پیشگفتار:
انسان همواره به آزادی می اندیشد- آزادی اندیشه- و خود را مهیای شکوفا شدن می کند. نور مظهر این روشن شدن بود که در ذهن هستی بخش عبور می کند و نتیجه آن پدیداری بود در هستی یا وجود که از وجد و گشایش در "قوه" حاصل می آمد. آنچه پذیراست دریافت می کند! چرا که فیض بی دریغ و بی هیچ کم و کاست در هستی می وزد یا می تابد و روشن می کند. یکی شدن انسان با ذات هستی که او را به کنه وجود می رساند و با یک انگاری و نفی بیرونی و عبور از مرز جدایی به یکتایی و احساس مستقیم نایل می کند. شیوه ای بود برای جستجو در هستی! و مهر به آنچه هست و جدا نیست از یابنده و داننده! این شیوه دانستن سرآغاز زیستن بر پایه زندگی بود که در آن فرهنگ و روشنگری پدیدار بود؛ در جهت شکوفاندن انسان و شگفتا که این نور و روشنایی در تمام تاریخ همراه ملت ایران بوده است. اگرچه در کالبدهای مختلف دمیده شد!
دین چیزی نبود جز همین نشان دادن راه روشنایی. انسانهایی والا دامن همت به کمر زده و بال خرد گسترانیده و به قله های خرد چشم می دوختند تا مردمان خود را به روشنایی آگاه سازند و از وحشت تاریکی بکاهند که چشم انداز حرکت در مسیر قافله بشریت تاریک می نماید. پیامبران انسانهایی پاک و دوستدار قوم خود و بشریت بودند. بی هیچ ادعایی دانسته خود به پاک کلماتی در اختیار مردمان قرار می دادند و حرکت را آسان می گرفتند. اما رسم دیرین روزگار اینست که همه کسان چنان نیک اندیش نباشند و ای بسا که حلقه های پاک پیشروان گفته ها و کردار پیامبر را قالب بندی کنند و مردمان را به نگه داری آن ناموس مطلق فرا خوانند. خط کشها و مقیاسها پدید آرند. اعمال و افکار بدان سنجند! خردها در کوزه پدید آرند! و جهل بر دامان اندیشه مردمان اندازند. این فرزند نامیمون دین قالب بندی شده است! "شریعت" همان بلای دیرین مردمان که راه بالا رفتن می بندد و تسبیح و چرتکه مقیاس عمل می گردد، خود کوزه می شکند و "می" می ریزد و تعزیر می کند و حد روا می دارد. پیامبران که به محیط خویش آگاه می شوند در می یابند که این محیط خفقان دارد. مرگ دارد، انسان ندارد! مرگ و نیستی است چرا که اندیشه نیست و آنجا که اندیشه نیست هیچ انسانی نیست که حیوانی است نامش آدم بهر زیست. پیامبر شاید آنگاه بگوید:
"آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست عالمی دیگر بیاید ساخت و ز نو آدمی"
آنگاه راه خرد می گشایند تا آدمیان به دنبال انسان گام نهند شکوفا شوند، ولی افسوس که بعد از آن روشن اندیشان خردمندان می بایست "سر پیاله بپوشند که خرقه پوش می آید"
ایران در سالهای پیش از اسلام به قله های بزرگ شکوه رسیده بود و همچنان امید می رفت که چنان باشد. اما در دوران انتهایی ساسانیان مشکل بزرگی پدیدار شد که بی مهری دوران را با خود به همراه آورد. پدیدار شدن دین رسمی همچون توفانی بود که آرامش و توانمندی و شکوه را جاروب می کرد در این برهه بی آئین، در شبه جزیره عربستان مفاهیم بزرگی به گوش می رسید که جانهای خرد طلب را به سوی خود فرا می خواند. اما افسوس که آن حقیقت خردمندی هم در شمشیر عرب به تهاجمی بدل شده بود که دامان قومهای نجیبی را فرا می گرفت و به زعم خود خردی مطلق به همه انسانها ارزانی می داشت جمله قوم عرب به بهانه خداپرست کردن ایرانیان که در واقع بازگشتی بود به غزوات قبل از پیامبر و آئین تاراج و راهزنی، حادثه ای بود عظیم که ملتی بزرگ را به مدت 1400 سال و اندی به خود مشغول داشت و کنون نیز می رود.
زندگی مردم ایران با مفاهیم خاص شبه جزیره به هم آمیخت به طوری که پیامبر به اجبار پیامبر تمام ایرانیان می بایست می شد آنهم در مفهومی که مردمان شبه جزیره از آن می فهمیدند. حکومت از آیین شاهنشاهی به خلاقت بدل گشت و نظام اجتماعی پیشرفته و آئین دار در جدالی با مفاهیم بدوی و مفاهیم بزرگی چون زن، خانواده، میهن، فره در شنزارهای جاهلیت عرب مدفون گشت!
ایرانیان در پی این حوادث به دنبال حرکتهای رجعت طلبانه ای برآمدند تا سلطه عنصر عربی را برانداخته و شرایط را به نفع خود تغییر دهند در این میان قویترین جریان فکری ایرانیان یعنی شعوبیه نقش تعیین کننده ای به عهده گرفته و همواره به ابداع و سنتز و گاهی تز پرداخت. جریانهای مختلف عظمت خواه ایرانی در برهه های مختلف به هم آمیخته و گاه مسیری جدا می پیمودند. در این میان یکی از حرکتهای فکری و سیاسی که ایرانیان بدان دست یازیده و در آن تغییر و تکامل ایجاد کردند آئین تشیع بود که می توان هنرنمایی اکثر گروههای فکری شکوه خواه ایرانی را در آن دید که همچون بذری از حوزه اندیشه ایرانی به کشتزار حوادث روزگار فرو می افتاد و آنگاه محصولی چند پدیدار می گشت.
در این پژوهش قصد ما آن است که چگونگی سیر نه خود اندیشه شیعی بلکه بخش سیاسی آن را که آمیختگی سرشاری با شرایط روزگار خود و تمایلات و خواستهای گروه های گوناگون دارد بنمایانیم. به خصوص! در عصری زندگی می کنیم که مبانی مشروعیت حاکمیت مستقر از درون این مکتب بیرون آمده و خود را در شکل ولایت مطلقه فقیه به تاریخ ایران افزوده است.
اثبات این موضوع که ولایت مطلقه ولی فقیه فاقد بنیانهای عقلی است و فی الواقع توهین به مقام امام معصوم (ع) و بی احترامی به تفکرات بشری است انگیزه انتخاب موضوع از جانب محقق می باشد.
فصل اول
کلیات تحقیق
مقدمه (طرح مسئله):
در طول تاریخ اقلیت شیعه ظالمانه و بی رحمانه شدیداً توسط حکام وقت تحت فشار بودند و سرکوب می شده است. بنابراین اندیشه تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای فقه شیعه همواره یکی از آرزوهای شیعیان بوده است. بعد از به قدرت رسیدن صفویه در ایران مجالی برای دخالت علما در سیاست و امور حکومتی فراهم آمد که پس از روی کار آمدن سلسله قاجار در ایران این عرصه گسترش یافت. با به قدرت رسیدن پهلوی اول در ایران نهاد مذهب به شدت سرکوب شد و از جانب حکومت روحانیون مورد بی مهری قرار گرفتند. همین عامل بعدها باعث نفرت روحانیون و مردم از رضاشاه گردید که به دلیل عدم حمایتی مردم از او در شهریور 1320 وی از سلطنت خلع گردید که متعاقب آن فضای باز سیاسی در کشور به وجود آمد. آقای خمینی که در سال 1306 یعنی اوج قدرت رضاشاه در سن 25 سالگی به مقام اجتهاد رسید، در یک خانواده فقیر روستایی در خمین به دنیا آمد وی در کودکی پدر و مادرش را نیز از دست داد (پدرش در درگیری با یکی از خوانین محلی کشته شد) او که شاهد تحقیر دین و روحانیت از جانب پهلوی اول بود به شدت از رضاشاه و محمدرضا شاه و کلاً سلسله پهلوی منزجر گردید و تصمیم گرفت تا ریشه های حیات نظام شاهنشاهی را که به تصورش مایه ظلم و فساد و بدبختی مردم و عقب ماندگی کشور و از همه مهمتر تضعیف دینی شده بود را خشک کند. این مسئله در زمان حیات آقای بروجردی میسر نبود. بعد از فوت ایشان یک خلاء بزرگی در مرجعیت پدید آمد. آقای خمینی در این زمان فرد گمنامی بود ولی به واسطه تلاش برخی افراد نظیر آقای خلخالی به عنوان مرجع تقلید اعلم به مردم معرفی شد، همین مسئله و به خصوص مبارزات وی و دستگیری و تبعیدشان موجب مطرح شدن وی در عرصه داخلی و خارجی گردید. این مبارزات عبارتند از:
16 مهرماه 1341 در خصوص مخالفت با انجمنهای ایالتی و ولایتی و تحریم رفراندوم. در 2 بهمن 1341، حادثه فیضیه، دستگیری وی در 15 خرداد 1342 و متعاقب آن قیام مردم و سرکوب آن توسط شاه و بعد سخنرانی در مسجد اعظم قم و نطق تند و کوبنده وی در مخالفت با کاپیتالسیون علیه حکومت پهلوی و شخص شاه و به دنبال آن 13 آبان ماه 1343 بازداشت و تبعیدش به ترکیه- 12 مهر 1344 انتقال وی از ترکیه به بغداد و حرکت ایشان از سامراء به کربلا و بعد نجف و 23 آبان 1344 شروع درسهای حوزه ای در نجف که بخشی از اندیشه تشکیل حکومت اسلامی در آن گنجانده شده بود. پیام ایشان در 12 اردیبهشت 1356 به مناسبت چلهم شهدای قم، 2 مهر 1357 محاصره منزلش توسط عوامل رژیم صدام، 10 مهر 1357 تبعیدش به کویت و از آنجا به فرانسه و در نهایت 12 بهمن 1357 بازگشت وی به ایران و متعاقب آن 22 بهمن 1357 پیروزی انقلاب.
تمامی مسائل فوق و به خصوص فضای حاکم بر دوران تبعید باعث تولید و تبیین اندیشه سیاسی آقای خمینی در خصوص ضرورت تشکیل حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه گردید. نگرش جدید وی در فقه شیعه با رویکرد حکومتی و جهانی از دیگر کارهای اوست تفکری که منجر به احیای اسلام سیاسی در تشیع گردید که متعاقب آن اندیشه امت واحد اسلامی مطرح شد و به تبع آن نهضتهای اسلامی ظهور کردند. البته ایده تشکیل حکومت فقها در زمان قاجار توسط ملا احمد نراقی مطرح شده بود اما آقای خمینی چهارچوب آنرا بسط داد و تفکر تشکیل حکومت اسلامی که تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در غالب تئوری بود، را توانست بر مبنای درک خود از اسلام در قالب جمهوری اسلامی در عمل اجرا کند. وی طرح نظریه ولایت فقیه را در خلال مکتوبات و سخنرانیهای متعددی ارائه کرد. از اولین تالیفاتش که صریحاً به حکومت دینی و نظارت روحانیون در اداره کشور اشاره می کند، کتاب "کشف الاسرار" است که در سال 1321 به رشته تحریر درآمد و پیرامون آن در این پژوهش بحث شده است. از دیگر آثار او "الرسائل" "البیع" و "تحریر الوسیله" است که در آنها نیز به طور متفرق و به تناسبهای گوناگون، منصب حکومت و دخالت در مسائل سیاسی و اجتماعی و اصلاح زندگی دنیوی را برای فقیه لازم می داند و به گونه ای پراکنده به مبحث ولایت سیاسی فقیه عادل پرداخته است. اما مهمترین و صریحترین اثر مکتوب وی در باب زعامت سیاسی فقیه، کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامی است که بخشی از درس خارج وی در نجف بوده و به طور مبسوط و علنی تری به مسئله پرداخته است و در دهه های پیش از انقلاب به مثابه مانیفست "مبارزان مسلمان در داخل کشور" بود.
