!
اگر دستور پدر و مادر را اطاعت کند, با مربى مخالفت کرده است و اگر سر را کوتاه کند, خواست والدین را نادیده گرفته است و چه بسا این سردرگمى باعث سست شدن پایه هاى ایمان نوجوان به مربى و والدین خواهد شد و او را به سرپیچى از فرمان هاى دیگر تشویق خواهد کرد. مخصوصاً اگر این دو دستور جنبه دینى به خود گرفته باشد, بر حیرت و سرگردانى نوجوان خواهد افزود و او را به ارزش هاى دینى نیز بى تفاوت خواهد ساخت.
بنابراین هم آهنگى بین والدین و مربیان در مدرسه, امرى حیاتى است که باید به آن توجه داشت و به دلیل همین اهمیت است که انجمن اولیا و مربیان در مدارس دایر گشته است.
نوجوان پس از ورود به مدرسه با سه موضوع روبرو است: 1. معلم; 2. کلاس و هم کلاسى; 3. محیط مدرسه.
ما در ادامه به تناسب بحث و با توجه به تعداد صفحات به برخى از وظایف و آداب نوجوان در رابطه با عناوین یاد شده اشاره مى کنیم.
1ـ معلم
معلم خوب هم چون پدرى است روحانى که تربیت و پاس دارى از ارزش ها و انتقال تجربه ها و آموخته هاى خود را به نسل جدید بر عهده دارد; هم چنان که ترسیم شکل زندگى اجتماعى و نوع رفتار نوجوان و دانش آموز نیز با او است. مقام و منزلت معلم به قدرى والا است که هرگز نمى توان آن را با سایر مقامات مقایسه کرد.
استاد شهید مرتضى مطهرى(ره) درباره مقام معلم مى نویسد:
(دانشمند بزرگ اسلامى, سید رضى(ره) که جمع کننده نهج البلاغه است, به مناعت و عزت نفس معروف است. در همه عمر از کسى چیزى قبول نکرد و حتى روزى که پدرش چیزى به او هدیه کرد, نپذیرفت تا آن که اتفاق افتاد که یکى از استادان و معلمان وى کتابى یا چیز دیگرى به او اهدا کرد. ابتدا خواست نپذیرد و چنین عذر آورد که در همه عمر از احدى چیزى نپذیرفته ام و حتى زیر بار منت پدرم نیز نرفته ام.
استاد گفت: مگر نمى دانى که در اسلام حق استاد و معلم از حق پدر بالاتر است؟ در مقابل این منطق, سید رضى نتوانست مقاومت کند و ناچار پذیرفت. علم در ذات خود شریف است. فراگرفتن علم, عبادت و طاعت است. تعلیم دادن و یاد دادن به شاگردان بالاترین عبادت ها است. حق استاد و معلم و راهنما از هر حقى بزرگ تر و بالاتر است.)3
امام حسن عسکرى(ع) فرمود:
جوانى, مردى را خدمت امام سجاد(ع) آورد و گفت: او قاتل پدر من است و آن مرد به قتل اعتراف کرد. چون حکم به قصاص کردند, از آن جوان درخواست عفو کرد تا خداوند به او پاداش عظیم دهد.
گویا جوان راضى به گذشت نبود. امام سجاد(ع) به او که استحقاق قصاص خون پدر را داشت, گفت: اگر این مرد بر گردن تو حقى دارد, در مقابل آن از گناه او بگذر. جوان گفت: اى فرزند رسول خدا, او بر گردن من حق دارد, ولى ارزش آن به قدرى نیست که براى آن از خون پدرم گذشت کنم….
امام پرسید: او چه حقى بر گردن تو دارد؟ گفت: او اصول دین (توحید, نبوت و امامت) را به من آموخته است; او معلم من است. امام فرمود: چگونه این حق با خون پدر تو برابرى نمى کند؟! به خدا سوگند, این حق با خون همه انسان ها از اول تا آخر, جز خون پیامبران و امامان(علیهم السلام) برابرى مى کند….