علاوه بر آن بخشی از دیدگاهها و سخنرانیهای او در باب حکومت اسلامی پس از پیروزی انقلاب مطرح گردید.
و اما پرسشی که مطرح می شود این است که: ولایت مطلقه ولی فقیه چه تاثیری بر مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آقای خمینی دارد؟
اهداف تحقیق:
مهمترین هدف این پژوهش عبارت است از بررسی چگونگی تحول اندیشه سیاسی شیعه که آمیختگی سرشاری با شرایط روزگار خود و تمایلات و خواستهای گروههای گوناگون دارد. به خصوص در عصری زندگی می کنیم که مبانی مشروعیت حاکمیت مستقر در ایران از درون این مکتب بیرون آمده و خود را در شکل ولایت مطلقه فقیه به تاریخ این کشور افزوده است.
اهمیت تحقیق:
از آنجائیکه طراح اندیشه ولایت مطلقه ولی فقیه آقای خمینی می باشد، آشنایی با ارکان و سیر تطور آن در طول تاریخ شیعه می تواند پاسخگوی بسیاری از ابهامات بوده و در جهت شناخت مسائل بعدی و غنای فکریمان موثر باشد.
سوال اصلی:
مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آقای خمینی چیست؟
سوال فرعی:
چگونه ولایت مطلقه ولی فقیه مهمترین عامل مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آقای خمینی است؟
فرضیه تحقیق:
ولایت مطلقه ولی فقیه مهمترین عامل مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آقای خمینی می باشد.
متغیرها و مفاهیم عملیاتی
1- ولایت مطلقه فقیه یعنی چه؟ و چه تاثیری بر مشروعیت حکومت اسلامی دارد؟
2- مشروعیت حکومت اسلامی چیست؟
روش تحقیق:
روش تحقیق مبتنی بر منابع کتابخانه ای بوده است.
مشکلات و موانع تحقیق:
در راستای بررسی تفکرات آقای خمینی تالیفات فراوان، پراکنده، بی محتوا، غیرعلمی و بیشتر در جهت دفاع و توجیه اندیشه سیاسی ایشان می باشد.
سازماندهی تحقیق:
تحقیق حاضر شامل یک مقدمه و سه فصل است. در مقدمه (طرح مسئله) ضمن ارائه تصویری از آنچه در این پژوهش ارائه خواهد شد، به سوالات اصلی و فرعی و فرضیات نیز اشاره شده است. اهداف تحقیق، اهمیت تحقیق، متغیرها و مفاهیم عملیاتی، روش تحقیق و در انتها سازماندهی تحقیق نیز از اجزای دیگر آن است و مجموعاً فصل اول پژوهش را تشکیل می دهد. در فصل دوم به تشریح تاریخچه تکوین اندیشه سیاسی شیعه پرداخته و آنرا به سه دوره تا ظهور آقای خمینی تقسیم نموده ایم. و نهایتاً در فصل آخر به بررسی دیدگاههای بنیان گذار جمهوری اسلامی در خصوص حکومت اسلامی و مشروعیت آن اشاره کرده ایم. در این فصل ابتدا اجزای تفکر سیاسی آقای خمینی را بیان کرده و بعد در خصوص هرکدام از آنها توضیح مختصری داده ایم و ضمن بیان مهمترین فرازهای نظریه ولایت فقیه، با بیان نظریه انتقادی آنرا به چالش کشانده ایم و در بخش پایانی به ارائه نتیجه نهایی از بحث پرداخته ایم.
فصل دوم:
تاریخچه تکوین اندیشه سیاسی شیعه
از بدو پیدایش تا به قدرت رسیدن آیت الله خمینی
در طول تاریخ اندیشه های گوناگونی با آشبخورهای فکری متعدد در اندیشه شیعی تاثیر گذارده و آنرا پرورانده اند اگر چه هر کدام از این اندیشه ها در حوزه ای مستقل فکری به سر می بردند اما از هم دیگر نیز مفاهیمی کسب و گزینش و در عین حال پرورش نیز می دادند.
حال پرسش این است که سیر تطور اندیشه های سیاسی شیعه چگونه بوده و از چه حوزه های فکری ای بهره مند شده است؟
برای پاسخ به این سوال دوران تاریخ تشیع را به سه قسمت الف) تشیع در حال شکل گیری قبل از غیبت ب) تشیع و آمیختگی آن با نحله های فکری مختلف و پدیداری چارچوبهای آن ج) دوران اتمام آمیختگی و شکل گیری تشیع رسمی، بخش کرده ایم و در هر بخش سعی در روشن ساختن چگونگی آمیختگی ها و سپس به نظریات سیاسی که برآمده از هر دوره فکری است پرداخته ایم از دیدگاه نظری پیش شرط ما این است که جریان سیاسی غالب در هر دوره عبارت است از تعامل بین نحله های مختلف فکری آمیخته در تشیع و شرایط اجتماعی و روابط قدرت می باشد.
الف- تشیع در حال شکل گیری قبل از غیبت:
بعد از رحلت پیامبر (ص) در فضای بحث برانگیزی که عده ای حتی از آن به کودتا یاد کرده اند و خود عمر آنرا حادثه ای می داند که به خیر گذشت، ابوبکر در ثقیفه با کوششهای عمر توانست اولین خلیفه مسلمین گردد. این حادثه و نبودن امام علی بن ابیطالب (ع) و عدم گسیل به موقع سپاه اسامه، خاصه گرد آمدن گارد ضربت در مرکز شهر به فرماندهی خالد (سیف الاسلام) اگرچه نه در آن زمان، اما در سالهای بعد ریشه و خاستگاه صف بندیهای عقیدتی و سیاسی در میان مسلمین شد.
آنچه مسلم است امام علی (ع) نیز اعتراضی به نبودن خویش در این حادثه و انتخاب خلیفه در غیبت او داشته است که البته از هر جهت درست می نماید، چرا که مهاجران به تمامی دلایلی پناه جستند که امام علی (ع) بارز و نمونه آن بود. اما چنانکه امام علی (ع) خود در نامه ای به معاویه اشاره می کند به دلیل اینکه اعتقاد داشته اند انتخاب خلیفه انصار و مهاجر است، ایشان نیز آنرا پذیرفته و گردن نهاده بود چرا که خوشنودی خدا و مصلحت مسلمین در آن بوده است. بعد از ابوبکر حکومت به عمر رسید که سرزمینهای زیر سلطه اعراب فزونی یافته و جزیه و غارت توانست اوضاع کلی عربستان را تغییر دهد. باز شدن دروازه های بهشت جهان (ایران) با خزائن بهشتی و افسانه ای که یادآور عظمت تمام داستانهای قرآنی بود در مخیله اعراب چونان موجی می افتاد و آنان را مفتون و گیج می ساخت اگرچه مساله با عدالت مساوات طلبانه عمر بالسنبه حل می شد اما باروی کار آمدن عثمان فزونی ثروت تمام مباحث قبیله گرایانه عربی را زنده ساخت و عثمان خویشان خود را بهره ها بخشید و این با وجود صحابه به چالشی جدی کشیده می شد. زیر سوال رفتن ارزشهای اولیه که بیشتر بر پایه زهد ساده ای استوار بود و اصحاب صفه بازتاب و الگوی آن به شمار می رفت واکنشهای رجعت طلبانه ای را همراه با موعظه پدید می آورد. این بازگشت به دوران پیامبر (ص) و مدینه النبی به تمامی چهره حضرت علی (ع) را به عنوان نزدیکترین فرد به پیامبر (ص) و تربیت شده او با زندگی ساده محقرانه اش بیشتر می نمایاند و بارز می ساخت. اعتراضهای صحابه به تجمل گرایی، دوران وفور ناشی از غارت زمان عثمان، ریشه در این بازگشت ها داشت. قیام علیه عثمان شرایط را دوباره به نقطه عطف و تشکیل گروه حل و عقد برگردانید. روی برتافتن معاویه از اطاعت حضرت علی (ع) سرآغاز درگیریهایی شد که بین خلیفه و دسته دیگری از مسلمین پدید آمد. نتیجه آن در جنبه فکری پدید آمدن خوارج و در جبهه سیاسی شهادت امام علی بن ابیطالب (ع) بود. آنگاه که حکومت بدست امام حسن بن علی (ع) افتاد اکثریت مسلمانان به دلیل شرایط خاص اجتماعی توان رویارویی و درگیری با معاویه را از دست داده بودند و امام حسن مجتبی (ع) به نفع معاویه کناره جهت شهادت دلیرانه امام حسین (ع) سرانجام مایه ای عاطفی و عطفی تاریخی به مخالفان جور و ظلم امویه و سپس عباسی بخشید.
شهادت حضرت علی (ع) و سپس امام حسین (ع) فضای خاصی به کوفه بخشید. اگرچه می توان بخشی از جنگهای حق و باطل عربی را به ریشه های قبیلگی در میان قریش برگرداند اما تجلی صفات زیبا در هیات هاشمی و صفات پلید در چهره امویه در میان اعراب بازتابی و تفسیری فراتر از دعواهای قبیلگی به همراه داشت. از این تاریخ به بعد نهال تشیع بالیدن می گیرد. البته عده ای بر این نظرند که تشیع از همان آغاز و در زمان پیامبر بوده و عده ای نیز آنرا به روزگار امام علی (ع) مربوط دانسته اند که در کنار عناوینی چون صحابه، انصار و مهاجرین به همه اعضای قوم بیکسان اطلاق می شد و بهمین معنای کلی در سند حکمیت صفین و نیز در روزگار امام حسن (ع) بدون آنکه ویژه پیروان علی (ع) باشد بکار برده شد. و عده ای نیز آنرا بر ساخته ای بعد از دوران علی بن ابیطالب (ع) و نتیجه شهادت حسین بن علی (ع) به معنی انتساب به حزب دوستداران علی (ع) و فرزندانش (ع) و دشمنی با امویان دانسته اند. توابین از اولین شورشهای شیعی در سال 61/68 علیه امویان بود. حرکت های شیعیانه جدا از رهبری علویان که در مدینه بود در بصره و مداین و کوفه نیز شکل پذیرفت. اما با دقت در جریانهای شیعی دانسته می شود که همه حرکتهای معطوف به رهبران علوی و نظریه امامت نبوده است و حتی می توان گفت در آن دوران بحث امامت به شکل کنونی (جانشینان مقام نبوت) تکوین و تدوین نیافته بود. جریان شیعه به چند شاخه قابل تقسیم می باشد یکی از این شاخه ها توسط فرزندان مستقیم امامان شیعی اداره می شد چون همواره اندیشه تشکیل حکومت اسلامی مساوی با سرکوب و شکنجه و تبعید و اعدام بوده است لذا ائمه (ع) به دنبال احراز تصدی مقام حکومت نبودند و دسته دوم به وسیله گروههایی که بیشتر داعیه های سیاسی یا نارضایتیهای خود را با بهانه قرار دادن یا به عبارتی دیگر با استفاده از مشروعیت امامان شیعی و قویترین آلترناتیو حکومت های حاکم دنبال می کردند. که از قویترین این حرکتها حرکتهای غالیانه است. رهبران رسمی شیعه به معنی کلی بعد از حسین بن علی (ع) در دوران امویه بیشتر جانب احتیاط را گرفته و از درگیریهای مستقیم پرهیز می کردند. چنانکه محمد بن حنیفه بیشتر جانب مختار بن ابوعبیده را گرفت تا گروههای غالی، از سوی دیگر امامان شیعی به دلیل زیاده رویهایی که مدعیان دوستی علویان خاصه غالیان در مدح علی (ع) تا حد خدایی می کردند از آنها دوری می گزیدند. تا سرانجام عباسیان به کمک ابومسلم خراسانی توانستند بر امویان چیرگی یافته و حکومت عباسی را بنیان گذارند. در این جنبش عباسی ابوهاشم عبدا… بن محمدبن حنیفه حضور داشت و بر آن تاثیر نهاد اگرچه به ظاهر شاخه ضد اموی به حکومت رسیده بود اما در داخل آن نیز دو دستگی پدید آمد که میان حاکمان جدید و فرزندان علی (ع) بود. نتیجه آن جنبش زیدیه شد که خود داعیه ی حکومت داشت و دلاورانه بر آن خاست و گروهی نیز گرد او آمدند و او را توان افزوده و پشت گرفتند. اما چون وقت جنگ رسید به دلیل حمایتی که او از عمر و ابوبکر کرده و آنها را ستوده بود او را تنها رها کرده و نتیجه کار کشته شدن زید شد به همین دلیل به آنها رافضی گفتند که بعدها نامی شد برای شیعیان خاصه اسماعیلی. اما امام محمدباقر (ع) برادر زید بیشتر روش حسن بن علی (ع) را برگزید و از درگیری مستقیم پرهیز کرد. اما می توان نقطه عطف شکل گیری امامت به معنای خلافت الهی را در زمان امام جعفر بن محمد صادق (ع) دید که می گفتند: خلیفه باید از جانب خدا باشد که البته این مقام از نظر تفکر سیاسی شیعه خاص امام معصوم (ع) می باشد. [لقب صادق را منصور به دلیل درستی پیش بینی مورد حکومتی خود به ایشان داد]. از زمان امام جعفر صادق (ع) فقه شیعی زاده و شکل می گیرد.