جوان گفت: آرى چنین است. امام سجاد به قاتل پیش نهاد کرد که او ثواب کار آموزشى خود را به ایشان دهد تا امام دیه مقتول را بپردازد و از قصاص رهایى یابد. قاتل گفت: اى فرزند رسول خدا, من به پاداش این عمل نیازمندترم و شما از آن بى نیازید, چرا که من گناهان بزرگى دارم….
امام پرسید: آیا اگر تسلیم مرگ شوى براى تو بهتر است از این که از ثواب این آموزش بگذرى؟ او گفت: آرى, اى فرزند رسول خدا.
داستان ادامه مى یابد تا آن جا که حضرت مى فرماید: اى جوان, یا تو از قاتل به دلیل کار نیکش بگذر تا من حدیثى در فضیلت رسول خدا براى تو نقل کنم که از همه دنیا برایت بهتر است و یا من دیه قتل پدر را به تو مى دهم و آن حدیث را براى او نقل مى کنم.
جوان گفت: اى فرزند رسول خدا! من بدون دیه و بدون هیچ چیز دیگر فقط و فقط براى خدا و درخواست تو از او گذشتم.4
و بدین سان, امام شان و منزلت و مقام معلم را بیان کرد.
در سخنان بزرگان دین درباره احترام به مقام و مرتبه معلم وظیفه شناس توصیه هاى فراوانى آمده است که ما در این بخش به دو مورد آن اشاره مى کنیم:
1. تواضع و فروتنى:
تواضع و خاکسارى در برابر استاد, از صفات پسندیده یک دانش آموز به شمار مى رود. این خلق و خوى پسندیده علاوه بر بزرگ داشت مقام معلم, راه را براى کسب علم و معرفتِ بیشتر براى او فراهم مى سازد.
نوجوانِ متواضع چون خود را در برابر استاد بزرگ نمى بیند, به راحتى و با عشق و علاقه فراوان به درس استاد گوش فرا مى دهد و از محضر او کسب فیض مى کند و بر عزت و سربلندى خود مى افزاید. (اظهار ذلت و خاکسارى در برابر استاد, نوعى عزت و سرفرازى است. خضوع شاگرد در برابر استاد, افتخارى است براى او و تواضعش موجب رفعت و بلندپایگى او مى گردد.
افتـادگـى آمـوز اگـر طالـب فیضـى هرگز نخورد آب زمینى که بلند است
امام صادق(ع) در روایتى فرمود: (تواضعوا لمن طلبتم منه العلم;5 در برابر کسى که از او دانش مى آموزید, فروتن باشید.)
پیامبر گرامى اسلام(ص) مى فرماید: (اگر کسى به شخصى مسئله اى را بیاموزد, زمام اختیار و مالکیت او را به دست مى آورد. پرسیدند: حتى آیا مى تواند همانند برده او را خرید و فروش کند؟ فرمود: نه, لکن مى تواند به او فرمان دهد و امر و نهى نماید.)6
البته باید توجه داشت که تواضع و فروتنى در مسائل آموزشى, موضوعى است دوطرفه, و معلمى که به امر تعلیم و تربیت مشغول است نیز باید به این صفت آراسته باشد; زیرا خیر و برکت رساندن به دیگران از راه تکبر و خود بزرگ بینى مشکل است. درختان پر میوه براى بهره بردارى دیگران, شاخ و برگ خود را فرو نمى نهند, برخلاف درخت هاى بى ثمر ـ هم چون چنار ـ که سر بر آسمان دارند.