همزمان با حرکتهایی که فرزندان امام علی (ع) پدید می آوردند، گروهها و جریانهای فکری دیگری نیز در بدنه جامعه اسلامی شکل می گرفت. از جمله آنها می توان نفوذ و خواستهای عنصر ایرانی را مشاهده کرد ایرانیان برای مقابله با سیادت اعراب به کارهای بزرگی دست یازیدند و اقدامات گاه شگفتی پدید آوردند. برخی از آنها اسلام را نپذیرفته و به جنگ در مقابل آن پرداختند که نبردهای بابک، استادسین و سنباد را می توان در این دسته نام برد. اینان آشکارا با تمامی داشته های عنصر عرب مخالفت کرده و برای خروج آنها از ایران تلاش می کردند. برخی نیز توان رویارویی نداشته و یا نمی خواستند مستقیماً نیت خود آشکار کنند و در نهان در پی مقصود خود بودند و بعد از کسب پیروانی دعوی پیامبری و دین جدید می کردند. اگرچه در ابتدا به مدح پیامبر و گاه امامان می پرداختند اما سرانجام خود را بالاتر از آنها کشیده و کرامات و معجزاتی به هم می بافتند و داعیه خویش می نمایاندند که از جمله آنها فضل ا… حروفی بود. گروهی دیگر از ایرانیان به گروههای گوناگون سیاسی خود را می بستند و بیشتر درصدد تضعیف حکومتهای جابر حاکم بودند بنابراین از حرکتهای غالیانه که برهم زننده اقتدار حاکمان بود، حمایت می نمودند. گروهی نیز در پی ایجاد دستگاههای فکری و فلسفی و کلامی بر می آمدند تا بتوانند با برتری در خرد ورزی، برتری و شکوه را بر خود هموار سازند از جمله فرقه معتزلی.
جریان دیگری که در این میان می توان به آن اشاره کرد شاخه تصوف عارفانه ایرانی بود که به شدت و با توان بیشتری در حال شکوفایی بود. اینکه تصوف ریشه در کجا دارد محققین بسیار سخن گفته اند. اما آنچه مسلم می نماید ریشه آن در دل عرفان باستان ایرانی است. در ایران فلسفه خاصی بنام فلسفه خسروانی جریان داشته که می تواند منبع عرفان بعد از اسلام باشد که در جای دیگر به آن خواهیم پرداخت.
به هر روی تمام این حرکات و جنبشها در یک نقطه حساس و تعیین کننده به هم می رسیدند و آن نقطه مبارزه با ظلم و بیداد بود (البته در دیدگاه شیعی همه حکومتها غیرمعصوم غیرمشروع بوده مگر آنکه اذن گرفته باشند) حرکات شیعیان خالص اگرچه نه در پی تشکیل حکومت اما در پی گسترش تفکر امامت محوری بود. در گذشته نیز افراد بسیاری و از جمله صحابه حضرت علی (ع) را بهترین فرد برای حکومت می دانستند و لذا آنرا حق او به شمار می آوردند- در اینجا منظور از حق نه فقط شایسته بودن است بلکه حق الهی را نیز دربرمی گیرد. با شورشهای معاویه و سپس شهادت حسین بن علی (ع) غصب حق افراد شایسته برای حکومت جدی تر دنبال شد خاصه که اینان بیشتر در راستی و درستی می کوشیدند و طرف مقابل در پی فساد و بی داد بود. فرزندان امامان (ع) نیز در نهان حکومت را حق خود می پنداشتند. اگرچه معنای امامت در این مرحله به صورتی که بعدها رایج شد تکوین نیافته بود بطوری که امام محمدباقر (ع)، زید را به دلیل پیروی از واصل بن عطا معتزلی ملامت می کرد. جریان خواستهای فرزندان علی بن ابیطالب (ع) با بیشتر شدن تعداد شهداء وضعیت حادتری پیدا می کرد. و اینان به دلیل مبانی مشروعیتی رایج در میان خلفا که حق الهی بود مانند امویان و یا حق خلیفه الرسولی و قریشی بودن در نزد عباسیان، موقعیتی ممتاز داشتند و توان مبارزه بالقوه ای در آنها بود. از سوی دیگر با ضعیف شدن تدریجی آنان از لحاظ نظامی فرصت و بهانه مناسبی را فراهم می ساخت که گروههای دیگر آنها را بهانه کرده و به دنبال خواستهای خود باشند. از سوی دیگر ایرانیان نیز به شدت خواهان ضربه زدن به نهاد حکومتی حاکم بودند و برخی از شاخه های آنان در تشیع جمع آمدند اگرچه خواستهای آنها مبهم بود. به مانند آل بویه به هر ترتیب امامان شیعی امکان بزرگی را در اختیار ایرانیان قرار می داد. از سوی دیگر تصوف نیز روز به روز به تشیع نزدیک می شد. یکی از دلایل آن ورود شیعیان به دستگاه تصوف بود و ایجاد نهادهای مشترک و دیگری تعقیب خواستهای سیاسی از سوی صوفیان و شیعیان. به هر روی همه آنها یک دشمن مشترک داشته و در بسیاری جهات نیز هم جهت بودند. در اینجا لازم است به حرکتهای غالیانه نیز پرداخته شود. حرکتهای غالیانه: اینان گروهی بودند که در پی شهادت حضرت علی (ع) و حسین بن علی (ع) جنبشهایی را عمدتاً از کوفه آغاز کردند گروهی از آنان نیز در یمن بودند و عمدتاً به امامان اعتنایی نداشتند. در شکل گیری غالگیری ایرانیان عمدتاً نفوذ بسیاری داشته خاصه آنکه بیشتر قبایل کوفه به ایرانی زدگی شهرت داشتند و تحت تاثیر فرهنگ یمن بودند. تذکر این نکته نیز خالی از فایده نمی باشد که ایرانیان مزدکی در زمان انوشیروان بیشتر به یمن گریخته بودند و از سوی دیگر یمن همواره دارای روابط بسیار نزدیک سیاسی و نظامی و فرهنگی با ایران پیش از اسلام بود. غالیان بیشتر از همه نظریات مهد یگری را می پسندیدند و مهدیانی برای خود می ساختند که ریشه آن به روشنی معلوم نیست. در این میان کیسانیه (طرفداران ابومسلم) بعد از مرگ او قایل به رجعت محمد بن حنیفه شدند. بعد از آن ابوهاشم فرزند او داعیه امامت کرده و به دانش نهانی به عنوان جوهر امامت تاکید ورزید که هر آشکاری را نهانی و هر تنی را جانی و هر تنزیلی را تاویلی و هر نمودی را حقیقتی است گویا اصل اطاعت از شخص معین به عنوان دین را او پایه گذارد که بعدها وارد تصوف شد. بعد از ابوهاشم بیان بن سمهان عجلی ادعا کرد که امامت یا دانش نهانی (علم درونی) از طریق تناسخ به او رسیده است و خود را مصداق بیان آیه هذا بیان من الله و هدی دانست و حتی بر برخی از آموزه های محمد (ص) قلم کشید و سپس خداوند را هم تصور کرد بعد از او مغیره مقام علی (ع) را هم ردیف محمد (ص) کرده و اندیشه تصور خدا به صورت الفباء و اعداد را آورد. بعد از او ابومنصور عجحلی هم امامت را به مرتبه خدایی بالا برد و خود را پیامبر دانست او از پیشروهای حروفیه نیز بوده است. بعد از ابومنصور این حرکت توسط عبدالله بن معاویه به استخر مداین رسید او استاد اسماعیل بن جعفر نیز بود ولی خود و پیروانش را خداوندان روی زمین با تمسک به آیه "هوالذی فی السماء اله و فی الارض اله" می دانست. اگرچه حرکتهای غالیانه با کشته شدن حسین بن ابی منصور عجلی پایان یافت اما همه برساخته های آنها به عنوان ذخایر فکری و میراث تشیع باقی ماند و در روزگاران بعد مورد استفاده قرار گرفت. نقطه عطف دیگر در تاریخ شیعیان فعالیتهای امام جعفر صادق (ع) می باشد. او نه تنها در زمینه های گوناگون شاگردانی پرورش داد و به غنای تشیع پرداخت. بعد از او فرزندش امام موسی بن جعفر (ع) به امامت رسید و بعد از او نیز امام رضا (ع). ایشان همچنین به ولایتعهدی نیز دست یافت و دختر مامون را به عقد خود درآورد. فرزند امام رضا (ع) امام جواد (ع) بود که در جوانی رحلت کرد و منصب به امام هادی (ع) گذاشت او نیز بیشتر عمر خود را به صورت تبعید در سامرا گذرانید تا نوبت به امام حسن عسگری (ع) رسید و فصل جدیدی از تفکرات شیعی گشوده شد.
آنچه در باب شیعه از گفته های بالا می توان به دست آورد اینست که تشیع به صورت مجموعه ای از اصول تنها به دست امامان ساخته نشده و محصولی است از اندیشه های مختلف از جمله غالگیری و تصوف، ولی بخش اصلی آن از گفته ها و آموزشهای خود امامان شیعی می باشد. به هر ترتیب سه عنصر اصلی تشیع به دست افراد مختلفی به صورت مکتوب و تدوین و اثبات شد.
علم لدنی امام معصوم (ع) را ابوهاشم با ادله خود اثبات کرد و عصمت را هشام بن حکم، نصیریان این اندیشه را که تنزیل خاص پیامبر است و تاویل آن خاص علی (ع) می باشد. بعد از غیبت امام دوازدهم (ع) شیعیان، عرصه به دست فقها افتاد تا تشیع را به صورت مذهبی رسمی با اصولی مشخص تدوین کنند. در اندیشه های تشیع از دوران قبل از غیبت به عنوان عصر امام معصوم (ع) یاد می شود و سپس توسط قاعده لطف الهی حکومت نیز بر آنها اثبات می شود، البته در اثبات این موضوع به فلسفه و کلام نیز رجوع می شود. بالاخص فیلسوفان و متکلمان شیعی به کمک این اندیشه آمدند و آنرا به صورت مجموعه ای از اصول کلامی، فلسفی، اعتقادی تدوین کردند.
آنچه در بالا توصیف شد گزارشی بود از وضعیت اجتماعی از زمان امام علی بن ابیطالب (ع) تا دوران غیبت که ما در نوشته خود از آن به عنوان قسمت اول یاد کردیم و نام آنرا شکل گیری تشیع نهادیم. البته در این بخش جای بحث بسیار است اما به دلیل اینکه زمینه مناسبی در اینجا برای بررسی بیشتر وجود ندارد صرف نظر می کنیم. به هر حال در این مرحله نظریه ای که مطرح شد امامت امام معصوم (ع) بر جامعه مسلمین بود. این نظریه اصولا عنوان می دارد که حق الهی اداره جامعه در زمان حضور معصوم (ع) به عهده ایشان می باشد و دخالت هرکسی در راستای جلوگیری از اجرای حق معصوم ظلمی است در حق او و منحرف کردن جامعه از مسیر از پیش تعیین شده الهی ما می باشد.
ب- تشیع و آمیختگی آن با نحله های فکری مختلف و پدیداری چارچوبهای آن:
اما ادامه حیات تشیع بعد از غیبت اواخر عصر عباسیان و سپس ایلخانان مغول را فرامی گیرد که آنرا تا برآمدن صفویان قسمت دوم نام نهادیم، که در آن تصوف و تشیع در معنای وسیعش به هم آمیخته می شوند و سرانجام دولت صفوی که این آمیزش را در خود باز می نمایاند ظهور می کند. با غیبت امام دوازدهم (ع) شیعه در پی تنظیم و تکوین عقاید خود برآمد و مجموعه ای از عقاید مفوضه، مخمسه، ذمیه، غرابیه و حتی علی الهیان را درهم آمیخت عقاید معتقدان به مهدویت امام جعفر صادق (ع) و واقعه معتقدان به مهدویت امام موسی بن جعفر (ع) را نیز در آن آورد. بدین ترتیب ذخیره ای عظیم از مواریث شیعی را گرد آوردند به طوری که کافی 5072 حدیث صحیح در برابر 9480 روایت ضعیف را گرد آورد. شیخ طوسی نیز با اینکه معترف می شود بسیاری از صاحبان اصول، پیروی از مذاهب باطل می نمودند، اما گفته کتابهایشان را قابل اعتماد دانست. به هر ترتیب مبانی اصول شیعی با این روایات محکم می شد و از سوی دیگر به تدریج عقاید معتزلی را نیز وارد حوزه خویش می ساختند و از آن هر چند که مغایر با اصول و فلسفه وجودی تشیع است بهره می جستند- حجیت عقلی در تشیع پذیرفته نیست و عقل امامت راهبر است (اگرچه قبلاً نیز این گرایش به ویژه نزد زندیان حاصل شده بود)- علاوه بر عقلانیت معتزلی به سمت فلسفه نیز گرایش یافته و با شیخ نصیرالدین طوسی و اخوان الصفا ذخایر عظیمی از فلسفه را نیز وارد مجموعه میراث خود گردانید. البته نباید از فارابی و ابن سینا نیز غفلت کرد. این نزدیکی و پیوند یافتن با فلسفه بعدها زمینه مناسبی برای پیوند با عرفان و تصوف پدید آورد.
اما در زمان عباسیان، این امر در عمل امکان پذیر نبود. زیرا دولت عباسی با آن مخالفت کرده و ممانعت می نمود. اما به هر حال این دو نوع تفکر بسترهای مناسبی برای پیوند می یافتند که از جمله می توان به تاثیرات اخوال الصفا اشاره کرد که خود را صوفی می نامیدند. از سوی دیگر کتب و رسائل آنها در اسماعیلیه موثر بود. از سوی دیگر اسماعیلیه نیز با ارتباطی که با اخوال الصفا می یافت گرایشهای صوفیانه پیدا می کرد. بطوری که در آموزشهای سلسله مراتب که بر اعضاء اعمال می شد از طریقت های صوفیانه بهره می گرفتند حتی حلاج را نیز منتسب به اسماعیلیه و علت کشته شدن او را سیاسی دانسته اند. در نهایت اینکه حاکم با مرا… از اسماعیلیه فاطمیه پشمینه می پوشید و حتی خود را خدا نیز خواند که یادآور حلاج می باشد. گفتن این نکته نیز خالی از فایده نمی نماید که ابن عربی نیز فلسفه خود را از اخوان الصفا اخذ کرد و بعدها به عنوان سرمنشا وحدت تصوف و تشیع مطرح می شود و به اثبات مساله ظهور مهدی (ع) پرداخت.
عامل دیگری که تصوف را به تشیع از لحاظ معنوی نزدیک می کرد و در روزگاران بعد سبب اذغام گردید گروه فتوتیه بود فتوت که سنتی بود مختص به ایرانیان در بین صوفیه نیز طرفدارانی داشت و گروهی نیز بدان منسوب بوده اند. چنانکه گفته اند سه تن از بزرگان مشایخ ایران ابو مداحمدبن خضر و ابن بلخی و ابوخضن عمر بن سلم حداد نیشابوری و علی بن احم بن سهل صوفی پوشنگی، از سران جوانمردان بودند. البته حکومتهای حاکم به این گروههای جوانمردیه بیشتر به دلیل ترس و از روی دشمنی لقب عیار می دادند قیام حمزه آذرک و صفاریان از جنبشهای جوانمردیانه بود که بعدها
-578- دولتعباسی آنرا زیر نظر گرفت و منشوری صادر کرد که علی (ع) نمونه برتر جوانمردی و پیر همه جوانمردان است. چنانچه ناصر و مستظهر نیز جامه فتوت پوشیدند. ایرانیان بدین طریق از ویژگی های قومی آن کاستند و بتدریج آنرا نیز در داخل تشیع – اگر چه خواسته عباسیان نبود – حل کردند نمود و بازتاب این ادغام را در ورزشهای باستانی خودمان مشاهده می کنیم که نقش و نگار دیوارها رستم و زال و سیاوش است. شعر مرشد از علی (ع) و وصف جوانمردیهای او، به هر ترتیب افول و از بین رفتن دولت عباسیان توسط مغولان که حمایت اسماعیلیه بالاخص شیخ نصیر را نیز به همراه داشت فضا را برای مطرح شدن هر چه بیشتر فلسفه تشیع و تصوف و آمیختگی آنها فراهم آورد و تشیع به سمت تصوف غلتید. هلاکوخان که توسط رفاعیه و شعبده بازیهای عجیب آنها با تصوف آشنا شده بود توسط شیخ نصیر و دیگران با تشیع و فلسفه آشنایی یافت. توجه به شیعه در دوران غازان خان بیشتر شده و در نهایت خدابنده بطور رسمی شیعه شد. علامه حلی در سال 724 به دربار فراخوانده و کتاب نهج الحق و کشف الصدق و منهاج اکرامه فی الثبات الامام را به نگارش آورد.
در سالهای حدود 650 جهت گیری هایی در جهت نزدیکی تصوف و تشیع در عالم نظر انجام گرفت و مباحثی پیرامون شخصیت علی (ع) به عنوان ولی اولیا پرداخته شد که از اسفار عطار و مولانا مشهود است. در این زمان احمد رفاهی، ابراهیم و احمد بدوی به نام صوفیان بزرگ علوی ظهور کردند و میثم بحرانی فیلسوف و متکلم بزرگ شیعی در این راه کوشید و بر نهج البلاغه شرحی صوفیانه نگاشت و به عطاء الملک تقدیم داشت. و در نهایت این اتحاد در قلم شیخ حیدر آملی به حد اعلای آمیختگی رسید و از آن به بعد تصوف در دو شاخه عرفان اصیل و تصوف متشرعانه پدیدار شد.
با مباحثی که در باب امام مهدی (ع) توسط ابن عربی مطرح شد و سپس شیخ حیدر آملی شرح مبسوط صوفیانه بر آن بخشید زمینه ظهور افرادی با ادعای مهدویت مهیا گشت. این امر که به درستی مورد اعتراض عزیز الدین نسفی واقع شده بود دوران پر آشوبی را از خود بر جای گذاشت. در این دوره به طور کلی هیچ ادعای رسمی از سوی تشیع در باب حکومت مطرح نشد و نظر کلی فقهای شیعی امامت معصوم بود و از آنجا که به شدت راه امام مهدی (ع) می جستند نظرات سیاسی بدون امام را مطرح نساختند به طوریکه مراسم مهدی گری از قرن ششم برگزار می شد در عین حال گروههای غیرشیعی با توجه به باز بودن دریچه مهدیگری مخصوصاً با مطرح شدن همانی قطبها در تصوف با امامان شیعی زمینه مناسبی جهت پی گیری دلایل سیاسی خود یافتند و خود مهدی نام نهادند که البته نمی توان اینها راحرکتی شیعیانه قلمداد کرد. چرا که حتی برخی از آنها خود را پیامبر نیز نام نهادند و ادعاها نمودند. در این میان کارهای شیخ فضل ا… حروفی از همه زیباتر است و نشان می دهد که چگونه برتری قوم ایرانی را می خواست در قالب عباراتی فلسفی، اعتقادی و متشعرانه القاء کند و به اثبات برساند. فضل ا… یک صوفی بود که در سال 786 داعیه مهدی گری کرد خود کفن پوشید و پیروان خود را به آن اشارت کرد به همراه شمشیری که کنایتی بود از مردگانی که خدا به زندگی رجعتشان می دهد. شرح بازی با حروف و فلسفه بافیهای او به درازا می کشد و زمینه مناسبی در این اندک وجود ندارد. فقط به طور خلاصه می توان اشاره کرد که حروفیان اعتقاد داشتند که اساس شناخت خدا عبارت است از لفظ، زیرا خدا محسوس نیست و به همین لحاظ ارتباط میان خالق و مخلوق جز از راه لفظ انجام نمی شود. لذا لفظ بر معنی مقدم است و تعبیر خالق و مخلوق جز از راه لفظ انجام نمی شود. لذا لفظ بر معنی مقدم است و تعبیر معانی با حروف و اصوات نیز در دو قالب ریخته می شود یکی عربی که 28 حرف دارد و دیگری پارسی که 32 حرف است. اولی زبان قرآن و دومی همه حروف از روزگار آدم تا کنون را در بر می گیرد و ارتباط عربی و پارسی در جزء 29 است که لام الف، باشد و ماهیتش شامل چهار حرف پ، چ، ژ، گ و بالاخره پارسی را بر عربی برتر می بخشید. به هر حال در اینجا بیشتر از این نمی توان در مورد فضل الله پرداخت. درنهایت آنکه فضل ا… در شروان گشته شد در این میان حروفیهای دیگری نیر برخاستند و مجاهدتها کردند و دیگرانی نیز بودند که همزمان با آنها به دعوی مهدیگری پرداختند که از آن در می گذریم.