تواضع کند هوش مند گزین
نهد شاخ پرمیوه سر بر زمین
در روایت آمده است: عیسى بن مریم به یاران خود فرمود: اى یاران پاک من, نیاز و حاجتى را با شما در میان مى گذارم و مى خواهم که آن را برآورده سازید. عرض کردند: یا روح الله, حاجت و نیاز شما برآورده است. حضرت از جا برخاست و پاهاى یاران خود را شست وشو داد. آنان به عیسى عرض کردند: روا و شایسته تر آن بود که ما پاهاى شما را شست وشو مى دادیم. فرمود: سزاوارترین مردم در خدمت به مردم, خودِ عالم و دانشمند است و آن گاه فرمود: یگانه هدف من در دست زدن به این کار, این بود که با اظهار تواضع خود نسبت به شما, شما را هشدار دهم که به نوبه خود پس از من مانند من به مردم اظهار تواضع و فروتنى کنید. حضرت عیسى پس از آن فرمود: علم و حکمت با تواضع و فروتنى سامان مى یابد و آباد مى گردد, نه با تکبر و خود بزرگ بینى. زراعت در زمین نرم و هموار مى روید و نه در کوه ها و زمین هاى بلند و برافراشته.7
2ـ رعایت ادب در برابر معلم:
رعایت ادب و نزاکت در برابر معلم از جمله وظایف بسیار مهم و اساسى نوجوان است. او باید در مراحل مختلف, از آغاز ورود معلم به کلاس تا پایان ساعت کارى مدرسه در طول سال و حتى سال هاى بعد, مقام او را پاس دارد و از انجام هر کارى که با شان و منزلت معلم ناسازگار است و به نحوى او را تضعیف و یا خداى ناکرده تحقیر مى کند, خوددارى نماید.
امور مورد نظر در این زمینه فراوان است. ما در این قسمت به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:
الف) حاضر شدن در کلاس درس پیش از حضور استاد و آماده شدن براى استقبال از او;
ب) بلند شدن هنگام ورود استاد به کلاس و یا فرستادن صلوات;
ج) مخاطب قرار دادن استاد با الفاظ مناسب; مانند: شما, فرمودید, آقا, استاد;
د) آراستن ظاهر به هنگام ایستادن در مقابل معلم و یا گوش دادن به سخنان او و پرهیز از امور ناشایست; مانند: تکیه دادن, آستین ها را بالا زدن, انگشت در بینى کردن, دست زدن به پهلو هنگام ایستادن, به این سو و آن سو نگاه کردن هنگام گفت وگو با استاد, دهان باز کردن و خمیازه کشیدن, با دکمه هاى لباس بازى کردن, به صدا درآوردن انگشتان دست, پرت کردن آب دهان و یا بینى به بیرون, آروغ زدن و غیر آن;
هـ) اجازه گرفتن براى ورود به جلسه خصوصى استاد;
و) استفاده نکردن از کلمات تحقیرآمیز و متداول بین مردم; مانند: فهمیدى, چته, شنیدى, مرد حسابى;
ز) صدا نکردن استاد از راه دور;
ح) پیش دستى نکردن در پاسخ به پرسش هاى دیگران از استاد;
ط) هنگام همراهى با معلم,جلوتر از او راه نرفتن.8
در زمینه حقوق معلم و آدابى که باید در برابر او رعایت کرد, حدیث جالب و آموزنده اى وجود دارد که در پایان این بخش آن را با هم مرور مى کنیم:
امام صادق(ع) فرمود: حضرت على(ع) مى فرمود: (از حقوق معلم این است که زیاد از او نپرسى, لباس او را نگیرى, هنگامى که بر او وارد مى شوى و نزد او عده اى نشسته اند, بر همگى یک سلام بدهى و بر او یک سلام خصوصى, در مقابل او بنشین, پشت سر او منشین, با چشم و دست به او اشاره نکن, در مقابل او مگو که فلانى چنین گفت و فلانى چنین [اقوال و نظریه هاى مخالف را نزد او ذکر نکن و به رخ او نکش], با نشستن زیاد نزد او, وى را ملول و خسته نساز, زیرا معلم در مَثَل همانند نخل بارورى است که باید منتظر بمانى تا میوه اى از او فرو افتد [و تو از آن بهره مند شوى] مقام عالم از روزه دار شب زنده دار و مجاهد فى سبیل الله برتر است.)9
شایسته است در این جا یادآور شویم: نوجوانى که پایبند به رعایت حقوق معلم و آداب آن است, انتظار دارد که وى نیز به وظایف خطیر خود در برابر شاگرد عمل کرده و زمینه را براى رشد و بالندگى او فراهم سازد.