ج- دوران اتمام آمیختگی و شکل گیری تشییع رسمی
با روی کار آمدن حکومت صفویه در 907 شاه اسماعیل که مردی رشید و ایرانپرست بود تاریخ جدیدی در تشیع ورق خورد. خاندان صفویه که اساساً شافعی مسلک بودند به تدریج تشیع را پذیرفته و در کسوت شیعیان صوفی در آمدند و تشیع را دز ایران رسمیت بخشیدند و این امر البته پر بیراه نیست اگر این حرکت را واکنش نهضت ایرانی شعوبی درمقابل تهدیدهای امپرتوری اسلامی عثمانی سنی مذهب بدانیم و کافی است دقت کنید شاه اسماعیل خود را فرزندی از نسل یزد گرد سوم نامید که در روایات شعوبی بارها از زبان یزدگرد نقل شده بود و درست به همین دلیل است که بسیار راحت خود را سید نامیدند و شجره نامه ای برای خود جعل کردند چرا که موسی امام موسی بن جعفر (ع) در نهایت به دلیل بردن نسب از امام حسین (ع) به سلاله یزدگرد و خون ایرانی باز می گشتند. این قضیه آن لطف را داشت که در نهایت ایرانیان را به مقصود خود می رساند. صفویه که نمود و تجلی تمامی نهضتهای فکری ایرانی بود در ادامه تمامی آنها را نیز از بین برد صفویان از یک سوی تصوف و عرفان اصیل ایرانی را بر انداختند که میدان دادن به فقها آنرا تسریع بخشید و سرانجام تصوف و عرفان اصیل ایرانی را در تصوف متشرعانه ذوب و منحل کردند و روح ایرانی را از یک کشف و آزاد اندیشی و پیوند با گذشته خویش گستتند از سوی دیگر صفویان در رقابتی که مجبور به ادامه دادن آن بودند، رگه هایی از تشیع بی ادعا و خالص به هم آمیختند و آنرا رسمیت بخشیدند و فقهایی را از هر سوی بخواندند و خود پاسبان آن شدند.
البته علمای این عصر هنوز درصدد تشکیل حکومت اسلامی نبودند به دو دلیل: 1- سرکوب آنها توسط حاکمیت 2- آنرا حق امام معصوم (ع) می دانستند. ولی از طرفی عده ای از فقهاء در این زمان مبانی ولایت فقیه را به صورت نظری تدوین نمودند. چنانکه مشاهده می کنیم. از این زمان به بعد با حضور فقها در پایتخت صفویان دوره نفوذ علما بر حاکمیت (شاه) فرا می رسد. شاه طهماسب، کرکی را به دربار خواند و او را مقام شیخ الاسلامی بخشید و خود را نماینده و مجری وی دانست. شیوخ نیز در این برهه هر چه از دستشان بر می آمد دریغ نمی کردند چنانچه شیخ عبدالعال کرکی معروف به محقق ثانی رساله ای نوشت و در آن بر جایز بودن سجود بر انسان جواز صادر کرد و این در حالی بود که شاه اسماعیل خود را معصوم معرفی می کرد. اما همزمان با این حوادث با سوال بزرگی نیز مواجه بودند و آن چگونگی مشروع دانستن حکومت یک شیعی صاحب شوکت بود! لذا در این برهه زمانی نظریه جدیدی در عالم تشیع شکل گرفت و آن مشروع دانستن حکومت شیعه صاحب شوکت در امور عرفی بود بدین طریق مشروعیتی دو گانه شکل پذیرفت. اگر چه می توان رگه هایی از نظریات حکومت از قرن چهارم تا دهم در کتاب المقنعه شیخ مفید دید اما این نظریه به دلیل وضعیت خاص اجتماعی مجال پرورش نیافت اما بعد از صفویه به این امر به طور جدی پرداخته شد و محقق کرکی در سال 940 سعی در ارائه نظریه ولایت انتصابی فقها نمود که در اثر اختلاف با شاهان صفوی به نجف مهاجرت کرد بعد از او محقق اردبیلی شاگرد او این نظریه را دنبال کرد – گسترش عرصه ولایت از شرعیات به عرفیات – که بعد ها این نظریه توسط کاشف الغطا و میرزای قمی پی گیری شد. گویا اولین بار شیخ کرکی است که واژه ولی را در باب عقد در نکاح مطرح می سازد و از ولی های شرعی "دختر" ذکر می کند سپس این واژه به امورات دیگر شرعی نیز کشیده و افراد مهجور را نیز شامل می شود. اما در این دوره به دلیل قدرت و شوکت شاهان صفویه و سپس نادر و کریم خان و آغا محمد خان توان گستراندن ولایت به همه امور را نداشته اند و این اتفاق تنها در زمان قجر و توسط احمد نراقی رخ داد. با تضعیف حکومت عرفی روحانیت روز به روز بیشتر در عرصه اجتماعی وجود کرد. میرزای قمی در ارشاد نامه سلطنت را تائید کرده بود اما در اواخر عمر خود در کتاب جامع الشتات به نیابت عام فقیه از امام تاکید کرد و کاشف الغطاء اصول سلطنت را به اجازه فقیه منوط کرد. او در جنگ با روسها به فتحعلی شاه اجازه جهاد داد و در همان اجازه نامه از فحتعلی شاه به بنده ما که بر بندگی خود اعتراف دارد یاد کرد. همزمان با این فقها احمد نراقی وضعیت را به ولایت فقیه ارتقاء داد. آنچه او انجام داد سفسطه ای بود؛ میان دو لفظ با دو مضمون متفاومت که پائین ترین نوع سفسطه است. احمد نراقی ولایت را که در باب مهجورات بیان شده بود و منظور از آن اولیاء به معنی سرپرستان افرادی بود که ناقص العقل بودند یا دختران که به دلیل عدم ازدواج نابالغ از لحاظ شرعی به حساب می آمدند با لفظ دیگری که در تصوف مورد استفاده واقع می شد یکی گرفت. تصوف چنانکه توضیح داده شده در سلسله مراتب خود به ولایت و ولیان اعتقاد داشتند که به صورت مطلق و مفید وصف می شد. احمد نراقی این لفظ که در طی مراحل طریقت استعمال می شد را با ولی به معنی سرپرست شرعی یکی دانسته و سپس محجوریت بر امور را با ولی به معنی سرپرست شرعی یکی دانسته و سپس محجوریت بر امور را به همه افراد اجتماع تسری داد و از آنجا واژه ولایت را بر فقها ثابت نمود و آنرا به دلایل عقلی و نقلی در 19 روایت آمیخت. برای اینکه زمینه اینکار بهتر روشن شود باید اشاره کنیم که احمد نراقی یک صوفی متشرع نیز بود و شاهد این امر کتاب طاقدیس اوست که در آن به شیوه صوفیان و عارفان شعر گفته و در آن مفاهیم عارفانه را یا مفاهیم شیعی آمیخته است. همچنین از نوشته های نجم رازی در مرصاد العباد استفاده کرده است. البته به دلایلی اجتماعی این نظریه مورد یا لااقل توان اجرایی شدن تا زمان آیت ا… خمینی نیافت که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. اما اگر چه به مرور از دوران صفویه و بالاخص قجر بر قدرت روحانیت افزوده می شد و افرادی چون محمد باقر شفتی بالقب حجت الاسلام پیدا می شد که برای خود سلطنتی ترتیب می دادند و هوسها می راندند و فتنه ها بر می انگیختند و خونها در شیشه می ریختند. اما شاخه هایی از روحانیت نیز با واکنش های مناسب اجتماعی چونان قضیه تنباکو وجهه اجتماعی خود را بالا می بردند و از سوی دیگر آرام آرام بر قدرت خود می فزودند و حتی کار آمیختگی این قدرت و وجاهت به جایی می رسید که فتواهای جنگ می دادند. چنانکه جنگ دوم ایران و روش نتیجه این فتواها بود که شکست تلخی نصیب ایران ساخت! چهره ضد فرنگی این گروه نیز مزید بر علت ی گشت تا بر اعتبار آنها افزوده شود. به هر حال آنچه در دوران ناصر الدین شاه اتفاق افتاد نه جنگ میان مذهب و سلطنت بلکه جنگ میان خواستهای جدید و کهنه بود. روحانیت به دو بخش شده و یک عده ای با تمایلات ترقیخواهانه ای هم دم شدند و عده ای همچنان در افکار کهنه خود محبوس ماندند.
به تدریج با آشنا شدن ایرانیان با فرنگ مفاهیمی چند وارد اجتماع ایران شد و با خواستهای توده های ایرانی هم ساز گردید. ایرانیان که تمام خواستهای خود را در واژه ای بنام عدالتخوانه می جستند، بتدریج با مفاهیم مشروطه و قانون نیز آشنا شدند. بنابراین نظریه ای نو در عرصه اجتماعی ظهور کرد که بنام مشروطه می خواندند که این امر سبب گردید عده ای دیگر نیز نظریه مشروعه را ارائه دهند و از آن دفاع کنند. از آنجایی که بررسی دوران مشروطیت نیاز به زمینه ای مجزا و فراخ دارد در اینجا ما سعی می کنیم هر چه خلاصه با کمک شیوه نثر نویسی ادبی و نه تاریخی شمه ای، چشم اندازی محدود از آن ارائه دهیم.
با وقوع تحولات اجتماعی و راه یافتن مفاهیم جدید به جامعه که بیشتر نتیجه آشنایی مسلمان و ایرانیان با فرنگ و شکست در جنگهای ایران و روس بود، مسائل تازه ای مطرح شد و علما در مقابل مفاهیم جدید قرار گرفتند. علمایی که با هر چه رنگ فرنگی و نوآوری داشت مخالفت می نمودند اکنون مواجه با ورود نظریاتی به اصطلاح فرنگی و کفری به جامعه بودند موضوع وقتی روشنتر می شود که بدانیم فقها با پیشرفتهایی چون اداره، دوش حمام، دوربین عکاسی سر مخالفت داشتند. به هر حال این نظرات با آب و رنگ و لعاب اسلامی وارد جامعه شد و پیروان و مخالفانی یافت برخی از سر عقیده و از روی آگای بدان دل داده و راه ترقی و پیشرفت چستند و برخی آنرا به گمان اینکه همان خواست آنهاست پذیرفتند و ای بسا سخنها و حرفها ساختند و در کوچه و بازار به دهان مردم انداختند که این همان اسلام است که روزگاری از دست ما این فرنگیان زیرک در ربودند و به یغما بردند و کنون ما که دیگر هشیار شده ایم و دانابه سراغ آنها رفته و این بار کالای گران قیمت خود از آنان باز ستانده و به آغوش میهن آورده ایم. تا بیضه اسلام پاس داریم! و در عالم هیچ قانونی نیست و هیچ دانستنی و آگاهی که بایسته بشر باشد و در قرآن جمع نیاید. حال این قوانین که بر یافته هایی است که قرآن چنانکه مشروطه چیزی نیست جز شوری، شوری هم که در قرآن آمده و خاصه آنکه خداوند خود بدان اشارت نموده و دعوت کرده و حدیثها نیز یافتند و بر آن افزودند و چنان شد که به قول ماشاء ا… آجودانی مشروطه ایرانی زاده شد. در این احوال روشنفکران ایرانی به کناری ماندند و هر چه فریاد بر آوردند به گوش پر از هیاهوی بازیگران و میدان داران نرسید گویی که اسب نقاره بودند! "گوشی در و گوشی دروازه"! و شگفت آنکه نوشته های آخوند زاده حتی به چاپ نیز نرسید تا لااقل مردمانی بعد از سالیان دراز از مشروطیت از نظرات آن مرحوم با خبر گردند. اما در این میان بودند آنهایی که چون میرزا مکلم خان به داشتن علم شگرف غرب شناسی و داشتن عقاید مترقی و افکار پیشرو شهره شدند و کتابها بنامشان و دفترها به کامشان گرد آمد حال آنکه گرد آورده های آنها چیزی نبود جز خزلعباتی بی بنیان و بی پایه که نه شتر بود و نه مرغ! کوسه ریش پهنی را می مانست که از دور دل می برد و از نزدیک زهره! بیچاره مشروطیت از دست مردم تلف نشد که از ترس لـله دق مرگ شد! از روحانیون بزرگ حامی مشروطه (اسلامی) می توان از نائینی که کتابی نیز در این باب نوشت و همچنین آخوند خراسانی و مازندرانی یاد کرد.