با فروتنى و تواضع و مهرورزى به دانش آموز و بذل علم و دانش و رعایت مساوات در توجه و محبت به شاگرد و پرهیز از تبعیض بین افراد در آرایش کلاس و یا نگاه کردن به افراد و یا صدا کردن آنان که موجب دلسردى و بى علاقگى دانش آموز به امر تحصیل و یا سوءظن او به معلم خواهد شد, همانند پدرى مهربان در راه گسترش علم و دانش و تعمیق اطلاعات و کسب مهارت ها و نوسازى رفتار و در نهایت سعادت و خوش بختى او تلاش کند.
2. کلاس و هم کلاسى
دومین موضوعى که نوجوان در مدرسه با آن روبرو است, کلاس و هم کلاسى است. در این زمینه وظایف و آداب مختلفى مطرح است که در این بخش به مهم ترین آن اشاره مى کنیم:

1. اخلاص:
نوجوانان عزیز در مجموع فعالیت هاى فرهنگى و علمى خود اولین چیزى که باید به آن توجه داشته باشند, اخلاص و کار را براى رضاى خدا انجام دادن است. در نظر گرفتن هدف هاى زودگذر و کم بها مانند: رسیدن به مال و مقام و یا برترى یافتن بر رقیبان و غیر آن, زیان کارى است و انسان را از رسیدن به نتیجه مطلوب و ماندگار باز مى دارد.
پیامبر گرامى اسلام مى فرماید: اگر کسى در راه کسب علم و دانش, که باید آن را با هدف رسیدن به رضایت و خشنودى خدا انجام دهد, به دنبال هدفى دیگر باشد و بخواهد از راه علم و دانش به هدف هاى دنیوى دست یابد, در روز قیامت بوى بهشت را استشمام نخواهد کرد.10
2. نظافت و آراستگى:
دومین نکته مورد نظر که نوجوان باید در کلاس به آن توجه کند, نظافت و پاکیزگى است. (اسلام به نظافت تشویق کرده و گفته است: سالنظافه من الایمان11ز. پیغمبر شخصى را دید در حالى که موهایش ژولیده و جامه هایش چرکین بود و حال خوشى نداشت. فرمود: سمن الدین المتعه;12 یعنى تمتع و بهره بردن از نعمت هاى خدا جزو دین استز.
و هم آن حضرت فرمود: سبئس العبد القاذوره13 یعنى بدترین بنده, شخص چرکین و کثیف استز.
امیر مومنان(ع) فرمود: سان الله جمیل ویحب الجمال;14 خداوند زیباست و زیبایى را دوست مى داردز.
امام صادق(ع) فرمود:15 خداوند زیبا است و دوست مى دارد که بنده اش خود را بیاراید و زیبا نماید و برعکس, فقر و تظاهر به فقر را دشمن مى دارد. اگر خداوند نعمتى به شما عنایت کرد, باید اثر آن نعمت در زندگى شما نمایان گردد. به آن حضرت گفتند: چگونه اثر نعمت خدا نمایان گردد؟ فرمود: به این که جامه شخص, نظیف باشد, بوى خوش استعمال کند, خانه خود را با گچ سفید کند, بیرون خانه را جاروب کند; حتى پیش از غروب, چراغ ها را روشن کند که بر وسعت رزق مى افزاید.)16
نظافت و آراستگى دو نوع است:
الف) نظافت ظاهرى:
این نظافت همان است که به طور مستمر و همه روزه و یا هفتگى به آن توجه مى شود; از قبیل: پوشیدن جامه هاى نظیف, شست وشوى دست و صورت, حمام رفتن, ناخن گرفتن, خوش بو کردن بدن و لباس به منظور رفاه حال دوستان و هم کلاسى ها, کوتاه کرده موى سر و غیر آن, که براى شاداب کردن محیط انجام مى شود.

ب) نظافت باطنى:
این نظافت به روح و روان انسان مربوط است که از طریق نام و یاد خدا به هنگام حضور در کلاس درس و با وضو بودن حاصل مى شود. (چه زیبا و با شکوه است آن زمان که معلم و شاگردان قبل از حضور در مدرسه و کلاس وضو مى گیرند و به قصد قربت در کلاس درس حضور مى یابند و معلم با نام خدا, یاد خدا و براى خدا درسش را آغاز مى کند. مسلماً شاگردان این کلاس در مقایسه با دانش آموزان مشابه صرفاً به دلیل همین نیت و حرکت عبادیِ محسوس, پیشرفت تحصیلى شایان توجهى خواهند داشت.)17
3. رعایت نظم:
نظم, یکى از عوامل موفقیت انسان است. بزرگان دین در مورد نظم بسیار سفارش کرده اند. امیر مومنان على(ع) در آخرین وصایاى خود به فرزندان و پیروان خود فرمود:
(شما و همه فرزندان و خاندانم و هرکس را که نامه ام به او مى رسد, به تقواى الهى و نظم در امور سفارش مى کنم.)18
بى نظمى, سرمایه هاى انسان را تباه و زندگى را با اختلال روبرو مى کند و نشان بى برنامگى است. کسانى مى توانند با نظم باشند که براى خود برنامه دارند و براى هر کارى وقتى را تعیین مى کنند و براى هر موضوعى آغاز و پایانى را در نظر مى گیرند و مى دانند چه وقت باید به درس و مطالعه و تحقیق بپردازند و چه زمانى استراحت کنند و نیز زمان خروج از خانه براى رسیدن به محل کار و یا مدرسه و برعکس, براى آنان مشخص است.
تنظیم برنامه براى شبانه روز, نه تنها از تلف شدن وقت و از دست رفتن فرصت ها جلوگیرى مى کند, بلکه به انسان این امکان را مى دهد تا در وقت صرفه جویى کرده و کارهاى بیشترى را انجام دهد. پیامبر گرامى اسلام(ص) فرمود: (التقدیر نصف العیش;19 برنامه ریزى, نیمى از زندگى است.)
نوجوانان عزیز مى توانند با برنامه ریزى در زندگى تحصیلى خود از نظم و هم آهنگى و مزایاى آن بهره مند شوند و با مردان بزرگ که یکى از برجستگى هاى زندگى آنان منظم بودن و برنامه داشتن است, همگام شوند.
4. معاشرت با دوستان شایسته:
دوست, سرمایه زندگى است و یکى از عوامل خوش بختى انسان به شمار مى رود. معاشرت و هم نشینى با دوستان شایسته, موجب رشد و کسب شخصیت اجتماعى است. دوستانى که از حیث درسى و اخلاقى شایسته اند مى توانند بهترین بازوى موفقیت براى انسان به شمار روند و مى توان با تکیه بر نیروى آن ها در مسائل مختلف زندگى به تبادل نظر و همکارى پرداخت.
در دوران نوجوانى نیاز به دوست از هر دوره اى بیشتر احساس مى شود. نوجوان با قدم گذاشتن به اولین مراحل زندگى اجتماعى و براى برآوردن نیازهاى طبیعى و اجتماعى خود مى تواند با بهره گیرى از تجربیات و هنر و خلق و خوى دوستان شایسته و مهارت ها و امکانات آنان, استعدادهاى خود را شکوفا کرده و مجموع نیروها و توان خود را براى آینده اى روشن به کار گیرد. پیامبر گرامى اسلام فرموده اند: (المرء على دین خلیله فلینظر احدکم من یخالل; هرکس اثرپذیر از دین و روش دوست خود است, پس هر یک از شما باید ببیند با چه کسى دوست مى شود.)20
نوجوانان عزیز باید در انتخاب دوست دقت کنند و با توجه به معیارهاى مورد نظر مانند: بهره مند بودن از عقل و خرد, سلامت روح, عفو و گذشت و پایبندى به عهد و پیمان, خوش رویى, خوش زبانى و تواضع و فروتنى, از میان افراد کلاس با کسانى دوست شوند که در داشتن این صفات از دیگران قوى تر باشند.