گروه دیگر مشروعه طلب کردند و شدند طرفدار شیخ فضل ا… اینان دیگر هیچ نمی طلبیدند و هیچ نمی پذیرفتند جز آنچه بود کلاه هم برسرشان نمی رفت و اصل از فرع می شناختند. راستی این است که اینان بهتر می دانستند چه می خواهند و آنچه می خواستند را به روشنی دریافته بودند و لذا هم آنچه در جامعه مطرح می شد را با هوش و ذکاوت می کاویدند! و می یافتند!
این بود داستان و شرح حال مشروطه و اندیشه های مطروح در آن زمان که به اختصار گذشت. مباحث مربوط به عصر جدید نظریات شیعی را به دلیل گستردگی نمی توان در این مختصر آورد فقط می توان اشاره داشت که نظریاتی به این نامها علاوه بر آنچه تا کنون توضیح داده ایم مطرح شده است، ولایت انتصابی عامه فقیهان، ولایت انتصابی عامه شورای مراجع تقلید، ولایت انتصابی مطلقه فقیهان، خلافت مردم با نظارت مرجعیت، ولایت مطلقه فقیه، نظریه وکالتی حائری یزدی – در این میان آنچه امکان بروز یافت نظریه ولایت مطلقه فقیه بود که توسط آیت ا… خمینی مطرح شد و به اجرا در آمد و در شکل جمهوری اسلامی ظاهر شد که ادامه نظرات احمد نراقی بود با ابتکارات شخصی وی که در البیع و کشف الاسرار، الرسائل و تحریر الوسیله صورت که در فصل بعدی به توضیح آن خواهیم پرداخت.
فصل سوم
مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آیت الله خمینی
به طور خلاصه آنچه که در فصل قبلی به آن پرداختیم آن بود که تا قبل از ظهور آقای خمینی فقها بیشتر درصدد تاثیر گذاری بر حاکمیت بودند و اگرچه به صورت تئوری چارچوبهای تشکیل حکومت اسلامی البته به طور نیم بند توسط برخی از فقها پایه ریزی شده بود اما مجالی برای عملی کردن آنها نیافتند. اینک به شرح جزئیات دیدگاه آقای خمینی در خصوص حکومت اسلامی می پردازیم.
اندیشه سیاسی آقای خمینی در خصوص اصل ضرورت تشکیل حکومت اسلامی:
در این زمینه مهمترین منابع اندیشه سیاسی ایشان عبارتند از: کشف الاسرار، کتاب البیع، و مصاحبه ها و نامه ها- خصوصاً نامه هایی که در آخرین سالهای زندگی ایشان صادر شده است.
الف- کشف الاسرار: این کتاب در سال 1321 در پاسخ به اتهاماتی که نویسنده کتاب "اسرار هزار ساله" به اسلام، حوزه های علمیه و علما زده شده بود، تالیف گردید. در ضمن رد این اتهامات بود که آقای خمینی، حمله های تندی علیه حکومت پهلوی و به ویژه رضاشاه داشت. همچنین در بخشهایی از این کتاب، مطالبی آمده است که مربوط به اندیشه سیاسی ایشان می شود که با هم در تناقضند. در بخشی از مطالب حکومت سلطنتی مورد تائید قرار گرفته است! که البته تائید آن مطلب تازه ای نیست. در طول تاریخ بسیاری از علمای بزرگ عالی مقام در تشکیلات مملکتی با سلاطین همراهی کردند مانند خواجه نصیرالدین و علامه حلی و محقق ثانی و شیخ بهایی و محقق داماد و علامه مجلسی و … ولی بیان آن از طرف شخصیتی مانند آقای خمینی بسیار مایه تعجب و شگفتی است.
در بخش دیگر این کتاب حکومت سلطنتی تحت نظارت فقها مورد تائید ایشان قرار گرفته است! و در جایی دیگر اساساً حکومت سلطنتی نفی و حکومت اسلامی به جای آن پیشنهاد شده است!
مفهوم حکومت اسلامی از دیدگاه آقای خمینی
آقای خمینی در نظریات فقهی خود درباره اداره نظام اسلامی و اجرای احکام شرع از استقرار و ایجاد حکومت اسلامی و یا دولت اسلامی نام برده است و در خصوص تمایز حکومت اسلامی از سایر حکومتها از منظر فقهی، حکومت اسلامی با سلطنت متفاوت است. حکومت اسلامی از بدو تاسیس بر (سلطنت و ولایتعهدی) خط بطلان کشیده و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و روم شرقی و مصر و یمن برانداخته است. حکومت اسلامی از نوع استبدادی و یا مشروطه سلطنتی نیست بلکه حکومت اسلامی قانون الهی بر مردم است. در حکومت اسلامی حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم (ص) معین شده است. مجموعه شرط همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود بنابراین نقطه تمایز نظام اسلامی با سایر دولتهایی که دارای حکومتهای استبدادی، مشروطه سلطنتی و یا سایر حکومتها است از دیدگاه ایشان در (رعایت و اجرای قوانین و مقررات اسلامی است)
2- ضرورت عقلی ایجاد حکومت اسلامی از دیدگاه آقای خمینی:
الف- سیره نبوی (تشکیل حکومت توسط پیامبر) ب- تعیین جانشین پس از خود
ج- لزوم ایجاد وحدت اسلامی به منظور رهایی جهان اسلام از تصرف و نفوذ استعمارگران د- ضرورت نجات محرومان و مبارزه با ظالمان
از سوی دیگر پیرامون ضرورت ایجاد ارکان حکومتی برای حکومت اسلامی ایشان ایجاد قوه مجریه و تصدی حاکم اسلامی برای اجرای احکام و مجموعه مقررات و قوانین شریعت الهی را ضروری و الزامی دانسته اند. از دیدگاه وی تشکیل حکومت اسلامی یکی از احکام اولیه اسلام است به طوری که ایجاد آن مقدم بر تمامی احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است! زیرا این حکومت اسلامی شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله (ص) است!
3- هدف از ایجاد حکومت اسلامی:
1- حفظ نظم جامعه اسلامی 2- جلوگیری از بی نظمی و هرج ومرج در میان امت اسلامی 3- حفظ حدود و ثغور کشور اسلامی از هجوم بیگانگان 4- اجرای احکام الهی
5- حفظ نظم در جامعه اسلامی 6- نجات محرومین ومبارزه با سلطه گری و سلطه جویی
4- ویژگی های حکومت اسلامی:
1- حاکمیت مطلق و در انحصار خداوند است. 2- قانون حاکم بر حکومت اسلامی منحصراً قانون الهی است. 3- احکام اسلامی اعم از قوانین سیاسی، اقتصادی و حقوقی تا روز قیامت لازم الاجراست. که خداوند پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) و فرزندان معصوم ایشان را تا زمان غیبت به امامت و زمامداری امت اسلامی منصوب کرده است. 4- در زمان غیبت امام معصوم تداوم حکومت اسلامی امری ضروری است.
5- شرایط زمامدار حکومت اسلامی در عصر غیبت:
الف- علم به شریعت الهی و عادل بودن و عقل و تدبیر که در مبحث ولایت فقیه در کتاب "البیع" خود به تدبیر و کفایت به عنوان شرط اصلی در کنار علم به قانون و عدالت اشاره کرده است. بنابراین زمامدار حکومت اسلامی می بایست نسبت به قوانین و مقررات اسلامی و مجموعه احکام شرعی متخصص باشد. (یعنی فقیه باشد). ب- علاوه بر فقیه بودن باید عادل نیز باشد.
6- منابع حقوق اسلامی و ضرورت (ولایت فقیه) در زمامداری حکومت اسلامی:
آقای خمینی درباره استناد به دلایل عقلی مبنی بر اثبات (ولایت فقیه) آن را از موضوعاتی دانسته است که نیاز چندانی به برهان و دلیل عقلی ندارد!
دلایل نقلی در اثبات ولی فقیه از دیدگاه امام خمینی
الف: روایات- روایت اول: شیخ صدوق در کتاب من لایحضرره الفقیه حدیث مرسلی به شرح ذیل روایت می کند: از امیرالمومنین (ع) نقل است که فرمود رسول خدا (ص) فرموده اند: بار خدایا! جانشینان مرا مورد لطف و رحمت قرار ده. سوال شد: ای فرستاده خدا، جانشینان تو چه کسانی هستند؟ حضرت در پاسخ فرمود: کسانی که بعد از من می آیند و سنت مرا روایت می کنند.
روایت دوم: از علی بن ابی حمزه به نقل از امام موسی کاظم (ع):
هنگامیکه مومن از دنیا می رود، فرشتگان الهی و معابدی که در آنها پرستش خدای را می کرد و درهای آسمان که به سبب اعمال نیکش در آنها بالا می رفت، همگی بر او می گریند و نیز شکافی در پیکره اسلام ایجاد می شود که هیچ چیز آن را پر نمی کند زیرا مومنان فقیه دژهای جهان استوار اسلامند. همانگونه که دژهای اطراف شهر حافظ آن و ساکنان آن هستند.
روایت سوم: شیخ صدوق از محمدبن عصام و او از کلینی و وی از اسحاق بن یعقوب نقل کرده است که از محمدبن عثمان عمر می خواستم که نامه مرا به محضر مقدس حضرت ولیعصر (عج) ببرد. امام زمان در پاسخ فرمودند در حوادث و مشکلاتی که برایتان رخ می دهد در آنها به راویان احادیث ما مراجعه کنید زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خداوندم.
روایت چهارم: از عمربن حنظله روایت شده است.
روایت پنجم: از امام صادق (ع) نقل شده است که پیامبر (ص) فرمود: هر کسی در طلب دانش راهی را طی کند، خداوند او را به راهی می برد که به بهشت ختم می شود و به درستی که علما وارثان انبیا هستند و انبیای الهی جز علم دینار و درهمی به ارث نگذاشته اند. پس هر کسی از این میراث بهره ای گیرد از حظی وافر برخوردار است.
7- تشکیل حکومت اسلامی توسط فقها در عصر غیبت از دیدگاه آقای خمینی:
این ولایت فقیه عادل جامع الشرایط (عاقل و مدبر) بر حکومت اسلامی است. این ولایتی است که ریشه در تکلیف الهی دارد یعنی واجب کفایی است. که براساس این دیدگاه ولایت فقیه بر اساس دلایل عقلی و نقلی مشروعیت خود را از شریعت الهی و از اسلام می گیرد. وی در البیع اشاره می کند که امر ولایت و سرپرستی امت باید توسط فقیه عادل صورت گیرد که باید علم کافی به فقه و عدالت داشته باشد.