5. تقلب نکردن:
قرآن کریم راه اساسى براى دست یابى به موفقیت در امور مختلف زندگى را, کار و کوشش معرفى کرده و مى فرماید: (لیس للانسان الا ماسعى;21 براى انسان پاداشى جز آن چه خود کرده است, نیست.) رسیدن به مدارج علمى و تخصص و کمالات معنوى که از هدف ها و آرمان هاى مهم نوجوان به شمار مى رود, جز از طریق فعالیت مستمر و تلاش خستگى ناپذیر حاصل نمى شود.
بخـور تا توانى به بـازوى خویش که سعیت بود در ترازوى خویش
هرچه انسان زحمت بکشد و رنج و مشقت تحمل کند, به همان میزان در ترازوى عمل او اندوخته مى شود و مى تواند از نتایج آن بهره مند گردد.
آنان که راهى جز این جست وجو مى کنند و مى خواهند از راه تقلب و حیله و نیرنگ به جایى برسند, سخت در اشتباهند و هنگام بازده اعمال و زمانى که باید از تخصص و مهارت و اندوخته هاى علمى خود در راه خدمت رساندن به مردم و امرار معاش استفاده کنند, به اشتباه خود پى خواهند برد و بر کار نادرست خود افسوس خواهند خورد و به این نکته مى رسند که:
نابـرده رنـج گنـج میسـر نمى شـود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
توجه داشته باشید که تقلب علاوه بر این که کار بسیار زشت و ناپسندى است, به نوعى تجاوز به حقوق دیگران نیز شمرده مى شود و افراد متقلب با حیله و نیرنگ و به ناحق در رتبه بالاتر از آن چه شایسته اند, قرار مى گیرند و جاى دیگران را اشغال مى کنند و البته باید از عواقب این گونه حق کشى ها نیز در هراس باشند.
6. رقابت و نه حسادت:
از یک نگاه, کلاس درس همانند میدان مسابقه اى است که شرکت کنندگان در مسابقه مى کوشند در یک رقابت سالم از یک دیگر پیشى بگیرند. این مسابقه وقتى سالم و به شکل صحیح انجام مى شود که شرکت کنندگان در آن به فکر زیان رساندن به یک دیگر نباشند و آنان که به هر دلیل عقب مانده اند تلاش کنند خود را به دیگران برسانند, بدون این که به افراد جلوتر آسیبى برسانند.
از دیدگاه اسلام کسانى که در این رقابت ها در فکر آسیب رساندن به دیگران هستند, بدون این که در اندیشه پیشرفت خود باشند, گرفتار صفت زشت حسادت مى باشند.
استاد شهید مرتضى مطهرى(ره) مى فرماید: (آدم حسود وقتى خیر و نعمتى را در دیگرى مى بیند, همه آرزویش این است که از او سلب نعمت شود. فرد حسود درباره خودش فکر نمى کند, اما انسان سالم غبطه دارد نه حسد, او همیشه درباره خودش فکر مى کند که جلو بیفتد.
اگر یک انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد, سالم است. این دلیل بر عیب نیست, اما اگر کسى همیشه در این اندیشه است که دیگرى عقب بفتد بیمار است.)22
در روایتى امیر مومنان على(ع) مى فرماید: (الحسود دائم السقم وان کان صحیح الجسم;23 حسود پیوسته در رنج و ناراحتى است, گرچه جسم او سالم باشد.)
کسى که گرفتار حسادت است, مجال فکر و اندیشه ندارد, بدگو و بدخواه است, اگر توانست, رقیب خود را از راه بدگویى و غیبت ساقط مى کند و اگر موفق نشد, از طریق تهمت و نسبت هاى ناروا وارد مى شود و اگر از راه تهمت هم نتوانست, خیانت و جنایت را پیشه خود مى کند و حتى ممکن است خود را نابود کند.
توجه داشته باشید که تبدیل کردن کلاس درس به میدان حسادت, مایه عقب افتادگى است و آسایش و راحتى را از انسان سلب کرده و دوستى ها را به دشمنى تبدیل مى کند; پس باید از آن اجتناب کرد.
7. پرهیز از تقلید کورکورانه:
نوجوان در مرحله گذر از دوران کودکى با مسائل مختلفى روبرو است, که یکى از آن ها تاثیرپذیرى از محیط و اطرافیان است. آنان چون آگاهى و تجربه کافى ندارند, در راه کسب شخصیت اجتماعى و رسیدن به مرحله بلوغ و رشد, بیشتر از هر چیز در معرض تقلید از دوستان قرار دارند و چه بسا مى کوشند رفتار خود را با رفتار آنان هم آهنگ سازند, مانند آنان آرایش کنند, لباس بپوشند, راه بروند, حرف بزنند و غیر آن.
این نوع رفتار چون بیشتر اوقات با انتخاب و آگاهى صورت نمى گیرد, زیان بار و مشکل آفرین است. تقلید کورکورانه و دنباله روى هاى نابه جا با روح خلاقیت و آزادمنشى سازگار نیست و با لطمه زدن به استقلال و شخصیت انسان, او را همواره در حد یک انسان بى اراده و زبون و دنباله رو نگه مى دارد.
باید توجه داشت که شرایط زندگى و سلیقه و خصوصیات روحى افراد با یک دیگر متفاوت است و هر فردى در موقعیتى ویژه قرار دارد; یکى زرد مى بیند, یکى سفید, یکى آرام است و یکى پر تحرک, یکى با توجه به درآمد خانواده مى تواند هر از چند گاه لباس خود را تغییر دهد و یکى باید با توجه به وضعیت اقتصادى, در امر معاش و لباس و مخارج زندگى صرفه جویى کند, یکى در خانواده اى کشاورز و با شرایطى خاص زندگى مى کند و یکى در خانواده اى دیگر.
به طور کلى هر یک از ما انسان ها شخصیتى مستقل داریم و باید آن گونه که خود انتخاب مى کنیم و مى پسندیم و با توجه به منفعت و مصلحت و فرهنگ خود, رفتار و کارهایمان را تنظیم کنیم و این نکته مهمى است که نوجوانان عزیز باید در کلاس درس که زمینه براى تقلید نابه جا و پیروى هاى ناسنجیده بیشتر از جاهاى دیگر فراهم است, به آن توجه کند.
8. کنترل زبان:
زبان, عضوى فعال از بدن ما است که هم مى توان در راه خیر از آن مدد گرفت و هم در راه شر. کارهاى خوب زبان عبارت اند از: تلاوت قرآن, ستایش و شکر خدا, راست گویى, سلام گفتن, بازداشتن افراد از بدى ها, راهنمایى دیگران و غیر آن.
کارهاى بد زبان فراوانند که برخى از آن ها در کلاس درس و محیط دوستى ها بیشتر بروز مى کنند; مانند:
1. دروغ گفتن;
2. تهمت زدن;
3. سخن چینى و اسرار دیگران را فاش کردن و در اصطلاح دو به هم زنى و بین دوستان جدایى انداختن;
4. بد زبانى و فحاشى و ناسزاگویى;
5. شکایت ها و فضولى هاى بى مورد به قصد آزار و اذیت رساندن به دیگران;
6. مسخره کردن و آبروى دیگران را ریختن;
7. دل شکستن و تحقیر دیگران با الفاظ نامناسب و غیر اخلاقى.

متاسفانه هیچ یک از ما کارهاى زبانى خود را به حساب نمى آوریم و چه بسا اگر از هر یک از ما بپرسند که امروز چه کرده اید, اشاره اى به کارهاى زبانى خود نمى کنیم; این در حالى است که گفته ها و سخنان ما از اعمال ما به شمار مى روند و باید روزى پاسخ گوى آن باشیم.