همچنین در تحریرالوسیله اشاره می کند که به نواب عام حضرت ولیعصر (عج) به طور کفایی واجب است در صورت امکان قیام نمایند. بنابراین فتوا می توان نکاتی به شرح ذیل را استنباط کرد: الف- نواب عامه، کلیه فقهای جامع الشرایطند. ب- تکلیف اداره کردن و زمامداری حکومت اسلامی و قیام در جهت ایجاد حکومت اسلامی بر فقهای جامع الشرایط یک واجب کفایی است. یعنی باید در جهت ایجاد حکومت اسلامی بکوشند و تا زمانیکه یکی از آنها اقدام به تشکیل حکومت اسلامی نکرده است در زمان غیبت امام (ع) نباید از مبارزه دست بردارند. ج- اگر یکی از فقها این کار را کرد این تکلیف از دیگر فقها ساقط می شود و فقهای دیگر باید از او پیروی کنند. د- در صورت عدم امکان قیام از جانب یک فقیه، کلیه فقها باید به یاری او بشتابند. و- در صورتیکه موفق به تشکیل حکومت اسلامی نشوند، منصب ولایت از آنها ساقط نمی شود و باید آن دسته از امور مسلمانان را که مقدور است، حق دارند تحت پوشش و نظارت خود بگیرند، از بیت المال و امور اقتصادی گرفته تا اجرای احکام حدود الهی بلکه از آن هم بالاتر و آن اینکه اگر مقتضی بود بر جانهای مسلمانان نیز حق تصرف دارند!
8- حدود و اختیارات زمامدار حکومت اسلامی (ولی فقیه)
از دیدگاه آقای خمینی در کتاب تحریر الوسیله خود تصریح کرده است. آنچه در حوزه اختیارات و صلاحیت امام معصوم (ع) است، به جز صدور فرمان در انجام جهاد ابتدایی برای ولی فقیه به عنوان زمامدار حکومت اسلامی نیز وجود دارد- در بیان اختیارات ولی فقیه گفته اند: اجرای تمام قوانین مربوط به حکومت به عهده فقهاست. همان طور که پیغمبر اکرم (ص) مامور اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام بود و خداوند او را رئیس و حاکم مسلمین قرار داد و اطاعتش را واجب نمود فقهای عادل هم بایستی رئیس و حاکم باشند. با توجه به دیدگاه فقهی آقای خمینی می توان ولایت و سرپرستی فقیه بر حکومت اسلامی را به صورت مطلق همانند امام معصوم (ع) قلمداد کرد و در مواردی به شرح ذیل آن را بسط داد: الف- صلاحیت فقیه عادل در قضاوت ب- صلاحیت فقیه عادل در تصرف خمس ج- صلاحیت فقیه عادل در امور حسبیه و قهری امر حکومت: در مفهوم فقهی امور حسبیه می توان اظهار داشت که امور حسبیه کارهایی است که شرع خواهان تحقق آنها در جامعه است و با انجام دادن یک یا چند یا چند نفر، از عهده دیگران برداشته می شود.
از جمله مصادیق امور حسبیه: امر به معروف و نهی از منکر، دفاع و قضاوت است. حفظ نظام اسلامی و پاسداری از مرزهای میهن اسلامی، حفظ جوانان مسلمان از گمراهی و انحراف و جلوگیری از تبلیغات ضد اسلامی است. ایشان در کتاب تحریرالوسیله جهاد ابتدایی را از جمله اختیارات انحصاری برای امام معصوم (ع) دانسته اند: اما در کتاب البیع خود تعلق انحصاری آنرا به امام معصوم مورد تردید قرار داده اند و می گویند که کلیه اختیاراتی که امام معصوم (ع) دارد ولی فقیه نیز داراست. و بیان می دارد که ولی فقیه می تواند در احکام فرعی نیز تصرف کند زیرا حکومت شعبه ای از ولایت مطلقه رسول اکرم (ص) است.
حکومت می تواند از حج که از فرایض واجب الهی است در مواقعی که مغایر با صلاح کشور اسلامی است موقتاً جلوگیری کند! حال آنکه می تواند در مداری چه عبادی یا غیرعبادی باشد اگر به خلاف مصلحت اسلام است، جلوگیری نماید! پس نتیجتاً در توجیه ولایت مطلقه ولی فقیه می توان گفت که با توجه به اینکه بنا به نظر ایشان فقها از طرف امام معصوم (ع) حجت بر مردم هستند همه کارها و امور مسلمین بر آنان واگذار شده است. پس اولاً ضرورت ایجاد حکومت اسلامی توسط فقها در عصر غیبت واجب کفایی است. 2- ولی فقیه صلاحیت و اختیاراتی مشابه با امام معصوم (ع) دارد! 3- اختیارات ولی فقیه فراتر از چهارچوب احکام فرعی است و حکم زمامدار حکومت اسلامی را مقدم بر جمیع آن احکام است.
با پیروزی انقلاب و تفوق اندیشه سیاسی آقای خمینی و تشکیل حکومت اسلامی در این قالب "جمهوری اسلامی" در عمل مشکلاتی به وجود آمد که نظام جمهوری اسلامی برای حل آنها اقدام به تشکیل مجمع تشکیل مصلحت نظام و قرار دادن احکام حکومتی در کنار احکام اولیه و ثانویه زد. واکنشهایی که از سوی برخی افراد و محافل به ویژه در قبال احکام حکومتی ابراز شد سبب شد تا آقای خمینی برخی از ابعاد اختیارات حکومت اسلامی و ولی فقیه را تبیین نماید.
قلمرو حکومت دینی از دیدگاه سایر فقها و مقایسه آن با دیدگاه آقای خمینی
مسئله قلمرو اختیارات حکومت دینی، یکی از چهار مسئله اصلی نظریه ولایت انتصابی مطلقه فقیه می باشد. قلمروهایی که همه فقیهان به عنوان حداقل محدوده نفوذ فقیهان به رسمیت شناخته اند عبارتند از: افتاء، قضاوت و تصدی امور حسبیه. فقیهان شیعه متفق القولند که در قلمروهای ذیل فقیهان فاقد ولایت هستند: جعل حکم شرعی اصلی و ثانوی، خروج از دائره شریعت و ارتکاب معصیت و حرام، ولایت استقلالی و زندگی خصوصی مردم، مصلحتهای شخصی افراد بر فرض احراز، اندیشه، احترام به سلیقه ها و تمایلات افراد مادامی که به یک فعل اجتماعی و عمومی تبدیل نشده است. بر مبنای مشروعیت الهی بلاواسطه، در مسئله قلمرو ولایت فقیه، قبل از ولایت مطلقه اقوال فقها به سه دسته تقسیم می شود: دسته اول: پاسخهای ابتدایی به این مسئله بدون عنایت به ظرائف بعدی، حوزه ای گسترده و کلی را معرفی می کند که شامل حیات عمومی و زندگی خصوصی، مصالح اجتماعی و شخصی می شود. یعنی اطلاق عمومی که فقیهان بعدی به آن ملتزم نشده اند، دسته دوم: گروهی از فقها اگرچه عنصر عمدی و آنچه هر قومی به رئیس خود مراجعه می کند را به عنوان میزان قلمرو ولایت مطرح کرده اند اما اولاً: ولایت استقلالیه را مختص امام معصوم دانسته اند. ثانیاً تصریح کرده اند در اثبات مشروعیت دخالت در امور عامه می باید به دلیلی غیر از ادله اثبات ولایت فقیه تمسک کرد. در نتیجه عملاً ولایت فقیه محصور در امور حسبیه می شود. دسته سوم: جمعی از فقها اولاً حوزه ولایت را محدود به مصالح عمومی جامعه، امور سلطانی و مسائل سیاسی دانسته اند. ثانیاً معتقد شده اند که در موارد مشکوک در قلمرو ولایت فقیه می توان به ادله عام لفظی اثبات ولایت فقیه تمسک کرد. حاصل این قول، ولایت عامه فقیه می باشد. آقای خمینی برای حل مشکلات حکومتی بر مبنای فقه شیعه بعد از مرحله نظریه ولایت مطلقه را مطرح کرد. مرحله اول: دوران کوتاهی که کوشش می شود با احکام اصلی مالوف فقهی جامعه اداره شود. مرحله دوم: به کارگیری عنصر ضرورت و احکام ثانوی در اداره جامعه- مرحله سوم: با به کارگیری عنصر مصلحت و احکام حکومتی به عنوان حکم اول شرعی آغاز شده مصلحت نظام بر احکام فرعی دیگر مقدم اعلان می شود. ارکان پنج گانه ولایت مطلقه فقیه از دیدگاه خمینی عبارتند از: 1- ولایت مقید به امور عمومی، مسائل سیاسی، قلمرو سلطانی و مرتبط با امر خطیر حکومت در جامعه می باشد. 2- ولایت مقید به مصلحت جامعه اسلامی می باشد. 3- قلمرو ولایت مقید به امور حسبیه مصطلح نمی باشد. 4- قلمرو ولایت مقید به احکام اصلی و ثانوی شرعی نمی باشد. برای اداره جامعه فقیه اختیاراتی در حد اختیارات سلطانی پیامبر (ص) و امام علی (ع) دارد! ولی فقیه فراتر از حیطه احکام اولی و ثانوی شرعی می تواند بر اساس مصلحت نظام حکم وضع نماید.
5- ولایت مقید به قوانین بشری از جمله قانون اساسی نیست. قلمرو ولایت از جانب شارع مقدس تعیین می شود و مردم در ترسیم محدوده آن دخیل نیستند! از آنجا که قانون اساسی مشروعیتش را از تنفیذ ولی فقیه کسب می کند. چنین قانونی نمی تواند ولایت مطلقه فقیه را مقید و محدود نماید!
مسئله محدوده ولایت و قلمرو اختیارات "حکومت ولایی" از جمله مسائل مهم (مورد بحث فقیهان شیعه بوده است. تا اینکه حتی برخی از فقیهان در مقام نفی آن برآمده اند.
انقلاب ایران، و به سخن دقیق تر جمهوری اسلامی، جدا از اثرپذیری هایش از ایدئولوژی های زمانه، فراورده تلفیق اسلام فقاهتی و اسلام باطنی بود. آیت الله خمینی، معمار جمهوری اسلامی، تربیت اصلی خود را در قلمرو عرفان یافته بود و بر همین بنیاد توانست فقه را با عرفان به گونه ای بیامیزد که به نظریه ولایت فقیه بیانجامد.
مهمترین فرازهای این نظریه سیاسی عبارت است از:
1- اسلام برای پیدا کردن بخش مهمی از احکام خود نیازمند تشکیل حکومت است این نظریه شکل تکامل نظریه بروجردی است. 2- اقامه حکومت اسلامی و آماده کردن مقدمات آن از جمله مخالفت علنی با ظالمین بر فقیهان عادل و تبعیت و یاری ایشان بر مردم واجب است. این رکن از تلقی خاص آیت الله از مساله امر به معروف و نهی از منکر و چگونگی تطبیق احکام بر موضوع و شناخت ویژه شرایط وجوب آن ریشه می گیرد ایشان معتقدند امر به معروف و نهی از منکر در مسائلی که حیثیت اسلام و مسلمین در گرو آنهاست با مطلق ضرورلونفس یا حرج رفع نمی شود. قبل مال و جان نسبت به بعضی مراتب امر به معروف و نهی از منکر نه تنها جایز بلکه واجب است و اهتمام شارع مقدس به مساله ملاک اقدام است. وجود حکومت طاغوت در جامعه اسلامی بزرگترین منکر و همکاری با طاغوت از انکر منکرات است. سکوت علمای دین در صورتی که موجب تقویت باشد حرام و اعتراض و اظهار و نفرت از ظالم بر ایشان واجب است ولو در رفع ظلم موثر نباشد. 3- حکومت اسلامی یعنی ولایت فقیهان عادل منصوب از جانب شارع مقدس در همه آنچه پیامبر و امام در ارتباط با حکومت و ولایت داشته اند.
4- حکومت اسلامی و احکام حکومتی از احکام اولیه اسلام است و بر همه احکام فرعیه تقدم دارد. حفظ نظام شرعاً واجب است.
آیت الله خمینی بحث امر به معروف و نهی از منکر را که مدتها بود از کتب فتوایی حذف شده بود دوباره احیا کرد و همچنین اولین فقیه شیعی است که واژه حکومت اسلامی را به کار برد و بر ضرورت و وجود اقامه آن پای فشرد. دربعد سوم نظریات آقای خمینی مساله ولایت انتصابی مطلق فقیهان را مطرح می کند که در سال 68 به ولایت مطلقه ارتقاء یافت.
نظریه انتقادی:
1- نظریه ولایت فقیه در همه شقوق بی بنیان و بی اساس بوده و نتیجه سفسطه احمد نراقی است.
2- حکومت موضوع علم فقه نبوده بلکه باید در کلام بحث شود.
3- احادیث و روایات مطروح در باب ولایت و حکومت بی بنیان و سست می باشد.
4- حکومت جمهوری اسلامی دارای اشکالهای نظری و حقوقی است. اشکال نظری آن در بالا ذکر شد اما از لحاظ حقوق نیز دچار مشکل اساسی بوده و لذا غیرقانونی است. مجلس خبرگان قانون اساسی بعد از اتمام مهلت مقرره که برای همان مدت محدود انتخاب شده بودند، اعلام انحلال نکرد و متاسفانه دولت مهندس بازرگان به "رای حکومتی" آیت ا… خمینی عملکرد. بدیهی است قبل از به دست آوردن نظر مردم هیچ کس دارای حق ویژه نمی باشد و هنوز ولایت آقای خمینی توسط مردم به رسمیت شناخته نشده بود. لذا حکم ایشان نیز فاقد وجاهت قانونی است.
5- آقای خمینی در خصوص استناد به دلایل عقلی اثبات نظریه ولایت فقیه آنرا از موضوعاتی می داند که نیاز چندانی به برهان و دلایل عقلی ندارد. باید گفت خداوند بزرگ عالیترین مقام را برای انسان در نظر گرفته و او را جانشین پس از خود قرار داده است و این به خاطر داشتن عقل بشری است. حال چگونه آقای خمینی در بیان دیدگاههای خود پیرامون ولایت فقیه، منکر نقش عقل بشری می گردد و اساساً اینکه ایشان ارزشی برای تفکرات انسان قائل نیست.
6- آقای خمینی در اندیشه سیاسی خود در خصوص ولایت مطلقه فقیه مقام معصوم (ع) را در حد یک فقیه تنزل داده است. یا به عبارتی دیگر مقام فقیه را در حد معصوم ارتقاء داده است و اساساً مقام معصوم (ع) را با فقیه یکسان دانسته است و این موضوع بر خلاف اعتقادات شیعه می باشد.
نتیجه گیری:
بدینسان در مسیر تاریخ تشیع از میان رخدادهای روزگار بخش سیاسی آنرا روشنتر کردیم و این نتیجه برای ما به دست آمد که در دوره اول یعنی دوران حضور معصوم (ع) یا امامان شیعی در جامعه اندیشه سیاسی منسجمی مشاهده نمی شود اما در مرحله بعدی- یعنی بعد از غیبت- اندیشه شیعی با آمیزشهایی که با دیگر اندیشه ها یافت قدرمطلقی را به عنوان مخرج مشترک فکری نحله های مختلف شیعی برجای گذاشت که در حق الهی حکومت معصوم تجلی می یافت. این اندیشه تا دوران صفویه به این صورت باقی ماند ظهور آن زمینه ای را برای نظریه نیابت عرفی و شرعی یا ثنویت در نیابت حاصل کند. گذار به دوران ضعف حکومت عرفی اندیشه های شیعی را بیشتر برای دخول در امورات عرفی مهیا ساخت و سرانجام در اندیشه احمد نراقی که بازتاب مستقیمی بود از ضعف حکام به صورت اندیشه ولایت متولد شد که البته جنگ میان مشروطه و مشروعه به آن مجال رشد نداد تا در سال 57 اندیشه های ابتدایی نراقی توسط آیت الله خمینی و با ابتکارهای شخصی او به عرصه اجتماعی آورده شد اما آنچه را که به عنوان سوال اصلی مطرح ساخته بودیم در این سیر تاریخی خود را اثبات می کند و نشان می دهد که در هر مرحله ای چگونه این برداشت ها و گزینش ها از حوزه های مختلف با هم ترکیب شده و جریان پیدا کرده است و البته این آمیزشها گرچه یک باور ابتدایی ناشی از تاریخ را به صورت مکتبی عظیم درآورد که آرام آرام چنان توان به دست آورد که توانست به تمام سوالهای جامعه مدعی پاسخگویی باشد اما همه آن حوزه هایی که از آنها بهره مند بوده را از بین برد چون عرفان ایرانی را عقیم کرد مانند فلسفه به هر روی امروزه اندیشه های سیاسی شیعی در مقابل دشمن سرسختی قرار گرفته که در مسیر حرکت خود در غرب نیهیلیست را به وجود آورده یا بهتر است بگوییم خود نیهیلیسم است و اینبار در تقدیر تاریخی ما قرار گرفته به کدام سمت حرکت خواهیم کرد و چه جریانی به پیروزی خواهد رسید تاریخ نشان خواهد داد!
منابع و مآخذ:
1- دکتر الشیبی، کامل، مصطفی. تشیع و تصوف، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران امیرکبیر، 1380.
2- الصله بین تصوف تشیع، تهران، امیرکبیر، 1378.
3- دکتر خوانساری، محمد. منطق صوری، تهران، آگاه، 1379 (چاپ 22).
4- حقیقت، عبدالرفیع. تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان، شرکت مولفان مترجمان، 2536.
5- کدیور، محسن. حکومت ولایی، نشر نی، 1380، چاپ چهارم.
6- زرین کوب، عبدالحسین. ارزش میراث صوفیه، امیرکبیر، 1382.
7- آشتیانی، سید جلال الدین، زرتشت و حکومت، شرکت انتشار، 1374 (چاپ هفتم)
8- قادری، حاتم. اندیشه های سیاسی در اسلام و ایران، سمت.
9- آجودانی، ماشاء ا…. مشروطه ی ایرانی، اختران، 1383، چاپ چهارم.
10- فیوحی، داوود. نظام سیاسی و دولت در اسلام، سمت، تهران، 1383.
11- عطار، شیخ فریدالدین. تذکره الاولیاء، سبعی و اهتمام، ر. آ. نیکلسون، 2 جلد.
12- مولوی بلخی، دیوان. تصحیح نیکلسون.
13- حافظ، دیوان. به کوشش دکتر غنی.
14- کسروی، احمد. شیخ صفی و تبارش، تهران، 1321.
15- ابی سعید، جمال الدین ابوروح لطف ا… . ابن ابی سعید، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، مقدمه و تصحیح
16- تعلیق دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، 1366، آگاه.
17- ویسیر جوفر ، یوزف. ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر.
18- موسوی خمینی، روح ا… . ولایت فقیه، حکومت اسلامی (چاپ سوم، تهران، موسسه نشر تنظیم آثار امام خمینی)
19- علی بن ابیطالب (ع)، نهج البلاغه، به قلم عبدالحمید آیتی، تهران، فرزان، 1377.
20- سهروردی، شیخ شهاب الدین. کلمه الاشراق، ترجمه و شرح سید جعفر سجادی، انتشارات دانشگاه تهران.
21- کسروی، احمد. تاریخ هیجده ساله آذربایجان، امیرکبیر، تهران.
22- کسروی، احمد. تاریخ مشروطه، امیرکبیر، تهران.
23- مجله حافظ (ماهنامه)، شماره های 1-12.
24- بشریه، حسینی. تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن 20.
25- دکتر نجف لک زایی- امام خمینی: احیاگر اندیشه حکومت اسلامی.
26- موسوی خمینی، روح الله. البیع، مباحثی که با عنوان ولایت فقیه و حکومت اسلامی آمده است.
27- موسوی خمینی، روح الله. کشف الاسرار، (تهران، انتشارات محمد).
28- روحانی، سید حمید. بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی.
29- موسوی خمینی، روح الله. صحیفه نور.
30- قاضی زاده، کاظم. اندیشه فقهی- سیاسی امام خمینی.
31- نبوی، سید عبدالامیر. تطور اندیشه سیاسی امام خمینی.
32- موسوی خمینی، روح الله. تحریرالوسیله، قم: اسماعیلیان.
33- حضرت علی (ع)، نهج البلاغه، خطبه سوم (معروف به شقشقیه)
34- عاملی، شیخ حر. وسایل الشیعه، ج 8، باب 8، حدیث 25 به نقل از ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع، ص 73.
35- اصول کافی، ص 43، به نقل از کتاب البیع، ص 75-65.
عنوان درس:
فقه سیاسی
موضوع پژوهشی:
مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آیت الله خمینی
نام استاد:
نگارش:
تقدیم به:
تمامی سیاستمداران آینده ایرانی که زندگی را با قدرت، سیاست و سمت مساوی نمی دانند و افقهای فکریشان حداقل هزار و چهارصد سال فراتر از سیاستمداران فعلی ایران است.
فهرست مطالب
عنوان صفحه
پیشگفتار 1
فصل اول (کلیات) 5
طرح مسئله 6
اهداف تحقیق 9
اهمیت تحقیق 9
سوال اصلی 9
سوالات فرعی 9
فرضیات تحقیق 9
متغیرها و مفاهیم عملیاتی 10
روش تحقیق 10
مشکلات و موانع تحقیق 10
سازماندهی تحقیق 10
فصل دوم- تاریخچه تکوین اندیشه سیاسی شیعه از بدو پیدایش تا به قدرت رسیدن آقای خمینی 11
الف- تشیع در حال شکل گیری قبل از غیبت 12
ب- تشیع وآمیختگی آن با نحله های فکری مختلف و پدیداری چارچوبهای آن 22
ج- دوران اتمام آمیختگی و شکل گیری تشیع رسمی 27
فصل سوم- مشروعیت حکومت اسلامی از دیدگاه آقای خمینی 34
اندیشه سیاسی آقای خمینی در خصوص اصل ضرورت تشکیل حکومت اسلامی 35
مفهوم حکومت اسلامی از دیدگاه آقای خمینی 36
ضرورت عقلی ایجاد حکومت اسلامی از دیدگاه آقای خمینی 37
هدف از ایجاد حکومت اسلامی 37
ویژگیهای حکومت اسلامی 37
شرایط زمامدار حکومت اسلامی در عصر غیبت 38
منابع حقوق اسلامی و ضرورت (ولایت فقیه) در زمامداری حکومت اسلامی 38
دلایل نقلی در اثبات ولی فقیه از دیدگاه آقای خمینی 38
تشکیل حکومت اسلامی توسط فقها در عصر غیبت از دیدگاه آقای خمینی 40
حدود و اختیارات زمامدار حکومت اسلامی (ولی فقیه) از دیدگاه آقای خمینی 41
قلمرو حکومت دینی از دیدگاه سایر فقها و مقایسه آن با دیدگاه آقای خمینی 43
مهمترین فرازهای نظریه سیاسی ولایت فقیه 45
نظریه انتقادی 46
نتیجه گیری 48
منابع و ماخذ 50
1
52