گفته هاى نابه جا و بدزبانى هاى ما در بسیارى موارد مشکل سازند و روابط دوستانه را به روابط خصمانه تبدیل مى کنند و همین نکته ما را وادار مى سازد تا از این عضو فعال بدن مراقبت بیشترى به عمل آوریم. امام زین العابدین(ع) مى فرماید: (زبان فرزندان آدم هر روز به دیدن سایر اعضاى بدن مى رود و حال آنان را مى پرسد. آنان مى گویند: حال ما خوب است در صورتى که تو ما را رها کنى و بعد زبان را قسم مى دهند و مى گویند: پاداش و عذاب ما به دلیل تو است.)24
3. محیط مدرسه
سومین موضوعى که نوجوانان عزیز با آن روبرو هستند, محیط مدرسه است. براى آن که محیط مدرسه با مقام علم و دانش و منزلت معلم و دانش آموز متناسب گردد و جایگاه نزول فرشتگان براى احترام گذاردن به جویندگان علم قرار گیرد, آدابى را باید رعایت کرد که ما با توجه به طولانى شدن بحث, بعضى از آن ها را به طور فشرده ارائه مى دهیم:
1. احترام به مقررات مدرسه از قبیل: ورود و خروج در ساعت مشخص, شرکت در مراسم صبحگاهى, جلسات دعا و نیایش و غیر آن;
2. همکارى با دیگران در فعالیت هاى گروهى از قبیل: جشن ها, برنامه هاى صبحگاهى و مراسم مختلف دیگر;
3. مشارکت فعال در زیباسازى محیط مدرسه و نوشتن جملات و اشعار زیبا با خطى خوش و طرحى زیبا بر در و دیوار, متناسب با نیاز و روحیه و فهم دانش آموزان;
4. نگه دارى از وسایل و امکانات مدرسه و صدمه نزدن به آن ها و خوددارى از حک کردن و کندن اسم بر میز و نیمکت و در و دیوار;
5. پرهیز از تجسس در امور دیگران و نگاه نکردن از لاى درز درها به درون کلاس ها;
6. مزاحم معلمان نشدن در زنگ تفریح و فرصت دادن به آنان براى تجدید قوا و استراحت;
7. پرهیز از شوخى هاى بى جا و ایجاد سر و صدا و مزاحمت براى دیگران;
8. رعایت نظافت و امور بهداشتى و پاکیزه نگاه داشتن دست شویى ها و شستن دست ها با آب و صابون بعد از رفتن به دست شویى;
9. مراقبت از افراد ضعیف و کسانى که در کلاس هاى پایین تر از ما قرار دارند و یارى رساندن به آنان;
یک اندرز
امروزه با توجه به حساسیت و اهمیت فرهنگ در جوامع مختلف, امکانات فراوانى براى سامان گرفتن آن فراهم آمده است. اختصاص بودجه هاى کلان, امکانات تحصیلى و رفاهى, منابع غنى فرهنگى, کتاب خانه ها, آموزشگاه ها, مربیان دل سوز و مدیران لایق, ابزار اطلاع رسانى متنوع و جدید, رسانه ها, روزنامه ها و ده ها مقوله دیگر در خدمت فرهنگ قرار دارند که نوجوانان عزیز مى توانند براى کسب علم و دانش و مهارت هاى لازم از آن بهره گیرند.
فرصت گران بهایى که امروز براى نوجوانان عزیز فراهم آمده, در هیچ زمانى وجود نداشته است, از این رو سستى و تنبلى و امروز و فردا کردن و وقت کشى به غیر از ندامت و پشیمانى ثمرى نخواهد داشت.
امیرمومنان على(ع) مى فرماید: (الفرصه تمرّ مرّ السحاب;25 فرصت ها هم چون ابرها مى گذرند.) و نیز مى فرماید: (اضاعه الفرصه غصه;26 از دست دادن فرصت, مایه اندوه است.)
توجه داشته باشید که نوجوانى و لحظه هاى شیرین آن ماندگار نیست و به زودى مشکلات و هزینه هاى زن و زندگى و سختى هاى روزگار جاى آن را خواهد گرفت و آن گاه آرزو خواهید کرد: اى کاش قدر لحظه هاى از دست رفته را مى دانستید و با سوز و آه خواهید گفت: جوانى کجایى که یادت به خیر!
از این رو على(ع) مى فرماید: (بادر الفرصه قبل ان تکون غصه;27 از فرصت استفاده کنید قبل از آن که گرفتار اندوه شوید.)
پس امروز بکوشید که فردا دیر است.

1


تعداد صفحات : 42 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود